01-3 گفتاري پيرامون فريضه حج 1413- چاپ – قسمت سوم

قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)

 

حج آرام بخش دلها 1413 – قسمت سوم

 

گفتاري پيرامون فريضه حج

 

سید احمد پورموسویان

 

شوال 1413

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 276 *»

 

مجلس   21

 

 

 

 

 

 

 

€ خلاصه مباحث

€ تلبيه گفتن بين خوف و رجاء

€ تلبيه ابتداي شروع در حج‌ّ است

€ ظلم مانع قبول تلبيه است

€ تلبيه و نفخه ا‌ِحياء

€ حالات خلق در محشر

€ فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 277 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد كه حج تمتّع از دو بخش تشكيل مي‏شود: بخش اوّلش عمره تمتّع است و بخش بعدي حج تمتّع. در عمره تمتع از ميقات بايد محرم شد و ميقاتها معيّن شده است. رسول خدا9 پنج ميقات معيّن فرموده‏اند كه اين ميقاتها جايگاههايي است كه بايد از آنها در حال احرام درآمد براي حرمت حرم خدا.

در موقعي كه مي‏خواهند براي عمره تمتّع محرم شوند غسل مي‏كنند، لباس احرام مي‏پوشند، دو ركعت نماز يا بيشتر مي‏گزارند و بعد تلبيه مي‏گويند. تا تلبيه نگفته باشند احرام انعقاد پيدا نمي‏كند، احرام با تلبيه انعقاد پيدا مي‏كند. در واقع تلبيه مثل اللّه‏اكبر است در نماز. تا انسان در نماز تكبيرة‏الاحرام نگفته مي‏تواند كارهايي انجام دهد كه منافي است با نماز. اما وقتي گفت اللّه‏اكبر به قصد تكبيرة‏الاحرام، بر خود حرام مي‏كند آنچه كه منافي ‏است با نماز. حال تلبيه هم همين حكم را دارد، تلبيه يعني گفتن لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيكَ تا آن مقداري كه دستور رسيده، كه به طور واجب و بعد مقداري به طور استحباب گفته

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 278 *»

مي‏شود. پس احرام منعقد مي‏گردد به تلبيه. بعد از نماز واجب يا نماز نافله و مستحبي، محرم مي‏شوند و تلبيه مي‏گويند. اجمالاً معناي تلبيه معلوم شد يعني اجابتِ نداي پروردگار كه خداوند دعوت فرموده و صدا زده بنده را، حال بنده در مقام برمي‏آيد و اجابت مي‏كند، جواب مي‏دهد نداي خدا را.

حالت شخصي كه مي‏خواهد تلبيه را شروع كند بايد حالتي باشد بين رجاء و خوف؛ يعني متحقّق باشد در او اين امر. رجاء به اين معني كه اميدوار باشد از فضل و كرم خدا به اينكه او را بپذيرد به درگاهش و راه دهد به درگاهش و در حرم قدس و عزّت خود او را بپذيرد. پس اميد دارد به اينكه خدا به فضل و كرمش اين شخص را قبول كند. اما بايد خائف باشد و ترسان از اينكه مبادا پذيرفته درگاه خدا نشود و او را اجازه ورود به حرم قدس الهي ندهد. حالت شخص محرم در وقتي كه مي‏خواهد احرام خود را منعقد سازد به گفتن تلبيه بايد اين‌چنين باشد. اگر پذيرفته شود لبّيك اوّل را كه مي‏گويد باز هم خدا مي‏گويد اَقْبِلْ اِلَيّ باز هم بيا، تو را مي‏خواهيم، تو را مي‏پسنديم، تو را مي‏پذيريم. لبّيك دوّم را كه مي‏گويد همين‏طور باز نداي خدا اَقْبِلْ اِلَيّ به سوي من بيا تَعالَ اِلَيّ بيا به طرف من. باز بايد بگويد لبّيك. او را خدا مي‏خواند، او بايد جواب دهد، لبيك بگويد و آمادگي خود را اظهار كند و در مقام بندگي برآمدنِ خود را نشان دهد و همان‏طور كه به حسب ظاهر قدم به قدم، لحظه به لحظه به طرف حرم نزديك مي‏گردد و همچنان‏كه در هر دفعه‏اي كه به او گفته مي‏شود اَقْبِلْ اِلَيّ به طرف من بيا، تقرّبش زياده مي‏گردد، خواه و ناخواه در هر تلبيه گفتن شوق بنده هم بايد زياد شود يعني تلبيه دوّمش بايد فرق كند با تلبيه اوّل، تلبيه سوّم بايد فرق كند با تلبيه دوّم و همين‏طور دائماً بر شوق و رغبت و بي‏تابيش افزوده شود تا اينكه مطابق باشد جواب گفتنش با نداي پروردگار. فرمود از كرمش، از فضلش مَنْ تَقَرَّبَ اِلَيّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَيْهِ ذِراعاً([1]) بنده‏اي كه يك وجب به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 279 *»

طرف من نزديك شود، يك ذراع به طرف او نزديك مي‏شوم. خداي به اين فضل و كرم دعوت فرموده بنده‏اش را و حال هم بنده همين‏طور قدم به قدم در مقام اجابت دعوت خدا برآمده. عنايت خدا قطعاً بيشتر مي‏شود بر چنين بنده‏اي از آن طرف هم بايد شوق و رغبت و بي‏تابي اين بنده هم تازه گردد و تلبيه‏ها بايد فرق كند براي يك‌چنين بنده‏اي از جهت رجاء و اميد به فضل خدا كه او پذيرفته درگاه خداست. و اما آن كسي هم كه خائف است و مي‏بيند وضعش مناسب نيست با اوضاع حرم، حرم حرمت دارد، حرم محترم شمرده شده است. مي‏بيند ظاهر و باطنش تناسبي ندارد با آن سرزمينهاي قداست و طهارت و نزاهت الهي، مي‏ترسد بگويد لبّيك، جاري نمي‏شود بر زبان او لبّيك، بار اوّل هم اگر بگويد رويش نمي‏شود بار دوّم بگويد. بار دوم اگر گفت باز رويش نمي‏شود بار سوم بگويد چون ممكن است بشنود لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ. درباره حضرت سجّاد7 رسيده كه در يكي از سفرهاي حجّشان راوي خدمت حضرت بوده مي‏گويد ابتدا كه به زبان حضرت جاري نمي‏شد لبّيك تا بالاخره فرمود. تا گفت لبّيك از هوش رفت، امام بيهوش شدند و همين حال را نوعاً داشتند در تمام اين طول سفر تا رسيدند به خانه خدا. در ميان راه چون لبّيك تكرار مي‏شد اين حالات مختلف بر حضرت هم دست مي‏داد.([2])

مقصود اين است كه تا تلبيه گفته نشود، احرام منعقد نمي‏شود و تا انسان مي‏خواهد تلبيه بگويد خواه و ناخواه بايد بين اين دو حالت باشد. حالت رجاء، اميد از فضل و كرمش كه خدايا تو، به فضل و كرمت تا اينجا مرا آوردي و حاشا كرمت و بزرگواريت كه مرا از اينجا نپذيري. من كه خود نيامده‏ام، من كه به حول و قوّه خود نيامده‏ام، تو مرا آوردي، تو عنايت كردي، تو كمك كردي تا به اينجا به حول و قوّه تو رسيدم. همان دستوري كه حضرت صادق7 فرمودند كه در اين سفر حج بايد تمرين كند بنده كه جميع امورش را به حول و قوّه الهي بداند و اعتماد و اطمينان بر امري از امور خود و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 280 *»

وابستگان خود و متعلّقات خود نداشته باشد بلكه دل از همه‏جا بريده، اميد از همه‏جا قطع، به حول و قوّه خداوند در اين جريان و در اين سفر قرار بگيرد.([3]) حال خدايا تو به فضل و كرمت كمكم كردي تا به اينجا كه ميقات است آمده‏ام،  حاشا كرم تو كه از اينجا مرا برگرداني. وقتي كه به فضل خدا نگاه مي‏كند و به كرم خدا نگاه مي‏كند اميدوار مي‏شود و آماده مي‏شود براي گفتن لبّيك.

از آن طرف عرض شد خائف است از اينكه مبادا پذيرفته نشود. تا به اينجا هم كه آوردندش خواستند كه شايد متذكر گردد، متنبّه شود، از آن تعلّقات دست بردارد، از توجّه به غير خدا دست بردارد. اين‏همه لطف كردند، او را تا ميقات آورده‏اند اما هنوز هم دل به ديگران دارد، رو به جاهاي ديگر و كسان ديگر و اشياء ديگر و امور ديگر و نعوذباللّه هنوز هم اِعراض از خدا، هنوز هم پشت به خدا. تا ميقات آمده‏اي ولي هنوز نتوانسته‏اي رو به خدا كني، هنوز نتوانسته‏اي خالص شوي، هنوز نتوانسته‏اي پاك شوي از گناهانت، از آلودگيهايت. لذا فكر كه مي‏كند در اين امر باز خائف است و ترسان از اينكه بگويد لبّيك. اين است كه حال شخص در موقع گفتن و ابتداء تلبيه بايد مردّد باشد بين خوف و رجاء. همچنين مردّد باشد بين حالت اميدواري به فضل خدا و خوف از حالت خودش و گرفتاري خودش و عدل پروردگار كه اگر به عدلش بخواهد رفتار كند، نبايد اين بنده را بپذيرد و به درگاه قربش راه دهد و به حرم قدسش او را بپذيرد. بايد اين حالت باشد براي بنده در موقع گفتن تلبيه. چون در واقع تلبيه ابتداي كار است، تا به حال هرچه طي شده مقدمات بوده، اصل كار شروع نشده. غسل كرده، راه را طي كرده به ميقات رسيده، لباس ممنوع را از بدن در آورده، لباس احرام برتن پوشيده، چه بسا نماز گزارده. اگر نماز گزارده باشد حالا يا نماز واجب يا مستحبي، تا به اينجا آمده اما همه در حكم مقدمات است،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 281 *»

اصل شروع نشده.

تلبيه شروع به كار است و ابتداي در كار است و در واقع اول خطر به هر دو معنايش. هم خطر به معناي ارزش و عظمت و جلالت است كه اگر پذيرفته شود، به‏به! اگر راهش دهند خوشا حالش! اگر پذيرفته شده باشد چه نعمتي از اين بالاتر؛ خطر به معناي ارزش و عظمت. و همچنين خطر به معناي معمولي كه داريم كه خداي نكرده اگر رد شود چه؟ اگر پذيرفته نشود چه؟ اگر بگويند لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ چه؟.

در احاديث رسيده كه اَوْحَي اللّهُ تَعالي اِلي مُوسي يا مُوسي مُرْ ظَلَمَةَ بَني‌اِسْرائيلَ اَنْ‌يُقِلُّوا مِنْ ذِكْري فَاِنّي اَذْكُرُ مَنْ ذَكَرَني مِنْهُمْ بِاللَّعْنَةِ([4]) فرمود خدا به موسي، اي موسي دستور بده به ستمگران از بني‏اسرائيل كه كمتر مرا ياد كنند،  اسم من را نبرند، به ياد من نيفتند چون هريك از آنها كه ياد من بكند من او را ياد مي‏كنم به لعنت. چرا مرا ياد مي‏كنند؟ اين فرمايش را دقت كنيد. ظالم يعني ستمگر، كسي كه به خود ستم كند به معصيتها، نافرمانيها، ظالم است ظالِمٌ لِنَفْسِهِ([5]) كسي كه به غير ستم كند و ظلم كند ظالم است، به هركس به هرگونه ظلم و ستمي، ظالم است. به طور كلي هر  نافرماني ظلم است، هر اعتقاد انحرافي ظلم است، هر بدعتي كه در دين گذارده شود ظلم است. وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ كَذِباً([6]) هرچه خلاف دستور الهي باشد به هر شكلي ظلم است. حقوق را ضايع كردن ظلم است،  حقوق پدر و مادر، حقوق همسايگان، حقوق خويشان، حقوق زن، حقوق شوهر، حقوق فرزندان، اين همه حقي كه خدا معيّن كرده و اوليائش بيان فرمودند در هر كوچك و بزرگش كه تخلّف شود و تخطّي، ظلم است. ظلم يك كلمه جامعي است براي هرگونه تخلّفي از نظام الهي. در برابرش عدل يعني مطابقت و موافقت با نظام الهي و تخلّف نورزيدن. اين است كه ما عدالت حقيقيه و واقعيه را شأن

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 282 *»

معصومين كلي و بعد انبياء: به حسب درجه‏شان، بعد درباره كاملان و بزرگان به حسب درجه‏شان مي‏دانيم. بزرگان دين را عدول نافين معرفي مي‏كنند به ما، يعني عدالتشان عدالت واقعيه و حقيقيه است نه عدالت ظاهري. حقيقةً انحراف، تخلّف، تخطّي براي آن بزرگواران نيست. اما ديگران همه مبتلا هستند به ظلم، مبتلا هستند به تجاوز، به تعدّي از حدود الهي و ظالمند.

حال اگر كسي از ظلمش پشيمان نشده باشد، از تجاوز و تعدّيش نسبت به حقوق الهي و حقوق خلق متنبّه نشده باشد، توبه نكرده باشد، وظيفه‏اش را ادا نكرده باشد، اگر نادم و پشيمان شده و حقي از مردم به گردن اوست بايد ادا كند حق آنها را، استرضاي خاطرشان را بكند، طلب رضايت و حلّيّت از آنها كند. همين‏طور اگر اينها را انجام نداده آمده در ميقات محرم شده، حال چطور مي‏گويد لبّيك و چطور بتواند بگويد لبّيك لبّيك؟ يعني خداي من، محبوب من، آقاي من، من آمدم بله چه مي‏فرمايي؟ ياد خداست، ذكر خداست آيا اين حديث و فرمايش حضرتِ عزّت و جلالت، اين حديث قدسي به موسي7 مخصوص بني‏اسرائيل بوده و يا اينكه مخصوص جبابره و ستمگران و حكّام جور و آن ظالمان و فراعنه بوده؟ نه، ظالم، ظالم است هركس باشد به هر شكلي باشد، هر طور باشد. و بداند هركس در ظلم به‌سرمي‏برد و ظلم مي‏كند هرگاه بگويد خدا، هرگاه بگويد پيغمبر، امام، از اسماء الهي هرچه ياد كند، تا خدا را ياد كند به هر طوري خدا هم او را ياد مي‏كند به لعنت. لعنت يعني چه؟ يعني دور شو از رحمت من، دور شو و اين دورشدن از رحمت خيلي دامنه دارد، خيلي دامنه دارد.

در همين سفر، بحث سفر است ديگر، در مورد همين سفر امام7 مي‏فرمايد لَعَنَ رَسُولُ اللّهِ9 ثَلاثَةً رسول خدا9 سه نفر را لعن كردند از جمله اَلآكِلُ زادَهُ وَحْدَهُ([7]) كسي كه در سفر باشد زاد و توشه خود را تنها بخورد نزد رسول خدا ملعون است. تا اين

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 283 *»

درجه لعنت پيش مي‏آيد، يعني دارد ظلم مي‏كند به همسفران، همراهان. چرا با آنها هم‏غذا نمي‏شود؟ چرا در غذا و زاد و توشه خود با آنها مشاركت نمي‏كند؟ امر سفر است، حالا در آن سفرهايي كه به اين شكل انجام مي‏شده و هركسي زاد و توشه خاصّي داشته بايد حرمت كند از همسفرها. رسم معاشرت و حسن مصاحبت اين است كه حرمت‌داري كند، اگر زادي دارد، توشه‏اي دارد، غذائي دارد با آنها مشترك باشد، شريك بشود با آنها نه اينكه تنها بخورد و اعتنا نكند و نوعاً هم اين تنهاخوريها در مواردي است كه رفاهي هست و لذّتي هست و امتيازي هست. اما اگر امتيازي نباشد چرا تنها باشد، چرا تنها بخورد؟

سخن در اين است كه لعنت يك دامنه وسيعي دارد، كسي نگويد كه من كه ظلم كفر ندارم، من كه ظلم شرك ندارم مثلاً، لعنت شامل من نمي‏شود. نه، ظلم هرچه هست و به هر شكلي است كنارش لعنت خوابيده، كنارش لعنت است يعني دوري از رحمت الهي است. حالا رحمت در هر جايي مناسب خودش و لعنت در هر جايي مناسب خودش. از هر رحمتي كه خدا ما را دور كند ما را لعنت كرده و به هر رحمتي كه ما را نزديك بفرمايد و شامل حالمان كند، لعنت را از ما دور كرده. ببينيد حالا ما چقدر گرفتاريم و چقدر لعنتها شامل حال ماست. در هر بي‏فكري، در هر اهمال، در هر مسامحه، در هر تضييع حقوقي، در هر تقصيري ما ملعون قرار مي‏گيريم، مورد لعنت واقع مي‏شويم، از رحمت دور مي‏شويم. آنگاه مي‏ناليم كه چرا مالمان بركت ندارد؟ چرا عمرمان بركت ندارد؟ چرا روزمان بركت ندارد. مي‏دَويم چهارپا، چهار پا مثل مشهور است. دو پا قرض مي‏كنيم و چهار پا مي‏دَويم، دو پا داريم دو پا هم قرض مي‏كنيم. بااينكه چهارپا مي‏دَويم اما باز هم مي‏بينيم نه، لنگيم، كارها عقب است، گرفتاريم. اينها در اثر همين است كه مرتّب ما كارهايي داريم، برنامه‏هايي داريم، تضييع‏ها و تقصيرهايي داريم كه اينها موجبات لعنت را فراهم مي‏كند براي ما و دوري از رحمت را.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 284 *»

حال آن كسي كه مي‏خواهد بگويد لبّيك، خدا را ياد كند، آيا اطمينان پيدا كرده كه ظالم نيست در نزد پروردگار؟ خداي عدل، عدل مطلق؛ او عادل مطلق است، او هر تخطّي را، هر تخلّف را، هر تعدّي را ولو به اندازه سر مو، مي‏بيند و مي‏داند. از ديد او كه پنهان نيست، از نظر او كه دور نيست، از علم و احاطه او مخفي نيست. چرا اين‏قدر اهمال مي‏كنيم؟ چرا درباره تضييع حقوقها، در اين تقصيرها اين‏قدر بي‏باكيم؟ خدا بر همه ما عنايت بفرمايد و ترحّم بفرمايد و از گناه ما بگذرد. خدايا صاحبان حقوق ما را دلهايشان را از ما راضي بفرما، خدايا بر هركس ظلم كرده‏ايم او را از ما راضي كن، تو حقش را ادا كن. خدايا خودت از ما راضي شو، اوليائت را از ما راضي بفرما، امام زمان صلوات الله عليه صاحب حقّ كلّي و اوّلي و اصلي را از همه ما راضي و خشنود بفرما. حق او را از همه بيشتر تضييع مي‏كنيم و درباره او از همه بيشتر تقصير داريم، خدايا به فضل و كرمت، به آقايي و بزرگواري او، دل او را نسبت به همه ما مهربان بفرما، به رحم بينداز، آن دل مقدّس را بر همه ما به ترحّم بينداز، قلب مقدّسش را از ما خشنود فرما. حال با توجّه به اين فرمايش، شخص چطور بگويد لبّيك ؟

همچنين بايد در حال آماده شدن براي گفتن لبّيك، براي انعقاد احرام و شروع در اعمال، بايد شخص متنبّه شود و متذكّر گردد و به ياد آورد آن موقعي را كه اسرافيل از طرف پروردگار مأمور مي‏شود براي دميدن در صور به منظور احياء، كه نفخه احياء ناميده مي‏شود در برابر نفخه صعق، كه هر دو دميدن است اما نوعش فرق مي‏كند. دميدن اوّل ميراندن است كه همه خلق را مي‏ميراند به همان دميدن در صور، نفخه دوّم نفخه احياء است كه همان دميدن است اما زنده مي‏كند. اين زنده كردن، نداي الهي است كه خطاب مي‏كند خداوند با همين دميدن اسرافيل كه دميدن احياء است، بندگان من از اوّلين و آخرين، بندگان من سر از قبرها درآوريد كه بايد آماده حساب و كتاب خود شويد. اين نفخه صور تا دميده مي‏شود تمام مردگان از اوّلين و آخرين سر از قبرها درآورده همه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 285 *»

شُعث و غُبر، يعني تمام موها به حسب آنجا، هيأت آنجا، شخص خاك‏آلود، از سرش و صورتش خاك مي‏ريزد. و شُعث، همه پريشان، همه وحشت‏زده، همه مضطرب و هراسان. آن وعده‏اي كه انبيا مي‏دادند موقعش رسيده. آنچنان وحشت در دلها مي‏افتد و هراس در دلها مي‏افتد كه نداي خدا را مي‏شنوند و اجابت مي‏كنند و از قبرها سر درآورده همه مضطرب، همه پريشان، همه خاك‏آلود. خيلي شباهت دارد به حالت حجّاج، خيلي شباهت دارد. البته حالا كمتر به‌جهت اينكه اين وسايل حالا طوري شده كه اوضاع را تا اندازه‏اي از آن حالت خارج كرده. آن وقتهاي پيشين، با مركبهاي حيواني، راههاي طولاني را طي مي‏كردند. در همين آيه كه مي‏خوانيم بيان شده وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ تو اي ابراهيم صدا بزن، در ميان مردم اعلام بكن به حج و آهنگ خانه خدا و قصد اين راه و طي كردن اين راه، خواهند آمد، مي‏آيند اما با اين حالات. پابرهنه، پاي پياده. پيادگان، يعني نداشتند كه مركب تهيه كنند اما شوق، آنها را به راه انداخته. اشتياقِ لقاء خانه خدا و زيارت خانه خدا و حرم خدا آنها را واداشته پياده آمدند وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ و همچنين بر مركبهاي ضعيف و نحيف در اثر پيمودن راه، كمي آذوقه، كمي آسايش، حيوانهايشان ضعيف شده‏اند. آنوقت ببينيد عنايت پروردگار را، از آن ضعيفها شروع مي‏كند. يَأْتُوكَ رِجالاً يعني از نظرمان دور نمانده‏اند كساني كه شوق آنها را با پاي پياده به راه انداخته در راه ما. ما اول آنها را ذكر مي‏كنيم، اوّل نام آنها را مي‏بريم، اول آنها در نزد ما حاضرند و ما نظر عنايتمان شامل حال آنهاست، بعد نوبت مي‏رسد به آناني كه حيواناتشان ضعيف شده‏اند، نمي‏توانند راه را درست طي كنند، با مشقّت و زحمت طي مي‏كنند راه را وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مي‏آيند، اما چطور؟ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ آن دورها هم در نظر ما هستند، در آن درّه‏هاي گود كه از نظرهاي خلق دورند، به حساب نمي‏آيند، آدم حساب نمي‏شوند، ولي در نظر ما آنچنان اينها شريفند، آنچنان مكرّمند كه به حرمت صداي تو و نداي تو اي ابراهيم، به راه مي‏افتند. ما آنها را از ياد

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 286 *»

نمي‏بريم، اوّل آنها را ذكر مي‏كنيم و به يادشان هستيم. اين‏طورها مي‏آمدند. آنگاه حجّاج را در اين مسير و در اين شرايط در نظر بگيريد، موها بلند شده، خاك راه. نبايد ديگر مو را بزنند، حتي اگر شپش كرده سر و بدن، نبايد شپش را بكشند. وضع اين‌چنيني، در ميان اين راهها آمده‏اند، راههاي آن زمان كه اين‏طور نبوده، مركبها اين‏طور نبوده.

درست اين حالت، حالت محشر است كه همه از قبرها بيرون آمده، همه مضطرب، هراسان، پريشان، نمي‏دانند قدم بعدي چيست. حجّاج همين‏طورند ديگر، نمي‏دانند قدم بعد چيست، آيا اين حج به سلامت انجام مي‏شود؟ آيا اين حج تمام مي‏شود يا نه در بين راه مرگ است، در بين راه حادثه است؟ مي‏مانند. لذا شرط مي‏كنند در تلبيه خدايا از تو مي‏خواهيم اين حج ما را به اتمام برسان، اين عمره ما را به اتمام برسان، خدايا كمكمان كن اگر در بين راه حادثه‏اي پيش آمد كه امر ما به اتمام نرسيد، شرط مي‏كنند با خدا، يك چنين حالتي دارند. در صحراي محشر همين‏طور نمي‏دانند قدم بعدي چيست، هيچ‏كس نمي‏داند چه كاره است؟ آيا بر او چه جاري مي‏شود؟ آيا از كساني است كه به درگاه پروردگار تقرّب جسته، او را مي‏پذيرند، از عباد صالحين به حساب مي‏آيد يا اينكه نه از ممقوتين است، مورد خشم الهي است، مورد غضب خداست. نمي‏دانند مسير چيست، راه كجاست، برنامه چيست. اما همه بالاخره نداي الهي را اجابت كرده، همه آمده‏اند به صحراي محشر و حاضر شده‏اند و ازدحام عجيب در محشر است، ازدحام عجيب. آن ازدحام بايد به خاطر بيايد كه آيا به ‌مانند مؤمنين خواهند بود كه اگرچه در يك‌جا ايستاده اما آنچنان وسعت دارد براي او صحراي محشر كه هيچ احساس تنگي و زحمت نمي‏كند. و يا اينكه نه، خداي نكرده مثل كفّار و منافقين، نصّاب، ظالمين، اينها كساني هستند كه تنگ مي‏شود بر آنها عرصه محشر. آنچنان تنگ مي‏شود كه نمي‏توانند قرار بگيرند از شدت تنگي و ازدحام جمعيت و زحمت و مشقّت. آفتاب آنچنان محيط است و مسلّط كه تعبير آورده‏اند قرص آفتاب يك ني بالاي سرهاست در محشر كه بايد حساب، آنجا روشن

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 287 *»

شود. وضع، آنجا روشن شود و منقسم مي‏شوند، تقسيم مي‏شوند خلق به دو دسته: دسته‏اي كه اهل نجاتند و اهل تقرّبند و در غرفات و درجات رحمت و عنايت پروردگار قرار مي‏گيرند در بهشتها و دسته ديگر نه، مبغوضان، ممقوتان، مورد غضب و خشم خدا و اينها مردودان از درگاه پروردگار و رانده شده‏اند. اين دو دسته مشخّص مي‏شود، پناه به خدا. اولِ لبيك مشخّص مي‏شود، اول لبيك اين تقسيم‏بندي شروع مي‏شود، حال چه حالي بايد داشته باشد شخصي كه مي‏خواهد لبيك بگويد كه نمي‏داند تا بگويد لبيك چيست سرنوشتش، چه خواهد شد؟ آيا به او مي‏فرمايند بيا داخل شو در مقرّبين، در مقبولين، پذيرفته‏شدگان؟ يا اينكه مي‏گويند برو، برو در مردودين، برو در مبغوضين. يك حالت اين طوري براي شخص بايد دست دهد در حالي كه مي‏خواهد شروع كند به گفتن تلبيه. آن حال تردّد، آن حال اضطراب و نگراني نسبت به آينده و بعد بايد در شخص پيدا بشود اين حالت در خود ميقات بعد از انجام نماز و پوشيدن لباس احرام. اوّلِ تلبيه بايد اين حالت دست بدهد به شخص.

بعد از اين حالت نوبت مي‏رسد به برنامه‏هاي ديگر. مناسب است ادامه فرمايش حضرت سجّاد7 كه ديشب خواندم. مي‏فرمايد ثُمَّ قالَ7 به شبلي فرمود تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ ؟ قالَ نَعَم آيا تنظيف كردي، (مراد نظافت بدن قبل از احرام و آماده شدن براي احرام است كه بايد نظيف كرد بدن را) تنظيف كردي، لباس احرام پوشيدي و پيمان و عقد بستي؟ دعائي است كه مي‏خواند انسان، همان عهد و پيمان است با امر حج، انجام دادي؟ عرض كرد بله اينها را من ظاهراً انجام دادم. قالَ فَحينَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ لِلّهِ تَعالي ؟ قالَ لا فرمود آن موقعي كه تنظيف مي‏كردي بدن را و لباس احرام مي‏پوشيدي، عهد و پيمان براي حج با خداي خود مي‏بستي، نيّت اين را داشتي، عازم بر اين بودي كه خود را به نور توبه ـ و در نسخه‏اي نوره توبه، چون نوره مي‏كشند بدن را براي تنظيف، نوره هم رسيده. به‌

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 288 *»

نوره توبه‌ـ آيا خود را تنظيف كردي؟ توبه خالص، پشيماني و ندامت واقعي و حقيقي از جميع گناهان براي تو پيدا شد؟ عرض كرد نه. قالَ7 فَحينَ اَحْرَمْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلي نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه لباس احرام مي‏پوشيدي و آماده احرام مي‏شدي آيا نيّت داشتي يعني عازم بودي، تصيمم گرفته بودي كه حرام كني بر خودت در همه حال نه فقط در حال احرام، يعني از آن به بعد در همه اوقات حرام كني بر خودت هر حرامي را كه خدا حرام فرموده ؟ گفت نه. قالَ7 فَحينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ اَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيْرِ اللّهِ؟ قالَ لا. فرمودند آن موقعي كه پيمان حج با خدا مي‏بستي، قرارداد حج با خدا مي‏گذاردي آيا آن موقع نيّت كردي، تصميم گرفتي براي اينكه هر پيماني كه براي غير خدا با هركس و به هر شكلي و با هر چيزي بسته‏اي، آن عقد و پيمان را باز كني و بشكني، اعتنا نكني ديگر؟ آيا اين تصميم را گرفتي؟(تو عهد داري با همه چيز كه به او بسته هستي، تو عقد و پيمان بسته‏اي با هرچه كه به آن دل بسته‏اي كه غير خدا باشد؛ زن است، فرزند است، مِلك است، مال است، مقام است، جاه است، با هرچه، هرچه، به هرچه كه بسته هستي و غير خداست و رضاي خدا در آن نيست بدان كه با او پيمان داري، عقد و عهد داري. حالا بايد در موقع عقد حج، همه آنها را باز كني، آن گره‏ها را بگشايي، آن عهدها را زير پا بگذاري، آيا اين تصميم را گرفتي و آمادگي را پيدا كردي؟) عرض كرد نه. قالَ له7 حضرت فرمودند: فَما تَنَظَّفْتَ وَ لا اَحْرَمْتَ وَ لا عَقَدْتَ الْحَجَّ تو بنابراين نه تنظيف كردي، نه احرام بستي و نه هم عقد و پيمان با خداي خود براي حج قرار دادي. (تتمه فرمايش حضرت مي‏ماند).

اميدواريم خداوند به فضل و كرمش همه ما را موفّق به حجي بفرمايد كه او راضي است و مي‏پسندد و همچنين در همه اوقاتمان و تمام عمرمان ما را در حج خانه واقعي خودش بقيّة‏اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه قرار دهد. هميشه قصد و آهنگ آن بزرگوار را داشته باشيم و همچنين قصد و آهنگ بزرگان زمان، به نقبا و نجبا توجه كنيم و رو به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 289 *»

ايشان داشته باشيم كه حرم قدس الهي هستند و خانه‏هاي واقعي خدا. خدا ما را موفّق بفرمايد كه هميشه متذكّر امر دين و ديانت و رضاي خدا باشيم و از تمام گناهان و معاصي خدا ما را حفظ بفرمايد به حفظ و عصمت خودش. و خداوند دوره عمر ما را ان‏شاءاللّه به طاعت، طولاني بفرمايد و وقتي هم كه مي‏خواهد از دنيا ببرد به فضل و كرمش همه ما را بيامرزد و از دنيا ببرد. ما طاقت عذابهاي برزخ و گرفتاريهاي برزخ و آخرت را نداريم. خدايا ما ضعيفيم، بر ضعف ما ترحم كن. خدايا مسكينيم، بر مسكنت ما ترحم كن، خدايا بيچاره هستيم، چاره‌ساز همه ما باش به حرمت محمّد و آل‏محمّد. درجات مشايخمان عالي است متعالي فرما. رضايشان را شامل حالمان بفرما، دعاهاي امام زمان را درباره ما مستجاب بفرما و آنها را شامل حال ما بفرما، دعاهاي ناقابل ما را درباره آن بزرگوار مستجاب بفرما، سلام و صلوات ما را به محضرش ابلاغ فرما.

اللهم صل علی محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 290 *»

 

مجلس   22

 

 

 

 

 

 

 

 

€ نماز پيش از احرام

€ فرازي از حديث شبلي

€ حالت مُحرم در حال تلبيه

€ معناي «لاشريك لك …»

€ معناي «ان‌ّ الحمد و النعمة …»

€ دعائي از امام سجاد7

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 291 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد اعمال عمره تمتّع از ميقات شروع مي‏شود كه شخص در ميقات بعد از آنكه غسل كرده لباس احرام پوشيده، نماز گزارده ـ حالا يا نماز واجب يا نافله يا نماز مستحبّي به عنوان نمازِ قبل از محرم شدن ـ و بعد آماده مي‏گردد براي تلبيه گفتن كه با تلبيه احرام منعقد مي‏شود.

در فرمايشات حضرت سجّاد7 مي‏خوانيم عبارتي را كه وظيفه شخص است در موقع نماز در ميقات متذكّر اين معني باشد. البته مي‏دانيم اين صلوة و اين نمازي كه در ميقات گزارده مي‏شود كه بعدش احرام انجام بشود، اين نماز در واقع به تعبير خودمان، نماز آشتي‏كنان است؛ بايد اين‏طور باشد. بنده‏اي كه فراري بوده به‌واسطه انجام گناهان و مرتكب شدن معاصي خود را محروم كرده بود از عنايات و رحمتهاي الهي، حال با همه اين دوريها، با همه اين بي‏وفائيها و جفاها نسبت به محبوب خود، خداي خود، حال خدا منّت بر او گذارده اسباب فراهم كرده، توفيق عنايت كرده. معني توفيق را اجمالاً مي‏دانيم يعني اسباب و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 292 *»

شرايط را خداوند طوري مقرّر بفرمايد كه با مقصد انساني وفق دهد. اين موافق شدن اسباب و شرايط با خواست انساني، توفيق ناميده مي‏شود. حال اين بنده با همه شرايط و اسباب موفّق شده و در ميقات قرار گرفته. گويا اين نمازي كه گزارده مي‏شود كه بعد محرم شود، نماز اتّصال است بعد از انفصال. نماز آشتي است بعد از قهربودن. بنده از خداي خود قهر مي‏كند نه خدا از بنده اِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ([8]) خدا محجوب نيست از بندگانش، اعمال بندگان است كه حجاب مي‌كند بين حق و خلق، بين خدا و بنده. حال گويا با اين نماز مي‏خواهد اين حجابها را برطرف كند، اين دوريها را مبدّل به نزديكي كند و آن انفصالها و جداييها را، بَدَل به اتصال كند. لذا بايد بعد از اين دو ركعت يا هر نمازي كه گزارده مي‏شود كه بعدش قصد احرام دارد شخص متذكر اين امر باشد كه احرام منعقد مي‏شود به تلبيه. لذا درباره همين نماز و قرارگرفتن در ميقات حضرت به شبلي فرمود قالَ لَهُ7 اَدَخَلْتَ الْميقاتَ وَ صَلَّيْتَ رَكْعَتَي الاِْحْرامِ وَ لَبَّيْتَ؟ آيا داخل ميقات شدي و دو ركعت نماز احرام را بجا آوردي و تلبيه گفتي؟ قالَ نَعَمْ عرض كرد آري، ظاهر اين برنامه را انجام دادم. قالَ7 فَحينَ دَخَلْتَ الْميقاتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ بِنِيَّةِ الزِّيارَةِ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه وارد ميقات شدي آيا عازم بر اين شدي كه تا اينجا كه آمده‏اي به منظور زيارت پروردگار و لقاء و ديدار خدايت آمده‏اي؟ گفت نه. قالَ7 فَحينَ صَلَّيْتَ الرَّكْعَتَينِ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَقَرَّبْتَ اِلَي اللّهِ بِخَيْرِ الاَعْمالِ مِنَ الصَّلوةِ وَ اَكْبَرِ حَسَناتِ الْعِبادِ ؟  فرمود آيا آن موقعي كه دو ركعت نماز گزاردي مقصودت اين بود و به اين نيّت انجام دادي و عازم بر اين شدي كه تقرّب به پروردگارت مي‏جويي به بهترين اعمال كه عبارت است از نماز و بزرگترين حسنات بندگان ؟ قالَ لا گفت نه، متوجه نبودم. قالَ7 فَحينَ لَبَّيْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ نَطَقْتَ لِلّهِ سُبْحانَهُ بِكُلِّ طاعَةٍ وَ صَمَتَّ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَةٍ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه لبّيك گفتي متوجه بودي و بر اين نيّت بودي كه حال كه زبان مي‏گشايي و نطق مي‏كني،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 293 *»

نطق تو براي خداست به هر طاعتي به اين معني كه سخن مي‏گويي و لب مي‏گشايي و اظهار مي‏كني آمادگي خود را براي انجام هر طاعت و بندگي براي خدا و دهان مي‏بندي از هر معصيتي به اين معني كه ترك همه معاصي را تصميم داري؟ عرض كرد نه. قالَ7 حضرت فرمودند بنابراين ما دَخَلْتَ الْميقاتَ وَ لا صَلَّيْتَ وَ لا لَبَّيْتَ تو نه داخل ميقات

شدي نه نماز گزاردي و نه تلبيه گفتي.

پس بعد از نماز حالت احرام دارد بنده و آماده مي‏شود براي گفتن لبّيك كه با لبّيك گفتن، احرام منعقد مي‏شود. عرض كردم به مانند آنكه در نماز تكبيرة‏الاحرام كه مي‏گوييم وارد نماز مي‏شويم و نماز منعقد مي‏شود و بر ما حرام مي‏گردد آنچه كه منافات دارد با نماز و حالت نماز و براي نمازگزار.

اجمالاً ديشب عرض كردم كه درحال تلبيه بايد چه حالي داشته باشد شخص و اما خود تلبيه كه گفته مي‏شود معني اجماليش عرض شد اجابت نداي خداست كه خدا خوانده، دعوت فرموده، صدا زده بنده خود را و حال بنده آماده مي‏شود براي اجابت نداي او، مي‏گويد لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَريكَ لَكَ سبحان‏اللّه چه كلام جامعي است اين فرمايش و اين كلمات! ببينيد براي چه لحظه‏اي خدا و حجّتهاي خدا اين عبارات را انتخاب كرده‏اند! عالي‏ترين لحظه است براي بنده. با توضيحاتي كه ديشب عرض كردم، ان‏شاءاللّه در خاطرها هست. چه لحظه عجيبي است براي بنده! در يك‌چنين لحظاتي مي‏خواهد همه حالات دروني و همه آن اوصافي كه برايش فراهم شده در اين سفر، در اين قصد خانه خدا با اين‏همه شرايط و توجهات، حالا همه آن روحيات را مي‏خواهد بريزد در قالب الفاظ؛ با الفاظ آنچه هست بيان كند. چه بياني است اين بيان؟! چه بحثي است اين بحث؟! اين عبارات چقدر پُر معني است! چقدر محتوا دارد، خدا مي‏داند! و با توجه به همين محتواي عجيب اين كلمات است كه هركس بيشتر به اين محتواها آشنايي دارد در موقع گفتن و ادا كردن تلبيه از خود بي‏خود مي‏شود، بي‏طاقت

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 294 *»

مي‏شود، نمي‏تواند بگويد، تلبيه به زبان بياورد. چرا؟ چون مي‏بيند كه سرشار است از معنويت، پُر است از حقايق عجيب. خلاصه بايد تمام آن روحياتي كه شخص حاجّ، شخص معتمر كسب كرده، همه آنها را بايد در اين قالب الفاظ بريزد و ظاهر كند. بي‏جهت نبود كه امام سجّاد صلوات اللّه عليه زبانشان به لبّيك نمي‏گشت، مي‏خواستند بگويند لبّيك اما بر زبانشان جريان پيدا نمي‏كرد([9]) با اينكه عرض كردم همه وجودش لبّيك است، همه حياتش لبّيك است، ظاهر و باطنش لبّيك است. اما به زبان مباركش جاري نمي‏شد چون معناي اجمالي لبّيك يعني بله، آري خداي من، خالق من، رازق من، محيي من، مميت من. خوب اينها كه امور خلقي است تكويناً همه بايد به اين امور اقرار داشته باشند و همه دارند اَفِي اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ([10]) اَللّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ([11]) همه دارند همين حالات را، درك را دارند اما اين فضيلت نشد، اين ارزش نشد. ارزش از اين است كه وقتي كه مي‌گويد اي خالق من، بله من در خدمتم، اي رازق من، بايد همراه همه اينها اين‏طور باشد. اي مونس من، اي انيس من كه من با همه بيگانه شده‏ام و با تو انس گرفتم. از همه بريده شدم، به سوي تو آمده‏ام. از همه‏جا دل كندم، دل به تو بستم. اي دلبر من، اي دلنشين من، با تو شده‏ام. بايد ادراك و احساس كند كه خدا مونس اوست، خدا انيس اوست. حبيب من، محبوب من، اي طبيب من، تمام دردهاي مرا تو بايد درمان كني. اي چاره من، اي پناه من. همچنين در اين سفر نشان داده‏ام و در اين قصدي كه دارم كه حج است مشخص نمودم تو منظور مني، تو محبوب مني، تو مقصود مني، بالاخره خداي من با همه اين معاني، با همه اين جهات و جوانب؛ عاشقانه، خالصانه، صادقانه، آري بله، آمدم. اين معناي اجمالي لبيك. آمدم و آماده، نه تنها آمدم كه آماده‏ام براي خدمتگزاري. لبّيك.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 295 *»

حالا مهمتر، با همه اين حرفها و گذشته از اين روحيات عجيب كه در همين كلمه لبّيك قرار دارد، حالا لا شَريكَ لَكَ سبحان‏اللّه لا شَريكَ لَكَ يعني من الآن در اين حال با تمام اين اوضاعي كه فراهم شده برايم و در اين موقعيتي كه قرار گرفتم، در نظر بگيريد در سرزمين ميقات، چه سرزميني؟! در مسجد مبارك شجره، خدا روزي كند ان‏شاءاللّه با توفيقات، با قبولي. در حال احرام غسل كرده، تنظيف كرده، لباس احرام پوشيده، اين آمادگي ظاهري، آن هم آمادگي معنوي، حالا مي‏گويد لا شَريكَ لَكَ يعني خدايا من گواه يكتايي تو هستم. نه گواهي مي‏دهم تنها به يكتايي تو، اصلاً الآن شده‏ام گواه يكتايي تو لاشَريكَ لَكَ گواه يكتايي تو شدم، يعني بي‏شريكي تو را در ظاهر و باطنم خدايا گواهي مي‏كنم. طوري به تو توجه كرده‏ام، طوري به تو روآورده‏ام، طوري از همه چيز و همه كس و همه جا بريده شده‏ام و آنچنان تو را قصد كرده‏ام كه هركس در هرجا ديگر بعد از اين من را ببيند، من را مشاهده كند در هرحال، درحال بلندي باشد، پستي باشد، درحال سواره باشد، درحال پياده باشد، درحال سيري باشد، درحال گرسنگي باشد، درحال جمع باشد و با جمعيت يا تنها باشد، در همه حالم هركس مرا ببيند، هركس باشد، هركس چشم ظاهري داشته باشد به ظاهر، چشم معنوي داشته باشد در معني و باطنِ من مشاهده مي‏كند كه خدايا فقط تو را مي‏جويم، فقط به سوي تو مي‏پويم، جز تو نجويم و جز به سوي تو نپويم. غير تو را ندانم و غير تو را نخوانم و غير تو را ندارم. لا شَريكَ لَكَ غير تو را ندارم كه فقر محض. لباس احرام لباس بي‏لباسي است، هيچ ندارم جز تو، هيچ نخواهم جز تو. مقصودي ندارم، مطلوبي ندارم، اصلاً راهي ندارم جز تو لا شَريكَ لَكَ سبحان‏اللّه اين چه گواهي است؟!

در يك‌چنين حال بايد شخص محرم اظهار كند اين گواهي را و اين گواه بودن همه حالت من در بي‏شريكي تو و يكتايي تو و تنهايي تو و اينكه تو فردي، تو تنها هستي، با تو شريكي نيست در ذاتت، در صفاتت، در افعالت، در عبادت و بندگي من نسبت به تو. در

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 296 *»

تمام اين مقامات خدايا تو فردي و يكتا. اين يكتايي خدا را بايد شخص محرم در ظاهر و باطنش اظهار كند تا بتواند بگويد لا شَريكَ لَكَ يعني خدايا من در حالي قرار گرفته‏ام كه خلق تو هركجا مرا ببينند اين گواهي را مي‏بينند. ملائكه تو هم مي‏بينند خدايا، شهود تو بر من، حجّتهاي تو برمن، آنها هم مشاهده مي‏كنند كه من در چه وضعي قرار دارم. سرتاپا شده‏ام خدايا براي تو، در راه تو، جوياي تو، پوياي به‌سوي تو. غير از تو در من كسي چيزي نمي‏بيند. اگر مي‏نشينم براي تو است، اگر برمي‏خيزم براي تو است، اگر سوار مي‏شوم براي تو است، پياده مي‏شوم براي تو است، در بلندي قرار مي‏گيرم براي تو است، در پستي واقع مي‏شوم براي تو. لا شَريكَ لَك در تمام اين حالاتِ بنده كاملاً مشهود است. لذا فرمودند مستحب است كه در همه اين حالات تلبيه را تكرار كنند و استحباب دارد صداها بلند شود به تلبيه به اين معني اعلام كنند، همه بشنوند كه ما اين‏چنينيم. سر از پا نشناخته در راه لقاء پروردگار و اجابت نداي او آماده شده‏ايم. فرمودند كه صداها را به تلبيه بلند كنيد، مردها بلند بگويند لبّيك را كه خودِ بلند گفتن هم يعني خدايا اظهار مي‌كنم، من افتخار مي‏كنم به بندگي تو، فخر من است. مولايم، آقايم، سيّدم، امامم، قدوه من، پيشوايم، علي صلوات اللّه عليه فرمود اِلهي كَفي بي عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً خدايا مرا اين عزّت بس كه بنده تو باشم وَ كَفي بي فَخْراً اَنْ تَكُونَ لي رَبّاً([12]) خدايا چه افتخار بالاتر از اين براي من از اينكه تو پروردگار من باشي، لذا براي افتخار به عبوديت و بندگي فرياد مي‏كنم لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَريكَ لَكَ. سبحان اللّه! اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ ديگر چه باقي مي‏ماند خدايا؟ همه چيز را گذاردم و معلوم است هيچ نداشته‏ام. دليلش همين است كه من الآن هستم و خودم. هيچ چيز از آنِ من نبود. معناي فقير، معناي بنده همين است. هيچ چيز نداشتم؛ تمام، خيالات بود. تمام آنچه را كه به آنها دل بسته بودم و از خودم مي‏دانستم همه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 297 *»

خدايا خيالات بود. خانه خيالات بود، لانه خيالات بود، عزّت خيالات بود، جاه خيالات بود، بستگيها همه خيالات بود، زن، فرزند، شوهر، همه و همه خدايا اينها همه خيالات بود كه من خودم را بسته بودم به آنها. حالا كه آمده‏ام در محضر تو، در ميقات مي‏بينم من هستم و خودم؛ فقط من و خودم. هرچه هستم همين و هرچه دارم همين است، هيچ چيز ندارم هيچ، فقر، كاملاً فقر. همه چيز را از خود دور كرده حتي بايد زينتها را كنار بگذارد كه مبادا دلبستگي به زينت باشد تا فقر محض و فاقه بندگي كاملاً نمودار بشود كه معناي فقر و بنده و فقير چيست و فاقه چيست. بايد كاملاً اظهار كند. اي كاش مي‏شد كه آنچه كه از نظر روحيات، فضل و كمالات است كه همه اسباب غرور بنده مي‏شود، كاش مي‏شد اينها را انسان بگذارد و برود! كاش مي‏شد همان‏طور كه خانه را گذاشت و رفت، همان‏طور كه كار را گذاشت و رفت، مال و منال را گذاشت و رفت، ملك و عيال را گذاشت و رفت، جاه و مقام را گذاشت و رفت، كاش مي‏شد آن علم و فضلي كه مايه غرورش شده، آن زهد و تقوايي كه مايه عُجبش شده، آن روحياتي كه او را پاي‌بند كرده، كاش مي‏شد آنها را هم بگذارد و برود و بداند هيچ ندارد. آن علم و فضل و تقوي و زهد و روحيات معنوي كه باعث پاي‌بندي اوست‏ از خداي اوست اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْنا مِنَ الْمُعارينَ وَ لاتُخْرِجْنا مِنْ حَدِّ التَّقْصيرِ([13]) بايد در اين حالت باشد كه هميشه خود را مقصّر و پست و بيچاره و كوتاه و فقير ببيند. فضل و كمالات او را مغرور نكند، عُجب برايش فراهم نسازد. علم، مقام برايش درست نكند. زهد و تقوي، خداپرستي، عبادت و بندگي او را پاي‌بند به خودي نكند كه از خداوند غافل باشد جايي كه اَلْمَحَبَّةُ حِجابٌ بَيْنَ الْمُحِبِّ وَ الْمَحْبُوبِ وقتي كه خود محبّت حجاب باشد و دوئيّت ايجاد كند و انسان را از محبوب بيگانه كند كه ببيند دوست دارد محبوبش را. هم محبّت، هم خودش، هم محبوب را درك مي‏كند. وقتي كه محبّت اين‌چنين باشد آنوقت عبادتي كه موجب عُجب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 298 *»

است، علم و كمال و تقوي و زهدي كه موجب عُجب است، اينها چه حجابهاي غليظي است كه صد در صد از مُلك و مِلك و مقام و جاه دنيوي غليظ‏تر، سخت‏تر و حجابي است كدرتر. پناه به خدا مي‏بريم. از اينها هم اي كاش مي‏شد بنده برهنه بشود، پاك و پاكيزه بشود، مجرّد بشود، گرفته بشود تا بتواند بگويد اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ هيچ چيز مال كسي نيست، همه مال تو است. اگر حمد و ستايش و شايستگي و بايستگي در كسي است، خدايا تو بايد ستايش بشوي. تو دادي، مال تو است، عنايت تو است. توجه به اين امور داشته باشد.

عبارتي را مي‏خوانم از حضرت سجّاد صلوات اللّه عليه كه در واقع بيان حال همين محرم است در موقع گفتن تلبيه و مضمون تلبيه است اما به زبان دعا، مي‏فرمايد: فَقَدِ انْقَطَعَتْ اِلَيْكَ هِمَّتي وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَكَ رَغْبَتي فَاَنْتَ لا غَيْرُكَ مُرادي وَ لَكَ لا لِسِواكَ سَهَري وَ سُهادي خداي من، همّت من از همه‏جا قطع شد، توجه من از همه‏جا بريده شد، خواسته‏هاي من از همه‏جا منصرف گرديده و به طرف تو است. ديگر خواستي در وجود من نيست به غير تو اي خداي من. تو نه غير تو مراد و مقصود من است و براي تو نه براي غير تو اين بيدارخوابيهاي من، اين ناراحتيها و زحمتها و مشقّتهاي من است. در هر زحمت و مشقّت و بيدارخوابي كه هستم خدايا براي تو است. وَ لِقاؤُكَ قُرَّةُ عَيْني خدايا ديدار تو مايه چشم‏روشني من است وَ وَصْلُكَ مُني نَفْسي خدايا رسيدن به درگاه ‏تو، اتصال به مقام قرب تو، اين خواسته دل من است وَ اِلَيْكَ شَوْقي تمام اشتياق من فقط به سوي تو است وَ في مَحَبَّتِكَ وَلَهي خدايا در محبّت تو اين حيرت و سرگرداني و پريشاني من است وَ اِلي هَواكَ صَبابَتي خدايا به سوي محبّت تو و عشق به تو است اين عشق من. اگر عشقي، شوقي، محبّتي هرچه هست براي تو است وَ رِضاكَ بُغْيَتي خدايا خرسندي تو خواسته من است وَ رُؤيَتُكَ حاجَتي خدايا حاجت من آن است كه تو را زيارت كنم، تو را ديدار كنم وَ جِوارُكَ طَلِبَتي خواسته من آن است كه در جوار قرب تو

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 299 *»

قرار بگيرم وَ قُرْبُكَ غايَةُ سُؤلي خدايا قرب تو را من مي‏خواهم. نهايت خواسته من از درگاه تو اين است كه مقرّب درگاه تو شوم وَ في مُناجاتِكَ رَوْحي وَ راحَتي خدايا رَوْح يعني راحتي من و نشاط من در اين است كه با تو گفتگو داشته باشم، آن هم مناجات، يعني فقط تو بشنوي و من بشنوم؛ گفتگوي سّري بين من و تو باشد وَ عِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتي خدايا نزد تو است دواي بيماري من وَ شِفاءُ غُلَّتي سوز تشنگي من به سقائي تو است كه عنايت كني و شفا بخشي وَ بَرْدُ لَوْعَتي خنكي اين آتش سوزاني كه در وجود من مشتعل شده، تو هستي وَ كَشْفُ كُرْبَتي خدايا تويي فقط كه مايه برطرف شدن غم و اندوه مني فَكُنْ اَنيسي في وَحْشَتي خدايا تو انيس من باش در موقعي كه من وحشت‏زده هستم از همه كس و همه چيز و همه جا، تو انيس من باش وَ مُقيلَ عَثْرَتي خدايا كيست كه ببخشد لغزشهاي مرا؟ كيست كه اقاله كند، مرا بپذيرد با اين‏همه لغزشها و خطاها؟ چه كسي مي‏تواند مرا به درگاه تو برساند؟ فقط تو هستي كه اقاله مي‏كني و مي‏آمرزي مرا و مي‏پذيري مرا و چشم مي‏پوشي از بديهاي من وَ غافِرَ زَلَّتي مي‏گذري از خطاها و لغزشهاي من وَ قابِلَ تَوْبَتي تو پذيرنده توبه من هستي وَ مُجيبَ دَعْوَتي و جواب مي‏دهي خواسته مرا، دعاي مرا اجابت مي‏كني وَ وَلِيَّ عِصْمَتي خدايا تو هستي كه نگهدار امور مني، هيچ‏كس ديگر نمي‏تواند مرا نگهداري كند در مهالك ظاهري و معنوي، خدايا فقط تو هستي كه ولّي عصمت مني و نگهداري من در دست ولايت تو است وَ مُغْنِيَ فاقَتي خدايا تو هستي كه نيازمنديهاي مرا برطرف مي‏كني وَ لاتَقْطَعْني عَنْكَ خدايا از تو مي‏خواهم كه مرا از خودت جدا نكني، خدايا من آرزويم اين است كه از تو جدا نشوم وَ لاتُبْعِدْني مِنْكَ خدايا مرا از خودت دور نكن.

حال ببينيد دو سه كلمه ديگر امام مي‏فرمايند و در اين دو سه كلمه تمام روحيات محرم بيان شده كه بايد هميشه ما محرم باشيم، هميشه بايد اين‌چنين باشيم و عرض كردم حج يك عبادت تمريني است براي كسب و تحصيل بندگي واقعي. عرض مي‏كند يا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 300 *»

نَعيمي وَ جَنَّتي اي خداي من تو هستي نعمت من، اصلاً تو نعمتي براي من، تو بهشت مني، من ديگر طالب چه نعمتي باشم؟! ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ خدايا كسي كه تو را ندارد چه دارد؟ وَ مَا الَّذي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ([14]) اما آن كسي كه تو را يافته چه ندارد؟ ببينيد عبارت حضرت اين است يا نَعيمي وَ جَنَّتي اي نعمت من، اي بهشت من وَ يا دُنْيايَ وَ آخِرَتي اي دنياي من، اي آخرت من، خدايا يعني تو دنياي مني، تو آخرت مني، تو نعمت مني، تو بهشت مني، تو همه چيز مني يا اَرْحَمَ الرّاحِمين([15]) اي ارحم الراحمين. اين فرمايش حضرت است در دعائي كه عرض كردم. ان‏شاءاللّه با توجه به اين مضامين شريفه به بركت خود آن بزرگوار خداوند همه ما را به يك‌چنين حجهايي هميشه موفّق بفرمايد و تا زنده هستيم در يك‌چنين احرامي ان‏شاءاللّه باشيم به بركت اوليائش.

اللهم صل علی محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 301 *»

 

مجلس   23

 

 

 

€ تكليف محرم در طي مسافت بين ميقات و حرم

€ حرم و قطع تلبيه

€ حالت محرم هنگام ورود به حرم

€ آثار رحمت و زيادتي رجاء بر خوف

€ شوق محرم در كنار حرم

€ مستجار و حرم

€ محرم و كعبه و عظمت آن

€ ديدار خدا، ديدار اولياء خدا

€ توجه به وسائط، اضمحلال وسائط

€ محرم با خداي متعال همراه است

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 302 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد در ميقات شخص محرم مي‏شود و تلبيه مي‏گويد تا مي‏رسد به حرم. تمام اين برنامه‏ها براي حرمت حرم بوده و به منظور احترام از حرم خدا اين جريان انجام شده. حال كه تلبيه گفته است و محرم شده است و تلبيه را عرض شد حجّاج در بين راه بايد بگويند در هر حال كه هستند بايد تلبيه را ترك نكنند و با صداي بلند مردها بگويند لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لاشَريكَ لَكَ و تكرار كنند با توجه به آن معاني كه عرض شد تا اينكه آماده مي‏شوند براي داخل شدن در حرم الهي.

مسيرها نوعاً فاصله دارد، ميقاتها نوعاً فاصله دارد تا خود حرم. در اين فاصله‏ها بايد با گفتن تلبيه تمام مراتب اعتقادي، مراتب توحيد همه و همه كامل شده باشد. در اعتقاد به توحيد و يگانگي خداوند متعال در ذات و يگانگي او در صفات و يگانگي او در افعال و همچنين يگانگي او در مقام عبادت و پرستش او، همه اين مقامات چهارگانه توحيد بايد

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 303 *»

در وجود شخص كاملاً كامل شده باشد و به مرحله كمال خود برسد به بركت همين امور مقدماتي و آماده باشد براي داخل شدن در حرم خدا.

وقتي كه مي‏رسند به حرم و داخل حرم مي‏شوند، حرم حرمي است كه خدا معيّن فرموده، به دستور خداوند آدم7 مشخّص كرد، علامت گذارد و انبياء همين‏طور آن علامت را تجديد كردند تا زمان رسول خدا9. آن بزرگوار هم باز علائم حرم را تجديد فرمودند و دستور دادند كه حرمي كه آدم7 معيّن كرد، دوباره مشخص شود. به دستور رسول خدا9 در زمان آن بزرگوار تجديد شد آثار حرم و مشخّص شد حرم الهي.

با تمام اين مقدمات با تحصيل يك‌چنين روحيات آماده مي‏شود شخص محرم كه وارد حرم خدا شود. بايد متذكر باشد اين حرم حرم امن است، حرم امان است، خدا در اين حرم امان داده است هركسي را كه به اين حرم پناهنده شود. حيوان اين حرم محترم است، اشجار اين حرم محترم است، سرزمين اين حرم محترم است.

در حديث حضرت صادق7 فرمودند: اَحَبُّ الاَرْضِ اِلَي اللّهِ تَعالي مَكَّةُ وَ ما تُرْبَةٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ تُرْبَتِها وَ لا حَجَرٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ حَجَرِها وَ لا شَجَرٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ شَجَرِها وَ لا جِبالٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ جِبالِها وَ لا ماءٌ اَحَبَّ اِلَي اللّهِ تَعالي مِنْ مائِها([16]) محبوب‏ترين زمينها در نزد خدا مكّه است و هيچ خاكي محبوب‏تر در نزد خدا نيست از تربت و خاك اين سرزمين مكّه. سنگي محبوب‏تر در نزد خدا نيست از سنگ اين مكّه، درختي محبوب‏تر نزد خدا نيست از درخت مكّه و كوههايي محبوب‏تر در نزد خدا نيست از كوههاي مكّه و آبي در نزد خدا محبوب‏تر نيست از آب مكّه؛ اين خصوصيات مكّه است.

باز توجه داريد كه عرض شد كربلا نسبت به مكّه قلب است و مكّه نسبت به كربلا وجه و رخساره است. مدينه نسبت به كربلا مقام مغز و دماغ را دارد و كوفه نسبت به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 304 *»

كربلا مقام صدر و سينه را دارد و بيت المقدس نسبت به كربلا مقام ساير اعضا و جوارح را دارد. تمام حرمتها از كربلاست و نشر شده آن حرمتها به اين مقامات و اراضي شريفه. حال اين حرم با اين قداست و نزاهت و طهارت و كرامت در نزد خدا، حرم خداست. در امان است آن كسي كه وارد اين حرم مي‏شود و امان دارد. قرار اين‌چنين است هركس جرمي كرده باشد وقتي كه خود را داخل حرم قرار داد، نبايد متعرّض او شوند، خدا امان داده نبايد متعرّض او بشوند.

حال شخص محرم رسيده به حرم، مي‏فرمايند به ديوارهاي مكّه كه چشمهايشان افتاد و ديدند ديوارهاي مكّه را ديگر تلبيه نگويند، تلبيه قطع بشود. يعني لبّيك گفتن ديگر قطع بشود به اين معني كه ديگر هرچه بايد شده باشد شده است. اگر بناست تو قابليت داخل شدن حرم را پيدا كرده باشي در اين مدت با گفتن لبّيكها پيدا كرده‏اي و اگرنه نه، ديگر زحمت نكش فايده‏اي ندارد. و همچنين حرم حرمت دارد و بايد سكوت كنند. حال ديگر اوّل تفكّر تو است، اينجا بايد با فكر و با انديشه راه روي لذا از اوّل حرم، حرمت‏داري بايد كرد. استحباب دارد پياده شود آن كه سواره است و پابرهنه وارد حرم خدا شود.

محرم قبل از وارد شدن در حرم بايد متذكّر اين نكته باشد كه خدايا اي امان‏بخش، اي كسي كه ايمني داده‏اي هركس را كه به حرم تو بيايد، من اميدم به فضل و كرم تو است كه من كه مستحق همه‏گونه عذابم و به‌واسطه گناهان خود استحقاق عذاب ابدي پيدا كرده‏ام، آيا از من كسي مجرم‏تر در درگاه تو هست؟ با وجود اينكه خود را از همه من مجرم‏تر مي‏بينم اما خدايا آمده‏ام كنار حرم امن تو و مي‏خواهم قدم بگذارم در حرم امان تو، اي امان بخش. يكي از اسمهاي خدا مؤمن است در دعاي جوشن مي‏خوانيد يامُؤمِنُ([17]) خدا را مؤمن مي‏گوييم يعني امان‏بخش،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 305 *»

امان‏ده. اين مؤمنين را هم كه مؤمن مي‏گويند از همين جهت است كه مي‏توانند امان دهند دوستان خود را از عذاب جهنّم. محمّد و آل‏محمّد: امان‌بخشند چون شافعند و شيعيان حقيقي ايشان، انبياء، امان‌بخشند، بزرگان دين امان‌بخشند و اينها يكي از اسمهايشان مؤمن است و معنايش هم امان‌بخش است.

حال اي خداي من اميد من به فضل تو آن است كه به داخل شدن در حرَمت، تو مرا ايمني بخشي، امان دهي از عقاب و عذابت. اين اميد بايد در دل باشد. از آن طرف بايد خوف و ترس از اينكه مبادا من تحصيل قرب الهي نكرده باشم و در اين طول راه كه گفتم لبّيك لبّيك، به من جواب دادند لا لبّيك و لا سعديك. تو نه، تو نه. به من گفتند تو را نگفتيم، تو را نخوانديم، تو بي‏خود آمده‏اي، تو دروغي مي‏گويي لبّيك بله آماده‏ام، آمده‏ام. تو هنوز نيامده‏اي، بدنت آمده اينجا تو هنوز گرفتار گناهان و پاي‌بند معاصي و علاقمند به غير ما و بسته به غير ما هستي. برگرد، تو نبايد وارد شوي. ترس از اين امر بايد سراپاي وجود محرم را به لرزه درآورد همان‏طور كه شوق به رحمت و اشتياق به امان الهي كه هركس قدم گذارد به حرم خدا در امان است، آن شوق بايد آنچنان جذب كند محرم را به حرم خدا و آنچنان بكشاند او را به حرم كه سر از پا نشناسد. اين كه پا برهنه مي‏كند، سر كه در مردها برهنه است و در زنها صورت آنها برهنه است پا را هم برهنه مي‏كند معنايش آن است كه خدايا آنچنان مشتاقم كه سر از پا نمي‏شناسم و مي‏خواهم وارد حرم تو شوم و به بركت امانت از عذاب و عقابت محفوظ بمانم.

اما عرض مي‏كنم آثار رحمت نمي‏گذارد كه حتي شخص در حال تعادل قرار بگيرد. يعني خوف و رجاء نوعاً بايد تعادل داشته باشد، دو بالي است خوف و رجاء براي مؤمن كه با اين دو بال در حركت است. با بال رجاء، شوق، اشتياق به طرف درجات قرب و اما با خوف از عدل الهي هميشه سرافكنده، هميشه خود را مقصّر مي‏بيند، هميشه خود را نارسا مشاهده مي‏كند و از خود بيزار است و به خود مطمئن نمي‏شود و عُجب پيدا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 306 *»

نمي‏كند. لذا فرموده‏اند كه نور رجاء و نور خوف در دل مؤمن هر دو برابر يكديگرند كه اگر بكشند نور خوف و نور رجاء را، هيچ‏كدام بر يكديگر زيادتي و از يكديگر كمتري ندارد، زياده و نقصان ندارند، كاملاً مساوي هستند و همچنين بايد باشد. اما عرض مي‏كنم كسي را كه خداوند تا اينجا آورده است و اين‏طور اسباب و شرايط را براي او فراهم ساخته كه نام همه‏اش را بايد گذاشت توفيق. به فضل خدا و به حسن ظنّ به پروردگار، كه خدايا اينها از باب خذلان نيست از فضل تو است، مطمئنم به فضل تو و كرم تو. خدايا اينها فضل تو است و كرم تو است، تا اينجا مرا آورده‏اي، توفيق فراهم كرده‏اي.

حال من مي‏خواهم داخل حرم تو شوم نگاه كه مي‏كنم به اين آثار رحمت تو مي‏بينم كه در من رجاء قوت گرفته، رجاء به فضلت مرا مشتاق‏تر كرده. درست است خوف در كار هست اما اميد در اينجا بيشتر است. مي‏بينم اميد به فضل تو بيشتر است تا ترس از عدل تو. آخر اگر ما پناهنده شويم به دربار سلطاني، پناهنده شويم به خانه بزرگي، بالاخره پناهنده شويم به عنايت صاحب عنايتي، پناهنده شويم به ذيل كرم صاحب كرمي، حاشا از كرم و بزرگي او كه هرچه با او جفا كرده باشيم ما را از درگاهش براند. خدايا وضع خلق تو كه همه در برابر تو لئيمند، نمي‏شود به خلق گفت كريم. همه در برابر فضل تو لئيمند، در برابر كرم تو لئامت دارند. خلق تو اين‏چنينند، تو آنان را بر اين امر مفطور فرموده‏اي. تو خودت به آنها اين بزرگواريها را داده‏اي، حاشا از آنكه كسي را بياوري كنار حرمت و آنگاه امانش ندهي، با او به فضل و كرمت رفتار نكني. نه، دور است از كرم تو. از اين جهت است كه در اين‏طور موارد و مواقع مي‏شود گفت كه بايد نور رجاء و اميد به فضل و كرم خدا بيشتر كمك كند به انسان. كريم كريم است، آن هم كريم مطلق كه در كرامتش شرطي نيست. آن هم آن كرم، كرم عميم، شامل. همه موجودات را رحمت او وسعت دارد و گرفته. آنگاه كجا؟ كنار حرم. حرم چيست؟ حرم ظرف است براي كعبه. كعبه خانه خدا، كعبه بيت شرافت و عظمت و عنايت پروردگار. هرچه فكر مي‌كند محرم مي‏بيند عظمت،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 307 *»

كرامت الهي و شرافت خانه خدا و عظمت آن سرزمين آنقدر عجيب است و بزرگ است كه نمي‏تواند فكرش را بكند. از آن‏طرف برمي‏گردد به خودش نگاه مي‏كند كه من سراپا غرق گناه و معصيت و جرمم، من كه در همه عمرم به جفا و خيانت با پروردگارم گذرانيدم اما خدايا باوجود اين ما اَنَا يا رَبِّ و ما خَطَري([18]) من كي هستم و چه ارزشي دارم كه تو بخواهي مرا به جرمم مؤاخذه كني؟ مرا به جرمم ببيني، مرا به اين همه خطا و جفا و لغزش مؤاخذه كني آن هم كنار حرمت، كنار پناهت، كنار سايه‏ات اي صاحب سايه؛ سايه رحمت، سايه عنايت، سايه تفضّل و كرامت.

از اين جهت است كه قوّت مي‏گيرد شوق به ملاقات و شوق ورود به حرم. بيشتر فكر مي‌كند محرم، محرم كنار حرم خدا بيشتر فكر مي‏كند، بيشتر تأمّل مي‏كند. خدايا تو در نظام شريعتت قرار دادي كه اگر كسي به زيارت كسي رفت، به ديدار كسي رفت حق پيدا مي‏كند بر مَزور. زيارت شده بايد حرمت كند از زائر، حقّش را ادا كند، حرمتش را نگهداري كند([19]) دستور است و در زمانهاي پيش كه خيلي مشكل بوده راهها و طي راهها به‌واسطه راه‌رفتن‏ها با مركبها يا پياده، پاها گردآلود مي‏شده. شايد آن زمانها جوراب براي همه ميسّر نبوده، از اين جهت اوّلين حرمتي كه بايد شخص مزور نسبت به زائر انجام بدهد اين است كه آب فراهم كند، پاهاي او را بشويد. او را راه بدهد در خانه خود، آسايش براي او فراهم كند، حرمت كند، براي او غذا و طعام بياورد، آب براي او بياورد. اينها معناي حق زائر است بر مزور. يعني زيارت كننده اين حقها را دارد بر كسي كه زيارتش مي‏كند. خدايا در نظام شريعتت تو قرار داده‏اي، حالا محرم با خودش فكر مي‏كند ديگران در بلدم، در وطنم حالِ مرا كه مي‏پرسند، كه كجاست؟ مي‏گويند رفته به زيارت خانه خدا. كجاست؟ رفته حج. حج چيست؟ حج قصد خانه خدا كردن، آهنگ خدا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 308 *»

نمودن و به راه او و خانه او راه افتادن. مرا اين‏طور مي‏گويند، پس من زائرم خدايا من را زائر ناميدند، حق دارم بر مزور. تو زيارت شده‏اي و به زيارت خانه تو آمده‏ام.

همچنين در شريعت اين‏طور قرار دادي كه اگر كسي به كسي پناه برد، بايد او را پناه دهد. رسم بوده پناه مي‏بردند. مخصوصاً در ميان عرب اين رسم شايع بوده اگر كسي در ميان قبيله‏اي جرمي مرتكب مي‏شد، پناه مي‏برد به غريبي از قبيله ديگري يا به شخصي از همان قبيله پناه مي‏برد، پناهش مي‏دادند، بعد هم جرمش را اقاله مي‏كردند. يعني در مقام جبران برمي‏آمدند، كفّاره، ديه، هرچه بود او را خلاص مي‏كردند از گير آن جرم. خودِ اين را مي‏گويند مستجير. حقِ مستجير را خدايا تو دستور داده‏اي كه رعايت كنند، پناه بدهند. حال تو يك كنار از خانه حرَمت، خانه خودت، يك ضلعش را مستجار ناميدي. پشت كعبه آن قسمتي كه مقابل درِ كعبه مي‏شود آنجا را مستجار گفته‏اي. يعني مقام و محلّ پناه‌بردن مستجيرها. كساني كه پناه مي‏آورند، آنجا پناهنده شوند. دستور هم هست كه بعد از اينكه طواف دور آخر مي‏رسد، شخص آنجا كه كنار ركن يماني است، بدن خود را بچسباند به خانه خدا و آنجا بگويد هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ([20]) خدايا اينجا جايي است كه پناه مي‏آورند پناه‏آورندگان به تو از آتش. تو آنجا را مستجار ناميدي، دستور  داده‏اي من آمده‏ام به همين اميد كه پناه بياورم و در پناه تو قرار بگيرم. خدايا حاشا كرمت كه مرا نپذيري.

امام سجّاد7 در آن فرمايشي كه داشتند با شبلي به او فرمودند كه اَدَخَلْتَ الحَرَمَ آيا داخل حرم شدي وَ رَأيْتَ الْكَعْبَةَ وَ صَلَّيْتَ ؟ كعبه را ديدي، نماز گزاردي؟ اين نماز در اينجا همان طواف است چون طواف را مي‏گويند نماز. عرض مي‏كنم مسجدهاي ديگر حق تحيّتي كه برگردن ما دارند دو ركعت نمازگزاردن است. اقلّ حق مسجد دو ركعت نمازگزاردن به قصد تحيّت مسجد مي‏باشد. همه مسجدها، اما مسجدالحرام به جاي دو

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 309 *»

ركعت نمازگزاردن، تحيّتش طواف كردن است. تحيّت مسجدالحرام طواف كردن است. در فقه در حديث، طواف را نماز گفته‏اند و در ادبيات هم بحث مي‏شود كه نماز كه گفته شده آيا به طور حقيقت است يا به طور مجاز؟ بحثها شده، حالا عبارت حضرت اينجا اين است وَ صَلَّيْتَ. طواف كردي كه همان تحيّت مسجد باشد و در حكم نماز است. قالَ نَعَمْ عرض كرد آري قالَ7 فَحينَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَيْتَ اَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلي نَفْسِكَ كُلَّ غيبَةٍ تَسْتَغيبُهَا الْمُسْلِمينَ مِنْ اَهْلِ مِلَّةِ الاِسْلامِ ؟ قالَ لا فرمودند آن موقعي كه داخل حرم شدي آيا بر اين عزم و تصميم شدي، اين نيّت را داشتي كه حرام كني بر خودت به طور كلّي از آن لحظه به بعد در عمرت حرام كني بر خودت غيبت هر شخص مسلمان از ملّت اسلام را؟ ببينيد امر غيبت چقدر بزرگ است! اَلْغيبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا([21]) غَيبت به معناي غايب شدن و پنهان شدن است و غيبت به معناي پشت سر كسي سخن گفتن، بد گفتن، عيب او را گفتن به همان معنايي كه در شريعت حرام شده كه غيبت گفته مي‏شود. از ميان تمام گناهان حضرت سجّاد7 اين امر را ذكر مي‏فرمايند كه آيا در اين نيّت شدي كه بر خود حرام كني غيبت كردن مسلمين از اهل اسلام را؟ آناني كه حق اسلام بر گردن ما دارند؟ قالَ لا عرض كرد نه. قالَ فَحينَ وَصَلْتَ مَكَّهَ نَوَيْتَ بِقَلْبِكَ اَنَّكَ قَصَدْتَ اللّهَ ؟ قالَ لا فرمودند وقتي كه رسيدي به مكه، آيا در دل و نيّت و عزمت براين بودي كه تو قصد خدا را داري؟ قصد و آهنگ خدا نموده‏اي نه غير خدا؟ عرض كرد نه. قالَ7 فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ ما رَأيْتَ الْكَعبَةَ وَ لا صَلَّيْتَ([22]) فرمود بنابراين تو نه در حرم داخل  شدي، نه كعبه ديدي و نه حق كعبه را ادا كردي و رعايت كردي.

تا به اينجا محرم رسيده به حرم خدا و مي‏خواهد وارد شود در مسجدالحرام. مسجدالحرام محلّ كعبه است، حرمت مسجدالحرام براي حرمت كعبه است. حرمت حرم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 310 *»

براي حرمت مسجدالحرام بوده و تمام اين برنامه‏ها بالاخره منجر مي‏شود به حرمت كعبه. كعبه محترم بود و اصل احترام مال او بود. نور كعبه مسجدالحرام را مشخص كرده، نور كعبه حرم را مشخص كرده. حال وقتي كه وارد مي‏شود شخص در مسجدالحرام چشمش مي‏افتد به كعبه، چه حالي بايد داشته باشد محرم با نگاه كردن به كعبه؟ بايد تمام وجودش را عظمت كعبه پر كند، تمام وجودش. در قلبش، در ظاهرش پر شود از عظمت و جلالت كعبه و شرافت كعبه و آنچنان پر شود وجودش از عظمت كعبه كه گويا ربّ كعبه، پروردگار كعبه را مي‏بيند و مشاهده مي‏كند. حاضر شده در نزد خانه‏اي كه آن خانه شرافتش تا اين اندازه بوده كه انبياء: مثل رسول خدا9، انبياء، ائمه هدي، اوصياء، بزرگان، در نزد اين كعبه خاضع شده‏اند خاشع شده‏اند با آن عظمت و بزرگي و جلالتشان كه خدا براي آنها مقرّر كرده نزد اين خانه خاضع بوده‏اند. حال بايد شدّت توجه به عظمت كعبه محرم را به ياد عظمت الهي بيندازد و همين‏جا با ديدن كعبه اميد لقاء خدا در دل او و شوق ملاقات پروردگار در دل او زياد شود. مي‏خواهم عرض كنم در اين حال است كه محرم به حدّي رسيده كه طالب ديدار خدا مي‏شود اگرچه به مردن باشد. اگر لقاء پروردگار براي او دست مي‏دهد ولو به مردن، مي‏خواهد مرگ را كه بميرد و خداي خود را ملاقات كند. كه البته مي‏دانيم ملاقات خدا ملاقات اولياء خداست. ديدار خدا، زيارت اولياء خداست. اما مي‏دانيم وقتي كه گفته مي‏شود ديدار خدا و ملاقات خدا، فرق مي‌كند تا وقتي كه بگوييم ديدار اولياء خدا. فرق مي‏كند، فرقش چيست؟ فرقش اين است كه وقتي كه مي‏گوييم ديدار اولياء خدا، اولياء خدا در نزد ما استقلال دارند و ما به ايشان توجه مي‏كنيم؛ همان موقع توجه به خداست، اما توجه به‌واسطه بين ما و خداست، با تعيّن وساطت. ولي وقتي كه مي‏گوييم ديدار خدا و ملاقات خدا، يعني حالي دست دهد، جذبه‏اي فراهم شود كه ديگر واسطه با اينكه هست، خودش را مضمحل كند، ديگر واسطه ديده نشود. اين فرقش است. هر دوش يكي است اما فرق مي‏كند. جذبه آنچنان بايد فراهم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 311 *»

شود كه تمام اين وسايطي كه بين ما و خدا هستند، همه اين وسائط مضمحل شوند. آنچنان اضمحلالي كه برايشان هيچ‏گونه تعيّني نماند. اين لقاءاللّه است، اين جذبه‏اي است كه براي هركس دست داده او مي‏تواند بگويد خدا را ديدم، خدا را مشاهده كردم و حال آنكه مي‏دانيم خدا با چشم ديده نمي‏شود، خدا با دل ديده نمي‏شود، خدا با روح ديده نمي‏شود، خدا با حقيقت و فؤاد هم ديده نمي‏شود. خدا براي هيچ‏كس ديدني نيست، خدا براي محمّد9 ديدني نيست. خدا ديده مي‏شود به جلوه‏اش، به ظهورش، به نورش كه همين واسطه‏ها هستند و بين ما و بين خدا، نجبا در درجه اوّل (البته از طرف ما به سوي خدا) بعد نقبا در درجه دوّم بعد انبياء در درجه سوّم بعد آل‏محمّد در درجه چهارم و بعد محمّد9 در درجه پنجم؛ اينها وسائط هستند. اما اگر مي‏بينيم اين وسايط را و خود اين وسايط را مشاهده مي‏كنيم و لقاء آنها برايمان فراهم مي‏شود، اينجا خدا را ديده‏ايم اما نه به‌طور آن حالت است و نه آن ديدن است كه اينها را ديگر مشاهده نكنيم با اينكه هستند، با اينكه وسايط حتي يكي از اين درجه‏ها ساقط نمي‏شوند و هركس فكر كرده اينها ساقط مي‌شوند و شخص خودش ديگر بدون اين وسايط مي‏تواند به خدا برسد، خدا ببيند، اشتباه است. نه، هميشه اين وسايط هستند و طفره در همه حال محال است. بايد اين وسايط همه باشند و همه كار خودشان را انجام بدهند. اما دو مرحله است گاهي هست كه تمام اين وسايط خودشان را مضمحل مي‏كنند، آنچنان مضمحل كه ديده نمي‏شوند؛ اينجا اسمش مي‏شود لقاءاللّه، زيارت خدا، ديدار خدا. در اين حال آنچنان خودشان را كنار زده‏اند ـ و كنار نمي‏روند ـ اما در جذبه آنچنان مجذوب كرده‏اند محبّ را نسبت به محبوب كه مي‏شود لقاءاللّه.

خدايا من آمده‏ام كنار خانه تو، اين شوق ديدار خانه تو و عظمت خانه تو آنچنان مرا مشتاق ديدار خودِ تو كرده كه اگر به مردن هم باشد من حاضرم بميرم، تو را ببينم. اي محبوب من، اي خداي من، حال كه تا به اينجا مرا آوردي اميد لقاء تو در دلم شعله‏ور شده

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 312 *»

و از تو مي‏خواهم كه به من عنايت كني لقاء خودت را و ببينم تو را، زيارت كنم تو را خداي من. بعد شكر مي‏كند خدا را بر اين همه توفيق و اسبابي كه عنايت كرده و او را تا به اينجا رسانيده، سر به سجده مي‏گذارد سجده شكر مي‏كند. پس از جمله واردشدگان، ميهمانان و وفود حضرت رحمان به حساب مي‏آيد. ملائكه فريادشان بلند است اي مهمانان خدا، اي واردشدگان بر خدا، پذيرايي شما بر خداست، خدا عهده‏دار پذيرايي شماست، بفرماييد، بياييد كه در هر لحظه رحمتها و عنايتهاي سرشار الهي براي شما از مخازن غيب الهي جاري است. چه مي‏خواهيد بهتر از اين؟ به لقاء خدا آمده‏ايد، ديدار خدا. اما در كنار خانه خدا و هميشه خانه خدا در كار است و در جريان. اگر طواف مي‏كني كنار خانه خدا هستي، اگر نگاه مي‏كني خانه خدا مي‏بيني، در همه حال در كنار خانه خدا و با خانه خدا هستي. خدا منزّه است از اينكه خودش ذات مقدسش مَزور تو باشد. در كنار ذات او و يا متصل به ذات او و يا نعوذباللّه متّحد با ذات او، يا عين ذات او باشي. نه، نه. تو هميشه در كنار خانه خدا و در جوار خانه خدا و با خانه خدا در نزد خدا و در محضر خدا هستي. فراموش نكن كه خانه خدا يعني نور محمّد و آل‏محمّد: و خانه‏هاي اصلي خدا يعني محمّد و آل‏محمّد و انبياء و بزرگان. آنها را هميشه در كنار داشته و با آنها باش.

چه حرف خوبي زد بلقيس ملكه سبا، حرف خوبش را خدا در قرآن آورده وَاَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ([23]) ببينيد وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ سليمان در آنوقت براي بلقيس خانه خدا، نور خدا، جلوه خدا بوده و بلقيس به بركت اين واسطه به خداوند رسيده؛ به نور خدا رسيده. حال دارد مي‏گويد وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ من با سليمان، در كنار سليمان، در جوار سليمانم كه جوار خداست؛ با سليمانم كه با خدا هستم. اسلام آوردم اما به او و به‌همراهي و معيّت او. اين معيّت عجيب است، بايد در دنيا و آخرت انسان اين معيّت را از دست ندهد. خدايا من مي‏خواهم با تو باشم و با تو بودنم با محمّد و آل‏محمّد بودن است.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 313 *»

خدايا مي‏خواهم با تو باشم و با تو بودنم با انبياء تو بودن است. مي‏خواهم با تو باشم، با تو بودنم با اولياء تو بودن است و با بزرگان و كاملان بودن است. خدايا مرا از جوار اينها دور مكن و مرا با اينها هميشه محشور كن.

از نعمتهاي الهي بر ما اين است كه قبر مطهّر حضرت رضا7 در اينجاست. خانه خداست، مركز انوار الهي است. اينجا جايي است كه خود حضرت رضا فرمودند كسي كه به زيارت من بيايد و قبر مرا اينجا زيارت كند، براي او هزار حج است، گناهانش آمرزيده مي‏شود، حوائجش برآورده مي‏شود و هزار حج در نامه عملش ثبت مي‏شود، هزار حج مقبول.([24]) از اين جهت اميدواريم از خدا به فضل و كرمش، آثار رحمت را مشاهده مي‏كنيم الحمدللّه ربّ العالمين. يك‌چنين آقاياني، اوليائي به ما شناسانيده، دست ما را به دامن اين بزرگواران رسانيده. خدايا تا زنده هستيم دستمان را از دامنشان كوتاه مفرما، وقتي هم كه مرديم ما را در جوارشان قرار بده، در سايه عنايتشان قرار بده. خدايا آن خانه حقيقي تو كه الآن در ميان ماست، وجود مبارك بقيّة اللّه، آن امام زمان، آن حجّت وقت، وليّ مطلقت را از جميع بلاها حفظ بفرما. خدايا دعاهاي آن بزرگوار را شامل حال ما بفرما، خدايا ما از دنيا نرفته آن خانه‏ات را زيارت كنيم ولو يك بار، ولو يك بار اين خانه حقيقي تو را ببينيم تا عظمت او و جلال او؛ و نور او در دلهاي ما ان‏شاءاللّه بيفتد و با آن نورِ جلالت و عظمتِ او از دنيا برويم. خدايا ما مرگ اين‏طوري را مي‏خواهيم اگرچه شده دم مرگ آنجا ببينيم آقا را، اما آن‏طور ببينيم كه از ما راضي و خشنود باشد، بر ما خشمگين نباشد، ان‏شاءاللّه رضايتش را از دنيا ببريم كه بهترين ذخيره قبر و قيامت ما رضايت امام زمان ماست. خدايا قلب مقدسش را از همه ما خشنود بفرما، خير دنيا و آخرت براي همه مقد‌ّر كن.

اللهم صل علی محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 314 *»

 

مجلس   24

 

 

 

€ ورود به حرم و زيادتي رجاء محرم

€ خضوع محرم

€ دعاء در هنگام ديدن كعبه

€ معناي طواف

€ رجاء و شوق محرم در حال طواف

€ تفكّر در عظمت كعبه

€ توجّه به صاحب خانه

€ شباهت به ملائكه

€ در طواف سمت چپ به طرف خانه است

€ سعي، داستان هاجر

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 315 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد محرم وارد حرم الهي مي‏شود و تلبيه قطع مي‏گردد، يعني رسيده است به مقصد و اجازه ورود به او داده شده است. تلبيه در حكم استيذان است، اذن گرفتن براي وارد شدن در حرم قدس الهي و در حالي شخص محرم اجازه مي‏طلبد كه اميدوار است. حال كه مي‏گويد آري آمده‏ام، به او گفته مي‏شود كه اجازه ورود هم داري و وارد حرم شو. عرض كردم اوّلِ حرم بايد حالت رجاء بچربد بر حالت خوف. گرچه هميشه مؤمن بايد بين خوف و رجاء باشد اما وقتي كه آثار رحمت را مشاهده كرده و مي‏بيند توفيقات الهي او را مدد كرده و تا نزد حرم رسانيده، توجه به فضل و عنايت و كرم الهي مي‏كند و از آن طرف توجه به خواري و مسكنت و بي‏ارزشي خود مي‏كند. آنجاست كه مي‏گويد اگرچه مجرمم، اگرچه گنهكارم، اگرچه تا به حال جفا كردم با تو اي خداي من، وفا نداشتم اما اكنون مي‏بينم كه تو با من به رأفت رفتار كردي. مي‏بينم كه تو با من به رحمت و كرم رفتار كردي.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 316 *»

آمدن تا كنار حرمِ تو امر آساني نيست و اين‌همه توفيقات اينها اموري نيست كه به چشم نيايد، لذا قدم به قدم كرم تو را ديدم و قدم به قدم با فضل تو آشنا شدم و دانستم كه من بد بودم و تو خوب، من لئيم بودم و تو كريم و خودت هم براي اينكه مرا دلداري دهي و براي اينكه مرا راه دهي و بارِ ديگر مرا برگرداني به من گفتي يا اَيُّهَا الاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ([25]) خودت را به كرامت ستودي، مرا مغرور دانستي. البته من مغرور شدم، فريب خوردم، فريب شيطان، فريب هواي نفس. با اينكه من را مغرور مي‏ديدي، فريب‏خورده مي‏ديدي، جفاكار مي‏ديدي، نگفتي «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْجَبّارِ» نگفتي «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْقَهّارِ» نگفتي «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْمُنْتَقِمِ» بلكه فرمودي ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ باز هم از كرم سخن گفتي و از بزرگواري خود سرودي و باز هم دل مرا به نور رجاءت، به نور رجاء به فضلت منوّر ساختي و اميد به فضل و كرم را در من قوّت بخشيدي. با توجه به اين جهات است كه عرض كردم اوّلِ حرم، اوّلِ قوّت‌گرفتن اميد است و رشد نهال رجاء است و اينجاست كه بايد ديگر محرم خيلي شرمسار باشد از كرم خدا و فضل او و مهم اين است كه باز ببيند بي‏ارزشي خود را و اقرار داشته باشد كه ما اَنَا يا رَبِّ وَ ما خَطَري اصلاً مرا چه ارزشي است خدايا كه تو بخواهي مرا مؤاخذه كني و مرا به جرمم اخذ كني؟ من چه هستم كه جرمم باشد؟ من چه هستم كه جفايم باشد؟ من چه هستم كه بي‏وفائي من باشد؟ من به حساب نمي‏آيم. متوجه اين امور شود و وارد شود با آن خضوع و خشوع تا اينكه به مكه مي‏رسد. همان‏طور كه سرزمين مكه به طرف مسجدالحرام شيب است و در واقع مكه در ميان درّه‏هاي اين كوهها قرار گرفته است. اطرافش را كوه گرفته و مرتب سرازير در حركت است. شخص محرم كه مي‏خواهد به طرف مسجدالحرام برود، همين امر بايد او را مرتب خاضع‌تر و خاشع‌تركند، همين حركت زمين به اين‏طور و سير نزولي كردن و فرود رفتن، مرتب خضوع و خشوع در او زياد شود و اينكه خداوند در كجاست،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 317 *»

خدا را در كجا مي‏شود ديد؟ در كجا مي‏شود با خدا ملاقات كرد؟ از رسول خدا9 سؤال كردند كه خداوند كجاست؟ فرمود عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ([26]) خداوند آنجايي هست، نزد آن دلهايي هست كه انكسار و شكست پيدا كرده، خاضع و خاشع  شده. آنجاها مي‏تواني خدا را بيابي و با او ملاقات كني. خدا نزدِ يك‌چنين‏دلهايي هست.

محرم به طرف مسجدالحرام فرود مي‏رود، در واقع دارد به طرف نور، به طرف مبدأ نور، مبدأ خير كه خداوند در آنجا ظاهر شده است به انوار رحمت و انوار عزّت و جلال و قداست خود در اين خانه و بيت معظّم و مكرّم وارد مي‏شود. در مسجدالحرام چشمش مي‏افتد به كعبه، كعبه را كه ديدار مي‏كند عرض شد بايد به فكر ملاقات پروردگار بيفتد و از خدا بخواهد حال كه روزي كردي مرا ديدار خانه‏ات را، روزي من بفرما ديدار خودت را. مرا قابل لقاء خود كن و نور لقاء خود را در دل من بيفكن كه آن جذبه‏هايي است كه براي اهلش دست مي‏دهد كه در آن جذبه‏ها ديگر حتي وسايط خودشان را مضمحل مي‏كنند با اينكه موجودند و كارشان وساطت است و هميشه هستند و هيچ‏گاه صحنه را خالي نمي‏كنند. هيچ‏گاه بندگان بدون وساطت آنها تقرّبي، لقائي، زيادتي، كمالي برايشان حاصل نمي‏شود. اما اين جلوه‏ها و اين جذبه‏ها طوري است كه عرض شد ديگر اين وسايط خودشان را مضمحل مي‏سازند. اين جذبه‏ها كه براي ماها نيست، خوشا بر احوال اهلش، آناني كه برايشان اين جذبه‏ها حاصل مي‏شود.

محرم نگاه مي‏كند به خانه خدا و بايد شروع كند با احترام و تكريم اين خانه. عرض كردم تكريم اين خانه و احترام اين خانه طواف است، بايد طواف را شروع كند و طواف در حكم نماز است. براي هر مسجدي معيّن شده دو ركعت نماز تحيّت كه حق مسجد است، اما براي مسجدالحرام همان طواف كعبه نماز است، در حكم نماز است. حتي عرض كردم اطلاق لفظ نماز شده. فرموده‏اند اَلطَّوافُ صَلوةٌ طواف، نماز است. شروع

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 318 *»

مي‏كند به طواف. طواف را خصوصياتش را اجمالاً عرض كرديم و تا اندازه‏اي هم به بعضي از جهات و اسرارش اشاره كرديم در گذشته، شبهاي قبل. حال توجه به اين نكته لازم است كه اگر طواف، صلوة است و در حكم نماز است و حق اين مسجد است، حق كعبه است كه بايد اين حق را ادا كند، شخص بايد كاملاً توجه داشته باشد به طواف و طواف را يك امر ظاهري نداند، بلكه حقي است كه به حرمت اين خانه و اين مسجد بايد ادا شود. در ادا كردن حق بايد توجه داشت كه چقدر اين خانه بزرگ و داراي عظمت و جلالت است كه بايد برگِرد او طواف كرد. اين طواف به همان معنايي است كه در فارسي ما داريم كه مي‏گوييم الهي من قربان تو شوم و برگِردت بگردم، جانم را فدايت كنم؛ اين معناي طواف است. دور زدن گِرد اين خانه يعني جان‏ نثاركردن و قربان‌شدن و فاني‌شدن. يعني من براي خودم در برابر تو ارزشي كه قائل نيستم، همين وجودي كه دارم همين را هم فداي تو مي‏كنم اي خانه خدا. اين بدن بايد اين وظيفه را انجام بدهد و چون در حكم نماز است بايد قلب كاملاً حاضر باشد در طواف. حضور دل باشد، خضوع و خشوعِ لازم باشد براي خاطر اظهار عظمت. و همين‏جا باز بايد حالت رجاء باشد، حالت شوق باشد، حالت محبّت باشد. يعني طواف همراه با شوق، هيجان، اشتياق و محبّت فوق‏العاده شروع بشود و متأسفانه در موقع طواف مرسوم شده كه آنچنان دقت مي‏كنند كه تيزي شانه چپ مثلاً از خانه منحرف نشود. دقت عجيبي مي‏كنند و حال اينكه اين‏قدر دقت لازم نيست. همين اندازه طواف طوري انجام شود كه سمت چپ ما به خانه خدا باشد كفايت است. ولي اين دقت كه تيزي شانه كاملاً قدم به قدم مخصوصاً در گوشه‏ها و اركان و چهار گوشه خانه، اين‏قدر دقت اسباب بي‏توجهي مي‏شود. روح توجه و معنويت از انسان سلب مي‏شود. بلكه بايد در حال طواف توجه كاملاً باشد، حضور دل باشد و آن حالت رجاء و محبّت و شوق شدت پيدا كند. خدايا مرا پذيرفتي حال اين توفيق را به من كرامت كردي كه در كنار كساني كه قرباني تو هستند و گِرد خانه تو جان نثاري مي‏كنند مرا راه داده‏اي و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 319 *»

از سياهي لشكر اينها نموده‏اي. خودش را در ميان آنان ببيند كه دارند جان نثاري مي‏كنند و جان را فداي محبوب، فداي خانه محبوبي مي‏كنند كه در اينجا نظر دارد، در اينجا توجه دارد، عنايت دارد. و متذكر بايد باشد كه در اين حالت الآن شباهت رسانيده است به ملائكه مقرّبين كه اين ملائكه كارشان طواف است در حول عرش كه پُر كرده‏اند اطراف عرش را و در طواف به‌سر مي‏برند. خود همين حالت، شباهت رساندن به آنهاست. آنها با چه معرفتي، با چه نورانيتي، با چه صفائي، با چه تسليم و رضائي گِرد عرش در حركتند؟! پايين‏تر از عرش، بيت‏المعمور است كه در آسمان چهارم است و نام ديگرش ضُراح است([27]) ملائكه‏هاي پايين‏تر از مقام عرش برگرد بيت‏المعمور طواف مي‏كنند. آنها هم براي تحصيل تقرّب به درگاه خدا كارشان اين است. شخصي كه طواف مي‌كند بايد متذكّر باشد كه الآن شباهت رسانيده است به ملائكه‏اي كه اطراف عرش در گردشند و در طوافند و همچنين ملائكه‏اي كه در گرد بيت‏المعمور مشغول طوافند، شباهت رسانيده به آنها. و همچنين بايد متذكر باشد شخص كه در حال طواف، همان‏طور كه مأمور شده كه اين بدنش در گرد اين خانه جسماني الهي در طواف باشد و به اين هيأت، حالت احرام، لباس لباس احرام و هنوز حرام است بر او آنچه بر خود حرام كرده، به حرمت اين خانه حرام كرده آنچه كه حرام كرده، براي عظمت اين خانه بر خود حرام كرده آنچه كه حرام كرده. خداي نكرده خيانت چشمي، خيانت امري در آنجا خاطره سوئي و معصيتي به ذهنش و به فكرش نرسد. آنچنان دور باشد از تصورات و تخيلاتِ خلاف عظمت اين خانه كه تقدس و قداست و نزاهت اين خانه را همان‏طور كه به ظاهر اظهار كرده با احرام، معني احرام يعني حرام كرده بر خود آنچه شايسته اين حرم نيست، آنچه شايسته مقام قرب الهي نيست، آنچه باعث تقويت نفس امّاره بالسوء است، آنها را بر خود حرام كرده. معناي حرام‌كردن را در عمل نشان داده، اين لباس احرام و آن گفتن تلبيه و خود اين حالت، موها

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 320 *»

آشفته، بلند شده، مخصوصاً آن زمانها كه طول مي‏كشيد تا مي‏رسيدند به مسجدالحرام و موفق به امر طواف مي شدند با آن مركبها، وسائل قديم خيلي مشكل، طولاني مي‏شد. حال رسيده، در يك‌چنين شرايطي است كه هركس نگاه مي‏كند به او مي‏بيند عملاً گفته و مي‏گويد كه اين خانه حرمتش اين است كه من در اين حال درآمده‏ام. ظاهرش كه بيان مي‏كند عظمت اين خانه را، بايد عالم خيال و عالم تصور، عالم تعقّل، بالاخره عالم باطنش هم اظهار كند عظمت اين خانه را و جلالت اين خانه را. فكر معصيتي، خداي نكرده چشم‏چراني و اين قبيل امور هيچ براي او فراهم نشود و توجه به غير نداشته باشد و كاملاً خاضع و خاشع به طواف بپردازد.

پس همان‏طور كه بدنش الآن دارد اظهار وظيفه مي‏كند براي تعظيم اين خانه، بايد خيال، عالم فكر، اينها همه اظهار كنند عظمت اين خانه را و همچنان‏كه بدن برگرد اين خانه مي‏چرخد، بايد روح و دل و قلبش هم برگرد خانه باطني خدا كه ذكر پروردگار است و ربّ‏البيت است بچرخد. فرمود وَ اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها([28]) يعني اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ اِمامِها رَبُّ الاَرْضِ اِمامُ الاَرْضِ([29]) امام، ربّ زمين است. كعبه هم زمين است، كعبه هم از زمين است، كعبه هم روي زمين است، كعبه هم خانه زميني است؛ ربّ دارد. ربّ كعبه امام كعبه است، آن كسي است كه كعبه به حرمت او محترم شد، كعبه به‌واسطه نور او حرم شد. وجود مقدس امام در هر زمان ربّ‏البيت است و خانه باطني خداست، او توجه دارد به اين كعبه و به بركت توجه او خداوند انوار خود را و رحمتهاي خود را و بركات خود را بر اين خانه نازل مي‏فرمايد. لذا بايد توجه داشته باشد كه همان‏طور كه دارد بدنش گرد اين خانه مي‏چرخد، روحش، قلبش، باطنش برگرد وجود مبارك امام بچرخد. آن خانه باطني خدا را زيارت كند و طواف كند. فرمود في بُيُوتٍ اَذِنَ

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 321 *»

اللّهُ اَنْ‌تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ([30]) خانه‏هايي كه خداوند رخصت داده و اين‏طور قرار داده كه اين خانه‏ها داراي رفعت باشند و در آن‌ خانه‏ها ذكر خدا شود. هيچ خانه‏اي كاملتر و جامعتر براي مراتب توحيد و بيان تفريد و آثار قداست و عظمت الهي از وجودات مقدسه ائمه: نيست. بعد انبياء: هستند، بعد بزرگان دينند، كاملان شيعه هستند؛ اينها خانه‏هاي الهي هستند.

شخصي آمده بود خدمت حضرت صادق7 براي مباحثه و مجادله با حضرت. پنجاه مسأله در ذهن آماده كرده بود از مسائلِ به خيال خود مهمِّ علمي كه در حضور حضرت مطرح كند و ميزانِ علم حضرت را به‌دست بياورد. بعلاوه گفته بود من با طرح اين سؤالها صادق7 را طوري خواهم كرد كه شرمنده شود كه نتواند جواب اين مسائل مرا دهد. حالا حضور حضرت رسيده براي اين امر و به اين مقصود. مي‏بيند هيچ آماده نيست ذهنش و هيچ در ذهنش نمانده و تمام وجودش را لرزه گرفته. حضرت فرمودند سؤال خود را شروع كن، بپرس اگر مسأله‏اي داري. فكري كرد گفت آقا درباره پنير چه مي‏فرمايي؟ گفتند همين است سؤال تو؟ عرض كرد آقا من اين‏قدر دانشمند ديده‏ام، عالِم ديده‏ام، حكيم ديده‏ام، ملا ديده‏ام اما در نزد هيچ‏يك از آنها اين حالتي كه به من دست داده در حضور شما دست نداده بود؛ تمام اركان بدنم مي‏لرزد. فرمودند مي‏داني كجا هستي؟ تو الآن قرار گرفته‏اي درجايي كه خدا مي‏فرمايد في بُيُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يعني وجود خودش را گفت. البته خانه‏شان هم همين‏طور بود. خانه‏اش هم از خانه‏هاي قداست الهي است ولي وجود مبارك خودش را فرمود حضرت صادق7.

همچنين در حديث است ان‏شاءاللّه درخاطر داشته باشيد. فرمود حضرت صادق7 مَنْ نَظَرَ اِلَي الْكَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنا وَ حُرْمَتِنا مِثْلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حَقِّها وَ

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 322 *»

حُرْمَتِها غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفاهُ هَمَّ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ([31]) كسي كه نگاه كند به كعبه و پس از آن بشناسد حق ما را و حرمت ما را، مثل هماني كه مي‏شناسد از حق و حرمت كعبه؛ ـ مثل همان؛ يعني اين را خانه خدا مي‏داند و براي اين خانه محرم شده است، به حرمت اين خانه اين مناسك را انجام داده و آمده. اين خضوع و خشوعها را براي حرمت و حق مكه، حق كعبه اظهار كرده، همين حق، مثل اين حق ـ ببينيد مِثْلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حَقِّها وَ حُرْمَتِها مثل هماني كه براي كعبه شناخته از حق و حرمت براي ما بشناسد، يعني چه؟ يعني ما را هم در مقام امامت در اين مقام، در مقام نورانيت، خانه خدا بداند و آن حرمت؛ كه بايد براي ما احرام ببندد، به حرمت ما احرام ببندد از آنچه خلاف شأن ماست با دوست ما نمي‏سازد. كسي كه قصد ما كند بايد متوجه باشد، قصد ما كردن، رو به ما كردن، به طرف ما حركت كردن، حج ما؛ با گناه نمي‏سازد، با آلودگيها نمي‏سازد، با شركها نمي‏سازد، با دوريها نمي‏سازد. بايد حرمت ما را رعايت كند و همان‏طور كه حرمت اين خانه را با اين طواف و احرام اظهار كرده بايد در باطن و روح، حق ما را هم اظهار كند. اگر كه چنين شد و نگاه كرد به كعبه، همان موقعي كه نگاه كند به كعبه با اين معرفت غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ خداوند همه گناهانش را مي‏آمرزد وَ كَفاهُ هَمَّ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ خدا هم كفايت مي‏كند تمام مشكلات و گرفتاريهاي دنيا و آخرت او را و خدا كافي اوست.

پس بايد متذكر بود كه بايد قلب در حضور الهي باشد. حضور الهي حضور خانه باطني اوست. نزد آن خانه باشد كه حضرت ربوبيت ناميده شده آن مقام، و در آنجا طواف كند روح. اين خانه در واقع يك مثال ظاهري و تمثال ظاهري است. اين خانه در عالم مُلك يك نشانه‏اي است از آن خانه‏هاي باطن. حتي به حسب معمول فرمودند ديگر اين تمثال بيت‏المعمور است، بيت‏المعمور تمثال عرش است و عرش ظرف نور محمّد و آل‏محمّد است سلام‏اللّه عليهم اجمعين. عرش چون ظرف نور ايشان شد مورد توجه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 323 *»

ملائكه شد و بيت‏المعمور چون نور عرش در آن افتاده مورد توجه ملائكه آسمانهاست و اين كعبه چون عكس و نور بيت‏المعمور در آن افتاده مورد توجه اهل زمين است و قبله‏گاه ايشان است و مطاف و مزار ايشان است كه بايد توجه كنند به آن. چون نمي‏توانستند ببينند بيت‏المعمور را، نمي‏توانستند ببينند عرش را، نمي‏توانستند ببينند نور محمّد و آل‏محمّد: را، نمي‏توانستند ببينند خدا را، خدا ظاهر شد به نور محمّد و آل‏محمّد: و اين اماكن مقدسه؛ عرش و بيت‏المعمور و كعبه به حرمت آن نور، مكرّم شدند و معظّم. پس بايد توجه به اين نكته داشت، پس در موقع طواف بايد كاملاً انسان در حال اضطراب باشد كه من درست است الآن بدنم طواف مي‏كند، اما روحم آيا طواف مي‏كند؟ آيا در آن محضر و در آن مسجد، نزد آن خانه، مرا راه داده‏اند؟ آيا روح من اجازه ورود گرفته؟ او را پذيرفته‏اند يا نه؟ اگر پذيرفته‏اند آيا تقصير در طواف دارم يا نه؟ آيا رعايت توجه و ساير امور را در آن مرتبه دارم يا نه؟ كاملاً بايد عَلي وَجَلٍ بر ترس، هراس، هول باشد كه وضعم چطور است نسبت به آن طوافم.

خوشا بر احوال آناني كه براي آنان اين طواف رخ مي‏دهد يعني همچنان كه بدنشان گرد كعبه مي‏چرخد و قرباني مي‏شود، فدائي مي‏گردد به همان تعبير مشهور كه مي‏گويند قربان صدقه شدن، قربان صدقه اين كعبه مي‏شوند با اين بدنشان؟ يا با روحشان هم قربان صدقه شده‏اند براي امام زمان صلوات اللّه عليه؟ خوشا بر احوال آناني كه اين طواف برايشان دست مي‏دهد. روحشان و قلبشان بر گرد وجود امامشان مي‏چرخد و بدنشان بر گرد اين كعبه مي‏چرخد. اين بدن است كه بعضي از اهل مكاشفه ديدند كه كعبه دارد اينها را طواف مي‏كند. بعضي از اهل مكاشفه ديدند كه كعبه دارد بر گرد اين افراد مي‏چرخد؛ درست است كه بدنشان بر گرد كعبه مي‏چرخد اما چنان خاضع شده كه درباره همين اشخاص است كه امام باقر7 بعد از اينكه رو به كعبه نموده فرمود اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي كَرَّمَكِ وَ شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ خدا را شكر كه تو را گرامي داشت و شرافت و بزرگي

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 324 *»

بخشيد. پشت سرش فرمود وَاللّهِ لَحُرْمَةُ الْمُؤمِنِ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكِ([32]) حرمت مؤمن از حرمت تو بزرگتر است. اين مؤمن است نه ما كه نعوذ باللّه، پناه به خدا مي‏بريم  كه خدا ما را به طوافمان مؤاخذه‏مان نكند، به احراممان مؤاخذه‏مان نكند، به نمازمان مؤاخذه‏مان نكند، به حجّمان مؤاخذه‏مان نكند، به روزه‏مان مؤاخذه‏مان نكند. فرمود « بشناسد حق ما را و حرمت ما را آنچنان كه مي‏شناسد حق و حرمت كعبه را».

عرض كردم بايد در حال طواف، شخص متذكر باشد پستي و كدورت و غلظت و دوري خود را؛ چون خود عالم جسم، اين عالم ما، اين عالم گرفتاريها كه روح ما آنچنان اسير اين عالم طبيعت شده و آنچنان در اين قفس محبوس گرديده كه حتي فراموش كرده عالم قدس را، از خاطر برده آن عالم عزّت و جلالت را، سربند اين عالم شده، كدر شده به كدورت اين عالم، غليظ شده به غلظت اين عالم، سياه شده به سياهي اين عالم. حال متذكر باشد كه با همه اين سياهيها و كدورتها و دوريها و غلظتها، شباهت رسانيده به ملكوتيها؛ آنها نوراني هستند. شباهت رسانيده به ملائكه، به ما وعده دادند فرمودند مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ اَوْشَكَ اَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ([33]) هركس شباهت برساند به گروهي و قومي از  آنهاست. خدا حفظ كند يكي از عزيزانمان را نصيحت مي‏كرد يك جواني را. مي‏گفت آقا با اين هيأت، تو اگر در يك بياباني بميري، اين هيأت ظاهر كه يك كسي برسد نمي‏داند كه تو اروپايي هستي، يك شخص انگليسي هستي يا شيعه اميرالمؤمنيني. از كجا بفهمد، از كجا خبردار بشود؟ روي پيشانيت كه ننوشته شيعه. مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ اَوْشَكَ اَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ. فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ([34]) فرمود متابعت كنيد مرا، قدم جاي قدم من بگذاريد، مثل من باشيد يُحْبِبْكُمُ اللّهُ خدا دوستتان خواهد داشت، اين است اصل مطلب.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 325 *»

حالا اين بنده دارد طواف مي‏كند. هرچه هست، كدر، ظلماني، جسماني، ناسوتي. عرفا گفتند ناسوتي، هرچه هست الآن شباهت رسانيده به ملائكه آسمان. اوّلاً محرم شده، لباس احرامش لباس ملائكه است. ظاهرش ظاهر قداست است، حرام كرده بر خودش آنچه كه نفس امّاره را قوّت مي‏بخشد. حالا در اين جبروتيت ديده مي‏شود، اين شخص جبروتي است نه ناسوتي. اين ملكوتي است، حرام كرده، اعتقاداً حرام كرده، معتقد است به حرمت. حرام كرده بر خود آنچه بر او حرام است، آماده شده؛ اين ملكوتي است، اين جبروتي است. اين عقل است ديگر، حالا اين شده عقل نه نفس امّاره بالسوء. پس شباهت دارد به ملائكه خدا، بر او ناظر است رسول اللّه9، بر او ناظرند ائمه هدي، بر او ناظرند انبياء، ناظرند ملائكه، ناظرند همه مي‏بينند كه اين شباهت رسانيده به ملائكه قدس، ملائكه ملكوتي. عقل در اين الآن متجلّي است، نور عقل است كه در اين ظاهر شده و عرض كردم طواف مي‏كند يعني خود را فدا مي‏كند.

اين نكته را خود من فكرم رسيده حالا نديده‏ام جايي. در همين عمره اخير كه مشرف بوديم يكي از رفقايمان سؤال فرمودند كه چرا وقتي كه طواف مي‏كنيم طرف چپ به طرف خانه است نه طرف راست؟ طرف چپ بايد طرف خانه باشد و حال آنكه همه امور حرمتش به راست است و به راست بايد شروع بشود. از آن طرفِ خانه بايد طواف كنيم، چرا از اين طرف شروع مي‏كنيم و طرف چپ را به خانه داريم؟ بعد متذكر شدم و به ايشان گفتم كه چپ اصولاً اشاره به نفس است و راست اشاره به عقل در انسان. اَصْحابُ الْيَمينِ([35]) كه گفته شده يعني اصحاب اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه. يمين اشاره و نشانه مقام اميرالمؤمنين است([36]) و بالاخره اشاره به عقل است. امّا چپ اشاره به نفس است. حال عقل آمده، خود عقل كه نوراني است صرفنظر از رنگ گرفتن به طبع و طبيعتها

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 326 *»

و هواها. خود عقل نوراني است و حقيقتش نور است و تنزّل نور محمّد و آل‏محمّد است: در همه طبقات تا جايي كه عقل آمده كه حتي در خاك، عقل آمده به فرموده مشايخ عظام. شيخ مرحوم­ شعور و عقل را براي تمام موجودات ثابت مي‏فرمايد، همه مكلّفند، همه عقل دارند و عقل همه‏شان در مقام خودشان تنزّل عقل محمّد و آل‏محمّد و تنزّل نور عقل ايشان است و همه نور است. پس خود عقل نوراني است به حسب خودش. عقل نفس امّاره را دستش را مي‏گيرد كمكش مي‏كند و حركتش مي‏دهد به طرف خير و نور و در جهت عبادت و بندگي. گويا عقل ما دست نفس ما را گرفته، ما را به طرف خانه خدا قرار داده در جهت بندگي دارد ما را سير مي‏دهد. عقل خودش خيالش راحت است، نگرانيش تمام از نفس امّاره بالسوء است و گفتم اين عقل در ما نشانِ ابراهيم خليل الرحمن است. او در مقام نبوّت و قداست و وصول و قرب است اما اسماعيل را بايد به مقام قرباني برساند و او را رشد بدهد و تسليم مقام خدا كند و اسماعيل نشان طرف چپ ماست. پس دستش را گرفته ابراهيم طوافش مي‏دهد، گرد خانه خدا مي‏چرخاند او را تا تقرّب جويد، كمال پيدا كند، رشد برايش فراهم شود. اين يكي از جهاتي است كه بايد طواف اين‏طور انجام بشود كه نشان اين مطلب باشد.([37])

طواف كه تمام مي‏شود در واقع كمال براي معرفت، رشد براي نفس فراهم شده. اين نفس مي‏شود كمك عقل، اين نفس همان نفس امّاره بالسوء بود اما به بركت ترقيات و متابعت از عقل و كمك عقل و اين سير، اين حركت، به حدّي رسيده كه الآن كمك ابراهيم شده. مي‏شود كمك عقل، به تعبير شيخ مرحوم­ مي‏شود اخت‏العقل. اخت

* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 327 *»

عقل، نظير عقل، وزير عقل و حركت مي‏كند مي‏آيد در مقام ابراهيم و در مقام ابراهيم نماز مي‏گزارد، نماز طواف را در مقام ابراهيم بايد بخواند؛ يعني شد مثل ابراهيم نمازگزار و موحّد و خداپرست. كارش انجام شده به معرفت و رشد رسيده. البته بايد ارتزاق بشود، نبايد ولش كرد. بايد ارتزاقش كرد، بايد برايش روزي تحصيل كرد، بايد برايش آب ولايت تحصيل كرد، نبايد گذاشتش به خودش. چنانكه هاجر براي اسماعيل رفت آب فراهم كند با اينكه مي‏دانست اسماعيل در كفالت الهي قرار دارد، خدا كفالتش كرده اسماعيل را و به ابراهيم هم اطمينان داده كه اي ابراهيم فرزندت با اين همسرت هاجر را بگذار اينجا من كفيلم. چه سرزميني است مگر سرزميني كه ابراهيم، اسماعيل و هاجر را گذارد، مثل حالا بوده؟ رَبَّنا اِنّي اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِذي‌زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ([38]) آن زمان هنوز بيت محرّم هم نبود. ظاهرش تمام قواعدش و پايه‏هايش از هم ريخته بود، هيچ چيز نبود مگر درّه، كوه، سنگ، يك دانه گياه نبود، يك قطره آب نبود، يك گودال كوچكي كه آب باران داخلش مانده باشد نبود از بس آفتاب مي‏تابد آب دوام نمي‏آورد. آنجا اسماعيل را بگذار با هاجر و برو. گذاشته و رفته، هاجر هم مطمئن است وا÷ نمي‏ماند، هاجر هم مطمئن است خدا دارد، چه خدايي! خداي ابراهيم كه او را از آن آتش نجات داد. حالا نمي‏تواند حفظ كند اسماعيل را، نمي‏تواند حفظ كند هاجر را؟ چرا، اما نمي‏نشيند آنجا دعا كند. نه، رسيده به اينجا كنار خانه خدا، در اين مقام آمدي اما بايد بگذاري اسماعيلت را كنار خانه خدا، نروي جايي ديگر. همين‏جا باشد، خودت حركت كن برو برايش آب تحصيل كن. با اينكه خدا كفيلش است، كنار خانه خداست، توي دامن خدا گذاشته اسماعيل را، توي دامن خدا مطمئن هم هست اما بايد برود، بايد برود آب طلب كند. خدا قرار داده بايد طلب كني. آن‏طور نيست كه بنشيني منتظر باشي؛ چه كسي نشست و منتظر بود؟ رسول اللّه آنچنان عبادت كرد، روي انگشتان پاهايش ايستاد كه تمام پاهايش ورم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 328 *»

كرد، آيه نازل شد طه9 ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْءانَ لِتَشْقي([39]) ما قرآن را نازل نكرديم كه خودت را به مشقّت بيندازي. طلب مي‏كردند. كيست كه به او بي‏طلب دهند؟ هاجر مي‏رود به طلب آب براي اسماعيلش. آنگاه سعي صفا و مروه شروع مي‏شود. هفت بار بايد برود از اين طرف به آن طرف([40]) مي‏فرمايد هاجر نگران اسماعيل است اما نمي‏تواند، مسئول است نمي‏تواند بنشيند و بگويد خدايا تو كفالت كردي اسماعيل را حفظ كني، مرا حفظ كني. نه، مسئول است بايد برود. ببيند آنجا آب هست يا نه؟ مي‏فرمايند نگاه كرد كنار كوه صفا ديد آفتاب كه تابيده آنجا يك مقداري شبه آب ديده مي‏شود ـ كه سراب بود ـ حركت كرد هاجر رفت آنجا ديد نه، سنگ است و تابش آفتاب او را به اين گمان انداخته. نگران و مضطرب آمد پايين اما نگاه مي‏كند به اسماعيلش. در چه حال است اسماعيل؟ تشنه، گرسنه، شير ندارد هاجر كه به او شير بدهد. در يك‌چنين شرايطي سراپا تسليم، سراپا رضا، آني، لحظه‏اي با اين شدت براي او حرجي در دلش پيدا نشد كه با خود بگويد اي ابراهيم اين چه برنامه‏اي بود، اين چه كاري است، اين چه خدايي است؟! و با آنكه در كفالت خداست بايد برود، حركت و تلاش كند. مي‏فرمايند مروه را نگاه كرد ديد باز آفتاب تابيده و مانند آنكه آب است، باشتاب حركت كرد رفت به طرف مروه يك مقدار راه پايين بود، انخفاض داشت، نمي‏ديد اسماعيل را. مادر است، آن هم مادري مثل هاجر سراپا سلم، سراپا صفا، سراپا نور، معرفت، كرامت در راه خداست. مي‏فرمايند با حالت هروله هاجر مي‏رفت كه ببيند اسماعيلش را.

حالا حاجيها حتي معصومين: حتي امام زمان صلوات اللّه عليه به حرمت آن عمل هاجر بايد هروله ‌كنند. بين دو علامتي كه گذاشته شده هروله مي‏كنند كه اي هاجر ما خاطره تو را از ياد نمي‏بريم، تو خيلي شريفي، تو خيلي كريمه هستي، مجلّله و معظّمه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 329 *»

هستي. نه پيغمبري نه پيغمبر زاده، نه امامي نه امام‏زاده يك كنيز خدا اما خالص، باصفا، باوفا، باايمان كامل؛ از اين جهت تو را احترام مي‏كنيم. خدا هم احترامت كرده، كعبه را جوري قرار داده كه با قبر هاجر و قبل از قبرش، با خانه هاجر هم‌ديوار بوده. خدا هاجر را هم‌ديوار خانه خود و بعد از اينكه مرد قبرش را هم‌جوار خانه خود و جزء مطاف قرار داده. يعني بايد حاجي در طواف يا معتمر در طواف ـ حج، عمره، فرق نمي‏كند‌ ـ هرطوافي بايد طوري باشد كه همان‏طور كه گرد خانه خدا مي‏چرخد گرد قبر هاجر بچرخد. هاجر حرمت دارد، انبياء آنجا دفنند. همان‏طور كه خدا انبياء را حرمت كرد، قبر هاجر را حرمت كرده، حجاج هم بايد احترام كنند.

حال هروله مي‏كند و مي‏رود آنجا، باز مي‏بيند نه، سنگ است و در اثر تابش آفتاب گمان مي‏كرده كه آب است. باز مي‏ايستد نگران نگاه مي‏كند در صفا، همان حالت قبلي را مي‏بيند. باز شروع مي‏كند به آمدن تا هفت بار از صفا شروع كرده به مروه ختم شده. اين حالت را ديده و ازپا ننشسته، نستوه، از پا ننشسته خسته نشده. در طلب براي چه؟ براي آب. چقدر؟ به اندازه شكم اسماعيل يا خودش بخورد به اندازه‏اي كه شير فراهم كند باز هم براي اسماعيل نه براي خودش؛ براي اسماعيل.

مي‏فرمايند وقتي كه رسيد به مروه تمام شد كارش، ديد عجب! چند تا كبوتر دارند مي‏آيند گرد اسماعيل مي‏چرخند([41]) چه خبر است؟! آخر اين سرزمين كه آب نداشته كه كبوتر بيايد، اين سرزمين كه گياه و دانه نداشته كه كبوتر بيايد. اما چه دُردانه‏اي دارد؟ اسماعيل دارد. چه دردانه‏اي! فرزند ابراهيم، همدست، همدوش، همراه، همفكر، همراز و همكار ابراهيم. وَ اِذْ يَرْفَعُ اِبْرهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ اِسْمعيلُ([42]) چطور خدا حرمت كرده به اسماعيل؟ چطور او را آورده كنار ابراهيم گذارده در بالا بردن قواعد و پايه‏هاي

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 330 *»

خانه‏اش و تشكر كرده خدا از اسماعيل. بله، اين اسماعيل است اگر حالا به تعبير من، من كه نديده‏ام جايي اگر كه هاجر نمي‏ديد اين كبوترها را همين‏طور تا زنده بود ادامه مي‏داد سعيش را؛ اما بايد سعي هم هفت بار باشد مثل آنكه طواف هفت دور است. در آنجا طواف استداره‏اي است، دور زدن است، بر گرد محبوب چرخيدن است و به تمام وجود استمداد است كه حركت استمدادي، حركت استداره‏اي است. حركت بر گرد قطب، حركت استداره‏اي است نه محوري است كه يك جهتي باشد، نه مستقيم كه فقط يك جهت خاصي داشته باشد. استداره‏اي است و رمز استمدادِ همه وجود از تمام قطب. از همه قطب، از همه وجودش، قطب و غوث اعظم وجود بقيّة‏اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه مي‏باشد. اما سعي اين‌چنين نيست، سعي براي آب است نه گرد محبوب گرديدن. لذا جهت دارد. مستقيم از اينجا شروع مي‏شود به آنجا ختم مي‏شود. از آنجا شروع مي‏شود به اينجا ختم مي‏شود، حركتِ مستقيم است. چرا؟ چون براي آب است، آب جهت دارد. آب جهتي است، قطب نيست، محور هم نيست. ما فكر مي‏كنيم دنيا قطب است، ما فكر مي‏كنيم شؤونات دنيا قطب است، به همه وجودمان گرد دنيا مي‏چرخيم. اين‏طور نيست حتي محور هم نيست. نه، آب است تأمين مي‏كند حيات را. بله لازم است، خيلي هم لازم است، ولي جهت است بالاخره. اما اسماعيل تشنه است، آب احتياج دارد، اين مادر مسؤليتش را دارد، بايد برايش آب فراهم كند.

حال مي‏خواستم اين را عرض كنم نفس قوت گرفت به عقل، شد اسماعيلِ تابع ابراهيم. تا اين درجه رسيد به مقام ابراهيم و در جاي ابراهيم با ابراهيم نماز گزارد. ديگر عكس ابراهيم بر او تابيده. حالا تا اينجا آمده دركفالت الهي. اين‏همه رشد، نبايد اينجا ولش كرد. بايد رفت به سراغ آب براي رفع عطش او. او حالا صاحب معرفت شده، او حالا داراي شوق شده، آن همان نفس اوّلي نيست. نفس امّاره بالسوء نيست، طالب ديدار است. او مي‏خواهد مرتب رشد كند و نيازمند به آب است. اما آتش معرفت شعله زده وجودش

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 331 *»

را، بايد تحصيل آب كوثر كرد برايش. آب كوثر هم توي اين دنيا نيست، هاجر هم كه به آن نرسيد اگر هم تا زنده بود سعي مي‏كرد نمي‏رسيد به آب. آب آنجا كجا بوده؟ مگر آنجا چشمه است كه به آب برسد؟ اما او روي احساس مسؤليت حركت مي‏كرد و بايد حركت كرد، بايد كوشش كرد. درست است افاضه و عنايت بايد باشد و البته هست اما آخرش به او گفتند كه باز هم ما بايد آب كوثر فراهم كنيم براي شما. ما بايد امام براي شما معيّن كنيم، ما بايد علي را در مقام محمّد بنشانيم فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ عَلِيّاً([43]) صلوات اللّه عليه. قراءت اهل‏بيت اين‌چنين است فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ عَلِيّاً علي را در جاي خودت نصب كن كه فرمود وَ اِنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ.([44])

باري، ديد كبوترها جمعند، كبوترها مي‏روند مي‏آيند، چه خبر شده؟ زمين لم‏يزرع، دانه اينجا نيست، قطره آبي نيست، اينها چه مي‏خواهند؟ تا متوجه شد آمد جلو، ديد اسماعيل به‌واسطه تشنگي و بي‏تابي، پاشنه پا را بر زمين كشيده و كشيده تا خدا به رحمت خود و فضل خود زمزم را از زير پاي اسماعيل جاري ساخته. سبحان‏اللّه! چه آبي! اسماعيل را آب فرا گرفته دارد مي‏آشامد، آب مي‏خورد. كبوترها دارند مي‏آيند، از كجا خبردار شده‏اند؟ چه زود! كه كبوترهاي رحمت بوده‏اند. دانست كه بايد خدا افاضه كند، خدا انعام كند، خدا احسان كند. بايد دل به خدا بست در حين حركت و سعي و كوشش و تلاش كه باز هم عنايت اوست، دستگيري اوست، به لطف او انسان ترقي مي‏كند. پس بايد اين امور را درنظر داشت و توجه به اين امور معنوي داشت در هنگام رفتن به سوي صفا و بعد از آشاميدن از آب زمزم و بر سر و صورت و بدن ريختن از آن آب.

اللهم صل علی محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 332 *»

 

مجلس   25

 

 

 

€ طواف و تذكّر آخرت

€ استلام حجر

€ مستجار

€ نماز طواف

€ حالت محرم در حال سعي

€ تقصير و معناي آن

€ روز هشتم ذي‏الحجة، احرام حج‌ّ

€ روز عرفه، وقوف در عرفات

€ عرفات و نقش آن در معارف

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 333 *»

€ ازدحام و تذكّر آخرت

€ وظيفه محرم در مأزمَين

€ مشعر و نقش آن در معارف

€ اعمال شب عيد در مشعر

€ ورود به مني و اعمال در مني

€ مني و نقش آن در معارف

€ زيارت خانه و سر‌ّ آن

€ اعمال روزهاي: 11 و 12 و 13

€ توديع

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 334 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد در حال طواف شخص محرم بايد بداند كه در مقام جان‏نثاري برآمده و آماده فداكاري و قرباني براي پروردگارش و محبوبش است. از نظر توجه به آخرت هم بايد متذكر باشد كه در حال طواف چطور مردم و طواف كنندگان گويا سرازيرند به طرف رحمت و به اميد مغفرت و رسيدن به درجات بهشت درحركتند. اين كوشش و اين طواف چون همراه است با توجه به حق متعال، پُر است از شوق و محبّت به لقاء پروردگار و اميدوار بودن به رحمت. شخص با اين توجه داخل طواف مي‏شود و گويا خود را همراه اين آرزومندان داخل مي‏گرداند براي رسيدن به آن مقصود. اما باز بايد متذكر اين شود كه در روز قيامت همه اميد رحمت دارند، همه آرزوي داخل شدن بهشت را دارند، اما آنچنان نيست كه همه به آرزوي خود برسند. در قرآن مي‏فرمايد كه حائل مي‏شود بين ايشان و بين آنچه كه آرزو و تمناي آن را داشته‏اند آن كفر و شرك و معاصي ايشان.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 335 *»

پس دو دسته مي‏شوند خواه و ناخواه روز قيامت. يك دسته كساني هستند كه مأذون مي‏شوند، اجازه پيدا مي‏كنند براي داخل شدن در بهشت و يك دسته نه، محروم مي‏گردند از آن نعمت و حتي ممنوع مي‏شوند و راهشان را برمي‏گردانند از راه بهشت. آنچنان امر عجيب است و برگشتن آنها از آن آرزو و اميد آنچنان عجيب است كه در قرآن به اين تعبير آمده كه راهشان را گم مي‏كنند و بعضيها تفسير كرده‏اند كه يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ([45]) كه خدا مي‏فرمايد به همين صورت تحقّق پيدا مي‏كند كه راهي را كه اميد داشتند منتهي شود به بهشت، يكباره خود را گم كرده مي‏يابند و بعد منتهي مي‏شود به آتش جهنّم. بايد متذكر اين امر باشد شخص و طواف را شروع كند. البته قبل از طواف و بعد از طواف، استلام بلكه در هر شوطي استلام حجر مستحب است و استلام را دانسته‏ايم كه تجديد بيعت با خداي متعال و تجديد عهد است با آن عهدي كه داشته‏ايم در عالم ذرّ در اينكه اطاعت محمّد و آل‏محمّد: را داشته باشيم و وقت استلام بايد تصميم بر وفاداري به اين بيعت باشد كه فرمود هركس در بيعت خود خيانت كند و وفادار به بيعت خود نباشد مستحق عذاب پروردگار خواهد بود.

حديثي را روايت مي‏كنند از حضرت رسول9 كه اَلْحَجَرُ الاَسْوَدُ يَمينُ اللّهِ فِي الاَرْضِ يُصافِحُ بِها خَلْقَهُ كَما يُصافِحُ الرَّجُلُ اَخاهُ([46]) حجرالاسود در روي زمين دست راست خداست كه خدا با اين دست راست خود با خلق‌خود مصافحه مي‏فرمايد آنچنان‌كه مصافحه مي‏كند شخص با برادر خود. خود تشبيه كه حضرت فرموده‏اند و مي‏دانيم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 336 *»

فرمايشات اين بزرگواران از هر جهت بليغ و فصيح است. خود تشبيه اينكه خدا با اين حجرالاسود كه در حكم دست راست خداست با خلق خود مصافحه مي‏كند به مانند مصافحه شخص با برادر خود، خود تشبيه را دقت بفرماييد خيلي مايه اميدواري است. خداوند آنچنان از مقام قدس و جلال و عظمت و عزّت خود تنزّل مي‏كند به ظهوراتش و انوار رحمت و كرامتش كه در حكم برادر با برادر، دوست با دوست، رفيق با رفيق، در مقام مصافحه برمي‏آيد. چقدر انسان بايد احساس تقرّب كند در موقع استلام حجر كه اگر استلام رخ نداد و مشكل بود اشاره را هم كافي دانسته‏اند و حتي حضرت رسول9 بر مركب سوار بودند. در هر شوطي چون ازدحام بود، حضرت چوبدستي در دست مباركشان بود مي‏كشيدند سر آن را به حجر و بعد مي‏بوسيدند چوبدستي را و طواف مي‏فرمودند. تا اين درجه رعايت بايد كرد كه ايجاد زحمت نشود. اما متأسفانه رعايت نمي‏شود و بسيار اسباب زحمت مي‏شود. امام زمان كه ظهور بفرمايند صلوات الله عليه دستور مي‏دهند ـ حتي از عدالت آن بزرگوار است و انتشار عدالت و رسيدن حق به هر صاحب حقي ـ دستور مي‏فرمايد كه آناني كه طواف مستحبّي مي‏كنند استلام حجر را انجام ندهند، بگذارند براي آناني كه طواف واجب انجام مي‏دهند كه حق آنها ضايع نشود در طواف و به اين موفّقيت برسند كه استلام حجر كنند. اين حديث دلالت مي‏كند بر اينكه انسان بايد در حال استلام حجر بسيار حالت تقرّب را احساس كند كه در چه قربي به‌سر مي‏برد كه با خداي خود در مقام مصافحه برآمده است.

امر ديگري كه در موقع طواف مستحب است اين است كه شخص اگر بتواند در حال خود طواف، اگرنه بعد از انجام طواف، بدن خود را به مستجار بچسباند؛ البته در شوط آخر استحباب دارد. مستجار روبروي در خانه از پشت كعبه مي‏باشد. آن قسمت را كه نزديك به ركن يماني است مستجار مي‏گويند كه محلي است كه فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها از آنجا كه شكافته شد داخل خانه شد براي وضع حمل اوّل بيت خدا،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 337 *»

اميرالمؤمنين صلوات الله عليه. پس اين خودش يك امر مستحبي است. همچنين دست دراز كردن و گرفتن پرده خانه خدا و تعلّق و چسبيدن به پرده خانه خدا اين هم ذكر شده؛ چنانكه احاديثي در اين امور وارد شده است.([47]) در اين موقع انسان بايد متذكر اين نكته باشد كه در مقام طلب قرب برآمده و شوق خانه خدا و ملاقات پروردگار او را واداشته به اظهار اين امور و اين كارها. بعلاوه بركت بجويد، شفا و عافيت بطلبد از خداوند براي ظاهر و باطن خود به اين تمسّك و اتصال و چسبانيدن بدن به خانه و همچنين به اميد اينكه خداوند او را به بركت اين خانه و صاحب اين خانه و انواري كه تابيده در اين خانه او را از عذاب خود پناه دهد. همچنين معناي اين امر اين است كه در حال الحاح برآمده به درگاه خدا. الحاح يعني سماجت در طلب و خواست. كسي كه از خدا طلب مغفرت و رحمت و آمرزش دارد، اين بايد در واقع در مقام الحاح برآيد و هر امري و كاري كه از دستش برمي‏آيد و مناسب حرمت آن خانه است انجام بدهد. پس در واقع اين چسبيدن به خانه و تعلّق به پرده خانه، اينها طلب مغفرت است و الحاح در طلب آمرزش و طلب رحمت و خواستار شدن امن و امان از عذاب خداست. درست مثل مجرمي كه به كسي جرم‏كرده، نسبت به كسي تعدّي كرده، ظلم كرده، حالا مي‏خواهد در مقام برآيد و از اوعذر بطلبد و از او عذر بخواهد چه مي‏كند؟ مي‏چسبد به عباي او، به لباس او، مي‏نشيند كنار پاي او، سر روي پاي او مي‏گذارد، صورت بر پاي او مي‏كشد كه شايد از او بگذرد، از جرمش بگذرد.

حال بنده‏اي كه يك ‌عمر را درگناه گذرانيده، درجفا گذرانيده، در ادبار و پشت‌كردن به حق متعال گذرانيده، حالا موفق شده كنار خانه خدا، آيا بايد در چه حالي باشد؟ چطور بايد الحاح و سماجت داشته باشد در طلب مغفرت و طلب آمرزش؟ تضرّع كند به درگاه خدا و خواستار عفو خدا باشد و اين‏طور نشان بدهد كه خدايا من پناهي ندارم جز تو و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 338 *»

پناهي كه تو براي من قرار دادي، خدايا من جايي ندارم، چاره‏اي ندارم براي رفع اين مسكنت و بيچارگي كه خود تحصيل كرده‏ام براي خود به‌وسيله گناهانم. و نيست دادرس من مگر عفو تو، مگر كرم تو و به اين معني خدايا دست برنمي‏دارم از دامن عنايت و فضل و كرم تو مگر اينكه مرا ببخشي، از گناه من بگذري و در آينده هم مرا محافظت كني از انجام گناهان.

طواف كه تمام مي‏شود نماز طواف پشت مقام ابراهيم انجام مي‏شود و خود اين نماز باز بيان اين است كه به بركت اين طواف رسيده به حدّي كه اجازه مناجات با پروردگار و دخول در مراتب قرب را پيدا كرده. نماز به معناي صله است و متصل شدن. همچنين اظهار خضوع و خشوع به درگاه پروردگار، براي اين‏همه توفيق كه كرامت كرده و اينكه پروردگار را بعد از اين وصل و وصولي كه دست داد باز هم من بنده‏ام و از مقام بندگي و عبوديت هيچ‏گاه خارج نمي‏شوم و هميشه بايد به شكل بنده و عبد بگذرانم؛ نماز طواف انجام مي‏شود. آنگاه مستحب است كه شخص برود به طرف چاه زمزم و مقداري آب بياشامد و سر و صورت خود را با آن آب به قصد بركت بشويد و حركت كند به طرف سعي براي سعي بين صفا و مروه.

در سعي بايد متذكّر باشد به مانند بنده‏اي كه حال اجازه گرفته براي رسيدن به درگاه قرب سلطانِ با عزّت و جلالت و قهر و غلبه و به او اجازه داده‏اند و آمده است بعد از طي اين مراحل و اين بندگيها، حال هنوز قانع نيست. تا به اينجا شناخته است راه را، دانسته‏ است مقصد را، و به حسب ظاهر هم در اين مناسك و تعاليم دانست كه خدايي دارد، خداي او را مظاهري است و در مظاهري ظاهر است كه آن مظاهر را بايد زيارت كرد. آن مظاهر را بايد حرمت كرد و رحمت و مغفرت او و عنايت او را در نزد آن مظاهر بايد جستجو كرد. اينها را متذكّر شده شخص. اما در اين سعي بايد تلاشي داشته باشد كه بتواند زياده كند معرفت خود را و به معرفت حقيقي و شهودي نائل گردد. از اين جهت اين

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 339 *»

سعي كه انجام مي‏شود درست مانند آن حالت بنده‏اي است كه رسيده به درگاه قرب مولاي خود و عنايات او را احساس مي‏كند اما يقين ندارد كه او را راه مي‏دهند و پذيرفته‏اند كه مورد حرمت و احترام قرارش دهند و بعد هم بر او مزيد كرامتها داشته باشند؛ نمي‏داند. لذا در حال سعي بايد مثل آن بنده‏اي باشد كه هي مي‏رود و مي‏آيد به اميد اينكه بگويند تو پذيرفته شده‏اي، تو بعد از اين مورد عنايت هستي و خيالت آسوده باشد ديگر. اين رفت و آمد به اين اميد است، در واقع بايد متذكر اين باشد كه من خالصم در خدمتگزاري و اميد دارم براي اينكه در برابر ديد عنايت پروردگار خود قرار بگيرم اما نمي‏دانم كه آيا پذيرفته شده‏ام يا نه، و بعد از اين كرامتها شامل حال من مي‏شود يا نه؟ آيا خداوند بيش از اين خود را به من مي‏شناساند يا نه؟ در اين فكر باشد و اين سعي خود را انجام بدهد. البته در هر شوطي ـ چون هفت شوط است سعي، از صفا به مروه و از مروه به صفا. شروع مي‏شود از صفا و به مروه ختم مي‏شود ـ در هر شوطي بايد اميدش زياده شود، اميد پذيرفته شدن به درگاه قرب و مورد كرامت قرار گرفتن و همچنين بايد در حال سعي خائف باشد از اينكه نكند مردود باشد و بعد از اين مورد عنايت و توجه قرار نگيرد و آنچه كه كسب كرده تا به حال به او نفعي نبخشيده، حالت خوف و رجاء بايد داشته باشد. و همچنين باز بايد متذكر باشد كه در قيامت اعمال را مورد سنجش قرار مي‏دهند و اعمال را مي‏سنجند. يكي از اموري كه بايد معتقد باشيم در قيامت امر ميزان است وَالْميزانُ حَقٌّ([48]) ميزان حق است، سنجش اعمال و آن ترازويي كه با آن اعمال سنجيده مي‏شود مي‏دانيم وجود مبارك امام  است اَلسَّلامُ عَلي ميزانِ الاَعْمالِ([49]) به اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه عرضه مي‏داريم. ما را با آن بزرگوار مي‏سنجند، اعمال ما را با مقام ولايت او و شؤونات امامت او مطابقت مي‏كنند. او ميزان اعمال است، بر آن ميزان عرضه مي‏دارند

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 340 *»

اعمال ما را و سنجيده مي‏شود اعمال ما وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ([50]) پناه به خدا مي‏بريم اگر كفّه حسنات سبك باشد، چه سرِ ما خواهد آمد؟ اما اگر كفّه حسنات سنگين باشد، نجات است و راحت است و نعمت ابدي.

پس بايد شخص در حال سعي بين صفا و مروه متذكر اين سنجش اعمال باشد. تشبيه كرده‏اند صفا را به كفّه حسنات و مروه را به كفّه سيّئات، گفته‏اند كه خود را بين اين كفّه و آن كفّه ببيند. همچنان‌كه وقتي‌كه مشغول سنجش اعمال بنده مي‏شوند در قيامت حالت اضطراب و تزلزل براي بنده دست مي‏دهد كه آيا چه خواهد شد؟ آيا حسنات من غلبه مي‏كند يا سيّئات من؟ آن حالتي كه براي شخص است در قيامت بايد براي شخص سعي‌كننده فراهم بشود كه به اميد عفو الهي و به اميد شفاعت اهل شفاعت و توجه اهل عنايت، در قيامت حسناتش غلبه پيدا كند و كفّه حسنات بر سيّئات رجحان پيدا كند و سبب نجات و خلاص او شود. اين حالت براي شخص بايد باشد.

همچنين بايد متذكر باشد كه تمام كوشش ما الآن با توجه به اينكه ما معتقد به آخرتيم در زندگاني دنيويمان، در اين دوره عمرمان تلاش ما تقريباً بين بدن و روح است، يا بفرماييد دنيا و آخرت است. معنويات ما ان‏شاءاللّه آخرتي است و ظاهر زندگاني ما دنيوي است. ما در امور دنيوي وقتي مشغول مي‏شويم گويا در مروه بدن و مروه دنيا به‌سر مي‏بريم كه حتي گفته‏اند مروه را كه مروه ناميدند از آن جهت بود كه حوّا آنجا نزول فرمود و آنجا قرار گرفت و چون حوّا زن است و عرب زن را، جنس زن را مرأة مي‏نامد از اين جهت مروه مشتق از مرأة است و مي‏دانيم در امور دنيوي از همه چيز بيشتر مورد توجه زن است. روي اين جهت مروه محل يعني مظهر است، رمز است براي دنيا به جميع شؤوناتش. اما صفا مي‏فرمايد ناميده شد صفا از آن جهت كه آدم علي نبيّنا و آله و عليه السلام كه صفي‌اللّه بود در آنجا قرار گرفت. از القاب آن

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 341 *»

حضرت صفي‌اللّه است يعني برگزيده خدا، انتخاب شده الهي، صافي شده از همه كدورات و اَعراض و توجه به غير خدا. پس صفا رمز و مظهر آخرت و معنويات است و شخصي كه سعي مي‏كند بين صفا و مروه بايد متذكر اين نكته باشد كه در تلاش و زندگيش در واقع با اعتقاد به آخرت، دارد بين دنيا و آخرت تلاش مي‏كند و زحمت مي‏كشد. خوشا بر حال آن كسي كه دنيا را وسيله بلاغ و رسيدن به آخرت قرار بدهد نه اينكه دنيا را مستقيم و بالاصاله مورد توجه خود قرار داده و از آخرت غافل بشود. اين امر را هم بايد متذكر باشد و جهات ديگري نيز هست.

بعد نوبت مي‏رسد به تقصير، تقصير مي‏كند شخص. اگر عمره مفرده است مي‏تواند سر را بتراشد. اما اگر عمره تمتع است سر نتراشد مگر وقت زياد باشد كه بلند شود موي سر براي حج كه بتواند در جريان حج هم حلق كند و بتراشد. چون تراشيدن سر در حج افضل است از تقصير كردن و كوتاه كردن مو. ولي اگر عمره تمتع است تقصير كند. تقصيركردن يعني موي سر را مي‏چينند، ناخن مي‏چينند. ظاهرش اين است كه اين وضع و هيأتي كه تا به حال داشتي مي‏بايست متعرض رحمت شوي. اين حالت براي رسيدن به اينجا بود، لازم بود اين هيأت را داشته باشي، مو نچيني و چه نكني، چه نكني، آنهايي كه بر تو حرام است انجام ندهي. حالا با اين تقصير، گويا اذن مي‏رسد براي انجام آن كارها. در عمره تمتع با تقصير كار تمام مي‏شود و آنچه بر انسان حرام شده بود حلال مي‏شود حتي زن به شوهر و شوهر به زن حلال مي‏شوند؛ تمام امور.

اما در عمره مفرده نه، بعد از تقصير بعضي امور حلال مي‏شود، بعضي به حرمت خود باقي است مثل زن براي شوهر، شوهر براي زن تا اينكه برگردد طواف نساء انجام بدهد و دو ركعت نماز طواف نساء بخواند آن وقت كارش تمام است و آنچه بر او حرام شده بود به احرام، همه بر او حلال است. ولي در عمره تمتع، طواف نساء در خود عمره ديگر لازم نيست، بعد از تقصير همه چيز بر او حلال مي‏شود. و اين يك عنايتي بود از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 342 *»

طرف خدا به ‌وسيله رسول خدا9 كه به اصطلاح ما يك تمدّد اعصابي باشد بين عمره تمتّع و بين حج. تمتع به اين معني كه بهره‏اي بتوانند ببرند از امور دنيوي از آنچه كه نفوس به آن عادت داشته‏اند حتي نكاح و مجامعت كه ديگر خيلي مورد توجه اين انسان است. بالاخره يك فرصتي در اين مدت باشد بين عمره تمتع و بين محرم‌شدن براي حج تمتع. هر مقدار فاصله بشود اين آزادي داده مي‏شود. پس با تقصير بايد به معناي اين عمل هم متوجه بشود كه آنچه تا به اينجا تو بر آن بودي از معنويات، از حالات معنوي، از كسب علم، كسب معرفت، هرچه، تمام اينها تا به اينجا وسيله بود؛ تو را به اينجا رساند. اين وسيله و اين هيأت و اين وضع ديگر براي تو اينجا مناسبت ندارد، بايد از اينجا وضع تو عوض بشود و طور ديگري باشد و در واقع گويا اين حالات براي سفر است. مسافرت و سفر تو تمام شده، الآن رسيده‏اي به حضر، رسيده‏اي به وطن. اينجا جايگاه تو است، حال بمان اينجا تا به تو اجازه داده شود و رخصت داده شود كه يك دوره ديگري را شروع كني از دوره معرفت و رسيدن به درجات قرب. آن دوره فوق اين دوره است، آن برنامه باز بالاتر از اين برنامه است، فعلاً در اينجا كه به‌سرمي‏بري اين مقدار آزادي داري تا بتواني خود را مهيّا كني و بگذري از اين وضعي كه الآن داري به درجات عاليتر قرب نائل گردي.

مي‏ماند شخص تا هشتم ذيحجه و در هشتم ذيحجه محرم مي‏شود در خود مكه به قصد حج تمتع. در آنجا از هر كجاي مكه محرم بشود درست است، عيبي ندارد به‌جهت اينكه در مكّه هست كفايت است. حال براي او مي‏خواهند يك برنامه‏اي بگذارند كه در اين برنامه رشد بيشتر و معرفت كاملتر براي او فراهم كنند. تو تا اينجا آمده‏اي و مي‏داني خدايي داري. خداي تو خانه دارد، خداي تو مظهر دارد، خداي تو مَشاهد دارد، خداي تو جاهايي را قرار داده كه در آنجاها به انوار قدس خود ظاهر شده. بايد آنجاها را تعظيم كني. اينها را دانستي اما خدا را ندانستي كه چطور بايد بشناسي، حال مي‏خواهد خدا به تو طريق شناختن خود را نشان بدهد و مدارج معرفت را به تو بنماياند اگر عازم معرفتي، اگر عازم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 343 *»

شناخت شهودي هستي و مي‏خواهي خدا را مشاهدةً بشناسي و ببيني، حال باز محرم شو. همان برنامه، همان احرام، همان غسل، همان نماز ولي آن احرام در ميقات بود و خيلي دور بودي از حرم، اما اين احرام از حرم است و از اصل مقصد است. از خود جايگاهي كه مقصود تو بوده، لذا بهتر و مستحب است كه در مسجدالحرام محرم بشود. و همچنين فرموده‏اند در حجر اسماعيل آنجا شخص محرم شود به قصد حج تمتع و اگر حج اوّل او است و واجب، نيّتش هم حجة‏الاسلام باشد علاوه بر حج تمتع حجة‏الاسلام بايد در نظرش باشد. محرم مي‏شود و آماده مي‏گردد براي حركت.

شب نهم را مستحب دانسته‏اند كه در مني باشند ولي الآن معمول نيست. اگر روز هشتم ببرند، شب نهم ببرند، صبح نهم ببرند، نوعاً يكسره مي‏برند به عرفات. البته از مني مي‏گذرند، از مشعر و مزدلفه مي‏گذرند و مي‏روند به عرفات. بالاخره حركت به‌سوي مني است و بايد به طرف مني رفت. مني و مشعر هر دو جزء حرم است و عرفات خارج از حرم است. تا آخر مشعر باز هم انسان در حرم است همين‌كه از مشعر خارج شد، وارد عرفات كه شد، عرفات ديگر خارج است از حرم؛ مرزهايش تقريباً مشخص است. پس شب نهم كه استحباب دارد به قصد وقوف در مني، وارد مني مي‏شود. ولي چون شايد ميسّر نباشد لذا بحثش را نمي‏كنيم.

روز نهم را از ظهر بايد تا غروب آفتاب به عنوان وقوف در عرفات شخص وقوف كند و كارش در آنجا دعا و تضرع و گريه و اعتراف به گناهان است. لذا عرفات را فرموده‏اند از اين جهت عرفات گفته‏اند كه جاي اعتراف به گناهان است. همچنين عرفات جاي شناخت است، مبدأ شناخت است و شروع به شناخت. مبدأ شناخت از عرفات شروع مي‏شود. يك علّتش هم گفتند چون آدم7 با حوّا اينجا برخورد كردند بعد از هبوط از بهشت در روي زمين از يكديگر جدا بودند تا اينكه اينجا به هم رسيدند و يكديگر را شناختند، آن روز را عرفه ناميدند و اين مكان را عرفات به مناسبت اين

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 344 *»

شناخت. ولي اصل مسأله همان رمز است كه بايد اينجا شروع شود شناخت پروردگار. خدا مي‏خواهد مدارج شناخت خود را به بنده‏اش بشناساند.

اول مرحله شناخت خدا، شناخت انوار توحيد اوست در مقام نجبا. نجبا در مرحله‏اي هستند بين ما و بين خدا كه وسايط اوّليه معنويه هستند. البته وسايط ظاهري بين ما و خدا فقهاء ظاهر، علماء ظاهر، حكماء ظاهرند، اما اينها كاري در معني ندارند. از اينها نقشي در مورد وساطت معنوي برنمي‏آيد، اينها را نمي‏توان وسيله معنوي دانست. قراي معنويه، قراي ظاهره در معني كه كارشان كار واقعي و كلي و جامع است، از مقام نجابت شروع مي‏شود و عرفات رمز مقام نجباست. شخص محرم با آن حال احرام و با آن وضعي كه دارد در عرفات بايد به بركت وجود نجبا متذكر معرفت خدا شود و بداند از اينجاست كه معرفت شروع مي‏شود و اولين درجه شناخت خداوند شناخت مقام نجابت است كه ظاهر كرده خدا در ايشان انوار توحيد خود را. مي‏ماند در اين مقام، وقوف مي‏كند. آن ازدحام جمعيت بايد او را متذكر سازد كه اين جمعيت زياد با لغات مختلفي كه دارند و با اختلاف رنگ و هيأتهاي ظاهري كه دارند و حتي با اختلاف معنوي كه دارند، چون در مذهب مختلف هستند، در شناختهاي مختلف هستند، در مقدارهاي مختلف از درك و شعور هستند، همه اين اوضاع را كه مشاهده مي‏كند بايد به ياد روز قيامت بيفتد كه در قيامت تمام اتباع انبياء و همه امّتهاي انبياء با همان درجات معرفت و درجات رشد و تعالي كه در خداشناسي و دين و دينداري كه داشته‏اند در صحراي محشر حاضرند و در عرصات قيامت همه البته حاضرند.يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ([51]) هركسي زير لوا و پرچم امام خودش است و به همان مقدار كه از آن امام تحصيل معرفت و كسب قرب و تقرب به درگاه خدا كرده، نزديك به آن امام است. نزديكي در زير پرچم هر امام بستگي دارد به ميزان معرفت، ميزان تلاش در رشد و قوّت‌گرفتن ايمان به بركت آن امام.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 345 *»

حال ببينيد تذكّراً عرض مي‏كنم شايد توجه پيدا نكرديد. اين تذكّر را عرض كنم كه الحمد للّه ربّ العالمين ما زير لواي حجّة بن الحسن المهدي صلوات اللّه عليه خواهيم بود يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ آن روزي كه صدا مي‏زنيم هر جمعيت را با امام خودش. مي‏دانيد امام زمان كيست؟ همان است كه امام صادق7 فرمود وَاللّهِ قسم خورد وَاللّهِ لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّامَ حَياتي([52]) به خدا سوگند اگر مهدي را درك كنم در تمام مدت عمرم خادم و خدمتگزار او خواهم بود. امام صادق مي‏فرمايند، دروغ كه نمي‏فرمايد. صادق آل‏محمّد است، امام معصوم است، بعلاوه واللّه مي‏گويد، به خدا سوگند. چه عظمتي خدا داده به مهدي صلوات الله و سلامه عليه؟! بايد شخص متذكّر اين نكته باشد و خدا را شكر كند كه خدايا مرا در دوره‏اي قرار دادي كه آقايم، مولايم، سيّدم، امامم، آخرين حجّت تو و آخرين بقيّه تو است در روي زمين. خدايا چشمم را به جمالش روشن كن، خدايا قلب مقدّسش را از من راضي كن، خدايا مرا موفّق كن كه از آن وجود مقدّس در دوره زندگي كاملترين استفاده‏ها را ببرم. آخر او مخزن نور و مبدأ نور است، او اصل حيات ايماني است، او اصل و سرچشمه همه كرامتهاي الهي است. دوره عمر شخص اگر بگذرد و از اين وجود مقدّس بهره‏مند نشود، ياحَسْرَتا عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللّهِ([53]) فرداي قيامت فرياد انسان بلند است، واي بر من چه تفريطي و چه تقصيري كردم من في جَنْبِ اللّهِ در مورد كنار خدا، پهلوي خدا! قرآن امام را مي‏فرمايد پهلوي خدا و كنار خدا و جنب اللّه. ما، در كنار خدا، در پهلوي خدا قرار داريم، در حضور بقيّة‏اللّه هستيم، بايد بهره‏مند بشويم كمال بهره‏مندي را. خدايا چقدر تقصير داريم، چقدر ما تفريط داريم، كي مي‏فهميم؟ آنجا متذكّر مي‏شويم. حالا بايد عرصه عرفات و وقوف در عرفات ما را به ياد اين امر بيندازد كه بالاخره خواهيم رفت در سرزميني و در عرصه‏اي كه در آن عرصه لواء بقيّة‏اللّه و پرچم او

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 346 *»

بالاست و بايد زير آن پرچم قرار بگيريم. آيا مهيّا شده‏ايم براي رفتن زير آن پرچم؟ يا خداي نكرده ردمان مي‏كنند از زير آن پرچم، مي‏گويند نه، تو اهل اين پرچم نيستي و تو شناختي نداشتي نسبت به اين بزرگوار و اين پرچمدار و اين امام وقت. معرفتي نداشتي، محبّتي نداشتي، حرمتي نگه نداشتي، كجا مي‏خواهي بيايي؟!

پس بايد اوّلاً متذكّر اين امر بود و بعد هم متذكّر باشد كه تمام مردم در عرفات از ظهر به آن طرف شروع مي‏كنند به دعا و متوجه آن صحنه و آن بيابان پهناور عجيب در كنار كوه رحمت ـ جبل الرحمة ـ  باشد. رسول خدا بالاي كوه تشريف بردند، الآن هم محل نماز حضرت هست و مي‏روند زيارت مي‏كنند. حضرت تشريف بردند و براي همه مشكل بود، همه كه نمي‏توانستند بروند بالاي كوه. عرض كردند يا رسول‏اللّه چه كنيم، همه بايد بر اين كوه بالا آييم؟ فرمود نه، اشاره فرمود به دامنه كوه. فرمود كل اينها مقام است و عرفات است، هرجا مي‌توانيد بايستيد ولي دستها به طرف آسمان، تمام چشمها به آسمان دوخته شده، ضجه‏ها بلند، همه گريه، همه دعا، همه يكپارچه كارشان اعتراف به گناهان. آخر در حديث دارد كه خداوند در روز عرفه مشرف مي‏شود بر بندگانش، نزول مي‏فرمايد تا آسمان دنيا. مي‏دانيم البته خداوند به ذات مقدّسش منزّه است كه جا بجا بشود، بلكه به انوار رحمتش، انوار مظاهر كرمش يعني محمّد و آل‏محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين تنزّل مي‏فرمايد. از عرش پايين مي‏آيد، از آسمانها پايين مي‏آيد، از بيت‏المعمور پايين مي‏آيد، مي‏آيد تا آسمان دنيا. تا آسمان دنيا خدا نزول مي‏فرمايد و ملائكه همه مي‏بينند نور خدا را كه آمده پايين براي مشرف شدن بر بندگانش. آنگاه خداوند مباهات مي‏كند پيش ملائكه‏اش؛ اي ملائكه من ببينيد اين بندگان من را! ببينيد اينها همه در لباس     احرامند. اوّلاً همه خاك‏آلودند، همه شُعث و غُبر؛ خاك، سر و پايشان را گرفته. موها را مي‏بينيد، وضع را مي‏بينيد، همه به حرمت من بر خود حرام كردند آنچه كه لذّتشان در آن بوده. به حرمت من و براي رسيدن به درگاه قرب من. شاهد باشيد اي ملائكه من، همه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 347 *»

اينها را آمرزيدم، از گناهان همه‏شان گذشتم، آنها را پذيرفتم، جوابشان را مي‏دهم. خدا مي‏گويد لَبَّيْك، چه مي‏گوييد؟! تا به حال شما به من مي‏گفتيد لبّيك اما حالا من به شما مي‏گويم لَبَّيْك چه مي‏خواهيد؟ بگوييد من جوابتان را مي‏دهم.([54])

خوشا بر حال شيعه، شيعه اين امتياز را دارد كه در آن سرزمين مقدّس، در آن روز شريف و با عظمت دعاي عرفه حسين صلوات اللّه عليه را مي‏خواند و با حسين است. در عرفات اشك مي‏ريزد، به ياد مظلوميت حسين صلوات اللّه عليه. توجه به امام حسين او را غرق در محبّت و ولايت و حزن مصيبت مي‏كند. آن هم آن دعاي عجيب حضرت كه سراپاي آن دعا معرفت است و توجه است و تذكّر و انابه است، توبه است و همه چيز دارد؛ آن دعا همه چيز دارد. خوشا بر حالشان! خدا از همه‏شان قبول بفرمايد و همه ساله تمام آرزومندان را روزيشان بفرمايد.

اين وقوف را انجام مي‏دهد تا غروب. غروب مي‏شود بايد فوراً حركت كند. غروب كه شد نماز نگزارد در عرفات، بايد نماز را تأخير بيندازند، ازوقت فضيلت مغرب باز هم تأخير بيندازند در مزدلفه و در مشعر نماز مغرب و عشاء را جمع كنند، با هم بخوانند بدون نافله و يك اذان بگويند. چون هنوز اين مقام رمز اين است كه تو در اوّل درجه معرفت قرار گرفته‏اي، هنوز لايق نمازگزاردن نيستي. تو را چه به نماز؟ مي‏داني نماز يعني چه؟ نماز يعني رمز تقرّب، رمز عبوديت با معرفت و رسيدن به محضر جلال و عظمت و ربوبيت و درك بزرگي پروردگار. تو هنوز اوّل كارت است، تو را چه به نماز، تو نمازگزار نمي‏تواني باشي! تو بايد هنوز حركت كني، يا اللّه راه بيفت. راه بيفت كه غروب شده، تاريكي آمده. يعني هنوز تو در ظلمات كفر و شرك و معصيت و دوري هستي. نبايد خاطرجمع بشوي، تو بايد راه بيفتي. راه بيفت، كجا؟ مشعر، برو، حركت كن.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 348 *»

بين راه يك محلّي است مأزمين مي‏گويند. بتها را از آنجا مي‏تراشيدند، سنگهاي آن كوه را مي‏آوردند از آنها بت‏پرستها بت مي‏ساختند. آنجا كه مي‏رسي به حرمت توحيد بايد اگر سواره هستي پياده شوي، پا بگذاري بر آن سنگها كه من موحّد شده‏ام، من معرفت دارم كسب مي‏كنم. هرچه شرك است و هرچه كفر است، هرچه مظهر بت‏پرستي هست زير پاي من است. هرچه بت است اصلش زير پاي من است، هرچه بت است، بتِ مقام است، بتِ دنياست، بتِ پول است، بتِ جاه است، بتِ زن است، بتِ فرزند است، هرچه، هرچه به هر شكلي، هركس بتي دارد. كُلُّ ما يَشْغَلُكَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُكَ هرچه تو را از خدايت باز بدارد بت تو است. آنجا حتي مستحب است ادرار كند، تا ذلّت بت را نشان بدهد. زيرا آنجا اصل و مركز بوده براي بت تراشي. مي‏فرمايد ادرار كن آنجا كه رسول خدا همين كار را كردند.([55]) براي اظهار بيزاري از بت پرستي و اينكه همين سنگها بوده كه از آنها بت هُبَل را ساختند و چه مي‏كردند در برابر آن بتها! البته آنها بتهاي سنگي بوده. ما ببينيم چه بت‏پرستيها در دلها داريم، پناه به خدا مي‏بريم. به هرچه دل دهيم كه براي غير خدا باشد و غير رضاي خدا باشد صنم و بت ما است.

بالاخره بعد از عرفات مي‏رسي به مشعر. در مشعر بايد وقوف كرد و آن رمز اين است كه بايد معرفت نقبا را تحصيل كني، درجه بالاتري است مقام نقابت و خداوند ظاهر شده به مقام نقابت بعد از مقام نجابت كه بشناسي خدا را در انوار ايشان و در مقام ايشان. اما بدان كه اينجا محل اجتماع است و يكي از اسمائش « جمع » است. چرا؟ چون جمع مي‏كنند بين نماز مغرب و عشاء. « مشعر » است، شعور انسان اينجا زياده مي‏شود و يك درجه بالاتر مي‏آيد و بايد وقوف كند تا بر او شب ظلماني بگذرد و روز طلوع كند، صبح بشود و تا قبل از طلوع آفتاب از آنجا خارج نشود. دوباره صبح تجديد كند نيّت وقوف را و تصميم بگيرد براي وقوف. به اين‏طور كه احساس كند كه من رسيده‏ام به حرم و گويا درهاي حرم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 349 *»

مي‌خواهد به روي من باز شود كه وارد شوم در مني. مشعر را بايد ابتداي ابواب رحمت الهي بداند و اينكه خداوند منّت گذارده براو و لباس قبولي و پذيرش به درگاهش را بر او پوشانيده. صبح است، طلوع آفتاب است، نور آفتاب بر بدن مي‏تابد. بايد اين‏طور احساس كند كه همان‏طور كه اين نور آفتاب رحمت خداست در ظاهر كه بر ما مي‏تابد و ما را روشن مي‏كند، ان‏شاءاللّه ابواب رحمت بر ما گشوده شده گناهانمان آمرزيده شده بعلاوه درجات قرب براي ما فراهم شده است. لباس معرفت بر خود پوشيديم و با لباس نورانيت بيشتر مي‏خواهيم وارد شويم در حرم الهي. آنگاه اجازه ورود به مني داده مي‏شود.

البته در مشعر شب را كه مانده بيكار نبوده بايد براي رمي جمرات سنگهاي مخصوصي را جمع‏آوري كند به تعداد مخصوصي كه در مناسك مذكور است. مناسك كه مي‏گويم مرادم همين كتبي است كه نوشته شده در احكام حج مثل كتاب مبارك كفاية‏المسائل و جامع كه احكام حج در آنها ذكر شده است. جمع مي‏كند سنگها را و در واقع گويا چون ابتداي مرحله سير در معرفت پروردگار است و معرفت انوار پروردگار و رسيدن به كمال ايمان و قوّت دين، و در اين راه خيلي خطر است، شياطيني هستند كه مرتّب وسوسه مي‏كنند، مرتّب شك ايجاد مي‏كنند، مرتّب انسان را به وهمها گرفتار مي‏كنند. بايد در همين مقدمات كار، اسلحه براي دفع اين شياطين فراهم كند. جمع‏آوري اين ريگها رمز جمع‏آوري ادلّه و براهين الهي است براي تقويت ايمان و حفاظت از شر شياطين، از شكوك و شبهات آنها. بايد مهيّا شود با برهانهاي نوراني وارد ‏شود در مني.

در مني او‌ّل كاري كه ذكر مي‏شود به حسب ترتيب مشهور ـ البته آقاي مرحوم­ ترتيب را واجب نمي‏دانند ـ  رمي است، اوّل در روز عيد رمي جمره عقبه مي‌كنند، بعد مي‏آيند قرباني مي‏كنند در همان مني، بعد هم سر را مي‏تراشند و يا تقصير مي‌كنند. اين كارهايي است كه در خود مني انجام مي‏شود. با انجام اين كارها در واقع دارد يكي از برنامه‏هاي ابراهيم علي نبيّنا و آله و عليه السلام را پياده مي‏كند. ابراهيم برخورد كرد با

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 350 *»

همين شيطان در سه موضع، او را رمي كرد. آدم برخورد كرد با شيطان در همين‏جا او را رمي كرد. حال معنايش اين است كه ما هم بايد شيطان را، اما در آن آخرين و قويترين مظهرش كه جمره عقبه است، در روز عيد رمي كنيم. جمره عقبه كه آخرين مظهر شيطان و قويترين مظهر او در مظهر نفسانيت است، در آن مرحله بايد او را رمي كرد. يعني با اين سلاحهايي كه جمع‏آوري كرده‏ايم در شب مشعر او را برانيم از خود. او كه رانده شد خيالمان آسوده است. حال نه ريائي، نه شركي، نه توجّه به غيري، خالص مي‏توانيم جان خود را فداي خدا كنيم و قرباني كنيم.

حال اين قرباني رمز است براي فداكاري خود ما و قرباني كردن خود را در راه خدا. مگر چه را بايد قرباني كرد؟! معلوم است آني كه سركش است، نفس امّاره بالسّوء. آني كه در قبال خدا قرار مي‏گيرد و وسيله شيطان مي‏شود. شيطان كه نمي‏تواند بر عقل غلبه كند، شيطان بر نفس امّاره غلبه مي‏كند و قوّت مي‏دهد او را. شيطان كه رانده شد، آن هم ضعيف مي‏شود، ضعيف كه شد مي‏شود قربانيش كرد. بايد فدايش كرد، پس خود را فدا مي‏كند. بعد تقصير يا حلق. آناني كه سفر اوّلشان است در حج تمتع حلق كنند، خدا هم آنان را مقدّم داشته. مُحَلِّقينَ رُؤسَكُمْ وَ مُقَصِّرين.([56]) مُحَلِّقين يعني آناني كه سر مي‏تراشند در مني، در حج اينها را خدا مقدّم داشته. سر را مي‏تراشند كه باز معنايش اين است كه حالا باز وضعت و هيئتت بايد عوض بشود، مطابق بشوي براي آمدن براي زيارت خانه خدا و بعد كه تقصير يا حلق انجام مي‏شود ديگر كارها در مني در آن روز تمام است؛ مي‏آيد به مكّه، مهيّا است، اجازه دارد.

در مني بايد متذكّر اين باشد كه به درجه معرفت بالاتر رسيد، به شناخت انبيا و مقام نبوت و اركان، به تعبير مشايخ ما نائل شد. از نقبا رسيد به مقام اركان، درجه معرفت بالاتر آمد و واسطه بالاتر را شناختيم در معرفت كه اركان باشد.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 351 *»

بعد از آن مي‏رسيم به زيارت خانه خدا و مي‏آييم مكه، طواف مي‏كنيم به قصد طواف حج تمتع. طواف به همان شكل انجام مي‏شود. معنايش اين است كه آخرين مرحله وساطت در معرفت، مقام محمّد و آل‏محمّد است: كه خانه‏هاي اصلي خدا هستند و خانه‏هاي حقيقي خدا هستند. بعد از طواف حج نماز طواف را پشت مقام ابراهيم انجام مي‏دهد بعد مي‏آيد سعي صفا و مروه مي‏كند و به همان ترتيب برمي‏گردد طواف نساء انجام مي‏دهد. نماز طواف نساء مي‏خواند برمي‏گردد به مني شب را در مني بيتوته مي‏كند. بايد شب يازدهم و شب دوازدهم را بيتوته ‏كند و روز دوازدهم اگر تا غروب آفتاب ماند شب سيزدهم را هم بايد بماند، اگر نه همان دو روز است. كارهايي كه در مني دارد در روز يازدهم و دوازدهم اين است كه بايد سه جمره را رمي كند جمره اولي، جمره ثاني يا وسطي و جمره عقبه. اين سه جمره را رمي مي‏كند در دو روز به اين معني كه وقتي در مسير معرفت رسيد شخص، نبايد قرار بگيرد و خيالش آسوده باشد. شيطان هنوز پشت سر هست در سه مظهر: مظهر عنصري، مظهر حيواني، مظهر نفساني. بايد در سه مظهر شيطان را رمي كند در دو روز. خيالش ديگر آسوده مي‏شود. بعد كه شياطين به‌طور كلي رمي شدند و از صحنه دخالت در زندگي معنوي او خارج شدند، آنگاه ديگر اجازه دارد كه از مني خارج شود و كار حج به انجام رسيده.

اميدواريم خداوند همه ما را موفّق به حج ظاهري و باطني و معنوي بفرمايد و از همه آناني كه موفّق مي‏فرمايد قبول بفرمايد به احسن قبول ان‏شاءاللّه و همه آرزومندان را نصيب و روزي بفرمايد.

از همه برادران و خواهران ايماني التماس دعا داريم و طلب عفو مي‏كنيم. ان‏شاءاللّه از جرم ما، از تقصيرات ما، از تفريطات ما، همه عزيزان براي خدا بگذرند، اجر دارند. ما هم اظهار مي‏كنيم در امر اخوّت واقعاً مقصّريم، قصور، تقصير، همه چيز داريم. از اين جهت از همه شما چون كريميد و همه بزرگواريد و الحمدللّه همه اهل بخششيد عذر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 352 *»

مي‏خواهيم. ان‏شاءاللّه عفو مي‏فرماييد از همه ما. ملتمس دعا از شما هستيم، ما هم ان‏شاءاللّه دعا مي‏كنيم. دعاهاي ما هم ان‏شاءاللّه مستجاب شود در باره همه عزيزان، همه اهل ايمان و در همه آن مشاهد ان‏شاءاللّه موفّق باشيم. در آنجا ان‏شاءاللّه موفّق خواهيم بود به نيابت از شماها و به دعاگويي شماها. اميدواريم امير حج، وجود مبارك بقيّة‏اللّه صلوات اللّه عليه نظر رحمتش را از هيچ‌يك ما بر ندارد ان‏شاءاللّه. ما را خدا موفّق كند به زيارت و ملاقات و ديدار آن بزرگوار قبل از رفتن از دنيا كه حج واقعي و حج اكبر است. خدا روزي كند اگر شماها هم به ظاهر موفّق نشده‏ايد به اين حج ظاهري، اما مي‏دانيد شما همه‏تان حج‏گزاريد، شما همه حج معنوي داريد، حج باطني داريد الحمدللّه. همين توجهتان به امام زمان، توجهتان به حضرت سيدالشهداء، توجهتان به رسول‏اللّه، ائمه هدي، بزرگان دين، اينها همه حج شماست. خدا از همه ما ان‏شاءاللّه قبول بفرمايد و ذخيره دنيا و آخرتمان قرار بدهد. دعاهاي همه ما را در باره يكديگر مستجاب بفرمايد.

اللهم صل علی محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 353 *»

 

مجلس   26

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

€ تذكّرات لازم براي حجّاج همسفر

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 354 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض مي‏كنم اين جلسه به منظور تذكراتي است كه شايد به عنوان مقدماتي براي اين سفر لازم باشد و البته فكر مي‏كنم احتياج هم نباشد اما حال تذكّراتي عرض مي‏كنم كه چون پيشنهاد شده، پيشنهاد عزيزان رد نشده باشد.

اولين مطلبي كه عرض مي‏كنم اين است كه نسبةً اجتماع ما بيشتر است از ساير افراد گروه از حيث آشنايي ما با يكديگر. آنها شايد دو نفر، سه نفر، چهار نفر با هم آشنا باشند ولي جمعيت ما نسبت به گروهمان خواه و ناخواه آشناييمان بيشتر است چه زنها و چه مردها. اين آشنايي اقتضا مي‏كند كه نوعاً با هم در اموري شركت كنيم، با هم در برنامه‏ها و مناسك شركت كنيم يا حتي در گفتگوهاي معمولي با هم مجتمع بشويم. اين اجتماعمان با يگديگر چه زنها و چه مردها خودش اشكال ايجاد مي‏كند. اول اشكال اينكه نوعاً با خود مي‏گويند اينها چه كساني هستند، چطور هستند، چرا اين‏قدر با هم هستند، چرا اين‏قدر مأنوسند؟ اسباب سؤال مي‏شود برايشان و بيشتر در فكر مي‏شوند و مزاحمت فراهم مي‏كنند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 355 *»

بعلاوه كه امكان دارد خداي نكرده چشم كنند رفقا را. اخلاقشان را، محبّتشان را به يكديگر، اين صفا و صميميتشان را نسبت به يكديگر؛ چون بين خودشان نيست اين‏طور معاشرتها، اين معاشرتها را با هم ندارند كه اينگونه گرم و صميمي با هم باشند. لذا چه بسا احتمال مي‏رود كه خداي نكرده چشم كنند. چشم هم مي‏دانيد اثر مي‌كند، وقتي كه اثر كند خداي نكرده اسباب اوقات تلخي بين خود شماها فراهم مي‏شود، اسباب كدورت بين خود شماها فراهم مي‏شود، از يكديگر ممكن است خداي نكرده گله‏مند بشويد. سفر نسبةً طولاني است از نظر وقت، يك شب، دو شب، يك هفته نيست. شايد بكشد به يك‌ماه از اين جهت به دستور يعقوب7 توجه كنيد وقتي كه خواستند پسرانش بروند مصر، فرمود يا بَنِيَّ لاتَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ اَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ([57]) شما كه خواستيد وارد مصر شويد از يك دروازه وارد نشويد چون همه هم‌شكل و همه قوي و همه وزين و پيغمبرزاده، همه مورد توجه بودند. با آن خصوصيت اگر وارد مي‏شدند به‌طور جمعيت، شايد باعث چشم مي‏شد و همين هم شايد بوده علت اينكه فرمود از ابواب متفرقه، يعني از دروازه‏هاي مختلف وارد بشويد؛ بعد با هم مجتمع بشويد در برنامه‏تان.

حالا ما هم اين نصيحت را از حضرت يعقوب درنظر داشته باشيم در اين سفر. سعي كنيم دو نفر، سه نفر با يكديگر باشيم مگر در كارهايي كه همه‏شان شركت مي‏كنند به شكل جمعيت باشيم وا÷ در فرودگاه يا در توي راه زيارت رفتن و برگشتن، يا در خود هتلها، نشستن، برخاستن، اوقات فراغت را بخواهيم همه با هم مجتمع گرد هم بنشينيم، با هم برويم، با هم بياييم، زنها همه با هم بروند، با هم بيايند، خداي نكرده سبب ناراحتي خواهد شد. دو سه نفر با يكديگر مأنوس بشويد در فراغتها و ديگر امور. دو نفر، سه نفر با هم مأنوس باشيد در رفت و آمد، كه با هم ديده نشويد و سبب ناراحتي فراهم نشود. اين اوّلين عرضي است كه دارم. ان‏شاءاللّه رويش بيشتر فكر مي‏كنيد مي‏بينيد عرضي است

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 356 *»

مناسب و تقريباً بجا. حتي اين‏طور باشد كه اگر هم يك وقتي ما را مجتمع ديدند، اين مجتمع شدنمان را يك امر عادي بدانند تقريباً نه غيرعادي.

ديگر اينكه البته ما در اين سفر بيشتر بايد توجّه به معنويت داشته باشيم بالنسبه به ديگران. ديگران از روح حج خيلي كم اطلاع دارند، به معنويتش هم اگر توجه دارند خيلي كم است. توجه به ظاهر بيشتر است در آنها نسبت به معني و معنويت حج. در ما بايد جهت معني غلبه كند بر جهت ظاهر به اين معني كه آنها نوعاً درباره اطاق، در باره غذا، در باره خوب بودن يا بد بودن غذا، يا مرتب بودن يا مرتب نبودن ملافه تشك، بالا بودن اطاق، پايين بودن اطاق و امثال اين امور نوعاً دعوا دارند، درگيري دارند، سر و صدا دارند. در اين سر و صداها به‌طور كلي نبايد ان‏شاءاللّه شركت داشته باشيم. ما نمي‏رويم براي اينكه در اطاق خوب باشيم، نمي‏رويم روي تشك خوب مثلاً بخوابيم، ملافه خوب داشته باشيم، غذاي پخته خوب بخوريم يا از اين قبيل امور. نه، هرچه كه پيش آمد. البته مسلّماً ما را با ديگران فرقي نمي‏گذارند كه بدتر بدهند؛ همان چيزي كه به همه گروه داده مي‏شود و در اختيار همه هست در اختيار ما هم مي‏گذارند. ابداً متوجه اين امور نباشيد و متعرّض اين امور نشويد. يعني از ماها بعيد است و خلاف انتظار است كه بخواهيم بپردازيم به اين امور و درباره اين امور اصلاً نبايد با كسي بحث داشته باشيم، مجادله داشته باشيم. اي آقا چرا اينجا نشستي، چرا آنجا نشستي، چرا اين غذا را آوردي، چرا آن غذا را آوردي، چرا دير آوردي، چرا زود آوردي؟ و از اينگونه برنامه‏ها.

مطلب سوم اينكه سعي كنيم ان‏شاءاللّه خودمان را و برنامه‏هايمان را تطبيق بدهيم با برنامه‏هاي آنها كه اسباب گله‏مندي و شكايت آنها از ما نشود و البته يك خسارتي ما خواهيم داشت و آن خسارت اين است كه اگر ما برنامه‏هاي خودمان با خودمان بود، كه به معنويت و جهات كارمان بيشتر و راحتتر مي‏رسيديم. ولي حال كه بناست با آنها باشيم در وقت غذا خوردن و وقت استراحت، وقت آمد و رفت اين خسارتها را خواهيم داشت.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 357 *»

اجمالاً يك مقداري بايد خودمان را تطبيق بدهيم با آنها و ممكن است كه برخلاف خواستمان باشد، برخلاف قرارمان باشد. اگر توانستيم تا اندازه‏اي كه تحمل كنيم مثل نخوردن غذا در يك وعده يا ديرخوردن غذا اگر ممكن باشد كسي برايمان بگيرد غذايمان را بگذارد، به اين‏طور كه اسباب زحمت براي آنها نشود مخصوصاً خدمه‏شان يك حسّاسيتي دارند نسبت به زائر، خدمه عقده دارند نسبةً چون نوعاً براي خاطر زيارت آنها داوطلب مي‏شوند و بعد آنجا كه مي‏روند مي‏بينند آن‏طوري كه فكر مي‏كردند موفق نيستند به برنامه‏هايشان، برايشان يك قدري سنگين مي‏شود. از اين جهت تحمل مشكلات زائر برايشان سنگين مي‏شود و سعي مي‏كنند ايراد بگيرند، انتقاد كنند به زائر كه چرا دير آمدي، چرا زودتر غذايت را نگرفتي؟ چرا چه كردي، چرا چه كردي؟ نوعاً خدمه اين انتقادها را از زائرين دارند.

ما ان‏شاءاللّه بايد سعي كنيم كه اوّلاً مورد انتقاد خدمه قرار نگيريم و با زبان مهرباني و عطوفت با خدمه گفتگو كنيم، تشكر داشته باشيم از ايشان و طوري باشيم كه شرمنده ايشان باشيم چون آنها هم دوست محمّد و آل‏محمّد: هستند و در آن هواي گرم آنجا مشكلات آنجا را متحمل مي‏شوند.حالا يا براي خداست يا براي پول است، هرچه. بالاخره اين زحمت را دارند و واقعاً هم برايشان زحمت است؛ از اين جهت زحماتشان را، خدماتشان را درنظر داشته باشيم، رفت و آمدشان را. حق پيدا مي‏كنند، چاي مي‏آورند، طعام مي‏آورند، غذا مي‏آورند، مي‏پزند، مي‏شويند، خيلي اذيت مي‏شوند. بايد ان‏شاءاللّه متذكر باشيم كه اوّلاً با همه خدمه‏شان مهربان، با عطوفت، با اخلاق برخورد كنيم، تشكر كنيم، تند نشويم به ايشان، از ايشان انتظار بيشتر از انجام برنامه‏شان نداشته باشيم. اگر يك‌وقتي آنها كوتاهي كردند در انجام كارشان، هيچ گله‏اي نداشته باشيم، هيچ خلاف انتظارمان نشده باشد بلكه همان حالت عادي را داشته باشيم با ايشان، تشكر از ايشان داشته باشيم.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 358 *»

با خود گروه رفتارمان ان‏شاءاللّه خيلي بايد عادي باشد. به آنها به ديده ترحّم بايد نگاه كنيم كه نوعاً چون محرومند از مزاياي معرفت، در حكم برادران كوچك ما هستند كه مشايخ ما ذكر مي‏فرمايند كه شيعه غيرمستبصر در حكم برادر كوچك ما است، شيعه مستبصر در حكم برادر هم‌رديف ماست. پس ما خودمان با يكديگر ان‏شاءاللّه برادر هم‌رديف هستيم ولي آنها برادران كوچك ما هستند. برادران كوچك را بايد ترحم كرد، بايد به چشم عطوفت نگاه كرد نه به چشم بغض و كينه و عداوت و نفرت. حالا چون مثلاً از فرمايشات مشايخ محرومند يا از نوع معارف محرومند كارهايي انجام مي‏دهند، حرفهايي مي‏زنند، حركاتي دارند، رفت و آمدهايي دارند. نوع آمدنشان به حرم، تشرّفشان اينها يك قدري براي ما جالب نيست، خوشمان نمي‏آيد. اين سبب نشود كه ما نسبت به آنها به چشم نفرت نگاه كنيم خداي نكرده، يا در گفتارمان با آنها بي‏اعتنائي و نفرت باشد. نه، بايد با ترحّم و توجّه و عطوفت باشيم. يك برادر كوچك برخلاف انتظار ما خيلي كارها از او سر مي‏زند، مخصوصاً در امور زيارتي، امور معرفت، امور عبادتي ممكن است كه تقصيرهايي داشته باشند. البته ما هم داريم، ماها هم داريم، فكر مي‏كنيم اعمال ما از همه جهت تمام است؟ نه، اين‏طور هم نيست، ماها هم نقصان خيلي داريم اگر آنها به نقصانهاي كارهاي ما توجه كنند چه بسا بر ما عيبها بگيرند. قراءت ما را بشنوند چه بسا مي‏بينيد بعضي از ما ممكن است درست نخوانيم. لذا نبايد خداي نكرده با چشم توهين و نفرت به افراد گروه نظر داشته باشيم. با همه‏شان مهربان، عطوف و مثل برادر بزرگتر كه برادر كوچكش را احترام مي‏كند، محبّت مي‏كند، آن‏طور ان‏شاءاللّه باشيم.

مطلب ديگر در مورد خريد اجناس است. نوعاً توي گروهها، توي اطاقها چند نفري كه با هم هستند يا در يك گروه چند نفر كه هستند خريدهايي كه مي‏كنند اينها توي خود هتلها اسباب سر و صدا مي‏شود. قيمت آنها را مي‏پرسند، بررسي مي‏كنند، از كجا خريدي؟ چقدر خريدي؟ نوعاً توي هتل گرفتاري گروه و اهل گروه بيشتر مربوط مي‏شود به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 359 *»

خريدها اگر پولي داشته باشند. بحثها مربوط مي‏شود به خريدها و نوع جنسها. از كجا خريدي؟ بهترش را من خريدم بيا برويم برايت بخرم؛ از اين قبيل امور. در اين امور اصلاً مداخله نداشته باشيم به هيچ‏وجه. اگر يك‌وقتي قصد خريدي داريد و مي‏بينيد رفيقتان يا دوستتان يا از گروه چيزي را كه پسند شماست خريده و قيمتش را مي‏خواهيد از او بپرسيد، خيلي آرام، خيلي متين از او سؤال كنيد و به مجادله سر و صدا نكشد، به گفتگوهاي اضافي نرسد كه رو پيدا نكنند در اين زمينه‏ها با شماها. چون شايد دقت بعضيتان در خريد بيشتر باشد، توي بازار هستيد، اطلاع داريد، چه بسا بعضي امور را بهتر بدانيد. البته راهنمايي مختصر بد نيست اما كار نكشد به مجادله و گفتگوهاي بيجا و بي‏اساس و دامنه‏دار در زمينه‏هاي خريد اجناس و سوغاتيها.

مطلب ديگر اينكه سنّي‏ها اين سه تكبيري كه بعد از نمازها به عنوان تعقيب نماز مي‏گوييم برايشان خوش‏نما نيست، چون شيعه را متهم كرده‏اند. شيعه وقتي كه مي‏گويد در تعقيب نماز اللّه اكبر، اللّه اكبر، اللّه اكبر سه بار و دستها را بالا مي‏برد اين‏طور به آنها تفهيم كرده‏اند كه شيعه مي‏گويد « خان الامين، خان الامين، خان الامين » يعني جبرئيل خيانت كرده، جبرئيل خيانت كرده، جبرئيل خيانت كرده. وظيفه داشته كه نبوت را براي اميرالمؤمنين بياورد، آورده براي رسول خدا9. اين‏طور براي آنها تفسير كرده‏اند، پس خوش‏نما نيست برايشان كه دستها را بلند كنيم هنگامي كه اين تكبيرها را براي تعقيب مي‏گوييم، چه بسا اشخاصي اطراف باشند و ملاحظه كنند و چيزي بگويند. گرچه الآن چيزي نمي‏گويند، به آن صورت نيست كه اعتراضي بكنند اما باعث نفرتشان مي‏شود. تا شلوغ نشده و ايرانيان نيامده‏اند و حتي بعد از آن هم همين‏طور باشد كه براي گفتن اين تكبيرها دستها را بلند نكنيد اصلاً و همان‏طور كه دستها روي زانو هست سه بار اللّه اكبر، اللّه اكبر، اللّه اكبر بگوييد. بلند كردن دستها خودش امر ديگر است لزومي ندارد. قنوتها را زياد طولاني نخوانيد، قنوتهاي مختصر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 360 *»

بخوانيد كه خود قنوت قبل از ركوع هم اختصاص به شيعه دارد. ممكن است كه كنارتان كسي باشد و باعث مزاحمت شود. چيزي الآن نمي‏گويند، ولي تا ايرانيها نيامده‏اند و شلوغ نشده قنوتها را خيلي سبك بگوييد و طولاني نكنيد.

مطلب ديگر چون ممكن است كه ما بخواهيم در مدينه يا مكه ان‏شاءاللّه جماعت بخوانيم در خود مسجدها، چون حيف است انسان آنجا باشد با اين همه زحمت و اين توفيقي كه كم گير مي‏آيد، نمازها را در هتلها بگزاريم. علاوه كه الآن شايد مورد اعتراض خود گروه قرار بگيريم، لذا بهتر آن است كه در مسجدها نماز را بخوانيم ان‏شاءاللّه؛ نمازهاي واجب را. نماز ظهر چون مي‏شود تأخير انداخت، يك مقدار بيشتري فرصت هست براي تأخير نماز ظهر، چون يك مقدار براي نافله است، يك مقدار براي رسيدن وقت فضيلت و ما چون در مدينه منوره قصد كه نداريم شايد ده روز نمانديم، لذا نافله‏هاي روز از ما ساقط مي‏شود اما مي‏توانيم نمازهايمان را تمام بخوانيم. لذا نماز ظهر را ما آنجا ان‏شاءاللّه تأخير مي‏اندازيم كه اگر ناهار مي‏دهند، ناهار بخوريم بعد از ناهار بياييم مسجد كه ديگر كار سني‏ها تمام است و ما نماز خودمان را مي‏خوانيم، نماز عصر را هم مي‏خوانيم. ديگر خواه و ناخواه بايد در مسجد باشيم ان‏شاءاللّه. نماز عصر سنّيها را با ايشان باشيم و ظاهراً همراهي‏ كنيم. چرا؟ چون اگر بخواهيم از حرم خارج بشويم جا نداريم برويم. بايد توي خيابانها بگرديم، برخورد مي‏كند با نماز آنها مخصوصاً تا شلوغ نشده. لذا چاره‏اي نداريم نماز عصر را بايد در مسجد باشيم، با آنها خم و راست بشويم و چون مي‏خواهيم برويم براي زيارت ائمه: در بقيع ان‏شاءاللّه، بعد از نماز عصر بقيع باز مي‏شود بايد مشرف بشويم براي زيارت در بقيع ناچاريم كه همان حدود باشيم، هرجا برويم راه دور است نمي‏شود برگشت. آنگاه برخورد مي‏كنيم به مغرب، ديگر وقت نداريم. برويم هتلها راه دور است نماز مغرب هم وقتش ضايع مي‏شود. ناچاريم نماز مغرب هم بياييم مسجد و شركت كنيم آنگاه اگر ان‏شاءاللّه موفّق شديم جماعت مي‏خوانيم اما به اين شكل كه بايد ترتيبي قرار بدهيم كه زودتر برويم مسجد

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 361 *»

كه بتوانيم با هم باشيم، در يكي دو صف با هم باشيم. اگر خدا توفيق دهد نافله‏ها را مي‏خوانيم، عشاء را مي‏خوانيم و همانجا خواهيم بود. يا اگر ديديم به وقت نماز عشاء آنها هنوز مانده خارج مي‏شويم براي رفتن به هتل كه زودتر استراحت كنيم كه براي نيمه شب يا بعد از نيمه شب زود از خواب برخيزيم كه بتوانيم براي نافله‏هاي شب و نماز صبح حرم باشيم. البته اين برنامه‏هايي است كه بايد آنجا تعيين شود كه با آنها تطبيق بيابد، الآن نمي‏شود پيش‏بيني كرد، بايد آنجا تطبيق داد تا خدا چه بخواهد. ان‏شاءاللّه خير بخواهد برايمان.

با نوع مسائلي كه پيش مي‏آيد كه اطلاع نداريد يا خاطرتان نمانده با اهل گروه مباحثه نداشته باشيد تا اينكه خودمان رجوع كنيم ببينيم وظيفه‏مان چيست. حرفي كه آنها زدند، حكمي گفتند، فتوايي دادند، نگوييد نه، اين خلاف است و برنامه اين نيست و مسأله طور ديگري است. يكي از مسائلي كه آنجا مطرح مي‏شود و خواه و ناخواه ممكن است اهل گروه از شماها سؤال كنند كه چه كرديد شما، اين است كه راجع به قرباني از شما سؤال مي‏كنند. اينها از اينجا يا آنجا وكالت مي‏گيرند از فقيري كه سهم فقير از قرباني را در آنجا به اصطلاح تصرف كنند. چون قرباني چند سهم است يك سهمش مال فقير است وَ اَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ([58]) كه بايد آن را به مسكين داد و چون آنجا اين امر ميسّر نيست اينها مي‏آيند از يك فقيري در اينجا وكالت مي‏گيرند. مي‏گويند سهم فقير از قرباني من را به اين قيمت به من بفروش، يك پولي مي‏دهند به اين فقير و مالك سهمش مي‏شوند. پس آنجا مي‏روند قرباني را مي‏كشند، سهم فقير را كه خريده است ديگر تكليفي ندارد. يا آنجا روحانيشان مثلاً مي‏گويد كه من وكالت دارم از چند تا فقير، شما پولش را بدهيد به من، پولش را مي‏گيرد براي آن فقيري كه از او وكالت گرفته. شايد خودش هم از همه فقيرتر باشد، براي خودش مي‏خواهد. در هر صورت اين مسأله مطرح مي‏شود و به شماها بعضي خواهند گفت كه شما چه كرده‏ايد؟ از فقيري وكالت گرفتيد، نگرفتيد؟ خريديد حقش را،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 362 *»

نخريديد؟ شما هم بفرماييد كه بله وكالت دارم از مسكيني، فقيري وكالت دارم كه اين كار را بكنم و وكالت هم بگيريد از ما مساكين، ما هم كه مساكينيم به هم وكالت مي‏دهيم. ممكن است اين مسأله را با شما مطرح كنند، لزومي هم ندارد كه جوابي بدهيد ولي ممكن است دنبالش را بگيرند و سخت هم دنبالش را مي‏گيرند. اين تذكراتي كه اجمالاً عرض كردم ان‏شاءاللّه در خاطرتان باشد.

عمده عمده مطالب رفتار خودتان با خودتان است كه الحمدللّه احتياج به تذكر نيست ولي عرض مي‏كنم ان‏شاءاللّه تذكر براي خودم باشد. خيلي بايد مواظب اخلاق خودمان نسبت به يكديگر باشيم. به يكديگر تند نشويم، نسبت به هم توهين نكنيم، توقع از يكديگر نداشته باشيم كه مثلاً آقا آن ليوان آب را بده به من يا مثلاً آن حوله را بده به من. آقا آن كفش مرا بياور، نه. حالا خيلي هم رفيقيم، خيلي هم صميمي هستيم، ديگر نبايد اين دستورات را به يكديگر بدهيم و حتي از يكديگر توقع داشته باشيم. بلكه ما اگر خواستيم خودمان خدمتي به رفيقمان بكنيم عيبي ندارد. كفشهايش را بياوريم، حوله برايش بياوريم، اما اين توقع را نداشته باشيم از يكديگر، دستور به يكديگر ندهيم و خلاف توقعمان نشود از يكديگر، از اخلاقيات شخصي يكديگر رنجيده نشويم. زيرا ما هركدام يك اخلاق خاصّي داريم، خوردنمان يك‌ طور است، نشستنمان يك ‌طور است، رفتنمان يك طور است، آمدنمان يك طور است، خوابمان يك طور است. نسبت به همديگر انتقاد بيجا در اين سفر نداشته باشيم. اگر انتقادي داريم باشد براي سفرهاي ديگر، سفرهايي كه به جاهاي ديگر داريم. جاي ديگري كه نمي‏رويم، اگر با هم هستيم در خوردن، در خوابيدن، در گفتن. اگر از يكديگر عيبي مي‏بينيم آنجاها تذكر بدهيم. در اين سفر همديگر را نمي‏خواهد تذكر بدهيم، انتقاد از يكديگر نبايد داشته باشيم، خداي نكرده تذكر ممكن است باعث ناراحتي خاطر دوستمان بشود و اگر سبب ناراحتي خاطر كسي را فراهم كرديم اين سبب مي‏شود كه حجّمان ضايع بشود، خيلي هم زود ضايع مي‏شود. چون اين سفر سفري است كه انسان بايد كاملاً مراقب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 363 *»

حقوق خَلق الهي باشد. وقتي كه اجازه ندارد حيوانات را بيازارد در احرام يا در غير احرام و از اين قبيل امور، آن‏وقت معلوم است ديگر مؤمنين آن هم اهل بصيرت، آن هم دوست، آن هم رفيق صميمي، همفكر، هم‏عقيده را نبايد آزار دهد؛ اينها خيلي حرمت دارد.

حضرت صادق7 در يكي از سفرها مي‏رفتند و همراهشان مادر اسماعيل بود. همين اسماعيلي كه اسماعيليه بعد از حضرت صادق او را امام مي‏دانند. مادر اين اسماعيل همراهشان بود اما يك كنيزي هم همراهشان حضرت داشتند. اين كنيز همراه حضرت بود. حالا قبل از ميقات بوده، قبل از احرام بوده، كجا بوده؛ در يكي از محلهايي كه فرود مي‏آيند بالاخره حضرت صادق7 كنيزشان بوده يك استحمامي مي‏فرمايند، بالاخره حمامي مي‏گيرند و به اين كنيز سفارش مي‏كنند كه تا حركت نكرديم غسل نكن، ممكن است مادر اسماعيل متوجه بشود و سبب ناراحتيش بشود. غسلت را بگذار براي آن موقعي كه مي‏خواهيم حركت كنيم ديگر شايد آن وقت متوجه نشود. اين كنيز هم همين كار را مي‏كند، غسل را مي‏اندازد براي موقع حركت. بارها را مي‏بندند و چادر را جمع مي‏كنند در عين حال مادر اسماعيل متوجه او بوده. مي‏آيد و از زير مقنعه دست مي‏برد به موهاي اين كنيز دست مي‏زند مي‏بيند تر است. تا مي‏بيند موهايش تر است خيلي ناراحت مي‏شود و محكم مي‏زند توي سر كنيز. سوار مي‏شوند و مي‏روند و حج انجام مي‏شود. برمي‏گردند همان مركز مي‏رسند حضرت صادق7 رو مي‏فرمايند به مادر اسماعيل مي‏فرمايند: هذَا الْمَكانُ الَّذي اَحْبَطَ اللّهُ فيهِ حَجَّكِ([59]) اينجا حَجّت را ضايع كردي در موقع رفتن به يك توسري زدن آن هم كنيز. حالا كنيز ديگر معلوم است حقي ندارد آن‏وقت بخواهد حق خانم را هم غصب كند ديگر خيلي بدتر است. با اينكه تقريباً حق داشته از نظر غريزه آن هم كه كنيز بود اما اين سفر سفري نيست كه انسان اِعمال غريزه بكند، تابع غريزه باشد يا به حكم طبيعت بخواهد رفتار بكند. خشونت اصلاً ان‏شاءاللّه با يكديگر نداشته باشيد، تند

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 364 *»

به صورت يكديگر نگاه نكنيد، تند و بلند صحبت نكنيد با يكديگر در اين سفر. اگر هم ناراحتي مي‏بينيد از يكديگر، يكي دير مي‏آيد، يكي زود مي‏آيد، يكي مي‏خوابد، يكي برمي‏خيزد، يكي مي‏خورد، مثلاً رفيق است كارهايش را با كارهاي شما تطبيق نمي‏دهد، بايد تحمّل كنيد، حرمت كنيد. اگر خواستيد ادب كنيد، خواستيد انتقاد كنيد بايد باشد براي بعد. سفرهاي ديگر، جاهاي ديگر، نه سفر حج.

كاملاً بايد مراعات داشته باشيد اين امور را و حرمت كنيد از همديگر. در الفاظتان، در گفتارتان گوشه و كنايه به هيچ‏كس نداشته باشيد، گوشه و كنايه را مردم مي‏فهمند و از گوشه و كنايه روحشان بيشتر صدمه مي‏خورد تا سخن صريح. فحش به كسي بدهند آنقدر ناراحت نمي‏شود كه از كنايه ناراحت مي‏شود. لذا گفته‏اند: «اَلْكِنايَةُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصريحِ»([60]) گاهي كنايه بليغ‏تر از حرف صريح زدن است. با يك گوشه چشم، گوشه چشمي كه به رفيق بكنيد، بخواهيد كنايه‏اي بگوييد، نه صحيح نيست. اوّلاً كه شايد اينها غيبت باشد و حرام باشد، حالا برفرض كه غيبتي هم نباشد خداي نكرده با اشاره با چشم يك حرفي بزنيد، يك تعبيري داشته باشيد آنوقت سبب كدورت خاطر يك همسفر را فراهم كنيد، گناه مي‏كنيد. اينها حقوقي است كه ان‏شاءاللّه بايد ملاحظه كنيد، هيچ‏گونه كنايه، هيچ‏گونه اشاره، هيچ‏گونه بدگويي ابداً نداشته باشيم به هيچ‏وجه. نسبت به ساير افراد گروه هم بايد كمال احترام را رعايت كنيد. آنها هم مهمان خدا هستند، مهمان رسول خدا هستند. آنها هم به اندازه خودشان صفا دارند، محبّت دارند. آنها چه بسا بعضي‏شان از ما حالاتشان بهتر باشد، آن اصل محبّت را كه دارند حالا معرفت آنها كم است. بالاخره اينها دوستان محمّد و آل‏محمّدند:. چه بسا آنها آمرزيده شوند خداي نكرده ما نشويم. چه بسا آنها مورد توجه قرار بگيرند ما قرار نگيريم. ابداً به چشمتان نيايد پولتان، معرفتتان، محبّتتان كه عُجب كنيد خداي نكرده. نه، بلكه در هر كاري خودتان را مقصّر ببينيد و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 365 *»

درباره خودتان و عمل خودتان شك كنيد كه آيا قبول شد يا نشد. ولي در باره تك تك افراد ديگر و نسبت به هم يقين داشته باشيم كه اعمال همه قبول شده و يقين داشته باشيم حج هريك قبول است، عملش قبول است ان‏شاءاللّه.

همچنين حالات يكديگر را خداي نكرده حمل به ريا نكنيد. يك سفري است كه هركسي دلش مي‏خواهد گفتگويي داشته باشد، مناجاتي داشته باشد، گريه‏اي داشته باشد، حالي داشته باشد براي خودش. سفري است كه سراسرش بايد حال باشد، حالا هرچه هر مقدار موفقيت است خداي نكرده در دل نسبت به يكي بدگمان نشويم كه اين دارد ريا مي‏كند، اين مثلاً روي خودنمايي است كه اين‏طور حالي دارد. نه، اينها ابداً به ذهنمان نخورد. براي خداست همه حالات، ان‏شاءاللّه براي خداست. آخر چرا ريا كند؟ چرا خودنمايي كند؟ به چه منظور؟ آيا انتظاري دارد، چيزي مي‏خواهد از كسي؟ نه، سفري است سفر گدايي است واقعاً سفر انابه است، سفر توبه است، سفر اظهار مسكنت است. خوشا به حال هر يك به هر اندازه كه موفّق است. بايد حالات آنها را مايه غبطه خودمان قرار بدهيم نه خداي نكرده سبب بدگماني ما باشد. بلكه غبطه بخوريم كه اي كاش من هم مثل او حالي داشتم، من هم مثل او بلد بودم گدايي را، مثلاً شرمم نمي‏آمد.

اينها مطالبي بود كه فعلاً به خاطرم رسيده و عرض كردم ان‏شاءاللّه اين مطالب باعث تذكر خودم باشد و توجه شما و شايد احتياج به اين امور هم نيست. همه ان‏شاءاللّه موفّق خواهيم بود به ظاهر و باطن آن طوري كه مي‏پسندند. ان‏شاءاللّه ما اين سفر را تمام كنيم به خير و عافيت و قبولي زيارات و موفّقيت براي خودمان و ساير برادران و خواهران ايماني كه واقعاً دلهايشان متوجّه ما است و همه‏شان به ياد ما هستند، دعا مي‏كنند و اميد داريم دعاهاي ما درباره آنها مستجاب بشود، دعاهاي آنها هم درباره همه ما مستجاب بشود.

مطلب ديگر كه مهم است اين است كه از اول سفر در همه حال ما بايد اين‏طور باشيم بخصوص اين سفر چون از قديم معمول بوده براي حج، امير حج معيّن مي‏كردند و اين امير

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 366 *»

حج مورد توجه همه حجّاج بوده. يعني پناهشان بوده، اميدشان بوده، مرجعشان بوده و امير حج ما ان‏شاءاللّه وجود مبارك بقيّة‏اللّه هستند. بايد از اول سفر تا آخر سفر ان‏شاءاللّه متوجه حضرت باشيم. البته اين وظيفه است كه هميشه اين‏طور باشيم. اما اين سفر اقتضا مي‏كند كه بيشتر به ياد باشيم، حتي به ياد يكديگر هم بياوريم عيبي ندارد. همديگر را متذكر كنيم به هر تعبيري كه مي‏دانيد هرطوري كه مي‏دانيد، هرطور به ذهنتان مي‏خورد. مثلاً آقا امروز كه امير را زيارت نكردي. اين‏طور مثلاً به يكديگر بگوييد آيا امروز امير فرمايشي فرموده، سفارشي فرموده يا نه؟ با يك‌چنين تعبيراتي يكديگر را ان‏شاءاللّه متذكر كنيم كه بدانيم حضرت ناظر حالمان هستند، همه امور دست ايشان است، قبولي حجّمان به دست و به امضاء ايشان است. ظاهر و باطن امور همه در يد تقدير آن بزرگوار است و ما در اين سفر بخصوص در محضر آن بزرگوار خواهيم بود. ان‏شاءاللّه مورد توجه و الطاف آن بزرگوار باشيم. بيشتر بايد در اين سفر به ياد آن بزرگوار باشيم و متوجه آن حضرت باشيم. در همه اعمال حضرت را مقدّم بداريم ابتداءً و رو به حضرت كنيم و بعد به بركت روي او و آبروي او مناسك خود و برنامه‏هاي خود را انجام بدهيم كه احتياج به تذكر نيست. خودتان الحمدللّه متذكر هستيد بهتر از من و دلهايتان باخبر است از اين امر. اميدواريم آن بزرگوار نظر عنايتش را آني از برادران و خواهران ايماني ما برندارد، حجّمان به امضاء آن بزرگوار مقبول درگاه الهي قرار بگيرد و سبب توفيق باشد براي حجهاي بعد. نه ما، بلكه حتي براي ذرّيه ما، خانواده‏هاي ما. همه موفق بشوند به‌اين عمل خير و سرتاپا نور و سعادت و بركت. ديگر عرضي الآن به خاطرم نمي‏رسد. اگر باز هم خداوند خيري به خاطرم رساند اميدوارم كه به زبانم جاري بشود و شماها هم اگر خيري، نصيحتي به ذهنتان خورد مي‏توانيد به عنوان تذكر به يكديگر بفرماييد، همه ان‏شاءاللّه مي‏پذيريم.

اللهم صل علی محمد و آل‌محمد

 

 

فهرست

 

 

 

فهرست مطالب

مجلس اول:

ماه رمضان و نقش آن ………………………………………………………………………………………………………2

ماه شوّال و نقش آن …………………………………………………………………………………………………………3

ماه رجب و ماه شعبان رمز دوره ظهور و رجعت …………………………………………………………..4

از ماه شوّال تا ماه رجب رمز دوره دنيايي ………………………………………………………………………5

ظهور كبريائيت خدا در مقام امامت محمّد و آل‏محمّد: …………………………………………5

چهار مقام كلي ايشان: ……………………………………………………………………………………………..6

عبوديّت ايشان: ………………………………………………………………………………………………………..6

ربوبيّت ذاتيّه و ربوبيّت ظاهره ……………………………………………………………………………………10

عبوديّت و ربوبيّت محمّد و آل‏محمّد: و ظهور آنها در انبياء و كاملان ………………..14

مجلس دوم:

چهار مقام كلّي ايشان: لازمه عبوديّت و ربوبيّت ايشان است ……………………………..17

ربوبيّت ذاتيّه و مراتب ربوبيّت ظاهره ……………………………………………………………………….18

او‌ّل، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم ……………………………………………………………………….19

عبادت و عبوديت …………………………………………………………………………………………………………24

ربوبيّت و عبوديّت ايشان: و لازمه آنها …………………………………………………………………26

مجلس سوم:

تذكّر …………………………………………………………………………………………………………………………….31

نقش ماه رمضان ……………………………………………………………………………………………………………31

نقش ماههاي حجّ يادآوري پيمانهاي عالمهاي ذرّ ………………………………………………………33

بيعت در عالمهاي ذرّ ……………………………………………………………………………………………………33

فطرت سالم و فطرت منحرف …………………………………………………………………………………….36

تحصيل بصيرت ……………………………………………………………………………………………………………39

عبادات و تجديد پيمانهاي عالمهاي ذرّ ……………………………………………………………………….40

حجّ و تجديد آن خاطره‏ها …………………………………………………………………………………………….41

ماههاي حجّ …………………………………………………………………………………………………………………..41

حجّ باطني …………………………………………………………………………………………………………………….41

مجلس چهارم:

خلاصه‏اي از مباحث …………………………………………………………………………………………………….45

مقام امامت و دوره دنيايي ……………………………………………………………………………………………46

ظهور تدريجي امر امامت ……………………………………………………………………………………………46

مقام ابوابيت و دوره ظهور …………………………………………………………………………………………..52

كلمه رَبّ، ربوبيّت و مراتب آن ………………………………………………………………………………….53

كلمه هو و اللّه ………………………………………………………………………………………………………………56

مجلس پنجم:

مراتب ربوبيّت و كلمه هو ………………………………………………………………………………………….59

كلمه اللّه و كلمه الرحمن …………………………………………………………………………………………….61

ربوبيّتِ كنه عبوديّت …………………………………………………………………………………………………..63

خداي متعال و مراتب ربوبيت …………………………………………………………………………………….64

اِفاضه فيض و خواست بنده ………………………………………………………………………………………….64

لزوم شناخت خدا در خواستن و گدايي بنده ……………………………………………………………..64

راه شناخت خدا ابواب فيض هستند ……………………………………………………………………………66

ابواب فيض، محمّد و آل‏محمّد:، انبياء: و كاملانند ……………………………………..67

شناخت ابواب فيض …………………………………………………………………………………………………….68

مجلس ششم:

خداشناسي شناختن مراتب ربوبيتهاي اوست ……………………………………………………………71

شناخت محمّد و آل‏محمّد: شناخت خداست ………………………………………………………72

اسم كلّي خداوند …………………………………………………………………………………………………………72

همراه بودن ذكر خدا و ذكر ايشان: ……………………………………………………………………..75

مظاهر امكانيه ايشان: …………………………………………………………………………………………….76

خدا ايشان: را در عالمهاي ذرّ به همه خلق شناسانيد ……………………………………………78

سؤال خدا در عالمهاي ذرّ و جواب خلق ……………………………………………………………………..78

مجلس هفتم:

خلاصه مباحث ……………………………………………………………………………………………………………..84

بقاء خلق ……………………………………………………………………………………………………………………….85

ضرورت شناخت خدا …………………………………………………………………………………………………85

سؤال خلق …………………………………………………………………………………………………………………….85

سؤال و افتقار محمّد و آل‏محمّد: در عالمهاي ذرّ …………………………………………………87

خلق از ايشان عبوديت آموختند …………………………………………………………………………………..90

خدا از خلق در عالم ذرّ براي اطاعت از ايشان: پيمان گرفت ………………………………91

بيعت در عالم ذرّ و ملك حامل عهدنامه‏ها …………………………………………………………………..91

آفرينش آدم7 …………………………………………………………………………………………………………..93

تفكيك آيات مربوط به آدم7 ………………………………………………………………………………….93

آدم7 اوّل مظهر از مظاهر محمّد و آل‏محمّد: ……………………………………………………94

مجلس هشتم:

عالم ذرّ و اخذ ميثاق ……………………………………………………………………………………………………..97

جعل خليفه ……………………………………………………………………………………………………………………98

علّت مسجود واقع شدن آدم7 …………………………………………………………………………………99

مبايعه براي اطاعت از محمّد و آل‏محمّد: …………………………………………………………..101

عبادت خدا و اطاعت ايشان: ………………………………………………………………………………101

آدم7 و ملك حامل عهدنامه‏ها ………………………………………………………………………………104

تعهد انبياء: در عالم ذرّ ………………………………………………………………………………………..106

جامعيت شرع رسول‏اللّه9 ……………………………………………………………………………………107

حجرالاسود ……………………………………………………………………………………………………………….108

مجلس نهم:

عهد خدا با خلق در اطاعت از محمّد و آل‏محمّد: ………………………………………………112

حجرالاسود و استلام آن ……………………………………………………………………………………………112

نماز و سوره مباركه حمد ………………………………………………………………………………………….113

اركان اربعه كعبه ……………………………………………………………………………………………………….114

حجّ و عالمهاي ذرّ ………………………………………………………………………………………………………115

شرع رسول اللّه9 و مذهب جعفري ……………………………………………………………………117

امام صادق7 و نشر ايمان ………………………………………………………………………………………117

توضيح اسم «جعفر» و «ابوعبداللّه» ……………………………………………………………………………118

امام صادق7 و انتظار فرج …………………………………………………………………………………….121

مصائب امام صادق7 …………………………………………………………………………………………….122

مجلس دهم:

قبله خلق در عالمهاي ذرّ ……………………………………………………………………………………………125

اجساد محمّد و آل‏محمّد: ……………………………………………………………………………………126

مظاهر اجساد ايشان: مكّه، مدينه، بيت‏المقدس، كوفه، كربلا ………………………127

كربلا و موقعيت آن ……………………………………………………………………………………………………128

حجّ، اعظم تكليفها در ماههاي حجّ …………………………………………………………………………..134

حجّ و يادآوري عالمهاي ذرّ ………………………………………………………………………………………134

مجلس يازدهم:

حرمت اماكن مقدّسه ………………………………………………………………………………………………..138

كربلا، مكّه، دحوالارض …………………………………………………………………………………………139

حجّ و تجديد عهد عالمهاي ذرّ ………………………………………………………………………………….140

احاديث در احكام حجّ ………………………………………………………………………………………………140

هاجر و قبر او ……………………………………………………………………………………………………………..148

مجلس دوازدهم:

احاديث در احكام حجّ ………………………………………………………………………………………………153

بكّه، مكّه، هَدْي، زمزم، صفا، مروه، مسجدالحرام، تلبيه، سعي، ترويه، عرفه، مزدلفه، مني، خيف، وقوف در مشعر، روزه در ايام تشريق… ……………………………154

مجلس سيزدهم:

احاديث در احكام حجّ ………………………………………………………………………………………………167

بياني از سيّد بزرگوار­ ……………………………………………………………………………………173

بناء كعبه، توبه آدم7، خليفه بودن آدم7، اعتراض ملائكه، عقوبت آنها، دستور سجده، تخلّف ابليس، آدم7و انوار محمّد و آل‏محمّد:، فرود آمدن آدم7، برخورد با حَجَر، توبه آدم7، برخورد آدم7 و حوّا ………………………………………..173

مجلس چهاردهم:

بياني از سيّد بزرگوار­ ……………………………………………………………………………………183

آدم و حوّا در عرفات، در مزدلفه، در مكّه، سعي بين صفا و مروه، نصب حجر، تعيين حرم، مربع بودن كعبه، حجرالاسود ……………………………………………………………………….183

كعبه قبله است …………………………………………………………………………………………………………..185

ملائكه و توبه آنها ………………………………………………………………………………………………………188

كعبه، مطاف و حرم قبله است ………………………………………………………………………………….190

بيت المعمور ملاذ و حرم و قبله است ……………………………………………………………………….191

كعبه اسلام و ايمان محمّد و آل‏محمّدند: …………………………………………………………..191

مجلس پانزدهم:

فضائل حجّ …………………………………………………………………………………………………………………194

كعبه و عرش ……………………………………………………………………………………………………………..195

اركان عرش و مربع بودن كعبه ………………………………………………………………………………..196

حاملان اركان عرش …………………………………………………………………………………………………197

مكعّب بودن و مجوّف بودن كعبه ……………………………………………………………………………200

خلق، مجوّف و خدا « صمد » است …………………………………………………………………………..200

طواف ………………………………………………………………………………………………………………………..200

حركت استداره‏اي ……………………………………………………………………………………………………203

طواف هفت شوط است ……………………………………………………………………………………………204

مجلس شانزدهم:

سرّ اصلي مناسك حجّ ………………………………………………………………………………………………..209

فضيلت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………..209

نياز انسان به رحمت و مغفرت حق متعال ………………………………………………………………..215

فضيلت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………..218

ارزش حجّ باطني ……………………………………………………………………………………………………….220

مجلس هفدهم:

فضيلت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………..223

اقسام حجّ ……………………………………………………………………………………………………………………226

مُتعه حجّ ……………………………………………………………………………………………………………………..226

خلاصه احكام ……………………………………………………………………………………………………………228

حجّ تمتّع، عمره مفرده ………………………………………………………………………………………………228

حديث امام صادق7 ……………………………………………………………………………………………..229

مجلس هجدهم:

حديث امام صادق7 ……………………………………………………………………………………………..237

حجّ از اركان اسلام است …………………………………………………………………………………………..239

نعمت حجّ ………………………………………………………………………………………………………………….240

تحصيل سلامتي دل ……………………………………………………………………………………………………241

اعتماد به خداي متعال ………………………………………………………………………………………………..242

حجّ باطني ………………………………………………………………………………………………………………….244

آيه «و اذ جعلنا البيت ...» ……………………………………………………………………………………………245

فضيلت كعبه و باطن آن …………………………………………………………………………………………….246

مجلس نوزدهم :

لزوم بصيرت در اعمال حجّ ………………………………………………………………………………………251

علل و آثار اعمال حجّ …………………………………………………………………………………………………251

امتحان عجيب ……………………………………………………………………………………………………………253

حجّ و روح انقياد و تسليم …………………………………………………………………………………………..254

عزم و تصميم ……………………………………………………………………………………………………………..255

حجّ و سفر آخرت ………………………………………………………………………………………………………256

اسرار مقدمات حجّ ……………………………………………………………………………………………………256

زيارت خانه و سرّ آن …………………………………………………………………………………………………258

بلاد نور و بركات آنها ……………………………………………………………………………………………….258

ميقات …………………………………………………………………………………………………………………………260

غسل احرام و سرّ آن …………………………………………………………………………………………………..261

احرام ………………………………………………………………………………………………………………………….261

مجلس بيستم:

احرام و باطن آن ………………………………………………………………………………………………………..264

لباس احرام و سرّ آن ………………………………………………………………………………………………….265

احرام و احترام …………………………………………………………………………………………………………..266

محرّمات در حال احرام و سرّ آنها ……………………………………………………………………………..268

ورود به حرم ……………………………………………………………………………………………………………..271

تلبيه و سرّ آن ………………………………………………………………………………………………………………271

سرّ تكرار تلبيه …………………………………………………………………………………………………………..273

فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7 در شناخت حج كامل ……………………………..275

مجلس بيست و يكم:

خلاصه مباحث …………………………………………………………………………………………………………..277

تلبيه گفتن بين خوف و رجاء …………………………………………………………………………………….278

تلبيه ابتداي شروع در حجّ است ……………………………………………………………………………….281

ظلم مانع قبول تلبيه است …………………………………………………………………………………………..281

تلبيه و نفخه اِحياء ………………………………………………………………………………………………………284

حالات خلق در محشر ……………………………………………………………………………………………….285

فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7 …………………………………………………………………287

مجلس بيست و دوم:

نماز پيش از احرام …………………………………………………………………………………………………….291

فرازي از حديث شبلي ………………………………………………………………………………………………292

حالت مُحرم در حال تلبيه ………………………………………………………………………………………….293

معناي «لاشريك لك…» ……………………………………………………………………………………………295

معناي «ان الحمد و النعمة…» ……………………………………………………………………………………296

دعائي از امام سجاد7 ……………………………………………………………………………………………298

مجلس بيست و سوم:

تكليف محرم در طي مسافت بين ميقات و حرم ………………………………………………………302

حرم و قطع تلبيه …………………………………………………………………………………………………………304

حالت محرم هنگام ورود به حرم ……………………………………………………………………………..304

آثار رحمت و زيادتي رجاء بر خوف ……………………………………………………………………….306

شوق محرم در كنار حرم …………………………………………………………………………………………..307

مستجار و حرم ……………………………………………………………………………………………………………308

محرم و كعبه و عظمت آن …………………………………………………………………………………………309

ديدار خدا، ديدار اولياء خدا …………………………………………………………………………………….310

توجه به وسائط، اضمحلال وسائط ………………………………………………………………………….310

محرم با خداي متعال همراه است ……………………………………………………………………………..311

مجلس بيست و چهارم:

ورود به حرم و زيادتي رجاء محرم ………………………………………………………………………….315

خضوع محرم ……………………………………………………………………………………………………………..316

دعاء در هنگام ديدن كعبه …………………………………………………………………………………………317

معناي طواف ……………………………………………………………………………………………………………..318

رجاء و شوق محرم در حال طواف …………………………………………………………………………..319

تفكّر در عظمت كعبه ………………………………………………………………………………………………..320

توجّه به صاحب خانه ………………………………………………………………………………………………..320

شباهت به ملائكه ………………………………………………………………………………………………………322

در طواف سمت چپ به طرف خانه است ……………………………………………………………….325

سعي، داستان هاجر …………………………………………………………………………………………………..326

مجلس بيست و پنجم:

طواف و تذكّر آخرت ……………………………………………………………………………………………….334

استلام حجر ……………………………………………………………………………………………………………….335

مستجار ………………………………………………………………………………………………………………………336

نماز طواف ………………………………………………………………………………………………………………..338

حالت محرم در حال سعي …………………………………………………………………………………………338

تقصير و معناي آن ………………………………………………………………………………………………………341

روز هشتم ذي‏الحجه، احرام حجّ ……………………………………………………………………………..342

روز عرفه، وقوف در عرفات …………………………………………………………………………………..343

عرفات و نقش آن در معارف ……………………………………………………………………………………344

ازدحام و تذكّر آخرت ………………………………………………………………………………………………344

وظيفه محرم در مأزمَين …………………………………………………………………………………………….348

مشعر و نقش آن در معارف ……………………………………………………………………………………….348

اعمال شب عيد در مشعر …………………………………………………………………………………………..349

ورود به مني و اعمال در مني …………………………………………………………………………………….349

مني و نقش آن در معارف …………………………………………………………………………………………350

زيارت خانه و سرّ آن …………………………………………………………………………………………………351

اعمال روزهاي: 11 و 12 و 13 …………………………………………………………………………………351

توديع ………………………………………………………………………………………………………………………….351

مجلس بيست و ششم:

تذكّرات لازم براي حجّاج همسفر …………………………………………………………………………..354

([1])  بحارالانوار ج3 ص313

([2])  بحارالانوار ج67 ص335

([3])  مصباح الشريعة، الباب الحادي و العشرون: في الحج

([4])  المحجة البيضاء ج2 ص201

([5])  فاطر: 32

([6])  انعام: 21

([7])  بحارالانوار ج76 ص227

([8])  رعد: 11

([9])  بحارالانوار ج67 ص337

([10])  ابراهيم: 10

([11])  حج:40

([12])  بحارالانوار ج94 ص92

([13])  بحارالانوار ج71 ص233

([14])  از دعاء امام حسين در روز عرفه، اقبال الاعمال سيد بن طاووس ص349

([15])  صحيفه سجّاديه جامعه ص412

([16])  من لايحضره الفقيه ج2، كتاب الحج، باب ابتداء الكعبة و فضل الحرم ص243

([17])  دعاء جوشن كبير: بلدالامين ص402

([18])  دعاي ابوحمزه ثمالي، مصباح كفعمي ص588

([19])  بحارالانوار ج91 ص20 و ج101 ص104

([20])  مستدرك الوسائل، كتاب الحج ج9، ابواب الطواف ص394

([21])  بحارالانوار ج75 ص222

([22])  مستدرك الوسائل، كتاب الحج3 ج10 ص166

([23])  نمل: 44

([24])  بحارالانوار ج102، باب فضل زيارة علي بن موسي الرضا صلوات اللّه عليه ص31

([25])  انفطار: 6

([26])  بحارالانوار ج73 ص157

([27])  بحارالانوار ج58 ص8 و ص58

([28])  زمر: 69

([29])  تفسير البرهان ج4 ص87

([30])  نور: 36

([31])  فروع كافي ج4 كتاب الحج، باب فضل النظر الي الكعبة ص241

([32])  بحارالانوار ج74 ص233

([33])  بحارالانوار ج78 ص93

([34])  آل‌عمران: 31

([35])  واقعه: 27

([36])  تفسير البرهان ج4 ص277

([37])  و علت ديگر آن است كه در طواف ما از سمت راست خانه شروع مي‌كنيم و به سمت چپ خانه حركت مي‌كنيم زيرا ركن حجرالاسود، ركن ايمن اعلي است و ركن يماني ركن ايمن اسفل و ركن شامي ركن ايسر اعلي است و ركن غربي ركن ايسر اسفل است و ايمن و ايسر به معناي راست و چپ است درست به مانند اركان عرش.

([38])  ابراهيم: 37

([39])  طه: 1 و 2

([40])  علل الشرايع، الجزء الثاني باب166 العلة التي من اجلها جعل السعي بين الصفا و المروة ص432

([41])  علل الشرايع، الجزء الثاني باب166 ص432

([42])  بقره: 127

([43])  انشراح: 7، تفسير البرهان ج4 ص475

([44])  مائده: 67

([45])  نحل: 93

([46])  المحجة البيضاء ج2 ص203 رسول خدا9 فرمودند: اَلْحَجَرُ الاَسْوَدُ يَمينُ اللّهِ فِي الاَرْضِ يُصافِحُ بِها مَنْ يَشاءُ مِنْ خَلْقِهِ. عوالي اللئالي ج1 ص51، حديث ديگر از رسول الله9: اِسْتَلِمُوا الرُّكْنَ فَاِنَّهُ يَمينُ اللّهِ في خَلْقِهِ يُصافِحُ بِها خَلْقَهُ مُصافَحَةَ الْعَبْدِ اَوِ الرَّجُلِ الدَّخيلَ يَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِالْمُوافاةِ. وسائل الشيعة ج9 كتاب الحج، ابواب الطواف ص508

([47])  مستدرك الوسائل ج9 ص393

([48])  بحارالانوار ج102 ص82

([49])  بحارالانوار ج100 ص287

([50])  اعراف: 9

([51])  اسراء: 71

([52])  بحارالانوار ج51 ص148

([53])  زمر: 56

([54])  مستدرك الوسائل ج10، كتاب الحج، ابواب احرام الحج و الوقوف بعرفة ج32 و 33

([55])  من لايحضره الفقيه ج2، كتاب الحج، نكت في حج الانبياء ص237

([56])  فتح: 27

([57])  يوسف: 67

([58])  حج: 28

([59])  بحارالانوار ج47 ص266

([60])  التذكرة في النحو ص160