نماز اعظم ارکان دین
جلد اول – قسمت دوم
سید احمد پورموسویان
«* نماز جلد 1 صفحه 184 *»
مجلس 18
(شب سهشنبه ـــ 29 شوالالمکرم 1411 هـ ق)
t تشهد و عرضهشدن بر مقام ولايت
t عرضه عبوديت بر ميزان آن
t سرّ هيأت تشهد
«* نماز جلد 1 صفحه 185 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
مراتب خضوع و خشوع در نماز، به سجده منتهی میشود که نمازگزار در سجده اینقدر در مراتب خضوع و خشوع ترقی کرده که برای او حالت فناء دست میدهد بهطوری که در نزد ظهور نور علوّ الهی کاملاً مضمحل است. این اضمحلال و فناء با حالت سجده اظهار میشود. نمازگزار باید متوجه باشد که حالت سجده حالت اظهار فناء و اضمحلال او است در نزد یکچنین ظهوری از ظهورات الهی.
حالت تشهد، رمز است برای بیان رسیدن به پیشگاه ولیّاللّه مطلق و عرضهشدن بر مقام ولایت. کسی که یک دوره سیر و سلوک را انجام داده، یک دوره مراحل عبودیت را طی کرده، حال باید خود را بر نسخه اصلی عبودیت عرضه کند. آن نقشی که از خود اظهار کرده و یا بر لوح وجود خود ترسیم نموده، اینک باید آن نقش را با تابلو اصل مطابقت کند. خود را و مراتب تکاملی خود را بر وجود مبارک امام صلوات الله و سلامه علیه عرضه بدارد که او اصل عبودیت است و حقیقت عبودیت از او است و عبد حقیقی، وجود مبارک ولیّاللّه مطلق، امام بهحق، امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است. خود را بر جمیع شئونات عبودیت که در او بارز و آشکار است عرضه بدارد. او در مقامی است که همه باید خود را بر او عرضه بدارند، او میزان اعمال است.
«* نماز جلد 1 صفحه 186 *»
خدا روزی فرماید در حرم مطهرش در نجف اشرف عرضه میداریم: السّلام علیٰ میزانِ الاعمال.([1]) آنموقعی که در آن حرم مقدس میایستیم، این عبارت را عرض میکنیم. چه حرمی است و چه زیاراتی درباره امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه از ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین رسیده است! الحمدلله رب العالمین این زیارات همهاش خزائن علم و مخازن حکمت و معرفت است که ائمه سلام الله علیهم اجمعین به ما تعلیم فرمودهاند و در نزد آن قبر مطهّر و ضریح منوّر عرضه میداریم. و همچنین برداشتهای نورانی مشایخ عظام ما+ از این زیارات شریفه همهاش مخازن حکمت و خزائن معارف است. الحمدلله رب العالمین. خدا ایمان و تسلیم و تصدیقداشتن این مضامین شریفه دعاها و زیارات وارده از ائمه معصومین؟عهم؟ را از ما نگیرد.
یکی از جملاتی که در زیارات حضرت رسیده همین است که عرضه میداریم: السّلام علیٰ میزان الاعمال سلام بر تو که وسیله سنجش همه اعمال بندگان هستی. نیکان با تو سنجیده میشوند و به وفاق با تو و موافقت با حدود ولایت تو مشخص میگردند و بَدان هم به تو سنجیده میشوند یعنی به خلاف با مقامات و شئونات ولایتی تو شناخته میشوند. از این جهت تو برای همه نیکان رحمتی و تو برای همه بَدان عذابی.([2])
پس بعد از آنکه نمازگزار یک دوره سیر و سلوک را طی کرده و مراتب خضوع را پیموده و مرتبه فناء برایش دست داده، حال باید خود را بر ولیّاللّه عرضه بدارد. این عرضهشدن بر ولیّاللّه دو عرضهشدن است: یک عرضهشدنِ عمومی و کلی و اضطراری است که در صحرای قیامت خواهد بود که اولین و آخرین، انبیاء، اوصیاء، مؤمنین، صالحین و کفار، همه و همه خواهنخواه در محشر کبریٰ بر مقام ولایتیِ
«* نماز جلد 1 صفحه 187 *»
امیرالمؤمنین؟ع؟ عرضه میشوند. هیچکس نمیتواند در آنجا خود را از این عرضه باز دارد و خود را از این عرضه معاف کند و از آن فرار کند؛ نشدنی است. و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حکومتِک.([3]) انبیاء و اوصیاء بر او عرضه میشوند! هیچکس نمیتواند خود را از این عرضه معاف کند. آن بزرگوار بر منبر وسیله یک درجه پایینتر از مقام رسولاللّه؟ص؟ قرار میگیرد و لواء حمد بهدستور رسولخدا؟ص؟ به دست امیرالمؤمنین؟ع؟ داده میشود. سایر ائمه؟عهم؟ هم بر همان منبر قرار دارند و آن بزرگوار که حامل لواء حمد است، در این مسألهݘ عرضهشدنِ خلایق، مَعروضِ کل است، مَعرَضِ کل است، همه بر او عرضه میشوند.
«یوم العَرْض علی اللّه» که در روایات رسیده،([4]) روزی که همه بندگان بر خدا عرضه میشوند، در واقع عرضه بر ولیّ خدا است. چون ذات مقدس خداوند منزه است از آنکه مَعرَض باشد و چیزی و کسی بر ذات او عرضه شود. حتی محمد؟ص؟ بر ذات خداوند عرضه نمیشود، با اینکه میدانیم در نزد خدا از محمد؟ص؟ بندهای بالاتر و دارای مقام عالیتر نیست. با وجود این، آن بزرگوار بر خدا عرضه نمیشود و با خدا تطبیق نمیگردد. او خودش عرضهدارنده است. محمد؟ص؟ خلایق را بر مقام ولایتی امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه عرضه میدارد. یکی از اسماء روز قیامت «یوم العَرض علی اللّه» است که وقتی اولیاء از این امر یاد میکردند متزلزل میشدند، بدنشان به لرزه درمیآمد، رنگشان میپرید و از یاد این امر ــ که روز قیامت روز عرضهداشتن همه اعمال است، ــ مضطرب میشدند.([5]) طاعات، حسنات، مبرّات و نعوذباللّه سیّئات،
«* نماز جلد 1 صفحه 188 *»
خلاصه اینکه آنچه انسان کسب کرده و آنچه که در این دار دنیا بهدست آورده، یعنی آنچه که خودش خود را بر آن متصف ساخته، نقشی که بر خود زده و رنگی که به خود گرفته است، همه بر خدا عرضه میشوند؛ «یوم العَرض علی اللّه». از برکات تعالیم مشایخ عظام+ میدانیم که عرضه بر خدا یعنی عرضه بر ولیّ خدا.
آن را عرضه کلی و عام میگویند که همگی از اولین و آخرین بهطور اضطراری بر صاحب ولایت کلیه عرضه میشوند.
اما در این دنیا صالحین، اهل تقویٰ، اهل مراقبت و مواظبت، آنانی که در فکر ترقی خود هستند، آنها در سیر و سلوکها و در ترقیات خود، خود را بر شئونات ولایتی عرضه میدارند. صبح و شام خود را بر امام خود عرضه میکنند؛ چون میدانند هر صبح و شام نامه عملشان بر امامشان عرضه میشود.([6]) این امر را میدانند. عرضهشدن نامه عمل بر امام، یعنی عرضهشدن صحنه و صفحه نفس که از طاعات چه کسب کرده یا نعوذباللّه از سیّئات چه بر لوح وجود خود ثبت کرده است. نامه طاعات و مبرّات و یا معاصی، بر امام وقت، بر حجت خدا، هر صبح و شام عرضه میشود. حال اهل صلاح و تقویٰ، اهل سیر و سلوک و مواظبت و مراقبت، خود را در هر صبح و شام بر شئونات ولایتیِ امامشان عرضه میکنند. امام خود را حاضر و شاهد و ناظر میبینند و رضای او را میدانند. فالحقّ ما رضیتموه و الباطل ما سَخِطتموه و المعروف ما امرتم به و المنکَر ما نَهَیتم عنه.([7]) در زیارت بقیّةاللّه صلواتاللهعلیه به حضرت عرضه میداریم ای امام من، حق آن است که شما آن را پسندیدهاید و باطل آن است که شما آن را دشمن میدارید و معروف و پسندیده آن است که شما به آن دستور دادهاید و میدهید و ناپسند آن است که شما از آن نهی فرمودهاید و ما را از آن
«* نماز جلد 1 صفحه 189 *»
بازداشتهاید. جمیع شئون ولایتی معصومین؟عهم؟ روشن است که در همین اموری است که اجمالاً میدانیم.
آنانی که در دین اهل مراقبت و مواظبتند و در فکر ترقی و تکاملیافتن و صعود در درجات علیین میباشند، آنها بهتر از ما و بیش از ما و دقیقتر از ما به شئونات ولایتی امام آگاهند. آنها هر صبح و شام خود را بر شئونات ولایتی امام وقت و حجت مطلق الهی عرضه میدارند. آنچه موافق میبینند خدا را بر آن شکر میکنند و ازدیاد توفیق و تسدید را از امامشان طلب مینمایند و آنچه خلاف میبینند گریهها میکنند، اشک میریزند، توبه و انابه دارند و در مقام سرزنش خود برمیآیند؛ چه سرزنشهای جانسوزی دارند و بر خود ملامتها میکنند! خوشا بر آنها که وقتی در مقام ملامت خود برمیآیند چه حالات خوشی دارند! به امامشان عرضه میدارند آقا در مقابل این بدیهایی که کردهایم و خلافهایی که مرتکب شدهایم، تو هم حق داری ما را سرزنش کنی. آقا اینقدر ما را سرزنش کن و اینقدر ما را ملامت کن تا از ما راضی شوی. لک العُتبیٰ حتیتَرضیٰ([8]) آقا هرچه میخواهی بگو، هر ملامتی و سرزنشی میخواهی بفرما؛ بجا است، خیلی من بدم، خیلی بد کردهام. اینقدر ملامتم کن تا دل مبارکت از من راضی شود.
برای اهل مواظبت و مراقبت این حالت هست که اسمش را «عرضههای اختیاری» میگذارند؛ یعنی در هر شب و در هر روز قیامت خود را برپا میسازند. حاسِبوا انفسَکم قبل اَنتُحاسَبوا([9]) خودتان را به معرض حساب درآورید قبل از آنکه در معرض حساب عمومی و همگانی قیامت درآیید. خوشا به حالشان. این را عرضه اختیاری میگویند.
نمازگزار هم با پیمودن مدارج کمال و مراتب خضوع و خشوع و بهدستآوردن
«* نماز جلد 1 صفحه 190 *»
مرتبه فناء، یعنی تمامشدن دوره سیر و سلوکش و رسیدن به نتیجه، حال برایش موقعیتی فراهم میشود که عملاً خودش را در این نقش ولایت و در تابلویی که در آن حدود ولایت را ترسیم کرده، بر نسخه اصلی باید عرضه بدارد و در مقام عرضه برآید. حالِ تشهد بعد از سجدهها در رکعت دوم و رکعت آخر نماز، حالِ عرضه اختیاری است و تمرین و رمزی است که نمازگزار عملاً آن را انجام میدهد و باید متذکر باشد و بداند که یکی از مراحل سیر و سلوک و ترقی، عرضهداشتن بر ولیّ و بر امام است. تشهد به این معنی است.
در تشهد بهطور متورِّک مینشیند که با همین متورکنشستن، درک خود را نسبت به ولایت و عظمت ولایت اظهار میکند. پای راست مثل دست راست و سمت راست، علامت و رمز عقل است؛ و عرض شد که عقل، ظهور و نور همان عقل کل است که مقامی از مقامات و شئونات محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهم اجمعین است. پس پای راست حکمش این است. حال باید پای چپ خود را از زیر رانهای خود خارج کند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد که در حال تشهد به حالت تورّک باشد. معنای این عمل این است که من به کمک عقل و نیروی هدایتی که از امامم یافتهام، حق را شناختهام و برای حق ارزش قائلم، باطل را هم شناختهام و برای باطل هیچ ارزشی قائل نیستم. من به حق احترام میگذارم، هرچه باشد، بزرگ یا کوچک، به نفع من یا به ضرر من. و به باطل هیچ احترام نمیگذارم و حرمتی برای باطل قائل نیستم، کوچک یا بزرگ باشد، به نفع من باشد یا به ضرر من؛ فرق نمیکند. من حق را بر باطل مسلط میکنم و بهبرکت حق و نیروی حق، بر مغز باطل میکوبم و باطل را باطل میدانم و حرمتگذاری به او را صحیح نمیدانم.
در حالت تورّک که روی پای راست را بر کف پای چپ میگذارد، معنایش این است که خدایا من باطل را به نیروی حق میراندم و حق را به میراندن باطل زنده نگه
«* نماز جلد 1 صفحه 191 *»
داشتم و غالب و مسلط نمودم. تا باطل نمیرد، حق آنطوری که باید، جان نمیگیرد؛ و تا حق احیاء نشود، باطل اضمحلال و فناء پیدا نمیکند. پس شخص نمازگزار در حال تشهد با انجام تورک، به حقّانیت جمیع حقها از بزرگ و کوچک اقرار کرده، همه حقها از ابتداء آفرینش تا آخر را حرمتداری کرده و به همه حقها احترام گذارده؛ و همچنین جمیع باطلها از بزرگ و کوچک از گذشته و حال و آینده، همه را بیارزش و غیرمحترم بهشمار آورده که باید فانی شود و ارزش بقاء و زندهماندن را ندارد. وضع باطل این است؛ هر طور باشد، هرچه باشد، از هر کس، در هر وقت.
پس این حالت شریف رمزی است که نمازگزار باید حرمتش را بدارد و این نقش را تا جایی که ممکن است انجام دهد. حالت تورک را از دست ندهید که خود این حالت موجب آن میشود که خداوند رحمت خود را بر نمازگزار نازل کند؛ چرا؟ چون خود را به صفت خدا متصف کرده و به نقش خدایی درآمده است. کار خدا این است، انّ اللّهَ لایُصلِح عمل المفسدین([10]) لِـیُحِقَّ الحقَّ و یُبطِلَ الباطل.([11]) این کار یکی از کارهای الهی است. مؤمن نمازگزار نیز در حال تشهد با انجام تورک، خودش را به این صفت متصف میکند و میگوید خدایا من هم که بنده تو هستم، به این سنت تو استنان جسته و از این روش تو استقبال میکنم. خدایا من این کار تو را میپسندم، من این کار تو را دوست دارم و من هم به این سنت تو و روش ربوبیت تو اقتداء میکنم.
مؤمن باید به سنّتهای الهی احترام بگذارد، به سنتهای الهی اقتداء کند، به سنتهای رسولاللّه؟ص؟ اقتداء کند، به سنتهای ائمه هداة معصومین سلام الله علیهم اجمعین اقتداء نماید و خود این اقتداءکردن باعث جلب رحمت و آمرزش و وسیله شمول نعمتها و رضای خدا خواهد بود.
«* نماز جلد 1 صفحه 192 *»
پس این حالت و این نقش هم چون رمز این مطلب است، باعث میشود که رحمتها و عنایتهایی را جلب کند، خداوند از این بنده راضی میشود و به این کارش خشنود میگردد و او را بنده خود و احترامگذارنده به سنت الهی میشمرد. این امر تورک بود.
همچنین نمازگزار در حال تشهد باید به دامن خود نگاه کند و به جای دیگر نباید نگاه کند، دستها روی زانو قرار بگیرد نه سر زانو، دستها نباید کنار بدن افتاده باشد، دستها روی زانو گذارده میشود([12]) که همین حالت گذاردن دستها روی زانو، بیان خضوع و خشوع دیگری است که این خضوع و خشوع لازمه جمیع مراتب است و بنده هرچه هم که ترقی میکند، نباید آن را از دست بدهد. بنده هرچه ترقی کند، نباید از خضوع و خشوع فراموش کند. خداوند او را ترقی میدهد، پس نباید غرور و عُجب او را بگیرد و برای اینکه اظهار کند که خدایا غروری مرا نگرفته، عُجبی بر من عارض نشده و در اثر اینکه تو رفعت مقام به من دادهای و مرا بهبرکت این خضوع و خشوع بالا بردهای و به حد فناء رسانیدهای و حال هم عرضه بر ولیّ را نصیبم کردهای، خدایا من هم خضوع و خشوع خود را فراموش نمیکنم، من بندهام، شرمسارم، ذلیلم، به درگاه تو مسکنت دارم. برای اظهار خضوع و خشوع، دستها را روی زانو میگذارد و چشمها را به دامن میاندازد.
پایینانداختنِ چشم، خضوع و حیائی است که لازمه مؤمن است. مؤمن نوعاً اینطور است. وجود مبارک حضرت سجاد؟ع؟ از اوصافشان همین بود که چشمهای مبارکشان نوعاً به پایین افتاده بود و کمتر به اشخاص نگاه میکردند؛ از این جهت اشخاص هم جرأت نداشتند که در اثر هیبت حضرت به رخساره مبارکش نگاه کنند،
«* نماز جلد 1 صفحه 193 *»
از شدت آن هیبت الهی و جلالی که خداوند بر رخساره مبارک حضرت ظاهر ساخته بود. «یُغْضیٖ حَیاءً و یُغضیٰ مِن مَهابَتِه.»([13]) فَرَزْدَق در شعر خود در وصف حضرت سجاد؟ع؟ گفت: «یُغضیٖ حیاءً» امام؟ع؟ چشمهای مبارکشان پایین افتاده است، یعنی به کسی خیره نگاه نمیکنند.
این خیره نگاهکردن خیلی بد است! بیاندازه بد است! مؤمنین باید تمرین کنند که به یکدیگر خیره نشوند. حتی در موقعی که عصبانی هستند، خشمگینند و ناراحتند ــ در آنوقت طبیعی است که چشمها خیره میشود، ــ حتی در آن موقع همت کنند، سعی کنند، تمرین کنند که خیره نشوند. امان از چشمِ خیره! خیلی بد است! اینکه این دستورها داده شده که مثلاً در حال قیام به مُهر و موضع سجود نگاه کنند،([14]) یعنی چشمهایشان را بهطرف آسمان خیره نکنند، حیاء کنند.
حدیثی به خاطرم آمد. مقدمهای عرض کنم؛ گاوها هیچوقت سرشان را بهطرف آسمان بلند نمیکنند، همیشه سر گاو فروافتاده است و چشمهایش هم پایین و بهطرف زمین است. دیده نشده که گاو بهطرف آسمان سر بلند کند. اگر نظام آفرینش را بخواهیم در نظر بگیریم، گاو میبایست خلقتش مستوی باشد، سرش بالا و راست باشد. ولی خداوند میدانست که این حیوان ــ بهطوری که خدا میداند ــ اطلاع پیدا میکند که گروهی در قوم موسی گوسالهپرست میشوند و بتی به شکل گاو ساخته و میپرستند. از آن وقت شرمش آمد، از خدا حیاء کرد و دیگر از شرم و حیاء بهطرف آسمان چشم بالا نکرد؛ چرا؟ چون بهشکل او بتی ساخته شده و پرستیده شده و به ساحت وحدت الهی و توحید خدایی جسارت شده است. از این جسارت شرمنده شد. مفاد آن حدیث این است که امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند چون قوم موسی گوساله را
«* نماز جلد 1 صفحه 194 *»
پرستیدند، گاو از حیاء و شرم دیگر بهطرف آسمان سر بالا نکرد.([15])
خیرگی خیلی بد است! پناه به خدا میبریم، خداوند حالت خضوع و خشوع و ذلّت را هیچگاه از ما نگیرد. در حال قنوت به کف دستها نگاه میکنیم، چشمها را بهطرف آسمان یا جای دیگر خیره نمیکنیم. خواهنخواه نگاه به کف دست، چشم را پایین میآورد و حالت خضوع و خشوعی در چشم دیده میشود. میفرمایند در حال سجده بهطرف سر بینی نگاه کنید([16]) و بهتر و نزدیکتر به خضوع و خشوع است که چشمها در حال سجده بهنیت اظهار خضوع و خشوع فروافتاده باشد.
خیلی نعمت خوبی است. خوشا به حال آنانی که سعی میکنند این حالت را از دست ندهند، به یکدیگر خیره نشوند و با بیحیائی به یکدیگر نگاه نکنند. این امر امر شریفی است. «یغضیٖ حیاءً» امام سجاد؟ع؟ چشمهای مبارکش را پایین میانداخت، به کسی خیره نمیشد؛ چرا؟ «حیاءً». آخر او از چه کسی حیاء کند؟! از چه کسی شرم کند؟! اصلاً چرا شرم کند؟! شرم مال ما است ولی آن بزرگوار برای تعلیمْ این کار را انجام میداد. و بعلاوه سنّت امامتیِ او بر این جاری شد که باید خاضع و خاشع باشد و در مقام عبودیت باشد. و بعلاوه حادثه کربلا مگر حال و حوصلهای میگذارد و آن غم بزرگ مگر اجازه میدهد که شخص چشمش را خیره کند و به اینسمت و آنسمت نگاه داشته باشد؟! مصیبتزده غم حسین صلواتاللهعلیه دل به جایی ندارد؛ به کجا نگاه کند؟!
«* نماز جلد 1 صفحه 195 *»
فرزدق در وصف حضرت گفت: «یغضیٖ حیاءً» حضرت چشمهای مبارکش را از جهت حیاء و برای حرمتداری از اشخاص پایین میانداخت، آنها را محترم میشمرد و به آنها خیره نمیشد. «و یُغضیٰ مِن مَهابَتِه» اما دیگران که در حضور حضرت بودند، نمیتوانستند چشمهایشان را بالا کنند و به رخساره مبارکش نگاه کنند؛ چرا؟ «من مهابته» از این جهت که در رخساره مبارکش هیبت بود، خدا آن بزرگوار را باهیبت و باجلالت قرار داده بود. بهعکس اینیکه مشهور است که میگویند زینالعابدین، امام بیمار و چه و چه؛ و سعی میکنند طوری حضرت را معرفی کنند که نعوذبالله حضرت ذلیل بودند. نه، حضرت جلالتی داشتند که مردم نمیتوانستند چشمهایشان را بر رخساره حضرت بیندازند.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 196 *»
مجلس 19
(شب چهارشنبه ـــ 30 شوالالمکرم 1411 هـ ق)
t تشهد و عرضهشدن بر خدای متعال
t سرِّ نشستهبودن در حال تشهد
«* نماز جلد 1 صفحه 197 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
عرض شد در نماز مراتب خضوع و خشوع به مقام فناء منتهی میشود که سجده یک اشاره و رمزی از مقام فناءِ اهل طاعت است.
ایشان مراتب خضوع و خشوع را به حدی میرسانند که فانی میشوند بهمعنای اینکه دیگر برای خود وجودی وجدان نمیکنند و مستغرق بحر توحید میگردند به این معنی که نور علوّ الهی، نور مقام علوّ پروردگار در آنها ظاهر میشود و بر آنها متجلی میگردد و اثری از آثار انّیّت در وجود ایشان باقی نمیماند. مرحله سجود تمام میشود.
بعد از آن عرض شد که حالت تشهد حالت عرضهداشتن بر مقام ولایت کلیه است که شخص نمازگزار با پیمودن یک دوره حدود ولایت و ترسیمکردن نقش ولایت بر لوحه وجود خود، اکنون خود را بر نسخه اصل و بر تابلو اصلی عرضه میدارد که مقام ولایتِ ولیّ مطلق، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه باشد. این آخرین مرحله از مراحل نماز است که رمز و حکایت است از آخرین مرحلهای که بندگان آن مرحله را باید طی کنند که مرحله عرضه بر خدای متعال و حَشْر عمومی و قیامت همگانی است؛ آن محشری که اولین و آخرین در آنجا مجتمع میشوند و بر خدای متعال عرضه میشوند.
«* نماز جلد 1 صفحه 198 *»
اسم آن روز را در فرمایشات «یوم العَرْض علی اللّه» فرمودهاند؛([17]) روز عرضهشدن بر خدای متعال است. حال تصور کنید در آنجا بعد از عرضه بر خدا برای بندگان چه حالاتی خواهد بود و بهحسب آن حالات، اسمهایی برای روز قیامت گفته شده؛ «یوم الحسرة»،([18]) «یوم النّدامة»،([19]) «یومَ تُبلَی السَّرائر»،([20]) نهانیها آشکار میشود، حسرت بندگان شروع میشود، ندامت و پشیمانی برای آنها فراهم میگردد. «یوم الفَزَعِ الاکبر»([21]) روز نگرانی و هول و هراس بزرگ است. این نامها در فرمایشات برای آن روز رسیده و اینها از جهت حالاتی است که در آن روز برای بندگان فراهم خواهد شد.
اجمالاً نمازگزار چون متوجه است و به معاد عقیده دارد، پس در تشهد باید به یاد آن روز بیفتد، آن روز که بهطور اضطرار روز عرضه بر خداوند است که همه خواهنخواه باید در آن محشر حاضر شوند، به جمیع مراتب خود در آنجا باشند و به جمیع اعمالشان بر خدا عرضه گردند. این را «عَرضِ علی اللّه بهطور اضطرار» میگویند.
اما اهل مراقبت و اهل سیر و سلوک، اقلاً در هر صبح و شام برای خودشان این حالت را دارند و بر خود قرار میدهند که خود را بر خدای خود عرضه بدارند، خود را بر ولیّ خدا عرضه بدارند، همانطور که فرمودهاند در هر صبح و شام اعمال شما بر امام وقت عرضه میشود([22]) و میدانیم امام؟ع؟ بر تکتکِ ما مُشرِف میشوند. معنی عرضهداشتن این است که امام؟ع؟ بخصوص بر تکتک ما مشرف میشوند و آن بزرگوار لوح نفس ما را قرائت میفرمایند. آنچه از اعمال انجام دادهایم بر لوح نفس ما
«* نماز جلد 1 صفحه 199 *»
ثبت شده است، همان نامه عمل ما است؛ همان را امام میخوانند. آنچه از اعمال ما که در شب انجام شده بههنگام صبح میخوانند و از صبح تا شب هرچه انجام شده در اول مغرب میخوانند.
باید متذکر باشیم و لااقل در این دو وقت به استغفار بپردازیم، به توجه به اماممان بپردازیم. از کارهایی که کردهایم و به آن واسطه صفحه و لوح نفس را کدر کردهایم برای ما حالت ندامتی باشد. از آن کدورتها و از آنچه که بر لوح نفس ما ثبت شده ندامتی داشته باشیم. در صبح مخصوصاً، بعد از نماز صبح یا قبل از نماز صبح، توجهی به مولای خود داشته باشیم و متوجه باشیم که موقع عرض عمل ما بر آن بزرگوار است و غروب هم همینطور قبل از نماز مغرب یا بعد از نماز مغرب به حضرت توجه نماییم و عرضه بداریم که آقا به نظر عفو بر نامه عمل ما نگاه بفرمایید، به نظر اِغماض آن را ملاحظه بفرمایید و به نظر اصلاح به طاعات سر و دست و پا شکسته ما نظر فرمایید.
امام رضا؟ع؟ در سفری که به خراسان میآمدند به جنازه يکى از دوستانشان برخورد کردند، حضرت تشییع جنازه فرمودند، برای او دعاء کردند، در مراسم تدفینش حاضر بودند و دعاء میفرمودند. راوی عرض میکند آقا مگر شما این شخص را میشناختید؟! فرمودند هر صبح و شام نامه اعمال شما بر ما عرضه میشود و نمیشود ما شما را نشناسیم و از کارهای شما بیخبر باشیم.([23]) در حدیثی میفرمایند وقتی که در نامه عمل شما طاعات میبینیم مسرور میشویم و از خدا برای شما توفیق میخواهیم؛ و هرگاه در نامه عمل شما معصیت میبینیم غمگین میشویم، اندوهگین میگردیم بر اینکه چرا شما معصیت کردهاید و برای خود خشم خدا را فراهم ساختهاید؟!([24]) همچنین
«* نماز جلد 1 صفحه 200 *»
از مجموعه فرمایشاتشان استفاده میشود که میفرمایند شماها که طاقت تحمل عقاب و مکافات الهی را ندارید، چرا بر خودتان رحم نمیکنید؟! چرا مرتکب معاصی میشوید که به واسطه این معاصی مستحِق عقوبت شوید، اموال و جانهایتان در معرض خطر قرار بگیرد، بلاها بر جان و مالتان وارد شود، امنیت شما سلب شود، گرانیها برایتان پیش آید و مشکلات عمومی برای شما فراهم گردد.
گاهی هم عنایت میفرمایند و آن مواقعی که کار شیعه به خطر میکشد، ــ همانطور که در مورد وجود مبارک موسیبنجعفر؟عهما؟ میدانیم،([25]) ــ چون امر مشکل میشود، در آنجاها خود این بزرگواران عقوبت را متحمل میشوند و بار معاصی شیعه را به دوش مبارک خود میکشند و برای آمرزش ایشان و رفع بلاء و مصیبت و گرفتاریها از ایشان، خودشان به انواع مصائب مبتلا میگردند. رأفتشان و رحمتشان چنین اقتضاء میکند.
ما هم در این روزگار که در دوره امامت حجة بن الحسن امام زمان صلواتاللّهعلیه بهسر میبریم، خیلی بجا است که اقلاً در صبحها و شبها متذکر باشیم، یاد کنیم که اعمال ما بر آن بزرگوار عرضه میشود و ما خود را که خوب میشناسیم، از خودمان که خوب خبر داریم، آن بزرگوار این اعمال ما را که میبینند چقدر محزون میشوند! لااقل برای رفع حزن حضرت و اظهار شرمندگی از اینکه آن بزرگوار را محزون میسازیم، عرض سلامی داشته باشیم، عرض توجهی داشته باشیم، از خدا برای آن بزرگوار طلب صلوات و رحمت و سلام کنیم و از خدا بخواهیم که خدایا بهبرکت عنایت او و توجه و لطف و احسان او ما آمرزیده شویم. اینگونه عَرْضها را باید داشته باشیم.
اهل سیر و سلوک و مراقبت به این امر خیلی اهمیت میدهند، آنقدری که حتی اعمال خود را در روز یادداشت میکنند و شب مینشینند محاسبه میکنند و
«* نماز جلد 1 صفحه 201 *»
بعد از محاسبه خود را محکوم میکنند که این کار من بیجا بود، آن کار من نادرست بود، چرا آنجا اینقدر بیشتر حرف زدم؟! چرا در اینجا بیجهت وقتم را تلف کردم؟! مرتب خودشان را مؤاخذه میکنند، بر خودشان خشم میکنند و چهبسا برای خود جریمهها قرار میدهند. مثلاً برای این غذای اضافی که خوردم یا این سخن اضافی که گفتم یا این قدم اضافی که برداشتم یا چه و چه و چه، یک روز باید روزه بگیرم، یا دو روز باید روزه بگیرم، یا یک جزء قرآن باید تلاوت کنم و آن را خدمت امام زمانم هدیه کنم و از حضرت طلب عفو کنم. در این محاسبهها برای خود جریمهها قرار میدهند و اینها خیلی لازم است. اینها عرضهداشتن اختیاری است.
حاسِبوا انفسَکم قبل اَنتُحاسَبوا([26]) قبل از اینکه در معرض حساب عمومی الهی درآیید و کار شما به روز قیامت بکشد، خودتان در مقام حساب خود برآیید و امر خود را روشن کنید، جرائم خود را مشخص کنید، از آن جرائم توبه کنید. اگر قابل تلافی است تلافی کنید و از فوتشدن طاعات و مبرّات و حسنات نادم باشید، حسرت داشته باشید. اگر از اینکه طاعات و حسنات از دست شما رفته و یا خدای نکرده به معاصی گرفتار شدهاید، الآن آتش حسرت و ندامت در دلهای شما مشتعل شود و آتش ندامت و حسرت دلهای شما را بسوزاند و اشکهای چشم شما بهواسطه این آتش ندامت از چشمهایتان بریزد، گناهان شما آمرزیده میشود و طاعاتِ ازدسترفته برای شما تلافی میشود و آنگاه برای شما قیامت برپا شده است. با همین کار حساب شما رسیدگی شده است، کارهای شما حساب شده و در واقع به نامه عمل شما رسیدگی شده است. از برکت این ندامت و حسرت آمرزیده شدهاید و نامه عمل پاک میگردد و نورانی میشوید و از برکت آتش ندامت و حسرت که در دلهای شما است سیئات محو میگردد و به حسنات بدل میشود. همان
«* نماز جلد 1 صفحه 202 *»
ندامت توبه شما است؛ فرمود: کَفیٰ بالنَّدَمِ تَوبةً([27]) همین که ندامت پیدا شد کفایت میکند، همین اصل توبه است و حقیقت توبه همین ندامت است.
خدایا چه کنیم که حتی ندامت در دلهای ما پیدا نمیشود! حتی حسرت در دلهای ما پیدا نمیشود که لااقل این ندامتها و حسرتها دلهای ما را بسوزاند، اشک ندامت و پشمانی از چشمهای ما جاری شود، یکناله از روی ندامت و حسرت از دل ما کنده شود. دلها خیلی سنگین است! دلها خیلی قسی است! آیا شما برای خودتان نیمهشبی را سراغ دارید که بهواسطه ندامت از معاصی و حسرتِ از دستدادن حسنات و مبرّات و نیکیها یکدقیقه گریه کرده باشید، اشک ریخته باشید؟! علتش همین است که ما خیلی دوریم و این «خود را بر خدا عرضهکردن» و «حسابکردن قبل از رسیدن حساب آخرتی» برایمان نیست. خوشا به حال اهل مراقبت، خوشا به حال اهل مواظبت، آنانی که موفّقند و تمرین کردهاند و گاهگاهی یکچنین حالاتی برای خود دارند. خوشا به حالشان. ما که از همه این امور دستمان خالی است. خودم را عرض میکنم. در خودم که اصلاً این حالت را ندیدهام که یکوقتی حال ندامتی بر گناهانم دست داده باشد یا از دستدادن طاعات و ضایعکردن فرصتها حسرتی برای من فراهم کرده باشد. اما چه کنیم؟! آنچه که به آن امیدواریم و ــ انشاءالله به فضل و کرم خدا و به رأفت و رحمت اولیائش سلام الله علیهم اجمعین ــ اصل ندامت و حسرت برای ما بهحساب میآید، همین ذکر مصائب و استماع مصائب اهلالبیت و گریستن در این امر است. خدایا این را از ما مگیر. خدایا خودت به ما دادی، ما که راضی نبودیم و راضی نیستیم که برای آمرزش گناهان ما این عزیزان تو به اینهمه مصائب مبتلا شوند. حال که تو بهواسطه رحمت رحیمیهات اینچنین پسندیدی و اولیائت هم که لانههای رضای تو بودند آنها هم
«* نماز جلد 1 صفحه 203 *»
پسندیدند، خدایا این نعمت را از ما مگیر. حال که خودت برای ما تدبیر کردی و اینچنین فراهم کردی، این نعمت را برای ما نگهدار. انشاءالله دلهای ما روزبهروز بیش از پیش در این مصیبتها جریحهدارتر شود و عمق این مصیبتها و داغ این مصیبتها در دلهای ما بیشتر گردد و تا هنگام مرگ به این نعمت و به این طاعت موفق باشیم و انشاءالله موقع رفتن هم با داغ همین مصائب از دنیا برویم و با دلهای خروشان و سینههای داغدار بر این امر، از دنیا برویم.
پس حساب خلایق و عرضهشدن بر خدا و رسیدگی حساب و کتاب یکی بهطور اضطرار و خواهنخواه و لابدّی است که هیچکس از آن حساب و کتاب نمیتواند فرار کند که در روز قیامت است و اولین و آخرین بر خدا عرضه میشوند و عرضهشدن بر خدا یعنی عرضهشدن بر ولیّ خدا، امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه. همه با مقامات و شئونات ولایتی آن بزرگوار مقایسه میشوند. چه خبر است؟! چه کسی میتواند از این محاسبه و از این موازنه سالم درآید؟! انبیاء عاجز میشوند! انبیاء زانوی عجز بر زمین میگذارند که نتوانستهاند به مقتضای معرفت مقامات و شئونات ولایتی آن بزرگوار رفتار کنند بهطوری که ابداً از حدود ولایتی او تخلف نداشته باشند. فقط چهار نبی از انبیاء، اولوا العزم نامیده شدند که در آنها این تخلف دیده نشد.([28]) بقیه تخلف کردند، ترک اولیٰ نمودند. آنگاه وضع ما ناقصین چه خواهد بود؟! بهقول آن شخص کُرد، حسابنشده «ما را افتاده گیر». وضع این است. اگر فضل و کرمشان نباشد یکقدم نمیتوانیم برداریم، یکلحظه در آنجا امنیت نخواهیم داشت؛ همهاش هول و هراس، همهاش عذاب، همهاش شدت و گرفتاری است. خدا بر همه ما رحم بفرماید. بر همه گذشتگان از اهل ایمان رحم بفرماید. همه اهل ایمان را با اولیائشان محشور گرداند. خدا به ما هم ترحم فرماید و دنیا و آخرت ما را خودش اصلاح بفرماید که ما از اصلاح
«* نماز جلد 1 صفحه 204 *»
کوچکترین امری از امور دنیایمان عاجزیم تا چه رسد به امور آخرتمان. خدایا به عجز ما و به بدبختی و مسکنت ما ترحم بفرما. امور دنیا و آخرت همه اهل ایمان را خودت اصلاح بفرما.
یک عرضه بر خدا بهطور اختیاری است که اهل مراقبت و مواظبت آن را دارند؛ خوشا به حالشان. اما خدا به فضل و کرمش، در تشهد هر نماز این عرضهشدن بر او را قرار داده است. اهل ایمان که به نماز احترام میگذارند و نماز را که حدود ولایت است انجام میدهند، دستور داده شدهاند که در رکعت دوم و رکعت آخر تشهد داشته باشند. این تشهد عرضه بر خدا است، یعنی با این کار قیامتمان را ظاهر میسازیم و نقش محشورشدن را نشان میدهیم. امیدواریم انشاءالله از برکت نمازگزار حقیقی ــ امام زمان صلواتاللهعلیه ــ و نماز حقیقیِ آن بزرگوار، در این تشهدها برای ما هم ثبت شود که در هر نماز، ما خودمان را بر مقام ولایت مطلقهݘ امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه عرضه داشتیم و به قیامت خود اقرار کرده و اعتراف نمودیم.
حالت تشهد، مجسّمساختن آن منظره و آن حالت است. در حال تشهد که انسان مینشیند، این نقش را نشان میدهد که من در مقام حساب برآمدهام، کتاب اعمالم باز شده و در مقابل من قرار داده شده است و آن کتاب حقیقی و کتاب کلی الهی، آن کتاب جامع خیرات و جامع حسنات و جامع طاعات، وجود مبارک امیرالمؤمنین در مقابل قرار گرفته است که نامه عمل من باید با او موازنه شود و با او مقایسه و سنجیده گردد. معنی حالت تشهد این است؛ برای موازنه و سنجیدن نامه عمل نمازگزار با مقام ولایتی امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. تو باید با علی صلواتاللهعلیه سنجیده شوی! سبحانالله، چه سنجشی! آخر چه مقایسهای؟! «اَینَ التّراب و ربُّ الارباب؟!» ما کجا و علی کجا؟! خدایا چه نقشی است که باید در این تشهد داشته باشیم و چه روسیاهی است که در این تشهد برای ما قرار داده شده
«* نماز جلد 1 صفحه 205 *»
است؟! ما چطور تشهد را عبارت از یکچنین امری بدانیم؟! خدایا بر ما رحم کن.
در هر تشهدی در نماز باید متذکر این امر شد که الآن برای محاسبه و قرائت کتاب بهپای میزان خواسته شدهایم. کدام کتاب؟ کتاب و نامه عمل. با کدام نسخه موازنه شود و رسیدگی و بررسی گردد؟ با آن کتاب الهی، کتاب ناطق حق، قرآن مجسّم، قرآن مکوَّن. حال چهکسی جرأت دارد خودش را با قرآن موازنه کند؟! خودش را با قرآن مقایسه کند؟! آن قرآن، قرآن حقیقی و اصلی است که این قرآن نقش او است، این قرآن صورت او است، این قرآن تنزّل او در مقام الفاظ و در مقام حروف و کلمات و نوشتن است. این قرآن، او است، اما آمده تا این عالم اعراض، عالم الفاظ و عالم کتابت؛ نقشِ او است، حدود او است. بر او باید عرضه شویم.
او در روز قیامت بر منبر وسیله برمیآید، لواء حمد به دست مبارکش داده میشود و همه خلایق از اولین و آخرین در برابر آن منبر به حالت تشهد درمیآیند. همه خاضع، خاشع، سرها پایین افتاده، به دامنهای پر از معصیت خود نگاه میکنند و از شدت شرم و حیاء و از شدت سختی محاسبه جرأت سر بالاکردن ندارند. اینقدر امر شدت دارد که قرآن میفرماید در آن عرصه از اهل آن عرصه هیچ صدایی شنیده نمیشود، اِلّا هَمْساً ([29]) فقط صدای نَفَسها و دلها که بهشدت میتپد و در اثر شدت اضطراب و نگرانی دلها «هَمس» شنیده میشود، یعنی جز صدای نفسهایی که از شدت ناراحتی به گوش میخورد، صدای احدی شنیده نمیشود. فکر کنید آنجا چه هراسی است! مگر صحرای محشر صحرای کوچکی است؟! اولین و آخرین مجتمعند و همه در مقابل آن منبر وسیله به زانو درآمده و به حالت تشهد نشستهاند.
قرآن از این حالت خبر داده میفرماید: و تَریٰ کلَّ اُمّةٍ جاثیة، کلُّ امّة تُدعیٰ الیٰ کتابِها، الیوم تُجزَون ما کنتم تعملون. هذا کِتابُنا یَنطِق علیکم بالحقّ، اِنّا کُنّا نَستَنسِخ
«* نماز جلد 1 صفحه 206 *»
ما کنتم تعملون.([30]) میفرماید ای پیغمبر ما، در آن روز تمام جمعیتها و گروهها از اولین و آخرین را خواهی دید که در حال تشهدند، در حال جُثُوّ، جاثیة، همه به زانو درآمده، همه عاجز و بیچاره، همه مسکنت و بدبختی و فقر و فاقه خود را احساس میکنند. هر امت و هر گروهی به کتاب خودشان خوانده میشوند. آنگاه بهطوری که همه میشنوند و همه میفهمند گفته میشود: امروز است که آنچه را عمل میکردید جزاء داده میشوید. حال باید اعمالتان سنجیده شود و مقایسه شود، با کی؟ هذا کتابنا این علی صلواتاللهعلیه کتاب ما است. این نسخهای است که در میان خلق فرستادیم و همه باید به این نسخه رفتار کنند و خود را با این نسخه اصل و تابلو کامل ایمان، تقویٰ و خیر بسنجند. حال این کتاب ما نطق میکند ــ و طبق قرائتی، یُنطَق([31]) به سخنگفتن واداشته میشود ــ بر شما بهطور حق و درستی و راستی. انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون ما از آنچه که شما رفتار میکردید نسخه برمیداشتیم و ثبت میکردیم و نامه عمل شما را تنظیم کردهایم؛ حالا با این کتاب ما مقایسه و موازنه کنید.
خدا را قسم میدهیم به حق امیرالمؤمنین و فرزندان امیرالمؤمنین و همسر علی فاطمه زهراء و پسرعموی علی رسولخدا صلواتاللهعلیهم اجمعین و همه انبیاء و اوصیاء و کاملین که بر همه اهل ایمان در رتبه ناقصین ترحم فرماید و به ما به نظر عفو و رحمت نظر کند و اعمال ناشایست ما را بیامرزد و طاعات ناقابل ما را بهبرکت ولیّش امام زمان صلواتاللهعلیه از ما قبول بفرماید.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 207 *»
مجلس 20
(شب يکشنبه ـــ 4 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t تشهد و عرضه بر ولیّ وقت
t تأثیر هیأتها در جلب معنویت
t هیأت قرآن
t آثار معنویتها
t طاعات را باید محترم شمرد
«* نماز جلد 1 صفحه 208 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
در ذیل این فرمایش عرض شد که نماز مجموعهای از مراتب خضوع و خشوع به درگاه خداوند متعال است.
مراتب خضوع و خشوع به مرحله فناء و اضمحلال محض در نزد ظهور علوّ الهی منتهی میشود که در سجده برای بنده نمودار میگردد. وقتی که نور علوّ الهی بر بنده میتابد وظیفه بنده اظهار فناء است، و سجده بیان چنین مرحله و رمز یکچنین مقامی است.
مؤمن بهبرکت خضوع و خشوع و طی مراتب سیر و سلوک الیاللّه به حدی میرسد که خداوند به نور عظمت بر او ظاهر میشود ــ که در مقام رکوع بیان این مطلب میشود ــ و بعد از اظهار خضوع و خشوع مناسب در برابر چنین نوری، آنگاه خداوند برای بندهاش به نور علوّ خود ظاهر میشود و سجده بیان فناء بنده در برابر یکچنین نوری است.
بعد از طی مراتب کمال و پیمودن مدارج تکامل ایمانی، موقع عرضهشدن بر نسخه اصل عبودیت فرا میرسد. وقتی که بنده یک دوره عبودیت را از مقام نیت نماز و تکبیرةالاحرام و قیام و قرائت و رکوع و سجود طی کرد، دوره عبادت و بندگیش به پایان میرسد و به تمام معنی میشود یک بنده؛ به تمام معنی خاضع و خاشع و فانی
«* نماز جلد 1 صفحه 209 *»
در برابر ظهور عظمتها و جلالها و علوّ الهی. آنگاه موقع عرضهشدن بر نسخه اصل عبودیت است. خود را باید بر عبد واقعی و حقیقی عرضه کند و هرچه را که موافق و مطابق میبیند، خدا را بر آن شکر کند. هرچه کمبود و نقصان میبیند، در مقام تلافی و جبران برآید.
معلوم شد که یک «عَرْض حقیقی» و لابدّی در بین است که همه خلق در قیامت بر آن عبد حقیقی، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه عرضه میشوند؛ آن موقعی که رسولخدا؟ص؟ بر منبر وسیله قرار میگیرند و امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه یک درجه پایینتر از آن حضرت میباشند و مقام ولایتی حضرت آشکار میگردد و همه خلق در صحرای محشر برای عرضهشدن بر امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه حاضر میشوند که هرکس با شئونات ولایتی حضرت موافق و مطابق است، اهل نجات است و شفاعت شامل حالش میگردد. و هرکس با شئونات ولایتی حضرت مخالفت کرده باشد، اگر مخالفتش ذاتی باشد، به عذاب ابدی محکوم است و داخل جهنم میگردد، و اگر مخالفتهایش جنبه عرضی داشته هرچه که پاک نشده، در صحرای محشر از دیدن هولها و ترسها و وحشتها و گرفتاریها پاک میشود. و اگر باز هم ادامه داشته باشد و پاک نگردد، در جهنمهای عَرَضی عذاب میشود و بعد پاک میگردد و شفاعت شامل حالش میشود.
پس روز قیامت روز عرضه اضطراری و لابدّی بر مقام ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. آن بزرگوار کفیل و وکیل حساب است، او قسیم الجنّة و النار است که بهشت و جهنم را قسمت میکند، او میزان اعمال است و همه امور به مقام ولایتی و شئونات ولایتی حضرت برگشت میکند.
در تفسیر آیه شریفه انّ اِلَینا اِیابَهم ثمّ اِنّ عَلَینا حسابَهم([32]) حضرت کاظم
«* نماز جلد 1 صفحه 210 *»
صلواتالله علیه فرمودند که مراد از کنایه «نا»ی متکلم در این آیات شریفه، ما هستیم. ایاب و برگشت این خلق بهسوی ما است و حساب این خلق هم بر ما است.([33])در زیارت ایشان هم وارد شده: ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم([34]) یعنی برگشت خلق بهسوی شما است و حساب ایشان هم بر عهده شما است. این، «عَرْضِ اضطراری» است.
اما اهل مراقبت عرضهشدنهای اختیاری دارند که در هر شبانهروز، یک بار یا دو بار ــ بهحسب قرار سیر و سلوکشان ـــ خود را بر مقام ولایت ولیّ وقت، امام وقت، حجت معصوم، امام زمان صلواتاللهعلیه عرضه میدارند و متذکر اعمال خود میگردند که در روز چه کردهاند، در شب چه کردهاند. اعمالی که با رضای امامشان موافق است، از آن اعمال خشنودند و خدا را بر آن اعمال شاکرند. و اگر اعمال خلافی دارند از آنها تائبند، گریانند و در مقام تلافی و جبران برمیآیند. این، «عَرْضِ اختیاری» است که خود را بهطور اختیار بر مقام ولیّ عرضه میدارند.
خداوند به تفضّل و تکرّم خود در رکعت دوم و در رکعت آخرِ هر نمازی تشهد را قرار داده است، چه در نمازهای واجب و چه در نماز مستحب. و عرض شد که تشهد عرضهداشتنِ نمازگزار است خود را بر مقام ولایت، اما بعد از پیمودن یک دوره مراتب سیر و سلوک و خضوع و خشوع و عبودیت. حال به این نظام توجه داشته باشد یا نداشته باشد، در هر صورت باید این نظام را رعایت کند.
اینها رموزی است که خدا قرار داده و بنده باید این رموز را انجام دهد. شخص مسلمان مؤمن و نمازگزار با انجام این رموز، این مراتب را اظهار میکند؛ حال در او اثری بگذارد یا نگذارد، از این درسها درس بگیرد یا نگیرد، اینها مسأله دیگری است.
«* نماز جلد 1 صفحه 211 *»
خداوند بهطور الزام نمازهای واجب را در شبانهروز قرار داده و رسولش؟ص؟ بهطور تفضل نافلههای شبانهروز را قرار داده است و همچنین آن بزرگوار و اهلبیت او؟عهم؟ نمازهای دیگری را هم سنّت قرار دادهاند؛ برای اینکه بهطور الزام یا بهطور تفضل و اکرام، مؤمنین و علاقهمندان به مقام دین و دیانت و حرمتگذاران به حدود دین، این دوره را در خود ظاهر سازند و این دوره را طی کنند. در هر نمازی این دوره طی میشود اما بهشکل رمز و اشاره.
نمازگزاردن بدون توجه و اقبال به این رمزها و اشارهها، اگرچه چندان تأثیری در زندگانی معنوی و ظاهری و فردی و اجتماعیِ نمازگزار نداشته باشد، اما همین اندازه که خود را به این هیأتها متهیِّئ میسازد و با انجام این حرکات و سکنات خود را در این نقشها قرار میدهد، خداوند رحمتها و عنایتهایی شامل حالش میفرماید. گرچه توجه نداشته باشد که چه میکند و گرچه در زندگی از این درسها برداشتی نداشته باشد، همین اندازه که خود را در این نقشها درمیآورد، خداوند بر او تفضل میکند و خداوند برای همین نقشهای ظاهری هم تأثیراتی قرار داده است از جلب رحمتها و جلب عنایتها.
در دین و در نظام الهی اینطور قرار داده شده که خود قالبسازی، جلب روح میکند. خود نقش، جلب معنویت میکند. خود هیأت ظاهری، جلب معنیٰ میکند. خدا این را در نظام خلقت قرار داده است. اگر نقش، نقش صحیحی باشد معلوم است روح سالمی را جذب میکند و آن روح سالم فعالیت دارد. روح را روح میگویند از این جهت که منشأ فعالیت است، صاحباثر است، تأثیرات دارد؛ هر روحی که باشد. بهطور کلی در اصطلاح دین، روح یعنی منشأ فعالیت. میدانیم روح نباتی منشأ فعالیتهای نباتی در نباتات است. روح حیوانی منشأ فعالیتهای حیوانی در حیوانات است. روح انسانی منشأ فعالیتهای انسانی در انسان است.
«* نماز جلد 1 صفحه 212 *»
روح نبوت منشأ فعالیتهای نبوتی در نبی است. روح ولایت منشأ فعالیتهای ولایتی در ولیّ است.
حال شما فکر کنید که ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین روح مقدسشان چه روحی است؟ و حقیقت مقدسشان چیست؟ در آنها چه چیزی فعالیت دارد؟ و نوع فعالیت در آنها چیست؟ حقیقت ایشان اسماء و صفات خدا است. روح حقیقی ایشان اسماء و صفات الهی است. آن روح یعنی آن منشأ فعالیت در این بزرگواران چه تأثیراتی دارد؟ تمامش کارهای خدایی است، تمامش کارهای اسمها و صفتهای خدا است. اسمها و صفتهای خدا چه تأثیراتی دارند؟ معلوم است تمام آفرینش و تمام کمالات آفرینش و آنچه در عالم هستی و در عرصه امکان انجام مییابد، بهوسیله اسماء و صفات خدا است.
در دعاها میخوانیم خدایا از تو میخواهیم و از تو سؤال میکنیم به اسمی که به آن اسم مثلاً عرش را آفریدی، به اسمی که به آن اسم آسمانها را آفریدی، به اسمی که به آن اسم زمینها را آفریدی، به اسمی که به آن اسم خورشید را آفریدی، به اسمی که به آن اسم خورشید را نور و روشنایی قرار دادی([35]) و همینطور تمام چیزها، همه هستیها، همه نوع ایجادها، همه بهوسیله اسماءاللّه و صفاتاللّه است. حال در امام، حقیقت اسماءاللّه و صفاتاللّه مؤثر است، این حقیقت فعّال است. از این بحث بگذریم.
پس هر قالب، روح مناسب را برای خود جذب میکند. در هر جا قالبی مناسب پیدا شود، خداوند اینطور قرار داده که فوراً روحی مناسب در آن قالب قرار میگیرد و اثر خود را دارد. اگر قالب قالب صحیح و سالمی باشد، روح صحیح و سالم تعلق میگیرد و معنویتی در آن پیدا میشود و خواهنخواه آثاری بهحسب سلامتیِ آن
«* نماز جلد 1 صفحه 213 *»
معنویت و روح بر آن قالب مترتب است. از این جهت است که در طلسمات نقش میکشند و نتیجههایی میگیرند و همینطور در نوع اَوفاق و علوم مربوط به اعداد، حروف و کلمات، یک جملهای را ترکیببندی میکنند و در اثر ترکیببندی درست و مناسب، آن عبارت و آن جمله روحانیتی برای خود جذب میکند و تأثیر دارد و فرق نمیکند آن روحانیت آثار خیر داشته باشد یا آثار شرّ، و از همین جهت است که سحر و بعضی از تسخیرات در شریعت ممنوع شده است. ممکن است آن عبارت را بخوانند و یا نقشی را همراه کنند و نتیجهها بگیرند.
آیات قرآن و سورههای قرآن که اینقدر در نوع حاجتها، در شفاء مرضیٰ و در رفع مهمّات مؤثر است، برای این است که این نقش ــ چه در کلمات نوشتنی باشد، چه در الفاظ باشد ــ این نقش، معنویتی را جذب کرده که آن معنویت واقعاً حقیقتی عجیب است که مافوق همه حقایق و ارواح است. این قرآن، روح و حقیقتِ عقل کلی را جذب کرده بهجهت اینکه همین قرآن در معصوم کلی که ظاهر است، به او «کتاباللّه ناطق» میگویند. امام، کتاباللّه ناطق است؛ یعنی عقل کل در او متجلی است. و عقل کل، علماللّه است. بل هو آیاتٌ بیّنات فی صدور الّذین اُوتُوا العلم.([36]) علم خدایی است که در سینه مقدس امام قرار میگیرد، و امام بهبرکت آن علم الهی کتاباللّه ناطق میشود.
وقتی که امام کتاباللّه ناطق است، این قرآن کتاباللّه صامت است؛ یعنی بدون فرق مثل امام است. تفاوت در این است که او در ظاهرِ هیکل بشریت است و این در ظاهرِ این الفاظ و یا کلمات نوشتنی است. حرمتش حرمت او است، احترامش احترام او است. همانطور که دست بیوضو و بیطهارت به قرآن نباید زد، امام را هم نمیشود بدون طهارت مسّ کرد و بدون طهارت حضورش شرفیاب شد.
«* نماز جلد 1 صفحه 214 *»
ابوبصیر بعد از فوت حضرت باقر؟ع؟ میگوید چند نفر از رفقاءِ من خدمت حضرت صادق؟ع؟ میخواستند بروند. من جلو درب منزلم ایستاده بودم، به من رسیدند و احوالپرسی کردیم. پرسیدم کجا میروید؟ گفتند خدمت حضرت صادق صلواتاللهعلیه میرویم که برای فوت پدر بزرگوارشان حضرت باقر؟ع؟ ایشان را تعزیت بگوییم و دلداری بدهیم. گفت پس من هم با شما میآیم. میگوید با آنها حرکت کردم ولی جُنُب بودم و در ضمن قصدم این بود که حضرت را آزمایشی هم بکنم. میگوید همانطور با همان حالت وارد خانه شدیم. آنها داخل شدند من هم داخل شدم. حضرت سر مبارک را بلند فرمودند و به من فرمودند ای ابوبصیر، آیا شرم نمیکنی که با یکچنین حالی در حضور حجت خدایت میآیی؟! میگوید از اول یقین داشتم که حضرت امامند و جانشین پدر بزرگوارشان هستند، ولی برای من یقین بیشتری حاصل شد. رفتم غسل کردم و خدمت حضرت برگشتم.([37])
این نقوش و اشکال، روحانیت مناسب خود را جذب میکند و تأثیر دارد. نمازگزار هم از اولی که برای نماز آماده میشود، رو به قبله کردن، هیأت ایستادن در قیام، هیأت رکوع، هیأت سجده، تشهد انجامدادن، همه اینها در واقع نقشکشیدن و ترسیم نقش بر لوحه وجودش میباشد. گویا خداوند با انجام این برنامه وجود او را به این نقش درمیآورد و بر وجود او حدود و نقشهایی منقَّش میشود. ما نمیدانیم این نقشها چیست و نمیفهمیم که چه رمزهایی است؛ اما آنانی که دانستهاند و فهمیدهاند و خدا برای آنها فرموده ــ بلکه خودشان همان حدود و نقوش هستند؛ اَنَا صلوةُ المؤمنین و صیامهم و حجّهم و جِهادهم([38]) امیرالمؤمنین فرمودند من نماز مؤمنینم، من روزه مؤمنینم، من حج و جِهاد مؤمنینم. ــ آنان برای ما فرمودهاند که این
«* نماز جلد 1 صفحه 215 *»
حدود، حدود ولایت ما است، این حدود نقش صورت انسانیت است، حقیقت انسانیت به این شکل است. حال ما نمیفهمیم چه شکلی است، فکر میکنیم یک ایستادن است و یک انحناء و رکوع است و یک سجده است. ولی تمام اینها نقش صورت انسانیت و حدود ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است که به بعضی از آنها در همین مباحث اجمالی اشاره کردیم.
حال نمازگزار خود را به این نقش درمیآورد و اینطور قالبسازی میکند و یقیناً بهواسطه این حالات معنویتهایی جذب میشود، روحانیتهایی در وجود نمازگزار جذب میشود که آنها تأثیراتی دارد. تأثیراتش آمرزش گناهان است، تقرب به درگاه پروردگار است، رضای خدا و اولیاء او سلام الله علیهم اجمعین است، اصلاح امور دنیا و آخرت است.
چقدر اشتباه میکنند آنانی که برای تحصیل دنیا و اصلاح امور دنیای خود، بر چنین اعمال و حدود ایمانی نقصان وارد میکنند و از آنها میکاهند. این یک اشتباه بزرگی است. اصلاح امور دنیا و آخرت به اصلاح این امور بستگی دارد. اینها را باید تکمیل و اصلاح کرد تا اینکه خداوند از برکات همین اعمال و ارواحی که در این اعمال جذب میشود، امور دنیا و آخرت ما را اصلاح بفرماید.
یکی از رفقاء حرف خوبی میزد، میگفت که من سعی میکنم نمازم را اول وقت بخوانم؛ چون نتیجهاش را دیدهام که وقتی اول وقت نماز نمیخوانم و پی کاری میروم، کارم به مشکلات برخورد میکند. اما وقتی که نمازم را اول وقت میخوانم و بعد برای انجام کارها میروم، کارهایم اصلاح میشود. وقتی این را گفت من این حدیث را برایش خواندم که فرمودهاند: من اَصلَحَ امرَ دیـنِه اصلح اللّه امر دنیاه و من اصلح ما بینه و بین اللّه اصلح الله ما بینه و بین الناس([39]) هرکس امر دین خود را اصلاح
«* نماز جلد 1 صفحه 216 *»
کند، خداوند امر دنیای او را اصلاح میفرماید؛ و کسی که اصلاح کند آنچه را که میان او و خدای او است، خداوند هم اصلاح میفرماید آنچه را که میان او و مردم است. این حدیث را که برایش خواندم، گفت خدا گواه است من در طول عمر و زندگیم تجربه کردهام که همینطور است. من این حدیث را ندیده بودم و نشنیده بودم، اما در تجربیات زندگیم متوجه شده بودم که مطلب همینطور است و این از باب تقدّس و تقوای من نیست که نمازم را اول وقت میخوانم، بلکه بر دنیایم میترسم، برای دنیایم این کار را میکنم. میگفت این را بارها گفتهام و میگویم که برای تقویٰ و تقدّسم نیست، بلکه بر دنیایم میترسم.
البته حرف او صحیح نیست اما اینطور میگفت. انسان وظیفه دارد و باید انجام دهد. برای مقدسشمردن و تقویٰ باید این امور را انجام دهد و نباید برای دنیا باشد. ولی همین اندازه هم که انسان توجه داشته باشد که ضرر دنیویش در این است و رعایت کند، انشاءاللّه نتیجه میگیرد.
پس همین اعمال جلب ارواحی میکند که آن ارواح اسباب رحمت و منشأ خیرات و منشأ تقرب و آمرزش گناهان است. حتی به همین نمازهای سر و دست و پا شکسته ما وعدهها فرمودهاند. مرحوم آقای شریف طباطبائی میفرمایند که نگو من چه قابلیتی دارم، یا نماز من چه قابلیتی دارد که این را مثلاً برای امامم یا برای رسولاللّه؟ص؟ هدیه کنم! همین نمازِ اینطوریِ تو را فرمودهاند که ثوابش را مثلاً به رسولاللّه؟ص؟ هدیه کن، ثوابش را به ائمه هدی؟عهم؟ هدیه کن تا همین سبب قبولی نمازت شود.([40]) اینها حرف مفت است که من قابل نیستم که نمازم را خدمت رسولخدا هدیه کنم، این نماز بیارزش من چه ارزشی دارد که خدمت امامم هدیه کنم؟! نه، انشاءالله همین اعمال را باید محترم بشمریم.
«* نماز جلد 1 صفحه 217 *»
در حدیثی میفرماید وقتی تو خودت نسبت به عملت بیاعتنائی کنی و برای این عملت حرمتی قائل نشوی، چطور انتظار داری که خدا برای این عمل تو حرمتی قائل شود؟! راه حرمت این است که نماز را محترم بشمریم، قرآن را محترم بشمریم. گاهی قرآن قرائت میشود بعضیها طوری گرم صحبتند که گویا نمیدانند که این قرآن است که خوانده میشود و حرمت دارد و نباید حرف زد. اذان میگویند، بعضیها صحبت میکنند، به اذان بیاعتناء هستند. اقامه جزء نماز شمرده شده،([41]) امام اقامه میگوید، هنوز بعضیها سخن میگویند. نماز بسته شده، هنوز صحبت میکنند و صفها بسته نشده است. میفرمایند اگر خُلَل و فُرْجههایی در صف جماعت باشد ـــ چندتایی اینطرف و آنطرف کم باشند ـــ شیطان در آن خلل و فرج میایستد.([42]) باید شانهها متصل شود، از صف اول شروع شود تا صف آخر. همین که «قدقامت الصلوة» گفته شد، صفها پر شود؛ یعنی هرکس میبیند جلو خالی است برود جلو بایستد، برنگردد پشت سرش را نگاه کند. چون اگر بخواهد حرمتداری کند، طول میکشد. با «قدقامت الصلوة» همه باید بهپا بایستند و از نماز حرمتداری کنند و صفها پر شود بدون خُلَل و فُرَج. اگر خواستند از برادرانی که فضیلتی دارند و باید جلو بایستند حرمت کنند، بعد از نماز برخیزند و جای خود را بدهند.
حتى بعضى از فقهاء گفتهاند اگر کسى جانمازش و رحلش را براى نماز گذاشته و پى کارى رفته و «قد قامت الصلوة» گفته شد حق دارند که جانماز و رحلش را از آنجا بردارند، در مکان ديگر بگذارند و جاى او را پر کنند. به طورى که حتى فقهاء بحث مىکنند که اگر رحلش مفقود شد چه کسى ضامن است؟ خودش ضامن است يا
«* نماز جلد 1 صفحه 218 *»
اينهايى که آمدهاند و سر جايش ايستادهاند؟ اين مسأله در فقه مطرح شده است.([43])
ما چه انتظاری داریم؟! ما به اعمال خودمان حرمت نمیگذاریم، توقع داریم که خداوند حرمت بگذارد و برای این اعمال ما جزاء و ثواب قرار دهد و اجر و پاداش به ما بدهد؟! خیر دنیا و آخرت را انتظار داریم؟! اینطور نمیشود. طاعات را حرمت کنید. و من یعظّم شَعائِرَ اللّه فانّها مِن تقوَی القلوب([44]) هرکس که حرمتها و نشانههای الهی را تعظیم کند، یعنی آنچه را که خدا محترم شمرده و باحرمت قرار داده حرمت کند و تعظیم نماید، نشان این است که دل او تقویٰ دارد، دل او از عذاب و سخط خدا پرهیز دارد، دل او رضای خدا را برای خود جلب میکند و نگه میدارد. دل باید تقویٰ داشته باشد و آثار تقوای دل همین احترامکردن از مقدسات دین و حدود شریعت مقدسه اسلام است. خیلی باید حرمتداری کنید و وقتی شما حرمت گذاردید، خدا هم بر عمل شما حرمت میگذارد و به فضل و کرمش قبول میفرماید.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 219 *»
مجلس 21
(شب دوشنبه ـــ 5 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t عرضهشدن بر خدا در قيامت
t سرّ گفتن شهادتين در تشهد
t پاکشدن از گناهان
t معنای سلام، سلام اول
«* نماز جلد 1 صفحه 220 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
معلوم شد مراتب خضوع و خشوع در نماز مجتمع است و هر خضوعی و خشوعی که در جمیع عبادتها هست، اصل آن در نماز است و در نماز بهشکل حرکات و سکنات مجسّم شده است. هر خضوع و خشوعِ مناسبِ در هر عبادتی، در هیأت افعال و اذکار نماز جمع گردیده. از این جهت نماز را در میان عبادتها اعظم ارکان و اعمال شمردهاند.
نمازگزار یک دوره سیر و سلوک عبادی را در نماز انجام میدهد و یک دوره مراتب خضوع و خشوع را در این عبادت به پایان میرساند و در نتیجه به جمیع مراتب کمال نائل میگردد و آخرین مدارج کمال، مقام فناء است که سجده باشد. نمازگزار با انجام سجده اظهار میدارد که در برابر نور علوّ الهی فانی شده است و دوره عبادت او به پایان رسیده است، دوره عبودیت در این دنیا به انجام رسیده و به آن مرکزی که باید به آن نائل شود نائل شده است که مقام توحید و اتصال به نور توحید خداوند است؛ نه اتصال و فناء در ذات خداوند آنطوری که متصوّفه لعنهماللّه میگویند. بلکه فانیشدن در نور علوّ خدا و مضمحلشدن در برابر وجدان آن نور در اثر تجلی خداوند در دل نمازگزار به نور علوّ خود که از مقام عظمت بالاتر است.
«* نماز جلد 1 صفحه 221 *»
حال که این دوره تمام شده، نمازگزار باید خود را بر مقام ولایت که نسخه اصل عبودیت است عرضه کند. باید خود را بر ولیّاللّه مطلق که عبد اصلی و حقیقیِ خداوند است عرضه کند. این عرضه در تشهد انجام میشود و تشهد رمز چنین عرضهای است.
این تشهد یک رمز و یک بیان اجمالی از عرض اضطراری در دوره قیامت است. در دوره قیامت، همه بندگان ـــ از مطیعان و عاصیان، مؤمنان و غیرمؤمنان ــ بر مقام ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه عرضه میشوند. میزان در حساب و کتاب، مقام ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. خداوند در قرآن از این عرضه خبر داده و مواردی را ذکر فرموده است: و تَریٰ کُلَّ اُمَّةٍ جاثیة، کلُّ امّة تُدْعیٰ الیٰ کتابِها. بهحسب ظاهرِ آیات، خطاب به رسولاللّه؟ص؟ است. اما بهحسب مراد، خطاب به خواننده و شنونده قرآن است؛ هرکس این آیه را میشنود یا تلاوت میکند، خطاب به او است. و تَریٰ کلّ امّة جاثیة همه امتها و گروهها و جمعیتهای بشری از اولین و آخرین را خواهی دید که همه به حالت جُثُوّ درآمدهاند، یعنی بهمانند حالت نشستن در تشهد همه به زانو درآمدهاند، از شدت فزع روز قیامت به زانو درآمدهاند، از شدت ظهور جلال و عظمت و سلطنت الهی همه بیتاب و بیقرارند و همه به زانو درآمدهاند. کلّ امّة تُدْعیٰ الیٰ کتابها هر امتی به کتابشان و نامه عملشان خوانده میشوند، دعوت میشوند که نامه عمل خود را بر میزان یعنی بر نسخه اصل عبودیت عرضه کنند، بر تابلو تامّ و تمام و کامل عبودیت یعنی بر علی صلوات الله و سلامه علیه عرضه نمایند.
آنگاه به آنها گفته میشود: اَلیوم تُجزَون ما کنتم تعملون.([45]) گوینده باید ملائکه باشند که بهفرمان امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه اعلام عمومی میکنند و این مطلب را بر همه عرضه میدارند که اَلیوم تُجزَون ما کنتم تعملون امروز جزاء داده میشوید
«* نماز جلد 1 صفحه 222 *»
همانی را که انجام میدادید؛ همان به شما جزاء داده میشود. یعنی حال که بنا است کتاب شما رسیدگی شود و نامه عمل شما باز شود و بر میزان عرضه شود و سنجیده گردد، آماده باشید که هرچه نتیجه این سنجش باشد همان است، و بعد از این موازنه و مقایسه به هرچه که عمل مینمودید خواهید رسید.
میزان کدام است؟ و نامهها بر کجا و بر چه عرضه میشوند؟ باز خدا خبر داده: هذا کتابُنا یَنطِق علیکم بالحقّ این کتاب ما است. به وجود مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه اشاره میشود و همه خلق آن بزرگوار را مشاهده میکنند که خداوند به زبان ملائکه این مطلب را بیان میفرماید: هذا کتابنا یَنطِق علیکم بالحقّ این علی کتاب ما است، نسخه اصل عبودیت برای ما است، نسخه بندگی برای ما است و ما اینطور بنده میخواستیم و همه را بر وفق و صفت و مشابهتِ این دعوت کردیم و اولین و آخرین را به اقتداءکردن به این و موافقت با این دعوت نمودیم. حال هم نامههای عمل شما که لوح نفوس شما است، باید با این کتابِ ما سنجیده شود. این کتاب ما است که امروز به حق و واقع نطق میکند و نطق او علیه شما است. آنچه میگوید همان بیان عبودیت و بندگی برای ما است که موافقت با خود را از شما میطلبد.
انّا کُنّا نَستَنسِخ ما کنتم تعملون([46]) فکر نکنید که آنچه میکردید ضایع شد و بهحساب نمیآید، تمام آنچه را که انجام میدادید ما نسخه برداشتهایم و همه آنها ثبت است. درباره همین نسخهبرداریِ حق از اعمال فرموده: لایُغادِرُ صغیرةً و لا کبیرةً الّا اَحصاها([47]) آن کتاب هیچیک از اعمال را چه کوچک و چه بزرگ فروگذار نخواهد کرد مگر آنکه همه آنها را اِحصاء کرده و ثبت و ضبط نموده است. میفرمایند مراد از «کتاباللّه» در این آیه شریفه که فرموده: هذا کتابنا یَنطِق علیکم بالحقّ، وجود مبارک
«* نماز جلد 1 صفحه 223 *»
امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است.([48])
مسأله عرضه بر خداوند متعال در قیامت و موازنه اعمال، یک مسأله مهم است و از مسائل جدی و واقعی و ضروری معاد است که در اعتقادات کاملاً تبیین شده است و ما باید به آن معتقد باشیم. میگوییم: و المیزانَ حَقّ([49]) امر میزان و سنجش اعمال، حق است، جدّی است، مسلّم و ضروری است. و میزان همان سنجیدن و موازنه و عرضهنمودن بر مقام ولایتی حضرت است. این عرضه، اضطراری و لابدّی است که هیچ بندهای نمیتواند از این عرضه سر باز زند، هیچکس نیست که از این امر معاف باشد.
انبیاء برای یکچنین لحظهای گریهها میکردند، اشکها میریختند؛ چون آنها بهتر از ما میفهمیدند که مسأله عرضه بر خدا چگونه است و چطوری است. آنها علی را بهتر از ما میشناختند. عرضهشدن اعمال بر علی و موازنه بین اعمال ــ چه اعتقادات و چه اخلاقیات و چه اعمال جوارح ــ و امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه، برای آنها خیلی مسأله مهم و مشکلی بود. چه کسی میتواند متحمل شود و که میتواند فکر کند که از این موازنه راحت خارج میشود؟! خیر، هیچکس نمیتواند در این موازنه به موفقیت برسد مگر بهبرکت شفاعتشان؛ که عنایتی بفرمایند نور شفاعتشان را بر اعمال ناقابل و ناقص عملکنندگان بتابانند تا بهبرکت آن نور، اعمال صالحه قبول شود و بهبرکت آن شفاعت، اعمال سیئه آمرزیده گردد و از دیوان و نامه اعمال اهل ایمان محو شود و به اصول کفر و ضلالت و طغیان لعنة اللّه علیهم اجمعین ملحق شود.
حال نمازگزار در تشهد یکچنین دورهای را در همین دنیا طی میکند. هر تشهدی یادبود و نقشی از آن عرضه است که نمازگزار باید متذکر آن لحظه شود و به یاد آن لحظه
«* نماز جلد 1 صفحه 224 *»
شهادتین را اظهار کند و بگوید: «اشهد اَنْ لا اله الّا اللّهُ وحده لا شریک له و اشهد اَنّ محمّداً عبده و رسوله»([50]) این دو شهادت را که اظهار میکند، یعنی اسلام خود را تازه میکند، ایمان خود را تازه میکند و بهبرکت اسلام و ایمانِ تازه آمرزیده میشود. ([51])
فرمود: الاسلام یَجُبُّ ما کان قبلَه([52]) گناهانی که انسان در جاهلیت انجام داده، اسلام آنها را میپوشاند. خدا بهبرکت اسلام، گناهان گذشتهای را که انسان در حال جاهلیت مرتکب شده است میآمرزد. شخص کافری در دوران کفر هرچه گناه کرده باشد، و شخص جاهلی که در جاهلیت بوده و از اسلام خبری نداشته، در زمان جاهلیت هرچه گناه کرده باشد، همینکه اسلام میآوَرَد و میگوید: «اشهد اَنْ لا اله الّا اللّه و اشهد اَنّ محمّداً رسولُالله؟ص؟» خدا، رسولخدا، ائمه هدی؟عهم؟ و همه فقهاء فرمودهاند که پاک و پاکیزه میشود، از ظلمت کفر بیرون میآید و در نور ایمان قرار میگیرد، از ظلمتهای طغیان و معاصیش خارج میشود. اگر کافری شهادتین را گفت و همان لحظه مرد، همه گفتهاند آمرزیده است و داخل بهشت میشود، اگرچه هیچ نمازی، طاعتی و هیچ کار دیگری هم نکرده باشد. همینکه به وحدت خدا و به رسالت رسولاللّه؟ص؟ اقرار کرده است، او را کفایت میکند؛ البته اقرارش باید بهطور ایمان باشد، یعنی دلش هم قبول کرده باشد. هیچکس در این امر تشکیک نکرده، همه گفتهاند با اینکه هیچ عملی انجام نداده است اما بهبرکت همین شهادتین، پاک و پاکیزه شده و از تمام آن آلودگیها خلاص گردیده است؛ خالص، مُخلِص و مُخلَص
«* نماز جلد 1 صفحه 225 *»
داخل بهشت میشود و تبعات آن گناهان بر او نیست، تمام آن معاصی و جرائم آمرزیده شده است و خدا او را به آنهمه جرائم مؤاخذه نمیفرماید؛ چهبسا یک عمر را در جُرم گذرانده.
نمونههایش را میدانیم. مسأله حرّ کاملاً مطلب را روشن میکند؛ با آن حالات و آن اوضاع چطور یکباره به آن مرکز نور مبدّل شد و یک فرد نورانی عجیب گردید که امام؟ع؟ آنطور به او اظهار محبت بفرمایند و در وصف او مرثیهسُرایی نمایند، گریه کنند و اینقدر عنایات نشان دهند.([53]) اینها همه دلیل بر همین مطلب است.
در هر نمازی، این تشهد ما گویا تجدید اسلام و ایمان است که نمازگزار با انجام آن گویا میگوید خدایا، درست است که در هر نمازی در جاهلیت نبودهام، از اسلام بیخبر نبودهام، مسلمان بودهام، مؤمن بودهام اما گناهکار بودهام و این گناهان من از جهت عناد و دشمنی با تو و دین تو و اولیاء تو نبوده است. اگر از آن جهت بود، اکنون بهشکل تشهد نمینشستم و در اینجا آن حالتِ عرضه بر تو را در قیامت نشان نمیدادم. خدایا این هیأت من، همان هیأت قیامتِ من است که در نزد منبر وسیله به زانو درخواهم آمد. آنجا سراسر وجود مرا فزع و وحشت و هول قیامت پر خواهد کرد. اما گوشه دلم، امیدوارم به فضل پیغمبرت و رحمت ولیّ تو، رحمت رحیمیه؛ آقای مؤمنین، امیر مؤمنین به جمیع اهل ایمان رؤف است. خدایا دل من امید دارد به فضلی که در محمد ظاهر کردی و به آن فضلی که در آن بزرگوار ظاهر شدی و به رحمتی که در علی ظاهر فرمودی و به رحمتی که در علی برای مؤمنین ظاهر شدهای.
من در حال تشهد قرار میگیرم که آن حالت را در اینجا اظهار کنم؛ اولاً به قیامت اقرار دارم، به میزان اقرار دارم، به آنچه در قرآن درباره امر قیامت و موازنه و محاسبات اعمال ما خبر دادی اقرار دارم. خدایا الآن نقش آنجا را در بدن و هیأت خودم مجسّم
«* نماز جلد 1 صفحه 226 *»
نمودهام. بعد از طی این مراتب خضوع و خشوع، از عجز و مسکنت و بیچارگی به زانو درآمدهام. هیچ چارهای ندارم جز درگاه محمد و علی که تو ایشان و اهلبیت معصومین این بزرگواران؟عهم؟ را قرار دادهای که شافعان من باشند. خدایا حالا اظهار شهادت میکنم، حالا میگویم مؤمنم، مسلمانم؛ اسلام تو، دین تو را محترم میشمرم و از جمیع گناهانم تائبم، همه آنها را گناه و معصیت میدانم و از آنها بیزارم و عهد خودم را با تو تجدید میکنم، عهد خودم را با اولیاء تو، با رسولاللّه، با امیرالمؤمنین، ائمه طاهرین و با حجت وقت امام زمان؟عهم؟ تجدید میکنم و میگویم: «اشهد اَنْ لا اله الّا اللّهُ وحده لا شریک له و اشهد اَنّ محمّداً عبده و رسوله».
مستحب شده قبل از عرض شهادت، انوار الهی را ذکر کنیم و عظمت خدا را در ایشان و ظهور نور جلال و سبوحیت خدا را در ایشان یاد کنیم و تعابیری را که در تشهد رسیده و گفته میشود بگوییم از قبیل: «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله».([54]) نمازگزار با گفتن اینها، با آن مقامات و شئونات الهی، محمد و آلمحمد؟عهم؟ تجدید عهد میکند. همه این تعابیر، یادکردن از مقامات و شئونات محمد و آلمحمد سلام الله علیهم اجمعین است.
با این کار گویا توجه و اقبال آنان را بهسوی خودش جذب میکند و متوجه خودش میسازد و دلهای آنان را درباره خودش به رحم میآورد که من در یکچنین حالی قرار گرفتهام که حالت مسکنت و حالت فقر و فاقه و حالت درماندگی و بیچارگی است.
به زانو درآمدن، رمزی از بیچارگی است. میگویند فلانی در برابر فلان بلاء یا مصیبت و گرفتاری به زانو درآمده؛ یعنی دیگر عاجز شده، ناتوان شده، امیدش از همهجا بریده شده و دستش از هر چارهای قطع گردیده است. حالت تشهد حالتِ
«* نماز جلد 1 صفحه 227 *»
بهزانودرآمدن است که قرآن از همین امر در قیامت خبر داده: تَریٰ کلَّ امّةٍ جاثیة. همه به زانو درآمدهاند یعنی همه در آنجا بدبختی خودشان و بیچارگی و مسکنت خودشان و فقر و فاقه خود را وجدان میکنند و لمس مینمایند. احساس میکنند که هیچکس نمیتواند به قوهای و قدرتی غیر از قوه و قدرت خدا و عنایت و فضل او مطمئن باشد و دستش پر باشد. همه دستها خالی، همه سرها به زیر افتاده، همه بیچاره و مضطرّ در نزد آن منبر قرار گرفتهاند. آنجا اگر اولیاء ترحم و لطف بفرمایند، شفاعت بفرمایند، نجات هست وگرنه نجات برای هیچکس نیست. همه به کار خود مبتلا و مشغول خودند و درماندگی خود را درمییابند.
اینجا هم در حال تشهد، بنده باید متوجه درماندگی خودش باشد و حالت تشهد را حالت به زانو درآمدن خود بداند. ببینید حتی بعد از آنکه این مراتب خضوع و خشوع را تا سجده طی کرده است، ولی به اینها هم نباید مطمئن باشد که این کمالاتی که کسب کرده او را نجات خواهد داد. آنقدر حق خداوند بر بندگان بزرگ است که هیچکس نتوانسته و نخواهد توانست حق خدا را بهانجام رساند و آنطوری که شایسته است خدا را عبادت و بندگی کرده باشد. چه کسی میتواند به اعمالش مطمئن باشد؟! چه کسی میتواند به قوتی و قدرتی غیر از عنایت و فضل خداوندی اطمینان داشته باشد؟!
پس در این حال که به زانو درآمده، به ذیل عنایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ متمسک است، خدا را در ایشان و به ایشان تعظیم و تکریم مینماید، خدا را در ایشان و به ایشان میستاید؛ «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله»، از این انوار الهی یاد میکند که خداوند بهوسیله ایشان در بین خلق به عظمتها و جلالتهای خود آشکار شده است؛ یعنی من امیدم قطع نشده، علاقه و ارتباطم قطع نشده، خدایا با همه این کدورتها و معصیتها و سیاهیهایی که در اثر اعمال برایم فراهم شده، من
«* نماز جلد 1 صفحه 228 *»
نور را نور میبینم، هدایت را هدایت میبینم، حق را حق میبینم، صدق را صدق میبینم. آنطور نشدهام که شقاوت وجود مرا پر کرده باشد که باطل را حق ببینم و حق را باطل، نعوذباللّه نور را ظلمت ببینم و ظلمت را نور، و با خواست و محبت به ظلمت رو کنم. نه، بلکه خدایا من با همه این معصیتها و کدورتهایی که دارم، حق را حق میدانم، نور را نور میدانم، صدق را صدق میدانم، اولیاء تو را اولیاء تو میدانم، انوار تو را انوار تو میشناسم. به غیر آنها رو ندارم و به غیر آنها توجه نکرده و نمیکنم، «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله» بهترین اسمها از آنِ خدا است که محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند. به اینطور، توجه و ترحمِ آن بزرگواران را به خود جلب میکند.
باز چون آن بزرگواران اسباب هر رحمتی و وسیله هر عنایت و فضلی و واسطه در هر هدایت و خیری و نوری هستند، از برکت ترحم و تفضل ایشان شروع میکند به گفتن شهادتها، که به درگاه خدا پذیرفته شود و خداوند تجدید ایمان و اسلام او را از او بپذیرد، او را مؤمن و مسلم بهحساب آورد و همین اظهار اسلام و ایمان، گناهان گذشته او را بیامرزد، الاسلام یجُبّ ما کان قبله او را پاک میکند.
اگر انسان بعد از تشهد، با این توجه از دنیا برود آمرزیدهشده از دنیا میرود. چون هیأت هیأتی عجیب است، رحمتها و برکتها و عنایتهای خداوند را جلب میکند. در قیامت که به این حال درمیآیند، خداوند بر مؤمنین تفضل و ترحم میکند، چون هیأت هیأت جلب رحمت است، هیأت و شکل و حالتِ نشستن حالت جلب عنایت و توجه است و نمازگزار با همین هیأت در واقع خود را مستحِق میکند و قابل و لایق میگرداند برای عنایت و توجه خاص پروردگار بهوسیله محمد و آلمحمد؟عهم؟. همین امر تشهد از اسباب آمرزش او میشود.
آنگاه باید سلام بگوید. تشهد که به انجام میرسد، سلام عرض میکند. ابتداءً رسولاللّه؟ص؟ را ــ که اصل هر خیر و اصل هر هدایت و هر نوری است ــ مخاطب خود
«* نماز جلد 1 صفحه 229 *»
میسازد و عرضه میدارد: «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته».([55]) چون در همه این مراتب عبودیت و بندگی از تکبیرةالاحرام تا همین عرضه، همه اینها را که بنده سیر کرده، بهبرکت وجود رسولاللّه؟ص؟ بوده. آن بزرگوار اصل همه شرایع است، اصل همه هدایتها است، همه انبیاء بهبرکت آن بزرگوار توانستند به مدارج عالیه نبوت برسند و امتهای خود را به دین خدا هدایت گردانند. این امت هم که معلوم است همهشان مرهون عنایتها و فضل و لطف رسولاللّه؟ص؟ هستند، هرچه از خیر و کمال و نور و معرفت دارند از برکت وجود آن بزرگوار است.
پس نمازگزار ابتداءً خدمت آن حضرت باید عرض سلام داشته باشد و این سلام، تشکری از وجود مبارک رسولاللّه است و اظهار تسلیم و استسلام و انقیاد در برابر آن بزرگوار است که اصل شریعت از او است و اصل دین بهوسیله آن بزرگوار ابلاغ گردیده. وظیفه مؤمنان و مسلمانان این است که در نزد آن بزرگوار تسلیم شوند و عرض اسلام کنند. «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته» عرض استسلام به پیشگاه آن بزرگوار است.
چون اینجا مقام اظهار تسلیمبودن و انقیاد است، مثل همان جریان قیامت است؛ در آنجا همه خلق همه امور را به شافعین ــ یعنی محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهم اجمعین ــ واگذار میکنند، تسلیم میشوند و نمیتوانند از آن حکومتی که از ناحیه آن بزرگواران میشود سر باز زنند. برای اهل حق و اهل نجات حکم میکنند به نجات، و برای اهل شقاوت حکم میکنند به خلود در جهنم، و هیچکس نمیتواند در آنجا عذری، بهانهای، حجتی و دلیلی داشته باشد، هیچ. همه باید در فرمان درآیند و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حکومتِک([56]) آنجا هیچکس نمیتواند از
«* نماز جلد 1 صفحه 230 *»
حکومت آن بزرگواران فرار کند، همه باید تسلیم باشند. آن حالت تسلیم و انقیادِ آنجا، در این سلامها عرضه میشود. اول عرضه میداریم: «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته» که البته این سلام بهواسطه شرافتش جزء تشهد است و نمازگزار با سلام اول از نماز خارج نمیشود و هنوز در نماز است.([57])
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 231 *»
مجلس 22
(شب سهشنبه ـــ 6 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t معنای هيأت تشهد
t شهادت سوم و چهارم
t معنای سلام، سلام اول، سلام دوم و سوم
«* نماز جلد 1 صفحه 232 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
عرض شد که نماز دورهای از دورههای کامل عبودیت است و عبادتی است که جامع مراتب بندگی است. خداوند به فضل و کرم خودش این عبادت را بر ما قرار داد و ما را به این عبادت داشت تا اینکه ــ بهظاهر هم که شده ــ صورتی از دوره خضوع و خشوع و مراتبی از مراتب عبودیت را در خود ظاهر کنیم و نقش عبودیت را بهطور کامل و بهطور جامع در لوح وجود خود نقش بزنیم. عرض شد با انجام نماز، ما یک دوره کامل از حدود ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و یک دوره کامل از حدود انسانیت را انجام میدهیم. یک رکعت نماز تمام این دوره عبودیت را دارا است.
بعضی از مراتب عبودیت ذکر شد تا اینکه بیان شد در تشهد، ما نقشِ عرضه بر خدا و عرضه بر اولیاء خدا را داریم و ذلّت و مسکنت و فقر و فاقه خود را به درگاه پروردگار که همان درگاه اولیاء است اظهار میکنیم. با تشهد و نقش تشهد، اظهار میکنیم که خدایا در برابر ظهور عظمت و جلال و ظهور سلطنت تو به زانو درآمدهایم، ما را تاب مقاومت در برابر سلطنت تو نیست؛ همانطور که در روز قیامت خلق اولین و آخرین به زانو درمیآیند. همه عاجز و فقیر، همه بیچاره و مسکین خواهند بود و این بیچارگی و درماندگی خود را به همان حالتی که خدا خبر داده اظهار میکنند. خداوند
«* نماز جلد 1 صفحه 233 *»
مىفرمايد: و تَریٰ کُلّ امّة جاثیة([58]) میبینی که همه مردمان از شدت فزع و از شدت سرگردانی و حیرت و از شدت درک فقر و فاقه و بیچارگی به زانو درآمدهاند. نمازگزار در تشهد این حال را اظهار میکند و در واقع به زانو درآمده است و به ذیل عنایت انوار الهی، محمد و آلمحمد؟عهم؟ متوسل شده است.
ابتداءً قبل از اظهار شهادتها میگوید: «بسم اللّه و باللّه و الحمد لله و خیر الاسماء لله». این تعبیرها یادآوری مقامات و شئونات ولایتیِ محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. وقتی که آن بزرگواران را یاد میکنیم و متذکر مقامات و شئونات ایشان میگردیم، دل مطهرشان بر ما به رحم میآید، ترحم میفرمایند و در اثر ترحم ایشان انشاءالله شهادت ما قبول میشود و ایمان ما پذیرفته میشود.
تشهد اظهار شهادتین است و چه خوب است که ما با توجه به ارکان چهارگانه دین، همینطور که در اذان و اقامه به ولایت شهادت میدهیم و همچنین به ولایت اولیاء و برائت از اعداء شهادت میدهیم، در تشهد نماز هم این کار را انجام دهیم و بعد از گفتنِ «اشهد اَنّ محمّداً عبده و رسوله» بگوییم: «و اَنّ علیّاً و الائمةَ من وُلده و فاطمةَ الصدیقة اولیاءُ الله، و انّ ولیَّهم ولیُّ الله فاُوالیٖه و عدوَّهم عدوُّ الله فاُعادیٖه». هیچ مانعی هم ندارد.
اینکه مشایخ نمیفرمودند و دأب مشایخ نبوده، چون در آن دوره امر شدید بوده، ابتداء کار بوده، تقیه چنین اقتضاء میکرده است. بهجهت ایرادات و انتقاداتی که میشد و مشکلاتی که فراهم مینمودند، مشایخ عظام+ در تشهد شهادت به ولایت ائمه و اولیاء را ذکر نمیفرمودند. ولی فکر میکنیم این زمانها آن مشکلات نباشد، اکنون آن مسائل مطرح نیست، الحمدللّه رب العالمین امر روشن است. چه خوب است که در تشهد نمازها هم این شهادتها گفته شود. وقتی که امر مشخص
«* نماز جلد 1 صفحه 234 *»
است، تقیه بیمعنی است و الحمدلله در این امور ترسی نیست. شهادتدادن بهمقام ولایت امیرالمؤمنین و ائمه هدی؟عهم؟ و فاطمه زهراء؟سها؟ معلوم است که از ارکان دین است. اظهار ولایت اولیاء ایشان و برائت و بیزاری از اعداء ایشان از اصول دین است، از ارکان دین و ایمان است. البته اگر بهتدریج باشد برای رفع وحشت خودمان بهتر است.
پس شهادتها را که اظهار میکنیم، یعنی تجدید ایمان میکنیم. نمازگزار در هر تشهدی ایمانش را تازه میکند. همانطور که در اذان و اقامه شهادت به الوهیت و شهادت به رسالت و شهادت به ولایت میدهد، همچنین در تشهد هم باید تجدید ولایت شود.
بعد از تشهد، شخص نمازگزار سلام میگوید و معنای سلام اظهار تسلیمبودن و انقیاد در برابر محمد و آلمحمد؟عهم؟ است که مظاهر انوار الهی هستند. معنای «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته» که ابتداءً بعد از تشهد گفته میشود، در واقع تشکری از مقام رسالت رسولاللّه؟ص؟ است بهطوری که گویا انسان بعد از شهادتها رسولاللّه را مشاهده میکند، خود را در حضور حضرت میبیند که در حضورشان زانو زده است و تمام این مراتب عبودیت و بندگی را از برکت تعالیم آن حضرت بهدست آورده است. هرچه بنا است خداوند در برابر این عبادت و بندگی به او تفضل کند، همه و همه بهبرکت وجود مبارک رسولاللّه؟ص؟ بوده. و چون امر چنین است، برای تشکر از مقام آن حضرت، نمازگزار ایشان را مخاطب قرار میدهد و عرض میکند: «السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته». از طرف خداوند برای آن بزرگوار طلب سلام و رحمت میکند و اظهار تسلیمبودن و رضايت در برابر امر حضرت و دستورات ايشان مینماید.
در قیامت همه در نزد منبر وسیله به زانو درآمدهاند و منتظرند که مقام
«* نماز جلد 1 صفحه 235 *»
رسالتمآبیِ رسولاللّه؟ص؟ در مقام ولایتی امیرالمؤمنین؟ع؟ چه حکومتی میفرماید، همه منتظر حکومت حضرتند که آن بزرگوار رأی مبارکشان بر چه تعلق میگیرد، که همان خواست و پسند خدا است. و بر همه حکم میفرمایند: بر انبیاء حکم میفرماید به نجات، بر اوصیاء و بر مؤمنین اولین و آخرین به نجات حکم میفرماید و بر کفار و منافقین از اولین و آخرین به هلاکت حکم میفرماید. این حکمِ رسولاللّه؟ص؟ است که همان حکم خدا است و همه در آنجا منقادند، هیچکس نیست که بتواند در آنجا بر حکم رسولاللّه اعتراضی داشته باشد و بر حضرت، حجت و دلیلی داشته باشد و نعوذباللّه در مقام مخاصمه و محاکمه با حضرت برآید.
آنچنان خداوند آن بزرگوار و اهلبیت او؟عهم؟ را بر اهل قیامت از اولین و آخرین مسلط میکند که همه تسلط آن بزرگوار را بر ظاهر و باطنشان احساس میکنند و ذرهای از ذرات وجودی خود را از تصرف و تسلط آن بزرگواران خالی نمیبینند. اراده و تصرف ایشان و تسلطشان بر همه ذرات وجودی اولین و آخرین نفوذ کرده. همه خود را در نزد حکم ایشان محکوم میبینند و هیچگونه اعتراض، دلیل و حجتی ندارند و مضمونِ و لایُمکِنُ الفِرارُ مِن حکومتِک([59]) در واقع در آن لحظه برای همه عینیت پیدا میکند و قابل لمس میشود. این است که دوره قیامت دوره ظهور سلطنت خداوند در محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهم اجمعین است که خدا را که به «یا سُلطان» میخوانیم و صاحب سلطنت میگوییم، این صاحب سلطنت بودن و مسلطبودن، در قیامت برای همه خلق مشخص میشود؛ خدا مسلط بود، خدا ذوسلطان بود، ذوسلطنت بود، اما به محمد و آلمحمد؟عهم؟. در دنیا هم همینطور بود، در برزخ هم همینطور بود، در آخرت هم همینطور است اما در آخرت ظاهر میشود آنچنانکه بر احدی پوشیده و پنهان نیست. میفرماید آنچنان اولین و آخرین در نزد حکم این بزرگواران
«* نماز جلد 1 صفحه 236 *»
مقهورند و مغلوبِ حکم ایشانند و سلطنت ایشان ظاهر و آشکار میشود که هیچچیزی از حکم ایشان خارج نیست.
امام صادق صلواتاللهعلیه از رسولاللّه؟ص؟ نقل کردند که آن بزرگوار به امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند یا علی در فردای قیامت بهشت و جهنم در فرمان تو است. حضرت سوگند یاد فرمودند که جهنم در فردای قیامت در نزد علی صلواتاللهعلیه خاضعتر و خاشعتر است از این بردگان و عبید و اِماء و کنیزان در نزد آقایان و مَوالی خود. یک غلام در نزد مولای خود چقدر فرمانبردار است، فرمود از این غلامان که شما میبینید، جهنم در برابر امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه فرمانبردارتر است. میایستد بر آخر جهنم و میفرماید: ذَریٖ هذا وَلیّی این را واگذار که دوست من است، این به من محبت داشته و به من ولایت میورزیده و بعد باز میفرماید: خُذیٖ هذا عَدُوّی این را بگیر که دشمن من است. و جهنم در نزد فرمایش حضرت مطیعتر است از عبد در برابر فرمان مولایش. مساکن بهشت و درجات بهشت همه در فرمان حضرت میباشند.([60])
وقتی که بهشت و جهنم در نزد تصرف و تسلط امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه اینطور باشند، معلوم است که اهل محشر چطور هستند. تمام ملائکه رحمت که به نعمتهای بهشتها موکّلند، همه در فرمان امیرالمؤمنینند، هیچیک بدون اذن خاص مولا امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه قدمی برنمیدارند، نعمتی به بهشتیان نمیدهند. امیرالمؤمنین به فرمان و اذن خاص خود و تصرف خاص خود، با نعمتهای بهشتی به اهل بهشت اِنعام و احسان میفرماید. همچنین تمام ملائکه غِلاظ و شِداد جهنم همه در فرمان امیرالمؤمنینند که بدون اجازه امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه کوچکترین عذاب بر کسی وارد نمیکنند. تمام عذابهایی که بر
«* نماز جلد 1 صفحه 237 *»
اهل جهنم وارد میشود، بهدست همان ملائکه غلاظ و شداد است که خداوند در وجود آنها رحم قرار نداده، بلکه وجود آنها را اینطور آفریده که از شدت و غلظتْ خلقت شدهاند، از خشم امیرالمؤمنین خلقت شدهاند. آنها هرچه اهل جهنم را عذاب میکنند لذت میبرند؛ لذت آنها در عذابکردن اهل جهنم است. وقتی اهل جهنم از شدت عذاب فریاد میکنند، آنچنان نیست که در دل این ملائکه رحمت پیدا شود و بر آنها رحم کنند؛ بلکه هرچه آنها بیشتر فریاد میزنند، غلظت این ملائکه غلاظ و شداد شدیدتر میشود. هرچه آنها ناله میکنند، اینها در خشم شدیدتر میشوند و خشمشان آشکارتر میشود. و همه اینها در فرمان امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه هستند. این معنی ظهور سلطنت خداوندی در وجود مبارک محمد و آلمحمد؟عهم؟ است.
پس نمازگزار در هنگام سلام به چند مطلب توجه دارد: اولاً اقرار به اینکه این سیر عبودیت و بندگی بهبرکت تعالیم محمد و آلمحمد؟عهم؟ بوده است.
ثانیاً همین الآن هم همان سلطنت و تصرف موجود است و از سلطنت و ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ هیچ امری خارج نیست. الآن امام زمان صلواتاللهعلیه حامل همان ولایتند، امام زمان صلواتاللهعلیه مصدر همان سلطنتند. الآن تمام امور زیر تسلط و تصرف ایشان است، هیچ امری از اذن خاص ایشان خارج نیست. برگی از درخت نمیافتد مگر به اذن خاص بقیةاللّه صلواتاللهعلیه، کاهی از جا نمیجنبد مگر به اذن خاص وجود مبارک بقیةاللّه صلواتاللهعلیه، پلک چشمی به هم نمیخورد مگر به اذن خاص بقیةاللّه صلواتاللهعلیه. تمام امور خلق در تحت تصرف و تسلط آن حضرت است، اما ما نمیبینیم، نمیفهمیم، نمیدانیم و توجه نداریم. اگر هم میدانیم، معاصی مانع است از اینکه متوجه باشیم. به غفلت میگذرانیم.
در اینجا نمازگزار متوجه این امر میشود که اینکه الآن من آمدهام و این دوره عبودیت را بهظاهر طی کردهام و حالا در مقام تشهد و سلام میباشم، خود این آمدن
«* نماز جلد 1 صفحه 238 *»
من در این حال و قرارگرفتن در این عبادت و انجام این عبادت، نیست مگر به تصرف امامم؛ او به من توفیق داده و کمکم کرده. او دست عنایت خدا بر سر من است، او دست احسان خدا بر سر من است، او در جمیع فیوضات واسطه کلی است. هرچه من در این راه قوه و قدرتِ معنوی و ظاهری دارم، همه از برکات عنایت و توجه او است. پس او الآن بر من سلطان است، او الآن در من متصرف است، او ناصیه مرا گرفته است و به این امر واداشته و به توفیق او من به نماز ایستادهام و نماز را به توفیق او به انجام رسانیدهام. سلامتی به من داد، حیات به من داد، ایمان به من داد، هدایت به من داد، همه عنایتها را فرمود، ظاهر و باطن بهدست او است و من الآن در تحت تصرف و نفوذ ولایت او میباشم. این هم یک امر.
ثالثاً نمازگزار امر قیامت را هم در نظر دارد، آنگاه باید تسلیمبودن و انقیاد خود را اظهار کند؛ ای رسولاللّه من تسلیم فرمان ظاهری و باطنی شما هستم. ای رسولاللّه من تسلیم فرمان تکوینی و تشریعی شما هستم و از فرامین شما در ظاهر امر و باطن امر در مقام کینونتم و در مقام شریعتم سر باز نمیزنم. در همه مراتبم، در برابر فرمان شما منقاد و تسلیم میباشم؛«السلام علیک ایها النّبیّ و رحمة الله و برکاته».
نمازگزار آنچنان نفوذ و تسلط حضرت را احساس میکند که گویا خود را در حضور حضرت میبیند و لااقل معتقد است که حضرت بر او ناظرند و متوجه او هستند و باید معتقد باشد که در محضر حضرت است. چون «السلام علیک» خطاب است، یعنی سلام بر تو ای رسولاللّه. پس باید متوجه باشد که در محضر حضرت بهسر میبرد و بعد سلامهای بعدی را میگوید.
سلامِ اول جزء تشهد است، حرمت رسولاللّه؟ص؟ اقتضاء کرده که این سلام اول جزء تشهد باشد و نمازگزار با سلام اول از نماز خارج نمیشود و هنوز در نماز است اما «السلام علینا و علیٰ عباد الله الصالحین» و همچنین «السلام علیکم و رحمة الله و
«* نماز جلد 1 صفحه 239 *»
برکاته»، سلامِ خارجشدن از نماز است.([61]) مشهور است که «الصّلوة اوّلُهَا التّکبیر و آخِرُهَا التّسلیم» اول نماز همان اللّهاکبر یعنی تکبیرةالاحرام است و پایانش سلامگفتن است.
سلام میکند بر خود و بر عباد صالحین، سلامِ بر حجتهای خدا، سلام بر حاضرین از ملائکه و اگر در جماعت است سلام بر امام جماعت و یا مأمومین؛ شخص نمازگزار بر همه اینها سلام میگوید، یعنی در همه امورش و در جمیع شئونش تسلیم و منقاد امر خدا است؛ خدا راضی است به اینکه با مؤمنین در مقام سِلم باشد، با کفار در مقام حَرْب و عداوت باشد.
در قرآن میفرماید: قد کانت لکم اُسوةٌ حسنةٌ فی ابراهیمَ و الّذین معه برای شما در ابراهیم و کسانی که به ابراهیم مؤمن بودند اسوه حسنه است. یعنی باید به ابراهیم و کسانی که به ابراهیم ایمان آورده بودند اقتداء کنید. آنها به کفار گفتند که ما از شما بیزاریم، ما با شما در هیچ امری از امورتان و در پرستش آنچه را که عبادت میکنید از بتها شریک نیستیم، ما به همه کارهای شما کفر میورزیم و بیاعتنائیم و از همه آنها اظهار برائت میکنیم.([62]) اینها دستوراتی است که هست.
حال نمازگزار هم میگوید خدایا من تسلیم امر تو هستم، منقاد فرمان تو هستم، تو به من گفتهای با رسولاللّه، با ائمه هدی؟عهم؟، با مؤمنین، با ملائکه در مقام سلم باشم، نسبت به ایشان محبت و مودت داشته باشم و هیچگونه عداوت و بغض و عنادی با رسول تو و حجتهای تو و مؤمنین و ملائکه نداشته باشم. شخص نمازگزار با ذکر این سلامها، در برابر این دستورات اظهار استسلام و انقیاد میکند و در واقع در همینجا بر عمل خود از اول تا به آخر مُهر سلامتی میزند و خوشا به حال کسی که به اینطور اعمالش سالم باشد از عداوت با اهل ایمان و از عداوت مؤمنین و از عداوت با کسانی
«* نماز جلد 1 صفحه 240 *»
که خدا فرموده به آنها مودّت کنید؛ و سالم باشد همچنین از محبت و مودت به کسانی که خدا اجازه نداده با آنها محبت و مودت داشته باشیم. این سلامتی ظاهر و باطن و سلامتی دل، همه در همین سلامها اظهار میشود.
دل شخص نمازگزار باید سالم باشد به اینکه دارای محبت اولیاء و برائت از اعداء باشد. «قلب سلیم» چنین قلبی است و این سلامها که به زبان جاری میشود، باید از قلب جریان بیابد. قلب باید سالم باشد تا این سلامها هم برای خودش و هم برای کسانی که برای آنها طلب رحمت میکند سلامتی باشد. و اگر چنین نباشد، نه برای خودش سلامت خواهد بود و نه هم از طرف او سلامتی بر محمد و آلمحمد؟عهم؟ و مؤمنین اظهار میشود.
همچنین معنی این سلامها این است که خدایا من جمیع امور خود را به تو واگذار کردم و در امور خودم تسلیم امر تو هستم؛ چون تو خدای من هستی، تو خالق من هستی، آگاه به مصالح من هستی، تو خیر من را میخواهی و بهتر از من خیر مرا میدانی؛ آنچه خیر من است مرا به آن برسان و آنچه شرّ من است مرا از آن دور بدار. این «تفویض امر» است. خود سلامدادن معنیش تفویضکردنِ امر بهسوی خدا است و همچنین اظهار این است که من به مبدأ و معاد معتقدم و همه امورم اموری است که به تقدیر الهی و مشیت او بستگی دارد و از مشیت او خارج نیست.
تمام این مراتب بندگی، مراتبی است که در نماز اظهار میشود و نمازگزار باید با انجامدادن یک دوره اعمال و اذکار نماز، نقش عبودیت را بهطور کامل بر لوح وجود خود نقش کند. همین ظاهر نماز تمامش نقش و رمز است و خدا اینطور قرار داده که تا این قالب فراهم شد و این شکل پیدا شد، روح مناسب خود را جذب کند. الاَشکال مِقناطیسٌ لِارواحهـا([63]) شکل و نقش، مغناطیس روح است؛ خواهنخواه روح مناسب
«* نماز جلد 1 صفحه 241 *»
خود را جذب میکند. اینکه فرمودهاند هیأت ظاهرتان خوب باشد، مشابه اولیاء باشد،([64]) برای جذب معنویت است. همچنین شبیه کفار نشوید([65]) که جذب روح کفر میکند، هیأت کفری جذب روح کفری میکند، هیأت ایمانی جذب روح ایمان میکند. خلاصه خدا اینطور قرار داده که هیأت و شکل، معنویت و روحانیت مناسب با خود را جذب میکند.
پس روشن شد که خدا به فضل و کرمش نماز را بر ما قرار داد، یا بهطور واجب و یا مستحب؛ این قرار برای این است که ما این نقوش و این اشکال را بر وجود خود نقش کنیم و در لحظاتی که در آن حالات بهسر میبریم، شکلهایی بسازیم که این شکلها معنویت و روحانیت مناسب خودش را جذب میکند. حال ما تا چه اندازه از معنویتش باخبر باشیم و از روحانیتش آگاه شویم، امر دیگری است؛ ولی این مطلب را معتقدیم که همین هیأت تکبیرةالاحرام، هیأت قیام، هیأت تکبیر، هیأت رکوع، هیأت سجود، حالت در قرائت و هیأت اداء حروف از مخارج حروف در اذکار شریفه، سوره مبارکه حمد، سورههای دیگر، تسبیح، صلوات بر محمد و آلمحمد؟عهم؟، همه اینها قالب قراردادن و نقاشیکردن است. ما گویا بهدستور خدا بر لوح وجود خودمان نقاشی میکنیم، خدا هم به فضل و کرمش در این نقشها روح قرار میدهد، معنویت قرار میدهد و آن روحها و معنویتها تأثیرات خودشان را خواهند داشت.
امیدواریم بهبرکت ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ بعد از مرگ همین نمازها باعث روشنی چشمهای ما و سبب شادی دلهای ما و نورانیت قبر و قیامتمان باشد. خداوند به فضل ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ این نعمت را از ما نگیرد.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 242 *»
مجلس 23
(شب چهارشنبه ـــ 7 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t هیأت اعمال در نماز رمز مراتب خضوع و بیان حدود توحید و ولایت است
t حدود انسانیت
t علّت دو رکعتی و سه رکعتی و چهار رکعتی بودن نمازها
t حکم نماز و روزه در سفر نزد اهلسنّت
«* نماز جلد 1 صفحه 243 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
اجمالاً عرض شد با انجام نماز ــ که از نیت شروع میشود تا سلام ــ یک دوره مراتب عبودیت و مراتب خضوع و خشوع و سیر و سلوک الیاللّه انجام میگردد؛ هم در نقش گفتاری و هم کرداری. هم افعال نماز و هم اذکار نماز یک دوره بیان این مراتب است.
نمازگزار به فضل و کرم خدای متعال در هر رکعت، به انجام صورت این مراتب موفق میشود و خداوند از فضل و کرمش برای همین صورت ظاهری هم ثوابها مقرّر فرموده است، عنایتها دارد و کرمش شامل حال نمازگزار میباشد. بهجهت آنکه عرض شد خود شکل و هیأت، مغناطیس روح و معنویت است و همین که نمازگزار به ظاهرِ خود این حدود را انجام میدهد و این اشکال و هیأتها را بر لوح وجود خود ترسیم میکند، خداوند معنویتها و روحانیتهایی را به همین هیأتها و همین شکلها تعلق میدهد و بهبرکت آن معنویتها و روحانیتها که در این قالبها و شکلها و هیأتها جذب میشود، آثاری فراهم میگردد که خداوند وعده فرموده است آن آثار را به نمازگزار بدهد، از قبیل آمرزش گناهان و تقرب به درگاه خدا و سایر خیراتی که در روایات ذکر فرمودهاند.([66])
«* نماز جلد 1 صفحه 244 *»
ما امیدواریم از برکت ولایت، چشم همه ما به این نمازها روشن باشد و از جمیع این نمازها که به فضل ولایت و نور ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ منوّر است بهرهمند باشیم و بهبرکت عنایتِ آنان، مورد قبول درگاه خداوند واقع شود.
این هیأتها و شکلها که در نماز است، در واقع مثَل و نمونههایی برای جمیع مراتب خضوع و خشوع و عبودیت است و نمونهها و نقشهایی از حدود ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است و حدود و نقوشی است که رخساره انسانیت واقعی و حقیقی را که محمد و آلمحمد علیهمالسلامند حکایت میکند. و عرض شد اینها حدودِ صورت انسانیت است و تمام این نقشها و هیأتهایی که در نماز بر خود ترسیم میکنیم و تمام ذکرهایی که میگوییم، همه اینها نقش توحید است، حدود توحید خداوند متعال است. و نمازگزار به همین صورت انسانیت و حدود ولایت، بهعنوان مُوحِّد شناخته میشود و اسم موحّد بر او اطلاق میگردد. خداوند او را موحّد میخواند، اولیائش او را موحّد میخوانند و نمازگزار بهبرکت انجام این اعمال و اذکار، توحید خالص و توحید تمام و کامل را به درگاه خدا آورده است.
اما همان حدود و هیأتهای توحید را که بر لوح وجود خود مرسَّم و مجسَّم کرده است، بهبرکت ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ بهعنوان نماز مقبول میگردد و بهعنوان نماز ثبت میشود. آنگاه همین حدود ولایت و حدود توحید، برای محبّین محمد و آلمحمد؟عهم؟ در لوح نفسشان هم ثبت میشود و آثارش در قیامت مشخص خواهد شد بلکه از اول مرگ که چشم باطن باز میشود و اعمال خود و نتایج اعمال خود را میبیند، آنگاه متوجه آثار نماز میگردد که نماز برای او چه آثاری داشته و چه خواصی در نفس او ایجاد کرده است.
مقصود این است که این حدود و اشکال و اذکار نماز، همه مَثَلها و نمونهها و صفتهایی است که خدا برای ولایت و برای توحید خود و برای انسانیت قرار داده است.
«* نماز جلد 1 صفحه 245 *»
و یَضرِب اللّه الامثالَ للنّاس([67]) اینها مثلها و صفتهایی است که خداوند زده است.
ولی شاید ما هنوز هم با وجود تذکر اولیاء و توجهدادن ایشان، این سخنان برایمان مفهوم نباشد؛ چون ما به حدود و رسوم و اشکال واقعی توحید و ولایت و انسانیت واقف نیستیم. ما نمیدانیم توحید چیست تا حدود توحید را بدانیم، نمیدانیم ولایت چیست تا حدود ولایت را بدانیم، نمیدانیم انسانیت چیست تا حدود انسانیت را بدانیم. فکر میکنیم انسانیت به همین است که شخص روی دو پا راه رود، مستویالقامه باشد و منحنی نباشد، با دست غذا بخورد نه با دهان، دست را در غذاخوردن دخالت بدهد، نه دهان را مستقیماً بهکار ببرد مثل حیوانات که با دهان غذا میخورند.
بعضیها هم نوعاً از حیوانات یاد گرفتهاند، مخصوصاً این چیزهایی که متداول شده که غذاهای آماده را لای نان میگذارند که اسمش را هم نمیخواهم ببرم. اینها را چطور بهاصطلاح کَلَف میزنند! طرزِ خوردن حیوانات را «کَلَفزدن» میگویند. مثل حیوانات کَلَف میزنند. باید با دست لقمه گرفت در دهان گذارد؛ نه اینکه اینطور کَلَف بزنند. بعضیها که اصلاً در موقع خوردن غذا رسم پیدا کردهاند که با اینکه سفره افتاده، غذا هست، بشقاب هست، قاشق هست، باز هم سعی میکنند غذا را لای نان بپیچند و لقمه را آنطور قرار بدهند و باز کَلَف بزنند. چه عادتهای بدی رسم میشود و مردم بیتوجهند. برادران و خواهران ایمانی اینطور غذا خوردن را به بچههایشان تعلیم ندهند؛ چون گاهی عجله دارند میگویند برایش لقمه بپیچ، یک لقمهای میپیچند دست بچه میدهند. بچه هم روی حساب عادتی که برایش فراهم شده، همینطور کَلَف میزند و غذا را میخورد. و فکر نمیکنند که این کارها صحیح نیست.
همه امور براساس تعلیم انبیاء؟عهم؟ باید باشد. اینها مؤثر است، هیأتهایی است
«* نماز جلد 1 صفحه 246 *»
که لازم است. باید اینطور باشیم. گاهی دیده شده که مادرها یا پدرها بچههای کوچکسال خود را در اثر عجلهداشتن یا امور دیگر، همینطور ایستاده به ادرارکردن وامیدارند. این خیلی مضرّ است، اولاً بچه یاد میگیرد و چهبسا بعد هم همینطور تا سنین بزرگی ادامه دهد و این امر برای او مضرّ است، برای مثانه او مضرّ است. دستور داده شده بنشینند([68]) و بعد که ادرار تمام شد استبراء کنند([69]) یا تنحنح کنند و مثانه را خالی کنند که بعدها اسباب زحمت نشود. ولی مادرها یا پدرها روی بیتوجهی این کارها را میکنند. این خلاف است. طبق دستور، این کار باید نشسته انجام شود.
ما فکر میکنیم انسانیت همین حالتهای ظاهری خودمان است که مشاهده میکنیم. گمان میکنیم که حدود انسانیت همینها است. چنین نیست. حدود انسانیت حدودی است که در نماز مشخص شده است. حدود انسانیت عبارت است از تواضع، خشوع، عبادت، بندگی، کرنش به درگاه خداوند متعال، کبر و نخوت نداشتن و اینطور امور که اجمالاً در این حدود مقدسه نماز ذکر شد.
خداوند فرموده است: و یَضرِب اللّه الامثال للنّاس خدا مثَلها میزند و از حقایق غیبیه برای مردم نمونهها ارائه میدهد، اما و مایَعقِلها الّا العالِمون([70]) آنانی که به حقایق علم دارند و با عالم معنویات آشنا هستند، میفهمند و این مثلها را درک میکنند و به واقعیت این نمونهها و مثلها و صفتها پیمیبرند، نه غیر آنها؛ که اجمالش الحمدللّه رب العالمین بهطور مختصر بیان شد.
حال هر یک رکعت نماز را که حساب کنیم که مجموعهای است از نیت و تکبیرةالاحرام و قیام و قرائت و رکوع و ذکر رکوع و سجود و ذکر سجود و تشهد و سلام،
«* نماز جلد 1 صفحه 247 *»
عبارت است از یک دوره عبودیت، یک دوره بندگی و سیر و سلوک. و آنچه از طرف خدای متعال بر ما واجب شد پنج رکعت بود؛ البته بعد از آنکه خدا در شب معراج پنجاه رکعت نماز واجب فرمود و رسولاللّه؟ص؟ بهوساطت موسی بن عمران؟ع؟ از خداوند برای امت خود تخفیف خواستند تا به پنج رکعت رسید. پنج رکعت اصل شد و فرائضاللّه گردید یعنی فریضههای الهی. ولی خداوند فرمود ما از امت تو در شبانهروز پنجاه رکعت نماز خواستیم و حال که موسی شفاعت و وساطت کرد و تو هم که برای امتْ رحمت هستی و برای رحمِ تو بر امتْ ما تخفیف دادیم، نظر به اینکه سخن ما تغییر نمیکند و قرار ما نباید تبدیل شود، برای هر رکعتی ثواب ده برابر قرار دادیم تا ثواب همان پنجاه رکعت را به ایشان بدهیم.([71]) پس فرضاللّه در اصل در هر وقت از پنج وقت همان یک رکعت شد.
بعد چون رسولخدا؟ص؟ در این عالم میخواستند ما را به این امر بدارند و خداوند میدانست که بندگان آن یک رکعت را آنطوری که بایست و شایست با رعایت و حرمتداری انجام نمیدهند، پس رسولاللّه؟ص؟ در معراج یک رکعت دیگر اضافه فرمودند و خدا هم آن را واجب فرمود و اصل نماز در هر وقت از پنج وقت دو رکعت شد. يک رکعت فرضاللّه شد یعنی خدا واجب کرده است و يک رکعتش فرضالنبی؟ص؟ شد يعنی آنچه که پيغمبر واجب فرمودند، خدا هم آنچه او واجب فرموده بود امضاء فرمود. اصل نماز در هر وقت دو رکعت شد و برای حرمت اينکه اين دو رکعت فرضالله و فرضالنبی است، در این دو رکعت سهو نیست و اگر کسی سهو کرد باید اعاده کند، اگر کسی شک کرد باید اعاده کند.([72])
همچنین نظر به اینکه مجموعه وجود ما دو قسمت است و دو بُعد دارد، یک
«* نماز جلد 1 صفحه 248 *»
بعد دنیوی و یک بعد اخروی، یا یک بعد ظاهری و یک بعد باطنی؛ برای اینکه این دو بعدِ خضوع و خشوع را متذکر شوند و این برنامهها را انجام داده باشند، از این جهت رسولاللّه؟ص؟ این رکعت دوم را اضافه فرموده و خدا هم امضاء فرموده است و بنابراین در این عالم، برای ما اصل نماز در هر وقت از پنج وقت، دو رکعت شد.
بعد رسولخدا؟ص؟ در اثر پیشامدها و جهاتی، در نمازهای ظهر و عصر و عشاء دو رکعت دیگر و در نماز مغرب یک رکعت دیگر اضافه فرمودند؛ چون آن جهات اقتضاء میکرد که این امت برای رعایت حرمت آن جهات، خدا را به عبادتی کامل و جامع و تمام ــ که نماز باشد ــ عبادت کنند. در روایات به بعضی از آن جهات
اشاره شده مثل ولادت فاطمه زهراء، ولادت امام مجتبی و ولادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیهم اجمعین که رسولخدا؟ص؟ برای شکر این نعمتها، یک یا دو رکعت به آن نمازها اضافه میفرمود و بر امت هم لازم میفرمود که در حَضَر انجام دهند و برای رعایت حال مؤمنین و اهل ایمان رخصت فرمود که در سفرها آن دو رکعتها را در چهار رکعتیها ترک کنند و حذف کنند و به دو رکعت اصل اکتفاء نمایند.([73])
این رخصت است و روی عنایت و لطف آن پیغمبر رؤف؟ص؟ است که این قرار را گذاردند، خدا هم امضاء فرمود. خداوند روزه را هم در سفر تخفیف داد چراکه برای مسافر مشکل است؛ از این جهت امر شد که روزه را در سفر افطار کنید و بعد از مسافرت روزه ماه مبارک رمضان را قضاء کنید.
ولی سنّیها نوعاً امر را بر خودشان مشکل کردهاند. در سفر، نماز را با اینکه دو رکعت میخوانند، جداگانه دو رکعت دیگر هم میخوانند که قصر نکرده باشند، نه
«* نماز جلد 1 صفحه 249 *»
مثل شیعه قصر کنند که دو رکعت تنها بخوانند و نه هم متصل کرده باشند که مثل حَضَر باشد. برای اینکه با شیعه مخالفتی شده باشد، دو رکعتی سلام میدهند، برمیخیزند دو رکعت دیگر به کمرشان میزنند. خدا خودشان و رؤسائشان را ــ که اینها را به این ضلالت واداشتند ــ لعنت کند. روزه را هم با چه مشکلات و با چه سختیهایی در مسافرت میگیرند.
سنّیها میگویند خداوند فرموده: یُریٖد اللّه بکم الیُسر و لایرید بکم العُسر،([74]) اما با ما تعارف کرده؛ روی این جهت ما به حرمت خدا و حرمت ماه رمضان، در مسافرت هم روزه میگیریم. البته برداشتن حکم وجوب روزه از مریض و مسافر از باب ترحم و رخصتدادن است، اما نه اینکه بر شما جایز است که در مسافرت روزه بگیرید. ائمه ما فرمودهاند ما میگوییم در هر دو حال روزه نباید گرفت.([75]) رسولخدا؟ص؟ فرمودند در مسافرت نباید روزه گرفت.([76]) روزهگرفتن ماه مبارک رمضان در حال سفر، بر شخص مؤمن مسلمان حرام است؛ مگر کسی در جایی قصد اقامت کند که احکامش معلوم است.
حتی اینقدر این فرمایش از رسولخدا؟ص؟ شایع شد که شخصی از طایفهای که بهجای «الف و لام» در الفاظشان «الف و میم» استعمال میکردند، خدمت رسولخدا آمد و با همان لغت خودش پرسید: «أ مِنَ امْبِرِّ امْصِیامُ فِی امْسَفَر؟» رسولخدا مثل خودش جواب فرمودند: لیس من امْبِرِّ امْصیامُ فِی امْسَفَر.([77]) همینطور در جوابش بهجای لام، میم گذاردند. او میخواسته بگوید: «أ من البرِّ الصّیامُ فی السّفر؟» معنیش
«* نماز جلد 1 صفحه 250 *»
این است که آیا از خوبی و نیکی است که در حال سفر در ماه رمضان روزه بگیریم؟ یعنی آیا خدا اجازه میفرماید؟ آیا این کار خوب است؟ فرمودند این کار خوب نیست، در مسافرت در ماه رمضان نباید روزه گرفت.
اینها رخصتهایی است که رسولخدا؟ص؟ در مورد دو رکعت آخر نماز ظهر و عصر و عشاء دادند، اما در مغرب ثابت ماند. در حدیثی فرمودند این یک رکعت برای حرمت و احترام به فاطمه زهراء؟عها؟ قرار داده شد.([78]) برای اینکه حرمتش همیشه باقی بماند و مردم بدانند که چقدر مقام آن بزرگوار محترم است، در سفر و در حضر این یک رکعت را قرار داد و فرمود یک رکعت مغرب را ترک نکنید. یعنی همیشه آن را سه رکعت بخوانید، در حال سفر و در حال حضر فرق نمیکند.
پس این دو رکعت اصل نماز، برای دو رتبه دنیا و آخرت قرار داده شد که ما، هم با مرتبه دنیویمان یک دوره عبودیت را در نماز انجام دهیم و هم برای مرتبه اخرویمان یک دوره مراتب عبودیت را در نماز بهانجام رسانیم و دو دوره ضمنی داریم که دوره برزخ و دوره رجعت است. برای این دو دوره ضمنی، رسولاللّه؟ص؟ این دو رکعت را در نمازهای چهار رکعتی قرار دادند و اضافه فرمودند.
دوره رجعت، به دنیا نزدیک است و دوره برزخ، به آخرت نزدیک است و چون این دو دوره ضمنی هستند و دو رکعت آخر نمازهای چهار رکعتی هم برای یادآوری این دو دوره است، از این جهت در دو رکعت آخر این نمازها رخصتهایی داده شده است؛ از قبیل خواندن تسبیحات بهجای حمد و مختصربودن و قنوتنداشتن و احکام شک درباره آنها. چون این دو دوره رجعت و برزخ، دورههای ضمنی هستند، اصل نیستند و صریح نیستند، در غیب قرار دارند.
اما در نماز مغرب که حضرت یک رکعت را بر دو رکعت افزودند، برای این
«* نماز جلد 1 صفحه 251 *»
است که بیان بفرمایند در واقع رجعت و برزخ یکی هستند؛ اگرچه بهاعتباری برزخ و رجعت را دو مرتبه و دو مرحله میگویند، اما بهاعتباری هر دو در حکم یک مرحله و یک مرتبه میباشند.
نماز صبح به حال خودش باقی ماند و رسولاللّه؟ص؟ بر نماز صبح چیزی اضافه نفرمودند؛ بهجهت اینکه نماز صبح در وقتی باید اداء شود و وقت فضیلتش هنگامی است که ملائکه موکّل به شب و ثبت اعمال بندگان در شب، این نماز را مشاهده میکنند و ثبتش میکنند، ملائکه روز هم که برای ثبت اعمال بندگان در روز میآیند، این نماز را مشاهده نموده و ثبتش مینمایند؛ وقتی است که ملائکه شب و روز در تلاقی و برخوردند. آنانی که دیدههایشان باز است و مشاهده میکنند، وقتها را فضیلت میدهند، برای این است که جهاتی در کار است که ما نمیدانیم. اینکه میفرمایند وقت فضیلت نمازها چه وقت است، برای این امور است، حالا ما نمیبینیم اما آنانی که میبینند، میدانند و میگویند.
نقل میکنند در حرم حضرت امیر صلواتاللهعلیه شخصی از شخصی سؤال کرد که آیا صبح شده که نماز صبح را بهجا بیاوریم؟ در جوابش گفت مگر نمیبینی ملائکه شب میروند و ملائکه روز نزول میکنند؟! او میدیده و مشاهده میکرده است.
پس نظر به اینکه هر دو دسته از ملائکه با این نماز برخورد میکنند و هر دو دسته نماز صبح را برای نمازگزاران ثبت میکنند، پس احتیاج نبود که رسولاللّه؟ص؟ بر آن اضافه بفرمایند؛ زیرا دو بار ثبت میشود پس میشود چهار رکعت و در حکم چهار رکعت است. یعنی برابر با هر چهار دوره است، هم دوره دنیا و هم دوره آخرت، هم دوره برزخ و هم دوره رجعت برایمان ثبت میشود. خداوند توفیق کرامت کند که در اول وقت نمازها را انجام دهیم و همه اهل ایمان به درک فضیلت اول وقت موفق شوند.
قرآن هم اشاره به همین مطلب دارد در این آیه شریفه که میفرماید: انّ قرآنَ
«* نماز جلد 1 صفحه 252 *»
الفَجر کان مشهوداً ([79]) همانا قرآن فجر مشهود و مشاهدهشده است. در فرمایشات ائمه ما؟عهم؟ به نماز صبح تفسیر شده است.([80]) خدا در قرآن، نماز صبح را «قرآن الفجر» نامیده است؛ چون حمد و سوره در آن قرائت میشود و همانطور که عرض شد حمد و سوره، جامعی از قرآن است، تمام قرآن در حمد است و سوره هم که تفصیل حمد است و از این جهت به آن «قرآن الفجر» گفته شده است.
پس چون ملائکه شب و ملائکه روز این نماز را مشاهده میکنند و ثبت مینمایند و برای نمازگزار مینویسند، از این جهت چهار رکعت محسوب میشود و چون در اثر ثبت هر دو دسته از ملائکه در حکم چهار رکعت میشود، رسولخدا؟ص؟ این دو رکعت را به حال خود گذاردند.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 253 *»
مجلس 24
(شب دوشنبه ـــ 12 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t مراتب خضوع و خشوع در نماز
t سرّ اِجهار و اِخفات در نمازها
t تفاوت اذان و اقامه
t معنی «قد قامت الصلوة»
«* نماز جلد 1 صفحه 254 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
معلوم شد سرّ این فرمایش از آن جهت است که نماز مجموعهای از مراتب خضوع و خشوع است که بنده این مراتب را چه بهحسب اعمال و چه بهحسب اذکار اظهار میدارد و در این خضوع و خشوع مراتب عبودیت را در حدّ کمال بهانجام میرساند و جمیع مراتب عبودیت را بر لوح وجود خود نقش میزند و لوح وجود خود را به شکل و حدود ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ مصور و منقّش میسازد. از این جهت است که تمام اعمال و طاعات دیگر، حکایتی از این عبادت هستند و بهحسب قابلیت خود، از خضوع و خشوع و عبودیتِ در این عبادت حکایتی دارند.
با اینکه تمام اعمال، حدود ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، اما نظر به اینکه این طاعت مجموعه آن حدود است، از این جهت در آیات قرآنی خیلی موارد داریم که صلوة ــ یعنی نماز را ــ در باطن و تأویل به ولایت تفسیر فرمودهاند.([81]) امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه خودشان به ایمان و ولایت تعبیر شدهاند، نماز به علی تأویل شده است و امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه در تأویل و باطن نامشان نماز شده. همه بهواسطه جامعیت این طاعت است که مجموعه مراتب خضوع و خشوع را دارا است.
«* نماز جلد 1 صفحه 255 *»
در خود اعمال و اذکار هم تا جایی که برای نمازگزار اجازه فرمودهاند، باید اظهار خضوع و خشوع داشته باشد؛ که از جمله عرض شد حالت رکوع و حالت سجده بهحسب ظاهر هم حدود و نقوشی از عالیترین مراتب خضوع و خشوع برای نمازگزار هستند.
در تفسیر آیه شریفه اَلّذین هم فی صلاتِهم خاشِعون([82]) از حضرت صادق؟ع؟ نقل شده که فرمودند مراد این است که نمازگزاران در حالات نماز چشمهای خود را فرو میاندازند و خشوع ایشان همان «غَضّ ابصار» است.([83]) البته حدیث رسیده که در حال قیام به محل سجده نگاه کنند، در رکوع به میان دو پا نگاه کنند و در سجده بهطرف سر بینی نگاه کنند.([84]) در این موارد احادیث خاص رسیده، اما این فرمایش حضرت در تفسیر آیه شریفه الّذین هم فی صلاتهم خاشعون، خشوع را بهطور کلی و جامع میفرمایند، سخنی عام است. خشوع در همه حالات ــ مخصوصاً حالت رکوع و سجود، ــ غضّ ابصار است؛ چشمها به حالت فروافتاده باشد. جمع بین آن روایات و این روایت این است که اگر در حال رکوع به میان دو پا نگاه میکنی یا در حال سجده بهطرف سر بینی مینگری، نگاهت تیز و تند نباشد؛ نگاهی باشد بههمراه فروانداختن چشمها که تواضع و خضوعی اظهار شده باشد.
این حدیث شریف در تفسیر آن آیه بود که خشوع را به غضّ ابصار (فروانداختن دیدهها) تفسیر فرمودند. مقصودم از ذکر حدیث این بود که اصلاً روح نماز همان خضوع و خشوع و عبودیت است که این روح و این حقیقت در افعال و اعمال و اقوال و اذکار نماز آشکار شده است. تا به اینجا موفق شدیم یک دوره اجمالی از جهات خضوع و خشوع و عبودیتِ در نماز را بیان کردیم تا به سلام رسیدیم.
«* نماز جلد 1 صفحه 256 *»
مطلب دیگری که باید مطرح شود این است که چرا در نمازهای اِجهاریه به جَهر مأموریم و در نمازهای اِخفاتیه به اخفات مأموریم؟ مردها رکعتین اوّلتین ــ یعنی دو رکعت ابتدائی ــ در نماز مغرب و عشاء و صبح را باید بلند بخوانند. اما در نمازهای یومیهِ ظهر و عصر این دو رکعت را آهسته میخوانند.
در جهات مختلفِ سرّ این مطلب اجمالاً روایاتی رسیده. اما آنچه که به بحث ما مربوط میشود که بهطور اجمال میگوییم و میگذریم، این است که اصولاً در هرجا که «لیل» ــ یعنی شب ــ گفته میشود، در باطن و تأویل اشاره است به عالم شهاده و عالم کثرت. عالم شهاده در هر مرتبهای که حساب شود، عالم غلظت و کثرت است، عالم اختلاف است. بلندخواندن نماز برای رفع این غلظت است. بهمناسبت همین غلظت است که نمازگزار در نمازهایی که در شب میخواند ــ یعنی در نماز مغرب و عشاء و همچنین نماز صبح ـــ نماز را بلند میخواند.
صبح را هم جزء شب میگویند و در حکم نمازهای شب است که باید اجهار شود، یعنی بلند خوانده شود. اگر کسی نماز صبح را عمداً آهسته بخواند، باید اعاده کند و کفایتش نمیکند؛ مثل نماز مغرب و عشاء است که اگر کسی آهسته بهمانند نماز ظهر و عصر بخواند از او پذیرفته نیست، باید اعاده کند، کفایت نمیکند.([85]) نماز صبح جزء نمازهای شب قرار گرفته بهجهت اینکه رسولخدا؟ص؟ نماز صبح را در تاریکی میخواندند و اول وقت آن در تاریکی است. طلوع صبح شده اما هنوز فضا تاریک است و در تاریکی به شب ملحق میشود و در حکم شب است. لاَنّ النّبیّ؟ص؟ كان یُغَلِّس بها([86]) رسم رسولخدا این بود که نماز صبح را در تاریکی انجام میدادند.
البته رسولالله؟ص؟ نماز عشاء را هم در تاریکی بهجا میآوردند. یعنی رسم
«* نماز جلد 1 صفحه 257 *»
رسولاللّه؟ص؟ این بود که نماز مغرب را میخواندند، به منزل تشریف میبردند و بعد برای نماز عشاء میآمدند.([87]) گاهی هم روی جهاتی نماز مغرب و عشاء را با هم میخواندند و جمع میفرمودند([88]) اما گاهی اوقات فاصله میانداختند گاهی بهطوری طول میکشید که بعضیها بیتاب میشدند، خسته میشدند و میرفتند رسولخدا را خبر میکردند که آقا دیر شد، زود تشریف بیاورید و جریتر از همه در این امر، دوّمی بود، خدا لعنتش کند. گاهی با شدّت میرفت و حضرت را صدا میزد به شکل اعتراض که «نامَتِ النّساء» زنها خوابشان برد، اطفال خوابیدند، چرا شما نمیآیید نماز عشاء را بخوانید؟([89]) آنچه که از احادیث معلوم میشود رسولخدا؟ص؟ نماز عشاء و صبح را در تاریکی انجام میدادند. پس نماز صبح هم از این جهت حکمش مثل نماز مغرب و عشاء شد که باید در آن اجهار شود و بلند خوانده شود.
نمازگزار در حال انجام نمازهای اجهاریه باید متوجه باشد که عالم شهاده عالم غلظت است و مناسب این غلظت این است که اجهار صوت شود، یعنی نماز بلند خوانده شود. زیرا گوش در عالم شهاده سنگینتر است تا گوش در عالم غیب. در عالم غیب چون لطافت است و عالم غیب عالم لطیفی است، گوشهای شخص در عالم غیب ـــ که گوش دل میگویند، گوش جان میگویند، گوش روح میگویند، گوش نفس میگویند ـــ اینها لطافت دارند و خیلی غلظت ندارند. اما در عالم شهاده همهچیز غلیظ است. گوش در شنیدن غلظت دارد، چشم در دیدن غلظت دارد؛ اینطور نیست که راحت ببیند یا راحت بشنود. باید داد زد، باید به گوشش رسانید، باید با تابش نور شدید به او نشان داد و برای دیدن، نور باید شدید باشد. عالم شهاده اینطوری است.
«* نماز جلد 1 صفحه 258 *»
نمازگزار باید متوجه باشد که اگر جهات غیبی و مشاعر غیبی او لطیف نیست و از اهل عالم شهاده است و هنوز در همین عالم است و اسیر این عالم طبیعت میباشد، باید بیش از این به فکر بربیاید و بیشتر گوش فرا دهد تا آنچه را که با صدای بلند بنا است به گوش او برسانند بشنود. خاطرجمع نباشد که میشنود، خاطرجمع نباشد که میبیند؛ بلکه خود را در معرض دیدن و شنیدن درآورد تا ببیند و بشنود. پس اجهار میکند یعنی بلند میگوید، مانند اشخاصی که گوششان سنگین شده و شنواییشان کم شده چطور در حرفزدن با آنها باید فریاد زد تا بشنوند و آنها که خودشان میدانند که شنواییشان کم است چقدر در شنیدن همت دارند! کنار گوش خود دست میگیرند که شاید امواج صدا را بیشتر بگیرند و بهتر بشنوند؛ چون متوجهند که گوششان سنگین است، همه حروف را نمیشنوند. در حرکات زبان و دهان دقت میکنند و از این راهها میخواهند بهتر حرفها را بفهمند. حال نمازگزار هم در این نمازها باید متوجه باشد که اگر از عالم شهاده است، از آنچه که باید از آن خبردار شود بیخبر نماند، با آنچه که باید با آنها آشنا شود بیگانه نماند. پس علت اجهار در نمازهای لیلیّه روشن شد.
اما روز، به عالم غیب و نورانیتِ عالم غیب اشاره است که عالم غیب بالنسبه به عالم شهاده مثل روز است بالنسبه به شب. ببینید شب چقدر تاریک است و ظلمات همهجا را فرا گرفته و بشر برای راهیابی، برای پیدا کردن مقصود و تشخیص اشیاء از یکدیگر به چراغ نیازمند است و به سایر اسباب و وسایل محتاج است. اما در روز از برکت روشنایی خورشید خیلی از امور راحت انجام میشود، راه و چاه مشخص و اشیاء مشخصند.
نورانیت روز حکایتی از نورانیت عالم غیب است و اینکه وقتی انسان در آن عالم قرار بگیرد یا مشاعر غیبی او در همین عالم باز شود و خودش را از این عالم طبیعت و
«* نماز جلد 1 صفحه 259 *»
شهاده نجات دهد و قدری لطافت عالم غیب در او پیدا شود، چقدر نورانی خواهد شد و امور برای او منکشف میشود، چقدر راهها از چاهها نمودار میگردد، چقدر اشیاء برای او قابل تشخیص میشوند و حق و باطل روشن خواهد شد.
عالم غیب نمونهای دارد که روز باشد. در روز نمازها اخفاتیه است و ظهر و عصر را آهسته میخوانند. البته جهات ظاهری هم در روایات ذکر شده؛ مثل آنکه میفرمایند چون در روز مردم میدیدند جماعت برقرار است و به چشم میدیدند که جلو درب مسجد مثلاً کفشها یا وسایل سواری وجود دارد، میفهمیدند که نماز جماعت برقرار است و حاضر میشدند. ولی در شب چون این امور معلوم نمیشد، به اجهار دستور داده شد که اگر از کنار مسجد میگذرند، صدای امام را بشنوند، بدانند جماعت برقرار است و در جماعت حاضر شوند.([90]) جهات ظاهری دیگری هم از این قبیل ذکر شده است.([91]) سرّ حقیقی همان است که بیان شد که چون شب حکایتی از عالم شهاده است و روز حکایتی از عالم غیب است و امور هم باید بهحسب تناسب باشد، پس در شب نمازها بلند خوانده شود که مناسب عالم شهاده باشد و در روز نمازها آهسته خوانده شود که مناسب عالم غیب باشد.
اذان و اقامه هم بر همین اساس است. اذان اعلام درباره عالم شهاده است و رسانیدن پیام الهی به گوش شهادیِ نمازگزار است. وقتی که نمازگزار اذان میگوید، خود نمازگزار در اذان، از طرف خدا برای عالم شهادهٔ خود پیامرسان میشود. البته در جماعت، اذان مؤذّنِ جماعت از سایرین کفایت میکند، اقامه امام یا غیر امام از سایرین کفایت میکند، برای همه حساب میشود.([92]) ما فعلاً خود نمازگزار را در نظر
«* نماز جلد 1 صفحه 260 *»
میگیریم نه بخصوص جماعت یا فرادیٰ را. پس وضع اذان برای اعلام و رسانیدن پیام الهی است به گوش شهادی نمازگزار. نمازگزار اذان که میگوید، نسبت به اقامه بلندتر میگوید.([93]) اذان را نسبت به اقامه باید بلندتر بگوید و در این اعلان صوت، بلندداشتن صدا، آشکار کردن و اِعلاءِ صوت، باید به این نکته توجه داشته باشد که میخواهد پیام الهی و آنچه را که به انجام آن مأمور است، به گوش شهادی خود برساند و جهت شهادی خود را به این امر متذکر سازد.
در اذان تأنّی لازم است، یعنی بین فصول اذان باید تأنّی باشد، اذان را پیدرپی نگویند؛ اما اقامه پیدرپی است. بین فصول اقامه تأنّی و فاصله نباید باشد اما اذان فاصله میخواهد.([94])
آنانی که در نمازهای منفرد بیتوجه برای خود اذان و اقامه میگویند و هیچ این امور را رعایت نمیکنند، متوجه نیستند که اینها دستور است و نقش و رمز همانطور که مشخص شده باید انجام شود، تخطّی نباید کرد تا انشاءاللّه به نتیجه برسد. اگر بنا باشد هرطور خواستیم این اعمال را انجام دهیم، چندان نتیجهای بر اینها مترتّب نخواهد بود. حرمتداری از اینها به همین است که این اموری که دستور داده شده رعایت شود؛ اگرچه بهعنوان استحباب گفته شود اما این استحبابها به این معنی است که اینطور خواستهاند، اینطور پسندیدهاند و اینطور دستور دادهاند. حدّ اذان اینطور است که اولاً نمازگزار اذان خود را نسبت به اقامه باید بلندتر بگوید و بعد هم بین فصول آن تأنّی باشد، یعنی بالنسبه به اقامه قدری فاصله بدهد که این حدّ و نقش اذان آنطوری که هست بهانجام برسد.
آنگاه فرمودهاند ابتداءً چهار تکبیر در اذان باید گفت.([95]) در اذان، مقامِ شهادیِ
«* نماز جلد 1 صفحه 261 *»
ما مَطْمَحِ نظر است و مقام شهادی از چهار مرتبه تشکیل شده و چون در عالم شهاده غلظت است، نمازگزار باید برای هر مرتبه از مراتب چهارگانه شهادی خود، خدا را به کبریائیت یاد کند. چهار مرتبهٔ جسم، مثال، طبع و ماده را مرتبههای شهادی میگویند. مجموعه اینها مرتبه شهادی است.
مراتب بالاتر را مراتب غیب میگویند. البته آنها هم چهار مرتبه است اما آن مراتب لطافتی دارد که در اثر لطافت، بعضی از مراتب بهحساب نمیآیند؛ از این جهت در اقامه که نظر به جهت غیبی نمازگزار است و میخواهد آنچه را که به آنها در فصول اقامه دستور داده شده به عالم غیبِ خود اعلام کند، مثلاً برای مراتب غیبی خود میخواهد خدا را به کبریائیت یاد کند، دو بار تکبیر در ابتدا باید بگوید. و چون اقامه مربوط به عالم غیب است و عالم غیب لطیف است، در آنجا احتیاج به اعلاء و رفع صوت نیست. آنطوری که در اذان بلندگفتن لازم است، در اقامه آنچنان لازم نیست.
همچنین عالم غیب عالم لطیف است، زود خبردار میشود و تأنّی لازم نیست؛ بهجهت اینکه عالم غیب عالم تجمع است نه تفرق، و در آنجا فاصله مطرح نیست. عالم شهاده عالم تفرق و فاصلهها است که باید با فاصله و تأنّی انجام شود و بهواسطه غلظت ماده، امور عالم شهاده تدریجی است و پیدایش صورتها بر ماده طول میکشد و به زمان بیشتری احتیاج دارد، پس امور آن و پدیدههای آن تدریجی است. اما عالم غیب چنین نیست؛ چون ماده عالم غیب لطیف است، پیدایش صورتها پیدرپی است. اقامه را نسبت به اذان پیدرپی میگویند و آهستهتر میگویند.
پس اجمالاً معلوم شد که علت چهار تکبیر گفتن، خبرکردن مراتب چهارگانه شهادی نمازگزار است.
نمازگزار با گفتن اذان و اقامه یک دورهٔ وجودِ خود را باخبر میسازد از آنچه که باید باخبر سازد از کبریائیت خدا، از شهادت به الوهیت خدا، از شهادت به رسالت
«* نماز جلد 1 صفحه 262 *»
رسولاللّه؟ص؟ و سایر اموری که در این فصول اذان و اقامه مطرح است که انشاءاللّه اگر توفیق یافتیم در متن رساله مبارکه به این امور خواهیم پرداخت.
اما «قد قامت الصلوة» که امام یا خود شخص نمازگزار میگوید و اعلام میکند که نماز برپاگردیده؛ در اینجا آگاهانیدن مراتب شهاده و غیب نسبت به آنچه که باید آگاهی یابند طی شده است و نمازگزار از این دو مرحله خود به مرحلهای رسیده که برای راهیافتن به بارگاه قدس الهی مهیّا گردیده است و گویا با گفتن «قد قامت الصلوة»، برای ورود به درگاه قرب خداوند به او اذن داده میشود و برای ضیافت الهی و مناجات با خداوند متعال بار مییابد. پس حالِ نمازگزار از «قد قامت الصلوة» به آنطرف، با حالت قبل از گفتن «قد قامت الصلوة» باید فرق کند. تا اینجا متوجه مراتب شهادی و غیبی خود بوده، خدا را به کبریائیت و الوهیت و رسولاللّه را به رسالت میستوده و به سایر اموری که در فضل نماز است متوجه بوده، به آنها توجه داشته و سیرش با آن الفاظ و با معانی آن الفاظ انجام مییافته است.
اما با گفتن «قد قامت الصلوة» اوضاع دگرگون میگردد و از حال توجهِ به خود و مراتب شهاده و غیب خود خارج میشود. گویا به او اذن ورود داده میشود که حالا خداوند پرده غیاب و غَیبت را برداشت و تو را به حضور طلبید. نه اینکه تو از او غائب بودی، بلکه او از تو غائب بود؛ حال به تو اجازه داده شد که حضور را درک کنی و بدانی که در حضور خدا هستی. اگر او را نمیبینی، بدانی که او تو را میبیند و به تو نظر دارد، سخن تو را میشنود و به مناجات تو جواب میفرماید. در گفتن «قد قامت الصلوة» باید یکچنین آمادگی برای بنده فراهم شود.
البته حرمت «قد قامت الصلوة» به این است که اگر در جماعتند، با گفتن «قد قامت الصلوة» از جا برخیزند([96]) و به این اِعلام حرمت گذارند. زیرا «قد قامت الصلوة»
«* نماز جلد 1 صفحه 263 *»
یعنی نماز بهپا شد، برای انجام نماز آماده شوید. حرمت این جمله شریفه این است که اگر در جماعتند وقتی مؤذن «قد قامت الصلوة» را گفت، نمازگزاران از جا حرکت کنند. همچنین حرمت اقامه این است که اگر در جماعتند و اقامه شروع شد، نماز نافله نگزارند و با تنظیم صفها خود را مهیّا سازند.([97])
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 264 *»
مجلس 25
(شب سهشنبه ـــ 13 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t معنی کلمه «عبد» و اشتقــاق آن
t تجلی نمــاز در اعمال عبادی دیگر
t معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»
t اشتقاق لفظ انسان
t نماز امتهای گذشته و نماز این امت
«* نماز جلد 1 صفحه 265 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
در توضیح این فرمایش اجمالاً معلوم شد که نظر به اینکه نماز دارای جمیع مراتب خضوع و خشوع است و مجموعهای از مراتب سیر و سلوک الیاللّه است، به این اعتبار اعظم ارکان دین میباشد.
ابتداءً توضیح داده شد که دین که میفرمایند، فقط جهت عبادی و بُعد عبادی دین در نظر است، نه مجموعه دین از اعتقادات و اخلاقیات و اعمال. دین سه بُعد دارد؛ یک بعد، بعد اعتقادات و معارف است که آن را بهتعبیری «حقیقت» میگویند. یک بعد، بعد اخلاقیات است که آن را بهتعبیری «طریقت» میگویند. یک بعد، بعد اعمال و تکالیف و وظایف است که آن را «شریعت» میگویند. مجموعه حقیقت و طریقت و شریعت را «دین» مینامند و دین خدا دارای این سه جهت است. ولی در این نوع عبارات مراد از دین، همان جهت شریعت است. یعنی اعظم ارکان دین در بُعد عبادی و در جهت شریعت، نماز است.
علت این مطلب این بود که در شریعت، جهت خضوع و خشوع به درگاه خدا و عبودیت ملاک است؛ و اظهار عبودیت و جمیع مراتبِ خضوع و خشوع به درگاه خدا در هیچ عبادتی مثل نماز جمع نشده است. به همان توضیحی که عرض شد که در
«* نماز جلد 1 صفحه 266 *»
جمیع اعمال و در جمیع اذکار نماز، روح اصلی و روح حقیقی همان خضوع و خشوع است. و «عبد» بهمعنای خاضع و خاشع است بهطوری که در برابر رضای مولا از خود هیچگونه خواستهای ندارد.
عبد را عبد گفتند چون از تعبیری در زبان عربی مشتق شده است و آن این است که وقتی جادهای در اثر رفتوآمد کاملاً کوبیده شده باشد بهطوری که اگر رهگذری از آنجا بگذرد، گرد و خاک و غباری از اثر پاگذاردن او بلند نشود، عرب آن راه را «الطریق المُعَبَّد» میگوید؛ یعنی راهی که در اثر رفتوآمد اشخاص و یا وسیلههای سواری کوبیده شده است؛ آنچنان کوبیده شده که هنگامی که رهگذر میگذرد، از آن راه خاک برنمیخیزد. به این اعتبار گفتهاند آن راه «مُعَبَّد» است. باز وقتی که در لغت «مُعَبَّد» را تفسیر میکنند، میگویند «مُذَلَّل»؛([98]) یعنی کاملاً کوبیدهشده و نرمشده بهطوری که این جاده هیچ اثری از خود نشان نمیدهد که یکوقتی هم خاک بوده و در اثر رفتوآمد از آن غبار برمیخاسته، خاک بلند میشده و گَرد میکرده. نه، بلکه طریقی است مُذَلَّل، کاملاً برای رفتوآمد آماده شده و در این راه برای رهگذر هیچگونه ناراحتی نخواهد بود.
عبد را هم عبد گفتند و بنده را بنده گفتند به این اعتبار که بهواسطه خضوع و خشوع به درگاه خدا و اظهار ننمودن خواست خود، آنچنان زمینه نفس او کوبیده شده است که وقتی با حکم الهی برخورد میکند و با تکالیف خدایی روبرو میگردد، هیچ گرد و غباری از صحنه نفس او برنمیخیزد، گرد و غبار مخالفت یا معاندت با حکم خدا از نفس او بلند نمیشود؛ نفسی است هموار و آماده برای گذرکردن دین خدا.
پس جنبه عبودیت همان جنبه خضوع و خشوع است، و جمیع مراتب خضوع و خشوع آنچنانکه در نماز جمع شده در هیچ عملی از اعمال شرعیه و تکالیف و
«* نماز جلد 1 صفحه 267 *»
وظایف الهیه جمع نشده است. پس وقتی که نماز با جمیع اعمال سنجیده شود اعظم آنها است و اقوای جمیع اعمال است، از همه بزرگتر و قویتر است.
وقتی اعمال دیگر مثل روزه، حج، جهاد، انفاق، احسان و امثال اینها بخواهند در انسان اثر بگذارند و قوّتی داشته باشند، بهواسطه آن است که در آنها تمرینی از خضوع و خشوع است. مثلاً در حج چقدر خضوع و خشوع پیدا میشود و چقدر بنده به درگاه خدا اظهار مذلّت و مسکنت میکند! خداوند همه اهل ایمان را روزی فرماید و خدا تمام آرزومندان از اهل حق را موفق کند و آنانی هم که موفق شدهاند و میشوند خدا از همه ایشان قبول بفرماید. در حج ببینید چه انکسار و چه ذلت و چه مسکنتی برای شخص پیدا میشود! با هر یک از مناسک در انسان خضوع و خشوع پیدا میشود، ذلت پیدا میشود، چنان مذلت است که در آنجا هیچ عزت و جلالی مطرح نیست. همه باید خاضع و خاشع به درگاه خداوند اظهار مذلت و مسکنت کنند.
آنگاه با اینکه در حج اینهمه فضل و فضیلت و اینهمه تمرین برای ترقی انسانی در مسیر عبودیت میبینیم، اما حج یک جهتی از نماز است. اصل حج در نماز است و آن جهت از نماز در حج عکس انداخته.
همینطور در جهاد که افضل اعمال است و انسان در راه خدا بهدستور ولیّ خدا و به اذن ولیّ خدا جانش یا مالش را میدهد، در امر جهاد با این گذشت که انسان حتی از جان میگذرد، با همه اینها، این گذشت عکسی است که از نماز در جهاد افتاده. در زکات همینطور، در روزه همینطور. وقتی که روزهدار از مُفطِراتِ روزه امساک میکند، این امساک خضوع و خشوعی است و تمرینی برای اظهار ذلت و مسکنت و بندگی به درگاه خدا است. روزه با این قوتش، در برابر نماز یک عکس است و جهتی از نماز را حکایت میکند.
پس هر عملی که در ترقی انسان در مسیر عبودیت قوتی داشته باشد، آن قوت را
«* نماز جلد 1 صفحه 268 *»
از نماز دارد، نماز آن قوت را به آن عمل میدهد. نماز به حج آن قوت را میدهد که آن تأثیرات را در روح حاجّ بگذارد و حجکننده آنهمه نتایج روحانی را از این عبادت ببرد. قوتی که حج دارد از نماز گرفته، قوتی که روزه دارد از نماز گرفته، قوتی که هرکدام از انفاق و احسان و جهاد دارند، از نماز گرفتهاند؛ چرا؟ چون جهتی از جهات نماز را حکایت میکنند و به اندازه قابلیتشان خضوع و خشوع نماز را حکایت میکنند. پس وقتی که قوت نماز در ترقی انسان با قوت سایر اعمال سنجیده میشود، گفته میشود که نماز اقوای اعمال مسلمین است.
سیّد بزرگوار این دو تعبیر را در رساله شریفه «ترجمةالصلوة» دارند که نماز اعظم ارکان دین است و اقوای اعمال مسلمین. اعظم ارکان بودن معلوم شد، اقویٰبودن هم اجمالاً معلوم گشت. به این تعبیری که تا به حال داشتیم، عرض کردیم که علت اعظم و اقویٰبودن این شد که نماز مجموعهای از مراتب خضوع و خشوع میباشد که در سایر اعمال متفرق است. همین خضوع و خشوعها در اعمال دیگر بهحسب قابلیت آن اعمال موجود است، اما تمام مراتب خضوع و خشوع در نماز مجموعه شده است.
تعبیر دیگری که در توضیح این فرمایش میخواهیم داشته باشیم، این است که میدانیم رسولخدا؟ص؟ شریعتی که آوردهاند، این شریعت جامع کمالات تمام شرایعِ گذشته است و سخن در همان بُعد شریعت است. تمام شرایع گذشته انبیاء؟عهم؟ برای ترقی بندگان خدا از طرف خداوند به ایشان افاضه شده بود و همه آنها دارای جهاتی بود که آن جهات، با آن عصرها و با مراتب کمال بندگان در آن دورهها مناسب بوده است. آنچه که به جهاتِ خصوصی آنان اختصاص داشته، آنها در این شریعت تغییر کرده و میدانیم بهسوی کمال تغییر کرده نه نقصان.
مثلاً در شریعت آدم علی نبیّنا و آله و علیهالسلام برخی از عبادات و وظایف و
«* نماز جلد 1 صفحه 269 *»
تکالیف جهت خصوصی و جنبه اختصاصی داشته و با عهد آدم تا زمان نوح؟عهما؟ مناسبت داشته است. تمام آنها که به آن دورهها اختصاص داشته، با اعتدال آنان و مقدارِ کمال آنان مناسب بوده. و چون از زمان نوح؟ع؟ برای بشر و برای این عالَم، کمال بیشتری پیدا شد، پس اگر شریعت آدم نسخ شد، معنایش این نیست که نعوذباللّه شریعت نوح کاهش یافت و ناقص شد؛ بلکه معلوم است که همان جهات، کاملتر شد. درست است که تغییر یافت، «نسخ» تغییر است، اما به کاملتر و تمامتر و جامعتر تغییر یافت.
و همینطور آنچه که با دوره نوح؟ع؟ تا زمان ابراهیم؟ع؟ مناسب بود، باز کاملتر شد و اگر در زمان ابراهیم؟ع؟ شریعت نوح؟ع؟ نسخ شد، یعنی به کمال و تمامیت تغییر یافت. و همچنین تا زمان موسی؟ع؟ و بعد عیسی؟ع؟. تا اینکه در دوره رسولاللّه؟ص؟ شرایع قبلی نسخ شد. معنای این سخن این است که آنچه که مناسب آن دورهها بود و صلاح اهل آن دورهها بود، آنها به بهتر تغییر کرد و مناسب اهل این دوره گردید. نسخ به این معنی است.
بعضی از احکام در همه این دورهها ثابت بود، یعنی احکامی که جنبه لایتغیّر و لایتبدّل داشت، مثل کلیات احکام. فرض کنید نماز بهطور کلی همیشه برای همه و در همه دورهها بوده است، نهتنها در این شریعت بلکه در شریعتهای پیش هم بهطور کلی نمازی بوده است. اما در آن موقع قبلههایشان چطور بود، وضویشان چطور بود، طهارتشان چطور بود، قرائت داشتند یا نداشتند و سکوت میکردند، رکوعشان چطور بود، سجده داشتند و چطور سجده میکردند یا نداشتند، اینها تغییر کرده اما اصل نماز تغییر نکرده است. کلیات شرایع هم ــ که در زمانهای پیش بوده است و در هر شریعتی غیر از احکام و جزئیات آنها تغییر نکرده ــ در این شریعت به کمال خود رسیده است.
«* نماز جلد 1 صفحه 270 *»
پس شریعت رسولاللّه؟ص؟ اکمل و اتمّ شرایع شد، بهطوری که هرچه صلاح بشر در تمام این دورهها بوده، در این شریعت مقدسه بیان شده است. صلاح بشر بهطور مطلق، یعنی بشر از حیث اینکه بشر است، انسان از نظر اینکه انسان است و انسان خواهنخواه باید بهوسیله تکالیف و وظایف شرعیه، مدارج کمال را طی کند و به مراحل عالیه عبودیت برسد؛ انسان و بشر از این جهت. و میدانیم شریعت است که متضمّن این حیث و عهدهدار این جهت است. حال آنچه که صلاح بشر و خیر بشر در آن بوده از این اعمال و این وظایف، همهاش بهطور کامل، جامع و تمام در شرع رسولاللّه؟ص؟ قرار دارد.
رسولخدا؟ص؟ برای توضیح این مطلب فرمایشی دارند که در وصف سورههای قرآنی است. فرمودند خداوند در برابر تورات به من سورههای طِوالِ (طولانی) قرآن را داد، در برابر زبور چه داد، در برابر انجیل چه داد، در برابر هر یک از این کتب ذکر میفرمایند که خدا این سورهها را به من داد.([99]) میدانیم بعضی سورههای قرآنی سورههای طوال (طولانی) هستند، بعضیها قِصارند، کوچکند، بعضیها حدود دویست آیه، صد آیه، بعضیها مفصلترند. سورههای قرآنی به این شکل تقسیم شده. رسولاللّه؟ص؟ میفرمایند خدا هر قسم از این اقسام را در برابر کتابی از کتابهای آسمانی به من داده است.
یعنی خداوند مجموعه آنچه که بشر از حیث بشربودن لازم داشته، توسط رسولخدا؟ص؟ بهطور کامل و جامع در شریعت آن بزرگوار قرار داده است. مثلاً بشر همیشه به موعظه و نصیحت نیازمند است، باید او را موعظه و نصیحت نمود، باید او را به خیر دلالت کرد. این یکی از اموری است که در زندگانی بشر لازم است. این بشر اهل غفلت است، اهل نسیان است.
«* نماز جلد 1 صفحه 271 *»
درباره ماها است که میگوییم لفظ «انسان» از «نسیان» گرفته شده. درباره کاملین میگوییم لفظ انسان از «اُنس» گرفته شده. آنان چون با نور خدا مأنوس میشوند و با محبت الهی مأنوسند، لفظ انسان درباره آنان از اُنس مأخوذ و مشتقّ است؛ انیس، مونس و دلسوز يکديگرند. اما درباره ماها باید بگوییم لفظ انسان، از نسیان مشتقّ است.([100]) ما اهل فراموشی هستیم، ما از یادمان میرود. با اینکه ایمان داریم، اعتقاد داریم، اما اگر یکقدری دور شویم و فاصله بگیریم، فراموش میکنیم.
اینکه نماز را برای ما قرار دادهاند برای همین است که یادمان نرود. اینکه در اذان و در اقامه این اقرارها و ذکر به شهادتها قرار داده شده، برای این است که فراموش نکنیم. پس ما به تذکر نیازمندیم، به تنبّه نیازمندیم، ما را باید متنبه کنند و متذکر سازند که غفلت نداشته باشیم، فراموش نکنیم.
پس مثلاً یکی از جهاتی که این بشر ناقص در همه دورهها و زمانها به آن محتاج بوده و هست و خواهد بود، تذکر و موعظه و نصیحت است. در خاطر دارم، نقلی است که امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه گاهی برای تعلیم اصحاب خود به بعضی از صحابه دستور میدادند و میفرمودند مرا موعظه کن. برای اینکه دیگران یاد بگیرند، میفرمودند: عِظْنی مرا موعظه کن، به اصحاب خودشان این فرمایش را میفرمودند با اینکه آن بزرگوار محتاج نبودند به اینکه کسی ایشان را متذکر سازد، اما تعلیماً و برای اینکه متوجه شویم که به موعظهشدن احتیاج داریم، ما را باید نصیحت کنند، به طرف خیر دلالت کنند و امور خیر را به ما یادآوری کنند. پس تورات که مثلاً تمامش موعظه و نصیحت بود و بیان الهی برای تذکر و تنبّه بشر بود، میبینیم در قبال آن، سورههای طِوال قرآن([101]) قرار داده شده که قصص است و نوعاً موعظه و نصیحت
«* نماز جلد 1 صفحه 272 *»
است. رسولاللّه؟ص؟ میفرمایند در مقابل آنها این سورهها به من داده شد. همینطور هریک از تقسیمبندی حضرت، براساس این است.
مثلاً در انجیل بیان حکمت شده است، به صفات حسنه خیلی اشاره شده؛ البته انجیل اصلی که از عیسی بن مریم؟ع؟ است. و خیلی نزدیک به اصل آن، همین انجیل «بَرْنابا» است که ایشان ذکر میکند و الحمدللّه رب العالمین این نعمتی بود که پیدا شد و در دسترس مسلمین قرار گرفت که در واقع نشانهای از فرمایشات صحیح و اصیل حضرت عیسی؟ع؟ است. در همین کتاب ببینید چقدر نصیحت است و چقدر بیان حکمتها و رموزی در ترقی نفس انسانی است. در برابر تمام اینها میفرماید خدا به من از سورههای قرآنی، سورههایی داد که در آنها بیان حِکَم و مصالح شده و ترقی نفسانی به این فرمایشات بستگی دارد.
میفرماید سوره مبارکه حمد ــ که «سبع مثانی» گفته شده ــ در برابر زبور به من داده شده.([102]) زبور تمامش دعاء و مناجات بوده، تمام آن دعاءها و مناجاتها که در کتاب زبور آمده، بهشکل فشردهشده و بهطور کاملتر و جامعتر در سوره مبارکه حمد است، یک سوره حمد بهجای زبور شده. اینها نیست مگر از جهت کمالی که برای این شریعت است و کمالی که برای این کتاب و قرآن است و کمالی که برای دین رسولاللّه؟ص؟ است.
ما حالا در جهت عبادی دین بحث میکنیم و از بُعد وظایف و تکالیف شرعیه آن سخن میگوییم. آنچه از کمالات و مصالح که در نمازهای همه امتهای پیش بوده، مجموعهای شده در این نمازی که رسولاللّه؟ص؟ از معراج آوردند و خداوند در معراج به حضرت تعلیم داد که به امت بیاموزند و دستور یافتند که نماز را به امت ابلاغ بفرمایند و بر امت واجب شد. البته نه آنکه پیش از آن رسولاللّه نماز نمیگزاردند.
«* نماز جلد 1 صفحه 273 *»
رسولاللّه؟ص؟ قبل از رفتن به معراج نماز میگزاردند اما در شب معراج دستور داده شد که به امت ابلاغ کنید و خدا بر امت هم واجب فرمود.([103])
این نمازی که رسولاللّه؟ص؟ آوردند، مجموعهای از جمیع مصالحی است که در همه نمازهای امتهای پیش بوده است و به این شکل شده؛ بعضی از احکامش فرائض شد و بعضی از احکامش مستحبات نماز شد، چیزهایی که باید ترک شود محرّمات شد، چیزهایی که بهتر است ترک شود مکروهات شد. این نماز مجموعهای از جمیع نمازهای امتهای پیشین شد. در امتهای پیشین هم مثل این امت، نمازشان مجموعهای از جمیع عبادتهایشان بوده است. پس تمام عبادتهای امتهای پیشین، همه در عبادتهای این دین و شریعت جمع شده، و همه عبادتها و اعمال و تکالیف عبادی در این امت، در نماز مجموعه شده؛ پس نماز اعظم ارکان دین است و اقوای اعمال مسلمین. این هم یک بیان در تفسیر و توضیح فرمایش سیّد بزرگوار اعلی الله مقامه الشریف در رساله مبارکه «ترجمة الصلوة».
خداوند همه ما را موفق بدارد به اینکه لااقل با توجه به اینکه در نماز چه میکنیم، نماز را انجام بدهیم؛ همین اندازه بدانیم که چه عملی را خداوند بر ما تفضّل فرموده و دستور داده. اجمالاً متوجه عظمتش باشیم، متوجه معنویت و روحانیتش باشیم. از فضل خداوند و کرم اولیائش امیدواریم که ما از نمازگزاران بهحساب آییم و خداوند بهبرکت نماز اولیائش این نمازهای ناقص و ناقابل ما را قبول فرماید که بهبرکت قبولشدن این عمل، انشاءاللّه اعمال دیگر ما هم به درگاهش قبول شود.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 274 *»
مجلس 26
(شب يکشنبه ـــ 18 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t تکالیف شرعیه و رشتههای مختلف علوم
t اعمال شرعیه و آثار اخروی آنها
t معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»
t رابطه نماز و مقامات خمسه طیبه؟عهم؟
t عبودیت رسولاللّه؟ص؟ و عداوت دشمنان
«* نماز جلد 1 صفحه 275 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
در توضیح فقره اول از این فرمایش سید بزرگوار/، عرض شد که نماز مجموعهای از مراتب خضوع و خشوع است که در هیچ عبادتی مراتب خضوع و خشوع اینچنین مجتمع نشده و هیچ عبادتی مثل نماز جامعِ جمیع مراتب سیر و سلوکِ بنده در مراتب تکاملِ عبادی نیست؛ از این جهت در بعد عبادی نسبت به جمیع ارکان دین افضل است، اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است.
همچنین بیان شد شریعت رسولاللّه؟ص؟ جامع تمام شرایع الهی است و مرحله تکاملیِ جمیع آن شرایع مقدسه است. پس وقتی که شریعت آن بزرگوار جامع و کاملترین شرایع باشد، تمام مُحَسَّنات و تمام مصلحتها و همه چیزهایی که خداوند برای خیر بشر منظور فرموده، در این شریعت مقدسه مجتمع است. در این شریعت هم در میان جمیع اعمال شریعت و وظایف عبودیت، نماز از همه کاملتر و جامعتر است. پس از این جهت هم اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است.
و همچنین برنامههایی که در شریعت تنظیم شده و تکالیف و وظایفی که خداوند در شریعت مقرر فرموده، به پارهای از نتایج آنها در رشتههای مختلف علوم پی برده شده است. علومی که واقعیتی دارد و بشر از طریق آن علوم به خیرات و مصالحی
«* نماز جلد 1 صفحه 276 *»
میتواند برسد، جمیع نتایج آنها در همین شریعت مقدسه الهی مجتمع است. از جمله علومی که بشر بهوسیله آنها بعضی از مصالح خود را بهدست میآورد، علوم خفیّه است که هرکسی به آن علوم دسترسی ندارد و مخصوص طایفهای است؛ از قبیل رشتههای مختلف تسخیر ملائکه و تسخیر ارواحی که در غیب افلاک موجودند ــ بهتعبیر حکماء پیشین: نفوس فلکیه ــ که تسخیر آنها برای بشر همراه با خیر و مصلحت بوده و آثار و نتایجی بر این تسخیرات مترتب میشده است.
علوم خفیّه آثاری دارند، بعضی از آنها وسیله تسخیر ملائکه هستند، بعضی از آنها وسیله تسخیر نفوس فلکیه میباشند، و همچنین رشتههای مختلف علوم مربوط به الفاظ و حروف و اعداد و اَوْفاق و اشکالی که جلب معنویتها و روحانیتها میکنند. اگر بشر در تمام این رشتههای علوم بر اساس صحیح جلو برود، استفادهها و بهرههایی میبرد که اکثر آن نتایج و آثار ــ بدون تحصیل این رشتهها ــ از همین تکالیف شرعیه تحصیل میشود و نوع آثار تمام آنها در این شریعت موجود است و خداوند در شریعت بهطور کاملتر و جامعتر بالنسبه به آن علوم قرار داده است.
اگر آن علوم را بهطور کامل بدانند به بعضی از جهات نائل میشوند و بعضی از مصالح را بهدست میآورند. اما وظایف و تکالیفی که خداوند در این شریعت قرار داده، وظایف و تکالیفی است که بهطور کاملتر و جامعتر میتوان بهوسیله آنها به آن مصالح رسید.
نمونهاش بهحسب ظاهر و علوم طبیعیِ ظاهری، نظافتی است که از وضو و غسل برای ما فراهم میشود که میدانیم بشر از طریق نظافت بهوسیله آب به منافع و مصالحی دست مییابد و مقداری از سلامتی بدن او و در نتیجه سلامتی روحانی و معنوی و روانی او به همین نظافت بستگی دارد. میتوانیم نظافت را تعمیم بدهیم که شامل مرتبکردن سر و صورت شود و همچنین زائلکردن موهای زائد بدن مثل موی شارب و نیز سایر امور نظافتی و بهداشتی دین.
«* نماز جلد 1 صفحه 277 *»
بشر از طریق آشنایی با نظام مختصری از نظافت و بهداشت، به سلامتیهایی میرسد و برای خود منافعی بهدست میآورد. ولی وقتی که ما همینها را از نظر نظافت شرعیه ملاحظه میکنیم، میبینیم بهطور کاملتر و جامعتر برای بشر در نظر گرفته شده که اگر انسان براساس نظافت شرعیه رفتار کند، هم خودش ــ جسم و روحش ــ سالم میماند و هم کسانی که با او در معاشرت هستند.
امور نظافتی بهداشتی دین از این قبیل است: وضوگرفتن در موقع خود، تطهیرنمودن در موقع تخلّی و رعایتکردن اموری در موقع غذاخوردن. قبل از غذاخوردن باید دست شسته شود. کسی که میخواهد با دست غذا بخورد و دستش را در غذا دخالت دهد، وظیفه دارد قبل از غذا دست خود را بشوید و بعد از شستن، دست را آلوده نکند و با همان آبی که در دست است و خشک نشده مشغول غذاخوردن شود.([104]) اینقدر نظافت و بهداشت باید رعایت شود. درست است که با دست غذاخوردن مستحب است([105]) اما نه هرطور شد. تمام جهات شرع را باید در نظر گرفت. نباید دستها را بهطور کامل در غذاخوردن دخالت داد، مخصوصاً دست چپ نباید در غذاخوردن دخالت کند؛ فقط دست راست آن هم اگر با دست غذا میخورد باید دست قبلاً شسته شود بهطوری که آب دست را خشک نکند و مشغول غذاخوردن شود. مقصود این است که دستش را آلوده نکند و دست را به چیز دیگری نزند، حتی به حوله دست نزند که بخواهد دستش را خشک کند. و بعد از غذا دستش را فوراً بشوید و بعد از شستنِ دست آنها را خشک کند، لبها و دهان را بشوید.([106]) دستورات و سایر امور بهداشتی را که در این زمینه برای نظافت رسیده رعایت کند.
«* نماز جلد 1 صفحه 278 *»
وقتی که ملاحظه میکنیم میبینیم آنچه که از طریق نظافت شرعیه برای انسان فراهم میشود، مافوق آن نظافت و قرار بهداشتی است که بشر تا به حال برای خود بهدست آورده یا اینکه آن را مقدمه بهدستآوردن سلامتیها و منفعتها قرار داده است.
همچنین مثلاً اعمال ورزشی که برای سلامتی اعضاء و جوارح است، از قبیل ورزشهای خیلی نرم که برای پادرد، کمردرد و همچنین گردندرد تجویز میشود، اینها را وقتی که با نظام ورزشی نمازگزاران و حرکات نماز ملاحظه میکنیم، میبینیم آنچه که در آن ورزشها در نظر گرفته شده، بهتر و جامعتر و کاملتر و سالمتر از آنها در همین اعمال ورزشی نماز موجود است.
همچنین در روزه؛ آنچه که امروزه از نظر رعایت غذاخوردن و رژیمهای غذائی برای تأمین سلامتی در نظر گرفته شده، میبینیم در روزه این امر بهطور کاملتر و جامعتر همراه با معنویت و نیت که جنبه روحانیت و روانی هم بههمراه دارد مجتمع است. رسولاللّه؟ص؟ میفرمودند: صوموا تَصِحُّوا([107]) روزه بگیرید تا سلامتی خودتان را بهدست بیاورید و سالم شوید. و از این قبیل مباحث که در جهات مختلف شریعت، میشود در نظر گرفت.
همینطور که در این امور و علوم ظاهری و رشتههای طبیعی ما میبینیم در جهاتی که شریعت قرار داده، منافعْ بهتر و کاملتر و جامعتر بهدست میآید تا آنیکه بشر خود فکرش را کرده و نظامش را گذارده؛ همچنین در علوم و رشتههای معنوی و خفیّه و غریبه هم اینچنین است. مثلاً نظامی که برای تسخیر ارواح و نفوس فلکی قرار داده شده و در جای خودش مطرح است؛ مثلاً کسی میخواهد روح زحل را تسخیر کند و بعد از تسخیر آن به منافعی برسد و مصالحی را بهدست بیاورد، در چه اوقاتی باید چطور بنشیند و چه هیأتی برای خود فراهم کند، چه لباسی و چه رنگی
«* نماز جلد 1 صفحه 279 *»
برای لباس انتخاب کند و حتی چه عودی و چه نوع دودی بهعنوان عطر در مرکز کار خود فراهم کند و از این قبیل. اینها دستوراتی است که داده شده از نظر هیأت بدن، قرارگرفتن در مکان معین و جهت معین، لباس معین، رنگ معین لباس و حتی اینکه در موقعی که میخواهد مشغول این تسخیر شود غذائی که میخواهد بخورد چگونه باشد، اینها همه دستوراتی است که در همه این رشتهها داده شده است. ما میبینیم در نماز این هیأتها کاملاً ملاحظه شده، سمت قبله انتخاب شده، نظامی که دستور داده شده در لباس نمازگزار، مکان نمازگزار، هیأت ظاهری نمازگزار، توجهات معنوی نمازگزار، اینها همه کاملاً با این علوم غریبه ارتباط پیدا میکند. و در این علوم غریبه اگر بهطور جزئی این امور ملاحظه شده و تسخیرهای جزئی فراهم میشود، در این نماز و هیأت نماز و هیأت نمازگزار، اگر حدودی را که خداوند معین فرموده، رسولاللّه و ائمه هدیٰ؟عهم؟ مقرر فرمودهاند، اگر اینها را رعایت کنند خیلی تأثیرات بیشتری دارد.
البته تأثیراتش را ما حالا متوجه نمیشویم، چون بنا نیست که برای این امور نماز بگزاریم. ما نماز را مثلاً برای تسخیرکردن نفس فلکی زحل انجام نمیدهیم که نتیجهاش را فوراً ببینیم. اینها انشاءاللّه آثارش در آخرت معلوم میشود؛ بعلاوه که در همینجا تأثیرات اجمالی دارد که ما از آن تأثیرات بیخبریم. ولی همینقدر میدانیم و باید بدانیم که آن نوع مصالح که در آن علوم مطرح است، در این نماز و سایر اعمال عبادی مجتمع است. این اذکاری که رسیده که مثلاً در چه وقتی صد بار فلان ذکر گفته شود، قبل از غروب و قبل از طلوع ده بار فلان ذکر گفته شود و این قبیل فرمایشات، این اذکار همه ربط دارد به رشتههای مربوط به الفاظ و حروف و اعداد و کلمات و نتایجی که مترتب است بر این اجتماع و هیأت اذکار و کلماتی که بهعنوان ذکر و دعاء به ما تعلیم فرمودهاند.
«* نماز جلد 1 صفحه 280 *»
نماز مجموعهای از جمیع این رشتهها است، ولی نمیخواهیم وارد این بحث شویم و همینقدر تذکر اجمالی عرض میکنم که نماز که اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است، با توجه به این جهاتی است که در نماز گذارده شده و خداوند قرار داده. و اگر در همین عالم بنا بود جزاء، آنطوری که مترتب است به ما داده شود، تأثیرات بیش از این دیده میشد. ولی چون اینها جهات معنوی و جهات نیت و عبادیش از جهات ظاهری قویتر است و ما بهنیت اینکه مکلّفیم و موظفیم این دستورات الهی دین و شریعت را انجام میدهیم، انشاءاللّه آثارش برای آخرت ما است.
نمونه این مطلب آنکه در زمان حضرت کاظم؟ع؟ شخصی که مسلمان نبود آمد خدمت حضرت و روی تسخیراتی که داشت از خیلی امور مطلع میشد و حضرت او را آزمایش کردند. دست مبارک را بالا بردند و بعد بسته برگرداندند، فرمودند در دست من چیست؟ فکری کرد و گفت در لانه کبوتری چند تخم بود، شما یک تخمش را برداشتید و الآن در دست شما است. حضرت دستشان را باز کردند، همانطور بود که گفته بود. بعد حضرت سؤال فرمودند از چه راهی به این مقام و منزلت رسیدهای؟ عرض کرد از مخالفت با نفس. هرچه نفس من به آن تمایل داشت، با آن مخالفت کردم و این تسلط برای من فراهم شده. فرمودند اسلام از نظر نفس تو چگونه است؟ نفس تو به اسلام تمایل دارد یا نه؟ گفت نه، نفسم به اسلام تمایل ندارد. فرمودند با نفس خود مخالفت کن و اسلام بیاور. مخالفت کرد و اسلام آورد.
بعد از چند روز خدمت حضرت مراجعه کرد که آقا تمام آن تسلّطی که داشتم از من گرفته شد، حالا آن تسلط را ندارم. فرمودند آری، آن موقعی که تو آن ریاضتها و مخالفتهای با نفس را داشتی، خداوند مزدت را همینجا به تو میداد که در آخرت چیزی طلبکار نباشی. چون خود مخالفت با نفس و ریاضتکشیدن اجر و
«* نماز جلد 1 صفحه 281 *»
مزد دارد، خدا مزدش را همینجا به تو میداد که در آخرت به تو چیزی ندهد و بهواسطه کفری که داشتی عذابت کند. ولی حال که اسلام آوردی، از برکت اسلام، خداوند جزاءِ همین مخالفت با نفست را ذخیره آخرتت کرده است و در دنیا باید همینطورها باشی.([108])
ما هم انشاءاللّه از برکت اسلام، عمده نتایج طاعاتمان از نماز و سایر اعمال را در آخرت خواهیم برد. البته در دنیا هم از برکت ظاهر این اعمال، الحمدللّه از نعمتهای ظاهری بهرهمندیم ولی انتظار نداریم که تا نماز خواندیم جبرئیل بر ما نازل شود؛ یا اگر روزهای گرفتیم یا حجّی رفتیم دائماً دست در جیبمان کنیم و از جیبمان پول دربیاید مثلاً؛ اینها را نباید انتظار داشت. امیدواریم که نتایج این اعمال ذخیره آخرتمان شود و انشاءاللّه آنجا چشممان به اعمال خیرمان روشن باشد. تأثیرات دنیویش را هم خداوند به فضل و کرمش بر همین اعمال ناقابل ما مترتّب بفرماید. پس از این جهت و جهات دیگر که ذکر شد، نماز اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین است.
یک جهت دیگر که باعث شده نماز اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین باشد و خیلی باعث چشمروشنی اهل ایمان است و اعتدال عجیب این طاعت را حکایت میکند این است که دانستیم این طاعت مراتب دارد؛ از نیت شروع میشود تا سجده و بعد هم تشهد و سلام. این اعمال و حرکات، اعمال و حرکات عادی و طبیعی است؛ اما وقتی بهعنوان نماز انجام میشود و تعیّن نماز به آنها داده میشود، آنچنان اعتدال و صفاء و نورانیت برای این افعال است که هرکدام جامع همه این افعال است. فرض بفرمایید نیت خودش همهچیزِ نماز است؛ هم تکبیرةالاحرام است، هم قیام است، هم رکوع است، هم سجود است، هم تشهد است؛ اینقدر
«* نماز جلد 1 صفحه 282 *»
معتدل است. تکبیرةالاحرامش آنچنان معتدل است که نیت است، قیام است، رکوع است، سجود است. خود قیام چقدر معتدل است! طاعت و عملی است در نماز که هم نیت است، هم تکبیرةالاحرام است، هم رکوع است و هم سجود است. رکوعش اینقدر معتدل است که نیت است، تکبیرةالاحرام است، قیام است و سجود است. و سجودش آنچنان معتدل است که همه این مراتب است؛ نیت است، تکبیرةالاحرام است، قیام است و رکوع است. تمام این اعمال در اثر هیأت جامعهای که دارد آنچنان معتدل است که هرکدام جامع همه است و در هرکدام همهشان موجود است؛ کل در فرد، و فرد در کل. کلّش فرد و تکتک است، و تکتکش کلّ است. اینقدر اعتدال برای این اعمال است.
از اینجهت هرکدام از اینها بیانگر حقایق قدسیه الهیه است. اینها هرکدام جمیع مراتب حقایق قدسیه الهیه ــ یعنی مقامات محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین ـــ را حکایت میکنند. نیتش، محمد است، علی است، حسن است، حسین است، فاطمه است؛ همه این وجودات مقدسه و تعیّنات مقدسه است. تکبیرةالاحرامش همهشان است، قیامش همهشان است، رکوعش همهشان است، سجودش همهشان است.
اما وقتی هم که ایشان جدا از یکدیگر ملاحظه شوند، همانطور که ما نیت، تکبیرةالاحرام، قیام، رکوع و سجود را جدا جدا ملاحظه میکنیم، میبینیم این پنج امر ـــ یعنی نیت، تکبیرةالاحرام، قیام، رکوع و سجود ــ که ارکان نماز و جهات جامعه نماز است، حکایتکننده تعینات خمسه طیّبه آلعباء سلام الله علیهم اجمعین است. تمام این مقامات خمسه طیّبه محمد و آلمحمد؟عهم؟ که مقام محمدی و علوی و حسنی و حسینی و فاطمی است، در این پنج رکن عکس انداخته است.
در تطبیقکردن با این مقامات خمسه طیّبه اهل کساء سلام الله علیهم اجمعین،
«* نماز جلد 1 صفحه 283 *»
اگر بخواهیم این اعمال را تکتک ملاحظه کنیم، اعتدال این اعمال و افعال و حکایتکردنِ این افعالْ آن حقایق مقدسه را آنچنان است که میتوانیم هم از سجود بیاییم بهطرف تکبیرةالاحرام و نیت، و هم میتوانیم از نیت و تکبیرةالاحرام بهطرف سجود حرکت کنیم. حدیث شریف کساء چطور مقام آن بزرگواران را مجتمع ساخته، و آن حدیث شریف و آن اجتماع مقدس چطور تعینات خمسه ایشان را برای ما نقل و حکایت میکند، همچنین نماز اینطوری است.
پس میتوانیم بگوییم که سجود مقام محمد؟ص؟ است، رکوع مقام امیرالمؤمنین است، قیام مقام امام حسن است، تکبیرةالاحرام مقام امام حسین است و نیت مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است؛ به چه بیان؟ به این بیان و به این ملاحظه که در نماز دیدیم سجده نهایت فناء بعد از بینهایتی در عبودیت است که برای بنده فراهم میشود و میدانیم هیچ خلقی بهمانند محمد؟ص؟ در عبودیت به بینهایت نرسیده. آن بزرگوار اَعبَد خلق است بهطوری که خدا او را «عبداللّه» نامید و او را «بنده خود» نام گذارد و در قرآن به اسم مبارکش بهعنوان «عبداللّه» تصریح فرمود؛ و اِنّه لمّا قام عبدُ اللّه؟ص؟ یَدعوه کادوا یکونون علیه لِـبَداً([109]) دشمنی مشرکین و کفار در برابر عبودیت حضرت بوده و خصوصاً شدت عداوتشان بهواسطه شدت عبادت حضرت بوده است. هرچه حضرت بیشتر خضوع میکردند، عناد مشرکین زیاده میشد. هرچه حضرت تواضعشان به درگاه الهی بیشتر میشد، عداوت و خصومت دشمنان حضرت بیشتر میگردید. این آیه شریفه همین مطلب را بیان میکند که عداوت آنها از این جهت بود که آن بزرگوار در مقام عبودیت و بندگی بهپا میایستاد.
آن بزرگوار چه عبادت و چه خضوعی به درگاه خدا اظهار میکرد که حتی عایشه بیتاب شد. عرض کرد یا رسولاللّه آخر خدا که به شما وعده داده که گناهان گذشته و
«* نماز جلد 1 صفحه 284 *»
آینده شما را میآمرزد، لِـیَغفِرَ لک اللّه ما تَقَدَّمَ من ذنبک و ما تأخّر، ([110]) چرا اینقدر خودتان را در عبادت و بندگی اذیت میکنید؟! حضرت فرمودند: أ فلااکون عبداً شَکوراً؟!([111]) باز هم عبد است و باز هم میگوید «عبد»؛ أ فلااکون عبداً شَکوراً؟! آیا در برابر اینهمه نعمتی که خدا به من داده و عنایت و لطفی که به من فرموده، آیا من بنده نباشم ــ ببینید باز هم بنده ــ آیا بنده نباشم آن هم بنده شَکور، و عبودیت اظهار نکنم آن هم همراه با شکر؟!
عبودیت همراه با شکر عبودیت عجیبی است، خیلی جلوه دارد. عبودیت با شکر، انسان شاکرانه عبودیت کند و خضوعش از باب شکر باشد، خیلی جلوه دارد، خیلی خیلی زیبا است. غیر از عبودیتی است که بهعنوان بندگی و جلب رضای خدا و جلب نعمتهای خدا باشد. آن عبودیتها زیبا است، خوب است، اما عبودیت شاکرانه و همراه با شکر در برابر آن نعمتها چیز دیگری است. رسولاللّه؟ص؟ میداند نعمتهای خدا چیست، ماها نمیتوانیم بفهمیم خدا به رسولاللّه؟ص؟ چه داده. آن نعمتهایی که خدا به رسولاللّه؟ص؟ داده که به هیچکس از خلق اولین و آخرینش نداده، رسولاللّه؟ص؟ در برابر آن نعمتها خدا را شکر کنند و عبودیت شاکرانه بهجا آورند، خیلی جلوه دارد، خیلی زیبا است، خدا میداند چقدر زیبا است! در این فرمایش رسولاللّه؟ص؟ دقت کنید، أ فلااکون عبداً شَکوراً؟! آیا من بنده شکرگزار و سپاسگزار خدا نباشم در برابر این نعمتهایی که به من کرامت فرموده است؟!
آنچنان اظهار عبودیت و بندگی میکرد که دشمنان عداوتشان بیشتر تحریک میشد و آن شعله و نائره حسادت در دلهای آنها نسبت به مقاماتی که خدا به آن بزرگوار کرامت کرده بود، بیشتر مشتعل میگردید. آنچنان مشتعل میشد که حاضر
«* نماز جلد 1 صفحه 285 *»
بودند حضرت را در حال عبادت بکشند! ببینید عناد به کجا میکشد و کار خصومت و جهالت و سفاهت و حسادت به کجا میانجامد که هرچه حضرت بیشتر عبودیت میکردند، آنها بیشتر عداوت میکردند و میخواستند در همان حالی که حضرت در عبادت بودند، حضرت را شهید کنند! خدا حمّالةالحطب ــ خواهر ابوسفیان، عمّه معاویه ــ را لعنت کند که میخواست حضرت را در حال عبادت بکشد.([112])
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 286 *»
مجلس 27
(شب دوشنبه ـــ 19 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t سجود و مقام رسولاللّه؟ص؟
t رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟
t قیام و مقام امام مجتبی؟ع؟
t تکبیرةالاحرام و مقام امام حسین؟ع؟
t نیّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟
t بيان وجه ديگری در تطبيق ارکان نماز با مقامات خمسه طيبه؟عهم؟
t نیّت و مقام رسولاللّه؟ص؟
t تکبیرةالاحرام و مقام فاطمه؟عها؟
t قیام و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟
t رکوع و مقام امام مجتبی؟ع؟
«* نماز جلد 1 صفحه 287 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
([113])عرض شد در میان جمیع طاعات، طاعتی نداریم که در اعتدال و شرافت بهمانند نماز باشد. آنچنان افعال و حرکات نماز معتدل است که هر فعلی از افعالش را که در نظر بگیریم، عین همه افعال است و همه افعال عین یکی از آنها. حقیقتی است به این نورانیت و به این اعتدال. یک حرکت کل حرکات است و کل حرکات یک حرکت. عرض کردم نیت همان تکبیرةالاحرام است و قیام و رکوع و سجود، تکبیرةالاحرامش همان نیت است و قیام و رکوع و سجود، و همینطور سایر افعال.
روی این جهت، به لحاظهای مختلف میشود که هر یک از این افعال و ارکان، حکایتکننده مقام و منزلتی از مقامات کلیه خمسه طیبه سلام الله علیهم اجمعین باشد. سجده بهلحاظی مقام رسولالله؟ص؟ را حکایت میکند؛ چون در میان افعال نماز، سجده از جمیع افعال کاملتر و تمامتر است و بهاعتبارِ مراتبِ عبودیت، از همه افعال جامعتر است و حالت بنده را در قرب به خداوند در اثر عبودیت، بیشتر حکایت میکند.
«* نماز جلد 1 صفحه 288 *»
سجده در نماز بیانگر مقام و منزلت رسولالله؟ص؟ است به این اعتبار که حضرت در مقام عبودیت در مقامی هستند که هیچیک از خلق به آن مقام و منزلت در عبودیت نرسیدهاند؛ حتی آلمحمد و امیرالمؤمنین؟عهم؟ در مقام عبودیت بهحسب مقامات خودشان هیچیک به آن مرتبه و منزلت نرسیدهاند. از این جهت سجده این مقام و منزلت را حکایت میکند و نمازگزار در سجده باید خود را به این مفتخر بداند که لباس و هیأتی به خود گرفته که آن هیأت و لباس بیانگر مقام و منزلت رسولالله در عبودیت است و سجده حالت مقام حضرت را حکایت میکند. یعنی آن بزرگوار در شدت عبودیت به آن مرحله رسیدهاند که فانی هستند و در این مقام از همه خلق بالاترند. در روایات تعبیر آمده که مقام حضرت طوافکردن بر جلال قدرت است.([114]) مقام و منزلت نورِ رسولالله؟ص؟ این است که در اطراف جلال قدرت در طواف است. و بهواسطه این عبودیت، آنچنان نور ربوبیت در آن بزرگوار متجلی شده که ذکر اعلای حق است و بالاتر از این ذکر برای خدا ذکری نیست و آنچنان ربوبیت را حکایت میکند که در مقامات ربوبیت مثل آن بزرگوار کسی شئونات ربوبیت را اظهار نکرده.
ایشان ذکر اعلای خدا است، از این رو در تسبیح در سجده فرمودهاند بگویید: «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده»(2) و خدا را به صفت علوّ یاد کنید و خدا را در مقام علو تنزیه کنید. پس ذکر اعلیٰ و اسم اعلای خداوند رسولالله هستند و سجده بیان این مقام و منزلت است.
رکوع نماز بیان مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. نمازگزار در رکوع باید متوجه شود که در لباس و هیأتی درآمده که این لباس و هیأت حکایتی از مقام و منزلت امیرالمؤمنین در عبودیت و بندگی خدا است. در احادیث فرمودهاند که
«* نماز جلد 1 صفحه 289 *»
نور مقدس آن بزرگوار در اطراف جلال عظمت طواف میکند([115]) و آن بزرگوار در نزد ظهور عظمت خداوندی خاشع شده و در او ـــ بهمناسبت مقام عظمت خداوندی ــ شئونات ربوبیت ظاهر گردیده است. او نفس کلیه الهیه است و عظمت در او ظاهر است. عبودیت او مناسب مقام عظمت الهی است. عبودیت رسولالله؟ص؟ مناسب مقام علوّ خداوندی بود اما عبودیت و بندگی امیرالمؤمنین یک درجه از مقام رسولالله پایینتر و مناسب نور عظمت و مقام عظمت الهی است. از این جهت آن بزرگوار ذکر عظیم خدا است و در قرآن «علی عظیم» معرفی شده([116]) و عظمت در آن بزرگوار ظاهر گردیده.
رکوع بیان این مقام و منزلت است و نمازگزار باید متوجه این مقام باشد و به این افتخار مفتخر باشد و خود را به این شرافت مشرّف بداند که خداوند در نماز به او اذن داده است که به هیأتی درآید و به لباسی متلبِّس شود و به صفتی متّصف گردد که آن لباس و آن شَرَف و آن هیأت و آن صفت، صفت ولیّ مطلق او امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. باید فخر کند، مباهات کند و خود را در این شرافت ــ که خدا مشرَّفش کرده ــ ببیند و خدا را بر این نعمت شکر کند.
مقام قیام، مقام امام حسن مجتبی صلواتاللهعلیه است که آن بزرگوار در عصمت و در عبودیت و منزلت و مقام، پشت سر پدر بزرگوارش قرار دارد و مرتبهاش بعد از مرتبه پدر است و تالیتِلْوِ پدر واقع شده. عصمتش بالنسبه یک درجه کمتر و عبودیتش هم بالنسبه یک درجه کمتر است. از این جهت مقام قیام در نماز، مقام امام مجتبی صلواتاللهعلیه است. نمازگزار باید در حال قیام خود را متهیّئ به هیأت حَسَنی ببیند و خود را به این شرافت مشرّف ببیند و مفتخر باشد به اینکه در هیأت و صفت امام مجتبی؟ع؟ درآمده و با قیام خود مقام آن بزرگوار را حکایت میکند.
«* نماز جلد 1 صفحه 290 *»
تکبیرةالاحرام مقام امام سیدالشهداء صلواتاللهعلیه است. نمازگزار با گفتن تکبیر، کبریائیت الهی را آشکار میسازد. نمازگزار با گفتن تکبیرةالاحرام و رفع یَدَین و بلندنمودن دستها و اینکه جمیع آنچه را که منافی با نماز است بر خود حرام میسازد، نمازگزار با این امر، مقام و منزلت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه را حکایت میکند؛ که آن بزرگوار در مقام عبودیت و بندگی، کبریائیت خدا را ظاهر ساخت. عبودیت آن حضرت که شامل جمیع اعمال و افعال او است ــ و از جمله اعمال و افعال او و بلکه اعظم افعال و اعمال او، شهادت آن بزرگوار است ــ این امور مقام کبریائیت الهی را حکایت کرد و به عالَم نشان داد که مؤمن و بنده خدا آن کسی است که هرچه را که غیر خدا است بر خود حرام کند و از آنچه غیر خدا است دست بشوید. توجه نکند مگر به خدا. عبودیت و بندگی نداشته باشد مگر برای خدا.
پس چون آن بزرگوار در مقام عبودیت، کبریائیت الهی را ظاهر کرد و با انجام امر شهادت، حقیقت توجه و اخلاص و خلوص به درگاه خدا را نشان داد، تکبیرةالاحرام در نماز حکایت مقام حسینی شد. نمازگزار در موقعی که میخواهد تکبیرةالاحرام بگوید و دست بلند میکند و به زبان اللهاکبر میگوید، باید متوجه شود که خود را به صفت حسینی متّصف میسازد و در هیأت و لباسی است که با مقام عبودیت آن بزرگوار مناسبت دارد. دیگران گفتهاند:
گر نماز آن بود که آن مظلوم کرد | دیگران را زین عمل محروم کرد |
اما من عرض میکنم: «دیگران را زین عمل مرحوم کرد». همه بهبرکت این عمل و نماز امام حسین و اعمال و عبودیت و بندگی آن بزرگوار، به رحمت الهی رسیدند. هرکس رحمتی شامل حالش شده و میشود از برکت حسین صلواتاللهعلیه است. پس مقام تکبیرةالاحرام، بیان مقام و منزلت عبودیت سیدالشهداء صلوات الله و سلامه علیه است.
اما نیت، میدانیم نیت حقیقتی است جامع جمیع این ارکان، و در تمام ارکان
«* نماز جلد 1 صفحه 291 *»
و اعمال و اذکار نماز سریان دارد و جاری است، با همه ارتباط دارد و همه با نیت ارتباط دارند. نیت در حکم جان در این افعال و اعمال و اذکار است. از این رو میشود گفت که مقام نیت ــ که در واقع جنبه ارتباطی جمیع اعمال است و قِلاده اتصال جمیع ارکان و اعمال و اذکار است ــ مقام فاطمه؟سها؟ باشد که آن بزرگوار دختر و همسر و مادر برای رسولالله و امیرالمؤمنین و ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین است و قلاده اتصال برای جمیع این مقامات و شئونات است. برای همه ایشان نسبت جامعهای است.
در حدیث شریف کِساء این مطلب بیشتر از سایر جهات در نظر بوده است. حادثه اجتماع این بزرگواران در منزل فاطمه زهراء؟سها؟ و اینکه همه بر آن بزرگوار وارد شوند و به اِکساء آن بزرگوار مُکتَسیٖ شوند و آوردن کساء یمانی و انداختن روی پدر بزرگوارش و اینکه سایرین به اذن و رخصت او در زیر کساء بیایند و مجتمع گردند و بعد هم خداوند در معرفی بفرماید ایشان فاطمهاند و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه؛([117]) اینها بیان همین موقعیت و منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ است که با همه این بزرگواران نسبت جامعه دارد.
در نقش مقدس اسم اعظم که همین شرف شمس مشهور باشد، امام زمان صلواتاللهعلیه و همچنین امیرالمؤمنین ــ که بیانکنندگان این نقشند ــ مقام و منزلت فاطمه را ارائه دادهاند به اینطور که آن الف مبسوطه که فوق مقام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین کشیده شده، رمز همان نسبت جامعه آن حضرت است و ارتباط و اتصال این بزرگواران را بهوسیله حضرت حکایت میکند. ([118])
این یک جهت که ارکان خمسه نماز، بیان مقامات خمسه طیبه است. نیت،
«* نماز جلد 1 صفحه 292 *»
تکبیرةالاحرام، قیام، رکوع و سجود ارکان نمازند و این مقامات و شئونات را اینطور حکایت میکنند و از این جهت نماز چون جامع بیان مقامات خمسه طیبه است، افضل اعمال است و اقوای اعمال است و هیچ رکنی از ارکان دین در بُعد عبادت، به این عبادت نمیرسد. تمام عبادتهای دیگر فرع این عبادتند و حکایتی از این عبادت هستند.
همچنین عرض شد چون این افعال و این هیأتها اعتدال خاصی دارند که در اثر آن اعتدال، هر یک تمام افعالند و تمام افعال هر یک، همین اعتدال باعث شده که ما بتوانیم بهطور دیگری همین افعال را بیانکننده مقامات و شئونات خمسه طیبه بدانیم آنطوری که بیان فرمودهاند که بگوییم مقام نیت مقام رسولالله؟ص؟ باشد، مقام تکبیرةالاحرام مقام فاطمه زهراء باشد، مقام قیام مقام امیرالمؤمنین باشد، رکوع بیان مقام امام مجتبی باشد و سجده بیان مقام حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیهم اجمعین باشد. این هم هیچ اشکالی ندارد، بهجهت اینکه هر یک از این افعال کلّ افعالند و تمام افعال دیگر در هریک از این افعال و ارکان عکس انداخته، از این جهت میتوان بهلحاظی اینطور هم تعبیر آورد.
میدانیم حقیقت محمدیه؟ص؟ آن نسبت کلیه و جامعهای است که در جمیع شئونات این بزرگواران ظاهر است. یَراک حینَ تَقوم([119]) خدا میبیند تو را آن موقعی که میایستی و خود در مقام نشر دین خدا و اِعلاءِ کلمه توحید خدا برمیآیی و در آنوقت محمد؟ص؟ هستی که به توحید ما دعوت میفرمایی و تنها تو در برابر مشرکین و معاندین هستی. حتی هنوز امیرالمؤمنین بهظاهر کودکند اما تو هستی که در برابر معاندین میایستی و اعلاء کلمه توحید میفرمایی، یراک حین تقوم خودت قائم به امری، خودت ولیّ ما هستی، حجت ما هستی، رسول ما هستی. خدا تو را در آن
«* نماز جلد 1 صفحه 293 *»
موقعیت میبیند و در نظر عنایتِ خود تو را حفاظت میفرماید و تأیید و تسدید میفرماید. بعد و تَقَلُّبَک فی السّاجدین([120]) بعد از آنکه تو بهحسب ظاهر از دنیا میروی و نور تو، روح تو، طینت تو، حقیقت تو، در علی و حسن و حسین و سایر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین متجلی است، باز هم خداوند تو را در آن مقامات و شئونات و تقلّبت را در مقامات و شئونات ولایتی تأیید و تسدید میفرماید. پس و تقلبک فی الساجدین یعنی همین حقیقت یک حقیقت بود که گاهی محمد؟ص؟ از آن حقیقت ظاهر بود و بعد هم آل او؟عهم؟؛ و همه دعوتکنندگان به توحید بودند و ناشرین امر الهی بودند، مظاهر انوار خداوندی بودند و یک حقیقت بودند. به این اعتبار مقام آن بزرگوار مثل نیت در نماز است که چطور نیت در جمیع ارکان نماز ساری و جاری است، و چطور تمام اعمال و ارکان و اذکار نماز به نیت زنده است و نیت روح و جان در پیکر این افعال و ارکان و اذکار است، همینطور حقیقت محمدی؟ص؟ جان و روح است در جمیع مقامات و شئونات ولایتی این بزرگواران. پس نیت به این اعتبار و لحاظ، حکایت مقام و منزلت رسولالله؟ص؟ است.
بعد مقام فاطمه زهراء؟سها؟ در تکبیرةالاحرام ظاهر میشود که آن بزرگوار در مقام اظهار کبریائیت الهی، آنچنان کبریائیت خدا را در این عالم و در عالمهای دیگر ظاهر فرمود که مخزن و مصدر و منشأ برای ظهور انوار الهی شد، خزینهدار شد، وعاء و ظرف شد. و میدانیم مقام کبریائیت، مقام ظاهر برای عظمت خداوند است. مقام عظمت بالاتر از کبریائیت است و غیب است. مقام علوّ باز بالاتر است و غیب است؛ ولی مقام کبریائیت، عظمت ظاهره الهیه در این عالم شهاده است. پس فاطمه زهراء؟سها؟ چون نسبت به رسولالله و ائمه تعیّنشان پایینتر بود، بهوسیله ایشان کبریائیت الهی ظاهر گردید. پس مقام تکبیرةالاحرام به این لحاظ مقام فاطمه زهراء است.
«* نماز جلد 1 صفحه 294 *»
و اما قیام مقام امیرالمؤمنین است، بهجهت آنکه آن بزرگوار صاحب ولایت کلیه است و مقامی است که ولایت کلیه الهیه از این مقام ظاهر شده و آن بزرگوار است که «قائمٌ علی کل نفس»،([121]) آن بزرگوار بر هر موجودی قائم است. وجود هر موجودی بهدست آن بزرگوار است و به مقام ولایتی او است. چون جمیع خلق در جمیع مراتب وجودی خود، خود را مییابند که متقوِّم هستند به مقام ولایت. آنانی که تقوّم خود را به مقام ولایت درک کنند، میفهمند که مقام ولایت همان اسم «القیّوم» الهی است که بر هر موجودی قائم است و نزد هر موجودی وسیله قوام او است، نحن سبب خلق الخلق.([122]) حال که چنین است، پس مقام قیام، مقام بیان قیّومیتِ مقام ولایتی است و شخص نمازگزار به این لحاظ و اعتبار، باید در قیام متوجه باشد که چطور دست ولایتی او را میگرداند و میچرخاند و جمیع نعمتها از مقام ولایت به او افاضه میگردد. امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است که قائم بر وجود او است؛ و وجود نمازگزار و حتی همین نمازی هم که اقامه میکند و هرگونه فعلی که از او سرمیزند و هر کمالی که از او صادر میشود، همه و همه از برکت مقام ولایتی امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است و به او بستگی دارد. نمازگزار در حال قیام، علی را در نزد خود حاضر و وجود مقام ولایت را در وجود خود استشعار میکند.
و به همین لحاظ رکوع مقام امام حسن مجتبی صلواتاللهعلیه است که آن بزرگوار با صلح خود با معاویه، خضوعی را اظهار فرمود و خشوعی را بهنزد خداوند اظهار کرد که چقدر همان امر برای آن بزرگوار باعث زحمت شد و چقدر بهحسب ظاهر برای آن بزرگوار مذلّت درست کرد که بارها عرض کردهایم که آن بزرگوار را خطاب میکردند به «مُذِلّالمؤمنین».(3) یعنی تو با این صلحت برای ما ذلت فراهم کردی. دشمنان که
«* نماز جلد 1 صفحه 295 *»
دشمنی داشتند؛ دوستان حضرت و حتی معتقدین به امامت حضرت آنقدر جسورانه با حضرت رفتار میکردند که آن بزرگوار را به این نسبتها نسبت میدادند و آن بزرگوار حلم میفرمودند و جهل جهّال و سفاهت سفهاء را متحمل میشدند و با لطف خود و حُسن خُلق و رویّه حسنه خود آنان را متذکر میفرمودند که این صلح باعث حفاظت خون شما و باعث حفاظت خون فرزندان و خانوادههای شما گردید. درست است که شما بهحسب ظاهر این امر را مذلّتی میبینید، اما خیر ما و شما در این بود، خیر دین خدا و صلاح دین خدا در این بود.([123]) اینکه از دوستان که اینقدر حضرت را آزار میدادند، از نظر دشمنان هم که معلوم. در زمان آن حضرت لعن و سبّ بر امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه بهوسیله معاویه ملعون شروع شد. امام؟ع؟ بهحسب اجبار میبایست در جماعت مسلمین بیایند، میباید در نماز جمعه شرکت کنند و در نماز عیدینِ مسلمین حاضر شوند و آن بزرگوار در مدینه در مسجد رسولخدا بنشینند و در خطبه، لعن و سبّ بر پدر را بشنوند و صبر بفرمایند و متحمل شوند.([124])
مروان بن حکم ملعون بهوسیله شخصی جسارتهایی را خطاب به حضرت پیغام داد. آنقدر جسورانه صحبت کرده بود که آن شخص رویش نمیشد خدمت حضرت عرض کند. فرمودند تو واسطه هستی، بگو. او ناچار شد پیغام را گفت. فرمودند در جواب بگو اگر تو راست میگویی خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ میگویی خدا تو را بیامرزد.([125])
پس میشود گفت خضوعی که حضرت اظهار کردند، در رکوع نمایانگر شد و نمازگزار باید متوجه باشد که در حال رکوع، هیأت عبودیت امام حسن مجتبی صلواتاللهعلیه را حکایت میکند.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 296 *»
مجلس 28
(صبح يکشنبه ـــ 3 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)
t مقامات محمد و آلمحمد؟عهم؟ به اعتبارات مختلف
t ارکان نماز در رابطه با مقامات ایشان؟عهم؟
t سجده و مقام رسولاللّه؟ص؟
t رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟
t رسولالله؟ص؟ ذکر اعلاى خدا
t علی؟ع؟ نبأ عظیم است
«* نماز جلد 1 صفحه 297 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
از جمله دلایل بر عظمت و جلالت نماز اینکه نماز با تمام جهاتی که دارد اشاره به مقامات و مراتب محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. چون معلوم شد که نماز حقیقت عبودیت و بندگی است و چون این بزرگواران هم در میان بندگان خدا رتبتشان در بندگی از همه بندگان بالاتر است و بندگان حقیقی خدا ایشانند، پس مجموعه نماز اشاره به مقامات این بزرگواران است.
ما اجمالاً میدانیم که کلیات مقامات محمد و آلمحمد؟عهم؟ در پنج مقام خلاصه میشود: مقام رسولاللّه؟ص؟، مقام امیرالمؤمنین، مقام امام حسن، مقام امام حسین و مقام فاطمه زهراء؟عهم؟؛ که این خمسه طیبه در میان آلمحمد؟عهم؟ جامعِ مراتبِ ایشانند، یعنی یکی از مراتب ایشان مقامات خمسه است.
البته برای ایشان در مراتبشان جهات مختلف است. یکوقت است ایشان را در مقامی لحاظ میکنیم که اشهد … اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهُرت بعضُها من بعض.([126]) در این مقام که مقام کلیّت و جامعیّت ایشان است، همه این
«* نماز جلد 1 صفحه 298 *»
بزرگواران یکسانند. بعد در مقام تفصیل، ترتیبِ تفصیل مختلف میشود. گاهی برای ایشان در مقام تفصیلشان دو مقام در نظر میگیریم: یکی مقام نبوت که رسولاللّه؟ص؟ مظهر کلی آن هستند و یک مقام مقام ولایت مطلقه کلیه که آلمحمد؟عهم؟ مظهر آن هستند، و در میان ایشان امیرالمؤمنین مظهر کلی و جامع میباشند. پس در یک مقام، مقام رسولاللّه و امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیهما و آلهما لحاظ میشود. گاهی سه مقام لحاظ میشود: مقام نبوت مطلقه کلیه و مقام ولایت و مقام فاطمه زهراء که سه مقام میشود. گاهی هم مقامات خمسه ایشان لحاظ میشود که خمسه طیبه؟عهم؟ مظاهر این مقامات پنجگانه هستند و در مقام خمسهبودن جامع مقامات نبوت و ولایت و حامل تمام شئونات این دو مقامند.
حال همین جهت در نماز ظاهر شده و یک رکعت نماز را که در نظر بگیریم، از نیت شروع میشود، بعد تکبیرةالاحرام، بعد قیام، بعد رکوع و سپس سجود است. اینها کلیات نماز است. بقیه جهاتِ نماز، ظهورات همین مراتب پنجگانه است و در واقع متن و حقیقت نماز را این پنج تا تشکیل میدهند و جهات دیگر مراتب تفصیلی و ظهورات تفصیلی و متمّمات همین پنج امر ــ یعنی نیت، تکبیرةالاحرام، قیام، رکوع و سجود ــ میباشد.
آنگاه چون نماز حقیقت جامعهای است که دارای شئونات و دارای تفاصیل است، میشود این تفاصیل را از ابتداء لحاظ کرد، میشود این تفاصیل را از انتهاء لحاظ کرد، تفاوت نمیکند. ما یکوقت است از ابتداء در نظر میگیریم میگوییم اول نیت، بعد تکبیرةالاحرام، بعد قیام، بعد رکوع و بعد سجود. همچنین ممکن است که از انتهاء لحاظ کنیم و بگوییم اول سجود، دوم رکوع، سوم قیام، چهارم تکبیرةالاحرام و پنجم نیت. اشکالی ندارد، از هر دو طرف میشود حساب کرد، هم از ابتداءِ عبودیت و بندگی که از نیت شروع میشود تا انتهاءِ عبودیت و بندگی که سجده باشد، و هم از
«* نماز جلد 1 صفحه 299 *»
انتهاء عبودیت میتوان در نظر گرفت و به ابتداء عبودیت برگشت کرد. پس چه بهطور صعودی و چه بهطور نزولی هر دو جهت را میشود در نماز لحاظ کرد و میشود به این لحاظهای دوگانه صعودی و نزولی توجه کرد.
اگر از ابتداء شروع کنیم تا به انتهاء، از پایین به بالا سیرکردن را سیر صعودی میگویند. اگر ما از ابتداءِ عبودیت و بندگی بخواهیم صعود کنیم به نهایت آن، باید از نیّت شروع کنیم، بعد تکبیرةالاحرام و بعد سایر مراتب که توضیحاتش را قبلاً بیان کردیم که انسان در هر کدام چه مقام و چه مرتبهای از مراتب خضوع و خشوع و بندگی را طی میکند. پس اگر سیر صعودی داشته باشیم، به این کیفیت است که به نهایت خضوع و خشوع در نماز منتهی میشویم که سجده باشد. و اگر سیر سیر نزولی باشد، باید از منتهای مراتب بندگی و خضوع و خشوع که سجده است تنزل کنیم و بیاییم پایین تا به تکبیرةالاحرام برسیم و بعد هم نیت که اصل است و شروع در امر است. پس میتوانیم این دو لحاظ را درباره نماز داشته باشیم.
حال چیزهایی که نماز را عظمت بخشیده و باعث شده نماز در میان جمیع ارکانِ بُعدِ عبادیِ دین افضل و اعظم باشد و در میان اعمال مسلمین از همه قویتر و نیرومندتر گردد، جهات مختلفی است. از جمله اینکه این مقامات پنجگانه نماز، اشاره به مقامات کلیه محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین است. از این جهت میشود گفت سجده که نهایت بندگی و خشوع در نماز است، اشاره است به مقام رسولاللّه؟ص؟ که آلمحمد؟عهم؟ در مقامات خود ترقی کردهاند و مقام بندگی در نهایت خودش به مقام رسولاللّه رسیده و آن بزرگوار در میان ایشان از همه در نزد خدای متعال خاضعتر و خاشعتر است؛ بهطوری در نزد خدای متعال خضوع و خشوع فرموده که ائمه ما، در نزد خشوع رسولاللّه خاشع شدهاند و در نزد خضوع رسولاللّه خاضع شدهاند. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه میفرمودند: انّما انا عبد من
«* نماز جلد 1 صفحه 300 *»
عَبیدِ محمّد؟ص؟.([127]) محمد؟ص؟ در بندگی و خضوع و خشوع به مرتبهای رسیده که در مقام بندگی، ما عبد او هستیم و او معبود ما است، یعنی ظهور معبود ما است و در مقام عبادت و بندگی، ما خدا را به محمد؟ص؟ عبادت میکنیم. چون آن بزرگوار نهایت خضوع و خشوع را به درگاه خدا داشته، از این جهت او برای ما مظهر معبود ما است و جهت عبادت ما است.
انا عبد من عبید محمد یعنی محمد؟ص؟ سیزده بنده حقیقی دارد که در مقام بندگی او برآمدهاند و در نزد او خاضع و خاشعند و من یکی از آن سیزده تا هستم و بقیه ایشان ائمه و فاطمه زهراء؟عهم؟ هستند. ما محمد را بندگی میکنیم به این معنی که جهت عبادت ما محمد است و مظهر معبود برای ما محمد است. ما خدا را در محمد و به محمد؟ص؟ عبادت میکنیم. پس نهایت مرتبه خضوع و خشوع در مقامات و تعینات محمدیه، مخصوص مقام رسولاللّه؟ص؟ شده. پس سجده در نماز برای ما این مقام و منزلت را از مقامات و تعینات محمدی؟ص؟ حکایت میکند.
چون آن بزرگوار به این مقام از مقامات بندگی رسیده و در مقامات و مراتب خود بینهایت خضوع و خشوع کرده است، خداوند او را حبیب خود نامید و آن بزرگوار به «حبیباللّه» ملقّب شد؛ بهجهت اینکه خدا فرمود: لایَزال عبدی یتقرّب الیّ بالنّوافل حتیاُحِبَّه([128]) بنده من مرتب به درگاه من تقرّب میجوید به انجام نوافل و مستحبات، یعنی علاوه بر فرایض که بر او فریضه کردهام، در مقام تقرب است به انجام نوافل و مستحباتی که بر او مستحب کردهام.
«مستحب» یعنی دوستداشتهشده؛ خدا آن را دوست دارد. نسبت به مستحبات نباید اهمال کرد، در انجام مستحبات نباید مسامحه کرد، نباید بهعنوان
«* نماز جلد 1 صفحه 301 *»
اینکه مستحب است آنها را سبک بشمریم و نوعاً مستحبات را ترک کنیم، چون خود کلمه مستحب گویای این است که خدا دوست میدارد. پس وقتی که خدا عملی و هیأتی را دوست داشت و بندگان خود را به آن دعوت کرد، اگر بندگان آن مستحبات را انجام دهند، محبت خدا نسبت به آن عمل سرایت میکند و آنها هم محبوب خدا میشوند. چون خود عملِ مستحب یعنی مورد محبت قرار گرفته. «اِستَحَبَّهُ» یعنی او را برای دوستی خود برگزید و انتخاب کرد برای اینکه محبوبش باشد. فرض بفرمایید خدا نماز را واجب کرده، اما مستحب فرموده که در جماعت برگزار شود مخصوصاً برای مردها که اگر نماز را در جماعت بگزارند، این نماز طوری میشود که خداوند اینطور را دوست داشته. مستحب است به این معنی است، خدا اینطور دوست دارد. هیأت جماعت را به این شکل برای نمازگزاردن بندگان برگزیده است، یعنی میخواهد و میپسندد و دوست دارد که بندگان به این صورت نماز بخوانند.
حال نمازگزار در جماعت اولاً نمازش واجب است که محبوبیتش بهاندازهای است که خداوند حتم کرده. وقتی که عملی محبوبیتش بیاندازه باشد و صِرفْ صلاح حال بنده باشد، خدا آن را واجب میکند. معنای واجب یعنی مطلوبیت دارد، محبوبیت دارد، بهطور الزام هم بر بندگان تکلیف شده. معلوم میشود هر واجبی به صلاح بندگان است، خدا میخواهد و خیر بندگان است، واجب میفرماید. مستحب این است که صلاح و خیر بنده است و خدا هم میپسندد، اما اگر ترک کرد او را عقاب نمیکند، او را مؤاخذه نمیفرماید، ولی درجهای که بهوسیله مستحب باید کسب کرد، خدا آن درجه را به شخص نمیدهد. پس مستحب معنایش این است. حال وقتی در جماعت نماز گزاردیم، خود نمازِ در جماعت محبوب خدا است، بنده هم بهواسطه انجام این عملِ محبوب نزد خدا محبوبیت پیدا میکند، خدا او را هم برای دوستداشتن و محبوببودن برمیگزیند.
«* نماز جلد 1 صفحه 302 *»
پس وقتی که رسولخدا؟ص؟ در بینهایت از خضوع و خشوع و بندگی قدم گذارده باشند، معلوم است که خدا هم آن بزرگوار را برای محبوبیت خود برگزیده. محبوب حقیقی و واقعی خدا آن بزرگوار است که به لقب حبیباللّه ملقّب شده. البته آل او؟عهم؟ هم بهتبع آن بزرگوار در مقامات خودشان همینطورند؛ اگرچه از نظر وحدتِ مقامِ واقعی و روحانیت و طینت و نورانیتشان یکی هستند، از آن جهت هم همهشان حبیب خدا هستند، لاحَبیبَ الّا هو و اهلُه([129]) حبیبی برای خدا نیست، محبوبی برای خدا نیست مگر محمد و اهل او؟عهم؟. این امر نهتنها در این امت معلوم است، در امتهای پیشین هم همینطور بوده. الآن در نزد جمیع فِرَق اسلام، در نزد همه مسلمانان اعم از شیعه و غیر شیعه هرگاه گفته میشود حبیباللّه، ذهنها متوجه رسولاللّه؟ص؟ میشود از جهت اینکه از القاب مختصّ حضرت است و مخصوص به حضرت میباشد. مثل آنکه وقتی در ادیان آسمانی «خلیلاللّه» گفته میشود، ذهنها متوجه ابراهیم میشود، یا «کلیماللّه» که گفته میشود، ذهنها متوجه حضرت موسی میشود، یا «روحاللّه» که گفته میشود، ذهنها متوجه حضرت عیسی میشود؛ علی نبینا و آله و علیهمالسلام. حال همینطور چه در امتهای پیشین چه در این امت، تا حبیباللّه گفته میشد، اذهان متوجه رسولخدا؟ص؟ میگشت و این نبود مگر برای اینکه آن بزرگوار در مقام عبودیت و بندگی بهحدی رسیدند که بالاتر از خضوع ایشان به درگاه خدا خضوعی پیدا نشده و نخواهد شد. همچنین خشوعی به درگاه خدا بهمانند خشوع ایشان و بالاتر از خشوع ایشان پیدا نشده و نخواهد شد. چون چنین خضوع و خشوعی داشتهاند، این بزرگوار را حبیباللّه گفتند.
پس مقام سجده و خود سجود در نماز، اشاره به مقام محمد؟ص؟ در مقامات بندگی است. و چون قبل از سجود، رکوع است، یعنی خضوع و خشوعی که در سجده
«* نماز جلد 1 صفحه 303 *»
است و مخصوص سجده است، کمتر از آن در رکوع است و به همین جهت مقامش از مقام سجده پستتر است، از این جهت مقام رکوع، مقام امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه شده که آن بزرگوار در خضوع و خشوع به مقام رسولاللّه نرسیدهاند ولی مقام علوی از سایر ائمه؟عهم؟ یعنی از سایر مقامات کلیه محمدیه؟ص؟ بالاتر است. پس رکوع اشاره است به شأن و مقام امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه.
چون رسولاللّه در خضوع و خشوع بالاتر شدند، از این جهت خدا هم در آن بزرگوار به اسم اعلای خود تجلی کرد و رسولاللّه ذکر اعلای خدا شدند. یعنی هرکس رسولاللّه را یاد کند، به یاد خدا افتاده در آن عالیترین مقاماتِ یادکردنِ خدا. چقدر خدا بهبرکت مشایخ عظام+ امر را برای ما آسان کرده که ما اگر بخواهیم خدا را در بالاترین مراتبِ یادکردن یاد کنیم، میگوییم: «یا رسولاللّه، یا حبیبالله، صلّی اللّه علیک یا رسولاللّه، اللهم صلّ علی محمد و آلمحمد». همینکه رسولاللّه را یاد کنیم و آن بزرگوار را ذکر کنیم، خدا را یاد کردهایم و خدا را ذکر کردهایم در اعلیٰ مراتب ذکر. از این جهت در سجده هم به ما دستور داده شده که ذکر را اینطور بگوییم: «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» یعنی تسبیح و تنزیه میکنم پروردگار خودم را در مراتب اعلای ذکر او و تسبیح و تنزیه او، «و بحمده» و این تسبیح و تنزیه همراه است با حمد او و ثناءِ او و ذکر جمیل او، که ذکر جمیل او محمد و آلمحمد صلی الله علیهم اجمعینند. پس روی این جهت، ذکر سجده «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» شد که توجه باشد به این ذکر اعلای خدا، اسم اعلای خدا و یاد خدا در عالیترین مرتبه یادکردن که حضرت رسول؟ص؟ حامل این مقام و مظهر این مقامند.
اما رکوع، رمز مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است و میدانیم امیرالمؤمنین در خضوع و خشوع مقامشان از مقام رسولاللّه پایینتر است. خدا هم در آن بنده خود یعنی علی صلواتاللّهعلیه، به اسم اعظم خود و اسم عظیم خود تجلی فرموده و آن بزرگوار اسم
«* نماز جلد 1 صفحه 304 *»
عظیم و خبر عظیم خدا است. عَمَّ یَتَساءلون عن النَّبَإِ العظیم؟! «نبأ» همان ذکر است، همان خبر است، همان یاد است. عمّ یتساءلون از چهچیز پرسوجو میکنند، درباره چه گفتگو میکنند، از چهچیز سؤال میکنند؟ عن النّبإ العظیم از خبر بزرگ خدا در مقام جستجو و گفتگو و تفحّص و سؤال و پرسش برآمدهاند؟! الّذی هم فیه مختلفون آن خبر بزرگ خدا که درباره او اختلاف دارند، گفتگو دارند، فضل و شأنش را قبول نمیکنند.
اختلاف دو معنا دارد؛ یک معنایش یعنی مخالفتکردن با یکدیگر، این میشود اختلاف. در بین ما هم مشهور است میگوییم اختلاف دارند یعنی در امری با هم مخالف باشند، بعضی تثبیت کنند بعضی نفی کنند. یعنی عدهای هستند که به ولایت امیرالمؤمنین و شأن و مقام حضرت اقرار میکنند که دوستان حضرت هستند و مقرّین به فضل حضرت میباشند. بعضیها هم انکار میکنند، نفی میکنند. این یک معنای الّذی هم فیه مختلفون، آن خبر بزرگ خدا که درباره آن با یکدیگر اختلاف کردهاند، دوئیت پیدا کردهاند، دربارهاش خلاف یکدیگر سخن میگویند. این خبر بزرگ خدا است، حق ندارند درباره او اختلاف کنند. باید ببینند خدا درباره او چه فرموده است. خدا هم که او را در سراسر آیات قرآنی به عظمت و جلالت ستوده و به اینکه خَیرُ البَرِیَّة انت و شیعتُک یا علیّ.
در چند حدیث از طریق شیعه و سنی نقل شده که رسولخدا؟ص؟ نشسته بودند، آیه نازل شد که اِنّ الّذین آمَنوا و عملوا الصّالحاتِ اولئک هم خیر البریّة([130]) یعنی کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، ایشان بهترین خلق خدا هستند. حضرت آیه را تلاوت کردند و بعد رو فرمودند به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و فرمودند: انت و شیعتک یا علـیّ([131]) ای علی، تو و شیعیان تو، ایشانند که بهترین خلق خدا هستند.
«* نماز جلد 1 صفحه 305 *»
وقتی خدا به اینطور از شأن علی؟ع؟ خبرها داد و رسولخدا هم آن بزرگوار را معرفی فرمودند، آیا جا داشت که خلق درباره آن بزرگوار اختلاف کنند؟! این است که خدا گویا اینجا مذمّت میکند: الّذی هم فیه مختلفون درباره خبر بزرگ اختلاف میکنند؟!
کلّا سیَعلمون([132]) «کلّا» کلمه ردع است. بد کاری میکنند، بیجهت اختلاف میکنند، به همین زودیها خواهند دانست که بیخود اختلاف کردند، بیجهت حرف مفت زدند. وقتی که ببینند آتش جهنم در فرمان علی صلواتاللّهعلیه است، جهنم آنچنان از امیرالمؤمنین فرمانبردار است که بیشتر و شدیدتر از فرمانبرداری غلام در برابر آقا و مولایش است. به جهنم خطاب میفرماید که ذَریٖ هذا ولیّی این را رها کن که این دوست من است. دوستانش را از آتش حفظ میکند. جهنم هم تسلیم است، فرمانبری دارد، اطاعت میکند. و بعد درباره دشمنانش میفرماید: خُذیٖ هذا عدوّی([133]) این را بگیر که این دشمن من است. امیرالمؤمنین همه عمریها را به جهنم میفرستد، به جهنم دستور میدهد که مخالفین و معاندینش از اولین و آخرین را بگیرد، جهنم هم کاملاً فرمانبردار است، حمله میکند و میگیرد و بهاصطلاح ما میقاپد و آنها را در دل خود میبلعد و به عذاب خدا مبتلایشان میکند. خدا میفرماید بیجهت اینها درباره چنین خبر خدا اختلاف دارند. این یک معنا برای مختلفون.
یک معنای دیگر هم دارد که بزرگان ما برای اختلاف در این آیه شریفه استفاده کردهاند که اختلاف به معنای رفتوآمد است. قرآن میفرماید: اِنّ فیٖ خَلْقِ السموات و الارض وَ اخْتِلافِ اللّیل و النّهار لَآیاتٍ لِاُوْلِـی الاَلباب([134]) از جمله آیات قدرت خدا، آمدن و رفتن شب و روز است. اینجا اختلاف لیل و نهار میفرماید یعنی آمد و رفت شب و روز.
«* نماز جلد 1 صفحه 306 *»
همچنین حدیث رسولاللّه؟ص؟ که فرمودند: اِختلافُ اُمّتی رحمة([135]) که سنّیها به آن متمسکند و میگویند مراد اختلاف صحابه است یعنی اختلاف ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه با علی؟ع؟ رحمت است، در صورتی که اختلاف امّتی رحمة یعنی آمد و رفت امت من نزد من رحمت است؛ بیایند نزد من دین یاد بگیرند و بروند به دیگران که نمیدانند خبر دهند. این اختلاف، رحمت است. آمد و رفت امت نزد من برای اخذ دین و فرامین الهی و یادگرفتن دین رحمت است. اگر بخواهد به آن معنا باشد که اختلاف امت رحمت باشد، بنابراین اجتماع امت باید عذاب باشد و حال آنکه رسولاللّه آمدند که مردم بر حق مجتمع شوند و اجتماع بر حق باید خیر باشد نه عذاب. حضرت صادق صلواتاللّهعلیه فرمودند که معنای این حدیث را نفهمیدهاند. درست است که رسولاللّه فرمودند: اختلاف امّتی رحمة، اما معنایش این نبود که اگر امت با یکدیگر اختلاف کردند و ضد و مخالف یکدیگر شدند این برایشان رحمت باشد. اگر اینطور باشد پس باید اجتماعشان و اتفاقشان و اتحادشان عذاب باشد و حال آنکه خدا رسولش را فرستاد که مردم بر حق مجتمع شوند، در حق متحد شوند و متفق گردند، نه اینکه مختلف گردند.([136])
حال اختلاف به این معنا روشن شد که فرمود: و اختلافِ الّیل و النّهار یعنی آمد و رفت شب و روز از آیات قدرت خدا است. خداوند قدرت خود را برای بندگان ظاهر میکند، از جمله آیات او آمد و رفت شب و روز است. مرحوم آقای شریف طباطبائی در مواعظ این فرمایش را توضیح میدهند. میفرمایند الّذی هم فیه مختلفون یعنی درباره علی حرف میزنند و سؤال میکنند و علی خبر بزرگ خدا است در صورتی که در مقام امامتش رفتوآمد دارند. یعنی الآن مقام امامت او ظاهر است و
«* نماز جلد 1 صفحه 307 *»
هر فیضی و خیری که مردم میگیرند، در این مقام امامت او است و در این مقام ظاهر او است که از فیوضات امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه بهرهمندند. ([137]) البته میشود این معنی را یک معنای باطنی و تأویلی دانست که مذمت باشد نسبت به کسانی که ظاهراً مدعی تشیع هستند ولی بعضی از فضائل و مقامات عالیه آن بزرگوار؟ع؟ را انکار می کنند.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 308 *»
مجلس 29
(صبح دوشنبه ـــ 4 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)
t جهت عبادت در نماز مقامات محمد و آلمحمد؟عهم؟ است
t سجود و ذکر «الاعلیٰ»
t رکوع و اسم «العظيم»
«* نماز جلد 1 صفحه 309 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
اینکه نماز اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین شناخته شده، این عظمت و قوت از جهات مختلفی است. یکی از جهاتی که مورد بحث است این است که ارکان نماز از مقامات کلیه محمد و آلمحمد صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین حکایت میکنند و رمز آن مقامات میباشند.
نمازگزار با توجه به این امر، در نماز در هر مرتبهای از مراتب خضوع و خشوع که واقع میشود، خود را در آن مرتبه از خضوع و خشوع، مرهون مقام و رتبه خضوع و خشوع محمد و آلمحمد؟عهم؟ میداند و قابلیت و هویت خود را آیینهای میبیند که مقام محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین در آن قابلیت عکس انداخته است و از این جهت وجود مقدس ایشان را شاکر است و عنایت الهی را شکر میکند که به این وسیله شامل حال او گردیده است. پس نمازگزار در اعمال و ارکان نماز باید متوجه مقامات و شئونات محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین باشد.
اجمالاً بیان شد که برای ارکان نماز و مراتب خضوع و خشوع در آنها، میتوانیم دو لحاظ داشته باشیم: یک لحاظ از ابتداء به انتهاء، یک لحاظ از انتهاء به ابتداء؛ یعنی از نیت تا سجده و یا اینکه از سجده تا نیت و هر دو لحاظش درست است. اگر
«* نماز جلد 1 صفحه 310 *»
از سجده تا نیت لحاظ شود، معلوم است که سجده اعظم و اقوای ارکان نماز و بالاترین درجه و رتبه خضوع و خشوع بنده در نماز است. سجده از عبودیت و خضوع و خشوع حقیقت محمدیه؟ص؟ در تعیّن مصطفویت حکایت میکند، از مقامی حکايت مىکند که رسولاللّه؟ص؟ در عبودیت و بندگی و خضوع و خشوع در آن مقام واقع شدهاند. پس چون رسولاللّه خاضعترین خلق برای خدایند و خاشعترین بندگان خدا هستند و در سلسله بندگان و مقامات عبودیتِ ایشان، از این بزرگوار خاضعتر و خاشعتر به درگاه خدا وجود ندارد، پس سجده حکایت مقام آن بزرگوار است.
شخصی که متذکر است، در سجده متوجه این است که در این حال، بهحسب رتبه این بنده، قابلیت او آیینهای شده برای انعکاس آن مقام؛ البته هر کسی در مقام و منزلت خودش؛ در مرتبه نقصان ناقصین هم وقتی در سجده هستند، باید متذکر باشند که به تعلیم خدا و کرم و تفضّل او، قابلیتشان در هیأتی درآمده که این هیأت عکس مقام خضوع و خشوع رسولاللّه؟ص؟ است.
در این حال باید خدا و پروردگار خود را به ظهور اعلیٰ و اسم اعلیٰ و تجلی اعلایش یاد کند و بگوید: «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده». یعنی متذکر این امر باشد که چون آن بزرگوار خضوعش بینهایت شد، پس مورد تجلی پروردگار واقع شد در عالیترین مراتب تجلی. العبودیّة جَوهرة کُنْهُهَا الرّبوبیّة([138]) عبودیت حقیقتی است که بهحسب خودش و به مقدار خودش در هر قابلیتی که پیدا شود، به همان مقدار موجب تجلی ربوبیت میگردد و خداوند به مقام ربوبیت خود در قابلیت عبودیتی که از بنده ظاهر شده جلوه میفرماید. هر مقدار شخص خاضعتر باشد، خداوند بیشتر به مقام ربوبیت خود تجلی میکند و معلوم است که رسولخدا؟ص؟ خاضعترین و خاشعترین خلقند، پس تجلی اعلای حقند که خداوند به عالیترین مراتب ربوبیت
«* نماز جلد 1 صفحه 311 *»
در قابلیت آن بزرگوار جلوه فرموده است و از این جهت آن حضرت ذکر اعلای خدا هستند. پس چون قابلیت نمازگزار در حال سجده آیینهای میشود که بهحسب خودش از آن مقامِ خضوع و خشوع حکایت میکند، پس باید متذکر ذکر اعلیٰ و اسم اعلای حق گردد و با انتخاب این ذکر مشخص میشود که بنده باید متوجه چه مقامی از مقامات تجلیات باشد.
جهت عبادت در سجده در واقع رسولاللّه؟ص؟ هستند و خدا را در محمد و به محمد؟ص؟ باید عبادت و بندگی نمود. محمد؟ص؟ جهت اعلای عبادت برای بندگان میگردد به همان معنایی که مشایخ عظام+ شرح فرمودهاند و فرق بین معبود و جهت عبادت را بیان فرمودهاند. مخصوصاً در کتاب مبارک ارشاد این امر ذکر شده و مرحوم آقای کرمانی کاملاً این مطلب را بیان فرمودهاند. خدا به ایشان و به همه مشایخ ما جزاء خیر عنایت بفرماید.
نمازگزار در سجده خود را باید مفتخر بداند که لباس و هیأتی به خود گرفته که آن لباس و هیأت در عبودیت بیانگر مقام و منزلت رسولاللّه است و آن حالت مقام حضرت را حکایت میکند. سجده یعنی اینکه آن بزرگوار در شدت عبودیت به آن مرحله رسیدهاند که فانی هستند و در این مقام از همه خلق بالاترند.
در مرحله بعد، مقام رکوع از خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه حکایت میکند و آن حضرت خضوع و خشوعش در رتبه و مقام از خضوع و خشوع رسولاللّه؟ص؟ پایینتر بوده. یا آنکه مرتبه حضرت امیر؟ع؟ یعنی مقام علویت و مقام مرتضویت در بین مقامات و شئونات حقیقت محمدیه؟ص؟ بعد از مقام مصطفویت است و خضوع و خشوعی که از این حقیقت طیبه در مقام مرتضویت برای خدا سر زده، از آن خضوع و خشوعی که در مقام مصطفویت از این حقیقت طیبه انجام یافته پستتر است. البته خود ائمه؟عهم؟ هم در احادیث به این امر اشاره فرمودهاند. رسولاللّه؟ص؟ را
«* نماز جلد 1 صفحه 312 *»
در مقام مصطفویت میگویند حولِ جلالِ قدرت طائف است.([139]) یعنی در مقام تعیّن به مصطفویت، آن حقیقت طیبه بر گرد جلال قدرت طواف میکند و دور میزند.
میدانیم جلال یعنی نور، ظهور و تجلی؛ چنانکه در حدیث حقیقت که کمیل از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه سؤال میکند: «مَا الحقیقة؟» حقیقت چیست؟ حضرت فرمودند: کَشْفُ سُبُحاتِ الجلال من غیرِ اِشارة([140]) جلال، نور است. جلال، عظمت است. جلال، کبریائیت است. جلال که در اینجا گفته شده، اشاره به تجلیات الهی است.
آنگاه این تجلی گاهی در مقام قدرت است، گاهی در مقام عظمت است. آن موقعی که جلال متعیِّن به تعیّن قدرت باشد و تجلی به مقام قدرت در نظر گرفته شود، حقیقت محمدیه؟ص؟ در مقام اصطفاء، حول جلال قدرت طائف است؛ یعنی گِرد جلال قدرت دور میزند و طواف میکند. چون چنین است، در آن مقام ذکر اعلای حق است و «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» در سجده اشاره به این مقام و این منزلت است.
اما در رکوع، مقام خضوع و خشوع برای این حقیقت طیبه پستتر است و رکوع از مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه خبر میدهد. یا اینکه بگوییم رکوع از خضوع و خشوع حقیقت محمدیه؟ص؟ در رتبه مرتضویت به ما خبر میدهد. اینجا است که معلوم میشود مقام رکوع نسبت به سجود پستتر است و خضوع و خشوع در رکوع کمتر است. پس شخص نمازگزار در حال رکوع از مقام امیرالمؤمنین خبر میدهد و باید متوجه شود که هیأت رکوع بیان این است که قابلیت من در حدّی قرار گرفته که عکس خضوع و خشوعِ مقامِ مرتضویتِ حقیقت محمدیه؟ص؟ در آیینه قابلیت من
«* نماز جلد 1 صفحه 313 *»
منجلی و منعکس است. شخص رکوعکننده در حال رکوع باید متوجه امیرالمؤمنین باشد و خدا را در علی و به علی عبادت کند و جهت عبادت در رکوع، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه هستند. بنابراین باید خدا را به این نعمت شکر کند که او را موفّق فرموده و به حالتی درآمده و در شرایطی واقع شده که آیینه امیرالمؤمنین شده و عکس علی صلواتاللهعلیه در مقام خضوع و خشوع در او افتاده. به یاد امیرالمؤمنین باشد و خدا را در علی ببیند و خدا را به علی ستایش و پرستش و کرنش کند.
از این جهت دستور داده شد که در رکوع ذکرتان را «سبحان ربی العظیم و بحمده» قرار دهید و خدا را به عظمت یاد کنید که مقام عظمت همان مقامی است که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه در آنجا واقع هستند و اسم عظیم خدا هستند. خدا هم در سوره مبارکه «عَمَّ یَتَساءَلون» خبر داد. این سوره مبارکه را سوره «نَبَأ» نامیدند، یعنی سورهای که از «خبر» گزارش میدهد و در این سوره سخن از «خبر» است. کدام خبر؟ خبر بزرگ خدا. خدا برای خود در میان بندگان خبر قرار داد که آگاهی دهد، چون خبر همان آگاهانیدن و آگاهکردن است و گزارش از مبتداء است، او را میشناساند و معرفی میکند.
مثلاً اگر گفتیم «زیدٌ قائمٌ»، بهاصطلاحِ عربی میگویند زید «مبتداء» است و قائم «خبر» است. معنی خبر این است که ما از حال زید خبردار شدیم، از وضع زید خبرداریم و گفتیم زید در چه حالت است؛ به زبان فارسی: «زید ایستاده است». زید که گفته میشود شما منتظر هستید که ببینید از زید چه گزارشی داده میشود؛ زید خوب است، بد است، ایستاده است، رَوَنده است، گوینده است و از این قبیل. به تمامِ اینگونه کلماتی که به ما از شخصی یا چیزی خبر و گزارش میدهد، بهاصطلاحِ دستور زبان عرب «خبر» میگویند و بهاصطلاح لغوی «نبأ» میگویند. نبأ یعنی همان گزارش و خبر.
«* نماز جلد 1 صفحه 314 *»
نوعاً اخبار عربی را اَنباء میگویند یعنی خبرها، یا اِنباء میگویند یعنی خبردادن و گزارشدادن. نبأ در لغت عرب کلمهای است که به همان معنی گزارش و خبردادن است که در فارسی هم میپرسید از فلانی چهخبر دارید؟ از فلان موضوعِ روز چهخبر دارید؟ این سؤالها همه گزارشخواستن از موضوعاتی است که همواره منتظر خبر از آنها هستیم.
اهل ایمان و اهل معرفت هم دلشان برای خبرهای الهی و گزارشهای خدایی میتپد. منتظرند که خداوند از خود خبر دهد، از خود گزارش دهد؛ و خدا از خود به محمد و آلمحمد؟عهم؟ گزارش داده، از خود بهوسیله انبیاء؟عهم؟ گزارش داده، از خودش به کاملین و بزرگان گزارش داده. اینها همه در مقامات خودشان «اَنباءُاللّه» هستند؛ یعنی گزارشهای الهی که از خدا گزارش میدهند.
چطور آنانی که گرفتارند، صبح به صبح از روزنامه و رادیو خبر میگیرند که قیمت دلار امروز چقدر است، قیمت طلا امروز چقدر است. چون محبوبشان است، معشوقشان است و معبودشان است. پناه به خدا میبریم! از آنطرف اهل معرفت و محبت الهی منتظرند که خداوند از خود گزارش دهد. یکدسته گزارشهای الهی گزارشهای اعظم اعظم اعظم است که دیگر از آن گزارشها گزارشی بالاتر برای خدا و از خدا نیست، آنها محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند.
خدا درجات مشایخ ما عالی است متعالی فرماید، مخصوصاً مرحوم آقای شریف طباطبائی که این بزرگوار بیشتر در این امر جدیت فرمودهاند و خیلی سعی کردهاند که این مطلب در ذهنها قرار بگیرد و در دلها نقش ببندد. میفرمایند چهکسی از خدا برای ما خبر آورده جز محمد و آلمحمد؟عهم؟ که از عالم ربوبیت و از عالم الوهیت و از نزد خدا آمدهاند و از خدا خبر میدهند، کسی دیگر از خدا خبر نمیدهد.([141]) پس اسم اعظم
«* نماز جلد 1 صفحه 315 *»
اعظم اعظم و ذکر اعلای اعلای اعلای الهی، محمد و آلمحمد؟عهم؟ میباشند. ایشان اَنباء و گزارشهای اوّلی و اصلی و حقیقی خدا میباشند که از ایشان بالاتر، گزارشی برای خدا و از خدا در میان بندگان در سراسر عوالم امکانی نیست.
بعد از رتبه این بزرگواران در گزارشدادن از خدا و خبردادن از خدا، انبیاء؟عهم؟ هستند که در واقع از ظهور خدا بهوسیله محمد و آلمحمد صلیاللهعلیهم خبر میدهند و بهوسیله ایشان از خدا خبر شدهاند و بعد از ایشان کاملین و بزرگان هستند در همه مراتبشان و مقاماتشان. در همه زمانها، ایشان هم اَنباءُاللّه هستند، از خدا خبر و گزارش میدهند. زیرا ایشان هم صاحب مقام بیان، معانی، ابواب و امامتند. در مقام خودشان این چهار مقام را از محمد و آلمحمد؟عهم؟ ارث بردهاند. باید ایشان را هم به این مقامات بشناسیم و به این شئوناتشان اعتراف داشته باشیم، البته بهوساطت انبیاء؟عهم؟ برای ایشان.
مقصود این بود که گزارش از خدا را به عربی نبأ میگویند. سوره مبارکه «عمَّ» را سوره نبأ گفتهاند برای اینکه در این سوره کلمه نبأ آمده. عمّ یتساءلون، اصلش «عن ما یتساءلون» بوده، «ما» بهمعنای «الذی» است. یعنی از چهچیز «یتساءلون» در مقام سؤال و جستجو برمیآیند و پرسش دارند؟! یعنی جای پرسش نیست، جای شکی نیست، جای گفتگو نیست. عمّ یتساءلون عن النّبإ العظیم؟! از نبأ بزرگ خدا، از گزارش بزرگ خدا که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه باشد از یکدیگر پرسش میکنند؟! البته بعضی از مفسّرین معانی دیگری هم برای نبأ ذکر کردهاند ولی آنچه که از اهلالبیت؟عهم؟ رسیده، مراد امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است.([142])
الّذی هم فیه مختلفون درباره حضرت اختلاف کردهاند و اختلاف هم دو معنی دارد. یک اختلاف همین اختلاف شایع است؛ یعنی دو دسته یا چند دسته مخالف
«* نماز جلد 1 صفحه 316 *»
یکدیگر سخنی بگویند. الّذی هم فیه مختلفون یعنی آن نبأی که اینها درباره او با یکدیگر اختلاف دارند. یک معنایش هم رفتوآمد بود که توضیحش را عرض کردم که یعنی همه شماها به مقام علی مبتلا هستید و همه در این مقام امامت رفتوآمد دارید و از این مقام استفاده میکنید. حال با وجود اینکه از پرتو امامتش بهرهمندید و در پرتو امامتش بهسر میبرید، باز هم سؤال میکنید و جستجو و پرسش میکنید از اینکه کیست و چیست؟! او خبر بزرگ خدا است.
کَلّا سیعلمون ــ «کلّا» کلمه ردع است ــ یعنی اشتباه میکنند، خطا میکنند در اینکه مرتب درصدد تشکیک و انکار نسبت به مقام این بزرگوار هستند. به همین زودیها خواهند دانست. باز با تأکید میفرماید: ثُمّ کلّا سیعلمون.([143]) دو دانستن در پیش خواهند داشت: یک دانستن اول مرگ است که میفهمند علی کیست، یک دانستن هم در صحرای قیامت است. یا اینکه یک دانستن در رجعت است وقتی که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه برگردد، یک دانستن هم در قیامت است که در این دو مرحله ــ یعنی رجعت و آخرت ــ مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه برای خلق ظاهر میشود که آن بزرگوار چه موقعیتی دارد.
خدا در آیات قرآنی خبر داد که «دابّةالارض» امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه هستند که در رجعت خروج میفرمایند و رجعت مینمایند([144]) و آنگاه در مقام نصرت حضرت سیدالشهداء برمیآیند. در آخرت هم مقام ولایت کلیه حضرت ظاهر میشود و خلق با این مقامات بهطور شهود و معاینه آشنا میشوند.
سخن در این است که خدا امیرالمؤمنین را نبأ عظیم فرموده و مقام آن بزرگوار را
«* نماز جلد 1 صفحه 317 *»
با اسم عظیم خدا و موقع مقام عظمت خدای متعال ذکر کرده است و در حدیث هم رسیده که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه حول جلال عظمت طائف است یعنی طواف میکند. رسولاللّه؟ص؟ در مقام اصطفاء و مصطفویت، حول جلال قدرت طائف بودند و طواف میکردند.([145]) امیرالمؤمنین طواف میفرمایند حول جلال عظمت، به همین مناسبت هم اسم این بزرگوار، اسم عظیم خدا شد و «سبحان ربی العظیم و بحمده» اشاره به مقام عظمت الهی است که در امیرالمؤمنین ظاهر شده است.
خضوع و خشوع علی صلواتاللّهعلیه به درگاه خدا، او را رسانیده به این حد که خدا در او به اسم عظیم خود ظاهر شده. «سبحان ربی العظیم» که میگوییم، باید متوجه مقام و منزلت امیرالمؤمنین؟ع؟ باشیم و خدا را در علی و به علی صلواتاللّهعلیه ستایش و کرنش کنیم. پس رکوع از مقام حضرت خبر میدهد.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 318 *»
مجلس 30
(صبح چهارشنبه ـــ 6 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)
t سجود و مقام رسولاللّه؟ص؟
t رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟
t قیام و مقام امام مجتبی؟ع؟
t تکبیرةالاحرام و مقام امام حسین؟ع؟
t نیّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟
«* نماز جلد 1 صفحه 319 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
مراتب ارکان نماز حکایت میکند از مراتب و مقامات و شئونات محمد و آلمحمد؟عهم؟ در خضوع و خشوع به درگاه پروردگار و بندگی به درگاه خدای متعال.
سجود به مقام رسولخدا؟ص؟ در مقام خضوع و خشوع اشاره است، و رکوع به مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه اشاره است؛ و ذکر رکوع و سجود هم با این دو مرتبه و مقام مناسبت دارد. چون رسولخدا؟ص؟ خضوع و عبودیتشان بینهایت بود، خدا هم به اعلیٰ مراتب ربوبیت خود در آن بزرگوار ظاهر شد و تجلی کرد و او را ذکر اعلای خود قرار داد که «سبحان ربی الاعلیٰ و بحمده» اشاره به مقام و مرتبه رسولخدا؟ص؟ است.
اما ذکر رکوع با امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه مناسب شد و خداوند امیرالمؤمنین را به عظمت ستوده و به مقام عظیم و اسم «العظیمِ» خود در امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه ظاهر شده و آن بزرگوار ذکر عظیم خدا است، اسم عظیم خدا است. اسم به همان معنایی است که نبأ بر آن دلالت میکند، اسم از مسمّیٰ خبر میدهد. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه فرمودند: الاسم ما اَنبَأَ عن المسمّیٰ([146]) اسم آن است که
«* نماز جلد 1 صفحه 320 *»
خبر میدهد از صاحب اسم و از آن حقیقتی که در اسم ظاهر شده و متجلی گشته است. پس اسم عظیم خدا است یعنی نبأ بزرگ خدا است، خبر بزرگ خدا است که خدا او را در سوره مبارکه نبأ، به العظیم توصیف فرموده.
بسم الله الرحمن الرحیم عمّ یتساءلون عن النّبإ العظیم الّذی هم فیه مختلفون کَلّا سیعلمون ثُمّ کلّا سیعلمون([147]) از چهچیز سؤال میکنند و از یکدیگر پرسش میکنند؟! از خبر بزرگ؟! بعضی از مفسّرین خبر بزرگ را قیامت معنا کردهاند.([148]) آنگاه بقیه آیات را اینطور معنی کردهاند که آیا از خبر بزرگ قیامت با یکدیگر سخن میگویند و از هم سؤال میکنند؟ اینکه سؤال ندارد، چرا بیجهت گفتگو دارند؟ الّذی هم فیه مختلفون درباره آن گفتگو میکنند و اختلاف میکنند، کَلّا سیعلمون نه، لازم نیست اختلاف کنند. به همین زودی خواهند دانست که قیامت چیست. ثمّ کلّا سیعلمون سپس به همین زودی خواهند دانست. دو بار بیان شده، یکی اینکه اول مرگ میدانند که آخرتی هست و یکی هم موقع حشر میفهمند که آخرتی هست.
ولی بهحسب روایات وارده از ائمه ما؟عهم؟، مرادْ امیرالمؤمنین ولیّ مطلق خدا است که نبأ خدا حضرت امیر صلواتاللّهعلیه باشند.([149]) عمّ یتساءلون «عنما» بوده است. از چهچیز از یکدیگر پرسش میکنند؟ عن النّبإ العظیم از نبأ بزرگ و خبر بزرگ خدا؟! از این جهت امام زمان صلواتاللّهعلیه در دعاءِ شریف افتتاح یکی از اوصافی که برای جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین ذکر میفرمایند، «نبأ عظیم» است. و صَلِّ علیٰ علیٍّ امیرِ المؤمنین و وصیِّ رسولِ ربِّ العالَمین عبدِک و ولـیّک و اخی رسولک و حجّتکَ علیٰ خلقک و آیـتِک الکُبریٰ و النّبإ العظیم([150]) یعنی خدایا بر امیرالمؤمنین صلوات بفرست
«* نماز جلد 1 صفحه 321 *»
که آن بزرگوار عبد و بنده تو است، ولیّ تو است و آیه بزرگ تو است، آیـتِک الکبریٰ آیه بزرگ تو است. خود امیرالمؤمنین در جایی که خواستند خودشان را به عظمت و کبریائیت معرفی فرمایند فرمودند: اَیُّ آیـةٍ لِلهِ اَکبَرُ مِنّی([151]) چه آیهای برای خدا است که آن آیه از من بزرگتر باشد؟! معنایش این است که پس آیهای بزرگتر از من برای دلالتکردن بر توحید و مقام تفرید و عظمت و جلالت خدا نیست، من آیه بزرگ خدا هستم. در آنجا در مقام بیان کبریائیت خود هستند.
البته وقتی که اینگونه کلمات مثل کبریائیت، عظمت و جلالت از یکدیگر جدا شوند، به همه معانی میآیند. وقتی که میفرماید: ایّ آیة لله اکبر منّی نمیخواهد فقط کبریائیتِ در برابر عظمت و جلالت را بفرماید؛ بلکه مجموعه این معانی و مراتب در نظر است. پس وقتی اینها تنها بهکار بروند، دلالت بر همه معانیِ یکدیگر دارند، وقتی تنها گفته شود کبریائیت یا کبیر یا اکبر، بر عظیم و اعظم و جلیل و اجلّ و بهاء و ابهیٰ (قدوسیت و سبوحیت حق متعال) هم دلالت میکند؛ هم عظمت را میفهماند، هم جلالت را و هم قدوسیت و سبوحیت را. همچنین وقتی که گفته شود جلالت و جلال، بر کبربائیت و عظمت و جلالت و قداست دلالت میکند. وقتی عظمت بهتنهایی گفته شود بر کبریائیت و جلالت و عظمت و قداست دلالت میکند.
اما وقتی که با یکدیگر بهکار برده شوند و ردیف شوند، بگوییم کبریائیت، عظمت، جلالت، در اینجا معانیشان فرق میکند؛ کبریائیت مربوط به یک مقام میشود و معنای خاصی دارد و عظمت معنای خاصی را پیدا میکند و جلالت معنای خاصی دارد و قداست معنای خاصی را پیدا میکند.
پس فرمایش آن بزرگوار ــ ایّ آیة لله اکبر منّی ــ که در ظاهر از کبریائیت حق گزارش
«* نماز جلد 1 صفحه 322 *»
میدهد، با این امر که آن بزرگوار اسم عظیم خدا است و خداوند به عظمت خود در آن بزرگوار متجلی است منافاتی ندارد.
مقصود این بود که نبأ عظیم که در آیه شریفه سوره عمّ است، مراد امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه هستند که فرزند بزرگوارشان امام زمان در دعاء شریف افتتاح حضرت را به این لقب و مقام میستایند: و آیـتک الکبریٰ و النّبإ العظیم خبر بزرگ خدا هستند.
بنابراین نمازگزار در رکوع باید متوجه عظمت امیرالمؤمنین باشد و خدا را در این عظمت ببیند و به این عظمت خدا را ستایش کند و بگوید: «سبحان ربی العظیم و بحمده» و خدا را در مقام عظمتش تسبیح و تنزیه کند به وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه. پس معلوم شد که نمازگزار در رکوع باید خضوع و خشوع خود را عکس مقام خشوع و بندگی امیرالمؤمنین بداند. البته ما آن خضوع و خشوعی را که در دل باید داشته باشیم نداریم، ولی هیأت ما هیأت خضوع و خشوع است، خود رکوع خضوع و خشوعی را بیان میکند. حال این هیأت که در ظاهر بدن ما درست شد و رکوع کردیم، البته با توجه به آن نکته انشاءاللّه خضوع و خشوع باطنی را هم برای ما خواهند نوشت و ثبت خواهند کرد. اگرچه لایق نیستیم اما بهتعلیم خودشان و لطف و تفضل خودشان، در هیأت رکوع، ما بهشکل خاضعِ للّه و خاشعِ للّه درآمدهایم، به ظاهرِ بدن شکل خضوع و خشوع را درست کردهایم؛ با توجه به این امر که این خضوع و خشوع در این مرتبه برای نمازگزاران حقیقی و اصلی بیان خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است. حال آئینه وجود ما، برای خضوع و خشوع معنوی و باطنی قابل و لایق نیست ولی این مقدار که تعلیممان دادهاند و ما هم به این نکته توجه کنیم، از فضل و کرمشان امید میرود که برای ما خضوع و خشوع معنوی و باطنی هم ثبت بفرمایند. قلم در دست خودشان است و کاتبین و عُمّال، همه نوکران خودشان هستند و بهفرمان خود ائمه؟عهم؟ و فرمان امیرالمؤمنین
«* نماز جلد 1 صفحه 323 *»
صلواتاللّهعلیه هستند. آقا بفرمایند بنویسید، خواهند نوشت.
پس ما با همین توجه امید میرود که از خاضعان و خاشعان باشیم، در حال رکوع به خضوع و خشوع امیرالمؤمنین توجه داشته باشیم و آقا امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را در این عبادت وسیله خود قرار دهیم؛ زیرا ایشان جهت عبادت و ظاهر معبود و معبود ظاهر هستند و انشاءاللّه توجه به حضرت سبب بهدستآوردن مقام خضوع و خشوع حقیقی خواهد بود.
نمازگزار در رکوع باید متوجه شود که در لباس و هیأتی درآمده که این لباس و هیأت حکایتی از مقام و منزلت امیرالمؤمنین در عبودیت و بندگی خدا است.
بعد مقام قیام است؛ یعنی بعد از سجود و رکوع، مرتبه خضوع و خشوع و بندگی در قیام ظاهر میشود که رکن قیام اشاره است به مقام امام مجتبی صلوات اللّه و سلامه علیه. چون میدانیم امام مجتبی؟ع؟ در جمیع فضائل و مناقبش تالیتِلْو پدر بزرگوارش است. برای ما بهحسب مقاماتی که برای ایشان ذکر کردهاند مسلّم است که امام مجتبی در جمیع فضائل تابع پدرشان و تالیِ پدرشان هستند. بعد از مقام امیرالمؤمنین، مقام امام مجتبی است. خضوع و خشوع هم از فضائل ایشان است، در مقام بندگی به درگاه خدا خاضع و خاشعند. مرتبه خضوع و خشوع امام مجتبی بعد از مرتبه خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است. از این جهت قیام هم در نماز رتبهاش بعد از رکوع است و عظمتش بعد از عظمت رکوع است و خضوع و خشوع در قیام مرتبهاش از خضوع و خشوع در رکوع پایینتر است، همانطور که خضوع و خشوع در رکوع مرتبهاش از خضوع و خشوع در سجود پایینتر بود.
قیام در نماز از مقام امام مجتبی صلواتاللّهعلیه حکایت میکند و شخص نمازگزار در حال قیام باید متوجه خضوع و خشوع امام مجتبی صلوات اللّه و سلامه علیه باشد که آن بزرگوار در حال قیام عکس خضوع و خشوع خود را در قابلیت نمازگزار
«* نماز جلد 1 صفحه 324 *»
میاندازند و نمازگزار در حال قیام آیینهای است که حکایتکننده از مقام خضوع و خشوع امام مجتبی صلواتاللّهعلیه است و نمازگزار در حال قیام باید خود را به هیأت حَسَنی مُتَهَیِّئ ببیند و خود را به این شرافت مشرّف ببیند و مفتخر باشد به اینکه در هیأت و صفت امام مجتبی؟ع؟ درآمده است و با قیام خود مقام آن بزرگوار را حکایت میکند.
پس از آن، تکبیرةالاحرام که مقام پستتری نسبت به قیام دارد و خضوع و خشوع کمتری را حکایت میکند، اشاره به مقام امام حسین صلواتاللّهعلیه است که حضرت حسین در جمیع فضائل و مناقبشان مقام و رتبتشان بعد از امام مجتبی است. یکی از فضائل ظاهره که برای حضرت سیدالشهداء میشمرند، این است که برادری دارد بهمانند امام مجتبی که حتی امام مجتبی چنین برادری ندارد. امام مجتبی مثل خودشان برادری ندارند بلکه برادرشان امام حسین هستند که مقام امام حسین پایینتر از مقام حضرت مجتبی است و حضرت مجتبی در جمیع فضائل و مناقبشان از حضرت حسین افضلند. پس چون خضوع و خشوع امام حسین؟ع؟ و مرتبه بندگی آن بزرگوار از مقام خضوع و خشوع امام مجتبی صلواتاللّهعلیه پایینتر است، در نتیجه تکبیرةالاحرام از مقام حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه حکایت میکند.
تکبیرةالاحرام، بر مقام توحید و بر مقام کبریائیت خداوند دلالت میکند. شخص نمازگزار باید در حال تکبیرةالاحرام متوجه خضوع و خشوع حضرت سیدالشهداء و متوجه امر آن بزرگوار باشد که چطور آن حضرت با خضوع و خشوع خود توحید الهی را اظهار کردند و مقام تفرید حق متعال را اظهار کردند و اینکه معبودِ شایسته برای هرگونه بندگی، خدای واحد و اَحَد یعنی اَللّه است. این را امام؟ع؟ با خضوع و خشوع خود اظهار کردند و حضرت با خاضعشدن خود در درگاه خدا به آن
«* نماز جلد 1 صفحه 325 *»
خضوع و خشوع حسینی، کبریائیت خدا را ظاهر ساختند و اینکه هیچ موجودی دارای کبریائیت نیست و کبریائیت از آنِ خدا است. امام حسین؟ع؟ «اللّهاکبر» را به خاضعشدن و خاشعشدن خود آشکار ساخت.
شخص نمازگزار با گفتن «اللّهاکبر» و بلندنمودن دستها (رَفْعِ یَدَین) توجه و التفات به غیر حق متعال را بر خود حرام میکند و امام حسین؟ع؟ با خضوع و خشوع خود، این حرامکردن توجه و التفات به غیر را به آن احسن و اکمل و اتمّ وجه اظهار فرمودند، چنانکه از خود و آنچه متعلق به آن حضرت بود ــ که در درگاه خدا خیلی عظمت و شرافت داشت ــ گذشتند. خود حسین و آنچه متعلق به حسین بود، همهاش فضل و فضیلت بود، همهاش مقام و منزلت بود، همهاش ارزش و عظمت بود، با وجود این امام حسین از مثل یکچنین چیزهایی گذشتند، چیزهایی که عظمت و حرمت آنها را با دنیا و آنچه در دنیا است و با آخرت و آنچه در آخرت است نمیشود مقایسه کرد. چطور میشود مقایسه کرد و حال آنکه فرمودند که خدا بهشت و قصور بهشت و حورالعین بهشت را از نور امام حسین آفرید و به خدا سوگند که حسین از بهشت و از قصور بهشت و حورالعین بهشت و موجودات بهشت اشرف است.([152]) پس نمیشود مقام و منزلتش را با آنچه که در دنیا است و با خود آخرت و آنچه در آخرت است مقایسه کرد.
حال حسین یکچنین امر عظیم و بزرگی را ــ یعنی مثل حسینی را ــ در راه خدا فداء کرد. از این جهت اعظم اعمال و افعال و عبودیتهای حضرت، شهادت ایشان شد. و میدانیم آنچه متعلق به حسین است، در شرافت تابع حسین است و همان شرافت حسین و فضل حسین در آنها عکس انداخته؛ مثل اهلبیت حسین، اصحاب حسین، اموال حسین. و اینهمه را آنبزرگوار فدء کرد، یعنی در مقام توجه به حق
«* نماز جلد 1 صفحه 326 *»
متعال و دیدار کبریائیت او، توجه به مثل حسینی حرام است، توجه به مثل متعلقات حسین ناروا است. آن بزرگوار اینطور خضوع و خشوع را اظهار کرد و کبریائیت خدا را اینطور ظاهر فرمود و حرمت نظر و توجه و التفات به غیر اَللّه را آن بزرگوار در خضوع و خشوعش ارائه داد و حقیقت توجه و اخلاص به درگاه خدا را نشان داد.
شخص نمازگزار در هنگام گفتن «اللّهاکبر» باید خودش را آیینهای بداند و قابلیتش را در حکم مرآتی بداند که عکس خضوع و خشوع حسین صلواتاللّهعلیه در این آیینه منعکس شده و این قابلیت رنگ حسینی به خود گرفته و در درگاه خداوند به فضل حسین و کرم حسین و نور حسین صلواتاللّهعلیه خاضع و خاشع است. انسان از ابتداء باید متوجه باشد و لااقل با گفتن «صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه» دلش را متوجه صحراءِ کربلاء کند. امید میرود که بهفضل همین توجه به حسین، نماز ما مقبول درگاه خدا واقع شود. شاعر گفته:
گر نماز آن بود که آن مظلوم کرد | دیگران را زین عمل محروم کرد |
اما من عرض میکنم: «دیگران را زین عمل مرحوم کرد» بهبرکت این عمل و نماز امام حسین و عبودیت و بندگی آن بزرگوار، همه به رحمت الهی رسیدند. هرکسی رحمتی شامل حالش شده و میشود، از برکت حسین صلواتاللّهعلیه است.
و اما نیّت که اولین پایه نماز بود و شروع خضوع و خشوع بود و اول درجه از درجات خضوع و خشوع بود، این مقام، یعنی نیت، به این لحاظی که از سجود شروع کردیم و به نیت رسیدیم، مقامش از مقام تکبیرةالاحرام و مقام قیام و مقام رکوع و مقام سجود پستتر میشود. پس نیت مقام فاطمه زهراء؟سها؟ میشود.
نیت در واقع جامع همه مراتب است و به تکبیرةالاحرام و قیام و رکوع و سجود مربوط میشود و نیت در تمام نماز سریان و جریان دارد و حقیقت نیت و معنویت نیت با سایر ارکان مرتبط است و در همه این ارکان وجود دارد. پس همانطور که نیت
«* نماز جلد 1 صفحه 327 *»
در واقع جنبه ارتباطی جمیع اعمال است و وسیله اتصال جمیع ارکان و اعمال و اذکار نماز است، مقام فاطمه زهراء؟سها؟ هم همینطور است.
در حدیث شریف کساء این مطلب بیشتر از سایر جهات در نظر بوده است. خود اجتماع در منزل فاطمه زهراء انجام میشود و همه بر آن بزرگوار وارد میشوند، کساء یمانی را ایشان برای پدر آورده و بر روی ایشان میاندازند و همه به اِکساء آن بزرگوار مُکتَسیٖ گردیدند و همچنین سایرین به اذن و رخصت ایشان زیر کساء آمده و مجتمع گشتند و بعد هم خداوند ایشان را به این ترتیب معرفی میفرماید: هُم فاطمةُ و ابوها و بَعْلُها و بَنوها([153]) ایشان فاطمهاند و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه. این ترتیب همان بیان موقعیت مقام و منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ است که با همه این بزرگواران نسبت جامعه دارد.
در نقش مقدس اسم اعظم که همین شرف شمس مشهور باشد، مقام و منزلت فاطمه زهراء را ارائه دادهاند. امیرالمؤمنین و امام زمان؟عهما؟ بیانکنندگان این نقش هستند. آن الف مبسوطه که فوق مقام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین کشیده شده، رمز همان نسبت جامعه آن حضرت است و ارتباط و اتصال این بزرگواران را بهوسیله حضرت حکایت میکند.([154])
فاطمه زهراء؟سها؟ با همه خمسه طیبه و ائمه اطهار؟عهم؟ ارتباط دارد، زیرا دختر و همسر و مادر است و وسیله ارتباط برای جمیع این مقامات و شئونات است و نسبت جامعهای برای همه ایشان میباشد. وقتی او را با رسولاللّه میسنجیم، میبینیم دختر رسولخدا است؛ چه دختری که کنیه مبارکهاش «امّابیها» است، مادر پدرش، اصلِ پدرش! وقتی با امیرالمؤمنین سنجیده میشود، میبینیم کُفْو و همسر علی
«* نماز جلد 1 صفحه 328 *»
صلواتاللّهعلیه است، انیس دل امیرالمؤمنین است و محل انس برای آن بزرگوار است که علی بعد از رسولخدا؟ص؟ مأنوس نشد و انس نگرفت مگر با فاطمه زهراء؟سها؟. همینطور با امام حسن و امام حسین که سنجیده میشود، در حکم مادرِ این دو بزرگوار است که اتصال و ارتباط مادر با فرزند عالیترین و بالاترین ارتباطها و قویترین پیوندها است.
خداوند اینچنین قرار داده که مادر به فرزندش آنچنان دلبستگی دارد که این دلبستگی محدود به حدّی نمیشود و مقیّد به قیدی نمیگردد. محبت و مودّتی مطلق و خیلی عجیب است. خدا محبتی بالاتر و شدیدتر از آن نیافریده و پیوندی اصیلتر از پیوند مادر نسبت به فرزند قرار نداده است. این امر خیلی عجیب است. ما یکچیزی میگوییم و میشنویم، تا کسی مادر نشود نمیتواند بفهمد یعنی چه! ما یک ظاهری از محبت و اتصال و ارتباط بین مادر و فرزند میبینیم اما نمیتوانیم درک کنیم یعنی چه. حتی پدر هم باشیم، باز محبت پدر غیر از محبت مادر به فرزند است، هیچ ربطی با هم ندارد و دو تا است. با وجودی که وقتی پدر میشویم میبینیم چهخبر است، چقدر فرزند را دوست داریم! با این دوستی عجیب، اما نه، باز هم دوستی مادر نخواهد شد. از این جهت خداوند حق مادر را بزرگتر از حق پدر قرار داد.
راوی از رسولخدا؟ص؟ از حق پدر و مادر سؤال کرد که حق کدامیک را من بیشتر و بهتر باید اداء کنم و خدمتگزاری کدامیک را بهعهده بگیرم؟ حضرت فرمودند مادر، مادر، مادر؛ سه بار فرمودند، بعد نوبت به پدر رسید.([155]) حکایت عجیبی است!
حال این امور بین ما عاطفی است، اما مقام و منزلت محمد و آلمحمد؟عهم؟ غیر از این امور عاطفی است. محبت فاطمه زهراء به امام حسن و امام حسین محبت دیگری است، براساس عاطفه نیست، بلکه محبت الهی است. یعنی اگر خدا بخواهد
«* نماز جلد 1 صفحه 329 *»
در مقام مادری امام حسن و امام حسین را دوست داشته باشد، آن محبت در دل فاطمه زهراء نسبت به امام حسن و امام حسین بوده و اظهار شده است.
شاید یکی از جهاتی هم که کنیه حضرت فاطمه «امّابیها» شده، بیان میزان محبت فاطمه نسبت به پدر بزرگوارش بوده است که شدت تأثّر و تألّم فاطمه از فراق پدر هم گزارش از این درجه از محبت است.
در هر صورت آن بزرگوار محبتش را نسبت به دو فرزندش اظهار کرد و نشان داد. حتی بعد از آنکه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بدن مطهرش را کفن کرده بودند و امام حسن و امام حسین کنار آن بدن مطهر مینالیدند، حضرت دستهای خود را از کفن درآورده و به گردن امام حسن و امام حسین قرار دادند و آن دو بزرگوار را به سینه خود چسبانیدند و آنچنان ناله از دل فاطمه زهراء؟سها؟ کنده شد که تمام ملائکه به خروش درآمدند. ملائکه از شدت تأثرِ ناشی از این محبت و این اتصال و ارتباط بیطاقت شدند، بهطوری که منادی نداء کرد: یا علی، فرزندان زهراء را از روی سینه زهراء بلند کن که ملائکه طاقت ندارند این منظره را بیش از این تحمل کنند.([156])
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 330 *»
مجلس 31
(صبح پنجشنبه ـــ 7 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)
t بيان وجه ديگری در تطبيق ارکان نماز با مقامات خمسه طيبه؟عهم؟
t معنای «اشهد ان ارواحکم و نورکم و طينتکم واحدة»
t معنای «بعضها من بعض»
t نيّت روح ارکان است
«* نماز جلد 1 صفحه 331 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
سخن در تطبیق ارکان نماز با مقامات خمسه طیبه سلام اللّه علیهم اجمعین بود که دلیل است بر فضیلت نماز و عظمت این رکن عبادی و عظمت این عبادتی که جامع جمیع مراتب خضوع و خشوع و بندگی است.
مراتب خضوع در نماز از تکبیرةالاحرام و بلکه از خود نیت شروع میشود و به عالیترین مقام خضوع و خشوع بنده در سجود منتهى مىشود و روی این جهت میشود گفت ترتیب فضیلت برای ارکان نماز به این قرار است که سجده از همه بالاتر، بعد رکوع، بعد قیام، بعد تکبیرةالاحرام و بعد نیت است.
به این لحاظ بیان شد سجده اشاره است به مقام خضوع و خشوع رسولاللّه؟ص؟ و رکوع اشاره است به خضوع و خشوع امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و قیام اشاره است به خضوع و خشوع حضرت مجتبی صلواتاللّهعلیه و تکبیرةالاحرام اشاره است به مقام خضوع و خشوع حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه و نیت اشاره است به مقام خضوع و خشوع فاطمه زهراء؟سها؟. این یک لحاظ بود و جهاتش هم عرض شد.
اما چون نماز مقامات خضوع و خشوع محمد و آلمحمد؟عهم؟ را کاملاً حکایت میکند و آن بزرگواران جهات مختلف دارند و به جهات مختلف میشود برای خضوع
«* نماز جلد 1 صفحه 332 *»
و خشوعشان ترتیبهای مختلف لحاظ کرد؛ و از طرفی ارکان نماز هم دارای اعتدال کامل و تمامی است که میشود به لحاظهای مختلف ملاحظه شود، پس ارکان نماز را میشود با مقامات خضوع و خشوع این بزرگواران بهعکسِ آنچه که ذکر شد تطبیق کرد.
چون انوار مقدسه ایشان در واقع یک نور است و ارواح مطهره ایشان در واقع یک روح است و طینتهای مقدسه ایشان در واقع یک طینت است. اشهد … اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهُرت بعضُها من بعض.([157]) شهادت و گواهی میدهم، یعنی خداوند دل مرا آنچنان نورانی کرده و دیده دل مرا آنچنان نسبت به مقامات و شئونات شما ای محمد و آلمحمد باز کرده که اینطور برای من واضح و آشکار شده که گویا میبینم و این امر را گواهی میکنم. زیرا شاهد آن کسی است که ببیند، مشاهده کند و بعد هم گواهی دهد. اینکه در شریعت قرار داده شده مثلاً در امری باید شاهد اقامه شود، در صورتی است که شاهد مشاهده کند، ببیند و بعد شهادت دهد و شهادت همان گواهیدادن است.
حال در محضر مقدس ائمه؟عهم؟ در اعتاب مقدسه ایشان که زیارت جامعه کبیره را میخوانیم و این جملات را عرض میکنیم، معنایش این است که من در معرفت و بصیرت بهحدّی رسیدهام که گویا این امر را مشاهده میکنم و بعد از مشاهدهکردن گواهی میکنم؛ یعنی من نیز قبول دارم و این امر را امضاء میکنم.
ما که در دستگاه خدا ارزشی نداریم که گواهی و یا امضاءِ ما ارزشی داشته باشد و تصدیق ما ارزش و تأثیری داشته باشد. این برای نجات خود ما است، برای کسب درجات برای خود ما است. این دستورات را ائمه دادهاند که ما این اقرارها و اعترافها را در حضورشان یا بعد از رحلتشان در نزد قبور مطهرهشان اظهار کنیم و به این وسیله ایمان و معرفت را کسب کنیم. پس چون گواهی میدهیم، باید در مواردی هم این
«* نماز جلد 1 صفحه 333 *»
گواهی نتیجه داشته باشد که انشاءاللّه نتیجههایش در خود دنیا آثار خیر و برکات است، در موقع مرگ مایه چشمروشنی است و در عالم قبر نور قبر ما است، در عالم حشر هم این اعتقادات حقه پیشوای ما است. یومَ تَرَی المؤمنین و المؤمنات یَسعیٰ نورُهم بین ایدیهم و بِاَیمانِـهم بُشراکُمُ الیوم([158]) آن روزی که مؤمنین به عرصه محشر قدم میگذارند، همین نور ایمان، نور معرفت، نور بصیرت، جلوی آنها در حرکت است و همچنین در صحرای قیامت طرف راست آنها را روشن میکند که راحت قدم برمیدارند. اما دیگران که این ایمان و معرفت و بصیرت را ندارند، آنها در ظلماتند، در صحرای محشر جای قدم خود را نمیبینند و صحرای محشر برای آنها تاریک است. اما از برکات محمد و آلمحمد؟عهم؟، دوستان ایشان بهواسطه همین اقرارها و معرفتها فردای قیامت به عرصه محشر پا میگذارند و یسعیٰ نورهم بین ایدیهم و باَیمانـهم پیشاپیش آنها نور ایمان آنها در حرکت است، پیش روی آنها و طرف راست آنها این نور سعی میکند و آنها در نور حرکت میکنند و مسیر بهشت در قیامت برای آنها آشکار است.
پس این اعتقاد که شهادت و گواهی میدهیم نور شما، طینت شما و روح شما یکی است، به همراه آن باید به امتیازات و برتریهایی که نسبت به یکدیگر دارند و خود بیان کردهاند اقرار و اعتقاد داشته باشیم. رسولاللّه از همه افضلند، بعد امیرالمؤمنین از همه افضلند، بعد حضرت مجتبی از همه افضلند، بعد حضرت سیدالشهداء از همه افضلند، بعد در خمسه طیبه مقام فاطمه زهراء است. با وجود این تفاضلی که بینشان هست، ما باید به وحدت نورشان و وحدت روحشان و وحدت طینتشان معتقد باشیم.
بین این دو امر منافات ندارد که وحدت نور و وحدت روح و وحدت طینت
«* نماز جلد 1 صفحه 334 *»
داشته باشند ــ یعنی طینتاً و روحاً و نوراً یکی باشند ــ ولی بهحسب تعیناتشان در مقام تعینشان بر یکدیگر فضیلت داشته باشند. در تعین مصطفویت از همه برتر باشند، بعد تعین مرتضویت، بعد تعین مجتَبَویت، بعد تعین سیدالشهدائی، آنگاه تعین فاطمیت. اینها مراتبی است که خود برای خود ذکر فرمودهاند و ما معتقدیم؛ پس هیچ تفاوت نمیکند. از جهت فضائلشان خودشان آگاهند و به ما هم خبر دادهاند و ما هم باید به این فضائل اقرار داشته باشیم و به همان طور و کیفیتی که خود فرمودهاند تصدیق داشته باشیم.
حال میگوییم: طابت و طهُرت، این طینت و روح و این نور طابت و طهرت پاک، پاکیزه و طیّب است، یعنی هیچ نقصانی، هیچ کدورتی، هیچ ظلمتی برای این روح و نور و طینت نیست. کمال محض و صرف نورانیت است.
بعضُها من بعض بعضی از اینها از بعض هستند. این بعضها من بعض اشاره دارد به همان مقامات تفاضلی که بینشان هست. فرض بفرمایید که چراغی روشن باشد و بعد، از این چراغ اول، چراغ دومی را روشن کنند و از چراغ دوم چراغ سومی را روشن کنند و از چراغ سوم چراغ چهارمی را روشن کنند، به همین ترتیب تا چهارده چراغ روشن شود. پس این چهارده چراغ، هر چراغ به چراغ قبلی درگرفته و بهوسیله آن روشن شده است. حال که چهارده چراغ داریم، این چهارده چراغ الآن دو حکم دارند.
یک حکم، حکم چراغ بودن است. این چهاردهتا در چراغبودن هیچ فرقی با یکدیگر ندارند، یعنی آن حقیقت و روحانیت و معنویتِ چراغ در تکتک این چهارده چراغ موجود است بدون کمی و بدون زیادتی. چراغ اول واقعاً چراغ است، بهقول عربها «سراجٌ»، سراجی است، چراغی است، منیر است، نور دارد. چراغ دوم واقعاً چراغ است بدون کم و زیاد. چراغ سوم واقعاً چراغ است بدون کم و زیاد، همینطور تا چهاردهم. چراغ چهاردهم هم چراغ است بدون تفاوت، هیچ در چراغبودن فرق نمیکنند.
«* نماز جلد 1 صفحه 335 *»
این معنای همان جمله شریفهای است که درباره این چهارده چراغ الهی، محمد و آلمحمد؟عهم؟، عرضه میداریم: اشهد اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة یعنی همین چراغهای چهاردهگانه را که به یک جهت میگوییم ای چهارده چراغ، شما در نورانیت و در معنای چراغبودن و در ظاهر و باطنِ حقیقت چراغبودن، هیچ فرقی با یکدیگر ندارید، درست گفتهایم، چهارده چراغند، نورشان یکی است. یعنی نور خود چراغ است، روحشان و معنویتشان که همان چراغبودن و روشنگرایی است، آن هم در همه هست. خلاصه حقیقت چراغ در این چهاردهتا یکسان متجلی است، یکسان تجلی کرده، هیچیک کم ندارد، هیچیک زیادتی هم ندارد. این یک مقام است که در اینجا به وحدت و یکتایی این چهاردهتا گواهی میدهیم که از این جهت با یکدیگر تفاوتی ندارند. اشهد اَنّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة گواهی میدهم که نور و طینت و روح شما یکچیز است. این مقامِ وحدتِ نور و روح و طینت ایشان است.
بعد به این چراغها یک توجه دیگر میکنیم، میبینیم برای این چراغها مراتب است. این مرتبهها همان است که از یکدیگر روشن شدهاند. اوّلی بر تمام این چهاردهتا سَر است و اول است. گرچه در چراغبودن یکی هستند اما چراغ اولی اول روشن شده است، بعد دومی؛ و دومی خواهنخواه دوم است، هیچ چارهای نیست، چون به چراغ اول روشن شده. چراغ سوم، خواهنخواه سوم است، چون به چراغ دوم روشن شده است. چهارمی چهارمی است و همینطور تا چهاردهمی. این است که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه در همین مقام امتیاز و فرقداشتنشان فرمودند: انا من محمد؟ص؟ کَالضَّوءِ من الضّوء([159]) من نسبت به محمد؟ص؟ مثل چراغی هستم که از چراغی روشن
«* نماز جلد 1 صفحه 336 *»
شده باشد، کالضّوء من الضّوء نوری که از نوری درگرفته باشد. یعنی در مقام امتیاز و تفاوت، او اول است من دوم. همین مقام فرقشان است که با یکدیگر فرق میکنند و در همینجا از یکدیگر امتیاز پیدا میکنند. معلوم است که اول اشرف است، و دوم بعد از اول است.
اما در فرمایش امیرالمؤمنین خوب دقت بفرمایید، انا من محمد؟ص؟ کالضّوء من الضّوء من نسبت به رسولالله؟ص؟ بهمانند نور و ضیاء و چراغی هستم که از چراغی روشن شده باشد؛ یعنی در ضوءبودن و چراغبودن با یکدیگر فرقی نداریم، یکی هستیم، هیچ فرق نداریم. اما من از او درگرفتهام و من بهوسیله او روشن شدهام؛ اینجا مقام فرقشان است. پس در مقام فرق و امتیاز نظر به اینکه یک حقیقت هستند، میشود لحاظهای مختلف داشت و جهات مختلفی را در نظر گرفت. زیرا بهتعبیر مشهور، مابهالاشتراکِ ایشان عین مابهالامتیاز ایشان و مابهالامتیاز ایشان عین مابهالاشتراک ایشان است.
یکی از جهاتی که مشایخ ذکر فرمودهاند، این است که این چهارده بزرگوار در هر تعیّنی از تعینات چهاردهگانه خود، همه ایشان تابع آن تعیّنند، همه فرع آن تعیّنند. با آنکه بر یکدیگر تفاضل دارند، اما آن اتحاد نور و روح و طینت اقتضاء میکند که چون این تعیّنات مال همه آنها است، بهحسب تعیّنات در اصلبودن یا فرعبودن مختلف میشوند. مثلاً فرض کنید در تعین مصطفوی، همه تابع و فرع رسولاللّه هستند. در تعین مرتضوی، همه حتی رسولاللّه؟ص؟ تابع و فرع امیرالمؤمنین هستند. در تعین مجتبوی همه تابع و فرع امام مجتبی هستند حتی رسولاللّه؟ص؟ و امیرالمؤمنین؟ع؟. در تعین حسینی و سیدالشهدائی همه تابع و فرع حسین هستند حتی رسولاللّه؟ص؟ و امیرالمؤمنین و امام حسن؟عهما؟. و همینطور در تعین فاطمی همه تابع و فرع فاطمه زهراء هستند حتی رسولاللّه؟ص؟. و این مطلب معنایش این است که همان رسولاللّه است که در تعین فاطمی درآمده است. در مقام تعین و صورت و نقش فاطمی،
«* نماز جلد 1 صفحه 337 *»
حقیقت طیبه محمدیه در تمام تعینات سیزدهگانه دیگر خود، تابع تعین فاطمی است و فرع تعین فاطمی است و از این جهت فاطمه اصل میشود و وقتی تعین فاطمی را ملاحظه کنیم همه آنها فرع میشوند.
مثل آنکه وقتی تعین خضوع و خشوع را در مقام حسینی و سیدالشهدائی در نظر بگیریم، تمامْ حتی رسولاللّه تابع حسینند که فرمودند: حسین منّی و انا من حسین([160]) یعنی کالضّوء من الضّوء، من از حسینم، یعنی در این شأن و در این مقام، من فرع او هستم و او اصل است.
همین فرمایش را که درباره سیدالشهداء فرمودهاند، درباره همه ایشان میشود پیاده کرد پس «انا من فاطمة و فاطمةُ منّی»([161]) من از فاطمه هستم، فاطمه از من است. یا اینکه به امیرالمؤمنین بفرماید: انت منّی و انا منک.([162]) انت منّی معلوم است. تو چراغ دوم هستی که از من درگرفتهای، پس از منی، فرع منی و من نسبت به تو اصلم. و انا منک باز من از تو هستم و در مقام مرتضوی و ارتضاء فرع تو هستم. من در مقام ارتضاء تابع تو هستم، همانطور که در مقام اصطفاء تو تابع من هستی و فرع من هستی. پس میشود لحاظهای مختلف داشت.
حال بهجهت شدت نورانیت نماز و اینکه رکنی از ارکان دین است که کاملاً بدون کم و کاست تمام مراتب خضوع و خشوع محمد و آلمحمد؟عهم؟ را حکایت میکند، پس میشود برای نماز هم همینطور حالات مختلف در نظر گرفت و با مقامات ایشان تطبیق کرد. چون افعال و هیأتهای نماز اعتدال خاصی دارند که در اثر آن اعتدال، هریک تمام افعالند، و تمام افعال هریک از آنها میباشند. هرکدام از این افعال کل افعالند و سایر افعال در هر یک از این ارکان و افعال عکس انداخته
«* نماز جلد 1 صفحه 338 *»
است. همین اعتدال باعث شده که بتوانیم همانطور که بیان فرمودهاند باز همین ارکان را بهطوری دیگر بیانکننده مقامات و شئونات خمسه طیبه بدانیم.
آن یک تطبیق بود که از نهایت خضوع و خشوع که سجود بود شروع کردیم تا منتهی شدیم به نیت. حالا میشود بهعکس مطرح کرد که نیت اشاره باشد به مقام رسولاللّه؟ص؟؛ زیرا این مقام مقامی است که در جمیع مراتب و تعینات حقیقت مقدسه ایشان سریان دارد، همچنانکه نیت در تکبیر، در قیام، در رکوع و در سجده سریان دارد و جاری است، اگر نیت نباشد مثل آن است که این ارکان روح ندارد. مانند ولایت است که ولایت در جمیع اعمال مثل روح است، که اگر ولایت نباشد اعمال هیچ فایده نمیبخشد، هیچ نتیجهای ندارد. اعمال صورت تنها و بدون روح میشود، بدنهایی میشود که جان ندارد، مرده است.
سنّیها ــ خدا خودشان و رؤسائشان را لعنتشان کند ــ چه نمازهایی میخوانند، مخصوصاً در شبهای ماه مبارک رمضان! خدا دومی را لعنت کند که نماز تراویح را بدعت گذاشت. در تمام بلادی که سنی دارند و سنی هستند، شبهای ماه رمضان نماز تراویح میخوانند. در نماز تراویح امام و مأمومین به نماز میایستند، همینطور پشت سر هم دو رکعت دو رکعت نماز میخوانند و سلام میدهند و مدتش هم طولانی است. اگر آن امام خسته شد یک امام دیگر میایستد و از مأمومین هرکدام خسته شد میرود پی کارش، باز عدهای دیگر میآیند و همینطور متصل نماز میخوانند. در مکه، در مدینه منوره، آن اماکن مقدسه را این ملعونها تصرف کردهاند، ظاهرش هم جالب دیده میشود! آنقدر این بدعت جالب است که خود عمر هم وقتی که این بدعت را گذاشت، بعد دید خیلی جالب شده گفت اگر هم بدعت است، بدعت خیلی خوبی است،([163]) از بدعتش خیلی خوشحال بود. الآن هم همینطور است
«* نماز جلد 1 صفحه 339 *»
آنهایی که آگاه نیستند و فریب ظاهر را میخورند، وقتی که در شبهای ماه مبارک رمضان وارد مسجدالحرام میشوند میبینند آن مسجد به آن بزرگی بین رکن یمانی و رکن حجرالاسود یک محراب چوبی بزرگی میگذارند که بین امام و بین قسمت طواف فاصله باشد. برای اینکه آنهایی که طواف میکنند راحت طواف کنند، یک مقدار را باز میگذارند بعد در آن قسمت دیگر نزد آن محراب چوبی امام میایستد، و مسجدالحرام به آن بزرگی از جمعیت پر میشود. چون همینکه در مسافرخانههایشان یا در منازل افطاری را زهرمارشان میکنند برمیخیزند میآیند مسجد و شروع میکنند به نمازخواندن. امام در هر رکعتی شاید تقریباً یک صفحه و نیم، دو صفحه قرآن را با آن قرائت حجازی و لهجه عربی از بر میخواند. قرآنهای قدیم را اگر دیده باشید، در بعضی جاها هر چند صفحه در حاشیه نوشته شده «رکوع»، یا (ع) گذاشته شده که رمز همین رکوعشان است. یعنی در نماز تراویح اینجا امام رکوع میرود. مثل آنکه در حاشیه، حزب و یا جزء نوشته شده است. اینها را هم سنیها درست کردهاند.
همهچیز دست آن ملعونها بوده، قرآن هم دست آنها بوده و به این خصوصیات تعلیم شده و بعد هم چاپ شده و منتشر گردیده. امام به اینجا که میرسد ــ که نمازش به کمرش بخورد، خدا لعنتش کند با نمازش ــ به رکوع میرود، آنوقت رکوع میکنند، دو رکعت میخوانند در هر رکعتی به اندازه يک رکوع قرآن مىخوانند. تا بیستم ماه مبارک رمضان در همین نماز تراویح یک دور قرآن امامشان یا امامهای متعدد میخوانند. خلاصه آنهایی که خسته میشوند میروند باز عدهای دیگر میآیند و همینطور ادامه دارد، شاید دو ساعت طول بکشد. این را نماز تراویح میگویند.
تراویح هم از این جهت است که هرکس خسته شد برود پی کارش، باز آنهایی که تازهنفسند بیایند و بهاصطلاح بهفرموده مشایخ عظام+ دنگ بکوبند. ([164]) هرکس هم به
«* نماز جلد 1 صفحه 340 *»
ظاهر نگاه میکند واقعاً مفتون میشود، چه خبر است! اینهمه جمعیت با یکچنین حالی. آنوقت در رکعت آخری نماز آخرشان در هر شب بعد از رکوع، قنوت میخوانند. البته در نمازهای دیگر قنوت نمیخوانند و اگر یکوقتی هم قنوت بخوانند، بعد از رکوع قنوت میخوانند. اما در آن رکعت آخر نماز تراویح هر شب بعد از رکوع، قنوت میخوانند و امام شروع میکند به دعاءکردن آن هم با لهجه عربی آن هم دعاءهای خیلی جالب، همه هم آمین میگویند. در همان دعاءِ دست هر دعائی که میکند آمین میگویند تا تمام میشود و به سجده میروند و نمازشان را تمام میکنند. این را نماز تراویح میگویند.
حالا اینهمه نماز، اینهمه قرآن که میخوانند، همان نماز و همان قرآن لعنشان میکند. رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ یَلعَنه([165]) چهبسا کسانی که قرآن میخوانند و قرآن لعنتشان میکند، چهبسا کسانی که نماز میخوانند و همان نماز لعنتشان میکند، چهبسا کسانی که حج میروند همان حج لعنتشان میکند، چهبسا کسانی که روزه میگیرند همان روزه لعنتشان میکند، هر عمل خیری را که انجام میدهند همان عمل خیر لعنتشان میکند. چرا؟ بهجهت اینکه عملشان روح ندارد. روح چیست؟ ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟و ولایت اولیاء ایشان و برائت از اعداء ایشان. این روح طاعات است که در هر کس بود و طاعت هر کسی به این روح زنده بود، طاعت است وگرنه طاعت نیست، صورتش صورت طاعت است.
نیت هم همینطور روح عبادات است، روح اعمال و ارکان است که اگر باشد، اعمال و ارکان زنده است، وگرنه زنده نیست.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 341 *»
مجلس 32
(صبح شنبه ـــ 9 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)
t نیّت و مقام رسولاللّه؟ص؟
t تکبیرةالاحرام و مقام فاطمه؟عها؟
t قیام و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟
t مظهر اسم «القیوم»
t هدایت نبوی و هدایت ولوی
t سرّ تعبیر به متکلم معالغیر در آیه شریفه «کلاً نمدّ…»
«* نماز جلد 1 صفحه 342 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
سخن در تطبیق ارکان نماز با مقامات بندگی و مراتب خضوع و خشوع محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین بود و نظر به اینکه این رکن از ارکان در بُعد عبادی دین رکنی کامل و جامع و تمام است، از این جهت با مقامات محمد و آلمحمد؟عهم؟ به لحاظهای گوناگون قابل تطبیق است.
یکی از لحاظها این بود که از سجود بهطرف نیت تنزل کردیم و مراتب خضوع و خشوع و بندگی را از نهایت آن بهطرف تنزل در نظر گرفتیم که تا تکبیرةالاحرام و نیت باشد و ديديم که با مقامات خمسه طیّبه از مقام رسالت تا مقام فاطمیت؟عهم؟ تطبیق شد.
همچنین لحاظ دیگری هم برای این تطبیق میشود در نظر گرفت و آن اینکه از تکبیرةالاحرام بلکه از نیت شروع کنیم ــ که ابتداءِ مراتب بندگی و خضوع و خشوع است ــ و آنها را با مراتب خمسه طیبه؟عهم؟ تطبیق کنیم. در این لحاظ، مقام نیت به مقام رسولاللّه؟ص؟ اشاره است؛ از این جهت که حقیقت محمدیه؟ص؟ آن حقیقت کلیه و جامعهای است که در جمیع شئونات این بزرگواران ظاهر است. الّذی یَراک حینَ تَقوم و تَقَلُّبَک فی السّاجدین([166]) خدا تو را میبیند آن موقع که میایستی و خودت
«* نماز جلد 1 صفحه 343 *»
در مقام نشر دین خدا و اعلاءِ کلمه توحید او برمیآیی که در آنوقت محمد؟ص؟ هستی که به توحید ما دعوت مینمایی و بهتنهایی در برابر مشرکین و معاندین قرار داری. حتی هنوز امیرالمؤمنین بهظاهر کودکند، اما تو هستی که در برابر دشمنان میایستی و اعلاء کلمه توحید میفرمایی. یراک حین تقوم خدا تو را میبیند در آن موقعیتی که خودت قائم به امر هستی، خودت ولیّ او، حجت او و رسول او هستی و خدا در نظر عنایت خود تو را حفاظت، تأیید و تسدید میفرماید.
بعد میفرماید: و تقلّبک فی السّاجدین یعنی بعد از آنکه تو بهحسب ظاهر از دنیا میروی، نور، روح، طینت و حقیقت تو در علی، حسن، حسین و سایر فرزندان معصومت متجلی است. باز هم خدا تو را در آن مقامات و شئونات مشاهده میکند و تقلّب تو را در مقامات و شئونات ولایتی تأیید و تسدید میفرماید. پس و تقلّبک فی السّاجدین یعنی یک حقیقت بود که گاهی آن حقیقت در محمد ظاهر بود و بعد، از آل او ظاهر بود و همه ایشان دعوتکنندگان به توحید و ناشران امر الهی و مظاهر انوار خداوندی بودند و در واقع یک حقیقت بودند.
پس میتوان گفت آن بزرگوار به حقیقت مصطفویت خود در جمیع مراتبِ تعیّنی این بزرگواران سریان دارد بهمانند سریان نیت در جمیع ارکان نماز. همانطور که نیت برای ارکان نماز در حکم روح است، همچنین حقیقت مصطفویت؟ص؟ در این مراتبِ تعیّنیِ ائمه هدی و فاطمه زهراء؟عهم؟ مانند روح است. از این جهت نیت اشاره به مقام رسولاللّه؟ص؟ است.
نیّت در حکم روح است؛ اجمالاً در همین بحثها توضیحش را دادهایم و چون در حکم روح است، پس در تمام اعضاء و ارکان و اجزاء نماز سریان دارد و در هر رکعتی بهحسب موقعیت آن رکن، نیت ظاهر است و ظهورش بستگی دارد به مقدار تعیّن و لطافت و اعتدال آن رکن. در تکبیرةالاحرام نیت بهمقدار قابلیت تکبیر ظاهر است، در
«* نماز جلد 1 صفحه 344 *»
قیام بهمقدار قابلیت قیام ظاهر است، نیت در رکوع بهمقدار قابلیت رکوع ظاهر است و در سجود بهمقدار قابلیت سجود ظاهر است؛ و همینطور که برای این ارکان مراتب است، برای ظهور نیت هم در این ارکان مراتب پیدا میشود. یعنی آنطوری که نیت در تکبیرةالاحرام ظاهر است، آنطور در قیام و رکوع و سجود ظاهر نیست بلکه ظهورش در آنها اشدّ است. در تکبیرةالاحرام بهمقدار این قابلیت ظاهر است و در قیام بیشتر ظاهر است، در رکوع بیشتر ظاهر است و در سجود بیشتر ظاهر است.
توجه به خدا و التفات به خدا و قصد امتثال فرمان خدا، اینها همه در این مراتب بهطورهای مختلف ظاهر است. در تکبیرةالاحرام نیت ظاهر شده به توجه و التفات به حق برای اظهار خضوع و خشوع در نزد کبریائیت حق که تکبیرةالاحرام حکایت از این خضوع و خشوع است. در قیام همان توجه و التفات به خدا در مرتبه عالیتری ظاهر شده و در رکوع در مرتبه عالیتری و در سجود در مرتبه عالیتری از آن. اینها مراتب ظاهرشدن نیت در این مراتب و ارکان است.
پس نیت اشاره به مقام رسولخدا؟ص؟ است، تکبیرةالاحرام اشاره به مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است، قیام اشاره به مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است، رکوع اشاره به مقام امام مجتبی و سجود اشاره به مقام حضرت سیدالشهداء میباشد. چون توجه به حضرت باری و اقبال بهسوی خدای متعال و انقطاع از خلق مطلقاً در همه مراتب ظاهر شده است.
انسان در تکبیرةالاحرام منقطع الیاللّه است اما در حدّی. تکبیرةالاحرام از همین مقدار از انقطاع حکایت میکند که موجودی و خلقی در نزد نمازگزار کبریائیتی ندارد و چشم و دل نمازگزار از توجه به کبریائیت خدا پر شده. دیگر کسی و چیزی را بهعنوان کبیر و یا اکبر توصیف نمیکند. شیئی، موجودی، مقامی، رتبهای، شأنی، هیچیک از موجودات در نزد نمازگزار بزرگ نیست. بزرگی را برای خدا میداند و بس؛ که
«* نماز جلد 1 صفحه 345 *»
البته میدانیم این کبریائیت در مظاهرش که محمد و آلمحمد؟عهم؟باشند ظاهر شده. بزرگی خداوند در این مظاهر، چشم و دل نمازگزار را پر کرده بهطوری که همهچیز را کوچک میبیند، همه موجودات در نظرش کوچکند و به همین مقدار که خدا به کبریائیت خود برای نمازگزار ظاهر شده، در درگاه پروردگار خاضع و خاشع شده است که تکبیرةالاحرام را میگوید و برای او انقطاع بهسوی حق پیدا شده اما تا این درجه.
مقام فاطمه زهراء؟سها؟ بیان این رتبه است که آن بزرگوار بعد از رحلت پدر بزرگوارش از خلق منقطع شد اما به همین مقدار از انقطاع. یعنی در حدی که تکبیرةالاحرام آن را حکایت میکند، یعنی انقطاع مطلق و کلی نبود. البته نسبت به سایر مقامات اینطور گفته میشود، وگرنه در حدّ خودشان این بزرگواران کامل و جامعند و هیچ عبادتی از عبادتکنندگان و ستایشی از ستایشگران و کرنشی از کرنشکنندگان به مقام و رتبه ایشان نمیرسد. این تفاضلی که ذکر میشود بهحسب درجات خود ایشان است.
پس مقام فاطمه زهراء؟سها؟ این مقدار از انقطاع و بریدهشدن از خلق و توجه و اقبال بهسوی حق متعال را حکایت میکند، بهمقداری که بعد از رحلت رسولخدا؟ص؟ اسباب انقطاع برای این بزرگوار دست داد، به همان مقدار که دید در دین خدا انحراف پیدا شد و ظلم پایهگذاری شد و نسبت به خاندان رسالت آن بیحرمتیها شد و حق امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه غصب گردید. این مقدارها بود که آن بزرگوار را از خلق منقطع کرد و به همین مقدار انقطاع، مقام این بزرگوار در نماز مقام تکبیر شد.
جهت دیگر اینکه آن بزرگوار آنچنان کبریائیت الهی را در این عالم و عالمهای دیگر ظاهر فرمود که مخزن، مصدر و منشأ برای ظهور انوار الهی شد، وعاء و ظرف و خزینهدار گردید. چون میدانیم مقام کبریائیت برای بیان بزرگی خداوند یک مقام ظاهری است، مقام عظمت بالاتر از کبریائیت است و غیب است و باز مقام علوّ بالاتر
«* نماز جلد 1 صفحه 346 *»
و غیب است. مقام کبریائیت، عظمت ظاهره الهی در این عالم شهاده است و فاطمه زهراء چون مقام تعیّنیشان نسبت به رسولخدا و ائمه اطهار صلواتاللّهعلیهم پایینتر است، پس کبریائیت الهی بهوسیله ایشان ظاهر گردید و مقام تکبیرةالاحرام به این لحاظ مقام فاطمه زهراء؟سها؟ شد.
اما مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه در قیام ظاهر شد. در واقع مقام بندگی و توجه و التفات امیرالمؤمنین به حق، در قیام نمودار گردید. چون هنوز زمانی نبود که ایشان بعد از رسولخدا و بعد از فاطمه زهراء برای شهادت و کشتهشدن آماده شوند، بلکه مصائب و مشکلات را تحمل کردند و صبر فرمودند. آن انقطاع و بریدهشدن مطلق از خلق را اظهار نکردند بلکه در میان مسلمانان بهسر میبردند و مانند فردی از افراد مسلمانان در جامعه حاضر میشدند. در نمازهای آن ملعونها شرکت میفرمودند، در مشورتها حاضر میشدند و مشورتها انجام میشد، صلاح و خیر امت را پیشنهاد میفرمودند؛ آن تحمل و صبر بیستوپنج ساله و بعد هم تحمل آن مصائب در پنج سال حکومتشان و بودن با مسلمانان، اینها همه در همین قیام ظاهر شده است که آنطور که میبایست برای حضرت انقطاع دست نداد. حضرت تحمل میفرمودند و صبر میکردند، گرفتاریها هم مرتب و روزبهروز زیادتر میشد، ظلمات شدید و شدیدتر میشد تا اینکه حضرت از دنیا رحلت فرمودند و شهید شدند.
پس قیام از این جهت به حضرت امیرالمؤمنین اشاره دارد. البته انقطاع این بزرگوار از خلق، نسبت به فاطمه زهراء بیشتر بود ولی مانند انقطاع امام مجتبی از خلق و انقطاع حضرت سیدالشهداء از خلق نبود؛ بلکه با مسلمانان مأنوس میشدند و ابوبکر و عمر و عثمان در خیلی از مسائل به حضرت رجوع داشتند و از حضرت نظر میخواستند و حضرت خیر مسلمانان را بیان میفرمودند. پس آن انقطاع از خلق که برای امام مجتبی و برای حضرت سیدالشهداء دست داد برای ایشان دست نداد و
«* نماز جلد 1 صفحه 347 *»
ارتباط آن حضرت با خلق مقداری برقرار بود تا اینکه حضرت از دنیا رفتند. پس قیام اشاره است به این مقام و به این نوع انقطاع از خلق و توجه به حق.
البته معنایش این نیست که حضرت نعوذباللّه به غیر هم توجه داشتند؛ بلکه به این معنی است که شأن امامت و موقعیت امامت حضرت اینطور اقتضاء میکرد. وگرنه برای آن بزرگواران به هیچوجه در هیچ مرتبه و در هیچ حال توجه به غیر نیست. همیشه ایشان توجهشان به حق است و هیچوقت انصراف ذهن و دل و مشاعر از اللّه ندارند.
همچنین این قیام اشاره به مقام ولایت ایشان است که شخص ولیّ از طرف خداوند این موقعیت را دارد که «هو القائمُ علیٰ کلِّ نَفْسٍ بما کَسَبَت». ولیّ شأنش این است که در هر شخص و بر هر موجودی قائم است، قیّومیت دارد. قیّوم در اصطلاح یعنی کسی که عهدهدار امر کسی میشود. اگر کسی را برای یتیمی یا ایتامی قیوم کنند، یعنی عهدهدار شئونات آنها است. کسانی که کارهایی از آنها سر میزند و نمیتوانند جوانب کار خود را ملاحظه کنند، برای آنها قیوم انتخاب میشود که خیر آنها را به آنها برساند و آنها را از شرشان باز دارد. امام؟ع؟ در مقام ولایت، قیوم مؤمنین هستند بلکه قیّوم همه موجوداتند و قائمند بر هر کسی و بر هر موجودی «بما کسبت» به آنچه که کسب میکند از سعادت یا شقاوت، از ایمان یا کفر، از طاعت یا معصیت. امام و ولیّ است که به آنچه که خود میخواهد و میپسندد او را میرساند.
معنای دیگر ولایت این است که دست موجود را میگیرد و به مقصود و مطلوب میرساند. هدایتی که منسوب به پیغمبر است آن را «هدایتِ ارائه طریق» میگویند، ولی هدایتی که منسوب به ولیّ است آن را «هدایتِ ایصال الی المطلوب» میگویند.([167]) چون هدایت را دو طور معنی میکنند؛ هدایت در یکوقت راهنمایی به خیر و شر
«* نماز جلد 1 صفحه 348 *»
است، خدا میفرماید: انّا هَدَیناه السّبیل اِمّا شاکراً و امّا کَفوراً([168])ما بشر را راهنمایی کردیم، راه خیر و شر را به او نمایاندیم. حال بعضی از این بشرها هستند که از این نعمت شکرگزاری میکنند و راه حق و راه خیر را میپیمایند، و بعضیها کَفورند، این نعمت راهنمایی ما را کفران میکنند و با آنکه راه را از چاه برای آنها نمایاندیم، به راه نمیروند و به چاه میروند. خودشان کفورند، خودشان این نعمت راهنمایی ما را کفران کردهاند. یا میفرماید: و هدیناه النَّجْدَین([169]) ما هر دو راه را به بشر نشان دادیم، هم راه خیر و هم راه شر را، هم راه سعادت و هم راه شقاوت را ما به بشر نمایاندیم. اینها را میگویند هدایت بهمعنای ارائه طریق، یعنی نشاندادن راه. در این مقام از هدایت، فقط راه را نشان میدهند. این کار، کار رسول و نبی است. نبی در مقام نبوت شأنش و کارش این است؛ و ما عَلَی الرّسولِ الّا البَلاغ([170]) نیست بر رسول مگر رسانیدن.
اما هدایتی که به مقام ولایت نسبت دارد و ولیّ عهدهدار آن هدایت است، آن را هدایت بهمعنای «ایصال الی المطلوب» میگویند، یعنی رسانیدن به مقصود.
مثال برای هدایت بهمعنای ارائه طریق آن است که اگر شما انشاءاللّه موفق شدید و کربلاء مشرف شدید، در آن سرزمین مقدس که وارد میشوید مثلاً چون خیابانهای متعدد است سؤال میکنید که حرم حضرت ابیعبداللّه صلواتاللهعلیه از کدام خیابان است؟ یا میپرسید حرم حضرت عباس؟ع؟ کدام طرف است؟ آنگاه دو طور است: یکوقت است که شما را راهنمایی میکنند به اینطور که میگویند از این خیابان بروید، انتهاءِ این خیابان مثلاً حرم حضرت حسین؟ع؟ است؛ این را میگویند ارائه طریق. هدایت هست، راهنمایی هست، اما فقط نشاندادن راه است،
«* نماز جلد 1 صفحه 349 *»
فقط راه را نشان دادهاند. این یک نوع هدایت است که این نوع هدایت در خیر و شر هر دو هست، هم خیر را نشان میدهند هم شر را نشان میدهند. و هدیناه النّجدین ــ نَجْدَین یعنی دو راه ــ ما او را به هر دو راه هدایت کردیم، هم راه خیر هم راه شر، هم راه سعادت هم راه شقاوت. در اینجا فقط این لحاظ است. اینطور هدایت شأن انبیاء است، یعنی در مقام نبوت کارشان این است. البته ممکن است نبیی ولایت هم داشته باشد، یعنی هر دو هدایت از او سربزند اما در مقام نبوتش ارائه طریق میکند، در مقام ولایتش ایصال الی المطلوب مینماید.
مثال براى هدایت ايصال الى المطلوب آن است که تا میپرسید حرم حضرت عباس صلواتاللّهعلیه کجا است؟ شخصی که از او سؤال کردید دست شما را میگیرد قدمبهقدم همراه شما میآید تا اینکه شما را به نزد ضریح مطهر حضرت عباس صلواتاللّهعلیه میرساند و دست شما را میگیرد بر ضریح مبارک حضرت میگذارد و میگوید این ضریح اباالفضل است. این را میگویند هدایت ایصال الی المطلوب؛ یعنی هدایت است اما به این معنی است که قدمبهقدم همراه شما آمد تا شما را به این مقصود و مطلوبتان رسانید.
اما تفاوت مثال با اصل مطلب این است که شما در این جریانها خود به قوه خود و قدرت خود راه میروید، به قدرت و قوه خود میبینید، به قوه و قدرت خود درک میکنید و آن شخص فقط دست شما را گرفته و برده و رسانیده. ولی در این مقام که ولیّ هدایت بهمعنای ایصال الی المطلوب میکند، تمام جهات شما را او امداد میکند. او در پای شما قوه میگذارد که پای شما حرکت میکند، او در چشم شما قوه میگذارد که چشم شما میبیند، او در گوش شما قوه میگذارد که گوش شما میشنود، او در دست شما قوه میگذارد که لمس میکند، او در مغز شما و در مشاعر شما قوه میگذارد که ادراک میکنید. او تمام نیازمندیهای شما را در این مسیر عهدهدار است.
«* نماز جلد 1 صفحه 350 *»
پس کسی که بهطرف خیر حرکت کند، ولیّ همراهش میآید، قدمبهقدم در کنارش، مسلّط بر او، مستولی بر او، مُمِدّ او، کُـلّاً نُمِدُّ هؤلاء و هؤلاء.([171]) آن کسی هم که بهطرف شرّ و بهطرف شقاوت و کفر و معصیت میرود، او هم ولیّ همراهش است، او هم از دست ولیّ خارج نیست. به خدا پناه میبریم. ولیّ پای او را قوّت میدهد که او در معصیت قدم برمیدارد، ولیّ چشم او را نیرومند میکند که ببیند و در معصیت بهکار ببرد، ولیّ دست او را و بازوی او را قوّت میدهد که او کار میکند. معصیت مثل طاعت، کفر مثل ایمان، شقاوت مثل سعادت، فرق نمیکند، در هر دو طریق ولیّ عهدهدار است و مُمِدّ است یعنی امداد میکند.
قرآن از همین مقام خبر داده که میفرماید: کـلّاً نُمِدّ هؤلاء و هؤلاء همه را ما امداد میکنیم. نُمِدّ بهتعبیر عربی، صیغه متکلم معالغیر است. متکلم معالغیر یعنی چه؟ یعنی وقتی شما کاری کردهاید و میخواهید آن را بیان کنید، ولی این کار را بهتنهایی انجام ندادهاید و با دیگری انجام دادهاید، اینجا میگویید ما چنین کردیم، ما چنان کردیم؛ ما آمدیم، ما رفتیم، ما گفتیم. معلوم میشود که شما بودهاید و غیر شما هم بوده است. اما اگر خودتان بهتنهایی انجام داده باشید، میفرمایید من آمدم، من رفتم. حال خداوند در جاهایی که اسباب و ابزار کارش را با خودش ردیف میکند، خودش را با ابزار کارش میشمرد، البته آن ابزار غیر از ابزار کار شماها است. اصل ابزار و اسباب کارهای خدا، محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند، نحن سَبَبُ خَلْقِ الخَلْق.([172]) اسباب کارهای خدا در درجه بعد، انبیاء هستند، کاملین و بزرگانند. وقتی خدا خود را با آنها میشمرد و آنها را با خودش میشمرد، صیغههای متکلم معالغیر بهکار میبرد، یعنی ما؛ ما آمدیم، ما رفتیم، ما گفتیم، ما چنین و چنان کردیم.
«* نماز جلد 1 صفحه 351 *»
در این آیه میفرماید: کــلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء یعنی همه را ما امداد میکنیم. توجه بفرمایید که نمیفرماید «من»؛ وقتی هم که «من» بفرماید، باز ذات مقدسش را نمیگوید، باز هم از همان مقامات و تجلیات و ظهورات خود خبر میدهد. در این آیه کـلّاً نُمِدُّ یعنی هریک را، هم سعید و هم شقی را، هم مؤمن و هم کافر را، هم مطیع و هم عاصی را، اینها همه را نمدّ ما کمک میکنیم، ما مدد میدهیم، ما امداد میکنیم، ما نیرو میبخشیم هؤلاء و هؤلاء هم این دسته و هم این دسته، هم اهل ایمان هم اهل کفر، هم اهل سعادت هم اهل شقاوت، همه به نیروی ما و به امداد ما است؛ هر طور خودشان میخواهند، او خیر میخواهد ما هم او را میبریم و به خیر میرسانیم، این شر میخواهد این را میبریم و به شر میرسانیم. ایصال الی المطلوب یعنی دستش را میگیریم و او را میبریم به مقصود و مطلوبش میرسانیم.
پس این مقام مقام ولایت است و ولیّ در این مقام حامل چنین هدایتی است که در واقع بر شخص قیّوم است، یعنی «قائمٌ بحوائجه» عهدهدار انجام نیازمندیهای او است و میدانید شخص در هر حال برای هر مقصدی نیازمندیها دارد، این نیازمندیها بهدست ولیّ در مقام ولایت به شخص میرسد؛ پس «هو القائم علیٰ کلّ نفس بما کسبت». در روز قیامت آن کسی که به خیر رسیده، به ایمان رسیده، به طاعت و تقویٰ رسیده، به چشم خودش میبیند که ناصیهاش بهدست ولیّ بوده، بهدست امامش بوده، امامش او را کشانده. یومَ نَدعو کُلَّ اُناسٍ بِـاِمامهم([173]) آنجا معلوم میشود که عجب! آیا من چنین پیشوایی داشتم که او بود مرا میکشانْد و میبرد و من او را میخواستم، خیر را میخواستم او هم مرا به خیر میرسانید، همواره ولیّ در پیشاپیش من در حرکت بود.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 352 *»
مجلس 33
(صبح يکشنبه ـــ 10 ماه مبارک رمضان 1412 هـ ق)
t اتصال خمسه طيبه؟عهم؟ به حق و انقطاع ايشان از خلق
t قيّوميت ولی و هدايت وَلَوی
t رکوع و مقام امام مجتبی؟ع؟
t سجده و مقام امام حسين؟ع؟
«* نماز جلد 1 صفحه 353 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
بحث در لحاظ دوم در مراتب و ارکان نماز بود و اینکه این ارکان از این لحاظ دوم هم قابل تطبیق با مقامات خمسه طیبه؟عهم؟ است، از این نقطهنظر که در زندگانی ظاهری ایشان آن حقیقت خضوع و خشوع و آن حقیقت انقطاع بهسوی خدای متعال و جداشدن و بریدهشدن از خلق آشکار گردید.
البته این نقطهنظر بهحسب ظاهر است وگرنه ایشان در همه حالات از همه خلق منقطع هستند و به نور خداوند متعال متصلند. امام باقر؟ع؟ فرمودند: یَفصُل نورُنا من نور ربّنا کشعاعِ الشّمس من الشّمس([174]) نور ما از نور پرورنده ما سرچشمه میگیرد چنانکه پرتو خورشید از خورشید سرچشمه میگیرد.
بهحسب ظاهرِ موقعیت زندگی این بزرگواران، میبینیم که بعد از رحلت رسولخدا؟ص؟، حق امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بهظاهر غصب شد و آن بزرگوار خانهنشین شدند، ولی در عین حال در میان جامعه بودند و با مسلمانان در تماس بودند. حتی خلفاء جور نسبت به آن بزرگوار اظهار صمیمیت میکردند و از حضرت در
«* نماز جلد 1 صفحه 354 *»
مشکلات نظر میخواستند و به حضرت رجوع میکردند. پس مقام حضرت مقام انقطاع بود، بریده شده بودند، اما نه آنطوری که در زندگانی حضرت مجتبی و زندگانی سیدالشهداء مشاهده میشود. مقام قیام و رکن قیام در نماز اشاره است به مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و انقطاع و بریدهشدن حضرت از خلق و توجه به حق متعال تا همین مقدار.
همچنین بیان شد که قیام به مقام ولایتی امیرالمؤمنین اشاره دارد. چون شخص نمازگزار در حال قیام، باید متوجه مقام قیّومیت ولیّ خدا شود که اگر قدرت بر ایستادن دارد و در مقام بندگی و عبودیت ایستاده است، بهبرکت قیّومیت ولیّ مطلق حق، امام معصوم و امام بهحق، صاحب ولایت کلیه مطلقه الهیه است؛ که مظهر کلی آن مقام، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است. پس از این جهت و به این لحاظ، نمازگزار در حال قیام، به مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه باید توجه داشته باشد که چطور دست ولایتی آن حضرت او را میگرداند و میچرخاند و جمیع نعمتها از مقام ولایت به او افاضه میگردد. امیرالمؤمنین است که بر وجود او قائم است و نمازگزار وجودش و نمازش و هرگونه فعلی و کمالی که از او سر میزند، همه از برکت مقام ولایتی حضرت است. پس نمازگزار علی؟ع؟ را در نزد خود حاضر و تصرف مقام ولایت را در حال قیام در وجود خود استشعار میکند. او است که باید در محضرش عرضه داشت: «السّلام علی القائمِ علیٰ کلّ نفْسٍ بِما کَسَبَت» سلام بر آن آقایی که قائم است و قیّوم است بر هرکس نسبت به هرچه که کسب کرده و کسب میکند و بهدست میآورد. یعنی هم اهل سعادت و هم اهل شقاوت، همه در قیّومیت ولیّ بهسر میبرند و قیّوم بر ایشان و عهدهدار امر ایشان، ولیّ است.
این همان معنای ولایت و همان معنای هدایتی است که در مقام ولایت ما باید به آن معتقد باشیم که امام حامل مقام ولایت است و ولایت در این مقام بهمعنای
«* نماز جلد 1 صفحه 355 *»
«ایصال الی المطلوب» است به همان توضیحی که عرض کردم. ایصال الی المطلوب یعنی دست طالب را میگیرد و او را قدم به قدم و لحظه به لحظه امداد میفرماید تا او را به مقصود و مطلوب خود میرساند. مثالش هم آن بود که اگر در کربلاء سؤال کنید حرم مطهر امام حسین؟ع؟ کجا است و شخصی دست شما را بگیرد و داخل حرم مطهر ببرد و دست شما را روی ضریح امام؟ع؟ بگذارد، میگویند این شخص شما را هدایت و راهنمایی کرد اما به این معنی که ایصال الی المطلوب نمود؛ یعنی دست شما را گرفت و به مطلوب و مقصود رسانید. این نوع هدایت شأن مقام ولایت است.
اما هدایت بهمعنای ارائه طریق و فقط راهنماییکردن و راه نشاندادن، شأن مقام نبوت است. نبی در مقام نبوت، هادی است اما بهمعنای ارائه طریق و نشاندادن راه؛ و ولیّ در مقام ولایت هادی است اما بهمعنای ایصال الی المطلوب، یعنی دست شخص و طالب را میگیرد و قدم به قدم و لحظه به لحظه او را امداد میفرماید تا آنکه به مقصود میرساند. از همین مقام تعبیر میآورند به اینکه ولیّ قائم است بر هر نفسی و بر هر شخصی «بِما کَسَبَت» به آنچه که این شخص بهدست میآورد از سعادت و شقاوت، از ایمان و کفر، از طاعت و معصیت. هرچه که از شخص سر بزند، باید بداند که بهدست ولیّ به مقصد رسیده و ولیّ او را به مقصد رسانیده است.
از این جهت مؤمن در مقام ایمان و در مقام سعادت و در مقام طاعت شاکر وجود مبارک امام است و وجود ولیّ خدا را شکر میکند و خود را مرهون الطاف و عنایات و توجهات امام میداند. وجود مبارک او را شکر میکند و از خدا سپاسگزاری میکند که بر او امامی را قائم فرمود و قیّوم و عهدهدار امور او قرار داد که بر او مهربان و عطوف است و در این امر خیر، راهنمای او و عهدهدار امر او و امدادکننده او و سبب افاضه فیض به او است. اللّهمّ انّ هذا منک و من محمد و آلمحمد صلواتک علیهم اجمعین.
«* نماز جلد 1 صفحه 356 *»
اما شخص عاصی در هنگام معصیت باید شرمسار امامش و خجالتزده از ولیّش باشد که ولیّ دست او را گرفته و به سوء اختیارش او را به معصیت رسانیده که هم خدای ولیّ از این معصیت بیزار است و هم ولیّ و هم موجودات دیگر. اینجا اسمش را امداد نمیگذارند، اسمش را «خذلان» میگذارند. یعنی ولیّ ما را به حال خودمان رها کرده و وا گذارده. معنی وا گذارده و رها کرده این نیست که خودش رفع ید کرده باشد، دست برداشته باشد و ما را رها کرده باشد؛ بلکه نعوذباللّه معصیت هم که میکنیم و آنانی که کفر میورزند، آنانی که شقاوت تحصیل میکنند، همه اینها باز هم به مقصد نمیرسند مگر آنکه ولیّ آنان را به مقصد میرساند. و اما صورت اول که مؤمن را هدایت میفرماید تا به خیر و کمال نائل شود، «توفیق» مینامند.
پس اهل بهشت خود را در بهشتها که متنعِّم میبینند، بهدست اولیاء و بهدست ائمه هدی؟عهم؟ متنعّم میبینند. هر شخصی که در هر درجهای از بهشت است، امیرالمؤمنین را کنار خود میبیند و مییابد که بهدست امیرالمؤمنین به آن درجه رسیده و امام او و هادی او و موصِل او به مقصدش، وجود مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه میباشد. اهل عذاب هم در عذاب میبینند که علی آنها را عذاب میکند و بهدست علی عذاب میشوند و در هر درکی از درکات نیران قرار میگیرند میبینند که امیرالمؤمنین؟ع؟ ایشان را در آن درک قرار داده و در آن درک عذاب میکند. در زیارت حضرت عرضه میداریم: السّلام علیٰ نعمة اللّه علی الابرار سلام بر نعمت خدا بر همه نیکان و نیکوکاران، و نِقْمَتِه علیٰ الفُجّار([175]) و نقمت و عذاب خدا بر تمام فاجران و بدکاران.
در این لحاظ دوم، رکن رکوع در نماز اشاره است به مقام حضرت مجتبی صلوات اللّه و سلامه علیه؛ که خضوع در رکوع نسبت به قیام و تکبیرةالاحرام بیشتر
«* نماز جلد 1 صفحه 357 *»
است. معنای خضوع و خشوع همان توجه و اقبال بهسوی خدای متعال است و معنای اقبال و توجه به خدای متعال، انقطاع و بریدهشدن و جداشدن از خلق است. معلوم است که رکوع و سجود خضوعش نسبت به قیام بیشتر است. خضوع در رکوع نسبت به قیام بیشتر و نسبت به سجود کمتر است.
زندگانی امام مجتبی؟ع؟ دورهای بود که بریدهشدن آن بزرگوار از مردم و بریدهشدن مردم از آن حضرت نسبت به زمان امیرالمؤمنین بیشتر شد. آن بزرگوار بیشتر تنها ماندند و غربت و مظلومیت برای آن بزرگوار نسبت به امیرالمؤمنین صلواتاللّه علیه بیشتر ظاهر شد. اگرچه امیرالمؤمنین در اسلام اول مظلوم هستند که نسبت به آن بزرگوار ظلم شد ولی در زمان حضرت مجتبی ظلم دامنهاش وسیعتر شد و مهلت برای اهل طغیان بیشتر شد و زمینه اظهار ظلم برای معاویه ملعون بیشتر فراهم گردید. در زمان امیرالمؤمنین باز هم حضرت حرمت میشدند، بعلاوه پنج سال حضرت حکومت ظاهری داشتند، خلیفه گفته میشدند، اما امام مجتبی؟ع؟ در مظلومیتی بهسر بردند که خدا میداند چقدر شدید بوده است.
از جمله ظلمهایی که بر آن بزرگوار وارد شده اینکه معاویه در زمان آن بزرگوار سبّ و لعن بر امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را پایهگذاری کرد و در حضور حضرت در نمازها و در خطبههای نمازها به پدر بزرگوارشان سبّ و لعن میکردند و امام؟ع؟ صبر میفرمودند.
خلاصه، انقطاع و جداشدن حضرت از خلق، بریدهشدن آن بزرگوار از خلق و توجه و اقبال بهسوی خدای متعال در زمان ایشان نسبت به زمان امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه بیشتر بود. به همین جهت در این لحاظ دوم، مقام رکوع اشاره به مقام امام مجتبی صلواتاللّهعلیه است.
اما در این لحاظ دوم، سجده اشاره به مقام حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است که در زمان آن بزرگوار شدت و ابتلاء و گرفتاری زیاد شد و
«* نماز جلد 1 صفحه 358 *»
مظلومیت آن بزرگوار بینهایت گردید و حادثه کربلاء پیش آمد و آن مظلومیت ــ که همه مظلومهای عالم در امر حقّ و حقیقت از اولین و آخرین، شعاع آن مظلومیت بودند ــ در دوره آن بزرگوار واقع شد. از این جهت میشود گفت که انقطاع کامل و تمام از جمیع خلق و اتصال به حق متعال در مقامات و تعینات محمدی؟ص؟، در زمان حضرت سیدالشهداء و بهوسیله حضرت سیدالشهداء انجام یافت و ظاهر گردید.
در دعاء به ما تعلیم دادهاند که عرض کنیم: الهی هَبْ لی کمالَ الانقطاع الیک و اَنِرْ ابصار قلوبنا بضیاءِ نظرها الیک حتیتَخْرِقَ ابصارُ القلوب حُجُبَ النّور فَتَصِلَ اِلیٰ مَعدِنِ العَظَمَة و تَصیرَ ارواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدسک.([176]) عالیترین مقام برای بنده، انقطاع کامل و بریدهشدن او است از تمام خلق و متصلشدن او است به انوار قدس و جلال و انوار عظمت پروردگار. برای ما هم این دستور را دادهاند که ما هم در دعاء بخوانیم و در دعاء از خدا این مقام و منزلت را بخواهیم که عالیترین مقامات و عالیترین منزلتها است برای شخصی که سیر و سلوک دارد و در مقام بندگی در حرکت است.
الهی هَبْ لی کمالَ الانقطاع الیک خدایا به لطف و کرم خودت کمال بریدهشدن از همه خلق را بهسوی تو به من ببخشا؛ یعنی از همه بریده شوم و منقطع گردم و به هیچچیز و هیچکس دل نبسته باشم و به همه وجودم از خلق بهسوی تو جدا شوم و به انوار تو متصل گردم. و اَنِرْ ابصار قلوبنا بضیاءِ نظرها الیک خدایا دیدههای دل ما را به روشنیِ نگاهکردن بهسوی تو نورانی کن، نگاهکردن بهسوی تو دیدههای دل ما را روشن و نورانی گردانَد. حتیتَخرِق ابصار القلوب حجب النّور خدایا آنقدر نورِ دیده دلهای ما را زیاد گردان که نور دیدههای ما بتواند حجابهای نوری بین تو و بین ما را بدرد و این حجابها و پردههای نوری را پاره کند. آنقدر نور دیدههای دلهای ما بر نور پردهها و حجب نورانی که بین ما و تو است غلبه کند که همه آنها را بدرد. و تَصیرَ ارواحنا معلَّقةً
«* نماز جلد 1 صفحه 359 *»
بعزّ قدسک به جایی برسد که روحهای ما از این عالم کنده شود و تعلقش را از این عالم بردارد و معلَّق شود ــ یعنی متصل گردد و تعلق یابد ــ به عزّ قدس تو و به مقام قدس تو که دارای عزت و عظمت و جلالت است.
اینها را به ما دستور دادهاند که از خدا بخواهیم و بدانیم کمال بندگی به این کمال انقطاع است و حقیقت بندگی به همین است که انسان بهطور کلی تمام جوانب وجودیش از همه خلق بریده شود و به انوار قدس ربوبی متصل گردد. وقتی که به ما این دستور را بدهند، معلوم است که در مقام خودشان محمد و آلمحمد؟عهم؟ هم از خداوند این مقامات را تقاضا میکنند و در مقام بندگی و عبودیت از خدا میطلبند و همیشه این بزرگواران در صعود و ترقی هستند و با عبادات خود مراتب کمال را نسبت به درجات خود طی میکنند.
آنچنان نیست که بعضی فکر میکنند که این بزرگواران چون صاحب مقام عصمت کلیه و کمال کلی الهی هستند، دیگر برایشان ترقی نیست. چنین نیست، بلکه برای ایشان هم در هر مرتبه از مراتب بندگی و عبودیت ترقی و تکامل است. چطور به ما وعده دادهاند که با نمازگزاردن ترقی میکنید، الصّلوة مِعراجُ المؤمن([177]) البته نمازگزار با نمازش ترقی میکند و کمال ایمانی پیدا میکند، آنگاه آیا ممکن است محمد و آلمحمد؟عهم؟ که نمازگزاران حقیقی هستند بهوسیله نمازهایشان ترقی نکنند و بهواسطه طاعاتشان برایشان کمال پیدا نشود؟! البته اینطور نیست، بلکه در هر مقام که بندگی دارند، نسبت به آن مقام و نسبت به آن بندگی مسلّماً برایشان تکامل هست، برایشان ترقی هست، برایشان صعود در مدارج خودشان هست.
هیچکس از بندگان به مقام و منزلت ایشان نمیرسد و به ادنیٰ درجه مقام عبودیت و بندگی ایشان نخواهد رسید، با وجود این، برای خود ایشان در دنیا و برزخ و
«* نماز جلد 1 صفحه 360 *»
آخرت حدّ یَقِفی نیست، جایی نیست که توقف کنند و از آنجا بالاتر نروند، مرتب در ترقی هستند. رسولاللّه؟ص؟ میفرمودند: ربّ زِدنی فیک تحیّراً([178]) از خدا میخواستند که خدایا من در مقام بندگی و عبودیت تو و معرفت و تحیر در تو در هر درجهای که هستم، باز هم زِدْنی خدایا اضافه کن. خدا هم که به ایشان دستور داده که قُل ربّ زدنی عِلماً([179]) بگو ای پیغمبر که خدایا علم مرا زیاده گردان.
معلوم است علم که زیاد شد عمل زیاد میشود، عمل که زیاد شد باز علم زیاد میشود. بین عمل و علم، دَور است؛ یعنی ازدیاد علم بستگی دارد به ازدیاد عمل و ازدیاد عمل بستگی دارد به ازدیاد علم. علم زیاد شود عمل زیاد میگردد، عمل زیاد شود باعث زیادتی علم میشود. خوشا بر احوال آنانی که به آنچه که به آن عالم و دانا شدهاند عمل میکنند؛ آنوقت خداوند علمشان را زیاد میگرداند.
پس این بزرگواران هم در مقام خودشان دارای ترقیاتند و ایشان هم میگویند: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ایشان هم دعاء میکنند. و در شئونات و تعینات محمدی؟ص؟، تعین حسینی تعینی بود که انقطاع کامل و تمام در دوره زندگانی او ظاهر گردید، که حادثه کربلاء و شهادت حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه باشد. چطور آن بزرگوار از تمام متعلقات خود و از خود بریده شد و از همهچیز حتی وجود مبارک خودش منقطع گردید! از هرچه که به او بستگی داشت بریده و جدا شد. و انقطاع کامل و تمام آن موقعی رخ داد که آن وجود مبارک حتی از خودش گذشت و آن جان عزیز را در راه خدا نثار کرد به آنطور نثارکردن و شهید شد به آنطور شهادت! دعاءِ ایشان یعنی دعاء حقیقت محمدیه به اینکه الهی هب لی کمال الانقطاع الیک در روز عاشوراء در صحراءِ کربلاء در آن لحظهای فراهم شد که سر مطهر امام را از بدن
«* نماز جلد 1 صفحه 361 *»
مبارکش با آن کیفیت جدا کردند و او را به آنطور ظلمِ بینهایت به شهادت رسانیدند.
مقام سجود و رکن سجود در نماز حال شهادت سیدالشهداء و انقطاع از خلق و اقبال و توجه به خدای متعال را حکایت میکند. نمازگزار در سجده به این لحاظ دوم، باید خود را مانند حضرت سیدالشهداء بداند که عکس آن بزرگوار در حال نماز در سجدهکننده افتاده است و بداند در حالی است که این حال، کمال انقطاع الیاللّه است. از این جهت فرمودند اقرب و نزدیکترین حالات بنده به خدا، حالت سجده است.([180])
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 362 *»
مجلس 34
(شب يکشنبه ـــ 25 ذيقعدةالحرام 1411 هـ ق)
t نظری به مباحث گذشته
t نيت و مقام رسولالله؟ص؟
t تکبيرة الاحرام و مقام فاطمه؟عها؟
t قيام و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟
t رکوع و مقام امام مجتبی؟ع؟
t سجود و مقام امام حسين؟ع؟
«* نماز جلد 1 صفحه 363 *»
j
الحمدلله ربّ العالمين و السلام علی خیر خلقه و مظهر لطفه محمّد و آله الطاهريـن
میفرماينـد: نماز اعظـم ارکان ديـن است و اقوای اعمال مسلميـن که به قبولـش ساير اعمـــال
مقبول و عدم قبولش کل اعمال مردود و مقـام توجه به حضرت قدس اسـت و رتبه
اتکائی بر سرير انس چنانچه حديث نبوی؟ص؟ «الصلوة معراج المؤمنين»
بر آن دليلی است واضح و شاهدی است روشن.
سخن در شرح و بیان این فقره شریفه از کلمات و فرمایشات سیّد بزرگوار اعلی الله مقامه الشریف بود که چرا برحسب آیات و روایاتی که در فضل نماز رسیده، از نماز به اعظم ارکان دین و اقوای اعمال مسلمین تعبیر آوردهاند؟
علّت و سرّش از جهاتی عرض شد. از جمله اینکه اعمال و اذکار و افعال نماز آنقدر اعتدال دارد که هر فعلی را میشود گفت تمام افعال نماز است و تمام افعال نماز را میشود گفت یکی از آنها است. هر فعل و کاری از آن، کل افعال آن است و کل افعال آن هر یک از آنها است. و بنابراین هر یک از کارهای آن جامع مراتب خضوع و خشوع میباشد.
عرض شد که افعال نماز بهخاطر این اعتدال، به جهات مختلف، حکایتکننده مراتب تعیّنات خمسه طیّبه؟عهم؟ میباشد که اگر از سجود بهطرف تکبیرةالاحرام ملاحظه کنیم، عرض شد سجود مقام رسولاللّه؟ص؟، رکوع مقام امیرالمؤمنین، قیام مقام امام مجتبی و تکبیرةالاحرام مقام حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیهم است و نسبت جامعه یا همان نیت را که در نظر بگیریم، مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است. این افعال از این لحاظ، آن مقامات طیّبه را حکایت میکنند.
«* نماز جلد 1 صفحه 364 *»
همچنین بیان شد بهحسب اعتدالی که در افعال نماز است، میتوان به ترتیب دیگر ذکر کرد که نیت مقام رسولاللّه؟ص؟ است که به همان حقیقت طیّبه محمدیه؟ص؟ اشاره باشد که در جمیع تعیّناتی که برای این حقیقت است سریان دارد؛ مانند آنکه نیت در جمیع افعال نماز سریان دارد و همین نیت در هر مقامیبهطوری ظاهر است. اصل نیت همان امتثال و اطاعت خداوند و توجه و التفات بهسوی پروردگار است. میبینیم نیت جامعیت دارد؛ یعنی این امتثال و التفات در تکبیر طوری ظاهر میشود، در قیام طوری ظاهر میشود، در رکوع طوری ظاهر میگردد و در سجده طوری. همه این افعال مراتب خضوع و خشوع است که معنای خضوع و خشوع همان امتثال فرمان خداوند و التفات به حقِّ متعال است. حال حقیقت محمدیه؟ص؟ مقامی است که در تعیناتش ساری و جاری است، از این جهت نیت به مقام رسولاللّه؟ص؟ اشاره دارد.
همچنین تکبیر به مقام فاطمه زهراء؟سها؟ اشاره دارد. چون آخرین مراتب تعینات آن حقیقت، مقام فاطمیت است. و کبریائیت الهیه در این مقام بهطوری ظاهر شده که از مقامات دیگر اینطور ظاهر نگردیده؛ نه از جهت اینکه مقامات دیگر شایسته نبودهاند، بلکه از جهت علوّ مقام و رتبهٔ تعینات دیگر بالنسبه به تعیّن فاطمی؟سها؟. چون این تعین از نظر رتبه و درجهای که برای خود آن تعینات است، از تمام آنها پایینتر است؛ همچنین مقام کبریائیت الهیه هم از سایر مقامات عظمت و جلال او پایینتر است، به همین جهت، کبریائیت حق از این مقام ظاهر گردید. پس تکبیرةالاحرام در نماز، مقام و منزلت حضرت فاطمه زهراء؟سها؟ را بیان میکند.
اما قیام، به مقام امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه اشاره دارد که مظهر ولایت کلیه است و اسم «القیّوم» حق متعال است و خدا در وصف او فرمود: قائِمٌ علیٰ کلّ نفس بما کسبت([181]) آن بزرگوار به مقام ولایت کلیه خود بر هر موجودی قائم است و
«* نماز جلد 1 صفحه 365 *»
قوام هر موجودی به مقام ولایت کلیه امیرالمؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه بستگی دارد. هر موجودی در جمیع نیازمندیهای چهارگانه و مقامات چهارگانه خلقت خود به ولایت بستگی دارد و آنها عبارت است از احتیاج به علت فاعلیه، علت غائیه، علت صوریه و علت مادیه. در جمیع این مقامات، همه موجودات به مقام ولایت قائمند.
و مقام ولایت آنچنانکه از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه ظاهر گردیده، از هیچیک از تعینات ظاهر نشده؛ از این جهت آن بزرگوار را مظهر کلی ولایت کلیه گفتهاند و هرجا سخنی از ولایت کلیه بهمیان میآید، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را نام میبرند و از آن بزرگوار یاد میکنند که در این تعیّن علوی، مقام و منزلت حضرت بر سایر تعینات ایشان تفوّقی دارد. احادیثی هم در فضیلتش رسیده. وقتی که رسولاللّه؟ص؟ فضل حسن و حسین؟عهما؟ را میفرمودند، فرمودند: و ابوهما افضلُ منهما([182]) پدر این دو از این دو برتر است. این برتری از آن جهت است که آنچنانکه از مقام امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه امر ولایت ظاهر گردیده است، از هیچیک از تعیّنات دیگر ظاهر نشده. البته از این مطالب در فرمایشات بزرگان ما، مشایخ عظام+، در جاهای خودش بهطور مفصل بحث شده، فعلاً بهطور اجمال به این مسائل اشاره میکنیم.
پس آن حقیقتی که خدا در وصفش فرمود: قائِمٌ علیٰ کلّ نفس بما کسبت، همانی است که خودش هم فرمود: انا الواقِفُ علی الطُّتُنْجَین.([183]) آن بزرگوار است که قوام همه موجودات به مقام ولایتی او بستگی دارد و حالت قیام در نماز اشارهای به این منزلت و مرتبت است.
او است که خداوند به زبان او با همه خلق سخن گفته و همه خلق به زبان او به درگاه خدا اظهار نیاز و فاقه کردهاند. پس مقام قیام در نماز بیان ربط موجود با مقام
«* نماز جلد 1 صفحه 366 *»
ولایت است؛ چه در گرفتن فیض و استمداد و چه در افاضه حق. هم استفاضه و استمداد از طرف بنده بهواسطه مقام ولایت انجام میشود و هم افاضه و امداد از طرف حق متعال بهوسیله مقام ولایت است. پس شخص نمازگزار در حال قیام باید متوجه باشد که خود را در نقش مقام ولایت ببیند و لباس امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و وصف و اتّصاف حضرت را مشاهده کند و بداند قیام رمز این امر است.
بعد عرض شد مقام رکوع به این لحاظ مقام امام مجتبی صلواتاللهعلیه است که در نماز تا حالت قیام مراتب خضوع و خشوع هست اما خضوع و خشوعی که از رکوع شروع میشود، نسبت به خضوع و خشوعهای مراتبِ پیش، خشوع بیشتری را آشکار میکند و انکسار و تذلّل بیشتری را برای نمازگزار فراهم میکند. مقام رسولاللّه و مقام فاطمه زهراء و مقام امیرالمؤمنین سلام الله علیهم اجمعین مقامی بود که در آن مقامات، خضوع و خشوع آنچنان ظاهر نگردید که در وجود مبارک امام مجتبی ظاهر شد. امر این بزرگوار بهحسب تاریخ زندگی ظاهری حضرت هم معلوم است که با رسولاللّه، امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء صلوات الله عليهم اجمعين فرق میکرد.
حرمتداری مردم از مقام نبوت بهطوری بود که حتی منافقین بعد از استقرار امر حضرت نمیتوانستند نفاق خود را ظاهر سازند، ترس بر آنها مستولی بود. نسبت به امیرالمؤمنین همینطور؛ گرچه او را خانهنشین کردند و بهظاهر چقدر ظلم بر او وارد ساختند، اما باز هم در دل هراسی از مقام آن حضرت داشتند و نسبت به آن بزرگوار تا اندازهای حرمتداری میکردند. فاطمه زهراء همچنین؛ بیشتر نگرانیهای آنها این بود که فاطمه در خانه علی است و میگفتند این امر مانع کار ما است؛ حرمت زهراء بر ما زیاد است. نمیتوانستند صریحاً در مقام برآیند و نسبت به آن بزرگواران استخفاف و بیحرمتی کنند.
گرچه آن ملعون دومی که در اسلامِ ظاهری داخل شد، جرأتش و جسارتش از
«* نماز جلد 1 صفحه 367 *»
همه بیشتر و بیباکی و بیپروایی او از همه شدیدتر بود که همه ــ حتی خود اهلسنت ــ نوشتهاند که در میان صحابه رسولاللّه؟ص؟، بدخوتر از دومی نبوده است.
ابن ابیالحدید و امثال او در دفاع از دومی و تبرئهکردنِ او نسبت به جرائمی که انجام داده، همین را میگویند که او طبیعتاً بدخلق بوده است نه اینکه این بدخلقی و جسارتها و جرأتهایش براساس بیایمانی و بیدینیش باشد. اینطور او را تبرئه میکنند که او به خشونت طبع مبتلا بوده؛ بهاصطلاح ما بدخلق بوده. اگر نسبت به رسولاللّه؟ص؟ در حال احتضار و در موقع طلبیدن دوات و قلم جسارتی کرده و یا اگر به امیرالمؤمنین توهینی کرده، نسبت به فاطمه زهراء جسارتی ورزیده، همه براساس این طبع او بوده که طبیعتاً بدخلق بوده نه اینکه بیدین و بیایمان باشد.([184]) اینطور او را تبرئه کردهاند که خدا همهشان را با همین دومی محشور کند و در درکِ او با او معذّب باشند که هستند.
در هر صورت، بقیه ظاهراً حرمتداری میکردند. اما از زمان امام مجتبی صلواتاللهعلیه در اثر صلحی که با معاویه فرمودند، مظلومیت حضرت شدت یافت و حتی دوستان حضرت نسبت به حضرت جسارتها میکردند، جرأتها نشان میدادند و آنچنان وجود مبارک حضرت را آزار میدادند که حتی دوستان به ایشان بهعنوان ذلیلکننده مؤمنین خطاب میکردند و اشکالها، انتقادها و اعتراضها بر صلح حضرت داشتند.([185]) در مقابل، آن بزرگوار حلم میفرمودند و جهل جهّال و سفاهت سفهاء را متحمل میشدند. با لطف خوش، حُسن خُلق و رویه حسنه خود، آنان را متذکر میفرمودند که این صلح من باعث حفاظت خون شما گردید، باعث حفاظت خون فرزندان و خانوادههای شما شد. درست است که بهحسب ظاهر شما
«* نماز جلد 1 صفحه 368 *»
مذلّتی میبینید اما خیر شما و ما، در این بود؛ خیر و صلاح دین خدا در این بود.([186])
مرتبه خضوع و خشوع در مقامات حقیقت محمّدیه؟ص؟ و تعینات آن حقیقت طیبه، آنچنان از وجود مبارک امام مجتبی صلواتاللهعلیه ظاهر گردید که از سایر مقامات ظاهر نشد. بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، بعد از آن ضربهای که بر ران مبارکش وارد کردند، بعد از آنهمه نَکْث بیعتها و مخالفتها که نمودند، در آخر حضرت صلح فرمودند. بعد از قرار صلح، وجود مبارکشان تصمیم گرفتند که از کوفه بهطرف مدینه حرکت کنند. خبر در شام به معاویه رسید. اطرافیان معاویه از معاویه خواستند که حال که حسن مجتبی؟ع؟ تصمیم رفتن به مدینه دارد و در اثر صلح ــ نعوذباللّه ــ این ذلت بر او وارد شده، او را به شام بطلب، بخواه که به اینجا بیاید تا ما ــ نعوذباللّه ــ گَرد ذلت را بر رخساره حسن مشاهده کنیم و در مجالس تو حاضر شویم و او را طعن زنیم و بر او عیب جوییم.
معاویه ابتداءً از این کار اجتناب میکرد و حاضر نمیشد؛ چون میدانست که امام مجتبی صلواتاللهعلیه امامند، اجمالاً میدانست که از نظر فصاحت، بلاغت، قدرت بیان و علم الهی کسی نمیتواند این بزرگواران را مخذول و مقهور کند. ولی آنها اصرار کردند. بهواسطه اصرار آنها، معاویه مجبور شد و حضرت را طلبید و دعوت کرد که قبل از تشریفبردن از کوفه بهطرف مدینه، به شام بیایند. حضرت هم تشریف بردند. در آن مجالسی که آنجا برگزار میشد تشریف میبردند. آن افراد چه طعنها میزدند، چه جسارتها میکردند و آن بزرگوار با کمال حسن خلق و حلم، جواب همه را میگفتند آنچنانکه آبرو برای هیچیک از آنها باقی نگذاردند.
اما این امر بود که آن بزرگوار در مجالسی مینشستند که در آن مجالس، برای امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و خاندان رسالت، نعوذباللّه صریحاً عیب بیان میشد.
«* نماز جلد 1 صفحه 369 *»
افرادی بهمانند عمروعاص ــ خدا لعنتش کند ــ نفاق دیرینه خود و حِقد و حسد قدیمی خود را اظهار میکردند و وجود مبارک امام مجتبی؟ع؟ ابتداءً سکوت میفرمودند و بعد هم با کمال لطف و حسن خلق جواب میدادند و مجلس تمام میشد.([187])
در تاریخ اسلام شروع عیبجویی بر مقام علی صلواتاللهعلیه و طعنزدن بر خاندان رسالت بهوسیله منافقین این امت، از زمان امام مجتبی شروع شد وگرنه در زمان امیرالمؤمنین که کسی جرأت این امور را نداشت. معاویه در اواخر زندگی حضرت در اثر جنگها و پیشامدها گاهگاهی نامههایی جسورانه به حضرت مینوشت و بر حضرت عیبهایی میگرفت. از جمله مثلاً مینوشت تو با خلفاء گذشته حسادت داری.([188]) یکچنین نکاتی را میگفت اما صریحاً لعنکردن، سبّکردن و سایر جسارتها، در زمان امام مجتبی صلواتاللهعلیه آغاز گشت و بسیاری از آنها در حضور وجود مبارکش انجام گردید.
حضرت برای امر خدا و دین خدا این خضوع را شروع فرمود. سر مبارکش را پایین میانداخت، خطیب بر منبر رسولاللّه در مسجد کنار قبر رسولاللّه کنار گوش رسولاللّه؟ص؟ صریحاً بر امیرالمؤمنین لعن میکرد و سبّ مینمود.([189]) مروان بن حکم ملعون بهوسیله شخصی جسارتهایی را خطاب به حضرت پیغام داد. آنقدر جسورانه صحبت کرده بود که آن شخص رویش نمیشد خدمت حضرت عرض کند. فرمودند تو واسطه هستی، بگو. او ناچار شد پیغام را گفت. فرمودند در جواب بگو اگر تو راست میگویی خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ میگویی خدا تو را بیامرزد.([190]) مرحوم آقای کرمانی میفرماید تحمل و صبر و سکوت امام حسن مجتبی صلواتاللهعلیه
«* نماز جلد 1 صفحه 370 *»
اعظم از شهادت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه است.([191]) تا آنکه در آخر امر، حضرت را مسموم ساختند و حضرت از دنیا رحلت فرمودند. پس اجمالاً رکوع اشاره است به مقام خضوع و خشوع امام مجتبی؟ع؟، و حکایتکننده موقعیت تعیّن حَسَنی در تعیّنات خمسه طیّبه سلام الله علیهم اجمعین میباشد.
در این لحاظ، سجود اشاره است به مقام حسین صلواتاللهعلیه؛ که معلوم است امر خضوع و خشوع به درگاه الهی در بینهایتِ خود، از مقام سیدالشهداء صلواتاللهعلیه ظاهر گردید. نمازگزار در موقع سجده باید اجمالاً متذکر این امر شود که الآن متّصف به صفت حسینی است، منوّر به نور حسین است و در لباسی است که آن لباس شایسته مقام تعیّن سیدالشهداء است. او ساجد حقیقی است که بهحقیقتِ سجود، به درگاه خدا سجده کرد، هم در باطن امر و هم در ظاهر امر.
در باطن که معلوم است آن تعین تعینی بود که از عالم ذرّ پذیرفت که در راه خدا از همهچیز بگذرد و هرچه را که دارد نثار راه رضای خدا گرداند. تعین حسینی از عالم ذر، تعین محو و فناء فیاللّه و دادنِ هستی و متعلقات هستی در راه رضای خدای متعال شد. این بهحسب باطن، که مقام خضوع و خشوعش به درجهای رسید که تمام کسانی که دارای خضوع و خشوع به درگاه خدا شدهاند، از جهت توجه به حسین است و فضل خضوع و خشوع آن بزرگوار است که در همه خاضعین و خاشعین اولین و آخرین افتاده و از برکت انکسار او است که دلهای اهل ایمان منکسر شده و به نعمت عبودیت و عبادت حقیقی نائل میگردند. عرض کردم بعضیها درباره نماز سیدالشهداء در روز عاشورا گفتهاند:
گر نماز آن بود که آن مظلوم کرد | دیگران را زین عمل محروم کرد |
من عرض کردم نه، بلکه «دیگران را زین عمل مرحوم کرد». با آن نماز، با آن خضوع و
«* نماز جلد 1 صفحه 371 *»
خشوع، وسیله رحمت برای همه شد. همه اهل نجات بهبرکت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه، به نجات و به عبادت و بندگی خالص الهی رسیده و میرسند.
بهحسب ظاهر هم سجدهای که حضرت سیدالشهداء کرد، هیچیک از تعینات محمّدیه چنین سجدهای نکردند. آن سجده همان سجدهای بود که بعد از آنکه سنگ به پیشانی نازنینش اصابه کرد و خون بر روی مبارکش جاری گردید، خواست با دامن پیراهن خونها را از چشمهای نازنینش پاک کند، تیری بر دل نازنینش زدند. آنچنان آن تیر اصابه کرد که سر تیر از طرف پشت حضرت خارج شد. تیر را از پشت سر کشیدند خون از دو طرف جاری شد. دیگر بهحسب ظاهر تاب سواری نیاوردند. اما بهحسب واقع باز در اثر تجلی خداوند در چهره رسولاللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء و امام مجتبی؟عهم؟ و بهشکرانه رسیدن به این مقام و منزلت، حضرت به هیأت سجده از روی اسب بر زمین قرار گرفتند. آن پیشانی شکسته را روی زمین گذاردند، آن هم بر آن خاک مقدس، خاک کربلاء با آن مقام و آن منزلت.
آن سجده چه سجدهای بود که از اولین و آخرین کسی چنین سجدهای برای خدا نکرده و نخواهد کرد. این است که مقام سجده در نماز وصف حسین است، رسم حسین است، نام و نشان حسین است، حکایت امر حسین است و بیانکننده مقام و تعیّن حسینی در مقامات خمسه طیّبه محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهم اجمعین است.
خدا را قسم میدهیم بهحق آن سجدهکننده حقیقی ــ حضرت سیدالشهداء ــ و بهحق آن سجدهای که در روز عاشورا داشت که خداوند ما را هم از نمازگزاران بهحساب بیاورد، و از شفاعت محمد و آلمحمد؟عهم؟ ما را بهرهمند فرماید، عنایاتشان و الطافشان را شامل حالمان بفرماید، درجات مشایخ ما عالی است متعالی گرداند، و به ایشان جزاء خیر عنایت کند، و در فرج و ظهور امر مبارک امام زمان صلوات اللّه و سلامه علیه تعجیل فرماید.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
«* نماز جلد 1 صفحه 372 *»
فهرست مطالب
مجلس اول
توحید عبادت و سرمایه فطری آن ……………………………………………..4
مجلس دوم
مراتب جهات عبادت و سرشت توحیدی ……………………………………. 14
مجلس سوم
معاصی نوعی شرکورزیدن به خداوند است………………………………… 24
مجلس چهارم
مرحله ابتدائی «توحید عبادت»……………………………………………. 34
خداوند اهل تقوی است…………………………………………………… 38
مجلس پنجم
مرحله متوسّط «توحید عبادت»…………………………………………….. 45
مراحل عالیه «توحید عبادت»……………………………………………… 54
مجلس ششم
مراحل عالیه «توحید عبادت»……………………………………………… 57
مجلس هفتم
«توحید عبادت» صورت انسانیّت و بر هیئت نور است………………………. 68
«شرک» صورت شیطانیّت است……………………………………………. 69
نماز و حدود ولايت………………………………………………………… 75
مجلس هشتم
نيت، تکبيرةالاحرام، قيام و قرائت………………………………………….. 79
حمد و سوره………………………………………………………………. 83
مجلس نهــم
رکوع، سجود، تعداد رکعات، تشهد و سلام…………………………………… 91
مجلس دهــم
تجلّی نماز در عبادات دیگر………………………………………………… 102
رکوع مظهر کامل خضوع حقیقی است……………………………………… 104
مجلس يازدهم
نماز اصل خضوع و جامع مراتب آن است……………………………………. 112
خضوع مقدماتی و خضوع حقیقی …………………………………………. 114
تمام قرآن در سوره حمد است……………………………………………… 116
مجلس دوازدهم
هماهنگی دل با بدن در اظهار خضوع……………………………………… 124
کیفیت گذاردن دستها بر زانو در رکوع و رمز آن…………………………….. 127
شرافت سمت راست در نوع کارها…………………………………………. 128
راست و چپ از امور اعتباری نیستند………………………………………. 130
مجلس سيزدهم
کیفیت رکوع رمز رسیدن به درجه خاضعان است…………………………… 135
کیفیت گذاردن دستها بر زانوها در رکوع و موقعیت عقل…………………… 137
عوامل تضعیف و يا تقويت عقل……………………………………………. 141
مجلس چهاردهم
رکوع و رخصت ورود به درجه خاضعان…………………………………….. 147
توجه به موقعیت عقل و عوامل تقویت آن………………………………….. 148
ذکر رکوع و سجود و سرّ تسبیح بودن آن……………………………………… 151
مجلس پانزدهم
رکوع بیان مساویبودن بنده با خاک است…………………………………. 158
نقش قسمت عمده بدن در هیأت رکوع……………………………………. 159
مجلس شانزدهم
ذکر رکوع…………………………………………………………………. 164
فضیلت تسبیح………………………………………………………….. 164
تکرار ذکر………………………………………………………………… 166
سجود ثمره رکوع است……………………………………………………. 167
سجود رمز «فناء باللّه» است نه «فی اللّه»…………………………………….. 169
کیفیت قرار گرفتن دستها بر زمین و سرّ آن…………………………………. 171
اِرْغامِ اَںݧݐْـف در حال سجود…………………………………………………. 172
مجلس هفدهم
سرّ هیأت سجده در نماز …………………………………………………. 174
سرّ دو سجده در هر رکعت نماز……………………………………………. 177
سجده اظهار فناء و موت اختیاری است………………………………….. 178
مجلس هجدهم
تشهد و عرضهشدن بر مقام ولایت…………………………………………. 185
عرضه عبودیت بر میزان آن……………………………………………….. 186
سرّ هیأت تشهد………………………………………………………….. 190
مجلس نوزدهم
تشهد و عرضهشدن بر خدای متعال……………………………………….. 197
سرّ نشستهبودن در حال تشهد…………………………………………….. 204
مجلس بيستـم
تشهد و عرضه بر ولیّ وقت………………………………………………… 208
تأثیر هیأتها در جلب معنویت……………………………………………. 211
هیأت قرآن……………………………………………………………….. 213
آثار معنویتها…………………………………………………………… 214
طاعات را باید محترم شمرد……………………………………………….. 217
مجلس بيستويکم
عرضهشدن بر خدا در قیامت……………………………………………… 220
سرّ گفتن شهادتین در تشهد……………………………………………….. 221
پاکشدن از گناهان……………………………………………………… 224
معناى سلام، سلام اول…………………………………………………… 228
مجلس بيستودوم
معنای هیأت تشهد………………………………………………………. 232
شهادت سوّم و چهارم……………………………………………………. 233
معنای سلام، سلام اول، سلام دوم و سوم………………………………….. 234
مجلس بيستوسوم
هیأت اعمال در نماز رمز مراتب خضوع و بیان حدود توحید و ولایت است…… 243
حدود انسانیت…………………………………………………………… 245
علّت دو رکعتی و سه رکعتی و چهار رکعتی بودن نمازها…………………….. 246
حکم نماز و روزه در سفر نزد اهل سنّت……………………………………. 248
مجلس بيستوچهارم
مراتب خضوع و خشوع در نماز……………………………………………. 254
سرّ اجهار و اخفات در نمازها……………………………………………… 256
تفاوت اذان و اقامه………………………………………………………. 259
معنی قد قامت الصلوة…………………………………………………… 262
مجلس بيستوپنجم
معنی کلمه «عبد» و اشتقاق آن…………………………………………… 265
تجلی نماز در اعمال عبادی دیگر………………………………………….. 267
معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»…………………………………. 268
اشتقاق لفظ انسان………………………………………………………. 271
نماز امتهای گذشته و نماز این امت…………………………………….. 272
مجلس بيستوششم
تکالیف شرعیه و رشتههای مختلف علوم………………………………… 275
اعمال شرعيه و آثار اخروى آنها……………………………………………. 279
معنای دیگر «نماز اعظم ارکان دین است»………………………………….. 281
رابطه نماز و مقامات خمسه طیبه؟عهم؟ …………………………………….. 282
عبودیت رسولاللّه؟ص؟ و عداوت دشمنان…………………………………. 284
مجلس بيستوهفتم
سجود و مقام رسولاللّه؟ص؟ ……………………………………………….. 287
رکوع و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟ ……………………………………………. 288
قيام و مقام امام مجتبى؟ع؟………………………………………………. 289
تکبيرةالاحرام و مقام امام حسين؟ع؟………………………………………. 290
نيّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟……………………………………………. 291
بيان وجه ديگرى در تطبيق ارکان نماز با مقامات خمسه طيبه؟عهم؟……………. 292
نيّت و مقام رسولالله؟ص؟………………………………………………….. 292
تکبيرةالاحرام و مقام فاطمه؟عها؟……………………………………………. 293
قيام و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟……………………………………………… 294
رکوع و مقام امام مجتبى؟ع؟………………………………………………. 294
مجلس بيستوهشتم
مقامات محمد و آلمحمد؟عهم؟ به اعتبارات مختلف………………………. 297
ارکان نماز در رابطه با مقامات ايشان؟عهم؟…………………………………… 299
سجده و مقام رسولالله؟ص؟………………………………………………… 299
رکوع و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟………………………………………………. 302
رسولالله؟ص؟ ذکر اعلاى خدا است…………………………………………. 303
على؟ع؟ نبأ عظيم است………………………………………………….. 303
مجلس بيستونهم
جهت عبادت در نماز مقامات محمد و آلمحمد؟عهم؟ است………………… 309
سجود و ذکر «الاعلىٰ»……………………………………………………… 310
رکوع و اسم «العظيم»………………………………………………………. 311
مجلس سیام
سجود و مقام رسولالله؟ص؟………………………………………………… 319
رکوع و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟……………………………………………… 319
قيام و مقام امام مجتبى؟ع؟………………………………………………. 323
تکبيرةالاحرام و مقام امام حسين؟ع؟……………………………………… 324
نيّت و مقام حضرت فاطمه؟عها؟…………………………………………… 326
مجلس سیويکم
بیان وجهدیگری در تطبیق ارکان نماز با مقامات خمسه طیبه؟عهم؟ …………… 331
معنای اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة………………………… 332
معنای «بعضها من بعض»……………………………………………….. 334
نیّت روح ارکان است…………………………………………………….. 338
مجلس سیودوم
نیّت و مقام رسولاللّه؟ص؟ …………………………………………………. 342
تکبیرةالاحرام و مقام فاطمه؟عها؟…………………………………………….344
قیام و مقام امیرالمؤمنین؟ع؟ …………………………………………….. 346
مظهر اسم «القیوم»……………………………………………………….. 347
هدایت نبـوی و هدایت ولـوی ……………………………………………. 347
سرّ تعبیر به متکلم معالغیر در آیه شریفه کلاً نمدّ… ……………………….. 350
مجلس سیوسوم
اتصال خمسه طيبه؟عهم؟ به حق و انقطاع ايشان از خلق …………………… 353
قيّوميت ولى و هدايت وَلَوى ……………………………………………… 354
رکوع و مقام امام مجتبى؟ع؟ ………………………………………………356
سجده و مقام امام حسين؟ع؟……………………………………………. 357
مجلس سیوچهارم
نظرى به مباحث گذشته………………………………………………… 363
نيت و مقام رسولالله؟ص؟…………………………………………………. 364
تکبيرةالاحرام و مقام فاطمة؟عها؟…………………………………………… 364
قيام و مقام اميرالمؤمنين؟ع؟……………………………………………… 364
رکوع و مقام امام مجتبى؟ع؟ …………………………………………….. 366
سجود و مقام امام حسين؟ع؟…………………………………………….. 370
([1]) بحارالانوار ج100 ص287 و 330
([3]) دعاء کمیل، مصباح کفعمی ص556
([4]) بحارالانوار ج7 ص99 و 219
([5]) قال الصادق؟ع؟: حدثنی ابی عن ابیه؟عهما؟ ان الحسن بن علی بن ابیطالب؟ع؟ اذا ذكر العرض على الله تعالیذكره شهق شهقة یُغشىٰ عليه منها. (بحارالانوار ج43 ص331)
([6]) بحارالانوار ج3 ص333: باب عرض الاعمال علیهم؟عهم؟
([8]) بحارالانوار ج91 ص142 (مناجاة التائبين)
([15]) سأل الشامی اميرالمؤمنين؟ع؟ عن الثور ما باله غاضٌّ طرفَه لايرفع رأسه الى السماء؟ قال: حياءً من الله عزّوجلّ، لما عبد قوم موسى العجل نكس رأسه. (بحارالانوار ج13 ص208) ــ ظاهراً این جریان باید هنگام آفرینش این حیوان باشد که به زبان حال، او اینگونه خلقت را، از جهت شرم و حیاء از خداوند خواستار شده است.
([17]) بحارالانوار ج7 ص99 و 219
([18]) مریم: 39 و بحارالانوار ج7 ص59
([22]) بحارالانوار ج3 ص333: باب عرض الاعمال علیهم؟عهم؟
([25]) عن ابیالحسن موسی؟ع؟ قال: انّ اللّه عزّوجلّ غَضِبَ علی الشیعة فخیّرنی نفسی او هم، فوَقَیتُهم واللّه بنفسی. (الکافی ط ــ الاسلامیة ج1 ص260)
([28]) بحارالانوار ج24 ص351 و ج67 ص114
([33]) بحارالانوار ج24 ص267 و 272
([34]) زیارت جامعه کبیره: بحارالانوار ج102 ص129
([37]) مدینة المعاجز ج5 ص349، بحارالانوار ج27 ص255
([38])جواهرالحکم ج6 (شرح الخطبة الطتنجیة) ص341و468
([40]) حدیقةالاخوان، حدیقه487 و 695
([41]) قال ابوعبدالله؟ع؟: يا اباهارون الاقامة من الصلاة فاذا اقمتَ فلاتتكلم و لاتؤم بيدک. (وسائلالشیعة ج5 ص396)
([43]) «الثالثة: اختلفوا فى من سبق الى بقعة من المسجد او احد المشاهد المشرفة … و استظهر بعضهم جواز التصرف فى بقعة حجرها احد اذا قامت الصلوة و احتاجت تسوية الصفوف اليها عملاً بالاخبار الدالة على النهى عن التخلل و الفرج فى الصفوف و استحباب المسارعة الى سدها و الدالة على الامر بتسويتها مطلقاً فاذا وضع رجل رحله فى مکان ثم اقيمت الجماعة و لميأت صاحبه و کان مخلاً بالصف يؤخر الرحل و يصلى و ليس التصرف فى الرحل بهذا المقدار حراماً فانه ليس عدواناً على ماله و انما هو عمل بالنصوص على ما عرفت. و فيه ان تسوية الصفوف مستحبة و لاشک ان الامام لايأمر بالمستحب و ان کان مستلزماً لمحرم و التصرف فى مال الغير يحتاج الى دليل و تفسير الغصب باستيلاء اليد عدواناً تفسير منهم و فى النص لايحل لاحد انيتصرف فى مال غيره بغير اذنه و التصرف اعم فيشکل جواز تأخيره بل لايبعد تحريمه الى ان يأتى صاحبه فيصلى امامه او خلفه و يترک موضع الرحل خاصة و عن بعضهم تردد فى الضمان اذا رفع الرحل ثم تلف و لايبعد فانه بمنزلة اللقطة فاذا وقع فى يده يجب عليه رده الى صاحبه و فى الاثر فى اللقطة لاتمسها بيد و لا رجل و لعل الوجه عدم الاذن من المالک.» (مجموعةالرسائل 51، رساله فقهالصلوه ص231ــ 229)
([48]) قرآن محشّیٰ در ذیل آلعمران: 23 و یونس: 15(بحارالانوار ج23 ص210) و جاثیه: 29
([49]) زیارت آلیس؟عهم؟ ــ بحارالانوار ج102 ص82 و 94
([51]) تعبیر به «شهادتین» بهحسب اصطلاح است. در واقع معلوم است که دو شهادت اوّل، اسلام ظاهری را نتیجه میبخشد و اما نجات اخروی بستگی به دو شهادت دیگر دارد که «اَشهَدُ اَنّ علیّاً و الائمةَ من وُلده و فاطمة الصدیقة اولیاءُ الله، و اَنّ ولیَّهم ولیُّ الله فاُوالیٖه و عدوّهم عدوّ الله فاُعادیٖه» باشد.
([56]) دعاء کمیل، مصباح کفعمی ص556
([59]) دعاء کمیل، مصباح کفعمی ص556
([66]) وسائلالشیعة ج4 ص14 و 15 و 32 و 33
([69]) بحارالانوار ج80 ص205 و 209 و 210
([72]) همان ص49،50،53 و ج5 ص467 (رجوع شود به پاورقی صفحه 85)
([81]) قرآن محشى در ذيل بقرة: 109، اعراف: 170، توبه: 54، رعد: 22، ابراهیم: 31 و…
([84]) کفایةالمسائل ج1 ص226 و ص240 و ص244
([86]) بحارالانوار ج85 ص78 ــ الغَلَس: ظلمة آخر اللیل
([87]) وسائلالشیعة ج4 ص200 ــ بحارالانوار ج83 ص63
([96]) کفایةالمسائل ج1 ص219و 319
([98]) لغت «عبد»، معیاراللغة ج1 ص319
([100]) لغت «انس»، معیاراللغة ج1 ص552
([101]) السبع الطِّوال: هفت سوره طولانی قرآن که بقره، آلعمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه میباشد.
([104]) کفایةالمسائل ج2 ص224 و 225
([108]) الانوار النعمانیة (ط بیروت، 1429هـ ق) ج2 ص204
([111]) بحارالانوار ج16 ص222 و 264
([113]) این مجلس قبل از مجالس بعدی بوده که مطالب بهطور فشرده و مختصر بیان شده و در مجالس بعدی تفصیل داده شده است. البته مقداری از مطالب تکرار گردیده ولی نظر به اینکه بهطور اختصار بازگو شده است، در این چاپ اضافه گردید.
([114]) بحارالانوار ج85 ص105 (2) کفایةالمسائل ج1 ص243
([116]) مواعظ مرحوم آقای شریف طباطبائی در اسرار حج، ماه رمضان 1293هـ ق، موعظه دوم ص45
([117]) عوالم العلوم ج11ــ قسم2ــ فاطمة؟عها؟ ص933
([118]) دیوان امیرالمؤمنین؟ع؟ و جواهرالحکم ج3 ص94و 99 و صحیفةالابرار ج2 ص329
([121]) اشاره به آیه33 سوره رعد: أ فمن هو قائم علی کل نفس بما کسبت.
([122]) بحارالانوار ج25 ص20 (3) بحارالانوار ج44 ص24 و 29 و 58
([123]) بحارالانوار ج44 ص2 و 19 و 30
([125]) همان ج43 ص352 و منهاجالبراعة فی شرح نهجالبلاغة ج19 ص164
([126]) زیارت جامعه کبیره، بحارالانوار ج102 ص130
([128]) عوالی اللئالی ج4 ص103 ــ ارشادالقلوب دیلمی ج1 ص91 باب22
([129])بحارالانوار ج102 ص82 و 94 (زیارت آلیس؟عهم؟)
([131]) بحارالانوار ج35 ص345 و …
([137]) مواعظ ماه مبارک رمضان 1296 هـ ق، موعظه پانزدهم، ص271
([138]) مصباحالشریعة، فی العبودیة
([141]) دروس مبارکه، یکشنبه 26شوال 1299هـ ق ــ مواعظ ماه رمضان1310هـ ق، مجلس ششم و…
([142]) بحارالانوار ج36 ص1 تا ص4
([144]) و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض الخ (نمل: 82)
بحارالانوار ج39 ص242و243و244 و ج53 ص48و52و69و112
([149]) بحارالانوار ج36 ص1 تا ص4
([150]) اقبال الاعمال (ط ــ القدیمة) ج1 ص60
([151]) 36موعظه از صد موعظه مرحوم آقای کرمانی/، موعظه اول و…
ما لِلهِ آیةٌ اکبر منّی (بحارالانوار ج36 ص1)
([153]) عوالم العلوم ج11ــ قسم2ــ فاطمة؟عها؟ ص933
([154]) دیوان امیرالمؤمنین؟ع؟ و جواهرالحکم ج3 ص94 و صحیفةالابرار ج2 ص329
([157]) زیارت جامعه کبیره، بحارالانوار ج102 ص130
([159]) شرح الزیارة الجامعة، ج1، شرح قوله؟ع؟ «و سلالة النبیین» و…
انا من احمد؟ص؟ کَالضَّوءِ من الضّوء. (بحارالانوار ج21 ص26 و ج38 ص80)
([161]) رسول خدا؟ص؟ فرمودند: فاطمة بضعة منّی و انا منها. (بحارالانوار ج43 ص202و204)
([163])و قد روی انّ عمر خرج فی شهر رمضان ليلاً فرأى المصابيح فی المسجد، فقال: ما هذا؟ فقيل له: انّ الناس قد اجتمعوا لصلوة التّطوّع، فقال: بدعة و نعمت البدعة. (بحارالانوار ج31 ص7)
([164]) 28موعظه از صد موعظه مرحوم آقای کرمانی، موعظه دهم
و مواعظ مرحوم آقای شریف طباطبائی، ماه مبارک 1317هـ ق، موعظه بیستم و…
([177])جواهرالحکم ج10 (ترجمة الصلوة) ص65
([178]) الفطرة السلیمة (چ مشهد) ج2 ص249
([180]) بحارالانوار ج85 ص131 و 163
([182]) بحارالانوار ج37 ص60 و 90
([183]) مشارق انوار الیقین، الخطبة الطتنجیة
([184]) شرح نهجالبلاغه ج1 ص183 و ج2 ص27
([185]) بحارالانوار ج44 ص24 و 29 و 58
([186]) بحارالانوار ج44 ص2 و 19 و 30
([190]) همان ج43 ص352 ـــ منهاجالبراعة فی شرح نهجالبلاغة ج19 ص164
([191]) مواعظ محرمالحرام 1266هـ ق، مجلس چهارم