وضوی واقعی و تحریفی!

 


بخوانید و بعد قضاوت کنید…


   چه كسى براى اولين بار وضو را تحريف كرد؟


 

همانطور كه مى‏دانيم به طور كلى اصل هر پليدى و عصيان، رؤساى كفر و ضلالت يعنى ابوبكر و عمر (عليهما اللعنه) مى‏باشند و همه گناهان به ايشان برمى‏گردد خصوصا گناه بزرگى مانند تحريف دين كه قابل مقايسه با گناهان ديگر نيست زيرا با ارتكاب گناهان ديگر تنها خود شخص گمراه مى‏شود و به جهنم مى‏رود ولى كسى كه بدعت مى‏گذارد نه تنها خودش گمراه است بلكه مردم ديگر را هم گمراه مى‏كند چنانكه خدا فرموده: و من اظلم ممن افترى على اللَّه كذبا يعنى كيست ظالمتر از آنكه بر خدا دروغ بندد و توبه بدعتگزار قبول نمى‏شود مگر آنكه آنانى را كه گمراه كرده را به راه راست برگرداند. پس تمام تحريفات به اين دو برمى‏گردد حتى اگر بشخصه در ظاهر آن بدعت را نگذارده باشند. ولى از نظر ظاهر اگر بخواهيم بررسى كنيم چنين است كه: وضوء صحيح كه در زمان حضرت محمد صلى الله عليه وآله معمول بود همين وضوئى است كه بين شيعيان معمول است و معلوم است كه تا شهادت حضرت محمدصلى الله عليه وآله همينطور بوده.

 و اما بعد از شهادت حضرت صلى الله عليه وآله كه ابوبكر به مسند خلافت نشست چون اولا درگير تحكيم خلافت خود بود و مى‏خواست بجهت عوام فريبى مخالفتى نسبت به شريعت از خود نشان ندهد و ثانيا خلافتش بلافاصله بعد از رسول خدا بود و سنت رسول اكرم صلى الله عليه وآله در ذهن مردم بود لذا تغيير آن كار آسانى نبود و ثالثا مدت خلافتش اندك بود، فرصتى نيافت تا در احكام ظاهرى شريعت تغييرى دهد.


 اما عمر هم در زمان حكومتش قصد تحريف داشت ولى چون سرگرم لشگركشى و بزرگ كردن قلمرو حكومتى خود بود وقت زيادى براى تحريف دين نداشت ولى شروع به تحريف كرد كه البته چون ممكن بود اَمرش بر بعضى مشتبه شود حضرت اميرعليه‏السلام به جهت اتمام حجت در بعضى امور مانعش مى‏شدند مثل وضوء چنانكه در تفسير عياشى آمده است كه: توضأ رجل فمسح على خفيه فدخل المسجد فصلى فجاء على‏عليه‏السلام فوطى‏ء على رقبته فقال ويلك تصلى على غير وضوء فقال امرنى عمر بن الخطاب قال فاخذ بيده فانتهى به اليه فقال أنظر ما يروى هذا عليك و رفع صوته فقال نعم انا امرته. ان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله مسح. قال عليه‏السلام قبل المائدة او بعدها؟ قال لاادرى قال فلم تفتى و انت لاتدرى سبق الكتاب الخفين. يعنى شخصى وضو گرفت و بر كفشهايش مسح كرد و داخل مسجد شد و نماز خواند پس حضرت امير عليه‏السلام آمدند و بر گردنش زدند و فرمودند واى بر تو بى‏وضو نماز مى‏خوانى عرض كرد كه عمر بن خطاب مرا اينچنين امر كرده است راوى مى‏گويد كه پس دستش را گرفتند و او را نزد عمر بردند و فرمودند نگاه كن كه اين چه چيزى بر تو مى‏بندد و صدايشان را بلند كرده بودند عرض كرد كه بله من او را امر كردم و رسول خدا صلى الله عليه وآله اينچنين مسح كردند فرمودند قبل از سوره مائده يا بعدش گفت نمى‏دانم فرمودند: چرا وقتى نمى‏دانى فتوا مى‏دهى. كتاب خدا بر اين امر سبقت گرفته يعنى آن را نسخ كرده است. و نيز شيخ طوسى نيز از منابع عامه نقل مى‏كند كه ابن عباس گفت: ذكر المسح على الخفين عند عمر و عنده سعد و عبداللَّه بن عمر فقال عمر: سعد افقه منك فقال عبد اللَّه بن عباس: يا سعد انا لاننكر ان رسول‏اللَّه صلى الله عليه وآله مسح ولكن هل مسح منذ نزلت المائدة فانها احكمت كل شئ و كانت آخر سورة نزلت من القرآن الا تراه؟ قال: فلم‏يتكلم احد. يعنى مسح بر دو كفش نزد عمر ذكر شد و سعد و عبداللَّه بن عمر (هم) نزدش بودند پس عمر گفت سعد فقيه‏تر از تو است (ظاهرا سعد به مسح بر كفش فتوا مى‏داده)، عبداللَّه بن عباس گفت اى سعد ما منكر اينكه رسول‏خداصلى الله عليه وآله مسح بر كفش كردند نيستيم ولى آيا مسح حضرت بعد از نزول سوره مائده بود زيرا اين سوره هر چيزى را محكم نموده است و آخرين سوره‏اى است كه از قرآن نازل شده است آيا نمى‏بينى؟ و گفت كه پس هيچ كس حرفى نزد، پس معلوم{- يعنى اگر در قرآن جواز مسح بر كفش آمده بود اين سوره آن را نسخ نموده است زيرا آخرين سوره است.-}


 مى‏شود كه عمر قصد تحريف دين را داشت و در برخى موارد هم انجام داد ولى چندان موفق نبود.


 و اما عثمان كه خلافتش محكم و قلمروش پهناور بود، كارى جز چپاول اموال مسلمين و عياشى و بالاخره هدف اصلى آن دو ملعون يعنى برانداختن دين مبين نداشت و وضوء را هم چنانكه از بعضى از نقلها برمى‏آيد خود او تحريف كرد و مردمى هم كه طالب دين نبودند و خواهان پول و مقام بودند از او پيروى كردند چنانكه بخارى و مسلم از ابن شهاب نقل كرده‏اند كه: ان عثمان بن عفان دعا بوضوء (فتوضأ) فغسل كفيه ثلاث مرات ثم مضمض واستنثر ثم غسل وجهه ثلاث مرات ثم غسل يده اليمنى الى المرافق ثلاث مرات ثم غسل يده اليسرى مثل ذلك ثم مسح راسه ثم غسل رجله اليمنى الى الكعبين ثلاث مرات ثم غسل اليسرى مثل ذلك ثم قال: رايت رسول اللَّه (ص) توضأ نحو وضوئى هذا الى آخره. يعنى عثمان پسر عفان آب وضوء خواست پس اينچنين وضو گرفت: دستانش را سه بار شست سپس مضمضه و استنشاق كرد سپس صورتش را سه بار شست سپس دست راستش را (از انگشتان) به طرف مرفق سه بار شست سپس دست چپش را هم مانند آن شست بعد سرش را مسح كرد و پاى راستش را تا قوزك پا سه‏بار شست بعد پاى چپ را هم مانند آن شست سپس گفت كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله را ديدم كه مانند وضوى من وضوء گرفتند تا آخر روايت. و البته از رواياتى كه در دست است، معلوم مى‏شود كه تا آن زمان مردم به وجه درست يعنى مانند وضوء فعلى شيعه وضو مى‏گرفتند چنانكه در صحيح مسلم آمده كه عثمان مى‏گفت ان ناسا يتحدثون عن رسول اللَّه احاديث لا ادرى ما هى الا انى رأيت رسول اللَّه (ص) توضأ مثل وضوئى هذا ثم قال من توضأ هكذا غفر له ما تقدم من ذنبه و كانت صلاته و مشيه الى المسجد نافلة. يعنى مردم از رسول خدا (ص) احاديثى روايت مى‏كنند كه من نمى‏دانم چيست مگر اينكه من رسول خدا را ديدم كه مانند وضوى من وضو گرفتند و فرمودند هركس كه اينطور وضو بگيرد گناهان گذشته‏اش آمرزيده مى‏شود و نماز و رفتنش به طرف مسجد تقرب به خدا است. با دقت در اين گفته‏اش معلوم مى‏شود كه طرز وضوى مردم تا آن زمان مطابق آنچه از رسول اللَّه روايت مى‏كرده‏اند بر خلاف وضوى اختراعى و جديد عثمان بوده و معلوم است كه چون اكثرا حضرت را ديده بودند مطابق آن بزرگوار وضو مى‏گرفتند. و نيز از بعضى احاديث ديگر معلوم مى‏شود كه خيلى سعى و تأكيد داشته كه وضوى اختراعى خود را جابيندازد چنانكه از اين دو نقل معلوم مى‏شود:


 1- در كنز العمال كه از كتب روايى عامه است آمده كه انه دعا يوما بوضوء ثم دعا ناسا من اصحاب رسول اللَّه (ص) ، فافرغ بيده اليمنى على يده اليسرى و غسلها ثلاثا ثم مضمض ثلاثا و استنشق ثلاثا ثم غسل وجهه ثلاثا ثم غسل يديه ثلاثا الى المرفقين ثم مسح براسه ثم غسل رجليه فانقاهما ثم قال: رايت رسول اللَّه (ص) يتوضا مثل هذا الوضوء الذى رايتمونى توضاته ثم قال: من توضا فاحسن الوضوء ثم صلى ركعتين كان من ذنوبه كيوم ولدته امه ثم قال : اكذلك يا فلان؟ قال: نعم ثم قال: اكذلك يا فلان؟ قال: نعم حتى استشهد ناسا من اصحاب رسول اللَّه (ص) ثم قال: الحمدللَّه الذى وافقتمونى على هذا. يعنى از عثمان بن عفان روايت شده كه خواست روزى وضو بگيرد سپس اشخاصى از اصحاب رسول خدا را دعوت كرد و (آب) ريخت با دست راستش بر دست چپش و آن را سه بار شست سپس سه بار مضمضه كرد و سه بار استنشاق كرد سپس سه بار صورتش را شست سپس دستانش را سه بار (از انگشتان) به طرف مرفق شست سپس سرش را مسح كرد و پاهايش را شست و آنها را تميز كرد سپس گفت من رسول خدا (ص) را ديدم كه وضو مى‏گرفتند مانند اين وضوئى كه ديديد انجام دادم سپس فرمودند هركس كه وضو گرفت و نيكو وضو گرفت سپس دو ركعت نماز خواند از نظر گناه مانند روزى است كه از مادر متولد شده است سپس گفت آيا اين‏طور است اى فلان گفت بلى سپس گفت آيا اين طور است اى فلان گفت بلى تا اينكه شهادت گرفت از اشخاصى از اصحاب رسول خدا سپس گفت حمد خدايرا كه شما را با من موافق نمود. و اصرار در تحكيم وضوءش كاملا معلوم است. و همچنين در روايت ديگر از كتاب سنن الدار آمده كه ان عثمان بن عفان خرج فى نفر من اصحابه حتى جلس على المقاعد فدعا بوضوء فغسل يديه ثلاثا و تمضمض ثلاثا و استنشق ثلاثا و غسل وجهه ثلاثا و ذراعيه ثلاثا و مسح براسه واحدة و غسل رجليه ثلاثا ثم قال: هكذا رايت رسول اللَّه توضا، كنت على وضوء ولكن احببت ان اريكم كيف توضأ النبى(ص) يعنى عثمان پسر عفان خارج شد بين عده‏اى از اصحابش تا اينكه نشست بر جاى خود پس آب وضو خواست و دو دستش را سه بار شست و سه بار مضمضه كرد و سه‏بار استنشاق نمود و صورتش و دو ذراعش را سه بار شست و يكبار سرش را مسح كرد و پاهايش را سه بار شست سپس گفت من ديدم كه رسول خدا اينطور وضو گرفتند من وضو داشتم ولى دوست داشتم كه به شما نشان دهم كه حضرت محمد (ص) چطور وضو مى‏گرفتند. و اين كلامش نشان مى‏دهد كه قصدش تحكيم وضوى اختراعيش بوده است و الا آيا اصحابش مسلمان نبودند؟ اگر بودند كه وضوى صحيح را از پدر و مادر يا اطرافيان خود كه وضوى رسول اللَّه را ديده‏اند ياد گرفته‏اند و اگر اين وضوى جديد مطابق آنها است كه تكرارش معنى ندارد و اگر نيست كه بدعت است. و اگر بگويند كه ممكن است قبلا مردم بر خطا مى‏رفتند مى‏گويم كه آيا شيخين شما بر خطا بودند آيا تمام صحابه رسول خدا بر خطا بودند؟! اگر چنين فرض كنيم بايد بگوييم كه خدا حجتش را تمام نكرده يا رسولش نعوذباللَّه قصور كرده كه به مردم وضوى صحيح را تعليم نكرده. ممكن است بعضى بپرسند كه چرا حضرت على‏عليه‏السلام مانع عثمان نشدند همانطورى كه مانع عمر شدند كه جوابشان اينست كه عمر و ابوبكر وجهه خاصى بين مردم داشتند و حرفشان خريدار داشت و آن زهد رياكارانه‏اى كه داشتند را هيچ‏كس از مردم عادى نداشت و خيلى به ظاهر متدين بودند بنابراين مردم هم روى حرفشان حساب مى‏كردند ولى عثمان از همان اول اهميتى به پيروى از شريعت نمى‏داد و آشكارا آن را نقض مى‏كرد و حدود خدا را معطل مى‏گذارد و وجهه‏اش را نزد مردم از دست داد و چون براى آنهايى كه طالب حق بودند ممكن بود در زمان عمر مشتبه شود بنابراين حضرت على‏عليه‏السلام مانع او شدند ولى بطلان عثمان آشكار بود و از خود تقوا و تقدسى نشان نمى‏داد كه بر كسى مشتبه شود براى همين گذاردند كه هركسى كه طالب حق است از او رويگردان شود و هركسى كه دين نمى‏خواهد به طرف او رود.


 و اما در زمان خلافت حضرت على عليه‏السلام، ممكن است بعضى اشكال كنند كه چرا حضرت على عليه‏السلام وضو را تصحيح نكردند و جوابشان چنين است كه اعمال و رفتار اين سه خليفه چنان در مغز مردم رسوخ كرده بود كه خلافش را بدعت مى‏دانستند چنانكه روزى حضرت على‏عليه‏السلام ديدند مردم نماز تراويح مى‏خوانند فرمودند كه نه خدا به اين نماز امر كرده و نه رسولش. آن را واگذاريد. كه فرياد واعمراه بلند شد چنانكه در كافى از حضرت على عليه‏السلام نقل شده كه فرمودند: قد عملت الولاة قبلى اعمالا خالفوا فيها رسول‏اللَّه متعمدين لخلافه ناقضين لعهده مغيرين لسنته و لو حملت الناس على تركها و حولتها الى مواضعها و الى ما كانت فى عهد رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله لتفرق عنى جندى حتى ابقى وحدى او قليل من شيعتى الذين عرفوا فضلى و فرض امامتى من كتاب اللَّه عزوجل و سنة رسول اللَّه الى آخر الحديث يعنى واليان قبل از من كارهايى كردند كه در آنها با رسول خدإ؛ئئ  مخالفت كردند و متعمد بر خلافش و نقض كننده عهدش و تغيير دهنده سنتش بودند و اگر مردم را بر ترك آنها يعنى آن اعمال مى‏داشتم و آنها را به مواضعش و آنجاهايى كه در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله بود برمى‏گردانيدم سپاهم متفرق مى‏شدند تا اينكه تنها مى‏ماندم يا با كمى از شيعيانم كه برترى و وجوب امامتم را از كتاب خدا و سنت رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله شناخته بودند. تا آخر حديث


 و در همان زمانها چون عثمان تغييرات زيادى در دين خدا داده بود بعضى به او اعتراض كردند و او را رسما كافر خواندند از جمله عايشه كه مى‏گفت اقتلوا نعثلا اقتلوا نعثلا فقد كفر يا اينكه عمرو بن عاص از عمار پرسيد كه چرا او را كشتيد عمار فرمود كه مى‏خواست دينمان را تغيير دهد او را كشتيم ولى من درباره اينكه رسما درباره وضوء به او اعتراض كرده باشند روايتى پيدا نكردم فقط در تاريخ هست كه منازعه‏اى بين او و اصحاب رسول خدا در مورد وضوء اتفاق افتاد كه خشت اولش را عثمان نهاده بود.


 بعد از زمان عثمان تا زمان امام باقر و امام صادق و امام كاظم وضوء همينطور بود و مقدار كمى كه همان شيعيان بودند از وضوء صحيح خبر داشتند تا اينكه براى بعضى مشتبه هم شده بود كه ائمه برايشان واضح كردند چنانكه مرحوم كلينى رحمه اللَّه در كافى از زراره نقل مى‏كند كه گفت: قال ابوجعفر عليه‏السلام: الا احكى لكم وضوء رسول اللَّه فقلنا بلى فدعا بقعب فيه شى‏ء من ماء فوضعه بين يديه ثم حسر عن ذراعيه ثم غمس فيه كفه اليمنى ثم قال: هكذا اذا كانت الكف طاهرة ثم غرف ملأها ماء فوضعها على جبينه ثم قال: بسم اللَّه و سدله على اطراف لحيته ثم امر يده على وجهه و ظاهر جبينه مرة واحدة ثم غمس يده اليسرى فغرف بها ملاها ثم وضعه على مرفقه اليمنى فامر كفه على ساعده حتى جرى الماء على اطراف اصابعه ثم غرف بيمينه ملأها فوضعه على مرفقه اليسرى فامر كفه على ساعده حتى جرى الماء على اطراف اصابعه و مسح مقدم راسه و ظهر قدميه ببلة يساره و بقية بلة يمناه. امام باقر عليه‏السلام فرمودند آيا حكايت نكنم شما را به وضوء رسول خدا گفتيم بلى پس قدحى كه در آن آب بود طلبيدند و آن را روبرويشان گذاردند سپس ساعدشان را برهنه كردند و دست راستشان را در آب فروبردند و گفتند: اينطور وقتى كه دست پاكيزه باشد سپس مشت كرده و آن را پر آب كردند و بر پيشانيشان گذاردند و فرمودند بسم اللَّه و آن را ريختند بر دو طرف ريششان سپس دستشان را گذراندند بر صورتشان و روى پيشانيشان يك بار سپس دست چپشان رإ؛ئئ  فروبردند و آن را پر كرده سپس كشيدند بر مرفق راستشان سپس گذراندند كفشان را بر ساعدشان تا اينكه آب بر اطراف انگشتانشان جارى شد سپس دست راستشان را فروبردند و پر كردند و آن را بر مرفق چپشان گذاردند و بر ساعد گذرانيدند تا اينكه آب جارى شد بر طرفهاى انگشتانشان و جلوى سرشان و پشت پايشان را به ترى دست چپ و بقيه ترى دست راستشان مسح نمودند.


 پس معلوم شد كه در ظاهر عثمان وضوء را تغيير داد و آنطور كه معلوم مى‏شود بيشتر تحريفات هم مال عثمان بوده است زيرا ابوبكر به دلايلى كه ذكر شد تصرفى نكرد و عمر هم تحريفاتى چند در اسلام داخل كرد ولى بيشتر بدعتها را عثمان گذارد كه از همه مهمتر تحريف قرآن بود و تحريفات در شريعت از جمله نهى از حج تمتع و نهى از قصر نماز در سفر و غيره از ناحيه او مشهور است.


  


با تشکر ازهمکاری دوستی گرامی.


نوشته شده در: وبلاگ عقاید