قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)
حج آرام بخش دلها 1413 – قسمت سوم
گفتاري پيرامون فريضه حج
سید احمد پورموسویان
شوال 1413
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 276 *»
مجلس 21
خلاصه مباحث
تلبيه گفتن بين خوف و رجاء
تلبيه ابتداي شروع در حجّ است
ظلم مانع قبول تلبيه است
تلبيه و نفخه اِحياء
حالات خلق در محشر
فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 277 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد كه حج تمتّع از دو بخش تشكيل ميشود: بخش اوّلش عمره تمتّع است و بخش بعدي حج تمتّع. در عمره تمتع از ميقات بايد محرم شد و ميقاتها معيّن شده است. رسول خدا9 پنج ميقات معيّن فرمودهاند كه اين ميقاتها جايگاههايي است كه بايد از آنها در حال احرام درآمد براي حرمت حرم خدا.
در موقعي كه ميخواهند براي عمره تمتّع محرم شوند غسل ميكنند، لباس احرام ميپوشند، دو ركعت نماز يا بيشتر ميگزارند و بعد تلبيه ميگويند. تا تلبيه نگفته باشند احرام انعقاد پيدا نميكند، احرام با تلبيه انعقاد پيدا ميكند. در واقع تلبيه مثل اللّهاكبر است در نماز. تا انسان در نماز تكبيرةالاحرام نگفته ميتواند كارهايي انجام دهد كه منافي است با نماز. اما وقتي گفت اللّهاكبر به قصد تكبيرةالاحرام، بر خود حرام ميكند آنچه كه منافي است با نماز. حال تلبيه هم همين حكم را دارد، تلبيه يعني گفتن لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيكَ تا آن مقداري كه دستور رسيده، كه به طور واجب و بعد مقداري به طور استحباب گفته
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 278 *»
ميشود. پس احرام منعقد ميگردد به تلبيه. بعد از نماز واجب يا نماز نافله و مستحبي، محرم ميشوند و تلبيه ميگويند. اجمالاً معناي تلبيه معلوم شد يعني اجابتِ نداي پروردگار كه خداوند دعوت فرموده و صدا زده بنده را، حال بنده در مقام برميآيد و اجابت ميكند، جواب ميدهد نداي خدا را.
حالت شخصي كه ميخواهد تلبيه را شروع كند بايد حالتي باشد بين رجاء و خوف؛ يعني متحقّق باشد در او اين امر. رجاء به اين معني كه اميدوار باشد از فضل و كرم خدا به اينكه او را بپذيرد به درگاهش و راه دهد به درگاهش و در حرم قدس و عزّت خود او را بپذيرد. پس اميد دارد به اينكه خدا به فضل و كرمش اين شخص را قبول كند. اما بايد خائف باشد و ترسان از اينكه مبادا پذيرفته درگاه خدا نشود و او را اجازه ورود به حرم قدس الهي ندهد. حالت شخص محرم در وقتي كه ميخواهد احرام خود را منعقد سازد به گفتن تلبيه بايد اينچنين باشد. اگر پذيرفته شود لبّيك اوّل را كه ميگويد باز هم خدا ميگويد اَقْبِلْ اِلَيّ باز هم بيا، تو را ميخواهيم، تو را ميپسنديم، تو را ميپذيريم. لبّيك دوّم را كه ميگويد همينطور باز نداي خدا اَقْبِلْ اِلَيّ به سوي من بيا تَعالَ اِلَيّ بيا به طرف من. باز بايد بگويد لبّيك. او را خدا ميخواند، او بايد جواب دهد، لبيك بگويد و آمادگي خود را اظهار كند و در مقام بندگي برآمدنِ خود را نشان دهد و همانطور كه به حسب ظاهر قدم به قدم، لحظه به لحظه به طرف حرم نزديك ميگردد و همچنانكه در هر دفعهاي كه به او گفته ميشود اَقْبِلْ اِلَيّ به طرف من بيا، تقرّبش زياده ميگردد، خواه و ناخواه در هر تلبيه گفتن شوق بنده هم بايد زياد شود يعني تلبيه دوّمش بايد فرق كند با تلبيه اوّل، تلبيه سوّم بايد فرق كند با تلبيه دوّم و همينطور دائماً بر شوق و رغبت و بيتابيش افزوده شود تا اينكه مطابق باشد جواب گفتنش با نداي پروردگار. فرمود از كرمش، از فضلش مَنْ تَقَرَّبَ اِلَيّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَيْهِ ذِراعاً([1]) بندهاي كه يك وجب به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 279 *»
طرف من نزديك شود، يك ذراع به طرف او نزديك ميشوم. خداي به اين فضل و كرم دعوت فرموده بندهاش را و حال هم بنده همينطور قدم به قدم در مقام اجابت دعوت خدا برآمده. عنايت خدا قطعاً بيشتر ميشود بر چنين بندهاي از آن طرف هم بايد شوق و رغبت و بيتابي اين بنده هم تازه گردد و تلبيهها بايد فرق كند براي يكچنين بندهاي از جهت رجاء و اميد به فضل خدا كه او پذيرفته درگاه خداست. و اما آن كسي هم كه خائف است و ميبيند وضعش مناسب نيست با اوضاع حرم، حرم حرمت دارد، حرم محترم شمرده شده است. ميبيند ظاهر و باطنش تناسبي ندارد با آن سرزمينهاي قداست و طهارت و نزاهت الهي، ميترسد بگويد لبّيك، جاري نميشود بر زبان او لبّيك، بار اوّل هم اگر بگويد رويش نميشود بار دوّم بگويد. بار دوم اگر گفت باز رويش نميشود بار سوم بگويد چون ممكن است بشنود لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ. درباره حضرت سجّاد7 رسيده كه در يكي از سفرهاي حجّشان راوي خدمت حضرت بوده ميگويد ابتدا كه به زبان حضرت جاري نميشد لبّيك تا بالاخره فرمود. تا گفت لبّيك از هوش رفت، امام بيهوش شدند و همين حال را نوعاً داشتند در تمام اين طول سفر تا رسيدند به خانه خدا. در ميان راه چون لبّيك تكرار ميشد اين حالات مختلف بر حضرت هم دست ميداد.([2])
مقصود اين است كه تا تلبيه گفته نشود، احرام منعقد نميشود و تا انسان ميخواهد تلبيه بگويد خواه و ناخواه بايد بين اين دو حالت باشد. حالت رجاء، اميد از فضل و كرمش كه خدايا تو، به فضل و كرمت تا اينجا مرا آوردي و حاشا كرمت و بزرگواريت كه مرا از اينجا نپذيري. من كه خود نيامدهام، من كه به حول و قوّه خود نيامدهام، تو مرا آوردي، تو عنايت كردي، تو كمك كردي تا به اينجا به حول و قوّه تو رسيدم. همان دستوري كه حضرت صادق7 فرمودند كه در اين سفر حج بايد تمرين كند بنده كه جميع امورش را به حول و قوّه الهي بداند و اعتماد و اطمينان بر امري از امور خود و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 280 *»
وابستگان خود و متعلّقات خود نداشته باشد بلكه دل از همهجا بريده، اميد از همهجا قطع، به حول و قوّه خداوند در اين جريان و در اين سفر قرار بگيرد.([3]) حال خدايا تو به فضل و كرمت كمكم كردي تا به اينجا كه ميقات است آمدهام، حاشا كرم تو كه از اينجا مرا برگرداني. وقتي كه به فضل خدا نگاه ميكند و به كرم خدا نگاه ميكند اميدوار ميشود و آماده ميشود براي گفتن لبّيك.
از آن طرف عرض شد خائف است از اينكه مبادا پذيرفته نشود. تا به اينجا هم كه آوردندش خواستند كه شايد متذكر گردد، متنبّه شود، از آن تعلّقات دست بردارد، از توجّه به غير خدا دست بردارد. اينهمه لطف كردند، او را تا ميقات آوردهاند اما هنوز هم دل به ديگران دارد، رو به جاهاي ديگر و كسان ديگر و اشياء ديگر و امور ديگر و نعوذباللّه هنوز هم اِعراض از خدا، هنوز هم پشت به خدا. تا ميقات آمدهاي ولي هنوز نتوانستهاي رو به خدا كني، هنوز نتوانستهاي خالص شوي، هنوز نتوانستهاي پاك شوي از گناهانت، از آلودگيهايت. لذا فكر كه ميكند در اين امر باز خائف است و ترسان از اينكه بگويد لبّيك. اين است كه حال شخص در موقع گفتن و ابتداء تلبيه بايد مردّد باشد بين خوف و رجاء. همچنين مردّد باشد بين حالت اميدواري به فضل خدا و خوف از حالت خودش و گرفتاري خودش و عدل پروردگار كه اگر به عدلش بخواهد رفتار كند، نبايد اين بنده را بپذيرد و به درگاه قربش راه دهد و به حرم قدسش او را بپذيرد. بايد اين حالت باشد براي بنده در موقع گفتن تلبيه. چون در واقع تلبيه ابتداي كار است، تا به حال هرچه طي شده مقدمات بوده، اصل كار شروع نشده. غسل كرده، راه را طي كرده به ميقات رسيده، لباس ممنوع را از بدن در آورده، لباس احرام برتن پوشيده، چه بسا نماز گزارده. اگر نماز گزارده باشد حالا يا نماز واجب يا مستحبي، تا به اينجا آمده اما همه در حكم مقدمات است،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 281 *»
اصل شروع نشده.
تلبيه شروع به كار است و ابتداي در كار است و در واقع اول خطر به هر دو معنايش. هم خطر به معناي ارزش و عظمت و جلالت است كه اگر پذيرفته شود، بهبه! اگر راهش دهند خوشا حالش! اگر پذيرفته شده باشد چه نعمتي از اين بالاتر؛ خطر به معناي ارزش و عظمت. و همچنين خطر به معناي معمولي كه داريم كه خداي نكرده اگر رد شود چه؟ اگر پذيرفته نشود چه؟ اگر بگويند لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ چه؟.
در احاديث رسيده كه اَوْحَي اللّهُ تَعالي اِلي مُوسي يا مُوسي مُرْ ظَلَمَةَ بَنياِسْرائيلَ اَنْيُقِلُّوا مِنْ ذِكْري فَاِنّي اَذْكُرُ مَنْ ذَكَرَني مِنْهُمْ بِاللَّعْنَةِ([4]) فرمود خدا به موسي، اي موسي دستور بده به ستمگران از بنياسرائيل كه كمتر مرا ياد كنند، اسم من را نبرند، به ياد من نيفتند چون هريك از آنها كه ياد من بكند من او را ياد ميكنم به لعنت. چرا مرا ياد ميكنند؟ اين فرمايش را دقت كنيد. ظالم يعني ستمگر، كسي كه به خود ستم كند به معصيتها، نافرمانيها، ظالم است ظالِمٌ لِنَفْسِهِ([5]) كسي كه به غير ستم كند و ظلم كند ظالم است، به هركس به هرگونه ظلم و ستمي، ظالم است. به طور كلي هر نافرماني ظلم است، هر اعتقاد انحرافي ظلم است، هر بدعتي كه در دين گذارده شود ظلم است. وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ كَذِباً([6]) هرچه خلاف دستور الهي باشد به هر شكلي ظلم است. حقوق را ضايع كردن ظلم است، حقوق پدر و مادر، حقوق همسايگان، حقوق خويشان، حقوق زن، حقوق شوهر، حقوق فرزندان، اين همه حقي كه خدا معيّن كرده و اوليائش بيان فرمودند در هر كوچك و بزرگش كه تخلّف شود و تخطّي، ظلم است. ظلم يك كلمه جامعي است براي هرگونه تخلّفي از نظام الهي. در برابرش عدل يعني مطابقت و موافقت با نظام الهي و تخلّف نورزيدن. اين است كه ما عدالت حقيقيه و واقعيه را شأن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 282 *»
معصومين كلي و بعد انبياء: به حسب درجهشان، بعد درباره كاملان و بزرگان به حسب درجهشان ميدانيم. بزرگان دين را عدول نافين معرفي ميكنند به ما، يعني عدالتشان عدالت واقعيه و حقيقيه است نه عدالت ظاهري. حقيقةً انحراف، تخلّف، تخطّي براي آن بزرگواران نيست. اما ديگران همه مبتلا هستند به ظلم، مبتلا هستند به تجاوز، به تعدّي از حدود الهي و ظالمند.
حال اگر كسي از ظلمش پشيمان نشده باشد، از تجاوز و تعدّيش نسبت به حقوق الهي و حقوق خلق متنبّه نشده باشد، توبه نكرده باشد، وظيفهاش را ادا نكرده باشد، اگر نادم و پشيمان شده و حقي از مردم به گردن اوست بايد ادا كند حق آنها را، استرضاي خاطرشان را بكند، طلب رضايت و حلّيّت از آنها كند. همينطور اگر اينها را انجام نداده آمده در ميقات محرم شده، حال چطور ميگويد لبّيك و چطور بتواند بگويد لبّيك لبّيك؟ يعني خداي من، محبوب من، آقاي من، من آمدم بله چه ميفرمايي؟ ياد خداست، ذكر خداست آيا اين حديث و فرمايش حضرتِ عزّت و جلالت، اين حديث قدسي به موسي7 مخصوص بنياسرائيل بوده و يا اينكه مخصوص جبابره و ستمگران و حكّام جور و آن ظالمان و فراعنه بوده؟ نه، ظالم، ظالم است هركس باشد به هر شكلي باشد، هر طور باشد. و بداند هركس در ظلم بهسرميبرد و ظلم ميكند هرگاه بگويد خدا، هرگاه بگويد پيغمبر، امام، از اسماء الهي هرچه ياد كند، تا خدا را ياد كند به هر طوري خدا هم او را ياد ميكند به لعنت. لعنت يعني چه؟ يعني دور شو از رحمت من، دور شو و اين دورشدن از رحمت خيلي دامنه دارد، خيلي دامنه دارد.
در همين سفر، بحث سفر است ديگر، در مورد همين سفر امام7 ميفرمايد لَعَنَ رَسُولُ اللّهِ9 ثَلاثَةً رسول خدا9 سه نفر را لعن كردند از جمله اَلآكِلُ زادَهُ وَحْدَهُ([7]) كسي كه در سفر باشد زاد و توشه خود را تنها بخورد نزد رسول خدا ملعون است. تا اين
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 283 *»
درجه لعنت پيش ميآيد، يعني دارد ظلم ميكند به همسفران، همراهان. چرا با آنها همغذا نميشود؟ چرا در غذا و زاد و توشه خود با آنها مشاركت نميكند؟ امر سفر است، حالا در آن سفرهايي كه به اين شكل انجام ميشده و هركسي زاد و توشه خاصّي داشته بايد حرمت كند از همسفرها. رسم معاشرت و حسن مصاحبت اين است كه حرمتداري كند، اگر زادي دارد، توشهاي دارد، غذائي دارد با آنها مشترك باشد، شريك بشود با آنها نه اينكه تنها بخورد و اعتنا نكند و نوعاً هم اين تنهاخوريها در مواردي است كه رفاهي هست و لذّتي هست و امتيازي هست. اما اگر امتيازي نباشد چرا تنها باشد، چرا تنها بخورد؟
سخن در اين است كه لعنت يك دامنه وسيعي دارد، كسي نگويد كه من كه ظلم كفر ندارم، من كه ظلم شرك ندارم مثلاً، لعنت شامل من نميشود. نه، ظلم هرچه هست و به هر شكلي است كنارش لعنت خوابيده، كنارش لعنت است يعني دوري از رحمت الهي است. حالا رحمت در هر جايي مناسب خودش و لعنت در هر جايي مناسب خودش. از هر رحمتي كه خدا ما را دور كند ما را لعنت كرده و به هر رحمتي كه ما را نزديك بفرمايد و شامل حالمان كند، لعنت را از ما دور كرده. ببينيد حالا ما چقدر گرفتاريم و چقدر لعنتها شامل حال ماست. در هر بيفكري، در هر اهمال، در هر مسامحه، در هر تضييع حقوقي، در هر تقصيري ما ملعون قرار ميگيريم، مورد لعنت واقع ميشويم، از رحمت دور ميشويم. آنگاه ميناليم كه چرا مالمان بركت ندارد؟ چرا عمرمان بركت ندارد؟ چرا روزمان بركت ندارد. ميدَويم چهارپا، چهار پا مثل مشهور است. دو پا قرض ميكنيم و چهار پا ميدَويم، دو پا داريم دو پا هم قرض ميكنيم. بااينكه چهارپا ميدَويم اما باز هم ميبينيم نه، لنگيم، كارها عقب است، گرفتاريم. اينها در اثر همين است كه مرتّب ما كارهايي داريم، برنامههايي داريم، تضييعها و تقصيرهايي داريم كه اينها موجبات لعنت را فراهم ميكند براي ما و دوري از رحمت را.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 284 *»
حال آن كسي كه ميخواهد بگويد لبّيك، خدا را ياد كند، آيا اطمينان پيدا كرده كه ظالم نيست در نزد پروردگار؟ خداي عدل، عدل مطلق؛ او عادل مطلق است، او هر تخطّي را، هر تخلّف را، هر تعدّي را ولو به اندازه سر مو، ميبيند و ميداند. از ديد او كه پنهان نيست، از نظر او كه دور نيست، از علم و احاطه او مخفي نيست. چرا اينقدر اهمال ميكنيم؟ چرا درباره تضييع حقوقها، در اين تقصيرها اينقدر بيباكيم؟ خدا بر همه ما عنايت بفرمايد و ترحّم بفرمايد و از گناه ما بگذرد. خدايا صاحبان حقوق ما را دلهايشان را از ما راضي بفرما، خدايا بر هركس ظلم كردهايم او را از ما راضي كن، تو حقش را ادا كن. خدايا خودت از ما راضي شو، اوليائت را از ما راضي بفرما، امام زمان صلوات الله عليه صاحب حقّ كلّي و اوّلي و اصلي را از همه ما راضي و خشنود بفرما. حق او را از همه بيشتر تضييع ميكنيم و درباره او از همه بيشتر تقصير داريم، خدايا به فضل و كرمت، به آقايي و بزرگواري او، دل او را نسبت به همه ما مهربان بفرما، به رحم بينداز، آن دل مقدّس را بر همه ما به ترحّم بينداز، قلب مقدّسش را از ما خشنود فرما. حال با توجّه به اين فرمايش، شخص چطور بگويد لبّيك ؟
همچنين بايد در حال آماده شدن براي گفتن لبّيك، براي انعقاد احرام و شروع در اعمال، بايد شخص متنبّه شود و متذكّر گردد و به ياد آورد آن موقعي را كه اسرافيل از طرف پروردگار مأمور ميشود براي دميدن در صور به منظور احياء، كه نفخه احياء ناميده ميشود در برابر نفخه صعق، كه هر دو دميدن است اما نوعش فرق ميكند. دميدن اوّل ميراندن است كه همه خلق را ميميراند به همان دميدن در صور، نفخه دوّم نفخه احياء است كه همان دميدن است اما زنده ميكند. اين زنده كردن، نداي الهي است كه خطاب ميكند خداوند با همين دميدن اسرافيل كه دميدن احياء است، بندگان من از اوّلين و آخرين، بندگان من سر از قبرها درآوريد كه بايد آماده حساب و كتاب خود شويد. اين نفخه صور تا دميده ميشود تمام مردگان از اوّلين و آخرين سر از قبرها درآورده همه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 285 *»
شُعث و غُبر، يعني تمام موها به حسب آنجا، هيأت آنجا، شخص خاكآلود، از سرش و صورتش خاك ميريزد. و شُعث، همه پريشان، همه وحشتزده، همه مضطرب و هراسان. آن وعدهاي كه انبيا ميدادند موقعش رسيده. آنچنان وحشت در دلها ميافتد و هراس در دلها ميافتد كه نداي خدا را ميشنوند و اجابت ميكنند و از قبرها سر درآورده همه مضطرب، همه پريشان، همه خاكآلود. خيلي شباهت دارد به حالت حجّاج، خيلي شباهت دارد. البته حالا كمتر بهجهت اينكه اين وسايل حالا طوري شده كه اوضاع را تا اندازهاي از آن حالت خارج كرده. آن وقتهاي پيشين، با مركبهاي حيواني، راههاي طولاني را طي ميكردند. در همين آيه كه ميخوانيم بيان شده وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ تو اي ابراهيم صدا بزن، در ميان مردم اعلام بكن به حج و آهنگ خانه خدا و قصد اين راه و طي كردن اين راه، خواهند آمد، ميآيند اما با اين حالات. پابرهنه، پاي پياده. پيادگان، يعني نداشتند كه مركب تهيه كنند اما شوق، آنها را به راه انداخته. اشتياقِ لقاء خانه خدا و زيارت خانه خدا و حرم خدا آنها را واداشته پياده آمدند وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ و همچنين بر مركبهاي ضعيف و نحيف در اثر پيمودن راه، كمي آذوقه، كمي آسايش، حيوانهايشان ضعيف شدهاند. آنوقت ببينيد عنايت پروردگار را، از آن ضعيفها شروع ميكند. يَأْتُوكَ رِجالاً يعني از نظرمان دور نماندهاند كساني كه شوق آنها را با پاي پياده به راه انداخته در راه ما. ما اول آنها را ذكر ميكنيم، اوّل نام آنها را ميبريم، اول آنها در نزد ما حاضرند و ما نظر عنايتمان شامل حال آنهاست، بعد نوبت ميرسد به آناني كه حيواناتشان ضعيف شدهاند، نميتوانند راه را درست طي كنند، با مشقّت و زحمت طي ميكنند راه را وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ ميآيند، اما چطور؟ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ آن دورها هم در نظر ما هستند، در آن درّههاي گود كه از نظرهاي خلق دورند، به حساب نميآيند، آدم حساب نميشوند، ولي در نظر ما آنچنان اينها شريفند، آنچنان مكرّمند كه به حرمت صداي تو و نداي تو اي ابراهيم، به راه ميافتند. ما آنها را از ياد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 286 *»
نميبريم، اوّل آنها را ذكر ميكنيم و به يادشان هستيم. اينطورها ميآمدند. آنگاه حجّاج را در اين مسير و در اين شرايط در نظر بگيريد، موها بلند شده، خاك راه. نبايد ديگر مو را بزنند، حتي اگر شپش كرده سر و بدن، نبايد شپش را بكشند. وضع اينچنيني، در ميان اين راهها آمدهاند، راههاي آن زمان كه اينطور نبوده، مركبها اينطور نبوده.
درست اين حالت، حالت محشر است كه همه از قبرها بيرون آمده، همه مضطرب، هراسان، پريشان، نميدانند قدم بعدي چيست. حجّاج همينطورند ديگر، نميدانند قدم بعد چيست، آيا اين حج به سلامت انجام ميشود؟ آيا اين حج تمام ميشود يا نه در بين راه مرگ است، در بين راه حادثه است؟ ميمانند. لذا شرط ميكنند در تلبيه خدايا از تو ميخواهيم اين حج ما را به اتمام برسان، اين عمره ما را به اتمام برسان، خدايا كمكمان كن اگر در بين راه حادثهاي پيش آمد كه امر ما به اتمام نرسيد، شرط ميكنند با خدا، يك چنين حالتي دارند. در صحراي محشر همينطور نميدانند قدم بعدي چيست، هيچكس نميداند چه كاره است؟ آيا بر او چه جاري ميشود؟ آيا از كساني است كه به درگاه پروردگار تقرّب جسته، او را ميپذيرند، از عباد صالحين به حساب ميآيد يا اينكه نه از ممقوتين است، مورد خشم الهي است، مورد غضب خداست. نميدانند مسير چيست، راه كجاست، برنامه چيست. اما همه بالاخره نداي الهي را اجابت كرده، همه آمدهاند به صحراي محشر و حاضر شدهاند و ازدحام عجيب در محشر است، ازدحام عجيب. آن ازدحام بايد به خاطر بيايد كه آيا به مانند مؤمنين خواهند بود كه اگرچه در يكجا ايستاده اما آنچنان وسعت دارد براي او صحراي محشر كه هيچ احساس تنگي و زحمت نميكند. و يا اينكه نه، خداي نكرده مثل كفّار و منافقين، نصّاب، ظالمين، اينها كساني هستند كه تنگ ميشود بر آنها عرصه محشر. آنچنان تنگ ميشود كه نميتوانند قرار بگيرند از شدت تنگي و ازدحام جمعيت و زحمت و مشقّت. آفتاب آنچنان محيط است و مسلّط كه تعبير آوردهاند قرص آفتاب يك ني بالاي سرهاست در محشر كه بايد حساب، آنجا روشن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 287 *»
شود. وضع، آنجا روشن شود و منقسم ميشوند، تقسيم ميشوند خلق به دو دسته: دستهاي كه اهل نجاتند و اهل تقرّبند و در غرفات و درجات رحمت و عنايت پروردگار قرار ميگيرند در بهشتها و دسته ديگر نه، مبغوضان، ممقوتان، مورد غضب و خشم خدا و اينها مردودان از درگاه پروردگار و رانده شدهاند. اين دو دسته مشخّص ميشود، پناه به خدا. اولِ لبيك مشخّص ميشود، اول لبيك اين تقسيمبندي شروع ميشود، حال چه حالي بايد داشته باشد شخصي كه ميخواهد لبيك بگويد كه نميداند تا بگويد لبيك چيست سرنوشتش، چه خواهد شد؟ آيا به او ميفرمايند بيا داخل شو در مقرّبين، در مقبولين، پذيرفتهشدگان؟ يا اينكه ميگويند برو، برو در مردودين، برو در مبغوضين. يك حالت اين طوري براي شخص بايد دست دهد در حالي كه ميخواهد شروع كند به گفتن تلبيه. آن حال تردّد، آن حال اضطراب و نگراني نسبت به آينده و بعد بايد در شخص پيدا بشود اين حالت در خود ميقات بعد از انجام نماز و پوشيدن لباس احرام. اوّلِ تلبيه بايد اين حالت دست بدهد به شخص.
بعد از اين حالت نوبت ميرسد به برنامههاي ديگر. مناسب است ادامه فرمايش حضرت سجّاد7 كه ديشب خواندم. ميفرمايد ثُمَّ قالَ7 به شبلي فرمود تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ ؟ قالَ نَعَم آيا تنظيف كردي، (مراد نظافت بدن قبل از احرام و آماده شدن براي احرام است كه بايد نظيف كرد بدن را) تنظيف كردي، لباس احرام پوشيدي و پيمان و عقد بستي؟ دعائي است كه ميخواند انسان، همان عهد و پيمان است با امر حج، انجام دادي؟ عرض كرد بله اينها را من ظاهراً انجام دادم. قالَ فَحينَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ لِلّهِ تَعالي ؟ قالَ لا فرمود آن موقعي كه تنظيف ميكردي بدن را و لباس احرام ميپوشيدي، عهد و پيمان براي حج با خداي خود ميبستي، نيّت اين را داشتي، عازم بر اين بودي كه خود را به نور توبه ـ و در نسخهاي نوره توبه، چون نوره ميكشند بدن را براي تنظيف، نوره هم رسيده. به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 288 *»
نوره توبهـ آيا خود را تنظيف كردي؟ توبه خالص، پشيماني و ندامت واقعي و حقيقي از جميع گناهان براي تو پيدا شد؟ عرض كرد نه. قالَ7 فَحينَ اَحْرَمْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلي نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه لباس احرام ميپوشيدي و آماده احرام ميشدي آيا نيّت داشتي يعني عازم بودي، تصيمم گرفته بودي كه حرام كني بر خودت در همه حال نه فقط در حال احرام، يعني از آن به بعد در همه اوقات حرام كني بر خودت هر حرامي را كه خدا حرام فرموده ؟ گفت نه. قالَ7 فَحينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ اَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيْرِ اللّهِ؟ قالَ لا. فرمودند آن موقعي كه پيمان حج با خدا ميبستي، قرارداد حج با خدا ميگذاردي آيا آن موقع نيّت كردي، تصميم گرفتي براي اينكه هر پيماني كه براي غير خدا با هركس و به هر شكلي و با هر چيزي بستهاي، آن عقد و پيمان را باز كني و بشكني، اعتنا نكني ديگر؟ آيا اين تصميم را گرفتي؟(تو عهد داري با همه چيز كه به او بسته هستي، تو عقد و پيمان بستهاي با هرچه كه به آن دل بستهاي كه غير خدا باشد؛ زن است، فرزند است، مِلك است، مال است، مقام است، جاه است، با هرچه، هرچه، به هرچه كه بسته هستي و غير خداست و رضاي خدا در آن نيست بدان كه با او پيمان داري، عقد و عهد داري. حالا بايد در موقع عقد حج، همه آنها را باز كني، آن گرهها را بگشايي، آن عهدها را زير پا بگذاري، آيا اين تصميم را گرفتي و آمادگي را پيدا كردي؟) عرض كرد نه. قالَ له7 حضرت فرمودند: فَما تَنَظَّفْتَ وَ لا اَحْرَمْتَ وَ لا عَقَدْتَ الْحَجَّ تو بنابراين نه تنظيف كردي، نه احرام بستي و نه هم عقد و پيمان با خداي خود براي حج قرار دادي. (تتمه فرمايش حضرت ميماند).
اميدواريم خداوند به فضل و كرمش همه ما را موفّق به حجي بفرمايد كه او راضي است و ميپسندد و همچنين در همه اوقاتمان و تمام عمرمان ما را در حج خانه واقعي خودش بقيّةاللّه صلوات اللّه و سلامه عليه قرار دهد. هميشه قصد و آهنگ آن بزرگوار را داشته باشيم و همچنين قصد و آهنگ بزرگان زمان، به نقبا و نجبا توجه كنيم و رو به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 289 *»
ايشان داشته باشيم كه حرم قدس الهي هستند و خانههاي واقعي خدا. خدا ما را موفّق بفرمايد كه هميشه متذكّر امر دين و ديانت و رضاي خدا باشيم و از تمام گناهان و معاصي خدا ما را حفظ بفرمايد به حفظ و عصمت خودش. و خداوند دوره عمر ما را انشاءاللّه به طاعت، طولاني بفرمايد و وقتي هم كه ميخواهد از دنيا ببرد به فضل و كرمش همه ما را بيامرزد و از دنيا ببرد. ما طاقت عذابهاي برزخ و گرفتاريهاي برزخ و آخرت را نداريم. خدايا ما ضعيفيم، بر ضعف ما ترحم كن. خدايا مسكينيم، بر مسكنت ما ترحم كن، خدايا بيچاره هستيم، چارهساز همه ما باش به حرمت محمّد و آلمحمّد. درجات مشايخمان عالي است متعالي فرما. رضايشان را شامل حالمان بفرما، دعاهاي امام زمان را درباره ما مستجاب بفرما و آنها را شامل حال ما بفرما، دعاهاي ناقابل ما را درباره آن بزرگوار مستجاب بفرما، سلام و صلوات ما را به محضرش ابلاغ فرما.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 290 *»
مجلس 22
نماز پيش از احرام
فرازي از حديث شبلي
حالت مُحرم در حال تلبيه
معناي «لاشريك لك …»
معناي «انّ الحمد و النعمة …»
دعائي از امام سجاد7
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 291 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد اعمال عمره تمتّع از ميقات شروع ميشود كه شخص در ميقات بعد از آنكه غسل كرده لباس احرام پوشيده، نماز گزارده ـ حالا يا نماز واجب يا نافله يا نماز مستحبّي به عنوان نمازِ قبل از محرم شدن ـ و بعد آماده ميگردد براي تلبيه گفتن كه با تلبيه احرام منعقد ميشود.
در فرمايشات حضرت سجّاد7 ميخوانيم عبارتي را كه وظيفه شخص است در موقع نماز در ميقات متذكّر اين معني باشد. البته ميدانيم اين صلوة و اين نمازي كه در ميقات گزارده ميشود كه بعدش احرام انجام بشود، اين نماز در واقع به تعبير خودمان، نماز آشتيكنان است؛ بايد اينطور باشد. بندهاي كه فراري بوده بهواسطه انجام گناهان و مرتكب شدن معاصي خود را محروم كرده بود از عنايات و رحمتهاي الهي، حال با همه اين دوريها، با همه اين بيوفائيها و جفاها نسبت به محبوب خود، خداي خود، حال خدا منّت بر او گذارده اسباب فراهم كرده، توفيق عنايت كرده. معني توفيق را اجمالاً ميدانيم يعني اسباب و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 292 *»
شرايط را خداوند طوري مقرّر بفرمايد كه با مقصد انساني وفق دهد. اين موافق شدن اسباب و شرايط با خواست انساني، توفيق ناميده ميشود. حال اين بنده با همه شرايط و اسباب موفّق شده و در ميقات قرار گرفته. گويا اين نمازي كه گزارده ميشود كه بعد محرم شود، نماز اتّصال است بعد از انفصال. نماز آشتي است بعد از قهربودن. بنده از خداي خود قهر ميكند نه خدا از بنده اِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ([8]) خدا محجوب نيست از بندگانش، اعمال بندگان است كه حجاب ميكند بين حق و خلق، بين خدا و بنده. حال گويا با اين نماز ميخواهد اين حجابها را برطرف كند، اين دوريها را مبدّل به نزديكي كند و آن انفصالها و جداييها را، بَدَل به اتصال كند. لذا بايد بعد از اين دو ركعت يا هر نمازي كه گزارده ميشود كه بعدش قصد احرام دارد شخص متذكر اين امر باشد كه احرام منعقد ميشود به تلبيه. لذا درباره همين نماز و قرارگرفتن در ميقات حضرت به شبلي فرمود قالَ لَهُ7 اَدَخَلْتَ الْميقاتَ وَ صَلَّيْتَ رَكْعَتَي الاِْحْرامِ وَ لَبَّيْتَ؟ آيا داخل ميقات شدي و دو ركعت نماز احرام را بجا آوردي و تلبيه گفتي؟ قالَ نَعَمْ عرض كرد آري، ظاهر اين برنامه را انجام دادم. قالَ7 فَحينَ دَخَلْتَ الْميقاتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ بِنِيَّةِ الزِّيارَةِ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه وارد ميقات شدي آيا عازم بر اين شدي كه تا اينجا كه آمدهاي به منظور زيارت پروردگار و لقاء و ديدار خدايت آمدهاي؟ گفت نه. قالَ7 فَحينَ صَلَّيْتَ الرَّكْعَتَينِ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَقَرَّبْتَ اِلَي اللّهِ بِخَيْرِ الاَعْمالِ مِنَ الصَّلوةِ وَ اَكْبَرِ حَسَناتِ الْعِبادِ ؟ فرمود آيا آن موقعي كه دو ركعت نماز گزاردي مقصودت اين بود و به اين نيّت انجام دادي و عازم بر اين شدي كه تقرّب به پروردگارت ميجويي به بهترين اعمال كه عبارت است از نماز و بزرگترين حسنات بندگان ؟ قالَ لا گفت نه، متوجه نبودم. قالَ7 فَحينَ لَبَّيْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ نَطَقْتَ لِلّهِ سُبْحانَهُ بِكُلِّ طاعَةٍ وَ صَمَتَّ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَةٍ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه لبّيك گفتي متوجه بودي و بر اين نيّت بودي كه حال كه زبان ميگشايي و نطق ميكني،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 293 *»
نطق تو براي خداست به هر طاعتي به اين معني كه سخن ميگويي و لب ميگشايي و اظهار ميكني آمادگي خود را براي انجام هر طاعت و بندگي براي خدا و دهان ميبندي از هر معصيتي به اين معني كه ترك همه معاصي را تصميم داري؟ عرض كرد نه. قالَ7 حضرت فرمودند بنابراين ما دَخَلْتَ الْميقاتَ وَ لا صَلَّيْتَ وَ لا لَبَّيْتَ تو نه داخل ميقات
شدي نه نماز گزاردي و نه تلبيه گفتي.
پس بعد از نماز حالت احرام دارد بنده و آماده ميشود براي گفتن لبّيك كه با لبّيك گفتن، احرام منعقد ميشود. عرض كردم به مانند آنكه در نماز تكبيرةالاحرام كه ميگوييم وارد نماز ميشويم و نماز منعقد ميشود و بر ما حرام ميگردد آنچه كه منافات دارد با نماز و حالت نماز و براي نمازگزار.
اجمالاً ديشب عرض كردم كه درحال تلبيه بايد چه حالي داشته باشد شخص و اما خود تلبيه كه گفته ميشود معني اجماليش عرض شد اجابت نداي خداست كه خدا خوانده، دعوت فرموده، صدا زده بنده خود را و حال بنده آماده ميشود براي اجابت نداي او، ميگويد لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَريكَ لَكَ سبحاناللّه چه كلام جامعي است اين فرمايش و اين كلمات! ببينيد براي چه لحظهاي خدا و حجّتهاي خدا اين عبارات را انتخاب كردهاند! عاليترين لحظه است براي بنده. با توضيحاتي كه ديشب عرض كردم، انشاءاللّه در خاطرها هست. چه لحظه عجيبي است براي بنده! در يكچنين لحظاتي ميخواهد همه حالات دروني و همه آن اوصافي كه برايش فراهم شده در اين سفر، در اين قصد خانه خدا با اينهمه شرايط و توجهات، حالا همه آن روحيات را ميخواهد بريزد در قالب الفاظ؛ با الفاظ آنچه هست بيان كند. چه بياني است اين بيان؟! چه بحثي است اين بحث؟! اين عبارات چقدر پُر معني است! چقدر محتوا دارد، خدا ميداند! و با توجه به همين محتواي عجيب اين كلمات است كه هركس بيشتر به اين محتواها آشنايي دارد در موقع گفتن و ادا كردن تلبيه از خود بيخود ميشود، بيطاقت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 294 *»
ميشود، نميتواند بگويد، تلبيه به زبان بياورد. چرا؟ چون ميبيند كه سرشار است از معنويت، پُر است از حقايق عجيب. خلاصه بايد تمام آن روحياتي كه شخص حاجّ، شخص معتمر كسب كرده، همه آنها را بايد در اين قالب الفاظ بريزد و ظاهر كند. بيجهت نبود كه امام سجّاد صلوات اللّه عليه زبانشان به لبّيك نميگشت، ميخواستند بگويند لبّيك اما بر زبانشان جريان پيدا نميكرد([9]) با اينكه عرض كردم همه وجودش لبّيك است، همه حياتش لبّيك است، ظاهر و باطنش لبّيك است. اما به زبان مباركش جاري نميشد چون معناي اجمالي لبّيك يعني بله، آري خداي من، خالق من، رازق من، محيي من، مميت من. خوب اينها كه امور خلقي است تكويناً همه بايد به اين امور اقرار داشته باشند و همه دارند اَفِي اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ([10]) اَللّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ([11]) همه دارند همين حالات را، درك را دارند اما اين فضيلت نشد، اين ارزش نشد. ارزش از اين است كه وقتي كه ميگويد اي خالق من، بله من در خدمتم، اي رازق من، بايد همراه همه اينها اينطور باشد. اي مونس من، اي انيس من كه من با همه بيگانه شدهام و با تو انس گرفتم. از همه بريده شدم، به سوي تو آمدهام. از همهجا دل كندم، دل به تو بستم. اي دلبر من، اي دلنشين من، با تو شدهام. بايد ادراك و احساس كند كه خدا مونس اوست، خدا انيس اوست. حبيب من، محبوب من، اي طبيب من، تمام دردهاي مرا تو بايد درمان كني. اي چاره من، اي پناه من. همچنين در اين سفر نشان دادهام و در اين قصدي كه دارم كه حج است مشخص نمودم تو منظور مني، تو محبوب مني، تو مقصود مني، بالاخره خداي من با همه اين معاني، با همه اين جهات و جوانب؛ عاشقانه، خالصانه، صادقانه، آري بله، آمدم. اين معناي اجمالي لبيك. آمدم و آماده، نه تنها آمدم كه آمادهام براي خدمتگزاري. لبّيك.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 295 *»
حالا مهمتر، با همه اين حرفها و گذشته از اين روحيات عجيب كه در همين كلمه لبّيك قرار دارد، حالا لا شَريكَ لَكَ سبحاناللّه لا شَريكَ لَكَ يعني من الآن در اين حال با تمام اين اوضاعي كه فراهم شده برايم و در اين موقعيتي كه قرار گرفتم، در نظر بگيريد در سرزمين ميقات، چه سرزميني؟! در مسجد مبارك شجره، خدا روزي كند انشاءاللّه با توفيقات، با قبولي. در حال احرام غسل كرده، تنظيف كرده، لباس احرام پوشيده، اين آمادگي ظاهري، آن هم آمادگي معنوي، حالا ميگويد لا شَريكَ لَكَ يعني خدايا من گواه يكتايي تو هستم. نه گواهي ميدهم تنها به يكتايي تو، اصلاً الآن شدهام گواه يكتايي تو لاشَريكَ لَكَ گواه يكتايي تو شدم، يعني بيشريكي تو را در ظاهر و باطنم خدايا گواهي ميكنم. طوري به تو توجه كردهام، طوري به تو روآوردهام، طوري از همه چيز و همه كس و همه جا بريده شدهام و آنچنان تو را قصد كردهام كه هركس در هرجا ديگر بعد از اين من را ببيند، من را مشاهده كند در هرحال، درحال بلندي باشد، پستي باشد، درحال سواره باشد، درحال پياده باشد، درحال سيري باشد، درحال گرسنگي باشد، درحال جمع باشد و با جمعيت يا تنها باشد، در همه حالم هركس مرا ببيند، هركس باشد، هركس چشم ظاهري داشته باشد به ظاهر، چشم معنوي داشته باشد در معني و باطنِ من مشاهده ميكند كه خدايا فقط تو را ميجويم، فقط به سوي تو ميپويم، جز تو نجويم و جز به سوي تو نپويم. غير تو را ندانم و غير تو را نخوانم و غير تو را ندارم. لا شَريكَ لَكَ غير تو را ندارم كه فقر محض. لباس احرام لباس بيلباسي است، هيچ ندارم جز تو، هيچ نخواهم جز تو. مقصودي ندارم، مطلوبي ندارم، اصلاً راهي ندارم جز تو لا شَريكَ لَكَ سبحاناللّه اين چه گواهي است؟!
در يكچنين حال بايد شخص محرم اظهار كند اين گواهي را و اين گواه بودن همه حالت من در بيشريكي تو و يكتايي تو و تنهايي تو و اينكه تو فردي، تو تنها هستي، با تو شريكي نيست در ذاتت، در صفاتت، در افعالت، در عبادت و بندگي من نسبت به تو. در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 296 *»
تمام اين مقامات خدايا تو فردي و يكتا. اين يكتايي خدا را بايد شخص محرم در ظاهر و باطنش اظهار كند تا بتواند بگويد لا شَريكَ لَكَ يعني خدايا من در حالي قرار گرفتهام كه خلق تو هركجا مرا ببينند اين گواهي را ميبينند. ملائكه تو هم ميبينند خدايا، شهود تو بر من، حجّتهاي تو برمن، آنها هم مشاهده ميكنند كه من در چه وضعي قرار دارم. سرتاپا شدهام خدايا براي تو، در راه تو، جوياي تو، پوياي بهسوي تو. غير از تو در من كسي چيزي نميبيند. اگر مينشينم براي تو است، اگر برميخيزم براي تو است، اگر سوار ميشوم براي تو است، پياده ميشوم براي تو است، در بلندي قرار ميگيرم براي تو است، در پستي واقع ميشوم براي تو. لا شَريكَ لَك در تمام اين حالاتِ بنده كاملاً مشهود است. لذا فرمودند مستحب است كه در همه اين حالات تلبيه را تكرار كنند و استحباب دارد صداها بلند شود به تلبيه به اين معني اعلام كنند، همه بشنوند كه ما اينچنينيم. سر از پا نشناخته در راه لقاء پروردگار و اجابت نداي او آماده شدهايم. فرمودند كه صداها را به تلبيه بلند كنيد، مردها بلند بگويند لبّيك را كه خودِ بلند گفتن هم يعني خدايا اظهار ميكنم، من افتخار ميكنم به بندگي تو، فخر من است. مولايم، آقايم، سيّدم، امامم، قدوه من، پيشوايم، علي صلوات اللّه عليه فرمود اِلهي كَفي بي عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً خدايا مرا اين عزّت بس كه بنده تو باشم وَ كَفي بي فَخْراً اَنْ تَكُونَ لي رَبّاً([12]) خدايا چه افتخار بالاتر از اين براي من از اينكه تو پروردگار من باشي، لذا براي افتخار به عبوديت و بندگي فرياد ميكنم لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَريكَ لَكَ. سبحان اللّه! اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ ديگر چه باقي ميماند خدايا؟ همه چيز را گذاردم و معلوم است هيچ نداشتهام. دليلش همين است كه من الآن هستم و خودم. هيچ چيز از آنِ من نبود. معناي فقير، معناي بنده همين است. هيچ چيز نداشتم؛ تمام، خيالات بود. تمام آنچه را كه به آنها دل بسته بودم و از خودم ميدانستم همه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 297 *»
خدايا خيالات بود. خانه خيالات بود، لانه خيالات بود، عزّت خيالات بود، جاه خيالات بود، بستگيها همه خيالات بود، زن، فرزند، شوهر، همه و همه خدايا اينها همه خيالات بود كه من خودم را بسته بودم به آنها. حالا كه آمدهام در محضر تو، در ميقات ميبينم من هستم و خودم؛ فقط من و خودم. هرچه هستم همين و هرچه دارم همين است، هيچ چيز ندارم هيچ، فقر، كاملاً فقر. همه چيز را از خود دور كرده حتي بايد زينتها را كنار بگذارد كه مبادا دلبستگي به زينت باشد تا فقر محض و فاقه بندگي كاملاً نمودار بشود كه معناي فقر و بنده و فقير چيست و فاقه چيست. بايد كاملاً اظهار كند. اي كاش ميشد كه آنچه كه از نظر روحيات، فضل و كمالات است كه همه اسباب غرور بنده ميشود، كاش ميشد اينها را انسان بگذارد و برود! كاش ميشد همانطور كه خانه را گذاشت و رفت، همانطور كه كار را گذاشت و رفت، مال و منال را گذاشت و رفت، ملك و عيال را گذاشت و رفت، جاه و مقام را گذاشت و رفت، كاش ميشد آن علم و فضلي كه مايه غرورش شده، آن زهد و تقوايي كه مايه عُجبش شده، آن روحياتي كه او را پايبند كرده، كاش ميشد آنها را هم بگذارد و برود و بداند هيچ ندارد. آن علم و فضل و تقوي و زهد و روحيات معنوي كه باعث پايبندي اوست از خداي اوست اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْنا مِنَ الْمُعارينَ وَ لاتُخْرِجْنا مِنْ حَدِّ التَّقْصيرِ([13]) بايد در اين حالت باشد كه هميشه خود را مقصّر و پست و بيچاره و كوتاه و فقير ببيند. فضل و كمالات او را مغرور نكند، عُجب برايش فراهم نسازد. علم، مقام برايش درست نكند. زهد و تقوي، خداپرستي، عبادت و بندگي او را پايبند به خودي نكند كه از خداوند غافل باشد جايي كه اَلْمَحَبَّةُ حِجابٌ بَيْنَ الْمُحِبِّ وَ الْمَحْبُوبِ وقتي كه خود محبّت حجاب باشد و دوئيّت ايجاد كند و انسان را از محبوب بيگانه كند كه ببيند دوست دارد محبوبش را. هم محبّت، هم خودش، هم محبوب را درك ميكند. وقتي كه محبّت اينچنين باشد آنوقت عبادتي كه موجب عُجب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 298 *»
است، علم و كمال و تقوي و زهدي كه موجب عُجب است، اينها چه حجابهاي غليظي است كه صد در صد از مُلك و مِلك و مقام و جاه دنيوي غليظتر، سختتر و حجابي است كدرتر. پناه به خدا ميبريم. از اينها هم اي كاش ميشد بنده برهنه بشود، پاك و پاكيزه بشود، مجرّد بشود، گرفته بشود تا بتواند بگويد اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ هيچ چيز مال كسي نيست، همه مال تو است. اگر حمد و ستايش و شايستگي و بايستگي در كسي است، خدايا تو بايد ستايش بشوي. تو دادي، مال تو است، عنايت تو است. توجه به اين امور داشته باشد.
عبارتي را ميخوانم از حضرت سجّاد صلوات اللّه عليه كه در واقع بيان حال همين محرم است در موقع گفتن تلبيه و مضمون تلبيه است اما به زبان دعا، ميفرمايد: فَقَدِ انْقَطَعَتْ اِلَيْكَ هِمَّتي وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَكَ رَغْبَتي فَاَنْتَ لا غَيْرُكَ مُرادي وَ لَكَ لا لِسِواكَ سَهَري وَ سُهادي خداي من، همّت من از همهجا قطع شد، توجه من از همهجا بريده شد، خواستههاي من از همهجا منصرف گرديده و به طرف تو است. ديگر خواستي در وجود من نيست به غير تو اي خداي من. تو نه غير تو مراد و مقصود من است و براي تو نه براي غير تو اين بيدارخوابيهاي من، اين ناراحتيها و زحمتها و مشقّتهاي من است. در هر زحمت و مشقّت و بيدارخوابي كه هستم خدايا براي تو است. وَ لِقاؤُكَ قُرَّةُ عَيْني خدايا ديدار تو مايه چشمروشني من است وَ وَصْلُكَ مُني نَفْسي خدايا رسيدن به درگاه تو، اتصال به مقام قرب تو، اين خواسته دل من است وَ اِلَيْكَ شَوْقي تمام اشتياق من فقط به سوي تو است وَ في مَحَبَّتِكَ وَلَهي خدايا در محبّت تو اين حيرت و سرگرداني و پريشاني من است وَ اِلي هَواكَ صَبابَتي خدايا به سوي محبّت تو و عشق به تو است اين عشق من. اگر عشقي، شوقي، محبّتي هرچه هست براي تو است وَ رِضاكَ بُغْيَتي خدايا خرسندي تو خواسته من است وَ رُؤيَتُكَ حاجَتي خدايا حاجت من آن است كه تو را زيارت كنم، تو را ديدار كنم وَ جِوارُكَ طَلِبَتي خواسته من آن است كه در جوار قرب تو
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 299 *»
قرار بگيرم وَ قُرْبُكَ غايَةُ سُؤلي خدايا قرب تو را من ميخواهم. نهايت خواسته من از درگاه تو اين است كه مقرّب درگاه تو شوم وَ في مُناجاتِكَ رَوْحي وَ راحَتي خدايا رَوْح يعني راحتي من و نشاط من در اين است كه با تو گفتگو داشته باشم، آن هم مناجات، يعني فقط تو بشنوي و من بشنوم؛ گفتگوي سّري بين من و تو باشد وَ عِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتي خدايا نزد تو است دواي بيماري من وَ شِفاءُ غُلَّتي سوز تشنگي من به سقائي تو است كه عنايت كني و شفا بخشي وَ بَرْدُ لَوْعَتي خنكي اين آتش سوزاني كه در وجود من مشتعل شده، تو هستي وَ كَشْفُ كُرْبَتي خدايا تويي فقط كه مايه برطرف شدن غم و اندوه مني فَكُنْ اَنيسي في وَحْشَتي خدايا تو انيس من باش در موقعي كه من وحشتزده هستم از همه كس و همه چيز و همه جا، تو انيس من باش وَ مُقيلَ عَثْرَتي خدايا كيست كه ببخشد لغزشهاي مرا؟ كيست كه اقاله كند، مرا بپذيرد با اينهمه لغزشها و خطاها؟ چه كسي ميتواند مرا به درگاه تو برساند؟ فقط تو هستي كه اقاله ميكني و ميآمرزي مرا و ميپذيري مرا و چشم ميپوشي از بديهاي من وَ غافِرَ زَلَّتي ميگذري از خطاها و لغزشهاي من وَ قابِلَ تَوْبَتي تو پذيرنده توبه من هستي وَ مُجيبَ دَعْوَتي و جواب ميدهي خواسته مرا، دعاي مرا اجابت ميكني وَ وَلِيَّ عِصْمَتي خدايا تو هستي كه نگهدار امور مني، هيچكس ديگر نميتواند مرا نگهداري كند در مهالك ظاهري و معنوي، خدايا فقط تو هستي كه ولّي عصمت مني و نگهداري من در دست ولايت تو است وَ مُغْنِيَ فاقَتي خدايا تو هستي كه نيازمنديهاي مرا برطرف ميكني وَ لاتَقْطَعْني عَنْكَ خدايا از تو ميخواهم كه مرا از خودت جدا نكني، خدايا من آرزويم اين است كه از تو جدا نشوم وَ لاتُبْعِدْني مِنْكَ خدايا مرا از خودت دور نكن.
حال ببينيد دو سه كلمه ديگر امام ميفرمايند و در اين دو سه كلمه تمام روحيات محرم بيان شده كه بايد هميشه ما محرم باشيم، هميشه بايد اينچنين باشيم و عرض كردم حج يك عبادت تمريني است براي كسب و تحصيل بندگي واقعي. عرض ميكند يا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 300 *»
نَعيمي وَ جَنَّتي اي خداي من تو هستي نعمت من، اصلاً تو نعمتي براي من، تو بهشت مني، من ديگر طالب چه نعمتي باشم؟! ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ خدايا كسي كه تو را ندارد چه دارد؟ وَ مَا الَّذي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ([14]) اما آن كسي كه تو را يافته چه ندارد؟ ببينيد عبارت حضرت اين است يا نَعيمي وَ جَنَّتي اي نعمت من، اي بهشت من وَ يا دُنْيايَ وَ آخِرَتي اي دنياي من، اي آخرت من، خدايا يعني تو دنياي مني، تو آخرت مني، تو نعمت مني، تو بهشت مني، تو همه چيز مني يا اَرْحَمَ الرّاحِمين([15]) اي ارحم الراحمين. اين فرمايش حضرت است در دعائي كه عرض كردم. انشاءاللّه با توجه به اين مضامين شريفه به بركت خود آن بزرگوار خداوند همه ما را به يكچنين حجهايي هميشه موفّق بفرمايد و تا زنده هستيم در يكچنين احرامي انشاءاللّه باشيم به بركت اوليائش.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 301 *»
مجلس 23
تكليف محرم در طي مسافت بين ميقات و حرم
حرم و قطع تلبيه
حالت محرم هنگام ورود به حرم
آثار رحمت و زيادتي رجاء بر خوف
شوق محرم در كنار حرم
مستجار و حرم
محرم و كعبه و عظمت آن
ديدار خدا، ديدار اولياء خدا
توجه به وسائط، اضمحلال وسائط
محرم با خداي متعال همراه است
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 302 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد در ميقات شخص محرم ميشود و تلبيه ميگويد تا ميرسد به حرم. تمام اين برنامهها براي حرمت حرم بوده و به منظور احترام از حرم خدا اين جريان انجام شده. حال كه تلبيه گفته است و محرم شده است و تلبيه را عرض شد حجّاج در بين راه بايد بگويند در هر حال كه هستند بايد تلبيه را ترك نكنند و با صداي بلند مردها بگويند لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لاشَريكَ لَكَ و تكرار كنند با توجه به آن معاني كه عرض شد تا اينكه آماده ميشوند براي داخل شدن در حرم الهي.
مسيرها نوعاً فاصله دارد، ميقاتها نوعاً فاصله دارد تا خود حرم. در اين فاصلهها بايد با گفتن تلبيه تمام مراتب اعتقادي، مراتب توحيد همه و همه كامل شده باشد. در اعتقاد به توحيد و يگانگي خداوند متعال در ذات و يگانگي او در صفات و يگانگي او در افعال و همچنين يگانگي او در مقام عبادت و پرستش او، همه اين مقامات چهارگانه توحيد بايد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 303 *»
در وجود شخص كاملاً كامل شده باشد و به مرحله كمال خود برسد به بركت همين امور مقدماتي و آماده باشد براي داخل شدن در حرم خدا.
وقتي كه ميرسند به حرم و داخل حرم ميشوند، حرم حرمي است كه خدا معيّن فرموده، به دستور خداوند آدم7 مشخّص كرد، علامت گذارد و انبياء همينطور آن علامت را تجديد كردند تا زمان رسول خدا9. آن بزرگوار هم باز علائم حرم را تجديد فرمودند و دستور دادند كه حرمي كه آدم7 معيّن كرد، دوباره مشخص شود. به دستور رسول خدا9 در زمان آن بزرگوار تجديد شد آثار حرم و مشخّص شد حرم الهي.
با تمام اين مقدمات با تحصيل يكچنين روحيات آماده ميشود شخص محرم كه وارد حرم خدا شود. بايد متذكر باشد اين حرم حرم امن است، حرم امان است، خدا در اين حرم امان داده است هركسي را كه به اين حرم پناهنده شود. حيوان اين حرم محترم است، اشجار اين حرم محترم است، سرزمين اين حرم محترم است.
در حديث حضرت صادق7 فرمودند: اَحَبُّ الاَرْضِ اِلَي اللّهِ تَعالي مَكَّةُ وَ ما تُرْبَةٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ تُرْبَتِها وَ لا حَجَرٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ حَجَرِها وَ لا شَجَرٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ شَجَرِها وَ لا جِبالٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ جِبالِها وَ لا ماءٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ مائِها([16]) محبوبترين زمينها در نزد خدا مكّه است و هيچ خاكي محبوبتر در نزد خدا نيست از تربت و خاك اين سرزمين مكّه. سنگي محبوبتر در نزد خدا نيست از سنگ اين مكّه، درختي محبوبتر نزد خدا نيست از درخت مكّه و كوههايي محبوبتر در نزد خدا نيست از كوههاي مكّه و آبي در نزد خدا محبوبتر نيست از آب مكّه؛ اين خصوصيات مكّه است.
باز توجه داريد كه عرض شد كربلا نسبت به مكّه قلب است و مكّه نسبت به كربلا وجه و رخساره است. مدينه نسبت به كربلا مقام مغز و دماغ را دارد و كوفه نسبت به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 304 *»
كربلا مقام صدر و سينه را دارد و بيت المقدس نسبت به كربلا مقام ساير اعضا و جوارح را دارد. تمام حرمتها از كربلاست و نشر شده آن حرمتها به اين مقامات و اراضي شريفه. حال اين حرم با اين قداست و نزاهت و طهارت و كرامت در نزد خدا، حرم خداست. در امان است آن كسي كه وارد اين حرم ميشود و امان دارد. قرار اينچنين است هركس جرمي كرده باشد وقتي كه خود را داخل حرم قرار داد، نبايد متعرّض او شوند، خدا امان داده نبايد متعرّض او بشوند.
حال شخص محرم رسيده به حرم، ميفرمايند به ديوارهاي مكّه كه چشمهايشان افتاد و ديدند ديوارهاي مكّه را ديگر تلبيه نگويند، تلبيه قطع بشود. يعني لبّيك گفتن ديگر قطع بشود به اين معني كه ديگر هرچه بايد شده باشد شده است. اگر بناست تو قابليت داخل شدن حرم را پيدا كرده باشي در اين مدت با گفتن لبّيكها پيدا كردهاي و اگرنه نه، ديگر زحمت نكش فايدهاي ندارد. و همچنين حرم حرمت دارد و بايد سكوت كنند. حال ديگر اوّل تفكّر تو است، اينجا بايد با فكر و با انديشه راه روي لذا از اوّل حرم، حرمتداري بايد كرد. استحباب دارد پياده شود آن كه سواره است و پابرهنه وارد حرم خدا شود.
محرم قبل از وارد شدن در حرم بايد متذكّر اين نكته باشد كه خدايا اي امانبخش، اي كسي كه ايمني دادهاي هركس را كه به حرم تو بيايد، من اميدم به فضل و كرم تو است كه من كه مستحق همهگونه عذابم و بهواسطه گناهان خود استحقاق عذاب ابدي پيدا كردهام، آيا از من كسي مجرمتر در درگاه تو هست؟ با وجود اينكه خود را از همه من مجرمتر ميبينم اما خدايا آمدهام كنار حرم امن تو و ميخواهم قدم بگذارم در حرم امان تو، اي امان بخش. يكي از اسمهاي خدا مؤمن است در دعاي جوشن ميخوانيد يامُؤمِنُ([17]) خدا را مؤمن ميگوييم يعني امانبخش،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 305 *»
امانده. اين مؤمنين را هم كه مؤمن ميگويند از همين جهت است كه ميتوانند امان دهند دوستان خود را از عذاب جهنّم. محمّد و آلمحمّد: امانبخشند چون شافعند و شيعيان حقيقي ايشان، انبياء، امانبخشند، بزرگان دين امانبخشند و اينها يكي از اسمهايشان مؤمن است و معنايش هم امانبخش است.
حال اي خداي من اميد من به فضل تو آن است كه به داخل شدن در حرَمت، تو مرا ايمني بخشي، امان دهي از عقاب و عذابت. اين اميد بايد در دل باشد. از آن طرف بايد خوف و ترس از اينكه مبادا من تحصيل قرب الهي نكرده باشم و در اين طول راه كه گفتم لبّيك لبّيك، به من جواب دادند لا لبّيك و لا سعديك. تو نه، تو نه. به من گفتند تو را نگفتيم، تو را نخوانديم، تو بيخود آمدهاي، تو دروغي ميگويي لبّيك بله آمادهام، آمدهام. تو هنوز نيامدهاي، بدنت آمده اينجا تو هنوز گرفتار گناهان و پايبند معاصي و علاقمند به غير ما و بسته به غير ما هستي. برگرد، تو نبايد وارد شوي. ترس از اين امر بايد سراپاي وجود محرم را به لرزه درآورد همانطور كه شوق به رحمت و اشتياق به امان الهي كه هركس قدم گذارد به حرم خدا در امان است، آن شوق بايد آنچنان جذب كند محرم را به حرم خدا و آنچنان بكشاند او را به حرم كه سر از پا نشناسد. اين كه پا برهنه ميكند، سر كه در مردها برهنه است و در زنها صورت آنها برهنه است پا را هم برهنه ميكند معنايش آن است كه خدايا آنچنان مشتاقم كه سر از پا نميشناسم و ميخواهم وارد حرم تو شوم و به بركت امانت از عذاب و عقابت محفوظ بمانم.
اما عرض ميكنم آثار رحمت نميگذارد كه حتي شخص در حال تعادل قرار بگيرد. يعني خوف و رجاء نوعاً بايد تعادل داشته باشد، دو بالي است خوف و رجاء براي مؤمن كه با اين دو بال در حركت است. با بال رجاء، شوق، اشتياق به طرف درجات قرب و اما با خوف از عدل الهي هميشه سرافكنده، هميشه خود را مقصّر ميبيند، هميشه خود را نارسا مشاهده ميكند و از خود بيزار است و به خود مطمئن نميشود و عُجب پيدا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 306 *»
نميكند. لذا فرمودهاند كه نور رجاء و نور خوف در دل مؤمن هر دو برابر يكديگرند كه اگر بكشند نور خوف و نور رجاء را، هيچكدام بر يكديگر زيادتي و از يكديگر كمتري ندارد، زياده و نقصان ندارند، كاملاً مساوي هستند و همچنين بايد باشد. اما عرض ميكنم كسي را كه خداوند تا اينجا آورده است و اينطور اسباب و شرايط را براي او فراهم ساخته كه نام همهاش را بايد گذاشت توفيق. به فضل خدا و به حسن ظنّ به پروردگار، كه خدايا اينها از باب خذلان نيست از فضل تو است، مطمئنم به فضل تو و كرم تو. خدايا اينها فضل تو است و كرم تو است، تا اينجا مرا آوردهاي، توفيق فراهم كردهاي.
حال من ميخواهم داخل حرم تو شوم نگاه كه ميكنم به اين آثار رحمت تو ميبينم كه در من رجاء قوت گرفته، رجاء به فضلت مرا مشتاقتر كرده. درست است خوف در كار هست اما اميد در اينجا بيشتر است. ميبينم اميد به فضل تو بيشتر است تا ترس از عدل تو. آخر اگر ما پناهنده شويم به دربار سلطاني، پناهنده شويم به خانه بزرگي، بالاخره پناهنده شويم به عنايت صاحب عنايتي، پناهنده شويم به ذيل كرم صاحب كرمي، حاشا از كرم و بزرگي او كه هرچه با او جفا كرده باشيم ما را از درگاهش براند. خدايا وضع خلق تو كه همه در برابر تو لئيمند، نميشود به خلق گفت كريم. همه در برابر فضل تو لئيمند، در برابر كرم تو لئامت دارند. خلق تو اينچنينند، تو آنان را بر اين امر مفطور فرمودهاي. تو خودت به آنها اين بزرگواريها را دادهاي، حاشا از آنكه كسي را بياوري كنار حرمت و آنگاه امانش ندهي، با او به فضل و كرمت رفتار نكني. نه، دور است از كرم تو. از اين جهت است كه در اينطور موارد و مواقع ميشود گفت كه بايد نور رجاء و اميد به فضل و كرم خدا بيشتر كمك كند به انسان. كريم كريم است، آن هم كريم مطلق كه در كرامتش شرطي نيست. آن هم آن كرم، كرم عميم، شامل. همه موجودات را رحمت او وسعت دارد و گرفته. آنگاه كجا؟ كنار حرم. حرم چيست؟ حرم ظرف است براي كعبه. كعبه خانه خدا، كعبه بيت شرافت و عظمت و عنايت پروردگار. هرچه فكر ميكند محرم ميبيند عظمت،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 307 *»
كرامت الهي و شرافت خانه خدا و عظمت آن سرزمين آنقدر عجيب است و بزرگ است كه نميتواند فكرش را بكند. از آنطرف برميگردد به خودش نگاه ميكند كه من سراپا غرق گناه و معصيت و جرمم، من كه در همه عمرم به جفا و خيانت با پروردگارم گذرانيدم اما خدايا باوجود اين ما اَنَا يا رَبِّ و ما خَطَري([18]) من كي هستم و چه ارزشي دارم كه تو بخواهي مرا به جرمم مؤاخذه كني؟ مرا به جرمم ببيني، مرا به اين همه خطا و جفا و لغزش مؤاخذه كني آن هم كنار حرمت، كنار پناهت، كنار سايهات اي صاحب سايه؛ سايه رحمت، سايه عنايت، سايه تفضّل و كرامت.
از اين جهت است كه قوّت ميگيرد شوق به ملاقات و شوق ورود به حرم. بيشتر فكر ميكند محرم، محرم كنار حرم خدا بيشتر فكر ميكند، بيشتر تأمّل ميكند. خدايا تو در نظام شريعتت قرار دادي كه اگر كسي به زيارت كسي رفت، به ديدار كسي رفت حق پيدا ميكند بر مَزور. زيارت شده بايد حرمت كند از زائر، حقّش را ادا كند، حرمتش را نگهداري كند([19]) دستور است و در زمانهاي پيش كه خيلي مشكل بوده راهها و طي راهها بهواسطه راهرفتنها با مركبها يا پياده، پاها گردآلود ميشده. شايد آن زمانها جوراب براي همه ميسّر نبوده، از اين جهت اوّلين حرمتي كه بايد شخص مزور نسبت به زائر انجام بدهد اين است كه آب فراهم كند، پاهاي او را بشويد. او را راه بدهد در خانه خود، آسايش براي او فراهم كند، حرمت كند، براي او غذا و طعام بياورد، آب براي او بياورد. اينها معناي حق زائر است بر مزور. يعني زيارت كننده اين حقها را دارد بر كسي كه زيارتش ميكند. خدايا در نظام شريعتت تو قرار دادهاي، حالا محرم با خودش فكر ميكند ديگران در بلدم، در وطنم حالِ مرا كه ميپرسند، كه كجاست؟ ميگويند رفته به زيارت خانه خدا. كجاست؟ رفته حج. حج چيست؟ حج قصد خانه خدا كردن، آهنگ خدا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 308 *»
نمودن و به راه او و خانه او راه افتادن. مرا اينطور ميگويند، پس من زائرم خدايا من را زائر ناميدند، حق دارم بر مزور. تو زيارت شدهاي و به زيارت خانه تو آمدهام.
همچنين در شريعت اينطور قرار دادي كه اگر كسي به كسي پناه برد، بايد او را پناه دهد. رسم بوده پناه ميبردند. مخصوصاً در ميان عرب اين رسم شايع بوده اگر كسي در ميان قبيلهاي جرمي مرتكب ميشد، پناه ميبرد به غريبي از قبيله ديگري يا به شخصي از همان قبيله پناه ميبرد، پناهش ميدادند، بعد هم جرمش را اقاله ميكردند. يعني در مقام جبران برميآمدند، كفّاره، ديه، هرچه بود او را خلاص ميكردند از گير آن جرم. خودِ اين را ميگويند مستجير. حقِ مستجير را خدايا تو دستور دادهاي كه رعايت كنند، پناه بدهند. حال تو يك كنار از خانه حرَمت، خانه خودت، يك ضلعش را مستجار ناميدي. پشت كعبه آن قسمتي كه مقابل درِ كعبه ميشود آنجا را مستجار گفتهاي. يعني مقام و محلّ پناهبردن مستجيرها. كساني كه پناه ميآورند، آنجا پناهنده شوند. دستور هم هست كه بعد از اينكه طواف دور آخر ميرسد، شخص آنجا كه كنار ركن يماني است، بدن خود را بچسباند به خانه خدا و آنجا بگويد هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ([20]) خدايا اينجا جايي است كه پناه ميآورند پناهآورندگان به تو از آتش. تو آنجا را مستجار ناميدي، دستور دادهاي من آمدهام به همين اميد كه پناه بياورم و در پناه تو قرار بگيرم. خدايا حاشا كرمت كه مرا نپذيري.
امام سجّاد7 در آن فرمايشي كه داشتند با شبلي به او فرمودند كه اَدَخَلْتَ الحَرَمَ آيا داخل حرم شدي وَ رَأيْتَ الْكَعْبَةَ وَ صَلَّيْتَ ؟ كعبه را ديدي، نماز گزاردي؟ اين نماز در اينجا همان طواف است چون طواف را ميگويند نماز. عرض ميكنم مسجدهاي ديگر حق تحيّتي كه برگردن ما دارند دو ركعت نمازگزاردن است. اقلّ حق مسجد دو ركعت نمازگزاردن به قصد تحيّت مسجد ميباشد. همه مسجدها، اما مسجدالحرام به جاي دو
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 309 *»
ركعت نمازگزاردن، تحيّتش طواف كردن است. تحيّت مسجدالحرام طواف كردن است. در فقه در حديث، طواف را نماز گفتهاند و در ادبيات هم بحث ميشود كه نماز كه گفته شده آيا به طور حقيقت است يا به طور مجاز؟ بحثها شده، حالا عبارت حضرت اينجا اين است وَ صَلَّيْتَ. طواف كردي كه همان تحيّت مسجد باشد و در حكم نماز است. قالَ نَعَمْ عرض كرد آري قالَ7 فَحينَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَيْتَ اَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلي نَفْسِكَ كُلَّ غيبَةٍ تَسْتَغيبُهَا الْمُسْلِمينَ مِنْ اَهْلِ مِلَّةِ الاِسْلامِ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه داخل حرم شدي آيا بر اين عزم و تصميم شدي، اين نيّت را داشتي كه حرام كني بر خودت به طور كلّي از آن لحظه به بعد در عمرت حرام كني بر خودت غيبت هر شخص مسلمان از ملّت اسلام را؟ ببينيد امر غيبت چقدر بزرگ است! اَلْغيبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا([21]) غَيبت به معناي غايب شدن و پنهان شدن است و غيبت به معناي پشت سر كسي سخن گفتن، بد گفتن، عيب او را گفتن به همان معنايي كه در شريعت حرام شده كه غيبت گفته ميشود. از ميان تمام گناهان حضرت سجّاد7 اين امر را ذكر ميفرمايند كه آيا در اين نيّت شدي كه بر خود حرام كني غيبت كردن مسلمين از اهل اسلام را؟ آناني كه حق اسلام بر گردن ما دارند؟ قالَ لا عرض كرد نه. قالَ فَحينَ وَصَلْتَ مَكَّهَ نَوَيْتَ بِقَلْبِكَ اَنَّكَ قَصَدْتَ اللّهَ ؟ قالَ لا فرمودند وقتي كه رسيدي به مكه، آيا در دل و نيّت و عزمت براين بودي كه تو قصد خدا را داري؟ قصد و آهنگ خدا نمودهاي نه غير خدا؟ عرض كرد نه. قالَ7 فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ ما رَأيْتَ الْكَعبَةَ وَ لا صَلَّيْتَ([22]) فرمود بنابراين تو نه در حرم داخل شدي، نه كعبه ديدي و نه حق كعبه را ادا كردي و رعايت كردي.
تا به اينجا محرم رسيده به حرم خدا و ميخواهد وارد شود در مسجدالحرام. مسجدالحرام محلّ كعبه است، حرمت مسجدالحرام براي حرمت كعبه است. حرمت حرم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 310 *»
براي حرمت مسجدالحرام بوده و تمام اين برنامهها بالاخره منجر ميشود به حرمت كعبه. كعبه محترم بود و اصل احترام مال او بود. نور كعبه مسجدالحرام را مشخص كرده، نور كعبه حرم را مشخص كرده. حال وقتي كه وارد ميشود شخص در مسجدالحرام چشمش ميافتد به كعبه، چه حالي بايد داشته باشد محرم با نگاه كردن به كعبه؟ بايد تمام وجودش را عظمت كعبه پر كند، تمام وجودش. در قلبش، در ظاهرش پر شود از عظمت و جلالت كعبه و شرافت كعبه و آنچنان پر شود وجودش از عظمت كعبه كه گويا ربّ كعبه، پروردگار كعبه را ميبيند و مشاهده ميكند. حاضر شده در نزد خانهاي كه آن خانه شرافتش تا اين اندازه بوده كه انبياء: مثل رسول خدا9، انبياء، ائمه هدي، اوصياء، بزرگان، در نزد اين كعبه خاضع شدهاند خاشع شدهاند با آن عظمت و بزرگي و جلالتشان كه خدا براي آنها مقرّر كرده نزد اين خانه خاضع بودهاند. حال بايد شدّت توجه به عظمت كعبه محرم را به ياد عظمت الهي بيندازد و همينجا با ديدن كعبه اميد لقاء خدا در دل او و شوق ملاقات پروردگار در دل او زياد شود. ميخواهم عرض كنم در اين حال است كه محرم به حدّي رسيده كه طالب ديدار خدا ميشود اگرچه به مردن باشد. اگر لقاء پروردگار براي او دست ميدهد ولو به مردن، ميخواهد مرگ را كه بميرد و خداي خود را ملاقات كند. كه البته ميدانيم ملاقات خدا ملاقات اولياء خداست. ديدار خدا، زيارت اولياء خداست. اما ميدانيم وقتي كه گفته ميشود ديدار خدا و ملاقات خدا، فرق ميكند تا وقتي كه بگوييم ديدار اولياء خدا. فرق ميكند، فرقش چيست؟ فرقش اين است كه وقتي كه ميگوييم ديدار اولياء خدا، اولياء خدا در نزد ما استقلال دارند و ما به ايشان توجه ميكنيم؛ همان موقع توجه به خداست، اما توجه بهواسطه بين ما و خداست، با تعيّن وساطت. ولي وقتي كه ميگوييم ديدار خدا و ملاقات خدا، يعني حالي دست دهد، جذبهاي فراهم شود كه ديگر واسطه با اينكه هست، خودش را مضمحل كند، ديگر واسطه ديده نشود. اين فرقش است. هر دوش يكي است اما فرق ميكند. جذبه آنچنان بايد فراهم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 311 *»
شود كه تمام اين وسايطي كه بين ما و خدا هستند، همه اين وسائط مضمحل شوند. آنچنان اضمحلالي كه برايشان هيچگونه تعيّني نماند. اين لقاءاللّه است، اين جذبهاي است كه براي هركس دست داده او ميتواند بگويد خدا را ديدم، خدا را مشاهده كردم و حال آنكه ميدانيم خدا با چشم ديده نميشود، خدا با دل ديده نميشود، خدا با روح ديده نميشود، خدا با حقيقت و فؤاد هم ديده نميشود. خدا براي هيچكس ديدني نيست، خدا براي محمّد9 ديدني نيست. خدا ديده ميشود به جلوهاش، به ظهورش، به نورش كه همين واسطهها هستند و بين ما و بين خدا، نجبا در درجه اوّل (البته از طرف ما به سوي خدا) بعد نقبا در درجه دوّم بعد انبياء در درجه سوّم بعد آلمحمّد در درجه چهارم و بعد محمّد9 در درجه پنجم؛ اينها وسائط هستند. اما اگر ميبينيم اين وسايط را و خود اين وسايط را مشاهده ميكنيم و لقاء آنها برايمان فراهم ميشود، اينجا خدا را ديدهايم اما نه بهطور آن حالت است و نه آن ديدن است كه اينها را ديگر مشاهده نكنيم با اينكه هستند، با اينكه وسايط حتي يكي از اين درجهها ساقط نميشوند و هركس فكر كرده اينها ساقط ميشوند و شخص خودش ديگر بدون اين وسايط ميتواند به خدا برسد، خدا ببيند، اشتباه است. نه، هميشه اين وسايط هستند و طفره در همه حال محال است. بايد اين وسايط همه باشند و همه كار خودشان را انجام بدهند. اما دو مرحله است گاهي هست كه تمام اين وسايط خودشان را مضمحل ميكنند، آنچنان مضمحل كه ديده نميشوند؛ اينجا اسمش ميشود لقاءاللّه، زيارت خدا، ديدار خدا. در اين حال آنچنان خودشان را كنار زدهاند ـ و كنار نميروند ـ اما در جذبه آنچنان مجذوب كردهاند محبّ را نسبت به محبوب كه ميشود لقاءاللّه.
خدايا من آمدهام كنار خانه تو، اين شوق ديدار خانه تو و عظمت خانه تو آنچنان مرا مشتاق ديدار خودِ تو كرده كه اگر به مردن هم باشد من حاضرم بميرم، تو را ببينم. اي محبوب من، اي خداي من، حال كه تا به اينجا مرا آوردي اميد لقاء تو در دلم شعلهور شده
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 312 *»
و از تو ميخواهم كه به من عنايت كني لقاء خودت را و ببينم تو را، زيارت كنم تو را خداي من. بعد شكر ميكند خدا را بر اين همه توفيق و اسبابي كه عنايت كرده و او را تا به اينجا رسانيده، سر به سجده ميگذارد سجده شكر ميكند. پس از جمله واردشدگان، ميهمانان و وفود حضرت رحمان به حساب ميآيد. ملائكه فريادشان بلند است اي مهمانان خدا، اي واردشدگان بر خدا، پذيرايي شما بر خداست، خدا عهدهدار پذيرايي شماست، بفرماييد، بياييد كه در هر لحظه رحمتها و عنايتهاي سرشار الهي براي شما از مخازن غيب الهي جاري است. چه ميخواهيد بهتر از اين؟ به لقاء خدا آمدهايد، ديدار خدا. اما در كنار خانه خدا و هميشه خانه خدا در كار است و در جريان. اگر طواف ميكني كنار خانه خدا هستي، اگر نگاه ميكني خانه خدا ميبيني، در همه حال در كنار خانه خدا و با خانه خدا هستي. خدا منزّه است از اينكه خودش ذات مقدسش مَزور تو باشد. در كنار ذات او و يا متصل به ذات او و يا نعوذباللّه متّحد با ذات او، يا عين ذات او باشي. نه، نه. تو هميشه در كنار خانه خدا و در جوار خانه خدا و با خانه خدا در نزد خدا و در محضر خدا هستي. فراموش نكن كه خانه خدا يعني نور محمّد و آلمحمّد: و خانههاي اصلي خدا يعني محمّد و آلمحمّد و انبياء و بزرگان. آنها را هميشه در كنار داشته و با آنها باش.
چه حرف خوبي زد بلقيس ملكه سبا، حرف خوبش را خدا در قرآن آورده وَاَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ([23]) ببينيد وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ سليمان در آنوقت براي بلقيس خانه خدا، نور خدا، جلوه خدا بوده و بلقيس به بركت اين واسطه به خداوند رسيده؛ به نور خدا رسيده. حال دارد ميگويد وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ من با سليمان، در كنار سليمان، در جوار سليمانم كه جوار خداست؛ با سليمانم كه با خدا هستم. اسلام آوردم اما به او و بههمراهي و معيّت او. اين معيّت عجيب است، بايد در دنيا و آخرت انسان اين معيّت را از دست ندهد. خدايا من ميخواهم با تو باشم و با تو بودنم با محمّد و آلمحمّد بودن است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 313 *»
خدايا ميخواهم با تو باشم و با تو بودنم با انبياء تو بودن است. ميخواهم با تو باشم، با تو بودنم با اولياء تو بودن است و با بزرگان و كاملان بودن است. خدايا مرا از جوار اينها دور مكن و مرا با اينها هميشه محشور كن.
از نعمتهاي الهي بر ما اين است كه قبر مطهّر حضرت رضا7 در اينجاست. خانه خداست، مركز انوار الهي است. اينجا جايي است كه خود حضرت رضا فرمودند كسي كه به زيارت من بيايد و قبر مرا اينجا زيارت كند، براي او هزار حج است، گناهانش آمرزيده ميشود، حوائجش برآورده ميشود و هزار حج در نامه عملش ثبت ميشود، هزار حج مقبول.([24]) از اين جهت اميدواريم از خدا به فضل و كرمش، آثار رحمت را مشاهده ميكنيم الحمدللّه ربّ العالمين. يكچنين آقاياني، اوليائي به ما شناسانيده، دست ما را به دامن اين بزرگواران رسانيده. خدايا تا زنده هستيم دستمان را از دامنشان كوتاه مفرما، وقتي هم كه مرديم ما را در جوارشان قرار بده، در سايه عنايتشان قرار بده. خدايا آن خانه حقيقي تو كه الآن در ميان ماست، وجود مبارك بقيّة اللّه، آن امام زمان، آن حجّت وقت، وليّ مطلقت را از جميع بلاها حفظ بفرما. خدايا دعاهاي آن بزرگوار را شامل حال ما بفرما، خدايا ما از دنيا نرفته آن خانهات را زيارت كنيم ولو يك بار، ولو يك بار اين خانه حقيقي تو را ببينيم تا عظمت او و جلال او؛ و نور او در دلهاي ما انشاءاللّه بيفتد و با آن نورِ جلالت و عظمتِ او از دنيا برويم. خدايا ما مرگ اينطوري را ميخواهيم اگرچه شده دم مرگ آنجا ببينيم آقا را، اما آنطور ببينيم كه از ما راضي و خشنود باشد، بر ما خشمگين نباشد، انشاءاللّه رضايتش را از دنيا ببريم كه بهترين ذخيره قبر و قيامت ما رضايت امام زمان ماست. خدايا قلب مقدسش را از همه ما خشنود بفرما، خير دنيا و آخرت براي همه مقدّر كن.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 314 *»
مجلس 24
ورود به حرم و زيادتي رجاء محرم
خضوع محرم
دعاء در هنگام ديدن كعبه
معناي طواف
رجاء و شوق محرم در حال طواف
تفكّر در عظمت كعبه
توجّه به صاحب خانه
شباهت به ملائكه
در طواف سمت چپ به طرف خانه است
سعي، داستان هاجر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 315 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد محرم وارد حرم الهي ميشود و تلبيه قطع ميگردد، يعني رسيده است به مقصد و اجازه ورود به او داده شده است. تلبيه در حكم استيذان است، اذن گرفتن براي وارد شدن در حرم قدس الهي و در حالي شخص محرم اجازه ميطلبد كه اميدوار است. حال كه ميگويد آري آمدهام، به او گفته ميشود كه اجازه ورود هم داري و وارد حرم شو. عرض كردم اوّلِ حرم بايد حالت رجاء بچربد بر حالت خوف. گرچه هميشه مؤمن بايد بين خوف و رجاء باشد اما وقتي كه آثار رحمت را مشاهده كرده و ميبيند توفيقات الهي او را مدد كرده و تا نزد حرم رسانيده، توجه به فضل و عنايت و كرم الهي ميكند و از آن طرف توجه به خواري و مسكنت و بيارزشي خود ميكند. آنجاست كه ميگويد اگرچه مجرمم، اگرچه گنهكارم، اگرچه تا به حال جفا كردم با تو اي خداي من، وفا نداشتم اما اكنون ميبينم كه تو با من به رأفت رفتار كردي. ميبينم كه تو با من به رحمت و كرم رفتار كردي.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 316 *»
آمدن تا كنار حرمِ تو امر آساني نيست و اينهمه توفيقات اينها اموري نيست كه به چشم نيايد، لذا قدم به قدم كرم تو را ديدم و قدم به قدم با فضل تو آشنا شدم و دانستم كه من بد بودم و تو خوب، من لئيم بودم و تو كريم و خودت هم براي اينكه مرا دلداري دهي و براي اينكه مرا راه دهي و بارِ ديگر مرا برگرداني به من گفتي يا اَيُّهَا الاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ([25]) خودت را به كرامت ستودي، مرا مغرور دانستي. البته من مغرور شدم، فريب خوردم، فريب شيطان، فريب هواي نفس. با اينكه من را مغرور ميديدي، فريبخورده ميديدي، جفاكار ميديدي، نگفتي «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْجَبّارِ» نگفتي «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْقَهّارِ» نگفتي «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْمُنْتَقِمِ» بلكه فرمودي ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ باز هم از كرم سخن گفتي و از بزرگواري خود سرودي و باز هم دل مرا به نور رجاءت، به نور رجاء به فضلت منوّر ساختي و اميد به فضل و كرم را در من قوّت بخشيدي. با توجه به اين جهات است كه عرض كردم اوّلِ حرم، اوّلِ قوّتگرفتن اميد است و رشد نهال رجاء است و اينجاست كه بايد ديگر محرم خيلي شرمسار باشد از كرم خدا و فضل او و مهم اين است كه باز ببيند بيارزشي خود را و اقرار داشته باشد كه ما اَنَا يا رَبِّ وَ ما خَطَري اصلاً مرا چه ارزشي است خدايا كه تو بخواهي مرا مؤاخذه كني و مرا به جرمم اخذ كني؟ من چه هستم كه جرمم باشد؟ من چه هستم كه جفايم باشد؟ من چه هستم كه بيوفائي من باشد؟ من به حساب نميآيم. متوجه اين امور شود و وارد شود با آن خضوع و خشوع تا اينكه به مكه ميرسد. همانطور كه سرزمين مكه به طرف مسجدالحرام شيب است و در واقع مكه در ميان درّههاي اين كوهها قرار گرفته است. اطرافش را كوه گرفته و مرتب سرازير در حركت است. شخص محرم كه ميخواهد به طرف مسجدالحرام برود، همين امر بايد او را مرتب خاضعتر و خاشعتركند، همين حركت زمين به اينطور و سير نزولي كردن و فرود رفتن، مرتب خضوع و خشوع در او زياد شود و اينكه خداوند در كجاست،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 317 *»
خدا را در كجا ميشود ديد؟ در كجا ميشود با خدا ملاقات كرد؟ از رسول خدا9 سؤال كردند كه خداوند كجاست؟ فرمود عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ([26]) خداوند آنجايي هست، نزد آن دلهايي هست كه انكسار و شكست پيدا كرده، خاضع و خاشع شده. آنجاها ميتواني خدا را بيابي و با او ملاقات كني. خدا نزدِ يكچنيندلهايي هست.
محرم به طرف مسجدالحرام فرود ميرود، در واقع دارد به طرف نور، به طرف مبدأ نور، مبدأ خير كه خداوند در آنجا ظاهر شده است به انوار رحمت و انوار عزّت و جلال و قداست خود در اين خانه و بيت معظّم و مكرّم وارد ميشود. در مسجدالحرام چشمش ميافتد به كعبه، كعبه را كه ديدار ميكند عرض شد بايد به فكر ملاقات پروردگار بيفتد و از خدا بخواهد حال كه روزي كردي مرا ديدار خانهات را، روزي من بفرما ديدار خودت را. مرا قابل لقاء خود كن و نور لقاء خود را در دل من بيفكن كه آن جذبههايي است كه براي اهلش دست ميدهد كه در آن جذبهها ديگر حتي وسايط خودشان را مضمحل ميكنند با اينكه موجودند و كارشان وساطت است و هميشه هستند و هيچگاه صحنه را خالي نميكنند. هيچگاه بندگان بدون وساطت آنها تقرّبي، لقائي، زيادتي، كمالي برايشان حاصل نميشود. اما اين جلوهها و اين جذبهها طوري است كه عرض شد ديگر اين وسايط خودشان را مضمحل ميسازند. اين جذبهها كه براي ماها نيست، خوشا بر احوال اهلش، آناني كه برايشان اين جذبهها حاصل ميشود.
محرم نگاه ميكند به خانه خدا و بايد شروع كند با احترام و تكريم اين خانه. عرض كردم تكريم اين خانه و احترام اين خانه طواف است، بايد طواف را شروع كند و طواف در حكم نماز است. براي هر مسجدي معيّن شده دو ركعت نماز تحيّت كه حق مسجد است، اما براي مسجدالحرام همان طواف كعبه نماز است، در حكم نماز است. حتي عرض كردم اطلاق لفظ نماز شده. فرمودهاند اَلطَّوافُ صَلوةٌ طواف، نماز است. شروع
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 318 *»
ميكند به طواف. طواف را خصوصياتش را اجمالاً عرض كرديم و تا اندازهاي هم به بعضي از جهات و اسرارش اشاره كرديم در گذشته، شبهاي قبل. حال توجه به اين نكته لازم است كه اگر طواف، صلوة است و در حكم نماز است و حق اين مسجد است، حق كعبه است كه بايد اين حق را ادا كند، شخص بايد كاملاً توجه داشته باشد به طواف و طواف را يك امر ظاهري نداند، بلكه حقي است كه به حرمت اين خانه و اين مسجد بايد ادا شود. در ادا كردن حق بايد توجه داشت كه چقدر اين خانه بزرگ و داراي عظمت و جلالت است كه بايد برگِرد او طواف كرد. اين طواف به همان معنايي است كه در فارسي ما داريم كه ميگوييم الهي من قربان تو شوم و برگِردت بگردم، جانم را فدايت كنم؛ اين معناي طواف است. دور زدن گِرد اين خانه يعني جان نثاركردن و قربانشدن و فانيشدن. يعني من براي خودم در برابر تو ارزشي كه قائل نيستم، همين وجودي كه دارم همين را هم فداي تو ميكنم اي خانه خدا. اين بدن بايد اين وظيفه را انجام بدهد و چون در حكم نماز است بايد قلب كاملاً حاضر باشد در طواف. حضور دل باشد، خضوع و خشوعِ لازم باشد براي خاطر اظهار عظمت. و همينجا باز بايد حالت رجاء باشد، حالت شوق باشد، حالت محبّت باشد. يعني طواف همراه با شوق، هيجان، اشتياق و محبّت فوقالعاده شروع بشود و متأسفانه در موقع طواف مرسوم شده كه آنچنان دقت ميكنند كه تيزي شانه چپ مثلاً از خانه منحرف نشود. دقت عجيبي ميكنند و حال اينكه اينقدر دقت لازم نيست. همين اندازه طواف طوري انجام شود كه سمت چپ ما به خانه خدا باشد كفايت است. ولي اين دقت كه تيزي شانه كاملاً قدم به قدم مخصوصاً در گوشهها و اركان و چهار گوشه خانه، اينقدر دقت اسباب بيتوجهي ميشود. روح توجه و معنويت از انسان سلب ميشود. بلكه بايد در حال طواف توجه كاملاً باشد، حضور دل باشد و آن حالت رجاء و محبّت و شوق شدت پيدا كند. خدايا مرا پذيرفتي حال اين توفيق را به من كرامت كردي كه در كنار كساني كه قرباني تو هستند و گِرد خانه تو جان نثاري ميكنند مرا راه دادهاي و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 319 *»
از سياهي لشكر اينها نمودهاي. خودش را در ميان آنان ببيند كه دارند جان نثاري ميكنند و جان را فداي محبوب، فداي خانه محبوبي ميكنند كه در اينجا نظر دارد، در اينجا توجه دارد، عنايت دارد. و متذكر بايد باشد كه در اين حالت الآن شباهت رسانيده است به ملائكه مقرّبين كه اين ملائكه كارشان طواف است در حول عرش كه پُر كردهاند اطراف عرش را و در طواف بهسر ميبرند. خود همين حالت، شباهت رساندن به آنهاست. آنها با چه معرفتي، با چه نورانيتي، با چه صفائي، با چه تسليم و رضائي گِرد عرش در حركتند؟! پايينتر از عرش، بيتالمعمور است كه در آسمان چهارم است و نام ديگرش ضُراح است([27]) ملائكههاي پايينتر از مقام عرش برگرد بيتالمعمور طواف ميكنند. آنها هم براي تحصيل تقرّب به درگاه خدا كارشان اين است. شخصي كه طواف ميكند بايد متذكّر باشد كه الآن شباهت رسانيده است به ملائكهاي كه اطراف عرش در گردشند و در طوافند و همچنين ملائكهاي كه در گرد بيتالمعمور مشغول طوافند، شباهت رسانيده به آنها. و همچنين بايد متذكر باشد شخص كه در حال طواف، همانطور كه مأمور شده كه اين بدنش در گرد اين خانه جسماني الهي در طواف باشد و به اين هيأت، حالت احرام، لباس لباس احرام و هنوز حرام است بر او آنچه بر خود حرام كرده، به حرمت اين خانه حرام كرده آنچه كه حرام كرده، براي عظمت اين خانه بر خود حرام كرده آنچه كه حرام كرده. خداي نكرده خيانت چشمي، خيانت امري در آنجا خاطره سوئي و معصيتي به ذهنش و به فكرش نرسد. آنچنان دور باشد از تصورات و تخيلاتِ خلاف عظمت اين خانه كه تقدس و قداست و نزاهت اين خانه را همانطور كه به ظاهر اظهار كرده با احرام، معني احرام يعني حرام كرده بر خود آنچه شايسته اين حرم نيست، آنچه شايسته مقام قرب الهي نيست، آنچه باعث تقويت نفس امّاره بالسوء است، آنها را بر خود حرام كرده. معناي حرامكردن را در عمل نشان داده، اين لباس احرام و آن گفتن تلبيه و خود اين حالت، موها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 320 *»
آشفته، بلند شده، مخصوصاً آن زمانها كه طول ميكشيد تا ميرسيدند به مسجدالحرام و موفق به امر طواف مي شدند با آن مركبها، وسائل قديم خيلي مشكل، طولاني ميشد. حال رسيده، در يكچنين شرايطي است كه هركس نگاه ميكند به او ميبيند عملاً گفته و ميگويد كه اين خانه حرمتش اين است كه من در اين حال درآمدهام. ظاهرش كه بيان ميكند عظمت اين خانه را، بايد عالم خيال و عالم تصور، عالم تعقّل، بالاخره عالم باطنش هم اظهار كند عظمت اين خانه را و جلالت اين خانه را. فكر معصيتي، خداي نكرده چشمچراني و اين قبيل امور هيچ براي او فراهم نشود و توجه به غير نداشته باشد و كاملاً خاضع و خاشع به طواف بپردازد.
پس همانطور كه بدنش الآن دارد اظهار وظيفه ميكند براي تعظيم اين خانه، بايد خيال، عالم فكر، اينها همه اظهار كنند عظمت اين خانه را و همچنانكه بدن برگرد اين خانه ميچرخد، بايد روح و دل و قلبش هم برگرد خانه باطني خدا كه ذكر پروردگار است و ربّالبيت است بچرخد. فرمود وَ اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها([28]) يعني اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ اِمامِها رَبُّ الاَرْضِ اِمامُ الاَرْضِ([29]) امام، ربّ زمين است. كعبه هم زمين است، كعبه هم از زمين است، كعبه هم روي زمين است، كعبه هم خانه زميني است؛ ربّ دارد. ربّ كعبه امام كعبه است، آن كسي است كه كعبه به حرمت او محترم شد، كعبه بهواسطه نور او حرم شد. وجود مقدس امام در هر زمان ربّالبيت است و خانه باطني خداست، او توجه دارد به اين كعبه و به بركت توجه او خداوند انوار خود را و رحمتهاي خود را و بركات خود را بر اين خانه نازل ميفرمايد. لذا بايد توجه داشته باشد كه همانطور كه دارد بدنش گرد اين خانه ميچرخد، روحش، قلبش، باطنش برگرد وجود مبارك امام بچرخد. آن خانه باطني خدا را زيارت كند و طواف كند. فرمود في بُيُوتٍ اَذِنَ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 321 *»
اللّهُ اَنْتُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ([30]) خانههايي كه خداوند رخصت داده و اينطور قرار داده كه اين خانهها داراي رفعت باشند و در آن خانهها ذكر خدا شود. هيچ خانهاي كاملتر و جامعتر براي مراتب توحيد و بيان تفريد و آثار قداست و عظمت الهي از وجودات مقدسه ائمه: نيست. بعد انبياء: هستند، بعد بزرگان دينند، كاملان شيعه هستند؛ اينها خانههاي الهي هستند.
شخصي آمده بود خدمت حضرت صادق7 براي مباحثه و مجادله با حضرت. پنجاه مسأله در ذهن آماده كرده بود از مسائلِ به خيال خود مهمِّ علمي كه در حضور حضرت مطرح كند و ميزانِ علم حضرت را بهدست بياورد. بعلاوه گفته بود من با طرح اين سؤالها صادق7 را طوري خواهم كرد كه شرمنده شود كه نتواند جواب اين مسائل مرا دهد. حالا حضور حضرت رسيده براي اين امر و به اين مقصود. ميبيند هيچ آماده نيست ذهنش و هيچ در ذهنش نمانده و تمام وجودش را لرزه گرفته. حضرت فرمودند سؤال خود را شروع كن، بپرس اگر مسألهاي داري. فكري كرد گفت آقا درباره پنير چه ميفرمايي؟ گفتند همين است سؤال تو؟ عرض كرد آقا من اينقدر دانشمند ديدهام، عالِم ديدهام، حكيم ديدهام، ملا ديدهام اما در نزد هيچيك از آنها اين حالتي كه به من دست داده در حضور شما دست نداده بود؛ تمام اركان بدنم ميلرزد. فرمودند ميداني كجا هستي؟ تو الآن قرار گرفتهاي درجايي كه خدا ميفرمايد في بُيُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يعني وجود خودش را گفت. البته خانهشان هم همينطور بود. خانهاش هم از خانههاي قداست الهي است ولي وجود مبارك خودش را فرمود حضرت صادق7.
همچنين در حديث است انشاءاللّه درخاطر داشته باشيد. فرمود حضرت صادق7 مَنْ نَظَرَ اِلَي الْكَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنا وَ حُرْمَتِنا مِثْلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حَقِّها وَ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 322 *»
حُرْمَتِها غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفاهُ هَمَّ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ([31]) كسي كه نگاه كند به كعبه و پس از آن بشناسد حق ما را و حرمت ما را، مثل هماني كه ميشناسد از حق و حرمت كعبه؛ ـ مثل همان؛ يعني اين را خانه خدا ميداند و براي اين خانه محرم شده است، به حرمت اين خانه اين مناسك را انجام داده و آمده. اين خضوع و خشوعها را براي حرمت و حق مكه، حق كعبه اظهار كرده، همين حق، مثل اين حق ـ ببينيد مِثْلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حَقِّها وَ حُرْمَتِها مثل هماني كه براي كعبه شناخته از حق و حرمت براي ما بشناسد، يعني چه؟ يعني ما را هم در مقام امامت در اين مقام، در مقام نورانيت، خانه خدا بداند و آن حرمت؛ كه بايد براي ما احرام ببندد، به حرمت ما احرام ببندد از آنچه خلاف شأن ماست با دوست ما نميسازد. كسي كه قصد ما كند بايد متوجه باشد، قصد ما كردن، رو به ما كردن، به طرف ما حركت كردن، حج ما؛ با گناه نميسازد، با آلودگيها نميسازد، با شركها نميسازد، با دوريها نميسازد. بايد حرمت ما را رعايت كند و همانطور كه حرمت اين خانه را با اين طواف و احرام اظهار كرده بايد در باطن و روح، حق ما را هم اظهار كند. اگر كه چنين شد و نگاه كرد به كعبه، همان موقعي كه نگاه كند به كعبه با اين معرفت غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ خداوند همه گناهانش را ميآمرزد وَ كَفاهُ هَمَّ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ خدا هم كفايت ميكند تمام مشكلات و گرفتاريهاي دنيا و آخرت او را و خدا كافي اوست.
پس بايد متذكر بود كه بايد قلب در حضور الهي باشد. حضور الهي حضور خانه باطني اوست. نزد آن خانه باشد كه حضرت ربوبيت ناميده شده آن مقام، و در آنجا طواف كند روح. اين خانه در واقع يك مثال ظاهري و تمثال ظاهري است. اين خانه در عالم مُلك يك نشانهاي است از آن خانههاي باطن. حتي به حسب معمول فرمودند ديگر اين تمثال بيتالمعمور است، بيتالمعمور تمثال عرش است و عرش ظرف نور محمّد و آلمحمّد است سلاماللّه عليهم اجمعين. عرش چون ظرف نور ايشان شد مورد توجه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 323 *»
ملائكه شد و بيتالمعمور چون نور عرش در آن افتاده مورد توجه ملائكه آسمانهاست و اين كعبه چون عكس و نور بيتالمعمور در آن افتاده مورد توجه اهل زمين است و قبلهگاه ايشان است و مطاف و مزار ايشان است كه بايد توجه كنند به آن. چون نميتوانستند ببينند بيتالمعمور را، نميتوانستند ببينند عرش را، نميتوانستند ببينند نور محمّد و آلمحمّد: را، نميتوانستند ببينند خدا را، خدا ظاهر شد به نور محمّد و آلمحمّد: و اين اماكن مقدسه؛ عرش و بيتالمعمور و كعبه به حرمت آن نور، مكرّم شدند و معظّم. پس بايد توجه به اين نكته داشت، پس در موقع طواف بايد كاملاً انسان در حال اضطراب باشد كه من درست است الآن بدنم طواف ميكند، اما روحم آيا طواف ميكند؟ آيا در آن محضر و در آن مسجد، نزد آن خانه، مرا راه دادهاند؟ آيا روح من اجازه ورود گرفته؟ او را پذيرفتهاند يا نه؟ اگر پذيرفتهاند آيا تقصير در طواف دارم يا نه؟ آيا رعايت توجه و ساير امور را در آن مرتبه دارم يا نه؟ كاملاً بايد عَلي وَجَلٍ بر ترس، هراس، هول باشد كه وضعم چطور است نسبت به آن طوافم.
خوشا بر احوال آناني كه براي آنان اين طواف رخ ميدهد يعني همچنان كه بدنشان گرد كعبه ميچرخد و قرباني ميشود، فدائي ميگردد به همان تعبير مشهور كه ميگويند قربان صدقه شدن، قربان صدقه اين كعبه ميشوند با اين بدنشان؟ يا با روحشان هم قربان صدقه شدهاند براي امام زمان صلوات اللّه عليه؟ خوشا بر احوال آناني كه اين طواف برايشان دست ميدهد. روحشان و قلبشان بر گرد وجود امامشان ميچرخد و بدنشان بر گرد اين كعبه ميچرخد. اين بدن است كه بعضي از اهل مكاشفه ديدند كه كعبه دارد اينها را طواف ميكند. بعضي از اهل مكاشفه ديدند كه كعبه دارد بر گرد اين افراد ميچرخد؛ درست است كه بدنشان بر گرد كعبه ميچرخد اما چنان خاضع شده كه درباره همين اشخاص است كه امام باقر7 بعد از اينكه رو به كعبه نموده فرمود اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي كَرَّمَكِ وَ شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ خدا را شكر كه تو را گرامي داشت و شرافت و بزرگي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 324 *»
بخشيد. پشت سرش فرمود وَاللّهِ لَحُرْمَةُ الْمُؤمِنِ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكِ([32]) حرمت مؤمن از حرمت تو بزرگتر است. اين مؤمن است نه ما كه نعوذ باللّه، پناه به خدا ميبريم كه خدا ما را به طوافمان مؤاخذهمان نكند، به احراممان مؤاخذهمان نكند، به نمازمان مؤاخذهمان نكند، به حجّمان مؤاخذهمان نكند، به روزهمان مؤاخذهمان نكند. فرمود « بشناسد حق ما را و حرمت ما را آنچنان كه ميشناسد حق و حرمت كعبه را».
عرض كردم بايد در حال طواف، شخص متذكر باشد پستي و كدورت و غلظت و دوري خود را؛ چون خود عالم جسم، اين عالم ما، اين عالم گرفتاريها كه روح ما آنچنان اسير اين عالم طبيعت شده و آنچنان در اين قفس محبوس گرديده كه حتي فراموش كرده عالم قدس را، از خاطر برده آن عالم عزّت و جلالت را، سربند اين عالم شده، كدر شده به كدورت اين عالم، غليظ شده به غلظت اين عالم، سياه شده به سياهي اين عالم. حال متذكر باشد كه با همه اين سياهيها و كدورتها و دوريها و غلظتها، شباهت رسانيده به ملكوتيها؛ آنها نوراني هستند. شباهت رسانيده به ملائكه، به ما وعده دادند فرمودند مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ اَوْشَكَ اَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ([33]) هركس شباهت برساند به گروهي و قومي از آنهاست. خدا حفظ كند يكي از عزيزانمان را نصيحت ميكرد يك جواني را. ميگفت آقا با اين هيأت، تو اگر در يك بياباني بميري، اين هيأت ظاهر كه يك كسي برسد نميداند كه تو اروپايي هستي، يك شخص انگليسي هستي يا شيعه اميرالمؤمنيني. از كجا بفهمد، از كجا خبردار بشود؟ روي پيشانيت كه ننوشته شيعه. مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ اَوْشَكَ اَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ. فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ([34]) فرمود متابعت كنيد مرا، قدم جاي قدم من بگذاريد، مثل من باشيد يُحْبِبْكُمُ اللّهُ خدا دوستتان خواهد داشت، اين است اصل مطلب.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 325 *»
حالا اين بنده دارد طواف ميكند. هرچه هست، كدر، ظلماني، جسماني، ناسوتي. عرفا گفتند ناسوتي، هرچه هست الآن شباهت رسانيده به ملائكه آسمان. اوّلاً محرم شده، لباس احرامش لباس ملائكه است. ظاهرش ظاهر قداست است، حرام كرده بر خودش آنچه كه نفس امّاره را قوّت ميبخشد. حالا در اين جبروتيت ديده ميشود، اين شخص جبروتي است نه ناسوتي. اين ملكوتي است، حرام كرده، اعتقاداً حرام كرده، معتقد است به حرمت. حرام كرده بر خود آنچه بر او حرام است، آماده شده؛ اين ملكوتي است، اين جبروتي است. اين عقل است ديگر، حالا اين شده عقل نه نفس امّاره بالسوء. پس شباهت دارد به ملائكه خدا، بر او ناظر است رسول اللّه9، بر او ناظرند ائمه هدي، بر او ناظرند انبياء، ناظرند ملائكه، ناظرند همه ميبينند كه اين شباهت رسانيده به ملائكه قدس، ملائكه ملكوتي. عقل در اين الآن متجلّي است، نور عقل است كه در اين ظاهر شده و عرض كردم طواف ميكند يعني خود را فدا ميكند.
اين نكته را خود من فكرم رسيده حالا نديدهام جايي. در همين عمره اخير كه مشرف بوديم يكي از رفقايمان سؤال فرمودند كه چرا وقتي كه طواف ميكنيم طرف چپ به طرف خانه است نه طرف راست؟ طرف چپ بايد طرف خانه باشد و حال آنكه همه امور حرمتش به راست است و به راست بايد شروع بشود. از آن طرفِ خانه بايد طواف كنيم، چرا از اين طرف شروع ميكنيم و طرف چپ را به خانه داريم؟ بعد متذكر شدم و به ايشان گفتم كه چپ اصولاً اشاره به نفس است و راست اشاره به عقل در انسان. اَصْحابُ الْيَمينِ([35]) كه گفته شده يعني اصحاب اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه. يمين اشاره و نشانه مقام اميرالمؤمنين است([36]) و بالاخره اشاره به عقل است. امّا چپ اشاره به نفس است. حال عقل آمده، خود عقل كه نوراني است صرفنظر از رنگ گرفتن به طبع و طبيعتها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 326 *»
و هواها. خود عقل نوراني است و حقيقتش نور است و تنزّل نور محمّد و آلمحمّد است: در همه طبقات تا جايي كه عقل آمده كه حتي در خاك، عقل آمده به فرموده مشايخ عظام. شيخ مرحوم شعور و عقل را براي تمام موجودات ثابت ميفرمايد، همه مكلّفند، همه عقل دارند و عقل همهشان در مقام خودشان تنزّل عقل محمّد و آلمحمّد و تنزّل نور عقل ايشان است و همه نور است. پس خود عقل نوراني است به حسب خودش. عقل نفس امّاره را دستش را ميگيرد كمكش ميكند و حركتش ميدهد به طرف خير و نور و در جهت عبادت و بندگي. گويا عقل ما دست نفس ما را گرفته، ما را به طرف خانه خدا قرار داده در جهت بندگي دارد ما را سير ميدهد. عقل خودش خيالش راحت است، نگرانيش تمام از نفس امّاره بالسوء است و گفتم اين عقل در ما نشانِ ابراهيم خليل الرحمن است. او در مقام نبوّت و قداست و وصول و قرب است اما اسماعيل را بايد به مقام قرباني برساند و او را رشد بدهد و تسليم مقام خدا كند و اسماعيل نشان طرف چپ ماست. پس دستش را گرفته ابراهيم طوافش ميدهد، گرد خانه خدا ميچرخاند او را تا تقرّب جويد، كمال پيدا كند، رشد برايش فراهم شود. اين يكي از جهاتي است كه بايد طواف اينطور انجام بشود كه نشان اين مطلب باشد.([37])
طواف كه تمام ميشود در واقع كمال براي معرفت، رشد براي نفس فراهم شده. اين نفس ميشود كمك عقل، اين نفس همان نفس امّاره بالسوء بود اما به بركت ترقيات و متابعت از عقل و كمك عقل و اين سير، اين حركت، به حدّي رسيده كه الآن كمك ابراهيم شده. ميشود كمك عقل، به تعبير شيخ مرحوم ميشود اختالعقل. اخت
* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 327 *»
عقل، نظير عقل، وزير عقل و حركت ميكند ميآيد در مقام ابراهيم و در مقام ابراهيم نماز ميگزارد، نماز طواف را در مقام ابراهيم بايد بخواند؛ يعني شد مثل ابراهيم نمازگزار و موحّد و خداپرست. كارش انجام شده به معرفت و رشد رسيده. البته بايد ارتزاق بشود، نبايد ولش كرد. بايد ارتزاقش كرد، بايد برايش روزي تحصيل كرد، بايد برايش آب ولايت تحصيل كرد، نبايد گذاشتش به خودش. چنانكه هاجر براي اسماعيل رفت آب فراهم كند با اينكه ميدانست اسماعيل در كفالت الهي قرار دارد، خدا كفالتش كرده اسماعيل را و به ابراهيم هم اطمينان داده كه اي ابراهيم فرزندت با اين همسرت هاجر را بگذار اينجا من كفيلم. چه سرزميني است مگر سرزميني كه ابراهيم، اسماعيل و هاجر را گذارد، مثل حالا بوده؟ رَبَّنا اِنّي اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِذيزَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ([38]) آن زمان هنوز بيت محرّم هم نبود. ظاهرش تمام قواعدش و پايههايش از هم ريخته بود، هيچ چيز نبود مگر درّه، كوه، سنگ، يك دانه گياه نبود، يك قطره آب نبود، يك گودال كوچكي كه آب باران داخلش مانده باشد نبود از بس آفتاب ميتابد آب دوام نميآورد. آنجا اسماعيل را بگذار با هاجر و برو. گذاشته و رفته، هاجر هم مطمئن است وا÷ نميماند، هاجر هم مطمئن است خدا دارد، چه خدايي! خداي ابراهيم كه او را از آن آتش نجات داد. حالا نميتواند حفظ كند اسماعيل را، نميتواند حفظ كند هاجر را؟ چرا، اما نمينشيند آنجا دعا كند. نه، رسيده به اينجا كنار خانه خدا، در اين مقام آمدي اما بايد بگذاري اسماعيلت را كنار خانه خدا، نروي جايي ديگر. همينجا باشد، خودت حركت كن برو برايش آب تحصيل كن. با اينكه خدا كفيلش است، كنار خانه خداست، توي دامن خدا گذاشته اسماعيل را، توي دامن خدا مطمئن هم هست اما بايد برود، بايد برود آب طلب كند. خدا قرار داده بايد طلب كني. آنطور نيست كه بنشيني منتظر باشي؛ چه كسي نشست و منتظر بود؟ رسول اللّه آنچنان عبادت كرد، روي انگشتان پاهايش ايستاد كه تمام پاهايش ورم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 328 *»
كرد، آيه نازل شد طه9 ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْءانَ لِتَشْقي([39]) ما قرآن را نازل نكرديم كه خودت را به مشقّت بيندازي. طلب ميكردند. كيست كه به او بيطلب دهند؟ هاجر ميرود به طلب آب براي اسماعيلش. آنگاه سعي صفا و مروه شروع ميشود. هفت بار بايد برود از اين طرف به آن طرف([40]) ميفرمايد هاجر نگران اسماعيل است اما نميتواند، مسئول است نميتواند بنشيند و بگويد خدايا تو كفالت كردي اسماعيل را حفظ كني، مرا حفظ كني. نه، مسئول است بايد برود. ببيند آنجا آب هست يا نه؟ ميفرمايند نگاه كرد كنار كوه صفا ديد آفتاب كه تابيده آنجا يك مقداري شبه آب ديده ميشود ـ كه سراب بود ـ حركت كرد هاجر رفت آنجا ديد نه، سنگ است و تابش آفتاب او را به اين گمان انداخته. نگران و مضطرب آمد پايين اما نگاه ميكند به اسماعيلش. در چه حال است اسماعيل؟ تشنه، گرسنه، شير ندارد هاجر كه به او شير بدهد. در يكچنين شرايطي سراپا تسليم، سراپا رضا، آني، لحظهاي با اين شدت براي او حرجي در دلش پيدا نشد كه با خود بگويد اي ابراهيم اين چه برنامهاي بود، اين چه كاري است، اين چه خدايي است؟! و با آنكه در كفالت خداست بايد برود، حركت و تلاش كند. ميفرمايند مروه را نگاه كرد ديد باز آفتاب تابيده و مانند آنكه آب است، باشتاب حركت كرد رفت به طرف مروه يك مقدار راه پايين بود، انخفاض داشت، نميديد اسماعيل را. مادر است، آن هم مادري مثل هاجر سراپا سلم، سراپا صفا، سراپا نور، معرفت، كرامت در راه خداست. ميفرمايند با حالت هروله هاجر ميرفت كه ببيند اسماعيلش را.
حالا حاجيها حتي معصومين: حتي امام زمان صلوات اللّه عليه به حرمت آن عمل هاجر بايد هروله كنند. بين دو علامتي كه گذاشته شده هروله ميكنند كه اي هاجر ما خاطره تو را از ياد نميبريم، تو خيلي شريفي، تو خيلي كريمه هستي، مجلّله و معظّمه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 329 *»
هستي. نه پيغمبري نه پيغمبر زاده، نه امامي نه امامزاده يك كنيز خدا اما خالص، باصفا، باوفا، باايمان كامل؛ از اين جهت تو را احترام ميكنيم. خدا هم احترامت كرده، كعبه را جوري قرار داده كه با قبر هاجر و قبل از قبرش، با خانه هاجر همديوار بوده. خدا هاجر را همديوار خانه خود و بعد از اينكه مرد قبرش را همجوار خانه خود و جزء مطاف قرار داده. يعني بايد حاجي در طواف يا معتمر در طواف ـ حج، عمره، فرق نميكند ـ هرطوافي بايد طوري باشد كه همانطور كه گرد خانه خدا ميچرخد گرد قبر هاجر بچرخد. هاجر حرمت دارد، انبياء آنجا دفنند. همانطور كه خدا انبياء را حرمت كرد، قبر هاجر را حرمت كرده، حجاج هم بايد احترام كنند.
حال هروله ميكند و ميرود آنجا، باز ميبيند نه، سنگ است و در اثر تابش آفتاب گمان ميكرده كه آب است. باز ميايستد نگران نگاه ميكند در صفا، همان حالت قبلي را ميبيند. باز شروع ميكند به آمدن تا هفت بار از صفا شروع كرده به مروه ختم شده. اين حالت را ديده و ازپا ننشسته، نستوه، از پا ننشسته خسته نشده. در طلب براي چه؟ براي آب. چقدر؟ به اندازه شكم اسماعيل يا خودش بخورد به اندازهاي كه شير فراهم كند باز هم براي اسماعيل نه براي خودش؛ براي اسماعيل.
ميفرمايند وقتي كه رسيد به مروه تمام شد كارش، ديد عجب! چند تا كبوتر دارند ميآيند گرد اسماعيل ميچرخند([41]) چه خبر است؟! آخر اين سرزمين كه آب نداشته كه كبوتر بيايد، اين سرزمين كه گياه و دانه نداشته كه كبوتر بيايد. اما چه دُردانهاي دارد؟ اسماعيل دارد. چه دردانهاي! فرزند ابراهيم، همدست، همدوش، همراه، همفكر، همراز و همكار ابراهيم. وَ اِذْ يَرْفَعُ اِبْرهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ اِسْمعيلُ([42]) چطور خدا حرمت كرده به اسماعيل؟ چطور او را آورده كنار ابراهيم گذارده در بالا بردن قواعد و پايههاي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 330 *»
خانهاش و تشكر كرده خدا از اسماعيل. بله، اين اسماعيل است اگر حالا به تعبير من، من كه نديدهام جايي اگر كه هاجر نميديد اين كبوترها را همينطور تا زنده بود ادامه ميداد سعيش را؛ اما بايد سعي هم هفت بار باشد مثل آنكه طواف هفت دور است. در آنجا طواف استدارهاي است، دور زدن است، بر گرد محبوب چرخيدن است و به تمام وجود استمداد است كه حركت استمدادي، حركت استدارهاي است. حركت بر گرد قطب، حركت استدارهاي است نه محوري است كه يك جهتي باشد، نه مستقيم كه فقط يك جهت خاصي داشته باشد. استدارهاي است و رمز استمدادِ همه وجود از تمام قطب. از همه قطب، از همه وجودش، قطب و غوث اعظم وجود بقيّةاللّه صلوات اللّه و سلامه عليه ميباشد. اما سعي اينچنين نيست، سعي براي آب است نه گرد محبوب گرديدن. لذا جهت دارد. مستقيم از اينجا شروع ميشود به آنجا ختم ميشود. از آنجا شروع ميشود به اينجا ختم ميشود، حركتِ مستقيم است. چرا؟ چون براي آب است، آب جهت دارد. آب جهتي است، قطب نيست، محور هم نيست. ما فكر ميكنيم دنيا قطب است، ما فكر ميكنيم شؤونات دنيا قطب است، به همه وجودمان گرد دنيا ميچرخيم. اينطور نيست حتي محور هم نيست. نه، آب است تأمين ميكند حيات را. بله لازم است، خيلي هم لازم است، ولي جهت است بالاخره. اما اسماعيل تشنه است، آب احتياج دارد، اين مادر مسؤليتش را دارد، بايد برايش آب فراهم كند.
حال ميخواستم اين را عرض كنم نفس قوت گرفت به عقل، شد اسماعيلِ تابع ابراهيم. تا اين درجه رسيد به مقام ابراهيم و در جاي ابراهيم با ابراهيم نماز گزارد. ديگر عكس ابراهيم بر او تابيده. حالا تا اينجا آمده دركفالت الهي. اينهمه رشد، نبايد اينجا ولش كرد. بايد رفت به سراغ آب براي رفع عطش او. او حالا صاحب معرفت شده، او حالا داراي شوق شده، آن همان نفس اوّلي نيست. نفس امّاره بالسوء نيست، طالب ديدار است. او ميخواهد مرتب رشد كند و نيازمند به آب است. اما آتش معرفت شعله زده وجودش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 331 *»
را، بايد تحصيل آب كوثر كرد برايش. آب كوثر هم توي اين دنيا نيست، هاجر هم كه به آن نرسيد اگر هم تا زنده بود سعي ميكرد نميرسيد به آب. آب آنجا كجا بوده؟ مگر آنجا چشمه است كه به آب برسد؟ اما او روي احساس مسؤليت حركت ميكرد و بايد حركت كرد، بايد كوشش كرد. درست است افاضه و عنايت بايد باشد و البته هست اما آخرش به او گفتند كه باز هم ما بايد آب كوثر فراهم كنيم براي شما. ما بايد امام براي شما معيّن كنيم، ما بايد علي را در مقام محمّد بنشانيم فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ عَلِيّاً([43]) صلوات اللّه عليه. قراءت اهلبيت اينچنين است فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ عَلِيّاً علي را در جاي خودت نصب كن كه فرمود وَ اِنْ لَمْتَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ.([44])
باري، ديد كبوترها جمعند، كبوترها ميروند ميآيند، چه خبر شده؟ زمين لميزرع، دانه اينجا نيست، قطره آبي نيست، اينها چه ميخواهند؟ تا متوجه شد آمد جلو، ديد اسماعيل بهواسطه تشنگي و بيتابي، پاشنه پا را بر زمين كشيده و كشيده تا خدا به رحمت خود و فضل خود زمزم را از زير پاي اسماعيل جاري ساخته. سبحاناللّه! چه آبي! اسماعيل را آب فرا گرفته دارد ميآشامد، آب ميخورد. كبوترها دارند ميآيند، از كجا خبردار شدهاند؟ چه زود! كه كبوترهاي رحمت بودهاند. دانست كه بايد خدا افاضه كند، خدا انعام كند، خدا احسان كند. بايد دل به خدا بست در حين حركت و سعي و كوشش و تلاش كه باز هم عنايت اوست، دستگيري اوست، به لطف او انسان ترقي ميكند. پس بايد اين امور را درنظر داشت و توجه به اين امور معنوي داشت در هنگام رفتن به سوي صفا و بعد از آشاميدن از آب زمزم و بر سر و صورت و بدن ريختن از آن آب.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 332 *»
مجلس 25
طواف و تذكّر آخرت
استلام حجر
مستجار
نماز طواف
حالت محرم در حال سعي
تقصير و معناي آن
روز هشتم ذيالحجة، احرام حجّ
روز عرفه، وقوف در عرفات
عرفات و نقش آن در معارف
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 333 *»
ازدحام و تذكّر آخرت
وظيفه محرم در مأزمَين
مشعر و نقش آن در معارف
اعمال شب عيد در مشعر
ورود به مني و اعمال در مني
مني و نقش آن در معارف
زيارت خانه و سرّ آن
اعمال روزهاي: 11 و 12 و 13
توديع
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 334 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد در حال طواف شخص محرم بايد بداند كه در مقام جاننثاري برآمده و آماده فداكاري و قرباني براي پروردگارش و محبوبش است. از نظر توجه به آخرت هم بايد متذكر باشد كه در حال طواف چطور مردم و طواف كنندگان گويا سرازيرند به طرف رحمت و به اميد مغفرت و رسيدن به درجات بهشت درحركتند. اين كوشش و اين طواف چون همراه است با توجه به حق متعال، پُر است از شوق و محبّت به لقاء پروردگار و اميدوار بودن به رحمت. شخص با اين توجه داخل طواف ميشود و گويا خود را همراه اين آرزومندان داخل ميگرداند براي رسيدن به آن مقصود. اما باز بايد متذكر اين شود كه در روز قيامت همه اميد رحمت دارند، همه آرزوي داخل شدن بهشت را دارند، اما آنچنان نيست كه همه به آرزوي خود برسند. در قرآن ميفرمايد كه حائل ميشود بين ايشان و بين آنچه كه آرزو و تمناي آن را داشتهاند آن كفر و شرك و معاصي ايشان.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 335 *»
پس دو دسته ميشوند خواه و ناخواه روز قيامت. يك دسته كساني هستند كه مأذون ميشوند، اجازه پيدا ميكنند براي داخل شدن در بهشت و يك دسته نه، محروم ميگردند از آن نعمت و حتي ممنوع ميشوند و راهشان را برميگردانند از راه بهشت. آنچنان امر عجيب است و برگشتن آنها از آن آرزو و اميد آنچنان عجيب است كه در قرآن به اين تعبير آمده كه راهشان را گم ميكنند و بعضيها تفسير كردهاند كه يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ([45]) كه خدا ميفرمايد به همين صورت تحقّق پيدا ميكند كه راهي را كه اميد داشتند منتهي شود به بهشت، يكباره خود را گم كرده مييابند و بعد منتهي ميشود به آتش جهنّم. بايد متذكر اين امر باشد شخص و طواف را شروع كند. البته قبل از طواف و بعد از طواف، استلام بلكه در هر شوطي استلام حجر مستحب است و استلام را دانستهايم كه تجديد بيعت با خداي متعال و تجديد عهد است با آن عهدي كه داشتهايم در عالم ذرّ در اينكه اطاعت محمّد و آلمحمّد: را داشته باشيم و وقت استلام بايد تصميم بر وفاداري به اين بيعت باشد كه فرمود هركس در بيعت خود خيانت كند و وفادار به بيعت خود نباشد مستحق عذاب پروردگار خواهد بود.
حديثي را روايت ميكنند از حضرت رسول9 كه اَلْحَجَرُ الاَسْوَدُ يَمينُ اللّهِ فِي الاَرْضِ يُصافِحُ بِها خَلْقَهُ كَما يُصافِحُ الرَّجُلُ اَخاهُ([46]) حجرالاسود در روي زمين دست راست خداست كه خدا با اين دست راست خود با خلقخود مصافحه ميفرمايد آنچنانكه مصافحه ميكند شخص با برادر خود. خود تشبيه كه حضرت فرمودهاند و ميدانيم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 336 *»
فرمايشات اين بزرگواران از هر جهت بليغ و فصيح است. خود تشبيه اينكه خدا با اين حجرالاسود كه در حكم دست راست خداست با خلق خود مصافحه ميكند به مانند مصافحه شخص با برادر خود، خود تشبيه را دقت بفرماييد خيلي مايه اميدواري است. خداوند آنچنان از مقام قدس و جلال و عظمت و عزّت خود تنزّل ميكند به ظهوراتش و انوار رحمت و كرامتش كه در حكم برادر با برادر، دوست با دوست، رفيق با رفيق، در مقام مصافحه برميآيد. چقدر انسان بايد احساس تقرّب كند در موقع استلام حجر كه اگر استلام رخ نداد و مشكل بود اشاره را هم كافي دانستهاند و حتي حضرت رسول9 بر مركب سوار بودند. در هر شوطي چون ازدحام بود، حضرت چوبدستي در دست مباركشان بود ميكشيدند سر آن را به حجر و بعد ميبوسيدند چوبدستي را و طواف ميفرمودند. تا اين درجه رعايت بايد كرد كه ايجاد زحمت نشود. اما متأسفانه رعايت نميشود و بسيار اسباب زحمت ميشود. امام زمان كه ظهور بفرمايند صلوات الله عليه دستور ميدهند ـ حتي از عدالت آن بزرگوار است و انتشار عدالت و رسيدن حق به هر صاحب حقي ـ دستور ميفرمايد كه آناني كه طواف مستحبّي ميكنند استلام حجر را انجام ندهند، بگذارند براي آناني كه طواف واجب انجام ميدهند كه حق آنها ضايع نشود در طواف و به اين موفّقيت برسند كه استلام حجر كنند. اين حديث دلالت ميكند بر اينكه انسان بايد در حال استلام حجر بسيار حالت تقرّب را احساس كند كه در چه قربي بهسر ميبرد كه با خداي خود در مقام مصافحه برآمده است.
امر ديگري كه در موقع طواف مستحب است اين است كه شخص اگر بتواند در حال خود طواف، اگرنه بعد از انجام طواف، بدن خود را به مستجار بچسباند؛ البته در شوط آخر استحباب دارد. مستجار روبروي در خانه از پشت كعبه ميباشد. آن قسمت را كه نزديك به ركن يماني است مستجار ميگويند كه محلي است كه فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها از آنجا كه شكافته شد داخل خانه شد براي وضع حمل اوّل بيت خدا،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 337 *»
اميرالمؤمنين صلوات الله عليه. پس اين خودش يك امر مستحبي است. همچنين دست دراز كردن و گرفتن پرده خانه خدا و تعلّق و چسبيدن به پرده خانه خدا اين هم ذكر شده؛ چنانكه احاديثي در اين امور وارد شده است.([47]) در اين موقع انسان بايد متذكر اين نكته باشد كه در مقام طلب قرب برآمده و شوق خانه خدا و ملاقات پروردگار او را واداشته به اظهار اين امور و اين كارها. بعلاوه بركت بجويد، شفا و عافيت بطلبد از خداوند براي ظاهر و باطن خود به اين تمسّك و اتصال و چسبانيدن بدن به خانه و همچنين به اميد اينكه خداوند او را به بركت اين خانه و صاحب اين خانه و انواري كه تابيده در اين خانه او را از عذاب خود پناه دهد. همچنين معناي اين امر اين است كه در حال الحاح برآمده به درگاه خدا. الحاح يعني سماجت در طلب و خواست. كسي كه از خدا طلب مغفرت و رحمت و آمرزش دارد، اين بايد در واقع در مقام الحاح برآيد و هر امري و كاري كه از دستش برميآيد و مناسب حرمت آن خانه است انجام بدهد. پس در واقع اين چسبيدن به خانه و تعلّق به پرده خانه، اينها طلب مغفرت است و الحاح در طلب آمرزش و طلب رحمت و خواستار شدن امن و امان از عذاب خداست. درست مثل مجرمي كه به كسي جرمكرده، نسبت به كسي تعدّي كرده، ظلم كرده، حالا ميخواهد در مقام برآيد و از اوعذر بطلبد و از او عذر بخواهد چه ميكند؟ ميچسبد به عباي او، به لباس او، مينشيند كنار پاي او، سر روي پاي او ميگذارد، صورت بر پاي او ميكشد كه شايد از او بگذرد، از جرمش بگذرد.
حال بندهاي كه يك عمر را درگناه گذرانيده، درجفا گذرانيده، در ادبار و پشتكردن به حق متعال گذرانيده، حالا موفق شده كنار خانه خدا، آيا بايد در چه حالي باشد؟ چطور بايد الحاح و سماجت داشته باشد در طلب مغفرت و طلب آمرزش؟ تضرّع كند به درگاه خدا و خواستار عفو خدا باشد و اينطور نشان بدهد كه خدايا من پناهي ندارم جز تو و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 338 *»
پناهي كه تو براي من قرار دادي، خدايا من جايي ندارم، چارهاي ندارم براي رفع اين مسكنت و بيچارگي كه خود تحصيل كردهام براي خود بهوسيله گناهانم. و نيست دادرس من مگر عفو تو، مگر كرم تو و به اين معني خدايا دست برنميدارم از دامن عنايت و فضل و كرم تو مگر اينكه مرا ببخشي، از گناه من بگذري و در آينده هم مرا محافظت كني از انجام گناهان.
طواف كه تمام ميشود نماز طواف پشت مقام ابراهيم انجام ميشود و خود اين نماز باز بيان اين است كه به بركت اين طواف رسيده به حدّي كه اجازه مناجات با پروردگار و دخول در مراتب قرب را پيدا كرده. نماز به معناي صله است و متصل شدن. همچنين اظهار خضوع و خشوع به درگاه پروردگار، براي اينهمه توفيق كه كرامت كرده و اينكه پروردگار را بعد از اين وصل و وصولي كه دست داد باز هم من بندهام و از مقام بندگي و عبوديت هيچگاه خارج نميشوم و هميشه بايد به شكل بنده و عبد بگذرانم؛ نماز طواف انجام ميشود. آنگاه مستحب است كه شخص برود به طرف چاه زمزم و مقداري آب بياشامد و سر و صورت خود را با آن آب به قصد بركت بشويد و حركت كند به طرف سعي براي سعي بين صفا و مروه.
در سعي بايد متذكّر باشد به مانند بندهاي كه حال اجازه گرفته براي رسيدن به درگاه قرب سلطانِ با عزّت و جلالت و قهر و غلبه و به او اجازه دادهاند و آمده است بعد از طي اين مراحل و اين بندگيها، حال هنوز قانع نيست. تا به اينجا شناخته است راه را، دانسته است مقصد را، و به حسب ظاهر هم در اين مناسك و تعاليم دانست كه خدايي دارد، خداي او را مظاهري است و در مظاهري ظاهر است كه آن مظاهر را بايد زيارت كرد. آن مظاهر را بايد حرمت كرد و رحمت و مغفرت او و عنايت او را در نزد آن مظاهر بايد جستجو كرد. اينها را متذكّر شده شخص. اما در اين سعي بايد تلاشي داشته باشد كه بتواند زياده كند معرفت خود را و به معرفت حقيقي و شهودي نائل گردد. از اين جهت اين
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 339 *»
سعي كه انجام ميشود درست مانند آن حالت بندهاي است كه رسيده به درگاه قرب مولاي خود و عنايات او را احساس ميكند اما يقين ندارد كه او را راه ميدهند و پذيرفتهاند كه مورد حرمت و احترام قرارش دهند و بعد هم بر او مزيد كرامتها داشته باشند؛ نميداند. لذا در حال سعي بايد مثل آن بندهاي باشد كه هي ميرود و ميآيد به اميد اينكه بگويند تو پذيرفته شدهاي، تو بعد از اين مورد عنايت هستي و خيالت آسوده باشد ديگر. اين رفت و آمد به اين اميد است، در واقع بايد متذكر اين باشد كه من خالصم در خدمتگزاري و اميد دارم براي اينكه در برابر ديد عنايت پروردگار خود قرار بگيرم اما نميدانم كه آيا پذيرفته شدهام يا نه، و بعد از اين كرامتها شامل حال من ميشود يا نه؟ آيا خداوند بيش از اين خود را به من ميشناساند يا نه؟ در اين فكر باشد و اين سعي خود را انجام بدهد. البته در هر شوطي ـ چون هفت شوط است سعي، از صفا به مروه و از مروه به صفا. شروع ميشود از صفا و به مروه ختم ميشود ـ در هر شوطي بايد اميدش زياده شود، اميد پذيرفته شدن به درگاه قرب و مورد كرامت قرار گرفتن و همچنين بايد در حال سعي خائف باشد از اينكه نكند مردود باشد و بعد از اين مورد عنايت و توجه قرار نگيرد و آنچه كه كسب كرده تا به حال به او نفعي نبخشيده، حالت خوف و رجاء بايد داشته باشد. و همچنين باز بايد متذكر باشد كه در قيامت اعمال را مورد سنجش قرار ميدهند و اعمال را ميسنجند. يكي از اموري كه بايد معتقد باشيم در قيامت امر ميزان است وَالْميزانُ حَقٌّ([48]) ميزان حق است، سنجش اعمال و آن ترازويي كه با آن اعمال سنجيده ميشود ميدانيم وجود مبارك امام است اَلسَّلامُ عَلي ميزانِ الاَعْمالِ([49]) به اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه عرضه ميداريم. ما را با آن بزرگوار ميسنجند، اعمال ما را با مقام ولايت او و شؤونات امامت او مطابقت ميكنند. او ميزان اعمال است، بر آن ميزان عرضه ميدارند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 340 *»
اعمال ما را و سنجيده ميشود اعمال ما وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ([50]) پناه به خدا ميبريم اگر كفّه حسنات سبك باشد، چه سرِ ما خواهد آمد؟ اما اگر كفّه حسنات سنگين باشد، نجات است و راحت است و نعمت ابدي.
پس بايد شخص در حال سعي بين صفا و مروه متذكر اين سنجش اعمال باشد. تشبيه كردهاند صفا را به كفّه حسنات و مروه را به كفّه سيّئات، گفتهاند كه خود را بين اين كفّه و آن كفّه ببيند. همچنانكه وقتيكه مشغول سنجش اعمال بنده ميشوند در قيامت حالت اضطراب و تزلزل براي بنده دست ميدهد كه آيا چه خواهد شد؟ آيا حسنات من غلبه ميكند يا سيّئات من؟ آن حالتي كه براي شخص است در قيامت بايد براي شخص سعيكننده فراهم بشود كه به اميد عفو الهي و به اميد شفاعت اهل شفاعت و توجه اهل عنايت، در قيامت حسناتش غلبه پيدا كند و كفّه حسنات بر سيّئات رجحان پيدا كند و سبب نجات و خلاص او شود. اين حالت براي شخص بايد باشد.
همچنين بايد متذكر باشد كه تمام كوشش ما الآن با توجه به اينكه ما معتقد به آخرتيم در زندگاني دنيويمان، در اين دوره عمرمان تلاش ما تقريباً بين بدن و روح است، يا بفرماييد دنيا و آخرت است. معنويات ما انشاءاللّه آخرتي است و ظاهر زندگاني ما دنيوي است. ما در امور دنيوي وقتي مشغول ميشويم گويا در مروه بدن و مروه دنيا بهسر ميبريم كه حتي گفتهاند مروه را كه مروه ناميدند از آن جهت بود كه حوّا آنجا نزول فرمود و آنجا قرار گرفت و چون حوّا زن است و عرب زن را، جنس زن را مرأة مينامد از اين جهت مروه مشتق از مرأة است و ميدانيم در امور دنيوي از همه چيز بيشتر مورد توجه زن است. روي اين جهت مروه محل يعني مظهر است، رمز است براي دنيا به جميع شؤوناتش. اما صفا ميفرمايد ناميده شد صفا از آن جهت كه آدم علي نبيّنا و آله و عليه السلام كه صفياللّه بود در آنجا قرار گرفت. از القاب آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 341 *»
حضرت صفياللّه است يعني برگزيده خدا، انتخاب شده الهي، صافي شده از همه كدورات و اَعراض و توجه به غير خدا. پس صفا رمز و مظهر آخرت و معنويات است و شخصي كه سعي ميكند بين صفا و مروه بايد متذكر اين نكته باشد كه در تلاش و زندگيش در واقع با اعتقاد به آخرت، دارد بين دنيا و آخرت تلاش ميكند و زحمت ميكشد. خوشا بر حال آن كسي كه دنيا را وسيله بلاغ و رسيدن به آخرت قرار بدهد نه اينكه دنيا را مستقيم و بالاصاله مورد توجه خود قرار داده و از آخرت غافل بشود. اين امر را هم بايد متذكر باشد و جهات ديگري نيز هست.
بعد نوبت ميرسد به تقصير، تقصير ميكند شخص. اگر عمره مفرده است ميتواند سر را بتراشد. اما اگر عمره تمتع است سر نتراشد مگر وقت زياد باشد كه بلند شود موي سر براي حج كه بتواند در جريان حج هم حلق كند و بتراشد. چون تراشيدن سر در حج افضل است از تقصير كردن و كوتاه كردن مو. ولي اگر عمره تمتع است تقصير كند. تقصيركردن يعني موي سر را ميچينند، ناخن ميچينند. ظاهرش اين است كه اين وضع و هيأتي كه تا به حال داشتي ميبايست متعرض رحمت شوي. اين حالت براي رسيدن به اينجا بود، لازم بود اين هيأت را داشته باشي، مو نچيني و چه نكني، چه نكني، آنهايي كه بر تو حرام است انجام ندهي. حالا با اين تقصير، گويا اذن ميرسد براي انجام آن كارها. در عمره تمتع با تقصير كار تمام ميشود و آنچه بر انسان حرام شده بود حلال ميشود حتي زن به شوهر و شوهر به زن حلال ميشوند؛ تمام امور.
اما در عمره مفرده نه، بعد از تقصير بعضي امور حلال ميشود، بعضي به حرمت خود باقي است مثل زن براي شوهر، شوهر براي زن تا اينكه برگردد طواف نساء انجام بدهد و دو ركعت نماز طواف نساء بخواند آن وقت كارش تمام است و آنچه بر او حرام شده بود به احرام، همه بر او حلال است. ولي در عمره تمتع، طواف نساء در خود عمره ديگر لازم نيست، بعد از تقصير همه چيز بر او حلال ميشود. و اين يك عنايتي بود از
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 342 *»
طرف خدا به وسيله رسول خدا9 كه به اصطلاح ما يك تمدّد اعصابي باشد بين عمره تمتّع و بين حج. تمتع به اين معني كه بهرهاي بتوانند ببرند از امور دنيوي از آنچه كه نفوس به آن عادت داشتهاند حتي نكاح و مجامعت كه ديگر خيلي مورد توجه اين انسان است. بالاخره يك فرصتي در اين مدت باشد بين عمره تمتع و بين محرمشدن براي حج تمتع. هر مقدار فاصله بشود اين آزادي داده ميشود. پس با تقصير بايد به معناي اين عمل هم متوجه بشود كه آنچه تا به اينجا تو بر آن بودي از معنويات، از حالات معنوي، از كسب علم، كسب معرفت، هرچه، تمام اينها تا به اينجا وسيله بود؛ تو را به اينجا رساند. اين وسيله و اين هيأت و اين وضع ديگر براي تو اينجا مناسبت ندارد، بايد از اينجا وضع تو عوض بشود و طور ديگري باشد و در واقع گويا اين حالات براي سفر است. مسافرت و سفر تو تمام شده، الآن رسيدهاي به حضر، رسيدهاي به وطن. اينجا جايگاه تو است، حال بمان اينجا تا به تو اجازه داده شود و رخصت داده شود كه يك دوره ديگري را شروع كني از دوره معرفت و رسيدن به درجات قرب. آن دوره فوق اين دوره است، آن برنامه باز بالاتر از اين برنامه است، فعلاً در اينجا كه بهسرميبري اين مقدار آزادي داري تا بتواني خود را مهيّا كني و بگذري از اين وضعي كه الآن داري به درجات عاليتر قرب نائل گردي.
ميماند شخص تا هشتم ذيحجه و در هشتم ذيحجه محرم ميشود در خود مكه به قصد حج تمتع. در آنجا از هر كجاي مكه محرم بشود درست است، عيبي ندارد بهجهت اينكه در مكّه هست كفايت است. حال براي او ميخواهند يك برنامهاي بگذارند كه در اين برنامه رشد بيشتر و معرفت كاملتر براي او فراهم كنند. تو تا اينجا آمدهاي و ميداني خدايي داري. خداي تو خانه دارد، خداي تو مظهر دارد، خداي تو مَشاهد دارد، خداي تو جاهايي را قرار داده كه در آنجاها به انوار قدس خود ظاهر شده. بايد آنجاها را تعظيم كني. اينها را دانستي اما خدا را ندانستي كه چطور بايد بشناسي، حال ميخواهد خدا به تو طريق شناختن خود را نشان بدهد و مدارج معرفت را به تو بنماياند اگر عازم معرفتي، اگر عازم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 343 *»
شناخت شهودي هستي و ميخواهي خدا را مشاهدةً بشناسي و ببيني، حال باز محرم شو. همان برنامه، همان احرام، همان غسل، همان نماز ولي آن احرام در ميقات بود و خيلي دور بودي از حرم، اما اين احرام از حرم است و از اصل مقصد است. از خود جايگاهي كه مقصود تو بوده، لذا بهتر و مستحب است كه در مسجدالحرام محرم بشود. و همچنين فرمودهاند در حجر اسماعيل آنجا شخص محرم شود به قصد حج تمتع و اگر حج اوّل او است و واجب، نيّتش هم حجةالاسلام باشد علاوه بر حج تمتع حجةالاسلام بايد در نظرش باشد. محرم ميشود و آماده ميگردد براي حركت.
شب نهم را مستحب دانستهاند كه در مني باشند ولي الآن معمول نيست. اگر روز هشتم ببرند، شب نهم ببرند، صبح نهم ببرند، نوعاً يكسره ميبرند به عرفات. البته از مني ميگذرند، از مشعر و مزدلفه ميگذرند و ميروند به عرفات. بالاخره حركت بهسوي مني است و بايد به طرف مني رفت. مني و مشعر هر دو جزء حرم است و عرفات خارج از حرم است. تا آخر مشعر باز هم انسان در حرم است همينكه از مشعر خارج شد، وارد عرفات كه شد، عرفات ديگر خارج است از حرم؛ مرزهايش تقريباً مشخص است. پس شب نهم كه استحباب دارد به قصد وقوف در مني، وارد مني ميشود. ولي چون شايد ميسّر نباشد لذا بحثش را نميكنيم.
روز نهم را از ظهر بايد تا غروب آفتاب به عنوان وقوف در عرفات شخص وقوف كند و كارش در آنجا دعا و تضرع و گريه و اعتراف به گناهان است. لذا عرفات را فرمودهاند از اين جهت عرفات گفتهاند كه جاي اعتراف به گناهان است. همچنين عرفات جاي شناخت است، مبدأ شناخت است و شروع به شناخت. مبدأ شناخت از عرفات شروع ميشود. يك علّتش هم گفتند چون آدم7 با حوّا اينجا برخورد كردند بعد از هبوط از بهشت در روي زمين از يكديگر جدا بودند تا اينكه اينجا به هم رسيدند و يكديگر را شناختند، آن روز را عرفه ناميدند و اين مكان را عرفات به مناسبت اين
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 344 *»
شناخت. ولي اصل مسأله همان رمز است كه بايد اينجا شروع شود شناخت پروردگار. خدا ميخواهد مدارج شناخت خود را به بندهاش بشناساند.
اول مرحله شناخت خدا، شناخت انوار توحيد اوست در مقام نجبا. نجبا در مرحلهاي هستند بين ما و بين خدا كه وسايط اوّليه معنويه هستند. البته وسايط ظاهري بين ما و خدا فقهاء ظاهر، علماء ظاهر، حكماء ظاهرند، اما اينها كاري در معني ندارند. از اينها نقشي در مورد وساطت معنوي برنميآيد، اينها را نميتوان وسيله معنوي دانست. قراي معنويه، قراي ظاهره در معني كه كارشان كار واقعي و كلي و جامع است، از مقام نجابت شروع ميشود و عرفات رمز مقام نجباست. شخص محرم با آن حال احرام و با آن وضعي كه دارد در عرفات بايد به بركت وجود نجبا متذكر معرفت خدا شود و بداند از اينجاست كه معرفت شروع ميشود و اولين درجه شناخت خداوند شناخت مقام نجابت است كه ظاهر كرده خدا در ايشان انوار توحيد خود را. ميماند در اين مقام، وقوف ميكند. آن ازدحام جمعيت بايد او را متذكر سازد كه اين جمعيت زياد با لغات مختلفي كه دارند و با اختلاف رنگ و هيأتهاي ظاهري كه دارند و حتي با اختلاف معنوي كه دارند، چون در مذهب مختلف هستند، در شناختهاي مختلف هستند، در مقدارهاي مختلف از درك و شعور هستند، همه اين اوضاع را كه مشاهده ميكند بايد به ياد روز قيامت بيفتد كه در قيامت تمام اتباع انبياء و همه امّتهاي انبياء با همان درجات معرفت و درجات رشد و تعالي كه در خداشناسي و دين و دينداري كه داشتهاند در صحراي محشر حاضرند و در عرصات قيامت همه البته حاضرند.يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ([51]) هركسي زير لوا و پرچم امام خودش است و به همان مقدار كه از آن امام تحصيل معرفت و كسب قرب و تقرب به درگاه خدا كرده، نزديك به آن امام است. نزديكي در زير پرچم هر امام بستگي دارد به ميزان معرفت، ميزان تلاش در رشد و قوّتگرفتن ايمان به بركت آن امام.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 345 *»
حال ببينيد تذكّراً عرض ميكنم شايد توجه پيدا نكرديد. اين تذكّر را عرض كنم كه الحمد للّه ربّ العالمين ما زير لواي حجّة بن الحسن المهدي صلوات اللّه عليه خواهيم بود يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ آن روزي كه صدا ميزنيم هر جمعيت را با امام خودش. ميدانيد امام زمان كيست؟ همان است كه امام صادق7 فرمود وَاللّهِ قسم خورد وَاللّهِ لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّامَ حَياتي([52]) به خدا سوگند اگر مهدي را درك كنم در تمام مدت عمرم خادم و خدمتگزار او خواهم بود. امام صادق ميفرمايند، دروغ كه نميفرمايد. صادق آلمحمّد است، امام معصوم است، بعلاوه واللّه ميگويد، به خدا سوگند. چه عظمتي خدا داده به مهدي صلوات الله و سلامه عليه؟! بايد شخص متذكّر اين نكته باشد و خدا را شكر كند كه خدايا مرا در دورهاي قرار دادي كه آقايم، مولايم، سيّدم، امامم، آخرين حجّت تو و آخرين بقيّه تو است در روي زمين. خدايا چشمم را به جمالش روشن كن، خدايا قلب مقدّسش را از من راضي كن، خدايا مرا موفّق كن كه از آن وجود مقدّس در دوره زندگي كاملترين استفادهها را ببرم. آخر او مخزن نور و مبدأ نور است، او اصل حيات ايماني است، او اصل و سرچشمه همه كرامتهاي الهي است. دوره عمر شخص اگر بگذرد و از اين وجود مقدّس بهرهمند نشود، ياحَسْرَتا عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللّهِ([53]) فرداي قيامت فرياد انسان بلند است، واي بر من چه تفريطي و چه تقصيري كردم من في جَنْبِ اللّهِ در مورد كنار خدا، پهلوي خدا! قرآن امام را ميفرمايد پهلوي خدا و كنار خدا و جنب اللّه. ما، در كنار خدا، در پهلوي خدا قرار داريم، در حضور بقيّةاللّه هستيم، بايد بهرهمند بشويم كمال بهرهمندي را. خدايا چقدر تقصير داريم، چقدر ما تفريط داريم، كي ميفهميم؟ آنجا متذكّر ميشويم. حالا بايد عرصه عرفات و وقوف در عرفات ما را به ياد اين امر بيندازد كه بالاخره خواهيم رفت در سرزميني و در عرصهاي كه در آن عرصه لواء بقيّةاللّه و پرچم او
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 346 *»
بالاست و بايد زير آن پرچم قرار بگيريم. آيا مهيّا شدهايم براي رفتن زير آن پرچم؟ يا خداي نكرده ردمان ميكنند از زير آن پرچم، ميگويند نه، تو اهل اين پرچم نيستي و تو شناختي نداشتي نسبت به اين بزرگوار و اين پرچمدار و اين امام وقت. معرفتي نداشتي، محبّتي نداشتي، حرمتي نگه نداشتي، كجا ميخواهي بيايي؟!
پس بايد اوّلاً متذكّر اين امر بود و بعد هم متذكّر باشد كه تمام مردم در عرفات از ظهر به آن طرف شروع ميكنند به دعا و متوجه آن صحنه و آن بيابان پهناور عجيب در كنار كوه رحمت ـ جبل الرحمة ـ باشد. رسول خدا بالاي كوه تشريف بردند، الآن هم محل نماز حضرت هست و ميروند زيارت ميكنند. حضرت تشريف بردند و براي همه مشكل بود، همه كه نميتوانستند بروند بالاي كوه. عرض كردند يا رسولاللّه چه كنيم، همه بايد بر اين كوه بالا آييم؟ فرمود نه، اشاره فرمود به دامنه كوه. فرمود كل اينها مقام است و عرفات است، هرجا ميتوانيد بايستيد ولي دستها به طرف آسمان، تمام چشمها به آسمان دوخته شده، ضجهها بلند، همه گريه، همه دعا، همه يكپارچه كارشان اعتراف به گناهان. آخر در حديث دارد كه خداوند در روز عرفه مشرف ميشود بر بندگانش، نزول ميفرمايد تا آسمان دنيا. ميدانيم البته خداوند به ذات مقدّسش منزّه است كه جا بجا بشود، بلكه به انوار رحمتش، انوار مظاهر كرمش يعني محمّد و آلمحمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين تنزّل ميفرمايد. از عرش پايين ميآيد، از آسمانها پايين ميآيد، از بيتالمعمور پايين ميآيد، ميآيد تا آسمان دنيا. تا آسمان دنيا خدا نزول ميفرمايد و ملائكه همه ميبينند نور خدا را كه آمده پايين براي مشرف شدن بر بندگانش. آنگاه خداوند مباهات ميكند پيش ملائكهاش؛ اي ملائكه من ببينيد اين بندگان من را! ببينيد اينها همه در لباس احرامند. اوّلاً همه خاكآلودند، همه شُعث و غُبر؛ خاك، سر و پايشان را گرفته. موها را ميبينيد، وضع را ميبينيد، همه به حرمت من بر خود حرام كردند آنچه كه لذّتشان در آن بوده. به حرمت من و براي رسيدن به درگاه قرب من. شاهد باشيد اي ملائكه من، همه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 347 *»
اينها را آمرزيدم، از گناهان همهشان گذشتم، آنها را پذيرفتم، جوابشان را ميدهم. خدا ميگويد لَبَّيْك، چه ميگوييد؟! تا به حال شما به من ميگفتيد لبّيك اما حالا من به شما ميگويم لَبَّيْك چه ميخواهيد؟ بگوييد من جوابتان را ميدهم.([54])
خوشا بر حال شيعه، شيعه اين امتياز را دارد كه در آن سرزمين مقدّس، در آن روز شريف و با عظمت دعاي عرفه حسين صلوات اللّه عليه را ميخواند و با حسين است. در عرفات اشك ميريزد، به ياد مظلوميت حسين صلوات اللّه عليه. توجه به امام حسين او را غرق در محبّت و ولايت و حزن مصيبت ميكند. آن هم آن دعاي عجيب حضرت كه سراپاي آن دعا معرفت است و توجه است و تذكّر و انابه است، توبه است و همه چيز دارد؛ آن دعا همه چيز دارد. خوشا بر حالشان! خدا از همهشان قبول بفرمايد و همه ساله تمام آرزومندان را روزيشان بفرمايد.
اين وقوف را انجام ميدهد تا غروب. غروب ميشود بايد فوراً حركت كند. غروب كه شد نماز نگزارد در عرفات، بايد نماز را تأخير بيندازند، ازوقت فضيلت مغرب باز هم تأخير بيندازند در مزدلفه و در مشعر نماز مغرب و عشاء را جمع كنند، با هم بخوانند بدون نافله و يك اذان بگويند. چون هنوز اين مقام رمز اين است كه تو در اوّل درجه معرفت قرار گرفتهاي، هنوز لايق نمازگزاردن نيستي. تو را چه به نماز؟ ميداني نماز يعني چه؟ نماز يعني رمز تقرّب، رمز عبوديت با معرفت و رسيدن به محضر جلال و عظمت و ربوبيت و درك بزرگي پروردگار. تو هنوز اوّل كارت است، تو را چه به نماز، تو نمازگزار نميتواني باشي! تو بايد هنوز حركت كني، يا اللّه راه بيفت. راه بيفت كه غروب شده، تاريكي آمده. يعني هنوز تو در ظلمات كفر و شرك و معصيت و دوري هستي. نبايد خاطرجمع بشوي، تو بايد راه بيفتي. راه بيفت، كجا؟ مشعر، برو، حركت كن.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 348 *»
بين راه يك محلّي است مأزمين ميگويند. بتها را از آنجا ميتراشيدند، سنگهاي آن كوه را ميآوردند از آنها بتپرستها بت ميساختند. آنجا كه ميرسي به حرمت توحيد بايد اگر سواره هستي پياده شوي، پا بگذاري بر آن سنگها كه من موحّد شدهام، من معرفت دارم كسب ميكنم. هرچه شرك است و هرچه كفر است، هرچه مظهر بتپرستي هست زير پاي من است. هرچه بت است اصلش زير پاي من است، هرچه بت است، بتِ مقام است، بتِ دنياست، بتِ پول است، بتِ جاه است، بتِ زن است، بتِ فرزند است، هرچه، هرچه به هر شكلي، هركس بتي دارد. كُلُّ ما يَشْغَلُكَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُكَ هرچه تو را از خدايت باز بدارد بت تو است. آنجا حتي مستحب است ادرار كند، تا ذلّت بت را نشان بدهد. زيرا آنجا اصل و مركز بوده براي بت تراشي. ميفرمايد ادرار كن آنجا كه رسول خدا همين كار را كردند.([55]) براي اظهار بيزاري از بت پرستي و اينكه همين سنگها بوده كه از آنها بت هُبَل را ساختند و چه ميكردند در برابر آن بتها! البته آنها بتهاي سنگي بوده. ما ببينيم چه بتپرستيها در دلها داريم، پناه به خدا ميبريم. به هرچه دل دهيم كه براي غير خدا باشد و غير رضاي خدا باشد صنم و بت ما است.
بالاخره بعد از عرفات ميرسي به مشعر. در مشعر بايد وقوف كرد و آن رمز اين است كه بايد معرفت نقبا را تحصيل كني، درجه بالاتري است مقام نقابت و خداوند ظاهر شده به مقام نقابت بعد از مقام نجابت كه بشناسي خدا را در انوار ايشان و در مقام ايشان. اما بدان كه اينجا محل اجتماع است و يكي از اسمائش « جمع » است. چرا؟ چون جمع ميكنند بين نماز مغرب و عشاء. « مشعر » است، شعور انسان اينجا زياده ميشود و يك درجه بالاتر ميآيد و بايد وقوف كند تا بر او شب ظلماني بگذرد و روز طلوع كند، صبح بشود و تا قبل از طلوع آفتاب از آنجا خارج نشود. دوباره صبح تجديد كند نيّت وقوف را و تصميم بگيرد براي وقوف. به اينطور كه احساس كند كه من رسيدهام به حرم و گويا درهاي حرم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 349 *»
ميخواهد به روي من باز شود كه وارد شوم در مني. مشعر را بايد ابتداي ابواب رحمت الهي بداند و اينكه خداوند منّت گذارده براو و لباس قبولي و پذيرش به درگاهش را بر او پوشانيده. صبح است، طلوع آفتاب است، نور آفتاب بر بدن ميتابد. بايد اينطور احساس كند كه همانطور كه اين نور آفتاب رحمت خداست در ظاهر كه بر ما ميتابد و ما را روشن ميكند، انشاءاللّه ابواب رحمت بر ما گشوده شده گناهانمان آمرزيده شده بعلاوه درجات قرب براي ما فراهم شده است. لباس معرفت بر خود پوشيديم و با لباس نورانيت بيشتر ميخواهيم وارد شويم در حرم الهي. آنگاه اجازه ورود به مني داده ميشود.
البته در مشعر شب را كه مانده بيكار نبوده بايد براي رمي جمرات سنگهاي مخصوصي را جمعآوري كند به تعداد مخصوصي كه در مناسك مذكور است. مناسك كه ميگويم مرادم همين كتبي است كه نوشته شده در احكام حج مثل كتاب مبارك كفايةالمسائل و جامع كه احكام حج در آنها ذكر شده است. جمع ميكند سنگها را و در واقع گويا چون ابتداي مرحله سير در معرفت پروردگار است و معرفت انوار پروردگار و رسيدن به كمال ايمان و قوّت دين، و در اين راه خيلي خطر است، شياطيني هستند كه مرتّب وسوسه ميكنند، مرتّب شك ايجاد ميكنند، مرتّب انسان را به وهمها گرفتار ميكنند. بايد در همين مقدمات كار، اسلحه براي دفع اين شياطين فراهم كند. جمعآوري اين ريگها رمز جمعآوري ادلّه و براهين الهي است براي تقويت ايمان و حفاظت از شر شياطين، از شكوك و شبهات آنها. بايد مهيّا شود با برهانهاي نوراني وارد شود در مني.
در مني اوّل كاري كه ذكر ميشود به حسب ترتيب مشهور ـ البته آقاي مرحوم ترتيب را واجب نميدانند ـ رمي است، اوّل در روز عيد رمي جمره عقبه ميكنند، بعد ميآيند قرباني ميكنند در همان مني، بعد هم سر را ميتراشند و يا تقصير ميكنند. اين كارهايي است كه در خود مني انجام ميشود. با انجام اين كارها در واقع دارد يكي از برنامههاي ابراهيم علي نبيّنا و آله و عليه السلام را پياده ميكند. ابراهيم برخورد كرد با
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 350 *»
همين شيطان در سه موضع، او را رمي كرد. آدم برخورد كرد با شيطان در همينجا او را رمي كرد. حال معنايش اين است كه ما هم بايد شيطان را، اما در آن آخرين و قويترين مظهرش كه جمره عقبه است، در روز عيد رمي كنيم. جمره عقبه كه آخرين مظهر شيطان و قويترين مظهر او در مظهر نفسانيت است، در آن مرحله بايد او را رمي كرد. يعني با اين سلاحهايي كه جمعآوري كردهايم در شب مشعر او را برانيم از خود. او كه رانده شد خيالمان آسوده است. حال نه ريائي، نه شركي، نه توجّه به غيري، خالص ميتوانيم جان خود را فداي خدا كنيم و قرباني كنيم.
حال اين قرباني رمز است براي فداكاري خود ما و قرباني كردن خود را در راه خدا. مگر چه را بايد قرباني كرد؟! معلوم است آني كه سركش است، نفس امّاره بالسّوء. آني كه در قبال خدا قرار ميگيرد و وسيله شيطان ميشود. شيطان كه نميتواند بر عقل غلبه كند، شيطان بر نفس امّاره غلبه ميكند و قوّت ميدهد او را. شيطان كه رانده شد، آن هم ضعيف ميشود، ضعيف كه شد ميشود قربانيش كرد. بايد فدايش كرد، پس خود را فدا ميكند. بعد تقصير يا حلق. آناني كه سفر اوّلشان است در حج تمتع حلق كنند، خدا هم آنان را مقدّم داشته. مُحَلِّقينَ رُؤسَكُمْ وَ مُقَصِّرين.([56]) مُحَلِّقين يعني آناني كه سر ميتراشند در مني، در حج اينها را خدا مقدّم داشته. سر را ميتراشند كه باز معنايش اين است كه حالا باز وضعت و هيئتت بايد عوض بشود، مطابق بشوي براي آمدن براي زيارت خانه خدا و بعد كه تقصير يا حلق انجام ميشود ديگر كارها در مني در آن روز تمام است؛ ميآيد به مكّه، مهيّا است، اجازه دارد.
در مني بايد متذكّر اين باشد كه به درجه معرفت بالاتر رسيد، به شناخت انبيا و مقام نبوت و اركان، به تعبير مشايخ ما نائل شد. از نقبا رسيد به مقام اركان، درجه معرفت بالاتر آمد و واسطه بالاتر را شناختيم در معرفت كه اركان باشد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 351 *»
بعد از آن ميرسيم به زيارت خانه خدا و ميآييم مكه، طواف ميكنيم به قصد طواف حج تمتع. طواف به همان شكل انجام ميشود. معنايش اين است كه آخرين مرحله وساطت در معرفت، مقام محمّد و آلمحمّد است: كه خانههاي اصلي خدا هستند و خانههاي حقيقي خدا هستند. بعد از طواف حج نماز طواف را پشت مقام ابراهيم انجام ميدهد بعد ميآيد سعي صفا و مروه ميكند و به همان ترتيب برميگردد طواف نساء انجام ميدهد. نماز طواف نساء ميخواند برميگردد به مني شب را در مني بيتوته ميكند. بايد شب يازدهم و شب دوازدهم را بيتوته كند و روز دوازدهم اگر تا غروب آفتاب ماند شب سيزدهم را هم بايد بماند، اگر نه همان دو روز است. كارهايي كه در مني دارد در روز يازدهم و دوازدهم اين است كه بايد سه جمره را رمي كند جمره اولي، جمره ثاني يا وسطي و جمره عقبه. اين سه جمره را رمي ميكند در دو روز به اين معني كه وقتي در مسير معرفت رسيد شخص، نبايد قرار بگيرد و خيالش آسوده باشد. شيطان هنوز پشت سر هست در سه مظهر: مظهر عنصري، مظهر حيواني، مظهر نفساني. بايد در سه مظهر شيطان را رمي كند در دو روز. خيالش ديگر آسوده ميشود. بعد كه شياطين بهطور كلي رمي شدند و از صحنه دخالت در زندگي معنوي او خارج شدند، آنگاه ديگر اجازه دارد كه از مني خارج شود و كار حج به انجام رسيده.
اميدواريم خداوند همه ما را موفّق به حج ظاهري و باطني و معنوي بفرمايد و از همه آناني كه موفّق ميفرمايد قبول بفرمايد به احسن قبول انشاءاللّه و همه آرزومندان را نصيب و روزي بفرمايد.
از همه برادران و خواهران ايماني التماس دعا داريم و طلب عفو ميكنيم. انشاءاللّه از جرم ما، از تقصيرات ما، از تفريطات ما، همه عزيزان براي خدا بگذرند، اجر دارند. ما هم اظهار ميكنيم در امر اخوّت واقعاً مقصّريم، قصور، تقصير، همه چيز داريم. از اين جهت از همه شما چون كريميد و همه بزرگواريد و الحمدللّه همه اهل بخششيد عذر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 352 *»
ميخواهيم. انشاءاللّه عفو ميفرماييد از همه ما. ملتمس دعا از شما هستيم، ما هم انشاءاللّه دعا ميكنيم. دعاهاي ما هم انشاءاللّه مستجاب شود در باره همه عزيزان، همه اهل ايمان و در همه آن مشاهد انشاءاللّه موفّق باشيم. در آنجا انشاءاللّه موفّق خواهيم بود به نيابت از شماها و به دعاگويي شماها. اميدواريم امير حج، وجود مبارك بقيّةاللّه صلوات اللّه عليه نظر رحمتش را از هيچيك ما بر ندارد انشاءاللّه. ما را خدا موفّق كند به زيارت و ملاقات و ديدار آن بزرگوار قبل از رفتن از دنيا كه حج واقعي و حج اكبر است. خدا روزي كند اگر شماها هم به ظاهر موفّق نشدهايد به اين حج ظاهري، اما ميدانيد شما همهتان حجگزاريد، شما همه حج معنوي داريد، حج باطني داريد الحمدللّه. همين توجهتان به امام زمان، توجهتان به حضرت سيدالشهداء، توجهتان به رسولاللّه، ائمه هدي، بزرگان دين، اينها همه حج شماست. خدا از همه ما انشاءاللّه قبول بفرمايد و ذخيره دنيا و آخرتمان قرار بدهد. دعاهاي همه ما را در باره يكديگر مستجاب بفرمايد.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 353 *»
مجلس 26
تذكّرات لازم براي حجّاج همسفر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 354 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض ميكنم اين جلسه به منظور تذكراتي است كه شايد به عنوان مقدماتي براي اين سفر لازم باشد و البته فكر ميكنم احتياج هم نباشد اما حال تذكّراتي عرض ميكنم كه چون پيشنهاد شده، پيشنهاد عزيزان رد نشده باشد.
اولين مطلبي كه عرض ميكنم اين است كه نسبةً اجتماع ما بيشتر است از ساير افراد گروه از حيث آشنايي ما با يكديگر. آنها شايد دو نفر، سه نفر، چهار نفر با هم آشنا باشند ولي جمعيت ما نسبت به گروهمان خواه و ناخواه آشناييمان بيشتر است چه زنها و چه مردها. اين آشنايي اقتضا ميكند كه نوعاً با هم در اموري شركت كنيم، با هم در برنامهها و مناسك شركت كنيم يا حتي در گفتگوهاي معمولي با هم مجتمع بشويم. اين اجتماعمان با يگديگر چه زنها و چه مردها خودش اشكال ايجاد ميكند. اول اشكال اينكه نوعاً با خود ميگويند اينها چه كساني هستند، چطور هستند، چرا اينقدر با هم هستند، چرا اينقدر مأنوسند؟ اسباب سؤال ميشود برايشان و بيشتر در فكر ميشوند و مزاحمت فراهم ميكنند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 355 *»
بعلاوه كه امكان دارد خداي نكرده چشم كنند رفقا را. اخلاقشان را، محبّتشان را به يكديگر، اين صفا و صميميتشان را نسبت به يكديگر؛ چون بين خودشان نيست اينطور معاشرتها، اين معاشرتها را با هم ندارند كه اينگونه گرم و صميمي با هم باشند. لذا چه بسا احتمال ميرود كه خداي نكرده چشم كنند. چشم هم ميدانيد اثر ميكند، وقتي كه اثر كند خداي نكرده اسباب اوقات تلخي بين خود شماها فراهم ميشود، اسباب كدورت بين خود شماها فراهم ميشود، از يكديگر ممكن است خداي نكرده گلهمند بشويد. سفر نسبةً طولاني است از نظر وقت، يك شب، دو شب، يك هفته نيست. شايد بكشد به يكماه از اين جهت به دستور يعقوب7 توجه كنيد وقتي كه خواستند پسرانش بروند مصر، فرمود يا بَنِيَّ لاتَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ اَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ([57]) شما كه خواستيد وارد مصر شويد از يك دروازه وارد نشويد چون همه همشكل و همه قوي و همه وزين و پيغمبرزاده، همه مورد توجه بودند. با آن خصوصيت اگر وارد ميشدند بهطور جمعيت، شايد باعث چشم ميشد و همين هم شايد بوده علت اينكه فرمود از ابواب متفرقه، يعني از دروازههاي مختلف وارد بشويد؛ بعد با هم مجتمع بشويد در برنامهتان.
حالا ما هم اين نصيحت را از حضرت يعقوب درنظر داشته باشيم در اين سفر. سعي كنيم دو نفر، سه نفر با يكديگر باشيم مگر در كارهايي كه همهشان شركت ميكنند به شكل جمعيت باشيم وا÷ در فرودگاه يا در توي راه زيارت رفتن و برگشتن، يا در خود هتلها، نشستن، برخاستن، اوقات فراغت را بخواهيم همه با هم مجتمع گرد هم بنشينيم، با هم برويم، با هم بياييم، زنها همه با هم بروند، با هم بيايند، خداي نكرده سبب ناراحتي خواهد شد. دو سه نفر با يكديگر مأنوس بشويد در فراغتها و ديگر امور. دو نفر، سه نفر با هم مأنوس باشيد در رفت و آمد، كه با هم ديده نشويد و سبب ناراحتي فراهم نشود. اين اوّلين عرضي است كه دارم. انشاءاللّه رويش بيشتر فكر ميكنيد ميبينيد عرضي است
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 356 *»
مناسب و تقريباً بجا. حتي اينطور باشد كه اگر هم يك وقتي ما را مجتمع ديدند، اين مجتمع شدنمان را يك امر عادي بدانند تقريباً نه غيرعادي.
ديگر اينكه البته ما در اين سفر بيشتر بايد توجّه به معنويت داشته باشيم بالنسبه به ديگران. ديگران از روح حج خيلي كم اطلاع دارند، به معنويتش هم اگر توجه دارند خيلي كم است. توجه به ظاهر بيشتر است در آنها نسبت به معني و معنويت حج. در ما بايد جهت معني غلبه كند بر جهت ظاهر به اين معني كه آنها نوعاً درباره اطاق، در باره غذا، در باره خوب بودن يا بد بودن غذا، يا مرتب بودن يا مرتب نبودن ملافه تشك، بالا بودن اطاق، پايين بودن اطاق و امثال اين امور نوعاً دعوا دارند، درگيري دارند، سر و صدا دارند. در اين سر و صداها بهطور كلي نبايد انشاءاللّه شركت داشته باشيم. ما نميرويم براي اينكه در اطاق خوب باشيم، نميرويم روي تشك خوب مثلاً بخوابيم، ملافه خوب داشته باشيم، غذاي پخته خوب بخوريم يا از اين قبيل امور. نه، هرچه كه پيش آمد. البته مسلّماً ما را با ديگران فرقي نميگذارند كه بدتر بدهند؛ همان چيزي كه به همه گروه داده ميشود و در اختيار همه هست در اختيار ما هم ميگذارند. ابداً متوجه اين امور نباشيد و متعرّض اين امور نشويد. يعني از ماها بعيد است و خلاف انتظار است كه بخواهيم بپردازيم به اين امور و درباره اين امور اصلاً نبايد با كسي بحث داشته باشيم، مجادله داشته باشيم. اي آقا چرا اينجا نشستي، چرا آنجا نشستي، چرا اين غذا را آوردي، چرا آن غذا را آوردي، چرا دير آوردي، چرا زود آوردي؟ و از اينگونه برنامهها.
مطلب سوم اينكه سعي كنيم انشاءاللّه خودمان را و برنامههايمان را تطبيق بدهيم با برنامههاي آنها كه اسباب گلهمندي و شكايت آنها از ما نشود و البته يك خسارتي ما خواهيم داشت و آن خسارت اين است كه اگر ما برنامههاي خودمان با خودمان بود، كه به معنويت و جهات كارمان بيشتر و راحتتر ميرسيديم. ولي حال كه بناست با آنها باشيم در وقت غذا خوردن و وقت استراحت، وقت آمد و رفت اين خسارتها را خواهيم داشت.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 357 *»
اجمالاً يك مقداري بايد خودمان را تطبيق بدهيم با آنها و ممكن است كه برخلاف خواستمان باشد، برخلاف قرارمان باشد. اگر توانستيم تا اندازهاي كه تحمل كنيم مثل نخوردن غذا در يك وعده يا ديرخوردن غذا اگر ممكن باشد كسي برايمان بگيرد غذايمان را بگذارد، به اينطور كه اسباب زحمت براي آنها نشود مخصوصاً خدمهشان يك حسّاسيتي دارند نسبت به زائر، خدمه عقده دارند نسبةً چون نوعاً براي خاطر زيارت آنها داوطلب ميشوند و بعد آنجا كه ميروند ميبينند آنطوري كه فكر ميكردند موفق نيستند به برنامههايشان، برايشان يك قدري سنگين ميشود. از اين جهت تحمل مشكلات زائر برايشان سنگين ميشود و سعي ميكنند ايراد بگيرند، انتقاد كنند به زائر كه چرا دير آمدي، چرا زودتر غذايت را نگرفتي؟ چرا چه كردي، چرا چه كردي؟ نوعاً خدمه اين انتقادها را از زائرين دارند.
ما انشاءاللّه بايد سعي كنيم كه اوّلاً مورد انتقاد خدمه قرار نگيريم و با زبان مهرباني و عطوفت با خدمه گفتگو كنيم، تشكر داشته باشيم از ايشان و طوري باشيم كه شرمنده ايشان باشيم چون آنها هم دوست محمّد و آلمحمّد: هستند و در آن هواي گرم آنجا مشكلات آنجا را متحمل ميشوند.حالا يا براي خداست يا براي پول است، هرچه. بالاخره اين زحمت را دارند و واقعاً هم برايشان زحمت است؛ از اين جهت زحماتشان را، خدماتشان را درنظر داشته باشيم، رفت و آمدشان را. حق پيدا ميكنند، چاي ميآورند، طعام ميآورند، غذا ميآورند، ميپزند، ميشويند، خيلي اذيت ميشوند. بايد انشاءاللّه متذكر باشيم كه اوّلاً با همه خدمهشان مهربان، با عطوفت، با اخلاق برخورد كنيم، تشكر كنيم، تند نشويم به ايشان، از ايشان انتظار بيشتر از انجام برنامهشان نداشته باشيم. اگر يكوقتي آنها كوتاهي كردند در انجام كارشان، هيچ گلهاي نداشته باشيم، هيچ خلاف انتظارمان نشده باشد بلكه همان حالت عادي را داشته باشيم با ايشان، تشكر از ايشان داشته باشيم.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 358 *»
با خود گروه رفتارمان انشاءاللّه خيلي بايد عادي باشد. به آنها به ديده ترحّم بايد نگاه كنيم كه نوعاً چون محرومند از مزاياي معرفت، در حكم برادران كوچك ما هستند كه مشايخ ما ذكر ميفرمايند كه شيعه غيرمستبصر در حكم برادر كوچك ما است، شيعه مستبصر در حكم برادر همرديف ماست. پس ما خودمان با يكديگر انشاءاللّه برادر همرديف هستيم ولي آنها برادران كوچك ما هستند. برادران كوچك را بايد ترحم كرد، بايد به چشم عطوفت نگاه كرد نه به چشم بغض و كينه و عداوت و نفرت. حالا چون مثلاً از فرمايشات مشايخ محرومند يا از نوع معارف محرومند كارهايي انجام ميدهند، حرفهايي ميزنند، حركاتي دارند، رفت و آمدهايي دارند. نوع آمدنشان به حرم، تشرّفشان اينها يك قدري براي ما جالب نيست، خوشمان نميآيد. اين سبب نشود كه ما نسبت به آنها به چشم نفرت نگاه كنيم خداي نكرده، يا در گفتارمان با آنها بياعتنائي و نفرت باشد. نه، بايد با ترحّم و توجّه و عطوفت باشيم. يك برادر كوچك برخلاف انتظار ما خيلي كارها از او سر ميزند، مخصوصاً در امور زيارتي، امور معرفت، امور عبادتي ممكن است كه تقصيرهايي داشته باشند. البته ما هم داريم، ماها هم داريم، فكر ميكنيم اعمال ما از همه جهت تمام است؟ نه، اينطور هم نيست، ماها هم نقصان خيلي داريم اگر آنها به نقصانهاي كارهاي ما توجه كنند چه بسا بر ما عيبها بگيرند. قراءت ما را بشنوند چه بسا ميبينيد بعضي از ما ممكن است درست نخوانيم. لذا نبايد خداي نكرده با چشم توهين و نفرت به افراد گروه نظر داشته باشيم. با همهشان مهربان، عطوف و مثل برادر بزرگتر كه برادر كوچكش را احترام ميكند، محبّت ميكند، آنطور انشاءاللّه باشيم.
مطلب ديگر در مورد خريد اجناس است. نوعاً توي گروهها، توي اطاقها چند نفري كه با هم هستند يا در يك گروه چند نفر كه هستند خريدهايي كه ميكنند اينها توي خود هتلها اسباب سر و صدا ميشود. قيمت آنها را ميپرسند، بررسي ميكنند، از كجا خريدي؟ چقدر خريدي؟ نوعاً توي هتل گرفتاري گروه و اهل گروه بيشتر مربوط ميشود به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 359 *»
خريدها اگر پولي داشته باشند. بحثها مربوط ميشود به خريدها و نوع جنسها. از كجا خريدي؟ بهترش را من خريدم بيا برويم برايت بخرم؛ از اين قبيل امور. در اين امور اصلاً مداخله نداشته باشيم به هيچوجه. اگر يكوقتي قصد خريدي داريد و ميبينيد رفيقتان يا دوستتان يا از گروه چيزي را كه پسند شماست خريده و قيمتش را ميخواهيد از او بپرسيد، خيلي آرام، خيلي متين از او سؤال كنيد و به مجادله سر و صدا نكشد، به گفتگوهاي اضافي نرسد كه رو پيدا نكنند در اين زمينهها با شماها. چون شايد دقت بعضيتان در خريد بيشتر باشد، توي بازار هستيد، اطلاع داريد، چه بسا بعضي امور را بهتر بدانيد. البته راهنمايي مختصر بد نيست اما كار نكشد به مجادله و گفتگوهاي بيجا و بياساس و دامنهدار در زمينههاي خريد اجناس و سوغاتيها.
مطلب ديگر اينكه سنّيها اين سه تكبيري كه بعد از نمازها به عنوان تعقيب نماز ميگوييم برايشان خوشنما نيست، چون شيعه را متهم كردهاند. شيعه وقتي كه ميگويد در تعقيب نماز اللّه اكبر، اللّه اكبر، اللّه اكبر سه بار و دستها را بالا ميبرد اينطور به آنها تفهيم كردهاند كه شيعه ميگويد « خان الامين، خان الامين، خان الامين » يعني جبرئيل خيانت كرده، جبرئيل خيانت كرده، جبرئيل خيانت كرده. وظيفه داشته كه نبوت را براي اميرالمؤمنين بياورد، آورده براي رسول خدا9. اينطور براي آنها تفسير كردهاند، پس خوشنما نيست برايشان كه دستها را بلند كنيم هنگامي كه اين تكبيرها را براي تعقيب ميگوييم، چه بسا اشخاصي اطراف باشند و ملاحظه كنند و چيزي بگويند. گرچه الآن چيزي نميگويند، به آن صورت نيست كه اعتراضي بكنند اما باعث نفرتشان ميشود. تا شلوغ نشده و ايرانيان نيامدهاند و حتي بعد از آن هم همينطور باشد كه براي گفتن اين تكبيرها دستها را بلند نكنيد اصلاً و همانطور كه دستها روي زانو هست سه بار اللّه اكبر، اللّه اكبر، اللّه اكبر بگوييد. بلند كردن دستها خودش امر ديگر است لزومي ندارد. قنوتها را زياد طولاني نخوانيد، قنوتهاي مختصر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 360 *»
بخوانيد كه خود قنوت قبل از ركوع هم اختصاص به شيعه دارد. ممكن است كه كنارتان كسي باشد و باعث مزاحمت شود. چيزي الآن نميگويند، ولي تا ايرانيها نيامدهاند و شلوغ نشده قنوتها را خيلي سبك بگوييد و طولاني نكنيد.
مطلب ديگر چون ممكن است كه ما بخواهيم در مدينه يا مكه انشاءاللّه جماعت بخوانيم در خود مسجدها، چون حيف است انسان آنجا باشد با اين همه زحمت و اين توفيقي كه كم گير ميآيد، نمازها را در هتلها بگزاريم. علاوه كه الآن شايد مورد اعتراض خود گروه قرار بگيريم، لذا بهتر آن است كه در مسجدها نماز را بخوانيم انشاءاللّه؛ نمازهاي واجب را. نماز ظهر چون ميشود تأخير انداخت، يك مقدار بيشتري فرصت هست براي تأخير نماز ظهر، چون يك مقدار براي نافله است، يك مقدار براي رسيدن وقت فضيلت و ما چون در مدينه منوره قصد كه نداريم شايد ده روز نمانديم، لذا نافلههاي روز از ما ساقط ميشود اما ميتوانيم نمازهايمان را تمام بخوانيم. لذا نماز ظهر را ما آنجا انشاءاللّه تأخير مياندازيم كه اگر ناهار ميدهند، ناهار بخوريم بعد از ناهار بياييم مسجد كه ديگر كار سنيها تمام است و ما نماز خودمان را ميخوانيم، نماز عصر را هم ميخوانيم. ديگر خواه و ناخواه بايد در مسجد باشيم انشاءاللّه. نماز عصر سنّيها را با ايشان باشيم و ظاهراً همراهي كنيم. چرا؟ چون اگر بخواهيم از حرم خارج بشويم جا نداريم برويم. بايد توي خيابانها بگرديم، برخورد ميكند با نماز آنها مخصوصاً تا شلوغ نشده. لذا چارهاي نداريم نماز عصر را بايد در مسجد باشيم، با آنها خم و راست بشويم و چون ميخواهيم برويم براي زيارت ائمه: در بقيع انشاءاللّه، بعد از نماز عصر بقيع باز ميشود بايد مشرف بشويم براي زيارت در بقيع ناچاريم كه همان حدود باشيم، هرجا برويم راه دور است نميشود برگشت. آنگاه برخورد ميكنيم به مغرب، ديگر وقت نداريم. برويم هتلها راه دور است نماز مغرب هم وقتش ضايع ميشود. ناچاريم نماز مغرب هم بياييم مسجد و شركت كنيم آنگاه اگر انشاءاللّه موفّق شديم جماعت ميخوانيم اما به اين شكل كه بايد ترتيبي قرار بدهيم كه زودتر برويم مسجد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 361 *»
كه بتوانيم با هم باشيم، در يكي دو صف با هم باشيم. اگر خدا توفيق دهد نافلهها را ميخوانيم، عشاء را ميخوانيم و همانجا خواهيم بود. يا اگر ديديم به وقت نماز عشاء آنها هنوز مانده خارج ميشويم براي رفتن به هتل كه زودتر استراحت كنيم كه براي نيمه شب يا بعد از نيمه شب زود از خواب برخيزيم كه بتوانيم براي نافلههاي شب و نماز صبح حرم باشيم. البته اين برنامههايي است كه بايد آنجا تعيين شود كه با آنها تطبيق بيابد، الآن نميشود پيشبيني كرد، بايد آنجا تطبيق داد تا خدا چه بخواهد. انشاءاللّه خير بخواهد برايمان.
با نوع مسائلي كه پيش ميآيد كه اطلاع نداريد يا خاطرتان نمانده با اهل گروه مباحثه نداشته باشيد تا اينكه خودمان رجوع كنيم ببينيم وظيفهمان چيست. حرفي كه آنها زدند، حكمي گفتند، فتوايي دادند، نگوييد نه، اين خلاف است و برنامه اين نيست و مسأله طور ديگري است. يكي از مسائلي كه آنجا مطرح ميشود و خواه و ناخواه ممكن است اهل گروه از شماها سؤال كنند كه چه كرديد شما، اين است كه راجع به قرباني از شما سؤال ميكنند. اينها از اينجا يا آنجا وكالت ميگيرند از فقيري كه سهم فقير از قرباني را در آنجا به اصطلاح تصرف كنند. چون قرباني چند سهم است يك سهمش مال فقير است وَ اَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ([58]) كه بايد آن را به مسكين داد و چون آنجا اين امر ميسّر نيست اينها ميآيند از يك فقيري در اينجا وكالت ميگيرند. ميگويند سهم فقير از قرباني من را به اين قيمت به من بفروش، يك پولي ميدهند به اين فقير و مالك سهمش ميشوند. پس آنجا ميروند قرباني را ميكشند، سهم فقير را كه خريده است ديگر تكليفي ندارد. يا آنجا روحانيشان مثلاً ميگويد كه من وكالت دارم از چند تا فقير، شما پولش را بدهيد به من، پولش را ميگيرد براي آن فقيري كه از او وكالت گرفته. شايد خودش هم از همه فقيرتر باشد، براي خودش ميخواهد. در هر صورت اين مسأله مطرح ميشود و به شماها بعضي خواهند گفت كه شما چه كردهايد؟ از فقيري وكالت گرفتيد، نگرفتيد؟ خريديد حقش را،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 362 *»
نخريديد؟ شما هم بفرماييد كه بله وكالت دارم از مسكيني، فقيري وكالت دارم كه اين كار را بكنم و وكالت هم بگيريد از ما مساكين، ما هم كه مساكينيم به هم وكالت ميدهيم. ممكن است اين مسأله را با شما مطرح كنند، لزومي هم ندارد كه جوابي بدهيد ولي ممكن است دنبالش را بگيرند و سخت هم دنبالش را ميگيرند. اين تذكراتي كه اجمالاً عرض كردم انشاءاللّه در خاطرتان باشد.
عمده عمده مطالب رفتار خودتان با خودتان است كه الحمدللّه احتياج به تذكر نيست ولي عرض ميكنم انشاءاللّه تذكر براي خودم باشد. خيلي بايد مواظب اخلاق خودمان نسبت به يكديگر باشيم. به يكديگر تند نشويم، نسبت به هم توهين نكنيم، توقع از يكديگر نداشته باشيم كه مثلاً آقا آن ليوان آب را بده به من يا مثلاً آن حوله را بده به من. آقا آن كفش مرا بياور، نه. حالا خيلي هم رفيقيم، خيلي هم صميمي هستيم، ديگر نبايد اين دستورات را به يكديگر بدهيم و حتي از يكديگر توقع داشته باشيم. بلكه ما اگر خواستيم خودمان خدمتي به رفيقمان بكنيم عيبي ندارد. كفشهايش را بياوريم، حوله برايش بياوريم، اما اين توقع را نداشته باشيم از يكديگر، دستور به يكديگر ندهيم و خلاف توقعمان نشود از يكديگر، از اخلاقيات شخصي يكديگر رنجيده نشويم. زيرا ما هركدام يك اخلاق خاصّي داريم، خوردنمان يك طور است، نشستنمان يك طور است، رفتنمان يك طور است، آمدنمان يك طور است، خوابمان يك طور است. نسبت به همديگر انتقاد بيجا در اين سفر نداشته باشيم. اگر انتقادي داريم باشد براي سفرهاي ديگر، سفرهايي كه به جاهاي ديگر داريم. جاي ديگري كه نميرويم، اگر با هم هستيم در خوردن، در خوابيدن، در گفتن. اگر از يكديگر عيبي ميبينيم آنجاها تذكر بدهيم. در اين سفر همديگر را نميخواهد تذكر بدهيم، انتقاد از يكديگر نبايد داشته باشيم، خداي نكرده تذكر ممكن است باعث ناراحتي خاطر دوستمان بشود و اگر سبب ناراحتي خاطر كسي را فراهم كرديم اين سبب ميشود كه حجّمان ضايع بشود، خيلي هم زود ضايع ميشود. چون اين سفر سفري است كه انسان بايد كاملاً مراقب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 363 *»
حقوق خَلق الهي باشد. وقتي كه اجازه ندارد حيوانات را بيازارد در احرام يا در غير احرام و از اين قبيل امور، آنوقت معلوم است ديگر مؤمنين آن هم اهل بصيرت، آن هم دوست، آن هم رفيق صميمي، همفكر، همعقيده را نبايد آزار دهد؛ اينها خيلي حرمت دارد.
حضرت صادق7 در يكي از سفرها ميرفتند و همراهشان مادر اسماعيل بود. همين اسماعيلي كه اسماعيليه بعد از حضرت صادق او را امام ميدانند. مادر اين اسماعيل همراهشان بود اما يك كنيزي هم همراهشان حضرت داشتند. اين كنيز همراه حضرت بود. حالا قبل از ميقات بوده، قبل از احرام بوده، كجا بوده؛ در يكي از محلهايي كه فرود ميآيند بالاخره حضرت صادق7 كنيزشان بوده يك استحمامي ميفرمايند، بالاخره حمامي ميگيرند و به اين كنيز سفارش ميكنند كه تا حركت نكرديم غسل نكن، ممكن است مادر اسماعيل متوجه بشود و سبب ناراحتيش بشود. غسلت را بگذار براي آن موقعي كه ميخواهيم حركت كنيم ديگر شايد آن وقت متوجه نشود. اين كنيز هم همين كار را ميكند، غسل را مياندازد براي موقع حركت. بارها را ميبندند و چادر را جمع ميكنند در عين حال مادر اسماعيل متوجه او بوده. ميآيد و از زير مقنعه دست ميبرد به موهاي اين كنيز دست ميزند ميبيند تر است. تا ميبيند موهايش تر است خيلي ناراحت ميشود و محكم ميزند توي سر كنيز. سوار ميشوند و ميروند و حج انجام ميشود. برميگردند همان مركز ميرسند حضرت صادق7 رو ميفرمايند به مادر اسماعيل ميفرمايند: هذَا الْمَكانُ الَّذي اَحْبَطَ اللّهُ فيهِ حَجَّكِ([59]) اينجا حَجّت را ضايع كردي در موقع رفتن به يك توسري زدن آن هم كنيز. حالا كنيز ديگر معلوم است حقي ندارد آنوقت بخواهد حق خانم را هم غصب كند ديگر خيلي بدتر است. با اينكه تقريباً حق داشته از نظر غريزه آن هم كه كنيز بود اما اين سفر سفري نيست كه انسان اِعمال غريزه بكند، تابع غريزه باشد يا به حكم طبيعت بخواهد رفتار بكند. خشونت اصلاً انشاءاللّه با يكديگر نداشته باشيد، تند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 364 *»
به صورت يكديگر نگاه نكنيد، تند و بلند صحبت نكنيد با يكديگر در اين سفر. اگر هم ناراحتي ميبينيد از يكديگر، يكي دير ميآيد، يكي زود ميآيد، يكي ميخوابد، يكي برميخيزد، يكي ميخورد، مثلاً رفيق است كارهايش را با كارهاي شما تطبيق نميدهد، بايد تحمّل كنيد، حرمت كنيد. اگر خواستيد ادب كنيد، خواستيد انتقاد كنيد بايد باشد براي بعد. سفرهاي ديگر، جاهاي ديگر، نه سفر حج.
كاملاً بايد مراعات داشته باشيد اين امور را و حرمت كنيد از همديگر. در الفاظتان، در گفتارتان گوشه و كنايه به هيچكس نداشته باشيد، گوشه و كنايه را مردم ميفهمند و از گوشه و كنايه روحشان بيشتر صدمه ميخورد تا سخن صريح. فحش به كسي بدهند آنقدر ناراحت نميشود كه از كنايه ناراحت ميشود. لذا گفتهاند: «اَلْكِنايَةُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصريحِ»([60]) گاهي كنايه بليغتر از حرف صريح زدن است. با يك گوشه چشم، گوشه چشمي كه به رفيق بكنيد، بخواهيد كنايهاي بگوييد، نه صحيح نيست. اوّلاً كه شايد اينها غيبت باشد و حرام باشد، حالا برفرض كه غيبتي هم نباشد خداي نكرده با اشاره با چشم يك حرفي بزنيد، يك تعبيري داشته باشيد آنوقت سبب كدورت خاطر يك همسفر را فراهم كنيد، گناه ميكنيد. اينها حقوقي است كه انشاءاللّه بايد ملاحظه كنيد، هيچگونه كنايه، هيچگونه اشاره، هيچگونه بدگويي ابداً نداشته باشيم به هيچوجه. نسبت به ساير افراد گروه هم بايد كمال احترام را رعايت كنيد. آنها هم مهمان خدا هستند، مهمان رسول خدا هستند. آنها هم به اندازه خودشان صفا دارند، محبّت دارند. آنها چه بسا بعضيشان از ما حالاتشان بهتر باشد، آن اصل محبّت را كه دارند حالا معرفت آنها كم است. بالاخره اينها دوستان محمّد و آلمحمّدند:. چه بسا آنها آمرزيده شوند خداي نكرده ما نشويم. چه بسا آنها مورد توجه قرار بگيرند ما قرار نگيريم. ابداً به چشمتان نيايد پولتان، معرفتتان، محبّتتان كه عُجب كنيد خداي نكرده. نه، بلكه در هر كاري خودتان را مقصّر ببينيد و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 365 *»
درباره خودتان و عمل خودتان شك كنيد كه آيا قبول شد يا نشد. ولي در باره تك تك افراد ديگر و نسبت به هم يقين داشته باشيم كه اعمال همه قبول شده و يقين داشته باشيم حج هريك قبول است، عملش قبول است انشاءاللّه.
همچنين حالات يكديگر را خداي نكرده حمل به ريا نكنيد. يك سفري است كه هركسي دلش ميخواهد گفتگويي داشته باشد، مناجاتي داشته باشد، گريهاي داشته باشد، حالي داشته باشد براي خودش. سفري است كه سراسرش بايد حال باشد، حالا هرچه هر مقدار موفقيت است خداي نكرده در دل نسبت به يكي بدگمان نشويم كه اين دارد ريا ميكند، اين مثلاً روي خودنمايي است كه اينطور حالي دارد. نه، اينها ابداً به ذهنمان نخورد. براي خداست همه حالات، انشاءاللّه براي خداست. آخر چرا ريا كند؟ چرا خودنمايي كند؟ به چه منظور؟ آيا انتظاري دارد، چيزي ميخواهد از كسي؟ نه، سفري است سفر گدايي است واقعاً سفر انابه است، سفر توبه است، سفر اظهار مسكنت است. خوشا به حال هر يك به هر اندازه كه موفّق است. بايد حالات آنها را مايه غبطه خودمان قرار بدهيم نه خداي نكرده سبب بدگماني ما باشد. بلكه غبطه بخوريم كه اي كاش من هم مثل او حالي داشتم، من هم مثل او بلد بودم گدايي را، مثلاً شرمم نميآمد.
اينها مطالبي بود كه فعلاً به خاطرم رسيده و عرض كردم انشاءاللّه اين مطالب باعث تذكر خودم باشد و توجه شما و شايد احتياج به اين امور هم نيست. همه انشاءاللّه موفّق خواهيم بود به ظاهر و باطن آن طوري كه ميپسندند. انشاءاللّه ما اين سفر را تمام كنيم به خير و عافيت و قبولي زيارات و موفّقيت براي خودمان و ساير برادران و خواهران ايماني كه واقعاً دلهايشان متوجّه ما است و همهشان به ياد ما هستند، دعا ميكنند و اميد داريم دعاهاي ما درباره آنها مستجاب بشود، دعاهاي آنها هم درباره همه ما مستجاب بشود.
مطلب ديگر كه مهم است اين است كه از اول سفر در همه حال ما بايد اينطور باشيم بخصوص اين سفر چون از قديم معمول بوده براي حج، امير حج معيّن ميكردند و اين امير
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 366 *»
حج مورد توجه همه حجّاج بوده. يعني پناهشان بوده، اميدشان بوده، مرجعشان بوده و امير حج ما انشاءاللّه وجود مبارك بقيّةاللّه هستند. بايد از اول سفر تا آخر سفر انشاءاللّه متوجه حضرت باشيم. البته اين وظيفه است كه هميشه اينطور باشيم. اما اين سفر اقتضا ميكند كه بيشتر به ياد باشيم، حتي به ياد يكديگر هم بياوريم عيبي ندارد. همديگر را متذكر كنيم به هر تعبيري كه ميدانيد هرطوري كه ميدانيد، هرطور به ذهنتان ميخورد. مثلاً آقا امروز كه امير را زيارت نكردي. اينطور مثلاً به يكديگر بگوييد آيا امروز امير فرمايشي فرموده، سفارشي فرموده يا نه؟ با يكچنين تعبيراتي يكديگر را انشاءاللّه متذكر كنيم كه بدانيم حضرت ناظر حالمان هستند، همه امور دست ايشان است، قبولي حجّمان به دست و به امضاء ايشان است. ظاهر و باطن امور همه در يد تقدير آن بزرگوار است و ما در اين سفر بخصوص در محضر آن بزرگوار خواهيم بود. انشاءاللّه مورد توجه و الطاف آن بزرگوار باشيم. بيشتر بايد در اين سفر به ياد آن بزرگوار باشيم و متوجه آن حضرت باشيم. در همه اعمال حضرت را مقدّم بداريم ابتداءً و رو به حضرت كنيم و بعد به بركت روي او و آبروي او مناسك خود و برنامههاي خود را انجام بدهيم كه احتياج به تذكر نيست. خودتان الحمدللّه متذكر هستيد بهتر از من و دلهايتان باخبر است از اين امر. اميدواريم آن بزرگوار نظر عنايتش را آني از برادران و خواهران ايماني ما برندارد، حجّمان به امضاء آن بزرگوار مقبول درگاه الهي قرار بگيرد و سبب توفيق باشد براي حجهاي بعد. نه ما، بلكه حتي براي ذرّيه ما، خانوادههاي ما. همه موفق بشوند بهاين عمل خير و سرتاپا نور و سعادت و بركت. ديگر عرضي الآن به خاطرم نميرسد. اگر باز هم خداوند خيري به خاطرم رساند اميدوارم كه به زبانم جاري بشود و شماها هم اگر خيري، نصيحتي به ذهنتان خورد ميتوانيد به عنوان تذكر به يكديگر بفرماييد، همه انشاءاللّه ميپذيريم.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
فهرست
فهرست مطالب
مجلس اول:
ماه رمضان و نقش آن ………………………………………………………………………………………………………2
ماه شوّال و نقش آن …………………………………………………………………………………………………………3
ماه رجب و ماه شعبان رمز دوره ظهور و رجعت …………………………………………………………..4
از ماه شوّال تا ماه رجب رمز دوره دنيايي ………………………………………………………………………5
ظهور كبريائيت خدا در مقام امامت محمّد و آلمحمّد: …………………………………………5
چهار مقام كلي ايشان: ……………………………………………………………………………………………..6
عبوديّت ايشان: ………………………………………………………………………………………………………..6
ربوبيّت ذاتيّه و ربوبيّت ظاهره ……………………………………………………………………………………10
عبوديّت و ربوبيّت محمّد و آلمحمّد: و ظهور آنها در انبياء و كاملان ………………..14
مجلس دوم:
چهار مقام كلّي ايشان: لازمه عبوديّت و ربوبيّت ايشان است ……………………………..17
ربوبيّت ذاتيّه و مراتب ربوبيّت ظاهره ……………………………………………………………………….18
اوّل، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم ……………………………………………………………………….19
عبادت و عبوديت …………………………………………………………………………………………………………24
ربوبيّت و عبوديّت ايشان: و لازمه آنها …………………………………………………………………26
مجلس سوم:
تذكّر …………………………………………………………………………………………………………………………….31
نقش ماه رمضان ……………………………………………………………………………………………………………31
نقش ماههاي حجّ يادآوري پيمانهاي عالمهاي ذرّ ………………………………………………………33
بيعت در عالمهاي ذرّ ……………………………………………………………………………………………………33
فطرت سالم و فطرت منحرف …………………………………………………………………………………….36
تحصيل بصيرت ……………………………………………………………………………………………………………39
عبادات و تجديد پيمانهاي عالمهاي ذرّ ……………………………………………………………………….40
حجّ و تجديد آن خاطرهها …………………………………………………………………………………………….41
ماههاي حجّ …………………………………………………………………………………………………………………..41
حجّ باطني …………………………………………………………………………………………………………………….41
مجلس چهارم:
خلاصهاي از مباحث …………………………………………………………………………………………………….45
مقام امامت و دوره دنيايي ……………………………………………………………………………………………46
ظهور تدريجي امر امامت ……………………………………………………………………………………………46
مقام ابوابيت و دوره ظهور …………………………………………………………………………………………..52
كلمه رَبّ، ربوبيّت و مراتب آن ………………………………………………………………………………….53
كلمه هو و اللّه ………………………………………………………………………………………………………………56
مجلس پنجم:
مراتب ربوبيّت و كلمه هو ………………………………………………………………………………………….59
كلمه اللّه و كلمه الرحمن …………………………………………………………………………………………….61
ربوبيّتِ كنه عبوديّت …………………………………………………………………………………………………..63
خداي متعال و مراتب ربوبيت …………………………………………………………………………………….64
اِفاضه فيض و خواست بنده ………………………………………………………………………………………….64
لزوم شناخت خدا در خواستن و گدايي بنده ……………………………………………………………..64
راه شناخت خدا ابواب فيض هستند ……………………………………………………………………………66
ابواب فيض، محمّد و آلمحمّد:، انبياء: و كاملانند ……………………………………..67
شناخت ابواب فيض …………………………………………………………………………………………………….68
مجلس ششم:
خداشناسي شناختن مراتب ربوبيتهاي اوست ……………………………………………………………71
شناخت محمّد و آلمحمّد: شناخت خداست ………………………………………………………72
اسم كلّي خداوند …………………………………………………………………………………………………………72
همراه بودن ذكر خدا و ذكر ايشان: ……………………………………………………………………..75
مظاهر امكانيه ايشان: …………………………………………………………………………………………….76
خدا ايشان: را در عالمهاي ذرّ به همه خلق شناسانيد ……………………………………………78
سؤال خدا در عالمهاي ذرّ و جواب خلق ……………………………………………………………………..78
مجلس هفتم:
خلاصه مباحث ……………………………………………………………………………………………………………..84
بقاء خلق ……………………………………………………………………………………………………………………….85
ضرورت شناخت خدا …………………………………………………………………………………………………85
سؤال خلق …………………………………………………………………………………………………………………….85
سؤال و افتقار محمّد و آلمحمّد: در عالمهاي ذرّ …………………………………………………87
خلق از ايشان عبوديت آموختند …………………………………………………………………………………..90
خدا از خلق در عالم ذرّ براي اطاعت از ايشان: پيمان گرفت ………………………………91
بيعت در عالم ذرّ و ملك حامل عهدنامهها …………………………………………………………………..91
آفرينش آدم7 …………………………………………………………………………………………………………..93
تفكيك آيات مربوط به آدم7 ………………………………………………………………………………….93
آدم7 اوّل مظهر از مظاهر محمّد و آلمحمّد: ……………………………………………………94
مجلس هشتم:
عالم ذرّ و اخذ ميثاق ……………………………………………………………………………………………………..97
جعل خليفه ……………………………………………………………………………………………………………………98
علّت مسجود واقع شدن آدم7 …………………………………………………………………………………99
مبايعه براي اطاعت از محمّد و آلمحمّد: …………………………………………………………..101
عبادت خدا و اطاعت ايشان: ………………………………………………………………………………101
آدم7 و ملك حامل عهدنامهها ………………………………………………………………………………104
تعهد انبياء: در عالم ذرّ ………………………………………………………………………………………..106
جامعيت شرع رسولاللّه9 ……………………………………………………………………………………107
حجرالاسود ……………………………………………………………………………………………………………….108
مجلس نهم:
عهد خدا با خلق در اطاعت از محمّد و آلمحمّد: ………………………………………………112
حجرالاسود و استلام آن ……………………………………………………………………………………………112
نماز و سوره مباركه حمد ………………………………………………………………………………………….113
اركان اربعه كعبه ……………………………………………………………………………………………………….114
حجّ و عالمهاي ذرّ ………………………………………………………………………………………………………115
شرع رسول اللّه9 و مذهب جعفري ……………………………………………………………………117
امام صادق7 و نشر ايمان ………………………………………………………………………………………117
توضيح اسم «جعفر» و «ابوعبداللّه» ……………………………………………………………………………118
امام صادق7 و انتظار فرج …………………………………………………………………………………….121
مصائب امام صادق7 …………………………………………………………………………………………….122
مجلس دهم:
قبله خلق در عالمهاي ذرّ ……………………………………………………………………………………………125
اجساد محمّد و آلمحمّد: ……………………………………………………………………………………126
مظاهر اجساد ايشان: مكّه، مدينه، بيتالمقدس، كوفه، كربلا ………………………127
كربلا و موقعيت آن ……………………………………………………………………………………………………128
حجّ، اعظم تكليفها در ماههاي حجّ …………………………………………………………………………..134
حجّ و يادآوري عالمهاي ذرّ ………………………………………………………………………………………134
مجلس يازدهم:
حرمت اماكن مقدّسه ………………………………………………………………………………………………..138
كربلا، مكّه، دحوالارض …………………………………………………………………………………………139
حجّ و تجديد عهد عالمهاي ذرّ ………………………………………………………………………………….140
احاديث در احكام حجّ ………………………………………………………………………………………………140
هاجر و قبر او ……………………………………………………………………………………………………………..148
مجلس دوازدهم:
احاديث در احكام حجّ ………………………………………………………………………………………………153
بكّه، مكّه، هَدْي، زمزم، صفا، مروه، مسجدالحرام، تلبيه، سعي، ترويه، عرفه، مزدلفه، مني، خيف، وقوف در مشعر، روزه در ايام تشريق… ……………………………154
مجلس سيزدهم:
احاديث در احكام حجّ ………………………………………………………………………………………………167
بياني از سيّد بزرگوار ……………………………………………………………………………………173
بناء كعبه، توبه آدم7، خليفه بودن آدم7، اعتراض ملائكه، عقوبت آنها، دستور سجده، تخلّف ابليس، آدم7و انوار محمّد و آلمحمّد:، فرود آمدن آدم7، برخورد با حَجَر، توبه آدم7، برخورد آدم7 و حوّا ………………………………………..173
مجلس چهاردهم:
بياني از سيّد بزرگوار ……………………………………………………………………………………183
آدم و حوّا در عرفات، در مزدلفه، در مكّه، سعي بين صفا و مروه، نصب حجر، تعيين حرم، مربع بودن كعبه، حجرالاسود ……………………………………………………………………….183
كعبه قبله است …………………………………………………………………………………………………………..185
ملائكه و توبه آنها ………………………………………………………………………………………………………188
كعبه، مطاف و حرم قبله است ………………………………………………………………………………….190
بيت المعمور ملاذ و حرم و قبله است ……………………………………………………………………….191
كعبه اسلام و ايمان محمّد و آلمحمّدند: …………………………………………………………..191
مجلس پانزدهم:
فضائل حجّ …………………………………………………………………………………………………………………194
كعبه و عرش ……………………………………………………………………………………………………………..195
اركان عرش و مربع بودن كعبه ………………………………………………………………………………..196
حاملان اركان عرش …………………………………………………………………………………………………197
مكعّب بودن و مجوّف بودن كعبه ……………………………………………………………………………200
خلق، مجوّف و خدا « صمد » است …………………………………………………………………………..200
طواف ………………………………………………………………………………………………………………………..200
حركت استدارهاي ……………………………………………………………………………………………………203
طواف هفت شوط است ……………………………………………………………………………………………204
مجلس شانزدهم:
سرّ اصلي مناسك حجّ ………………………………………………………………………………………………..209
فضيلت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………..209
نياز انسان به رحمت و مغفرت حق متعال ………………………………………………………………..215
فضيلت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………..218
ارزش حجّ باطني ……………………………………………………………………………………………………….220
مجلس هفدهم:
فضيلت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………..223
اقسام حجّ ……………………………………………………………………………………………………………………226
مُتعه حجّ ……………………………………………………………………………………………………………………..226
خلاصه احكام ……………………………………………………………………………………………………………228
حجّ تمتّع، عمره مفرده ………………………………………………………………………………………………228
حديث امام صادق7 ……………………………………………………………………………………………..229
مجلس هجدهم:
حديث امام صادق7 ……………………………………………………………………………………………..237
حجّ از اركان اسلام است …………………………………………………………………………………………..239
نعمت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………….240
تحصيل سلامتي دل ……………………………………………………………………………………………………241
اعتماد به خداي متعال ………………………………………………………………………………………………..242
حجّ باطني ………………………………………………………………………………………………………………….244
آيه «و اذ جعلنا البيت ...» ……………………………………………………………………………………………245
فضيلت كعبه و باطن آن …………………………………………………………………………………………….246
مجلس نوزدهم :
لزوم بصيرت در اعمال حجّ ………………………………………………………………………………………251
علل و آثار اعمال حجّ …………………………………………………………………………………………………251
امتحان عجيب ……………………………………………………………………………………………………………253
حجّ و روح انقياد و تسليم …………………………………………………………………………………………..254
عزم و تصميم ……………………………………………………………………………………………………………..255
حجّ و سفر آخرت ………………………………………………………………………………………………………256
اسرار مقدمات حجّ ……………………………………………………………………………………………………256
زيارت خانه و سرّ آن …………………………………………………………………………………………………258
بلاد نور و بركات آنها ……………………………………………………………………………………………….258
ميقات …………………………………………………………………………………………………………………………260
غسل احرام و سرّ آن …………………………………………………………………………………………………..261
احرام ………………………………………………………………………………………………………………………….261
مجلس بيستم:
احرام و باطن آن ………………………………………………………………………………………………………..264
لباس احرام و سرّ آن ………………………………………………………………………………………………….265
احرام و احترام …………………………………………………………………………………………………………..266
محرّمات در حال احرام و سرّ آنها ……………………………………………………………………………..268
ورود به حرم ……………………………………………………………………………………………………………..271
تلبيه و سرّ آن ………………………………………………………………………………………………………………271
سرّ تكرار تلبيه …………………………………………………………………………………………………………..273
فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7 در شناخت حج كامل ……………………………..275
مجلس بيست و يكم:
خلاصه مباحث …………………………………………………………………………………………………………..277
تلبيه گفتن بين خوف و رجاء …………………………………………………………………………………….278
تلبيه ابتداي شروع در حجّ است ……………………………………………………………………………….281
ظلم مانع قبول تلبيه است …………………………………………………………………………………………..281
تلبيه و نفخه اِحياء ………………………………………………………………………………………………………284
حالات خلق در محشر ……………………………………………………………………………………………….285
فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7 …………………………………………………………………287
مجلس بيست و دوم:
نماز پيش از احرام …………………………………………………………………………………………………….291
فرازي از حديث شبلي ………………………………………………………………………………………………292
حالت مُحرم در حال تلبيه ………………………………………………………………………………………….293
معناي «لاشريك لك…» ……………………………………………………………………………………………295
معناي «ان الحمد و النعمة…» ……………………………………………………………………………………296
دعائي از امام سجاد7 ……………………………………………………………………………………………298
مجلس بيست و سوم:
تكليف محرم در طي مسافت بين ميقات و حرم ………………………………………………………302
حرم و قطع تلبيه …………………………………………………………………………………………………………304
حالت محرم هنگام ورود به حرم ……………………………………………………………………………..304
آثار رحمت و زيادتي رجاء بر خوف ……………………………………………………………………….306
شوق محرم در كنار حرم …………………………………………………………………………………………..307
مستجار و حرم ……………………………………………………………………………………………………………308
محرم و كعبه و عظمت آن …………………………………………………………………………………………309
ديدار خدا، ديدار اولياء خدا …………………………………………………………………………………….310
توجه به وسائط، اضمحلال وسائط ………………………………………………………………………….310
محرم با خداي متعال همراه است ……………………………………………………………………………..311
مجلس بيست و چهارم:
ورود به حرم و زيادتي رجاء محرم ………………………………………………………………………….315
خضوع محرم ……………………………………………………………………………………………………………..316
دعاء در هنگام ديدن كعبه …………………………………………………………………………………………317
معناي طواف ……………………………………………………………………………………………………………..318
رجاء و شوق محرم در حال طواف …………………………………………………………………………..319
تفكّر در عظمت كعبه ………………………………………………………………………………………………..320
توجّه به صاحب خانه ………………………………………………………………………………………………..320
شباهت به ملائكه ………………………………………………………………………………………………………322
در طواف سمت چپ به طرف خانه است ……………………………………………………………….325
سعي، داستان هاجر …………………………………………………………………………………………………..326
مجلس بيست و پنجم:
طواف و تذكّر آخرت ……………………………………………………………………………………………….334
استلام حجر ……………………………………………………………………………………………………………….335
مستجار ………………………………………………………………………………………………………………………336
نماز طواف ………………………………………………………………………………………………………………..338
حالت محرم در حال سعي …………………………………………………………………………………………338
تقصير و معناي آن ………………………………………………………………………………………………………341
روز هشتم ذيالحجه، احرام حجّ ……………………………………………………………………………..342
روز عرفه، وقوف در عرفات …………………………………………………………………………………..343
عرفات و نقش آن در معارف ……………………………………………………………………………………344
ازدحام و تذكّر آخرت ………………………………………………………………………………………………344
وظيفه محرم در مأزمَين …………………………………………………………………………………………….348
مشعر و نقش آن در معارف ……………………………………………………………………………………….348
اعمال شب عيد در مشعر …………………………………………………………………………………………..349
ورود به مني و اعمال در مني …………………………………………………………………………………….349
مني و نقش آن در معارف …………………………………………………………………………………………350
زيارت خانه و سرّ آن …………………………………………………………………………………………………351
اعمال روزهاي: 11 و 12 و 13 …………………………………………………………………………………351
توديع ………………………………………………………………………………………………………………………….351
مجلس بيست و ششم:
تذكّرات لازم براي حجّاج همسفر …………………………………………………………………………..354
([3]) مصباح الشريعة، الباب الحادي و العشرون: في الحج
([14]) از دعاء امام حسين در روز عرفه، اقبال الاعمال سيد بن طاووس ص349
([15]) صحيفه سجّاديه جامعه ص412
([16]) من لايحضره الفقيه ج2، كتاب الحج، باب ابتداء الكعبة و فضل الحرم ص243
([17]) دعاء جوشن كبير: بلدالامين ص402
([18]) دعاي ابوحمزه ثمالي، مصباح كفعمي ص588
([19]) بحارالانوار ج91 ص20 و ج101 ص104
([20]) مستدرك الوسائل، كتاب الحج ج9، ابواب الطواف ص394
([22]) مستدرك الوسائل، كتاب الحج3 ج10 ص166
([24]) بحارالانوار ج102، باب فضل زيارة علي بن موسي الرضا صلوات اللّه عليه ص31
([27]) بحارالانوار ج58 ص8 و ص58
([31]) فروع كافي ج4 كتاب الحج، باب فضل النظر الي الكعبة ص241
([37]) و علت ديگر آن است كه در طواف ما از سمت راست خانه شروع ميكنيم و به سمت چپ خانه حركت ميكنيم زيرا ركن حجرالاسود، ركن ايمن اعلي است و ركن يماني ركن ايمن اسفل و ركن شامي ركن ايسر اعلي است و ركن غربي ركن ايسر اسفل است و ايمن و ايسر به معناي راست و چپ است درست به مانند اركان عرش.
([40]) علل الشرايع، الجزء الثاني باب166 العلة التي من اجلها جعل السعي بين الصفا و المروة ص432
([41]) علل الشرايع، الجزء الثاني باب166 ص432
([43]) انشراح: 7، تفسير البرهان ج4 ص475
([46]) المحجة البيضاء ج2 ص203 رسول خدا9 فرمودند: اَلْحَجَرُ الاَسْوَدُ يَمينُ اللّهِ فِي الاَرْضِ يُصافِحُ بِها مَنْ يَشاءُ مِنْ خَلْقِهِ. عوالي اللئالي ج1 ص51، حديث ديگر از رسول الله9: اِسْتَلِمُوا الرُّكْنَ فَاِنَّهُ يَمينُ اللّهِ في خَلْقِهِ يُصافِحُ بِها خَلْقَهُ مُصافَحَةَ الْعَبْدِ اَوِ الرَّجُلِ الدَّخيلَ يَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِالْمُوافاةِ. وسائل الشيعة ج9 كتاب الحج، ابواب الطواف ص508
([54]) مستدرك الوسائل ج10، كتاب الحج، ابواب احرام الحج و الوقوف بعرفة ج32 و 33
([55]) من لايحضره الفقيه ج2، كتاب الحج، نكت في حج الانبياء ص237