01-2 نماز جلد اول – چاپ – قسمت دوم

نماز اعظم ارکان دین

 

جلد اول – قسمت دوم

 

سید احمد پورموسویان

 

«* نماز جلد 1 صفحه 184 *»

مجلس 18

 

(شب سه‌شنبه ـــ  29 شوال‌المکرم 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t  تشهد و عرضه‌شدن بر مقام ولايت

t  عرضه عبوديت بر ميزان آن

t  سرّ هيأت تشهد

«* نماز جلد 1 صفحه 185 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

مراتب خضوع و خشوع در نماز، به سجده منتهی می‏شود که نمازگزار در سجده این‏قدر در مراتب خضوع و خشوع ترقی کرده که برای او حالت فناء دست می‏دهد به‌طوری که در نزد ظهور نور علوّ الهی کاملاً مضمحل است. این اضمحلال و فناء با حالت سجده اظهار می‏شود. نمازگزار باید متوجه باشد که حالت سجده حالت اظهار فناء و اضمحلال او است در نزد یک‌چنین ظهوری از ظهورات الهی.

حالت تشهد، رمز است برای بیان رسیدن به پیشگاه ولیّ‏اللّه مطلق و عرضه‌شدن بر مقام ولایت. کسی که یک دوره سیر و سلوک را انجام داده، یک دوره مراحل عبودیت را طی کرده، حال باید خود را بر نسخه اصلی عبودیت عرضه کند. آن نقشی که از خود اظهار کرده و یا بر لوح وجود خود ترسیم نموده، اینک باید آن نقش را با تابلو اصل مطابقت کند. خود را و مراتب تکاملی خود را بر وجود مبارک امام صلوات الله و سلامه علیه عرضه بدارد که او اصل عبودیت است و حقیقت عبودیت از او است و عبد حقیقی، وجود مبارک ولیّ‏اللّه مطلق، امام به‌حق، امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است. خود را بر جمیع شئونات عبودیت که در او بارز و آشکار است عرضه بدارد. او در مقامی است که همه باید خود را بر او عرضه بدارند، او میزان اعمال است.

«* نماز جلد 1 صفحه 186 *»

خدا روزی فرماید در حرم مطهرش در نجف اشرف عرضه می‏داریم: السّلام علیٰ میزانِ الاعمال.([1]) آن‌موقعی که در آن حرم مقدس می‌ایستیم، این عبارت را عرض می‌کنیم. چه حرمی است و چه زیاراتی درباره امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه از ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین رسیده است! الحمدلله رب العالمین این زیارات همه‏اش خزائن علم و مخازن حکمت و معرفت است که ائمه سلام الله علیهم اجمعین به ما تعلیم فرموده‌اند و در نزد آن قبر مطهّر و ضریح منوّر عرضه می‌داریم. و همچنین برداشت‌های نورانی مشایخ عظام ما+ از این زیارات شریفه همه‌اش مخازن حکمت و خزائن معارف است. الحمدلله رب العالمین. خدا ایمان و تسلیم و تصدیق‌داشتن این مضامین شریفه دعاها و زیارات وارده از ائمه معصومین؟عهم؟ را از ما نگیرد.

یکی از جملاتی که در زیارات حضرت رسیده همین است که عرضه می‏داریم: السّلام علیٰ میزان الاعمال سلام بر تو که وسیله سنجش همه اعمال بندگان هستی. نیکان با تو سنجیده می‏شوند و به وفاق با تو و موافقت با حدود ولایت تو مشخص می‏گردند و بَدان هم به تو سنجیده می‏شوند یعنی به خلاف با مقامات و شئونات ولایتی تو شناخته می‏شوند. از این جهت تو برای همه نیکان رحمتی و تو برای همه بَدان عذابی.([2])

پس بعد از آنکه نمازگزار یک دوره سیر و سلوک را طی کرده و مراتب خضوع را پیموده و مرتبه فناء برایش دست داده، حال باید خود را بر ولیّ‏اللّه عرضه بدارد. این عرضه‌شدن بر ولیّ‏اللّه دو عرضه‌شدن است: یک عرضه‌شدنِ عمومی و کلی و اضطراری است که در صحرای قیامت خواهد بود که اولین و آخرین، انبیاء، اوصیاء، مؤمنین، صالحین و کفار، همه و همه خواه‌نخواه در محشر کبریٰ بر مقام ولایتیِ

«* نماز جلد 1 صفحه 187 *»

امیرالمؤمنین؟ع؟ عرضه می‏شوند. هیچ‏کس نمی‏تواند در آنجا خود را از این عرضه باز دارد و خود را از این عرضه معاف کند و از آن فرار کند؛ نشدنی است. و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حکومتِک.([3]) انبیاء و اوصیاء بر او عرضه می‌شوند! هیچ‌کس نمی‌تواند خود را از این عرضه معاف کند. آن بزرگوار بر منبر وسیله یک درجه پایین‏تر از مقام رسول‏اللّه؟ص؟ قرار می‏گیرد و لواء حمد به‌دستور رسول‌خدا؟ص؟ به دست امیرالمؤمنین؟ع؟ داده می‏شود. سایر ائمه؟عهم؟ هم بر همان منبر قرار دارند و آن بزرگوار که حامل لواء حمد است، در این مسألهݘ عرضه‌شدنِ خلایق، مَعروضِ کل است، مَعرَضِ کل است، همه بر او عرضه می‏شوند.

«یوم العَرْض علی اللّه»  که در روایات رسیده،([4]) روزی که همه بندگان بر خدا عرضه می‏شوند، در واقع عرضه بر ولیّ خدا است. چون ذات مقدس خداوند منزه است از آنکه مَعرَض باشد و چیزی و کسی بر ذات او عرضه شود. حتی محمد؟ص؟ بر ذات خداوند عرضه نمی‏شود، با اینکه می‏دانیم در نزد خدا از محمد؟ص؟ بنده‏ای بالاتر و دارای مقام عالی‏تر نیست. با وجود این، آن بزرگوار بر خدا عرضه نمی‏شود و با خدا تطبیق نمی‏گردد. او خودش عرضه‌دارنده است. محمد؟ص؟ خلایق را بر مقام ولایتی امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه عرضه می‏دارد. یکی از اسماء روز قیامت «یوم العَرض علی اللّه» است که وقتی اولیاء از این امر یاد می‏کردند متزلزل می‏شدند، بدنشان به لرزه درمی‏آمد، رنگشان می‏پرید و از یاد این امر ــ که روز قیامت روز عرضه‌داشتن همه اعمال است، ــ مضطرب می‏شدند.([5]) طاعات، حسنات، مبرّات و نعوذباللّه سیّئات،

«* نماز جلد 1 صفحه 188 *»

خلاصه اینکه آنچه انسان کسب کرده و آنچه که در این دار دنیا به‌دست آورده، یعنی آنچه که خودش خود را بر آن متصف ساخته، نقشی که بر خود زده و رنگی که به خود گرفته است، همه بر خدا عرضه می‏شوند؛ «یوم العَرض علی اللّه». از برکات تعالیم مشایخ عظام+ می‏دانیم که عرضه بر خدا یعنی عرضه بر ولیّ خدا.

آن را عرضه کلی و عام می‏گویند که همگی از اولین و آخرین به‌طور اضطراری بر صاحب ولایت کلیه عرضه می‏شوند.

اما در این دنیا صالحین، اهل تقویٰ، اهل مراقبت و مواظبت، آنانی که در فکر ترقی خود هستند، آنها در سیر و سلوک‌ها و در ترقیات خود، خود را بر شئونات ولایتی عرضه می‏دارند. صبح و شام خود را بر امام خود عرضه می‏کنند؛ چون می‏دانند هر صبح و شام نامه عملشان بر امامشان عرضه می‏شود.([6]) این امر را می‌دانند. عرضه‌شدن نامه عمل بر امام، یعنی عرضه‌شدن صحنه و صفحه نفس که از طاعات چه کسب کرده یا نعوذباللّه از سیّئات چه بر لوح وجود خود ثبت کرده است. نامه طاعات و مبرّات و یا معاصی، بر امام وقت، بر حجت خدا، هر صبح و شام عرضه می‏شود. حال اهل صلاح و تقویٰ، اهل سیر و سلوک و مواظبت و مراقبت، خود را در هر صبح و شام بر شئونات ولایتیِ امامشان عرضه می‏کنند. امام خود را حاضر و شاهد و ناظر می‏بینند و رضای او را می‏دانند. فالحقّ ما رضیتموه و الباطل ما سَخِطتموه و المعروف ما امرتم به و المنکَر ما نَهَیتم عنه.([7]) در زیارت بقیّةاللّه صلوات‌الله‌علیه به حضرت عرضه می‏داریم ای امام من، حق آن است که شما آن را پسندیده‏اید و باطل آن است که شما آن را دشمن می‏دارید و معروف و پسندیده آن است که شما به آن دستور داده‏اید و می‏دهید و ناپسند آن است که شما از آن نهی فرموده‏اید و ما را از آن

«* نماز جلد 1 صفحه 189 *»

بازداشته‏اید. جمیع شئون ولایتی معصومین؟عهم؟ روشن است که در همین اموری است که اجمالاً می‏دانیم.

آنانی که در دین اهل مراقبت و مواظبتند و در فکر ترقی و تکامل‌یافتن و صعود در درجات علیین می‏باشند، آنها بهتر از ما و بیش از ما و دقیق‏تر از ما به شئونات ولایتی امام آگاهند. آنها هر صبح و شام خود را بر شئونات ولایتی امام وقت و حجت مطلق الهی عرضه می‏دارند. آنچه موافق می‏بینند خدا را بر آن شکر می‏کنند و ازدیاد توفیق و تسدید را از امامشان طلب می‏نمایند و آنچه خلاف می‏بینند گریه‏ها می‏کنند، اشک می‏ریزند، توبه و انابه دارند و در مقام سرزنش خود برمی‏آیند؛ چه سرزنش‌های جانسوزی دارند و بر خود ملامت‌ها می‏کنند! خوشا بر آنها که وقتی در مقام ملامت خود برمی‏آیند چه حالات خوشی دارند! به امامشان عرضه می‏دارند آقا در مقابل این بدی‌هایی که کرده‏ایم و خلاف‌هایی که مرتکب شده‏ایم، تو هم حق داری ما را سرزنش کنی. آقا این‌قدر ما را سرزنش کن و این‌قدر ما را ملامت کن تا از ما راضی شوی. لک العُتبیٰ حتی‌تَرضیٰ([8]) آقا هرچه می‏خواهی بگو، هر ملامتی و سرزنشی می‏خواهی بفرما؛ بجا است، خیلی من بدم، خیلی بد کرده‏ام. این‏قدر ملامتم کن تا دل مبارکت از من راضی شود.

برای اهل مواظبت و مراقبت این حالت هست که اسمش را «عرضه‏های اختیاری» می‏گذارند؛ یعنی در هر شب و در هر روز قیامت خود را برپا می‏سازند. حاسِبوا انفسَکم قبل اَن‏تُحاسَبوا([9]) خودتان را به معرض حساب درآورید قبل از آنکه در معرض حساب عمومی و همگانی قیامت درآیید. خوشا به حالشان. این را عرضه اختیاری می‏گویند.

نمازگزار هم با پیمودن مدارج کمال و مراتب خضوع و خشوع و به‌دست‌آوردن

«* نماز جلد 1 صفحه 190 *»

مرتبه فناء، یعنی تمام‌شدن دوره سیر و سلوکش و رسیدن به نتیجه، حال برایش موقعیتی فراهم می‏شود که عملاً خودش را در این نقش ولایت و در تابلویی که در آن حدود ولایت را ترسیم کرده، بر نسخه اصلی باید عرضه بدارد و در مقام عرضه برآید. حالِ تشهد بعد از سجده‏ها در رکعت دوم و رکعت آخر نماز، حالِ عرضه اختیاری است و تمرین و رمزی است که نمازگزار عملاً آن را انجام می‏دهد و باید متذکر باشد و بداند که یکی از مراحل سیر و سلوک و ترقی، عرضه‌داشتن بر ولیّ و بر امام است. تشهد به این معنی است.

در تشهد به‌طور متورِّک می‏نشیند که با همین متورک‌نشستن، درک خود را نسبت به ولایت و عظمت ولایت اظهار می‏کند. پای راست مثل دست راست و سمت راست، علامت و رمز عقل است؛ و عرض شد که عقل، ظهور و نور همان عقل کل است که مقامی از مقامات و شئونات محمد و آل‏محمد صلوات‌الله‌علیهم اجمعین است. پس پای راست حکمش این است. حال باید پای چپ خود را از زیر ران‌های خود خارج کند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد که در حال تشهد به حالت تورّک باشد. معنای این عمل این است که من به کمک عقل و نیروی هدایتی که از امامم یافته‏ام، حق را شناخته‏ام و برای حق ارزش قائلم، باطل را هم شناخته‏ام و برای باطل هیچ ارزشی قائل نیستم. من به حق احترام می‏گذارم، هرچه باشد، بزرگ یا کوچک، به نفع من یا به ضرر من. و به باطل هیچ احترام نمی‏گذارم و حرمتی برای باطل قائل نیستم، کوچک یا بزرگ باشد، به نفع من باشد یا به ضرر من؛ فرق نمی‏کند. من حق را بر باطل مسلط می‏کنم و به‌برکت حق و نیروی حق، بر مغز باطل می‏کوبم و باطل را باطل می‏دانم و حرمتگذاری به او را صحیح نمی‏دانم.

در حالت تورّک که روی پای راست را بر کف پای چپ می‏گذارد، معنایش این است که خدایا من باطل را به نیروی حق میراندم و حق را به میراندن باطل زنده نگه

«* نماز جلد 1 صفحه 191 *»

داشتم و غالب و مسلط نمودم. تا باطل نمیرد، حق آن‏طوری که باید، جان نمی‏گیرد؛ و تا حق احیاء نشود، باطل اضمحلال و فناء پیدا نمی‏کند. پس شخص نمازگزار در حال تشهد با انجام تورک، به حقّانیت جمیع حق‌ها از بزرگ و کوچک اقرار کرده، همه حق‌ها از ابتداء آفرینش تا آخر را حرمت‌داری کرده و به همه حق‌ها احترام گذارده؛ و همچنین جمیع باطل‌ها از بزرگ و کوچک از گذشته و حال و آینده، همه را بی‏ارزش و غیرمحترم به‌شمار آورده که باید فانی شود و ارزش بقاء و زنده‌ماندن را ندارد. وضع باطل این است؛ هر طور باشد، هرچه باشد، از هر کس، در هر وقت.

پس این حالت شریف رمزی است که نمازگزار باید حرمتش را بدارد و این نقش را تا جایی که ممکن است انجام دهد. حالت تورک را از دست ندهید که خود این حالت موجب آن می‏شود که خداوند رحمت خود را بر نمازگزار نازل کند؛ چرا؟ چون خود را به صفت خدا متصف کرده و به نقش خدایی درآمده است. کار خدا این است، انّ اللّهَ لایُصلِح عمل المفسدین([10]) لِـیُحِقَّ الحقَّ و یُبطِلَ الباطل.([11]) این کار یکی از کارهای الهی است. مؤمن نمازگزار نیز در حال تشهد با انجام تورک، خودش را به این صفت متصف می‏کند و می‏گوید خدایا من هم که بنده تو هستم، به این سنت تو استنان جسته و از این روش تو استقبال می‏کنم. خدایا من این کار تو را می‏پسندم، من این کار تو را دوست دارم و من هم به این سنت تو و روش ربوبیت تو اقتداء می‏کنم.

مؤمن باید به سنّت‌های الهی احترام بگذارد، به سنت‌های الهی اقتداء کند، به سنت‌های رسول‏اللّه؟ص؟ اقتداء کند، به سنت‌های ائمه هداة معصومین سلام الله علیهم اجمعین اقتداء نماید و خود این اقتداءکردن باعث جلب رحمت و آمرزش و وسیله شمول نعمت‌ها و رضای خدا خواهد بود.

«* نماز جلد 1 صفحه 192 *»

پس این حالت و این نقش هم چون رمز این مطلب است، باعث می‏شود که رحمت‌ها و عنایت‌هایی را جلب کند، خداوند از این بنده راضی می‏شود و به این کارش خشنود می‏گردد و او را بنده خود و احترام‌گذارنده به سنت الهی می‏شمرد. این امر تورک بود.

همچنین نمازگزار در حال تشهد باید به دامن خود نگاه کند و به جای دیگر نباید نگاه کند، دست‌ها روی زانو قرار بگیرد نه سر زانو، دست‌ها نباید کنار بدن افتاده باشد، دست‌ها روی زانو گذارده می‏شود([12]) که همین حالت گذاردن دست‌ها روی زانو، بیان خضوع و خشوع دیگری است که این خضوع و خشوع لازمه جمیع مراتب است و بنده هرچه هم که ترقی می‏کند، نباید آن را از دست بدهد. بنده هرچه ترقی کند، نباید از خضوع و خشوع فراموش کند. خداوند او را ترقی می‏دهد، پس نباید غرور و عُجب او را بگیرد و برای اینکه اظهار کند که خدایا غروری مرا نگرفته، عُجبی بر من عارض نشده و در اثر اینکه تو رفعت مقام به من داده‏ای و مرا به‌برکت این خضوع و خشوع بالا برده‏ای و به حد فناء رسانیده‏ای و حال هم عرضه بر ولیّ را نصیبم کرده‏ای، خدایا من هم خضوع و خشوع خود را فراموش نمی‏کنم، من بنده‏ام، شرمسارم، ذلیلم، به درگاه تو مسکنت دارم. برای اظهار خضوع و خشوع، دست‌ها را روی زانو می‏گذارد و چشم‌ها را به دامن می‏اندازد.

پایین‌انداختنِ چشم، خضوع و حیائی است که لازمه مؤمن است. مؤمن نوعاً این‌طور است. وجود مبارک حضرت سجاد؟ع؟ از اوصافشان همین بود که چشم‌های مبارکشان نوعاً به پایین افتاده بود و کمتر به اشخاص نگاه می‏کردند؛ از این جهت اشخاص هم جرأت نداشتند که در اثر هیبت حضرت به رخساره مبارکش نگاه کنند،

«* نماز جلد 1 صفحه 193 *»

از شدت آن هیبت الهی و جلالی که خداوند بر رخساره مبارک حضرت ظاهر ساخته بود. «یُغْضیٖ حَیاءً و یُغضیٰ مِن مَهابَتِه.»([13]) فَرَزْدَق در شعر خود در وصف حضرت سجاد؟ع؟ گفت: «یُغضیٖ حیاءً» امام؟ع؟ چشم‌های مبارکشان پایین افتاده است، یعنی به کسی خیره نگاه نمی‏کنند.

این خیره نگاه‌کردن خیلی بد است! بی‏اندازه بد است! مؤمنین باید تمرین کنند که به یکدیگر خیره نشوند. حتی در موقعی که عصبانی هستند، خشمگینند و ناراحتند ــ در آن‌وقت طبیعی است که چشم‌ها خیره می‏شود، ــ حتی در آن موقع همت کنند، سعی کنند، تمرین کنند که خیره نشوند. امان از چشمِ خیره! خیلی بد است! اینکه این دستورها داده شده که مثلاً در حال قیام به مُهر و موضع سجود نگاه کنند،([14]) یعنی چشم‌هایشان را به‌طرف آسمان خیره نکنند، حیاء کنند.

حدیثی به خاطرم آمد. مقدمه‌ای عرض کنم؛ گاوها هیچ‏وقت سرشان را به‌طرف آسمان بلند نمی‏کنند، همیشه سر گاو فروافتاده است و چشم‌هایش هم پایین و به‌طرف زمین است. دیده نشده که گاو به‌طرف آسمان سر بلند کند. اگر نظام آفرینش را بخواهیم در نظر بگیریم، گاو می‏بایست خلقتش مستوی باشد، سرش بالا و راست باشد. ولی خداوند می‌دانست که این حیوان ــ به‌طوری که خدا می‏داند ــ اطلاع پیدا می‌کند که گروهی در قوم موسی گوساله‏پرست می‌شوند و بتی به شکل گاو ساخته و می‌پرستند. از آن وقت شرمش آمد، از خدا حیاء کرد و دیگر از شرم و حیاء به‌طرف آسمان چشم بالا نکرد؛ چرا؟ چون به‌شکل او بتی ساخته شده و پرستیده شده و به ساحت وحدت الهی و توحید خدایی جسارت شده است. از این جسارت شرمنده شد. مفاد آن حدیث این است که امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند چون قوم موسی گوساله را

«* نماز جلد 1 صفحه 194 *»

پرستیدند، گاو از حیاء و شرم دیگر به‌طرف آسمان سر بالا نکرد.([15])

خیرگی خیلی بد است! پناه به خدا می‏بریم، خداوند حالت خضوع و خشوع و ذلّت را هیچ‌گاه از ما نگیرد. در حال قنوت به کف دست‌ها نگاه می‏کنیم، چشم‌ها را به‌طرف آسمان یا جای دیگر خیره نمی‏کنیم. خواه‌نخواه نگاه به کف دست، چشم را پایین می‏آورد و حالت خضوع و خشوعی در چشم دیده می‏شود. می‌فرمایند در حال سجده به‌طرف سر بینی نگاه کنید([16]) و بهتر و نزدیک‌تر به خضوع و خشوع است که چشم‌ها در حال سجده به‌نیت اظهار خضوع و خشوع فروافتاده باشد.

خیلی نعمت خوبی است. خوشا به حال آنانی که سعی می‌کنند این حالت را از دست ندهند، به یکدیگر خیره نشوند و با بی‌حیائی به یکدیگر نگاه نکنند. این امر امر شریفی است. «یغضیٖ حیاءً» امام سجاد؟ع؟ چشم‌های مبارکش را پایین می‌انداخت، به کسی خیره نمی‌شد؛ چرا؟ «حیاءً». آخر او از چه کسی حیاء کند؟! از چه کسی شرم کند؟! اصلاً چرا شرم کند؟! شرم مال ما است ولی آن بزرگوار برای تعلیمْ این کار را انجام می‌داد. و بعلاوه سنّت امامتیِ او بر این جاری شد که باید خاضع و خاشع باشد و در مقام عبودیت باشد. و بعلاوه حادثه کربلا مگر حال و حوصله‌ای می‌گذارد و آن غم بزرگ مگر اجازه می‌دهد که شخص چشمش را خیره کند و به این‌سمت و آن‌سمت نگاه داشته باشد؟! مصیبت‌زده غم حسین صلوات‌الله‌علیه دل به جایی ندارد؛ به کجا نگاه کند؟!

«* نماز جلد 1 صفحه 195 *»

فرزدق در وصف حضرت گفت: «یغضیٖ حیاءً» حضرت چشم‌های مبارکش را از جهت حیاء و برای حرمت‌داری از اشخاص پایین می‌انداخت، آنها را محترم می‌شمرد و به آنها خیره نمی‌شد. «و یُغضیٰ مِن مَهابَتِه» اما دیگران که در حضور حضرت بودند، نمی‌توانستند چشم‌هایشان را بالا کنند و به رخساره مبارکش نگاه کنند؛ چرا؟ «من مهابته» از این جهت که در رخساره مبارکش هیبت بود، خدا آن بزرگوار را باهیبت و باجلالت قرار داده بود. به‌عکس اینی‌که مشهور است که می‌گویند زین‌العابدین، امام بیمار و چه و چه؛ و سعی می‌کنند طوری حضرت را معرفی کنند که نعوذبالله حضرت ذلیل بودند. نه، حضرت جلالتی داشتند که مردم نمی‌توانستند چشم‌هایشان را بر رخساره حضرت بیندازند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 196 *»

مجلس 19

 

(شب چهارشنبه ـــ  30 شوال‌المکرم 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t  تشهد و عرضه‌شدن بر خدای متعال

t  سرِّ نشسته‌بودن در حال تشهد

«* نماز جلد 1 صفحه 197 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

عرض شد در نماز مراتب خضوع و خشوع به مقام فناء منتهی می‏شود که سجده یک اشاره و رمزی از مقام فناءِ اهل طاعت است.

ایشان مراتب خضوع و خشوع را به حدی می‏رسانند که فانی می‏شوند به‌معنای اینکه دیگر برای خود وجودی وجدان نمی‏کنند و مستغرق بحر توحید می‏گردند به این معنی که نور علوّ الهی، نور مقام علوّ پروردگار در آنها ظاهر می‏شود و بر آنها متجلی می‏گردد و اثری از آثار انّیّت در وجود ایشان باقی نمی‏ماند. مرحله سجود تمام می‏شود.

بعد از آن عرض شد که حالت تشهد حالت عرضه‌داشتن بر مقام ولایت کلیه است که شخص نمازگزار با پیمودن یک دوره حدود ولایت و ترسیم‌کردن نقش ولایت بر لوحه وجود خود، اکنون خود را بر نسخه اصل و بر تابلو اصلی عرضه می‏دارد که مقام ولایتِ ولیّ مطلق، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه باشد. این آخرین مرحله از مراحل نماز است که رمز و حکایت است از آخرین مرحله‏ای که بندگان آن مرحله را باید طی کنند که مرحله عرضه بر خدای متعال و حَشْر عمومی و قیامت همگانی است؛ آن محشری که اولین و آخرین در آنجا مجتمع می‏شوند و بر خدای متعال عرضه می‏شوند.

«* نماز جلد 1 صفحه 198 *»

اسم آن روز را در فرمایشات «یوم العَرْض علی اللّه» فرموده‏اند؛([17]) روز عرضه‌شدن بر خدای متعال است. حال تصور کنید در آنجا بعد از عرضه بر خدا برای بندگان چه حالاتی خواهد بود و به‌حسب آن حالات، اسم‌هایی برای روز قیامت گفته شده؛ «یوم الحسرة»،([18]) «یوم النّدامة»،([19]) «یومَ تُبلَی السَّرائر»،([20]) نهانی‌ها آشکار می‏شود، حسرت بندگان شروع می‏شود، ندامت و پشیمانی برای آنها فراهم می‏گردد. «یوم الفَزَعِ الاکبر»([21]) روز نگرانی و هول و هراس بزرگ است. این نام‌ها در فرمایشات برای آن روز رسیده و اینها از جهت حالاتی است که در آن روز برای بندگان فراهم خواهد شد.

اجمالاً نمازگزار چون متوجه است و به معاد عقیده دارد، پس در تشهد باید به یاد آن روز بیفتد، آن روز که به‌طور اضطرار روز عرضه بر خداوند است که همه خواه‌نخواه باید در آن محشر حاضر شوند، به جمیع مراتب خود در آنجا باشند و به جمیع اعمالشان بر خدا عرضه گردند. این را «عَرضِ علی اللّه به‌طور اضطرار» می‏گویند.

اما اهل مراقبت و اهل سیر و سلوک، اقلاً در هر صبح و شام برای خودشان این حالت را دارند و بر خود قرار می‏دهند که خود را بر خدای خود عرضه بدارند، خود را بر ولیّ خدا عرضه بدارند، همان‏طور که فرموده‏اند در هر صبح و شام اعمال شما بر امام وقت عرضه می‏شود([22]) و می‏دانیم امام؟ع؟ بر تک‌تکِ ما مُشرِف می‏شوند. معنی عرضه‌داشتن این است که امام؟ع؟ بخصوص بر تک‌تک ما مشرف می‏شوند و آن بزرگوار لوح نفس ما را قرائت می‌فرمایند. آنچه از اعمال انجام داده‏ایم بر لوح نفس ما

«* نماز جلد 1 صفحه 199 *»

ثبت شده است، همان نامه عمل ما است؛ همان را امام می‏خوانند. آنچه از اعمال ما که در شب انجام شده به‌هنگام صبح می‏خوانند و از صبح تا شب هرچه انجام شده در اول مغرب می‏خوانند.

باید متذکر باشیم و لااقل در این دو وقت به استغفار بپردازیم، به توجه به اماممان بپردازیم. از کارهایی که کرده‏ایم و به آن واسطه صفحه و لوح نفس را کدر کرده‏ایم برای ما حالت ندامتی باشد. از آن کدورت‌ها و از آنچه که بر لوح نفس ما ثبت شده ندامتی داشته باشیم. در صبح مخصوصاً، بعد از نماز صبح یا قبل از نماز صبح، توجهی به مولای خود داشته باشیم و متوجه باشیم که موقع عرض عمل ما بر آن بزرگوار است و غروب هم همین‏طور قبل از نماز مغرب یا بعد از نماز مغرب به حضرت توجه نماییم و عرضه بداریم که آقا به نظر عفو بر  نامه عمل ما نگاه بفرمایید، به نظر اِغماض آن را ملاحظه بفرمایید و به نظر اصلاح به طاعات سر و دست و پا شکسته ما نظر فرمایید.

امام رضا؟ع؟ در سفری که به خراسان می‏آمدند به جنازه‏ يکى از دوستانشان برخورد کردند، حضرت تشییع جنازه فرمودند، برای او دعاء کردند، در مراسم تدفینش حاضر بودند و دعاء می‏فرمودند. راوی عرض می‏کند آقا مگر شما این شخص را می‏شناختید؟! فرمودند هر صبح و شام نامه اعمال شما بر ما عرضه می‏شود و نمی‏شود ما شما را نشناسیم و از کارهای شما بی‏خبر باشیم.([23]) در حدیثی می‏فرمایند وقتی که در نامه عمل شما طاعات می‏بینیم مسرور می‏شویم و از خدا برای شما توفیق می‏خواهیم؛ و هرگاه در نامه عمل شما معصیت می‏بینیم غمگین می‏شویم، اندوهگین می‏گردیم بر اینکه چرا شما معصیت کرده‏اید و برای خود خشم خدا را فراهم ساخته‏اید؟!([24]) همچنین

«* نماز جلد 1 صفحه 200 *»

از مجموعه فرمایشاتشان استفاده می‏شود که می‏فرمایند شماها که طاقت تحمل عقاب و مکافات الهی را ندارید، چرا بر خودتان رحم نمی‏کنید؟! چرا مرتکب معاصی می‏شوید که به واسطه این معاصی مستحِق عقوبت شوید، اموال و جان‌هایتان در معرض خطر قرار بگیرد، بلاها بر جان و مالتان وارد شود، امنیت شما سلب شود، گرانی‏ها برایتان پیش آید و مشکلات عمومی برای شما فراهم گردد.

گاهی هم عنایت می‏فرمایند و آن مواقعی که کار شیعه به خطر می‏کشد، ــ همان‏طور که در مورد وجود مبارک موسی‏بن‏جعفر؟عهما؟ می‏دانیم،([25]) ــ چون امر مشکل می‏شود، در آنجاها خود این بزرگواران عقوبت را متحمل می‏شوند و بار معاصی شیعه را به دوش مبارک خود می‏کشند و برای آمرزش ایشان و رفع بلاء و مصیبت و گرفتاری‌ها از ایشان، خودشان به انواع مصائب مبتلا می‏گردند. رأفتشان و رحمتشان چنین اقتضاء می‏کند.

ما هم در این روزگار که در دوره امامت حجة بن الحسن امام زمان صلوات‏اللّه‌علیه به‌سر می‏بریم، خیلی بجا است که اقلاً در صبح‌ها و شب‌ها متذکر باشیم، یاد کنیم که اعمال ما بر آن بزرگوار عرضه می‏شود و ما خود را که خوب می‏شناسیم، از خودمان که خوب خبر داریم، آن بزرگوار این اعمال ما را که می‏بینند چقدر محزون می‏شوند! لااقل برای رفع حزن حضرت و اظهار شرمندگی از اینکه آن بزرگوار را محزون می‏سازیم، عرض سلامی داشته باشیم، عرض توجهی داشته باشیم، از خدا برای آن بزرگوار طلب صلوات و رحمت و سلام کنیم و از خدا بخواهیم که خدایا به‌برکت عنایت او و توجه و لطف و احسان او ما آمرزیده شویم. این‏گونه عَرْض‌ها را باید داشته باشیم.

اهل سیر و سلوک و مراقبت به این امر خیلی اهمیت می‏دهند، آن‏قدری که حتی اعمال خود را در روز یادداشت می‏کنند و شب می‏نشینند محاسبه می‏کنند و

«* نماز جلد 1 صفحه 201 *»

بعد از محاسبه خود را محکوم می‌کنند که این کار من بیجا بود، آن کار من نادرست بود، چرا آنجا این‌قدر بیشتر حرف زدم؟! چرا در اینجا بی‏جهت وقتم را تلف کردم؟! مرتب خودشان را مؤاخذه می‏کنند، بر خودشان خشم می‏کنند و چه‌بسا برای خود جریمه‏ها قرار می‏دهند. مثلاً برای این غذای اضافی که خوردم یا این سخن اضافی که گفتم یا این قدم اضافی که برداشتم یا چه و چه و چه، یک روز باید روزه بگیرم، یا دو  روز باید روزه بگیرم، یا یک جزء قرآن باید تلاوت کنم و آن را خدمت امام زمانم هدیه کنم و از حضرت طلب عفو کنم. در این محاسبه‏ها برای خود جریمه‏ها قرار می‏دهند و اینها خیلی لازم است. اینها عرضه‌داشتن اختیاری است.

حاسِبوا انفسَکم قبل اَن‏تُحاسَبوا([26]) قبل از اینکه در معرض حساب عمومی الهی درآیید و کار شما به روز قیامت بکشد، خودتان در مقام حساب خود برآیید و امر خود را روشن کنید، جرائم خود را مشخص کنید، از آن جرائم توبه کنید. اگر قابل تلافی است تلافی کنید و از فوت‌شدن طاعات و مبرّات و حسنات نادم باشید، حسرت داشته باشید. اگر از اینکه طاعات و حسنات از دست شما رفته و یا خدای نکرده به معاصی گرفتار شده‏اید، الآن آتش حسرت و ندامت در دل‌های شما مشتعل شود و آتش ندامت و حسرت دل‌های شما را بسوزاند و اشک‌های چشم شما به‌واسطه این آتش ندامت از چشم‌هایتان بریزد، گناهان شما آمرزیده می‏شود و طاعاتِ ازدست‌رفته برای شما تلافی می‏شود و آنگاه برای شما قیامت برپا شده است. با همین کار حساب شما رسیدگی شده است، کارهای شما حساب شده و در واقع به نامه عمل شما رسیدگی شده است. از برکت این ندامت و حسرت آمرزیده شده‏اید و نامه عمل پاک می‏گردد و نورانی می‏شوید و از برکت آتش ندامت و حسرت که در دل‌های شما است سیئات محو می‏گردد و به حسنات بدل می‏شود. همان

«* نماز جلد 1 صفحه 202 *»

ندامت توبه شما است؛ فرمود: کَفیٰ بالنَّدَمِ تَوبةً([27]) همین که ندامت پیدا شد کفایت می‏کند، همین اصل توبه است و حقیقت توبه همین ندامت است.

خدایا چه کنیم که حتی ندامت در دل‌های ما پیدا نمی‌شود! حتی حسرت در دل‌های ما پیدا نمی‌شود که لااقل این ندامت‌ها و حسرت‌ها دل‌های ما را بسوزاند، اشک ندامت و پشمانی از چشم‌های ما جاری شود، یک‌ناله از روی ندامت و حسرت از دل ما کنده شود. دل‌ها خیلی سنگین است! دل‌ها خیلی قسی است! آیا شما برای خودتان نیمه‌شبی را سراغ دارید که به‌واسطه ندامت از معاصی و حسرتِ از دست‌دادن حسنات و مبرّات و نیکی‌ها یک‌دقیقه گریه کرده باشید، اشک ریخته باشید؟! علتش همین است که ما خیلی دوریم و این «خود را  بر خدا عرضه‌کردن» و «حساب‌کردن قبل از رسیدن حساب آخرتی» برایمان نیست. خوشا به حال اهل مراقبت، خوشا به حال اهل مواظبت، آنانی که موفّقند و تمرین کرده‌اند و گاه‌گاهی یک‌چنین حالاتی برای خود دارند. خوشا به حالشان. ما که از همه این امور دستمان خالی است. خودم را عرض می‌کنم. در خودم که اصلاً این حالت را ندیده‌ام که یک‌وقتی حال ندامتی بر گناهانم دست داده باشد یا از‌ دست‌دادن طاعات و ضایع‌کردن فرصت‌ها حسرتی برای من فراهم کرده باشد. اما چه کنیم؟! آنچه که به آن امیدواریم و ــ ان‌شاءالله به فضل و کرم خدا و به رأفت و رحمت اولیائش سلام الله علیهم اجمعین ــ اصل ندامت و حسرت برای ما به‌حساب می‌آید، همین ذکر مصائب و استماع مصائب اهل‌البیت و گریستن در این امر است. خدایا این را از ما مگیر. خدایا خودت به ما دادی، ما که راضی نبودیم و راضی نیستیم که برای آمرزش گناهان ما این عزیزان تو به این‌همه مصائب مبتلا شوند. حال که تو به‌واسطه رحمت رحیمیه‌ات این‌چنین پسندیدی و اولیائت هم که لانه‌های رضای تو بودند آنها هم

«* نماز جلد 1 صفحه 203 *»

پسندیدند، خدایا این نعمت را از ما مگیر. حال که خودت برای ما تدبیر کردی و این‌چنین فراهم کردی، این نعمت را برای ما نگه‌دار. ان‌شاءالله دل‌های ما روزبه‌روز بیش از پیش در این مصیبت‌ها جریحه‌دارتر شود و عمق این مصیبت‌ها و داغ این مصیبت‌ها در دل‌های ما بیشتر گردد و تا هنگام مرگ به این نعمت و به این طاعت موفق باشیم و ان‌شاءالله موقع رفتن هم با داغ همین مصائب از دنیا برویم و با دل‌های خروشان و سینه‌های داغدار بر این امر، از دنیا برویم.

پس حساب خلایق و عرضه‌شدن بر خدا و رسیدگی حساب و کتاب یکی به‌طور اضطرار و خواه‌نخواه و لابدّی است که هیچ‏کس از آن حساب و کتاب نمی‏تواند فرار کند که در روز قیامت است و اولین و آخرین بر خدا عرضه می‏شوند و عرضه‌شدن بر خدا یعنی عرضه‌شدن بر ولیّ خدا، امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه. همه با مقامات و شئونات ولایتی آن بزرگوار مقایسه می‏شوند. چه خبر است؟! چه کسی می‏تواند از این  محاسبه و از این موازنه سالم درآید؟! انبیاء عاجز می‏شوند! انبیاء زانوی عجز بر زمین می‏گذارند که نتوانسته‏اند به مقتضای معرفت مقامات و شئونات ولایتی آن بزرگوار رفتار کنند به‌طوری که ابداً از حدود ولایتی او تخلف نداشته باشند. فقط چهار نبی از انبیاء، اولوا العزم نامیده شدند که در آنها این تخلف دیده نشد.([28]) بقیه تخلف کردند، ترک اولیٰ نمودند. آنگاه وضع ما ناقصین چه خواهد بود؟! به‌قول آن شخص کُرد، حساب‌نشده «ما را افتاده گیر». وضع این است. اگر فضل و کرمشان نباشد یک‌قدم نمی‌توانیم برداریم، یک‌لحظه در آنجا امنیت نخواهیم داشت؛ همه‌اش هول و هراس، همه‌اش عذاب، همه‌اش شدت و گرفتاری است. خدا بر همه ما رحم بفرماید. بر همه گذشتگان از اهل ایمان رحم بفرماید. همه اهل ایمان را با اولیائشان محشور گرداند. خدا به ما هم ترحم فرماید و دنیا و آخرت ما را خودش اصلاح بفرماید که ما از اصلاح

«* نماز جلد 1 صفحه 204 *»

کوچک‌ترین امری از امور دنیایمان عاجزیم تا چه رسد به امور آخرتمان. خدایا به عجز ما و به بدبختی و مسکنت ما ترحم بفرما. امور دنیا و آخرت همه اهل ایمان را خودت اصلاح بفرما.

یک عرضه بر خدا به‌طور اختیاری است که اهل مراقبت و مواظبت آن را دارند؛ خوشا به حالشان. اما خدا به فضل و کرمش، در تشهد هر نماز این عرضه‌شدن بر او را قرار داده است. اهل ایمان که به نماز احترام می‏گذارند و نماز را که حدود ولایت است انجام می‏دهند، دستور داده شده‏اند که در رکعت دوم و رکعت آخر تشهد داشته باشند. این تشهد عرضه بر خدا است، یعنی با این کار قیامتمان را ظاهر می‏سازیم و نقش محشورشدن را نشان می‏دهیم. امیدواریم ان‌شاءالله از برکت نمازگزار حقیقی ــ امام زمان صلوات‌الله‌علیه ــ و نماز حقیقیِ آن بزرگوار، در این تشهدها برای ما هم ثبت شود که در هر نماز، ما خودمان را بر مقام ولایت مطلقهݘ امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه عرضه داشتیم و به قیامت خود اقرار کرده و اعتراف نمودیم.

حالت تشهد، مجسّم‌ساختن آن منظره و آن حالت است. در حال تشهد که انسان می‏نشیند، این نقش را نشان می‏دهد که من در مقام حساب برآمده‏ام، کتاب اعمالم باز شده و در مقابل من قرار داده شده است و آن کتاب حقیقی و کتاب کلی الهی، آن کتاب جامع خیرات و جامع حسنات و جامع طاعات، وجود مبارک امیرالمؤمنین در مقابل قرار گرفته است که نامه عمل من باید با او موازنه شود و با او مقایسه و سنجیده گردد. معنی حالت تشهد این است؛ برای موازنه و سنجیدن نامه عمل نمازگزار با مقام ولایتی امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. تو باید با علی صلوات‌الله‌علیه سنجیده شوی! سبحان‌الله، چه سنجشی! آخر چه مقایسه‌ای؟! «اَینَ التّراب و ربُّ الارباب؟!» ما کجا و علی کجا؟! خدایا چه نقشی است که باید در این تشهد داشته باشیم و چه روسیاهی است که در این تشهد برای ما قرار داده شده

«* نماز جلد 1 صفحه 205 *»

است؟! ما چطور تشهد را عبارت از یک‌چنین امری بدانیم؟! خدایا بر ما رحم کن.

در هر تشهدی در نماز باید متذکر این امر شد که الآن برای محاسبه و قرائت کتاب به‌پای میزان خواسته شده‌ایم. کدام کتاب؟ کتاب و نامه عمل. با کدام نسخه موازنه شود و رسیدگی و بررسی گردد؟ با آن کتاب الهی، کتاب ناطق حق، قرآن مجسّم، قرآن مکوَّن. حال چه‌کسی جرأت دارد خودش را با قرآن موازنه کند؟! خودش را با قرآن مقایسه کند؟! آن قرآن، قرآن حقیقی و اصلی است که این قرآن نقش او است، این قرآن صورت او است، این قرآن تنزّل او در مقام الفاظ و در مقام حروف و کلمات و نوشتن است. این قرآن، او است، اما آمده تا این عالم اعراض، عالم الفاظ و عالم کتابت؛ نقشِ او است، حدود او است. بر او باید عرضه شویم.

او در روز قیامت بر منبر وسیله برمی‏آید، لواء حمد به دست مبارکش داده می‏شود و همه خلایق از اولین و آخرین در برابر آن منبر به حالت تشهد درمی‏آیند. همه خاضع، خاشع، سرها پایین افتاده، به دامن‌های پر از معصیت خود نگاه می‏کنند و از شدت شرم و حیاء و از شدت سختی محاسبه جرأت سر بالاکردن ندارند. این‌قدر امر شدت دارد که قرآن می‏فرماید در آن عرصه از اهل آن عرصه هیچ صدایی شنیده نمی‏شود، اِلّا هَمْساً ([29]) فقط صدای نَفَس‌ها و دل‌ها که به‌شدت می‏تپد و در اثر شدت اضطراب و نگرانی دل‌ها «هَمس» شنیده می‏شود، یعنی جز صدای نفس‌هایی که از شدت ناراحتی به گوش می‏خورد، صدای احدی شنیده نمی‏شود. فکر کنید آنجا چه هراسی است! مگر صحرای محشر صحرای کوچکی است؟! اولین و آخرین مجتمعند و همه در مقابل آن منبر وسیله به زانو درآمده و به حالت تشهد نشسته‏اند.

قرآن از این حالت خبر داده می‏فرماید: و تَریٰ کلَّ اُمّةٍ جاثیة، کلُّ امّة تُدعیٰ الیٰ کتابِها، الیوم تُجزَون ما کنتم تعملون. هذا کِتابُنا یَنطِق علیکم بالحقّ، اِنّا کُنّا نَستَنسِخ

«* نماز جلد 1 صفحه 206 *»

ما کنتم تعملون.([30]) می‏فرماید ای پیغمبر ما، در آن روز تمام جمعیت‌ها و گروه‌ها از اولین و آخرین را خواهی دید که در حال تشهدند، در حال جُثُوّ، جاثیة، همه به زانو درآمده، همه عاجز و بیچاره، همه مسکنت و بدبختی و فقر و فاقه خود را احساس می‏کنند. هر امت و هر گروهی به کتاب خودشان خوانده می‏شوند. آنگاه به‌طوری که همه می‏شنوند و همه می‏فهمند گفته می‏شود: امروز است که آنچه را عمل می‏کردید جزاء داده می‏شوید. حال باید اعمالتان سنجیده شود و مقایسه شود، با کی؟ هذا کتابنا این علی صلوات‌الله‌علیه کتاب ما است. این نسخه‌ای است که در میان خلق فرستادیم و همه باید به این نسخه رفتار کنند و خود را با این نسخه اصل و تابلو کامل ایمان، تقویٰ و خیر بسنجند. حال این کتاب ما نطق می‏کند ــ و طبق قرائتی، یُنطَق([31]) به سخن‌گفتن واداشته می‏شود ــ بر شما به‌طور حق و درستی و راستی. انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون ما از آنچه که شما رفتار می‏کردید نسخه برمی‏داشتیم و ثبت می‌کردیم و نامه عمل شما را تنظیم کرده‏ایم؛ حالا با این کتاب ما مقایسه و موازنه کنید.

خدا را قسم می‌دهیم به حق امیرالمؤمنین و فرزندان امیرالمؤمنین و همسر علی فاطمه زهراء و پسرعموی علی رسول‌خدا صلوات‌الله‌علیهم اجمعین و همه انبیاء و اوصیاء و کاملین که بر همه اهل ایمان در رتبه ناقصین ترحم فرماید و به ما به نظر عفو و رحمت نظر کند و اعمال ناشایست ما را بیامرزد و طاعات ناقابل ما را به‌برکت ولیّش امام زمان صلوات‌الله‌علیه از ما قبول بفرماید.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 207 *»

مجلس 20

 

(شب يکشنبه ـــ  4 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t  تشهد و عرضه بر ولیّ وقت

t  تأثیر هیأت‌ها در جلب معنویت

t  هیأت قرآن

t  آثار معنویت‌ها

t  طاعات را باید محترم شمرد

«* نماز جلد 1 صفحه 208 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

در ذیل این فرمایش عرض شد که نماز مجموعه‏ای از مراتب خضوع و خشوع به درگاه خداوند متعال است.

مراتب خضوع و خشوع به مرحله فناء و اضمحلال محض در نزد ظهور علوّ الهی منتهی می‏شود که در سجده برای بنده نمودار می‏گردد. وقتی که نور علوّ الهی بر بنده می‏تابد وظیفه بنده اظهار فناء است، و سجده بیان چنین مرحله و رمز یک‌چنین مقامی است.

مؤمن به‌برکت خضوع و خشوع و طی مراتب سیر و سلوک الی‏اللّه به حدی می‏رسد که خداوند به نور عظمت بر او ظاهر می‏شود ــ که در مقام رکوع بیان این مطلب می‏شود ــ و بعد از اظهار خضوع و خشوع مناسب در برابر چنین نوری، آنگاه خداوند برای بنده‏اش به نور علوّ خود ظاهر می‏شود و سجده بیان فناء بنده در برابر یک‌چنین نوری است.

بعد از طی مراتب کمال و پیمودن مدارج تکامل ایمانی، موقع عرضه‌شدن بر نسخه اصل عبودیت فرا می‏رسد. وقتی که بنده یک دوره عبودیت را از مقام نیت نماز و تکبیرةالاحرام و قیام و قرائت و رکوع و سجود طی کرد، دوره عبادت و بندگیش به پایان می‏رسد و به تمام معنی می‌شود یک بنده؛ به تمام معنی خاضع و خاشع و فانی

«* نماز جلد 1 صفحه 209 *»

در برابر ظهور عظمت‌ها و جلال‌ها و علوّ الهی. آنگاه موقع عرضه‌شدن بر نسخه اصل عبودیت است. خود را باید بر عبد واقعی و حقیقی عرضه کند و هرچه را که موافق و مطابق می‏بیند، خدا را بر آن شکر کند. هرچه کمبود و نقصان می‏بیند، در مقام تلافی و جبران برآید.

معلوم شد که یک «عَرْض حقیقی» و لابدّی در بین است که همه خلق در قیامت بر آن عبد حقیقی، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه عرضه می‏شوند؛ آن موقعی که رسول‌خدا؟ص؟ بر منبر وسیله قرار می‏گیرند و امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه یک درجه پایین‏تر از آن حضرت می‏باشند و مقام ولایتی حضرت آشکار می‏گردد و همه خلق در صحرای محشر برای عرضه‌شدن بر امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه حاضر می‏شوند که هرکس با شئونات ولایتی حضرت موافق و مطابق است، اهل نجات است و شفاعت شامل حالش می‏گردد. و هرکس با شئونات ولایتی حضرت مخالفت کرده باشد، اگر مخالفتش ذاتی باشد، به عذاب ابدی محکوم است و داخل جهنم می‏گردد، و اگر مخالفت‌هایش جنبه عرضی داشته هرچه که پاک نشده، در صحرای محشر از دیدن هول‌ها و ترس‌ها و وحشت‌ها و گرفتاری‌ها پاک می‏شود. و اگر باز هم ادامه داشته باشد و پاک نگردد، در جهنم‌های عَرَضی عذاب می‏شود و بعد پاک می‏گردد و شفاعت شامل حالش می‏شود.

پس روز قیامت روز عرضه اضطراری و لابدّی بر مقام ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. آن بزرگوار کفیل و وکیل حساب است، او قسیم الجنّة و النار است  که بهشت و جهنم را قسمت می‏کند، او میزان اعمال است و همه امور به مقام ولایتی و شئونات ولایتی حضرت برگشت می‏کند.

در تفسیر آیه شریفه انّ اِلَینا اِیابَهم ثمّ اِنّ عَلَینا حسابَهم([32]) حضرت کاظم

«* نماز جلد 1 صفحه 210 *»

صلوات‌الله علیه فرمودند که مراد از کنایه «نا»ی متکلم در این آیات شریفه، ما هستیم. ایاب و برگشت این خلق به‌سوی ما است و حساب این خلق هم بر ما است.([33])در زیارت ایشان هم وارد شده: ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم([34]) یعنی برگشت خلق به‌سوی شما است و حساب ایشان هم بر عهده شما است. این، «عَرْضِ اضطراری» است.

اما اهل مراقبت عرضه‌شدن‌های اختیاری دارند که در هر شبانه‏روز، یک بار یا دو بار ــ به‌حسب قرار سیر و سلوکشان ـــ خود را بر مقام ولایت ولیّ وقت، امام وقت، حجت معصوم، امام زمان صلوات‌الله‌علیه عرضه می‏دارند و متذکر اعمال خود می‏گردند که در روز چه کرده‏اند، در شب چه کرده‏اند. اعمالی که با رضای امامشان موافق است، از آن اعمال خشنودند و خدا را بر آن اعمال شاکرند. و اگر اعمال خلافی دارند از آنها تائبند، گریانند و در مقام تلافی و جبران برمی‏آیند. این، «عَرْضِ اختیاری» است که خود را به‌طور اختیار بر مقام ولیّ عرضه می‏دارند.

خداوند به تفضّل و تکرّم خود در رکعت دوم و در رکعت آخرِ هر نمازی تشهد را قرار داده است، چه در نمازهای واجب و چه در نماز مستحب. و عرض شد که تشهد عرضه‌داشتنِ نمازگزار است خود را بر مقام ولایت، اما بعد از پیمودن یک دوره مراتب سیر و سلوک و خضوع و خشوع و عبودیت. حال به این نظام توجه داشته باشد یا نداشته باشد، در هر صورت باید این نظام را رعایت کند.

اینها رموزی است که خدا قرار داده و بنده باید این رموز را انجام دهد. شخص مسلمان مؤمن و نمازگزار با انجام این رموز، این مراتب را اظهار می‏کند؛ حال در او اثری بگذارد یا نگذارد، از این درس‌ها درس بگیرد یا نگیرد، اینها مسأله دیگری است.

«* نماز جلد 1 صفحه 211 *»

خداوند به‌طور الزام نمازهای واجب را در شبانه‏روز قرار داده و رسولش؟ص؟ به‌طور تفضل نافله‏های شبانه‏روز را قرار داده است و همچنین آن بزرگوار و اهل‏بیت او؟عهم؟ نمازهای دیگری را هم سنّت قرار داده‏اند؛ برای اینکه به‌طور الزام یا به‌طور تفضل و اکرام، مؤمنین و علاقه‏مندان به مقام دین و دیانت و حرمت‏گذاران به حدود دین، این دوره را در خود ظاهر سازند و این دوره را طی کنند. در هر نمازی این دوره طی می‏شود اما به‌شکل رمز و اشاره.

نمازگزاردن بدون توجه و اقبال به این رمزها و اشاره‌ها، اگرچه چندان تأثیری در زندگانی معنوی و ظاهری و فردی و اجتماعیِ نمازگزار نداشته باشد، اما همین اندازه که خود را به این هیأت‌ها متهیِّئ می‏سازد و با انجام این حرکات و سکنات خود را در این نقش‌ها قرار می‏دهد، خداوند رحمت‌ها و عنایت‌هایی شامل حالش می‏فرماید. گرچه توجه نداشته باشد که چه می‏کند و گرچه در زندگی از این درس‌ها برداشتی نداشته باشد، همین اندازه که خود را در این نقش‌ها درمی‏آورد، خداوند بر او تفضل می‏کند و خداوند برای همین نقش‌های ظاهری هم تأثیراتی قرار داده است از جلب رحمت‌ها و جلب عنایت‌ها.

در دین و در نظام الهی این‏طور قرار داده شده که خود قالب‌سازی، جلب روح می‏کند. خود نقش، جلب معنویت می‏کند. خود هیأت ظاهری، جلب معنیٰ می‏کند. خدا این را در نظام خلقت قرار داده است. اگر نقش، نقش صحیحی باشد معلوم است روح سالمی را جذب می‏کند و آن روح سالم فعالیت دارد. روح را روح می‏گویند از این جهت که منشأ فعالیت است، صاحب‌‌اثر است، تأثیرات دارد؛ هر روحی که باشد. به‌طور کلی در اصطلاح دین، روح یعنی منشأ فعالیت. می‏دانیم روح نباتی منشأ فعالیت‌های نباتی در نباتات است. روح حیوانی منشأ فعالیت‌های حیوانی در حیوانات است. روح انسانی منشأ فعالیت‌های انسانی در انسان است.

«* نماز جلد 1 صفحه 212 *»

روح نبوت منشأ فعالیت‌های نبوتی در نبی است. روح ولایت منشأ فعالیت‌های ولایتی در ولیّ است.

حال شما فکر کنید که ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین روح مقدسشان چه روحی است؟ و حقیقت مقدسشان چیست؟ در آنها چه چیزی فعالیت دارد؟ و نوع فعالیت در آنها چیست؟ حقیقت ایشان اسماء و صفات خدا است. روح حقیقی ایشان اسماء و صفات الهی است. آن روح یعنی آن منشأ فعالیت در این بزرگواران چه تأثیراتی دارد؟ تمامش کارهای خدایی است، تمامش کارهای اسم‌ها و صفت‌های خدا است. اسم‌ها و صفت‌های خدا چه تأثیراتی دارند؟ معلوم است تمام آفرینش و تمام کمالات آفرینش و آنچه در عالم هستی و در عرصه امکان انجام می‏یابد، به‌وسیله اسماء و صفات خدا است.

در دعاها می‏خوانیم خدایا از تو می‏خواهیم و از تو سؤال می‏کنیم به اسمی که به آن اسم مثلاً عرش را آفریدی، به اسمی که به آن اسم آسمان‌ها را آفریدی، به اسمی که به آن اسم زمین‌ها را آفریدی، به اسمی که به آن اسم خورشید را آفریدی، به اسمی که به آن اسم خورشید را نور و روشنایی قرار دادی([35]) و همین‏طور تمام چیزها، همه هستی‏ها، همه نوع ایجادها، همه به‌وسیله اسماءاللّه و صفات‏اللّه است. حال در امام، حقیقت اسماءاللّه و صفات‏اللّه مؤثر است، این حقیقت فعّال است. از این بحث بگذریم.

پس هر قالب، روح مناسب را برای خود جذب می‏کند. در هر جا قالبی مناسب پیدا شود، خداوند این‏طور قرار داده که فوراً روحی مناسب در آن قالب قرار می‏گیرد و اثر خود را دارد. اگر قالب قالب صحیح و سالمی باشد، روح صحیح و سالم تعلق می‏گیرد و معنویتی در آن پیدا می‏شود و خواه‌نخواه آثاری به‌حسب سلامتیِ آن

«* نماز جلد 1 صفحه 213 *»

معنویت و روح بر آن قالب مترتب است. از این جهت است که در طلسمات نقش می‏کشند و نتیجه‏هایی می‏گیرند و همین‏طور در نوع اَوفاق و علوم مربوط به اعداد، حروف و کلمات، یک جمله‏ای را ترکیب‌بندی می‏کنند و در اثر ترکیب‌بندی درست و مناسب، آن عبارت و آن جمله روحانیتی برای خود جذب می‏کند و تأثیر دارد و فرق نمی‏کند آن روحانیت آثار خیر داشته باشد یا آثار شرّ، و از همین جهت است که سحر و بعضی از تسخیرات در شریعت ممنوع شده است. ممکن است آن عبارت را بخوانند و یا نقشی را همراه کنند و نتیجه‏ها بگیرند.

آیات قرآن و سوره‏های قرآن که این‌قدر در نوع حاجت‌ها، در شفاء مرضیٰ و در رفع مهمّات مؤثر است، برای این است که این نقش ــ چه در کلمات نوشتنی باشد، چه در الفاظ باشد ــ این نقش، معنویتی را جذب کرده که آن معنویت واقعاً حقیقتی عجیب است که مافوق همه حقایق و ارواح است. این قرآن، روح و حقیقتِ عقل کلی را جذب کرده به‌جهت اینکه همین قرآن در معصوم کلی که ظاهر است، به او «کتاب‏اللّه ناطق» می‏گویند. امام، کتاب‏اللّه ناطق است؛ یعنی عقل کل در او متجلی است. و عقل کل، علم‏اللّه است. بل هو آیاتٌ بیّنات فی صدور الّذین اُوتُوا العلم.([36]) علم خدایی است که در سینه مقدس امام قرار می‏گیرد، و امام به‌برکت آن علم الهی کتاب‏اللّه ناطق می‏شود.

وقتی که امام کتاب‏اللّه ناطق است، این قرآن کتاب‏اللّه صامت است؛ یعنی بدون فرق مثل امام است. تفاوت در این است که او در ظاهرِ هیکل بشریت است و این در ظاهرِ این الفاظ و یا کلمات نوشتنی است. حرمتش حرمت او است، احترامش احترام او است. همان‏طور که دست بی‏وضو و بی‏طهارت به قرآن نباید زد، امام را هم نمی‏شود بدون طهارت مسّ کرد و بدون طهارت حضورش شرفیاب شد.

«* نماز جلد 1 صفحه 214 *»

ابوبصیر بعد از فوت حضرت باقر؟ع؟ می‏گوید چند نفر از رفقاءِ من خدمت حضرت صادق؟ع؟ می‏خواستند بروند. من جلو درب منزلم ایستاده بودم، به من رسیدند و احوالپرسی کردیم. پرسیدم کجا می‏روید؟ گفتند خدمت حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه می‏رویم که برای فوت پدر بزرگوارشان حضرت باقر؟ع؟ ایشان را تعزیت بگوییم و دلداری بدهیم. گفت پس من هم با شما می‏آیم. می‏گوید با آنها حرکت کردم ولی جُنُب بودم و در ضمن قصدم این بود که حضرت را آزمایشی هم بکنم. می‏گوید همان‏طور با همان حالت وارد خانه شدیم. آنها داخل شدند من هم داخل شدم. حضرت سر مبارک را بلند فرمودند و به من فرمودند ای ابوبصیر، آیا شرم نمی‏کنی که با یک‌چنین حالی در حضور حجت خدایت می‏آیی؟! می‏گوید از اول یقین داشتم که حضرت امامند و جانشین پدر بزرگوارشان هستند، ولی برای من یقین بیشتری حاصل شد. رفتم غسل کردم و خدمت حضرت برگشتم.([37])

این نقوش و اشکال، روحانیت مناسب خود را جذب می‏کند و تأثیر دارد. نمازگزار هم از اولی که برای نماز آماده می‏شود، رو به قبله کردن، هیأت ایستادن در قیام، هیأت رکوع، هیأت سجده، تشهد انجام‌دادن، همه اینها در واقع نقش‌کشیدن و ترسیم نقش بر لوحه وجودش می‏باشد. گویا خداوند با انجام این برنامه وجود او را به این نقش درمی‏آورد و بر وجود او حدود و نقش‌هایی منقَّش می‏شود. ما نمی‏دانیم این نقش‌ها چیست و نمی‏فهمیم که چه رمزهایی است؛ اما آنانی که دانسته‏اند و فهمیده‏اند و خدا برای آنها فرموده ــ بلکه خودشان همان حدود و نقوش هستند؛ اَنَا صلوةُ المؤمنین و صیامهم و حجّهم و جِهادهم([38]) امیرالمؤمنین فرمودند من نماز مؤمنینم، من روزه مؤمنینم، من حج و جِهاد مؤمنینم. ــ آنان برای ما فرموده‏اند که این

«* نماز جلد 1 صفحه 215 *»

حدود، حدود ولایت ما است، این حدود نقش صورت انسانیت است، حقیقت انسانیت به این شکل است. حال ما نمی‏فهمیم چه شکلی است، فکر می‏کنیم یک ایستادن است و یک انحناء و رکوع است و یک سجده است. ولی تمام اینها نقش صورت انسانیت و حدود ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است که به بعضی از آنها در همین مباحث اجمالی اشاره کردیم.

حال نمازگزار خود را به این نقش درمی‏آورد و این‏طور قالب‌سازی می‏کند و یقیناً به‌واسطه این حالات معنویت‌هایی جذب می‏شود، روحانیت‌هایی در وجود نمازگزار جذب می‏شود که آنها تأثیراتی دارد. تأثیراتش آمرزش گناهان است، تقرب به درگاه پروردگار است، رضای خدا و اولیاء او سلام الله علیهم اجمعین است، اصلاح امور دنیا و آخرت است.

چقدر اشتباه می‏کنند آنانی که برای تحصیل دنیا و اصلاح امور دنیای خود، بر چنین اعمال و حدود ایمانی نقصان وارد می‏کنند و از آنها می‏کاهند. این یک اشتباه بزرگی است. اصلاح امور دنیا و آخرت به اصلاح این امور بستگی دارد. اینها را باید تکمیل و اصلاح کرد تا اینکه خداوند از برکات همین اعمال و ارواحی که در این اعمال جذب می‏شود، امور دنیا و آخرت ما را اصلاح بفرماید.

یکی از رفقاء حرف خوبی می‏زد، می‏گفت که من سعی می‏کنم نمازم را اول وقت بخوانم؛ چون نتیجه‏اش را دیده‏ام که وقتی اول وقت نماز نمی‏خوانم و پی کاری می‏روم، کارم به مشکلات برخورد می‏کند. اما وقتی که نمازم را اول وقت می‏خوانم و بعد برای انجام کارها می‏روم، کارهایم اصلاح می‏شود. وقتی این را گفت من این حدیث را برایش خواندم که فرموده‏اند: من اَصلَحَ امرَ دیـنِه اصلح اللّه امر دنیاه و من اصلح ما بینه و بین اللّه اصلح الله ما بینه و بین الناس([39]) هرکس امر دین خود را اصلاح

«* نماز جلد 1 صفحه 216 *»

کند، خداوند امر دنیای او را اصلاح می‏فرماید؛ و کسی که اصلاح کند آنچه را که میان او و خدای او است، خداوند هم اصلاح می‏فرماید آنچه را که میان او و مردم است. این حدیث را که برایش خواندم، گفت خدا گواه است من در طول عمر و زندگیم تجربه کرده‏ام که همین‏طور است. من این حدیث را ندیده بودم و نشنیده بودم، اما در تجربیات زندگیم متوجه شده بودم که مطلب همین‏طور است و این از باب تقدّس و تقوای من نیست که نمازم را اول وقت می‏خوانم، بلکه بر دنیایم می‏ترسم، برای دنیایم این کار را می‏کنم. می‏گفت این را بارها گفته‏ام و می‏گویم که برای تقویٰ و تقدّسم نیست، بلکه بر دنیایم می‏ترسم.

البته حرف او صحیح نیست اما این‌طور می‌گفت. انسان وظیفه دارد و باید انجام دهد. برای مقدس‌شمردن و تقویٰ باید این امور را انجام دهد و نباید برای دنیا باشد. ولی همین اندازه هم که انسان توجه داشته باشد که ضرر دنیویش در این است و رعایت کند، ان‏شاءاللّه نتیجه می‏گیرد.

پس همین اعمال جلب ارواحی می‏کند که آن ارواح اسباب رحمت و منشأ خیرات و منشأ تقرب و آمرزش گناهان است. حتی به همین نمازهای سر و دست و پا شکسته ما وعده‏ها فرموده‏اند. مرحوم آقای شریف طباطبائی­ می‏فرمایند که نگو من چه قابلیتی دارم، یا نماز من چه قابلیتی دارد که این را مثلاً برای امامم یا برای رسول‏اللّه؟ص؟ هدیه کنم! همین نمازِ این‏طوریِ تو را فرموده‏اند که ثوابش را مثلاً به رسول‏اللّه؟ص؟ هدیه کن، ثوابش را به ائمه هدی؟عهم؟ هدیه کن تا همین سبب قبولی نمازت شود.([40]) اینها حرف مفت است که من قابل نیستم که نمازم را خدمت رسول‌خدا هدیه کنم، این نماز بی‌ارزش من چه ارزشی دارد که خدمت امامم هدیه کنم؟! نه، ان‌شاءالله همین اعمال را باید محترم بشمریم.

«* نماز جلد 1 صفحه 217 *»

در حدیثی می‏فرماید وقتی تو خودت نسبت به عملت بی‏اعتنائی کنی و برای این عملت حرمتی قائل نشوی، چطور انتظار داری که خدا برای این عمل تو حرمتی قائل شود؟! راه حرمت این است که نماز را محترم بشمریم، قرآن را محترم بشمریم. گاهی قرآن قرائت می‏شود بعضی‏ها طوری گرم صحبتند که گویا نمی‏دانند که این قرآن است که خوانده می‏شود و حرمت دارد و نباید حرف زد. اذان می‏گویند، بعضی‏ها صحبت می‏کنند، به اذان بی‏اعتناء هستند. اقامه جزء نماز شمرده شده،([41]) امام اقامه می‏گوید، هنوز بعضی‏ها سخن می‏گویند. نماز بسته شده، هنوز صحبت می‏کنند  و صف‌ها بسته نشده است. می‌فرمایند اگر خُلَل و فُرْجه‌هایی در صف جماعت باشد ـــ چندتایی این‌طرف و آن‌طرف کم باشند ـــ  شیطان در آن خلل و فرج می‏ایستد.([42]) باید شانه‏ها متصل شود، از صف اول شروع شود تا صف آخر. همین که «قدقامت الصلوة» گفته شد، صف‌ها پر شود؛ یعنی هرکس می‏بیند جلو خالی است برود جلو بایستد، برنگردد پشت سرش را نگاه کند. چون اگر بخواهد حرمت‌داری کند، طول می‏کشد. با «قدقامت الصلوة» همه باید به‌پا بایستند و از نماز حرمت‌داری کنند و صف‌ها پر شود بدون خُلَل و فُرَج. اگر خواستند از برادرانی که فضیلتی دارند و باید جلو بایستند حرمت کنند، بعد از نماز برخیزند و جای خود را بدهند.

حتى بعضى از فقهاء گفته‌اند اگر کسى جانمازش و رحلش را براى نماز گذاشته و پى کارى رفته و «قد قامت الصلوة» گفته شد حق دارند که جانماز و رحلش را از آنجا بردارند، در مکان ديگر بگذارند و جاى او را پر کنند. به طورى که حتى فقهاء بحث مى‌کنند که اگر رحلش مفقود شد چه کسى ضامن است؟ خودش ضامن است يا

«* نماز جلد 1 صفحه 218 *»

اينهايى که آمده‌اند و سر جايش ايستاده‌اند؟ اين مسأله در فقه مطرح شده است.([43])

ما چه انتظاری داریم؟! ما به اعمال خودمان حرمت نمی‏گذاریم، توقع داریم که خداوند حرمت بگذارد و برای این اعمال ما جزاء و ثواب قرار دهد و اجر و پاداش به ما بدهد؟! خیر دنیا و آخرت را انتظار داریم؟! این‏طور نمی‏شود. طاعات را حرمت کنید. و من یعظّم شَعائِرَ اللّه فانّها مِن تقوَی القلوب([44]) هرکس که حرمت‌ها و نشانه‌های الهی را تعظیم کند، یعنی آنچه را که خدا محترم شمرده و باحرمت قرار داده حرمت کند و تعظیم نماید، نشان این است که دل او تقویٰ دارد، دل او از عذاب و سخط خدا پرهیز دارد، دل او رضای خدا را برای خود جلب می‏کند و نگه می‏دارد. دل باید تقویٰ داشته باشد و آثار تقوای دل همین احترام‌کردن از مقدسات دین و حدود شریعت مقدسه اسلام است. خیلی باید حرمت‌داری کنید و وقتی شما حرمت گذاردید، خدا هم بر عمل شما حرمت می‌گذارد و به فضل و کرمش قبول می‌فرماید.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 219 *»

مجلس 21

 

(شب دوشنبه ـــ  5 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t  عرضه‌شدن بر خدا در قيامت

t  سرّ گفتن شهادتين در تشهد

t  پاک‌شدن از گناهان

t  معنای سلام، سلام اول

 

«* نماز جلد 1 صفحه 220 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

معلوم شد مراتب خضوع و خشوع در نماز مجتمع است و هر خضوعی و خشوعی که در جمیع عبادت‌ها هست، اصل آن در نماز است و در نماز به‌شکل حرکات و سکنات مجسّم شده است. هر خضوع و خشوعِ مناسبِ در هر عبادتی، در هیأت افعال و اذکار نماز جمع گردیده. از این جهت نماز را در میان عبادت‌ها اعظم ارکان و اعمال شمرده‏اند.

نمازگزار یک دوره سیر و سلوک عبادی را در نماز انجام می‏دهد و یک دوره مراتب خضوع و خشوع را در این عبادت به پایان می‏رساند و در نتیجه به جمیع مراتب کمال نائل می‏گردد و آخرین مدارج کمال، مقام فناء است که سجده باشد. نمازگزار با انجام سجده اظهار می‏دارد که در برابر نور علوّ الهی فانی شده است و دوره عبادت او به پایان رسیده است، دوره عبودیت در این دنیا به انجام رسیده و به آن مرکزی که باید به آن نائل شود نائل شده است که مقام توحید و اتصال به نور توحید خداوند است؛ نه اتصال و فناء در ذات خداوند آن‏طوری که متصوّفه لعنهم‏اللّه می‏گویند. بلکه فانی‌شدن در نور علوّ خدا و مضمحل‌شدن در برابر وجدان آن نور در اثر تجلی خداوند در دل نمازگزار به نور علوّ خود که از مقام عظمت بالاتر است.

«* نماز جلد 1 صفحه 221 *»

حال که این دوره تمام شده، نمازگزار باید خود را بر مقام ولایت که نسخه اصل عبودیت است عرضه کند. باید خود را بر ولیّ‏اللّه مطلق که عبد اصلی و حقیقیِ  خداوند است عرضه کند. این عرضه در تشهد انجام می‏شود و تشهد رمز چنین عرضه‏ای است.

این تشهد یک رمز و یک بیان اجمالی از عرض اضطراری در دوره قیامت است. در دوره قیامت، همه بندگان ـــ  از مطیعان و عاصیان، مؤمنان و غیرمؤمنان ــ  بر مقام ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه عرضه می‏شوند. میزان در حساب و کتاب، مقام ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. خداوند در قرآن از این عرضه خبر داده و مواردی را ذکر فرموده است: و تَریٰ کُلَّ اُمَّةٍ جاثیة، کلُّ امّة تُدْعیٰ الیٰ کتابِها. به‌حسب ظاهرِ آیات، خطاب به رسول‏اللّه؟ص؟ است. اما به‌حسب مراد، خطاب به خواننده و شنونده قرآن است؛ هرکس این آیه را می‏شنود یا تلاوت می‏کند، خطاب به او است. و تَریٰ کلّ امّة جاثیة همه امت‌ها و گروه‌ها و جمعیت‌های بشری از اولین و آخرین را خواهی دید که همه به حالت جُثُوّ درآمده‏اند، یعنی به‌مانند حالت نشستن در تشهد همه به زانو درآمده‏اند، از شدت فزع روز قیامت به زانو درآمده‏اند، از شدت ظهور جلال و عظمت و سلطنت الهی همه بی‏تاب و بی‏قرارند و همه به زانو درآمده‏اند. کلّ امّة تُدْعیٰ الیٰ کتابها هر امتی به کتابشان و نامه عملشان خوانده می‏شوند، دعوت می‏شوند که نامه عمل خود را بر میزان یعنی بر نسخه اصل عبودیت عرضه کنند، بر تابلو تامّ و تمام و کامل عبودیت یعنی بر علی صلوات الله و سلامه علیه عرضه نمایند.

آنگاه به آنها گفته می‌شود: اَلیوم تُجزَون ما کنتم تعملون.([45]) گوینده باید ملائکه باشند که به‌فرمان امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه اعلام عمومی می‌کنند و این مطلب را بر همه عرضه می‌دارند که اَلیوم تُجزَون ما کنتم تعملون امروز جزاء داده می‏شوید

«* نماز جلد 1 صفحه 222 *»

همانی را که انجام می‏دادید؛ همان به شما جزاء داده می‏شود. یعنی حال که بنا است کتاب شما رسیدگی شود و نامه عمل شما باز شود و بر میزان عرضه شود و سنجیده گردد، آماده باشید که هرچه نتیجه این سنجش باشد همان است، و بعد از این موازنه و مقایسه به هرچه که عمل می‏نمودید خواهید رسید.

میزان کدام است؟ و نامه‏ها بر کجا و بر چه عرضه می‏شوند؟ باز خدا خبر داده: هذا کتابُنا یَنطِق علیکم بالحقّ این کتاب ما است. به وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه اشاره می‏شود و همه خلق آن بزرگوار را مشاهده می‏کنند که خداوند به زبان ملائکه این مطلب را بیان می‏فرماید: هذا کتابنا یَنطِق علیکم بالحقّ این علی کتاب ما است، نسخه اصل عبودیت برای ما است، نسخه بندگی برای ما است و ما این‏طور بنده می‏خواستیم و همه را بر وفق و صفت و مشابهتِ این دعوت کردیم و اولین و آخرین را به اقتداءکردن به این و موافقت با این دعوت نمودیم. حال هم نامه‏های عمل شما که لوح نفوس شما است، باید با این کتابِ ما سنجیده شود. این کتاب ما است که امروز به حق و واقع نطق می‏کند و نطق او علیه شما است. آنچه می‏گوید همان بیان عبودیت و بندگی برای ما است که موافقت با خود را از شما می‏طلبد.

انّا کُنّا نَستَنسِخ ما کنتم تعملون([46]) فکر نکنید که آنچه می‌کردید ضایع شد و به‌حساب نمی‏آید، تمام آنچه را که انجام می‏دادید ما نسخه برداشته‏ایم و همه آنها ثبت است. درباره همین نسخه‌برداریِ حق از اعمال فرموده: لایُغادِرُ صغیرةً و لا کبیرةً الّا اَحصاها([47]) آن کتاب هیچ‏یک از اعمال را چه کوچک و چه بزرگ فروگذار نخواهد کرد مگر آنکه همه آنها را اِحصاء کرده و ثبت و ضبط نموده است. می‏فرمایند مراد از «کتاب‌اللّه» در این آیه شریفه که فرموده: هذا کتابنا یَنطِق علیکم بالحقّ، وجود مبارک

«* نماز جلد 1 صفحه 223 *»

امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است.([48])

مسأله عرضه بر خداوند متعال در قیامت و موازنه اعمال، یک مسأله مهم است و از مسائل جدی و واقعی و ضروری معاد است که در اعتقادات کاملاً تبیین شده است و ما باید به آن معتقد باشیم. می‏گوییم: و المیزانَ حَقّ([49]) امر میزان و سنجش اعمال، حق است، جدّی است، مسلّم و ضروری است. و میزان همان سنجیدن و موازنه و عرضه‌نمودن بر مقام ولایتی حضرت است. این عرضه، اضطراری و لابدّی است که هیچ بنده‏ای نمی‏تواند از این عرضه سر باز زند، هیچ‏کس نیست که از این امر معاف باشد.

انبیاء برای یک‌چنین لحظه‏ای گریه‏ها می‏کردند، اشک‌ها می‏ریختند؛ چون آنها بهتر از ما می‏فهمیدند که مسأله عرضه بر خدا چگونه است و چطوری است. آنها علی را بهتر از ما می‏شناختند. عرضه‌شدن اعمال بر علی و موازنه بین اعمال ــ چه اعتقادات و چه اخلاقیات و چه اعمال جوارح ــ و امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه، برای آنها خیلی مسأله مهم و مشکلی بود. چه کسی می‏تواند متحمل شود و که می‏تواند فکر کند که از این موازنه راحت خارج می‏شود؟! خیر، هیچ‏کس نمی‏تواند در این موازنه به موفقیت برسد مگر به‌برکت شفاعتشان؛ که عنایتی بفرمایند نور شفاعتشان را بر اعمال ناقابل و ناقص عمل‏کنندگان بتابانند تا به‌برکت آن نور، اعمال صالحه قبول شود و به‌برکت آن شفاعت، اعمال سیئه آمرزیده گردد و از دیوان و نامه اعمال اهل ایمان محو شود و به اصول کفر و ضلالت و طغیان لعنة اللّه علیهم اجمعین ملحق شود.

حال نمازگزار در تشهد یک‌چنین دوره‏ای را در همین دنیا طی می‏کند. هر تشهدی یادبود و نقشی از آن عرضه است که نمازگزار باید متذکر آن لحظه شود و به یاد آن لحظه

«* نماز جلد 1 صفحه 224 *»

شهادتین را اظهار کند و بگوید: «اشهد اَنْ لا اله الّا اللّهُ وحده لا شریک له و اشهد اَنّ محمّداً عبده و رسوله»([50]) این دو شهادت را که اظهار می‏کند، یعنی اسلام خود را تازه می‏کند، ایمان خود را تازه می‏کند و به‌برکت اسلام و ایمانِ تازه آمرزیده می‏شود. ([51])

فرمود: الاسلام یَجُبُّ ما کان قبلَه([52])  گناهانی که انسان در جاهلیت انجام داده، اسلام آنها را می‏پوشاند. خدا به‌برکت اسلام، گناهان گذشته‏ای را که انسان در حال جاهلیت مرتکب شده است می‏آمرزد. شخص کافری در دوران کفر هرچه گناه کرده باشد، و شخص جاهلی که در جاهلیت بوده و از اسلام خبری نداشته، در زمان جاهلیت هرچه گناه کرده باشد، همین‏که اسلام می‏آوَرَد و می‏گوید: «اشهد اَنْ لا اله الّا اللّه و اشهد اَنّ محمّداً رسولُ‌الله؟ص؟» خدا، رسول‌خدا، ائمه هدی؟عهم؟ و همه فقهاء فرموده‏اند که پاک و پاکیزه می‏شود، از ظلمت کفر بیرون می‏آید و در نور ایمان قرار می‏گیرد، از ظلمت‌های طغیان و معاصیش خارج می‏شود. اگر کافری شهادتین را گفت و همان لحظه مرد، همه گفته‏اند آمرزیده است و داخل بهشت می‏شود، اگرچه هیچ نمازی، طاعتی و هیچ کار دیگری هم نکرده باشد. همین‏که به وحدت خدا و به رسالت رسول‏اللّه؟ص؟ اقرار کرده است، او را کفایت می‏کند؛ البته اقرارش باید به‌طور ایمان باشد، یعنی دلش هم قبول کرده باشد. هیچ‏کس در این امر تشکیک نکرده، همه گفته‏اند با اینکه هیچ عملی انجام نداده است اما به‌برکت همین شهادتین، پاک و پاکیزه شده و از تمام آن آلودگی‌ها خلاص گردیده است؛ خالص، مُخلِص و مُخلَص

«* نماز جلد 1 صفحه 225 *»

داخل بهشت می‏شود و تبعات آن گناهان بر او نیست، تمام آن معاصی و جرائم آمرزیده شده است و خدا او را به آن‏همه جرائم مؤاخذه نمی‏فرماید؛ چه‌بسا یک عمر را در جُرم گذرانده.

نمونه‌هایش را می‌دانیم. مسأله حرّ کاملاً مطلب را روشن می‏کند؛ با آن حالات و آن اوضاع چطور یک‌باره به آن مرکز نور مبدّل شد و یک فرد نورانی عجیب گردید که امام؟ع؟ آن‌طور به او اظهار محبت بفرمایند و در وصف او مرثیه‏سُرایی نمایند، گریه کنند و این‌قدر عنایات نشان دهند.([53]) اینها همه دلیل بر همین مطلب است.

در هر نمازی، این تشهد ما  گویا تجدید اسلام و ایمان است که نمازگزار با انجام آن گویا می‏گوید خدایا، درست است که در هر نمازی در جاهلیت نبوده‌ام، از اسلام بی‏خبر نبوده‌ام، مسلمان بوده‌ام، مؤمن بوده‌ام اما گناهکار بوده‌ام و این گناهان من از جهت عناد و دشمنی با تو و دین تو و اولیاء تو نبوده است. اگر از آن جهت بود، اکنون به‌شکل تشهد نمی‏نشستم و در اینجا آن حالتِ عرضه بر تو را در قیامت نشان نمی‏دادم. خدایا این هیأت من، همان هیأت قیامتِ من است که در نزد منبر وسیله به زانو درخواهم آمد. آنجا سراسر وجود مرا فزع و وحشت و هول قیامت پر خواهد کرد. اما گوشه دلم، امیدوارم به فضل پیغمبرت و رحمت ولیّ تو، رحمت رحیمیه؛ آقای مؤمنین، امیر مؤمنین به جمیع اهل ایمان رؤف است. خدایا دل من امید دارد به فضلی که در محمد ظاهر کردی و به آن فضلی که در آن بزرگوار ظاهر شدی و به رحمتی که در علی ظاهر فرمودی و به رحمتی که در علی برای مؤمنین ظاهر شده‏ای.

من در حال تشهد قرار می‏گیرم که آن حالت را در اینجا اظهار کنم؛ اولاً به قیامت اقرار دارم، به میزان اقرار دارم، به آنچه در قرآن درباره امر قیامت و موازنه و محاسبات اعمال ما خبر دادی اقرار دارم. خدایا الآن نقش آنجا را در بدن و هیأت خودم مجسّم

«* نماز جلد 1 صفحه 226 *»

نموده‏ام. بعد از طی این مراتب خضوع و خشوع، از عجز و مسکنت و بیچارگی به زانو درآمده‏ام. هیچ چاره‏ای ندارم جز درگاه محمد و علی که تو ایشان و اهل‏بیت معصومین این بزرگواران؟عهم؟ را قرار داده‏ای که شافعان من باشند. خدایا حالا اظهار شهادت می‏کنم، حالا می‏گویم مؤمنم، مسلمانم؛ اسلام تو، دین تو را محترم می‏شمرم و از جمیع گناهانم تائبم، همه آنها را گناه و معصیت می‏دانم و از آنها بیزارم و عهد خودم را با تو تجدید می‏کنم، عهد خودم را با اولیاء تو، با رسول‏اللّه، با امیرالمؤمنین، ائمه طاهرین و با حجت وقت امام زمان؟عهم؟ تجدید می‏کنم و می‏گویم: «اشهد اَنْ لا اله الّا اللّهُ وحده لا شریک له و اشهد اَنّ محمّداً عبده و رسوله».

مستحب شده قبل از عرض شهادت، انوار الهی را ذکر کنیم و عظمت خدا را در ایشان و ظهور نور جلال و سبوحیت خدا را در ایشان یاد کنیم و تعابیری را که در تشهد رسیده و گفته می‏شود بگوییم از قبیل: «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله».([54]) نمازگزار با گفتن اینها، با آن مقامات و شئونات الهی، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ تجدید عهد می‏کند. همه این تعابیر، یادکردن از مقامات و شئونات محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم اجمعین است.

با این کار گویا توجه و اقبال آنان را به‌سوی خودش جذب می‏کند و متوجه خودش می‏سازد و دل‌های آنان را درباره خودش به رحم می‏آورد که من در یک‌چنین حالی قرار گرفته‏ام که حالت مسکنت و حالت فقر و فاقه و حالت درماندگی و بیچارگی است.

به زانو درآمدن، رمزی از بیچارگی است. می‏گویند فلانی در برابر فلان بلاء یا مصیبت و گرفتاری به زانو درآمده؛ یعنی دیگر عاجز شده، ناتوان شده، امیدش از همه‏جا بریده شده و دستش از هر چاره‏ای قطع گردیده است. حالت تشهد حالتِ

«* نماز جلد 1 صفحه 227 *»

به‌زانودرآمدن است که قرآن از همین امر در قیامت خبر داده: تَریٰ کلَّ امّةٍ جاثیة. همه به زانو درآمده‏اند یعنی همه در آنجا بدبختی خودشان و بیچارگی و مسکنت خودشان و فقر و فاقه خود را وجدان می‏کنند و لمس می‏نمایند. احساس می‏کنند که هیچ‏کس نمی‏تواند به قوه‏ای و قدرتی غیر از قوه و قدرت خدا و عنایت و فضل او مطمئن باشد و دستش پر باشد. همه دست‌ها خالی، همه سرها به زیر افتاده، همه بیچاره و مضطرّ در نزد آن منبر قرار گرفته‏اند. آنجا اگر اولیاء ترحم و لطف بفرمایند، شفاعت بفرمایند، نجات هست وگرنه نجات برای هیچ‏کس نیست. همه به کار خود مبتلا و مشغول خودند و درماندگی خود را درمی‏یابند.

اینجا هم در حال تشهد، بنده باید متوجه درماندگی خودش باشد و حالت تشهد را حالت به زانو درآمدن خود بداند. ببینید حتی بعد از آنکه این مراتب خضوع و خشوع را تا سجده طی کرده است، ولی به اینها هم نباید مطمئن باشد که این کمالاتی که کسب کرده او را نجات خواهد داد. آن‌قدر حق خداوند بر بندگان بزرگ است که هیچ‏کس نتوانسته و نخواهد توانست حق خدا را به‌انجام رساند و آن‏طوری که شایسته است خدا را عبادت و بندگی کرده باشد. چه کسی می‏تواند به اعمالش مطمئن باشد؟! چه کسی می‏تواند به قوتی و قدرتی غیر از عنایت و فضل خداوندی اطمینان داشته باشد؟!

پس در این حال که به زانو درآمده، به ذیل عنایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ متمسک است، خدا را در ایشان و به ایشان تعظیم و تکریم می‏نماید، خدا را در ایشان و به ایشان می‌ستاید؛ «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله»، از این انوار الهی یاد می‏کند که خداوند به‌وسیله ایشان در بین خلق به عظمت‌ها و جلالت‌های خود آشکار شده است؛ یعنی من امیدم قطع نشده، علاقه و ارتباطم قطع نشده، خدایا با همه این کدورت‌ها و معصیت‌ها و سیاهی‏هایی که در اثر اعمال برایم فراهم شده، من

«* نماز جلد 1 صفحه 228 *»

نور را نور می‏بینم، هدایت را هدایت می‏بینم، حق را حق می‏بینم، صدق را صدق می‏بینم. آن‏طور نشده‏ام که شقاوت وجود مرا پر کرده باشد که باطل را حق ببینم و حق را باطل، نعوذباللّه نور را ظلمت ببینم و ظلمت را نور، و با خواست و محبت به ظلمت رو کنم. نه، بلکه خدایا من با همه این معصیت‌ها و کدورت‌هایی که دارم، حق را حق می‏دانم، نور را نور می‏دانم، صدق را صدق می‏دانم، اولیاء تو را اولیاء تو می‏دانم، انوار تو را انوار تو می‏شناسم. به غیر آنها رو ندارم و به غیر آنها توجه نکرده و نمی‏کنم، «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله» بهترین اسم‌ها از آنِ خدا است که محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند. به این‏طور، توجه و ترحمِ آن بزرگواران را به خود جلب می‏کند.

باز چون آن بزرگواران اسباب هر رحمتی و وسیله هر عنایت و فضلی و واسطه در هر هدایت و خیری و نوری هستند، از برکت ترحم و تفضل ایشان شروع می‏کند به گفتن شهادت‌ها، که به درگاه خدا پذیرفته شود و خداوند تجدید ایمان و اسلام او را از او بپذیرد، او را مؤمن و مسلم به‌حساب آورد و همین اظهار اسلام و ایمان، گناهان گذشته او را بیامرزد، الاسلام یجُبّ ما کان قبله او را پاک می‏کند.

اگر انسان بعد از تشهد، با این توجه از دنیا برود آمرزیده‌شده از دنیا می‏رود. چون هیأت هیأتی عجیب است، رحمت‌ها و برکت‌ها و عنایت‌های خداوند را جلب می‏کند. در قیامت که به این حال درمی‏آیند، خداوند بر مؤمنین تفضل و ترحم می‏کند، چون هیأت هیأت جلب رحمت است، هیأت و شکل و حالتِ نشستن حالت جلب عنایت و توجه است و نمازگزار با همین هیأت در واقع خود را مستحِق می‏کند و قابل و لایق می‏گرداند برای عنایت و توجه خاص پروردگار به‌وسیله محمد و آل‏محمد؟عهم؟. همین امر تشهد از اسباب آمرزش او می‏شود.

آنگاه باید سلام بگوید. تشهد که به انجام می‏رسد، سلام عرض می‏کند. ابتداءً رسول‏اللّه؟ص؟ را ــ که اصل هر خیر و اصل هر هدایت و هر نوری است ــ مخاطب خود

«* نماز جلد 1 صفحه 229 *»

می‏سازد و عرضه می‏دارد: «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته».([55]) چون در همه این مراتب عبودیت و بندگی از تکبیرة‏الاحرام تا همین عرضه، همه اینها را که بنده سیر کرده، به‌برکت وجود رسول‏اللّه؟ص؟ بوده. آن بزرگوار اصل همه شرایع است، اصل همه هدایت‌ها است، همه انبیاء به‌برکت آن بزرگوار توانستند به مدارج عالیه نبوت برسند و امت‌های خود را به دین خدا هدایت گردانند. این امت هم که معلوم است همه‌شان مرهون عنایت‌ها و فضل و لطف رسول‏اللّه؟ص؟ هستند، هرچه از خیر و کمال و نور‌ و معرفت دارند از برکت وجود آن بزرگوار است.

پس نمازگزار ابتداءً خدمت آن حضرت باید عرض سلام داشته باشد و این سلام، تشکری از وجود مبارک رسول‏اللّه است و اظهار تسلیم و استسلام و انقیاد در برابر آن بزرگوار است که اصل شریعت از او است و اصل دین به‌وسیله آن بزرگوار ابلاغ گردیده. وظیفه مؤمنان و مسلمانان این است که در نزد آن بزرگوار تسلیم شوند و عرض اسلام کنند. «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته» عرض استسلام به پیشگاه آن بزرگوار است.

چون اینجا مقام اظهار تسلیم‌بودن و انقیاد است، مثل همان جریان قیامت است؛ در آنجا همه خلق همه امور را به شافعین ــ یعنی محمد و آل‏محمد صلوات‌الله‌علیهم اجمعین ــ واگذار می‏کنند، تسلیم می‏شوند و نمی‏توانند از آن حکومتی که از ناحیه آن بزرگواران می‏شود سر باز زنند. برای اهل حق و اهل نجات حکم می‏کنند به نجات، و برای اهل شقاوت حکم می‏کنند به خلود در جهنم، و هیچ‏کس نمی‏تواند در آنجا عذری، بهانه‏ای، حجتی و دلیلی داشته باشد، هیچ. همه باید در فرمان درآیند و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حکومتِک([56]) آنجا هیچ‏کس نمی‏تواند از

«* نماز جلد 1 صفحه 230 *»

حکومت آن بزرگواران فرار کند، همه باید تسلیم باشند. آن حالت تسلیم و انقیادِ آنجا، در این سلام‌ها عرضه می‏شود. اول عرضه می‏داریم: «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته» که البته این سلام به‌واسطه شرافتش جزء تشهد است و نمازگزار با سلام اول از نماز خارج نمی‏شود و هنوز در نماز است.([57])

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 231 *»

مجلس 22

 

(شب سه‌شنبه ـــ  6 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t  معنای هيأت تشهد

t  شهادت سوم و چهارم

t  معنای سلام، سلام اول، سلام دوم و سوم

«* نماز جلد 1 صفحه 232 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

عرض شد که نماز دوره‏ای از دوره‏های کامل عبودیت است و عبادتی است که جامع مراتب بندگی است. خداوند به فضل و کرم خودش این عبادت را بر ما قرار داد و ما را به این عبادت داشت تا اینکه ــ  به‌ظاهر هم که شده ــ  صورتی از دوره خضوع و خشوع و مراتبی از مراتب عبودیت را در خود ظاهر کنیم و نقش عبودیت را به‌طور کامل و به‌طور جامع در لوح وجود خود نقش بزنیم. عرض شد با انجام نماز، ما یک دوره کامل از حدود ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه و یک دوره کامل از حدود انسانیت را انجام می‏دهیم. یک رکعت نماز تمام این دوره عبودیت را دارا است.

بعضی از مراتب عبودیت ذکر شد تا اینکه بیان شد در تشهد، ما نقشِ عرضه بر خدا و عرضه بر اولیاء خدا را داریم و ذلّت و مسکنت و فقر و فاقه خود را به درگاه پروردگار که همان درگاه اولیاء است اظهار می‏کنیم. با تشهد و نقش تشهد، اظهار می‏کنیم که خدایا در برابر ظهور عظمت و جلال و ظهور سلطنت تو به زانو درآمده‏ایم، ما را تاب مقاومت در برابر سلطنت تو نیست؛ همان‏طور که در روز قیامت خلق اولین و آخرین به زانو درمی‏آیند. همه عاجز و فقیر، همه بیچاره و مسکین خواهند بود و این بیچارگی و درماندگی خود را به همان حالتی که خدا خبر داده اظهار می‏کنند. خداوند

«* نماز جلد 1 صفحه 233 *»

مى‌فرمايد: و تَریٰ کُلّ امّة جاثیة([58]) می‏بینی که همه مردمان از شدت فزع و از شدت سرگردانی و حیرت و از شدت درک فقر و فاقه و بیچارگی به زانو درآمده‏اند. نمازگزار در تشهد این حال را اظهار می‏کند و در واقع به زانو درآمده است و به ذیل عنایت انوار الهی، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ متوسل شده است.

ابتداءً قبل از اظهار شهادت‌ها می‏گوید: «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله». این تعبیرها یادآوری مقامات و شئونات ولایتیِ محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است. وقتی که آن بزرگواران را یاد می‏کنیم و متذکر مقامات و شئونات ایشان می‏گردیم، دل مطهرشان بر ما به رحم می‏آید، ترحم می‏فرمایند و در اثر ترحم ایشان ان‌شاءالله شهادت ما قبول می‏شود و ایمان ما پذیرفته می‏شود.

تشهد اظهار شهادتین است و چه خوب است که ما با توجه به ارکان چهارگانه دین، همین‏طور که در اذان و اقامه به ولایت شهادت می‌دهیم و همچنین به ولایت اولیاء و برائت از اعداء شهادت می‏دهیم، در تشهد نماز هم این کار را انجام دهیم و بعد از گفتنِ «اشهد اَنّ محمّداً عبده و رسوله» بگوییم: «و اَنّ علیّاً و الائمةَ من وُلده و فاطمةَ الصدیقة اولیاءُ الله، و انّ ولیَّهم ولیُّ الله فاُوالیٖه و عدوَّهم عدوُّ الله فاُعادیٖه». هیچ مانعی هم ندارد.

اینکه مشایخ نمی‏فرمودند و دأب مشایخ نبوده، چون در آن دوره امر شدید بوده، ابتداء کار بوده، تقیه چنین اقتضاء می‏کرده است. به‌جهت ایرادات و انتقاداتی که می‏شد و مشکلاتی که فراهم می‏نمودند، مشایخ عظام+ در تشهد شهادت به ولایت ائمه و اولیاء را ذکر نمی‏فرمودند. ولی فکر می‏کنیم این زمان‌ها آن مشکلات نباشد، اکنون آن مسائل مطرح نیست، الحمدللّه رب العالمین امر روشن است. چه خوب است که در تشهد نمازها هم این شهادت‌ها گفته شود. وقتی که امر مشخص

«* نماز جلد 1 صفحه 234 *»

است، تقیه بی‌معنی است و الحمدلله در این امور ترسی نیست. شهادت‌دادن بهمقام ولایت امیرالمؤمنین و ائمه هدی؟عهم؟ و فاطمه زهراء؟سها؟ معلوم است که از ارکان دین است. اظهار ولایت اولیاء ایشان و برائت و بیزاری از اعداء ایشان از اصول دین است، از ارکان دین و ایمان است. البته اگر به‌تدریج باشد برای رفع وحشت خودمان بهتر است.

پس شهادت‌ها را که اظهار می‏کنیم، یعنی تجدید ایمان می‏کنیم. نمازگزار در هر تشهدی ایمانش را تازه می‏کند. همان‏طور که در اذان و اقامه شهادت به الوهیت و شهادت به رسالت و شهادت به ولایت می‏دهد، همچنین در تشهد هم باید تجدید ولایت شود.

بعد از تشهد، شخص نمازگزار سلام می‏گوید و معنای سلام اظهار تسلیم‌بودن و انقیاد در برابر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است که مظاهر انوار الهی هستند. معنای «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته» که ابتداءً بعد از تشهد گفته می‏شود، در واقع تشکری از مقام رسالت رسول‏اللّه؟ص؟ است به‌طوری که گویا انسان بعد از شهادت‌ها رسول‏اللّه را مشاهده می‏کند، خود را در حضور حضرت می‏بیند که در حضورشان زانو زده است و تمام این مراتب عبودیت و بندگی را از برکت تعالیم آن حضرت به‌دست آورده است. هرچه بنا است خداوند در برابر این عبادت و بندگی به او تفضل کند، همه و همه به‌برکت وجود مبارک رسول‏اللّه؟ص؟ بوده. و چون امر چنین است، برای تشکر از مقام آن حضرت، نمازگزار ایشان را مخاطب قرار می‏دهد و عرض می‏کند: «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته». از طرف خداوند برای آن بزرگوار طلب سلام و رحمت می‏کند و اظهار تسلیم‌بودن و رضايت در برابر امر حضرت و دستورات ايشان می‏نماید.

در قیامت همه در نزد منبر وسیله به زانو درآمده‏اند و منتظرند که مقام

«* نماز جلد 1 صفحه 235 *»

رسالت‌مآبیِ رسول‏اللّه؟ص؟ در مقام ولایتی امیرالمؤمنین؟ع؟ چه حکومتی می‏فرماید، همه منتظر حکومت حضرتند که آن بزرگوار رأی مبارکشان بر چه تعلق می‏گیرد، که همان خواست و پسند خدا است. و بر همه حکم می‏فرمایند: بر انبیاء حکم می‏فرماید به نجات، بر اوصیاء و بر مؤمنین اولین و آخرین به نجات حکم می‏فرماید و بر کفار و منافقین از اولین و آخرین به هلاکت حکم می‏فرماید. این حکمِ رسول‏اللّه؟ص؟ است که همان حکم خدا است و همه در آنجا منقادند، هیچ‏کس نیست که بتواند در آنجا بر حکم رسول‏اللّه اعتراضی داشته باشد و بر حضرت، حجت و دلیلی داشته باشد و نعوذباللّه در مقام مخاصمه و محاکمه با حضرت برآید.

آن‏چنان خداوند آن بزرگوار و اهل‏بیت او؟عهم؟ را بر اهل قیامت از اولین و آخرین مسلط می‏کند که همه تسلط آن بزرگوار را بر ظاهر و باطنشان احساس می‏کنند و ذره‏ای از ذرات وجودی خود را از تصرف و تسلط آن بزرگواران خالی نمی‏بینند. اراده و تصرف ایشان و تسلطشان بر همه ذرات وجودی اولین و آخرین نفوذ کرده. همه خود را در نزد حکم ایشان محکوم می‏بینند و هیچ‏گونه اعتراض، دلیل و حجتی ندارند و مضمونِ و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حکومتِک([59]) در واقع در آن لحظه برای همه عینیت پیدا می‏کند و قابل لمس می‌شود. این است که دوره قیامت دوره ظهور سلطنت خداوند در محمد و آل‏محمد صلوات‌الله‌علیهم اجمعین است که خدا را که به «یا سُلطان» می‌خوانیم و صاحب سلطنت می‏گوییم، این صاحب سلطنت بودن و مسلط‌بودن، در قیامت برای همه خلق مشخص می‏شود؛  خدا مسلط بود، خدا ذوسلطان بود، ذوسلطنت بود، اما به محمد و آل‏محمد؟عهم؟. در دنیا هم همین‏طور بود، در برزخ هم همین‏طور بود، در آخرت هم همین‏طور است اما در آخرت ظاهر می‏شود آن‌چنان‏که بر احدی پوشیده و پنهان نیست. می‏فرماید آن‏چنان اولین و آخرین در نزد حکم این بزرگواران

«* نماز جلد 1 صفحه 236 *»

مقهورند و مغلوبِ حکم ایشانند و سلطنت ایشان ظاهر و آشکار می‏شود که هیچ‌چیزی از حکم ایشان خارج نیست.

امام صادق صلوات‌الله‌علیه از رسول‏اللّه؟ص؟ نقل کردند که آن بزرگوار به امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند یا علی در فردای قیامت بهشت و جهنم در فرمان تو است. حضرت سوگند یاد فرمودند که جهنم در فردای قیامت در نزد علی صلوات‌الله‌علیه خاضع‏تر و خاشع‏تر است از این بردگان و عبید و اِماء و کنیزان در نزد آقایان و مَوالی خود. یک غلام در نزد مولای خود چقدر فرمانبردار است، فرمود از این غلامان که شما می‏بینید، جهنم در برابر امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه فرمانبردارتر است. می‏ایستد بر آخر جهنم و می‏فرماید: ذَریٖ هذا وَلیّی این را واگذار که دوست من است، این به من محبت داشته و به من ولایت می‏ورزیده و بعد باز می‏فرماید: خُذیٖ هذا عَدُوّی این را بگیر که دشمن من است. و جهنم در نزد فرمایش حضرت مطیع‏تر است از عبد در برابر فرمان مولایش. مساکن بهشت و درجات بهشت همه در فرمان حضرت می‏باشند.([60])

وقتی که بهشت و جهنم در نزد تصرف و تسلط امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه این‏طور باشند، معلوم است که اهل محشر چطور هستند. تمام ملائکه رحمت که به نعمت‌های بهشت‌ها موکّلند، همه در فرمان امیرالمؤمنینند، هیچ‏یک بدون اذن خاص مولا امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه قدمی برنمی‏دارند، نعمتی به بهشتیان نمی‏دهند. امیرالمؤمنین به فرمان و اذن خاص خود و تصرف خاص خود، با نعمت‌های بهشتی به اهل بهشت اِنعام و احسان می‌فرماید. همچنین تمام ملائکه غِلاظ و شِداد جهنم همه در فرمان امیرالمؤمنینند که بدون اجازه امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه کوچک‌ترین عذاب بر کسی وارد نمی‏کنند. تمام عذاب‌هایی که بر

«* نماز جلد 1 صفحه 237 *»

اهل جهنم وارد می‏شود، به‌دست همان ملائکه غلاظ و شداد است که خداوند در وجود آنها رحم قرار نداده، بلکه وجود آنها را این‏طور آفریده که از شدت و غلظتْ خلقت شده‏اند، از خشم امیرالمؤمنین خلقت شده‏اند. آنها هرچه اهل جهنم را عذاب می‏کنند لذت می‏برند؛ لذت آنها در عذاب‌کردن اهل جهنم است. وقتی اهل جهنم از شدت عذاب فریاد می‏کنند، آن‏چنان نیست که در دل این ملائکه رحمت پیدا شود و بر آنها رحم کنند؛ بلکه هرچه آنها بیشتر فریاد می‏زنند، غلظت این ملائکه غلاظ و شداد شدیدتر می‏شود. هرچه آنها ناله می‏کنند، اینها در خشم شدیدتر می‏شوند و خشمشان آشکارتر می‏شود. و همه اینها در فرمان امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه هستند. این معنی ظهور سلطنت خداوندی در وجود مبارک محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است.

پس نمازگزار در هنگام سلام به چند مطلب توجه دارد: اولاً اقرار به اینکه این سیر عبودیت و بندگی به‌برکت تعالیم محمد و آل‏محمد؟عهم؟ بوده است.

ثانیاً همین الآن هم همان سلطنت و تصرف موجود است و از سلطنت و ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هیچ امری خارج نیست. الآن امام زمان صلوات‌الله‌علیه حامل همان ولایتند، امام زمان صلوات‌الله‌علیه مصدر همان سلطنتند. الآن تمام امور زیر تسلط و تصرف ایشان است، هیچ امری از اذن خاص ایشان خارج نیست. برگی از درخت نمی‏افتد مگر به اذن خاص بقیةاللّه صلوات‌الله‌علیه، کاهی از جا نمی‏جنبد مگر به اذن خاص وجود مبارک بقیةاللّه صلوات‌الله‌علیه، پلک چشمی به هم نمی‏خورد مگر به اذن خاص بقیةاللّه صلوات‌الله‌علیه. تمام امور خلق در تحت تصرف و تسلط آن حضرت است، اما ما نمی‏بینیم، نمی‏فهمیم، نمی‏دانیم و توجه نداریم. اگر هم می‏دانیم، معاصی مانع است از اینکه متوجه باشیم. به غفلت می‏گذرانیم.

در اینجا نمازگزار متوجه این امر می‏شود که اینکه الآن من آمده‏ام و این دوره عبودیت را به‌ظاهر طی کرده‏ام و حالا در مقام تشهد و سلام می‏باشم، خود این آمدن

«* نماز جلد 1 صفحه 238 *»

من در این حال و قرارگرفتن در این عبادت و انجام این عبادت، نیست مگر به تصرف امامم؛ او به من توفیق داده و کمکم کرده. او دست عنایت خدا بر سر من است، او دست احسان خدا بر سر من است، او در جمیع فیوضات واسطه کلی است. هرچه من در این راه قوه و قدرتِ معنوی و ظاهری دارم، همه از برکات عنایت و توجه او است. پس او الآن بر من سلطان است، او الآن در من متصرف است، او ناصیه مرا گرفته است و به این امر واداشته و به توفیق او من به نماز ایستاده‏ام و نماز را به توفیق او به انجام رسانیده‏ام. سلامتی به من داد، حیات به من داد، ایمان به من داد، هدایت به من داد، همه عنایت‌ها را فرمود، ظاهر و باطن به‌دست او است و من الآن در تحت تصرف و نفوذ ولایت او می‏باشم. این هم یک امر.

ثالثاً نمازگزار امر قیامت را هم در نظر دارد، آنگاه باید تسلیم‌بودن و انقیاد خود را اظهار کند؛ ای رسول‏اللّه من تسلیم فرمان ظاهری و باطنی شما هستم. ای رسول‏اللّه من تسلیم فرمان تکوینی و تشریعی شما هستم و از فرامین شما در ظاهر امر و باطن امر در مقام کینونتم و در مقام شریعتم سر باز نمی‏زنم. در همه مراتبم، در برابر فرمان شما منقاد و تسلیم می‏باشم؛«السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته».

نمازگزار آن‏چنان نفوذ و تسلط حضرت را احساس می‏کند که گویا خود را در حضور حضرت می‏بیند و لااقل معتقد است که حضرت بر او ناظرند و متوجه او هستند و باید معتقد باشد که در محضر حضرت است. چون «السلام علیک» خطاب است، یعنی سلام بر تو ای رسول‏اللّه. پس باید متوجه باشد که در محضر حضرت به‌سر می‏برد و بعد سلام‌های بعدی را می‏گوید.

سلامِ اول جزء تشهد است، حرمت رسول‏اللّه؟ص؟ اقتضاء کرده که این سلام اول جزء تشهد باشد و نمازگزار با سلام اول از نماز خارج نمی‏شود و هنوز در نماز است اما «السلام علینا و علیٰ عباد الله الصالحین» و همچنین «السلام علیکم و رحمة الله و

«* نماز جلد 1 صفحه 239 *»

برکاته»، سلامِ خارج‌شدن از نماز است.([61]) مشهور است که «الصّلوة اوّلُهَا التّکبیر و آخِرُهَا التّسلیم» اول نماز همان اللّه‌اکبر یعنی تکبیرة‏الاحرام است و پایانش سلام‌گفتن است.

سلام می‏کند بر خود و بر عباد صالحین، سلامِ بر حجت‌های خدا، سلام بر حاضرین از ملائکه و اگر در جماعت است سلام بر امام جماعت و یا مأمومین؛ شخص نمازگزار بر همه اینها سلام می‏گوید، یعنی در همه امورش و در جمیع شئونش تسلیم و منقاد امر خدا است؛ خدا راضی است به اینکه با مؤمنین در مقام سِلم باشد، با کفار در مقام حَرْب و عداوت باشد.

در قرآن می‏فرماید: قد کانت لکم اُسوةٌ حسنةٌ فی ابراهیمَ و الّذین معه برای شما در ابراهیم و کسانی که به ابراهیم مؤمن بودند اسوه حسنه است. یعنی باید به ابراهیم و کسانی که به ابراهیم ایمان آورده بودند اقتداء کنید. آنها به کفار گفتند که ما از شما بیزاریم، ما با شما در هیچ امری از امورتان و در پرستش آنچه را که عبادت می‏کنید از بت‌ها شریک نیستیم، ما به همه کارهای شما کفر می‏ورزیم و بی‏اعتنائیم و از همه آنها اظهار برائت می‏کنیم.([62]) اینها دستوراتی است که هست.

حال نمازگزار هم می‏گوید خدایا من تسلیم امر تو هستم، منقاد فرمان تو هستم، تو به من گفته‏ای با رسول‏اللّه، با ائمه هدی؟عهم؟، با مؤمنین، با ملائکه در مقام سلم باشم، نسبت به ایشان محبت و مودت داشته باشم و هیچ‌گونه عداوت و بغض و عنادی با رسول تو و حجت‌های تو و مؤمنین و ملائکه نداشته باشم. شخص نمازگزار با ذکر این سلام‏ها، در برابر این دستورات اظهار استسلام و انقیاد می‏کند و در واقع در همین‏جا بر عمل خود از اول تا به آخر مُهر سلامتی می‏زند و خوشا به حال کسی که به این‌طور اعمالش سالم باشد از عداوت با اهل ایمان و از عداوت مؤمنین و از عداوت با کسانی

«* نماز جلد 1 صفحه 240 *»

که خدا فرموده به آنها مودّت کنید؛ و سالم باشد همچنین از محبت و مودت به کسانی که خدا اجازه نداده با آنها محبت و مودت داشته باشیم. این سلامتی ظاهر و باطن و سلامتی دل، همه در همین سلام‌ها اظهار می‏شود.

دل شخص نمازگزار باید سالم باشد به اینکه دارای محبت اولیاء و برائت از اعداء باشد. «قلب سلیم» چنین قلبی است و این سلام‌ها که به زبان جاری می‏شود، باید از قلب جریان بیابد. قلب باید سالم باشد تا این سلام‌ها هم برای خودش و هم برای کسانی که برای آنها طلب رحمت می‏کند سلامتی باشد. و اگر چنین نباشد، نه برای خودش سلامت خواهد بود و نه هم از طرف او سلامتی بر محمد و آل‏محمد؟عهم؟ و مؤمنین اظهار می‏شود.

همچنین معنی این سلام‌ها این است که خدایا من جمیع امور خود را به تو واگذار کردم و در امور خودم تسلیم امر تو هستم؛ چون تو خدای من هستی، تو خالق من هستی، آگاه به مصالح من هستی، تو خیر من را می‏خواهی و بهتر از من خیر مرا می‏دانی؛ آنچه خیر من است مرا به آن برسان و آنچه شرّ من است مرا از آن دور بدار. این «تفویض امر» است. خود سلام‌دادن معنیش تفویض‌کردنِ امر به‌سوی خدا است و همچنین اظهار این است که من به مبدأ و معاد معتقدم و همه امورم اموری است که به تقدیر الهی و مشیت او بستگی دارد و از مشیت او خارج نیست.

تمام این مراتب بندگی، مراتبی است که در نماز اظهار می‏شود و نمازگزار باید با انجام‌دادن یک دوره اعمال و اذکار نماز، نقش عبودیت را به‌طور کامل بر لوح وجود خود نقش کند. همین ظاهر نماز تمامش نقش و رمز است و خدا این‏طور قرار داده که تا این قالب فراهم شد و این شکل پیدا شد، روح مناسب خود را جذب کند. الاَشکال مِقناطیسٌ لِارواحهـا([63]) شکل و نقش، مغناطیس روح است؛ خواه‌نخواه روح مناسب

«* نماز جلد 1 صفحه 241 *»

خود را جذب می‏کند. اینکه فرموده‏اند هیأت ظاهرتان خوب باشد، مشابه اولیاء باشد،([64]) برای جذب معنویت است. همچنین شبیه کفار نشوید([65]) که جذب روح کفر می‏کند، هیأت کفری جذب روح کفری می‏کند، هیأت ایمانی جذب روح ایمان می‏کند. خلاصه خدا این‌طور قرار داده که هیأت و شکل، معنویت و روحانیت مناسب با خود را جذب می‏کند.

پس روشن شد که خدا به فضل و کرمش نماز را بر ما قرار داد، یا به‌طور واجب و یا مستحب؛ این قرار برای این است که ما این نقوش و این اشکال را بر وجود خود نقش کنیم و در لحظاتی که در آن حالات به‌سر می‏بریم، شکل‌هایی بسازیم که این شکل‌ها معنویت و روحانیت مناسب خودش را جذب می‏کند. حال ما تا چه اندازه از معنویتش باخبر باشیم و از روحانیتش آگاه شویم، امر دیگری است؛ ولی این مطلب را معتقدیم که همین هیأت تکبیرةالاحرام، هیأت قیام، هیأت تکبیر، هیأت رکوع، هیأت سجود، حالت در قرائت و هیأت اداء حروف از مخارج حروف در اذکار شریفه، سوره مبارکه حمد، سوره‏های دیگر، تسبیح، صلوات بر محمد و آل‏محمد؟عهم؟، همه اینها قالب قراردادن و نقاشی‌کردن است. ما گویا به‌دستور خدا بر لوح وجود خودمان نقاشی می‏کنیم، خدا هم به فضل و کرمش در این نقش‌ها روح قرار می‏دهد، معنویت قرار می‏دهد و آن روح‌ها و معنویت‌ها تأثیرات خودشان را خواهند داشت.

امیدواریم به‌برکت ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ بعد از مرگ همین نمازها باعث روشنی چشم‌های ما و سبب شادی دل‌های ما و نورانیت قبر و قیامتمان باشد. خداوند به فضل ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ این نعمت را از ما نگیرد.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 242 *»

مجلس 23

 

(شب چهارشنبه ـــ  7 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t هیأت اعمال در نماز رمز مراتب خضوع و بیان حدود توحید و ولایت است

t حدود انسانیت

t علّت دو رکعتی و سه رکعتی و چهار رکعتی بودن نمازها

t حکم نماز و روزه در سفر نزد اهل‌سنّت

«* نماز جلد 1 صفحه 243 *»

 

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

اجمالاً عرض شد با انجام نماز ــ که از نیت شروع می‏شود تا سلام ــ  یک دوره مراتب عبودیت و مراتب خضوع و خشوع و سیر و سلوک الی‌‏اللّه انجام می‏گردد؛ هم در نقش گفتاری و هم کرداری. هم افعال نماز و هم اذکار نماز یک دوره بیان این مراتب است.

نمازگزار به فضل و کرم خدای متعال در هر رکعت، به انجام صورت این مراتب موفق می‏شود و خداوند از فضل و کرمش برای همین صورت ظاهری هم ثواب‌ها مقرّر فرموده است، عنایت‌ها دارد و کرمش شامل حال نمازگزار می‏باشد. به‌جهت آنکه عرض شد خود شکل و هیأت، مغناطیس روح و معنویت است و همین که نمازگزار به ظاهرِ خود این حدود را انجام می‏دهد و این اشکال و هیأت‌ها را بر لوح وجود خود ترسیم می‏کند، خداوند معنویت‌ها و روحانیت‌هایی را به همین هیأت‌ها و همین شکل‌ها تعلق می‏دهد و به‌برکت آن معنویت‌ها و روحانیت‌ها که در این قالب‌ها و شکل‌ها و هیأت‌ها جذب می‏شود، آثاری فراهم می‏گردد که خداوند وعده فرموده است آن آثار را به نمازگزار بدهد، از قبیل آمرزش گناهان و تقرب به درگاه خدا و سایر خیراتی که در روایات ذکر فرموده‏اند.([66])

«* نماز جلد 1 صفحه 244 *»

ما امیدواریم از برکت ولایت، چشم همه ما به این نمازها روشن باشد و از جمیع این نمازها که به فضل ولایت و نور ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ منوّر است بهره‏مند باشیم و به‌برکت عنایتِ آنان، مورد قبول درگاه خداوند واقع شود.

این هیأت‌ها و شکل‌ها که در نماز است، در واقع مثَل و نمونه‏هایی برای جمیع مراتب خضوع و خشوع و عبودیت است و نمونه‏ها و نقش‌هایی از حدود ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است و حدود و نقوشی است که رخساره انسانیت واقعی و حقیقی را که محمد و آل‏محمد علیهم‌السلامند حکایت می‏کند. و عرض شد اینها حدودِ صورت انسانیت است و تمام این نقش‌ها و هیأت‌هایی که در نماز بر خود ترسیم می‏کنیم و تمام ذکرهایی که می‏گوییم، همه اینها نقش توحید است، حدود توحید خداوند متعال است. و نمازگزار به همین صورت انسانیت و حدود ولایت، به‌عنوان مُوحِّد شناخته می‏شود و اسم موحّد بر او اطلاق می‏گردد. خداوند او را موحّد می‏خواند، اولیائش او را موحّد می‏خوانند و نمازگزار به‌برکت انجام این اعمال و اذکار، توحید خالص و توحید تمام و کامل را به درگاه خدا آورده است.

اما همان حدود و هیأت‌های توحید را که بر لوح وجود خود مرسَّم و مجسَّم کرده است، به‌برکت ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ به‌عنوان نماز مقبول می‏گردد و به‌عنوان نماز ثبت می‏شود. آنگاه همین حدود ولایت و حدود توحید، برای محبّین محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در لوح نفسشان هم ثبت می‏شود و آثارش در قیامت مشخص خواهد شد بلکه از اول مرگ که چشم باطن باز می‏شود و اعمال خود و نتایج اعمال خود را می‏بیند، آنگاه متوجه آثار نماز می‏گردد که نماز برای او چه آثاری داشته و چه خواصی در نفس او ایجاد کرده است.

مقصود این است که این حدود و اشکال و اذکار نماز، همه مَثَل‌ها و نمونه‏ها و صفت‌هایی است که خدا برای ولایت و برای توحید خود و برای انسانیت قرار داده است.

«* نماز جلد 1 صفحه 245 *»

و یَضرِب اللّه الامثالَ للنّاس([67]) اینها مثل‌ها و صفت‌هایی است که خداوند زده است.

ولی شاید ما هنوز هم با وجود تذکر اولیاء و توجه‌دادن ایشان، این سخنان برایمان مفهوم نباشد؛ چون ما به حدود و رسوم و اشکال واقعی توحید و ولایت و انسانیت واقف نیستیم. ما نمی‏دانیم توحید چیست تا حدود توحید را بدانیم، نمی‏دانیم ولایت چیست تا حدود ولایت را بدانیم، نمی‏دانیم انسانیت چیست تا حدود انسانیت را بدانیم. فکر می‏کنیم انسانیت به همین است که شخص روی دو پا راه رود، مستوی‏القامه باشد و منحنی نباشد، با دست غذا بخورد نه با دهان، دست را در غذاخوردن دخالت بدهد، نه دهان را مستقیماً به‌کار ببرد مثل حیوانات که با دهان غذا می‏خورند.

بعضی‏ها هم نوعاً از حیوانات یاد گرفته‏اند، مخصوصاً این چیزهایی که متداول شده که غذاهای آماده را لای نان می‏گذارند که اسمش را هم نمی‏خواهم ببرم. اینها را چطور به‌اصطلاح کَلَف می‏زنند! طرزِ خوردن حیوانات را «کَلَف‌زدن» می‏گویند. مثل حیوانات کَلَف می‏زنند. باید با دست لقمه گرفت در دهان گذارد؛ نه اینکه این‌طور کَلَف بزنند. بعضی‏ها که اصلاً در موقع خوردن غذا رسم پیدا کرده‏اند که با اینکه سفره افتاده، غذا هست، بشقاب هست، قاشق هست، باز هم سعی می‏کنند غذا را لای نان بپیچند و لقمه را آن‌طور قرار بدهند و باز کَلَف بزنند. چه عادت‌های بدی رسم می‏شود و مردم بی‏توجهند. برادران و خواهران ایمانی این‏طور غذا خوردن را به بچه‏هایشان تعلیم ندهند؛ چون گاهی عجله دارند می‏گویند برایش لقمه بپیچ، یک لقمه‏ای می‏پیچند دست بچه می‏دهند. بچه هم روی حساب عادتی که برایش فراهم شده، همین‏طور کَلَف می‏زند و غذا را می‏خورد. و فکر نمی‏کنند که این کارها صحیح نیست.

همه امور براساس تعلیم انبیاء؟عهم؟ باید باشد. اینها مؤثر است، هیأت‌هایی است

«* نماز جلد 1 صفحه 246 *»

که لازم است. باید این‌طور باشیم. گاهی دیده شده که مادرها یا پدرها بچه‏های کوچک‌سال خود را در اثر عجله‌داشتن یا امور دیگر، همین‏طور ایستاده به ادرارکردن وامی‏دارند. این خیلی مضرّ است، اولاً بچه یاد می‏گیرد و چه‌بسا بعد هم همین‏طور تا سنین بزرگی ادامه دهد و این امر برای او مضرّ است، برای مثانه او مضرّ است. دستور داده شده بنشینند([68]) و بعد که ادرار تمام شد استبراء کنند([69])  یا تنحنح کنند و مثانه را خالی کنند که بعدها اسباب زحمت نشود. ولی مادرها یا پدرها روی بی‏توجهی این کارها را می‏کنند. این خلاف است. طبق دستور، این کار باید نشسته انجام شود.

ما فکر می‏کنیم انسانیت همین حالت‌های ظاهری خودمان است که مشاهده می‏کنیم. گمان می‏کنیم که حدود انسانیت همین‏ها است. چنین نیست. حدود انسانیت حدودی است که در نماز مشخص شده است. حدود انسانیت عبارت است از تواضع، خشوع، عبادت، بندگی، کرنش به درگاه خداوند متعال، کبر و نخوت نداشتن و این‏طور امور که اجمالاً در این حدود مقدسه نماز ذکر شد.

خداوند فرموده است: و یَضرِب اللّه الامثال للنّاس خدا مثَل‌ها می‏زند و از حقایق غیبیه برای مردم نمونه‏ها ارائه می‏دهد، اما و مایَعقِلها الّا العالِمون([70]) آنانی که به حقایق علم دارند و با عالم معنویات آشنا هستند، می‏فهمند و این مثل‌ها را درک می‏کنند و به واقعیت این نمونه‏ها و مثل‌ها و صفت‌ها پی‏می‏برند، نه غیر آنها؛ که اجمالش الحمدللّه رب العالمین به‌طور مختصر بیان شد.

حال هر یک رکعت نماز را که حساب کنیم که مجموعه‏ای است از نیت و تکبیرة‏الاحرام و قیام و قرائت و رکوع و ذکر رکوع و سجود و ذکر سجود و تشهد و سلام،

«* نماز جلد 1 صفحه 247 *»

عبارت است از یک دوره عبودیت، یک دوره بندگی و سیر و سلوک. و آنچه از طرف خدای متعال بر ما واجب شد پنج رکعت بود؛ البته بعد از آنکه خدا در شب معراج پنجاه رکعت نماز واجب فرمود و رسول‏اللّه؟ص؟ به‌وساطت موسی بن عمران؟ع؟ از خداوند برای امت خود تخفیف خواستند تا به پنج رکعت رسید. پنج رکعت اصل شد و فرائض‌اللّه گردید یعنی فریضه‏های الهی. ولی خداوند فرمود ما از امت تو در شبانه‏روز پنجاه رکعت نماز خواستیم و حال که موسی شفاعت و وساطت کرد و تو هم که برای امتْ رحمت هستی و برای رحمِ تو بر امتْ ما تخفیف دادیم، نظر به اینکه سخن ما تغییر نمی‏کند و قرار ما نباید تبدیل شود، برای هر رکعتی ثواب ده برابر قرار دادیم تا ثواب همان پنجاه رکعت را به ایشان بدهیم.([71]) پس فرض‏اللّه در اصل در هر وقت از پنج وقت همان یک رکعت شد.

بعد چون رسول‌خدا؟ص؟ در این عالم می‌خواستند ما را به این امر بدارند و خداوند می‌دانست که بندگان آن یک رکعت را آن‌طوری که بایست و شایست با رعایت و حرمت‌داری انجام نمی‌دهند، پس رسول‏اللّه؟ص؟ در معراج یک رکعت دیگر اضافه فرمودند و خدا هم آن را واجب فرمود و اصل نماز در هر وقت از پنج وقت دو رکعت شد. يک رکعت فرض‏اللّه شد یعنی خدا واجب کرده است و يک رکعتش فرض‌النبی؟ص؟ شد يعنی آنچه که پيغمبر واجب فرمودند، خدا هم آنچه او واجب فرموده بود امضاء فرمود. اصل نماز در هر وقت دو رکعت شد و برای حرمت اينکه اين دو رکعت فرض‌الله و فرض‌النبی است، در این دو رکعت سهو نیست و اگر کسی سهو کرد باید اعاده کند، اگر کسی شک کرد باید اعاده کند.([72])

همچنین نظر به اینکه مجموعه وجود ما دو قسمت است و دو بُعد دارد، یک

«* نماز جلد 1 صفحه 248 *»

بعد دنیوی و یک بعد اخروی، یا یک بعد ظاهری و یک بعد باطنی؛ برای اینکه این دو بعدِ خضوع و خشوع را متذکر شوند و این برنامه‏ها را انجام داده باشند، از این جهت رسول‏اللّه؟ص؟ این رکعت دوم را اضافه فرموده و خدا هم امضاء فرموده است و بنابراین در این عالم، برای ما اصل نماز در هر وقت از پنج وقت، دو رکعت شد.

بعد رسول‌خدا؟ص؟ در اثر پیشامدها و جهاتی، در نمازهای ظهر و عصر و عشاء دو رکعت دیگر و در نماز مغرب یک رکعت دیگر اضافه فرمودند؛ چون آن جهات اقتضاء می‏کرد که این امت برای رعایت حرمت آن جهات، خدا را به عبادتی کامل و جامع و تمام ــ که نماز باشد ــ عبادت کنند. در روایات به بعضی از آن جهات
اشاره شده مثل ولادت فاطمه زهراء، ولادت امام مجتبی و ولادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیهم اجمعین که رسول‏خدا؟ص؟ برای شکر این نعمت‌ها، یک یا دو رکعت به آن نمازها اضافه می‏فرمود و بر امت هم لازم می‏فرمود که در حَضَر انجام دهند و برای رعایت حال مؤمنین و اهل ایمان رخصت فرمود که در سفرها آن دو رکعت‏ها را در چهار رکعتی‏ها ترک کنند و حذف کنند و به دو رکعت اصل اکتفاء نمایند.([73])

این رخصت است و روی عنایت و لطف آن پیغمبر رؤف؟ص؟ است که این قرار را گذاردند، خدا هم امضاء فرمود. خداوند روزه را هم در سفر تخفیف داد چراکه برای مسافر مشکل است؛ از این جهت امر شد که روزه را در سفر افطار کنید و بعد از مسافرت روزه ماه مبارک رمضان را قضاء کنید.

ولی سنّی‌ها نوعاً امر را بر خودشان مشکل کرده‏اند. در سفر، نماز را با اینکه دو رکعت می‏خوانند، جداگانه دو رکعت دیگر هم می‏خوانند که قصر نکرده باشند، نه

«* نماز جلد 1 صفحه 249 *»

مثل شیعه قصر کنند که دو رکعت تنها بخوانند و نه هم متصل کرده باشند که مثل حَضَر باشد. برای اینکه با شیعه مخالفتی شده باشد، دو رکعتی سلام می‏دهند، برمی‏خیزند دو رکعت دیگر به کمرشان می‏زنند. خدا خودشان و رؤسائشان را ــ  که اینها را به این ضلالت واداشتند ــ  لعنت کند. روزه را هم با چه مشکلات و با چه سختی‏هایی در مسافرت می‏گیرند.

سنّی‏ها می‏گویند خداوند فرموده: یُریٖد اللّه بکم الیُسر و لایرید بکم العُسر،([74]) اما با ما تعارف کرده؛ روی این جهت ما به حرمت خدا و حرمت ماه رمضان، در مسافرت هم روزه می‏گیریم. البته برداشتن حکم وجوب روزه از مریض و مسافر از باب ترحم و رخصت‌دادن است، اما نه اینکه بر شما جایز است که در مسافرت روزه بگیرید. ائمه ما فرموده‏اند ما می‏گوییم در هر دو حال روزه نباید گرفت.([75]) رسول‌خدا؟ص؟ فرمودند در مسافرت نباید روزه گرفت.([76]) روزه‌گرفتن ماه مبارک رمضان در حال سفر، بر شخص مؤمن مسلمان حرام است؛ مگر کسی در جایی قصد اقامت کند که احکامش معلوم است.

حتی این‌قدر این فرمایش از رسول‌خدا؟ص؟ شایع شد که شخصی از طایفه‏ای که به‌جای «الف و لام» در الفاظشان «الف و میم» استعمال می‏کردند، خدمت رسول‌خدا آمد و با همان لغت خودش پرسید: «أ مِنَ امْبِرِّ امْصِیامُ فِی امْسَفَر؟» رسول‌خدا مثل خودش جواب فرمودند: لیس من امْبِرِّ امْصیامُ فِی امْسَفَر.([77]) همین‏طور در جوابش به‌جای لام، میم گذاردند. او می‏خواسته بگوید: «أ من البرِّ الصّیامُ فی السّفر؟» معنیش

«* نماز جلد 1 صفحه 250 *»

این است که آیا از خوبی و نیکی است که در حال سفر در ماه رمضان روزه بگیریم؟ یعنی آیا خدا اجازه می‏فرماید؟ آیا این کار خوب است؟ فرمودند این کار خوب نیست، در مسافرت در ماه رمضان نباید روزه گرفت.

اینها رخصت‌هایی است که رسول‌خدا؟ص؟ در مورد دو رکعت آخر نماز ظهر و عصر و عشاء دادند، اما در مغرب ثابت ماند. در حدیثی فرمودند این یک رکعت برای حرمت و احترام به فاطمه زهراء؟عها؟ قرار داده شد.([78]) برای اینکه حرمتش همیشه باقی بماند و مردم بدانند که چقدر مقام آن بزرگوار محترم است، در سفر و در حضر این یک رکعت را قرار داد و فرمود یک رکعت مغرب را ترک نکنید. یعنی همیشه آن را سه رکعت بخوانید، در حال سفر و در حال حضر فرق نمی‏کند.

پس این دو رکعت اصل نماز، برای دو رتبه دنیا و آخرت قرار داده شد که ما، هم با مرتبه دنیویمان یک دوره عبودیت را در نماز انجام دهیم و هم برای مرتبه اخرویمان یک دوره مراتب عبودیت را در نماز به‌انجام رسانیم و دو دوره ضمنی داریم که دوره برزخ و دوره رجعت است. برای این دو دوره ضمنی، رسول‏اللّه؟ص؟ این دو رکعت را در نمازهای چهار رکعتی قرار دادند و اضافه فرمودند.

دوره رجعت، به دنیا نزدیک است و دوره برزخ، به آخرت نزدیک است و چون این دو دوره ضمنی هستند و دو رکعت آخر نمازهای چهار رکعتی هم برای یادآوری این دو دوره است، از این جهت در دو رکعت آخر این نمازها رخصت‌هایی داده شده است؛ از قبیل خواندن تسبیحات به‌جای حمد و مختصربودن و قنوت‌نداشتن و احکام شک درباره آنها. چون این دو دوره رجعت و برزخ، دوره‏های ضمنی هستند، اصل نیستند و صریح نیستند، در غیب قرار دارند.

اما در نماز مغرب که حضرت یک رکعت را بر دو رکعت افزودند، برای این

«* نماز جلد 1 صفحه 251 *»

است که بیان بفرمایند در واقع رجعت و برزخ یکی هستند؛ اگرچه به‌اعتباری برزخ و رجعت را دو مرتبه و دو مرحله می‏گویند، اما به‌اعتباری هر دو در حکم یک مرحله و یک مرتبه می‏باشند.

نماز صبح به حال خودش باقی ماند و رسول‏اللّه؟ص؟ بر نماز صبح چیزی اضافه نفرمودند؛ به‌جهت اینکه نماز صبح در وقتی باید اداء شود و وقت فضیلتش هنگامی است که ملائکه موکّل به شب و ثبت اعمال بندگان در شب، این نماز را مشاهده می‏کنند و ثبتش می‏کنند، ملائکه روز هم که برای ثبت اعمال بندگان در روز می‏آیند، این نماز را مشاهده نموده و ثبتش می‏نمایند؛ وقتی است که ملائکه شب و روز در تلاقی و برخوردند. آنانی که دیده‌هایشان باز است و مشاهده می‏کنند، وقت‌ها را فضیلت می‏دهند، برای این است که جهاتی در کار است که ما نمی‏دانیم. اینکه می‏فرمایند وقت فضیلت نمازها چه وقت است، برای این امور است، حالا ما نمی‏بینیم اما آنانی که می‏بینند، می‏دانند و می‏گویند.

نقل می‏کنند در حرم حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه شخصی از شخصی سؤال کرد که آیا صبح شده که نماز صبح را به‌جا بیاوریم؟ در جوابش گفت مگر نمی‏بینی ملائکه شب می‏روند و ملائکه روز نزول می‏کنند؟! او می‏دیده و مشاهده می‏کرده است.

پس نظر به اینکه هر دو دسته از ملائکه با این نماز برخورد می‏کنند و هر دو دسته نماز صبح را برای نمازگزاران ثبت می‏کنند، پس احتیاج نبود که رسول‏اللّه؟ص؟ بر آن اضافه بفرمایند؛ زیرا دو بار ثبت می‏شود پس می‏شود چهار رکعت و در حکم چهار رکعت است. یعنی برابر با هر چهار دوره است، هم دوره دنیا و هم دوره آخرت، هم دوره برزخ و هم دوره رجعت برایمان ثبت می‏شود. خداوند توفیق کرامت کند که در اول وقت نمازها را انجام دهیم و همه اهل ایمان به درک فضیلت اول وقت موفق شوند.

قرآن هم اشاره به همین مطلب دارد در این آیه شریفه که می‏فرماید: انّ قرآنَ

«* نماز جلد 1 صفحه 252 *»

الفَجر کان مشهوداً ([79]) همانا قرآن فجر مشهود و مشاهده‌شده است. در فرمایشات ائمه ما؟عهم؟ به نماز صبح تفسیر شده است.([80]) خدا در قرآن، نماز صبح را «قرآن الفجر» نامیده است؛ چون حمد و سوره در آن قرائت می‏شود و همان‏طور که عرض شد حمد و سوره، جامعی از قرآن است، تمام قرآن در حمد است و سوره هم که تفصیل حمد است و از این جهت به آن «قرآن الفجر» گفته شده است.

پس چون ملائکه شب و ملائکه روز این نماز را مشاهده می‏کنند و ثبت می‏نمایند و برای نمازگزار می‏نویسند، از این جهت چهار رکعت محسوب می‏شود و چون در اثر ثبت هر دو دسته از ملائکه در حکم چهار رکعت می‏شود، رسول‌خدا؟ص؟ این دو رکعت را به حال خود گذاردند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 253 *»

مجلس 24

 

(شب دوشنبه ـــ 12 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t مراتب خضوع و خشوع در نماز

t سرّ اِجهار و اِخفات در نمازها

t تفاوت اذان و اقامه

t معنی «قد قامت الصلوة»

«* نماز جلد 1 صفحه 254 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

معلوم شد سرّ این فرمایش از آن جهت است که نماز مجموعه‏ای از مراتب خضوع و خشوع است که بنده این مراتب را چه به‌حسب اعمال و چه به‌حسب اذکار اظهار می‏دارد و در این خضوع و خشوع مراتب عبودیت را در حدّ کمال به‌انجام می‏رساند و جمیع مراتب عبودیت را بر لوح وجود خود نقش می‏زند و لوح وجود خود را به شکل و حدود ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ مصور و منقّش می‏سازد. از این جهت است که تمام اعمال و طاعات دیگر، حکایتی از این عبادت هستند و به‌حسب قابلیت خود، از خضوع و خشوع و عبودیتِ در این عبادت حکایتی دارند.

با اینکه تمام اعمال، حدود ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است، اما نظر به اینکه این طاعت مجموعه آن حدود است، از این جهت در آیات قرآنی خیلی موارد داریم که صلوة ــ  یعنی نماز را ــ  در باطن و تأویل به ولایت تفسیر فرموده‏اند.([81]) امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه خودشان به ایمان و ولایت تعبیر شده‏اند، نماز به علی تأویل شده است و امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در تأویل و باطن نامشان نماز شده. همه به‌واسطه جامعیت این طاعت است که مجموعه مراتب خضوع و خشوع را دارا است.

«* نماز جلد 1 صفحه 255 *»

در خود اعمال و اذکار هم تا جایی که برای نمازگزار اجازه فرموده‏اند، باید اظهار خضوع و خشوع داشته باشد؛ که از جمله عرض شد حالت رکوع و حالت سجده به‌حسب ظاهر هم حدود و نقوشی از عالی‏ترین مراتب خضوع و خشوع برای نمازگزار هستند.

در تفسیر آیه شریفه اَلّذین هم فی صلاتِهم خاشِعون([82]) از حضرت صادق؟ع؟ نقل شده که فرمودند مراد این است که نمازگزاران در حالات نماز چشم‌های خود را فرو می‏اندازند و خشوع ایشان همان «غَضّ ابصار» است.([83]) البته حدیث رسیده که در حال قیام به محل سجده نگاه کنند، در رکوع به میان دو پا نگاه کنند و در سجده به‌طرف سر بینی نگاه کنند.([84]) در این موارد احادیث خاص رسیده، اما این فرمایش حضرت در تفسیر آیه شریفه الّذین هم فی صلاتهم خاشعون، خشوع را به‌طور کلی و جامع می‏فرمایند، سخنی عام است. خشوع در همه حالات ــ مخصوصاً حالت رکوع و سجود، ــ غضّ ابصار است؛ چشم‌ها به حالت فروافتاده باشد. جمع بین آن روایات و این روایت این است که اگر در حال رکوع به میان دو پا نگاه می‏کنی یا در حال سجده به‌طرف سر بینی می‏نگری، نگاهت تیز و تند نباشد؛ نگاهی باشد به‌همراه فروانداختن چشم‌ها که تواضع و خضوعی اظهار شده باشد.

این حدیث شریف در تفسیر آن آیه بود که خشوع را به غضّ ابصار (فروانداختن دیده‏ها) تفسیر فرمودند. مقصودم از ذکر حدیث این بود که اصلاً روح نماز همان خضوع و خشوع و عبودیت است که این روح و این حقیقت در افعال و اعمال و اقوال و اذکار نماز آشکار شده است. تا به اینجا موفق شدیم یک دوره اجمالی از جهات خضوع و خشوع و عبودیتِ در نماز را بیان کردیم تا به سلام رسیدیم.

«* نماز جلد 1 صفحه 256 *»

مطلب دیگری که باید مطرح شود این است که چرا در نمازهای اِجهاریه به جَهر مأموریم و در نمازهای اِخفاتیه به اخفات مأموریم؟ مردها رکعتین اوّلتین ــ یعنی دو رکعت ابتدائی ــ در نماز مغرب و عشاء و صبح را باید بلند بخوانند. اما در نمازهای یومیهِ ظهر و عصر این دو رکعت را آهسته می‏خوانند.

در جهات مختلفِ سرّ این مطلب اجمالاً روایاتی رسیده. اما آنچه که به بحث ما مربوط می‏شود که به‌طور اجمال می‏گوییم و می‏گذریم، این است که اصولاً در هرجا که «لیل» ــ  یعنی شب ــ  گفته می‏شود، در باطن و تأویل اشاره است به عالم شهاده و عالم کثرت. عالم شهاده در هر مرتبه‏ای که حساب شود، عالم غلظت و کثرت است، عالم اختلاف است. بلندخواندن نماز برای رفع این غلظت است. به‌مناسبت همین غلظت است که نمازگزار در نمازهایی که در شب می‌خواند ــ  یعنی در نماز مغرب و عشاء و همچنین نماز صبح ـــ  نماز را بلند می‏خواند.

صبح را هم جزء شب می‏گویند و در حکم نمازهای شب است که باید اجهار شود، یعنی بلند خوانده شود. اگر کسی نماز صبح را عمداً آهسته بخواند، باید اعاده کند و کفایتش نمی‏کند؛ مثل نماز مغرب و عشاء است که اگر کسی آهسته به‌مانند نماز ظهر و عصر بخواند از او پذیرفته نیست، باید اعاده کند، کفایت نمی‏کند.([85]) نماز صبح جزء نمازهای شب قرار گرفته به‌جهت اینکه رسول‌خدا؟ص؟ نماز صبح را در تاریکی می‏خواندند و اول وقت آن در تاریکی است. طلوع صبح شده اما هنوز فضا تاریک است و در تاریکی به شب ملحق می‏شود و در حکم شب است. لاَنّ النّبیّ؟ص؟ كان یُغَلِّس‏ بها([86]) رسم رسول‌خدا این بود که نماز صبح را در تاریکی انجام می‏دادند.

البته رسول‌الله؟ص؟ نماز عشاء را هم در تاریکی به‌جا می‌آوردند. یعنی رسم

«* نماز جلد 1 صفحه 257 *»

رسول‏اللّه؟ص؟ این بود که نماز مغرب را می‏خواندند، به منزل تشریف می‏بردند و بعد برای نماز عشاء می‏آمدند.([87]) گاهی هم روی جهاتی نماز مغرب و عشاء را با هم می‏خواندند و جمع می‏فرمودند([88]) اما گاهی اوقات فاصله می‏انداختند گاهی به‌طوری طول می‏کشید که بعضی‏ها بی‏تاب می‏شدند، خسته می‏شدند و می‏رفتند رسول‌خدا را خبر می‏کردند که آقا دیر شد، زود تشریف بیاورید و جری‏تر از همه در این امر، دوّمی بود، خدا لعنتش کند. گاهی با شدّت می‏رفت و حضرت را صدا می‏زد به شکل اعتراض که «نامَتِ النّساء» زن‌ها خوابشان برد، اطفال خوابیدند، چرا شما نمی‏آیید نماز عشاء را بخوانید؟([89]) آنچه که از احادیث معلوم می‏شود رسول‏خدا؟ص؟ نماز عشاء و صبح را در تاریکی انجام می‏دادند. پس نماز صبح هم از این جهت حکمش مثل نماز مغرب و عشاء شد که باید در آن اجهار شود و بلند خوانده شود.

نمازگزار در حال انجام نمازهای اجهاریه باید متوجه باشد که عالم شهاده عالم غلظت است و مناسب این غلظت این است که اجهار صوت شود، یعنی نماز بلند خوانده شود. زیرا گوش در عالم شهاده سنگین‏تر است تا گوش در عالم غیب. در عالم غیب چون لطافت است و عالم غیب عالم لطیفی است، گوش‌های شخص در عالم غیب ـــ  که گوش دل می‏گویند، گوش جان می‏گویند، گوش روح می‏گویند، گوش نفس می‏گویند ـــ  اینها لطافت دارند و خیلی غلظت ندارند. اما در عالم شهاده همه‌چیز غلیظ است. گوش در شنیدن غلظت دارد، چشم در دیدن غلظت دارد؛ این‌طور نیست که راحت ببیند یا راحت بشنود. باید داد زد، باید به گوشش رسانید، باید با تابش نور شدید به او نشان داد و برای دیدن، نور باید شدید باشد. عالم شهاده این‌طوری است.

«* نماز جلد 1 صفحه 258 *»

نمازگزار باید متوجه باشد که اگر جهات غیبی و مشاعر غیبی او لطیف نیست و از اهل عالم شهاده است و هنوز در همین عالم است و اسیر این عالم طبیعت می‏باشد، باید بیش از این به فکر بربیاید و بیشتر گوش فرا دهد تا آنچه را که با صدای بلند بنا است به گوش او برسانند بشنود. خاطرجمع نباشد که می‏شنود، خاطرجمع نباشد که می‏بیند؛ بلکه خود را در معرض دیدن و شنیدن درآورد تا ببیند و بشنود. پس اجهار می‏کند یعنی بلند می‏گوید، مانند اشخاصی که گوششان سنگین شده و شنواییشان کم شده چطور در حرف‌زدن با آنها باید فریاد زد تا بشنوند و آنها که خودشان می‏دانند که شنواییشان کم است چقدر در شنیدن همت دارند! کنار گوش خود دست می‏گیرند که شاید امواج صدا را بیشتر بگیرند و بهتر بشنوند؛ چون متوجهند که گوششان سنگین است، همه حروف را نمی‏شنوند. در حرکات زبان و دهان دقت می‏کنند و از این راه‌ها می‌خواهند بهتر  حرف‌ها را بفهمند. حال نمازگزار هم در این نمازها باید متوجه باشد که اگر از عالم شهاده است، از آنچه که باید از آن خبردار شود بی‏خبر نماند، با آنچه که باید با آنها آشنا شود بیگانه نماند. پس علت اجهار در نمازهای لیلیّه روشن شد.

اما روز، به عالم غیب و نورانیتِ عالم غیب اشاره است که عالم غیب بالنسبه به عالم شهاده مثل روز است بالنسبه به شب. ببینید شب چقدر تاریک است و ظلمات همه‌جا را فرا گرفته و بشر برای راهیابی، برای پیدا کردن مقصود و تشخیص اشیاء از یکدیگر  به چراغ نیازمند است و به سایر اسباب و وسایل محتاج است. اما در روز از برکت روشنایی خورشید خیلی از امور راحت انجام می‏شود، راه و چاه مشخص و اشیاء مشخصند.

نورانیت روز حکایتی از نورانیت عالم غیب است و اینکه وقتی انسان در آن عالم قرار بگیرد یا مشاعر غیبی او در همین عالم باز شود و خودش را از این عالم طبیعت و

«* نماز جلد 1 صفحه 259 *»

شهاده نجات دهد و قدری لطافت عالم غیب در او پیدا شود، چقدر نورانی خواهد شد و امور برای او منکشف می‏شود، چقدر راه‏ها از چاه‏ها نمودار می‏گردد، چقدر اشیاء برای او قابل تشخیص می‌شوند و حق و باطل روشن خواهد شد.

عالم غیب نمونه‏ای دارد که روز باشد. در روز نمازها اخفاتیه است و ظهر و عصر را آهسته می‏خوانند. البته جهات ظاهری هم در روایات ذکر شده؛ مثل آنکه می‏فرمایند چون در روز مردم می‏دیدند جماعت برقرار است و به چشم می‏دیدند که جلو درب مسجد مثلاً کفش‌ها یا وسایل سواری وجود دارد، می‏فهمیدند که نماز جماعت برقرار است و حاضر می‏شدند. ولی در شب چون این امور معلوم نمی‏شد، به اجهار دستور داده شد که اگر از کنار مسجد می‏گذرند، صدای امام را بشنوند، بدانند جماعت برقرار است و در جماعت حاضر شوند.([90]) جهات ظاهری دیگری هم از این قبیل ذکر شده است.([91]) سرّ حقیقی همان است که بیان شد که چون شب حکایتی از عالم شهاده است و روز حکایتی از عالم غیب است و امور هم باید به‌حسب تناسب باشد، پس در شب نمازها بلند خوانده شود که مناسب عالم شهاده باشد و در روز نمازها آهسته خوانده شود که مناسب عالم غیب باشد.

اذان و اقامه هم بر همین اساس است. اذان اعلام درباره عالم شهاده است و رسانیدن پیام الهی به گوش شهادیِ نمازگزار است. وقتی که نمازگزار اذان می‏گوید، خود نمازگزار در اذان، از طرف خدا برای عالم شهادهٔ خود پیام‏رسان می‏شود. البته در جماعت، اذان مؤذّنِ جماعت از سایرین کفایت می‏کند، اقامه امام یا غیر امام از سایرین کفایت می‏کند، برای همه حساب می‏شود.([92]) ما فعلاً خود نمازگزار را در نظر

«* نماز جلد 1 صفحه 260 *»

می‏گیریم نه بخصوص جماعت یا فرادیٰ را. پس وضع اذان برای اعلام و رسانیدن پیام الهی است به گوش شهادی نمازگزار. نمازگزار اذان که می‏گوید، نسبت به اقامه بلندتر می‏گوید.([93]) اذان را نسبت به اقامه باید بلندتر بگوید و در این اعلان صوت، بلندداشتن صدا، آشکار کردن و  اِعلاءِ صوت، باید به این نکته توجه داشته باشد که می‏خواهد پیام الهی و آنچه را که به انجام آن مأمور است، به گوش شهادی خود برساند و جهت شهادی خود را به این امر متذکر سازد.

در اذان تأنّی لازم است، یعنی بین فصول اذان باید تأنّی باشد، اذان را پی‌درپی نگویند؛ اما اقامه پی‌درپی است. بین فصول اقامه تأنّی و فاصله نباید باشد اما اذان فاصله می‏خواهد.([94])

آنانی که در نمازهای منفرد بی‏توجه برای خود اذان و اقامه می‏گویند و هیچ این امور را رعایت نمی‏کنند، متوجه نیستند که اینها دستور است و نقش و رمز همان‏طور که مشخص شده باید انجام شود، تخطّی نباید کرد تا ان‏شاءاللّه به نتیجه برسد. اگر بنا باشد هرطور خواستیم این اعمال را انجام دهیم، چندان نتیجه‏ای بر اینها مترتّب نخواهد بود. حرمت‌داری از اینها به همین است که این اموری که دستور داده شده رعایت شود؛ اگرچه به‌عنوان استحباب گفته شود اما این استحباب‌ها به این معنی است که این‏طور خواسته‏اند، این‏طور پسندیده‏اند و این‏طور دستور داده‏اند. حدّ اذان این‏طور است که اولاً نمازگزار اذان خود را نسبت به اقامه باید بلندتر بگوید و بعد هم بین فصول آن تأنّی باشد، یعنی بالنسبه به اقامه قدری فاصله بدهد که این حدّ و نقش اذان آن‏طوری که هست به‌انجام برسد.

آنگاه فرموده‏اند ابتداءً چهار تکبیر در اذان باید گفت.([95]) در اذان، مقامِ شهادیِ

«* نماز جلد 1 صفحه 261 *»

ما مَطْمَحِ نظر است و مقام شهادی از چهار مرتبه تشکیل شده و چون در عالم شهاده غلظت است، نمازگزار باید برای هر مرتبه از مراتب چهارگانه شهادی خود، خدا را به کبریائیت یاد کند. چهار مرتبهٔ جسم، مثال، طبع و ماده را مرتبه‏های شهادی می‏گویند. مجموعه اینها مرتبه شهادی است.

مراتب بالاتر را مراتب غیب می‏گویند. البته آنها هم چهار مرتبه است اما آن مراتب لطافتی دارد که در اثر لطافت، بعضی از مراتب به‌حساب نمی‏آیند؛ از این جهت در اقامه که نظر به جهت غیبی نمازگزار است و می‏خواهد آنچه را که به آنها در فصول اقامه دستور داده شده به عالم غیبِ خود اعلام کند، مثلاً برای مراتب غیبی خود می‏خواهد خدا را به کبریائیت یاد کند، دو بار تکبیر در ابتدا باید بگوید. و چون اقامه مربوط به عالم غیب است و عالم غیب لطیف است، در آنجا احتیاج به اعلاء و رفع صوت نیست. آن‏طوری که در اذان بلندگفتن لازم است، در اقامه آن‏چنان لازم نیست.

همچنین عالم غیب عالم لطیف است، زود خبردار می‏شود و تأنّی لازم نیست؛ به‌جهت اینکه عالم غیب عالم تجمع است نه تفرق، و در آنجا فاصله مطرح نیست. عالم شهاده عالم تفرق و فاصله‏ها است که باید با فاصله و تأنّی انجام شود و به‌واسطه غلظت ماده، امور عالم شهاده تدریجی است و پیدایش صورت‌ها بر ماده طول می‏کشد و به زمان بیشتری احتیاج دارد، پس امور آن و پدیده‏های آن تدریجی است. اما عالم غیب چنین نیست؛ چون ماده عالم غیب لطیف است، پیدایش صورت‌ها پی‌درپی است. اقامه را نسبت به اذان پی‌درپی می‏گویند و آهسته‏تر می‏گویند.

پس اجمالاً معلوم شد که علت چهار تکبیر گفتن، خبرکردن مراتب چهارگانه شهادی نمازگزار است.

نمازگزار با گفتن اذان و اقامه یک دورهٔ وجودِ خود را باخبر می‏سازد از آنچه که باید باخبر سازد از کبریائیت خدا، از شهادت به الوهیت خدا، از شهادت به رسالت

«* نماز جلد 1 صفحه 262 *»

رسول‏اللّه؟ص؟ و سایر اموری که در این فصول اذان و اقامه مطرح است که ان‏شاءاللّه اگر توفیق یافتیم در متن رساله مبارکه به این امور خواهیم پرداخت.

اما «قد قامت الصلوة» که امام یا خود شخص نمازگزار می‏گوید و اعلام می‏کند که نماز برپاگردیده؛ در اینجا آگاهانیدن مراتب شهاده و غیب نسبت به آنچه که باید آگاهی یابند طی شده است و نمازگزار از این دو مرحله خود به مرحله‏ای رسیده که برای راه‌یافتن به بارگاه قدس الهی مهیّا گردیده است و گویا با گفتن «قد قامت الصلوة»، برای ورود به درگاه قرب خداوند به او اذن داده می‏شود و برای ضیافت الهی و مناجات با خداوند متعال بار می‏یابد. پس حالِ نمازگزار از «قد قامت الصلوة» به آن‌طرف، با حالت قبل از گفتن «قد قامت الصلوة» باید فرق کند. تا اینجا متوجه مراتب شهادی و غیبی خود بوده، خدا را به کبریائیت و الوهیت و رسول‏اللّه را به رسالت می‏ستوده و به سایر اموری که در فضل نماز است متوجه بوده، به آنها توجه داشته و سیرش با آن الفاظ و با معانی آن الفاظ انجام می‏یافته است.

اما با گفتن «قد قامت الصلوة» اوضاع دگرگون می‏گردد و از حال توجهِ به خود و مراتب شهاده و غیب خود خارج می‏شود. گویا به او اذن ورود داده می‏شود که حالا خداوند پرده غیاب و غَیبت را برداشت و تو را به حضور طلبید. نه اینکه تو از او غائب بودی، بلکه او از تو غائب بود؛ حال به تو اجازه داده شد که حضور را درک کنی و بدانی که در حضور خدا هستی. اگر او را نمی‏بینی، بدانی که او تو را می‏بیند و به تو نظر دارد، سخن تو را می‏شنود و به مناجات تو جواب می‏فرماید. در گفتن «قد قامت الصلوة» باید یک‌چنین آمادگی برای بنده فراهم شود.

البته حرمت «قد قامت الصلوة» به این است که اگر در جماعتند، با گفتن «قد قامت الصلوة» از جا برخیزند([96]) و به این اِعلام حرمت گذارند. زیرا «قد قامت الصلوة»

«* نماز جلد 1 صفحه 263 *»

یعنی نماز به‌پا شد، برای انجام نماز آماده شوید. حرمت این جمله شریفه این است که اگر در جماعتند وقتی مؤذن «قد قامت الصلوة» را گفت، نمازگزاران از جا حرکت کنند. همچنین حرمت اقامه این است که اگر در جماعتند و اقامه شروع شد، نماز نافله نگزارند و با تنظیم صف‌ها خود را مهیّا سازند.([97])

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 264 *»

مجلس 25

 

(شب سه‌شنبه ـــ 13 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t معنی کلمه «عبد» و اشتقــاق آن

t تجلی نمــاز در اعمال عبادی دیگر

t معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»

t اشتقاق لفظ انسان

t نماز امت‌های گذشته و نماز این امت

«* نماز جلد 1 صفحه 265 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

در توضیح این فرمایش اجمالاً معلوم شد که نظر به اینکه نماز دارای جمیع مراتب خضوع و خشوع است و مجموعه‏ای از مراتب سیر و سلوک الی‏اللّه است، به این اعتبار اعظم ارکان دین می‏باشد.

ابتداءً توضیح داده شد که دین که می‏فرمایند، فقط جهت عبادی و بُعد عبادی دین در نظر است، نه مجموعه دین از اعتقادات و اخلاقیات و اعمال. دین سه بُعد دارد؛ یک بعد، بعد اعتقادات و معارف است که آن را به‌تعبیری «حقیقت» می‏گویند. یک بعد، بعد اخلاقیات است که آن را به‌تعبیری «طریقت» می‏گویند. یک بعد، بعد اعمال و تکالیف و وظایف است که آن را «شریعت» می‏گویند. مجموعه حقیقت و طریقت و شریعت را «دین» می‏نامند و دین خدا دارای این سه جهت است. ولی در این نوع عبارات مراد از دین، همان جهت شریعت است. یعنی اعظم ارکان دین در بُعد عبادی و در جهت شریعت، نماز است.

علت این مطلب این بود که در شریعت، جهت خضوع و خشوع به درگاه خدا و عبودیت ملاک است؛ و اظهار عبودیت و جمیع مراتبِ خضوع و خشوع به درگاه خدا در هیچ عبادتی مثل نماز جمع نشده است. به همان توضیحی که عرض شد که در

«* نماز جلد 1 صفحه 266 *»

جمیع اعمال و در جمیع اذکار نماز، روح اصلی و روح حقیقی همان خضوع و خشوع است. و «عبد» به‌معنای خاضع و خاشع است به‌طوری که در برابر رضای مولا از خود هیچ‏گونه خواسته‏ای ندارد.

عبد را عبد گفتند چون از تعبیری در زبان عربی مشتق شده است و آن این است که وقتی جاده‏ای در اثر رفت‌وآمد کاملاً کوبیده شده باشد به‌طوری که اگر رهگذری از آنجا بگذرد، گرد و خاک و غباری از اثر پاگذاردن او بلند نشود، عرب آن راه را «الطریق المُعَبَّد» می‏گوید؛ یعنی راهی که در اثر رفت‌وآمد اشخاص و یا وسیله‏های سواری کوبیده شده است؛ آن‏چنان کوبیده شده که هنگامی که رهگذر می‏گذرد، از آن راه خاک برنمی‏خیزد. به این اعتبار گفته‏اند آن راه «مُعَبَّد» است. باز وقتی که در لغت «مُعَبَّد» را تفسیر می‏کنند، می‏گویند «مُذَلَّل»؛([98]) یعنی کاملاً کوبیده‌شده و نرم‌شده به‌طوری که این جاده هیچ اثری از خود نشان نمی‏دهد که یک‌وقتی هم خاک بوده و در اثر رفت‌وآمد از آن غبار برمی‏خاسته، خاک بلند می‏شده و گَرد می‏کرده. نه، بلکه طریقی است مُذَلَّل، کاملاً برای رفت‌وآمد آماده شده و در این راه برای رهگذر هیچ‏گونه ناراحتی نخواهد بود.

عبد را هم عبد گفتند و بنده را بنده گفتند به این اعتبار که به‌واسطه خضوع و خشوع به درگاه خدا و اظهار ننمودن خواست خود، آن‏چنان زمینه نفس او کوبیده شده است که وقتی با حکم الهی برخورد می‏کند و با تکالیف خدایی روبرو می‏گردد، هیچ گرد و غباری از صحنه نفس او برنمی‏خیزد، گرد و غبار مخالفت یا معاندت با حکم خدا از نفس او بلند نمی‏شود؛ نفسی است هموار و آماده برای گذرکردن دین خدا.

پس جنبه عبودیت همان جنبه خضوع و خشوع است، و جمیع مراتب خضوع و خشوع آن‌چنان‏که در نماز جمع شده در هیچ عملی از اعمال شرعیه و تکالیف و

«* نماز جلد 1 صفحه 267 *»

وظایف الهیه جمع نشده است. پس وقتی که نماز با جمیع اعمال سنجیده شود اعظم آنها است و اقوای جمیع اعمال است، از همه بزرگ‌تر و قوی‏تر است.

وقتی اعمال دیگر مثل روزه، حج، جهاد، انفاق، احسان و امثال اینها بخواهند در انسان اثر بگذارند و قوّتی داشته باشند، به‌واسطه آن است که در آنها تمرینی از خضوع و خشوع است. مثلاً در حج چقدر خضوع و خشوع پیدا می‏شود و چقدر بنده به درگاه خدا اظهار مذلّت و مسکنت می‏کند! خداوند همه اهل ایمان را روزی فرماید و خدا تمام آرزومندان از اهل حق را موفق کند و آنانی هم که موفق شده‏اند و می‏شوند خدا از همه ایشان قبول بفرماید. در حج ببینید چه انکسار و چه ذلت و چه مسکنتی برای شخص پیدا می‏شود! با هر یک از مناسک در انسان خضوع و خشوع پیدا می‏شود، ذلت پیدا می‏شود، چنان مذلت است که در آنجا هیچ عزت و جلالی مطرح نیست. همه باید خاضع و خاشع به درگاه خداوند اظهار مذلت و مسکنت کنند.

آنگاه با اینکه در حج این‌همه فضل و فضیلت و این‌همه تمرین برای ترقی انسانی در مسیر عبودیت می‏بینیم، اما حج یک جهتی از نماز است. اصل حج در نماز است و آن جهت از نماز در حج عکس انداخته.

همین‏طور در جهاد که افضل اعمال است و انسان در راه خدا به‌دستور ولیّ خدا و به اذن ولیّ خدا جانش یا مالش را می‏دهد، در امر جهاد با این گذشت که انسان حتی از جان می‏گذرد، با همه اینها، این گذشت عکسی است که از نماز در جهاد افتاده. در زکات همین‏طور، در روزه همین‏طور. وقتی که روزه‏دار از مُفطِراتِ روزه امساک می‏کند، این امساک خضوع و خشوعی است و تمرینی برای اظهار ذلت و مسکنت و بندگی به درگاه خدا است. روزه با این قوتش، در برابر نماز  یک عکس است و جهتی از نماز را حکایت می‏کند.

پس هر عملی که در ترقی انسان در مسیر عبودیت قوتی داشته باشد، آن قوت را

«* نماز جلد 1 صفحه 268 *»

از نماز دارد، نماز آن قوت را به آن عمل می‏دهد. نماز به حج آن قوت را می‏دهد که آن تأثیرات را در روح حاجّ بگذارد و حج‏کننده آن‌همه نتایج روحانی را از این عبادت ببرد. قوتی که حج دارد از نماز گرفته، قوتی که روزه دارد از نماز گرفته، قوتی که هرکدام از انفاق و احسان و جهاد دارند، از نماز گرفته‏اند؛ چرا؟ چون جهتی از جهات نماز را حکایت می‏کنند و به اندازه قابلیتشان خضوع و خشوع نماز را حکایت می‏کنند. پس وقتی که قوت نماز در ترقی انسان با قوت سایر اعمال سنجیده می‏شود، گفته می‏شود که نماز اقوای اعمال مسلمین است.

سیّد بزرگوار­ این دو تعبیر را در رساله شریفه «ترجمة‌الصلوة» دارند که نماز اعظم ارکان دین است و اقوای اعمال مسلمین. اعظم ارکان بودن معلوم شد، اقویٰ‌بودن هم اجمالاً معلوم گشت. به این تعبیری که تا به حال داشتیم، عرض کردیم که علت اعظم و اقویٰ‌بودن این شد که نماز مجموعه‏ای از مراتب خضوع و خشوع می‏باشد که در سایر اعمال متفرق است. همین خضوع و خشوع‌ها در اعمال دیگر به‌حسب قابلیت آن اعمال موجود است، اما تمام مراتب خضوع و خشوع در نماز مجموعه شده است.

تعبیر دیگری که در توضیح این فرمایش می‏خواهیم داشته باشیم، این است که می‏دانیم رسول‌خدا؟ص؟ شریعتی که آورده‏اند، این شریعت جامع کمالات تمام شرایعِ گذشته است و سخن در همان بُعد شریعت است. تمام شرایع گذشته انبیاء؟عهم؟ برای ترقی بندگان خدا از طرف خداوند به ایشان افاضه شده بود و همه آنها دارای جهاتی بود که آن جهات، با آن عصرها و با مراتب کمال بندگان در آن دوره‏ها مناسب بوده است. آنچه که به جهاتِ خصوصی آنان اختصاص داشته، آنها در این شریعت تغییر کرده و می‏دانیم به‌سوی کمال تغییر کرده نه نقصان.

مثلاً در شریعت آدم علی نبیّنا و آله و علیه‏السلام برخی از عبادات و وظایف و

«* نماز جلد 1 صفحه 269 *»

تکالیف جهت خصوصی و جنبه اختصاصی داشته و با عهد آدم تا زمان نوح؟عهما؟ مناسبت داشته است. تمام آنها  که به آن دوره‏ها اختصاص داشته، با اعتدال آنان و مقدارِ  کمال آنان مناسب بوده. و چون از زمان نوح؟ع؟ برای بشر و برای این عالَم، کمال بیشتری پیدا شد، پس اگر شریعت آدم نسخ شد، معنایش این نیست که نعوذباللّه شریعت نوح  کاهش یافت و ناقص شد؛ بلکه معلوم است که همان جهات، کامل‌تر شد. درست است که تغییر یافت، «نسخ» تغییر است، اما به کامل‏تر و تمام‏تر و جامع‏تر تغییر یافت.

و همین‏طور آنچه که با دوره نوح؟ع؟ تا زمان ابراهیم؟ع؟ مناسب بود، باز کامل‏تر شد و اگر در زمان ابراهیم؟ع؟ شریعت نوح؟ع؟ نسخ شد، یعنی به کمال و تمامیت تغییر یافت. و همچنین تا زمان موسی؟ع؟ و بعد عیسی؟ع؟. تا اینکه در دوره رسول‏اللّه؟ص؟ شرایع قبلی نسخ شد. معنای این سخن این است که آنچه که مناسب آن دوره‏ها بود و صلاح اهل آن دوره‏ها بود، آنها به بهتر تغییر کرد و مناسب اهل این دوره گردید. نسخ به این معنی است.

بعضی از احکام در همه این دوره‏ها ثابت بود، یعنی احکامی که جنبه لایتغیّر و لایتبدّل داشت، مثل کلیات احکام. فرض کنید نماز به‌طور کلی همیشه برای همه و در همه دوره‏ها بوده است، نه‌تنها در این شریعت بلکه در شریعت‌های پیش هم به‌طور کلی نمازی بوده است. اما در آن موقع قبله‏هایشان چطور بود، وضویشان چطور بود، طهارتشان چطور بود، قرائت داشتند یا نداشتند و سکوت می‏کردند، رکوعشان چطور بود، سجده داشتند و چطور سجده می‏کردند یا نداشتند، اینها تغییر کرده اما اصل نماز تغییر نکرده است. کلیات شرایع هم ــ که در زمان‌های پیش بوده است و در هر شریعتی غیر از احکام و جزئیات آنها تغییر نکرده ــ در این شریعت به کمال خود رسیده است.

«* نماز جلد 1 صفحه 270 *»

پس شریعت رسول‏اللّه؟ص؟ اکمل و اتمّ شرایع شد، به‌طوری که هرچه صلاح بشر در تمام این دوره‏ها بوده، در این شریعت مقدسه بیان شده است. صلاح بشر به‌طور مطلق، یعنی بشر از حیث اینکه بشر است، انسان از نظر اینکه انسان است و انسان خواه‌نخواه باید به‌وسیله تکالیف و وظایف شرعیه، مدارج کمال را طی کند و به مراحل عالیه عبودیت برسد؛ انسان و بشر از این جهت. و می‏دانیم شریعت است که متضمّن این حیث و عهده‏دار این جهت است. حال آنچه که صلاح بشر و خیر بشر در آن بوده از این اعمال و این وظایف، همه‌اش به‌طور کامل، جامع و تمام در شرع رسول‏اللّه؟ص؟ قرار دارد.

رسول‌خدا؟ص؟ برای توضیح این مطلب فرمایشی دارند که در وصف سوره‏های قرآنی است. فرمودند خداوند در برابر تورات به من سوره‏های طِوالِ (طولانی) قرآن را داد، در برابر زبور چه داد، در برابر انجیل چه داد، در برابر هر یک از این کتب ذکر می‏فرمایند که خدا این سوره‏ها را به من داد.([99]) می‏دانیم بعضی سوره‏های قرآنی سوره‏های طوال (طولانی) هستند، بعضی‏ها قِصارند، کوچکند، بعضی‏ها حدود دویست آیه، صد آیه، بعضی‏ها مفصل‏ترند. سوره‏های قرآنی به این شکل تقسیم شده. رسول‏اللّه؟ص؟ می‏فرمایند خدا هر قسم از این اقسام را در برابر کتابی از کتاب‌های آسمانی به من داده است.

یعنی خداوند مجموعه آنچه که بشر از حیث بشربودن لازم داشته، توسط رسول‌خدا؟ص؟ به‌طور کامل و جامع در شریعت آن بزرگوار قرار داده است. مثلاً بشر همیشه به موعظه و نصیحت نیازمند است، باید او را موعظه و نصیحت نمود، باید او را به خیر دلالت کرد. این یکی از اموری است که در زندگانی بشر لازم است. این بشر اهل غفلت است، اهل نسیان است.

«* نماز جلد 1 صفحه 271 *»

درباره ماها است که می‏گوییم لفظ «انسان» از «نسیان» گرفته شده. درباره کاملین می‏گوییم لفظ انسان از «اُنس» گرفته شده. آنان چون با نور خدا مأنوس می‏شوند و با محبت الهی مأنوسند، لفظ انسان درباره آنان از اُنس مأخوذ و مشتقّ است؛ انیس، مونس و دلسوز يکديگرند. اما درباره ماها باید بگوییم لفظ انسان، از نسیان مشتقّ است.([100]) ما اهل فراموشی هستیم، ما از یادمان می‏رود. با اینکه ایمان داریم، اعتقاد داریم، اما اگر یک‌قدری دور شویم و فاصله بگیریم، فراموش می‌کنیم.

اینکه نماز را برای ما قرار داده‏اند برای همین است که یادمان نرود. اینکه در اذان و در اقامه این اقرارها و ذکر به شهادت‌ها قرار داده شده، برای این است که فراموش نکنیم. پس ما به تذکر نیازمندیم، به تنبّه نیازمندیم، ما را باید متنبه کنند و متذکر سازند که غفلت نداشته باشیم، فراموش نکنیم.

پس مثلاً یکی از جهاتی که این بشر ناقص در همه دوره‏ها و زمان‌ها به آن محتاج بوده و هست و خواهد بود، تذکر و موعظه و نصیحت است. در خاطر دارم، نقلی است که امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه گاهی برای تعلیم اصحاب خود به بعضی از صحابه دستور می‏دادند و می‏فرمودند مرا موعظه کن. برای اینکه دیگران یاد بگیرند، می‏فرمودند: عِظْنی مرا موعظه کن، به اصحاب خودشان این فرمایش را می‏فرمودند با اینکه آن بزرگوار محتاج نبودند به اینکه کسی ایشان را متذکر سازد، اما تعلیماً و برای اینکه متوجه شویم که به موعظه‌شدن احتیاج داریم، ما را باید نصیحت کنند، به طرف خیر دلالت کنند و امور خیر را به ما یادآوری کنند. پس تورات که مثلاً تمامش موعظه و نصیحت بود و بیان الهی برای تذکر و تنبّه بشر بود، می‏بینیم در قبال آن، سوره‏های طِوال قرآن([101]) قرار داده شده که قصص است و نوعاً موعظه و نصیحت

«* نماز جلد 1 صفحه 272 *»

است. رسول‏اللّه؟ص؟ می‏فرمایند در مقابل آنها این سوره‏ها به من داده شد. همین‏طور هریک از تقسیم‏بندی حضرت، براساس این است.

مثلاً در انجیل بیان حکمت شده است، به صفات حسنه خیلی اشاره شده؛ البته انجیل اصلی که از عیسی بن مریم؟ع؟ است. و خیلی نزدیک به اصل آن، همین انجیل «بَرْنابا» است که ایشان ذکر می‏کند و الحمدللّه رب العالمین این نعمتی بود که پیدا شد و در دسترس مسلمین قرار گرفت که در واقع نشانه‏ای از فرمایشات صحیح و اصیل حضرت عیسی؟ع؟ است. در همین کتاب ببینید چقدر نصیحت است و چقدر بیان حکمت‌ها و رموزی در ترقی نفس انسانی است. در برابر تمام اینها می‏فرماید خدا به من از سوره‏های قرآنی، سوره‏هایی داد که در آنها بیان حِکَم و مصالح شده و ترقی نفسانی به این فرمایشات بستگی دارد.

می‏فرماید سوره مبارکه حمد ــ که «سبع مثانی» گفته شده ــ در برابر زبور به من داده شده.([102]) زبور تمامش دعاء و مناجات بوده، تمام آن دعاءها و مناجات‌ها که در کتاب زبور آمده، به‌شکل فشرده‌شده و به‌طور کامل‏تر و جامع‏تر در سوره مبارکه حمد است، یک سوره حمد به‌جای زبور شده. اینها نیست مگر از جهت کمالی که برای این شریعت است و کمالی که برای این کتاب و قرآن است و کمالی که برای دین رسول‏اللّه؟ص؟ است.

ما حالا در جهت عبادی دین بحث می‏کنیم و از بُعد وظایف و تکالیف شرعیه آن سخن می‏گوییم. آنچه از کمالات و مصالح که در نمازهای همه امت‌های پیش بوده، مجموعه‏ای شده در این نمازی که رسول‏اللّه؟ص؟ از معراج آوردند و خداوند در معراج به حضرت تعلیم داد که به امت بیاموزند و دستور یافتند که نماز را به امت ابلاغ بفرمایند و بر امت واجب شد. البته نه آنکه پیش از آن رسول‏اللّه نماز نمی‏گزاردند.

«* نماز جلد 1 صفحه 273 *»

رسول‏اللّه؟ص؟ قبل از رفتن به معراج نماز می‏گزاردند اما در شب معراج دستور داده شد که به امت ابلاغ کنید و خدا بر امت هم واجب فرمود.([103])

این نمازی که رسول‏اللّه؟ص؟ آوردند، مجموعه‏ای از جمیع مصالحی است که در همه نمازهای امت‌های پیش بوده است و به این شکل شده؛ بعضی از احکامش فرائض شد و بعضی از احکامش مستحبات نماز شد، چیزهایی که باید ترک شود محرّمات شد، چیزهایی که بهتر است ترک شود مکروهات شد. این نماز مجموعه‏ای از جمیع نمازهای امت‌های پیشین شد. در امت‌های پیشین هم مثل این امت، نمازشان مجموعه‏ای از جمیع عبادت‌هایشان بوده است. پس تمام عبادت‌های امت‌های پیشین، همه در عبادت‌های این دین و شریعت جمع شده، و همه عبادت‌ها و اعمال و تکالیف عبادی در این امت، در نماز مجموعه شده؛ پس نماز اعظم ارکان دین است و اقوای اعمال مسلمین. این هم یک بیان در تفسیر و توضیح فرمایش سیّد بزرگوار اعلی الله مقامه الشریف در رساله مبارکه «ترجمة الصلوة».

خداوند همه ما را موفق بدارد به اینکه لااقل با توجه به اینکه در نماز چه می‏کنیم، نماز را انجام بدهیم؛ همین اندازه بدانیم که چه عملی را خداوند بر ما تفضّل فرموده و دستور داده. اجمالاً متوجه عظمتش باشیم، متوجه معنویت و روحانیتش باشیم. از فضل خداوند و کرم اولیائش امیدواریم که ما از نمازگزاران به‌حساب آییم و خداوند به‌برکت نماز اولیائش این نمازهای ناقص و ناقابل ما را قبول فرماید که به‌برکت قبول‌شدن این عمل، ان‏شاءاللّه اعمال دیگر ما هم به درگاهش قبول شود.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 274 *»

مجلس 26

 

(شب يکشنبه ـــ 18 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t تکالیف شرعیه و رشته‏های مختلف علوم

t اعمال شرعیه و آثار اخروی آنها

t معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»

t رابطه نماز و مقامات خمسه طیبه؟عهم؟

t عبودیت رسول‌اللّه؟ص؟ و عداوت دشمنان

«* نماز جلد 1 صفحه 275 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

در توضیح فقره اول از این فرمایش سید بزرگوار/، عرض شد که نماز مجموعه‏ای از مراتب خضوع و خشوع است که در هیچ عبادتی مراتب خضوع و خشوع این‏چنین مجتمع نشده و هیچ عبادتی مثل نماز جامعِ جمیع مراتب سیر و سلوکِ بنده در مراتب تکاملِ عبادی نیست؛ از این جهت در بعد عبادی نسبت به جمیع ارکان دین افضل است، اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است.

همچنین بیان شد شریعت رسول‏اللّه؟ص؟ جامع تمام شرایع الهی است و مرحله تکاملیِ جمیع آن شرایع مقدسه است. پس وقتی که شریعت آن بزرگوار جامع و کامل‏ترین شرایع باشد، تمام مُحَسَّنات و تمام مصلحت‌ها و همه چیزهایی که خداوند برای خیر بشر منظور فرموده، در این شریعت مقدسه مجتمع است. در این شریعت هم در میان جمیع اعمال شریعت و وظایف عبودیت، نماز از همه کامل‏تر و جامع‏تر است. پس از این جهت هم اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است.

و همچنین برنامه‏هایی که در شریعت تنظیم شده و تکالیف و وظایفی که خداوند در شریعت مقرر فرموده، به پاره‏ای از نتایج آنها در رشته‏های مختلف علوم پی برده شده است. علومی که واقعیتی دارد و بشر از طریق آن علوم به خیرات و مصالحی

«* نماز جلد 1 صفحه 276 *»

می‏تواند برسد، جمیع نتایج آنها در همین شریعت مقدسه الهی مجتمع است. از جمله علومی که بشر به‌وسیله آنها بعضی از مصالح خود را به‌دست می‏آورد، علوم خفیّه است که هرکسی به آن علوم دسترسی ندارد و مخصوص طایفه‏ای است؛ از قبیل رشته‏های مختلف تسخیر ملائکه و تسخیر ارواحی که در غیب افلاک موجودند ــ به‌تعبیر حکماء پیشین: نفوس فلکیه ــ که تسخیر آنها برای بشر همراه با خیر و مصلحت بوده و آثار و نتایجی بر این تسخیرات مترتب می‏شده است.

علوم خفیّه آثاری دارند، بعضی از آنها وسیله تسخیر ملائکه هستند، بعضی از آنها وسیله تسخیر نفوس فلکیه می‏باشند، و همچنین رشته‏های مختلف علوم مربوط به الفاظ و حروف و اعداد و اَوْفاق و اشکالی که جلب معنویت‌ها و روحانیت‌ها می‏کنند. اگر بشر در تمام این رشته‏های علوم بر اساس صحیح جلو برود، استفاده‏ها و بهره‏هایی می‏برد که اکثر آن نتایج و آثار ــ بدون تحصیل این رشته‏ها ــ از همین تکالیف شرعیه تحصیل می‏شود و نوع آثار تمام آنها در این شریعت موجود است و خداوند در شریعت به‌طور کامل‏تر و جامع‏تر بالنسبه به آن علوم قرار داده است.

اگر آن علوم را به‌طور کامل بدانند به بعضی از جهات نائل می‏شوند و بعضی از مصالح را به‌دست می‏آورند. اما وظایف و تکالیفی که خداوند در این شریعت قرار داده، وظایف و تکالیفی است که به‌طور کامل‏تر و جامع‏تر می‏توان به‌وسیله آنها به آن مصالح رسید.

نمونه‏اش به‌حسب ظاهر و علوم طبیعیِ ظاهری، نظافتی است که از وضو و غسل برای ما فراهم می‏شود که می‏دانیم بشر از طریق نظافت به‌وسیله آب به منافع و مصالحی دست می‏یابد و مقداری از سلامتی بدن او و در نتیجه سلامتی روحانی و معنوی و روانی او به همین نظافت بستگی دارد. می‏توانیم نظافت را تعمیم بدهیم که شامل مرتب‌کردن سر و صورت شود و همچنین زائل‌کردن موهای زائد بدن مثل موی شارب و نیز سایر امور نظافتی و بهداشتی دین.

«* نماز جلد 1 صفحه 277 *»

بشر از طریق آشنایی با نظام مختصری از نظافت و بهداشت، به سلامتی‌هایی می‏رسد و برای خود منافعی به‌دست می‏آورد. ولی وقتی که ما همین‏ها را از نظر نظافت شرعیه ملاحظه می‏کنیم، می‏بینیم به‌طور کامل‏تر و جامع‏تر برای بشر در نظر گرفته شده که اگر انسان براساس نظافت شرعیه رفتار کند، هم خودش ــ جسم و روحش ــ سالم می‏ماند و هم کسانی که با او در معاشرت هستند.

امور نظافتی بهداشتی دین از این قبیل است: وضوگرفتن در موقع خود، تطهیرنمودن در موقع تخلّی و رعایت‌کردن اموری در موقع غذاخوردن. قبل از غذاخوردن باید دست شسته شود. کسی که می‏خواهد با دست غذا بخورد و دستش را در غذا دخالت دهد، وظیفه دارد قبل از غذا دست خود را بشوید و بعد از شستن، دست را آلوده نکند و با همان آبی که در دست است و خشک نشده مشغول غذاخوردن شود.([104]) این‌قدر نظافت و بهداشت باید رعایت شود. درست است که با دست غذاخوردن مستحب است([105]) اما نه هرطور شد. تمام جهات شرع را باید در نظر گرفت. نباید دست‌ها را به‌طور کامل در غذاخوردن دخالت داد، مخصوصاً دست چپ نباید در غذاخوردن دخالت کند؛ فقط دست راست آن هم اگر با دست غذا می‏خورد باید دست قبلاً شسته شود به‌طوری که آب دست را خشک نکند و مشغول غذاخوردن شود. مقصود این است که دستش را آلوده نکند و دست را به چیز دیگری نزند، حتی به حوله دست نزند که بخواهد دستش را خشک کند. و بعد از غذا دستش را فوراً بشوید و بعد از شستنِ دست آنها را خشک کند،‌ لب‌ها و دهان را بشوید.([106]) دستورات و سایر امور بهداشتی را که در این زمینه برای نظافت رسیده رعایت کند.

«* نماز جلد 1 صفحه 278 *»

وقتی که ملاحظه می‏کنیم می‏بینیم آنچه که از طریق نظافت شرعیه برای انسان فراهم می‏شود، مافوق آن نظافت و قرار بهداشتی است که بشر تا به حال برای خود به‌دست آورده یا اینکه آن را مقدمه به‌دست‌آوردن سلامتی‏ها و منفعت‌ها قرار داده است.

همچنین مثلاً اعمال ورزشی که برای سلامتی اعضاء و جوارح است، از قبیل ورزش‌های خیلی نرم که برای پادرد، کمردرد و همچنین گردن‏درد تجویز می‏شود، اینها را وقتی که با نظام ورزشی نمازگزاران و حرکات نماز ملاحظه می‏کنیم، می‏بینیم آنچه که در آن ورزش‌ها در نظر گرفته شده، بهتر و جامع‏تر و کامل‏تر و سالم‏تر از آنها در همین اعمال ورزشی نماز موجود است.

همچنین در روزه؛ آنچه که امروزه از نظر رعایت غذاخوردن و رژیم‌های غذائی برای تأمین‏ سلامتی در نظر گرفته شده، می‏بینیم در روزه این امر به‌طور کامل‏تر و جامع‏تر همراه با معنویت و نیت که جنبه روحانیت و روانی هم به‌همراه دارد مجتمع است. رسول‏اللّه؟ص؟ می‏فرمودند: صوموا تَصِحُّوا([107]) روزه بگیرید تا سلامتی خودتان را به‌دست بیاورید و سالم شوید. و از این قبیل مباحث که در جهات مختلف شریعت، می‏شود در نظر گرفت.

همین‏طور که در این امور و علوم ظاهری و رشته‏های طبیعی ما می‏بینیم در جهاتی که شریعت قرار داده، منافعْ بهتر و کامل‏تر و جامع‏تر به‌دست می‏آید تا آنی‌که بشر خود فکرش را کرده و نظامش را گذارده؛ همچنین در علوم و رشته‏های معنوی و خفیّه و غریبه هم این‏چنین است. مثلاً نظامی که برای تسخیر ارواح و نفوس فلکی قرار داده شده و در جای خودش مطرح است؛ مثلاً کسی می‏خواهد روح زحل را تسخیر کند و بعد از تسخیر آن به منافعی برسد و مصالحی را به‌دست بیاورد، در چه اوقاتی باید چطور بنشیند و چه هیأتی برای خود فراهم کند، چه لباسی و چه رنگی

«* نماز جلد 1 صفحه 279 *»

برای لباس انتخاب کند و حتی چه عودی و چه نوع دودی به‌عنوان عطر در مرکز کار خود فراهم کند و از این قبیل. اینها دستوراتی است که داده شده از نظر هیأت بدن، قرارگرفتن در مکان معین و جهت معین، لباس معین، رنگ معین لباس و حتی اینکه در موقعی که می‏خواهد مشغول این تسخیر شود غذائی که می‏خواهد بخورد چگونه باشد، اینها همه دستوراتی است که در همه این رشته‏ها داده شده است. ما می‏بینیم در نماز این هیأت‌ها کاملاً ملاحظه شده، سمت قبله انتخاب شده، نظامی که دستور داده شده در لباس نمازگزار، مکان نمازگزار، هیأت ظاهری نمازگزار، توجهات معنوی نمازگزار، اینها همه کاملاً با این علوم غریبه ارتباط پیدا می‏کند. و در این علوم غریبه اگر به‌طور جزئی این امور ملاحظه شده و تسخیرهای جزئی فراهم می‏شود، در این نماز و هیأت نماز و هیأت نمازگزار، اگر حدودی را که خداوند معین فرموده، رسول‏اللّه و ائمه هدیٰ؟عهم؟ مقرر فرموده‏اند، اگر اینها را رعایت کنند خیلی تأثیرات بیشتری دارد.

البته تأثیراتش را ما حالا متوجه نمی‏شویم، چون بنا نیست که برای این امور نماز بگزاریم. ما نماز را مثلاً برای تسخیر‌کردن نفس فلکی زحل انجام نمی‏دهیم که نتیجه‏اش را فوراً ببینیم. اینها ان‏شاءاللّه آثارش در آخرت معلوم می‏شود؛ بعلاوه که در همین‏جا تأثیرات اجمالی دارد که ما از آن تأثیرات بی‏خبریم. ولی همین‏قدر می‏دانیم و باید بدانیم که آن نوع مصالح که در آن علوم مطرح است، در این نماز و سایر اعمال عبادی مجتمع است. این اذکاری که رسیده که مثلاً در چه وقتی صد بار فلان ذکر گفته شود، قبل از غروب و قبل از طلوع ده بار فلان ذکر گفته شود و این قبیل فرمایشات، این اذکار همه ربط دارد به رشته‏های مربوط به الفاظ و حروف و اعداد و کلمات و نتایجی که مترتب است بر این اجتماع و هیأت اذکار و کلماتی که به‌عنوان ذکر و دعاء به ما تعلیم فرموده‏اند.

«* نماز جلد 1 صفحه 280 *»

نماز مجموعه‏ای از جمیع این رشته‏ها است، ولی نمی‏خواهیم وارد این بحث شویم و همین‌قدر تذکر اجمالی عرض می‌کنم که نماز که اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است، با توجه به این جهاتی است که در نماز گذارده شده و خداوند قرار داده. و اگر در همین عالم بنا بود جزاء، آن‏طوری که مترتب است به ما داده شود، تأثیرات بیش از این دیده می‏شد. ولی چون اینها جهات معنوی و جهات نیت و عبادیش از جهات ظاهری قوی‏تر است و ما به‌نیت اینکه مکلّفیم و موظفیم این دستورات الهی دین و شریعت را انجام می‏دهیم، ان‏شاءاللّه آثارش برای آخرت ما است.

نمونه این مطلب آنکه در زمان حضرت کاظم؟ع؟ شخصی که مسلمان نبود آمد خدمت حضرت و روی تسخیراتی که داشت از خیلی امور مطلع می‏شد و حضرت او را آزمایش کردند. دست مبارک را بالا بردند و بعد بسته برگرداندند، فرمودند در دست من چیست؟ فکری کرد و گفت در لانه کبوتری چند تخم بود، شما یک تخمش را برداشتید و الآن در دست شما است. حضرت دستشان را باز کردند، همان‏طور بود که گفته بود. بعد حضرت سؤال فرمودند از چه راهی به این مقام و منزلت رسیده‏ای؟ عرض کرد از مخالفت با نفس. هرچه نفس من به آن تمایل داشت، با آن مخالفت کردم و این تسلط برای من فراهم شده. فرمودند اسلام از نظر نفس تو چگونه است؟ نفس تو به اسلام تمایل دارد یا نه؟ گفت نه، نفسم به اسلام تمایل ندارد. فرمودند با نفس خود مخالفت کن و اسلام بیاور. مخالفت کرد و اسلام آورد.

بعد از چند روز خدمت حضرت مراجعه کرد که آقا تمام آن تسلّطی که داشتم از من گرفته شد، حالا آن تسلط را ندارم. فرمودند آری، آن موقعی که تو آن ریاضت‌ها و مخالفت‌های با نفس را داشتی، خداوند مزدت را همین‏جا به تو می‏داد که در آخرت چیزی طلبکار نباشی. چون خود مخالفت با نفس و ریاضت‌کشیدن اجر و

«* نماز جلد 1 صفحه 281 *»

مزد دارد، خدا مزدش را همین‏جا به تو می‏داد که در آخرت به تو چیزی ندهد و به‌واسطه کفری که داشتی عذابت کند. ولی حال که اسلام آوردی، از برکت اسلام، خداوند جزاءِ همین مخالفت با نفست را ذخیره آخرتت کرده است و در دنیا باید همین‏طورها باشی.([108])

ما هم ان‏شاءاللّه از برکت اسلام، عمده نتایج طاعاتمان از نماز و سایر اعمال را در آخرت خواهیم برد. البته در دنیا هم از برکت ظاهر این اعمال، الحمدللّه از نعمت‌های ظاهری بهره‏مندیم ولی انتظار نداریم که تا نماز خواندیم جبرئیل بر ما نازل شود؛ یا اگر روزه‏ای گرفتیم یا حجّی رفتیم دائماً دست در جیبمان کنیم و از جیبمان پول دربیاید مثلاً؛ اینها را نباید انتظار داشت. امیدواریم که نتایج این اعمال ذخیره آخرتمان شود و ان‏شاءاللّه آنجا چشممان به اعمال خیرمان روشن باشد. تأثیرات دنیویش را هم خداوند به فضل و کرمش بر همین اعمال ناقابل ما مترتّب بفرماید. پس از این جهت و جهات دیگر که ذکر شد، نماز اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است.

یک جهت دیگر که باعث شده نماز اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین باشد و خیلی باعث چشم‏روشنی اهل ایمان است و اعتدال عجیب این طاعت را حکایت می‏کند این است که دانستیم این طاعت مراتب دارد؛ از نیت شروع می‏شود تا سجده و بعد هم تشهد و سلام. این اعمال و حرکات، اعمال و حرکات عادی و طبیعی است؛ اما وقتی به‌عنوان نماز انجام می‏شود و تعیّن نماز به آنها داده می‏شود، آن‏چنان اعتدال و صفاء و نورانیت برای این افعال است که هرکدام جامع همه این افعال است. فرض بفرمایید نیت خودش همه‌چیزِ نماز است؛ هم تکبیرة‏الاحرام است، هم قیام است، هم رکوع است، هم سجود است، هم تشهد است؛ این‏قدر

«* نماز جلد 1 صفحه 282 *»

معتدل است. تکبیرة‏الاحرامش آن‏چنان معتدل است که نیت است، قیام است، رکوع است، سجود است. خود قیام چقدر معتدل است! طاعت و عملی است در نماز  که هم نیت است، هم تکبیرة‏الاحرام است، هم رکوع است و هم سجود است. رکوعش این‌قدر معتدل است که نیت است، تکبیرة‏الاحرام است، قیام است و سجود است. و سجودش آن‏چنان معتدل است که همه این مراتب است؛ نیت است، تکبیرة‏الاحرام است، قیام است و رکوع است. تمام این اعمال در اثر هیأت جامعه‏ای که دارد آن‏چنان معتدل است که هرکدام جامع همه است و در هرکدام همه‏شان موجود است؛ کل در فرد، و فرد در کل. کلّش فرد و تک‌تک است، و تک‌تکش کلّ است. این‏قدر اعتدال برای این اعمال است.

از این‏جهت هرکدام از اینها بیانگر حقایق قدسیه الهیه است. اینها هرکدام جمیع مراتب حقایق قدسیه الهیه ــ  یعنی مقامات محمد و آل‏محمد صلوات ‌الله ‌علیهم اجمعین ـــ  را حکایت می‏کنند. نیتش، محمد است، علی است، حسن است، حسین است، فاطمه است؛ همه این وجودات مقدسه و تعیّنات مقدسه است. تکبیرة‏الاحرامش همه‏شان است، قیامش همه‏شان است، رکوعش همه‏شان است، سجودش همه‏شان است.

اما وقتی هم که ایشان جدا از یکدیگر ملاحظه شوند، همان‏طور که ما نیت، تکبیرة‏الاحرام، قیام، رکوع و سجود را جدا جدا ملاحظه می‏کنیم، می‏بینیم این پنج امر ـــ  یعنی نیت، تکبیرة‏الاحرام، قیام، رکوع و سجود ــ که ارکان نماز و جهات جامعه نماز است، حکایت‌کننده تعینات خمسه طیّبه آل‏عباء سلام الله علیهم اجمعین است. تمام این مقامات خمسه طیّبه محمد و آل‏محمد؟عهم؟ که مقام محمدی و علوی و حسنی و حسینی و فاطمی است، در این پنج رکن عکس انداخته است.

در تطبیق‌کردن با این مقامات خمسه طیّبه اهل کساء سلام الله علیهم اجمعین،

«* نماز جلد 1 صفحه 283 *»

اگر بخواهیم این اعمال را تک‌تک ملاحظه کنیم، اعتدال این اعمال و افعال و حکایت‌کردنِ این افعالْ آن حقایق مقدسه را آن‏چنان است که می‏توانیم هم از سجود بیاییم به‌طرف تکبیرة‏الاحرام و نیت، و هم می‏توانیم از نیت و تکبیرة‏الاحرام به‌طرف سجود حرکت کنیم. حدیث شریف کساء چطور مقام آن بزرگواران را مجتمع ساخته، و آن حدیث شریف و آن اجتماع مقدس چطور تعینات خمسه ایشان را برای ما نقل و حکایت می‏کند، همچنین نماز این‏طوری است.

پس می‏توانیم بگوییم که سجود مقام محمد؟ص؟ است، رکوع مقام امیرالمؤمنین است، قیام مقام امام حسن است، تکبیرة‏الاحرام مقام امام حسین است و نیت مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است؛ به چه بیان؟ به این بیان و به این ملاحظه که در نماز دیدیم سجده نهایت فناء بعد از بی‏نهایتی در عبودیت است که برای بنده فراهم می‏شود و می‏دانیم هیچ خلقی به‌مانند محمد؟ص؟ در عبودیت به بی‏نهایت نرسیده. آن بزرگوار اَعبَد خلق است به‌طوری که خدا او را «عبداللّه» نامید و او را «بنده خود» نام گذارد و در قرآن به اسم مبارکش به‌عنوان «عبداللّه» تصریح فرمود؛ و اِنّه لمّا قام عبدُ اللّه؟ص؟ یَدعوه کادوا یکونون علیه لِـبَداً([109]) دشمنی مشرکین و کفار در برابر عبودیت حضرت بوده و خصوصاً شدت عداوتشان به‌واسطه شدت عبادت حضرت بوده است. هرچه حضرت بیشتر خضوع می‏کردند، عناد مشرکین زیاده می‏شد. هرچه حضرت تواضعشان به درگاه الهی بیشتر می‏شد، عداوت و خصومت دشمنان حضرت بیشتر می‏گردید. این آیه شریفه همین مطلب را بیان می‏کند که عداوت آنها از این جهت بود که آن بزرگوار در مقام عبودیت و بندگی به‌پا می‏ایستاد.

آن بزرگوار چه عبادت و چه خضوعی به درگاه خدا اظهار می‏کرد که حتی عایشه بی‏تاب شد. عرض کرد یا رسول‏اللّه آخر خدا که به شما وعده داده که گناهان گذشته و

«* نماز جلد 1 صفحه 284 *»

آینده شما را می‏آمرزد، لِـیَغفِرَ لک اللّه ما تَقَدَّمَ من ذنبک و ما تأخّر، ([110]) چرا این‌قدر خودتان را در عبادت و بندگی اذیت می‏کنید؟! حضرت فرمودند: أ فلااکون عبداً شَکوراً؟!([111]) باز هم عبد است و باز هم می‏گوید «عبد»؛ أ فلااکون عبداً شَکوراً؟! آیا در برابر این‌همه نعمتی که خدا به من داده و عنایت و لطفی که به من فرموده، آیا من بنده نباشم ــ ببینید باز هم بنده ــ آیا بنده نباشم آن هم بنده شَکور، و عبودیت اظهار نکنم آن هم همراه با شکر؟!

عبودیت همراه با شکر عبودیت عجیبی است، خیلی جلوه دارد. عبودیت با شکر، انسان شاکرانه عبودیت کند و خضوعش از باب شکر باشد، خیلی جلوه دارد، خیلی خیلی زیبا است. غیر از عبودیتی است که به‌عنوان بندگی و جلب رضای خدا و جلب نعمت‌های خدا باشد. آن عبودیت‌ها زیبا است، خوب است، اما عبودیت شاکرانه و همراه با شکر در برابر آن نعمت‌ها چیز دیگری است. رسول‏اللّه؟ص؟ می‏داند نعمت‌های خدا چیست، ماها نمی‏توانیم بفهمیم خدا به رسول‏اللّه؟ص؟ چه داده. آن نعمت‌هایی که خدا به رسول‏اللّه؟ص؟ داده که به هیچ‏کس از خلق اولین و آخرینش نداده، رسول‏اللّه؟ص؟ در برابر آن نعمت‌ها خدا را شکر کنند و عبودیت شاکرانه به‌جا آورند، خیلی جلوه دارد، خیلی زیبا است، خدا می‏داند چقدر زیبا است! در این فرمایش رسول‏اللّه؟ص؟ دقت کنید، أ فلااکون عبداً شَکوراً؟! آیا من بنده شکرگزار و سپاسگزار خدا نباشم در برابر این نعمت‌هایی که به من کرامت فرموده است؟!

آن‏چنان اظهار عبودیت و بندگی می‏کرد که دشمنان عداوتشان بیشتر تحریک می‏شد و آن شعله و نائره حسادت در دل‌های آنها نسبت به مقاماتی که خدا به آن بزرگوار کرامت کرده بود، بیشتر مشتعل می‌گردید. آن‏چنان مشتعل می‏شد که حاضر

«* نماز جلد 1 صفحه 285 *»

بودند حضرت را در حال عبادت بکشند! ببینید عناد به کجا می‏کشد و کار خصومت و جهالت و سفاهت و حسادت به کجا می‏انجامد که هرچه حضرت بیشتر عبودیت می‏کردند، آنها بیشتر عداوت می‏کردند و می‏خواستند در همان حالی که حضرت در عبادت بودند، حضرت را شهید کنند! خدا حمّالةالحطب ــ خواهر ابوسفیان، عمّه معاویه ــ را لعنت کند که می‏خواست حضرت را در حال عبادت بکشد.([112])

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 286 *»

مجلس 27

 

(شب دوشنبه ـــ 19 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

t سجود و مقام رسول‏اللّه؟ص؟

t رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟

t قیام و مقام امام مجتبی؟ع؟

t تکبیرة‏الاحرام و مقام امام حسین؟ع؟

t نیّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟

t بيان وجه ديگری در تطبيق ارکان نماز با مقامات خمسه طيبه؟عهم؟

t نیّت و مقام رسول‏اللّه؟ص؟

t تکبیرة‏الاحرام و مقام فاطمه؟عها؟

t قیام و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟

t رکوع و مقام امام مجتبی؟ع؟

«* نماز جلد 1 صفحه 287 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

 ([113])عرض شد در میان جمیع طاعات، طاعتی نداریم که در اعتدال و شرافت به‌مانند نماز باشد. آن‌چنان افعال و حرکات نماز معتدل است که هر فعلی از افعالش را که در نظر بگیریم، عین همه افعال است و همه افعال عین یکی از آنها. حقیقتی است به این نورانیت و به این اعتدال. یک حرکت کل حرکات است و کل حرکات یک حرکت. عرض کردم نیت همان تکبیرةالاحرام است و قیام و رکوع و سجود، تکبیرةالاحرامش همان نیت است و قیام و رکوع و سجود، و همین‌طور سایر افعال.

روی این جهت، به لحاظ‌های مختلف می‌شود که هر یک از این افعال و ارکان، حکایت‌کننده مقام و منزلتی از مقامات کلیه خمسه طیبه سلام الله علیهم اجمعین باشد. سجده به‌لحاظی مقام رسول‌الله؟ص؟ را حکایت می‌کند؛ چون در میان افعال نماز، سجده از جمیع افعال کامل‌تر و تمام‌تر است و به‌اعتبارِ مراتبِ عبودیت، از همه افعال جامع‌تر است و حالت بنده را در قرب به خداوند در اثر عبودیت، بیشتر حکایت می‌کند.

«* نماز جلد 1 صفحه 288 *»

سجده در نماز بیانگر مقام و منزلت رسول‌الله؟ص؟ است به این اعتبار که حضرت در مقام عبودیت در مقامی‌ هستند که هیچ‌یک از خلق به آن مقام و منزلت در عبودیت نرسیده‌اند؛ حتی‌ آل‌محمد و امیرالمؤمنین؟عهم؟ در مقام عبودیت به‌حسب مقامات خودشان هیچ‌یک به آن مرتبه و منزلت نرسیده‌اند. از این جهت سجده این مقام و منزلت را حکایت می‌کند و نماز‌گزار در سجده باید خود را به این مفتخر بداند که لباس و هیأتی به خود گرفته که آن هیأت و لباس بیانگر مقام و منزلت رسول‌الله در عبودیت است و سجده حالت مقام حضرت را حکایت می‌کند. یعنی آن بزرگوار در شدت عبودیت به آن مرحله رسیده‌اند که فانی هستند و در این مقام از همه خلق بالاترند. در روایات تعبیر آمده که مقام حضرت طواف‌کردن بر جلال قدرت است.([114]) مقام و منزلت نورِ رسول‌الله؟ص؟ این است که در اطراف جلال قدرت در طواف است. و به‌واسطه این عبودیت، آن‌چنان نور ربوبیت در آن بزرگوار متجلی شده که ذکر اعلای حق است و بالاتر از این ذکر برای خدا ذکری نیست و آن‌چنان ربوبیت را حکایت می‌کند که در مقامات ربوبیت مثل آن بزرگوار کسی شئونات ربوبیت را اظهار نکرده.

ایشان ذکر اعلای خدا است، از این رو در تسبیح در سجده فرموده‌اند بگویید: «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده»(2) و خدا را به صفت علوّ یاد کنید و خدا را در مقام علو تنزیه کنید. پس ذکر اعلیٰ و اسم اعلای خداوند رسول‌الله‌ هستند و سجده بیان این مقام و منزلت است.

رکوع نماز بیان مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. نماز‌گزار در رکوع باید متوجه شود که در لباس و هیأتی در‌آمده که این لباس و هیأت حکایتی از مقام و منزلت امیرالمؤمنین در عبودیت و بندگی خدا است. در احادیث فرموده‌اند که

«* نماز جلد 1 صفحه 289 *»

نور مقدس آن بزرگوار در اطراف جلال عظمت طواف می‌کند([115]) و آن بزرگوار در نزد ظهور عظمت خداوندی خاشع شده و در او ـــ  به‌مناسبت مقام عظمت خداوندی ــ  شئونات ربوبیت ظاهر گردیده است. او نفس کلیه الهیه است و عظمت در او ظاهر است. عبودیت او مناسب مقام عظمت الهی است. عبودیت رسول‌الله؟ص؟ مناسب مقام علوّ خداوندی بود اما عبودیت و بندگی امیرالمؤمنین یک درجه از مقام رسول‌الله پایین‌تر و مناسب نور عظمت و مقام عظمت الهی است. از این جهت آن بزرگوار ذکر عظیم خدا است و در قرآن «علی عظیم» معرفی شده([116]) و عظمت در آن بزرگوار ظاهر گردیده.

رکوع بیان این مقام و منزلت است و نماز‌گزار باید متوجه این مقام باشد و به این افتخار مفتخر باشد و خود را به این شرافت مشرّف بداند که خداوند در نماز به او اذن داده است که به هیأتی در‌آید و به لباسی متلبِّس شود و به صفتی متّصف گردد که آن لباس و آن شَرَف و آن هیأت و آن صفت، صفت ولیّ مطلق او امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. باید فخر کند، مباهات کند و خود را در این شرافت ــ که خدا مشرَّفش کرده ــ ببیند و خدا را بر این نعمت شکر کند.

مقام قیام، مقام امام حسن مجتبی صلوات‌الله‌علیه است که آن بزرگوار در عصمت و در عبودیت و منزلت و مقام، پشت سر پدر بزرگوارش قرار دارد و مرتبه‌اش بعد از مرتبه پدر است و تالی‌تِلْوِ پدر واقع شده. عصمتش بالنسبه یک درجه کمتر و عبودیتش هم بالنسبه یک درجه کمتر است. از این جهت مقام قیام در نماز، مقام امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه است. نماز‌گزار باید در حال قیام خود را متهیّئ به هیأت حَسَنی ببیند و خود را به این شرافت مشرّف ببیند و مفتخر باشد به اینکه در هیأت و صفت امام مجتبی؟ع؟ در‌آمده و با قیام خود مقام آن بزرگوار را حکایت می‌کند.

«* نماز جلد 1 صفحه 290 *»

تکبیر‌ةالاحرام مقام امام سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه است. نمازگزار با گفتن تکبیر، کبریائیت الهی را آشکار می‌سازد. نمازگزار با گفتن تکبیر‌ةالاحرام و رفع یَدَین و بلندنمودن دست‌ها و اینکه جمیع آنچه را که منافی با نماز است بر خود حرام می‌سازد، نمازگزار با این امر، مقام و منزلت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه را حکایت می‌کند؛ که آن بزرگوار در مقام عبودیت و بندگی، کبریائیت خدا را ظاهر ساخت. عبودیت آن حضرت که شامل جمیع اعمال و افعال او است ــ و از جمله اعمال و افعال او و بلکه اعظم افعال و اعمال او، شهادت آن بزرگوار است ــ این امور مقام کبریائیت الهی را حکایت کرد و به عالَم نشان داد که مؤمن و بنده خدا آن کسی است که هرچه را که غیر خدا است بر خود حرام کند و از آنچه غیر خدا است دست بشوید. توجه نکند مگر به خدا. عبودیت و بندگی نداشته باشد مگر برای خدا.

پس چون آن بزرگوار در مقام عبودیت، کبریائیت الهی را ظاهر کرد و با انجام امر شهادت، حقیقت توجه و اخلاص و خلوص به درگاه خدا را نشان داد، تکبیرةالاحرام در نماز حکایت مقام حسینی شد. نمازگزار در موقعی که می‌خواهد تکبیرةالاحرام بگوید و دست بلند می‌کند و به زبان الله‌اکبر می‌گوید، باید متوجه شود که خود را به صفت حسینی متّصف می‌سازد و در هیأت و لباسی است که با مقام عبودیت آن بزرگوار مناسبت دارد. دیگران گفته‌اند:

گر نماز آن بود که آن مظلوم کرد   دیگران را زین عمل محروم کرد

اما من عرض می‌کنم: «دیگران را زین عمل مرحوم کرد». همه به‌برکت این عمل و نماز امام حسین و اعمال و عبودیت و بندگی آن بزرگوار، به رحمت الهی رسیدند. هرکس رحمتی شامل حالش شده و می‌شود از برکت حسین صلوات‌الله‌علیه است. پس مقام تکبیرةالاحرام، بیان مقام و منزلت عبودیت سیدالشهداء صلوات الله و سلامه علیه است.

اما نیت، می‌دانیم نیت حقیقتی است جامع جمیع این ارکان، و در تمام ارکان

«* نماز جلد 1 صفحه 291 *»

و اعمال و اذکار نماز سریان دارد و جاری است، با همه ارتباط دارد و همه با نیت ارتباط دارند. نیت در حکم جان در این افعال و اعمال و اذکار است. از این رو می‌شود گفت که مقام نیت ــ که در واقع جنبه ارتباطی جمیع اعمال است و قِلاده اتصال جمیع ارکان و اعمال و اذکار است ــ  مقام فاطمه؟سها؟ باشد که آن بزرگوار دختر و همسر و مادر برای رسول‌الله و امیرالمؤمنین و ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین است و قلاده اتصال برای جمیع این مقامات و شئونات است. برای همه ایشان نسبت جامعه‌ای است.

در حدیث شریف کِساء این مطلب بیشتر از سایر جهات در نظر بوده است. حادثه اجتماع این بزرگواران در منزل فاطمه زهراء؟سها؟ و اینکه همه بر آن بزرگوار وارد شوند و به اِکساء آن بزرگوار مُکتَسیٖ شوند و آوردن کساء یمانی و انداختن روی پدر بزرگوارش و اینکه سایرین به اذن و رخصت او در زیر کساء بیایند و مجتمع گردند و بعد هم خداوند در معرفی بفرماید ایشان فاطمه‌اند و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه؛([117]) اینها بیان همین موقعیت و منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ است که با همه این بزرگواران نسبت جامعه دارد.

در نقش مقدس اسم اعظم که همین شرف شمس مشهور باشد، امام زمان صلوات‌الله‌علیه و همچنین امیرالمؤمنین ــ که بیان‌کنندگان این نقشند ــ مقام و منزلت فاطمه را ارائه داده‌اند به این‌طور که آن الف مبسوطه که فوق مقام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین کشیده شده، رمز همان نسبت جامعه آن حضرت است و ارتباط و اتصال این بزرگواران را به‌وسیله حضرت حکایت می‏کند. ([118])

این یک جهت که ارکان خمسه نماز، بیان مقامات خمسه طیبه است. نیت،

«* نماز جلد 1 صفحه 292 *»

تکبیرةالاحرام، قیام، رکوع و سجود ارکان نمازند و این مقامات و شئونات را این‌طور حکایت می‌کنند و از این جهت نماز چون جامع بیان مقامات خمسه طیبه است، افضل اعمال است و اقوای اعمال است و هیچ رکنی از ارکان دین در بُعد عبادت، به این عبادت نمی‌رسد. تمام عبادت‌های دیگر فرع این عبادتند و حکایتی از این عبادت هستند.

همچنین عرض شد چون این افعال و این هیأت‌ها اعتدال خاصی دارند که در اثر آن اعتدال، هر یک تمام افعالند و تمام افعال هر یک، همین اعتدال باعث شده که ما بتوانیم به‌طور دیگری همین افعال را بیان‌کننده مقامات و شئونات خمسه طیبه بدانیم آن‌طوری که بیان فرموده‌اند که بگوییم مقام نیت مقام رسول‌الله؟ص؟ باشد، مقام تکبیرةالاحرام مقام فاطمه زهراء باشد، مقام قیام مقام امیرالمؤمنین باشد، رکوع بیان مقام امام مجتبی باشد و سجده بیان مقام حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیهم اجمعین باشد. این‌ هم هیچ اشکالی ندارد، به‌جهت اینکه هر یک از این افعال کلّ افعالند و تمام افعال دیگر در هریک از این افعال و ارکان عکس انداخته، از این جهت می‌توان به‌لحاظی این‌طور هم تعبیر آورد.

می‌دانیم حقیقت محمدیه؟ص؟ آن نسبت کلیه و جامعه‌ای است که در جمیع شئونات این بزرگواران ظاهر است. یَراک حینَ تَقوم([119]) خدا می‌بیند تو را آن موقعی که می‌ایستی و خود در مقام نشر دین خدا و اِعلاءِ کلمه توحید خدا برمی‌آیی و در آن‌وقت محمد؟ص؟ هستی که به توحید ما دعوت می‌فرمایی و تنها تو در برابر مشرکین و معاندین هستی. حتی هنوز امیرالمؤمنین به‌ظاهر کودکند اما تو هستی که در برابر معاندین می‌ایستی و اعلاء کلمه توحید می‌فرمایی، یراک حین تقوم خودت قائم به امری، خودت ولیّ ما هستی، حجت ما هستی، رسول ما هستی. خدا تو را در آن

«* نماز جلد 1 صفحه 293 *»

موقعیت می‌بیند و در نظر عنایتِ خود تو را حفاظت می‌فرماید و تأیید و تسدید می‌فرماید. بعد و تَقَلُّبَک فی السّاجدین([120]) بعد از آنکه تو به‌حسب ظاهر از دنیا می‌روی و نور تو، روح تو، طینت تو، حقیقت تو، در علی و حسن و حسین و سایر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین متجلی است، باز هم خداوند تو را در آن مقامات و شئونات و تقلّبت را در مقامات و شئونات ولایتی تأیید و تسدید می‌فرماید. پس و تقلبک فی الساجدین یعنی همین حقیقت یک حقیقت بود که گاهی محمد؟ص؟ از آن حقیقت ظاهر بود و بعد هم آل او؟عهم؟؛ و همه دعوت‌کنندگان به توحید بودند و ناشرین امر الهی بودند، مظاهر انوار خداوندی بودند و یک حقیقت بودند. به این اعتبار مقام آن بزرگوار مثل نیت در نماز است که چطور نیت در جمیع ارکان نماز ساری و جاری است، و چطور تمام اعمال و ارکان و اذکار نماز به نیت زنده است و نیت روح و جان در پیکر این افعال و ارکان و اذکار است، همین‌طور حقیقت محمدی؟ص؟ جان و روح است در جمیع مقامات و شئونات ولایتی این بزرگواران. پس نیت به این اعتبار و لحاظ، حکایت مقام و منزلت رسول‌الله؟ص؟ است.

بعد مقام فاطمه زهراء؟سها؟ در تکبیرةالاحرام ظاهر می‌شود که آن بزرگوار در مقام اظهار کبریائیت الهی، آن‌چنان کبریائیت خدا را در این عالم و در عالم‌های دیگر ظاهر فرمود که مخزن و مصدر و منشأ برای ظهور انوار الهی شد، خزینه‌دار شد، وعاء و ظرف شد. و می‌دانیم مقام کبریائیت، مقام ظاهر برای عظمت خداوند است. مقام عظمت بالاتر از کبریائیت است و غیب است. مقام علوّ باز بالاتر است و غیب است؛ ولی مقام کبریائیت، عظمت ظاهره الهیه در این عالم شهاده است. پس فاطمه زهراء؟سها؟ چون نسبت به رسول‌الله و ائمه تعیّنشان پایین‌تر بود، به‌وسیله ایشان کبریائیت الهی ظاهر گردید. پس مقام تکبیرةالاحرام به این لحاظ مقام فاطمه زهراء است.

«* نماز جلد 1 صفحه 294 *»

و اما قیام مقام امیرالمؤمنین است، به‌جهت آنکه آن بزرگوار صاحب ولایت‌ کلیه است و مقامی است که ولایت کلیه الهیه از این مقام ظاهر شده و آن بزرگوار است که «قائمٌ علی کل نفس»،([121]) آن بزرگوار بر هر موجودی قائم است. وجود هر موجودی به‌دست آن بزرگوار است و به مقام ولایتی او است. چون جمیع خلق در جمیع مراتب وجودی خود، خود را می‌یابند که متقوِّم هستند به مقام ولایت. آنانی که تقوّم خود را به مقام ولایت درک کنند، می‌فهمند که مقام ولایت همان اسم «القیّوم» الهی است که بر هر موجودی قائم است و نزد هر موجودی وسیله قوام او است، نحن سبب خلق الخلق.([122]) حال که چنین است، پس مقام قیام، مقام بیان قیّومیتِ مقام ولایتی است و شخص نماز‌گزار به این لحاظ و اعتبار، باید در قیام متوجه باشد که چطور دست ولایتی او را می‌گرداند و می‌چرخاند و جمیع نعمت‌ها از مقام ولایت به او افاضه می‌گردد. امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است که قائم بر وجود او است؛ و وجود نماز‌گزار و حتی همین نمازی هم که اقامه می‌کند و هرگونه فعلی که از او سرمی‌زند و هر  کمالی که از او صادر می‌شود، همه و همه از برکت مقام ولایتی امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است و به او بستگی دارد. نمازگزار در حال قیام، علی را در نزد خود حاضر و وجود مقام ولایت را در وجود خود استشعار می‌کند.

و به همین لحاظ رکوع مقام امام حسن مجتبی صلوات‌الله‌علیه است که آن بزرگوار با صلح خود با معاویه، خضوعی را اظهار فرمود و خشوعی را به‌نزد خداوند اظهار کرد که چقدر همان امر برای آن بزرگوار باعث زحمت شد و چقدر به‌حسب ظاهر برای آن بزرگوار مذلّت درست کرد که بارها عرض کرده‌ایم که آن بزرگوار را خطاب می‌کردند به «مُذِلّ‌المؤمنین».(3) یعنی تو با این صلحت برای ما ذلت فراهم کردی. دشمنان که

«* نماز جلد 1 صفحه 295 *»

دشمنی داشتند؛ دوستان حضرت و حتی معتقدین به امامت حضرت آن‌قدر جسورانه با حضرت رفتار می‌کردند که آن بزرگوار را به این نسبت‌ها نسبت می‌دادند و آن بزرگوار حلم می‌فرمودند و جهل جهّال و سفاهت سفهاء را متحمل می‌شدند و با لطف خود و حُسن خُلق و رویّه حسنه خود آنان را متذکر می‌فرمودند که این صلح باعث حفاظت خون شما و باعث حفاظت خون فرزندان و خانواده‌های شما گردید. درست است که شما به‌حسب ظاهر این امر را مذلّتی می‌بینید، اما خیر ما و شما در این بود، خیر دین خدا و صلاح دین خدا در این بود.([123]) این‌که از دوستان که این‌قدر حضرت را آزار می‌دادند، از نظر دشمنان هم که معلوم. در زمان آن حضرت لعن و سبّ بر امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه به‌وسیله معاویه ملعون شروع شد. امام؟ع؟ به‌حسب اجبار می‌بایست در جماعت مسلمین بیایند، می‌باید در نماز جمعه شرکت کنند و در نماز عیدینِ مسلمین حاضر شوند و آن بزرگوار در مدینه در مسجد رسول‌خدا بنشینند و در خطبه، لعن و سبّ بر پدر را بشنوند و صبر بفرمایند و متحمل شوند.([124])

مروان بن حکم ملعون به‌وسیله شخصی جسارت‌هایی را خطاب به حضرت پیغام داد. آن‌قدر جسورانه صحبت کرده بود که آن شخص رویش نمی‏شد خدمت حضرت عرض کند. فرمودند تو واسطه هستی، بگو. او ناچار شد پیغام را گفت. فرمودند در جواب بگو اگر تو راست می‏گویی خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ می‏گویی خدا تو را بیامرزد.([125])

پس می‌شود گفت خضوعی که حضرت اظهار کردند، در رکوع نمایانگر شد و نمازگزار باید متوجه باشد که در حال رکوع، هیأت عبودیت امام حسن مجتبی صلوات‌الله‌علیه را حکایت می‌کند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 296 *»

مجلس 28

 

(صبح يکشنبه ـــ 3 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t مقامات محمد و آل‏محمد؟عهم؟ به اعتبارات مختلف

t ارکان نماز در رابطه با مقامات ایشان؟عهم؟

t سجده و مقام رسول‌اللّه؟ص؟

t رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟

t رسول‌الله؟ص؟ ذکر اعلاى خدا

t علی؟ع؟ نبأ عظیم است

«* نماز جلد 1 صفحه 297 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

از جمله دلایل بر عظمت و جلالت نماز اینکه نماز با تمام جهاتی که دارد اشاره به مقامات و مراتب محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است. چون معلوم شد که نماز حقیقت عبودیت و بندگی است و چون این بزرگواران هم در میان بندگان خدا رتبتشان در بندگی از همه بندگان بالاتر است و بندگان حقیقی خدا ایشانند، پس مجموعه نماز اشاره به مقامات این بزرگواران است.

ما اجمالاً می‏دانیم که کلیات مقامات محمد و آل‏محمد؟عهم؟ در پنج مقام خلاصه می‏شود: مقام رسول‏اللّه؟ص؟، مقام امیرالمؤمنین، مقام امام حسن، مقام امام حسین و مقام فاطمه زهراء؟عهم؟؛ که این خمسه طیبه در میان آل‏محمد؟عهم؟ جامعِ مراتبِ ایشانند، یعنی یکی از مراتب ایشان مقامات خمسه است.

البته برای ایشان در مراتبشان جهات مختلف است. یک‌وقت است ایشان را در مقامی لحاظ می‏کنیم که اشهد … اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهُرت بعضُها من بعض.([126]) در این مقام که مقام کلیّت و جامعیّت ایشان است، همه این

«* نماز جلد 1 صفحه 298 *»

بزرگواران یکسانند. بعد در مقام تفصیل، ترتیبِ تفصیل مختلف می‏شود. گاهی برای ایشان در مقام تفصیلشان دو مقام در نظر می‏گیریم: یکی مقام نبوت که رسول‏اللّه؟ص؟ مظهر کلی آن هستند و یک مقام مقام ولایت مطلقه کلیه که آل‏محمد؟عهم؟ مظهر آن هستند، و در میان ایشان امیرالمؤمنین مظهر کلی و جامع می‏باشند. پس در یک مقام، مقام رسول‏اللّه و امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیهما و آلهما لحاظ می‏شود. گاهی سه مقام لحاظ می‏شود: مقام نبوت مطلقه کلیه و مقام ولایت و مقام فاطمه زهراء که سه مقام می‏شود. گاهی هم مقامات خمسه ایشان لحاظ می‏شود که خمسه طیبه؟عهم؟ مظاهر این مقامات پنج‏گانه هستند و در مقام خمسه‌بودن جامع مقامات نبوت و ولایت و حامل تمام شئونات این دو مقامند.

حال همین جهت در نماز ظاهر شده و یک رکعت نماز را که در نظر بگیریم، از نیت شروع می‏شود، بعد تکبیرة‏الاحرام، بعد قیام، بعد رکوع و سپس سجود است. اینها کلیات نماز است. بقیه جهاتِ نماز، ظهورات همین مراتب پنج‏گانه است و در واقع متن و حقیقت نماز را این پنج تا تشکیل می‌دهند و جهات دیگر مراتب تفصیلی و ظهورات تفصیلی و متمّمات همین پنج امر ــ یعنی نیت، تکبیرة‏الاحرام، قیام، رکوع و سجود ــ می‌باشد.

آنگاه چون نماز حقیقت جامعه‏ای است که دارای شئونات و دارای تفاصیل است، می‏شود این تفاصیل را از ابتداء لحاظ کرد، می‏شود این تفاصیل را از انتهاء لحاظ کرد، تفاوت نمی‏کند. ما یک‌وقت است از ابتداء در نظر می‏گیریم می‏گوییم اول نیت، بعد تکبیرة‏الاحرام، بعد قیام، بعد رکوع و بعد سجود. همچنین ممکن است که از انتهاء لحاظ کنیم و بگوییم اول سجود، دوم رکوع، سوم قیام، چهارم تکبیرة‏الاحرام و پنجم نیت. اشکالی ندارد، از هر دو طرف می‏شود حساب کرد، هم از ابتداءِ عبودیت و بندگی که از نیت شروع می‏شود تا انتهاءِ عبودیت و بندگی که سجده باشد، و هم از

«* نماز جلد 1 صفحه 299 *»

انتهاء عبودیت می‏توان در نظر گرفت و به ابتداء عبودیت برگشت کرد. پس چه به‌طور صعودی و چه به‌طور نزولی هر دو جهت را می‏شود در نماز لحاظ کرد و می‌شود به این لحاظ‌های دوگانه صعودی و نزولی توجه کرد.

اگر از ابتداء شروع کنیم تا به انتهاء، از پایین به بالا سیرکردن را سیر صعودی می‏گویند. اگر ما از ابتداءِ عبودیت و بندگی بخواهیم صعود کنیم به نهایت آن، باید از نیّت شروع کنیم، بعد تکبیرة‏الاحرام و بعد سایر مراتب که توضیحاتش را قبلاً بیان کردیم که انسان در هر کدام چه مقام و چه مرتبه‏ای از مراتب خضوع و خشوع و بندگی را طی می‏کند. پس اگر سیر صعودی داشته باشیم، به این کیفیت است که به نهایت خضوع و خشوع در نماز منتهی می‏شویم که سجده باشد. و اگر سیر سیر نزولی باشد، باید از منتهای مراتب بندگی و خضوع و خشوع که سجده است تنزل کنیم و بیاییم پایین تا به تکبیرة‏الاحرام برسیم و بعد هم نیت که اصل است و شروع در امر است. پس می‏توانیم این دو لحاظ را درباره نماز داشته باشیم.

حال چیزهایی که نماز را عظمت بخشیده و باعث شده نماز در میان جمیع ارکانِ بُعدِ عبادیِ دین افضل و اعظم باشد و در میان اعمال مسلمین از همه قوی‏تر و نیرومندتر گردد، جهات مختلفی است. از جمله اینکه این مقامات پنج‏گانه نماز، اشاره به مقامات کلیه محمد و آل‏محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین است. از این جهت می‏شود گفت سجده که نهایت بندگی و خشوع در نماز است، اشاره است به مقام رسول‏اللّه؟ص؟ که آل‏محمد؟عهم؟ در مقامات خود ترقی کرده‏اند و مقام بندگی در نهایت خودش به مقام رسول‏اللّه رسیده و آن بزرگوار در میان ایشان از همه در نزد خدای متعال خاضع‏تر و خاشع‏تر است؛ به‌طوری در نزد خدای متعال خضوع و خشوع فرموده که ائمه ما، در نزد خشوع رسول‏اللّه خاشع شده‏اند و در نزد خضوع رسول‏اللّه خاضع شده‏اند. امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه می‏فرمودند: انّما انا عبد من

«* نماز جلد 1 صفحه 300 *»

عَبیدِ محمّد؟ص؟.([127]) محمد؟ص؟ در بندگی و خضوع و خشوع به مرتبه‏ای رسیده که در مقام بندگی، ما عبد او هستیم و او معبود ما است، یعنی ظهور معبود ما است و در مقام عبادت و بندگی، ما خدا را به محمد؟ص؟ عبادت می‏کنیم. چون آن بزرگوار نهایت خضوع و خشوع را به درگاه خدا داشته، از این جهت او برای ما مظهر معبود ما است و جهت عبادت ما است.

انا عبد من عبید محمد یعنی محمد؟ص؟ سیزده بنده حقیقی دارد که در مقام بندگی او برآمده‏اند و در نزد او خاضع و خاشعند و من یکی از آن سیزده تا هستم و بقیه ایشان ائمه و فاطمه زهراء؟عهم؟ هستند. ما محمد را بندگی می‏کنیم به این معنی که جهت عبادت ما محمد است و مظهر معبود برای ما محمد است. ما خدا را در محمد و به محمد؟ص؟ عبادت می‏کنیم. پس نهایت مرتبه خضوع و خشوع در مقامات و تعینات محمدیه، مخصوص مقام رسول‏اللّه؟ص؟ شده. پس سجده در نماز برای ما این مقام و منزلت را از مقامات و تعینات محمدی؟ص؟ حکایت می‏کند.

چون آن بزرگوار به این مقام از مقامات بندگی رسیده و در مقامات و مراتب خود بی‏نهایت خضوع و خشوع کرده است، خداوند او را حبیب خود نامید و آن بزرگوار به «حبیب‏اللّه» ملقّب شد؛ به‌جهت اینکه خدا فرمود: لایَزال عبدی یتقرّب الیّ بالنّوافل حتی‌اُحِبَّه([128]) بنده من مرتب به درگاه من تقرّب می‏جوید به انجام نوافل و مستحبات، یعنی علاوه بر فرایض که بر او فریضه کرده‏ام، در مقام تقرب است به انجام نوافل و مستحباتی که بر او مستحب کرده‏ام.

«مستحب» یعنی دوست‌داشته‌شده؛ خدا آن را دوست دارد. نسبت به مستحبات نباید اهمال کرد، در انجام مستحبات نباید مسامحه کرد، نباید به‌عنوان

«* نماز جلد 1 صفحه 301 *»

اینکه مستحب است آنها را سبک بشمریم و نوعاً مستحبات را ترک کنیم، چون خود کلمه مستحب گویای این است که خدا دوست می‏دارد. پس وقتی که خدا عملی و هیأتی را دوست داشت و بندگان خود را به آن دعوت کرد، اگر بندگان آن مستحبات را انجام دهند، محبت خدا نسبت به آن عمل سرایت می‏کند و آنها هم محبوب خدا می‏شوند. چون خود عملِ مستحب یعنی مورد محبت قرار گرفته. «اِستَحَبَّهُ» یعنی او را برای دوستی خود برگزید و انتخاب کرد برای اینکه محبوبش باشد. فرض بفرمایید خدا نماز را واجب کرده، اما مستحب فرموده که در جماعت برگزار شود مخصوصاً برای مردها که اگر نماز را در جماعت بگزارند، این نماز طوری می‏شود که خداوند این‌طور را دوست داشته. مستحب است به این معنی است، خدا این‏طور دوست دارد. هیأت جماعت را به این شکل برای نمازگزاردن بندگان برگزیده است، یعنی می‏خواهد و می‏پسندد و دوست دارد که بندگان به این صورت نماز بخوانند.

حال نمازگزار در جماعت اولاً نمازش واجب است که محبوبیتش به‌اندازه‏ای است که خداوند حتم کرده. وقتی که عملی محبوبیتش بی‏اندازه باشد و صِرفْ صلاح حال بنده باشد، خدا آن را واجب می‏کند. معنای واجب یعنی مطلوبیت دارد، محبوبیت دارد، به‌طور الزام هم بر بندگان تکلیف شده. معلوم می‏شود هر واجبی به صلاح بندگان است، خدا می‏خواهد و خیر بندگان است، واجب می‏فرماید. مستحب این است که صلاح و خیر بنده است و خدا هم می‏پسندد، اما اگر ترک کرد او را عقاب نمی‏کند، او را مؤاخذه نمی‏فرماید، ولی درجه‏ای که به‌وسیله مستحب باید کسب کرد، خدا آن درجه را به شخص نمی‏دهد. پس مستحب معنایش این است. حال وقتی در جماعت نماز گزاردیم، خود نمازِ در جماعت محبوب خدا است، بنده هم به‌واسطه انجام این عملِ محبوب نزد خدا محبوبیت پیدا می‏کند، خدا او را هم برای دوست‌داشتن و محبوب‌بودن برمی‏گزیند.

«* نماز جلد 1 صفحه 302 *»

پس وقتی که رسول‌خدا؟ص؟ در بی‏نهایت از خضوع و خشوع و بندگی قدم گذارده باشند، معلوم است که خدا هم آن بزرگوار را برای محبوبیت خود برگزیده. محبوب حقیقی و واقعی خدا آن بزرگوار است که به لقب حبیب‏اللّه ملقّب شده. البته آل او؟عهم؟ هم به‌تبع آن بزرگوار در مقامات خودشان همین‏طورند؛ اگرچه از نظر وحدتِ مقامِ واقعی و روحانیت و طینت و نورانیتشان یکی هستند، از آن جهت هم همه‏شان حبیب خدا هستند، لاحَبیبَ الّا هو و اهلُه([129]) حبیبی برای خدا نیست، محبوبی برای خدا نیست مگر محمد و اهل او؟عهم؟. این امر نه‌تنها در این امت معلوم است، در امت‌های پیشین هم همین‏طور بوده. الآن در نزد جمیع فِرَق اسلام، در نزد همه مسلمانان اعم از شیعه و غیر شیعه هرگاه گفته می‏شود حبیب‏اللّه، ذهن‌ها متوجه رسول‏اللّه؟ص؟ می‏شود از جهت اینکه از القاب مختصّ حضرت است و مخصوص به حضرت می‏باشد. مثل آنکه وقتی در ادیان آسمانی «خلیل‏اللّه» گفته می‏شود، ذهن‏ها متوجه ابراهیم می‏شود، یا «کلیم‏اللّه» که گفته می‏شود، ذهن‏ها متوجه حضرت موسی می‏شود، یا «روح‏اللّه» که گفته می‏شود، ذهن‏ها متوجه حضرت عیسی می‏شود؛ علی نبینا و آله و علیهم‌السلام. حال همین‏طور چه در امت‌های پیشین چه در این امت، تا حبیب‏اللّه گفته می‏شد، اذهان متوجه رسول‌خدا؟ص؟ می‏گشت و این نبود مگر برای اینکه آن بزرگوار در مقام عبودیت و بندگی به‌حدی رسیدند که بالاتر از خضوع ایشان به درگاه خدا خضوعی پیدا نشده و نخواهد شد. همچنین خشوعی به درگاه خدا به‌مانند خشوع ایشان و بالاتر از خشوع ایشان پیدا نشده و نخواهد شد. چون چنین خضوع و خشوعی داشته‏اند، این بزرگوار را حبیب‏اللّه گفتند.

پس مقام سجده و خود سجود در نماز، اشاره به مقام محمد؟ص؟ در مقامات بندگی است. و چون قبل از سجود، رکوع است، یعنی خضوع و خشوعی که در سجده

«* نماز جلد 1 صفحه 303 *»

است و مخصوص سجده است، کمتر از آن در رکوع است و به همین جهت مقامش از مقام سجده پست‏تر است، از این جهت مقام رکوع، مقام امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه شده که آن بزرگوار در خضوع و خشوع به مقام رسول‏اللّه نرسیده‏اند ولی مقام علوی از سایر ائمه؟عهم؟ یعنی از سایر مقامات کلیه محمدیه؟ص؟ بالاتر است. پس رکوع اشاره است به شأن و مقام امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه.

چون رسول‏اللّه در خضوع و خشوع بالاتر شدند، از این جهت خدا هم در آن بزرگوار به اسم اعلای خود تجلی کرد و رسول‏اللّه ذکر اعلای خدا شدند. یعنی هرکس رسول‏اللّه را یاد کند، به یاد خدا افتاده در آن عالی‏ترین مقاماتِ یادکردنِ خدا. چقدر خدا به‌برکت مشایخ عظام+ امر را برای ما آسان کرده که ما اگر بخواهیم خدا را در بالاترین مراتبِ یادکردن یاد کنیم، می‏گوییم: «یا رسول‏اللّه، یا حبیب‏الله، صلّی اللّه علیک یا رسول‏اللّه، اللهم صلّ علی محمد و آل‏محمد». همین‏که رسول‏اللّه را یاد کنیم و آن بزرگوار را ذکر کنیم، خدا را یاد کرده‏ایم و خدا را ذکر کرده‏ایم در اعلیٰ مراتب ذکر. از این جهت در سجده هم به ما دستور داده شده که ذکر را این‏طور بگوییم: «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» یعنی تسبیح و تنزیه می‏کنم پروردگار خودم را در مراتب اعلای ذکر او و تسبیح و تنزیه او، «و بحمده» و این تسبیح و تنزیه همراه است با حمد او و ثناءِ او و ذکر جمیل او، که ذکر جمیل او محمد و آل‏محمد صلی الله علیهم اجمعینند. پس روی این جهت، ذکر سجده «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» شد که توجه باشد به این ذکر اعلای خدا، اسم اعلای خدا و یاد خدا در عالی‏ترین مرتبه یادکردن که حضرت رسول؟ص؟ حامل این مقام و مظهر این مقامند.

اما رکوع، رمز مقام امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه است و می‏دانیم امیرالمؤمنین در خضوع و خشوع مقامشان از مقام رسول‏اللّه پایین‏تر است. خدا هم در آن بنده خود یعنی علی صلوات‏اللّه‌علیه، به اسم اعظم خود و اسم عظیم خود تجلی فرموده و آن بزرگوار اسم

«* نماز جلد 1 صفحه 304 *»

عظیم و خبر عظیم خدا است. عَمَّ یَتَساءلون عن النَّبَإِ العظیم؟! «نبأ» همان ذکر است، همان خبر است، همان یاد است. عمّ یتساءلون از چه‌چیز پرس‌وجو می‏کنند، درباره چه گفتگو می‏کنند، از چه‌چیز سؤال می‏کنند؟ عن النّبإ العظیم از خبر بزرگ خدا در مقام جستجو و گفتگو و تفحّص و سؤال و پرسش برآمده‏اند؟! الّذی هم فیه مختلفون آن خبر بزرگ خدا که درباره او اختلاف دارند، گفتگو دارند، فضل و شأنش را قبول نمی‏کنند.

اختلاف دو معنا دارد؛ یک معنایش یعنی مخالفت‌کردن با یکدیگر، این می‏شود اختلاف. در بین ما هم مشهور است می‏گوییم اختلاف دارند یعنی در امری با هم مخالف باشند، بعضی تثبیت کنند بعضی نفی کنند. یعنی عده‏ای هستند که به ولایت امیرالمؤمنین و شأن و مقام حضرت اقرار می‏کنند که دوستان حضرت هستند و مقرّین به فضل حضرت می‏باشند. بعضی‏ها هم انکار می‏کنند، نفی می‏کنند. این یک معنای الّذی هم فیه مختلفون، آن خبر بزرگ خدا که درباره آن با یکدیگر اختلاف کرده‏اند، دوئیت پیدا کرده‏اند، درباره‏اش خلاف یکدیگر سخن می‏گویند. این خبر بزرگ خدا است، حق ندارند درباره او اختلاف کنند. باید ببینند خدا درباره او چه فرموده است. خدا هم که او را در سراسر آیات قرآنی به عظمت و جلالت ستوده و به اینکه خَیرُ البَرِیَّة انت و شیعتُک یا علیّ.

در چند حدیث از طریق شیعه و سنی نقل شده که رسول‌خدا؟ص؟ نشسته بودند، آیه نازل شد که اِنّ الّذین آمَنوا و عملوا الصّالحاتِ اولئک هم خیر البریّة([130]) یعنی کسانی که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، ایشان بهترین خلق خدا هستند. حضرت آیه را تلاوت کردند و بعد رو فرمودند به امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه و فرمودند: انت و شیعتک یا علـیّ([131]) ای علی، تو و شیعیان تو، ایشانند که بهترین خلق خدا هستند.

«* نماز جلد 1 صفحه 305 *»

وقتی خدا به این‏طور از شأن علی؟ع؟ خبرها داد و رسول‌خدا هم آن بزرگوار را معرفی فرمودند، آیا جا داشت که خلق درباره آن بزرگوار اختلاف کنند؟! این است که خدا گویا اینجا مذمّت می‏کند: الّذی هم فیه مختلفون درباره خبر بزرگ اختلاف می‏کنند؟!

کلّا سیَعلمون([132]) «کلّا» کلمه ردع است. بد کاری می‏کنند، بی‏جهت اختلاف می‏کنند، به همین زودی‏ها خواهند دانست که بیخود اختلاف کردند، بی‏جهت حرف مفت زدند. وقتی که ببینند آتش جهنم در فرمان علی صلوات‏اللّه‌علیه است، جهنم آن‏چنان از امیرالمؤمنین فرمانبردار است که بیشتر و شدیدتر از فرمانبرداری غلام در برابر آقا و مولایش است. به جهنم خطاب می‏فرماید که ذَریٖ هذا ولیّی این را رها کن که این دوست من است. دوستانش را از آتش حفظ می‏کند. جهنم هم تسلیم است، فرمانبری دارد، اطاعت می‏کند. و بعد درباره دشمنانش می‏فرماید: خُذیٖ هذا عدوّی([133])  این را بگیر که این دشمن من است. امیرالمؤمنین همه عمری‌ها را به جهنم می‏فرستد، به جهنم دستور می‏دهد که مخالفین و معاندینش از اولین و آخرین را بگیرد، جهنم هم کاملاً فرمانبردار است، حمله می‏کند و می‏گیرد و به‌اصطلاح ما می‏قاپد و آنها را در دل خود می‏بلعد و به عذاب خدا مبتلایشان می‏کند. خدا می‏فرماید بی‏جهت اینها درباره چنین خبر خدا اختلاف دارند. این یک معنا برای مختلفون.

یک معنای دیگر هم دارد که بزرگان ما برای اختلاف در این آیه شریفه استفاده کرده‏اند که اختلاف به معنای رفت‌وآمد است. قرآن می‏فرماید: اِنّ فیٖ خَلْقِ السموات و الارض وَ اخْتِلافِ اللّیل و النّهار لَآیاتٍ لِاُوْلِـی الاَلباب([134]) از جمله آیات قدرت خدا، آمدن و رفتن شب و روز است. اینجا اختلاف لیل و نهار می‏فرماید یعنی آمد و رفت شب و روز.

«* نماز جلد 1 صفحه 306 *»

همچنین حدیث رسول‏اللّه؟ص؟ که فرمودند: اِختلافُ اُمّتی رحمة([135]) که سنّی‏ها به آن متمسکند و می‏گویند مراد اختلاف صحابه است یعنی اختلاف ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه با علی؟ع؟ رحمت است، در صورتی که اختلاف امّتی رحمة یعنی آمد و رفت امت من نزد من رحمت است؛ بیایند نزد من دین یاد بگیرند و بروند به دیگران که نمی‏دانند خبر دهند. این اختلاف، رحمت است. آمد و رفت امت نزد من برای اخذ دین و فرامین الهی و یادگرفتن دین رحمت است. اگر بخواهد به آن معنا باشد که اختلاف امت رحمت باشد، بنابراین اجتماع امت باید عذاب باشد و حال آنکه رسول‏اللّه آمدند که مردم بر حق مجتمع شوند و اجتماع بر حق باید خیر باشد نه عذاب. حضرت صادق صلوات‏اللّه‌علیه فرمودند که معنای این حدیث را نفهمیده‌اند. درست است که رسول‏اللّه فرمودند: اختلاف امّتی رحمة، اما معنایش این نبود که اگر امت با یکدیگر اختلاف کردند و ضد و مخالف یکدیگر شدند این برایشان رحمت باشد. اگر این‏طور باشد پس باید اجتماعشان و اتفاقشان و اتحادشان عذاب باشد و حال آنکه خدا رسولش را فرستاد که مردم بر حق مجتمع شوند، در حق متحد شوند و متفق گردند، نه اینکه مختلف گردند.([136])

حال اختلاف به این معنا روشن شد که فرمود: و اختلافِ الّیل و النّهار یعنی آمد و رفت شب و روز از آیات قدرت خدا است. خداوند قدرت خود را برای بندگان ظاهر می‏کند، از جمله آیات او آمد و رفت شب و روز است. مرحوم آقای شریف طباطبائی­ در مواعظ این فرمایش را توضیح می‏دهند. می‏فرمایند الّذی هم فیه مختلفون یعنی درباره علی حرف می‏زنند و سؤال می‏کنند و علی خبر بزرگ خدا است در صورتی که در مقام امامتش رفت‌وآمد دارند. یعنی الآن مقام امامت او ظاهر است و

«* نماز جلد 1 صفحه 307 *»

هر فیضی و خیری که مردم می‏گیرند، در این مقام امامت او است و در این مقام ظاهر او است که از فیوضات امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه بهره‏مندند. ([137]) البته می‏شود این معنی را یک معنای باطنی و تأویلی دانست که مذمت باشد نسبت به کسانی که ظاهراً مدعی تشیع هستند ولی بعضی از فضائل و مقامات عالیه آن بزرگوار؟ع؟ را انکار می کنند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 308 *»

مجلس 29

 

(صبح دوشنبه ـــ 4 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t جهت عبادت در نماز مقامات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است

t سجود و ذکر «الاعلیٰ»

t رکوع و اسم «العظيم»

«* نماز جلد 1 صفحه 309 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

اینکه نماز اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین شناخته شده، این عظمت و قوت از جهات مختلفی است. یکی از جهاتی که مورد بحث است این است که ارکان نماز از مقامات کلیه محمد و آل‏محمد صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین حکایت می‏کنند و رمز آن مقامات می‏باشند.

نمازگزار با توجه به این امر، در نماز در هر مرتبه‏ای از مراتب خضوع و خشوع که واقع می‏شود، خود را در آن مرتبه از خضوع و خشوع، مرهون مقام و رتبه خضوع و خشوع محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‏داند و قابلیت و هویت خود را آیینه‏ای می‏بیند که مقام محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین در آن قابلیت عکس انداخته است و از این جهت وجود مقدس ایشان را شاکر است و عنایت الهی را شکر می‏کند که به این وسیله شامل حال او گردیده است. پس نمازگزار در اعمال و ارکان نماز باید متوجه مقامات و شئونات محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین باشد.

اجمالاً بیان شد که برای ارکان نماز و مراتب خضوع و خشوع در آنها، می‌توانیم دو لحاظ داشته باشیم: یک لحاظ از ابتداء به انتهاء، یک لحاظ از انتهاء به ابتداء؛ یعنی از نیت تا سجده و یا اینکه از سجده تا نیت و هر دو لحاظش درست است. اگر

«* نماز جلد 1 صفحه 310 *»

از سجده تا نیت لحاظ شود، معلوم است که سجده اعظم و اقوای ارکان نماز و بالاترین درجه و رتبه خضوع و خشوع بنده در نماز است. سجده از عبودیت و خضوع و خشوع حقیقت محمدیه؟ص؟ در تعیّن مصطفویت حکایت می‏کند، از مقامی حکايت مى‌کند  که رسول‏اللّه؟ص؟ در عبودیت و بندگی و خضوع و خشوع در آن مقام واقع شده‏اند. پس چون رسول‏اللّه خاضع‌ترین خلق برای خدایند و خاشع‏ترین بندگان خدا هستند و در سلسله بندگان و مقامات عبودیتِ ایشان، از این بزرگوار خاضع‏تر و خاشع‏تر به درگاه خدا وجود ندارد، پس سجده حکایت مقام آن بزرگوار است.

شخصی که متذکر است، در سجده متوجه این است که در این حال، به‌حسب رتبه این بنده، قابلیت او آیینه‏ای شده برای انعکاس آن مقام؛ البته هر کسی در مقام و منزلت خودش؛ در مرتبه نقصان ناقصین هم وقتی در سجده هستند، باید متذکر باشند که به تعلیم خدا و کرم و تفضّل او، قابلیتشان در هیأتی درآمده که این هیأت عکس مقام خضوع و خشوع رسول‏اللّه؟ص؟ است.

در این حال باید خدا و پروردگار خود را به ظهور اعلیٰ و اسم اعلیٰ و تجلی اعلایش یاد کند و بگوید: «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده». یعنی متذکر این امر باشد که چون آن بزرگوار خضوعش بی‏نهایت شد، پس مورد تجلی پروردگار واقع شد در عالی‏ترین مراتب تجلی. العبودیّة جَوهرة  کُنْهُهَا الرّبوبیّة([138]) عبودیت حقیقتی است که به‌حسب خودش و به مقدار خودش در هر قابلیتی که پیدا شود، به همان مقدار موجب تجلی ربوبیت می‌گردد و خداوند به مقام ربوبیت خود در قابلیت عبودیتی که از بنده ظاهر شده جلوه می‏فرماید. هر مقدار شخص خاضع‏تر باشد، خداوند بیشتر به مقام ربوبیت خود تجلی می‏کند و معلوم است که رسول‏خدا؟ص؟ خاضع‏ترین و خاشع‏ترین خلقند، پس تجلی اعلای حقند که خداوند به عالی‏ترین مراتب ربوبیت

«* نماز جلد 1 صفحه 311 *»

در قابلیت آن بزرگوار جلوه فرموده است و از این جهت آن حضرت ذکر اعلای خدا هستند. پس چون قابلیت نمازگزار در حال سجده آیینه‏ای می‏شود که به‌حسب خودش از آن مقامِ خضوع و خشوع حکایت می‏کند، پس باید متذکر ذکر اعلیٰ و اسم اعلای حق گردد و با انتخاب این ذکر مشخص می‏شود که بنده باید متوجه چه مقامی از مقامات تجلیات باشد.

جهت عبادت در سجده در واقع رسول‏اللّه؟ص؟ هستند و خدا را در محمد و به محمد؟ص؟ باید عبادت و بندگی نمود. محمد؟ص؟ جهت اعلای عبادت برای بندگان می‏گردد به همان معنایی که مشایخ عظام+ شرح فرموده‏اند و فرق بین معبود و جهت عبادت را بیان فرموده‏اند. مخصوصاً در کتاب مبارک ارشاد این امر ذکر شده و مرحوم آقای کرمانی­ کاملاً این مطلب را بیان فرموده‏اند. خدا به ایشان و به همه مشایخ ما جزاء خیر عنایت بفرماید.

نمازگزار در سجده خود را باید مفتخر بداند که لباس و هیأتی به خود گرفته که آن لباس و هیأت در عبودیت بیانگر مقام و منزلت رسول‏اللّه است و آن حالت مقام حضرت را حکایت می‏کند. سجده یعنی اینکه آن بزرگوار در شدت عبودیت به آن مرحله رسیده‏اند که فانی هستند و در این مقام از همه خلق بالاترند.

در مرحله بعد، مقام رکوع از خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه حکایت می‏کند و آن حضرت خضوع و خشوعش در رتبه و مقام از خضوع و خشوع رسول‏اللّه؟ص؟ پایین‏تر بوده. یا آنکه مرتبه حضرت امیر؟ع؟ یعنی مقام علویت و مقام مرتضویت در بین مقامات و شئونات حقیقت محمدیه؟ص؟ بعد از مقام مصطفویت است و خضوع و خشوعی که از این حقیقت طیبه در مقام مرتضویت برای خدا سر زده، از آن خضوع و خشوعی که در مقام مصطفویت از این حقیقت طیبه انجام یافته پست‏تر است. البته خود ائمه؟عهم؟ هم در احادیث به این امر اشاره فرموده‏اند. رسول‏اللّه؟ص؟ را

«* نماز جلد 1 صفحه 312 *»

در مقام مصطفویت می‏گویند حولِ جلالِ قدرت طائف است.([139]) یعنی در مقام تعیّن به مصطفویت، آن حقیقت طیبه بر گرد جلال قدرت طواف می‏کند و دور می‏زند.

می‏دانیم جلال یعنی نور، ظهور و تجلی؛ چنان‌که در حدیث حقیقت که کمیل از امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه سؤال می‏کند: «مَا الحقیقة؟» حقیقت چیست؟ حضرت فرمودند: کَشْفُ سُبُحاتِ الجلال من غیرِ اِشارة([140]) جلال، نور است. جلال، عظمت است. جلال، کبریائیت است. جلال که در اینجا گفته شده، اشاره به تجلیات الهی است.

آنگاه این تجلی گاهی در مقام قدرت است، گاهی در مقام عظمت است. آن موقعی که جلال متعیِّن به تعیّن قدرت باشد و تجلی به مقام قدرت در نظر گرفته شود، حقیقت محمدیه؟ص؟ در مقام اصطفاء، حول جلال قدرت طائف است؛ یعنی گِرد جلال قدرت دور می‏زند و طواف می‏کند. چون چنین است، در آن مقام ذکر اعلای حق است و «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» در سجده اشاره به این مقام و این منزلت است.

اما در رکوع، مقام خضوع و خشوع برای این حقیقت طیبه پست‏تر است و رکوع از مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه خبر می‏دهد. یا اینکه بگوییم رکوع از خضوع و خشوع حقیقت محمدیه؟ص؟ در رتبه مرتضویت به ما خبر می‌دهد. اینجا است که معلوم می‏شود مقام رکوع نسبت به سجود پست‏تر است و خضوع و خشوع در رکوع کمتر است. پس شخص نمازگزار در حال رکوع از مقام امیرالمؤمنین خبر می‏دهد و باید متوجه شود که هیأت رکوع بیان این است که قابلیت من در حدّی قرار گرفته که عکس خضوع و خشوعِ مقامِ مرتضویتِ حقیقت محمدیه؟ص؟ در آیینه قابلیت من

«* نماز جلد 1 صفحه 313 *»

منجلی و منعکس است. شخص رکوع‌کننده در حال رکوع باید متوجه امیرالمؤمنین باشد و خدا را در علی و به علی عبادت کند و جهت عبادت در رکوع، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه هستند. بنابراین باید خدا را به این نعمت شکر کند که او را موفّق فرموده و به حالتی درآمده و در شرایطی واقع شده که آیینه امیرالمؤمنین شده و عکس علی صلوات‌الله‌علیه در مقام خضوع و خشوع در او افتاده. به یاد امیرالمؤمنین باشد و خدا را در علی ببیند و خدا را به علی ستایش و پرستش و کرنش کند.

از این جهت دستور داده شد که در رکوع ذکرتان را «سبحان ربی العظیم و بحمده» قرار دهید و خدا را به عظمت یاد کنید که مقام عظمت همان مقامی است که امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه در آنجا واقع هستند و اسم عظیم خدا هستند. خدا هم در سوره مبارکه «عَمَّ یَتَساءَلون» خبر داد. این سوره مبارکه را سوره «نَبَأ» نامیدند، یعنی سوره‏ای که از «خبر» گزارش می‏دهد و در این سوره سخن از «خبر» است. کدام خبر؟ خبر بزرگ خدا. خدا برای خود در میان بندگان خبر قرار داد که آگاهی دهد، چون خبر همان آگاهانیدن و آگاه‌کردن است و گزارش از مبتداء است، او را می‏شناساند و معرفی می‏کند.

مثلاً اگر گفتیم «زیدٌ قائمٌ»، به‌اصطلاحِ عربی می‏گویند زید «مبتداء» است و قائم «خبر» است. معنی خبر این است که ما از حال زید خبردار شدیم، از وضع زید خبرداریم و گفتیم زید در چه حالت است؛ به زبان فارسی: «زید ایستاده است». زید که گفته می‏شود شما منتظر هستید که ببینید از زید چه گزارشی داده می‏شود؛ زید خوب است، بد است، ایستاده است، رَوَنده است، گوینده است و از این قبیل. به تمامِ این‌گونه کلماتی که به ما از شخصی یا چیزی خبر و گزارش می‏دهد، به‌اصطلاحِ دستور زبان عرب «خبر» می‏گویند و به‌اصطلاح لغوی «نبأ» می‏گویند. نبأ یعنی همان گزارش و خبر.

«* نماز جلد 1 صفحه 314 *»

نوعاً  اخبار عربی را اَنباء می‏گویند یعنی خبرها، یا اِنباء می‏گویند یعنی خبردادن و گزارش‌دادن. نبأ در لغت عرب کلمه‏ای است که به همان معنی گزارش و خبردادن است که در فارسی هم می‏پرسید از فلانی چه‌خبر دارید؟ از فلان موضوعِ روز چه‌خبر دارید؟ این سؤال‌ها همه گزارش‌خواستن از موضوعاتی است که همواره منتظر خبر از آنها هستیم.

اهل ایمان و اهل معرفت هم دلشان برای خبرهای الهی و گزارش‌های خدایی می‏تپد. منتظرند که خداوند از خود خبر دهد، از خود گزارش دهد؛ و خدا از خود به محمد و آل‏محمد؟عهم؟ گزارش داده، از خود به‌وسیله انبیاء؟عهم؟ گزارش داده، از خودش به کاملین و بزرگان گزارش داده. اینها همه در مقامات خودشان «اَنباءُاللّه» هستند؛ یعنی گزارش‌های الهی که از خدا گزارش می‏دهند.

چطور آنانی که گرفتارند، صبح به صبح از روزنامه و رادیو خبر می‏گیرند که قیمت دلار امروز چقدر است، قیمت طلا امروز چقدر است. چون محبوبشان است، معشوقشان است و معبودشان است. پناه به خدا می‏بریم! از آن‏طرف اهل معرفت و محبت الهی منتظرند که خداوند از خود گزارش دهد. یک‌دسته گزارش‌های الهی گزارش‌های اعظم اعظم اعظم است که دیگر از آن گزارش‌ها گزارشی بالاتر برای خدا و از خدا نیست، آنها محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند.

خدا درجات مشایخ ما عالی است متعالی فرماید، مخصوصاً مرحوم آقای شریف طباطبائی­ که این بزرگوار بیشتر در این امر جدیت فرموده‏اند و خیلی سعی کرده‏اند که این مطلب در ذهن‏ها قرار بگیرد و در دل‌ها نقش ببندد. می‏فرمایند چه‌کسی از خدا برای ما خبر آورده جز محمد و آل‏محمد؟عهم؟ که از عالم ربوبیت و از عالم الوهیت و از نزد خدا آمده‏اند و از خدا خبر می‏دهند، کسی دیگر از خدا خبر نمی‏دهد.([141]) پس اسم اعظم

«* نماز جلد 1 صفحه 315 *»

اعظم اعظم و ذکر اعلای اعلای اعلای الهی، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ می‏باشند. ایشان اَنباء و گزارش‌های اوّلی و اصلی و حقیقی خدا می‏باشند که از ایشان بالاتر، گزارشی برای خدا و از خدا در میان بندگان در سراسر عوالم امکانی نیست.

بعد از رتبه این بزرگواران در گزارش‌دادن از خدا و خبردادن از خدا، انبیاء؟عهم؟ هستند که در واقع از ظهور خدا به‌وسیله محمد و آل‌محمد صلی‌الله‌علیهم خبر می‏دهند و به‌وسیله ایشان از خدا خبر شده‏اند و بعد از ایشان کاملین و بزرگان هستند در همه مراتبشان و مقاماتشان. در همه زمان‌ها، ایشان هم اَنباءُاللّه هستند، از خدا خبر و گزارش می‏دهند. زیرا ایشان هم صاحب مقام بیان، معانی، ابواب و امامتند. در مقام خودشان این چهار مقام را از محمد و آل‏محمد؟عهم؟ ارث برده‏اند. باید ایشان را هم به این مقامات بشناسیم و به این شئوناتشان اعتراف داشته باشیم، البته به‌وساطت انبیاء؟عهم؟ برای ایشان.

مقصود این بود که گزارش از خدا را به عربی نبأ می‏گویند. سوره مبارکه «عمَّ» را سوره نبأ گفته‏اند برای اینکه در این سوره کلمه نبأ آمده. عمّ یتساءلون، اصلش «عن ما یتساءلون» بوده، «ما» به‌معنای «الذی» است. یعنی از چه‌چیز «یتساءلون» در مقام سؤال و جستجو برمی‏آیند و پرسش دارند؟! یعنی جای پرسش نیست، جای شکی نیست، جای گفتگو نیست. عمّ یتساءلون عن النّبإ العظیم؟! از نبأ بزرگ خدا، از گزارش بزرگ خدا که امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه باشد از یکدیگر پرسش می‏کنند؟! البته بعضی از مفسّرین معانی دیگری هم برای نبأ ذکر کرده‏اند ولی آنچه که از اهل‏البیت؟عهم؟ رسیده، مراد امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه است.([142])

الّذی هم فیه مختلفون درباره حضرت اختلاف کرده‏اند و اختلاف هم دو معنی دارد. یک اختلاف همین اختلاف شایع است؛ یعنی دو دسته یا چند دسته مخالف

«* نماز جلد 1 صفحه 316 *»

یکدیگر سخنی بگویند. الّذی هم فیه مختلفون یعنی آن نبأی که اینها درباره او با یکدیگر اختلاف دارند. یک معنایش هم رفت‌وآمد بود که توضیحش را عرض کردم که یعنی همه شماها به مقام علی مبتلا هستید و همه در این مقام امامت رفت‌وآمد دارید و از این مقام استفاده می‏کنید. حال با وجود اینکه از پرتو امامتش بهره‏مندید و در پرتو امامتش به‌سر می‏برید، باز هم سؤال می‏کنید و جستجو و پرسش می‏کنید از اینکه کیست و چیست؟! او خبر بزرگ خدا است.

کَلّا سیعلمون ــ «کلّا» کلمه ردع است ــ یعنی اشتباه می‏کنند، خطا می‏کنند در اینکه مرتب درصدد تشکیک و انکار نسبت به مقام این بزرگوار هستند. به همین زودی‏ها خواهند دانست. باز با تأکید می‏فرماید: ثُمّ کلّا سیعلمون.([143]) دو دانستن در پیش خواهند داشت: یک دانستن اول مرگ است که می‏فهمند علی کیست، یک دانستن هم در صحرای قیامت است. یا اینکه یک دانستن در رجعت است وقتی که امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه برگردد، یک دانستن هم در قیامت است که در این دو مرحله ــ یعنی رجعت و آخرت ــ مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه برای خلق ظاهر می‏شود که آن بزرگوار چه موقعیتی دارد.

خدا در آیات قرآنی خبر داد که «دابّة‏الارض» امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه هستند که در رجعت خروج می‏فرمایند و رجعت می‏نمایند([144]) و آنگاه در مقام نصرت حضرت سیدالشهداء برمی‏آیند. در آخرت هم مقام ولایت کلیه حضرت ظاهر می‏شود و خلق با این مقامات به‌طور شهود و معاینه آشنا می‏شوند.

سخن در این است که خدا امیرالمؤمنین را نبأ عظیم فرموده و مقام آن بزرگوار را

«* نماز جلد 1 صفحه 317 *»

با اسم عظیم خدا و موقع مقام عظمت خدای متعال ذکر کرده است و در حدیث هم رسیده که امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه حول جلال عظمت طائف است یعنی طواف می‏کند. رسول‏اللّه؟ص؟ در مقام اصطفاء و مصطفویت، حول جلال قدرت طائف بودند و طواف می‏کردند.([145]) امیرالمؤمنین طواف می‏فرمایند حول جلال عظمت، به همین مناسبت هم اسم این بزرگوار، اسم عظیم خدا شد و  «سبحان ربی العظیم و بحمده» اشاره به مقام عظمت الهی است که در امیرالمؤمنین ظاهر شده است.

خضوع و خشوع علی صلوات‏اللّه‌علیه به درگاه خدا، او را رسانیده به این حد که خدا در او به اسم عظیم خود ظاهر شده. «سبحان ربی العظیم» که می‏گوییم، باید متوجه مقام و منزلت امیرالمؤمنین؟ع؟ باشیم و خدا را در علی و به علی صلوات‏اللّه‌علیه ستایش و کرنش کنیم. پس رکوع از مقام حضرت خبر می‏دهد.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* نماز جلد 1 صفحه 318 *»

مجلس 30

 

(صبح چهارشنبه ـــ  6 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t سجود و مقام رسول‏اللّه؟ص؟

t رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟

t قیام و مقام امام مجتبی؟ع؟

t تکبیرة‏الاحرام و مقام امام حسین؟ع؟

t نیّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟

«* نماز جلد 1 صفحه 319 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

مراتب ارکان نماز حکایت می‏کند از مراتب و مقامات و شئونات محمد و آل‏محمد؟عهم؟ در خضوع و خشوع به درگاه پروردگار و بندگی به درگاه خدای متعال.

سجود به مقام رسول‌خدا؟ص؟ در مقام خضوع و خشوع اشاره است، و رکوع به مقام امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه اشاره است؛ و ذکر رکوع و سجود هم با این دو مرتبه و مقام مناسبت دارد. چون رسول‌خدا؟ص؟ خضوع و عبودیتشان بی‏نهایت بود، خدا هم به اعلیٰ مراتب ربوبیت خود در آن بزرگوار ظاهر شد و تجلی کرد و او را ذکر اعلای خود قرار داد که «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» اشاره به مقام و مرتبه رسول‌خدا؟ص؟ است.

اما ذکر رکوع با امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه مناسب شد و خداوند امیرالمؤمنین را به عظمت ستوده و به مقام عظیم و اسم «العظیمِ» خود در امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه ظاهر شده و آن بزرگوار ذکر عظیم خدا است، اسم عظیم خدا است. اسم به همان معنایی است که نبأ بر آن دلالت می‏کند، اسم از مسمّیٰ خبر می‏دهد. امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه فرمودند: الاسم ما اَنبَأَ عن المسمّیٰ([146]) اسم آن است که

«* نماز جلد 1 صفحه 320 *»

خبر می‏دهد از صاحب اسم و از آن حقیقتی که در اسم ظاهر شده و متجلی گشته است. پس اسم عظیم خدا است یعنی نبأ بزرگ خدا است، خبر بزرگ خدا است که خدا او را در سوره مبارکه نبأ، به العظیم توصیف فرموده.

بسم الله الرحمن الرحیم عمّ یتساءلون عن النّبإ العظیم الّذی هم فیه مختلفون کَلّا سیعلمون ثُمّ کلّا سیعلمون([147]) از چه‌چیز سؤال می‏کنند و از یکدیگر پرسش می‏کنند؟! از خبر بزرگ؟! بعضی از مفسّرین خبر بزرگ را قیامت معنا کرده‏اند.([148]) آنگاه بقیه آیات را این‏طور معنی کرده‏اند که آیا از خبر بزرگ قیامت با یکدیگر سخن می‏گویند و از هم سؤال می‏کنند؟ اینکه سؤال ندارد، چرا بی‏جهت گفتگو دارند؟ الّذی هم فیه مختلفون درباره آن گفتگو می‌کنند و اختلاف می‏کنند، کَلّا سیعلمون نه، لازم نیست اختلاف کنند. به همین زودی خواهند دانست که قیامت چیست. ثمّ کلّا سیعلمون سپس به همین زودی خواهند دانست. دو بار بیان شده، یکی اینکه اول مرگ می‏دانند که آخرتی هست و یکی هم موقع حشر می‏فهمند که آخرتی هست.

ولی به‌حسب روایات وارده از ائمه ما؟عهم؟، مرادْ امیرالمؤمنین ولیّ مطلق خدا است که نبأ خدا حضرت امیر صلوات‏اللّه‌علیه باشند.([149]) عمّ یتساءلون «عن‏ما» بوده است. از چه‌چیز از یکدیگر پرسش می‏کنند؟ عن النّبإ العظیم از نبأ بزرگ و خبر بزرگ خدا؟! از این جهت امام زمان صلوات‏اللّه‌علیه در دعاءِ شریف افتتاح یکی از اوصافی که برای جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین ذکر می‏فرمایند، «نبأ عظیم» است. و صَلِّ علیٰ علیٍّ امیرِ المؤمنین و وصیِّ رسولِ ربِّ العالَمین عبدِک و ولـیّک و اخی رسولک و حجّتکَ علیٰ خلقک و آیـتِک الکُبریٰ و النّبإ العظیم([150]) یعنی خدایا بر امیرالمؤمنین صلوات بفرست

«* نماز جلد 1 صفحه 321 *»

که آن بزرگوار عبد و بنده تو است، ولیّ تو است و آیه بزرگ تو است، آیـتِک الکبریٰ آیه بزرگ تو است. خود امیرالمؤمنین در جایی که خواستند خودشان را به عظمت و کبریائیت معرفی فرمایند فرمودند: اَیُّ آیـةٍ لِلهِ اَکبَرُ مِنّی([151]) چه آیه‏ای برای خدا است که آن آیه از من بزرگ‌تر باشد؟! معنایش این است که پس آیه‏ای بزرگ‌تر از من برای دلالت‌کردن بر توحید و مقام تفرید و عظمت و جلالت خدا نیست، من آیه بزرگ خدا هستم. در آنجا در مقام بیان کبریائیت خود هستند.

البته وقتی که این‏گونه کلمات مثل کبریائیت، عظمت و جلالت از یکدیگر جدا شوند، به همه معانی می‏آیند. وقتی که می‏فرماید: ایّ آیة لله اکبر منّی نمی‏خواهد فقط کبریائیتِ در برابر عظمت و جلالت را بفرماید؛ بلکه مجموعه این معانی و مراتب در نظر است. پس وقتی اینها تنها به‌کار بروند، دلالت بر همه معانیِ یکدیگر دارند، وقتی تنها گفته شود کبریائیت یا کبیر یا اکبر، بر عظیم و اعظم و جلیل و اجلّ و بهاء و ابهیٰ (قدوسیت و سبوحیت حق متعال) هم دلالت می‏کند؛ هم عظمت را می‏فهماند، هم جلالت را و هم قدوسیت و سبوحیت را. همچنین وقتی که گفته شود جلالت و جلال، بر کبربائیت و عظمت و جلالت و قداست دلالت می‏کند. وقتی عظمت به‌تنهایی گفته شود بر کبریائیت و جلالت و عظمت و قداست دلالت می‏کند.

اما وقتی که با یکدیگر به‌کار برده شوند و ردیف شوند، بگوییم کبریائیت، عظمت، جلالت، در اینجا معانیشان فرق می‏کند؛ کبریائیت مربوط به یک مقام می‏شود و معنای خاصی دارد و عظمت معنای خاصی را پیدا می‏کند و جلالت معنای خاصی دارد و قداست معنای خاصی را پیدا می‏کند.

پس فرمایش آن بزرگوار ــ ایّ آیة لله اکبر منّی ــ که در ظاهر از کبریائیت حق گزارش

«* نماز جلد 1 صفحه 322 *»

می‏دهد، با این امر که آن بزرگوار اسم عظیم خدا است و خداوند به عظمت خود در آن بزرگوار متجلی است منافاتی ندارد.

مقصود این بود که نبأ عظیم که در آیه شریفه سوره عمّ است، مراد امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه هستند که فرزند بزرگوارشان امام زمان در دعاء شریف افتتاح حضرت را به این لقب و مقام می‏ستایند: و آیـتک الکبریٰ و النّبإ العظیم خبر بزرگ خدا هستند.

بنابراین نمازگزار در رکوع باید متوجه عظمت امیرالمؤمنین باشد و خدا را در این عظمت ببیند و به این عظمت خدا را ستایش کند و بگوید: «سبحان ربی العظیم و بحمده» و خدا را در مقام عظمتش تسبیح و تنزیه کند به وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه. پس معلوم شد که نمازگزار در رکوع باید خضوع و خشوع خود را عکس مقام خشوع و بندگی امیرالمؤمنین بداند. البته ما آن خضوع و خشوعی را که در دل باید داشته باشیم نداریم، ولی هیأت ما هیأت خضوع و خشوع است، خود رکوع خضوع و خشوعی را بیان می‏کند. حال این هیأت که در ظاهر بدن ما درست شد و رکوع کردیم، البته با توجه به آن نکته ان‏شاءاللّه خضوع و خشوع باطنی را هم برای ما خواهند نوشت و ثبت خواهند کرد. اگرچه لایق نیستیم اما به‌تعلیم خودشان و لطف و تفضل خودشان، در هیأت رکوع، ما به‌شکل خاضعِ للّه و خاشعِ للّه درآمده‏ایم، به ظاهرِ بدن شکل خضوع و خشوع را درست کرده‏ایم؛ با توجه به این امر که این خضوع و خشوع در این مرتبه برای نمازگزاران حقیقی و اصلی بیان خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه است. حال آئینه وجود ما، برای خضوع و خشوع معنوی و باطنی قابل و لایق نیست ولی این مقدار که تعلیممان داده‏اند و ما هم به این نکته توجه کنیم، از فضل و کرمشان امید می‏رود که برای ما خضوع و خشوع معنوی و باطنی هم ثبت بفرمایند. قلم در دست خودشان است و کاتبین و عُمّال، همه نوکران خودشان هستند و به‌فرمان خود ائمه؟عهم؟ و فرمان امیرالمؤمنین

«* نماز جلد 1 صفحه 323 *»

صلوات‏اللّه‌علیه هستند. آقا بفرمایند بنویسید، خواهند نوشت.

پس ما با همین توجه امید می‏رود که از خاضعان و خاشعان باشیم، در حال رکوع به خضوع و خشوع امیرالمؤمنین توجه داشته باشیم و آقا امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه را در این عبادت وسیله خود قرار دهیم؛ زیرا ایشان جهت عبادت و ظاهر معبود و معبود ظاهر هستند و ان‏شاءاللّه توجه به حضرت سبب به‌دست‌آوردن مقام خضوع و خشوع حقیقی خواهد بود.

نمازگزار در رکوع باید متوجه شود که در لباس و هیأتی درآمده که این لباس و هیأت حکایتی از مقام و منزلت امیرالمؤمنین در عبودیت و بندگی خدا است.

بعد مقام قیام است؛ یعنی بعد از سجود و رکوع، مرتبه خضوع و خشوع و بندگی در قیام ظاهر می‏شود که رکن قیام اشاره است به مقام امام مجتبی صلوات اللّه و سلامه علیه. چون می‏دانیم امام مجتبی؟ع؟ در جمیع فضائل و مناقبش تالی‌تِلْو پدر بزرگوارش است. برای ما به‌حسب مقاماتی که برای ایشان ذکر کرده‏اند مسلّم است که امام مجتبی در جمیع فضائل تابع پدرشان و تالیِ پدرشان هستند. بعد از مقام امیرالمؤمنین، مقام امام مجتبی است. خضوع و خشوع هم از فضائل ایشان است، در مقام بندگی به درگاه خدا خاضع و خاشعند. مرتبه خضوع و خشوع امام مجتبی بعد از مرتبه خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه است. از این جهت قیام هم در نماز رتبه‏اش بعد از رکوع است و عظمتش بعد از عظمت رکوع است و خضوع و خشوع در قیام مرتبه‏اش از خضوع و خشوع در رکوع پایین‏تر است، همان‏طور که خضوع و خشوع در رکوع مرتبه‏اش از خضوع و خشوع در سجود پایین‏تر بود.

قیام در نماز از مقام امام مجتبی صلوات‏اللّه‌علیه حکایت می‏کند و شخص نمازگزار در حال قیام باید متوجه خضوع و خشوع امام مجتبی صلوات اللّه و سلامه علیه باشد که آن بزرگوار در حال قیام عکس خضوع و خشوع خود را در قابلیت نمازگزار

«* نماز جلد 1 صفحه 324 *»

می‏اندازند و نمازگزار در حال قیام آیینه‏ای است که حکایت‌کننده از مقام خضوع و خشوع امام مجتبی صلوات‏اللّه‌علیه است و نمازگزار در حال قیام باید خود را به هیأت حَسَنی مُتَهَیِّئ ببیند و خود را به این شرافت مشرّف ببیند و مفتخر باشد به اینکه در هیأت و صفت امام مجتبی؟ع؟ درآمده است و با قیام خود مقام آن بزرگوار را حکایت می‏کند.

پس از آن، تکبیرة‏الاحرام که مقام پست‏تری نسبت به قیام دارد و خضوع و خشوع کمتری را حکایت می‏کند، اشاره به مقام امام حسین صلوات‏اللّه‌علیه است که حضرت حسین در جمیع فضائل و مناقبشان مقام و رتبتشان بعد از امام مجتبی است. یکی از فضائل ظاهره که برای حضرت سیدالشهداء می‏شمرند، این است که برادری دارد به‌مانند امام مجتبی که حتی امام مجتبی چنین برادری ندارد. امام مجتبی مثل خودشان برادری ندارند بلکه برادرشان امام حسین هستند که مقام امام حسین پایین‏تر از مقام حضرت مجتبی است و حضرت مجتبی در جمیع فضائل و مناقبشان از حضرت حسین افضلند. پس چون خضوع و خشوع امام حسین؟ع؟ و مرتبه بندگی آن بزرگوار از مقام خضوع و خشوع امام مجتبی صلوات‏اللّه‌علیه پایین‏تر است، در نتیجه تکبیرة‏الاحرام از مقام حضرت سیدالشهداء صلوات‏اللّه‌علیه حکایت می‏کند.

تکبیرة‏الاحرام، بر مقام توحید و بر مقام کبریائیت خداوند دلالت می‏کند. شخص نمازگزار باید در حال تکبیرة‏الاحرام متوجه خضوع و خشوع حضرت سیدالشهداء و متوجه امر آن بزرگوار باشد که چطور آن حضرت با خضوع و خشوع خود توحید الهی را اظهار کردند و مقام تفرید حق متعال را اظهار کردند و اینکه معبودِ شایسته برای هرگونه بندگی، خدای واحد و اَحَد یعنی اَللّه است. این را امام؟ع؟ با خضوع و خشوع خود اظهار کردند و حضرت با خاضع‌شدن خود در درگاه خدا به آن

«* نماز جلد 1 صفحه 325 *»

خضوع و خشوع حسینی، کبریائیت خدا را ظاهر ساختند و اینکه هیچ موجودی دارای کبریائیت نیست و کبریائیت از آنِ خدا است. امام حسین؟ع؟ «اللّه‏اکبر» را به خاضع‌شدن و خاشع‌شدن خود آشکار ساخت.

شخص نمازگزار با گفتن «اللّه‏اکبر» و بلندنمودن دست‌ها (رَفْعِ یَدَین) توجه و التفات به غیر حق متعال را بر خود حرام می‏کند و امام حسین؟ع؟ با خضوع و خشوع خود، این حرام‌کردن توجه و التفات به غیر را به آن احسن و اکمل و اتمّ وجه اظهار فرمودند، چنان‌که از خود و آنچه متعلق به آن حضرت بود ــ که در درگاه خدا خیلی عظمت و شرافت داشت ــ گذشتند. خود حسین و آنچه متعلق به حسین بود، همه‏اش فضل و فضیلت بود، همه‏اش مقام و منزلت بود، همه‏اش ارزش و عظمت بود، با وجود این امام حسین از مثل یک‌چنین چیزهایی گذشتند، چیزهایی که عظمت و حرمت آنها را با دنیا و آنچه در دنیا است و با آخرت و آنچه در آخرت است نمی‏شود مقایسه کرد. چطور می‏شود مقایسه کرد و حال آنکه فرمودند که خدا بهشت و قصور بهشت و حورالعین بهشت را از نور امام حسین آفرید و به خدا سوگند که حسین از بهشت و از قصور بهشت و حورالعین بهشت و موجودات بهشت اشرف است.([152]) پس نمی‏شود مقام و منزلتش را با آنچه که در دنیا است و با خود آخرت و آنچه در آخرت است مقایسه کرد.

حال حسین یک‌چنین امر عظیم و بزرگی را ــ یعنی مثل حسینی را ــ در راه خدا فداء کرد. از این جهت اعظم اعمال و افعال و عبودیت‏های حضرت، شهادت ایشان شد. و می‏دانیم آنچه متعلق به حسین است، در شرافت تابع حسین است و همان شرافت حسین و فضل حسین در آنها عکس انداخته؛ مثل اهل‏بیت حسین، اصحاب حسین، اموال حسین. و این‏همه را آن‏بزرگوار فدء کرد، یعنی در مقام توجه به حق

«* نماز جلد 1 صفحه 326 *»

متعال و دیدار کبریائیت او، توجه به مثل حسینی حرام است، توجه به مثل متعلقات حسین ناروا است. آن بزرگوار این‏طور خضوع و خشوع را اظهار کرد و کبریائیت خدا را این‏طور ظاهر فرمود و حرمت نظر و توجه و التفات به غیر اَللّه را آن بزرگوار در خضوع و خشوعش ارائه داد و حقیقت توجه و اخلاص به درگاه خدا را نشان داد.

شخص نمازگزار در هنگام گفتن «اللّه‏اکبر» باید خودش را آیینه‏ای بداند و قابلیتش را در حکم مرآتی بداند که عکس خضوع و خشوع حسین صلوات‏اللّه‌علیه در این آیینه منعکس شده و این قابلیت رنگ حسینی به خود گرفته و در درگاه خداوند به فضل حسین و کرم حسین و نور حسین صلوات‏اللّه‌علیه خاضع و خاشع است. انسان از ابتداء باید متوجه باشد و لااقل با گفتن «صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه» دلش را متوجه صحراءِ کربلاء کند. امید می‏رود که به‌فضل همین توجه به حسین، نماز ما مقبول درگاه خدا واقع شود. شاعر گفته:

گر نماز آن بود که آن مظلوم کرد   دیگران را زین عمل محروم کرد

اما من عرض می‏کنم: «دیگران را زین عمل مرحوم کرد» به‌برکت این عمل و نماز امام حسین و عبودیت و بندگی آن بزرگوار، همه به رحمت الهی رسیدند. هرکسی رحمتی شامل حالش شده و می‏شود، از برکت حسین صلوات‏اللّه‌علیه است.

و اما نیّت که اولین پایه نماز بود و شروع خضوع و خشوع بود و اول درجه از درجات خضوع و خشوع بود، این مقام، یعنی نیت، به این لحاظی که از سجود شروع کردیم و به نیت رسیدیم، مقامش از مقام تکبیرة‏الاحرام و مقام قیام و مقام رکوع و مقام سجود پست‏تر می‏شود. پس نیت مقام فاطمه زهراء؟سها؟ می‏شود.

نیت در واقع جامع همه مراتب است و به تکبیرة‏الاحرام و قیام و رکوع و سجود مربوط می‏شود و نیت در تمام نماز سریان و جریان دارد و حقیقت نیت و معنویت نیت با سایر ارکان مرتبط است و در همه این ارکان وجود دارد. پس همان‌طور که نیت

«* نماز جلد 1 صفحه 327 *»

در واقع جنبه ارتباطی جمیع اعمال است و وسیله اتصال جمیع ارکان و اعمال و اذکار نماز است، مقام فاطمه زهراء؟سها؟ هم همین‌طور است.

در حدیث شریف کساء این مطلب بیشتر از سایر جهات در نظر بوده است. خود اجتماع در منزل فاطمه زهراء انجام می‏شود و همه بر آن بزرگوار وارد می‏شوند، کساء یمانی را ایشان برای پدر آورده و بر روی ایشان می‏اندازند و همه به اِکساء آن بزرگوار مُکتَسیٖ گردیدند و همچنین سایرین به اذن و رخصت ایشان زیر کساء آمده و مجتمع گشتند و بعد هم خداوند ایشان را به این ترتیب معرفی می‏فرماید: هُم فاطمةُ و ابوها و بَعْلُها و بَنوها([153]) ایشان فاطمه‏اند و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه. این ترتیب همان بیان موقعیت مقام و منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ است که با همه این بزرگواران نسبت جامعه دارد.

در نقش مقدس اسم اعظم که همین شرف شمس مشهور باشد، مقام و منزلت فاطمه زهراء را ارائه داده‏اند. امیرالمؤمنین و امام زمان؟عهما؟ بیان‌کنندگان این نقش هستند. آن الف مبسوطه که فوق مقام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین کشیده شده، رمز همان نسبت جامعه آن حضرت است و ارتباط و اتصال این بزرگواران را به‌وسیله حضرت حکایت می‏کند.([154])

فاطمه زهراء؟سها؟ با همه خمسه طیبه و ائمه اطهار؟عهم؟ ارتباط دارد، زیرا دختر و همسر و مادر است و وسیله ارتباط برای جمیع این مقامات و شئونات است و نسبت جامعه‏ای برای همه ایشان می‏باشد. وقتی او را با رسول‏اللّه می‏سنجیم، می‏بینیم دختر رسول‌خدا است؛ چه دختری که کنیه مبارکه‏اش «امّ‏ابیها» است، مادر پدرش، اصلِ پدرش! وقتی با امیرالمؤمنین سنجیده می‏شود، می‏بینیم کُفْو و همسر علی

«* نماز جلد 1 صفحه 328 *»

صلوات‏اللّه‌علیه است، انیس دل امیرالمؤمنین است و محل انس برای آن بزرگوار است که علی بعد از رسول‌خدا؟ص؟ مأنوس نشد و انس نگرفت مگر با فاطمه زهراء؟سها؟. همین‏طور با امام حسن و امام حسین که سنجیده می‏شود، در حکم مادرِ این دو بزرگوار است که اتصال و ارتباط مادر با فرزند عالی‏ترین و بالاترین ارتباط‌ها و قوی‏ترین پیوندها است.

خداوند این‏چنین قرار داده که مادر به فرزندش آن‏چنان دلبستگی دارد که این دلبستگی محدود به حدّی نمی‏شود و مقیّد به قیدی نمی‏گردد. محبت و مودّتی مطلق و خیلی عجیب است. خدا محبتی بالاتر و شدیدتر از آن نیافریده و پیوندی اصیل‏تر از پیوند مادر نسبت به فرزند قرار نداده است. این امر خیلی عجیب است. ما یک‌چیزی می‏گوییم و می‏شنویم، تا کسی مادر نشود نمی‏تواند بفهمد یعنی چه! ما یک ظاهری از محبت و اتصال و ارتباط بین مادر و فرزند می‏بینیم اما نمی‏توانیم درک کنیم یعنی چه. حتی پدر هم باشیم، باز محبت پدر غیر از محبت مادر به فرزند است، هیچ ربطی با هم ندارد و دو تا است. با وجودی که وقتی پدر می‏شویم می‏بینیم چه‌خبر است، چقدر فرزند را دوست داریم! با این دوستی عجیب، اما نه، باز هم دوستی مادر نخواهد شد. از این جهت خداوند حق مادر را بزرگ‌تر از حق پدر قرار داد.

راوی از رسول‌خدا؟ص؟ از حق پدر و مادر سؤال کرد که حق کدام‌یک را من بیشتر و بهتر باید اداء کنم و خدمتگزاری کدام‌یک را به‌عهده بگیرم؟ حضرت فرمودند مادر، مادر، مادر؛ سه بار فرمودند، بعد نوبت به پدر رسید.([155]) حکایت عجیبی است!

حال این امور بین ما عاطفی است، اما مقام و منزلت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ غیر از این امور عاطفی است. محبت فاطمه زهراء به امام حسن و امام حسین محبت دیگری است، براساس عاطفه نیست، بلکه محبت الهی است. یعنی اگر خدا بخواهد

«* نماز جلد 1 صفحه 329 *»

در مقام مادری امام حسن و امام حسین را دوست داشته باشد، آن محبت در دل فاطمه زهراء نسبت به امام حسن و امام حسین بوده و اظهار شده است.

شاید یکی از جهاتی هم که کنیه حضرت فاطمه «امّ‌ابیها» شده، بیان میزان محبت فاطمه نسبت به پدر بزرگوارش بوده است که شدت تأثّر و تألّم فاطمه از فراق پدر هم گزارش از این درجه از محبت است.

در هر صورت آن بزرگوار محبتش را نسبت به دو فرزندش اظهار کرد و نشان داد. حتی بعد از آنکه امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه بدن مطهرش را کفن کرده بودند و امام حسن و امام حسین کنار آن بدن مطهر می‏نالیدند، حضرت دست‌های خود را از کفن درآورده و به گردن امام حسن و امام حسین قرار دادند و آن دو بزرگوار را به سینه خود چسبانیدند و آن‏چنان ناله از دل فاطمه زهراء؟سها؟ کنده شد که تمام ملائکه به خروش درآمدند. ملائکه از شدت تأثرِ ناشی از این محبت و این اتصال و ارتباط بی‏طاقت شدند، به‌طوری که منادی نداء کرد: یا علی، فرزندان زهراء را از روی سینه زهراء بلند کن که ملائکه طاقت ندارند این منظره را بیش از این تحمل کنند.([156])

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 330 *»

مجلس 31

 

(صبح پنجشنبه ـــ  7 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t بيان وجه ديگری در تطبيق ارکان نماز با مقامات خمسه طيبه؟عهم؟

t معنای «اشهد ان ارواحکم و نورکم و طينتکم واحدة»

t معنای «بعضها من بعض»

t نيّت روح ارکان است

«* نماز جلد 1 صفحه 331 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

سخن در تطبیق ارکان نماز با مقامات خمسه طیبه سلام اللّه علیهم اجمعین بود که دلیل است بر فضیلت نماز و عظمت این رکن عبادی و عظمت این عبادتی که جامع جمیع مراتب خضوع و خشوع و بندگی است.

مراتب خضوع در نماز از تکبیرة‏الاحرام و بلکه از خود نیت شروع می‏شود و به عالی‌ترین مقام خضوع و خشوع بنده در سجود منتهى مى‌شود و روی این جهت می‏شود گفت ترتیب فضیلت برای ارکان نماز به این قرار است که سجده از همه بالاتر، بعد رکوع، بعد قیام، بعد تکبیرةالاحرام و بعد نیت است.

به این لحاظ بیان شد سجده اشاره است به مقام خضوع و خشوع رسول‏اللّه؟ص؟ و رکوع اشاره است به خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه و قیام اشاره است به خضوع و خشوع حضرت مجتبی صلوات‏اللّه‌علیه و تکبیرة‏الاحرام اشاره است به مقام خضوع و خشوع حضرت سیدالشهداء صلوات‏اللّه‌علیه و نیت اشاره است به مقام خضوع و خشوع فاطمه زهراء؟سها؟. این یک لحاظ بود و جهاتش هم عرض شد.

اما چون نماز مقامات خضوع و خشوع محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را کاملاً حکایت می‏کند و آن بزرگواران جهات مختلف دارند و به جهات مختلف می‏شود برای خضوع

«* نماز جلد 1 صفحه 332 *»

و خشوعشان ترتیب‏های مختلف لحاظ کرد؛ و از طرفی ارکان نماز هم دارای اعتدال کامل و تمامی است که می‏شود به لحاظ‌های مختلف ملاحظه شود، پس ارکان نماز را می‏شود با مقامات خضوع و خشوع این بزرگواران به‌عکسِ آنچه که ذکر شد تطبیق کرد.

چون انوار مقدسه ایشان در واقع یک نور است و ارواح مطهره ایشان در واقع یک روح است و طینت‌های مقدسه ایشان در واقع یک طینت است. اشهد … اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهُرت بعضُها من بعض.([157]) شهادت و گواهی می‌دهم، یعنی خداوند دل مرا آن‏چنان نورانی کرده و دیده دل مرا آن‏چنان نسبت به مقامات و شئونات شما ای محمد و آل‏محمد باز کرده که این‏طور برای من واضح و آشکار شده که گویا می‏بینم و این امر را گواهی می‏کنم. زیرا شاهد آن کسی است که ببیند، مشاهده کند و بعد هم گواهی دهد. اینکه در شریعت قرار داده شده مثلاً در امری باید شاهد اقامه شود، در صورتی است که شاهد مشاهده کند، ببیند و بعد شهادت دهد و شهادت همان گواهی‌دادن است.

حال در محضر مقدس ائمه؟عهم؟ در اعتاب مقدسه ایشان که زیارت جامعه کبیره را می‏خوانیم و این جملات را عرض می‏کنیم، معنایش این است که من در معرفت و بصیرت به‌حدّی رسیده‏ام که گویا این امر را مشاهده می‏کنم و بعد از مشاهده‌کردن گواهی می‏کنم؛ یعنی من نیز قبول دارم و این امر را امضاء می‏کنم.

ما که در دستگاه خدا ارزشی نداریم که گواهی و یا امضاءِ ما ارزشی داشته باشد و تصدیق ما ارزش و تأثیری داشته باشد. این برای نجات خود ما است، برای کسب درجات برای خود ما است. این دستورات را ائمه داده‏اند که ما این اقرارها و اعتراف‌ها را در حضورشان یا بعد از رحلتشان در نزد قبور مطهره‏شان اظهار کنیم و به این وسیله ایمان و معرفت را کسب کنیم. پس چون گواهی می‏دهیم، باید در مواردی هم این

«* نماز جلد 1 صفحه 333 *»

گواهی نتیجه داشته باشد که ان‏شاءاللّه نتیجه‏هایش در خود دنیا آثار خیر و برکات است، در موقع مرگ مایه چشم‏روشنی است و در عالم قبر نور قبر ما است، در عالم حشر هم این اعتقادات حقه پیشوای ما است. یومَ تَرَی المؤمنین و المؤمنات یَسعیٰ نورُهم بین ایدیهم و بِاَیمانِـهم بُشراکُمُ الیوم([158]) آن روزی که مؤمنین به عرصه محشر قدم می‏گذارند، همین نور ایمان، نور معرفت، نور بصیرت، جلوی آنها در حرکت است و همچنین در صحرای قیامت طرف راست آنها را روشن می‏کند که راحت قدم برمی‏دارند. اما دیگران که این ایمان و معرفت و بصیرت را ندارند، آنها در ظلماتند، در صحرای محشر جای قدم خود را نمی‏بینند و صحرای محشر برای آنها تاریک است. اما از برکات محمد و آل‏محمد؟عهم؟، دوستان ایشان به‌واسطه همین اقرارها و معرفت‌ها فردای قیامت به عرصه محشر پا می‏گذارند و یسعیٰ نورهم بین ایدیهم و باَیمانـهم پیشاپیش آنها نور ایمان آنها در حرکت است، پیش روی آنها و طرف راست آنها این نور سعی می‏کند و آنها در نور حرکت می‏کنند و مسیر بهشت در قیامت برای آنها آشکار است.

پس این اعتقاد که شهادت و گواهی می‏دهیم نور شما، طینت شما و روح شما یکی است، به همراه آن باید به امتیازات و برتری‏هایی که نسبت به یکدیگر دارند و خود بیان کرده‏اند اقرار و اعتقاد داشته باشیم. رسول‏اللّه از همه افضلند، بعد امیرالمؤمنین از همه افضلند، بعد حضرت مجتبی از همه افضلند، بعد حضرت سیدالشهداء از همه افضلند، بعد در خمسه طیبه مقام فاطمه زهراء است. با وجود این تفاضلی که بینشان هست، ما باید به وحدت نورشان و وحدت روحشان و وحدت طینتشان معتقد باشیم.

بین این دو امر منافات ندارد که وحدت نور و وحدت روح و وحدت طینت

«* نماز جلد 1 صفحه 334 *»

داشته باشند ــ یعنی طینتاً و روحاً و نوراً یکی باشند ــ  ولی به‌حسب تعیناتشان در مقام تعینشان بر یکدیگر فضیلت داشته باشند. در تعین مصطفویت از همه برتر باشند، بعد تعین مرتضویت، بعد تعین مجتَبَویت، بعد تعین سیدالشهدائی، آنگاه تعین فاطمیت. اینها مراتبی است که خود برای خود ذکر فرموده‏اند و ما معتقدیم؛ پس هیچ تفاوت نمی‏کند. از جهت فضائلشان خودشان آگاهند و به ما هم خبر داده‏اند و ما هم باید به این فضائل اقرار داشته باشیم و به همان طور و کیفیتی که خود فرموده‏اند تصدیق داشته باشیم.

حال می‏گوییم: طابت و طهُرت، این طینت و روح و این نور طابت و طهرت پاک، پاکیزه و طیّب است، یعنی هیچ نقصانی، هیچ کدورتی، هیچ ظلمتی برای این روح و نور و طینت نیست. کمال محض و صرف نورانیت است.

بعضُها من بعض بعضی از اینها از بعض هستند. این بعضها من بعض اشاره دارد به همان مقامات تفاضلی که بینشان هست. فرض بفرمایید که چراغی روشن باشد و بعد، از این چراغ اول، چراغ دومی را روشن کنند و از چراغ دوم چراغ سومی را روشن کنند و از چراغ سوم چراغ چهارمی را روشن کنند، به همین ترتیب تا چهارده چراغ روشن شود. پس این چهارده چراغ، هر چراغ به چراغ قبلی درگرفته و به‌وسیله آن روشن شده است. حال که چهارده چراغ داریم، این چهارده چراغ الآن دو حکم دارند.

یک حکم، حکم چراغ بودن است. این چهارده‌تا در چراغ‌بودن هیچ فرقی با یکدیگر ندارند، یعنی آن حقیقت و روحانیت و معنویتِ چراغ در تک‌تک این چهارده چراغ موجود است بدون کمی و بدون زیادتی. چراغ اول واقعاً چراغ است، به‌قول عرب‌ها «سراجٌ»، سراجی است، چراغی است، منیر است، نور دارد. چراغ دوم واقعاً چراغ است بدون کم و زیاد. چراغ سوم واقعاً چراغ است بدون کم و زیاد، همین‏طور تا چهاردهم. چراغ چهاردهم هم چراغ است بدون تفاوت، هیچ در چراغ‌بودن فرق نمی‏کنند.

«* نماز جلد 1 صفحه 335 *»

این معنای همان جمله شریفه‏ای است که درباره این چهارده چراغ الهی، محمد و آل‏محمد؟عهم؟، عرضه می‏داریم: اشهد اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة یعنی همین چراغ‌های چهارده‏گانه را که به یک جهت می‏گوییم ای چهارده چراغ، شما در نورانیت و در معنای چراغ‌بودن و در ظاهر و باطنِ حقیقت چراغ‌بودن، هیچ فرقی با یکدیگر ندارید، درست گفته‏ایم، چهارده چراغند، نورشان یکی است. یعنی نور خود چراغ است، روحشان و معنویتشان که همان چراغ‌بودن و روشنگرایی است، آن هم در همه هست. خلاصه حقیقت چراغ در این چهارده‌تا یکسان متجلی است، یکسان تجلی کرده، هیچ‌یک کم ندارد، هیچ‌یک زیادتی هم ندارد. این یک مقام است که در اینجا به وحدت و یکتایی این چهارده‌تا گواهی می‏دهیم که از این جهت با یکدیگر تفاوتی ندارند. اشهد اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة گواهی می‏دهم که نور و طینت و روح شما یک‌چیز است. این مقامِ وحدتِ نور و روح و طینت ایشان است.

بعد به این چراغ‌ها یک توجه دیگر می‏کنیم، می‏بینیم برای این چراغ‌ها مراتب است. این مرتبه‏ها همان است که از یکدیگر روشن شده‏اند. اوّلی بر تمام این چهارده‌تا سَر است و اول است. گرچه در چراغ‌بودن یکی هستند اما چراغ اولی اول روشن شده است، بعد دومی؛ و دومی خواه‌نخواه دوم است، هیچ چاره‏ای نیست، چون به چراغ اول روشن شده. چراغ سوم، خواه‌نخواه سوم است، چون به چراغ دوم روشن شده است. چهارمی چهارمی است و همین‏طور تا چهاردهمی. این است که امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه در همین مقام امتیاز و فرق‌داشتنشان فرمودند: انا من محمد؟ص؟ کَالضَّوءِ من الضّوء([159]) من نسبت به محمد؟ص؟ مثل چراغی هستم که از چراغی روشن

«* نماز جلد 1 صفحه 336 *»

شده باشد، کالضّوء من الضّوء نوری که از نوری درگرفته باشد. یعنی در مقام امتیاز و تفاوت، او اول است من دوم. همین مقام فرقشان است که با یکدیگر فرق می‏کنند و در همین‏جا از یکدیگر امتیاز پیدا می‏کنند. معلوم است که اول اشرف است، و دوم بعد از اول است.

اما در فرمایش امیرالمؤمنین خوب دقت بفرمایید، انا من محمد؟ص؟ کالضّوء من الضّوء من نسبت به رسول‏الله؟ص؟ به‌مانند نور و ضیاء و چراغی هستم که از چراغی روشن شده باشد؛ یعنی در ضوءبودن و چراغ‌بودن با یکدیگر فرقی نداریم، یکی هستیم، هیچ فرق نداریم. اما من از او درگرفته‏ام و من به‌وسیله او روشن شده‏ام؛ اینجا مقام فرقشان است. پس در مقام فرق و امتیاز نظر به اینکه یک حقیقت هستند، می‏شود لحاظ‌های مختلف داشت و جهات مختلفی را در نظر گرفت. زیرا به‌تعبیر مشهور، مابه‏الاشتراکِ ایشان عین مابه‏الامتیاز ایشان و مابه‏الامتیاز ایشان عین مابه‏الاشتراک ایشان است.

یکی از جهاتی که مشایخ ذکر فرموده‏اند، این است که این چهارده بزرگوار در هر تعیّنی از تعینات چهارده‏گانه خود، همه ایشان تابع آن تعیّنند، همه فرع آن تعیّنند. با آنکه بر یکدیگر تفاضل دارند، اما آن اتحاد نور و روح و طینت اقتضاء می‏کند که چون این تعیّنات مال همه آنها است، به‌حسب تعیّنات در اصل‌بودن یا فرع‌بودن مختلف می‏شوند. مثلاً فرض کنید در تعین مصطفوی، همه تابع و فرع رسول‏اللّه هستند. در تعین مرتضوی، همه حتی رسول‏اللّه؟ص؟ تابع و فرع امیرالمؤمنین هستند. در تعین مجتبوی همه تابع و فرع امام مجتبی هستند حتی رسول‏اللّه؟ص؟ و امیرالمؤمنین؟ع؟. در تعین حسینی و سیدالشهدائی همه تابع و فرع حسین هستند حتی رسول‏اللّه؟ص؟ و امیرالمؤمنین و امام حسن؟عهما؟. و همین‏طور در تعین فاطمی همه تابع و فرع فاطمه زهراء هستند حتی رسول‏اللّه؟ص؟. و این مطلب معنایش این است که همان رسول‏اللّه است که در تعین فاطمی درآمده است. در مقام تعین و صورت و نقش فاطمی،

«* نماز جلد 1 صفحه 337 *»

حقیقت طیبه محمدیه در تمام تعینات سیزده‏گانه دیگر خود، تابع تعین فاطمی است و فرع تعین فاطمی است و از این جهت فاطمه اصل می‏شود و وقتی تعین فاطمی را ملاحظه کنیم همه آنها فرع می‏شوند.

مثل آنکه وقتی تعین خضوع و خشوع را در مقام حسینی و سیدالشهدائی در نظر بگیریم، تمامْ حتی رسول‏اللّه تابع حسینند که فرمودند: حسین منّی و انا من حسین([160]) یعنی کالضّوء من الضّوء، من از حسینم، یعنی در این شأن و در این مقام، من فرع او هستم و او اصل است.

همین فرمایش را که درباره سیدالشهداء فرموده‏اند، درباره همه ایشان می‏شود پیاده کرد پس «انا من فاطمة و فاطمةُ منّی»([161]) من از فاطمه هستم، فاطمه از من است. یا اینکه به امیرالمؤمنین بفرماید: انت منّی و انا منک.([162]) انت منّی معلوم است. تو چراغ دوم هستی که از من درگرفته‏ای، پس از منی، فرع منی و من نسبت به تو اصلم. و انا منک باز من از تو هستم و در مقام مرتضوی و ارتضاء فرع تو هستم. من در مقام ارتضاء تابع تو هستم، همان‏طور که در مقام اصطفاء تو تابع من هستی و فرع من هستی. پس می‏شود لحاظ‌های مختلف داشت.

حال به‌جهت شدت نورانیت نماز و اینکه رکنی از ارکان دین است که کاملاً بدون کم و کاست تمام مراتب خضوع و خشوع محمد و آل‏محمد؟عهم؟ را حکایت می‏کند، پس می‏شود برای نماز هم همین‏طور حالات مختلف در نظر گرفت و با مقامات ایشان تطبیق کرد. چون افعال و هیأت‌های نماز اعتدال خاصی دارند که در اثر آن اعتدال، هریک تمام افعالند، و تمام افعال هریک از آنها می‏باشند. هرکدام از این افعال کل افعالند و سایر افعال در هر یک از این ارکان و افعال عکس انداخته

«* نماز جلد 1 صفحه 338 *»

است. همین اعتدال باعث شده که بتوانیم همان‏طور که بیان فرموده‏اند باز همین ارکان را به‌طوری دیگر بیان‌کننده مقامات و شئونات خمسه طیبه بدانیم.

آن یک تطبیق بود که از نهایت خضوع و خشوع که سجود بود شروع کردیم تا منتهی شدیم به نیت. حالا می‏شود به‌عکس مطرح کرد که نیت اشاره باشد به مقام رسول‏اللّه؟ص؟؛ زیرا این مقام مقامی است که در جمیع مراتب و تعینات حقیقت مقدسه ایشان سریان دارد، همچنان‌که نیت در تکبیر، در قیام، در رکوع و در سجده سریان دارد و جاری است، اگر نیت نباشد مثل آن است که این ارکان روح ندارد. مانند ولایت است که ولایت در جمیع اعمال مثل روح است، که اگر ولایت نباشد اعمال هیچ فایده نمی‏بخشد، هیچ نتیجه‏ای ندارد. اعمال صورت تنها و بدون روح می‏شود، بدن‌هایی می‏شود که جان ندارد، مرده است.

سنّی‏ها ــ خدا خودشان و رؤسائشان را لعنتشان کند ــ چه نمازهایی می‏خوانند، مخصوصاً در شب‌های ماه مبارک رمضان! خدا دومی را لعنت کند که نماز تراویح را بدعت گذاشت. در تمام بلادی که سنی دارند و سنی هستند، شب‌های ماه رمضان نماز تراویح می‏خوانند. در نماز تراویح امام و مأمومین به نماز می‏ایستند، همین‏طور پشت سر هم دو رکعت دو رکعت نماز می‏خوانند و سلام می‏دهند و مدتش هم طولانی است. اگر آن امام خسته شد یک امام دیگر می‏ایستد و از مأمومین هرکدام خسته شد می‏رود پی کارش، باز عده‏ای دیگر می‏آیند و همین‏طور متصل نماز می‏خوانند. در مکه، در مدینه منوره، آن اماکن مقدسه را این ملعون‌ها تصرف کرده‏اند، ظاهرش هم جالب دیده می‏شود! آن‌قدر این بدعت جالب است که خود عمر هم وقتی که این بدعت را گذاشت، بعد دید خیلی جالب شده گفت اگر هم بدعت است، بدعت خیلی خوبی است،([163]) از بدعتش خیلی خوشحال بود. الآن هم همین‏طور است

«* نماز جلد 1 صفحه 339 *»

آنهایی که آگاه نیستند و فریب ظاهر را می‏خورند، وقتی که در شب‌های ماه مبارک رمضان وارد مسجدالحرام می‏شوند می‏بینند آن مسجد به آن بزرگی بین رکن یمانی و رکن حجرالاسود یک محراب چوبی بزرگی می‏گذارند که بین امام و بین قسمت طواف فاصله باشد. برای اینکه آنهایی که طواف می‏کنند راحت طواف کنند، یک مقدار را باز می‏گذارند بعد در آن قسمت دیگر نزد آن محراب چوبی امام می‏ایستد، و مسجدالحرام به آن بزرگی از جمعیت پر می‏شود. چون همین‏که در مسافرخانه‏هایشان یا در منازل افطاری را زهرمارشان می‏کنند برمی‏خیزند می‏آیند مسجد و شروع می‏کنند به نمازخواندن. امام در هر رکعتی شاید تقریباً یک صفحه و نیم، دو صفحه قرآن را با آن قرائت حجازی و لهجه عربی از بر می‏خواند. قرآن‌های قدیم را اگر دیده باشید، در بعضی جاها هر چند صفحه در حاشیه نوشته شده «رکوع»، یا (ع) گذاشته شده که رمز همین رکوعشان است. یعنی در نماز تراویح اینجا امام رکوع می‏رود. مثل آنکه در حاشیه، حزب و یا جزء نوشته شده است. اینها را هم سنی‏ها درست کرده‏اند.

همه‌چیز دست آن ملعون‌ها بوده، قرآن هم دست آنها بوده و به این خصوصیات تعلیم شده و بعد هم چاپ شده و منتشر گردیده. امام به اینجا که می‏رسد ــ که نمازش به کمرش بخورد، خدا لعنتش کند با نمازش ــ به رکوع می‏رود، آن‏وقت رکوع می‏کنند، دو رکعت می‏خوانند در هر رکعتی به اندازه يک رکوع قرآن مى‌خوانند. تا بیستم ماه مبارک رمضان در همین نماز تراویح یک دور قرآن امامشان یا امام‌های متعدد می‏خوانند. خلاصه آنهایی که خسته می‏شوند می‏روند باز عده‏ای دیگر می‏آیند و همین‏طور ادامه دارد، شاید دو ساعت طول بکشد. این را نماز تراویح می‏گویند.

تراویح هم از این جهت است که هرکس خسته شد برود پی کارش، باز آنهایی که تازه‏نفسند بیایند و به‌اصطلاح به‌فرموده مشایخ عظام+ دنگ بکوبند. ([164]) هرکس هم به

«* نماز جلد 1 صفحه 340 *»

ظاهر نگاه می‏کند واقعاً مفتون می‏شود، چه خبر است! این‏همه جمعیت با یک‌چنین حالی. آن‏وقت در رکعت آخری نماز آخرشان در هر شب بعد از رکوع، قنوت می‏خوانند. البته در نمازهای دیگر قنوت نمی‏خوانند و اگر یک‌وقتی هم قنوت بخوانند، بعد از رکوع قنوت می‏خوانند. اما در آن رکعت آخر نماز تراویح هر شب بعد از رکوع، قنوت می‏خوانند و امام شروع می‏کند به دعاءکردن آن هم با لهجه عربی آن هم دعاءهای خیلی جالب، همه هم آمین می‏گویند. در همان دعاءِ دست هر دعائی که می‏کند آمین می‏گویند تا تمام می‏شود و به سجده می‏روند و نمازشان را تمام می‏کنند. این را نماز تراویح می‏گویند.

حالا این‏همه نماز، این‏همه قرآن که می‏خوانند، همان نماز و همان قرآن لعنشان می‏کند. رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ یَلعَنه([165]) چه‌بسا کسانی که قرآن می‏خوانند و قرآن لعنتشان می‏کند، چه‌بسا کسانی که نماز می‏خوانند و همان نماز لعنتشان می‏کند، چه‌بسا کسانی که حج می‏روند همان حج لعنتشان می‏کند، چه‌بسا کسانی که روزه می‏گیرند همان روزه لعنتشان می‏کند، هر عمل خیری را که انجام می‏دهند همان عمل خیر لعنتشان می‏کند. چرا؟ به‌جهت اینکه عملشان روح ندارد. روح چیست؟ ولایت محمد و آل‏محمد؟عهم؟و ولایت اولیاء ایشان و برائت از اعداء ایشان. این روح طاعات است که در هر کس بود و طاعت هر کسی به این روح زنده بود، طاعت است وگرنه طاعت نیست، صورتش صورت طاعت است.

نیت هم همین‏طور روح عبادات است، روح اعمال و ارکان است که اگر باشد، اعمال و ارکان زنده است، وگرنه زنده نیست.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 341 *»

مجلس 32

 

(صبح شنبه ـــ  9  ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t نیّت و مقام رسول‏اللّه؟ص؟

t تکبیرة‏الاحرام و مقام فاطمه؟عها؟

t قیام و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟

t مظهر اسم «القیوم»

t هدایت نبوی و هدایت ولوی

t سرّ تعبیر به متکلم مع‏الغیر در آیه شریفه «کلاً نمدّ…»

 

 

«* نماز جلد 1 صفحه 342 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

سخن در تطبیق ارکان نماز با مقامات بندگی و مراتب خضوع و خشوع محمد و آل‏محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین بود و نظر به اینکه این رکن از ارکان در بُعد عبادی دین رکنی کامل و جامع و تمام است، از این جهت با مقامات محمد و آل‏محمد؟عهم؟ به لحاظ‌های گوناگون قابل تطبیق است.

یکی از لحاظ‌ها این بود که از سجود به‌طرف نیت تنزل کردیم و مراتب خضوع و خشوع و بندگی را از نهایت آن به‌طرف تنزل در نظر گرفتیم که تا تکبیرة‏الاحرام و نیت باشد و ديديم که با مقامات خمسه طیّبه از مقام رسالت تا مقام فاطمیت؟عهم؟ تطبیق شد.

همچنین لحاظ دیگری هم برای این تطبیق می‏شود در نظر گرفت و آن اینکه از تکبیرة‏الاحرام بلکه از نیت شروع کنیم ــ که ابتداءِ مراتب بندگی و خضوع و خشوع است ــ و آنها را با مراتب خمسه طیبه؟عهم؟ تطبیق کنیم. در این لحاظ، مقام نیت به مقام رسول‏اللّه؟ص؟ اشاره است؛ از این جهت که حقیقت محمدیه؟ص؟ آن حقیقت کلیه و جامعه‏ای است که در جمیع شئونات این بزرگواران ظاهر است. الّذی یَراک حینَ تَقوم و تَقَلُّبَک فی السّاجدین([166]) خدا تو را می‏بیند آن موقع که می‏ایستی و خودت

«* نماز جلد 1 صفحه 343 *»

در مقام نشر دین خدا و اعلاءِ کلمه توحید او برمی‏آیی که در آن‌وقت محمد؟ص؟ هستی که به توحید ما دعوت می‏نمایی و به‌تنهایی در برابر مشرکین و معاندین قرار داری. حتی هنوز امیرالمؤمنین به‌ظاهر کودکند، اما تو هستی که در برابر دشمنان می‏ایستی و اعلاء کلمه توحید می‏فرمایی. یراک حین تقوم خدا تو را می‏بیند در آن موقعیتی که خودت قائم به امر هستی، خودت ولیّ او، حجت او و رسول او هستی و خدا در نظر عنایت خود تو را حفاظت، تأیید و تسدید می‏فرماید.

بعد می‏فرماید: و تقلّبک فی السّاجدین یعنی بعد از آنکه تو به‌حسب ظاهر از دنیا می‏روی، نور، روح، طینت و حقیقت تو در علی، حسن، حسین و سایر فرزندان معصومت متجلی است. باز هم خدا تو را در آن مقامات و شئونات مشاهده می‏کند و تقلّب تو را در مقامات و شئونات ولایتی تأیید و تسدید می‏فرماید. پس و تقلّبک فی السّاجدین یعنی یک حقیقت بود که گاهی آن حقیقت در محمد ظاهر بود و بعد، از آل او ظاهر بود و همه ایشان دعوت‏کنندگان به توحید و ناشران امر الهی و مظاهر انوار خداوندی بودند و در واقع یک حقیقت بودند.

پس می‏توان گفت آن بزرگوار به حقیقت مصطفویت خود در جمیع مراتبِ تعیّنی این بزرگواران سریان دارد به‌مانند سریان نیت در جمیع ارکان نماز. همان‏طور که نیت برای ارکان نماز در حکم روح است، همچنین حقیقت مصطفویت؟ص؟ در این مراتبِ تعیّنیِ ائمه هدی و فاطمه زهراء؟عهم؟ مانند روح است. از این جهت نیت اشاره به مقام رسول‏اللّه؟ص؟ است.

نیّت در حکم روح است؛ اجمالاً در همین بحث‌ها توضیحش را داده‏ایم و چون در حکم روح است، پس در تمام اعضاء و ارکان و اجزاء نماز سریان دارد و در هر رکعتی به‌حسب موقعیت آن رکن، نیت ظاهر است و ظهورش بستگی دارد به مقدار تعیّن و لطافت و اعتدال آن رکن. در تکبیرة‏الاحرام نیت به‌مقدار قابلیت تکبیر ظاهر است، در

«* نماز جلد 1 صفحه 344 *»

قیام به‌مقدار قابلیت قیام ظاهر است، نیت در رکوع به‌مقدار قابلیت رکوع ظاهر است و در سجود به‌مقدار قابلیت سجود ظاهر است؛ و همین‏طور که برای این ارکان مراتب است، برای ظهور نیت هم در این ارکان مراتب پیدا می‏شود. یعنی آن‏طوری که نیت در تکبیرة‏الاحرام ظاهر است، آن‏طور در قیام و رکوع و سجود ظاهر نیست بلکه ظهورش در آنها اشدّ است. در تکبیرة‏الاحرام به‌مقدار این قابلیت ظاهر است و در قیام بیشتر ظاهر است، در رکوع بیشتر ظاهر است و در سجود بیشتر ظاهر است.

توجه به خدا و التفات به خدا و قصد امتثال فرمان خدا، اینها همه در این مراتب به‌طورهای مختلف ظاهر است. در تکبیرة‏الاحرام نیت ظاهر شده به توجه و التفات به حق برای اظهار خضوع و خشوع در نزد کبریائیت حق که تکبیرة‏الاحرام حکایت از این خضوع و خشوع است. در قیام همان توجه و التفات به خدا در مرتبه عالی‏تری ظاهر شده و در رکوع در مرتبه عالی‏تری و در سجود در مرتبه عالی‏تری از آن. اینها مراتب ظاهرشدن نیت در این مراتب و ارکان است.

پس نیت اشاره به مقام رسول‌خدا؟ص؟ است، تکبیرة‏الاحرام اشاره به مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است، قیام اشاره به مقام امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه است، رکوع اشاره به مقام امام مجتبی و سجود اشاره به مقام حضرت سیدالشهداء می‏باشد. چون توجه به حضرت باری و اقبال به‌سوی خدای متعال و انقطاع از خلق مطلقاً در همه مراتب ظاهر شده است.

انسان در تکبیرة‏الاحرام منقطع الی‏اللّه است اما در حدّی. تکبیرة‏الاحرام از همین مقدار از انقطاع حکایت می‏کند که موجودی و خلقی در نزد نمازگزار کبریائیتی ندارد و چشم و دل نمازگزار از توجه به کبریائیت خدا پر شده. دیگر کسی و چیزی را به‌عنوان کبیر و یا اکبر توصیف نمی‏کند. شیئی، موجودی، مقامی، رتبه‏ای، شأنی، هیچ‏یک از موجودات در نزد نمازگزار بزرگ نیست. بزرگی را برای خدا می‏داند و بس؛ که

«* نماز جلد 1 صفحه 345 *»

البته می‏دانیم این کبریائیت در مظاهرش که محمد و آل‏محمد؟عهم؟باشند ظاهر شده. بزرگی خداوند در این مظاهر، چشم و دل نمازگزار را پر کرده به‌طوری که همه‌چیز را کوچک می‏بیند، همه موجودات در نظرش کوچکند و به همین مقدار که خدا به کبریائیت خود برای نمازگزار ظاهر شده، در درگاه پروردگار خاضع و خاشع شده است که تکبیرة‏الاحرام را می‏گوید و برای او انقطاع به‌سوی حق پیدا شده اما تا این درجه.

مقام فاطمه زهراء؟سها؟ بیان این رتبه است که آن بزرگوار بعد از رحلت پدر بزرگوارش از خلق منقطع شد اما به همین مقدار از انقطاع. یعنی در حدی که تکبیرة‏الاحرام آن ‏را حکایت می‏کند، یعنی انقطاع مطلق و کلی نبود. البته نسبت به سایر مقامات این‏طور گفته می‏شود، وگرنه در حدّ خودشان این بزرگواران کامل و جامعند و هیچ عبادتی از عبادت‌کنندگان و ستایشی از ستایشگران و کرنشی از کرنش‏کنندگان به مقام و رتبه ایشان نمی‏رسد. این تفاضلی که ذکر می‏شود به‌حسب درجات خود ایشان است.

پس مقام فاطمه زهراء؟سها؟ این مقدار از انقطاع و بریده‌شدن از خلق و توجه و اقبال به‌سوی حق متعال را حکایت می‏کند، به‌مقداری که بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ اسباب انقطاع برای این بزرگوار دست داد، به همان مقدار که دید در دین خدا انحراف پیدا شد و ظلم پایه‏گذاری شد و نسبت به خاندان رسالت آن بی‏حرمتی‏ها شد و حق امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه غصب گردید. این مقدارها بود که آن بزرگوار را از خلق منقطع کرد و به همین مقدار انقطاع، مقام این بزرگوار در نماز مقام تکبیر شد.

جهت دیگر اینکه آن بزرگوار آن‏چنان کبریائیت الهی را در این عالم و عالم‌های دیگر ظاهر فرمود که مخزن، مصدر و منشأ برای ظهور انوار الهی شد، وعاء و ظرف و خزینه‏دار گردید. چون می‏دانیم مقام کبریائیت برای بیان بزرگی خداوند یک مقام ظاهری است، مقام عظمت بالاتر از کبریائیت است و غیب است و باز مقام علوّ بالاتر

«* نماز جلد 1 صفحه 346 *»

و غیب است. مقام کبریائیت، عظمت ظاهره الهی در این عالم شهاده است و فاطمه زهراء چون مقام تعیّنیشان نسبت به رسول‌خدا و ائمه اطهار صلوات‏اللّه‌علیهم پایین‏تر است، پس کبریائیت الهی به‌وسیله ایشان ظاهر گردید و مقام تکبیرة‏الاحرام به این لحاظ مقام فاطمه زهراء؟سها؟ شد.

اما مقام امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه در قیام ظاهر شد. در واقع مقام بندگی و توجه و التفات امیرالمؤمنین به حق، در قیام نمودار گردید. چون هنوز زمانی نبود که ایشان بعد از رسول‌خدا و بعد از فاطمه زهراء برای شهادت و کشته‌شدن آماده شوند، بلکه مصائب و مشکلات را تحمل کردند و صبر فرمودند. آن انقطاع و بریده‌شدن مطلق از خلق را اظهار نکردند بلکه در میان مسلمانان به‌سر می‏بردند و مانند فردی از افراد مسلمانان در جامعه حاضر می‏شدند. در نمازهای آن ملعون‌ها شرکت می‏فرمودند، در مشورت‌ها حاضر می‏شدند و مشورت‌ها انجام می‏شد، صلاح و خیر امت را پیشنهاد می‏فرمودند؛ آن تحمل و صبر بیست‌وپنج ساله و بعد هم تحمل آن مصائب در پنج سال حکومتشان و بودن با مسلمانان، اینها همه در همین قیام ظاهر شده است که آن‌طور که می‏بایست برای حضرت انقطاع دست نداد. حضرت تحمل می‏فرمودند و صبر می‏کردند، گرفتاری‌ها هم مرتب و روزبه‌روز زیادتر می‏شد، ظلمات شدید و شدیدتر می‏شد تا اینکه حضرت از دنیا رحلت فرمودند و شهید شدند.

پس قیام از این جهت به حضرت امیرالمؤمنین اشاره دارد. البته انقطاع این بزرگوار از خلق، نسبت به فاطمه زهراء بیشتر بود ولی مانند انقطاع امام مجتبی از خلق و انقطاع حضرت سیدالشهداء از خلق نبود؛ بلکه با مسلمانان مأنوس می‏شدند و ابوبکر و عمر و عثمان در خیلی از مسائل به حضرت رجوع داشتند و از حضرت نظر می‏خواستند و حضرت خیر مسلمانان را بیان می‏فرمودند. پس آن انقطاع از خلق که برای امام مجتبی و برای حضرت سیدالشهداء دست داد برای ایشان دست نداد و

«* نماز جلد 1 صفحه 347 *»

ارتباط آن حضرت با خلق مقداری برقرار بود تا اینکه حضرت از دنیا رفتند. پس قیام اشاره است به این مقام و به این نوع انقطاع از خلق و توجه به حق.

البته معنایش این نیست که حضرت نعوذباللّه به غیر هم توجه داشتند؛ بلکه به این معنی است که شأن امامت و موقعیت امامت حضرت این‏طور اقتضاء می‏کرد. وگرنه برای آن بزرگواران به هیچ‏وجه در هیچ مرتبه و در هیچ حال توجه به غیر نیست. همیشه ایشان توجهشان به حق است و هیچ‏وقت انصراف ذهن و دل و مشاعر از اللّه ندارند.

همچنین این قیام اشاره به مقام ولایت ایشان است که شخص ولیّ از طرف خداوند این موقعیت را دارد که «هو القائمُ علیٰ کلِّ نَفْسٍ بما کَسَبَت». ولیّ شأنش این است که در هر شخص و بر هر موجودی قائم است، قیّومیت دارد. قیّوم در اصطلاح یعنی کسی که عهده‏دار امر کسی می‏شود. اگر کسی را برای یتیمی یا ایتامی قیوم کنند، یعنی عهده‏دار شئونات آنها است. کسانی که کارهایی از آنها سر می‏زند و نمی‏توانند جوانب کار خود را ملاحظه کنند، برای آنها قیوم انتخاب می‏شود که خیر آنها را به آنها برساند و آنها را از شرشان باز دارد. امام؟ع؟ در مقام ولایت، قیوم مؤمنین هستند بلکه قیّوم همه موجوداتند و قائمند بر هر کسی و بر هر موجودی «بما کسبت» به آنچه که کسب می‏کند از سعادت یا شقاوت، از ایمان یا کفر، از طاعت یا معصیت. امام و ولیّ است که به آنچه که خود می‏خواهد و می‏پسندد او را می‏رساند.

معنای دیگر ولایت این است که دست موجود را می‏گیرد و به مقصود و مطلوب می‏رساند. هدایتی که منسوب به پیغمبر است آن را «هدایتِ ارائه طریق» می‏گویند، ولی هدایتی که منسوب به ولیّ است آن را «هدایتِ ایصال الی المطلوب» می‏گویند.([167]) چون هدایت را دو طور معنی می‏کنند؛ هدایت در یک‌وقت راهنمایی به خیر و شر

«* نماز جلد 1 صفحه 348 *»

است، خدا می‏فرماید: انّا هَدَیناه السّبیل اِمّا شاکراً و امّا کَفوراً([168])ما بشر را راهنمایی کردیم، راه خیر و شر را به او نمایاندیم. حال بعضی از این بشرها هستند که از این نعمت شکرگزاری می‏کنند و راه حق و راه خیر را می‏پیمایند، و بعضی‏ها کَفورند، این نعمت راهنمایی ما را کفران می‏کنند و با آنکه راه را از چاه برای آنها نمایاندیم، به راه نمی‏روند و به چاه می‏روند. خودشان کفورند، خودشان این نعمت راهنمایی ما را کفران کرده‏اند. یا می‏فرماید: و هدیناه النَّجْدَین([169]) ما هر دو راه را به بشر نشان دادیم، هم راه خیر و هم راه شر را، هم راه سعادت و هم راه شقاوت را ما به بشر نمایاندیم. اینها را می‏گویند هدایت به‌معنای ارائه طریق، یعنی نشان‌دادن راه. در این مقام از هدایت، فقط راه را نشان می‏دهند. این کار، کار رسول و نبی است. نبی در مقام نبوت شأنش و کارش این است؛ و ما عَلَی الرّسولِ الّا البَلاغ([170]) نیست بر رسول مگر رسانیدن.

اما هدایتی که به مقام ولایت نسبت دارد و ولیّ عهده‏دار آن هدایت است، آن را هدایت به‌معنای «ایصال الی المطلوب» می‏گویند، یعنی رسانیدن به مقصود.

مثال برای هدایت به‌معنای ارائه طریق آن است که اگر شما ان‏شاءاللّه موفق شدید و کربلاء مشرف شدید، در آن سرزمین مقدس که وارد می‏شوید مثلاً چون خیابان‌های متعدد است سؤال می‏کنید که حرم حضرت ابی‏عبداللّه صلوات‌الله‌علیه از کدام خیابان است؟ یا می‏پرسید حرم حضرت عباس؟ع؟ کدام طرف است؟ آنگاه دو طور است: یک‌وقت است که شما را راهنمایی می‏کنند به این‌طور که می‏گویند از این خیابان بروید، انتهاءِ این خیابان مثلاً حرم حضرت حسین؟ع؟ است؛ این را می‏گویند ارائه طریق. هدایت هست، راهنمایی هست، اما فقط نشان‌دادن راه است،

«* نماز جلد 1 صفحه 349 *»

فقط راه را نشان داده‏اند. این یک نوع هدایت است که این نوع هدایت در خیر و شر هر دو هست، هم خیر را نشان می‏دهند هم شر را نشان می‏دهند. و هدیناه النّجدین ــ نَجْدَین یعنی دو راه ــ ما او را به هر دو راه هدایت کردیم، هم راه خیر هم راه شر، هم راه سعادت هم راه شقاوت. در اینجا فقط این لحاظ است. این‏طور هدایت شأن انبیاء است، یعنی در مقام نبوت کارشان این است. البته ممکن است نبیی ولایت هم داشته باشد، یعنی هر دو هدایت از او سربزند اما در مقام نبوتش ارائه طریق می‏کند، در مقام ولایتش ایصال الی المطلوب می‏نماید.

مثال براى هدایت ايصال الى المطلوب آن است که تا می‏پرسید حرم حضرت عباس صلوات‏اللّه‌علیه کجا است؟ شخصی که از او سؤال کردید دست شما را می‏گیرد قدم‌به‌قدم همراه شما می‏آید تا اینکه شما را به نزد ضریح مطهر حضرت عباس صلوات‏اللّه‌علیه می‏رساند و دست شما را می‏گیرد بر ضریح مبارک حضرت می‏گذارد و می‏گوید این ضریح اباالفضل است. این را می‏گویند هدایت ایصال الی المطلوب؛ یعنی هدایت است اما به این معنی است که قدم‌به‌قدم همراه شما آمد تا شما را به این مقصود و مطلوبتان رسانید.

اما تفاوت مثال با اصل مطلب این است که شما در این جریان‌ها خود به قوه خود و قدرت خود راه می‏روید، به قدرت و قوه خود می‏بینید، به قوه و قدرت خود درک می‏کنید و آن شخص فقط دست شما را گرفته و برده و رسانیده. ولی در این مقام که ولیّ هدایت به‌معنای ایصال الی المطلوب می‏کند، تمام جهات شما را او امداد می‏کند. او در پای شما قوه می‏گذارد که پای شما حرکت می‏کند، او در چشم شما قوه می‏گذارد که چشم شما می‏بیند، او در گوش شما قوه می‏گذارد که گوش شما می‏شنود، او در دست شما قوه می‏گذارد که لمس می‏کند، او در مغز شما و در مشاعر شما قوه می‏گذارد که ادراک می‏کنید. او تمام نیازمندی‌های شما را در این مسیر عهده‏دار است.

«* نماز جلد 1 صفحه 350 *»

پس کسی که به‌طرف خیر حرکت کند، ولیّ همراهش می‏آید، قدم‌به‌قدم در کنارش، مسلّط بر او، مستولی بر او، مُمِدّ او، کُـلّاً نُمِدُّ هؤلاء و هؤلاء.([171]) آن کسی هم که به‌طرف شرّ و به‌طرف شقاوت و کفر و معصیت می‏رود، او هم ولیّ همراهش است، او هم از دست ولیّ خارج نیست. به خدا پناه می‏بریم. ولیّ پای او را قوّت می‏دهد که او در معصیت قدم برمی‏دارد، ولیّ چشم او را نیرومند می‏کند که ببیند و در معصیت به‌کار ببرد، ولیّ دست او را و بازوی او را قوّت می‏دهد که او کار می‏کند. معصیت مثل طاعت، کفر مثل ایمان، شقاوت مثل سعادت، فرق نمی‏کند، در هر دو طریق ولیّ عهده‏دار است و مُمِدّ است یعنی امداد می‏کند.

قرآن از همین مقام خبر داده که می‏فرماید: کـلّاً نُمِدّ هؤلاء و هؤلاء همه را ما امداد می‌کنیم. نُمِدّ به‌تعبیر عربی، صیغه متکلم مع‏الغیر است. متکلم مع‏الغیر یعنی چه؟ یعنی وقتی شما کاری کرده‏اید و می‏خواهید آن را بیان کنید، ولی این کار را به‌تنهایی انجام نداده‌اید و با دیگری انجام داده‏اید، اینجا می‏گویید ما چنین کردیم، ما چنان کردیم؛ ما آمدیم، ما رفتیم، ما گفتیم. معلوم می‏شود که شما بوده‏اید و غیر شما هم بوده است. اما اگر خودتان به‌تنهایی انجام داده باشید، می‏فرمایید من آمدم، من رفتم. حال خداوند در جاهایی که اسباب و ابزار کارش را با خودش ردیف می‏کند، خودش را با ابزار کارش می‏شمرد، البته آن ابزار غیر از ابزار کار شماها است. اصل ابزار و اسباب کارهای خدا، محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هستند، نحن سَبَبُ خَلْقِ الخَلْق.([172]) اسباب کارهای خدا در درجه بعد، انبیاء هستند، کاملین و بزرگانند. وقتی خدا خود را با آنها می‏شمرد و آنها را با خودش می‏شمرد، صیغه‏های متکلم مع‏الغیر به‌کار می‏برد، یعنی ما؛ ما آمدیم، ما رفتیم، ما گفتیم، ما چنین و چنان کردیم.

«* نماز جلد 1 صفحه 351 *»

در این آیه می‏فرماید: کــلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء یعنی همه را ما امداد می‏کنیم. توجه بفرمایید که نمی‏فرماید «من»؛ وقتی هم که «من» بفرماید، باز ذات مقدسش را نمی‏گوید، باز هم از همان مقامات و تجلیات و ظهورات خود خبر می‏دهد. در این آیه کـلّاً نُمِدُّ یعنی هریک را، هم سعید و هم شقی را، هم مؤمن و هم کافر را، هم مطیع و هم عاصی را، اینها همه را نمدّ ما کمک می‏کنیم، ما مدد می‏دهیم، ما امداد می‏کنیم، ما نیرو می‏بخشیم هؤلاء و هؤلاء هم این دسته و هم این دسته، هم اهل ایمان هم اهل کفر، هم اهل سعادت هم اهل شقاوت، همه به نیروی ما و به امداد ما است؛ هر طور خودشان می‏خواهند، او خیر می‏خواهد ما هم او را می‏بریم و به خیر می‏رسانیم، این شر می‏خواهد این را می‏بریم و به شر می‏رسانیم. ایصال الی المطلوب یعنی دستش را می‏گیریم و او را می‏بریم به مقصود و مطلوبش می‏رسانیم.

پس این مقام مقام ولایت است و ولیّ در این مقام حامل چنین هدایتی است که در واقع بر شخص قیّوم است، یعنی «قائمٌ بحوائجه» عهده‏دار انجام نیازمندی‌های او است و می‏دانید شخص در هر حال برای هر مقصدی نیازمندی‌ها دارد، این نیازمندی‌ها به‌دست ولیّ در مقام ولایت به شخص می‏رسد؛ پس «هو القائم علیٰ کلّ نفس بما کسبت». در روز قیامت آن کسی که به خیر رسیده، به ایمان رسیده، به طاعت و تقویٰ رسیده، به چشم خودش می‏بیند که ناصیه‏اش به‌دست ولیّ بوده، به‌دست امامش بوده، امامش او را کشانده. یومَ نَدعو کُلَّ اُناسٍ بِـاِمامهم([173]) آنجا معلوم می‏شود که عجب! آیا من چنین پیشوایی داشتم که او بود مرا می‏کشانْد و می‏برد و من او را می‏خواستم، خیر را می‏خواستم او هم مرا به خیر می‏رسانید، همواره ولیّ در پیشاپیش من در حرکت بود.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 352 *»

مجلس 33

 

(صبح يکشنبه ـــ 10 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t اتصال خمسه طيبه؟عهم؟ به حق و انقطاع ايشان از خلق

t قيّوميت ولی و هدايت وَلَوی

t رکوع و مقام امام مجتبی؟ع؟

t سجده و مقام امام حسين؟ع؟

 

 

«* نماز جلد 1 صفحه 353 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

بحث در لحاظ دوم در مراتب و ارکان نماز بود و اینکه این ارکان از این لحاظ دوم هم قابل تطبیق با مقامات خمسه طیبه؟عهم؟ است، از این نقطه‌نظر که در زندگانی ظاهری ایشان آن حقیقت خضوع و خشوع و آن حقیقت انقطاع به‌سوی خدای متعال و جداشدن و بریده‏شدن از خلق آشکار گردید.

البته این نقطه‌نظر به‌حسب ظاهر است وگرنه ایشان در همه حالات از همه خلق منقطع هستند و به نور خداوند متعال متصلند. امام باقر؟ع؟ فرمودند: یَفصُل نورُنا من نور ربّنا کشعاعِ الشّمس من الشّمس([174]) نور ما از نور پرورنده ما سرچشمه می‏گیرد چنان‌که پرتو خورشید از خورشید سرچشمه می‏گیرد.

به‌حسب ظاهرِ موقعیت زندگی این بزرگواران، می‏بینیم که بعد از رحلت رسول‏خدا؟ص؟، حق امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه به‌ظاهر غصب شد و آن بزرگوار خانه‏نشین شدند، ولی در عین حال در میان جامعه بودند و با مسلمانان در تماس بودند. حتی خلفاء جور نسبت به آن بزرگوار اظهار صمیمیت می‏کردند و از حضرت در

«* نماز جلد 1 صفحه 354 *»

مشکلات نظر می‏خواستند و به حضرت رجوع می‏کردند. پس مقام حضرت مقام انقطاع بود، بریده شده بودند، اما نه آن‏طوری که در زندگانی حضرت مجتبی و زندگانی سیدالشهداء مشاهده می‏شود. مقام قیام و رکن قیام در نماز اشاره است به مقام امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه و انقطاع و بریده‌شدن حضرت از خلق و توجه به حق متعال تا همین مقدار.

همچنین بیان شد که قیام به مقام ولایتی امیرالمؤمنین اشاره دارد. چون شخص نمازگزار در حال قیام، باید متوجه مقام قیّومیت ولیّ خدا شود که اگر قدرت بر ایستادن دارد و در مقام بندگی و عبودیت ایستاده است، به‌برکت قیّومیت ولیّ مطلق حق، امام معصوم و امام به‌حق، صاحب ولایت کلیه مطلقه الهیه است؛ که مظهر کلی آن مقام، امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه است. پس از این جهت و به این لحاظ، نمازگزار در حال قیام، به مقام امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه باید توجه داشته باشد که چطور دست ولایتی آن حضرت او را می‏گرداند و می‏چرخاند و جمیع نعمت‌ها از مقام ولایت به او افاضه می‏گردد. امیرالمؤمنین است که بر وجود او قائم است و نمازگزار وجودش و نمازش و هرگونه فعلی و کمالی که از او سر می‏زند، همه از برکت مقام ولایتی حضرت است. پس نمازگزار علی؟ع؟ را در نزد خود حاضر و تصرف مقام ولایت را در حال قیام در وجود خود استشعار می‏کند. او است که باید در محضرش عرضه داشت: «السّلام علی القائمِ علیٰ کلّ نفْسٍ بِما کَسَبَت» سلام بر آن آقایی که قائم است و قیّوم است بر هرکس نسبت به هرچه که کسب کرده و کسب می‏کند و به‌دست می‏آورد. یعنی هم اهل سعادت و هم اهل شقاوت، همه در قیّومیت ولیّ به‌سر می‏برند و قیّوم بر ایشان و عهده‏دار امر ایشان، ولیّ است.

این همان معنای ولایت و همان معنای هدایتی است که در مقام ولایت ما باید به آن معتقد باشیم که امام حامل مقام ولایت است و ولایت در این مقام به‌معنای

«* نماز جلد 1 صفحه 355 *»

«ایصال الی المطلوب» است به همان توضیحی که عرض کردم. ایصال الی المطلوب یعنی دست طالب را می‏گیرد و او را قدم به قدم و لحظه به لحظه امداد می‏فرماید تا او را به مقصود و مطلوب خود می‌رساند. مثالش هم آن بود که اگر در کربلاء سؤال کنید حرم مطهر امام حسین؟ع؟ کجا است و شخصی دست شما را بگیرد و داخل حرم مطهر ببرد و دست شما را روی ضریح امام؟ع؟ بگذارد، می‏گویند این شخص شما را هدایت و راهنمایی کرد اما به این معنی که ایصال الی المطلوب نمود؛ یعنی دست شما را گرفت و به مطلوب و مقصود رسانید. این نوع هدایت شأن مقام ولایت است.

اما هدایت به‌معنای ارائه طریق و فقط راهنمایی‌کردن و راه نشان‌دادن، شأن مقام نبوت است. نبی در مقام نبوت، هادی است اما به‌معنای ارائه طریق و نشان‌دادن راه؛ و ولیّ در مقام ولایت هادی است اما به‌معنای ایصال الی المطلوب، یعنی دست شخص و طالب را می‏گیرد و قدم به قدم و لحظه به لحظه او را امداد می‏فرماید تا آنکه به مقصود می‏رساند. از همین مقام تعبیر می‏آورند به اینکه ولیّ قائم است بر هر نفسی و بر هر شخصی «بِما کَسَبَت» به آنچه که این شخص به‌دست می‏آورد از سعادت و شقاوت، از ایمان و کفر، از طاعت و معصیت. هرچه که از شخص سر بزند، باید بداند که به‌دست ولیّ به مقصد رسیده و ولیّ او را به مقصد رسانیده است.

از این جهت مؤمن در مقام ایمان و در مقام سعادت و در مقام طاعت شاکر وجود مبارک امام است و وجود ولیّ خدا را شکر می‏کند و خود را مرهون الطاف و عنایات و توجهات امام می‏داند. وجود مبارک او را شکر می‏کند و از خدا سپاسگزاری می‏کند که بر او امامی را قائم فرمود و قیّوم و عهده‏دار امور او قرار داد که بر او مهربان و عطوف است و در این امر خیر، راهنمای او و عهده‏دار امر او و امدادکننده او و سبب افاضه فیض به او است. اللّهمّ انّ هذا منک و من محمد و آل‏محمد صلواتک علیهم اجمعین.

«* نماز جلد 1 صفحه 356 *»

اما شخص عاصی در هنگام معصیت باید شرمسار امامش و خجالت‏زده از ولیّش باشد که ولیّ دست او را گرفته و به سوء اختیارش او را به معصیت رسانیده که هم خدای ولیّ از این معصیت بیزار است و هم ولیّ و هم موجودات دیگر. اینجا اسمش را امداد نمی‏گذارند، اسمش را «خذلان» می‏گذارند. یعنی ولیّ ما را به حال خودمان رها کرده و وا گذارده. معنی وا گذارده و رها کرده این نیست که خودش رفع ید کرده باشد، دست برداشته باشد و ما را رها کرده باشد؛ بلکه نعوذباللّه معصیت هم که می‏کنیم و آنانی که کفر می‏ورزند، آنانی که شقاوت تحصیل می‏کنند، همه اینها باز هم به مقصد نمی‏رسند مگر آنکه ولیّ آنان را به مقصد می‏رساند. و اما صورت اول که مؤمن را هدایت می‏فرماید تا به خیر و کمال نائل شود، «توفیق» می‏نامند.

پس اهل بهشت خود را در بهشت‌ها که متنعِّم می‏بینند، به‌دست اولیاء و به‌دست ائمه هدی؟عهم؟ متنعّم می‏بینند. هر شخصی که در هر درجه‏ای از بهشت است، امیرالمؤمنین را کنار خود می‏بیند و می‏یابد که به‌دست امیرالمؤمنین به آن درجه رسیده و امام او و هادی او و موصِل او به مقصدش، وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه می‏باشد. اهل عذاب هم در عذاب می‏بینند که علی آنها را عذاب می‏کند و به‌دست علی عذاب می‏شوند و در هر درکی از درکات نیران قرار می‏گیرند می‏بینند که امیرالمؤمنین؟ع؟ ایشان را در آن درک قرار داده و در آن درک عذاب می‏کند. در زیارت حضرت عرضه می‌داریم: السّلام علیٰ نعمة اللّه علی الابرار سلام بر نعمت خدا بر همه نیکان و نیکوکاران، و نِقْمَتِه علیٰ الفُجّار([175]) و نقمت و عذاب خدا بر تمام فاجران و بدکاران.

در این لحاظ دوم، رکن رکوع در نماز اشاره است به مقام حضرت مجتبی صلوات اللّه و سلامه علیه؛ که خضوع در رکوع نسبت به قیام و تکبیرة‏الاحرام بیشتر

«* نماز جلد 1 صفحه 357 *»

است. معنای خضوع و خشوع همان توجه و اقبال به‌سوی خدای متعال است و معنای اقبال و توجه به خدای متعال، انقطاع و بریده‌شدن و جداشدن از خلق است. معلوم است که رکوع و سجود خضوعش نسبت به قیام بیشتر است. خضوع در رکوع نسبت به قیام بیشتر و نسبت به سجود کمتر است.

زندگانی امام مجتبی؟ع؟ دوره‏ای بود که بریده‌شدن آن بزرگوار از مردم و بریده‌شدن مردم از آن حضرت نسبت به زمان امیرالمؤمنین بیشتر شد. آن بزرگوار بیشتر تنها ماندند و غربت و مظلومیت برای آن بزرگوار نسبت به امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه علیه بیشتر ظاهر شد. اگرچه امیرالمؤمنین در اسلام اول مظلوم هستند که نسبت به آن بزرگوار ظلم شد ولی در زمان حضرت مجتبی ظلم دامنه‏اش وسیع‏تر شد و مهلت برای اهل طغیان بیشتر شد و زمینه اظهار ظلم برای معاویه ملعون بیشتر فراهم گردید. در زمان امیرالمؤمنین باز هم حضرت حرمت می‏شدند، بعلاوه پنج سال حضرت حکومت ظاهری داشتند، خلیفه گفته می‏شدند، اما امام مجتبی؟ع؟ در مظلومیتی به‌سر بردند که خدا می‏داند چقدر شدید بوده است.

از جمله ظلم‌هایی که بر آن بزرگوار وارد شده اینکه معاویه در زمان آن بزرگوار سبّ و لعن بر امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه را پایه‏گذاری کرد و در حضور حضرت در نمازها و در خطبه‏های نمازها به پدر بزرگوارشان سبّ و لعن می‏کردند و امام؟ع؟ صبر می‏فرمودند.

خلاصه، انقطاع و جداشدن حضرت از خلق، بریده‌شدن آن بزرگوار از خلق و توجه و اقبال به‌سوی خدای متعال در زمان ایشان نسبت به زمان امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه بیشتر بود. به همین جهت در این لحاظ دوم، مقام رکوع اشاره به مقام امام مجتبی صلوات‏اللّه‌علیه است.

اما در این لحاظ دوم، سجده اشاره به مقام حضرت سیدالشهداء صلوات‏اللّه‌علیه است که در زمان آن بزرگوار شدت و ابتلاء و گرفتاری زیاد شد و

«* نماز جلد 1 صفحه 358 *»

مظلومیت آن بزرگوار بی‏نهایت گردید و حادثه کربلاء پیش آمد و آن مظلومیت ــ که همه ‏مظلوم‌های عالم در امر حقّ و حقیقت از اولین و آخرین، شعاع آن مظلومیت بودند ــ در دوره آن بزرگوار واقع شد. از این جهت می‏شود گفت که انقطاع کامل و تمام از جمیع خلق و اتصال به حق متعال در مقامات و تعینات محمدی؟ص؟، در زمان حضرت سیدالشهداء و به‌وسیله حضرت سیدالشهداء انجام یافت و ظاهر گردید.

در دعاء به ما تعلیم داده‏اند که عرض کنیم: الهی هَبْ لی کمالَ الانقطاع الیک و اَنِرْ ابصار قلوبنا بضیاءِ نظرها الیک حتی‌تَخْرِقَ ابصارُ القلوب حُجُبَ النّور فَتَصِلَ اِلیٰ مَعدِنِ العَظَمَة و تَصیرَ ارواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدسک.([176]) عالی‏ترین مقام برای بنده، انقطاع کامل و بریده‌شدن او است از تمام خلق و متصل‌شدن او است به انوار قدس و جلال و انوار عظمت پروردگار. برای ما هم این دستور را داده‏اند که ما هم در دعاء بخوانیم و در دعاء از خدا این مقام و منزلت را بخواهیم که عالی‏ترین مقامات و عالی‏ترین منزلت‌ها است برای شخصی که سیر و سلوک دارد و در مقام بندگی در حرکت است.

الهی هَبْ لی کمالَ الانقطاع الیک خدایا به لطف و کرم خودت کمال بریده‌شدن از همه خلق را به‌سوی تو به من ببخشا؛ یعنی از همه بریده شوم و منقطع گردم و به هیچ‌چیز و هیچ‏کس دل نبسته باشم و به همه وجودم از خلق به‌سوی تو جدا شوم و به انوار تو متصل گردم. و اَنِرْ ابصار قلوبنا بضیاءِ نظرها الیک خدایا دیده‏های دل ما را به روشنیِ نگاه‌کردن به‌سوی تو نورانی کن، نگاه‌کردن به‌سوی تو دیده‏های دل ما را روشن و نورانی گردانَد. حتی‌تَخرِق ابصار القلوب حجب النّور خدایا آن‌قدر نورِ دیده دل‌های ما را زیاد گردان که نور دیده‏های ما بتواند حجاب‌های نوری بین تو و بین ما را بدرد و این حجاب‌ها و پرده‏های نوری را پاره کند. آن‌قدر نور دیده‏های دل‌های ما بر نور پرده‏ها و حجب نورانی که بین ما و تو است غلبه کند که همه آنها را بدرد. و تَصیرَ ارواحنا معلَّقةً

«* نماز جلد 1 صفحه 359 *»

بعزّ قدسک به جایی برسد که روح‌های ما از این عالم کنده شود و تعلقش را از این عالم بردارد و معلَّق شود ــ یعنی متصل گردد و تعلق یابد ــ به عزّ قدس تو و به مقام قدس تو که دارای عزت و عظمت و جلالت است.

اینها را به ما دستور داده‏اند که از خدا بخواهیم و بدانیم کمال بندگی به این کمال انقطاع است و حقیقت بندگی به همین است که انسان به‌طور کلی تمام جوانب وجودیش از همه خلق بریده شود و به انوار قدس ربوبی متصل گردد. وقتی که به ما این دستور را بدهند، معلوم است که در مقام خودشان محمد و آل‏محمد؟عهم؟ هم از خداوند این مقامات را تقاضا می‏کنند و در مقام بندگی و عبودیت از خدا می‏طلبند و همیشه این بزرگواران در صعود و ترقی هستند و با عبادات خود مراتب کمال را نسبت به درجات خود طی می‏کنند.

آن‏چنان نیست که بعضی فکر می‏کنند که این بزرگواران چون صاحب مقام عصمت کلیه و کمال کلی الهی هستند، دیگر برایشان ترقی نیست. چنین نیست، بلکه برای ایشان هم در هر مرتبه از مراتب بندگی و عبودیت ترقی و تکامل است. چطور به ما وعده داده‏اند که با نمازگزاردن ترقی می‏کنید، الصّلوة مِعراجُ المؤمن([177]) البته نمازگزار با نمازش ترقی می‏کند و کمال ایمانی پیدا می‏کند، آنگاه آیا ممکن است محمد و آل‏محمد؟عهم؟ که نمازگزاران حقیقی هستند به‌وسیله نمازهایشان ترقی نکنند و به‌واسطه طاعاتشان برایشان کمال پیدا نشود؟! البته این‏طور نیست، بلکه در هر مقام که بندگی دارند، نسبت به آن مقام و نسبت به آن بندگی مسلّماً برایشان تکامل هست، برایشان ترقی هست، برایشان صعود در مدارج خودشان هست.

هیچ‏کس از بندگان به مقام و منزلت ایشان نمی‏رسد و به ادنیٰ درجه مقام عبودیت و بندگی ایشان نخواهد رسید، با وجود این، برای خود ایشان در دنیا و برزخ و

«* نماز جلد 1 صفحه 360 *»

آخرت حدّ یَقِفی نیست، جایی نیست که توقف کنند و از آنجا بالاتر نروند، مرتب در ترقی هستند. رسول‏اللّه؟ص؟ می‏فرمودند: ربّ زِدنی فیک تحیّراً([178]) از خدا می‏خواستند که خدایا من در مقام بندگی و عبودیت تو و معرفت و تحیر در تو در هر درجه‏ای ‏که هستم، باز هم زِدْنی خدایا اضافه کن. خدا هم که به ایشان دستور داده که قُل ربّ زدنی عِلماً([179]) بگو ای پیغمبر که خدایا علم مرا زیاده گردان.

معلوم است علم که زیاد شد عمل زیاد می‏شود، عمل که زیاد شد باز علم زیاد می‏شود. بین عمل و علم، دَور است؛ یعنی ازدیاد علم بستگی دارد به ازدیاد عمل و ازدیاد عمل بستگی دارد به ازدیاد علم. علم زیاد شود عمل زیاد می‏گردد، عمل زیاد شود باعث زیادتی علم می‏شود. خوشا بر احوال آنانی که به آنچه که به آن عالم و دانا شده‏اند عمل می‏کنند؛ آن‏وقت خداوند علمشان را زیاد می‏گرداند.

پس این بزرگواران هم در مقام خودشان دارای ترقیاتند و ایشان هم می‏گویند: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ایشان هم دعاء می‏کنند. و در شئونات و تعینات محمدی؟ص؟، تعین حسینی تعینی بود که انقطاع کامل و تمام در دوره زندگانی او ظاهر گردید، که حادثه کربلاء و شهادت حضرت سیدالشهداء صلوات‏اللّه‌علیه باشد. چطور آن بزرگوار از تمام متعلقات خود و از خود بریده شد و از همه‌چیز حتی وجود مبارک خودش منقطع گردید! از هرچه که به او بستگی داشت بریده و جدا شد. و انقطاع کامل و تمام آن موقعی رخ داد که آن وجود مبارک حتی از خودش گذشت و آن جان عزیز را در راه خدا نثار کرد به آن‌طور نثارکردن و شهید شد به آن‌طور شهادت! دعاءِ ایشان یعنی دعاء حقیقت محمدیه به اینکه الهی هب لی کمال الانقطاع الیک در روز عاشوراء در صحراءِ کربلاء در آن لحظه‏ای فراهم شد که سر مطهر امام را از بدن

«* نماز جلد 1 صفحه 361 *»

مبارکش با آن کیفیت جدا کردند و او را به آن‌طور ظلمِ بی‏نهایت به شهادت رسانیدند.

مقام سجود و رکن سجود در نماز حال شهادت سیدالشهداء و انقطاع از خلق و اقبال و توجه به خدای متعال را حکایت می‏کند. نمازگزار در سجده به این لحاظ دوم، باید خود را مانند حضرت سیدالشهداء بداند که عکس آن بزرگوار در حال نماز در سجده‏کننده افتاده است و بداند در حالی است که این حال، کمال انقطاع الی‏اللّه است. از این جهت فرمودند اقرب و نزدیک‌ترین حالات بنده به خدا، حالت سجده است.([180])

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 362 *»

مجلس 34

 

(شب يکشنبه ـــ  25 ذيقعدة‌الحرام 1411 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

t نظری به مباحث گذشته

t نيت و مقام رسول‌الله؟ص؟

t تکبيرة الاحرام و مقام فاطمه؟عها؟

t قيام و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟

t رکوع و مقام امام مجتبی؟ع؟

t سجود و مقام امام حسين؟ع؟

 

«* نماز جلد 1 صفحه 363 *»

j

الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن

می‌فرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال

مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه

اتکائی  بر سرير  انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟  «الصلوة معراج المؤمنين»

بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.

سخن در شرح و بیان این فقره شریفه از کلمات و فرمایشات سیّد بزرگوار اعلی الله مقامه الشریف بود که چرا برحسب آیات و روایاتی که در فضل نماز رسیده، از نماز به اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین تعبیر آورده‌اند؟

علّت و سرّش از جهاتی عرض شد. از جمله اینکه اعمال و اذکار و افعال نماز آن‌قدر اعتدال دارد که هر فعلی را می‏شود گفت تمام افعال نماز است و تمام افعال نماز را می‏شود گفت یکی از آنها است. هر فعل و کاری از آن، کل افعال آن است و کل افعال آن هر یک از آنها است. و بنابراین هر یک از کارهای آن جامع مراتب خضوع و خشوع می‏باشد.

عرض شد که افعال نماز به‌خاطر این اعتدال، به جهات مختلف، حکایت‌کننده مراتب تعیّنات خمسه طیّبه؟عهم؟ می‏باشد که اگر از سجود به‌طرف تکبیرة‏الاحرام ملاحظه کنیم، عرض شد سجود مقام رسول‏اللّه؟ص؟، رکوع مقام امیرالمؤمنین، قیام مقام امام مجتبی و تکبیرة‏الاحرام مقام حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیهم است و نسبت جامعه یا همان نیت را که در نظر بگیریم، مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است. این افعال از این لحاظ، آن مقامات طیّبه را حکایت می‏کنند.

«* نماز جلد 1 صفحه 364 *»

همچنین بیان شد به‌حسب اعتدالی که در افعال نماز است، می‏توان به ترتیب دیگر ذکر کرد که نیت مقام رسول‏اللّه؟ص؟ است که به همان حقیقت طیّبه محمدیه؟ص؟ اشاره باشد که در جمیع تعیّناتی که برای این حقیقت است سریان دارد؛ مانند آنکه نیت در جمیع افعال نماز سریان دارد و همین نیت در هر مقامی‏به‌طوری ظاهر است. اصل نیت همان امتثال و اطاعت خداوند و توجه و التفات به‌سوی پروردگار است. می‏بینیم نیت جامعیت دارد؛ یعنی این امتثال و التفات در تکبیر طوری ظاهر می‏شود، در قیام طوری ظاهر می‏شود، در رکوع طوری ظاهر می‏گردد و در سجده طوری. همه این افعال مراتب خضوع و خشوع است که معنای خضوع و خشوع همان امتثال فرمان خداوند و التفات به حقِّ متعال است. حال حقیقت محمدیه؟ص؟ مقامی است که در تعیناتش ساری و جاری است، از این جهت نیت به مقام رسول‏اللّه؟ص؟ اشاره دارد.

همچنین تکبیر به مقام فاطمه زهراء؟سها؟ اشاره دارد. چون آخرین مراتب تعینات آن حقیقت، مقام فاطمیت است. و کبریائیت الهیه در این مقام به‌طوری ظاهر شده که از مقامات دیگر این‏طور ظاهر نگردیده؛ نه از جهت اینکه مقامات دیگر شایسته نبوده‏اند، بلکه از جهت علوّ مقام و رتبهٔ تعینات دیگر بالنسبه به تعیّن فاطمی؟سها؟. چون این تعین از نظر رتبه و درجه‏ای که برای خود آن تعینات است، از تمام آنها پایین‏تر است؛ همچنین مقام کبریائیت الهیه هم از سایر مقامات عظمت و جلال او پایین‏تر است، به همین جهت، کبریائیت حق از این مقام ظاهر گردید. پس تکبیرة‏الاحرام در نماز، مقام و منزلت حضرت فاطمه زهراء؟سها؟ را بیان می‏کند.

اما قیام، به مقام امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه اشاره دارد که مظهر ولایت کلیه است و اسم «القیّوم» حق متعال است و خدا در وصف او فرمود: قائِمٌ علیٰ کلّ نفس بما کسبت([181]) آن بزرگوار به مقام ولایت کلیه خود بر هر موجودی قائم است و

«* نماز جلد 1 صفحه 365 *»

قوام هر موجودی به مقام ولایت کلیه امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه بستگی دارد. هر موجودی در جمیع نیازمندی‌های چهارگانه و مقامات چهارگانه خلقت خود به ولایت بستگی دارد و آنها عبارت است از احتیاج به علت فاعلیه، علت غائیه، علت صوریه و علت مادیه. در جمیع این مقامات، همه موجودات به مقام ولایت قائمند.

و مقام ولایت آن‏چنان‌که از امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه ظاهر گردیده، از هیچ‏یک از تعینات ظاهر نشده؛ از این جهت آن بزرگوار را مظهر کلی ولایت کلیه گفته‌اند و هرجا سخنی از ولایت کلیه به‌میان می‏آید، امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه را نام می‏برند و از آن بزرگوار یاد می‏کنند که در این تعیّن علوی، مقام و منزلت حضرت بر سایر تعینات ایشان تفوّقی دارد. احادیثی هم در فضیلتش رسیده. وقتی که رسول‏اللّه؟ص؟ فضل حسن و حسین؟عهما؟ را می‏فرمودند، فرمودند: و ابوهما افضلُ منهما([182]) پدر این دو از این دو برتر است. این برتری از آن جهت است که آن‏چنان‌که از مقام امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه امر ولایت ظاهر گردیده است، از هیچ‏یک از تعیّنات دیگر ظاهر نشده. البته از این مطالب در فرمایشات بزرگان ما، مشایخ عظام+، در جاهای خودش به‌طور مفصل بحث شده، فعلاً به‌طور اجمال به این مسائل اشاره می‏کنیم.

پس آن حقیقتی که خدا در وصفش فرمود: قائِمٌ علیٰ کلّ نفس بما کسبت، همانی است که خودش هم فرمود: انا الواقِفُ علی الطُّتُنْجَین.([183]) آن بزرگوار است که قوام همه موجودات به مقام ولایتی او بستگی دارد و حالت قیام در نماز اشاره‏ای به این منزلت و مرتبت است.

او است که خداوند به زبان او با همه خلق سخن گفته و همه خلق به زبان او به درگاه خدا اظهار نیاز و فاقه کرده‏اند. پس مقام قیام در نماز بیان ربط موجود با مقام

«* نماز جلد 1 صفحه 366 *»

ولایت است؛ چه در گرفتن فیض و استمداد و چه در افاضه حق. هم استفاضه و استمداد از طرف بنده به‌واسطه مقام ولایت انجام می‏شود و هم افاضه و امداد از طرف حق متعال به‌وسیله مقام ولایت است. پس شخص نمازگزار در حال قیام باید متوجه باشد که خود را در نقش مقام ولایت ببیند و لباس امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه و وصف و اتّصاف حضرت را مشاهده کند و بداند قیام رمز این امر است.

بعد عرض شد مقام رکوع به این لحاظ مقام امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه است که در نماز تا حالت قیام مراتب خضوع و خشوع هست اما خضوع و خشوعی که از رکوع شروع می‏شود، نسبت به خضوع و خشوع‌های مراتبِ پیش، خشوع بیشتری را آشکار می‏کند و انکسار و تذلّل بیشتری را برای نمازگزار فراهم می‏کند. مقام رسول‏اللّه و مقام فاطمه زهراء و مقام امیرالمؤمنین سلام الله علیهم اجمعین مقامی بود که در آن مقامات، خضوع و خشوع آن‏چنان ظاهر نگردید که در وجود مبارک امام مجتبی ظاهر شد. امر این بزرگوار به‌حسب تاریخ زندگی ظاهری حضرت هم معلوم است که با رسول‏اللّه، امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء صلوات الله عليهم اجمعين فرق می‏کرد.

حرمت‌داری مردم از مقام نبوت به‌طوری بود که حتی منافقین بعد از استقرار امر حضرت نمی‏توانستند نفاق خود را ظاهر سازند، ترس بر آنها مستولی بود. نسبت به امیرالمؤمنین همین‏طور؛ گرچه او را خانه‏نشین کردند و به‌ظاهر چقدر ظلم بر او وارد ساختند، اما باز هم در دل هراسی از مقام آن حضرت داشتند و نسبت به آن بزرگوار تا اندازه‏ای حرمت‌داری می‌کردند. فاطمه زهراء همچنین؛ بیشتر نگرانی‏های آنها این بود که فاطمه در خانه علی است و می‏گفتند این امر مانع کار ما است؛ حرمت زهراء بر ما زیاد است. نمی‏توانستند صریحاً در مقام برآیند و نسبت به آن بزرگواران استخفاف و بی‏حرمتی کنند.

گرچه آن ملعون دومی که در اسلامِ ظاهری داخل شد، جرأتش و جسارتش از

«* نماز جلد 1 صفحه 367 *»

همه بیشتر و بی‏باکی و بی‏پروایی او از همه شدیدتر بود که همه ــ حتی خود اهل‌سنت ــ نوشته‏اند که در میان صحابه رسول‏اللّه؟ص؟، بدخوتر از دومی نبوده است.

ابن ابی‏الحدید و امثال او در دفاع از دومی و تبرئه‌کردنِ او نسبت به جرائمی که انجام داده، همین را می‏گویند که او طبیعتاً بدخلق بوده است نه اینکه این بدخلقی و جسارت‌ها و جرأت‌هایش براساس بی‏ایمانی و بی‏دینیش باشد. این‏طور او را تبرئه می‏کنند که او به خشونت طبع مبتلا بوده؛ به‌اصطلاح ما بدخلق بوده. اگر نسبت به رسول‏اللّه؟ص؟ در حال احتضار و در موقع طلبیدن دوات و قلم جسارتی کرده و یا اگر به امیرالمؤمنین توهینی کرده، نسبت به فاطمه زهراء جسارتی ورزیده، همه براساس این طبع او بوده که طبیعتاً بدخلق بوده نه اینکه بی‏دین و بی‏ایمان باشد.([184]) این‏طور او را تبرئه کرده‏اند که خدا همه‏شان را با همین دومی محشور کند و در درکِ او با او معذّب باشند که هستند.

در هر صورت، بقیه ظاهراً حرمت‌داری می‏کردند. اما از زمان امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه در اثر صلحی که با معاویه فرمودند، مظلومیت حضرت شدت یافت و حتی دوستان حضرت نسبت به حضرت جسارت‌ها می‏کردند، جرأت‌ها نشان می‏دادند و آن‏چنان وجود مبارک حضرت را آزار می‏دادند که حتی دوستان به ایشان به‌عنوان ذلیل‏کننده مؤمنین خطاب می‏کردند و اشکال‌ها، انتقادها و اعتراض‌ها بر صلح حضرت داشتند.([185]) در مقابل، آن بزرگوار حلم می‌فرمودند و جهل جهّال و سفاهت سفهاء را متحمل می‏شدند. با لطف خوش، حُسن خُلق و رویه حسنه خود، آنان را متذکر می‏فرمودند که این صلح من باعث حفاظت خون شما گردید، باعث حفاظت خون فرزندان و خانواده‏های شما شد. درست است که به‌حسب ظاهر شما

«* نماز جلد 1 صفحه 368 *»

مذلّتی می‏بینید اما خیر شما و ما، در این بود؛ خیر و صلاح دین خدا در این بود.([186])

مرتبه خضوع و خشوع در مقامات حقیقت محمّدیه؟ص؟ و تعینات آن حقیقت طیبه، آن‏چنان از وجود مبارک امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه ظاهر گردید که از سایر مقامات ظاهر نشد. بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، بعد از آن ضربه‏ای که بر ران مبارکش وارد کردند، بعد از آن‌همه نَکْث بیعت‌ها و مخالفت‌ها که نمودند، در آخر حضرت صلح فرمودند. بعد از قرار صلح، وجود مبارکشان تصمیم گرفتند که از کوفه به‌طرف مدینه حرکت کنند. خبر در شام به معاویه رسید. اطرافیان معاویه از معاویه خواستند که حال که حسن مجتبی؟ع؟ تصمیم رفتن به مدینه دارد و در اثر صلح ــ نعوذباللّه ــ این ذلت بر او وارد شده، او را به شام بطلب، بخواه که به اینجا بیاید تا ما ــ نعوذباللّه ــ گَرد ذلت را بر رخساره حسن مشاهده کنیم و در مجالس تو حاضر شویم و او را طعن زنیم و بر او عیب جوییم.

معاویه ابتداءً از این کار اجتناب می‏کرد و حاضر نمی‏شد؛ چون می‏دانست که امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه امامند، اجمالاً می‏دانست که از نظر فصاحت، بلاغت، قدرت بیان و علم الهی کسی نمی‏تواند این بزرگواران را مخذول و مقهور کند. ولی آنها اصرار کردند. به‌واسطه اصرار آنها، معاویه مجبور شد و حضرت را طلبید و دعوت کرد که قبل از تشریف‌بردن از کوفه به‌طرف مدینه، به شام بیایند. حضرت هم تشریف بردند. در آن مجالسی که آنجا برگزار می‌شد تشریف می‏بردند. آن افراد چه طعن‌ها می‏زدند، چه جسارت‌ها می‏کردند و آن بزرگوار با کمال حسن خلق و حلم، جواب همه را می‏گفتند آن‏چنان‌که آبرو برای هیچ‏یک از آنها باقی نگذاردند.

اما این امر بود که آن بزرگوار در مجالسی می‏نشستند که در آن مجالس، برای امیرالمؤمنین صلوات‏اللّه‌علیه و خاندان رسالت، نعوذباللّه صریحاً عیب بیان می‏شد.

«* نماز جلد 1 صفحه 369 *»

افرادی به‌مانند عمروعاص ــ خدا لعنتش کند ــ نفاق دیرینه خود و حِقد و حسد قدیمی خود را اظهار می‏کردند و وجود مبارک امام مجتبی؟ع؟ ابتداءً سکوت می‏فرمودند و بعد هم با کمال لطف و حسن خلق جواب می‏دادند و مجلس تمام می‏شد.([187])

در تاریخ اسلام شروع عیب‏جویی بر مقام علی صلوات‌الله‌علیه و طعن‏زدن بر خاندان رسالت به‌وسیله منافقین این امت، از زمان امام مجتبی شروع شد وگرنه در زمان امیرالمؤمنین که کسی جرأت این امور را نداشت. معاویه در اواخر زندگی حضرت در اثر جنگ‌ها و پیشامدها گاه‌گاهی نامه‏هایی جسورانه به حضرت می‏نوشت و بر حضرت عیب‌هایی می‏گرفت. از جمله مثلاً می‏نوشت تو با خلفاء گذشته حسادت داری.([188]) یک‌چنین نکاتی را می‏گفت اما صریحاً لعن‌کردن، سبّ‌کردن و سایر جسارت‌ها، در زمان امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه آغاز گشت و بسیاری از آنها در حضور وجود مبارکش انجام گردید.

حضرت برای امر خدا و دین خدا این خضوع را شروع فرمود. سر مبارکش را پایین می‏انداخت، خطیب بر منبر رسول‏اللّه در مسجد کنار قبر رسول‏اللّه کنار گوش رسول‏اللّه؟ص؟ صریحاً بر امیرالمؤمنین لعن می‏کرد و سبّ می‏نمود.([189]) مروان بن حکم ملعون به‌وسیله شخصی جسارت‌هایی را خطاب به حضرت پیغام داد. آن‌قدر جسورانه صحبت کرده بود که آن شخص رویش نمی‏شد خدمت حضرت عرض کند. فرمودند تو واسطه هستی، بگو. او ناچار شد پیغام را گفت. فرمودند در جواب بگو اگر تو راست می‏گویی خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ می‏گویی خدا تو را بیامرزد.([190]) مرحوم آقای کرمانی­ می‏فرماید تحمل و صبر و سکوت امام حسن مجتبی صلوات‌الله‌علیه

«* نماز جلد 1 صفحه 370 *»

اعظم از شهادت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه است.([191]) تا آنکه در آخر امر، حضرت را مسموم ساختند و حضرت از دنیا رحلت فرمودند. پس اجمالاً رکوع اشاره است به مقام خضوع و خشوع امام مجتبی؟ع؟، و حکایت‏کننده موقعیت تعیّن حَسَنی در تعیّنات خمسه طیّبه سلام الله علیهم اجمعین می‏باشد.

در این لحاظ، سجود اشاره است به مقام حسین صلوات‌الله‌علیه؛ که معلوم است امر خضوع و خشوع به درگاه الهی در بی‏نهایتِ خود، از مقام سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه ظاهر گردید. نمازگزار در موقع سجده باید اجمالاً متذکر این امر شود که الآن متّصف به صفت حسینی است، منوّر به نور حسین است و در لباسی است که آن لباس شایسته مقام تعیّن سیدالشهداء است. او ساجد حقیقی است که به‌حقیقتِ سجود، به درگاه خدا سجده کرد، هم در باطن امر و هم در ظاهر امر.

در باطن که معلوم است آن تعین تعینی بود که از عالم ذرّ پذیرفت که در راه خدا از همه‌چیز بگذرد و هرچه را که دارد نثار راه رضای خدا گرداند. تعین حسینی از عالم ذر، تعین محو و فناء فی‌اللّه و دادنِ هستی و متعلقات هستی در راه رضای خدای متعال شد. این به‌حسب باطن، که مقام خضوع و خشوعش به درجه‏ای رسید که تمام کسانی که دارای خضوع و خشوع به درگاه خدا شده‏اند، از جهت توجه به حسین است و فضل خضوع و خشوع آن بزرگوار است که در همه خاضعین و خاشعین اولین و آخرین افتاده و از برکت انکسار او است که دل‌های اهل ایمان منکسر شده و به نعمت عبودیت و عبادت حقیقی نائل می‏گردند. عرض کردم بعضی‏ها درباره نماز سیدالشهداء در روز عاشورا گفته‏اند:

گر نماز آن بود که آن مظلوم کرد   دیگران را زین عمل محروم کرد

من عرض کردم نه، بلکه «دیگران را زین عمل مرحوم کرد». با آن نماز، با آن خضوع و

«* نماز جلد 1 صفحه 371 *»

خشوع، وسیله رحمت برای همه شد. همه اهل نجات به‌برکت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه، به نجات و به عبادت و بندگی خالص الهی رسیده و می‏رسند.

به‌حسب ظاهر هم سجده‏ای که حضرت سیدالشهداء کرد، هیچ‏یک از تعینات محمّدیه چنین سجده‏ای نکردند. آن سجده همان سجده‏ای بود که بعد از آنکه سنگ به پیشانی نازنینش اصابه کرد و خون بر روی مبارکش جاری گردید، خواست با دامن پیراهن خون‌ها را از چشم‌های نازنینش پاک کند، تیری بر دل نازنینش زدند. آن‌چنان آن تیر اصابه کرد که سر تیر از طرف پشت حضرت خارج شد. تیر را از پشت سر کشیدند خون از دو طرف جاری شد. دیگر به‌حسب ظاهر تاب سواری نیاوردند. اما به‌حسب واقع باز در اثر تجلی خداوند در چهره رسول‏اللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء و امام مجتبی؟عهم؟ و به‌شکرانه رسیدن به این مقام و منزلت، حضرت به هیأت سجده از روی اسب بر زمین قرار گرفتند. آن پیشانی شکسته را روی زمین گذاردند، آن هم بر آن خاک مقدس، خاک کربلاء با آن مقام و آن منزلت.

آن سجده چه سجده‏ای بود که از اولین و آخرین کسی چنین سجده‏ای برای خدا نکرده و نخواهد کرد. این است که مقام سجده در نماز وصف حسین است، رسم حسین است، نام و نشان حسین است، حکایت امر حسین است و بیان‏کننده مقام و تعیّن حسینی در مقامات خمسه طیّبه محمد و آل‏محمد صلوات‌الله‌علیهم اجمعین است.

خدا را قسم می‏دهیم به‌حق آن سجده‌کننده حقیقی ــ حضرت سیدالشهداء ــ و به‌حق آن سجده‏ای که در روز عاشورا داشت که خداوند ما را هم از نمازگزاران به‌حساب بیاورد، و از شفاعت محمد و آل‏محمد؟عهم؟ ما را بهره‏مند فرماید، عنایاتشان و الطافشان را شامل حالمان بفرماید، درجات مشایخ ما عالی است متعالی گرداند، و به ایشان جزاء خیر عنایت کند، و در فرج و ظهور امر مبارک امام زمان صلوات اللّه و سلامه علیه تعجیل فرماید.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* نماز جلد 1 صفحه 372 *»

فهرست مطالب

 

 

مجلس اول

توحید عبادت و سرمایه فطری آن ……………………………………………..4
مجلس دوم

مراتب جهات عبادت و سرشت توحیدی ……………………………………. 14
مجلس سوم

معاصی نوعی شرک‌ورزیدن به خداوند است…………………………………  24
مجلس چهارم

مرحله ابتدائی «توحید عبادت»…………………………………………….  34
خداوند اهل تقوی است……………………………………………………  38
مجلس پنجم

مرحله متوسّط «توحید عبادت»…………………………………………….. 45
مراحل عالیه «توحید عبادت»………………………………………………  54
مجلس ششم

مراحل عالیه «توحید عبادت»………………………………………………  57
مجلس هفتم

«توحید عبادت» صورت انسانیّت و بر هیئت نور است……………………….  68
«شرک» صورت شیطانیّت است…………………………………………….  69
نماز و حدود ولايت………………………………………………………… 75
مجلس هشتم

نيت، تکبيرةالاحرام، قيام و قرائت…………………………………………..  79
حمد و سوره………………………………………………………………. 83
مجلس نهــم

رکوع، سجود، تعداد رکعات، تشهد و سلام……………………………………  91
مجلس دهــم

تجلّی نماز در عبادات دیگر…………………………………………………  102
رکوع مظهر کامل خضوع حقیقی است………………………………………  104
مجلس يازدهم

نماز اصل خضوع و جامع مراتب آن است……………………………………. 112
خضوع مقدماتی و خضوع حقیقی ………………………………………….  114
تمام قرآن در سوره حمد است………………………………………………  116
مجلس دوازدهم

هماهنگی دل با بدن در اظهار خضوع………………………………………  124
کیفیت گذاردن دست‌ها بر زانو در رکوع و رمز آن……………………………..  127
شرافت سمت راست در نوع کارها………………………………………….  128
راست و چپ از امور اعتباری نیستند……………………………………….  130
مجلس سيزدهم

کیفیت رکوع رمز رسیدن به درجه خاضعان است……………………………  135
کیفیت‏ گذاردن دست‌ها بر  زانوها در رکوع و موقعیت عقل……………………  137
عوامل تضعیف و يا تقويت عقل…………………………………………….  141
مجلس چهاردهم

رکوع و رخصت ورود به درجه خاضعان……………………………………..  147
توجه به موقعیت عقل و عوامل تقویت آن…………………………………..  148
ذکر رکوع و سجود و سرّ تسبیح بودن آن………………………………………  151
مجلس پانزدهم

رکوع بیان مساوی‌بودن بنده با خاک است………………………………….  158
نقش قسمت عمده بدن در هیأت رکوع…………………………………….  159
مجلس شانزدهم

ذکر رکوع…………………………………………………………………. 164
فضیلت تسبیح…………………………………………………………..  164
تکرار ذکر…………………………………………………………………  166
سجود ثمره رکوع است…………………………………………………….  167
سجود رمز «فناء باللّه» است نه «فی اللّه»……………………………………..  169
کیفیت قرار گرفتن دست‌ها بر زمین و سرّ آن………………………………….  171
اِرْغامِ اَںݧݐْـف در حال سجود………………………………………………….  172
مجلس هفدهم

سرّ هیأت سجده در نماز ………………………………………………….  174
سرّ دو سجده در هر رکعت نماز…………………………………………….  177
سجده اظهار فناء و موت اختیاری است…………………………………..  178
مجلس هجدهم

تشهد و عرضه‌شدن بر مقام ولایت………………………………………….  185
عرضه عبودیت بر میزان آن………………………………………………..  186
سرّ هیأت تشهد…………………………………………………………..  190
مجلس نوزدهم

تشهد و عرضه‌شدن بر خدای متعال……………………………………….. 197
سرّ  نشسته‌بودن در حال تشهد……………………………………………..  204
مجلس بيستـم

تشهد و عرضه بر ولیّ وقت…………………………………………………  208
تأثیر هیأت‌ها در جلب معنویت…………………………………………….  211
هیأت قرآن……………………………………………………………….. 213
آثار معنویت‌ها……………………………………………………………  214
طاعات را باید محترم شمرد………………………………………………..  217
مجلس بيست‌ويکم

عرضه‌شدن بر خدا در قیامت………………………………………………  220
سرّ گفتن شهادتین در تشهد……………………………………………….. 221
پاک‌شدن از گناهان………………………………………………………  224
معناى سلام، سلام اول…………………………………………………… 228
مجلس بيست‌ودوم

معنای هیأت تشهد……………………………………………………….  232
شهادت سوّم و چهارم…………………………………………………….  233
معنای سلام، سلام اول، سلام دوم و سوم…………………………………..  234
مجلس بيست‌وسوم

هیأت اعمال در نماز رمز مراتب خضوع و بیان حدود توحید و ولایت است……  243
حدود انسانیت…………………………………………………………… 245
علّت دو رکعتی و سه رکعتی و چهار رکعتی بودن نمازها……………………..  246
حکم نماز و روزه در سفر نزد اهل سنّت…………………………………….  248
مجلس بيست‌وچهارم

مراتب خضوع و خشوع در نماز…………………………………………….  254
سرّ اجهار و اخفات در نمازها………………………………………………  256
تفاوت اذان و اقامه……………………………………………………….  259
معنی قد قامت الصلوة……………………………………………………  262
مجلس بيست‌وپنجم

معنی کلمه «عبد» و اشتقاق آن……………………………………………  265
تجلی نماز در اعمال عبادی دیگر………………………………………….. 267
معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»………………………………….  268
اشتقاق لفظ انسان……………………………………………………….  271
نماز امت‌های گذشته و نماز این امت……………………………………..  272
مجلس بيست‌وششم

تکالیف شرعیه و رشته‏های مختلف علوم…………………………………  275
اعمال شرعيه و آثار اخروى آنها……………………………………………. 279
معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»…………………………………..  281
رابطه نماز و مقامات خمسه طیبه؟عهم؟ ……………………………………..  282
عبودیت رسول‌اللّه؟ص؟ و عداوت دشمنان………………………………….  284
مجلس بيست‌وهفتم

سجود و مقام رسول‌اللّه؟ص؟ ………………………………………………..  287
رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟ …………………………………………….  288
قيام و مقام امام مجتبى؟ع؟………………………………………………. 289
تکبيرة‌الاحرام و مقام امام حسين؟ع؟………………………………………. 290
نيّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟……………………………………………. 291
بيان وجه ديگرى در تطبيق ارکان نماز با مقامات خمسه طيبه؟عهم؟……………. 292
نيّت و مقام رسول‌الله؟ص؟………………………………………………….. 292
تکبيرة‌الاحرام و مقام فاطمه؟عها؟……………………………………………. 293
قيام و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟……………………………………………… 294
رکوع و مقام امام مجتبى؟ع؟………………………………………………. 294
مجلس بيست‌وهشتم

مقامات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ به اعتبارات مختلف……………………….  297
ارکان نماز در رابطه با مقامات ايشان؟عهم؟…………………………………… 299
سجده و مقام رسول‌الله؟ص؟………………………………………………… 299
رکوع و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟………………………………………………. 302
رسول‌الله؟ص؟ ذکر اعلاى خدا است…………………………………………. 303
على؟ع؟ نبأ عظيم است………………………………………………….. 303
مجلس بيست‌ونهم

جهت عبادت در نماز مقامات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است………………… 309
سجود و ذکر «الاعلىٰ»……………………………………………………… 310
رکوع و اسم «العظيم»………………………………………………………. 311
مجلس سی‌ام

سجود و مقام رسول‌الله؟ص؟………………………………………………… 319
رکوع و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟……………………………………………… 319
قيام و مقام امام مجتبى؟ع؟………………………………………………. 323
تکبيرة‌الاحرام و مقام امام حسين؟ع؟……………………………………… 324
نيّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟…………………………………………… 326
مجلس سی‌ويکم

بیان وجه‏دیگری در تطبیق ارکان نماز با مقامات خمسه طیبه؟عهم؟ …………… 331
معنای اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة………………………… 332
معنای «بعضها من بعض»……………………………………………….. 334
نیّت روح ارکان است…………………………………………………….. 338
مجلس سی‌ودوم

نیّت و مقام رسول‏اللّه؟ص؟ …………………………………………………. 342
تکبیرة‏الاحرام و مقام فاطمه؟عها؟…………………………………………….344
قیام و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟ ……………………………………………..  346
مظهر اسم «القیوم»……………………………………………………….. 347
هدایت نبـوی و هدایت ولـوی …………………………………………….  347
سرّ تعبیر به متکلم مع‏الغیر در آیه شریفه کلاً نمدّ… ………………………..  350
مجلس سی‌وسوم

اتصال خمسه طيبه؟عهم؟ به حق و انقطاع ايشان از خلق ……………………   353
قيّوميت ولى و هدايت وَلَوى ………………………………………………  354
رکوع و مقام امام مجتبى؟ع؟  ………………………………………………356
سجده و مقام امام حسين؟ع؟……………………………………………. 357
مجلس سی‌وچهارم

نظرى به مباحث گذشته…………………………………………………   363
نيت و مقام رسول‌الله؟ص؟…………………………………………………. 364
تکبيرة‌الاحرام و مقام فاطمة؟عها؟…………………………………………… 364
قيام و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟……………………………………………… 364
رکوع و مقام امام مجتبى؟ع؟ ……………………………………………..  366
سجود و مقام امام حسين؟ع؟…………………………………………….. 370

([1]) بحارالانوار ج100 ص287 و 330

([2]) همان ص305

([3]) دعاء کمیل، مصباح کفعمی ص556

([4]) بحارالانوار ج7 ص99 و 219

([5]) قال الصادق؟ع؟: حدثنی ابی عن ابیه؟عهما؟ ان الحسن بن علی بن ابی‌طالب؟ع؟‏ اذا ذكر العرض على الله تعالی‌ذكره شهق شهقة یُغشىٰ عليه منها. (بحارالانوار ج43 ص331)

([6]) بحارالانوار ج3 ص333: باب عرض الاعمال علیهم؟عهم؟

([7]) همان ج94 ص3

([8]) بحارالانوار   ج91 ص142 (مناجاة التائبين)

([9]) بحارالانوار  ج70 ص73

([10]) یونس: 81

([11]) انفال: 8

([12]) کفایةالمسائل ج1 ص253

([13]) بحارالانوار ج46 ص122

([14]) کفایةالمسائل  ج1 ص226

([15]) سأل الشامی اميرالمؤمنين؟ع؟ عن الثور ما باله غاضٌّ طرفَه لايرفع رأسه الى السماء؟ قال: حياءً من الله عزّوجلّ، لما عبد قوم موسى العجل نكس رأسه‏. (بحارالانوار ج13 ص208) ــ ظاهراً این جریان باید هنگام آفرینش این حیوان باشد که به زبان حال، او این‌گونه خلقت را، از جهت شرم و حیاء از خداوند خواستار شده است.

([16]) کفایةالمسائل ج1 ص244

([17]) بحارالانوار ج7 ص99 و 219

([18]) مریم: 39 و بحارالانوار ج7 ص59

([19]) بحارالانوار ج78 ص17

([20]) طارق: 9

([21]) بحارالانوار ج7 ص179

([22]) بحارالانوار ج3 ص333: باب عرض الاعمال علیهم؟عهم؟

([23]) بحارالانوار ج49 ص98

([24]) همان  ج23 ص338 و 349

([25]) عن ابی‌الحسن موسی؟ع؟ قال: انّ اللّه عزّوجلّ غَضِبَ علی الشیعة فخیّرنی نفسی او هم، فوَقَیتُهم واللّه بنفسی. (الکافی ط ــ الاسلامیة ج1 ص260)

([26]) بحارالانوار ج70 ص73

([27]) بحارالانوار ج6 ص20

([28]) بحارالانوار ج24 ص351 و ج67 ص114

([29]) طٰهٰ: 108

([30]) جاثیه: 28 و 29

([31]) بحارالانوار ج92 ص56

([32]) غاشیه : 25

([33]) بحارالانوار ج24 ص267 و 272

([34]) زیارت جامعه کبیره: بحارالانوار ج102 ص129

([35]) بحارالانوار ج95 ص369

([36]) عنکبوت : 49

([37]) مدینة المعاجز ج5 ص349، بحارالانوار ج27 ص255

([38])جواهرالحکم ج6 (شرح الخطبة الطتنجیة) ص341و468

([39]) بحارالانوار ج82 ص197

([40]) حدیقة‏الاخوان، حدیقه487 و 695

([41]) قال ابوعبدالله؟ع؟: يا اباهارون الاقامة من الصلاة فاذا اقمتَ‏ فلاتتكلم و لاتؤم بيدک. (وسائل‌الشیعة ج5 ص396)

([42]) بحارالانوار ج88 ص111

([43]) «الثالثة: اختلفوا  فى من سبق الى بقعة من المسجد او احد المشاهد المشرفة … و استظهر  بعضهم جواز التصرف فى بقعة حجرها احد اذا قامت الصلوة و احتاجت تسوية الصفوف اليها عملاً بالاخبار الدالة على النهى عن التخلل و الفرج فى الصفوف و استحباب المسارعة الى سدها و الدالة على الامر بتسويتها مطلقاً فاذا وضع رجل رحله فى مکان ثم اقيمت الجماعة و لم‌يأت صاحبه و کان مخلاً بالصف يؤخر الرحل و يصلى و ليس التصرف فى الرحل بهذا المقدار حراماً فانه ليس عدواناً على ماله و انما هو عمل بالنصوص على ما عرفت. و فيه ان تسوية الصفوف مستحبة و لاشک ان الامام لايأمر بالمستحب و ان کان مستلزماً لمحرم و التصرف فى مال الغير  يحتاج الى دليل و تفسير الغصب باستيلاء اليد عدواناً تفسير منهم و فى النص لايحل لاحد ان‌يتصرف فى مال غيره بغير اذنه و التصرف اعم فيشکل جواز تأخيره بل لايبعد تحريمه الى ان يأتى صاحبه فيصلى امامه او خلفه و يترک موضع الرحل خاصة و عن بعضهم تردد فى الضمان اذا رفع الرحل ثم تلف و لايبعد فانه بمنزلة اللقطة فاذا وقع فى يده يجب عليه رده الى صاحبه و فى‌ الاثر فى اللقطة لاتمسها بيد و لا رجل و لعل الوجه عدم الاذن من المالک.» (مجموعة‌الرسائل 51، رساله فقه‌الصلوه ص231ــ 229)

([44]) حج: 32

([45]) جاثیه : 28

([46]) جاثیه: 29

([47]) کهف: 49

([48]) قرآن محشّیٰ در ذیل آل‌عمران: 23 و یونس: 15(بحارالانوار ج23 ص210) و جاثیه: 29

([49]) زیارت آل‌یس؟عهم؟ ــ بحارالانوار ج102 ص82 و 94

([50]) کفایةالمسائل ج1 ص253

([51]) تعبیر به «شهادتین» به‌حسب اصطلاح است. در واقع معلوم است که دو شهادت اوّل، اسلام ظاهری را نتیجه می‏بخشد و اما نجات اخروی بستگی به دو شهادت دیگر دارد که «اَشهَدُ اَنّ علیّاً و الائمةَ من وُلده و فاطمة الصدیقة اولیاءُ الله، و اَنّ ولیَّهم ولیُّ الله فاُوالیٖه و عدوّهم عدوّ الله فاُعادیٖه» باشد.

([52]) بحارالانوار ج6 ص23

([53]) بحارالانوار ج45 ص14

([54]) کفایةالمسائل ج1 ص253

([55]) کفایةالمسائل ج1 ص254

([56]) دعاء کمیل، مصباح کفعمی ص556

([57]) کفایةالمسائل ج1 ص255

([58]) جاثیه : 28

([59]) دعاء کمیل، مصباح کفعمی ص556

([60]) بحارالانوار ج7 ص327

([61]) کفایةالمسائل ج1 ص255

([62]) ممتحنه: 4

([63]) شرح‌القصیدة ص230

([64]) بحارالانوار ج71 ص405

([65]) مستدرک‌الوسائل ج3 ص248

([66]) وسائل‌الشیعة ج4 ص14 و 15 و 32 و 33

([67]) ابراهیم: 25

([68]) بحارالانوار ج80 ص174

([69]) بحارالانوار ج80 ص205 و 209 و 210

([70]) عنکبوت: 43

([71]) وسائل‌الشیعة ج4 ص17

([72]) همان ص49،50،53 و   ج5 ص467 (رجوع شود به پاورقی صفحه 85)

([73]) بحارالانوار ج82 ص263

([74]) بقره: 185

([75]) بحارالانوار ج96 ص325

([76]) همان  ص323 و 328

([77]) کنز العُمّال ج8 ص555

([78]) بحارالانوار ج82 ص263

([79]) اِسراء: 78

([80]) بحارالانوار ج82 ص263

([81]) قرآن محشى در ذيل بقرة: 109، اعراف: 170، توبه: 54، رعد: 22، ابراهیم: 31 و…

([82]) مؤمنون : 2

([83]) بحارالانوار ج84 ص264

([84]) کفایةالمسائل ج1 ص226 و ص240 و ص244

([85]) کفایةالمسائل ج1 ص230

([86]) بحارالانوار ج85 ص78 ــ الغَلَس: ظلمة آخر اللیل

([87]) وسائل‌الشیعة ج4 ص200 ــ  بحارالانوار ج83 ص63

([88]) بحارالانوار ج82 ص335

([89]) همان ج83 ص67

([90]) بحارالانوار ج85 ص83

([91]) همان ص78

([92]) کفایةالمسائل ج1 ص218

([93]) کفایةالمسائل ج1 ص212

([94]) همان ص21

([95]) همان ص216

([96]) کفایةالمسائل ج1 ص219و 319

([97]) کفایةالمسائل ج1 ص219

([98]) لغت «عبد»، معیاراللغة ج1 ص319

([99]) بحارالانوار ج16 ص335

([100]) لغت «انس»، معیاراللغة ج1 ص552

([101]) السبع الطِّوال: هفت سوره طولانی قرآن که بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه می‌باشد.

([102]) بحارالانوار ج16 ص335

([103]) وسائل‌الشیعة ج4 ص13

([104]) کفایة‏المسائل ج2 ص224 و 225

([105]) همان ص224

([106]) همان ص224 و 225

([107]) بحارالانوار ج96 ص255

([108]) الانوار النعمانیة (ط بیروت، 1429هـ ق)  ج2 ص204

([109]) جن: 19

([110]) فتح: 2

([111]) بحارالانوار ج16 ص222 و 264

([112]) بحارالانوار ج18 ص176

([113]) این مجلس قبل از مجالس بعدی بوده که مطالب به‌طور فشرده و مختصر بیان شده و در مجالس بعدی تفصیل داده شده است. البته مقداری از مطالب تکرار گردیده ولی نظر به اینکه به‌طور اختصار بازگو شده است، در این چاپ اضافه گردید.

([114]) بحارالانوار ج85 ص105                                                                         (2)  کفایةالمسائل ج1 ص243

([115]) بحارالانوار ج25 ص22

([116]) مواعظ مرحوم آقای شریف طباطبائی­ در اسرار حج، ماه رمضان 1293هـ ق، موعظه دوم ص45

([117]) عوالم العلوم ج11ــ قسم2ــ فاطمة؟عها؟ ص933

([118]) دیوان امیرالمؤمنین؟ع؟ و جواهرالحکم ج3 ص94و 99 و صحیفةالابرار ج2 ص329

([119]) شعراء: 218

([120]) شعراء: 219

([121]) اشاره به آیه33 سوره رعد: أ فمن هو قائم علی کل نفس بما کسبت.

([122]) بحارالانوار ج25 ص20                                                   (3) بحارالانوار ج44 ص24 و 29 و 58

([123]) بحارالانوار ج44  ص2 و 19 و 30

([124]) همان ج43 ص344

([125]) همان ج43 ص352 و منهاج‌البراعة فی شرح نهج‌البلاغة ج19 ص164

([126]) زیارت جامعه کبیره، بحارالانوار ج102 ص130

([127]) بحارالانوار ج3 ص283

([128]) عوالی اللئالی ج4 ص103 ــ ارشادالقلوب دیلمی ج1 ص91 باب22

([129])بحارالانوار ج102 ص82 و 94 (زیارت آل‌یس؟عهم؟)

([130]) بیّنه: 7

([131]) بحارالانوار ج35 ص345 و …

([132]) نبأ: 1 ــ 4

([133]) بحارالانوار ج7 ص327

([134]) آل‏عمران : 190

([135]) بحارالانوار ج1 ص227

([136]) همان

([137]) مواعظ ماه مبارک رمضان 1296 هـ ق، موعظه پانزدهم، ص271

([138]) مصباح‏الشریعة، فی العبودیة

([139]) بحارالانوار ج25 ص22

([140]) فصل‌الخطاب ج2 ص358

([141]) دروس مبارکه، یکشنبه 26شوال 1299هـ ق ــ مواعظ ماه رمضان1310هـ ق، مجلس ششم و…

([142]) بحارالانوار ج36 ص1 تا ص4

([143]) نبأ: 1 ــ 5

([144]) و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض الخ (نمل: 82)

بحارالانوار ج39 ص242و243و244 و ج53 ص48و52و69و112

([145]) بحارالانوار ج25 ص22

([146]) بحارالانوار ج40 ص162

([147]) نبأ: 1 ــ 5

([148]) التبیان ج10 ص238

([149]) بحارالانوار ج36 ص1 تا ص4

([150]) اقبال الاعمال (ط ــ القدیمة) ج1 ص60

([151]) 36موعظه از صد موعظه مرحوم آقای کرمانی/، موعظه اول و…

ما لِلهِ آیةٌ اکبر منّی (بحارالانوار ج36 ص1)

([152]) بحارالانوار ج25 ص17

([153]) عوالم العلوم ج11ــ قسم2ــ فاطمة؟عها؟ ص933

([154]) دیوان امیرالمؤمنین؟ع؟ و جواهرالحکم ج3 ص94 و صحیفةالابرار ج2 ص329

([155]) بحارالانوار ج74 ص49

([156]) بحارالانوار ج43 ص179

([157]) زیارت جامعه کبیره، بحارالانوار ج102 ص130

([158]) حدید: 12

([159]) شرح الزیارة الجامعة، ج1، شرح قوله؟ع؟ «و سلالة النبیین» و…

انا من احمد؟ص؟ کَالضَّوءِ من الضّوء. (بحارالانوار ج21 ص26 و ج38 ص80)

([160]) بحارالانوار ج43 ص316

([161]) رسول خدا؟ص؟ فرمودند: فاطمة بضعة منّی و انا منها. (بحارالانوار ج43 ص202و204)

([162]) بحارالانوار ج38 ص296

([163])و قد روی انّ عمر خرج فی شهر رمضان ليلاً فرأى المصابيح فی المسجد، فقال: ما هذا؟ فقيل له: انّ الناس قد اجتمعوا لصلوة التّطوّع، فقال: بدعة و نعمت‏ البدعة. (بحارالانوار ج31 ص7)

([164]) 28موعظه از صد موعظه مرحوم آقای کرمانی­، موعظه دهم

و مواعظ مرحوم آقای شریف طباطبائی­، ماه مبارک 1317هـ ق، موعظه بیستم و…

([165]) بحارالانوار ج92 ص184

([166]) شعراء : 218 و 219

([167]) شرح تهذیب المنطق ص7

([168]) انسان: 3

([169]) بلد: 10

([170]) مائده: 99

([171]) اِسراء : 20

([172]) بحارالانوار ج25 ص20

([173]) اِسراء: 71

([174]) بحارالانوار ج25 ص17

([175]) بحارالانوار ج100 ص305

([176]) بحارالانوار ج94 ص99

([177])جواهرالحکم ج10 (ترجمة الصلوة) ص65

([178]) الفطرة السلیمة (چ مشهد) ج2 ص249

([179]) طٰهٰ: 114

([180]) بحارالانوار ج85  ص131 و 163

([181]) رعد: 33

([182]) بحارالانوار ج37 ص60 و 90

([183]) مشارق انوار الیقین، الخطبة الطتنجیة

([184]) شرح نهج‏البلاغه ج‌‌1 ص183 و ج2 ص27

([185]) بحارالانوار ج44 ص24 و 29 و 58

([186]) بحارالانوار ج44  ص2 و 19 و 30

([187]) بحارالانوار ج44  ص70

([188]) همان ج33 ص108

([189]) همان ج43 ص344

([190]) همان ج43 ص352 ـــ  منهاج‌البراعة فی شرح نهج‌البلاغة ج19 ص164

([191]) مواعظ محرم‌الحرام 1266هـ ق، مجلس چهارم