درآمد
دوستی دارم که پس از آشنایی با شیخیه و بررسی آموزههای این مکتب، روزی شگفتزده جلو آمد و گفت در بعضی موضوعها که بررسی میکنم، دیدگاه بزرگان این مکتب غیر از دیدگاه متعارف و مشهور است و این سخت مرا به تفکر واداشته است؛ چراکه اولاً بین دیدگاه مشهور و بزرگان دین گاهی صد در صد تناقض و تضاد دیده میشود و ثانیاً با بررسی دقیق مییابم که حق با بزرگان مکتب است و آنچه مشهور است، از باب «رب مشهور لا اصل له» شهرت پیدا کرده است. پاسخ دادم همین است که هست… رجوع به نظریات بزرگان دین و پژوهشهای ایشان، مانند حرکتکردن در جادهای سرسبز است که میان جنگلی خرّم و سراسر آرامش کشیده شده است و سکوت این جاده، بر «کمگذر»بودن آن دلالت دارد و اینکه راهی غیر از راههای پر پیچ وخم دیگر است. دیدگاههای مشهور همچون جادههایی پُرگذر و پُر از سر و صدا است. گفت: اگر اینگونه باشد پس بزرگان راهی غیر از راه شیعه را انتخاب کردهاند؟ گفتم: خیر، کلیات فرمایشات و زیرمبنا، مبنای شیعه است و کلمهای از ضروریات دین و مذهب بیرون نرفتهاند. این پژوهشهای بکر و این دیدگاه های شگرف، همه در بخش نظریات است و تقریر ضروریات. پس جای شگفتی نیست مکتبی که ادعای ارائه دین اصیل و تشیع راستین را دارد، در نظریات هم از عوامّ (همه معانی آن) پیروی نکرده و در این زمینه هم اَصالتاندیش باشد.
ماه محرم و صفر فرا رسید و باز هم یکی از امتیازهای این مکتب و اندیشه و به تعبیری یکی از تفاوتهای عملی تابعان این اندیشه از دیگران پر رنگتر جلوه کرد… «چرا لباس سیاه نپوشیم؟!» به علت آنکه برخی برادران در این زمینه پرسشهایی مطرح کردند و از طرفی موضوعی است که هنوز به طور مستقل و مفصل به آن نپرداختهایم، بسیار بجاست که به مناسبت این ایام، دیدگاه مکتب را در این باره بررسی کرده و دلایل روایی و فقهی را (که اصلیترین دلایل در این موضوع است)، ارائه کنیم. پرداختن به بررسی مطلقِ پوشش و لباس و آثاری که بر انواع لباس مترتب است، موضوعی مستقل است ولی در این درآمد، اشارهوار به این موضوع میپردازیم.
از مهمترین ویژگیهای اعتقادی مؤمنان مستبصر آن است که تمام زندگی خود را در دو بعد معنوی (همه عبادتهایی که در شریعت رسیده است مانند نماز، روزه، حج،زکات، خمس و…) و بُعد ظاهری (خوراک، پوشاک، معاملات، رفتوآمدها و…) عبادت میدانند و بر این عقیدهاند که قدمی در راستای هوا و هوس برنداشته و لحظهلحظه عُمر ایشان در اطاعت پروردگار باشد (تا در عمل چه مقدار این عقیده را آشکار سازند.) از اینرو بزرگ دین اعلی الله مقامه میفرماید: «العبد لابد و انیکون جمیع اعماله عبادة و یجب علیه قصد الامتثال فی جمیع اعماله و یحرم علیه عمل من غیر قصد امتثال کایناً ما کان بالغاً ما بلغ قال علیبن الحسین علیهماالسلام لا عمل الا بالنیة… فکل عمل من العبد لیس فیه نیة الامتثال لامر الله و نهیه او اباحته هو عبادةالهوی و الرأی و الشیطان و کل عمل عمله لایجاب الله ایاه او لندبه الیه او لاباحته ایاه او ترکه لکراهته او لتحریمه فهو ممتثل متعبد و قد عبد الله و الا فقد عبد الشیطان.»[1] (باید تمام کارهای بنده بندگی باشد و بر او قصد امتثال در همه کارهایش واجب است و عمل کردن بدون قصد امتثالِ [فرمان خدا] بر او حرام است هر عملی باشد. چنانکه حضرت سجاد علیهالسلام فرمودند هیچ عملی نیست مگر به نیت… پس انجام هر کاری از بنده که در آن نیت فرمانبرداری برای امر خدا و نهی خدا یا مباحکردن خدا نباشد آن عبادت هوا و رأی و شیطان است و هر عملی را که بنده آن را انجام دهد به علت آنکه خدا آن را واجب یا مستحب یا مباح قرار داده است یا عملی را ترک کند به علت آنکه خدا آن را ناپسند میشمارد یا حرام کرده است، پس او فرمان خدا را امتثال کرده است و عبادتگذار است و خدا را عبادت کرده است و الا شیطان را پرستیده است.)
با توجه به این مطلب است که در همه مسائل چنین شخصی باید متذکر باشد و در پی آن باشد که دستور شارع مقدس را دراینباره به دست آورد. بهویژه موضوعی مانند پوشاک که از اهمیت خاصی برخوردار است و اگرچه شاید در نظر برخی مسئلهای حقیر و جزئی جلوه کند؛ ولی حقیقت آن است که این موضوع در زندگی ما انسانها چنان گسترهای دارد که با اندک تأملی مییابیم در هیچ شأنی از شئون زندگی ما نیست که پوشش و لباس دخالت نداشته باشد و جالب آنکه درباره همه این شئون، از خلوت گرفته تا جَلوت (حضور در اجتماعهای گوناگون)، در شریعت دستور خاصی رسیده است. برای تبیین اهمیت این موضوع همین بس که خداوند در آیهای مستقل میفرماید: یا بنیآدم قد انزلنا علیکم لباساً یواری سَوءاتِکم و ریشاً و لباس التقوی ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلهم یذکرون.[2] (ای فرزندان آدم –علی نبینا و آله و علیهالسلام- برای شما لباسی فرستادیم تا سوءات (عورتها، زشتیها، معصیتهای) شما را بپوشاند و نیز ریش (متاع، اموال، زیبایی در بدن و غیر آن.) و جامه پرهیزگاری از هر جامهای بهتر است و این یکی از آیات خدا است، باشد که پند گیرند.)
و البته هنگامی علت اهمیت این مسئله مشخص میشود که بدانیم در فرمایشهای بزرگان دین اعلی الله مقامهم که در بخش حکمت بیان فرمودهاند، ثابت شده است که اولاً آنچه در این عالم پدید آید، نابود نمیشود و ثانیاً تمام کارهای سلبی و ایجابی ما (انجامدادن یا انجامندادن) دارای تأثیر است، با توجه به این دو قاعده حکمت، مییابیم پوشش ما نیز دارای تأثیر است؛ هم بر شخص ما و هم بر پیرامون ما و اینگونه نیست که اگر لباسی پوشیدیم و پس از مدتی لباسی دیگر، کار قبلی ما از بین رفت و اثری از آن بر جای نماند. بلکه عالم آیینهخانهای است که تصویر این کار، چه سلبی و چه ایجابی، در آن منعکس شده و هزاران بار بازتاب خواهد داشت.[3] یک نمونه تأثیر کار سلبی (انجامندادن خودْ کاری است) فرمایشی است که امیرالمؤمنین علیهالسلام به شخصی فرمودند که بر صندلی نشست و صندلی شکست و سر او به شدت زخمی شد. حضرت پس از فرمایشهایی فرمودند: «ترکک حین جلستَ انتقول بسم الله الرحمن الرحیم» (علت این جریان این بود هنگامی که نشستی بسمله را ترک کردی) و خداوند برای تو این کفاره را قرار داد تا این گناه بر تو باقی نماند. سپس آن فرمایش مشهور رسولخدا صلی الله علیه و آله را بیان فرمودند که: کل امر ذیبال لمیذکر بسم الله فیه فهو ابتر (هر امری که در آن نام خدا گفته نشود، ابتر است.)[4] پس گفتن بسمله تأثیری دارد و نگفتن آن تأثیری.
حال پوشیدن لباس سیاه، آن هم در مصیبت سیدالشهداء صلوات الله علیه چه جایگاهی و تأثیری دارد؟ آیا رجحان دارد یا مرجوح است؟ آیا باید دراینباره به عرف اکتفا کرد یا به دنبال واقعیت امر بود؟ در این نوشتار به لباس با قید سیاهبودن نگرشی مکتبی داشته و به پاسخ این پرسشها خواهیم پرداخت:
آیا پوشیدن لباس سیاه مکروه است؟ منظور از لباس چیست؟ کراهت در این بحث به چه معنا است؟ لباس سیاه برای چه افرادی مکروه است؟ دلایل روایی و فقهی این کراهت چیست؟ آیا این کراهت در مصیبت امامحسین علیهالسلام و سایر معصومان از بین میرود؟ پاسخ مکتب به دلایل مُرجّحین لباس سیاه در مصیبت سیدالشهداء علیهالسلام چیست؟
کراهت لباس سیاه از احادیث
آقای مرحوم، حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه، در کتاب گرانسنگ فصل الخطاب[5] بابی تنظیم فرمودهاند به نام «باب لبس السّواد» (پوشیدن لباس سیاه.) احادیثی که دلالت بر کراهت دارد، نقل کرده و در ادامه بررسی خواهیم کرد:
قال امیرالمؤمنین علیهالسلام لاتلبس السواد فانه لباس فرعون. (سیاه نپوشید؛ چرا که لباس فرعون است؛)
و عن حذیفة بن منصور قال کنت عند ابیعبدالله علیهالسلام بالحیرة فاتاه رسول ابیالعباس الخلیفة یدعوه فدعا بممطر احد وجهیه اسود و الاخر ابیض فلبسه ثم قال اما انی البسه و انا اعلم انه لباس اهل النار. (حذیفه میگوید نزد حضرت صادق علیهالسلام در منطقه حیره بودم. قاصد ابیالعباسِ خلیفه خدمت حضرت آمد و ایشان را فرا خواند. پس حضرت ممطری طلبید (لباسی که در باران میپوشند) که یکروی از آن سیاه و روی دیگر سفید بود. پس آن را پوشیدند و سپس فرمودند: من این لباس را میپوشم و میدانم که لباس اهل آتش است؛)
و قال یکره السواد الا فی ثلثة الخف و العمامة و الکساء. (لباس سیاه مکروه است مگر در سه لباس: موزه و عمامه و عبا؛)
و قال فی قول الله عز و جل و لایعصینک فی معروف المعروف ان لایشققن جیباً و لایلطمن خداً الی انقال و لایسودن ثوباً الحدیث (- درباره زنانی که با حضرت بیعت کردهاند خداوند میفرماید – «در معروف تو را معصیت نکنند.» حضرت معروف را اینگونه تفسیر فرمودند: اینکه [در مصیبت] یقه چاک نکنند و بر صورت نزنند تا اینکه فرمود و لباس سیاه نپوشند.) آقای مرحوم اعلی الله مقامه ذیل «و لایسودن ثوباً» فرمودهاند: «یدل علی عدم جواز تسوید الثیاب فی المصائب.»[6]
منظور از لباس، کدام لباس است؟
در این بحث آنچه پوشیدن بر آن اطلاق شود، لباس است و تفاوتی میان لباسهای رویین و زیرین وجود ندارد و حتی مواردی مانند جوراب را هم شامل است. البته در احادیث سه لباس استثناء شده است: یکره السواد الا فی ثلثة الخف و العمامة و الکساء. از این حدیث نخست عمومیت کراهت لباس سیاه و استثنای این سه لباس سیاه روشن شده و سپس اطلاق لباس بر مواردی مانند جوراب مشخص میگردد.
توضیحی درباره کراهت و کراهتِ لباس سیاه در مصیبت امامحسین علیهالسلام
اگرچه این عنوان تخصصی است؛ ولی برای ارائه نگرش مکتبی، به بررسی فشرده این عنوان نیز نیاز است. حقیقت آن است که برای تقرب به خدا و اولیای خدا علیهمالسلام راههای مختلفی وجود دارد؛ ولی تنها راههایی صحیح است که خودِ اولیای الهی فرموده باشند یا تأیید کرده باشند. گاهی راههایی که گمان میکنیم سبب تقرب است، باعث تقرب به شیطان خواهد بود؛ نه تقرب به رحمان.[7] در حدیثی امیرالمؤمنین علیهالسلام به نقل از رسولخدا صلی الله علیه و آله میفرماید: «لا قول الا بالعمل و لا قول و لا عمل الا بنیة و لا قول و لا عمل و لا نیة الا باصابة السنة»[8] (هیچ گفتاری جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کرداری جز با نیت ارزش ندارد و هیچ گفتار و کردار و نیتی جز با موافقت سنت ارزش ندارد.) و به تعبیری ملموستر «هدف وسیله را توجیه نمیکند.» پس باید در گفتار و کردار و نیتها اندیشید و به دست آورد که آیا به فرمایشهای رسول و ائمه علیهمالسلام اصابت میکند و از ایشان اخذ شده است؟
بزرگان دین اعلی الله مقامهم در علم اصولفقه ثابت فرمودهاند نهیهایی که در روایات است، یا نهی تحریمی است که به حُرمت (حرامبودن) تعبیر آورده میشود یا نهی تنزیهی که آن را کراهت مینامند. یکی از ویژگیهای نهی تنزیهی آن است که نهی، به قید تعلق میگیرد. مثلاً در این بحث، نهی به قید «سیاه» تعلق گرفته است؛ نه به مطلقِ لباس. پس با توجه به احادیث «لباس سیاه» مکروه است. «النهی یتعلق بالماهیة اذا نهی عنها مجردة و اما اذا نهی عنها مقیدة فالحکم راجع الی القید.»[9]
نکته دیگر آنکه اکثراً (و شاید به تعبیری همه) به کراهت عارضیِ لباس سیاه قائل شدهاند و چون کراهت عارضی را ملاک قرار دادهاند، در نتیجه گفتهاند در مصیبت سیدالشهدا علیهالسلام این کراهت عارضی برطرف شده و حتی برخی قائل به رحجان شدهاند. و حال آنکه طبق نظر حق، این کراهت کراهت ذاتی است و «لباس سیاه» ذاتاً مکروه است. روایاتی همچون «لباس اهل النار» و بررسیهای بزرگان دین اعلی الله مقامهم درباره مکروه ذاتی، بازگو کننده این مطلب است. حال اگر این مکروهِ ذاتی در مصیبت سیدالشهدا صلوات الله علیه استفاده شود، باز هم بر کراهت خود باقی است؛ همانگونه که فرمودهاند «لایُعبد الله من حیث یعصی.» (خداوند از همان حیث که معصیت میشود، عبادت نمیشود.) و اگر در مصیبت غیر معصوم (وفات افراد عادی) استفاده شود، چون در عزای غیرمعصوم اظهارجزع خودْ مکروه است، پوشیدن لباس سیاه، کراهتی روی کراهتی است. در عزای سیدالشهدا (و سایر معصومان بالتّبع) اگر فرضاً کراهتی عارضی (مانند مکروهبودن پوشیدن لباس سیاه در مصیبتهای افراد عادی) وجود داشته باشد، از بین میرود ولی کراهت ذاتی باقی است.
یکی از علما پس از ذکر مسئله کراهت پوشیدن لباس سیاه در نماز نوشتهاند: »ثم اقول: لایبعد استثناء لبس السواد فی مأتم الحسین علیهالسلام من هذه الاخبار لما استفاضت به الاخبار من الامر باظهار شعائر الحزن و یؤیده ما رواه شیخنا المجلسی قدّسسره عن البرقی فی کتاب المحاسن: روی عن عمر بن زینالعابدین انه قال: لما قُتل جدی الحسین المظلوم الشهید لَبس نساء بنیهاشم فی مأتمه ثیاب السواد و لمیغیّرنها فی حرّ او برد، و کان الامام زینالعابدین یصنع لهن الطعام فی المأتم»[10] خلاصه سخن ایشان این است که اگرچه لباس سیاه در نماز، مکروه است ولی در مصیبت سیدالشهدا علیهالسلام این کراهت برداشته میشود چراکه در احادیث فراوانی امر به اظهار حزن شده است و سپس حدیثی را که زنان لباس سیاه پوشیدند، نقل میکند. پس از این، اینگونه نقلها را بررسی خواهیم کرد که حکمی را درباره زنان بیان میکند و بس.
به این عبارات دقت کنید… نویسنده با بررسی اقوال مختلف به این نتیجه رسیده است که کراهت لباس سیاه در صورتی است که به عنوان لباس پوشیده شود؛ نه به عنوان شعاری برای حزن که در این صورت این کراهت برطرف میشود:
«ان هذا السواد انما یکون مشمولاً لتلک الکراهة اذا اتُخذه لباسا، اما اذا اتخذ شعاراً لاظهار الحزن فهو غیر مشمول لتلک الکراهة فم ثمّ ذهب کما نقلنا فی صدر البحث صاحب الحدائق و السید الیزدی و عدة من الفقهاء الی عدم کراهة لبس السواد حتی فی الصلوة اذا کان لاجل اظهار الشعائر و المسئلة محرّرة فی کتاب الصلاة. فالروایات الناهیة عن لبس السواد لیست متعرّضة لاتخاذه کشعار و لاجل اظهار الأسی و الحزن نظیر ألبسة بعض الحرف و المهن او المؤسسات و الدوائر، فان الهیئة الموحدة فی اللباس لدیهم لیس زیاً لباسیاً فی الحیاة المعتادة بل الهیئة الموحّدة من اللون أو الشکل هی شعار یرمز الی العمل الموحّد و الاکتساب المعین.»[11]
وی بر این باور است که لباس سیاه در صورتی مکروه است که به عنوان لباس باشد و اگر شعاری برای حزن باشد یا لباس فُرمِ ادارهها و مؤسسهها باشد که لباسی برای زندگی روزمره نیست، مکروه نخواهد بود. و این سخن، غیر از نگرش مکتب به قضیه است که پیش از این یادآور شدیم.
لباس سیاه برای چه افرادی مکروه است؟
معتقدیم حکم کراهت لباس سیاه مخصوص مردان است و برای زنان مکروه نیست. دلایل ما بر این ادعا از این قرار است:
1. در نقلهای تاریخی است که زنان در مصیبت سیدالشهدا علیهالسلام لباس سیاه پوشیدند و در هیچ یک از فرمایشهای ائمه علیهمالسلام نهی از پوشیدن لباس سیاه برای زنان نرسیده است مگر در مصیبتِ غیرمعصوم. چنانکه در روایت است حضرت صادق علیهالسلام در تفسیر «و لایعصینک فی معروف» (- زنانی که بیعت کردهاند- در معروف تو را معصیت نکنند) فرمودند: المعروف ان لایشققن جیباً و لایلطمن خدّا و لایدعون ویلاً و لایتخلفن عند قبر و لایسودن ثوباً و لاینشرن شعرا.»[12] اینک برخی از نقلهای تاریخ و فرمایشهای ائمه علیهمالسلام را ذکر میکنیم و برای طولانینشدن متن، تمام عبارات را ترجمه نکرده و فقط جمله لازم را پررنگ میکنیم:
ان الفاطمیات و العقائل بعد رجوعهن من کربلاء الی المدینة لبسن السواد و المَسوح و کان زینالعابدین علیهالسلام یطبخ لهم.[13]
لما قُتل الحسین بن علی علیهالسلام لبسن نساء بنیهاشم السواد و المسوح و کنّ لایشتکین من حرّ و لا برد و کان علیبن الحسین علیهالسلام یعمل لهنّ الطعام للمأتم.[14]
حضرت سجاد علیهالسلام این کار را تأیید فرمودند و نهی نکردند و اگر پوشیدن لباس سیاه برای مردان رجحان داشت، خود ایشان از همه سزاوارتر بودند که این لباس را بر تن کنند.
پس از اجازه یزید به رجوع اسیران کربلا: فلمیبق هاشمیة و لا قریشیة الا و لبست السواد علی الحسین و ندبوه.[15]
در خواب حضرت سکینه علیهاالسلام است که: «فاذا بخمس نسوة قد عظم الله خلقتهنّ و زاد فی نورهنّ و بینهنّ امرأة عظیمة الخلقة ناشرة شعرها و علیها ثیاب سود و بیدها قمیص مضمّخ بالدم» تا آنکه میفرماید آن زن، فاطمهزهرا سلام الله علیها بود. و ازاینگونه خواب روشن میشود که اگر برای مردان هم کراهتی نداشت، رسولخدا صلی الله علیه و آله نیز سیاه میپوشیدند ولی در این خوابها ذکری از این مطلب نیست.
در تاریخ است که پس از آنکه نعمانبنبشیر خبر شهادت حضرت را به مدینه آورد، فلمیبق فی المدینة مخدّرة الا و برزت من خدرها و لبسوا السواد و صاروا یدعون بالویل و الثبور.[16]
و نقل است پس از آنکه امّسلمه از شهادت حضرت با خبر شد، ضربت قبة سوداء فی مسجد رسولالله صلی الله علیه و اله و لبست السواد.[17]
و در نقل جریان حضرت سکنیه است که: «فاذا بخمس نسوة قد عظّم الله تعالی خلقتهنّ و زاد فی نورهنّ و بینهنّ امرأة عظیمة الخلقة ناشرة شعرها و علیها ثیاب سود… بیدها قمیص مضمخ بالدم و اذا قامت یقمن معها و اذا جلست جلسن معها فقلت للوصیف ما هؤلاء النسوة اللاتی قد عظّم الله خلقتهنّ؟ فقال یا سکینة هذه حوّاء ام البشر و هذه مریم بنت عمران و هذه خدیجة بن خویلد و هذه هاجر و هذه سارة و هذه التی بیدها القمیص المضمخ و اذا قامت یقمن معها و اذا جلست یجلسن معها هی جدّتک فاطمة الزهراء علیهاالسلام.»[18]
و از حضرت باقر علیهالسلام نقل شده است که فرمود: لاتلبس المرأة فی حِدادها علی زوجها ثیاباً مصبغة و لاتکتحل و لاتطیّب و لاتزین حتی تنقضی عدتها و لابأس أنتلبس ثوباً مصبوغاً بالسواد.»[19]
اینک با توجه به اینکه تمام این نقلها و فرمایشها درباره زنان است، سریان دادن این حکم در مردان، قیاس است.
2. با توجه به حدیث «یکره السواد الا فی ثلثه الخف و العمامة و الکساء» این سه لباس (موزه، عمامه و ردا یا عبا) مخصوص مردان است، پس مشخص میشود حکم کراهتِ ذاتی لباس سیاه، مخصوص مردان است و این سه لباس برای ایشان از این حکم استثنا شده است.
پاسخ انواع دلایل مرجّحین لباس سیاه
با بررسی پاسخهای مختلف مرجّحین (ترجیحدهندگان) لباس سیاه در مصیبت امامحسین علیهالسلام، مشخص میشود محور پاسخها چند نوع دلیل است: روایات، سیره ائمه معصومین علیهمالسلام که نقل راویان است، تاریخ بشر. در این میان استدلالهایی که سراسر قیاس است و مبنای دینی ندارد نیز دیده میشود.
قبل از پاسخ به این دلایل، روایتها و نقلها و تاریخی که محتوای آن سیاهپوشی زنان است، خارج میکنیم؛ چراکه پیش از این روشن شد که حکم کراهتِ ذاتی لباس سیاه مخصوص مردان است و ما نیز به مکروهنبودن آن برای زنان قائلیم. بخش مهمی از دلایل مرجّحین، این روایات و نقلهای تاریخی است و قیاسکردن حکم مردان با زنان. پس با توجه به این مطلب سایر روایات و نقلها را بررسی میکنیم. آنچه نقل خواهیم کرد، بخشهای متنوعی از روایات، سیره و تاریخ است؛ چراکه نقل تمام آنچه در کتابها موجود است، نوشتار را طولانی خواهد کرد. گذشته از آنکه با بررسی این نمونهها، نیازی به نقل شواهد مشابه نیست.
روایات
روی ان جبرئیل علیه السلام هبط علی رسولالله صلی الله علی و آله فی قباء اسود و منطقه فیها خنجر فقال یا جبرئیل ما هذا فقال هذا زی ولد عمک العباس یا محمد ویل لولدک من ولد عمک العباس.
در این حدیث است که جبرئیل با قبای سیاهی بر حضرت نازل شد و عرض کرد این لباس پسر عموی تو عباس است. نکته مهم اینکه جبرئیل ملَک است و حکم لباس سیاه برای انسانها است. گذشته از آنکه برای اِخبار از آینده نازل شده بود و روی علتهایی عملاً زیّ بنیالعباس را به حضرت صلوات الله علیه نشان داد.[20]
و عن داود الرقی قال کانت الشیعة تسأل اباعبدالله علیهالسلام عن لبس السواد قال فوجدناه قاعداً علیه جبة سوداء و قلنسوة سوداء و خف اسود مبطن بسواد ثم فتق ناحیة منه و قال اما ان قطنه اسود و اخرج منه قطنا اسود[21] ثم قال بیض قلبک و البس ما شئت. (شیعه درباره پوشیدن لباس سیاه از حضرت صادق علیهالسلام سؤال میکردند. داوود رقی میگوید حضرت را در حالی یافتیم که نشسته بودند و بر ایشان لباس سیاه و کلاه سیاه و کفش سیاهی بود که داخل آن نیز سیاه بود. سپس حضرت قسمتی از آن را باز کردند و فرمودند پنبه آن نیز سیاه است و از آن پنبه سیاهی بیرون آوردند. سپس فرمودند: دلت را سفید کن و هرچه میخواهی بپوش.)
این حدیث را در عنوان بعد بررسی خواهیم کرد.
درباره روز عید غدیر است که: «یوم تنفیس الکرب و یوم لبس الثیاب و نزع السواد.»[22] و یکی از نامهای روز نهم ربیعالاول «و یوم نزع السواد» است.[23]
عبارت مجمل «یوم نزع السواد» با توجه به محکمات و مفصلات این بحث، روشن میگردد و با آنچه گفتیم منافاتی ندارد: روز عید غدیر و نهم ربیع، روز درآوردن و کندن لباس سیاه است برای آنانی که بر ایشان مکروه نیست.
ان الملک الذی جاء الی رسولالله صلی الله علیه و آله و اخبره بقتل الحسین بن علی علیهالسلام کان ملک البحار، و ذلک ان ملکاً من ملائکة الفردوس نزل علی البحر فنشر اجنحته علیها ثم صاح صیحة و قال: یا اهل البحار البسوا اثواب الحزن فان فرخ رسولالله صلی الله علیه وآله مذبوح… .[24](مَلَکی که نزد رسولخدا آمد و ایشان را از شهادت امامحسین علیهالسلام آگاه کرد، ملکی از ملائکه دریاها بود و علت آن بود که ملکی از ملائکه فردوس بر دریا فرود آمد و بالهای خود را بر آن گشود و صیحهای زد و گفت: ای اهل دریاها، لباسهای حزن را بپوشید که فرزند رسوخدا صلی الله علیه و آله مذبوح است.)
نخست آنکه از کلمه «اثواب الحزن» لباس سیاه فهمیده نمیشود؛ دوم آنکه ساکنان دریاها غیر از انسانها هستند که منظور موجودات دریایی یا حتی ملائکه و جنّیان ساکن دریاها باشند. به هر معنایی حُکم شریعت ایشان غیر از انسانها است و اگر هم مراد لباس سیاه باشد، برای ایشان مکروه نخواهد بود.
سیره
راویان اخبار ائمه طاهرین سلام الله علیهم در بعضی روایتها پوشش این بزرگواران را نیز توصیف کردهاند که این نوع نقلها جزو دلایل مرجحین است:
ان الحسنین علیهماالسلام لبسا السواد علی ابیهما فی الکوفة بعد شهادته.[25] (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در کوفه برای پدر بزرگوارشان بعد از شهادت حضرت سیاه پوشیدند.)
یا: کان خرج – الحسن بن علی علیهماالسلام- الیهم – الی الناس بعد شهادة ابیه – و علیه ثیاب سود.[26](امام حسن علیهالسلام بعد از شهادت پدر میان مردم آمدند و لباس سیاهی داشتند.)
اصبغ بن نباته نقل کرده است: دخلت مسجد الکوفة بعد قتل امیرالمؤمنین و رأیت الحسن و الحسین علیهماالسلام لابسی السواد.[27](امام حسن و امامحسین علیهالسلام را دیدم که سیاه پوشیده بودند)
و رسیده است: کان علی رسولالله صلی الله علیه و آله قمیصة سوداء حین اشتدّ به وجعه.[28] (رسولخدا صلی الله علیه و آله لباسی سیاه بر تن داشتند هنگامی که مریضی حضرت شدت پیدا کرد.)
یا: خطب رسولالله صلی الله علیه و آله یوماً بعد ان صلی الفجر فی المسجد و علیه قمیصة سوداء.[29](روزی رسولخدا صلی الله علیه و آله در مسجد بعد از نماز صبح خطبه خواندند در حالی که لباسی سیاه بر تن داشتند.)
و سلیمان بن راشد از پدرش نقل میکند: رأیت علی بن الحسین علیهالسلام و علیه درّاعة سوداء و طیلسان ازرق.[30] (علیبنالحسین علیهماالسلام را دیدم در حالی که بر او جبّهای سیاه و طیلسانی آبی (نوعی نوعی پوستین، جبه) بود.)
و نقل شده است که حضرت عسکری علیهالسلام به کامل بن ابراهیم که از لباس نرم ایشان تعجب کرده بود، آستین لباس را کنار زده و لباس زیرین را نشان داده و فرمودند: هذا لله و هذا لکم. کامل، آن لباس را اینگونه توصیف میکند: فاذا مِسح اسود خشن علی جلده.[31](لباسی پشمینه (یا لباسی از مو) که سیاه و خشن بود.)
نخست آنکه نگرش مکتبی درباره اینگونه نقلها این است که عبارات اسود و سود و شبیه اینها نباید به معنای سیاه باشد؛ بلکه اشاره است به تیرهرنگ بودن لباس. چراکه خودِ ائمه علیهمالسلام در روایتهای مختلف به کراهت این لباس تصریح فرمودهاند. این نقلها همه تاریخ است و ناقل تاریخ اینگونه گفته است. احتمال دارد که لباس حضرت از رنگهای تیره مانند سرمهای سیر بوده است و یا حتی لباسی که رگههایی از رنگ سیاه در آن بوده و راوی به سیاه تعبیر آورده است. در عباراتی مانند «لابسی السواد» (لباس سیاه پوشیده بودند) نیز ممکن است عبا و ردا سیاه بوده است و راوی اینگونه تعبیر آورده است. نکته دقیقتر آنکه میشود گفت این نقلهای تاریخی صحت داشته و لباس سیاه پوشیدهاند و علت هم آن بوده است که نشان دهند که حرام نیست و جایز است. همانگونه که روایتهای مختلفی وجود دارد که حضرت کاری را که مکروه است انجام دادند تا این جواز را عملاً تقریر کنند. چون میدانیم جواز شامل مکروه هم هست. به این معنا که مکروه هم امری جایز است و اگر در عبارتی برای امری جایز است فرمودند و در جایی مکروه است، این دو عبارت با یکدیگر منافاتی ندارند. پس اگر این نقلها صحیح باشد و راوی دقت کرده باشد، توجیهپذیر است. فرمایشی است از مرحوم آقای حاج محمدباقر شریف طباطبایی اعلی الله مقامه که دراینباره بیاناتی دارند. اصل فرمایش را از کتاب مبارک «حدیقة الاخوان» نقل میکنیم:
«روزی در درس فرموده بودند که حضرت نقی یا هادی چهره مبارکشان سیاه بوده و لباس سیاه هم میپوشیدند بر اسب سیاه هم سوار میشدند. روز دیگر قبل از درس آقامیرزا حسن عرض کرد یکی از ائمه بودند که فرمودید سیاهچهره بودند و لباس سیاه میپوشیدند و بر اسب سیاه سوار میشدند؟ فرمودند حضرت هادی بودند. عرض کرد حضرت نقی هم سیاهچهره بودند؟ فرمودند بلی اما حضرت هادی بودند که لباس سیاه میپوشیدند بر اسب سیاه سوار میشدند. خیلی با ابهت بودند و باعث رعب مردم میشود و غالباً اینجور بودند.[32] عرض کرد لباس سیاه مکروه نیست؟ فرمودند: امام میپوشد مکروه کدام است؟ کاری که امام بکند مکروه است یعنی چه؟ بعد فرمودند: خلفای بنیعباس آن اواخر که از سلطنت ائمه آسوده بودند و میدانستند سلطنت نخواهند کرد خیلی احترام از ایشان نگاه میداشتند و لباس سیاه هم نزد بنیعباس خیلی مرغوب بود. امام هم به این ملاحظه لباس سیاه میپوشیدند به جهت همراهی آنها چون آنها زیاد احترام میداشتند امام به جور آنها لباس میپوشیدند که موافقتی با آنها کرده باشند که ببینند با خودشان موافق است.» [33]
همانگونه که در این عبارت است، حضرت هادی علیهالسلام در مقام ابلاغ دین بودند و کراهت برای ایشان معنا نداشت. به تعبیری دقیقتر امام علیهالسلام برای رسانیدن جواز آن نوع پوشش آن لباس را به تن کرده بودند و نه تنها برای ایشان مکروه نبود که چون تمام کارهای ایشان خدایی است و از روی هوا و هوس نیست، این کار برای ایشان واجب بود که انجام میدادند. گذشته از آنکه در ادامه میفرمایند به علت نوعی از ملاحظهکاری (به معنای مثبت آن) و تقیه، این لباس را به تن داشتند. پس این دو وجه متین که در این عبارت به آن تصریح شده بازگو کننده حقیقت مطلب است و وجه دوم (تقیه) یکی از بارزترین علتهای بعضی کارهای ائمه هُدی علیهمالسلام است. این دو وجه در حدیث داوود رقی که در عنوان پیشین نقل کردیم جاری است و احتمال تقیه در آن حدیث بیشتر است. عبارت آخر حدیث که فرمود «بیض قلبک و البس ما شئت» با توجه به محکمات فرمایشهای خودِ این بزرگواران علیهمالسلام روشن میشود که منظور همان عبارت باطنیه و امثال ایشان نیست که میگویند دل باید پاک باشد، ظاهر هر چه بود؛ بلکه منظور این است که ابتدا باید دل را به ولایت سفید کرد، بحث کراهت لباس و امثال آن در درجه بعد است.
تاریخ
مرسوم بودن لباس سیاه در ایران باستان که با توجه به اشعاری از شاهنامه مشخص میشود (به یک سال در سیستان سوگ بود؛همه جامههاشان سیاه و کبود/ چهلروز سوگ پدر داشت راه؛ بپوشید لشگر کبود و سیاه/ سپاهش همه کرده جامه سیاه؛ توان گشته شاه و غریوان سپاه) یا با توجه به اساطیر یونان قدمت رسم سیاهپوشی در یونان به عصر هومر بازمیگردد یا اینکه اعراب جاهلیت رنگ سیاه را برای عزاداری انتخاب کرده بودند،[34] در این بحث از نظر شریعت و برای دستیابی به وظیفه شرعی هیچ نقشی ندارد. آری، اینگونه مباحث برای یافتن پیشنیه این رسم و آگاهی از تاریخ ضروری به نظر میرسد.
برخی سیره بنیعباس را ملاکی برای صحت لباس سیاه برشمردهاند و نوشتهاند ازاین سیره مشخص میشود که لباس سیاه پوششی بوده است که در عرف آن روز آن را برای مصیبت و حزن استفاده میکردند و بهاینوسیله با نمادقرار دادن این لباس خود را بر گردن مؤمنان و مسلمانان سوار کردند.[35] این دلیل نیز نمیتواند مکروهنبودن این لباس را برای ما ثابت کند؛ چراکه در هیچ فرمایشی میزان را عمل مخالفان قرار ندادهاند و هرگز نفرمودهاند که هرچه سنیها کردند انجام دهید؛ بلکه فرمودهاند «الرشد فی خلافهم.»
نتیجهگیری
نخست اینکه کراهت لباس سیاه کراهتی ذاتی است بهگونهای که در عزای سیدالشهدا علیهالسلام نیز بر حکمی که برای آن تعیین شده، باقی است. دیگر اینکه این حکم، مخصوص مردان است و شارع مقدس این حکم را برای زنان قرار نداده است و جاریکردن حکم زنان برای مردان قیاس است و مَنهیٌّ عنه. و ما برای اظهار حزن و همچنین عملکردن به این حکم شرعی، لباس تیرهرنگ را برای اظهار مصیبت این بزرگوار صلوات الله علیه انتخاب کردهایم که شامل رنگهایی همچون سرمهای و سرمهای سیر است چنانکه درباره رنگ لباس امامحسین علیهالسلام در روز عاشورا رسیده است: «قال ابوجعفر علیهالسلام قتل الحسین بن علی علیهالسلام و علیه جبة خز دکناء»[36] (حضرت باقر علیهالسلام فرمودند حسین علیهالسلام شهید شد در حالی که لباسی پوشیده بود از جنس خزّ که کبودرنگ بود.) و بدین وسیله به بحث هایی هم که درباره روان شناسی رنگ ها مطرح کرده اند و نوشته اند که رنگ های تیره در بلاها و مصیبت ها جایگاه مهمی دارد، توجه شده است. از خداوند خواهانیم توفیق ترک محرّمات و مکروهات را به ما عنایت بفرماید؛ آمین.
محرم الحرام 1435
[1] شرحالنتایج، چدوم، ج1،ص267.
[2] اعراف،26.
[3] ارشادالعوام، ج2، ص77
[4] تفسیر امامحسن عسکری علیهالسلام، تفسیر سوره حمد.
[5] فصلالخطاب، چبصره، ج7، ص493.
[6] همان، ص495.
[7] سخنرانیِ 6محرمالحرام1413ق : «البته میدانیم جمیع راهها را باید خود ائمه اجازه بدهند. رسیدن به هدف راههای مناسب میخواهد راههایی که ما را نزدیک کند نه راههایی که دور کند راه را ما نباید انتخاب کنیم چون نمیدانیم. لذا اشتباه کرده اند بعضیها و به ادعای عرفان و سیر و سلوک و این سخنها برنامههایی دارند به نام سماع و بعدا وجد و این حرفها که آهنگهای مختلف مختلف موسیقیها و خواندنهای غنا و غیر غنا و بعد به وجد آمدن و حال و رقص و نشاط بعد هم اسم این را بگذارند تقرب به درگاه خدا نه اینها دور میکند، اینها دور میکند، اینها انسان را به شیطان نزدیک میکند نه به خدا. اگر بنا بود اینطور باشد باید خود معصومین علیهمالسلام برنامهگذار باشند اما میبینیم به طور مطلق غنا را حرام میفرمایند در اسلام حرام میشود چون توجه ندارند سرش این است که غنا و امثال غنا آنچه حرام شده از آنچه که شبیه و تقریباً در نتیجه مثل غنا است، اینها باعث تقویت نفس اماره بالسوء است نه باعث تقویت عقل و نوری که فوق عقل است و رشد عقلانی و نورانی و وسیله تقرب. نمیشود، چون خلاف است. هر امری را و هر راهی را خودشان اجازه فرمودهاند آن درست است. حالا با این هدف مقدس تقرب به پروردگار باید راههایی باشد که مناسب باشد.»
[8] الکافی، ج1، ص90.
[9] شرح النتایج، چدوم، ج1، ص259.
[10] الحدائق الناظره، ج7 ص116
[11] الشعائر الحسینیة بین الاصالة و التجدید، محاضرات الشیخ محمد السند، ص383.
[12] فصلالخطاب، ج8، ص183.
[13] المحاسن، البرقی، ج2، ص402 – باب الاطعام، باب25.
[14] همان، نقل از این کتاب در الکافی، بحارالانوار، وسائلالشیعه.
[15] مستدرکالوسائل، ج3، ص327.
[16] مقتل ابیمخنف، ص222.
[17] عیونالاخبار و فنونالآثار، عمادالدین ادریس القریشی، ص109.
[18] بحارالانوار، ج45، ص195.
[19] الدعائم، ج2، ص291.
[20] البته مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» درباره این حدیث چنین آورده است: خطیب در تاریخش(جلد13صفحه452) آورده است: هنگامی که رشید وارد مدینه شد، بزرگ میشمرده که با قبای سیاه و کمربند روی منبر رسولخدا برود، ابوالبختری گفت: جعفر بن محمد صادق از پدرش به من حدیث کرد که: جبرئیل بر رسولخدا نازل شد در حالی که قبائی پوشیده بود و کمربندی که در آن خنجری قرار داشت بسته بود. این حدیث او از ساختههای وهب بن وهب ابو البختری قرشی است که معافی تمیمی دربارهاش گفته است «وای بر ابوالبختری هنگامی که مردم در محشر بپا خاستند به خاطر دروغی که علنی بر جعفر بسته است، به خدا قسم حتی یک ساعت او برای کسب فقه نه در سفر و نه در حضر با او ننشسته است و هرگز مردم در زمانش او را بین قبر و منبر پیامبر اکرم ندیدهاند، خدا ابنوهب را که آشکارا دروغ گفته است بکشد، او میپنداشته است که جبرئیل بر پیامبر اکرم نازل شده در حالی که کفش و قبای سیاهی پوشیده و خنجری بر کمر بسته داشته است. امینی میگوید: این توهینی است نسبت به خدا و پیامبرانش که چنین کاری از کسی که ایمان به خدا داشته و برای پیامبر و امین وحیش جبرئیل احترام و کرامتی قائل باشد صادر نمیشود. گفتار بزرگی از دهانشان خارج میشود جز دروغ نمیگویند. (الغدیر، جلد نهم، بررسی احادیث جعلی، حدیث26).
[21] مرحوم شیخ صدوق می نویسند: فعل ذلك كله تقیة والدلیل على ذلك قوله فی الحدیث الذی قبل هذا أما إنی ألبسه و أنا أعلم أنه من لباس أهل النار و أی غرض كان له علیه السلام فی أن صبغ القطن بالسواد إلا لأنه كان متهما عند الأعداء أنه لا یرى لبس السواد فأحب أن یتقی بأجهد ما یمكنه لتزول التهمة عن قلوبهم فیأمن شرهم. (امام لباس سیاه را از روى تقیّه پوشید، دلیل برآن، فرموده امام علیه السلام در حدیث قبلى است كه فرمودند: توجه داشته باش من لباس سیاه مىپوشم و مىدانم كه آن لباس اهل آتش است. و هیچ غرض و مقصودى نمىتوان براى این تصوّر كرد كه آن حضرت پنبه داخل را نیز سیاه قرار داده بودند مگر آنكه حضرتش نزد دشمنان متّهم بودند كه لباس سیاه نمىپوشند از این رو آن جناب خواستند شدیداً تا آنجایى كه امكان داشت رعایت تقیّه را نموده تا بدین وسیله از دلهاى دشمنان تهمت را زایل كرده پس از شرّ آنها در امان باشند.) علل الشرائع، ج2، ص348
[22] اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص464.
[23] مستدرکالوسائل، ج3، ص326 مرحوم مجلسی به نقل از زوائد الفوائد نقل کرده است.
[24] کاملالزیارات، ص67- مستدرکالوسائل، ج3، ص327.
[25] شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج4، ص8.
[26] همان، ج16، ص22.
[27] مجمع الدّرر فی المسائل الاثنیعشر، شیخ عبدالله ممقانی.
[28] سیرة ابنهشام، ج4، ص316.
[29] بصائر الدرجات ص304.
[30] الکافی، ج6، ص449- الدعائم، ج2، ص161.
[31] وسائلالشیعه، ج3، ص351 – بحارالانوار، ج50، ص253.
[32]…کنت بسر من رأی اسیر فی درب الحصا الی ان قال لی أ تری هذا الجدار تدری من صاحبه قلت و من صاحبه قال هذا الفتی العلوی الحجازی یعنی علی بن محمد بن الرضا علیهمالسلام… و هو علی فرس أدهم و علیه ثیاب سود و عمامة سوداء و هو اسود اللون فلما بصرت به وقفت اعظاماً له و قلت فی نفسی… ثیاب سوداء و دابة سوداء و رجل أسود سواد فی سواد فی سواد فلما بلغ الی احد النظر و قال قلبک أسود مما تری عیناک من سواد فی سواد فی سواد. (بحارالانوار، ج50، ص161- فرج المهموم، ابنطاووس، ص232.
[33] حدیقةالاخوان، ص504.
[34] پرسشها و پاسخهای دانشجویی، ش13، چ18، ص182.
[35] الشعائر الحسینیه، ص385.
[36] فصلالخطاب، ج7،ص493