تقرير يك دانشمند اروپايى از بدن هورقليایى
نظریه ی بدن هورقلیایی ریشه دار است. آنچنان نیست که فقط شیخ احمد احسائی به آن پرداخته باشند. در اديان آسمانى به اين مهم توجه ويژهاى شده است. در انجيل و تورات به بدن آخرتى اشاره شده. از جمله افرادى كه به متون كتابهاى آسمانى پايبند بوده و موضوع «بدن آخرتى» را مطرح كرده است، «جان هاتون»، استاد فيزيك جوّ در دانشگاه آكسفورد است. وى رئيس آزمايشگاه معروف اَپِلتون و رئيس ادارهى هواشناسى انگليس بوده است و فعلاً رئيس كميسيون سلطنتى آلودگى محيط زيست است. وى سخنرانىهايى
در كالج وَدَمْ دانشگاه آكسفورد داشته كه به صورت كتاب به چاپ رسيده است. وى معتقد است علم از دين جدا نيست و در پى اثبات اين نظريه مىباشد.
متن زير، قسمتى از كتاب او است. به اصطلاحاتى همچون «تبديل» توجه بفرماييد.
رستاخير [۱]
هر بحث مسيحيت دربارهى موضوع معجزات ملزم است كه بر حوادثى كه در قلب رسالت مسيحى قرار دارند – مرگ و رستاخيز مسيح – تمركز داشته باشد. بر مبناى رستاخيز مسيح، مسيحيان باور و اميد دارند كه جسم بعد از مرگ اِحيا شود. منظور مسيحيان از تجديد حيات چيست؟
منظور آنها صرفاً ادامهى بخشى از من، كه آن را روح خود مىنامم، بعد از مرگ نيست. چيزى بسيار بيش از اين مورد نظر است. تمثيلى كه در اين مورد مفيد مىيابم مبتنى بر كامپيوتر است. سخت افزار كامپيوتر
متشكل از بُرادههاى سيليكون، سيمها، ديسك، جاى نوارها، صفحه كليدها، و دِكهاى خروجىها را نشان مىدهند. نرم افزار كامپيوتر متشكل است از برنامههايى كه دادههاى ورودى را با مهارت به كار مىبرند (و در كامپيوترهاى پيشرفته از آنها فرا مىگيرند) و وسايل تنظيم خروجىها و محتويان انبارهى اطلاعات را فراهم مىكنند.
نرم افزار به خودى خود استفادهاى ندارد؛ آن نياز به سخت افزار دارد كه روى آن عمل كند و از طريق آن ابزار مىشود.
سخت افزار كامپيوتر عمر محدودى دارد و به مرور زمان فرسوده مىشود. نرم افزار اين قدر نابود شدنى نيست – آن را مىتوان به سخت افزار ديگرى منتقل كرد -، گرچه آن هنوز مشخصات سخت افزارى را كه ابتدا براى آن نوشته شد دارد. سخت افزار جديدِ پيشرفتهتر مىتواند ظرفيت بيشترى براى نرم افزار فراهم كند كه نه تنها محاسبات
بزرگتر را با كارايى بيشتر امكانپذير مىسازد، بلكه شايد توانايى جديدترى هم فراهم مىكند.
بدنهاى ما شبيه سخت افزار هستند كه وسايل ورودى (حواس ما)، خروجى (دست و پا، گفتار ما و غيره)، يك دادهپرداز و انباره (مغزهاى ما) دارند. بعضى از نرم افزارها از ابتدا تعبيه شده است. آن به طريق ژنتيكى متعين است. نرم افزارهاى ديگر به طور مدام در سراسر حيات ما از طريق تعامل با محيط ما و مردم ديگر و تفكرات ما و گزينشهاى
ما و تعامل با سخت افزار توليد مىشوند.
بدنهاى ما در زمان مناسب، مثل هر سخت افزار ديگر فرسوده مىشوند. در تجديد حيات، اميد مسيحى به يك بدن جديد است كه پيوستگى كافى با بدن قديمى داشته باشد به طورى كه تمام اجزاى مناسب نرم افزار كهنه را در بر گيرد و وسايل جديدى را براى ابراز وجود به ما بدهد. چون در حيات رستاخيزى ما بسيار نزديكتر به خدا خواهيم بود، بُعد معنوى اهميتى خاص خواهد داشت. پس چيزى كه خصوصاً ذيربط است نرم افزار است كه در طول حيات ما توسعه مىيابد و به تجربهى ما از خدا مربوط مىشود.
تمام اينها تا حدى مانند يك خواب و خيال مهارناشدنى به نظر مىآيد «چيزى كه اميدش را داريم ولى وقوعش بسيار نامحتمل است». اما اين پندار خيلى محكمتر از آن است، زيرا آن در تجربهى مسيحيان از خدا در اينجا و حالا ريشه دارد. رابطهى با خدا نمىتواند با مرگ پايان يابد، مسيح با مرگ و رستاخيزش قدرت مرگ را نابود كرده است.
سرنخهايى در ارتباط با سرشت حيات رستاخيزى از تجديد ظهور مسيح بعد از رستاخيز به دست مىآيد. او هنوز علايم ميخ و نيزه را از مصلوب شدنش همراه داشت و بنابراين نشان مىداد كه او همان شخص است. با وجود اين، بدنش متفاوت بود؛ آن يك «تبديل» اساسى يافته بود و در معرض همان محدوديتها قرار نداشت، او مىتوانست به دلخواه ظاهر و ناپديد شود. سرانجام عيسى مسيح در «جسم جديد»
خود به آسمان رفت. عملى بسيار نمادين كه راهگشاى ما براى درك معنى رستاخيز شد و به عروج موسوم است.
واژهى كليدى در اينجا «تبديل» است. چنان كه پولس (Paul) در نامهاش به فيليپيان توضيح داد:
«ما شهروند ملكوت هستيم. ما منتظر يك نجات دهنده از آنجا هستيم، حضرت مسيح كه قدرتش به او توان آن را مىدهد هر چيزى را تحت سلطهى خود درآورد، بدنهاى كم ارزش ما را «چنان تبديل مىكند كه مثل بدن با عظمت خودش باشد».
بر حسب تمثيل ابعادى كه من در فصل 9 آوردم، «ابعاد مادى در رستاخيز غايب نخواهند بود، بلكه با ارتباط قوىترى كه با بُعد معنوى پيدا مىكند، تبديل خواهند يافت».
رؤياى آيندهاى كه با آن روبرو هستيم با تجديد حياتمان خاتمه نمىيابد. آسمانها و زمين جديدى به ما نويد داده شده است: چيزى كمتر از تبديل كل جهان نيست. جان پوكينگ هورن مطلب را چنين ادا مىكند:
«تصور يك چنين نجات بخشى جهانى، كه در آن انسانيتِ تجديدِ حيات يافته شركت خواهد كرد، هم سخت هيجان انگيز است و هم عميقاً اسرارآميز. با وجود اين، آيندهى غير قابل تصورش پناهگاهى در قلبهاى ما دارد…مهم است كه كليساى مسيحى در تأييد انسجام و تضمين الهىِ چنين اميدى، شهامت خود را از دست ندهد».
اين كه چگونه چنين تبديلى رخ مىدهد، برتز از توانايى فعلى ما براى تصور چنين چيزى است. اما اين اميد قطعى مسيحيان است – چنان كه توسط خود مسيح توصيف و قول داده شده است – (يوحنا،۳-۲/۱۴) كه در زمان مناسب ما در حضور نزديكتر خداوند خواهيم زيست، و در آنجا ديگر درد، رنج و شرّ وجود ندارد و محبت، حاكم مطلق است.
[۱]– در جستجوى خدا، جان هاتون، ترجمه: نجفى – چاپ سوم، ص ۹۳