چکیده قسمت اول از جلد نخست ارشادالعوام (خداشناسی) (2)

مطلب سوم، توحید افعال:

یعنی اقرار به یگانگی کارهای خدا و این هم توحید واحدی است نه احدی؛ یعنی اقرار به یکی بودن افعال باید کرد نه به یک بودن آنها.

فعل در فارسی به معنای کار است و جنبش و جنبش از جایی به جایی شدن است در هر عالمی مناسب آن عالم و برای تحقق کار در هر عالمی مناسب آن عالم، سه شرط نیاز است: کارگر، حرکت مناسب و ابزار مناسب. (17) و خدا کارهایش را با اسباب جاری می کند؛ چراکه خلق برای آگاهی از رضا و غضب خدا نیاز به واسطه دارند تا میان خدا و ایشان باشد و این واسطه ها و اسباب به مقدار صفا و قابلیتشان منعکس کننده صفات خدایند و دارای درجات. و اما آن واسطه نخستین، کامل ترین است و صفات خدا در او نمایان تر است و از همه تصورات و چیستی ها و چگونگی ها و همه پرسش ها فراتر است چراکه واسطه ایجاد همه اینها، اوست (18) و این اسباب کارهای خدا، یا جزئیند یا کلی و آن سبب اول، کلی است و یکی است و باید یکی باشد به دو علت: نخست اینکه به خدا نزدیک ترین است و صفت وحدت در او بیشتر باید متجلی باشد و دوم اینکه همه بسیاری ها به او پیدا شده و او پیش از بسیاری هاست پس یگانه است؛ آن هم نه یگانگی ای همچون یگانگی دیگر اسباب. و او جنباننده هر چیزی است که در عالم حرکت می کند. او وسیله است و شریک یا وکیل خدا نیست. (19)

یکی از مباحث مهم در توحید افعال بحث بداء است. بداء در خلق از محدودیت خلق سرچشمه می گیرد مثل اینکه برنامه ریزی کاری را می کنند و پشیمان می شوند یا موانعی که از آن غافل بودند واقع می شود. اما بدا در افعال خدا به علت اقتضاء در خلق است. خدا تا آنجا که اقتضاء در خلق موجود است و مانع مفقود است فیض می رساند و اگر اقتضا برگشت کار خدا نیز برمی گردد با اینکه خدا به علم سابق خود می داند که چه خواهد شد؛ اما چون سخی است و غنی، لازمه این دو صفت فیض رسانی است تا زمان تغییر در خلق (20) و اولیا که گاهی از آینده خبر می دادند ولی امور تغییر می کرد، به علت آن بود که از لوح محو و اثبات خبر می دادند و آن لوحی است که بدا بردار است اما اگر بناء معجزه بود خدا به ایشان از علم لوح محفوظ خبر می داد که لوحی است محفوظ از بدا و علم آن نزد خداست مگر آنچه بخواهد به تعلیم خاص تعلیم دهد. (21)

بحث مهم دیگر در توحید افعال، عدل خداست و عدل یعنی خدا هر چیزی را به اندازه و در سر جای خود خلق می کند و ظالم نیست به چند دلیل:

1. اصل سبب عدالت خدا مبتی بر غنی بودن و کریم بودن است

2. بندگان خود را به عدالت امر کرده و ظلم را قبیح شمرده؛ چگونه می شود که خود عادل نباشد؟

3. در کتاب خود و بر زبان پیغمبران خود را به عدل ستوده و بیانات انبیاء دلیل عقلی است و برهان حقیقی فرمایش های ایشان است. (22)

عدل جزء اصول دین است اما نیازی به ذکر مستقل آن نیست و با تعبیر خداشناسی به عدل و باقی صفات اقرار کرده ایم چراکه این روش متداول شمارش اصول دین مبنای روایی ندارد و از سنیان است و از قبیل تعبیر صفات ثبوتیه و صفات سلبیه است که تعبیری است سنی؛ چراکه این صفات محدود به هشت و هفت صفت نیست بلکه صفات سلبیه خدا به عدد ذره های مخلوقات است آنچه در مخلوق یافت شود در خدا جایز نیست و هرچه در مخلوق جایز نیست و ممکن نیست در خدا ثابت و واجب است. (23)

مسئله مهم دیگر در توحید افعال بحث عدم جبر و تفویض و اثبات اختیار  امر بین الامرین است. اینکه خدا زور نکرده است و واگذار هم نکرده است و امر، مخلوطی از این دو نیست. دعوت انبیا دلیل بر این است که زور نبود وگرنه نیازی به دعوت و عذاب نبود و واگذار هم نیست زیرا خلق حادث چگونه برای خود ایمان و کفر را بیافریند و سعادت و شقاوت چیز است و خدا خالق هر چیز است و مخلوط از هر دو هم نیست زیرا جمع دو بد، بد است نه خوب. (24) بلکه اختیار است و امر بین الامرین یعنی شخص به حفظ خدا و با قدرتی که خدا به او عطا کرده و اختیاری که به او داده عمل خیر یا شر را انجام می دهد. پس کار به اختیار بنده است ولی بنده و اختیار، هر دو، در دست خداست. اگر کسی بگوید مختار نیست دروغ گفته است و اگر بگوید مختار است بدون تصرف خدا، دروغ گفته است. و نکته پایانی اینکه هر شری اگر هم شر است برای دیگری شر است و برای خودش شر نیست و خلق خداست همچون زهر که برای انسان کشنده است اما برای خودش خیر. (25)

مطلب چهارم، توحید عبادت:

یعنی از برای خدا در بندگی شریک قرار ندادن و او را به یگانگی پرستیدن و عمل نکردن به عمل بت پرستان و صوفیه و یهود و نصاری و صابئین و بنی اسرائیل و عوام یهود و اصحاب رس و… .

همه بنده خدائیم و در عبادت نباید کسی را شریک خدا قرار دهیم زیرا: 1. این کار شرک است 2. پرستش باعث نزدیکی به معبود است و نزدیکی به هر چیزی دوری از چیزی دیگر است و پرستش غیر خدا دوری از خداست. پس حال که با فهم و عقل توحید ذات و صفات و افعال کرده ایم، با عمل باید توحید عبادت کرد. (26) و شرک و بت پرستی در این مقام چند نوع است:

1. پرستش بت های چوبی و سنگی و خرمایی و ستاره و آتش و…

  1. بت پرستی ظاهری در این امت؛ که نصب امام از جانب خود است و با خلیفه کردن اولی پس از رسول خدا آغاز شد.
  2. بت پرستی باطنی در مذهب؛ که عمل صوفیه است و در نظر آوردن صورت مرشد و سجده بر او.
  3. بت پرستی ظاهری؛ که عمل عوام است که گرد علماء سوء را می گیرند و تمکین آنان می کنند.

زیرا بت پرستی پرستش است اگرچه لغت ها تفاوت دارد (27)

در ضمن مطالب توحید عبادت باید متوجه تفاوت میان معبود و جهت عبادت بود که طی چند نکته مطرح می شود:

  1. بدان‏كه فرق است مابين معبود و جهت عبادت و اين فرق را علما و حكما برنخورده‏اند مگر كمي و لابد است كه بشناسي تا عبادت تو صحيح باشد. بدان‏كه معبود آن كسي است كه تو بنده و برده اويي و او تو را خلق كرده و محتاج به تو و مثل تو نيست.
  1. چون اين را يافتي پس بايد بداني كه خداي تو نبايد كه به عقل و فهم و ادراك و تصور تو بيرون آيد و نبايد مثل تو باشد كه اگر غير از چنين كسي را خدا داني مشرك مي‏باشي به خداي عزوجل و بت‏پرستي پس آن‌كه به خاطر گذشت و به تصور درآمد و تو او را يافتي معبود نباشد و شايسته آن نيست كه او را بپرستي.
  2. و اما جهت عبادت كه گفتيم آن كس يا آن چيز است كه خداي معبود يگانه گفته است كه تو رو به آن كني يا خدمتي به نسبت به او بكني يا كاري براي او كني يا حرفي درباره او بزني يا اطاعتي از او بكني يا چيزي از او بطلبي يا چيزي به او بدهي و امثال اينها (در ضمن مثال، توضیح می‌فرمایند.)
  3. اگرچه خداوند از براي بندگان خود جهت عبادت قرار داده است لكن معبود، اوست و مقصود او و نبايد كه شخص ملتفت جهت باشد و جهت طلبد اگرچه بايد مباشر جهت و رو به جهت باشد نمي‏بيني كه بايد در نماز ملتفت دست خود شوي كه كجا گذاري و ملتفت پاي خود شوي كه كجا گذاري و ملتفت زبان خود شوي كه چگونه او را حركت دهي ولي در همه اين احوال مكلفي به آنكه توجه به خدا داشته باشي و از غير او غافل باشي و او را طلبي بلكه او را عبادت كني چنانكه گويا او را مي‏بيني و گويا در نزد پادشاه مقتدري ايستاده‏اي كه قادر و قاهر است و مطلع و آگاه بر ظاهر و باطن تو است.
  4. چون اين مطلب شريف را دانستي پس بدان‏كه فرق مابين معبود و جهت عبادت آن شد كه تو جهت عبادت را براي معبود مي‏خواهي نه معبود را براي جهت عبادت يعني هرگاه معبود تو را به خدمتي ديگر وادارد دست از آن جهت برمي‏داري و به جهتي ديگر خواهي متوجه شد و اگر دل به جهت بسته بودي در مثل اين وقت دست از آن معبود برمي‏داشتي كه چرا امر به خلاف آن جهت مطلوب كرد.
  5. چون از براي بنده مراتب بسيار است يعني عقلي دارد و نفسي و جسمي و از براي جسم مدركهاي جسماني است و از براي نفس مدرك هاي نفساني و از براي عقل مدرك هاي عقلاني و هريك هم هم‏جوره و هم‏جنس خود را درك مي‏كند و از حد خود بالاتر نمي‏رود چنانكه در محل خود شرح اين مطلب را داده‏ايم و خدا نه از جنس جسم مردم است كه با مدركهاي جسماني فهميده شود و نه از جوره نفس مردم است كه با مدركهاي نفساني دانسته شود و نه از جوره عقل مردم است كه با عقل مردم ادراك شود و مردم با جسم غير از جسمانيها را نمي‏توانستند ببينند و با نفس غير از نفسانيها را و با عقل غير از عقلانيها را و همه اين سه ‌مرتبه بنده بودند و خدا را بايست عبادت كنند و خدا از ادراك همه بالاتر و برتر بود و هر سه از فهم او عاجز پس از براي هر سه جهت عبادت ضرور شد كه هريك جهت مشاكل خود را طلبند و خدا را پرستند.و مثل را در جسم آوريم تا به آن واسطه مطلب را برخوري پس چون جسم را پشت و رويي بود و لابد بايستي كه رو به جهتي كند از مشرق و مغرب و جنوب و شمال و فوق و تحت و خدا در جهت نبود يكي از جهات را برگزيد و جهت عبادت خود قرار داد و روي مردم را امر كرد كه رو به آن جهت كنند كه آن كعبه باشد و كعبه معبود و خدا نيست ولي جهت خدمتي است كه مردم مأمور به آن خدمت مي‏باشند… (تک تک جهات عبادت را در هر رتبه‌ای شرح می فرمایند.)
  1. ناظران به جهات عبادت سه قسمند: یا از جهت عبادت، معبود را می طلبند؛ یا غرق در جهت عبادتند و از معبود فراموش کرده اند که کافرند به معبود؛ یا گاهی به معبود نظر می کنند و گاهی به جهت عبادت که مشرکند به معبود.
  2. جهات پرستش در حکم آیینه هایی هستند که خدا به انوار و اسماء و صفات خود در آنها به حسب قابلیت و ظرفیت و موقعیت آنها ظاهر شده است.
  3. معبود خداست حقیقتا و خدا مقصود است در پرستش او و جهات عبادت نه معبودند و نه مقصودند بالاصالة و فقط اسباب کارند و جهاتی هستند که پرستش های بندگان بر آنها واقع می شود و تعلق می گیرد. (فصل 28 تا 30)