گفتار مجالس فاطمیه علیها السلام
احمد پورموسویان
جمادیالاولی و جمادی الثانیة 1408 ه ــ ق – قسمت اول
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 1 *»
مجلس 1
(شب شنبه ـــ 4 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r احیاء امر فاطمه زهرا؟عها؟ وظیفه شیعیان مستبصر است
r مقصود اصلی در تعالیم انبیاء؟عهم؟ معرفت و محبت است
r نشانه غفلت مردم از تعالیم انبیاء حادثه شهادت حضرت زهرا؟عها؟ است
r مقصود از آمدن در این دنیا چیست؟ و باید آن را باور کرد
r یادبود شهادت حضرت زهرا درس است و نباید سطحی بگذرد
r نوع محبت رسولالله؟ص؟ به فاطمه؟عها؟
r معرفت رسولالله؟ص؟ و فاطمه؟عها؟ نسبت به یکدیگر
r مصائب فاطمه زهرا؟عها؟ بعد از رحلت رسولالله؟ص؟
r سبب اختلاف در تاریخ شهادت حضرت زهرا؟عها؟
r عزاداری اهلبیت؟عهم؟ بر فاطمه؟عها؟
r علت اظهار سرورها و حزنهای خاندان رسالت نسبت به یکدیگر
r ازدیاد محبت به اولیاء؟عهم؟ از راه تلقین
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 2 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
احیاء مقام فاطمه زهرا؟سها؟ و توجه به فضائل و مناقب آن مخدره معظمه امری است لازم مخصوصاً بر شیعیان مستبصر، و این امر به طور احسن انجام نمیشود مگر به برکت فرمایشات بزرگان دین و توجه به فرمایشات ایشان در فضائل و مناقب این بزرگواران. وقتی که دیگران در فضیلت فاطمه زهرا؟سها؟ بر مثل مریم تردید دارند و فکر میکنند مریم از فاطمه افضل است، در موقعی که در این امور تحقیق میکنند؛ شیعیان مستبصر از برکات فرمایشات بزرگان فاطمه زهرا؟سها؟ را یکی از تعینات حقیقت محمدیه؟ص؟ میدانند و حقایق انبیاء را مخلوق از نور و شعاع جسم فاطمه زهرا میدانند. با توجه به این فضائل و مناقب باید قدردان این بزرگواران و فرمایشات ایشان بود و متذکر نعمت عظمای معرفت باشیم، که اصل اساس خلقت همین معرفت است و نتیجهای که از این خلقت حاصل میشود معرفت است. تمام زحمات سیروسلوک که به تعلیم انبیاء برای این بشر بوده به منظور معرفت است؛ و بعد
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 3 *»
از معرفت، محبت؛ که در آخرت همین دو امر مطرح است. از اول مرگ به آن طرف سر و کار ما با مسأله معرفت و محبت است. دنیا زائل خواهد شد، دنیا فانی است، دنیا بقا ندارد. این مطلب معلوم است و برای همه فلسفه خلقت مسلّم است و مقصود از آفرینش تمام همین است که معرفت حاصل شود و بعد محبت. حال بشر در غفلت به سر میبرد و از این دو امر مهم تغافل میکند، هدف خود را دنیا قرار داده و در امور دنیا اینقدر مستغرق شده است. مسأله معرفت و محبت ریشه و اصالت خود را در میان بشر از دست داده است. همّشان دنیا، غمّشان دنیا و مقصدشان دنیا شده است و حال آنکه آنچه مقصود است معرفت و محبت است که هیچ به حساب نمیآید. نتایجش هم ایمانهای سطحی است که خیلی زود از دستشان میرود.
حادثه شهادت فاطمه زهرا؟سها؟ یک درس و یک امری است که این مطلب را کاملاً نشان میدهد. همینکه رسول خدا؟ص؟ چشم از این دنیا بستند با این یادگار رسولالله چه کردند! آن مقصود اصلی که رسولالله و سایر انبیاء؟عهم؟ برای آن آمده بودند معرفت و محبت بود و چون در این فکر نبودند و نمیخواستند این دو امر را تحصیل کنند، با اینکه به ظاهر ایمان داشتند، به ظاهر با جمیع مبانی دین آشنا شده بودند، به ظاهر جنگها میکردند، زکاتها میدادند، نمازها اقامه میکردند و جمیع برنامهها در محضر رسول خدا؟ص؟ انجام میشد. چه امر بزرگی! امامت، امامت رسول خدا، جماعت به امامت حضرت، جنگها به فرماندهی حضرت، تقسیم زکات زیر نظر مبارک حضرت، جمیع امور دینی و مبانی و قوانین دینی به بیان آن بزرگوار و به تدبیر و سیاست آن بزرگوار؟ص؟، اما این امور برای آنها هیچ نورانیتی فراهم نساخت ارتدّ الناس بعد رسولالله؟ص؟ الا ثلاثة او اربعة([1]) هیچ نورانیت برای آنها پیدا نشد بلکه گویا روز به روز به طرف ظلمات میرفتند. ظلمات کفر و شقاق و نفاق و عناد با خاندان
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 4 *»
رسولالله؟ص؟ که به مجرد وفات رسول خدا این امور از این امت سر زد. اینها نشان میدهد که مقصد معرفت و محبت نبود. دنیا و شئونات دنیا در نظر بود، هواها و هوسها در نظر بود. به همین سبب باطن خود را بعد از رحلت رسول خدا؟ص؟ نشان دادند.
ما با مطالعه این امور و مراجعه به این امور باید متذکر باشیم و باورمان شود که مقصود از آمدن در این دنیا واقعاً معرفت و محبت بوده است، این باورمان بشود. هدف تحصیل معرفت و محبت است و از اول مرگ به آن طرف سر و کار ما با همین دو مسأله معرفت و محبت است، از امر دیگری از ما سؤال نمیکنند. از دنیا و شئونات دنیا از ما سؤال نمیکنند. سؤال و مؤاخذه تمام به معرفت و محبت مربوط است. و میبینیم اصل معرفت و معرفتِ صحیح و محبتِ اصیلِ مبتنی بر معرفت صحیح، در مکتب بزرگان ما+ است. به همین علت حق ایشان و حق مکتب ایشان و حق احیاء فرمایشات ایشان بر ما خیلی بزرگ است. هیچ نباید اهمال کنیم و خدای نکرده عملاً نشان دهیم که ما باورمان نشده. این دستگاه آفرینش، این نظام خلقت، این آمدن و رفتن انبیاء و اولیاء، اینها هیچ باورمان نشده که برای معرفت و محبت بوده. فکر کنیم برای همین دنیا و داشتن دنیا است و هدف همین است. از طرفی هم میبینیم که وضعمان از نظر دنیا چطوری است، دنیای درستی هم که در دست نیست. با اینهمه مشکلات، دنیای درستی در دست کسی نیست. چرا انسان مفتون شود و مغرور شود؟! فریب دنیا و شئونات دنیوی را بخورد و از آن اصل مقصد و هدف غافل شود؟! متذکر امر هستیم، متذکر مطلب هستیم اما باز هم وظیفه اقتضاء میکند که انشاءالله بیشتر متذکر باشیم. هدف را بشناسیم، اشتباه نکنیم، در مقصد غفلت نورزیم و از هدفی که خداوند برای آن هدف ما را به این دنیا آورده که تحصیل معارف الهیه است و بعد هم تحصیل محبت اولیاء سلام الله علیهم اجمعین به حسب مراتبی که دارند غافل نشویم؛ این هدف اصلی و مقصد اصلی است. با پیشامدها و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 5 *»
جهات مختلفی که در تاریخ اسلام با آنها برخورد میکنیم، انشاءالله اینها باید از اسباب تذکر و تنبه و تقرب ما باشد.
این ایام با ایام شهادت فاطمه زهرا؟سها؟ مصادف میشود. این ایام نباید خیلی سطحی بر ما بگذرد و هیچ تغییر حالی در ما ندهد. مثل فاطمه؟سها؟ برای این مقصد و این هدف شهیده شده است. هدفِ معرفت و محبت، برای احیاء امر ولایت و برقراری دین خدا و احیاء اوامر و نواهی خداست. آن هم اینطور شهادتی که رسولالله؟ص؟ هرموقع از این شهادت یاد میکردند چقدر حال مبارکشان متغیر میشد، خصوصاً در آن چند روز احتضار حضرت و نزدیکشدن به وفات آن بزرگوار؟ص؟.
هرموقعی که خود فاطمه زهرا به دیدار پدر بزرگوارش میآمد آن تغیر حال برای حضرت دست میداد. گاهگاهی هم حضرت به بعضیها مثل سلمان یا اباذر دستور میفرمودند که بروید بگویید فاطمه دختر من بیاید، من میخواهم او را ببینم.([2]) چرا اینطور بوده؟ چرا اینطور بوده که باید فاطمه گاهگاهی بیاید کنار بستر پدر بزرگوارش؟ و همچنین بعد از رحلت رسولالله؟ص؟ چرا فاطمه چندباری بیشتر در تاریخ ذکر نشده که آمده کنار قبر پدر بزرگوارش؟ یا در میان خانه گریه میکرد، یا دارد که در بقیع تشریف میبردند گریه میکردند.([3]) روزهای دوشنبه و پنجشنبه به بهانه زیارت شهدای احد در کنار قبر حمزه و سایر شهدا اشک میریختند.([4]) چرا اینطور بوده؟ به جهت اینکه دشمنی با این بزرگوار از داخل خانه رسولالله بود. دشمنی و عداوت و حسادت آن دشمن به شدتی بود که حتی گاهگاهی که رسولالله یاد از خدیجه میکردند آن ملعونه میگفت چقدر از آن زن پیر یاد میکنید و شروع میکرد به مذمت از
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 6 *»
خدیجه.([5]) آن ملعونه از رسول خدا انتقاد میکرد و بر ایشان اعتراض میکرد، بر مثل رسولالله که شما چرا در نزد فاطمه برمیخیزید، چرا فاطمه را میبوسید؟ قبیح است بر پدر که اینقدر اظهار محبت کند به دخترش.([6]) او میدانست فاطمه کیست، او میدانست رابطه بین رسول خدا؟ص؟ و فاطمه زهرا رابطه پدری و فرزندی و دختری نیست. رابطه حقیقت طیبهای است که تعین یافته به یکی از این تعینات، و حقیقت محمدیه به جمیع کمالاتش در زهرا؟سها؟ متجلی است. محمد؟ص؟ آیینهای مثل خودش تمامنما برای اسماء و صفات خدا میبیند. جمیع انوار الهیه در این آیینه تابیده. مگر میشود به محبت به فاطمه زهرا؟سها؟ و اظهار مسرت به زیارت و لقاء فاطمه زهرا؟سها؟ خدا را عبودیت نکند؟!
اما آن دشمن دیرینه ــ با آن عناد ذاتی که داشت ــ به طورهای مختلف به رسول خدا و فاطمه زهرا؟سها؟ زخم زبان میزد.([7]) اصلاً نمیتوانست ببیند امام حسن و امام حسین را که فرزندان زهرا هستند و زینب و امکلثوم را که دختران زهرا هستند و مورد توجه و عنایت رسولالله هستند. نمیتوانست ببیند. حسادتی که از عداوت ذاتیه سرچشمه میگرفت او را وادار میکرد که به طورهای مختلف بر رسول خدا؟ص؟ انتقاد و اعتراض کند، به این کارها و این احتراماتی که آن حضرت نسبت به فاطمه زهرا میداشتند.
همین عداوتها مانع این بود که فاطمه زهرا؟سها؟ بتواند در آن دورانی که وفات پدر بزرگوارش نزدیک است در کنار آن بدن مطهر و کنار آن بستر باشد. نوعاً حضرت مجبور میشدند روی عداوتهای آن ملعونه، آن خانه را ترک کنند و به خانه خودشان تشریف بیاورند. ولی رسول خدا؟ص؟ محبت خودشان را به همینطور امور نشان میدادند.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 7 *»
مثل سلمان و مثل اباذر در میان صحابه خیلی احترام داشتند، خیلی محترم بودند، همه صحابه به سلمان احترام میگذاشتند اگرچه بعضیهاشان هم به نفاق بود، اما ناچار بودند. سلمان از نظر سن، از نظر معرفت و از نظر محبوبیت در نزد رسول خدا؟ص؟ احترام داشت. کسی جرأت نداشت به سلمان بیاحترامی کند. سلمان خیلی معظّم و مکرّم بود، به اندازهای مکرم بود که در خانه رسول خدا، در خانه زوجات حضرت وارد میشد و خارج میشد و کسی حق ممانعت نداشت. رسولالله میفرمودند جبرئیل بر من نازل نشده مگر اینکه به من از طرف خدا دستور داده که به سلمان سلام کنم و سلام خدا را به سلمان برسانم.([8]) در میان صحابه، حضرت فضائل سلمان را ذکر میفرمودند و او را سلمان محمدی مینامیدند.([9]) همینطور اباذر را تکریم میکردند رسولالله؟ص؟ به او میفرمودند اَ کرِم بکَ یا اباذر انک منّا اهلالبیت تو چقدر محترمی! تو چقدر گرامی هستی! تو از ما اهلبیتی.([10]) با این تجلیلها، تا اینها خدمت حضرت میآمدند، حضرت دستور میفرمودند: سلمان برو بگو فاطمه بیاید، دخترم فاطمه بیاید من او را ببینم او مرا ببیند. گاهی اباذر را میفرستادند.([11]) اینها برای این بود که عظمت فاطمه زهرا و جلالت آن مخدره معظمه را نشان بدهند.
ولی بالاخره دل شیعه میسوزد، یک دختر است که از رسولالله باقی میماند و نوعاً دختر خیلی به پدر علاقه دارد؛ این که از نظر عواطف بشری و اما این بزرگواران که امرشان مربوط به این سخنان نیست، علاقه این بزرگواران به یکدیگر و محبتشان به یکدیگر علاقه و محبت به آیات خدا، به علامات خدا و مقامات خداست. خدا به
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 8 *»
جمیع اسماء و صفاتش در محمد برای زهرا متجلی است. به جمیع اسماء و صفاتش در زهرا برای رسولالله؟ص؟ متجلی است. روی این جهت وقتی اینها به هم نگاه میکردند و یکدیگر را مشاهده میکردند، جمیع انوار کمالیه الهیه را در یکدیگر میدیدند. محبت یکچنین محبتی بوده، مودت یکچنین مودتی بوده. آن هم این چهارده نفس مقدس که همه امورشان و جمیع جهاتشان در یک رتبه و در یک عرصه و یک درجه است، با تفاضلی که بینشان هست. ولی عرصهشان یک عرصه، مقامشان یک مقام و رتبهشان یک رتبه، یک حقیقت واحده متجلی در این چهارده تعین. امر فرزندی و پدری و مانند اینها در بینشان نبود. در بینشان یک امور دیگری است، فوق این حرفهایی است که ما بتوانیم تصور و توهم کنیم.
با توجه به این مطلب این مخدره معظمه نتوانست این چند روز را به طور مستمر در کنار بستر پدر بزرگوارش باشد، به همین جهت بیتابیها میکرد. به محضی که میرسید توی اتاقی که پدرش در میان بستر خوابیده بود بیاندازه فاطمه زهرا بیتاب میشد. میدید این بدن مطهر در شرف این است که روح از آن مفارقت کند. این بدن مطهر چه میکشد از آن زهری که به آن حضرت خورانیدهاند!([12]) فاطمه زهرا متوجه است، او میفهمد و درک میکند چه بر آن بزرگوار میگذشته. نوعاً در احادیث است همینکه فاطمه وارد خانه میشد بیتاب میگشت و خودش را روی سینه پدر بزرگوارش میانداخت و گریه شدید میکرد، رسولالله هم گریه میکردند و زهرا را در بغل خود میگرفتند و اشک میریختند. هردو گریه میکردند.([13]) اما تسلی فاطمه در تمام این مدت به این بود؛ هر موقعی که گریه فاطمه زهرا شدت میکرد، رسولالله تسلی خاطر میدادند میفرمودند: اول کسی که از خاندان من به من ملحق شود تو هستی.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 9 *»
آنوقت فاطمه زهرا آرام میگرفتند.([14])
این که در دوران این حادثه و اما بعد هم همینطور، یک بار یا دو بار در تاریخ خاطرم میآید که فاطمه زهرا توانسته باشند از خانه خودشان به خانه رسول خدا آمده باشند. با اینکه فاصلهای نبوده و منزل فاطمه زهرا متصل به منزل رسول خدا؟ص؟ است. اما چرا نمیشده و چطور بوده؟ آن ملعونه مانع میشده و نمیگذاشته. به طورهای مختلف شرایطی فراهم میکرد که فاطمه زهرا نتواند بیاید کنار آن قبر مطهر اشک بریزد و گریه کند و پدر بزرگوارش را زیارت کند. شبها فاطمه به یاد آن شبهایی که صدای رسول خدا؟ص؟ را از خانهشان میشنیدند گریه میکرد،([15]) مناجاتهای حضرت، تلاوت قرآن حضرت، نماز حضرت و همینطور هر روز صبح و شب صدای رسولالله را در منزل میشنیدند که میفرمود السلام علیکم اهلَالبیت و رحمةالله و برکاته([16]) و به بهانههای مختلف رسولالله تشریف میبردند و از فاطمه زهرا دیدار میکردند و آن حضرت هم از پدر بزرگوارشان دیدار میکردند. اما بعد از رحلت و وفات رسول خدا آن مخدره باید اینقدر در اذیت و در صدمه باشند، تا مدتی که میتوانستند از خانه خارج شوند میرفتند در بقیع یا میرفتند به احد، اما طبق این روایت تقریباً در این ایام دیگر فاطمه زهرا نمیتوانستند از خانه هم خارج شوند.([17]) آثار آنهمه مصائب در بدن مطهر فاطمه چنان تأثیر گذاشته بود که از خانه هم نمیتوانستند خارج شوند. گریههای زهرا هم آرامتر شده بود، آهستهتر شده بود.
همین آهستهشدن گریههای فاطمه زهرا امر را عجیب کرده، یعنی یکی از مسائل
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 10 *»
مشکل همین است که در تاریخ وفات و شهادت فاطمه زهرا اینقدر اختلاف باشد! حالا یکروز، دوروز، دهروز، فاصلهها ببینید چقدر است! چهلروز، هفتادوپنج روز، نودوپنج روز و بعضیها ششماه گفتهاند، حتی ششماه هم گفتهاند.([18]) امر چه بوده! من علتش را نفهمیدم که چرا باید در تاریخ وفات فاطمه زهرا؟سها؟ و شهادت حضرت اینقدر اختلاف آن هم با یکچنین فاصلههايی؛ چهلروز، هفتادوپنج روز، نودوپنج روز و ششماه. چطور میشود که اینطور باشد! چون میدانیم که اولاً خود رحلت حضرت، شهادت حضرت و موقع شهادت بنا بود مکتوم و مخفی باشد. کسی نفهمد که فاطمه زهرا کی از دنیا رفتند. موقع شستن بدن مطهرشان کسی خبردار نشود، موقع دفن کسی خبردار نشود.([19]) وقتی بنا باشد کسی از این امور خبردار نشود خواهناخواه از عزاداریها هم خبردار نمیشوند. خیلی سخت است!
عزاداری بر مثل فاطمه زهرا؟سها؟ باید مخفیانه باشد که کسی خبردار نشود. آخر منزل حضرت کجاست؟ کنار مسجد است. مسجد روز و شب مورد رجوع مسلمین است. اطراف مسجد منزل صحابه خیلی نزدیک است. صحابه مورد توجه خانههایشان خیلی نزدیک مسجد است. منزل حضرت هم که متصل به مسجد است. چقدر سخت بوده عزاداری این بزرگواران: امام حسن، امام حسین، زینب کبری، امکلثوم و فضه. اینها باید گریه کنند به طوری که کسی نفهمد مادرشان از دنیا رحلت فرموده. امیرالمؤمنین باید بیایند مسجد، باید طوری عزاداری داشته باشند و گریه کنند که کسی خبردار نشود و مطلع نگردد که حضرت را مورد مؤاخذه قرار بدهند. چون اینها در این فکر بودند و حضرت هم مخصوصاً خواستند مخفیانه دفن شوند و از مسلمین کسی بر ایشان نماز نخواند و قبرش را ندانند تا نشان دهد و بگوید که من بر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 11 *»
همه این امت غضب و سخط دارم. با این عمل و اجرای این امور عداوت و عنادِ ذاتیِ آن امت را نسبت به مقام ولایت نشان دهد.
چقدر بر این بزرگواران سخت میگذشته! بیاعتنائی مردم بدتر از همه کشنده است. نسبت به چه کسانی؟ خاندان رسالت. اینقدر بیاعتناء باشند! اینقدر بیاعتناء که یکی مثلاً در چهلروز خبردار شود که فاطمه زهرا بعد از چهلروز از وفات پدر بزرگوارشان از دنیا رحلت کردند یا چهلوپنج روز، عدهای بعداً خبردار شوند هفتادوپنج روز، یا عدهای بعداً خبردار شوند نودوپنج روز، همینطور به ترتیب بعضیها بعد از ششماه خبردار شوند و نقل کنند و فکر کنند همان موقع که خبردار شدهاند وفات حضرت و شهادت حضرت رخ داده است.
من اینطور فکر میکنم که علت اختلاف همین بوده که در مدینه مسلمین مشغول نماز و مشغول جنگ و مشغول رفتوآمد و مشغول گرفتاریهای با اولی و اوضاع بر سر کار آمدن اولی بودهاند و همه غافل از خاندان رسالت که در این خانه چه میگذرد. تمام بیخبر، همه بیخبر، فقط چند نفری هستند که میسوزند و میگدازند مثل سلمان، مثل اباذر و عمار و مقداد که اینها در مصائب و این بلاها و محنی که بر خاندان رسالت واقع شده میسوزند. مثل فاطمه زهرا؟سها؟ دارد از دنیا میرود، آن هم با اینهمه ضربات و صدمات! مسلمین خبر ندارند چه میگذرد. حتی دارد که بعضیها گلهمند هم شدهاند که چرا گریه میکند. چرا اینقدر گریه میکند؟ کمتر گریه کند ما از گریه او ناراحت میشویم.([20]) نه اینکه دلمان بسوزد، یعنی مزاحم حالمان است، گریه او مزاحم زندگیمان است. ما میخواهیم در زندگی خوش باشیم چرا گریه میکند؟ فاطمه خوشی ما را مکدّر میکند و زندگی ما را با این گریهاش منغّص میکند. نه اینکه ما غصهمان میشود و از نظر عاطفی ناراحت میشویم. به فاطمه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 12 *»
بگویید که اینقدر گریه نکند یا اگر میخواهد گریه کند لااقل یا شب یا روز گریه کند و ما را روز و یا شب به حال خودمان بگذارد.
از گریه فاطمه زهرا هم به تنگ آمده بودند. ولی فاطمه زهرا؟سها؟ گریهاش که تصنّعی نیست. این گریه برای از دستدادن رسول خدا؟ص؟ است و نشاندادن اینکه امت چقدر بیدرک بودهاند. مثل رسولالله را از دست دادهاند ولی کسی گریان نبود. مثل رسولالله را از دست دادهاند ولی کسی در این مصیبت اظهار مصیبت نمیکرد. پس باید فاطمه تمام عمر کوتاه خودش را بعد از رسولالله به گریه بگذراند و گریه کند که نشان دهد چه مصیبت بزرگی بر بشریت وارد شده. مصیبتی که اعظم مصائب است. محل وحی از دنیا رحلت میکند، وحی آسمان قطع میشود فمااعظم المصیبةَ بک حیثُ انقَطَعَ عَنّا الوحی و حیث فقدناک.([21])
ما بحمدالله به تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین بعد از هزار و چند صد سال حال که از مصیبت رسولالله یاد میکنیم این را عرض میکنیم که ای رسول خدا خیلی مصیبت بر ما گران است. مصیبت بر ما خیلی بزرگ است که به رفتن شما وحی از زمین قطع شد، با رفتن شما نبوت خاتمه پیدا کرد، با رفتن شما رسالت تمام شد، وحی انقطاع یافت. این خیلی مصیبت است.
تمام این امور به این فضائل ظاهره ایشان مربوط میشود. به همین سبب، اهمیت و عظمت فضائل ظاهره در نظر بوده که اینقدر اینها در مصائب یکدیگر گریه میکردهاند و اظهار مصیبت میفرمودند و یا در ولادتها اظهار فرح میفرمودند. همین رسولالله مگر در ولادت فاطمه زهرا؟سها؟ کم اظهار فرح فرمود! چه سروری این بزرگوار در شب تزویج فاطمه زهرا؟سها؟ اظهار کرد! رسولالله چه سروری اظهار فرمودند! مرکب شهبای خود را آوردند، خود آن حضرت مهار آن را گرفتند، فاطمه را بر آن سوار کردند و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 13 *»
به سلمان فرمودند تو عقب باش و حیوان را بران من هم آن را میکشم. فاطمه روی مرکب سوار به طرف خانه شوهر میرفت. اینقدر رسولالله مسرور بود. تمام حوریان بهشت مسرور، تمام ملائکه مسرور که ناگهان صدایی شدید شنیده شد. رسولالله ملاحظه فرمودند که جبرئیل با هزاران ملائکه به زمین نازل شد، بعد هم میکائیل با هزاران ملائکه فرود آمدهاند و اطراف ناقه را گرفتهاند و همه از شادی رسولالله؟ص؟ مسرور و شادان و همه تکبیرگویان و اللهاکبر میگفتند. رسولالله از شدت سرور شروع کردند به گفتن تکبیر و اللهاکبر، سلمان همینطور.([22])
این امور که اظهار امر این بزرگواران و شوکتشان در این عالم بود همه مایه سرورشان بود، همانطور که رحلتها و شهادتها و صدمات و مصائب هم مایه غم و اندوهشان بود، به واسطه معرفت و محبتی که به یکدیگر و به مقاماتشان داشتند و همه مربوط به این فضائل ظاهره و مقامات عرضیه ایشان است. به مقامات ذاتیهشان ربطی ندارد و در آن عالم و عرصهای که آن عرصه عرصه الوهیت و عالم لاهوت است و این بزرگواران در آن مقام همهشان اسماء و صفات خداوند و انوار الوهیتند، آنها که از آن مقام و عرصه الوهیت پایین نیامدهاند که صدمه ببینند مصیبت ببینند. همه مصائب و همه فرح و حزنشان در امور مختلفه، همه مربوط به این مقامات ظاهری و مقامات عرضی بوده که در این عالم و سایر عوالم به حسب خودشان داشتهاند.
در میان اسلام از برکات بقیةالله صلوات الله علیه کسانی متذکر این امورند که متوجه مقامات و منازل این بزرگوارانند و مخصوصاً شیعیان مستبصر که از برکات فرمایشات بزرگان، اهل معرفت به همین مقامات ظاهریه شدهاند و تعظیم و تکریم و تجلیل از همین مقامات ظاهریه ایشان میکنند. کیست که بعد از هزار و چندصد سال بنشیند و با معرفت بر مصائب فاطمه زهرا اینطور اشک بریزد و تصدیق کرده
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 14 *»
باشد تمام فضائل و مناقب این بزرگواران را و مخصوصاً فاطمه زهرا؟سها؟ را که عرض کردم هنوزخیلیها شک دارند در اینکه فکر میکنند آیا مریم افضل از فاطمه است یا به عکس. و برخی مریم را افضل میدانند، برتر میدانند و اشرف میدانند. آن معرفتها کجا و این بصیرتی که ما به برکت بزرگان داریم کجا! که میدانیم حقایق انبیاء از شعاع جسم فاطمه زهرا؟سها؟ خلقت شده. فضیلت این بزرگوار بر همه انبیاء و همه اولیاء و اوصیاء سلام الله علیهم اجمعین مثل فضیلت مؤثر است نسبت به آثارش، مثل فضیلت منیر است نسبت به انوارش. این معرفت از برکات این فرمایشات و این بزرگواران است.
انشاءالله خداوند به عظمت و جلالت فاطمه زهرا؟سها؟ همه ما را اهل بصیرت و اهل معرفت و اهل محبت قرار دهد و انشاءالله ما از این دنیا که میرویم شیعه مستبصر برویم، چشم ظاهر و باطنمان انشاءالله باز و نورانی به انوار معرفت و محبت باشد و عنایات خاص بقیةالله صلوات الله علیه شامل حال همهمان باشد، همینطور که بحمدالله در دوران زندگی عنایت خاص حضرت شامل حالمان است. این نعمت بصیرت و نعمت معرفت از برکات این بزرگوار است که نصیب ما شده و عنایات خاص آن بزرگوار است که در دوران زعامت و امامت و ولایت خود نصیب ما فرموده. هرکس را به هرتدبیری و هرطور که خودش صلاح دانسته این عنایت را شامل فرموده. انشاءالله در آخرت هم بلکه از اول مرگ انتظار داریم که از عنایتش، از فضل و کرمش، از آقاییش ما را فراموش نفرماید. به این معنا که ما را ترک نکند، ما را رها نفرماید و از نظر عنایتش دور نکند. بلکه انتظار ما این است که با مردن ملاقات دست دهد و آن حضرت را زیارت کنیم و جمال منورش را مشاهده کنیم و در تمام دوران، نه تنها همینجا، در قبر هم بگوییم اماممان حجت خداست. آن بزرگوار به ما تلقین کند حجت ما را، و برهان و دلیل معرفت را بر زبان ما جاری سازد. خیلی نعمت بزرگی
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 15 *»
است. انشاءالله قدردان هستید و باز هم باشید و همت کنید. از این هدف بزرگ خلقت و هدف بزرگ آفرینش که کسب معرفت و تلقین محبت است غافل نشوید. خود را به محبت وادار کنید، اصلاً تلقین کنید و مرتب یاد کنید. مخصوصاً که در این دوران ولایت و زعامت و امامت بقیةالله عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم. دائماً نام مبارک حضرت را به خودتان تلقین کنید و خود را متذکر حالات حضرت بنمایید. مثلاً صبح میشود به یاد آن بزرگوار بیفتید که آن حضرت الآن در تعقیب نماز هستند، هرکجا هستند دارند قرآن میخوانند یا دارند تعقیب میخوانند. خدایا به تعقیب آن بزرگوار تعقیبات ما را هم قبول کن. به نماز آن بزرگوار نماز ما را قبول کن. خدایا به برکاتی که بر آن بزرگوار نازل میشود برکاتت را شامل حال ما کن. شب همینطور متذکر حال حضرت باشید. میان روز به طورهای مختلف محبت بقیةالله صلوات الله علیه و توجه به حضرت را به دلهایتان مرتب تلقین کنید.
اصولاً کار بشر روی تلقین است، روی تمرین است، باید تمرین باشد. اگر غافل شدید فردا غفلت بیشتری دارید، پسفردا غفلتتان بیشتر میشود؛ نگذارید. وادار کنید خودتان را به تعظیم از امر حضرت و همیشه متذکر باشید ساعد الله قلبک یا بقیةالله آقا خدا به داد دل شما برسد. شما الآن سیزده بدن معصوم مطهر را مشاهده میکنید که به انواع مصائب مبتلا شده و شما هستید که جمیع آن مصیبتها را درک میکنید و شما هستید که حق آن مصائب را در گریهکردن و نالیدن ادا میکنید. آقا ما به این فضائل معتقد هستیم اما عاجزیم از اداء حق، عاجزیم حتی از تذکر، عاجزیم حتی از اظهار حزن و مصیبت؛ نمیتوانیم. طبایع غالب است، غفلت غالب است و نمیتوانیم. ما باید همه عمر را به غم و غصه و اشک بگذرانیم اما نمیتوانیم. طبایع غالب است نمیگذارد. ولی متوجه هستیم که حق این مصائب را شما ادا میکنید. مخصوصاً در همین ایام، در ایام مصائب جدهتان فاطمه زهرا؟سها؟. یک شاعری
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 16 *»
میگوید و یقیناً امام زمان به زبان او دادهاند که بگوید:
و لاَیِّ الاُ مورِ تُدفَنُ لیلاً | بضعة المصطفی و یعفی ثراها([23]) |
چرا باید فاطمه شب غسل داده شود و شب دفن شود؟ چرا مردم باید ندانند قبر فاطمه کجاست و نتوانند دست روی قبر او بگذارند، صورت بر قبر او بگذارند و اشک بریزند…؟
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 17 *»
مجلس 2
(شب يکشنبه ـــ 5 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r رتبه تعیّن فاطمی نسبت به تعینات دیگر حقیقت محمدیه؟ص؟
r در تعیّن فاطمی هم چیزی از مقامات ذاتیهشان کم نشده است
r تعیّنات حقیقت محمدیه در عوالم امکانی از جهت اقتضاءات کلی خلقی است
r بزرگان میتوانند امور کلی و جزئی معصومین؟عهم؟ را با دلیل عقلی اثبات نمایند
r جایگاه فضائل ظاهری معصومین؟عهم؟ در این عالم
r بدن ظاهری معصومین؟عهم؟ محل ظهور و بروز مراتب عالیه ایشان است
r اشارهای به فضائل و مقامات حضرت زینب؟سها؟
r اقتضای تناسب و الفت بدن مطهر حضرت زهرا؟عها؟ با مراتب عالیه آن حضرت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 18 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
تعین فاطمی برای حقیقت محمدیه؟ص؟ نسبت به تعینات و مراتب ذاتی آن حقیقت، آخرین تعین است. این تعین مقام جامعیت و حِوایت را بالنسبه به سایر مقامات و تعینات دارد. مقام جامعیت و حوایت و ظرفیت آخرین مرتبه است برای کلمه مطهره حقیقت محمدیه؟ص؟. همانطور که میبینیم در هر کلمهای مراتبی است: مرتبه اول آن نقطه است. از نقطه شروع میشود و بعد مرتبه الف است و بعد مرتبه حروف و بعد هم مرتبه اجتماع و جامعیت کلمه و دلالتکردن بر مراد و معنا. حقیقت محمدیه؟ص؟ در آن مراتب اولیه و مقامات ذاتیه خود تعیناتی پیدا کرده و متجلی به تعیناتی شده. مرتبه نقطه عبارت است از تعین به محمدیت و مرتبه الف عبارت است از تعین به علویت و مرتبه حروف عبارت است از تعین به سایر تعینات معصومین؟عهم؟ از حسنیت و حسینیت و سایر مقامات و مراتب، و مرتبه جامعیت و حوایت و ظرفیت، مرتبه فاطمیت و تعین فاطمیت است. در آن مقام تمام کمالات و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 19 *»
همه شئونات برای این تعینات بدون کم و زیاد وجود دارد. همانطور که بارها به این مطلب اشاره شده و در فرمایشات هم بیان شده و مقصود تذکر به فضائل است.
این چهارده تعین چیزی از مقامات ذاتیهشان کم نشده. در هر تعینی و در هر مقامی از این مقامات ذاتیه جمیع کمالات و فضائل و مناقب ذاتیه را دارند، هیچچیز کم نشده. در هر مقامی آن حقیقت مقدسه طیبه همان است و همانطور که میدانیم جمیع اسماء و صفات خداست و همه انوار توحید است. اسماء و صفات خدا در جمیع مراتبش چه مراتب قدس چه مراتب اضافه و چه مراتب خلقی و تعلق به خلق، در جمیع این مراتب و تعینات چهاردهگانه این حقیقت طیبه حامل جمیع آن کمالات و فضائل و مناقب است. حتی در این تعین که اسمش را تعین فاطمی میگذاریم، در این تعین هم هیچ کم نشده. آن حقیقت طیبه به جمیع کمالات ذاتیه خود در این تعین متعین شده است. اما چون تعین تعین حوایت و جامعیت است نسبت به آن تعینات، و بین آن تعینات جنبه ربط است، آن تعین وقتی در این عوالم عرضی و در این عوالم امکانی خواست برای خود مظهری بگیرد این مظهر در این عوالم فاطمه زهرا؟سها؟ شد. و چون مقام مقام حوایت و جامعیت و رابطیت بین این چهارده تعین بود به همین سبب در این عالم به شکل و به خصوصیت دختر رسولالله؟ص؟ و همسر امیرالمؤمنین و مادر سایر معصومین سلام الله علیهم اجمعین جلوه فرمود. نه اینکه در آن مقامات ذاتیه و در آن مراتب ذاتیه آن حقیقت طیبه در آنجا به این خصوصیت باشد که در اینجا دیده شد و در اینجا ظاهر گردید. نه، آنجا همان اسماء خدا بود و همان صفات خدا بود، همان انوار خدا بود و همان تجلیات خدا بود اما به عنوان ربط بین سایر تجلیات و جامعیت نسبت به سایر تجلیات و حوایت و در برگرفتن سایر تجلیات؛ آن خصوصیت در این عوالم عرضی که میخواست ظاهر شود، به این خصوصیت ظاهر گردید که شد دختر و همسر و مادر معصومین صلوات الله
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 20 *»
علیهم اجمعین. تعینش در اینجا اینطور ظاهر شد. نه اینکه در آن عالم و در آن مرتبه، یعنی در عرصه الوهیت و در مقام لاهوت و عالم اسماء و صفات خدا این بزرگوار در آنجا هم زن باشد. نه، بلکه آنجا هم مثل سایر تعینات است. در آنجا زن و مرد و مسأله خصوصیات خلقی و خصوصیات عالم امکانی مطرح نیست. در آنجا آنچه هست سخن از اسماء و صفات خداست و در اسماء و صفات خدا زن و مرد بودن مطرح نیست، مادر و خواهر و همسر بودن مطرح نیست، دختر بودن مطرح نیست. آن عالم همهاش عالم اسماء و صفات خداست به هر تعینی که باشد. عالم انوار خداست به هر تعینی که باشد. این امور در عالم اعراض برای این بزرگواران ظاهر گردید. این خصوصیات در عالم اعراض پیدا شد و این از شئونات عالم اعراض است. در عوالم امکانی برای این بزرگواران به اقتضاء این عالم، به اقتضاء عوالم امکانی این خصوصیات فراهم گردید. آنجا اقتضائی نبود، آنجا چیزی نبود، آنجا سخن از هیچ امری از امور امکانی نیست تا اینکه بگوییم آنجا دختر پیغمبر بود، آنجا همسر امیرالمؤمنین و یا در آنجا مادر حسنین بود و جده معصومین سلام الله علیهم اجمعین. نه، آنجا همهشان اسماء و صفات خدا بودند، همهشان انوار توحید بودند. در آن عالم این نسبتها در کار نبود. بله نسبت به تعیناتْ وقتی که مقام حوایت و ظرفیت بخواهد در این عالم برای خود مظهر بگیرد این مظهر پیدا میشود و مناسبش این مظهر است. مظهری که در این عالم امکانی با آن رتبه و تعین مناسب است، این است که برای رسولالله دختر باشد و برای امیرالمؤمنین همسر باشد و برای حسنین مادر باشد و سایر معصومین؟عهم؟ هم منتسب به این بزرگوار و جده ایشان باشد سلام الله علیهم اجمعین.
پس این خصوصیات مربوط به عوالم امکانی است و این جهات در عوالم امکانی به اقتضاء عالم خلقی برای این بزرگواران پیدا شده. همینطور که سایر شئونات خلقیشان همین معنا را دارد، رسولالله هم که برای این بزرگواران جدّ شدند و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 21 *»
برای فاطمه زهرا پدر شدند و برای امیرالمؤمنین پدرزن و پسرعمو گردیدند، اینها همه به اقتضاء عالم خلق است. در عالم خلق این مظاهرشان باید اینطور متجلی گردد. این مظاهری که در عوالم امکانی برای خود میگیرند باید تحت این خصوصیات باشد.
امر اینقدر عظیم است و مسأله اینقدر بزرگ است که جمیع خصوصیات این بزرگواران در این عوالم امکانی روی اقتضاءات کلی خلقی است. یعنی این عوالم امکانی به طور کلیت یکچنین خصوصیاتی را در این مظاهر مطهره و در این مظاهر منوره چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین اقتضاء میکنند. برای صاحبان حکمت حقیقی که به اقتضاءات عالم واقفند و نسبت به اقتضاءات عالم امکانی عالمند، از نظر آنها این مسائل و این خصوصیات اینقدر قطعی و کلی است که میتوانند برای کوچک و بزرگ این خصوصیات دلایل عقلیه اقامه کنند و ادله حکمت بیان بفرمایند که نظام آفرینش اقتضاء میکرده. نظام آفرینش اقتضاء میکرده که این خصوصیات کلی و یا جزئی در این بزرگواران و در مظاهرشان باشد. جایی که سایر حکماء و سایر علماء عاجز ماندهاند از اقامه دلیل عقلی و براهین عقلیه در اثبات نبوت خاصه محمد؟ص؟ و ولایت خاصه امیرالمؤمنین و سایر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین که خودش امر بزرگ و اعظم امور است، در این مظاهر مطهره عاجز شدهاند از اقامه دلیل عقلی و برهان عقلی در این خصوصیت تا چه برسد به سایر خصوصیاتِ دیگر این بزرگواران که معلوم است اعجز خواهند بود و عاجزترند قطعاً. ولی بزرگان+ چون دیدشان دید حکمت الهیه است و قلبشان منور به نور علم حقیقی است، این بزرگواران جمیع امور معصومین سلام الله علیهم اجمعین و تمام خصوصیتهای ایشان را ــ از خصوصیتهای کلی و از خصوصیتهای جزئی ــ تمام را تحت قوانین و ادله عقلیه و حکمیه درمیآورند و اقامه دلیل و برهان عقلی و حکمی میفرمایند بر اینکه عالم و نظام آفرینش اقتضاء میکند که این خصوصیتها در این بزرگواران باشد.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 22 *»
فرض بفرمایید اینکه رسولالله؟ص؟ در چه سالی از سالها و تاریخ این عالم باید تولد بیابند، در چه مرکزی و در چه نقطهای از روی این زمین باید پا به این عالم بگذارند، از مادری به چه خصوصیت و از پدری به چه خصوصیت حتی به چه نام، این بزرگوار وجود بیابد و ظاهر شود، در چه سال ایشان مبعوث به رسالت شود، پسرعموی ایشان کی باشد و از کدام پدر و کدام مادر و در کجا ولادت بیابد، چقدر فاصله داشته باشد در ولادتیافتن از این بزرگوار. و همینطور زنی را که انتخاب میکند رسولالله؟ص؟ باید چطور زنی باشد، چه خصوصیاتی داشته باشد و فرزند او باید چه باشد و چگونه و به چه خصوصیات، تکتک این بزرگواران و تکتک خصوصیاتشان از خصوصیات کلیهشان و از خصوصیات جزئیهشان تمام را این بزرگواران میتوانند با ادله عقلیه و براهین حکمیه ثابت بفرمایند. این نیست مگر از اثر اینکه این خصوصیات در این عوالم امکانی برای این بزرگواران به اقتضاء این عوالم امکانی بوده و روی یک نظام معین بوده. چطور شهید شوند، کشتهشدنشان چطور باشد، دشمنانشان چه خصوصیاتی باید داشته باشند.
تمام نکات کلی و جزئی زندگی این بزرگواران را عرض کردم میتوانند با ادله عقلیه و دلائل یقینیه حکمیه بیان بفرمایند. چرا اینطور است؟ چون امر ایشان امری است عظیم و کلیت ایشان را حکایت میکند. محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین کلیت دارند گرچه در جزئیات امورشان باشد، در جزئیات امورشان کلیت دارند تا چه برسد به مقامات کلیهشان. این خصوصیاتی که مشاهده میشود: یکی پدر شده است، یکی فرزند شده است، یکی دختر شده است. همین دختر همسرِ یکی از اینها شده است و مادر اینها شده. جمیع امورِ اینها خصوصیاتی است که به اقتضاء این عالم امکانی است. اینکه فاطمه نامیده شده، زهرا نامیده شده، این صفاتی که به این بزرگوار داده شده، مشخصات ظاهری خلقتش و مشخصات باطنی خلقتش،
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 23 *»
تمام از امور کلیه و از اقتضاء کلی این عالم امکانی است.
اما در آن مقام ذاتیش در آن مقامی که عرصه الوهیت است و مقام لاهوت است و مقام اسماء و صفات خداست، آنجا سخن از این خصوصیات نیست. آنجا رسولالله پدر باشد و فاطمه دختر، امیرالمؤمنین شوهر و فاطمه همسر، سایر معصومین اولاد و ایشان مادر، نه. این خصوصیات آنجا نیست. در آنجا خلقتی نیست و خلقی نیست. ممکن و امکانی نیست تا اقتضاء این امور را داشته باشند و این بزرگوار به این خصوصیات در آنجا باشد. آنجا عرصهای است که هیچ اقتضاء خلقی وجود ندارد. هرچه هست از خداست. هرچه هست مربوط به خداست. هرچه هست عرصه خدایی است. خدا در آنجا به جمیع اسماء و صفاتش ظاهر شده. عرصه عرصه لاهوت و عالم عالم قدس و نزاهت الهیه است. در آنجا این امور و خصوصیات اصلاً مطرح نیست. بله برای این بزرگواران تعینات ذاتیه هست و این تعینات ذاتیه باز هم مربوط به مقامات ذاتی خودشان است، مربوط به این عالم نیست.
روایاتی که در فضائل این بزرگواران و بیان مقامات ذاتیهشان رسیده برای ما این امور را اجمالاً توضیح میدهد که بحمدالله به برکت تشریح و توضیح بزرگان+ متوجه و متنبه هستیم که فضائل ذاتیه و کمالات ذاتیه این بزرگواران فوق عالم امکان است و به مقامات ذاتیه هم در این عوالم نیامدهاند. در این عوالم امکانی هرچه از این بزرگواران مظهری پیدا شده تمامش مقامات عرضیه است که برای خود گرفتهاند نه اینکه مقامات ذاتیه باشد. پس در عوالم امکانی و در مقامات عرضی خود به این خصوصیات ظاهر گردیدند. فاطمه دختر رسولالله؟ص؟ همسر امیرالمؤمنین و مادر معصومین سلام الله علیهم اجمعین شد. این خصوصیت در این عالم خلقی برای این بزرگوار پیدا شد.
در این عوالم و در این مقامات عرضیه آنچه خصوصیت و فضائل دارند و آنچه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 24 *»
کمالات دارند، تمام به این مراتب عرضی ایشان مربوط میشود. و در این عالم هم هرچه کمال از این بزرگواران صادر شده ــ و باید معتقد باشیم چه بفهمیم و چه نفهمیم ــ آنچه از فضائل در این عالم بیان شده به همین بدن دنیوی این بزرگواران مربوط میشود. پس آنچه از فضائل و کمالات که از فاطمه زهرا؟سها؟ نقل شده تمام به این عالم ظاهر و به همین بدن دنیوی آن بزرگوار مربوط میشود که چقدر معتدل بوده و چقدر در اعتدال کامل بوده که مظهر روح فاطمی شده و تعین فاطمی محمدی؟ص؟ در این بدن مطهر دنیوی متجلی گردیده است.
این فضیلت فضیلت کمی نیست که فرمودند فاطمه زهرا؟سها؟ طاهره نامیده شد از جهت اینکه این بزرگوار در مدت زندگیش به دوران حیض و قاعدگی که برای نوع زنهای این عالم هست آلوده نشد.([24]) این فضیلت کجا و نظر کسانی که مریم علی نبینا و آله و علیهاالسلام را بر فاطمه زهرا ترجیح و فضیلت میدهند، کجا! درصورتی که به او دستور فرمودند از میان مسجد و معبد خارج شود که میخواهد برای او حالتی فراهم شود که مناسب معبد نبود. همچنین هنگام زاییدنش عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را و امثال این حالات.([25]) اما فاطمه زهرا؟سها؟ امام حسن را زاییدند برخاستند، غسل فرمودند و نماز خواندند. امام حسین را زاییدند، برخاستند غسل کردند و نماز خواندند. حضرت زینب و حضرت ام کلثوم؟عهما؟ را همینطور.([26]) برای آن بزرگوار این حالات و این کدورات و کثافات نبوده. این اعتدال بدن اوست و این خلقت ظاهری اوست که باید به این فضائل اقرار کنیم. همین بدن مطهر دنیویش اینقدر مورد تکریم و تعظیم خدا بوده است. و اگر این اعتدال برای این بدن ظاهری
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 25 *»
نبود اینهمه فضائل ظاهری برای این بدن ظاهری فاطمه زهرا؟سها؟ ذکر نمیشد. جمیع آن کمالات و فضائلی که برای رسولالله میگوییم، برای امیرالمؤمنین میگوییم، برای امام حسن میگوییم و برای امام حسین میگوییم در این بزرگوار هم بوده. مثل آن تعینات تعینی است از تعینات ذاتیه محمد؟ص؟ که در این مظهر جلوه کرده. علم همان علم است، شجاعت همان شجاعت است، حلم همان حلم است و جلالت همان جلالت است. تمام مقامات که ذکر میشود، برای این بزرگوار هم موجود است، هیچ کم ندارد از آن حقیقت طیبه محمدیه؟ص؟، هیچ کم در او نیست. پس همین بدن ظاهری او به اعتدالی بوده مثل اعتدال بدن رسولالله؟ص؟ برای قبول روح محمدی، اما با این تفاوت که رسولالله در تعین مصطفوی و فاطمه زهرا در تعین فاطمی است. مثل اینکه امیرالمؤمنین در تعین علوی و حسن صلوات الله علیه در تعین حسنی این بدن ظاهری دنیویشان حامل آن روح در این تعینات است. این بزرگوار هم همینطور حامل روح محمدی؟ص؟ است اما در تعین فاطمی. به همین سبب اعتدال بدنش، لطافت بدنش و شرافت و جلالت بدن مطهر دنیویش و همینطور سایر مراتبش ــ مثالش در عالم مثال، مادهاش در عالم ماده، طبعش در عالم طبع، نفسش در عالم نفوس، روحش در عالم ارواح، عقلش در عالم عقول و فؤادش در عالم فؤاد ــ به همین اعتدال است و همینطور حامل روح محمد؟ص؟ است، اما در تعین فاطمی.
البته این فضائل ظاهری را ما باید به مراتب حتی برای مقامات پایینتر از مقامات این بزرگواران به تبعیت قائل باشیم. برای انبیاء سلام الله علیهم اجمعین، در همین بدن ظاهریشان باید نوع فضائل ظاهریه را معتقد شویم. صبری که انبیاء داشتند، شجاعتی که انبیاء داشتند، حلمی که انبیاء داشتند، قوّتی که انبیاء داشتند و تصرفی که انبیاء داشتند، تمام در این بدن ظاهر و از این بدن ظاهر آشکار
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 26 *»
میشد. این بدن ظاهر مظهر فضائل ظاهریه این عالم بود. اگر نبیی شجاعت داشت این شجاعت پیدا نمیشود مگر در اعتدال این بدن. باید این بدن معتدل باشد، اخلاط با یکدیگر معتدل باشند تا شجاعت ظاهر شود؛ همینطور سایر کمالات. خوفها و رجاهایی که از این بزرگواران اظهار میشده، خوف و شوق از دیدار جلال و جمال خدا و تجلی حق. برای این بزرگواران، چه دست میداده! مانند آن حالتی که برای موسی دست داد به مجرد تجلی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه لِلْجَبَل جَعَلَهُ دَکَّا وَ خَرَّ موسی صَعِقا([27]) آن حالت که در مقابل دیدار رخساره حق و تجلی خدا دست میداد حالت صعق ــ حالت مردن یا غشی([28]) ــ اینها همه برای بیان شوق و بیان خوف در این بزرگواران از آن تجلیات بوده است. وقتی میشنویم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در یکروز هفتادبار حالت غشی بر آن بزرگوار دست میداده([29]) به واسطه تجلی خدا بر دل مطهر آن بزرگوار و از شدت شوق لقاء و دیدار رخساره خدا که خدا به آن مقامات عالیه برای او تجلی میکرد، آن بزرگوار از حال میرفت و روی زمین میافتاد به طوری که راوی میگوید: من فکر کردم علی مرده و بدنش خشک شده. مضطرب شدم آمدم خدمت فاطمه زهرا و جریان را عرض کردم. حضرت فرمود: مگر در چه حال او را دیدی؟ عرض کردم در حال نماز بود و مشغول مناجات بود، بعد از مناجات یکباره دیدم افتاد روی زمین و به نظر من از دنيا رفت و مرد. فرمود: نه، شبها برای او بارها این حالات دست میدهد.([30]) مگر خود فاطمه زهرا چطور بود، خود آن بزرگوار هر موقعی که وضو میساخت و برای نماز آماده میشد رنگ از رخساره مبارکش میپرید و بدن مطهرش میلرزید.([31])
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 27 *»
چرا؟ چون برای گفتگو و ملاقات و مناجات با خداوند متعال آماده میشد.
این فضائل ظاهره همه به این بدن و اعتدال این بدن و لطافت این بدن و جلالت و کرامت این بدن دنیوی مربوط میشود. این امور مربوط به اینجاست. ترس و خوف و شوق و شجاعت و حلم و صبر و این مسائل که مربوط به عالم مثال نمیشود، مربوط به عالم عقل نمیشود. عقل شجاعت دارد یعنی چه! عقل حلم داشته باشد یعنی چه! عقل صبر داشته باشد یعنی چه! اینها همه در این بدن ظاهر میشود. این بدن برای ظهور این صفات مرکز و محل است. شجاعت در این بدن پیدا میشود. وقتی عقل اخلاط را کنترل کرد و نگذاشت وحشت بیجا و خوف بیجا برای کسی فراهم شود، میشود شجاعت. وقتی انسان احساس کرد هیچ منافری با وجود او نیست و هیچ چیزی نمیتواند بر وجود او صدمه وارد کند و هستی او را در معرض خطر قرار دهد، خوف نیست، ترس نیست. وقتی خوف نبود شجاعت نامیده میشود، شجاعت است. تمام دنیا دشمن شوند در مقابل او، چون میداند که نمیتوانند در او مؤثر باشند و بلکه همه تحت تأثیر و تصرف او هستند، وحشت ندارد، خوف ندارد، ترس برای او نیست، شجاعت دارد و دلاور است. وجود مبارک سیدالشهدا صلوات الله علیه در آن روز پر جوش و خروش که یادش دل شیعه را میلرزاند، با آنهمه عداوتها، آنهمه عداوتهای ظاهری و باطنی که همه خلاصه شده بود در آن جمعیت و همه آمده بودند و آن عداوت را با شمشیر و نیزه و تیر نشان میدادند. یکچنین عداوتی مگر کم سخن است! مگر کم حرف است! یکچنین عداوت ذاتیه که فقط حسین صلوات الله علیه میدانست چه عداوتی است. رسم جنگ که هیچجا اینجور نبوده. همهجا رسم جنگ تنبهتن بوده. مبارزههای تنبهتنی بوده. هجومآوردن بر یک نفر و به انواع اسلحهها بر او تهاجم کردن نمونه نداشته، نظیر نداشته. یک عداوت ذاتیه اینطوری. اما لحظه به لحظه هرچه نایره حرب مشتعلتر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 28 *»
میشد رخساره مبارک حسین صلوات الله علیه برافروختهتر میگشت.([32]) چه شجاعتی! میشود تصور کرد که چه شجاعتی است؟ فوق تصور خلق است.
همین فضائل در انبیاء؟عهم؟ هم وجود دارد. انبیاء هم به حسب خودشان در این بدن ظاهریشان و به مقدار لازم که باید این فضائل ظاهریه را حامل باشند این فضائل را دارند. همینطور بعد از این بزرگواران ما باید در مورد بزرگان دین و کاملین شیعه هم همین عقیده را داشته باشیم. آنها هم به حسب خودشان از این فضائل ظاهریه که مربوط میشود به اعتدال بدن دنیویشان دارا هستند. سلمان شجاعتش چه بوده! تصرفش چه بوده! حلمش چه بوده! صبرش چه بوده! حال نمیخواهد ما برویم به سراغ مثل سلمان رضواناللهعلیه. شب ولادت زینب کبری؟سها؟ است. این مخدره معظمه چه بوده! با اینکه میدانیم از نظر مقامات در رتبه کاملین است. نقیبه کلیه است. اما همین بدن، همین بدن ظاهریِ زینب کبری؟سها؟ چه اعتدالی داشته که مظهر چه صفاتی شده! همین بدن مطهر، این بدن اگر اعتدال نداشته باشد که نمیتواند شجاعت داشته باشد. شجاعت زینب؟سها؟ چیست! چه شجاعتی است که در تمام این دوران اسارت با آن شدت، ترس بر وجود مبارک او عارض نشد. از کی بترسد؟ دشمن در کف تصرف اوست. چرا بترسد؟ قضاء الهی بر این جاری شده که متحمل آنهمه صدمات شود وگرنه با تصرف ولایتی میتوانست همه آنها را هلاک کند، به صرف اراده. خدا میداند شجاعتش چقدر بوده! خدا میداند صبرش چقدر بوده که در مقابل یک چنین مصیبت بزرگی جزع نکند. اگر هم جزع کرده برای این بوده که جزع بر حسین را خدا میپسندیده، جزعش هم به این علت بوده که این امر را اظهار کند. اگر جزعی کرده اگر آن بزرگوار یا سایر کاملین جزعی اظهار کردهاند، جایی که امام سجاد صلوات الله علیه که معصوم کلی بود آن حالت را پیدا کنند و برای آن
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 29 *»
حضرت آن حالت فراهم شود،([33]) برای این کاملین و این بزرگواران معلوم است جا دارد. اگر جزع باشد به این منظور است که خدا راضی است و اظهار امر حسین است و هدف از شهادت حسین همان جزعهاست، همان گریههاست، همان نالههاست و همان تأثرهاست؛ که ایشان حامل آن تأثرات شدند و برای جمیع شیعیان آن تأثرات را از کربلا حمل کردند و سوختند و سوزانیدند که تا شیعه هست و عالم هست باید به آن تأثرات بسوزند و اشک بریزند و متأثر گردند. تمام این فضائل ظاهره به این اعتدال و این مرتبه همین بدن مربوط میشود. صبر زینب کبری؟سها؟ باید شعاع صبر حسین صلوات الله علیه باشد. حلم این بزرگوار همینطور در برابر آنهمه سفاهتها که از یزید و ابنزیاد و آن ملعونها سر میزد. چه حلمی این بزرگوارها نشان میدادند! این حلم از اعتدال است و اعتدال این بدن و کمال این بدن است. شجاعت همینطور، صبر همینطور، هریک را حساب کنیم اینها فضائل ظاهرهای است که به این مرتبه عرضی و مخصوصاً این بدن ظاهری این بزرگواران مربوط میشود. این بدنها این اعتدالها را دارد. در مرتبه اعلی بدن معصومین بعد بدن انبیاء و بعد هم بدن کاملین شیعه چون دارای یکچنین اعتدالی هستند ما باید این فضائل ظاهری را در این عالم برای ایشان هم معتقد باشیم، باید معتقد باشیم.
آیا کسی میتواند این حدیث را انکار کند که فاطمه زهرا؟سها؟ طاهره بود و در تمام دوران عمرش آلوده نشد به آنچه که زنها به آن آلوده میشوند و آن دوران را طی میکنند. در موقع ولادت بچههایش همینطور هیچ به امور دوران نفاس آلوده نشد. اینها به چه مربوط میشود؟ آیا به عوالم بالا و مراتب عالیه مربوط است؟ در آن عالم پاک بوده؟ در آن عوالم که این حرفها نیست. در عالم مثال که این حرفها نیست، این حرفها مال همینجاست، مال همین عالم است و مال اعتدال همین بدن است.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 30 *»
باید اعتدالی برای این بدن معتقد باشیم که این حرف را تصدیق کنیم. نه مثل آن ملایی که برداشته بود نوشته بود علت اینکه حضرت زهرا؟سها؟ حیض نشدند خون حیض در خود ندیدند به واسطه این بوده که یک مدتی به حمل دچار بودند، یک مدتی به شیردادن دچار بودند، یک مدتی به چی و همینطور. توجیه کرده که به واسطه این امور بوده که این بزرگوار در خود حیض ندیدند. دختر هجده ساله، هجده سال و چند ماه این بزرگوار عمر کردند، هجده سال و شش ماه، یکچنین مدتی. در جمیع این دوران به واسطه حمل یا به واسطه شیردادن حضرت خون حیض ندیدند. مگر میشود اینطور! این فضیلت است، این منقبت است برای فاطمه زهرا و این از اعتدال این بدن مطهر است که این بزرگوار به سایرین قیاس نمیشود و نباید در این امور با سایر زنها مقایسه شود. بله درست است مظهری از مظاهر است، خلقی از خلق این عالم است، بدنی است که از این عالم گرفته شده، اما این بدن میخواهد حامل انوار توحید باشد انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر لمن شاء منکم ان یتقدم او یتأخر([34]) همینطور شجاعتش، مگر فاطمه زهرا؟سها؟ از کسی ترسید؟ از آن عداوت ذاتیه دومی ملعون وحشت به دل مبارکش نیامد. اینها اتمام حجت بود که میفرمود: ما را رها کنید، ما را به حال خود بگذارید ما که به شما کاری نداریم، دنبال کار خودتان باشید،([35]) این فرمایشات را میفرمود. ندارد که این بزرگوار از کسی خائف شد و ترسید. آن شجاعت و آن حلم، در برابر آنهمه فحاشیها و نارواییها حلم فرمود. آن صبر، آن صبری که کرد در برابر آنهمه مصائب! مصیبت پدر بزرگوارش مصیبت کمی نبود. مصیبت این خواری که آن امت به ظاهر بر امیرالمؤمنین وارد کردند مصیبت کمی نبود. تمام اینها را متحمل
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 31 *»
شد. صبرش، شجاعتش، جمیع این فضائل ظاهریش به همین بدن و اعتدال این بدن ظاهری دنیوی آن مخدره معظمه مربوط میشود.
انشاءالله در همین شبها فضائل ظاهری آن مخدره را ذکر خواهیم کرد و متوجه این امر میشویم انشاءالله. آن وقت باید این بدن در اثر این اعتدال طوری باشد که روح مقدسش از بدن مطهرش مفارقت نکند مثل پدر بزرگوارش هیچ فرق نمیکند، مثل سایر معصومین؟عهم؟ هیچ فرق نمیکند. اینقدر الفت و تناسب و مناسبت بین این بدن و بین مراتب عالیه بود که اگر امر کشتهشدن و تعمد در کشتن فاطمه زهرا در کار نبود این مخدره هم مثل رسولالله مثل امیرالمؤمنین و مثل سایر معصومین نمیمرد و مثل آن ابدان اصلاً روح از بدنش مفارقت نمیکرد، فرق نمیکند. اما اقتضای این عالم و اقتضای این خلق، و صلاحِ این خلق بر این بود که آن بزرگواران هرکدام امر شهادت را بپذیرند. اما فاطمه زهرا چطور بپذیرد؟ کسی که حاضر نمیشود، جرأت نمیکند فاطمه را سر ببرد. کسی که حاضر نمیشود آن مخدره را بسوزاند، کسی که جرأت نمیکند. به حسب ظاهر از نظر وضع زمانشان هیچ چاره دیگری نداشتند جز اینکه باید فاطمه را بزنند. از راه زدن! چه زدنی بوده! امام صادق؟ع؟ فرمودند: سبب وفات و رحلت فاطمه زهرا آن صدمهای بوده که قنفذ به بازوی حضرت زده، این صدمه چه بوده!([36])
در دوران حکومت دومی یک روزی امیرالمؤمنین توی مسجد نشسته بودند تنها، چندنفر از صحابه نزدیک هم دور حضرت بودند. حضرت صحبت میکردند و آنها صحبت میکردند. کسی از اطراف متوجه نبود چه میگویند. از جمله حرفهایی که خدمت حضرت عرض کردند گفتند: آقا، به اصطلاح ما حاکم همین خلیفه ــ خدا لعنتش کند ــ تمام والیها را تعویض کرده و بعضیها را از
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 32 *»
مقاماتشان عزل کرده ولی قنفذ را به حال خود گذارده و همان امری که به او رجوع داده بود از او نگرفته. حضرت امیر یک نگاهی به اطراف نمودند و فرمودند این به شکرانه آن صدمه تازیانه است. این به شکرانه آن صدمه تازیانهای است که قنفذ بر زهرا زد و سبب رحلت فاطمه زهرا گردید.([37])
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 33 *»
مجلس 3
(شب دوشنبه ـــ 6 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r فضائل و مقامات ذاتیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ فوق ادراک خلایق است
r از هيچيک از خلايق حتی انبیاء توقع معرفت به آن مقامات نیست
r در جمیع عوالم امکانی همه خلق فقط میتوانند مظاهر ایشان را در رتبه خود درک کنند
r همه انبیاء آرزو میکردند کاش میبودیم و مظاهر دنیوی ایشان را زیارت میکردیم
r حقیقت آدم از نور آخرین مرتبه تعینی حقيقت محمدیه؟ص؟ یعنی جسم اصلی فاطمه
زهرا؟عها؟ خلق شده است
r فکرکردن در فضائل و مناقب ایشان انسان را نورانی میکند
r همه فرمایشات بزرگان در فضائل، به برکت انوار بقیةالله صلواتاللهعلیه،
فکرهای نورانی است
r حدیثی از ارشادالقلوب دیلمی در وصف فاطمه زهرا؟عها؟
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 34 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
برخی فضائلی که برای فاطمه زهرا؟سها؟ بیان شده و باید معتقد به آن فضائل باشیم در این مقامات عرضی و شئونات عرضی آن بزرگوار است. در همین آیاتی که در شأن فاطمه زهرا؟سها؟ نازل شده خداوند فضائلی را بیان فرموده که این فضائل به مقامات ظاهری و مقامات عرضی ایشان مربوط است. خصوصیاتی که برای فاطمه زهرا؟سها؟ در فضائل ذکر میشود، به عنوان دختر رسولالله، به عنوان همسر امیرالمؤمنین و مادر معصومین سلام الله علیهم اجمعین و تعین به تعین فاطمیت است. اینها معلوم است که در این عالم برای خلق ظاهر شده، در عوالم خلقی برای خلق ظاهر شده. آن خصوصیات و فضائل ذاتیه که مربوط به مقامات ذاتیه ایشان است آنها اموری است و فضائلی است که بشر نمیتواند به آنها راه ببرد. خلق نمیتوانند در آن مقامات با آن فضائل آشنا بشوند. در آن مقامات فوق ادراک خلایق و بلکه فوق حقایق انبیاء هستند. آن فضائل فضائلی نیست که بتوان بیان کرد و یا از خلق اعتراف و اقرار
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 35 *»
و معرفت به آن فضائل را خواست. زیرا همانطور که میدانیم این حقیقت مقدسه در آن مقامات تعینی از تعینات محمدیه؟ص؟ است و تعینات محمدیه در آن عالم، مراتب ذاتی آن حقیقت است و میدانیم که به مقامات ذاتیه خود فوق عرش عالم امکان قرار دارند، از این جهت از آن فضائل در عالم خلق نشانی نیست. از نوع آن فضائل و حقیقت آن فضائل در عرصه خلق بیانی نیست و از خلق ــ حتی از انبیاء ــ انتظار و تکلیف این نیست که به آن مقامات معرفت پیدا کنند. آنچه از فضائل ذکر شده و میشود در همین عوالم و مراتب عرضی این بزرگواران است. به خصوص با این تعیناتی که در این عوالم برای این بزرگواران فراهم شده است. در اینجاست که رسولالله؟ص؟ به این تعین در این عوالم خلقی ظاهر گردیدهاند، در جمیع عوالم امکانی، همه عالمها و همه خلقِ همه عالمها، با این بزرگواران با این خصوصیات آشنا شدهاند و میشوند و میتوانند به ظهور ایشان و تجلی ایشان فضائل عرضی ایشان را درک کنند و به فضائل عرضی ایشان به مقداری که این بزرگواران برای خلق عالمها تجلی بفرمایند آشنا شوند.
یکی از عوالم همین عالم ماست که این بزرگواران در این عالم به این فضائل ظاهر شدند. خدا از اولی که در این عالم نوع بنیآدم را خلقت فرموده از همان موقع به اقرار و اعتراف و معرفت به همین فضائل ظاهری این بزرگواران دعوت فرموده. آدم علی نبینا و آله و علیهالسلام وقتی در این مراتب عرضی دنیوی خلقت مییابد و همچنین عالم مثال و در سایر مراتبش در هر عالمی به حسب رتبه خودش، در آنجا به او گزارش میشود و به او خبر داده میشود از فضائل ظاهره محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین با اینکه هنوز برای این بزرگواران مظهری در این عوالم نبود. آدم وقتی که خلقت شد مظهری به طور خاص و مخصوص برای این بزرگواران نمیدید و از این جهت حسرت داشت که رسولالله را زیارت کند، حسرت داشت که این معصومین
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 36 *»
سلام الله علیهم اجمعین را ملاقات کند. در دلش این آرزو را داشت و با همین آرزوها اجر میبرد. همه انبیاء به آرزو میگذراندند به تمنا میگذراندند که ای کاش ما میبودیم در زمان این بزرگواران و انوار ایشان را مشاهده میکردیم، ایشان را در آن عوالم و در آن مراتب زیارت میکردیم. در آن مواقع مظهری برای این بزرگواران به طور اختصاص نبود و از این جهت به ما خبر دادهاند که اوصاف این بزرگواران را مشاهده میکرد؛ آدم اسماء این بزرگواران را زیارت میکرد، انوار این بزرگواران را زیارت میکرد نه اینکه این مظاهر را زیارت کند. اسماء ایشان و انوار ایشان همان کمالات ایشان بود که از در و دیوار عوالم امکانی ظاهر بود. اگر آدم اسماء ایشان را بر ساق عرش میدید معنای این سخن این است که هر کمالی که در عالمها ظاهر میشود از عرش آن عالم سرچشمه میگیرد، و همه آن کمالات به طور اصل در نزد محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. محمد و آلمحمد؟عهم؟ برای این عوالم امکانی و برای کمالاتی که از این عوالم امکانی سرمیزند مؤثرند. آدم علی نبینا و آله و علیهالسلام، ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام، موسی، عیسی و سایر انبیاء به حسب رتبه و به حسب درجهشان در ترقیاتشان، آنچه زیارت میکردند از محمد و آلمحمد؟عهم؟ زیارت همین اسماء و کمالات و صفات بود، نه اینکه مظهر ببینند. هنوز مظهری به طور اختصاص در عالمی از عوالم امکانی برای ایشان نبود که آدم آن مظهر را ببیند، موسی آن مظهر را ببیند و عیسی آن مظهر را ببیند. هرچه میدیدند صفات بود، هرچه میدیدند کمالات و اسماء بود، چیز دیگری نبود. دیدنشان هم به این ترتیب بود که در هرچه نگاه میکردند چون مؤثر را میدیدند، کمالی هم که در آن میدیدند از مؤثر میدانستند. آنها به این معرفت نائل شده بودند که مؤثر در همه عوالم امکانی، محمد وآلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین هستند، یعنی اسماء و صفات خدا، یعنی انوار توحید خدا. آنها این معرفت برایشان فراهم شده بود و به هرچه نگاه میکردند هر کمالی که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 37 *»
میدیدند، میدیدند این کمالِ مؤثر است. مؤثر را در آن کمال و در آن مقام و در آن رتبه زیارت و دیدار میکردند، گویا محمد و آلمحمد؟عهم؟ را دیده بودند. وگرنه کجا آدم میتواند آن مقامات و آن درجات عالیه را ببیند! آدم به حقیقتش هم که نگاه کند و با چشم فؤادش هم که نگاه کند چه میبیند؟ اثر صادر شده از نور و تجلی جسم اصلی فاطمه زهرا؟سها؟ را میبیند، او چیز دیگری نمیتواند ببیند. به عالم اسماء و صفات خدا راه ندارد. آدم، حقیقت آدم از نور آخرین مرتبه تعینی حقيقت محمدیه؟ص؟ خلق شده که به جسم اصلی فاطمه زهرا؟سها؟ تعبیر میآورند. در آن تعین، نه در این مظهریتِ این عالم امکانی، نه؛ در آن مقام که این بزرگواران مؤثر بودند تمام انبیاء با تمام جلالت و شأنی که دارند، و با اینکه میدانیم همهشان حامل روح نبوتند، همهشان صاحب معرفت فؤادی هستند نسبت به خدا، به حسب مقام خودشان اسماء و صفات خدا را شناختهاند با وجود این از محمد و آلمحمد؟عهم؟ خبر نشدهاند و از مقامات ذاتیه ایشان اطلاع ندارند. به مقدار ظهور و تجلی آن بزرگواران در رتبه ایشان، به آن مقدار معرفت دارند. در زمان همه انبیاء قبل از تعین پیدا کردنِ مظهری برای حقیقت محمدیه؟ص؟ در این عالم و در این عوالم امکانی، مظهری به طور خاص و مخصوص برای این معصومین چهاردهگانه صلوات الله علیهم اجمعین نبود.
اما از آن طرف چون انبیاء چشم مؤثربین داشتند، انبیاء به اثر که نگاه میکردند مؤثر میدیدند، در همه عوالم و همه مراتبی که انبیاء وجود داشتند از مقام حقیقتشان گرفته تا اینجا و این عالم که برای ایشان هم مظهری در اینجا خدا آفرید، وقتی به چشم مؤثربین نگاه میکردند در هر کجا، و خدا میخواست رخساره مؤثر کل را به آنها ارائه دهد، آنوقت محمد و آلمحمد؟عهم؟ را میدیدند یعنی انوار ایشان را میدیدند، یعنی اسماء و صفات ایشان را مشاهده میکردند. آدم به ساق عرش نگاه کرد، اسماء و صفات ایشان را دید. معلوم شد قوائم عرش به وجود ایشان خلقت یافته و کمالاتی که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 38 *»
از عرش صادر میشود کمالات این بزرگواران است.
همان طور که به ما هم دستور دادهاند بگوییم اِنْ ذُکِرَ الخَیرُ کُنتُم اَوَّلَهُ و ا َصلَهُ و فَرعَه و مَعدِنَه و مأواه و مُنتَهاه([38]) این دستور را دادهاند که بگوییم و این اعتراف را داشته باشیم، اما ما اینطور نمیبینیم، ما اینطور چشم نداریم ولی باید چنین اعتقادی داشته باشیم. چنین چشم و چنین دیدی نداریم که وقتی به هریک از موجودات نگاه کردیم، مؤثر را قبل از او ببینیم و کمالاتی که از این موجودات صادر میشود کمال مؤثر بدانیم. چنین چشمی نداریم اما اعتقادش را بحمدالله داریم. از برکات بزرگان+ به این مقدار اعتقاد معتقد شدهایم و انشاءالله به تدریج هرمقدار که فراهم شده معرفت هم پیدا میکنیم. این معرفت و محبت اگر باشد آهسته آهسته معلوم میشود و در ما اظهار میشود. نورانیت این معرفت در ما پیدا میشود، عمل پیدا میشود، علاقه و محبت و انقطاع از خلق و اتصال به محمد و آلمحمد؟عهم؟ به تدریج در ما پیدا میشود. به شرطی که پیگیر این اعتقاد و پیگیر این معرفت باشیم. این امر امری است که باید به تدریج و به تمرین و به فکرکردن برای خودمان فراهم کنیم و این محبتها و معرفتها را اگر گرفتاریهای دنیا بگذارد در دلها راسخ کنیم، اگر مشغلههای دنیوی بگذارد و اگر جهات دیگر بگذارد، انسان خودش را یک قدری متمحض کند برای همین مطلب که در امر فضائل فکر کند، در مناقب فکر کند و خود را به برکت این تفکر نورانی کند. برای ما کار آسان شده، اگر بنا بود خودمان اهل فکر باشیم و خودمان ابتداء کنیم به تفکر خیلی سخت بود. ولی فکرها را فرمودهاند، تفکرات انجام شده، آیات و روایات شرح شده، فضائل بیان شده و تفکراتی انجام شده به وسیله بزرگانی که فکرشان نورانی به انوار بقیةالله صلوات الله علیه است. این بزرگواران تفکر کردهاند، اینها نشستهاند فکر کردهاند آن هم چه فکری و بر چه مبنایی!
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 39 *»
یکچنین تفکراتی روی کاغذ آمده و این کتابها شده، این نوشتهها یا این فرمایشات و مواعظ شده. اینها همه تفکرات یکچنین شخصیتهایی است. کار را بر ما آسان کردهاند. حالا این تفکرات انجام شده، خالص، نورانی، بدون هیچگونه ضلالتی و جهالتی و نعوذبالله غشّ و غلّی، صاف و خالص. به حسب مراتب افکار و به حسب مدارج شعور و ادراکات ما برای ما بیان کردهاند. از آسانترین پله شروع شده، همینطور افکار ما را اوج دادهاند و ترقی دادهاند. ما دائماً باید مذاکره کنیم مطالعه کنیم و ممارست داشته باشیم وگرنه فراموش میکنیم وگرنه غفلت خواهیم کرد و غافل میشویم و وقتی که غافل شدیم نورانیتی که پیدا شده به تدریج کم میشود. باید همت داشت، باید به آن مقداری که میفهمیم کوشش و تلاش داشته باشیم که البته عرض کردم اگر مشاغل بگذارد؛ نوع مشاغل، فرق نمیکند چه مشاغل دنیوی و چه سایر مشاغلی که انسان مبتلای به آن است. همین کمتوفیقیها که از معاصی سرمیزند؛ آن هم معاصی که از مثل ماها سرمیزند. معصیتهای ما گندش خیلی بیشتر و عفونتش شدیدتر و ظلمتش بیشتر است، خیلی بیشتر است. اینقدر ظلمانی است که حتی در معاشرین ما و در کسانی که با ما معاشرند تأثیر میگذارد، بیچارهها در آنها هم اثر میگذارد. رفیق انسان است، زن و فرزند انسان است، معصیت اینطوری است، معصیت ما در آنها هم اثر میگذارد، آنها را هم کدر میکند، آنها را هم دور میکند و از نورانیت میاندازد.
خیلی عجیب است! معاصی اهل حق عجیب است! این است که اهل حق خیلی باید متوجه باشند، از معاصی خود خیلی باید خائف باشند. درست است وعدههای خیر دادهاند اما این به شرطی است که ما انشاءالله بتوانیم این عقایدِ سالم را سالم ببریم. این ولایت و محبت را واقعاً با خودمان ببریم؛ اگر این طور باشد آن وقت خیلی لطف شامل حالمان است. البته عرض کردهام که اگر با این محبت و با این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 40 *»
ولایت انشاءالله از دنیا برویم آن قدر درباره ما رعایت خواهند فرمود که حتی به ما میگویند که این معاصی از شما نبوده، این معاصی را شما بالعرض گرفتید؛ معصیتها معلوم میشود مال شما نبوده. چقدر لطف شامل حالمان میشود! معصیتها را به ما نسبت نخواهند داد، میگویند مال دشمنان شماست که به شما چسبیده است، معاصی را از ما میگیرند، میگیرند و به آنها میدهند.([39]) طاعاتمان را میپذیرند و میگویند اینها از شما بوده است. طاعات از ولایت و محبت سرچشمه گرفته، طاعات مورد پذیرش قرار میگیرد. خیلی لطف و احسان است که نه تنها گناه انسان را بیامرزند بلکه بگویند این گناه از تو نیست! این قدر انسان را سرافراز میفرمایند که این گناه از تو نبوده! این بالعرض و به واسطه دشمنان ما و لطخ با طینت آنها به تو چسبیده! گناهان ما را از ما بگیرند و به اعدائشان بدهند و طاعاتمان را چند برابر کنند! لطف این قدر زیاد است که اگر طاعات ما طاعاتی نباشد و طاعتی نداشته باشیم، از طاعات خودشان عنایت میکنند، از طاعات خودشان به ما مرحمت میفرمایند. این قدر میدهند که هریک از دوستانشان بتواند اهل شفاعت شود، اهلش را شفاعت کند، زن و فرزندش را شفاعت کند، خادمش را شفاعت کند، همسایهاش را شفاعت کند.([40]) این الطاف از کجاست، این عنایات برای چیست! برای همین امر معرفت و محبت است. نباید از این غافل شد نباید غفلت کرد. همت باید متمرکز بر همین امر باشد. البته معیشت لازم است، مشاغل لازم است، اما نه اینطور که همّ و غمّ ما باشد و خودمان را مبتلا کنیم به طوری که اگر فراغتی یافتیم از دنیا آنوقت به دین بپردازیم. اگر فراغتی یافتیم، به تعبیر دیگر اگر از دنیا ماندیم آنوقت به فکر دین و دور دین باشیم؛ آن هم باز خیلی سطحی سطحی.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 41 *»
گاهگاهی که نگاه میکنم به اطراف میبینم غیر از این چند نفر جوان متعلمیکه واقعاً دست از کار یا مثلاً مشاغل و یا امور دیگر کشیدهاند و فقط برای رضای خدا در این مجالس حاضر میشوند و وقت صرف میکنند، به مثل خودم که نگاه میکنم خودم و امثال خودم را میبینم واماندههای از دنیا هستیم، کاری دیگر از ما برنمیآید و امر دیگری از امور دنیا را نمیتوانیم متحمل باشیم به همین جهت میآییم اینجا مینشینیم و حرفی میزنیم و حرفی میشنویم. واقعاً به خودم و امثال خودم که نگاه میکنم میبینم امر همینطور است. خوشا به حال آنانی که در دورانی که میتوانند عمر را صرف امور دیگری بکنند، همت کردهاند و صرف امر دین و دیانت میکنند. نه اینکه از دنیا مانده باشند و حالا در طلب علم نشسته باشند. آری، امر معرفت و محبت عظیم است، عجیب است! انشاءالله که خداوند از شیرینی محبت و ولایت به کاممان بچشاند کما اینکه چشانده بحمدالله و روز به روز این شیرینی و احساس و درک شیرینی ولایت را بیشتر کند که توفیقاتمان بیشتر شود و محبتمان ما را به عمل بدارد انشاءالله.
پس جمیع انبیاء از مقامات ذاتیه آن بزرگواران خبری ندارند آنچه میبینند و آنچه دیدهاند، تمام، آن کمالات مؤثر را در آثار دیدهاند. به همین سبب دراحادیث تعبیر آمده که اسماء محمد و آلمحمد؟عهم؟ را دیدند یا انوارشان را دیدند و سایر فرمایشاتی که رسیده.([41]) اما از خود مقامات ذاتی که هیچ، و اما از مقامات عرضی، از مقامات عرضی هم که ایشان مظهری برای خود در زمان انبیاء نگرفته بودند، مظهر خاصی در این عوالم امکانی برای خود انتخاب نفرموده بودند. خدا برای این بزرگواران مظهر خاصی مختص ایشان خلقت نکرده بود. از این جهت ببینید چقدر آنها آرزو داشتند که زمان رسولالله را درک کنند! و آن مظهری را که خدا در هر عالمی از عوالم امکانی برای او میآفریند، آن مظهر را زیارت کنند. آن شوق و اشتیاقی که انبیاء
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 42 *»
داشتند، نالههایی که انبیاء برای زیارت این مظهرها در همه عوالم داشتند، چقدر بوده خدا میداند! درست است که وقتی آدم به خودش نگاه میکرد خودش را یک مظهری میدید اما این مظهر کجا و آن مظهری که خدا خلقت کرد برای محمد؟ص؟ در جمیع عوالم امکانی کجا! ابراهیم به خودش نگاه میکرد مظهر امیرالمومنین مشاهده میکرد، اما مظهری در ظرفیت ابراهیمی و میدانست که حالا این مظهری است از مؤثر کل اما در اندازه خودش و در این محدوده ابراهیمی. به همین جهت این را یک نمونهای در این حد میدانست. اما خود مظهر علی صلوات الله علیه که خدا در این عوالم امکانی مختص او قرار بدهد، هنوز خدا برای امیرالمؤمنین نیافریده بود. همینطور فاطمه زهرا؟سها؟ خداوند هنوز برای این بزرگوار در جمیع عوالم امکانی مظهری خلقت نکرده بود، گرچه حقایق انبیاء از شعاع جسم آن بزرگوار خلقت شده باشد که به طور تأثیر و مؤثریت است، باز هم حقایق انبیاء راه ندارد به اینکه جسم اصلی فاطمه زهرا؟سها؟ را بشناسد، نمیتواند. خدا هم برای این بزرگواران مظهری در این عوالم امکانی نیافریده بود، از این جهت حالت انتظار و حال تمنا بر انبیاء میگذشت. میدانستند یکی از تعینات محمدیه فاطمه زهرا و تعین به فاطمیت است، این را میدانستند. اما حالا این مظهرش چطور خواهد بود؟ نمیدانستند. فقط خداوند شرح حال او را کرده بود همانطور که شرح حال حسین؟ع؟ را برای آدم و سایر انبیاء کرد که فرزند تو ــ به عنوان فرزند تو ــ ای آدم فرزند تو اینطور است. یعنی آن مظهری که از طریق این خلقت برای حسین فراهم میشود، آن مظهر که برای حسین مظهر کل است و در جمیع عوالم امکانی آینه تمامنمای حسین است، او را به این مصائب مبتلا خواهند کرد.([42]) همینطور وقتی وصف فاطمه زهرا؟سها؟ برای انبیاء میشد انبیاء چقدر از این تجلی الهی مسرور میشدند! فاطمه بضعة رسولالله است؟ص؟ و از نظر تعینات و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 43 *»
مقامات و شئونات درست یک محمد است بدون کم و زیاد. خدا آن حقیقت را در این تعین و در این مظاهر متجلی میکند. اینجا ــ درعوالم امکانی ــ خلقت این بزرگواران از وقتی شد که برای ایشان مظهر پیدا شد، قبل از آن هرچه بود به نوع تأثیر مؤثر در آثار بود. تمام خلق بودند، ملائکه بودند، اما برای این بزرگواران مظهر نمیدیدند، مظهر خاص و مختص نمیدیدند. اما هرچه کمال میدیدند بر در و دیوار وجود و عوالم امکانی، از این بزرگواران میدیدند.
حدیثی است که رسول خدا؟ص؟ در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ فرموده که مرحوم دیلمی در ارشاد القلوب از سلمان فارسی نقل میکند ــ که باید گفت سلمان محمدی؟ص؟ ــ ایشان میگوید کُنتُ جالِساً عند النَّبی؟ص؟ فی المسجد اذ دَخَلَ العباسُ بنُ عبدِالمطلب فَسَلَّمَ و رَدَّ النبیُ؟ص؟ و رَحَّبَ به میگوید من در مسجد خدمت حضرت بودم عباس داخل شد. سلام عرض کرد. حضرت جواب فرمودند و به او خوشآمد گفتند فقال یا رسولالله بما فَضَّلَ اللهُ علینا اهلَالبیت علیَّ بنَ ابیطالب و المعادنُ واحدة عرض کرد یا رسولالله چرا خدا علی را بر ما اهل بیت ترجیح داده و فضیلت بخشیده وحال آنکه معادن که یکی است. ببینید فضائل ظاهره اینطوری است، عباس چه حساب میکند؟ عباس اینطور حساب میکند که علی صلوات الله علیه فرزند ابوطالب است و ابوطالب فرزند عبدالمطلب است. عباس چطور؟ او هم که از همین شجره است. همهشان متصل میشوند به هاشم و المعادنُ واحدة راست میگوید از هاشمند. جد همهشان هاشم است، بالاتر عبدمناف و بعد همینطور منشعب شده باشند. معدنها یکی است، ریشه یکی است، چرا علی بر ما فضیلت داشته باشد. همین علی را، همین بدن ظاهری را، همین مقام ظاهری را دارد حساب میکند، و همین بدن امتیاز دارد. همین امتیاز دارد و این امتیاز را مؤمن اقرار میکند. همین بدن، همین بدن که ظاهر است در این عالم و جسمانی است، به قول عباس این که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 44 *»
چیزی نیست مگر مثل سایرین. از این جهت مثل عباس است، عباس بن عبدالمطلب. مثل عباس برادر ابوطالب است و عموی رسول خداست، با وجود این، امتیاز چه خبر است! آیا امتیاز به این است که مقامات ذاتی علی آمده توی این بدن؟ حقیقتش آمده، مادهاش آمده توی این جسم ظاهر شده؟ معلوم است که اینطور نیست. مقامات ذاتی علی که به حقیقت و به ذات و ماده خودش تنزل نکرده بیاید اینجا، در این مقام عرضی ظاهر شود، نه. این هم یک مظهری مثل سایر مظاهر است، این هم یک اثری مثل سایر آثار است، اما این فضیلت را دارد. به همین جهت حق دارد سؤال کند، باید هم بپرسد چرا علی برما فضیلت دارد و حال آنکه ما همه از یک معدنیم، از یکجا و از یک ریشه سرچشمه گرفتهایم فقالَ النبیُ؟ص؟ اِذَنْ اُخبِرَکَ یا عَمّ اِنَّ اللهَ خَلَقَنی وَ خَلَقَ عَلیّاً وَ لا سَماءَ و لا اَرضَ و لا جَنَّة و لا نارَ و لا لوحَ و لا قلمَ فَلَمّا اَرادَ اللهُ عزوجل بَدَءَ خَلقِنا تَکَلَّمَ بکلمةٍ فکانتْ نوراً ثم تکلم کلمةً ثانیةً فکانتْ روحاً فَمَزَجَ فیما بینهُما و اعتَدَلا فَخَلَقَنی و علیاً منهما این فرمایش بیانی دارد که در جای خودش بیان شده و ترجمه اجمالیش این است که: خبر میدهم به تو ای عمو وقتی که خدا خواست خلق کند، خدا من و علی را خلق کرد و حال آنکه نه آسمانی بود و نه زمینی و نه جنتی بود و نه ناری و نه لوحی بود و نه قلمی. خلقتی که اینجا میفرمایند خلقت مقامات ذاتیشان نیست. بلکه تنزل عوالم امکانی از انوار این بزرگواران شروع شد به تعیناتی که برای این بزرگواران بود، بیان آن انوار و مقامات است. وقتی که خدا خواست خلق کند، ابتداء کند خلق ما را، خلقت ما را، تکلم فرمود به کلمهای که آن کلمه نور شد. بعد تکلم فرمود به کلمهای دوباره و آن روح شد پس آن دو را با هم ممزوج فرمود و این دو معتدل شدند پس مرا و علی را از آن نور و از آن روح خلق کرد ثم فَتَقَ مِن نوری نورَ العرش فانا اَجَلّ مِن العرش بعد خدا از نور من نور عرش را آفرید. اینکه عرض کردم، چون خلقت عوالم امکانی به واسطه نقصانی که در عالم امکان بود اقتضاء
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 45 *»
میکرد که هر قسمتی از عوالم امکانی به تعینی از تعینات آن حقیقت طیبه محمدیه خلقت بیابد، از این جهت میفرماید از نور من، یعنی نور تعین یافته به تعین اصطفاء و محمدی خدا نور عرش را آفرید، حقیقت عرش را، نور عرش و حقیقت عرش را از نور من آفرید. یعنی حقیقت عرش شعاعِ نورِ تعینِ محمدی؟ص؟ در مرتبه تأثیر است فأنا اَجَلُّ مِن العرش بنابراین من از عرش بالاتر و جلیلتر و بزرگترم ثم فتق مِن نورِ علیٍ نورَ السموات بعد خدا از نور علی نور آسمانها را ابتداء فرمود و خلقت کرد فَعلیٌ اجلّ مِن السموات پس علی اجل است از آسمانها ــ و معلوم است همه آسمانهای همه عوالم امکانی یکی پس از دیگری که تنزل هم هستند تمام از نور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یعنی از تعین علوی برای آن حقیقت طیبه آفریده شد ــ بنابراین علی از همه آن نآسمانها جلیلتر و بزرگتر و شریفتر است ثم فَتَقَ مِن نورِ الحسنِ نورَ الشمس و من نورِ الحسینِ نورَ القمر بعد از نور امام حسن نور خورشید را آفرید. حقیقت خورشید را در همه عوالم امکانی، نه تنها خورشید عالم ما بلکه خورشیدهای همه عوالم امکانی را، این خورشید جسمانی تنزل خورشید عالم مثال است، خورشید عالم مثال تنزل خورشید عالم بالاتر است، تمام این خورشیدها. فرمود وراءَ شَمْسِکُم هذه اربعونَ َشمساً حالا اینها آمدهاند و میگویند مراد امام؟ع؟ این کهکشانها و یا منظومههای شمسی است که اکتشاف شده و میشود، مثلاً. یعنی وراء و پشت سر این خورشید شما چهل خورشید دیگر است. گفتهاند که مراد از این نوع احادیث یعنی منظومههای متعدده است که در عالم است. میگوییم بنابراین آنها همه مانند همین خورشیدند و مثل همین خورشید جسمانی میباشند، ولی تعبیر این است وراء شمسکم هذه یعنی این خورشید تنزل آن خورشیدهاست، همان طور که این عالم تنزل عالمهای بالاتر است. پس از نور امام حسن نور خورشید، یعنی حقیقت خورشید آفریده شد و از نور امام حسین؟ع؟ نور قمر، یعنی حقیقت قمر خلقت شده فهما اَجَلُّ من الشمسِ و القمر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 46 *»
پس این دو بزرگوار از شمس و قمر همه عالمها بالاترند. از این طرف و کانت الملائکةُ تُسَبِّحُ اللهَ تعالی و تقولُ فی تسبیحِها سبوحٌ قدوسٌ مِن انوارٍ ما اَکرَمَها عَلَی اللهِ تعالی ملائکه خدا را تسبیح میکردند و در تسبیحاتشان خدا را به عظمتِ انوار ما تسبیح میکردند. تسبیح را باید انسان یاد بگیرد، تسبیح کردن خدا به این نیست که بگوید سبحان الله سبحان الله سبحان الله این لفظ است. خدا را تسبیح کند به تسبیح کردن انوار توحید او، میفرماید ملائکه خدا را تسبیح میکردند و در تسبیحشان اینطور میگفتند، ببینید طرز تسبیح ملائکه این است، و تقول فی تسبیحها یعنی راه تسبیح کردن خدا این بوده و اینطور خدا را تسبیح میکردند. میگفتند سبوح قدوس من انوار ما اکرمها علی الله تعالی ما انشاءالله نباید از ملائکه عقبتر باشیم. شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نباید از ملائکه عقبتر باشند. در این عالم جسمانی ما اگر بخواهیم خدا را تعظیم کنیم، خدا را تکریم کنیم، راهش تعظیم و تکریم همین مقام ظاهری محمد و آل محمد؟عهم؟ است. این را باید تعظیم و تکریم کنیم. اگر خواستیم خدا را از نواقص خلقی تسبیح کنیم باید همین مقام ظاهری این بزرگواران را از نواقصی که در خودمان هست تسبیح کنیم ــ نه اینکه ایشان را تنزل بدهیم و مثل خودمان فرض کنیم و مثل خودمان به حساب بیاوریم ــ آنوقت خدا را تسبیح کردهایم که سبوح است قدوس است. خدا را به سبوحیت و قدوسیت یاد کردهایم. ملائکه میگویند ما نگاه میکنیم به انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ اینها را میبینیم، ملائکه انوار را در کجا میدیدند؟ در رتبه خودشان، دیگر همانطور که برایشان این انوار ظاهر شده بود، انوار مؤثر را میدیدند. هنوز که خدا مظهری برای اینها نگرفته بود که در عالم ملک اینها مظهری داشته باشند. هنوز که مقام عرضی برای ایشان درست نشده بود. این همان کمالاتی است که در عوالم امکانی از این بزرگواران ظاهرشده. الآن وقتی ما نورانیت خورشید را میبینیم، حرارت و قدرت خورشید را میبینیم، اینجا باید ما خدا
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 47 *»
را تسبیح کنیم. به چطور؟ بگوییم خدایا تو منزهی تو مقدسی از نواقص خلقی که یکچنین خلقهایی داری که اینها اینقدر قویند، این خلق به این قوت و به این قدرت، همین قوت و قدرت از امام؟ع؟ به این میرسد. الآن این فیض به خورشید از همین بدن مطهر امام دارد میرسد. اگر آن بدن بخواهد قوت و قدرت و تابش خود را نشان بدهد فوق تابش و قدرت و گرما و حرارت این خورشید خواهد بود. این از او بهرهمند است. او نسبت به این قلب است. ماه همین طور، سایر موجودات همین طور، اینها کمالات مؤثر را میدیدند وخدا را به این کمالات تسبیح میکردند. میگفتند سبوح قدوس من انوار چه انوار نورانی است! چه انوار با کمالی است! و چقدر این انوار نزد خداوند محترم است! فلما ارادَ اللهُ تعالی اَنْ یَبْلُوَ الملائکةَ اَرسَلَ علیهم سحاباً مِن ظلمةٍ خدا خواست ملائکه را آزمایش بفرماید. ابری از ظلمت را بر آنها فرستاد آزمایش این بوده. آن انوار را مشاهده میکردند و خدا را به عظمت و کرامت آن انوار طیبه تسبیح و تقدیس میکردند. حال موقع آزمایش رسیده، خدا ابری ظلمانی بر آنها مسلط کرد که حاجب شد و بین آنها و بین دیدار آن انوار، حجاب شد و کانت الملائکةُ لا تَنظُرُ اولَها من اخرِها و لا اخرَها من اولِها ظلمت طوری بود که اول اینها نمیتوانستند آخر آنها را و آخر آنها نمیتوانستند اول آنها را ببینند، فقالتِ الملائکةُ الهَنا و سیدَنا مُنذُ خَلَقتَنا ما رأینا مثلَ ما نحن فیه خدای ما از وقتی که ما را خلقت کردی ما اینطور خودمان را در این تاریکی مبتلا ندیدیم فنَسألکَ بحق هذه الانوارِ الا ما کَشَفتَ عنّا از تو میخواهیم به برکت این انوار که این ظلمت را از ما برطرف کنی فقال الله عزوجل وعزتی و جلالی لاَفعَلَنَّ خدا فرمود به عزت و جلال خودم قسم این کار را خواهم کرد، این ظلمت را از شما برطرف میکنم فَخَلَقَ نورَ فاطمة الزهراء؟عها؟ یومئذ آن وقت خدا تعین فاطمی را برای آنها متجلی ساخت و مقامات و شئونات بعدی از این تعین برای خلق فراهم شد کالقندیل این نور مطهر مانند قندیلی درخشان شد و عَلَّقَه فی قرطِ العرش خداوند این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 48 *»
قندیل را به عرش آویزان فرمود فَزَهَرَت السمواتُ السبعُ و الارضونَ السبع آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه به این نور نورانی گردیدند مِن اَجْلِ ذلک سُمّیَتْ فاطمة الزهراء برای همین است که فاطمه به زهرا ملقب و توصیف شده، نوربخش و کانت الملائکةُ تسبح اللهَ و تقدسه و ملائکه آن وقت در پرتو نور فاطمه زهرا؟سها؟ خدا را تسبیح و تقدیس میکردند فقال الله وعزتی و جلالی لاَجعَلَنّ ثوابَ تسبیحِکُم و تقدیسِکم الی یومِ القیامةِ لِمُحبّی هذه المرأةِ و ابیها و بعلِها و بنیها خداوند فرمود به عزت و جلالم قسم ثواب این تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای کسانی که فاطمه زهرا؟سها؟ و پدر و شوهر و فرزندانش را دوست دارند قرار میدهم.
تا اینجا فرمایشات رسولالله؟ص؟ تمام شد، قال سلمان سلمان میفرماید فخرج عباس عباس از مسجد بیرون رفت فَلَقیَهُ علیُّ بنُ ابیطالب؟ع؟ حضرت امیر با عباس برخورد کردند. حال آیا سلمان پشت سر عباس آمده بیرون و حادثه را دیده که دارد برای ما میگوید یا بعد عباس برای سلمان نقل کرده و یا سلمان همانجا که نشسته بود میدیده؟ چطور است ذکر نشده. اما سلمان دارد بقیه حادثه را میگوید که عباس از مسجد بیرون رفت و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با عباس برخورد کردند فَضَمَّه الی صدرِه و قَبَّلَ ما بین عینیه عباس علی صلوات الله علیه را در بغل گرفت و پیشانی حضرت، بین دو چشم حضرت را بوسید و قال بابی عترة المصطفی مِن اهلِ بیتٍ ما اَکرَمَکم علی الله تعالی پدرم فدای عترت مصطفی باد! پدرم فدای عترت مصطفی باد! چه اهل بیتی! و چقدر شما در نزد خدا و بر خدا گرامی هستید!([43])
همین عباس شاهد و ناظر بوده و مشاهده میکرده که بعد از رحلت رسول خدا؟ص؟ چطور امیرالمؤمنین تنها ماندند. چطور حضرت متکفل غسل شدند، غسل رسول خدا؟ص؟ آن همه غم و آن همه اندوه بر دل امیرالمؤمنین در اثر از دست دادن
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 49 *»
رسول خدا؟ص؟، او را مبتلا کردند به صدمات و ضرباتی که بر پیکر فاطمه زهرا؟سها؟ وارد ساختند. و بعد عباس شاهد است و تنهایی امیرالمؤمنین را در غسل دادن بدن فاطمه و دفن کردن فاطمه زهرا؟سها؟ مشاهده میکند.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 50 *»
مجلس 4
(شب سهشنبه ـــ 7 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r فضائل محمد و آلمحمد؟عهم؟ مربوط به مقامات عرضی ایشان است نه مقامات ذاتیه
r آن بزرگواران در مقامات ذاتیه مواقع و مصادیق اسماء صفات خداوند میباشند
r آیات کبری و آیات جزئیه خداوند
r آیات کبری نذیران بشرند
r مراتب عرضی محمد و آلمحمد؟عهم؟ در میان آثار ایشان مظاهر مختصّ به ایشان است
r کیفیت تحقق اثر از مؤثر و شرح حدیث مذکور در مجلس قبل
r سرّ نامیده شدن فاطمه؟عها؟ به زهرا
r توضیح ملائکه در حدیث مذکور
r همه ممکنات و عوالم امکانی آثار محمد و آلمحمد؟عهم؟ میباشند
r بازشدن چشم باطنی طلحه پیش از مردن در جنگ جمل
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 51 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
در این آیات خداوند فاطمه زهرا؟سها؟ را مثل سایر آیات بزرگ خود بزرگ یاد میفرماید و میفرماید انها لاحدی الکبر یکی از آیات کبرای خداست نذیراً للبشر مثل سایر انذاردهندگان که از آیات بزرگ او بودند، این بزرگوار هم چنین آیهای است.
عرض شد ذکر این نوع فضائل برای این خلق به مقامات عرضی ایشان مربوط میشود. خداوند در این مقامات عرضی ایشان را به این فضائل و مناقب معرفی میکند. خلق باید این فضائل و مناقب را در این مراتب عرضی برای ایشان معتقد شوند و این فضائل را در این مقامات برای ایشان ثابت بدانند. عرض شد که در مقامات ذاتیه ایشان خلقی نیست که ایشان آنجا نذیر باشند و انذارکننده آن خلق باشند. در مقامات ذاتیه ایشان خلقی نیست تا برای آن خلق آیات و نشانههای خدا باشند. در آن مقامات ذاتیه ایشان خودشان اسماء و صفات خدا هستند. این بزرگواران در مقامات ذاتیه انوار خدا هستند. آیات و نشانه خدا بودنشان و همچنین
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 52 *»
سایر فضائل، که در این آیه به دو فضیلت اشاره شده، در معرفی مقامات عرضی ایشان است. انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر فاطمه زهرا؟سها؟ یکی از آیات کبرای خداست و مثل آنها نذیر است و انذاردهنده بشر است. این فضائل که به خلق تعلق میگیرد و به خلق مربوط است، معلوم است که در این عوالم و در مقامات و مراتب عرضی ایشان است نه در مقامات ذاتی ایشان. در آن مقامات هرگاه سخنی باشد سخن از خداست. در مقامات ذاتیه، ایشان تعابیر خدا هستند. در مقامات ذاتیشان عباراتی هستند که خدا این عبارات را درباره خود قرار داده است. در مقامات ذاتیشان تعابیر حقند. هیچ از خود نشانی ندارند تا اینکه متصف به آیه شوند و یا متصف به نذیر گردند. آنجا از ایشان گفتگویی نیست، خودشان در آن عالم و در آن مرتبه گفتگوی خدا هستند. در آنجا هرچه هستند خبر از خدا میدهند حتی این تعبیر هم درست نیست که بگوییم در آن عالم خبر از خدا میدهند، از ناچاری است. در آن عالم ایشان اسماء و صفات خدا و تعابیر حق هستند. همه خلق اولین و آخرین هرچه تعبیر درباره خداوند داشتهاند و حتی خودِ خدا هر تعبیری از خود فرموده در کتابهایی که بر انبیاء نازل فرموده و یا در فرمایشاتی که به انبیاء وحی کرده و یا اموری که به اولیاء الهام فرموده، هر تعبیری را که خدا از خود فرموده از آن عالم خبر داده. عالمی که ما اسمش را عرصه خدایی گذاردهایم، عرصه الوهیت، عالم اسماء و صفات خدا و مقام لاهوت. آنجایی که هر تعبیری در قرآن و سایر فرمایشات و در دعاها هست، هر تعبیری هست از آنجاست، این دعای جوشن از اول تا به آخر، این دعای سحر ماه رمضان از اول تا به آخر، تمام مناجاتها و تمام دعاها که رسیده و در آنها از خدا ذکری شده و تعبیری از خدا به میان آمده، تمام گزارش آن عالم است و سخن از آن عالم است. زیرا خداوند منزه است از اینکه ذاتش و صفاتی که عین ذات اوست ــ و جدایی بین ذات و آن صفاتش نیست ــ متعلق تعبیری باشد. و هر تعبیری از آن ذات و یا گزارشی از آن ذات در السنه خلق و یا
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 53 *»
در بیانات خدا که برای خدا باشد، چون منزه است، پس برای تعلق آنها عالمی قرار داده و عرصهای قرار داده که آن عرصه عرصه اسماء و صفات اوست، عرصه انوار اوست یا بفرمایید عرصه تعابیر اوست. اگر خلق در این عالم و در همه عوالم خلقی بخواهند بفهمند که مواقع این تعابیر کجاست و مصادیق این تعابیر کجاست، مَحالّ این تعابیر کجاست، هرچه زحمت بکشند و تلاش فکری کنند نمیتوانند بفهمند مگر خود خدا بیان کند. اولیائش که بیان فرمودند، فرمودند مواقع صفات ما هستیم، مَحالّ صفات ما هستیم من عرف مواقع الصفة بلغ القرار من المعرفة([44]) هرکس مواقع اسماء و صفات خدا را شناخت آنگاه به قرارگاه و نهایت سیر در معرفت رسیده است. کاملاً معرفت صحیح به دست آورده است. اما اگر کسی مواقع اسماء و صفات خدا را نفهمید نمیتواند معرفت داشته باشد و نمیشود گفت معرفت دارد. پس آن مقامات، مقامات ذاتی ایشان مقاماتی نیست که از خود ایشان در آنجا خبری باشد و از خود ایشان در آنجا سخنی باشد. عرض شد آن عالم همهاش عالم اسماء و صفات خداست.
پس نوع فضائلی که در وصف معصومین چهاردهگانه صلوات الله علیهم اجمعین ذکر میشود که از جمله آنها این آیاتِ در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ است، همه مربوط به مقامات عرضی ایشان است و خلق باید در همه مراتب خود، ایشان را به این عناوین و به این فضائل بشناسند و درباره ایشان این فضائل را تصدیق کنند.
انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر این بزرگوار یکی از آیات کبرای خداست و ما میدانیم برای خدا آیات کبری و آیات بزرگ، چهارده تا بیشتر نیست و بقیه آیات بالنسبه به این آیات، آیات جزئیه هستند. آیات کبری به چهارده آیه منحصر است. انبیاء سلام الله علیهم اجمعین و بزرگان دین هم آیات خدا هستند و همچنین همه خلق آیات اثبات خدا هستند. اما همه به حد خودشان و در جای خودشان آیات جزئیه هستند؛ و آیات
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 54 *»
کلیه و آیات کبری و آیات عظمی عبارتند از چهارده تجلی برای حقیقت محمدیه؟ص؟ انها لاحدی الکبر فاطمه زهرا؟سها؟ یکی از این آیات کبراست که باید معتقد باشیم به فضائلی که برای او بیان میفرماید که از جمله نذیراً للبشر است که در اینجا بعد از فضیلت آیت کبری بودن و از آیات کبری بودن به یک فضیلت او اشاره شده؛ اشاره به نذیر شده و بیان انذار و ذکر این فضیلت. این بزرگواران در عوالم خلقی ظاهر شدهاند برای خلق اما به مقامات عرضی خود؛ آن مقامات ذاتیه تنزل نکرده است.
اینکه اصرار داریم بر این مطلب چون خیلی از ذهنها دور است، از این جهت دائماً باید متذکر باشیم که در جمیع این عوالم عرضی، در جمیع این عوالم امکانی و مقامات عرضی، این بزرگواران به ذات و هویت و ماده و حقیقت خود نازل نگشتهاند و فرود نیامدهاند. برای خود در این عوالم امکانی مظهر گرفتهاند، این مظهر یک مقام عرضی است. معنای عرضی همان است که از ذات ایشان چیزی در این مقامات و در این شئونات وجود ندارد. از حقیقت و ماده ایشان چیزی در این مظاهر وجود ندارد و مسأله همینجاست که عظمت و جلالت پیدا میکند. از نظر امکان و ممکن بودن، این مظاهر هم مثل سایر ممکنات است همانطور که جمیع ممکنات آثار انوار ایشان هستند. وقتی خود عالم امکان اثر نور ایشان است و به نور ایشان خلقت یافته، ممکنات به جای خود و در جای خود قطعاً اینطورند که همهشان آثار انوار ایشان هستند. در میان آثار، این مظاهر و این آثار اختصاص به ایشان یافته چونکه اختصاص پیدا کرده اینقدر جلالت و اینقدر عظمت یافته؛ آنوقت خودشان در آن مقام ذاتی خودشان چقدر عظمت و جلالت دارند! خلق عاجزند از فهم و درک جلالت و عظمت این مراتب عرضی تا چه رسد به فهم و شناخت و درک عظمت و جلالت مقامات ذاتیه این بزرگواران که همه امکان و همه ممکنات آثار انوار آن مرتبه هستند. نه باز آثار خود آن مرتبه، آثار انوار آن مرتبه که به واسطه آن انوار این آثار تحقق
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 55 *»
پیدا کردهاند و موجود شدهاند و همه عوالم و همه مراتب امکانی در محل خود و مقام خود از برکات انوار این بزرگواران وجود یافتهاند.
حدیثی را که دیشب قرائت کردم اگر در این حدیث دقت بفرمایید میبینید که خلقت این عوالم به انوار این بزرگواران نسبت داده شده. رسولالله؟ص؟ فرمودند: خداوند از نور من نور عرش را آفرید و ایجاد کرد. البته به کلمه فَتَقَ فرموده و این کلمه فتق، ثُمَّ فَتَقَ من نوری نورَ العرش فاَنَا اَجَلُّ مِن العرش اشاره به این است که چطور اثر از مؤثر تحقق پیدا میکند و ظهور مؤثر است که گویا از مؤثر تراویده باشد نه از ذات او ثم فتق من نوری نور العرش خدا از نور من نور عرش را به اینطور ایجاد کرد. وقتی از نور من نور عرش خلقت شده باشد فانا اجلّ من العرش من از عرش جلیلترم. پس عرش اثر نور محمد؟ص؟ میشود در تعین محمدی. بعد فرمود از نور علی نور آسمانها آفریده شد و باز به همان ترتیب ثم فتق من نور علیٍ از نور علی، یعنی از تعین علوی نوری صادر شد که از آن نور اثری پیدا شد که آن اثر، نور آسمانها بود و باز فعلیٌ اجلُّ من السموات علی از آسمانها جلیلتر است. بعد فرمودند نور خورشید از نور حسن صلوات الله علیه و نور ماه از نور حسین خلقت یافت و این دو بزرگوار اجلّند از خورشید و ماه، به همان بیاناتی که در مورد تحقق و پیدایش اثر از مؤثر میدانید. بعد در مورد فاطمه زهرا؟سها؟ فرمودند: خداوند نور فاطمه زهرا را مثل قندیلی آفرید و عَلَّقَه فی قُرطِ العرش و این نور را به تعبیر ما گوشواره عرش میگویند. قرط، گوشواره است. این نور را به مانند قندیل بر گوشواره عرش آویخت فزهرت السموات السبع و الارضون السبع آن وقت به این تعین و این نوری که از تعین فاطمی؟سها؟ پیدا شد آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه روشن گردید و نورانی شد. یعنی جمیع کمالاتی که در آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه پیدا شد، تمام این کمالات آثار نور فاطمه زهرا؟سها؟ است. یعنی تعین فاطمی که یکی از تعینات و آخرین تعین حقیقت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 56 *»
محمدیه؟ص؟ است. این تعین منشأ و مؤثر و مبدء است برای نوری که از آن نور، نورهای آسمانها و زمینها پیدا شده. نورهای آسمانها و زمینها یعنی کمالاتی که در آسمانها و زمینها وجود دارد، تمام از نور فاطمه است. مِن اَجْلِ ذلکَ سُمّیتْ فاطمة الزهراء از این جهت فاطمه، زهرا نامیده شده است. کلمه زهرا اشاره به یک چنین مقام و رتبه و فضیلتی است. آن وقت ملائکه شروع کردند به تسبیح و تقدیس خدا بعد از روشن شدن آسمانها و زمینها. وقتی ملائکه دیدند این کمالات و نورانیت فاطمه زهرا؟سها؟ را، شروع کردند به تسبیح و تقدیس. این تسبیح و تقدیس برای این بود که دیدند این نور، و این نورهایی که پیدا شده از این نور، این کمالات یا تجلیات، تمام بستگی دارد به نور فاطمه زهرا؟سها؟ و قدوسیت خدا را حکایت میکند. این نورها نورهایی است که از شوب به نقایص امکانی پاکیزه است، کمالات است. اصلاً کمال که گفته میشود یعنی پاکیزه از نقص. چرا کاملین را کاملین میگویید؟ یعنی از نواقص ما و نقصانی که لازمه رتبه ماست برتر و پاکیزه شدهاند. کامل یعنی بدون نقص. ملائکه وقتی این انوار را دیدند که آثار نور فاطمه زهرا؟سها؟ است خدا را تقدیس کردند، خدا را تسبیح کردند، چطور مگر؟ چرا؟ چه لزومی دارد؟ چرا خدا را حمد نکردند؟ چرا خدا را به کبریائیت یاد نکردند و به سبوحیت و قدوسیت یاد کردند و خدا را شناختند. خدا را به سبوحیت و قدوسیت شناختند از برکات انواری که از نور فاطمه زهرا پیدا شده. چون آن انوار از نواقص لازمه رتبهها مبرا و پاکیزه بود، از این جهت خدا را تقدیس و تسبیح نمودند. معنای تقدیس و تسبیح هم این است که خدا را از صفات خلق و از نواقص امکانی و از آلودگیهای خلقی منزه و پاکیزه بشناسند. خدا را به این مقام بشناسند، به مقام سبوحیت و قدوسیت بشناسند.
ببینید آیاتی که خدا را به سبوحیت و قدوسیت به ملائکه شناسانید انواری بود و آثار کمالیهای بود که از تعینات محمدیه؟ص؟ برای ملائکه آشکار شده بود. اگر اینجا
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 57 *»
ما ملائکه را تعمیم بدهیم و جمیع اقسام ملائکه را در نظر بگیریم نه مَلَک مخصوص یک رتبه را، جمیع ملائکه را در نظر بگیریم کما اینکه قاعده هم همین است، جمع محلی باللام یفید العموم. ملائکه در این حدیث شریف چند جا ذکر شده و با الف و لام است و جمع هم هست، جمع ملک. ملائکه یعنی همه اقسام ملائکه. ملائکه در همه عوالم، حتی این عوالم جسمانی، حتی این عوالم عرضی عنصری تا هرجا که خداوند وجود را تنزل داده، تا هر کجا که خدا مراتب وجود را تنزل داده و موجود قرار داده، تمام اینها ملائکه لازم دارند. ملائکه اطراف وجودند، طرفهای وجودند. هر نوع وجودی در هر مرتبهای که پیدا شود آن اطراف و جوانبش را ملکِ مربوط به آن وجود و آن نوع خلقت میگویند. حتی در این اعراض و تا این عالم اعراض هم که وجود آمده وهمینطور عالم آثار و آثار آثار که وجود در همه این مراتب تنزل کرده، خدا برای همه این مراتبِ وجودی ملائکه آفریده و آنها را در هرجایی اطراف وجود قرار داده است حتی وجودهای عرضی در عالم اعراض. مثل این حالاتی که بر بدن ما عارض میشود. دیگر در اینجا اعراض خیلی مشهود است. این حالت سلامتی، حالت مریضی، حالت خواب و حالت بیداری، اینها را میگویند اعراض. حتی در این عالم که عالم اعراض است وجود آمده و یقیناً اینها موجودند. سلامتی یک چیزی است موجود در ما، مریضی یک چیزی است موجود. اقسام مریضیها همه وجود دارند، اقسام صحتها همه وجود دارند. حالات همینطور، تمام این حالاتی که بر ما عارض میشود که یکی از موجوداتی هستیم که در این عالمیم، و همینطور بقیه موجودات به حسب خودشان دارای اعراضی هستند که دیگر این مسأله از نظر همه معلوم است که اینها عرضند، این حالات بر ما عارض میشوند. یعنی محلی دارند که آن محل را وجودِ ما میگوییم. این حالت عارض شد، سلامتی، مریضی، اقسام مریضیها تب و غیر اینها؛ اینها همه میشوند عرض و وجود دارند ولی وجود عرضی. وجود دارند ولی
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 58 *»
وجود وصفی و وجود تبعی، وجود که داشتند اطراف وجود دارند، وجودشان نهایت دارد. نهایتِ وجودشان ملائکه هستند که حافظ این وجودند و نگهبان او هستند. این ملائکه جنسشان و نوع وجودشان نوع وجود عرضیِ مربوط به این حالت و مربوط به این عرض میشود. وقتی که ما ملائکه را تعمیم بدهیم و به لفظ ملائکه عمومیت بدهیم، یعنی ملائکه همه نوعش، نه تنها یک صنفی که در ردیف خلقت قرار گرفته، نه، ملائکه به این معنا که تا عالم اعراض هم ملائکه هستند و همه عالم جسم و سایر عوالم به حسب خودشان، ملائکه اطراف وجود آن عالم و موجودات آن عالم، از جنس همان عالم؛ این ملائکه در تمام این عوالم به حسب خودشان در سماوات و ارضینِ عوالم خودشان انوار محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین را مشاهده کردند و دیدند که خدا به انوار ایشان این انوار را آفریده و این انوار اسباب کمال برای این عوالم شده است. وقتی به این انوار نگاه میکردند و جلال و عظمت و بینقصی و کمال این انوار را میدیدند خدا را تسبیح میکردند، خدا را تقدیس میکردند. خدا را به قدوسیت و سبوحیت شناختند و اظهار کردند، به زبان آوردند.
پس وقتی خلق اینطورند و این احادیث هم که بیان میشود برای بیان این فضائل است، ما باید از این احادیث الهام بگیریم و معتقد شویم تمام کمالاتی که در این عوالم هست از اثر ایشان است. آنوقت ایشان بیایند در بین این آثار یک اثری را در هر عالمی برای خود انتخاب بکنند و آن اثر را مبدأ و منشأ و مظهر جمیع کمالات عالیه خود قرار بدهند و منسوب به خودشان بکنند و بگویند این یک مظهر و اثری است که دیگر مختص به خود ماست. همه آثار، آثارِ ماست همه انوار، انوارِ ماست. نیست در عوالم امکانی و در میان ممکنات ممکنی و کمالی برای ممکنی، الا اینکه اثر محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. اصلاً در همه عوالم امکانی چیزی که اثر ایشان نباشد وجود ندارد، نیست. همه اثر ایشان است، تمامْ آثار ایشان است و هرکدام هرکمالی که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 59 *»
دارند نشانی از کمال این بزرگواران است. این است که در و دیوار وجود و هستی و عوالم امکانی پر است از محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین بِهِم مَلأتَ سَماءک و ارضَک حتی ظَهَرَ اَن لا اله الا انت([45]) هیچ چیز نیست که اثر ایشان نباشد.
بارها عرض کردهام آن کسانی که با چشم مؤثربین به این آثار نگاه میکنند آنها به هرچه نگاه میکنند میبینند محمد و آل محمد؟عهم؟ است. به هرچه نگاه میکنند نمیبینند جز ایشان را و مشاهده نمیکنند غیر ایشان را.
جریان طلحه که دیگر کاملاً روشن است. جابر است که حدیث را نقل میکند،([46]) جابر بن عبدالله انصاری است که میگذشت به طلحه، به طلحه گفت: وای بر تو! چه کسی تو را کشت؟ چه کسی به تو تیر زد؟ افتادهای داری جان میدهی و میمیری و به اصطلاح ما به درک میروی. گفت: علی. علی که با تیر نمیجنگد! علی شمشیر دستش است، تو تیر خوردهای افتادهای روی زمین. مروان به او تیر زده بود، گفت: جابر از تو تعجب میکنم! مگر نمیبینی که علی است! نگاه کن. همه علی است، علی است که به آسمان میرود، علی است که به زمین میآید، علی است که با تیر میزند، علی است که با شمشیر میزند، علی است که با نیزه میزند، علی است که دنبال هر فراری است. گفتم: علی دنبال فراری نمیرود، علی به ما دستور داده که اگر کسی فرار کرد ولش کنید، دنبالش نروید، آزادش بگذارید، بگذارید برود. حالا خودش دنبال فراری برود و فراری را بخواهد بکشد! گفت: هر کس ایستاده میافتد، هر کس سواره میافتد، هر کس به هرطور هلاک میشود، علی است که آنها را هلاک میکند؛ مگر نمیبینی؟! حالا جابر که نمیبیند، میگوید: وای بر تو این چه حرفی است که میزنی! میخواست از امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه دفاع کند. علی که شمشیر دستش است، نیزه دستش
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 60 *»
نیست. طلحه میگفت: علی با نیزه میزند، با شمشیر میزند، با تیر دارد میزند. تو نمیبینی، همهجا علی است بالا میرود، پايين میآيد؛ راست هم میگفت اتماماً للحجة. هنوز جان در بدن دارد، هنوز هم وقت دارد، هنوز هم میتواند برگردد؛ با اینهمه سوابقی که با امیرالمؤمنین دارد، طلحه همدوش امیرالمؤمنین در رکاب رسول خدا؟ص؟ شانه به شانه همدیگر با کفار میجنگیده. طلحه و زبیر همدوش امیرالمؤمنین با کفار در رکاب رسول خدا؟ص؟ جنگ میکردند. رفیق بوده اصلاً صمیمی بوده، معاشرت داشته با امیرالمؤمنین. اینهمه تقوا، اینهمه فضیلت، اینهمه جلالت، اینهمه اعجاز و اینهمه عظمت، چقدر باید قلب سجینی باشد! پناه به خدا میبریم! چقدر باید قلب سجینی باشد و طینت طینتِ سجینی که حاضر نشود اینهمه عظمت و جلالت را تصدیق کند. دیگر حالا هم آخرین دقایق به درک رفتنش است، باز هم اتمام حجت. باز هم عظمت علی را ببین! مشاهده کن، ببین که همه عالم چون اثر اوست چنين میبينی. آری چشم اثربین او را کور کردند چشم مؤثربین او را گشودند که مؤثر را مشاهده کند، که همه آثار حکایت از مؤثر میکند به حسب خودش. اگر مروان تیر زده، مروان وجودش، کمالش، همین قدرتِ دست کمال است! اینکه میتواند تیر را بکشد و رها کند کمال است، این خودش کمال است. حالا او در راه خیر اگر استفاده نکرد برای او شر است. از نظر کون، از نظر هستی، خود نیروی بازو کمال است. مثل همین نیروی دید ما، نیروی دید چشم ما یک کمالی است که از چشم ما سر میزند. این چشم ما در بینایی نقص ندارد بیناست، کمال دارد. این کمال است از نظر خلقت، از نظر کون. این یک کمالی است که از این عضو دارد سر میزند. این کمال مال کیست؟ مال آن کسی است که او بینای حقیقی است که بینایی در او اصل است. او اصل بینایی است و هر بیننده و هر بینایی، تمام اثری است که از نور او در این عوالم دیده میشود. در همه عوالم در هرجا دیدنی است و بینایی است و بینایی در کار است، تمام آثار آن کسی
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 61 *»
است که او بینای حقیقی است که بینایی و دید در او اصالت دارد و بالاصالة است. او کیست؟ او خداست در مقام هو البصیر. هو البصیر تقدیم مسندالیه افاده حصر میکند. بله هو البصیر به خصوص مسندالیه که «هو» است اوست فقط بصیر، یعنی بصیر حقیقی خداست. میدانیم این صفت است، صفت خداست. خدا را به بصیربودن و بینا بودن توصیف میکنیم. کیست بینایی خدا؟ کیست که خدا به آن چشم بیناست؟ محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعینند، ایشانند.
عرض میکنیم السلام علیک یا عینَ اللهِ الناظرة([47]) به امیرالمؤمنین سلام عرض میکنیم. سلام بر چشم بینای خدا. چشم بینای خدا ایشانند. پس هرجا هرکمالی هست از ایشان است. به همین سبب اگر میبینیم مروان این کمال را اظهار کرده، مروان طلحه را دید و کمین کرد، مروان با اینکه در جنگ جمل در صف مخالف امیرالمؤمنین و در صف لشکریان عایشه بود و آمده بود به جنگ امیرالمؤمنین، طلحه هم توی همانها بود، زبیر هم توی همانها بود و با هم به ظاهر رفیق بودند معاشر بودند، اما چون طلحه از کشندگان عثمان به شمار میرفت، مروان از او دل خونی داشت، به غلامش گفت تو مرا کمین کن تا من از پشت سر تو به طوری که کسی نفهمد، او را بکشم. هیچکس نفهمد چه کسی طلحه را تیر زد. در صف خودشان، کنار هم و با هم. این قلبش دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. امیرالمؤمنین قلبش را اینطور کردند و دستش را اینطور و چشمش را به کار انداختند. باید هم طلحه ببیند علی او را کشت. غیر از علی او را نکشت، علی او را کشت بهم سَکَنَتِ السَواکِن و تَحَرَّکَتِ المُتَحرِّکات([48]) این معنای اثر و مؤثر است که هرچه هست چون اثر ایشان است حکایت از ایشان دارد و اگر چشم مؤثربین باشد در جمیع آسمانها و زمینهای همه عوالم خلقت و همه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 62 *»
عوالم امکانی جز اثر ایشان چیزی دیده نمیشود هرچه هست اثر ایشان است، هرچه هست از ایشان است. حال بیایند بین اینهمه که مال ایشان است و از ایشان است یک اثر را انتخاب کنند و این را نسبت به خودشان بدهند و بفرمایند جمیع کمالات ما دیگر به طور انحصار و تمامیت و جامعیت همهاش از این اثر سر میزند. شماها همه آثارید اما متفرق، شما همه آثارید اما همه مقید و محدود، شما همه آثارید اما نتوانستهاید مؤثر را به جمیع کمالاتش حکایت کنید. چشم من به اندازه محدودیتش و به واسطه معاصی که دارد در این حد است و بیش از این نمیتواند بینایی ولیّ خدا و بینایی چشم او را حکایت کند. بازوی من و شما به همین اندازه از قوت میتواند حکایت کند. چشممان، زبانمان، تمام، حتی مراتب عالیمان. مثالمان هرچه ظاهر کند؛ حتی به نفس میرسد، نفس در ما هرچه اظهار کند از کمالات، محدود است. چون محدود است نمیتواند مؤثر خود را به جمیع کمالاتش و به جمیع جلال و عظمتش حکایت کند. مؤثر کیست؟ خدا. یعنی خدا را حکایت کند، نمیتواند. این بزرگواران یک اثر را اینجا انتخاب کردهاند، یک اثر را در عالم مثال انتخاب کردهاند و همینطور تا عالم عقل و فؤاد یک اثر برای خود انتخاب کردهاند و این اثر مقام عرضی شده. در این مقام عرضی و در این اثر، میگویند حالا ببینید اگر میخواهید ما را بشناسید اینطور بشناسید نه آنی که در شماست از کمالات. آخر من بخواهم بینایی خدا را بشناسم به همین بینایی ناقص خودم بشناسم! که دیوار مانع شود و آن طرف را نتوانم ببینم با این بینایی! این چطور میشود در من آیه بینایی خدا باشد؟ چطور من خدا را به بینایی بشناسم؟ به این چشم یا به این گوش! یک قدری آدم پیر میشود آن طرف صحبت میکنند آدم باید بگوید بله! آقا یک کم بلندتر! این شنوایی میخواهد آیه شنوایی خدا باشد؟ السّلام عَلی اُذُنِ اللهِ الواعیة([49]) این است، این میتواند. به همین
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 63 *»
سبب اثری را انتخاب میکنند و نسبت به خود میدهند و میگویند این اثر در همهجا بوده حتی در عالم اعراض. در هرکجا این اثر باشد، این همهاش دیگر انتساب به ما دارد. واقعاً اگر میخواهی ببینی که آن چشم چشم خداست دیگر بدون تعارف بدون اغراق، واقعاً آن چشم چشم خداست. یعنی چه چشم خداست؟ یعنی آن چشم نقصان ندارد، مقید به قید نیست، محدود به حد نیست به طوری که میتوانی انگشت بگذاری روی آن چشم و بگویی چشم خدا این است. چشم خدا یعنی چه؟ یعنی بدون نقصان، بدون ضعف، بدون نقصان لوازم رتبه، آن چشم کیست؟ هم میتوانی دست بگذاری روی پیکره امیرالمؤمنین از سر تا پای مقدسش و بگویی این چشم خداست، همهاش، همهاش چشم خداست. همین بدنش، همین بدن مطهر، همینی که ضربت شمشیر خورد، همین، همینی که دفن شد. از سر مقدسش دست بکش تا پای مقدسش و بگو این همهاش چشم خداست؛ هم میتوانی روی چشمش انگشت بگذاری و بگویی این چشم خداست درعالم جسم. آن چشمیکه خدا انتخاب کرد برای خود و او را عین الله الناظرة نامید این است. در عالم مثال هم اهل عالم مثال همینطور میبینندش و میشناسندش. تا در عالم عقل، اهل عالم عقل او را به همین مقام در رتبه عقلش میشناسندش و همینطور به او سلام میکنند. ما هم باید کنار قبر مطهرش برویم ــ که خدا روزی همهمان بکند ــ در کنار آن قبر عرض کنیم السلام علیک یا عین الله الناظرة سلام بر آن چشم نگران خدا که نگاه میکند و میبیند زهرای مظلومه در اثر هجوم آن خبیث و قرارگرفتن بین در و دیوار با حالتی زار روی زمین افتاده و قادر بر حرکت نیست به طوری که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از فضّه کمک خواستند، فضّه خاتونت را دریاب، که محسن را سقط کرد. و جامه خود را روی زهرا انداخت.([50])
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 64 *»
مجلس 5
(شب چهارشنبه ـــ 8 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r کمالات هر اثری توصیف مؤثر آن است
r کمالات آسمانها و زمینهای عوالم امکانی آثار نور فاطمه زهرا؟سها؟ است
r هر عالمی و کمالات آن، تنزل عالمی بالاتر و تنزل کمالات آن است
r ملائکه با دیدن آثار نور فاطمه؟عها؟ خداوند را به پاکی و پاکیزگی از صفات خلقی شناختند
r با دیدن کمالات در مظاهر، به کمالات مؤثر پی میبریم
r سبب تسبیح و تقدیس ملائکه خداوند را، آشنایی آنها با کمالات محمدوآلمحمد؟عهم؟ بود
r سرّ برتری ابدان مقدسه معصومین بر همه خلق
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 65 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
عرض شد خداوند متعال عوالم امکانی را از انوار مطهره معصومین سلام الله علیهم اجمعین ایجاد فرمود و از انوار مطهره ایشان کمالاتی در این عوالم امکانی و در ممکنات ظاهر ساخت. کمالاتی که باعث روشنی آسمانها و زمینهای عوالم امکان است و از تعین فاطمی؟سها؟ خلقت شده. از نور مطهر فاطمه زهرا؟سها؟ خداوند آسمانها و زمینهای عوالم امکان را به کمالات منور و نورانی ساخت. میدانیم کمال همان نور است و نور، کمال. اگر چیزی را به نورانیت و یا به کمال توصیف میکنیم، میخواهیم بگوییم که آن مظهری است و به حسب خودش از کمالات مؤثر خود حکایت میکند. پس اگر شیئی را و چیزی را به کمال و نورانیت توصیف کردیم، در واقع مؤثر را توصیف کردهایم و مؤثر مبدأ کمالات است. هر کمالی که در آثار باشد از مؤثر است.
در این حدیث شریفی که قرائت شد که رسول خدا؟ص؟ به عباس بن عبدالمطلب بیان میفرمایند و برای او راجع به نورانیت فاطمه زهرا؟سها؟ شرح میدهند
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 66 *»
و اینکه نور آن بزرگوار در مقام تعینش به فاطمیت مبدأ جمیع کمالات آسمانها و زمینهای عوالم امکانی شد. وقتی که فرمودند خداوند نور فاطمه را آفرید یعنی تعین فاطمی را برای حقیقت محمدیه؟ص؟ فراهم ساخت و این لباس در آن مقام برای این بزرگوار پیدا شد از آن نور و از شعاع آن مرتبه و از شعاع آن تعین ، خداوند آسمانها و زمینها را به آن نور منور گردانید. یعنی جمیع انوار و کمالاتی که در همه آسمانها و زمینهای عوالم امکانی وجود دارد تمام از برکت نور فاطمه زهرا؟سها؟ است و از این جهت فرمودند فاطمه را زهرا نامیدند و به آن حضرت این اسم داده شد؛ زهرا یعنی نوردهنده و روشنسازنده. و در تعبیر رسولالله؟ص؟ بود که فَزَهَرَت السَّمواتُ السبع و الاَرَضونَ السبع آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه نورانی و منور گردید. مقصود از این آسمانها و زمینها نهتنها این عالم ماست، این آسمانها و زمینها که نورانی شد، یعنی کمالاتی از این آسمانها و زمینها پیدا شد. در این عالم ما میبینیم از این آسمانها و این زمینها کمالاتی سر میزند و این کمالات نشانههایی و آثاری دارد. آثار این کمالها و نورانیتها همین وجود موالیدند که از فعالیت آسمانها و انفعال زمینها فراهم میشوند. پس اگرچه ما آن کمالات را ممکن است نبینیم و ادراک نکنیم ولی آثار را که میبینیم حکم میکنیم به اینکه باید این آسمانها و زمینها دارای کمال باشند و آن کمال فعلیت و انفعال است. البته فعلیت و انفعال در واقع همان کمال است اگرچه به شکل انفعال باشد. فعلیت کمال است انفعال هم نوعی کمال است. آسمانها دست علیای خدا هستند و زمینها دست سفلای خدا. آسمانها طوری کمال دارند، زمینها طوری کمال دارند. کمالات آسمانی را فعل میگویند و کمالات زمینی را انفعال مینامند. از فعل آسمانی و انفعال زمین است که اینهمه موالید و اینهمه موجودات به وجود میآیند. پس همه آسمانها و زمینها دارای کمال شدند و این کمال نورانیت این آسمانها و زمین است. وقتی در
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 67 *»
این آسمانها و زمینِ این عالمِ ما این کمالات وجود دارد حکایت میکند از اینکه پس در آسمانها و زمینهای عوالم بالاتر هم همینطور است. در حکمت ثابت شده است که یک کمال اَخَسّ یعنی پستتر، متفرع بر وجود یک کمال اشرفی است، کمالی بالاتر، کمالی شریفتر و خود این کمالِ اخس در این مرتبه پستتر نشانه آن کمال در آن عالم بالاتر است و دلیل است برای وجود آن کمال. طفره محال است و نمیشود خداوند یک کمال پستتری آفریده باشد بدون اینکه آن کمال مسبوق باشد به یک کمالی عالیتر و بالاتر، خدا اینطور قرار نداده. در نظام آفرینش طفره محال و نشدنی است و اصلاً نمیشود تصورش را کرد. پس این کمالات در این عوالم ما و در این آسمانها و زمین دلیل است بر وجود کمالاتی عالیتر و بالاتر و شریفتر، در عالمی بالاتر که عالم مثال است. چون این عالم جسم تنزل عالم مثال است. هر کمالی که در اینجاست در آن عالم به طور اشرف و بهتر و لطیفتر و عالیتر وجود دارد و همینطور تمام مراتب و همه عوالم امکانی یکی پس از دیگری حاکی ِکمال مرتبه عالیتر خود هستند. در این فرمایش رسولالله؟ص؟ ذکر میفرمایند که آسمانها و زمینها، آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه به نور فاطمه زهرا؟سها؟ منور و نورانی شدهاند، یعنی کمالات و فعلها و انفعالها تمام از اثر نور فاطمه زهرا و تعین فاطمی است که فراهم شده برای حقیقت محمدیه؟ص؟.
در این فرمایش ذکر میفرمایند تسبیح ملائکه را بعد از این نورانیشدن، ملائکه خدا را تسبیح و تقدیس نمودند. عرض شد تسبیح و تقدیس، تنزیه است یعنی کسی را از نواقص بری دانستن، منزه دانستن. ملائکه به نزاهت و قداست خداوند متعال پی بردند اما از طریق این آیات، از طریق تجلی فاطمه زهرا؟سها؟. ملائکه خدا را تسبیح و تقدیس نمودند به همینکه این نور مطهر را در این عوالم امکانی به طور اثر مشاهده کردند. عرض کردم ملائکه را تعمیم میدهیم یعنی در جمیع وجودات و انواع
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 68 *»
وجودات، در همه نوع وجود و هر مرتبهای از مراتب وجود اطراف و نهایات وجود را ملائکه تشکیل میدهند و ملائکه موکلند. این ملائکه نگاه کردند به این آسمانها و زمینها در هر عرصهای که بودند و در هر مقام و مرتبهای از وجود که واقف بودند، متوجه نزاهت و قدس خداوند خود شدند. وقتی به ظهور خدا به این آیه و تجلی خدا به این نور نگاه کردند دیدند آسمانها و زمینها که یکی از مراتبند و موجودند و مخلوقی از مخلوقات و ممکنی از ممکناتند و در عرصه امکان قرار دارند، به واسطه لطافت در ماده کمالاتی را حکایت میکنند و این کمالات را که آنها دیدند، این کمالات را کمالات مؤثر شناختند و در این کمالاتْ مؤثر را مشاهده کردند. اثر ندیدند مؤثر دیدند. به این معنا اثر را دیدند اما اثری که لطیف شده و کمال مؤثر خود را حکایت میکند. چون اینطور بود تنزیه و تقدیس کردند خدا را به تنزیه و تقدیس این انواری که بر آنها تابیده و آسمانها و زمینها به این نور نورانی شدهاند. پس در واقع نور را و نور متجلی از رتبه فاطمی را؟سها؟ تقدیس کردند اما چون نظرشان به خود این آثار نبود خداوند به حساب خود گذارد و گفت خدا را تسبیح کردند و از زبان رسولالله؟ص؟ به ما خبر داد تا ما بدانیم ملائکه که خدا را تسبیح کردند، به ملاحظه همین انوار و توجه به این انوار بود. خدا اینطور قرار داده که تقدیس این انوار و تنزیه این انوار تسبیح و تقدیس خداوند باشد. طور دیگر خداوند تقدیس نمیشود. طور دیگری خدا تسبیح نمیشود. فرمود رسولالله؟ص؟ و کانت الملائکةُ تسبّح اللهَ و تقدّسه برنامه ملائکه این شد که خدا را تسبیح و تقدیس میکردند. در همین حدیث رسولالله؟ص؟ در موقع خلقت نور خودشان و نور امیرالمؤمنین و همینطور نور امام حسن و امام حسین سلام الله علیهم اجمعین و اینکه از نور این بزرگواران عرش پیدا شد، آسمانها پیدا شد، نور عرش پیدا شد، نور ماه، نور خورشید، اینها پیدا شدند. یعنی این کمالات در اینها پیدا شد میفرماید که و کانت الملائکةُ تسبِّحُ اللهَ تعالی و تقول فی تسبیحِها سبوحٌ قدوسٌ من
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 69 *»
انوارٍ مااکرَمَها علی اللهِ تعالی ملائکه برنامهشان این شده بود که خدا را تسبیح میکردند و در تسبیحشان میگفتند: خداوند است سبوح و قدوس. سبوح و قدوس یعنی یادکردن خدا به قداست و نزاهت از نواقص خلقی و صفات امکانی. کاملاً دقت بفرمایید که چطور ملائکه تسبیح میکردند خدا را از صفات امکانی و صفات خلقی و پاکیزه میدانستند و میگفتند خدای ما متصف به صفات خلق نیست، خدا متصف به صفات ممکنات نیست، منزه است از اینکه صفات ممکنات را داشته باشد و نواقص امکانی برای خدا باشد. اینطور خدا را میشناختند. طریق این شناختن و وسیله این شناختن چه بود؟ مِن انوارٍ مااکرمها علی الله تعالی اینها میگفتند این انوار ما را هدایت میکند به سبوحیت خدا و قدوسیت خدا، از راه دیگری ما نمیفهمیم سُبوحٌ قدوسٌ مِن انوارٍ مااکرَمَها علی الله تعالی یعنی ما اگر خدا را به سبوحیت و قدوسیت شناختهایم و او را از صفات امکانی و صفات خلقی منزه میدانیم، راهمان و طریقمان در این تسبیح و شناختِ سبوحیت و قدوسیت خدا این انوار است که این انوار چقدر نزد خداوند بزرگوارند و محترم و چطور در نزد خدا با ارزش! آری طریق تسبیح و راه پیبردن به قدوسیت و سبوحیت خدا برای ملائکه این انوار مطهره بود. این مطلب هم اینجاست و هم در احاديثی که راجع به خلقت نور آسمانها و زمینها از نور فاطمه زهرا؟سها؟ رسيده است. در هر دو جا تسبیح ملائکه بعد از دیدن این انوار بوده و از دیدن این انوار ملائکه تسبیح کردند.
در آخر این حدیث مژدهای دارد که انشاءالله ما هم متوجه باشیم. تسبیح و تقدیسی که ما خواهیم داشت باید مافوق تسبیح و تقدیس ملائکه باشد. میفرماید وعزتی و جلالی لاَجعَلَنَّ ثوابَ تسبیحِکُم و تقدیسِکُم الی یومِ القیامة لِمُحبّی هذه المرأة و ابیها و بعلها و بنیها به عزت و جلالم سوگند حتماً یقیناً قرار خواهم داد ثواب تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای دوستان این زن، یعنی فاطمه زهرا؟سها؟ و دوستان پدر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 70 *»
و شوهر و فرزندانش. ملائکه آثار کمال را دیدند، آثاری در حد آسمانها و زمینها، یعنی به مقدار لطافت آسمانها و زمینها که نمایشگر کمالی از کمالات فاطمه زهرا؟سها؟ شد ملائکه را به تسبیح و تقدیس وا داشت. همین کمالات آیات و دلایل و نشانهها شد برای شناختن سبوحیت و قدوسیت خدا.
انها لاحدی الکبر فاطمه زهرا؟سها؟ مثل پدر و شوهر و فرزندانش سلام الله علیهم اجمعین یکی از آیات بزرگ خداست و این آیات آیات خدا هستند، بر خدا دلالت میکنند. اول دلالتشان بر سبوحیت و قدوسیت خداست. به همین جهت ملائکه به مقدار کمالی که ظاهر شده در این اثر که زمین است و در آن اثر که آسمان است، به مقدار لطافت ماده آسمانی و ماده زمینی تسبیح میکنند. آنان چیز دیگری از این بزرگواران ندیدند، ملائکه هیچچیز دیگری مشاهده نکردند، هیچ. ببینید این حدیث شریف صریح است در اینکه از انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ چه دیدند؟ نور خورشید دیدند، نور ماه دیدند و فهمیدند که این نور خورشید از نور امام حسن؟ع؟ خلقت شده، نور ماه را دیدند ــ ماه در هر عالمی از عوالم ــ نور ماه را دیدند یعنی کمالی که برای ماه است آثاری که از ماه بروز میکند، کمالاتی که از او ظاهر میشود دیدند، اینها اثر نور و کمال حسین؟ع؟ است. همینطور نور عرش را که دیدند یعنی کمال عرش را که مشاهده کردند ــ خود عرش اثری است از آثار محمد و آلمحمد؟عهم؟ ــ نور عرش و کمالات عرشی، آنچه فعلیت و کمال از عرش صادر میشود، تمامش را دیدند و فهمیدند که این از نور محمد؟ص؟ است. یعنی تعین محمدی مبدأ و منشأ برای انوار عرش است. همینطور نور آسمانها را که مشاهده کردند فقط اثر دیدند و کمالاتی در این آثار؛ از محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین چیز دیگری نمیدیدند. چون از نظر بحثی معلوم است مقامات ذاتی این بزرگواران فوق عالم ملائکه است، فوق سماوات و ارضین است، فوق همه عوالم است. گفتیم که مافوق عرش عالم
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 71 *»
امکان. عالم امکان زیر پای این بزرگواران است و مافوق عالم امکان، عالم، عالم الوهیت است، عرصه، عرصه اسماء و صفات خداست. هیچکس نه آنجا میتواند برود و نه هم از آن مقام چیزی در عالم امکان میآید. نمیشود گفت از آن عالم چیزی در عالم امکان تنزل میکند، ذاتش یا مادهاش یا حقیقتش؛ هیچ. پس ملائکه هیچچیز از محمد و آلمحمد؟عهم؟ ندیدند مگر همین آسمان میدیدند، عرش میدیدند، زمین میدیدند و کمالات اینها را. یعنی همان فعل و انفعالها و آثاری که از اینها مشاهده میکردند، همین. چیز دیگری نبود. ولی نظر به اینکه اینها جز چهره و جلوه مؤثر را نمیدیدند، و چهره و جلوه مؤثر یعنی محمد و آلمحمد؟عهم؟ را در این آثار میدیدند و چون ایشان اسماء و صفات خدا هستند متوجه میشدند و خدا را به این اسماء و صفات میشناختند. از جمله به سبوحیت و قدوسیت خدا را شناختند.
مطلب چطوری است و راهش چیست که آنها با نگاهکردن به انوار محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین خدا را به سبوحیت و قدوسیت شناختند؟ امر خیلی عجیب است! با اینکه خود در عالم امکانند، خودشان از ممکناتند و با اینکه چیزی نمیدیدند جز ممکنات و آثار، اما ببینید با سبوحیت و قدوسیت خدا آشنا شدند، دیدند اثر مِن حیث خودش نقصان است. وقتی که اثر را ملاحظه میکنند از حیث خودش نقص است. پس این کمال که در این ظاهر شده از جای دیگری است، از مؤثر است. وجود این کمالات تمام از مؤثر است و این کمالات بالاتر از حد خود اثر و انّیت اثر است. به دلیل اینکه اثر هرچه خود را لطیفتر میکند و انیت خود را کمتر میکند بیشتر مؤثر در او متجلی میشود، بیشتر کمالات مؤثر در او پیدا میشود. روی این جهت میفهمیدند که این انوار منزهند و صاحبان این انوار از نواقص خلقی و از نواقص امکانی منزهند، به عرصه اسماء و صفات خدا راه میبردند.
بارها عرض کردهام وقتی ما نگاه میکنیم به این درخت که به ما میوه میدهد،
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 72 *»
ما از طریق همین جرم نباتیِ این درخت متوجه عالم نبات میشویم و از عالم نبات خبردار میشویم و آنوقت عالم نبات را از اقتضاءات عالم جماد تسبیح و تقدیس میکنیم و میگوییم روح نباتی از این نواقص جمادی منزه است. این راه تقدیس و تنزیه است. همین تعظیمی که در مقابل روح نباتی میکنیم و تکریمی که از روح نباتی میکنیم برای خاطر همین جهت است که او را از این حد جمادیت عالیتر میدانیم. آیا رفتار ما با یک درخت گلابی و یک آجر منزلمان یکسان است؟ احترام و تکریم ما نسبت به درختی که میوه میدهد با درختی که همین اندازه سبز است و گلی دارد، یکسان است؟ آیا تکریم و تعظیم ما نسبت به آن چطوری است؟ مثل رفتارمان با سنگ است، با خاک است، با آب است؟ نه. معلوم است که آن را تکریم میکنیم، تعظیم میکنیم. همین تکریم و تعظیم معنایش آن است که داریم روح نباتی را از نواقص و اقتضاءات جمادی تسبیح و تقدیس میکنیم. میگوییم این جمادیت چیست؟ خود نبات را که ما نمیبینیم، روح نباتی را که نمیبینیم، در عالم نبات که ما نرفتهایم و از عالم نبات که خبر نداریم، هرچه هست باز از همین جرم و همین جمادیتی است که خود را لطیف کرده، ماده خود را ترقیق کرده و از انیت خود کم کرده و ندای مؤثر را اجابت کرده. حرکت کرده، عوامل و اسباب ترقی را لبیک گفته و حالا به این مقدار لطافت درآمده که میبینیم نبات در اینجا این آثار را از خود اظهار کرده. ما راه دیگر که نداریم، طور دیگر که نمیتوانیم به عالم نبات واقف شویم. وقتی هم که نبات در یکجا خود را به ما نشان داد ما به احترام آن نبات، جرم نباتی را هم احترام میکنیم. بلکه اصلاً جرم را دیگر نمیبینیم، اسم نبات و گیاه و درخت را میدهیم به خود این جرم. اصلاً خود این جرم و جماد را نبات میگوییم. اینقدر این جماد خود را در نزد نبات مضمحل ساخته، چیز دیگری هم جز جماد نیست، اما جمادی است که با نبات مناسب شده. لباسی است که کاملاً مناسب با او شده. اگر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 73 *»
ما بخواهیم همین جماد را که از نظر جمادی مطابق است با این آب و خاک، با این سنگ، با این آجر، حکمش را حکم آن قرار بدهیم و به آن چشم به او نگاه کنیم، ظلم کردهایم به این و با این جماد عداوت ورزیدهایم؛ چه عمداً چه بدون تعمد. همینکه ما چشممان این دو جماد را یکسان ببیند یعنی این جرم نبات را که جماد است با آن جمادی که نبات در او ظاهر نشده اگر به یک چشم نگاه کردیم و یک جور خواستیم رفتار بکنیم به این جرم نباتی ظلم کردهایم، زیرا این اعتدال او را ندیده گرفتهایم و عداوت ورزیدهایم، حالا یا تعمداً یا بدون تعمد. با این اعتدال و لطافتی که برای او فراهم شده عداوت ورزیدهایم. این را میگوییم که از عالم نبات آمده، یا بفرمایید این جماد آنقدر صعود کرده و ترقی کرده که در عالم نبات قرار دارد. الآن در عالم نبات قرار دارد با اینکه در عالم جماد است، با اینکه جمادی است اما اینقدر تناسب پیدا کرده و لطیف و معتدل شده که این الآن از عالم نبات خبر میدهد. میگوییم از عالم نبات تنزل کرده و آمده. این برای ما رسول ِعالم نبات است و روح نباتی به زبان این به ما میگوید که ببینید من کمالی دارم که گلابی است. وقتی که دقت کردیم و به جرم نباتی اینطور نگاه کردیم آنوقت متوجه قداست و نزاهت عالم نبات از عالم جماد میشویم و به نزاهت آن از این نواقصی که برای عالم جماد است پی میبریم. اینجاست که تا میبینیم این نورانیتی را که پر کرده این درخت گلابی را میفهمیم نورانیت نباتیت است که این درخت را پر کرده. هرجاش را نگاه میکنیم میگوییم از عالم نبات دارد خبر میدهد. این پیکره را پر کرده و جز نبات چیزی در این پیکره دیده نمیشود. فقط نبات، چون پر کرده او را. هرجاش را که نگاه کنیم میبینیم سر و کار ما با عالم نبات است. چشم ما به عالم نبات است. آنوقت تنزیه میکنیم، تقدیس میکنیم و میگوییم تو ای نبات، منزه و پاکیزه و مقدسی از این جمادیت و نقصانهای جمادی.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 74 *»
ممکن است درخت به ما بگوید من که جمادی بیش نیستم. شما که نبات را ندیدهاید، شما که نرفتهاید در عالَم نبات، از کجا به اینطور نبات را تصدیق میکنید؟ تسبیح و تقدیس میکنید؟ میگوییم درست است تو جمادی اما همینهایی که در تو پیداست اینها نشانه نبات است. ما از اینجا میفهمیم او منزه است او مقدس است اگرچه به آن راه نداریم. مرتبه بالاتر حیوان، همینطور.
ملائکه به آسمانها و زمینها نگاه کردند و انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ و فاطمه زهرا؟سها؟ را در آنها مشاهده کردند. آنوقت دیدند عجب! دیگر به خود آسمان نگاه نمیکردند. مثل اینکه ما به خود جرم درخت دیگر نگاه نمیکنیم که این جرمی مثل ما است. نه، آنها آن کمالات را چون میدیدند میگفتند عجب! شما از تمام نواقص عوالم امکانی پاکیزه و منزهید. این چه نوری است! این چه کمالی است که ظاهر شده! از این راه خدا را تسبیح کردند. به همین مقدار که به آسمانها و زمینها نگاه کردند و این کمالات را در آسمانها و زمینها دیدند، دیدند که اینها آثار محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین است. ایشان هم که اسماء و صفات خدا هستند، خدا را به اینطور تسبیح کردند و گفتند سبوحٌ قدوسٌ من انوار ما اکرمها علی الله تعالی چقدر این نورها نزد خدا محترم و گرامیاست! چقدر در نزد خداوند شریف و باارزش است! تا وقتی که خدا برای این بزرگواران مراتب عرضی و مقامات عرضی انتخاب نفرموده بود آنها محروم بودند و هیچچیزی از محمد و آلمحمد؟عهم؟ نمیدانستند. ملائکه که اینطور بودند آيا انبیاء اینطور نبودند؟ انبیاء هم همینطور بودند. تمام خلق به حسب رتبه و مقام خودشان که خدا را میشناختند و خدا را تسبیح و تقدیس میکردند همه به این کیفیت بود. تمام میدیدند انوار را که متجلی است و از در و دیوار وجود بر آنها نور میتابد و این نورها و کمالات که ظاهر شده آن مراکزشان، آن مراکز، یعنی خود آن محلها مثل آسمانها مثل زمینها مانند جرم نبات
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 75 *»
شده در نظر آنها، همه را میدیدند مثل جرم نبات که لطیف و معتدل شده و این نور ظاهر شده. راه شناخت خدا برای آنها تجلی اینطوری بود و انوار اینطوری. آنوقت خداوند به همه اینها خبر میداد، به همه اینها به زبان خودشان به برنامههایی که خود خدا میداند با آنها چطور صحبت کند. مثل اینکه به انبیاء میگفت ــ به تعبیر ما میگفت ــ شما یک نمونهها و گوشههایی از اسماء و صفاتِ مرا میبینید، از انوار من یک گوشههایی دارید میبینید. خدا میفرمود من در آینده ــ چون برای خدا آینده و حال و ماضی نیست ــ من در آینده تجلیات، مراتب و یک محلهایی میسازم، برای اینها مظاهری درست میکنم که تمام این کمالاتی که شماها و همه خلقم در گوشه و کنار عالم وجود مشاهده میکنید همه را در آن مظاهر ببینید. یعنی همه اسماء و صفات خودم و همه انوار کمالیه خودم را از آن مظاهر متجلی میکنم. آنها کیانند؟ آنها کسانیند که بعد میآیند، آن مظاهر را بعد میسازم. اینقدر آن مظاهر شرافت دارند که به همه خلقم ارزش دارند. هر مظهری در هر عالمی بر همه خلق آن عالم شرافت پیدا میکند، بر همه خلق آن عالم عظمت پیدا میکند. هر مظهری که برای اینها در هر عالمی از عوالم درست کنم و برای این انوار و اسماء و صفاتم مخصوص کنم، آنها را طوری قرار خواهم داد که همه خلقم در نزد آنها عاجز، کوچک، حقیر و پست باشند. تمام این مظاهر که میبینید و همه این انوار را که مشاهده میکنید همه اینها در نزد آن مظهرها هیچند.
در این حدیث شریف تصریح شده وقتی که میفرماید خداوند از نور من نور عرش را شکافت و اَنَا اجَلّ مِن العرش معلوم است دیگر، وقتی بنا باشد یک مظهری به محمد؟ص؟ اختصاص پیدا کند و هرچه عرش دارد مافوقش را در آن مظهر ببیند و ببیند که در نزد آن مظهر هیچ است و عاجز است و یک شعاعی است، چیزی بیشتر نیست، آنوقت چقدر عرش در نزد آن مظهر خضوع خواهد کرد! همینطور درباره
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 76 *»
هریک از این بزرگواران میفرماید که فهما امام حسن و امام حسین اجلّ مِن الشمسِ و القمر و حضرت امیر را فَعَلیٌ اجلّ من السموات علی از آسمانها بالاتر و جلیلتر است. این کنایه است و اشاره است به آن مظهری که درست میشود و اسمش علی میشود وگرنه هر آدم عاقلی متوجه میشود که وقتی میفرماید ثم فتق من نوری نور العرش از نور من ــ نه از خود من ــ از نور من خداوند نور عرش را شکافت و درست کرد بعد میفرماید فانا اجلّ من العرش من از عرش بالاترم، جلیلترم؛ گفتن نمیخواهد، گفتن لازم نیست. حکیمی مثل رسول خدا؟ص؟ که کلمه زائدی در کلماتش نمیفرماید و بیجا حرف نمیزند. آقا، یا رسولالله همه میفهمند وقتی شما فرمودید خدا از نور من نور عرش را خلقت کرد، دیگر گفتن اینکه من از عرش جلیلترم چه معنا دارد؟ آری این الآنش را دارد میگوید. الآن که عباس بن عبدالمطلب و سلمان جلو حضرت نشستهاند، آیا حضرت میفرماید آنجا! آن موقع که خدا از نور من نور عرش را آفرید آنجا من اجلّ از عرشم؟! این که معلوم است. نه، حالا را میفرماید فانا اجلّ من العرش پس الآن که میبینی اینجا پیش تو نشستهام و این بدن مرا میبینی و از نظر ظاهر مثل تو هستم، هیچ فرق هم ندارم، همین الآن فانا اجلّ من العرش این بدن، وگرنه آنجا که معنا ندارد بفرماید. آنجا که همه میفهمند، دیگر به هر عاقلی اگر بگویند آقا! خدا نور عرش را از نور محمد؟ص؟ آفریده. حالا بگو ببینم محمد اجلّ است یا عرش؟ آخر این پرسش صحیح است؟ نه. حالا وقتی که فهمیدی ای عباس که خدا از نور من نور عرش را آفریده فانا اجل الآن من اجلّم. این مظهر اجلّ از عرش است. بعد هم همینطور علی فعلیّ اجلّ من السموات خدا نور آسمانها را از نور علی خلقت کرد، شکافت و به وجود آورد. آن وقت فعلیّ اجلّ من السموات علی از آسمانها جلیلتر است. کدام علی؟ آن علی که از نورش آسمانها آفریده شد، یا این علی؟ این مظهر. دارد رسولالله این را میفرماید، عباس هم خوب فهمید. وقتی که بیرون آمد حضرت را در بغلش
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 77 *»
گرفت و بین دو چشم حضرت را بوسید و عرض کرد بابی عترة المصطفی من اهلِ بیتٍ ما اکرَمَکُم همین اهل بیتی که الآن خانهشان را میدیدند، توی خانه بودند، کنار رسول خدا بودند، خانه اهلبیت گفته میشد، این خانه، خانه اهل بیت است. اهل بیت رسولالله توی این خانه هستند. کیانند اهل بیت رسول خدا؟ همانهایی که قرآن اینطور تصریح کرده، اینطور تنزیه کرده، اینطور تکریم کرده شأن ایشان را و فرموده انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرّکم تطهیرا([51]) سلام الله علیهم اجمعین. همه میدانستند خانه اهلبیت یعنی اینجا، و اهلبیت هم معلوم هستند. حتی سنیها همان زمانها، قبل، بعد، همه فهمیدند که مراد چه کسانی هستند. گرچه این آیه را یک جایی آوردند که به زنهای پیغمبر بخورد. در قرآن یک جایی آوردند گذاشتند که درباره زنهای پیغمبر هم باشد. ولی نه، همان هنگام سؤال میشد حضرت میفرمودند و بیان میکردند اهلبیت من، علی و فاطمه و فرزندان علی و فاطمه هستند. اهلبیت من یعنی اینها، خودشان هم عملاً به امت نشان میدادند. حتی سنیها نقل کردهاند که رسول خدا؟ص؟ صبحها که برای نماز به مسجد تشریف میبردند بر در خانه حضرت فاطمه؟سها؟ میایستادند و میفرمودند: السلام علیکم اهلالبیت و رحمةالله و برکاته([52]) و به این ترتیب اهل بیت نبوت را معرفی میفرمودند. عباس هم همین را میگوید بابی عترة المصطفی پدرم به قربان عترت و خاندان مصطفی باد مِن اهل بیت ما اکرمکم علی الله تعالی شما اهل بیتی هستید که چقدر در نزد خدا گرامی هستید و چقدر در نزد خداوند شرافت و عظمت و جلالت دارید. یک چنین خانوادهای که مخصوصاً در میان آنها فاطمه زهرا از همه بیشتر مورد توجه رسولالله است؛ آن تکریم و تعظیمیکه حضرت میفرمودند از فاطمه زهرا؟سها؟! آیا
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 78 *»
سزاوار است که وقتی فاطمه زهرا بخواهند از دنیا بروند غمی در دل آن بزرگوار باشد که مانند آن غم در دل کسی دیگر نباشد؟
شاعری در شعرش به مصائب فاطمه زهرا؟سها؟ اشاره میکند و میگوید:
فمضت و هی اعظم الناس شجواً | فی فم الدهر غصة من جواها |
فاطمه زهرا از دنیا رفتند اما آن غم و غصهای که در دل داشتند از همه مردم شدیدتر بود، از همه خلق غم و غصه فاطمه زهرا شدیدتر بود.
و ثوت لا تری لها الناس مثویً | ایّ قدس یضمه مثواها([53]) |
و از غمها و غصههایی که برای تمام شیعیانش فراهم فرمود این بود که آن بزرگوار به خاک سپرده شد و دفن شد اما مردم محل دفن او را نمیبینند و قبر او را مشاهده نمیکنند. آیا کدام قسمت از زمینهای با قداست و با ارزش است که قبر آن مطهره و محل دفن آن مظلومه میباشد.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 79 *»
مجلس 6
(شب پنجشنبه ـــ 9 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r آثار جزئیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ به اندازه خود، کمالات ایشان را حکایت میکنند
r خداوند به وسیله فضائل محمد و آلمحمد؟عهم؟ همه را آزمایش فرموده و میفرماید
r اثر تا مشابه مؤثر نشود کمال آن را حکایت نمیکند
r «انها لاحدی الکبر» بیان برخی از فضائل حضرت فاطمه؟عها؟ است
r «عزم» پیغمبران اولواالعزم بر تسلیمبودن در برابر مظاهر محمد و آلمحمد؟عهم؟ بوده است
r بدن ظاهر امام؟ع؟ مظهر عالم لاهوت و عالم اسماء و صفات خداست
r اعتدال و کمال ابدان معصومین؟عهم؟ بعد از شهادت مانند زمان حیاتشان است
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 80 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
عرض شد معرفت تمام انبیاء و ملائکه و همه خلق قبل از پیدا شدن مراتب عرضیه برای محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین به ظهورات جزئیه ایشان بود. و آثار جزئیه ایشان برای ایشان یک مظهر تام و تمام و اثری کامل و جامع نبود، هرچه بود آثار جزئیه و مظاهر جزئیه بود. با وجود اینکه مظاهر جزئیه بود و آثار جزئیه، به همان مقدار جزئیت کمال این بزرگواران را برای آنانی که به این آثار نگاه میکردند حکایت میکرد. به علاوه کمالاتی را که مشاهده میکردند کمالات مؤثر میدیدند و اسباب معرفت و اسباب بینش و شناخت آنها نسبت به قدوسیت و سبوحیت خدا و سایر صفات کمالیه حق میشد. با اینکه آثار جزئیه بود و مظاهر جزئی، به همان مقدار جزئیت از کمال محمد و آلمحمد؟عهم؟ حکایت میکردند. اما همه این کمالات که از این آثار جزئیه صادر میشد تمام وسیله بود برای معرفت همه خلق حتی انبیاء و ملائکه. در حدیث شریفی که قرائت میکردیم دیدیم که رسول خدا وجود مبارک
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 81 *»
فاطمه زهرا؟سها؟ را هم ذکر میفرمایند. آنوقتی که عباس از فضیلت علی بن ابیطالب صلوات الله علیه سؤال میکند که با وجود اینکه علی از نظر ظاهر از شجره هاشمی است و مثل سایر فرزندان و نوادگان هاشم از آن پدر و از آن جَدّ است، اما این امتیاز و این فضیلت برای چیست؟ وقتی از رسول خدا؟ص؟ این سؤال را میکند حضرت خودشان و علی و حسن و حسین و فاطمه سلام الله علیهم اجمعین را ذکر میفرمایند و به فضائلی که از آثار جزئیهشان بروز میکرده اشاره میفرمایند و بعد به عظمت مظاهر کلی و مظهرهای جامع جمیع کمالات اشاره میکنند.
دقت در این احادیث و خواستن توفیق از بقیةالله صلوات الله علیه برای فهم و درک مرادات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین وظیفه ماست. باید از ایشان بخواهیم و بدانیم که امر اعظم از این سخنان است که نوع مردم در فضائل متذکرند. مطلب فوق این حرفهاست. فضائل این بزرگواران یک امر عجیبی است، از وسائل آزمایش الهی بوده و جمیع خلق به فضائل این بزرگواران آزمایش شدهاند. انبیاء به اقرار و اعتراف و تسلیم و تصدیقنمودن این فضائل آزمایش گردیدهاند. مسألهای با یکچنین عظمت و جلالت را نباید سطحی بر آن گذشت، مسأله خیلی مهم است. وقتی که ملائکه اینطور آزمایش میشوند انبیاء در اقرار و تسلیم نسبت به این فضائل اینطور آزمایش میشوند، ما جای خود داریم. آزمایش ما هم به این امور است و بلکه آزمایش ما مشکلتر، به جهت اینکه ما به فضائل شیعیان ایشان و اقرار و تسلیم در برابر فضائل کاملین آزمایش میشویم. این مسأله خیلی کار را مشکلتر میکند. بالاخره امر خیلی عظیم است و بحمدالله از برکات فرمایشات بزرگان+ حالت نورانیت و بصیرت و انشاءالله صفا و صمیمیت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین در دلهای ما پیدا شده و برای ما بحمدالله قبول و تصدیق و اعتراف به فضائل و قبول از حمله فضائل که بزرگان دینند سهل و آسان میشود. امر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 82 *»
فضائل به برکت ایشان منتشر گردیده، فرمایشات و حقایقی که انسان باید سعی کند خودش را نورانی کند و با استغفار و طلب مغفرت و آمرزش و همینطور تلقینِ محبت تقرب تحصیل کند، انشاءالله با فرمایشات بزرگان سنخیت پیدا کند. ترقی در همین فضائل و معرفت فضائل نصیب خواهد شد. وقتی میفرمایند این فضائلی که گفته شده و این اموری که بیان شده اموری است که فوق طاقت مردم این زمان است. چون نوع مردم را مشاهده میکنید که آن رشد عقلانی لازم را پیدا نکردهاند که بتوانند این امور را حتی جدی بگیرند. به آن حد نرسیدهاند. همه امور دین را به شوخی و هزل گرفتهاند. خوب مشاهده میکنید که هنوز مردم بازی میکنند و به بازی سرگرمند و هرکس هم میخواهد آنها را سرگرم کند باید آنها را به بازی بدارد تا سرگرمشان کند. این مردم در یکچنین موقعیتی هستند. این فضائل و این مطالب امر عجیبی است! آقای شریف طباطبایی میفرمایند اینها مطالبی است که هزار سال دیگر باید گفته شود.([54]) کلمه عجیبی است! فرمایش عجیبی است! آن کسانی که در این دوره و در این موقعیت بتوانند لااقل متحمل گردند و در مقام انکار برنیایند، اینها گویا نمونههایی هستند برای مردم هزار سال بعد. این فرمایشات خیلی نورانی است و خیلی به زمینه نورانی و دلهای پاک و پاکیزه از آلودگیهای معصیت احتیاج دارد و از طرفی هم ما خودمان را که میشناسیم، آن نورانیت را نداریم. ولی به همین مقدار اعترافها و تصدیقها انشاءالله کسب نورانیت میشود. از این جهت چون امر، امر عجیبی است و سر و کار ما در آخرت با همین مسائل است، انشاءالله دقت میفرمایید و امیدواریم همه ما اهل تصدیق به فضائل و اهل تسلیم در برابر فضائل از دنیا برویم.
رسولالله؟ص؟ در جواب عباس فضائلی را بیان میفرمایند که آن فضائل مربوط به آثار جزئیه و مظاهر جزئیه ایشان میشود و بعد بر این امر فضیلتهای این مظاهر کلیه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 83 *»
را متفرع میفرمایند. میفرمایند آن موقعی که خداوند از انوار ما انوار و کمالات موجود در این عوالم را ظاهر ساخت، عرش صاحب کمالات شد و نورانیت پیدا کرد؛ یعنی برای آن کمالاتی بالفعل شد. آسمانها نورانی شدند یعنی صاحب کمالات گردیدند. خورشید و ماه نورانی گردیدند، صاحب کمالات شدند. باز با وجود این، از نور حضرت فاطمه؟عها؟ کمالات اضافهای برای آسمانها و زمینها فراهم شد. وقتی خدا این کمالات را ظاهر کرد ملائکه خدا را تسبیح و تقدیس کردند و این انوار و کمالاتی را که از انوار ما ظاهر شده بود بزرگ شمردند. یعنی این کمالات مبدأش و اصلش کمالات ما بود. خدا به برکت کمالات ما این کمالات را ظاهر ساخت و از همین راه ملائکه به سبوحیت و قدوسیت خدا معرفت پیدا کردند. چون این کمالات که در آثار ظاهر میشود کاملاً نمودار است که از خود آثار نیست. وقتی شما میبینید سنگی در یکجا ساکن است میفهمید این سکون برای این سنگ پیدا شده. سنگ را حرکت میدهید میبینید حرکت برای سنگ پیدا شد و همینطور سایر امور. به طور کلی موالیدی که خدا در این عالم طبیعت قرار داده رشد میکنند، اعتدال پیدا میکنند و برای ایشان کمالاتی فراهم میشود. از اینها همه معلوم میشود که کمالات برای خود اینها بالذات نبوده و سپس روی تعلق عوامل این کمالات ظاهر گردیده است. اینجاست که میگویید این موجودِ صاحب کمال، این کمال را به حسب خودش نداشت، اما حال برای او این کمال حاصل شد. پس این کمال برای او بعد از این اعتدال و بعد از این صعود و این تکامل فراهم گردید. یعنی نقصی از او برطرف شد و کمالی برای او فراهم گردید. از اینجا میفهمید که اثر اگر بخواهد در او کمال مؤثر پیدا شود باید از نواقص خود کم کند، باید از انیت خود کم کند، باید از خود کنده شود تا بتواند کمالات مؤثر را حکایت کند. پس خود مؤثر چیست و او در کمال چگونه است! او در منزهبودن و مقدسبودن از نواقص در چه حد است! وقتی که ملائکه میدیدند
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 84 *»
آسمانها را که دارای این نورانیت شده، زمینها دارای این نورانیت شده، خورشید و ماه دارای این نورانیتها شدهاند، وقتی نگاه میکردند میگفتند اینها که اثرند، خود اینها که صاحب این کمالات نیستند و حال که این کمالها در اینها پیدا شده معلوم میشود اینها به همین مقدار از نقصان خارج شدهاند، به همین مقدار از نواقص پاکیزه شدهاند. به جهت همین مقدار پاکیزهشدن از نواقص صاحب این کمالات گردیدهاند. پس آنکس و آن مقامی که مبدء این کمالات است او چقدر منزه از نقصان است! او چقدر از نواقص امکانی و نواقص خلقی پاکیزه است! چون ملائکه خودشان را در عوالم امکانی میدیدند و هرچه میدیدند ممکنات را میدیدند و هرچه میدیدند از آثار کمال در همین ممکنات مشاهده میکردند، آسمانها، زمینها، عرش، خورشید و ماه، هرچه میدیدند همین ممکنات بود. چطور شد که این ممکن با اینکه در عرصه امکان است و با اینهمه نواقصی که دارد، این کمال برایش پیدا شد و این نورانیت در او ظاهر گردید. وقتی نگاه میکردند برای اینها یک اعتدالی میدیدند. یک صعودی و یک معراجی دست داده که به واسطه آن صعود و معراج از حضیض پستی انیتشان کنده شده و با اعتدالیافتنشان حتماً با مؤثرشان مشابه شدهاند و به این مقدار آثار و کمال مؤثر را حکایت میکنند. اینجا به فکر برمیآمدند و میگفتند پس مؤثر آنها باید از همه این نواقص پاکیزه باشد. چرا که این کمالات برای آن مؤثر ذاتی است و در اینها بالعرض پیدا شده. اینها در اثر تشابه و اعتدال و نزدیکشدن و قرب به آن مؤثر توانستهاند این کمال را ظاهر کنند. پس خود مؤثر که صاحب این کمالات است قطعاً از همه نواقص اینها که در آثار وجود دارد منزه است و از این راه خدا را تسبیح کردند، از این راه خدا را تقدیس کردند و از نواقص امکانی و از صفات خلقی به برکت انواری که از شعاع انوار محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین در این آثار جزئیه تابیده بود، او را منزه شناختند. پس تمام این بزرگواران در همین مقامات
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 85 *»
عرضی و در همین آثار و مظاهر جزئی آیات خدا شدند و نورشان آیه خدا شد، معرف قدوسیت و سبوحیت خدا شد.
قرآن در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میگوید انها لاحدی الکبر این بزرگوار مثل پدر بزرگوارش، مثل شوهر و فرزندان معصومش سلام الله علیهم اجمعین است. این بزرگوار هم مثل آنهاست، هیچ تفاوت ندارد. از نظر آیه خدا بودن هیچ تفاوتی بین آنها نیست گرچه به ظاهر و در این مظهر اهل این عوالم او را زنی میبینند، دختر پیغمبر میبینند، همسر امیرالمؤمنین و مادر ائمه هدی؟عهم؟ میبینند. اما بدانند که از نظر مقام و موقعیت فاطمه؟سها؟ با این بزرگواران هیچ فرقی ندارد انها لاحدی الکبر «کُبَر» جمع است جمع کبری. کبری یعنی بزرگتر، مؤنث اکبر، اکبر یعنی بزرگتر. کبری هم یعنی بزرگتر. و کُبَر جمع کبری است. لاحدی الکبر حتماً یقیناً، سبحانالله! چه تأکیداتی خداوند در این آیه شریفه بعد از آن سوگندها فرموده کلا والقمر، کلا، نهخیر، فکر نکنید، اشتباه نکنید. آن طوری که درباره فاطمه زهرا؟سها؟ فکر میکنید اشتباه است. بعد از کلمه کلا که کلمه ردع است، منع و زجر است یعنی مبادا درباره فاطمه زهرا؟سها؟ آنطوری که به ظاهر میبینید همانطور فکر کنید. کلا خیر، آنطور نیست که شماها فکر میکنید. والقمر قسم و سوگند به ماه والّیل اذ ادبر و قسم به شب هنگامیکه پشت میکند و رو برمیگرداند. والصبح اذا اسفر سوگند به صبح هنگامیکه رخساره خود را از پشت پرده ظلمانی شب نمایان میسازد. انها لاحدی الکبر او یکی از آیات بزرگ است.
اگر خاطرتان باشد فکر میکنم دو سه سال قبل در رابطه با این سوگندها و هدف آیهها گفتگوهایی داشتیم. مخصوصاً با توجه به اینکه عرض کردم این سوگندها همیشه باید با مطلب مناسبت داشته باشد. مطلبی که برای خاطر آن خدا سوگند یاد میفرماید باید با سوگندها تناسب داشته باشد. در آن سالها یک مقداری در مورد تناسب سوگندها سخن گفتهایم. بعد از این سوگندها حالا عبارت را ببینید چقدر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 86 *»
تأکید دارد. انها خود تأکیدآوردنِ کنایه و تصریحنکردن به مراد تأکیدِ شدیدتر را میرساند و به ابهام گذاردنِ مقامیکه مورد بحث است. گاهگاهی شده در هنگام سخنرانی اگر بخواهید از کسی تجلیل کنید نوعاً نام او را به میان نمیآورید، سعی میکنید همیشه با کنایات و اشارات از او تعریف کنید، میگویید او آدمیاست بسیار شریف، او آدمیاست بسیار محترم، با تعبیر «او» و کنایهآوردن و تصریحنکردن به اسم. خود تصریحنکردن یکی از راههای تعظیم و تکریم است. پس فاطمه؟عها؟ اینقدر مهم است مقام و موقعیت او که تصریح به نام او نباید کرد، باید از او به کنایه ياد کرد آن هم کنایه غایب. به این معنا که کسی از خلق نمیتواند مقام و منزلت او را درک کند، او فوق درک خلایق است. از این جهت از تمام مشاعر خلقی غایب است. همه مشاعر خلقی اگر بخواهند به او توجه کنند نمیتوانند او را به صراحت ادراک کنند. هرچه ادراک و معرفت از او دارند در زمینه ظهورات اوست و در زمینه مظاهر اوست. او حقیقتی است متعالی از ادراکات. از اینرو کنایه غایب برای تعظیم مقام فاطمه زهرا؟سها؟ به این شکل است انها، اِنَّ ها، کنایه لاحدی الکبر، لامِ لاِحدی لام تأکید و خود احدی الکبر باز تأکیدی در تأکید است. نمیفرماید «انها لآیة کبیرة» نمیفرماید «انها لآیة کبری» نه، میفرماید انها لاحدی الکبر سبحانالله کلام خدا معجز است! نمیتوانیم عظمت و جلالت اعجاز را بفهمیم چیست و چقدر است. به مقداری که با زبان عربی آشنا شدهایم، با توجه به اینکه آشنایی با زبان عربی غیر از زبان مادری است، دقتهایی که در زبان مادری است خیلی فرق میکند با تعلیم و تعلم. ما مثل طوطی هستیم که یاد ما داده باشند انَّ یعنی همانا ها یعنی او لام یعنی حتماً قطعاً احدی الکبر یکی از آیات بزرگ. اینطور طوطیوار به ما یاد دادهاند ما هم یاد گرفتهایم. اما آن لذتی که خود عرب میبرد کجا! که زبان خود اوست و به این نکات و دقایق به طور فطری و طبیعی توجه دارد. او فطرتاً میفهمد طبیعتاً مییابد که عجیب کلامی است! چقدر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 87 *»
شیرین است! چقدر این کلام دلرباست! چقدر جالب است! چقدر پر مطلب است و چقدر پرمعنی! عرب میفهمد. به همین سبب در برابر آیات قرآن آن عربها با اینکه کافر بودند و دعوت رسولالله؟ص؟ را نمیپذیرفتند اما تا این آیات را میشنیدند، چنان وجود آنها را متزلزل میکرد و بدنهای آنها به لرزه درمیآمد که مو در بدنهای آنها از شدت تعجب و از شدت هیجان و شوق برمیخاست. چه میکرد آیات قرآن با دلهای آنها! چون واقف بودند به این جهات، زبان مادری و طبیعی آنها بود. با همه وجود دقتهای آیات را به اندازهای که بایست میفهمیدند و بر آنها اتمام حجت میشد. ولید ملعون فکر کرد که درباره قرآن چه بگوید، چه قضاوتی درباره قرآن بکند، دید هیچ حرفی نمیتواند بگوید مگر اینکه نعوذبالله نعوذبالله نعوذبالله بگوید سحر است. گفت من فکرم نمیرسد، چند شبانهروز فکر کرد که چه بگوید، گفت سحر است.([55]) حال آنهایی که عربند میفهمند. دقت این کلمات و این عبارات را نسبتاً پی میبرند.
انها با این همه سوگندها و با آن کلمه ردع که ابتداء میفرماید کلا و نوعاً «کلا» به معنای ردع و منع است و طرف مقابل را به فکر میاندازد. اگر اینطور نیست که من فکر میکنم، اگر این تصور من غلط است و من درست فکر نمیکنم پس مطلب چیست؟ با همه وجودش آماده میشود که مطلب را بشنود. کلا نه، آنطور نیست که شما درباره فاطمه زهرا؟سها؟ فکر میکنید، خیر آنطور نیست. تصورتان غلط است و هرطور فکر میکنید اشتباه میکنید. اگر میخواهید او را به مقداری که برای شما میسر است بشناسید، معرفتش اینطور است. بعد از این سوگندها و آنهمه تأکیدات انها لاحدی الکبر همانا یقیناً این است و غیر از این نیست که او ــ فاطمه زهرا اسم برده نمیشود ــ آن کسی است که همیشه باید گفت آن، هیچوقت نمیشود گفت این، همیشه آن، او. همیشه اوست، یعنی همیشه غایب است. همیشه از تصرف افکار و معرفت مشاعر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 88 *»
بالاتر است؛ همیشه. حتی آنهایی که پیکر مطهر زهرا؟سها؟ یا هریک از این چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین را میدیدند، وقتی این مظهر جسمانی و همین بدن را مشاهده میکردند این بدن میگفت من نه، باز هم او. این بدن میگفت من نه. به جهت اینکه از تمام اقتضاءاتش خارج شده بود. همین بدن میگفت من نه، با اینکه میدیدند و مشاهده میکردند و لوازم بشری، حتی میدیدند زن است، مرد است، شوهر است، پدر است، فرزند است، و همه اینها لوازم بشری است. میخورد، میرود و میآید، تمام اینها لوازم بشری است. با وجود همه این لوازم بشری میگوید من نه، او. باز هم میگوید او و از عرصه لاهوت خبر میدهد، از عالم اسماء و صفات خدا گزارش میدهد. عرصه اسماء و صفات خدا را که میتواند درک کند؟ برای همه غایب است، همه خلق از ادراک صفات و ادراک اسماء خدا و انوار توحید خدا عاجزند؛ همه خلق. با وجود این باز هم میگوید او، خبر از آنجا میدهد.
ببینید در مورد همین نباتی که مثال زدیم، این نبات با اینکه از آب و از خاک است اما چه میگوید؟ دارد میگوید من آب نیستم، من خاک نیستم. گرچه آبم و خاکم اما نه آبم و نه خاک. من از عالم نبات آمدهام و خبر از عالم نبات میدهم. به شما میگویم من نه، بلکه او. یعنی تمام وجودم نبات شده است. زبان و همه وجودم شده است لغت او و همه وجودم شده است خبر او. دیگر هیچ استقلال و انیت در من نیست. به ریشهام نگاه کنید، به ساقهام نگاه کنید، به شاخهام، به برگم و به میوهام نگاه کنید، هر قسمت را که نگاه میکنید میبینید دارد به همه وجودش میگوید من نه، بلکه او؛ یعنی نبات. حیوان همینطور، انسان همینطور.
الآن که ما برای یکدیگر احترام قائلیم و در مقابل یکدیگر نشستهایم و بحمدالله تحت لواء کاملین شیعه و بزرگان دین همدیگر را میبینیم، بر اساس محبت و ولایت و برادری است که امیدواریم در بهشت هم همینطور مقابل هم باشیم. اِخواناً علی سُرُرٍ
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 89 *»
مُتقابلین([56]) آنجا هم ذکر فضائل محمد و آلمحمد؟عهم؟ را داشته باشیم. ما الآن به یکدیگر چه میگوییم؟ انسان. این بدن من آب است و خاک، اما الآن به حدی از اعتدال رسیده و بدن شما هم همینطور. بدن من به شما میگوید، بدن شما به من میگوید، میگوید من نه آبم و نه خاکم، من از عالم انسانم، من دارم از انسان خبر میدهم. همه این وجود از سرتاپا زبان گویا شده است از عالم انسانیت. شده است خبر از عالم انسانیت. خود را مضمحل کرده و از آب و خاک بودن خارج ساخته و به اندازهای گویاست که میگویند این انسان است. کلمه انسان بر همین جسم که از همین آب وخاک است صادق است.
بنابراین آیا درباره بدن مطهر حجت خداوند حق نداریم بگوییم این اسم سبحان خداست؟ حق نداریم بگوییم این اسم العلیم خداست؟ و دست بر آن دست مطهر بزنیم و بگوییم این، همین، دست خداست؟ قدرةالله همین است؟ دست روی چشم نازنینش بگذاریم و بگوییم این عین الله الناظرة است؟ چطور اینجا میتوانیم بگوییم این چشم انسان است، این بدن انسان است، این خبر از انسانیت میآورد و سرتاپا لغت انسان است و گفتگوی انسان است. سرتاپا زبانی شده که میگوید من نه، انسان. خبر از آنجا میدهد، اما این مظهر و این اثر آنطور نباشد؟ انها لاحدی الکبر، انها، همین، همینی که شما دیدید و شنیدید و مشاهدهاش میکنید. همین فاطمه زهرا؟سها؟ با همین تعین که میبینید دختر پیغمبر است، همسر علی است، مادر حسنین است، جده معصومین سلام الله علیهم اجمعین است، همین، لاحدی الکبر. خودِ این از آیات بزرگ خداست که کمالاتش نشان کمال خداست.
ملائکه به ظهورات ایشان در رتبه آثار جزئیه و با مشاهده مظاهر جزئیه به سبوحیت و قدوسیت خدا پی بردند. اینقدر آن آثار خودشان را از عرصه دیگران بالاتر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 90 *»
نشان دادند که ملائکه به آن آثار جزئیه که نگاه کردند کمالات مؤثر را دیدند. از این راه خدا را به سبوحیت و قدوسیت شناختند. ای وای بر بشر که مظاهر کلی را دید و خاضع نشد. مظاهر کلی را دید و تسلیم نشد. ملائکه مظاهر جزئی دیدند، ملائکه آثار جزئیه میدیدند. انبیاء از محمد و آلمحمد؟عهم؟ ندیدند مگر مظاهر جزئیه، هیچچیز دیگر ندیدند. نهایت مظهری که میدیدند وجود خودشان بود. نهایت مظهری که از مظاهر جزئیه محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین مشاهده میکردند خودشان بودند. عرش را میدیدند، سماوات را میدیدند. راجع به ابراهیم خدا میفرماید و کذلک نُری ابرهیمَ ملکوتَ السمواتِ و الارض و لیکونَ مِن الموقنین([57]) ما به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را اینطور نشان دادیم، به ملکوت آسمانها و زمین نگاه کرد، در اثر اعتدال و لطافت حقیقت آنها را مشاهده کرد و دید. این اجرام با اینکه جرمند با اینکه جسمند اما به همین مقدار نماینده کمالات محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین شدهاند. به خودش نگاه کرد میدید کمالاتی در اوست، روح نبوت در اوست، مقامات و شئونات و تصرف و ولایت در اوست، به خودش که نگاه میکرد میفهمید که اثر محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. هر کمالی که در اوست حتی وقتی که حقیقت او بر او جلوه کرد یعنی مقام فؤادش، دید عجب! این خودش تازه اثری است از محمد و آلمحمد؟عهم؟. هرچه نورانیت دارد باز شعاع نورانیت ایشان است. به اینطور خدا را شناخته، به اینطور یعنی به محمد و آلمحمد؟عهم؟ خدا را شناخته. اما در چه؟ در یک مظهر جزئی ابراهیمی، این مقدار. آنوقت به او خطاب میشد که تو یک مظهر جزئی هستی. یعنی یک روزنهای هستی به مقدار ابراهیمیت که نور محمد و آلمحمد؟عهم؟ در تو تابیده است. ای ابراهیم! برای این حقایق طیبه مظهری میسازم که آن مظهر جمیع این کمالات را حکایت کند. ابراهیمها از آن
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 91 *»
حقیقت متجلی باشد. آنجا ابراهیم میگفت تصمیم من همین است که اگر آن مظهر را ببینم، سر بگذارم به قدم او؛ عزم دارم؛ از اینرو شد از اولواالعزم. من عهد میبندم که ذرهای در برابر عظمت و جلالت آن مظهر توقف نکنم، شد از اولواالعزم. آدم نمیتوانست اینطور باشد، چهار نفرشان اینطور شدند و بر همه انبیاء سبقت گرفتند در درجه، شدند اولواالعزم. ابراهیم، نوح، موسی و عیسی سلام الله علیهم اجمعین. این چهار نفر در میان صد و بیست و چهار هزار نفر غیر از رسولالله؟ص؟ صاحبان عزم و رسوخ شدند که ذرهای تزلزل برایشان نبود؛ که خدایا اگر تو بیافرینی مظهری برای ایشان که جامع جمیع کمالاتشان باشد، یعنی عرش پیش او خاضع، آسمانها پیش او خاضع، همه افلاک خاضع، همه این مظاهر جزئیه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر تمام پیش آنها خاضع باشند ما هم خضوع داریم نهایت خشوع.([58])
موسی آمده کنار خضر؟عهما؟ خضر به او تعلیم کرده و هردو میدانند که دوتا مظهر جزئی هستند برای محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهماجمعین. اگر اینقدر نفهمیده بودند که پیغمبر نبودند. فهمیده بودند که هرچه کمالات در آنها ظاهر شده، دوتا اثر و مظهر کوچکی است که به اندازه ظرفیت و قابلیت خود از کمالات محمد و آلمحمد و فاطمه زهرا صلوات الله علیهم اجمعین حکایت میکنند؛ همین مقدار. هرکدام برای یکدیگر خاضع شدهاند. خواهناخواه خضوع کردهاند. خدا خواسته، خضر در برابر موسی و موسی در برابر خضر هردو در فکر یکدیگر و کمالات یکدیگر بودند. یکباره دیدند کبوتری کنار آب آمد و روی آب نشست، بال زد و سهمرتبه نوکش را به آب زد، یکمقدار آب برداشت و به سمت راست پراند و یکدفعه طرف چپ و یکدفعه هم قطرهای به طرف بالا. انبیاء بعضی از الهاماتشان از این راههاست، همیشه ملک نازل نمیشود. گاهی اینطورها بوده است، یکدفعه میدیدند یکچیزی، حادثهای، مثلاً
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 92 *»
حیوانی آمد و کاری انجام داد. میفهمیدند نکتهای است، مطلبی است، میخواهند چیزی یادشان بدهند. اینها هردو فهمیدند یک حسابی هست، این درس است و هیچکدام معنای این درس را نمیفهمند، نه موسی و نه خضر؟عهما؟ هیچکدام نمیفهمند این درس معنایش چیست. درس است، میدانند درس است اما معنایش را نمیفهمند چیست. متوجه صیادی شدند که دارد صید میکند. دید هردو متحیر به این مسأله فکر میکنند. گفت چیست، متحیرید؟ مطلب را گفتند. فهمیدند که این هم معلمیاست و باید هردو پیش او خضوع کنند و این درس را فرا بگیرند. معنای این درس چیست؟ نمیفهمیم. گفت این کبوتر از طرف خدا مأمور است به شما بگوید تمام علم اولین و آخرین، تمام راست و چپ و بالا و پایین، هرچه علم از آسمان تا به حال نازل شده و به هر دلی تعلق گرفته که از جمله تویی ای موسی که نبی هستی، رسول مرسلی، صاحب شریعتی با این موقعیتت؛ و تو ای خضر با این موقعیتت که صاحب کمالات و تصرف و ولایتی، و صاحب علم باطنی و دخالت در امور باطن عالم داری، با همه این کمالات به شما دوتا و بر همه گذشتگان از انبیاء و اوصیاء و همه خلق هرچه علم نازل شده است تا به حال، در برابر علم وصی محمد؟ص؟ مانند قطره است دربرابر دریا.([59]) کدام وصی و در کجا؟ در آن مقام اعلایش؟ نه، بلکه در آنجا و در آن مقامی که همه میدانند. موسی و خضر؟عهما؟ هم میدانند و همه دعوت شدهاند به تسلیمبودن در برابر مظاهر در این عوالم امکانی، که محمد میآید و وصیی که دارد، آن وصی در این مقامات عرضیش در همینجا، آن وصی علمش بالنسبه به علم اولین و آخرین مثل این دریاست نسبت به این چند قطره. به هرکس هرچه داده شده مجموعاً همهاش روی هم مثل این قطرات آب است در برابر این دریا. تمام به تسلیم شدن در برابر فضل و فضیلت این مراتب ظاهره دعوت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 93 *»
شدهاند. از همینجا، در همین بدن دنیوی و جسم دنیوی و جسم ظاهر، همین و همین. مرتبه مثالش که در عالم مثال است که در آنجا باید اقرار به فضائلش بشود. اینی که اینجاست خودش اعتدالی دارد که این اعتدال فوق اعتدال اولین و آخرین است. از این جهت است که زبانش زبان خداست، چشمش چشم خداست. البته تا وقتی که زنده باشد مثال هم به آن تعلق داشته باشد نورٌ عَلی نور است، کارهای مثال هم از آن سرمیزند و کارهای مراتب بالاتر تا عقل و فؤاد هم از آن سرمیزند. اما وقتی مثال کنار رفت این خودش همهچیز در اندازه و رتبه و مقام خودش از جسم تا فؤادش برایش بالفعل است، همهاش. چون همهاش بالفعل است از این جهت چیزی از آن مقام کم نشده. از مرتبه مثال چیزی اینجا ظاهر نمیشود اما خود این هرچه دارد بالذات در رتبه خودش کم نشده. این فضیلتش در اینجا باقی است. در اینجا زبانش زبان خدا میشود. همانطور که عرض کردم این خبر میدهد از عالم مثال، خبر میدهد از عالم اسماء و صفات خدا و اسماء و صفات خدا را بیان میکند.
مثالی عرض کنم بد نیست. گوسفندی را فرض بفرمایید که این گوسفند خیلی خوب و فربه و مشغول کار و غذاخوردن و شیردادن است و همه کمالاتش برایش بالفعل موجود است. این حیوان به اندازه خودش از عرصه عالم حیوانیت برای ما حکایت میکند و گوسفندی و خصوصیات گوسفندی را نشان میدهد. اگر امام زمان صلوات الله علیه اراده بفرمایند و جنی را به این گوسفند تعلق بدهند، آیا این گوسفند کمالات اولیهاش کم شد؟ نه. اضافه شد؟ نه. حالا اگر این گوسفند کارهایی انجام داد که دیدیم مال اینجا نیست، میگوییم این کارها مال جن است. فرض کنید گوسفند نمیپرد برود روی شاخه درخت بنشیند اما اگر دیدیم که این حیوان پرید و رفت روی شاخه درخت نشست میگوییم این کار جن است. مثلاً اگر دیدیم آمد و یک شمشیر به دستش گرفت و حمله کرد، یا سنگ برداشت و به کسی حمله کرد
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 94 *»
میگوییم این کار جن است. بعد امام؟ع؟ باز تعلق جن را بگیرند، گوسفند همانی که بوده هست، به همان حال اولش که بوده هست. پناه به خدا میبریم، آری اجبار و اضطرار است که اینطور مثال عرض میکنم. نعوذبالله، نعوذبالله و لله المثلُ الاعلی([60]) چه میگوییم، این بدن امام؟ع؟ در اینجا میخواهد مظهر عرصه لاهوت باشد، میخواهد مظهر جمیع اسماء و صفات خدا باشد، این خودش چه اعتدالی باید داشته باشد و قوایش چه قوایی باید باشد! چشمش چه چشمی باید باشد! دستش چه دستی باید باشد! میخواهد مظهر باشد برای آن عالم به طوری که دست بگذاریم روی دستش بگوییم این دست دست خداست، چشمش را بگوییم چشم خداست. بگوییم همهاش ظاهر خداست در بین شما، نحن ظاهرُهُ فیکم، نه در عالم مثالتان نه در مراتب بالاترتان، نه نحن ظاهره فیکم، نحن معانیه و ظاهره فیکم([61]) این «فیکم» کجاست؟ یعنی درمیان شما که گِرد همید، شما انسانها، و ما هم در میان شما، همین مایی که در بین شما هستیم معانیه و ظاهره معانی و ظاهر خدا، یعنی همه اسماء و صفات خدا. خیلی واضح است برای شما همانطور که اعتقاد شیعه این است که امام وقتی حرف میزند میگویند خدا دارد حرف میزند، سخن خداست که از زبان تو میشنویم. غیر از این است؟
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن | به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن |
خدا خیر دهد به آن شعرائی که بر مذهب و طریقه حق بودهاند و حقایق را گفتهاند «به رخت نظارهکردن سخن خدا شنیدن» یعنی این زبان زبان خداست، این چشم چشم خداست، این گوش گوش خداست. آری این بدن یکچنین موقعیتی باید داشته باشد. مثال که به او تعلق میگیرد نورٌ علی نور میشود. یعنی علاوه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 95 *»
برکارهای خودش کارهای مثال هم از این سرمیزند. وقتی که میمیرد مثال به بالا برداشته میشود، دیگر کارهای مثال اینجا پیدا نمیشود، اما این خودش خودش است. چه از آن کم شده؟ عرض کردم و للهِ المَثَلُ الاَعلی مثَلم خیلی نابجا و پست است، برای خدا مثل اعلا است و مثل اعلا کجا و این مثل کجا؟ نعوذبالله در مورد گوسفند چه گفتیم؟ جن اگر تعلقش را بردارد چه کم شده از حیوانیت این حیوان؟ همانی که بوده هست. این بدن هم که در اثر شهادت مثالش به بالا برداشته شود این بدن همان است که بوده، هیچچیز از کمالات او کم نشده. دیدش فوق دید همه دیدهاست، شنیدش فوق شنید همه شنیدهاست، قوت دستش هیچ فرق نکرده. همان دست علی که درِخیبر را بلند کرد، همان دست بعد از رفع مثالش به بالا همان قدرت را دارد. قدرتِ مثالی نبود که اینجا پیدا شود تا حالا که مثال برداشته شده و بالا رفته دیگر ناتوان باشد. کار، کار خودش بوده. قدرت دستش، هیچچیزش کم نشده، قدرت دیدش کم نشده، قدرت شنیدش هیچ کم نشده. البته مثال با این گوش نمیشنود، با این چشم نمیبیند اما خود چشم دیدش و قوت دیدش کم نشده. چون مظهر است برای آن مراتب، اگرچه آن مراتب برداشته شده اما این به همان احکام قبلیش باقی است. چشمش چشم خداست، گوشش گوش خداست، دستش دست خداست. اگر هم یکوقتی اراده کند همین دست از توی ضریح بیرون میآید و دشمن خدا را دو قسمت میکند، از کمر دو قسمت میکند. و الآن هم در ضریح مطهرش جای دو انگشتِ دستِ مبارکش هست. شیعه آنجا را به این عنوان میبوسد که دو انگشتِ دستِ خدا از این ضریح خارج شده و دشمن را از کمر به دو نیم کرده است.([62]) شیعه همینجا الآن هم میایستد و عرض میکند السلامُ علیک یا عَینَ اللهِ الناظرةَ و یَدَهُ الباسطَةَ و اُذُنَهُ الواعیَةَ و…([63]) الآن عرض
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 96 *»
میکند به همان بدنی که از مثالش به بالا برداشته شده و الآن در قبر است؛ فرق نمیکند، خود ایشان کنار قبر یکدیگر که میآیند، بزرگان ما+ میفرمایند یکدیگر را میبینند اما مردم دیگر آنها را نمیبینند. آنها خودشان یکدیگر را میبینند، آنها مشاهده میکنند و احوال یکدیگر را میپرسند، با یکدیگر گفتگو میکنند، سلام میکنند و جواب سلام میشنوند.([64]) این برنامه برای آن بزرگواران هست. حالا ما از شنیدن صدا و جواب اماممان در میان قبر مطهرش محروم شدهایم، اما دلهایمان که تصدیق دارد و بحمدالله فهم و بصیرت هست که جواب اماممان را به گوش دلمان میرساند. اگر این جواب امام و این شنیدن به دل نبود، چطور شیعه از راههای دور زحمت میکشد و آرزو میکند هرکجا که هست خدایا روزی من کن بروم کنار آن قبرهای مطهر و عرض ارادت کنم؟! الآن در مثل این ایام چقدر شیعیان آرزو دارند که ای کاش میتوانستند ایام عزای فاطمه زهرا؟سها؟ به مدینه منوره بروند، اما دشمنان نمیگذارند که شیعه رسماً در میان حرم رسول خدا و حرم خدا عزاداری کند و بر مظلومیت زهرا؟سها؟ اشک بریزد. چقدر دل شیعه میسوزد، بیجهت که نیست، هنوز هم که هست از آن پهلوی شکسته و از آن صورت سیلی خورده یاد میکند، میسوزد و میگرید.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 97 *»
مجلس 7
(شب جمعه ـــ 10 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r عرض سلام خدمت امام زمان؟عج؟ و تقاضای جواب و آثار آن
r ما از برکات تعالیم مکتب متنبه شده و ابتلاءها را درک میکنیم
r در اثر دوری از امام؟ع؟ ما مصیبت غیبت را درک نمینماییم، پس باید بر حال خود گریه کنیم
r ادامه بحث درباره حدیث نبوی؟ص؟ در خداشناسی ملائکه از دیدن آثار انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟
r حکایت موجودات کمالات مبدأ را، دلیل سبوحیت و قدوسیت خداوند بود برای ملائکه
r اعتدال موجودات منشأ ظهور کمالات مبدأ (انوار ایشان) است، و ذات مبدأ تنزل نمیکند
r مظاهر جزئیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ راهنمای ملائکه بود، آیا مظاهر کلیه ایشان
نباید راهنمای بشر برای خداشناسی باشد؟
r حدیث عمار در فضیلت حضرت زهراء؟عها؟
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 98 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
امیدواریم که خداوند در این شب جمعه، شب رحمت، شب عنایت سلام ناقابل ما را به خدمت امام عصر بقیةالله صلوات الله علیه و آباء طاهرین و جَدّه مطهره و جد بزرگوار ایشان ابلاغ فرماید و با اینکه ما قابل نیستیم اما به لطف و کرمش جواب آن بزرگواران را به ما برگرداند که رحمت و مغفرت است و خیر دنیا و آخرت؛ اگر آنها بفرمایند و علیکم السلام سلام بر شماها باد، سلامتی بر شما باد ــ معلوم است اصل رحمت بقیةالله صلوات الله علیه است ــ اگر جواب سلام ما را بفرمایند دعا فرمودهاند درباره ما و دعای ایشان قطعاً مستجاب است و همهاش رحمت و خیر و لطف است. سلامتی دارَین است، سلامتی دین و دنیا و آخرت است و همه اینها برای ما لازم است. عافیت در دنیا، عافیت در آخرت، عافیت در دین، اینها همه لطف است. خدای نکرده اگر انسان در دنیا مبتلا شود، در آخرت ابتلا داشته باشد، و از همه مهمتر ابتلاء در دین، اینها اموری است که اگر درک باشد تحملش مشکل است و ما
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 99 *»
انشاءالله از کسانی هستیم که این مقدار درک داریم و میفهمیم. این اندازهها به برکت اینهمه فرمایشات بیدار شدهایم، متنبه هستیم. میفهمیم که اگر خداینکرده در امر دین مختصر صدمهای ببینیم، یعنی دینمان مورد صدمه قرار بگیرد، احساس میکنیم، اینقدر بینایی به ما داده شده، اینقدر بصیرت به ما بحمدالله داده شده. درباره اهل حق میفرماید: اینها کسانی هستند که به بینه و برهان زنده میشوند یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم([65]) همینقدر که انسان حق را اجابت کرد و دعوت حق را جواب گفت، بابصیرت شد، به همانمقدار بیدار میشود. این متنبه است. اگر خود را به خواب بزند، خواب نیست، نمیشود خواب برود. این بیدار است و میفهمد، درک میکند. خداینکرده اگر مصیبتی در دینش وارد شود خوب میفهمد. نمیشود گفت نمیفهمد و نمیداند، نه. از اینرو امیدواریم جواب این سلامها به ما داده شود و دعای امام ما صلوات الله علیه درباره ما مستجاب گردد. عافیت دارَین و عافیت دین را خدا به ما کرامت کند. ما نه طاقت بلاهای دنیوی را داریم و نه طاقت بلاهای آخرتی را داریم و نه طاقت ابتلای در دین را. ابتلاء در دین خیلی مشکل است. آنچه که پیش ما مانده و میتواند پشتوانه ما باشد ضروریات دین و محکمات فرمایشات است که پشتوانه ماست. چیز دیگری در دست نیست. نه امام معصومی را به ظاهر امر زیارت میکنیم که به او پناه ببریم به ظاهر امر، نه کامل و بزرگی را مشاهده میکنیم که به او پناه ببریم. در ظاهر امر خیلی امر برای ما مشکل و سخت و در عین حال آسان و راحت است. خدا ما را از آلودگیها و اقتضاء معاصی پاک فرماید که اثری در ما نباشد؛ انشاءالله هیچ جای نگرانی نیست. خیلی آسان است. بقیةالله شاهد و ناظرند، مولا و سید و آقا و متصرف. اولیاء و بزرگان دین در مسیر سیر و سلوک و در طریق علمی و عملی با ما همراه هستند. دستشان روی شانه و پشت ما است
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 100 *»
انشاءالله. با این پشتوانههای محکم جای نگرانی نیست. هرچه باشد از ناحیه معاصی ماست. باید پناه به خدا ببریم و در این توجهات و توسلات مخصوصاً در ایام مبارکات و متبرکات مثل لیالی جمعه، روز جمعه و ساعات و دقایقی که به خصوص توجه به عبادتی میکنیم، در آن مواقع انشاءالله توجه و توسل به بقیةالله صلوات الله علیه داشته باشیم. متذکر آقا باشیم و وجود مبارکش را شاکر باشیم و همه الطاف و عنایات را از او بدانیم. انشاءالله با این توجهات ناقص و ناقابل ما، آن بزرگوار هم عنایت خواهند فرمود و از ما رو برنخواهند گردانید. همانطور که لطف فرمودهاند و ما را با خودشان و اولیائشان به این مقدار آشنا کردهاند انشاءالله عنایت را ادامه خواهند داد، فضل و کرمشان، آقایی و جلالتشان اعظم از این امور است که ما تصور میکنیم و ابلغهم عنا فی هذه الساعة افضل التحیة و السلام خدایا آن بهترین سلامها و درودها و بهترین تحیتها که یک بنده محب و در عین حال معصیتکار و شرمنده از معاصی و فراری از مولای خود از راه دور عرض میکند به ایشان برسان. ما از راه دوریم، این دوری، دوری معصیت است نه دوری مسافت. آن بزرگوار اقربُ الینا من حبل الورید، از رگ حیات به ما نزدیکتر است ولی ما به واسطه معصیت احساس میکنیم چقدر دوریم، این احساس انشاءالله برای همه ما دست میدهد و مییابیم چقدر فاصله داریم از آن بزرگوار. اگر این فاصلهها نبود، این دوریها نبود و واقعاً احساس نزدیکی میشد حال ما طور دیگری بود، نورانیت ما طور دیگری بود. نباید تعارف کنیم و به تعارف بگذرانیم، خود میدانیم چهکاره هستیم. اگر تقرب و نزدیکی احساس میکردیم این بزرگترین بلا و مصیبت بود که آقا و مولای خود را زیارت نکنیم و رخساره مبارکش را نبینیم. عزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الخَلقَ و لا تُری([66]) خیلی گران است بر من ای آقای من که من خلق روزگار را میبینم، این مردم را میبینم، اما تو دیده نمیشوی. چقدر برای ما
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 101 *»
مصیبت است؟! و احساس میکنیم عزیزٌ عَلَیَّ را؟! یعنی خیلی بزرگ و گران است بر من. چطور؟ اگر اینطور بود واقعاً حزن و غصه این امر بر ما گران بود، ما را روز به روز میکاهانید، انسان غصه بخورد که چرا آقایش را نمیبیند، مولایش را زیارت نمیکند، آن کسی که هستیش به اوست هرچه دارد و هر عنایتی از لطف اوست، اینقدر باید انسان محروم باشد که نبیند آن آقا را و زیارت نکند آن بزرگوار را! «اَلبَلیَّةُ اذا عَمَّتْ طابَتْ» البته این مطلب یک قدری باعث شده که من نمیبینم، او هم نمیبیند، او هم نمیبیند، همه نمیبینند و فکر میکنیم این بلای بزرگ عیب نیست، چون همه مبتلا هستند بلا نیست. بلا وقتی عمومیشد و همه به آن مبتلا شدند تقریباً گوارا میشود، دیگر بلا نمیشود. این بلای بزرگ و این مصیبت بزرگ که غیبت امام؟ع؟ و مشاهده نکردن آن بزرگوار است، این بلا احساس نمیشود. چون عمومی است میگوییم همه همینطوریم، همه به این درد مبتلا هستیم، همه مشاهده نمیکنند. پس من هم که مشاهده نمیکنم مثل دیگران. و به این ترتیب و به اینطور تقریباً تحمل بلا برای ما آسان شده. ولی بین خودمان باشد، مطلب خودمانی است، با هم سخن میگوییم، اگر احساس تقرب و نزدیکی به امام میکردیم از ندیدن امام بیقرار میشدیم و خدای نکرده در غفلتهایی که پیش میآمد خیلی نگران میشدیم. ولی این حالت هم نیست، غصهای تقریباً در ما دیده نمیشود که چرا اماممان را ملاقات و زیارت نمیکنیم. غصهای نیست. به همین واسطه این تعابیری که در دعاها رسیده، مخصوصاً دعای ندبه، یک تعابیری است که برای ما خواندن و گفتن آنها به طور انشاء یعنی از جانب خودمان صحیح نیست، مگر به طور حکایت و نقل باشد. همین کلمه را اگر بگوییم آیا راست گفتهایم؟ عزیز علیّ ان اری الخلق و لا تری خیلی گران است بر من آقا که ببینم خلق را و تو دیده نشوی. کجا؟ گرانیش در ما چطور احساس میشود؟ آیا این غصه و غم بزرگ گرانیش در ما دیده میشود؟ آیا رنگ زرد ما در انتظار فرج
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 102 *»
حضرت نشان این مطلب است؟ آیا بدن کاهیده ما در مفارقت وجود مبارک حضرت نشان این مطلب است؟ و این نوع تعابیر که مخصوصاً در این دعای ندبه است که باید شخصِ دوست، شخص بامعرفت، شخص بامحبت حقیقی باید اینطور به سر ببرد.
سید بزرگوار یک وقتی در کربلا بودند و شیخ بزرگوار گویا در یزد یا کرمانشاه. نامهای به ایشان نوشتهاند. آن نامه را قرائت کنید. میبینید که معنی دوست چیست. کسی که معرفت و محبت دارد چطوری است. مفارقت شیخ بزرگوار چطور در قلب مطهر سید بزرگوار اثر گذارده، چطور در آن نامه میخروشد و مینالد! همینطور وقتی که آقای مرحوم در کرمان بودند و سید بزرگوار در کربلای معلی، ایشان هم همینطور نامه مینویسند و چطور غم و اندوه خود را در این مفارقت اظهار میدارند.([67]) یا بعضی از شاگردانی که در رتبه نقصان بودهاند برای مرحوم آقای شریف طباطبایی همینطور نامههایی مینوشتند، دروغ نمیگفتند، واقعاً از مفارقت آن بزرگواران احساس ناراحتی و غم و اندوه داشتند! ما چقدر باید به تعبیر من ــ درباره خودم میگویم ــ چقدر باید بیرگ باشیم و بیدرک، که نه کاملی را زیارت میکنیم و نه معصوم کلّیی را سلام الله علیه، آنوقت زندگی خیلی راحت بر ما میگذرد و گویا اصلاً نه غمی داریم نه غصهای. اینها همه به واسطه گناهان و اقتضاء گناهان است، اینقدر دوری را ایجاب کرده که اینقدر دور باشیم و در این دوری اصلاً احساسی و درکی نداشته باشیم. بلا خیلی بزرگ است! مصیبت خیلی بزرگ است! مصیبت خود ما، یعنی آنچه از خودمان میکشیم و آنچه از گناهانمان میکشیم خیلی بزرگ است! باید بنشینیم صبح تا شب و شب تا صبح بر خودمان گریه کنیم. بر خودمان؛ اما همینقدر هم وقت نداریم! اینقدر اشتغال به دنیا و یا امور دیگر مانع از این است که وقت نداریم حتی بر خودمان بنالیم، اشکی بر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 103 *»
بیچارگی خود بریزیم. امید داریم به فضل و کرمشان که این دوریها را خودشان به نزدیکی مبدل کنند و این اقتضاء معاصی را خودشان از ما برطرف فرمایند. این کدورتها را یکقدری به آب عنایت و فضلشان بشویند. تا از دنیا نرفتهایم لذت قرب وجود امام و لذت توجه به این بزرگواران را بچشیم. قبل از رفتن از دنیا لذت ایمان چشیده شود که وقتی انشاءالله اولِ مرگ چشم میبندیم از اینجا و به آن طرف میگشاییم، اماممان را زیارت کنیم. اماممان را بشناسیم، امام هم ما را بشناسند. خداینکرده اینطور نباشد که امام را نشناسیم و امام هم ما را نشناسند مَنْ عَرَفَنا عَرَفْناهُ و مَن اَنْکَرَنا اَنْکَرْناه([68]) هرکس ما را شناخت ما هم او را میشناسیم و هرکس ما را نشناخت ما هم او را نمیشناسیم. امیدواریم قبل از رفتن از دنیا لذت قرب وجود مبارکشان را احساس کنیم انشاءالله. خدا همه رفتگان ما را غریق رحمت فرماید مخصوصاً تازه گذشتگانمان و سایر از برادران و خواهران ایمانی، خدا همهشان را در این شب جمعه غریق رحمت فرماید و از ملاقاتهای خاص با ائمه هدی؟عهم؟ و بزرگان دین نصیبشان گرداند و از قرب جوار آن بزرگواران همهشان متنعم و متلذذ باشند. میدانیم که همه باصفا و صمیمیت بودهاند.
میفرماید انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر فاطمه زهرا؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خداست. این بزرگوار مثل سایر آیات بزرگ خدا انذاردهنده بشر است. این آیه بزرگ شأنش انذار است که انشاءالله دراین زمینهها بحث خواهیم کرد. آنچه در آن سخن بود که انشاءالله توجهی به امر فضائل و مناقب این بزرگواران است و تذکری از امر ایشان، این بود که ملائکه و سایر خلق قبل از اینکه در این عوالم امکانی برای این چهارده نفس مقدس صلوات الله علیهم اجمعین مظهری کلی انتخاب شود کمالات این بزرگواران را در آثار ایشان مشاهده میکردند و به همان مقدار برای ایشان معرفت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 104 *»
بود، بیش از آن نبود. معرفت از طریق آثار ایشان بود. چون به آن مقام اولی و مقام حقیقی و ذاتی ایشان کسی راه نداشته و ندارد و خدا آنجا خلقی را قرار نداده و از آن مرتبه هم در میان عوالم امکانی به طور حقیقت و ذات تنزلی قرار نداده تا خلق بتوانند ایشان را در مقامات ذاتیشان بشناسند. از طرفی هم شناختن خدا به شناختن ایشان بستگی داشت. ایشان اسماء و صفات خدا بودند، آیات خدا بودند، انوار خدا بودند. شناخت خدا در جمیع شئوناتش به شناخت ایشان بستگی داشت زیرا ایشان شئونات خدایی بودند. این تعابیر بحمدالله در دعاها رسیده. این بزرگواران اسماء و صفات و انوار خدا هستند. خدا بناست به شئونات و به اسماء و صفاتش شناخته شود. ایشان در آن مقامیکه بودند کسی در آنجا نبود تا در آنجا برای آنان آیه خدا باشند. از این جهت خداوند اینطور ترتیب داد که عوالم امکانی به حسب صفا و قابلیتشان کمالات ایشان را حکایت کنند و انواری از کمالات ایشان در این عوالم امکانی و ممکنات متجلی شود تا با دیدن آن انوارِ کمال خدا را بشناسند.
در حدیث شریفی که خواندیم رسولالله؟ص؟ به طور اجمال بیان فرمودند که خداوند از نور من نور عرش را آفرید، از نور علی نور آسمانها را آفرید، از نور حسن نور خورشید و از نور حسین نور ماه، و بعد نور فاطمه؟سها؟ را آفرید و به مانند قندیلی در گوشواره عرش آویزان فرمود. ملائکه به واسطه دیدن این انوار ــ دقت بفرمایید ــ با دیدن این انوار، سبوحیت خدا را شناختند. کدام انوار؟ یعنی انواری که از عرش، انواری که از آسمانها از خورشید و ماه و از گوشواره عرش پدیدار گشته، ملائکه آن انوار را مشاهده کردند، خدا را تسبیح کردند، خدا را تقدیس کردند و در برابر این انوار همه خاضع شدند و همه گفتند سبوحٌ قدوسٌ مِن اَنوارٍ مااَکرَمَها علی الله عزوجل چقدر شریف و بزرگوار و محترمند این انوار در نزد خدا! این حرف را ملائکه زدند و خدا را اینطور تسبیح و تقدیس کردند. در همین حدیث شریف میبینیم که ملائکه از عرش
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 105 *»
و نور عرش از آسمانها و نور آسمانها، از خورشید و ماه و نور آنها خبردار شدند، نه از آن نورهایی که این نورها از آن خلق شد. از آنها بیخبرند. راهی به آنجا ندارند تا چه رسد به مقامات ذاتیه این بزرگواران. ثُمَّ فَتَقَ من نوری نورَ العرش نور عرش را از نور من خلق کرد. پس میدانیم یک «من» هست که تعین محمدی است؟ص؟ و یک نوری هست که مال این تعین است و اثر آن است، و بعد از این نور فتق نورَ العرش نور عرش از این نور پیدا شده و ملائکه نور عرش را مشاهده کردند. سماوات همینطور، علیّی بوده و تعینی به علویت بوده، بعد خدا از این تعین نوری آفرید و از این نور، نور آسمانها آفریده شد. پس یک تعینی هست که تعین علوی است و دارای نوری است که آن نور دارای نوری است که آن نور عبارت است از نور آسمانها، که از نورِ این تعین پیدایش یافته. ملائکه کجایند و چه میبینند؟ ملائکه نور آسمانها را میبینند و میبینند این نوری که از آسمانها متجلی است حکایتکننده نور تعین علوی است. نه اینکه به خود نورِ تعین علوی راه داشته باشند، نه اینکه به خود تعین علوی راه داشته باشند، هیچ. این راهها بر آنها مسدود است. ملائکه نور آسمانها را دیدند. بعد هم که نور زهرا را خداوند آفرید و از نور زهرا روشنایی پیدا شد، نور پیدا شد در آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه، باز ملائکه شروع کردند به تسبیح و تقدیس خداوند. یعنی به برکت این انواری که در آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه تابید خدا را به قدوسیت و سبوحیت شناختند. این انوار عبارت است از همان کمالاتی که از آسمانها و زمینها پیدا شده و این کمالات کمال مؤثر خود را حکایت میکند که تعین فاطمی باشد. ولی ملائکه نه راه دارند به دیدن و شناختن خود آن تعین، و نه راه دارند به دیدن و شناختن نوری که از این تعین متجلی شده، بلکه آنها اثرِ اثر را میبینند، کمالات و انوار این نور را مشاهده میکنند و خدا را به سبوحیت و قدوسیت میشناسند. وقتی آثار ایشان در این آثار جزئیهشان این اندازه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 106 *»
معرف سبوحیت و قدوسیت خدا باشد، آنوقت مظاهر کلیه این بزرگواران چطور آیات تقدیس و تسبیح خداوند نباشد! وقتی ملائکه میبینند که آسمان و زمین با اینکه اثرند اما به اندازه لطافت و اعتدالشان نور تعین فاطمی را بیان میکنند و از کمالات او خبر میدهند، آنگاه متوجه میشوند که این جِرم، جِرمِ سماوی ــ یا به تعبیری که مناسب با ملائکه باشد عرض کنیم ــ این وجود سماوی، این وجود زمینی، این موجوداتی که اسمشان سماوات است، آسمانهاست، این موجوداتی که اسمشان زمینهاست، اینها موجودند و ممکناتند، حالا که موجودند و ملائکه اطراف این وجودات قرار دارند و موکل بر این وجودات هستند، میبینند که این موجودها در اثر اعتدالی که برایشان پیدا شده این کمالات را حکایت میکنند.
کمالات آسمانی و کمالات زمینی ما هم در همین موجودات و از همین موجودات پیدا شده است. چرا این کمال از این موجود پیدا شد؟ چون این موجود خود را معتدل کرد، از نواقص خود کم کرد، نواقص خود را برطرف کرد و به مقداری که نقصان برطرف شده و اعتدال برای این موجود فراهم شده، به همین مقدار این کمال در این ظاهر شده. دانستند که پس صاحب این کمالات و مبدأ این انوار چقدر از نواقص امکانی منزه است. او چقدر از لوازم امکانی منزه و مقدس و پاکیزه است. تقدیس را شناختند، آن تنزه و تقدس را دانستند و خدا را به قداست شناختند. رسولالله شهادت میدهند، رسولالله گزارش میدهند که ملائکه گفتند سبوح قدوس یعنی خدا را به سبوحیت و قدوسیت یاد کردند. یعنی به قدوسیت خدا معرفت پیدا کردند، به سبوحیت خدا معرفت پیدا کردند، به تنزه و قداست خداوند متعال از صفات خلقی و امکانی معرفت پیدا کردند، اما راه و طریقش این بود. خدا اینطور به آنها قدوسیت و سبوحیت خود را شناسانید. همینکه دیدند این انوار در خود این اجرام و خود این موجودات و خود این ممکنات پیدا شد، متوجه شدند که مبدأ
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 107 *»
پیدایش چیست و چرا در این آسمانها و این زمینها این انوار پیدا شده. این کمالات چرا از این ممکنات سر زده؟ چرا؟ چون اینها از نقصان کم شدند، یعنی از مرتبه نقصان بالا آمدند. اعتدال که برایشان پیدا شده به این مقدار اعتدال نقصان برطرف شده. چون نقصان را برطرف کرده کمال ظاهر شده، اعتدال پیدا شده. هیچچیز دیگر در اینجا پایین نیامده، نه از ذات محمد و آلمحمد نه از ماده و حقیقت آنها چیزی نیامده توی آسمانها و زمینها بنشیند که ملائکه به شناختن آنها محمد و آلمحمد را شناخته باشند و بعد خدا را شناخته باشند. نه، هیچچیز از آن رتبه تنزل نکرده. بلکه این زمین و آسمان، خود این ممکنات، اثری بوده که از ایشان پیدا شده و بعد این اثرها معتدل شد و از اعتدال این اثرها این کمالات بروز کرد. پس این کمالات از خود اینها نیست، این کمالات از مبدأ این کمالات است. شناختند که مبدأ این کمالات از نقصان و نواقص امکانی منزّهند. امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند نَحنُ سَبیلُ الله([69]) ما راههای شناخت خدا هستیم. به همین ترتیب است، طور دیگری نیست. طرز شناسایی همین است و غیر از این نیست. همانطور که رسولالله؟ص؟ درباره ملائکه فرمودند. راه شناخت همین است که انسان اثر این بزرگواران را میبیند و در این اثر کمالات ایشان را مشاهده میکند. وقتی این کمالات را دید، آنها را به مبدئیت برای این کمالات میشناسد. وقتی که شناخت، خدا را شناخته. خدا طور دیگری شناخته نمیشود. طریق تسبیح و تقدیس ملائکه در این فرمایش بیان شده. راهش همینطوراست، از همینجا شروع شده. با اینکه هیچچیزی از ذات و حقیقت محمد و آلمحمد؟عهم؟ در آسمانها و زمینها نیامده تا چه رسد به ذات خدا؛ آنکه اصلاً مورد بحث نیست. بحمدالله از نظر مکتب روشن است که اصلاً نباید در این زمینه وارد شد و تذکر این مطلب لزومی ندارد. خدا لعنت کند وحدتوجودیها را و خدا آن به آن
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 108 *»
عذابشان را زیاد کند که چه مکتب انحرافی و چه کفر و زندقهای که درست نکردند! از این مطلب بگذریم. اصلاً احتیاج ندارد بگوییم ذات خدا نیامده توی آسمانها، ذات خدا نیامده توی زمینها. این مطلب در این مکتب بحمدالله گفتن ندارد. باید این را بگوییم که با اینکه ذات و حقیقت و نورانیت ذاتیه و کمالات ذاتیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ از عرصه لاهوت و از مقام اسماء و صفات خدا و عالم انوار خدا نیامده است توی این آسمانها، توی این زمینها، نه آسمانها نه زمینها بلکه همه هزارهزار عالم و همه عوالم امکانی هیچ کدام ذات محمد و آلمحمد نیستند. نه در ماده و نه در کمالات هیچیک عین ذات و ماده و کمالات ایشان نیستند. اینها همه آثاری هستند که خداوند از انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ آفریده. از ذاتشان نیافریده، از انوارشان، از انوار این بزرگواران همه عوالم امکانی، آسمانها و زمینها و موالیدش موجود شدهاند. هرکدام هم به حسب ماده و لطافت مادهشان کمالات ایشان را حکایت میکنند. ملائکه نگاه کردند به همین اجرام مثل خودشان، به همین موجوداتی که همه ممکناتند و در عوالم امکانی قرار دارند، آنها را نگاه کردند، دیدند همینقدر که از یک مقدار نقصانِ رتبه تنزه پیدا کردهاند محل این انوار شدهاند و این انوار در آنها پیدا شده. یک مقداری تنزه و پاکیزگی یافتند که از آن تعبیر میآوریم به اعتدال؛ اعتدال واقعاً خارجشدن از یک مقدار نقصان است. یک مقدار نقصان که برطرف شد ــ که اسمش را میگذاریم لازمه رتبه ــ همینکه برطرف شد، فوراً کمالی در آنجا پیدا میشود، این کمال نور است. نورانیتی اینجا پیدا میشود، مبدأیتی پیدا میشود، منشأیتی پیدا میشود برای آثاری و برای خیراتی، و همهاش خیر است.
وقتی نباتات را مشاهده میکنید خودتان این جرم نبات را تقدیس و تنزیه میکنید و میگویید این جرم یک قدری از نقصان پاکیزه شده که کمال نباتی در او پیدا شده، پیدا شد یعنی از خودش است. از خود این پیدا شد، اگر یک قدری این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 109 *»
تعادل به هم بخورد، یک قدری اعتدالش به هم بخورد، دیگر این کمال از خود این پیدا نمیشود، این کمال از این سرنمیزند. مرحوم آقای شریف طباطبایی به دانه گندم خیلی مثال میزنند، میفرمایند دانه گندم را در شرایط معتدلی میکارید میشود گیاه، اما همین دانه گندم را به آن طرزی که کاشته میشود نکارید، ریز ریز کنید بکارید، یا فرض کنید بو بدهید و بکارید، سرخ کنید به اصطلاح و بعد بکارید، سبز نخواهد شد. چرا؟ چون به واسطه این کار اعتدالش از بین میرود. الآن در این وضعیت آمادگی برای اینکه شرایط به او تعلق بگیرد هست. در همین اعتدالی که الآن برایش هست آهستهآهسته این کمالات از آن بروز میکند. اما شما دانهای را فرض بفرمایید، هستهای که ضایعش کرده باشید، به طوری که از این اعتدال خارجش کرده باشید بکارید، این کمال از آن بروز نمیکند. چرا؟ این کمال چیست؟ در کجاست؟ از کجاست؟ با اینکه در خود این نیست، از خود این است. آخر این عالم جسم تنزل نور محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. اول نوری که خدا از انوار ایشان خلقت کرد، اول عالمی که خلق کرد، عالم فؤاد بود و بعد همینطور تا به جسم رسید. همه آن کمالات در اینجا هست. بالفعل در اینجا موجود است. بالفعل به این معنا، یعنی از خارج چیزی نباید داخل بشود، از خود این باید استخراج بشود به اعتدالی که برای این فراهم میشود.
غرض این است که راه رسیدن به معرفت خدا یعنی معرفت اسماء و صفات خدا و انوار توحید خدا مشاهده همین آثار معتدل است. در این حدیث شریف ببینید ملائکه یک قدم بالاتر نگذاشتهاند، همان جایی که بودهاند بودند و چیزی اضافهتر ندیدند، هرچه دیدند مثل خودشان ممکنات دیدند. اما این ممکنات در اثر اعتدال، آن انوار را حکایت کردند و ملائکه فهمیدند. وقتی که ممکن، همین ممکن، همین موجود، یکقدری خودش را از نقص خالی میکند و اعتدالی برایش فراهم میشود، این کمال از او بروز میکند. پس منشأ و مبدء و مؤثر این کمالات، او چگونه است! او
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 110 *»
چقدر منزه است! از این راه فهمیدند.
فرمایش امام حسین؟ع؟ در خاطرتان هست الهی اَمَرتَنی بالرُجوعِ اِلی الاثار خدایا تو در شناخت خودت به من دستور دادهای که من به آثار رجوع کنم فَارجِعنی اِلیکَ بِکِسوَةِ الاَنوار([70]) اما خدایا مرا از آثار به طرف خودت برگردان یعنی در عین حالی که در اثر سیر میکنم بتوانم تو را بشناسم. راهش همین است که وقتی این شیء و این اثر را شناختید که از نقصان و از لوازم رتبه یکقدری پاکیزه شد، این کمال در او بروز کرد و این نور از او ظاهر شد. پس آنکس و آن مقامی که همه این انوار و کمالات آثار اوست، او چقدر منزه است از امکان و لوازم امکان و از این نواقص خلقی! پس عالم اسماء و صفات خدا، عالم انوار خدا یعنی عالم محمد و آلمحمد؟عهم؟ که مؤثر کل کاینات و مؤثرِ کلِ کمالاتِ کایناتند، آنها چقدر از این نواقص امکانی منزهند! وقتی که آنها را به این مقدار قدس و نزاهت شناختیم آنوقت خدا را شناختهایم. آن مظاهر جزئی و آثارِ جزئی اینطور ملائکه را از خود بیخود کرد و اینطور ملائکه را به تسبیح و تقدیس واداشت که گفتند سبوح قدوس آیا این بشر وقتی این وجودات مقدسه را در مظاهر کلیشان میبیند؛ وقتی محمد؟ص؟ را میبیند، وقتی علی را میبیند، وقتی فاطمه زهرا؟سها؟ را میبیند و همینطور سایر معصومین؟عهم؟ را، وقتی این مظاهر کلی را میبیند نباید خدا را به قدوسیت و سبوحیت بشناسد؟ چرا، و راه شناختش این است که وقتی نگاه میکند به این، میبیند میگوید اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُم،([71]) اما تا اعمالش را میبیند، آثاری را که از همین وجود سرمیزند، همین موجودی که میگوید انا بشر مثلکم این دارد کارها و آثاری انجام میدهد که کمالات عرش پیش این هیچ است. کمالات عرش در برابر همین موجود، همین موجودِ محسوس و مشهود، کمالات عرشی نزد این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 111 *»
مثل قطرهای در برابر دریا است، قدرتش، علمش، هرچه که بگوییم از همین بروز میکند. اینجا نباید انسان، همین ممکن و همین موجودِ مشهود و همین مظهرِ حسی و جسمی را بشناسد؟ این مظهر آیه تقدیس و تسبیح و تنزیه خداست.
انها لاحدی الکبر؛ فاطمه زهرا؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خداست. شب جمعه است، حدیثی بخوانم و ثواب این حدیث را برای مشایخ عظام و ارواح مطهره ایشان هدیه کنیم. خداوند ثواب قرائت و سماع و شنیدن این حدیث شریف را که فضل امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و معصومین؟عهم؟ است برساند اولاً به ارواح مطهره مشایخ عظام+ که این حق بزرگ را به گردن ما دارند و بعد هم جمیع اخوان و اخوات مؤمنین و مؤمنات، مخصوصاً تازه گذشتگان از ایشان. حدیث در عیون المعجزات است. راوی حارثة بن قدامه است. میگوید سلمان به من گفت که عمار برای من نقل کرد قال اُخبِرُکَ عَجَباً حالا عمار حق دارد در حد خودش، میگوید من یک چیز عجیبی میخواهم به تو بگویم، تو را به یک چیز عجیبی خبر بدهم قلتُ حَدِّثنی یا عمار سلمان میگوید گفتم بگو قال نَعَم شهدتُ علی بن ابیطالب؟ع؟ و قد وَلَجَ عَلی فاطمة؟عها؟ عمار میگوید در خدمت امیرالمؤمنین بودم و با هم میرفتیم. حضرت بر فاطمه زهرا؟سها؟ وارد شدند فَلَمّا اَبصَرَتْ به نادَتْ اُدْنُ لاُحَدِّثَکَ بما کان و بما هو کائن و بما لمیکن الی یوم القیامةِ حینَ تَقُومُ السّاعة همین که فاطمه چشمش به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افتاد ــ حالا حضرت فاطمه میخواهند درس بدهند به عمار، میخواهند عمار را رشد بدهند ــ تا چشمش افتاد فرمود نزدیک بیا تا من از آنچه که بوده و از آنچه که هست و از آنچه که نمیباشد و تا روز قیامت خواهد شد به تو خبر بدهم. قال عمار عمار میگوید همین که من این سخن را شنیدم ــ از فاطمه و امیرالمؤمنین هم شنیدند ــ فَرَأیتُ اَمیرَالمؤمنین؟ع؟ یَرجِعُ القَهقَری دیدم علی از نزد فاطمه زهرا؟سها؟ عقب عقب برگشت. پشت به فاطمه نکرد که برگردد، عقب عقب برگشت. چون دیدم این بزرگوار برگشت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 112 *»
فَرَجَعتُ بِرُجُوعِه من هم برگشتم اِذْ دَخَلَ عَلَی النبی؟ص؟ حضرت رفتند و خدمت رسول خدا رسیدند فَقالَ لَهُ اُدنُ یا اَبَاالحسن حضرت فرمودند نزدیک بیا فَدَنا نزدیک شد فَلَمّا اطمَأَنَّ بِهِ المجلس همین که حضرت کنار رسول خدا قرار گرفتند قالَ لَه تُحَدِّثُنی اَمْ اُحَدِّثُـک تو جریان را میگویی یا من بگویم قال اَلحَدیثُ مِنکَ اَحسَن یا رسولالله سخن از زبان شما شنیدن بهتر و نیکوتر است. فقالَ کَاَنّی بِکَ و قَد دَخَلتَ عَلی فاطمةَ و قالَتْ لَکَ کَیتَ و کَیتَ فَرَجَعْتَ اینگونه تو را میبینم که نزد فاطمه رفتی و فاطمه چنین و چنان گفت و تو هم برگشتی. فَقالَ علیٌّ؟ع؟ نورُ فاطمة مِن نُورِنا؟ درس برای عمار است. بحمدالله به برکت فرمایشات بزرگان ما میدانیم که این بزرگواران یک حقیقت و یک نورند. امیرالمؤمنین عرض کرد ــ نپرسیدند که فاطمه راست میگوید یا نه؟ ــ عرض کردند نورُ فاطمة مِن نورِنا؟ یعنی آیا امیرالمؤمنین خبر ندارند. فقال؟ع؟ اَوَ لاتَعْلَم نمیدانستی؟ فَسَجَدَ علیٌّ شُکْراً لِلهِ تعالی امیرالمؤمنین از جهت شکر سجده کردند. قال عمار عمار میگوید فَخَرَجَ امیرُالمؤمنین؟ع؟ و خَرَجْتُ بخروجِه فَوَلَجَ عَلی فاطمة؟عها؟ و وَلَجْتُ معه امیرالمؤمنین از خدمت رسولالله آمدند و خدمت فاطمه زهرا رفتند، من هم خدمتشان رفتم، ایشان نزد فاطمه زهرا وارد شدند من هم وارد شدم فقالَتْ کَاَنَّکَ رَجَعْتَ اِلی اَبی؟ص؟ فاَخْبَرْتَهُ بما قُلتُه لَکَ حضرت فرمودند شما رفتید نزد پدرم و خبر دادید به آنچه که من به شما گفتم. قالَ کانَ کذلک یا فاطمة همین طور بود. فقالت فاطمه زهرا فرمودند اِعْلَمْ یا اَبَاالحَسَنْ اَنَّ اللهَ تعالی خَلَقَ نوری و کانَ یُسَبِّحُ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ ثُمَّ اَودَعَهُ شَجَرَةً مِن شَجَرِ الجنةِ فَاَضاءتْ فَلَمّا دَخَلَ اَبی الجنةَ اَوحَی اللهُ تعالی اِلَیه اِلهاماً اَنْ اقتَطِف الثَمَرةَ مِنْ تِلکَ الشَّجَرَةِ و اَدِرها فی لَهَواتِکَ فَفَعَلَ بدان ای اباالحسن خدا نور مرا آفرید و نور من تسبیح میکرد خدای جل جلاله را، بعد خدا این نور را به ودیعه در درختی از درختهای بهشت قرار داد. آن درخت نورانی شد. وقتی پدرم داخل بهشت شد، خدا به او الهام فرمود که از میوه این درخت بچین و آن را در دهان بجو، یا به تعبیر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 113 *»
ما بگردان. حضرت این کار را کردند ــ تعبیر از خوردن است ــ اما همین اندازه داخل دهان تو که شد گویا جذب است. فَاودَعَنی اللهُ سبحانَه صُلبَ ابی؟ص؟ آن وقت آن نور را خدا به ودیعه در صلب پدرم قرار داد ثم اَودَعَنی خدیجةَ بنت خُوَیْلِد بعد در رحم طاهره خدیجه ودیعه قرار داد فَوَضَعَتْنی آنگاه خدیجه مرا زایید و من آن نورم. یعنی این جسم و این بدن از اول پیدایشش در یک چنین اعتدالی است. آیا نباید این مظهر کلی برای عرصه اسماء و صفات خدا باشد؟ انها لاحدی الکبر. و اَنَا مِن ذلکَ النُور اَعْلَمُ ما کان و ما یکون و ما لمیکن آنچه بوده و هست و نیست و خواهد شد همه را میدانم. یا اباالحسن. این جمله بعدی یک قدری برای رعایت و مدارا نسبت به حال عمار است که وحشت نکند، مضطرب نشود یا اباالحسن المؤمنُ یَنْظُرُ بنورِ الله تعالی من که این کمال و این علم را دارم به برکت نور خداست. المؤمن ینظر بنور الله مؤمن به نور خدا نظر میکند و اگر چیزی میبیند که دیگران نمیبینند از برکت نور خداست که خود این بزرگواران در هر مقام و رتبهای از عوالم امکانی نور خدا هستند. ([72]) این یک حدیثی بود که در فضل ظاهر و فضیلت ظاهری این بزرگوار بود.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 114 *»
مجلس 8
(شب شنبه ـــ 11 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r راه شناخت سبوحیت خداوند برای ملائکه، آثار و مظاهر جزئیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ بوده
r راه شناخت خداوند برای همه مردم، مظاهر جزئی و کلی ایشان است
r مظهر کلی خداوند در این زمان، وجود مبارک امام زمان؟عج؟ میباشد
r همه آثاری که مشاهده میشود، آثار نور فاطمه؟عها؟ است
r موقعیت مکتب استبصار و طرفداران آن و اشارهای به وظائف ایشان
r توجه به امام؟ع؟ و درخواست توفیق از آن حضرت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 115 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
عرض شد ملائکه با مشاهده آثار کمال و آثار انوار فاطمه زهرا؟سها؟ که بر آسمانها و زمینها تابیده بود و نورانیتی که به برکت نور فاطمه زهرا؟سها؟ از آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه در همه عوالم و همه انواع موجودات به چشم میخورد، قدوسیت و سبوحیت خدا را شناختند. ملائکه خدا را به سبوحیت و قدوسیت یاد کردند و به تنزه و قداست خداوند متعال از صفات خلقی و از خصوصیات امکانی معرفت پیدا کردند.
به چه علت و چگونه اسباب معرفت برای ملائکه فراهم گردید؟ عرض شد علت این بود که ملائکه به این آسمانها و زمینها نظر کردند و دیدند با اینکه این آسمانها و زمینها از ممکنات و مخلوقاتند، منشأ اینهمه آثار و مبدأ اینهمه انوار شدهاند، نورانی گردیدهاند به انواری که ملائکه به برکت آن انوار از ظلمات و تاریکیها خلاص شدند. این انوار، انوار ذاتیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ نبود، این انوار، انـوار ذاتیـه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 116 *»
مقام فاطمی؟سها؟ نبود. مقام ذاتی ایشان و کمالات و انوار ذاتی ایشان فوق عالم امکان است. آنچه که بود از ظهورات و از تابش انوار آن بزرگواران در آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه نمودار گردیده بود. ملائکه دیدند این آسمانها و زمینها از نقصان قدری بالاتر آمدهاند و برای آنها اعتدال فراهم شده و از نواقص رتبه خودشان قدری ترقی کردهاند، و به واسطه این ترقیات آن انوار در آنها پیدا شده است. آنگاه دانستند مبدأ این انوار و آن مؤثری که این انوار از آنها تابیده چقدر باید از خصوصیات امکانی و از نواقص رتبه خلقی منزه و مقدس باشد. به این لحاظ پی بردند به قداست و نزاهت مؤثر و مقامی که این انوار از انوار آن مقام است؛ همین را خداوند تسبیح خود شمرد. پس به تسبیح و تقدیسکردن مقامات محمدیه که از جمله، مقام فاطمه زهرا؟سها؟ بود خدا را تسبیح و تقدیس کردند. با تقدیس این مقام تقدیس خدا انجام شد، با تسبیح این مقام تسبیح خدا انجام شد.
رسولالله؟ص؟ خبر دادند که ملائکه گفتند سبوحٌ قدوسٌ و خدا را به قدوسیت و سبوحیت ستودند. با اینکه اثرهای جزئی و مظهرهای جزئی دیدند، یعنی آسمانها و زمینها را دیدند یا عرش و نور عرش را دیدند، خورشید و نور خورشید را دیدند، ماه و نور ماه را دیدند. در همه این عوالمی که ملائکه وجود دارند و انواع موجوداتی که ملائکه در اطراف و نهایات وجود آن موجودات قرار دارند، از این طریق خدا را تسبیح کردند و با شناخت مقام قدوسیت و سبوحیت این بزرگواران معرفت به مقام قدوسیت و سبوحیت خدا پیدا کردند. خدا این عمل آنها را تسبیح خود قرار داد و این نوع معرفت را شناخت قدوسیت و سبوحیت خود قرار داد.
همه خلق در تمام عوالم امکانی راهشان همینطور است که ملائکه طی کردند. در این عالم اناسی هم انسانها باید همین طریق را طی کنند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: نحن الاعراف الذین لایعرف الله الا بسبیل معرفتنا،([73]) لولانا ما عُرِفَ
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 117 *»
الله([74]) ما هستیم اعراف، ما هستیم که خدا راه معرفتش را شناخت ما قرار داده، اگر ما نبودیم خدا شناخته نمیشد. پس باید خلق این عوالم هم خدا را به مقاماتش بشناسند که از جمله مقام قدوسیت و سبوحیت خداست.
انها لاحدی الکبر؛ فاطمه زهرا؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خداست مثل سایر معصومین؟عهم؟ بدون هیچ کمبود و تفاوتی. این بزرگوار را هم باید به مقاماتش شناخت. وقتی او را به مقاماتش شناختیم، خدا را شناختهایم. از جمله شناختن خدا به مقام سبوحیت و قدوسیت است که به واسطه این آیه و قداست و نزاهت این آیه مقدسه ــ وجود مبارک فاطمه زهرا؟سها؟ ــ او را از صفات خلقی تنزیه کنیم. خلق که به این مقامات ایشان را بشناسند خدا را شناختهاند. وقتی در آن مظاهر جزئیه آیات تقدیس و تنزیه خدا باشند، در مقامات کلیه و مظاهر کلیه خود چه خواهند بود! وقتی ملائکه آن آثار جزئیه را مشاهده کردند و آن کمالات جزئیه و انوار جزئیه را دیدند، به قداست و نزاهت مقامات محمدیه؟ص؟ پی بردند؛ آیا ما نباید به برکت این فرمایشات که از مصادر وحی به السنه مبارکه بزرگان برای ما رسیده، لااقل یک مقداری درس بگیریم و متوجه این آیات الهیه باشیم؟ درست است که ما الآن مظهر کلی را مشاهده نمیکنیم. وجود مبارک امام؟ع؟ در پرده غیبت قرار دارند و ما آن وجود کلی را زیارت نمیکنیم، اما میدانیم که خدا این وجود کلی و این مظهر کلی را قرار داده است، به دلیل اینکه سیزده معصوم قبل از این بزرگوار بودند و همهشان از آمدن این بزرگوار و وجود این بزرگوار صلوات الله علیه خبر دادند.
الآن مظهر کلی برای جمیع اسماء و صفات خدا وجود مبارک امام زمان صلوات الله علیه است و ما باید معتقد به وجود آن بزرگوار باشیم. گذشته از اعتقاد، ما باید در دلمان وجود آن بزرگوار و تقرب به آن بزرگوار را احساس کنیم. او را مظهر جمیع اسماء و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 118 *»
صفات خدا و انوار خدا بدانیم، و بعد این آثار جزئیهای که مشاهده میکنیم اینها را یک اثرها و مظهرهای جزئی بدانیم. یعنی وقتی این کمالاتی را که از در و دیوار عالم وجود به چشم میخورد میبینیم، این کمالاتی که از این مظاهر جزئیه ظاهر است، مثل آثاری که از خورشید و ماه میبینیم، آثاری که از آسمانها خبر دادهاند، آثار خود زمین را مشاهده میکنیم، اینهمه تغییرات و تحولات که در این عالم وجود میبینیم و مشاهده میکنیم، همه اینها را کمالات محمد و آلمحمد؟عهم؟ بدانیم و دقت کنیم ببینیم که یکقدری که قداست و نزاهت شامل یک موجودی میشود این موجود محل چه کمالات و چه انواری میگردد! یک مختصر اعتدالی که برای یک موجود فراهم میشود چه آثاری از او آشکار میگردد!
از ما انتظار این مطلب هست ما نباید بر این زمین و آسمان و بر این اوضاع و تحولاتی که مشاهده میکنیم خیلی سطحی بگذریم و اینها را به چشم عادی نگاه کنیم و همه اینها را مسائلی طبیعی بدانیم و درباره اینها هیچ فکر نکنیم و به دیده عبرت و بصیرت و معرفت نگاه نکنیم. تا دیدید گیاهی از زمین سبز شد و گل زیبایی از این گیاه رویید، یا درختی شد و میوه داد، همینطور حیواناتی که مشاهده میکنید و بالاتر از این، انسانها را که میبینید، اینها همه موجودات و اثرهایی جزئی هستند اما مختصر اعتدالی برای اینها فراهم شده و این اعتدال باعث گردیده این کمالات از اینها پیدا شود. کمالاتی که اسمش را روح نباتی و آثار نباتی میگذاریم، یا کمالاتی که اسمش را روح حیوانی و آثار حیوانی میگذاریم و کمالاتی که روح انسانی و آثار انسانی مینامیم. اینها را که مشاهده میکنیم باید بدانیم به مقداری که اعتدال در این موجود فراهم شده، به همین مقدار که نزاهت و قداست برای او پیدا شده، یعنی مقداری از نقصان خودش را بالا آورده و ترقی کرده اینقدر کمال از این بروز میکند، اینهمه آثار خیر از این موجود سرمیزند؛ اینها همه آثار جزئیه و مظاهر جزئیه هستند. ما باید در
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 119 *»
تکتک اینها کمال محمد و آلمحمد؟عهم؟ را ببینیم. مخصوصاً با آن تعبیری که در این حدیثی که از رسولالله؟ص؟ به نقل سلمان رضوان الله علیه نقل کردیم، که به عباس فرمودند خدا از نور فاطمه زهرا؟سها؟ آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه را روشن ساخت و اینها به پرتو نور فاطمه زهرا؟سها؟ نورانی شدند.
پس هر کمالی که میبینید نور است و همه این انوار از برکت نور فاطمه زهرا؟سها؟ به این موجودات و این آثار و این ممکنات داده شده است. ولی به شرط مقداری ترقی و اعتدال و خارجشدن از نقصانی که لازمه این رتبه است. حالا عوالم بالا را که ما نمیتوانیم نگاه کنیم، با اینکه راه داریم، اما کم تفکر کردهایم. خیال، عقل و شعور به ما داده شده اما کم فکر میکنیم و با نیروی تفکر در عوالم ماوراء جسم کمتر حرکت میکنیم. اما لااقل در همین جسم و ممکنات جسمانی این عالم دنیا، و در این مرکبات دنیوی، همینهایی که میبینیم و میشنویم و احساس میکنیم، اینجا یکقدری به فکر بیاییم و مطالعه دقیق داشته باشیم. این موجودات جسمانی با این ترکیب پست دنیوی یکقدری که ترقی میکنند منشأ اینهمه نورانیت و کمال میشوند. یک اثر جزئی، یک موجود جزئی و یک مظهر جزئی که در پستترین مرتبه از مراتب امکانی و در کثیفترین و غلیظترین ترکیب که ترکیب دنیوی است میباشد، اینهمه آثار کمال و اینهمه آثار جمال و جلال مشاهده میکنیم که از تکتک این موجودات سرمیزند.
لااقل انسان بنشیند درباره خودش فکر کند که این چشم من، این گوش من، این نیروی من، این کمالاتی که از همین جسم من صادر میشود، و اینهمه نورانیت که از این جسم من سرمیزند، اینها از کیست و از کجاست؟ این بدن من بالنسبه به حیوان و نبات، بالنسبه به معادن و جمادات یکمقدار ترقی عالیتری پیدا کرده، و حال آنکه ترکیب این بدن یک ترکیب دنیوی است و عناصر تشکیلدهنده این بدن،
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 120 *»
این عالم دنیاست و پست است؛ با وجود این، اینهمه کمالات و اینهمه آثار خیر مانند دیدن، شنیدن و سایر امور؛ و بالاتر، فکر کردن، اندیشیدن، فهمیدن، درککردن، شعور داشتن، اینها همه آثار کمالیه و انواری است که از این موجود دنیوی و در این مرتبه پست از ترکیب دنیوی ظاهر میشود.
نکته مهم اینکه در این عالم جسم، هیچچیز از عالم بالا نیامده است. از مرتبه مثال و مراتب بالاتر هیچچیزی در اینجا نیست. تمام این دنیای جسمانی را و جسم دنیوی را ریزریز کنند و ذرهذره کنند، هیچچیز از عالم مثال در اینجا پیدا نمیکنند. هرچه هست ماده و صورت جسم است آن هم در این ترکیب پست دنیوی. اینهمه کمالات، اینهمه ادراکات، اینهمه علوم، اینهمه فضیلت و اینهمه جلال، تمامی اینها به برکت نور فاطمه زهرا؟سها؟ است؛ آن هم در این عالم ما. حالا ما به عوالم بالاتر و آسمانها و زمینهای عالمهای بالاتر که راهی نداریم، اما اینجا را که میتوانیم فکر کنیم و دریابیم که به واسطه یک مقدار ترقی و اعتدال، و به مقدار اندکی منزهشدن از لوازم این عالم، اینهمه کمال از این بدن بروز کرده و ظاهر میشود. اینهمه نور و جلال آشکار میگردد. پس مبدأ اینها چیست! و قداستش چه مقدار است! او دارای چه جلالت و چه عظمتی است! مبدئش یعنی نور فاطمه زهرا؟سها؟، آن چقدر عظمت و جلالت و قداست دارد! و بالاتر، خود تعین فاطمی که اصلاً قدس خدا و قداست و نزاهت خداست! و به این ترتیب انسان معرفتش و بصیرتش زیاد میشود. اگر انسان متوجه شود به اینکه وقتی این آثار جزئیه و این مظهرهای جزئی جزئی به واسطه یک مقدار اعتدال و ترقی و یک مقدار پاکیزهشدن از نواقص و لوازم این مقام و این رتبه، اینطور مظهر کمالات و انوار گردد، خود مظهر کلی چه خواهد بود! مظهر کلی برای این آثار و انوار و آن همه عظمت و جلالت چه خواهد بود! مظاهر کلی یعنی مرتبههایی که این بزرگواران برای خود در این عوالم امکانی اختیار کردند و به خود نسبت دادند. الآن
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 121 *»
بدن مطهر امام زمان صلوات الله علیه که در روی این زمین برای تعین مهدوی صلوات الله علیه در این دنیا اختیار و انتخاب شده، مثالش در رتبه عالم مثال، نفسش در عالم نفوس و عقلش در عالم عقول، این آیات و این مظاهر کلیه در بیانکردن انوار و آثار و اسماء و صفات خدا چگونه هستند؟! آنوقت به این نکته میرسیم که خیلی عاجزیم از اینکه بتوانیم عظمت و جلالت این بزرگواران را بفهمیم، و وجدان کنیم که هرچه گفتهایم و خواهیم گفت و هرچه گفتهاند و خواهند گفت تا قیامت از فضائل و مقامات این بزرگواران، چیزی گفته نشده است، و اجمالاً معنای این فرمایش را درمییابیم که از کتاب فضائل ما به شما نرسیده مگر الف نیمه تمامی.([75])
(ای برتر از قیاس و خیال و گمان و وهم | وز آنچه گفتهایم و شنیدیم و خواندهایم) | |
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر | ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم |
هرچه بگوییم هنوز چیزی نگفتهایم. این مقامات ظاهریه و این مظاهر کلیه در این عوالم امکانی چطور حکایت میکنند و چه قداست و نزاهتی دارند که توانستهاند مخصوص محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین باشند! یکقدری انشاءالله باید امر محمد و آلمحمد؟عهم؟ و عظمت و جلالت ایشان ما را دگرگون کند. در این دوران زندگانیمان ما میخواهیم انشاءالله مکتبی را حامل باشیم و لوائی را بر دوش داشته باشیم که لوای فضائل و مکتب فضائل است. ما میخواهیم بگوییم که به برکات امام زمان صلوات الله علیه و الطاف آن بزرگوار، ما از بین دیگران به شناخت معصومین سلام الله علیهم اجمعین به این شناخت ممتاز شدهایم. این لطف مخصوص ماست. ما باید در همه حالاتمان مبین و معرف مکتب باشیم انشاءالله. اگر لب میگشاییم لب به فضائل بگشاییم، با یکدیگر که سخن میگوییم سخن از فضائل بگوییم. در زندگانی ما باید فضائل عکس بیندازد، زندگانی ما معرف فضائل
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 122 *»
باشد، همه شئون ما نشان دهد که ما معتقدیم به وجود معصومینی که این معصومین سلام الله علیهم اجمعین مظاهر کلیه الهیه هستند و در تحصیل قداست و نزاهت مافوق همه موجودات ممکنه در سراسر عالمند. خدا هم قرار داده که هر موجودی و ممکنی در هر عالمی از عوالم امکانی یکمقدار که خودش را پاکیزه کند و قدری از نواقص رتبهاش خود را ترقی دهد و قدری تحصیل نزاهت و قداست کند، به اندازه خودش و به مقدار قابلیتش مظهر برای نور این بزرگواران شود. این را معتقد شدهایم، مکتب ما این را میگوید. میگوید تمام موجوداتی که شما میبینید یا نمیبینید و به شما خبر داده شده که دارای کمالی و نورانیتی هستند، مبدأ خیرات و منشأ آثاری هستند، اینها با اینکه ممکنند، اما به مقدار قابلیتی که کسب کردهاند به مقدار نزاهت و پاکیزگی که فراهم کردهاند و خود را از یک مقدار نقص ترقی دادهاند، منشأ این آثار و کمالات شدهاند. مکتب ما دعوت به پاکیزگی میکند، مکتب ما دائماً به ما گوشزد میکند که باید نزاهت تحصیل کنید، باید پاکیزگی و قابلیت تحصیل کنید تا از انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ در شما پیدا شود. در این مرتبه نقصان، آن هم یکچنین نقصانِ کدر و غلیظی. اگر بخواهیم همینطور بیفکر و غافل و بیخبر عمر را بگذرانیم چهوقت میتوانیم تحصیل قابلیت و اکتساب قداست و نزاهت کنیم و نور ایمان در ما تابش کند؟ نور معرفت در ما بتابد و نور محبت در ما زیاد شود و بعد هم توفیق اعمال صالحه و طاعات در ما پیدا شود؟ چه موقع میخواهد اینطور بشود، به امید کی؟ به امید برزخ؟ به امید آخرت؟ خدا نکند بنا باشد ما با مشکلات برزخ تصفیه شویم. خدا نکند بنا باشد ما با مشکلات آخرت تصفیه بشویم. این مکتب به ما اعلام میکند که اگر طالب نور ایمانید، اگر طالب نور معرفتید باید تحصیل قداست و نزاهت کنید، باید خودتان را از لوازم این عالم و لوازم این رتبه و نواقصی که همراه با این مرتبه و این ترکیب است نجات بدهید و خلاص کنید، و خودتان را بیرون
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 123 *»
بکشانید و ترقی دهید. از این غفلتها و بیخبریهایی که ما را گرفته، و از این خونسردیها در راه تحصیل علم و طلب معارف و درک فضائل و عمل به فرمایشات که ما را گرفته، چهوقت میخواهیم نجات بیابیم؟ میبینید که برادران یکی پس از دیگری میروند و همینطور دارد نوبت به ما میرسد. میبینید این ریشها و محاسنی که سیاه بود دارد روزبهروز سفید میشود، نزدیکشدن مرگ را در یکدیگر مشاهده میکنیم، همه داریم میبینیم و میفهمیم، چرا باید در غفلت باشیم؟ در مکتبی که بر یکچنین اساسی است چرا ما اینقدر در طلب معارف، در فهم فضائل و در عملکردن به فرمایشات اهمال میکنیم؟ مگر از ما انتظار نیست؟ مگر همین اندازه که به ما گفتهاند و ما را آشنا کردهاند و فهمیدیم که امری است اعظم امور، مکتبی است عالیترین مکتبها، انواری است که در لابلای این فرمایشات و کتب موجود است و بزرگان زمان هم در مرصد نشستهاند منتظر ما، آنها آماده هستند تا دلی آماده بیابند، ترقی دهند. آماده هستند محبتی خالص ببینند و ترقی دهند. بزرگان زمان کارشان این است، هدایت دست ایشان است. در کمین ما بندگان ناقص نشستهاند و مترصدند. مترصدند یکقدم برداریم، آنها دهقدم به طرف ما بیایند. یکقدم برداشتن از ما دهقدم از طرف آنهاست. یکوجب از طرف ما نزدیکشدن، از طرف آنها یکذراع است؛ وعده دادهاند. با وجود این چرا اینقدر در غفلت به سر ببریم؟ امام صادق صلوات الله علیه میفرمودند: در یکجایی که دههزار نفر جمع شدهاند و آنجا زندگی میکنند اگر در بین آنها یکنفر ورعش بیشتر از شما باشد، شما از ما نیستید.([76]) نمیتوان به او گفت دوست محمد و آلمحمد؟عهم؟ و شیعه ما؛ نه مقصود شیعه کامل است. چه میفرماید امام؟ع؟! اگر دههزار نفر یکجایی بودند و در میان آنها کسی از شما راستگوتر بود شما را نمیشود گفت شیعه آلمحمد؟عهم؟. اگر دههزار نفر جایی
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 124 *»
اجتماع کردند و زندگی کردند و در میان آنها یکنفر از شما باتقواتر بود، نمیشود شما را شیعه آلمحمد؟عهم؟ دانست.
بزرگان ما هم همین فرمایش را فرمودهاند، آنها هم انتظارشان همین است.([77]) در بین این مردمی که شما زندگی میکنید که بر بصیرت نیستند و مستبصر نمیباشند، اگر کسی از شما صادقتر و راستگوتر باشد معلوم نیست که بزرگان، ما را به خودشان نسبت دهند. اگر کسی از ما پرهیزگارتر بود معلوم نیست که بزرگان، ما را به خودشان نسبت دهند و بپذیرند. اگر کسی تقوی و ورعش از ما بیشتر باشد باعث شرمندگی ماست، شاید نپذیرند. میفرمایند شما باید حجت باشید بر دیگران نه آنها بر شما. فرض بفرمایید دوست و شیعه محمد و آلمحمد؟عهم؟ که در بین سنیها زندگی میکند، اگر در میان آنها کسی پیدا شود که از این شخصِ دوست و محب، تقوا و ورعش بیشتر باشد، به مبانی دین بهتر احترام بگزارد، به جماعت بیشتر اهمیت دهد، ائمه با این شیعه چه خواهند کرد؟ آیا او را میپذیرند؟ آیا به خودشان نسبت میدهند؟ معلوم است که او را نمیپذیرند. میفرمایند اگر در میان دههزار سنی زندگی کردی اما در بین آنها از تو راستگوتر پیدا شد، از تو باوفاتر به دین پیدا شد ــ گرچه در باطن برای او دینی نیست، اما در همانی که دارد ــ اگر او از تو وفادارتر باشد آیا امام صادق صلوات الله علیه تو را به خودش نسبت میدهد؟ آیا تو را به عنوان تشیع میپذیرد؟ راستی در عمل، صداقت در کار، صمیمیت و محبت در اخوت و برادری، همه این امور از ما انتظار میرود. وظیفه خیلی سنگین است، مکتب از ما خیلی انتظار دارد. ما معتقدیم هرچه در عوالم امکانی هست آثار محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. بنابراین هرچه آثار ترقی کنند، کمالات و انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ در ایشان ظاهرتر میشود. این را معتقدیم ولی خونسردی و اهمال در تصفیه اخلاق، در تزکیه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 125 *»
نفس، در ادب و رعایت دین، احترام به مبانی دین، در همه اینها دائماً اهمال داریم.
روزبهروز جمعیت نماز جماعت کمتر میشود. آخر چرا شما به جماعت اهمیت نمیدهید؟ چرا به جماعت احترام نمیگزارید؟ کجا میخواهید فضیلت جماعت را کسب کنید؟ انسان واقعاً تأسف میخورد. اگر باورمان شده بود اینهمه فضیلت که برای جماعت ذکر شده، اینهمه فضائل که برای طلب علم ذکر شده، اینهمه فضیلت که برای صمیمیت و صفای در امر دین ذکر شده، اینها را اگر متوجه باشیم چرا باید وضع ما اینطور باشد! جای دیگر فضیلتی سراغ دارید؟ معرفی کنید. بگویید برای حضور در جماعتها همت نداریم، در طلب علم و فهم معارف همت نداریم، در هیچیک از اینها همت نداریم؛ ابدا. خدا نکند یکوقتی بیگانهای با ما معامله و داد و ستدی یا رفت و آمدی داشته باشد، آن وقت است که تعجب میکند. آقا تو دیگر چرا، تو چرا خیانت؟ تو چرا ظلم و ناروا؟ به او بگوییم چون ما میدانیم تو بر مسیر ما نیستی و در مکتب ما نیستی هرچه بیشتر کلاه سرت بگذاریم بهتر است. هرچه بیشتر به تو ظلم کنیم بهتر است، ثواب دارد. این امور چقدر زشت است! چقدر بد است! علتش فقط این است که در مورد تحصیل صفات حسنه و کسب ترقیات نفسانی و به طور کلی راجع به امور دین کاملاً بیفکر و بیخیال بوده و در غفلت محض بهسرمیبریم.
طرز تفکر ما در این مکتب باید اساسی باشد، باید طور دیگری باشد. فضائل تحصیل کنیم، یعنی صفات حسنه تحصیل کنیم. با یکدیگر صداقت داشته باشیم، بیجهت برای یکدیگر اسباب زحمت درست نکنیم، حاضر نباشیم به یکدیگر صدمه بزنیم. نه اینکه انتظار بکشیم که فلانی آسیبی ببیند و صدمهای بر او وارد شود. چرا باید حسادت داشته باشیم؟ تا میبینیم یکی از برادران ما وضع بهتری پیدا کرد چشمها را خیره کنیم و غرولندی داشته باشیم و خدای نکرده تا صدمهای دید بگوییم
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 126 *»
اگر اینطور نمیکرد اینطور نمیشد. اگر ما معتقدیم که این کمالی است که خدا به او داده، فضلی بود که خدا به او داده و این از برکت محمد و آلمحمد؟عهم؟ بوده، باید فکر کنیم آیا او چه کرده؟ نماز شبی خوانده، به جماعت احترام گزارده؟ به دین احترام گزارده؟ یکروز دنبال طلب علم بوده و خدا به برکت این اقداماتش برای او خیر فراهم کرده است؟ خوشحال باشیم از اینکه خیر نصیب برادرمان شده، نه اینکه ناراحت باشیم. باید روزبهروز نزاهت در ما زیاد شود، روزبهروز قداست در ما زیاد شود، روزبهروز از نقصانهایی که لازمه این رتبه است خودمان را نجات بدهیم. از این کدورتها و غلظتها خودمان را رهایی بخشیم. انشاءالله به برکت عنایات بقیةالله صلوات الله علیه همهمان باید مظهر انوار باشیم. از حرفزدنمان نور ببارد، از زندگانیمان نور ببارد، از معاشرتمان نور ببارد. صمیمیت، صفا، اخلاص، صداقت، بزرگمنشی، عزت و فضیلت در ما دیده شود. نه اینکه روزبهروز پستتر شویم، روزبهروز صفات حسنه به صفات سیئه و رذیلتهای اخلاقی تبدیل شود. چرا اینطور؟ چرا یکدیگر را از خود ناامید میکنیم؟ و خدا نکند که بزرگان زمان از ما ناامید شوند، خدا نکند بقیةالله صلوات الله علیه از ما ناامید شود، خیری در ما نبیند و آنچه خیر داده بگیرد. آهسته آهسته برکات را بگیرد، خیرات را بگیرد، عنایاتش را دریغ بدارد.
احترام بگزارید به مبانی دین، تعظیم کنید امر بزرگان دین را، تعظیم کنید معارف حقه الهیه را، درس و بحث داشته باشید. برای معرفت و طلب علم به دنیا آمدهاید، برای شناخت محمد و آلمحمد؟عهم؟ به دنیا آمدهاید. باید امور زندگی برای این هدف بزرگ مقدمه باشد، نه اینکه ما از همهچیز فراموش کنیم و فقط به فکر دنیا باشیم، همّمان دنیا، غمّمان دنیا، همهچیز دنیا. نه عزیزان من! معیشت را مقدمه طلب فضائل، کسب علم و کسب معرفت قرار دادهاند. اینجا باید ما انشاءالله نورانی بشویم تا در برزخ و آخرت خیالمان راحت باشد. اینجا باید نورانی شویم و راه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 127 *»
نورانیشدن همین است که همت کنیم در برطرفکردن این نواقصی که دامنگیر ماست، آن مقدارهایی که میسر است در فکر باشیم به طور قطع و یقین توفیق پیدا میکنیم. نسبت به یکدیگر سعه وجود پیدا کنیم، نورانیت دل، صمیمیت و صفا با یکدیگر داشته باشیم. دعاگوی یکدیگر باشیم، خیر برای هم بخواهیم. عادت کنیم به صداقت و صمیمیت و صفا و یکرنگی. خدای نکرده در زندگانی و معاشرتهای ما مکر، حیله، کید و خدعه نباید باشد. عفت ــ مخصوصاً در میان زنها ــ عفت و عصمت از همه لازمتر است. برای مردها هم به حسب خودشان لازم است. ما باید دارای عفت و عصمت باشیم، زنهای ما باید دارای عفت و عصمت باشند. در محلّه باید عفت و عصمت زنهای ما و خود ما مشخص باشد. ما نباید با نگاهکردن به صورت زنهای همسایه و خیرهکردن چشم در صورت زنهای نامحرم باعث ناراحتی و گلهمندی آنها شویم. اگر از آنها بپرسند در این محلّه از همه چشمپاکتر کیست، باید جوانهای ما را نشان بدهند. اگر بپرسند بهترین زنها در عفت و عصمت در محلّه شما کیست، بگویند خانم فلانی، خانواده فلانی. فلان خانم طوری هستند که هیچگاه از ایشان بیعفتی و بیعصمتی دیده نشده است. بیجهت درِ دکانها نیامدهاند، با وضع ناجور برای خرید نیامدهاند، با مردها سخن نگفتهاند. وقتی از خانه بیرون آمدهاند پوشیده بودهاند به طوری که هیچکس نمیتوانسته نظر خیانتی به آنها داشته باشد. باید زنها و دختران ما را به عفت و عصمت توصیف کنند. کارگران ما را باید به صداقت، به درستکاری توصیف کنند که خیانت در کارشان نیست، ظلم در کارشان نیست. گرچه برای دشمن کار میکنند، حتی برای دشمن. زمان، زمان انتقامگیری از دشمنان نیست، باشد وقتی امام زمان صلوات الله علیه آمدند به اجازه آن بزرگوار آنگاه هرچه خواستید از اعداء آلمحمد؟عهم؟ انتقام بکشید. اولاً الآن که در بین اعداء نیستیم. میفرمایند، همین شیعه اثناعشری را میگویم،
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 128 *»
همین اشخاص را میگویم، همینهایی که در کوچه و خیابان راه میروند، اینها حق ولایت به گردن تو دارند. نام علی میبرند حق ولایت به گردن تو دارند. حالا با اینها معاملهای پیش آمد، کاری پیش آمد، کمال صداقت و کمال عدالت را باید نشان بدهیم؛ تا چه رسد بین خودمان. من چقدر باید خجالتزده باشم، و همهمان چقدر باید خجالتزده باشیم. خدمت حاج آقای محققی بودیم آقای دکتر نفیسی گله داشتند، میگفتند سفارش کنید، حتماً برای این مطلب درس بگذارید که از رفقا هرکس عهدهدار کار برادری میشود، سعی کند اولاً کار را خوب انجام بدهد، بعد هم لااقل به برادر ظلم نکند. اینها یک مسائل ابتدائی است، آنقدر ابتدائی که انسان نمیداند چطور بگوید و به که بگوید.
عرض کردم همان حرفی که امام صادق به دوستانشان فرمودند بزرگان هم به ما میفرمایند. در یک محلّه، در یک بازار، در یک خیابان، یکی از شما که خانه دارد، زندگی دارد، شغل دارد، اگر از تمام اهل آن محل بپرسند صادقترین و راستگوترین شما کیست، شما را نشان بدهند. با فضیلتترین شما کیست، شما را نشان بدهند. با ورعتر و پرهیزگارتر کیست، شما را نشان بدهند؛ این انتظار از ماست. آنوقت من بیایم بگویم که آقا اگر با برادر سروکارتان افتاد و کار او را به عهده گرفتید اولاً سعی کنید درست انجام دهید، بعد هم سعی کنید ظلم نکنید. من خجالت میکشم بگویم، اینها گفتن ندارد، اینها که معلوم است، حقوق اولیه ماست بر یکدیگر. انتظار بالاتر از اینهاست. ما باید در بین بیگانگان آیه فضیلت باشیم. بین خودمان که باید جان قربان یکدیگر بکنیم. ای خاک بر سر من! باید جان قربان یکدیگر بکنیم، روحی لک الفداء بگوییم. اینقدر همدیگر را دوست داشته باشیم، اینقدر با یکدیگر صمیمی باشیم. هر کمالی که در یکدیگر میبینیم کمال محمد و آلمحمد؟عهم؟ بدانیم، فضل و فضیلت ایشان بدانیم، خوشحال بشویم. الحمدلله، خوشا به حالش، غبطه بخوریم،
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 129 *»
نه اینکه حسادت بورزیم. غبطه بخوریم او جلو افتاده، چرا من عقب ماندهام؟ او اینقدر توفیق پیدا کرد که این خیر از دست او جاری شد، این احسان از دست او جاری شد، این خدمت به اولیاء خدا و دوستان خدا از دست او جاری شد، این قدم خیر را برداشت؛ چرا من عقب ماندم؟ چرا من اینقدر باید بیتوفیق باشم؟ غبطه بخوریم و به حال خودمان غصّه و در فکر باشیم انشاءالله ترقی کنیم. خدایا اگر معصیت باعث شده که خیر از من صادر نشود و خیر از من سرنزند، معاصی مرا بیامرز؛ باید در فکر این امور باشیم.
آری، اینها آثار مظاهر جزئیه است، ما باید از آثار جزئیه به جمیع مسائل توحید و معارف توحید برسیم؛ همانطور که ملائکه رسیدند. اما خدا بر این امت منت گذارده، مظاهر کلیه در بین این امت قرار داده مثل محمد، مثل علی، مثل حسن، مثل حسین، مثل فاطمه، و اکنون مثل بقیةالله صلوات الله علیهم اجمعین. مظاهر کلی قرار داده که منشأ جمیع آثار خیر و برکات و انوار توحیدند. ما در جوار بقیةالله هستیم در کنار ایشان و مأموم ایشانیم. مظهر کلی حق، مظهر جمیع اسماء و صفات حق، میشود رو به او بکنیم نورانی نشویم؟ میشود توجه به او بکنیم و از لوازم گناه پاکیزه نشویم؟ از لوازم گناه و از اقتضاءات معاصی پاکیزه نشویم؟ میشود؟ معلوم است دروغ میگوییم، توجه نمیکنیم، رو نمیکنیم به آن بزرگوار وگرنه فرمودهاند تو اگر هزارسال پشت به خورشید باشی همینکه لحظهای رو به او کردی نورانی میشوی؛ وعده دادهاند. اما اینکه من در خودم نور نمیبینم، فضیلت نمیبینم، تقوا نمیبینم، ورع نمیبینم، صمیمیت و صفا و وفا نمیبینم، پس معلوم است که من رو نکردهام به بقیةالله. خدا بر خلقش منت گذارده و مخصوصاً بر این امت و در میان این امت این مظاهر کلی را قرار داده که اگر قدر ایشان را میشناختند و تقرب به ایشان پیدا میکردند، نورانی میشدند. به علاوه که اساس صحیح قرار دادهاند و اساس باطل را
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 130 *»
نشان دادهاند و امور باطله متفرعه بر آن اساس باطل را هم واضح فرمودهاند. به انوار این بزرگواران تقرب میجستند و به برکت این تقرب اهل خیر میشدند. تمام خیرات از برکات این بزرگواران است که بر دست خلق جاری میشود. لااقل از بقیةالله بخواهیم آقا شما به فضل و کرمتان با ما رفتار کنید. ما نمیتوانیم هیچکجا به مکتب حق خدمت کنیم و هیچکجا نمیتوانیم درباره اولیاء خدا به طوری که شما میپسندید احسان کنیم مگر در بین خودمان. نسبت به این خلقی که به آنان مبتلا هستیم باید به اندازهای که با ولایت آشنا هستند و حق به گردن ما دارند حقوقشان را رعایت کنیم. اعظم از همه، حقوق اخوان و این آشنایی است که با یکدیگر داریم. حقوق این بزرگواران، حقوق این علم، حقوق این نورانیتهایی که خداوند به برکت ایشان تفضل فرموده، اینها حق است به گردن ما، اینها را باید احیاء داشته باشیم، باید زنده داشته باشیم، و انشاءالله با دلی نورانی به این انوار از دنیا برویم.
در درس خواندن، در طلب علم، در عمل به مقداری که میدانید و میتوانید همت نشان بدهید و اهمال نکنید. مخصوصاً در عمل همت نشان بدهید. معلوم شود که باورمان شده. واقعاً به همین مقداری که میسر است اگر عمل میکردیم، مکتبمان رونق داشت، توفیقات زیادی میداشتیم. اما چون کوتاهی میکنیم، در همان مقداری هم که میسر است کوتاهی میکنیم، این است که روزبهروز مرتب انحطاط پیدا میکنیم. احساس میکنیم که به تدریج نعمتها دارد زایل میشود و کم میشود. به وجود مبارک بقیةالله صلوات الله علیه احترام بگزارید و به آن مظهر کلی اسماء و صفات خدا احترام بگزارید، تقرب بجویید، توجه کنید، عادت کنید و تمرین کنید به توجهکردن به حضرت و تقربجستن به حضرت. انشاءالله از برکات عنایتش نورانی خواهیم شد. مخصوصاً در ایامی که خود ایام مقتضی تقربات و توجهات است مثل ایام سرور و یا ایام عزا.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 131 *»
امام زمان در این ایام چون مصیبتزده هستند و در مصیبات وارده بر جده بزرگوارشان گریان و نالانند. یقیناً وقتی که دیدند ما گرد یکدیگر نشستهایم و به یاد آن مصائب دلهایمان محزون است و آثار حزن بر چهرههای ما دیده میشود، گرد و غبار غم بر رخسارههای ما نشسته، حاشا عنایت و جلالت و آقاییش که توجه نفرماید. حاشا به کرم و فضلش که ترحم نفرماید و نظر لطف به مجلسهای ما و به دلهای افسرده و محزون ما نفرماید. محال است، آقاست. فضلش فضل خداست، کرمش کرم خداست، آقاییش آقایی خداست. احتیاج ما را هم که میداند، بیچارگیهای ما را هم که میداند. او از خود ما بر ما و فقر و احتیاج ما آگاهتر است. از این جهت امیدواریم به برکت عنایتش این مجالس ما و اهل مجالس ما و همه برادران و خواهران ایمانی ما در هرکجا که امر محمد و آلمحمد؟عهم؟ را احیاء میکنند و صمیمانه خدمتگزار مکتبند، همهشان مورد عنایت و الطاف خاص بقیةالله صلوات الله علیه باشند.
در مثل این ایام در خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه میگذشته! از غمهای بزرگ ما همینکه همانطور که قبرش معلوم نیست، تاریخ وفاتش هم برای ما روشن نیست. میگوییم مثل این ایام، به مانند این ایام فرزندان زهرا اطراف بستر زهرا بر مظلومیت مادر اشک میریختند و گریه میکردند.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 132 *»
مجلس 9
(شب يکشنبه ـــ 12 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r یکی از اسماء حضرت فاطمه؟عها؟ منصوره است
r نصرت آن حضرت توسط حضرت مهدی؟عج؟ در زمان ظهور
r راه شناخت خداوند شناخت مظاهر جزئیه و کلیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ است
r فضیلت این امت بر امتهای گذشته از برکات مظاهر کلیه آن بزرگواران؟عهم؟
r آرزو و غبطه امتهای گذشته و انبیاء نسبت به مظاهر کلیه معصومین؟عهم؟
r بیان فضائل مظاهر جزئیه آن بزرگواران؟عهم؟ در قرآن، مانند انبیاء و اوصیاء و کاملان گذشته
r اشارهای به فضائل مریم؟عها؟ و خضوع اهل ایمان در برابر این فضائل و امثال آن
r مقصود از بیان فضائل گذشتگان از مظاهر جزئیه معصومین؟عهم؟ در قرآن
r عظمت مرتبه ظاهری حضرت فاطمه؟عها؟ در فرمایش خود آن بزرگوار
r اشارهای به مصائب آن حضرت؟عها؟
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 133 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
یکی از اسامی مبارکه فاطمه، منصوره است یعنی نصرتشده. چه کسی زهرا را نصرت کرد؟ چه کسی؟ وقتی که بقیةالله ظهور بفرماید، آنوقت مادر خودشان را نصرت میکنند. ساعد الله قلبک یا بقیةالله چقدر آن بزرگوار انتظار میکشد و چقدر بزرگان دین و ائمه معصومین فرج بقیةالله را برای نصرت فاطمه زهرا؟سها؟ انتظار کشیدهاند. منصوره است به جهت اینکه فرزندش مهدی به نصرت او قیام میفرماید و از دشمنان او انتقام میکشد. اولی و دومی را از قبرهاشان و از جهنم خارج میسازد و از جمله اموری که به آنها میگوید و بر گردن آنها میگذارد ــ مخصوصاً به دومی ملعون ــ همین مصائبی است که بر فاطمه زهرا؟سها؟ وارد ساخته. سیلیزدن به صورت فاطمه زهرا؟سها؟ و لگدزدن به درب منزل حضرت و بین در و دیوار صدمه دیدن آن بزرگوار و سقط جنین مطهرش.
یک مورد دیگر هم بوده که آن هم به شدت مصائب اضافه میکند و آن وقتی بود
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 134 *»
که حضرت امیر صلوات الله علیه به فاطمه زهرا فرمودند، خودت برو نزد ابیبکر و مطالبه حقت را که فدک باشد بکن و کسی با او و نزد او نباشد؛ مخصوصاً مقصودشان دومی بود که اگر او باشد ممانعت میکند. اما شاید خودش قدری ملایمت داشته باشد و با برگشت حق تو به تو موافقت کند. حضرت فاطمه؟سها؟ عازم میشوند، تشریف میبرند نزد خود ابیبکر و تنهایی مطالبه حقشان را میفرمایند. فرمایشاتی میفرمایند، او هم حالا، خاطرجمع بوده و میدانسته که کار به انجام نخواهد رسید و دومی موافقت نخواهد کرد؛ موافقت میکند. حضرت به او میگویند سند فدک را بنویس و به خود من برگردان. او هم نامه را مینویسد و خدمت ایشان میدهد. در هنگام مراجعت به دومی برخورد میکنند و او میفهمد. سؤال میکند از کجا میآیید؟ میفرمایند از نزد ابیبکر. میدانستند اما برای اینکه مصائب را کامل و این ابتلاءاتِ در امر ولایت و عداوت ذاتیه آن ملعونها را نشان بدهند، میفرمایند از نزد ابیبکر میآیم. چه خبر بوده، برای چه رفتهاید؟ برای گرفتن سند فدک. آن ملعون میگوید ببینم. حضرت میفرمایند نمیدهم. چنگ میزند نامه را از دست حضرت میگیرد و پاره میکند و بعد سیلی به صورت فاطمه زهرا؟عها؟ میزند، بعد لگدی بر آن حضرت میزند که حضرت روی زمین میافتند. در اینجا راوی میگوید من خودم دیدم که گوشواره زهرا از گوش مبارک او کنده شد و روی زمین افتاد. آنهایی که خبر نداشتهاند فکر کردهاند که سقط محسن در این حادثه واقع شده. از این جهت گفتهاند که فاطمه محسنش را در این حادثه سقط کرده.([78]) اینقدر شدید بوده این مصیبت! اللهم کن الطالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها و کن الثائر اللهم بدم اولادها اللهم و کما جعلتها ام ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امها صلوة تکرم بها وجه ابیها محمد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذریتها و ابلغهم عنا فی هذه الساعة افضل التحیة و السلام.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 135 *»
خداوند این معظمه را در این آیه شریفه بعد از آن قسمها و سوگندها یاد فرموده به اینکه این مخدره معظمه مثل سایر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین یکی از آیات بزرگ خداست و مقامش مقام نذیر و انذاردهنده است برای بشر. عرض شد نوع دلالت بر توحید در این آیات الهیه، به خصوص مقام تنزه و تقدس خداوند متعال است که از این آیات و از این بیّنات آشکار میشود. همانطور که در ظهورات و آثار جزئیهای که حامل مقداری از انوار مطهره ایشان بودند، ملائکه پی به قدس و نزاهت خداوند بردند و خدا را به قدوسیت و سبوحیت شناختند. علت و سرّ مطلب این بود که وقتی ممکنی از ممکنات از لوازم رتبه خودش و از نواقص خلقی به اندازهای و قدری نزاهت پیدا کرد حامل انوار و نورانیت این بزرگواران میشود و کمال مؤثر خود را به مقدار ظرفیت و استعداد وجودی خود بیان میکند. ملائکه از این طریق راه میبردند به اینکه پس مؤثر و اصل برای این کمالات چقدر باید از صفات امکانی منزه و مقدس باشد! و با این تنزیه و تقدیسی که برای مؤثر راه میبردند خدا را تنزیه و تقدیس کردند. هیچیک از خلق راه ندارند که بدون آیات و بینات و علامات ذات خدا را بشناسند. تمام خلق از انبیاء گرفته تا خلق ناقص بشری باید به وسیله آیات و علامات خدا را در مقاماتش به جهاتِ مختلف از تقدیس و توحید و سایر مراتب بشناسند در مظاهر ناقصه و آثار جزئیه. این بزرگواران به کمالات خودشان در عوالم امکانی ظاهر شدند، وقتی در مقامات و ظهورات کلیه خود ظاهر شدند، آنگاه آیات کامله حق و کلمات تامه حق در این عوالم آشکار و نمودار گردید. وقتی این امور را اهل ایمان و اهل معرفت مشاهده کردند و به این مقامات کامله ایشان توجه نمودند، ایشان را به این مقامات شناختند و همین شناسایی شناخت خدا شد. این امت بر همه امتهای پیشین سبقت گرفت و بر همه آنها فضیلت یافت.([79]) به جهت اینکه با
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 136 *»
مظاهر کلی این بزرگواران روبهرو شد. این امت را امت مرحومه نامیدند.([80]) این امت انتساب به رسولالله؟ص؟ پیدا کردند و شیعیان انتساب به ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین پیدا کردند و همه امتهای پیشین، اهل ایمانشان حسرت میخوردند برای این امت و آرزو میکردند ای کاش از امت رسولالله؟ص؟ بودند.([81]) همچنین مؤمنینشان ــ مؤمنین به اوصیائشان ــ حسرت میبردند و تمنا داشتند در دلهاشان که ای کاش ما از شیعیان اوصیاء این محمد؟ص؟ بودیم. علت این بود که از این مظاهر کلی همیشه به آنها خبر داده میشد، آنها مظهری کلی از این انوار مقدسه ندیده بودند هرچه میدیدند مظاهر جزئی بود. نهایتِ نهایتش مظاهری بود که از آن مظاهر تعبیر به انبیاء و اوصیاء آورده میشود. آن مظاهر هم بالنسبه به مظاهری که منسوب به این بزرگواران است جزئی بودند و گوشهای از کمالات ایشان را مینمایاندند. از اینرو خود آن مظاهر هم که انبیاء بودند آرزو میکردند که ای کاش ما میبودیم در وقتی که خدا این مظاهر کلی را در عوالم امکانی ظاهر میسازد. و این مظاهر کلی حکایتکنندگان کلی از کمالات کلیه محمد وآلمحمدند؟عهم؟ یعنی حامل اسماء و صفات و انوار توحید خدا هستند. ای کاش میبودیم و آنها را میدیدیم و زیارت میکردیم. وقتی ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام انواری را در اطراف انوار معصومین سلام الله علیهم اجمعین مشاهده کرد ــ عرض شد اینها همان ظهور انوار این بزرگواران در مظاهر جزئیه بود ــ ابراهیم در عرش هر عالمی که بوده نگاه کرد، دید اطراف انوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ انواری قرار دارد. سؤال کرد که این انوار چیست؟ خطاب شد اینها شیعیان محمد و آلمحمد علیهمالسلامند. درخواست کرد که خدایا مرا هم از شیعیان او و از شیعیان اوصیاء او قرار بده. از این جهت خدا
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 137 *»
این آیه را نازل فرمود و اِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لابرٰهیم([82]) درباطن یعنی یکی از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ابراهیم است.([83]) علت مطلب همین است که در هیچ عالمی از عوالم آنها با مظاهر کلی آن بزرگواران برخورد نکردند. بلکه به آنها مظاهر جزئیه نموده میشد، آنها آثار جزئیه را زیارت میکردند و همچنین ملائکه آثار جزئیه میدیدند، انواری که از عرش تابیده بود میدیدند، انواری که از نور این بزرگواران خلقت شده بود. به خصوص از نور مقدس فاطمه زهرا؟سها؟، که عرض شد تمام آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه در همه عوالم امکانی از نور و شعاع و تجلی فاطمه زهرا؟سها؟ ایجاد شده. پس ملائکه از همین طرق جزئیه و از این آثار و مظاهر جزئیه متوجه قداست و نزاهت مقام مؤثر این کمالات یعنی فاطمه؟سها؟ شدند، یا بگویید تعین محمدیه؟ص؟ یا ظهوری از ظهورات حقیقت محمدی؟ص؟ را تقدیس کردند و نزاهت و قداست او را شناختند، و خدا را از این طریق به قدوسیت و سبوحیت یاد کردند، و رسولالله؟ص؟ بر این معرفت صحه گذاردند. و این خیلی مطلب است، درس بسیار بزرگی است که رسولخدا؟ص؟ بر معرفت کسی و پایه و میزان شناخت کسی صحه بگذارند. رسولالله ملائکه را عارف به مقام مقدسیت و منزهیت حق معرفی میفرمایند. میفرمایند تا این انوار را دیدند گفتند سبوح قدوس یعنی به سبوحیت حق معرفت پیدا کردند، خدا را از صفات امکانی به واسطه نزاهت و قداستی که در این آثار دیدند تنزیه و تقدیس کردند و از این آثار به قداست و نزاهت مؤثرشان که آن مقامات و آن مراتب بود پی بردند. وقتی که آثار جزئیه در اثر قداست و نزاهت، و بالارفتن از درجه و مقام پستی که داشتند، و ترقی و اعتدالی که برایشان فراهم شد، به این درجه برسند که آیات بشوند برای شناسایی قدوسیت و سبوحیت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 138 *»
خدا، چرا خود مظاهر کلی این بزرگواران در عوالم امکانی آیات تقدیس و تنزیه نباشند؟ میشود نباشند! گاهی خداوند در قرآن از مظاهر جزئیهای که حامل کمالات و فضائل شدهاند یاد میفرماید و حالات و خصوصیاتی از مؤمنین و مؤمنات و از انبیاء و اولیاء و اوصیاء ذکر میکند که اینها با اینکه مظاهر جزئیه برای محمد و آلمحمد؟عهم؟ بودند دارای اینهمه کمالات و فضائل بودند، که بشر در نزد فضائل آنها خاضع و خاشع است. حالات انبیاء را ذکر میفرماید، حالات اوصیاء را ذکر میفرماید، حالات کاملین و بزرگان را ذکر میفرماید از زنان و مردان. مثل لقمان را ذکر میکند، مثل مریم را ذکر میکند، و اینها هریک از مظاهر و آثار جزئیه هستند اما اینقدر دارای فضیلت و شرافت و منقبتند که کسانی که به ادیان آسمانی معتقدند در برابر عظمت ایشان خاضعند و همه به عظمت و جلالت ایشان اقرار دارند. کیست که معتقد به ادیان آسمانی باشد و به انبیاء احترام نگزارد؟ کیست که معتقد به ادیان آسمانی باشد و به اوصیاء انبیائی که در قرآن نامشان آمده احترام نگزارد؟ کیست که به ادیان آسمانی معتقد باشد و به مثل لقمان، مریم، آسیه احترام نگزارد؟ اینها همه مورد احترام و تجلیل و تعظیمند. معلوم است وقتی گفته میشود مریم، لقمان، یوشع و سایر اوصیاء و بعد هم انبیاء، مراد همین مراتب ظاهری و همین جسم ظاهری آنها در این عالم است. یعنی لقمان که فضیلت دارد به همین بدن ظاهری در همین عالم مظهر این کمالات بوده، مریم به همین بدن ظاهری دنیوی محسوس مظهر این کمالات بوده. او به واسطه همین اعتدال و شرافتِ در خلقت و لطافتِ در این جسم مظهر این کمالات شد. کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زکریا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رزقاً قالَ یا مریمُ اَنّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِندِالله انَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یشاء بِغَیرِ حساب([84]) هرگاه زکریا در محراب عبادت مریم داخل میشد، چون شوهرخواهر مریم بود و از طرفی از انبیاء بود، و وقتی که بنا شد مریم را در
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 139 *»
مسجد و محل عبادت به عبادت بگذراند و از احرار باشد، فقط مخصوص عبادت باشد، بینشان اختلاف شد که چهکسی متکفل او شود. قرعه کشیدند و قرعه به نام زکریا بیرون آمد. زکریا متکفل امر ایشان شده بود.([85]) یکی از فضیلتهایی که قرآن برای این مخدره معظمه مکرمه ذکر میکند آن است که هرگاه زکریا در محراب عبادت او داخل میشد، میدید غذا برای او آماده است. این غذا از کجاست؟ مریم میگفت خدا به من کرامت میکند، و اوست که به من رزق میدهد. به تعبیری برای او از بهشت غذا آورده میشد. از بهشت غذا آورده میشد، به این معناست، یعنی غذائی که برای او فراهم میشد لطافتش لطافت بهشت بود و غذای بهشتی بود، پس با بدن مریم مناسب بوده. باید بدن مریم یک بدنی باشد که متناسب با آن غذا باشد و آن غذا متناسب با آن بدن. بدون تناسب نمیشود غذای او اینطور باشد و به همین سبب در فضائل او سخنانی است. از جمله نقلی هست که وقتی ایشان برایش حالت زنانگی پیدا میشد از مسجد خارج میشد و برای او محلی قرار میدادند، بقعهای زکریا قرار داده بود و آن مدت را زیر آن بقعه میگذرانید. اما در ذکر و در فکر و در خیال و حضور پروردگار خود را میدید. نه اینکه از محل قرب دور شود، اما طبق دستور شرعی از مسجد خارج میشد. بعد که مدت تمام میشد دوباره به جایگاه خود در مسجد برمیگشت؛ این البته نقل است.([86]) نقلی و فرمایشی هم داریم از امام صادق؟ع؟ که میفرماید دختران انبیاء مطهر و پاکیزه هستند از اینکه برای آنها آن دورانی که برای زنان است، باشد و نمیبینند آن علتی را که ایشان میبینند و از این جهت دختران انبیاء پاکیزه هستند([87]) و به این سبب به مریم بتول گفته شده است، برای اینکه او از
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 140 *»
این حالت گرفته شده و این حالت از او گرفته شده است. از همین جهت است که فاطمه زهرا؟سها؟ را هم بتول میگویند.([88]) البته جهات دیگری هم در نظر هست اما به خصوص بتول گفتن و یا طاهره و مطهره گفتن برای خاطر این است که این حالت برای آن بزرگوار نبوده. خود عایشه نقل میکند که حضرت امام حسن مجتبی؟ع؟ را زاییدند و فوراً برخاستند، غسل فرمودند و مشغول نماز شدند. خودش میگوید به چشم خودم دیدم این حالت را و دانستم که برای فاطمه دوران نفاس نیست آنطوری که برای زنان دیگر است. همینطور زنان دیگری از زوجات رسولالله؟ص؟ دیدهاند حالاتی را که برای فاطمه زهرا بوده. از جمله همینکه وقتی که ایشان یکی از فرزندان خود را میزاییدند آن حالات برای ایشان دیده نمیشد. و خدمت رسول خدا عرض شد که ما برای زهرا یکچنین حالاتی ندیدیم، حضرت فرمودند: زهرا مطهره و طاهره است، او بتول است، او از این صفات و این امور زنها منزه است.([89])
مقصود این است که در شأن و وصف مظاهر جزئیه و آثار جزئیه در قرآن اینقدر بیانات رسیده، و اهل ایمان همه تصدیق میکنند و هیچکس تکذیب نمیکند. فضائل مریم را خدا ذکر میفرماید که برای او ملک ممثّل میشد فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَویّا([90]) ملک برای او ممثّل میشود و او ملک را به صورت بشری مشاهده میکند، ملائکه با مریم سخن میگفتند و مریم سخن ملائکه را با همین گوش میشنید. با همین بدن جسمانی دنیوی گوش مریم سخن ملائکه را میشنید. به او میگفتند یا مریمُ اِنَّ اللهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ و اصطَفاکِ علی نساء العالَمین([91]) ای مریم خدا تو را
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 141 *»
برگزیده و پاکیزه فرموده و تو را برگزیده است به اینکه عیسی را بدون شوهر به تو کرامت میکند، و تو بر زنان زمان خودت برتری داری و برگزیده از میان ایشانی. این اصطفاء و این تطهیر که ملائکه در شأن مریم به مریم میگفتند، فضائلی است که در همین پیکره ظاهری مریم است. مریم به این پیکره ظاهری در این عالم مصطفای خداست و مورد تطهیر خدا قرار گرفته و مورد اصطفاء واقع شده، که فرمود وقتی که او حامله شد به عیسی؟ع؟ مدت نهساعت احساس حمل کرد، دوره نهماهه به نهساعت برای او طی شد.([92]) مریم موقع زاییدن عیسی با مختصر راهی که رفت خود را در کربلا یافت، و در موضع قبر مقدس سیدالشهدا صلوات الله علیه که رسید خدا عیسی را به او داد. بعد باز طولی نکشید که از کربلا خود را در محل خود دید،([93]) با آنهمه فاصله، این مقدار راه را برای خاطر او خداوند زمین را پیچانید و به اصطلاح طیالارض برای او فراهم شد. اینها فضائل ظاهره همین بدن مریم است. مریم موکل شد، موظف شد از طرف خدا که آن شجره یابسه را پیدا کند. درخت خشکیدهای بود، نخل خشکیدهای بود، که این علامتی بود که باید مریم به نزد آن درخت برسد و آنجا وضع حمل کند. عیسی باید آنجا متولد شود. آمد و آن درخت را پیدا کرد، تا تکیه به آن درخت فرمود از برکت بدن مریم آن درخت سبز شد. و هُزِّی الیکِ بجِذعِ النَخلةِ تُساقِط علیکِ رُطَباً جَنیّاً([94]) همین اندازه که تکان مختصری به درخت داد درخت با اینکه خشکیده بود اما خرمای تازه داد برای مریم، و نیز عیسی با پای خود به زمین کشید نهر آبی جاری شد که از آن نهر مریم آب آشامید و چقدر آن نهر خوشگوار بود.([95]) این خصوصیات و زیاده
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 142 *»
از اینها، آن مقداری که در آیات قرآن و یا روایات در فضائل این مظاهر جزئیه مثل مریم رسیده، که مریم به کنیزی خدیجه کبری افتخار میکند. در موقع وضع حملِ خدیجه زهرا را، مریم افتخار مباشرت و کنیزی دارد به طوری که وقتی زهرا متولد میشود میفرماید السلامُ علیکِ یا مریم فاطمه در هنگام ولادت به مریم سلام میکند.([96]) مریم افتخار میکند به سلامکردن به فاطمه زهرا و به خدمتگزاری برای خدیجه در هنگام وضع فاطمه زهرا؟سها؟. اینها همه مظاهر و آثار جزئیه هستند که دارای اینهمه کمالات و اینهمه فضائل میباشند و همه اینها فضائل ظاهریه است و مربوط به همین بدن ظاهری دنیوی ایشان است. اینطور اهل ایمان دلهایشان نورانی میشود. در نزد ذکر این فضائل دلهاشان نورانی و قلبهاشان پر از نور و سرور میگردد. وقتی این فضائل از یکچنین مظاهر جزئیهای به برکت محمد و آلمحمد؟عهم؟ صادر شود و اینها یک آثاری باشند جزئی، حکایتکنندهای جزئی از کمالات آن بزرگواران، آنگاه خود مظاهر کلیه چه خواهند بود! آن بدن زهرا؟سها؟ در این عالم جسمانی، مثال زهرا در عالم مثال و نفس زهرا در عالم نفوس و عقل زهرا در عالم عقول، فؤاد زهرا در عالم فؤاد حامل چقدر کمالات است! و چطور اسماء و صفات خداوند را حکایت میکند! و مظهر کلی برای آنهمه آیات توحید و انوار تفرید خداوند است!
وقتی اهل ایمان با این مظاهر جزئیه آشنا میشوند دلهای ایشان آماده میشود و نفسهای ایشان آماده میشود برای تسلیمشدن در برابر آن مظاهر کلیه و تصدیقکردن فضائل آنها. خدا تعمد دارد، مخصوصاً این داستانها را در قرآن ذکر میکند. ما میدانیم به بیان مرحوم آقای شریف طباطبائی، اصلِ مقصود در قرآن بیان مقامات ولایتی محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، این اصل مقصود است.([97]) قرآن نازل
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 143 *»
نشده مگر برای بیان مقامات محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین وگرنه قرآن چه کار دارد به افسانهگفتن! به قصه سرودن! از گذشتگان یادکردن، از انبیاء و اوصیاء و بزرگان گذشته یادنمودن! کاری به آنها ندارد. قرآن آنها را فقط به عنوان مقدمه و به عنوان اینکه مؤمنین و اهل ایمان با شنیدن آن داستانها و قصههای انبیاء و اولیاء و بزرگان دلهایشان آماده شود، قلبهایشان نرم شود و نفسهاشان یک قدری نورانی شود، ذکر میکند، و با تصدیق آن مقامات و آن فضائل تصدیق به فضائل محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین برای ایشان آسان شود، در نزد این فضائل برای این مظاهر کلیه در این عوالم امکانی تسلیم شوند. اصل مقصد اینهاست و ذکر آنها به عنوان مقدمه است و چون از گذشتگان سخن در میان است تصدیق آسانتر است. بشر نوعاً اینطور است. تعبیری مشهور است، میگویند مردم مردهپرستند. این مشهور است که تا زنده است اعتنائی به او ندارند اما همینکه میمیرد سلام و صلوات و داد و فریاد و تجلیل و تکریم و این حرفها شروع میشود. چون تا زنده است او را مثل خودشان میدانند، همینکه مُرد میگویند عجب مرد خوبی بود! عجب شریف بود! این چطور بود، چطور بود، ذکر فضائل شروع میشود. بشر اصولاً اینطور است برای مردگان بیشتر تعظیم قائل است تا برای زندگان. به خاطر همین مرضی که برای بشر است، خداوند هم که طبیب است، آیات را اینطور نازل میفرماید تا کسانی که حاضر نیستند فضائل ظاهره زهرا؟سها؟ را اقرار کنند و نمیپذیرند اینهمه جلالت و عظمتی را که رسولالله در وصف او میفرمایند، و نمیپذیرند آنچه را که در وصف کاملینی از شیعیان واقعی زهرا میفرمايند مثل زینب؟سها؟، مثل سلمان، مثل مقداد ــ چون اینها را میدیدند، اینها را مشاهده میکردند، مثل خود حساب میکردند ــ به همین جهت خداوند فضائل مریم را ذکر میکند، فضائل آسیه را ذکر میکند، فضائل لقمان را ذکر میکند. لقمان مردی کامل و از بزرگان است اما از دنیا رفته، سلمان هم که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 144 *»
همانطور است! پس چرا درباره سلمان سخنی نمیفرماید. وقتی که رسولالله میفرماید جبرئیل نازل نشد بر من مگر اینکه از طرف خدا سلام بر من و بر سلمان ابلاغ کرد و از طرف خدا دستور داد که سلام خدا را به سلمان برسانم.([98]) این فرمایش را میفرماید، اما کسی باورش نمیشود که آخر این سلمان چطور میشود اینطور فضیلت پیدا کند. به همین سبب خدا لقمان را ذکر میکند که قبول دارید درگذشته و مرده و همهتان میدانید که صاحب حکمت بود، فضیلت داشت. آنوقت باورشان میشود صلوات هم میفرستند. وقتی که لقمان رضوان الله علیه یاد میشود دلهایشان برای لقمان پرمیزند، یا وقتی که از مریم گفتگو میشود و فضائل مریم گفته میشود همینطور، دلها پرمیزند. بهبه! چه مخدرهای! چه مکرمهای! چقدر نزد خداوند شرافت داشته، چقدر عظمت داشته! اما اگر رسولخدا؟ص؟ میگفت فاطمةُ بَضعةٌ مِنِّی، ان الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها([99]) باورشان نمیشد. کجا باورشان شود! اما وقتی که سخن از مریم و آسیه میفرمود تصدیق میکردند. پس روی این جهت است که مرحوم آقای شریف طباطبایی میفرمایند: ذکر این داستانها در قرآن در واقع مقدمه است برای ذکر فضائل محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین که دلها در برابر فضائل ایشان تسلیم شود، بعد به فضائل محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین پی ببرند.
پس فاطمه زهرا در این عالم برای آن تعین فاطمی مظهر کلی بود. مقامات ذاتی ایشان و همه فضائل ظاهره مال همین مراتب ظاهری ایشان است. از جمله همین بدن ظاهری دنیوی این بزرگواران که منشأ و مبدأ اینهمه کمالات و آثار بود و برای اینکه دلها متوجه شود و تصدیق کنند و تسلیم این فضائل باشند خود آن بزرگوار، پدر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 145 *»
بزرگوارش و سایر معصومین؟عهم؟ از خلقت فاطمه زهرا یاد میفرمودند. از جمله در همان حدیثی که نقل شد که خود فاطمه زهرا مقام و منزلت خود را برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ذکر میکند،([100]) آنجایی که میگوید: اِعلَم یا اَبَاالحَسن اَنَّ اللهَ خَلَقَ نوری و کان یُسَبِّحُ اللهَ جلّ جلالُهُ ثُمَّ اَودَعَهُ شَجَرَةً مِن شَجَرِ الجَنَّة فَاَضاءَتْ فَلَمّا دَخَلَ اَبی الجَنَّةَ اوحی اللهُ تعالی اِلَیه اِلهاماً اَن اقتَطِف الثَمَّرَ مِن تِلک الشَّجَرَةِ و اَدِرها فی لَهَواتِکَ فَفَعَلَ فَاَودَعَنی اللهُ سبحانه صُلبَ اَبی؟ص؟ خلقت زهرا در این عالم و این بدن ظاهری دنیوی و جسمانی این بزرگوار، این مقام جسمانیِ حضرت، مبدأ خلقتش اینطور بوده. از اولی که در این عالم برای زهرا سابقه جسمانی پیدا میشود، و مرتبه جسمانی معلوم است که مراد همین جسم است و این مرتبه جسم از میوه درخت بهشت است به این شکل که نوری بود و این نور در آن شجره قرار گرفت و رسولالله از آن شجره میل فرمودند و از آن، نطفه مطهره فاطمه زهرا؟سها؟ در صلب رسولالله قرار گرفت. این دیگر تعارف ندارد، این دیگر تأویل بردار نیست. صلب است و صلب پشت است و تأویل برنمیدارد. همین، همین پشت ظاهری و همین بدن. این بدن پشت دارد و صلب دارد و نطفه در این صلب قرار میگیرد و بعد ثُمّ اَودَعَنی خدیجةَ بنتَ خُوَیلِد بعد هم همان نطفه مبارکه گرفته شده از میوه درخت بهشت در رحم مطهره خدیجه قرار میگیرد. اینها تأویل بردار نیست، همین بدن مراد است. همین بدنی که اینقدر اعتدال داشته که از اول شروعش به این شکل است، بهشتی است. از ابتدای تعینیافتنش به تعین فاطمی بهشتی است تا وقتی که در رحم خدیجه قرار میگیرد. هیچ کدورتی بر آن اعتدال عارض نمیشود و آن لطافت و اعتدال را هیچچیز از بین نمیبرد. آیا مجاورت با صلب رسولالله میخواهد آن اعتدال را از بین ببرد نعوذبالله؟ یا نور است؟ در رحم مطهر خدیجه قرار بگیرد آن اعتدال از بین میرود؟ و نعوذبالله
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 146 *»
کدورت بر آن عارض میشود؟ ببینید مقام خدیجه چه بوده! ببینید این رحم طاهره چقدر طاهره بوده، ذرهای شرک، ذرهای کفر، ذرهای عصیان، ذرهای خلاف اعتدال برای این رحم طاهره نبوده که اثر بگذارد بر این نطفه مطهره فاطمه زهرا و او را از آن اعتدال و لطافت بهشتی خارج سازد و نعوذبالله کدورتی بر آن اعتدال عارض گردد. نه، به همان لطافت باقی است تا و وَضَعَتْنی دوران جنینیش چطور گذشت! با مادرش با او مأنوس بود. در رحم با مادر سخن میگفت. مادرش احکام و تکالیفش را از جنین در رحمش سؤال میکند که حال باید چه کنم. فاطمه حکم خدا را به او تعلیم میداد، بعد رسولالله که میآمدند میپرسیدند خدیجه با که سخن میگفتی؟ با که انس میگرفتی؟([101]) خدیجه تنها بود اما چه تنهایی! چه تنهایی که با همه بود! آیا با بودن فاطمه غیر از این است که با همه بود! همه اسماء و صفات خدا در آن مرتبه و در آن مقام به اندازه و آن مقداری که لازم بود برای خدیجه متجلی بود. فوضعتنی آنگاه خدیجه مرا نهاد در این عالم و اَنَا مِن ذلکَ النور فرمود فاطمه، ــ به علی گزارش میدهد ــ من از آن نورم اَعْلَمُ ما کان و ما یکون و ما لَم یَکُن این فرمایشات را فرمود و حضرت امیر؟ع؟ هم گوش میکند و میشنود.
خدا نگذرد از ظالمان این امت. خدا نگذرد از منافقان این امت. چه کردند با یکچنین حبیبه خدا و حبیبه رسولالله.
نقضوا عهد احمد فی اخیه |
و اذاق البتول ما اشجاها |
آن پیمانی را که با رسول خدا در ولایت امیرالمؤمنین و عهد ولایت بستند آن را شکستند و چه بلاها و مصائبی که به بتول فاطمه زهرا نچشاندند.
لم یری الله للنبوة اجرا | غیر حفظ الوداد فی قرباها |
خدا قرار نداده بود اجر نبوت را مگر اینکه مردم مودت بورزند درباره ذویالقربی
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 147 *»
که فاطمه زهرا اصل و اساس ذویالقربی بود.
لست ادری اذ روعت و هی حسری | عاند القوم بعلها و اباها |
این شاعر میگوید من که نمیدانم، من که بیخبرم، اما از حالات فاطمه زهرا که در تاریخ ذکر شده خدا میداند که چه غم بزرگی در دل آن بزرگوار بود و با آن غم بزرگ که در دل او بود با او چگونه رفتار کردند! کلمهای به کار برده این شاعر که واقعاً دلسوز است لست ادری اذ روعت و هی حسری در وقتی که آن بزرگوار در حسرت و مصیبت پدر بزرگوارش به سر میبرد، آن موقع شروع کردند به اظهار عداوتی با آن بزرگوار که آن عداوت هراس و فزعی در قلب آن بزرگوار ایجاد کرد؛ فزع، ناراحتی. زهرا از کسی نمیترسید اما این ملعونها کاری کردند و رفتاری کردند که بزرگترین هراس و دلهرهها بعد از آن غصه بزرگ و غم بزرگ برای زهرا فراهم شد عاند القوم بعلها و اباها به چشم خودش زهرا مشاهده میکرد دشمنیهای ذاتیهای که در حقیقت و سویدای دل آنها بود آشکار شده. نسبت به چهکسی؟ نسبت به امیرالمؤمنین، حتی نسبت به رسولالله؟ص؟. آخر اگر یک مسلمان عادی ظاهری هم از دنیا برود احترام او را دارند، رعایت میکنند، هرچقدر هم دشمنی داشته باشند میگذارند که ایامی بگذرد بعداً دشمنی خود را اظهار کنند. اما هنوز بدن رسولالله غسل داده نشده، کفن نشده، دفن نشده این دشمنیها را اظهار کردند. خدا میداند چه هراس و فزع بزرگی در دل مطهر آن بزرگوار پیدا شد.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 148 *»
مجلس 10
(شب دوشنبه ـــ 13 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r اشارهای به بزرگی شهادت حضرت زهرا؟عها؟
r مصیبت رسولالله؟ص؟ و مصیبت حضرت زهرا دو رکن وجود امیرالمؤمنین؟ع؟ را شکست
r دو رکن ابتداء و انتهاء تعینات حقیقت محمدیه؟ص؟ و حاملان آن دو رکن
r اظهار بیزاری از ظالمان این امت نسبت به حقوق آن بزرگواران همین عزاداریهای ما میباشد
r تعظیم و تکریم ما نسبت به مظهر کلی حقیقت محمدیه؟ص؟ امام زمان؟عج؟ و قبور
مطهره امامان؟عهم؟
r بزرگی مصیبت مفارقت روح آن بزرگواران از ابدان مطهره ایشان؟عهم؟
r گریهکنندگان در تاریخ بشریت پنجنفر بودهاند و اشارهای به احوال آنان؟عهم؟
r اشارهای به تأثیر گریههای آن بزرگواران در نظام هستی
r حضرت فاطمه؟عها؟ در این امت چهارمین آن گریهکنندگان است
r بزرگی مصیبت رسولالله؟ص؟ و علت شدت گریه حضرت فاطمه؟عها؟ در مصیبت پدر
و ابتلای امیرالمؤمنین؟ع؟ به مصیبت آن دو بزرگوار؟عهما؟
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 149 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
عرض کردهام که این هم مصیبت بزرگی است روی مصائب دیگر فاطمه زهرا؟سها؟ که شیعه نداند وفات آن مخدره کی و چه وقت است. شیعه محل قبرش را نداند و قبر او را زیارت نکند. همچنین شیعه روز و یا شبِ درگذشت فاطمه زهرا؟سها؟ را نداند. مصیبت بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی بزرگ است. آن بزرگوار فرمود با رحلت و شهادت فاطمه زهرا دومین رکنی که رسولالله؟ص؟ به من خبر دادند شکست.([102]) این فرمایش اولاً از عظمت مصیبت و بزرگی مصیبت برای آن بزرگوار حکایت میکند و بعد هم از جلالت شأن فاطمه زهرا؟سها؟ حکایت میکند.
میدانیم مقام ولایتِ حقيقت محمدیه؟ص؟ در چهارده تعین متعین شده است. اول تعین تعین محمدی است و آخر تعین تعین فاطمیاست و این دو تعین که مبدأ و منتهای تعینات محمدیه است ابتداء و انتهای تعینات چهاردهگانه طیبه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 150 *»
است. یکی در وجود مبارک رسولالله؟ص؟ ظاهر گردیده و دیگری هم در وجود مبارک فاطمه زهرا؟سها؟ ظاهر شده است. پس برای مقام ولایت کلیه، برای حقیقت محمدیه؟ص؟ ابتدائی است و انتهائی، دو رکن است: رکن ابتداء و رکن انتهاء. هر موجودی که به حدودی معین است و دارای حدودی است ابتدای وجود او و انتهای وجود او دو رکن برای تحقق او میشود. عرض شد که مقامات کلیه معصومین سلام الله علیهم اجمعین در دو رکن ابتداء و انتهاء تحقق یافته و چقدر زود و به فاصله خیلی کم این دو رکن از دنیا رفتند که عرض کردهام اکثری که ذکر کردهاند ششماه است. بیشتر همین هفتادوچند روز گفتهاند و بعضیها چهلروز یا چهلوپنج روز و نهایت ششماه ذکر کردهاند. این دو مظهر و این دو مجلا یعنی مظهر رکن ابتدائیت و مظهر رکن انتهائیت اینقدر زود رحلت و وفاتشان واقع شد. بین وفات رسول خدا؟ص؟ و وفات فاطمه زهرا؟سها؟ فاصله کمی بود. بعد در این دو مصیبت بزرگ میبینیم مظاهر کلیهای مثل امیرالمؤمنین مثل امام حسن و امام حسین و از بزرگان دین مثل زینب کبری امکلثوم و سلمان و مقداد و ابیذر و عمار به این دو مصیبت بزرگ به فاصله خیلی کم مبتلا شدند. چه گذشته بر ایشان خدا میداند! و این نشان بیوفائی بشر نسبت به این مظاهر عالیه حقیقت محمدیه؟ص؟ است. آن مردم نسبت به این مظاهر چه اندازه بیوفا بودند! چه اندازه اهل جفا و اهل خیانت نسبت به این حقایق مقدسه بودند! چه کسانی؟ امت. امت چه کسی؟ امت محمد؟ص؟. و اینها در تاریخ درس است که انشاءالله شیعیان مستبصر با بصیرت شوند و با متذکرشدن این حوادث و اشکریختن در این مصائب عبرت گیرند و متذکر باشند که تعظیم و تکریم نسبت به این مظاهر در واقع از اعتقادات و از اصول ایمان است. چطور آنهایی را که نسبت به این مظاهر توهین روا داشتند، استخفاف کردند، رعایت حقوق و حرمت آنها را ننمودند ما بعد از هزار و چندصد سال از آنها اظهار برائت، اظهار بغض و اظهار
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 151 *»
عداوت میکنیم و آنها را لعن و نفرین میکنیم. پس متذکر این امر باشیم که این مظاهر را باید تعظیم کنیم و امروز که در بین ما این مظهر کلی، وجود مبارک بقیةالله صلوات الله علیه وجود دارند گرچه ما از لقاء آن حضرت و دیدار رخساره مبارکش محرومیم، اما باید این اعتقاد را نسبت به وجود آن حضرت قوی کنیم و در دل نسبت به تکریم و تعظیم حضرت تمرین داشته باشیم و به این مظهر کلی احترام نمايیم و سعی کنیم حقش را رعایت کنیم. همچنین احترام نسبت به ابدان مطهره معصومین که در این قبور مطهره دفنند ــ و ما بحمدالله مفتخریم به مجاورت قبر مبارک و مطهر علی بن موسی صلوات الله علیهما و تعظیم و تکریم نسبت به این حرم شریف ــ و همینطور نسبت به حرمهایی که از آنها دوریم ولی دلهای ما به محبت آن حرمها و برای زیارت آن حرمها پر میزند و مشتاق زیارت و عتبهبوسی آن اعتاب مقدسه هستیم. لازم است متذکر این امر باشیم و تعظیم این مظاهر را داشته باشیم. بحمدالله از برکات بزرگان معتقد به فضائل و جلالت و عظمت شأن ایشان هستیم و انشاءالله روزبهروز این بصیرتها و معرفتها و محبتها از برکات الطاف بقیةالله صلوات الله علیه و عجل الله تعالی له الفرج زیاده خواهد شد.
در مثل این ایام بر خاندان عصمت و طهارت مصیبت خیلی سنگین و خیلی بزرگ بوده. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به تسلی و تعزیتدادن خود به هریک از این مصائب برای دیگری صبر میکند، واقعاً هم خود همین صبر اعجازی از آن بزرگوار است که در برابر این دو مصیبت بزرگ صبر فرمود. این مصائب را ما میشنویم ولی عرض کردهام که با توجه به فضیلت و منقبتی که برای این بدنهای مطهره است مصیبتها خیلی بزرگ است. اینها به حسب نظام آفرینش و تصفیه و کمالی که برای این بدنها فراهم شده چنان با مراتب عالیه اتحاد دارد، یعنی با مثال و سایر مراتب تا نفس و عقل و فؤادشان که وحدت و تشاکل به تمام معنا فراهم شده است، این وحدت و این توحّد و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 152 *»
یکیشدن این مراتب آنقدر شدید است که مثل آخرت است، بلکه آخرت و ترکیبهای آخرتی به مانند این بدنها و این مراتب است، که بارها عرض شده اگر نبود اقتضاء و لزومی که این بشر و اقتضاءات این عالم میداشت، برای این مراتب جدایی نبود و هیچگاه جدا نمیشد. مثال محمد؟ص؟ نفس و عقل و فؤاد او از این جسم و از این بدنِ آن بزرگوار جدا نمیشد، فاطمه زهرا همینطور. یکچنین وحدت و چنین اتحادی در ترکیبهای دنیوی نداریم. دلیلش این است که همه موجودات و همه این ترکیبها از هم میپاشد و از بین میرود و بعد ترکیب برزخی و سپس ترکیب اخروی پیدا میشود. در این عالم چنان ترکیبهایی با یکچنین شدت علاقه و ارتباط بین این مراتب وجود ندارد. آنوقت مرگ برای این بدنها، یعنی جداشدن روح از این بدنها چقدر مشکل و سخت بوده! خدا میداند. خدا میداند که بین این بدنها و آن مراتب وقتی که بخواهند از یکدیگر جدا شوند چقدر سخت میگذشته. احساس درد و الم و شدت مصیبت را خودشان برای یکدیگر میفرمودند. شما شنیدهاید فاطمه زهرا؟سها؟ بعد از پدر بزرگوارش قرار نگرفت، شب و روز گریه میکرد.([103]) این را میشنویم و نوعاً شنیدهایم. در حدیث هم فرمودهاند که گریهکنندگان در عالم که به حقیقت گریه کردند و گریهشان گریهای بود که از ذاتشان سرچشمه میگرفت، حزنی بود که آن حزن شدتش در عالم نظیر ندارد، فرمودهاند گریهکنندگان در عالم پنجتن بودند.([104]) معنای این سخن چیست؟ اینهمه گریهکننده در عالم بوده، خیلی گریهکننده بوده و هست و خواهد بود اما چرا مخصوص به این پنجتن کردهاند؟ آدم و یعقوب و یوسف اینها در گذشتهها بودند. ملاک گریه و سبب حزنشان چه بوده؟ راجع به آدم دوری از بهشت، راجع به یعقوب مفارقت از یوسف و راجع به یوسف مفارقت از پدر و گرفتار زندانبودن. گریههای اینها
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 153 *»
گریههایی بوده که در میان امتهای پیشین انتخاب شده. امام صلواتاللهعلیه از امتهای پیشین اسم این سهنفر را یاد میفرمایند. مگر نوح گریه نکرده؟ اما گریه او اینقدر زیاد بود که از شدت نوحهسرایی و گریهکردن نامش نوح شده.([105]) ابراهیم گریه میکرد، شعیب گریه میکرد،([106]) یحیی از شدت گریه رخسارهاش زخم شده بود، مادرش ترحم کرد و برای رخساره او نمد فراهم کرد که اشک روی نمدها بریزد و زخم صورت یحیی او را اذیت نکند.([107]) در میان انبیاء اینهمه گریهکنندگان بودهاند، در امتهای پیشین گریهکنندگان زیاد بودند، اما سهنفر انتخاب میشوند. این سهنفر گریهشان گریهای بوده که گویا فوق همه آن گریهها بوده، منشأش، باعثش طوری بوده که گریه را در آنها ذاتیت داده. گویا همه وجود گریه بودهاند، همه مراتب اشک بودهاند. گریه آدم راجع به مفارقت از بهشت؛ معلوم است مقامات بهشت، درجات بهشت، صفای بهشت، لطافت بهشت، عظمت بهشت، دار رضای خدا؛ و این نبی از آنجا به این عالم آمده و در این کدورت قرار گرفته. گریه اساس تصفیه است. گریه به اینطور باعث ترقی است و آهستهآهسته هم بر او ترحم کردند، آمرزیده شد و تقرب برایش حاصل گردید.
همچنین یعقوب در فراق یوسف، آیا یوسف را که به ظاهر از دست داده بود، با اینکه مطمئن بود که یوسف زنده است اما خود مفارقت از یوسف چه بود؟ گریه او چه اساسی داشت؟ آیا از جهت اینکه فرزندش بود، عاطفه در کار بود؟ البته مفارقت از جمال یوسفی گریه دارد، در حدیث دارد که یوسف آنقدر زیبا بود که در جریان قحطی مصر ششماه تمام اهل مصر را به تماشای خود نگاه داشت، بدون قُوت و بدون خوراک، ششماه تمام اهل مصر را در آن قطحی محافظت کرد.([108]) صبح که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 154 *»
میشد در یک فضای وسیعی مینشست و میگفت دستهدسته بیایند او را ببینند و بروند. میآمدند رخساره او را تماشا میکردند و از بس لذت میبردند؛ لذت معنوی از زیارت یوسف، نه اینکه یوسف نعوذبالله به شکل زن بود و مردها از این جهت لذت میبردند که بعضیها سعی میکنند عکس یوسف را که میکشند بیشتر جنبه زنی و انوثیت به رخساره او بدهند، نه. شدت تناسب صورت اینقدر معنویتبخش بود که روح لذت میبُرد، ارواح و معنویات لذت میبردند، نه لذتهای ظاهریه. یوسف را تماشا میکردند، صبح میرفتند و تا شب سیر بودند از شدت لذت معنوی از دیدن رخساره یوسف. بعد از ظهر میآمدند او را میدیدند باز تا فردا صبح از شدت لذت معنوی کسی به فکر غذا نمیافتاد. اینها معنویاتی است و اعتدالهایی است که برای این مظهر پیدا شده بود، و کمالی از کمالات محمد و آلمحمد؟عهم؟ در یوسف متجلی شده بود. یعقوب که به یوسف نگاه میکرد، یوسف را نمونهای از حسن و حسین میدید. یوسف را چهرهای از چهرههای محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین میدید. آن اعتدال، آن کمال، آن نبوت و آن عظمت و جلالتی که برای معنویت یوسف بود، که خود یوسف در خواب دید شمس و قمر و ستارگان برای او سجده میکنند، و در نزد اعتدال او و کمالی که در او ظاهر است خاشعند، که به پدر و مادر و برادرانش تعبیر شد که آنها به واسطه پیغمبر بودن و مادر پیغمبر بودن و برادران هم به حسب کمالاتی که بعد برایشان فراهم شد در خواب برای آن حضرت به مثل خورشید و ماه و ستارگان متجلی شدند. این معنویت و این جامعیتِ بالنسبه و این اعتدال، باعث شده بود و سبب شده بود که یعقوب مفارقت یوسف را نتواند تحمل کند و مینالید چه نالیدنی! و گریه میکرد چه گریهکردنی! که از شدت گریه و فراق یوسف چشمهای او نابینا شد و خیلی زود پیری برای او فراهم شد، خمیده شد. یوسف هم در فراق پدری مثل یعقوب نبیالله که الآن به فراق فرزندی مثل یوسف
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 155 *»
مبتلاست گریه میکرد. این سهگریه در تاریخ امتهای پیشین گریههایی بوده که به ذات و هویت و حقیقتِ وجود مربوط میشود، که تمامی وجود میسوخته و اشک میشده و از چشمها، از این چشمهای مطهّر میریخته. چه گریههایی! و چقدر این گریهها برای نظام آفرینش و مصلحت خلق لازم بوده. چه تأثیراتی در این نظام آفرینش و برای خلق داشته! خدا میداند یک قطره اشکِ آدم، یک قطره اشک یعقوب، یک قطره اشک یوسف چه میکرده در نظام آنروز و با موقعیت بشر آنروز! خدا بهتر میداند. همینقدر ما میدانیم که مصالح خلقی است و بیجهت نبوده. گرچه جهات ظاهری در روایات ذکر شده، اما اصل همان جهات باطنی است که اقتضاء میکرده. نظام آفرینش، رشد بشر و نگهداری و حفاظت دنیا بستگی داشته به آن قطرات اشکی که از آن چشمها میریخته و باعث حفظ نظام هستی بوده. و خدا به برکت آن اشکها که از آن چشمها و از آن سوز دلها میریخته چه رحمتها و چه خیرها و چه برکاتی که بر بشر نازل نفرموده! وقتی که میفرماید در میان جمعی که هستید اگر چشمیگریان شد خدا به برکت آن گریه بر جمیع شما رحم میکند و رحمتش را نازل میفرماید،([109]) اگر در بین شما که به غفلت به سر میبرید یکنفر متذکر باشد، دلش به یاد خدا باشد، خدا به برکت آن دل متذکر ترحم بر سایرین میکند و رحمت خود را بر اهل آن مجلس نازل میفرماید، و همینطور سایر امور. پس این اشکها که از یکچنین چشمها و یکچنین دلهایی سرچشمه میگرفته و امام از میان همه امتهای پیشین و اینهمه انبیاء گذشته و اینهمه مصیبتهایی که انبیاء میدیدهاند این سه را انتخاب فرموده و ذکر فرموده، ما نمیتوانیم بفهمیم عظمت و جلالت این گریهها چه بوده.
امام؟ع؟ دو نفر از این امت را هم ذکر میفرماید یکی فاطمه زهرا که دیگر در مثل این ایام به ظاهر گریه فاطمه زهرا؟سها؟ تمام شده، حالت احتضار بر آن بزرگوار دست
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 156 *»
داده. گریه فاطمه زهرا از کی شروع شد؟ از موقعی که رسول خدا؟ص؟ در بستر قرار گرفتند، وقتی دوران بستریبودن رسولالله؟ص؟ طی میشد فاطمه زهرا شروع کردند به گریه، البته گریه در این مصائب جنبه عاطفی نداشته، مانند همین گریهای که در این حدیث امام؟ع؟ میفرمایند چهارمین آنها فاطمه زهرا بود که در فراق پدر و مفارقت پدرش اینطور اشک میریخت. میدانیم که مفارقت پدر که میفرمایند نه این بوده که جریان، جریان عاطفه است که فاطمه پدر از دست میدهد، نعوذبالله. امر این بزرگواران بر مبنای عواطف نیست. این بزرگواران تطهیر شدهاند، خدا به طهارت ایشان شهادت داده. امور ایشان امور نفسانی و اِنّیَتی نیست که به این امور نسبت پیدا کند. از موقعی که فاطمه زهرا؟سها؟ پدر را در بستر مرگ مشاهده کرد که در حال مفارقت از این دنیا هستند، گریه آن مخدره شروع شد و این نشاندهنده احساس شدت مصیبت است. بدن رسولالله میخواهد مراتب عالیه را از دست بدهد و میخواهد بین بدن پیغمبر و بین روح پیغمبر مفارقت ایجاد شود، مرگ فرا رسد. چه ساعاتی بر مثل فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین میگذشته! چه گذشته بر خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که سر رسول خدا در دامن ایشان و حال وفات و درگذشتن را امیرالمؤمنین احساس میکند. شايد آنطوری که امامحسن به امامحسين؟عهما؟ هنگام احتضار فرمودند؛([110]) فرموده باشند دستت را بگذار ياعلی در دست من، هر موقعی که فشردم بدان که جان من دارد قبض میشود. و فرمودند: سر مرا در دامنت بگذار که امر خداوند يعني مرگ من فرا رسيده و هنگامی که آخرين نفس را کشيدم آن نفس را با دستت بگير و به صورتت بکـش.([111]) چه صبری و چه تحملـی کـرده امیرالمؤمنیـن صلـوات الله علیـه که
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 157 *»
آن بار غم و مصیبت بزرگ را دارد احساس میکند! و مفارقت آن روح بزرگ و آن روح مطهر را از آن بدن مطهر درک میکند و صبر میفرماید. آنجا آن مصیبت به آن بزرگی! بناست فاطمه زهرا؟سها؟ بیانگر شدت تأسف و بزرگی آن مصیبت باشد. چه کسی نزدیکتر از زهرا به رسول خدا؟ص؟؟ از نظر مراتب و تعینات چهاردهگانه وعاء و ظرفِ مراتب است و از جهت ظهور در این عالم دنیا دختر است، دختر پیغمبر است. او باید ایـن مصیبت را بیانگر و نشاندهنده شدت و عظمت این مصیبت باشد. آن دل مطهر باید حامل یکچنین غم بزرگی باشد. به همین سبب از ابتدای بستریشدن رسولخدا؟ص؟ نوع گریه زهرا و شدت همّ و غمّ زهرا و مصیبت زهرا طور دیگری شد، تا اینکه حضرت از دنیا رحلت فرمودند. و مصیبتها، آن مصیبتهایی که وارد شد آنها یک طرف، مفارقت رسول خدا بزرگترین مصیبت شد، و زهرا این مصیبت را به گریهکردن شب و روز و قرارنگرفتن در شب و روز اظهار میکرد. او میداند چه روحی چه بدنی را از دست داده! و میداند که چه بدنی چه روحی را از دست داده! او شدت این مصیبت را و اين از دستدادن و فقدان این دو مرتبه یکدیگر را احساس میکند. آن شدت، شدت بستگی و شدت ترکیب و علاقه بین روح مطهر رسول خدا و بدن مطهر رسول خدا چقدر است؟ فوق تصور خلایق اولین و آخرین است؛ فوق تصور خلایق اولین و آخرین! حزن و غم و شدت از دستدادن این مراتب هم به همانطور بینهایت است و بناست فاطمه زهرا حامل این غم باشد و پیام این تأسف و تأثر را به گوش خلایق برساند. به همین علت با گریهکردن و نالیدن اینطور اظهار کرد و در تاریخ بشریت چهارمین از گریهکنندگان شد. برای خاطر این مصیبت بزرگ گریهها ادامه دارد، مصائب دیگر هم که بارِ بر این مصیبت و علاوه بر این مصیبت شده، گریههای فاطمه زهرا؟سها؟ و نالههای او دیگر در این اوقات و ایام و لیالی تخفیف پیدا کرده، چون احتضار خود زهرا نزدیک است و باز
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 158 *»
میخواهد روحی به آن عظمت و جلالت از بدنی به این عظمت و جلالت جدا شود. باز هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید سر فاطمه زهرا را به دامن داشته باشد. باید امامحسن و امامحسین کنار این بستر قرار بگیرند. باید مثل زینب و امکلثوم بزرگانی اینطور حامل این غم و پیامآور این مصیبت بزرگ باشند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه صبری دارد! چه صبری! سبحانالله. او باز احساس میکند شدت مصیبت و شدت غم را. میفرماید:
نفسی علی زفراتها محبوسة | يا ليتها خرجت مع الزفرات([112]) |
جان علی در سینه علی حبس شده بود. اگر عالم مقتضی بود و نظام عالم اقتضاء میکرد و اذن خدا بود، علی صلوات الله علیه برای دومینبار جان میداد. یکبار در مصیبت رسول خدا و یکبار هم در این مصیبت جان میداد. از شدت مصیبت مثل علی صلوات الله علیه، مظهر ولایت کلیه حق، میفرماید این دومین رکن وجود من بود که شکست.([113]) تعبیر به رکن و شکستن رکن! چه بگوییم! چطور ما باید اظهار تعظیم و احترام نسبت به این مصیبت داشته باشیم؟ عاجزیم از اداء حق این مصیبتها، نمیتوانیم. هرچه بخواهیم به زبان تقریر کنیم و به بیان بگوییم؛ بیان عاجز، کلمات نارسا، لغات کوچک و ضعیفند، نمیتوانند عظمت و شدت مصیبت را بگویند. دلها هم که در اثر غفلت و معاصی از اولیاء خدا دور است. به همین سبب شدت غم و عظمت مصیبت خیلی کم احساس میشود، خصوصاً با این شرایطی که ما الآن به آن مبتلا هستیم، که میدانیم الآن در مدینه منوره در کنار آن حرم مطهر، که قبر مبارک فاطمه در آنجا واقع شده هیچ اظهار غمی و حزنی و یادی از این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 159 *»
مصیبت نمیشود. اگر چند نفر شیعهای باشند ضعیف و بیچاره و مضطر، در دل یک اضطرابی داشته باشند و یا در گوشه و کنار مدینه دور هم جمع شده باشند و اشکی بریزند و گریه کنند. با این شرایط ما باید بیشتر بسوزیم و باید بیشتر متوجه حزن بقیةالله صلواتاللهعلیه باشیم و جدّی از خدا بخواهیم و عرض کنیم ساعد الله قلبک یا بقیةالله آقا خدا به داد دل شما برسد. آقا متجاوز از هزارسال است که شما اشک میریزید، شب و روز ندارید. ما میدانیم خودتان خبر دادهاید که شب و روز ندارید. بر شما چه میگذرد این ایام و لیالی؟
و اما پنجمین گریهکنندگان وجود مبارک زینالعابدین صلوات الله علیه است، همه مصائب گذشتگان و آیندگان شعاع مصیبت حسین بوده، و حامل آن مصیبت بزرگ قلب مطهر امام سجاد؟ع؟ بوده است.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 160 *»
مجلس 11
(شب سهشنبه ـــ 14 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r معصومین؟عهم؟ خودشان عظمت مصائبشان را درک میکنند و نقل حدیث جابر
r توضیح کلمه «رکن» در حدیث جابر بن عبدالله انصاری
r توجه به عظمت مصائب حضرت فاطمه؟عها؟ و تأثیر آن
r حزن و گریه حضرت بقیةالله؟عج؟ در مصائب معصومین گذشته؟عهم؟
r لزوم توجه به آن حضرت و متذکر حالات آن بزرگوار شدن و آثار آن
r گریههای حضرت فاطمه؟عها؟
r علت متأثرشدن اهل مدینه از گریههای حضرت فاطمه؟عها؟
r توضیح فقره «عن قلیل ینهدّ رکناک» در حدیث جابر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 161 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
اما حزنی فسرمد([114]) فرمایش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که گویا به مانند این شبها در نزد قبر فاطمه زهرا؟سها؟ اظهار میکند. آن بزرگوار در کنار آن بدن مطهر و آن قبر مطهر و خطاب به رسولخدا؟ص؟ عرض میکند اما حزنی فسرمد غصه علی تمام نخواهد شد، غم علی تمامشدنی نیست، حزن و اندوه علی سرمدی است. باید هم همینطور باشد. آن بزرگوار میداند چه حادثه بزرگی رخ داد، او ادراک و احساس کرد چه مصیبت بزرگی فراهم شد، غم این بزرگواران را خودشان دارند. ساعد الله قلبک یا بقیةالله آقا متجاوز از هزارسال است بر مصیبت سیزده معصوم گریه میکنید، دل مبارکتان از حزن و غم در مصیبت سیزده معصوم مالامال است، چه قلبی است! خدا آن دل مطهر را کمک کند و خدا به داد آن دل مطهر برسد. تمام اشکهای شما و نالههای شما، حزنها و اندوههای شما مبدأ و منشأش حزن و غم بقیةالله صلوات الله
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 162 *»
علیه است. آن دل میسوزد که شما میسوزید، آن سینه مینالد که شما مینالید، آن چشمهای مبارک گریان است که شما گریه میکنید. امیدواریم همینطور که بین دلها و آن دل مطهر اتصال است همیشه مورد الطاف و عنایاتش باشیم. خدایا غفلت ما را از آن بزرگوار کم گردان و ما را بیش از پیش متذکر آن بزرگوار بفرما. این بزرگواران متوجه هستند و میدانند و در این مصائب بزرگ شدت غم و مصیبت را مییابند؛ مخصوصاً مصیبت فاطمه زهرا نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: سه روز پیش از وفات رسولالله؟ص؟ علی؟ع؟ بر رسولخدا؟ص؟ وارد شد و سلام عرض کرد. حضرت فرمودند: سلام علیک یا ابا الریحانتین اوصیک بریحانتیّ من الدنیا فعن قلیل یَنْهَدُّ رُکناک واللهُ خلیفتی علیک سلام بر تو ای پدر دو ریحانه من از دنیا. یعنی آنچه که من از دنیا دارم دو ریحانه است حسن و حسین صلوات الله علیهما. تو را وصیت میکنم، سفارش میکنم درباره این دو ریحانه خودم، به همین نزدیکی دو رکن تو خراب میشود و درهم میشکند؛ و بعد از من خدا جانشین من است بر تو. جابر میگوید: فلما قُبِضَ رسولالله؟ص؟ قال علی؟ع؟ هذا احد رکنیّ الذی قال لی رسولالله؟ص؟. وقتی که حضرت رسول از دنیا رحلت فرمودند امیرالمؤمنین فرمودند این یکی از آن دو رکن من بود که رسول خدا به من خبر دادند. فلما ماتَتْ فاطمة قال علیٌ ؟ع؟ هذا الرکن الثانی الذی قال رسولالله؟ص؟([115]) وقتی که فاطمه زهرا؟سها؟ از دنیا رحلت فرمودند، حضرت علی؟ع؟ فرمودند: این هم رکن دوم بود که رسولالله؟ص؟ فرمودند.
کلمه رکن از عظمت و جلالت فاطمه زهرا؟سها؟ حکایت میکند که با رسولالله؟ص؟ در حکم رکنیت شریکند، هردو رکنند برای مقام ولایت که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حامل ولایت کلیه و دارای ولایت مطلقه هستند. این تعابیر البته
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 163 *»
برای تعظیم امر ایشان و معرفی ایشان بود، از قبیل ایاک اعنی و اسمعی یا جارة به یکدیگر سفارش همدیگر را میفرمودند که دیگران متذکر بشوند، دیگران یاد بگیرند و از عظمت و جلالت شأن این بزرگواران باخبر شوند. البته بعد از از دستدادن رسولالله و زهرا، معلوم است که علی؟ع؟ حسن و حسین را یادگار آنها میداند، و یقیناً رعایت آنها را میفرماید. یادگار آنها هستند به علاوه حامل انوار آنها هستند، مقاماتشان معلوم است. پس بعد از رحلت آن دو بزرگوار احتیاج به سفارش نیست، قاعده هم همین است. به حسب قرار بشری هم همینطور است که انسان تا وقتی که اصل را دارد چندان به فرع دلبند نیست، و وقتی که اصل را از دست داد آنوقت فرع برای او عزیز است. بعد از وفات رسولخدا و فاطمهزهرا؟سها؟ به حسب این امور بشری ــ که سفارشات هم بر همین اساس است که دیگران متوجه شوند ــ معلوم است امام حسن و امام حسین بیشتر مورد توجه علی؟ع؟ هستند. خود فاطمه زهرا هم در همین دوران مریضی نوعاً سفارش حسنین را به امیرالمؤمنین داشتند؛ آن هم بر همین مبنا که دیگران متذکر شوند. مخصوصاً حضرت تذکر میدادند و مخصوصاً یاد میکردند از این که این دو فرزند همین تازگی به سبب از دستدادن رسولالله؟ص؟ یتیم شدهاند و بعد از من و مفارقت من بیشتر این تنهایی و فراق رسولالله را احساس میکنند، پس آنها را بیشتر رعایت کنید.([116]) این سفارشات معلوم است بر این اساس است. قبل از اینکه حضرت از دنیا بروند، قبل از اینکه حضرت زهرا از دنیا برود سفارش حسن و حسین را به آن بزرگوار میکردند. اینها دو ریحانه من هستند از دنیا، میوههای دل من هستند، پارههای تن من هستند، و این نوع سفارشات از طریق رسولالله؟ص؟ زیاد بود.
سخن در این است که در این عبارتِ رسولالله؟ص؟ دقت بفرمایید در این نکته: یکی «رکن». رکن هر چیزی عبارت است از سمت و جانب و جهتی که قوام آن چیز به
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 164 *»
آن بستگی دارد، و قوت آن مایه بقاء و دوام شیء است. ماده هر چیزی را رکن آن مینامند. صورت هر چیزی را رکن آن میگویند. به جهت اینکه قوام و بقاء وجود شیء به ماده و صورت آن بستگی دارد، و از این تعابیر درباره حدود اشیاء رسیده است. در وصف معصومین سلام الله علیهم اجمعین آمده است که این بزرگواران ارکان توحید هستند، یعنی حقیقت توحید به وجود مبارک ایشان بستگی دارد و اگر اینها نباشند توحیدی نیست. لولانا ما عُرِفَ الله،([117]) لولانا ما عُبِدَ الله([118]) اگر ما نبودیم خدا شناخته نمیشد، اگر ما نبودیم خدا عبادت نمیشد. پس ارکان توحیدند یعنی قوام توحید، بقاء توحید و حقیقت توحید به محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین بستگی دارد، و در مورد ائمه؟عهم؟ نسبت به خلق این تعابیر رسیده. این بزرگواران ارکان وجود هستند. وجود خلایق به محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین بستگی دارد، چون علل اربعه خلقند و موجودات به این چهار علت برپا هستند: علت فاعلیه، علت غائیه، علت مادیه و علت صوریه و این بزرگواران علل اربعه خلق هستند که خداوند اینطور قرار داده که وجود اشیاء، موجودیت اشیاء، بقاء و دوام عالم خلقت به وجود این بزرگواران و به این جهات چهارگانه ایشان بستگی دارد. از این جهت این بزرگواران ارکان هستی هستند.
حال با توجه به این نکات رسولالله میفرمایند: عن قلیل ینهدّ رکناک به همین زودی دو رکن تو خراب و واژگون میگردد، تو را درباره حسن و حسین سفارش میکنم. بعد که امیرالمؤمنین این مطلب را تفسیر فرمودند، به نقل جابر که گفت وقتی که رسولالله از دنیا رحلت فرمودند، حضرت امیر فرمود: این یکی از دو رکن من است که رسولالله خبر دادند. و فاطمه که از دنیا رحلت فرمود، فرمودند: این هم رکن دیگر من
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 165 *»
بود که رسولالله خبر دادند. از این نقل و بیان و تفسیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متوجه عظمت و جلالت فاطمه زهرا؟سها؟ میشویم بالنسبه به مقام ولایت و بالنسبه به مقامات ذاتیه محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین. همانطور که دیشب اشاره کردم اولین تعین برای حقيقت محمدیه؟ص؟ تعین محمدی است و آخرین تعین تعین فاطمی است. مبدأ و منتهای این تعینات، ابتداء و انتهای این تعینات دو رکن است برای این تعینات. از نظری هم تمام این بزرگواران برای یکدیگر رکنند، همه این بزرگواران ارکان توحیدند، همه این بزرگواران ارکان ولایتند. هرکدام را که حساب کنیم، نسبت به دیگری رکن است. و همه برای یکدیگر رکن، و هریک برای همه رکنند. اما تعبیر به دو رکن در این مورد و تفسیر به رسولالله و فاطمه زهرا اشاره به این جهت است.
و همچنین اشاره به این جهت است که مقام مبدئیت همان مقام ماده است برای این تعینات و مقام فاطمیت که منتهاست مقام صورت است، که جمیع این تعینات از طریق فاطمه زهرا و از ناحيه آن بزرگوار نسبت به خلق واقع شده، و این تعینات از آنجا تعلق گرفته. تعبیری در فرمایشات آقای مرحوم کرمانی رسیده که مطلب را توضیح میدهد. فرمودهاند: خدا حقایق انبیاء را از شعاع جسم فاطمه زهرا؟سها؟ ایجاد کرد.([119]) پس جمیع این تعینات از این تعین و به وسیله و وساطت این تعین در عالم خلق واقع و ظاهر شد و تعلق گرفت. از اینرو تمام تعینات نه تنها تعین علوی، تعین حسنی، تعین حسینی بلکه سایر تعینات، تمام دارای دو رکنند. یک رکن تعین محمدی است، یک رکن تعین فاطمیاست. برای همه آنها دو رکن وجود دارد، رکن ابتداء و رکن انتهاء. پس تفسیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این دو رکن را از این جهت بوده که اصل فضائل است و یکی از مقامات است، که انشاءالله متذکر هستید و هرچه بیشتر فکر و دقت کنید اجر میبرید.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 166 *»
ایام ایامی است که باید توجه به فاطمه زهرا؟سها؟ داشت و باید در فضائل آن بزرگوار فکر کرد. همیشه سعی کنید، حتی ایام فراغت و ساعات فراغت را به فکرکردن در فضائل بگذرانید، دلهای خود را متوجه آن بزرگواران کنید. در مواقعی که متعلق به یکی از این بزرگواران است بیشتر در فکر فضائل آن معصوم باشید، کمک بزرگی برای تصفیه روح است، کمک بزرگی برای تزکیه نفس است، کمک بزرگی است برای آمرزیدهشدن گناهان، کمک بزرگی است برای استجابت دعاها و نورانیشدن به انوار این بزرگواران. در این ایام هم در فضائل این معظمه مخدره معصومه؟سها؟ بیشتر فکر کنید، و به خصوص چون ایام عزا و مصیبت است در مصیبتهای آن حضرت فکر کنید، و دلهاتان را متوجه قلب مطهر بقیةالله صلوات الله علیه نمایید. متجاوز از هزارسال است که در مصائب سیزده معصوم کلی ــ که هرکدام را که فکر میکنیم بزرگ است ــ آن بزرگوار گریه میکنند، محزونند. این گریههای حضرت و نالههای حضرت و سوز دل مبارک حضرت و اشک حضرت، برای این نظام خلقت لازم است، خیلی لازم است. شما ببینید این آفتاب چه میکند، حرارت آفتاب با موجودات این عالم چه میکند، آنوقت حرارت آفتاب کجا، حرارت دل سوزان بقیةالله کجا! این قطرات باران با این زمینهای مرده و گیاههای خشک شده چه میکند، چه تأثیراتی دارد، آنوقت این قطرات باران کجا، قطرات اشک بقیةالله صلوات الله علیه کجا! آن اشکها و آن نالهها و آن حزن و آن حرارت چه تأثیر معنوی دارد؛ خدا میداند! چطور این عالم را پرورش میدهد، و چطور به این عالم و به اجزاء این عالم کمال میدهد! آنوقت خیلیخیلی ظلم است که انسان خود را در معرض یکچنین تابش و حرارتی قرار ندهد، خیلی ظلم است. آن هم اشخاصی که بامعرفت و بابصیرتند؛ شب و روزشان را به غفلت بگذرانند و یکچنین امامی را از خاطر ببرند. به فکر غمهای او، حزنهای او، نالههای او و اشکهای او نیفتند، و خود را در معرض این آتش و این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 167 *»
حرارت قرار ندهند. چه حرارتی و چه تابشی و چه اشکهایی! که مؤثرتر است از بارانهایی که زمینهای مرده را زنده میکند. آنوقت چه دلی باشد که متوجه آن اشکها بشود و محزون نگردد و به این حزن آمرزیده نشود! کدام دل باشد که متوجه آن دل سوزان و سینه نالان بشود و متأثر نگردد، و به این تأثر گناهانش آمرزیده نشود و درجاتش ترقی نکند و تقرب برایش حاصل نشود؟ نمیشود. حاشا کرمشان که دلی از دلهای ناقص و کثیف و سیاه و ظلمانی ما رو به ایشان بکند و ایشان از نورانیکردن و روشنکردن و محزونساختن دریغ بفرمایند، حاشا کرمشان. خیلی تأثیر دارد و ما الحمدلله تأثیرات را در مواقع متذکرشدن احساس میکنیم. این اتصال به قلب بقیةالله صلوات الله علیه است که حزن در دلهای ما پیدا شده و انشاءالله از نظر ترقیات روحانی و معنوی و آمرزش گناهان و تقرب به آن بزرگوار هم آثاری برایمان فراهم میشود.
اما این مطلب خیلی دقیق است، انشاءالله توجه دارید و رویش بیشتر فکر میکنید که یک وجود و یک قلب اینچنینی که در این غمها میسوزد چه تأثیراتی در عالم دارد، خدا میداند! الآن سؤال کردند و مرا متوجه همین مطلب کردند. گفتند: نوع روضهخوانها گفتهاند و میگویند که فاطمه زهرا اینقدر گریه میکردند که مردم مدینه به تنگ آمده بودند و آمدند حضرت امیر؟ع؟ را دیدند و از حضرت خواستند که از فاطمه؟سها؟ تقاضا کنند که حضرت یا روز گریه کنند شب را قرار بگیرند یا شب گریه کنند روزها را قرار بگیرند.([120]) سؤال کردند چطور؟ مگر فاطمه زهرا چقدر بلند گریه میکردند که مردم مدینه ناراحت میشدند؟ این مخدره که صدا را خیلی بلند نمیکردند، تازه خیلی هم بلند کنند چقدر میشود؟ عرض کردم روضهخوانها خودشان تفسیر میکنند، از بعضی روضهخوانها شنیدهام که اینجور تفسیر و توجیه میکنند که حضرت فاطمه گریه میکردند، آنوقت حسنین گریه میکردند، بعد
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 168 *»
همسایههای نزدیک میشنیدند گریه میکردند، آهستهآهسته همینطور، دستهدسته به گریه میافتادند، از این جهت همه به تنگ میآمدند. شنیدهام بعضیها اینطور توجیه میکنند. اما اولاً خودِ اصلِ جریان را فضه نقل میکند.([121]) وقتی که حادثه مصائب و رحلت فاطمه زهرا؟سها؟ را در مسجدالحرام نقل میکند از جمله این جملات را دارد. وقتی که زهرا؟سها؟ مبتلا شد به مصیبت فراق پدر بزرگوارش، شب و روز گریه میکردند، بزرگان مدینه آمدند نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که یاعلی، این گریه طولانی زهرا، شبها قرار را از ما گرفته و روزها فکر معاش و کار را از ما گرفته، روزها نمیتوانیم به کار بپردازیم، شبها به واسطه گریه فاطمه زهرا؟سها؟ نمیتوانیم بخوابیم، دیگر ندارد که چطور بوده؟ علتش چه بوده؟ همین اندازه. شما از زهرا بخواهید که یا شب گریه کند یا روز. حضرت امیر فرمودند حباً و کرامةً چَشم؛ پیغام شما را میرسانم. طبق نقل فضه نزد فاطمه زهرا آمدند. میگوید: فاطمه زهرا برای خاطر احترام امیرالمؤمنین خیلی کم و اندکی از گریه بازایستادند. حضرت پیغام را رسانیدند. فاطمه زهرا فرمودند ــ یا عرض کردند ــ که درنگ من در میان شما طول نمیکشد، به ایشان بفرمایید من به همین زودیها از دنیا خواهم رفت. فضه میگوید: آنوقت حضرت در بقیع محلی به نام بیتالاحزان ترتیب دادند. در بقیع ذکر میکند و آن، این بیتالاحزانِ الآن در مدینه نیست. یک مدتی خیلی آن پایینها ــ خیلی فاصله داشت از خود بقیع ــ یک محلی را بیتالاحزان میگفتند. شیعهها را آنجا میبردند، زیارتی میکردند و گریهای میکردند. دولت خبردار شد و آن را خراب کرد. باز رفتند عقبتر ساختند. و همینطور بیتالاحزان تا جایی که میشود مرتب عقبتر میرود. اینطور نیست. دارد که در خود بقیع بوده، آن هم نقل فضه است که روز که میشد حضرت زهرا دست امام حسن و امام حسین را میگرفتند و میرفتند در آن خانه مینشستند و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 169 *»
گریه میکردند تا غروب میشد، تاریک میشد. زهرا همانجا نماز را میگزارد و اشک میریخت، بعد امیرالمؤمنین میآمدند آنها را برمیداشتند منزل میآوردند. تقریباً حدود بیستوهفت روز از وفات رسولخدا؟ص؟ به این ترتیبها گذشت که بیماریِ شدید حضرت شروع شد و دیگر نتوانست از خانه خارج شود. این نقل فضه است و ادامه دارد ولی تا اینجا مربوط به مطلب ماست. دیگر ندارد وقتی زهرا؟سها؟ میرفتند توی بقیع و در بیتالاحزان گریه میکردند برای این بود که مردم مدینه آرام بگیرند، و نه هم این بود که در این مدت که آنجا بودند مردم مدینه آرام شدند و قرار گرفتند. نه، ندارد. این توجیه هم که میکنند که حضرت گریه میکردند، حسنین گریه میکردند و همسایهها گریه میکردند و آهستهآهسته گریه تمام مدینه را فرا میگرفت، این هم نقل نیست، توجیه است که میکنند. میخواهند توجیه کنند که چطور اهل مدینه قرار نداشتند. روز نمیتوانستند کار کنند، شب نمیتوانستند بخوابند.
اصل مطلب چیز دیگری است. مگر زهرا مثل ما بوده که اگر در اتاقش نشسته بود و گریه کرد یا در بیتالاحزان گریه کرد همان سهچهارنفری که دورش هستند صدای گریهاش را بشنوند؟ یا زهرا مگر مثل ما بوده نعوذبالله که اگر محزون شد دایره حزن از حد خودش تجاوز نکند؟ مگر اینطور بوده؟ خدا جزای خیر بدهد به کسی که این سؤال را کرد و مرا متذکر این نکته کرد. تا به حال هم در اینباره فکر نکرده بودم ولی متوجه این نکته شدم که امر زهرا و امر امیرالمؤمنین و الآن امر بقیةالله، الآن چهکسی صدای بقیةالله را میشنود؟ چرا گریه میکنید؟ چهکسی اشکهای بقیةالله را میبیند؟ چرا اشک میریزید؟ چرا این ایام که میشود قرار ندارید؟ روز، کارتان را نمیفهمید. چرا مزه زندگی در دهان و کامتان تلخ میشود؟ مگر بقیةالله یک آدم معمولی است که اگر نشست جایی گریه کرد هرکس صدای گریهاش را شنید به گریهاش گریه کند؟ هرکس رخساره اندوهگین او را دید آنوقت محزون شود؟ وجود
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 170 *»
مبارک بقیةالله وجودی کلی است، دامنه حزنش ادامه دارد و تمام دلها را میگیرد. حزنش چنان وسیع و دامنهدار است که به تمام دلها اثر میکند. اشکش چنان سوزان است که دل همه را میسوزاند و اشک همه میریزد. ما یکقدری طبایع را برطرف کنیم و اسیر طبایع نباشیم، یک مقداری خودمان را از معاصی تصفیه کنیم و نورانی شویم، آنوقت میبینیم صدای بقیةالله چطور به گوش دلمان میرسد. چطور حزن آن بزرگوار در دلهای ما اثر میکند. زهرا هم کلی است، یک وجود کلی است ــ صلوات الله علیها ــ جزئی نبوده، مثل ما و شما جزئی نبوده. خدا اینطور قرار داده که اگر تأثیرات از این طریق باشد خیلی عمیق و دامنهدار خواهد بود. شما اگر خودتان بخواهید حالت حزن تحصیل کنید خیلی زحمتها باید بکشید. تحصیل حزن، غصه و غم و اندوه، تحصیل خوف از خدا اینها را اگر بخواهید خودتان تحصیل کنید خیلی طول میکشد، خیلی. اما اگر رفیقی داشته باشید مؤمن و دوستش داشتید، از نظر ایمانی به او محبت بسیار داشتید، همینکه میبینید او محزون است، از جای دیگر و راه دیگر حزن در دل شما قرار میگیرد؛ از راه روح. از طریق اکتساب اگر بخواهد حزن به دست بیاید خیلی مشکل است، خیلی کار دارد. به طور طبیعی انسان بخواهد حزن تحصیل کند خیلی طول میکشد. نوعاً هم پیش آمده، در اموری انسان دلش میخواهد زهد داشته باشد. در دنیا خیلی دلش میخواهد زهد داشته باشد، مسأله زهد خیلی مشکل است. اما با یک دوست مؤمن زاهدی آشنا میشود خیلی زود از او متأثر میشود. خود من این حادثه برایم رخ داده. یکوقتی ابتدای جوانی بود ــ شاید حدود شانزده هفده ساله بودم ــ در مصیبتی شعر گفتم ــ شعرهایی که معلوم است دیگر شعرهای مثل ما، الآن هم که شاعر نیستیم، آن موقع هم شعری گفتم ــ یک نفر نوحهخوانی بود که با اخوی ما آشنا بود و هیئتی داشتند، شب منزل ما آمدند. هیئت سینهزنی بود. من این شعرم را به آن نوحهخوان نشان دادم. گفت من یک استادی دارم بیایید برویم او را ببینیم، او شما را
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 171 *»
در مورد شعر راهنمایی کند و شعرتان را ببیند. من را برداشت پیش آن استادش برد که نوحهسُرا بود و نوحه میگفت. اشعار مصیبت هم خیلی میگفت، خیلی هم زاهد بود، خیلی محزون. اصلاً صورت او پر از حزن بود، و باید همینطورها باشند تا بتوانند اینهمه شعرهای سوزناک بگویند. اصلاً حزن صورتش را گرفته بود. من از همان اول که بر او وارد شدم حالم عوض شد، طور دیگر شد. اینقدر مفتون حزن و زهد او شدم و یک حالی به من دست داد که اصلاً روی زمین نشستم. فهمیدم که این تغییر حال به واسطه برخورد با یکچنین شخصی بوده که اینقدر زود حزن و غم او اثر گذاشت. صورت این شخص چنان محزون بود ــ مثل شعرهایش، شعرهایش هم خیلی محزون بود ــ که دیگر من هیچ متوجه لباسم نشدم و نشستم. بعد که آمدم بیرون دیدم لباسم خاکی شده وحتی متوجه خاک نبودم که روی خاک نشستم. این حالات از طریق طبیعی اینطور سریع پیش نمیآید. انسان طبیعةً بخواهد اینها را تحصیل کند طول میکشد. ولی در اثر یکچنین برخوردهایی با مؤمنین، با صالحین، با زهاد، با عباد، با اهل محبت و اهل مودت اینها یکباره در انسان یکچنین صفاتی را مشتعل میکند که اگر بخواهد به تحصیل دست بیاورد خیلی طول میکشد. اینقدر که سفارش شده با مؤمنین بنشینید، با صالحین بنشینید، المرء علی دین خلیله و قرینه([122]) انسان بر دین رفیقش است، بر دین همنشینش است، اینهمه دستور رسیده است برای همین است که از این طریق تأثیرات عمیقی در روح انسان دارد، خیلی سریع.
میخواهم این مطلب را عرض کنم که اگر اشخاص جزئی اینقدر تأثیر در یکدیگر داشته باشند، فرض بفرمایید مثلاً گریهشان در صدنفر مؤثر باشد، با حزنشان صدنفر را بتوانند محزون کنند، اینها جزئی هستند. خندهشان همینطور، اگر خندیدند مؤثر باشد، زهدشان مؤثر باشد. اشخاص جزئی وقتی اینطور باشند، مؤمنین
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 172 *»
جزئی اینطور باشند کاملین چطورخواهند بود! توجه به کاملین چه میکند! خوشا به حال آنهایی که این بزرگواران را میدیدند و زیارت میکردند. چقدر ترقی میکردند، خوشا به حالشان! زهد را مجسم در کامل میدیدند، تقوا را مجسم در کامل میدیدند، علم را مجسم در کامل مشاهده میکردند. چه ترقیاتی نصیبشان میشده. ما باید چقدر محروم باشیم و همینطور مطلب بالا برود، یک نبی چقدر در امتش مؤثر است! حزن آن نبی چقدر مؤثر است! توی خانهاش است محزون است، برای امتش چقدر مؤثر است زهد او، گریه او و همینطور سرور او، اینها درباره انبیاء جزئی است. آنوقت معصومین کلی سلام الله علیهم اجمعین مثل رسولالله، مثل امیرالمؤمنین، مثل فاطمه زهرا سلام الله علیهم اینها چقدر مؤثر بودند! آنوقت مسأله حل است. خدا قرار داده که هرحادثهای که اینطوری رخ میدهد از همین معصومین کلی باشد که حامل تأثر باشند و آن تأثری که آنها در این مصائب دارند، آنها را نقل بدهند و در میان خلق منتشر کنند. شنیدید به گریه این بزرگواران ملائکه گریه کردند. این را که شنیدید. در مصیبت خوانده شد وقتی که دستهای فاطمه زهرا از کفن بیرون آمد و حسنین را در بغل گرفت و آنها گریه میکردند، نالهای از دل فاطمه زهرا؟سها؟ کنده شد که ملائکه آسمان به خروش درآمدند.([123]) وقتی ملائکه متأثر شوند جن و انس به طور ناخودآگاه متأثر نمیشوند؟ اصلاً مردم مدینه کارشان را از شدت حزنی که بر دلهایشان وارد میشد نمیفهمیدند. از شدت حزن شبها در بسترها قرار نمیگرفتند، نه اینکه محبت داشته باشند یا معرفت داشته باشند، یا اصلاً بدانند جریان چیست. اما لااقل این اندازه هست که میفهمند علت این غصه چیست، علت این حزن چیست. چرا نمیتوانند با خیال راحت کار کنند. اگر اولِ بازاری باشید و آن طرف بازار حادثهای رخ بدهد که خبرش اجمالاً به اول بازار برسد ــ کاسبها متوجهند ــ کارشان را نمیفهمند.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 173 *»
چه شد؟ این جریان چه شد؟ این حادثه چه بود؟ این آتشسوزی، این دزدی چیست؟ اصلاً متوجه کارشان نمیتوانند باشند. اهل مدینه میدانند که در خانه پیغمبر یک یادگار از رسولالله دائماً گریان است، این را میدانند. اما نمیخواهند صدای گریه به گوششان برسد. وجود کلی فاطمه مؤثر است و دلها را به لرزه درآورده، هیچ دلی قرار نمیگیرد. اینکه میگفتند از گریه آرام بشود یعنی دلش قرار بگیرد، دل زهرا قرار بگیرد تا دلهای ما آرامش یابد، نه اینکه صدای گریهاش بلند نشود یا صدای گریه به گوش ما نرسد. نه، توجیه نمیخواهد. زهرا کلی است حزنش عالم وجود را متزلزل میکند. غم زهرا صلوات الله علیها ارکان هستی را متزلزل کرده، بیقراری دل زهرا؟سها؟ قرار از دلها برده. نه تنها انسانهای مدینه، همهجا همینطور بود اما بیخبر بودند که این حزن از کجاست و چرا همهجا هست. دلیلش این است که الآن شما بعد از هزار و چند صد سال برای آن مصائب مینالید. شدت آن ابتلا و مصیبت در این عبارت رسولخدا؟ص؟ به نقل جابر عن قلیل ینهدّ رکناک بیان شده است، مصیبت امشب من همین است.
این را توجه بفرمایید دیشب هم اجمالاً اشاره کردم که احساس این مصیبتها برای این بزرگواران، برای خود آنها چقدر شدید بوده، ما متوجه نمیشویم. در عربی هَدَّ و اِنْهَدَّ برای چه و در کجا گفته میشود، توضیح عرض کنم، آنوقت مقدمه مصیبت باشد که گریه کنید انشاءالله. وقتی یک عمارتی خیلی محکم باشد، پایههای محکم، دیوارهای محکم و سقف محکمی داشته باشد و بخواهند این خانه را از پایه خراب و ویران کنند، اولاً عامل خرابی چقدر باید قوی باشد که بتواند این خانه را خراب و ویران کند، بعد هم چه صدای هولناکی از خرابشدن این خانه بلند میشود. عرب در اینجا لغت هدّ و انهدّ را به کار میبرد. اگر کسی یا عاملی، نیرویی، عهدهدار خرابکردن خانهای شد و آن خانه هم پذیرفت خرابشدن را و در برابر آن از خود
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 174 *»
انفعال نشان داد، صدایی که بلند میشود و آن حالتی که دست میدهد، آن را عرب میگوید انهدّ. رسولالله؟ص؟ در این حدیثی که جابر نقل میکند این تعبیر را آوردهاند عن قلیل ینهدّ رکناک علی تو را به حسن و حسین سفارش میکنم. به همین زودی دو رکن تو از پایه ویران و خراب خواهد شد و فرو خواهد ریخت.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 175 *»
مجلس 12
(شب پنجشنبه ـــ 16 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r پاداش اهداء صلوات به محضر حضرت فاطمه؟عها؟
r ادامه توضیح فرمایش حضرت رسول؟ص؟ در حدیث جابر
r اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت تعینات حقیقت محمدیه؟ص؟ در هریک از آنها
لحاظ میگردد
r دو رکن ابتداء و انتهاء تعینات حقيقت محمدیه؟ص؟ در هریک از آنها لحاظ میگردد
r بصیرت و موقعیت جابر بن عبدالله در شناخت خاندان رسالت؟عهم؟
r اشارهای به سنگینی بار مصائب وارده بر امیرالمؤمنین؟ع؟ و نقل حدیثی از کافی
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 176 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
امیدواریم از برکات خود آن بزرگوار خداوند این صلوات ما را قبول فرماید و همانطور که رسولالله؟ص؟ به دخترش وعده فرموده که مَنْ صَلّی عَلَیکِ یا فاطمة غَفَرَ اللهُ لَهُ و اَلْحَقَهُ اللهُ بی حَیثُ کُنتُ فی الجنة([124]) هرکس بر تو صلوات بفرستد ای فاطمه، خدا او را میآمرزد و در بهشت هرکجا باشم به من ملحق میسازد. برای اهل معرفت وعده بسیار شریف و عظیمی است. صلوات فرستادن بر فاطمه زهرا؟سها؟ باعث آمرزش گناهان و بعد هم ملحقشدن به رسولالله است آن هم در درجه رسولالله حیث کنت فی الجنة هرکجا در بهشت باشم خدا او را به من ملحق میکند. مراد معلوم است یعنی آن بزرگوار در هرکجا که مقام و منزلت این صلواتفرستنده باشد تجلی میکند و به برکت تجلیِ آن حضرت، مقام و منزلت این شخص در درجه او اضافه میشود، مجاورت با رسولالله؟ص؟ نصیبش میگردد و همنشین با رسول خدا خواهد بود. صلواتفرستنده بر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 177 *»
فاطمه زهرا؟سها؟ به برکت صلواتفرستادن بر آن حضرت چنین مقام و منزلتی پیدا میکند. ما هم که از برکات وجود مبارک حضرت عسکری صلوات الله علیه در این شبها که متعلق به آن مخدره معظمه است موفقیم و این صلوات را که از انشاءات حضرت عسکری؟ع؟ است در این مجمع نور و تحت قبه حسینی صلوات الله علیه میخوانیم امیدواریم از برکات این بزرگواران خداوند به ما عنایات و الطاف و رحمتها و برکات دنیوی و اخروی نصیب بفرماید و شامل بگرداند.
در این آیات شریفه سخن از فضائل فاطمه زهرا؟سها؟ است کلا والقمر تا انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر زهرا؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خداست و آن بزرگوار نذیر است و انذاردهنده بشر است؛ که بارها عرض شده در این فرمایش خداوند مقام فاطمه زهرا؟سها؟ را به مانند سایر معصومین و سایر حجج اصلیه و کلیه خود بیان میفرماید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمایش رسولالله؟ص؟ را تفسیر فرمودند که یا علی تو را وصیت میکنم به دو ریحانه خودم از دنیا، حسن و حسین؟عهما؟ قبل از اینکه دو رکن تو خراب شود. این دو رکن را رسولالله فرمودند و امیرالمؤمنین هم تفسیر فرمودند که جابر نقل میکند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خدمت رسولالله میرسند سلام میکنند. حضرت جواب میفرمایند: السلام علیک یا اباالریحانتین اوصیک بریحانتیّ من الدنیا قبل انینهدّ رکناک والله خلیفتی علیک جواب سلام که میدهند رسولالله؟ص؟ به امیرالمؤمنین میفرمایند: سلام بر تو ای پدر دو ریحانه من ــ یعنی حسن و حسین ــ وصیت میکنم تو را درباره ایندو که دو ریحانه من هستند از دنیا، قبل از اینکه دو رکن تو خراب گردد. جابر میگوید: فلما مات رسولالله؟ص؟ قال علی؟ع؟ هذا احد رکنیّ اللذین قال رسولالله؟ص؟ فرمودند: این یکی از دو رکن من بود که رسولالله فرمودند. بعد جابر میگوید وقتی فاطمه زهرا؟سها؟ از دنیا رحلت فرمودند حضرت فرمودند: و این هم رکن دوم بود که رسولالله خبر دادند.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 178 *»
سخن در این بود که در این فرمایش و تفسیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و بیان اینکه رسولالله یک رکن و فاطمه زهرا یک رکن دیگر است؛ و از نظر مرتبه هم معلوم است رکنیت رسولالله؟ص؟ مرتبه اول و رکنیت فاطمه زهرا؟سها؟ رکنیت دوم؛ مرتبه و مقام روشن میشود که اولاً هردو مقام نسبت به مقام ولایت علوی صلوات الله علیه و سایر معصومین؟عهم؟ مقام رکنیت است. در رکن بودن فاطمه و رسولخدا؟ص؟ یکسانند اما مرتبه به این طور است که آن بزرگوار رکن اول و ایشان رکن دوم. و عرض شد در این فرمایش رسولالله و تعیین مقام فاطمه زهرا؟سها؟ اشاره به همان مطلب باید باشد که بحمدالله مورد توجه همه است، که رسولالله در این عالم برای حقیقت محمدیه؟ص؟ مظهر کلی هستند اما در عنوان و تعین محمدی، و فاطمه زهرا؟سها؟ هم از مظاهر کلیه حقیقت محمدیه هستند اما در تعین فاطمی. کلمه رکن و اطلاق دو رکن بیان این مطلب است که هردو برای آن حقیقت کلیه و طیبه محمدیه؟ص؟ دو مظهر کلیند اما در اختلاف تعین: تعین محمدی و تعین فاطمی. و عرض شد که تعین محمدی ابتدای آن تعینات است و تعین فاطمی انتهای آن تعینات است و ابتداء و انتهاء برای هر شیئی دو حدی است که شیء به آن حد محدود میشود؛ ابتدای وجود و انتهای وجود شیء، و هر موجودی اینطور است. ابتدای وجودش و انتهای وجودش دو حدی است که آن شیء را به آن دو حد محدود میکند و این منافات ندارد با اینکه شیء غیرمتناهی هم باشد. با اینکه غیرمتناهی است، اما چون بالاخره غیر ذات خداست تعینات حقيقت محمدیه؟ص؟ میبینیم محدود به چهارده تعین است. پس خواهناخواه اول دارد و خواهناخواه آخر دارد گرچه این اولیت و آخریت همان اسمهای خداست هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن([125]) خداست که اول است و خداست که آخر است یعنی خدا را اسمی است اول، خدا را اسمی است آخر. خدا را اسمی است
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 179 *»
ظاهر، خدا را اسمی است باطن و این اسماء خدا ذات خدا نیستند. این اول و آخر بودن، ظاهر و باطن بودن، اسماء خدا هستند نه ذات خدا. در عرصه الوهیت و در عرصه اسماء و صفات خدا برای خدا این صفات وجود دارد و در آنجا وقتی گفته میشود اول، اولیتی است که عین آخریت است و آخریتی است که عین اولیت است و همینطور ظاهریتی است که عین باطنیت است و باطنیتی است که عین ظاهریت است هو الاول و الآخر میبینیم به اصطلاح ملایی هردو حمل بر هو شده. هو مبتدا الاول و الآخر خبر، الظاهر و الباطن خبر، اینها همه حمل بر مبتدا شدهاند. موضوع هُوَ، محمولْ الاول، الآخر، الظاهر، الباطن، تمام اینها گزارش است و خبر است از هو. خداوند صاحب اسم الاول است، خداوند صاحب اسم الاخر است، خداوند صاحب اسم الظاهر است، خداوند صاحب اسم الباطن است و تمام این اسمها در عرصه خودشان وجود دارند و در آنجا حدی برای آنها نیست، آنها محدود به حدی نمیشوند. تمام حدود از اسماء و صفات خدا خلقت شدهاند، خدا به اسماء و صفات خود همه حدود را ایجاد کرده. همه ابتداها همه انتهاها همه اولها و همه آخرها همه ظاهرها و همه باطنها را خدا به اسماء و صفات خود ایجاد فرموده. پس خودِ ابتداها و انتهاها، خودِ اولها و آخرها، خودِ ظاهرها و باطنها بر اسماء خدا جاری نمیشوند. از اینرو در آن عالم و آن عرصه اگر اول و آخر گفته میشود یا ظاهر و باطن گفته میشود و خدا به این اسمها خبر داده میشود و اینها را خبر و گزارش از عالم الوهیت میدانیم، اینها به معانی خلقی نیستند. تمام این لفظها و مفاهیم از عالم خلق برتر و بالاتر است. در عالم خلق اینها معانی خلقیه دارند اما در عالم خدایی و در عرصه اسماء و صفات خدایی همراه با تنزه و تقدسند. پس اگر میگوییم این حقیقت طیبه اول تعین دارد و آخر تعین، ابتداء دارد، انتهاء دارد، نه مقصود این ابتداء و انتهاء و این اولها و آخرهای این خلق است که از آنها حد بفهمیم، محدودیت بفهمیم. اما چون اسماء و صفات خدا ذات خدا نیستند
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 180 *»
پس از این جهت باید این صفات به اینطور توصیف شوند و این مفاهیم را داشته باشند. ذات خدا حتی از جمیع این مفاهیم منزه است و این اسماء و صفات حادثند، خلق خدا هستند اما نه مثل سایر مخلوقات. همینقدر باید بدانیم که ذات خدا نیستند، برای ما کفایت است. اسماء و صفات خدا ذات خدا نیستند و خلقند اما نه به معنای خلقی که سایر مخلوق به آن معنا مخلوقند.
سخن در این است که میگوییم این حقیقت طیبه محمدیه؟ص؟ در آن مقام و در آن عرصهای که نیست مگر اسمها و صفات خدا، در آنجا تعینی دارد که آن تعین ابتدای تعینات است و تعینی دارد که انتهای تعینات است. به همین سبب آن حقیقت به این اول و به این آخر، به این ابتداء و انتهاء محدود شده است، و عرض شد برای هر شیئی ابتداء و انتهای او دو رکن برای تحقق او هستند، دو رکن برای وجود او هستند. مقام ولایت کلیه و مقام اسماء و صفات خدا دو رکن اساسی دارد: یک رکن ابتداء و یک رکن انتهاء. رکن ابتداء را تعین محمدی مینامند. رکن انتهاء را تعین فاطمی مینامند. و تمام این بزرگواران در مقام تعینِ خودشان، اولشان را محمد و آخرشان را فاطمه میبینند، اولشان را در تعین محمدی ظاهر میبینند و آخرشان را در تعین فاطمی. به همین جهت این فرمایش رسول خدا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این نظر است که تو چون حامل ولایت کلیه هستی من یک رکن و فاطمه هم یک رکن به تفسیر خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. در این تفسیر و در این تعبیر عرض شد مقام و منزلت فاطمه زهرا؟سها؟ روشن شد و به خصوص در این فضائل ظاهریه، در این مقامات ظاهریه هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشان دادند که فاطمه زهرا؟سها؟ حامل آن رکن است به تفسیری که فرمودند. با این تفسیر که در موقع وفات فاطمه زهرا؟سها؟ به جابر فرمود، و جابر این خصوصیتها را داشته که با او گاهگاهی این سخنان را میفرمودند، جابر بن عبدالله انصاری است رحمةاللهعلیه مورد
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 181 *»
توجه است، آن اخلاص و صمیمیتی که نسبت به خاندان رسالت صلوات الله علیهم اجمعین دارد آن اخلاص و آن صفا و صمیمیت برای او باعث برکاتی است. یکی از برکتها همینکه نوعاً از این فرمایشات به او فرمودهاند، و همینطور رسولالله؟ص؟ اسماء ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین را به جابر خبر دادند.([126]) از اینرو جابر از همان زمانِ رسولالله شیعه اثناعشری بود نه اینکه بعداً مستبصر شود، و بعد از آن فتنه عامی که همه مردم را فرا گرفت ارتد الناس بعد رسولالله؟ص؟([127]) در آن ارتداد و در آن فتنه عمومیکه همه مرتد شدند و نسبت به خاندان رسالت؟ص؟ حالت تردید پیدا کردند و بلکه حالت انکار، و دست برداشتند، جابر از همان زمان رسول خدا از مقامات ائمه هدی؟عهم؟ باخبر بود و اینکه دوازده وصی برای رسولالله؟ص؟ هستند. اسامی مبارکه ایشان را میدانست و خصوصیات اجمالی را میدانست. رسولالله به او فرموده بودند که تو حتی محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند امیرالمؤمنین را درک خواهی کرد که ملقب به لقب باقر است و سلام مرا به آن بزرگوار برسان. جابر هم وقتی که حضرت را در کودکی ملاقات کرد سلام حضرت را به امام باقر؟ع؟ رسانید.([128])
مقصود این است که جابر باخبر بوده از اینکه اوصیاء بعد از رسولالله؟ص؟ دوازده نفرند و از زمان رسولالله؟ص؟ شیعه اثناعشری بوده و شايد چون صاحب مقام و منزلتی نبوده اسمش در آن چهارنفر یا سهنفر ذکر نشده، موقعیتش بیان نشده، ولی باخبر بوده. اینچنین نبوده که بعد از آن فتنه ــ مانند بعضی از مردم ــ آهسته و به تدریج برگردد و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اقرار کند و همینطور به یکیک ائمه معرفت پیدا کند. نه، آن صفا و اخلاص و صمیمیت او باعث برکاتی است که از جمله زیارت اربعین را
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 182 *»
هم او سنت گذارد، همانطور که در ایام اربعین متذکر بودیم. حالا این حدیث را هم ایشان نقل میکند و خصوصیتی که بوده بین او و امیرالمؤمنین ایجاب میکرده که امام نزد او فرمایش رسولالله؟ص؟ را تفسیر بفرمایند. وقتی رسولالله وفات فرمودند امیرالمومنین؟ع؟ فرمودند: این یکی از آن دو رکن بود که رسولالله فرمودند. و وقتی فاطمه زهرا رحلت فرمودند حضرت فرمودند: این هم آن رکن دوم؛ جابر نقل میکند. پس باید یک خصوصیتی باشد تا بتواند اینطور حامل اینمقدار از فضائل شود و متحمل گردد، تصدیق و اقرار داشته باشد.
رکن همانطور که عرض شد ما به قوام الشیء است، ما به قوام وجود الشیء، آنچه که برای وجود هر چیزی پایه است و قوام آن شیء به آن بستگی دارد. مقام ولایت به ابتداء و انتهاء بستگی دارد، یعنی رکن محمدی و رکن فاطمیسلام الله علیهم اجمعین. هریک از معصومین؟عهم؟ این ادراک و این احساس را داشتند اما مصیبتها برای امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهدا صلوات الله علیه است که باید این دو رکن در زمان حیات این بزرگواران و وجود این بزرگواران در این عالم خراب شود و این دو مظهر در زمان حیات ایشان مبتلا به این مصیبتها گردند و واقعش هم این است که تحمل این مصیبت خیلی مشکل است. این صاحبان مقامات کلیه ولایت که از سایر ائمه؟عهم؟ حتی از بقیةالله صلواتاللهعلیه افضل هستند، این سه بزرگوار این مصیبتها را متحمل شدند: یکی وفات رسولالله و یکی وفات فاطمه زهرا؟سها؟. خیلی امر عظیم است. بر ما این مدت گذشت همانطور که همیشه عمر میگذرد و بیخبریم، از شدت این مصیبت بر دل اولیاء خدا بیخبریم. گاهگاهی که حالت تأثر به ما دست میدهد یک مختصری خبردار میشویم آن هم به اندازه این رتبه، آن هم پشت سر این همه فاصله بین ما و بین معصومین سلام الله علیهم اجمعین، آن هم با اینهمه دوری با اینهمه ظلمت و کدورت. آنوقت چطور شدت این مصیبت را بر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 183 *»
دلهای اولیاء سلام الله علیهم اجمعین احساس کنیم! به بقیةالله صلوات الله علیه چه میگذرد! در این شبها و روزها بر آن دل مطهر چه میگذرد و چه حزنی در آن دل مطهر قرار دارد! ما نمیتوانیم بفهمیم. بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این دو حادثه رحلت رسولالله و رحلت فاطمه زهرا؟سها؟ چه گذشت! چه گذشت! فقط تاریخ چیزهایی ثبت کرده، چیزهایی به عنوان فرمایشات این بزرگواران نوشته شده ولی همانها را هم ما یک ظاهری بیش نمیفهمیم. روحمان و دلمان و سویدای قلبمان هنوز خبردار نشده که چه گذشته. اگر یکقدری دلهای ما رقت پیدا کند ــ خیلی کم، اصلاً نمیشود به حساب بیاوریم ــ ذرهای، که اصلاً به حساب نمیآید، احساس غمی در دلهای ما میشود و احساس حزن و تأثری میشود. در فرمایشات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد که حضرت بعد از دفنکردن فاطمه زهرا جملاتی دارند. چندسال قبل در همین ایام یا زودتر آن عبارات را به عنوان سلام و زیارت امیرالمؤمنین رسولالله را بعد از دفن فاطمه زهرا قرائت کردیم ولی آن عبارات از نهجالبلاغه بود. در کافی همان زیارت را نقل کرده اما کلماتی و جملاتی اضافه دارد امسال این جملات را به نقل کافی میخوانیم.
مرحوم محمد بن یعقوب کلینی نقل میکند. این عبارات را در کافی نقل میکند. کافی هم میدانیم از نظر اعتبار بحمدالله جزء کتب معتبره شیعه است. حدیث را ایشان از خود سیدالشهدا صلوات الله علیه نقل میکنند که امامحسین هم آنجا میشنیدند و ایشان از پدر بزرگوارشان این جملات را شنیدهاند و برای ما نقل میکنند.([129]) میگویند: لَمّا قُبِضَتْ فاطمةُ؟عها؟ دَفَنها امیرُالمؤمنین سِرّاً و عَفی علی موضع قبرِها چون فاطمه از دنیا رفت امیرالمؤمنین؟ع؟ آن حضرت را در پنهانی دفن کرد و موضع قبر را پوشانید، خاک ریخت که دیده نشود و محل دفن حضرت مشخص
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 184 *»
نشود. ثُمَّ قامَ فَحَوَّلَ وَجهَهُ اِلی قَبرِ رسولالله؟ص؟ بعد حضرت برخاستند و صورت خود را متوجه قبر رسول خدا؟ص؟ نمودند فقال عرض کردند: السلام علیکَ یا رسولالله عَنّی و السلام علیک عَن اِبنَتِکَ و زائرَتِکَ و البائِتَةِ فی الثَّری بِبُقعَتِکَ و المختاراللهُ لَها سُرعةَ اللِحاقِ بِکَ سلام بر شما ای رسول خدا از من و سلام بر شما از طرف دخترتان، دختری که شما را زیارت میکند به دیدار شما آمده. دختری که در خاک، در خاکی که در بقعه شما قرار دارد خوابید و قرار گرفت، که این تعبیر حضرت ببقعتک اشاره است به اینکه حضرت فاطمه؟سها؟ در همان منزل خودشان دفن شدند. آن دختری که خدا برای او اختیار فرمود که از همه ما زودتر به تو ملحق گردد. قَلَّ یا رسولالله عن صَفیَّتِکَ صَبری و عَفا عن سیدة نساء العالمین تَجَلُّدی ای رسول خدا صبر من در مصیبت صفیه و برگزیده تو خیلی کم شد. در کلمه صفیة عَن صَفیَّتِکَ صبری حضرت مقام و منزلت فاطمه زهرا؟سها؟ را تعظیم و تکریم میکنند به اینکه او را صفیه رسولالله و شایسته مقامات اصطفاء و برگزیدگی ذکر میکنند. کم شد ای رسول خدا در فراق صفیه شما و برگزیده شما فاطمه زهرا صبر من و نمیتوانم در این مصیبت خودداری کرده و قوت نشان دهم. یعنی بیتابم، توان از من رفته. مثل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگویند، کسی که حلم خداست، حامل صبر خداست اما میفرمایند که اینقدر این مصیبت بر من گران است که عَفا تَجَلُّدی تاب و توان من از بین رفته. دیگر طاقتم رفته. الّا اَنَّ لی فی التأسی بِسُنَّتِکَ فی فُرقَتِکَ موضِعَ تَعَزٍّ فقط چارهای که من دارم این است که تأسی بجویم به سنت شما در فراق شما و موضع تسلی من همین است. یعنی اگر من مبتلا شدهام به مصیبت فاطمه خودم را به این تسلی میدهم که قبل از این مصبیت به مصیبت رسولالله مبتلا شدم. چطور مصیبتی! آن مصیبتی که فَلَقَد وَسَّدتُکَ فی مَلحُودَةِ قَبرِک و فاضَتْ نَفْسُکَ بَینَ نَحری و صَدری من خودم به دست خودم شما را در قبر گذاردم و نفس مبارک شما و جان شریف شما بین سینه من و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 185 *»
گلوی من از بدن شما گرفته شد. اینقدر من نزدیک به شما بودم و اینقدر این مصیبت به من نزدیک است. بَلی و فی کتابِ اللهِ لی اَنْعَمُ القبول آری در قرآن خدا فرموده و در قرآن گزارش داده که اِنَّکَ مَیِّتٌ و اِنَّهُم مَیِّتون خبر از مردن شما و وفات شما خدا داده کُلُ نَفْسٍ ذائقةُ الموت خدا فرموده. پس در کتاب خدا از اینکه وعده داده به صبرکنندگان در مصائب، برای من خوب امری است که این مصیبت را قبول کنم و بگویم انا لله و انا الیه راجعون و با این کلمه استرجاع و جمله استرجاع از خدا اجر بطلبم و از خدا قوت بخواهم.
آنوقت بعد از این جملات شروع میفرمایند به ذکر مصیبت فاطمه زهرا؟سها؟ قَد استُرجِعَتِ الودیعةُ و اُخِذَتِ الرَهینَةُ آن امانت برگردانده شد، آن گروگان گرفته شد، آنیکه در گرو بود گرفته شد و اُخلِسَتِ الزَّهراء کلمه اخلست الزهراء به این اشاره دارد که یعنی سُلِبَت یک چیزی که به زور گرفته شود ــ شاید اشاره است به غصب حقوق فاطمه زهرا ــ زهرا؟سها؟ بر شما وارد میشود اما آنچه مال اوست از فدک و شئونات دیگر از او گرفتند و حرمت او را رعایت نکردند. کسیکه حرمتش را از دست داده، حقوقش را از دست داده و برای او چیزی از حقوق او باقی نگذاردند، زهرا به اینطور بر شما وارد میشود فمااَقْبَحَ الخضراءَ و الغَبراءَ چقدر قبیح است رخساره آسمان و زمین بعد از فاطمه زهرا؟سها؟! امیرالمؤمنین چطور از شدت مصیبت تعبیر بیاورند! فَمااَقبَحَ الخضراءَ و الغبراءَ این جمله را وقتی عرب میگوید که از شدت حزن و غم و مصیبت زمین و آسمان را دگرگون میبیند و به هیچ چیزی دل خوش ندارد. چقدر قبیح شده آسمان و چقدر قبیح شده زمین یا رسولالله! از اینجا به بعد از حال خودشان خبر میدهند که من در برابر این مصیبت چه حالی دارم امّا حُزنی فَسَرمَد و امّا لَیلی فَمُسَهَّد اما غم من و حزن من دیگر ابدی است، دائم است، طویل است، طولانی است. طول این حزنها میدانیم تا دامنه قیامت است. تمام این حزنها در جمیع این مصائب وارده بر
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 186 *»
اهلبیت؟عهم؟ ابدی است، درست است در ظهور امام زمان صلوات الله علیه انتقام کشیده میشود اما میدانیم حزن و غم این مصائب تا دامنه قیامت ادامه دارد. این تعبیر فسرمد نه تنها در همین دوران دنیاست. مگر فاطمه زهرا در قیامت وقتی میآیند در آنجا ناله نمیکنند؟([130]) مگر آنجا نمیگویند خدایا میخواهم مقام و منزلت مرا به کسانی که به من ظلم کردند نشان بدهی؟([131]) مگر آن بزرگوار ن آن فرزندان خودش را به آن مصائبی که در دنیا مبتلا شدند نمیبیند؟([132]) تمام این مصائب وارده تا دامنه قیامت ادامه دارد و تا آنجا اثرش وجود دارد. بعد که اهل بهشت در بهشت میروند و اهل جهنم در جهنم، و اعراض اخروی هم برطرف میشود و این بزرگواران هم در بهشت خود قرار میگیرند، دیگر مطلب تمام است؛ و تا آنجا ادامه دارد. این تعبیری که از امیرالمؤمنین رسیده اما حزنی فسرمد بعضیها دائم معنا کردند، حزن من دائمی است و طولانی است، همین اندازه. ولی کلمه سرمد میدانیم ممکن است برای امور دنیوی هم به کار رود اما از مثل امیرالمؤمنین در یکچنین مصیبت بزرگ آن هم با سابقه ذهنی ما که تا دامنه قیامت ادامه دارد؛ یعنی تا قیامت. اما حُزنی فسرمد حزن علی صلوات الله علیه در این مصیبتها تمام نمیشود، تا دامنه قیامت این حزنها ادامه دارد. و اما لیلی فمُسَهَّد شبهای من هم باید به بیداری بگذرد، دیگر شب مرا خواب نخواهد گرفت. تعجب است از بعضی شارحین نهجالبلاغه که آنها با اینکه شیعه هستند اینطور معنا میکنند، میگویند مراد از و اما لیلی فمسهّد این است که حضرت دو شب، سه شب، یک هفته، یک ماه، نهایتش یک سال شب را بیدار بودند و خوابشان نبرد یعنی قرار نگرفتند. میگویند نهایتش این مقدار است. دیگر بخواهد در
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 187 *»
طول زندگی حضرت ادامه داشته باشد، نه؛ دیگر معنا ندارد. و اما لیلی فمسهّد یعنی یک هفته یا یک ماه یا یک سال من شبها دیگر از این بار مصیبت قرار ندارم. اما نه، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حزنش که سرمد باشد لیل هم، شب هم که میگوید شب من، یعنی شبها دیگر من قرار ندارم. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کجا قرار بگیرد! و هَمٌّ لایَبرَحُ من قلبی او یَختَارَ اللهُ لی دارَک الَّتی اَنتَ فیها مُقیم. غمی دارم که از دلم نمیرود مگر اینکه خدا برایم همان خانهای را برگزیند که تو در آن جای داری. آیا حضرت که مبتلا بودند به این غم و غصه فقط شب را قرار نمیگرفتند؟ نه. تا حضرت در دنیا بودند این حالت برای حضرت دائمی بود، این بزرگوار قرار نگرفتند. از دنیا هم که رفتند، مگر عمر تمام شد؟ عمر هست، تا دامنه قیامت هست. این جمله بعدی توضیح میدهد؛ و همّ و اندوهی است که از دل من نخواهد رفت تا اینکه خداوند آن خانهای را که تو در آنجا هستی برای من اختیار کند. حالا از آنجا به بعد تمام میشود؟ نه، از آنجا به بعد هم تمام نمیشود. مگر ندارد که حضرت سکینه در خواب نالههای رسولالله را ذکر میکنند؟([133]) مگر آنجا تمام میشود؟ مگر بعد از مرگ غم این بزرگواران در این مصیبتها تمام میشود؟ اینکه ما آرزو داشتیم در این ایام، محرم هم میگفتیم خدایا ما از این دنیا که میرویم وارد عالم مثال و عالم برزخ که میشویم، خدایا پا بگذاریم در عزاخانه حسین؟ع؟، ما را از آنجا بیرون نکنند. ما را هم جزء عزاداران حضرت قرار بدهند که در برزخ هم عزادار بر حسین و سایر معصومین؟عهم؟ باشیم کَمَدٌ مُقَیِّحٌ و هَمٌّ مُهَیِّجٌ این غم و اندوه و این حزنها این قدر مؤثر است در وجود من که دل مرا خون میکند کمد مقیّح این غمّ و این همّ و این حزن اینقدر شدید است که برای مردن و از بینرفتن من بس است. دیگر نمیخواهد علی را با شمشیر بکشند. خود همین همّ و غمّ و غصه دل مرا آب خواهد کرد و دل مرا خون
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 188 *»
خواهد کرد. همّ و غمّی است که دائماً هیجان و ناراحتی در من به وجود میآورد. سَرْعانَ ما فُرِّقَ بیننا خدا لعنت کند این ظالمین را. یا رسولالله چقدر زود بین ما مفارقت پیدا شد و جدایی افتاد و الی الله اشکو من به سوی خدا شکایت میکنم. این هم گزارش حال خودشان که امیرالمؤمنین؟ع؟ اظهار میکنند.
و اما عبارات بعدی گزارش مصیبتهایی است که بر زهرا؟سها؟ وارد شد و رسید و سَتُنْبِئُکَ اِبنَتُک بتَظافُرِ اُمَّتِک عَلی هَضمِها به همین زودی ای رسول خدا! دختر شما به شما خبر میدهد که امت تو دست به دست یکدیگر دادند و یکدیگر را کمک کردند و موافقت با یکدیگر نمودند بر اینکه حرمت فاطمه را از بین ببرند، بر اینکه حقوق فاطمه را فسخ کنند. کلمه هضم کلمه خیلی عجیبی است. لااقل همین اندازه توجه به هضم و قوه هاضمه و جهاز هاضمه داشته باشید کلمه هضم روشن میشود. یک لقمه نان در این جهاز هاضمه بدن چه میشود؟ چه سرش میآید؟ تمام این دستگاه هاضمه بدن دست به دست یکدیگر میدهند، کمک میکنند با هم به انواع و اقسام و اسباب مختلف و این لقمه نان را چه میسازند تا برسد به حدی که خون شود. چه سرش میآید؟ امیرالمؤمنین چه تعبیری بگوید؟ حضرت امیر است صلوات الله علیه، امیر سخن است. بعد از اینهمه مصیبتها و در یکچنین موقعیت حساس که فاطمه را در میان قبر گذارده؛ قبر کجاست؟ قبر میان خانه جلو چشم فرزندانش.([134]) از شدت مصیبت با رسولالله سخن میگوید، میخواهد با سخنگفتن با رسولالله دلش تسلی بیابد. روی قبر را هم پوشیده که کسی از قبر زهرا خبردار نشود. خودش آهسته گریه میکند، دیگران هم معلوم است باید آهسته گریه کنند. خدا میداند چه مصیبتی بوده! چه مصیبتی! چه کلمهای را حضرت انتخاب میکند تظافر، ای وای! ظُفْر ناخن است. این ناخنها را ظفر میگویند. شما یک چیزی را که بخواهید با دست
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 189 *»
بگیرید و پنجه بیندازید تمام این انگشتها را به کار میبرید و مخصوصاً اگر بخواهید کاملاً انگشتها فرو رود از ناخنها استفاده میکنید؛ این اصل ظفر. تظافر یعنی یک جمعی با یکدیگر چنان متحد بشوند و یکی، مثل یک پنجه. یک امت یک پنجه بشوند و بیندازند بر یک نفر و تمام قوای خود را در نابودی او به کار ببرند. از او چه میماند، چه باقی میماند؟ خود امیرالمؤمنین میفرماید دیگر من نمیتوانم بگویم اما دخترت به تو خبر خواهد داد که این امت چطور با هم همپنجه شدند، متفق شدند و بر هضم و نابودی فاطمه زهرا؟سها؟ با هم همدست شدند.
یا بقیةالله ساعد الله قلبک یا مولای از این عبارات بعدی حضرت برمیآید که فاطمه زهرا در مدت این دوران مصیبت روی چه جهاتی بوده که آنچه از این مصائب در دل احساس و ادراک میکردند اظهار نمیکردند. به همین سبب امیرالمؤمنین عرض میکند فَاَحفِها السؤال و استَخبِرها الحال یا رسولالله شما اصرار کنید، به اصرار تمام سؤال کنید، اصرار کنید و بپرسید و از فاطمه خبر این جریانها را کاملاً جویا شوید. چرا؟ فَکَم مِن غَلیلٍ مُعتَلِجٍ بصَدرِها لَمتَجِد الی بَثِّهِ سبیلا سبحانالله! در تمام این مدت فاطمه زهرا؟سها؟ گریه کرده و نالیده، در تمام این مدت، اما برای نالیدن و گریهکردن بر یک مصیبت کوچکی ــ که مصیبتِ کوچک نیست در مصیبتهای ایشان ــ والله دنیا کم است. همه مصیبتهایشان بزرگ است، اما یک مصیبت کوچکش را به حسب ظاهر دنیوی هم بگوییم، که عرض کردم کوچک ندارد نعوذبالله، همهاش بزرگ است، همهاش بزرگ است. مصیبت بر چهکسی وارد شده؟ بر ولیةالله، بر حجت خدا. زهرا حجت خداست انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر کدام مصیبتش را بگوییم کوچک است! کدام یکش را بگوییم کوچک است! فقدان پدر و حزن بر فراق پدر با احساس و ادراکی که آنها بر این مصائب داشتند؟ اینها را نمیشود گفت کوچک است. اما حالا از نظر تعبیر ناچارم کوچکترین مصیبت را بگویم. در آن
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 190 *»
مصیبت یک دنیا ناله شود، در آن مصیبت یک دنیا اشک ریخته شود، یک دنیا خروش و فریاد، حق آن مصیبت ادا نشده، آن مصیبت گزارش داده نشده، آن مصیبت وفا به حقش نشده. از اینرو امیرالمؤمنین با اینهمه گریههای زهرا، با اینهمه نالههای زهرا، با اینهمه شکایتهایی که در فرمایشات زهرا هست میگویند: فکم من غلیل معتلج بصدرها لمتجد الی بثّه سبیلا اینقدر غم در دل زهرا و اینقدر غم در سینه زهرا تلاطم داشت که زهرا برای اظهار و آشکارکردن این حزن و این غم راهی نیافت و ستقول و به همین زودی زهرا به شما میگوید وَ یَحکُمُ اللهُ وَ هُوَ خَیرُ الحاکمین خدا حکم خواهد کرد و او بهترین حکمکنندگان است.
حالا این سلام من به شما ای رسول خدا چطور سلامیاست سلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ و لا سئم ناچارم، ناچارم که سلام وداع کنم، اما نه اینکه از بودن در اینجا و مکث در اینجا و سخنگفتن با شما ناراحت و خسته شده باشم، نه. فَاِن اَنصَرِفْ فلا عَن مَلالةٍ اگر برمیگردم؛ بعضیها خواستهاند از این جمله استفاده کنند که قبر فاطمه زهرا در خانهشان نبوده، چون انصراف یعنی برگشتن و از جایی به جایی رفتن است. ولی نه، انصراف یعنی از این کار به کار دیگر مشغولشدن مثل اینکه در مورد نماز میفرماید وقتی که از نماز انصراف پیدا میکنی به طرف راست انصراف پیدا کن مثل بعد از سلامگفتن و به کار تعقیب میخواهی بپردازی چنین کن. از خود نماز خارجشدن و به تعقیب پرداختن را انصراف میگویند. یعنی اگر از گفتگوی با شما به کار دیگری منصرف شوم و یا اینکه از کنار قبر زهرا؟سها؟ برخیزم و به کار دیگری بپردازم. فَاِن اَنصَرِفْ فلا عن ملالةٍ نه این است که از نشستن کنار قبر زهرا و گفتگو با شما و زهرا خسته شدم. نه، از این جهت نیست. و اِن اُقِم فلا عَن سُوءِ ظَنٍ بما وَعَدَ اللهُ الصابرین و اگر اینجا هم بمانم، تا عمر دارم همین کنار قبر فاطمه بنشینم و گریه کنم و از جا برنخیزم و به کار دیگری نپردازم، نه از این جهت است که به آنچه خدا به صبرکنندگان
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 191 *»
وعده فرموده سوء ظن دارم و آن را باور ندارم و از بیصبری است، نه. یعنی بیصبری نیست. بر فرض همه عمر هم کنار قبر فاطمه بمانم، همه عمرم، و جز گریه بر فاطمه کار دیگری نداشته باشم، این اسمش بیصبری نیست. این مصیبت اقتضایش این است. باید اینطور باشد. نه از بیصبری من است، نه از جزع و بیتابی است. این مصیبت استحقاق دارد که انسان همه عمر کنار این قبر بنشیند و اشک بریزد و گریه کند و به کاری نپردازد. واهَ واهاً نالههای علی صلوات الله علیه است. واه واهاً ای وای! ای وای! ــ چطور بگوییم، چطور ناله امیرالمؤمنین را بگوییم؟ ــ و الصبرُ اَیمَنُ و اَجمَلُ و لولا غلبةُ المُستَولینَ لَجَعَلتُ المُقامَ و اللبثَ لِزاماً مَعکوفاً اگر غلبه مستولین نبود، آن کسانی که عهدهدار امور شدهاند و زمام امور مردم را به دست گرفتهاند اگر غلبه آنها نبود من درنگکردن و نشستن کنار قبر فاطمه را برای خودم یک امر همیشگی قرار میدادم. از اینجا تکان نمیخوردم و جز گریه کارم چیز دیگری نبود و لاَعوَلْتُ اِعوَالَ الثَّکلی عَلی جَزیلِ الرَّزیَّة و همه عمرم را به واویلا واویلا گفتن و فریاد و نالهکردن به مانند زن بچهمرده و جوانمردهای که به مصیبت بزرگی مبتلا شده باشد، همه عمر را به آنطور میگذراندم. یکی از گوشههای مصیبتها فَبِعَینِ اللهِ تُدْفَنُ اِبنَتُکَ سِرّاً و تُهضَمُ حَقُهَا و تُمنَعُ اِرثَها در مقابل چشم خدا دختر شما در پنهانی دفن میشود، حقش را منع کردهاند، ارثش منع شده، حقش ضایع شده و لَمیَتَبَاعَدِ العَهدُ و لَمیَخلَق مِنکَ الذِّکر عهد و یادبود شما که طولی نکشیده، دور نشده و سخن و ذکر شما که کهنه نشده، به این زودی با دختر شما اینطور رفتار کردند و اِلَی اللهِ یا رسولالله المُشتَکی ای رسول خدا شکوه و شکایت ما به سوی خداست و فیک یا رسولالله اَحسنُ العزاء و در مصیبت شما بهترین عزاست که دلم در مصیبت فاطمه تسلی بیابد صلی الله علیکَ و علیها السلامُ و الرضوانُ صلوات خدا بر شما، و بر زهرا باد سلام خدا و رضوان خدا.
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 192 *»
مجلس 13
(شب جمعه ـــ 17 جمادیالاولی 1408 هـ ق)
r ثواب صلوات فرستادن بر حضرت فاطمه؟عها؟
r برخی از فضائل معصومین؟عهم؟ به همین ظاهر بشری ایشان ارتباط دارد
r عمق مصائب آن بزرگواران؟عهم؟
r فاطمه؟عها؟ «صدیقه» است مانند سایر معصومین؟عهم؟ که صدّیق میباشند
r حدیث نبوی؟ص؟ در بیان فضیلتی از فضائل ظاهری حضرت فاطمه؟عها؟
r سؤال در قبر همگانی است
r اگر علی؟ع؟ نبود برای فاطمه؟عها؟ کفوی نبود، «آدم؟ع؟ فمن دونه»
r فاطمه؟عها؟ «زکیه» و حبیبه خداوند و رسول خدا؟ص؟ است
r تأثیر مصائب این بزرگواران؟عهم؟ تا دامنه قیامت ادامه دارد
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 193 *»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
خداوند متعال در وصف فاطمه زهرا؟سها؟ میفرماید:
Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلْصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS
Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS
اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبك و نبیّك و امّ احبّائك و اصفیائك الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ بها اعین ذرّیتها و ابلغهم عنّـا فی هذه السّاعة افضل التّحیـة و السّـــلام
امیدواریم در این شب جمعه خداوند این صلوات را از طرف همه ما به روح مطهر فاطمه زهرا؟سها؟ و به جسد مبارک آن بزرگوار از این راه دور ابلاغ فرماید و همینطور سلام ما را به پیشگاه مادر مکرمهاش، پدر بزرگوارش و فرزندان معصومینش سلام الله علیهم اجمعین ابلاغ فرماید. فرمود ای فاطمه هرکس بر تو صلوات بفرستد خدا او را میآمرزد و او را با من قرار خواهد داد در هر کجای بهشت باشم.([135]) صلواتفرستادن بر آن بزرگوار صلواتفرستنده را به این درجه و به این مقام میرساند و اجری که معین فرمودهاند این است. نوع عامه هم از رسولالله؟ص؟ روایت کردهاند که هرکس بر فاطمه زهرا؟سها؟ صلوات بفرستد همان صلوات، صلوات بر رسول خداست؟ص؟ یعنی گویا بر رسول خدا صلوات فرستاده و معنای گویا، نه این است که دو صلوات باشد؛ صلوات بر هریک از این بزرگواران، صلوات بر رسولالله و صلوات بر رسولالله صلوات بر هریک از
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 194 *»
ایشان است، اما اینطور تعلیم فرمودهاند. برای اینکه بین آن بزرگوار و اهلبیت او فاصله نیندازند دستور فرموده که هرگاه بر من صلوات میفرستید بر آل من و اهلبیت من هم صلوات بفرستید و صلوات را ناقص و ناتمام نفرستید. سؤال شد از آن حضرت صلوات تمام چیست؟ حضرت فرمود آن است که بر من و اهل من و اهلبیت و آل من صلوات بفرستید.([136]) اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در فرمایشاتی که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل شد توجه پیدا میکنیم به اینکه همانطور که فضائل این بزرگواران دستهای از فضائل و مقداری از فضائل مربوط به این ظاهر ایشان و مرتبه ظاهره بشری ایشان است، مصائب این بزرگواران هم مربوط به همین امر است، و همانطور که فضائل تا عالم قیامت دامنه دارد و حتی در بهشتها هم که برای اهل بهشتها جلوه میفرمایند باز هم برای خود ظاهری میگیرند و تجلی میفرمایند، مصائب این بزرگواران هم که به این ظاهر بشری قبول فرمودهاند، این مصائب عمق دارد و تنها به این مقام ظاهری و دنیوی و عنصری ایشان تعلق نگرفته. این است که مصیبت ایشان را مصیبتی دردناک قرار داده و به آن جنبه اخروی داده که تا دامنه قیامت ادامه دارد. شناخت این نوع فضائل و فهمیدن این نوع مصائب به شناخت مقامات ظاهری ایشان و تجلیات ظاهره ایشان بستگی دارد. میدانیم که تفکر در فضائل این بزرگواران و شناخت این مقام ظاهری بشری ــ که موقع و محل است برای این فضائل ظاهری ــ اجر و ثواب دارد، آن هم آنهمه ثوابها که ذکر شده، هرکس فضیلتی از فضائل ایشان را بگوید یا فضیلتی از فضائل ایشان را بشنود یا فضیلتی از فضائل ایشان را بنویسد، در کتب احادیث آلمحمد؟عهم؟ چقدر برای او ثواب ذکر کردهاند.([137]) بحمدالله ثبت است و یقینی است. همینطور هم ذکر و فکر در
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 195 *»
مصیبت ایشان و درجه عمق مصیبت ایشان و محل و موقع وقوع مصائب ایشان در این مقامات ظاهری ایشان برای ما ثواب ذکر مصیبت و فکر در مصیبت خواهند نوشت و وعدههایی که فرمودهاند عنایت خواهند فرمود.
و چون ایام ایام مصائب است و مدتی هم به ذکر فضائل مشغول بودهایم به همین سبب حال باید این چند شب باقیمانده را که ظاهراً تا آخر این ماه هم میشود، از مصیبت گفت. به نقلی که نقل شده که سهماه بعد از پدر بزرگوارشان از دنیا رحلت فرمودهاند تا اواخر این ماه میشود. جز این نقل که در همین ایام که نیمههای ماه جمادیالاولی است نقل شده، وفات حضرت سهماه هم نقل شده.([138]) عرض کردم در وفات حضرت اختلاف کردهاند چه اختلافی! از چهلروز ذکر شده تا ششماه و بعضیها هم هشتماه گفتهاند، دیگر بیشتر گفته نشده. وفات آن حضرت کمترش چهلروز بعد از وفات پدر بزرگوارشان ذکر شده. و اکثری که ذکر شده ششماه و بعضیها هشتماه هم گفتهاند و مشهور همین نیمهها است که هفتادوپنج روز باشد، و سهماه هم عرض کردم شهرتی دارد از این جهت تا آخر این ماه هم میشود گفت دوران با ذکر مصائب این بزرگوار مناسب است.
همانطور که عرض شد خیلی از فضائل و نوع فضائلی که برای ما بیان کردهاند به این مقامات ظاهری این بزرگواران مربوط میشود و مخصوصاً به مقام جسمانی ایشان و ظهوری که در عالم جسم فرمودهاند و برای خود بدن جسمانی در عالم اجسام گرفتهاند به آن مربوط میشود. به تعبیر دیگر نوع فضائلی که برای این بزرگواران ذکر شده به همین جمادیت و نباتیت و حیوانیت ایشان مربوط است که از این عالم یعنی عالم اجسام برای خود گرفتهاند. جمادیت، نباتیت و حیوانیتی که شده بدن ایشان. بیشتر فضائل مربوط به همین امر است و نوع فضائل مربوط به همین مقام است. در همین
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 196 *»
صلواتی که میخوانیم و از امام عسکری صلوات الله علیه نقل شده، در همین صلوات دقت بفرمایید. این فضائلی که امام عسکری در موقع صلواتفرستادن بر جده بزرگوارشان، فاطمه ذکر میفرمایند، اللهم صل علی الصدیقة فاطمه زهرا را صدیقه فرمودهاند. این بزرگوار صدیقه است، یعنی در این عالم مثل رسولالله و مثل سایر ائمه معصومین؟عهم؟ صدیق است، مثل انبیاء و مثل کاملین و بزرگان صدیق است. یعنی در صفت صدیقبودن، اصل ایشانند انبیاء هم فرع ایشانند، بزرگان و کاملینِ هر زمان هم فرع ایشانند. در این مقام ظاهر و در این عالم، این بزرگواران تصدیق دارند آنچه را که خدا نازل فرموده، تصدیق دارند به آنچه که خدا به آن راضی است و صدق دانستهاند آنچه را که خدا صدق قرار داده. به این سبب محمد و آلمحمد؟عهم؟ و همچنین انبیاء و همچنین کاملین و بزرگان هر زمان صدّیق توصیف شدهاند. در این مقام تصدیقکننده هستند و صدّیقند و اعتراف دارند به صدقبودن آنچه بر انبیاء نازل شده از گذشتگان و رسول این امت صلی الله علیهم اجمعین. معلوم است این یک فضیلتی است مربوط به این عالم ظاهر وگرنه در مقامات ذاتیهشان خود ایشان اسماء و صفات خدا هستند که در آن عالم ایشان مرسلالرسل و مُنزلالکتب هستند. به چه تصدیق کنند و تصدیق چه نمایند و اعتراف به صدقبودن چه نمایند؟ این مربوط به این عالم است و به این عوالمی که در این عوالم برای این بزرگواران مرتبه عبودیت پیدا شده و مثل سایر بندگان وظیفه دارند در عبودیت و در تصدیقکردن آنچه که بر انبیاء و بر خودشان نازل شده، و خداوند از ایشان و دیگران اقرار و اعتراف و تصدیق و تسلیم را خواسته. از این جهت میبینیم برای این بزرگواران هم سؤال است، برای این بزرگواران هم کتاب است و برای این بزرگواران هم ثواب است. سؤال و کتاب و حساب و ثواب مربوط به تکلیف است و عبودیت و بندگی و تصدیقداشتن آنچه بر انبیاء و یا بر خود ایشان نازل شده. رسولالله؟ص؟ هم میگویند لا اله الا الله و میگویند
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 197 *»
اشهد ان لا اله الا الله خود آن بزرگوار هم شهادت میدهند به اینکه و اشهد انی رسولالله خودشان باید شهادت بدهند به رسالت خودشان، از این جهت آن بزرگوار نماز میخواندند، آن بزرگوار اذان میگفتند، اقامه میگفتند. این اذان را ایشان تعلیم دادهاند، این اقامه را این بزرگوار تعلیم دادهاند، این نماز را ایشان تعلیم فرمودهاند و خودشان هم همینطور اقامه میگفتند، همینطور اذان میگفتند و همینطور نماز میخواندند. آن بزرگوار هم موقع اذان میگفتند اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمداً رسولالله؟ص؟ آن بزرگوار هم در نماز و در تشهد نماز میگفتند اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آلمحمد اظهار بندگی و عبودیت میکردند و شهادت به الوهیت خدا میدادند، شهادت به رسالت خود میدادند، شهادت به رسالت انبیاء گذشته میدادند، شهادت به ولایت ائمه هداة معصومین؟عهم؟ میدادند، شهادت به حقانیت بهشت، حقبودن جهنم، حقبودن حساب، حقبودن کتاب، حقبودن صراط و حقبودن میزان؛ به همه اینها شهادت میدادند و تصدیق میفرمودند آنچه بر انبیاء گذشته و بر خودشان نازل شده. در مقام بندگی این بزرگواران صدیق بودند. فاطمه زهرا؟سها؟ هم صدیقه نامیده شده و از القاب مطهره آن بزرگوار صدیقه است. انبیاء هم صدیقند، آنها هم تصدیقکننده هستند و در این فضیلت شعاع محمد و آلمحمد علیهمالسلامند. کاملین و بزرگان هم صدیقند، از اینرو حدیث دارد که راوی از امام؟ع؟ سؤال میکند که چهکسی فاطمه زهرا؟سها؟ را غسل داد؟ حضرت صادق؟ع؟ فرمودند امیرالمؤمنین؟ع؟ فاطمه را غسل دادند. برای راوی قدری سنگین آمد، مطلب برای او گران بود زیرا به حسب عادت و معمول زن را نوعاً زن غسل میدهد. اگر نبود زنی و ناچار شدند، آنگاه شوهر. الزوج احق بأمرأته حتی یضعها فی قبرها([139]) و گرنه زن را نوعاً زن غسل میدهد. چرا فاطمه زهرا؟سها؟ را زنی غسل
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 198 *»
نداد و امیرالمؤمنین غسل دادند؟ چون مطلب در نظر او یکقدری گران آمد حضرت او را متذکر فرمودند قبل از اینکه اظهار کند. فرمودند گویا سینهات با شنیدن این سخن تنگ شد؟ عرض کرد آری یا ابن رسولالله، حضرت فرمودند تو مگر نمیدانی که فاطمه صدیقه بود و صدیق را باید صدیق غسل دهد؟ مریم را فرزندش عیسی غسل داد به جهت اینکه او صدیقه بود و شایسته نیست کسی دیگر بدن صدیق و یا صدیقه را غسل دهد مگر اینکه صدیق باشد.([140]) وقتی که مریم را عیسی غسل بدهد از جهت اینکه مریم صدیقه است، معلوم است فاطمه زهرا؟سها؟ را چهکسی شایستهتر و سزاوارتر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؟ بلکه اگر رسولالله حیات میداشتند رسولالله غسل میدادند ــ البته تعبیر من است این جمله در حدیث نیست من عرض میکنم اگر رسولخدا؟ص؟ حیات میداشتند ــ صدیق و صدیقه را باید صدیق غسل دهد، امر محرم و نامحرمی و امر شوهری و پدری و این مسائل در جریان صدیق و صدیقه نیست. این امور مربوط به مقام عصمت است. مثل اینکه ما معتقدیم که امام را باید امام غسل دهد، نمیشود بدن امام را غیر امام غسل بدهد. بدن امام را باید امام دفن کند، نمیشود بدن امام را غیر از امام دفن کند. اینها احترام به این ابدان مطهره است و اینها آیات الهیه هستند انها لاحدی الکبر، لایمسه الا المطهرون باید اهل طهارت و اهل عصمت این ابدان مطهره را غسل دهند و کفن کنند و دفن کنند. دستهای آلوده به عصیان و گناه، آنها نباید به این آیات الهیه و این کتابهای ناطق ربّانی دست بزنند و لمس و مسح کنند. اینها فضائل همین ابدان ظاهری است. غسلدادن و کفنکردن و دفنکردن که مربوط به روحشان نیست. به اجسام اصلیهای که فوق عالم امکان است و همچنين به اجسامی که فوق عرش است مربوط نیست. غسلدادن، کفنکردن و دفنکردن اموری است که به همین ابدان تعلق میگیرد. در اینجا باید این بدنها تجلیل شود و تکریم
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 199 *»
گردد و جز معصوم و مطهر به طهارت کلیه الهیه کسی حق ندارد به این بدنهای مطهر از جهت تغسیل و یا تکفین و یا تدفین دست بزند، که به منظور تعظیم و تکریم انجام میشود.
چه مصائبی را این بزرگواران دچار بودهاند. مصیبت حضرت رضا؟ع؟ که باید امام جواد به طور غایبانه ــ یعنی ایشان را کسی نبیند ــ و در پرده غیبت پدر را غسل دهند، در پرده غیبت پدر را کفن کنند، در پرده غیبت پدر را به خاک بسپارند. همینطور موسی بن جعفر؟ع؟ را امام رضا از مدینه غایب شوند و در آنجا به طور غیبت و در پرده غیبت بدن پدر بزرگوار را غسل دهند، کفن کنند و دفن نمایند. همینطور امام زمان ما صلواتاللهعلیه پدر بزرگوارش را در پرده غیبت غسل دهد، در پرده غیبت او را کفن کند و در پرده غیبت به خاک بسپارد. دیگران به ظاهر طور دیگر میدیدند اما واقع امر طور دیگری بود و از این جهت وقتی راوی از خود امام رضا؟ع؟ سؤال میکند: آقا پدر بزرگوار شما را در بغداد چهکسی غسل داد، چهکسی کفن کرد و چهکسی به خاک سپرد؟ حضرت فرمودند: زینالعابدین؟ع؟ در کوفه بودند، چهکسی امام حسین را کفن کرد؟ زینالعابدین در کوفه در غل بودند، چهکسی در کربلا بدن مطهر حسین؟ع؟ را غسل داد؟ که خاک بر سر ما، کفنِ چه! میفرمایند آب غسل آن بزرگوار خونی بود که از بدنش جاری شد و کفن آن بزرگوار همان گرد و خاکهایی بود که بادها بر بدن مطهرش ریخته بود. پس با اینکه امام سجاد در کوفه اسیر دست اعداء و دشمنان بودند و به ظاهر در غل، اما در کربلا آن بزرگوار آمدند و بدن مطهر پدر را دفن کردند. حضرت فرمودند بر همین قیاس بدن هر امامی را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند و به خاک بسپارد.([141])
پس یکی از فضائلی که امام عسکری در این صلوات برای مادرشان فاطمه زهرا در موقع صلواتفرستادن برای آن مخدره معظمه ذکر میفرمایند کلمه صدیقه است، و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 200 *»
صفت صدیقه که به این فضائل ظاهره مربوط میشود و مربوط به این مرتبه ظاهری و به خصوص این مقام ظاهری دنیوی است که جسم و بدن جسمانی این مخدره معظمه است مثل سایر معصومین؟عهم؟. همانطور که آنها صدیقند ایشان هم صدیقه است. از اینرو در مقام عبودیت تصدیق دارد به حقیقت تصدیق جمیع آنچه را که نازل شده است از طرف خدا بر انبیاء گذشته و بر وجود مقدس پدر بزرگوارش و همینطور آنچه بر خودش نازل شد و وحی شد در دورانی که این بزرگوار در این دنیا گذراند، و به خصوص بعد از رحلت پدر بزرگوارش که سخت غمگین شده بود، برای تسلی خاطر آن مظلومه مطهره ملک بر او نازل میشد و حوادث آینده را ذکر میکرد و فاطمه زهرا؟سها؟ میفرمودند، امیرالمؤمنین هم مینوشتند و شد مصحف فاطمه، و در نزد ائمه موجود بود و الآن در نزد امام زمان صلوات الله علیه است.([142]) تمام اینها را تصدیق دارد به حقیقت تصدیق.
روزی رسولالله؟ص؟ فضائل فاطمه را ذکر میفرمود از جمله فضائلی که برای فاطمه میفرمود اشاره به همین مقام تصدیق و مقام صدیقهبودن ایشان بود. فرمودند روح بر من نازل شد و به من گفت ــ مراد روحالامين است یعنی جبرئیل ــ جبرئیل بر من نازل شد و به من خبر داد که فاطمه وقتی وفات بفرماید و از دنیا رحلت کند و او را دفن کنند ملک از او سؤال میکند مَن رَبُّک فاطمه در جواب میگوید اللهُ ربی ملک میپرسد مَن نَبِیُّک فاطمه میگوید نبیی اَبی ملک میپرسد مَن وَلیُّک فاطمه میگوید هذا القائمُ عَلی شَفیرِ قَبری علیُّ بنُ ابیطالب([143]) چه فضیلتی! چه فضیلتی! درست است که مقام عبودیت زهرا و مقام صدیقیت زهرا بیان میشود، اما ببینید سراسرش فضیلت است. کیست که در عالم اینطور به ملک جواب گوید؟ ملکی که سؤال میکند در قبر و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 201 *»
میپرسد، کیست که اینطور جواب بگوید که پیغمبر من پدر من است؟ کیست که بگوید ولیّ من این آقایی است که بر لب قبر من ایستاده؟ علی بن ابیطالب شوهر اوست. از این حدیث شریف معلوم میشود علی دل از قبر زهرا نمیکنده، علی دلکَن نمیشده، کجا برود امیرالمومنین! وقتی بدن میت در قبر گذارده میشود و روی قبر پوشیده میشود، روح دوباره تا سینه برمیگردد و میت جواب سؤالات ملک را میدهد. آنچه ملک سؤال میکند او جواب میگوید. سؤال قبر یکی از اموری است که جزء اعتقادات اهل اسلام است. همه ائمه؟عهم؟ خود رسولالله؟ص؟ اینها همه در قبر سؤال میشوند. بعد از دفنشدن، روح برمیگردد و در قبر به آن ابدان مطهره تعلق میگیرد و باز آن بدن به مانند زندگانیِ دنیا تا سینه زنده میشود و جواب میگوید. سؤال میشوند و جواب میگویند همانطور که برای سایرین هم همین سؤال هست، برای کافر و مؤمن، غیر از مستضعف. برای کافر و مؤمن سؤال در قبر هست، همه در قبر زنده میشوند، روح برمیگردد و به بدن تعلق میگیرد و شخص تا سینه زنده میشود. البته بدنهای برزخی است، بدنهایی است که در غیب این بدن است، به این مقدار خداوند بدنها را معتدل میکند که روح برگردد و تعلق بگیرد. بعد از سؤال و جواب باز دوباره روح از بدنها خارج میشود و در مقام خودش قرار میگیرد. بدنهای برزخی در میان قبرهای خود اگر اهل ایمانند متنعمند به نعمتهایی که ظل نعمتهای بهشتی است که برای روح است، و اگر اهل ایمان نیستند معذبند به عذابهایی که ظل است برای عذابهایی که در جهنم برزخ است و برای روحشان است انّ القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران([144]) خدا بر همه ما رحم کند. خدا را قسم میدهیم به حق فاطمه زهرا؟سها؟ مرگ و قبر و برزخ و قیامت را بر همه ما و همه اهل ایمان از برادران و خواهران ایمانی آسان فرماید. خدا رفع آن مشکلات و آن اهوال و
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 202 *»
هموم را بفرماید که ما طاقت نداریم.
پس سؤال برای همه هست. همه باید جواب بگویند از مؤمنین و کافرین، انبیاء و اوصیاء و اولیاء، همه باید جواب بگویند و همه بدنهایشان در قبر زنده میشود و باز دوباره روح خارج میشود که از جمله در این حدیث شریف هم دیدیم رسولالله از فضائل فاطمه زهرا که در ضمن بیان مقام صدیقیت اوست و تصدیقداشتن او به تمام آنچه خدا نازل فرموده در مقام عبودیتش، فضیلت آن بزرگوار را هم ذکر میفرماید. این خیلی فضیلت است، مقام فاطمه زهرا در این عالم و فضل آن بزرگوار است که دختر رسول خداست و همسر امیرالمؤمنین ولی الله مطلق، افتخار فاطمه؟سها؟ به علی و افتخار علی به زهراست. فضل ایندو همین بس که هردو کفو همند. فرمود اگر نبود علی برای زهرا کفوی نبود از آدم گرفته فمن دونه از آدم گرفته و بعد از آدم، تمام کسانی که در روی زمین آمدهاند و خواهند آمد کفو زهرا نمیشوند.([145]) این چه مقام و منزلتی است! الحمدلله برای ما این مسأله حل است. دیگران تردید دارند و شک میکنند که آیا فاطمه افضل است یا انبیاء افضلند و در این مسأله شک دارند، خیلیها هستند که هنوز تردید دارند که آیا فاطمه از انبیاء افضل است یا اینکه انبیاء از فاطمه افضلند. فرمود اگر نبود علی کفوی برای فاطمه نبود از اولین و آخرین، آدم فمن دونه از آدم گرفته تا بعد از آدم، همه. نه اینکه بخواهند بفرمایند به همه نامحرم بود و مثلاً ابراهیم و امثال اجدادشان میتوانستند فاطمه زهرا را بگیرند، سخن در این نیست، در محرم و نامحرمی نیست، سخن در فضیلت است؛ یعنی کفو. کفو فاطمه کسی نیست از آدم که پیغمبر است و اولین پیغمبر است و مقامش معلوم ــ پدر فرزندان آدم است و تمام نوع انسانی به او متصلند و پدر همه است ــ از او گرفته تا ما، بعد همه و همه. مقصود این است، نه اینکه با همه نامحرم بود و میتوانست مثلاً فرضاً کسی از انبیاء فاطمه
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 203 *»
زهرا را بگیرد، نه. مقصود این نیست که بعضیها اشکال کنند که پس امر محرمی و نامحرمی چه میشود؟ اجداد این بزرگوار چطور میتوانستند ایشان را بگیرند و به تزویج درآورند؟ نه، مقصود فضیلت است، بیان فضیلت است. یعنی کفوی برای زهرا نبود. اگر علی نبود کفوی برای زهرا نبود و اگر زهرا نبود کفوی برای علی صلوات الله علیه نبود. به همین جهت تا فاطمه زهرا؟سها؟ حیات داشتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حق تزویج نداشتند.([146]) خدا فاطمه را مطهره و طاهره قرار داده بود که بیان این موقعیت و مقام باشد که خود آن بزرگوار هم مثل امیرالمؤمنین طاهر و مطهر بود. چطور علی طاهر و مطهر بود آن بزرگوار هم طاهره و مطهره بوده. سخن طولانی است.
حضرت عسکری صلوات الله علیه، مادرش فاطمه را به این فضیلتِ صدیقهبودن یاد میکند اللهم صل علی الصدیقة فاطمة الزکیة بعد هم مقام زکیهبودن آن بزرگوار و مقام طهارت کلیه که خداوند آن بزرگوار را تطهیر فرمود مثل تطهیری که پدرش و شوهرش و سایرین از اهل بیت عصمت و طهارت را تطهیر فرمود انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا([147]) سلام الله علیهم اجمعین که بارها عرض شده در موارد مختلف این آیه شریفه بر رسول خدا؟ص؟ نازل شده. از جمله مورد اتفاق همه اهل سنت و شیعه است که در مورد کساء و قرارگرفتن زیر کساء ــ حالا آیا در خانه امسلمه بوده یا در خانه خود فاطمه زهرا؟ ــ متفقعلیه است. آن موقعی که خداوند خواست فضائل این بزرگواران و جهت وحدت و یگانگی انوار مطهرهشان را به خلق بشناساند، رسول خدا ــ به نقل شیعه ــ خانه فاطمه زهرا آمدند فرمودند قال يا فاطمة انی لاجد فی بدنی ضعفا([148]) این
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 204 *»
ضعف، یعنی میخواهم این توهمیکه در افتراق ما وجود دارد برطرف شود، فکر نکنند ما خاندان رسالت غیر هم هستیم. میخواهم این توهم برطرف شود. زهرا عرض میکند اُعیذُکَ باللهِ یا اَبَتاه مِن الضُعف فاطمه اعاذه میدهد، پدرش را به خدا پناه میدهد. ای پدر بزرگوار تو را به خدا پناه میدهم از اینکه ضعفی بر شما عارض شود فقال؟ص؟ ایتینی بالکساء الیمانی فَغَطّینی به کساء بیاور، کساء یمانی که رمز وحدت این بزرگواران است. آنگاه رسولالله اطراف کساء را گرفتند و این دعاها و عبارات را گفتند اللهم ان هؤلاء اهل بیتی تا و اَذْهِب عنهم الرِّجس و طَهِّرهُم تطهیرا همه گفتهاند که شأن نزول این آیه شریفه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا این حادثه بوده، گرچه در قرآن الآن تعمد کردهاند و این آیه را میان آیاتی که مربوط به زنهای رسولالله؟ص؟ است گذاردهاند. اما بحمدالله خوب روشن است که این آیه هیچ به مابعد و ماقبلش نمیخورد. اصلاً این آیه نشان میدهد که با مابعد و ماقبلش بیگانه است. تعمد شده، اینجا گذاشتهاند که اینطور بفهمانند که مراد از این آیه از قبیل عایشه و حفصه و سایر زوجات حضرت هستند ولی در تمام آیات خطابها و ضمایر جمع مؤنث است و در اینجا جمع مذکر، از نظر سیاق این آیه از آیات قبل و بعد جدا شده انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا سلام الله علیهم اجمعین. آیات قبل و بعد «کنّ» و «هنّ» و امثال اینهاست و این یک آیه در میان این آیات کاملاً نشان میدهد که جایش اینجا نیست. انشاءالله بقیةالله بیایند و جایش را نشان بدهند که کجاست. خیلی ظلم شده، خیلی! چه ظلمی! چه ظلمی! چه ظلمی! خیلی ظلم شده، خدا میداند به آلمحمد چه گذشته! خدا میداند. خدا لعنت کند دشمنان آلمحمد را، خدا لعنتشان کند. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آلمحمد و آخر تابع له علی ذلک خیلی ظلم شده، خیلی. جای این آیه را آن بزرگوار مشخص میفرماید. در قرآنی که امیرالمؤمنین جمع کردند جای آیه معلوم است کجاست.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 205 *»
زکیهبودن زهرا و مطهرهبودن زهرا؟سها؟ بحمدالله متفقعلیه شیعه و سنی است، همه قبول دارند. حالا توی سنیهای خر عدهای پیدا شدهاند و خواستهاند بگویند عایشه از زهرا افضل است. خدا لعنت کند آنهایی را که کتاب نوشتهاند به نام «صدیقة بنت الصدیق» خدا لعنتشان کند. صدیقة بنت الصدیق! یعنی عایشه صدیقه است، بنت و دختر صدیق است که ابوبکر است. هر فضیلتی برای فاطمه زهرا ذکر شده سعی کردهاند برای عایشه درست کنند.
فاطمة الزکیة پس این مقام زکیه که مقام طهارت و تطهیر است معلوم است خداوند در این مقامات عرضی، این بزرگواران را تطهیر کرده و به خصوص در این مقام جسمانی که این مرتبه جسم از همه مرتبهها کدرتر و دورتر است و چون از مبدأ فیض فاصله بیشتری دارد ظلمانیتر است، در اینجا ابدان مطهره این بزرگواران تطهیر شده به طوری که هیچ به مقتضای عالم جسم و عالم دنیا و به طور کلی مرتبه جسمانی نیست. جسم ایشان به اندازهای تطهیر شده که فؤادیت آن از آن استخراج شده و حکم فؤاد بر همه آن مراتب جسمانی ایشان غالب است و ظاهر یکچنین بدنی و یکچنین جسمیتطهیر شده به حقیقت طهارت و از اینرو آثار ظاهریش هم همینطور است. از جهت آثار و لوازم جسمانی این بزرگواران با سایر اجسام و ابدان خلقیِ سایر خلق هیچ مشابهت ندارد. میفرماید فاطمه؟سها؟ مثل سایر زنها به گرفتاری ماهانه مبتلا نمیشود، این از طهارت است.([149]) مربوط به چه قسمت است؟ مربوط به جسم اصلی است؟ جسم اصلی است که این فضیلت را دارد؟ نه، این اعتدال مال همین بدن است. این اعتدال به حدی است که هیچ مبدأ و فیوضات عالیه را حجاب نکرده که از مبدأ ــ که خود این بزرگوارانند مبدأ فیض ــ به آنها میرسد. پس زکیه بود و مقام طهارت مطلقه داشت.
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 206 *»
همینطور حبیبةِ حبیبِک و نبیِک مقام حبیبة حبیبک و نبیک همین مراتب است و همین عالم است و سایر اموری که در این دعا در این صلوات ذکر شده که خودتان دربارهاش فکر میکنید و اگر فرصت کردیم باز هم عرض میکنم.
خواستم این را تذکر دهم و مقدمه باشد برای توجه به مصیبت. همانطور که این فضائل مربوط به این ظاهر است و همین جمادیت و همین نباتیت و همین حیوانیت این فضائل را دارد و نوع این فضائل و اقسام اینها مربوط به این مرتبه است، مصائبشان هم همینطور است. در مصائب هم فکر کنید، و به برکت بزرگان دین+ انشاءالله مصیبتزده در مصائب اهلبیت؟عهم؟ ما هستیم. کیست که این مصیبتها را اینطور بفهمد؟ ما باید آتش بگیریم، ما باید بسوزیم. تعجب است چرا غفلت میکنیم، چرا سرور داریم! برای ما این فضائل را گفتهاند و در میان شیعه اثناعشری ما هستیم که به برکت بزرگان دین در این امر مستبصریم. ما باید روز و شبمان را نفهمیم، ما باید از شدت حزن به هیچ چیز فکر نکنیم، همّی نداشته باشیم، غمّی نداشته باشیم مگر حزن و مصیبت محمد و آلمحمد؟عهم؟. آخر این مصیبتها تا قیامت دامنهاش کشیده شده. چه مصیبتهایی است! چه مصیبتهایی! درست است که میفرمایند این مصیبتها بر بدنهای عرضی این بزرگواران وارد شده، اما این کلمه را ما باید بفهمیم و معنی عرضیبودن را هم بفهمیم یعنی چه. بدن این بزرگواران که میدانیم همان است که در بهشت خودشان است نه در بهشتهای ما، در بهشتهای خودشان است. آنوقت تراکم پیدا میکند، عَرَض که میفرمایند یعنی آیا یک چیز دیگری بگیرند به خودشان؟ نه. در دنیا تراکم پیدا میکنند، بدن عرضی دنیوی میشود، در برزخ تراکم پیدا میکنند، بدن برزخی میشود، به اعراض آخرتی تراکم پیدا میکنند، بدن آخرتی میشود و در عالم آخرت ظاهر میشود و دیگران میبینند. اما اگر این تراکمها را نداشته باشند در همان مقام خودشان و بهشت
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 207 *»
خودشان هستند حتی در بهشتهای ماها و انبیاء هم نیستند. اما مصالح اقتضاء میکند که در اینجا تراکم پیدا کنند، دیده شوند. در برزخ تراکم پیدا کنند چون ملک میخواهد بیاید سؤال کند، آنجا تراکم پیدا میکنند بدن برزخی میشود. در آخرت در صحرای قیامت میآیند، میشود بدن آخرتی در اعراض اُخروی؛ وقتی هم لازم نباشد، این تراکمها را رها میکنند همانی که بودهاند میباشند.
حال این بزرگواران مصائبشان مثل مصائب ماها نیست. اگر هم میفرمایند در بدن عرضی قبول میکند و شمشیر در بدن عرضی اثر میگذارد، یا فرض بفرمایید سم در بدن عرضی اثر میگذارد، معنای این حرف را بفهمیم. نه معنایش این است که مثل بدن ما به این غلظت و کدورت میشود که اگر شمشیری، زهری، چیزی روی بدنهای ما اثر گذاشت جاش تا همینجاست که تا دم مرگ است. اثر این ضرب شمشیر بر بدن ما یا سم بر بدن ما تا دم مرگ است. دیگر از مرگ به آنطرف چون بدن، بدن برزخی میشود دیگر هیچ اثری از آن شمشیر و زهر بر بدن برزخی ما نیست. همانطور بر بدن اصلی آخرتیمان هم نیست. دامنه مصیبتهای وارده بر ما تا دم مرگ است، دیگر به آنطرف نیست. اما دامنه مصیبتهای این بزرگواران و حزن و غم شیعیان و خودشان در این مصیبتها تا دامنه قیامت ادامه دارد. یعنی چه تا دامنه قیامت ادامه دارد؟ خیلی باید روی این مصائب فکر کرد. شیعه مستبصر نمیتواند قرار بگیرد، شیعه مستبصر نمیتواند آرام بماند. تا دامنه قیامت اثر این حزنها هست. انشاءالله خواهیم رفت در عالم برزخ و آنجا صدای ناله زهرا را خواهیم شنید. اگر مصیبت بر همین بدن عرضی دنیوی است، میفرماید امام صادق مادرم زهرا در عالم برزخ چنان گریه میکند و چنان مینالد که تمام ملائکه از گریه زهرا به خروش میآیند، هم از مصائب وارده بر خودش و هم از مصائب وارده بر فرزندش حسین؟ع؟، اینطور مینالد و گریه میکند. میفرماید از شدت ناله فاطمه زهرا چنان جهنم به خشم میآید
«* گفتار مجالس فاطميه 1408 صفحه 208 *»
که میخواهد فوران کند و از خشم تمام عالم را بسوزاند. اما ملائکه موکل بر او تمام درهای جهنم را میبندند و محافظت میکنند که مبادا کوچکترین نفسی از جهنم خارج شود وگرنه اهل زمین و اهل عالم را از بین میبرد. جهنم ناله زهرا را میفهمد، جهنم صدای گریههای او را میشنود.([150])
در همین جملاتی که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل کردیم این جمله بود که یا رسولالله شما خیلی پافشاری کنید در سؤال از زهرا؟سها؟ چون اینقدر حزن در دل زهرا هست که تا در دنیا بود برای اظهار آن حزن راهی نیافت.([151]) عالم دنیا در برابر یکذره از حزن زهرا؟سها؟ کوچک است. حزن زهرا در قیامت معلوم میشود، آن موقعی که عرض میکند خدایا میخواهم خودم ببینم به فرزندانم چه گذشته. خدا میفرماید نگاه کن به قلب قیامت، زهرا نگاه میکند حسینش را بیسر مشاهده میکند.([152])
صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
([1]) بحارالانوار ج22، ص440 ــ منهاجالبراعة ج12، ص57
([5]) بحارالانوار ج16، ص8 ــ ص12
([16]) بحارالانوار ج25، ص220 و ص233
([18]) بحارالانوار ج43، ص178 و 180 و 186 و 188
([23]) الأزرية (الشيخ محمدکاظم الأزری) ص109
([26]) عوالم العلوم و المعارف ج11، ص75 و 85 و 1051
([29]) 36موعظه، موعظه هجدهم، ص189
([35]) بحارالانوار ج28، ص252 و 299
([36]) بحارالانوار ج43، ص170 و ج28، ص270
[37] بحارالانوار ج30، ص303
([39]) بحارالانوار ج5، ص246 و ج8، ص44
([40]) بحارالانوار ج8، ص38 و ص56
([41]) بحارالانوار ج82، ص84 و ج44، ص245
([43]) ارشادالقلوب ج2، ص403 و بحارالانوار ج43، ص17
([44]) الفطرةالسلیمة ج3 ص56 و الرسائل ج2 ص321 (حدیث مفضل)
([45]) بحارالانوار ج95 ص393 (دعای رجبیه)
([46]) شرحالزیاره ج4 ص36 به نقل از کتاب «المجلی» و «انیس السمراء»
([48]) بحارالانوار ج99 ص54 (زیارت جوادیه)
([49]) بحارالانوار ج97، ص305 (السلام علیک یا عین الله الناظرة . . . و اذنه الواعیة)
([50]) بحارالانوار ج53، ص19 (حدیث مفضّل در ظهور و رجعت)
([53]) الأزرية (الشيخ محمدکاظم الأزری) ص110
([54]) درس یکشنبه و دوشنبه 29 و 30 صفر 1298 و سهشنبه 19 ربیعالاول 1302
([61]) بحارالانوار ج26، ص14 (حدیث خیط)
([66]) بحارالانوار ج99، ص108 (دعای ندبه)
([67]) برخی از مغرضان مطالب غلوآمیزی در این نامه افزوده و از آن نامه جنجالی راه انداختهاند.
([68]) بحارالانوار ج8، ص338 (…فلایدخل الجنة الا من عرفنا و عرفناه و لایدخل النار الا من انکرنا و انکرناه)
([70]) بحارالانوار ج95، ص226 (دعای عرفه)
([72]) عیون المعجزات ص54 و بحارالانوار ج43، ص8
([74]) بحارالانوار ج26، ص106 و 107 و 247
([77]) 28موعظه، آخر موعظه بیستوچهارم
([81]) بحارالانوار ج13، ص301 و 341 ــ ج26، ص284 ــ ج38، ص43
([83]) بحارالانوار ج36، ص 151 و 214
([89]) عوالم العلوم و المعارف (مستدرک سیدةالنساء) ج11، ص75 و 85 و 1051
([92]) بحارالانوار ج14، ص208 و 219
([96]) بحارالانوار ج43، ص3 و ج16، ص81
([97]) مواعظ ماه مبارک رمضان1296، ص526
([99])بحارالانوار، ج21 ص279 و ج43 ص220
([100]) عیون المعجزات ص54 و بحارالانوار ج43، ص8
([108]) شرحالقصیدة للسید الاجل، ص99
([110]) فقال الحسن للحسين؟عهما؟: … فضع يدک فی يدی حتی اذا عاينت ملکالموت اغمز يدک …(بحارالانوار ج44، ص160)
([111]) . . . ضع رأسی يا علی فی حجرک فقد جاء امر الله فاذا فاضت نفسی فتناولها بيدک و امسح بها وجهک ثم وجهنی الی القبلة. . . (بحارالانوار ج22، ص521)
([112]) بحارالانوار ج 43، ص213
([128]) بحارالانوار ج23، ص289 و ج36، ص276
([130]) بحارالانوار ج43، ص221 و 223
([132]) بحارالانوار ج8، 54 و ج43، ص222
([140]) الکافی ج1، ص459 و بحارالانوار ج43، ص206
([142]) الکافی ج1، ص241 و بحارالانوار ج26، ص41
([148]) عوالم العلوم و المعارف (مستدرک سیدة النساء) ج11، قسم 2، ص931