گفتار مجالس فاطمیه ـ ۱۴۰۹ و ۱۴۱۰- قسمت دوم

گفتار مجالس فاطمیه علیها السلام

 

احمد پورموسویان

 

 

 

جمادی‌‌الاولی  ۱۴۰۹ ـ  ۱۴۱۰ هـ ـ ق – قسمت دوم

 

جمادی الاولی ۱۴۱۰

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۷۴ *»

 

 

 

مجلس  ۱

 

 (شب شنبه ‌ ـــ ۳ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۷۵ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدیقة فاطمة الزکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه الساعـــة  افضل التحیـة و الســلام.

قبل از هر چیز لازم می‌دانم این مصیبت بزرگ را به پیشگاه فرزند بزرگوار فاطمه زهراء؟سها؟ وجود مقدس بقیةالله الاعظم عجل‌الله‌تعالی له الفرج تسلیت عرض کنیم و عرض کنیم ساعد الله قلبک یا بقیةالله فی مصیبة جدّتک فاطمة الزهراء چه مصیبتی است! مصیبتی که خداوند در این آیات به‌طور تلویح به عظمت زهراء اشاره می‌کند. باید خود بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه کمک بفرمایند و نظر عنایتی به دل‌های ما بفرمایند که این دل‌های کدر، این دل‌های دور و ظلمانی از معاصی قدری متأثر شود و متوجه عظمت این مصیبت گردد.

بحمدالله به برکت فرمایش‌های مشایخ عظام­ می‌دانیم فاطمه زهراء از حجت‌های بزرگ خدا است. توهین و جسارت به آن بزرگوار خیلی بر اهل ایمان بزرگ است. بلاها و مصائبی که بر آن بزرگوار وارد شده، برای اهل ایمان خیلی بزرگ است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۷۶ *»

مصیبت یک زن نیست، مصیبت حجت خدا و آیه کبرای خدا است. از این جهت باید توجه و عنایتی از سمت بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه به دل‌های ما بشود تا در این ایام عزاء ان‌شاءالله این دل‌ها در این مصیبت بزرگ متأثر و متألّم باشد. و احساس الم و شدت این مصیبت باید به‌واسطه توجه به آن بزرگوار اکتساب شود. ان‌شاءالله به وجود مقدس امام؟ع؟ توجه می‌کنید.

در این ایام و لیالی باید بسیار به این نکته توجه داشت که آن بزرگوار موقع ظهورشان، بعد از آمدن از مکه به مدینه منوّره اول کاری که می‌کنند این است که آن دو خبیث را از قبرشان بیرون می‌آورند و اولین مصیبت و اولین مظلمه‌ای را که امام؟ع؟ در آن محاکمه‌ برای آنها ذکر می‌فرمایند، همین مصائب بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟  است: خانه‌نشینی امیرالمؤمنین، توهین و اهانت به امیرالمؤمنین که او را سر برهنه، بی‌رداء، پای برهنه ــ  با آن مصیبت بزرگی که بر او وارد شده بود ــ  او را کشان‌کشان به طرف مسجد ببرند، با آن وضع که غلاف شمشیر یا ریسمان به گردن مطهرش انداخته بودند.([۱]) حجت خدا، خلیفه رسول‌الله، با آن داغ و غم بزرگ که بر دل دارد، محسنش را از دست داده، چون خودش فرمود: فضه خاتون خود را دریاب که فرزند خود را سقط کرد.([۲]) امام؟ع؟ این مظالم را بر آن دو ملعون می‌شمارند و آنها اقرار می‌کنند.([۳]) معلوم می‌شود که بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه در غم مادرش و جده‌اش فاطمه زهراء؟سها؟ چقدر محزونند و چه مصیبت بزرگی بر دل مطهرشان قرار دارد! باید در این ایام و لیالی عزاء فاطمه زهراء؟سها؟ به آن بزرگوار توجه داشت و به آن بزرگوار تسلیت گفت و در اقامه عزاء و تأثر پیدا کردن دل‌ها در این مصیبت کبری و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۷۷ *»

هم‌ناله‌ شدن با آن بزرگوار از آن حضرت کمک خواست.

و همین‌طور که با این همه روسیاهی‌ها و با این همه معاصی، کدورت‌ها و دوری‌هایی که داریم عنایت آن بزرگوار شامل ما است و الحمدلله رب العالمین توجهشان شامل است و موفّقیم، و از برکات آن بزرگوار است که توفیق داشته و ان‌شاءالله داریم به اینکه بار دیگر در زیر این قبه منوّره حسینی به نام فاطمه زهراء؟سها؟ و اقامه عزاء آن بزرگوار مجتمع شویم و این توفیقات را از وجود مقدسش تشکر می‌کنیم، امیدواریم تا زنده‌ایم مشمول عنایات و الطافش باشیم. همچنین ان‌شاءالله موقع رفتن از دنیا هم به عنایت و کرمش از ما دستگیری فرماید و عاقبت‌ به‌خیر از دنیا برویم و مورد عنایت همه اولیاء خدا باشیم. ان‌شاءالله دنیا و آخرتمان اصلاح باشد و از غضب خداوند دور باشیم. اینها توفیقاتی است که بحمدالله داشته‌ و داریم. اکنون هم سلامتی ایمان، سلامتی دین، سلامتی بدن، سلامتی فکر داریم و الحمدلله رب العالمین عافیت‌های ظاهری و عافیت‌های باطنی از برکت آن بزرگوار شامل حال ما است. ان‌شاءالله دوام داشته باشد و خداوند این نعمت‌های ظاهری و باطنی را به برکت آن بزرگوار، به برکات ظاهری و باطنی عالم آخرت متصل فرماید.

در این آیات شریفه خداوند به جهاتی از امور فاطمه زهراء؟سها؟ اشاره فرموده است. به بعضی از این امور در سال‌های قبل به مناسبت همین ایام اشاراتی و بیاناتی داشته‌ایم. اکنون هم به هر مقدار که خداوند موفق فرماید، در زمینه همین آیات عرایضی را عرض می‌کنم. ابتداء خداوند کلمه کلّا را ذکر می‌فرماید به دو منظور: یکی برای دفع توهّمات باطل و تصوّرات غلطی است که دیگران درباره فاطمه زهراء؟سها؟ داشته و دارند. دیگری برای تثبیت و تقریر بیانات و فرمایش‌های بعدی است. چون کلّا به دو معنا است. «کلمةُ ردعٍ» هم کلمه‌ای است که برای ردع و منع به‌کار می‌رود، هم به معنای یقین، حق و مسلّم‌بودن به‌کار می‌رود. هرکس تصور غلط درباره فاطمه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۷۸ *»

زهراء؟سها؟ داشته و دارد اشتباه می‌کند. اگر فاطمه را نشناخته باید ببیند خداوند چطور فاطمه زهراء را می‌ستاید. شناسایی فاطمه را باید از خدای فاطمه گرفت. شناخت فاطمه باید به‌وسیله بیان خدا باشد. نمی‌توان فاطمه را شناخت مگر به آنچه خدا فاطمه را بشناساند.

چون همیشه بحث‌هایی مطرح بوده در اینکه فضیلت فاطمه زهراء؟سها؟ چقدر است؟ زیرا به ظاهر در قرآن نام فاطمه زهراء برده نشده، در این قرآنی که در دست است به ظاهر نام فاطمه زهراء ذکر نشده است. از این جهت بعضی‌ فکر کرده‌اند که فضیلت مریم از فاطمه زهراء بیشتر است، حتی در میان علماء شیعه این بحث مطرح شده است. بعضی‌ فاطمه زهراء؟سها؟ را از مریم بالاتر دانسته‌اند، اما منزلت آن حضرت را از انبیاء پایین‌تر دانسته‌اند، حتی بعضی‌ ائمه را هم از انبیاء پایین‌تر دانسته‌اند. و این یک مرضی است که قبلاً شایع بوده که می‌ترسیدند بگویند ائمه از انبیاء افضلند. پس کسانی که فاطمه را می‌خواهند بشناسند باید تمام تصور‌های بیجا و خیالات بیجا را درباره فاطمه زهراء؟سها؟ کنار بگذارند. کلّا ردع است، یعنی خیر این‌طور نیست که گمان می‌کنید، در اشتباه هستید. باید از این اشتباه دست بردارید. کلّا آن‌طور نیست که شما تصور می‌کنید.

همچنین کلّا به معنای حقّاً است؛ یعنی مطالب و فرمایش‌هایی که بعد گفته می‌شود همه حق، ثابت و مسلّم است. نباید کسی به دیدِ شک به این فرمایش‌ها نگاه کند، نباید کسی درباره این فرمایش‌ها متزلزل باشد. اینها فرمایش‌های خدا است، وحی است که بر رسول‌خدا؟ص؟ نازل شده و علم خدا است که بر سینه مطهر آن حضرت فرود آمده است. در این علم خدا جهل نیست، خلاف واقع نیست. آنچه می‌فرماید حق است و مسلّم و ثابت. به این فرمایش مطمئن شوید. کلّا اجمالاً معنای این کلمه معلوم است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۷۹ *»

البته می‌دانیم برای هر کلمه قرآن؛ بلکه برای هر حرفی از آن به‌حسب  ظاهر،   باطن و تأویل معانی وجود دارد. ولی این دو معنا که عرض کردم از معانی ظاهر آیه است. و برای همین معنای ظاهر هم هفتاد وجه است. ممکن است یک کلمه هفتاد وجه و هفتاد معنای ظاهری داشته باشد. همان‌طور که ائمه؟عهم؟ فرمودند: هر کلمه‌ای که ما می‌گوییم دارای هفتاد وجه است. نه اینکه باطن و تأویل و مانند اینها باشد. نه همین ظاهرش هفتاد معنا دارد. نه ظاهر ظاهر و ظاهر ظاهر ظاهر. نه، برای همین لفظ به‌حسب  معنای ظاهری هفتاد وجه و هفتاد صورت می‌شود معنا کرد که فرمودند: برای ما از هریک از این معانی مخرجی و راه خروجی هست.([۴]) وقتی که کلام این بزرگواران چنین باشد، کلام خدا قطعاً چنین است.

پس به‌حسب  همین معنای ظاهر، این دو معنا برای کلمه مبارکه کلّا ذکر شده است. آنگاه خداوند سوگند یاد می‌فرماید والقمر قسم به ماه واللیل اذ ادبر قسم به شب هنگامی که پشت می‌کند والصبح اذا اسفر قسم به صبح هنگامی که درخشان می‌گردد. این قسم‌ها و سوگندها را خداوند ذکر می‌فرماید آنگاه می‌فرماید انها لاحدی الکبر همانا او یکی از آیات کبیره و بزرگ خداوند است. نذیراً للبشر انذاردهنده و ترساننده بشر است. لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر. برای هرکس از شما که می‌خواهد پا جلو گذارد و در امر ولایت تقدّم جوید، یا پا عقب گذارد و به طرف ولایت نیاید. اجمال معنای فارسی این آیات همین‌ها بود که عرض کردم.

اما ائمه ما؟عهم؟ والقمر را معنا فرموده‌اند به اینکه مراد امیرالمؤمنین صلوات‌ الله و سلامه ‌علیه می‌باشند و مراد از شب وجود مبارک امام مجتبی و مراد از صبح وجود مبارک حضرت سیدالشهداء هستند. خدا به این سه آیه بزرگ خود قسم می‌خورد. قسم به ماه؛ یعنی قسم به علی. قسم به شب هنگامی که پشت می‌کند؛ یعنی قسم به

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۰ *»

امام مجتبی صلوات‌ الله ‌علیه که در مقام صلح با معاویه بر می‌آیند و خلق را به‌واسطه عدم قابلیت و لیاقت به حال خود می‌گذارند، و قسم به صبح آن موقعی که می‌درخشد و خود را در میان ظلمات شب در افق، بسیار ضعیف نشان می‌دهد؛ یعنی قسم به حسین صلوات‌ الله ‌علیه که در مقابل ظلم بنی‌امیه و در برابر آن ستم، با کمال مظلومیت از کنار افق کربلاء، خود را خیلی ضعیف نشان می‌دهد و نور را می‌نمایاند و راه نجات را می‌شناساند. قسم به این بزرگواران انها لاحدی الکبر، هاء «انها» را ائمه ما به فاطمه زهراء معنا فرموده‌اند. انها همانا فاطمه زهراء؟سها؟ لاحدی الکبر یکی از آیات بزرگ خدا و یکی از حجت‌های بزرگ خدا است که برای نذیربودن در میان بشر ظاهر شده است  نذیراً للبشر برای اینکه بشر را از مقتضیات معاصی بترساند و انذار ‌دهد، بشر را از مقتضیات کفر بترساند، از مقتضیات انکار و جحودِ نسبت به حق و حقایق الهیه بترساند. نذیر و انذاردهنده بشر است.

البته اجباری نیست. بعد از انذار فاطمه زهراء و ترسانیدن آن بزرگوار بشر را از مقتضای معاصی و نفس اماره بالسوء، هرکس دلش خواست در اثر این انذار و ترسانیدن، از خدا بترسد و از مقتضیات معاصی و نفس اماره خود بترسد و به‌سوی ولایت تقدّم جوید، در حصن حصین الهی داخل شود و خود را نجات دهد. هرکس هم نخواست تأخّر جوید و در این حصار محکم خداوندی که ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است داخل نشود. از این جهت ائمه ما؟عهم؟ لمن شاء منکم ان‌یتقدم را معنا فرموده‌اند لمن شاء منکم ان‌یتقدم الی الولایة([۵]) هرکس دلش می‌خواهد به ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ تقدم بجوید، تقدم جوید. هرکس هم نمی‌خواهد نخواهد و در امر ولایت داخل نشود و خود را هلاک سازد. این بیان اجمالی از این آیات شریفه بود به‌حسب  روایاتی که از ائمه ما؟عهم؟ در تفسیر این آیات رسیده است. و چون نوعاً

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۱ *»

سال‌های قبل در این اوقات موفق بوده‌ایم که در باره این آیات سخن می‌گفته‌ایم و در ذهن نوع عزیزان هست، اکنون هم که تکرار شد ذکر فضیلت شد و مقدمه مطالب برای یادآوری این آیات و توجه به این آیات است.

عرض کردم از جمله اموری که در اینجا باید توجه داشت تناسب این قسم‌ها با موقعیت حضرت است که خداوند ذکر فرموده است. چون می‌دانیم خداوند به برخی از مخلوقات خود قسم می‌خورد. در حدیث فرمودند: خدا چون خالق مخلوقات خود است به هر مخلوقی که بخواهد سوگند بخورد می‌خورد. همان‌طور که می‌بینیم در قرآن به آسمان‌ها، به زمین، به کوه‌ها، به ستارگان، به ماه، به خورشید قسم خورده است. نوع این قسم‌ها در آیات هست. فرمودند: چون خداوند خالق مخلوقات است به هرچه بخواهد سوگند می‌خورد. اما خلق نمی‌توانند به هرچه بخواهند قسم بخورند. معین شده که باید سوگند فقط به اسماء الهیه باشد.([۶]) در جاهایی که باید سوگند یاد کنند و بر اساس سوگند سلوک کنند، برای احترام و تعظیم اسماء خداوند باید سوگند به اسماء الهی باشد و در سوگند خود غیری را ردیف نکنند، مخلوقات را تعظیم نکنند؛ بلکه اسماءالله را تعظیم کنند.

از این جهت در میان بشر، در میان خلق، باید سوگند به اسماءالله باشد که در فقه جاهایی که لازم است قسم یاد شود معین شده که چطور قسم بخورند. از این جهت باید به اسماءالله احترام کرد، اسماءالله را تعظیم کرد، و در موارد معمولی و بیجا، بجا هم باشد، نباید به آنها قسم خورد؛ مگر در مواردی فقهی که پیش بیاید که اجازه داده‌اند. پس نباید به قسم‌خوردن به اسماءالله عادت کرد و بی‌جهت مرتب بگویید والله چنین، والله چنان. باید احترام کلمه مطهره و مبارکه اسم جلاله «الله» محفوظ

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۲ *»

باشد. این نام‌های مکرّمه الهیه را در محاورات عرفیه و معاملات دنیویه نباید به کار ببرید. سعی کنید بیجا قسم نخورید. در نتیجه ان‌شاءالله بچه‌ها هم یاد نگیرند. چنان‌که می‌بینید در میان بازی‌های خود مرتب قسم می‌خورند، حتی «به خدا قسم» هم نباید بگویند. چون «خدا» هم در فارسی اسم خدا است. حال ترجمه الله باشد یا نباشد گفتگو است. اما اسم خدا است، محترم و مکرّم است. سعی کنید این اسم را هم محل سوگند و قسم خود قرار ندهید.

همین‌طور مظاهر اسماءالله؛ مثل قرآن، مثل ائمه هدی؟عهم؟ حتی مثل بزرگان که نوعاً سر زبان‌ها است که به حضرت عباس قسم می‌خورند، به قرآن قسم می‌خورند، به رسول‌الله قسم می‌خورند، گاهی به ارواح مکرّمه اولیاء قسم می‌خورند نه، تا انسان مضطر نشده لزومی ندارد؛ نباید بی‌جهت نام‌های مطهره خدا و اولیاء خدا را در معرض سوگند در آورد. ائمه هدی؟عهم؟، قرآن و بزرگان هم مظاهر اسماءالله و صفات‌الله هستند، اینها را هم باید تعظیم کنید و بی‌جهت سوگند نخورید.

پس خداوند برای تعظیم امری، به هر مخلوقی می‌تواند سوگند بخورد و قسم یاد کند، ولی در اینجا به سه آیه از آیات خود سوگند یاد فرموده است: یکی ماه، یکی شب، یکی هم صبح هنگام طلوع. سال‌های قبل سرّ آن را گفته‌ام. اما اکنون برای تذکر و توجه عرض می‌کنم تا ان‌شاءالله‌ دل‌ها متذکر مصیبت باشد. عرض کردم نمی‌شود خداوند بی‌جهت این سه قسم را انتخاب کرده باشد. زیرا می‌دانیم کارهای خدا بی‌جهت نیست، جهت دارد. و همه عقلاء می‌دانند و می‌گویند که ترجیح بدون ترجّح و رجحان بیجا و قبیح است. پس اگر بنا باشد تمام مخلوقات مورد قسم خدا قرار بگیرند و خدا به هرچه بخواهد قسم یاد کند، اگر این سه آیه را بی‌جهت انتخاب کند و به آنها قسم بخورد، ترجیح بدون رجحان می‌شود. باید حتماً بین مُقسَمٌ‌له و مُقسَم‌ٌبه تناسب و جهتی باشد، یک نسبت، یک شباهت و ارتباطی باشد که به‌واسطه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۴ *»

آن شباهت، ارتباط و جهت به این آیات قسم یاد شود. به‌حسب  ظاهرِ آیه به ماه، به شب و به صبح قسم یاد می‌فرماید. به‌حسب  باطن هم در احادیث وارد شده که خداوند به امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ قسم خورده است برای مطلبی که بیان مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است. حتماً بین این آیات و بین این مقامات تناسبی هست و آن تناسب اجمالاً این است که عرض کردم بر اساس مصیبتی است که در این آیه شریفه و در این چند آیه به آن اشاره شده است.

ماه چه موقع طلوع می‌کند؟ موقعی‌که خورشید غروب می‌کند ماه ظاهر می‌شود و شب شروع می‌شود. ظلمت همه‌جا را فرا می‌گیرد و ماه با نوری که از خورشید اقتباس کرده راه را به مردم نشان می‌دهد اما خیلی ضعیف. همین‌اندازه که مردم بتوانند راه را از چاه تمییز دهند و به مشکلی برخورد نکنند، خیلی ضعیف است؛ این به‌حسب  ظاهر. به‌حسب  باطن هم بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ امیرالمؤمنین؟ع؟ ماه ولایتند که بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ با کمال مظلومیت و مقهوریت نوری را که از رسول‌خدا؟ص؟ اقتباس کرده بودند، خیلی ضعیف در میان ظلمات کفر اولی، دومی و سومی بر این مردم و بر این بشر می‌تابانیدند، همین اندازه که راهی دیده می‌شد و چاه مشخص می‌شد، خیلی ضعیف بود.

اما شب واللیل اذ ادبر از موقعی که شب شروع می‌کند به زوال و ادبار، از موقع زوال شب که نیمه شب است، ظلمت شب شدیدتر می‌شود. می‌دانیم ظلمت که شدید شد، بیان این مطلب است که بشر خیلی باید در فکر باشد که نکند از شدت ظلمت صدمه ببیند. بشر باید مضطرب باشد، به فکر چاره برآید که نکند در اثر شدت ظلمت راه را پیدا نکند، به چاه مبتلا شود و گرفتار چاه گردد. معلوم است آن موقع این‌طور است. از نظر باطن دوران امام حسن مجتبی؟ع؟ بر بشر دوران شدیدی گذشت. ظلمت کفر بنی‌امیه بر ظلمات کفر اولی و دومی و سومی افزود و کار بشر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۵ *»

خیلی سخت شد. آن‌قدر تشخیص راه از چاه بر بشر مشکل شد که در دوران تاریخ بشری خطرناک‌ترین اوقات و مشکل‌ترین امور بود. خیلی امر عجیب بود!

شما زیاد شنیده‌ و می‌شنوید که بعد از صلح امام مجتبی۷ با معاویه حتی شیعیان که به آن حضرت می‌رسیدند می‌گفتند: «السلام علیک یا مذلّ المؤمنین» ولی هیچ روی این جمله فکر کرده‌اید؟ شنیده‌اید اما فکر کرده‌اید که چه شد که کار بشر به این شدت رسید و خطر این‌قدر شدید شد؟ آن‌قدر راه و چاه مشتبه شده بود که شیعیان زمان حضرت با اینکه آن‌همه معجزات و کرامات را از حضرت دیده بودند که اگر خودشان به تنهایی می‌خواستند بجنگند و سلطنت و حکومت ظاهری را به دست بیاورند، برایشان مسئله‌ای نبود. شجاعت امیرالمؤمنین که برای عرب معلوم بود، امام حسن هم همین‌طور. در جنگ‌های امیرالمؤمنین؟ع؟ با معاویه و بقیه منافقین امت، دلاوری امام حسن مجتبی و شجاعت حضرت معلوم شده بود. اگر حضرت به تنهایی هم می‌خواستند بجنگند، صرف نظر از امور ولایتی و تصرف ولایتی می‌جنگیدند. وقتی که امام حسن دست به شمشیر می‌بردند خود شجاعت ظاهری آن بزرگوار چنان بود که همه مبهوت می‌شدند، با وجود این در برابر معاویه صلح فرمودند از این جهت امر بر بشر خیلی مشتبه شد، خیلی امر مشکل شد، و چون زمینه‌ای بود برای بروز نفاق‌ها و شقاق‌ها حضرت مخصوصاً این مصالحه را انجام دادند.

البته می‌دانیم این بزرگواران هرکدام به صحیفه خود عمل می‌کردند. در هر زمان آنچه مصلحت خلق اقتضاء می‌کرد، طبق دستور خدا رفتار می‌کردند. در صحیفه امام حسن مجتبی صلوات‌ الله ‌علیه این‌طور بود که باید با معاویه صلح بفرمایند. و این‌قدر امر صلح حضرت وحشت‌انگیز شده بود و این‌قدر پیشرفت معاویه و تسلط او بر مسلمین مایه شبهه شده بود و شبهه‌ناک بود که بسیاری‌ به‌طرف معاویه رفتند. دسته دسته به عنوان جنگ با معاویه می‌رفتند و همه به معاویه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۵ *»

ملحق می‌شدند.([۷])  آنهایی که سنی‌ بودند معلوم. اما بعضی شیعیان در برابر آن بزرگوار می‌آمدند و می‌گفتند: «السلام علیک یا مذلّ المؤمنین» شما ببینید آنها معنای ایمان را می‌فهمیدند، آنها مؤمن را می‌شناختند که به امام وقت، حجت خدا؛ کسی که امر و نهیش امر و نهی خدا است، فعلش و تمامی کارهایش دین خدا است، این‌گونه سلام می‌کردند؟! اگر صلح می‌کند دین خدا است، به رضای خدا و به دستور خدا است و برای مصلحت خلق است، باید تسلیم باشند. پس کاملاً باطن آیه با ظاهر آیه مطابق است.

عرض کردم شب که به نیمه می‌رسد ظلمت خیلی شدید می‌شود. بشر اگر طالب نجات خود باشد و بخواهد خود را از مهالک حفظ کند، در ‌چنین وقت ظلمانی که می‌خواهد حرکت کند باید خیلی مواظب خودش باشد که پایش به سنگی نخورد، سرش به دیواری برخورد نکند، در چاهی نیفتد، به چاله‌ای مبتلا نگردد. ‌چنین موقعیتی، از نظر ظاهر است. آنگاه در باطن هم خدا به امام مجتبی قسم می‌خورد آن موقعی که آن بزرگوار به‌واسطه صلح با معاویه، ادبار فرمود، نور خود را مخفی کرد و جلالت امر خود را مخفی ساخت، آن‌قدر که آن بزرگوار به‌حسب  ظاهر ذلیل شد، و این‌قدر به‌حسب  ظاهر شیعیان و بستگان او ذلیل شدند که چاره‌ای نبود جز صبر و احتساب و ادراک اجر و اینکه خدا راضی است. خیلی امر سخت شده بود.

حضرت می‌آمدند در مجلس می‌نشستند، اشراف مدینه هم در مجلس بودند، مدینه رسول‌الله است! مگر از امیرالمؤمنین، از عظمت‌ها و جلالت‌های امیرالمؤمنین، از سفارش‌های رسول‌الله درباره امیرالمؤمنین یادشان رفته؟! اما همین اشراف مدینه در آن مجلس می‌نشستند، حاکمی که از طرف معاویه در مدینه حاکم و والی بود، خود او یا به دستور او خطیبی بر منبر بالا می‌رفت. کدام منبر؟ منبر رسول‌خدا، در مسجد

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۶ *»

رسول‌الله؟ص؟  و رسماً امیرالمؤمنین را سبّ می‌کرد و امام مجتبی ساکت بودند. این امور بود که در تاریخ، در روایات ذکر شده که دیگر امام حسین صلوات‌ الله ‌علیه طاقت نمی‌آوردند. نقل شده که گاهی برمی‌خاستند خطیب را از منبر پایین می‌کشیدند.([۸]) اما چون امام مجتبی امام ناطق بودند و حضرت سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه به اذن حضرت مجتبی صلوات الله علیه  نطق می‌فرمودند، انتظار می‌کشیدند امام مجتبی؟ع؟ در مجلس نباشند که نوع این کارها را بکنند.

امر امام حسن و امام حسین غیر از سایر ائمه: بود. در زمان‌های ائمه دیگرِ ما هرگاه دو امام بودند یکی صامت بود و یکی ناطق، و آن امامی که صامت بود کاملاً در تبعیت بود. ولی امر این دو بزرگوار از سایر ائمه؟عهم؟ جدا بود. وقتی که حضرت امام مجتبی حاضر بودند و امام حسین می‌خواستند نطقی بفرمایند به اذن امام حسن بود. اما وقتی که به ظاهر امام حسن حاضر نبودند، امام حسین۸هم ناطق بودند همان‌طور که امام حسن ناطق بودند. از این جهت بعضی اوقات حضرت امام حسین؟ع؟ این امور را اظهار می‌کردند. و منافات نداشت با اینکه باید امام حسن ناطق باشند. امر این دو بزرگوار از سایر ائمه: جدا بود. از این جهت گاهی حضرت خشم خود را اظهار می‌کردند، برمی‌خاستند خطیب ملعون را از منبر پایین می‌کشیدند و او را تنبیه می‌کردند. گاهی هم می‌فرموند اگر اجازه می‌داشتم مثلاً تو را می‌کشتم. روی این جهت اجمالاً ترسی از حضرت سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه در چشم‌ها بود؛ اما از امام مجتبی۷ هیچ ترسی نبود. حتی عرض می‌کنم شیعیان حضرت این‌قدر وقیح، این‌قدر جسور شده بودند که می‌آمدند حضور حضرت و این جمله را می‌گفتند، و آن بزرگوار با کمال مهربانی و عطوفت می‌فرمودند: اگر من صلح نکرده بودم معاویه تمام شما را می‌کشت و امر به آخر نمی‌رسید و کاری و نتیجه‌ای گرفته

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۷ *»

نمی‌شد. بی‌وفائی‌ها و خیانت‌هایی که لشکر کردند، نگذاردند امر پیش برود. حضرت آنها را با عطوفت و مهربانی دلداری می‌دادند که اگر احساس ذلّت می‌کنید، احساس ناراحتی می‌کنید اما بدانید که امر بنا بوده همین‌طور باشد، غیر از این نبوده است، خیلی با صبر.

در فرمایش‌های بزرگان هم ذکر شده که صبر امام حسن؟ع؟ از حادثه کربلاء کمتر نبوده و شدت مصیبت امام حسن از مصیبت امام حسین صلوات‌ الله ‌علیه در کربلاء کمتر نبوده([۹]) بلکه آنجا همه‌اش شجاعت، همه‌اش اظهار قدرت و به‌حسب ظاهر جنگیدن و کشتن بود، اگرچه در آن کشته‌شدن و اسیرشدن هم بود، اما بر اساس مقاتله و جنگیدن بود. به‌هرحال جنگیدند. اما امام‌مجتبی صلوات‌ الله ‌علیه بعد از رحلت پدر بزرگوارشان با نفاق‌ها، با خلاف‌ها، با شقاق‌ها روبه‌رو شدند و صدماتی دیدند تا وقتی که شهید شدند و از دنیا رحلت کردند. دوران امام حسن مجتبی؟ع؟ به‌حسب  تطبیق آیه درست، مثل شب بود آن موقعی که به نهایت ظلمتش برسد که دیگر ماه هم دیده نمی‌شود و نورش هم نمی‌تابد، مگر اینکه گاه‌گاهی ستارگان یک درخشندگی اندک و خیلی ضعیف دارند. خداوند آن موقع را به‌حسب  ظاهر آیه یاد می‌فرماید و به‌حسب  باطن دوران امام حسن مجتبی صلوات‌ الله ‌علیه را بیان می‌نماید.

اما صبح موقعی که طلوع می‌کند، می‌دانید در آن موقع، ظلمت شب تمام عالم را فراگرفته، ولی در گوشه افق نور ضعیفی و خط سفیدی نمایان می‌شود که آن را فجر صادق می‌گویند و محل امید برای اهل ایمان است که انتظار صبح را می‌کشند که چهره‌اش نمودار گردد و از دست ظلمات شب رهایی یابند. البته صبح نور خود را خیلی ضعیف آشکار می‌کند. در اینجا هم باید متوجه این موقع شب شویم که شب به

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۸ *»

نهایت می‌رسد و صبح خیلی ضعیف شروع شده است. در این موقع اهل ایمان به فکر هستند، در مقام انجام وظیفه و اداء وظیفه هستند و متوجه فجر صادقند. آنانی که ظلمات شب آنها را به خواب برده و در غفلت قرار داده، این موقعیت را کم مشاهده می‌کنند. به‌حسب  باطن هم زمان حضرت سیدالشهداء و دوره امامت آن حضرت؟ع؟ که ظلمت خیلی قوی شده بود و به نهایت خود رسیده بود، آن حضرت خیلی ضعیف و خیلی مظلومانه و مقهورانه، نور هدایت را از گوشه افق بشری به بشر نشان داد. اما غفلت‌زدگان کجا متوجه شدند؟! غفلت‌زدگان کجا باخبر شدند و از این نور استقبال کردند؟!

خداوند به‌حسب  باطن این آیات به این سه دوره: دوره امیرالمؤمنین، دوره امام مجتبی و دوره سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیهم قسم یاد فرموده، و به‌حسب ظاهر به همین ماه، همین شب و همین صبح موقع طلوع و اول طلوع. برای چه؟ برای بیان اینکه فاطمه یکی از آیات بزرگ خدا است. حال چه مناسبتی است بین این قسم‌ها و بین مقام فاطمه زهراء؟سها؟؟ و چرا و به چه مناسبت این قسم‌ها یاد شده؟

این قسم‌ها یاد شد برای بیان اینکه این بزرگوار بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟  در میان این سه دوره مقام انذار  و نذیربودن را دارد و بشر را از اتباع نفس اماره بالسوء، از اتباع معاصی، از مبتلاشدن به کفر، شقاق، نفاق، جحود و انکار می‌ترساند که همه اینها در این سه زمان خودش را کاملاً نشان داد. فاطمه زهراء با شهادت خودشان و با این دوره‌ای که بعد از پدر بزرگوارش بر آن بزرگوار گذشت، با تحمل مصائب و مصیبت‌هایی که بر آن حضرت و فرزندانش وارد شد، نشان داد که این سه دوره در اسلام چه دوره‌های خطرناکی بود و چقدر این امت از انوار حق غافل شدند! از انوار الهی: از مثل امیرالمؤمنین، امام مجتبی و سیدالشهداء: غافل شدند، چه غفلتی! و چطور در چا‌ه‌های ضلالت خود افتادند و در چاه‌های هلاکت خود هلاک شدند!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۸۹ *»

فاطمه زهراء؟سها؟ نذیر است، انذاردهنده بشر است و خدا او را به نذیربودن و انذاردهنده بودن یاد می‌کند و وصف می‌کند که بدانید او یکی از آیات بزرگ خدا است. متوجه انذار او باشید. در تاریخ اسلام نگاه کنید و ببینید که نفس اماره بالسوء چه کرده؟ ببینید معاصی چه کرده؟ ببینید کفر و طغیانی که از اولی، دومی، سومی و معاویه و یزید سر زد چه کرده ؟! آن‌همه مظالم را تاریخ اسلام ثبت کرده است. و به‌واسطه همان مظالم بود که فاطمه زهراء؟سها؟ این‌همه مصیبت کشید و این همه مصیبت بر او وارد شد. بعد از رسول‌خدا چه شبی ظلمانی شروع شد! و این دوره‌ها که بر فرزندان فاطمه از اول شب تا صبح طول کشید، این ظلمات با آنها و با زهراء چه کرد؟! انذاردهندگی زهراء و ترساننده‌‌بودن او از اتّباع معاصی، کفر، شقاق و نفاق، به‌حسب ظاهر همان‌هایی بود که پشت در می‌فرمود. آن مظهر کفر و طغیان آمده با زهراء روبه‌رو شده، اما یک در فاصله است. زهراء؟سها؟ تمام وجودش نور است، همه مراتب فاطمه زهراء نور است. تمام نور در زهراء، و تمام ظلمت در دومی متجلی گردیده و با هم روبرو شده‌اند.

ما می‌دانیم تعین فاطمی آخرین مراتب تعینات محمدی؟ص؟ است و حقیقت محمدیه؟ص؟ تا این تعین آخری تنزل فرموده است. از آن سو تمام کفرهای اولین و آخرین هم در دومی ظاهر شده. او مظهر تمام عداوت‌ها و تمام شقاوت‌های اولین و آخرین بود. چون شیخ مرحوم­ فرموده‌اند: دومی صورت کفر، شقاق و نفاق، و اولی ماده کفر، شقاق و نفاق است. در میان اصول ضلالت و اصول کفر و شقاوت، اولی مقام ماده و دومی مقام صورت را دارد.([۱۰]) از این جهت تمام مظالم ظالمین اولین و آخرین به‌طور اصالت، بر ‌عهده این دو است، بعد به‌طور فرعیت برای آن ظالمین است. اینک شما می‌توانید اجمالاً یک تصوری داشته باشید که این شب ظلمت چه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۰ *»

شبی بوده؟! چقدر از عداوت و کینه و دشمنیِ با نور محض و نور صرف، پر بوده است؟! فاطمه یک ذره ظلمت در او نیست، فاطمه؟سها؟ یک ذره کدورت در او نیست، نور محض خدا و نور صرف خدا است. هیچ مرتبه‌ای از مراتب او به ذره‌ای کدورت مکدّر نگردیده، به ذره‌ای ظلمت ظلمانی نشده است. اما ببینید کار بشر به کجا کشانیده شد و بشر در چه شرایطی قرار گرفت!

خیلی باید خدا را شکر کنید که در زمانی واقع شده‌اید که به برکت بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه راهتان مشخص، برنامه‌تان مشخص، نور و ظلمت برایتان معلوم، راه و چاه برای شما روشن است. الآن دل‌های شما کاملاً به نور فاطمه زهراء؟سها؟ منوّر است، راهتان مشخص است، در خانه فاطمه زهراء مجتمع شده‌اید، دست به دامن فاطمه زهراء؟سها؟ زده‌اید و به گوشه چادر عصمت و طهارت او متمسک شده‌اید. کفر و شقاق همه اشقیاء برای شما مسلّم و روشن است. خیلی باید خدا را شکر کنید. اما آن زمان چه زمانی بوده که آن ملعون جرأت کند با آن همه جسارت! با آن همه رذالت! در خانه امیرالمؤمنین بیاید، یک نفر نباشد زهراء را کمک کند، یک نفر نباشد امیرالمؤمنین را کمک کند. فرزندان زهراء میان خانه مضطرب، همه گریان، همه نالان، اینها که سن و سالی ندارند. چقدر از سن و سال اینها می‌گذرد؟! مگر امام حسن، امام حسین چند ساله هستند؟! مگر زینب چند ساله است؟! ام‌کلثوم چند سالش است؟! شاید امام حسن هفت ساله بودند، امام حسین شش ساله، زینب کبری پنج ساله و ام‌کلثوم چهارساله بودند؛ حدود همین سن و سال‌ها. آنگاه درِ خانه‌ای که همیشه مورد احترام بوده، این اوضاع برپا شد!

الا لعنة  الله علی القوم الظالمین

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۱ *»

 

 

مجلس  ۲

 

 (شب يکشنبه ‌ ـــ ۴ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۲ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه الساعـــة  افضل التحیـة و الســلام

خداوند را به حق اولیائش می‌خوانیم که در این شب‌ و روزها که متعلق به فاطمه زهراء؟سها؟ است، سلام و صلوات ما را همراه با حزن و تأثر ما از شهادت فاطمه زهراء؟سها؟ به پیشگاه فرزندش بقیةالله صلوات‌ الله و سلامه ‌علیه ابلاغ بفرماید و آن بزرگوار به نظر عنایت جواب ما را مرحمت فرماید! همراه با توفیق‌یافتن در محزون‌شدنِ در این مصیبت در این ایام، که هرگاه رسول‌خدا؟ص؟ از این ایام یاد می‌فرمودند، از حوادث بعد از رحلت خودشان یاد می‌کردند، دوران بعد از رحلت خودشان را ذکر می‌فرمودند و خودشان و‌ دیگران را متذکّر می‌فرمودند، گریه می‌کردند و اشک می‌ریختند به‌طوری که محاسن شریفشان تر می‌شد. بارها از حضرت سؤال می‌کردند: یا رسول‌الله خدا چشم شما را نگریاند، علت گریه شما چیست؟ چرا گریه می‌کنید؟ می‌فرمود: چشمم به فاطمه افتاد، یادم آمد از حوادث و مصائبی که بعد از رحلت من

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۳ *»

برای خاندان من پیش می‌آید. مخصوصاً رسول‌الله از مصیبات اهل‌بیت و مصیبات فاطمه زهراء؟سها؟ که یاد می‌کردند، بیشتر همان حالت تنهایی و بی‌کسی اهل‌بیت را یاد می‌کردند. می‌فرمودند: همین دخترم پشت درِ خانه‌اش استغاثه می‌کند، کمک می‌خواهد و کسی او را کمک نمی‌کند، مرا یاد می‌کند، مرا به کمک می‌طلبد و فریادش به یا ابتاه([۱۱]) بلند است.

امان از مصیبت بی‌کسی اهل‌بیت! امان از مصیبت بی‌یاوری اهل‌بیت! چقدر مظلوم بودند! چقدر تنها بودند! از همان موقع، بی‌کسی، تنهایی و بی‌یاوری اهل‌بیت شروع شد تا اینکه در کربلاء کاملاً نمودار گردید و ‌چنین حادثه‌ بزرگی پیش آمد که در برابر مثل سیدالشهداء و اهل‌بیت مظلوم او اقلاً سی هزار نفر اجتماع کردند و تا چهارصد هزار نفر هم گفته‌اند که مجتمع شدند.([۱۲]) ناله مظلومانه آن بزرگوار بلند بود به هل من ناصر ینصرنی؟ سیدالشهداء چه تعابیری دارد؟! هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول‌الله؟ هل من موحّد یخاف الله فینا؟([۱۳]) اما یک نفر رحم نکند، یک نفر دلش به ترحم نیاید. ای کاش رحم نکرده بودند، دیگر جواب آن بزرگوار را به سنگ‌ها، نیزه‌ها و تیرها نداده بودند، دیگر به سوی اهل‌بیتش نشتافته بودند و خیمه‌هایش را آتش نزده و اهل‌بیتش را اسیر نکرده بودند!

پس فکر کنید در بی‌کسی و تنهایی اهل‌بیت؟عهم؟ بعد از رسول‌خدا؟ص؟ و بروز نفاق و شقاق آن کفار و تنهایی و بی‌یاوری این مظلومین؟عهم؟ که چه مصیبتی بوده!!! و ابتداء این مظلومیت از خانه امیرالمؤمنین شروع شد. در این اوقات بر زهراء؟سها؟ چه گذشته؟! چه اوقاتی بوده؟! چه دورانی بوده؟! در تمام این دوران مصیبت تنهایی و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۴ *»

بی‌کسی این بزرگواران مشهود بود. با آن حالتی که حضرت فاطمه زهراء؟سها؟ داشتند، این مصیبت‌ها بر مصیبت رحلت پدر بزرگوارشان علاوه شد، اگرچه مصیبت مفارقت پدر بر فاطمه زهراء؟سها؟ بسیار سخت بود!

قاعده هم همین است. باید این بزرگوار بیشتر از دیگران در این مصیبت بنالند و در این مصیبت بگریند. مقام فاطمه زهراء چنین اقتضائی داشت. از این جهت می‌بینیم این بزرگوار در رحلت و شهادت رسول‌خدا؟ص؟ بیشتر از امیرالمؤمنین، بیشتر از امام حسن و بیشتر از امام حسین متأثر بودند. گریه‌های این بزرگوار طوری بود که حتی نشد در خانه گریه کند؛ حضرت را از گریه‌کردن در خانه منع کردند. می‌آمدند بقیع، آنجا درخت سدری بود؛ همان‌طور که نوعاً در باغات مدینه درخت سدر زیاد است، در بقیع هم درخت سدری بود که روی زمین سایه‌ای می‌افکند. حضرت می‌آمدند در سایه آن درخت می‌نشستند. شاید سایه را هم که انتخاب می‌کردند برای این بود که امام حسن و امام حسین همراهشان بودند. آنجا می‌نشستند و گریه می‌کردند. شبانه آمدند آن درخت را قطع کردند. پس مقام زهراء؟سها؟ اقتضاء می‌کرد که در شهادت پدر این‌قدر اظهارِ تأثر بفرماید. در این جمله‌ای هم که مشهور است و در اشعاری است که آن بزرگوار در مصیبت خود فرموده‌اند، این مطلب کاملاً بیان شده است.

صُبّت علیّ مصائب لو انها صبّت علی الایام صرن لیالیا([۱۴])

این بزرگوار مبالغه نمی‌فرماید. این مصیبت مصیبتی است که اگر بر روزها وارد می‌شد روزها را شب می‌کرد. معلوم است مصیبت رسول‌الله است و خیلی بزرگ است! فمااعظمَ هذه المصیبة به ما تعلیم داده‌اند که در یادکردن از رحلت و شهادت رسول‌الله، در زیارت آن بزرگوار عرض کنیم فما اعظم هذه المصیبة حیث فقدناک

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۵ *»

یا رسول‌الله یا رسول‌الله! خیلی مصیبت بزرگی است که ما شما را از دست داده‌ایم، و حیث انقطع عنّا الوحی([۱۵]) و از این جهت که از ما وحی انقطاع یافت. دیگر با رحلت و شهادت رسول‌خدا وحی منقطع شد. اما چه کسی این مصیبات را درک می‌کند جز اهل‌بیت؟عهم؟، جز همین معصومین کلی؟ کیست که بتواند عظمت مصیبت رسول‌الله را درک کند؟ مقام فاطمه؟سها؟ اقتضاء می‌کرد که گریه و تأثر ایشان در این مصیبت از امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین: بیشتر باشد و همین‌طور هم بودند.

گریه آن بزرگوار بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ اگرچه در آن مدت اندک و کوتاه بوده اما آن بزرگوار از بکّائین روزگار شمرده شده، از گریه‌کنندگانی که گریه‌شان آرام نداشته است. همان‌طور که آدم از بکّائین شمرده شده، همان‌طور که یعقوب و یوسف شمرده شده‌اند، همین‌طور این بزرگوار گریه‌شان مداوم بوده و بر اساس اموری بوده که آن امور هم مصیبتی مداوم است. حال این امور چطوری است؟ الحمدلله رب العالمین از برکات فرمایش‌های بزرگان+ به بعضی از آنها توجه دارید. از این جهت ما امیدواریم به برکت همین توجهات و تذکراتی که از این بزرگواران در خاطر داریم و در مواقع متذکرشدن مصائب توجه داریم، ان‌شاءالله ما اهل مصیبت به شمار آییم، ما عزادار به حساب آییم و روزگار ما که بر ما می‌گذرد روزگاری باشد که بر عزادار می‌گذرد؛ به‌خصوص در این مدت عزاداری این‌طورها باشیم.

علاوه بر آن غم و مصیبتی که از رحلت و شهادت پدر بزرگوار داشت، بعد از رحلت و شهادت پدر بزرگوارش طولی نکشید که مصائب وارده بر خودش هم بر آن بزرگوار وارد گردید. همین اندازه که کار بیعت با ابی‌بکر در سقیفه تمام شد و به فکر افتادند که از امیرالمؤمنین بیعت بگیرند این حادثه‌ها رخ داد. پس تقریباً چند روزی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۶ *»

بیشتر نگذشت که این فجایع پیش آمد و این آلام بر آن پیکر نازنین وارد شد. داغ محسن را به دل مادرش گذاردند، داغ محسن را به دل پدرش گذاردند، داغ محسن را به دل امام حسن، امام حسین، زینب و ام‌کلثوم گذاردند. این داغ کوچکی نبود! این داغ، خیلی بزرگ بود که خدا درباره آن آیه نازل فرمود و اذا المؤودة‌ سئلت بأیّ ذنب قتلت([۱۶]) آخر گناه محسن چه بود؟ امام صادق؟ع؟ فرمودند: این مصیبت از مصیبت‌هایی است که فاطمه زهراء در دوره رجعت خدمت رسول‌خدا از آن شکایت می‌کند و محسنش را خدیجه و فاطمه بنت‌اسد روی دست می‌گیرند و نزد رسول‌الله می‌آورند. فرمود: روشن مباد چشمی که گریان نشود نزد ذکر این مصیبت. برای خاندان رسالت خیلی مصیبت بزرگ بوده که خود حضرت صادق که اینجا رسیدند گریستند؛ گریه شدیدی. مفضل می‌گوید: من هم گریه کردم گریه شدیدی([۱۷]) یاد این مصیبت برای امام صادق۷ طوری بود که حضرت را بی‌تاب کرد، مفضل هم بی‌تاب شد و گریه کرد. اکنون شما ببینید به امیرالمؤمنین چه گذشته! به فاطمه زهراء چه گذشته! به امام مجتبی، به سیدالشهداء چه گذشته! به زینب و ام‌کلثوم چه گذشته است؟! پس این داغ هم یکی از مصائب بزرگ بود.

خود آلام و صدماتی که بر پیکر مقدسه زهراء وارد شد آنها هم خیلی مصیبت بود. ما یک چیزی می‌شنویم. نوعاً هم به‌حسب  قیاس‌هایی که به آنها مبتلا هستیم تقریباً از درک عظمت این امور دور می‌شویم. اگر مثلاً سقط جنین می‌شنویم، مثل زن‌های معمولی فرض می‌کنیم که سقط جنین می‌کنند که چندان مسئله‌ای نیست. تقریباً این‌طور فکر می‌کنیم که امری طبیعی است، یا مثلاً یک سیلی، یک ضربتی به صورت کسی بخورد که مسئله‌ای نیست. بر فرض خیلی هم شدید باشد و صورت را

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۷ *»

سیاه کند، مسئله‌ای نیست. تقریباً امری طبیعی است. تازیانه‌خوردن و مانند اینها هم اموری طبیعی است. بر فرض که جای تازیانه هم سیاه شود، اینها را به خودمان قیاس می‌کنیم و می‌گوییم مسئله‌ای نیست، اموری طبیعی است. اما نه، این‌طور نباید مقایسه کرد.

باید مقایسه بر اساس آن ابدان شریفه باشد. وقتی که شما گریه می‌کنید بر اینکه دندان رسول‌الله؟ص؟ را شکستند و احترام می‌کنید می‌گویید: دندان رسول‌الله را شهید کردند. اهل معرفت این‌طور تعبیر می‌آورند می‌گویند: دندان رسول‌الله را شهید کردند. دندانْ شکسته شده اما چون به رسول‌الله انتساب دارد می‌گویند شهید شد. حال شما صورت را صورت زهراء بدانید. سقط جنین سقط جنینِ زهراء است، یعنی چه کسی؟ حجت خدا. جای تازیانه که سیاه شده، دست چه کسی است، بازوی چه کسی است؟ بازوی زهراء است، حجت خدا است. حجت خدا استخفاف شده است. این آلام بر بدنی وارد شده که در لطافت، شرافت، درک، شعور، احساس، عظمت و جلالت مثل بدن رسول‌الله؟ص؟ است، هیچ فرق ندارد. بدن اولیاء، بدن معصومین؟عهم؟ این‌طور است. حال آن لطافت در معرض چنین عداوتی واقع شده و قبول چنین عداوتی را کرده، و اثر این عداوت بر آن چهره، بر آن پهلو، بر آن رحم طاهره و بر آن بازو واقع شده است. ‌چنین مصائبی است! حال آلام این مصائب چطوری است و چقدر باید آن بزرگوار درد و الم را قبول کند؟ خدا می‌داند. خدا می‌داند چه دردی بوده و چه المی بوده است!

با این حالات عرض کردم بی‌کسی این بزرگواران مصیبتی است که یاد آن، رسول‌الله را در زمان حیاتشان بی‌تاب می‌کرد. از همین بی‌کسی بود که در این دوره اندک بعد از آن همه ابتلاءات و مصائب و صدمات، امیرالمؤمنین شب که می‌شد فاطمه را بر مرکبی سوار می‌فرمودند، دست امام حسن و امام حسین را می‌گرفتند و از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۸ *»

منزل بیرون می‌آمدند. درِ خانه رؤسای انصار و رؤسای مهاجرین در می‌زدند، پشت در می‌آمدند. چه می‌گویی یا علی؟ می‌فرمود: این دختر پیغمبر شما است، حقش را غصب کرده‌اند، حقش را به او نمی‌دهند. ببینید حضرت نمی‌فرمود امامت را، خلافت را، حکومت را، حق مرا غصب کرده‌اند. می‌فرمود: حق دنیوی ظاهری ــ که اسمش فدک بود ـــ  را از فاطمه گرفته‌اند، این هم که چیزی نیست، شما می‌توانید آن را بگیرید و از این غصب مانع شوید. وعده می‌دادند که ما به زهراء کمک می‌کنیم. اما فردا فراموش می‌کردند و به وعده‌ای که داده‌ بودند اعتنائی نداشتند. نه یک شب، نه دو شب، حضرت درِ خانه تمام رؤسای قبایل را می‌زدند؛ خیلی هم بودند، دسته دسته و قبیله قبیله بودند. حضرت آن بزرگواران را با همین ترتیب در خانه‌ها می‌بردند و آنها هم وعده می‌دادند ولی بعد وفاء نمی‌کردند.([۱۸])

مصیبت تنهایی، بی‌کسی و بی‌یاوری خاندان رسالت سلام‌ الله ‌علیهم اجمعین برای شیعه خیلی مصیبت است، همان‌طور که برای خود اهل‌بیت مصیبت بوده است. از این جهت ان‌شاءالله در این توفیقاتی که در نصرت اهل‌بیت؟عهم؟ دارید به هر شکلی و به هر طوری هست، همین‌قدر که احساس می‌کنید که بحمدالله به نصرت‌ خاندان رسالت موفق هستید خدا را شاکر باشید؛ هرچند به همین اقامه عزاء باشد. کار دیگری که از ما برنمی‌آید. به همین اقامه مجالس عزا، اقامه مجالس ذکر فضائل، و ان‌شاءالله کسب و تحصیل فرمایشاتشان و عمل به فرمایشاتشان، احیاء سنّتشان، توجه به قبور شریفه‌شان، همچنین احیاء آثارشان به هرطور هست، اینها نصرت اهل‌بیت؟عهم؟ است. به هر مقدار و به هرطور که توفیق دارید، بدانید همان‌طور که اهل‌بیت رسول‌الله؟ص؟ از بی‌یاوری، بی‌نصرتی و بی‌ناصری محزون بودند، به این نصرت‌های شما خوشحال و مسرورند. ان‌شاءالله آثار سرورشان و آثار خرسندیشان را هم در زندگی دنیوی از برکات‌ و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۱۹۹ *»

رحمت‌ها خواهید دید و هم در زندگی اخروی از نعمت‌ها و شفاعت‌ها خواهید دید. پس خدا را بر این نصرت‌ها شاکر باشید. خدایا! توفیق نصرت‌ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و احیاء آثار ایشان را از ما نگیر. اینها را ذخیره قبر و قیامت ما قرار بده، و منشأ برکات برای دنیای ما باشد و بلاها را از همه اهل ایمان دفع نماید.

در این آیاتی که خداوند در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ نازل فرموده است، بعد از این سوگند‌ها که یاد فرموده آن بزرگوار را معرفی می‌کند به اینکه فاطمه یکی از آیات بزرگ خدا و نذیر و انذار‌دهنده بشر است. عرض شد مقام انذار از مقامات حجت‌های خدا است. حجت‌های خدا دو مقام دارند. یکی مقام بشیربودن، یکی مقام نذیربودن. هم مبشّر و هم منذرند. بشارت‌دهنده و ترساننده هستند. از کجا این دو خصلت و این دو صفت برای حجج پیدا شده است؟ از چه زمان، از چه دوره، از چه‌وقت؟ و برای چه کسانی و تا کی هست؟ از وقتی‌که در خلق دو جهت پیدا شده و برای خلق دو جهت وجود داشته، مقام بشیربودن و نذیربودن هم برای حجت‌های خدا شروع شده است.

دو جهتی که برای خلق است: یکی جهت ربی خلق است، یکی جهت خلقی خلق. جهت ربی خلق آثاری و مقتضیاتی دارد که تمام آن آثار و مقتضیاتش نور، رحمت و خیر است. جهت ربی جهتی است که انسان‌ یا هر مخلوقی به پروردگارش منسوب می‌شود و آن جهت نور، رحمت و برکت است. اما جهت نفسی و جهت خلقی هر مخلوقی ظلمت است، طغیان است، اِنّیت و اَنانیّت است و تمام آثار و مقتضیاتش شرور، فتنه و فساد است. خداوند آثار و مقتضیات جهت ربی را در همه عوالم، بهشت و دار رضای خود نامیده و آثار و مقتضیات جهت خلقی را جهنم و دار غضب خود نامیده است.

و چون هر خلقی از این دو جهت ممزوج و مخلوط است، از وقتی‌که بین این دو جهت مزج فراهم شده و خلق با این دو جهت مخلوق شده‌، شیئیت یافته‌ و تحقق

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۰ *»

پیدا کرده‌اند، خداوند حجت‌های خود را بشیر و نذیر قرار داده است. به ما فرموده‌اند سابق‌ترین عالمی که این دو جهت پیدا شده، عالم ذر بوده و فرموده‌اند که تا قیامت ادامه دارد. در قیامت هم که تمام می‌شود به این معنا است که هرکسی به آنچه انتخاب کرده و اختیار نموده، به آن سرنوشت یا به آن آخر نوشت می‌رسد. ابتدائش را عالم ذر گفته‌اند. وقتی‌که خداوند در عالم ذر تکلیف را بر خلق عرضه کرد آنجا این دو جهت در خلق بود: هم جهت ربی و هم جهت خلقی و نفسی. از این جهت حجت‌های خدا هم از آنجا بودند و شروع کردند به بشارت‌‌دادن به آثار و مقتضیات جهت ربی. به هر لسانی و به اهل هر عالمی از عالم ذر تا به دنیا و از دنیا تا به آخرت فهمانیده‌اند و فرموده‌اند که آن آثار و مقتضیات جهت ربی بهشت است، دار رضای خدا است، رحمت و نور است. اگر به مقتضای جهت ربی رفتار کنید و‌ آن آثار در شما پیدا شود، جای شما بهشت است. چه در دنیا، چه در برزخ، چه در آخرت شما اهل بهشت خواهید بود. به نعمت‌ها و رحمت‌های الهی بشارت داده‌اند، به فضل و کرم خدا بشارت داده‌اند. این کار را بشارت گفته‌اند و به‌واسطه این کار حجت‌های خدا مبشّرین، بشارت‌دهندگان و مژده‌‌دهندگان شده‌اند.

از همان موقع حجت‌های خدا خلق را از مقتضیات و آثار جهت نفسی نیز ترسانیده‌اند، از آثار و مقتضیات جهت انیت ترسانیده‌اند و گفته‌اند آثار و مقتضیات این جهت سجین است، جهنم است، عذاب خدا و خشم خدا است. بترسید! بپرهیزید! اسم این ترسانیدن را انذار گذارده‌اند و حجت‌های خدا به‌واسطه این ترسانیدن اسمشان منذرین شده است. نُذُر جمع نذیر و منذرین جمع منذر است؛ یعنی ترساننده و ترسانندگان. ایشان خلق را از متابعت‌کردن جهت نفسی  و از توجه به‌ جهت نفسی و تقویت آن جهت در خلق می‌ترسانند. این جهت نفسی، همان نفس اماره بالسوء و همان ماهیت و  انیت است. این‌ تعابیر در السنه انبیاء و السنه حکماء

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۱ *»

الهی رسیده و فرموده‌اند که این جهت، جهت انیت و ماهیت، جهت نفسی و جهت خلقی و خودی است. از خودی، و از مقتضیات و آثار خودی باید پرهیز کرد که آثار و مقتضیاتش همه خشم خدا و غضب خدا است. از خانه‌ای که از آثار و مقتضیات جهت خودی فراهم شده ـــ  که اسم همه آنها عذاب خدا، جهنم و سجین است ـــ  خلق را از آن ترسانیده‌اند.

آنگاه می‌بینیم خداوند در این آیه فاطمه زهراء؟سها؟ را معرفی می‌کند به اینکه این بزرگوار یکی از آیات بزرگ خدا است و نذیر برای بشر است؛ انذار‌دهنده و ترساننده است. بشر را از مقتضیات نفس اماره بالسوء، از مقتضیات جهت نفسی ترسانیده است. اجمالاً در سال‌های قبل عرض کرده‌ام که تمام مصائب فاطمه زهراء؟سها؟ را در همین نذیراً للبشر می‌شود ملاحظه کرد. خدا این بزرگوار را به این عنوان ذکر می‌کند و نمی‌فرماید: «بشیراً و نذیراً» مثل آنکه سایر انبیاء را که معرفی می‌کند درباره آنها می‌فرماید مبشرین و منذرین. کار آنها هم بشارت‌دادن است هم انذاردادن، هم به بهشت خدا و رحمت‌ها مژده دادند و هم از عذاب خدا و نقمت‌ها ترسانیدند. اما درباره این بزرگوار نمی‌فرماید «بشیراً و نذیراً» فقط می‌فرماید: نذیر و ترساننده. با اینکه نمی‌شود فاطمه بشیر نباشد.

آیا می‌شود فاطمه بشیر نباشد! مژده‌دهنده به نعمت‌های خدا نباشد! او صاحب شفاعت است. آن بزرگوار با دادن حسین، با دادن حسن، با دادن محسن، با متحمل‌شدن این مصائب، خودش صاحب شفاعت است. چه‌بسیار که در آخرت به برکت شفاعت فاطمه زهراء؟سها؟ نجات می‌یابند! اصلاً وضع فاطمه زهراء در آخرت طوری است که گویا خداوند شفاعت همه شافعین را به فاطمه واگذار می‌کند که فاطمه شفاعت کند.([۱۹]) حال منافات ندارد شفاعت به‌واسطه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۲ *»

سیدالشهداء و مصیبت سیدالشهداء باشد. مگر حسین پسر فاطمه نیست؟ پاره تن فاطمه نبوده؟ پس تمام اهل نجات به برکت بشارت‌های فاطمه زهراء بشارت یافته‌اند و چشمشان در آخرت روشن می‌شود به عنایاتی که خدا به برکت آن حضرت می‌فرماید. در همین دنیا هم هرکس دستش به چادر عصمت و چادر عظمت و جلالت فاطمه رسیده مسلماً نجات می‌یابد، هدایت می‌شود و نورانی می‌‌گردد. پس فاطمه هم بشارت می‌دهد.

اما چرا خدا فقط نذیربودن آن بزرگوار را ذکر می‌کند؟ گویا خدا می‌خواهد فقط روضه‌خوانی کند و بفرماید وضع فاطمه زهراء؟سها؟ این حجت خدا، این آیه کبرای الهی طوری بود که می‌بایست آثار و مقتضیات جهت نفسی را نشان بدهد و محلی شود برای ظاهرشدن آثار و مقتضیات جهت نفسی. زهراء در همین دوران کوتاه که بنا است مقام حجیّت او ظاهر گردد، نشان داد که اگر بشر می‌خواهد بداند و بفهمد که جهت نفسی چقدر ظلمانی است، جهت نفسی چقدر شقاوت دارد، جهت نفسی، خودی و انیت چقدر از خدا دور است و چه آثار و مقتضیاتی دارد، چه نتایجی بر این جهت مترتب است، زندگانی مرا پس از پدرم ببیند. زهراء این امر را می‌خواهد نمایان سازد و به تاریخ، به بشر نشان بدهد و به‌طوری کلی به جمیع خلق نشان بدهد که وضع جهت خودی این است. اگر می‌خواهید رخساره کریه و ظلمانی جهت خودی را ببینید و مشاهده کنید، تاریخ زهراء را در این مدت کوتاه مطالعه کنید، زندگی زهراء را پس از رحلت پیامبر مطالعه کنید. در زندگی زهراء فکر و تدبر کنید که چطور جهت نفسی و خودی دشمنان او نمایان شد و چطور آثار جهت نفسی و خودی آنان نشان داده شد. انیت و انانیت چه می‌کند و کار بشر را به کجا می‌کشاند! و این بشر به‌واسطه متابعت‌کردن از جهت خودی، اِنیّت و اَنانیّت خود، چه غضب و سخطی برای خود فراهم می‌کند، کار را به کجا می‌کشاند!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۳ *»

زهراء؟سها؟ این مطلب را نشان داد. به چطور؟ به اینکه خودش یکپارچه نور و ظاهرکننده جهت ربی شد؛ خلقتش نور، جمیع مراتبش نور. به‌حسب  ظاهر هم وضعی دارد که میان حجت‌های الهی این وضع و موقعیت از همه آنها در تحریک عواطف بشری، در تهییج رحمت و شفقت انسانی و در احیاء دفائن و ذخائر عقلی، از همه آنها قوی‌تر است. اولاً عنوان عنوان زن‌بودن است. فاطمه زن است. بعد دختر پیغمبربودن، بعد در سنین حدود هجده سالگی بودن. از نظر موقعیت مورد توجه رسول‌خدا، مورد توجه خدا. احترام فاطمه نزد خدا و نزد رسول‌خدا؟ص؟ برای همه مسلّمی شده بود.

چه احترامی! باید درِ خانه فاطمه زهراء به مسجد بسته نشود. فاطمه زهراء مسلّم است که از نواقص زن‌ها منزه است. زنی مطهّره، زنی منزّهه است. از همه جهات مورد تکریم و تعظیم خدا است. آیه تطهیر در باره این خانواده نازل شده و فاطمه جزء کسانی است که در زیر کساء بوده و در وصفش این آیه شریفه نازل شده است. انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیراً ([۲۰]) تطهیر خدا شامل حال فاطمه هم بود. از تمام دنائت‌ها پاکیزه، منزه و مقدس است. از همه جهت: چه نسب، چه حسب، شرافت ظاهری و باطنی در فاطمه زهراء؟سها؟ مجتمع است و مقام و منزلتش معلوم است.

آنگاه بدون هیچ‌ گناه، با کمال مظلومیت، در معرض دشمنی دومی قرار بگیرد! شیخ مرحوم­ برای ما شرح فرموده‌اند که تمام کفر، تمام جهل، تمام جهت نفسی در این دو ملعون ظاهر شد. اولی جنبه ماده آن را دارا است و دومی جهت صورت آن را. از این جهت فاطمه نذیر شد به این‌طور که خود را در معرض عداوت دومی قرار داد. می‌دانید که تمام آثار از صورت بروز می‌کند، آثار ماده از صورت بروز می‌کند. تمام

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۴ *»

ریشه کفر و شقاوت هم در صورت ظاهر می‌شود. و چون امر فاطمه زهراء مثل امر پدرش، امر شوهرش و امر فرزندان معصومش کلی است مصیبتش هم کلی است؛ به این معنا که اتفاقی نبوده، تدبیر است و برای بیان امری است از جمله همین‌که ای خلق! ببینید جهت نفسی چه می‌کند؟! جهت انیت چه می‌کند؟! این‌قدر شقاوت؟! این‌قدر دوری از خدا؟! این‌قدر ظلمت؟! تمام اینها در همین دو سه مصیبت خلاصه شده و بر زهراء وارد شده است. در همین دو سه مصیبت: استخفاف به او، خانه او، اهل خانه او، سقط محسن او، سیلی‌خوردن و تازیانه‌خوردن او. بیش از این چند مصیبت نیست. اما این چند مصیبت بیان‌کننده تمام مصائبی است که از اهل کفر، شقاق و نفاق بر اهل ایمان از اولین و آخرین وارد شده است. چون این شقاوت‌ها به دست چه کسی وارد شد؟ به دست دومی. بر چه کسی وارد شده؟ بر زهرا، دختر  پیامبر۹٫

پس به همین قبول مصائب زهراء نذیر است و بشر را ترسانیده که ای بشر! اگر تو به‌ جهت نفسی و جهت انیت توجه کنی و به آن رو آوری، بدان به همان اولی و دومی ملحق می‌شوی و آنها کسانیند که با من چنین رفتار کردند، این مصیبت‌ها را آنها بر من وارد ساختند. و این‌قدر مصیبت شدید بوده که خود آن ملعون هم از شدت این مصیبت چنان نگران و وحشت‌زده بوده که خدا می‌داند. از جمله خود دومی می‌گوید: بعد از فشردن در بر او وقتی که صدای زهراء بلند شد، ناله‌ای که از دل او کنده شد؛ مثل این بود که زمین را بر سر من کوبیدند؛ این‌قدر بر من گران آمد. چه ناله‌ای بوده و چه مصیبتی بوده؟! خدا می‌داند. اما آیا متنبه شد، متذکر شد؟ نه. عداوتش شدید‌تر شد، هیجان عداوتش بیشتر شد. اکنون که فرصت فراهم شده، فرصت دست داده چرا نباید از زهراء دختر پیغمبر خدا انتقام کشیده بشود؟ خود ملعونش می‌گوید: وارد خانه شدم و دو سیلی محکم به صورت زهراء کوبیدم. در چه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۵ *»

حال این دو سیلی را زد؟ خودش می‌گوید: همان موقعی که ناله‌های زهراء را می‌شنیدم دانستم که جنین خودش را سقط می‌کند، با وجود آن ناله‌ها، چنان سیلی به دو طرف صورتش زدم که گوشواره‌ زهراء از گوشش به روی زمین افتاد.([۲۱]

الا لعنة‌ الله علی القوم الظالمین

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۶ *»

 

 

مجلس  ۳

 

 (شب دوشنبه ‌ ـــ  ۵ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۷ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

از جمله ذراری زهراء؟سها؟ زینب کبری؟سها؟ است که طبق نقلی شب ولادت آن بزرگوار در مثل امشب بوده و چشم امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام مجتبی و سیدالشهداء، و اعظم از ایشان چشم رسول‌خدا؟ص؟ به این ولادت و به این مولوده طیبه روشن گردید. آری! برای پدر چشم‌روشنی بوده، برای مادر چشم‌روشنی بوده. چون می‌دانند که حامل چه غم بزرگی خواهد بود، بار چه مصیبت بزرگی را به دل خواهد کشید و برای چه روزی ولادت یافته و ذخیره چه روزی است. همان‌ روزی که خود‌شان درباره آن روز فرموده‌اند لا یوم کیومک یااباعبدالله چطور چشم رسول‌الله روشن نباشد! چطور چشم امیرالمؤمنین روشن نباشد! چشم فاطمه زهراء روشن نباشد! چشم امام مجتبی و چشم سیدالشهداء روشن نباشد!

این ذریه طیبه، این مولوده مکرمه یکی از ذریه‌هایی است که بعد از امام حسن و امام حسین و سایر ائمه؟عهم؟ گذشته، در میان تمام ذریه‌های انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۸ *»

همه برتر و اشرف است. از صلب مطهر امیرالمؤمنین و رحم طاهره فاطمه است. خدا می‌داند عظمت زینب را! از تمام ذراری انبیاء و ذراری اوصیاء ـــ  که در میان آنها رسول‌الله، امیرالمؤمنین و سایر ائمه معصومین؟عهم؟ هستند ـــ  این بزرگوار از تمام ذراری همه انبیاء و اوصیاء گذشته اشرف و اعظم است. فرمایش مرحوم آقای شریف طباطبائی­ است که می‌فرماید بعد از فاطمه زهراء دیگر زنی در عالم به جلالت و عظمت زینب کبری؟سها؟ نیامده است.([۲۲]) می‌فرماید این مخدره از دو معصوم کلی مثل امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء؟سها؟ به وجود آمده است.([۲۳]) آری! باید هم چنین باشد چون ذخیره عاشوراء بوده است.

و می‌دانیم که درست است که بعد از سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه همه امور اسارت به‌حسب  واقع مطلب، زیر نظر مبارک حضرت سجاد صلوات‌الله‌علیه امام به حق و امام ناطق اداره می‌شد، اما برای مصلحت و حفاظت وجود مبارک امام سجاد در تمام دورانی که حضرت زینب بعد از حادثه عاشوراء زنده بودند، این بزرگوار بین حضرت سجاد و همه شیعیان مقام وساطت را داشتند به‌طوری که حتی حضرت سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه به آن بزرگوار وصایت فرمود، به او وصیت کرد و به‌حسب  ظاهر، امور امامت و ولایت و اسرار امامت و ولایت و آنچه را که باید به دست حضرت سجاد برسد، به زینب کبری سپرد. وصیت به آن بزرگوار شد و ایشان بعد از شهادت برادر بزرگوارش تا از دنیا رحلت فرمود مقام وساطت را پیدا کرد.([۲۴]) نقیبه کلیه و واسطه فیوضات بودن چه منزلتی، چه منقبتی و چه ذخیره بزرگی است! آیا نباید مثل امشب و فردا چشم مطهر فاطمه زهراء به این مولود مبارک روشن باشد؟!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۰۹ *»

اما مثل این ایام هم که ایام رحلت و شهادت فاطمه زهراء است، شاید چهار سال و اندکی از ولادت زینب گذشته است. فاطمه زهراء در این ایام نقاهت و در این ایام نزدیک به رحلتش که به سالگرد ولادت دخترش زینب کبری؟سها؟ برخورد می‌کند، چگونه است؟ شما عزیزان، شما عزاداران و دوستان زینب کبری امشب به یاد مصائب وارده بر او، چه غم بزرگی را احساس می‌کنید؟ با اینکه باید مسرور باشید چراکه خدا به علی دختری مثل زینب داده است. خدا به فاطمه دختری مثل زینب داده است که از تمام جهات در مقام و مرتبه خودش زهراء بود، در مقام و مرتبه خودش آیه تام و کاملی از وجود مبارک فاطمه زهراء؟سها؟ بود. ‌خدا به امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء چنین دختری داده. اما چرا شما گریه می‌کنید؟ چرا دل‌های شما پر از غم است؟ با اینکه قاعدتاً در امر ولادت باید مسرور باشید. زیرا مصیبت‌های وارده بر زینب، بسیار سنگین و بسیار شدید است!

این بزرگوار به برادرش سیدالشهداء صلوات‌الله و سلامه‌علیه بسیار شباهت دارد. حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً ([۲۵]) از موقعی که حمل حسین؟ع؟ واقع شد، فاطمه زهراء؟سها؟ عزادار شد و عزاداری زهراء شروع شد. وقتی هم که ولادت یافت همین‌طور عزاداری زهراء شروع شد و تا زنده بود عزادار حسینش بود و برای حسینش گریان بود. زینب کبری؟سها؟ هم همین‌طور بود. این مخدره هم همین‌ که قنداقه مطهره‌اش، قنداقه منوّره‌اش به دست رسول‌خدا؟ص؟ داده شد، حضرت گریه کردند و فرمودند: هرکس بر زینب گریه کند مثل آن است که بر حسن و حسین گریه کرده است.([۲۶]) چرا؟ به‌جهت اینکه زینب در حادثه عاشوراء همراه، هم‌فکر و هم‌راز حسین است. زینب

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۰ *»

حامل غم حسین است. زینب حادثه عاشوراء را به تمام جوانب و جهاتش به دل مطهرش قبول کرد و آن بار مصیبت و بار الم را به دوش کشید. قربان آن دل، جان‌های ما فدای آن دل که چه دلی بوده است! خدا می‌داند عظمت و وسعت دل زینب کبری؟سها؟ را!

اگر عصمت نبود مگر می‌توانست ‌چنین مصیبت بزرگی را تحمل کند! و در یک آن و یک لحظه سخنی خلاف رضای خدا نگوید و قدمی بر خلاف رضای خدا برندارد. سبحان‌الله بر این قلب مطهر که آیه صبر خدا بود! با آن قدرتی که در تصرف ولایتی داشت؛ نقیبه کلیه، آن همه مصیبت‌ها و بلاها را تحمل کند که بر چه کسی وارد آید؟ برحجت‌های خدا، بر حجت‌زاده‌های خدا. آن مصیبت‌ها، آن استخفاف‌ها، آن مصائب را بر آنها تحمل کند، اما چطور تحملی؟ به شکل صبر که هیچ‌گونه جزع یعنی خلاف رضای خدا از آن مخدّره سرنزند.

اگر جایی هم جزع کرده، گریه کرده، نالیده و فریاد کرده، برای این بوده که می‌خواسته بار این غم را بکشد و به سایرین برساند، و آن جزع محبوب خدا بوده، نه در بی‌رضایتی و عدم تسلیم در برابر تقدیر الهی باشد؛ بلکه همان جزعش خواست خدا و مرضیّ خدا بوده؛ مثل جزع رسو‌ل‌الله، جزع امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء در این مصیبت. مگر درباره رسول‌الله ندارد که آن بزرگوار گاهی که حسین را می‌دید و از حادثه کربلاء یاد می‌فرمود و آن مصیبت را متذکر می‌شد، آن‌قدر از شدت گریه بی‌تاب می‌شد که نمی‌توانست بنشیند. رسول‌الله با آن عظمت و جلالت از جا برمی‌خاست راه می‌رفت. رسول‌خدا خاتم‌الانبیاء است، قدرتش قدرةالله است اما وقتی‌که از شدت این مصیبت یاد می‌کرد بی‌تاب می‌شد؛ هنوز حسینش سالم بود و در برابرش بود، حسینش عزیز بود، مکرّم بود، روی دامنش، یا روی سینه‌اش، یا روی شانه‌اش بود و در آغوشش بود. اما همین‌که رسول‌الله از مصائب آن حضرت یاد می‌کرد‌ بی‌تاب می‌شد از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۱ *»

جا برمی‌خاست راه می‌رفت. اما زینب همان مصیبت را به چشم می‌دید. همین‌که رسول‌الله،‌ امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء مصائب کربلاء را یاد می‌فرمودند: بی‌تاب و بی‌طاقت می‌شدند، گریان می‌شدند به چه شدتی! تا اینکه باید جبرئیل بیاید و به رسول‌خدا؟ص؟، به امیرالمؤمنین و سایرین تسلیت بگوید و آرامشی بدهد.

مصیبتی بوده که حتی مثل جبرئیل بی‌تاب شده بود. جبرئیل خیلی قدرت دارد، خیلی سعه وجودی دارد. با آن سعه وجودی و با آن قدرتی که برای جبرئیل است چه عذاب‌هایی را بر اقوام و گروه‌ها نازل کرده؟ چه قدرتی خدا به دست جبرئیل اظهار کرده؟! جبرئیلِ آن‌طوری این مصیبت را نتوانست تحمل کند. شدت نگرانی جبرئیل ‌طوری شد که برای مردم در روز عاشوراء ظاهر و نمودار گردید. دیدند شخصی بسیار بی‌تاب است. گاهی می‌نشیند، گاهی برمی‌خیزد، از این طرف به آن طرف می‌دود، وحشت‌زده و مضطرب است. گاهی خاک از زمین برمی‌دارد بر سر می‌ریزد،‌ گاهی دست‌هایش را به سوی آسمان بلند می‌کند فریاد و خروش از دل برمی‌آورد. حرکاتی اظهار می‌کرد که نشان همان بی‌تابی باطنی و معنوی جبرئیل بود که در این صورت ظاهری برای مردم ظاهر شده بود که می‌دیدند. به او گفتند: تو را چه شده، مگر دیوانه شده‌ای؟ گفت: دیوانه نشده‌ام، می‌بینم جدش رسول‌الله ایستاده و به حسین نگاه می‌کند و دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرده، من می‌ترسم که اگر نفرین بفرماید من و شما و همه اهل عالم هلاک خواهند شد. بعدها از امام؟ع؟ سؤال کردند: آقا آن شخصی را که مردم در روز عاشوراء دیدند و اضطراب او را مشاهده کردند چه کسی بود؟ فرمودند: او جبرئیل بود.([۲۷])

جبرئیل با آن سعه وجودی و با آن قدرت، آن مصائب و آن حادثه کبری را نمی‌توانست تحمل کند، اما زینب؟سها؟ بار غم تمام آن مصائب را به دل شریفش

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۲ *»

کشید، بار آن مصیبت را بر دل مطهرش کشید و در رسانیدن آن بار غم به جمیع اهل ایمان وساطت کرد. از جمله ما هستیم که ان‌شاءالله زینب کبری برای ما وساطت کرده است. اگر آن دل نسوخته بود کجا دل‌های شما می‌سوخت؟! اگر آن دل متأثر و محزون نشده بود کجا دل‌های قسی، دل‌های کدر و دل‌های دور ما در این مصیبت محزون و متأثر می‌گردید؟!

خدا چنین ذخیره‌ای را ‌مانند امشب به امیرالمؤمنین داد، ‌چنین ذخیره‌ای را به فاطمه زهراء داد. آیا نباید چشمشان روشن باشد؟! اما چه روشنی چشمی که همراه با اشک، همراه با غم و اندوه است. چشم روشن است اما چرا روشن است؟ اشک دارد. چرا اشک دارد؟ از جهت اینکه زینب هم عصمةالله بود، این مخدره معظّمه مکرّمه در نزد خدا جلیله بود، در نزد اولیاء خدا مکرمه بود، به او نباید توهین بشود، به او نباید جسارت بشود. اما آنها می‌دیدند جسارت‌ها و اهانت‌هایی را که در واقعه کربلاء بنا است بر این بزرگوار وارد ‌شود، آنگاه اشک‌ها برای این همه مصائب و این همه توهین‌ها بوده است. اما چشمشان روشن بود. به‌جهت اینکه همه آنها حادثه کربلاء را برای نجات گناهکاران، روسیاهان و اهل عصیان و نقصان از شیعیان امیرالمؤمنین و دوستان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ قبول کرده بودند، و همه راضی شده بودند که این حوادث پیش بیاید برای نجات اهل نقصان از دوستان ایشان، و چون چنین بود و این بزرگوار هم یکی از ذخایر برای آن روز بود، از این جهت چشمشان روشن بود.

همان‌طور که وقتی جبرئیل گفت: نتیجه امر شهادت شفاعت است، چشمشان روشن شد و همه‌شان گفتند: راضی شدیم.([۲۸]) حال که بنا است این امر مایه نجات گناهکاران و عاصیانِ از دوستان ما باشد که اهل ولایتند اما به‌حسب  رتبه گرفتار معاصی و طغیان و عصیانند، نقصان سراپای آنها را فرا گرفته، آنها خودشان نمی‌توانند

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۳ *»

به خدا نزدیک شوند و به درگاه خدا تقرب جویند و خودشان را نجات دهند، حال که این امر وسیله نجات آنان است ما راضی شدیم. روی این جهت هر موقع که متذکر امر شهادت می‌شدند و گریان و نالان می‌گردیدند، این امر را که یاد می‌کردند آرام می‌گرفتند و تسلی خاطرشان می‌شد.

پس یکی از ذخایر عاشوراء که به‌مانند امشب و فردا در خانواده رسول‌خدا به‌وسیله امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء فراهم شد و پا به عالم دنیا گذارد، زینب کبری؟سها؟ است. از این ذخیره چشمشان روشن است. چقدر ما باید خجالت‌زده باشیم که چشم آنها روشن باشد برای نجات ما که می‌خواهند چنین دختری را پرورش بدهند برای متحمل‌شدن این همه مصائب و این همه بلاها؛ چه بلاهایی!

امیدواریم خداوند امشب سلام و صلوات ما را از این مجتمع ایمانی، زیر قبه حسینی، کنار قبر علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌الله‌علیه، بعد از اداء فرایض به جماعت و استماع مصائب و دیده‌های گریان و دل‌های بریان در مصائب اهل‌البیت؟عهم؟ به پیشگاه زینب کبری؟سها؟ ابلاغ بفرماید. چون سلام و صلوات در چنین شرایطی خواه‌نخواه رنگ و روی دیگری دارد. سلام، صلوات و درود‌هایی که انسان در شرایط مختلف هدیه می‌کند و ابلاغ می‌گردد، خیلی فرق می‌کند. تمام طاعات وقتی‌که با این شرایط قبول بشود، رنگ و روی دیگری دارد.

شما ببینید زمین مطهر مشهد چه شرافتی، چه طهارتی دارد! خدا برای این زمین چه قداستی قرار داده! کنار این قبر مطهر، اینجا حرم آل‌محمد؟عهم؟ است. قسم یاد فرموده‌اند که: قطعه‌ای از بهشت است.([۲۹]) حال در میان بهشت و سرزمین بهشت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۴ *»

نشسته باشیم، خواه‌نخواه طاعت در بهشت قبول نباشد در کجا قبول است؟ مکان طاعتمان، مشهد مقدس در کنار این قبر مطهر است.

خصوصیت دیگر اینکه ما الآن در خانه زید و عمرو نیستیم، در خانه امام حسین هستیم، مکانی است منسوب به امام حسین۷، آن هم به عنایت، به لطف و مرحمت چه کسانی؟ مشایخ عظام+ که نظر عنایت و رحمتشان شامل ما شده. در خانه امام حسین و زیر قبه حسینی صلوات‌ الله ‌علیه این توفیق را پیدا کرده‌ایم، که شیخ مرحوم­ فرمودند: هرجا دلی بشکند و متذکر امر سیدالشهداء شود، همان‌جا قبه حسین است و خدا وعده فرموده دعاء را زیر قبه حسین مستجاب بفرماید، همان‌جا خدا دعا را مستجاب می‌کند.([۳۰]) این هم وعده‌ این بزرگواران است.

بحمدالله فرمایش‌های ایشان برای ما مثل فرمایش‌های ائمه؟عهم؟ است، از نظر اینکه همان فرمایش‌ها است. روایت هم نفرمایند، درایتشان برای ما همان روایت است. آنچه فهمیده‌اند و فرموده‌اند از فرمایش‌های محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، چه روایت کنند و بفرمایند امر این‌طور است، چه بفرمایند مطلب این است و روایت هم نفرمایند. پس این فرمایش هم مثل وعده‌ایست که گویا ما از زبان امام زمان صلوات الله علیه می‌شنویم که شما هرجا باشید همین اندازه که دلتان در مصیبت امام حسین شکست و دل شما خاضع شد، بدانید همان‌جا، همان فضای روی سر شما قبه امام حسین؟ع؟ است که خدا عوض شهادت، استجابت دعا را زیر قبه حسینی صلوات‌ الله ‌علیه قرار داده است. این فرمایش و اجابة الدعاء تحت قبته([۳۱]) مخصوص کربلاء معلّی و حرم مطهر آن حضرت نیست. از وعده‌ها و اموری است که خداوند در عوض شهادت سیدالشهداء قرار داده که زیر قبه حسین دعاء مستجاب است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۵ *»

آنگاه تفاوت نمی‌کند: چه امام زمان برای ما بفرمایند و چه شیخ مرحوم بفرمایند که امام زمان چنین فرموده‌اند، یا بفرمایند که مطلب این است. الحمدلله رب العالمین فهم این بزرگوار هم همان نقل این بزرگوار است، درایتش مثل روایتش است. سایر مشایخ+ نیز همین‌طورند. ما اینها را سند می‌دانیم. ما اینها را عین عبارت می‌دانیم؛ مثل این است که امام زمان فرموده باشند، هیچ فرق نمی‌کند. بر ما حجت حجتند و حامل علوم آن بزرگوارانند و از خود نگفته‌اند و نخواهند گفت و از خود چیزی نداشته‌ و نخواهند داشت. و تا قیامت هر عنایتی بکنند، هر فیضی مرحمت بفرمایند همین‌طورها است. هرچه از فرمایشات ایشان بخوانید و استفاده‌ کنید الحمدلله رب العالمین مثل این است که دارید از امام زمان می‌شنوید.

پس این سلام  و صلواتی هم که ما الآن اظهار می‌کنیم ان‌شاءالله خدا به روح مطهر زینب کبری؟سها؟ ابلاغ می‌فرماید و می‌رساند. در همین صلواتی که هر شب برای حضرت زهراء۳ می‌خوانیم عرض می‌کنیم و ابلغهم عنا فی هذه الساعة‌ افضل التحیة‌ و السلام یعنی خدایا افضل تحیت و سلام‌ها را در این ساعت به تمامی ذریه فاطمه زهراء ابلاغ بفرما. امیدواریم خداوند بر ما عنایت بفرماید و این سلام و صلوات ما را خدمت زینب کبری؟سها؟ ابلاغ بفرماید. می‌دانیم اگر عنایتش شامل حال ما شود، این سلام و صلوات رنگ و بوی دیگری دارد، زینب کبری خیلی مسرور می‌شوند. چون سلام و صلواتی است از مشهد، از مجتمع اهل ایمان که تحت لواء کاملین شیعه مجتمع شده‌اند، بر اساس احیاء امر ولایت اولیاء و برائت از اعداء و احیاء رکن رابع دین مجتمعند، در زیر قبه‌ای که به نام برادر بزرگوارش سیدالشهداء است، در مجلسی که به قصد اقامه عزاء مادرش فاطمه زهراء منعقد شده است. از خانه‌ها، از بازار، از هرجا که آمده‌اید به قصد اقامه عزاء فاطمه زهراء آمده‌اید. زینب کبری این رایحه و این رنگ و بوها را می‌بینند و استشمام می‌فرمایند. همین سلام و صلوات‌ها که از اینجا

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۶ *»

نثار می‌شود و ان‌شاءالله خداوند ابلاغ می‌فرماید، رنگ و رو و بوی خاصی دارد. ان‌شاءالله مورد عنایتشان قرار می‌گیریم و شفاعت زینب کبری؟سها؟ و عنایتش شامل حال همه ما خواهد بود. و یقیناً آن مخدره مثل مادرش فاطمه زهرا؟عها؟ رحمت، شفقت، عنایت و توجهش به دوستانشان خیلی زیاد است!

خدایا! ما که بیچاره‌ایم، نمی‌دانیم چطور حق این بزرگواران را اداء کنیم. این عزیزان خدا بر ما خیلی حق دارند! چه کنیم؟ این‌قدر بدبخت و بیچاره‌ایم، این‌قدر خودمان مسکنت و فقر داریم که چه می‌توانیم بکنیم! وقتی انسان در عظمت حق ایشان فکر می‌کند، واقعاً حیران می‌شود که چه کند! چطور حق این عزیزان خدا را اداء کند! آیا ما می‌توانیم حق یک نفس از نفس‌هایی که زینب؟عها؟ در دوران اسارت کشیده اداء کنیم؟! حق یک ناله‌ای که در این مصیبت از جگرش کنده شده اداء کنیم که به آن ناله چقدرها آمرزیده شده‌ و می‌شوند، چقدرها نجات‌یافته‌ و می‌یابند! تا چه رسد به آن تازیانه‌هایی که خورده، تا چه رسد به آن کعب‌نی‌هایی که خورده است.

فاطمه مظلومه دختر برادرش امام حسین: می‌فرماید: وقتی که در غروب عاشوراء به هوش آمدم ـــ  همان اول شب یازدهم بوده، هنوز آفتاب غروب نکرده بوده ـــ  وقتی‌که به هوش آمدم دیدم سرم بر دامن عمه‌ام زینب است، می‌فرمود: حرکت کن، برخیز برویم از سایر خاندان برادرم جستجو کنیم، بچه‌ها را جمع‌آوری کنیم. عرض کردم: عمه سرم برهنه است، چادری، مقنعه‌ای همراه دارید به من بدهید که بر سرم بیندازم؟ فرمود: برخیز که عمه‌ات هم مثل تو است. می‌گوید: وقتی نگاه کردم دیدم علاوه بر آنکه سر مطهر او هم مثل من برهنه است، بدنش هم کبود و سیاه شده است.([۳۲])  کجا بدن زینب کبود و سیاه شده؟! آن تازیانه‌ها، آن کعب‌نی‌ها بر آن بدن

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۷ *»

مطهر مقدس خورده؛ بدنی که تمام عمرش به عبادت خدا گذشته است. یک معصیت، ذره‌ای نافرمانی از آن بدن مطهر سر نزده؛ آن بدن مطهری که از نطفه امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء؟سها؟ به وجود آمده، به طاعت خدا و علم و معرفت خدا رشد یافته است.

آنگاه در سنین متجاوز از پنجاه سالگی، با موهای سفید که آن موها در معرفت خدا و خوف و خشیت خدا سفید شده بود. فرمودند: به موهای سفید شده در اسلام احترام کنید. من اجلال الله اجلال ذی الشیبة المسلم([۳۳]) احترام‌کردن به کسانی که موی سر و صورتشان سفید شده، احترام به خدا است. و آن مخدره، زینب است؛ دختر امیرالمؤمنین و صاحب مقام نقابت کلیه یعنی تمام خلق از ناقصین در زیر پای او قرار دارند و مقام او بر همه شرافت دارد. با چنین منزلت و منقبتی باید بدن مطهرش از ضربت تازیانه‌ها و کعب‌نی‌ها سیاه و کبود شود؟! خدایا! مگر ما می‌توانیم حق جای یکی از آن تازیانه‌ها، حق جای یکی از آن کعب‌نی‌ها را که بر آن بدن مطهر رسیده اداء کنیم؟! چطور می‌توانیم؟! خلق اولین و آخرین از ناقصین نمی‌توانند حق یکی از آنها را اداء کنند. آن بدن چه بدنی بوده است؟!

امیدواریم خداوند به فضل و کرمش دل آن مخدره را متوجه ما گرداند. رحمت و شفقت آن بزرگوار را شامل حال ما گرداند، ان‌شاءالله همه ما دسته‌جمعی زیر عنایت زینب کبری به زیارت کربلاء موفق شویم و بعد برویم به پابوس و آستانه‌بوسی خود زینب کبری؟سها؟، این آرزوی ما است. و نه تنها این توفیقات را در دنیا می‌خواهیم که از اول مرگ هم عنایت زینب را می‌خواهیم، در دوران برزخ هم توجه او را طالبیم، قیامت هم نظرمان به عنایت او است و امید به فضل و کرم او داریم. امیدواریم از برکات مادرش فاطمه زهراء؟عها؟ آن مخدره عنایتش را از ما برندارد. ان‌شاءالله بین ما و برادرش

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۸ *»

سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه شفاعت کند تا در همه عمر حسینی باشیم، موقع مرگ حسینی باشیم، سراسر برزخ حسینی باشیم و ان‌شاءالله آخرت هم حسینی از خاک سربرآوریم و تمام حشر و نشرمان هم ان‌شاءالله به اسم حسین و زیر لواء حسین باشد. این خواسته‌ ما است.

و از نظر کرم و عنایتشان این خواسته ما برای ایشان چیزی نیست که یک عده روسیاه بیچاره فقیر مسکین را به درگاه کرمشان بپذیرند. اما ما این امور را به امید فضلشان طلب می‌کنیم. حاشا کرمشان که در ‌چنین ایامی و در ‌چنین شرایطی که ایام و لیالی عزاء فاطمه زهراء؟سها؟ است با این شرایط، خدای‌نکرده ما دست خالی از در خانه ایشان برگردیم! اگر این دعاءها و خواسته‌ها در اینجاها مستجاب نشود دیگر باید ناامید باشیم. اگر اینجاها مستجاب نشد دیگر جایی نداریم و راه دیگری نداریم. اگر این دعاءها اینجا رد بشود، اگر در این حرم شریف و مرکز شریف و با این شرایط رد شود، دیگر جای دیگری نداریم. و حاشا کرمشان که دست‌های ما را از درگاه عنایت و کرمشان خالی برگردانند. امیدواریم دعاءهای ما مستجاب گردد و ان‌‌شاءالله همیشه مشمول عنایات و توجهات خاصشان باشیم.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۱۹ *»

 

 

مجلس  ۴

 

 (شب سه‌شنبه ‌ ـــ  ۶ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۰ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

خداوند در این آیات شریفه صفاتی را برای فاطمه زهراء؟سها؟  ذکر می‌فرماید. بعد از این سوگند‌ها به مقامات و شئونات ولایت؛ قسم به ماه ولایت امیرالمؤمنین و قسم به امام حسن و امام حسین؟عهما؟، دو صفت از صفات فاطمه زهراء را ذکر می‌فرماید. یکی اینکه فاطمه زهراء؟سها؟ از آیات بزرگ خدا است، دیگر اینکه نذیر و انذاردهنده بشر است که مقام نذیربودن حضرت اشاره است به شدائد و مصائبی که بر آن بزرگوار وارد شد. خداوند این مصیبت بزرگ را در قرآن ذکر فرموده به این بیان که زهراء؟سها؟ ترساننده بشر است.

می‌دانیم حجت‌های خدا همه ترساننده بشر هستند و بشر را از انیت و از آثار و لوازم و مقتضیات جهت ظلمانی و نفسانی می‌ترسانند، چنان‌که همه ایشان، به آثار، جهات و مقتضیات جهت ربی و جهت الهی که خداوند در هر موجودی قرار داده

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۱ *»

بشارت‌دهنده هستند. این دو جهت از برای هر موجودی وجود دارد. آثار و مقتضیات جهت ربی بهشت است، چه در دنیا، چه در برزخ، چه در آخرت. و کار حجت‌های خدا این است که بشر را بشارت می‌دهند که ای بشر! اگر تو جهت ربی را متابعت کنی و آثار و مقتضیات آن جهت را اکتساب کنی، جای تو بهشت است و در نعمت‌های الهی به‌سر می‌بری. و از جهت نفسی و جهت انیت می‌ترسانند. ای انسان! ای بشر! و همه موجودات به این خطابات مخاطبند. اما چون بشر به اصطلاح گل سرسبد آفرینش و جامع جمیع مراتب است از این جهت به‌خصوص بشر بیان می‌شود، اگرنه همه موجودات مکلّفند و حجت‌های خدا تکالیف همه موجودات را به آنها رسانیده‌اند و این بشارت و انذار برای همه موجودات است.

می‌فرمایند: ای بشر! اگر تو به مقتضای جهت ربی عمل نکنی و از آن اعراض کنی و به انیت و جهت نفسی خود اقبال و توجه نمایی، آثار و مقتضیاتش غضب خدا و خشم خدا است که آن را جهنم گویند، چه در دنیا، چه در برزخ و چه در آخرت. دار غضب خدا، دار خشم خدا همین آثار و مقتضیاتی است که بر جهت نفسی مترتّب است. بشر را از این کار ترسانیده‌اند و از متابعت و پیروی جهت نفسی و خودی انذار داده‌اند، زیرا انسان را در خشم خدا قرار می‌دهد. توجه به خود، خودپرستی، خودخواهی، خودپسندی و خودرأیی، همه اینها منشأ غضب خدا است؛ از این امر انذار می‌دهند. پس هر دو صفت از صفات حجت‌های خدا است که هم مبشّرند، هم منذر، هم بشارت‌دهنده هستند هم انذاردهنده.

ولی به‌خصوص برای فاطمه زهراء؟سها؟ نذیر فرموده و بشیر نفرموده است. همان‌طور که خداوند برای رسول‌خدا هم گاهی این‌طور فرموده. با اینکه رسول‌الله هم مبشّرند و هم منذر. در فرمایش‌ها در وصف رسول‌خدا مبشّراً و نذیراً([۳۴]) آمده است. ولی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۲ *»

بعضی جاها خداوند به‌خصوص فقط نذیر را ذکر فرموده؛ مانند این آیه تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبدِه لِیکون للعالمین نذیراً([۳۵])در اینجا رسول‌الله را نذیر معرفی فرموده، فقط جهت انذاردادن را ذکر فرموده، با اینکه آن حضرت مبشر هم هست.

در سال‌های قبل این مطلب را متذکر شده‌ایم ولی چون شاید در خاطر بعضی‌ نباشد اینک اجمالاً عرض می‌کنم. به‌طور کلی از زمان حضرت آدم علی نبینا و آله ‌‌و علیه ‌السلام تا ظهور وجود مبارک بقیةالله صلوات ‌الله ‌علیه و عجل ‌الله ‌تعالی‌ له ‌الفرج چون جهت نفسی بر خلق غالب است، در تمام این دوران چه انبیاء بودند چه اوصیاء، چه غلبه داشتند چه مغلوب بودند، در تمام این دوران نفس اماره بر خلق مسلط بوده و هست، و خلق به اتّباع، توجه و اقبال به نفس اماره بالسوء مبتلا بوده و هستند و به‌طور کلی به ‌جهت نفسی و خودی متمایلند. جهت انیت بر جمیع خلق غالب است و به‌حسب  نوع خلق، مطلب این است، نوعاً چنین است.

اگر در میان امت‌ها و اقوام انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ گاه‌گاهی یکی دوتایی پیدا می‌شدند که در آنها جهت ربی غالب می‌شد و توجه و تمایل به‌ جهت ربی داشتند، اندک بودند. و قطعاً با یک گل و دو گل بهار نمی‌شود. آنها گل‌های نو رس و زود رس بودند و در غیر زمان خود می‌رسیدند. قاعده ‌چنین است که نوعاً خلق در این مدت به‌ جهت نفسی متمایل هستند؛ تمایل فطری. جبلی آنها شده است که اگر بخواهند به‌ جهت ربی توجه کنند و به ‌جهت ربی رو آورند و از خود و مقتضیات خودی بگذرند، برای آنها حالت استثناء است و نوعاً هم کم‌دوام است. از این جهت ما را تمرین داده‌اند‌ و در مشکلات دستور به صبر داده‌اند. در این امور باید صبر کنید، باید تمرین کنید تا روح تعبّد و روح تقید را به دست بیاورید. آن‌طور نیست که در ما باشد؛ بلکه باید اکتساب کرد و به زحمت به دست آورد.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۳ *»

البته ممکن است شرایط، آداب و رسوم کمک بکند، ولی تمایل سرجایش محفوظ است. به زور، به تصنّع و به‌طور استثناء به‌سوی جهت ربی می‌شود توجه کرد، اما در همان موقع توجه به‌‌جهت ربی، دین خالص نیست، و در عین حال متوجه جهت نفسی هستیم. خیلی این امر محسوس است، دیگر توضیح لازم ندارد. طاعات ما که رو آوردن به جهات ربی است، اما ببینید چقدر با کراهت انجام می‌شود! چقدر طاعات با بی‌حوصلگی انجام می‌شود! چقدر طاعات با عجله و شتاب انجام می‌شود! و چقدر در موقع طاعت انسان احساس می‌کند که در حبس است، خودش را محبوس می‌بیند. ولی تمایل به‌ جهت نفسی در انسان این‌قدر راحت است که فقط منتظر فراهم‌شدن فرصت، تغییریافتن شرایط و دگرگون‌شدن موقعیت‌ها است تا فوراً انسان عوض بشود.

از این جهت فرمودند: همیشه از خدا عافیت را طلب کنید و از خدا بخواهید که شرایط معصیت برای شما فراهم نشود. اگر امتحانی هم پیش آمد؛ یعنی شرایط نافرمانی فراهم شد، از خدا بخواهید که شما را کمک کند. معنای این فرمایش‌ها همین است که اگر شما را به طبع خودتان رها کنند، این‌طور هستید که به‌جهت نفسی و انیت تمایل دارید، متمایل به‌جهت خودی هستید و از اقبال و توجه‌کردن به‌جهت ربی احساس کراهت می‌کنید. البته شرایط کمک می‌کند. از این جهت فرمودند: همیشه خود را در شرایطی قرار بدهید که در این امر کمک‌کار شما باشد؛ مثل اینکه با مؤمنین بنشینید و برخیزید، با صالحین مجالست کنید تا ایمان آنها و صلاح آنها شما را در تقویٰ و ایمان کمک ‌کند. با اهل معصیت ننشینید که آنها شما را در معصیت کمک می‌کنند و در معصیت جری می‌شوید. در طاعات کوشش کنید، به طاعات احترام کنید، سنت‌ها را محترم بشمارید. همین‌اندازه که انسان قدری نسبت به سنت‌ها بی‌اعتنائی کند، دیگر نفس به آسانی به انجام سنتی از سنن محمد و آل‌محمد؟عهم؟ اقبال نخواهد کرد. ‌چنین شرایطی است، انسان این‌طوری است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۴ *»

فرمودند من العصمة تَعذُّرُ المعاصی([۳۶]) همین‌که شما دیدید به انجام معصیت دسترسی ندارید و شرایط معصیت برای شما فراهم نیست، این خودش از عصمت الهی است، خدا شما را محافظت کرده، قدر آن را بدانید؛ به این معنا که شما خودتان این‌طور نبودید که از معصیت دست بردارید، برای شما متعذّر و مشکل شد، انجامش آسان نبود. چون شرایط مشکل بود و شما نتوانستید معصیت را انجام بدهید، از این امر خوشحال و مسرور باشید که الحمدلله رب العالمین شرایط معصیت فراهم نشد که این معصیت از من سر بزند و انجام این معصیت برای من مشکل شد. خوشحال باشید و بدانید این خودش یک‌ نوع عصمت است، یک‌ نوع نگهداری خدا است که شما را از این معصیت محافظت کرد، به‌وسیله اینکه شرایطش را برای شما فراهم نکرد، شما هم در معرض واقع نشدید.

این‌طور بیاناتی که رسیده نشان می‌دهد که وضع بشر این‌گونه است. و الحمدلله رب العالمین به برکت فرمایش‌های بزرگان دین و اقرار به مناقب و منازل اولیاء و بزرگان دین، این مطلب برای ما محسوس است که می‌دانیم فرق ما با کاملین و بزرگان دین همین است. و وقتی که این مطلب را دانستیم دیگر در شناخت مقام بزرگان هیچ زحمتی نمی‌خواهد بکشیم و هیچ الحادی هم برای ما پیش نمی‌آید که غیر کامل را کامل بدانیم، یا به تصورات و تخیلات و توهمات غلط مبتلا شویم. نه، همین‌که خودمان را می‌یابیم چه هستیم همین برای ما ملاک می‌شود.

ما می‌بینیم که به معصیت میل داریم، و اگر انجام نمی‌دهیم روی جهاتی است؛ چون ایمان داریم، یقین داریم و می‌دانیم با انجام این معاصی جهنم می‌رویم و در آنها خشم خدا است مثلاً، از این جهت بعضی معاصی را ترک می‌کنیم. چون اصولاً به آنها عادت نکرده‌ایم، در شرایطش نبوده‌ایم، در جریان و مسیرش نبوده‌ایم و عادت بر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۵ *»

آن جاری نشده، شاید الآن از آن معاصی تنفّر هم داشته‌ باشیم. ‌بسا آنکه اگر در جایی قرار بگیریم که بر آن معصیت‌ها عادت باشد، به تدریج برای ما هم عادت بشود و قبح، شناعت و دنائتش از نظرمان کم‌کم برود. ما این‌طور هستیم. همین‌ اندازه که تمایل به عصیان را در خود احساس می‌کنیم، اگر هم انجام نمی‌دهیم یا از جهت این است که به آن دسترسی نداریم و شرایط فراهم نیست، یا به فرموده مرحوم آقای کرمانی­ از ترس داروغه است. اگر داروغه یک روز حکم را بردارد و فرض بفرمایید رخصت دهد، آنگاه معلوم می‌شود چه کاره‌ایم. ‌بسا آنکه در همان موقع هم بعضی معاصی را انجام ندهیم. چرا؟ چون خاطره‌اش در ذهن‌ها می‌ماند و فردا که رخصت برداشته شد و حد، شلاق و تازیانه به میان آمد، از نظر آبرو ممکن است بی‌آبرو شده باشیم. پس از ترس بی‌آبرویی است. چنان‌که در فرمایش‌ها الحمدلله‌ رب العالمین شنیده‌اید.([۳۷])

از زمان آدم علی‌ نبینا و آله ‌و علیه ‌السلام تا زمان ظهور بقیةالله صلوات‌الله‌علیه وضع بشر این است. غیر از معصومین، انبیاء، اوصیاء، اولیاء و کاملین، سایر بشر این‌طور می‌باشند. از این جهت در این زمان و در این دوره، نذیربودن برای اولیاء صفت مخصوص می‌شود. خداوند این صفت را ذکر می‌فرماید و در جاهایی که به‌خصوص نذیر و منذر ذکر شده به همین معنا است. انّما انت منذر و لکلّ قومٍ هاد([۳۸]) یا رسول‌الله! شما منذر و ترساننده هستید و خداوند تا روز قیامت برای هر قومی و هر جمعیتی از امت شما بعد از شما، امامی قرار داده که هدایت‌کننده است و لکل قوم هاد برای هر قومی هدایت‌کننده‌ای است که اول آنها امیرالمؤمنین و آخر آنها مهدی آل‌محمد؟عهم؟ است. ایشان بعد از رسول‌خدا هدایت‌کننده‌اند تا وقتی که قیامت برپا شود و عالم خراب گردد و برای قیامت آماده شود. در هر عصری یکی از ایشان

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۶ *»

هدایت‌کننده ‌است و الآن تا زمان ظهور، حضرت بقیة‌الله‌ عجل‌ الله ‌فرجه هدایت‌کننده خواهند بود. هدایت‌‌کردن ایشان از زمان امامتشان شروع شده و ادامه دارد تا وقتی‌که در دنیا شهید شوند و رحلت بفرمایند، تا آن موقع ایشان امام و هادیند. بعد از ایشان در دوره رجعت، حضرت سیدالشهداء هادی و امام وقت می‌شوند. پس منذربودن رسول‌الله؛ یعنی همین ترساننده بودن. انما انت منذر تو منذر هستی، کارت انذار است.

پس علت اینکه در بعضی جاها نذیر و منذر ذکر شده و از بشارت صحبتی نشده، به‌واسطه اقتضاء این دوره عالم است که در این دوره نفس اماره بالسوء قوی است و نفوس شقی هستند که به جهت نفسی، خودی و انیت تمایل دارند. از این جهت باید دائماً برای بشر انذار باشد و منذرین باشند و مرتب او را بترسانند که ای بشر! اگر به مقتضای انیت خود رفتار کنی، به مقتضای نفس اماره رفتار کنی، عذاب خدا از برای تو است. چه در دنیا، چه در برزخ، چه در آخرت جهنم برای تو است. بشر را می‌ترسانند.

اما دوره ظهور زمانی و دوره‌ای است که در آن دوره قوت‌گرفتنِ جهت ربی شروع می‌شود و جهت نفسی ضعیف می‌شود، تمایل انسان به جهت نفسی کم می‌گردد و به‌جهت ربی زیاد می‌شود؛ البته هر طبقه‌ای در مقام و منزلت خودشان، هر طبقه‌ای در مرتبه خودشان این کمال برایشان فراهم می‌شود. روی این جهت تعبیر آورده‌اند که وقتی که امام زمان صلوات‌ الله ‌علیه ظاهر می‌شوند دست مبارک خود را بر سر بندگان می‌گذارند، به برکت آن دست عقل‌ها کامل می‌گردد. وقتی که عقل کامل شد دیگر شخص سفیه نیست و کار سفیهانه نمی‌کند. وقتی عقل کامل شد دیگر در انسان تمایل به معصیت نیست. اکنون که تمایل به معصیت و میل به جهت نفسی هست، به‌واسطه ضعف عقل است، عقل خیلی ضعیف است. از این جهت کارها کارهای بچگانه و سفیهانه است. خود معاصی، سفاهت است و در واقع جهالت است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۷ *»

شما ‌ببینید الآن با این همه پیشرفتی که برای بشر دست داده که در همه امور پیشرفت کرده، انسان امروز را که با زمان‌های گذشته حتی با صد سال قبل مقایسه بکنید، چه پیشرفتی برای او فراهم شده! با این همه پیشرفت اما عقل او پیشرفت و ترقی نکرده؛ بلکه می‌توان گفت به‌واسطه پیشرفت این امور تعقل کم شده و سفاهت و جهالت بیشتر شده، بازی برای بشر عادی‌تر شده است، حتی اگر زمان‌های قبل می‌خواستند به بشر بگویند: آقا! دروغ گفتن بد است، خیانت‌کردن بد است، دزدی‌ بد است، اینها را با حالت معمولی و در یک محاوره معمولی می‌گفتند و آن کسی هم که می‌خواست درس بگیرد می‌گرفت. ولی اکنون اگر بخواهند به این انسان بگویند دروغ بد است، خیانت بد است، دزدی بد است، باید یک ساعت، دو ساعت او را بنشانند، او را بیچاره کنند؛ وقتش، عمرش صرف بشود، گل و گیاه به او نشان بدهند، عمارت بالا و پایین به او نشان بدهند، خیابان، ماشین و هواپیما به او نشان بدهند، زن و مرد به او نشان بدهند، کوچک و بزرگ به او نشان بدهند تا به او بگویند آقا دروغ بد است. این هم هنوز باورش نمی‌شود، هنوز هم دروغ می‌گوید.

آقا! خیانت بد است. با این همه چیزها که نشانش می‌دهند و سرش را گرم می‌کنند، تار برایش می‌زنند، ساز و تنبک برایش می‌زنند، پی‌درپی طبل و شیپور برایش می‌زنند و مرتب به گوشش فرو می‌کنند، در چشمش فرو می‌کنند که آقا! خیانت بد است، باز هم حالیش نمی‌شود، باز هم سفاهت دارد. خیانت می‌کند، دروغ می‌گوید، جنایت می‌کند، چه می‌کند، چه می‌کند. هنوز این بشر بچه‌ است، هنوز باید برایش اسباب‌بازی درست کنند، هنوز باید برایش خیمه شب‌بازی درست کنند، هنوز باید برایش برقصند تا مثلاً یک چیزی باورش بشود. این وضع بشر است. با این ــ به قول خودشان ـــ  پیشرفت علم و صنعت و چه و چه هنوز بشر در این وضع است.

حال وقتی‌که اولیاء خدا به ما و به وضع ما نگاه می‌کنند آیا نمی‌گویند اینها هنوز

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۸ *»

بچه‌ هستند؟! حیف بقیةالله است بیاید در میان اینها آشکار بشود! چون اگر او بیاید از او هم انتظار دارند نعوذبالله برایشان برقصد، از او هم انتظار دارند برایشان تار بزند. این بشر این‌طوری است. از او هم انتظار دارند نگوید آخرت، نگوید مرگ، نگوید حساب، نگوید کتاب. او هم بگوید: فلان و فلان و فلان. باید چه شد، باید چه کرد. از او هم این انتظار را دارند.

پس تا بشر این‌طوری است و این سفاهت‌ها و جهالت‌ها دامنگیرش است، کار اولیاء انذار است و بشارت در تبعیت است. بشارت خیلی ضعیف است. بشارت‌دادن به آثار جهت ربی پشت سر انذار است. اول انذار است: این کار را نکن، که اگر این کار را کردی که مخالف آن کار است آنگاه مثلاً به تو نعمت می‌دهند. ببینید اول نکن است بعد این کار را بکن. اول نهی است بعد امر. آقا! دزدی نکن، خیانت نکن، دروغ نگو، چه نکن، چه نکن که اگر این کارها را بکنی عذاب و جهنم است. این انذار است. ببینید بشارت در تبعیت است. اگر به جای این کارها امانت‌دار بودی و خیانت نکردی، اگر صادق و راستگو بودی و چه و چه، آنگاه برای تو ثواب و نعمت‌ها است و بشارت در تبع و بعد از انذار می‌شود. اول انذار است و انذار مقدم است.

اما از زمانی که امام ظاهر بشوند، از برکت ظهور آن بزرگوار صلوات‌ الله ‌علیه که عقل‌ها کامل می‌شود، آنگاه بشارت جلو می‌آید؛ اصل می‌شود و انذار در تبع می‌شود. آنجا دیگر همه مؤمنین به برکت کامل‌شدن عقلشان، از سفاهت‌ها، از جهالت‌ها دست برمی‌دارند. دیگر طوری می‌شوند که راغب و مایل به طاعتند و به معاصی میل ندارند. به‌حسب  مرتبه‌ها و طبقات، هرکسی به کمال عقلی خود می‌رسد، عاقل می‌شود. من کان عاقلاً کان له دین([۳۹]) وقتی که عاقل شد دیندار است. دین که داشت مرتب به او بشارت می‌دهند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۲۹ *»

اما بشارت‌ها در آن زمان چطور خواهد بود و امام؟ع؟ چطور بشارت می‌دهند؟ خود سرور آن بزرگوار، و بودن با آن بزرگوار برای مؤمنین بزرگ‌ترین بشارت است که خود را در رضای آن بزرگوار می‌‌یابند، خود را در سرور آن بزرگوار می‌‌یابند که از آنها راضی است، از مؤمنین مسرور است و در نصرت آن بزرگوارند، در احیاء دین خدا هستند. روزبه‌روز دین خدا که ظاهرتر می‌شود، غلبه مؤمنین هم بیشتر می‌شود. همان‌طور که در نوع عالم این‌طور است، تک‌تک مؤمنین هم همین‌طورند. تک‌تک می‌بینند روزبه‌روز عقلشان دارد اضافه می‌شود، می‌یابند که معرفتشان دارد اضافه می‌شود، علم و بصیرتشان اضافه می‌شود. همان‌طور که در خلق و در نوع عالم می‌بینند که چطور دین خدا رو به ترقی و رو به غلبه است که در همه‌جا دین خدا نفوذ می‌کند، در جمیع امور دین خدا نافذ می‌شود و بر همه سنت‌ها، بر همه مذهب‌ها، بر همه روش‌ها و بر همه عادت‌ها غالب می‌شود، دین خدا بر همه عادت‌ها غلبه می‌کند، به برکت آن بزرگوار در جمیع ملک و در تک‌تک همین‌طور است؛ هر مؤمنی در خودش می‌یابد که امروز دینش از دیروز قوی‌تر است، نورانیتش از دیروز بیشتر است.

اما واقعاً الآن ما همین‌طور هستیم؟! طاعات را انجام می‌دهیم. ولی چه نورانیتی برای ما است؟! ما از دیروز چه‌چیز اضافه شده‌ایم؟ دیروز که زود است، از پارسال چه اضافه شده‌ایم؟! پارسالش هم زود است، از ده سال پیش ما چه اضافه شدیم؟! بگویید از زمان تکلیفمان که این همه طاعات انجام داده‌ایم چه شده‌ایم و چه کرده‌ایم؟ می‌بینیم همانی که بوده‌ایم هستیم، اگر بدتر نشده باشیم. واقعاً گاهی انسان از خودش ناامید می‌شود و باید هم از خودمان ناامید بشویم. چراکه می‌بینیم هیچ تغییری نکردیم؛ هیچ. بدون تعارف بدتر شده‌ایم که بهتر نشده‌ایم. من این امور را عرض می‌کنم چون همه ما به آن مبتلا هستیم. جای تعارف نیست که بگویم من این‌طورم، شما نه. یا شما این‌طورید، من نه. یا شما بگویید مگر تو هم مثل ما هستی؟

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۰ *»

آری! همه‌ چنینیم. دردی است که همه به آن مبتلا هستیم. و وقتی‌که دردی باشد که همه به آن مبتلا هستند، گوارا می‌شود و دیگر درد نیست، بی‌دردی می‌شود. از این جهت همه‌مان بی‌دردیم و احساس درد نداریم. «البلیة اذا عمّت طابت» یک قاعده کلی است. وقتی بلاء عمومی شد، طیّب، طاهر، پاکیزه و گوارا می‌شود. بلیه است، گرفتاری است اما چون عمومی است هیچ‌یک احساس ناراحتی نداریم. برای همه دردی است بی‌دردی، و بی‌دردیی است که اصل همه درد‌ها است. در این دوره این‌طوریم.

اما آن زمان به برکت ظهور حضرت کاملاً برخلاف الآن است، روزبه‌روز معرفت زیاد می‌شود. مؤمن می‌بیند که روزبه‌روز معرفتش اضافه شده، بصیرتش اضافه شده،  عقلش قوی‌تر شده است. در نتیجه نفس و جنبه نفسی، خودی و انیت مرتب ضعیف می‌شود. در نوع عالم این‌طور است، در تک‌تک اشخاص و تک‌تک مؤمنین وضع این‌طور است. مؤمنین چشمشان به دوران ظهور بسیار روشن است و بسیار خرسندند. امیدواریم اگر در مدت عمر خود ظهور را درک نکردیم، خداوند نصیب ما بفرماید که برگردیم و از آن نعمت‌های الهی به برکت آن وجود مقدس بهره‌مند شویم. خیلی امر عجیب است!

پس دانستیم که در این دوران اقتضاء می‌کند که اولیاء؟عهم؟ منذربودن و نذیربودنشان اول باشد و بشیر و مبشّربودنشان در تبعیت باشد. چون اقتضاء این است، آنگاه در میان ائمه؟عهم؟ امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ مبتلا شدند به ظاهرشدن و غلبه جهات نفسی و انیت، آن هم بر اساس دین و دیانت و به اسم اسلام. خیلی دوره عجیبی بوده!

می‌دانید مظهر کلی نفس اماره بالسوء و جهت نفسی در مقام ماده آن اولی، و در مقام صورت دومی است. این دو تا مظهر کلی جهت نفسی بودند؛ مظهر کلی به این

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۱ *»

معنا که فرض کنید مثلاً  اگر جبرئیل بخواهد ظاهر شود، گاهی یک دستی برای خود بگیرد و آن دست ظاهر بشود و چیز خیلی بزرگ یا سنگ بزرگی را از جایی بردارد به جایی دیگر بگذارد و حجت وقت بگوید: این دست جبرئیل است که این قدرت را دارد، این یک ظهور جزئی برای جبرئیل است، فرض کنید این یک دست است. همین‌طور مثلاً جبرئیل پایی ظاهر کند و با این پا قدمی بردارد که دیگران نتوانند مثل او‌ قدم بردارند، یا با پایش به دیوار بلندی بزند و آن را روی زمین بریزد، و حجت وقت بگوید: این پای جبرئیل است، این یک ظهور جزئی جبرئیل است که فقط پا و قوّه پایش را نشان داده است.

اما یک‌وقت هست که جبرئیل به صورت دحیه کلبی ظاهر می‌شود، می‌گویند این ظهور کلی جبرئیل است، دیگر همه جبرئیل در این ظاهر شده است. اگر نگاه می‌کند جبرئیل نگاه می‌کند، اگر حرف می‌زند جبرئیل حرف می‌زند، اگر چیزی برمی‌دارد جبرئیل برمی‌دارد، اگر راه می‌رود جبرئیل راه می‌رود، این، ظهور کلی جبرئیل است که تمام کارهای جبرئیل از این سرمی‌زند، نه تک‌تک آنها، تمام کارهایش از این هیئت و از این صورت و از این پیکر سرمی‌زند که اسمش را مثلاً دحیه کلبی می‌گذارند و به شکل دحیه کلبی است. دیگر تمام کارهای جبرئیل از این سرمی‌زند؛ مثلاً دیده‌اش نفوذ دارد تا هرچه را بخواهد می‌بیند، گوشش تا هرجا را بخواهد می‌شنود، دستش هرچه را بخواهد برمی‌دارد، با پایش هرچه را بخواهد می‌زند، خراب می‌کند و قدم برمی‌دارد، این ظهور کلی جبرئیل می‌شود.

حال نفس اماره بالسوء، جهت نفسی، آن جهل کلی که حصه‌ای از آن در هر مخلوقی هست و این حصه و این سهمیه در هر مخلوقی منشأ تمام مفاسد، شرارت‌ها و رذالت‌ها است، به هرکس هرچه رسیده و داده شده، آن حصه و آن سهمیه منشأ تمام معاصی‌، تمام شرور و کفرها و شقاق‌ها است؛ مثل این است که جبرئیل

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۲ *»

فقط دستش را نشان بدهد. من درباره امور خیر، جبرئیل را مثال می‌زنم. اکنون شما در مورد معاصی و شرور خلاف آن را در نظر بگیرید. تمام اهل عصیان حتی شیطان از آن جهل کلی سهمیه‌ای دارد. این‌طور نیست که کلّش پیش شیطان باشد. نه، شیطان هم سهمیه‌ای دارد و به اندازه سهمیه‌اش این همه شرور دارد. ببینید چه خبر است! با اینکه در تمام مفاسد می‌گوییم خدا شیطان را لعنت کند، و از او است.

البته شیطان هم که گفته می‌شود یک شیطانی هست که خیلی بزرگ است. شیاطینی هم هستند که شیطان‌های کوچکند که هرکسی شیطانی دارد. رسول‌خدا؟ص؟  فرمود: برای هرکسی شیطانی است که او را اغواء می‌کند.([۴۰]) اینها شیطان‌های جزئی هستند و آن شیطان بزرگ رئیس همه اینها است، حتی همان شیطان بزرگ و رئیس اینها هم به اندازه خودش و در عرصه خودش از این جهت نفسی و جهت خودی سهمیه‌ای دارد. تمام شقاوت‌های عالم که از هیاکل کفر، طغیان و عصیان سرزده، همه به اندازه‌ سهمیه‌هایشان بوده است. منشأ کل اینها را جهل کلی و جهت خودی می‌نامند.

آنگاه مظهر کلی آن جهل کلی در مقام ماده‌اش اولی و در مقام صورتش دومی است. ببینید دومی‌ چه بوده است؟! چون هرچه از ماده بخواهد ظاهر شود در مقام صورت ظاهر می‌شود. شما از ماده بدون صورت که نمی‌توانید استفاده ببرید. تمام استفاده‌ها در مقام صورت است. بزرگان برای ما از فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بیان فرموده‌اند که خدا آن جهل کلی را خلق کرده و خبر داده که آن چیست. آنگاه مظهر کلیش این دو نفر هستند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۳ *»

امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ به ‌چنین مظهر‌های کلی آن جهت خودی در مقام کلّیتش مبتلا شدند. ببینید اینها منشأ چه فسادی بودند؟ منشأ چه شری بودند؟ و درد اینجا است که تمام اینها را می‌خواهند در قالب اسلام، در قالب دین و به عنوان خلیفه رسول‌خدا جا بزنند. بنابراین امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه چه کند؟ آیا دیگر جای این سؤال می‌ماند که چرا امیرالمؤمنین با اینکه قدرت داشتند در خانه نشستند؟ قدرت هم به حساب قدرت امامت نباشد، دیگر قدرت ظاهری که داشتند، می‌توانستند حریف آنها بشوند. اگر یک شمشیر می‌کشیدند آنها می‌ترسیدند. صرف نظر از قدرت امامت و ولایت کلیه، شجاعت حضرت آن‌چنان بود که همه‌شان از آن ترسان و لرزان بودند. به دلیل اینکه هر موقع که حضرت روی قبضه شمشیر دست می‌برد همه‌شان کنار می‌کشیدند. همان‌هایی که به خیال خودشان شیر شده بودند و روبا‌ه‌های شیرگیری بودند که می‌خواستند حضرت را ببرند، همان‌ها می‌ترسیدند.

با وجود اینها امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه اجازه بفرمایند که اینها این‌قدر توهین و جسارت کنند، آن هم نسبت به چه کسی؟ عصمت خدا. بر عصمت کبرای الهی این جسارت‌ها و این توهین‌ها را وارد آورند! اینها برای چه بوده؟ برای همین بود که حضرت می‌خواستند به بشر بفهمانند که ای بشر تو می‌دانی معصیت یعنی چه؟ می‌دانی کفر یعنی چه؟ شقاق و نفاق یعنی چه؟ الحاد یعنی چه؟ به‌طور کلی طغیان یعنی چه؟ اینها همه از نفس اماره بالسوء است. از جهت نفسی و متابعت خودی است. کار این جهت نفسی به اینجاها می‌رسد که در آن زمان، منشأ کلی و مبدأ کلیش در آن دو هیکل پلید ظاهر شده بود. امام؟ع؟ باید نشان بدهند که کار اینها و شقاوت اینها تا کجاها ادامه دارد!

و چون مقتضی نبود که وجود مبارک خودش را در معرض قرار بدهد به‌طوری که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۴ *»

او را مضمحل بسازند و شهیدش کنند، هنوز اقتضاء نبود و مصلحت اقتضاء نمی‌کرد. زیرا اسلام به کلی نابود می‌شد. از این جهت عزیزی؛ آن هم چه عزیزی که رسول‌الله فرمودند فاطمة اعزُّ الناس علیّ([۴۱])فاطمه در نزد من اعزّ مردم است؛ فاطمه از همه در نزد من عزیزتر و محبوب‌تر است. حال امام؟ع؟ باید عزیزه خدا، حبیبه خدا و حبیبه رسول‌الله را در معرض آنها قرار بدهد. ببینید امیرالمؤمنین چطور بشر را از مقتضای نفس اماره بالسوء، از مقتضای جهت انیت و خودی می‌ترساند که در آن زمان چقدر غالب و ظاهر شده بود! راهش همین بود که فاطمه با این عزت و کرامت و با این عظمت و جلالت و نورانیت را در معرض آن اشقیاء قرار دهد که چه مصیبت‌هایی بر او وارد سازند، چه مصیبت‌هایی! آری! جهت نفسی اقتضائش این است.

آنگاه این ملعون‌ها چه جهنمی برای خودشان درست کردند! چه جهنمی؟! حقیقت سجین و اسفل سافلین سجین که عذابش از همه عذاب‌ها سخت‌تر است به‌طوری که اهل تمام طبقات جهنم از عذاب این دو نفر به خدا پناه می‌برند.([۴۲]) الحمدلله رب العالمین. خدا عذابشان را زیاد کند! این مقتضای نفس اماره بالسوء، مقتضای جهت انیت و مقتضای خودی است که کار را  به اینجا می‌کشاند. اتباع خودشان را هم از اولین و آخرین با خودشان برده و می‌برند و آنها را هم به آن عذاب‌ها مبتلا می‌کنند، چنان‌که حادثه کربلاء هم به تبعیت همین حادثه واقع شد. سفارش‌های دومی به معاویه بود که باید از خاندان رسول‌خدا؟ص؟ انتقام بکشی، نامه‌ها، سفارش‌ها و وصیت‌های دومی بود.

خودش فقط به این مقدار توانست اظهار شقاوت بکند و این مقدار هم مقدار کمی نیست! ما از نظر لفظ ناچاریم این‌طور حرف بزنیم، اگرنه تمام شقاوت خودش را

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۵ *»

ظاهر کرد. با یک سیلی‌زدن به رخساره فاطمه زهراء، با یک سقط محسن زهرا، با آن تازیانه‌‌ای که بر زهراء زد و با آن استخفافی که به فاطمه کرد، تمام شقاوت سجینی خود را ظاهر کرد. چرا؟ چون تمام اینها بر حقیقت نور خدا، بر حقیقت تجلی خدا، بر مقام فاطمه واقع شد. نسبت به آن مقام ظاهر شد یعنی چه؟ به تعبیر دیگر او دید رخساره زهراء رخساره خدا است و سیلی زد. او که جرئت نمی‌کرد به صورت علی سیلی بزند. فاطمه شد مجلیٰ و تجلی‌گاه خدا، به صورت خدا سیلی زد. او تازیانه بر خدا زد. چرا؟ چون زهراء تجلی خدا بود. این‌طور اظهار کرد.

مثل امروز هم که خداوند زینب را به فاطمه داد، چشم فاطمه از این جهت روشن شد که برای اظهار شقاوت اشقیاء خدا ذخیره‌ای به او داده است. اگر به زهراء یک سیلی زدند اما به زینب‌ سیلی‌ها زدند. اگر بر زهراء یک تازیانه زدند بر زینب تازیانه‌ها و کعب‌نی‌ها زدند. اگر یک محسن زهراء را سقط کردند، از امام حسین خود امام حسین را کشتند، فرزندان، اصحاب و عزیزانش را کشتند و اهل‌بیتش را اسیر کردند.

صلی الله علیکم یا اهل‌بیت النبوة

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۶ *»

 

 

مجلس  ۵

 

 (شب چهارشنبه ‌ ـــ  ۷ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۷ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه الساعـــة  افضل التحیـة و الســـلام

خداوند می‌فرماید فاطمه زهراء؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خدا و ترساننده بشر است. هرکس می‌خواهد از ترسانیدن این معظمه مخدره و این آیه بزرگ خدا بترسد و به امر ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ تقدم بجوید، و هرکس می‌خواهد تأخر بجوید و از امر ولایت فاصله بگیرد و قدم جلو نگذارد.

عرض شد نذیربودن و ترساننده‌‌بودن یکی از شئونات حجت‌های الهی است. همان‌طور که بشارت‌دادن شأن دیگری از شئونات ایشان است. و کلیه مقامات ظاهری ایشان در این دو مقام خلاصه می‌شود مبشّرین و منذرین کار انبیاء، کار حجت‌های خدا از این دو خارج نیست که یا به نعمت‌های خدا، به رحمت‌های خدا بشارت می‌دهند که اینها آثار عمل‌کردن به مقتضای جهت ربی است، یا از عذاب خدا و خشم خدا و نقمت‌های الهی می‌ترسانند که اینها همه آثار عمل‌کردن به

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۸ *»

مقتضای جهت انیت و خودی است. پس تبشیر و انذار دو کار است که حجت‌های خدا به عهده دارند و از این جهت خدا ایشان را مبشر و منذر نامیده است.

عرض شد از زمان پیدایش بشر و پیدایش امت‌ها در روی زمین تا زمان ظهور بقیةالله صلوات‌الله وسلامه‌علیه در جمیع این دوره‌ها، چه حجت‌های خدا به ظاهر غالب بودند چه مغلوب، این دوره‌ها دوره‌هایی است که انسان به مقتضای نفس اماره بالسوء و جهت خودی خود عمل می‌کند. این انسان تمایلش به آن حیث است و جهت ربی در او ضعیف است و تمایل به جهت ربی در بشر نیست مگر به‌طور عرض و تبع. به‌طور اصالت به جهت نفسی توجه دارد، به‌طور اصالت به خودی و انیت خود توجه دارد که همان تمایل به معصیت که می‌گوییم همین است؛ معنای تمایل به معصیت و معنی عادل‌نبودن به حقیقت عدالت، همین است.

امتیازی که معصومین؛ انبیاء، اولیاء، حجت‌ها و کاملین از بشرهای دیگر دارند همین است که آنها متمایل به معصیت نیستند. وجود آنها طوری نیست که در آن وجودات تمایل به معصیت باشد. آنها تمایلشان به جهت ربی است. از این جهت به‌حسب  رتبه خودشان دارای عدالت حقیقیه هستند، عادل حقیقیند و بر اساس عدل و قسط حرکت می‌کنند. و من قوم موسی امّة یهدون بالحق و به یعدلون([۴۳]) امر قرآن و بیانات قرآن عجیب است. و من قوم موسی امّة در میان قوم موسی امتی هستند، کسانی هستند. پس خود موسی در مقام و منزلت حجت‌بودن معلوم است که «یهدی بالحق و یعدل بالحق» این مسلّم است که هم به حق هدایت می‌کند و هم به حق عدالت می‌ورزد. ولی گذشته از موسی در میان قوم موسی امتی بودند که این‌طور بودند. اشاره به مقاماتی است که برای کاملین و اوصیاء است. بعد از موسی مقام وصی او است. در میان قوم موسی کسانی هستند که این‌طورند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۳۹ *»

اگر یک نفر هم باشد قرآن او را امّت می‌نامد، مانعی ندارد. خداوند درباره ابراهیم؟ع؟ می‌فرماید ان ابرهیم کان امّةً قانتاً لله([۴۴]) به‌جهت اینکه اگر یک نفر هم به حق عمل کند و بر حق باشد، خدا او را جماعت و امت به حساب می‌آورد. وقتی‌که در میان کسانی که به حق عمل نکنند یک نفر باشد که به حق عمل کند، قرآن او را امت نامیده است. و من قوم موسی امّةٌ یهدون بالحق و به یعدلون در میان قوم موسی کسانی بودند که کارشان این بود که به حق هدایت می‌کردند. کارشان هدایت بود، شأنشان هدایت بود. اینها کسی را به ضلالت نمی‌کشانیدند، گمراه نمی‌کردند، بلکه هدایت می‌کردند، کارشان این بود. و به یعدلون و بر اساس حق و عدالت زندگی می‌کردند و به عدالت و کاملاً بر اساس میزان حق می‌گذراندند. طوری بودند که ظلمی، جوری، خلافی در برنامه‌های عملی و عقیدتی آنها نبود. اعتقادشان حق و معتدل، اعمالشان حق و معتدل به حقیقت عدالت. خدا خبر می‌دهد. پس با فرمایش یهدون بالحق خدا از علم، بصیرت و نورانیت آنها گزارش می‌دهد و با به یعدلون خدا خبر می‌دهد از اینکه آنها در جمیع مراتب خود بر میزان و ملاک حق رفتار داشتند و جور و خلافی برای آنها نبود، تمایل به معصیت برای آنها نبود. آنها در همه وجود و مراتب وجود خود، مطابق حق سلوک می‌کردند. پس باید در میان بشر چنین کسانی باشند که حجت‌های خدا باشند و از سایرین به این امتیازات ممتاز باشند.

ما چون ناقصیم، می‌یابیم که عدالت برای ما مشکل است، حتی عدالت ظاهری را باید با زحمت برای خود فراهم کنیم. ظاهر خود را بخواهیم مطابق شریعت قرار بدهیم به‌سختی می‌توانیم از عهده این امر برآییم، آن هم نه در همه جوانب. در بعضی از جوانب و جهات اگر بخواهیم مطابق ظاهر شرع رفتار کنیم با چه سختی‌ها و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۰ *»

مشکلاتی روبه‌رو می‌شویم. اول مشکلی که در کار است کراهت خود نفس ما است. نفس ما کراهت دارد از اینکه مطابق با موازین شرعی بخواهیم سلوک داشته باشیم و ظاهرمان را با موازین شرعی موافق کنیم. اول، نفس خودمان کراهت دارد و نمی‌پسندد. بعد مجتمعمان این‌طور است، اجتماع نمی‌پسندد. بعد افرادی که با آنها معاشرت نزدیک داریم نمی‌پسندند. پدر و مادر نمی‌پسندند. زن و فرزند نمی‌پسندند. دوست و رفیق نمی‌پسندند. بازار، شئونات و اعتباریات نمی‌پسندد. این مشکلات در تطبیق‌کردن یک ظاهر است. آنگاه وقتی‌که ما ظاهر را نتوانیم با موازین شرعی مطابق کنیم مگر در کمی از جهات آن هم با مشکلات، نوبت به صفات نفسانی که برسد چه خبر است؟! مرتبه بالاتر را هم که نداریم؛ در ما عقلی نیست که بخواهیم آن را بر اساس موازین عقول انبیاء؟عهم؟ متعادل سازیم و معتدل نماییم.

پس با وجود اینکه چنین اشخاصی هستند و خدا دارد خبر می‌دهد که در قوم موسی، در میان آن بشرها که مقیاس آنها خود شما هستید، امّتی به این امتیاز ممتاز بودند که و به یعدلون، آنها در علم، نورانیت و بصیرت طوری بودند که سایرین را به‌ حق هدایت می‌کردند و از نظر خودشان هم در جمیع شئوناتشان عدالت داشتند؛ عدالت حقیقیه. خدا دارد گواهی می‌دهد و مبالغه هم نمی‌فرماید، نعوذبالله بیجا مدح نمی‌کند. به تعبیر مشهور «هندوانه زیر بغل کسی نمی‌دهد» واقعیت را بیان می‌فرماید. و برای بیان این واقعیت هدفی دارد که می‌خواهد حجت‌های خود را بشناساند. در میان قوم موسی امّتی ‌چنین بودند. یک نفر بوده، دو نفر بوده، هرچه بودند این‌طور بودند و این امتیاز را داشتند. و یقیناً در میان همه اقوام و همه امت‌ها بوده‌ و هستند و خواهند بود. از جمله در میان این امت در همه زمان‌ها کسانی هستند که به حق هدایت می‌فرمایند و به حق عدل می‌ورزند و بر اساس حق و معیار حق عدالت دارند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۱ *»

البته عدالت همان است که بر معیار حق باشد، نه اینکه عدالت را ارسطو معین کند، نه اینکه عدالت را مثلاً معلمین اخلاق اروپا یا یونان یا سایر بلاد یا سایر مذاهب و مسلک‌های دیگر انتخاب کنند. خیر! عدالت باید بر میزان حق معین بشود. اعتدال بر اساس میزان حق و معیار حق است. گاهی می‌شود که نهایت خشم، عدالت است وقتی‌که بر اساس حق باشد. اما علماء علم اخلاق که این علم را از یونانیان گرفته‌اند آنها برای بیان عدالت می‌گویند: هر صفتی که بین دو صفت متضاد باشد آن را عدالت می‌گویند، باید در حد وسط باشد. فرض کنید وقتی‌که بین صفت تهوّر یعنی بی‌باکی و صفت جبن و ترس، صفتی را در نظر بگیرید که نه به مقدار تهوّر و بی‌باکی باشد و نه به حد جبن و ترس برسد، اسمش شجاعت می‌شود. این حد وسط است و این عدالتِ در شجاعت و دلاوری است. اما میزانش چیست؟ میزان اینکه این حالت حد وسط باشد، این است که به حالت تهور و حالت جبن نرسد؛ بین بین که بود، به قول آنها عدالت می‌شود.

اما قرآن این‌طور نمی‌گوید. قرآن در جمیع صفت‌های نفسانی می‌گوید: عدالت بر میزان و معیار حق است. گاهی می‌شود معیار، میزان و ملاک حق اقتضاء می‌کند که شجاعت به حد تهور و بی‌باکی برسد و از آن هم بگذرد، این می‌شود عدالت. گاهی می‌شود که همین شجاعت وقتی شجاعت است که به‌ظاهر در بی‌نهایت جبن باشد. این بستگی دارد به میزانی که خدا قرار داده و آن حق است، میزان حق است. در زمانی که انسان در تقیه است و دوره تقیه است، باید مؤمنین با تقیه‌کردن و زیر سپر تقیه قرارگرفتن، خودشان، همچنین برادرانشان و مذهب و مرامشان را محافظت کنند تا بی‌جهت تلف نشوند، بی‌جهت مؤمنان و عزیزان خدا نفله نگردند و بر مذهب و مرام آنها صدمه وارد نیاید.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۲ *»

در مواضع تقیه فرمودند انّ اکرمکم عندالله اتقاکم([۴۵])  گرامی‌ترین شما نزد خدا آن کسی است که تقیه‌اش از همه بیشتر باشد. امام اتقاکم را به تقیه معنا فرمودند.([۴۶]) فرمودند: در جاهای تقیه و مواضع تقیه که حق اقتضاء می‌کند تقیه کنید و بر اساس میزان و معیار حق باید تقیه کنید، گرامی‌ترین شما مؤمنین کسی است که تقیه‌اش شدید‌تر باشد ـــ  چون به ظاهرِ تقیه که نگاه کنیم می‌گوییم جبن و ترس است ــ  پس هرچه ترسوتر باشد، محافظه‌کارتر باشد و در زیر سپر تقیه، خودش، اخوانش، مذهب و مرامش را از شر اشرار، از کید کفّار و فجّار محافظت کند بهتر است که نکند بی‌جهت یک مؤمن صدمه بخورد و در این صدمه اثر سوئی مترتب شود، بی‌جهت عرض مؤمنی در خطر قرار بگیرد، و در این در خطر قرارگرفتنِ عرض مؤمن، اثری در پیشرفت مرام و مقصود الهی و مذهب حق نباشد، همه اینها نفله‌شدن و ضایع‌شدن است. و مؤمن در برابر آنها مسئولیت احساس می‌کند. از این جهت ان اکرمکم عندالله اتقاکم گرامی‌ترین شما نزد خدا کسی است که در مواضع تقیه، تقیه‌اش شدید‌تر و بیشتر باشد. نمی‌خواستم این مطلب را عرض کنم به‌ذهنم خورد خواستم از آن نگذرم.

و به یعدلون چه جمله شریف و عجیبی است! روی آن مطالعه کنید، فکر کنید. خیلی جمله جالبی است! و به یعدلون عدل‌ورزیدن و اعتدال‌داشتن بر اساس حق و معیار و ملاک حق است، نه بر معیار دیگری. معیارهای دیگر درست نیست، معیار حق درست است. این امت که در میان قوم موسی بودند و در همه زمان‌ها و در میان همه اقوام هستند، از سایرین ممتازند. و به‌جهت امتیازشان، خدا معرّفیشان می‌کند، به‌جهت امتیازشان است که خداوند از بشر خواسته در جمیع امور در نزد این حجت‌ها تواضع داشته باشند. در اعتقادات حجت باشند، در اعمال، سلوک و رفتار

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۳ *»

حجت باشند، در اخلاقیات حجت باشند. زیرا فردای قیامت خدا بر سایرین به وجود این عزیزان و به وجود این محبوب‌های درگاه خود محاجّه می‌فرماید.

با این بیان متوجه این نکته می‌شویم که بشر معمولی؛ یعنی همین بشر‌های در رتبه نقصان، نه «بالحق یهدون» و نه «بالحق یعدلون» اینها نه آن علم، بصیرت و نورانیت را دارند که بتوانند اهل هدایت باشند، نه هم آن اعتدال را دارند که بتوانند بر اساس حق عدالت بورزند. به زحمت اگر بتوانند برای خود عدالت ظاهری درست کنند، خیلی به زحمت! آن مقداری هم که عدالت ظاهری درست کرده‌اند تصنّعی است. تصنّع؛ یعنی به‌زحمت، به‌سختی و تکلّف عدالت برای خود درست می‌کنند. معنی تکلّف هم که معلوم است؛ یعنی به زور زیر بار نگه‌داشته‌ شدن. بار تکلیف هم که می‌گویند از همین جهت است که واقعاً خود را به زحمت انداخته است. الحمدلله رب العالمین اکنون بعضی از امور برای ما خیلی عادی شده و راحت انجام می‌شود؛ مثل اینکه الحمدلله رب العالمین اهل نماز هستیم، نماز می‌خوانیم، تارک الصلاة نیستیم. بعضی از ما که بحمدالله بیشتر موفقند اهل نوافل هم هستند؛ نوافل را هم تا حد ممکن ترک نمی‌کنند. بعضی‌ها بیشتر موفقند، علاوه بر نمازهای واجب و نوافل، گاهی روزه‌های مستحبی را هم می‌گیرند.

امام جماعتی «و لا الضالّین» غلیظی گفت. یکی از مأمومین خیلی خوشحال شده بود که امام «و لا الضالّین» غلیظی گفت. به رفیق بغل‌دستش گفت: عجب ولا الضالّینی! امام برگشت گفت: روزه هم هستم. گاهی این‌طور است که زحمتی می‌کشد، خودش را به زحمت می‌دارد، روزه مستحبی هم می‌گیرد. بهتر از اینها باشد اهل سایر عبادات هم هست؛ مثل خواندن دعاءها و مانند آنها. اما همه اینها تا وقتی است که شرایط مقتضی است. یک برنامه‌ فوق‌العاده‌ای در زندگیش پیدا بشود، یک‌خورده درآمد کم بشود. درآمد که کم شد، فرض‌ کنید با نافله‌گزاردن منافات پیدا

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۴ *»

کند، می‌گوید نوافل را در وقتی که فراغت داشته باشیم می‌خوانیم ولی فعلاً ترک می‌کنیم. باشد وقتی‌که فراقت پیدا کردیم می‌خوانیم. گاهی می‌گوید حال که موفق نمی‌شویم اقلاً در بین راه بخوانیم، نوافل را در راه می‌خواند و همین‌طور. اینها وضع همه‌ ما است. گرفتاریمان یکی دوتا که نیست، برای یکی دو تا هم نیست. امری است که همه به آن مبتلا هستیم، همه این نکته را خوب می‌یابیم که برای ما دیانت و اعتدال ـــ آن هم ظاهری ـــ  تکلیف است، همراه با تکلّف و زحمت است.

پس تا آمدن امام زمان صلوات‌الله‌ و سلامه‌علیه و عجل‌الله‌ تعالی له‌الفرج وضع بشر این است که به مقتضای جهت نفسی و به مقتضای انیت عمل می‌کند. اگر شرایط کمک کند، خودش را به‌سختی وا می‌دارد به عمل‌کردن به مقتضای جهت ربی و جهت الهی و نوری خود، خیلی کم! اما از زمان ظهور امام زمان صلوات‌الله و سلامه‌علیه به برکت آن بزرگوار امر برعکس است. آنگاه دیگر طاعت را از روی تکلیف انجام نمی‌دهند. آن‌وقت شروع‌شدن دوره‌ای است که نور غلبه می‌کند، حق غالب می‌شود. از برکات وجود مبارک آن بزرگوار نور شروع می‌کند به غالب‌شدن و غلبه‌کردن، حق بر باطل غالب می‌شود و شروع می‌کند به غلبه‌کردن بر ظلمت. از این جهت در تک‌تک اشخاص هم همین‌طور می‌شود. به تدریج نور وجودی هرشخصی بر ظلمت او غلبه می‌کند، نور معرفت و بصیرت هرکسی بر جهل او غالب می‌شود. عدالت، بر خلاف‌ها، بر معاصی و طغیان غلبه می‌کند. یک وضعی است که مؤمنین آن‌به‌آن، لحظه‌به‌لحظه رو به ترقی ایمانی هستند. روی این جهت آن زندگی برای آنها خیلی گوارا است. خیلی از آن زندگی لذت می‌برند. آهسته آهسته صفت‌های رذیله نفسانی ضعیف می‌شود و صفات عقلانی قوت می‌گیرد. دیگر در آن موقع کسی نسبت به کسی حسادت ندارد، کسی نسبت به امری و چیزی بخل ندارد. سخاوت جای بخل می‌آید. شجاعت جای جبن می‌آید. شفقت، رحمت و مهربانی جای حسادت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۵ *»

می‌آید. همین‌طور هر صفت رذیله‌ای ضعیف می‌شود و در جای آن صفتی از صفات عقلانی قوت می‌گیرد. سفاهت‌ها برطرف می‌شود، رشادت پیدا می‌شود. دیگر هیچ کار سفیهانه‌ای از مؤمنین سرنمی‌زند.

اما اینک ببینید چه کار عقلانی از مؤمنین سر می‌زند؟ مؤمنین ضعیف را عرض می‌کنم. همه کارهایشان کارهای سفیهانه است. اما در آن وقت تمام کارها کارهای رشیدانه است، همه اشخاص، با رشد و با فکرند. در آن زمان مؤمن غصه نمی‌خورد برای اینکه چرا لباسم کهنه است، مؤمن غصه نمی‌خورد که چرا وضع ظاهری زندگی من ‌چنین است؟ چرا فرش خانه من چنین است؟ چرا وضع مغازه من چنین است؟ این چراها و غصه‌ها آن زمان اصلاً نخواهد بود.

اما شما الآن یک مؤمنی را پیدا می‌کنید که غصه بخورد که امروزِ من گذشت، چرا نور معرفت در من قوت نگرفت؟! یک‌ مؤمنی را پیدا می‌کنید که غصه‌اش این باشد؟! واقعاً غصه‌اش باشد! نه اینکه اگر با رفیقش نشست و مشغول حرف‌زدن شد، از باب «الکلام یجرّ الکلام» مثلاً یک چیزی بگوید که امروز ما گذشت و چیزی بر نورانیت ما اضافه نشد و نورانیتی احساس نکردیم، همانی که دیروز بودیم امروز هم همانیم. نه! واقعاً غصه بخورد غصه‌ای که او را از خوراک بیندازد، از خواب بیندازد، نگران و مضطربش کند، ‌چنین مؤمنی را سراغ دارید؟ اگر دارید نشان بدهید تا ما بیاییم و گَرد کفشش را پاک کنیم، احترامش کنیم که بارک‌الله به چنین مؤمنی که غصه بخورد که چرا امروزِ من از دیروزم بهتر نشد؟ نورانیت من بیشتر نشد؟

اگر بنا باشد هریک از ما با رفیقی بنشینیم که به ما دل بدهد و به راز دل ما و درد دل ما گوش بدهد، اول چیزی‌که می‌گوییم این است که می‌گوییم: عجب روزها کوتاه است! تا چشم بر هم می‌زنیم هنوز یک مشتری، دو مشتری نیامده باید مغازه را ببندیم. این اول درد است. همین‌طور درد بالاتر اینکه وضع چک‌ها این‌طور است که مرتب

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۶ *»

برمی‌گردد. چه نگرانی بزرگی! واقعاً هم نگرانی است. زندگی مختل است. آن‌وقت کسی هم بنشیند از حرف‌های آخرت بزند و از جاهای دیگر حرف بزند که نه ربطی به چک و نه ربطی به دنیا داشته باشد مثلاً، می‌گویند این هم از بی‌خیالیش است، این هم اگر مثل ما به چک و سفته و بازار مبتلا بود این‌قدر راحت نمی‌توانست حرف بزند.

الحمدلله رب العالمین امر معلوم و روشن است. با یکدیگر تعارف نداریم. وضع بشر تا ظهور مهدی صلوات‌ الله ‌علیه همین است و روزبه‌روز هم بدتر است. هرچه زندگی صنعتی‌تر و ماشینی‌تر می‌شود، هرچه کارها بالا می‌گیرد، مشکلات زیادتر می‌شود. کسی فکر نکند که فردا بهتر خواهد شد. کسی فکر نکند که سال دیگر بهتر خواهد شد. نه، بدتر می‌شود. روزبه‌روز بشر مادی‌تر می‌شود، بشر بیچاره‌تر، فقیرتر و مسکین‌تر می‌شود. البته بشر از نظر سطح ظاهری ثروت پیدا کرده، حتی نسبت به صد سال قبل خیلی ثروت پیدا کرده! بشر کجا از ابزارِ این‌طوری استفاده می‌کرد؟! کی بشر این‌طور از انرژی‌های مختلف استفاده می‌کرد؟! اما اکنون با این همه ثروت، این همه بشر احساس فقر دارد و فقیرتر شده است. پس در واقع بشر از نظر فکری بیچاره‌تر و مسکین‌تر شده است.

یکی از رفقای ما آلمان رفته بود، رفته بودیم دیدنش؛ نه اینکه چون از آلمان آمده بود. در خدمت یکی از آقایان و برادران بودیم، ما را هم دعوت کرده بود، وضع آنجا را نقل می‌کرد. او به گمان خودش داشت خوبی آنجا را می‌گفت. ولی من می‌دیدم دارد فقر آنجا را بیان می‌کند. معلوم است آلمان‌زده حرف‌زدنش چگونه است. می‌گفت: وقتی در خیابان‌ها راه می‌روند، آنهایی که مجبورند قسمتی را پیاده بروند، این‌قدر سریع حرکت می‌کنند که زودتر به مقصد برسند و وقت از دست نرود که او تشبیه می‌کرد می‌گفت: درست مثل سوزن چرخ خیاطی، این‌طور کفش‌های‌ پایشان صدا می‌کرد. به این شدت راه می‌رفتند. این بدبختی است، این فقر است. با آن ثروت!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۷ *»

این‌طور فقیر شده‌اند که می‌ترسند لحظه‌ای بگذرد و مقصود از دست برود و فوت بشود. این احساس فقر و مسکنت و بیچارگی است. هرچه زندگانی از نظر سطح ظاهری بالاتر می‌رود، قطعاً فکر بشر بیشتر مشغول می‌شود، گرفتاریش شدیدتر می‌شود. او دیگر فرصت نمی‌کند که درباره معنویات فکر کند، درباره نورانیت، معرفت و امثال اینها فکر کند، هیچ. فرصت ندارد و نمی‌تواند فکر کند.

پس بدون تعارف کسی نداریم که همّش و غصه‌اش این باشد که چرا من ترقی نکردم؟! چرا من پیشرفت نورانی ندارم؟! چرا با این همه طاعات، با این همه عبادات، با این همه راز و نیازهای با خدا، در خانه اولیاء رفتن، این‌قدر حرم مشرف‌شدن، این‌قدر نمازخواندن، این‌قدر شب‌ها نمازگزاردن چرا نورانی نشده‌ام؟! چرا همانی که بودم هستم؟! علتش این است که از اولی که این انسان پرورش یافته، حتی از همان موقعی که ژن بوده، از آنجا جنبه نفسی و خودی و انیت او تقویت شده است و همین‌طور دست به دست هم داده یکدیگر را کمک کرده‌اند. اجداد، جدات، پدران و مادران، این بشر را کمک کردند، همین‌طور به بشرهای بعدی هم کمک می‌کنند و تا زمان ظهور حضرت همدیگر را در این جریان کمک می‌کنند.

فکر نکنید که حالات و افکار انسان در نطفه او اثر ندارد، خیر! کاملاً اثر دارد. تمام صفات ظاهری و باطنی اثر می‌گذارد. صفات ظاهری را که می‌بینید فرزند شبیه پدر و مادر، شبیه پدربزرگ و مادربزرگ می‌شود، اینها که معلوم است. چه کسی اینها را آورده در این بچه گذارده است؟ معلوم است به تعبیر کتاب و سنت همین عِرق است.([۴۷]) قرآن و احادیث عرق می‌گویند امروزه ژن می‌گویند. همه اینها از همان پدر و مادرها، اجداد و جدات منتقل شده است. صفات هم همین‌طور است. صفات هم از پدر و مادرها و اجداد و جدات منتقل می‌شود. می‌بینید می‌گویند: مثل بابابزرگش

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۸ *»

سخت‌گیر است، مثل بابابزرگش بخیل است، مثل بابای خودش مثلاً چطور است، مثل نه‌نه‌اش چطور است. نوع این صفات را نسبت می‌دهند و متصل می‌کنند. آنگاه بی‌فکری‌ها، بی‌تفاوت‌بودن‌ها نسبت به امور آخرت و امر دیانت و امر نورانیت در فرزند‌ها اثر نمی‌گذارد؟!

روی این جهت هر نسل جدیدی نسبت به نسل گذشته، در تمایل به دنیا شدید‌ترند، در غفلت شدیدترند. الآن اگر غفلت مردم این زمان را با غفلت مردم صد سال قبل مقایسه کنیم که کدامیک بیشتر است، مسلماً غفلت مردم این زمان بیشتر است. چرا؟ یک دلیلش اینکه با این همه عوارض و مشکلات و زودمرگی‌هایی که امروز پیدا شده، این بشر به فکر مرگ نیست. اما آن‌وقت که این‌قدر عوارض نداشتند و این‌قدر زودمردن‌ها‌ نداشتند و زود رسیدن مرگ برایشان نبود، بیشتر از این مردم به فکر مرگ بودند. ولی ببینید غفلت شدیدتر شده، و هرچه جلو می‌رویم غفلت‌ها شدیدتر می‌شود. آری! اینها به ارث گذاشته می‌شود. تمام این خصوصیات به ارث داده می‌شود.

مقصود این است که این بشر تا ظهور امام زمان صلوات‌ الله ‌علیه به مقتضای جهت نفسی، انیت و خودی رفتار می‌کند. و چون آثار جهت نفسی و انیت، غضب خدا و خشم خدا است و بلاها و نقمت‌های دنیا و برزخ و آخرت است، از این جهت فعلاً شأن نذیربودن و منذربودن حجت‌های خدا اول و اصل است اما شأن مبشربودن در تبع و بعد است. ابتداء ما را می‌ترسانند، در ابتداء کارشان ترسانیدن است. ای بشر این عاملی که الآن در تو قوی است، انیت و جنبه نفسی است و آثارش غضب خدا، خشم خدا است. بترس! به مقتضای این عمل‌نکن! چرا؟ چون به‌حسب  قوت و قدرت این عاملی که الآن در تو قوی است، نقمت‌های دنیایی داری، نقمت‌های برزخی داری، نقمت‌های آخرتی داری. اول می‌ترسانند. این می‌شود انذار و مقام منذر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۴۹ *»

و نذیربودن حجت‌ها. بعد می‌گویند: آن عاملی که در تو ضعیف است و مثل چراغی بسیار دور در شب ظلمانی گاه‌گاهی سوسو می‌زند و از دور خیلی ضعیف دیده می‌شود و همین‌قدر می‌گوید هستم، جهت ربی تو است.

قبل از منبر با یکی از آقایان راجع به اینکه بشر گرفتار معاصی و این امور است صحبت بود که ما تا می‌گوییم معاصی، فکر می‌کنیم معصیت‌ها همین دزدی، زنا و کشت و کشتار است. آنگاه می‌گوییم ما که الحمدلله از این امور منزّهیم. نه، می‌فرماید «وجودک ذنب لایقاس به ذنب» اصلاً وجود ما یک وجود این‌طوری است که سرتاپا ظلمانی است. آنگاه از دور، آن دور دورها گاه‌گاهی یک نوری خیلی ضعیف خودش را نشان می‌دهد که نورِ جهت ربی است که مقتضیاتش رحمت خدا، نعمت‌ها و برکات خدا؛ بهشت دنیا و برزخ و آخرت است. و چون این نور ضعیف است از این جهت بشارت بعد است. به ما می‌گویند به آن نور ضعیف نگاه کنید، اگر به آن عمل کنید و او در شما قوت بگیرد آنگاه آثارش چیست؟ رحمت خدا، رضای خدا و بهشت خدا خواهد بود در سه مرتبه دنیا و برزخ و آخرت. پس مقام مبشربودنشان بعد است.

اما چون دیدند این انذارهای گفتنی برای این بشر چندان فایده ندارد، مرتب بگویند، مرتب انذار بدهند، مرتب از مقتضیات نفس اماره بالسوء و جهت نفسی بترسانند و به زبان بگویند چندان فایده بخش نیست، از این جهت حجت‌های خدا در مقام برآمدند که عملاً نشان بدهند، عملاً به ما بگویند ببینید مقتضیات جهت نفسی چیست، مشاهده کنید. از طرفی هم نظر به اینکه وقتی مؤمنین ایمان می‌آورند و مؤمن می‌شوند، حجت‌های خدا را خیلی دوست می‌دارند، از این جهت حجت‌های خدا خودشان را در معرض مظاهر کلی و جزئی جهت نفسی قرار دادند که آنها هرچه می‌خواهند نسبت به حق و نور حق ظلم کنند و ایشان ظلم آنها را متحمل بشوند، تا نشان بدهند که ای بشر اگر می‌خواهی ببینی و بدانی که جهت نفسی چیست و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۰ *»

اقتضاءاتش چیست! ببین اینها با ما که انوار خدا و حجت‌های خدا هستیم عملاً چه کردند؟! تو هم اگر بخواهی تابع این جهت باشی، مثل اینها هستی، با اینها هستی و با آنها محشوری. خواستند عملاً نشان بدهند.

از این جهت خدا در این آیه در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر فاطمه زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است که در مقام انذار برآمد و عملاً نشان داد که مقتضای جهت نفسی چیست. فاطمه‌ای که همه مؤمنین او را دوست دارند، فاطمه‌ای که رسول‌الله فرمود فاطمة اعزّ الناس علیّ([۴۸]) فاطمه از همه مردم نزد من عزیزتر است و در تمام زندگانی خود عظمت و جلالت فاطمه را نشان داد. هر موقعی که رسول‌الله مسافرت می‌رفت آخرین خانه‌ای را که وداع می‌کرد، خانه فاطمه زهراء بود. از مسافرت که مراجعت می‌فرمود اولین خانه‌ای را که ملاقات می‌کرد، خانه فاطمه زهراء بود.([۴۹]) در موقع هر نمازی که می‌خواست وارد مسجدش بشود و اقامه نماز کند، اول در خانه فاطمه زهراء می‌ایستاد و می‌فرمود السلام علیکم یا اهل‌بیت النبوة و تا جواب نمی‌شنید رسول‌الله عبور نمی‌کرد.([۵۰]) دست‌های فاطمه را می‌بوسید، صورت فاطمه را می‌بوسید([۵۱]) چقدر رسول‌الله جلوی فاطمه زهراء از جا برمی‌خاست، از فاطمه‌اش استقبال می‌کرد، یا فاطمه‌اش را بدرقه می‌فرمود.([۵۲]) درباره فاطمه‌اش بضعة منّی فرمود.([۵۳]) پاره تن من است. فاطمه حبیبه خدا و مجلای انوار خدا است. انوار خدا در فاطمه زهراء تجلی کرده است. حال این فاطمه خواست به مؤمنین بگوید:

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۱ *»

ای مؤمنین اولین و آخرین! من در مقام نذیربودن برآمده‌ام و شما را از مقتضیات نفس اماره، از مقتضیات جهت نفسی می‌ترسانم به اینکه خودم را در معرض مظهر کلی جهت نفسی؛ مظهر کلی جهل کلی قرار می‌دهم.

سبحان‌الله! از اولین و آخرین به شقاوت اولی و دومی نیامده‌ و نخواهد‌ آمد. دو مظهر کلی برای جهل کلی و جهت نفسی کلی که تمام رذائل در آن دو مجتمع بود. چقدر فاطمه مظلومه است؟! خدا گواه است، به خودش سوگند مظلومه است به حقیقت مظلومیت. خودش را با آن عظمت و جلالت در معرض آن شقاوت قرار داد. از نظر ظاهر هم عرض کردم خصوصیاتی که در فاطمه بود موجب ترحم بود، حتی شقی‌ترین مردم باید بر او ترحم کند. دختری هجده ساله، یگانه یادگار رسول‌الله، فقط فاطمه از رسول‌خدا باقی‌ مانده است. اولاد دیگر اگرچه از رسول‌الله باشند، از علی و فاطمه هستند. فقط یک دختر از رسول‌الله؟ص؟ مانده آن هم با این خصوصیات. تمام کمالات ظاهری و باطنی را دارا است، مجلای انوار الهی و تجلی‌گاه صفات ربّانی است. آنگاه این بزرگوار پشت در بیاید و همان‌ دست‌هایی که رسول‌الله می‌بوسیدند، دست‌هایی که همیشه به دعا بلند بود، خود دومی در نامه‌ای که به معاویه نوشته می‌نویسد: زهراء دست‌هایش را به در گرفته بود که من در را باز نکنم داخل بشوم، همین‌طور که دست‌هایش را به در گرفته بود و من دست‌هایش را می‌دیدم، تازیانه کشیدم و آن‌قدر بر دست‌های زهراء زدم تا خودش دست‌هایش را کشید و از در برداشت.([۵۴]) همان‌ صورتی که رسول‌الله می‌بوسیدند، می‌گوید: بعد از آنکه در را بر پیکر زهراء فشردم و وارد خانه شدم، چنان سیلی به صورت زهراء زدم که گوشواره‌هایش نمایان شد.

اللهم صل علی محمّد و آل محمّد

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۲ *»

 

 

مجلس  ۶

 

 (شب پنجشنبه ‌ ـــ  ۸ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۳ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

تمام ذریه زهراء؟سها؟ در مصیبت وارده بر آن بزرگوار محزون بودند و هرگاه آن مصائب را یاد می‌کردند گریان می‌شدند. در زندگانی ائمه ما؟عهم؟ در بعضی از موارد به این امر اشاره شده است. راوی می‌گوید خدمت حضرت رضا؟ع؟ بودم امام جواد؟ع؟ که ظاهراً کودکی بودند و در حضور حضرت مشغول بازی بودند و این طرف و آن طرف اتاق می‌رفتند و می‌آمدند، ناگهان حضرت روی زمین نشست. زانو‌های غم را در بغل گرفت، سر را به حالت حزن پایین انداخت و قطرات اشک بر رخساره مبارکش جاری شد. چرا این کودک گریه می‌کند؟ از ظلم‌هایی که بر جده‌اش فاطمه زهراء؟سها؟ وارد شده یاد فرموده است.([۵۵]) خود امیرالمؤمنین صلوات‌الله ‌علیه بعد از شهادت فاطمه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۴ *»

زهراء؟سها؟ این حالت حزن را داشتند و این حزن به همه فرزندانشان و ذراری زهراء؟سها؟ به ارث رسید. شیعیان هم که در باطن از ذراری زهراء هستند به‌حسب  معرفت و محبتشان در این مصیبت‌ها محزونند و برای آنها هم این ایام ایام تجدید حزن است.

و امروز ذریه باقی‌مانده زهراء و علی؛ وجود مقدس بقیةالله الاعظم عجل‌الله‌تعالی له الفرج که ذریه آخرین از معصومین کلی، و یادگار و باقی‌مانده خاندان رسالت است، این بزرگوار هم در حزن مادرش و مصائب وارده بر مادرش گریان است، مخصوصاً در این اوقات. به‌خصوص که به شب و روز رحلت و شهادت آن بزرگوار نزدیک می‌شویم، همان‌طور که شب اول عرض کردم باید در این شب و روزها حالات حضرت را متذکر باشیم و به حالات بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه در این مصیبت توجه داشته باشیم. مخصوصاً وقتی‌که این صلوات را در این مجتمع ایمانی، در این محضر شریف، زیر این قبه حسینی می‌خوانیم، توجه داشته باشیم که خداوند ان‌شاءالله سلام و صلوات ما را به پیشگاه ذریه آن بزرگوار ابلاغ می‌فرماید، به‌خصوص وجود مقدس بقیةالله صلوات‌الله و سلامه‌علیه. امیدواریم این عرض سلام و صلوات ما با حالت حزن و تأثر باشد که آن بزرگوار آثار حزن را در اعمال ما، در این آمد و رفت ما و در این عرض سلام به پیشگاه آن بزرگوار ببینند و مشاهده بفرمایند.

مصیبت فاطمه زهراء؟سها؟ مصیبت کوچکی نبوده؛ مصیبتی است که شروع مصائب بوده. تمام مصائب اولین و آخرین، تمام مصائبی که بر اهل حق واقع شده و می‌شود از انبیاء و اوصیاء و مؤمنین از زمان آدم تا رجعت، سرچشمه و مبدأ و اصل همه آنها اولی و دومی بوده‌اند.

چنان‌که وجود مقدس بقیةالله بعد از ظهورشان کشته می‌شوند و آن یهودیه ملعونه شقیّه با کمال قساوت و بی‌رحمی از روی پشت بام هاون سنگی بر سر مقدس بقیةالله می‌کوبد و آن هاون بر قسمت جلو و مقدم سر مطهر حضرت فرود می‌آید

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۵ *»

به‌طوری که باعث شهادت حضرت می‌شود و حضرت همان‌جا شهید می‌شوند. امام حسین؟ع؟، فرزند بزرگوارش مهدی موعود را که همه عالم انتظار ظهورش را دارند؛ کسی که به برکت وجود او خداوند حق را در عالم غالب می‌فرماید، دینش را غلبه می‌دهد، نور را ظاهر می‌سازد و مبدأ غلبه حق بر باطل است، آن بزرگوار را با دست مبارک خود آن بدن شریف و مطهر را غسل می‌دهد، کفن می‌کند، بر آن نماز می‌گذارد و آن سرور را به خاک می‌سپارد.([۵۶]) بعد امیرالمؤمنین برای نصرت سیدالشهداء۸ رجعت می‌فرمایند و بعد از مدت‌ها که سیدالشهداء را نصرت می‌فرمایند، دوباره شهید می‌شوند.([۵۷])

امر شهادت، ظلم و عداوت با اولیاء خدا؛ معصومین کلی، انبیاء و اوصیاء تا شهادت دومینِ امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه در رجعت ادامه دارد. فرمود: من هستم صاحب دو کرّه و دو رجعت.([۵۸]) یک بار رجعت می‌فرماید و کشته می‌شود. بعد از مدتی دوباره خداوند آن بزرگوار را برمی‌گرداند و دیگر کشته نخواهد شد. در میان ائمه ما فقط امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه دوبار شهید می‌شوند. یک بار شهید شده‌اند، بار دیگر هم بعد از رجعتشان شهید می‌شوند. بعد در رجعت دومی باقی هستند تا اینکه دنیا به آخر می‌رسد و به آسمان صعود می‌فرمایند.([۵۹]) از این جهت که دو قسمت سر مبارک حضرت به شمشیر عداوت ضربت می‌خورد، آن حضرت را ذوالقرنین گفته‌اند.([۶۰]) زیرا یک دفعه به شمشیر ابن‌ملجم؛ اشقی الاولین و الآخرین لعنةالله‌علیه ضربت خورد، بار دیگر هم در رجعت سر مطهرشان ضربت می‌خورد و به همان ضربت شهید می‌شوند و از دنیا رحلت می‌فرمایند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۶ *»

مبدأ و منشأ تمام این مصائب از زمان آدم تا شهادت دومین امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌‌ علی ‌‌جمیع‌ الانبیاء و المرسلین و علی ‌الائمة الهادین‌ الراشدین و عبادالله الصالحین، اولی و دومی بوده‌اند و تمام آنها مظالمی است که از آنها سرچشمه گرفته که دو مظهر کلی برای جهل کلی؛ جهت نفسی و انیت و جهت ظلمت هستند که این جهت عین عداوت با جهت نور و جهت ربی است، بینشان تضادّ بالذات است. آنگاه آن جهل کلی، آن عداوت کلیه به‌طور کلّیت در اولی و دومی ظاهر شد.

شیخ بزرگوار­ تشریح فرموده‌اند که اولی نسبت به جهل کلی مقام ماده را دارد و دومی مقام صورت.([۶۱]) و نظام الهی بر این است که همیشه آثار ماده از صورت ظاهر می‌شود. چون خود ماده بدون صورت ظهوری ندارد و آثاری بر آن مترتب نیست. و دومی صورت جهل کلی و اولی ماده جهل کلی است. از این جهت تمام شقاوت‌ها بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ آشکار شد. البته قبل از رحلت حضرت هم در دورانی که حضرت در مکه یا در مدینه بودند، چقدر این دو نفر و دو دخترشان؛ عایشه و حفصه رسول‌الله؟ص؟ را اذیت کردند! در مدت زندگانی حضرت در مدینه هم با رسول‌خدا چه کردند! با فاطمه زهراء چه کردند! تا توانستند خون به دل حضرت کردند. ولی حضرت برای اسلام و مسلمین و ضعف مسلمین مأمور به تقیه، مماشات و مدارا بودند.

اما بعد از رحلت حضرت، مبدأ تمام مصائب اولین و آخرین شروع شد. تمام مصائب انبیاء و اولیاء گذشته از این دو نفر سرچشمه می‌گرفته، تمام مصائب و مظالم بعدی هم از این دو نفر سرچشمه می‌‌گیرد. حال این عناد و لجاج، این شقاق و نفاق و این طغیان و کفر می‌خواهد ظاهر شود، مظهر می‌خواهد، محلی می‌خواهد که این عداوت‌ها و کینه‌ها در آنجا ظاهر شود و نشان داده‌ شود و از باطن‌ها ظاهر گردد، از کوامن استخراج شود. چه کسی برای قبول این مصائب و ابتداء و شروع‌ این مصیبت‌ها انتخاب شد؟

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۷ *»

رسول‌خدا۹ که از دنیا رحلت فرموده‌اند و خدا تقدیر نکرده بود که به‌ظاهر آن بزرگوار محل این صدمات باشند. چون مبدأ اسلام و مؤسس اسلام بودند، مصلحت نبود که آن بزرگوار به‌ظاهر محل این حوادث و مصائب باشند. بعد از رسول‌خدا امیرالمؤمنین در باطن، اسلام را محافظت می‌کنند و در باطن حافظند. اگرچه به‌ظاهر خانه‌نشین شدند اما اسلام و مسلمین را حفاظت‌ فرمودند. بنابراین باید این مصائب بر ایشان وارد نشود، تا اسلام را حفظ بفرمایند و در میان مسلمانانی که به‌ظاهر اسلام آورده‌اند اگر اهل ایمانی هست، بتواند به حق، به کمال و بلوغ ایمانی خود برسد. از این جهت حضرت به‌ظاهر نباید متحمل این مصائب شوند و با این مظاهرِ عناد‌ها و لجاج‌های اولین و آخرین روبه‌رو گردند. امام حسن و امام حسین هم که هنوز کودکند و با بودن مثل امیرالمؤمنین شأن ایشان نیست. باید به مقام پدر و حامل ولایت کلیه و اسم اعظم الهی احترام بنمایند. به علاوه به‌حسب  ظاهر کودکند و به‌حسب  امور مسلمین تکلیفی بر ایشان نیست. این دو بزرگوار نهایت شش، هفت ساله بودند. بنابراین در میان این معصومین و خاندان رسالت فاطمه زهراء است که باید محل وقوع این حوادث و محل بروز این عداوت باشد. سبحان‌الله! سبحان‌الله از عظمت این مصیبت! خدا می‌داند و عظمت این مصیبت! این مطلب شوخی نیست.

این فرمایش شیخ مرحوم­، این تحقیق این بزرگوار شوخی نیست، امری جدّی است و مسئله‌ای حِکمی و استخراج‌شده از آیات و روایات است. در بسیاری از بواطن آیات، همچنین در صریح روایات به این مطلب اشاره شده است. در دعاءهایی که در تعقیبات نمازها می‌خوانیم، در دعاء اللهم العن صنمی قریش که از امیرالمؤمنین روایت شده([۶۲])به این مطلب اشاره شده است. همه اینها نشان می‌دهد که مطلب همین است و غیر از این نیست که منشأ تمام شرور و مظالم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۸ *»

و جمیع فساد‌ها از اولین و آخرین این دو نفر بوده‌ و هستند. چرا؟ چون این دو، مظهر کلی جهلند؛ آن جهل کلی و آن حیث نفسی که اجمالاً توضیحاتی در باره‌اش عرض‌ کرده‌ام و نوعاً هم به برکت فرمایش‌ها باخبر هستید.

حال مبدأ شقاق و مبدأ مصائب در این دو و از این دو می‌خواهد شروع گردد، از این جهت در دعاء تعقیبات عرض می‌کنیم اللهم و ضاعف لعنتک و بأسک و نکالک و عذابک علی اللَّذَینِ کفرا نعمتک تا آخر([۶۳])  که تمام فسادها و شروری که در آن دعا ذکر فرموده‌اند از این دو نفر شروع شده است. علی اللّذَین این دو نفری که این کارها را کرده‌اند. پس هرکس در تمام عالم از اولین و آخرین کفر ورزیده منشأش این دو نفر بوده و هستند و عکسی از این دو بوده که در آن کافر افتاده، هرکس نفاقی ورزیده از این دو نفر بوده و عکسش در آن منافق افتاده، هرکس معصیتی کرده از این دو نفر بوده و عکسش در معصیت‌کار افتاده، هرکس انکار حقی کرده از این دو نفر بوده و عکسش در آن منکر افتاده است. تمام مفاسد، مظالم، عصیان‌ها، طغیان‌ها، کفرها و انکارها این‌طور است که این دو برای آنها مبدأند. هر شری، هر فسادی و هر ظلمی از این دو است.

این‌طور هم نیست که دیگر آن ظالمین، آن کفار و منافقین از اولین و آخرین معاف شوند. نه، آنها به عذاب این دو می‌سوزند و این دو به عذاب خودشان و عذاب آنها می‌سوزند. آنها عذاب خودشان را دارند و عذاب متابعت از این دو را هم دارند. این دو هم، هم عذاب خودشان را دارند هم به تعداد تک‌تک کفار و منافقین و اهل عصیان و طغیان عذاب می‌شوند.([۶۴]) الحمدلله رب العالمین. ان‌شاءالله در موقع ظهور بعد از آنکه بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه از مکه به مدینه تشریف می‌آورند، در مدینه منوّره این دوتا را از قبر خارج می‌کنند. حضرت این کار را شروع می‌کنند و اول کاری

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۵۹ *»

که می‌فرماید همین است که تمام مظالم اولین و آخرین را بر گردن این دو می‌گذارند و این دو هم اقرار می‌کنند.([۶۵]) نمی‌توانند اقرار نکنند. و الحمدلله رب العالمین در میان شیعه این امر برای همه روشن است که این دو مبدأ جمیع مفاسد هستند؛ اگرچه به‌جنبه فلسفی و حکمیش توجه ندارند. اما اجمالاً باخبرند که مطلب چیست. از این جهت نوع اهل ایمان وقتی که در مصیبت فاطمه زهراء؟سها؟ از آن مظالم یاد می‌کنند، متزلزل می‌گردند و بسیار مضطرب می‌شوند.

شاید این هم یکی از تدابیر خود حجة‌ بن ‌الحسن المهدی صلوات‌ الله ‌علیه یا ائمه پیش از آن بزرگوار باشد که وفات حضرت را به‌طور تعدد و مختلف ذکر کنند تا در بین شیعه به این شکل باشد که مصائب فاطمه زهراء؟سها؟ تقریباً در سه نوبت و در سه دوره یاد شود. بعضی‌ یکی از اینها را معتبر بدانند. بعضی یکی دیگر را معتبر بدانند و بعضی نقل دیگری را معتبر بدانند و به‌سبب همین اختلاف، حادثه فاطمه زهراء بیشتر گفته بشود.

وقتی‌که ما قم بودیم و آنجا درس می‌خواندیم، یکی از اساتید حوزه مجلسِ اخلاقی داشت که به همین ایام برخورد کرد، او از این اختلافِ نقل وفات فاطمه زهراء؟سها؟ خیلی اظهار نگرانی می‌کرد، می‌گفت: حتماً دستی در کار بوده تا اختلاف بیفتد و مردم یک روز را نگیرند که شهرتی داشته باشد و مثلاً مانند عاشوراء بشود که باعث بشود همه در آن روز اجتماع کنند و در همه‌جا یک روز روز عزاء باشد و به این‌طور بیشتر رسمیت پیدا ‌کند. او می‌گفت: این کار از روی عمد شده که در نقل وفات حضرت اختلاف شده است. کاش یکی از این نقل‌ها انتخاب می‌شد و تمام شیعه همان یک نقل را معتبر می‌دانستند و سراسر بلادی که شیعه نشین است، همان روز را برای فاطمه زهراء؟سها؟ اقامه عزاء می‌کردند، این‌طور می‌گفت.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۰ *»

ولی ظاهراً همان‌طوری که واقع شده مصلحت است، همین اختلاف مصلحت است. خود بقیة‌الله صلوات‌ الله ‌علیه قادرند بر اینکه اختلاف را رفع بفرمایند. اگر آن‌طور مصلحت بود اختلاف را رفع می‌کردند. به‌طوری به ذهن بعضی از علما و معتبرین و موثّقین از علما می‌دادند که مثلاً بگویند در میان این سه نقل این یکی معتبر است تا همه بر آن یک روز اتفاق کنند. پس معلوم می‌شود خود این اختلاف مصلحتی است، تدبیری است برای اینکه این مصیبت در سه دوره ذکر بشود. حتی آنهایی که یکی از این نقل‌ها را معتبر می‌دانند، دو نقل دیگر را هم در موقع خودش متذکر می‌شوند و مصیبت‌ها را ذکر می‌کنند و مصائب ذکر می‌شود. خود همین باعث تکرار مصائب می‌گردد. اگر یک روز بود و بر یک روز اتفاق بود، شاید سالی یک بار برای اقامه عزاء و گریه‌کردن و مصیبت‌خواندن بر فاطمه زهراء؟سها؟ اجتماع می‌شد و می‌گذشت و در دوران سال به اتفاق، مصائب حضرت ذکر می‌شد. اما اکنون سه بار، در سه دوره یادآوری می‌شود و این خودش کمک می‌کند به اینکه این داغ تازه‌تر باشد و این مصیبت در دل اهل ایمان شدید‌تر شود. به‌جهت مصالحی که بر این اختلاف مترتب است. چه مصالحی؟ از جمله همین نذیربودن حضرت زهراء؟عها؟ است که مورد بحث ما است.

خداوند در این آیات شریفه بعد از سوگندخوردن به ماه ولایت؛ امیرالمؤمنین و به شب ولایت؛ امام مجتبی و به صبح ولایت؛ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیهم با این تأکیداتی که در این آیه درباره فاطمه شده است که می‌فرماید انها لاحدی الکبر زهراء یکی از آیات بزرگ است. «انّ» تأکید، «لامِ» لاحدی الکبر تأکید، خداوند با این تأکیدات این مطلب را دارد بیان می‌فرماید. اهل لغت و زبان عرب متوجهند و فصاحت و بلاغت را می‌دانند، اینجا که می‌رسند به همه وجود توجه می‌کنند که چه خبر است! خدا بعد از سه سوگند و بعد از به‌کار بردن کلمه ردع چه مطلبی را

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۱ *»

می‌خواهد بفرماید کلّا و القمر و اللیل اذ ادبر و الصبح اذا اسفر حتی اگر به باطن آیه هم توجه نداشته باشند و از ائمه معصومین؟عهم؟ اخذ نکرده باشند، به همین ظاهر آیات و آیات ظاهر، به خود تعبیرات که توجه می‌کنند تعجب می‌کنند، تعبیراتی عجیب است. ماه، شب هنگامی که پشت کرده و ظلمت همه‌جا را گرفته و صبح هنگامی که رخساره خود را از کنار افق نشان می‌دهد و در دامنه ظلمت خط ضعیفی و نوری مشاهده می‌شود، یک روشنی ضعیفی مشاهده می‌شود. اینها به‌حسب  ظاهر برای اهل لغت و اهل زبان خیلی جالب است. عرب سر و کارش بیشتر با همین‌ها بوده، در آن زمان عرب بیشتر اوقات با شب کار داشته، با ماه کار داشته، با افق و صبح کار داشته، نوعاً گرفتار بودند و در شب‌ها مسافرت انجام می‌شده. روزها گرم و مسافرت در روز سخت بوده است. منتظر بودند شب شود، ماه طلوع کند، منتظر بودند شب به نیمه برسد و از نیمه بگذرد، منتظر بودند صبح طلوع کند و چهره صبح را در کنار افق ببینند و دلشان امیدوار شود به اینکه روز طالع شد و سختی‌های شب گذشت؛ موقعی رسید که دوباره به استراحت بپردازند. این آیات به‌حسب  ظاهر برای عرب جالب است. عرب دلش کنده می‌شود که بعد از این قسم‌ها و سوگند‌ها چه مطلبی می‌خواهد گفته شود؟

اهل توجه به باطن هم به برکت اهل‌البیت؟عهم؟ می‌بینند امامشان برای آنها معنی می‌کند که والقمر یعنی قسم به علی واللیل اذ ادبر یعنی قسم به حسن آن موقعی که با معاویه صلح می‌کند و به آن مصیبت بزرگ مبتلا می‌گردد و آن‌طور مظلومیت از وجود مبارکش ظاهر می‌شود که حتی دوستانش به او می‌رسیدند و می‌گفتند «السلام علیک یا مذلّ المؤمنین»، امام سر به زمین می‌افکندند.([۶۶]) چه بگویند به این شیعه که این‌طور امامش را سرزنش می‌کند، چه جواب دهند؟ دشمنان هرچه می‌گفتند و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۲ *»

هرچه می‌کردند بماند که دوستان هم این‌طور دل مبارکش را خون می‌کردند. تو اگر به امامتش اقرار داری، او را امام می‌دانی، بدان هرچه می‌کند مصلحت امام، مصلحت تو و مصلحت کل خلق است. اما بی‌معرفتی، بی‌مبالاتی و بی‌ادبی به کجا رسیده بود که بارها به حضرت اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: ای آقا کاش ما مرده بودیم و نمی‌دیدیم شما صلح کنید! تعابیر دیگری نیز داشتند که به جگر امام؟ع؟ آتش می‌زد. حضرت سر پایین می‌انداختند. رنگ از رخساره مبارکشان می‌پرید.([۶۷]) زیرا زخم زبان دوست بر انسان شدید‌تر است تا طعنه دشمن. دشمن هرچه می‌خواهد بگوید بگوید، دشمن است، اما دوست طعنه بزند، دوست به لباس دوستی بر انسان اعتراض و اشکال کند و تهمت و افترا بزند خیلی سخت است، خیلی سخت! حال اینها چه کسانی بودند؟ بعضی شیعه بودند. همه که سنی نبودند. شیعه ضعیف بودند، امامت حضرت را قبول داشتند، ولی از جهت بی‌معرفتی و بی‌ادبی با حضرت این‌گونه رفتار می‌کردند. واللیل اذ ادبر قسم به حسن در این موقع مظلومیتش.

والصبح اذا اسفر شیعه می‌بیند امامش برایش معنا می‌کند والصبح اذا اسفر یعنی قسم به حسین آن موقعی که رخساره خون‌آلود خود را در اسلام از افق کربلاء در مقابل ظلمت بنی‌امیه ظاهر فرمود. تمام دل‌ها به‌واسطه ظلمت کفر و شقاق و نفاق بنی‌امیه از حق برگشته بود، حتی اهل حق خیلی ضعیف و کم شده بودند، کسی نمانده بود. اکثر آنها که کربلاء آمدند کشته شدند. چند نفری در گوشه و کنار بودند. چند نفری در گوشه و کنار مدینه مانده بودند که روی جهاتی و معذوریت‌هایی که داشتند کربلاء نیامده بودند؛ مثل جابربن‌عبدالله انصاری و از قبیل او که در آنجا بودند و دیگر کاملاً در برابر ظلم بنی‌امیه ناامید شده بودند. ناامیدی عجیبی به دل‌های آنها دست داده بود. آخر اسلام کارش به اینجا بکشد که باید مثل یزید حاکم باشد و به عنوان خلیفه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۳ *»

رسول‌الله بر مسلمین خلافت کند؟ یک ناامیدی عجیبی به آن چند نفرِ اهل حق دست داده بود، خیلی ناامیدی! ما یک چیزی می‌شنویم. وقتی که امام؟ع؟ در کوچه‌های مدینه با مروان برخورد کردند و مروان گفت: چرا شما با یزید بیعت نمی‌کنید؟ همه با یزید بیعت کرده‌اند، خیلی بجا است که شما هم بیعت کنید. حضرت فرمودند اگر بنا باشد یزید بر مسلمین خلیفه باشد علی الاسلام السلام دیگر باید ـــ  به اصطلاح ما ـــ  فاتحه اسلام را گذارد. اسلام مرده و از بین می‌رود، دیگر اسلامی باقی نمی‌ماند. جدم رسول‌الله فرمود: خدا خلافت را بر بنی‌امیه حرام فرموده، چطور من با یزید بیعت کنم؟([۶۸]) این ناامیدی عجیب به اهل حق دست داده بود.

اما همین‌که واقعه کربلاء و حادثه عاشوراء در آن افق خونین رخ داد، نوری درخشید. چه نوری! خیلی مظلومانه و ضعیف، درست مثل خط نورانی صبح در افق در برابر ظلمات عجیب آسمان‌. نگاه کنید به صبح که با کمال مظلومیت و در بی‌نهایت مقهوریت و مغلوبیت است. اما نور است و نور کار خودش را می‌کند. سر مطهر آن حضرت هم با اینکه از بدن مطهرش جدا بود، با اینکه لب‌هایش خشکیده بود، با اینکه صورتش خاک‌آلود بود، با اینکه پیشانیش شکسته بود، اما هرجا رسید حق را ظاهر کرد، هرجا رسید نورانیت خودش و اهل‌بیتش و خاندان رسالت را نشان داد، هرجا رسید مردم انگشت تعجب به دندان می‌گزیدند. یا للعجب! سر بریده بعد از چند شبانه‌روز و بعد از مدت‌ها آیه قرآن تلاوت می‌کند! مردم را امر به معروف و نهی از منکر می‌فرماید! همین‌طور اهل‌بیت اسیرش هرجا می‌رسیدند با آن مظلومیت و مقهوریت و با آن مغلوبیت ظاهری اما کوچک و بزرگشان، معصوم و غیر معصومشان همه‌ و همه حق را نشر  می‌کردند و دل‌هایی که برای حق افسرده و ناامید شده بود امیدوار می‌شد؛ مثل آنکه صبح که می‌دمد دل‌ها امیدوار می‌شود به

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۴ *»

اینکه روز نزدیک است. آری! روز نزدیک است. ان‌شاءالله ظهور بقیةالله هم روز اسلام و ظهور حق است و ان‌شاءالله دل‌ها و سینه‌های اهل ایمان شفاء می‌یابد و چشم‌هایشان به نور جمالش روشن می‌گردد.

بعد از این قسم‌ها به‌حسب  ظاهر و باطن، خدا چه می‌خواهد بفرماید؟ آن هم با این تأکیدات انّها لاحدی الکبر همانا، یقیناً این است و جز این نیست که فاطمه زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است نذیراً للبشر ترساننده بشر است لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر برای هریک از شما که می‌خواهد از ترسانیدن فاطمه زهراء درس بگیرد، عبرت بگیرد، بترسد و به‌طرف ولایت بیاید و به‌طرف ولایت فاطمه زهراء و خاندان رسالت قدم بردارد. هرکس هم نمی‌خواهد، نترسد، پند و عبرت نگیرد و تأخّر جوید و قدم جلو نگذارد. البته خدا بی‌نیاز است، فاطمه زهراء هم بی‌نیاز است، ائمه هدی هم بی‌نیازند.

خداوند این بزرگوار را در این آیات نذیر معرفی کرده است. عرض کردم معنای نذیر در این مورد و در تطبیق با مصیبت حضرت این است که حضرت خواستند عملاً به تمام بشر بفهمانند: ای بشر متابعت‌کردن از مقتضای نفس و از مقتضای جهت نفسی و متابعت‌کردن از انیت، اصل و ریشه‌اش این دو هستند و از دومی بروز کرده و ظاهر شده است. اگر چهره کریه جهت نفسی را می‌خواهی بشناسی نگاه کن به دومی ببین با نور خدا چه می‌کند؟ فاطمه؟عها؟ برای پذیرفتن این همه مصائب آماده شد.

چهره فاطمه زهراء مجلای نور خدا است. انوار ملکوت، انوار جبروت و انوار لاهوت از چهره مبارک فاطمه زهراء درخشان بود و می‌درخشید. خداوند عمداً این‌طور قرار داده بود و وضع زهراء این‌طور بود. در حدیث دارد که هر روز به سه نور تجلی می‌کرد: صبح به نور سفید، ظهر به نور زرد، موقع غروب به نور قرمز و مدینه روشن می‌شد. آن نور سراسر مدینه را فرامی‌گرفت به‌طوری‌که همه متعجّب می‌شدند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۵ *»

خدمت رسول‌الله؟ص؟ می‌آمدند: منشأ این نور از کجاست؟ معلوم بود منشأ نور از خاندان رسالت است. اما خدا در میان چهره‌هایی؛ مثل چهره رسول‌الله و چهره امیرالمؤمنین، چهره فاطمه را انتخاب کرد که این نور از این چهره باید شروع بشود و بتابد. خورشید این نور را می‌گرفت و در همه مدینه پراکنده می‌کرد. همه مدینه به نور رخساره زهراء روشن می‌شد. خورشید آینه‌وار در برابر چهره زهراء واقع می‌شد. دیگر سقف خانه زهراء حجاب نبود. سقف خانه زهراء چیست؟! مگر نور زهراء را می‌تواند حجاب کند؟!

درست است خانه زهراء به ظاهر سنگ و گل بود. اما همین سنگ و گل سرادقات عزت خدا، سرادقات جلال خدا بود. فی بیوت اذن الله ان‌ترفعَ و یذکرَ فیها اسمه در و دیوار خانه زهراء خدا را تسبیح می‌کرد به همین که زهراء در آنجا بود. آن زمینی که زهراء در آنجا بود خدا را تسبیح می‌کرد و بر سایر زمین‌ها فخر می‌کرد. در و دیوار که نمی‌شود مزاحم و مصادم نور زهراء باشد. نور زهراء از در و دیوار می‌گذشت. خورشید از همه اجسام و اجرام در پذیرش این نور قوی‌تر بود. در خورشید منعکس می‌شد. خورشید این نور را پهن می‌کرد و در همه خانه‌ها داخل می‌شد، همین‌طور که آفتاب داخل خانه‌ها و حتی داخل پستو‌ها می‌شود، همین‌طور این نور داخل می‌شد. همه تعجب می‌کردند. خدمت رسول‌الله می‌آمدند عرض می‌کردند چرا این نور این‌طور است؟ چرا رنگ آفتاب این‌طور است؟ این نور از کجا است؟ می‌فرمود: منشأش در خانه زهراء است. بروید آنجا ببینید. می‌آمدند می‌دیدند زهراء؟سها؟ در محراب عبادتش نشسته و چهره‌اش محل تابش این نور شده است. این نور از رخساره زهراء می‌درخشد و به آسمان‌ ‌تُتُق می‌کشد و خورشید می‌گیرد؛ یعنی انوارش به آن رنگ ملوّن می‌شود بعد در همه خانه‌ها پراکنده می‌شود. صبح سفید، ظهر زرد و غروب قرمز.

زهراء به این جلوه‌ها برای امیرالمؤمنین تجلی می‌کرد یعنی چه؟ یعنی این

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۶ *»

رخساره زهرا، همین رخساره بشری، همین بدن عرضی، همین بدن عنصری جسمانی، مقامات عالیه زهراء را سدّ نکرده، کمالات عالیه زهراء را حجاب نکرده است. می‌دیدند از همین چهره نور می‌درخشد، تا نشان بدهند که همین بدن مظهر انوار الهی است. فرمایش شیخ مرحوم چه جالب است! ـــ  خداوند درجات ایشان عالی است متعالی بفرماید. خدا ما را از نعمت هدایت ایشان بهره‌مند کرده، به کرامت و منّت بقیةالله صلوات‌ الله و سلامه ‌علیه از نعمت شفاعتشان هم بهره‌مند فرماید. ـــ  می‌فرماید این بدن عرضی در برابر مقامات عالیه و در برابر نورانیتشان؛ مثل ذره‌ در برابر آسمان‌ها و زمین‌ها است؛ بلکه امر اعظم از اینها است.([۶۹]) آیا ذره در برابر آسمان‌ها و زمین‌ها می‌تواند مقاومت کند؟!

خداوند این‌طور تعمد می‌فرماید و نشان می‌دهد که این چهره چهره‌ایست که محل تجلی انوار حق است. از نظر ظاهر هم آن چهره همیشه در عبادت خدا بود، همیشه اشک او ریزان بود. تا قبل از شهادت پدر بزرگوارش در محراب عبادت اشک‌ها ریخته بود. بعد از شهادت پدر بزرگوارش هم در آن مصیبت عظمیٰ گریان بود. آیا صورتی که برای خدا، خالصانه و لله این‌قدر اشک بر آن جاری شود، این صورت در نزد خدا چقدر تقرّب دارد؟ چقدر منزلت دارد؟ خدا می‌داند! عبادت زهراء که معلوم است. این‌قدر عبادت کرد که پاهای مقدسش از عبادت و ایستادن در طاعت خدا ورم کرد.([۷۰]) عمرش چقدر است؟ هجده سال. ببینید زهراء چطور انذار فرمود و چطور عملاً  گفت ای بشر از متابعت هوای نفس بترسید، از جهت انیت بپرهیزید، از عمل‌کردن به مقتضای جهت نفسی پرهیز کنید. اگر می‌خواهید بدانید که منشأ اینها چیست، ببینید این مظهر کلی جهت نفسی بر سر من چه آورد.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۷ *»

ببینید شیعه به برکت این مخدّره معظّمه و این مجلّله مکرّمه صلوات‌الله‌علیها از جهت نفسی متنفّر شده است. البته شیعه ضعیف نمی‌تواند در عمل ‌چنین باشد اما در دل از آن تنفّر دارد. اما چقدر از اولی و دومی متنفّر است! و به همین واسطه چقدر از معاصی و از معصیت‌کار متنفّر است، اگرچه در عمل به معصیت مبتلا است اما می‌گوید خدایا من می‌دانم که این معصیت من از کجا است و از کجا سرچشمه گرفته است، من منشأش، مبدأش و آثارش را دشمن می‌دارم. هرموقع از زهراء یاد می‌کند، از آن منشأ کفر، منشأ ظلم و منشأ معصیت‌ها یادش می‌آید، بر آنها لعن و نفرین می‌کند و می‌گوید خدا آنان را لعنت کند! اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک. وقتی‌که از آن چهره سیلی‌خورده، با این خصوصیات یاد می‌کند چطور چنین نگوید و چطور متنبّه نشود؟! در صورتی که خود ملعون دومی می‌‌گوید من چنان به صورت زهراء سیلی زدم که گوشواره زهراء از گوشش کنده شد و روی زمین افتاد.([۷۱])

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۸ *»

 

 

مجلس  ۷

 

 (شب جمعه ‌ ـــ  ۹ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۶۹ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

ان‌شاءالله خداوند این سلام و صلوات ما را در این شب جمعه، در این مکان شریف، در این سرزمین مطهر، در کنار قبر مقدس و منوّر علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه، بعد از اداء فرائض و شنیدن مصیبت سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه و شنیدن فضیلت حدیث کساء، به پیشگاه آن بزرگوار و پدر بزرگوار و مادر و شوهر بزرگوار و فرزندان و ذریّه مطهره و مبارکه آن بزرگوار ابلاغ می‌فرماید. ان‌شاءالله از برکات شنیدن حدیث شریف کساء و ذکر مصائب، مجلس ما منور شده است. و ان‌شاءالله به برکت این نورانیت، سلام و صلوات ما رد نمی‌شود. برای اقامه عزاء فاطمه؟سها؟ اجتماعی داریم و برای ذکر فضیلت، منقبت و تأثر در مصیبت آن بزرگوار توفیق داریم. ان‌شاءالله همه اینها اسباب توفیق است. امیدواریم خداوند این سلام و صلوات‌ ما را رد نفرماید و به آن بزرگواران ابلاغ بفرماید. و از برکت این سلام و صلواتِ مقبول و جواب آن بزرگواران

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۰ *»

ـــ  که ان‌شاءالله به فضل و کرمشان سلام و صلوات ما را رد نمی‌فرمایند و جواب می‌فرمایند ـــ  خداوند دل‌های ما را به نور ایمان، معرفت و ولایت ایشان روشن‌تر فرماید! و توفیق تحصیل معرفت و ولایتشان و عمل به مقتضای معرفت و ولایتشان را به همه عنایت فرماید! خود همین پذیرفتن امر ولایت و توجه به ولایتشان عنایت بزرگی است که در این آیات شریفه به این امر اشاره شده است لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر. فاطمه نذیر و انذاردهنده است و از آیات بزرگ خدا است که بشر را انذار داده و ترسانیده است. حال هرکس خواسته به ولایت تقدم جسته، هرکس نخواسته قدم پیش نگذارده است.

ان‌شاءالله به فضل، کرم و منت خدا بر ما و به برکت صاحب فیوضات و واسطه فیض الهی؛ وجود مقدس بقیةالله صلوات ‌الله‌ و سلامه ‌علیه و عجل‌ الله ‌تعالی له الفرج، ما از کسانی هستیم که به فضل و کرم خدا قدم جلو گذارده‌ایم و ان‌شاءالله توقف نخواهیم کرد. اگرنه ما برای این نعمت عظمیٰ که امر ولایت است لایق و قابل نبودیم. خداوند روز‌به‌روز همه ما را نصرت فرماید که همیشه در امر ولایت پیش‌قدم باشیم. ان‌شاءالله همیشه قدم جلو بگذاریم و همیشه انذار، ترسانیدن و نذیربودن فاطمه زهراء؟سها؟ از مقتضیات جهت نفسی و انیت در نظر ما مجسم باشد، و همیشه از اینکه ـــ  خدای‌نکرده ـــ  در امر ولایت توقف کنیم و تأخر داشته باشیم بترسیم. که به هر توقف و تأخری، به مظاهر کفر، به مظاهر کلی جهت نفسی و انیت که اولی و دومی و اتباع ایشان باشند رو کرده‌ایم. لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر برای اینکه هرکس از شما می‌خواهد به امر ولایت تقدم جوید. البته می‌دانیم خدا اسباب فراهم کرده، دعوت فرموده و مردم را برای رحمت و همین امر ولایت خلقت فرموده، این نظام برای امر ولایت برپا شده است. آمدن انبیاء و حجج الهی برای همین است که بشر را به ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ دعوت کنند و با قبول‌کردن ولایت و تقدم‌جستن به‌سوی امر ولایت نجات بیابند و از امر ولایت تأخر نداشته باشند که هلاک می‌گردند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۱ *»

می‌بینیم این نعمت، فضل و کرم نسبت به ما بیش از دیگران است که البته ما فکر می‌کنیم شاید مشکل و سخت باشد. الحمدلله رب العالمین تاکنون که خداوند عافیت کرامت فرموده، ان‌شاءالله بعد از این هم عافیت خواهیم داشت: هم عافیت ظاهری، هم عافیت باطنی و هم عافیت دین و دنیا و آخرت. الحمدلله توفیق قدم‌گذاردن در امر ولایت داریم و دعوت انبیاء، دعوت اولیاء و دعوت‌ حجت‌های خدا را اجابت کرده‌ایم. ان‌شاءالله باورمان شده است که راه نجات همین است و غیر از این نیست. دلیلش همین‌که تا جایی که ممکن و میسّر است در احیاء‌ امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ تلاش، زحمت و کوشش داریم. اگرچه خیلی تقصیر داریم، خیلی قصور داریم. و شاید فعلاً در این زمان با مشکلاتی که هست بیش از این هم میسر نباشد. بر همین مقدار خدا را شکر می‌کنیم و ازدیادش را از خدا می‌طلبیم. بحمدالله برای احیاء امر ولایت موفق به اجتماع می‌گردیم و مجتمع می‌شویم. خود این ان‌شاءالله نشان این است که می‌خواهیم نشان دهیم که ولایت را پذیرفته‌ایم و دل‌های ما به نور ولایت منوّر شده است. از مجلسمان مسروریم، از برادران ایمانی مسروریم. برای ما امور دیگر مطرح نیست. نعمت ولایت مطرح است، اولیاء ایشان را دوست داریم و از اعداء ایشان بیزاریم. اینها عنایات و برکاتی است که بر اثر ولایت شامل حال ما شده و ان‌شاءالله خواهد بود. ای کاش قدری دل‌های ما بیشتر درک می‌کرد و فکر‌های ما بیشتر رشد می‌یافت که درک کنیم که امر ولایت چه فضلی است و چه عنایت بزرگی است!

این را که می‌گویم برای این است که خود امام صادق به این تعابیر می‌فرمودند: من این‌قدر این سخن را به شما گفته‌ام و از بس تکرار کرده‌ام شرمم می‌آید دوباره بگویم ولی باز هم می‌گویم. وقتی شما خواهید فهمید که چقدر به ولایت ما محتاجید که جانتان به حلقومتان برسد؛ یعنی موقع مرگ و جان‌کندن، آنگاه خواهید فهمید که چقدر به ولایت ما نیازمندید، چقدر به این نعمت احتیاج

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۲ *»

داشتید و چه نعمتی است!([۷۲]) می‌دانیم آن حالت برای بنده حالت بسیار مشکلی است! جداشدن از زن، فرزند، مال، عیال و دنیا بسیار مشکل است! یک عمر با دنیا مأنوس بوده، با همه امور دنیا انس داشته، از هیچ‌چیز دنیا وحشت نداشته؛ با زمینش، با آسمانش، با مال و منالش، با خانه و زندگی و اموالش، با همه‌چیز آن انس داشته، اکنون می‌خواهد تمام اینها را بگذارد و برود و هیچ‌چیز با خودش نمی‌برد، مگر همان اکتسابات و آنچه کسب کرده است. می‌فرماید در چنین موقعیتی می‌فهمید چقدر به امر ولایت ما محتاجید.

می‌فرمایند: دوست ما نگاه می‌کند می‌بیند رسول‌الله؟ص؟ در طرف راست او، امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه در طرف چپ او و سایر ائمه هداة معصومین؟عهم؟ دور او ایستاده‌اند و اطراف ائمه؟عهم؟ شیعیان خالص ایشان ایستاده‌اند. مؤمن چشمش به جمال رسول‌الله، امیرالمؤمنین، سایر ائمه و بزرگان دین روشن است و آنها به ملاقاتش مسرورند. می‌گویند: خوش‌آمدی، بر ما وارد شدی. بر تو مژده‌ باد. تو را به رحمت‌های خدا که برایت ذخیره فرموده مژده باد.([۷۳]) به مؤمن چه می‌گذرد؟ انسان چقدر مسرور می‌شود؟ جا دارد که آنگاه از شدت سرور جان بدهد. یک عمر اسم رسول‌الله را شنیده، یک عمر اسم امیرالمؤمنین را شنیده، یک عمر اسم ائمه هداة‌ معصومین را شنیده؛ امام حسن، امام حسین، سایر ائمه؟عهم؟، حال یک‌باره چشمش به جمال مطهر چهارده معصوم روشن بشود. حتماً فاطمه زهراء هم تشریف دارند، همچنین بزرگان دین. انسان چشمش به رخساره سلمان، مقداد، عمار، شیخ بزرگوار، سید بزرگوار و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۳ *»

سایر مشایخ عظام+ بیفتد. می‌فرمایند: با خالصین از شیعیانشان تشریف می‌آورند.([۷۴]) البته آنها همیشه وساطت داشته و شفاعت می‌کرده‌اند، اکنون هم باید همراهی کنند.

می‌فرماید: از رحمت‌هایی که خداوند به شیعه و دوست ما کرامت می‌فرماید این است که اگر یک رحمت از آن رحمت‌ها را به تمام اهل زمین تقسیم کند، همه اهل نجات می‌شوند، اگرچه همه غرق معاصی باشند. اگر یک رحمتش بر جمیع اهل زمین تقسیم شود و همه غرق معصیت و مستحق عذاب باشند که باید به جهنم بروند، از برکت همان یک رحمتی که خداوند به شیعه ما کرامت می‌فرماید، همه آمرزیده و همه اهل نجات می‌شوند. یک رحمتش این است. می‌خواهم عرض‌ کنم چه رحمتی بالاتر از زیارت و ملاقات اولیاء‌الله صلوات‌الله‌‌ علیهم ‌اجمعین؟! اما دشمنان ایشان ـــ  که خدا از اولین و آخرینشان را لعنتشان کند ـــ  آنها در عذاب و در شدّتند. می‌فرمایند: اگر یکی از آن عذاب‌هایی را که آن موقع بر آنها وارد می‌شود بر جمیع اهل عالم تقسیم کنند، همه هلاک می‌گردند.([۷۵]) این است که امر ولایت نعمت بزرگی است که خداوند در این آیات بعد از اینکه می‌فرماید: فاطمه زهراء نذیر، انذار‌دهنده و ترساننده است، می‌فرماید هرکس که می‌خواهد به امر ولایت تقدم بجوید و هرکس می‌خواهد تأخر جوید و قدم پیش نگذارد.

اولیاء خدا مستغنی هستند. این بشر  است که بیچاره است و باید فرمایش‌های نذیران الهی را به گوش دل بشنود و متذکر گردد و از مقتضیات نفس اماره، از مقتضیات جهت انیت و جهت نفسی بترسد که این‌قدر ظلمانی و پلید است که اول کاری که از این جهت انیت سر زده، انکار مقام ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۴ *»

بوده است. اول امری را که انکار کردند همین بود. چون در امر توحید، در امر نبوت نتوانستند انکاری داشته باشند، همین‌که نوبت به امر ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه رسید انکارشان شروع شد. از این جهت رسول‌الله فرمودند: یا علی اختلافی در خدا یعنی در توحید نیست؛ حتی در عالم ذر کسی اختلافی را در توحید اظهار نکرد. در عالم ذرِ اول همه در مکه، در مسجدالحرام عالم ذر مجتمع شدند و همه به توحید اقرار کردند، هیچ‌کس انکار نکرد. همچنین همه به نبوت اقرار کردند، هیچ‌کس انکار نکرد. و اگر در دل انکاری داشتند اظهار نکردند. اما همین‌که در عالم ذر به غدیرخم آنجا رسیدند و خداوند امیرالمؤمنین را به‌وسیله رسول‌الله به ولایت معرفی فرمود، آنجا انکار شروع شد. اولین امری که از جهت انیت و جهت نفسی انکار شد امر ولایت بود. خیلی امر عجیبی است!

از این جهت نذیربودن و منذربودن زهراء، ترساندن آن بزرگوار از مقتضای جهت نفسی، دعوت به ولایت است و ترسانیدن از انکار ولایت و نعوذبالله پشت‌کردن به ولایت و اعراض از مظاهر ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. و به انکار ولایت معلوم شد که منکر نبوت رسول‌الله هم بودند، و به انکار ولایت معلوم شد که منکر توحید هم بودند.

همین ملعون دومی در نامه‌ای که برای معاویه نوشته‌ است. خدا همه‌شان را لعنت کند. در آن نامه هرگاه می‌خواهد قسم بخورد به لات و عزّی سوگند می‌خورد . البته می‌دانیم این نامه معتبر است. طبری نقل می‌کند.([۷۶]) مشایخ ما­ هم به این نامه استدلال دارند.([۷۷]) نامه‌ای است که از نظر تاریخی معتبر است. عبدالله بن عمر بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء به عنوان اعتراض بر یزید بن معاویه از مدینه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۵ *»

برخاست. عده‌ای را هم همراه خودش جمع کرد. زیرا موقعیتی داشت، بچه خلیفه دوم بود. به آن اعتبار عده‌ای از اشراف و اعاظم مدینه برای انتقاد و اعتراض بر یزید همراهش شدند آمدند شام. به یزید خبر رسید که امر چنین است عبدالله آمده و خیلی هم ناراحت است. گفت: او را بپذیرید و بگذارید بیاید، نگران نباشید. اما خودش بیاید کارش دارم. وقتی که وارد شد شروع کرد به اعتراض که چرا این کار را کردی؟ چرا حسین را کشتی؟ مگر تو نمی‌دانستی فرزند رسول‌خدا است و چه و چه؟ آنگاه او را داخل خزینه‌اش برد و دستور داد آن صندوقی را که در آن همین نامه دومی بود آوردند. گفت: اگر خط بابایت را ببینی می‌شناسی؟ گفت: آری. نامه را نشان داد. دید خط منحوس آن ملعون است. بوسید و بر چشم‌هایش گذاشت. گفت: بخوان. خواند دید همین‌طور است. پدرش به معاویه سفارش کرده که اگر تو و فرزندان تو بر خاندان علی دسترسی یافتید از آنها انتقام بگیرید. آنگاه عبدالله عمر آرام گرفت. در آن نامه هرموقع این ملعون قسم می‌خورد می‌نویسد «و اللاتِ و العُزّی» قسم به لات و عزّی؛ همان دو بت بزرگشان.([۷۸]) خدا لعنتشان کند! یک لحظه به خدا ایمان نیاوردند و یک لحظه به رسالت رسول‌الله؟ص؟ ایمان نیاوردند. انکار امر ولایت نشان داد که دروغ می‌گفتند.

از حضرت بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه هم سؤال شد که آقا اگر اینها بر ایمان و اسلام مجبور شدند که نباید این‌قدر مورد احترام قرار بگیرند. رسول‌الله از آنها دختر بگیرند و چه و چه و چه. اگر هم واقعاً ایمان آورده بودند و بدون اکراه و اجبار اسلام آورده بودند که این نمی‌سازد با اینکه از طریق خود ائمه؟عهم؟ رسیده که اینها آنی اسلام نیاوردند، آنی ایمان نیاوردند. حضرت در جواب نوشتند. اجمال جواب این است که اینها از کَهَنه شنیده بودند که چنین کسی خواهد آمد و ادعاء نبوت خواهد کرد و بعد

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۶ *»

از رحلت او، امت او با او و وصی او مخالفت می‌کنند. به‌خصوص شخصی با این خصوصیات ـــ  که با اولی تطبیق می‌کرد ــ  او را خلیفه می‌کنند. بعد از او کسی را به این خصوصیات ـــ  که با دومی تطبیق می‌کرد ــ  خلیفه می‌کنند و همین‌طور سومی. اینها را شنیده بودند و کاملاً مترصد بودند. آن زمان هم نوعاً کهنه زیاد بودند که این امور را خبر می‌دادند. اینها منتظر بودند. از این جهت همین‌که اجمالاً آوازه اسلام را شنیدند خیلی راحت آمدند اسلام آوردند، هم ابی‌بکر، هم عمر، هم عثمان. حتی ابی‌بکر تمام اموالش را هم در راه اسلام داد.([۷۹]) بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه می‌فرمایند: اینها روی آن طمعی که داشتند اسلام آوردند و هر روز هم انتظار می‌کشیدند که رسول‌الله از دنیا بروند، یا وسیله‌ای فراهم کنند که هرچه زود‌تر حضرت را بکشند و حضرت از دنیا بروند که آنها به مقصدشان برسند. همان مقصدی که انتظارش را می‌کشیدند.([۸۰]) روی این جهت در همان نامه هرجا از معجزات ذکری می‌کند به عنوان معجزه رسول‌الله یا امیرالمؤمنین ذکر نمی‌کند؛ بلکه همه را سحر محمد و علی نام می‌برد.

پس اولین امری که از این مظاهر کلیِ جهل کلی و نفس اماره و جهت نفسی ظاهر شد، انکار امر ولایت بود. از این جهت این‌قدر امر ولایت مهم شده و نعمت بزرگی شده، و برای اهلش و دارندگانش این همه فضل و فضیلت نقل شده است. البته فرموده‌اند که ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ تمام نمی‌شود مگر به ولایت اولیاء ایشان و برائت از اعداء‌ ایشان. به این امر، ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ تمام می‌شود و صدق و راست خواهد بود. و اگر امر ولایت اولیاء و برائت از اعداء همراه ولایت ایشان نباشد، ولایت ایشان هم نیست و دروغی و ادعاء است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۷ *»

پس چقدر شیعه موقع رفتنش از دنیا مسرور است که سادات و آقایان خود را، همچنین موالیان ایشان شیعیان کامل و بزرگان را می‌بیند و زیارت می‌کند، چشمش به رخساره ایشان روشن است و منوّر به نور ایشان است و به شفاعت و وساطت ایشان مسرور است. این‌گونه  مرگ بر انسان گوارا است. چه مرگ خوبی است! ‌البته این فرمایش در وصف شیعیان ضعیف و همین شیعیان ناقص است، نه در مورد شیعیان کامل. آنها که معلوم است از برکت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ خودشان اهل شفاعتند. این مژده برای اهل نقصان و شیعیان ضعیف ‌الایمان است.

چه کنیم شیطان بر ما غلبه می‌کند و نفس اماره بالسوء غالب است ما را به معاصی وامی‌دارد، معصیت می‌کنیم. اما خدا می‌داند که ما نمی‌خواهیم روی لجاج و عناد با خدا و اولیاء خدا معصیت کنیم. این را خدا می‌داند و از دل ما باخبر است؛ بلکه از معاصی خود متنفریم. از این جهت می‌گردیم یک وسیله‌ای پیدا کنیم که قدری ما را شستشو دهد. همین که می‌فهمیم که مثلاً فلان عمل باعث آمرزش گناهان است، دلمان می‌خواهد آن را انجام دهیم. در پیِ اسباب شفاعت و مغفرت می‌گردیم. الحمدلله رب العالمین این توجهات و توسلاتی هم که داریم مطمئن هستیم که از سایر اعمال صالحه ما بهتر است. و اگر اعمال صالحه‌ای هم داشته باشیم و قبول شود، به برکت همین توسلات، ذکر مصائب و ذکر مناقب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و بزرگان دین است؛ مخصوصاً مصائب فاطمه زهراء؟سها؟ در این اوقات که به آن بزرگوار منسوب است و برای ما یادآور آن مصیبات وارده است، ان‌شاءالله همین گریه بر فاطمه زهراء و تأثر در مصیبت آن بزرگوار، اسباب مغفرت ما و مغفرت گذشتگان ما و مغفرت آیندگان ما خواهد بود. ما دلمان می‌خواهد این‌طور باشد. خدا ما را بیامرزد، گذشتگان ما را بیامرزد، آیندگان ما را هم بیامرزد. ما می‌خواهیم خدا دعاء ما را هم درباره خودمان مستجاب کند، هم درباره گذشتگانمان و هم درباره آیندگانمان تا ظهور مهدی آل‌محمد؟عهم؟. ما این‌طور طمع داریم. چه کنیم طمع است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۸ *»

می‌فرمایند که اگر بنا است انسان گدایی بکند باید درست و حسابی گدایی داشته باشد. چون درِ خانه چه کسی رفته است؟! آنهایی که خیلی سطحی دعاء می‌کنند اشتباه می‌کنند. نه، باید طمع را خیلی زیاد کرد. به‌جهت اینکه از کرم خدا که کم نمی‌شود که دعاء ما را این‌طور مستجاب کند که تمام ما را بیامرزد، گذشتگان ما را هم بیامرزد، آیندگانمان را هم بیامرزد. چرا؟ به‌جهت اینکه خیلی بر ما کرم کرده، خیلی! آنچه از طرف ما است خیلی کم، خیلی بی‌ارزش است، از ما کاری برنمی‌آید. نهایتش این است که در این امر، مجلسی تشکیل بدهیم، نهایتش این است که ساعتی بنشینیم و وقتمان را صرف آن کنیم، نهایتش این است که اگر دلمان هم بسوزد؛ مثلاً قطره‌ اشکی هم از چشممان بریزد، اینها از طرف ما خیلی کم است، خیلی بی‌ارزش است، خیلی بی‌ارزش! اما از طرف خدا اینها خیلی فضل است، خیلی آقایی است که به ما این توفیق را کرامت کند که برای ذکر فضائل و مصائب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ مجلس برپا کنیم. خیلی کرم است، خیلی فضل است! ما نمی‌توانیم عظمت و بزرگی یکی از این فضل‌ها را بفهمیم. خدایا! این کرم و فضل تو نزد ما خیلی بزرگ است! ذکر مصیبت و فضیلت شود و دل‌های سخت ما و دل‌های قسی و کدر ما متأثر شود! چه فضل بزرگی است که دل ما تکان بخورد! چه عنایتی است که اشک ما جاری شود!

بعد دوباره بر همه این فضل‌ها، به فضل خودش آثاری مترتب بفرماید. خودش بفرماید: ای بنده من این تأثر خاطر ت را من اسباب شفاعت تو قرار می‌دهم. قبل از آنکه اشکت از چشمت به رخساره‌ات بریزد تو را آمرزیدم.([۸۱]) روی این اساس است که می‌فرمایند: شیعیان ما قبل از اینکه استغفار کنند خدا آنها را می‌آمرزد.([۸۲]) این چه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۷۹ *»

فضلی است؟! آیا عظمت و جلالت این فضل‌ها و کرم‌ها را می‌توانیم بفهمیم؟! تا چه رسد به اینکه دوباره به فضل و کرمش بر این توفیقات، آثار آنها را مترتب کند! هل جزاء الاحسان الا الاحسان ([۸۳]) ای خدایی که محسنی! ای خدایی که به برکت محمد و آل‌محمد بر ما احسان کرده‌ای! به فضل و کرمت این احسان‌ها را بر ما بیش از پیش بفرما، و این احسان‌ها را به احسان‌های آخرت متصل بفرما. خدایا! چه کنیم؟ این‌طور اولیاء تو به ما تعلیم داده‌اند، بزرگان دین این‌طور به ما یاد داده‌اند. طور دیگری هم راه نمی‌بریم. هیچ راه دیگری راه نمی‌بریم. راه همین است که نشانمان داده‌اند و تو توفیق داده‌ای که پذیرفته‌ایم.

الحمدلله رب العالمین به وساطت شیعیان کامل و بزرگان دین، دست توسل و تمسک به دامان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ زده‌ایم. الحمدلله نعمت بر ما تمام است و راه روشن است، توفیق آمدنِ در راه را هم به ما کرامت کرده‌ای. خدایا! ما را از راه بیرون نکن. خدایا! این راهِ هدایتِ ما را، به راه رضایت و بهشت جاویدت در آخرت متصل بفرما. خدایا ما نمی‌خواهیم حتی در این بین هم عذاب بکشیم، ما عفو تو را می‌خواهیم. نه طاقت ابتلاءات دنیوی را داریم، نه طاقت بلاهای برزخی و نه طاقت ابتلاءات اخروی را داریم، طاقت هیچ بلائی را نداریم. ما طالب عفویم. خدایا! وعده‌ هم فرموده‌ای و یَعفو عن کثیر([۸۴]) دلمان می‌خواهد که ما ابتلاءات دنیا، برزخ و آخرت را نبینیم. خدایا! به همین دل‌هایی که در مصائب اولیائت می‌سوزد و اشک‌هایی که می‌ریزد، به حق همین عنایاتی که شامل می‌فرمایی که توفیق حضور در مجالس اهل ایمان را کرامت می‌کنی، بر ما ترحم بفرما.

زیرا خود ائمه؟عهم؟ وعده داده‌اند که اگر در میان جمعی یک نفر گریان باشد،

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۰ *»

خدا بر تمام آن جمع ترحم می‌کند.([۸۵]) اگر در میان جمعی یک نفر ذاکر و متذکر خدا باشد، خدا بر تمام اهل آن مجلس ترحم می‌کند و عذاب را از همه آنها برطرف می‌کند([۸۶]) خدایا می‌دانی در مجالس ما پیرمردان و پیرزنانی هستند که دل‌هایشان در مصیبت خاندان رسالت مجروح است، اشکشان ریزان است، دست به سینه می‌زنند، به زانو می‌زنند، گریه می‌کنند. در میان ما جوانانی هستند که در غم محمد و آل‌محمد محزونند، در دوران جوا‌نیشان موفق به این تأثرات هستند، گریه می‌کنند، اشک می‌ریزند. خدایا! توبه حقیقی همین است. خودت فرمودی: من دوست دارم ناله جوانانی که به درگاه من گریه کنند و اشک بریزند.([۸۷]) من به برکت آن جوانانِ خاشع و خاضع بر اهل زمین ترحم می‌کنم.([۸۸]) خدایا حتی در میان ما بچه‌های کوچک‌سال ما متأثرند و گریه می‌کنند؛ از مصائب وارده بر محمد و آل‌محمد: یاد می‌کنند و متأثر و گریان می‌شوند. خدایا! ما به این همه عنایت، به این کرم‌ها و فضل‌ها مطمئن هستیم.

در مثل این اوقات، بیماری و نقاهت حضرت زهراء؟عها؟ خیلی شدت پیدا کرده بود، دیگر فرزندانش ناله‌های حضرت را به سختی می‌شنیدند. رحلت آن بزرگوار نزدیک شده است. چهره مطهرش دارد خبر می‌دهد. خدایا! با این مظلومیت و بی‌کسی و تنهایی در میان آن خانه کوچک به امیرالمؤمنین چه می‌گذشته؟! در این اوقات به فرزندان زهراء چه می‌گذشته؟! این بچه‌های کوچک‌سال اطراف بستر مطهر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۱ *»

مادر چه شب و روزی را می‌گذراندند؟! خدایا! به حق ناله‌های فاطمه زهراء در مثل این اوقات، به حق ناله‌هایی که در آن خانه بلند بوده، به حق آن ناله‌ها که چقدر به درگاه تو عزیز، شریف و کریم بوده که اسباب آمرزش اولین و آخرین بوده، خدایا! به حق آن ناله‌ها و صاحبان آن ناله‌ها ناله‌های اهل ایمان را در این مصائب بپذیر. این توسلات را به کرمت قبول بفرما. توفیق عزاداری بر خاندان رسالت به همه ما کرامت بفرما. ما را در نصرت امر ولایت و امر اولیائت و اشاعه امر این بزرگواران نصرت بفرما. دشمنان اهل ایمان را در دنیا و آخرت مخذول قرار بده. خدایا! این توفیقات ما را بیش از پیش بفرما. ارواح مطهره مشایخ ما درجاتشان عالی است متعالی بفرما. دل‌های مطهرشان را از ما راضی بفرما. فرج وجود مبارک بقیةالله را نزدیک بفرما. ما را از اعوان و انصار آن بزرگوار در این دوران زندگی و در موقع ظهورش قرار بده. قلب مطهرش را از همه ما خشنود فرما. دعاءهای آن بزرگوار را درباره همه ما مستجاب بفرما! گذشتگان از اهل ایمان همه‌شان را غریق رحمت بفرما، از آیندگان آنها از همه‌شان درگذر.

و عجّل فرج ولیّک صاحب الزمان

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۲ *»

 

 

مجلس  ۸

 

 (شب شنبه ‌ ـــ  ۱۰ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۳ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

در مثل این اوقات خانه فاطمه زهراء؟سها؟ محل حزن و مرکز تمام غم‌ها و مصائب شده بود. آلام خود فاطمه زهراء؟سها؟ و حزن آن مخدره در شهادت پدر بزرگوارش، خانه زهراء را یکپارچه بیت‌الاحزان کرده بود. تعجب است از حُجّاج شیعه که در مدینه می‌گردند بیت‌الاحزان را پیدا کنند. مرتب می‌پرسند بیت‌الاحزان کجاست؟ بیت‌الاحزان، خانه فاطمه زهراء است؛ خانه‌ای که مرکز قداست و طهارت است، خانه‌ای که محل نزول ملائکه است. چهار معصوم کلی در این خانه بودند؛ امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین و دو نقیبه کلیه زینب کبری و ام‌کلثوم صلوات الله علیهم در این خانه بودند. در موقع ولادت هریک از این بزرگواران چقدر ملائکه در این خانه نازل شده‌اند؟! در هر شب و روز چقدر ملائکه در این خانه نازل می‌شدند! ابواب جمیع رحمت‌های الهیه بر این خانه باز بود؛ بلکه خود این خانه برای همه مردم و همه خلق باب جمیع رحمت‌های خدا بود، اما این خانه چه خانه‌ای شد؟!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۴ *»

بعد از آنکه امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه به آن کیفیت از زهراء؟سها؟ خواستگاری کردند، رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: ای علی! قبل از اینکه تو بیایی اینجا و از زهراء خواستگاری کنی، جبرئیل همراه با ملکی که گویا سیطائیل نام داشت بر من نازل شده بود. اینها فرود آمدند و به من خبر دادند که خداوند در جمیع ملأ ‌اعلی دستور فرمود: تمام ملائکه‌ای که از آسمان چهارم بالاترند به آسمان چهارم فرود آیند و در بیت‌المعمور اجتماع کنند، ملائکه‌ای هم که از آسمان چهارم پایین‌تر بودند دستور یافتند که صعود کنند و در بیت‌المعمور مجتمع شوند. خداوند دستور داد که تمام بهشت‌ها خود را زینت کنند. همچنین تمام حور‌العین خود را زینت کردند. خداوند به درخت طوبی دستور فرمود: خود را به جمیع انواع زینت‌ها مزیّن کند. بعد فرمود: منبر کرامت را نصب کنند پس خداوند به ملکی از ملائکه حجب که راحیل نام داشت وحی کرد که بر منبر بالا رود و خطبه بخواند؛ خطبه عقد برای فاطمه زهراء؟سها؟ و امیرالمؤمنین. جبرئیل گفت: صیغه عقد را من جاری کردم. همه ملائکه و همه حوریه‌ها مسرور شدند. خداوند به شجره طوبی دستور فرمود: آن زیور‌هایی را که حمل کرده‌ای بر ملائکه ببار. پس آنچه در او از زیورها و حلی بود نثار کرد، و ملائکه و حورالعین از آنها برگرفتند و مایه افتخار و فخر آنان شد. الآن هم جبرئیل به من خبر داد که خداوند این عقد را در آسمان‌ها انجام داده، من هم موافقم. بعد حضرت دستور فرمودند مردم در مسجد اجتماع کردند. خود حضرت بر منبر تشریف برده، این امر را اعلام کردند و عقد در مسجد جاری شد.([۸۹])

اما دیگر رسول‌الله بعد از آن سخنی نگفتند از اینکه فاطمه به خانه شوهر برود. امیرالمؤمنین هم از رسول‌الله؟ص؟ خیلی حیاء می‌کردند، هیچ نمی‌گفتند. مدتی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۵ *»

گذشت. در بعضی احادیث خاطرم می‌آید که یک ماه گذشت.([۹۰]) در بعضی از احادیث بیشتر هم ذکر شده است([۹۱]که حضرت رسول هیچ سخنی نمی‌فرمودند از اینکه فاطمه به خانه شوهر برود. نمی‌دانیم چه جهتی بوده؟ شاید برای این بوده که این خانه چنین خانه‌ای خواهد شد! تا اینکه دیگران که از جمله عقیل بود به امیرالمؤمنین گفتند: تو چرا به رسول‌الله نمی‌گویی که همسرت را به خانه‌ تو بفرستد؟ خانه‌ای در نظر بگیر! حضرت فرمودند: من از رسول‌خدا؟ص؟ حیاء می‌کنم.

عقیل گفت: برخیز با هم خدمت رسول‌خدا برویم. در بین راه با ام‌ایمن برخورد کردند. او گفت: این امر را ما زن‌ها باید به حضرت عرض کنیم. پس با زن‌های حضرت نزد رسول‌خدا؟ص؟ آمدند. یارسول‌الله! مطلبی داریم که در این مطلب خشنودی خدیجه کبری؟سها؟ است. تا حضرت نام خدیجه را شنیدند به یاد خدیجه کبری گریه کردند گریه شدیدی، و از فضائل خدیجه یاد کردند فرمودند: آن‌ موقعی که همه مردم مرا رها کردند خدیجه مرا نصرت کرد، خدیجه تمام اموالش را در راه خدا در اختیار من گذارد. مقداری از فضائل خدیجه را ذکر فرمودند. عرض کردند: هرچه می‌فرمایید درباره خدیجه همان است، خدا مرگ را بر خدیجه گوارا کرده، به جهت آنکه در نزد خدا محبوب است. اما فعلاً امری در بین است که قطعاً خشنودی خدیجه در آن است و آن این است که اجازه بفرمایید زهراء به خانه شوهر برود.

حضرت سر مبارک را پایین انداختند. آخر چطور اجازه بدهند. این خانه چنین خانه‌ای خواهد شد. زهراء کجا برود؟ فرمود: چرا خود علی نمی‌آید با من در این باره سخن بگوید؟ عرض کردند: حیاء می‌کند. فرمودند: نه خودش بیاید بگوید. نمی‌دانم چه عرض کنم، آیا رسول الله ضامن می‌خواهد؟ پاره تنش را می‌خواهد به خانه‌ای

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۶ *»

بفرستد که قتلگاه‌ عزیزش در آن خانه است. ام‌سلمه از خانه خارج شد. امیرالمؤمنین بیرون منزل، منتظر ایستاده بودند که زن‌ها چه خبری می‌آورند. عرض کرد: یا علی! رسول‌الله می‌فرمایند خود علی بیاید بگوید. امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه با آن حالت شرم و حیاء خدمت رسول‌خدا؟ص؟ آمدند، اما هیچ سخنی نمی‌گویند. نشسته‌اند صورت به طرف زمین، چشم‌ها به زمین دوخته، سر را بلند نمی‌کنند به رخساره رسول‌الله نگاه کنند. فرمود: یا علی! مقصودت چیست؟ مطلبت چیست؟ با اینکه رسول‌الله می‌دانند ولی باز هم می‌پرسند. عرض کرد: یا رسول‌الله می‌خواهم اجازه دهید فاطمه به منزل من بیاید. فرمودند: برای اثاث منزل و مهمانی و ولیمه چه در نظر گرفته‌ای؟ عرض کرد: چیزی در نظر نگرفته‌ام. فرمودند: همان زرهی که به عنوان مهریه زهراء قرار داده‌ بودی، همان را برو بفروش وسائل خانه تهیه کن، همچنین ولیمه‌ای هم در نظر بگیر.

به‌هرحال، نمی‌خواهم تاریخ عرض کنم. می‌خواهم دل‌ها را متوجه کنم که الحمدلله متوجه هست و متذکرید. ان‌شاءالله در حضور بقیةالله صلوات ‌الله و سلامه‌ علیه با آن بزرگوار در مصیبت جده‌اش فاطمه زهراء هم‌ناله هستید. وسائل خانه فراهم شد. وقتی‌که خدمت رسول‌الله آوردند نگاه کردند چند چیز بود: پرده پشمینه‌ای، یک زیرانداز و فرشی که آن هم پشمی بود، چند ظرف و چند کاسه سفالی، کوزه آبی و مِطهَره‌ای. اینها جهیزیه فاطمه زهراء و خرید داماد به عنوان جهیزیه بود که خدمت رسول‌الله گذارد. رسول‌الله شروع کردند به گریه‌کردن. دعا فرمودند. به‌هرحال ولیمه انجام شد. مقداری خرما و غذائی از خرما ترتیب داده شد. حضرت فرمودند: در مسجد اعلام کنید برای غذاخوردن بیایند. مختصری تهیه شده بود. اما حدود هفتصد نفر غذا خوردند. رسول‌الله فرمودند: ده‌نفر ده‌نفر بیایند و غذا بخورند و بروند. حدود هفتصد نفر که در آن موقع در مسجد بودند و به یکدیگر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۷ *»

خبر می‌دادند، آمدند و از آن غذا خوردند و باز هم از برکات رسول‌خدا؟ص؟ غذا باقی مانده بود.

تا اینکه حضرت فاطمه را با آن ترتیبی که ذکر شده به منزل امیرالمؤمنین؟ع؟ بردند. همین‌که زنها می‌خواستند وارد آن خانه شوند رسول‌الله خودشان را رسانیدند با یک‌دست دست فاطمه را گرفتند و با دست دیگر دست علی را و وارد خانه شدند. بر رسول‌الله چه گذشته؟! موقع خارج‌شدنشان هم دست مبارکشان را روی دو طرف چهارچوب در گذاردند و همین‌طور که رخساره مبارک را به طرف اتاق و منزل این دو بزرگوار کرده فرمودند استودعکما الله شما دو نفر را به خدا می‌سپارم.([۹۲])

همان‌جایی که رسول‌الله ایستاده بودند، همان‌ در، همان دیوار دعاء رسول‌الله را می‌شنیدند، همه اینها متوجه اشک‌های رسول‌الله بودند. بیجا است بگوییم ‌گویا رسول‌الله این روزها را می‌دیدند. آری! قطعاً می‌دیدند. رسول‌خدا؟ص؟ بی‌جهت این کارها، این نشانه‌ها و این علائم را برای عظمت و جلالت این خانه و اهل این خانه عنوان نمی‌فرمود. چه تکریمی و تعظیمی از این خانه و از اهل این خانه می‌فرمود! و چطور جلالت و عظمت این خانه را نشان می‌داد! بیش از این نمی‌شد.

اینها را نه تنها شیعه نقل کرده‌اند. اهل سنت هم تعظیم و تکریم رسول‌الله؟ص؟ را نسبت به این خانه نقل کرده‌اند. از این جهت آنهایی که تعصب داشته‌ و دارند، انکار می‌کنند که دومی این همه جسارت کرده باشد. به‌حسب  تعصبشان نمی‌توانند بگویند که دومی در برابر این همه تعظیم و تکریم رسول‌الله که همه نوشته‌اند، این‌قدر جرأت و جسارت نشان داده است. تمام مورخین این تعظیم و تکریم‌ها را نوشته‌اند. بعد همین‌ها می‌بینند که در تاریخی که در نزد آنها مسلّم است، از خودشان و از شیعه می‌نویسند که این همه جسارت و این همه جرأت اظهار شد و این همه کفر و شقاق از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۸ *»

آنها سر زد، از این جهت خودشان متحیر شده‌اند چه کنند و چه بگویند. راهی نداشته‌اند غیر از اینکه انکار کنند.([۹۳]) بعضی‌ گفته‌اند: نه، اینها درست است که از دومی واقع شده اما دومی تقصیر نداشته، قدری عصبانی بوده و حالت عصبانی او این‌طور اقتضاء می‌کرده، اگرنه نمی‌خواسته جسارت کند و جرأت نشان بدهد. به این‌طور خواسته‌اند آن ملعون را تبرئه کنند.

اما رسو‌ل‌الله؟ص؟ با این تکریم‌ها و تعظیم‌ها مخصوصاً خواستند نشان بدهند که جرأت و جسارت آن بی‌حیاء چقدر بوده که هیچ احترامی برای این خانه و اهل آن قائل نشد؛ همان در و دیواری که رسول‌الله در نزد آن می‌ایستادند و اظهار می‌کردند که شما خاندانی هستید که خداوند شما و نسل شما را طاهر قرار داده و تمام دنائت‌ها، رجس‌ها و پلیدی‌ها را از شما دور فرموده است. همیشه آن خانواده را به‌عنوان «اهل‌بیت نبوت» صدا می‌زدند؛ بارها صبح، ظهر، شام در موقع هر نماز نزد آن در ایستادند و با فریاد بلند فرمودند، به‌طوری که تمام کسانی که در مسجد بودند و برای نماز آمده بودند شنیدند که رسول‌الله می‌فرماید السلام علیکم یا اهل‌بیت‌ النبوة([۹۴]) رسول‌الله تکرار می‌فرمود و تا از خانه علی جواب نمی‌شنید از جلوی خانه علی عبور نمی‌کرد. برای چه؟ برای همین که عظمت و جلالت این خانه را به همه نشان بدهد و بفهماند. از طرفی جرأت، جسارت، کفر و شقاق اینها را هم بفهماند که چقدر اینها در دل‌هایشان کافر بودند و چقدر در دل‌هایشان شقی بودند! که گویا هیچ سفارشی نبوده‌ است؛ هیچ، به‌طوری که نعوذبالله این خانه باید از خانه یک مسلمان عادی هم بی‌حرمت‌تر بشود.

کسی حق ندارد بی‌جهت متعرض مال مسلمانی بشود، متعرض عرض

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۸۹ *»

مسلمانی بشود، درِ خانه مسلمانی برود و بی‌جهت در بزند و متعرض خاندان و زن و فرزند او بشود. اجازه نداده‌اند. در اسلام، مسلمین حرمت دارند. بدون جهت شرعی نباید فرزندان آنها را بترسانند. بدون جهت شرعی نباید متعرض ناموس آنها بشوند.([۹۵]) بی‌اجازه ابداً حقِ داخل‌شدن در خانه آنها را ندارند.([۹۶]) این‌قدر خانه مسلمین به‌حسب  اسلام حرمت دارد که اگر در خانه باز است و کسی از میان کوچه یا راه می‌گذرد، رد می‌شود، حق ندارد به حرمت اسلام و مسلمین صورت برگرداند داخل خانه را نگاه کند، نکند همسر مرد یا زنی در آن خانه سر و صورتش پوشیده نباشد و دیده بشود. این‌قدر اسلام برای مسلمین احترام گذارده است. اگر کسی بی‌جهت یکی از فرزندان مسلمین را بترساند مسئول است، محاسبه می‌شود، مؤاخذه می‌شود.

آنگاه این خانه با این همه عظمت و جلالت! با چنین زنی و چنین مردی و چنین فرزندانی! گویا نعوذبالله نعوذبالله این خانه هیچ حرمتی ندارد؛ حتی حرمت یک مسلمان عادی. به شدت در خانه را کوبیدند، با چه شدتی! دومی این‌قدر غلیظ و خشن بود و این‌قدر سیّئ‌‌الخلق و بدزبان بود که نوعاً مردم از او می‌ترسیدند، حتی خود ابی‌بکر از او می‌ترسید. آنگاه با چه کسانی! با اراذل مدینه مانند: مغیره که خدا می‌داند چقدر رذل است، ابو‌عبیده جراح ـــ  خدا لعنتش کند ـــ  قبرکن خشن مدینه؛ خیلی خشن، با این نوع اشخاص آمده‌اند درِ خانه فاطمه زهراء؟سها؟ را با چه شدتی می‌کوبند و لگد می‌زنند.

اول فضه پشت در آمده، امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه می‌دانند که مسئله چیست. باید شقاوت اینها اظهار بشود، باید فاطمه زهراء برای ظاهرشدن شقاوت و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۰ *»

کفر این منافقین فداء بشود تا نشان داده‌ شود اینها چقدر منافق بودند. و زهراء؟سها؟ چهره پلید، چهره کثیف و چهره منحوس حیث نفسی و حیث انیت و جهل کلی را به بشر نشان دهد و به مردم بنمایاند. اگر شما می‌خواهید در آینه‌ای ظلمانی، ظلمات جهل کلی و حیث نفسی را ببینید، اکنون زهراء می‌خواهد آن را نشان بدهد، امیرالمؤمنین می‌خواهند نشان بدهند. و به هیچ وجهِ دیگر ممکن نبود آن شقاوت، آن کفر و عناد اظهار بشود مگر به این‌طور که شد. به‌طوری‌که هرکس مؤمن است، هرکس یک ذره نور در وجودش باشد که همان جهت ربی است، یک ذره عقل و یک ذره محبت به حق و اهل حق در دلش باشد که همان جهت ربی و آثار جهت ربی است که شعاع محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، متوجه می‌شود و مظلومیت زهراء او را به هیجان می‌آورد و می‌گوید: خدا اول ظالم در اسلام را لعنت کند. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل‌محمد و آخر تابع له علی ذلک این را با اعتقاد و معرفت و بصیرت می‌گوید. چرا که می‌گوید من دیدم و می‌بینم این جهل کلی با حق و نور حق چه می‌کند، با انوار حق چه می‌کند.

از این جهت وقتی که از اتّباع نفس اماره و جهل کلی، از اتّباع مظاهر جهل کلی؛ از اشقیاء ترسید، از آنها اعراض می‌کند، از پیروی آنها دست برمی‌دارد، به آنها پشت می‌کند و از معصیت بیزار می‌شود، چون می‌داند معصیت اثر آن جهل کلی است و اثر مظاهر او؛ اولی و دومی است. از معصیت بیزار می‌شود و به‌سوی خدا اقبال می‌کند، در مقام احیاء امر ولایت برمی‌آید و می‌گوید: حال که شما با خاندان رسالت چنین‌ کردید، من هم تا جایی که بتوانم خاندان رسالت را به احیاء دین خدا، به اقامه سنن رسول‌الله؟ص؟ و احترام به امر دین و دیانت نصرت می‌کنم. به این کیفیت برائت خودش را از اعداء، و ولایت خودش را نسبت به خاندان رسالت صلی ‌الله  ‌علیهم  ‌اجمعین  اظهار  می‌کند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۱ *»

چون امر چنین بود امام؟ع؟ اجازه فرمودند اول فضه پشت در خانه بیاید. فضه آمد پشت در، چه می‌گویی؟ چه می‌خواهی؟ خود فضه مگر کم شخصیتی است؟! در اسلام اهل معرفت احترام دارند، اهل کرامت احترام دارند. اهل معرفت نزد خدا گرامی هستند، فضه اهل معرفت است. فضه عارفه بالله است. فضه خیلی جلیله است. همان افتخار او را بس که خادمه زهراء است، خادمه‌ای که زهراء او را به خدمت ظاهری و باطنی پذیرفته، حامل اسرار ولایت است، مورد محبت امیرالمؤمنین صلوات‌الله و سلامه‌علیه است. چقدر موفق است! بیست سال غیر از قرآن سخنی نگفت. بیست سال غیر از قرآن حرف نزد. هرچه از او پرسیدند از قرآن جواب داد، آیه قرآن تلاوت کرد.([۹۷]) چه معرفتی! چه کرامتی! قنبر بر فضه وارد شد، مولایم علی صلوات‌ الله ‌علیه کجاست؟ گفت: آقا در آسمان‌ها مشغول تقسیم ارزاق هستند.([۹۸]) چه معرفتی است که چشم‌هایش باز شده، مولایش را کجا می‌بیند و دست مولا را کجا مشاهده می‌کند. تصرف ولایتی امام را دارد می‌بیند. مقام امام و وقوف امام را در عالم هورقلیا و بین طتنجین دارد مشاهده می‌کند. انا الواقف‏ على الطتنجین انا الناظر الى المغربین و المشرقین([۹۹]) علی را به این مقام دارد می‌بیند. حال این زن نزد خدا خیلی احترام دارد. اما او به فضه جسارت کرد، توهین کرد، برو بگو علی بیاید، با او کار دارم، به تو کار ندارم. بگو ببینم چه‌کار داری؟ به علی بگو باید از خانه بیرون بیاید و داخل شود در آنچه که جمیع مسلمین در آن داخل شده‌اند و با خلیفه رسول‌خدا؟ص؟ بیعت کند و از این قبیل تعبیرات. فضه شروع کرد مقداری سخن گفتن. جرأت آن خبیث شدید‌تر شد. فضه برگشت.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۲ *»

فاطمه زهراء؟سها؟ پشت در آمدند. باز توهین کرد: چه شده که خود علی در خانه نشسته و زن‌ها را پشت در می‌فرستد؟ علی ولی‌الله است. علی مدبّر است. آری! علی می‌خواهد باطن تو را اظهار کند و شقاوت تو را نشان بدهد. از این جهت این‌طور تدبیر می‌کند. اگر خودش بیاید که کاری انجام نمی‌شود. زیرا باید با شما مخاصمه و مجادله کند و شمشیر بکشد و رسول‌الله فرموده‌اند برای حفظ اسلام از شر منافقین شمشیر نکش.([۱۰۰]) اگرنه همه را باید بکشد. همه منافق بودند، همه مرتد شده بودند. سه چهار نفر مانده بودند. این‌طور که اسلام پیش نمی‌رود و اسلامی نمی‌ماند. پس نباید شمشیر بکشد. و اگر در خانه بنشیند دستش را می‌گیرند می‌کشند و او را می‌برند. همان‌طور که کشیدند و بردند. آنگاه باید برود و دیگر کاری انجام نمی‌شود و به خیال آنها بیعت انجام می‌شود و کار تمام است. بنابراین دیگر اصلاً نامی و اثری نمی‌ماند از اینکه علی بیعت نکرد.

علی؟ع؟ به همین‌ ترتیب؛ به این‌طور نشان داد که اینها ظالمند، اینها منافقند، اینها کفارند. اگر می‌خواست صبر کند و خودش پشت در بیاید دستش را می‌گرفتند، می‌بردند و همان‌طور که بیعت کردند که دستشان را دراز کردند و به دست علی کشیدند و گفتند تمام شد علی بیعت کرد، دیگر کار تمام می‌شد. اما نه، علی؟ع؟ باید عزیزترین خلق نزد رسول‌خدا؟ص؟ را فداء کند، برای اینکه نشان بدهد که منافقین چه کسانی بودند و اصل و ریشه آنها چه کسانی هستند، و ریشه نفاق و کفر در اسلام کجا بود و از چه کسانی‌ شروع شد.

برای چه منظوری؟ برای اینکه بشر متنبه بشود، از نافرمانی بترسد و بداند که عاقبت پیروی نفس اماره بالسوء، عاقبت پیروی حیث انیت، این است و کار بشر را به اینجا می‌کشاند. اگر بشر از حیث انیت، از جهت خودی و جهت ظلمانی متابعت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۳ *»

بکند کارش به اینجا کشیده می‌شود. پس برای این بود که بشر متنبه بشود. لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر متنبه بشود، متوجه بشود و دعوت جهت ربی و جهت نور را اجابت کند که مظاهر کلیش محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. و مظاهر جزئیش انبیاء و اوصیاء و کاملین دینند. و خود را تابع اینها قرار دهد و به مقتضای این حیث ربی و این جهت نوری رفتار کند تا بهشت برای او فراهم گردد.

پس برای بهشت‌رفتن بوده و برای اینکه لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر برای همین. تمام این حوادث و مصائب پیش آمد، و فاطمه برای همین فداء شد که در میان این همه خلق عده‌ای پیدا شوند که اقتضاء نوری را در نظر بگیرند و به مقتضای جهت نوری خود سلوک کنند، محمد و آل‌محمد را دوست بدارند، انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ را دوست بدارند، دعوت آنها را اجابت کنند و در امر ولایت قدم بردارند. لمن‌ شاء منکم ان‌یتقدم یعنی یتقدم الی الولایة([۱۰۱]) فقط تقدم در امر ولایت، دوستی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و متابعت امر ایشان را بخواهند، برای اینکه کسی به‌سوی این امر تقدم بجو ید، متنبه بشود و دلش تکان بخورد. از این جهت فاطمه پشت در آمده است.

شما فکر می‌کنید بچه‌های فاطمه بچه‌های عادی هستند؟! اینها مترصد امرند، مترصد حادثه هستند. گریه‌های رسول‌الله که یادشان نرفته، فرمایش‌های رسول‌الله که یادشان‌ نرفته است. بچه‌های چهار پنج‌ساله معمولی، این امور یادشان می‌ماند، اینها که حجت‌های خدا بودند. لحظات آخر عمر رسول‌الله که از خاطرشان نرفته، چند روزی بیشتر نگذشته از اینکه رسول‌الله همین‌ که فاطمه را می‌دیدند، او را در بغل می‌گرفتند، اشک می‌ریختند و گریه می‌کردند و می‌فرمودند: تو اول کسی هستی از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۴ *»

میان اهل‌بیت من که به من ملحق می‌گردی.([۱۰۲]) فاطمه؟سها؟ از حوادث سؤال می‌کرد و رسول‌الله خبر می‌دادند.

وقتی‌که رسول‌الله برای صحابه مصائب بعد از خود را شرح می‌دادند، مصائبی که بر اهل‌بیت وارد می‌شد و رسول‌الله می‌فرمودند و گریه می‌کردند و صحابه گریه می‌کردند مگر این بچه‌ها آنجا نبودند و نمی‌شنیدند؟! بچه‌هایی که رسول‌الله نمی‌گذاشت از او جدا بشوند. زوجه‌های رسول‌الله در حال احتضار و نزدیک به رحلت حضرت که می‌خواستند این بچه‌ها را از رسول‌خدا جدا کنند، روی سینه مطهرش را سبک کنند، چون دستور است که روی سینه محتضر باید سبک باشد، سنگین نشود([۱۰۳]) اما گاهی حسن خودش را روی سینه حضرت می‌انداخت، گاهی حسین خودش را می‌انداخت و زوجه‌های رسول‌الله می‌خواستند اینها را بردارند، رسول‌الله دست مبارکش را روی بچه‌های فاطمه می‌گذاشت که اینها را برندارید، بگذارید روی سینه من باشند. رسول‌خدا نمی‌گذاشت این بچه‌ها حتی در موقع احتضار از آن حضرت جدا بشوند.([۱۰۴]) آنها می‌شنیدند که رسول‌الله از این حوادث دارد خبر می‌دهد، می‌فرمود: می‌شنوم صدای دخترم زهراء را که پشت در ایستاده، دارد استغاثه می‌کند، هیچ‌کس به کمک او نمی‌آید. مرا صدا می‌زند، مرا به کمک می‌طلبد یا ابتاه یا ابتاه فاطمه زهراء پشت در خانه‌اش بلند است.‌ می‌فرمود: گویا می‌بینم و صدای مظلومیت و استغاثه او را می‌شنوم.([۱۰۵])

حال این بچه‌ها مترصدند. موقع آن مصیبتی رسیده که پیغمبر برای آن

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۵ *»

مصیبت اشک‌ها ریخت، گریه‌ها کرد، رسول‌الله ناله‌ها کرد. اکنون همان ‌موقع رسیده. گویا این بچه‌ها مترصدند که الآن است که صدای مادرشان بلند شود و فریادش به یا ابتاه بلند گردد و همان‌طورها هم واقع شد. فردای قیامت همین در و دیوار شهادت و گواهی می‌دهند، همین خانه گواهی می‌دهد که با آن همه تعظیم‌ها و تکریم‌های رسول‌الله از این خانه، در همین خانه؛ میانِ در و دیوار، قتلگاه محسن و قتلگاه فاطمه زهراء؟عها؟ شد.

یک وقتی عرض کردم. گویا این درِ منزل ـــ  ‌به اصطلاح ما ـــ  یک لت داشته، حضرت زهراء؟سها؟ در را که باز  کرده‌ بودند، برای اینکه مبادا یک وقتی این‌ها هجوم بیاورند دو دستی در را گرفته بودند. معلوم است مقداری دست بیرون قرار می‌گیرد. حضرت دو دستی در را محکم گرفته بودند، قدری هم در را باز فرموده بودند که صدا شنیده می‌شد که آنها چه می‌گویند و فاطمه چه جواب می‌دهد. دیگر نوعاً شنیده‌اید که چه گفتگو‌ها و چه جسارت‌هایی شد!

از همان‌جا استخفاف، اهانت و توهین در همین گفتگو شروع شد. اما زهراء به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد آنها داخل شوند و نه هم موافقت می‌کند که علی؟ع؟ از خانه خارج شوند. علی قسم یاد کرده از خانه خارج نشود تا قرآن را جمع‌آوری کند که دستور رسول‌خدا و وصیت حضرت است. دومی گفت: نه، نمی‌شود. باید علی از خانه خارج بشود و بیعت کند. فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید: ما به شما کاری نداریم، شما هم ما را به خودمان واگذارید، ما مصیبت‌زده هستیم، عزاء رسول‌الله ما را بس است([۱۰۶]) یعنی مصیبت دیگری بر این امت وارد نکنید. این امت به مصیبت رسول‌الله مبتلا شده‌اند. اگرچه این امت این مصیبت بزرگ را احساس نمی‌کنند، اما این مصیبت برای اهل این خانه بس است که تا زنده هستند در مصیبت وفات رسول‌الله؟ص؟ محزون، گریان

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۶ *»

و مصیبت‌زده باشند. همین مصیبت به تعبیر من بسشان است، مصیبتی دیگر بر اهل این خانه وارد نکنید.

زهراء؟سها؟ نذیر است و می‌ترساند. نذیراً للبشر حتی همین ملعون را هم از شقاوتش، از کفرش، از لجاجش می‌ترساند. باید هم همین‌طورها باشد. منذرین که انذار می‌دهند برای این است که این بشر حتی از لبه پرتگاه هم می‌تواند برگردد. انذارها برای همین است. مگر حضرت سیدالشهداء کم عمر سعد را انذار دادند؟! کم با او صحبت کردند؟! کم راه‌هایی به او نشان دادند برای اینکه این جنایت بزرگ را مرتکب نشود و به این کفر بزرگ اقدام نکند؟! مگر کم فرمودند؟! خود امیرالمؤمنین حتی بعد از این همه ظلم‌های اولی و دومی مگر کم ابی‌بکر را موعظه فرمودند؟! حتی یک بار به او فرمود: اگر تو رسول‌خدا را الآن ببینی که به تو بفرمایند که برو کنار، این مقام مال علی است، به علی واگذار کن، حاضری قبول کنی؟ گفت: آری! حضرت دستش را گرفتند به مسجد قبا بردند. وارد مسجد شدند، دید رسول‌الله را که در جلوی محراب ایستاده‌اند و دارند نماز می‌خوانند. صبر کردند نماز حضرت تمام شد. حضرت روی خود را برگردانیدند به ابی‌بکر فرمودند: چرا این امر را متقبل شدی؟ این حق علی است. به او واگذار کن. گفت: چشم یا رسول‌الله. از مسجد بیرون آمدند. حضرت فرمودند: جای دیگر نروی، یکسره برویم مسجد و این امر را اظهار کن. بگو من رسول‌الله را دیدم و از رسول‌خدا شنیدم که این‌طور فرمودند.

همین‌طور که می‌آمدند با دومی برخورد کردند. دومی دید وضع دیگری است. خیلی شیطنت داشت. فهمید چه خبر است. دست ابی‌بکر را گرفت کشید کنار، چه خبر است؟ این چه حالتی است که مضطربی؟ گفت: به امری برخورد کرده‌ام که ناچار شده‌ام، هیچ راه علاج و راه برگشتی ندارم. علی در مسجد قبا رسول‌الله را به من نشان داد که به من چنین و چنان فرمودند، برای من هیچ شک نمانده، یقیناً حق با او

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۷ *»

است. می‌دانستم، اما الآن که این برنامه را با من رفتار کرده دیگر من هیچ راه برگشت ندارم. چه کنم؟ گفت: مگر تو نمی‌دانی؟ این سحر است. او هم می‌دانست، به‌قول خودشان سحر است. صدّیق هم که به او گفتند از همین جهت بود. رسول‌الله هم به او فرمودند انت الصدیق([۱۰۷]) واقعاً هم صدیق بود، یعنی تمام آنچه را که نفس اماره بالسوء‌ و جهت نفسی به او القاء می‌کرد، تصدیق می‌کرد و مطابق همان معتقد بود. گفت: مگر تو از سحر بنی‌هاشم بی‌خبری؟! مگر کم سحر پسرعمویش را دیدی؟! این هم مثل همان‌ها است، نعوذبالله اینها ساحرند، سحر بنی‌هاشم که در تاریخ ما مشهور است. برگرد برو پی کار خودت. به این‌طورها منصرفش کرد.([۱۰۸])

انذار منذرین تا همان لب پرتگاه هست. دیگر بعد از اینکه بشر خودش پرت ‌شدن در جهنم را انتخاب می‌کند، ولش می‌کنند، خذلانش می‌کنند. اگر هم بخواهد همان‌جا نگاهش می‌دارند اما چون او دیگر برگشتنی نیست، رهایش می‌کنند و خذلانش می‌کنند. می‌گویند حال که می‌خواهی بروی برو؛ به جهنم. طوری هم هست که اگر به جهنم برود و آن عذاب را هم ببیند و دوباره به دنیا او را برگردانند، باز از ضلالتش دست برنمی‌دارد. قرآن خبر می‌دهد وقتی‌که اهل جهنم می‌گویند خدایا! ما را به‌ دنیا برگردان، ما خوب می‌شویم، عمل صالح انجام می‌دهیم، می‌فرماید کلّا انّها کلمةٌ‌ هو قائلها([۱۰۹]) قبلاً هم همین‌طورها بود. به مشکل که برخورد می‌کردند، می‌گفتند ما آدم خوبی می‌شویم، اما وقتی رفع می‌شد باز همانی بودند که بودند. و لو رُدّوا لعادوا لما نُهوا عنه([۱۱۰]) اگر آنها به دنیا هم برگردند، باز همانی خواهند بود که بودند. چون چنین است رهایش می‌کنند. اگرنه اولیاء خدا مظاهر رحمت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۸ *»

خدا هستند، اگر کسی یک وقتی بخواهد برگردد خیلی با او مماشات و مدارا می‌فرمایند. همین مداراها بود که تمام این امت بعد از رسول‌خدا مرتد شدند و از ولایت و امارت امیرالمؤمنین۷ دست برداشتند. اما چون در صلب آنها مؤمنینی بودند، حتی در نهان بعضی از آنها بود که بعدها متنبه و متذکر بشوند، از این جهت علی؟ع؟ مدت‌ها شمشیر نکشید.

پس فاطمه زهراء در همان موقع دارند او را انذار می‌فرمایند و از عذاب خدا می‌ترسانند، از اقتضاء نفس اماره بالسوء و جهت نفسی می‌ترسانند که این خبیث دارد از آن متابعت می‌کند و مظهر کلی آن شده است، زهراء دارد او را هم انذار می‌فرماید و می‌ترساند، اما نترسید و از انذار زهراء؟سها؟ متنبه نشد. خودش در نامه‌ای که به معاویه نوشته، می‌نویسد: وقتی که من دیدم زهراء نه می‌گذارد در را باز کنم تا ما وارد شویم، نه هم داخل خانه برمی‌گردد که علی پشت در بیاید و همین‌طور ایستاده و دست‌ها را به در گرفته، می‌گوید: من هم تازیانه قنفذ را گرفتم و چنان به دست‌های زهراء کوبیدم و این‌قدر زدم که زهراء دست‌هایش را برداشت.([۱۱۱]) کدام دست‌ها؟ همان‌ دست‌هایی که رسول‌الله می‌بوسیدند، همان دست‌هایی که مظاهر رحمت خدا بود و به دعاء به درگاه خدا بلند می‌شد. و آن بزرگوار برای همه دعاء می‌کرد. امام حسن می‌گوید: من دیدم مادرم بارها دست‌هایش را به دعاء بلند می‌کرد اما همیشه برای دیگران دعاء می‌کرد. عرض می‌کردم مادر برای خودتان هم دعاء کنید. می‌فرمود الجار ثمّ الدار([۱۱۲]) اول باید برای همسایه‌ها و خویشان و نزدیکان دعاء کنم بعد برای خودم. این دست‌هایی که این‌قدر مظهر رحمت خدا بود، این‌طور مورد عناد و شقاق قرار گرفت. می‌گوید: آن‌قدر تازیانه به دست‌های زهراء زدم که دست‌هایش را از در

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۲۹۹ *»

برداشت. بعد مصائب بعدی را خودش می‌گوید که چطور واقع شد.([۱۱۳]) تا اینکه این داغ و این مصیبت بزرگ هم بر دل خاندان رسالت گذارده شد که در مثل این اوقات این خانه، خانه غم شده است. بیت‌الاحزان زهراء واقعاً همین خانه است، بیت‌الاحزان تمام آل‌محمد؟عهم؟ همین خانه است.

خدا می‌داند و دل بقیةالله وقتی در میان مسجد رسول‌خدا؟ص؟ در کنار ضریح رسول‌خدا تشریف می‌برند و خانه مادرشان فاطمه زهراء را می‌بینند! آن بزرگوار الآن آن حوادثی که رخ داده مشاهده می‌کنند. چون آن مثال‌ها از لوح عالم مثال که محو نشده است. از لوح عالم زمان محو شده اما در لوح عالم مثال ثبت است و تمام دیده می‌شود. آن بزرگوار الآن حافظ همه عوالم است، به عنایت او همه عوالم برپا است. از چشم او که عالم مثال غایب نیست. چطور شما محبت یا عداوت دوست یا دشمن خود را الآن در خاطر دارید. یک کلمه از دشمنتان شنیده باشید هرچند ده سال گذشته باشد، یادتان نمی‌رود و الآن در خاطرتان است. همین‌که به عالم مثال توجه می‌کنید و متوجه آن می‌شوید، آن دشمن را می‌بینید که ایستاده و به شما آن‌گونه توهین و جسارت می‌کند و با گوش مثالیتان صدایش را می‌شنوید که دارد به شما چه می‌گوید. از لوح عالم مثال محو نشده، در آنجا ثبت است. اگر پرده برداشته بشود دیده می‌شود. چرا شیخ مرحوم فرمودند: عاشوراء برای من مکشوف شد؟ یعنی من حادثه کربلاء را خودم دیدم. حال بقیةالله صدای مادرشان را نمی‌شنوند؟ آن ناله‌های فاطمه زهراء را نمی‌شوند؟

ناله‌هایی که خود ملعون دومی گفت: وقتی وارد خانه شدم ناله‌های زهراء را شنیدم که ناله‌هایی بود که جنین خود را سقط می‌کرد. در نامه‌اش می‌نویسد همان جنینی که رسول‌خدا او را محسن نام‌گذارده بودند و در اثر آنکه در را به پهلوی زهراء

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۰ *»

زدم، سقط شد. وارد خانه او که شدم دیدم این واقعه رخ داد. اولین مصیبت و اولین شهادتی که در میان این خانه واقع شد، شهادت محسن بود. امیرالمؤمنین بعد از آنکه به خانه برگشتند این جنین عزیز و شریف را کجا دفن کردند؟ در تاریخ نقل شده که «دفنه فی بیته»([۱۱۴]) علی آن جنین شریف، محسن شهید را در خانه خودش دفن کرد. با شهادت محسن چه داغی بر دل امام حسن، امام حسین، زینب، ام‌کلثوم، امیرالمؤمنین، فاطمه و فضه واقع شد؟!

اگر آن روز محسن را در آنجا نکشته بودند، کجا در حلب روی کوه جوشن محسن امام حسین؟عهما؟ سقط می‌شد! کجا آنجا آن واقعه واقع می‌شد! زوجه سیدالشهداء؛ آن مخدره معظمه به این مصیبت مبتلا گردید که روی آن کوه جنین شریف خود را سقط کرد. بر آن مخدره و بر زینب کبری؟سها؟ چه گذشته است؟! البته زینب از برادرش محسن و از مصیبت مادرش یادش می‌آید. آنجا به چشم خودش دید پدرش علی، محسن را در خانه خودشان دفن کرد، اما اینجا چه کسی محسن را دفن کرده؟ آیا زینب دفن کرده؟ یا امام سجاد دفن کرده‌اند؟ حضرت را که غل کرده بودند. آیا چه کسی این بچه، این جنین را ‌در آنجا دفن کرده؟ آیا مادرش دفن کرده؟ خدایا! چه گذشته بر اهل‌بیت؟!

صلی الله علیکم یا اهل‌‌بیت النبوة‌

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۱ *»

 

 

مجلس  ۹

 

 (شب يکشنبه ‌ ـــ  ۱۱ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۲ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

خدا می‌داند و دل مادر فاطمه زهراء؛ حضرت خدیجه؟سهما؟ در آن مدتی که این بزرگوار و این نور مطهر را در رحم خود می‌پرورانید. بعد هم که ولادت یافت و آن بزرگوار را در دامن مهر و محبت پرورش می‌داد، آیا از این مصائب با خبر بود یا نبود؟ خدیجه؟سها؟ نزد خدا مقام و منزلت دارد و از نظر کمالات دارای کمال است. چشم او باز شده بود، حقایق را مشاهده می‌کرد، انوار رسالت را مشاهده می‌کرد. گوش او باز شده بود اسرار را می‌شنید. حتی جنین مطهره‌اش در رحمش با او سخن می‌گفت، انیس مادر بود و مادر با او انس می‌گرفت.([۱۱۵]) آیا می‌شود این جنین به او خبر ندهد از اسراری که بعد از این واقع می‌شود؟ آیا این جنین مطهره مادر را بر این امر آگاه نمی‌ساخت؟

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۳ *»

در فرمایش‌ها بیانی نشده و نرسیده. اما نمی‌شود این امر از خدیجه کبری؟سها؟ مکتوم شده باشد. فاطمه‌ای که محزون‌شدن در حزنش و گریان‌شدن در مصیبتش آن‌قدر اجر دارد و یکی از اعمال و عبادات است و از افضل قربات است،([۱۱۶]) می‌شود خدیجه که حامل به این نور شده، از این فضیلت و از این عبادت و از این تقرب بی‌خبر بماند و به آن موفق نگردد؟ یقیناً این‌طور نیست و باخبر می‌شد. این جنین مطهره خبر می‌داد، برای مادر از آینده می‌گفت و مادر با شنیدن این اسرار به او چه می‌گذشته؟ همچنین موقعی که خدیجه از دنیا می‌رفت آیا این دختر چطور با مادر وداع کرد؟ و مادر چطور با این دختر وداع کرد؟! دختری که چندان زمانی باقی نمانده بود تا مبتلا شدنش به این مصائب.

از این جهت در این صلواتی که می‌خوانیم از خدیجه کبری؟سها؟ یاد می‌کنیم و می‌گوییم فصلّ علیها و علی امّها خدایا صلوات بفرست بر فاطمه و بر مادر فاطمه؛ خدیجه کبری؟سها؟ صلاةً تکرم بها وجه ابیها محمد؟ص؟ صلوات و سلامی باشد که باعث گرامی‌شدن رخساره رسول‌خدا؟ص؟گردد؛ یعنی خدایا صلواتی باشد که آبروی پیغمبر ما را زیاده گرداند، کرامت آن بزرگوار را زیاد کند. معلوم است وقتی که خداوند به خدیجه کبری؟سها؟ عنایت کند و بر او رحمت‌ها و صلوات خود را نازل بفرماید، آبروی رسول‌خدا اضافه شده و خدا وجه آن بزرگوار را کرامت بخشیده و رسول‌خدا؟ص؟ در نزد خدیجه گرامی شده است، همین‌طور در نزد تمام اهل ایمان. وقتی که خدا به برکت رسول‌خدا و به برکت فاطمه زهراء و به برکت سایر ائمه هدی؟عهم؟ عنایتی، صله‌ای، اکرامی، مرحمتی، رحمتی به مؤمنین بفرماید، رسول‌الله مسرور می‌شوند، آبروی رسول‌خدا در نزد مؤمنین افزوده می‌شود، وجه آن بزرگوار در نزد مؤمنین گرامی می‌گردد که می‌بینند از برکات این رسول‌ و از برکات خاندان او مورد رحمت و صله

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۴ *»

خدا واقع شده‌اند و خدا به برکت ایشان بر آنها رحمت‌های خود را نازل فرموده است. از این جهت در نزد رسول‌خدا بیشتر خاضع و خاشع می‌شوند و به برکت این خضوع و خشوع درجات قربشان افزوده می‌شود.

فصلّ علیها و علی امّها صلاةً تکرم بها وجه ابیها محمد؟ص؟ خدایا! ما می‌دانیم رسول‌الله نزد تو خیلی محترم و گرامی است، همین‌طور اهل بیت او. امیدواریم این سلام و صلوات‌های ما مقبول و شایسته باشد و به پیشگاه آن بزرگواران ابلاغ شود و جواب و رحمت آنها شامل ما گردد. خیلی امر عجیب است! این تفضلات، عنایات خیلی باعث شگفتی است که ما کجا و این تعالیم عالیه کجا! ما کجا و این اسباب تقرب که آنها را به ما بشناسانند! به‌حسب خودمان کاری نکرده‌ایم، حرفی نزده‌ایم و چیزی نگفته‌ایم. چند جمله عربی به ما یاد داده‌اند و ما هم می‌گوییم؛ در خواندن این صلوات هم چندان وقتی نمی‌گیرد. از نظر ما اینها این‌طوری است و همین‌طور هم باید باشد.

در نوع امور خیر و در نوع طاعات، ما باید به دو چشم بنگریم: به یک چشم به عملمان از حیث خودمان نگاه کنیم که این که کاری نبود، مگر چقدر وقت گرفت؟ چقدر مایه مصرف شد؟! وقتی‌ به عملمان از این جهت نگاه می‌کنیم باید آن را خیلی اندک ببینیم، عمل را کوچک و ناچیز ببینیم. اما با چشم دیگر به فضل خدا، به کرم خدا و منّت خدا بر ما نگاه کنیم. به آن چشم که نگاه کنیم می‌بینیم عملْ خیلی بزرگ است، طاعت، توفیقْ خیلی بزرگ است، آنگاه شاکر باشیم. با آن چشم اول که به عملمان، به طاعتمان و حسناتمان نگاه می‌کنیم باید برایش هیچ ارزشی قائل نشویم. مگر ارزشش چیست؟! فرض کنید از نظر وقت پنج دقیقه یا کمتر یا بیشتر صرف شده است؟! مثلاً نماز ما ده دقیقه طول بکشد یا دو رکعت نافله بخوانیم، به‌حسب  وقت چقدر وقت می‌گیرد؟! به‌حسب  آنچه از نیرو و سرمایه از ما صرف شده چقدر است؟!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۵ *»

همین‌طور سایر احسان‌ها و انفاق‌ها را که با این چشم ملاحظه کنیم باید خیلی پست و بی‌ارزش ببینیم. از ناحیه خودمان که نگاه کنیم و به دیده عمل خودمان که بنگریم، باید بی‌ارزش ببینیم. وقتی که عمل را بی‌ارزش دانستیم، عمل را قلیل می‌شماریم. و قلیل‌شمردن عمل یکی از دستوراتی است که داده شده که عملتان را کثیر نشمرید،([۱۱۷]) خیال نکنید اکنون که دو رکعت نماز خواندید خیلی به خدا خدمت کرده‌اید، بر خدا منّت داشته باشید و خود را از خدا طلبکار بدانید. نه، عمل هرچه هست آن را قلیل و کم بشمرید تا اینکه به عجب مبتلا نشوید، تا خود را از خدا طلبکار ندانید و بر اولیاء خدا منّت نداشته باشید؛ بلکه از قلّت و کمی عمل، از بی‌ارزشی عمل و ضعیف‌بودن در عمل شرمسار باشید.

اما وقتی‌که با آن چشم دیگر که چشم فضل‌بین و کرم‌بین است، به‌عمل نگاه کردید، می‌بینید فضل خدا است، کرم خدا است که شامل حال شما گردیده، و توفیق خدا است که شما را به انجام این طاعت موفق فرموده، از آن جهت خدا را شکر می‌کنید. از این جهت دستور است که بعد از هر دو رکعت نمازی که می‌خوانید، برای اینکه این دو رکعت توفیق بزرگی بوده که خدا به شما کرامت کرده، برای قدردانی از توفیق خدا و تعظیم فضل و کرم خدا، فرمودند سجده شکر کنید.([۱۱۸]) سجده شکر یعنی سر به خاک بگذارید، پیشانی و دست‌ها را روی خاک بگذارید، نه به‌طور سجده نماز. دست‌ها تا آرنج؛ ذراع روی زمین باشد، و اگر ممکن شود سینه‌ را هم به زمین بچسبانید.([۱۱۹]) سجده شکر به این معنا است که برای تعظیم و تکریم فضل خدا و کرم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۶ *»

خدا کاملاً خاضع و خاشع شده‌اید که این منّت را بر شما گذارْد و این نعمت را هبه فرمود که به انجام دو رکعت نماز نافله یا نماز فریضه یا طاعتی دیگر موفق شدید.

حال این صلواتی را هم که حضرت عسکری صلوات‌ الله ‌علیه به ما تعلیم فرموده‌اند که از خداوند سلام، صلوات و درود بر مادر بزرگوارشان فاطمه زهراء؟سها؟ را تقاضا می‌کنیم، به‌حسب  اعمال ما، کارهای ما و وقت ما چیزی نیست. اما چقدر باید فضل خدا و کرم خدا شامل حال ما شود که به تعلیم امام عسکری صلوات‌ الله ‌علیه؛ امام یازدهمین، و با تقریر و تسدید فرزندش حضرت بقیةالله صلوات‌ الله و سلامه‌ علیه به این صلوات موفق شویم، آن هم در ‌چنین ایام و لیالی که با شهادت حضرت مصادف است. این اوقات همراه است با حزن جدید بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه در این مصیبت کبری. آن هم بعد از اداء فرائض، در زیر قبه منوّره حسینی صلوات‌ الله ‌علیه، در مجتمع اهل ایمان! اولاً چطور ما می‌توانیم یکی‌یکی این نعمت‌ها را احصاء کنیم! مگر می‌توانیم! بعد از احصاء هم ـــ  اگر توانستیم ــ  آیا می‌توانیم ارزش یک نعمت را بفهمیم چقدر است؟ در این حرم قدس الهی، در مجاورت قبر علی بن موسی الرضا صلوات‌ الله و سلامه ‌علیه بودن، خیلی عنایت است. تمام اینها اسباب توفیق و اسباب رحمت و مغفرت است و عمل خیلی بزرگی است. اقامه مجلس عزاء برای فاطمه زهراء و توفیق گریه‌کردن و محزون‌شدن در این مصیبت، خیلی نعمت است! خیلی توفیق است!

البته عرض کرده‌ام اینها به‌حسب  اعتقاد است. اما دیدن این توفیقات و آثارش از اول مرگ به آن طرف است، از مرگ به آن طرف این رحمت‌ها، آثار و نتایج این اعمال دیده می‌شود. اکنون فقط در حد ذکر و اعتقاد است. البته ان‌شاءالله بصیرت هست. امیدواریم از برکات این بصیرت‌ها و نورانیت‌ها تا اندازه‌ای اجمالاً دل‌ها باور کرده باشد. اما همان‌طور که حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: وقتی‌که مرگ نزدیک شود و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۷ *»

جان به حلقوم ما برسد آنگاه عظمت امر ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را خواهیم فهمید.([۱۲۰])

همه اینها از برکات این بزرگواران بود که متحمل این‌همه مصائب شدند و این‌همه مصیبت‌ها را قبول فرمودند تا ما امروز از برکات آنها اهل ولایت باشیم، اهل نجات باشیم و ان‌شاءالله به ذیل عنایتشان متمسک باشیم. اما راضی نبودیم که این بزرگواران برای خاطر نجات ما، حفظ ما و حراست ما از آتش جهنم، این‌قدر متحمل مصائب شوند. تمام این هدایت‌ها، نورانیت‌ها و بصیرت‌ها از برکات تحمل‌کردن همین مصائب است. انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر. این بزرگوار که یکی از خاندان رسالت و یکی از معصومین کلی است برای نذیربودن و ترسانیدن ما از متابعت‌ حیث نفسی و انیت، متحمل این‌همه مصیبت‌ شد. تا نشان دهد که کار بشر در اثر متابعت جهت نفسی به اینجا کشیده شد که مقام ولایت را انکار کردند، حامل مقام ولایت را خانه‌نشین کردند، درِ خانه او هجوم آوردند و با اهل‌بیت او چنین کردند. آن بزرگوار نذیر شد و ترسانید.

چون امر ولایتی اسباب نجات است، و معرفت خدا و معرفت رسول‌خدا به این امر بستگی دارد، نجات دنیا و آخرت به این امر بستگی دارد، خیر دنیا و آخرت در این امر قرار داده شده است. چنین امری که خداوند در غدیرخم؛ روز هیجدهم ماه ذیحجه، در حجةالوداع و آخرین حج رسول‌خدا، هنگامی که به مدینه مراجعت می‌فرمودند، تفضلاً به بندگانش شناسانید و آن را اظهار کرد و اعلام فرمود، طولی نکشید که در آخر ماه صفر همان ‌سال، رحلت رسول‌خدا پیش آمد. و بعد از رحلت حضرت، انکار مقام ولایت و مخالفت با مظهر ولایت آغاز شد، همه اینها آثار حیث نفسی بود.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۸ *»

از این جهت این بزرگوار نذیر شد و عملاً انذار فرمود و بشر را از مقتضیات این جهت ترسانید. این جهت کاملاً خلاف مقام ولایت و نور ولایت است. هرچه مقام ولایت نورانی است، این مقام ظلمانی است. هرچه مقام ولایت منشأ خیرات، کمالات و انوار است، این جهت منشأ ظلمات و اشرار و منشأ تمام شرور و مفاسد است. همه ظلم‌ها از این جهت و از این مبدأ است. باید از این مبدأ ترسید و ترسانید به حقیقت ترسانیدن، هم در مقام عمل و هم در مقام نطق و بیان. با همین حادثه زهراء؟سها؟ عملاً به بشر فهمانید و در تاریخ بشریت ثبت شد که مبدأ ظلمت با منشأ نور و مبدأ نور چه می‌کند و تا کجا در مخالفت‌کردن ایستادگی می‌کند.

اگر این امر در بشر نبود یا اگر نبود اینکه این امر فعلاً بر بشر غالب است، این انذارها لازم نبود. پناه به خدا می‌بریم! کاش این امر باورمان بشود که این امر بر بشر تا زمان ظهور مهدی آل‌محمد؟عهم؟ غالب است، تا آن موقع حیث نفسی غلبه دارد. حیث نفسی غلبه دارد یعنی چه؟ یعنی انسان خیلی در معرض خطر است. آنی نمی‌تواند مطمئن شود. چرا؟ چون اطمینان نخواهد بود مگر به ذکر خدا و یاد خدا، و ذکر خدا در این بشر ضعیف است. جهت ربی ذکر خدا است، یاد خدا است که نور محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است و در این بشر ناقص خیلی ضعیف است، خیلی ضعیف! آن‌قدر ضعیف است که به‌واسطه همین امر سیزده معصوم متحمل مصائب شدند؛ همه‌شان عملاً و قولاً در مقام انذار برآمدند و مقام منذربودن ایشان بر مقام مبشربودنشان مقدم شد و حتی تا شهادت امیرالمؤمنین بعد از رجعتشان ادامه دارد. پناه به خدا می‌بریم!

چون در بشر جهت نوری ضعیف بود و جهت ظلمت و جهت انیت غلبه داشت، اقتضاء کرد که معصومین؟عهم؟ مقام منذربودنشان اصل، و مقام مبشربودنشان فرع باشد، مصائب را متحمل شوند، دشمنان بر آنها غلبه کنند و آنها مغلوب و مقهور

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۰۹ *»

باشند و همه‌شان شهید یا مسموم از دنیا بروند. چراکه فرمودند: ما اگر کشته نشویم یا به ما سم ندهند و از طریق سم ما را مسموم نکنند، ما نخواهیم مرد.([۱۲۱]) برای ایشان مردن نیست. اما به‌واسطه غلبه همین جهت اقتضاء می‌کند که این بزرگواران در مقام بربیایند و عملاً نشان بدهند که ببینید ما که مبدأ خیریم، ما که مظاهر نور خداییم، این مظاهر ظلمت و مظاهر انیت با ما چه کردند! شما بترسید. ببینید آثارش چیست و شما این آثار را دشمن بدارید. از جمله آثار، انکار مقام ولایت است، از جمله آثار تمایل به معاصی است، از جمله آثار دشمنی با اهل حق است، از جمله آثار دشمنی با دوستان اهل حق است، از اینها بپرهیزید، از محبت به معاصی بپرهیزید. این پرهیزدادن‌ها هم عملی بوده، هم لسانی. در عمل، قبول همین مصائب است. در لسان هم هر کدام به‌حسب خود فرمایش‌ها دارند.

اما مبشربودنشان در تبعیت و فرع است. چون آثار خیر و مقتضیات جهت ربی بهشت و رضای خدا است، اگر آنها را طالبید تبعیت از این جهت کنید. نور ما را در دل‌های خودتان قوت دهید و در ازدیاد این نور بکوشید. اما شرایط و مقتضیات زمان مشکل است و خیلی امر را بر بشر سخت می‌کند. ولی وقتی‌که نگاه می‌کنیم می‌بینیم با همه این شرایط سخت و مشکلات، خداوند به برکت همین تحمل مصائب‌ امر را آسان کرده، دل‌های ما در این مصیبت‌ها می‌سوزد. از این مصیبت‌ها که یاد می‌کنیم دل‌های ما متأثر می‌شود و به‌واسطه این تأثر یک‌باره جهش‌وار آن نور در ما پیدا می‌شود و به مبدأ نور می‌رسیم. دل‌های کدر، سیاه و قسی ما یک‌باره به مبدأ، منشأ و سرچشمه نور متصل می‌شود. چه توجهی! چه توسلی و چه وسیله‌ای است! سبحان‌الله! این نبود مگر برای خاطر نجات ما. خدا کند این حالات برای ما همیشگی باشد. امیدواریم خداوند با همین حالات ما را از دنیا ببرد. چون این‌قدر گرفتار دنیا هستیم و اهل

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۰ *»

غفلتیم که اگر خدای‌نکرده قدری اهمال کنیم، قدری مسامحه کنیم، همین مقدار تأثر هم کم‌کم، کم می‌شود و غفلت جایگزینش می‌گردد و بیچارگی به سراغمان خواهد آمد.

ان‌شاءالله به این امر اهمیت بدهیم و در هر موقعی که وسیله‌ای فراهم می‌شود خاطر خود را متذکر کنیم که از جمله همین مجالس شریف است. قدر این مجالس را بدانید و آنها را حرمت کنید، این مجالس را در دل‌ها تعظیم‌ کنید، خدای‌نکرده نسبت به این مجالس تحقیر نکنید. مجلسی که به نام این بزرگواران برپا می‌شود، به چشمتان کوچک نیاید. در آن مجلس توفیق نشستن و استماع فضائل و مصائب پیدا می‌کنید. خدای‌نکرده مبادا به چشمتان کوچک بیاید که وقتی به آن نعمت استخفاف بشود، خداوند نعمتش را می‌گیرد. دل‌هایتان را طوری قرار بدهید که عظمت این مجالس را احساس و ادراک کند.

البته اول مجلس و اول مطلبم عرض کردم که از نظر خودمان و عمل خودمان چیزی نیست و کاری نکرده‌ایم. از نظر خودمان ارزشی نباید داشته باشد، بر کسی هم نباید منّت داشته باشیم و خود را از کسی طلبکار ندانیم؛ کاری نکرده‌ایم. اما از نظر فضل و کرم خدا خیلی باید تعظیم کنیم. مجلسی است که باید معتقد باشیم که در محضر حجت‌های الهی است. در این مجالس رحمت‌های خدا نازل می‌شود، ارواح مقدسه انبیاء و مخصوصاً امام وقت حجة بن الحسن صلوات‌الله‌علیهما توجه خاص دارند. اینها خیلی ارزش دارد، خیلی عظمت دارد. از این جهت در دل‌ها خاضع باشید، در نزد ذکر خدا که ذکر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است خاشع باشید. مجالس ذکر خدا، مجالس ذکر فضائل و مصائب ایشان است. ان‌شاءالله در این مجالس دل‌ها خاضع و خاشع باشد، بدن‌ها خاضع و خاشع باشد، سخنان بیهوده، گفتگوهای بیجا و امور ناشایست که برای بودن در محضر اولیاء شایستگی ندارد نباید باشد. با یک

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۱ *»

حال صفاء، با دلی صاف و خاضع و خاشع، همین‌طور با بدنی خاضع و خاشع توجه داشته باشید. ان‌شاءالله همین توجه این‌طوری جلب رحمت می‌کند، یقیناً جلب مغفرت می‌کند. خود این حالت جذب می‌کند. حالات و صفات جذّاب معنویت است که همان رحمت‌ها، عنایت‌ها و نورانیت‌ها باشد.

پس این بزرگواران همان‌طور که در مقام عمل انذار فرموده‌اند، در مقام سخن هم انذار فرموده‌اند. در همین اوقاتی که فاطمه زهراء؟سها؟ این همه مورد صدمات قرار گرفته بودند، ولی هنوز می‌توانستند از خانه بیرون بیایند و گاهی به اُحد تشریف ببرند و در کنار قبور شهداء احد مخصوصاً حمزه اقامه عزاء کنند و بر پدر بزرگوارشان گریه کنند یا در بقیع عزاداری کنند، در این مواقع هروقت مقتضی می‌شد حضرت در مقام انذار برمی‌آمدند و خلق را از مخالفت با مقام ولایت و رو آوردن به‌سوی مظاهر کفر و مظاهر ظلم می‌ترسانیدند.

از جمله این حدیث است که در کتاب شریف عوالم است. محمود بن لبید می‌گوید: «لما قُبِض رسول‌الله؟ص؟ کانت فاطمة؟عها؟ تأتی قبور الشهداء و تأتی قبر حمزةَ و تبکی هناک» چون رسول‌خدا؟ص؟ از دنیا رحلت فرمودند فاطمه زهراء نزد قبور شهدا و نزد قبر حمزه می‌آمدند و آنجا گریه می‌کردند. «فلمّا کان فی بعض الایام اتیت قبر حمزةَ فوجدتها صلوات‌الله‌‌علیها تبکی هناک فأمهلتُها حتی سکَنَتْ» در همان‌ روزها روزی برای زیارت قبر حمزه آمدم آنجا فاطمه زهراء؟سها؟ را دیدم که گریه می‌کرد. صبر کردم تا گریه حضرت تمام شد و ساکت شد. «فأتیتُها و سلّمت علیها» خدمتش آمدم و سلام عرض کردم. «و قلت یا سیدةَ ‌النساء قد والله قطعت نیاطَ قلبی من بکائک» ای سیده زن‌ها به خدا سوگند به‌واسطه گریه‌هایت رگ‌های دلم را پاره کردی و قطع نمودی.

«فقالت یا اباعمرو لَحَقَّتْ لی البکاء حضرت او را به کنیه صدا زدند. اسمش محمود بود و کنیه‌اش اباعمرو. فرمودند: ای اباعمرو! سزاوار است که من گریه کنم،

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۲ *»

خیلی جا دارد. فلقد اُصِبتُ بخیر الآباء رسولِ‌الله؟ص؟ من به بهترین پدران که رسول‌خدا؟ص؟ باشند مصیبت‌زده‌ شده‌ام. واشوقاه الی رسول‌الله؟ص؟ چقدر مشتاق لقاء آن بزرگوارم. «ثم انشأت تقول:

اذا مات میتٌ قلَّ ذکرُه و ذکرُ ابی مذْ مات والله اکثرُ

بعد این شعر را قرائت فرمود که هرکس می‌میرد آهسته‌آهسته سخن و یاد او کم می‌شود. اما از وقتی‌که پدرم مرده به خدا سوگند ذکر و یادش برای من بیشتر شده است. «قلت یا سیدتی اِنّی اسئلُک عن مسئلة تلجلج فی صدری. قالت سَلْ» عرض کردم ای سیده من! من از شما مسئله‌ای را می‌خواهم بپرسم که در دلم و سینه‌ام در خلجان است. فرمود بپرس. «قلتُ هل نصَّ رسول‌الله؟ص؟ قبل وفاته بالامامة؟» عرض کردم: آیا رسول‌الله قبل از رحلتشان بر امر امامت امیرالمؤمنین به‌طور صراحت در جایی فرمایشی فرموده‌اند؟ «قالت واعجبا أ نسیتم یومَ غدیرِخم؟ فرمود: خیلی تعجب است. آیا روز غدیرخم یادتان رفته است؟!

«قلتُ قدکان ذلک ولکن اَخبِرینی بما اَسرَّ الیک» عرض کرد: آن که در خاطرم هست اما می‌خواهم بدانم به‌خصوص چیزی به شما فرموده یا نه؟ «قالت اُشهِدالله تعالی لقد سمعتُه یقول علیّ خیر من اُخلِّفه فیکم و هو الامامُ و الخلیفة ‌بعدی و سبطای و تسعةٌ من وُلد الحسین ائمّةٌ ابرارٌ لَئن‌ اتَّبَعْتموهم وجَدْتموهم هادین مهدیین و لَئن ‌خالَفْتموهم لیکونُ الاختلافُ فیکم الی یومِ القیمة

. حضرت فرمودند: خدا را گواه می‌گیرم که من از رسول‌خدا شنیدم که می‌فرمود: علی بهترین کسانی است که بعد از خود در میان شما ‌به جای می‌گذارم. علی بعد از من امام و خلیفه است و دو سبط من حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین؟عهم؟ امامان نیکانند. اگر شما ایشان را متابعت کنید، ایشان را هدایت‌کنندگان و هدایت‌شدگان از طرف خدا می‌یابید. و اگر ایشان را مخالفت کنید، تا روز قیامت در

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۳ *»

میان شما اختلاف خواهد بود. «قلتُ یاسیدتی فما بالُه قعَد عن حقِّه؟» عرض کردم: ای سیده من چه شد علی را که از گرفتن حقش باز نشست؟ «قالت یا باعمرو لقد قال رسول‌الله؟ص؟: مثَلُ الامام مثَلُ الکعبة‌ اذ تُؤتیٰ و لاتَأتیٖ او قالت مثَلُ علیّ» فرمود: رسول‌خدا؟ص؟ فرمودند که مثَل امام مثل کعبه است. زیرا کعبه زیارت می‌شود و مردم نزد کعبه می‌روند، نه اینکه کعبه نزد مردم بیاید. مثل امام مثل کعبه است یعنی وظیفه مردم است که خدمت امام بروند، نه اینکه امام بیاید و آنها را بطلبد و در پی آنها بیاید. راوی می‌گوید: حضرت فرمود مثَل الامام یا فرمود مثلُ علیّ، گویا مردّد بوده، یادش نبوده کدام‌یک را فرمودند.

ثم قالت اما والله لو ترکوا الحقّ علی اهله و اتّبعوا عترةَ نبیه لَما اختلف فی الله اثنان و لَورِثَها سلَفٌ عن سلف و خَلفٌ بعد خلف حتی یقومَ قائمُنا التاسعُ من وُلْد الحسین۷ بعد حضرت فرمودند: آگاه باش به‌خدا سوگند اگر حق را بر اهلش وامی‌گذاردند و عترت پیغمبر را متابعت می‌کردند، از برکات وجود ائمه حق؟عهم؟ هیچ‌کس در دین خدا، حتی دو نفر با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و به ارث می‌بردند سلف از سلف و خلف بعد از خلف، و همه به برکت امر ولایت در دین خدا ثابت‌قدم و محفوظ می‌ماندند تا اینکه نهمین از فرزندان حسین که قائم ما است قیام ‌فرماید. ولکنْ قدَّموا من اَخَّرَه الله و اَخَّرُوا من قدَّمَه الله حتی اذا اَلحدوا المبعوثَ و اَودعوه الجدَثَ المجدوث اِختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم تَبّاً لهم اولم‌یسمعوا الله یقول «و ربُّک یخلق ما یشاء و یختار ماکان لهم الخِیرَةُ» بل سمعوا ولکنّهم کما قال الله سبحانه «فانّها لاتَعمیَ الابصار ولکنْ تَعمیَ القلوبُ التی فی الصدور» ولی چه کردند؟ جلو انداختند آن کسی را که خدا او را آخر قرار داده بود، و آخر قرار دادند آن کسی را که خدا او را مقدم داشته بود. تا اینکه برگزیده خدا و مبعوث به رسالت را در قبرش دفن کردند و آن بدن مطهر را در خاک سپردند، آنگاه به شهوت‌های خود اختیار کردند و به آراء و رأی‌های خودشان عمل

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۴ *»

کردند. دوری باد بر ایشان! آیا نشنیدند که خدا می‌فرمود: و پروردگار تو است که خلق می‌کند آنچه را می‌خواهد و انتخاب می‌کند. برای ایشان انتخاب و اختیاری نیست یعنی حق ندارند مقام امامت و خلافت را به اختیار خود انتخاب کنند بلکه کلام خدا را شنیدند ولی ایشان همان‌طور بودند که خدا فرموده: همانا کور نیست دیده‌ها ولی دل‌هایی که در سینه‌ها است کور است.

هیهات بَسَطوا فی الدنیا آمالَهم و نَسُوا آجالَهم فتَعْساً لهم و اضلّ اعمالَهم پس از مخالفت‌کردن با مقام خلافت و امامت حضرت فرمود: هیهات، بسیار دور است که به مقاصدشان برسند، اینها در دنیا آرزو‌های خود را منتشر کردند و مرگ‌های خود را فراموش کردند. پس بر ایشان هلاکت باد و دوری از رحمت خدا، و اعمالشان تباه باد. بعد فرمود اعوذ بک یا ربِّ من الحَور بعد الکَور([۱۲۲]) خدایا من به تو پناه می‌برم که بعد از شناخت حق از حق برگردم، یعنی نباید انسان بعد از صالح‌بودن امور به فساد بگراید و بعد از اینکه در بین حق و اهل حق باشد، به‌طرف ضلالت برگردد. چون عرب این جمله را اعوذ بک یا رب من الحور بعد الکور در این‌گونه موارد می‌گوید یعنی «مِن فسادِ امورنا بعد صلاحها» یا «مِن النقصان بعد الزیادة» یا «من الرجوعِ عن الجماعة بعد اَن‌کُنّا منهم» به این تعابیر آمده و عرب این جمله را به این معانی استعمال می‌کند.([۱۲۳]) مقصود این بوده که فاطمه زهراء؟سها؟ درس بدهد که بعد از آنکه خداوند حق را نشان داد و مظهر حق را که امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه بودند معرفی فرمود، چرا خلق از حق برگشتند و دست برداشتند؟!

این عبارات یک مورد است که نقل شده است. موارد زیادی در همین چند روزی که فاطمه زهراء؟سها؟ به این همه مصائب مبتلا شدند، بوده و محاجّه‌هایی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۵ *»

داشته‌اند. از جمله بعضی از زن‌ها برای عیادت، خدمت حضرت آمدند و حضرت فرمایش‌هایی فرمودند و از مردهایشان گله کردند و فرمودند: پیغام مرا به شوهر‌های خود برسانید.([۱۲۴]) همچنین خود آن دو نفر  ـــ  خدا لعنتشان کند  ـــ  که از حضرت عیادت کردند، حضرت از آنها بیزاری جستند و سخط و غضب خود را بر آنها ظاهر کردند.([۱۲۵]) از جمله خطبه شریفه حضرت در مسجد است با آن فصاحت و بلاغت عجیب، و از این قبیل موارد.

از همه اینها شدید‌تر همان خطبه بود و حالتی که حضرت در موقع اداء آن خطبه داشتند که در میان مسجد آمدند و پرده‌ای قرار دادند، حضرت پشت پرده شروع کردند به فرمایش‌ فرمودن. به اعجاز آن مخدره معظمه تمام اهل مسجد می‌شنیدند و همه می‌گفتند گویا رسول‌الله دارند سخن می‌فرمایند. فصاحت و بلاغت حضرت در اداء خطبه عجیب است؛ فرمایش‌ها عجیب و محاجّه حضرت عجیب است. آن‌قدر این محاجّه عجیب بود که تمام اهل مجلس گریه می‌کردند، ابی‌بکر همان‌طور که روی منبر نشسته بود و فرمایش‌های حضرت را استماع می‌کرد گریه می‌کرد، تمام اهل مسجد گریه می‌کردند مگر چند نفر از اشقیاء؛ به‌خصوص دومی خبیث که اصلاً هیچ تأثری در او دیده نشد.([۱۲۶]) این یک محاجّه بود.

یک محاجه عملی و انذار عملی حضرت هم همان موقعی بود که حضرت امیر را به مسجد آورده بودند. حضرت را سر برهنه، پا برهنه، بدون ردائی بر دوش مبارکش جلوی منبر نگاه داشته بودند. دومی ملعون شمشیر کشیده روی سر حضرت گرفته بود. خیلی وضع عجیبی بوده! مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه خیلی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۶ *»

عجیب بوده. جمعیت زیادی در مسجد بودند اما یک نفر از امیرالمؤمنین حمایت نمی‌کرد، آن چند نفری هم که بودند؛ مثل سلمان، ابی‌ذر و مقداد از طرف حضرت اجازه نداشتند که سخن بگویند. چون نتیجه‌ای بر آن مترتب نمی‌شد جز آنکه آنها را هم بکشند و زمین از وجود مبارک مثل سلمان و مانند او خالی بشود. از این جهت حضرت به آنها اجازه ندادند؛ حتی مقداد دستش روی قبضه شمشیر، چشمش به چشم‌های امیرالمؤمنین بود و آمادگی داشت که اگر آقا اجازه بفرماید شمشیر بکشد([۱۲۷]) اما امیرالمؤمنین آن اول مظلومِ در اسلام فقط اجازه فرمود که همسرش فاطمه زهراء؟سها؟ در مقام مدافعه برآید و به مسجد بیاید.

در میان مسجد آمد به‌طوری که چند نفر از زن‌ها اطرافش را داشتند، در حالی که حضرت خیلی گریه می‌کردند و شدیداً ناله می‌کردند. بعد از آن صدمات و ضرباتی که بر وجود مبارکش وارد شده بود. هرچه فرمود: از علی دست بردارید، متعرض پسر عمم نشوید، اگرنه بر شما نفرین می‌کنم، آنها متنبه نشدند و از این انذار حضرت نترسیدند، حضرت خواستند مقنعه از سر بکشند و نفرین کنند. سلمان می‌گوید: به خدا سوگند دیدم دیوار‌های مسجد از زمین کنده شد و بالا رفت به‌طوری که ما می‌توانستیم از زیر دیوار عبور کنیم، این‌قدر دیوارها از زمین کنده شد و آثار غضب خداوند ظاهر گردید! امیرالمؤمنین به من فرمود: سلمان خودت را به فاطمه برسان و بگو بر این امت ترحم کن. سلمان می‌گوید: خودم را خدمت حضرت رسانیدم عرضه داشتم علی؟ع؟ امیرالمؤمنین می‌فرماید: ترحم کنید. عرض کردم: شما دختر پیغمبر خدا هستید؛ پیغمبری که رحمة للعالمین بود، مبادا نفرین بفرمایید. سلمان می‌گوید: همین‌که پیغام علی را به زهراء رسانیدم، آن بزرگوار از نفرین‌کردن منصرف شد.([۱۲۸])

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۷ *»

 

 

مجلس  ۱۰

 

 (شب دوشنبه ‌ ـــ  ۱۲ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۸ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

در این اوقات و ایام و لیالی امر بر خاندان رسالت سخت شده بود. نه تنها بر آن بزرگواران، بر بعضی از صحابه هم که متوجه امر بودند و اهل معرفت و بصیرتی بودند، بر آنها هم امر خیلی سخت می‌گذشت؛ مثل سلمان، ابی‌ذر، مقداد، عمار، جابر بن عبدالله انصاری، بلال حبشی، این عده که اهل معرفت و بصیرت بودند، مترصد امرند و اجمالاً می‌دانند در خاندان رسالت چه می‌گذرد. اجمالاً از غم امیرالمؤمنین باخبرند. فرمایش‌های رسول‌الله؟ص؟ در خاطرشان هست که اول کسی که از خانواده من به من ملحق می‌گردد فاطمه است اما نه به مرگ طبیعی. فاطمه، مظلومه به من ملحق می‌شود، فاطمه مضروبه به من ملحق می‌شود، کتک خورده، ارثش و حقش غصب شده، بر او ظلم شده بر من وارد می‌شود.([۱۲۹]) و آنچه رسول‌الله؟ص؟ فرموده بود،

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۱۹ *»

انجام شده بود، حقش را غصب کردند، هرچه مطالبه حقش را فرمود جوابش را نگفتند که بماند کتک خورد، صحیفه‌اش را پاره کردند، شهودش را رد کردند، بر او استخفاف روا داشتند. تمام این حوادث را این چند نفر اجمالاً می‌دانند که واقع شده و از شدت حال حضرت زهراء هم باخبرند. گویا شب و روز انتظار می‌کشند که این مصیبت بزرگ وارد شود و اهل‌بیت به این مصیبت مبتلا گردند و خودشان هم در این مصیبت بسوزند.

چه مصیبتی است! این‌قدر تقیه شدید بود که حتی نمی‌توانستند به راحتی بیایند از امیرالمؤمنین احوال فاطمه زهراء را بپرسند. این‌قدر امر شدید بود. این چند نفر جرأت نداشتند درِ خانه فاطمه مجتمع شوند، یا اینکه به قصد عیادت وارد خانه علی صلوات‌ الله ‌علیه شوند. این چند روز خیلی امر عجیب بوده و بر ایشان سخت گذشته! یگانه دختر رسول‌خدا؟ص؟ حبیبه خدا و حبیبه رسول‌الله به این مصیبت و به این بلاء مبتلا است، اما از ترس دشمنان نتوانند احوالپرسی و عیادتی از آن بزرگوار داشته باشند، این‌قدر تقیه شدید بود!

این شدت تقیه همین‌طور ادامه داشت. در زمان خلافت دومی یک‌وقتی امیرالمؤمنین در میان مسجد نشسته بودند، یکی دو نفر از این صحابه خدمت حضرت بودند. به حضرت عرض شد که عمر تمام کسانی که ابو‌بکر آنها را والی کرده بود، عزل کرده و فقط مغیره را به‌حال خود باقی گذارده است. حضرت نگاهی این‌ طرف و آن طرف فرمودند، وقتی مطمئن شدند که کسی نیست فرمودند: این نیست مگر برای مکافات آن ضرباتی که مغیره به دستور دومی بر زهراء وارد ساخت.([۱۳۰]) همین‌طور در مورد مالیات‌نگرفتن عمر از قنفذ، حضرت به راوی همین فرمایش را فرمودند.([۱۳۱]) این‌ها خبر می‌دهد که چقدر حضرت در تقیه بودند که این مطلب را

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۰ *»

جرأت نمی‌کردند بفرمایند مگر بعد از آنکه مطمئن می‌شدند کسی اطراف نیست خبر ببرد. این تقیه همین‌طور ادامه داشته است. حتی می‌بینید حضرت صادق صلوات‌ الله ‌علیه می‌فرمایند: سبب وفات جدّه ما فاطمه زهراء همان غلاف شمشیر و ضرباتی بود که به‌وسیله مغیره بر پهلو و بازوی او وارد شد.([۱۳۲]) حتی حضرت صادق؟ع؟ تقیه می‌فرمایند می‌فرمایند: مغیره و نمی‌فرمایند دومی.

این تقیه‌ها همه باعث شده که وجود مبارک آن بزرگوار کاملاً مظلومه از دنیا برود، حتی عیادت‌کننده‌ای از دوستان و محبین نداشته باشد. نتوانند به عیادت او بروند. در این اواخر که دیگر خیلی نقاهت بر حضرت مستولی شده بود، چند نفر از زن‌های مدینه به عیادت حضرت آمدند که کاش نیامده بودند، داغ دل آن بزرگوار را تازه کردند و آن بزرگوار شروع کرد به فرمایش فرمودن و اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد، و از بی‌وفائی‌های مردان آنان یاد فرمود و از مردان ایشان در بی‌وفائی و شکستن عهد رسول‌خدا؟ص؟ در مورد ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله و سلامه‌علیه شکایت فرمود.([۱۳۳])

این مصیبات مصیباتی است که دل شیعه را جریحه‌دار کرده است. فکر نمی‌کنم کسی باشد که محبت به فاطمه زهراء؟سها؟ داشته باشد و در این مصائب در دل احساس تأثر نکند، خصوصاً در این اوقات. محبت امری است که وقتی‌دوست مظلومیت محبوب را یاد می‌کند و متذکر آن می‌شود خواه‌نخواه متأثر می‌شود. مخصوصاً وقتی که تذکر مصائب فاطمه زهراء با مصائب فرزندانش همراه می‌شود. در همین صلواتی که امام عسکری۷ درباره جده‌شان فاطمه زهراء؟سها؟ به ما آموخته‌اند عرض می‌کنیم اللهم کن الطالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها خدایا تو طلب‌کننده‌ باش و انتقام بکش از کسانی که بر حضرت زهراء ظلم کردند و از کسانی که به‌ حق

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۱ *»

حضرت زهراء استخفاف کردند و حق آن بزرگوار را سبک شمردند. بعد امام؟ع؟ ما را به یاد مصائب فرزندان زهراء می‌اندازند و کن الثائر اللّهم بدم اولادها خدایا! تو صاحب‌خون و انتقام‌کشنده باش از خون‌های به ناحق ریخته فرزندان زهرا. پس نه تنها مصائب زهراء؟سها؟ اسباب تأثر است بلکه یاد مظلومیت‌ و مصائب آن بزرگوار، مصائب فرزندانش را هم تداعی می‌کند.

در همین مصیبتی که متذکر شدم، یک‌باره به یادم آمد که فاطمه؟سها؟ که در مصیبت پدر این‌قدر گریان بودند، جا دارد. البته پدری مثل رسول‌خدا را از دست داده‌اند، و مصیبت‌زده‌ای مثل فاطمه زهراء هستند. این بزرگوار عظمت و جلالت رسول‌الله را می‌دانند، شرافت بدن مطهر و روح مطهر رسول‌الله را می‌دانند، شدت درد و الم و مصیبت افتراق و جدایی آن روح و بدن را آن بزرگوار درمی‌یابند، از این جهت این بزرگوار گریانند.

اما مصیبت رسول‌الله در میان تعینات حقیقت محمدی۹ فرع مصیبت سیدالشهداء۷ بوده است. آنگاه در مصیبت سیدالشهداء ما دو فاطمه داریم که از فرزندان سیدالشهدایند که به آن مصیبت مبتلا شدند: یک فاطمه در کربلاء، یک فاطمه هم در مدینه. اسم حضرت فاطمه انسان را به یاد آن دو فاطمه می‌اندازد، و از یاد مصیبت پدر و مصیبت‌زده ‌شدن در فوت و مرگ پدر، انسان به یاد مصیبت آن دو بزرگوار می‌افتد. مصیبت آن دو بزرگوار مصیبتی بوده که همه برای آن مصیبت گریه می‌کردند. خود فاطمه زهرا؟عها؟ هم برای آن مصائب گریه می‌کردند، خود رسول‌الله برای آن مصائب گریه می‌کردند، امیرالمؤمنین، امام حسن صلوات الله علیهم برای آن مصائب گریه می‌کردند.

یک فاطمه فاطمه بنت‌الحسین بود که در کربلاء بود و به چشم مبارک و نازنینش آن‌همه مصیبت‌ها را مشاهده می‌کرد. چه قسمتش را عرض کنم که هر قسمتش را

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۲ *»

بگوییم او شاهد آن قسمت بود و مشاهده می‌فرمود تا وقتی‌که به مدینه برگشت. تمام مصائب را دید: به چشم خود شهادت پدر بزرگوارش را دید؛ آن هم چه شهادتی! به چشم خود شهادت برادران، عمو‌ها و سایر صحابه و اسیری ایشان را مشاهده کرد، مصائب اسیری را دید. اما فاطمه‌ مدینه هم در فراق پدر چقدر سوخت و چقدر گریه کرد! بعد هم شهادت پدر را شنید به آن‌طور که آن کبوتر با پر و بال خونین به خون امام حسین صلوات‌ الله ‌علیه خبر شهادت پدر را برایش آورد. اینها فرزندان فاطمه هستند که به این مصائب مبتلا شدند. و کن الثائر اللهم بدم اولادها خدایا! تو انتقام بکش از این خون‌های به ناحق ریخته فرزندان فاطمه زهراء؟سها؟.

عرض شد همه این مصائب اولیاء؟عهم؟ برای این بود که خواستند در مقام عمل هم منذر باشند همان‌طور که در مقام قول و بیان منذر بودند و به لسان و بیان مقالی بشر را انذار فرمودند از مقتضیات جهت انیت که جهت انیت و جهت نفسی و خودی سبب هلاکت بشر است و مقتضیات و آثارش خشم و غضب خدا است. تمام عذاب‌ها و نقمت‌های الهی در دنیا و همه عذاب‌های برزخ و عذاب‌های آخرت، مقتضیٰ و آثار جهت نفسی است. چقدر این جهت وحشت‌انگیز است و چقدر این حیث در انسان خطرناک است. امان از این جهت که تمام مصائب بشری از این جهت سر می‌زند. ولی بشر غافل است و طالب مقتضیات و عمل‌‌کردن به مقتضای همین جهت خودی است.

اما جهت ربی، همه انبیاء و همه اولیاء به آن دعوت کردند و خودشان را مظاهر آن جهات شناسانیدند. بشر هم متوجه جلالت و عظمت آنان شد، انوار الهی را در آنها می‌دید، کمالات الهی را در آنها مشاهده می‌کرد، تصرفات ولایتی را از آنها مشاهده می‌کرد و می‌دید که خداوند چه نظر رحمت و عنایتی به اولیائش دارد و چقدر آنها را مکرم و معظم می‌دارد. عظمت و جلالتشان آن‌قدر زیاد بود که در عین حالی که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۳ *»

به‌حسب  مقامات و شئونات دنیوی ضعیف و مقهور بودند اما خداوند نظر رحمت و عنایتش را بر آنها کامل می‌فرمود، آنها در کمال عظمت و جلالت بودند.

موقعیت فرعون در مصر عجیب بود. از نظر وضع ظاهری و دنیوی بسیار عجیب بود. ولی موسی و هارون سلام‌ الله ‌علیهما که از طرف خدا مأمور شدند بیایند برای انذار بنی‌اسرائیل برای نجات آنانی که اهل نجاتند، این دو به‌حسب ظاهر در برابر عظمت و جلالت فرعون خیلی ضعیف بودند، لباس‌های کهنه و مندرسی داشتند و جز عصا چیزی دیگر نداشتند. به ظاهر فقیر بودند، به‌طوری که فرعون آنها را استهزاء می‌کرد می‌گفت: ببینید کسانی که ملک مصر ندارند، کسانی که قصرهایی ندارند که از زیر آنها نهر‌ها جاری باشد، کسانی که دست‌بند‌های طلا ندارند، اینها می‌خواهند با مقام و منزلت من بجنگند.

اما خداوند چنان به موسی و هارون؟عهما؟ عظمت و جلالت داده بود که با آن وضع آمدند به فرعونِ با آن‌طور ‌بفرمایند یا به خدایی که آسمان، زمین، تو و سایر خلق را آفریده ایمان بیاور، یا اینکه ما تو را از مصر بیرون می‌کنیم و تو را و هرکس را که از تو متابعت کند به عذاب خدا هلاک می‌کنیم. این عظمت‌ها و جلالت‌ها برای اولیاء خدا بود. خداوند این بزرگواران را نصرت می‌کرد. وقتی‌که این دو نفر را می‌دیدند، رعب در دل تمام حُرّاس فرعون می‌افتاد، با آنکه آنها آن همه سلاح داشتند اما همین‌که چشمشان به موسی و هارون می‌افتاد، لرزه بر اندامشان می‌افتاد و تمام دل‌هایشان را ترس فرا می‌گرفت و وحشت می‌کردند. خود فرعون از حرف‌زدن موسی و هارون وحشت می‌کرد و تعجب می‌کرد، چرا این‌قدر از این دو نفر می‌ترسد؟! همین‌طور حیواناتی که برای حراست قصر فرعون موکل بودند، به مجرّد دیدن موسی و هارون؟عهما؟ فرار می‌کردند و می‌گریختند.([۱۳۴]) اینها را که مشاهده می‌کردند تعجب

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۴ *»

می‌کردند که این دو نفر چه دارند که این‌قدر از آنها در دل اینها ترس می‌افتد. حیوانات یک‌طور می‌ترسند، نگهبانان و مأمورین نگهبانی طوری می‌ترسند، خود فرعون هم طوری می‌ترسید.([۱۳۵])

این عزت‌ها و جلالت‌هایی که خدا به اولیائش داده بود با اینکه نوعاً وضع ظاهری نداشتند، برای همین بود که نشان دهد که اینها مظاهر جهت ربی و نوری هستند و حاملان نورند، در نزد خدا خیلی عزیز و گرامی هستند، تصرفات ولایتی دارند و صاحبان کرامت و معجزه هستند. خداوند برای همه اولیاء در همه زمان‌ها این‌طور قرار داده بود تا عظمت و جلالت این مظاهر نور را ببینند و به انذار ایشان گوش بدهند و انذار ایشان را بپذیرند، و آنچه ایشان را از آن می‌ترسانند در دل‌ها اثر کند.

اگر خودشان می‌خواستند صاحب مال، مقام، منزلت و شئونات دنیوی باشند، آنگاه انذارشان چندان نتیجه‌ای نداشت. سلیمان؟ع؟ هم که به‌حسب  ظاهر آن سلطنت و ملک را داشت، اما در نزد خودش و وضع خودش همه می‌دیدند که رغبتی به آن سلطنت و جاه ندارد. خودش زحمت می‌کشید، کار می‌کرد، زنبیل می‌بافت و از آن طریق ارتزاق می‌کرد. از بیت‌المال نمی‌خورد، از مال مردم نمی‌خورد.([۱۳۶]) برای هویٰ و هوس نبود که آن مقام و منزلت را خواستار شد. برای این بود که بتواند با دشمنان خدا بجنگد، در ضمن نشان بدهد که اگر اهل ولایت بخواهند صاحب جاه، مقام و منزلت باشند، می‌توانند. ولی طالب این امر نیستند و همه به‌حسب ظاهر ضعیف و فقیرند. همین موسی؟ع؟ وقتی‌که در سرزمین شعیب وارد شد، با آن قدرت ظاهری که داشت که برای دختران شعیب از چاه آب کشید ــ  با اینکه چندین نفر مجتمع می‌شدند تا از چاه آب می‌کشیدند و گوسفندان را آب می‌دادند ـــ  اما موسی به تنهایی خودش از چاه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۵ *»

آب کشید و گوسفندان شعیب را آب داد و به دختران شعیب کمک کرد. با ‌وجود چنین قدرتی و داشتن قدرت معنوی، اما به‌ظاهر خیلی فقیر بود به‌طوری که قرآن نقل می‌کند که همان‌جا بعد از انجام آن کار آمد در سایه‌ای نشست و گفت ربِّ انّی لما انزلتَ الیّ من خیر فقیر([۱۳۷]) خدایا! من نسبت به خیری که روزی من کنی و بر من نازل کنی محتاجم. امام؟ع؟ قسم یاد می‌کنند که به خدا سوگند موسی از خدا نمی‌خواست مگر نان، گرسنه شده بود نان می‌خواست.([۱۳۸]) این وضع را داشتند و این‌طور زندگی می‌کردند.

زندگانی خود رسول‌خدا؟ص؟، امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء۸که معلوم است. سلمان می‌گوید: وقتی‌که زهراء خواست خدمت پدرش بیاید چادری بر سر انداخت که من شمردم دوازده جای آن با لیف خرما وصله شده بود. اشک ریختم، گریه کردم، با خود گفتم این دختر رسول‌خدا و خاتم‌النبیین است! و حال آنکه دختران کسری در چه زندگانی‌ها، در چه قصر‌هایی زندگی می‌کنند و در چه جامه‌هایی به‌سر می‌برند. اما این دختر حبیب خدا محمد مصطفی؟ص؟ است که این‌طور زندگی می‌کند!([۱۳۹]) تمام اثاثیه منزل او را یک زیرانداز، یک کوزه آب، چند کاسه سفالی و یک پرده آویزان در جلویِ درب منزل تشکیل می‌داد.([۱۴۰])

تمام اولیاء؟عهم؟ این‌طور بودند، تا منذربودن ایشان برای بشر عملاً و قولاً ظاهر بشود و بشر را از مقتضیات جهت نفسی و انیت و خودی بترسانند. این دنیاپرستی‌ها، توجه به شئونات دنیوی، غرق دنیا شدن و همیشه تفکّر تفکّر دنیوی بودن و هدف

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۶ *»

هدف دنیوی بودن و برای دنیا زندگی‌کردن، اینها شأن مؤمن نیست، اینها شأن کسانی نیست که انذار انبیاء را شنیده‌اند و دل‌هایشان به لرزه درآمده و تکان خورده و از مقتضیات نفس دست برداشته‌اند. انذار ایشان این‌طوری بود.

اما چون بشر خیلی غلیظ است، کم انذار را می‌پذیرد و باورش نمی‌شود، و همیشه خودش را خوب می‌داند و جهت خودی را خوب می‌داند، همیشه از خود راضی است و مقتضیات جهت نفسی را طالب است. از این جهت اولیاء: متحمل این مصائب شدند و خود را در معرض مظاهر جهت نفسی قرار دادند، تا آنکه آن آلام و مصائب را بر ایشان وارد سازند و این بشر باورش بشود که اقتضاء خودی و انیت تا آنجاها است. فرق نمی‌کند، از همان قدم اول، عمل‌کردن به مقتضای جهت نفسی و شمشیر کشیدن به روی اولیاء است، از همان قدم اول تیرانداختن به‌سوی اولیاء و سیلی‌زدن به صورت اولیاء است. معصیت کوچک و بزرگ ندارد، نافرمانی کوچک و بزرگ ندارد. پناه به خدا می‌بریم! می‌فرماید نگاه نکنید به کوچکی معصیت، نگاه کنید به بزرگی کسی‌که او را معصیت می‌کنید.([۱۴۱]) تمام اقتضاءات جهت نفسی، از اولین قدمش شمشیرکشیدن به روی اولیاء است، مخالفت‌کردن با جهت ربی و جهت نوری است، و بین این دو معاندت و مضادّه است.

عرض کردم یکی از خطرات این دوره که از زمان آدم؟ع؟ تا قیام مهدی آل‌محمد؟عهم؟ است، همین است که جهت نفسی در آن غلبه دارد و جهت ربی و نوری خیلی ضعیف است، خیلی! و چون چنین است در این دوره انذار منذرین اصل است و بشارت‌دادنشان فرع و در تبع است. ان‌شاءالله خدا روزی کند دوره ظهور را درک کنیم، باشیم و ببینیم که از ابتداء دوره ظهور، امر به‌عکس می‌شود. آن‌ گاه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۷ *»

قدرت قدرت ایمانی است و غلبه با جهت ربی است، نور ظاهر می‌شود و ظلمت آهسته‌آهسته ضعیف می‌گردد. وقتی‌که ظلمت ضعیف شد و نور آهسته‌آهسته قوت گرفت، دیگر مؤمنین خودشان ـــ  به‌اصطلاح ـــ  به‌طور خودکار متوجه امر آخرت هستند و اصلاً به دنیا توجه ندارند.

آن دوره به عکس این دوره است. الآن ما مرتب می‌کوشیم که دنیا را تأمین کنیم، دنیا را آباد کنیم. اگر هم نشد از آخرت می‌بُریم و به دنیا وصله می‌کنیم و دنیا را آباد می‌کنیم، از دین می‌چینیم و دنیا را توسعه می‌دهیم. الآن این‌طوریم. تعارف هم ندارد، نوعاً گرفتار این امر هستیم، وضع ما این است و اقتضاء این دوره این است. هیچ چاره‌ای هم نداریم. هرکس هم در مقام چاره برآید بیچاره می‌شود. چرا؟ چون با مخالفت زن، با مخالفت فرزند، با مخالفت رفیق، با مخالفت دوست، با مخالفت جامعه، با مخالفت همکار، همنشین، مجالسین و معاشرین رو‌به‌رو می‌شود، بیچاره‌اش می‌کنند. بر فرض چند روزی هم بتواند متحمل لعن‌ها، طعن‌ها، ملامت‌ها و سرزنش‌ها بشود، آخر از پا در می‌آید و نمی‌تواند ادامه بدهد.

همین وضع خودمان، همین حسینیه را الآن در نظر بگیرید. اگر کسانی که شغلی دارند بخواهند مرتب بیایند مشکل است. ماها هم بیکاریم، کاری نداریم. ولی اگر بنا بود کار را فداء کنیم و مرتب بیاییم بسیار مشکل بود. البته بعضی‌ همت می‌کنند. خدا جزای خیر بدهد به هرکس هرگونه همتی دارد. من به تک‌تک کاری ندارم، جنبه عمومی را بحث می‌کنم. به فرموده حاج‌آقای محققی که گاه‌گاهی با ایشان همسفر می‌شدیم و برنامه‌هایی بود: نماز جماعت، نافله و نوعاً مطالعه هم بود، بعد هم مباحثه، بعد هم سؤال و جواب، می‌فرمودند: این برنامه فقط به درد شما آدم‌های بیکار می‌خورد. حال واقعاً این حسینیه ما همین‌طور است، فقط به درد آدم‌های بیکار می‌خورد. از صبح تا ظهر درس بخوانند، از ظهر تا شب یک جزئی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۸ *»

تلاشی داشته باشند، بعد دوباره اولِ نماز اینجا باشند. بعد از نماز هم دوباره مجلس روضه و مجلس درس و بحث؛ دیگر به زور اگر به جایی یا به کاری برسند.

به هرحال نوعاً این‌طور است که یا باید از دنیا برید به آخرت چسباند، یا از آخرت برید به دنیا چسباند. و کمند کسانی که بتوانند واقعاً برای دنیا از دینشان و از آخرتشان نچینند و کم نکنند و به دین و برنامه‌های آخرتشان صدمه نزنند؛ خیلی کمند. غیر از رفقای ما.  به کسی برنخورد. غیر از عزیزان ما، رفقای ما، برادران ما، اهل حسینیه، مؤمنین و مؤمنات، در همه‌جا غیر از ما. ما که الحمدلله ‌رب ‌العالمین گل سرسبدیم، ما که هیچ عیبی نداریم و سخن در ما نیست. دارم به‌طور کلی درباره وضع بشر بحث می‌کنم. وضع بشر این است که نمی‌تواند این‌گونه باشد. دلیلش اینکه الآن شما ببینید در همین ایران که مملکت تشیع است و معروف به تشیع است. پناه به خدا می‌بریم! اگر خدا ایرانی‌ها را به همین کلمه مؤاخذه نکند، باید خدا را شکر کنند. تشیع! پناه به خدا! بعضی‌ که می‌گویند: مملکت بقیةالله. خیال می‌کند جاهای دیگر مملکت بقیةالله نیست و فقط ایران مملکت بقیةالله است. نه همه‌جا مملکت بقیةالله است، تمام عوالم ممالک بقیةالله است. ولی این جمله که ایران مملکت تشیع است، پناه به خدا! کجا ایران مملکت تشیع است؟! الآن نوع مردم را ببینید کجا وضع ظاهرشان با تشیع مطابقت می‌کند؟! تا چه رسد به باطنشان، تا چه رسد به عقایدشان، تا چه رسد به اخلاقیاتشان، اگر بفهمند چه می‌گویند.

با این اوضاع وقتی بایستید نگاه ‌کنید از اول بازار تا آخر بازار به نوع افرادی که داخل مغازه‌ها می‌شوند و بیرون می‌آیند؛ به صاحب مغازه‌ها و مشتری‌ها نگاه کنید، یک نگاهی هم به عکس‌های از خارج بکنید. ماها که خارج نرفته‌ایم. اما به عکس‌هایی که از خارج است، به یک بازار خارج هم نگاه بکنید، مغازه‌دارها یا مشتری‌هایی که‌ داخل می‌شوند و بیرون می‌آیند، چه فرقی با یکدیگر دارند؟ تا معلوم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۲۹ *»

بشود اینها شیعه‌اند و آنها مثلاً  آمریکایی، انگلیسی و خارجیند؟ چه فرقی دارند، فرقی دیده می‌شود؟ این بدبختی‌ نه فقط در ایران است. سوریه هم همین بدبختی را بدتر از ایران دارند، ترکیه هم همین بدبختی را دارند. اسم اسلام هم بر سرشان است. ما کاری داشیتم روز یکشنبه‌ وارد ترکیه شدیم، نزدیک ظهر، سر ظهر بود، دیدیم همه‌جا، همه مغازه‌ها در تمام شهر بسته است. رفقاء فکر کردند برای ناهار و استراحت بسته‌اند، پرسیدند مغازه‌ها کی باز می‌شود؟ گفتند: امروز تا شب بسته است. چرا؟ تعطیلی است. آنها روز جمعه تعطیل نیستند، به تبعیت از مسیحی‌ها یکشنبه را تعطیل می‌کنند. لباسشان همان‌طور، زن و مردشان عین آنها. حال آنها که هیچ، مملکت تشیع چرا این‌گونه باشد؟! انسان از کجا بنالد و از کجا بگوید!

در حرم مطهر امام رضا؟ع؟ نگاه می‌کنیم تقریباً بهترین افراد، مقدس‌ترین، متدین‌ترین و با معرفت‌ترین افراد می‌آیند خادم امام رضا بشوند. این خادم‌ها را نگاه کنید چه می‌کنند. اولاً لباس رسمیشان لباس بنی‌العباس است، لباس رسمی خدمت در حرم مطهر امام رضا؟ع؟ لباس بنی‌العباس است. این چه وضعی است؟! امام رضا از این لباس راضیند؟! بهترین کار، خدمت حرم است، خدمت به این مکان شریف است، آنگاه در حال خدمت‌کردن این‌گونه لباس؟! یعنی دارند به امام رضا می‌گویند: آقا ما به زیّ دشمنان شما هستیم. به‌جهت اینکه هارون قبلاً اینجا بوده خدا لعنتش کند و اینجا قبه هارونیه بوده، خدام هارون به تبعیت بنی‌العباس همین‌طور لباس بلند و سیاه داشته‌اند، بعد هم که امام رضا؟ع؟ اینجا دفن شدند و هنوز در دست بنی‌العباس بود، خدامش هم از جانب بنی‌عباس و به نفع بنی‌عباس بودند. چند صد سالی است، شاید سیصد سال و خورده‌ای باشد یا کمتر که کسانی که در حرم خدمت می‌کنند به اسم تشیع و شیعه هستند. اگرنه قبل از آن همه سنی بودند. اگر هم به اسم امام رضا؟ع؟ خدمتی می‌کردند همه واقعاً خادمین هارون

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۰ *»

بوده‌اند. الآن هم به همان زیّ هستند. یک جارو می‌خواهند بکنند، این‌قدر صدا را بلند می‌کنند! این مکان شریف احترام دارد. بر سر زائرین داد می‌زنند، فریاد می‌زنند. کجا برویم بگوییم؟! بگویید: چرا اینجا می‌گویی؟! چاره‌ای هم نداریم باید بگوییم.

یک رسم بدتری که پیدا کرده‌اند این است که یک‌دفعه‌ چهار پنج نفر، پنج شش نفر از اینها می‌ریزند کنار ضریح، داد و فریاد می‌کنند: برو عقب، برو عقب که می‌خواهند چه کنند؟ می‌خواهند دور ضریح مطهر را یک دستی بکشند که اگر پولی، نذری بیرون ریخته جمع کنند، یا آنجا را تمیزکاری و نظافتی بکنند. بر سر زائرین بیچاره که به ضریح چسبیده‌اند یا دارند زیارت می‌خوانند یا گریه می‌کنند، داد و فریاد می‌کنند. یک برو عقب برو عقبی راه می‌اندازند که تمام روضه منوره را صدا برمی‌دارد. همه وحشت‌زده می‌شوند که چه خبر است؟ چه کار می‌خواهند بکنند؟ چرا این‌طور می‌کنند؟ من یک‌وقتی فکر می‌کردم که شاید بعضی‌ را به‌خصوص برای زیارت ‌دادن می‌آورند و آنها را در لابه‌لای خودشان نگه می‌دارند، برای زیارت‌ دادن آنها و ‌بوسیدن ضریح، این کارها را می‌کنند. از یکیشان سؤال کردم این چه کاری است؟ چه وضعی است؟ وقتی‌که از بس داد زده بود و برو عقب برو عقب کرده بود و خوب خسته شده بود، عرق کرده، رنگش پریده و کنار آمده بود، گفتم: این چه کاری است؟ برای چه این کار را می‌کنید؟ گفت: برای اینکه دور ضریح را تمیز کنیم، اگر پولی افتاده برداریم. گفتم: این که کار درستی نیست. این‌طور برنامه‌ها، گرفتاری‌ها، همه آثار همین جهت نفسی و انیت است. اینجا حرم است! اینجا مکان شریفی است! امام رضا؟ع؟ اینجا مدفونند!

یکی از رفقاء به من می‌گفتند: من دلم می‌خواهد و آرزو دارم که در حرم مطهر خدمت بگیرم، دعا کن به این کار موفق بشوم. بارها به من می‌گفتند، چند سال هم تکرار کردند. مخصوصاً در ایام عاشوراء می‌گفتند: این دعا را بکن. تا آنکه نمی‌دانم امسال بود یا سال قبل بود که به ایشان عرض کردم: آقا این چه حاجتی است که شما

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۱ *»

دارید؟ مجبور باشید مثل آنها لباس بپوشید، مجبور باشید در نوع خدمتتان مثل آنها باشید، کارتان، سر و صدا، رفت و آمد، جاروب‌کردن، غبار بلند کردن، بی‌حرمتی کردن، زحمت درست‌ کردن، داد زدن. دارد نماز می‌خواند بر سرش داد می‌زنند برو کنار، بیا این طرف، برو آن طرف. اینجا حرم است! زمان سابق که برابر قبر مطهر می‌ایستادند، برای ظالمی مثل شاه هم دعا می‌کردند. کنار گوش امام رضا؟ع؟ نه تنها برای شاه، برای زنش، برای بچه‌اش هم دعا می‌کردند. همین‌طور زمان ظالمین قبل هم همین‌طور بوده، همیشه ظالمین مسلط بوده‌اند. آنگاه موقع تحویل‌دادن خدمت و عمل به این بزرگی، کنار گوش علی بن موسی الرضا می‌ایستادند به دعاکردن برای ظالمین! ایام خطبه‌خواندنشان همین‌طور. مردم دست و پا می‌شکنند برای این خطبه خواندن‌ها که چیست؟ هوی و هوس.

این وضع بشر است، این اقتضاء جهت نفسی و جهت انیت است. همه امور را که در نظر بگیریم این‌طور است. کمند کسانی که واقعاً به آداب الهی مؤدب باشند، امور را مواظب باشند، جهات را رعایت کنند و ملامت‌ها را تحمل کنند. تحمل ملامت خیلی سخت است! هرکس برسد ملامت کند، هرکس برسد سرزنش کند، واقعاً مشکل است. چون اقتضاء زمان این‌ است و تا زمان ظهور حضرت امر همین‌طور است. این تبرک‌جستن‌ها به بعضی از امور اینها از کجاست؟ چطور؟ چرا؟ اصلش چیست؟ رعایت نمی‌شود. یک وقتی یکی از رفقای ما خواستند به عالم بزرگواری خدمتی کرده باشند، یک تکه از کرباس‌هایی که با آن کرباس‌ها ضریح یا حرم مطهر را تمیز می‌کردند از یک خادمی به دستشان رسیده بود، خواستند آن را به ایشان هدیه بدهند. به نظر ما هم خیلی این پارچه شریف است که با آن حرم و ضریح نظافت شده و تمیز شده است. خواست به ایشان هدیه بدهد قبول نکردند. فرمودند: این چیست؟ نگرفتند. چرا نگرفتند؟ چون معلوم نیست این پارچه از کجاست؟ چه کسی داده؟ از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۲ *»

کجا به دست آمده؟ چه کسی به دست گرفته تنظیف کرده؟ او امام را می‌شناخته؟ معرفت داشته؟ یا این قبر مطهر را مثل قبر پدرش می‌داند؟ کنار همین قبر داد می‌زند، فریاد می‌زند. همین فریاد زدنش، داد زدنش دلیل این است که نعوذبالله این قبر هم مثل قبر هارون است، فرقی ندارد. همان‌طور که اگر کسی کنار قبر هارون داد بزند، فریاد بکند، توهین به هارون نیست، همین‌طور کنار قبر مطهر علی بن موسی هم نعوذبالله داد زدن، فریاد زدن عیبی ندارد.

تازه اینها کارهای خوب است، کارهای خوب و دیانت است که ببینید بر اساس جهت انیت است و هیچ نوری، نورانیتی و خیری در اینها نیست. این اقتضاءِ این اوضاع است. رفتارشان با ائمه هدی همین‌طور بوده. تازه اهل معرفتشان، اهل بصیرتشان با ائمه معصومین؟عهم؟ این‌طور رفتار می‌کردند و اهانت‌ها می‌کردند. در حضور امامان؟عهم؟ با یکدیگر مخاصمه‌ها می‌کردند، در حضور رسول‌خدا مخاصمه‌ها می‌کردند. با اینکه آیه نازل شده بود لاتَرفعوا اصواتَکم فوق صوت النبی؟ص؟([۱۴۲]) ولی گاهی می‌شد که حضور رسول‌الله می‌آمدند و با حضرت بلند حرف می‌زدند. حضرت سعی می‌کردند از آنها بلند‌تر حرف بزنند که مبادا بر خلاف این آیه عمل کرده باشند. آن بزرگوار این‌قدر رحمةٌ للعالمین بود! حضرت تعمد می‌کردند که صدایشان را از صدای آنها بلند‌تر کنند که نکند مستحق عذاب خدا بشوند.([۱۴۳]) چون خدا فرموده بود صدایتان را از صدای رسول‌خدا؟ص؟ بلند‌تر نکنید. خدا لعنت کند وهابی‌ها را! الآن چقدر حرمت رسول‌الله را رعایت می‌کنند؟! در حالی که رئیس ملعونشان رعایت نکرد. وقتی‌که رسول‌الله فرمودند: بیاورید کاغذ و قلمی که بنویسم آنچه را که بعد از من گمراه نشوید، گفت نه، نمی‌خواهد بیاورید. «ان الرجل لیهجر» نعوذبالله رسول‌خدا

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۳ *»

هذیان می‌گوید. در حضور رسول‌خدا سر و صدا بلند شد، داد و فریاد بلند شد. بعضی‌ گفتند بیاورید، بعضی‌ گفتند نیاورید.([۱۴۴])

این وضع بشرِ خوب خوب است. کار خوب خوبش بر اساس خودپسندی، خودرأیی، استبداد به رأی است. عرض کردم بلاد اسلامی را ببینید، این بلادی را که به نام تشیع است ببینید. شیعه باید وضعش چگونه باشد؟ دوست و محب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باید وضعش چگونه باشد؟ این همه انذارهای عملی که فرمودند نبود مگر به خاطر همین که این جهت نفسی غلبه دارد، در کارهای خوب رنگ نفسیت و انیت خورده. شما ببینید یک کار خوبی که صحیح باشد و جهت ربی در آن نمودار باشد نداریم. هر امری را بر اساس پسند، رأی، هوی و هوس ترتیب داده‌اند.

اما وقتی که امام؟ع؟ ظاهر شوند امر به عکس است. جمیع امور بر اساس جهت ربی و نور می‌شود و جهت نفسی در تبعیت قرار می‌گیرد و ضعیف می‌شود. هرجا را نگاه می‌کنید می‌بینید هدایت است. در بین مؤمنین هر امری بر اساس هدایت است. امیرالمؤمنین در وصف بقیةالله فرمودند یعطِف الهویٰ علی الهدیٰ اذا عطفوا الهدیٰ علی الهویٰ([۱۴۵]) چه فرمایشی است! مطلب را روشن می‌کند. وضع بشر را در این دوره و در آن دوره مشخص می‌کند. یعطف الهویٰ علی الهدیٰ کار بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه این است که هوی را بر هدایت معطوف می‌کند. هدایت، قرآن را در بین می‌گذارد، دین خدا را در بین می‌گذارد و تمام هوی‌ها، هوس‌ها، رأی‌ها و پسند‌ها، همه باید بر دور هدایت و بر محور دین بچرخد. اصل می‌شود دین، اصل می‌شود جهت ربی. دین غلبه می‌کند و تمام امور بر محور دیانت و هدایت قرآن است. چه‌وقت این کار را

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۴ *»

می‌کند؟ اذا عطفوا الهدیٰ علی الهویٰ. عطفوا جمع است. وقتی‌که همه مردم هدایت و دین را برداشته، بر محور هواها می‌چرخانند. اسمش دین است، به اسم دین است، اما همه بر محور هوی، هوس، رأی، خودپسندی، خودرأیی و جهت خودی و انیت می‌چرخد.

رتبه نقصان این است، اهل نقصان اینند، به خیال خود دینی دارند و اسم دینی می‌برند. می‌فرماید لایبقی من الاسلام الّا اسمه و لا من القرآن الّا رسمه([۱۴۶]) از آخرالزمان خبر دادند، فرمودند: از اسلام نمی‌ماند مگر فقط اسم، و از قرآن نمی‌ماند مگر رسم و همین نوشته آن. همین قرآن‌هایی که نوشته می‌شود و چاپ می‌شود و زیاد هم چاپ می‌شود، به شکل‌های مختلف هم چاپ می‌شود، رسم و نوشته‌ قرآن است، ولی چیز دیگری در کار نیست، همه‌ امور هوی، هوس، همه رأی و پسند است. پناه به خدا می‌بریم.

از این جهت در مقام برآمدند که عملاً نشان بدهند ای بشر! وضع جهت نفسی این و اقتضاءاتش این است. ببینید آنهایی که مظاهر این جهتند با ما چه می‌کنند. شما بدانید که از اولین قدمی که برای عمل‌کردن به مقتضای جهت نفسی بردارید، در مقام محاربه با خدا و اولیاء خدا برآمده‌اید، بدانید که دارید اقبال می‌کنید و رومی‌آورید به‌طرف مظاهر جهت نفسی. خدا درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید، به ایشان جزای خیر بدهد که برای ما مسئله را حسی کرده‌اند. دیگران این‌قدر خبر ندارند که ما خبر داریم، دیگران این‌قدر بصیرت ندارند که ما بصیرت داریم که جمیع معاصی، جمیع هوس‌ها، جمیع هوی‌ها و همه امور نفسانی، تمام اینها عکس اولی و دومی است که در شخص می‌افتد. این بصیرتی است که بزرگان ما برای ما فراهم فرموده‌اند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۵ *»

شیخ مرحوم­ مصدر جمیع معاصی را جهت نفسی و ماهیت معرفی کرده‌اند که مظاهر کلی ماهیت و جهت نفسی اولی و دومی هستند.([۱۴۷]) و فرمودند: تمام معاصی عکسی از آنها است که در ما می‌افتد. خوشا حال دوستان و محبّینی که به‌برکت محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟، در ذات و حقیقتشان نسبت به معاصی بغض دارند. و چون نسبت به معصیت بغض دارند، اگرچه مرتکب معصیت می‌شوند اما از معصیت بیزارند و بر معصیت نادمند، از این جهت خداوند به‌برکت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در هرجا باشد: یا در دنیا، یا در برزخ و یا در آخرت ــ  اگر خدای‌نکرده به آخرت بکشد ـــ  هرجا باشد چون محبت و ولایت ذاتی آنها است، این معاصی را از آنها می‌گیرند و به اصل، مصدر و منشأ آنها ملحق می‌کنند که اولی و دومی باشند، به آنها ملحق می‌کنند. این بصیرت را این بزرگواران برای ما کرامت فرمودند. ما خیلی باید وحشت‌زده باشیم! غیر از دیگران باشیم و متذکر این امر باشیم که تحمل اولیاء‌ مصائب را به‌منظور انذار عملی بوده و نشان‌دادن رخساره‌های کریه و بدمنظر اولی و دومی، و مظاهر کلی جهل کلی و نفس و جهت انیت که ببینید اینها ‌چنین کسانی هستند، شما از معاصی پرهیز کنید، از مقتضیات جهت نفسی پرهیز کنید، از خدا بترسید، از این امور بپرهیزید. انذار عملی کردند.

امیدواریم با این تأثراتی که در این مصائب پیدا می‌کنیم، در ولایت و برائت قوی شویم، مخصوصاً مصیبت‌های فاطمه زهرا؟عها؟ که این مظلومه اولین معرض برای ظاهرشدن و ابراز آن عداوت‌های ذاتی بود. به اصطلاح اولین نمایشگاه برای نشان‌دادن آن عناد‌های ذاتی نسبت به انوار الهی، خانه فاطمه زهراء بود. بنابراین وقتی‌که از مظلومیت زهراء یاد می‌کنیم باید چه تأثری در دل‌ها پیدا شود؟ چقدر باید واقعاً دل‌های ما برای مظلومیت فاطمه زهراء؟سها؟ بسوزد؟ با آن عظمت و جلالت شأن

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۶ *»

در محلی قرار بگیرد و معرض واقع شود برای این همه استخفاف و این همه اهانت. خدا لعنت کند آنهایی را که این ظلم‌ها را بر آن بزرگوار روا داشتند و خدا لعنت کند تابعین آنها را از اولین و آخرین.

و صلی الله علی محمد و‌ آله ‌الطاهرین

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۷ *»

 

 

مجلس  ۱۱

 

 (شب سه‌شنبه ‌ ـــ  ۱۳ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۸ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

خدایا! امشب سلام و صلوات ما را بر آن بدن مطهر و بر آن روح مطهره ابلاغ بفرما. خدایا! سلام و صلوات ما را بر آن سینه صدمه‌خورده زهراء ابلاغ بفرما. خدایا! سلام و صلوات ما را بر آن بازوی کبود شده زهراء ابلاغ بفرما. خدایا سلام و صلوات ما را بر آن رخساره سیلی خورده زهراء ابلاغ بفرما.

امشب خدمت وجود مقدس بقیةالله صلوات‌‌ الله و سلامه ‌‌علیه و عجل ‌‌الله‌‌ تعالی له الفرج تسلیت عرض می‌کنیم. چون اوقات و لحظات لحظاتی است که طبق نقل مشهور در همین اوقات و لحظات بوده که دیگر فرزندان زهراء ناله زهراء را نشنیدند، از همین لحظات بوده که دیگر اهل مدینه گریه زهراء را نشنیدند. حضرت صادق؟ع؟ وفات آن حضرت را بعد از مغرب، بین وقت نماز مغرب و وقت نماز عشاء فرمودند.([۱۴۸])

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۳۹ *»

به‌حسب مقام، منزلت و رتبه هم همین‌طور باید باشد. در همین قسم‌ها و سوگند‌ها که خداوند در این آیات ذکر فرموده، مظلومیت زهراء همین اقتضاء را دارد. آن بزرگوار باید شب از دنیا رحلت کند. وصیت هم فرموده: یا امیرالمؤمنین! هیچ‌کس را خبر نکنید. از زن‌ها فقط ام‌سلمه و ام‌ایمن را خبر کنید. فضه هم که داخل خانه حضرت بوده. از مرد‌ها هم فقط سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ‌عباس و حذیفه، کسی دیگر از مرگ من خبردار نشود.([۱۴۹]) یا امیرالمؤمنین خدا به داد دلتان برسد! امیرالمؤمنین باید متکفل غسل، کفن و دفن زهراء شوند آن هم در مقابل دیدگان فرزندانش، داخل خانه‌اش، آهسته بدون آنکه کسی کمکش کند. ای خدا! چه مظلومیتی است! چه مظلومیتی برای زهراء است! رسول‌الله از دنیا رحلت فرموده‌اند، یادگار و باقیمانده از حضرت یک دختر هجده ساله است. بعد از رحلت رسول‌خدا هم در این مدت همه‌اش گریه، همه‌اش غم و اندوه و ناله. آن هم گریه چه کسی؟ گریه حضرت زهرا؟عها؟! گریه زهراء؟سها؟ گریه معمولی نیست، گریه‌های عادی نیست، گریه‌های عاطفی نیست. گریه زهرا، گریه اسم اعظم خدا است. اسم اعظم خدا می‌گرید. طبق معرفتی که به برکت مشایخ عاید ما شده این است که اگر خدا می‌خواست بر وفات رسول‌خدا گریه کند، از چشم زهراء گریه می‌کرد. اشک‌های چشم زهراء اشک‌های چشم خدا است، ناله‌های زهراء ناله‌ دل خدا است. دل زهراء دل خدا است. مگر گریه‌های زهراء گریه عادی بوده؟ بقیةالله از آن گریه‌ها خبر دارند، بقیةالله از آن ناله‌ها خبر دارند. ما نباید فکر کنیم نعوذبالله گریه زهراء مثل گریه‌های بشر‌های عادی است و گریه‌ عادی بوده است. وقتی‌که اسم اعظم گریه کند، جمیع موجودات متزلزل می‌گردند و گریه می‌کنند. اسم اعظم برای همه اشیاء رکن وجودی است. می‌دانید فاطمه زهراء؟سها؟ انها لاحدی الکبر است، یکی از آیات بزرگ خدا است مثل رسول‌الله، مثل امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیهما است، او اشک می‌ریزد، او گریه می‌کند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۰ *»

از این جهت اهل مدینه در آن زمان بدون اینکه بخواهند، سخت متأثر می‌شدند! درد اینجا است که بدون اینکه بخواهند، متأثر می‌شدند. وجود زهراء برایشان زحمتی شده بود، از زهراء به تنگ آمده بودند. الحمدلله رب العالمین خدا بر ما منّت گذارده، متجاوز از هزار سال است که برای ناله‌های زهراء گریه می‌کنیم، تأثر دل‌هایمان را در این مصیبت احساس می‌کنیم. یقیناً رسول‌خدا؟ص؟ مشرف بر ما هستند، یقیناً خود فاطمه زهراء مشرف بر ما هستند. اگر آن زمان اهل مدینه از حضرت زهراء خسته شده بودند، از ناله‌های حضرت زهراء به تنگ آمده بودند، اما خدا این دل‌ها را ذخیره کرد و دل‌هایی را ذخیره کرده که تا قیامت خواهند آمد که بر مظلومیت زهراء داد بزنند، صیحه بزنند، وامظلومتاه بگویند، وامصیبتاه بگویند.

در این مدت اسم اعظم خدا گریه می‌کرد. در هر موقعی که گریه می‌کرد، اهل مدینه احساس تأثر شدید می‌کردند و می‌فهمیدند که به‌واسطه گریه‌کردن زهراء؟سها؟ است که این‌قدر مضطرب می‌گردند و متزلزل و متأثر می‌شوند. زندگی بر همه آنها تلخ شده بود. به قول خودشان نه روز قرار داشتند نه شب. فکر می‌کردند اگر زهراء گریه نکند یا از خانه‌اش خارج شود و به بیابان برود، قرار می‌گیرند، زندگی برایشان عادی خواهد شد، اما این‌طور نبود. به دلیل اینکه  فاطمه زهراء در خانه گریه نمی‌کردند، اگر هم گریه می‌کردند خیلی آرام بود و ناله بلند نداشتند. یا می‌آمدند در بقیع زیر درخت سدری که آنجا بود گریه می‌کردند و نوعاً در باغ‌های مدینه درخت سدر هست و نسبتاً هم زیاد است. علت اینکه زیر آن درخت هم می‌نشستند این بود که حسنین هم همراه حضرت بودند و این دو بزرگوار به ظاهر شش، هفت ساله‌اند، فاطمه زهراء؟سها؟ راضی نمی‌شدند آفتاب سر و صورت این بچه‌ها را اذیت کند؛ مخصوصاً آفتاب مدینه. آن بزرگوار زیر آن درخت می‌نشست و گریه می‌کرد. دلیل اینکه باز هم مردم مدینه به‌واسطه تأثیر کلی آن اسم اعظم الهی قرار نداشتند و بی‌تاب می‌شدند، این بود

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۱ *»

که می‌دیدند نمی‌توانند قرار داشته باشند و باز هم زندگی بر آنها تلخ است، از این جهت شبانه آمدند درخت را بریدند که شاید زهراء آنجا نیاید. طبق نقلی دیگر حضرت می‌آمدند در بقیع مقابل آفتاب می‌نشستند. امیرالمؤمنین یک سایه‌بانی درست کردند که بعد‌ها آن را  بیت‌الاحزان نامیدند.([۱۵۰]) یک سایبان مختصری بود، همین اندازه که آفتاب روی سر امام حسن و امام حسین نیفتد.

اهل مدینه از مثل امشب قرار گرفتند، راحت شدند. آنها راحت شدند ولی شیعه سوخته و می‌سوزد. آنها راحت شدند اما شیعه تا قیامت آتش گرفته و دلش کباب است و سینه‌اش بریان است. آنها قرار گرفتند اما اولِ گریه، ناله و فریاد امیرالمؤمنین شد.

نفسی علی زفراتها محبوسة یا لیتها خرجت مع الزفراتِ

جانم با تمام ناله‌های سینه‌ام در سینه‌ام‌ حبس شده. علی راست می‌گوید. مبالغه نمی‌کند. جانم آمده در سینه‌ام یعنی در فوت و شهادت زهراء در شرف احتضارم، حالت مرگ به من دست داده است. نفسی علی زفراتها محبوسة می‌خواهد جانم خارج شود اما ناله‌ها مانع شده و نمی‌گذارد جانم بیرون بیاید، عقده سینه‌ام مانع شده از اینکه جان بکنم و جان بدهم. آری! اهل مدینه راحت شدند، قرار گرفتند. اما امیرالمؤمنین این‌طور می‌گوید یا لیتها خرجت مع الزفرات ای کاش! جانم با همین ناله‌هایی که مانع بیرون‌ آمدن جانم شده، همه از سینه‌ام خارج می‌شدند و جان می‌دادم و می‌مردم. لاخیرَ بعدکِ فی الحیوة و انّما. خدایا! به حق بقیةالله امشب و فردا این دل‌های ما را از دل امیرالمؤمنین باخبر کن. خدایا! از آن تأثر، دل‌های ما باخبر شود، ما هم در غم حضرت زهرا؟عها؟ بسوزیم، در مصیبت حضرت زهراء بگدازیم که نشان دهیم به آن حضرت محبت داریم و از محبین آن حضرتیم.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۲ *»

لاخیر بعدک فی الحیوة و انّما ابکی مخافةَ‌ ان‌تَطول حیاتی([۱۵۱])

زهراء من! فاطمه‌ من! دیگر بعد از رفتن تو خوبی و خیری در دنیا وجود ندارد. تمام ترس من این است که نکند بعد از وفات تو زندگی من به طول انجامد. این دو بیت گزارشی اجمالی است از ناراحتی و بی‌قراری امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه در شهادت فاطمه زهراء؟سها؟. هریک از این خانواده به نوبه خودشان و در حد خودشان مثل امشب ـــ  طبق این نقل مشهور ـــ  در شهادت آن حضرت بی‌تاب و بی‌قرارند. اگرچه اهل مدینه قرار گرفتند، اهل مدینه راحت شدند، اما امام حسن و امام حسین چطور بودند؟! بعد از نماز مغربِ امشب چه حالی دارند؟! همچنین زینب کبری و ام‌کلثوم بعد از نماز مغرب امشب چه حالی دارند؟! خدایا! چه دقائق و لحظات پر از غم و مصیبتی بوده! در این خانه به‌ظاهر کوچک، یک‌ جهانِ بزرگ غم و مصیبت است! امیرالمؤمنین به چهره هریک از این بچه‌ها که نگاه می‌کنند اولاً آثار یتیمی از دست‌دادن رسول‌‌الله را بر این چهره‌های مبارک می‌بینند، بعد هم امشب با این مصیبت بزرگ برخورد می‌کنند.

فضّه کنیز حضرت است، نسبت به مقام خودش اهل کمال و منزلت است، او چه حالی دارد؟ این چند نفر را که امیرالمؤمنین به اجازه خود فاطمه زهرا؟عها؟ خبر فرموده‌اند که بیایند چطور آمدند؟ با چه احتیاط و محافظه‌کاری؟ خیلی مخفیانه! مبادا دیگران از مراسم کفن و دفن فاطمه زهراء؟سها؟ خبردار بشوند. خدا می‌داند سلمان؛ آن نقیب کلی با آن منزلت و مرتبت و با آن معرفت چطور در خانه امیرالمؤمنین قدم برمی‌داشته و می‌گذارده؟ سلمانی که در این خانه می‌آمد و آثار عظمت و جلالت حضرت زهراء؟سها؟ را می‌دید که دستاس می‌چرخد بدون اینکه کسی آسیاب‌دستی را بچرخاند، فرزندان زهراء در میان گهواره، گهواره تکان می‌خورد و صدای ملائکه را می‌شنود که به تسبیح بلند است و حضرت فاطمه به ظاهر خوابند

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۳ *»

ولی تسبیح در دست حضرت می‌چرخد.([۱۵۲]) این منازل و مراتب فاطمه را به چشم خود دیده، معرفت به مقام و منزلت حضرت دارد. اکنون مثل امشب به او خبر دادند که فاطمه از دنیا رفته است. باید این بزرگان دین برای کمک دل علی؟ع؟ بیایند و نزد آن غوث اعظم زانوی غم به بغل بگیرند و بر مظلومیت حضرت زهراء؟سها؟ اشک بریزند.

فرق نمی‌کند امشب هم ما می‌دانیم بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه در عزاء مادرشان گریانند و بزرگان محضرشان زانوی غم به بغل گرفته‌اند و اشک می‌ریزند. چون اشک‌های امام؟ع؟ را می‌بینند و حضرت را تسلیت می‌گویند. آقا! به ما بیچاره‌ها، به ما ناقابل‌ها و نالایق‌ها هم با همین دوری که داریم عنایت کنید و جرأت بدهید عرض کنیم ساعدالله قلبک یا بقیةالله. خدا شما را در تحمل این همه مصائب کمک کند. مصیبت سیزده معصوم بر دل مطهر آن بزرگوار است. مگر این مصائب تمام‌شدنی است؟! خدایا ما چرا این‌قدر در غفلتیم! امام ما گرفتار این همه مصائب هستند، اما ما به غفلت می‌گذرانیم، ما نوعاً به ‌بازی و هوسرانی می‌گذرانیم، به لهو و لعب می‌گذرانیم. باید زندگانی‌ها برای ما خیلی تلخ باشد، باید دنیا برای ما خیلی تلخ باشد، باید دنیا در کام ما مزه نداشته باشد. چون امام ما مبتلا به مصیبت سیزده معصومند، داغ سیزده معصوم بر دل مطهرشان است. آن هم چه مصائبی!

مصیبت فاطمه زهراء؟سها؟ خیلی بزرگ است! وقتی‌که امام صادق؟ع؟ برای مفضل اوضاع رجعت را بیان ‌فرمودند و مصیبت و شکایت فاطمه زهراء؟سها؟ را ذکر ‌کردند آنگاه می‌فرمایند: چقدر سخت است و سنگ است دلی که این مصیبت و این حادثه را بشنود و محزون نشود. خود آن بزرگوار هم خیلی شدید گریه کردند، مفضل هم خیلی شدید گریه کرد.([۱۵۳]) تمام گریه‌های حضرت و سایر ائمه؟عهم؟ هم که گریه می‌کردند، برای واقع‌شدن این مصیبت در مثل امشب بوده است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۴ *»

این مصیبت در مدت این چند روز ـــ  طبق این نقل هفتادوپنج روز ـــ  هر روز تازه‌تر می‌شد. نه اینکه مصیبت برای این خانواده در این مدت هفتادوپنج روز یکسان بوده است. هر روز که به وفات فاطمه زهراء؟سها؟ نزدیک می‌شدند مصیبت تازه‌تر می‌شد. چرا؟ چون آثار نقاهت در وجود مبارک زهراء؟سها؟ بیشتر دیده می‌شد. چون این بدن مطهر بخواهد شهید بشود و روح از این بدن مطهر جدا بشود، باید سببی بسیار قوی باشد. زیرا اگر این بدن به حال خودش باشد و بنا به اقتضاء خودش باشد، نباید فاطمه؟عها؟ از دنیا برود و نباید هیچ‌گاه روح از بدن فاطمه جدا بشود. چون ترکیبش ترکیب آخرتی است، هیچ اقتضائی برای جداشدن روح از بدن فاطمه نیست. ولی اکنون که بنا است و تقدیر است که عملاً در مقام نذیربودن برآید و عداوت اشقیاء اولین و آخرین را نشان دهد که در اولی و دومی جمع شده، و بنا است از دومی ظاهر گردد، باید المی، دردی و مصیبتی را بپذیرد که آن الم و درد و مصیبت هیئت اعتدالی این ترکیب را از بین ببرد. دقت می‌فرمایید؟ نه اعتدال این بدن را، هیئت اعتدالی این بدن را باید از بین ببرد، تا به‌واسطه از بین رفتن هیئت اعتدالی، روح از این بدن مفارقت کند، اگرنه بنای مفارقت نیست.

حال من نمی‌دانم بر فاطمه چه مصیبتی وارد شده! البته این هم به تدریج واقع شده است. بعد از آن ضربات که بر زهراء؟سها؟ واقع شد، اثر این ضربات همین‌طور تا مثل امشب ادامه داشته، دیگر در امشب هیئت اعتدالی را از بدن زهرا؟عها؟ گرفت. خدا می‌داند چه خبر است! خدا می‌داند چه مصیبتی است! اگر کسی را بکشند و سر از بدنش جدا کنند، هیئت اعتدالی همان‌جا به هم می‌خورد. دیگر خدا در این عالم قرار نداده بدنی بی‌سر دارای روح باشد. خدا این‌طور قرار داده که همین‌که سری را از بدنش جدا کنند روح مفارقت کند و قرار نداده که اگر دستی را از بدن جدا کنند یا پایی را جدا کنند و خون به اندازه‌ای که بدن را حفاظت می‌کند بریزد، باز هم روح باقی باشد. در این‌گونه موارد می‌گویند هیئت اعتدالی به هم خورد.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۵ *»

یا فرض کنید سم‌هایی که به ائمه ما؟عهم؟ می‌دادند و مسموم می‌شدند، حال یا جگر مطهرشان پاره پاره می‌شد یا امعائشان آب می‌شد. سبحان‌الله! امعاء مطهره‌شان تکه‌تکه می‌شد. درباره حضرت رضا این‌طور دارد و قُطّعت بجُرَع السمّ امعاؤه([۱۵۴]) در ظاهر به‌سبب همان آب اناری بود که مسموم بود و آن ملعون به حضرت خورانید. به جرعه‌های سم امعاء حضرت قطعه‌قطعه و پاره‌پاره شد. در این‌گونه موارد هیئت اعتدالی به این شکل‌ها از میان می‌رود و به‌واسطه از بین رفتن هیئت اعتدالی بدن، روح از بدن مفارقت می‌کند. توجه دارید ـــ  تکرار می‌کنم ـــ  که هیئت اعتدال غیر از اعتدال است. خود اعتدال باقی است و چون اعتدال بدن باقی است کمالات خود بدن باقی است. اما تعلق روح، به هیئت اعتدالی بستگی دارد. هیئت اعتدال که از بین رفت دیگر روح تعلقش را برمی‌دارد، می‌گوییم امام یا معصوم فوت شد، شهید شد و از دنیا رحلت فرمود. دیگر آن روح به این بدن تعلق ندارد. این معنای مرگ معصوم است.

حال ضرباتی که بر زهراء وارد شده خدا می‌داند با بدن زهراء چه کرده! طبق این نقلی که از اسماء نقل می‌کنند که امیرالمؤمنین حضرت را غسل دادند ـــ  اگر این نقل صحیح باشد ـــ  ما فقط می‌شنویم که حضرت دستشان به ورم بازوی زهراء رسید و این‌طور بی‌تاب شدند، یک ورم که نبوده. ما فکر می‌کنیم ورمی بوده. نه، همین ضربت تازیانه یا غلاف شمشیر یا همان سقط محسن؟س؟ با بدن زهراء کاری کرد که هیئت اعتدالی این بدن را از بین برد و تا امشب ادامه داشت. تأثیر آن ضربات تا امشب کار خودش را کرد. بعد از نماز مغرب این هیئت اعتدالی تمام شد و مرگ زهراء رسید.

می‌دانیم برای این بزرگواران صعود و معراج امری عادی است. معجزه نیست که انجام‌دادن آن اقتضاء بخواهد و جهتی در کار باشد. حضرت صادق از امیرالمؤمنین؟عهما؟ نقل می‌کنند که چند شب قبل از وفات حضرت زهراء یک‌باره ناله

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۶ *»

زهراء شدید شد. برخاستم آمدم کنارش گفتم زهراء چرا ناله می‌کنی؟ چرا فریادت بلند شد؟ آیا بازویت درد می‌کند؟ چه امری باعث شده؟ زهراء فرمود یا عرض کرد: بین خواب و بیداری بودم که یک‌باره چشمم به رخساره پدرم افتاد. پدرم مرا صدا زدند. همین‌که پدرم مرا صدا زدند دیدم صف‌های ملائکه کشیده شد. دو ملک جلوتر از همه ملائکه بودند، آمدند مرا گرفتند و بالا بردند، مرا صعود دادند.

حال امام صادق صلوات‌ الله ‌علیه به این تعبیر می‌فرمایند: «بین خواب و بیداری» که به مردم این‌طور فهمانیده شود که فکر نکنند خود بدن زهراء را مثلاً بالا بردند تا بگویند اینها مبالغه یا اغراق یا نعوذبالله غلو است و از این قبیل حرف‌ها. اما برای شیعیان معلوم است، اینها لحن کلام است و شیعه می‌فهمد. چرا که فرقی بین بدن زهراء و بدن رسول‌الله نیست. وقتی‌که خدا بدن رسول‌الله را به معراج می‌برد، بدن فاطمه را هم به معراج می‌برد، عیبی ندارد و اشکالی ندارد. سنخِ بدن و جنس بدن یکی است. مگر نفرمود فاطمة بضعة منی([۱۵۵]) فاطمه پاره تن من است. مگر در حدیث کساء درباره همه‌شان نفرمود: خدایا گوشت اینها گوشت من است، خون اینها خون من است.([۱۵۶]) از این جهات هیچ فرقی ندارند.

می‌فرماید: دو ملک جلوی صفوف این ملائکه بودند و مرا گرفتند و به آسمان‌ها صعود دادند تا مرا در جنت داخل کردند. در آنجا قصرها و باغ‌هایی را دیدم و اوضاع بهشت را ذکر می‌فرماید. از ملائکه سؤال کردم اینجا کجا است؟ گفتند: اینجا جنت فردوس اعلی است که دیگر از این بهشت، بهشتی بالاتر نیست. گفتم: می‌خواهم خدمت پدرم برسم، پدرم کجا است؟ یک‌باره بهشت پدرم را به من نمایاندند و مقام و منزلت پدرم را دیدم. مقداری از اوصاف قصور و بهشت رسول‌خدا؟ص؟ را ذکر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۷ *»

می‌فرمایند. بعد می‌فرمایند: دیدم پدرم نشسته، همین‌که چشمش به من افتاد از جایش برخاست آمد مرا در بغل گرفت و مرا بوسید و فرمود: خوش‌ آمدی ای دختر من! به همین زودی، چند روز دیگر به من ملحق خواهی شد. عرضه داشتم: ای پدر! چقدر مشتاق زیارتت هستم، خیلی شوق دارم، خیلی مشتاقم در نزدت بیایم؛ یعنی به من مژده دادی پدرم. فرمایش‌هایی فرمود. بعد دستور فرمود: مرا آوردند؛ ملائکه مرا برگردانیدند و من برگشتم و الآن خودم را در اینجا می‌یابم. از این جهت این ناله‌ای که از دلم کنده شد برای مفارقت از آن مقام و منزلت بود. اکنون ـــ  به تعبیر حضرت ـــ  از خواب بیدار شدم و خودم را اینجا دیدم و گریان شدم.

یا علی به تو وصیت می‌کنم، چند شب قبل این وصایا را به امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه فرمود یا عرض کرد: اولاً مرا در شب غسل دهید، در شب کفن کنید، در شب به خاک بسپارید و کسی از زن‌ها را خبر نکنید، فقط همین دو نفر؛ ام‌سلمه و ام‌ایمن با خبر باشند. فضه هم که کنیز حضرت بود و در خانه بود باخبر بود. از مرد‌ها هم همان‌هایی را که نام‌ بردم خبر کنید، کسی دیگر از فوت من و از دفن من خبردار نشود.([۱۵۷]) حال این چند روز بر امیرالمؤمنین چه می‌گذشته که امشب نزدیک می‌شده؟

امشب که فرا رسید. عین عبارت را از فرمایش حضرت صادق؟ع؟ می‌خوانم فلما کانتِ اللیلةُ التی اراد الله ان‌یُکرمَها و یَقبِضَها الیه آن شبی شد که خدا اراده فرمود که زهراء را کرامت بخشد. زهراء حیف است در این عالم باشد. خداوند زهراء را می‌خواهد ببرد. اقبلت تقول ـــ  طبق نقل مشهور ـــ شاید در مثل امشب بوده بعد از نماز مغرب، گویا همه ایشان حالتی دارند که امشب زهراء را از دست می‌دهند. طبق این نقل و فرمایش گویا همه آنجا اطراف بستر فاطمه زهراء مجتمع بودند. خدا می‌داند این بچه‌ها چه حالی دارند. دیگر امشب مصیبت به بی‌نهایتش رسیده. اثر آن

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۸ *»

ضربات به حدی رسیده که بعد از اداء فریضه دیگر زهراء؟سها؟ طاقت نشستن ندارد، حتی دیگر طاقت نالیدن ندارد. باید این بدن، روح مطهرش را از دست بدهد و مفارقت بین آن روح مطهر و این بدن مقدس فراهم بشود. چه دردی، چه المی و چه شدتی است؟ خدا می‌داند!

همین‌‌طور که اطراف حضرت بودند اقبلت تقول یک‌باره زهراء رو آورد و فرمود علیکم السلام مثل اینکه جواب سلام می‌دهد. و هی تقول لی امام صادق از امیرالمؤمنین۸ نقل می‌کنند. وقتی‌که زهراء جواب سلام را داد به من فرمود یا عرض کرد: یا ابن عمّ قد اتانی جبرئیل مسلِّماً این جبرئیل بود که آمد به من سلام کرد. و قال لی اَلسلام یَقرَأُ علیک السلام یا حبیبةَ‌ حبیب الله و ثمرةَ‌ فؤاده الیوم تَلحَقینِ بالرفیع الاعلی و جنة المأوی. جبرئیل آمده آخرین لحظات زندگی زهراء را اعلام می‌کند. فرمود: جبرئیل به من می‌گوید: ای زهراء خداوندی که نامش سلام است بر تو سلام می‌کند ای حبیبه حبیب خدا، ای میوه دل رسول‌خدا؟ص؟، اینک هنگامی است که شما باید به رفیع اعلی ملحق شوید؛ یعنی از دنیا رحلت بفرمایید و به جنة المأوی منتقل شوید. ثم انصرف عنی. زهراء فرمود: یا ابن عم؛ ای پسر عمو! جبرئیل این حرف را زد و رفت.

ثم سَمِعناها ثانیةً تقول و علیکم السلام. امیرالمؤمنین می‌فرماید: دیدیم دوباره زهراء جواب سلام می‌دهد. و قالت یا ابن عمّ هذا واللهِ میکائیل این میکائیل است و قال لی کقول صاحبه او هم مثل سخنان جبرئیل با من سخن گفت. ببینید خانه‌ای که جبرئیل می‌آید و سلام عرض می‌کند، این خانه محل چه استخفاف‌ها و اهانت‌ها واقع شد؟! خدا لعنت کند اولی و دومی و جمیع ظالمین از اولین و آخرین را! ثم تقول سپس فرمود و علیکم السلام جواب سلام را فرمود. اینجا بود که امیرالمؤمنین می‌فرمایند و رأیناها قد فَتَحَت عینَیها فتحاً شدیداً بعد از جواب سلام، زهراء چشم‌هایش را خیره کرد. ثم قالت بعد فرمود یا ابن عمّ هذا واللهِ الحقُّ و هذا عزرائیل.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۴۹ *»

یا امیرالمؤمنین بر شما چه گذشته؟! آقا! چه لحظاتی را گذرانیده‌اید؟! فرمود: به خدا سوگند این حق است.

شاید مراد از حق در اینجا مرگ باشد؛ یعنی مرگ فرا رسید، عزرائیل آمده است. همچنین احتمال می‌رود که هذا والله الحق یعنی تجلی الهی برای من به نهایت رسید و من باید در برابر این تجلی کمال خضوع و خشوع را داشته باشم و از این بدن اعراض کنم. تا این تجلی برای این بزرگواران فراهم نشود که رفع التفات از این بدن بفرمایند، روح از بدنشان مفارقت نمی‌کند. خدا برای آنها ظاهر می‌شود به تجلی‌ای که به‌واسطه آن تجلی روح مشتاقانه از این بدنشان مفارقت می‌کند. شاید مراد این باشد. هذا عزرائیل قد نشَر جناحَه بالمشرق و المغرب عزرائیل پر خود را پهن کرده و اطراف عالم را از مشرق تا مغرب فرا گرفته. و قد وصفه لی ابی قبلاً هم پدرم عزرائیل را برای من وصف کرده بود، و هذه صفتُه و این الآن صفتش است که می‌بینم؛ یعنی بنا است برای قبض روح فاطمه زهراء؟سها؟، عزرائیل کلی با آن منزلت و مقام کلی خود ظاهر شود و روح مطهر زهراء را قبض کند.

بعد امیرالمؤمنین می‌فرماید: فسمعناها عبارت ـــ  به اصطلاح ـــ  صیغه متکلم مع‌الغیر است، فسمعناها ما همه شنیدیم؛ یعنی من، حسن، حسین، زینب، ام‌کلثوم، فضه شنیدیم تقول زهراء می‌گوید: و علیکَ السلام یا قابضَ الارواح جواب سلام عزرائیل را می‌فرماید. سلام بر تو ای قبض‌‌کننده روح‌ها! عَجِّل بی اجازه می‌دهد. قربانش! فرمان می‌دهد. عجّل بی عجله کن، روح مرا بگیر. اما قربانش بشویم! یک تعبیری دارد که می‌دانیم این تعبیر برای دوستان است که من نمی‌خواهم دوستان من عذاب بکشند، من عذاب آنها را کشیدم، دیگر بس است. و لاتُعذِّبنی دیگر مرا اذیت و عذابی نکن. من در این مدت عذاب لازم را کشیدم. ثم سمعناها تقول بعد دوباره شنیدیم که زهراء می‌گوید: الیک ربّی لا الی النار خدایا! به طرف تو می‌آیم، نه به طرف

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۰ *»

آتش. معلوم است از زبان دوستانش است. خدایا! با این بدن، با این همه مصائب، با این همه شدائد دارم می‌آیم، مسیر من به‌سوی تو و به‌سوی خانه رضای تو است و نه به‌سوی آتش؛ یعنی دوستان من، به برکت من و به‌واسطه قبول این همه مصائب، به آتش نمی‌روند، آ‌نها هم همراه من و با من به‌سوی تو خواهند‌ آمد.

بعد از این فرمایش امیرالمؤمنین می‌فرماید ثم غمَضَت عینَیها و مَدَّت یدَیها و رِجلَیها کانّها لم‌تکُن حیَّةً‌ قبلُ([۱۵۸])زهراء چشم‌هایش را روی هم گذارد، دست‌ها و پاهای خود را کشید، زهراء از دنیا رفت، گویا زهراء پیش از این زنده نبود.

وصلی الله علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۱ *»

 

 

مجلس  ۱۲

 

 (شب چهارشنبه ‌ ـــ  ۱۴ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۲ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

آیا این استخفاف نبود به مقام فاطمه زهراء؟سها؟ که تشییع جنازه نشود؟! مسلمین در تشییع جنازه او شرکت نکنند؟! در مسجد رسول‌خدا بر آن جنازه مطهر نماز گزارده نشود؟! اثری از قبر حضرت زهراء دیده نشود؟! در حالی که یک یادگار از رسول‌خدا؟ص؟ باقی‌مانده، آن هم دختری هجده‌ساله، صاحب آن مقامات و دارای آن جلالت شأن، اما از نماز گزاردن بر آن بدن مطهر محروم گردند، از تشییع جنازه آن بزرگوار خبر نشوند، قبرش مخفی شود و ندانند زهراء کجا دفن شد. اینها حقوق حضرت زهراء؟عها؟ است که ضایع و پایمال شده است. هر مسلمانی بر سایر مسلمین حق دارد که بعد از مردنش اجتماع کنند و تشییع جنازه او کنند، بر او نماز گزارند و او را دفن کنند. به قبر او احترام کنند، برایش فاتحه بخوانند، کنار قبرش اجتماع کنند و به بازماندگانش تسلیت و تعزیت بگویند و به این وسیله حقوق اسلامی او را اداء کنند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۳ *»

خدا لعنت کند ظالمین در حق فاطمه زهراء را که جمیع این حقوق زهراء پایمال شد.

امشب سلام ما به پیشگاه ذریه فاطمه زهراء؟سها؟ مخصوصاً وجود مقدس بقیةالله صلوات‌الله‌علیه فرزند معصوم آن بزرگوار و انتقام‌کشنده از ظلم‌هایی که درباره آن بزرگوار روا داشتند، باید سلام و صلواتی باشد که پس از برخورد با شب و روز وفات فاطمه زهراء؟سها؟ همراه با تأثر باشد تأثری که در این شب و روز دل‌های اهل ایمان باید داشته باشد، تأثر خاصی باید باشد. چون محبت به فاطمه؟سها؟ در دل‌ها طوری است که شدت مصیبت فاطمه را نمی‌توانند متحمل شوند و از یاد ببرند و از آن غافل شوند. اهل ایمان در این مصیبت‌ها خیلی می‌سوزند، هر قسمتی‌ از این مصیبت‌ها را که یاد می‌کنند دل‌هایشان متأثر و متألم است.

اما چه کنیم معاصی از بروز و ظهور این تأثر‌ها مانع است. اجتماع هم که می‌کنیم در اجتماعمان هم آن تأثر لازم کم پیدا می‌شود. نمی‌دانیم این بلاء و این مصیبت را به چه چیز درمان کنیم؟ نمی‌دانیم این درد را با چه چیز علاج کنیم؟ دلمان می‌خواهد اشک چشممان خشک نشود. دلمان می‌خواهد که ناله‌مان انقطاع پیدا نکند. آیا نه این است که ما ان‌شاءالله باید مأموم باشیم، باید اهل اقتداء باشیم؟! اما در همه‌حال، در همه‌وقت و در همه ‌امور که اقتداء کننده نیستیم، می‌دانیم اهل تقصیر و نقصان و قصوریم. اقلّا در همین مواقع قدری به وجود مقدس بقیةالله اقتداء داشته باشیم. تأثر شدید آن بزرگوار طوری است که هرکس به آن حضرت رو کند متأثر می‌شود. قلب عالم امکان است، اسم اعظم خدا است، آیا می‌شود کسی که مواجه و روبه‌روی با او است متأثر نگردد؟! پس معاصی بین ما و آن بزرگوار را حجاب می‌کند، این کدورت‌های عصیان مانع می‌شود از اینکه ما تأثر پیدا کنیم، از این جهت تأثرمان خیلی کم است.

ولی ما به این‌قدر تأثر قانع‌ نیستیم و از یکدیگر باید شکایت داشته باشیم، از

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۴ *»

یکدیگر باید گله‌مند باشیم که چرا در یکدیگر تأثیری نداریم؟ چرا وضعمان این‌طور باید باشد؟ مجالستمان، معاشرتمان باید ما را در این امور کمک کند. باید روح تقوی، روح تقرّب و روح تعبّد را به‌واسطه مجالست و معاشرت با یکدیگر از یکدیگر فرا بگیریم و این امور در ما قوت بگیرد. این مجالست‌ها، این معاشرت‌ها باید اسباب تقویت روح‌الایمان شود، اسباب تقویت نورانیت شود و به برکت تقویت روح‌الایمان و نورانیت، آثار ایمان از ما بروز کند. یکی از آثار ایمان همین تأثرات است. چرا در ‌چنین‌ مصیبت‌های بزرگ تأثرمان کم است؟! چرا ناله ما کم است؟! اینها نیست مگر همین ‌که معاصی مانع است. این معاصی و کدورت‌های معاصی کار خودش را می‌کند. خدا نکند ما همین‌طور دور و کدر از دنیا برویم که دیگر علاجی نخواهیم داشت.

از مصیبت‌های بزرگِ از دیشب به این طرف که خیلی بر اهل‌بیت؟عهم؟ بزرگ است، همین مصیبت غربت فاطمه زهراء و غربت این خانواده و یادگارهای رسول‌الله است. فاطمه در شب دفن شود، کسی از رحلتش خبردار نشود، کسی از نماز گزاردن بر آن بدن مطهر خبردار نشود، کسی از محل دفنش خبردار نشود. آن چند نفری هم که باخبر بودند باید تقیه کنند. خیلی آرام و آهسته به‌طوری که کسی صدای گریه‌شان را نشنود، کسی از رفت و آمدشان خبردار نشود. چند جمله از این مصائب را متذکر می‌شوم که امیرالمؤمنین بعد از دفن‌ بدن حضرت زهراء۳ ذکر فرموده‌اند. از طرف خودشان و از طرف زهراء؟سها؟ خدمت رسول‌‌خدا سلام عرض می‌کنند و درباره مصائب و حالات فاطمه زهراء بیاناتی دارند. عرض می‌کنند: سلامٌ‌ علیک یا رسولَ‌الله سلامَ مُودِّعٍ لا سئِمٍ و لا قال سلام من بر شما ای رسول‌خدا! سلام کسی است که وداع می‌کند اما نه از روی خستگی و نه از روی کراهت. فاِن اَنصرِفْ فلا عن ملالةٍ و اِن اُقِمْ فلا عن سوء ظنّی بما وعَدَ اللهُ الصابرین اگر من از عرض سلامِ به شما و توجه به شما منصرف می‌شوم، نه از این جهت است که خسته شده‌ام، و اگر کنار قبر زهراء و کنار

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۵ *»

حرم مطهر شما بایستم و ایستادنم را طول بدهم، نه از این جهت است که بدگمانم به آنچه خدا صبر‌کنندگان را وعده داده است. و الصبر اَیْمَنُ و اجمَل صبر خیلی بامیمنت است و برای اهل یقین و اهل ایمان بسیار زیبا است. و لولا غلبةُ‌ المستولین علینا لَجعَلتُ المُقامَ عندَ قبرِک لِزاماً اگر نبود که دشمنان بر ما غلبه یافته‌ و بر ما چیره شده‌اند، من ایستادنِ کنار قبر تو را همیشگی قرار می‌دادم و از کنار قبرت نمی‌رفتم. و التَّلبُّثَ عنده معکوفاً در نزد قبر شما درنگ می‌کردم و شب و روزم را کنار قبر شما می‌گذراندم. و لَاَعوَلتُ اِعوالَ الثَّکلی علی جلیلِ الرزیّة و فریادم را مانند زن جوان مرده بر این مصیبت بزرگ بلند می‌کردم. کدام مصیبت بزرگ؟ فبِعَینِ الله تُدفَنُ بنتُک سرّاً از مصائب امیرالمؤمنین است. در مقابل مشاهده‌کردن خدا دختر تو پنهانی دفن می‌شود. و یُهتَضَمُ حقُّها قهراً به ظلم و ستم حق آن بزرگوار را از او گرفتند. و یُمنَعُ ارثُها جَهراً به‌طور آشکار ارثش را منع کردند و از او باز داشتند. و لم‌یَطُلِ العهد و از رحلت شما آن‌قدر طول نکشیده، تازه‌‌عهدند و کاملاً سفارش‌های شما را در خاطر دارند. و لم‌یَخْلُقْ منک الذِکر هنوز یاد شما کهنه نشده، هنوز خاطره‌های شما در دل‌ها و افکار زنده و تازه است. فاِلی الله یا رسولَ‌اللهِ المُشتَکیٰ ای رسول‌الله! شکایت من به‌سوی خدا استو فیک اَجمَلُ العَزاء و در مصیبت شما تسلی خاطر من است که اگر زهراء را از دست داده‌ام، قبل از زهراء رسول‌الله را از دست داده‌ام. فصلوات الله علیها و علیک و رحمة‌الله و برکاته([۱۵۹]) صلوات خدا و رحمت خدا و برکات خدا بر زهراء و بر شما باد.

این گوشه‌ای از مصائب وارده بر امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه است، به‌خصوص از مثل دیشب که این مصیبت برای این بزرگواران خیلی جانگداز است. شعراء نوعاً به همین مصیبت اشاره کرده‌ و اهل معرفت اشاره دارند که چرا فاطمه زهراء را باید شب غسل بدهند؟ چرا فاطمه زهراء را شب کفن کنند؟ شب به خاک

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۶ *»

بسپارند؟ چرا باید از قبر فاطمه به کسی خبری ندهند؟ یکی از شعرای شیعه می‌گوید:

«و لِاَیّ الامور تُدفَن لیلاً بضعةُ المصطفی و یُعفیٰ ثراها»

چه علت داشت و چرا باید فاطمه زهراء در شب دفن شود درحالی که آن بزرگوار پاره تن پیغمبر بود؟ و چرا باید اثری از قبرش دیده نشود؟

«فمضَتْ و هْی اعظمُ الناس وَجْداً فی جواها»

فاطمه از دنیا رفت اما غم و غصه‌ای که در سینه و دل داشت از همه مردم شدید‌تر و بیشتر بود.

«و ثَوَتْ لاتَری لها الناسُ مثوی ایُّ قدسٍ مثواها»([۱۶۰])

فاطمه زهراء از دنیا رفت و به خاک سپرده شد اما مردم آرامگاه زهراء و قبر زهراء را ندیدند و نمی‌دانند که در کدام محل با قداست و شرافتی فاطمه زهراء؟سها؟ دفن گردید.

همچنین در میان اهل سنت هم برخی متذکر این مصیبت هستند. شخصی به نام «قاضی ابی‌بکر بن ابی قریعه» از قضات مشهور اهل سنت بوده، یک وقتی از او درباره بعضی امور سؤال می‌کنند مخصوصاً راجع به فاطمه زهراء؟سها؟ و ظلم‌های اولی و دومی نسبت به آن بزرگوار، او جرأت نمی‌کند به‌طور صریح مطلب را بیان کند، مصائب اهل‌البیت؟عهم؟ را به‌طور اشاره ذکر می‌کند و در برابر سؤالاتی که کرده‌اند شعری می‌سراید که به همین مصائب وارده بر خاندان رسالت اشاره دارد. می‌گوید:

«یا من یسائِلُ دائباً عن کلِّ مُعضَلةٍ سخیفةٍ
لاتَکشِفنَّ مُغَطّیٰ فلرُبّما کشَّفْتَ جیفةً
و لَرُبّ مستورٍ بدا  کالطَبلِ مِن تحتِ القطیفةِ
اِنّ الجواب لَحاضرٌ لکنّنی اُخْفیهِ خیفةً

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۷ *»

لولا اعتداءُ رعیةٍ القَی سیاستَها الخلیفةُ
و سیوفُ اعداءٍ بها هاماتُنا ابداً نقیفةٌ
لَنشَرتُ مِن اسرار آل‌محمدٍ جُمَلاً طَریفةً
تُغنیکمُ عمّا رواه مالکٌ و ابوحنیفة»

ای کسی که مرتب از مسائل مشکل و اموری که نمی‌شود به آنها تصریح کرد و ذکر نمود، سؤال می‌کنی. در مقام برنیا که آنچه بر آن سرپوش است آن را بگشایی. ‌بسا آنکه جیفه و مردار را آشکار نمایی. و چه‌بسیار امری که مستور و پوشیده شده است اما آشکارا است؛ مانند طبلی که زیر قطیفه‌ای بگذارند. همانا جواب برای این مشکلات و معضلاتی که می‌پرسی حاضر است اما من به‌خصوص آن جواب را از ترس مخفی می‌سازم تا آشکار نشود. اگر نبود تجاوز و ظلم رعیتی که خلیفه عهده‌دار سیاست آن رعیت شده بود ـــ  مقصودش اولی و دومی است ـــ  همچنین اگر نبود شمشیر‌های دشمنان که به آن شمشیرها فرق ما نوعاً شکافته می‌شود، اگر اینها نبود من از اسرار آل‌محمد؟عهم؟ کلیات و جملاتی طریف و جالب آشکار می‌کردم و منتشر می‌ساختم تا شما بدانید که زیر پرده چه اسراری است و آنچه من می‌گفتم شما را از آنچه مالک و ابوحنیفه از فضائل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ گفته‌اند بی‌نیاز می‌کرد. و از جمله اموری که به شما می‌گفتم این بود که:

«و اَرَیْتُکم اَنّ الحسینَ اُصیبَ فی یومِ السقیفة»

به شما نشان می‌دادم که حسین که در کربلاء  کشته شد، نقشه شهادت و کشته‌شدن او در روز سقیفه کشیده شد. بعد به مصیبت فاطمه اشاره می‌کند.

«و لِأیّ حالٍ لُحِّدَتْ باللَّیل فاطمةُ‌ الشریفةُ؟!»

چرا فاطمه شریفه که شرافتش مورد تصدیق همه اهل اسلام است باید در شب دفن شود؟

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۸ *»

«و لِما حَمَتْ شیخَیْکمُ عن وَطئ حُجْرتِها المُنیفةِ»

از چه جهت او مانع شد از اینکه اولی و دومی بخواهند قدم در خانه با ارزش و بلند‌پایه او بگذارند. مصیبت فاطمه از آنجا شروع شد که از آمدن آنها به خانه خود ممانعت کرد.

«آهٍ لبنتِ محمدٍ ماتتْ بغُصّتها أسیفةً‌»([۱۶۱])

آه و درد از اینکه دختر محمد؟ص؟ به‌واسطه غصه‌ها و تأسف‌هایی که داشت از دنیا رفت. فاطمه زهراء؟سها؟ با آن غصه‌ها از دنیا رفت. در همین اوقاتی که فاطمه زهراء؟سها؟ در بستر بیماری بودند و امر نقاهت و مرض حضرت شدت یافته بود، عباس عموی پیغمبر؟ص؟ قصد کرد به عیادت حضرت برود.

حدیثی است از حضرت باقر از حضرت سجاد؟عهما؟ و حضرت سجاد از محمد بن عمار بن یاسر از عمار نقل می‌فرمایند. این حدیث را ذکر می‌کنم برای توجه به این نکته که حضرت زهراء؟سها؟ با این وصیت خود چه منظوری داشتند که یا علی! مرا شب غسل بده، شب کفن کن، شب به‌خاک بسپار، و کسی از رحلت من خبردار نشود، کسی در تشییع جنازه من، نماز بر من و دفن من حاضر نشود و از قبر من خبردار نگردد، مگر همان چند نفر از مرد‌ها و زن‌ها که دیشب اشاره کردم.

این تدبیر فاطمه زهراء؟سها؟ بود برای اینکه این بزرگوار با این عمل خود نشان دهد که اولیاء خدا سلام ‌الله ‌علیهم اجمعین از این بشر مستغنی هستند، کاری به این بشر ندارند و به این بشر نیازمند نیستند. اگر برای دعوت بشر آمده‌اند، برای نفع خودشان نیست؛ بلکه برای نفع خود بشر است. این بی‌اعتنائی فاطمه زهراء؟سها؟ و استغناء آن بزرگوار برای بیان این مطلب است و این یکی از شئونات نذیربودن حضرت است. نذیراً للبشر بشر را انذار دهد، بترساند که ببینید مقتضیات جهت نفسی این است. و چون جهت نفسی در این زمان غالب است، بشر چندان ارزشی ندارد.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۵۹ *»

وقتی برای بشر ارزش است که مؤمن باشند و جهت ربی در آنها غالب باشد. و آن، از زمان ظهور بقیةالله‌ صلوات‌ الله و سلامه علیه شروع می‌شود. آنگاه چون جنبه ربی غالب است، جهت نور غلبه دارد و ظلمت ضعیف و کم می‌شود، مؤمنین خیلی ارزش دارند. چون آن زمان این‌طور است و مؤمنین چنین ارزشی پیدا می‌کنند، برای دیدار امام زمان صلوات‌ الله ‌علیه لایق می‌شوند، برای مصافحه و معانقه با مؤمنین کاملین لایق می‌شوند، بزرگان دین را با توجه به مقامات و شئوناتشان زیارت می‌کنند. مؤمنین این‌قدر شرافت و ارزش پیدا می‌کنند. خداوند به‌برکت آنها برکات زمین و آسمان را بر آنها نازل می‌کند و تمام خیرات شامل حالشان می‌گردد. و چه خیری بالاتر از اینکه همیشه و در همه‌جا خود را در محضر بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه می‌بینند. هرکس در هرجا نماز جماعت می‌خواند، می‌بیند به بقیةالله اقتدا کرده است. هرکس هرجا موعظه می‌شنود، سخن حقی می‌شنود از زبان بقیةالله می‌شنود.([۱۶۲]) تمام عقل‌ها کامل شده و رشد یافته است.([۱۶۳]) نور هدایت در دل‌ها می‌تابد. آن زمان چنین زمانی است. اما تا آن زمان نرسیده بشر این‌طوری است.

از این جهت این بشر ارزشی ندارد که انسان برای این بشر و رضایت و خشنودی او خدا را به غضب بیاورد، خدا و اولیاء خدا را به خشم بیاورد که چه شود؟ تا فلان کس از من خشنود باشد، فلان دسته از من راضی باشند، یا مردم به من اقبال داشته باشند، به من توجه داشته باشند و چه و چه. این مردم ارزش ندارند، همه‌شان بی‌ارزشند، تا چه رسد به اینکه برای آنکه آنها به انسان اقبال کنند، به انسان توجه داشته باشند و از انسان خشنود باشند، انسان مرتکب گناه بشود. گناه انجام بدهد که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۰ *»

زن خوشحال بشود، گناه انجام بدهد که فرزند خو‌شحال بشود، گناه انجام بدهد که اهل جامعه از او راضی باشند، به او به‌چشم سبکی و استخفاف نگاه نکنند، او را محترم بشمارند و تعظیم کنند. برای خاطر اینها به غضب خدا تن بدهد و خشم اولیاء را برخود بخرد.

فاطمه زهراء؟سها؟ ـــ  و همه اولیاء، مخصوصاً این مخدره ـــ  با اینکه اگر می‌خواست که مردم خبردار شوند، البته اجتماع می‌کردند، تشییع جنازه می‌کردند، سر و صدا و ناله و گریه می‌کردند، سلام و صلوات داشتند و علم‌ها به‌پا می‌کردند. شاید در فوت فاطمه زهراء سینه‌ها می‌زدند، مثلاً قبرش را طلا می‌گرفتند، این بازی‌ها را مردم در می‌آورند. ولی فاطمه می‌فرماید: خود این مردم و بازی‌های این مردم بی‌ارزش است. چرا؟ چون تمام کارهای آنها بر اساس هوی، نفس اماره بالسوء و مقتضیات جهت نفسی است، از این جهت چه ارزشی دارند؟!

این است که اولیاء؟عهم؟ نوعاً با این برنامه‌ها، بی‌اعتنائی خود را به اهل دنیا نشان داده‌اند؛ اهل دنیا؛ یعنی همین مردم. غیر از کاملین و بزرگان دین و مؤمنین مخلصین، دیگران همه‌ اهل دنیا هستند، هیچ تعارف ندارد. نباید انسان برای رضای اهل دنیا در مقام برآید، خدا و اولیاء خدا را بر خود خشمگین کند. مردم ارزش ندارند، مردم آن شرافت و لیاقت را ندارند که انسان برای آنها خودش را به کام جهنم بیندازد. ارزشی ندارند. راضی هستند باشند، نیستند نباشند، احترام می‌گذارند بگذارند، نمی‌گذارند نگذارند، اقبالی دارند داشته باشند، ندارند نداشته باشند. چه ارزشی دارند! اینها درس بوده که فاطمه زهراء؟سها؟ چون نذیراً للبشر است باید این درس را این بزرگوار به بشر بدهد. لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر حال هر بشری دلش می‌خواهد از این درس درس بگیرد، هرکس هم نمی‌خواهد درس نگیرد؛ دینش، خدایش، اولیائش را بفروشد به این مردم پست بی‌ارزش بی‌قابلیت و نالایق که در نزد اولیاء ارزشی ندارند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۱ *»

خوب خوب‌های مردم ـــ  به اصطلاح ما ـــ  مؤمنین، بر آنها جهت نفسی غلبه دارد، اینها ظلمانی هستند، طاعاتشان مشوب است، طاعتی ندارند، معاصی هم که آن‌طور. این است که فقط راه نجات مؤمنین همین است که متذکر اولیاء باشند، در مصائب ایشان متأثر باشند و اقتداء کننده به ایشان باشند. و تا جایی که ممکن است رضای این بزرگواران را تحصیل کنند، تا جایی که میسر است برای بشر، برای جامعه‌های بشری، و برای رضا و دشمنی بشر ارزشی قائل نباشند، مگر موضع تقیه باشد که در آنجا تقیه را اجازه فرموده‌اند، اگرنه انسان نباید اصلاً فکر کند که چرا، چطور و چگونه مردم از من ناراحتند، یا از من خشنودند؟ من چه کنم که خشنود باشند، چه کنم که از من راضی باشند؟ نه، فاطمه زهراء؟سها؟ با این کار و با این وصیت این درس بزرگ را به بشر داده که این بشر تا زمان ظهور مهدی صلوات‌ الله ‌علیه بالاصاله ارزشی ندارد.

آری! تا جایی که آثار ایمان در کسی پیدا است و ایمان را احترام می‌کند، همان مقدار ارزش دارد آن هم ارزش عرضی. چون فردا ممکن است همان آثار، کاملاً به ضد آن آثار مبدّل بشود. تا امروز بسیار صالح بود اما از فردا نه، تا امروز مؤمن بود اما از فردا نه، کافر است، مشرک و ملحد است. این چه ارزشی دارد؟! باید در این افکار نبود. دَعُوا الناس([۱۶۴]) ذَرُوا الناس([۱۶۵]) مردم را رها کنید. به فکر رضایت مردم نباشید. برای خشنودی آنها قدم برندارید. آنها بی‌ارزشند. حال تشییع جنازه تو بیایند یا نیایند! برای نماز بر تو حاضر بشوند یا نشوند! اگر تمام مردم مجتمع شوند، اجتماع کنند و بر تو نماز بگزارند، اما خدا از تو راضی نباشد، اولیاء خدا از تو راضی نباشند، نماز آنها چه خاصیتی برای تو دارد؟! مگر بر عمر اجتماع نکردند و نماز نخواندند؟! مگر بر ابی‌بکر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۲ *»

اجتماع نکردند و نماز نخواندند؟! بر عثمان همین‌طور؟ مگر ابی‌بکر و عمر را در کنار قبر رسول‌الله دفن نکردند؟! از قبر زهراء خبری و نشانی نیست، اما قبر ابی‌بکر و قبر عمر کنار قبر رسول‌خدا است و تمام مسلمین غیر از شیعه آنها را زیارت می‌کنند. اما چه نفعی به حال آنها دارد؟ در هر کلمه‌ای، در هر حرفی، در هر لحظه‌ای خدا آنها را به اشدّ عذاب‌ها عذاب می‌کند. خدا لعنت کند آنها را و اتباعشان را. فاطمه زهراء درس دادند که این مقام و منزلت نیست که یک عده رذل، یک عده مردم بی‌فکر و مردم بی‌دین اجتماع کنند، برای انسان سلام و صلوات داشته باشند، اما انسان در غضب خدا و در خشم خدا باشد و اولیاء از او ناراضی باشند.

این حدیث را دقت بفرمایید. حضرت باقر؟ع؟ از پدرشان حضرت سجاد صلوات‌ الله ‌علیه از محمد پسر عمار بن یاسر از عمار نقل می‌فرمایند که عمار در این جریان‌ها حاضر بوده است. امام صادق یا امام باقر صلوات ‌الله‌ علیهما هیچ احتیاجی ندارند از راوی نقل کنند، خودشان آن اوضاع را می‌دیدند و آن صداها را می‌شنیدند و از آن اوقات باخبر بودند، اگرچه آن موقع در دنیا نبودند. الآن امام زمان ما صلوات‌ الله ‌علیه همه آن امور را می‌بینند و همه آن صداها را می‌شنوند و می‌دانند. چون همه این امور در عالم مثال ثبت است و محو نشده، حتی نَفَس‌ها در لوح عالم مثال ثبت است. امام از گذشته خبر دارد، از  آینده هم که در لوح محفوظ و لوح قدر می‌خواند، اگر بخواهد باخبر است.

از این جهت احتیاجی نیست که از راوی نقل کند، اما گویا زمان اقتضاء می‌کرده که باید از راویِ آن زمان؛ عمار که خودش حاضر بوده نقل کنند که می‌گوید: لمّا مرِضتْ فاطمةُ بنتُ رسولِ‌الله؟ص؟ مرضَها التی تُوفِّیتْ فیها و ثَقُلَتْ جاءها العباسُ بنُ عبدِالمطّلب عائداً فقیل له انّها ثقیلةٌ و لیس یَدخُلَ علیها احد. چون فاطمه زهراء؟سها؟ مریض شد و مرضش شدید شد همان مرضی که در آن مرض فوت فرمود، عباس پسر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۳ *»

عبدالمطلب؛ عموی پیغمبر؟ص؟ برای عیادت آمد. به او گفته شد که فاطمه حالش سنگین است، کسی برای عیادت پیش فاطمه نمی‌رود. فانصَرفَ الی داره عباس به خانه‌اش برگشت. و ارسلَ الی علیّ؟ع؟ فقال لرسولِه قل له یا ابنَ اخ عمُّک یُقرِؤُکَ السلام و یقول لک: للّه قد فجَأَنی من الغمِّ بشَکاة حبیبةِ رسول الله؟ص؟ و قُرّةِ‌ عینَیه و عینَی فاطمة ما هدَّنی و انّی لَاَظُنُّه اوّلَنا لحوقاً برسول‌الله؟ص؟ یختارُ لها و یَحبوها و یُزلِفُها لِربِّه. به خانه‌اش رفت ولی کسی را خدمت امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه فرستاد و گفت: به علی بگو: ای پسر برادرم! عمویت به تو سلام می‌رساند و به تو می‌گوید که: به خدا سوگند به‌واسطه مریضی حبیبه رسول‌خدا و نور دو چشم رسول‌خدا و نور دو چشم خودم فاطمه، غمی به سراغ من آمده که مرا از پا افکنده. و من فکر می‌کنم و گمان می‌برم که او از همه ما زودتر به رسول‌خدا ملحق شود که رسول‌خدا او را انتخاب می‌کند و برای پروردگارش نزدیک می‌گرداند و او را نزد خود می‌برد. فان کان مِن امرِها ما لابدّ منه فاَجْمَعُ انا لک الفداء‌ المهاجرین و الانصار حتی یُصیبوا الاجرَ فی حضورِها و الصلوةِ علیها و فی ذلک جَمالٌ للدین. وقتی که مرگ زهراء در رسید، آن امری که خواه‌نخواه خواهد رسید، من قربانت بشوم یا علی! مهاجرین و انصار را جمع خواهم کرد تا اینکه در حاضرشدن در جنازه او و نماز گزاردن بر او به اجر برسند، و در این اجتماعشان جمال و عزتی برای دین باشد. به‌حسب  اسلام و مسئله عادی هم همین‌طور است. تمام مسلمین مدینه برای شهادت فاطمه اجتماع کنند، تشییع جنازه کنند و نماز بگزارند، البته به‌حسب  ظاهر عزت دین است، اما نه.

فقال علی؟ع؟ لرسوله و انا حاضرٌ عندَه عمار می‌گوید: من آنجا بودم که علی؟ع؟ به آن فرستاده عباس جواب فرمودند: اَبلِغْ عمّی السلام و قل لاعَدِمْتُ اِشفاقَک و تحیَّتَک و قدعرَفتُ مشورتَک و لرأیِک فَضلُه. سلام مرا به عمویم برسان و بگو من همیشه از محبت‌ها و تحیت‌های تو بهره‌مند هستم. و این مشورتی که کردی و صلاحدیدی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۴ *»

که دیدی این را هم فهمیدم. البته رأی تو و اندیشه تو خوب است. امّا اِنّ فاطمةَ بنتَ رسول‌الله؟ص؟ لم‌تزَل مظلومةً، من حقّها ممنوعةً و عن میراثها مدفوعةً لم‌تُحفَظْ فیها وصیةُ رسول‌الله؟ص؟ و لا رُعِی فیها حقُّه و لا حقُّ الله عزّوجلّ. فرمود: اما فاطمه دختر رسول‌خدا همیشه مظلوم بود و مظلوم است، از حقش منع شد و حقوقش اداء نشد، از میراثش دفع شد و میراث را از او گرفتند، در مورد فاطمه وصیت رسول‌خدا رعایت نشد و نه حق رسول‌خدا درباره فاطمه رعایت شد و نه حق خدای عزوجل. و کفَی بالله حاکماً و من الظالمین منتقماً ما را بس است خدا که حاکم باشد و از ظالمین و ستمگران انتقام بکشد. و انا اسئلک یا عمّ ان‌تَسمَحَ لی بِتَرْکِ ما اشَرتَ به فاِنّها وصَّتْنی بسَتْرِ امرِها و من از تو ای عمو می‌خواهم که از این نصیحتی که در نظر داری درگذری و از این اندیشه‌ای که به آن اشاره کردی بگذری. چون فاطمه مرا وصیت کرده که امر او را مستور دارم و نگذارم کسی خبردار شود. قال فلمّا اتَی العباسَ رسولُه بما قال علی؟ع؟ وقتی که فرستاده امیرالمؤمنین نزد عباس آمد و گزارش داد که علی؟ع؟ چه فرموده، دید دیگر گویا چار‌ه‌ای ندارد و زهراء؟سها؟ مصلحت را چنین دانسته است.

و عجیب مصلحتی بود که اجمالاً به یک جهت آن اشاره کردم و آن همین است که ان‌شاءالله اهل ایمان از این باید درس بگیرند. ولی کجا می‌شود درس گرفت؟ چطور می‌شود درس گرفت؟ این هم از حقوق زهرا؟عها؟ است که باید اداء نشود و مؤمنین به این درس‌ها و انذارها توجهی نداشته باشند. عبارتی که عباس در جواب می‌گوید آن را عرض می‌کنم و امیدواریم خداوند ما را در این شب و روز و سایر اوقات عزاداری بر فاطمه زهراء و بر سایر خاندان رسالت از متأثرین و محزونین در این مصائب قرار دهد و ان‌شاءالله به‌برکت این تأثرات گناهان دنیایی و آخرتی ما را بیامرزد که وقتی ما می‌خواهیم از دنیا برویم دیگر گناهی نداشته‌ باشیم و گناه دنیایی، گناه برزخی و گناه آخرتی برای ما نماند. هیچ چاره‌ دیگری هم نداریم.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۵ *»

وقتی‌که عباس شنید امیرالمؤمنین؟ع؟ این فرمایش را فرموده‌اند و فهمید که دیگر راهی نیست و از دختر رسول‌خدا نمی‌شود تعظیم و تکریمی کرد، عباس ناامید شد. قال یَغفِرُ الله لابنِ اخی فانّه لَمغفورٌ له اِنّ رأْیَ ابنِ اخی لایُطعَنُ فیه اِنّه لم‌یُولَدْ لعبدِالمطّلب مولودٌ اعظمُ برکةً من علیّ الّا النبیُ؟ص؟ انّ علیاً لم‌یزَل اَسبَقَهم الی کلّ مَکرَمةٍ‌ و اعلمَهم بکلّ فضیلةٍ‌ و اشجعَهم فی الکریهة‌ و اشدَّهم جهاداً للاعداء‌ فی نُصرةِ‌ الحنیفیة‌ و اولَ من آمنَ بالله و رسوله؟ص؟.([۱۶۶]) اکنون که زهراء؟سها؟ وصیت کرده و امیرالمؤمنین هم این وصیت را پسندیده و می‌خواهد به این وصیت عمل کند، دیگر جای آن نیست که در باره این امر حرفی زده شود و با این تصمیم مخالفتی بشود. به این تعبیر می‌گوید: خدا بیامرزد پسر برادر مرا که یقیناً آمرزیده است. رأی و پسند پسر برادر من در آن خدشه و طعنی نمی‌شود وارد کرد. زاییده نشد برای عبدالمطلب مولودی که پر برکت‌تر باشد و برکتش بزرگ‌تر باشد از علی؟ع؟ مگر پیغمبر؟ص؟. همانا علی از همه اولاد عبدالمطّلب به تمام مکرمت‌ها پیشی‌گیرنده بود، و به همه فضیلت‌ها عالم‌تر و داناتر بود، و در تمام بلاءها و ناگواری‌ها از همه شجاع‌تر بود، و در برابر دشمنان خدا در نصرت دین اسلام از همه بیشتر جهاد کرد و تلاشش بیشتر بود، و اول کسی بود که به‌خدا و رسول‌خدا؟ص؟ ایمان آورد.

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۶ *»

 

 

مجلس  ۱۳

 

 (شب پنجشنبه ‌ ـــ  ۱۵ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۷ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

دو شب است که فرزندان زهراء؟سها؟ صدای ناله‌ها و صدای تلاوت آیات و ذکر خدا که به‌وسیله مادرشان در آن خانه جلالت و عظمت شنیده می‌شد، نشنیده‌اند. جای مادر را خالی می‌بینند. دیگر مادر را در محل عبادتش نمی‌بینند. برای امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن و امام حسین فقدان رسول‌خدا؟ص؟ خیلی گران بود، به‌جهت اینکه منزل ایشان به منزل رسول‌الله؟ص؟ خیلی نزدیک بود. وقتی‌که رسول‌خدا به عبادت مشغول می‌شدند و به مناجات می‌پرداختند، این خاندان از صدای تلاوت آیات و صدای مناجات رسول‌الله لذت می‌بردند. چون آن قرآن خواندن‌ها، آن دعاءها و آن مناجات‌ها برای این بزرگواران طوری دیگر بوده و به شکل دیگری به گوششان می‌رسیده. در شنیدن کلام خدا، اسماء خدا و ذکر خدا از زبان رسول‌خدا؟ص؟ غیر از سایر مردم بودند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۸ *»

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن

به رخـــت نظاره‌کردن سخـــــن خدا شنیــــدن

آری! آنها در چهره رسول‌الله جلوه خدا می‌دیدند و از آن زبان سخن خدا، ذکر خدا و اسم خدا را می‌شنیدند و شنیدنشان غیر از سایر مردم بود.

دیگران آن حضرت را فردی مثل خودشان می‌دیدند، نهایت بعضی‌ به رسالت آن بزرگوار ایمان آورده بودند و معتقد بودند که از طرف خداوند فرستاده شده است. معجزات دیده بودند و به‌واسطه آن معجزات این اعتقاد برایشان پیدا شده بود. اما آن معرفت نورانیت را نداشتند که به رسول‌خدا؟ص؟ نگاه کنند و نور خدا را ببینند. دلیلش اینکه گاهی در فرمایش‌های حضرت شک می‌کردند. آنهایی هم که اصلاً ایمان نیاورده بودند و منافق بودند، آنها که تمام معجزات حضرت را نعوذبالله به سحر نسبت می‌دادند. چند نفری هم که مثل سلمان و اباذر بودند، اجمالاً معرفت نورانیت داشتند. اما خاندان رسالت صلی‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین طوری دیگر بودند، از یک حقیقت بودند و تجلیات الهی را برای یکدیگر و در یکدیگر مشاهده می‌کردند.

در حدیث شریف کساء فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید وقتی‌که پدرم از من کساء یمانی خواستند و من خدمتشان آوردم و بر دوش مبارکشان انداختم و صرتُ انظر الیه و اذا وجهه یَتَلَأْلَؤُ کأنّه البدر فی لیلة تمامه و کماله([۱۶۷]) آمدم به رخساره پدرم نگاه کردم دیدم رخساره مبارکش متلألئ است، نور از رخساره منورّش می‌تابد. آنگاه برای اینکه ما بفهمیم، نه اینکه همین‌طور باشد. این مطلب مشهور است که می‌گویند: تنزیل امری معقول و معنوی و تشبیه امری معنوی، به امری صوری ظاهری، برای تفهیم اهل ظاهر است. برای اینکه حضرت به ما بفهماند، می‌فرماید: وقتی به رخساره آن حضرت نگاه کردم دیدم روی او مانند ماه شب چهارده در کمال تمامیت، درخشان است. این

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۶۹ *»

اغراق نیست، مبالغه نیست؛ بلکه از آن طرف تنزیل است. و آن نورانیت الهیه را تطبیق‌کردن و تشبیه‌کردن با نور ماه، برای تفهیم به ما است. اگرنه آن نور، آن رخساره منور،  آن نورانیت کجا و نور ماه کجا؟!

امام می‌فرماید: خداوند ماه و خورشید را از نور امام حسن؟ع؟ آفرید و خود امام حسن از ماه و خورشید افضلند، معلوم است که مراد نه این است که ماه و خورشید از مقام معنوی و باطنی ایشان آفریده شده باشد. نه، ماه و خورشید از نور جسمشان آفریده شده، با مراتبی که در پیش بوده و سابق بر ماه و خورشید بوده است. ماه و خورشید همه عالم‌ها از نور جسم مطهر و مقام جسمانی حضرت امام حسن صلوات‌ الله ‌علیه آفریده شده است. همین‌طور بهشت، حوریه‌ها، قصور و تمام آنچه در بهشت است از نور امام حسین؟ع؟ آفریده شده،([۱۶۸]) معلوم است مراد این است که از مقام جسمانی آن حضرت آفریده شده‌اند و نور و شعاع جسمانی امام حسین۷ هستند؛ یعنی بعد از تمام‌شدن مراتبشان ـــ  که هشت مرتبه از فؤاد تا جسم است ـــ  بعد از تمام‌شدن جسمشان، آنگاه این آثار از آن بزرگواران بروز کرده است. پس وقتی‌که حسن و حسین؟عهما؟ که دو تجلی از تجلیات حقیقت محمدی؟ص؟ هستند این‌طورند، خود محمد؟ص؟ که تجلی اعظم حقیقت محمدی است و مقام اصطفاء را دارد در نورانیت چگونه بوده است؟!

پس این تشبیه که فاطمه زهراء می‌فرمایند نه اغراق است، نه مبالغه؛ بلکه تشبیهی است برای تفهیم به ما. چون ما در مقابل ظلمت در این عالممان در عالم ظلمت و تاریکی، بهتر از ماه نداریم که برای ما درخشندگی و تابانی آن را تشبیه کنند و به ما بفهمانند. زیرا در شب همه عالم تاریک است و هرچه نورانیت و روشنی هست از ماه است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۰ *»

اینجا است که فاطمه زهراء رخساره پدر را به ماه شب چهارده تشبیه می‌کنند؛ یعنی همه عالم در نظر ما تاریک است، ما در عالم روشنایی و نوری نمی‌بینیم، عالم طبیعت و عالم جسم است. و این عالم عالم دوری و در نهایت تنزل است. و چون در نهایت تنزل و تاریکی است اگر روشنایی و نوری هست، اگر خیری، رحمتی و برکتی هست از برکت و نور و خیر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. در نظر اولیاء خدا تمام عالم تاریک است اگرچه روز باشد. در روز که این‌قدر برای ما عالم روشن است و چشم ما باز است و همه‌چیز را مشاهده می‌کنیم، با وجود چنین خورشید تابانی، این عالم در نظر اولیاء تاریک است و در این عالم نور نیست. الله نور السموات و الارض([۱۶۹]) هرچه نور است، هرچه خیر است از برکت تجلیات خداوندی در محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است.

این بزرگوار چه تشبیه عجیبی می‌کند! همین‌‌که رداء و کساء یمانی را بر دوش پدرم افکندم و صرت انظر الیه شروع کردم به نگاه‌کردن به رخساره پدرم و اذا وجهُه یتلألؤ کأنّه البدر فی لیلة تمامه و کماله ناگهان وقتی‌که دقیق شدم دیدم رخساره پدرم به‌مانند ماه شب چهارده به تمامیت و کمال خود است. ببینید روز بوده، جریان کساء در روز واقع شده، اما فاطمه زهراء رخساره پدر را به ماه در شب چهارده تشبیه می‌کنند؛ یعنی عالم بدون محمد تاریک و ظلمانی است.

صُبّت علیّ مصائب لو انّها صبّت علی الایام صرن لیالیا([۱۷۰])

روز عالم بدون چهره محمد تاریک است، عالم بدون وجود این بزرگواران ظلمانی است، جهل است. حال چند روز بیشتر نیست که این بزرگواران به فقدان رسول‌الله؟ص؟ مبتلا شده‌اند، دیگر آن تجلی،  آن جلوه الهی را در مقامی، در مکانی و در محلی مشاهده نمی‌کنند. مصیبت این بزرگواران این‌طور مصیبت‌ها است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۱ *»

یعقوب دیگر تجلی خدا را در چهره یوسف نمی‌دید. آن‌طوری که یوسف نور خدا را برای یعقوب حکایت می‌کرد مشاهده نمی‌کرد. یعقوب عاشق خدا است. اما عشق یعقوب به خدا، محبت یعقوب به خدا کجا، محبت علی، فاطمه، حسن و حسین؟عهم؟ به خدا کجا؟! تجلی خدا در چهره یوسف برای یعقوب کجا، و تجلی خدا در چهره محمد؟ص؟ برای علی، فاطمه، حسن و حسین؟عهم؟ کجا؟! این مصیبت بود که فاطمه را بی‌تاب کرده بود. امیرالمؤمنین بی‌تابانه اشک می‌ریختند و گریه می‌کردند. اگر نبود که آن بزرگوار حامل مقام ولایت کلیه بودند و وجود مبارکشان در عالم لازم بود از پای در می‌آمدند. آن‌قدر وفات رسول‌خدا در امیرالمؤمنین شکست ایجاد کرد و آن‌چنان امیرالمؤمنین را از پا انداخت که سنی‌ها نوشتند. برای اینکه سرّ و جهت خانه‌نشینی امیرالمؤمنین را مکتوم کنند چیزی نوشتند که درست و بجا بود، اما نه اینکه مقام ولایت از این جهت خانه‌نشینی را اختیار کند. گفتند: فوت رسول‌خدا در هریک از صحابه طوری اثر گذارد: در ابی‌بکر او را به سکوت وادار کرد که حرف نمی‌زد. در عمر او را تقریباً دیوانه کرد. به‌جهت اینکه گفت: نه، پیغمبر نمرده، فوت رسول‌خدا را انکار کرد و گفت پیغمبر نمی‌میرد، محمد؟ص؟ نمی‌میرد. بعد که ابی‌بکر برایش این آیه را خواند که خدا می‌فرماید انّک میتٌ و انّهم میتون آنگاه گفت: گویا این آیه را نخوانده بودم اینک متوجه شدم.([۱۷۱])

البته این دو ملعون نقشه داشتند. ابی‌بکر حرف نزد، تا نقشه‌ها را خراب نکند و بتوانند سقیفه را هرچه زودتر به راه بیندازند. عمر این نقشه را کشید که مردم را سرگرم بحث و مباحثه کند که آیا می‌شود پیغمبر بمیرد یا نمی‌میرد؟ پیغمبر نباید بمیرد، مردن برای پیغمبر نیست. بعضی بگویند نه، می‌میرد. اختلاف پیدا بشود و مردم سرگرم اختلاف علمی و نزاع فلسفی بشوند، او هم زمینه را آماده کند و کسانی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۲ *»

را که باید در سقیفه جمع نمایند، جمع کنند.

بعد گفتند: اما علی را مصیبت فوت رسول‌خدا خانه‌نشین کرد.([۱۷۲]) آری! این مصیبت علی را خانه‌نشین کرد و به تعبیر خود حضرت رکنی از ارکان وجودی حضرت را درهم شکست.([۱۷۳]) اما چون مقام ولایت می‌بایست امور را متحمل شود، مصلحت در این بود که حضرت خانه‌نشین شوند و حضرت را خانه‌نشین کردند. خواستند خانه‌نشینی حضرت را توجیه کرده باشند این‌طور گفتند و درست است. مصیبت در امیرالمؤمنین مصیبت حقیقی بود، واقعاً مصیبت بود. و طبق تعبیر خود حضرت یکی از دو رکن وجودشان درهم شکسته شد. واقعاً علی شکست خورد؛ شکست‌خوردن عجیب!

دیگر فاطمه زهراء تا وقتی‌که زنده بود خندان دیده نشد.([۱۷۴]) خیلی سخت است. مادری که چهار فرزند دارد آن هم چه فرزندانی! فرزندانی مثل امام حسن، امام حسین، زینب و ام‌کلثوم؟سهم؟، و اینها در چه سن و سالی بودند؟ تقریباً هفت ساله، شش ساله، پنج ساله و چهار ساله. یک بچه‌های این‌طوری که آمد و رفتشان مایه مسرت مادر است، گفتگویشان، نشست و برخاستشان باعث سرور مادر است. ببینید چه مصیبتی بر فاطمه وارد شده که در این مدت بعد از وفات رسول‌خدا؟ص؟ دیگر خندان دیده نشد تا از دنیا رحلت فرمود.

پس آن تجلی الهی در چهره محمدی؟ص؟ برای امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ تمام شد، دیگر آن را ندیدند. گریه‌ها و بی‌تابی‌های ایشان برای این بود. یعقوب از فراق یوسف کور شد، کمرش خمیده شد. با اینکه سن و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۳ *»

سالش این پیری را مقتضی نبود، اما بسیار شکسته دیده می‌شد به‌طوری که بعضی‌ او را با ابراهیم اشتباه می‌کردند.([۱۷۵]) آن مصیبت کجا و مصیبت این بزرگواران کجا؟! با آنکه یعقوب می‌دانست یوسف زنده‌ است ولی در نظرش از رحمت خدا دور نبود که یک روزی این فراق به وصال مبدّل شود و دوباره آن تجلی الهی را در چهره یوسف مشاهده کند، از این جهت به فرزندانش گفت یا بَنیَّ اذهَبوا فتَحسَّسُوا من یوسفَ و اخیه و لاتَیأَسُوا من رَوح الله(‌[۱۷۶]) بروید از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا ناامید نباشید. پس می‌دانست و  به فضل و کرم خدا امیدوار بود و این ابتلائی بود که باید به آن مبتلا شود.

اما امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ می‌دانستند که دیگر بنا نیست تجلی الهی را در آن چهره مبارک در این عالم مشاهده کنند. از این جهت برای این بزرگواران مصیبت خیلی بزرگی بود، خیلی بزرگ! دیگر نه آن صدای تلاوت قرآن را از خانه رسول‌الله می‌شنیدند، و نه آن صدای مناجات‌ها و ذکر خدا و یاد خدا را می‌شنیدند. در مسجد که می‌آمدند در مکان نماز حضرت و محراب عبادت، حضرت را نمی‌دیدند. از این مصیبت‌ها شدید‌تر اینکه به‌جای حضرت در محراب عبادت و بر منبر آن حضرت، یکی از اصول کفر و اصول شقاوت، نفاق و جهالت را مشاهده می‌کردند. بر این بزرگواران چه می‌گذشته است؟!

فقط یک یادگار از رسول‌الله داشتند، یادگاری که همه خصوصیاتش خصوصیات رسول‌الله است. عایشه می‌گوید: آمد و رفت زهراء درست مثل رسول‌خدا بود. راه که می‌رفت گویا رسول‌الله راه می‌رفت، صدای فاطمه مثل صدای رسول‌الله بود. وقتی فاطمه صحبت می‌کرد، همه فکر می‌کردیم رسول‌خدا سخن می‌فرمایند. چهره

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۴ *»

فاطمه شباهت شدید به حضرت رسول؟ص؟ داشت.([۱۷۷]) بعلاوه که به‌حسب  ظاهر هم دختر حضرت، پاره تن حضرت بود و  بوی حضرت را می‌داد، نور حضرت را منتشر می‌کرد. از این جهت فاطمه برای امیرالمؤمنین، برای امام حسن و امام حسین سلام ‌الله ‌‌علیهم اجمعین تسلی خاطری بود. اگر به محراب عبادت می‌ایستاد و نماز می‌خواند، تلاوت آیات می‌فرمود، ذکر خدا می‌کرد، اسماء خدا را یاد می‌کرد، گریه می‌کرد، ناله می‌کرد، تمام آن ناله‌ها و گریه‌ها شبیه به گریه‌ها و ناله‌های رسول‌خدا؟ص؟ بود. تجلی الهی در چهره فاطمی؟سها؟ برای این بزرگواران تجلی عجیبی بوده است.

اما به‌حسب  این نقل یکی دو شب است که امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ دیگر آن چهره را نمی‌بینند و آن تجلی را مشاهده نمی‌کنند، دیگر آن اشک‌ها را مشاهده نمی‌کنند، آن ناله‌ها، ذکر خدا، مناجات و تلاوت آیات را نمی‌شنوند. جا دارد که این بزرگواران چقدر در این مصیبت متأثر باشند؟! چقدر محزون باشند؟! دیگر بنا نیست خداوند از این چهره در این عالم برای این بزرگواران تجلی کند. این مصیبت است!

نه تنها مصیبت این باشد که مادر از دست داده‌اند. اگر مادر هم از دست داده‌اند، نه به این معنا است که ما هم به مصیبت از دست‌دادن مادرهایمان مبتلا می‌شویم و این‌طور قیاس کنیم. نه، مادربودن در مقام ولایت، اقتضاء می‌کند که حافظ و وعاءِ مقام و انوار ولایت باشد. فاطمه وعاء و ظرف مقام ولایت، و یک جلوه ظاهر برای مقام ولایت بود. دختر برای رسول‌خدا، همسر برای امیرالمؤمنین و مادر برای یازده امام بودن؛ یعنی وعاء بود. ببینید دختر، همسر و مادر، تمام اینها از مقام وعاءبودن و ظرف‌بودن برای مقام ولایت حکایت می‌کند و مقام ولایت مظروف است که در این ظرف قرار گرفته است. از این جهت از آن ظرف ظاهر و هویدا گشته است. و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۵ *»

ظرفی نیست که مظروف خود را حجاب کند؛ بلکه کمالی برای همان مظروف، و مقامی برای خود آن مظروف بود؛ یعنی مقام ولایت.

و چون مقام وعاء و ظرف بود و ظاهری برای مقام ولایت بود، این بود که در معرض صدمات اولی و دومی قرار گرفت. و وقتی که ضربه به ظرف زدند، توانستند ضربه به مظروف بزنند. از طریق مصیبت‌واردکردن بر ظرف، توانستند دسترسی به مظروف پیدا کنند. چه خوب گفته آن شاعر که اشعارش را خواندم «انّ الحسین أُصیب فی یوم السقیفة» جریان کربلاء تمامش روز سقیفه انجام شد. شالوده تمام مصائب آل‌محمد؟عهم؟ در روز سقیفه ریخته شد. اگر امیرالمؤمنین شهید شدند روز سقیفه شد. اگر امام حسن مسموم شدند روز سقیفه شد. اگر امام حسین شهید شدند روز سقیفه شد. اگر حضرت سجاد و سایر ائمه ما؟عهم؟ مسموم شدند روز سقیفه شد. همین‌طور امام زمان ما صلوات‌ الله ‌علیه هم که شهید می‌شوند روز سقیفه شده است.

پس اگر بر مادر گریه می‌کنند، نه بر مادری است به‌عنوان جهت عاطفی و جسمانی، و بر اساس اموری باشد که ما به آن مبتلا هستیم. امیرالمؤمنین که گریه می‌کنند، نه بر اساس این است که همسر از دست داده‌اند و جهت عاطفی در کار باشد. فاطمه که از دست داده‌اند یعنی مظهری از مظاهر خداوند و مجلایی از تجلیات الهی که دیگر برای خدا بعد از رحلت و شهادت این بزرگوار چنین تجلی و مظهری در روی این زمین نخواهد بود. و این برای ایشان مصیبت بسیار بزرگی است. همچنین برای کاملین و بزرگان دین، این مصیبت خیلی بزرگ است!

شیعه هم اگرچه در ایمان و معرفت ضعیف است و ندارد آن چشم نورانی و بصیرت را که به حقیقت تألم متألم باشد و به حقیقت تأثر متأثر باشد اما همین اندازه که از خود حادثه یاد می‌کند و محزون می‌گردد به هر مقدار که محزون شود، برای او هم اجر، مزد و ثواب ان‌شاءالله طوری است که برای آخرتش به‌درد می‌خورد؛ یعنی باز هم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۶ *»

ان‌شاءالله به معرفت نورانیت مربوط می‌شود، اگرچه الآن درکی نیست. این عرایضی هم که می‌کنیم به‌حسب  فرمایش‌هایی است که بزرگان فرموده‌اند، اگرنه نمی‌فهمیم چه می‌گوییم و چه می‌شنویم، یک تعابیری است که می‌گوییم.

اگر بفهمیم و بدانیم، همین‌که می‌گوییم نور خدا، حجت خدا و ظهور خدا باید طور دیگری به همه وجودمان متأثر بشویم، همه وجودمان منهدم بشود. اگر آن‌طور تأثر باشد آن‌چنان است که امیرالمؤمنین در همین مصیبت می‌فرماید اما حزنی فسرمد یعنی حزن من در مصیبت زهراء ابدی است و تا هستم خواهد بود؛ بلکه این مصیبت ادامه دارد، چون تمام نشده است. در عالم مثال اهل مثال این مصیبت را می‌بینند. وقتی هم که رسول‌الله؟ص؟ رجعت می‌فرمایند، موقعی که عالم به مقام هورقلیائیش رسیده، آنگاه اول مصیبت می‌شود. این بزرگواران می‌آیند و خدمت رسول‌خدا شکایت می‌کنند، ضجه آن‌وقت است، گریه آن‌وقت است، ناله آن وقت است و احساس مصیبت آن وقت است.

اکنون که احساس مصیبتی نیست. اکنون هرچه هست بر اساس همین محبت اجمالی، و همین محبتی است که خداوند کرامت فرموده است. ان‌شاءالله عادت نباشد که از بچگی مأنوس شده‌ایم به اینکه در مصیبت زهراء گریه کنیم. این‌طورها نباشد، که اگر  ـــ  خدای‌نکرده ـــ عادت باشد، ممکن است بعدها همین برای خود ما اسباب استهزاء شود، نعوذبالله گریه‌کردن را استهزاء کنیم. کسانی بوده‌اند و هستند که کارشان به این‌ چیزها می‌کشد. بشر این‌طوری است. خودش گریه می‌کرده، بعدها استهزاء می‌کند. یکی از رفقای ما نقل می‌کرد: جوانی بود در ابتداء سنش خیلی زاهد، عابد، اهل عبادت. در بازار تهران کار می‌کرد، خیلی مطیع. و چون در بازار تهران رسم است آنهایی که خیلی مقدس‌مآبند یک عرقچین ته سرشان می‌گذارند، او هم ته سرش عرقچین می‌گذاشت و عبایی به دوشش می‌انداخت. همیشه در نماز جماعت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۷ *»

شرکت می‌کرد، همیشه چه و چه و چه، در مجالس روضه گریه می‌کرد. اما طولی نکشید، بعد از چند سال او را دیدم که در محلی مشغول کار است اما دیگر هیچ اثری از تقدس، از زهد و تقوی نیست. تمام امورش به‌عکس آن حالت بود. می‌گفتند: حالت عادی و حرف‌زدن عادیش رقص شده بوده که با دستش به هم می‌زده و شروع می‌کرده به خواندن ترانه‌های آن زمان، و نعوذبالله استهزاء و مسخره‌کردن همه‌چیز.

وضع بشر این است. هیچ نمی‌شود به خود مطمئن شد. باید همیشه خودمان را به خدا بسپریم. نه به این گریه‌هایمان ـــ  که گریه‌ای نداریم ـــ  اطمینان است، نه به این اعمال، نه به این آمد و رفت‌ها و نه به این عادت‌ها. به هیچ‌وجه مطمئن نشوید که خدا گواه است یک لحظه است که اگر  خذلان بفرمایند خلاص است. خلاصی از چه چیزی؟ از بهشت فرو می‌افتد. به هیچ چیزمان نمی‌شود مطمئن شد. فقط باید به فضلشان، به کرمشان و به آقایی موالی و ساداتمان مطمئن و دلبند باشیم و به آن فضل، خاطرجمع باشیم که تاکنون که توفیق داده‌اید، شما داده‌اید. ما که نه قابل این توفیقاتیم و نه لایق این عنایت‌ها. با این همه ظلمت‌ها و کدورت‌ها ما را چه به این عنایات؟! اصلاً ما را چه به نشستن در مجلس عزاء فاطمه؟! اصلاً با این همه معاصی و اقتضاءات این همه معاصی، ما را چه به اقامه جماعت‌ کردن؟ ما را چه به یاد خدا کردن؟ ما را چه به یاد اولیاء خدا بودن؟ با این همه روسیاهی و با این همه کدورت! به خدا سوگند اینها از ما نیست. اینها همه فضل است، همه کرم است، همه آقایی و عنایت است. از این جهت باید بخواهیم که از ما نگیرند.

پس نباید فکر کنیم که این گریه‌ها گریه‌های حقیقی است و از تأثری است که از آن معرفت‌ها سرچشمه می‌گیرد. اگر آن معرفت باشد و حزن و تأثر بر اساس آن معرفت باشد، اصلاً بنیاد وجود ناقص را بر هم می‌ریزد. وجود ناقص که به یاد این بزرگواران بیفتد، آن معرفت، آن حزن و آن فرح و سرور را نمی‌تواند متحمل بشود.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۸ *»

خودشان هم یادِ آن‌طوری را که باید واقع بشود، نمی‌توانستند متحمل بشوند، خداوند حفظشان می‌کرد، بزرگان دین را حفاظت می‌کردند. چون معرفت نورانیت داشتند حفظشان می‌کردند، اگرنه از پا در می‌آمدند. این مصیبت‌ها مصیبت‌هایی نیست که کسی بتواند به حقیقت مصیبت پی‌ببرد و باقی باشد. انبیاء حیران می‌شدند. دارد که انبیاء در مصیبت کربلاء حیران می‌شدند. شایسته انبیاء نیست که بگوییم حالت دیوانه‌وار پیدامی‌کردند، باید تعبیر دیگری داشته باشیم اما خدا حفظشان می‌کرد. چون برای هدایت بشر آمده‌اند می‌بایست باشند. اما این وجود آن حزن و تأثر را نمی‌توانست متحمل ‌شود. همین‌که جبرئیل می‌آمد به یاد آنها می‌انداخت، چند روز حیران بودند. معنی حیران یعنی مات و مبهوت می‌شدند. دیگر نه خوراک می‌فهمیدند، نه زن، نه فرزند، نه بازار، نه امت می‌فهمیدند، هیچ هیچ، مبهوت می‌شدند.([۱۷۸]) همین‌طور هم هست باید این‌طور باشد.

این بزرگوار، امیرالمؤمنین حجت خدا است می‌گوید اما حزنی فسرمد یارسول‌الله! اگر مردم مرا سرزنش نمی‌کردند، اگر نبود اینکه مستولین و غلبه‌کنندگانِ بر ما مانع می‌شدند، من اصلاً  از کنار قبر شما برنمی‌خاستم؛([۱۷۹]) یعنی چه؟ درباره حضرت زهراء هم همین را می‌گوید: ‌از کنار قبر زهراء برنمی‌خاستم، امام حسن هم همین‌ را می‌گویند، امام حسین هم همین را می‌گویند. می‌شنویم علی گریه کرد، امام حسن گریه کرد و امام حسین گریه کرد، اما هیچ نباید گریه‌ها‌ی ایشان را با گریه‌های خودمان مقایسه کنیم.

آری! در رجعت آن موقع جای گریه است و آن گریه‌ها گریه است، همین‌طور تا دامنه قیامت. خدا گواه است زهراء که برای شکایت‌کردن از ظالمین این امت در

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۷۹ *»

محشر به درگاه خدا می‌آید، صیحه‌ای می‌زند که از صیحه آن بزرگوار تمام ملائکه و همه انس و جن به خروش می‌آیند و همه به حالت بیهوشی در می‌آیند.([۱۸۰])  که اگر مرگ بود می‌مردند. یک وقتی عرض کردم چون هنوز قبل از داخل‌شدن به بهشت‌ها و جهنم‌ها است چه‌بسا صعقوا([۱۸۱]) به معنای مردن باشد، می‌میرند و دوباره زنده می‌شوند. امر عجیب است!

دارد که الآن در دوره عالم برزخ، گاهی فاطمه زهراء به‌حسب  مصلحت عالم برزخ از این مصائب یادشان می‌آید، همان‌طور که در اینجا به‌حسب  مصلحت‌های اینجا گاهی از کربلاء یاد می‌کردند و گریه می‌کردند. و چون برای حزن این بزرگواران و گریه‌های ایشان تأثیراتی بوده که در نظام عالم لازم بوده، جبرئیل به مناسبت‌های مختلف می‌آمد، مصیبت‌های اهل‌بیت را برای رسول‌خدا ذکر می‌کرد، رسول‌الله گریه می‌کردند. وقتی رسول‌الله گریه می‌کردند، آنها گریه می‌کردند. این حزن‌ها در مصلحت این عالم لازم بوده است. در عالم مثال، در عالم برزخ هم الآن همین‌طور است. در آن عالم گاهی نظام و مصلحتش اقتضاء می‌کند که این بزرگواران در این مصائب متأثر شوند. در حدیث دارد که همین‌که فاطمه۳ در عالم برزخ به یاد این مصائب می‌افتد، از دل صیحه‌ای می‌کشد که تمام جهنم برای غضب‌کردن بر بشر به خروش می‌آید که ملائکه‌ای که حافظ جهنّمند، آن را نگهداری می‌کنند و از طغیان باز می‌دارند و حفظ می‌کنند.([۱۸۲]) چه صیحه‌ای، چه فریادی است؟! چه مصیبت‌هایی است؟! آنگاه کجا دل‌های ما از این مصیبت‌ها خبر شده؟! کجا ما متأثر شده‌ایم؟! کجا می‌شود گفت ما متأثریم؟!

اما خدا را شاکریم که با این همه کثافت، کدورت، معاصی و دوری، این همه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۰ *»

لطف و عنایت شامل حال ما شده است. الحمدلله رب العالمین در ایام عزاء آل‌محمد؟عهم؟ توفیق عزاداری داریم و در مواقع دیگر توفیق ذکر فضائل و مناقبشان را داریم، همچنین تا این اندازه که توفیق اقامه امر دین را داریم، همه اینها از سوی ولی ما و حجت خدا بر ما وجود مقدس بقیةالله صلوات‌ الله و سلامه ‌علیه فضل است کرم و عنایت است. ان‌شاءالله نظر لطفشان را از ما برندارند و ما را از عزاداران این بزرگواران قرار بدهند. همچنین به فضل و کرمشان از اقامه‌کنندگان امر دین محسوبمان بدارند و ان‌شاءالله از نصرت‌کنندگان امر ولایت باشیم.

پس مصیبتی که در این دو شب وارد شده که اجمالاً متذکرش هستیم، این است که دیگر این بزرگواران صدای مادر را نمی‌شنیدند و آن چهره نورانی و چهره الهی مادر را نمی‌دیدند و تجلی خدا را در آن چهره مشاهده نمی‌کردند. از این جهت مصیبت بر ایشان خیلی بزرگ بود. و بزرگتر از آن اینکه این فقدان و از دست‌دادن مادر به‌طور طبیعی نبود؛ بلکه در اثر  ضربات و صدماتی بود که بر آن پیکر وارد شد؛ پیکری که در لطافت و شرافت مافوق عرش بود، آن مصائب را پذیرفت، و اثر آن مصائب و آن ضربات بر آن بدن مطهر آن‌چنان شد که باعث مفارقت روح مطهرش از بدن مطهرش گردید.

صلّی‌ الله علیک یا فاطمة و علی ابیک و بعلک

و بنیک وشیعتکم المنتجبین

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۱ *»

 

 

مجلس  ۱۴

 

 (شب جمعه ‌ ـــ  ۱۶ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۲ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

یکی از نشانه‌های صدیقه ‌بودن زهراء؟سها؟ در این ایام آشکار گردید. راوی خدمت امام صادق؟ع؟ عرض کرد: چه کسی فاطمه زهراء را غسل داد؟ حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: امیرالمؤمنین فاطمه زهراء را غسل دادند. راوی می‌گوید: این مطلب به نظرم خیلی بزرگ آمد. چون زن را زن باید غسل دهد و مرد را مرد، چه شده که زهراء را امیرالمؤمنین غسل دادند؟ راوی می‌گوید: همین‌که این مطلب به‌نظر من سنگین آمد، حضرت فوراً فرمودند: مگر تو نمی‌دانی زهراء صدّیقه بود و صدیقه را غسل نمی‌دهد مگر صدّیق؟!([۱۸۳]) چه کسی زهراء؟عها؟ را غیر از امیرالمؤمنین صلوات‌‌ الله و سلامه ‌علیه غسل بدهد ؟! از این جهت یکی از اموری که در وصیت فاطمه زهراء؟سها؟ ذکر شده، همین است که در وصایای خود فرمودند و به امیرالمؤمنین عرض کردند: من

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۳ *»

حلال نمودم که شما عهده‌دار غسل من شوید.([۱۸۴]) مقصود این است که در مثل این ایام علامتی و نشانه‌ای از مقام حجت‌ بودن و صدیقه ‌بودن زهراء؟سها؟ واضح و ظاهر گردید.

شیعه متوجه این مصیبت است که اسم صدیقه برای آن بزرگوار برای شیعه با غم و اندوهی همراه می‌شود. همین‌که از صدیقه‌بودن آن بزرگوار یاد می‌کند متوجه دو مصیبت می‌شود. یکی همین مصیبت است. چون اگر زنی فاطمه را غسل می‌داد، موقع غسل‌ دادن می‌دید آن ضربت‌ها بر بدن فاطمه زهراء؟سها؟ چه آثاری باقی گذارده؟! ورم بازو، شکستگی پهلو، سیاهی رخساره، از اینها گذشته خود نحیف ‌شدن بدن آن بزرگوار را می‌دید. اینها نوعاً برای افرادی که خیلی نزدیک نیستند تا اندازه‌ای قابل تحمل است. اما چون صدیقه بوده و می‌بایست او را صدیق غسل دهد و بعد از رسول‌خدا و فاطمه زهرا، جز امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین صلوات ‌الله ‌علیهم صدیقی نبود که عصمت کلیه داشته باشد، از این جهت امیرالمؤمنین باید متصدی شوند. درست است که از زیر لباس حضرت را غسل می‌دادند.([۱۸۵]) البته آن بدن مطهر نیازمند به غسل نبود؛ مثل بدن پدر بزرگوارش طاهر و مطهر بود. اگر بعد از رحلت و شهادت هم غسل داده باشند، برای اجراء سنت بوده است.

طبق نقلی هم خود فاطمه غسل کرد و گفت: دیگر نمی‌خواهد مرا غسل بدهید. و شاید از همین جهت بوده که می‌دانسته که صدیقه را نباید غسل دهد مگر صدیق. آنگاه اگر امیرالمؤمنین این بدن مطهر را غسل دهند بر آن بزرگوار چه می‌گذرد؟! از این جهت حضرت زهراء بر امیرالمؤمنین ترحم کردند. واقعاً علی؟ع؟ مظلوم بوده. جا داشته که زهراء بر او ترحم کند. طبق این نقل حضرت زهراء؟سها؟ فرمود آب حاضر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۴ *»

کردند. خود آن مظلومه بدن مطهرش را غسل داد. بعد فرمود: لباس‌های شسته مرا بیاورید. لباس‌های شسته و تمیز خود را پوشید، که همه لباس‌هایشان شسته و نظیف بوده، اما به‌حسب  ظاهر این نقل این‌طور است. فرمود: من از دنیا رفته‌ام و دیگر بعد از رحلت من لزومی ندارد که مرا غسل دهند.([۱۸۶])

اینجا بسیاری از علماء متحیر شده‌اند که چطور می‌شود! چون غسل میت باید بعد از فوت باشد و قبل از فوت نمی‌شود باشد. غسل‌دادن میت بعد از رحلت از دنیا است، و زهراء قبل از رحلت و وفاتش غسل کرده و فرموده به همین اکتفاء کنند و دیگر مرا غسل ندهند؛ توجیهاتی کرده‌اند. بعضی‌ گفته‌اند؛ یعنی دیگر لباسش را از تنش بیرون نیاورند و از زیر لباس او را غسل دهند، و توجیهات دیگری که در مقام ذکر آنها نیستیم. اگر خاطرتان باشد یک وقتی به مناسبتی که این نقل را خواندم، اجمالاً توضیحی عرض کردم که این اشکال رفع می‌شود که الآن مورد بحث نیست. طبق این نقل حضرت خودشان غسل کردند. بعد حضرت خوابیدند و پا به سوی قبله دراز کردند و روی خود را با قطیفه پوشانیدند و فرمودند: من الآن مقبوضه هستم؛ یعنی جان من گرفته شده و از دنیا رحلت کرده‌ام. این کارها هم بعد از فوت بوده و غسل بعد از فوت انجام شده است. وقتی هم که امیرالمؤمنین آمدند و خبردار شدند از اینکه خود حضرت، خود را غسل داده‌اند و فرموده‌اند دیگر مرا غسل ندهند، در آن نقل دارد که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۵ *»

حضرت به همان غسل اکتفاء فرمودند.([۱۸۷])

پس اگر این نقل معتبر و صحیح باشد، در واقع حضرت زهراء بر امیرالمؤمنین؟عهما؟ ترحم فرموده‌اند که حال که بنا است صدیقه را صدیق غسل بدهد، خود صدیقه خودش را غسل دهد، تا دیگر داغ دل امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه تازه‌تر نشود و مصیبت بر روی مصیبتشان اضافه نگردد که آن بدن نحیف ضربت خورده را غسل دهد. این یک مصیبت که با توجه به اسم صدیقه به یاد شیعه می‌آید و در این مصیبت دلش محزون و متأثر می‌گردد.

مصیبت دیگری که از لفظ صدیقه به‌خاطر شیعه می‌آید و متذکر آن می‌شود، این است که صدیقه و صدیق را دفن نمی‌کند مگر صدیق و در موقع دفن هریک از صدیق‌ها یعنی معصومین کلی؛ معصوم‌های گذشته‌ سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین هم آنجا حاضر می‌شوند و آن صدیقی را که می‌خواهد معصومی را دفن کند، کمک می‌کنند.([۱۸۸]) سبحان‌الله مگر به چه کمکی احتیاج است؟ این امر درباره تمام ائمه ما؟عهم؟ جاری بوده. و چون فاطمه زهراء؟سها؟ هم یکی از معصومین کلی است این امر درباره ایشان نیز جاری است.

بنابراین امیرالمؤمنین تنها زهراء را دفن نکردند، با کمک رسول‌خدا دفن کردند. امام حسن و امام حسین می‌دیدند که جدشان آمده‌اند و دارند همراه پدرشان امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیهم مادرشان را به‌خاک می‌سپارند. آن کسانی که در آنجا حاضر بودند و می‌دیدند مسلّماً امام حسن و امام حسین بودند، همچنین کاملینی مثل سلمان هم اگر مشاهده می‌کردند، نه اینکه دو دست ببینند، نه رسماً مشاهده می‌کردند که رسول‌خدا آمدند، در میان قبر ایستادند و بدن ضربت خورده عزیزشان و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۶ *»

حبیبه‌شان؛ فاطمه زهراء، بضعه و پاره تن خود را در خاک می‌سپارند.

همچنین موقع دفن امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ دیدند که رسول‌خدا؟ص؟ آمدند کمک می‌کنند. در موقع دفن حضرت حسن، امام حسین دیدند که رسول‌الله و امیرالمؤمنین آمدند و امام حسن را به‌خاک می‌سپارند. حضرت سجاد هم در کربلاء دیدند رسول‌الله، امیرالمؤمنین و امام حسن؟عهم؟ آمدند ـــ  و طبق این نظامی که خدا قرار داده، باید فاطمه زهراء؟عها؟ هم آمده باشند اگرچه در حدیث ذکر نشده ــ  و امام حسین صلوات‌ الله ‌علیه را در کربلاء به‌خاک می‌سپارند. همین‌طور یک‌یک ائمه؟عهم؟ که از دنیا رحلت می‌فرمودند، موقع دفنشان، معصومین قبلی همه حاضر می‌شدند و معصوم حی را در دفن معصومی که تازه رحلت شده، کمک می‌کردند و  به‌خاک می‌سپردند؛ مثلاً در همین مشهد، در همین محل شریف، موقعی‌که امام جواد پدر بزرگوارشان را می‌خواستند به‌خاک بسپارند، تمام معصومین گذشته از رسول‌خدا تا حضرت کاظم سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین آمدند و همه کمک کردند و بدن مطهر حضرت رضا؟ع؟ را به خاک سپردند. تا زمان حضرت عسکری وقتی‌که امام زمان می‌خواستند پدر بزرگوارشان را به‌خاک بسپارند، رسول‌خدا، ائمه هدی و فاطمه زهراء صلوات‌ الله ‌علیهم همه برای کمک به امام زمان صلوات‌ الله‌ و سلامه‌ ‌علیه به سرمن‌رأی آمدند و بدن مطهر حضرت عسکری را در آن خانه قدس و طهارت به خاک سپردند.

این امر در مورد خود بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه هم خواهد بود. آن موقعی‌که مولای ما را شهید می‌کنند و حضرت سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه متصدی غسل‌دادن بدن مطهر حضرت قائم؟ع؟ می‌شود و بعد از غسل، کفن می‌فرماید. بعد که می‌خواهد به‌خاک بسپارد، می‌بیند رسول‌الله، ائمه طاهرین تا حضرت عسکری همه به کمک سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیهم آمده‌اند و بدن مطهر بقیةالله؛ امام ما را دفن می‌کنند، همین آقایی که متجاوز از هزار سال است که به‌برکت وجودش نعمت‌های ظاهری و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۷ *»

باطنی بر بشر و همه موجودات عوالم جاری و ساری است. پس با توجه به کلمه صدیقه این دو مصیبت به یاد شیعه می‌آید و شیعه متأثر می‌شود و به برکت این تأثرات ان‌شاءالله اهل ایمان و اهل بصیرت آمرزیده می‌شوند.

زهراء؟سها؟ نذیر است. انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر یکی از آیات بزرگ خدا است که انذاردهنده بشر است و بشر را می‌ترساند. عرض شد این بزرگوار در عمل متصدی انذار شد، همان‌طور که همه معصومین، همه انبیاء و همه حجت‌های الهی نیز در عمل منذر بودند، همان‌طور که در قول و سخن بشر را از مقتضیات انیت و خودی می‌ترسانیدند و به آنها می‌فهمانیدند که مقتضای پیروی از جهت خودی، خشم خدا، عذاب خدا و نقمت‌های الهی است. و اگر شخص به مقتضای این جهت عمل کند، در دنیا و برزخ و آخرت عذاب می‌شود. لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب من یعمَلْ سوءاً یُجزَ به([۱۸۹]) هر بدی و هر گناهی خواه‌ناخواه جزاء دارد، عقاب دارد و عذاب و نقمت الهی همراه آن است. شرور، فساد‌ها و معاصی، همه از همان جهت نفسی و جهت انیت و خودی است.

از این جهت بندگان خدا را چه در کلمات و فرمایشاتشان و چه در اعمالشان می‌ترسانیدند، و با قبول‌کردن مصائب و متحمل‌شدن بلاها از ظالمین، کفار و منافقینِ زمانشان، عملاً هم ترسانیدند. با متحمل ‌شدن مصائب و قبول‌ کردن آلام و بلیات از ناحیه آنها، چهره‌ کثیف و منحوس جهت نفسی را که در مظاهر آن ظاهر می‌شد و آثار خودش را نشان می‌داد، به ما نمایاندند و به همه بشر فهمانیدند که مقتضای جهت انیت، کفر، شرارت، فساد، فسوق، فجور، عصیان و طغیان است و کار را به جایی می‌رساند که با آیات و مقامات خدا در می‌افتند، بر مظاهر انوار خدا

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۸ *»

چیره می‌شوند و آنها را به انواع مصائب مصیبت‌زده می‌کنند.

آنگاه در میان معصومین کلی، رسول‌خدا، ائمه طاهرین و فاطمه زهراء سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین، موقعیت فاطمه زهراء اقتضاء کرد که از میان این خاندان و این معصومین کلی اول کسی باشد که در معرض مصائب و بلیات واقع شود و مظاهر کلی و اصول کلیِ خباثت، شقاوت، کفر، عناد، لجاج و شقاق، با آن بزرگوار روبه‌رو شوند، مصیبت‌های آنها را متحمل شود، در معرض عناد و لجاج آنها واقع گردد و این مصائب بر او وارد شود.

از سوی دیگر اهل ایمان هم به‌واسطه همان جهت ربی که در ایشان است اگرچه ضعیف است اما چون اصالت دارد، به مجرد برخورد با یک سبب تقویتی قوت می‌گیرد. و چون جهت ربی شعاع این بزرگواران است، از این جهت محبت فاطمه؟سها؟ در دل اهل ایمان نوع دیگری قرار دارد. محبتی عاطفی‌تر است و محبتی است که جنبه رقّت دارد. بنابراین وقتی‌که مؤمنین نام فاطمه را می‌شنوند اولاً بیشتر زن‌بودن، مادربودن، دختربودن و همسربودن حضرت به خاطرشان می‌آید و اهل ایمان هم که اهل رقّت و شفقتند، پس همان جهت ربی کار خودش را می‌کند. از این جهت در جریان حضرت زهراء؟سها؟، عداوتی خاص از اعداء و دشمنان در دل اهل ایمان پیدا ‌شده، و هرگاه از آن مصائب یاد می‌کنند این عداوت‌ها قوت می‌گیرد.

چون اصولاً خدا این‌طور قرار داده که مؤمنین اهل رحمت و اهل شفقتند. شخصی خدمت رسول‌خدا؟ص؟ بود دید رسول‌خدا امام حسن و امام حسین؟عهما؟ را می‌بوسند و آنها را روی زانوی خود می‌نشانند. رفتار رسول‌الله با این دو بزرگوار و سایر فرزندان حضرت زهراء؟عها؟ طور دیگری بود. این شخص خیلی تعجب کرد. عرض کرد یا رسول‌الله شما با فرزندانتان این‌طور رفتار می‌کنید، آن هم با فرزندان دخترتان و فرزندان علی به‌طوری که حتی ما نسبت به فرزندان خودمان این‌قدر شفقت، مهربانی و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۸۹ *»

عطوفت نداریم؟ حضرت به خشم آمدند، از حرف او آزرده شدند و فرمودند: باید به فرزندان محبت داشت. چطور شما رحمت و شفقتی بر فرزندانتان ندارید!([۱۹۰])  گذشته از این رسول‌خدا؟ص؟ فرمودند: فرزندان علی فرزندان من هستند که از نسل علی و صلب علی هستند. فرزندان زهراء فرزندان من هستند اما از صلب علی. بعد مقامات و شئونات فرزندان زهراء؟سها؟ را ذکر فرمودند.([۱۹۱])

مقصود این است که اصولاً از آثار ایمان رحمت، شفقت، مهربانی و عطوفت است. و زهراء؟سها؟ به‌واسطه داشتن این موقعیت در میان معصومین چهارده‌گانه که دختر رسول‌الله و همسر امیرالمؤمنین و مادر ائمه هدی سلام‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین است، در موقع یاد کردن آن حضرت و توسل و توجه به آن بزرگوار، یک رحمت و شفقت دیگری برای مؤمنین پیدا می‌شود. خود رسول‌خدا هم همین‌طور بودند که رحمت و شفقتشان نسبت به آن بزرگوار بیشتر بود، تا نسبت به امیرالمؤمنین و امام حسن و امام‌ حسین؟عهم؟. هر موقعی که زهراء بر پدر وارد می‌شد آن بزرگوار برمی‌خاستند، دست‌های زهراء را می‌گرفتند می‌بوسیدند، پیشانی فاطمه زهراء را می‌بوسیدند، سینه مطهرش را می‌بوسیدند.([۱۹۲]) حال این مواضع چه خصوصیتی داشته که آنها را می‌بوسیدند؟! شاید یکی از جهاتش همین‌ بوده که این مواضع مورد صدمه قرار گرفت. دست‌هایش را تازیانه زدند، صورتش را سیلی زدند، سینه مطهرش به‌واسطه میخ در شکسته و آزرده گردید. می‌فرمود: من از زهراء؟سها؟ رایحه بهشت استشمام می‌کنم.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۰ *»

بارها عایشه اعتراض می‌کرد که این رفتار شما با زهراء که دختر شما است، با شأن شما مناسبت ندارد.([۱۹۳]) روی حسادتی که آن ملعونه با حضرت داشت، حضرت زهراء؟عها؟ را به دختر‌های دیگر و حضرت‌ رسول؟ص؟ را به پدر‌های دیگر قیاس می‌کرد. نمی‌گذاشت حضرت آرام باشند. هر موقعی این امور را می‌دید بر حضرت اعتراض می‌کرد، یا هرگاه می‌دید حضرت به امام حسن و امام حسین، یا به زینب و ام‌کلثوم؟عهم؟ توجهی دارند، حسادت آن ملعونه شدت می‌کرد و اعتراض می‌کرد که با بچه‌ها نباید این‌ رفتار را داشته باشید. معلوم بود که سبب عداوتش چیست و مقیاسش چیست و حضرت هم فرمایشاتی در فضیلت ایشان می‌فرمودند.([۱۹۴]) مقصود اینکه رسول‌خدا؟ص؟ هم به فاطمه؟سها؟ عنایت خاصی داشتند. آن هم به جهت موقعیت دختربودن آن حضرت بود. چون اصولاً این جهت در زن مایه ترحم است و باعث توجه، شفقت و مهربانی بیشتر است.

می‌خواهم عرض کنم حتی در کارهای خدایی هم این امر مشاهده می‌شود که خداوند به این بزرگوار بیشتر توجه داشته است. همین حدیث شریف کساء که بنا است یک ذخیره‌ای برای شیعه بماند و وسیله‌ای برای رفع همّ و غمّ شیعه باشد. زیرا ذکر این فضیلت و موقعیت باعث برکت‌های ظاهری و باطنی و جلب رحمت‌های الهی است. معلوم است که بنا است این فضیلت دوام پیدا کند و نسل به نسل تا روز قیامت به دست شیعه برسد و یکی از ذخایر شیعه باشد. طبق نقلی اجتماع باید خانه فاطمه زهراء باشد. عرض کردم چندین بار این اجتماع انجام شده، حتی رسول‌الله باید بر فاطمه وارد شوند، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین صلوات‌الله‌علیهم در خانه فاطمه اجتماع کنند و نام مطهر او در این حدیث شریف بیشتر از همه ذکر بشود.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۱ *»

آنگاه خداوند هم وقتی‌که می‌خواهد این پنج تن مقدس را به ملأ اعلی معرفی کند ابتدا نام مطهر فاطمه را ذکر کند هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها([۱۹۵]) این پنج تن فاطمه است و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و فرزندان فاطمه سلام الله عليها و علیهم‌ اجمعین.

پس خود توجه به این جهت نشان این است که موقعیت آن حضرت در میان معصومین؟عهم؟ و در بین شیعه موقعیت دیگری است. شیعه که می‌گویم مقصود همین شیعه اصطلاحی در مقابل سنی است که اهل ایمان هستند، حتی مؤمنین ضعیف که خیلی در ایمان ضعیف هستند، رقت دلشان نسبت به فاطمه زهراء؟عها؟ از سایر معصومین: بیشتر است. چون معلوم است دختر رسول‌خدا است و همین‌که کلمه دختر گفته می‌شود در دل رقت پیدا می‌شود. همسر امیرالمؤمنین است رقت‌ پیدا می‌شود. مادر امام حسین و امام حسن و جدّه ائمه طاهرین است، یک رقت و رحمتی در دل‌ها فراهم می‌کند که به‌واسطه این رقت‌ها، محبت‌ها و شفقت‌ها، محبت اهل ایمان قوت می‌گیرد و عداوتشان نسبت به اعداء زیاد می‌شود.

خود قبول مصائب، بیشتر این امر را تأکید کرده است. اگر قبول این مصائب نبود آن‌طوری که الآن مؤمنین با اولی، دومی، رؤسای کفر و ضلالت و اتباعشان عداوت دارند، شاید این‌طور نمی‌شد. چون امیرالمؤمنین که بنا بود شمشیر نکشند و تقیه بفرمایند و برای حفظ اسلام و مسلمین به ظاهر با آنها مخالفتی نداشته باشند و جنگی و جدالی و کشت و کشتاری در بین نباشد. اگر جریان حضرت زهراء؟عها؟ واقع نمی‌شد و این مصائب بر فاطمه وارد نمی‌گردید ما از کجا دومی را می‌شناختیم؟ ما از کجا اولی را می‌شناختیم؟ به‌طوری‌که شیخ مرحوم­ بفرماید اولی مظهر ماده جهل کلی و نفس اماره و حیث نفسی است و دومی مظهر صورت آن است. و چون هرچه هست از ماده است که در صورت ظاهر می‌شود از این جهت اولی منشأ ‌جمیع مفاسد

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۲ *»

و مبدء کلی جمیع کفرها، شقاوت‌ها، عناد‌ها و لجاج‌ها بوده است. خدا لعنتش کند. اگرچه به ظاهر تمام برنامه‌هایش از دست دومی جاری می‌شد ولی درباره دومی فرمودند سیئةٌ من سیئات الاوّل([۱۹۶]) عمر یک گناهی از گناهان اولی است.

از این جهت در همین دوران نقاهت فاطمه زهراء؟سها؟ وقتی‌که آن دو نفر از امیرالمؤمنین؟ع؟ خواستند که برای ما از زهراء اجازه بگیرید. چون حضرت امیر در هر نمازی، مسجد می‌آمدند و به ظاهر به آنها اقتداء می‌کردند. بعد از نماز که می‌آمدند از امیرالمؤمنین بگذرند، هر دو آنها می‌پرسیدند فاطمه در چه حال است؟ گویا انتظار می‌کشیدند که آن بزرگوار هرچه زود‌تر از دنیا برود. مرتب می‌پرسیدند زهراء در چه حال است؟ امیرالمؤمنین جواب مختصری می‌دادند. تا این اواخر که بیماری حضرت خیلی سنگین شده بود و نقاهت حضرت زیاد شده بود، گاهی که سؤال می‌کردند، شدت ناراحتی امیرالمؤمنین را در چهره آن حضرت می‌دیدند و می‌خواندند، می‌فهمیدند که دیگر وفات زهراء نزدیک شده است.

از این جهت روزی دو نفری آن حضرت؟ع؟ گفتند: یا علی تو می‌دانی که بین ما و زهراء یک اختلاف و ناراحتی بوده، ما دلمان می‌خواهد قبل از اینکه او از دنیا برود با او ملاقاتی داشته باشیم و از او کسب رضایت بکنیم. حضرت فرمودند: با من بیایید تا از زهراء بپرسم و سؤال کنم اگر موافقت کرد عیادت بیایید. آمدند در خانه ایستادند، امیرالمؤمنین وارد خانه شدند. برای فاطمه زهراء کلمه و اسم مبارکه حُرّه را ذکر کردند یا حرّة یعنی ای خانم! ای آزاد! ای کسی‌که هیچ اسارتی نداری! درست است که همسر منی، اما حجت خدا هستی. نباید همسری با من باعث شود که خلاف میلت و خلاف رضایت سخنی بگویی و رعایت حال من را بکنی. اینها توضیحاتی است که من عرض می‌کنم. کلمه یا حرّة به این معنا است. این دو نفر آمده‌اند و از شما اجازه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۳ *»

می‌خواهند که بیایند از شما رضایت بطلبند. حضرت فرمودند و عرض کردند ـــ  هر دو تعبیر صحیح است. ـــ  عرض کردند البیتُ بیتُک و الحرّة زوجتُک خانه خانه شما است من هم زوجه شما هستم.

می‌بایست این کار انجام بشود تا هم سنی‌ها، هم شیعه بنویسند که با اینکه رسول‌الله؟ص؟ فرمودند و متفق‌علیه شیعه و سنی است؛ یعنی همه قبول دارند که رسول‌الله فرمودند فاطمةُ بضعة منّی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذى‏ الله([۱۹۷]) هرکس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده است. رضا فاطمةَ من رضای و سخطُ فاطمةَ‌ من سخطی([۱۹۸]) رضایت فاطمه رضایت من است و خشم فاطمه خشم من است. این را همه قبول دارند. سنی و شیعه همه نقل کرده‌اند.

وقتی‌که زهراء؟سها؟ این‌طور عرض کرد. امیرالمؤمنین فرمودند: مقنعه خود را بپوشید، آماده شوید که داخل خانه بیایند. فاطمه زهراء مقنعه خود را پوشیدند؛ یعنی همان حجابی که آن زمان معمول بوده و رخساره مطهرشان را به طرف دیوار گردانیدند، فرمودند: بگویید وارد شوند. آن دو نفر وارد شدند، نشستند و شروع کردند به عذرخواهی‌کردن و معذرت‌طلبی. حضرت زهراء؟سها؟ فرمودند: راست می‌گویید، آمده‌اید برای عذرخواهی؟ گفتند: آری. فرمودند: من یک سؤال می‌کنم اگر سؤال مرا درست جواب دادید می‌دانم که راست می‌گویید. از شما می‌پرسم آیا نشنیدید که پدرم فرمود: فاطمه پاره تن من است، هرکس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده است، و رضایت فاطمه رضایت من است و خشم فاطمه خشم من است؟! آیا شما دو نفر این مطلب را از پدرم نشنیدید؟! عرض کردند چرا! هر دو شنیدیم. حضرت دو دست خود را به طرف آسمان بلند کردند و با گریه و ناله عرض کردند: خدایا! تو شاهد باش که من بر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۴ *»

این دو نفر خشم و غضب دارم، بر این دو سخط دارم، خدایا! تو هم بر این دو خشمگین باش. ابی‌بکر شروع کرد به گریه‌کردن، ضجه‌ و ناله‌کردن و واویلا گفتن. عمر گفت: ای خلیفه رسول‌خدا از حرف یک زن به گریه، ضجه و ناله افتادی؟! فاطمه زهراء دوباره روی سخن را به اولی فرمودند و مقداری او را مورد عتاب قرار دادند. تا اینکه آنها ناامید از خانه خارج شدند.([۱۹۹]) از این جهت بزرگان اهل سنت نوشته‌اند که فاطمه زهراء از دنیا رفت در حالی که بر دو بزرگ قریش خشمگین بود.([۲۰۰]) بعضی‌هایشان اسم آن دو نفر را ننوشته‌اند، نوشته‌اند: بر دو کس از امت رسول‌خدا؟ص؟ خشمگین بود که معلوم است که اولی و دومی بودند.

پس فاطمه زهراء؟سها؟ به‌واسطه قبول این همه مصائب و متحمل‌ شدن این مصیبت‌ها خواست انذار عملی فرموده باشد تا اهل ایمان و مؤمنین همین اندازه که در آنها نور ایمان، نور یقین و نور جهت ربی باشد؛ هرچند خیلی ضعیف؛ به‌واسطه محبت به فاطمه، عداوت با اولی و دومی و اتباع ایشان داشته باشند و عداوتشان شدید شود، و همین شدت عداوت با آنها، آنها را با کفر، طغیان و معاصی نامناسب کند. خود همین عداوت ذاتیه که در دل‌ها به‌واسطه قبول این مصائب و تحمل این آلام پیدا می‌شود، اصلاً این عداوتِ در ذات، در دل و در هویت، با کفر، با عناد، با طغیان و لجاج سازش و مناسبت نخواهد داست و منافرت تامه دارد.

از این جهت اهل ایمان به برکت فاطمه زهراء؟سها؟ نجات یافته‌اند و به‌واسطه آن حضرت از آتش جهنم و از آن عذاب‌ها محفوظ مانده‌اند. و اگر در دنیا و در برزخ مبتلا باشند به‌واسطه این است که خود کوتاهی کرده‌اند و خود مقصرند. ولی در آخرت دیگر شفاعت فاطمه زهراء؟سها؟ آن‌قدر گسترده است و آن‌قدر آن بزرگوار اهل رحمت و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۵ *»

محبت است و خداوند در محشر به‌برکت زهراء آن‌قدر مؤمنین به زهراء، محبین زهراء و دوستان فرزندان زهراء را نجات می‌دهد، که فاطمه زهراء؟سها؟ بسیار خوشحال می‌شود؛ زیرا می‌بیند قبول و تحمل مصائب خودش و مصائب فرزندانش به نتیجه رسید و رحمت خدا شامل حال مؤمنین گردید.

این‌قدر این بزرگوار رؤف و رحیم است که می‌گوید: خدایا! من داخل بهشت نمی‌شوم، تو به من وعده داده‌ای که دوستان من و دوستان فرزندان من و دوستان دوستان ایشان را نجات بدهی. خدایا! من در بهشت قدم نمی‌گذارم تا ببینم به وعده خود عمل کنی و وعده خود را به انجام رسانی. آنگاه خدا می‌فرماید: ای فاطمه بایست و شفاعت کن. آنگاه آن بزرگوار شفاعت می‌کند چه شفاعتی!([۲۰۱]) و چه اسبابی در شفاعت دارد! یکی محسنش است، یکی حسنش است، یکی حسینش است و اهل‌بیت حسینش. تمام اینها اسباب شفاعت برای فاطمه زهراء است؛ معنی این سخن این است که او در این مصیبت‌ها سوخته و سوختن او اسباب شفاعت اهل ایمان شده که به سوختن زهراء؟عها؟ می‌سوزند، به یاد زهراء و مصائب زهراء و فرزندان زهراء؟عهم؟ می‌سوزند و به برکت این سوختن‌ها برای شفاعت اهلیت پیدا می‌کنند.

خدایا! شب جمعه است در این ماه عزاء فاطمه زهراء؟سها؟ هنوز اشک‌های چشم بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه در عزاء مادرش خشک نشده، هنوز سوزش قلب آن بزرگوار قرار نگرفته، خدایا! آرزوی ما و حاجت ما این است که تمام اهل ایمان: از گذشتگان، موجودین و آیندگان ایشان را بیامرزی. خدایا! گناهان دنیوی، برزخی و اخروی همه را عفو بفرما. خدایا! همه برادران و خواهران ایمانی که توفیق اقامه مجلس عزاء فاطمه دارند و تحت قبّه منوره سیدالشهداء اجتماع می‌کنند و دلشان می‌خواهد عزادار زهراء باشند، خدایا! به‌حق عزادار حقیقی زهراء؛ فرزندش بقیةالله تو را قسم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۶ *»

می‌دهیم که همه ایشان و ما را از عزاداران زهراء قرار بده. به عنایت، توجه و کرمت این عزاداری‌ها را قبول بفرما، توفیق عزاداری بیش از پیش به همه کرامت بفرما. خدایا! ما دلمان می‌خواهد اصلاً عزادار بر اهل‌بیت زندگی کنیم و عزادار بر اهل‌بیت بمیریم. خدایا! تلخی این مصیبت‌ها را به کام ما بچشان و بفهمان، که در زندگی، در هنگام مرگ، در همه‌جا آنچه باعث نجات ما است، همین چشیدن تلخی این مصیبت‌ها است. خدایا! زیارت قبر سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه را نصیبت همه ما و همه اهل ایمان بفرما. دلمان می‌خواهد کنار آن قبر مطهر اقامه عزاء کنیم، در مصیبات صاحب آن قبر و اهل‌بیتش، و مصیبات مادرش و مصیبات سایر معصومین: گریه کنیم. خدایا! این دعاء را هم هرچه زودتر مستجاب بفرما. خدایا! درجات بزرگان ما عالی است و تمام این نعمت‌ها و رحمت‌ها به برکت ایشان است، خدایا! درجاتشان عالی است متعالی بفرما. دست ما را از دامن عنایتشان در دنیا و آخرت کوتاه مفرما. همان‌طور که دل‌های ما را در دنیا به نور هدایتشان منوّر فرموده‌ای خدایا! ما را از اول مرگ به آن طرف تا قیامت از شفاعتشان محروم نفرما.

و صلّی الله علی محمّد و آل‌محمّد

و عجّل فرج ولیک صاحب الامر  و الزمان

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۷ *»

 

 

مجلس  ۱۵

 

 (شب شنبه ‌ ـــ  ۱۷ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۸ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد در این آیات شریفه خداوند فاطمه زهراء؟سها؟ را برای بشر نذیر یاد فرموده که آن بزرگوار انذار دهنده انسان و بشر است. و انذاردادن منذرین از این جهت است که انسان‌ها به مقتضیات جهت نفسی عمل نکنند، به مقتضای جهت نفسی رفتار نکنند که نتیجه و آثار آنها عبارت است از عذاب خدا و خشم خدا. و معلوم است که بشر نمی‌تواند خشم خدا را متحمل شود. انذار دادن منذرین از این جهت است که بشر ضعیف نمی‌تواند در برابر خشم خداوند مقاومت کند. اگر خیال می‌کند می‌تواند مقاومت کند اشتباه می‌کند. چون در برابر خشم خدا طاقت ندارد و عذاب خدا را نمی‌تواند متحمل شود.

کار اولیاء و انبیاء؟عهم؟ انذار دادن است و بشر را از عذاب خدا می‌ترسانند، و شخص عاقل از انذار انبیاء متنبه می‌شود. انّما تُنذر منِ اتّبع الذکر و خشِیَ الرحمن([۲۰۲])

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۳۹۹ *»

عاقل متنبه می‌شود. اما سفیه از انذار انبیاء و اولیاء؟عهم؟ متنبه نمی‌شود؛ بلکه استهزاء می‌کند. می‌گوید اینها حرف‌هایی است که پیشینیان شما هم می‌گفتند، وعید‌هایی است که انبیاء گذشته هم می‌دادند، اینها همه نعوذبالله افسانه است. و چون تا زمان ظهور امام؟ع؟ جهت نفسی و انیت و خودی در انسان غالب است و جهت نور ضعیف است، از این جهت انذار منذرین مقدم، و بشارتشان بعد است. اول انذار می‌فرمایند، بعد بشارت می‌دهند.

یکی از طرق انذار و ترسانیدن این بشر از مقتضیات جهت نفسی، خودی و انیت، قبول مصائب از طرف ظالمین، کفار و اشقیاء بشر است. انبیاء و اولیاء؟عهم؟ مظلوم و مقهور شدند و بار مصائب و آلام را متحمل شدند، مشکلات و صدماتی را که کفار در طریق آنها برای آنها فراهم نمودند قبول کردند. یکی از انذار‌ها و طریق انذار‌ها همین بود که به بشر شناسانیدند که لازمه شقاوت، لازمه انیت، خودی، خودپرستی و خودخواهی همین‌ها است که در تاریخ می‌بینید که بر سر انبیاء و  اولیاء چه آوردند. آنها می‌توانستند آن بلاءها را از خود دفع بکنند چنان‌که بارها شده که خداوند از اولیائش بلاءها را دفع کرده، تا نشان بدهد که بر دفع بلاء از اولیائش قادر است. آن آتشی که برای ابراهیم برافروخته شد تا ابراهیم را بسوزانند، چقدر آسان خدا آن بلاء به آن بزرگی را از جان ابراهیم علی‌ نبینا و آله و علیه ‌السلام برطرف کرد.([۲۰۳]) همچنین بلاءهای دیگری که از انبیاء بر طرف فرموده، نشان این است که برای خداوند این امر ممکن است، از امکان گذشته آسان است، از آسان گذشته به اذن خدا و اجازه خدا است. اگر بخواهند صدمه‌ای بزنند، باید خداوند اذن دهد و مشیتش تعلق بگیرد، تا بتوانند کاری انجام دهند.

پس قبول مصائب و بلاءها که انبیاء و اولیاء؟عهم؟ در طریق دعوت خود

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۰ *»

داشته‌اند، یکی از طرق انذار عملی است؛ یعنی عملاً نشان دادند و بشر عاقل را از جهت نفسی، انیت و خودی و از آثار و مقتضیات آن ترسانیدند، به این‌طور که باطن اشقیاء را بروز دادند و ظاهر ساختند که اشقیاء در هر زمانی به‌حسب  خودشان تا چه اندازه شقاوت دارند و تا چه‌مقدار برای مبارزه با حق و انوار حق و مجالی انوار حق آمادگی دارند که هرمقدار مهلت پیدا می‌کردند و هرمقدار فرصت به‌دست می‌آوردند، مصیبت‌ها، بلاءها و آلام را بر انبیاء و اولیاء؟عهم؟ وارد می‌ساختند و آنها را به هر نوع ابتلائی که در امکانشان بود و مهلت آن را داشتند و فرصت آن را می‌یافتند مبتلا می‌کردند.

دعوت انبیاء؟عهم؟ و انذار ایشان بر این اساس بود که اگر شما نجات می‌خواهید، اگر رضای خدا را می‌خواهید که رضای خدا همان نعمت‌های دنیا و نعمت‌های برزخ و نعمت‌های آخرت است، اگر آنها را طالبید به مقتضای آن جهت نوری و ربی رفتار کنید و از آن جهت تبعیت بکنید که خدا در شما قرار داده و نشانه‌ای از انوار خدا و شعاعی از مجالی خدا است. و اگر خلاف کردید و به مقتضای این جهت رفتار نکردید، خواه‌نخواه به مقتضای جهت نفسی و خودی رفتار کرده‌اید و اقتضاء آن همه شر، فساد، طغیان، ظلمت و معاصی است و در آخر کار هم کفر، انکار و شقاوت ابدی است. از اینها می‌ترسانیدند.

این جهت نفسی و جهت ربی را به عناوین مختلف می‌خواندند. گاهی می‌فرمودند پیروی هوای نفس و متابعت خواسته‌های نفسانی را نکنید. گاهی می‌فرمودند اینها جهالت است، به این جهالت‌ها رفتار نکنید. از جهالت‌ها پرهیز می‌دادند. در تمام این عناوین، مقصود همان جهت نفسی و خودی است که در اصطلاح آل‌محمد؟عهم؟ به‌عنوان جهل است، و آن را در مقام کلیت و جامعیتش نسبت به جمیع شرور و مفاسد، جهل گفته‌اند. اما جهت ربی و نور که از طرف خدا در

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۱ *»

خلق خدا قرار داده شده و نوری است که از انوار خدا تابیده، آن را عقل نامیدند؛ یعنی با توجه به جامعیت و تمامیتش نسبت به تمام محاسن، فضائل و خوبی‌ها، آن را عقل گفتند و مقابل آن را جهل نامیدند. بنابراین هرچه در آیات قرآنی از جهالت و جاهلیت و از این قبیل تعابیر، مذمت شده همه نظر به این جهت دارد. أفحُکمَ الجاهلیة یَبغون و مَن احسنُ مِن الله حُکماً([۲۰۴]) آیا در پی حکم جاهلیتند و از آن تبعیت می‌کنند؟! و حال آنکه چه کسی بهتر از خدا حُکم قرار می‌دهد و قانون می‌گذارد؟! و چه کسی بهتر از خدا دستور صادر می‌فرماید؟! پس جاهلیت‌ها، جهالت‌ها، سفاهت‌ها، هواهای نفسانی و نفس اماره بالسوء، همه اینها تعابیر از همان جهت نفسی، خودی و انیت است که ضد و مقابل جهت ربی و نوری است که اسم این جهت ربی و نوری را در روایات وارده از آل‌محمد؟عهم؟ ولایت ‌محمد و آل‌محمد؟عهم؟ گذارده‌اند.

پس عاقل کسی است که اهل ولایت، اهل محبت و اهل دیانت باشد و دین را از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بگیرد، دین را از خدا که به‌وسیله ایشان فرستاده اخذ کند. این معنی عاقل است. در برابرش سفیه کسی است که به رأی خود، به هوای خود، یا رأی و هوای شخص دیگری مثل خود، یا جامعه‌ای که مثل خود او هستند رفتار کند و آن‌طور که آنها فکر می‌کنند، و آن‌طور که آنها حکم می‌کنند و هوی و هوسشان اقتضاء می‌کند سلوک کند. نهی‌کردن انبیاء و اولیاء؟عهم؟ از اطاعت‌ جهت نفسی در یک کلمه خلاصه شده و آن جاهلیت، جهالت، سفاهت و بی‌عقلی است. اما تبعیت از جهت ربی و نور را، ولایت، ایمان، دیانت و عقل گفته‌اند و در هریک به‌ جهتی از جهات آن نظر دارند و معلوم است همه به تبعیت از انبیاء و اولیاء؟عهم؟ برمی‌گردد.

پس بشر یا باید تابع انبیاء و اولیاء باشد تا نجات بیابد و به مقتضای جهت ربی رفتار کند که آثارش رضای خدا و نعمت‌های دنیا، برزخ و آخرت است، یا اگر چنین

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۲ *»

نکرد، طور دیگری نیست مگر اینکه قطعاً تابع نفس اماره و جهت نفسی است، تابع انیت و خودی است و اهل جاهلیت است، تمام شد. دو مسیر بیشتر نیست. انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً([۲۰۵]) انّا هدیناه النّجدین([۲۰۶]) خداوند دو راه بیشتر قرار نداده «اصحاب الیمین و اصحاب الشمال» اصحاب الیمین یعنی پیروان امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه حاملان ولایت و صاحبان ولایت. اصحاب الشمال یعنی پیروان اولی و دومی و اتباع ایشان. همه اینها بیان همین دو مطلب است و همه انبیاء و اولیاء که آمدند و بشرها را از ضلالت‌ها، جهالت‌ها و انحراف‌ها رهانیدند به‌یک کلمه دعوت کردند و آن یک کلمه همین بود که تابع پیغمبر شوید، تابع ولی شوید. آن کسی را که خدا برای شما فرستاده، از او تبعیت کنید، دین را از او بگیرید، حکم را، قانون را از او بگیرید، عقایدتان، اخلاقیاتتان، احکام عملیتان را از او بگیرید، دستور سیر و سلوکتان را از او بگیرید. تمام امورتان باید از او گرفته شود؛ همان کسی که خدا او را به عنوان پیغمبر معرفی کرده، و بعد از پیغمبر وصی و ولی قرار داده که حافظ شرع او و ناشر امر و نهی او است. یک کلمه بیش نیست: دعوت‌کردن به اینکه از پیغمبر و از ولی تبعیت کنید. این معنای ایمان است، این معنای ولایت است. در دل به آن پیغمبر، به آن وصی پیغمبر و به دوستان او و دوستان دوستان او محبت داشته باشید، و با دشمنان او و دشمنان دوستان او عداوت‌ داشته باشید. تمام مطلب این است که اسمش را متابعت از جهت ربی و عمل‌کردن به مقتضای نور می‌گذارند. در نتیجه رحمت‌ها و نعمت‌های خدا شامل حال شما خواهد شد. راحتی دنیا، راحتی برزخ و راحتی آخرت نصیب شما خواهد شد. اینها را بشارت می‌گویند. انبیاء مبشرین بودند؛ یعنی بشارت‌‌دهندگان به این امر بودند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۳ *»

از آن طرف نهی می‌فرمودند با پیغمبرتان مخالفت نکنید، با ولیّ مخالفت نکنید که خواه‌نخواه همین‌که مخالفت کردید یقیناً از ولایت ایشان دور شده‌ و خارج شده‌اید. و وقتی‌که ولایت ایشان را نداشتید ولایت اعداء ایشان را خواهید داشت و در شما جهت نفسی، جهل و جهالت قوت خواهد گرفت، در شما جاهلیت و سفاهت قوت خواهد گرفت. اگرچه به‌حسب  امور زندگی و جهات زندگی خیلی در رفاه و آسایش باشید، خیلی در تمدن به‌سر ببرید، در عمارت‌ها زندگی کنید، از نظر وسایل مادی بهترین وسایل را در اختیار داشته باشید، زمین را آباد کرده باشید، بازارها آباد و سایر سازمان‌های مادی و مربوط به زندگیتان خیلی مجهز باشد که هیچ‌گونه نقصی برای این امور نباشد، اما چون در تبعیت نبی و ولیّ نیستید، این جاهلیت و سفاهت است.

قرآن خیلی در این موارد مذمت می‌کند، می‌فرماید: قبل از شما هم کسانی بودند که خیلی قدرت و قو‌تشان از شما بیشتر بود، آنها زمین را خیلی بهتر و بیشتر از شما آباد کرده بودند؛ زراعت‌ها داشتند، شهر‌ها داشتند و شهرها ساختمان‌ها و بازارها داشت. از نظر وضع ظاهری مادی از شما خیلی قوی‌تر بودند، اما چون از دین خدا منحرف شده بودند، از نبی و ولیّشان دست برداشته بودند، آنها از نظر قرآن دارای سفاهت بودند و سفیه بودند. از نظر قرآن در جهالت به‌سر می‌بردند و جاهل بودند. از نظر قرآن در خشم خدا بودند و خدا هم آنها را عذاب فرمود.([۲۰۷]) ببینید وضع دعوت این‌طور بوده است. سراسر قرآن را نگاه کنید، آیات قرآن را مطالعه کنید، دقت کنید ببینید وقتی‌که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۴ *»

قرآن قومی و امتی را مذمت می‌فرماید و آنها را به جهالت و سفاهت محکوم می‌کند، به ظلم، به شرک محکوم می‌کند و در آخر کار به عذاب خدا محکوم می‌کند که باید عذاب خدا بر آنها نازل بشود، یا اینکه نازل فرموده و آنها را هلاک کرده است، ببینید چه می‌فرماید؟ می‌فرماید سفاهت و عیبی که در آنها بوده، فقط این بوده که از پیغمبرشان دست برداشتند، از ولیّ خدا دست برداشتند و به حکم پیغمبر و ولیّشان رفتار نکردند، مستقل شدند و مستبد گردیدند؛ حال یا به عقل ناقص و رأی خودشان رفتار کردند، یا به هوا و هوس کسی یا کسانی مثل خودشان رفتار کردند. از این جهت خدا آنها را مذمّت می‌کند. ملاکِ جهالت، ملاک سفاهت، ملاک ظلم و ملاک اهل عذاب‌بودن را این کار معین می‌کند.([۲۰۸]) شما هیچ‌جای قرآن پیدا نمی‌کنید که قومی را به جهالت و سفاهت محکوم کند به دلیل اینکه مثلاً دانشگاه نداشتند، بگوید چون شما دانشگاه نداشتید از این جهت سفیه بودید، جاهل بودید! در سراسر قرآن نمی‌بینید که قومی را مذمّت کند به اینکه شما جاهلید، شما سفیهید بر اساس اینکه مثلاً در علم فیزیک یا شیمی قوی نبودید و نقصان داشتید! ببینید در سراسر قرآن خدا قومی را محکوم می‌کند به اینکه شما در سفاهت به‌سر می‌بردید؟ چرا؟ چون مثلاً علم طب و پزشکی شما مجهّز نبود، شما از این جهت ضعیف بودید که تاریخ نمی‌دانستید، جغرافی نمی‌دانستید، شما مثلاً از برق آن استفاده‌ای که باید بکنید نمی‌کردید، شما پی به انرژی‌ها نبرده بودید، شما از ویتامین‌ها بی‌خبر بودید و چه و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۵ *»

چه و چه؟! خداوند در سراسر قرآن این همه که از اقوام مختلف مذمت کرده، آنها را سفیه خوانده([۲۰۹]) جاهل خوانده([۲۱۰]) بی‌عقل خوانده([۲۱۱]) ظالم خوانده([۲۱۲]) و انواع این‌گونه  نسبت‌ها را به آنها داده، قرآن نسبت‌های زیادی که بر خلاف مقتضای انسانیت است به آنها داده است([۲۱۳])  اما یک جای قرآن را پیدا نمی‌کنید که بفرماید برای این بوده که مثلاً شما وضع مادیتان خوب نبوده،  یک جهت از جهت مادیتان نقصان داشته است؟!

همچنین همان امت موجود زمان قرآن را در نظر بگیرید وقتی‌که قرآن نازل شد، همان‌طور که به مشرکین عرب خطاب می‌کرد، همان‌طور که به یهود و نصارای موجود در شبه جزیره عربستان خطاب می‌کرد، همان‌طور به امپراتور‌های ایران و روم خطاب می‌کرد، با آن همه مجهزبودن اوضاع آنها. در زمانی که قرآن در میان مشرکین شبه جزیره عربستان نازل شد، قرآن به آنها و امپراطورها یکسان خطاب می‌کند، همه‌شان را جاهل می‌خواند، همه را در جاهلیت می‌داند، همه را سفیه و بی‌عقل می‌خواند، همه را ظالم به خود و ظالم به بشریت می‌خواند. به همه، این اعتراض را دارد، درباره همه از این نوع مذمت‌ها دارد. مگر ملاک چیست؟ باید دقت کرد. ملاک چیست که قرآن اینها را مذمت می‌کند و جاهل و سفیه می‌خواند؟ آیا برای این بوده که چون در شبه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۶ *»

جزیره عربستان مثلاً دانشگاه نبود؟! در روم که بود، چرا آنها را جاهل می‌گوید؟! چرا آنها را با آنها ـــ  به اصطلاح ـــ  به یک چوب می‌راند، همه را یکپارچه حساب می‌کند و یکسان مذمت می‌نماید؟! آن موقعی که سراسر روم فلاسفه خیلی قوی و نیرومند بودند، متفکرین خیلی قوی بودند، همین‌طور در ایران قسمت‌های بحثی، فکری و آموزشگاه‌های مختلف زیادی بود، با وجود این، تمام را یکسره با مشرکین آنجا که حتی طویله‌شان از خانه‌شان جدا نبود، این‌قدر بی‌بهداشت بودند که طویله و خانه‌شان یکی بود، با سگ، الاغ، شتر، گاو و اسبشان در یک‌جا و در یک محوطه زندگی می‌کردند، آن عرب‌های سوسمارخور را یکسان در ردیف امپراطور‌ها می‌گذارد و همه را سفیه، همه را جاهل، همه را ظالم می‌خواند، همه را از دین خدا منحرف و از طریق الهی منحرف می‌خواند. مگر سرّ چه بوده؟!

سرّ فقط این بوده که همه در این کار یکسان بودند و همه با هم مشترک بودند که از انبیاء دست برداشته بودند، از اولیاء دست برداشته بودند و در تبعیت پیغمبر نبودند، در تبعیت ولی نبودند، اوصیاء را نمی‌شناختند، به اوصیاء حضرت مسیح صلوات‌ الله ‌علیه بی‌اعتناء شده بودند، به‌طوری که حتی اوصیاء مسیح از شدت ترس مخفی شده بودند که اگر آنها را می‌شناختند، همین بشر، همین امپراطوری‌ها، همین کسانی که دانشگاه و دبیرستان داشتند، همین‌هایی که لابراتوار داشتند، همان اوصیاء را تکه‌تکه می‌کردند؛ مثل اینکه مشرکین آنها را تکه‌تکه می‌کردند، فرق نمی‌کرد. آنها را نمی‌پسندیدند و نمی‌خواستند. نبی‌ یعنی چه؟ ولی یعنی چه؟ چون از این جهت در بی‌اعتنائی به اوصیاء یکسان بودند، به‌طوری که اوصیاء حضرت مسیح صلوات‌ الله ‌علیه نوعاً در کتمان و تقیه به‌سر می‌بردند و شناخته نمی‌شدند.

یکی از آنها سلمان است. وضع سلمان را در تاریخ ببینید چگونه بوده و به چه سختی می‌گذرانده؟! در هرجا بود، در ایران بود این‌طور بود. با اینکه ایران در آن موقع

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۷ *»

مهد تمدن بوده. نه تنها ایران، اگر روم هم می‌رفت همین‌طور بود. اگر سلمان روم هم می‌رفت باید آنجا هم تقیه می‌کرد، آنجا هم در شدت بود، چنان‌که به عربستان هم که رفت همین‌طور ‌می‌بایست تقیه کند و در شدت باشد. بشر از این جهت یکسان بود. هیچ‌گاه ملاک عزت، ملاک رشد و ملاک انسانیت، این امور نبوده است. اگر این امور ملاک بود، آن موقعی که اسلام خواست آنها را از جاهلیت نجات بدهد، از سفاهت در آورد و از جهل خارج سازد، اول کاری که رسول‌خدا می‌خواست بکند، حق بود مدرسه بنا کند، بعد دبیرستان درست کند، بعد دانشگاه، بعد لابراتوار، و همین‌طور مرتب اینها را بالا ببرد.

اکنون گرد هم می‌نشینند، می‌خواهند زحمت بکشند و بگویند تمام این امور را پیغمبر آورده، اسلام آورده، و تمدن اسلام است که در تمام اروپا پیچیده است. چه حرف‌های مزخرفی؟! در تمام اصحاب رسول‌خدا یک نفر، دو نفر را نشان بدهید که به‌واسطه تبعیت از رسول‌الله، مخصوصاً حضرت او را نشانده باشند و کرسی تدریس فیزیک برایش گذاشته باشند، یکی را نشانده باشند کرسی تدریس شیمی برایش گذاشته باشند، مگر پیغمبر بلد نبود؟! مگر پیغمبر راه نمی‌برد؟! چرا حتی تا زمان حضرت موسی‌بن‌جعفر؟ع؟  اگر نزد طبیب می‌خواستند بروند، ناچار پیش طبیب یهودی می‌رفتند؟! سرّ مطلب فقط این است که ملاک ارزش این بوده که باید از پیغمبر و وصی پیغمبر تبعیت کنند. جاهلیت؛ یعنی دوری از پیغمبر، وصی پیغمبر و بی‌اعتنائی به ایشان، اگرچه امپراطوری ایران یا امپراطوری روم باشد؛ هرکه و هرچه باشد. استاد اعظم تمام دانشگاه‌های دنیا باشد، اما وقتی‌که به پیغمبر کاری ندارد، به وصی پیغمبر کاری ندارد، این اجهل جهلاء است، این از نظر قرآن از همه جاهل‌ها جاهل‌تر، از همه سفیه‌ها سفیه‌تر و از همه ظالم‌ها ظالم‌تر است.

اما آن کسی که در تبعیت صرفِ پیغمبر و ولیّ است و هیچ تخلف نمی‌کند،

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۸ *»

اگرچه نتواند حتی الفبا بخواند، این از نظر قرآن اعلم علماء است، از همه آن اساتیدی که پیغمبری را نشناسند و در تبعیت ولیّ نباشند اعلم است. ملاک ارزش فقط یک کار بوده: شناختن پیغمبر و ولیّ، در ولایت‌بودن و در تبعیت‌بودن. این ملاک عقل بوده، ملاک رشد، ملاک هدایت، ملاک نورانیت و ملاک انسانیت بوده است. اصلاً انسان یعنی این، و غیر از این انسان نیست.

افکار را منحرف کرده‌اند. خیلی هم زحمت کشیده‌اند تا توانسته‌اند افکار را از مسیر قرآن منحرف کنند، خیلی تلاش کرده‌اند! الآن کار به جایی رسیده که اصلاً آنچه ارزش ندارد و آنچه برای بحث و گفتگو لایق نیست، تبعیت از انبیاء و اولیاء است. اسمش هم اسلام است، داد و فریادِ اسلامِ انبیاء بلند است، اما واقعاً اسلام انبیاء است؟! نه، همه‌اش رأی، هوی و پسند است، هرچه خود شخص مصلحت می‌بیند و می‌پسندد؛ هرچه هوی و هوس اقتضاء کند. حال یک وقت هست که یک نفر است، یک وقت هست که یک عده‌اند، یک وقت هست که یک جامعه است. الحمدلله رب العالمین مطلب روشن است.

انبیاء و اولیاء؟عهم؟ متحمل مصائب شدند تا نشان بدهند که ببینید ظالمین، ستمگران اصلاً نمی‌خواهند اولیاء مطرح باشند. کفار، مشرکین، منافقین و اهل طغیان اصلاً نمی‌خواهند نبیی و  ولیی باشد. آنها هم به همین‌که مغلوب واقع شدند، واقعیت را نشان دادند. به‌ظاهر مقهور و مظلوم شدند، تا به همه بشر بنمایانند که ببینید ما که می‌گوییم از انبیاء تبعیت کنید، از اولیاء تبعیت کنید، در حریم ولایت داخل شوید، برای این است که بشر وقتی که خودش باشد و جهت خودیش، کار را به اینجا می‌رساند. ببینید آن جهت خودی؛ یعنی تبعیت‌نکردن از نبی و ولی، پیروی‌نکردن از ایشان، استبداد، استقلال، خودپسندی، خودرأیی و خودخواهی، اینها با ما چه کرده است؟!

پس انبیاء و اولیاء این‌طور رفتار کردند تا دوستانشان متنبّه بشوند. حال دیگران

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۰۹ *»

متذکر نمی‌شوند، نشوند. ایشان می‌خواهند شیعیان و دوستان خودشان را نجات بدهند، کسانی که در آنها یک نوری جلوه‌گر است، از آن بزرگواران شعاعی در ایشان منعکس است، می‌خواهند آنها را حفظ کنند، آنها را نگه دارند و به آنها بفهمانند: شما که ما را دوست دارید، ما را اولیاء خدا می‌دانید، محبتتان به ما زیاد است، ما این جهت خودی و ظلمت را به شما می‌خواهیم بشناسانیم. البته برای دیگران اتمام حجت است و نمی‌خواهند بپذیرند و نخواهند پذیرفت. لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر. کسانی هستند که این ظلم‌ها را می‌بینند و در همین تاریخ‌ها می‌خوانند، اما هیچ متنبّه نمی‌شوند؛ بلکه گاهی در مقام توجیه برمی‌آیند و دفاع هم می‌کنند.

ابن‌ابی‌الحدید با اینکه خودش مرتب تاریخ صدر اسلام را در مواضع مختلف نقل می‌کند و این اوضاعی که پیش آمده نقل می‌کند، با آن معلوماتی که دارد، با آن اطلاعاتی که دارد، با آن تبحّری که در رشته‌های مختلف علمی دارد، در عین حال دست از محبت اولی و دومی برنمی‌دارد و تا جایی که می‌تواند مدافع اولی و دومی است، حتی به شیعه نسبت‌های ناروا می‌دهد که شیعه بعضی چیزها را به دومی دروغ بسته است. با اینکه نوع اینها را خود اهل سنت نقل کرده‌اند([۲۱۴]) اما روی محبتش به

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۰ *»

اولی و دومی این‌طور می‌گوید. نسبت به سومی البته یک کمی کم محبت هست. چون نوع مسلمین درباره‌اش کم‌محبت هستند. روی آن اسراف‌کاری‌هایی که در بیت‌المال مسلمین می‌کرده، نوعاً می‌گویند می‌شود بر او اشکالاتی داشت. اما نسبت به اولی و دومی اینها خیلی شدید و متعصب هستند، خیلی عجیب! گاهی به شیعه نسبت‌های ناروا می‌دهد، به شیعه توهین می‌کند که چرا مثلاً شیعیان در کتاب‌هایشان نوشته‌اند که عمر به زهراء؟سها؟ سیلی‌ زد؟ عمر  چنین کاری نمی‌کند.([۲۱۵]) اگر هم کرده باشد، روی جهت این بوده که عصبانی مزاج بوده، به فاطمه زهراء نمی‌خواسته توهین کند، عصبانی شده. و او طبیعتاً این‌طور بوده، وضعش و خُلقش چنین بوده که زود از جا در می‌رفته، زود عصبانی می‌شده، حتی مواردی را هم ذکر می‌کند که با رسول‌خدا هم شدت خُلق نشان داده است. اما معذور بوده. چرا؟ چون عصبانی مزاج بوده. با اینکه بر رسول‌خدا شدت کرده، عصبانی شده، بر رسول‌خدا رد کرده، به رسول‌خدا توهین کرده، می‌نویسد علتش این بوده که عصبانی مزاج بوده، از این جهت در نزد خدا معذور است و بر او اشکالی نیست.([۲۱۶])

این حرف‌ها از کجاست؟ از اینکه اینها دیگر متنبه نمی‌شوند، اینها هیچ‌گاه از آن کفر و شقاوت باطنی خودشان دست برنمی‌دارند. اما شیعه و اهل محبت، اهل مودت، همین اندازه که فاطمه زهراء؟سها؟ را دوست داشته باشد، همین‌که در تاریخ می‌بیند و می‌خواند که با حضرت چنین کردند، او دیگر آمادگی ندارد که لعن نکند، نفرین نکند، عداوت پیدا نکند. نه، به‌حسب  ذات کاملاً مخالفت می‌کند، معاندت می‌کند، لعن می‌کند و از آنها و از آثار و مقتضیات آنها بیزار می‌شود.

این بزرگواران؛ تمام انبیاء و اولیاء این واقعیت را نشان دادند به همان که مقهور و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۱ *»

مظلوم شدند. به این وسیله انذار کردند؛ یعنی ما را از مقتضیات جهت نفسی ترسانیدند که چیست؟ اعراض از انبیاء و اولیاء، خارج‌شدن از تبعیت انبیاء و اولیاء، داخل‌شدن در خودپرستی و خودخواهی، دیگری مثل خود را پرستیدن، از دیگری مثل خود متابعت‌کردن و در دامن ولایت شیطان قرار گرفتن است. با همین تدبیرشان، با همین قبول مظلومیت و مقهوریت، با پذیرفتن این مصائب ما را از همه اینها ترسانیدند.

از این جهت یکی از اسماء مطهره زهراء؟سها؟؛ بلکه اسم اصلی حضرت، فاطمه است. آن بزرگوار فاطمه شد به‌جهت اینکه از اصل خلقت و اساس آفرینش، از عالم ذر شیعیان خودش و اهل محبت به خود را از آتش نجات داد، از آتش حفظ کرد و گرفت. بچه‌ای که شیر می‌خورد وقتی دوره شیر خوردنش تمام می‌شود و او را از شیر می‌گیرند، نوعاً دیده‌ا‌ید که طفل را به چه سختی از شیر می‌گیرند. عرب به این بچه «فطیم» می‌گوید؛ یعنی از شیر گرفته شده. او خیلی با شیر مادر، با پستان مادر انس دارد. حال می‌خواهند او را از شیر بگیرند، چقدر سخت است و مشقت دارد تا او را از آنچه انس دارد بگیرند و جدا سازند. فاطمه زهراء؟سها؟ این مصائب را متحمل شد برای اینکه شیعیان و دوستان خودش را از انس با معاصی، از انس با اصل و مبدأ عصیان‌ها و طغیان‌ها اولی و دومی جدا کند.

چون از زمان آدم تا زمان ظهور بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه نفس اماره بالسوء و جهت نفسی، در بشر غلبه دارد و جهت نوری و ربی ضعیف است؛ معنای این سخن همین است که از وقتی که ما به وجود آمده‌ و به دنیا آمده‌ایم، با اولی و دومی انس داریم و مأنوسیم. پناه به خدا می‌بریم! جهت نفسی در ما غلبه دارد. از زمان آدم تا زمان ظهور بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه امر چنین است که دارند ما را به‌سختی می‌گیرند از اینکه با مبدأ معاصی، مبدأ کفر، مبدأ شقاوت و طغیان مأنوس باشیم؛ یعنی خیلی آمادگی داریم. دیگر تعارف نمی‌کنیم، بحث است. نعوذبالله خیلی برای کفر آمادگی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۲ *»

داریم. باید بترسیم. برای طغیان، برای عصیان خیلی آمادگی داریم. خیلی باید بر حذر و ترسان باشیم، خیلی باید بترسیم؛ آن هم در این زمان‌ها، به‌خصوص هرچه به زمان ظهور نزدیک‌تر می‌شویم، این خطرات شدید‌تر می‌شود.

کفر هم چیز قلمبه‌ای نیست، همین‌که نعوذبالله، نعوذبالله در امری از امور دیانت و در امری که به آن دعوت شده‌ایم که باید اقرار داشته باشیم ـــ  خدای‌نکرده ــ  قدری در دل انسان تزلزل باشد، قبولی نباشد ـــ  خدای‌نکرده ـــ  استهزائی، تمسخری باشد، باور نکردنی باشد، دیگر تمام است، کفر چیز دیگری نیست. دامنه کفر این‌قدر وسعت دارد که حتی به شک می‌رسد، خیلی امر عجیب است! این‌قدر آمادگی در ما هست! ائمه ما هم خبر داده‌، فرموده‌اند: زمانی خواهد آمد که شخص صبح از خانه‌اش خارج می‌شود مسلمان، شب به خانه برمی‌گردد کافر. شب به‌خانه آمده مسلمان، صبح از خانه خارج می‌شود کافر.([۲۱۷]) این نشان می‌دهد که حتی تبلیغات کفر در خانه‌ها هم نفوذ دارد به دیدن‌ها، به شنیدن‌ها، به گفتن‌ها. یک‌باره صبح که آقا از خانه بیرون می‌آید کافر است. این‌قدر امر عجیب است. وضع بشر این‌طور است.

حال شما ببینید وقتی بخواهند ما را از این جهتی که با آن مأنوسیم و اصلاً بر اساس آن رشد کرده‌ایم، جدا کنند چقدر سخت است؟! بچه‌ای که شیرخوار است، به‌حال طبیعی که باشد خیلی با شیر و پستان مادر انس دارد، وقتی‌که می‌خواهند او را از شیر بگیرند با چه زحمتی او را از شیر می‌گیرند. او گریه می‌کند، بی‌خوابی می‌کشد، بی‌غذایی می‌کشد، چیزی نمی‌خورد، مرتب اذیت می‌شود، مادر، پدر و دایه را هم اذیت می‌کند. آنها اذیت، خودش هم اذیت. حال ما را هم که می‌خواهند از این

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۳ *»

جهت نفسی جدا کنند، ما هم اذیت می‌شویم. واقعاً برای ما سخت است! خیلی سخت است! خدا باید توفیق بدهد.

الحمدلله رب العالمین خداوند به بسیاری از عزیزان ما توفیق داده که در سایه بزرگان دین، موفق به احیاء امور دینند، به هر مقدار و هرچه می‌توانند سنت‌های دین را زنده نگه می‌دارند، اگرچه به ‌گذاشتن ریش باشد، به اقامه جماعت باشد، به اینکه یک ساعت بیاید در حسینیه یا در مجمع علمی درس بخواند. همین مقدارها که از برکات بزرگان+ توفیق‌ احیاء سنت‌های دینی را داریم، با خود انجام این طاعات، معصیت‌ها ترک می‌شود. هرمقدار که توفیق بدهند و ما را به اقامه امر دین و احیاء سنت‌ها توفیق بدهند، به همان مقدار ما معاصی را ترک می‌کنیم. معنی ترک معاصی همین است که ما را از دامن‌های پلید اولی و دومی می‌گیرند، ما را از انس با آنها جدا می‌کنند. به برکت همان محبتی که در دل‌ها است و همان نور ضعیفی که در این ظلمات وجود ما است؛ مانند چراغی بسیار ضعیفِ دوری، در شبی ظلمانی که گاه‌گاهی سوسو می‌زند و نور مختصری نشان می‌دهد، به‌برکت همان نور، قدری این توفیقات هست. ان‌شاءالله قدر اینها را بدانید و دعوت اولیاء؟عهم؟ را اجابت کنید.

چون ایام با تفکر و تدبر در زندگانی فاطمه زهراء؟سها؟ مناسبت دارد بیشتر در امر این بزرگوار باید دقت کرد که چرا این بزرگوار را فاطمه نامیدند؟ به‌جهت اینکه از برکت این بزرگوار خدا شیعیان، دوستان و محبین او را از آتش جهنم جدا کرده است. فاطمه، یعنی کسی که خودش از جهنم جدا است، او اهل جهنم نیست، او از حجت‌های بزرگ خدا است، آیه کبرای الهی است. آنهایی هم که به او متمسک و متوسل هستند و به‌طوری با او ربط دارند و پیوسته به او هستند، اینها هم به برکت آن بزرگوار همه از آتش جهنم خلاص شده‌، جدا شده و گرفته شده‌اند. به چطور گرفتن؟ به همین‌که متحمل آن مصائب شد، آن هم چه مصیبت‌هایی! از چه‌کسی؟!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۴ *»

تمام آن جهالت‌ها و سفاهت‌هایی که رسول‌خدا مردم را از آنها برحذر داشت و در برابر آن جهالت‌ها و سفاهت‌ها نور ارائه داد، گفت الیوم اکملت لکم دینکم دین من این است و ولیّ دین من هم علی و فرزندان علی است. تبعیت از خودش و تبعیت از اوصیائش را عنوان کرد و گفت: اگر این را داشته باشید از جهالت و سفاهت خارج شده در هدایت داخل شده‌اید و انسانید و اهل نجاتید، بشارت باد شما را آن همه زحمت‌ها، آن همه مشقت‌ها، آن همه بلاها که آن بزرگوار دید. فقط همین کلمه را می‌خواست بفرماید که در همان فرمایش غدیر خلاصه شد. در غدیر خم تمام زحمت‌های رسول‌خدا، هرچه در مکه و مدینه متحمل شد؛ بلکه هرچه انبیاء و اوصیاء گذشته متحمل شدند، همه آن زحمت‌ها در همین آیه شریفه خلاصه شد الیوم اکملت لکم دینکم. الیوم یعنی همین امروز با همین خصوصیت که علی بعد از رسول‌خدا به مقام خلافت نصب شد و به وصایت و ولیّ خدا‌بودن او بعد از رسول‌خدا شناسانیده شد، خداوند فرمود الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً([۲۱۸]) امروز این اسلام را با همین خصوصیات ـــ  با ضمیمه‌شدن امر ولایت به آن ـــ  راضی شدم که دین شما باشد. مطلب تمام شد؛ یعنی آنچه بشر را از تمام جهالت‌ها و سفاهت‌ها نجات می‌دهد همین دو کلمه است: محمد رسول‌الله، علی امیرالمؤمنین. رسول‌الله و اوصیاء رسول‌الله و در تبعیت ایشان بودن، تمام شد.

این همه زحمات انبیاء و اوصیاء و زحمت‌های خود رسول‌الله و سایر مسلمین تا زمان رحلت رسول‌خدا، برای این دو کلمه بود: اسلام با ولایت، رسول‌الله با علی و معصومین از فرزندان علی صلوات ‌الله‌ علیهم اجمعین. حال همین‌که رسول‌الله چشم روی هم گذاردند، یک‌باره برگشتند به آن جهالت اول و اصل جاهلیت؛ یعنی چه؟ یعنی نه اسلامی، نه ولایتی، نه رسولی و نه ولیی. پس چه‌کسی؟ اوّلی. این که همان شد.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۵ *»

ببینید پس زهراء؟سها؟ باید چه زحمتی را متحمل بشود؟! زهراء باید چه بکند تا دست شیعیان را در این تاریخ اسلام بگیرد و از زمان رحلت رسول‌خدا تا روز قیامت که هرکس به نور ولایت منوّر می‌شود و اهل هدایت می‌شود به برکت فاطمه ‌زهراء؟سها؟ است که با قبول مظلومیت، کتک‌خوردن، سیلی‌خوردن، ضربت‌خوردن، نشان داد که اولی یعنی این، دومی یعنی این، و اینکه اینها اساس کفر، اساس ظلم و اساس طغیانند، از اینها و از اَتباع اینها تبعیت نکنید، از مقتضیات جهت نفسی دوری کنید تا اهل نجات بشوید. حقی که آن بزرگوار دارد این است.

از این جهت خداوند او را خاتون شفاعت قرار داده، و شفاعت را به برکت او و فرزندان او قرار داده است. امر شفاعت به دست فاطمه زهراء؟سها؟ است با همان اسبابی که خدا برای شفاعت قرار داده. فاطمه به‌وسیله‌هایی که دارد شفاعت می‌کند و شفاعتش را خدا می‌پذیرد. وقتی‌که شفاعتش پذیرفته شد و اهل نجات به برکت فاطمه نجات یافتند، اسم فاطمه آنجا درخشندگی دارد. تمام مؤمنین که به بهشت می‌روند می‌بینند که سایه فاطمه؟سها؟ روی سرشان است و زیر اسم فاطمه و شعاع فاطمه دارند به بهشت می‌روند. این است که امام۷ می‌فرمایند: خدا عظمت و جلالت زهراء را ذخیره کرده که در قیامت به‌جمیع خلق بنمایاند که چه عظمت و جلالتی دارد! آنجا جلالت و عظمت زهراء؟سها؟ آن‌چنان نمایان می‌شود که همه مؤمنین می‌بینند. مضمون فرمایش این است: همه کسانی که نجات پیدا می‌کنند، دستشان به ریشه‌ای از چادر فاطمه زهراء بند است.([۲۱۹]) این یعنی چه؟ مقصود چیست؟

آن چادر عصمت و طهارت فاطمه زهراء، همان اسم مطهر فاطمه‌بودن او است که خودش که از ازل نجات یافته و از ازل در بهشت است، و بهشت از شعاع او و شعاع

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۶ *»

فرزندان او است، دوستان او و متوسلین و متوجهین به او هم به برکت او نجات یافته‌اند و همه می‌بینند که در پرتو اسم فاطمه از آتش جدا شده‌اند و دارند به بهشت می‌روند. از آتش جدا شده‌اند؛ یعنی به‌حسب  جهت نفسی همه مستحق آتشند اما به‌برکت محبت به فاطمه، عزاداری بر فاطمه، گریه بر فاطمه و فرزندان فاطمه، لعن و نفرین‌کردن بر ظالمین نسبت به فاطمه نجات می‌یابند و به بهشت می‌روند. آنجا اسم مبارک فاطمه تجلی خودش را نشان می‌دهد. می‌فرمایند: فاطمه می‌ایستد و شفاعت می‌کند و خدا به او می‌فرماید: من شفاعت تو را درباره هرکس که او را شفاعت کنی می‌پذیرم، شفاعت کن.([۲۲۰]) پس شفاعت می‌کند از دوستان خودش و دوستان دوستان خودش و همین‌طور دوستان دوستان دوستان خودش. می‌فرماید: هرکس به هر مقدار که به فاطمه زهراء به‌‌واسطه‌ها محبت داشته باشد، نجات پیدا می‌کند.

امیدواریم از برکات بزرگان دین که خدا بر ما منّت گذارده که ان‌شاءالله به نور محبت منوّر باشیم؛ محبت بر اساس معرفت، خدا این محبت‌ها و معرفت‌ها را در دل‌های ما ثابت قرار دهد و عاریه نباشد و از ما نگیرد. ان‌شاءالله با همین معرفت‌ها و محبت‌ها از دنیا برویم و نجات پیدا کنیم و ان‌شاءالله شفاعت حضرت به‌وسیله‌هایی که قرار داده، شامل حالمان گردد.

و صلی ‌الله ‌علی محمّد ‌و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۷ *»

 

مجلس  ۱۶

 

 (شب يکشنبه ‌ ـــ  ۱۸ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۸ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

سخن در نذیربودن فاطمه زهراء؟سها؟ است و اینکه آن بزرگوار مانند سایر منذرین بشر را از مقتضیات جهت نفسی، جهت ظلمانی و حیث انیت و خودی ترسانیده است، به این ترتیب که در  گفتار، در عمل، در دوران زندگانی خود و با شهادت، قبول این مظلومیت و واردشدن این مصائب بر آن بزرگوار، بشر را از مقتضیات جهت نفسی، انیت و خودی ترسانید. و قبول کرد مظلوم، مقهور و مغلوب باشد، همچنین قبول کرد فرزندانش مظلوم، مقهور و مغلوب باشند، با اینکه در جمیع مراتب و از جمله در این عالم، مظاهر قدرت خدا بودند؛ بلکه خود قدرت خدا بودند. فاطمه زهراء؟سها؟ در همین عالم قدرة‌الله بود، با وجود این این آلام و مصائب را قبول کرد و این مظلومیت و مقهوریت را پذیرفت.

آن‌قدر مظلوم و مقهور بود که در تعبیراتی که خداوند از مقام فاطمه دارد یکی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۱۹ *»

تعبیر شب‌بودن است که از فاطمه به شب تعبیر آمده است. لیله مبارکه و لیله قدر که در قرآن رسیده، از طرف ائمه ما سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین در باطن و تأویل به فاطمه زهراء؟سها؟ تفسیر شده است.([۲۲۱]) چون حالت مظلومیت، حالت انفعال و قبول آلام و مصائب در این بزرگوار و فرزندان و اولاد او سلام‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین آن‌قدر ظاهر شد که برای بیان آن تعبیری مناسب‌تر از شب نبود. می‌بینیم شب سرد است، شب حالت انفعالیش زیاد است، در شب اموری که ملاحظه می‌شود و خصوصیاتی که شب دارد، نشان این است که در این عالم طبیعت، حالت شب حالت رکود و حالت خمود است که یکی از حالاتی است که در این عالم عارض می‌شود. شب که می‌شود گویا عالم رکود و خمود پیدا می‌کند و فعالیتی ندارد؛ بلکه حالت انفعال است و برودت غلبه می‌کند. این حالت حالتی است که در تشبیه به شب در نظر گرفته شده و فاطمه زهراء؟سها؟ در تأویل و باطن قرآن، شب نامیده شده است.

در همین آیاتی هم که تلاوت می‌کنیم خدا در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ برای بیان مقام فاطمه و معرفی فاطمه زهراء؟سها؟ که او یکی از آیات بزرگ خدا است، او مانند سایر معصومین کلی و حجت‌های الهی نذیر و انذار دهنده منذر و ترساننده است، در سوگند‌های خود آیاتی را ذکر می‌کند که بر همین حیث و جهت برودت، جهت خمود و جهت رکود دلالت می‌کنند؛ مثل والقمر، واللیل اذ ادبر، والصبح اذا اسفر. می‌دانیم طبیعت ماه برودت است و حالت ظاهر او انفعال و قبول اثر از خورشید است. و اللیل اذ ادبر شب هنگامی که پشت می‌کند؛ یعنی زوال می‌شود، یا پشت روز قرار می‌گیرد و بعد از روز می‌آید، همین‌طور در شب برودت غلبه دارد و نظام عالم رکودی و خمودی پیدا می‌کند که از آن به شب تعبیر می‌آورند مخصوصاً در موقع زوال که رکود و خمود به نهایت خود می‌رسد. همچنین و الصبح اذا اسفر درست است که در موقع طلوع صبح

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۰ *»

صادق یک درخشندگی و نوری پیدا می‌کند، اما آن نور در برابر ظلماتی که سراسر آسمان را فرا گرفته بسیار ضعیف است. در کنار افق نور ضعیفی نمودار می‌گردد، همین اندازه نشان صبح و نماینده صبح است اما خیلی ضعیف، خیلی در خمود و رکود است و نسبت به‌روز بسیار بسیار خنک و دارای برودت است. همه اینها خصوصیات آیاتی است که خداوند انتخاب فرموده و برای بیان مقام زهراء؟سها؟ به آن آیات سوگند یاد فرموده است.

این آیات هم با همین حالتی که فاطمه زهراء؟سها؟ در این دنیا انتخاب فرمود و اختیار کرد، مناسبت دارد که آن حالت مظلومیت و پذیرش مصیبت‌ها و آلام بود. با اینکه حجت خدا بود، با اینکه یکی از آیات بزرگ خدا بود، اما این مصائب را قبول کرد تا اینکه در عمل مانند همه منذرین نذیر باشد؛ بلکه همه منذرین از انبیاء و اولیاء گذشته سلام ‌الله‌ علیهم‌ اجمعین بیان‌کننده همین منذر بودن فاطمه زهراء؟سها؟ می‌باشند؛ یعنی چون این بزرگوار انذار دهنده بود، آنها انذار دادن را از این بزرگوار آموختند و از ایشان فراگرفتند که باید در میان بشر منذر باشند. اما منذر بودنشان در تبعیت این بزرگوار و فرع این بزرگوار است.

فاطمه زهراء هم نذیر است هم بشیر، هم منذر است هم مبشر. همان‌طور که بشر را انذار داده و ترسانیده از اینکه اگر از جهت نفسی و از جهت انیت متابعت کنند، به‌واسطه ظلمانی‌ بودن این جهت در عذاب خدا خواهند بود، هم در دنیا هم در برزخ هم در آخرت، همین‌طور که این کار را کرده و این انذار را داده، بشیر و مبشر هم هست و به هرکس که از جهت ربی و نوری متابعت کند بشارت داده است. و نظر به اینکه خودش مبدأ آن جهت است و پدرش اصل، مبدأ و منشأ جهت نوری است و فرزندانش همین‌طور، در قول و عمل فرموده اگر از ما متابعت کنید و به مقتضای محبت و معرفت ما رفتار کنید، جزاء شما بهشت است؛ یعنی نعمت‌های خدا در

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۱ *»

دنیا، برزخ و آخرت. پس فاطمه هم نذیر بوده، هم بشیر. و در مقام عمل که مظلومیت را قبول کرد، نذیر بودن و منذر بودن او آشکار شد، و همه انبیاء و همه اوصیاء همین‌طور بودند؛ آنها هم در زندگانی خودشان مظلوم و مقهور بودند، حتی مثل رسول‌خدا؟ص؟ که خاتم الرسل است و در اینکه قدرت خدا بوده و قدرت خدا در آستین داشته شکی نیست، اما چقدر مظلوم بودند؟! تمام دوره‌ای که آن بزرگوار در مکه معظمه به‌سر بردند از زمان بعثتشان تا زمان هجرتشان، با چه مظلومیتی گذرانیدند! این‌قدر آن بزرگوار باید مظلوم باشند!

البته برای ارائه آیات الهی بود که وقتی در مسجدالحرام برای نماز مقابل کعبه می‌خواستند بایستند، چون دشمنان قصد می‌کردند آن بزرگوار را اذیت کنند و در حال نماز صدمه بزنند، خداوند چنین تقدیر کرده بود که همین‌که آن بزرگوار برای نماز تکبیرة ‌الاحرام می‌فرمود، دیگر او را از دیده‌ها غایب می‌ساخت، آن بزرگوار را نمی‌دیدند تا به او صدمه بزنند یا نسبت به او جسارتی بورزند.([۲۲۲]) همچنین گاه‌گاهی که عده‌ای بودند و دور حضرت می‌نشستند، بعضی از مشرکین عرب تصمیم جسارت می‌گرفتند و نزدیک می‌آمدند که بر آن بزرگوار جسارت کنند، سنگی به او بزنند، یا نعوذبالله توهینی بر او وارد سازند، خداوند او را از دیده آن شخص پنهان می‌فرمود و او حضرت را نمی‌دید، حتی می‌پرسید محمد کجاست؟ با اینکه در بین آنها نشسته بود.([۲۲۳])

اینها مظلومیت‌هایی است که باید این بزرگواران داشته باشند و به این مظلومیت ظاهر بشوند. آن‌قدر بر آن حضرت و بر مؤمنین به آن حضرت سخت گرفتند که آن بزرگوار ناچار شد از مکه و از حرم خدا خارج شود، رسول‌خدا از حرم خدا مخفیانه خارج شود، یا به تعبیر دیگر فرار بفرماید، این چه مظلومیتی است! و قبول چه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۲ *»

مظلومیتی است که به‌حسب  ظاهر نتواند راحت خارج شود! پسر عموی خود؛ علی؟ع؟ را در جای خود بخواباند که بنمایاند که محمد؟ص؟ هست و در رختخواب خوابیده، آنگاه حرکت کند، و با چه کسی حرکت کند؟! مخفیانه بیاید در غار پنهان شود، پناهنده به غار گردد. کسی‌که خودش کهف حصین است، کسی‌که خودش و فرزندانش پناه خلقند و باید به او پناهنده شوند، به غار پناهنده شود و به این وسیله بخواهد خود را از این برنامه حفظ بفرماید تا آنکه وارد مدینه شود. و با اینکه آن بزرگوار قدرة‌الله است، اما باید با چه مظلومیتی آن دوره را در مدینه بگذراند؟! با آن همه مصائب، با آن همه ابتلاءات، جنگ‌های مختلف، صدمات مختلف و برخورد با منافقین. تا اینکه به‌وسیله زهری که آن زن یهودیه به او بخوراند، مسموم‌شدن را قبول کند. به‌حسب  ظاهر زهری بود که آن یهودیه به حضرت خورانید([۲۲۴]) اما در واقع به‌وسیله زهری بود که عایشه و حفصه به حضرت خورانیدند([۲۲۵]) و حضرت این مظلومیت را قبول کنند و آن زهر در بدن مبارک رسول‌خدا اثر کند و آن‌قدر تأثیر کند که کار به جایی برسد که دیگر رسول‌خدا از شدت ضعف نتواند روی پا بایستد.

این بزرگواران اصل منذرین بودند و تمام منذرین گذشته؛ انبیاء و اوصیاء گذشته در انذار شعاع ایشان بودند. پس همه آنها به‌واسطه اینکه در انذار و ترسانیدن شعاع ایشان بودند، پذیرفتند که باید در مقام انذار، مصائب و آلام را قبول کنند و آنچه انبیاء از امت‌های خودشان صدمه دیدند، آنچه بر انبیاء از بلاها در زمان‌های خودشان واقع شد، همه و همه به‌واسطه این بود که در انذار و منذربودن شعاع ایشان بودند. همچنین می‌بایست منذربودن ایشان بر مبشربودن ایشان مقدّم باشد و مبشربودن

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۳ *»

ایشان فرع منذریت ایشان باشد. چرا؟ بر اساس همان اصل که از زمان آدم علی نبیّنا و آله و علیه‌السلام تا زمان ظهور بقیةالله غلبه با حیث نفسی و جهت انیت است. چون غلبه با این جهت است و جهت ربی ضعیف است، مقتضیات جهت ربی خیلی برای این بشر سنگین است. از این جهت تکلیف شده و با این بشر مناسبت پیدا نمی‌کند، این بشر با آن تکلیف انس نمی‌گیرد، خیلی از آن وحشت دارد، با تکلیف مأنوس نمی‌شود. با اینکه فرض بفرمایید عمری را به تکلیف می‌گذراند اما هنوز با تکلیف مأنوس نشده است.

خود ما واقعاً در این مسائل ملاک هستیم. بعد از اینکه هریک از ما مقداری از عمرمان گذشته و از ابتداء تکلیف؛ بلکه از قبل از تکلیف به‌واسطه داشتن پدران و مادران صالح و صالحه و مؤمن و مؤمنه به انجام تکالیف مقید بوده‌ایم و یکی از تکالیفی که مرتب انجام می‌شده تکلیف نماز است، اما ببینید واقعاً ما با این تکلیف مأنوس شده‌ایم، با نماز انس گرفته‌ایم؟! معنی انس‌گرفتن با نماز این است که انتظار وقتش را بکشیم که وقت نماز برسد؟ از انتظار کشیدن وقت نماز لذت ببریم. وقت نماز که وارد می‌شود آیا برای ما فرح و انبساطی دست می‌دهد که مأنوس ما رسید، محبوب ما رسید؟ موقعی شد که ما آماده نماز شویم و با این محبوب و مأنوسمان ارتباط پیدا کنیم و ملاقات کنیم؟ آیا این‌طور شده‌ایم؟! یا اینکه همین‌که صدای اذان شنیده می‌شود، دست پشت دست می‌خورد، عجب! چقدر روزها کوتاه است! چرا زود گذشت؟ چرا موقع ظهر شد؟ چرا مثلاً حالا باید برویم نماز یا نماز بخوانیم؟ نوعاً این‌طوری است.

اما اگر کسی با کسی انس داشته باشد، رفیقش باشد، محبوبش باشد، از دور که او را می‌بیند خوشحال می‌شود. اگر ساعت ملاقات داشته باشند، انتظار آن ساعت را می‌کشد. وقتی‌که آن ساعت رسید به‌واسطه رسیدن وقت ملاقات، فرح خاصی برای

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۴ *»

شخص دست می‌دهد. نوعاً این تجربه‌ها را داریم، امری است که همه به آن مبتلا هستیم و همه همین‌طوریم که مشتاق ملاقات مأنوس و محبوب خود هستیم. اگر یک‌وقتی لحظه‌ای دیر کند، چه‌بسا کدر شویم. انتظار معنایش این است. درباره برترین اهل ایمان می‌فرمایند: اینها وقتی عبادت انجام می‌دهند به عبادت عشق می‌ورزند، اصلاً با عبادت عاشقانه رفتار می‌کنند.([۲۲۶]) خوشا حال کسی‌که در دل به عبادت عشق دارد. معلوم می‌شود اینها کمند. خوشا به حالشان!

چرا چنین کسانی کمند؟ با وجود اینکه ما سال‌ها است که نماز می‌خوانیم، در وقتش هم می‌خوانیم، اما چرا با نماز مأنوس نشده‌ایم‌ و با آن انس نگرفته‌ایم تا از انجام این عبادت لذت ببریم؟! از رسیدن وقتش فرح پیدا کنیم و دلمان شاد شود که الحمدلله رب العالمین زنده ماندم، سالم هستم که وقت این عبادت؛ یعنی وقت نماز رسید؟! برای اینکه نماز، نقش ولایت امیرالمؤمنین است، تمام نماز، حدود ولایت علی؟ع؟ است؛ یعنی وقتی‌که نمازگزار وارد نماز می‌شود گویا لباس ولایت بر تن می‌کند و بر شکل علی می‌شود، خودش را به سیمای علی؟ع؟ درمی‌آورد و به سیمای ولایت علی؟ع؟ نقش می‌گیرد. همه حالاتش چنین است و هریک از آنها رمزی است. در آن توحید دارد، نبوت دارد، امامت دارد، ولایت دارد، معاد دارد، علاوه بر اصول، تمام فروع را هم دارد. تمام اصول دین در نماز هست. تمام فروع دین هم در نماز هست. اگر از روزه بگویید در نماز هست، اگر از حج بگویید در نماز هست، از هر فرعی از فروع که بگویید در نماز هست. نماز حقیقتی جامعِ فروع و اصول دین است.

و در بین تکلیف‌ها، ما نماز را از همه بیشتر انجام داده‌ایم، اما چرا با نماز مأنوس نشده‌ایم؟! چرا با نماز انس نداریم؟! چرا اگر یک وقتی در مسافرت باشیم ـــ  من که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۵ *»

خودم همین‌طورم ـــ  سعی می‌کنیم طوری بشود که قصد ده روز نکنیم تا نماز را شکسته بخوانیم. دو رکعت هم غنیمت است حذف بشود. چرا در مسافرت وقتی قصد ده روز نکرده‌ایم، یا در جایی نیستیم که بتوانیم نافله بخوانیم، از نافله نگذاردن خوشحالیم؟! که الحمدلله مدتی است که در مسافرت فراغتی احساس می‌کنیم که نافله نمی‌خوانیم. اما تا به مشهد می‌رسیم، به وطن می‌رسیم و مجاور می‌شویم، روز اولی که می‌خواهیم نافله ظهر را بخوانیم چقدر سنگین است!!! من از خودم که خبر می‌دهم، می‌دانم همه در این امر مثل من هستید. هرکس هم مثل من نیست خوشا به حالش، هرکس از نماز لذت می‌برد و به نماز عشق می‌ورزد، خوشا به حالش، من که این‌طورم در وقتی‌ که در مسافرتم و مقداری نوافل ساقط می‌شود. به‌هرحال تمام نوافل روز از مسافر ساقط است. بعد انسان گاه‌گاهی فکر می‌کند چرا نافله‌های شب ساقط نیست؟! پناه به خدا می‌بریم! واقعاً مصیبت است. ما می‌خندیم. ولی باید به حال خودمان گریه کنیم. «البلیة اذا عَمَّت طابت» اگر تنها من بودم جای گریه داشت که بنشینم گریه کنم، ولی وقتی‌که هرکس را نگاه می‌کنم می‌بینم مثل من است، عیبی در آن نمی‌بینم. چون بلائی عمومی است که همه گرفتارند، از این جهت «طابت» گوارا است و عیبی ندارد. همین‌طور است و غیر از این نیست که عشق‌ورزیدن به عبادت، مسرورشدن از انجام عبادت و رو‌به‌روشدن با مسرت با عبادت، حالات بسیار عجیبی است.

گاه‌گاهی انسان چیزهایی می‌شنود که تعجب می‌کند، می‌بیند واقعاً با حال ما خیلی به مورد و مناسب است، ولی به موردی که بلاء است. یک‌وقتی یک کسی که ظاهراً از علماء بود، مذاکرات اخلاقی داشت و طلاب علمی که طلب علم می‌کردند آنها را نصیحت می‌کرد. از جمله اموری که برای طلاب علم می‌گفت این بود که می‌گفت: سعی کنید اگر می‌خواهید در یک‌جایی برای طلب علم متوطن شوید، جایی باشد که در آنجا زیارتگاه نباشد، در آنجا امامی و امامزاده‌ای نباشد. چرا؟ چون

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۶ *»

حق پیدا می‌کند، باید به زیارت او بروید و از طلب علم باز می‌مانید. برای اینکه از طلب علم بازنمانید در جاهایی متوطن شوید که در آنجا زیارتگاه نباشد؛ مثلاً مشهد نباشد که باید زیارت بروید. وقتی‌که زیارت بروید وقتتان صرف زیارت می‌شود، از طلب علم باز می‌مانید. این علمی که انسان را از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بخواهد دور کند به چه درد می‌خورد؟! آن علم نیست. این چه علمی باید باشد؟! اگر علم است که برای معرفت و محبت است. وقتی‌که برای معرفت و محبت بود، انسان باید خود همین زیارت را اسمش را طلب علم بگذارد، رفتن خدمت امام؟ع؟ برای طلب علم است، برای ازدیاد نور و نورانیت است.

همچنین گاه‌گاهی در همین تذکرات اخلاقی از بعضی‌ می‌شنیدم که به طلاب می‌گفتند که شما نمی‌خواهد نوافل بخوانید، شما به طلب علم بپردازید. در صورتی که آنها بیکاری داشتند، ولگردی داشتند، برخی از آنها دلگی داشتند، آنها هیچ حساب نمی‌شد. اما اگر دو رکعت نافله می‌خواست بخواند، می‌گفتند: نه، ما طالب علم هستیم. نوم العالم عبادة([۲۲۷]) ما اگر بخوابیم هم عبادت است، نمی‌خواهد ما نافله بخوانیم و از این قبیل امور. تمام اینها فرار کردن از زیر بار تکلیف و از انجام دادن تکلیف است.

خیلی کم دیده می‌شود که کسانی که به اصطلاح اهل علم هستند نافله‌گزار باشند. ـــ  علمی که در کار نیست، به اسم اهل علمند ـــ  برخی از اینها حتی در واجبات هم سعی می‌کنند به اقل آنها اکتفا کنند. الآن کسانی که از آشناهای ما هستند و با آنها سابقه علمی و طلبگی و حتی سابقه محدث‌بودن داشته‌ایم، گاه‌گاهی که برای نماز اینجا می‌آیند خسته می‌شوند، می‌گویند: آخر چقدر نماز می‌خوانید؟! چرا نوافل می‌خوانید؟! مخصوصاً نماز ظهر. هشت رکعت نافله ظهر، بعد

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۷ *»

نماز ظهر، هشت رکعت نافله عصر، بعد نماز عصر، خسته می‌شوند. مردم نوعاً با این برنامه‌ها مأنوس نیستند. خدا درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید. خدا جزاء خیر به این بزرگواران عنایت کند که قدری ما را تمرین داده‌اند. حال تا چه اندازه بهره‌برداری کرده‌ایم نمی‌دانم. ولی پدرانی بودند که دلشان بر ما بسیار سوخت و مهربانی فرمودند و ما را فعلاً تمرین دادند. ان‌شاءالله از این تمرین‌ها استفاده و بهره‌برداری کنیم، با عبادات، با طاعات مأنوس شویم. چه کنیم تکلیف برای ما تکلیف است! اما قدری ان‌شاءالله به‌حالت انس در بیاید. نمی‌خواهم بگویم عادت شود. البته عادت خوب هم خوب است، اما انس از عادت بهتر است. به عبادت انس پیدا کنیم، از طاعت لذت ببریم و اوقات طاعات را انتظار بکشیم. منتظر فرصت‌هایی باشیم که در آن فرصت‌ها به طاعات موفق می‌شویم. ان‌شاءالله این‌طور باشد که باز هم انس غیر عادت است.

می‌فرمایند: اگر بعضی‌ دعاءها برای شما به حالت عادت در آمد که وقتی دعاء را می‌خوانید می‌بینید از خواندن آن دعاء لذتی نمی‌برید، این‌قدر عادت شده که حتی توجه به معنا هم ندارید؛ نوعاً هم همین‌طوریم. نمازمان را هم که می‌خوانیم به آن توجه نداریم، یک‌وقتی توجه می‌کنیم می‌بینیم نمازمان تمام شد. چه خواندیم؟ چه گفتیم؟ نمی‌دانیم. درست هم خوانده‌ایم، جای شک هم نیست، اعاده‌اش را هم اجازه نداده‌اند که برخیزیم اعاده کنیم. عجب ما مبتلا بودیم و مبتلا هستیم! اما اجازه اعاده ندادند. اگرنه بیچاره می‌شدیم.

اگر کسی که نمازش را تمام می‌کند و به نمازش توجه ندارد، اجازه می‌داشت که برخیزد نمازش را  اعاده کند، معلوم است دلمان به حال خودمان می‌سوخت که این چه بدبختی است که نماز را خواندیم و توجه نکردیم تا نماز تمام شد، حال اگر بخواهیم اعاده کنیم، مگر می‌توانستیم برخیزیم نماز دوم را با توجه بخوانیم؟! نماز دوم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۸ *»

را هم بی‌توجه می‌خواندیم، سومی را می‌توانستیم؟! ما دائماً به این اوضاع مبتلا هستیم. سعی هم می‌کنیم، اول نماز هم به قصد اینکه ان‌شاءالله شیطان ذهن ما را این طرف و آن طرف نبرد، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم می‌گوییم، اما نه، همان‌جا که می‌گوییم اعوذ بالله، به همان هم توجه نداریم تا خودمان را در پناه خدا قرار بدهیم، در پناه ولی خدا قرار بدهیم که لااقل توجه داشته‌ باشیم که الآن کجا هستیم و چه می‌کنیم.

از این جهت می‌فرمایند: این دعاءهایی را که می‌خوانید، مخصوصاً در تعقیبات نمازها که حفظ هم شده‌اید، اگر به معنا توجه ندارید و نوعاً متوجه نیستید چه دعائی را دارید می‌خوانید، می‌توانید دعاء را عوض کنید، دعاء دیگری را از تعقیبات انتخاب کنید که به معانیش و مطالبش توجه‌ کنید.([۲۲۸]) به هرحال دعاء تازه‌ای را دارید می‌خوانید، اگر معنایش را هم نمی‌دانید اقلاً دعاء تازه‌ای است که محفوظ ذهنیتان و عادت نشده است. می‌خواهم عرض کنم که انس از عادت بهتر است. باید با عبادت مأنوس شویم، از طاعات لذت ببریم و خیلی هم بعید است.

ولی اصل سخن ان‌شاءالله درست است که عرض می‌کنم چون جهت نفسی غالب و جهت ربی مغلوب است، این است که جمیع طاعات، همه امور خیر و همه حسنات و مبرّات برای نفس ما سنگین است. آری! اگر طاعت یک‌خورده به هوی و هوس مشوب بشود، بر نفس خیلی عادی می‌شود. همین‌که قدری در آن هوی بیاید، در آن هوس بیاید، قدری رنگ نفسانی به آن بخورد، خیلی عادی می‌شود، خیلی گوارا می‌شود، خیلی راحت انجام می‌شود، خیلی خیلی عادی. فرض کنید اگر بخواهد

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۲۹ *»

سهم مبارک امام بدهد خیلی بر او سنگین است. اما اگر به همین شخص بگویند مثلاً آقا شما این مبلغ را به این نام خرج کنید و به این‌ راه مصرف کنید که اسمی از شما روی آن بخورد، همین که قدری هویٰ و هوس به آن ضمیمه بشود، می‌بینید چقدر آماده است که خرج کند.

کسانی بودند که خود ما برای بعضی از برادرانی که واقعاً خیلی احتیاج داشتند، به آنها رجوع می‌کردیم و چیزی می‌خواستیم نمی‌دادند. اما همان‌ها بیمارستان ساختند. با اینکه وقتی به آنها رجوع می‌کردیم برای برادرانی که واقعاً نیازمند بودند چقدر خواهش می‌کردیم و مرتب تقاضا داشتیم آخر هم هیچ ‌پرداخت نمی‌کردند. مجانی هم نمی‌خواستیم، حق خود آنها را می‌خواستیم، نمی‌دادند. ولی همان‌ها در تهران بیمارستان ساختند. هرچه کوشیدیم یک محلی برای تعلیم و تعلم فراهم نشد، یک خانه کوچک تهیه نشد. اما همان‌ها چند محل این‌طوری به نام خود درست کردند. در یک محل مسجدی به نام امام صادق؟ع؟، در یک محل به نام چه، در یک محل به نام چه؟ که چه بشود؟ آنجا چه بکنند؟ نه تعلیمی، نه تعلمی. نهایتش یکی از مسجد‌هایش که یک وقتی من رفتم ببینم وضعش چیست، دیدم یک دفتردار  ازدواج و طلاق آنجا آورده‌اند، امام جماعتش هم کرده‌اند. این شخص امام جماعت آنجا شده. آقایان مؤمنینِ محدثین می‌آیند به او اقتداء می‌کنند. بعد در دهه فاطمیه‌ای بود شنیدم که آنجا مجلس روضه اقامه کرده‌اند، یک ناطقی را آورده‌اند آنجا منبر رفته و برای ده شب، ده هزار تومان به او داده‌اند، ده پانزده هزار تومانِ آن زمان داده بودند تا برایشان صحبت کند. در این موارد وقتی‌که هوی و هوس ضمیمه می‌شود خیلی راحت خرج می‌شود، خیلی راحت. اینها تجربه‌هایی بوده که داشته‌ایم و داریم. هریک از ما هم به اوضاع خودمان واقفیم و خوب می‌دانیم. اگر واقعاً بعضی‌ جاها عنایتی هست، لطفی هست، توفیقی هست، خیلی کم است. اگر هم کسی می‌یابد

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۰ *»

که چنین توفیقاتی دارد خیلی خدا را شکر کند. خیلی از امام زمان صلوات‌ الله ‌علیه تشکر کند که آن بزرگوار واقعاً لطف کرده‌اند که چنین توفیقاتی خالص بدهند که فقط جهت ربی در آن باشد. الحمدلله نوع برادران ما به این توفیقات موفق هستند. صحبت در نوع مطلب است نه در خصوص افراد.

پس چون در این دوره جهت ربی خیلی ضعیف است، امور مربوط به آن و مقتضیات آن، تکلیف شده و انجامش مشکل و همراه با مشکلات است. زمان یک‌طور، محیط یک‌طور، مکان یک‌طور، زن یک‌طور، فرزند یک‌طور، قوم و خویش یک‌طور، بازار یک‌طور، محل کار یک‌طور، دولت یک‌طور، ملت یک‌طور، همه‌اش در گرفتاری و همه‌اش با مشکلات روبه‌رو است. از این جهت چون انبیاء در این دوره واقع شدند، همه‌شان قبول کردند که منذربودن جلو باشد و مبشربودن در فرع و تبعیت باشد. ترسانیدن اول باشد و مژده‌دادن بعد و در فرع باشد. روی همین جهت هم تمام قدرت‌ها و نتایج قدرت‌ها مخفی شد، ولایت و آثار ولایت مخفی شد، در عوض مظلومیت، مقهوریت و قبول آلام و مصائب در زندگانی همه انبیاء اصل شد. این اصل شد فرمودند اشدُّ الناس بلاءً الانبیاء فرمایش عجیبی است. اشد الناس بلاءً الانبیاء ثمّ الاولیاء ثمّ الامثلُ فالامثل([۲۲۹]) انبیاء از همه مردم بلائشان شدیدتر است، در میان مردم انبیاء از همه مبتلاتر هستند، بعد از انبیاء اولیاء هستند، بعد از اولیاء هریک از مؤمنین که به انبیاء و اوصیاء نزدیک‌ترند بلاء و ابتلاءشان شدیدتر است. هرچه دور می‌شوند بلاءشان کمتر می‌شود، هرچه نزدیکند شدیدتر‌ است. این اصل شد. اما ولایت و آثار ولایت: قدرت، اقتدار، نفوذ ـــ  به معنای مصطلح روز ـــ  اینها همه در تبعیت شد.

‌شما ببینید آیا یک پیغمبر آمده که نظامی درست کند، حکومتی ترتیب بدهد و وضعی و قدرتی اظهار کند؟ البته بالنسبه گاه‌گاهی چیزهایی بوده است. اما آن قدرتی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۱ *»

که  نبی باید اظهار کند، کرد؟ کدام پیغمبر قدرت خودش را اظهار کرد؟ کدام وصی پیغمبر قدرت خودش را اظهار کرد؟ یا به آنها سنگ می‌زدند، یا به آنها چوب می‌زدند، یا از شهر و خانه‌شان فرارشان می‌دادند که نمی‌توانستند در خانه خودشان زندگی کنند. آنگاه تمام آنها در انذار، شعاع منذریت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بودند. منذرین اولی و اصلی در تمام ادوار خلقت و اطوار خلقت از عالم ذر گرفته تا اینجا، در تمام این ادوار منذرین اولین و نذر اولی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. انبیاء و اوصیاء شعاع ایشان بودند.

پس ببینید مظلومیت ایشان اشد مظلومیت‌ها می‌شود. قبول مصائب و آلام ایشان از همه آنها شدید‌تر می‌شود. چرا؟ چون مرتبه‌شان بالاتر، نورانیتشان بیشتر و لطافتشان از همه آنها شریف‌تر است. از این جهت آلام و مصائبشان از همه آنها سخت‌تر و مظلومیتشان از همه آنها بیشتر بوده است. و در میان این بزرگواران وعاء مقام منذریتِ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و ظرف آن، فاطمه است. باید این ظرف شکسته بشود تا دسترسی به مظروف پیدا بشود. تا از این راه وارد نشوند، به مظروفی که در این ظرف قرار دارد نمی‌توانند دسترسی پیدا کنند. مقام فاطمه برای مقام ولایت محمد و آل‌‌محمد؟عهم؟ مقام وعاء است. آنگاه زهراء چه مظلومیتی باید داشته باشد، زهراء چه مصیبتی را باید قبول بکند؟! تا این وعاء شکسته شود و به مظروف دسترسی پیدا شود. تمام حادثه‌هایی که واقع شده و می‌شود تا شهادت بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه و دومین شهادت امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه تمام به‌واسطه این بود که اول، مصائب بر خانه زهراء وارد شد و زهراء؟سها؟ مصائب را قبول کرد و پذیرفت. آن مصائب را که پذیرفت آنگاه توانستند شوهر او را بکشند، توانستند حسن او را مسموم کنند، توانستند حسین او را با آن همه مصائب و بلاها شهید کنند و اهل‌بیتش را اسیر کنند.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۲ *»

 

مجلس  ۱۷

 

 (شب دوشنبه ‌ ـــ  ۱۹ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۳ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

تمام مصائب فرزندان زهراء؟سها؟، بلکه همه مصائب اولین و آخرین از مؤمنین و انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ همه و همه از مصیبت فاطمه زهراء؟سها؟ شروع شد. مبدأ مصائب مصیبت آن بزرگوار بوده، همه بلاهائی که از طرف اعداء وارد شده مبدأش، شروعش و ابتدائش از مصائب و بلاهای آن بزرگوار بوده است. به‌جهت اینکه مقام آن بزرگوار نسبت به سایر معصومین؟عهم؟ مقام ظرف و وعاء است. انبیاء و اوصیاء گذشته سلام ‌الله ‌علیهم‌ اجمعین که معلوم است شعاع این بزرگوارانند، مؤمنین ناقصین هم که معلوم است از شعاع شعاع شعاع ایشانند. اما معصومین کلی سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین که فاطمه زهراء مقام ظرف و ظاهر ایشان است، تمام مصائبی که دیدند و به ابتلاءاتی که مبتلا شدند، به‌واسطه این بوده که این بزرگوار قبول کرد و پذیرفت که باب مصائب و باب ابتلاءات باشد. این بزرگوار که در عالم ذر مصیبت را قبول کرد، اعداء جرأت پیدا کردند، اشقیاء جرأت پیدا کردند که نسبت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۴ *»

به سایر معصومین و همین‌طور به اشعه ایشان اظهار عداوت کنند و به‌حسب  عداوت، مصیبت‌ها و بلاها بر ایشان وارد سازند. اگر فاطمه زهراء؟سها؟ قبول نمی‌فرمود که در معرض این بلاها و مصیبت‌ها واقع گردد، اشقیاء چنین جرأتی نداشتند و جرأت نمی‌کردند. وقتی‌که این بزرگوار قبول کرد و آنها جری شدند، آنگاه بعد از این جرأت و جسارتی که ورزیدند، توانستند به‌وسیله سایر مصیبت‌ها و آلام بر آل‌محمد؟عهم؟ صدمه وارد کنند. چون این مقام برای مقام ولایت ظرف و وعاء بود و ظاهر مقام ولایت بود، و مقام ولایت در این رتبه ظاهر شده بود و در میان خلق در این رتبه برای خود مجلیٰ گرفته بود، و تعین فاطمی؟سها؟ نازل‌ترین این مراتب بود، وقتی در عالم ذر این امر را قبول فرمود، باب مصائب و باب ابتلاءات شد که با قبول‌کردن او مصائب شروع شد. و  وقتی‌که مصائب بر ایشان وارد شد، بر اشعه ایشان هم وارد شد، همین‌طور بر اشعه بعد از اشعه ایشان تا مؤمنین ناقصین، همه و همه به مصائب و بلاهایی که از سوی اعداء و اشقیاء بر ایشان وارد می‌شود، مبتلا شدند.

چون فاطمه زهراء؟سها؟ این امر را در عالم ذر قبول فرمود، از آنجا مقام و منزلتش رفعتی پیدا کرد و در نزد خدا مقامی یافت که شفاعت به فاطمه زهراء؟سها؟ اختصاص پیدا کرد و خدا وعده فرمود که ای فاطمه! من به برکت تو و به‌واسطه تو نجات می‌دهم هرکسی را که شفاعت کنی. مقام شفاعت از آنجا شروع شد. چون ایشان باب مصائب بود، باب شفاعت هم ایشان شدند. از این جهت عرض کردم نام مطهرش فاطمه شد، اسم مقدسش فاطمه شد که اصل اسم‌ها و حقیقت همه اسم‌ها و اسم حقیقی برای این بزرگوار است. فرزندی را که از شیر باز می‌گیرند، عرب به آن فرزند فطیم می‌گوید. فطیم و فاطم به یک معنا هم به‌کار می‌رود.([۲۳۰]) چه بگویند فطیم، چه بگویند فاطم؛

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۵ *»

یعنی کودکی که او را از شیر باز گرفته‌اند. همین‌طور  این بزرگوار که باب مصائب شد، شیعیان و دوستان آن حضرت در مصیبت او و مصیبت فرزندان او، و در مصیبات اشعه او از انبیاء و اوصیاء و مؤمنین محزون می‌گردند. و چون آن بزرگوار و سایر اشعه او را مجالی و مظاهر انوار حق می‌دانند، او را و اشعه او را به محبت حقیقی دوست می‌دارند. و چون باب مصائب است، از اعداء و ظالمین به آن بزرگوار و اشعه او نیز برائت پیدا می‌کنند. بنابراین به این محبت و به این برائت و عداوت، از آتش جهنم نجات می‌یابند.

کدام آتش جهنم؟ همان آتش جهنمی که از مقتضیات جهت نفسی است، همان آتش جهنمی که از مقتضیات جهت خودی است، که اگر نبود آن محبت و آن عداوت، کسی از این جهت خودی جدا نمی‌شد و دائم در این جهت خودی به‌سر می‌برد و بر حسب مقتضیات جهت خودی سلوک می‌کرد، و به این واسطه مستحقّ جهنم و عذاب خدا بود. چون عرض کردم در این دوره دنیا؛ از اول آمدن آدم علی نبینا و آله‌ و علیه‌ السلام روی زمین و پیدا شدن فرزندانی برای او، تا ظهور امام زمان صلوات‌ الله ‌و سلامه علیه، در فرزندان آدم، در انسان‌ها و بشرها ـــ  غیر از حجت‌های الهی؛ چه حجت‌های اصلی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و چه حجت‌های فرعی که انبیاء، اوصیاء و کاملین؟عهم؟ باشند ـــ  در بقیه انسان‌ها جهت نفسی غلبه دارد و جهت ربی ضعیف است. پس گویا به‌حسب  تشبیه این انسان‌ها از دو پستان مادر ظلمانی و مقام صورت جهت نفسی و جهت خودی شیر می‌نوشند، و ارتزاقشان از آن پستان است، راه روزیشان، راه ارتزاق و قوت و نیروشان از آن طریق است. از این جهت با معاصی مأنوسند، از این جهت به معاصی عادت دارند، از این جهت  در ظلمت قرار دارند، و اگر نوری هم به آنها بتابد، خیلی کم در آنها منعکــس می‌شود. اگر از سوی انبیـاء و اولیــاء؟عهم؟ دعوتـــی بشود، کم اجابــــت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۶ *»

می‌کنند. و قلیلٌ من عبادی الشکور([۲۳۱])  کمی دعوت را قبول می‌کنند. اکثرشان در جهلند، اکثرشان در سفاهت و بی‌عقلی هستند، اکثرشان در ظلمت و در غفلتند. این اکثر که می‌فرماید، مقصود همه هستند.

اما آنهایی که به عنایت خدا در مراتب خودشان از این اکثر جدا هستند، آنها اشخاص مخصوصی هستند، آنها همان‌هایی هستند که ائمه ما آنها را معرفی کرده‌اند الناسُ کلُّهم بهائم الناس کلهم بهائم الناس کلهم بهائم الا المؤمن([۲۳۲])با این تأکید که سه بار در حدیث می‌فرماید. معنای بهائم همین است که در غفلت، در ظلمت و در جهالتند، از انسانیت که آن جهت ربی باشد چیزی در آنها نیست و کسی خبری و نشانی از آن جهت ندارد. همه‌شان بهائمند. البته در بهیمه‌بودن مختلفند. بعضی از بهیمه‌هایی هستند که اهل شرارت و اذیتند، بعضی نه، بهیمه‌هایی هستند که چندان اذیتی ندارند، اما در صفت بهیمه‌بودن همه مشترکند. الا المؤمن فقط مؤمن جدا است. بعد فرمود و المؤمنُ قلیل و المؤمنُ قلیل و المؤمنُ قلیل. باز هم فرمود و المؤمنُ اقلُّ من الکبریت الاحمر و باز فرمود فمَن رأی مِنکم الکبریت الاحمر؟([۲۳۳]) حال ببینید چه خبر است. ببینید امر چیست! و این بزرگواران واقعیت را می‌فرمودند. می‌دانیم ائمه ما؟عهم؟ حقایق را بیان می‌فرمایند. نعوذبالله نه اهل مبالغه و اغراقند، نه اینکه سخن عبث و بیهوده‌ای بفرمایند. نه، واقعیات همین است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۷ *»

حال که واقعیات این است، پس این مطلب برای ما روشن است و کاملاً معلوم است که چون از زمان حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه ‌السلام تا ظهور قائم آل‌محمد؟عهم؟ در بشر جهت نفسی غلبه دارد و غالب است، بنابراین هرچه درباره آن جهت نفسی بگویند کم گفته‌اند. بهیمه که گفته‌اند تقریباً احترامی است که کرده‌اند، قرآن که بل هم اضلّ فرموده. برای اینکه فکر نکنیم بهیمه‌هایی هستند؛ مثل این بهائم و چهارپایانی که در میان حیوانات مشاهده می‌کنیم، قرآن فرمود اِن هم الّا کالانعام بل هم اضلّ([۲۳۴]) این بل هم اضلّ را ما تصورش را نمی‌توانیم بکنیم که چگونه است. آنچه قابل تصور ما بوده و می‌توانستیم تصورش را بکنیم در ابتداء فرمود. اگرنه بل در اینجا که بی‌جهت ذکر نمی‌شود. آنچه قابل تصور ما است و به‌حسب  عرفیّات و مأنوساتمان می‌توانیم بفهمیم، این است که ابتداء فرمود اِن هم الّا کالانعام اینها نیستند مگر مانند چهارپایان. در تصور ابتدائی می‌فرماید: مانند چهارپایانند. در ابتداء برای اینکه شما بتوانید تصوری اجمالی داشته باشید، می‌فرماید ان هم الا کالانعام. اما اگر واقع را می‌خواهید بدانید بل هم اضل؛ بلکه ایشان گمراه‌ترند. حال گمراه‌تربودن و از چهارپایان بدتربودنِ این انسان را چطور می‌توانید بفهمید؟! دیگر این را نمی‌توانیم بفهمیم و نمی‌توانیم تصورش را بکنیم. چون اگر بخواهیم تصورش را بکنیم، باید مافوق این رتبه و مشرف بر این رتبه بشویم. وقتی‌ مافوق و مشرف شدیم، آنگاه می‌توانیم این انسان‌ها، این حیوانات و این بهائم را ببینیم چه‌کاره هستند که بدون تعارف، از جمله آنها خود ما هستیم.

نقل می‌کنند شخصی در محل شریفی بوده و حالتی برایش فراهم می‌شود. گویا در همین عتبه مقدسه حضرت رضا؟ع؟ در یکی از صحن‌های مطهر بوده. در زمان‌های قدیم مرسوم بوده، حتی داخل غرفه‌های صحن بعضی اوقات آرایشگر‌ها

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۸ *»

می‌نشستند و سر  و  ریش مردم را اصلاح می‌کردند. گاه‌گاهی هم سر می‌تراشیدند. چون این‌قدر جمعیت نبوده، زائر خیلی کم بوده، روی این جهت بعضی از امور انجام می‌شده؛ مثل همین کار. از میان صحن مطهر هم جوی آب بزرگی می‌گذشت که الآن جوی آب از زیر می‌گذرد. من یادم می‌آید، کودک بودم که این آب از داخل صحن مطهر می‌گذشت. گاه‌گاهی کنار آن جوی آب این برنامه‌ها  بود؛ سر و ریش را اصلاح می‌کردند، بعضی‌ معاملات بود. شخصی در یکی از همین صحن‌های مطهر روی توسلات و توجهات حالتی به او دست می‌دهد، نگاه می‌کند می‌بیند تمام مردم بهائمند، همه به شکل‌های مختلف حیواناتند، گویا فقط یک نفر را در آنجا می‌بیند که صورت او به شکل انسان است، و او یکی از همین کسانی بوده که کارش آرایشگری و اصلاح موی سر بوده است. جلوی او می‌رود می‌گوید: چرا من همه را این‌طور می‌بینم؟! این چه اوضاعی است که مشاهده می‌کنم؟! حال یا صورت واقعی آن آرایشگر را نخواستند نشان بدهند، یا اینکه او از این امور منزّه بوده و از همین المؤمن قلیل بوده است. خیلی مضطربانه می‌گوید: این اوضاع چیست که من می‌بینم؟! آرایشگر می‌گوید: چیزی نیست، مگر چه می‌بینی؟ می‌گوید: من اشخاص را به شکل‌های مختلف حیوانات می‌بینم، اینها تا همین چند دقیقه قبل انسان بودند، مثل خود من انسان بودند، حال چه شده به هرکس نگاه می‌کنم او را به شکل حیوانی می‌بینم؟! فقط تو را به شکل انسان می‌بینم. آن آرایشگر آینه‌ای برمی‌دارد و مقابل صورتش می‌گیرد و خودش را به خودش نشان می‌دهد، می‌گوید: همین‌طور می‌بینی؟! تا در آینه نگاه می‌کند، خودش را هم مثل همان حیوانات می‌بیند که وحشت می‌کند، فریاد می‌زند و بیهوش می‌شود و می‌افتد. بعد که به هوش می‌آید حالش عادی بوده است.

در روایات هم که الحمدلله رب العالمین از این موارد داریم و مورد قبول همه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۳۹ *»

است. چنان‌که حضرت صادق؟ع؟ به ابوبصیر نشان دادند. آن موقعی که گفت: ما اکثر الحجیج. حضرت فرمودند ما اکثرَ العجیج و اقلَّ الحجیج! گفت: چقدر امسال حاجی زیاد است! فرمود نه. سر و صدا زیاد است، حاجی کم است. وقتی‌که دست مبارک بر چشم‌های او گذاردند، ابوبصیرِ نابینا بینا شد آن هم چه بینایی! همه را حیوان مشاهده کرد مگر خودش و حضرت صادق؟ع؟ و چند نفری که حضور حضرت بودند. بقیه را حیوانات دید.([۲۳۵]) حال اینها چه حیواناتی هستند؟ نه اینکه به شکل این حیوانات باشند؛ بلکه حیوانات عالم نفوسند که خیلی وحشت‌انگیز ند. پس بل هم اضلّ را ما نمی‌توانیم ببینیم. کسی می‌بیند که مشرف بر رتبه ما است، یا بخواهد به کسی هم بنمایاند. در آخرت آن صورت‌ها و آن حقایق آشکار می‌شود، آنجا مشاهده و معلوم می‌شود که امر چگونه است.

آنگاه امر دنیای ما تا زمان ظهور امام؟ع؟ همین‌طور است. همین‌که نعوذبالله ما بر یکدیگر فخر می‌کنیم و افتخار داریم، به خودمان و فضائل خودمان عجب داریم، مفتون کمالات خودمان هستیم، خیلی خودمان برای خودمان ارزش قائلیم که اگر کسی قدری دیرتر به ما سلام کند ناراحت می‌شویم، کسی احترام به ما نگذارد از او ناراحت می‌شویم، کسی اعتناء به حرف ما نکند از او ناراحت می‌شویم و از این قبیل اموری که به آنها مبتلا هستیم. تمام اینها به‌واسطه این است که ما آن چشم را نداریم که با آن خودمان و امثال خودمان را ببینیم، آن بصیرت و یقین را نداریم. به چشم واقعی، خودمان و واقعیت خودمان را نمی‌توانیم ببینیم. اما آنهایی که ما را دیده‌اند و به ما خبر داده‌اند، چرا باورمان نمی‌شود؟! آنهایی که ما را دیده‌اند: خدای ما است که ما را می‌بیند، خلقمان کرده، او می‌داند و می‌فرماید بل هم اضلّ، چرا باورمان نمی‌شود؟! ولیّ او می‌فرماید الناس کلّهم بهائم دیگر چطور بفرماید! الناس می‌فرماید،

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۰ *»

بعد هم تأکید می‌فرماید. صادق آل‌محمد؟عهم؟ هم هست، لقب مبارکش صادق است. همه‌شان راستگو هستند، اما به‌خصوص این بزرگوار صادق نامیده‌ شده و به لقب صادق صلوات‌ الله ‌علیه ملقب شده ‌است. صادق آل‌محمد؟عهم؟ می‌فرماید الناس کلّهم بهائم آنگاه الا المؤمن، با این‌همه تأکید! المؤمن قلیل المؤمن قلیل المؤمن قلیل، همچنین المؤمن اقل من الکبریت الأحمر، همچنین و من رأی منکم الکبریت الأحمر؟ چه کسی از شما گوگرد سرخ را دیده است؟! مؤمن از آن کمتر است؛ یعنی آن کسی که از این جهت خارج است، او مؤمن است.

البته الحمدلله رب العالمین به برکات بزرگانمان+ می‌دانیم که نقباء و نجباءِ هر زمان هستند آن مؤمنینی که از این الناس کلّهم بهائم خارجند. آنها صورت انسانیت دارند، آنها انسانند، آنها شعاع محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند، آنها انوار مطهره امام وقتند. و در این زمان، انوار تابناک امام زمان صلوات‌ الله ‌علیه هستند و آینه‌های نماینده او بزرگان دینند؛ چه نقباء و چه نجباء. ایشانند که این عبارت الا المؤمن شامل حالشان است، مؤمن مستثنیٰ است. المؤمن قلیل و ایشان خیلی هم کمند، خیلی کمند! شما ببینید روی این زمین چقدر بشر زندگی می‌کند؟ نسبت به این همه بشر که همه بهائمند، آنگاه المؤمن قلیل المؤمن قلیل کمتر از گوگرد سرخ است.

پس امام هم که فرموده‌اند، ائمه هم که بیان کرده‌اند. بزرگانمان هم که بدون تعارف با ما حرف زده‌اند، آنها نخواسته‌اند بی‌جهت ما را فریب بدهند، مرتب بگویند شما خوب هستید، شما مؤمنین هستید، شما چه هستید، شما چه هستید. نه، آنها هم بدون اینکه ما را فریب بدهند واقعیت را به ما فرموده، می‌فرماید: شما که نمی‌توانید روح انسانیت پیدا کنید سعی کنید حیوان مؤدب باشید.([۲۳۶]) ببینید تا این اندازه قانع شده‌اند؛ حال که ما حیوان هستیم، حیوان مؤدب باشیم. حال اگر کسی به

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۱ *»

مریدش بگوید: آقا تو حیوان مؤدب باش، از این آقا بدش می‌آید. آقا هم نمی‌گوید که نکند مرید بدش بیاید. آقا می‌گوید: تو خیلی خوبی، تو از صدرنشینان بهشتی. به مرید می‌گوید: تو سلمان زمانت هستی، تو اباذر زمانت هستی، اینها را می‌گوید که او را فریب بدهد، او هم آقا را امیرالمؤمنین زمانش بداند. این او را تعارف می‌کند، او هم این را تعارف می‌کند. اما بزرگان ما نخواستند ما را گول بزنند. مریدباز نبودند. کسی را گول نزدند. فرمودند: شما نمی‌توانید روح انسانیت پیدا کنید و تا روح انسانیت پیدا نشود آثار انسانیت بروز نخواهد کرد. چون روح انسانی در حیوان پیدا نمی‌شود. آنگاه اگر حیوانی بخواهد صفات انسانی را کسب کند، یک صفت را بخواهد به دست بیاورد، ببینید چقدر باید زحمت بکشد، چقدر باید تمرین بکند و رنج ببرد، آخر هم چیست؟ تصنّع است؛ یعنی یک قدری وضع عوض بشود، آنچه را که تمرین کرده و به زحمت به دست آورده بود از دست می‌دهد.

فرض کنید به یک طوطی چند کلمه را بخواهند یاد بدهند چقدر زحمت دارد؟! چقدر باید جلوی او آینه بگذارند، یک کسی برود پشت آینه بنشیند مرتب حرف بزند که او فکر کند یک طوطی مثل خودش دارد حرف می‌زند، تا بعد از مدت‌ها یک کلمه، دو کلمه، سه کلمه یا چند کلمه از او یاد بگیرد؛ آن هم نمی‌فهمد یعنی چه، فقط الفاظی را یاد گرفته. قدری شرایط عوض بشود، با او تمرین نشود، تکرار نشود، یادش می‌رود. کسب صفات انسانی هم برای ما این‌طوری است. برای تحصیل هریک از آنها خیلی باید زحمت بکشیم، بعد از زحمت زیاد هم اگر توانستیم یک صفتی را به شکل صفات انسانی در خودمان فراهم کنیم، باز تصنّع است. تصنّع یعنی چه؟ یعنی ساختگی است؛ می‌خواهد علم باشد، حلم باشد، فکر ، ذکر، نباهت، حکمت یا نزاهت باشد. چه وضع نامناسبی است! با این همه فرمایش‌ها که به ما فرموده‌اند باز از خاطرمان می‌رود. باز هم تکبر، نخوت، غرور و عجب آن‌چنان ما را گرفته که فکر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۲ *»

می‌کنیم فقط ما انسان هستیم. هر کداممان فکر می‌کنیم فقط ما انسان هستیم. صاحب جمیع حقوق ما هستیم و همه خلق باید تابع ما باشند، همه احترام‌گذار به حقوق ما و همه تسلیم و خاشع در مقابل ما باشند. من نمی‌دانم این عجب از کجا است! این غرور و نخوت از کجا است! برای چیست و چرا؟! پناه به خدا می‌بریم!

تا زمان ظهور امام زمان صلوات‌ الله‌ و سلامه‌ علیه این جهت انیت غلبه دارد، چون این جهت انیت و جهت نفسی غالب است، از این جهت در ما نور خیلی ضعیف است، جهت ربی خیلی ضعیف است. طاعات برای ما تکلیف و زحمت است و حسنات و مبرّات برای ما شاقّ و دشوار است. اگر به‌حسب  عادت به بعضی از طاعات عادت کنیم، باز با طاعات مأنوس نمی‌شویم، به طاعت انس نمی‌گیریم و از طاعت گریزانیم. ولی معاصی را دوست داریم، به معاصی اقبال داریم. اینها نیست مگر به‌واسطه غلبه این جهت نفسی.

آنگاه حجت‌های الهی در این دوره از زمان و در این فترت از تاریخ بشریت، منذر بشر شدند و در مقام انذار برآمدند. این جهت ایشان در این دوره مقدم شد، در این دوره منذربودن ایشان مقدم، و مبشربودنشان در تبعیت این جهت است. به چه کسی بشارت بدهند؟! به چه چیزی بشارت بدهند؟! آخر به این نمازی که می‌خوانیم ما را بشارت بدهند؟! پناه به خدا می‌بریم! این نماز ما چیست که به آن ما را بشارت بدهند! همین نماز آن نمازی است که فرمود عمود دین است؟! با وجود آنکه در میان طاعاتمان این نماز طاعتی است که از سنین کودکی آن را انجام داده‌ایم، اقلاً از سنین شش هفت سالگی تقریباً مرتب انجام داده‌ایم و سعی کرده‌ایم تعطیل نکنیم.

خدا رحمت کند پدران و مادرانی که صالح و صالحه‌اند و نوعاً فرزندان خود را به تمرین بر طاعات وادار می‌کنند. اکنون نمی‌دانم وضع چگونه است، در گذشته این‌طور بود؛ پدر و مادرها سعی می‌کردند نوعاً از شش هفت سالگی فرزندان را به نماز

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۳ *»

بدارند و اقلاً از هشت نه سالگی به روزه بدارند. همین‌طور هم بود، فرزندها عادت داشتند و تمرین کرده بودند. به‌حسب  بچگیِ خودشان لذت می‌بردند از اینکه کنار پدر بایستند، همراه پدر نماز بخوانند، همراه پدر به مساجد بیایند نماز جماعت بخوانند، مهری داشته باشند، تسبیحی داشته باشند، تمرین می‌کردند.

پس با اینکه این طاعت از همه طاعت‌ها بیشتر مورد تمرین و عادت ما بوده اما واقعاً الآن ما با نماز مأنوسیم؟! همان‌طور که دیشب عرض کردم با نماز انس داریم؟! از نماز لذت می‌بریم؟! اگر کسی از یک محبوبی لذت ببرد تا وقتی‌که در حضور آن محبوب است از او غافل نمی‌شود و متوجه او است. همین‌که ما نماز را شروع می‌کنیم از نماز غافل می‌شویم، دیگر آنچه به آن توجه نداریم نماز است، به همه‌چیز توجه پیدا می‌کنیم و آنچه بدان توجه نداریم نماز است. حال اولیاء خدا ما را به این نماز بشارت بدهند؟! فاطمه زهراء؟سها؟ ما را به این نماز بشارت بدهد؟! بگویند آقا تو با این نماز معراج کردی،عروج کردی، مراتب قداست را طی کردی، تو ملکوت را پیمودی! دیگر معنی معراج این است. تو تمام مراتب را گذراندی و در حضور پروردگارت قرار گرفتی، با خدای خودت گفتگو کردی! فاطمه زهراء به این‌طور به ما بشارت بدهند؟! بگویند به‌واسطه این نماز برای تو چنین درجاتی و چنین مقاماتی است؟! اعمال دیگر بماند، طاعات دیگر باشد. خودمانیم انصاف بدهیم، به همین نماز می‌شود ما را بشارت بدهند؟! یا به این نماز باید ما را بترسانند، از همین نماز ما را باید انذار بدهند؟! پناه به خدا می‌بریم.

با آنکه این نماز در میان طاعات و اعمال خیر و حسنات می‌شود گفت گل سر سبد طاعات است که درباره‌اش فرمودند الصلاة عمود الدین ان قُبلت قُبِل ماسواها و ان رُدّت ردّ ماسواها([۲۳۷]) حدیثش را هم از بس شنیده‌ایم نوعاً خوب بلدیم. الصلاة عمود

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۴ *»

الدین، نماز ستون دین است. اگر قبول بشود طاعات دیگر قبول است، اگر رد بشود طاعات دیگر هم مردود است. نمی‌شود کسی نمازش قبول نشود حجش قبول بشود. نمی‌شود کسی که نمازش قبول نشده زکاتش قبول بشود، کسی که نمازش قبول نشده خمسش قبول بشود؛ اگر کسی باشد که خمس و  زکات بدهد، اگر اینها را هم ندهد که هیچ، اگر امور دیگر را رعایت نکند که هیچ. سهم امامش را ندهد، سهم ساداتش را ندهد، آنچه خدا قرار داده نپردازد، بهانه درست کند و از پرداخت این امور فرار کند. آنگاه اگر اینها باشد، قبول نمی‌شود هرگاه نماز قبول نشود.

می‌دانیم همه حجت‌های خدا مبشّرند، منذرند. مبشّرند، یعنی بشارت می‌دهند، می‌گویند اگر به مقتضای جهت ربی رفتار کنی رحمت خدا برای تو است، نعمت‌های خدا و دار رضای خدا برای تو  است که اسمش را بهشت گذارده‌اند. اینها معنایش این است که شما به مقتضای جهت ربی رفتار کنید، به مقتضای نوری که خدا در شما قرار داده رفتار کنید. مقتضای آنها چیست؟ اعتقادات سالم، معارف حقه الهیه، طاعات، اخلاق حسنه، صفات عالیه انسانی. راجع به معارفش که ما اهل معرفت نیستیم، فؤادی در ما نیست. چه معرفتی؟! همین‌قدر خدا را شاکریم که نسبت به اعتقادات تسلیمیم، اما آیا معرفت هم کسب کرده‌ایم؟! بصیرت کسب کرده‌ایم؟!

از نظر اخلاق حسنه و فضائل انسانی هم که معلوم شد وضعمان چطور است. طاعاتمان هم این‌طور است که اعظم آنها و  افضل آنها که نماز است، به این نماز ما چه امیدی داریم؟! انتظار چه داریم؟! چه کسی به ما بگوید آقا با این نمازت، تو مدارج را طی کردی، کمالات را طی کردی، تو معراج رفتی. به همین نمازت معراج رفتی؛ یعنی حضور خدا رفتی، حضور حجت‌های خدا رفتی، تو تمام عوالم را طی کردی. معنای معراج این است. تو حجب را هم دریدی و از حجب گذشتی، تو در نزد ملیک مقتدر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۵ *»

قرار گرفتی. عند ملیک مقتدر([۲۳۸]) فاطمه زهراء به ما چنین بشارتی ‌می‌دهد؟!‌

کسی‌که وقتی  صدای اذان را می‌شنید لرزه بر اندامش می‌افتاد. فاطمه صدای اذان را که می‌شنید لرزه بر اندامش می‌افتاد، رنگ رخساره‌اش می‌پرید. از او سؤال می‌کردند چرا چنین حالتی به شما دست می‌دهد؟ می‌فرمود: وقت مناجات با خدا رسید، وقت گفتگوی با خدا رسید، مگر نمی‌شنوید منادی خدا را که دارد ما را به تقرب به‌سوی خدا دعوت می‌کند؟([۲۳۹]) حال چنین کسی ما را به این نمازها بشارت بدهد که نعوذبالله وقت نماز می‌آید، بر ما وارد می‌شود و هیچ حالت انتظار در ما نیست که انتظار وقت نماز را بکشیم تا وقت داخل بشود، و از نزدیک‌شدن نماز و وقت نماز لذت ببریم. چنین حالتی را که نداریم، بماند که خود عمل را چطور انجام می‌دهیم! خیلی مایه خجالت ما است که اصلاً نمازمان را نماز اسم بگذاریم و بگوییم اینها نماز است.

اما ببینید چقدر وضع ما نامناسب است! چقدر ما بیچاره هستیم که همین‌ نمازها را نماز گفته‌اند! چقدر بر ما منّت گذارده‌اند که همین‌ها را نماز گفته‌اند، فرمودند همین نمازها را بخوانید، شما تکلیفتان را انجام داده‌اید، حتی اجازه نفرمودند کسی که همین نماز را خواند، بعد بگوید که من در این نماز توجه نداشتم، نمی‌دانم چه کردم، از اول تا به آخر نمازم یک آن، یک لحظه‌اش حضور قلب نداشتم، پس اعاده کنم. حال خود حضور قلب یعنی چه؟ چطور قلب حاضر بشود؟ کجا حاضر بشود؟ و یعنی چه حاضر بشود؟ مگر آن معرفت، آن بصیرت هست، مگر آن نورانیت هست که معنی حضور قلب را بدانیم یعنی چه؟! یعنی خودمان را نزد خدا ببینیم. اگر خدا را نمی‌بینیم، اما خودمان را نزد خدا ببینیم و بدانیم.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۶ *»

در این همه نمازی که خوانده‌ایم، یک لحظه شده که خودمان را در نزد خدا احساس کرده باشیم؟! اگر چنین احساسی باشد، چه لذتی از نماز برده‌ایم که همین اندازه یک لحظه انسان خودش را بیابد که در نزد خدا است و خدا او را می‌بیند، حال پیشکشمان باشد اینکه ما خدا را ببینیم. خدا که دیده نمی‌شود اما او را به نور معرفت و به تجلیاتش مشاهده کنیم. ما که اهل تجلی نیستیم، اهل شناخت جلوه‌های حق نیستیم، ولی همین اندازه درباره ما قانع شدند که فاِن لم‌تکن ‌تراه فاِنّه یراک([۲۴۰]) اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند. یک لحظه این‌قدر احساس باشد که خدا من را می‌بیند و من در حضور خدا و در برابر دید خدا هستم، این بنده در نماز چه لذتی دارد! ولی این‌طور هم که نیستیم.

حال کسی بگوید چون نمازهای من این‌طوری است پس من این نمازم را اعاده کنم، فرموده‌اند: نه حق نداری اعاده کنی. تو تکلیفت را انجام دادی. ببینید چرا چنین فرمودند؟ چون نمی‌شده. اگر بخواهد نماز دومی را با توجه بخواند، مگر می‌تواند؟! سومی را با توجه بخواند مگر می‌شود؟! از این جهت اگر کسی به این نیت که چون در نمازم حضور قلب نداشتم، پس نمازم درست نیست، نمازش را دوباره بخواند، فرمودند: این بدعت است،([۲۴۱]) حق نداری، حتی بر ما منت گذاردند گفتند: همین نمازهای این‌طوری را، تو می‌توانی ثوابش را هدیه کنی. پناه به خدا! می‌توانی ثوابش را به ایشان هدیه کنی. اگر برای ما نماز هدیه بخوانی ما از تو می‌پذیریم. ای خاک بر سر ما! چقدر ما نزد اولیاء بیچاره و رسوا هستیم، و چقدر آنها آقایند!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۷ *»

فرمودند: همین نماز همین‌طوری که می‌خوانید، اگر دو رکعت بخوانید خدمت رسول‌خدا؟ص؟، خدمت فاطمه زهراء، خدمت هریک از ائمه؟عهم؟ هدیه کنید از شما قبول می‌شود. همین نمازهای زیارت که بعد از زیارت ائمه هدی؟عهم؟ می‌خوانیم، در کنار قبر مطهر علی بن موسی صلوات‌ الله ‌علیه نماز هدیه می‌خوانیم؛ همین‌طور است. هدیه یعنی چه؟ یعنی ثوابش را تقدیم امام می‌کنیم، از ما می‌پذیرند، به فضل و کرم خودشان قبول می‌فرمایند. چنین نمازهایی اصلاً چه ارزشی دارد که بشود به اینها نماز گفت. می‌گویم به آنها نماز نمی‌توانیم بگوییم، اما این‌قدر بر ما منت گذارده‌اند که از ما می‌پذیرند!

پس در برابر اعمال این‌طوری به چه‌چیز بشارت بدهند؛ چه بشارتی؟! به کدام بهشت! به کدام رحمت! و به کدام ثواب، مزد و  اجر! خیلی یادآوری می‌فرمایند، به این نکته توجه کنید. اگر بنا باشد کسی برای ما چنین‌ نمازی بخواند و ما به او مزد بدهیم، آیا چنین عملی را از او می‌پذیریم؟ چنین  عملی که از اول تا به آخرش اصلاً ما در نظرش نباشیم؛ برای خاطر ما می‌خواهد انجام بدهد ولی خودش، یا خیال‌ها و هوس‌ها او را این طرف و آن طرف ببرند، به چه‌چیز بشارت بدهند! پس مقام مبشربودن این بزرگواران در تبعیت است و خیلی ضعیف است، به‌واسطه اینکه منشأش در ما خیلی ضعیف است.

اما ان‌شاءالله از زمان ظهور بقیةالله، چه زمان نورانی و درخشانی است! چقدر آن دوران با عظمت است! چقدر آن دوران با جلالت است! دورانی که در آن نور شروع می‌کند به غلبه‌کردن، جهت ربی شروع می‌کند به غلبه‌کردن، و جهت نفسی ضعیف می‌شود. ذلّت ضعیف می‌شود، جهل کم می‌شود، غفلت کم می‌شود. به‌به! چه زمانی است! چقدر نورانی است! آن‌‌زمان دیگر بشارت جلو می‌افتد، مبشربودن جلو است و منذربودن برای مؤمنین در تبعیت می‌شود. مؤمنین تمامشان به نور ایمان منوّر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۸ *»

می‌شوند. آن‌‌وقت است که از طاعت لذت می‌برند، آن‌‌وقت دیگر مؤمن این‌قدر بیچاره نیست که گرفتار لقمه نان باشد. آن‌وقت نان نمی‌خورد مگر به همان مقدار که بتواند بدن سرپا باشد؛ اصلاً فکر دور نان، خوراک، خورشت و غیر آن نمی‌چرخد. زندگانی دنیایی، یک زندگانی نورانی می‌شود.

می‌فرمایند: اصحاب آن بزرگوار؛ مؤمنین به حضرت، خوراکشان نان خشک و لباسشان لباس‌ پشمینه درشت است.([۲۴۲]) با وجود این، نعمت‌های زمین و آسمان بر آنها جاری است. وقتی این‌طور باشد دیگر سراسر نعمت است، خیلی آسایش فکری است. همیشه‌ به فکر آخرت، به فکر بصیرت و نورانیتند. از این جهت آن‌وقت بشارت اصل و منذربودن فرع است. آن‌وقت دیگر امام ما را از چه بترسانند؟! ان‌شاءالله ما هم در زمان ظهور حضرت بیاییم، دیگر ما را از چه بترسانند و چرا بترسانند؟! دیگر تمایل به معصیت نیست، تمایل به معصیت و غفلت‌ها کم می‌شود. رو به رشد و رو به نور هستیم، همیشه با بقیةالله صلوات‌ الله ‌علیه مواجهیم. آیا دیگر غفلتی پیدا می‌شود؟! همه‌جا آقا را حاضر می‌بینیم، همه‌جا چشممان به رخساره آقا است. خیلی امر عجیب است!

آن‌وقت طوری است که اگر کسی شب در خانه‌اش معصیت کند روز مشخص است. این‌قدر همه نورانی هستند که می‌بینند عجب چقدر این ظلمانی شده است؟ چنان معصیت در رخساره‌اش و در زندگیش اثربخش است که رسوایی او را می‌بینند و مشاهده می‌کنند. این‌قدر مؤمنین دارای کمال، عظمت و جلالت می‌شوند. آن‌زمان همه‌اش بشارت است. آنگاه می‌فرمایند ببینید در اثر نمازهای شما، درجاتتان اینجاها است، طاعت‌های شما این آثار و این ثواب‌ها را دارد، این درجات بهشت برای شما است. دیگر آنجا انذار در فرع و تبع می‌شود. آنجا دیگر معصیتی نیست. اگر هم

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۴۹ *»

یک‌وقتی روی عرضی و جهتی معصیتی پیدا بشود، آنگاه انذار است. انذارش هم همان‌جا است و تمام می‌شود.

پس نظر به اینکه این جهت نفسی در ما غلبه دارد، اولیاء؟عهم؟ به مقام منذربودن تجلی کردند و ظاهر شدند و ما را ترسانیدند. فاطمه زهراء هم با قبول‌ مصیبت‌ها، همچنین فرزندان او با پذیرفتن مصائب، و انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ با قبول مصائب، عملاً همه مؤمنین، همه بشر را انذار فرمودند که ای بشر! ببین مقتضای جهت نفسی اینها است و این ظالمین هستند کسانی که جهت نفسی در آنها چنان غلبه کرد که به کلی نور در ایشان مضمحل شد و دیگر هیچ‌گاه در اینها ظاهر نخواهد شد، شما از اینها بپرهیزید. مؤمنین هم به‌واسطه محبت و معرفتی که به فاطمه زهراء؟سها؟ و اشعه آن بزرگوار داشتند، به محبت او و برائت و عداوت با اعداء او اهل نجات شدند، اهل شفاعت گردیدند و استحقاق شفاعت پیدا کردند. و اگر این امر نبود چگونه اقتضاء شفاعت پیدا می‌کردند؟ چگونه  می‌توانستند نجات بیابند؟ و کجا می‌رفتند و کجا جا داشتند؟

و چون اشقیاء نمی‌توانستند و این جرأت را نداشتند مگر اینکه از باب مصائب وارد بشوند، یعنی ظرف این مقام و منزلت را در هم بشکنند و بر وعاء مقام ولایت صدمه وارد کنند، و وعاء مقام ولایت فاطمه زهراء بود، ظرف مقام ولایت فاطمه زهرا؟عها؟ بود، از این جهت آن حضرت باب المصائب شد، مصائب بر خاندان عصمت و طهارت از درِ خانه زهراء شروع شد. آنگاه به دست چه کسی؟ به دست باب تمام رذائل، مفاسد، همه عصیان‌ها و طغیان‌ها؛ دومی که صورت جهل کلی و مبدأ جمیع شرور بود؛ به‌حسب  قاعده هم باید همین‌طور باشد. از همین‌ جهت زهراء؟سها؟ که وعاء بود، باید این مصائب را قبول کند و جرأت اعداء بر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ از او شروع بشود. پس چون او این امر را در عالم ذر قبول کرد، انبیاء صدمه دیدند، فرزندانش صدمه دیدند. در این دنیا هم اول

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۰ *»

کسی که بعد از رسول‌خدا؟ص؟ مورد صدمات منافقین این امت قرار گرفت، فاطمه زهراء؟سها؟ بود که قرآن خبرداد و فرمود انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر و قبول این مصائب، انذار این بزرگوار است.

امیدواریم به برکت فاطمه زهراء و محبت به فاطمه زهراء؟عها؟ در دل‌های ما محبت به آن بزرگوار و سایر اهل حق زیاد شود. همچنین عداوت و برائت از دشمنان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و تمام دشمنان اهل حق از اولین و آخرین زیاد شود. و ان‌شاءالله به برکت این امر مستحق شفاعت آن بزرگوار باشیم، همان‌طور که در دنیا خدا بر ما منت گذارده و نعمت عنایت کرده که اهل عزاداری بر فاطمه زهرائیم و در مصائب آن بزرگوار می‌نالیم و گریه می‌کنیم.

از جمله مصائبی که در این اوقات متذکر آن هستیم این است که چرا باید فاطمه زهراء را شب غسل بدهند؟ چرا باید اشقیاء کاری بکنند که فاطمه زهراء؟عها؟ را شب دفن کنند؟ چرا بعد از دفن‌کردن باید قبر آن بزرگوار مخفی باشد و فرزندان او نتوانند برای او رسماً عزاداری کنند، مجلس عزاء برپا کنند و در مصیبت مادرشان اشک بریزند؟

و صلی الله علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۱ *»

 

مجلس  ۱۸

 

 (شب سه‌شنبه ‌ ـــ  ۲۰ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۲ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

قرار نبود حجت‌های خدا مظلوم و مقهور باشند، قرار نبود حاملان انوار خدا مورد استخفاف و اهانت قرار بگیرند، قرار نبود عزیزان درگاه خدا غبار ذلت بر سر و رویشان بنشیند، بنا نبود کسانی که دست قدرت خدا در آستین داشتند دست‌بسته شوند و دشمنان بر آنان چیره شوند، قرار نبود حاملان اسماء و صفات خدا غریب و بی‌کس شوند، قرار نبود کسانی که محل مشیت خدا و ظرف مشیت هستند و مشیت خدا به‌وسیله آنها و از خانه‌های آنها جریان می‌یابد، به‌حسب  ظاهر و برای مصلحت این عالم بیچاره و مضطر گردند، صدایشان به استغاثه‌ها بلند شود و فریاد‌ها کنند. از جمله آن فریاد‌ها، فریاد فاطمه زهراء؟سها؟ است که رسول‌خدا؟ص؟ بارها از آن یاد می‌فرمود، بارها این مصیبت را یاد می‌فرمود که گویا می‌بینم دخترم زهراء پشت در ایستاده و مرا به کمک می‌طلبد.([۲۴۳]) قرار نبود این‌طور باشد.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۳ *»

می‌بایست این بزرگواران غالب و قاهر باشند، این بزرگواران عزیز باشند. اما نجات مؤمنین، نجات ناقصینِ از اهل ایمان اقتضاء ‌کرد که این بزرگواران به این امر راضی شوند و خدای آنها هم راضی شود که بر این امر تقدیر جریان بیابد. انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر با اینکه فاطمه زهراء؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خدا است اما در مقام انذار برآمد، نذیر شد و اهل ایمان و مؤمنان را ترسانید. برای اینکه به کسانی که در آنها نوری وجود دارد اما آن نور ضعیف و مغلوب است؛ مثل سایر منذرین به آنها بفهماند که در فکر تقویت همین نور ضعیف باشید، همین نور مغلوب را کمک کنید، همین نوری که در شما وجود دارد اما خیلی ضعیف است آن را نصرت کنید. اما آن ظلمتی که در شما غالب است آن را کمک نکنید.

اگرچه این نظام، قوت، قدرت و غلبه آن ظلمت را اقتضاء می‌کند، این عالم و این دوره ابتدائی که از زمان آدم علی نبینا و آله و علیه‌ السلام شروع شده و تا ظهور مهدی آل‌محمد؟عهم؟ ادامه دارد، همه امورش و همه جهاتش، اقتضاء قوت و غلبه همان جهت ظلمانی و جهت نفسی را دارد، اقتضاء قدرت و غلبه آن را دارد، تمام شرایط طوری است که آن جهت غلبه دارد و قوت می‌یابد. این نظام، این‌طور و این‌چنین است و غیر از این هم نمی‌شد باشد. آزمایش خلق اقتضاء می‌کرد که این‌طور باشد. اکتساب کمالات اخروی: چه کمالات علیینی و چه کمالات سجینی اقتضاء می‌کرد که به این شکل باشد. ظالمین و متغلّبین مسلّط باشند و برایشان فرصت فراهم باشد. اما حجت‌های الهی ـــ  به‌حسب  ظاهر ـــ  در ضعف، در رکود و در

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۴ *»

مغلوبیت و مقهوریت به‌سر ببرند. اگرچه به‌حسب  واقع، به‌حسب  باطن و به‌حسب  همان جهت نوری، غلبه با ایشان است، برهان و نور با ایشان است، شفاء درد‌های سفاهت‌ و جهالت‌ با ایشان است و تعالی و رشد یافتن به کمالات انسانی در پرتو فرمایشات ایشان است. این امور وجود دارد. اما در این نظام اقتضاء می‌کند که آنها به مغلوبیت و مقهوریت ظاهر شوند. ولی چرا این امر را قبول کردند و پذیرفتند؟ فقط برای همین بود لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر آنانی که اهل ولایتند، ولی خدا و ولی شیطان را بشناسند و خود را به صفات اولیاء متصف کنند و از صفات اعداء اولیاء خدا دوری کنند. لمن شاء منکم ان‌یتقدم قدم جلو بگذارند، به امر ولایت نزدیک شوند و با دشمنان ولایت دشمن گردند. آنها هم برای مردم ظاهر باشند و مشتبه نباشند و کاملاً روشن باشند تا راه بر کسی مشتبه نشود.

این بزرگواران در مقام قول و عمل نذیربودن و منذربودن را قبول کردند و این اقتضاء می‌کرد که اول، جهتِ منذربودن و ترساننده‌بودن در آنها غالب باشد. به‌حسب  اعمال شخصی خودشان و طاعاتی که داشتند، انذار می‌فرمودند. به‌حسب  اقوال و گفتارشان انذار می‌کردند، ولی با قبول مصائب هم یک انذار عملی کاملاً عینی را واضح کردند که هیچ امر دیگری این‌طور حق و باطل را واضح نمی‌کند. این بزرگواران مصائب را از اعداء قبول کردند تا اعداء را به ما نشان دهند و به ما بشناسانند که چقدر عداوت دارند و تا چه اندازه حاضرند در خشم خدا باشند، چقدر طالب غضب و سخط خدا هستند و می‌خواهند به هر امری شده خدا را به سخط در آورند، هرطور شده خدا را به خشم آورند. گویا! و نه اینکه در اینجا «گویا» تشبیه صرف باشد؛ بلکه همین است و جز این نیست که از ناراضی‌کردن و به ‌خشم ‌آوردن خدا لذت می‌برند.

این عداوت‌های با خدا، عداوت‌های ذاتیه است اما راه اظهارش با خدا همین است که این عداوت‌ها را بر اولیاء خدا ظاهر کنند و کردند. پس برای طالبان ولایت که به‌حسب  آن نور ضعیفی که در آنها است ـ  هرچند خیلی ضعیف و به‌طور مغلوبیت باشد ـــ  و برای قدم ‌پیش‌گذاردن در امر ولایت و رو آوردن به اولیاء، آمادگی، استعداد و قابلیت دارند، برای مصلحت‌ این اشخاص بود که حجت‌های خدا از اول امر که می‌بایست بر همه غالب و عزیز باشند، مقابل آن را تحمل نمودند. زیرا ایشان

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۵ *»

نورند و مبدأ جمیع انوارند و عزت برای آنها است نه برای غیر آنها، اما به‌حسب  ظاهر باید خلاف آن امر را بپذیرند و این‌قدر مظلوم واقع شوند که حتی مورد استهزاء و سخریه قرار بگیرند. از طرف چه کسانی؟! از ناحیه کسانی که ریزه‌خور سفره احسان آنهایند و از نظر فیوضات وجودی، همه به‌واسطه آنها متنعّمند و به برکت اولیاء فیوضات و کمالات وجودی به آنها می‌رسد، آنگاه در مقام ستیزه و جنگ با اولیاء برآیند و این همه صدمات را بر اولیاء وارد سازند.

اما کفار اولین و آخرین، اشقیاء اولین و آخرین، همه در شقاوت‌ها، عداوت‌ها، طغیان‌ها و عصیان‌های خود مرهون وجود اولی و دومی هستند، هرچه دارند از آن دو دارند، و آن دو اصلند برای تمام عداوت‌ها، کینه‌ها، شقاق‌ها و نفاق‌های اولین و آخرین از کفار، منافقین و اشقیاء. حال تمام این شقاوت‌ها در اسلام می‌خواهد ظاهر گردد، در اسلام، به نام اسلام و با شمشیر اسلام، در مسجد اسلام، بر منبر اسلام، با خلافتی که برای اسلام می‌خواهد باشد، با حکومت اسلام، با این اسباب و به‌وسیله این اسباب تمام اشقیاء اولین و آخرین می‌خواهند اظهار وجود کنند و خود را ظاهر سازند.

ببینید حادثه شهادت فاطمه زهراء؟سها؟ چه حادثه عجیبی بوده! این مصیبت چه مصیبت بزرگی بوده است! و چقدر باید مصیبت زهراء برای اهل ایمان مایه عبرت و وسیله حزن و تأثر باشد! دوستان فاطمه؟سها؟ باید از این مصیبت چه درسی بگیرند! لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر آنهایی که اهل ولایت نیستند و کاری به اولیاء خدا ندارند، آنها در این امر قدم جلو نمی‌گذارند، و در انذار فاطمه و مصائبی که بر فاطمه؟سها؟ وارد شده، هیچ حزنی پیدا نمی‌کنند و نسبت به رؤسای کفر و ضلالت، برایشان هیچ عداوتی، عنادی و برائتی پیدا نمی‌شود. آنها به امر ولایت کاری ندارند، تأخّر جسته‌، قدم جلو نگذارده‌ و نمی‌گذارند. اما دوستان فاطمه زهراء؟سها؟ به هرمقدار که دوستی آن حضرت را دارند، آنها در امر ولایت تقدّم می‌یابند و قدم جلو می‌گذارند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۶ *»

محبت به فاطمه زهراء آنها را به دوستی فرزندان فاطمه، به دوستی اشعه فاطمه که انبیاء و اولیاء؟عهم؟ باشند وامی‌دارد. از آن طرف در دل آنها نسبت به اعداء، برائت و عداوت زیاد می‌شود. این معنای تقدم‌یافتن، قدم جلوگذاردن و عبرت‌گرفتن از مصائبی است که بر  فاطمه زهراء۳ وارد شده است.

دوستان فاطمه؟سها؟ نسبت به مبادی و سرچشمه‌های کفر، شقاوت، طغیان و عصیان، حالِ عادی ندارند؛ بلکه نسبت به آنها در عداوت به‌سر می‌برند، حتی آثار آنها را هم دوست ندارند و با آثار آنها عداوت دارند. نسبت به معصیت، کفر، الحاد، شقاق، نفاق و نسبت به تمام رذائل حالت بدبینی، عناد و عداوت دارند. چرا؟ چون منشأ همه اینها را اولی و دومی می‌دانند که این مصائب را بر آن بزرگوار وارد آوردند. و اول کسی بود که در اسلام بعد از رسول‌خدا؟ص؟  مورد صدمات قرار گرفت. از این جهت او باب شروع مصائب شد؛ یعنی به‌وسیله او و به اقتداء به او در وارد کردن مصیبت بر او، بر ائمه هدی؟عهم؟، بر سایر اولیاء و بر کاملان شیعه هم مصائب وارد شد. چون او برای مقام ولایت وعاء، ظاهر و ظرف بود، او که مصائب را قبول کرد و پذیرفت، آنگاه اعداء جرأت پیدا کردند که بر معصومین کلی؟عهم؟، بر سایر اولیاء و بر اشعه اولیاء این همه مصائب را وارد سازند.

انبیاء گذشته هم که صدمه دیدند به‌واسطه همین بود که فاطمه زهراء در عالم ذر قبول فرمود که در معرض عداوت اشقیاء قرار بگیرد و آنها به نام اسلام، در مکان اسلام، در محل اسلام؛ مدینه. در کجا؟ در کنار قبر رسول‌خدا و در مسجد رسول‌خدا، به نام رسول‌خدا، به نام خلافت رسول‌خدا، به نام مسجد رسول‌خدا، به نام خدا و به نام اسلام، فاطمه زهراء را صدمه بزنند و بر او مصیبت وارد سازند و نشان بدهند که جهت نفسی چقدر کریه‌المنظر است! چقدر بد و زشت است که برای ضربه‌زدن به اولیاء از هیچ وسیله‌ای خودداری نمی‌کند؛ بلکه از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۷ *»

اگرچه به اسم اسلام و به اسم خلافت رسول‌الله باشد.

دومی درِ خانه سلطان ولایت آمده با چه شدتی و با چه غیظی درمی‌زند! گویا می‌خواهد بزرگترین امر به معروف را انجام بدهد، گویا می‌خواهد بزرگترین جهاد را انجام بدهد، گویا می‌خواهد از اسلام و قرآن بزرگترین دفاع را انجام بدهد. نعوذبالله گویا آمده درِ خانه شدیدترین دشمنان اسلام، در خانه شدیدترین دشمنان قرآن، در خانه بدترین دشمنان رسول‌خدا و مسجد رسول‌خدا، محراب رسول‌خدا، منبر رسول‌خدا و دین رسول‌خدا، با غیظ و شدت عجیبی در خانه فاطمه؟سها؟ را می‌کوبد.

چرا دومی باید بیاید؟ همه تاریخ‌نویس‌ها نوشته‌اند، سنی‌ و شیعه نوشته‌اند، موافقان و دشمنان با آنها نوشته‌اند، خارجی‌ها هم نوشته‌اند که در میان صحابه رسول‌خدا؟ص؟ جسورتر، جری‌تر، بی‌باک‌تر و بی‌پرواتر از دومی نبوده. همه‌ نوشته‌اند حیاء در چشم او نبوده، حرمت‌داری از هیچ‌کس نکرده حتی از رسول‌الله؟ص؟. با آنکه شمشیر رسول‌خدا کشیده بود و شمشیر رسول‌خدا، شمشیر امیرالمؤمنین بود. چند بار هم حضرت امیر برای اتمام حجت به همین دومی نشان دادند که اگر بخواهند او را بکشند کشتن او چیزی نیست. بارها شد که فهمید که این بزرگواران قدرت دارند او را از بین ببرند و هیچ‌کس هم نیست که از او دفاع بکند و بتواند او را از شمشیر شیر خدا امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه نجات بدهد. ولی اتماماً للحجّة بر روی او شمشیر نکشیدند. با وجود اینکه می‌دانست امر چنین است، اما خیلی بی‌حیاء و جسور بود، خیلی جری بود. برای هیچ‌کس حرمت قائل نبود و به هیچ‌یک از مقدسات الهی احترام نمی‌گذارد. ‌چنین کسی در خانه فاطمه زهراء می‌آید.

از آن طرف فاطمه؟سها؟ کیست؟ حیاء خدا است. سبحان‌الله!‌ حیاء خدا است که اگر بنا بود خداوند در میان خلقش بیاید و حَییّ‌بودن، یعنی با حیاءبودن خود را به خلقش بنمایاند همین زهراء بود. خدا با زهراء حیاء خود را به خلق نشان داد. چقدر

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۸ *»

حیاء! چقدر عفت! چقدر عصمت! کسی که از نابینا صورت مبارک خودش را می‌پوشاند. پدرش می‌فرماید: این شخص نابینا است چرا رخساره خودت را از او می‌پوشی؟ عرض کرد: اگر او مرا نمی‌بیند، من که او را می‌بینم.([۲۴۴]) ائمه ما خدا را برای ما توصیف کرده‌اند و یکی از صفات خدا را حیاء گفته‌اند که خدا باحیاء است، خدا حیاء دارد.([۲۴۵]) در بعضی از تعبیرهای قرآنی‌ فرموده‌اند اینجا خدا حیاء کرده طور دیگر سخن بگوید، این‌طور فرموده است. راجع به عیسی و مریم کسانی که عیسی را خدا یا فرزند خدا یا یکی از اجزاء خدا دانستند، درباره آنها می‌فرماید: عیسی و مادرش مریم کانا یأکلان الطعام([۲۴۶]) امام می‌فرماید: مقصود خدا این بوده که می‌خواسته بفرماید اینها تغوط می‌کنند. خدا که تغوط نمی‌کند، اینها تغوط می‌کنند. اما حیاء فرموده، تعبیر آورده به اینکه کانا یأکلان الطعام اینها غذا می‌خورند.([۲۴۷]) از این نوع موارد داریم. فرمودند: خدا باحیاء است و شخص با حیاء را خدا دوست دارد.([۲۴۸])

همین‌طور رسول‌الله خیلی باحیاء بودند. از شدت حیاء حضرت در فرمایشات ائمه؟عهم؟ فرمایش‌هایی رسیده که شاید مناسب نباشد عرض کنم، حیاء حضرت خیلی شدید بود. کسی ندید که رسول‌الله؟ص؟ به کسی خیره شوند.([۲۴۹])  کسی ندید رسول‌خدا بدون رداء پیش اصحابشان بیایند، و از این قبیل فرمایشات و حالات برای رسول‌خدا؟ص؟ ذکر شده که از حیاء آن حضرت حکایت می‌کند. آنگاه حیاء فاطمه

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۵۹ *»

طوری بود که حیاء ‌خدا و حیاء‌ رسول‌خدا؟ص؟ را حکایت می‌کرد. گاه‌گاهی به‌خصوص برای نشان‌دادن حیاء حضرت اموری را نشان می‌دادند، مواردی پیش می‌آمد که حیاء فاطمه زهراء، عفت فاطمه زهراء؟سها؟ را به اصحاب بنمایانند. باید حیاء فاطمه را حیاءالله گفت، باید عفت فاطمه زهراء؟سها؟ را عفّةالله گفت.

بنابراین فکر کنید ببینید این چه مصیبتی است که باید بی‌حیاءترین امت، حیف است برای او و امثال او کلمه امت بگویم. امت بیزارند از اینکه او و امثال او در میانشان باشند. باید گفت بی‌حیاءترین منافقین، بی‌حیاءترین مشرکینِ اولین و آخرین، بی‌حیاءترین کفار اولین و آخرین، دومی است. آنگاه با آن غیظ و شدت در خانه چه کسی بیاید!؟ درِ خانه کسی که حیاء خدا است، عفّت خدا است. آن ملعون با آن غیظ و شدت بود. اما فاطمه رحمت و عطوفت خداوند است، رحمةالله است. در رحمت باید آیه پدرش باشد. و ما ارسلناک الا رحمةً للعالمین([۲۵۰]) وقتی که پدر رحمةً للعالمین و رحمةالله باشد، این بزرگوار هم مثل پدر رحمت و عطوفت دارد.

اما آن ملعون با آن شدت، خشونت و غیظ در خانه آن بزرگوار آمده، آن جسارت‌ها و توهین‌ها را بر آن مخدره روا داشت و باب مصیبت‌ها را آنجا گشود. و به گشودن باب مصیبت‌ها بر در خانه فاطمه زهراء، باب مصیبت‌ بر اهل‌بیت گشوده شد، درِ مصیبت به روی اهل‌بیت باز شد. در خانه که آمده می‌گوید: به علی بگویید بیاید با خلیفه رسول‌خدا بیعت کند. ببینید می‌گوید: خلیفه رسول‌خدا. علی داخل شود در آنچه جمیع مسلمین در آن داخل شده‌اند. سخن از مسلمین و اسلام به میان می‌آورد. آنگاه هم که علی را به مسجد می‌برد؛ به‌سوی کدام مسجد؟ مسجد رسول‌خدا، برای بیعت با کسی که به اسم خلیفه رسول‌خدا بر منبر رسول‌خدا قرار گرفته است.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۰ *»

به این نام و به این وسیله‌ها باب مصیبت را بر خاندان رسالت گشودند، به‌طوری که بقیه معصومین ما همه به دست همین نوع اشخاص و به نام اسلام صدمه دیدند و شهید شدند، یا اینکه مسموم از دنیا رفتند. امیرالمؤمنین را همین منافقین با شمشیری که به نام اسلام بلند کردند کشتند. خدا لعنت کند ابن‌ملجم را، وقتی‌که شمشیرش را بر فرق امیرالمؤمنین فرود آورد الله‌اکبر گفت. خدا لعنتش کند. گفت الحکم لله،([۲۵۱]) آیه قرآن خواند، یعنی نعوذبالله من تو را به شمشیر دین می‌کشم، دین تو را می‌کشد. امام حسن را هم که ضربت زدند. وقتی شمشیر آن ملعون بر ران مبارک حضرت وارد شد او هم الله‌اکبر گفت، او هم الحکم لله می‌گفت، او هم به امام حسن نسبت شرک داد و گفت تو هم مانند پدرت مشرک شده‌ای.([۲۵۲]) شمشیر‌هایی هم که در کربلاء بلند شد و بر بدن مطهر حسین فرود آمد، نیزه‌هایی که پرتاب می‌شد و بر بدن حسین می‌نشست، تیرهایی که از کمان‌ها می‌جست و تا پر بر بدن حسین صلوات‌ الله ‌علیه می‌نشست همه با گفتن الله‌اکبر همراه بود و آن بزرگوار را به خروجِ بر خلیفه وقت نسبت می‌دادند.

و چون مصیبت آن حضرت خیلی بزرگ بود و برای مسلمین خیلی دردناک بود، در این امر خیلی مبالغه کردند. در هرجا نشستند و برخاستند مرتب گفتند: حسین از حد خود تجاوز کرد، به شمشیر جدش کشته شد، به شمشیر دین کشته شد؛([۲۵۳]) یعنی ما نمی‌خواستیم حسین را بکشیم، ما حسین را دوست داشتیم، حسین عزیز بود، اما نعوذبالله خودش از حد تجاوز کرد و به دستور دین حسین را کشتیم. و اگر آن ملعون

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۱ *»

به نام اسلام و خلافت اسلامی و داخل‌شدن در آنچه مسلمانان داخل شده‌اند درِ خانه فاطمه زهراء باب مصیبت‌ها را نمی‌گشود‌، در کربلاء این سخن‌ها گفته نمی‌شد.

وقتی‌که سر مطهر امام حسین؟ع؟ را به مدینه آورده بودند والی مدینه سر مطهر حضرت را در مقابلش گذارده بود، در سراسر مدینه ناله و فریاد بلند شده بود، مخصوصاً آنانی که ‌از طایفه بنی‌هاشم باقی‌مانده بودند. مگر چه‌کسانی‌ باقی‌مانده بودند؟ یک مقدار زن‌های بنی‌هاشم. نوع خانه‌های بنی‌هاشم که از ساکنانش خالی بود. «مدارسُ آیاتٍ خَلَت مِن تلاوةٍ»([۲۵۴]) اول مصیبتی که دعبل خدمت حضرت رضا؟ع؟ یاد می‌کند همان خانه‌های بی‌صاحبِ در مدینه است. «مدارس آیات خلت من تلاوة» مدت زیادی بود که این خانه‌ها خالی شده بود. چند نفر زن‌ یا پیرمردانی که مانده بودند آنها با شنیدن اینکه سر امام حسین را به مدینه آورده‌اند بی‌طاقت شده، از خانه‌ها بیرون ریخته بودند، فریاد می‌زدند و گریه می‌کردند. اهل مدینه هم همین‌طور مضطرب شده بودند، گریه می‌کردند. سر و صدا بلند شده بود. والی سر و صداها را شنید. سر مطهر امام؟ع؟ هم که پیش روی او است، او هم اظهار کرد گفت: درست است، باید این گریه‌ها و ناله‌ها بلند شود، اگر مادرش زهراء هم بود گریه می‌کرد اما با اینکه بر حسین گریه می‌کرد، ولی حق را به ما می‌داد. به‌جهت اینکه حسین از حد خودش تجاوز کرد، از این جهت ما به اجازه جدش، به اجازه دینِ جدش او را کشتیم.([۲۵۵]) ببینید زینب کبری؟سها؟، حضرت سجاد؟ع؟ و سایر فرزندان حضرت، خواهران و خانواده حضرت در سفر اسیری چه کشیدند؟! هرجا وارد می‌شدند می‌گفتند: چون اینها در دین خارجی شناخته شده‌اند و بر خلیفه خروج کرده‌اند‌، قتلشان واجب شد و اهل‌بیتشان را اسیر کردیم. و اسیرکردن این اهل‌بیت واجب شده است. چه گذشته بر ایشان؟!

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۲ *»

تمام این بزرگواران با این برنامه‌ها منذر بودند و قبول کردند که منذر باشند و در عمل نشان بدهند که اعداء و اهل عداوت و طغیان تا چه اندازه حاضرند بر اولیاء خدا مصیبت وارد سازند. برای چه؟ برای اینکه اهل ایمان؛ همین مؤمنین ضعیف و مؤمنین ناقصین، معنی مظاهر جهت نفسی را ببینند، معنای شقاوت را ببینند، معنای عداوت را ببینند و بدانند که مقتضیات این جهات، خشم خدا است، غضب خدا است، جهنم خدا و محشورشدن با ‌چنین کسانی است. اهل عصیان، اهل طغیان متوجه شوند که اگر با معصیت انس بگیرند و به معصیت یا به سایر مقتضیات جهت نفسی محبت داشته باشند، با اولی و دومی محشور خواهند شد، با قتله سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه و با سایر اشقیاء محشورند. برای اینکه بترسند، بر حذر باشند و از مقتضیات جهت نفسی اجتناب و دوری کنند، این انذار را عملاً  قبول کردند. چون عالم ‌چنین عالمی است که این جهت در ناقصینِ از اهل ایمان غلبه دارد، خیلی خطرناک است! روی همین خطر و جهات دیگر است که این بزرگواران این همه مصیبت به جان خود خریدند. چون برای ناقصین خیلی خطر بزرگی است.

بنابراین هیچ‌چیزی اینها را از این خطر حفظ نمی‌کند مگر همین‌که بنشینند به یاد عزیزان و موالی خود باشند. در عزاء موالی و عزیزان خود گریه کنند و به‌وسیله سوختن در این مصائب دل‌هایشان رقیق شود، روح‌هایشان لطیف شود و به برکت همین محبت‌ها آن نور خدا در آنها قوی گردد، آن جهت ربی در ایشان قوتی بگیرد و در مقام برائت، بیزاری و عداوت با اشقیاء برآیند. شاید از این راه متنبّه و متذکّر شوند و از معاصی خود توبه کنند. اگر خدای‌نکرده گرفتار شرک، شک، تزلزل و اضطرابند برگردند و یقین کسب کنند، نور و ایمان کسب کنند و از گناهان به حقیقتِ استغفار استغفار کنند.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۳ *»

وقتی‌که در این مصائب گریان و متزلزلند و در یاد این مصائب اشک می‌ریزند و دل‌هایشان می‌سوزد، متوجه باشند که خود این کار استغفار است، دارند از روکردن به اشقیاء برمی‌‌گردند و به اولیاء روآورده‌اند و به نور اولیاء منوّر شده‌اند. قدر این حالات خود را بدانند. خدای‌نکرده این حالات را از دست ندهند، ضعیف نشود؛ بلکه روز‌به‌روز از خدا بخواهند که به این وسیله برایشان تقرّب به اولیاء فراهم شود و اجتناب و برحذربودن از اعداء و اشقیاء برایشان بیشتر شود.

و صلی الله علی محمّد و آل‌محمّد

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۴ *»

مجلس  ۱۹

 

 (شب چهارشنبه ‌ ـــ  ۲۱ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۵ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

از مصائب وارده بر این بزرگواران تشتّتی است که برای ایشان فراهم شده و اعداء باعث تشتّت ایشان شدند، اگرنه باید این بزرگواران همیشه مجتمع باشند و امری و جهتی و سببی در افتراق و جدایی ایشان نیست. یکی از مصائب همین امر است. اینها همیشه باید با هم و مجتمع باشند، در یکدیگر تجلیات الهی را مشاهده کنند و آن‌طوری که خدا در هریک از ایشان تجلی کرده خدا را ببینند و بشناسند و توجه کنند. از این جهت باید ایشان مجتمع باشند و متفرق از یکدیگر نباشند.

همان‌طور که در عالم اصلی و در مقام ذاتی این بزرگواران مجتمعند و در آن مقام آنی و لحظه‌ای افتراق و جدایی برایشان نیست، در این عالم هم می‌بایست امر چنین‌ باشد و چنین خواهد شد. آن موقعی که این بزرگواران رجعت بفرمایند و عالم برای اجتماع این بزرگواران مقتضی شود که رجعت رسول‌الله؟ص؟ باشد، از آن موقع این

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۶ *»

بزرگواران مجتمع می‌گردند و در حال اجتماع و با یکدیگر خواهند بود و دیگر بینشان تفرّق و تشتّت نخواهد بود، تا اینکه خداوند بخواهد این عالم را فانی سازد که به آسمان‌ها صعود می‌فرمایند و خرابی عالم‌ها شروع می‌شود.

ولی اقتضاء این عالم تا آن‌وقت بر این شده که این بزرگواران متشتّت و متفرّق باشند و خود این، برای ایشان یکی از مصیبت‌هایی است که بر ایشان وارد می‌شود. هرموقعی که اجتماعی برای ایشان بود، به‌واسطه ظلم اعداء به تفرّق و تشتّت مبدّل می‌شد. در زمان رسول‌خدا؟ص؟ مدتی بود که خمسه طیبه سلام‌ الله‌ علیهم ‌اجمعین در این عالم اجتماع فرمودند اما کم بود. از وقتی‌که سیدالشهداء؟ع؟ ولادت یافتند خمسه طیبه مجتمع شدند. از این جهت فضائل خمسه طیبه؟سهم؟ در میان فضائل آل‌محمد؟عهم؟ از همه بیشتر گفته شده و از همه بیشتر به آن توجه شده است.

لی خمسة أطفی بهم نار الجحیم الحاطمة المصطفی و المرتضی و ابناهما و فاطمة
مرا شفاعت پنج تن بَسَنده بود محمد و علی و فاطمه، حسن و حسین؟عهم؟

از فضائل خمسه طیبه زیاد گفتگو شده، در فضائل خمسه طیبه آیات و روایات زیادی رسیده است. شعراء شعر گفته‌اند، ادباء در نثر بیان کرده‌اند و نوعاً متذکر آنها هستند. به‌خصوص در میان این فضائل فضیلتی است که به نام «حدیث کساء» مشهور شده و بحمدالله این فضیلت شایع است. و نه تنها برای شیعه، برای اهل سنت هم ذکر فضائل خمسه طیبه سلام ‌الله ‌علیهم‌ اجمعین از اسباب تقرب و توجه به خدا است، آنها هم از ذکر و یاد این اجتماع که چندان هم طول نکشید و بعد آهسته آهسته و به تدریج تفرق حاصل شد، فیض‌ها برده و می‌برند. از زمان ولادت سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه بیشتر از شش سال نشد که این اجتماع در روی این زمین فراهم گردید؛ محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین سلام‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین. این اجتماع در روی این زمین چقدر برای بشر منشأ خیرات و برکات بود! چقدر برای

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۷ *»

اهل این عالم منشأ افاضات الهیه بود! برای این اجتماع چه ثمرات کمالیه‌ای بود که شامل حال این بشر می‌شد؟! خدا می‌داند.

ولی چندان طول نکشید که افتراق شروع شد. اول رسول‌خدا؟ص؟ از میان رفتند و آن چهار نور مقدس در این مصیبت مصیبت‌زده شدند. نمی‌بایست بروند. باید به اقتضاء خودشان باشند و نباید اجتماعشان به افتراق مبدل شود. اما اقتضاء این عالم و اقتضاء این جهت نفسی بود، اقتضاء این ظلمت و اقتضاء معصیت معصیت‌کاران بود، اقتضاء ظلم اعادی بود که این بزرگواران در مصیبت رسول‌خدا؟ص؟ مصیبت‌زده شوند. اولین مصیبت آن مصیبت باشد و در میان ایشان از همه بیشتر فاطمه زهراء؟سها؟ متأثر باشند؛ به چه تأثری که خود تفکر در تأثر آن بزرگوار برای شیعه یکی از اسباب تقرب به‌سوی خدا است.

شیعه باید فکر کند که چرا و به چه جهت فاطمه زهراء؟سها؟ این‌قدر متأثر شدند؟ چون امر ظاهری و عاطفی نبوده که پدر از دست داده‌اند و در فوت پدر گریه می‌کنند. نه، رسول‌الله از دست داده‌اند و رسول‌الله اعظم تجلیات الهی بود و با رفتن آن بزرگوار اولِ افتراق و تشتّت در این اجتماع مقدس فراهم شد و افتراق، تشتّت و پراکندگی در میان خمسه طیبه شروع شد. و از همه ایشان بیشتر و نزدیک‌تر به مقام پدر، فاطمه زهراء؟عها؟ است. چون ظاهرِ مقام محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و وعاء برای آنها بود از همه بیشتر متأثر گردید. این تعبیری است که آن بزرگوار دارد.

صُبّت علیّ مصائبُ لو انّها صبّت علی الایام صرن لیالیا([۲۵۶])

یعنی مصیبت رسول‌خدا؟ص؟ مصیبتی است که مصائبی در بردارد، نه یک مصیبت است؛ بلکه مصیبت‌ها است. صبّت علیّ مصائب نه یک مصیبت است که منشأ مصیبت‌ها است.‌ رسول‌الله؟ص؟ در این عالم، فرد نخستین از خاندان رسالت؟عهم؟

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۸ *»

است که به او افتتاح شده، آن بزرگوار اولین کسی است که در میان معصومین کلی؟عهم؟ در این عالم ظاهر شده است. از این جهت مصیبتش هم اول مصیبت‌ها است. بنابراین وقتی‌که ایشان از دنیا بروند، باید یک‌یک ایشان؛ هریک به نوبه خود و با پدید آمدن  اقتضاءات از دنیا بروند. پس «از دنیا رفتن رسول‌الله» یعنی از دنیا رفتن خود فاطمه، از دنیا رفتن امیرالمؤمنین، همین‌طور تا امام زمان صلوا‌ت‌الله‌علیهم که بعد از این شهید می‌شوند. همه این مصائب بر فاطمه وارد شد و فاطمه در همه این مصائب صاحب مصیبت است. همین‌که اولش شروع شد گویا تا آخرش شروع شده و آن بزرگوار به این مصیبت‌ها مبتلا گردیده است.

از این جهت نوع عرض تسلیت‌ها در مصائب آل‌محمد؟عهم؟ خطاب‌ به فاطمه زهراء؟عها؟ است. دعبل در حضور حضرت رضا؟ع؟ که مصائب آل‌محمد؟عهم؟ را ذکر می‌کند به فاطمه زهراء؟سها؟ خطاب می‌کند:

أ فاطم قومی یا ابنة الخیر و اندبی نجوم سماوات بأرض فلاة([۲۵۷])

ای فاطمه زهراء! شما صاحب مصیبت هستید و همه مصائب بر شما وارد شده است. از این جهت شما باید اقامه عزاء کنید. شما باید اقامه مصیبت کنید. «أفاطم قومی» به همین معنا است؛ یعنی شما صاحب عزاء هستید و شما اقامه عزاء کرده‌اید. پس این تعبیر که می‌فرماید صبّت علیّ مصائب بر من مصائب و مصیبت‌هایی ریخته است که لو انها صبّت علی الایام صرن لیالیا اگر این مصیبت‌ها بر روزگار وارد می‌شد از شدت سیاهی این مصیبت‌ها، از شدت ظلمت‌های این مصیبت‌ها، از شدت‌ گرفتاری این مصیبت‌ها، تمام روزهای این عالم شب می‌شد. ما فکر می‌کنیم که همین مصیبت ظاهری بوده است؛ پدر از دست‌دادن یا اولاد و فرزندان آن بزرگوار به عنوان فرزندبودن کشته ‌شوند. نه، معنای این مصیبت‌ها این است که تجلیات الهی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۶۹ *»

در این عالم شهید می‌شوند و از این عالم می‌روند. دیگر در این عالم تجلی محمدی؟ص؟ نبود و این برای زهراء خیلی مصیبت است، برای امیرالمؤمنین خیلی مصیبت است، برای امام حسن و امام حسین؟عهم؟ خیلی مصیبت است.

پس این اجتماع ایشان که به افتراق و تشتّت مبدّل شد، خود جدایی و پراکندگیشان یکی از مصائب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. به همین معنای با معرفت و بصیرت که عرض می‌کنم وقتی تجلیات الهی در این عالم مجتمع می‌شدند آثار عجیبی داشت، هم برای خود آن بزرگواران هم برای خلق این عالم. همین‌که با یکدیگر مجتمع می‌شدند عرش از شدت سرور و فرح به‌واسطه اجتماع این انوار مقدسه با یکدیگر و دیدار تجلی خدا در یکدیگر و مشاهده انوار الهیه در یکدیگر، برای خود آن بزرگواران آثاری داشت. حال آن آثار چه نتایجی در سراسر عالم و عوالم خلقی داشت؟ خودشان می‌دانستند و می‌دانند.

وقتی‌که رسول‌الله به امیرالمؤمنین، فاطمه، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ نگاه می‌کرد، یا فاطمه به پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین نگاه می‌کرد، یا هریک که به یکدیگر نگاه می‌کردند و یکدیگر را مشاهده می‌کردند، این مشاهده و دیدار برای آنها افضل طاعات و افضل عبادات و قربات بود. امیرالمؤمنین بالاترین عمل و شریف‌ترین عملش همین بود. اگرچه تمام اعمالش شریف است و همه اعمالش افضل از اعمال جمیع خلق است. هر عملش چنین است. ضربة علی؟ع؟ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین([۲۵۸]) این فرمایش حضرت صادق۷ است. در وقتی‌که فضائل امیرالمؤمنین۷ را ذکر می‌کردند فرمودند: یک ضربت علی در روز جنگ خندق از عبادت ثقلین؛ از عبادت جن و انس افضل است؛ حتی

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۰ *»

امام؟ع؟ فرمودند و انا من الثقلین([۲۵۹]) من هم یکی از جن و انسم، جزء ثقلینم؛ یعنی ضربت علی صلوات‌ الله ‌علیه حتی از عبادت من هم افضل است. به همان مقدار که علی از ائمه؟عهم؟ افضل است، طاعات و اعمال آن بزرگوار هم از طاعات و اعمال این بزرگواران افضل است، همچنین از طاعات انبیاء و اوصیاء و مؤمنین اولین و آخرین؛ از طاعات انس و جن افضل است. وقتی‌که درباره ضربت روز خندقِ حضرت این‌طور  فرمودند، نه این است که اعمال دیگر حضرت این‌طور نبوده. اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند. تمام اعمال علی صلوات‌ الله ‌علیه همین‌طور بوده. یک مورد دیگرش را هم فرمودند؛ آن شبی که امیرالمؤمنین در رختخواب رسول‌خدا؟ص؟ خوابید «وقی بروحِه روحَه» به روح خودش روح رسول‌الله را و به جسم مبارکش جسم رسول‌خدا را محافظت کرد، و رسول‌الله؟ص؟ هجرت فرمودند، آن نفس‌هایی که امیرالمؤمنین در آن شب می‌کشید، آنها طاعات و عبادات امیرالمؤمنین بود. می‌فرماید: ثواب یک نفس‌کشیدن علی؟ع؟ در شبی که در رختخواب رسول‌خدا خوابید ــ که در السنه آل‌محمد؟عهم؟ به لیلة المبیت شهرت پیدا کرده ـــ  می‌فرماید: اگر ثواب یک نفس‌کشیدن حضرت را در آن شب به جمیع جن و انس تقسیم کنند، همه اهل نجات می‌شوند و در عالی‌ترین طبقات بهشت جای خواهند گرفت.([۲۶۰]) تمام اعمال امیرالمؤمنین همین‌طور است.

آنگاه در میان اعمال علی افضل اعمالش، اکمل اعمالش، اقرب الی الله از میان اعمالش نگاه‌کردن به رخساره رسول‌خدا؟ص؟ است. وقتی‌که برای ما بیچاره‌ها و

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۱ *»

بی‌بصیرت‌ها بفرمایند من زار الحسین بکربلاء کمن زار الله فی عرشه([۲۶۱]) دیگر چه عملی از زیارت خدا بالاتر است؟ انسان چه کار بکند، چه عملی انجام بدهد که با آن برابری کند؟ تمام اعمال برای این است که انسان به خدا تقرب پیدا کند. آنگاه غیر از این است که افضل اعمال و بهترین اعمال، زیارت و دیدار خدا است؟ وقتی‌که برای ما این‌طور بفرمایند و به ما وعده بدهند، برای خودشان چگونه خواهد بود؟! آری! این وعده‌ایست که تخلف‌‌پذیر نیست، به فضل خدا و به کرم خدا تخلف ندارد. نه اینکه بر خدا حتم کنیم. کسانی این وعده را داده‌اند که نعوذبالله نمی‌خواستند دروغ بگویند، ما را فریب بدهند و بی‌جهت حرفی زده باشند. کسانی هستند که از طرف خدا به بندگانش هر وعده‌ای فرموده‌اند، خدا آن وعده را به انجام خواهد رسانید. در میان ما نوعاً اهل کرم این‌طورند که اگر کسی از سوی آنها، بدون مشورت با آنها، بدون اجازه آنها، بر عهده آنها به کسی وعده‌ای بدهد، اهل کرم می‌گویند: آری! درست است و بجا وعده ‌دادی، من به این وعده‌ای که تو از طرف من دادی عمل می‌کنم. اهل کرم برنامه‌شان این است. اگر به شخصی که با شما دوست است، رفیق است و می‌دانید اهل خیر است بگویید: آقا من از طرف شما به فلانی وعده دادم که اگر حرم برود، دو رکعت نماز بخواند و ثوابش را مثلاً به شیخ مرحوم­ هدیه کند، شما مثلاً هزار تومان به او می‌دهید، من از طرف شما به او چنین وعده‌ای دادم، اگر آن شخص اهل کرم باشد می‌گوید: کار خوبی کردی، من به این وعده‌ای که از طرف من دادی وفا می‌کنم؛ اگر اهل کرم باشد، و اگر نباشد که هیچ. اهل کرم برنامه‌شان این است.

آنگاه خدایی که کرم‌ آفرین و اهل کرم‌ آفرین است، آن هم وعده‌هایی‌ که آل‌محمد؟عهم؟ بر خدا بدهند، آیا خدا آن وعده‌ها را به انجام نمی‌رساند؟! آنها از طرف خدا وعده دادند. ما که خبردار نبودیم، ما که نمی‌دانستیم، آنها فرمودند من زار

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۲ *»

الحسین بکربلاء کمن زار الله فی عرشه. و از فضل و کرمشان فرمودند نه این است که یعنی حتماً باید بروید به همان سرزمین کربلائی که الآن آن را کربلاء می‌گویند، نه، در هرجا کسی به سیدالشهداء سلام عرض کند و بگوید السلام علیک یا اباعبدالله، ملائکه سُیّاح سلام او را به آن حضرت می‌رسانند. ما چه می‌دانیم، ائمه ضمانت کرده و وعده داده‌اند، آنها می‌فرمایند:‌ ملائکه‌ای هستند که آنها را ملائکه سیّاح می‌گویند که کارشان همین است که دور عالم می‌گردند، هرجا دلی شکست و قلبی متوجه امام حسین صلوات‌ الله ‌علیه شد و عرض کرد السلام علیک یا اباعبدالله، سلامش را خدمت امام؟ع؟ می‌رسانند.([۲۶۲]) خودشان فرمودند: حسین در عرش نشسته و در همه عالم ناظر است و همه عالم را مشاهده می‌کند، گریه‌کنندگانش را هرجا باشند می‌بیند، زائرینش را از هرجا سلام عرض کنند آنها را می‌بیند و جواب سلامشان را می‌دهد و برای آنها دعا و استغفار می‌کند.([۲۶۳]) می‌فرماید: ای زیارت‌کننده من! ای گریه‌کننده بر من! اگر بدانی خدا چه اجری برای تو فراهم کرده، بیشتر از آنچه محزون و متأثر شده‌ای، شادمان و خوشحال می‌شدی.([۲۶۴])

شما ببینید در میان اعمالی که برای ما ذکر کرده‌اند که باید این طاعات را از واجبات و مستحبات داشته باشید، همه‌اش را که حساب کنید، آیا عملی را می‌بینید که از زیارت سیدالشهداء؟ع؟ و گریه بر آن حضرت افضل باشد؟ طاعتی را پیدا می‌کنید که افضل باشد؟ نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، خمس، انفاق، احسان، همه واجبات و همه مستحبات را در نظر بگیرید، آیا عملی را می‌یابید که از زیارت

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۳ *»

سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیه یا گریه بر آن حضرت افضل، بهتر و بالاتر باشد و بیشتر سبب تقرب ما بشود؟ همان‌هایی که به ما واجبات و مستحبات را یاد داده‌اند، همان‌ها این را به ما فرموده‌اند.([۲۶۵]) بزرگان ما+ هم که شارح و مبیّن این فرمایشاتند آنها هم که همین‌ را می‌فرمایند. آقای مرحوم می‌فرمایند: نوع روضه‌خوان‌ها ‌حقوق را رعایت نمی‌کنند که می‌گویند گریه بر سیدالشهداء در میان اعمال مستحبه از همه افضل است. ایشان می‌فرمایند: من می‌گویم از همه عبادات، از همه واجب‌ها و مستحب‌ها افضل است. معلوم است برای هیچ عملی این‌طور وعده داده نشده: من زار الحسین بکربلاء کمن زار الله فی عرشه، من بکی علی الحسین او ابکی او تباکی وجبت له الجنة([۲۶۶]) همه این فرمایشات این امر را نشان می‌دهد.

آنگاه ما با این وضعمان، با این دوری و روسیاهیمان و با این کثافتی که داریم که اصلاً مسانخ با اولیاء نیستیم، اصلاً مجانس با سیدالشهداء نیستیم. او نور محض خدا است؛ نور محض، و ما این‌طور کدر، دور و ظلمانی! اما همین یک زیارت یا توسل یا همین‌که دلمان بسوزد و گریه‌ای بکنیم، می‌فرمایند: این امر را برای ما زیارت خدا می‌نویسند. در کجا؟ نه روی زمین، فی عرشه. این‌قدر انسان به برکت زیارت سیدالشهداء یا گریه بر آن حضرت و توجه به آن بزرگوار عروج کند! این‌قدر شخص صعود کند که در نامه عملش بنویسند که خدا را در عرش زیارت کرد! این چه امری است! از همه‌چیز ما را می‌کَند، از همه‌چیز کنده شده‌ایم و به عرش صعود کرده‌ایم.

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۴ *»

سبحان‌الله! قدم به عرش گذاشته‌ایم و خدا را در عرش زیارت کرده‌ایم. عرش چه مقامی است، چه منزلتی است که زائر سیدالشهداء طی می‌کند؟ چه منزلتی است که گریه‌کننده بر حسین طی می‌کند؟ ای خدا! ای خدا! دلمان همین را می‌خواهد که وقتی هم که نامه عمل ما باز می‌شود اول و آخرش یاد حسین باشد. از فضل خدا که استبعادی ندارد، برای او که چیزی نیست و یقیناً چنین است. ما مطمئنیم که ان‌شاءالله اول نامه‌های عمل ما، یقیناً گریه‌های ما، رفتن به مجالس روضه و به یاد امام حسین بودن‌ها ثبت شده است.

الحمدلله رب العالمین همین بچه‌های ما را می‌بینید در ایام عزاداری مخصوصاً در ایام عاشوراء چه حالی دارند. این آثاری که می‌بینند، روحشان با این آثار مأنوس است. حسینیه می‌آیند، با بحث حسینیه آشنا هستند، با این عکس قبر مطهر حسین آشنا هستند. مجالس ذکر فضائل و ذکر مصائب را دوست دارند، حتی نوحه بلدند. این بچه‌های کوچک گاه‌گاهی نوحه می‌خوانند. در این مسافرت اخیری که رفتیم یکی از رفقا دختر کوچکی داشت، این بچه داخل اتوبوس دائم به سینه می‌زد و عمه عمه می‌گفت. از قول حضرت رقیه، حضرت زینب را صدا می‌زد. اینها اثر ندارد؟! اینها در روحیه‌ها، در نامه‌های اعمال اثر نمی‌گذارد؟! این بچه‌های کوچک ایشان در حلب در کنار آن سنگ مطهر که قرار گرفتند، چنان ضجّه می‌کردند و  گریه می‌کردند! آخرین مرتبه‌ای که خواستیم حرم حضرت رقیه را وداع کنیم و خارج بشویم، من در فکر بودم، دیدم یکی از بچه‌های ایشان لابه‌لای ستون‌ها، رفته در جایی که دیده نشود و کسی او را نبیند، آنجا نشسته زانوهایش را در بغل گرفته و به ضریح حضرت رقیه نگاه می‌کند و این بچه مثل باران اشک می‌ریزد. آیا اینها در نامه‌های اعمال اثر ندارد؟! خدا به پدران و مادران صالح جزاء خیر بدهد که فرزندانشان را عادت می‌دهند که با غم حسین صلوات‌ الله ‌علیه مأنوس شوند. ان‌شاءالله همین‌طور که

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۵ *»

زندگانی فرزندان ما با غم سیدالشهداء و با آشنایی با این مصیبت عظمیٰ شروع می‌شود، ان‌شاءالله آخر امور همه‌شان و آخر اعمال ما هم به عزاداری بر سیدالشهداء ختم شود. طومار اعمال ما به نام حسین؟ع؟ بسته شود. این همه وعده‌ها که فرموده‌اند همه حق است و یقیناً همین‌طور است.

وقتی برای ما ناقصین، برای ما بیچاره‌ها این‌طور باشد، آنگاه برای معصومین‌ سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین امر چگونه است؟! آیا نگاه‌کردن علی به رخساره رسول‌خدا افضل طاعات علی نیست؟! نگاه‌کردن رسول‌خدا به رخساره علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین صلوات ‌الله‌ علیهم افضل طاعات آن حضرت نیست؟! آیا نگاه‌کردن زهراء به رخساره پدر، شوهر و فرزندانش افضل طاعات آن حضرت نیست؟! یقیناً همین‌طور است، افضل طاعات آن بزرگواران است. مگر خداوند در روی زمین در جایی ظاهر‌تر و آشکارتر از رسول خودش و از چهره محمد؟ص؟ هست؟! آن چهره است که مظهر اجلّ، مظهر اتمّ و مظهر اکمل خدا است. بعد از او امیرالمؤمنین است، بعد از او سایر معصومین‌؟عهم؟ هستند؛ هریک به‌حسب  رتبه‌ای که دارند. پس اجتماع این بزرگواران و دیدار ایشان یکدیگر را، از برای ایشان افضل طاعات و قربات بود. ما را هم متوجه این امر ساختند، فضائل خمسه طیبه سلام‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین را برای ما گفتند، اجتماعشان را در زیر کساء یمانی برای ما ذکر کردند تا متوجه این امر باشیم.

پس هنگامی‌که مصیبت‌ها شروع شد، اولین مصیبت مصیبت رسول‌خدا؟ص؟ بود؛ معنای این امر این بود که دیگر باید مصیبت‌ها به‌تدریج یکی پس از دیگری وارد شود و غم همه آن مصیبت‌ها بر دل فاطمه زهراء؟سها؟ می‌نشست. از این جهت فرمود:

صُبّت علیّ مصائب لو انّها صبّت علی الایام صِرن لیالیا

این تعبیر مبالغه که نیست. این‌قدر بار این مصیبت‌ها سنگین است، این‌قدر حضرت از این مصیبت‌ها غمگین است که می‌فرماید: اگر این مصیبت‌ها بر روزهای

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۶ *»

عالم ـــ  نه بر یک روز ـــ  اگر بر جمیع روزهای عالم وارد می‌شد، همه روزها شب می‌شد. حال وجود فاطمه چه وجودی باید باشد که با آن همه عظمت و جلالت، در برابر این مصیبت خرد شده و شکست خورده است. و شکستِ فاطمه در این مصیبت‌ها احساس می‌شد. دیگر فاطمه زهراء؟سها؟ خندان دیده نشد.([۲۶۷])

عرض کردم با اینکه بچه‌هایی دارد که نوعاً برای او مایه مسرت بودند، سن و سال بچه‌ها طوری بود که هر مادری که به این بچه‌ها نگاه کند مسرت پیدا می‌کند. فرض کنید بچه یک ماهه، دو ماهه، مایه مسرت پدر و مادر است، لبخند چنین فرزندی، حرکت چشم و ابروی او مایه مسرت است. تا اینکه به‌تدریج به سخن ‌آید، بیشتر مایه مسرت است. راه می‌افتد مایه مسرت است. تمام حالاتش تا به سن چهار پنج سالگی، شش هفت سالگی که می‌رسد، هر حالتش مایه مسرت است؛ مخصوصاً دل مادر شاد می‌شود. خدا لعنت کند ظالمین در حق محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را که زهراء با داشتن حسن در حدود شاید هفت ساله، حسین در حدود شش ساله، زینب در حدود پنج ساله، ام‌کلثوم تقریباً چهار ساله، بعد از وفات رسول‌خدا دیگر لبخند نزد، کسی بر لب‌های مبارک زهراء تبسم ندید.

اکنون در مثل این ایام، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین؟عهم؟ به دو مصیبت پی‌درپی مبتلا شده‌اند؛ مصیبت رسول‌الله و مصیبت فاطمه زهراء. تجلی دوم الهی هم از این عالم رحلت کرد، نور فاطمه هم در این عالم خاموش شد و دیگر چهره مبارک فاطمه در این عالم دیده نشد. امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه بر آن بدن مطهر خاک ریخت و رخساره بر روی خاک قبر نهاد. خدایا! به امیرالمؤمنین چه گذشت که آن تجلی اعظم را در آخر ماه صفر دفن کرد! و این تجلی بعدی الهی را در مثل این ایام به خاک سپرد! بر آن بزرگوار چه گذشت؟ خدا می‌داند!

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۷ *»

اکنون غم این دو مصیبت بر دل امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین است، بعد از رتبه ایشان بر دل زینب و ام‌کلثوم و سلمان و اباذر و مقداد است. این عزیزان خدا این‌طور زود به این دو مصیبت مبتلا شدند و به این مصیبت‌ها گرفتار شدند، آن هم به‌واسطه غلبه جهت نفسی بر این عالم و اهل این عالم. آیا نباید ما را از این جهت نفسی بترسانند و انذار دهند؟! فاطمه زهراء یکی از منذرین شد و در عمل هم ما را از عمل‌کردن به مقتضای جهت نفسی ترسانید که یکی از اقتضاءاتش این بود که این مصائب بر آل‌الله و مظاهر انوار خدا وارد آید.

صلی الله علیک یا سیدتی یا فاطمة

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۸ *»

 

مجلس  ۲۰

 

 (شب پنجشنبه ‌ ـــ  ۲۲ جمادی‌‌الاولی  ۱۴۱۰ هـ ق)

 

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۷۹ *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

   Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ  إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

 Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد به‌واسطه اقتضاء جهت نفسی که بر عالم و بر اهل عالم غالب است، از مصائب وارده بر خاندان رسالت، مبدّل‌شدن اجتماع ایشان به افتراق است. در حالی‌که به‌حسب  اقتضاء مقام خودشان باید اجتماع آن بزرگواران به افتراق مبدّل نگردد. همان‌طور که این بزرگواران در مقام ذات و در مراتب ذاتیه با هم بوده‌ و هستند و خواهند بود، در این عالم هم به‌حسب  وضع خودشان اقتضاء می‌کرد که مجتمع باشند. ولی افتراق ایشان به‌واسطه اقتضاء این عالم واقع شد. و هر موقعی که این بزرگواران با یکدیگر مجتمع می‌شدند، اقتضاء جهت نفسی عالم و اهل عالم این می‌شد که اجتماعشان به افتراق و جدایی مبدّل شود.

البته این بزرگواران در هر زمانی که‌ متعدد بودند، یا دو نفر بودند و اقتضاء می‌کرد که امام صامتی و امام ناطقی باشند، مجتمع می‌شدند. اما از زمان رسول‌خدا؟ص؟ تا

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۰ *»

ولادت امیرالمؤمنین منحصر بود به وجود مطهر رسول‌خدا؟ص؟. همچنان‌که بعد از رحلت حضرت عسکری؟ع؟ هم امر ایشان منحصر شد به وجود مقدس بقیةالله صلوات‌الله‌علیه. در غیر این دو وقت این بزرگواران مجتمع بودند؛ گاهی پنج نفر، گاهی چهار نفر و گاهی سه نفر بودند. ولی در سایر اوقات در هر زمانی که امام صامت و امام ناطقی بودند، دو نفر ‌بودند و تا زمان ولادت ‌بقیةالله و رحلت حضرت عسکری؟عهما؟ امر همین‌طور بود که اقلاً دو نفر از ایشان مجتمع بودند.

اما جهت نفسی غالب بر عالم و اهل عالم، همان اجتماعات را هم به افتراق مبدّل می‌کرد و همین امر از برای این بزرگواران از مصائبی بود که بر ایشان وارد می‌شد؛ مصیبت به معنای حقیقیش. نه به آن معنی‌هایی که ما از مصیبت می‌فهمیم. مصیبت ایشان مصیبت در دین است که مصیبت اصلی و حقیقی است. هرگاه دین انسان صدمه بخورد، از این مصیبت است که مؤمن ناراحت می‌شود، هرموقعی که بر دینش آسیبی برسد نگران می‌شود. مؤمن مصیبت مال و مصیبت جان را مصیبت نمی‌داند. اما اگر توفیقش کم شود این را مصیبت می‌داند، اگر بر معارفش صدمه وارد شود این را مصیبت می‌داند. بزرگ دینی را از دست بدهد این را مصیبت می‌داند. فهم امری از امور دین برایش پیش نیاید؛ توفیق به فهم نیابد این را مصیبت می‌داند. مؤمنین را به مصیبت جان و مال چندان اعتنائی نیست. مؤمنین از مصیبت در دین متألم می‌شوند. حال این بزرگواران هم در این مصائب تألمشان شدید بوده که وقتی‌که یکی از این بزرگواران را از دست می‌دادند، یا اجتماع آنها به افتراق و جدایی مبدّل می‌شد، این را مصیبت می‌دانستند.

خداوند در قرآن نمونه‌ای ذکر فرموده که ما باید آن را آیه‌ای برای این امر بگیریم. البته در روایات موارد بیشتری دیده می‌شود. از جمله خداوند در قرآن راجع به یعقوب و یوسف فرمایشاتی فرموده که خداوند یوسف را برای مدتی از نظر یعقوب غایب کرد. با

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۱ *»

اینکه یعقوب می‌دانست یوسف زنده است، یقین داشت که کشته نشده و از دنیا نرفته، ولی به فراق او مبتلا شد. نوعاً این مفارقت را، مفارقت پدر و فرزند تفسیر و توجیه می‌کنند. ولی هرچه هم که محبت پدری و فرزندی شدید‌تر باشد محبت عاطفی و نفسانی است؛ بلکه از نفسانی هم پایین‌تر، محبت حیوانی است. حیوان به فرزندش علاقه‌مند است، محبت دارد و این از خصوصیات حیوان است.

این تعظیم و تکریمی که خدا درباره یعقوب کرده و حالات او را ذکر کرده به‌طوری که در فراق یوسف چشم‌هایش از شدت گریه و زیادی گریه نابینا شد و پیر شد، قرار نداشت و دائم به یاد یوسف بود و در مفارقت او ناله‌ها داشت به‌طوری که خانواده‌ و همسایگانش را به تنگ آورده بود، اگر اینها محبت عاطفی باشد و خدا بخواهد حالات یعقوب را از این جهات بیان بفرماید، نعوذبالله گویا خداوند یک حالت حیوانی را دارد ذکر می‌کند و شأن انبیاء بالاتر از این حرف‌ها است.

یعقوب در چهره یوسف تجلی خدا را می‌دید و خدا آن‌طوری که از چهره یوسف برای یعقوب متجلی بود از چهره دیگری آن‌طور متجلی نبود. یعقوب مفارقت یوسف را از این جهت تحمل نمی‌توانست بکند که ‌چنین مظهری را نمی‌بیند. و می‌دانیم با چشم مظهری از مظاهر الهی را دیدن، خود این هم طریق کسب معرفت است. اکنون مصیبت در دین یعقوب واقع شده، یعقوب به مصیبت در دین مبتلا شده که یوسف را نمی‌بیند و در چهره یوسف خدا را مشاهده نمی‌کند و از طریق مشاهده‌کردن خدا در چهره یوسف کسب معرفت و تقرب نمی‌کند. اینها اسباب غم یعقوب است. نه اینکه به مفارقت فرزندی مبتلا شده باشد. این مصیبت‌ها برای اولیاءالله خیلی سنگین است.

وقتی‌که به نوع این امور برخورد کنیم و دقت کنیم می‌بینیم امر همین‌طور است. حواریین که اطراف عیسی علی‌نبینا و آله و علیه‌السلام بودند نوعاً از آن بزرگوار امر غیبتش را می‌شنیدند که می‌فرمود من از بین شما غایب می‌شوم و دیگر شما مرا

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۲ *»

نخواهید دید. با اینکه زنده هستم و نمی‌میرم اما از بین شما غایب می‌شوم. حواریین وقتی‌که این فرمایش را می‌شنیدند در بعضی‌ از نقل‌ها دارد که از غصه یک شبانه‌روز از طعام و شراب دست می‌کشیدند، چیزی نمی‌خوردند، چیزی نمی‌آشامیدند که ذکر مفارقت به میان می‌آمد. همین ‌اندازه که می‌فرمود: مرا نمی‌بینید، من از بین شما غایب می‌شوم، از شدت غم آن روز و شب را استراحت نمی‌کردند، غذا نمی‌خوردند، آب نمی‌آشامیدند و به غم، اندوه، ناله و گریه می‌گذرانیدند که صحبت فراق و مفارقت به میان می‌آمد. بعد هم که مفارقت انجام شد و حضرت غایب شد و به آسمان بالا برده شد، حواریین متفرق شدند و سر به بیابان‌ها گذاردند. دیگر در جایی، در منزلی، در مسکنی منزل نکردند و خانه‌ای برای خود نگرفتند. در کوه‌ها آواره زندگی می‌کردند. گاهی که عده‌ای را می‌دیدند یا اشخاصی با آنها برخورد می‌کردند، از شدت غم سخن نمی‌گفتند و گریه می‌کردند. به‌جهت یک مفارقتی که برای آنها دست داده بود و اینکه دیگر عیسی علی‌ نبینا و آله و علیه‌السلام را نمی‌دیدند. این مصیبت در دین است. اگر آنها در جان یا در مال مصیبت می‌دیدند. نوعاً که مالی نداشتند. مخصوصاً حواریین عیسی؟ع؟ که چندان مالی نداشتند. جایی، خانه و مسکنی نداشتند. کارشان با عیسی؟ع؟ گردشِ در شهرها و بلاد بود و دل‌های آماده را هدایت می‌کردند. مقصود این است که اگر در جان و مال آسیب می‌دیدند برای آنها قابل تحمل بود، آنچه کار را بر ایشان مشکل کرد و ایشان را متفرق کرد، به کوه‌ها رفتند و از زندگی دنیا در بین مردم دست برداشتند، مفارقت عیسی؟ع؟ بود که این را مصیبت در دین تلقّی می‌کردند.

این نوع فرمایشات در آیات و روایات زیاد است. مصیبت در دین به گونه‌های مختلف است. از جمله همین‌که انسان در کسب معرفت و به دست‌آوردن وسیله صعود و تقرب، به فقدان آن وسیله مبتلا شود. اینجا است که مؤمن خیلی رنج

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۳ *»

می‌کشد. اینکه می‌بینید من و شما رنجی نداریم، در مفارقت اولیاء تعبی نداریم، در مفارقت بقیةالله مضطرب نیستیم، اماممان را زیارت نمی‌کنیم، بزرگان زمان را زیارت نمی‌کنیم و به دیدار ایشان موفق نیستیم، در حالی که بزرگترین مصیبتی است که در دین واقع شده و الآن دین ما این مصیبت را دارد اما ما این مصیبت را درک نمی‌کنیم و آن را مصیبت نمی‌انگاریم، علتش همین است که ما اهل این درک نیستیم. آری! اگر خدای‌نکرده به مال یا به جان ما مصیبتی وارد شود، خوب درک می‌کنیم. چون مشعرش را داریم. چون اهل مالیم، اهل جانیم، مناسبت با مال و جان داریم اگر مصیبتی، بلایی، کم یا زیاد بر این امور وارد شود احساس می‌کنیم، دردش را می‌یابیم.

اما اینکه الآن بقیةالله را زیارت نمی‌کنیم، آن بزرگوار را مشاهده نمی‌کنیم، بزرگان زمان را مشاهده نمی‌کنیم و با مشاهده‌نکردن ایشان مظاهر الهیه را نمی‌بینیم و دردی نداریم، از جهت این است که با خودمان مأنوسیم، به خودمان دل‌خوش کرده‌ایم. ما که مظاهر خدا نیستیم، مظاهر انوار خدا نیستیم، ما مظاهر شیطانیم. در هر معصیتی، در هر بُعدی که از خدا و اولیاء خدا داریم، به شیطان نزدیک می‌شویم و شیطان را حکایت می‌کنیم. مظهر شیطان؛ یعنی معصیت‌کار. مظاهر شیطان معصیت‌کاران، اهل طغیان، اهل عصیانند، کفار، مشرکین، نصّاب و منافقینند.

پس ما هیچ احساس درد نمی‌کنیم که دین ما به این مصیبت بزرگ مبتلا شده‌ است که از دیدار اماممان محروم شده‌ایم. از دیدار بزرگان زمانمان محروم گشته‌ایم. ایشان را مشاهده نمی‌کنیم که مظهر خدا را ببینیم و مظاهر اولیاء را ببینیم و این برای اهلش درد بزرگی است. آنهایی که این احساس را دارند، این مشعر را دارند آنها این‌طورند. آنها در مفارقت امامشان گریه می‌کنند، آنها در مفارقت اولیاء خدا و کاملین اشک می‌ریزند. حضرت امیر؟ع؟ در دعاء کمیل چه می‌فرماید؟ به خدا عرض می‌کند: اگر مرا به آتش ببری و من در آتش صبر کنم، اما چگونه در مفارقت تو و

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۴ *»

مفارقت اولیاء تو صبر کنم؟ خدایا اگر مرا در آتش ببری، مرا با دشمنان خودت محشور و مجتمع کرده‌ای و به مفارقت اولیاء و دوستانت مبتلا کرده‌ای و این مصیبت برای من از عذاب جهنم بالاتر است. البته این فرمایش را او می‌گوید و کسانی که نور او هستند می‌گویند. ماها نمی‌توانیم این سخن را بگوییم.

آتش جهنم کجا؟ این ابتلاءات مختصر دنیوی کجا؟ اصلاً با یکدیگر قابل قیاس نیستند. بلاء مال و بلاء جان کجا؟ یک لحظه عذاب آخرتی کجا؟ اصلاً قابل مقایسه نیستند. اما ما چطور در برابر بلاء جان و بلاء مال حساسیت داریم و احساس و درک داریم و فوراً متوجه می‌شویم، به فریاد و فغان می‌آییم؟ ولی مصیبت دین را احساس نمی‌کنیم. مفارقت بقیةالله و ندیدن آن حضرت، مفارقت اولیاء خدا و ندیدن ایشان، اینها مصیبت‌های کوچکی نیست. اینها مفارقت احبّاء خدا است. امیرالمؤمنین در دعا می‌فرماید و به خدا عرض می‌کند صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک([۲۶۸]) خدایا مرا به آتش بردی، آن هم آتش جهنم آخرت، آن آتش عجیب! من بر آتش صبر می‌کنم بسیار خوب، اما چطور در مفارقت تو و مفارقت اولیاء تو صبر کنم؟ یعنی آن مفارقت عذابش شدید‌تر است. از همین فرمایشات امیرالمؤمنین؟ع؟ در مثل این ایام زبان حالی است رسیده که گویا می‌فرماید:

یقولون انّ الموتَ صعبٌ علی الفتی مفارقةُ الاحباب والله اصعبُ

این فرمایش زبان حال ایشان است. می‌گویند مرگ سخت است. جوان‌مرگ و جوان‌مردن مصیبت بزرگی است. اما مفارقت دوستان خدا والله اصعب به خدا سوگند این سخت‌تر است. معلوم است مفارقت احبّاء و دوستان خدا که در راه خدا با یکدیگر دوستی دارند، برای اهلش، برای آنانی که این مشعر را دارند و درک می‌کنند، سخت‌تر و دردناک‌تر است.

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۵ *»

حال شما با توجه به این امر ببینید بر خمسه آل‌عبا سلام ‌الله ‌علیهم‌ اجمعین در همین مدت اندک چه مصیبت‌هایی وارد شد؟ اول رحلت رسول‌خدا؟ص؟ بود. طولی نکشید مفارقت فاطمه زهراء؟سها؟ واقع شد. بعد از رحلت رسول‌خدا بر این چهار بزرگوار چه گذشته؟ خدا می‌داند. اگر نعوذبالله فاطمه؟سها؟ را به اشد ابتلاءات بر جانش یا در مالش مبتلا می‌کردند ـــ  و حال آنکه فرق نمی‌کند، جان او هم جان رسول‌الله است، مالش هم مال رسول‌الله است ـــ  اما برای فاطمه از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ بیشتر قابل تحمل بود. از دست‌دادن و رحلت رسول‌خدا برای این بزرگواران خیلی مصیبت بزرگی بود. در میان این خانه که غمخواری و هم‌دردی نداشتند، کسی به فکرشان نبود مگر سه چهار نفر؛ سلمان، ابوذر، مقداد و عمار. اینها قدری به‌حسب  درجه و مقامشان با این بزرگواران هم‌دردی داشتند. اما خود این چهار معصوم کلی بعد از رحلت رسول‌خدا در مفارقت آن حضرت چه کشیدند؟ ما شدت مصیبت را نمی‌توانیم بفهمیم.

از همه شدید‌تر اینکه رحلت رسول‌خدا؛ یعنی افتتاح مصیبت‌ها بر این معصومین‌ چهارده‌گانه. و رفتن ایشان از این دنیا به‌حسب  اقتضاء جهت نفسی و غلبه این جهت بر این عالم و اهل این عالم است، اگرنه رسول‌الله نباید از دنیا بروند. چرا از دنیا بروند؟ از دنیا رفتن حضرت علتی ندارد. اما غالب‌بودن این جهت نفسی اقتضاء کرد که این بزرگواران امر شهادت را بپذیرند، امر مسموم‌شدن را بپذیرند و روح مطهرشان از این ابدان مطهره‌شان مفارقت کند، این ابدان مطهّره به خاک سپرده شود و در زیر خاک قرار بگیرد. آخر ابدانی که از عرش لطیف‌تر است چرا از دنیا برود؟ بر فرض هم که روح از این بدن‌ها مفارقت کند، دیگر چرا باید این‌طور زیر خاک باشد؟ این بدن را به حال خودش بگذارند. روح هم نداشته باشد به حال خودش باشد. این‌که نمی‌پوسد، این‌که نمی‌گندد، این‌که تعفّن نخواهد داشت.

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۶ *»

اما همین جهت نفسی که بر این عالم و اهل این عالم غالب است، تمام این امور را اقتضاء کرده از آنچه معصومین دیدند و آنچه لایق شأنشان و شایسته مقامشان نبود که بر ایشان وارد شد و برای ایشان مصیبت بود، برای خودشان هم مصیبت بزرگ بود. مگر همین زهراء وقتی‌که از دفن‌ بدن رسول‌‌خدا فراغت یافتند و آمدند خدمت امیرالمومنین۷  تسلیت گفتند، به سلمان و اباذر و مقداد نفرمود: چطور دل‌ شما آمد و چطور دل شما به شما اجازه داد که روی صورت پیغمبر خاک بریزید؟([۲۶۹]) چرا آن بدن مطهر را زیر خاک کنند؟! پس هر امری که لایق و شایسته مقام ایشان نیست و در این عالم به آن مبتلا شدند، به‌واسطه غالب‌بودن جهت نفسی بر این عالم و اهل این عالم بود که از جمله همین رفتن از دنیا و مفارقت ایشان است. و فوت رسول‌خدا؟ص؟؛ یعنی افتتاح این امر برای ایشان. لحظاتی که در دوران مریضی رسول‌خدا؟ص؟ بر این چهار نفر می‌گذشته چه لحظاتی بوده؟ که آن‌به‌آن و لحظه به لحظه دارد نزدیک می‌شود که روح از این بدن شریف مفارقت کند و بین این روح و بدن شریف جدایی بیفتد.

بارها عرض شده به‌حسب  فرمایشات بزرگان ما+ خود این بدن‌های منور، مطهر و مقدس در مقام تشیع و شیعه‌بودن از همه شیعیان به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ نزدیک‌تر و مقرب‌تر بودند و در اطاعت و فرمان‌برداری از ارواح مطهره‌شان از همه‌ جلو‌تر بودند. این ابدان مستقل به حساب می‌آیند. بدن هریک از معصومین در متابعت آن معصوم و در قبول فیض از آن روح مطهر و به اقتضاء آن روح رفتار کردن، شیعه کامل و اکمل شیعیان است. این ابدان در برابر معنویت و روحانیت معصومین؟عهم؟ هیچ اقتضائی از خودشان نداشتند، هیچ استقلالی نداشتند، عبد محض بودند. فرمایش شیخ مرحوم­ در خاطرتان هست، هر بدنی در برابر روحش مثل ذره‌ای در برابر این

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۷ *»

آسمان‌ها و زمین‌ها بوده است.([۲۷۰]) چقدر ذره ناچیز است؟ مضمحل محض است. و خود این‌گونه اضمحلال چقدر سبب تقرب این ابدان مطهره بوده؟ خدا می‌داند. حال همین بدن را با این تقرب، با این شرافت و با این عظمت باید به خاک بسپارند.

از آن جایی که دیگران این مصیبت را نمی‌توانند درک بکنند و آن‌طوری که باید حق این مصیبت را اداء کنند، آنها اجازه ندارند این ابدان را غسل بدهند، این ابدان را کفن کنند و این ابدان را به خاک بسپارند. کسانی که مثل خود این ابدانند و معرفت کامل و تمام نسبت به این ابدان دارند، باید حق این ابدان را اداء کنند. معصوم را غسل نمی‌دهد مگر معصوم. معصوم را کفن نمی‌کند مگر معصوم. معصوم را به خاک نمی‌سپارد مگر معصوم.([۲۷۱]) چون او می‌داند چه می‌کند. دیگران نمی‌فهمند و نمی‌دانند. از این جهت حق این ابدان را نمی‌توانند اداء کنند، حرمت آن ابدان را بدارند. حرمتشان به این اداء می‌شود که باید معصومی مثل خودشان آن ابدان مطهره را غسل دهد، کفن کند و به خاک بسپارد. مبادا جسارتی، توهینی، خلاف حقی نسبت به این ابدان انجام بشود. خدا این‌قدر این ابدان را تعظیم کرده است.

خدا لعنت کند منافقین این امت را که با این ابدان شریفه چه کردند! اول مرحله‌ای که نفاقشان ظاهر شد و کفر خود را اظهار کردند و از دین خدا مرتد شدند، استخفافی بود که نسبت به بدن رسول‌الله کردند. رسول‌خدا؟ص؟ را بر فراش وفات گذاردند. هنوز در میان بستر مرگ بود، هنوز بدن مطهرش را از میان بستر مرگ حرکت نداده بودند، آن بدن مطهر را گذاردند، حق او را اداء نکردند، به حق او استخفاف کردند و در سقیفه بنی‌ساعده مجتمع شدند، حق امیرالمؤمنین؛ حق ظاهری حضرت را غصب کردند؛ بلکه حتی قبل از رحلت رسول‌خدا هنوز آن حضرت در حال احتضار

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۸ *»

بودند، در میان خانه رسول‌خدا، حرمت آن بدن مطهر و حرمت آن لحظات و ساعات را رعایت نکردند، احترام آن لحظات را نگاه نداشتند که آن بدن می‌خواهد روح خود را از دست بدهد و آن روح می‌خواهد از این خانه خود مفارقت کند و این بدن در این عالم بدون روح بماند و روح صعود کند. آن حالات احتضار خیلی حرمت دارد.

همین مؤمنین عادی را می‌فرمایند باید حال احتضارشان را احترام کنید. چون روح می‌خواهد از بدن مؤمن مفارقت کند، آنجا ملائکه رحمت مجتمعند، کمک می‌کنند. خیلی سخت است، خیلی سخت. روح و بدن خیلی با هم مأنوسند، خیلی با هم الفت دارند. اینک بناست این الفت گرفته بشود، این انس به فراق مبدّل شود، خیلی سخت است. ملائکه رحمت به کمک مؤمن می‌آیند تا هم به روحش کمک کنند و هم به بدنش. می‌فرماید در موقع احتضار مؤمنین، جنب وارد نشود، حائض وارد نشود.([۲۷۲]) آن ساعات و دقایق، آن لحظات را به احترام ملائکه رحمت، به احترام اولیاء خدا احترام کنند. همه مؤمنین محترمند، همه انوار رحمتند. چون مؤمنین در حال احتضار، امامان خود را زیارت می‌کنند، اولیاء را زیارت می‌کنند. رسول‌الله طرف راست مؤمن می‌ایستند، امیرالمؤمنین طرف چپش می‌ایستند، سایر ائمه دور او را می‌گیرند. شیعیان کامل اطراف ائمه؟عهم؟ هستند. همین‌که مؤمن در حال احتضار به اطراف خودش نگاه می‌کند و انوار ایشان را زیارت می‌کند مسرور می‌شود، خوشحال می‌شود و مشتاق مرگ می‌گردد. سپس از نظرش غایب می‌شوند و دلتنگ می‌شود. ملائکه رحمت، عزرائیل و ملائکه اعوانش اطرافش ایستاده‌اند، به او می‌گویند اگر می‌خواهی اولیائت را زیارت کنی راضی شو جانت را از تنت بگیریم. راضی می‌شود. دیگر فراق اولیائش را نمی‌تواند تحمل کند راضی می‌شود به

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۸۹ *»

جان‌دادن.([۲۷۳]) ‌آری! چنین مرکزی، ‌چنین محلی، چنین لحظاتی خیلی احترام دارد. از این جهت دستور است که در حال احتضار اهل تقویٰ و فضیلت در کنار محتضر باشند و به احترام این ارواح مطهره قرآن بخوانند، دعا بخوانند، استغفار کنند، شهادتین را به او تلقین کنند.([۲۷۴])

آنگاه شما فکر کنید رسول‌الله می‌خواهند از دنیا رحلت بفرمایند و ساعات احتضار رسول‌الله است. اگر صحیح بود که عرض کنم خدا برای گرفتن جان رسول‌الله می‌آید تعبیر صحیحی بود و همین‌طور هم هست. خدا خودش برای گرفتن جان رسول‌خدا؟ص؟ آمد. «خدا خودش آمد» معلوم است؛ یعنی به تجلی کلی خودش بر رسول‌الله ظاهر شد که همان حقیقت مقدسه خودش باشد. چنین لحظاتی، چنین دقایقی دارد می‌گذرد. حضرت چشم باز فرمودند عده‌ای را اطراف خود دیدند. فرمودند: دواتی و کاغذی بیاورید تا برای شما بنویسم آنچه را که بعد از من گمراه نشوید. در ‌چنین محضری، در چنین حالتی، ملعون دومی نفاق خودش را ظاهر کرد. خدا لعنتش کند. خدا آن‌به‌آن عذابش را زیاد کند. بی‌حیاء با کمال جرأت و بی‌پروایی گفت ‌لازم نیست، «ان الرجل لیهجر»([۲۷۵]) ‌این مرد در حال هذیان است. از این استخفاف‌ها به رسول‌خدا؟ص؟ خودش و رفیقش و اتباعشان در طول زندگانیشان داشتند. خدا لعنتشان کند. همچنین‌ آن دو دختر ملعونه‌شان با رسول‌خدا چه‌ کارها که نکردند! با فاطمه زهراء و فرزندان فاطمه چه حسادت‌ها که نکردند و چه اذیت‌ها که نکردند!

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۹۰ *»

اما بعد از وفات، این استخفاف بزرگ و این اهانت بزرگ به آن بدن مطهر از سوی ایشان واقع شد. این منافقین ـــ  خدا لعنتشان کند ـــ‌  او را بر فراش مرگ گذاردند و قبل از انجام مراسم غسل، کفن و دفن از پی کارهای خودشان رفتند. آن اجتماع پلید که شیطان در میان آن اجتماع چه دست و پایی می‌کرد! و اول کسی بود که آمد با ابی‌بکر بیعت کرد. خدا لعنتش کند! دیدند به شکل یک شیخ نجدی است. امان از نجد! امان از نجد! خدا رئیس وهابی‌ها را لعنت کند؛ محمد بن عبدالوهاب هم نجدی است، و به قول بعضی از اهل تسنن که دجّال از نجد خروج می‌کند، گفته‌اند دجّال همین محمد بن عبدالوهاب بوده که شیطانی است که از نجد خروج کرده است. در هنگام بیعت دیدند پیرمردی نجدی آمد با ابی‌بکر بیعت کرد. بعدها از امیرالمؤمنین پرسیدند آن پیرمرد چه کسی بود؟ با اینکه به ظاهر حضرت در سقیفه نبودند، فرمودند او را شناختید؟ عرض کردند: نه. فرمودند: او شیطان بود که آمد با ابی‌بکر بیعت کرد و مخاصمه‌ها را خاتمه داد. چون خیلی سر و صدا بلند بود که چه کسی خلیفه بشود، چه کسی جانشین بشود. او آمد دست در دست ابی‌بکر گذارد، بعد هم عمر بیعت کرد و همین‌طور همه‌شان بیعت کردند.([۲۷۶])

پس فاطمه زهراء؟سها؟ این مصیبت پیغمبر را چطور تحمل بفرماید که شروع مصائب آل‌الله و مفارقت‌کردن یک‌یک ایشان است، در هرموقعی که عالم اقتضاء کند که از این عالم و از اجتماع خودشان مفارقت بفرمایند. عرض کردم این فرمایش حضرت زهراء؟سها؟ به عظمت این مصیبت اشاره دارد.

صُبّت علیّ مصائب لو انّها صبّت علی الایام صِرن لیالیا

به‌حسب  ظاهر یک مصیبت است اما چرا فاطمه می‌فرماید مصائب؟ یعنی من که می‌بینم این توهین و اهانت به بدن پدرم شد، می‌بینم که این اهانت‌ها و جسارت‌ها

 

«* گفتار مجالس فاطميه ۱۴۱۰ جلد اول صفحه ۴۹۱ *»

به بدن من هم وارد خواهد شد. اگر دیگران خبر ندارند ما خودمان می‌دانیم. از این جهت صبّت علیّ مصائب یعنی افتتاح ظلم شروع شد، افتتاح اهانت و استخفاف شروع شده؛ به این معنا که مصیبت‌های خود من هم الآن برای من معلوم است که مرا پشت در مورد اهانت قرار می‌دهند، به من تازیانه می‌زنند. تازیانه‌زدن به دست‌های فاطمه امر کوچکی نیست، مصیبت کوچکی نیست. خود ملعون دومی می‌نویسد: زهراء در را محکم گرفته بود و دست‌هایش از این طرف در دیده می‌شد، من تازیانه را از قنفذ گرفتم و آن‌قدر به دست‌های زهراء زدم تا زهراء دستش را از در برداشت. من توانستم در را بر بدن زهراء فشار بدهم و آن همه مصیبت‌ها را بر زهراء وارد سازم.([۲۷۷])

همچنین وقتی می‌فرماید صبّت علیّ مصائب مصیبت امام حسن را هم می‌داند، مصیبت حسینش را هم می‌داند، مصیبت فرزندانش تا مصیبت امام زمان صلوات‌الله‌علیهم را می‌داند. همه مصیبت‌ها شروع شده صبّت علیّ مصائب یعنی همان‌ موقع همه مصیبت‌های ایشان بر زهراء واقع و وارد شد، حتی مصیبت شهادت بقیةالله که بعد از ظهورشان واقع می‌شود. آن‌ موقعی که آن یهودیه ملعونه از بالای پشت بام هاون سنگی بر سر مطهر امام می‌زند و آن هاون به جلوی سر امام اصابت می‌کند و باعث شهادت امام زمان می‌گردد، حضرت روی زمین می‌افتند و با همان ضربت هاون از دنیا رحلت می‌فرمایند.([۲۷۸])

و صلی الله علی محمّد و آل‌محمّد

([۱]) بحارالانوار ج‏۲۸ ص۲۷۰ (… فالْقَوا فی عنقه‏ حبلًا و حالتْ بینهم و بینه فاطمة؟عها؟)

([۲]) حدیث مفضل: بحارالانوار ج‏۵۳ ص۱۹

([۳]) بحارالانوار ج‏۵۳ ص۱۳

([۴]) بحارالانوار ج‏۲ ص۱۹۸

[۵]) ) تفسیر البرهان ج۵ ص۵۳۸

[۶]) ) الکافی ج‏۷ ص۴۴۹ (عن ابی‌جعفر؟ع؟ قال ان لله عزوجل ان‌یقسم‏ من‏ خلقه‏ بما شاء و لیس لخلقه ان‌یقسموا الّا به)

[۷]) ) الهدایة الکبرى ص۱۹۰

[۸]) ) بحارالانوار ج‏۴۴ ص۲۱۱ ـــ  مناقب آل ابی‌طالب: لابن شهرآشوب ج‏۴ ص۵۱

([۹]) مواعظ ۱۲۸۰، موعظه دهم ، جمعه ۲۰ صفرالمظفر

[۱۰]) ) شرح الزیارة ج۳ ذیل فقره: و برئت الی الله عزوجل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت…

([۱۱]) بحارالانوار ج‏۲۸ ص۴۱

[۱۲])) چهل موعظه: محرم الحرام  ۱۲۶۴ هـ ق، مواعظ فلولا نفر …، مجلس ششم

([۱۳]) بحارالانوار ج‏۴۵ ص۴۶

[۱۴]) ) بحارالانوار ج‏۷۹ ص۱۰۶

[۱۵]) ) بحارالانوار ج‏۹۹ ص۲۱۲

([۱۶]) التکویر: ۹

([۱۷]) بحارالانوار ج‏۵۳ ص۲۳

([۱۸]) عوالم العلوم ج۱۱ قسم۲ ص۸۸۰ ـــ  شرح نهج البلاغة لابن‌ ابی‌‌الحدید ج‏۱۱ ص۱۴

([۱۹])عوالم العلوم ج‏۱۱ قسم۲ ص۱۱۵۵ ـــ  بحارالانوار ج‏۸ ص۵۴

([۲۰]) الاحزاب: ۳۳

([۲۱]) بحارالانوار ج۳۰ ص ۲۹۴

([۲۲]) ۲۰ موعظه دهه اول و دوم محرم ۱۲۹۷، موعظه پنجم.

([۲۳]) حدیقة الاخوان، ش۵۹

([۲۴]) بحارالانوار ج‏۵۱ ص۳۶۴

([۲۵]) الاحقاف:‌ ۱۵

([۲۶]) … ثمّ اخبره بما‌ یجری علیها من المصائب فبکى النبی؟ص؟ و قال من بکى على مصائب هذه البنت کان کمن بکى على‏ اخویها الحسن و الحسین. (عوالم العلوم ج‏۱۱ ص۹۴۷)

([۲۷]) بحارالانوار ج‏۴۵ ص۱۷۳

([۲۸]) تفسیر فرات الکوفی ص۱۷۱

([۲۹]) عن علی بن ابراهيم بن هاشم عن ابی‌هاشم داود بن القاسم الجعفری قال سمعت ابا جعفر محمد بن علی الرضا۷ يقول: ان بين جبلی طوس قبضة قبضت من الجنة من دخلها كان آمنا يوم القيامة من النار. (وسائل‌الشیعة ج‏۱۴ ص۵۵۶)

[۳۰])) جواهرالحکم ج۱۲ ص۱۹۸ (رساله اسرارالشهادة)

([۳۱]) وسائل الشیعة ج‏۱۴ ص۵۳۷

([۳۲]) بحارالانوار ج ۴۵ ص۶۰

([۳۳]) بحارالانوار ج‏۷۲ ص۱۳۸

([۳۴]) الاسراء: ۱۰۵ (و ما ارسلناک الّا مبشّراً و نذیراً)

([۳۵]) الفرقان : ۱

([۳۶]) نهج البلاغة، الحکم۲۴۵ ص۵۳۵

([۳۷]) ۳۶ موعظه، موعظه اول

([۳۸]) الرعد: ۷

([۳۹]) الکافی  ج۱ ص۱۱

([۴۰]) عوالی اللئالی ج‏۴ ص۹۷ (روی عن النبی؟ص؟ انّه قال‏ ما منکم احدٌ الّا و له شیطان فقیل له و انت یا رسول‌اللّه؟ فقال و انا ولکن اعاننی اللَّه علیه فاسلم‏) ـــ  مرآة العقول ج‏۹ ص۳۸۴ و بحارالانوار ج‏۶۷ ص۴۰ (قال رسول‌الله؟ص؟ ما منکم من احد الا و له شیطان قالوا و لا انت یا رسول‌الله؟ قال و لا انا الا ان الله عزوجل اعاننی‏ علیه فاسلم فلم یأمرنی الا بخیر)

([۴۱]) بحارالانوار ج۴۳ ص۲۳

([۴۲]) همان ج‏۸ ص۳۱۱

([۴۳]) الاعراف: ۱۵۹

([۴۴]) ابراهیم: ۱۲۰

([۴۵]) الحجرات: ۱۳

([۴۶]) مستدرک الوسائل ج‏۱۲ ص۲۵۴

[۴۷]) ) قال‏ الصادق؟ع؟ تزوّجوا فی الحجز  الصالح فإنّ العرق‏ دسّاس‏. (مکارم الاخلاق ص۱۹۷)

([۴۸]) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۳

([۴۹]) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۴۰

([۵۰]) تفسیر فرات الکوفی  ص۳۳۹

([۵۱]) عوالم‌العلوم ج‏۱۱ ص۱۸۰ ـــ  بشارة المصطفى ج‏۲ ص۲۵۳

([۵۲]) بشارة المصطفى لشیعة المرتضى ج‏۲ ص۲۵۳

([۵۳]) بحارالانوار ج۲۳ ص۱۴۳

([۵۴]) بحارالانوار ج۳۰ ص۲۹۳

([۵۵]) بحارالانوار ج‏۵۰ ص۵۹

([۵۶]) الزام‌الناصب فی اثبات الحجة الغائب؟عج؟ ج‏۲ ص۱۳۸

([۵۷]) همان ص۱۳۹

([۵۸]) همان

([۵۹]) بحارالانوار ج‏۵۳ ص۷

([۶۰]) بحارالانوار ج‏۱۲ ص۲۱۰

[۶۱]) ) شرح الزیارة  ج۳، ذیل فقره «و من الجبت والطاغوت»

([۶۲]) المصباح للکفعمی ص۵۵۲

([۶۳]) بحارالانوار ج‏۸۳ ص۶۰

([۶۴]) همان ج۳۱ ص۴۲۷

([۶۵]) حدیث مفضل: بحارالانوار ج‏۵۳ ص۱۲

([۶۶]) بحارالانوار ج‏۴۴ ص۵۹

([۶۷]) بحارالانوار ج‏۴۴ ص۵۸

([۶۸]) بحارالانوار ج‏۴۴ ص۳۲۶

([۶۹]) شرح‌الزیارة ج۳ ذیل فقره لائذ بقبورکم

([۷۰]) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۸۴

([۷۱]) بحارالانوار ج‏۳۰ ص۲۹۴

[۷۲])) عن ابی‌عبدالله؟ع؟  اما ان احوج‏ ما تکونون فیه الى حبّنا حین تبلغ نفس احدکم هذه و اومأ بیده الى نحره ثم قال لا بل الى هاهنا و اهوىٰ بیده الى حنجرته فیأتیه البشیر فیقول اما ما کنت تخافه فقد امنت منه. (بحارالانوار ج‏۶ ص۱۸۷)

[۷۳])) بحارالانوار ج‏۶ ص۱۷۳

([۷۴]) تفسیرالامام؟ع؟ حدیث نعیم القبر و عذابه و رؤیة المحتضر للائمة؟عهم؟ ص ۲۱۰ـــ  بحارالانوار ج‏۶ ص۱۷۳

[۷۵]) ) البرهان فی تفسیر القرآن ج‏۱ ص۲۷۲

 ([۷۶])دلائل الامامة ص۶۲

[۷۷])) ۷موعظه شرح آیه فلولانفر، موعظه ششم ـــ  دیوان مراثی، بخش مصائب حضرت زهراء؟سها؟

[۷۸])) بحارالانوار ج۳۰ ص۲۸۷

[۷۹])) بحارالانوار ج‏۳۰ ص۲۸۸

[۸۰])) منتخب الانوار المضیئة، للسید علی بن عبدالکریم النیلی النجفی ـــ  المتوفی۸۰۳ق ـــ  ص۱۵۵

([۸۱]) وسائل الشیعة‌ ج۱۴ ص۵۰۸

[۸۲]) ) ارشاد العوام ج۳ ص۲۳۸

[۸۳])) الرحمن: ۶۰

[۸۴])) المائدة‌: ۱۵ـــ  الشوری: ۳۰

([۸۵]) الکافی ج۲ ص۴۸۱

[۸۶])) عن ابی‌عبد‌اللَّه؟ع؟ قال  لو انّ باکیاً بکى‏ فی امّة لرحموا. (الکافی ج‏۴ ص۳۲۸)

[۸۷])) روضة الواعظین ج‏۲ ص۴۸۲ ‏

[۸۸])) عن ابن عرفة عن ابی الحسن؟ع؟ قال‏ ان لله عزوجل فی کل یوم و لیلة منادیاً ینادی مهلاً مهلاً عباد الله عن معاصی الله فلولا بهائم رتّع و صبیة رضّع‏ و شیوخ رکع‏ لصبّ علیکم العذاب صباّ ترضّون به رضّاً. (وسائل الشیعة، ج‏۱۵، ص: ۳۰۷)

[۸۹]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۲۸

[۹۰]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۱۴

[۹۱]) ) همان ۹۵‏ و ۱۳۰

[۹۲]) ) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۱۳۲

[۹۳]) ) شرح نهج البلاغة ج۲، ص۶۰

[۹۴]) ) تفسیر فرات الکوفی ص۳۳۹ ـــ   بحارالانوار ج‏۲۵ ص۲۳۳

[۹۵]))‌ بحارالانوار ج۷۲ ص۱۴۸: باب‏ من‏ اخاف‏ مؤمناً او ضربه او آذاه او لطمه او اعان علیه او سبّه و ذم الروایة على المؤمن.

[۹۶])) مستدرک الوسائل ج‏۸ ص۳۷۵: باب عدم جواز دخول البیت من غیر  اذن و لا اشعار و لا تسلیم ـــ  تفسیر الصافی ج‏۳ ص۴۲۸

[۹۷])) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۸۷

[۹۸])) صحیفة‌الابرار (چ سنگی) ج۲ ص۹۳ الرابع و السبعون من عیون المعجزات

([۹۹]) مشارق انوار الیقین ص۲۶۳

[۱۰۰])) بحارالانوار ج ۲۹ ص۴۲۱

[۱۰۱]) )  قال ابوالحسن الماضی؟ع؟ فی هذه الآیة  لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر من تقدم الى ولایتنا أُخّر عن سقر و من تأخرعنها تقدم الى سقر. (البرهان ج‏۵ ص۵۲۸)

[۱۰۲]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۵۶

[۱۰۳]) ) مستدرک‌الوسائل ج‏۲ ص ۱۳۹: باب کراهة مسّ المیت عند خروج الروح

[۱۰۴]) ) بحارالانوار ج‏۲۲ ص۵۰۰

[۱۰۵]) ) بحارالانوار ج‏۲۸ ص۴۱

[۱۰۶]) ) بحارالانوار ج‏۲۸ ص۲۹۹

[۱۰۷])) بحارالانوار ج‏۱۹ ص۵۳

 ([۱۰۸])همان ج۳۱ ص۵۹۶

[۱۰۹])) المؤمنون: ۱۰۰

[۱۱۰])) الانعام: ۲۸

[۱۱۱]) ) بحارالانوار ج۳۰ ص۲۹۳

[۱۱۲]) ) وسائل‌الشیعة ج‏۷ ص۱۱۳

[۱۱۳]) ) بحارالانوار ج۳۰ ‌ص۲۹۵

 ([۱۱۴])فصاح امیرالمؤمنین بفضة… فواریه‏ بقعر البیت فانه لاحق بجده رسول الله؟ص؟. (الهدایة الکبرى ص۴۰۸، حدیث مفضل) ـ  … و بعدها سقطت على الارض و نادت قتلنى عمر  فجاء اميرالمؤمنين؟ع؟ و جلس عندها و قال يا فضّة! عليک بها فقد جاءها المخاض ثم جاءت فضّة بعد ساعة و هو تحمل لفّافة. فقال؟ع؟ لها ما معک يا فضّة؟ قالت: يا سيدى ولدک المحسن الذى اسقط. قال واريه فى فناء البيت. (جامع‌النورين۱ ص۲۰۶و۲۰۷)

[۱۱۵]) ) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲

([۱۱۶]) بحارالانوار ج‏۴۵ ص۲۵۷

[۱۱۷])) عن ابی‌عبدالله؟ع؟ فی قوله تعالى و لاتمنن تستکثر قال لاتستکثر ما عملت من خیر لله‏. (الکافی ج‏۲ ص۴۹۸)

[۱۱۸])) هدایة الامة الى احکام الائمة: ج۳ ص۲۰۹ (روی‏ الامر بسجدة الشکر مخیراً بعد جملة من‏ النوافل‏ و عند کل نعمة و التوفیق للنافلة نعمة)

([۱۱۹]) کفایة‌المسائل ج۱ فصل: در سجده شکر

[۱۲۰])) بحارالانوار ج‏۶ ص۱۸۵

[۱۲۱])) بحارالانوار ج‏۲۷ ص۲۱۷

[۱۲۲])) عوالم العلوم ـــ  الامام علی ‌بن ‌ابی‌طالب۷ النصوص ص۱۹۸

([۱۲۳]) مجمع البحرین ج‏۳ ص۲۸۰ ـــ   تاج العروس ج‏۶ ص۳۱۳

([۱۲۴]) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۵۹

[۱۲۵])) عوالم العلوم ج۱۱ قسم ۲ ص۸۲۹

[۱۲۶])) بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۰

[۱۲۷])) بحارالانوار ج۲۸ ص۲۶۰

[۱۲۸])) همان ص ۲۰۶ و ۲۲۸ ــــ‌  ظاهراً مجلس ادامه داشته ولی ضبط نشده است.

[۱۲۹]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۳

[۱۳۰]) ) کتاب سلیم بن قیس الهلالی ج‏۲ ص ۶۷۳ و ۶۷۵

[۱۳۱]) ) بحارالانوار ج‏۳۰ ص۳۰۲

[۱۳۲]) ) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۱۷۰

[۱۳۳]) ) و كان سبب‏ وفاتها ان قنفذاً مولى عمر لكزها بنعل السيف بامره. ‏(همان ج‏۴۳ ص۱۵۸)

([۱۳۴])  بحارالانوار ج۱۳ ص۱۴۲

[۱۳۵])) بحارالانوار ج۱۳ ص۷۷ و ۱۴۲

([۱۳۶])  بحارالانوار ج۱۴ ص۸۳

 ([۱۳۷]) القصص: ۲۴

([۱۳۸])  بحارالانوار ج۱۳ ص۵۰

([۱۳۹]) الدروع الواقیة ص۲۷۵

[۱۴۰]) ) عوالم العلوم ، فاطمة؟عها؟ ج‏۱۱ ص۴۶۷: باب اثاث‏ بیت‏ فاطمة و علی؟عهما؟

([۱۴۱]) ورد فی الحدیث: لاتنظر الى صغر معصیتک ولکن انظر الى من عصیت. (ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار ج‏۲ ص۴۹۱ للسید نعمة الله الجزائری)

([۱۴۲])  الحجرات: ۴۹

[۱۴۳]) ) التفسیر المنسوب الى الامام الحسن العسکری؟ع؟ ص۴۷۷

([۱۴۴])  صحیح‌البخاری ج۱ ص۳۹ باب کتابة العلم و ج۴ ص۸۵ ـــ  صحیح مسلم ج۵ ص۷۵: باب ترک الوصیة لمن لیس له شی‏ء ـــ  مسند احمد ج۳ ص۳۴۶ و غیرها.

 ([۱۴۵]) نهج‌البلاغة، خطبه: ۱۳۸

 ([۱۴۶])الکافی ج۸ ص۳۰۸

([۱۴۷]) شرح الزیارة ج۲: فی شرح قوله؟ع؟ و برئت الی اللٰه عزوجل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت.

([۱۴۸]) عن جعفر بن ‌محمد عن آبائه قال ماتت‏ فاطمة؟عها؟ ما بین المغرب‏ و العشاء. (بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۰۰)

[۱۴۹])) بحارالانوار ج‏۷۸ ص۳۱۰

[۱۵۰])) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۱۷۷

[۱۵۱])) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۱۳

[۱۵۲])) عوالم العلوم ـــ  مستدرک سیدة النساء؟عها؟ ـــ   ج‏۱۱ ص۱۹۵

[۱۵۳])) بحارالانوار ج‏۵۳ ص۲۳

([۱۵۴]) بحارالانوار ج‏۹۹ ص۱۶۷

[۱۵۵])) عوالم العلوم ج‏۱۱ ص۱۰۷۸

([۱۵۶]) همان ص۹۳۳

[۱۵۷])) بحارالانوار ج۴۳ ص۲۰۷ –  دلائل الامامة ج۱ ص۱۳۱

(([۱۵۸] بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۰۷

[۱۵۹])) بحارالانوار ج۴۳ ص۲۱۲

[۱۶۰]) ) الازریة ـــ  الشیخ الاُزری ـــ  فی هائیته المشهورة ج۱ ص۱۰۹

([۱۶۱]) طرف الانباء و المناقب (سید بن طاوس) ص۵۰۲ ـــ  عوالم العلوم  ج‏۱۱،  قسم۲،   ص۱۰۹۱

[۱۶۲]) ) عن ابی الربیع الشامی قال سمعت اباعبدالله؟ع؟ یقول:‏ ان قائمنا اذا قام مد الله عزوجل لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم حتى لایکون بینهم و بین القائم برید یکلمهم‏ فیسمعون‏ و ینظرون الیه و هو فی مکانه.(الکافی ج‏۸ ص ۲۴۱)

[۱۶۳]) ) الکافی ج‏۱ ص۲۵

[۱۶۴])) مختصر البصائر ص۲۹۳

[۱۶۵])) الکافی ج۱ ص۱۶۶

([۱۶۶]) بحارالانوار ج۴۳ ص۲۱۰

[۱۶۷])) عوالم العلوم ـــ  مستدرک سیدة النساء ـــ  ج‏۱۱،  قسم۲، فاطمة؟عها؟ ص۹۳۱

([۱۶۸]) مدینة معاجز الائمة الاثنی‌عشر ج‏۳ ص۲۲۳

[۱۶۹])) النور: ۳۵

[۱۷۰])) عوالم العلوم ج‏۱۱ ص۸۰۵

[۱۷۱])) بحارالانوار ج‏۳۰ ص۱۹۱

([۱۷۲]) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۱۸۰

[۱۷۳])) همان ص۱۷۳

[۱۷۴])) الکافی ج‏۳ ص۲۲۸

[۱۷۵])) تفسیرالعیاشی ج‏۲ ص۱۸۹

[۱۷۶])) بحارالانوار ج‏۱۲ ص۳۱۱

[۱۷۷])) بحارالانوار ج‏۴۳  ص۲۵ و ۵۵ ـــ  ج‏۳۵ ص۲۳۰

[۱۷۸])) بحارالانوار ج‏۴۴ ص۲۲۳

[۱۷۹])) الکافی ج‏۱ ص۴۵۹

[۱۸۰])و ۲) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۲۳ ـــ  ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص۲۱۶

[۱۸۲])) بحارالانوار ج‏۴۵ ص۲۰۸

[۱۸۳]) ) الکافی ج۱ ص۴۵۹

[۱۸۴]) ) دلائل الامامة ص۱۳۳ ـــ   بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۰۸

[۱۸۵]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۲و ۱۸۳

[۱۸۶]) )  عن سلمى امرأة ابی رافع قالت:‏ مرضت فاطمة۳ فلما كان اليوم الذی ماتت فيه قالت: هيئی لی ماء فصببت لها فاغتسلت كاحسن ما كانت تغتسل. ثم قالت: ائتينی بثياب جدد فلبستها. ثم اتت البيت الذی كانت فيه. فقالت: افرشی لی فی وسطه ثم اضطجعت و استقبلت القبلة و وضعت يدها تحت خدها. و قالت: انی مقبوضة الآن فلا اكشفن فانی قد اغتسلت قالت: و ماتت. فلما جاء علی أخبرته. فقال لاتكشف فحملها يغسلها۳٫ (بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۲ و ۱۸۷)

[۱۸۷]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۱۸۷ ـــ  مستدرک‌الوسائل ج۲ ص۲۰۳

[۱۸۸]) ) بحارالانوار ج۲۲ ص۵۱۳

[۱۸۹]) ) النساء: ۱۲۳

 ([۱۹۰])قيل  انّ رسول‌اللَّه۹ كان يقبّل الحسن بن‌علیّ۸ فقال الاقرع بن حابس: انّ لی عشرة من الولد ماقبّلت‏ أحداً منهم. فقال رسول‌اللَّه۹ من لايرحم لايُرحَم‏. (روضة‌الواعظين (ط القديمة)‌ ج‏۲ ص۳۶۹)

[۱۹۱]) ) بحارالانوار ج‏۲۳ ص۱۴۴

[۱۹۲]) ) عوالم‌العلوم ج‏۱۱، قسم۱، ص۱۸۰ ـــ  بحارالانوار ج‏۴۳ ص۲۵

[۱۹۳]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۶

[۱۹۴]) ) وسائل‌الشیعة ج‏۱۴ ص۴۵۱

[۱۹۵]) ) عوالم‌العلوم ج‏۱۱، قسم۲،  ص۹۳۱

[۱۹۶]) ) النورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین ـــ  للجزائری ـــ  ص۴۲

[۱۹۷]) ) بحارالانوار ج‏۳۰ ص۳۵۳

[۱۹۸]) ) همان ج‏۲۸ ص ۳۵۷

[۱۹۹]) ) بحارالانوار ج‏۲۸ ص۳۰۳ و ۳۵۷ ـــ  ج‏۲۹ ص۱۵۷

[۲۰۰])) صحیح‌البخاری ج۴۳ ص۱۷۰ ـــ  تاریخ‌الطبری ۲ج ص۲۳۶ ـــ  السیرة‌النبویة؟ص؟ لابن‌کثیر ج۴ ص۵۶۷

[۲۰۱]) ) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۶۵

[۲۰۲]) ) یس: ۱۱

[۲۰۳]) ) بحارالانوار ج‏۱۲ ص۱۴: باب۲ قصص ولادته؟ع؟ الى کسر الاصنام و ما جرى بینه و بین فرعونه

[۲۰۴]) ) المائدة: ۵۰

[۲۰۵]) ) الانسان: ۳

[۲۰۶]) ) البلد: ۱۰

[۲۰۷]))  کالذین منْ قبلِکم کانوا اَشدَّ منْکم قوَّةً و اَکثرَ اموالاً و اولاداً فاسْتَمْتَعوا بخَلاقِهِم فاسْتَمْتَعْتم بخلاقِکم کما اسْتَمْتعَ الَّذین منْ قبلِکم بخَلاقهم و خُضْتم کالذی خاضوا اُولئک حبِطتْ اَعْمالُهم فی الدُّنیا و الْآخرَة و اُولئک هم الخاسرون‏. (التوبة: ۶۹) ـــ  أولم‌یسیروا فی الارض فینْظُروا کیف کان عاقبةُ الّذین مِن قَبلهم کانوا اَشدَّ منهم قوّةً و اَثاروا الْاَرضَ و عمَرُوها اَکثرَ ممّا عمَرُوها و جاءتْهُم رسلُهم بالبیناتِ فما کان الله لِــیظْلِمَهم ولکن کانُوا اَنْفسَهم یظلِمون.‏(الروم: ۳۰)

[۲۰۸]) ) وَ اِلى‏ مَدْینَ اَخاهُمْ شُعَیباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الیومَ الْآخِرَ وَ لاتَعْثَوْا فی الْاَرْضِ مُفْسِدِینَ.‏ فَکذَّبُوهُ فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا فی دارهم جاثمینَ‏. وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَینَ لَکمْ مِنْ مَساکنِهِمْ‏ وَ زَیّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ اَعْمالَهُمْ‏ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ‏ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ. وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ‏ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَیناتِ فَاسْتَکبَرُوا فِی الْاَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ. فَکُلَّاً اَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ اَرْسَلْنا عَلَیهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ اَخَذَتْهُ الصَّیحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْاَرْضَ‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ اَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِــیظْلِمَهُمْ‏ ‏وَلکنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یظْلِمُون‏. (العنکبوت:‌ ۳۶ تا ۴۰)

[۲۰۹]) ) وَ مَنْ یرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْراهِیمَ اِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیناهُ فِی الدُّنْیا وَ اِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین.(البقرة: ۱۳۰)‏ ـــ  وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا اَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ اَهْلَکتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ اِیای اَ تُهْلِکنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا. (الاعراف: ۱۵۵)

[۲۱۰]) ) اَ فَغَیرَ اللَّهِ‏ تَأْمُرُونِّــی‏ اَعْبُدُ اَیهَا الْجاهِلُون‏. (الزمر: ۶۴)

([۲۱۱])  وَ مَثَلُ‏ الَّذِینَ‏ کفَرُوا کمَثَلِ‏ الَّذِی‏ یَنْعِقُ‏ بِما لایسْمَعُ‏ اِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌ‏ بُکمٌ‏ عُمْی‏ فَهُمْ‏ لایعْقِلُون‏. (البقرة: ۱۷۱) ـــ‌  وَ اِذا نادَیتُمْ‏ اِلَى‏ الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِک‏ بِاَنَّهُمْ‏ قَوْمٌ‏ لایعْقِلُون‏. (المائدة‌: ۵۸)

 [۲۱۲]) ) وَ مَنْ‏ خَفَّتْ‏ مَوازِینُهُ‏ فَاُولئِک‏ الَّذِینَ‏ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ‏ بِما کانُوا بِآیاتِنا یظْلِمُون‏.( الاعراف: ۹) ــ  ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ‏ الَّذِینَ‏ کذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اَنْفُسَهُمْ‏ کانُوا یظْلِمُون‏.(الاعراف: ۱۷۷)

[۲۱۳]) ) وَ اِذا قِیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِی الارضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ. اَلا اِنَّهُمْ‏ هُمُ‏ الْمُفْسِدُونَ‏ وَلکنْ‏ لایشْعُرُون‏.(البقرة: ۱۱ و۱۲) ـــ  اللَّهُ یسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُون‏.(البقرة: ۱۵)

[۲۱۴])) عوالم العلوم ج‏۱۱ قسم۲ ص۵۷۹

«قال صلاح الدین الصفدی الشافعی المتوفى ۷۶۴ فی ترجمة «النظّام»: انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها». (الوافی بالوفیات ج۵ ص۳۴۷ و ج۸  ص۷۱۵)

«انّ عمر رفس‏ فاطمة؟عها؟ حتّى أسقطت بمحسن». (لسان‌ المیزان لابن حجر العسقلانی ج۱ ص۲۶۸)

«الذین تخلّفوا عن بیعة ابی‌بکر علیّ؟ع؟ و العبّاس و الزبیر و سعد بن‌عبادة. فامّا علی؟ع؟ و العبّاس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة؟عها؟ حتّى بعث الیهم ابوبکر عمر بن الخطّاب لیخرجوا من بیت فاطمة. و قال له: ان أبوا فقاتلهم. فاقبل بقبس من نار على ان‌یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة. فقالت: یا بن الخطّاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم». (العقد الفرید لاحمد بن عبد ربه القرطبی المتوفی ۳۲۸ ج۵  ص۱۲)

«انّ محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی». (معارف القتیبی)

[۲۱۵]) ) شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید ج‏۲ ص۶۰

[۲۱۶]) ) همان ج‏۱ ص۱۸۳ و  ج۲ ص۲۷

[۲۱۷]) ) عن ابی‌جعفر انّه قال‏ لَتمحَّصُنّ یا معشر الشیعة … فیُصبحُ احدُکم و هو یرى اَنّه على شریعةٍ من اَمرِنا فیُمسِی و قد خرج منها و یُمسِی و هو على شریعة من اَمرنا فیصبح و قد خرج منها. (الغیبة للطوسی ص۳۳۹)

[۲۱۸]) ) المائده: ۳

[۲۱۹]) ) التفسیر المنسوب الى الامام الحسن العسکری؟ع؟ ص۴۳۴ ـــ  بحارالانوار ج‏۷ ص۳۳۶ و ج‏۸ ص۵۲ ــــ  عوالم العلوم ج‏۱۱، قسم۲، ص۱۱۵۱

[۲۲۰])) بحارالانوار ج‏۴۳ ص۶۵ ـــ عوالم العلوم ج‏۱ قسم۱ ص۳۴۳

[۲۲۱]) ) الکافی ج‏۱ ص۴۷۹ ـــ   البرهان فی تفسیر القرآن ج‏۵ ص۷۱۴

[۲۲۲]) ) بحارالانوار ج‏۱۸ ص۷۲

[۲۲۳]) ) بحارالانوار ج ۱۷ ص۶ و ۴۰۵ و ج۱۸ ص۵۸ ، ۶۴

([۲۲۴]) مناقب آل ابی‌طالب؟عهم؟ ـــ  لابن شهرآشوب ـــ   ج‏۱ ص۹۲

(([۲۲۵] عن ابی عبداللّه؟ع؟ قال: تدرون مات النبی؟ص؟ او قتل؟ انّ اللّه یقول: اَفَاِنْ مات اَوْ قتل انْقَلبْتُم على‏ اَعقابِکمْ‏ فسمّ قبل الموت انّهما سمّتاه. (بحارالانوار ج‏۳۱ ص۶۴۱)

[۲۲۶]) ) عن ابی‌عبدالله؟ع؟ قال قال رسول‌الله؟ص؟ ‏افضل الناس من عشق‏ العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده‏. (وسائل‌الشیعة ج‏۱ ص۸۳)

[۲۲۷])  ) روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ج‏۱۲ ص۲۷۲

[۲۲۸]) ) «حاج میرزا حسن عرض کرد دعاءها را ابتدایش که آدم مى‏خواند حالتى دارد بعد که مداومت کرد آن حالت برایش نمى‏آید چه باید بکند؟ فرمودند: دعاى دیگر بخواند. نکته تغییر دعاءها و دعاى جوربه‌جور همین است. عرض کرد این‏طور که شد تغییر بدهد دعا را؟ فرمودند: بلى تغییر بدهد، دعاى دیگر بخواند و خیلى تفاوت مى‏کند.» (حدیقة الاخوان، ش۱۳۴۰)

[۲۲۹]) ) مسکّن الفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد ص۱۳

([۲۳۰]) فَطَمَ‏ الصبیَ‏ يَفْطِمه‏ فَطْماً، فهو فطيم‏: فصَلَه من الرضاع. و غلام‏ فَطِيم‏ و مَفْطُوم‏ … و أَفْطَمَت‏ السَّخلة: حان ان‌‌تُفْطَم؛ عن ابن الأَعرابی، فاذا فُطِمت‏ فهی‏ فاطِمٌ‏ و مَفْطُومة و فَطِيمة. (لسان العرب)

[۲۳۱])) سباء: ۱۳

[۲۳۲]) ) عن کامل التمّار قال سمعت اَباجعفر؟ع؟ یقول‏ الناسُ کلّهم‏ بهائم‏ ثلاثاً الّا قلیلٌ من المؤمنین و المؤمن‏ غریبٌ ثلاث مرّات‏. (بحارالانوار ج‏۶۴ ص۱۵۹)

[۲۳۳]) ) عن قُتیبة الأعْشىٰ قال سمعت اباعبداللَّه؟ع؟ یقول:‏ المؤمنةُ اعزُّ من المؤمن و المؤمن اَعزُّ من الکبریت الأحمر فمن رأى منکم الکبریتَ الأحمر.(بحارالانوار ج‏۶۴ ص۱۵۹) ــ  فی الخبر: الناس کلهم بهائم الا المؤمن المؤمن قلیل المؤمن قلیل المؤمن قلیل المؤمن اقل من الکبریت الاحمر و هل رأی احدکم الکبریت الاحمر؟(طریق‌النجاة ــــ طبع مشهد ـــ ج۲، ص۳۴۴)

[۲۳۴]) ) الفرقان: ‌۴۴

[۲۳۵]) ) بحارالانوار ج‏۴۶  ص۲۶۱

[۲۳۶])) چهار فصل: فصل اول

[۲۳۷]) ) مفاتیح الشرایع ـــ للفیض الکاشانی ـــ ج۱ ص۱۱

[۲۳۸]) ) القمر: ۵۵

[۲۳۹]) ) الحسن البصری: ما کان فی هذه الامّة اعبد من فاطمة؟عها؟ کانت تقوم حتّى تورّم قدماها. (عوالم العلوم ج‏۱۱ قسم۱ ص۲۷۹) ـــ  کانت فاطمة؟عها؟ تنهج‏ فی صلاتها من خوف‏ اللّه تعالى. (ارشاد القلوب)

[۲۴۰]) ) مصباح الشریعة: الباب الثانی فی العبودیة

[۲۴۱])) مانند این مسأله در احکام وضو هست. « هرگاه شخصى وضو ساخت و بعد شکى از براى او روى داد، یا مظنه‏اى از براى او به‌هم‏رسید که حدثى از او صادر شده و باطل‏کننده وضوئى از او صادر شده، شک و مظنه او اعتبارى ندارد و نباید اعتنائى به آن کند و وضوى او صحیح است و اگر به‌جهت شک و مظنه خود وضوئى بسازد بدعت کرده در دین خدا به دلیل‌هاى ثلثه».(کفایةالمسائل ج۱)

[۲۴۲]) ) بحارالانوار ج‏۵۲  ص۳۵۴

[۲۴۳]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص ۱۷۳

[۲۴۴]) ) بحارالانوار ج۴۳ ص۹۲

([۲۴۵])  نهج الفصاحة ح۶۹۴

[۲۴۶]) ) المائدة: ۷۵

([۲۴۷]) تفسیرالعیاشی ج‏۱ ص۳۳۵ ـــ   کانا یأکلان الطَّعام فی العیون عن الرضا؟ع؟ معناه انهما کانا یتغوّطان و القمی قال‏ کانا یحدثان فکنّى‏ عن الحدث و کل من اکل الطعام یحدث. (تفسیر الصافی ج‏۲ ص۷۳) ـــ  ورد ان اللَّه حییّ کریم یعبر عن مباشرة النساء بملامستهن. (الوافی ج۶ ص۲۴۶)

[۲۴۸])) تفسیرالصافی ج‏۱ ص۲۶۷

[۲۴۹])) مکارم الاخلاق  ص۲۳، فی جمل من احواله و اخلاقه؟ص؟

[۲۵۰])) الانبیاء: ۱۰۷

[۲۵۱]) ) بحارالانوار ج۴۲ ص۲۳۰ و ۲۳۹

[۲۵۲])) الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد ج‏۲ ص۱۲ ـــ  بحارالانوار ج‏۴۴ ص۴۷

[۲۵۳]) ) تفسیرالآلوسی ج۲۶ ص۷۳ (فتوى شریح القاضی لعنه الله بان سیدالشهداء؟ع؟ خرج عن حده فقتل بسیف جدّه)

 ([۲۵۴]) عیون اخبارالرضا؟ع؟ ج۲ ص۱۴۲

[۲۵۵]) ) بحارالانوار ج۴۵ ص۱۲۲

[۲۵۶]) ) بحارالانوار  ج‏۷۹ ص۱۰۶

[۲۵۷]) ) کشف الغمة فی معرفة الائمة؟عهم؟ ج‏۲ ص۳۲۲

([۲۵۸]) الفصول المهمة فی معرفة الائمة؟عهم؟ ص۱۱۶۹

[۲۵۹])) ضربة علی یوم الخندق تعدل عبادة‌ الثقلین … و انا من الثقلین. (شرح القصیدة ص۵۷۱)

[۲۶۰]) ) «… ولکن اهل بصیرت در دین و مذهب می‏دانند و اعتقاد دارند که ثواب یک نفس کشیدن حضرت سیدالشهداء؟ع؟ مثل ثواب یک نفس کشیدن حضرت امیرالمؤمنین علیه صلوات المصلین در لیلة المبیت است که اگر قسمت شود همان ثواب یک نفس کشیدن او روحی فداه بر جمیع گناهکاران اولین و آخرین همه مستحق بهشت شوند و آتش جهنم بر ایشان حرام شود و کفاره جمیع گناهان جمیع گناهکاران گردد.»(اسرار الشهادة الروضة الثالثة‌عشرة)

[۲۶۱]) ) بحارالانوار ج‏۹۷ ص۱۱۹ ـــ  کامل الزیارات، الباب التاسع و الخمسون

[۲۶۲]) ) قال رسول‌اللَّه؟ص؟ اِنّ لِله ملائکةً سیاحون‏ فی الارض یُبلِّغُونّی عن اُمّتی السلام‏. (روضة الواعظین ج‏۲ ص۳۲۲) ــ  … یا اباذر لاتعجب فانّ للّه ملائکة سیاحون‏ فی الارض موکلون بمعونة آل‌محمد. (عوالم‌ العلوم ج‏۱۱ قسم۱ ص۱۹۲)

[۲۶۳]) ) کامل الزیارات: الباب الثامن و المائة نوادر الزیارات‏، ص۳۲۹

[۲۶۴]) ) وسائل‌الشیعة ج‏۱۴ ص۴۲۳

[۲۶۵]) ) کامل الزیارات الباب الثانی و الثلاثون ثواب‏ من‏ بکى‏ على الحسین بن علی؟عهما؟ ص۱۰۲ ـــ   الباب الثامن و الخمسون ان زیارة الحسین‏؟ع؟ افضل ما یکون من الاعمال‏ ص ۱۴۶

[۲۶۶]) ) عن ابی‌عبدالله قال … من أنشد فی الحسین؟ع؟ فأبکى عشرةً فله الجنّة و من أنشدَ فی الْحسین؟ع؟ شعراً فبکى فَله الجنَّةُ و من انشد فی الحسین؟ع؟ شعراً فتباکى فله الجنَّة.( ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص۸۴) ـــ  … فقال سبحانه یا موسى کتبت رحمة لتابعیه من عبادی و اعلم انّه من بکى‏ علیه او ابکى او تباکى‏ حرّمت جسده على النار. (بحارالانوار ج‏۴۴ ص۲۸۸ ـــ   عوالم العلوم ج‏۱۷ ص۵۹۶)

[۲۶۷]) ) عوالم العلوم  ج‏۱۱ قسم ۲ فاطمة؟عها؟ ص۷۸۷

[۲۶۸]) ) مصباح‌المتهجد و سلاح‌المتعبد ج‏۲ ص۸۴۷

[۲۶۹]) ) عوالم ج۱۱ قسم۲ ص۸۱۰

[۲۷۰]) ) شرح‌الزیارة ج۳ ذیل فقره «لائذ بقبورکم»

[۲۷۱]) ) بحارالانوار ج‏۴۸ ص۲۵۴ و ۲۷۰

[۲۷۲]) ) وسائل الشیعة ج‏۲ ص۴۶۷: باب کراهة حضور الحائض و الجنب عند المحتضَر وقتَ خروجِ روحه و عند تلقینه‏

[۲۷۳]) ) التفسیر المنسوب الى الامام؟ع؟ ص۲۱۰: حدیث نعیم القبر و عذابه و رؤیة المحتضَر للائمة؟عهم؟ ـــ  الکافی ج‏۳ ص۱۲۷: باب اَنّ المؤمن لایکره‏ على قبض روحه

[۲۷۴])) وسائل الشیعة ج‏۲ ص۴۵۴ و ۴۶۱: باب استحباب تلقین المحتضر الشهادتین، و باب استحباب تلقین المحتضر التوبة و الاستغفار و الدعاء المأثور

[۲۷۵]) ) بحارالانوار ج‏۳۰ ص۵۳۵ ـــ  صحیح البخاری ج۱ ص۳۷ ـــ  صحیح مسلم ج۵ ص۷۵ و ۷۶

([۲۷۶])  الکافی ج۸ ص۳۴۳

([۲۷۷])  بحارالانوار ج‏۳۰ ص۲۸۷

[۲۷۸]) ) الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب؟عج؟ ج‏۲ ص۱۳۸