می دانیم ها و می دانیم که نمی دانیم ها!

بسم الله الرحمن الرحیم


ولادت سراسر سعادت موسس مکتب استبصار مبارک باد


می دانیم ها و می دانیم که نمی دانیم ها!


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَمِىَّ رَسُولِ اللّهِ الأَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُودَعَ اَسْرارِ السَّادَةِ الْمَيامينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللّهِ مِنَ الْبَرَرَةِ الْماضينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اَوْلِياءِ اللّهِ اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اَنْوارِ اللّهِ الْمُضيئينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْقَرْيَةُ الظاهِرَةُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ


وقتى كه به ياد آن بزرگوار – اعلى اللّه مقامه – هستيم، به چه مى‏انديشيم؟ به عظمت مقام ايشان؟ يا به پستى رتبه‏ى خودمان؟ از آن بزرگوار؛ آن آشنای سرزمین دوست چه مى‏دانيم؟


می دانیم  نام آن بزرگوار و نسب ایشان از این قرار است: شیخ احمد بن زین الدین بن ابراهیم بن صقر بن ابراهیم بن داغر بن راشد بن ابراهیم بن شمروخ بن صقر المطیرفی الاحسائی اعلی الله مقامه.


می دانیم  آن بزرگوار در ماه رجب سال 1166 قمری در قریه ی مطیرفی از توابع احساء به دنیا آمدند. 75 سال عمر با برکت داشتند و در 21 ذیقعده سال 1241 قمری در سه منزلی مدینه ی منوره از دنیا رفتند. علت وفات ایشان ظاهرا باد سام که بادهای داغ و خشک بعضی نواحی مثل عربستان است . و محل دفن ایشان مدینه منوره، بقیع، پشت دیوار قبه ی مبارکه است.


می دانیم آن بزرگوار در راه تبلیغ دین و رسانیدن حقیقت شرع مبین به گوش  خواستاران، زحمت های زیادی را تحمل فرمود. بلاها و مصیبت های بیشماری را بر جان خود خریدار شد تا به این هدف عالی انسانی نائل شود. و این بدیهی است که اقتضای مبارزه با شیطان در این دنیا، بلا و مصیبت و رویارویی با دام های اوست. و آن بزرگوار همه ی آن دام ها را همچون خانه ی عنکبوت می دید و همه را نابود ساخته و خورشید حقیقت را از پس ابرها نمایان ساخت.


مى‏دانيم  آن بزرگوار از اشخاص فؤادى بود. زندگيش سراسر نور، آن بزرگوار اول كسى است كه به تبعيت از قرآن و احاديث خبر داد كه عالَمى بالاتر از »عقل« هست كه آن عالم »فؤاد است و آن عالمِ نور و ظهور خدا است و احكام و مسائل آن عالم و آن‏چه را كه مربوط به آن عالم است، همه را بيان فرمود و كسى است كه از آن عالم خبر آورد و گزارش داد.  آن بزرگوار از کاملین بود و مناقب و فضایل آن مرتبه را داراست. جلد چهارم کتاب مبارک ارشاد العوام، به تصریح خود ایشان قطره ای از عشر معشار اقیانوس فضایل ایشان نیست. و همین بس که فرمود: لم یتطرق علی کلماتی الخطاء من حیث التابعیة. کسی بود که متابع محض داشت که  فکر و قول و عملش آیینه ی امام بود: کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست. که تر کنم سر انگشت و صفحه شمارم.


مى‏دانيم ‏نوشته‏هاى او نيز – مانند خود او – رنگ فؤادى دارد. و به تبعيّت از او، ساير مشايخ نيز – چون به درجه‏ى آن بزرگوار نائل شده‏اند – رنگ فؤادى گرفته‏اند و كتاب‏هاى ايشان نيز به آن رنگ ملوّن شده است.


می دانیم  نوشته های آن جناب در صد و سی و یک جلد جمع آوری شده و یازده جلد آن در دست نیست.


مى‏دانيم او »شيخ احمد احسائى« است. آن بزرگوار شيخ شيعه است، شيخ باطن تشيع و شيخ مطلق. معنى شيخ مطلق در عربى »شخص بزرگ« است. بزرگ در عرصه فكر، بزرگ در عرصه عقيده و بزرگ در جامعه‏ى تشيع. اين بزرگوار به تمام معنا بزرگ است به همان معناى وسيع كلمه شيخ و اوست بزرگ عالم تشيع.


می دانیم  آن بزرگوار مسدُد به تقریر و تسدید الهی بودند. بیش از دو قرن و نیم از زمان شیخ اوحد می گذرد و هیچگونه اشکال و ایراد مستدلی بر ایشان وارد نیامده است. ایراد و اشکال و تهمت فراوان است ولی هیچ کدام مستدل نبوده و ریشه در امیال مادی و دنیوی دوانیده  است. گذشته از آن که بزرگان تحدی فرموده اند که  تا قیامت فرصت دارند که یک ورق از کتاب های ما را به طور مستدل رد کنند.


می دانیم  علوم ایشان مخصوص خود ایشان است. علوم ایشان محمدی و علوی و ولوی است. علوم ایشان از عرصه ی بشری نیست. و همچنین در بیان علوم خود مستقل هستند. کتاب های ایشان سمساری نیست بلکه  دریافت ها و استدلال های مطابق با موازین شرعی را بیان فرموده اند. و همچنین علوم ایشان مستدل است. به این معنا که در کنار یک یک مسئله ها و مطلب هایی که بیان می کنند، آیه و حدیث و یا آیات و احادیثی را ذکر می فرمایند. و نکته ی دیگر آن که علوم ایشان معاینه ای است. می دیدند و می نوشتند و می گفتند نه آن که چشم بسته مسائلی را بیان کنند.


می دانیم در فنون و علوم ظاهری نیز مهارت داشتند. سید مرحوم اعلی الله مقامه بیش از بیست و اندی از کلیات فنون را ذکر می فرمایند که شیخ اوحد در همه ی آنها تبحر داشته و کتاب نوشته اند. جالب آنجا ست که شخصی می گفت: شیخ احمد احسائی در عمر خود هرگز کتابی تصنیف نکرد بلکه فقط جواب پرسش ها را داد!


می دانیم  علما هم دوره و علمای بعد از ایشان، ایشان را تایید کردند و البته در این میان برخی به دلیل نفمیدن کلام آن بزرگوار با ایشان دشمنی کردند. نام اشخاصی که به ایشان اجازه داده اند در کتاب هدایة الطالبین حدود 50 عالم و در  دلیل المتحیرین بیش از 60 عالم در ایران و عراق  ذکر شده است. سید مرحوم اعلی الله مقامه پس از ذکر اجازه های آن بزرگوار می فرمایند: و هذه کلماتهم و اجازاتهم. و له اعلی الله مقامه اجازات کثیرة من علماء کثیرین ترکت ذکرها خوفا للتطویل و اقتصرت علی ذکر کلمات هؤلاء الافاضل العظام و الاکابر الفخام الذین هم الرؤساء فی الاسلام. می فرمایند: آن بزرگوار اجازه های فراوانی از علمای زیادی دریافت کرده اند که برای جلوگیری از طولانی شدن کتاب، آنها را ذکر نکردیم. از محققین هم کسانی به این مهم اشاره کرده اند. هانری کربن آن فیلسوف فرانسوی هنگام بررسی حالات شیخ اوحد اعلی الله مقامه می نویسد: شیخ احمد با اساتید بسیاری ارتباط داشت و برای  او در طول آن سال ها اجازه های فراوان و مفصلی از علما به دست او رسید که اگر همه ی آنها به چاپ برسد، بی شک کتابی ضخیم و قطور خواهد شد.


می دانیم   آن بزرگوار در نظام شریعت و علم تشریع جایگاه ویژه ای دارد. . هنگامی که خورشید نبوت از افق تار جاهلیت رخساره ی خود را نمایان ساخت، عالم در حال ترقی بود. هنوز بر پیکره ی عالم گوشت و پوستی نروییده بود. خورشید سربرافراشت و کم کم عالم ها را روشن ساخت. روشن و روشن تر. تا آن که دوره ی اول تربیت به پایان رسید. ظاهر مردم اصلاح شد و تربیت ظاهر به همگان ابلاغ گردید. در این دوره، اصل، تربیت ظواهر بود و بواطن به طور فرعی و تابعی تربیت شد. دوازده قرن گذشت. یک دوره کامل شد. اما ترقی ادامه دارد. هنوز تربیت روان و جان باقی مانده است. قرن سیزدهم، ابتدای دوره ی دوم بود. ابتدای تربیت باطن و روح و روان. خورشید نبوت از افق، رخ نمایان ساخت: اما در پوششی دیگر. در لباسی دیگر. برنامه همان برنامه ی تربیت بود. و شخص اول و مروّج در دوره دوم نیز هم نام شخص اول و مروج در دوره ی اول.  کیفیت ترقی هم همان کیفیت بود. و تنها تفاوت، تفاوت در نوع تربیت بود. باید باطن های فرسوده و زنگ زده، جلا می یافتند. باید اعتقادات ریشه ای تر می شد و بینش صحیح فراهم می آمد. باید منقبت ها و فضیلت ها آشکار می شد. باید توحید را آن گونه که بایست و شایست بیان کرد. باید کاملین معرفی می شدند. چون چنین بود، این مکتب آشکار شد.


می دانیم  آن بزرگوار از تابعین خود چشم داشت ها و توقعاتی دارند. وظیفه هایی است که پیروان آن جناب باید به آنها متعهد باشند. در هر بخش و بُعد از دین این وظیفه ها هست و سایر مشایخ اعلی الله مقامهم به تبیین و توضیح آنها پرداخته اند.


می دانیم یکی از وظیفه ها، استفاده از کتاب های ایشان است . می دانیم یکی از وظیفه ها، تبلیغ عملی و در پی آن تبلیغ قولی با توجه به شرایط آن است. می دانیم یکی دیگر از وظیفه ها، پایبند بودن به شئونات دینی است.


و می دانیم  )می دانیم)  جانشینان راستین پس از او چه کسانی هستند؟…..سید کاظم رشتی ، محمد کریم کرمانی و محمد باقر شریف طباطبایی اعلی الله مقامهم الشریف.


آنچه ذکر شد، اموری بود که می دانیم .      اما آنچه را می دانیم که نمی دانیم….


می دانیم که نمی دانیم  چگونه تمام آنچه ذکر شد در آن بزرگوار متحقق شد؟!


می دانیم که نمی دانیم چگونه حقیقت این مطلب در او بالفعل شد که: زبس بستم خیال تو تو گشتم پای تا سر من. تو آمد خورده خورده رفت من آهسته آهسته.


می دانیم که نمی دانیم چگونه: مصداق اطعنی فیما امرتک اجعلک مثلی شد؟


می دانیم  که نمی دانیم چگونه؟ تاویل و اشرقت الارض بنور ربها در او جلوه گر شد؟ و مصداق الله نور السموات و الارض گردید؟


می دانیم  که  نمی دانیم  چگونه  صار بدنه مشکوة فیها مصباح عقله المصباح فی زجاجة قلبه الذی کانه کوکب دری یوقد ذلک المصباح من شجرة الزیتونهة المبارکة العقل الکلی لا شرقیة و لا غربیة لانها فوق جهات الاثار یکاد زیت الشجرة یضی فیستقل بوجوده لو لم تمسسه نار مشیقة الله نور علی نور ای نور الشجرة علی نور المصباح او نور المصباح علی نور الزجاجة علی نور المشکوة یهدی الله لنوره من یشاء.


و می دانیم که نمی دانیم  چگونه مصداق القی فی هویتها مثاله فاظهر عنها افعاله گردید و چگونه مثل الله المضروب فی الناس شد


چاره ای نیست. باید درباره ی مقامش سکوت کرد. خاموش باش و بنال و بگو که:  کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست، که تر کنم سر انگشت و صفحه شمارم


اسعد الله ایامک یا بقیة الله فی ذکری مولد عضدک االشیخ احمد بن زین الدین الاحسائی اعلی الله مقامه و رفع فی الدارَین اعلامه


و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.