قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)
حج آرام بخش دلها 1413 – قسمت دوم
گفتاري پيرامون فريضه حج
سید احمد پورموسویان
شوال 1413
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 182 *»
مجلس 14
بياني از سيّد بزرگوار
آدم و حوّا در عرفات، در مزدلفه، در مكّه، سعي بين صفا و مروه، نصب حجر، تعيين حرم، مربع بودن كعبه، حجرالاسود
كعبه قبله است
ملائكه و توبه آنها
كعبه، مطاف و حرم قبله است
بيت المعمور ملاذ و حرم و قبله است
كعبه اسلام و ايمان محمّد و آلمحمّدند:
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 183 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عباراتي را از سيّد بزرگوار ميخوانديم كه به شكل ترجمه آزاد عرض ميكردم. فرمودند بعد از آنكه آدم و حوّا در عرفات يكديگر را ديدند و شناختند بعد از آن مدت طولاني كه از يكديگر جدا شده بودند، در اثر گريهها و ندامتها و زحمتهايي كه برايشان فراهم شده بود، ظاهر آنها هم تغيير كرده بود، يكديگر را نميشناختند. بعد از آنكه يكديگر را در آن سرزمين شناختند، آن روز، روز عرفه ناميده شد و آن مكان هم عرفات. و بهواسطه اين نعمت كه يكديگر را شناختند و توبهشان به درگاه پروردگار قبول شد و مقرّب درگاه شدند، به شكرانه اين نعمتها جبرئيل به آنها گفت بايد در اينجا توقّف كنيد و به ذكر خداوند مشغول باشيد و اوّل زوال ظهر بود كه اين ملاقات انجام شد ـ يعني يكديگر را شناختند ـ سنّت شد، مستحب شد كه در وقوف در عرفات حجاج هم قبل از شروع در دعاها اللّه اكبر، لا اله الا اللّه و الحمدللّه بگويند و صدتا صدتا دستور رسيده گفتن اين اذكار شريفه. تا غروب آفتاب در عرفات مشغول به دعا بودند، غروب كه شد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 184 *»
آدم و حوّا را جبرئيل آورد در مزدلفه كه مشعرالحرام باشد. شب را تا صبح در آنجا بودند، صبح كه شد دوباره باز جبرئيل آنها را متذكر ساخت كه به نيّت وقوف و توقّف براي قصد تقرّب به درگاه پروردگار تا طلوع خورشيد در اينجا باشيد. خورشيد كه طلوع كرد جبرئيل آن دو را آورد در «وادي مُحَسّر». وادي محسّر قسمتي است بين مني و مشعر كه تقريباً راه نيمه ميشود، آنجا دستور فرمود جبرئيل به آن دو كه هروله كنند و به طور هروله وارد شوند در مني. با حالت هروله وارد شدند بعد آنها را آورد به مكه و در همين محل خانه خدا خطي كشيد جبرئيل و حدّ كعبه را با همان خط مشخص كرد و دستور داد كه اين دو، هفت دور اطراف آن خط طواف كنند. بعد از آنكه طواف كردند براي اينكه اين خط مشخص باشد، خيمهاي از آسمان نازل شد كه از حرير بهشتي بود و عمود خيمه از زمرّد بود، ميخهاي اين خيمه از ياقوت قرمز و طنابها از ابريشمهاي بهشتي بود. اين خيمه در موضع همين خانه شريف نصب گرديد و مشخص شد كه اينجا خانه خداست.
بعد آدم و حوّا را جبرئيل آورد به صفا و مروه و شروع كردند به سعي هفت شوط؛ ابتدا كردند از صفا و ختم كردند به مروه. بعد از اين طواف هفتگانه آدم آمد و روي كوه صفا قرار گرفت كه مقابل بود با خانه خدا، حوّا روي كوه مروه قرار گرفت و از همين جهت كوه صفا، صفا ناميده شد چون مقرّ و جايگاه صفياللّه شد. آدم ملقّب است به صفياللّه. بهواسطه اين لقب و از اين لقب اسمي مشتق شده براي اين كوه و اين كوه صفا ناميده شد. و چون حوّا زن بود و عرب زن را مَرأة ميگويند از اين جهت براي كوه مروه هم اسم مروه مشتق شد از مرأة.([1]) بعد خداوند دستور فرمود به آدم به زبان جبرئيل كه بر همين حدود خيمه خانه را بسازد. آدم خود خانه خدا را ساخت، بعد از آنكه خانه ساخته شد خداوند به او دستور داد كه آن سنگي را كه همراه داشت در اين ركن عراقي بگذارد. سنگ را كه حجرالاسود باشد، آدم در ركن عراقي گذارد. اين سنگ بيان شد ابتداءً كه اولاً
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 185 *»
سفيد بوده بعد هم درخشان، نور داشته. نور اين سنگ اطراف خانه خدا را گرفت و چهار طرف خانه خدا به نور اين سنگ روشن شد. دستور داده شد تا آنجايي كه نور اين سنگ رسيده، حدّ بشود براي حرم خدا. پس اين حرم كه الآن مشخص شده است با علامتهاي مخصوص از چهار طرف و همه از هر طرف كه وارد ميشوند براي آنها عَلَم قرار دادهاند، نشانه قرار دادهاند كه حرم را ببينند. از جهت آنكه دستوراتي است براي حرمت حرم. كساني كه محرم شدهاند از ميقاتها و ميآيند به سمت حرم، به حرم كه ميرسند بايد بدانند حرم كجاست كه اگر خواستند آن احكام را انجام دهند، انجام دهند. سنّتهايي رسيده در حرمت حرم، ازجمله اگر غسل نداشتند غسل كنند به قصد ورود به حرم و همچنين كفشهاي خود را درآورند و پياده پاي برهنه وارد حرم شوند و چون در حرم صيد نبايد كرد([2]) حرم بايد مشخص باشد. از اين جهت دستور داده شد كه آدم علي نبيّنا و آله و عليه السلام آن مقداري كه نور حجرالاسود رسيده، آن مقدار را حرم قرار دهد و اين تعيين حرم از زمان آدم و به دست آدم7 انجام شده و هنوز هم كه هست الحمدللّه علائم حرم مشخص است.
در احاديث رسيده كه وقتي اين نور از حجرالاسود منتشر ميشد در طرف راست خود يعني وقتي كه ما ميايستيم روبروي حجرالاسود به سمت راست، نور كمتر رفت و به سمت چپ بيشتر، لذا مستحب شد تياسر كه بعضيها مخصوص قبله عراق ميدانند؛ مخصوص كساني كه ركن عراقي قبله آنان است. عراق و آنچه تابع عراق است در قبله، مستحب شده كه تياسر داشته باشند. تياسر يعني متمايل شوند به سمت چپ. در موقع ايستادن رو به قبله و مشخص كردن قبله تياسر داشته باشند. سنّيها با اين فرمايش مخالفت كردند، آنها تيامن را مستحب دانستند يعني به سمت راست ايستادن را مستحب دانستند و تأكيد كردند. آنها خيلي متمايل ميشوند به دست راست شايد بهقدري متمايل
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 186 *»
ميشوند كه اصلاً جهت فرق ميكند، اين قدر تعمّد دارند در تيامن چون شيعه هم استحباب تياسر كردنش مشهور شد. در زمان حضرت صادق7 منتشر شد كه تياسر مستحب است([3]) و از علامتهاي شيعيان شناخته شد؛ آنها هم برخلاف شيعه مخصوصاً به تيامن خيلي تمايل پيدا كردند.
حالا اين نور كه مشخص شد و حرم را معيّن كرد آدم حدّ حرم را به مقدار تابش همين نور قرار داد. آنگاه خداوند دستور فرمود كه طواف كند آدم گرد اين خانه و خانه را خداوند دستور داد كه مربّع بسازد زيرا در برابر بيتالمعمور است و بيتالمعمور مربّع است و بيتالمعمور كه مربّع شده، يعني كعبه ملائكه در آسمان چهارم آن هم كه مربّع شده بهواسطه آن است كه مقابل با عرش است و عرش مربّع است. در احاديث داريم كه عرش داراي چهار پايه است كه هر پايه آن نوري است كه اين انوار مبدأ است براي همه اقسام موجوداتي كه موجود شدهاند.([4]) موجودات در هر عالمي به عرش آن عالم امداد ميشوند و خداوند اين كعبه را محاذي قرار داده در واقع با عرش. خانه خدا محاذي با عرش است، در فرمايشات فرمودهاند كه اگر بيتالمعمور فرود بيايد در اين عالمِ ما، روي كعبه قرار ميگيرد؛ اينقدر مقابل است. و اركان بيتالمعمور روي همين اركان چهارگانه خانه قرار ميگيرد. همچنين اگر بنا باشد عرش فرود بيايد، عرش هم بر همين خانه قرار ميگيرد و چهار پايه عرش بر چهار پايه همين خانه واقع ميشود. حال چرا خداوند اين خانه را محاذي با عرش قرار داد؟ از اين جهت كه آدم و فرزندان آدم به ياد آن نوري بيفتند كه آن نور را آدم در ساق عرش مشاهده كرد كه آن نور محمّد و آلمحمّد: بود
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 187 *»
و دانست آدم كه خداوند، عالم را براي همان نور و براي خاطر همان نور آفريده و عالم به منظور ظاهر شدن سلطنت و جلالت آن نور برپا گرديده و براي بيان شوكت و منزلت آن بزرگوار و آن انوار مقدسّه موجود شده و براي خاطر معرفت پيدا كردن به آن نور، كه حقيقتي براي اين عالم است و خلاصه همه عالم براي خاطر آن نور و از آن نور سرچشمه گرفته و بسوي آن نور برگشت دارد. و چون آدم در اين عالم آمده بود و فرزندان آدم هم در اين عالم قرار گرفته بودند، واجب بود بر اهل اين عالم كه اعتقاد پيدا كنند به اين عقيده و در مقام انقياد برآيند نسبت به آن نور و تسليم امر آن نور شوند و تصديق مقامات و شؤونات آن نور را داشته باشند و در دل يقين داشته باشند به مقام آن نور و واجب بدانند بر خود طاعت او را؛ از اين جهت اين خانه مقابل شده با عرش تا به ياد عظمت آن نور باشند.
خداوند حجرالاسود را محلّ ميثاقها قرار داد و عهدها را نزد او قرار داد و اين حجرالاسود را شاهد و گواه قرار داد بر اهل ايمان و بر اهل نفاق كه هم گواهي ميدهد براي اهل ايمان كه وفادار بودهاند به امر آن نور، و هم گواهي ميدهد بر ضرر كساني كه نفاق ورزيدند و وفا نكردند به حقّ آن نور. و از همين جهت است كه شخص حاج وقتي كه محاذي ميشود با حجرالاسود و مقابل ميشود با آن ميگويد: اَمانَتي اَدَّيْتُها وَ ميثاقي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لي بِالْمُوافاة ([5]) يعني اين امانتي است كه من ادا كردم و ميثاق و عهدي است كه با آن تجديد پيمان ميكنم براي خاطر اينكه تو شهادت و گواهي دهي براي من در روز قيامت به اينكه من وفادار ماندم به عهد خود و اين حجرالاسود آن لوحي كه در آن لوح تمام عهدها و ميثاقها نوشته شده در نزد اوست؛ از اين جهت شاهد و گواه شده بر همه. آن عهد را همه در عالم ذرّ داشتهاند بر اينكه تسليم امر محمّد و آلمحمّد: باشند و در مقام اطاعت و بندگي ايشان برآيند. و اين برنامهها تمام براي اين است كه بدانند اين امر، امري نيست كه در اين عالم مطرح شده باشد. اين امري است كه در عالمهاي پيش و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 188 *»
عالم اوّل در آنجا اين امر محكم شده و همه اشياء در برابر اين نور كه نور خداوند است، نور قديم الهي است، نور ازلي و اوّلي است، در برابر اين نور همه اشياء خاضع شدهاند و در اين تجديد عهد و پيمان، ايمان خود را زياده ميسازند و آن حالت تسليم و تصديق خود را زياده ميكنند به اين منظور كه به اعلي درجات قرب و اعلي منازل و مقامات برسند و خضوع كرده باشند براي پروردگار عالميان كه اين خانه را براي اهل عالم قبله قرار داده است. و اينكه قبله قرار داده شد به اين منظور بود كه وجه پروردگار باشد و باب و دري باشد به سوي عرش الهي كه عرش خدا مقرّ و مكان آن نور مقدس است. و چون آن نور در واقع قبله عالم بود و آن نور وجه الهي بود كه همه بايد بهوسيله آن نور توجّه كنند به پروردگار خود و آن نور قبله حقيقي همه موجودات بود و عرش، محل و موضع آن نور بود، از اين جهت آنچه در مقابل آن عرش و آن نور قرار گرفته شرافت پيدا كرده. بيتالمعمور براي ملائكه شرافت پيدا كرد چون به اِزاي عرش و در مقابل عرش است و در واقع مثال عرش است، عكس عرش افتاده در بيتالمعمور و خود عرش در واقع محل نور محمّد و آلمحمّد: است. حال بيتالمعمور هم كه شده مثال آن و محل انعكاس نور عرش، از اين جهت شده است قبله براي همه ملائكه و همچنين مطاف ملائكه است، ملائكه طواف ميكنند بر گِرد بيتالمعمور و توجّه ميكنند به نوري كه در آن تابيده از عرش كه نور محمّد و آلمحمّد: است. و علت اينكه ملائكه مأمور شدهاند به طواف در گِرد آن خانه كه بيتالمعمور است بهواسطه آن بود كه بر خدا اعتراض كردند كه چرا ميخواهي در زمين براي خود جانشيني قرار دهي كه او خون بريزد و فساد كند؟ و بيتوجّه بودند، التفات نداشتند به اينكه خليفه خدا چنين كاري نميكند، شأن خليفه الهي فساد و خونريزي نيست. چون چنين اعتراضي كردند، از درجات خودشان افتادند، بالهاي آنها به آتش هيبت الهي سوخت، خود را در عذاب ديدند مخصوصاً در عذاب دوري از رحمت الهي. در مقام توبه برآمدند، خداوند براي آنان بيتالمعمور را معيّن كرد كه گِرد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 189 *»
بيتالمعمور طواف كنند به منظور اظهار توبه. در جاي ديگر ذكر شده كه هر دوري كه آنها گرد بيتالمعمور داشتند ده هزار سال طول كشيد. هر دوري ده هزار سال، آنگاه هفت دور انجام دادند كه هفتاد هزار سال شد به سالهايي كه در آنجا مطرح است.([6]) خداوند براي فرزندان آدم و آدم هم اينطور مقرّر كرد كه هر دوري برابر آن ده هزار سال باشد؛ هفت دور به ازاء هفتاد هزار سال به منظور توبه و خداوند همانطور كه ملائكه را بهواسطه آن طوافها آمرزيد، اهل ايمان و اهل ولايت را هم بعد از تمام كردن هفت شوط طواف گرد اين خانه ميآمرزد.
پس بيتالمعمور به اين منظور قرار داده شد براي ملائكه كه مثال عرش است، تمثال عرش است، همچنين خدا اين خانه را براي آدم آفريد و قرار داد. وقتي كه خداوند آدم را خلقت كرد و دستور داد ملائكه سجده كنند براي اظهار عظمت آدم و توبه و استشفاع كنند، از او شفاعت خواستند كه شفاعت كند تا خدا توبه ايشان را بپذيرد. خداوند دستور فرمود كه طواف كنند بر بيتالمعمور و طواف به بيتالمعمور از اين جهت مخصوص ملائكه شد كه آنها نميتوانستند عرش را طواف كنند. اما آدم كه فرود آمد به زمين، او و همچنين فرزندان او محجوب شدند از اينكه بتوانند عرش و بيتالمعمور را ببينند؛ چون نميتوانستند عرش و بيتالمعمور را ببينند، خداوند اين بقعه مقدسه از زمين را برگزيد. اين بقعه كه انتخاب شد از اين جهت بود كه در اجابت دعوت الهي براي اطاعت از محمّد و آلمحمّد: و تسليم بودن درباره ايشان و تصديق فضائل ايشان، اين زمين بر همه زمينها سبقت گرفت. چون پيشي گرفت در اجابت، خداوند اين زمين و اين بقعه از زمين را برگزيد براي آنكه خانه خود را در اين بقعه قرار دهد و مثال بيتالمعمور باشد. يعني عكس و تمثال آن باشد در زمين و قبله باشد براي اهل زمين كه اهل زمين توجّه كنند به پروردگار خود به توجّه كردن به اين خانه و اين زمين كه گويا توجّه كردهاند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 190 *»
به مثال عرش و عرش هم كه دانستيم محل نور محمّد و آلمحمّد: بود. پس در واقع بهواسطه مثالِ مثالِ نور ايشان به خداي متعال توجه كردهاند. پس خانه كعبه حرم امن الهي شد همچنان كه بيتالمعمور در واقع حرم امن الهي شد براي ملائكه كه بهواسطه طواف بر بيتالمعمور آمرزيده شدند و از عذاب خدا خلاص شدند و در امان گرديدند. از اين جهت ميگويند حرم امن كه در امان شدند و كعبه هم چنين شد و قبله شد، چرا؟ بهجهت اينكه بيتالمعمور قبله بود، و مطاف شد چون بيتالمعمور مطاف بود يعني محل طواف كه برگرد آن طواف كنند، طواف ميكردند ملائكه گرد بيتالمعمور هفت دور اما هر دوري چقدر عرض كردم؟ اجمالاً به تعبيري كه رسيده در آن روايات هر شوطي ده هزار سال طول ميكشيد. معلوم است سعه اوقات عالم عرش و عالمهاي آسماني بيش از آن چيزي است كه ما در عالم زمين مشاهده ميكنيم، قابل مقايسه نيست، نميشود مقايسه كرد. جايي كه ميفرمايند اين زمين شما در برابر آسمان اوّل مانند حلقهاي است در يك بيابان وسيعي، آسمان اوّل با آنچه در آن است در برابر آسمان دوّم به مانند حلقهاي كه در بيابان وسيعي افتاده باشد، همينطور آسمان دوّم نسبت به آسمان سوّم تا برسد به كرسي كه تمام آسمانها و زمينها را كرسي در خود جاي داده. و بعد كرسي با آنچه كه در آن است باز در عرش قرار دارد، از اين جهت سعهاش آن سعه است.([7])
گاهي به اين تعابير براي ما ذكر فرمودهاند ملائكه گرد بيتالمعمور طواف ميكنند و طواف ميكردند به اينطور كه هفت دور طواف داشتند و همچنين آناني كه بالاتر بودند از مقام بيتالمعمور بر عرش طواف ميكردند و همه پناه ميبردند به نور محمّد و آلمحمّد: كه در ساق عرش است و محل قرار آن نور آنجا ميباشد. از اين جهت ملاذ و محل پناه بردن شد براي هر كس كه از گناهان خود ميخواهد به پروردگار خود پناه ببرد و پناهنده شود به ذيل عنايت او، و حرم امن ناميده شد. چرا؟ بهجهت آنكه ذمّه الهي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 191 *»
را در آنجا بهدست ميآورند و خود را در پناه خدا قرار ميدهند. بيتالمعمور هم قبله شد و هم ملاذ و هم مَثابه و محل پناه آوردن و حرم امن شد چون حكايت ميكرد عرش را كه حرم امن الهي است. علت اينكه عرش حرم امن الهي بود اين بود كه نور آن بزرگواران در آنجا قرار داشت، كعبه هم در روي زمين شد خانهاي كه مطاف باشد و محل امن و بركت باشد چون مثالِ مثالِ مثالي است كه در آنجا نور آن بزرگواران وجود دارد. در اين خانه خدا، در اين بقعه مقدسّه آيات بيّناتي است، در اين خانه خدا مقام ابراهيم است و مقام ابراهيم جميع آيات بيّنات الهي است كه محل توجه خداوند است براي اهل ايمان. بركاتي كه خداوند مقرّر فرموده در اين سرزمين، همه اين بركات به بركت آن نوري است كه درعرش وجود دارد و بعد تابيده به بيتالمعمور بعد تابيده بهاين سرزمين مقدّس و اين خانه معظّم و درواقع تمام عنايتها بواسطه حقيقتمحمّديه9 است در مقام جمعالجمعش و همچنين در مقام جمعش و در مقام تفصيلش كه تفصيل يافته به تعيّنات چهاردهگانه. همه اينها براي آن است كه اهل ايمان يقين پيدا كنند و بدانند كه اين امور، اموري نيست كه نعوذباللّه بيجهت باشد. اين بقعهها كه تشريف و تعظيم و تكريم يافته از طرف پروردگار و مناسكي قرار داده شده كه بايد آناني كه ميتوانند و استطاعت دارند حاضر شوند در نزد آن مشاهد و بقعههاي مباركه تا با انجام آن مناسك تقرّب بجويند به درگاه پروردگار خود. بدانند كه اينها بيجهت نيست، قدم به قدم متذكّر آن عهد شوند و به ياد آن دورههاي پيشين بيفتند و يقينشان اضافه شود، ايمانشان قوّت پيدا كند و معرفتشان زياده شود.
پس در واقع كعبه اسلام، كعبه ايمان، كعبه يقين، در اصل و حقيقت، محمّد و آلمحمّدند سلاماللّه عليهم اجمعين و عرش و بيتالمعمور و كعبه كه اين شرافت را پيدا كردهاند، بهواسطه آن است كه حكايت ميكنند آن نور مقدّس را و تقرّب پيدا كردهاند به خدا بهواسطه اين حكايت و محل تعلّق آن انوار مقدّسند. پس هركس اسلام دارد، هركس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 192 *»
ايمان دارد، هركس يقين دارد كه در واقع ميدانيم تمام موجودات به حسب خودشان مكلّفند و همه موجودات به حسب خودشان ايماني دارند، يقيني دارند، اسلامي دارند. اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللّهِ الاِسْلام([8]) دين الهي ميدانيم ديني است جامع كه براي همه موجودات است، همه موجودات به شرافت اين مكان و اين محل آشنايي دارند، همچنين با عبادت و بندگي خود و خضوع و خشوع خود نسبت به اين خانه مقدّس و ساير مواضع قرب و تقرّب الهي آشنا ميباشند. كعبه را كعبه گفتند از جهت آنكه مربّع است و ميدانيد مربّع، اصل است براي جميع اشكال و حدود كه اصول اساسي بر يكچنين امري مستقرّ و مبتني است و آن حقيقتي كه همه اصول به او برميگردد و همه فروع بر آن اصول مبتني ميشود، همان حقيقتي است كه اصل است براي ماسواي خود كه ماسواي او فروع او هستند و نسبت به او فاضل او هستند و آن حقيقت ميدانيم حقيقت محمّديه9 است. همچنين كعبه را كعبه گفتند از جهت آنكه زمين از زير كعبه منتشر شد و اين خانه اوّل خانهاي بود كه آدم علي نبيّنا و آله و عليه السلام اين خانه را به تعليم الهي بهوسيله جبرئيل به اين خصوصيت و حدود قرار داد. همچنين ديديم حرم را هم آدم معيّن كرد، صفا و مروه هم كه صفا و مروه ناميده شد باز هم براي خاطر امر آدم و حوّا بود و اينها هر دو در واقع عبد و امه يعني غلام و كنيزي بودند براي محمّد و آلمحمّد: كه بهواسطه اين مناسك و تقرّب به انوار مقدسه ايشان تقرّب جستند به خداي متعال.
پس در تمام اين مناسك و دستوراتي كه رسيده در آن مشاهد مشرّفه، مقصود تقرّبيافتن به محمّد و آلمحمّد سلاماللّه عليهم اجمعين و ازدياد معرفت و ايمان و اسلام و استسلام در برابر شأن ايشان ميباشد.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 193 *»
مجلس 15
فضائل حجّ
كعبه و عرش
اركان عرش و مربع بودن كعبه
حاملان اركان عرش
مكعّب بودن و مجوّف بودن كعبه
خلق مجوّف و خدا «صمد» است
طواف
حركت استدارهاي
طواف هفت شوط است
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 194 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
از آنچه كه نقل شد درباره حج و شناختن وضع خانه خدا و موقعيتي كه كعبه دارد نسبت به سرزمين مكّه، خواه و ناخواه فضيلت زيارت خانه خدا هم مشخص ميشود. جميع اعمال و عبادتها همه و همه براي تجديد عهد و يادآوري آن بيعت كه در دوره ذرّ انجام شده ميباشد و كاملترين و جامعترين عبادتي كه ما را متذكر آن عالم ميسازد حج است كه اوّلاً بر روي همان سرزمين قرار ميگيريم كه در عالمهاي ذر روي آن سرزمين بوديم و همچنين مصافحه ميكنيم و استلام ميكنيم با حجرالاسود كه فرمود دست راست خداست روي زمين، با آن ملَكي كه تمام عهدهاي ما در نزد اوست و لوح عهدنامه پيش او قرار دارد، ما را ميشناسد و از آن عهد با ما آشنايي دارد. سنگ است اما باطنش و حقيقتش همان ملَك است كه الآن براي او آن شعور ملَكي باقي است، براي او درك و آن احاطه ملَكي موجود است. او ميشناسد كه ما انشاءاللّه وفادار ماندهايم با آن عهد و پيمان و حال كه آن را ميبوسيم و استلام ميكنيم، درست بر آن عهد باقي ماندهايم. گويا در آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 195 *»
دوره قرار ميگيريم و با او مصافحه ميكنيم و عهدنامه خود را تجديد ميكنيم. و ثانياً انجام ساير مناسكي كه در حج قرار داده شده است. از اين جهت ميبينيم نسبت به ساير عبادتها اين عبادت كاملتر و جامعتر است. پس درباره فضيلت حج چه ميشود گفت؟ آيا ميشود فهميد و دانست كه فضيلت حج چه مقدار است. خود اين خانه كه ميبينيد محل توجّه اصلي است در اين كار و در اين عبادت وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ كه قصد كردن خانه خدا باشد. خود اين خانه و توجّه به او سمبل اين عبادت است، تمام مناسك ديگر براي خاطر همين خانه است. اگر ميقات است و محرم شدن از ميقات، اگر حرمت حرم است، اگر حرمت مسجد است، اگر طواف است، تمام اينها براي خاطر حرمت خود اين خانه است كه مشخص شد خود اين خانه هم در برابر بيتالمعمور است و مثال بيت المعمور و نور بيتالمعمور در آن افتاده و بيتالمعمور در مقابل عرش است و نور عرش در بيتالمعمور تابيده و عرش منوّر است به نور محمّد و آلمحمّد:. پس اصل، نور ايشان است، بايد توجه به نور ايشان باشد و مطاف و مزار خلق نور ايشان باشد؛ ولي نظر به اينكه ما در حجاب هستيم و محجوب شدهايم از ديدار آن انوار مقدسه، خداوند در اين عالم اين خانه كعبه را قرار داد كه توجه به آن كرده و گرد آن طواف كنيم. براي ملائكه هم بيتالمعمور را قرار داد و آنها هم بايد قصد كنند محمّد و آلمحمّد: و نور ايشان را و طواف كنند گرد بيتالمعمور. حتي آناني كه عرش را طواف ميكنند، ملائكهاي بر گرد عرش در طوافند، آنها هم در واقع به نور محمّد و آلمحمّد: توجّه ميكنند و مزار و مطاف خود را آن نور مقدس ميدانند اما در ظرف و خانه عرش. حال بعضي از آن جهات عرش در اين خانه هم ظاهر شده است ولي نه كل جهات عرش، چون اين عالم ما و وضع اين عالم مقتضي نيست كه جميع خصوصيات عرش در اين عالم و در اين خانه ظاهر بشود. همچنان كه تمام مقتضَيات عرش در بيتالمعمور براي ملائكه ظاهر نشده است؛ بيتالمعمور هم چون در آسمان است به حسب وضع آسماني، نماينده عرش است
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 196 *»
و خانه نور محمّد و آلمحمّد: است به آن طوري كه آسمانها اقتضاء ميكنند و ملائكه وضعي دارند، جهتي دارند به آن جهات و وضعِ ملَكي و آسماني، عرش در بيتالمعمور ظاهر شده است. براي ما هم چنين است، عالم ما چون عالم جسماني است، محدود است به جهات و اعراض. مخصوصاً كه همين اعراض باز مانع است از آنكه اين عالم بتواند نماينده جسم باشد به حقيقت مقام جسم. در اينجا اعراض ممانعت دارد پس براي ما عرش در اين خانه اينطور جلوه كرد، تمام جهات عرش جلوهگر نشده در اين خانه، نميتواند همه جهات عرش را براي ما حكايت كند.
مثلاً ميدانيم عرش اركاني دارد، اما اركان عرش چگونه است؟ مسلّماً به اين شكل نيست كه ضلع عرش را تشكيل بدهد و براي عرش ضلع درست كند و عرش داراي اضلاع باشد. چون ميدانيد عرش محيط است و احاطه كرده به جميع عالم اجسام. همه عالم اجسام را گرفته، نافذ است در ذرّه ذرّه اجسامِ اين عالم. اجسام همه در احاطه و نفوذ عرش قرار دارند، آنوقت معني ندارد كه عرش داراي اضلاع باشد و به اين معني ركن داشته باشد. از طرفي هم ميدانيم كه عرش داراي اركان است، چهار ركن دارد كه از آنها تعبيرها آمده: يك ركنش فرمودهاند نور سفيد است كه از آن هرچه سفيد است سرچشمه گرفته([9]) و مراد از سفيدي در اينجا رنگ نيست، بلكه حالت بساطت و عدم تركيب مراد است و همينطور آناني كه تركيبشان يك كمي بيشتر است، بساطتشان كمتر ميشود نور زرد و بعد همينطور نور سبز و بعد نور قرمز. مراد مراتب موجودات و اجسام است كه از بساطت به غلظت و كدورت و تركيب سريان پيدا كرده و بساطت آن كم شده. بساطت و عدم تركيب در نور زرد معلوم است كمتر است، در نور سبز باز كمتر است و در نور قرمز باز كمتر ميشود. مراد اين است كه تمام فيوضات به تمام موجودات ـ كه نور همه از عرش است ـ از اركان عرش سرچشمه ميگيرد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 197 *»
پس چون عرش داراي اركان بود اما نه به شكل اضلاع البته در اين عالم ما نميتوانست اركان را به ما نشان بدهد و ركنهاي عرش را به ما بنماياند مگر به طور ضلع، از اين جهت خانه مربّع شد و اين اضلاع و اركان چهارگانه براي خانه خدا مقرّر شد تا اين جهت عرش را به ما نشان بدهد. اما حالا نفوذ و احاطه عرش را اين خانه به ظاهر نميتواند به ما بنماياند ولي اين مقدار به ما فرمودند كه زمين از زير اين خانه پهن شد([10]) و الآن هم مركز افاضه است و آنچه فيض ميرسد به تمام بقعههاي زمين از طريق اين خانه و بهوسيله اين نقطه است و مركز زمين است. جهات ديگر عرش را مثل وحدت و بساطت آن، اينها را اين خانه در اين عالم نميتواند به ما بنماياند. و نيز اين خانه مجوّف است يعني توپُر نيست، اين خانه خالي است. خالي بودن اين خانه نشان اين است كه عرش هم در واقع خانه است و عرش هم محل انوار محمّد و آلمحمّد: است و نور ايشان باطن عرش را تشكيل ميدهد و در باطنِ عرش، نور ايشان قرار دارد كه هرچه از عرش افاضه ميشود در واقع به عنايت نور مقدس ايشان است.
پس چون عرش خانه انوار محمّد وآلمحمّد: شد و از اين جهت تعبير ميآورند به اينكه حاملان عرش محمّد و آلمحمّدند:، حالا مانعي هم ندارد كه چهار نفر از آخرين فرمودند و چهار نفر از اوّلين ـ نوح و ابراهيم، موسي و عيسي ـ و از اين امّت فرمودند محمّد و علي، حسن و حسين سلاماللّه عليهم اجمعين هستند؛ به اين بيان فرمودهاند([11]) كه اينها حاملان عرشند. هر ركني از اركان عرش بر دوش يكي از ايشان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 198 *»
است. چون عرش را باطني و ظاهري است، پس اركان باطن عرش اين چهار بزرگوارند ـ رسولاللّه، اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين: ـ و براي ظاهر عرش چهار ركن ظاهر عرش نوح و ابراهيم و موسي و عيسي:.
حالا اين حاملان اركان عرش كه گفته ميشود نه مقصود اين است كه پايههايي باشد و اين بزرگواران روي دوش خود بگيرند و به اين معني حاملان عرش باشند، اگر اينطور باشد، كه نوعاً در عالم ما همين است، در عالم ما وقتي ميگوييم كه حامل امري است به اين معني است كه زحمت و سنگيني و بار آن شيء بر دوش حامل باشد. در آنجا اينگونه نيست. مقصود در آنجا اين است كه آن بزرگواران در مقامات خودشان اصلند براي عرش. حامل ركن عرشند يعني مبدأ فيضي هستند كه از هر ركني از اركان عرش بر خلق سرازير است و خلق بهرهمندند از آن اركان به بركت آن حاملان. پس معناي حامل اين است نه اينكه عرش را در نظر بگيريم مانند تختي كه چهار پايه دارد باطنش، كه هر پايهاي به دوش آن چهار بزرگوار؛ و چهار پايه ظاهري دارد اين تخت كه بر دوش اين چهار نبي باشد مثلاً اينطور در نظر بگيريم. درست است كه در عالم ظاهر وقتي گفته ميشود عرش، مراد تخت است. وقتي كه گفته ميشود ركن، مراد پايه است و اصل است، اما بارها عرض شده از بركات فرمايشات مشايخ عظام+ كه اينطور فرمايشات را ما بايد خود وصف را در نظر بگيريم نه هيأت را. در تمام امور غيبيّه و تمام امور مربوط به عالم آخرت فرمايشاتي كه رسيده اينچنين است. ناچار بودهاند، در عالم ما به لغت ما بايد صحبت كنند، ما نميتوانستيم به لغت ديگري اين مسائل را درك كنيم، با لغت ما ميبايست با ما سخن بگويند، اما به ما ياد دادند كه در اينطور امور ما آنچه ميفهميم از اين لغات دو چيز است: يكي وصف، يكي هيأت. مثلاً تخت كه گفته ميشود ما از تخت يك وصف ميفهميم يك هيأت ميفهميم. وصف آن است كه تخت يعني محل استقرار، محل استيلا، محل استواء. مثلاً سلطان بر عرش و تخت خود قرار ميگيرد يعني چه؟ يعني
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 199 *»
در مقامي واقع ميشود كه آن مقام استواء او را ميرساند كه بر همه رعيت الآن مستوي است، همه نسبت به او رعيتند. چه وزير، چه وكيل، چه كاردار، چه ساير صاحبان شغلهاي دولت و چه ساير رعيت، همه و همه در نظر تخت او و از نظر استواي او يكسان؛ رعيت او هستند. و همچنين ميفهماند وصف تخت به ما استيلاي او را كه بر همه، او قدرت دارد و تولّي دارد، عهدهدار امور همه آنان است. احاطه او را ميرساند، فرمانروايي او را ميرساند، سلطنت او را به ما ميفهماند؛ اين وصف تخت است. هيأت تخت اين است كه اضلاعي داشته باشد و داراي پايهها و پلههايي باشد و اين خصوصيات. اينها را هيأت ميگويند، عرش به فارسي ميشود تخت.
اما عرش خدا كه با صفت رحمانيت خود بر آن مستوي و مستولي است ما بايد در اينجا همان وصف را در نظر بگيريم، هيأت را ديگر حذف كنيم. وصف را كه گرفتيم يعني اينقدر ميفهميم كه عرش جايگاه استواء رحمان است. يعني خداوند با رحمانيت، با صفت رحمتي كه رحمانيت است بر همه خلقش مستوي است، احاطه دارد، مطيع و عاصي همه از رحمت عامّه كه رحمت رحمانيه است بهرهمندند. همچنين استيلا دارد، بر همه مستولي است، نه عالمي نزديكتر به اوست و نه عالم ديگري دورتر از او و نه موجودي نزديكتر به اوست و نه موجودي دورتر از اوست، همه و همه در نزد علم و احاطه و قدرت او يكسان هستند. اينها خصوصياتي است كه در وصف تخت ما ميفهميم و بايد جاري كنيم.
حال ميفرمايند عرش داراي اركان است و حامل هم دارد، هر ركني را حاملي است. اركان غيبيّه عرش، اركان باطني عرش بر دوش محمّد و علي و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم اجمعين و اركان ظاهري عرش بر دوش نوح و ابراهيم و موسي و عيسي: است. اين فرمايشات نه معنيش اين است كه حالا عرش واقعاً پايه دارد و پايهها بر دوش مبارك ايشان باشد. اگر اينطور باشد، عرش مقامش بالاتر از ايشان ميشود
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 200 *»
و مقام ايشان پستتر ميشود از عرش. نه، مراد اين است كه هر ركني را يكي از اين بزرگواران به مقام تعيّن خود ـ نه باز به مقام وحدت و ذاتي خود ـ در مقام تعيّن خود مبدأ آنند. پس اگر فرمود مثلاً نور سفيد پايه اول عرش است كه از آن نور سفيد، هر سفيدي سفيدي خود را دريافت داشته، مراد اين است كه محمّد9 در مقام تعيّن محمّدي، اين بزرگوار مبدأ فيض همه بسيطها است. هر بسيطي در مقام بساطت خود هر فيضي را بهرهمند است، از اين بزرگوار و از اين تعيّن بهرهمند است؛ همينطور ساير مراتب. گاهگاهي هم از اين اركان به خلق و رزق و احياء و اماته تعبير ميشود كه در جاي خودش بحث شده.
مقصود اين بود كه اين خانه چون در عالم جسماني واقع است و در عالم اعراض، نميتواند تمام جهات عرش را براي ما حكايت كند و به آن مقداري كه حكايت ميكند از جهات عرش، همين اموري است كه ميگوييم كه اوّلاً چهار ركن قرار داده شده براي اين خانه. و ثانياً چون عرش استواء دارد بر همه اشياء و نفوذ دارد بر همه اشياء، براي او جهتي نيست. براي عرش سمت بخصوصي نيست، از هر جهت رو كنند به عرش رو كردهاند، به هر طرف سير كنند به سوي عرش سير كردهاند. چون همه موجودات الآن در احاطه عرشند و عرش از خود آنها در نزد خود آنها ظاهرتر و ناظرتر است. اين بيجهتي عرش را در مكعّب بودن خانه به ما نماياندند كه اين خانه مكعّب است، جهت ندارد، از هر جهت رو كنند رو به خانه شده و در واقع بيان همان بيتالمعمور را ميكند كه بيتالمعمور چطور در آسمانها نفوذ دارد و بعد عرش نفوذ دارد در همه مراتب و مهمتر از همه اينكه خانه خدا مجوّف است يعني تويش خالي است و دستور داده نشد تويش را پُر كنند، مصمّد باشد و حال آنكه اگر بنا بود گزارش از ذات حقّ متعال باشد بايد براي ما مصمّدش كنند اَللّهُ الصَّمَدُ يعني خدا خالي نيست، مجوّف نيست. خدا توخالي نيست، حالا نه كه معنايش اين است كه توش پُر است، بلكه يعني خدا محتاج نيست، خدا احتياج
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 201 *»
ندارد ولي جميع خلق به حسب خودشان مجوّفند، جميع آنها نيازمندند، بايد به ايشان افاضه فيض بشود و رفع نيازشان بشود. همه حتي محمّد9 عرض ميكند رَبِّ زِدْني عِلْماً([12]) اين زِدْني عِلْماً بيان همان نيازمندي است كه دائماً بايد به ايشان افاضه فيض بشود و آناني كه فكر كردهاند كه اين بزرگواران موجود شدهاند، ديگر همان مرحله اول وجود كامل مِنجميعالجهات بودند و نقصاني برايشان نيست، كمبود ندارند، فاقد كمال و فيضي نيستند، آنها خدا را محدود كردهاند در واقع. ولي، اشتباه ميكنند، خدا محدود نميشود. چون خدا محدود نميشود ميتواند بيافريند يك لايتناهي را كه در عين حالي كه لايتناهي است متناهي باشد و باز نيازمند باشد و باز به او افاضه فيض بشود در مقامات امكاني او.
محمّد و آلمحمّد: در مقامات خلقي خود محتاجند و از اين جهت در هر مقامي از مقاماتشان اين بزرگواران داراي عبادت و بندگي هستند. در مقام اعراض عبادت و بندگي ميكنند و به اين عبادت و بندگي ترقي ميكنند قطعاً. نميشود گفت ترقي ندارند، نميشود بندگي بكنند و ترقي نكنند. آخر خود بندگي به معناي استمداد و استفاضه است از درگاه خدا، و طلب فيض و طلب مدد است. چون بنده كه دعا ميكند و عبادت ميكند، بندگي ميكند، در واقع دارد از خداوند فيض ميخواهد، مدد ميخواهد. آنوقت ميشود پيغمبر9، ائمه سلاماللّه عليهم اجمعين در مقام استمداد و استفاضه برآيند و نعوذباللّه خدا به آنها فيض افاضه نكند؟ نه، نميشود. پس در مقام اعراض عبادت و بندگي داشتند و به بركت همين عبادت و بندگي ترقي ميكردهاند. اما عبادت و بندگيشان در حدّ خودشان است و افاضه فيضها هم در حدّ خودشان است. همچنين در مقام ذاتشان، در مقام ذاتشان عبادتهاي ذاتيه دارند و خواه و ناخواه ترقيات ذاتيه دارند. در مقام اعراضشان كه حتي دعاهاي ما مؤثّر است. ما عرض ميكنيم اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلَمُحَمَّدٍ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 202 *»
خدايا صله كن به محمّد و آلمحمّد، به ايشان افاضه فيض كن.([13]) در مقامات بالا البته ديگر دعاهاي ما مؤثّر نيست اما عبادات خودشان مؤثر است. در مقام ذاتيهشان عبادتهاي ذاتيشان، همان استمدادها و استفاضههاي ذاتيه است كه خداوند آنها را به فيضهاي ذاتي مناسب ذات مقدسشان افاضه ميفرمايد و امداد ميفرمايد.
پس چون همه خلق محتاجند، خداوند خود را ستود به اَللّهُ الصَّمَدُ او پُر است، توخالي نيست يعني محتاج نيست. خدا ديگر از كسي فيضياب نيست. حالا در يك مقام محمّد و آلمحمّد: همين صمديّت خدا هستند و همين آيه صمديّتند، باز مسأله ديگري است. حال نظر به اينكه اين خانه مثال بيتالمعمور بود و بيتالمعمور مثال عرش بود و عرش خانه نور محمّد و آلمحمّد: بود، پس عرش خواه و ناخواه توخالي است. عرش با اينكه احاطه كرده به همه موجودات و نفوذ دارد در همه موجودات خودش خالي است و پُر است از انوار محمّد و آلمحمّد:. خانه هم به مناسبت اينكه مثال عرش است الآن به حسب ظاهر خالي است اما پُر از انوار محمّد و آلمحمّد: است.
همچنين جهات ديگري كه در اين خانه است ازجمله طواف است و شكل طواف و هيأت طواف، كه ميبينيم طواف بر گرد خانه است و استداره است. طواف استداره است يعني دور زدن. اين دور زدن بر گرد خانه خدا باز بيان اين است كه تمام خلق محتاجند به اين خانه و همه بايد برگرد اين خانه حركت استمدادي داشته باشند. طلب مدد كنند، طلب فيض كنند كه هر فيضي به ايشان ميرسد در عالم جسمشان از همين خانه ميرسد. پس بايد استمداد و استفاضه داشته باشند. حركت استمدادي، حركت استدارهاي است ولي چون عالم ما باز عالم اعراض است، استداره منجميعالجهات را نميتواند نشان بدهد. در عالم ما حركتهاي دائرهاي، حركتهاي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 203 *»
محوري است و حركت قطبي و برگرد قطب، در عالم ما قابل حس نيست. ما در عالم اعراضيم، اعراض مزاحم يكديگرند، در جهات مقابل يكديگر ايستادهاند عالم ما عالمي نيست كه به ما بنماياند حركت استدارهاي من جميع الجهات را.
حالا يك قدري مسأله مثل اينكه مبهم است، از نگاه بعضيها اينطور معلوم ميشود كه مطلب مبهم است. اگر حركت برگرد محور از يك جهت باشد اين را ميگويند حركت استدارهاي مثل اينكه محوري فرض كنيم، يك مركزي كه دورش حركت انجام ميشود مثل همين خانه كه بر گِردش ميچرخيم. در عالم ما اصولاً تمام حركتهاي دائرهاي ظاهري عرضي به همين شكل است. يعني يك مركزي محور ميشود و گِرد او حركت انجام بشود. اين حركت، حركت استدارهاي است اما برگرد محور، تا گرد محور شد يك جهت است. يك جهت محل توجه اين شيء دائر قرار ميگيرد. آني كه دور ميزند بر يك جهت دارد دور ميزند. اما حركت برگرد قطب حركت من جميع الجهات است. يعني موجود از تمام جهات و جوانبش اگر برگرد قطبي بر جميع جهات و جوانب آن قطب حركت كرد، اين را ميگويند حركت استمدادي. استدارهاي است اما من جميعالجهات است اين حركت در عالم ما نمونه ندارد، نميتوانيم نشان بدهيم، هرچه هست در عالم ما چون عالم اعراض است حركتها حركتهاي محوري است و داراي جهت است.
شيخ مرحوم فرمودند كه حركت معلول برگرد علّت، حركت استدارهاي من جميع الجهات است. يعني معلول نسبت به علتش در تمام جهات محتاج به اوست و علّت در حكم قطب است و حركت علّت هم برگرد معلول حركت امدادي من جميع الجوانب است نه يك جهت. پس خود همين استداره يعني حركت دوري كه ما در گرد خانه ميچرخيم، خود اين بيان اين است كه ما محتاجيم و بايد براي رفع احتياج و نيازمندي خود توجّه كنيم به آن مبدأ فيضمان و برگرد او در گردش باشيم و استمداد كنيم فيض را. پس خود اين دور زدن برگرد خانه بيان اين است كه ما در جميع مراتب و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 204 *»
مقاماتمان محتاجيم به محمّد وآلمحمّد:. آن بزرگوارانند اصل و مبدأ و علّت همه فيضها و همه بايد از ايشان استمداد و استفاضه داشته باشند و برگرد وجود مقدس ايشان در طواف باشند هميشه. حالا يك وقت هست توجه دارند يك وقت هست توجه ندارند. الآن كه دارد فيض مرتب به ما ميرسد و ما داريم فيضياب ميشويم، آن حركت را داريم، آن استمداد را داريم اما حالا خودمان متوجه نيستيم ولي آن حركت و آن استمداد و استفاضه اگر نباشد در ما كه فيض به ما نميرسد. قطع ميشود فيض، چون خداوند فرمود قُلْ مايَعْبَؤُ بِكُمْ رَبّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ([14]) تا استفاضه نباشد فيض نيست و حالا كه مييابيم فيض موجود است پس مطمئنّاً و يقيناً استفاضه هست و استداره هست ولي به جميع مراتبمان ما الآن برگرد محمّد و آلمحمّد: در گردشيم. نه ما، تمام عوالم كه برقرار است؛ عالم غيب، عالم شهاده، عالمها همه. عالم عقول، عالم نفوس، تا ميرسيم به عالم اجسام، عالم اعراض، همه و همه در اين حركتند. مرتّب دارند برگرد مراتب مقدسه محمّد و آلمحمّد: ميچرخند آن هم نه آن چرخش يك جهتي، چرخش استدارهاي من جميع الجوانب، از همه جهات نه يك جهت. از همه جهات برگرد آن خانههاي حقيقي الهي در گردشند و استفاضه و استمداد ميكنند و همين بقاء عالمها و دوام عالمها نشان وجود آن استفاضهها و استمدادها و همچنين نشان امداد الهي است. و افاضه الهي از بركات اين بزرگواران است كه دارد افاضه ميشود به همه خلق آناً فآناً به حسب عالمها. در آنها و لحظات دنيايي و جسماني، نفساني، عقلاني، فؤادي، همه و همه دارند استفاده ميكنند و خداوند هم امدادشان ميكند، اين هم يك مطلب بود.
آنگاه مطلب ديگر كه بايد به آن توجه داشت اين است كه اين حركت ظاهري اگر يك بار انجام ميشد براي ما روشن نميكرد وضع ما را. اگر طواف برگرد خانه يك دور بود روشن نميكرد و آنچنان كه شايسته است رمز نميتوانست باشد براي نشان دادن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 205 *»
اينكه ما مرتب در استفاضه و استمداديم. اين حركت، اين استداره، اين دور زدن، هفت شوط شد. يعني يك طواف كامل عبارت است از هفت دور چرخيدن. هفت دور چرخيدن هم بايد طوري باشد كه از مبدئي كه شروع شده به همان مبدأ ختم بشود. در طواف بايد هر شوطي از مقابل حجرالاسود شروع بشود به مقابل حجرالاسود هم ختم بشود كه اگر يك قدم اينطرف و آنطرف شد، شوط كامل نيست. شوط كه كامل نبود، طواف ناقص است. طواف بايد اينطور انجام بشود، هفت دور را خداوند مقرر فرمود در طواف كه رمز اين باشد كه ما در مراتب بندگي داراي هفت مرتبه هستيم از عقل تا جسم. اين مراتب هفتگانه ما از عقل تا جسم ما همه محتاجند و همه در استمدادند و همه در استفاضه هستند. با اين تفاوت كه عقل برگرد قطب عقلاني در حركت است كه عقل محمّد و آلمحمّد: است و همينطور روح برگرد قطب روحاني در گردش است و نفس برگرد قطب نفساني در گردش است تا جسم برگرد قطب جسماني كه همه مراتب اين بزرگواران است كه قبله و خانههاي الهي است در آن مقامات و در آن مراتب و عالمها و همه برگرد اين قطبها در حركتند. حال ما با هر مرتبه و هر شوطي بايد متذكر آن امر شويم كه نه تنها در اين عالم جسممان بلكه در همه مرتبههايمان محتاج به محمّد و آلمحمّد صلوات اللّه عليه و عليهم هستيم و داريم استفاضه و استمداد ميكنيم از ايشان.
اما براي فؤاد ديگر دوري قرار داده نشد و شوطي قرار داده نشد بجهت اينكه فؤاد آيه خود ايشان است در ما. فؤاد نور محمّد و آلمحمّد است در ما، فؤاد كه نور ايشان است ديگر از ما حساب نميشود، متعلق به ما نيست، از ايشان است، مال ايشان است، نماينده ايشان است در ما. در هر مخلوقي فؤاد نور محمّد و آلمحمّد است، نور خداست، ظهور خداست، آيه تعريف و تعرّف خداست. اين ديگر معني ندارد كه در مقام بندگي بربيايد. او خودش باز محور و قطب است، ديگر معني ندارد كه بگوييم در مقام استمداد و استفاضه برآيد. او اصل فيض است، او حقيقت فيض است، او فيض كامل و تمام و جامع
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 206 *»
فيوضات است. لذا براي مرتبه فؤادي ديگر شوطي مقرر نشد و از مرتبه عقلاني ما تا مرتبه جسماني ما اين هفت مرتبه تمام بايد رو كنند به نور محمّد و آلمحمّد، رو كنند به نور خدا، رو كنند به مراكزي كه در آن مراكز انوار ايشان جلوهگر شده است و استمداد و استفاضه داشته باشند. لذا مقرر شد هفت شوط يعني هفت دور در هر طوافي به همان ترتيب كه گفته شد از حجرالاسود شروع بشود به حجرالاسود هم ختم بشود. ( به طوري كه در احكام طواف بيان شده است).
و بايد خانه خدا در سمت چپمان باشد. تمام طواف بايد طوري انجام بشود كه طرف چپ ما به طرف بيت باشد. اگر كه جمعيت، كثرت جمعيت، ازدحام جمعيت يا اگر براي استلام حجر و يا استلام ركن يماني يك وقتي ما را برگردانند بطوريكه رويمان شد به بيت، ازدحام جمعيت ما را طوري قرار داد كه رويمان به بيت شد يا پشتمان به بيت شد، طواف همان مقدار اعاده ميشود. سعي كنيد كه طرف چپ برنگردد از بيت. اما نه به اين دقّتي كه الآن در ميان بعضيها شهرت دارد كه فكر ميكنند كه كاملاً بايد اين نوك شانه چپ محاذي باشد با خود بيت كه اصلاً به هيچوجه انحرافي پيدا نشود ولو يك ذرّه. يك درجه انحراف پيدا بشود ميگويند طواف باطل است. نه، اين دقت و اين طور سختي در كار نيست، همين اندازه وضع حركت ما و طواف ما برگرد خانه طوري بايد باشد كه منحرف نشود طرف چپمان از خانه خدا. چون رسول خدا9 گاهي سوار بر شتر طواف ميفرمودند و با شتر طواف ميكردند گرد خانه. آن بزرگوار استلام ميكردند حجر را در موقع طواف. همچنين استلام ميفرمودند ركن يماني را در موقع طواف([15]) و خواه و ناخواه در اين استلامها گاهگاهي روبرو ميشود انسان با خانه ولي حركت طواف بايد طوري باشد كه انسان طرف چپش بهطرف خانه باشد، منحرف نكند خودش را يا منحرفش نكنند،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 207 *»
چون در موقع استلامها چند قدمي اينطرف ركن يماني يا طرف حجر خواه و ناخواه بايد رو كند به طرف خانه براي استلام، ولي باز كه ميخواهد طواف را ادامه بدهد از همانجايي كه رو را برگردانده و سمت صورت را به بيت كرده از همانجا باز حركت و طواف كند بهطوريكه شانه چپ و سمت چپ بهطرف بيت باشد.
علت هفت شوط از نظر ديگر براي توجه كردن هفت مرتبه ماست به خانه الهي كه نور محمّد و آلمحمّد: است. ومركز ما، مبدأ ما، قطب ما، قبله اصلي و حقيقي ماست. ما بايد در هر شوطي متوجه باشيم كه داريم با آن مرتبه رو ميكنيم به ايشان و پاك ميشويم از گناهان. از جسم شروع ميكنيم. در شوط اول كه جسم رو كرد به سمت آنان، پاك شد، نوراني شد، اجازه داده شد كه مرتبه ديگر شروع بكند و وارد شود در گرديدن. و همينطور مرتبه به مرتبه اين رخصت را ميدهد، اجازه ميدهد كه پاك شود، پاكيزه شود. چون هر مرتبهاي ظرف مرتبه بالاتر است و مرتبه بالاتر به فعليت ميآيد و در اين جريان داخل ميشود و مرتبه ديگر هم ميآيد و همراه ميشود. پس در هر مرتبهاي بايد متوجه باشيم كه مرتبهاي از مراتب عاليه دارد پاك ميشود و وارد اين بندگي ميشود.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 208 *»
مجلس 16
سرّ اصلي مناسك حجّ
فضيلت حجّ
نياز انسان به رحمت و مغفرت حق متعال
فضيلت حجّ
ارزش حجّ باطني
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 209 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
معلوم شد سرّ تمام مناسك حج و ترتيب اين مناسك و تعظيم و تكريم مشاهد مشرّفه در حج براي خاطر تجلّي نور محمّد و آلمحمّد: است. براي تجديد عهد با مقامات و شؤونات اين بزرگواران است كه در دوره ذرّ با اين مقامات و شؤونات آشنا شديم و با خداي خود براي تعظيم و تكريم آن مقامات و شؤونات بيعت كرديم. حال با انجام اين مناسك تجديد عهد و پيمان ميكنيم و در واقع رو ميكنيم به همان مقامات و توجّه ميكنيم به همان انوار. پس زيارت ميكنيم آن انوار را در اين مناسك و در اين مشاهد و قصد ميكنيم ايشان را.
حال فضائلي كه براي حج ذكر شده است و فرمايشاتي كه فرمودهاند ائمه: براي فضيلت حج، نه تنها مربوط به اين امر ظاهر است. اين امر ظاهر هر فضيلتي كه دارد بهخاطر آن باطنهاست. پس اگر كسي باتوجه به آن مراتب باطني و مقامات باطني حج كند و موفّق شود به انجام اين مناسك، معلوم است به مقدار معرفتش و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 210 *»
ميزان توجهش ثواب و اجرش زياده خواهد شد. و از جهت تيمّن و تبرّك بعضي از احاديثي كه براي فضيلت حج رسيده نقل ميكنيم كه انشاءاللّه كمك باشد براي تقويت روحالايمان و ازدياد معرفت.
در من لايحضره الفقيه روايت ميكند مرحوم صدوق كه: اِنَّ اِبْرهيمَ نادي هَلُمَّ اِلَي الْحَجِّ فَلَوْ ناديهُمْ هَلُمُّوا اِلَي الْحَجِّ لَمْيَحُجَّ اِلا مَنْ كانَ يَوْمَئِذٍ اِنْسِيّاً مَخْلُوقاً وَلكِنَّهُ نادي هَلُمَّ اِلَي الْحَجِّ فَلَبَّي النّاسُ في اَصْلابِ الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ لَبَّيْكَ داعِيَ اللّهِ لَبَّيْكَ داعِيَ اللّهِ فَمَنْ لَبّي مَرَّةً حَجَّ مَرَّةً وَ مَنْ لَبّي عَشْراً حَجَّ عَشْرَ حِجَج وَ مَنْ لَمْ يُلَبِّ لَمْ يَحُجَّ.([16])
ميفرمايد كه ابراهيم صدا زد كه بشتاب به حج، بشتاب به حج. اگر صدا زده بود مردم را كه بشتابيد به حج، حج نميكرد مگر همان كساني كه در آن روز بودند از انسانهايي كه آن روز خلقت شده بودند. اما صدا زد به اينطور كه بشتاب به حج، پس جواب گفتند او را مردماني كه حتي در صُلب مردان بودند و در رحم زنان كه لَبَّيْكَ داعِيَ اللّه. پس هركس يك بار تلبيه و جواب گفت يك بار حج خواهد كرد و هركس ده بار جواب داده ده بار حج خواهد كرد و اگر كسي جواب نگفته حج نخواهد كرد.
علّت اينكه حج نخواهد كرد و جواب نگفته از جهت اين است كه در عالم ذرّ يا در آن حالاتي كه خواند ابراهيم ايشان را، آناني كه جواب گفتند در خود استطاعت ديدند و جواب گفتند و آناني كه در خود استطاعت نديدند جواب نگفتند. لذا دليل بر اين نيست كه آناني كه حج نرفتهاند و جواب نگفتهاند براي خاطر اقرار نداشتن و ايمان نداشتن بوده. درست مثل همين عالم است، آناني كه اجابت ميكنند دعوت حق را، گويا آن خطاب به گوششان ميرسد و مهيّا ميشوند، در خود استطاعت ميبينند، مهيّا ميشوند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 211 *»
حضرت باقر7 فرمودند: ما مِنْ عَبْدٍ يُؤثِرُ عَلَي الْحَجِّ حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا اِلا نَظَرَ اِلَي الْمُحَلِّقينَ قَدِ انْصَرَفُوا قَبْلَ اَنْتُقْضي لَهُ تِلْكَ الْحاجَةُ.([17]) هر بندهاي كه خواستهاي از خواستههاي دنيا را مقدّم بدارد بر حج، يعني بتواند حج برود و حج را اختيار نكند و امري از امور دنيا را بر آن مقدّم بدارد، اين شخص تا وقتي كه حجاج برگردند و ببيند كه سرهاي آنها تراشيده و با انجام مناسك به اين موفقيت موفق شدهاند، آنها برميگردند و آنها را ميبيند قبل از آنكه خواسته او انجام شود. يعني به خواسته دنيويش نميرسد تا آنها را ببيند. پس تأخير انداختن بيمورد است و امور دنيايي را مقدّم داشتن بر حج بيجهت است.
وَ قالَ الصّادِقُ7 ما تَخَلَّفَ رَجُلٌ عَنِ الْحَجِّ اِلا بِذَنْبٍ وَ مايَعْفُو اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اَكْثَرُ.([18]) حضرت صادق7 فرمودند كسي از حج تخلّف نميكند مگر به واسطه گناهي كه انجام داده كه البته خدا گناهاني كه ميآمرزد بيش از آنهاست. بعضي گناهان را خداوند مؤاخذه ميكند و از جمله مؤاخذهها اين است كه محروم ميسازد بنده را از انجام مناسك حج. مثل آنكه ميفرمايند نماز شب قضا نميشود، نافلههاي شب قضا نميشود مگر براي خاطر گناهي كه انسان مرتكب ميشود.
حضرت صادق7 فرمودند: اِنَّ رَسُولَ اللّهِ9 لَقِيَهُ اَعْرابِيٌّ فَقالَ يا رَسُولَ اللّهِ اِنّي خَرَجْتُ اُريدُ الْحَجَّ فَفاتَني وَ اَنَا رَجُلٌ مُميلٌ فَمُرْني اَنْ اَصْنَعَ في مالي ما اَبْلُغُ بِهِ مِثْلَ اَجْرِ الْحاجِّ. رسول خدا9 را ملاقات كرد يك شخص اعرابي، چادر نشين، بياباننشين. عرض كرد يا رسولاللّه من خارج شدم از باديه خود به منظور اينكه به حج بروم اما از دستم فوت شد، نرسيدم به حج. از طرفي هم من مال دارم، دستور بفرماييد كاري انجام دهم در مالم كه بتوانم اجر شخص حج كننده را به دست آورم. قالَ فَالْتَفَتَ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 212 *»
اِلَيْهِ رَسُولُ اللّهِ9 فَقالَ اُنْظُرْ اِلي اَبيقُبَيْسٍ فَلَوْ اَنَّ اَباقُبَيْسٍ لَكَ ذَهَبَةٌ حَمْراءُ اَنْفَقْتَهُ في سَبيلِ اللّهِ ما بَلَغْتَ بِهِ ما يَبْلُغُ الْحاجُّ. حضرت نگاهي فرمودند به آن شخص و فرمودند كه نگاه كن به كوه ابيقبيس ـ كه كوه ابيقبيس ميدانيم در مكه خيلي بلند است ـ فرمودند اگر تمام اين طلا باشد، طلاي قرمز و آن را صرف كني در راه خدا، نميرسي به آن اجري كه شخص حج كننده رسيده.
ثُمَّ قالَ اِنَّ الْحاجَّ اِذا اَخَذَ في جِهازِهِ لَمْ يَرْفَعْ شَيْئاً وَ لَمْ يَضَعْهُ اِلا كَتَبَ اللّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَناتٍ وَ مَحي عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجاتٍ فَاِذا رَكِبَ بَعيرَهُ لَمْيَرْفَعْ خُفّاً وَ لَمْيَضَعْهُ اِلا كَتَبَ اللّهُ لَهُ مِثْلَ ذلِكَ فَاِذا طافَ بِالْبَيْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَاِذا سَعي بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَاِذا وَقَفَ بِعَرَفات خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَاِذا وَقَفَ بِالْمَشْعَرِالْحَرامِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَاِذا رَمَي الْجِمارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ. فرمودند كه شخصي كه حج ميكند از وقتي كه شروع ميكند به بار سفربستن و آماده شدن براي رفتن، برنميدارد چيزي را و نميگذارد چيزي را مگر اينكه خدا براي او مينويسد ده حسنه و محو ميكند از او ده سيّئه و گناه را و بالا ميبرد براي او ده درجه. وقتي كه سوار بر مركبش ميشود قدمي برنميدارد و نميگذارد آن مركب مگر اينكه خدا مينويسد براي او مثل آن. وقتي كه طواف ميكند گرد خانه خدا، خارج ميشود از گناهانش. وقتي كه سعي بين صفا و مروه ميكند خارج ميشود از گناهانش، وقتي كه به عرفات وقوف ميكند خارج ميشود از گناهانش، وقتي كه رمي جمار ميكند خارج ميشود از گناهانش. راوي ميگويد فَعَدَّدَ رَسُولُ اللّهِ9 كَذا وَ كَذا مَوْقِفاً اِذا وَقَفَهَا الْحاجُّ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ همينطور حضرت يك يك را شمردند و هر موقفي را كه ذكر ميفرمودند، ميفرمودند شخص حاج از گناهانش خارج ميشود. ثُمَّ قالَ اَنّي لَكَ اَنْ تَبْلُغَ ما يَبْلُغُ الْحاجُّ سپس فرمودند تو كجا خواهي توانست رسيد به آن اجري كه ميرسد شخص حاج.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 213 *»
قالَ اَبُوعَبْدِاللّهِ7 وَ لاتُكْتَبُ عَلَيْهِ الذُّنُوبُ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَناتُ اِلا اَنْيَاْتِيَ بِكَبيرَةٍ. حضرت صادق7 فرمودند كه نوشته نميشود بر شخص حاج گناهان از بعد از سرتراشيدن تا چهار ماه و نوشته ميشود براي او حسنات مگر اينكه گناه كبيره انجام بدهد([19]) ( كه پناه به خدا ميبريم. )
فرمودند در حديثي اَلْحاجُّ يَصْدُرُونَ عَلي ثَلاثَةِ اَصْنافٍ حجكنندگان سه دسته هستند: فَصِنْفٌ يُعْتَقُونَ مِنَ النّارِ يك دسته هستند كه اينها به واسطه حجگزاردن از آتش جهنم آزاد ميگردند. وَ صِنْفٌ يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ يك دسته آناني هستند كه بعد از انجام حج، از گناهان خود پاك ميگردند مانند روزي كه از مادر ولادت يافتهاند. يعني بعد بر آنها گناهان نوشته ميشود اگر گناه كنند. اما دسته اوّل طوري آزاد ميشوند از آتش جهنم، يعني حج در آنها آنچنان تأثير ميگذارد كه آنها را حتي نسبت به آينده تضمين ميكند. ديگر آزاد شده از آتش جهنّمند يعني هيچ ديگر براي آنها گناهاني نوشته نميشود. دسته دوم عدّه ديگري هستند كه اينها كه حج ميكنند گناهانشان تا آن موقع آمرزيده ميشود بهطوريكه گويا از مادر ولادت يافتهاند و گناهي بر ايشان نيست، اما بعد بر آنها نوشته ميشود اگر گناه مرتكب شوند، غير از آن چهار ماه. وَ صِنْفٌ يُحْفَظُ في اَهْلِهِ وَ مالِهِ فَذلِكَ اَدْني ما يَرْجِعُ بِهِ الْحاجُّ.([20]) يك دسته هم هستند كه نسبت به اهلشان، فرزندانشان، خانوادهشان و نسبت به مالشان در امان ميشوند. يعني صدمه مالي و صدمه جاني براي آنها نخواهد بود و اين كمترين اجري است كه شخص حج كننده با اين اجر مراجعت ميكند.
قالَ اَميرُ الْمُؤمِنينَ7 ما مِنْ مُهِلٍّ يُهِلُّ فِي التَّلْبِيَةِ اِلا اَهَلَّ مَنْ عَنْ يَمينِهِ مِنْ شَيءٍ اِلي مَقْطَعِ التُّرابِ وَ مَنْ عَنْ يَسارِهِ اِلي مَقْطَعِ التُّرابِ وَ قالَ لَهُ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 214 *»
الْمَلَكانِ اَبْشِرْ يا عَبْدَاللّهِ وَ مايُبَشِّرُ اللّهُ عَبْداً اِلا بِالْجَنَّة. فرمودند حضرت امير7 كه هركس اهلال به تلبيه كند، همينقدر وارد شود در گفتن تلبيه، لبّيك اللّهمّ لَبّيك كه شروع ميكند، تمام اشياء و چيزهايي كه در طرف راست او هستند تا ميرسد به مقطع تراب، يعني نهايت اين عالم جسماني، تا به نهايت اين عالم جسماني همه موجودات با او شروع ميكنند به گفتن تلبيه. و همچنين آنچه كه در طرف چپ اوست تا نهايت زمين و خاك، آنگاه دو ملك كه همراه او هستند به او بشارت ميدهند و معلوم است كه خداوند بشارت نميدهد كسي را بهوسيله آن دو ملك مگر به بهشت. يعني بشارتي كه ميدهند دو ملك بشات دادن به بهشت است.
وَ مَنْ لَبّي في اِحْرامِهِ سَبْعينَ مَرَّةً ايماناً وَ احْتِساباً اَشْهَدَ اللّهُ لَهُ اَلْفَ مَلَكٍ بِبَراءَةٍ مِنَ النّارِ وَ بَراءَةٍ مِنَ النِّفاقِ كسي كه در احرامش هفتاد مرتبه تلبيه بگويد لَبَّيْك اَللّهُمَّ لَبَّيْك را با آن قسمتهايي كه فرمودهاند يا همين قسمت اول كه واجب است اينها را هفتاد بار اگر بگويد و اين از جهت ايمانش باشد و براي خاطر تحصيل و اكتساب اجر الهي، خداوند هزار ملك را شاهد ميگيرد براي او به اينكه او را از آتش جهنم آزاد فرموده و همچنين قلب او را و دل او را از نفاق پاك و پاكيزه كرده. اين نفاق كه گفته ميشود البته معلوم است ديگر، يعني انسان در ايمانش خالص بشود. نفاق با خدا و رسول خدا و اولياء خدا: ندارد. براي خاطر خدا ايمان دارد، براي خاطر خدا عبادت ميكند، براي خاطر خدا محبّت دارد، براي خاطر خدا براءت و بيزاري دارد از اعداء.
وَ مَنِ انْتَهي اِلَي الْحَرَمِ فَنَزَلَ وَ اغْتَسَلَ وَ اَخَذَ نَعْلَيْهِ بِيَدِهِ ثُمَّ دَخَلَ الْحَرَمَ حافِياً تَواضُعاً لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ مَحَا اللّهُ عَنْهُ مِائَةَ اَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ كَتَبَ اللّهُ لَهُ مِائَةَ اَلْفِ حَسَنَةٍ وَ بَني لَهُ مِائَةَ اَلْفِ دَرَجَةٍ وَ قَضي لَهُ مِائَةَ اَلْفِ حاجَةٍ كسي كه برسد به حرم و فرود بيايد از مركب خود و براي حرمت حرم غسل كند و كفش خود را بهدست خود بگيرد و پابرهنه وارد حرم بشود از جهت تواضع و فروتني در برابر عظمت خدا، خدا محو ميكند از او
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 215 *»
صدهزار سيّئه و گناه را و مينويسد براي او صدهزار حسنه و بلند ميفرمايد و ميسازد براي او صدهزار درجه و برآورده ميفرمايد براي او صدهزار حاجت.
وَ مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكينَةٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ هُوَ اَنْيَدْخُلَها غَيْرَ مُتَكَبِّرٍ وَ لا مُتَجَبِّرٍ كسي كه داخل مكه شود اما با وقار و سكينه يعني احترام نسبت به مكه داشته باشد، خداوند گناهان او را ميآمرزد در صورتيكه داخل مكه شود بدون تكبّر و تجبّر. وَ مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ حافِياً عَلي سَكينَةٍ وَ وَقارٍ وَ خُشُوعٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ مَنْ نَظَرَ اِلَي الْكَعْبَةِ عارِفاً بِحَقِّها غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفي ما اَهَمَّهُ([21]) كسي كه داخل مسجد شود – مسجدالحرام – پابرهنه با حالت اطمينان و وقار و خشوع براي پروردگار، خدا ميآمرزد او را. و كسي كه نگاه كند به كعبه درحاليكه معرفت داشته باشد به حق كعبه و بداند كعبه چيست و حرمتش براي كيست، ميآمرزد خدا براي او گناهانش را و كفايت ميكند اموري را كه اسباب همّ و غمّش شده.
البته اينها معلوم است كسي نگويد ما اينهمه گناه كه نداريم، در يكجا بخشيدهاند ديگر بس است. ديگر همه جا هي وعده گناه بخشيدن است. ما توجه نداريم به اينكه گناه چيست اصلاً، فكر ميكنيم گناه همين گناهان مشهور است كه ميگوييم الحمدللّه ماها كه اهلش نيستيم. بله، يك دروغ چقدر گناه است! يك غيبت چقدر گناه است! يك سوء ظن به خدا چقدر گناه است! يك نااميدي از رحمت چقدر گناه است! خداي نكرده اينقدر هست اين گناهان كه ما اصلاً نميتوانيم فكرش را بكنيم. ما اَعْلَمُ وَ ما لااَعْلَمُ اصلاً حسابش را نميتوانيم بكنيم. بعلاوه كه از هر مرتبهاي، از هر ذرّهاي از ذرات وجودمان، در هر لحظه غفلتمان اين گناهان را نميشود حساب كرد. حاجتها همچنين، بعضيها فكر ميكنند يكي دو سه تا بيشتر حاجت ندارند، برآورده كه شد ديگر خير. و حال آنكه خوب ميدانيد تمام اعضاي بدن، ذرّه ذرّه سلولهاي بدن اينقدر نيازمندي دارند، اينقدر حاجت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 216 *»
دارند و آن به آن اين حاجتها دارد برآورده ميشود و ما غافليم و توجّه نداريم. يك حاجتي مثلاً ممكن است داشته باشيم، ماشين بخواهيم، خانه بخواهيم، نميدانم چه و چه. اينها فكر ميكنيم حاجت است اگر بشماريم حاجتهايمان را مثلاً حالا چهار پنج تايي بيشتر نشود. حالا بزرگتر باشيم، سنّ بيشتري، خوب حاجتهاي بيشتري باشد براي خاطر بستگان و اهل و عيال و اينها و الا نه. اما حاجتها اينقدر زياد است عرض كردم تمام مراتب ما نيازمند و محتاج است.
امور معنوي را كه اصلاً ما حساب نميكنيم، حاجت نميشماريم. امور معنوي، ايمان كامل، تقوي، اخلاق حميده، معرفت، اينها كه اصلاً به حساب نميآيد. جزء حوائج نيست، گويا به اينها احتياج نداريم اصلاً كه فكرش را بكنيم و حاجت بدانيم آنها را. يا اينكه الحمدللّه بعضيها مستغني هستند، اينقدر معرفت دارند و اينقدر تقوي دارند و اينقدر متخلّق هستند به اخلاق حسنه كه اصلاً نياز ندارند به اين امور تا جزء حوائجشان باشد و دعا كنند و حال آنكه نوع دعاها كه رسيده ميبينيد تمام از ابتدا همان حوائج معنوي ما، حوائج باطني ما اينها مطرح ميشود. آنوقت درضمن امور دنيوي هم البته مطرح است. بله حاجتهايمان هم چه معنوي و چه ظاهري حدّي ندارد، نميشود گفت حدّي دارد. همانطور كه گناهانمان حدّي ندارد، يك گناه صغيره كه اسمش را ميگذارند صغيره، ميفرمايد تو نگاه نكن به كوچكي گناهت؛ ببين چه كسي را گناه كردي! نافرماني چه كسي كردي! جبّار آسمانها و زمين را تو نافرماني كردي. آنوقت صد و بيست و چهارهزار پيغمبر دعوت او را رسانيدند، مخالفت آنها را كردي به همان يك معصيت. الآن در حال حاضر مخالفت كردهايم در هر معصيتي با امام وقت، حجت خدا، امام زمان صلوات اللّه عليه. مخالفت كردهايم با جميع ملائكه كه شاهدند بر ما، مخالفت كردهايم با هفتاد نجيب، مخالفت كردهايم با سي نقيب، با چقدر صالحين، با چقدر مؤمنين، ملائكه، همه اينها. در هر معصيت نافرماني با اينها شده، مخالفت با اينها شده،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 217 *»
بياعتنائي بيحرمتي به اينها شده. اينها را ميشود حساب كرد چقدر است و چقدر ميشود؟! با هر قسمتي از بدن كه معصيت كرديم، با هر نعمتي كه بهوسيله آن نعمت معصيت كرديم. ببينيد معاصي ما يكيش به چقدر جهات تعلّق ميگيرد، به تمام جهات تعلّق ميگيرد. خدا نكند كه اين معاصي جنبه برزخي پيدا كند كه اگر جنبه برزخي پيدا كرد ديگر با هرچه گناه بشمارند در عالم ظاهر برابري نميكند با يك گناه برزخي ما. و همچنين اگر خداي نكرده به حدّ ذاتي ما برسد، يعني محبّت به گناه داشته باشيم و لذّت ببريم از گناه به طوري كه اگر كسي ما را از آن نهي كرد بدمان بيايد، اگر كسي در آن معصيت كمكمان كرد خوشمان بيايد، از او تعريف كنيم، از او تمجيد كنيم. اگر به اينجاها برسد كه ديگر اصلاً تمام دنيا و برزخ را نميتوان مقايسه كرد با يك گناهِ آنطوري. حالا ببينيد چقدر ما سزاوار رحميم، چقدر ما مستحق ترحّميم. انشاءاللّه با همين قدمها كه برميداريم، همين مناسك كه انجام ميدهيم، اين تقرّبات اين وعدهها كه فرمودهاند براي خاطر ماست و براي اين امور است.
نميتوانيم بفهميم عظمت گناه چقدر است، بزرگي گناه چقدر است. اگر بتوانيم بفهميم بزرگي يك نجيب چقدر است در نزد خدا و حرمت يك نجيب در نزد خدا چقدر است، تا بالاتر نقيب حرمتش چقدر است، آنوقت اركان، انبيا چقدر است حرمتشان، بعد محمّد و آلمحمّد: چقدر است حرمتشان و معصيت يعني نافرماني اين بزرگواران، در هر حدّي كه باشد نافرماني است ديگر. چه آثاري دارد و چه نتايجي دارد آثاري كه مترتّب است بر يك يك اينها و تك تك اينها باز چه مقدار است! آنوقت يك گناه چقدر جهات پيدا ميكند، چقدر رخنهها دارد، چه جوانبي دارد اينها، آنوقت معلوم ميشود كه اينها چيزي نيست. اينها چيزي نيست كه فرمودهاند تازه ما بيش از اين سخنها بيچاره هستيم و مسكنت داريم و مبتلا هستيم؛ بيش از اين حرفها. جز به فضل و كرم نميشود با ما معامله كرد. رَبَّنا عامِلْنا بِفَضْلِك وَ لاتُعامِلْنا بِعَدْلِك.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 218 *»
فرمودند: اِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ما لايُغْفَرُ اِلا بِعَرَفَةَ وَ الْمَشْعَرِالْحَرام.([22]) ببينيد حالا نوع گناهان چه طور است. بعضي گناهان اصلاً آمرزيده نميشود و به هيچ وجه قابل كفران و كفّاره شدن نيست مگر كه شخص وقوف كند به عرفات و مشعر. آخر گناهان اينطوري است بعضيهايش فقط به وقوف عرفات و مشعر آمرزيده ميشود. خوب از همين جا ميتوانيم نتيجه بگيريم گناهاني هست كه آمرزيده نميشود مگر به طواف، گناهاني هست كه آمرزيده نميشود مگر به سعي، گناهاني هست كه آمرزيده نميشود مگر به قرباني. آنوقت اين حديث حل ميكند آن احاديث را كه ميفرمايد وقتي در عرفات قرار ميگيرد گناهانش آمرزيده ميشود، وقتي كه قرباني ميكند همان قطره اول كه از خون قرباني روي زمين ميريزد گناهانش آمرزيده ميشود.
فرمودند: اِنَّ مَنْ حَجَّ ثَلاثَ حِجَجٍ لَمْ يُصِبْهُ فَقْرٌ اَبَداً كسي كه به سه حج موفق شود فقير نخواهد شد. وَ اَيُّما بَعيرٍ حُجَّ عَلَيْهِ ثَلاثَ سِنينَ جُعِلَ مِنْ نَعَمِ الْجَنَّة هر شتري كه سه بار بر او حج انجام شود، آن شتر به بركت حج از شتران و حيوانات بهشتي خواهد شد. آنوقت ائمه ما بعضي بيست حج انجام ميدادند روي مركبي مثلاً. آن شتر حضرت سجّاد7 كه هرچه حضرت باقر او را ميآوردند منزل باز ميرفت كنار قبر حضرت سجّاد7 و سرش را ميزد به قبر مطهر([23]) اين بيجهت نبود، اين امر تأثير در آن حيوانات ميگذارد و باطني براي آنها پيدا ميشود بهواسطه عمل شخص، كه همان باطن در آخرت براي شخص ميشود مركب سواري او. مثل اينكه ميفرمايد قربانيهاي شما در آخرت مركبهاي شما خواهند شد. يا مثلاً ميفرمايند كفن را قيمتي تهيه كنيد كه در آخرت براي شما لباس خواهد شد، ستر عورت شما را ميكند.([24]) مراد همان تعلّق عمل ماست به اين
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 219 *»
لباس كه آن تعلّق كار خودش را ميكند و حقيقتي را خدا ميسازد از آن تعلّق كه جانشين اين حيوان در آخرت و يا آن كفن در آخرت خواهد شد. بعد فرمودند كه وَ مَنْ حَجَّ اَرْبَعَ حِجَجٍ لَمْ تُصِبْهُ ضَغْطَةُ الْقَبْرِ اَبَداً كسي كه چهار حج انجام بدهد فشار قبر نخواهد ديد. وَ اِذا ماتَ صَوَّرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْحِجَجَ الَّتي حَجَّ في صُورَةٍ حَسَنةٍ اَحْسَنَ ما يَكُونُ مِنَ الصُّوَرِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ تُصَلّي في جَوْفِ قَبْرِهِ حَتّي يَبْعَثَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ قَبْرِه. اين فرمايش از حضرت رضا7 است: كسي كه چهار حج انجام داد فشار قبر ندارد و وقتيكه ميميرد خداوند آن چهارحجي را كه انجام داده در صورتي قرار ميدهد كه بهترين صورتهاست كه در برابر اين شخص در قبر قرار ميگيرند و نماز ميگزارند تا وقتي كه خداوند اين شخص را از قبرش برميانگيزاند. وَ يَكُونُ ثَوابُ تِلْكَ الصَّلوةِ لَهُ تمام ثواب آن نمازها براي اين شخص خواهد بود. حالا اين نمازهايي كه اين حجها ميگزارند در قبر چقدر است و چطور است، ميفرمايند: وَ اعْلَمْ اَنَّ الرَّكْعَةَ مِنْ تِلْكَ الصَّلوةِ تَعْدِلُ اَلْفَ رَكْعَةٍ مِنْ صَلوةِ الآدَمِيّين بدان هريك ركعت نماز از نمازهايي كه اين حجها انجام ميدهند برابري ميكند با هزار ركعت از نماز آدميها كه نماز قبولِ پذيرفته شده و كامل است. وَ مَنْ حَجَّ خَمْسَ حِجَجٍ لَمْ يُعَذِّبْهُ اللّهُ اَبَداً كسي كه پنج حج انجام دهد هيچگاه خدا او را عذاب نخواهد فرمود. وَ مَنْ حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ لَمْ يُحاسِبْهُ اللّهُ اَبَداً كسي كه ده حج انجام بدهد خدا اصلاً حساب نميكند او را، يعني به پاي حساب نميآورد. وَ مَنْ حَجَّ عِشْرينَ حَجَّةً لَمْ يَرَ جَهَنَّمَ وَ لَمْ يَسْمَعْ شَهيقَها وَ لا زَفيرَها كسي كه بيست حج انجام دهد نخواهد ديد جهنم را و نخواهد شنيد صداي جهنم را. وَ مَنْ حَجَّ اَرْبَعينَ حَجَّةً قيلَ لَهُ اِشْفَعْ في مَنْ اَحْبَبْتَ وَ يُفْتَحُ لَهُ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ مِنْهُ هُوَ وَ مَنْ يَشْفَعُ لَهُ. كسي كه چهل حج انجام بدهد گفته ميشود به او كه شفاعت كن درباره هركس كه ميخواهي و گشوده ميشود براي او دري از درهاي بهشت كه داخل ميشود از آن در، او و هر كسي را كه شفاعت كرده. وَ مَنْ حَجَّ خَمْسينَ حَجَّةً بُنِيَ لَهُ مَدينَةٌ في جَنَّةِ عَدْنٍ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 220 *»
فيها اَلْفُ قَصْرٍ في كُلِّ قَصْرٍ اَلْفُ حَوْراءَ مِنْ حُورِالْعينِ وَ اَلْفُ زَوْجَةٍ وَ يُجْعَلُ مِنْ رُفَقاءِ مُحَمَّدٍ9 فِي الْجَنَّةِ كسي كه پنجاه حج انجام دهد ساخته ميشود در بهشت عدن براي او شهري كه در آن شهر هزار قصر است، در هر قصري هزار حوريه از حورالعين است و هزار همسر و قرار داده ميشود از رفقاي محمّد9 در بهشت؛ وَ مَنْ حَجَّ اَكْثَرَ مِنْ خَمْسينَ حَجَّةً كانَ كَمَنْ حَجَّ خَمْسينَ حَجَّةً مَعَ مُحَمَّدٍ وَ الاَوْصِياءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ وَ كانَ مِمَّنْ يَزُورُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ كُلَّ جُمُعَةٍ كسي كه پنجاه تا بيشتر حج انجام بدهد مثل كسي است كه پنجاه حج با رسول خدا و اوصياء: انجام داده و از آن كساني خواهد بود كه در هر جمعه خداوند به زيارت او ميآيد. وَ هُوَ مِمَّنْ يَدْخُلُ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتي خَلَقَهَا اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِيَدِهِ و از كساني خواهد بود كه داخل بهشت عدني ميشود كه خدا به دست خود ساخته وَ لَمْ تَرَها عَيْنٌ آن بهشت را هيچ چشمي نديده وَلَمْيَطَّلِعْ عَلَيْها مَخْلُوقٌ هيچ مخلوقي بر آن بهشت اطلاع پيدا نكرده. وَ ما مِنْ اَحَدٍ يُكْثِرُ الْحَجَّ اِلا بَنَي اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِكُلِّ حَجَّةٍ مِدينَةً فِي الْجَنَّةِ فيها غُرَفٌ في كُلِّ غُرْفَةٍ مِنْها حَوْراءُ مِنْ حُورِالْعينِ مَعَ كُلِّ حَوْراءَ ثَلاْثُمِائَةِ جارِيَةٍ لَمْيَنْظُرِ النّاسُ اِلي مِثْلِهِنَّ حُسْناً وَ جَمالاً.([25]) فرمودند كسي حج را زياد انجام نميدهد مگر اينكه خداي عزّوجلّ قرار ميدهد براي او به هر حجّي كه انجام داده، يك شهري در بهشت كه در آن غرفههاست، در هر غرفهاي حوريّهاي از حورالعين است كه با هر يك از آنها سيصد جاريه و كنيز خدمتگزار است كه مردم نگاه نكردهاند به مثل آنها در حسن و جمال.
البته عرض كردم كه اين فرمايشات تمام درباره حج ظاهري است، كه با ايمان و ولايت محمّد و آلمحمّد: همراه باشد. آنوقت اگر كسي حجّ باطني را هم توجّه داشته باشد ببينيد ديگر مزيد اجرش چقدر خواهد بود و آناني كه باز باطن باطن حج را توجّه دارند كه الحمدللّه از بركات مشايخ عظام شما هم متوجه حج باطن هستيد هم حج باطن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 221 *»
باطن. حج باطن ميدانيم زيارت و لقاء محمّد و آلمحمّد است:، حج باطن باطن لقاء و زيارت و قصد كاملان و بزرگان شيعه است. كسي كه متوجه اين مراتب باشد حج باطن باطن را دارد. مقام نقبا را بشناسد، مقام نجبا را بشناسد و بداند كه ايشانند واسطه و البته واسطه در موقع كار خودش، خودش را مضمحل ميكند، محو ميكند. كار واسطه اين است، وقتي خودش را مضمحل و محو كرد آنوقت نشان ميدهد به ما آن اصل مقصد را و اين بزرگواران قراي ظاهره هستند در جميع شؤونات از جمله مناسك حج. شخص در تمام اين حالات بايد متذكر و متوجّه باشد كه دارد طواف ميكند بر گرد وجود نجبا كه نجبا بر گرد وجود نقبا هستند و نقبا گرد وجود اركانند و اركان گرد وجود غوث اعظم بقيةاللّه صلوات اللّه عليه هستند كه او گرد محمّد است و محمّد در گرد خدا و بر گرد خدا ميچرخد. يَحُولُ حَوْلَ رَبِّه يعني همان تجلّي پروردگار و نوري كه در حقيقت آن بزرگوار ظاهر شده كه تجّلي خداست براي آن. اين حجها ثوابش ديگر خدا ميداند چقدر است.
اميدواريم خداوند از بركات محمّد و آلمحمّد: ما را از حجگزارندگان ظاهر و باطن و باطن باطن قرار دهد و از آن ثوابها همهمان را بهرهمند فرمايد.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 222 *»
مجلس 17
فضيلت حجّ
اقسام حجّ
مُتعه حجّ
خلاصه احكام
حجّ تمتّع، عمره مفرده
حديث امام صادق7
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 223 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
رواياتي در فضيلت حج قراءت شد و چند روايت ديگر هم ميخوانيم. اسحاق بن عمّار ميگويد كه به حضرت صادق7 عرض كردم: اِنَّ رَجُلاً اِسْتَشارَني فِي الْحَجِّ وَ كانَ ضَعيفَ الْحالِ فَاَشَرْتُ عَلَيْهِ اَنْ لايَحُجَّ فَقالَ ما اَخْلَقَكَ اَنْتَمْرَضَ سَنَةً فَقالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً([26]) يك شخصي از من مشورت كرد كه حج برود و چون ضعيفالحال بود، بنيه مالي نداشت من در مشورت به او گفتم تو حج نكن، چون بنيه مالي نداري حج نكن. حضرت به من فرمودند كه تو چقدر سزاوار شدي كه بهواسطه اين سخنت يكسال مريض شوي. پس مبتلا شدم و يكسال مريض شدم.
فرمودند حضرت صادق7 لِيَحْذَرْ اَحَدُكُمْ اَنْ يُعَوِّقَ اَخاهُ مِنَ الْحَجِّ فَتُصيبَه فِتْنَةٌ في دُنْياهُ مَعَ ما يُدَّخَرُ لَهُ فِي الاْخِرَةِ.([27]) هريك از شما بايد برحذر باشد و پرهيز كند از
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 224 *»
اينكه برادر خود را ـ يعني برادر ايماني خود را ـ وادارد به اينكه حج را عقب بيندازد و به تأخير بيندازد كه اگر اين كار را بكند بلائي در دنيا به او خواهد رسيد بعلاوه آنچه كه براي او ذخيره خواهد شد در آخرت از گرفتاريهاي آخرت.
سؤال شد از حضرت صادق7 عَنْ رَجُلٍ ذي دَيْنٍ يَسْتَدينُ وَ يَحُجُّ ؟ فَقالَ نَعَمْ هُوَ اَقْضي لِلدَّيْنِ.([28]) از شخصي كه الآن مقروض است، باز هم قرض ميكند و حج انجام ميدهد. فرمودند بسيار كار خوبي است، اين كار بهترين راه است براي اداء دين. يعني از بركت حج، خدا دين او را اداء ميكند. البته معلوم است كه منجر نشود به ذلّت و خواري، قرض كردن در صورتي است كه انسان خوار نشود. فرمود همه چيز مؤمن را خدا به او واگذار كرده مگر خوار كردن خود را اِنَّ اللّهَ فَوَّضَ اِلَي الْمُؤمِنِ اَمْرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْيُفَوِّضْ اِلَيْهِ اَنْيَكُونَ ذَليلاً.([29]) نبايد انسان خود را به خواري و ذلّت بيندازد. اگر بنا باشد قرضكردن اسباب ذلّت باشد، خير.
حضرت صادق از قول رسول خدا9 فرمودند كه حج و عمره انجام دادن فقر را برطرف ميكند همچنانكه كوره آهنگري زنگ آهن را برطرف ميكند.
عرض ميكند معاوية بن عمّار خدمت حضرت صادق7 حَجَّةٌ اَفْضَلُ اَوْ عِتْقُ رَقَبَةٍ ؟ يك حج انجام دادن بهتر است يا يك بنده آزاد كردن؟ فرمود حَجَّةٌ اَفْضَلُ حج انجام دادن بهتر است. قُلْتُ فَثِنْتَيْنِ ؟ يك حج انجام دادن بهتر است يا دو بنده آزاد كردن؟ فرمود فَحَجَّةٌ اَفْضَلُ حج كردن بهتر است. فَلَمْاَزَلْ اَزيدُ من هي اضافه ميكردم، سه بنده آزاد كردن، چهار بنده آزاد كردن، گفتم، گفتم و حضرت مرتب جواب ميفرمودند حَجَّةٌ اَفْضَلُ يك حج انجام دادن بهتر است. حَتّي بَلَغْتُ اِلي ثَلاثينَ رَقَبَةً رسيدم به سي بنده آزاد كردن، فرمود حَجَّةٌ اَفْضَلُ([30]) يك حج بهتر است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 225 *»
سؤال شدند حضرت عَنِ الرَّجُلِ يَحُجُّ عَنْ آخَرَ أ لَهُ مِنَ الاَجْرِ وَ الثَّوابِ شَيءٌ ؟ كسي كه حج ميكند از طرف ديگري ـ كه حج نيابتي باشد ـ آيا براي خود شخص اجر و ثوابي هست؟ حضرت فرمودند لِلَّذي يَحُجُّ عَنِ الرَّجُلِ اَجْرٌ وَ ثَوابُ عَشْرِ حِجَجٍ براي كسي كه حج ميكند از طرف كسي، ثواب و اجر ده حج است وَ يُغْفَرُ لَهُ وَ لاَبيهِ وَ لاُمِّهِ وَ لاِبْنِهِ وَ لاِبْنَتِهِ وَ لاَخيهِ وَ لاُخْتِهِ وَ لِعَمِّهِ وَ لِعَمَّتِهِ وَ لِخالِهِ وَ لِخالَتِهِ اِنَّ اللّهَ واسِعٌ كَريمٌ.([31]) علاوه بر آنكه ثواب و اجر ده حج دارد، خودش، پدرش، مادرش، پسرش، دخترش، برادرش، خواهرش، عمويش، عمّهاش، دايياش، خالهاش همه آمرزيده ميشوند. خداوند فضلش وسعت دارد و كريم است.
حضرت صادق فرمودند لَوْ اَشْرَكْتَ اَلْفاً في حَجَّتِكَ لَكانَ لِكُلِّ واحِدٍ حَجٌّ مِنْ غَيْرِ اَنْيَنْقُصَ مِنْ حَجَّتِكَ شَيءٌ.([32]) اگر تو در حج خودت هزار نفر را شريك كني، يعني ثواب حجّت را هديه كني به هزار نفر، براي هريك حجي خواهد بود كه خداوند قرار ميدهد براي هريك حجي بدون آنكه از حج تو چيزي كم بشود. و فرمودند اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي جاعِلٌ لَهُ وَ لَهمْ حَجّاً وَ لَهُ اَجْرٌ لِصِلَتِهِ اِيّاهُمْ.([33]) خداوند قرار ميدهد براي هريك از آنها حجي و براي خودش هم حجي بعلاوه اجري كه دارد و آن اجر اين است كه صله كرده نسبت بهآنها چون صله يعني بخشش، عطا و آنها دستشان نميرسيده به حج، موفق نشدهاند يا فوت شدهاند. بالاخره براي اين شخص چون صله كرده نسبت به آنها، اجري علاوه خواهد بود. و فرمودند حضرت صادق7 مَنْ اَنْفَقَ دِرْهَماً فِي الْحَجِّ كانَ خَيْراً لَهُ مِنْ مِائَةِ اَلْفِ دِرْهَمٍ يُنْفِقُها في حَقّ ([34]) كسي كه يك درهم در حج
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 226 *»
خرج كند براي او بهتر خواهد بود از صدهزار درهم كه در راه حقي صرف و خرج كند.
حضرت سجّاد7 فرمودند يا مَعْشَرَ مَنْ لَمْيَحُجَّ اِسْتَبْشِرُوا بِالْحاجِّ اِذا قَدِمُوا فَصافِحُوهُمْ وَ عَظِّمُوهُمْ فَاِنَّ ذلِكَ يَجِبُ عَلَيْكُمْ تُشارِكُوهُمْ فِي الاَجْر.([35]) اي كساني كه به حج موفق نشدهايد، مژده باد شما را به حجّاج، وقتي كه ميآيند با آنها مصافحه كنيد و آنها را احترام كنيد كه اين كار بر همه شما لازم است. وقتي كه اين كار را كرديد شريك شدهايد با آنها در اجر.
و فرمودند حضرت سجّاد7 بادِرُوا بِالسَّلامِ عَلَي الْحاجِّ وَ الْمُعْتَمِرينَ وَ مُصافَحَتِهِمْ مِنْ قَبْلِ اَنْتُخالِطَهُمُ الذُّنُوب([36]) شتاب كنيد به سلام كردن بر اشخاصي كه حج ميكنند، يا آناني كه عمره ميروند. شتاب كنيد به سلام كردن بر ايشان و مصافحه نمودن با ايشان قبل از آنكه با گناه مخلوط شوند و مبتلا به انجام گناهان شوند.
احاديث در فضيلت حج و فضائل خانه خدا و آن مشاهد مشرّفه ميدانيد زياد است و در نوع كتب احاديث مذكور است و به مقداري كه بحث ما لازم دارد اجمالاً تيمّناً و تبرّكاً عرض شد.
بهطور كلي ميدانيم حج سه حج است، يعني سه قسم حج داريم: حج تمتّع، حج قران و حج اِفراد. حج قران و حج افراد وظيفه كساني است كه فاصلهشان با مكّه يك مقدار معيني است. آناني كه بيش از آن مقدار فاصله دارند حج تمتّع وظيفهشان است. حج تمتّع از دو بخش تشكيل ميشود: يك عمره دارد و يك حج دارد. عمره تمتّع را از اوّل ماه شوال ميتوان انجام داد و بعد در مكه منتظر شد تا هشتم ذيحجه، آنگاه براي حج محرم ميشوند. علت اينكه عمره تمتّع و حج تمتع گفته شده براي خاطر اين است كه بين انجام عمره و شروع حج شخصي كه تصميم دارد حج تمتع را براي او بهرهمندي و بهرهوري از
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 227 *»
آنچه كه بر محرم حرام است، جايز ميشود. به اين مقدار چون بهرهمند ميشود گفتهاند تمتع؛ يعني بهرهمندشدن و بهرهورشدن. يعني براي او اجازه داده شده وقتي كه محرم شد در ميقات، رفت مكه طواف انجام داد و نماز طواف را خواند و سعي صفا و مروه انجام داد و تقصير كرد، ديگر آزاد ميشود بر او همه چيز كه حرام شده بود، حلال ميشود مرخّص ميشود و اجازه دارد مرتكب شود.
دومي لعنة اللّه عليه در زمان حكومتش حج كرد ديد كه شخصي وارد شد بر او و آب از موهاي او ميريخت، تقريباً بعد از حالت غسل، غسل كرده بود. عمر به او گفت چطور ميبينم اصلاح كردي و حمام رفتي؟ (حتماً بعد از مجامعت هم بوده) هنوز دارند حجاج از راه ميرسند، معتمرين دارند از راه ميرسند، همه سر وصورتشان گردآلود، موها بلند شده. (چون آن زمانها مدت زياد ميشد ديگر، مثل حالا نبود كه با وسايلي كه حركت ميكنند زود برسند به مقصد، طول ميكشيده. با حيوانها، پياده، و وقتي كه وارد مكه ميشدند همه گردآلود، همه موها بلند در حال احرام.) گفت كه آيا صحيح است كه اينها براي حرمت خانه خدا وارد شوند با اين حال و شما را ببينند اصلاح كرده، تميز، حمامرفته، نظافت كرده و حال آنكه شما در كنار خانه خدا هستيد. اين پسند من نيست من اين كار را حرام ميكنم ( اين تمتع را، و اين را گفتند تمتع حج )، گفت من حرام ميكنم اين تمتع را كسي حق ندارد كه بين عمره و حج بهرهمند بشود از اين امور، بايد در همان حال بماند تا حج را شروع كند. اين تمتع حج را گفت حرام ميكنم.([37])
همچنين نپسنديد تمتع نساء را، گفت مُتْعَتانِ كانَتا في زَمَنِ رَسُولِ اللّهِ9 وَ اَنَا اُحَرِّمُهُما.([38]) صريح بدون پروا. دو تمتع و دو متعه و بهرهمندي بوده در زمان رسول خدا، حلال بوده من حرام ميكنم آن دو را. او ازدواج موقت را كه به اصطلاح ما صيغه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 228 *»
ميگوييم حرام كرد و الآن خيلي سرسخت اهل سنّت با اين امر مخالفت دارند. حتي يك نفرشان در مسجد رسول خدا9 با من صحبت ميكرد درباره همين مسأله گفت شما تهمت ميزنيد به ائمّهتان، ائمه اهل اين برنامهها نبودند، شما تهمت ميزنيد و همچنين ميگفت كه در كجا ذكر شده؟ و حال آنكه صريح آيه قرآن است كه اجازه فرموده خدا([39]) و ميدانيم رسولاللّه اجازه فرمودندو اينقدر تأكيد شده براي مخالفت با آنها. البته همين اندازه كه بين ماها هم معمول است دختر يكساله، پنج شش ماهه، يكماهه را صيغه محرمي ميخوانند كفايت است. ديگر اگر كسي بخواهد ايمانش هم كامل بشود بسش است چون به سنّت عمل كرده است.
پس دو متعه كه عمر حرام كرد يكي متعه نساء است يكي هم متعه حج. متعه حج را هم حرام كرد، مقصود از متعه حج همين است كه بين انجام عمره تمتع با حج تمتع، هرچه فاصله بشود شخص آزاد است از نظر اسلام و شريعت كه انجام بدهد آنچه را كه در حال احرام بر او حرام بود و ميتواند بهرهمند شود حتي مجامعت؛ مانعي براي او نيست. گفتهاند عمره تمتع و حج تمتع، اين اسم از اين جهت گذارده شده است.
حج تمتع از حج قران و حج افراد فضيلتش بيشتر است. براي ماها كه فاصله زياد داريم از مكه معلوم است كه وظيفهمان حج تمتع است. حج تمتع عرض شد از دو قسمت تشكيل ميشود: عمره تمتع و حج تمتع. عمره تمتع آن است كه از اول شوال تا نزديك هشتم و نهم ذيحجه به مقداري كه بتواند شخص عمل عمره را انجام بدهد و برسد براي محرم شدن براي حج تمتع از يكي از ميقاتها كه معيّن شده، حتماً بايد از ميقات باشد، محرم ميشود و در آنجا لباس احرام ميپوشد و تلبيه ميگويد و محرم كه شد ميآيد در مسجدالحرام آنجا طواف انجام ميدهد؛ هفت شوط. و بعد از طواف نماز طواف ميخواند، بعد ميرود سعي صفا و مروه هفت شوط انجام ميدهد، بعد تقصير ميكند. ديگر بر او
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 229 *»
چيزي نيست، حلال ميشود بر او آنچه كه در حال احرام بر خود حرام كرده بود. ميماند تا روز هشتم و نهم كه بتواند خود را برساند براي ظهر عرفه به عرفات. روز هشتم يا شب نهم يا صبح نهم محرم ميشود در مكه به نيّت حج تمتع. محرم كه شد ميرود به عرفات و بعدازظهر عرفه را تا غروب در عرفات وقوف ميكند. شب را ميآيد مشعر تا صبح وقوف ميكند. روز عيد را ميآيد در مني رمي جمره عقبه ميكند و بعد قرباني ميكند و بعد سر ميتراشد ميآيد مكه طواف ميكند هفت شوط. نماز طواف ميگزارد بعد سعي صفا و مروه هفت شوط انجام ميدهد بعد ميآيد طوافي انجام ميدهد كه طواف نساء ناميده ميشود هفت شوط، بعد نماز ميگزارد نماز طواف. در مكه برنامه او تمام است، برميگردد در مني شب يازدهم، روز يازدهم، شب دوازدهم، روز دوازدهم را در مني ميماند. مختار است كه روز سيزدهم و شب سيزدهم را هم بماند و يا اينكه بعدازظهر دوازدهم از مني خارج شود. روز يازدهم و روز دوازدهم سه جمره را رمي ميكند، در روز عيد فقط جمره عقبه را رمي ميكند ولي روز يازدهم و دوازدهم و اگر سيزدهم ماند، هرسه جمره را رمي ميكند و كار حج او تمام است. اين خلاصه اعمال در عمره تمتع و حج تمتع. فرق عمره تمتع با عمره مفرده آن است كه عمره مفرده بعد از سعي صفا و مروه و تقصير، بايد طواف نساء را انجام بدهد. طواف نساء در عمره تمتع نيست ولي در عمره مفرده طواف نساء هست. بعد از تقصير ميآيد طواف نساء را انجام ميدهد، نماز طواف را ميخواند، كار عمره مفرده تمام است. البته هرماه عمره مفرده دارد وبين عمرهاي و عمرهاي يك ماه فاصله گفتهاند بشود، بعضيها اجازه فرمودهاند ده روز فاصله بشود. اين اجمالي بود از اعمال حج تمتع.
حال براي توجه به امور باطني در اين اعمال، حديثي از حضرت صادق7 ميخوانيم كه آن بزرگوار دستوراتي ميفرمايند كه انشاءاللّه بايد در نظر باشد. امام صادق صلوات اللّه عليه فرمودند: اِذا اَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلّهِ تَعالي مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 230 *»
حِجابِ كُلِّ حاجِبٍ وقتي كه تصميم حج داري بايد دلت را خالي كني از هرچه كه آن را مشغول به غير بدارد و حجاب كند هر حاجبي از توجّه به پروردگار. وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلي خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ في جَميعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِك وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِه. و واگذار كن امورت را همهاش را به پروردگارت و توكّل كن بر او در تمام آنچه كه ظاهر ميشود از حركات و سكناتت. يعني توكل تو بر خدا در همه امورت ديده شود و تسليم شو در برابر قضا و حكم و قدر او. وَ وَدِّعِ الدُّنْيا وَ الرّاحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ يَلْزَمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلوُقين و رها كن دنيا و آسايش را و مردم را. يعني بين خودت و خدا اينطور شو كه توجه به هيچ چيز نداشته باشي، نه به دنيا و شؤون دنيا و نه به راحتي و به آسايش و نه هم به مردم، و خارج شو از حقوقي كه لازم است تو را از جهت ساير مخلوقين. هركس حقي برگردن تو دارد حق او را ادا كن و بپرداز. وَ لا تَعْتَمِدْ عَلي زادِكَ وَ راحِلَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ مَخافَةَ اَنْ يَصيرَ ذلِكَ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لا حيلَةٌ وَ لا لاَحَدٍ اِلا بِعِصْمَةِ اللّهِ تَعالي وَ تَوْفيقِه و اعتماد نكن، اطمينان نداشته باش بر زاد خود، بر توشه خود و بر راحله و مركب خود و بر رفقاي خود و همچنين بر قوّه و جواني خود و بر مالي كه داري از ترس اينكه مبادا همينها اسباب دشمني و وبال و گرفتاري تو شوند. كسي كه طلب ميكند رضاي پروردگار را و حال آنكه اعتماد و اطمينان كند بر غير خدا، خدا همان را بر او وبال و دشمن قرار ميدهد تا اينكه شخص بداند كه نيست در آنها براي آن امور قوّه و چاره سازي و تدبيري و نه هم براي كسي ديگر به عصمت الهي و نگهداري او و توفيق پروردگار. وَ اسْتَعِدَّ اِسْتِعْدادَ مَنْ لا يَرْجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوْقاتَ فَرائِضِ اللّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ9وَ ما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الاَدَبِ وَ الاِحْتِمالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزّادِ عَلي دَوامِ الاَوْقات و مهيّا شو به مثل مهيّا شدن كسي كه اميد برگشت ندارد و در ميان راه با همراهان خود خوشرفتار باش و كاملاً مراقبت كن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 231 *»
وقتهاي فريضهها و نمازهاي الهي و سنّتهاي پيغمبر9را. همچنين رعايت كن آنچه كه بر تو لازم است از ادب كه نسبت به هر شخصي در هر امري ادب داشته باشي و احتمال يعني بتواني متحمّل شوي آنچه نميپسندي از ديگران و صبر كني و شكر داشته باشي و مهربان باشي و سخاوت داشته باشي و زاد و توشه خود را ايثار كني بر ديگران و آنان را مقدّم بر خود بداري در تمام دوره رفت و آمدت. اين كه آداب سفر بود به حسب فرمايش حضرت صادق7 و آمادگي براي اين سفر بزرگ الهي.
ثُمَّ اغْتَسِلْ بِماءِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ سپس به آب توبه، توبه خالص، گناهان خود را بشوي همانطور كه بايد غسل كني براي محرم شدن. به حسب ظاهر غسل ميكنيم براي احرام، بايد در باطن با آب توبه خالص گناهان خود را بشويي. وَالْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ بعد كه ميخواهي لباس احرام بپوشي به ظاهر لباس احرام ميپوشي اما در باطن و در واقع بايد لباس صدق، راستي، صفا، خضوع و خشوع بپوشي. بعد احرام كه ظاهراً ميبندي و محرم ميشوي حال بايد در باطن چه كني وَ اَحْرِمْ عَنْ كُلِّ شَيءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ حال حرام كن بر خود هرچه را كه مانع تو ميشود از ياد خدا و حجاب ميشود بين تو و طاعت پروردگارت. بعد كه آماده احرام شدي خواه و ناخواه تلبيه بايد بگويي و تلبيه به ظاهر لبيك گفتن است اما در باطن ميفرمايد وَ لَبِّ بِمَعْني اِجابَةٍ صادِقَةٍ صافِيَةٍ خالِصَةٍ زاكِيَةٍ لِلّهِ تَعالي في دَعْوَتِكَ لَهُ مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي لبّيك بگو يعني جواب پروردگار را بده اما جواب صادق و راستين همراه با صفا و خلوص پاك و پاكيزه براي خداي متعال در اين دعوتي كه فرموده تو را و تو جواب اين دعوت را دادهاي در حاليكه متمسّك باشي و چنگ زده باشي به ريسمان محكم الهي كه ولايت محمّد و آلمحمّد: و ولايت اولياء ايشان است.
آنگاه كه محرم ميشويم و تلبيه ميگوييم، در مسجدالحرام كه قرار ميگيريم طواف
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 232 *»
ميكنيم. به حسب ظاهر بدن گرد خانه خدا طواف ميكند اما به حسب باطن ميفرمايد وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ طواف كن با دل خود همراه با ملائكه در اطراف عرش الهي كه معلوم است عرش هم حامل نور محمّد و آلمحمّد: است. و نور محمّد يعني نور خدا، يعني در واقع با دل طواف كن گرد خدا، خدايي كه ظاهر شده براي تو به نورش كه نور محمّد و آلمحمّد است و در عرش آن نور تابيده، در بيتالمعمور تابيده، در اين خانه خدا تابيده. همراه با طوافكردن تو با مسلمانان كه با اين بدن اطراف خانه خدا طواف ميكني همراه اين طواف دلت هم طواف كند در اطراف عرش. عرش حقيقي ميدانيم قلب محمّد است9 كه خدا فرمود لَمْ يَسَعْني سَمائي وَ لا اَرْضي وَ وَسِعَني قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤمِن.([40])
وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً فَرّاً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرُّءاً مِنْ حَوْلِكَ وَ قُوَّتِك حال اين عبارت راجع به طواف است، در حال طواف بعضيها قائلند به اينكه ميشود هروله انجام داد و نوعاً هم ديدهايم بعضيها در حال طواف با حال هروله در حركتند. بله، شايد اشاره باشد به هروله سعي كه در سعي هروله ميكنند، شايد آنجا را اراده فرموده باشند، در عبارت روشن نيست فعلاً. ميفرمايند هروله انجام ميدهي به حسب ظاهر كه آن حالتي است كه از حال آهسته رفتن و سعي، سعي البته خودش به معناي اِسراع و سريع بودن در حركت است. از آن سرعت باز بايد يك حالت بيشتري در حركت پيدا بشود كه هروله است كه بين صفا و مروه انجام ميشود آن هروله در قسمتهاي مخصوص. اما در باطن ميفرمايد اين هروله حالت فرار و دويدن است، اين حالت فرار و دويدن بايد از هواي نفساني خودت باشد. تو از هواي نفست فرار كن و بيزاري بجوي از حول و قوّه خودت كه به خودت و حول و قوّه خود اعتماد نكني بلكه متوجّه حول و قوّت الهي باشي كه هر توفيقي پيدا ميكني در طاعت از خدا بداني و هر موفّقيتي كه پيدا ميكني در ترك معصيت باز از حول الهي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 233 *»
بداني. وَ اخْرُجْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَ زَلاّتِكَ بِخُرُوجِكَ اِلي مِني بعد كه از مكّه محرم ميشوي براي حج و به طرف مني حركت ميكني، چون البته مستحب است كه شب نهم يعني شب عرفه را شخص در مني بهسر ببرد بعد روز نهم به طرف عرفات حركت كند. ولي حال اين كار را نميكنند، نوعاً اگر روز هشتم محرم شوند همان روز ميروند به عرفات و شب را در عرفه هستند، شب نهم را. ولي مستحب است و بلكه در استحبابش هم تأكيد هست كه شب نهم را در مني باشند و روز نهم بروند به عرفات براي وقوف از ظهر به آنطرف. حال امام7 اشاره به اين خروج از مكّه به طرف مني براي انجام حج ميفرمايند كه وقتي خارج ميشوي به مني، به حسب ظاهر به طرف مني ميروي اما در باطن خارج شو از غفلت خودت و از لغزشهاي خودت. به مني كه رسيدي وَ لا تَتَمَنَّ ما لا يَحِلُّ لَكَ وَ لا تَسْتَحِقُّهُ از خدا نخواه آنچه را كه براي تو حلال نيست و تو استحقاق آن را نداري.
در عرفات كه قرار ميگيري به حسب ظاهر دستور وقوف است، اما بايد در باطن اعتراف جدّي باشد به گناهان وَ اعْتَرِفْ بِالْخَطايا بِعَرَفات وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَ اللّهِ تَعالي بِوَحْدانِيَّتِهِ وَ تَقَرَّبْ اِلَيْهِ وقتي كه رسيدي به عرفات، آنجا اعتراف كن به گناهان خود و تازه كن عهد خود را در نزد خداي متعال به وحدانيت او. بعد كه ميخواهي بيايي مشعر شب دهم را مشعر باشي يا مزدلفه وَ تَقَرَّبْ اِلَيْهِ وَ اتَّقِهِ بِمُزْدَلَفَة وقتي كه رسيدي به مزدلفه آنجا تقرّب بجوي به پروردگار و پرهيزكاري را در آنجا فراهم كن، براي خود تقوي فراهم كن. وَ اصْعَدْ بِرُوحِكَ اِلَي الْمَلأ الاَعْلي بِصُعُودِكَ اِلَي الْجَبَلِ و وقتي كه به حسب ظاهر بر آن كوه بالا ميروي، روحت بايد بالا رود به ملأ اعلي به بركت ايمان و تقرّب به پروردگار. بعد در مني كه قرباني ميكني وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوي وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبيحَةِ وقتي كه قرباني ميكني، بايد حنجره هواي نفس و حنجره طمعهاي دنيوي را در موقع قرباني كردن ذبح كني. بعد كه رمي جمار ميكني و جمرات را رمي ميكني به حسب ظاهر، در باطن وَ ارْمِ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 234 *»
الشَّهَواتِ وَ الْخَساسَةَ وَ الدَّناءَةَ وَ الاَفْعالَ الذَّميمَةَ عِنْدَ رَمْي الْجَمَرات بايد شهوتها و هواهاي نفساني، خساستها و پستيها و اخلاق ذميمه را رمي كني. يعني از خود بريزي و آنها را از خود دور كني. بعد از قرباني و رمي جمار كه در اينجا حضرت قرباني را مقدم ذكر فرمودند بعد رمي جمار را فرمودند، ولي به حسب شهرت بين فقها رمي جمار اوّل است بعد قرباني است بعد حلق و تراشيدن سر. حضرت ميفرمايند در مورد تراشيدن سر، سر را كه ميتراشي به حسب ظاهر، در باطن بايد چه كني؟ وَ احْلِقِ الْعُيُوبَ الظّاهِرَةَ وَ الْباطِنَةَ بِحَلْقِ شَعْرِك موي سر را كه ميتراشي بايد عيبهاي ظاهري و باطني خود را از خود دور كني و بتراشي. آنگاه بعد از اين اعمال از مني ميآيي مكه و داخل حرم و مسجدالحرام ميشوي به حسب ظاهر، در باطن وَ ادْخُلْ في اَمانِ اللّهِ وَ كَنَفِهِ وَ سَتْرِهِ وَ كِلائِهِ مِنْ مُتابَعَةِ مُرادِكَ بِدُخُولِكَ الْحَرَم داخل شو در امان خدا و كنف خدا و پوشش الهي و حفاظت پروردگار. داخل شو از متابعت كردن خواستههاي نفسانيت. وقتي كه داخل ميشويم در مسجدالحرام و طواف ميكنيم، طواف زيارت ناميده ميشود اين طواف. به ظاهر طواف ميكني طواف زيارت و در باطن وَ زُرِ الْبَيْتَ مُتَحَقِّقاً لِتَعْظيمِ صاحِبِهِ وَ مَعْرِفَةِ جَلالِهِ وَ سُلْطانِه طواف كه ميكني بايد در خود تحقّق بخشي و به واقعيت رساني عظمت صاحب اين خانه را و معرفت جلال و سلطنت او را. يعني بايد در ظاهر و باطنت نور تعظيم الهي، نور معرفت جلالت و سلطنت الهي ظاهر بشود، تحقّق پيدا كند. وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضاً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعَظَمَتِه بعد كه ميخواهي بعد از طواف، حجرالاسود را استلام كني آن موقع بايد متذكّر اين امر باشي كه به قسمت الهي رضامندي و خشنودي داري و در برابر عظمت خداوند خاضع و خاشعي. بعد از انجام آن امور و مناسك، طواف وداع لازم است. يعني مستحب است طواف وداع كه بعضيها اين طواف وداع را همان طواف نساء گفتهاند. در طواف
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 235 *»
وداع ميفرمايد كه وَ وَدِّعْ ما سِواهُ بِطَوافِ الْوِداعِ وقتي كه طواف وداع ميكني در باطن هم وداع كن با هرچه غير خداست و خداحافظي كن با هرچه غير خداست وَ صَفِّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقائِهِ في يَوْمٍ تَلْقاه اما وقتي كه ميخواهي بروي، وقتي كه ميخواهي بروي براي سعي صفا و مروه، در آنجا صاف و پاكيزه كن روح خود را و پنهان و دل خود را براي ملاقات پروردگار؛ آن موقعي كه در روز قيامت او را ملاقات ميكني بِوُقُوفِكَ عَلَي الصَّفا وقتي كه ميايستي بر كوه صفا وَ كُنْ بِمَرئي مِنَ اللّهِ نَقِيّاً اَوْصافَكَ عِنْدَ الْمَرْوَةِ وقتي كه در نزد مروه قرار ميگيري بايد بداني كه كاملاً در برابر ديد الهي هستي و تمام اوصاف خود را پاكيزه كردهاي.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 236 *»
مجلس 18
حديث امام صادق7
حجّ از اركان اسلام است
نعمت حجّ
تحصيل سلامتي دل
اعتماد به خداي متعال
حجّ باطني
آيه «و اذ جعلنا البيت…»
فضيلت كعبه و باطن آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 237 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
حديث حضرت صادق7 را قراءت ميكرديم در دستورات حج و فرمايشاتي كه داشتند در زمينه باطن و توجّه به سرّ اعمال حج.
فرمودند حال كه در مقام حج برآمدي و دستورات و مناسك حج را به انجام رسانيدي تا به مروه رسيدي و در آنجا خود را در مرآي الهي مشاهده كردي و خود را پاك و پاكيزه ساختي آنجا وَ اسْتَقِمْ عَلي شُرُوطِ حَجَّتِكَ هذِهِ ( يا حَجِّكَ هذا ) وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذي عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ اَوْجَبْتَهُ لَهُ اِلي يَوْمِ الْقِيمَةِ وفادار بمان در اين حجي كه انجام دادي و اين مناسك را از خاطر مبر و به لوازم و اقتضاءات اين مناسك باقي بمان، منحرف نشو از شرايط اين حج و آنچه را كه اين حج در تو اقتضا ميكرد و همچنين وفادار باش به اين عهدي كه با پروردگار خود بر آن عهد بستي و آن را بر خود لازم كردي تا روز قيامت. يعني تمام شدن حج معنايش اين نيست كه ديگر خود را آزاد ببيني و از اين همه معنويتها دور گردي. وَ اعْلَمْ بِاَنَّ اللّهَ لَمْيَفْتَرِضِ الْحَجَّ وَ لَمْيَخُصَّهُ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 238 *»
مِنْ جَميعِ الطّاعاتِ بِالاِضافَةِ اِلي نَفْسِهِ بِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ وَلِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً وَ لا شَرَعَ نَبِيُّهُ9 سُنَّتَهُ في خِلالِ الْمَناسِكِ عَلي تَرْتيبِ ما شَرَعَهُ اِ÷ لِلاِسْتِعْدادِ وَ الاِشارَةِ اِلَي الْمَوْتِ وَ الْقَبْرِ وَ الْبَعْثِ وَ الْقِيمَةِ و بدان اين مطلب را كه خداوند فريضه نكرده حج را و در ميان طاعتها آن را مخصوص به خود نفرموده، مخصوص نفرموده به اينكه آن را نسبت داده به خود در اين آيه شريفه كه فرمود وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ يعني حق خداست بر همه مردم كه قصد خانه خدا كنند آن كساني كه استطاعت دارند كه راه بپيمايند به سوي آن خانه و برسند نزد آن خانه. در اين جمله كه ميفرمايد وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ هيچ طاعتي را اينطور نفرموده، نفرموده « لِلّهِ عَلَي النّاسِ اِقامَةُ الصَّلوةِ وَ ايتاءُ الزَّكوةِ » و از اين قبيل مخصوص كرده حج را به اين امر. لِلّهِ يعني حق خداست بر همه مردم.
ميدانيم همه طاعات حق الهي است بر ما، بايد آن طاعات را انجام دهيم اما به خصوص اينكه برگزيده در ميان طاعتها اين طاعت حج را و نسبت به خود داده و همچنين رسولش9 سنّتهايي كه قرار داده در خلال مناسك حج بر آن ترتيبي كه آن بزرگوار تشريع فرموده و قرار داده، اينها هيچكدام نيست مگر براي اينكه شخصي كه موفّق ميشود به انجام اين طاعت، در واقع آماده گردد و همچنين اشاره باشد همه اين امور به مردن و به حالات قبر و بعث و محشور شدن و به جريان قيامت. يعني حج يك دوره گزارشي است از مردن و در قبر قرار گرفتن و بعد از دوره برزخ مبعوث شدن و برانگيخته شدن در قيامت و جريانهاي قيامت. ميبينيم تمام قدم به قدم گويا آن جريان را طي ميكنيم وقتي كه قصد ميكند شخص و عزم ميكند بر انجام حج گويا آماده مردن ميشود و رفتن از دنيا. حتي دستور است در موقع خريداري احرام و پارچه احرام گويا خريداري ميكند كفن براي خود و آماده ميسازد كفن را براي مردن. همينطور ساير امور، در تمام اين جريانها بايد مستعد مردن شود شخص و خود را در حال مُشْرِف بر مرگ ببيند و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 239 *»
مراتب ديگر و مناسك ديگر را كه انجام ميدهد خود را در آن شرايط ببيند كه در قبر است و در محاكمه و محاسبه است و بعد در دوره بعث و محشور شدن است و آنجا حساب و كتاب و تنهايي خودش را بايد ببيند و بعد هم قيامت وَ فَضَّلَ بَيانَ السَّبْقِ مِنَ الدُّخُولِ فِي الْجَنَّةِ اَهْلُها وَ دُخُولِ النّارِ اَهْلُها بِمُشاهَدَةِ مَناسِكِ الْحَجِّ مِنْ اَوَّلِها اِلي آخِرِها لاُولِي الاَلْبابِ وَ اُولِي النُّهي([41]) اينكه خداوند فريضه فرمود حج را و در ميان اعمال اين طاعت را به خود نسبت داد و از حق خود شمرد بر همه مردم، و همچنين رسول خدا9 اين سنّتها را قرار داد در حج و در مناسك حج، اينها همه براي اين است كه شخص مشاهده كند در اين دوره در اين طاعت كه چطور سبقت ميگيرند آناني كه سبقت ميگيرند براي داخل شدن در بهشت كه اهل بهشت بر ديگران چطور سبقت ميگيرند و ميرسند به آن نعمتها و همچنين اهل آتش، آناني كه در معاصي سبقت ميگيرند براي داخل شدن در آتش. با توجه به اين مناسك است كه ميتوان اين دورهها را مشاهده كرد. امام7 ميفرمايند همه اينها روشن ميشود به مشاهده مناسك حج از اول آن تا آخر آن؛ البته براي كساني كه صاحبان عقلند و صاحبان انديشه و درايت و دقت در امور.
پس اجمالاً روشن شد كه حج يكي از مباني و ستونهاي اسلام است. فرمودند اسلام بر پنج پايه بنا شده: نماز، زكوة، روزه، حج و جهاد. پس حج يكي از اين مباني اسلام است و از نعمتهاي الهي است كه خداوند منّت گذارده بر بندگانش به جعل و تشريع حج همچنانكه تشريع نماز و قراردادن نماز، روزه، زكوة و جهاد، اينها همه نعمت الهي است بر بندگان؛ خود تشريعش از نعمتهاي الهي است. وَ اَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً([42]) علاوه بر اين نعمتهاي ظاهري مادي جسماني نعمتهاي ظاهري را انبياء: و شرايع انبياء ميشمرند كه اعظم اين نعمتها رسول ما9 و ائمه ما سلاماللّه عليهم اجمعين هستند و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 240 *»
شريعت اين بزرگوار كه ميدانيد از همه شريعتها كاملتر و تمامتر است براي تقرّب جستن به درگاه پروردگار. و در ميان شرايع اين پنج امر: نماز، روزه، حج، جهاد و زكوة اموري هستند كه اسلام ظاهرش مبتني بر اين پنج امر است و حتي آقاي مرحوم در فرمايشاتي كه دارند در امر حج ميفرمايند باز در ميان اين اعمال حج امرش اعظم است. آثاري كه دارد براي شخص اين سفر غير از آثاري است كه براي ساير اعمال و ساير عبادات و طاعات است؛ تجديد ايمان، تجديد اسلام، تحكيم مباني اسلام. فرمايشاتي دارند كه نوعاً شنيدهايد و انشاءاللّه باز هم مكرراً خواهيد شنيد و خدا موفّق كند همه را به درك و انشاءاللّه عمل.
پس ظاهر اينها در واقع نعمتهاي بسيار بسيار بزرگ الهي است بر ما و ما بايد خدا را در اين نعمتها شكر كنيم و خودش هم ما را متذكر اين نعمتها فرموده وَ اَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ نعمتهاي خود را خداوند بر شما فراوان فرمود ظاهِرَةً وَ باطِنَةً ظاهرش كه همينهاست باطنش هم كه الحمدللّه متوجّهيم كه توجه به حقايق اينهاست كه حقايق اينها مقامات معنويه و نورانيه محمّد و آلمحمّد است. ايمان و ولايت و معرفت نورانيت نسبت به مقامات ايشان است كه اگر آن نعمتهاي باطني هم همراه شود با اين نعمتهاي ظاهري ديگر امر شخص اصلاح است و خداوند نعمتش را كامل كرده بر ما به حسب ظاهر كه ميبينيم الحمدللّه خداوند دلهاي ما را آشنا فرموده است با اوليائش و همچنين نسبت به خودمان احساس ميكنيم كه محبت ايشان را هم به لطف و كرمش و فضلش در دلهاي ما قرار داده. اميدواريم اين محبّتها و معرفتها عمق پيدا كند و ذاتي ما بشود انشاءاللّه كه از ما جدا نشود و ما با همين معرفتها و محبّتها از دنيا برويم.
نعمتهاي باطنيه توجّه به باطن اين امور است و داشتن باطن اين امور كه باطن حج هم اجمالاً معلوم گرديده براي ما به بركت فرمايشات ايشان؛ اگر با باطن همراه شود اين اعمال، يعني نمازي كه ميگزاريم انشاءاللّه داراي باطن باشد، روزهاي كه ميگيريم داراي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 241 *»
باطن باشد، زكاتي كه ميپردازيم داراي باطن باشد، جهاد در وقت خودش داراي باطن باشد، حج انشاءاللّه داراي باطن باشد، اگر اينطور شد آنگاه ما با اسلام و ايمان خواهيم بود. اسلام به همين ظاهر و ايمان هم همان باطن و به بركت اين اسلام و ايمان ظاهرمان پاك از كدورات و نجاستها و رجاستهاي كفر و شرك و باطن هم انشاءاللّه پاك و پاكيزه از شركها و كفرهاي خفيه و از امراض نفسانيه و كدورات معاصي خواهد شد و عمده آن است كه تحصيل سلامتي دل و تجرّد دل از توجّه به غير خدا شود. يعني اين حج بايد آنچنان تأثير بگذارد در ما كه دلهاي ما را خالي كند از محبّت و توجّه به غير خدا، به غير اولياء خدا، به غير رضاي خدا كه بايد مهيّا شود دلهاي ما به بركت انجام اين عمل و ساير طاعات براي درك و رسيدن به آن كه فرمود يَوْمَ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِ÷ مَنْ اَتَي اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ([43]) نه مال در آنجا به ما منفعت ميبخشد نه اهل و عيال و نه فرزندان آنجا فايده ميبخشند، آنچه براي ما مفيد خواهد بود و منفعت ميبخشد آن است كه قلب و دل سالم تحصيل كرده باشيم و با آن وارد شويم در عالم قيامت و ملاقات كنيم پروردگار خود را.
اسلام واقعي و اسلام حقيقي همان قلب سليم را اقتضا ميكند. يعني اگر كسي ظاهر و باطنش تسليم شده باشد در برابر خدا و اولياء خدا تحصيل كرده اين امر را، از اين جهت در مورد انبياء ميبينيم كه همهشان به اين شرافت مفتخر بودهاند و خداوند به ذكر اين امر ايشان را مفتخر فرموده اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسْلِمْ در باره ابراهيم7 است قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمين([44]) همچنين درباره خود اسلام فرمود اِنَّ الدّينَ عِنْدَاللّهِ الاِسْلام وهمچنين فرمود فَمَنْ اَسْلَمَ فَاُولئِكَ تَحَرَّوا رَشَداً.([45]) رشد باطني و معنوي و حقيقي در اسلام است و اسلام هم مراد همين اسلام ظاهر و باطن است و همان قلب سليم است كه انسان تحصيل بايد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 242 *»
بكند، كه به بركت همين طاعتها و بهواسطه همين عبادتها حاصل ميشود و مخصوصاً حج در ميان اين عبادتها در فراهم شدن اين حالت از همه بيشتر كمك ميكند به بندگان خدا كه انسان را از تعلّق به غير اللّه و از توجّه به سخط و غضب و رضا و خشنودي غير خدا باز ميدارد و متذكّر ميسازد كه ما بايد در عنايت و تفضّل و توجه او باشيم.
ديديم در همين حديث شريف امام7 متذكّر ميفرمايد شخص حجكننده را به اينكه توجهاش فقط به خدا باشد، توكّل بر خدا كند، اطمينان به او داشته باشد. بر زاد و راحله و قوّت و جواني و نشاط و رفيق و همراه و همسفر و امثال اينها دل نبندد. به تمام وجود و دل و ظاهر و باطن توجه كند به خداي خود كه چون ميرود و رو آورده است به كعبه الهي حال كه رو آورده است در اين طاعت به خانه خدا، بايد تمام مراتبش از تعلّق به غير خلاص شود و از توجّه و عبوديت غير، حريّت پيدا كند. خودش را نجات بدهد و بداند هرچه هست به عنايت و توفيق اوست در هر قدم، هر لحظه، در هر عمل، خواستار توفيق خداوند باشد و از او بخواهد وَ ما كانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤمِنينَ عَلي ما اَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ([46]) توفيق، توفيق اوست مخصوصاً ديديم در اين حديث شريف كه توجه به حول و قوه الهي خيلي اهميت دارد و بايد توجه داشت به حول و قوّه خدا.
عرض كردم در هرطاعتي بايد بدانيم توفيق، توفيق اوست و قوه، قوّه اوست. در هر ترك معصيتي بدانيم كه به حول و عنايت او است و در واقع ايمان و اسلام حقيقي به همين است كه توجّه به حول و قوّه الهي باشد و عنايت و توفيق الهي مورد توجه باشد و همّت و سعي انسان در اين باشد كه از توجّه به خود و اعتماد بر خود و تكيه به حالات خود و شؤونات خود دست بردارد مخصوصاً در اين سفر روحاني و كاملاً متذكّر باشد فرمايش حضرت رسول9 را در اين امر كه از نشانه ايمان از حضرت سؤال كردند آقا ايمان چيست؟ و علامت مؤمن چيست؟ فرمودند اَلتَّجافي عَنْ دارِ الْغُرُورِ وَ الاِنابَةُ اِلي
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 243 *»
دارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْفَوْتِ([47]) كه معنايش معلوم است . از كجا بشناسيم كه مؤمن مؤمن است و علامت ايمان و نشان ايمان خالص و صادق چيست؟ فرمود حضرت كه تجافي از دارغرور است يعني اين خانه دنيا كه خانه فريب است و باعث خالي شدن دلهاست از توجه به خدا از اين خانه فريب دنيا انسان پهلو خالي كند، دلبند نباشد، بستگي نداشته باشد و خود را از بستگي به اين دنيا كاملاً خلاص كند. وَالاِنابَةُ اِلي دارِالسُّرُورِ يا دارِالْخُلُودِ به بعضي نقلها. وقتي كه دل بريد از اين دنيا و از اين پيوستگيها خود را نجات داد، خواه و ناخواه انابه و برگشت دارد به خانه هميشگي، خانه سرور، جاي مسرّت كه براي اهل ايمان جاي مسرّت است. و اينكه سرور در بعضي روايات رسيده در اين باره، براي خاطر اين است كه مسرّت آنجا عرض شده، مسرّت خالص خالص است. ديگر هيچ مشوب به مشقّت و زحمت و غم و اندوه نيست براي اهل ايمان مسرّت خالص است. و پناه به خدا ميبريم كه براي غير اهل ايمان هم مشقّت خالص، غم و اندوه خالص و هيچ ديگر براي آنها سروري نميماند. وَ الاِْسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْفَوْتِ علامت سوّم آنكه آماده شود شخص براي مرگ قبل از رسيدن موقع فوت و از دنيا رفتنش. مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا([48]) پيش از آنكه انسان بميرد اگر مُرد، معلوم است كه ايمان در او پيدا شده، باورش شده ايمان. همانطور كه ميبينيد در موقع حج باور ميشود كه انسان ميخواهد دل بكَند. حالا كه حجها آسان شده ولي در آن زمانها كه بسيار سخت بوده واقعاً كسي كه قصد حج ميكرده تقريباً دل ميكَنده، واقعاً مثل مُردن كه آيا برميگردد يا نه، با آن شرايط سخت و مشكلات. حال نسبتاً آسان شده امور، در آن زمانها با آن مشكلات و طول مدت گرفتاريها و مشقّتها، خيلي سخت بوده. در عين حال با اينكه الآن هم آسان است ولي ميبينيم يك آمادگي براي دل كندن و دل بريدن فراهم ميشود.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 244 *»
يكچنين حالاتي اجمالاً دست ميدهد كه آماده ميشود شخص خواه و ناخواه براي دل بريدن و دل كندن و توجّه و اقبال به سوي خانه قدس الهي – كعبه معظّمه – تمام فضيلتهايي كه براي اين خانه است مورد اقرار و قبول همه است با اينكه خانهاي است كه به ظاهر از سنگ درست شده و خانه گلي است بهطور مشهور، اما همه اين حرمتها براي اين خانه ثابت است. خداوند اين خانه را تكريم كرده حال باطنش را چقدر تكريم كرده، خدا ميداند و تمام شرافتهايي كه براي اين ظاهر است بهواسطه آن نور باطني است كه بر اين خانه تابيده. حالا آن باطن چقدر شرافت دارد و مهيّاي زيارت آن خانه باطني شدن چه شرايطي دارد و چه ثوابها دارد! آنها را ديگر نميتوان الآن تصورش را بكنيم. براي اين خانه ظاهري بايد اينقدر انسان آماده بشود اما براي زيارت آن خانه باطن چقدر بايد مهيّا شد، چقدر بايد خود را آماده كرد، از گناهان چقدر انسان بايد خودش را پاك و پاكيزه كند، از تعلّق و بستگي چقدر بايد خودش را خلاص كند تا اينكه قصد زيارت آن خانه باطني را داشته باشد؛ قصد و عزم تا وقتي كه برسد. آه ببينيد كه چقدر كوتاهيم و چقدر كوتاهي داريم، چقدر تقصير داريم، چقدر قصور داريم! و حال آنكه اين زيارت و اين قصد خانه ظاهري خدا بستگي دارد به همين شرايط كه اسمش را استطاعت ميگذارند. اما آن خانه باطني را ديگر آنطور نيست كه بگوييم شرايط ميخواهد و استطاعت ميخواهد. اگر كسي قصد آن خانه را نكند كافر است، اگر كسي ايمان به آن خانه نداشته باشد كافر است، اگر كسي عزم زيارت آن خانه باطني را نداشته باشد كافر است. آنطور نيست كه بگوييم بايد شرايط فراهم بشود، استطاعت باشد. بله استطاعت آن همين است كه خداوند كرامت كرده كه تو دوست بداري او را، بخواهي او را، بپسندي او را، راضي باشي به فضائل و مناقبي كه خداوند براي آن خانه باطني قرار داده كه هركس مييابد در خود اين امور را استطاعتش را دارد. ديگر نبايد اهمال كند، نبايد كوتاهي كند، نبايد تقصير كند. بايد خود را مهيّا كند براي سفر زيارت آن خانه. آن ديگر وقت هم ندارد كه صبر كند تا موسم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 245 *»
حج برسد. آن هميشگي است و چون هميشگي است در همه حالات بايد آن مناسك را داشته باشد، شخص هميشه در احرام باشد، هميشه خود را در ميقات ببيند، هميشه تلبيه بر زبان داشته باشد، هميشه متوجه باشد محرمات را در حال احرام آن خانه و قصد آن خانه، ترك كند. پناه به خدا ميبريم، امر عجيبي است. باطن اين خانه ميدانيم وجود مبارك امام7 است كه خدا مقرّر كرده زيارت او را و قصد او را بر همه و اوست خانه حقيقي.
تمام اين روايات و آياتي كه در فضيلت اين خانه ظاهري رسيده بايد به طور حقيقي و واقعي درباره آن خانه دانست. اينجا ميفرمايد وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً ([49]) از حق خداست قصد اين خانه بر همه مردم. حق الهي در آن مقام ببينيد چقدر بزرگتر از اين حق است كه بايد داخل آن خانه شد، بايد در حريم آن خانه قرار گرفت، بايد طواف و سعي و تمام عبادات و طاعات و توجّهات ما در كنار آن خانه و همراه آن خانه باشد كه خانه حقيقي است. طواف آن خانه طواف نور خداست. ملائكه، انبياء، ارواح انبياء در طوافند بر گرد آن خانه الهي. بايد توجه به آن داشت و تمام اين آياتي كه رسيده در فضل اين خانه و روايات را درباره آن خانه به طور اصل و حقيقت پياده كرد. در آيه ميفرمايد وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْرهيمَ مُصَلّي وَ عَهِدْنا اِلي اِبْرهيمَ وَ اِسْمعيلَ اَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ([50]) ما خانه را، همين اَلْبَيْت همين خانه ظاهري، اين خانه ظاهري را مَثابه قرار داديم براي مردم. مثابه يعني ملجأ، پناه كه از همهجا برگردند به سوي اين خانه. از همه جا رو برگردانند و رو به اين خانه كنند. در باطن ميدانيم بايد از همه جا و همه چيز رو برگردانْد و توجه كرد به خانه باطني خدا، مقام رسالت، مقام امامت، مقام نقابت، مقام نجابت، اينها خانههاي الهي هستند. خود مقام نجابت بيتاللّهالحرام است، خود مقام نقابت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 246 *»
بيتاللّهالحرام است، خود مقام امامت بيتاللّهالحرام است و در همين بيتها و خانهها خدا به انوار خود جلوس كرده به عظمت و جلالت، در همين خانهها ظاهر شده به عزّت و كرامت و همه امنها و امانها را در همين خانهها قرار داده و از همه مردم خواسته كه رجوع كنند به اين خانهها.
از حضرت داود اين روايت مشهور است كه ايشان در مناجات بود، خداوند وحي فرمود كه يا داوُدُ فَرِّغْ لي بَيْتاً اَسْكُنُهُ فيه فارغ ساز براي من يك خانهاي كه من در آن خانه ساكن شوم. قالَ وَ كَيْفَ يا رَبِّ عرض كرد چطور من خانه براي تو فراهم كنم خدايا؟ قالَ فَرِّغْ لي قَلْبَك([51]) براي من قلب خودت را فارغ كن. حالا كدام قلب فارغ است به مثل فارغ بودن قلب محمّد9؟ قلب ائمه هدي:، قلب انبياء عظام سلاماللّه عليهم، قلب نقبا و قلب نجبا. شخص حج كننده بايد توجّه به اين امور داشته باشد و به بركت اين توجهات قلبش جايگاه نور معرفت ايشان و محبّت ايشان شود. يعني به بركت حج كسب خانه خدا كند و در خودش تحقّق ببخشد اينطور خانهاي را و فراهم كند براي خود چنين خانهاي را و خداوند به نور اين بزرگواران متجلّي شود در دل او. بايد خانه فراهم كند براي سكونت پروردگار و معلوم است خداوند ساكن نميشود در قلب ما مگر به نور ولايت محمّد و آلمحمّد:. مگر به نور معرفت مقام نورانيت ايشان. اين راه تحصيل كعبه است، ما بايد در اين سفر تحصيل كعبه حق كنيم در دلهايمان و خدا بسازد به توفيق خودش خانهاي براي خودش در دلهاي ما به بركت ابراهيم حقيقي ـ محمّد9ـ و اسماعيل حقيقي ـ اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه ـ همانطور كه در اين آيه ميفرمايد وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْرهيمَ مُصَلّي بايد در مقام ابراهيم براي خود محل نماز، محل صله و وصل و وصول به مقام تقرّب الهي بجوييم. يعني به بركت محمّد9 بايد تحصيل مقام قرب كنيم. وَ عَهِدْنا اِلي اِبْرهيمَ وَ اِسْمعيلَ به حسب ظاهر ما قرار گذاشتيم با ابراهيم و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 247 *»
اسماعيل كه بعد از اينكه خانه مرا و قواعد و پايههاي خانه مرا بالا آوردند اَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ([52]) حالا ديگر بايد طاهر كنيد خانه مرا، پاك و پاكيزه گردانيد براي طواف كنندگان، براي آن كساني كه در اينجا به عبادت بايستند، براي ركوع كنندگان و سجود كنندگان. اين ابراهيم و اسماعيل به حسب ظاهر همين ابراهيم و اسماعيل مشهور در انبياء: و در تاريخ اسلام و ديانتهاي الهي ميباشند. در باطن مراد رسول اللّه و اميرالمؤمنين هستند كه اين بزرگواران خانههاي الهي را ساختند كه مقام نبوّتها باشد. انبيا، خانههايي هستند كه به دست ايشان ساخته شده، خانههاي خدا هستند كه به دست ايشان ساخته شده، به دست ايشان پرداخته شده، به دست ايشان تطهير شده كه فرمود اَنَا الَّذي بَعَثْتُ النَّبِييّنَ وَ الْمُرْسَلينَ([53]) اميرالمؤمنين فرمودند من فرستادم نبيّين و مرسلين را.
حضرت عسكري فرمودند اِنَّ الْكَليمَ لَمّا عَهِدْنا مِنْهُ الْوَفاءَ ما از موسي چون ديديم وفاي به مقام نبوّت و ولايت را، نسبت به عهد با ما ديديم وفادار است، آنوقت او را برگزيديم اَلْبَسْناهُ حُلَّةَ الاِصْطِفاء([54]) او را برگزيديم براي اين مقام. پس ايشان ساختهاند آن خانهها را و بعد هم خانههاي نقابت و نجابت را. تمام خانههاي كمال به دست اين بزرگواران ساخته شده و تطهير شده و خداوند در همه اين خانهها ساكن شده به انوارش، به جلالش، به عظمتش. و بايد اين خانهها را ما توجه كنيم و به بركت توجه به اين خانهها در وجودهاي ما هم خانهها ساخته بشود، خانهها درست بشود، خدا به نور معرفت ايشان و نور محبّت ايشان در دلهاي ما ساكن بشود و خدا گذارده در ما ابراهيم و اسماعيلي را كه آنها بسازند در وجود ما كعبه را و تطهير كنند كعبه را و قواعد كعبه را برپا سازند؛ و قواعد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 248 *»
كعبه در وجود ما منهدم شده فِطْرَةَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها([55]) فرمود اين فطرت، فطرت توحيد است. اين فطرت توحيد يعني خانه الهي، اين كعبه حقيقي در دلهاي ما، در وجود ما اين خانهها منهدم شده، پايههايش از هم ريخته، آثارش محو شده. نيست در وجود ما آثاري كه ديده بشود كعبه مشاهده بشود. آنگاه خداوند ابراهيمي كه در وجود ما گذارده كه شعاع عقل محمّد است9، اسماعيلي گذارده كه اين اسماعيل نفس است كه اگر مؤدب شود و ذبيحاللّه گردد و به دست ابراهيم در راه خدا كشته شود و بعد زنده شود به آن كشته شدن و بشود وزير عقل، بنت العقل، اختالعقل شود، نظير عقل شود، وزير و وكيل و دستيار او شود، با يكديگر بسازند در وجود ما كعبه توحيد را، فطرت را در ما زنده كنند و نور معرفت الهي كه همان نور معرفت نورانيت مقامات و شؤونات محمّد و آلمحمّد: و انبياء و بزرگان است در وجود ما تحقّق پيدا كند. اينها را انشاءاللّه به بركت حج بايد فراهم ساخت و تحصيل كرد.
فرمود فَرِّغْ لي قَلْبَك اي داود، خانهاي كه ميتواني بسازي براي من تا در آن ساكن شوم اين است كه قلب خود را براي من فارغ سازي. يعني مجرّدش كني، قلب سالم تحصيل كني و بهدست بياوري كه البته اين خطابها به «اِيّاكَ اَعْني وَ اسْمَعي يا جارَة»([56]) است. براي تعليم بندگان بوده و خود ايشان هم البته در مقام تقرّب مأمور بودهاند به اين امور.
ميبينيم كعبه را خداوند به دليل اين آيات و رواياتي كه رسيده تعظيم فرموده است و تجليل فرموده است و بايد اهل ايمان با توجّه به اين تعظيمها و تكريمهايي كه رسيده درباره اين خانه، توجهشان در باطن به آن خانههاي باطني باشد. البته توجه باطن سلب توجه ظاهري را نميكند، نبايد از اين توجّه و تعظيم و تكريم ظاهري خداي نكرده در ديدهها كاسته شود. حال كه خدا معرفت آن مقامات باطني را كرامت كرده معنايش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 249 *»
نعوذباللّه تحقير اين مقام ظاهري نيست. همين كعبه با اينكه به حسب ظاهر سنگ و سيمان است، اما نبايد چشم داشته باشيم به اين امر. همين را همينطور كه خدا تعظيم كرده تكريم كنيم و خودمان را مقصّر ببينيم در تعظيم و تكريم اين خانه با اينكه به ظاهر آداب و مناسك را انجام ميدهيم محرم ميشويم، در همه اين حالات در همين امور ظاهري باز خود را مقصّر ببينيم در تعظيم اين خانه. همين خانه را در ظاهر ميفرمايد وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْناً([57]) همين خانه را مرجع و پناه قرار داديم و بايد به همينجا رجوع كنند و امن و امان قرار داديم كه به اينجا پناهنده شوند و در امان باشند. همين خانه را خدا فرمود بَيْتِي خانه من، همين انتساب به خودش عظمت و جلالت اين خانه است و براي حرمت همين خانه فرمود اين مناسك را انجام دهيد.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 250 *»
مجلس 19
لزوم بصيرت در اعمال حجّ
علل و آثار اعمال حجّ
امتحان عجيب
حجّ و روح انقياد و تسليم
عزم و تصميم
حجّ و سفر آخرت
اسرار مقدمات حجّ
زيارت خانه و سرّ آن
بلاد نور و بركات آنها
ميقات
غسل احرام و سرّ آن
احرام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 251 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
اجمالاً روشن شد كه حج سه قسم است: حج تمتّع، حج قران و حج اِفراد و افضل حجها حج تمتّع است و وظيفه امثال ما كه فاصلهاي داريم از مكّه معظّمه حج تمتع است و ميدانيم حج تمتع از دو بخش تشكيل ميشود: عمره تمتع و حج تمتع.
شخصي كه عازم ميشود براي انجام حج بايد نسبت به عمل حج و خود حج بصيرتي داشته باشد، معرفتي داشته باشد، درك كند حج چيست. در اثر درك صحيح نسبت به خود حج و مناسك حج درمييابد كه خداوند چه عنايتي فرموده است بر بندگانش كه آنان را به اين عبادت دعوت كرده است. اين عبادت عبادتي است كه از ابتدا تا انتها سراسر آن عبوديت است و ذلّت و مسكنت به درگاه پروردگار. عبادتي است كه انسان را از غير خدا بازميدارد و دل را مجرّد ميكند از تعلّق به غير خدا. ابتداءً ممكن است كه به فكر كسي برسد كه در نوع اعمال بندگان و اعمال عبادي مثل نماز، روزه، زكات، جهاد، فلسفههايي در كار است، علتهايي در كار است كه با توجه به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 252 *»
آنها معلوم ميشود اين اعمال جهاتي دارد و منافعي دارد، آثاري و ثمراتي دارد كه اين عبادتها قرار داده شده. ميبينيم در نماز قراءت است، آشنايي با مضامين حمد و سوره است، آشنايي با مباني دين است، پيبردن به اذكار است، فهميدن خضوع و خشوع است، ركوع و سجود است. در روزه ميبينيم آثاري دارد كه محسوس است از تحصيل سلامتي براي بدن، همچنين توجه پيدا كردن به حال فقرا و درك تشنگي و گرسنگي و تقريباً فهميدن سختي فقر و فاقه. در جهاد ميبينيم نشر امر اسلام و پيشرفت امر اسلام است. در زكات دفع فقر از فقرا و مساكين است. نوع اعمال را فلسفه و علت آن را تا اندازهاي بندگان درك ميكنند و به جهات ظاهري آنها تا اندازهاي واقف ميشوند. و همين مقدار آنان را قانع ميسازد در انجام آن بندگيها.
گرچه اساس بندگي بايد بر تسليم باشد و انقياد، نه پيبردن به فلسفه و حكمت و علّت حُكم كه براي خاطر فهميدن علت و حكمت و فلسفه آن انسان بندگي كند. اين عبوديت نشد، عبوديت و انقياد و تسليم آن است كه اگرچه علت و جهت و فلسفه حُكم را نداند با تسليم خاضعانه و خاشعانه و صادقانه اطاعت كند حُكم را و انجام دهد برنامه را. ولي در نوع بندگيها ميبينيم جهات و آثاري است كه تا اندازهاي شايد نفوس را قانع سازد و از اين جهت وادارد به بندگي و انجام برنامه الهي. ولي در حج اينچنين نيست كه علتها و جهات و آثار ظاهريش و نتايجش آنچنان محسوس باشد كه نفوس را قانع كند. حركت كردن از بلاد مختلف با مخارج سنگين و قطع علاقه از خاندان و اهل و عيال و ترك كسب و كار و زندگي و معيشت عادي و سير كردن با شرايط سنگين و مشكلات و در آنجا مُحرم شدن به اين حالت كه لباسها را درآورند و بخصوص لباس احرام بپوشند و آن اذكار را بگويند، و آن حالات را داشته باشند. آن محرماتي كه حرام است ترك كنند و بعد برسند دور يك خانهاي سنگي طواف كنند نه يك بار، هفت بار. و بعد سعي كنند بين دو كوه. و همچنين رمي جمارش، وقوف در آن مشاهد براي اينها بحسب ظاهر آثاري
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 253 *»
ديده نميشود و نفوس ممكن است در مقام اعتراض برآيند و بگويند چه ثمراتي بر اين اعمال مترتّب است و چه نتايجي از اين اعمال در ظاهر زندگاني بشري و اين معيشت ظاهري پيدا ميشود؟ به ظاهر همهاش خسارت، از كارماندن و دورشدن با آن همه مشكلات و صدمات؛ اينها آخر براي چيست؟ بودند كسانيكه اعتقادي نداشتند به اين امور در زمان ائمه: حتي ميايستادند و در مسجدالحرام تماشا ميكردند كساني را كه گِرد خانه خدا طواف ميكردند و بر حالت آنها ميخنديدند، استهزاء ميكردند كه اين چه كاري است، اين چه برنامهاي است. ائمه ما ميشنيدند و جوابهايي به آنها ميدادند، پاسخهايي ميفرمودند از باب نصيحت و موعظه.
در اين عمل، در اين حج با بودن چنين برنامههايي و مناسكي، در واقع عبوديت تحقق پيدا ميكند. آن معناي واقعي انقياد تحقق پيدا ميكند. درست است كه حكمتهايي براي اين اعمال بيان شده و جهاتي بيان شده اما چون آثار و نتايجش در زندگاني ظاهري بشر مثل آثار زكات، مثل آثار جهاد، مثل آثار روزه محسوس نيست؛ چه بسا نفوس قانع نشوند به اين امور. از اين جهت حج امتحان عجيبي است و بندگي عجيبي است حج، كه انسان با توجه به اين امور شائقانه، خالصانه و صادقانه مشتاق است براي انجام اين مناسك و عملاً اظهار ميدارد پروردگار من با اينكه من نميدانم و نميفهمم چه نتايجي مترتب است بر اين حركت، من از شهر و وطنم و قطع علاقه از همه امورم و همچنين ساير مناسكم، اين محرم شدنم، اين تلبيه گفتنم، اين ترك محرماتم، اين طوافم، اين سعيم، اين وقوفهايم، اين رمي جمراتم، اينها با اينكه نميدانم و نميفهمم چيست و چرا، اما با كمال بندگي و عبوديت انجام ميدهم چون تو خواستهاي، تو دعوت كردهاي براي انجام اين مناسك. و رسولت، انبيائت:، اوليائت، اين مناسك را ترتيب دادهاند و اينها را من انجام ميدهم به قصد انقياد و تسليم و خضوع و خشوع.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 254 *»
حال اين فرمايشات هم كه ذكر شد اجمالاً كه به بعضي از جهات و حكمتهايي كه بيان فرمودهاند اشاره كرديم، اينها البته كمك ميكند به اشتياق بندگان نسبت به انجام اين عبادت. ولي آنچه كه مهم است و درك صحيح است نسبت به حج اين است كه بايد همان حالت انقياد و حالت تسليم بودن براي بنده دست دهد در تمام اين اعمال و مناسك. مانند آن غلام و بندهاي كه در برابر مولاي خود آنچنان خاضع و خاشع است كه مثلاً مولاي او به او دستور ميدهد هفت بار روي اين فرش را بايد جارو بكشي و تميز كني. اين بنده ابداً در دلش حرجي و پرسشي پيدا نميشود، سؤالي در روح او، در دل او پيدا نميشود كه با يك بار مثلاً جاروب كردن اين فرش، فرش تميز است؛ شش بار ديگر چرا؟ و چرا مولاي من به من دستور ميدهد هفت بار اين فرش را جاروب كنم مثلاً. هيچ در دل او چيزي خطور نميكند، آن حالت انقياد و بندگي او، او را واميدارد با اشتياق به انجام خدمت. چنين فرموده مولاي من و او ميپسندد اينچنين و مانند همان دفعه اوّل كه جاروب ميكند، هردفعه همانطور تمامش با خلوص و انقياد انجام ميشود. حج در واقع يكچنين انقيادي است. اين همه جمعيت با اين همه ازدحام، با اين همه مشكلات، بايد اين برنامهها و مناسك را انجام بدهند با اين دقت كه در شريعت رسيده كه تخطّي نشود، كاري بدون امري فرماني و بيجا انجام نشود. تمام مطابق دستور بايد به انجام برسد. اين روح انقياد از بركت اين عمل در بنده پيدا ميشود و حج در واقع پياده كردن روح انقياد است و ايجاد روح انقياد و تسليم در برابر پروردگار.
پس با ملاحظه اينكه درك صحيح نسبت به حج اين است كه در انسان روح انقياد و بندگي پيدا شود، روح اطاعت و تسليم بودن پيدا شود، ظاهر و باطنش به نور اسلام كه عرض كردم همان تسليم واقعي است منوّر گردد و بعد از آنكه متذكّر شد اين امر را كه در اين عمل آن روح واقعي بندگي در انسان پيدا ميشود و انسان به نور انقياد منوّر ميگردد، حالت شوق براي او فراهم ميشود، نسبت به اين عمل شايق ميشود، مشتاق ميگردد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 255 *»
چون ميبيند كه خداي او بر او منّت گذارده و او را به يكچنين عمل بزرگي دعوت كرده كه در تمام اين مدت در نزد او و مهمان او و دعوتشده به سوي اوست. وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ مردم اين قصد را بايد داشته باشند و به دعوت انبياء اين دعوت را اجابت كنند و آماده شوند براي انجام يكچنين برنامه بزرگ بندگي. بعد از توجه به اين امر حالت شوق در بندگان پيدا ميشود آنگاه تصميم ميگيرند. خود حالت تصميمگرفتن براي انجام اين بندگي و آماده شدن براي اجراي اين برنامه بزرگترين امري است كه در انسان پديد ميآيد، اين تسليم شدن و تصميمگرفتن، بزرگترين حالتي است كه براي بشر دست ميدهد به بركت آن معرفت و درك و به بركت آن اشتياق و شوق عازم ميشود براي انجام اين برنامه. خود حالت عزم و تصميم و آماده شدن براي انجام آن نوري است در واقع كه ظاهر ميشود از دل و منتشر ميشود در جميع اعضاء و جوارح. اوّلاً نفْس منوّر ميشود به اين نورِ عزم و تصميم و اين نور عزم و تصميم آنچنان نوري است كه نفس را واميدارد به قطع علايق و حال آنكه تا قبل از اين تصميم نفس مبتلا بود و گرفتار بود و تعلّق داشت به علائقش، تعلق داشت به اهل و عيال، تعلق داشت به كار و كسب، تعلق داشت به وطن، محل آسايشش، محل زندگيش و ساير امور عاديش كه تمام عمر را به اين امور عادي گذرانده و به اين امور عادي انس گرفته. نفْس مأنوس است و تعلق دارد و بستگي دارد به اين امور. حال از بركت عزمي كه در دل پيدا شده و تصميمي كه گرفته شخص نوراني ميشود. نفْس به بركت همين عزم اول كاري كه ميكند تعلقاتش را قطع ميكند. و همچنين بعد از مرتبه نفس نور عزم و تصميم در ساير جوارح منعكس ميشود در مقام برميآيد آنچه لازم است از اعمال به عنوان مقدمات سفر انجام ميدهد. حقوق اهل حقوق را ادا ميكند، به وظايف شرعيه رفتار ميكند، آماده ميسازد خود را از جهت مال و ظاهر و وسايل سفر مهيا ميگردد. تمام اين برنامههايي كه انجام ميشود به بركت همان نور عزم و نور تصميم است كه اينها فراهم ميشود. آنگاه قطع علايق دست ميدهد،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 256 *»
دل ميبُرد از پول، از آسايش، از راحتي، از ساير اموري كه به آنها توجه داشته و دلبند بوده. از آنها قطع علايق ميكند و آماده ميشود.
اينها اوّلاً يك تمريني است براي شخص نسبت به رفتن از دار دنيا، اين يك تمريني است كه انسان در اين عمل و در اين بندگي انجام ميدهد. اگر نبود اين بندگي كجا اين حالات براي بنده دست ميداد و كجا يكچنين تمريني را براي مرگ و مردن ميتوانست داشته باشد؟ البته ميشنويم بايد آماده مرگ باشيم، دستوراتي كه داده شده از وصيتكردن، اداء حقوق نمودن و مهيا شدن، اينها را دستور ميفرمايند اما كِي فرصت ميكنيم كه در واقع به اين دستورات عمل كنيم؟ اين فرصت در حج فراهم ميشود. در هر حج اين فرصت پيش ميآيد، تمرين عملي براي مردن. چون در تمام اين حالات ميبينيم شباهت كامل دارد با رفتن از دنيا و قطع علاقهها. وقتي كه بنده عملاً در جريان حج قرار ميگيرد گويا دارد تمرين عملي ميكند براي برنامه رفتن از دار دنيا و مهيا شدن براي خانه آخرت.
در اينجا بعد از اين امور بايد تحصيل زاد و راحله كند و معلوم است در تهيه زاد دقت ميكند. آنچه براي او لازم است از ضروريات حيات و زندگاني اين مدت، خوردني، پوشيدني و ساير اموري كه براي او لازم است، اينها را تهيه ميكند و متذكّر بايد باشد شخص كه وقتي كه چنين سفري را شروع ميكند با تهيه اين امور، راجع به آخرت و سفر آخرت بايد بيشتر به فكر باشد در تهيه زاد و توشه براي آن سفر و زندگاني آن عالم. در اينجا بحسب وضع جغرافيايي و اوضاع آن بلاد خود را مهيا ميكند، آيا نبايد مهيا كند خود را براي مرگ، براي قبر، براي برزخ، براي قيامت؟ متذكر ميشود عملاً در انجام اين برنامهها، متذكر ميشود عملاً كه بايد به اين فكرها باشد.
راحله نوعاً تهيه ميكند، فكر مركب ميكند و متذكر ميشود شخص كه در آن مسير هم مركب لازم است، راحله لازم است، نميشود بدون راحله قطع طريق كرد و آن راههاي مشكل را طي كرد. بعد از مردن عقبههاست، براي برزخ عقبههاست، در آخرت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 257 *»
مشكلات است، صراط است، ميزان است، حساب است، كتاب است، انسان در همه اينها نيازمند است به داشتن زاد و توشه و همچنين راحله و وسيله گذر كردن از آن مشكلات؛ عملاً بايد متذكّر شود اين جريانات را.
آنگاه آماده ميشود براي خريداري لباس احرام و تهيه كردن لباس مناسب براي حال ورود به حرم الهي. آيا نبايد براي ورود به حرم خدا در دوره قيامت انسان لباس تهيه كند براي خود؟ آنجا آيا نبايد لباس مناسبي داشته باشد كه او را اهل حرم بدانند و حرمتگزار به حرم الهي كه دين اوست و اولياء او هستند: بشمارند؟ بايد مهيا گردد فراهم كند لباس مناسب آنجا.
همچنين موقعي كه خارج ميشود از ميان اهل و عيال و از بلد و وطن خود خارج ميشود بايد متذكّر خروج از اين دنيا شود كه در اين سفر دارد تمرين ميكند، در اين عبادت مهيا ميشود در واقع براي خارج شدن از دنيا، تمرين ميكند، اين حالت اگرچه خيلي سخت به نظر ميرسد، اين در اثر تمرين نكردن است. ولي در حال سفر حج ميبيند كه دارد از وطن خارج ميشود گرچه الحمدللّه همه نوعاً برميگردند مخصوصاً در اين اوقات و در اين نوع زمانها كه كارها آسان شده، رفت و آمدها آسان شده، مركبها آسان شده. خدا همه اهل ايمان را از همه خطرات محافظت كند و همه را به اين زيارتها موفق بفرمايد و با قبولي اعمال و سلامتي به اوطانشان برگرداند. ولي در زمانهاي پيش واقعاً مشكلات زياد بود و اين تمرينها خيلي مؤثرتر بود. حال ما گرفتار اين اوضاعها شدهايم و شايد كمتر ديگر متذكر گرديم، اما شخص بايد ببيند چقدر آسان انجام ميشود خارجشدن از ميان اهل و عيال و خارج شدن از كسب و كار و گذشتن از وطن و بريده شدن از همه چيز و همهكس و همهجا و روآوردن به طرف پروردگار، خيلي آسان انجام ميشود. در همين تمرين متذكر سهل بودن اين امر ميشود.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 258 *»
مرگ براي ما خيلي سخت است و اصلاً در فكر سختي آن نيستيم. اما به بركت حج انسان ميبيند آسان ميشود. قطع علايق خيلي زود ممكن است، دل بُريدن و دل كَندن خيلي آسان است و حال آنكه در اين سفر براي زيارت خانه ظاهري و اين خانهاي كه خدا تعظيم كرده در اين عالم ظاهر ميرويم، ملاقات اين خانه ميكنيم و گِرد اين خانه طواف ميكنيم و تحصيل رضاي الهي و اجر و رحمت و مغفرت نزد اين خانه مينماييم. اما در سفر آخرت به ملاقات خانههاي حقيقي الهي ميرويم، محمّد و آلمحمّد:، انبياء:، اولياء ايشان سلام اللّه عليهم؛ ميرويم به ملاقات ايشان. آن خانههاي حقيقي كه مركز انوار الهي و اصل رحمتها و مبدأ همه خيرات هستند. به ملاقات خدا ميرويم، به سوي آنچنان ملاقاتي ميرويم در آخرت؛ خيلي بايد آسانتر باشد و اشتياق بيشتر باشد براي سفر آخرت. اين تمرينهايي است كه بايد كرد در اين سفر و متذكر بود.
آنگاه داخل ميشويم در آن بلاد و واديهاي نور، چه بلاد با عظمت و كرامتي! بلاد رحمت و مغفرت، بلاد وحي الهي ـ مكّه، مدينه ـ كه اينها سرزمينهاي قدس و عظمت و جلالتند، مورد توجه خدا بودهاند و هستند. چه رحمتهايي بر آن سرزمينها نازل ميشود! چه خيراتي بر آن سرزمينها نازل ميگردد! و چقدر خدا نظر رحمت و عنايت دارد بر آن سرزمينها؛ داخل آن سرزمينها و واديها ميگرديم. درست است بحسب ظاهر تمام سنگ و كوه و بدون زراعت و بدون باغ و بدون گل و رياحين است، اما ما به اين معني متذكريم كه معني و باطن و جلالت اين زمينها امري است الهي. دل ميبنديم به آن امور معنوي و بركات معنوي كه خداوند در آن سرزمينها قرار داده. و اين همه آيات در وصف مكه و در وصف بيت خود نازل فرموده. شرافت بيت را بيان كرده به اينكه بَيْتِي نسبت به خود داده و اين نسبت خيلي عظمت دارد. اَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود([58]) آناني كه اهل سجده هستند و اهل ركوع هستند و اهل طواف و اهل عبادت و بندگي در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 259 *»
نزد اين خانه ايستادهاند و مشغول عبادت و بندگي هستند، آنان در نزد خدا خيلي عزيزند و بهواسطه آن عزّت و حرمت، خدا اين خانه را براي آنها پاك و پاكيزه فرمود. مهيا كرد و به دست انبياء: پايهگذاري كرد، رفعت بخشيد.
اين بلاد خيلي بابركت است، از بركتهاي بزرگ اين بلاد قرآن است كه در اين بلاد نازل شد، رسول اكرم است9 كه از اين بلد برخاست، مدينه منوّره مركز اسلام و نشر اسلام گرديد. خيلي جهات معنوي و بركات و انوار معنوي براي اين بلاد است؛ وارد اين بلاد ميگرديم. اين از بركت اين دستور است. اگر نبود دستور حج كجا ما موفق ميشديم كه در يكچنين بلادي روز و شبي و لحظاتي را بگذرانيم و خدا را بندگي كنيم به آن مناسكي كه دستور فرموده است.
بعد وقتي كه وارد آن بلاد ميگرديم بايد متذكر شويم كه بلاد آخرت چه بلاد نوراني است براي اهل ايمان! از اول مرگ تا وارد شدن در بهشت براي مؤمنان چه بلاد بابركتي است، چه بلاد باحرمتي است، چه بلاد با انواري است! قبر مؤمن در روايات رسيده كه چقدر نوراني است، چقدر وسعت دارد، چقدر مورد توجه الهي است! تمام طاعات و بندگيهاي او مجسّم ميشوند به بهترين صورتها كه براي او در عبادتند و براي او اجر است. قبر براي مؤمن چه بلاد نوراني و با كرامتي است! دوره برزخش چطور ميگذرد، موقعي كه وارد قيامت ميشود چه بلدي را ميبيند، در چه نوري قرار ميگيرد. يَوْمَ يَسْعي نُورُهُمْ بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ بِاَيْمانِهِمْ بُشْريكُمُ الْيَوْمَ([59]) نور در جلوي روي آنها، در طرفهاي راست آنها و ملائكه پيدرپي به آنها بشارت ميدهند، مژده ميدهند به رحمتهاي الهي. وقتي كه انسان در اين بلاد ظاهر نوراني قرار ميگيرد بايد به ياد آن بلاد بيفتد و تمرين وارد شدن در آن بلاد را داشته باشد. اينها بلادي است كه در اين عالم ظاهر حرمت گرفته عظمت پيدا كرده. براي اين بلاد انسان بايد مهيا شود به انجام مناسك. آيا آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 260 *»
بلاد مناسك نميخواهد؟ آيا براي آن بلاد و وارد شدن در آن بلادِ نوراني، قبر و برزخ و قيامت كه وعده دادهاند به مؤمنان كه چقدر نوراني و بابركت است نبايد تحصيل مناسك كنيم؟ خودمان را مهيا سازيم؟ در اعتقادات، در اخلاقيات و در اعمال مجهّز كنيم خود را براي آن سرزمينها و آن بلاد شريفه؟
آنگاه اول بلدي كه برخورد ميكنيم ميقات است و چون عرض شد حج ما و نوع كساني كه از اين بلاد ميروند به حج، حج تمتّع است. در حج تمتّع، عمره تمتّع اول است كه از اول ماه شوال ميشود شخص انجام دهد و كساني كه ميروند به حج در ميقاتها بايد محرم شوند و يكي از ميقاتها همين مسجد شجره است. از مدينه منوّره آناني كه مشرف ميشوند بايد در مسجد شجره محرم شوند. بقيه موارد و جاهاي ديگر هم ميقات قرار داده شده، رسول خدا9 معيّن فرمودند و اين تعيين بيجهت نيست، علت دارد. اين مواقيت كه معيّن شده مركزهايي است كه شخص در اين مركزها بايد محرم شود و از همينجا شروع كند به انجام اعمال خاص اين عبادت بزرگ. مسجد شجره محلي است كه رسول اكرم9 محرم شدند براي عمره تمتع و دستور فرمودند كساني كه از اين طريق ميروند از اينجا و در اين محل شريف به اين نيّت محرم گردند.
پس ميقات اولين جايگاه انجام مناسك است، اولين محل است براي ورود در اين بندگي بزرگ و شروع به اين بندگي بزرگ كه شخص براي انجام آن مهيّا شده با اين شرايط و موفق شده است و به اينجا رسيده است. گويا اينجا اوّل جايي و زماني است كه صدا به گوشش رسيده، دعوت الهي را به همه وجودش درك ميكند. اينجا جايي است كه بايد براي جواب گفتن مهيّا شود، غسل احرام كرده و لباس احرام را آماده كرده در اين محل. حالا البته احكام ظاهريش در مناسك ذكر شده، كتاب مبارك كفايه، كتاب مبارك جامع، انشاءاللّه مطالعه ميكنند آناني كه عازمند و مطالعه كردهاند شايد بعد هم انشاءاللّه فرصت باشد در مطالعه و مذاكره. آنچه كه در اين مباحث عرض ميكنيم نه منظور ذكر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 261 *»
احكام ظاهري است كه مذكور است و انشاءاللّه موفّق ميشويد، خواندهايم و ميخوانيم و باز هم از نظر خواهيم گذرانيد. در واقع اينجا چون ابتداء دعوت پروردگار است كه دعوت شدهاند و اينجاست كه صدا را گويا مشخص ميشنوند و خود را در معرض اين صدا و دعوت ميبينند. وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ([60]) ديگر اينجا كه رسيده معلوم است كه دعوت را اجابت كرده حال ميخواهد به زبان ظاهر و عمل بگويد كه من آماده هستم براي جواب گفتن. محرم ميشود، لباس احرام را اگر پوشيده اينجا باز هم متذكر است كه در اينجا ميبايست پوشيده باشد و شروع كند. غسل را انجام داده، ظاهر بدن پاكيزه شده. دستور هم رسيده البته قبل از اينكه غسل احرام كند تنظيف كند بدن را چون در آن زمانها بخصوص طول ميكشيده تا برسند به حرم و مكّه و انجام مناسك طولاني ميشده، اين سفارش شده كه مواضع بدن كه بايد تنظيف شود تنظيف كنند كه در بين راه صدمه نبينند. اين منافات هم ندارد با اينكه موي سر را از اوّل ماه شوّال نزنند كه بعد بتراشند. مقصود از تنظيف امور ديگري است كه نظافت بدن به آن احتياج دارد، قبل از غسل اين امور را انجام ميدهند و بعد غسل ميكنند.
محرم ميشود يعني بر خود حرام ميكند آنچه كه خداوند فرموده در اين مناسك بايد بر خود حرام كرد. ولي در واقع باز بايد متذكّر شود كه كسي كه ميخواهد برود به سوي پروردگار خود و در حرم قدس او قرار بگيرد، بايد تحصيل قداست كند. در حرم منزّه پروردگار ميخواهد قرار بگيرد بايد تحصيل نزاهت كند. در حرم الهي ميخواهد برود حرم است بايد تحصيل نباهت كند و شرايط وقوف و ورود در آن حرم مقدس را تحصيل كند. پس در واقع ميخواهد محرم شود براي سرزمين محبوب خود، براي رسيدن به كوي محبوب اوّلين و آخرين محبوب همه خلق ـ خداي متعال ـ كه البته ميدانيم محبّتش به محبّت اولياء اوست و در محبّت اولياء او محبّت به خدا معلوم ميگردد. پس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 262 *»
در واقع محرم ميشود براي رفتن به سرزمين محبوب همه خلق ـ خداي عالمين، پروردگار عالمين ـ غسل ميكند و ظاهر بدن را پاكيزه كرده و با غسلِ ظاهري غسل معنوي را هم همراه بايد داشته باشد كه شستشوي روح و دل است از هرگونه كدورت، معصيت، از نافرمانيهايي كه كرده، از مخالفتهايي كه كرده. كدورتهايي كه فراهم شده از آنها در روح و دل او، اين كدورتها پيدا شده آنها را بايد با آب توبه كه غسل باطني است شستشو دهد. كَفي بِالنَّدَمِ تَوْبَةً([61]) آنجا اظهار ندامت و پشيماني داشته باشد از آنچه كه خلاف رضاي خدا مرتكب شده، آنجا تصميم بگيرد براي ترك جميع معاصي. اگر هنوز انس با معاصي دارد و در دل توجّه به معصيت ميبيند بايد خود را پاك و پاكيزه كند. بلكه ميبايد گفت معني احرام اين است كه بر خود حرام كند توجّه به غير خدا را، هرگونه توجّه به غير خدا در واقع منافات دارد با حال احرام، و محرم خود را بايد از يكچنين توجّهي پاك و پاكيزه سازد.
آنگاه لباسهاي معمولي را خارج ميكند كه بپوشد لباس احرام را. اين لباسهاي معمولي را كه خارج ميكند بايد متذكّر شود كه لباس رمز اوصاف اوست، اخلاقيات او، اوصاف او، اينها لباسهايي است كه دارد. اعمال عادي او لباسهاي اوست، تمام اموري كه به آن مبتلاست در عادت و به حسب عادت نفس و يا بدن و امور ديگر، اينها همه لباس است. اين لباسها را بايد از تن خارج كرد، اگر كه لباسهاي نامناسبي است، اخلاقيات نامناسبي است، بايد از اين اخلاقيات و اوصاف خود را پيراست يعني خارج كند خود را از آنها و يا آنها را از خود دور كند و آماده شود براي پوشيدن لباس احرام.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 263 *»
مجلس 20
احرام و باطن آن
لباس احرام و سرّ آن
احرام و احترام
محرّمات در حال احرام و سرّ آنها
ورود به حرم
تلبيه و سرّ آن
سرّ تكرار تلبيه
فرازي از حديث شبلي از امام سجاد7 در شناخت حج كامل
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 264 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد اوّلين بخش از حج تمتع، عمره تمتع است كه شخص در ميقات محرم ميشود و حتماً بايد از ميقات محرم شود. عمره تمتع غير از عمره مفرده است، در عمره مفرده از خارج حرم كفايت ميكند. يعني همين كه از حرم بيرون بود، محرم ميشود ولو قدمي باشد كفايت ميكند. لذا براي عمره مفرده ميروند مسجد تنعيم كه از حرم خارج است و در ابتداي مسير مدينه است، از آنجا محرم ميشوند. اما براي عمره تمتع بايد از ميقاتهاي معين شده محرم شود و نوعاً مثل ما و امثال ما كه موفق ميشويم اول مدينه منوّره ميرويم، از مسجد شجره محرم ميشويم.
عرض شد موقع احرام بايد متذكر شويم كه معناي احرام اين است كه شخص بر خود حرام كند آنچه خلاف رضاي خداست. در احرام ظاهري از آنچه كه معيّن شده، و در احرام باطني و معنوي بايد خود را محرم كند در راه خدا و راه محبوبش. خدا محبوب كل كائنات است به مقاماتش و ظهوراتش و الحمدللّه ربّ العالمين از بركات بزرگان دين
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 265 *»
اين ظهورات و مقامات خدا را شناختهايم كه محمّد و آلمحمّدند: و بعد انبياء و بزرگان دينند و در اولياء ايشان ميبايست جستجو كرد نور خدا را. و محبوبيت خدا در اين مقامات تعيّن پيدا ميكند. شخص بايد خود را در حريم الهي ببيند و براي حرمت آن حريم خود را محرم كند و ترك كند جميع آنچه كه رضاي خدا در آن نيست و به طوري به غير خدا نسبت پيدا ميكند. از هرچه نسبت به غير خدا پيدا كرد بايد شخصي كه ايمان دارد، اعتقاد دارد، معرفت دارد، محبّت دارد محرم شود.
آنگاه براي احرام بايد لباس معمولي و عادي را از تن درآورْد و لباس مخصوص معيّن شده را پوشيد و اين رمز آن است كه لباس ما اوصاف ماست، لباس ما اخلاقيات ماست، لباس ما عاديّات ماست به آنچه كه نفوس ما انس گرفته و عادت كرده به آنچه كه تخلّق پيدا كرده، به آنچه متّصف شده، متلبّس به آن شده است؛ لباس در واقع اين است. حال بايد در موقع احرام ببيند اگر لباسش لباس ممنوع است، ممنوع است كه با اين لباس داخل حرم شود. بايد آن لباس را از تن درآورد و خود را از آن لباس برهنه كند ابتداءً. حريم الهي حرمت دارد، نميتوان با هر لباس وارد حريم الهي شد. از ميقات تا حريم الهي نسبتاً خيلي راه است، نوع ميقاتها فاصله دارند. اما حرمت حرم آنچنان شعاع انداخته و حرمت حرم آنچنان آن قسمتها را زير پوشش خود قرار داده كه بايد از ميقات آماده شد و از ميقات بايد محرم شد. لباسهايي كه مناسب نيست براي اين حرم ظاهري در ميقات از بدن خارج ميشود و بايد خارج كرد.
عرض كردم اين سرزمينهاي مقدس، اين سرزمينهايي كه خداوند اينطور به آنها حرمت داده و براي آنها عظمت مقرّر فرموده، اينها يك نشانهها و رمزهايي هستند از سرزمينهاي مقدّس آخرت براي اهل ايمان از اوّل مرگ به آن طرف. اين سرزمينها سرزمينهاي قداست و عزّت است، سرزمينهاي حرمت است و جلالت، سرزمينهاي انوار الهي است. قبر براي مؤمن منوّر است به نورخدا، سرزمين قدس الهي است قبر مؤمن.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 266 *»
فرمود قبر مؤمن رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنةِ([62]) روضهاي است از روضههاي بهشت. دار رضاي خداست، آثار رحمت در آنجاست. برزخ سراسرش اينچنين است. سرزمين آخرت هم كه معلوم تا منتهي ميشود به بهشت. مؤمن در تمام اين مسير در سرزمينهاي قداست و نزاهت و طهارت وجود و حضور مييابد و با انواع رحمتها و انوار الهي روبرو ميشود. اين حج رمزي است كه خود را آماده سازد شخص براي يكچنين دورهاي.
حال موقع احرام بايد متذكّر شود كه اگر نفس او متخلّق است به اخلاق ناپسند كه با آن اخلاق نميتواند در حريم قدس الهي داخل شود، ممنوع است. اگر نفس متّصف است به صفاتي كه نميتوان با آن صفات در محضر اولياء خدا حاضر شد و با ملائكه قدس و ملائكه قرب روبرو شد، نميشود با آن صفات، با انوار رحمت و آثار رحمت الهي روبرو شد اگر آن صفات در نفس وجود دارد خود را از آن صفات بايد برهنه كند. آن صفات را از خود دور كند، آن عاديات و مأنوسات نفس كه ممنوع است همراه انسان وارد حريم الهي شود از خود دور سازد. خواه و ناخواه اعمال ظاهري ما انگيزههايش صفات نفساني ماست. اعمال زودگذر را نميگويم، اعمال تصنّعي را نميگويم، نوع اعمال تصنّعي و زودگذر اينها مطرح نيست. اعمالي كه نوعاً به آن اعمال مبتلا هستيم و از جوارح ما سر ميزند مثلاً حالات معمولي چشم، حالات معمولي گوش، حالات معمولي زبان، حالات معمولي دست و پا، اينها يك اموري هستند كه خواه و ناخواه از صفات نفساني ما سرچشمه ميگيرند. انگيزههاي اين اعمال در نفْس ما وجود دارد. قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلي شاكِلَتِهِ([63]) آن انگيزههاست كه چشم را واميدارد به نگاه و گوش را واميدارد به شنيدن، زبان را واميدارد به گفتن، دست را واميدارد به انجام دادن، پا را واميدارد به رفتن؛ آنها اين اعمال را ميسازند. حال وقتي كه بنا باشد شخص در ميقات متذكر شود كه اگر آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 267 *»
صفات نفساني ممنوعند، نميشود با آن صفات وارد حرم الهي شد، آنها حرام است، بايد ترك كرد، دور كرد، خواه و ناخواه اعمالي هم كه از اين صفات سرچشمه ميگيرد آن اعمال هم ممنوع است، آن اعمال هم بايد از اين اعضا گرفته شود و اين اعضا متلبّس به آن اعمال نباشند. عمل، لباس عضو است همچنان كه صفت، لباس نفْس است. نفس اگر متلبّس است به صفت بد، اين لباس حرام است اجازه ندارد با اين لباس داخل شود در حريم الهي. عضو هم همينطور است، پايي كه به معصيت راه ميرفته و ميرود، آن پا نبايد قدم بگذارد بر سرزمين طهارت، و همچنين ساير اعضاء بدن.
شخص حاج بايد بداند كه درحديث فرمودند كه اين حرم مقدس الهي آنچنان در نزد خدا مقرّب است و محترم است و معظّم كه خدا نيافريده است زميني را كه مكرّمتر باشد از اين زمين، نيافريده است سنگي را كه مقدّستر باشد و مكرّمتر باشد در نزد او از سنگهاي اين زمين. نيافريده است خاكي را كه مكرّمتر باشد از خاك اين زمين، نيافريده است گياهي كه در نزد او مكرّمتر باشد از گياه اين زمين. احكامي كه مقرّر شده براي حرم نشان ميدهد حرمت اين سرزمينهاي مقدّس و معظّم و مكرّم را. وقتي كه ظاهر امر چنين است، باطن آن سرزمينهاي قداست، باطني كه حضور اولياء بودن است و در محضر اولياء خدا حاضر بودن است و تقرّب جستن به خانه باطني الهي، وجود مبارك امام و حرمات آن بزرگوار و قرقگاههاي آن بزرگوار از مقام اركان و نقبا و نجبا، اينها همه حرمت دارند. بايد نفس را از آن صفات ذميمه پاكيزه كرد و بدن را هم و اعضا را هم از اعمال ناپسند برهنه كرد و آنگاه لباس مناسب پوشيد كه لباس احرام است. اين لباس لباسي است كه مناسبت دارد با حرم الهي، مناسبت دارد با سرزمينهاي قداست. همين لباس را بايد تهيه كرد براي عالم آخرت، براي سير معنوي، براي حج باطني. بايد صفات حميده را اكتساب كرد، نفس را به صفات حميده متّصف كرد و اعمال بدني را هم مبدّل كرد به اعمال خير. بايد چشم ببيند اما باتقوي، صفت تقواي نفْس انگيزه ديدن چشم باشد، صفت تقواي نفس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 268 *»
انگيزه شنيدن گوش باشد و انجامدادن دست و رفتن پا و گفتن زبان و ساير جوارح؛ اينچنين بايد آماده شد.
بعد لباس احرام را كه پوشيد از همانجا قبل از تلبيه مستحب ميشود كه نكند كارهايي را كه بر محرم حرام است. چون غسل كرده لباس احرام پوشيده، آماده شده براي تلبيه، سعي كند ترك كند. اگر ترك نكند، مرتكب شد آن اعمالي را كه نبايد محرم انجام بدهد، باز مستحب ميشود اعاده غسل دوباره بايد غسل كند. چرا كه مرتكب شده آنچه كه شخص بايد ترك كند. ابتداءً در مورد اين بدن اين است كه استشمام بوي خوش و زينتهاي ظاهري و سرمه كشيدن، اينها را بايد ترك كند در حال احرام كه واجب است، قبل از تلبيه هم بايد متوجّه باشد كه اين امور انجام نشود كه مبتلا نشود به ارتكاب آنچه كه ميبايست ترك كند بعد از اين. اينها اموري است كه به حسب ظاهر دستوراتش ذكر شده است و اما از نظر باطن، اين مطلب باز رمز اين است كه متذكّر باشد كه در وقتي كه آشنا شده با خداي خود و ميخواهد وارد شود در حريم قدس الهي، تقرّب بجويد به درگاه او بايد از زيورهاي دنيايي و تعلّق به زيورهاي دنيايي خود را رها سازد و از توجّه به شؤونات دنيايي خود را منصرف كند، آلوده نسازد خود را به اموري كه آن امور خلاف رضاي خداست، و نفس را تقويت ميكند و عقل را ضعيف ميكند. تمام آنچه كه مربوط ميشود به امر دنيا باعث تقويت نفس است و تضعيف عقل. عقل با توجّه به آخرت قوّت پيدا ميكند ولي نفس با توجّه به دنيا قوّت پيدا ميكند. نوع آنچه كه حرام شده در شريعت از غنا، غنا حرام شده، شراب حرام شده، قمار حرام شده در شريعت و از اين قبيل امور، اينها همه اموري است كه به نحوي باعث تقويت نفس امّاره بالسوء است و آنها را حرام كردهاند. در مقابل اموري كه باعث تقويت عقل است يا واجب شده و يا مستحب گرديده. هرچه كه حرام است، هرچه مكروه است اينها باعث تقويت نفس امّاره بالسوء است.
حال شخص محرم متوجّه ميشود كه در حال احرام براي اين حرم ظاهر بايد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 269 *»
اموري كه باعث تقويت نفس اوست اين امور را ترك كند. البته استشمام رايحه و بوي خوش بوييدن، استشمام كردن عطرها باعث تقويت نفس است، زينت كردن باعث تقويت نفس است، انگشتر به قصد زينت پوشيدن و همچنين ساير زينتها، سرمه كشيدن چشم را تقويت ميكند و چشم كه تقويت شد براي نفس حالت انبساط پيدا ميشود؛ وقتي كه چشم قوّت بيشتري پيدا بكند نفس هم انبساط پيدا ميكند. حال بايد در باطن و حج باطني و وارد شدن در حريم قدس باطني انسان اموري كه باعث تقويت نفس امّاره بالسوء است آنها را ترك كند و متوجّه شود كه هرچه نفس را قوّت ميبخشد در واقع چشم عقل ضعيف ميشود و چشم نفس امّاره قوّت پيدا ميكند. بايد تحصيل كند چشم باطني را و تضعيف كند چشم ظاهري را كه چشم باطني چشم انساني است.
ما ديدمان در دنيا ديد نفساني است، ديد ما ديد عقلاني نيست. عاقل كارش مثل كارهاي ما نيست. ما چون ديد نفسانيمان در دنيا قوّت دارد از اين جهت كارهاي ما كارهاي سفيهانه است. اين دلبستگيهاي ما به خوردنها و آشاميدنها، استراحتها، رفاهها و ساير اموري كه مربوط به اين بدن است و آسايش اين بدن و تقويت اين بدن، بالاخره اين امور تمام از ديد نفساني است. عقلا در دنيا زندگانيشان مثل ما نيست. حالات يك عاقل را بخواهيم بدانيم فرمايش حضرت امير7 است در نهجالبلاغه مذكور است در وصف متّقين، ببينيد مطابقت كنيد. زندگانياي كه براي يك متّقي امام7 ذكر ميفرمايند خطبهاي است كه همّام از حضرت تقاضا كرد براي من وصف كنيد متّقين را. حضرت مختصري فرمودند كه متّقين آناني هستند كه چه و چه و خدا با متّقين است. اصرار كرد حضرت قبول نميفرمودند. اصرار زياد كرد، حضرت شروع كردند به بيان زندگي ظاهري و معنوي و روحاني يك متّقي. فرمايش حضرت كه تمام شد همّام صيحهاي زد و مُرد، از دنيا رفت.([64]) آن زندگاني را كه حضرت ذكر ميفرمايند تطبيق كنيم آيا با زندگانيهاي ما
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 270 *»
موافقت ميكند؟ پس زندگانيهاي ما زندگانيهاي سفيهانه است. بدون تعارف از ديد نفس امّاره بالسوء است، از ديد عقل نيست. نميتوان زندگي عقلاني داشت، انسان را نسبت ميدهند به جنون اگر بخواهد چنين زندگي داشته باشد. در ميان اين بشرها او را مجنون خواهند شمرد و شايد اين فرمايش رسول خدا اَكْثَرُ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَلْبُلْهُ([65]) به همين معني باشد نه اينكه بيشتر اهل بهشت ديوانگان باشند يا سادهلوحان باشند. بلكه مقصود كساني ميباشند كه نسبت به امور دنيا طوري رفتار ميكنند كه هركس ميبيند آنها را ميگويد اين ابله است و اگر امروز عاقلي در ميان ما پيدا بشود بخواهد آنچنان زندگي داشته باشد، همه ماها، حتّي ما او را ابله ميشمريم و حال آنكه زندگاني عاقل غير از اين زندگانيهاي ماست. او با چشم عقل ميبيند، او با ديد عقل راه ميرود و با ديد عقلاني زندگي ميكند ما با ديد نفساني.
حال بايد در حال احرام شخص سرمه نكشد، يعني چشم ظاهر را تقويت نكند؛ رمز اين است كه كاري نكند چشم نفس امّاره بالسوء قوّت بگيرد و هميشه با ديد نفساني به اين دنيا و زندگي دنيا و شؤونات دنيوي نگاه كند بلكه بگذارد عقلش قوّت بگيرد و ديد عقلانيش قوّت بگيرد به ترك كردن لذّتها، ترك معاصي، ترك شهوات، ترك تمايلات نفساني. بلكه توجّه به آخرت و متذكّر شدن، مرگ در نظر داشتن، حساب در نظر داشتن و يقين به اينكه بالاخره عاقبت كار يا رفتن به بهشت است و يا رفتن به جهنّم و جاي ديگري نيست و راه ديگري نيست. مسير منتهي ميشود يا به بهشت يا به جهنّم. بنابراين بايد به فكر بود و از اين درس احرام متذكّر اين نكته شود كه تحصيل چشم عقلاني كند و تضعيف چشم نفساني، تحصيل گوش عقلاني كند و تضعيف گوش نفساني و همچنين ساير امور. از لذّتها، از معاصي، از شهوات چشم بپوشد و آماده شود براي يكچنين زندگاني در موقع احرام و در حجّش كه ادامه پيدا كند. وقتي هم كه برميگردد اين درسها در روح او، در دل او اثر گذاشته باشد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 271 *»
آنگاه كه آماده شد با اين شرايط كه عرض شد خود را مناسب ديد به ظاهر و باطن لباس احرام پوشيده، غسل كرده ظاهراً، تنظيف بدن كرده ظاهراً، حالا اين هيأت را اجازه ميدهند داخل شود در سرزمين قدس الهي و از ميقات بگذرد برسد به حرم. از نظر ظاهر خيالش آسوده شده، از نظر باطن هم بايد خيالش آسوده شده باشد كه با غسل توبه و آب توبه وندامت و بلكه آتش ندامت، گناهان او را سوخته باشد و پاك و پاكيزه كرده باشد باطن خود را و با پوشيدن لباسهاي معنوي تقوي، عزّت، عفّت، شرافت، فتوّت، مروّت، سخاوت، گذشت، عفو، اغماض. در هر صورت تمام فضائلي كه بايد به آن متلبّس بشود خود را متلبّس كرده، لباس معنوي هم پوشيده و از آنچه كه بر او حرام بوده دست كشيده ديگر نه زينت كرده، نه در چشم سرمه كرده به حسب ظاهر، نه لباس دوخته پوشيده، نه و نه. در باطن هم معاصي را ترك كرده، لذّتها را ترك كرده، شهوات را دور ريخته و شده سرتا پا شخصي عاقل نه سفيه. شخصي متّصف به صفات عقل نه متّصف به صفات نفس امّاره بالسوء. حال ظاهر و باطنش را كه ميبيند مناسب شده با حرم ظاهر و حرم باطن، اجازه دارد بگويد « لبيك » معني لبيك يعني آري، بله پروردگارا، من آمادهام بهفرمانت رفتار كنم ندايت را شنيدم، در مقام اجابت برآمدهام. لبّيك را به مقداري كه دستور دادهاند بايد گفت كه چهار لبّيك واجب است بقيه مستحب است و تا هفتاد فرمودند بگويند و ذكر كردهايم حديثش را.([66])
اين لبّيك كه ميدانيد معنايش را، تلبيه يعني جواب گفتن. در عرب مرسوم است به جاي بله در زبان فارسي كه وقتي صدايمان ميزنند ميگوييم بله، عرب ميگويد لبّيك. معني آن اين است كه بله در خدمتم، صدايم زدي آمدهام، هم آمدهام و هم آمادهام كه خواست تو را و فرمايشت را اطاعت كنم و در حضورت حاضر بايستم. حال خداوند دعوت فرموده براي اين حرم ظاهر بندگان خودش را. وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ خدا آنقدر اطراف بلادش دلهايي دارد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 272 *»
كه كنده شده از جا. تا ابراهيم صدا زد هَلُمَّ اِلَي الْحَجِّ تا فرمود هَلُمَّ اِلَي الْحَجِّ([67]) شنيدند به قدرت پروردگار، شنيدند همه حتّي آنان كه به شكل ژنها بودند در نسلها، در صلبها، همه و همه شنيدند و جواب گفتند آن دلهايي كه كنده شده بود از جا به شنيدن نداي ابراهيم علي نبيّنا و آله و عليه السلام. خدا هم كه اطمينان ميدهد به ابراهيم تو صدا بزن، تو اعلام بكن در ميان مردم به اين امر بزرگ قصد خانه من، آهنگ حرم من بالحج وَ اَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ اعلام كن يَأْتُوكَ رِجالاً خيليها هستند، اينقدر دلها كنده شده، اينقدر آمادگي هست، تو صدا بزن ميآيند پاي پياده وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ پس معناي تلبيه اين شد. حال اگر خداي نكرده كسي آمادگي در خود نميبيند، مهيا نكرده خود را براي گفتن لبّيك، چطور ميتواند بگويد لبّيك؟
در حديث دارد در يكي از حجها حضرت سجاد7 محرم شده بودند، خواستند تلبيه بگويند، لبّيك بگويند، زبان مباركش به لبّيك نميگرديد، گريه وجود مباركش را گرفته بود، لرزه بر اندام نازنينش افتاده بود، رنگ از چهره مبارك پريده بود، كي؟ سيّدالساجدين، زينالعابدين، آن كسي كه رقيبي مثل شيطان به او گفته « يا عَلِيّ اَنْتَ سَيِّدُ الْعابِدينَ كَما سُمّيتَ » باورش نميشد كه او زينالعابدين است. خدا فرمود من ترا مسلّط ميكنم برو متعرّضش بشو در نماز ترا مسلّط ميكنم بر او، برو. شيطان آمد مجسّم شد به شكل افعي، آمد گِرد حضرت گرديد در حال نماز، ديد ابداً توجّه ندارد. نه اينكه بفرماييد به قدرت امامت و يا روح ولايت و اينگونه سخنان. بلكه در همين مقام عبوديت و بندگي، در همين مقام، كسي كه در محضر خداست چطور توجه كند به خودش؟! هرچه دور حضرت گرديد، ديد توجهي نميفرمايد امام7. گفت خدايا باز هم به من تسلّط بده، گفت مسلّطي. آمد شست پاي حضرت را در دهان گرفت، ديد نه، ابداً توجه ندارد. گزيد، زهر ريخت توي بدن حضرت، ديد ابداً توجه ندارد. خوب كارهايش را انجام داد،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج جلد 1 صفحه 273 *»
ديد ابداً توجه نكرد. ايستاد كنار عرضه داشت « يا عَلِيّ اَنْتَ سَيِّدُ الْعابِدينَ كَما سُمّيتَ » صلوات الله عليه.([68]) چنين بزرگواري نميتواند لبّيك بگويد، لبّيك به زبان مقدسش نميآيد، كسي كه سرتاپا لبّيك است، كسيكه عمر را به لبّيك گذرانده در مقام عبوديت و بندگي. عرضه داشتند يا ابن رسول اللّه آخر چرا اين حال به شما دست داده؟ چرا نميفرماييد لبّيك؟ فرمود ميترسم از كساني باشم كه اگر بگويم لبّيك خدا بفرمايد لالَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ.([69]) نعوذباللّه تو دروغ ميگويي، تو راستي آماده نيستي، نيامدهاي، در خدمت نيستي، چرا با ما از راه دروغ پيش آمدهاي؟
حال اگر كسي آماده شده ظاهر و باطنش و ميتواند بگويد لبّيك، خوشاحال او كه ميگويد لبّيك. و معنايش عرض كردم يعني درخدمتم، اجابت ميكنم نداي تو را و قابليت دارم و تحصيل قابليت كردهام براي شرفيابي در حضورت و حاضر بودن در محضرت. آنگاه ميفرمايد كه مستحب است كه تلبيه را در همه حال بگويند، اگر در پستي قرار ميگيرند بگويند لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ لبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لا شَريكَ لَكَ.([70])
ببينيد چطور توحيد در همهجا بايد جاري بشود. در پستي لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ پستي را ميبيند معنايش اين است كه در تمام پستيهاي روزگار در همه حال لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ من در خدمتم، دور نميشوم از خدمت اگرچه در پستي باشم و در گرفتاري و در شدّت و در ابتلاء و در فقر هرچه، هرچه پستي باشد لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ باز هم اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ باز هم لا شَريكَ لَكَ.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 274 *»
اگر در بلندي قرار ميگيرد بگويد لبّيك تا آخر. يعني باز هم متذكّر است شخص مؤمن و در احرام واقعي و حقيقي در حرم الهي. چنين كسي در بلنديهاي زندگي، مقام، شأن، جاه، جلال، عزّت، ثروت، مكنت هرچه و هرچه در همه حال لبّيك، خدايا در خدمت تو هستم، از محضر تو نرفتهام بيرون، خود را در محضر تو ميبينم و حاضر در خدمت تو لا شَريكَ لَكَ فقط ترا عبادت ميكنم و بندگي و اطاعت و فرمانبرداري تو را دارم. اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ هرچه هست از آن توست، هيچ چيز از آن من نيست همه از آن توست لا شَريكَ لَكَ اگر برخورد ميكند با جمعي، فردي، بطور كلي در هر حالي بايد بگويند و متذكر باشند لبّيك را. پياده ميشوند، سوار ميشوند لبّيك را اعاده كنند، تكرار كنند كه با تجديد لبّيك، تجديد روحيّه ميكنند و تجديد احساس و ادراك حضور و محضر الهي ميكنند وخود را در هر حال در محضر خدا ميبينند و خدا را شاهد بر حال خود.
مرحوم محدّث سيّد نعمتاللّه جزايري حديثي ذكر ميفرمايد از حضرت سجاد7 كه در يكي از سفرهاي حج كه مراجعت ميفرمود([71]) شخصي به نام شِبْلي كه شايد از متصوّفه آن زمان بوده. البته در اهل تصوّف آن زمان، زمانهاي اول ظهور اسلام و صدر اسلام و ابتداي پيدايش اين مرام در بين مسلمين، اين برنامههاي بعدي نبوده. از نظر اعتقادي چندان انحرافي برايشان نبوده. از نظر عمل اينها برنامههاي خاصي داشتهاند از ترك ازدواج، ترك كسب و كار، پرداختن به ذكر و نماز و عبادت و گوشهگيري، انزوا، اين برنامهها بوده. احتمالاً اين شِبلي يكي از آنها بوده و حضرت اينگونه او را متذكر ميسازند براي خاطر اينكه آشنا شود با اساس ديانت اسلام كه اقتضا ميكند جميع امور بر اساس معرفت صحيح و تعليم صحيح از خاندان وحي باشد. حضور حضرت شرفياب ميشود به عنوان استقبال حضرت، خدمت حضرت ميرسد. حضرت ميفرمايند كه حَجَجْتَ يا شِبْلي تو هم حج رفتهاي امسال؟
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1413 جلد 1 صفحه 275 *»
عرض ميكند نَعَمْ يَاابْنَ رَسُولِ اللّهِ بله رفتهام. فَقالَ أ نَزَلْتَ الْميقاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخيطِ الثِّيابِ وَ اغْتَسَلْتَ ؟ آيا وارد شدي در ميقات و لباس دوخته از تن درآوردي و غسل كردي؟ قالَ نَعَمْ عرض كرد بله. قالَ فَحينَ نَزَلْتَ الْميقاتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطّاعَةِ فرمود وقتي كه به ميقات رسيدي و لباس را از تن درآوردي آيا نيت كردي؟ نيّت كردي به اين معني، يعني اين درس را گرفتي و اين روحيه براي تو پيدا شد كه لباس معصيت را از تنت درآوردهاي و لباس طاعت پوشيدهاي؟ قالَ لا گفت نه، توجه نداشتهام به اين امر. قالَ فَحينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخيطِ ثِيابِكَ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّياءِ وَ النِّفاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبُهاتِ فرمود آن موقعي كه لباس دوخته از تن درآوردي، نيّت كردي و اين روحيه براي تو پيدا شد كه خود را برهنه كني از ريا، از نفاق، از داخل شدن در شبهات؟ قالَ لا عرض كرد نه. قالَ فَحينَ اغْتَسَلْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطايا وَ الذُنُوبِ فرمود آيا هنگامي كه غسل ميكردي، در فكر شدي كه غسل ميكني از گناهان، از خطاها؟ قالَ لا عرض كرد نه. قالَ7 فَما نَزَلْتَ الْميقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخيطِ الثِّيابِ وَ لااغْتَسَلْتَ فرمود پس بدان تو نه در ميقات وارد شدي و نه هم از لباس دوخته برهنه شدي و نه هم غسل كردي. يعني وقتي كه اين معنويتها براي تو پيدا نشده، ظاهر هم هيچ فايدهاي براي تو نخواهد داشت و اثري در تو نگذارده، پس گويا اين اعمال را انجام ندادهاي.
اميدواريم خداوند به فضل و كرمش و به حق اوليائش به همه ما توفيق حجگزاردن ظاهري و معنوي عنايت بفرمايد و از حاجّ ظاهري و معنوي همه ما را قرار دهد. اگر هم موفق نميشويم طبق وعدهاي كه فرمودهاند، فرمودند شما هستيد كه به بركت ولايت ما نماز داريد، شماييد كه به بركت ولايت ما روزه داريد، شماييد كه به ولايت ما و بهواسطه داشتن ولايت ما حاجّ و حجگزاريد. انشاءاللّه خداوند نعمت ولايت را از ما نگيرد و دلهاي ما را جاي نور محبّت و معرفت اوليائش قرار بدهد و با همين نور، ما را از دنيا ببرد.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد
([1]) علل الشرايع باب165 العلة التي من اجلها سمي الصفا صفا و المروة مروة ص431
([2]) مستدرك الوسائل ج9 كتاب الحج، ابواب مقدمات الطواف ص317
([3]) وسائل الشيعة ج3، كتاب الصلوة، ابواب القبلة باب استحباب التياسر لاهل العراق و من والاهم قليلاً ص221 و مستدرك الوسائل ج3، كتاب الصلوة، ابواب القبلة باب استحباب التياسر لاهل العراق و من والاهم قليلاً ص180
([5]) بحارالانوار ج99 ص218 و 220
([6]) علل الشرايع باب143، العلة التي من اجلها صار الطواف سبعة اشواط ص406
([11]) بحارالانوار ج58 ص27 قال: حملة العرش ثمانية لكل واحد ثمانية اعين كل عين طباق الدنيا. نقل از علي بن ابراهيم (و في حديث آخر: حملة العرش ثمانية اربعة من الاولين و اربعة من الآخرين فاما الاربعة من الاولين فنوح و ابرهيم و موسي و عيسي و اما الاربعة من الآخرين فمحمد و علي و الحسن و الحسين) و معني يحملون العرش يعني العلم.
([13]) مقصود از اين مؤثر بودن در مباحث ديگر بيان شده است كه بالاخره نفع اين صلواتها و دعاها به خود ما برگشت دارد.
([15]) وسائل الشيعة ج9، كتاب الحج ابواب الطواف ص492 و مستدرك الوسائل ج9 كتاب الحج
ابواب الطواف ص420
([16]) من لايحضره الفقيه ج2، كتاب الحج، نكت في حج الانبياء ص232 و بحارالانوار ج12 ص105
([17]) من لايحضره الفقيه ج2 باب فضائل الحج ص220
([18]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص220
([19]) تهذيب الاحكام ج5، باب ثواب الحج ص19
([20]) تهذيب الاحكام ج5، باب ثواب الحج ص21
([21]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص203 و 204
([23]) بحارالانوار ج46 ص147 و 148 ـ و عوالم ج18 ص304
([25]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص216
([26]) من لايحضره الفقيه ج 2، باب فضائل الحج ص 221
([27]) من لا يحضره الفقيه ج 2، باب فضائل الحج ص 221
([28]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص221
([30]) تهذيب الاحكام ج5، باب في ثواب الحج ص21
([31]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص222
([32]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص223
([33]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص223
([34]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص225
([35]) من لايحضره الفقيه ج2، باب فضائل الحج ص 228
([36]) من لايحضره الفقيه ج 2، باب فضائل الحج ص 228
([38]) بحارالانوار ج30 باب مثالب عمر، الطعن الرابع ص630 و حديقهالشيعة ص272
([41]) مصباحالشريعة، الباب الحادي و العشرون، في الحج
([51]) بحارالانوار ج77 ص168، قسمتي از حديث
([53]) شرح خطبه طتنجيه ص350: خطبةالبيان
([66]) مستدرك الوسائل ج9، كتاب الحج ابواب الاحرام ص176 و ص183
([70]) مستدرك الوسائل ج9، كتاب الحج، ابواب الاحرام ص183
([71]) مستدرك الوسائل، ج10، كتاب الحج3 ص166