مواعظ در اسرار شهادت محرم الحرام 1302
از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي
اعلي الله مقامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین
و صلّی اللّٰه علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المظلومین
و لعنة اللّٰه علی اعدائهم و قاتلیهم و ظالمیهم و غاصبی حقوقهم اجمعین.
و بعــــد؛ بر دوستان و محبّان سید مظلومان صلوات الله و سلامه علیه و روحی و ارواح العالمین له الفداء مخفی و پوشیده نماناد که چون خداوند منّان در این زمان بر کافّه مؤمنان منّت گذارده به وجود مسعود حضرت ملاذ الانام مرجع اهل الایمان و الاسلام عالم کامل ممجّد استاد امجد باقر علوم آلمحمّد سرکار روحنافداه؛ و ایشان هم در سنه هزار و سیصد و دو هجری در خانه خود بنای ذکر مصیبت حضرت سید شهداء علیه و علی جدّه و آبائه و ابنائه السلام و بیان اسرار شهادت آن جناب را گذارده بودند، این بنده روسیاه با عدم استطاعت و قلّت بضاعت و عجز در همهکار و همهچیز در تمام مراتب، به عنایت خاصّه بزرگان و التفات ایشان موفّق شده در پای منبر به ضبط فرمایشات ایشان از بیان اسرار و ذکر مقامات و مراتب و فضایل ایشان علیهم صلوات الله الملک الجبّار به قدر مقدور و میسور مشغول شده، تا هدیهای باشد برای طالبان دین و اخوان مؤمنین از اهل کشف و یقین؛ تا در وقت خواندن و متذکّرشدن، این ناچیز را و ساعین در انتشار این مواعظ و سرّ شهادت آن بزرگوار را از دعای خیر فراموش نفرمایند.
امیدوار به فضل و احسان حضرت سید شهداء و ائمّه هدی علیهم آلاف التّحیة و الثناء آنکه خداوند عالم توفیق اتمام و انجام و استنساخ و انتشار و خواندن و متنبّهشدن و متذکّرشدن و متأثّرشدن به همه اخوان و اهل ایمان عطا فرماید. بحقّ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین. و لا حول و لا قـوّة الّا بالله العلی العظیم.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 3 *»
موعظه اول
(سهشنبه / غرّه محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 4 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه را به طورهایی که قاعدهمان بود در هرسال، عرض کنم تا متذکّر باشید. میفرماید خداوند عالم خریده است از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را، و در عوض این جان و مال بهشت خود را عوض داده به ایشان. و این خرید و فروش علامتی دارد، و آن جماعتی که به خدا جان و مال خود را فروختند و بهشت را خریدند علامتی دارند. و نه این است که به محض این [بود] که مردم گفتند جان ما مال خدا، مال ما مال خدا؛ اینجور هم نشده؛ علامتش این است، ملتفت باشید انشاءالله. اگرچه به اینجور هم فروختند جانشان و مالشان را به خدا. پیغمبر بیعت میگرفت از مردم و مبایعه میکردند، عهد میکردند، دست به دست میدادند. دو دفعه مبایعه کردند و فروختند و عهد کردند که ما جانمان و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 5 *»
مالمان را در راه تو میدهیم، دیگر هرکه هم شکست، شکست. مبایعه در انبیاء و اولیاء باب بوده. لکن این جماعت را که خدا خبر داده که خدا خریده جانشان و مالشان را و بهشت را در عوض به آنها داده، به همین لفظ تنها اکتفا نکرده و علامت این جماعت را بیان کرده است.
علامتش این است که جنگ میکنند در راه خدا. پس مؤمنینی که جنگ نکردهاند اهل این آیه نیستند. پس جنگ میکنند در راه خدا و میکشند جمعی از کفّار را، و بعد کشته میشوند و جانشان و مالشان را آنوقت در راه خدا میدهند. و این عهد و این پیمان را شما خیال نکنید که خدا در همین قرآن گفته بلکه این را در عالم ذرّ قرار داده بود، و خبر این حکایت و این عهد در تورات هم هست در انجیل هم هست، چنانکه در قرآن هست که همچو جور جماعتی باید باشند که جان و مالشان را به اینطوری که خدا گفته در راه خدا بدهند که اولاً جنگ بکنند و جمعی را بکشند بعد در راه خدا کشته شوند بعد مالهاشان را در راه خدا به غارت بدهند. و والله چنین کاری را شما خیلیتان در تاریخها دیدهاید، خیلی قصّهها شنیدهاید، و این هم خیلی واضح است که اینجور جماعتی را که خدا خبر داده که جنگ میکنند در راه خدا، این جنگهای مردمِ دیگر نیست.
بابصیرت فکر کنید، جنگ بسیار واقع شده، سلاطین بسیار بودهاند، جنگ کردهاند، برای مملکت است، برای دنیا، برای خدا نیست. جان و مالشان را به خدا نفروخته بودهاند، خودشان با هم جنگ کردهاند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 6 *»
پس معلوم است کسانی هم که جان و مالشان را فروختهاند باید خوبان باشند یا پیغمبر یا امام، و در میان خوبان هم واضح است که آدم همچو جنگی نکرد شیث نکرد نوح نکرد ابراهیم نکرد موسی نکرد عیسی نکرد. اینجور جنگی را که خدا خبر داده کسی نکرده، تا میآید در اسلام. پیغمبر هم همچو جنگی نکرد که جنگی کند که در آن جنگ جمعی را بکشد در راه خدا، بعد کشته شود در راه خدا. حضرت امیر هم همچو جنگی نکرد، اگرچه حضرت امیر خیلی جنگ کرد و در جنگ هم خیلی را کشت امّا در توی جنگ کشته نشد.
پس انسانی که یکخورده شعورش را به کار ببرد، میداند این قصّه و این حکایت به طور صریح و جزم و یقین حکایت سیدالشهداء است صلوات الله و سلامه علیه و این عهد را خدا با حضرت سیدالشهداء کرده و سیدالشهداء بود که مصداق این آیه بود.
و انشاءالله بدانید و نوع مطلب به دستتان باشد که همیشه ملتفت باشید که هرچه را خدا خبر داده در قرآن یک مصداقی دارد، راست است دروغ نیست. حالا خدا خبر داده که خدا خرید از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را و بهشت را در عوض به ایشان داد. اینها یقیناً باید معنی داشته باشد. و در هر پیغمبری و وصی هر پیغمبری که فکر میکنی، در قصّهها، در تاریخها، میبینی هیچکس همچو جنگی را نکرده. پس معلوم است یقیناً خدا خبر داده از قتل سیدالشهداء صلواتالله و سلامه علیه، و این آیه را در واقع این است که خدا روضهخوانی کرده برای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 7 *»
پیغمبر؟ص؟، و خدا خبر داده که چنین چیزی واقع خواهد شد. و آنهایی هم که سررشتهای فیالجمله دارند از عربی، میدانند که این آیه صریح است در این مطلب، چرا که میگوید انّ الله اشتری، به طور ماضی، به طور گذشته، میفرماید خدا پیش از این خریده است. کی؟ دیگر کیِ این هم در این دنیا معلوم نیست. پس پیش از این دنیا خریده جان و مال مؤمنان را و بهشت را عوض داده به آنها. و امّا آن جماعتی که این کار را کردند، علامتشان این است که بعد از نزول قرآن جنگ میکنند. علامتشان را به صیغه استقبال و به طور آینده گفته و گفته یقاتلون فی سبیل الله. یعنی بعد از این مقاتله میکنند، بعد از این جنگ میکنند در راه خدا و بعد از این میکشند جمعی را و بعد از این کشته میشوند در راه خدا. و همچنین در حدیثها بخصوص همینجور چیزها هست. اگرچه در ضمن این آیه اینهایی که قرآن را تفسیر کردهاند، تصریح نکردهاند که این آیه مال حضرت سیدالشهداء است، دیگر یا ملتفت نشدهاند یا حدیثش را ندیدهاند. همینقدر جمیع مفسّرین شیعه گفتهاند این جماعت که خدا صفتشان را در این آیه فرموده التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر، مفسّرین شیعه گفتهاند این جماعت از کسانِ غیرمعصوم نیستند. پس این آیه مال ائمه است. مفسّرین اینقدرهاش را گفتهاند، امّا آیه مال سیدالشهداء است نگفتهاند. یا متذکّرش نبودهاند یا حدیثش را ندیده بودند. شما انشاءالله متذکّرش باشید.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 8 *»
در قوه هیچکس نیست چنین معاملهای را بکند. و معامله را خدا از روی رضا صحیح دانسته. ملتفت باشید انشاءالله. و خدا حکم کرده که هر معاملهای را هر عقدی را هر نکاحی را هر بیعی را هر شرائی را هر صلحی، هر هبهای، هر معاملهای که از روی اکراه باشد، تمام علمای شیعه و سنّی میگویند معامله باطل است. هر بیعی که از روی اکراه باشد تماماً میگویند آن بیع باطل است، بیع نیست. و همچنین جمیع معاملاتی که هست، باید از روی رضا و رغبت باشد. این است که در قبالهها مینویسند از روی اشدّ رضا و رغبت، بدون شائبه اکراه و اجبار این معامله را کرد.
حالا ملتفت باشید فکر کنید کسی که از روی اشدّ رضا و رغبت، تمام جان خود را و مال خود را به خدا بدهد و توی دلش هم راضی باشد، این والله در قوّه هیچ پیغمبری والله نیست. ملتفت باشید و دقت کنید انشاءالله. چنانکه والله همینطور حدیث دارد به خصوص که در عالم ذرّ خداوند عالم خطاب کرد به جمیع پیغمبران و وحی کرد به جمیع پیغمبران که من چنین تقدیر کردهام که بیافرینم جمعی از مؤمنین را و چنین تقدیر کردهام که آن مؤمنین معصوم هم نباشند گاهی گناهی بکنند مؤمن هم باشند. و من چنین قرار دادهام که هر کس کار بدی بکند من تلافی کنم، ملتفت باشید که این قرارداد خداست، میفرماید من یعمل مثقال ذرة خیراً یره هر کس به قدر سنگینی ذرّهای، خیری از او سر بزند همان را میبیند. و من یعمل مثقال ذرة شراً یره هر کس کار بدی بکند
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 9 *»
همان بدی را میبیند. هر کس کار بدی را بکند مال خودش است هر کس هم کار خوبی بکند مال خودش است، ثمرش را باید ببیند، عذاب بدی را هم باید بکشد. این را قرار داده بودند.
پس در آن روز خطاب کرد به تمام پیغمبران که من چنین مقدّر کردهام که جمعی از مؤمنان باشند غیر از شما و آنها امّتهای شما باشند و آنها معصوم هم نباشند، و قرار دادهام که هر کس هرخطائی بکند معصیتی بکند عذابش کنم مگر اینکه کفّاره بدهند. اگر آن کفّارهای که من قرار میدهم به عمل بیارند آنوقت من از سر تقصیرشان میگذرم. و کفّاره گناه جمیع این گناهکاران این است که یکی از شماها در راه من جانتان و مالتان و عِرضتان و ناموستان را بدهید. و این عملتان هم از روی اشدّ رضا و رغبت باشد، نه به زور، نه اینکه کسی حیا کند و خجالت بکشد و قبول کند، بلکه از روی رضا و رغبت باید باشد؛ هرکه میکند پا پیش بگذارد. عرضه کردند این را بر آنها.
و عرض میکنم وقتی حدیث را متذّکر شدی آنوقت خواهی دانست یکی از تفسیرهای این آیه شریفه را که میفرماید انّا عرضنا الامانة علی السّموات و الارض و الجبال فأبین انیحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انّه کان ظلوماً جهولا. یکی از تفسیرهای این آیه هم همین حکایت است. میفرماید من این مطلب را عرضه کردم بر آسمانها و بر زمینها و بر کوهها، یعنی بر بزرگان شیعه، بر انبیاء و اولیاء، قبول نکردند. لکن انسان قبول کرد. همان سیدالشّهداء قبول کرد و آن حضرت است که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 10 *»
ظلوم است و جهول، یعنی مظلوم و آنقدر مظلوم است که مثل او مظلومی در دنیا خلق نشده، و جهول است یعنی مجهولالقدر است.
و نگاه کن ببین چقدر آن بزرگوار مجهولالقدر است! کسی خودش گناهی نداشته باشد، اهلبیت او گناهی نداشته باشند؛ و یک خورده فکر کنید، آیا حضرت سیدالشهداء گناهی کرده بود که باید عوض آن گناه کشتش؟ آیا هیچ سنّی جرأت میکند که درباره آن حضرت همچو حرفی بزند؟ خودتان فکر کنید از روی انصاف، ببینید آیا هیچ سنّی ناصبی کافری گفته که شاید امامحسین گناهی داشت که باید سرش را ببرند؟ آیا گناهی داشت که باید بچّههاش از گرسنگی و تشنگی بعضیشان بمیرند؟ بعضی را سرشان را ببرند؟
دقّت کنید از روی فکر و شعور و ادراک، ببینید پادشاهان ظالم در عالم بسیار بودند، دیگر پادشاهی مثل ضحّاک ظالمتر نمیشود. هزارسال سلطنت کرد، و شوخی نیست هزارسال سلطنت. و در تمام ایام سلطنتش، هِی ظلم کرد و ستم کرد به این مردم، و به این ظلمهای متعارف اکتفا نکرد و هر روز سر یک جوانی را میبریدند و مغز سرش را میگذاشتند روی دوش او. بر سر دوشش دو تا دمل درآورده بود، مرهم روش میگذاشتند، مغز سر جوان مرهمش بود که روی آن دملها میگذاشتند. دملها بلند شده بود شبیه به مار هم بودند، از این جهت ضحّاک ماردوش به او میگفتند.
خلاصه، فکر کن انشاءالله پادشاهی که اینهمه ظلم و ستم کرد در
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 11 *»
دنیا و هزارسال هم سلطنت کرد، خدا به اینطور نگرفتش که او را بکشند و زنهاش را اسیر کنند بچّههاش را بکشند. به اینطوری که بر سر سیدالشّهداء آمد بر سر ضحّاک نیامد. و والله پستای خدا نیست ظالمین را به این شدّت بگیرد.
قدری فکر کنید، گیرم حضرت سیدالشّهداء عاجز بود؛ و شما نباید اعتقادتان این باشد، کسانی که جاهل و احمقند اگر بگویند، شما باید بدانید که امام شما والله عاجز نبود، والله اگر رأی مبارکش قرار میگرفت که مسلّط شود بر تمام اهل روزگار به همینجور جنگ کردنهای ظاهری بر همه غالب میشد. والله اگر جن و انس جمع میشدند، به یک گفتنی که بگوید همه بمیرید، تماماً میمردند. والله نوکر ایشان است عزرائیل. والله اگر رأیش قرار میگرفت به عزرائیل میفرمود، تمامشان را قبض روح میکرد و الآن به اذن ایشان جان خلق را میگیرد. پس بدانید والله عاجز نبود.
پس ملتفت باشید این معنی را که خودش به اتّفاق سنّی و شیعه و تمام اهل اسلام، گناهکار نبود. پس خودش اینقدر گناه نکرده بود که اینقدر مکافات داشته باشد. و میتوانی بفهمی این را، و تمام اهل اسلام را میتوانی شریک خود کنی، بلکه یهود و نصاری را میتوانی شریک خود کنی.
فکر کن ببین خدا هر ظالمی را بناش باشد بگیرد اینقدر سخت نمیگیرد! خودش و جوانهاش را همه را بکشند و زنش و بچّهاش را اسیر کنند. اینهمه سلاطین بودهاند و جنگها کردهاند، به این شدّت نشده.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 12 *»
دقّت کنید انشاءالله، پس والله حضرت سیدالشهداء خودش مستحقّ کشتن نبود. خودش گناهی نکرده بود که مکافاتش تشنگی باشد. خودش گناهی نکرده بود که مستحقّ این باشد که گرسنه باشد و با شکم گرسنه بکشندش. خودش هیچ گناهی نکرده بود که آن جوانها را به آنطور به آن خواری بکشند در حضور او. خودش گناهی نکرده بود که طفل صغیر شیرخوارش را به آنطورها بکشند، که در هیچ دین و مذهبی گناهی نداشته باشد. چه گناهی کرده بود که این کارها را بر سر او بیارند؟!
ملتفت باشید دقّت کنید، بدانید والله این امر از تدبیرات بزرگ خداست. به کنه این تدبیر نمیرسند مگر مؤمنینی که خیلی زیرک و دانا باشند.
پس همه این حدیث را عرض کنم. پس فرمود کیست چنین معاملهای را بکند، که با وجودی که خودش معصیت نکرده باشد، مردم که معصیت کرده بودند، جانش را به فدای آنها کند؟ این بود که تمام پیغمبران سر به گریبان تفکّر فرو بردند، هرچه خواستند این کار را بتوانند قبول کنند، دیدند نمیتوانند. و کار پیغمبران هم زبانی چیزی گفتن نیست. حرفهای ریشخندی در میان پیغمبران نیست، آنها مثل مردم منافق نیستند. وقتی میخواهند ببینند راضی هستند یا نیستند اوّل به دلشان رجوع میکنند، اگر در دل راضی هستند میگویند راضی هستیم، راضی نیستند میگویند راضی نیستیم. به این جهت عرض کردند که خداوندا، راستش این است که ما هرچه این امر را به خود عرضه میکنیم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 13 *»
میبینیم طاقت نمیتوانیم بیاوریم، که خودمان تقصیر نداشته باشیم، برای مردم جانمان و مالمان را بدهیم که آنها نجات بیابند. ما همچو طاقتی در خود نمیبینیم.
پس آنها ابا کردند. پس باز ندا آمد که کیست چنین معاملهای را بکند؟ و ائمه ما سلاماللهعلیهم این معامله را طاقت آوردند، گفتند ما میکنیم این کار را. و لکن چطور شد که قرعه به اسم حضرت سیدالشهداء بیرون آمد؟
دیگر شما ملتفت باشید انشاءالله و فکر کنید، ائمه ما هرکدام میخواستند این کار را بکنند همهشان میتوانستند. اشهد انّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض. همه از یک جنسند همه یکجورند همه یکنمرهاند همه یکنورند، لکن مصلحتهایی چند بود که پیغمبر به نفس نفیس خود این کار را باید نکند، مأمور هم نبود بکند، چرا که او ابتدای امرِ بروزدادن بود و تازه آمده بود میان مردم و ادّعای نبوّت کرد. و اگر بنا بود که خودش بیاید این کار را بکند و آن را بکشند و زن و بچّهاش را اسیر کنند دیگر از اسلام اسمی باقی نمیماند که شما بنشینید براش گریه کنید. و همچنین حضرت امیر هم اگر این کار را کرده بود باز ابتدای اسلام بود. و اینها خیلی شرح و بسط دارد. دیگر همه مطلبها را هم در یک مجلس شرح نمیشود داد. من هم بر فرض بتوانم شرح کنم و حال آنکه در قوّهام هست، کسی در قوّهاش نیست ضبط کند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 14 *»
خلاصه، پس به جهت مصلحتهایی چند که بعضی از آنها این است که در میان ائمه طاهرین حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه محبوبترین ائمه بود در میان ایشان، و او را والله از خودشان دوستتر میداشتند. این یکی از سرّهاش است که باقی ائمه این کار را نکردند و حضرت سیدالشهداء صلواتالله و سلامهعلیه کرد. میبینید نمونه در خودتان هم هست، میبینید بسیار پدرها هستند که راضی است خودش کشته شود و بچّهاش نمیرد، خصوص جوان باشد. و والله حضرت سیدالشّهداء را پیغمبر از خودش دوستتر میداشت. والله حضرت فاطمه، سیدالشّهداء را هزاربار دوستتر میداشت از خودش، راضی بود که هزاردفعه بکشندش و یکمو از سر امامحسین کم نشود. و همچنین هریک از ائمه، چون محبوبترین مردم در نزد ائمه طاهرین سیدالشّهداء بود از این جهت راضی شدند که آن شخص بهتر را در راه خدا دادند و همه تمکین کردند که او کشته بشود.
پس این قرعه به اسم سامی و نام گرامی حضرت سیدالشهداء بیرون آمد صلواتالله و سلامهعلیه. پس آن حضرت پا به میان گذارد و عرض کرد خدایا، من در دلم راضی هستم به این معامله، چون تو میخواهی که نجات بدهی تمام مؤمنین را. دیگر چرا؟ چراش را هم تو میدانی و باید کسی پا به میان بگذارد تا نجات یابند، و کسی پا به میان نگذارد از رعیت که تمام جان و مال و اهل و عیال خود را بدهد تا تو از سر آنها بگذری. چون تو میخواهی آن مؤمنین را نجات بدهی من در دلم راضی هستم به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 15 *»
این معامله. خطاب شد که تا کجا ایستادهای؟ گفت جانم را میدهم. باز وحی شد که دیگر تا کجا ایستادهای؟ گفت مالم را میدهم که تمامش را ببرند و غارت کنند. وحی شد که باز تتمّه دارد، تا کجا ایستادهای؟ و هی تکرار آمد تا کجا ایستادهای؟ تا آن آخرِ کار، سیدالشهداء عرض کرد از عِرض، از ناموس گذشتم، تا اهل و عیالم را میدهم اولاد پیغمبر را اولاد حضرتامیر را اولاد فاطمه را اولاد خودم را به اسیری میدهم. آنوقت خطاب شد که حالا به مطلب رسیدی. و این حکایتِ عالم ذرّ در حدیث بخصوصی است که فرمایش کردهاند.
پس ملتفت باشید انشاءالله و بدانید که حضرت سیدالشهداء والله جان خود را نثار گناهکاران کرده و به فدای گناهکاران شده. آن گناهکاران، ملتفت باشید، آن گناهکارانی که مؤمنان باشند نه کفّار نه منافقین. دیگر حالا یکجوری شده.
انشاءالله باز ملتفت باشید که حقیقت ایمان در چنگتان بیاید. عرض میکنم این قضیه چنان قضیهای بود که تمام اهل زمین و تمام اهل آسمان، والله تمام اهل بهشت تمام اهل جهنّم؛ و تعجب است که اهل جهنّم را شما نمیدانید که چقدر سختند و بدند! جوری است حالتشان که خدا میبردشان جهنّم و الی ابدالابد عذابشان میکند و هیچ ملایم نمیشوند. والله وقتی مطلع شدند اهل جهنّم به این قضیه، تمام اهل جهنم گریستند. نمیدانم این مصیبت چه مصیبتی است که اهل جهنّم و اهل بهشت در این مصیبت گریستند! و عرض نمیکنم که گریستن بر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 16 *»
سیدالشهداء ثمر ندارد. امّا هر کس برای هرجا گریه کرد، برای همانجای او ثمر دارد. حتّی در آن حالی که اهل جهنّم گریه میکنند آن حال ثمر دارد برای آنها. حتی یزید آنقدری که گریه کرد براش ثمر داشت، دوسال دیگر باز سلطنت کرد. حتّی منافقین که گریه میکنند براشان ثمر دارد. مردم تجربه کردهاند که عزاداری ثمر دارد که اصرار دارند در تعزیهداری. خیال نکنید مردم لله و فیالله عزاداری سیدالشهداء را میکنند. نه، اگر منفعتی توش نباشد، ندیده بودند، نمیکردند.
فکر کنید ببینید این علماء چقدر اصرار دارند که زکات بدهید که اگر یک دینار زکات را حبس کنید مخلّد در جهنّم میشوید. زکات بدهید که مالتان محفوظ بماند. دائم در منبرها در مسجدها در کوچهها بازارها اینهمه اصرار دارند که زکات بدهید، به گوش همه مردم هم میرسانند و باز ببینید که زکات نمیدهند. و همچنین چقدر اصرار دارند که نمازکردن چقدر ثواب دارد، چرا نماز نمیکنید؟ چرا کاهلی میکنید در نماز؟ باز نمیشنوند و کاهلی میکنند. روزه را میگویند چقدر ثواب دارد و باز خیلیها روزه نمیگیرند. و ببینید در میان تمام این عبادتها این مردم را هرچه موعظه کنی نصیحت کنی باز شیطان یکوقتی جلو را از دستشان میگیرد و اطاعت شیطان را میکنند. و ببینید این روضهخوانی حضرت سیدالشّهداء را تماماً از روی میل میکنند، و همه خودشان میخواهند بکنند.
این عزاداری، کأنّه فطری تمام شیعه شده. حتّی سنّیها عزاداری
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 17 *»
میکنند. حتّی شنیدهام که بعضی از فرنگیها تجربه کردهاند که این روضهخوانی برکت به مالشان میدهد و عزّتشان را زیاد میکند، پول میدهند و روضهخوانی میکنند.
عرض میکنم والله در این امر هر کس هر خدمتی بکند و لو صورت خدمت باشد و صورت مجلس عزا باشد، عزاداری درست هم نکنند؛ چنانکه اغلب مجالس، صورت مجلس است بسا آنکه روضهخوان بالای منبر هزاردروغ به خدا و پیر و پیغمبر نسبت میدهد، معصیت خدا و رسول میکند، امّا صورت چون صورت عزاداری است، با وجودی که اغلب مجالس درست خوانده نمیشود، از روی معرفت گریه نمیکنند، باز والله خداوند عالم تأثیری در این عزاداری قرار داده. مردم منفعتها دیدهاند برکتها دیدهاند، دولتها دیدهاند ثروتها دیدهاند حکومتها به واسطه آن کردهاند، به این جهت دست برنداشتهاند، و الّا این مردم اهل آخرت نیستند.
ملتفت باشید انشاءالله، این امر اگر مثل نماز و روزه و سایر عبادات بود کمکم از دست میرفت و شایع و برملا نبود؛ تدبیری کرده خدا که همه میل به این کار دارند. دیگر خواه از روی عادت باشد خواه طبیعت باشد، خدا ثوابی به آنها میدهد. هرجوری باشد و لو لاعنشعور هم باشد این کار از دست نرود. سعی کنید این محرّم را سختتر دارید از سایر ایام سال. معروف است میان بعضیها که روضهخوانی مستحبّ است. چطور شده این روضهخوانی مستحبّ است، امّا این مستحب اینهمه اصرار
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 18 *»
میخواهد، اینهمه تکیهها میبندند، اینهمه سعی و اهتمام دارند؟ چرا نماز را تأخیر میاندازند؟ با وجودی که نماز اوّل وقت رضوان خداست و سبب خشنودی خداست. نماز آخر وقت، هرکه آخر وقت نماز کند مَوْتور میشود، در جنّتش اگر ببرند اوضاع ندارد. در هر عبادتی هرقدر خدا تأکید کرده باشد و پیغمبر و امام هرچه اصرار کرده باشند اینجور شایع نشده میان مردم، این چهجور چیزی است؟
خدا در باطن امر تدبیری کرده که مردم بیاختیارند در این کار. بسا خیالشان هم عزاداری نباشد و همینطور این کار را لاعَنشعور میکنند. سرّش این است که خواسته این امر مشهور و معروف باشد تا در هر زمانی دست به دست برسد به مؤمنین، تا آنهایی که راستی راستی مؤمنند راستی راستی گریه کنند. آنهایی هم که برای دنیا میکنند، برای صحّت میکنند، بدنشان صحیح شود و این امر از میان نرود.
انشاءالله وقتی دقّت کنی مییابی هیچ عملی خدا قرار نداده کفّاره تمام گناهها باشد، ولکن همین گریستن بر سیدالشّهداء صلواتاللهعلیه اگر گناه شخص به قدر کف دریاها باشد به قدر ریگ بیابانها باشد به قدر سنگینی زمین و آسمانها باشد و گریه بر سیدالشّهداء کند، خدا میآمرزد همه را.
دقّت کنید انشاءالله پس ببینید هیچ نمازی هیچ روزهای، هیچ خمسی، زکاتی، هیچ عبادتی همچو جور ثوابی ندارد. حتّی میخواهم عرض کنم که این ثواب گریستن اگر از روی حقیقت باشد؛ و باز
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 19 *»
نمیخواهم تنگ بگیرم، من میخواهم کاری بکنم که تو به هیجان بیایی، از روی حقیقت. و الّا لاعنشعور باشد، یکجایی یک ثوابی میدهند، صحت میدهند، عزت میدهند. آنی که از روی حقیقت باید باشد این است که انسان همینکه به خودش تکلیفی میکند و پای خودش در میان است بسا امری را به جان و دل قبول نمیکند. همینطور بگویند به کسی؛ انشاءالله از روی شعور فکر کنید، به برادری بگویند برادرت معطّل است و پریشان، تو چیزی داری برای او بده که رفع معطّلی او بشود. میبینی خانه دارد زندگی دارد، باکیش نیست. کم کسی پیدا میشود که به هیجان بیاید و رفع معطّلی او را بکند، همچو کاری را کم کسی است که بکند. میبیند برادرش صحیح است و سالم و ناخوش نیست دارد راه میرود مشکلش است چیزیش بدهد. لکن اگر این برادر مبتلا بشود به یک ناخوشی، به یک دشمنی، و برای تو خبر بیاورند که برادر تو در کوچه مثلاً یا در فلانجا میجنگد با دشمن، یا در حبس افتاده، بیاختیار میشوی و به هیجان میآیی. آنوقت اگر جریمه باید داد آنوقت میدهی، اگر پول باید داد میدهی. امّا اگر اوّل میگفتند یک پول نمیدادی. آن اوّل، برادر باکیش نبود که برادرش معطّل باشد. اگر میگفتند آیا تو راضی هستی به فدای برادرت بشوی؟ هرچه عرضه بر خودش میکرد میدید نمیتواند دل خود را راضی کند. امّا اگر این برادر جنگش بشود با کسی، در بین جنگ خبر به او بدهند که برادرت میجنگد، این برادر بیاختیار میشود و میرود میجنگد و جانش را میدهد در راه برادرش. امّا وقتی جنگی نبود
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 20 *»
جانش را نمیداد. وقتی مبتلا شد برادرش و این شنید یا دید، بیاختیار میرود جانش را میدهد.
از این راه است که اگر همینطور حالا بگویند که جانت را در راه خدا بده، در راه سیدالشهداء بده، و او هیچ صدمه برش وارد نیامده باشد، همچو وقتی انسان مشکل است جانش را بدهد. و اگر هم داد در دلش راضی نیست. و چون راضی نشد، عمل، عملی نیست که خداپسند باشد، خدا قبول نمیکند از انسان. هرعملی را که تو کراهت داشته باشی از آن، مشغولش مشو، خود را معطّل مکن که قبول نمیکند.
والله اگر شفاعت امامحسین همراهش نباشد، اگر در تمام عمر نماز کنی از روی تکلّف و کلفت که بخواهی منّتی بر خدا بگذاری، از روی عُجب باشد، همینکه تو راضی نیستی و میکنی عملی را، خدا غنی است از تو و از عملت. و بدان که خدا هیچ اعتنائی به این عملها ندارد. یکچیز در راه خدا میدهی و هزار منّت به دوش خدا میخواهی بگذاری که زکات دادهام. آنهایی را که منّت میگذارند فرموده عملشان باطل است. میفرماید لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی به هر فقیری که چیزی دادی و منّت بر سرش گذاردی، میفرماید باطل شد، مثل این است که نداده باشی. و هر عملی که تو میکنی و کراهت در دل خود میبینی، نکردنش بهتر است.
فکر کن ببین چیزی را به کسی بدهی بهتر است، یا ندهی به کسی و پیش خودت باشد بهتر است؟ اگر وقتی دادی و دیدی یک خورده کراهت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 21 *»
داری بدان نقص است در عمل. و همینقدر کراهتی که داری خدای مطّلع بر دلها، این عمل را قبول نمیکند. و اگر میبینی که من بسا توی دلم کراهت دارم و معامله میکنم و علماء نمیگویند بیع باطل است، این به جهت این است که علماء خبر از دل تو ندارند. اگر علماء مطّلع از دل تو باشند که تو در دلت راضی نیستی و این معامله را کردی همه میگویند این معامله باطل است. امّا خدای مطّلع همینکه کسی معاملهای با او کرد و میبیند کراهت در دل دارد قبول نمیکند. وامیزند نمازت را روزهات را، هر عملی از اعمالت را. تا میخواهی یکخورده منّت بگذاری میگوید باطل است.
ملتفت باشید انشاءالله، اینهایی که در اعمالشان عُجب میکنند؛ فکر کنید ببینید منّتگذاردن بر فقیری که هیچ طلبی از تو ندارد الّا اینکه بیچاره گرسنه است میخواهی یکلقمه نانش بدهی، همینکه منّت سرش میگذاری خدا میگوید من قبول ندارم. قولٌ معروف و مغفرةٌ خیرٌ من صدقةٍ یتبعها اذی. با آن فقیر تعارف کنی با زبان خوش حرف بزنی و از او بگذری و عفو کنی از او، چیزیش هم ندهی، این بهتر است که صدقه بدهی و منّتی بر سرش بگذاری. همینکه آن حرفت را زدی، بدان صدقاتت را ضایع کردی و باطل شد.
حالا جایی که تو منّت بر یک گدایی اگر بگذاری صدقهات باطل میشود، و حال آنکه این گداها آنقدر لئیم هستند که راضیند که منّت بکشند و چیزیشان بدهی؛ حالا ببین وقتی که خدا نسبت به این گداها از تو نمیپسندد منّتگذاردن بر آنها را و صدقهات را باطل میداند، حالا اگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 22 *»
تو بخواهی منّت به خود خدا بگذاری که نماز برات کردهام یا ایمان به تو آوردهام، همینکه بخواهی منّت بگذاری یکجا عملت را هباء منثور میکند. این است که در اخبار عُجب را از کفر بدتر گرفتهاند، به جهت آنکه کفر این است که فلان عمل را نکردم، دیگر کافر منّت نمیگذارد بر خدا، نمیگوید منّت دارم بر خدا که اطاعت نکردم، خیر. لکن نماز کردم و منّتی بگذارم عُجبی در دلم بکنم، این از کفر والله بدتر است. صورت آخرتیش والله از کفر بدتر است.
ملتفت باشید. پس اوّلاً فکر کنید، ببیند اغلب کارهای مؤمنین ناقص، معصیتهای ظاهری پوستکنده آشکار است. آنوقت یکنماز هم در این بینها به کمرش زده است هزار منّت میگذارد، جانش بالا آمده یک زکاتی داده یک لقمه نانی به گدایی داده، هزار منّت گذارده باطل کرده صدقه خود را. پس چون چنین بوده کأنّه اعمال خودشان هم بد بود، و میخواست نجاتشان هم بدهد، معلوم است ارحمالراحمین است، میخواهد نجاتشان بدهد. از این جهت تدبیر کرده و والله منّت ابتدائی بر سر شما گذاشته، و والله نعمتی از این بالاتر واللهِ العلیّ العظیم خدا خلق نکرده که شما را دوست سیدالشهداء قرار داده. و این نعمت نعمتی است والله از تمام آنچه خدا خلق کرده بزرگتر است. حلالزادهات کرده، طیّب و طاهرت کرده، حفظت کرده، مادرها را حفظ کرده، ننهات را حفظ کرده که زنا نکند تا تو حلالزاده باشی. و این والله ابتدای نعمتی است که مافوق ندارد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 23 *»
حالا که حضرت سیدالشهداء را دوست داشتی و میبینی او برای تو رفته به مهلکه افتاده، آیا طاقت میآری بایستی و نروی جنگ کنی و او کشته شود؟ و عرض میکنم اگر وقتی پیدا میشود کسی که نرود کشته شود؛ ملتفت باشید، در کربلا خیلی از ضعفاء فرار کردند، این بود، لکن مسلمانان و حلالزاده و مؤمن را عرض میکنم. والله اگر دستی چیزی به کسی بدهند که بیا مثلاً هزارتومان بگیر و مرو کمک سیدالشهداء بکن والله طاقت نمیآرد. والله اقتضای دوستی این است که تو هرکه را دوست میداری طبع دوستی طبعی است؛ فکر کنید والله که این تدبیری است از صانع، از خداوند عالم جلّشأنه است این تدبیر، که کسی که کسی را دوست داشت صدهزارهزار تومانش بدهی که دوستش ندار توی دل خودت، نمیتواند دوست ندارد، هرچه زور بزند که دوست ندارد نمیتواند. اگرچه به زبان از روی ترس یا طمع بگوید دوست نمیدارم، چه مضایقه، لکن در دل دوست ندارد نمیشود. حالا گیرم به دوست بگویند گریه مکن. والله اگر به دوست بگویند گریه مکن که اگر گریه کنی عذابت میکنیم، والله گریه میکند و نمیتواند خود را نگاه دارد. چه جای آنکه گفتند اگر گریه کنی و به قدر بال مگس اشک از چشمت بیرون آید، تمام گناهانت را میآمرزیم. و والله بیش از این گفتند، و گفتند نفس المهموم لظلمنا تسبیح.
همینکه والله به یاد این قضیّه میافتی، همینکه راضی نیستی به این کار و بدی با کسانی که آنها این کار را کردند، والله نجاتت میدهند
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 24 *»
اگرچه گریه نکنی. و پیدا نمیشود کسی که گریه نکند مگر منافق باشد.
پس خدا منّت گذارده بر مؤمنین، اگرچه ناقص و گناهکار باشند، لکن با این گردنهای شکسته دوست میداریم امام حسین را. حالا که دوست میداریم، همینکه پای او در میان آمد، به جهت او خودداری آیا میتوانی بکنی؟ والله نمیتوانی بکنی. و همینکه بگویی اگر من هم در صحرای کربلا بودم طاقت نمیآوردم و میرفتم و کشته میشدم، بلکه والله اگر به زبان هم نیاید و دلت همچو جور دلی باشد، عرض میکنم اگر آن زمان بودم آنجا نمیایستادم بمانم و کشته نشوم، اگر همچو جور حالتی در دل خودم دیدم، والله گریه کردهام محزون هم شدهام. چرا؟ به جهت اینکه خدا محتاج به عمل کسی نیست و غنیّ است. میخواهد ببیند تو چهکارهای؟ همینکه تو دوست میداری آنها را، کفایت میکند.
هر کس هم دوست نیست این گریههای ظاهری را هم هرچه بکند برای او ثمری ندارد. نهایت ثوابش را در اینجا به او میدهند و دنیاش را آباد میکنند، عزتش میدهند صحّتش میدهند، لکن نجات نمییابد مگر دوست ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم.
پس ملتفت باشید، حضرت سیدالشّهداء این معامله را همان طوری که خدا فرموده که انّ الله اشتریٰ پیش از اینها در عالم ألست یا عالم ذرّ آنوقت به گردن خود گرفت و عرض کرد خداوندا من با خودم کاری ندارم. معلوم است خودش معصوم است و تو که اثناعشری هستی میگویی او معصوم است. اگر کسی بگوید معصوم نیست، اثناعشری
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 25 *»
سنگسارش میکند. بلکه عرض میکنم توی سنّیها هم بروی میبینی آنها هم میگویند امام بوده، متّقی بوده، عالم بوده، پرهیزگار بوده است. حتّی حدیث الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة را سنّیها روایت میکنند.
حالا با وجودی که خودش هیچ تقصیری ندارد، از این جهت پا در میان گذارد و تمام این مصیبتها را حتّی آن جزئیاتی که شنیدهاید که بر او وارد آمد از روی اشدّ رضا و رغبت به خود خرید و با خدا معامله کرد و از این جهت معامله او صحیح شد. از این جهت خدا خبر داد که انّ الله اشتریٰ، خدا هم خرید از او. پس خرید و فروشی است که طرفین راضی بودند به این معامله.
پس ملتفت باشید انشاءالله که خود آن جناب از روی اشدّ رضا و رغبت این معامله را کرد. و اگر فکر کنید انشاءالله خیلی از شبههها رفع میشود.
پس عرض میکنم فکر کنید، گیرم مردم با سیدالشهداء جنگ داشتند لکن آن زنها چه کرده بودند؟ گیرم به جهت زنانش هم تقصیری کسی گفت، خوب آن طفلهای شیری بیتقصیر چه تقصیری کرده بودند؟ از همه اینها گذشته، گیرم آنها سنگدل بودند آیا خدا ارحم الرّاحمین نبود؟ خدا چرا منع نکرد؟ آخر بچّه که هیچ گناهی نکرده هیچ تقصیری که نکرده، این چرا باید از تشنگی بمیرد؟ خوب، آن مردکه هم رحم نکرد چرا خدا ترحّم نمیکند؟ خود امام چرا ترحّم نمیکند؟ چرا با
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 26 *»
دست خودش آبش نداد؟ و میتوانست از دست خود آب بدهد. مگر این طایفه نبودند که لشکر خود را از دست خود آب میدادند؟ در بعضی از سفرها پیغمبر با پنجه مبارک خود آب میداد تمام همراهان را. آیا میگویی امامحسین نمیتوانست از دستش آب بدهد؟ و عرض میکنم والله میتوانست آب بدهد، اگر بگویی نمیتوانست شیعه نیستی.
خوب، خود حضرت ترحّم نمیکند و نمیخواست بکند، خدای أرحمالرّاحمین چرا رحم نمیکند و میگذارد این بچّهها از گرسنگی و تشنگی بمیرند؟!
پس ملتفت باشید خدا اینهمه صبر کرد، عمداً ترحّم نکرد، برای چه؟ همه برای این است که قضیهای باشد و قصّهای باشد در دنیا که تمام خلق بشنوند و محزون شوند و نجات یابند. والله خلق اوّلین این حکایت را شنیدند تمام انبیاء و اولیاء خبردار شدند و شنیدند این حکایت را پیش از آنکه واقع شود این حکایت، و همه تضرّع کردند زاری کردند گریه کردند، و به آن واسطه خدا از سر تقصیرشان درگذشت.
امری بود جوری بود که نمیشد غیر از اینجور باشد. اگر این امر واقع نمیشد غیر از پیغمبران تمام مؤمنین در هلاکت بودند. به جهتی که اغلب اعمال مؤمنین که معصیتهای ظاهری است، تکتکش هم که عبادتی عمل خیری باشد همهاش از روی عُجب است و ریا و سمعه است، جوری که خدا خواسته خالص نیست.
عرض میکنم، ملتفت باشید که طوری هم عرض میکنم که دیگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 27 *»
منّیها هم نمیتوانند خدشه بگیرند. میگویم و هیچ نمیترسم از آنها به جهتی که هرجاش را بخواهم دلیل بیارم براشان، هزار حدیث براشان میخوانم. پس عرض میکنم ملتفت باشید نماز بهترین عبادتها است. نماز چیزی است که فرموده و در میان سنّی و شیعه این حدیث متواتر است و کأنّه به حدّ ضرورت رسیده که فرمودهاند الصّلوة عمود الدّین اذا قبلت قبل ماسواها و اذا ردّت ردّ ماسواها، این نماز همچو جور چیزی است که اگر قبول شد هم روزه هم زکات و هم خمس و باقی اعمال همه قبول است، اگر این نماز قبول نشد آنها درست هم باشد، قبول نمیشود. به جهتی که نماز عمود دین است.
و این نمازی که عمود دین است خودت فکر کن، و هر کس فکر کند، فکر که میکنی میبینی از اوّل تا آخر، دلت پی فلان کسب است پی فلان تجارت است. گفتهاند بایست رو به خدا و بگو به خدا عرضهات را و کرنش کن پیش خدا و به خاک بیفت، همهاش ذکر خدا باید باشد، چیزی دیگر نباید توش باشد. و فرمودند نمیترسی در بین نماز که خیال جاهای دیگر که میکنی تو را به صورت الاغ کند در آن حین، به صورت خر شوی به صورت حمار شوی، و میفرمایند در همان حدیث که و قدفعــل و حال آنکه کرده. یعنی به صورت خر شدهای که خیال جاهای دیگر را کردهای. حالا آیا این نماز شد که به صورت گربه و خر و شغال شوی؟ پس این نمازی که عمود دین است. پس دو رکعت نماز برای خودت فکر کن ببین آیا سراغ داری که از اوّل تکبیرش تا آخر سلامش،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 28 *»
تمامش با خدا حرف زدهای که با کس دیگر حرف نزده باشی؟
فکر که میکنی همچو نمازی برای خودت نمیبینی، به جهت آنکه این ضعفا، مالک نفس خود نیستند که همچو نمازی بتوانند بکنند. و والله قتل سیدالشهداء همین نمازها را والله نماز میکند همین کراهتها را اصلاح میکند، این قتل، کفّاره است. همینقدر در دل خود اگر مییابی که اگر آنجا بودی خودداری نمیتوانستی بکنی و میرفتی کشته میشدی، همینکه محزون میشوی این حزن کفّاره است برای تمام گناهان تو. و دیگر اینها سرّی نیست که من بترسم از فلان منّی و نگویم اینجور مطالب را، و حال آنکه هزار حدیث براش میتوانم بخوانم.
همین سیدالشهداء وقتی میآمد به کربلا در این راه که میآمد وقتی که میآمد به کربلا در منزلی نگاه کردند به چادری، پرسیدند که این چادر کیست؟ عرض کردند مال عبدالله بن حرّ جعفی است. فرمودند بروید به او بگویید تو در دنیا هر فسقی هر فجوری خواستهای کردهای، خیلی گناهکاری گناهان بزرگ داری، بیا همراه من، یاری من کن تا خدا از سر گناهان تو بگذرد. دیگر آن مردکه هم نیامد و حضرت اعراض کردند و فرمودند ما کنت متّخذ المضلّین عضداً. باز هم به او ترحّم فرمودند و فرمودند به آن مردکه که میترسم صدایی از حالت من به گوشت برسد و مرا یاری نکنی آنوقت خدا خیلی عذابت کند. هرکه بشنود حکایت مرا و مرا یاری نکند خدا او را به رو در آتش جهنّم خواهد انداخت. و آخر هم نیامد.
باری، همچنین ملتفت باشید، عرض میکنم کسی که شهید شد
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 29 *»
تمام گناهان آن شهید بر گردن آن کسی است که قاتل است. و باز نمیترسم و میگویم چرا که حدیث دارم، آیه دارم، آیهاش این است که وقتی قابیل میخواست هابیل را بکشد هابیل هم زورش میرسید به قابیل، لکن مرد خوبی بود گفت من دست از پا خطا نمیکنم تا روز قیامت که من و تو محشور میشویم و هر گناهی که من دارم در گردن تو باشد و صریح آیه قرآن است انّی ارید انتبوء باثمی و اثمک تمام گناهان من و گناهان خودت گردن تو باشد. پس صریح آیه قرآن است که کسی که رفت و در راه خدا کشته شد هر گناهی کرده باشد آمرزیده میشود.
آیا نبود حُرّ ؟ آنهمه معصیت کرد، آخر سر راه گرفت بر سیدالشهداء و اهلبیت پیغمبر و ترساند دلهای آنها را. پس خیلی معصیت بزرگی کرده بود. این بود که وقتی آمد بنای تضرّع و زاری گذارد، دست بر سر خود گرفت که خدایا گناه بزرگی کردهام ترسانیدم دل اولیای تو را و اهلبیت پیغمبر تو را. پس گناهان بزرگ، کفرهای بزرگ به همین کشتهشدن کفّاره میشود. همینکه کسی در راه خدا شهید شد گناهانش البته آمرزیده میشود. پس شک نداشته باشید که محبّین ائمه طاهرین البته هرقدر گناه کرده باشند والله خدا میآمرزد گناهان آنها را. خصوص اگر گریه هم بکنند، بگویند یالیتنی کنت معک فافوز فوزاً عظیماً. حدیث دارد که اگر زیارت کنی سیدالشهداء را و بگویی یالیتنی کنت معک فافوز فوزاً عظیماً مثل همان شهدا هستی.
یکی از شهدای کربلا فلان غلام سیاه است، همان غلام سیاه را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 30 *»
کسی بگوید گناهی برای او باقی مانده، کار خودش عیب پیدا میکند. حُرّ با آنهمه گناه، وقتی زیارت میکنی سیدالشهداء را میگویی بابی انتم و امّی طبتم و طابت الأرض الّتی فیها دفنتم. این زیارت را همه شما میخوانید از ائمه به شما رسیده، آنها خواندهاند این زیارت را. معلوم است وقتی آنها جانشان را فدای امامحسین کنند ائمه هم به آنها میگویند جان ما به فدای شما. برای اینکه امامحسین برای همین آمده بود که جانش را فدای مؤمنین کند.
پس خوب بابصیرت باشید و از روی بصیرت حالت آن حضرت را فکر کنید و شکّ نداشته باشید که گناهها را برمیدارد. والله من آن ترسی که دارم این است که کسی گریه بکند بر سیدالشهداء و شکّ و شبهه داشته باشد که آیا گناهان من آمرزیده است یا نه؟ من از شکّش بیشتر ترسانم، نه از کسی که گریه نکند.
پس اگر کسی میخواهد دین و مذهب داشته باشد و از روی یقین باشد و یقین به حقیّت سیدالشهداء داشته باشد یقین بداند که آن بزرگوار معصوم است و یقین بداند که [شهادت] او به جهت امثال ماها بود. برای خود این بلاها را قبول نکرد، و یقین بداند به جهت گناه گناهکاران بود. حالا تو هم گریه کردهای، چرا نبخشند؟ والله میبخشند پیش از جاریشدن اشک. تا میشنوی و محزون میشوی بیاختیار، والله میبخشند پیش از جاریشدن اشک.
والله عملی که هیچ ریا پیرامونش نمیگردد، کسی بگوید نماز است؛
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 31 *»
خیلی انسان باید خود را حفظ کند ریا نکند سمعه نکند. آن که زکات داده خمس داده خیلی باید زور بزند که از روی دل و رضا بدهد و ریا توش نباشد. روزهگرفتن خیلی زور دارد که ریا نشود. هریک از اعمال ریابردار است. امّا ببینید والله خدا تدبیری کرد که عمل خالصی از مؤمنین سر بزند و آن حُزنِ بیاختیار است، که مؤمنین این حکایت را وقتی میشنوند ممکن نیست حُزن نیاید، نمیشود محزون نشوند. احمقی هم بخواهد محزون نشود نمیتواند، به جهت اینکه این دیگر ریا برنمیدارد سمعه برنمیدارد. تباکی میخواهد چه کند؟ به این طورهایی که معنی میکنند که خود را به زور وادارد به گریه و عو بکشد.
تباکی را اگر من باید معنی کنم اینجور معنی میکنم که همینکه محزون شدی تباکی کردهای. من بکیٰ علی الحسین او ابکیٰ او تباکیٰ وجبت له الجنة هر کس والله گریه کند بر سیدالشهداء، هر کس تباکی کند بر آن حضرت؛ تباکی همان حزنی [است] که میآید، خود را که میبینی محزون، میبینی حالتت پریشان شده رنگت سرخ شده تباکی کردهای. دیگر اگر اشکت جاری شد که گریه هم کردهای. خواه دل محزون شود، خواه اشک جاری شود، گناهان آمرزیده است. دل محزون شد، دیگر اشک اگر آمد نورٌ علی نور، خدا گناهان را میآمرزد.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 32 *»
موعظه دوم
(چهارشنبه / دوم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 33 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه این است که خداوند عالم فرموده که خدا خریده است پیش از اینها، خدا در عالم ذرّ خریده است از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را و در عوض این جان و مال بهشت خود را قرار داده. و علامت آن کسانی که در روز ألست فروختند جان و مال خود را و بهشت را گرفتند عوضش، علامتشان این است که بعد از این ــ یعنی بعد از نزول قرآن ــ جنگ میکنند در راه خدا و در آن جنگ جمعی را میکشند در راه خدا و بعد کشته میشوند در راه خدا، این جماعتند که خدا بهشت را وعده کرده به آنها. و این نه امری است که همین در قرآن خیال کنید هست، این در تورات هم هست. همین عهد را به موسی گفته بود خدا، در انجیل به عیسی گفته بود خدا، و این وقایع
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 34 *»
را پیش از وقوعش خبر داده بودند. چنانکه این خبر را به آدم دادند همان روز اول، به نوح به ابراهیم به موسی به عیسی به همه خبر دادند که همچو امری واقع خواهد شد.
این است که چون در همه کتابهای خود گفته، میفرماید و من أوفی بعهده من الله. این عهد را خداوند عالم در کتابهاش، خصوص قرآن و تورات و انجیل، خودش گفته این عهد را که بهشت را به آنها بدهد؛ پس کیست وفاکنندهتر به عهد خودش از خدا؟ و خیلی واضح است که هر کس که عهدی میکند، هر مخلوقی از مخلوقات حتّی پیغمبران هر کس عهدی کند، شرطش این است که بگوید اگر خدا بخواهد میکنم. خدا نخواست هیچ مخلوقی نمیتواند وفا کند.
این است که بخصوص به پیغمبر آخرالزّمان وحی شد لاتقولنّ لشیء انّی فاعل ذلک غداً الّا انیشاء الله مگو فردا کاری میکنم مگر اینکه انشاءالله بگویی. و خطاب شد که هرگز وعده مکن، هرگز مگو فردا من چنین کاری خواهم کرد، مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد. پس تمام مخلوقات عهدی که میکنند موقوف به این است که اگر خدا خواسته میتواند بکند اگر او نخواسته هیچکس نمیتواند بکند. پس میفرماید مؤمنان مال و جانشان را به من فروختهاند و من عهد کردهام که بهشت را به ایشان بدهم. این عهدی است که کرده. و من اوفی بعهده من الله کیست وفاکنندهتر به عهد خودش از خداوند عالم جلشأنه؟ آنوقت خطاب میکند به همان جماعتی که این کار را کردهاند و میفرماید
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 35 *»
فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به. حالا که چنین است که خدا وعده کرده، بشارت باد شما را که بهشت خدا را گرفتید. و در این ضمن اگر کسی فیالجمله خبری از اخبار داشته باشد میداند بخصوص منصوص است که تمام بهشت از نور سیدالشهداء خلق شده.
ملتفت باشید در حدیثی میفرمایند خداوند عالم بهشت و تمام حورالعین را از نور حضرت سیدالشهداء آفریده، و در همان حدیث قسم میخورند و شما هم میدانید که چرا حضرت صادق قسم میخورند. برای این است که شما باور کنید و خاطرجمع باشید. میفرماید والله خود حسین بهتر است از بهشت و حورالعین، به جهتی که از نور او بهشت و حورالعین خلق شده. پس تمام بهشت مال حضرت سیدالشهداء است و از نور آن حضرت آفریده شده، از این جهت مال او است. انشاءالله فکر کنید.
باز دقّت کنید انشاءالله، چون بهشت مال او است خواستهاند کسانی را که میخواهند ببرند به بهشت، میخواهند که آنها یک راهی با سیدالشهداء داشته باشند. خدا میخواهد ببرد به خانه او منزلشان بدهد. این است که مؤمنین در هر زمانی، خدا میداند والله تا دست به دامان سیدالشهداء نزنند، نجاتی برای آنها نیست. حتّی میخواهم عرض کنم که بهشت چون مال او است خانه او است، هیچکس بیاذن او نمیتواند داخل خانه او بشود حتّی پیغمبران. و والله به هر یکی از پیغمبران به هر قدری که دلش میخواهد میدهد، به هر قدر ربط داشته باشند و قابل باشند خانه خودش را میدهد به ایشان.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 36 *»
از این جهت است که همین قصّه را به آنها هم پیشترها گفتند که آنها گریه کردند بر حضرت سیدالشهداء. پیش از این واقعه گریه کردند که راه پیدا کنند به سیدالشهداء. پس چون بهشت، خانه سیدالشهداء است و مال او است و به عمل او ساخته شده و مالش است پس هرمؤمنی که خدا آفریده چنین تقدیر کرده راه مخصوصی به حضرت سیدالشهداء داشته باشد. چون راه پیدا کردند آنوقت حضرت [آنها را] به منزل خودش میبرد و منزل میدهد.
و انشاءالله فکر کنید، از این جهت است که یک محبّت خاصّی از حضرت سیدالشهداء در دل تمام مؤمنین هست که سایر پیغمبران و سایر ائمه را که آدم اسمشان را که میشنود، آنجور به هیجان نمیآید. اینها را هم خودشان فرمودهاند، از این جهت عرض میکنم. ببینید در اینکه پیغمبر آخرالزّمان، معلوم است آقا و مولا و سرکرده همه ائمّه و همه ملک خدا پیغمبر است، معذلک اسم پیغمبر را که میبری آنقدر آدم به هیجان نمیآید که اسم حضرت سیدالشهداء آدم را به هیجان میآورد.
و نه همین حالت شما اینجور است والله حالت پیغمبران اینجور است. حضرت آدم آن پدر آدمها و اوّل آدمها از بهشت که بیرونش کردند، وقتی روی زمین آمده بود دلتنگ شده بود. معلوم است یکنفر آدم روی زمین و کسی دیگر هم نبود غیر از او، دلتنگ بود و گریه و زاری و تضرّع میکرد، تا یکوقتی خدا ترحّم بر او کرد جبرئیل را بر او نازل کرد برای او پیغامی آورد که نگاه کن به ساق عرش. نگاه کرد دید اسماء خمسه طیّبه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 37 *»
را. جبرئیل عرض کرد اینها را میبینی؟ و همین است فتلقّیٰ آدم من ربّه کلمات فتاب علیه. آنها را که دید گفت اینها را بخوان.
آن کلماتی که تلقّی کرد، کلماتی بود که در ساق عرش نوشته شده بود و آدم خواند. دید نوشته محمّد علی فاطمه حسن و حسین. جبرئیل عرض کرد به حضرت آدم خدا را قسم بده به اینها و او را بخوان تا رفع حاجتت بشود. آدم بنا کرد قسمدادن، عرض کرد خدایا به حقّ محمّد به حقّ علی به حقّ فاطمه به حقّ حسن به حقّ حسین؛ وقتی رسید به اسم حضرت سیدالشهداء حضرت آدم بیاختیار اشکش جاری شد. آنوقت پرسید خداوندا نمیدانم در این اسم پنجمی چه اثری است که همینکه من این اسم را بر زبانم جاری کردم بیاختیار اشکم جاری شد. این چه حالتی است که در خود میبینم؟ جبرئیل عرض کرد ای آدم، سرّی است در اینجا، اگر آن سرّ را میدانستی بیش از این گریه میکردی و اینقدری که حالا محزون میشوی و اشکت جاری میشود که تا اسمش را میبری محزون میشوی و فیالجمله اثری میکند و اشکت میریزد، بیشتر محزون میشدی.
کاش میدیدی ای آدم که چهها بر سر این فرزندت خواهد آمد. کاش بودی و میدیدی این ولد تو را ای آدم که به چه ذلّت و خواری و ستم میکشند! و این برگزیده همین پیغمبری است که تو خدا را به او قسم دادی و نجاتت داد، و این بهترینِ اهل روزگار است و ظلم و ستمی به او میشود که به هیچ مخلوقی آنقدر ظلم و ستم نشده. و میفرماید ای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 38 *»
آدم کاش بودی و میدیدی آنقدر تشنه میشود این مظلوم که تشنگی میان او و آسمان، مثل دودی حائل میشود و چشمش تاریکی میکند، آنوقت گریه میکردی و گریه آن بود که آنوقت میکردی.
ملتفت باش انشاءالله و این نبود مگر اینکه میخواستند آدم را نجاتش بدهند، این راه را براش نمودند، که این قصّه را براش بگویند که گریه کند بر سیدالشهداء، آنوقت راهی پیدا کند و به بهشت برود.
اینها را انشاءالله دل بدهید که یاد بگیرید که جزء ایمانتان بشود. و سرّ این امر این است، خوب ملتفت باشید فکر کنید که چرا این کار شد؟ برای این است که مردم باید راه پیدا کنند به بهشت بروند و الّا خدا مفت مفت ببردشان به بهشت، این نمیشد.
ملتفت باشید انشاءالله مکرّر عرض کردهام خصوص در درسها عرض کردهام که خدا چنین قرار داده، و عرض میکنم که باخبر باشید انشاءالله. خداوند عالم چنین قرار داده که به هیچکس هیچچیز ندهد مگر اینکه خودش یک عملی بکند. ملتفت باشید که اینجا یکسرّی است به دستت میدهم آسان هم هست. هم به دستش میآرید هم چشمتان روشن میشود که هم رغبت به عبادت میکنید، هم از گناهان احتراز میکنید. عرض میکنم خدا چنین مقدّر کرده که تا کسی خودش کاری نکند چیزی به او ندهد. و این را این مردمی که به نظر شما میرسد و پیش چشمتان است راه نمیبرند. میگویند چه عیب دارد خدا مفت چیزی بدهد به کسی؟
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 39 *»
تو فکر کن انشاءالله ببین اگر تو چشم نداشتی و نگاه نمیکردی و رنگها را نمیدیدی و روشنی و تاریکی را نمیدیدی آیا معقول بود که خدا رنگی به تو داده باشد؟ آیا معقول بود خدا روشنی و تاریکی را به تو نموده باشد؟ پس باید تو چشم داشته باشی و چشم خود را واکنی و نگاه کنی و رنگها را ببینی، آنوقت خدا رنگها را به تو نموده باشد، روشنایی و تاریکی را به تو نموده باشد. همچنین تو خودت گوش ندهی و صدایی نشنوی، خدا صدایی به تو نشنوانیده، محال است بشنواند، مگر به تو گوش بدهد و تو هم گوشت را واکنی و بشنوی.
پس دقّت کنید از روی بصیرت که تمام ایمانتان همین حرفهایی است که عرض میکنم و مغز ایمان است که میگویم. باز خودت گوش نداشته باشی و صدایی نشنوی، بگویی چه عیب دارد خدا صدا به من بدهد بیگوش، این نمیشود. خدا مقدّر نکرده همچو چیزی را. پنبه در گوشت بگذاری و بخواهی صدایی خدا به تو بشنواند، این نخواهد شد و خدا نمیکند این کار را، محال است بکند. همچنین زبانی به تو داده که طعمها را بفهمی. حالا تو خودت غذا نخوری و هی دعا کنی که خداوندا طعمها را به من بچشان، چهطور بچشاند؟ غیر از همینجور که نمیشود تو طعم بفهمی. پس بخور تا خدا طعم به تو داده باشد. تو نمیچشی و خدا بچشاند، این تمنّای بیجایی است لیس بأمانیّکم و لا امانیّ اهل الکتاب من یعمل سوءاً یجز به. همچنین نیست که این آرزوهایی که اهل کتاب دارند و شما دارید و جهّال دارند، به آرزوهای خود برسند؛ همچو نیست.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 40 *»
بلکه تا کاری نکنند خدا هیچچیز به هیچکس نمیدهد. من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شرّاً یره. خیری اگر کردهای، مال خودت است. شرّی اگر کردهای مال خودت است.
دقّت کنید این را یاد بگیرید و نباشد حرفهای ماها پیش شماها مثل حرفهای سایر واعظها که بعضی چُرت میزنند بعضی یاد میگیرند بعضی یاد نمیگیرند. ما اینجور حرفها نمیزنیم. ما انشاءالله حرفی میخواهیم بزنیم که باعث نجات شما و هدایت شما باشد، و تا حرف را درست نفهمی باعث نجات نمیشود. و بعد از فهمیدن خودت تصدیق میکنی که همینطور است که عرض میکنم.
ببین تو اگر خودت ذائقه نداشته باشی که طعمی را بچشی؛ زبان تو فرضاً مثل دست تو باشد، چنانکه اگر دست را توی دیگ حلوا فرو ببری نمیفهمی شیرین بود یا نه. فرضاً زبان تو هم مثل دستت ذائقه نداشته باشد، تو هیچ طعم نمیفهمی یعنی چه. پس باید خودت بچشی تا بدانی تریاک است میخوری یا حلوا. تو خودت اگر اعضا و جوارحی که قوّه لامسه در آن باشد، نداشته باشی که گرما نفهمد سرما نفهمد، نمیدانی گرما و سرما یعنی چه. اینهایی که فالج میشوند لقوه میشوند، اگر روح نداشته باشد این دست که سرما بفهمد، هزار یخ بکند نمیفهمد یخ کرد. هزار توی آتش ببری و بسوزانی دست را، روح و لامسه که توش نباشد اگر بسوزد و خاکستر هم بشود نمیفهمد که او را سوزاندند. وقتی خودت لامسه داری، گرمی و سردی را میفهمی. چیز سنگینی توی دستت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 41 *»
میگذارند، میفهمی سنگین شد. چیز سبکی گذاردند میفهمی سبک شد. دیگر حالا کسی بگوید من خودم نمیخواهم دست بگذارم، خدا خودش سنگینی را حالی من کند، نمیشود حالی کرد.
پس دقّت کنید و فکر کنید انشاءالله خدا چون میخواست عطا کند به بندگان، امرشان کرد به عمل. خدا والله کریم است. و اگر اینها را یاد بگیرید خیلی از اشکالات در دین و مذهب که برای کسی پیدا بشود، اینها رفعش میکند. و حالا بسا به فکرش هم نباشی و آنهایی هم که به فکر بیفتند بسا نتوانند از عهده رفع آن اشکالات برآیند.
ببینید خدا اینهمه اصرار کرده که همه مؤمنین برای همه مؤمنین استغفار کنند. حتّی پیغمبر آخرالزّمان؟ص؟ را امر کرده که برای مؤمنین استغفار کن. پیغمبر هم در هر مجلسی که مینشست بیستوپنج مرتبه طلب آمرزش میکرد برای مؤمنین و مؤمنات.
حالا اشکال میآید که خدا چرا به پیغمبر امر میکند که طلب آمرزش برای اینها کن؟ خوب اگر اینها را باید آمرزیدشان که میآمرزد. اگر نباید، چرا امر میکنی که استغفار کن؟ خیلی خوب، باید آمرزیدشان، خودت بیامرزشان.
فکر کنید، راهش را نفهمی هزار شکّ و شبهه میآید. سرّ این مطلب به دستتان باشد، به حقایق ایمان برمیخورید و مشکل هم نیست. پس بدانید خدا هیچ محتاج به عمل بندگان نیست، هیچ محتاج به ایمان مؤمنین نیست. اگر جمله روزگار کافر شوند، بر دامن کبریاش گردی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 42 *»
نمینشیند. از قدرتش چیزی کم نمیشود، از علمش چیزی کم نمیشود. اکتساب از مردم نمیخواهد بکند. لکن فکر کنید اگر مردم خودشان کاری نمیکردند، نمیشد به ایشان بدهد. و فکر کن تا بابصیرت باشی. پس اگر خدا میخواهد به تو رزق بدهد به تو ذائقه میدهد که طعم بفهمی. حلوات میدهد تو روی زبانت بگذاری بخوری طعمش را بفهمی. اگر زبان نبود، ذائقه نبود، تو اصلش نمیفهمیدی طعمها را. همچنین خدا وقتی میخواهد بنمایاند به تو که روشنی یعنی چه، تاریکی یعنی چه، چشم برات خلق میکند، میگوید ببین. تو که میبینی، خدا به تو نمایانده رنگها را و شکلها را. تو نمیبینی، مثل اینکه وقتی چشم نداشتی خدا هیچ رنگ و شکل عطا نکرده بود به تو؛ وقتی هم نگاه نکنی که ببینی، خدا به تو عطا نکرده.
انشاءالله دقّت کنید چرت نزنید بابصیرت باشید. میفرماید در قرآن لیس للانسان الّا ما سعیٰ. دیگر انشاءالله آیه را وقتی بیانش میکنم خوب میفهمی که باید همینطورها باشد. میفرماید هیچ نیست از برای انسان مگر آنچه را که کرده. هرچه را کرده دارد، خوب است، خوب دارد. بد است، بد دارد. پس تا کاری نکنی بدان هیچ نداری.
پس دقّت کنید انشاءالله هم خودتان یاد بگیرید و به کارش ببرید، هم مردم دیگر را بشناسید که هیچ نمیدانند از کجا آمدهاند به کجا میروند چه میکنند. پس خدا چون کریم بود و میخواست تو بدانی کریم است و میخواست به تو عطا کند چیزی را تا تو بدانی کریم است و جواد،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 43 *»
از این جهت چشمت داد و روشنایی آفرید و تاریکی و رنگها آفرید که تو نگاه کنی، ببینی اینها هست. حالا که دیدی، کار را تو خودت کردهای و او داده به تو. و همچنین چون خدا کریم بود و صداها را میخواست به تو بدهد، باز نه همین محض صدا که تقتق به گوشت بخورد، اگر نه این گوش را خر هم دارد. میخواست از این راه گوش، علم به تو بیاموزد که تو درس بخوانی علم تحصیل کنی، ایمان به تو بدهد، گوشت داد که صدا بشنوی، معنی حرف بشنوی، بفهمی، درس بخوانی یاد بگیری خودت ایمان بیاری. همینطور من ایمان داشته باشم، برای خودم ایمان دارم.
امّا من چه عرض میکنم؟ میخواهم عرض کنم مردم اینقدرها غافل نیستند که بتوان خیال کرد. هرچه خیال کنی غافلند، بیش از آن غافلند. از علمای بزرگ بخصوصه دیدهام میپرسند که خدا میداند و مؤمنین را میشناسد؟ جواب میگویند البته میداند و میشناسد. میپرسند از دل مردم خدا خبر دارد یا نه؟ میگویند البته خدا عالم السرّ و الخفیات است میداند. میپرسند خدایی که از دل همه بندگان خبر دارد پس میداند کی مؤمن است میداند کی کافر است، پس دیگر چرا پیغمبران میفرستد میان مردم؟ همینجور مؤمنین را ببرد به بهشت، کفّار را ببرد به جهنّم.
اینجور چیزها را سؤال میکردهاند. علماء هم بودهاند و سؤال کردهاند و عربی راه میبردهاند، ضَرَبَ ضَرَبوا هم خوانده بودند. شما دقّت کنید ببینید فهمشان چقدر بوده. فهم خیلی کم بوده. دقّـت کنید صدایی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 44 *»
اگر به گوش تو نزنند، تو نشنیدهای. اگر ایمان را در دل تو نقش نکنند مؤمن نشدهای. خدا میداند کی مؤمن است. اگر ایمان نیارد، اگر ایمان نیاری، خدا تو را مؤمن نمیداند. ایمان وقتی داری که اگر ایمان را عرضه کنند بر تو، تو ایمان بیاری، آنوقت مؤمنی. آنوقت اگر کسی ایمان نیاورد کافر است. پیش از آنیکه ایمان عرضه کنند، کان النّاس امّة واحدة، مردم یکجور بودند، مردم مردمند، نه مؤمنند نه کافرند.
پس والله چنانکه اگر چشم نداشتی و نگاه نمیکردی به روشنایی و تاریکی، نمیدیدی، خدا به تو روشنایی و تاریکی عطا نکرده بود. چون میخواست عطا کند، چشمت داد که نگاه کنی ببینی. همینطور والله خدا عقلی به تو داده که آن عقل میتواند اکتساب کند ایمان را، و میتواند نعوذبالله اکتساب کند کفر را. ولکن اگر به او نگویند ایمان را و ایمان نیاورد، چطور مؤمن میشود؟ انکار نکند، چطور کافر میشود؟ و این است که ایمان را باید کسب کرد. خدا میداند مؤمن است وقتی ایمان آوردند. وقتی نیاوردند ایمان، مؤمن نمیداند. پس بدانید این اُمنیّهها به هیچجا نمیرسد. آرزوها بعینه مثل سراب است که در خارج پیدا است، برقهایی که در خارج به چشم میآید، خیلیتان دیدهاید سراب را، آدم از دور که ایستاده نگاه میکند خیال میکند که آب است. اگر پیش برود دقّت کند میبیند آبی چیزی نیست.
مردم دنیا مغرور میشوند به سراب که ما مِلک داریم، آب داریم، ما دولت داریم. دولت کجا بابا؟ دولت توی صندوق مال تو نشده، به تو
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 45 *»
نچسبیده. تو کاری بکن که به تو بچسبد. پول آنجا گذاشته چه دخل به تو دارد؟ آن پولی خوب است که تو بدهی متاعی بخری، بدهی حلوائی بخری آن را خودت بخوری، آنوقت به تو رسیده. پس آن پولِ توی صندوق مال من است، این سراب است. خاطرجمع مشو. عبث مغروری. این پول مال تو نیست.
بسا مُردی و شوهر زنت برداشت برد و با زنیکه آن کار را کرد، بسا دزد آمد صندوق را برداشت رفت. بسا پادشاه ظالمی به ظلم و ستم پولها را گرفت برد. پس چهقدر از این پولها مال تو است و مملوک تو است؟ همانقدری که خوردی مال تو است باقیش سراب است. گولت زده خیال کردهای مال تو است. مال تو نبوده دخلی به تو نداشته. باز چهقدرش مال تو است؟ آنقدرش که دادی پوستین خریدی دوشت گرفتی گرم شدی. آنقدرش که لباس خریدی پوشیدی از سرما و گرما محفوظ ماندی، ناخوش نشدی. اینقدرش را خدا به تو عطا کرده، باقیش را خدا به تو عطا نکرده. تو که خیال میکنی دولت داری، مغروری، از دولت به تو نرسیده چیزی.
مَثلی حکیمانه مکرّر عرض کردهام. عرض میکنم خودتان فکر کنید تا بیابید و آن این است که ببین اگر کسی را توی صندوقی کنند و دور آن صندوق را محکم ببندند و این صندوق را بردارند ببرند توی یک باغی، و روزنههای آن صندوق چنان محکم باشد که هیچ درزی نداشته باشد که آنکسی که توی صندوق است نه درختهای باغ را با چشم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 46 *»
ببیند، نه صدای بلبلهاش را بشنود، نه میوههاش را بتواند با ذائقه طعم آنها را بچشد، بوی گلهاش را نتواند از شامّه بفهمد، هوای خوب و بدش را از لامسه نتواند بفهمد. توی صندوق حبسش کردهاند. این صندوق را بردارند ببرند توی باغی. حالا بسا عامی بگوید این شخص را به باغ بردهاند. اگر از خود این بیچاره بپرسند تو را که به باغ بردند، چندتا درخت داشت؟ میگوید من نرفتم به باغ. بپرسند چه آوازی از بلبلهای باغ شنیدی؟ میگوید من چیزی نشنیدم. بپرسند آیا بویی از باغ به مشامت رسید؟ میگوید من بویی نفهمیدم. بگویند میوههاش، طعمهاش چهجور بود؟ میگوید من نچشیدم. هرچه از او احوال باغ را بپرسند جواب میدهد مرا جایی نبردند، من چه خبری از باغ دارم.
عرض میکنم والله این اُمنیّههایی که مردم دارند که «خدا ما را به بهشت ببرد، مفت مفت، چه عیب دارد؟» عرض میکنم بر فرضی که ببرندشان توی بهشت، والله نمیدانند بردهاندشان در بهشت، هیچ نمیفهمند. مگر چشم داشته باشند، ببینند درختهای بهشت را، رنگهای گلها را ببینند. مگر گوش داشته باشند صدای بلبلش را بشنوند. مگر ذائقه داشته باشند، میوههاش را بچشند و بخورند. مگر لامسه داشته باشند، هواهای بهشت را احساس کنند. اگرنه بهشت را مفت نمیدهند، نمیشود بدهند. تا تو نکنی، نمیشود بدهند. این است که حتم است و حکم، که تا کسی نکارد، ندرود. و این کشتهای دنیایی را میگویم آن مردکه فعله رفته و او کشته و سبز شده و آورده توی انبار تو هم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 47 *»
ریخته، امّا این هنوز به تو نرسیده و تو خبر از او نداری. خبرت هم بدهند هنوز دخلی به تو ندارد.
ملتفت باشید انشاءالله این است که هی انبیاء و آنهایی که عقل دارند اصرار میکنند که ذخیره کن برای خودت. میگویند چرا میروی برای کسی دیگر کار میکنی که تا کسی دیگر بخورد یا وارثی ببرد؟ کسی خیال کند پدری داشتم و آنها را برای من گذاشت. کم است انسان یادش بیاید. بلکه چهبسیار وارثها که قُرقُر میزنند که پدر و مادرشان کم گذاردهاند برای آنها. بسا خدانیامرزی بفرستند. و بسا مالها به وارث هم نمیرسد.
پس اینها غرور است. پس دقّت کنید. معنی غرور این است که چیزی به چشمت بیاید و حقیقت نداشته باشد. کار شیطان است که فریب میدهد. شیطان اوّل میگوید بیا ببین، انسان هم چیزی به نظرش میآید، لکن سراب است. انسان نباید گول سراب را بخورد. برقی از دور میبیند و خیال میکند اینی که دیده، آب است. میخواهد ببیند واقعیت دارد، همانجا نشان کند کوهی را، چیزی دیگر را، برود پیش آن چیز، اگر آب هست بردارد.
پس بدانید انشاءالله تا کسی کاری نکند نجاتش نمیدهند. نجات را باید تحصیل کرد چنانکه کفر را هم باید تحصیل کرد. امّا یکطوری است تحصیل نجات؛ که این نفوسی که میبینید هزار نصیحت هزار موعظه براشان بکنی هزار دلیل و برهان براشان بیاری که بابا، تا نکنی نداری؛ باز وقت کردنش میبینی هزار جان میکند. امّا در کار بد، مردم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 48 *»
موعظه و نصیحت نمیخواهند، طبعشان سرشته شده که بد بکنند. اصرار و ابرام هم دارند که آن کار را بکنند. مردم پول میدهند، پیشکش میدهند که حاکم بشوند. دستی پول میدهد که حاکم بشود، ظلم بکند، جهنّم برود. جهنّم را اهل جهنّم پول میدهند و تن میدهند و جان میدهند و مال میدهند، سعی میکنند که بروند به جهنّم و میروند. امّا ایمان را پولشان بدهی و جان هم بکنی مشکلشان است ایمان بیارند. نفس امّاره حالتش این است. و این نفس امّاره در همهمان هست. همه تصدیق این حرفها را میتوانند بکنند.
پس چون حالت مردم را میدانست خدا، و خیلی از همینجور جماعت را میخواست نجات بدهد، چنین مقدّر کرده بود که تا راهی پیدا نکنند به صاحبخانه، راهشان ندهند به خانه.
پس راهی باید به صاحبخانه پیدا کنند، از درش داخل بشوند. این است تکلیف مردم که حالتشان چنین است که در معصیتها و کارهای بد همه را بالطّبع میکنند و خوشحال هم هستند که میکنند، پول میدهند و میکنند، جان میکَنَند و میکنند. و اگر آن کارشان به عمل آمد خوشحالند. و همه مردم همینجورند. در میانه اینها بعضی را خدا میخواهد نجات بدهد و آنها را هم میشناسد. این است که هزارحرف براشان میزنی، باز میروند بازی میکنند. از این جهت خدا هم تدبیری کرد. انشاءالله خوب گوش بده این حرفها را یاد بگیر. یاد که گرفتی، مفت تو، معصیتها را میکنی و آخر هم نجاتت میدهند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 49 *»
پس خداوند عالم تدبیری کرد، این ناقصینی که عمل نمیکنند و طالب ایمان هم نبودند؛ و والله این مردم طالب ایمان نیستند و دیدهام اینها را، و خیلی اینها گران شده در دل مردم. والله مردم حقّ را نمیخواهند بشنوند، چه جای اینکه عمل کنند. این است که من اصرار ندارم و اصرارم این نیست که معصیت نکنید که مردم هر خرغلطی میخواهند بزنند خجالت هم نکشند. بله، البلیّة اذا عمّت طابت، نقلی نیست. لکن یککاری بکن ایمانت و اعتقادت را درست کن، بدان که آقات کیست. بشناس آقات را. بدان چهکارهای تا خدا نجاتت بدهد. نمیخواهی با اینهمه اصرار، جهنّم. پیغمبر هم گفته ائمّه هم گفتهاند، اینهمه اصرار میکنند، معذلک تو پا به بخت خودت میزنی و لج میکنی و نمیکنی. میگوید مهلت هم میدهم، بلکه جهنّم میبرم تو را.
پس فکر کن انشاءالله تا کسی کاری نکند خدا عذابش نمیکند، نعمت نمیدهد. پس بخور تا خورده باشی، گوش بده تا شنیده باشی. به همینطور ایمان تحصیل کن که تحصیل کرده باشی. ایمان چیزی نیست که از شکم مادر سر بیرون بیارد. اگر ایمان خودش مانند بچّه از شکم مادر سر بیرون میآورد، دیگر خدا پیغمبری نمیفرستاد، کتاب نازل نمیکرد. خودش همراه تو از مادر متولد میشد. پس ایمان همراه بچّه از شکم مادر بیرون نمیآید، چنانچه در شکم نمیشود جایی را دید.
پس دقّت کنید انشاءالله که ایمانت را درست کنی. حالا عملت درست نیست، من خبر دارم درست نیست، با یکدیگر رودرواسی نداریم.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 50 *»
این عملهای ناقص معلوم است نجاتدهنده نیست، چنانکه در دعای اعتقاد است، و آن دعا دعایی است معروف. دعای اعتقاد هم اسمش است، از بس مضمونهای درست دارد. در آن دعا میفرماید این ائمّه من کسانی هستند، این علی و اولاد علی همچو جور جماعتی هستند که من لااثق بالاعمال و ان زکت و لااراها منجیة لی و ان صلحت الا بولایته و الایتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسلیم لرواتها.
ملتفت باشید انشاءالله و این دعا دعایی است که میفرمایند هرروز هم بخوان که مبادا غافل شوی. هرروز متذکّر این معنی باش چرا که عن قریب خواهی مرد و دیگر آنطرف که رفتی اگر متذکّر نباشی باید به جهنّم تشریف ببری.
حالا ملتفت باش میفرماید در دعا، ای خدا این امیرالمؤمنین و اولادش کسانی هستند که اگر من نماز کنم به همانجوری که خدا گفته، و روزه بگیرم به همانجوری که خدا گفته، حجّ بروم به همانجوری که خدا گفته، تمام اعمال را به همانجوری که خدا گفته به عمل بیاورم، هیچ معصیت هم نکنم، زکات بدهم و از زکات یک دینار هم کم نکنم، خمس بدهم و در آن هیچ بُخل نکنم، همه کارهایی که خدا گفته همه را بکنم، اعتقاد من این است که تا دوستی ائمّه طاهرین نباشد اینها مرا نجات نمیدهد. والله اگر عبادت پاک و پاکیزه باشد، هر عملی را هم همانجوری که گفتهاند، خدا گفته، کرده شود، والله نجات نمیدهد شخص را. و والله نجات میدهد محبّت آنها، اگرچه ناقص باشد، آخر نجات میدهد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 51 *»
پس دقّت کنید و آقایان خود را بشناسید. و اینیکه عرض میکنم که والله محبت ایشان نجاتت میدهد اگرچه اینها ناقص باشند، و اگرچه اینها ناقص باشد عملشان، به جهت اینکه همینکه محبّت پیدا شد و مهلت عمل نکرد و عملی نکرد و رفت، میرود به بهشت و نجات مییابد.
این حرّ، اوّلش در لشکر یزید بود و از جانب ابنزیاد به جنگ حضرت آمده بود. معصیتهای بزرگبزرگ کرده بود. همان ساعتی که آمد خدمت حضرت سیدالشهداء و توبه کرد و رفت و کشته شد، نه نماز کرد، و نه روزه گرفت، نه حج کرد. همان ساعت کشتندش و رفت به بهشت. همین محبّت حضرتامیر و امامحسین نجاتش داد. و حالتش حالتی است که اگر کسی حالا در میان شیعیان بگوید من حرّ را دوست نمیدارم، کافر میشود. و این حُرّ، بزرگواری شد به همین یکعملی که در آن روز کرد و محبّت سیدالشّهداء را ورزید. طوری شد حالت این حرّ که جمیع ائمه میروند بأبی انت و امّی در زیارت سیدالشهداء میگویند. آن زیارتهایی که از حضرتصادق مروی است و از حضرتباقر روایت شده، خودشان زیارت میکردند شهداء را و بأبی انتم و امّی میگفتند. آنها خطاب میکردند به این شهداء و این را میگفتند. ملتفت باشید انشاءالله بدانید و دقّت کنید این بأبی انتم و أمّی معنی هم دارد.
این قضیه هم که بر سیدالشهداء واقع شد از روی بصیرت که فکر کنید، بر فرضی که کسی اخلاص درستی هم نداشته باشد به سیدالشهداء، بر فرضی که نشناسد سیدالشهداء را، بنای خدا نیست
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 52 *»
هیچظالمی را اینقدرها صدمه بزند. این پادشاهان جابری که در دنیا بودهاند، ضحّاک ماردوش، شدّاد، فرعون، به هیچکدام اینقدر صدمه وارد نیاورده! اینهمه خواری اینهمه ذلّت اینهمه مصیبت که بر سیدالشهداء وارد آمد، بر آنها وارد نیامد.
خدا بناش این نیست هیچ ظالمی را، هیچ کافری را اینهمه بلا بر سرش بیاورد. و حال آنکه تو میدانی حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه مقرّب درگاه خدا بود. و تو میدانی معصوم بود، مطهّر بود، مقدّس بود، هیچگناه نداشت. چه گناهی داشت؟ آیا بچّههایش گناه داشتند؟! آیا بچّه شیری که هنوز شیر میخورد باید تیر به حلقش بزنند؟! بچّههایی که تازه راه افتاده بودند گناهشان چه بود که از تشنگی هلاک شوند؟! چهقدر از آن بچّهها تشنگی کشیدند تا مردند از تشنگی، گرسنگی خوردند تا مردند از گرسنگی! فکر کنید ببینید اولاد کدام پادشاه ظالم را اینجور بلا بر سرش وارد آوردهاند؟! حالا ببین آیا خدا با دوست خودش، با مقرّب درگاه خودش، با حجّت خودش که امام بود، معصوم بود، مطهّر بود، مقدّس بود، دیگر اینقدرها را والله سنّیها هم جرأت نمیکنند وازنند. و این کسی است که پیغمبر درباره او مکرّر میفرمود حسن و حسین دو ریحانه منند. مکرّر فرمود من دلخوشی که دارم به دیدن این حسن و این حسین است. از بوییدن اینها قوّت میگیرم، اینها نور چشم منند، اینها قوّت دل منند، اینها دو ریحانه منند، اینها سید شباب اهل جنّتند. و همین حدیثها را سنّیها روایت کردهاند و انکار هم ندارند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 53 *»
حالا آنیکه سید شباب اهل جنّت بود به اتّفاق شیعه و سنّی، روا بود اینهمه ظلم و ستم به او؟ کسی والله مسلمان هم نباشد اینهمه ظلم به او روا نیست. این شخص شخصی بود که ظلمی به کسی کرده باشد؟ هرچه تاریخنویس است، تاریخدان است همه میدانند که این مردِ عادلی بود، ظلمی هرگز به کسی نکرده بود، ستمی به کسی نداشت، کار بدی نمیکرد. پس چرا باید به اینهمه بلاها مبتلا شود؟
حالا انشاءالله دقّت کنید و بدانید همه این بلاها به جهت این بود که والله بر خود نپسندید که شماها به جهنم بروید. پس والله شهادت او به جهت کفّاره معصیت تمام مؤمنین است از آدم گرفته تا خاتم تا روز قیامت. و این واقعه واقع شد در روی زمین که از روزی که آدم آمده در زمین تا قیامت و بعد از قیامت، دیگر چنین قضیهای واقع نخواهد شد.
دقّت کنید انشاءالله. پس چون مردم بسیار بودند، معصیتهای رنگارنگ بسیار بود و جماعت بیشماری بودند، از اینجهت از هرگونه بلائی، دردی، محنتی، المی، پای خود قبول کرد. گفت خدایا میخواهی اهل معصیت را بچّهشان را بکشی، بچّههای من حاضرند. میخواهی زنهاشان را به اسیری بدهی، این زنهای من حاضرند. میخواهی خودشان را سر بِبُری، من خودم حاضرم.
دیگر ملتفت باشید انشاءالله چون در نزد خدا حضرت سیدالشهداء؛ و والله میخواهم عرض کنم در بعضی از فضایل سرآمد دارد بر پیغمبر آخر الزّمان؟ص؟. و اینها در مفاخراتی که گویا عمداً مفاخرت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 54 *»
کردهاند، هست. پدر و پسر با یکدیگر مفاخرت میکردند. کارهاشان همه از روی حکمت است، همه از برای تعلیمکردن دیگران است.
یکوقتی حضرت سیدالشهداء و حضرتامیر با یکدیگر مفاخرت میکردند. او میگفت من چهقدر شجاعم! چهقدر سخاوت دارم! چهقدر زهد دارم! تا آخرش. از جمله مفاخرتهایی که حضرت سیدالشهداء کرده، و اگر تو فکر میکنی میفهمی هیچکس اینجور مکارم براش نیست. میفرماید جدّی دارم مثل رسولخدا؟ص؟ که هیچکس را همچو جدّی نیست. و میفرماید پدری دارم مثل حضرت امیر که هیچکس همچو پدری ندارد، و مادری دارم مثل فاطمه زهرا صلواتاللهعلیها، برادری دارم مثل امامحسن صلواتاللهعلیه، فرزندانی دارم مثل آن نُهامام از ذریه من. حالا هیچکس همچو نیست.
ببینید خود پیغمبر همچو نیست. پیغمبر مثل پدر امامحسین پدری ندارد. پدر پیغمبر عبدالله بود، تقرّبش پیش خدا به قدر تقرّب حضرتامیر نبود. همچنین خود حضرتامیر خیلی متشخّص بود امّا پدری مثل پدر امامحسین نداشت. ابوطالب مثل حضرتامیر نبود. حضرتامیر مادری مثل حضرت فاطمه نداشت. هیچکس چنین مادری نداشت. اگرچه امامحسن شریک است در این مفاخرت با امامحسین. اما حضرتامیر مادری مثل مادر امامحسین نداشت. پیغمبر همچو مادری ندارد. و این نهایت مفاخرت است. همچنین برادری مثل امامحسن دارد که هیچکس ندارد. امامحسین، نه امام پشت سرهم از ذریه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 55 *»
او است، و امامحسن ندارد همچو فرزندانی.
پس چون چنین جوهری بود در ملک خدا که والله بینظیر و بیمانند بود و جامع جمیع کمالات بود، از اینجهت پا در میان گذاشت و آن کارها را کرد. این است که میفرماید در حدیث که چند چیز در عوض شهادت به آن حضرت عطا کرد خدا. و دقّت کنید ببینید هرچه در ملک هست همه در این چند چیز است. میفرماید به عوض این شهادت خدا قرار داد که دعا را در تحت قبّه او مستجاب میکنم. و هر دعایی در تحت قبّه حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه بشود مستجاب است. و عرض میکنم دعای آدم در تحت قبّه او مستجاب شد. وقتی به آن زمین آمد و دعا کرد، همانوقت دعاش مستجاب شد.
دقّت کن انشاءالله، وقتی متذکّر او هستی در تحت قبّه اویی. یعنی در زیر بار اویی، یعنی در محبّت اویی، یعنی سایه او بر سرت است، در تحت قبّه او واقعی. ببینید دعای اوّلین و آخرین همه در تحت قبّه او مستجاب است. و از جمله دعاهایی که باید مستجاب بشود این نمازها و این روزهها و این عبادات است. همه آنها را اگر این قبول میکند مستجاب است. قبول نمیکند، مستجاب نیست.
دقّت کنید انشاءالله. پس از جمله چیزهایی که به عوض شهادت سیدالشّهداء به او دادند این است که استجابت جمیع خلقی که دعا میکنند از آدم گرفته تا باقی اولاد آدم، نمازهاشان، روزههاشان، آنچه میکنند، قبولشدنش وقتی است که خضوع کنند، خشوع کنند، در
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 56 *»
تحت قبه او درآیند. وقتی است که در تحت قبّه او درآیند و او را واسطه قرار دهند و الّا عبادت هیچکدام قبول نیست.
و همچنین باز به عوض شهادت سیدالشهداء قرار داد که شِفا در تربت او باشد. و عرض میکنم هرکه از هر بلائی جَست و از هر ناخوشی رهایی یافت، البته به جهت تربت او است که شفا یافته و از آن بلا جَسته، اگرچه تربت ظاهری را هم نخورده باشد. دوائی کسی خورده، چاق شده، مثلاً چایی خورده، رفع کسالتش شده، غذایی خورده، رفع ناخوشیش شده؛ به جهت این است که بادها میآید از صحرای کربلا غبارها برمیدارد میآید به گیاهها میخورد و گیاهها به آن غبار آلوده میشوند. تا غباری از آن صحرا برنخاسته باشد به زمینها و گیاهها ننشسته باشد، شفائی در آنها نیست. والله در گیاه شفا نیست.
انشاءالله فکر کنید میفرماید جُعل الشّفاء فی تربته تمام شفاها را در تربت او قرارداده. دیگر یکوقتی کسی تربت ظاهری را هم بخورد و شفا نیابد، فکر کن بسا یکمانعی دارد. یکمعصیتی کرده جلو آن را گرفته. آخرش منحصر میشود شفا به تربت آن حضرت. پس والله قبولی تمام اعمال در تحت قبّه سیدالشهداء است، و تمام شفاهای دنیا و تمام شفاهای آخرت تمامش در تربت مقدّس آن جناب است، صلواتاللهعلیه.
از این است که باز عوض شهادت آن حضرت، خدا ائمّه را از ذریه او قرار داده. دیگر ملتفت باشید دقّت کنید انشاءالله، ببینید حضرت سجّاد پیش از واقعه کربلا هم که متولد شده بود، پس این شهادت را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 57 *»
متعلّق کرده به این؛ چون روز ألست قبول کرد، و چون بنا بود که بکند، باید هم متولّد شده باشد. خدا که میدانست قبول کرده است و شهید میشود. و والله پیشترها مردم هم دواها میخوردند، و والله از برکت تربت سیدالشهداء شفا مییافتند.
و بدانید این زمین والله همان وقتها هم مکرّم بوده معظّم بوده. عیسی یکوقتی با حواریین میگشتند، رسید به صحرای کربلا، نگاه کرد دید آهوها آنجا چرا نمیکنند، رم نمیکنند، میآیند نزدیک. حواریین تعجّب کردند که اینها چهجور آهوهایی هستند، نگاه میکنیم اینها چرا نمیکنند، علف هم هست و نمیخورند! خیلی تعجّب کردند حواریین. رفتند خدمت حضرت عیسی که ما امروز تعجّب کردیم که در اینجا آهوهایی هستند مثل حیوانات اهلی که هیچ رمو نیستند، نه آب میخورند، نه علف میخورند. عیسی هم تعجّب کرد. عیسی از خدا خواست که سبب این چهچیز است؟ وحی شد که این زمین زمینی است که هرحیوانی در آن واقع میشود ایمن است از دشمن. این آهوها به این زمین که میآیند خاطرجمعند که اینجا نه گرگی نه شغالی، موذیی نیست.
دیگر ملتفت باشید حالا اگر همچو نیست و میبینیم اینقدر مردم میروند کربلا، در کربلا مصیبت میبینند [………] و هنوز سیدالشهداء کشته نشده بود، امّا مقدّر شده بود، این زمین مأمن بود. به این جهت آهوها خاطرجمع بودند کسی کارشان ندارد مثل حیوانات اهلی میگردیدند. عیسی عرض کرد خدایا اینها چرا چرا نمیکنند؟ وحی شد
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 58 *»
که از خودشان بپرس. حضرت عیسی از آنها پرسید چرا شما چرا نمیکنید؟ گفتند به جهت این است که در این زمین کشته میشود حضرت سیدالشهداء، و روضهخوانی کردند برای حضرت عیسی. آن آهوها پشگلهایی چند در آنجا ریخته بودند. حضرت عیسی مشتی از آن پشگلها را برداشتند و یک گوشهای از آن زمین جمع کردند تا وقتی پدر آن حسین بیاید در اینجا اینها را بردارد و ببوید.
و نه این است که از آهوها پرسید، نمیدانست. حضرت عیسی میدانست، پیغمبر بود. از این جهت پرسید که حواریین هم بدانند. و این پشگلها را برداشت و قدری بویید و به این جهت باقی بود تا وقتی حضرت امیر از سفر صفّین برمیگشتند. ابنعباس میگوید دیدم هِی نماز میکند هی چرت میزند هی برمیخیزد و هی مینشیند، مثل آدمهای دیوانه هی گریه میکند. و من ایستاده بودم و تعجّب میکردم. تا آخر جرأت کردم پیش رفتم پرسیدم شما را چه میشود یا امیرالمؤمنین؟ فرمودند ای پسر عباس اگر بدانی که اینجا کجا است، تو هم همینجوری که من گریه میکنم، گریه خواهی کرد. عرض کردم کجاست؟ فرمودند این زمینی است که حسین من در این زمین کشته میشود. و قصّه کربلا را از برای ابنعباس گفتند، و فرمودند علامتش این است که عیسی هم آمد و همین موضع نشست و گریه کرد، و پشگلی چند از آهوهایی که در این حول و حوش بودند در گوشهای جمع کرده. باید مشتی پشگل در این صحرا باشد. برو بگرد و پیدا کن.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 59 *»
میگوید رفتم و آنجاها گشتم، دیدم مشت پشگلی در موضعی ریخته درست مانده، کأنّه هیچ بارش نخورده، کأنّه نپوسیده. و آنها همینطور محفوظ مانده بود به دعای عیسی بن مریم. رفتم خبر بردم، حضرت امیر با شوق برخاستند و به سرعت تمام دویدند، آمدند آنجا و آن پشگلها را برداشتند گرفتند به دست و آنها را کنار جبّهشان کردند، و قدری به ابنعباس دادند فرمودند هر وقت دیدی که این پشگلها خون شد بدان آن خبری که دادم واقع شده است.
باری، پس انشاءالله خوب بابصیرت باشید. دقّت کنید که اگر این اسرار را ندانی و جایی اتّفاق افتاد، کسی ایراد کرد که خدا چرا یاری نکرد سیدالشهداء را؟ یا مگر خودش عاجز بود؟ پس فکر کن، اولاً پیش خدا برو. گیرم امامحسین خودش زورش نمیرسید این بلا را از خود رفع کند، یعنی یککسی یکهمچو خیالی کند که خودش زورش نمیرسید، خوب چرا خدا یاریش نکرد؟
به جهتی که عهد بسته شده بود که نصرت نکند او را، عهد بسته شده بود که تشنه بماند. آیا خیال میکنی سیدالشهداء نمیتوانست آب پیدا کند؟ نمیتوانست خودش را به آب برساند؟ اهلبیتش را سیراب کند؟ مگر چه احتیاجی داشت؟ والله تمام ائمّهتان میتوانستند. و اگر اعتقاد نداری به این بدان که دین و مذهب نداری.
پیغمبر آخرالزّمان؟ص؟ والله از میان پنجههاشان آب بیرون میآمد، و به آن آب لشکرهای بزرگ و شترها و حیوانات زیاد را سیراب میکردند. به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 60 *»
همینطور، والله امامحسین آسان میتوانست کسانی که همراهش بودند آب بدهد، و عمداً آب نمیخوردند. گیرم آب از پنجههاشان نمیتوانستند بدهند، به طور ظاهر میخواست همه را از زیر ذوالفقار رد کند و خود را به آب برساند، والله میتوانست.
آیا اگر نفرین میکرد مستجاب نبود؟ و چنانکه دعا میکردند در حقّ هرکه میخواستند. کسی جسارتی کرده بود نفرین کردند به او، همه دیدند که از اسب افتاد، پاش لغزید و رفت میان آتش و سوخت و به درک واصل شد. یکی دیگر را نفرین کردند، رفت به قضای حاجت، عقرب او را گزید به جهنّم واصل شد. و همینجوری که یکنفر را میتوانستند نفرین کنند، خود یزید را میتوانستند نفرین کنند. تمام قشون را میتوانستند نفرین کنند، امّا نکردند.
پس فکر کنید بابصیرت باشید انشاءالله. پس بدانید که والله این امر امری نبود که اتّفاق افتاده باشد، یا گیر آمده باشد. اگر از اتفاقیات بود، دیگر اینهمه حکم و حتم نمیشد. عادت خدا این نیست که به خود بپسندد همچو کاری را. نسبت به سلاطین هم نمیپسندد، آنچه نسبت به خودش و اولادش کردند. یککسی خیلی ظالم هم باشد همچو ستمی را نسبت به او نمیپسندد. گیرم خودش ظالم باشد بچّهاش تقصیرش چه بود که تیر به حلق او بزنند؟!
پس چون گناه گناهکاران بسیار بود و خدا میخواست کفّاره بدهد، تمام گناهان را بردارد از گردنشان. و کفّاره آنها شخص بسیار بزرگی باید
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 61 *»
باشد. و اینی که عرض میکنم نه خیال کنید در دین شیعه تنها چنین است، بلکه در دین عیسوی معروف و مشهور است که ما همینجور اعتقاد داریم عیسی را به دار زدند و کشتند، این کفّاره گناهان ما. ما دیگر اگر سایر عبادات را مسامحه کنیم، او کفّاره شده. پس اینها در دین و مذهب بوده.
ملتفت باشید، پس دقّت کنید و بدانید این شخص بزرگ حضرت سیدالشّهداء است. پس بدانید باعث نجات جمیع خلق اوّلین و آخرین از آدم تا خاتم، تا روز قیامت، والله حضرت سیدالشهداء صلواتالله و سلامهعلیه است. این است که میفرماید در روز قیامت کسانی را که باید شفاعت کنند و امّت مرحومه هستند، هزار صف میایستند، دیگر ابتدا و انتهای صف از مشرق تا مغرب باشد، باشد. دیگر آنجا مشرق و مغربش از دنیا خیلی وسیعتر است، باشد. هزار صف میایستند از کسانی که اهل شفاعتند، و منتظر اینند که حضرت پیغمبر بیاید که شفاعت کند.
میفرماید نهصد و نود و نه صفِ آن را حضرت سیدالشهداء شفاعت میکند به تنهایی. همه اینها را شفاعت میکند خود حضرت سیدالشهداء. یک صف دیگر میماند که آنها گناهانشان خیلی بزرگ است، گناهان کبیره است. بعد آنوقت جمع میشوند حضرتپیغمبر و حضرتامیر و حضرتفاطمه و حضرت امامحسن، باز با خود حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیهم این پنجنفر جمع میشوند و شفاعت آن
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 62 *»
یکصف را میکنند. و میخواهم عرض کنم که باز امامحسین در میان آنها نباشد، شفاعت نمیکنند.
پس دقّت کنید انشاءالله این امر چون امری بود بزرگ، اگر این امر واقع نمیشد، بدانید والله خدا پیغمبری نمیفرستاد میان مردم، به جهتی که خدا خوب میشناسد مخلوقات خودش را. میداند حرف پیغمبرانش را نمیشنوند، و میداند معصیتش را میکنند؛ و کفّاره قرار ندهد، این خلق بعضیهاشان اصلش کافر میشوند، بعضی هم همینجورهایی است که میبینید، همه ناقص و ضایع میماند کارهاشان.
اگر حضرت سیدالشهداء این معامله را نکرده بود و جان و مالش را نفروخته بود و بهشت را نخریده بود والله خدا هیچ پیغمبری را نمیفرستاد. سرراست تمام خلق را به جهنّم میبرد. پس بدانید والله خواست نجات بدهد خلق را، حضرت سیدالشهداء وسیله نجات همه خلق شده. آنوقت پیغمبران را هم فرستاده که نمازی بکنید، روزهای بگیرید. دیگر اگر آنها ناقص باشد، باشد. این یک اِکسیری است که به هر ناقصی بزنی، رفع نقصانش را میکند.
خدا میداند یکطوری است محبّت حضرتامیر و امامحسن و امامحسین، و باید مؤمن محبّت همه را داشته باشد. محبّت امامحسین به تنهایی را داشته باشی، علیبنالحسین را دوست نداشته باشی، نمیشود. باید حضرتامیر را و امامحسن و امامحسین و همه را دوست بداری. هرکه حضرتامیر را دوست میدارد باید کور شود امامحسن را هم دوست بدارد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 63 *»
امامحسین را هم دوست بدارد. تمام ائمّه را باید دوست بدارد. اگر یکی از ایشان را دوست ندارد، دوستی آن باقی، به کار نمیخورد.
سنّیها خیلی پیغمبر را دوست میدارند، شمشیرها میزدند، جنگها میکردند خود را به کشتن میدادند در دوستی پیغمبر. یک خورده امیرالمؤمنین را دوست نمیدارند، به جهنّمشان میبرند. باز نمیگویند دوست نمیداریم امیرالمؤمنین را، چرا که نصّ قرآن است، خدا به پیغمبر خود گفته، خطاب میکند که بگو به مردم، ای مردم قل لاأسألکم علیه اجراً الا المودّة فی القربی. من هیچچیز از شما توقّع ندارم برای مزد پیغمبری خود، مگر همینکه اهلبیت مرا دوست بدارید، دوست نمیدارید اهلبیت مرا نمیشود، باید به جهنّم بروید.
پس دقّت کنید انشاءالله و بدانید سنّیها هم نمیگویند ما امامحسین را دوست نمیداریم. امیرالمؤمنین را دوست نمیداریم. امّا چون آنجوری که پیغمبر گفته دوست نمیدارند و امیرالمؤمنین را خلیفه بلافصل نمیدانند، امامحسین را امام نمیدانند، به جهنّم میروند. و تو اگر هنوز اعتقادت این نیست که سنّیها به جهنّم میروند و نمیدانی که به جهنّم میروند، خودت خبر داشته باش که دین نداری. خودت. جور سنّیها و جور منّیهایی. اگر خیال کنی خدا أرحمالرّاحمین است، شاید خدا نجاتشان بدهد، خودت جور آنهایی. چرا که نجات را خدا قرار داده در اقرار به این دوازدهامام و همه را باید قبول داشته باشی. هرکدام را بخواهی وازنی خودت اهل جهنّمی. یا اینکه پیغمبر را وازنی، کافری.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 64 *»
بلکه باید همه اینها را بعضشان را از بعض بدانی. اعتقادت این باشد همه یکنورند یکروحند یکطینتند اشهد انّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض. حتّی اینکه اگر کسی خیال کند که من روضه میخوانم گریه بر سیدالشهداء میکنم، حالا دیگر اگر با یکی از دوستانش بدی کردم نقلی نیست، نه نشد. نقلی هست، چرا نقلی نیست؟ اگر بخواهی به حُرّ بیادبی کنی، نمیشود. بخواهی به آن غلام سیاهی که مال اباذر بود که آمد در صحرای کربلا شهید شد، بخواهی به آن بیادبی کنی نمیشود. چرا که این غلام در دوستی سیدالشهداء رفته کشته شده. حالا دیگر طیّب است، طاهر است به او بیادبی نمیتوان کرد. حتّی اگر دوستی با دوستانشان کسی نداشته باشد و دشمنی دشمنان را کسی نداشته باشد، چنین کسی والله بوی بهشت را نمیشنود. والله مثل سنّیها است، مثل منّیها است، مثل یهودیها است، مثل باقی کفّار است.
پس خوب ملتفت باشید انشاءالله. ایمان خوب است جمع باشد، اجزای ایمان همه به هم چسبیده باشد. باید همه ائمّه را دوست بداری، دوستانشان را هم دوست بداری، دشمنانشان را هم دشمن بداری. دیگر قدری ما با دشمنانشان صلح داریم، نه نشد. این با دوستی ایشان نمیسازد. پس دوستی ایشان بعض به بعض چسبیده. یکی را دوست نمیداری باقی را دوست بداری، این هیچ ثمری ندارد. هیچ با دوستی خودشان جمع نمیشود. این است که جمیعشان را باید دوست داشت.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 65 *»
پس دقّت کنید و بدانید که اگر چه این روضهخوانیها یکثمری دارد هرکه در خانهاش روضه بخواند البته برای او ثمر دارد، بیثمر نیست. دیدهام بخصوصه گبرها در کرمان میآیند به مجلس روضهخوانی و گریه هم میکنند. حالا نمیگویم برای گبرها ثمر ندارد این گریه. والله گریه که میکنند برکت میبینند، ناخوشیشان چاق میشود، حیوانشان زیاد میشود، مالشان زیاد میشود. هر کس گریه کند بر سیدالشهداء ثمر دارد. امّا ثمر آخرتی هم دارد؟ گبرها هیچ ثمر آخرتی نمیبینند و هیچ به واسطه این گریه، بهشت نمیروند. و اگر شک داشته باشی در این، بدان خودت هنوز مسلمان نشدهای. روضهخوانها، از همهجا میروند به کردستان روضهخوانی میکنند، سنّیها هم میشنوند گریه هم میکنند. سنّیها بر سر و سینه هم میزنند. اگر خیال کنی شاید اینها به بهشت بروند، اگر پای شاید به میان آمد، بدانکه هنوز تو شیعه نیستی، خودت جزء همان سنّیها هستی. آنها هرجا میروند تو هم همانجا میروی.
پس اگر میخواهی نجات آخرت را، باید دوست بداری همهشان را. دشمنانشان را باید دشمن داشت، دوستانشان را باید دوست داشت. دوستانشان را، هرکدام را که شناختیم دوست میداریم، هرکدامشان را نشناختیم در شرق و غرب عالم، هرجا هستند، ما نوعاً دوستشان میداریم.
پس بدانید انشاءالله که ثمرها دارد روضهخوانیها. عبادتها همه ثمر دارد. امّا ثمرهاش را در همین دنیا بسا نمیدهند. چنانکه پیشتر عرض کردم. امّا روضهخوانی بکنیم که ناخوش نشویم فقیر نشویم برکت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 66 *»
کنیم، اینها همه هست. حتّی به ریا، به سمعه تعزیهداری کنند، هرطوری شکل تعزیهداری به عمل آمد، برکتها میکنند. عمرهاشان زیاد میشود. امّا نجات آخرتی، آن مخصوص شماها است. مخصوص کسانی است که دوستی دوستانشان را دارند. مخصوص کسانی است که دشمنی دشمنانشان را دارند.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 67 *»
موعظه سوم
(پنجشنبه / سوم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 68 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه را عرض کنم تا آنهایی که عربی نمیدانند انشاءالله متذکّر باشند. پس ترجمه فارسی این آیه این است که خدا خبر داده از معاملهای که خودش با بعضی از مؤمنین کرده و میفرماید انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة خدا خریده است پیش از اینها، یعنی در عالم ذر خدا خریده است و پیش از اینها خریده است از بعض از مؤمنین جانهای ایشان را و مالهای ایشان را، و در عوض این جان و مال، بهشت خود را وعده کرده به آنها بدهد.
و این مؤمنینی که فروختند جان و مالشان را به خدا و بهشت مال آنها شد، همه مؤمنین نیستند. آنها علامتی دارند، علامتشان این است که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 69 *»
بعد از نزول قرآن و بعد از آمدن پیغمبر آخرالزّمان و بعد از این آیه شریفه، جنگ میکنند. بعد از این، یعنی بعد از این آیه، بعد از قرآن، بعد از پیغمبر، جنگ میکنند در راه خدا و جمعی را میکشند به آنطوری که مأمورند و بعد کشته میشوند در راه خدا، و جانها را و مالها را آنوقت تسلیم میکنند.
پس معاملهاش پیش شده و صورت معامله بعد به عمل میآید. و چون خدا عهد کرده، وعده کرده که بهشت خود را به آن جماعت بدهد، البتّه خواهد داد. و من اوفی بعهده من الله کیست وفاکنندهتر به عهد خودش از خدا؟ انسان عاقل میداند خدایی که هیچ مانعی، کار او را نمیتواند منع کند، بگوید من فلان کار را میکنم، البته خواهد کرد. بندگان وعده که میکنند که فلان کار را میکنم، اگر خدا خواست میتوانند وفا کنند. اگر خدا نخواست نمیتوانند. لکن خدا که گفت من چنین کاری میکنم، و هیچکس جلو او را نمیتواند بگیرد، البته خواهد کرد. پس کیست وفاکنندهتر به عهد خود از خدا؟
حالا که چنین است خطاب میکند به همانهایی که این معامله را کردند و میفرماید فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به. خوشا به حال شما، بشارت باد شما را به این معاملهای که با خداوند عالم کردید.
ملتفت باشید، پس انشاءالله دقت کنید و بدانید و فکر کنید، مطالعه کنید کارهای خدا را. در دین و مذهب باید فکر کرد و از روی فکر، دین و مذهب باید داشت. لاعنشعور، ما دین داریم؛ که تو میبینی اهل
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 70 *»
هر دینی، هر طایفهای، لاعنشعور داخل آن طایفه هستند. شما سعی کنید همچو نباشید.
باید مطالعه کرد و فکر کرد در کارهایی که کردهاند ائمه طاهرین سلاماللهعلیهم. در فرمایشاتی که کردهاند از روی بصیرت فکر کنید، ببینید چه امر عظیمی بوده که خدا در قرآن باید خبر از آن بدهد! و بنا نیست هرجا هرحادثهای اتفاق بیفتد خدا خبر بدهد به پیغمبر، که یکجایی یککسی تو کلّه کسی زده. فلانمرغ با فلانخروس دعوا کرده است. تا امر، امرِ بزرگی نباشد، تا دخلی به دین و مذهب نداشته باشد آیه نازل نمیشود.
حالا فکر کنید چه خبری بوده که خدا در همینجا میفرماید در توی تورات هم هست، در توی انجیل هم هست، توی این قرآن هم هست. چه فایده، خبر ندارید از کتب آسمانی. عرض میکنم به همینجور تفاصیل در تورات هست، در وحی کودک هست، بلکه تفصیلش بیشتر است. چنانکه عروسی حضرت قاسم را در وحی کودک خبر داده. اگرچه معروف است عروسی حضرت قاسم، لکن تفصیلش در اخبار ما نیست و در وحی کودک به تفصیل خبر داده که عروسیش عزا شده. در تورات خبر داده. همچنین والله به همینجور تفصیلها در انجیل هست.
ملتفت باشید و در مکاشفات یوحنّا که از اوصیای حضرت عیسی است؛ این یوحنّا به تفصیل کتابی نوشته، و در اوّل کتابش نوشته از آیندهها خبر میدهم. و اینها را عمداً عرض میکنم که فیالجمله مطلع
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 71 *»
باشید. و آن کتابی که یوحنّا نوشته میگوید در اوّل کتابش که مَلَکی بر من نازل شد و به من گفت بنویس آیندهها را. ملک میگوید، یوحنّا بنا میکند نوشتن. و از جمله چیزهایی که صریحاً خبر داده، همین حکایت حضرت سیدالشهداء را پوستکنده خبر داده. میگوید دیدم. دیگر حالا نمیدانم در آسمان، در عرش، در کجا؟ میگوید دیدم تختی نصب شده بود و خداوندگار بر روی آن تخت نشسته بود و برّه سربریدهای را آوردند در پیش خداوندگار. همینجور میگوید سربریده، دیدم برّه سربریده را آوردند کنار آن تخت انداختند. و خداوندگار حکم جمیع بندگان را واگذارد به آن برّه سربریده. و میگوید در اطراف آن تخت در یکجایی از جاها دیدم چهارنفر ایستاده بودند، جایی دیگر دیدم دوازدهنفر ایستاده بودند، جای دیگر چندنفر دیگر. و تفصیل میدهد.
خلاصه، میگوید دیدم مردمان بسیاری را همه سرخپوش، سؤال کردم از ملکی این سرخپوشان کیانند؟ آن ملک به من گفت اینها مؤمنین هستند که از ابتدای عالم تا انتهای عالم به خدا ایمان آوردهاند. و اینها را خداوندگار به این خون همین برّه رنگین کرده، از این جهت لباسشان سرخ است. و میگوید بعد دیدم که لباس اینها همه سفید شد. و بعد باقی خلق، تمامشان لباسهای سیاه و لباسهای رنگ دیگر پوشیده بودند. گفتم اینها کیانند که لباس سیاه پوشیدهاند؟ گفت اینها کفّارند. مؤمنین لباسهاشان به خون آن بره آغشته شده بود. و قرار این بود که کسی که لباسش به خون این برّه آغشته نشده لامحاله باید به جهنّم برود، و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 72 *»
هر کس آغشته شده و سرخ شده، بعدش سفید میشود.
و اینها چیزهایی است که در مکاشفات یوحنّا است. و اینها را عمداً عرض میکنم که اگر گاهی اتفاق با یکنصرانی حرفی خواستید بزنید، مطلع باشید که این هم در کتابهای خودشان هست و اینها را دیگر حاشا نمیتوانند بکنند. لکن خواستند الحادی بکنند بعضی از نصاری، آن راهی را که گرداندند و خواستند مغشوش کنند، این بود که گفتند مراد از برّه سربریده، حضرت عیسی است که آن را به دار کشیدند و به آنجوری که آنها میگویند او را به دار زدند تا جانش بالا آمد و او را بردند خاک کردند و بعد از سهروز زنده شد. و همینکه در سرِ دار جان داد، این اسمش شده بره سربریده! و میگویند تمام خلق اولین و آخرین باید اعتقاد داشته باشند که عیسی کفّاره آنها است، نجات میدهد همه آنها را، و لباسشان به خون عیسی رنگین میشود و نجات مییابند. و هر کس اعتقاد به این ندارد او را اهل جهنم میدانند. و این، دین و مذهب نصاری است.
پس بدانید اولاً عرض میکنم فکر کنید و ببینید که از جانب خدا چنانکه در آن مکاشفه است، حتم است که باید به خون این برّه رنگین شد و به بهشت رفت، و هر کس به خون این برّه رنگین نشد والله به بهشت نخواهد رفت. اینکه یقینی است. این را آنها میگویند، ما هم میگوییم، لکن این برّه سربریده آیا عیسی است یا حضرت سیدالشهداء؟
فکر کنید عیسی را که به دار نزدند. بر فرض که عیسی را به دار زده باشند؛ و اینکه عرض میکنم فرض است، خودشان میگویند عیسی را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 73 *»
به دار زدند. در اسلام این است که آنکسی را که به دارش کشیدند عیسی نبود. یکی از آنهایی بود که همراه عیسی میگشت و خیانت کرد به عیسی، رفت عیسی را تحویل دشمنانش کرد. چون خیانت کرد، وقتی آمدند عیسی را بگیرند همان شخص را خدا به صورت عیسی کرد او را گرفتند و به دار زدند. آنها خیال کردند عیسی را گرفتند. امّا در اسلام میگویند به دارش نزدند. در قرآن میفرماید ماقتلوه عیسی را نکشتند، و ماصلبوه، عیسی را به دار نکشیدند، ولکن شبّه لهم، همچو خیال کردند که عیسی را گرفتهاند.
حالا ما وقتی بخواهیم با آنها حرف بزنیم میگوییم گیرم عیسی را به دار زدند. خودتان میگویید که عیسی را سرش را نبریدند. و یوحنّا میگوید که برّه سربریدهای دیدم. اینجوری که شما میگویید، برّه خفهشده اسمش است، مرده اسمش است. و از آنجایی که در اوّل کتاب مینویسد از آیندهها خبر میدهم، صریح است که از گذشتهها خبر نداده است. عیسی را پیشتر به دار کشیدند و این مکاشفات، بعد واقع شده. بعد از پنجاهسال، صدسال دیگر واقع شده، دخلی به قتل عیسی ندارد.
باری، پس والله این قصّه در تورات بوده، در انجیل بوده، و همهجا پیغمبران این حکایت را گفتهاند، و همه آنها به مؤمنینی که راستی راستی مؤمن بودهاند، به طور نفاق نیامده بودند، گفتهاند. به آنها سپرده بودند که نجات در این است که برای آن عزا بگیرید. لباسهاتان را به آن خون رنگین کنید. هر کسی به طورهایی که سالهای پیش عرض کردهام، حال
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 74 *»
هم مکرّر میکنم. مکرّر هم خوب است. مکرّر هم نیست به جهتی که یادتان میرود.
سبب این است که هر کس که مؤمن است، جمیع مؤمنانی که واقعاً مؤمنند، میخواهم عرض کنم تمامشان در خون خود غلطیدهاند، و تمامشان با حضرت سیدالشهداء کشته شدهاند.
راهش را عرض میکنم که بفهمید انشاءالله. راه این سخن این است که خدا چیزی را که از بندگان میخواهد، ایمان است و بس. و خدا محتاج به عمل بندگان نیست مثل این سلاطین ظاهری. ملتفت باشید انشاءالله. پس خدا اگر محتاج بود مثل این سلاطین ظاهری که مردم نوکرشان باشند، اگر کسی ریشخندش هم میکرد نفاقی به کار میبرد، باکش نبود.
دقّت کنید بابصیرت هرچه تمامتر، این سلاطین ظاهری یکجور سلوکی میکنند. پیغمبران هم لباس بشر پوشیده بودند، مثل این بود که بشر بودند. خیلی که فکر میکنند خیال میکنند پیغمبرها را مثل این سلاطین، یا خدا را مثل این سلاطین ظاهری خیال میکنند. این سلطانهای ظاهری محتاجند واقعاً به خدمت مردم، پس نوکر میخواهند خدمتشان را بکند. یکنوکر میخواهد برود حاکم باشد مالیات بگیرد. یکنوکر میخواهد سرحدّ نگاه بدارد که کسی نگیرد. یکنوکر میخواهد که جنگ کند. لکن پیغمبران محتاج به خدمت این مردم والله نیستند. به هیچ وجه من الوجوه خودشان محتاج نیستند. اگر خدمتی را گفتهاند بکن، برای خودت بوده گفتهاند بکن.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 75 *»
پس اوّلاً خدا محتاج نیست به عبادت بندگان. محتاج به این نیست که به او کُرنش کنند که او جلالی پیدا کند. حالا اگر کرنش نکنند، آیا قدرتش کم میشود؟ حکمتش کم میشود؟ علمش کم میشود؟
خودتان فکر کنید. همینجا که نشستهاید فکر کنید. و این مجلس کأنّه مجلس فکرتان باشد. من عرض میکنم و شما خیالتان را همراه حرفهای من بیارید. این مجلس فکرتان باشد. و میفرماید حضرتامیر صلواتاللهعلیه که یک ساعت فکر، بهتر از عبادت شصت سال است. ببینید چهجور فرمایشی است. شخص بر فرضی که شصتسال ماند در دنیا و تمام این شصتسال را هم عبادت کرد، همینکه فکر توش نیست بیمصرف است. و یکساعت انسان بنشیند فکر کند از شصتسال عبادت بهتر است. و شصتسال که آدم سرهم نماز کند، در بِینش روزه هم بگیرد، حجّ هم بروی، خمس هم بدهی، زکات هم بدهی، تمام عبادات را هم بکنی، چهقدر ثواب دارد؟ خیلی. لکن یکساعت اگر فکر کنی، ثواب این شصتسال را دارد. پس فکر کن و انشاءالله دقّت کن. ثواب شصتسال را آماده، و حق خود را بردار برو.
پس خداوند عالم کسی کرنش بکند به او هیچ بر بزرگی او نمیافزاید. یا نکند، از بزرگی او هیچ کم نمیشود. هیچ محتاج نیست به کرنش، به اینکه بگویی لاالهالاالله. تو هیچ اطاعت او را مکن، ببین آن خدا نیست؟ ببین هیچ کم میشود از او؟ نه.
پس خدا هیچ محتاج نیست به اینکه بگویی لاالهالاالله. امّا تو
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 76 *»
محتاجی که بگویی لاالهالاالله. تو محتاجی به اینکه بدانی خدایی داری که همه چیزها توی دست او است. هرچه را بخواهد میدهد، هرچه را نخواهد نمیدهد. و محتاجی به رزق او. به شرقّ دست، دست خود را نمیتوانی دراز کنی بیاری پیش خودت، او باید بیارد. پس خدا محتاج به عمل بندگان هیچ نیست. همه اهل روزگار کافر باشند، خدا خداست. از علم او هیچ کم نمیشود. از قدرت او هیچ کم نمیشود. همه مؤمن باشند، هیچ به خدا نمیتوانند نفعی برسانند. ببینید همه اینها را میفهمید. پس خدا محتاج به خدمت کسی نیست و والله پیغمبرانش، هیچ محتاج به خدمت کسی نیستند.
فکر کنید، اگر پیغمبران طبیعتشان مثل طبیعت من و تو بود که تا کسی پیششان ایستاد بادی کنند، تا قبای نوی پوشیدند بادی کنند، اگر اینطورها باشند که آنها هم مثل من و تواند و اگر مثل من و تو باشند که دیگر پیغمبر نیستند. اهل دنیا هستند. وحی به ایشان نمیشود از خدا. پس پیغمبران خدا هم والله هیچ محتاج به هیچچیز این خلق نیستند. محتاجند رزق داشته باشند، از آسمان براشان بخواهند میآید. حضرت عیسی از آسمان مائده نازل میشد براش، به مردم دیگر هم میداد، میخوردند. همین پیغمبر شما اگر در تواریخ دیده باشی، چندین دفعه از این کارها کرد.
حالا پیغمبر اگر نان میخواهد به خدا میگوید نانم بده. آیا خدا عاجز است از آسمان فرو فرستد؟ هرجوری میخواهی فکر کن. و اگر فکر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 77 *»
کردی میدانی پیغمبران خدا هیچ محتاج نیستند. بر فرض فکر نکردی، فرضاً احمقی باشد همچو خیال کند که محتاجند، و الّا خدا قادر است هر شب هر روز برای ایشان از آسمان نازل کند، همانجوری که برای مریم نازل میکرد. هیچبار مریم از معبد خود بیرون نمیآمد، سر هم عبادت میکرد، جبرئیل میآمد غذای او را در محرابش میگذارد.
زکریا گاهی میرفت سری بکشد، میدید پیش او غذاها است. غذاهای خوب خوشبو آنجا گذارده. میپرسید مریم اینها را از کجا آوردهای؟ میگفت اینها از جانب خداست. به همینطورها بود که وقتی حضرت ادریس غضب کرد بر قوم خودش و بیرون رفت از میانه آنها، دو سهسال طول کشید، در کوهی منزل کرده بود. هر روز ملکی برای او قرص نانی از بهشت میآورد میخورد.
منظور این است که اینجور چیزها در دنیا اتّفاق افتاده است. حالا گیرم اینها را همهکس نمیداند. احمقی شبهه کند که ما چه میدانیم اینها راست است یا دروغ؟ خودت فکر کن آیا این خدا عاجز است تکّه مِلکی به او بدهد که معاشش از آن بگذرد؟ آیا نمیتواند گاوش بدهد، شیرش بدهد؟ خدا که میتواند دولتش بدهد. همین طوری که به این مردم بیدین داده، به نوکر خودش هم بدهد. عاجز که نیست. البته میتواند.
دقّت کنید انشاءالله. پس والله چنانکه خدا هیچ محتاج نیست به خدمات شما، والله پیغمبران خدا هم هیچ محتاج نیستند به خدمات شما. والله نمیخواهند پشت سرشان جمعیتی باشد که صدای نعلین به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 78 *»
گوششان بخورد. خدا آنها را عزیز داشته، راضی نشده که زاری کنند پیش این مردم. خیلی از احمقهای دنیا که کأنّه ندارند هیچ اعتقادی به خدا و به هیچ پیغمبری از پیغمبرهای خدا، خیال میکنند که پیغمبران خدا دولت نداشتند، ثروت نداشتند، لشکر نداشتند. به زبان خود، مردم را خواستند مرید خود بکنند، بعد هم که لشکر پیدا کردند به کام دل خود رسیدند.
شما انشاءالله با دقّت هرچه تمامتر فکر کنید. والله هیچ محتاج به هیچ خدمتی به هیچ کاری از کارها نیستند. انبیاء و ائمّهطاهرین صلواتاللهعلیهم والله هیچ محتاج نیستند به این مردم، چرا که اگر فرض این است که از جانب خدا آمدهاند که خداست کافی. ألیس الله بکاف عبده. ببین تو اگر قاصدی بفرستی، آیا خرجیش نمیدهی؟ آیا حیوان سواریش نمیدهی؟ آیا لباسی نمیدهی به او؟ آیا پاپیچی نمیدهی به او؟ البته میدهی. خرجیش میدهی، مایحتاجش را میدهی. حالا اینهایی که از جانب او آمدهاند، اگر راستی راستی از جانب او آمدهاند، او پاتو([1]) داده، خرجی داده، حیوان سواری داده لباس داده، هرچه ضرور داشته داده. امّا اینها همه را خدا داده به ایشان و محتاج به این خلق نیستند. آمدهاند میان این خلق چهکار کنند؟ آمدهاند که این خرها را نجات بدهند. خیال نکنید آمدهاند مداخل کنند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 79 *»
پس والله محتاج به عمل هیچکس نیستند. این است که گاهی اظهار میکردند. چنانچه حضرت امیر گاهی میفرمودند به شما امر میکنم که بروید با معاویه جنگ کنید، میخواهم شما آدمهای خوبی باشید، نه اینکه من از معاویه ترسی داشته باشم. من که عاجز نیستم از گرفتن معاویه. اگر بخواهم دست دراز میکنم از همینجا سبیل معاویه را میکَنَم. اگر باورتان نمیشود این سبیل معاویه! و سبیل معاویه را میآوردند و مردم میدیدند. پس خودش بخواهد به زور خودش کاری کند، هیچکس را نمیخواهد. دست دراز میکند میگیردش میکِشدش، میآوردش. و محتاج نیست به آوردنش، همانجا میکُشدش. همانجا که هست به عزرائیل میگوید جانش را بگیر. مگر عزرائیل بیاذن او میتواند جان کسی را بگیرد؟ خود حضرتامیر فرمایش میفرمایند، ملائکه آسمانها قدم از قدم برنمیدارند مگر به قدرت ایشان. هرچه را خواستهاند به ملائکه فرمایش میکنند. هر ملکی که بجنبد به جنبش ایشان حرکت میکند. این است که میفرمایند بکم تحرّکت المتحرّکات و سکنت السّواکن.
دیگر حالا من نمیدانم کسی که همچو امامی ندارد و از پی کسی میرود، چرا امام اسمش میگذارد؟ امامی که نتواند کاری بکند و محتاج به لئام خلق باشد، چنین کسی چه امامتی دارد؟ این امام نیست این عمر است، عثمان است، شدّاد است، نمرود است، دخلی به امامت ندارد.
انشاءالله بابصیرت باشید و همینها که عرض میکنم مقدّمات کربلا است. والله حضرت سیدالشهداء هیچ محتاج نبود که هیچکس
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 80 *»
کمکش کند. دیگر ملتفت باشید راهش را که میآمد و هی استغاثه میکرد، داد میکرد هل من ناصر ینصرنی، والله هیچ کمک نمیخواست. والله یک پفی میکرد، یک نفس میکشید تمام خلق را میتوانست به یک نفس هلاک کند، به آن یک نفس همه را هلاک کند. «به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را» بخواهند کسی بمیرد میمیرد. بخواهند زنده کنند میکنند. به طور ظاهر عرض میکنم، نورانیتی دارند که جانشان را نمیتواند عزرائیل بگیرد. والله عزرائیل نمیتواند بیاذن ایشان قدم از قدم بردارد. عزرائیل به قدرت ایشان، متحرّک است. به قوّت ایشان قبض میکند ارواح را.
دیگر گوش و پوز سخن را عرض کنم قدری، بد نیست. ملتفت باشید انشاءالله. میخواهم عرض کنم جان ائمه طاهرین را عزرائیل نمیتواند بگیرد، چه داخل کسی است که جان پیغمبر را بتواند بگیرد؟ حدیثهاش حاضر است. توی کتابهای آخوند ملا محمّدباقر مجلسی، توی کتابهای سیدهاشم، احادیثش زیاد است. هر کس خوانده باشد آن کتابها را، دیده. پس جان ائمّه طاهرین صلواتالله علیهماجمعین را عزرائیل نمیتواند بگیرد. آن زندهای را که تو میفهمی که مردنی براش نیست ائمه طاهرینند صلواتاللهعلیهم. و اینی را که میبینی مُردند، این مطلبی است.
ملتفت باشید انشاءالله. مردن ظاهری، لباسی بود انداختند، نه خیال کنید مردهاند. این است که خدا میفرماید و لاتحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً. البته چنین گمانی نکنی. خداست و میگوید، البته
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 81 *»
چنین گمانی چنین خیالی نکنی که اینهایی که در راه خدا کشته شدهاند، ـــ و همینها هستند، همین اصحاب سیدالشهداء صلواتالله و سلامه علیه ــ گمان مکن که اینها مردهاند و هیچ نمیبینند، هیچ نمیشنوند، بل احیاء عند ربّهم یرزقون بلکه آنها زندهاند، در نزد پرورنده خودشان رزق میخورند.
خلاصه، مطلب این است که خوب بابصیرت باشید و از روی فکر دین داشته باشید، و بدانید والله امام شما محتاج به این نبود که شما نصرت او کنید. والله شما محتاج به این بودید که نصرت کنید او را. ملتفت باشید انشاءالله، تو که نصرت میکنی او را به بهشت میروی. نه اینکه اگر نصرتش نکنی او به بهشت نمیرود. او که بهشت، خانه خودش است. خانهشان است. تو که گریه میکنی به بهشت میروی، امّا او خودش، میخواهی بگو بهشت خانه او است، میخواهی بگو بهشت را او ساخته و از نور او ساخته شده.
فکر کنید دقّت کنید انشاءالله. اگرچه صورت ظاهرش استغاثه میکند، محض این است که میخواهند خوب کرامت خود را ظاهر کنند، میایستند و میگویند هل من ناصر ینصرنی. لکن والله هیچ محتاج به نصرت نبودند. هرچه میل داشتند، اوّلاً که خدا میکرد. دعا میکردند، تمام ملائکه به فرمایش ایشان حرکت میکنند.
آیا نشنیدهاید؟ روضهخوانها حدیثش را میخوانند، وقتی حضرت سیدالشهداء از مدینه بیرون میآمدند جمع کثیری از جنّ آمدند به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 82 *»
خدمت آن حضرت. دیدند چنان کار را تنگ کردهاند به حضرت، که حضرت از مدینه بیرون میآید. عرض کردند تو به ما اذن بده که پدر یزید و پدر پدرش را درمیآوریم. ما شیعیان و یاوران تو هستیم. تو ما را مأمور کن به امر خود، به هرچه بخواهی، همینجا که تو هستی، اگر ما را مأمور کنی تمام دشمنان تو را میکشیم. حضرت به آنها فرمودند خدا جزای خیر به شما بدهد. اذن ندادند و آنها رفتند. بعد پنجهزار ملائکه نازل شد بر حضرت سیدالشهداء. همانهایی که همیشه هر وقت پیغمبر هرجایی احتیاج به کمکی داشتند، آنها میآمدند کمک میکردند. مثلاً جایی لشکرشان کم بود آنها میآمدند به کمک و میافتادند میان دشمنان پیغمبر، گردن مردم را شِرتشِرت میزدند.
باری، همان پنجهزار ملک با حربههایی که در دست داشتند، بر اسبهای بهشتی سوار بودند. آمدند خدمت سیدالشهداء عرض کردند ای حجّت خدا بر تمام خلق بعد از جدّ و پدر و برادر، خدا کمک کرده جدّ تو را به ما در جاها و مواطن بسیار، و حالا خدا ما را به کمک تو فرستاده. ما آمدهایم و نصرت میکنیم تو را، یاری تو میکنیم. حضرت فرمودند وعده من و شما در حفره من، آن بقعه، آنجایی که من باید بروم آنجا دفن بشوم و آنجا کربلا است. وقتی من آنجا رفتم شما بیایید آنجا. عرض کردند یا حجةالله ما را مأمور کن، ما میشنویم و اطاعت میکنیم. حضرت آنها را جواب دادند.
و همین جوابِ حضرت به آن جنّها هم بود که اگر من بخواهم به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 83 *»
طور غلبه و قهر با دشمنانم جنگ کنم، زورم بیش از شما است. احتیاجی به شما ندارم. بلکه من میخواهم بروم به کارم برسم، به بقعه خود برسم.
پس بدانید اینها والله هیچ اغراق نیست. فکر کنید دقّت کنید. آخر هر آدمی که یکخورده باشعور باشد، فکر میکند. و انشاءالله تو که میدانی امام شعورش چقدر است، علمش چقدر است. دیگر من نمیتوانم تعریفش را بکنم. تعریفش را خودش باید بکند. خدا باید تعریفش را بکند. نمیشود تعریف کرد. لکن عرض میکنم برای فهم مطلب که تصور کنید یک آدم صاحبشعور عاقلی، وقتی ببیند گیر آمده میان جمعیتی بسیار، که نمیشود از چنگ آنها بیرون برود، آیا داد میزند میان آن جمعیت که هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی هست مرا یاری کند؟ آیا فکر نمیکند که من چطور یاوری طلب کنم؟ بر فرضی که یکنفری هم آمد به کمک من، چه میکند میان اینهمه جمعیت؟
احمقهای دنیا فکر نمیکنند. چنانکه شنیدم شخصی در تهران، یکاحمقی، یکشاهزادهای از این بیدینها و بیمذهبها، همچو خیال کرده بود به گمان خود حضرت سیدالشهداء را نعوذبالله که تو که لشکر نداشتی چرا جنگ کردی؟ چرا خود را به چنگ آنها انداختی؟ شخص عاقل وقتی دید قشون زیادی هست و اصحاب خودش کمند و تاب مقاومت یا جنگ با آن لشکر را ندارد، دیگر اصرار نمیکند. دستش را روی دستش میگذارد تسلیم میکند، دیگر این کارها را نمیکند.
و شما انشاءالله دقت کنید. شما انشاءالله فکر کنید. شما
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 84 *»
انشاءالله امامتان را بشناسید. به قدر یک آدم عاقل، اعتقاد به او داشته باشید. فکر کنید ــ از دین پیغمبر شما است، از دین همین امامحسین است ــ هرجایی تو گیر آمدی، مثل اینکه رفتی در سفر، دزد آمد و دیدی جمعیت بسیاری هستند و نمیتوانی از عهده آنها برآیی، در همچوجایی میفرمایند جنگ حرام است، تسلیم کن که مال تو را ببرند، که نکشندت.
هر ظالمی که مسلّط باشد، مثلاً تو میبینی ناصرالدّینشاه است و خواهشی از تو میکند، بخواهی اطاعت نکنی او را، خانهات را خراب میکند، میچاپدت، خانهات را آتش میزند، بخواهی یاغی شوی به ناصرالدّینشاه، خلاف شرع است. خانهات را اگر خراب کرد کأنّه خودت کردهای. اگر زن تو را اسیر کرد کأنّه خودت به اسیری دادهای. گناهش گردن خودت است.
دقّت کنید انشاءالله. پس هر وقت هر سلطانی هر دزدی که غالب شد نباید جنگید، چرا که غالب است. با غالب جنگیدن خلاف شرع همین پیغمبر است. واقعاً آدم بخواهد با دزدی بجنگد، اظهار شجاعت کند خلاف شرع است، و بسا از آن دزد بدتر است. چرا که آن دزد، دزدی کرده، معصیتی کرده که مال مردم را برده. معلوم است، دزد است و غالب است. تو که با او جنگیدهای، جان خود را تلف کردهای. بسا که آن دزد را خدا بیامرزد و تو را عذاب کند.
پس دقّت کنید این چهجور نصرتی است که هفتادودو نفر با صدهزار نفر یا سیهزار نفر که آن اقلّش است، آن اقلّش سیهزار نفر کمتر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 85 *»
نبودند، کمکم چهارصد عَلَم برداشته شد، هر علمی هزارنفر زیرش بودند. و از اینطرف، اینها هرچه زیاد بشماری صدنفر بیشتر نبودند. حالا صدنفر آدم با سیهزار قشون چهطور میتوانند جنگ کنند؟
گیرم صدا زدند یکنفر آدم مثل حُرّ آمد یاری کند، مگر حُرّ چاره میکند؟ مگر میتواند چاره کند؟ خودش را هم میکشند. این چه نصرتی شد که خودش بیاید و کشته بشود؟! این هفتادودو نفر نصرت کنند مرا، یعنی چه؟! آیا یعنی کشته بشوند؟ اینکه نصرت نشد. اینها هم که یکییکی کشته شدند و کم شدند و تمام شدند. اگر اینطور است، دیگر خودت چرا میجُنبی؟ چرا جنگ میکنی؟ اقلاً صلح کن که خودت کشته نشوی.
دقّت کنید فکر کنید از روی بصیرت و شعور فکر کنید. هر کس حضرت امامحسین را به قدر یکی از عقلاء اعتقاد داشته باشد، شخص عاقل میداند چنینجایی جنگ نباید کرد، حرام است جنگکردن، دیگر خصوص خیلی زنها توش باشند. زنها چه تقصیری کردهاند که به اسیری بروند؟ توشان بچّههای شیری باشند که شیر نداشته باشند. این بچّهها گرسنگی بخورند و تشنگی بخورند به آن پیسی شهید شوند. دقت کنید این چه وضعی است که بر پا شد؟!
پس بدانید والله این امر، امری بود حتمی از جانب خداوند عالم، و این تدبیری بود که خدا کرد برای مؤمنین که خونی ریخته بشود بر روی زمین که از آن خون رنگین بشوند تمام مؤمنین. چنانکه یوحنّا در مکاشفه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 86 *»
دید. و عرض میکنم والله از آدم تا حضرت پیغمبر تمام مؤمنین همه از این خون رنگین شدند. دقّت کنید که بدانید دیگر چرا از این خون رنگین شدند؟ فکر کن تا بیابی. عرض کردم خدا احتیاج به عمل کسی ندارد امّا هر کس را یافت که اگر به او بگوید این کار را بکن، او خواهد کرد، جزای آن کار را پاش مینویسد.
اگر خوب دقّت کنید بر حقیقت ایمان مطلع خواهید شد. اگر کسی نیتش این باشد هر روز نماز کند و دائم مشغول نماز باشد، و اتفاق دست و پاش را ببندند که نتواند نماز کند یا ناخوش بشود، مانع رو بدهد که نتواند نماز کند؛ نیتش این باشد روزه بگیرد، یککسی میخواهد حجّ برود هر کس هرجور نیتی که دارد، خدا آن عمل را پاش مینویسد، کرده و آن عمل را دارد انّما الاعمال بالنیّات.
خوب دقت کنید مشکل هم نیست آسان هم هست و حقیقت ایمان هم هست. میفرماید انّما الاعمال بالنیّات. عملهای خدایی را بینیت نمیتوان کرد. قصد قربت باید داشته باشد. غسل بینیت غسل نیست. نماز بینیت، وضوی بینیت، وضو و نماز نیست. همه را باید با نیت کرد. و آن نیت، اصل عمل است.
از این است که باز پیشترها هم عرض کردهام، حالا هم متذکّر باشید که اگر اتّفاق بعضی هم نشنیده باشید، عرض میکنم. از امام سؤال میکنند کفّار و منافقین در دنیا چندسالی کفر میورزند، خدا به چه قاعده ابدالابد آنها را عذاب میکند؟ خدایی که میگوید من عادلم،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 87 *»
خدایی که میگوید من ظالم نیستم، رحیم هم هستم، به چه حساب کافری که دهسال بیستسال سیسال، به قدر عمری که کرده کفر ورزیده، این را همیشه میبرد در جهنم عذاب میکند؟ همچنین مؤمنین در دنیا دهسال بیستسال ایمان داشتهاند، اطاعت کردهاند، اینها به چه مستحقّ میشوند که اینها همیشه باید در بهشت متنعّم باشند؟ و کفّار به چه استحقاق، همیشه باید در آتش جهنّم مخلّد باشند؟ این از عدل خدا نیست. از عدل دور است. راوی میپرسد این را از امام.
امام فرمایش میفرمایند به جهتی که کفّار از نیتشان این بوده که تا در دنیا هستند کافر باشند، و نیتشان این است که آنجا هم که هستند همانجا هم که هستند کافرند. نیت کفر را آنجا هم دارند، همیشه همراهشان است. از این جهت است خدا هم الی ابدالابد آنها را عذابشان میکند. اصل عمل نیت است. نیة المؤمن خیر من عمله. و هی از نیتش این بوده که بکند. و چون نیت مؤمن این بوده که هرقدر در دنیا باشد ایمان به خدا داشته باشد، ایمان به رسول داشته باشد، نماز کند و تمام اعمال را به عمل بیاورد، حالا اتّفاق عمرش وفا نکرد و نتوانست بکند، سهل است. چون از نیتش این بوده که بکند خدا مینویسد این را مصلّی، و همیشه هم در بهشت است.
این است که میگویند هرمؤمنی هرعملی را که در حال صحّتش میکرد، عبادت میکرد، اعمال خیر میکرد، ناخوش هم که شد تمام آن عملها را پاش مینویسند. همان اعمال را ثوابهاش را به پاش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 88 *»
مینویسند. بسا غش کرده انسان و در حال غش عملی نکرده و عبادتی نمازی از او سرنزده، نامه عملش را که باز میکنند در آنجا نوشته که کرده. این برای همین است که از نیتش بوده که اگر بتواند بکند آن اعمال را. چون نیت داشته پاش مینویسند.
و همچنین میگویند کفّار، هرکفری هرفسقی هرفجوری در حالی که دماغی دارند و صحیحند و میکنند، و وقتی ناخوش شدند نمیتوانند بکنند و نمیکنند، آنوقتی را هم که ناخوش شدهاند همان کفرها را همان فسقها را فجورها را باز خدا به پاشان مینویسد.
انشاءالله شما دقّت کنید معنیش را بفهمید. پس عملهایی را که خدا خواسته، برای همین است که میخواهد ببیند تو کسی هستی که اگر احیاناً در آن صحرا بودی میرفتی توی قشون یزید یا میرفتی در قشون حضرت امامحسین. کمک اینطرف را میکردی یا کمک آنطرف را. بدانید همین امرها توی همین دنیا خواهد آمد و عدالتی خواهند کرد.
باز از همین باب است که وقتی امامزمان عجلاللهفرجه به خونخواهی آن حضرت میآید و حضرت به خونخواهی جدّش حضرت سیدالشهداء برمیخیزد، چنانکه در آیه شریفه من قتل مظلوماً فقدجعلنا لولیه سلطاناً فلایسرف فی القتل انّه کان منصورا. یکی از تفسیرهای آیه شریفه این است که میفرماید حضرت سیدالشهداء که مظلوم کشته شد و به ظلم کشته شد، ما از برای ولیّ او، برای ولیّ خونش چنین قرار دادهایم که هرچه بکشد اسراف نباشد و او منصور است از جانب ما.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 89 *»
و این را شما میدانید و در احادیث بسیار هست که حضرت قائم عجلاللهفرجه به خونخواهی حضرت امامحسین بیرون میآید و واقعاً خونخواه حضرت سیدالشهداء آن بزرگوار است. در همین زیارت عاشورا میخوانی اسئل الله انیرزقنی طلب ثارک مع امام منصور و انیرزقنی طلب ثاری مع امام ظاهر ناطق منکم. دیگر زیارت را که من در نیاوردهام، کلام امام است.
پس حضرت میآید و انتقام میکشد و به خونخواهی امامحسین؟ع؟ آمده، چندان میکُشد که مردم میگویند اگر این اولاد فاطمه بود یکخورده رحم میکرد. راوی میپرسد که اینهمه که حضرت میکُشد از که میکشد؟ آنها که در صحرای کربلا نبودند و آن کارها را نکردند، آنهایی که کردند همه به دَرَک واصل شدند، حالا که آنها نیستند پس که را میکُشد؟ می فرمایند در جواب که هرکه راضی بوده به کشتهشدن امامحسین شریک خون او بوده. این است که لعنش وارد شده و در همین زیارت عاشورا لعن میکنی و میگویی اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آلمحمّد و آخر تابع له علی ذلک اللّهم العن العصابة الّتی جاهدت الحسین علیهالسلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله. کسانی که پیروی آنها را کردهاند خدا لعنشان کرده. هر کس راضی به قتل او باشد، تو مأموری که لعنش کنی. هر کس در شرق و غرب عالم راضی به قتل او باشد، شریک خون او است. باقی مردم را هم میفرمایند که هر کسی را در مشرق عالم بکشند و جمعی در مغرب راضی باشند به کشتهشدن او،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 90 *»
اینها شریک خون اویند و در روز قیامت خون او را از اینها میخواهند. بلکه توی این دنیا اگر زوری باشد، انتقام میکشند از آنها. حالا نمیکشند به جهت این است که اهل حقّ دستشان بسته است. صاحبش که میآید، او زورش از همه سلاطین بیشتر است. او میآید و این حکم عدل را جاری میکند و به خونخواهی امامحسین برمیخیزد، آنهایی که راضی شدهاند به این قضیه که در کربلا واقع شد، همه سیدالشهداء را کشتهاند.
فکر کنید انشاءالله یقین کنید. والله شماها مثل کسانی هستید که در رکاب او شهید شدند. تو در دلت بگویی، یا در نیتت باشد، یا به زبانت بگویی یالیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما آنوقت تو هم بعینه مثل همانها خواهی بود که در رکاب امامحسین کشته شدند. مگر نعوذبالله کسی دروغ بگوید. دروغ معلوم است به خرج نمیرود. خدا ریشخند برنمیدارد. و عرض میکنم تمام عبادتها همینطور است. تمام عبادتها، دعاها، هرکدام راست است خدا میداند راست است و قبول میکند. هرکدام دروغ است خدا خبر دارد و میداند دروغ است. حرفی زدهای و از جیبت رفته و خدا هم قبول نمیکند.
حالا از جمله عبادات، یکی این است که هر وقت یادت میآید اوضاع صحرای کربلا را، بگویی کاش من بودم آنجا و جانم را فدا میکردم. اگر از روی دل بگویی و نیتت این باشد، واقعاً جانت را فدا کردهای. پس اگر احیاناً مؤمنی متذکّر این معنی بشود، در تمام عمرش میخواهم بگویم یکدفعه متذکّر بشود، و توی خیالش این نیت را داشته باشد که اگر من
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 91 *»
آنجا بودم البته کور میشدم جانم را فدا میکردم، چنینکسی البته شهید است. و از آنچه عرض کردم حالا دیگر خوب میفهمید آن معنی را که چگونه مؤمنین شهیدند.
پس بدانید والله تمام مؤمنین از آدم تا خاتم، تماماً به قتل سیدالشّهداء صلواتاللهعلیه مقتول شدهاند. همهشان را در راه آن حضرت، سرشان را بریدهاند، و تماماً جامههاشان به خون آن سر بریده رنگین شده.
حتّی میخواهم عرض کنم که والله شفاعت پیغمبر آخرالزمان، اگر این امر نبود شفاعت نمیکرد پیغمبر. و والله شفاعت پیغمبر در توی قتل حضرت سیدالشّهداء واقع شده. عرض کردم کسانی که اهل شفاعتند، حدیث است در روز قیامت هزارصف میایستند. همه وانفسی وانفسی میگویند و باید شفاعت کرد آنها را، و نهصد و نودونه صف از آنها را حضرت سیدالشهداء به تنهایی شفاعت میکند میبرد به بهشت، و یک صف باقی میماند که آنها خیلی کارشان خراب است. آنوقت جمع میشوند پنجتن و باز به شراکت سیدالشّهداء آن یکصف دیگر را هم شفاعت میکنند و نجات میدهند. پس بدانید والله که باعث نجات جمیع مؤمنین حضرت سیدالشهداء است صلواتالله و سلامهعلیه.
و اینکه به تو میگویند بنشین گریه کن، معنیش این است که گریه برای خودت بکن. نفع برای خودت دارد. میگویند اگر گریه کنید نجاتتان میدهیم از آتش جهنم. اگر میدانستند چه ثوابها هست برای کسی که گریه کند و خدا چه ثوابها به آنها میدهد، سرورشان بیش از حزنشان
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 92 *»
میشد. به این جهت یکپاره چیزها را عمداً نگفتند تا محزون باشی.
ببینید چه عرض میکنم. نه همین صدایی باشد به گوشتان بخورد. نه همینکه بروید بیرون، یادتان برود. میخواهم عرض کنم عملی که والله ریا برنمیدارد، مثل این است که تو محزون شوی در قتل سیدالشهداء. والله خدا خلق نکرده مؤمنی را مگر وقتی که میشنود این قضیه را محزون میشود، مگر اینکه اهل بهشت است. هر عملی ریا برمیدارد مگر دوستی. مگر میتوانی بگویی دوستی مثل سیدالشهداء ریائی برمیدارد؟ مثل همچو دوستی، اگر صدمه به او رسید مگر میشود آدم دلش نسوزد؟ اگر دل سنگ باشد میگدازد. ببینید عملی نیست مثل نماز. یکبار میبینی کاریش کرد که ریا شد. همچنین روزه، یکبار میبینی ریا آمد. دل است و دارد میسوزد، و مؤمن نیست والله آنکه بشنود و دلش نسوزد، اهل جهنّم است.
ملتفت باشید؛ همانهایی که بودند در صحرای کربلا، شکلشان شکل آدم بود و همان کارها را میکردند. و در این زمان هم هستند جماعتی که این حرفها را میشنوند و دلشان نمیسوزد. و والله امام زمان مطلع است و او میداند کدام دل سوخته و کدام دل نسوخته. و والله شمشیر میکشد و هر کس دلش نسوخته میکشد. و والله نمیپرسد از کسی که چه مذهبی داری؟ همینطور به هرکه میرسد میکشد. مردم تعجّب میکنند که اینکه تکلیفی نکرد چرا اینهمه میکشد؟
و والله حکمش این است که میکشد. چرا که او است مطلع بر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 93 *»
قلوب تمام مردم. هرکه دلش سوخته، آن روز از اصحاب آن حضرت است. تو گمان میکنی اگر حضرت قائم در کربلا بود و آن اوضاع را میدید، دلش نمیسوخت؟ فرضاً هیچچیز هم نمیدید، از همان صدمهای که میدید به آن غلام سیاه میزدند، آیا دلش نمیسوخت؟ چگونه نسوزد و حال آنکه تو دلت میسوزد و چون دلت میسوزد، در حِصن محکم او واقع شدهای. و والله شفاعت مال او است، و والله استجابت دعا در تحت قبّه او است. فکر کن ببین چهطور شده تمام مؤمنین که دعا میکنند که دعاشان مستجاب میشود، باید کربلا رفته باشند در تحت قبّه سیدالشهداء که دعاشان مستجاب شده؟ یکجایی هست واقعاً در صحرای محشر، همانجوری که یکجایی هست در صحرای محشر خودتان هم که میخواهید به آنجا عبور کنید، همه سرخپوش میشوید. میپرسند که این چه لباسی است؟ این چهچیز است؟ میگویید خون سیدالشهداء است. همانجا است که در تحت قبّه واقع شدهايد. دیگر یکجایی دیگر هم هست که آنجا سفیدتان میکنند؛ بله، هست.
و والله به جهت عوض قتل حضرت سیدالشهداء خدا چند چیز به آن حضرت داده. یکی اینکه استجابت دعا را در تحت قبه او قرار داده. دیگر هیچ دعایی هیچجا مستجاب نیست مگر در تحت قبّه او. پس اگر متمسّک به او شدی، دعات مستجاب است. نمازها اگر قبول میشود، میگویند مستجاب شده. روزهها، حجها، تمام عبادتها وقتی که قبول
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 94 *»
میشود، مستجاب شده. و اگر قبول میشود تو دوست سیدالشهداء بودهای که قبول شده. والله نمازها خودش اصلاح نمیشود، دوستی باید باشد تا اصلاحش کند. روزهها همینطور، باقی عبادات همینطور.
این است که والله عمل عاملین که دوست سیدالشهداء نیستند، اصلاح نمیشود. و تمام عمل آنها هَباء منثور میشود و خود آنها را میبرند به جهنّم . بلکه در همین دنیا امامزمان میآید و میکشد جمیع آنها را. آنقدر میکشد که همه تعجّب میکنند. مثل آتش میافتد به جان مردم. و در اخبار، یکی از اسمهای حضرت آتش است و اصحابالنّار که خدا در قرآن فرموده و ماجعلنا اصحاب النّار اصحاب نار یعنی اصحاب قائم. پس آتش است و این آتش میافتد به جان مردم و هی میکُشد. این است که میفرمایند مثل آتش، عدل را داخل خانهها میکند. یعنی آنقدر به سختی وارد میشود و آنقدر از مردم میکشد که میگویند این از نسل فاطمه نیست، و خبر ندارند که خود فاطمه فرستاده او را برای همین. پس مردم میگویند اگر از نسل فاطمه بود یکخورده ترحّم میکرد، یکخورده رحم توی دلش بود. دیگر فکر نمیکنند که خودشان چهچیزند و چهقدر استحقاق دارند که این باید بیاید به جانشان بیفتد. فکر نمیکنند که دلشان هیچ نسوخت، اینهمه مصیبت وارد شد و دلشان نسوخت. و هرکه در این مصیبت دلش نمیسوزد کافر است. کافر که هست، واجبالقتل است. و اگر خود حضرت فاطمه بود، حکم میکرد که بکشید اینها را. حکم پیغمبر است که بکشندشان.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 95 *»
خلاصه، بدانید امر تعزیهداری را مطالعه کنید و فکر کنید اگر چنین واقعه هائلهای رخ نمیداد، خبرش هم تا حالا نمیماند. چه کنند که آن خبرها به تو برسد؟ اگر خود را اینقدر مظلوم نمیکردند، دلها نمیسوخت. چه کنند که این دلهایی که مثل سنگ سخت است، بسوزد؟ و خدا میداند مصیبت را کاری کردند، هرکه از هرجور مردمی که هرجور طبعی داشته باشند بشنوند، دلشان بسوزد. و میدانید مردمان شجاع جنگی، خیلی سختند و دلشان برای کم چیزی میسوزد، لکن ببینید انواع و اقسام مصیبتها را به جان خود خریدند تا دلها اگر از سنگ هم باشد بسوزد در این مصیبت. و سوخته.
و والله این آتش است که پیش از قیامت به جانتان افروخته. و والله همین حزنها در روز قیامت به صورت اشک، ظاهر میشود و اشکها در شیشههای بلور در دست ملائکه است. و میفرمایند در روز قیامت جهنّم زبانه میکشد و از موضع خود بیرون میآید. جهنّم وقتی میشنود قیامت برپا شد، از جای خود حرکت میکند. جهنّم همیشه آماده است و حاضر است، انتظار میکشد که کی قیامت میآید. وقتی میشنود قیامت شده و خلق حاضر شدهاند، زبانه میکشد میآید بیرون و همه مردم ترسان و لرزانند. مردم دیگر میترسند، که معلوم است باید بترسند. مؤمنین هم چون گناهکارند میترسند. آنوقت اشک چشم مؤمنین که گریه بر سیدالشهداء کردهاند توی شیشهها است و در دست ملائکه است. میدهند به دست صاحبان آنها و میپاشند آن را بر آتش جهنّم. آتش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 96 *»
جهنّم پانصدسال راه دور میشود. فرار میکند.
پس بدانید انشاءالله این واقعه را اینجور قرار دادهاند تا خبرش به همه اهل عالم برسد. و اگر اینجورش نمیکردند، خبرش نمیرسید. مردم فکر نمیکنند، و اگر فکر میکردند ملتفت میشدند. خوب، اگر محض این بود که میخواستند سیدالشهداء کشته شود، سیدالشهداء توی مدینه بود و دشمنانش هم همانجاها بودند، او را میکشتند. شما ملتفت باشید اگر در مدینه او را میکشتند صداش اینقدر بلند نمیشد. کسی را در خانهاش بکشند صداش جایی نمیرود. پس از خانهاش بیرون آمد و رفت به مکّه، در مکّه هم نماند که مبادا آنجا او را بکشند. معلوم است در میان آنهمه جمعیت یککسی را بکشند درست صداش بلند نمیشود. پس آنجا هم نماند از آنجا هم بیرون آمد، آمد در جایی که بحبوحه عالم بود. نزدیک عجم بود، نزدیک عرب بود. در بحبوحه واقع شده بود که آنجا کشته بشود صداش به تمام عالم برسد.
و همه همّتش والله نجات مردم است. پس این هل من ناصر ینصرنی که آن روز میفرمود، برای نجات مردم بود، و هرکه او را یاری کرد نجات یافت. والله شما هم میتوانید در همین زمان او را نصرت کنید. نصرت چهچیز است به جز اینکه حاضر شوید در جاهایی که مصیبت او را میگویند و بشنویم و محزون شویم و دلمان بسوزد؟ این است که امامزمان؟ع؟ عرض میکند به جدّ بزرگوار خود که ای جدّ بزرگوار، اگر زمانه مرا دور انداخت و نشد بیایم جانم را به قربان تو کنم، حالا که نشد، هر روز،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 97 *»
هر صبح و شام مینشینم. کاری دیگر که از من نمیآید بکنم، چرا که وقت گذشته. پس من هم مینشینم عزات را میگیرم، گریه میکنم. و میفرمایند اگر اشک چشم من کم بشود و دیگر اشک نمانده باشد وقتی بنا باشد که من هر روز، هر صبح و شام گریه کنم ناله کنم؛ میفرمایند اگر اشک چشم من کم شود، خون گریه میکنم از برات. ملتفت باشید میخواهد بفرماید آنقدر گریه میکنم که بسا خونابه بیرون میآید از چشم. و ببینید چقدر به خود زور میآورند چقدر تضرّع و زاری میکنند که خون گریه میکنند در این مصیبت.
پس ملتفت باشید انشاءالله که این امر، امری بود که والله اگر واقع نمیشد والله احدی داخل بهشت نمیشد، مگر خود ائمه؟عهم؟. دیگر بهشت خالی میماند. و خدا نخواسته خالی بماند. بهشت باید آباد شود. دوستانشان را میخواهند نجات بدهند، خود را به این صورت درمیآورند و به انواع و اقسام مصیبتها و محنتها راضی میشوند تا هر کسی از یکجور مصیبتی متأثّر بشود. تا عذری برای احدی نماند.
کسی است که میشنود مال را برده باشند پیشش عظمی ندارد، امّا بشنود زن را چادر از سرش کشیدند، این را مردمان صاحبغیرت بشنوند، زن را اسیر کردند، طاقت نمیآورند. خوب، زن را آمدند گرفتند بردند اسیرش کردند و حالا میبرند. زن است و سوار است و میبرندش کاری که از او نمیآید، نمیتواند که کاری بکند. تو برمیداری میبریش، آن هم که میآید. دیگر زن را چرا تو زنجیرش میکنی و میبریش؟ برای چه؟ این
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 98 *»
زنها را میخواهی تا شام ببری، آنها هم که میآیند، دیگر چرا روی قتب شتر روی آن چوبها سوارش میکنی؟ قتب چوب یک کسی نشسته باشد، میبیند تمام اعضای انسان درد میگیرد. نمیدانم آن زنها و طفلها چه کردند در این راه؟! کدام دلی است که نسوزد. طفل شیرخوار بیتقصیر بیشیر، دهان خشک، به آن عطش، گرسنه، مظلوم، حالا همچو طفلی را تیری هم به گلوی او بزنند آیا میشود کسی بشنود و دلش نسوزد؟ اگر دل سنگ باشد میسوزد.
پس انواع و اقسام مصیبتها را وارد آوردند، و عرض میکنم که اگر خدا میخواست رفع این اذیتها را از ایشان میکرد. پس عمداً مهلت داد خدا دشمنانشان را که این صدمهها واقع بشود، این گرسنگیها را بخورند، تشنه بشوند. از تشنگی، بچّهها شهید بشوند. زنها از گرسنگی دیگر حالتی نداشته باشند. اینها همه مقدّر چنین بود که به تو برسد تا دلت بسوزد.
حالا شما فکر کنید که خدا چهقدر اعتنا دارد به شما. میخواهد نجاتتان بدهد که همچو میکند. و عرض کردم منحصر به شما هم نیست. از آدم تا روز قیامت همه را خواست نجات بدهد. و اگر اعتنا نداشت به نجات خلق، اصلش به آدم هم نمیگفت نفس بکش، به شیث به نوح به ابراهیم به موسی به عیسی، به احدی از پیغمبران نمیگفت نفس بکش. معلوم است اعتنا دارد میخواهد نجاتشان بدهد. پس در اسباب نجاتدادن هیچ مضایقه نمیکند. ببینید مثل
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 99 *»
حسینی را اینهمه صدمه میزند که نجات بدهد. از بس أرحمالرّاحمین است راضی شده که مثل امامحسین کشته شود. از بس کریم است راضی شده. و معامله به طور تراضی واقع شده، هم خدا راضی است هم او. که اگر یکطرفش راضی نبود، اصلش معامله باطل بود. دیگر طول کشید بس است.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 100 *»
موعظه چهارم
(جمعه / چهارم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 101 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه را عرض کنم تا آنهایی که عربی نمیدانند توی مطلب باشند انشاءالله. پس خداوند عالم میفرماید که خدا خریده است پیش از اینها؛ به اصطلاح به صیغه ماضی گفته است اشتری خداوند عالم خریده است پیش از این در عالم ذرّ از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را که در عوض این جان و مال بهشت خود را بدهد. کأنّه بهشت، ثمن این جان و مال است. پس مؤمنان جان و مالشان را فروختند. بایع بودند و فروختند، و ثمنش را و بهای آن را جنّت عوض گرفتند. و میفرماید این معامله و این عهد و پیمان را خیال نکنید که در همین قرآن قرار دادهایم. این عهد و پیمان را در تورات هم گفتهایم، در انجیل هم گفتهایم، چنانکه در قرآن فرمایش کردهایم. پس این عهدی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 102 *»
است که در کتابهای پیغمبران گذشته این عهد بوده، و این امری بوده که از همه پیغمبران خواستهاند و به کسانی که از امّتشان راستیراستی مؤمن بودهاند، فرمایش شده. و والله آنها پیش از وقوع این واقعه گریهها کردهاند، زاریها کردهاند. دیگر یکپاره منافقینشان خبر نداشتند، بله، همیشه منافقین بودهاند و هستند. آنها خبر از جایی ندارند.
نمونه این در مکاشفات یوحنّا مفصّل هست و انجیلش میگویند. آن کتابهایی که پیش نصاری است که از پیش مانده و معتبر است پیششان، همه را انجیل میگویند. و در مکاشفات یوحنّا است میگوید تخت خداوند عالم را در روز قیامت میگذارند و برّه سربریده را پیشش حاضر میکنند. و خداوند عالم جمیع احکام جمیع خلق را محوّل میکند به آن برّه سربریده. و آن برّه سربریده از جانب خدا حکمران است در میان تمام خلایق.
و میگوید دیدم در پایین آن تخت، جمع بسیاری را از کسانی که از آدم تا آن روز خلق شدهاند، جمع بسیاری را دیدم که سرخپوشند و لباسهای سرخ پوشیدهاند. از آن ملکی که آمده بود از برای همین که این خبرها را به من بنمایاند، پرسیدم چرا اینها همه سرخپوشند؟ گفت آن ملک که اینها مؤمنین هستند که از عصر آدم تا اینوقت که مقام حکم خداست، تمام اینها به خون برّه رنگین شدهاند.
و میگوید دیدم جماعت بسیاری دیگر را لباسهای دیگر را به رنگهای دیگر، به رنگ سیاه و رنگهای دیگر پوشیدهاند. پرسیدم اینها
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 103 *»
کیانند؟ گفت اینها کفّارند و منافقین هستند.
باری، دیگر نمیخواستم اینها را عرض کنم. و عرض میکنم در وحی کودک خبر میدهد این حکایت را. حتّی از عروسی قاسم خبر داده، با وجودی که پر محلّ اعتنای علماء نیست. و در آن وحی کودک خبر داده که عروسی آنها عزا میشود. و میخواهم عرض کنم که از جزئیات خبر داده. حتّی خبر دادهاند که آنکسی را که سر میبرند، از قفا سرش را میبرند. از پشت سر، سر او را میبرند.
انشاءالله ملتفت باشید فکر کنید که دیگر سربریدن از قفا یعنی چه؟ فکر کنید. چون متداول نیست سر را از پشت سر ببرند. هر گوسفندی را که سرمیبرند از پیش رو سرمیبرند. لکن از آن بابتی که باید چنان صدمهای بر او وارد آید که بر هیچ مخلوقی از مخلوقات آنقدر صدمه وارد نیامده باشد، و همه را خودش به جان خودش خریده. و اگر سر را از اینطرف ببرند انسان زود جانش بیرون میرود، زود فارغ میشود. این رگها را ببری از پشت باید این استخوان را ببرند، ببینید چقدر سخت خواهد شد و چقدر صعب میشود!
عرض میکنم والله اگر کسی تصور کند عقل از سرش میرود. کسی را از پشت، سر ببرند چقدر سخت است. بخواهند از پشت سر ببرند البته حربه استخوان را نمیبرد. و این بیمروت بنا کرد مثل قصاب، حربه بلندکردن و زدن مثل ساطوری که قصاب میزند. دوازده ضربت به حضرت زد تا اینکه سر مبارک آن حضرت را از بدن جدا کرد. و عرض
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 104 *»
میکنم تمام مصیبتهای آن حضرت از این نمره مصیبت است.
والله یکچیزی به گوش انسان میخورد فکر نمیکند و میگذرد. و انسان اگر بنای فکر را بگذارد میبیند به احدی اینهمه و اینجور مصیبت نرسیده. همان خودش تنها مانده که اینهمه مصیبت بر او وارد آمده. و والله عرضه شد این مصیبت به جمیع آسمانها و جمیع زمینها و کوهها، به تمام پیغمبران و انبیاء و اولیاء به تمامشان عرضه شد. دیدند طاقت نمیآرند. دیدند راستیراستی نمیتواند بیاید بگوید من توی دلم راضیم همچو جان بدهم. راضیم که سرم را از پشت سر ببرند؛ و شمشیر نبرد، و مثل ساطور بزنند تا جدا شود. ببینید چه طاقتی میخواهد! و عرض میکنم والله طاقت همان است و بس. حالا یککسی را بروند بگیرند یکپاره عذابها سرش بیارند، کاری ندارم. مشکل در این است که کسی بلائی را به جان خود بخرد، همانطوری که خدا گفته، و از جان و دل راضی باشد.
پس ببینید که فروختند جانشان را. اگر راضی نبودند از دل و جان، خدا نمیخرید از ایشان. و خدا خودش قرار داده در هر بیع و شرائی، در هر معاملهای، در هر عبادتی که داری، در هرچه در راه خدا میدهی، اگر مشکلت است و میدهی، خدا هیچ محتاج نیست، از جیبت رفته. اگر یککاری که میکنی میخواهی منت بر سر خدا بگذاری که ایمان دارم و نماز میکنم، بدان این نماز را خدا قبول نمیکند و به آن اعتنا نمیکند، مگر معامله را از دل و جان قبول داشته باشی.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 105 *»
پس فکر کنید ببینید چهقدر قدرت است و قوت، که انسان به دل و جان راضی باشد و این معامله را کرده باشد! تمام این مصیبتها بر او وارد بیاید و هیچ اکراه نداشته باشد. لا اکراه فی الدین. پس خوب انشاءالله دقت کنید ببینید معاملهای کرد که واقعاً حقیقتاً تمام خلق روزگاری که بودند نتوانستند زیر این بار بروند.
عرض کردم در عالم ذر عرضه کرد این معامله را به جمیع پیغمبران، و وحی آمد که من چنین مقدر کردهام که خلق گناهکاری خلق کنم، و چنین مقدر کردهام که هر گناهکاری به جزای عمل خودش برسد و این حکمی است از من.
و سرّش را هم عرض کردهام. شما میدانید، خصوص کسانی که هر روز هستند. عمل هر کسی صادر از او است پس راجع به او است. تو اگر چیزی را ببینی تو دیدهای، مال تو است. تو اگر به نامحرم نگاه کردی تو نگاه کردهای. فعل صادر از هر فاعلی راجع به آن فاعل باید باشد حتماً. این است که چنین مقدر فرموده است خدا که هر کس هرکاری بکند، این کارِ شده، مالش باشد. و بدانید هیچچیز نیست به کسی بدهند که کاری نکرده باشد.
تو ببین اگر تو ذائقه نداشته باشی طعم را بچشی، هزار در دیگ حلوا فروت ببرند، حلوا نفهمیدهای یعنی چه؟ هزار روشنایی باشد تا چشمت را باز نکنی نبینی، به تو روشنایی نرسیده. هزار آوازه در عالم باشد تو گوش ندهی بشنوی، و تمنا کنی معنی صدایی بفهمی، صدایی به تو نرسیده.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 106 *»
صدا را تا خودت گوش ندهی تا خودت نشنوی، نمیشود چیزی به تو داد.
خوب دقت کنید انشاءالله. عرض میکنم تا کاری نکنید، بدانید که ندارید. این است که تعبیر آوردهاند حکماء که تا نکاری نمیدروی. و این تعبیری است از حکماء. خیال میکنند مردم چرا نمیشود؟ انسان خودش نکارد، میشود درو کند. رعیت میکارد، ارباب میخورد. شما ملتفت باشید مغز سخن این است که من عرض میکنم. کِشتن تو این نیست که به برزگر بگویی برو بکار، او بکارد. کشتن تو این است که تو چشمت را باز کنی، و تخم دیدن در توی چشمت زرع کنی، و چشمت را باز کنی رو به روشناییها و رنگها، این تخم را بکاری. وقتی زراعت میکنی در الوان، از آنجا برمیگردد رو به تو. و این یکتخم است، وقتی برمیگردد چقدر شاخ و برگ دارد؟!
دیگر اینها اشاره است و تفصیل این مطلبها را در درسها عرض کردهام. پس ببین که تو یکدیدن بیشتر مایه نمیگذاری. یکتخم کشتی و آن روح دیدن است که خدا در چشم تو قرار داده. یکتخم دیدن است باید زرع شود در زمین رنگها و روشناییها و تاریکیها و شکلها. وقتی میکاری در زمین سفیدی، سفیدی میآید پیش تو، در زمین سیاهی، سیاهی میآید پیش تو. دیگر در هر رنگی در هر هیأتی این حکم جاری است. آنجا که زراعتش میکنی برمیگردد از آنجا میآید پیش تو.
پس تو یکتخم کشتهای، اما وقتی برگشته آمده خوشههایی چند داده. یکخوشه از سیاهیها آمده، دیگر آن یکخوشه چند دانه دارد؟ به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 107 *»
عدد هرچه سیاه دیدهای. بسا صدهزار دانه دارد. ببین چندتا سیاه دیدهای، همانقدر دانه برای این خوشه هست. یکخوشه از سفیدیها آمده، ببین چند دانه دارد؟ و هکذا. پس میگویند یک تخم بکار دهمقابل بردار. یا یکتخم بکار هفتادمقابل بردار. یا یکتخم بکار هفتصدمقابل بردار. و بعضی از تخمها هست که اگر کسی کشت بینهایت برمیدارد.
ملتفت باشید که اینجور تخمها هم هست. مثلا هر کس صبر میکند، این صبر تخمی است که هر کس بکارد بیحساب به او میدهند. دیگر مثل چشم نیست که همین رنگهاش را به او بدهند. همین شکلها و روشناییها را به او بدهند. مثل گوش نیست که همین صداها را به او بدهند. مثل شامه نیست که همین بوها را به او بدهند. مثل ذائقه نیست که همین طعمها را به او بدهند. مثل لامسه نیست که همین گرمیها و سردی و نرمی و زبریها را به او بدهند. صبر تخمی است که همینکه کشته شد بیحساب ثمر میبخشد. این است که فرموده انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب.
بدانید خدا نخواسته اغراق بگوید. حکمت است بیان کرده. و از این است والله که همین شهادتی را که قرار دادهاند عملی بوده. و ملتفت باشید انشاءالله. دقت کنید انشاءالله. و عملی را میخواستند بکنند که آن حاصلش را به دیگران بخورانند. ملتفت باشید انشاءالله. و این عمل شهادت را والله به عمل نیاوردند برای خودشان. دقت کنید و ببینید خود حضرت سیدالشهداء سلاماللهعلیه معصوم بود و مطهر. آنچه خدا به او
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 108 *»
گفته بود بکن، سر مویی پیش و پس نیفتاده بود و همان را کرده. همه ائمه همینطورند و یک سر مویی پیش و پس نمیکنند امر خدا را. پس اگر اینجور است، گناهی ندارند که باید سرشان را ببرند به کفاره آن گناه. گناهی نکردهاند که عوض آن گناه جزاش این باشد که باید تشنگی بخورند. همچنین گناهی نکردهاند که جزاش گرسنگی باشد. گناهی نکردهاند که جزاش اسیری باشد.
انشاءالله دقت کنید پس عملی را که کرده، از برای گناهکاران عمل کرده. و این شهادت را عرضه کردند در عالم ذر بر پیغمبران که ما از برای امتهای شما چنین قرار دادیم که جمیع امتها ــ به غیر از خود پیغمبرها که گناهکار نباشند ــ هیچکدام معصوم و مطهر نیستند بلکه هرکدام ادعای عصمت کنند از دین خارج میشوند. پس چون معصوم نیستند گناهکارند و باید به جزای گناهان خود برسند، یا باید تلافی را از خودشان بیرون آورند. و چون ایمان دارند به پیغمبران نمیخواهم عذابشان کنم، و اگر هم تلافی نکنم عملی است دارند، کار خودشان است، مال خودشان است. من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره، لیس لـلانسان الا ما سعیٰ. نیست برای انسان مگر آنچه را سعی کرده. خوب سعی کرده، خوب میبیند. بد سعی کرده، بد میبیند.
حالا بعضی بسا ندانند چه عرض میکنم اما آنهایی که از علم فیالجمله سررشتهای دارند، میدانند که این حکمی است یقینی که غیر از این محال است. هیچچیز به هیچکس نمیرسد مگر اینکه عملی کند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 109 *»
هیچروشنایی به هیچکس نمیرسد مگر اینکه ببیند. وقتی این دید آنوقت دیده. آنوقت مالک دیدنیها شده. وقتی این با گوش خود شنید چیزی را، آنوقت آوازهها به او رسیده و یاد گرفته حکمتها را. وقتی با زبان، طعم چیزی را چشید آنوقت طعم را چشیده. اگر ذائقه نداشته باشد توی دستش حلوا بگذاری، باقلوا بگذاری، گز بگذاری نمیفهمد طعم یعنی چه.
پس کسی که عمل نکند محال است والله چیزی به او بدهد. این را انشاء الله داشته باشید. میفرماید لیس بأمانیکم و لا امانی اهل الکتاب من یعمل سوء یجز به، ان أحسنتم أحسنتم لانفسکم و ان أسأتم فلها. ملتفت باشید انشاءالله. پس از این جهت حالا دیگر ملتفت باشید انشاءالله. آن پیغمبران در قوه خود ندیدند بیایند و جلو گناه گناهکاران را بگیرند به طوری که ثمره آن گناهان عاید آنها نشود. چه ضرورشان کرده بود. طاقت هم نداشتند، واقعاً هم طاقت نداشتند. این است که فرمود فأبین انیحملنها و أشفقن منها ترسیدند و قبول نکردند خدا هم عذابشان نمیکند، به جهتی که دروغگو نبودند گفتند خدایا در قوهمان نیست. خدا هم پذیرفت از ایشان و دید راست میگویند.
لکن والله حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه پا گذارد در میان اینهمه جمعیت و گفت منم آنکسی که این کار را میکنم و این معامله را میکنم با رغبت. چرا که میدانم که تو میخواهی نجات بدهی آنها را، گناه هم که دارند، کفاره میخواهند، من کفاره آنها میشوم. این است که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 110 *»
آمده والله فدای گناهکاران بشود. و اینی که عرض میکنم فدایی گناهکاران است، خیال نکنی بیادبی است. او روز اول این کار را کرد که فدایی گناهکاران بشود. و یکی از تفسیرهای بزرگ آیه همین است. ملتفت باشید وقتی ابراهیم اسماعیل را انداخت و خوابانید که قربانی کند او را، جبرئیل برهای آورد که این را بکش. اسماعیل را ول کرد و آن بره را کشت. حالا خدا میفرماید و فدیناه بذبح عظیم. باطنش این است که در مکاشفات یوحنا میگوید دیدم بره سربریدهای را آوردند. او بود که عظیم بود، و الّا عوض آدم یکبره بکشند فدای عظیم نشد. اگر از برای یکآدم کوچکی چیز بزرگی بکشند که بزرگتر از انسان باشد آنوقت میشود گفت عظیم. بلکه اگر برای یکآدم هزار برّه بکشند عظیم نیست، بلکه هزار شتر بکشند والله عظیم نیست. بلکه والله اگر تمام حیوانات را بکشند عظیم نیست. چرا که همه حیواناتند و حیوان جای انسان را نمیگیرد. پس والله باطن این آیه همان برهای است که در مکاشفات یوحنا به او نمودند. پس فدیناه بذبح عظیم که میفرماید، یعنی فدیناه بالحسین؟ع؟. او است فدایی جمیع کسانی که باید جان بدهند، او فدایی همه شده. و انشاءالله ملتفت باشید که سرّش این است که اگر آن روز اسماعیل را میکشتند، دیگر نمیماند که از او پیغمبر آخرالزمان به عمل آید. پس خدا خواست که کشته نشود، برای همین باقی ماند.
باری، او است که فدا کرده جان و مال خود را به عوض جان و مال شما که باید از دست بدهید. او بود که والله نثار کرد جان خود را و فدا کرد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 111 *»
زنهای خود را، فدای زنهای ما کرد. خاک بر سر ماها که اولاد پیغمبر آخرالزمان، اولاد حضرتامیر، اولاد حضرتفاطمه، به عوض زنها و بچههای ما اسیر شوند. اولاد حضرت پیغمبر، اولاد حضرتامیر، اولاد حضرت فاطمه همه طیّب، همه طاهر، همه پادشاهزاده، همه نازپرورده. اینها مردمانی بودند که جبرئیل میآمد در بچهگیشان گهوارهشان را میجنبانید. والله ملائکه خدمتکارشان بودند. والله بالهای ملائکه که میآمدند در خانههاشان و میرفتند از بس میآمدند در خانههاشان، میریخت، و آن بالهای ملائکه را میگرفتند در میان نازبالشهاشان میگذاردند. زیر سر بچههاشان میگذاشتند و بچههاشان به ناز پروریده شده بودند. حالا همچو جور زنها و بچهها را بیارند و فدای زنهای شما بکنند، حالا دیگر خیلی بیانصافی است که ما در تعزیهداری آنها کوتاهی کنیم.
این بود که حضرت سیدالشهداء قبول کرد این کار را. و عرض کردم مشکل، خود عمل نیست. مشکل این است که دل را راضی کنند و تمکین داشته باشند در دل. در قوه هیچ پیغمبری نیست که دل خود را راضی کند. هرچه را دل نخواست، هرچه را طبع کراهت دارد، البته دل راضی نمیشود. لکن کسی باشد اینقدر جواد، اینقدر سخی، اینقدر بردبار که از روی دل راضی باشد، خیلی مشکل است. مگر قلبی را خدا اینجور خلق کرده باشد که او بتواند متحمل این بشود. دیگر کسی دیگر نمیتواند این بار را بکشد. پس ملتفت باشید انشاءالله. چون این معامله
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 112 *»
را روز ازل قبول کرده بود، این بود که به جان و دل این کار را به عمل آورد.
و فکر کنید انشاءالله، ببینید که صریح است در آیه که باید بعد از اسلام باشند این مؤمنینی که جان و مالشان را به خدا فروختند. اینها جماعتی هستند که بعد از آمدن این قرآن و بعد از آمدن این آیه، یقاتلون فی سبیلالله یعنی بعد از این جنگ میکنند. معلوم است پیغمبرهای پیش هم بودهاند هیچکس همچو کاری نکرده. پس این آیه والله صریح است در تعزیه حضرت سیدالشهداء سلاماللهعلیه و او است والله که کفاره گناه جمیع گناهکاران واقع شده.
و این مسأله مسألهای است در میان همه نصاری خیلی معروف است که انسان گناهکار خودش نمیتواند گناه خودش را رفع کند. و این حرف، حرفی است خیلی مغزدار. ناقص البته هر عملی میکند عملش هم ناقص است. حالا توبه بکن، البته توبه آدم ناقص چون ناقص است توبهاش هم ناقص است. به کسی بگویند فلانقدر بده، بسا میدهد لکن رضا نیست، کراهت دارد. بسا اصلش ندهد. پس توبه میکند، لکن بسا در بین توبه دلش میرود در جای دیگر، میشکند توبه را. اگر این توبه را نکرده بود بهتر بود. و انسان همینطور راه برود لُرَکی و هیچ توبه نکند، این بدکار است، شاید خدا آمرزیدش، در یکجایی نجاتش بدهد. لکن هر روز بیاید بگوید أستغفر الله ربی و أتوب الیه توبه کردم غلط کردم و باز وقتی فردا میشود میبینی بدتر از پیشتر کرد. باز میآید دفعه دیگر که توبه کردم غلط کردم أستغفر الله ربی و أتوب الیه، باز میبینی پسفردا که شدیدتر از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 113 *»
آن دو روز کرد. باز میآید که توبه کردم، غلط کردم. روز بعدش میبینی که یک کاری کرد که از آن روزهای پیش بدتر شد.
می خواهم عرض کنم کار آدم ناقص همینطور است. خیال نکنی توبهها جلدی قبول میشود. توبه که نصوح شد و خالص شد و نشکستی آنوقت میگذرد. و ملتفت باشید اگر انسان برود پیش خدا و ظاهراً توبه کند و بعد بشکند حدیث دارد که خدا میگوید به ملائکه نگاه کنید به این شقی آمده استهزاء میکند! آنوقتی که توبه میکند این را میگوید. وقت معصیت که همه میگویند. وقتی که میآید توبه کند که همه دیدهاید پشت سرش باز توبه را میشکند، خطاب میکند به ملائکه که ببینید این شقی را که آمده پیش من استهزاء به من میکند. و ببینید که حالت همهمان همینجورها است هیچکداممان فارغ از اینجور حالت نیستیم.
پس والله خدا عملی قرار داده که توبه، توبه خالص باشد و به لطف حرکت فرموده با بندگان خود. و عرض میکنم توبه خالص همین دوستی سیدالشهداء است. این دوستی و این گریه والله توبهها است، و توبهها را سر و صورت میدهد. به همینطور نماز خالص، او است، چرا که نمازها را اصلاح میکند. این نمازها بر فرضی صحیح باشد و درست، برفرضی که از اول نماز تا آخر نماز توجه به خدا داشته باشی و هیچ خیال جایی دیگر هم نباشی و بر فرضی که تمام عمرت همچو جور نماز کنی و سر هم نماز کنی و محبت اهلبیت را نداشته باشی، والله این نمازها تو را به بهشت نمیبرد، تو را نجات نمیدهد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 114 *»
ملتفت باشید خیلی از احمقهای دنیا که هستند گفته بودند که اگر توی آستین سیدالشهداء جات باشد و گناهکار باشی، میآیند میکشندت بیرون و میبرندت به جهنم. شما دقت کنید ملتفت باشید. همه آنهایی که پناه بردهاند به خدا، همه رفتهاند و توی آستین سیدالشهداء نشستهاند، پناه به امامحسین بردهاند، پناه به خدا بردهاند، رفتهاند بست نشستهاند. و عرض میکنم والله خدا بست و خانه دیگر ندارد، قرار نداده غیر از خدمت سیدالشهداء. اینجا بست است و تمام کارهای بزرگبزرگ را چاره میکند. والله تمام گناهان تمام جن و انس از وقتی که آدم آمده تا روز قیامت، هرکه هرچه کرده باشد، به شرطی مؤمن باشد، میفرماید ان الله لایغفر انیشرک به هر کس که مشرک باشد، خدا قسم خورده عهد کرده که نمیگذرد از کفار و مشرکین. لایغفر انیشرک به. لکن اگر کسی مؤمن باشد تمامی گناهان جن و انس، از وقتی که آدم آمده و پیش از آدم و بعد از آدم تا روز قیامت، تمامش را خدا والله میبخشد و تمامش را به سیدالشهداء هم میبخشد. پس ان الله لایغفر انیشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء یعنی کسی که ربطی به سیدالشهداء داشته به همان ربطی که دارد، توبه کرده.
این اصراری که من دارم در گریه، نمیخواهم مجلس گرم کنم. هیچ هم نمیخواهم جمعیت دور خودم جمع کنم. مکرر عرض کردهام. والله اگر یککسی دیگر بود که این حرفها را میزد، دین و مذهب حالی مردم میکرد، کاری نداشتم میرفتم کناری برای خودم. منظورم این است که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 115 *»
شما هدایت بیابید، نجات بیابید. شما هم سعی کنید و حرفها را سرسری نینگارید که خیال کنید مجلس روضهخوانی است، میرویم آنجا چاییمان را میخوریم، قلیانمان را میکشیم، همچو نباشد. سعی کنید که این مجلس، مجلس تحصیل دینتان باشد.
پس دقّت کنید انشاءالله این محبّت یکجور طبعی است، محبّت بیریا کار میکند، بیسمعه کار میکند. اصل خود محبّت را فکر کنید. هر کس را تو دوست میداری بچّهای را، زنی را، بچّه خودت را، زن خودت را؛ فکر کن هر کس را دوست داشتی دائم میخواهی یککاری کنی او در رفاه باشد. کاری کنی خدمتی به او کرده باشی؛ خواه او تلافی بکند در عوض، یا نکند. دیگر حالا بنا شده پدر اولادش را دوست بدارد. و الّا همه پدرها هم تجربه کردهاند که پسرها وقتی بزرگ میشوند به جز اینکه آجیل میخواهند، به جز اینکه لباس میخواهند، دیگر کاری از آنها نمیآید. گاهی هم فحش به پدر و مادرشان میدهند. اغلب که اینطورها است. پس این پدر میداند که وقتی بزرگ شد کمک به او نمیکند بلای جان او میشود، با وجود اینها همه، چون دوستش میدارد اگر عرضه کنند بر او که راضی هستی این پسرت بمیرد؟ راضی نمیشود. باز غذایش میدهد لباسش میدهد که این بزرگ بشود. که چه کند؟ برای همینکه توی کلّهاش بزند. باز همانوقتی که میزند توی کلّه پدرش، همانوقت بگیریش ببندی و بزنی میبینی این پدر میگوید من راضی نیستم. پس عرض میکنم که طبع محبّت طبعی است که همینطور بِلاعوض کار میکند، خالصاً کار میکند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 116 *»
پس دقّت کنید والله تمام عباداتی که تمام عابدین میکنند خالص نیست و لو خیلی مقدّس باشند. نهایت میگویند ما نماز میکنیم که ما را جهنّم منزل ندهند. صفت بدی هم نیست، امّا خالص نیست. چه مضایقه، کسی مقدّس باشد بگوید میخواهم قربة الیالله هم عبادتی بکنم یعنی ما را ببرد به بهشت، این هم بد نیست. بهشت خوب جایی است خدا خودش هم دوست میدارد بهشت را. امّا بدانید که عمل خالص نبوده. یا فلان عمل را ترک میکنم این از ترس تو است. حالا بسا مردمی که اینجورها هم عبادت میکنند. و خدا هم میگوید بارکالله خوب کاری کردی. امّا باز به عوض است چون نمیخواهد برود به جهنّم، میترسد. از ترس این کار را ترک کرده. این است که حضرت امیر میفرماید که خداوندا من عبادت نمیکنم تو را به جهت اینکه مرا به بهشت ببری و عبادت نمیکنم تو را که به جهنّم نبری، بلکه چون تو صاحباختیاری و مالک من هستی، من تو را مستحقّ عبادت میدانم، عبادت میکنم تو را. میخواهی به بهشتم ببر عبادت میکنم تو را، میخواهی به جهنّمم ببر، عبادت میکنم تو را. عبادت خالص همین است و بس. و قرار داده خدا عبادت خالص را قبول کند. این است که میفرماید الا للّه الدین الخالص. پس به جهتی که پولم میدهند فلان دین را قبول میکنم مسلمان میشوم، این دین نیست. اسلام است، ایمان نیست. بسیاری از مسلمانان به جهت طمع از پیغمبر، که پیغمبر به آنها پول میدهد، غنیمت میدهد، خانه و زندگی میدهد، ایمان آورده بودند. بسیاری هم از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 117 *»
ترس شمشیر امیرالمؤمنین و از ترس اینکه پیغمبر حدود قرار داده، از ترس، ایمان آورده بودند.
یکوقتی اینجور اشخاص آمدند خدمت پیغمبر. قالت الاعراب آمنّا آمدند خدمت پیغمبر گفتند ایمان آوردهایم. خطاب شد که بگو نه همچو نیست، شما ایمان نیاوردهاید. قل لمتؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا. بگویید اسلام آوردهایم. زکات میپرسند که میدهید؟ خمس میپرسند که میدهید؟ پس بعضی گفتند آمَنّا خدا گفت بگو نه همچو نیست. پولتان دادم دولت دادم عزّت دادم ثروت دادم، شما نوکر خودتان و عزّت خودتان شدید، از ایمان چیزی در قلبتان فرو نرفته. به پیغمبر وحی شد بگو به اینها لمتؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لمّایدخل الایمان فی قلوبکم. کجا ایمان در قلب شما فرو رفته؟ و والله ایمان در هرقلبی فرو رفت، نمیکند کاری را برای عوض.
دقّت کنید بفهمید، مؤمن کارش این است که میگوید چون خدا گفته نماز کن کور میشوم نماز میکنم. گفته زنا مکن. آقای من است، آقا است، مرا خلق کرده، رزق داده، امر کرده که نماز کن، نماز میکنم. نهی کرده مرا که زنا مکن، زنا نمیکنم. کسی که عَبـد است و بنده است و غلام، اینجور میگوید. دیگر غلام آن نیست که تا آقا بگوید جاروب بکش، بگوید چهچیز به من میدهی که جاروب بکشم؟ بنا نیست غلام به آقای خودش اینطور بگوید. آقا هرچه دلش میخواهد میدهد، نمیخواهد نمیدهد. دیگر من جاروب میکشم تا قبایی به من بدهی، تو اگر قبا را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 118 *»
میخواهی نوکر این آقا نیستی. بنا نیست که غلام زرخرید تا به او بگویند سبو را آب کن، جَلدی بگوید چه میدهی؟ تا بگویند برو گوشت بگیر، بگوید چه میدهی؟ تو نوکر این آقا نیستی. مگر نوکر باید بگوید چه عوض میدهی؟ عوضش کدام است؟ تو خودت بیمروت مال خودت نیستی.
آیا شما خیال میکنید که خودتان مال خودتان هستید؟ و والله نیستید. و والله همین احکام جاری میشود در این دنیا. میآید صاحبکار و آنروز کسی که خودش را مال خودش میداند، گردنش را میزند. میگوید من حکم آلداود را میکنم. و شما والله غلامان و کنیزان آلمحمّدید. زنها کنیزان، مردها غلامان ایشانند. کسی از روی دل اعتقاد نداشته باشد، شیعه نیست. تمام مردم والله غلامانند مردانشان، و کنیزانند زنهاشان. و آنهایی که هستند والله فخر میکنند بر جمیع آنچه غیر از خداست که خدا همچو چیزی به ایشان عنایت فرموده که غلام محمّد و آلمحمّدند. و در این شکّ نیست که باید غلام محمّد و آلمحمّد باشند. والله فخریهای است که مافوق ندارد، کسی غلام آنها باشد.
از این است که ملتفت باشید، باز حرفها توی هم ریخته میشود و باز گوش و پوز مسأله است. این است که والله فخر پیغمبر است. ابتدایی که شروع میکنی به تشهّد میگویی أشهد انّ محمّداً عبده و رسوله. فخر پیغمبر است عبدالله باشد. بندهبودن نقصی برای او نیست. نه، محمّد نوکر است امّا نوکر خداست. نوکر خدا بودن خیلی فخر است برای او. پس باید شهادت بدهی که او نوکر خداست. بعد نوکرش را خدا فرستاده پیش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 119 *»
شما که پیغامآور باشد از جانب او. چون عبدش بوده فرستاده.
پس والله اگر شما ظاهراً و باطناً اقرار به رقّیت و بندگی محمّد و آلمحمّد صلواتاللهعلیهم دارید، بنده خدایید. و الّا این نمازها و عبادتها استهزاء است و سخریه. میبینی که وقت نماز هیچ حالتت بجا نیست، نمیدانی چه میگویی. هرکه هر خیالی دارد، در توی نماز همهاش به همان خیال است. یکی میخواهد حاکم بشود، یکی میخواهد ضابط بشود، یکی میخواهد کسب کند، یکی میخواهد دزدی کند، هر کس هرخیالی دارد، هی خیال میکند در نماز. این نماز اسمش نیست.
پس دقّت کنید انشاءالله و عقیده خود را صحیح کنید، و بدانید باید اقرار کنید به رقّیت خود برای ایشان. همینطوری که در زیارت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه در اذن دخول در حرم محترم آن حضرت میخوانی عبدک و ابن عبدک المقرّ بالرّق و التارک للخلاف علیکم.
پس ملتفت باشید انشاءالله. پس غلامِ درست آنکسی است که آقا که امرش میکند هرکاری را، بکند آن کار را. دیگر بگوید نانم بده، این نشد. مگر آقا خودش نمیداند که شب میشود گرسنه میشوی نان میخواهی؟ البتّه نان خواهد داد. خیلی الاغ میخواهد که این را نفهمد. عرض میکنم که این مشقتان باشد هرآقایی باشد که در میان روز غلام را به کار میدارد، مثلاً میگوید جاروب کن، آیا جاروب نمیکند؟ یا همان ساعت میگوید یک پول به من بده تا جاروب کنم؟ یا شرط میکند که اگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 120 *»
کردم نانم بدهی؟ هیچ شرط نمیکند، و خواهی خورد، بلکه اگر نخوری توی سرت میزند که بخور. واقعاً کسی بخواهد ابا کند از خوردن مؤاخذه میکند. واقعاً غذانخوردن و خود را ضعیفکردن خلاف شرع است. تو اگر آدمی کاری که گفتهاند بکن، بکن. او خودش آقایی را خوب راه میبرد.
خلاصه، ملتفت اصل مطلب باشید. اصل مطلب این بود که عمل، خالص باید باشد. دیگر اینها گوش و پوزش بود، اینها شاخ و برگش بود. میفرمایند عبادت سهجور است. بعضی عبادات، عبادات عبید و اماء است. معلوم است اینها از روی ترسِ آقایانشان کاری میکنند که اگر نترسند نمیکنند. بعضی عبادات، عملگی است. این کارها را میکند برای اینکه شام، ده شاهی را بگیرد. این از روی طمع کار میکند. پس عبید از روی ترس، بندگی میکنند. فعلهها برای پول کار میکنند که شب دهشاهی یا هزاردینار را بگیرند، پس اگر به آنها پول ندهی عملگی نمیکنند. و آن عبد و غلام و کنیز هم اگر از آقا نترسد جاروب نمیکند. این دوجور؛ و شما بدانید اینجور عبادات، عبادات درست نیست.
و یکجور عبادت است، عبادت احرار است. همانجوری است که دستورالعمل داده است. حضرت امیر عرض میکند خدایا میدانم تو مرا ساختهای و مالک من هستی. مالک من آنکسی است که مرا ساخته. کی مالک کرسی باشد بهتر از آن کسیکه ساخته؟ اگر نجّار کرسی ساخت و کرسی مال خودش شد، و اگر کوزهگر کوزه ساخت و مال خودش شد، گلهاش را خودش نساخته، خاکش را خودش نساخته، آبش را خودش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 121 *»
نساخته. آب و خاکی را که خدا آفریده برداشته و کوزهها ساخته. کوزه ساختهشده، مال خود کوزهگر است. همینطور غلامان و کنیزان که مال ما شدهاند پولش را خودمان نساختهایم. از این جهت است که باز آنجور استحقاق را این آقایان ظاهری ندارند. انشاءالله فکر کنید آقای حقیقی واقعی خداست که خالق همه است. هرچه میخواسته او ساخته. آب میخواسته او ساخته. خاک میخواسته او ساخته. بدنشان را، اعضاء و جوارحشان را هرچه ضرور داشتهاند، ساخته. پس البته مملوکند، حالا که مملوکند باید عبادت کنند مولای خود را. و برای همین انبیاء فرستاده، اولیاء فرستاده.
میخواهی مطیع خدا باشی من یطع الرّسول فقداطاع الله. میخواهی غلام خدا باشی ببین خدا چه گفته، خدا گفته النّبی أولی بالمؤمنین من انفسهم. اینها را عرض میکنم که عقیدهتان باشد. عقیدهتان را درست کنید، خاطرجمع شوید. این حرفها مال پیغمبر است که فرموده لکن حالا چون پیغمبری در میان نیست، حالا کسی نمیخواهد مال کسی را و جان کسی را ضبط کند. حالا در میان نیست اینجور چیزها و همان تعریفش را میکنیم. تو سعی کن اعتقادت را درست کن و بدان آقا هیچ لباس نوکرش را نمیخواهد بگیرد. لایق نیست آقا لباس نوکر را بگیرد یا بپوشد. بر فرضی هم که نوکر قباش را کَند، آقا بیزار است از آن و آن را نمیپوشد. امّا قبا مال آقا است، غلام پوشیده، گند گرفته، بوی بد گرفته، آقا هیچ نمیپوشد. بر فرضی که بخواهد هم بپوشد
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 122 *»
باید هزار صابون بزند و بشوید، آنوقت شاید بشود پوشید و حال آنکه هیچ نمیخواهد بپوشد.
پس سعی کنید ایمانتان درست باشد تا نجات بیابید. و والله تا اقرار نکنی که ما غلام و کنیزیم از برای محمّد و آلمحمّد، والله اگر کسی در تمام عمرش، در تمام عمر دنیا، تمام عباداتش را به عمل آورده باشد همه را هم درست به عمل آورد که صحیح باشد، و لااراها منجیة لی و ان صلحت الا بولایته و الایتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التّسلیم لرواتها. و این در دعای اعتقاد است که وارد شده که تعقیب نمازتان بخوانید که یادتان نرود.
پس خواستند به خصوص که عمل خالصی از شما سربزند. و ببینید چقدر امامان باحکمتی داشتهاید و میدانستهاند که شما عمل خالص نمیتوانید بکنید، و میدانستهاند که عمل خالص نمیکنید؛ یا از ریا یا از سمعه یا از ترس یا از طمع. دانستهاند که فاسد و ضایع میکنید و خواستهاند چارهای در این کار بکنند، از این جهت است که خود را به صورت محبوبیت بروز دادند و شکر کن خدا را که حلالزاده شدی و دوست ایشانی و حرامزاده از طینت ایشان نیست. ایشان که حرامزاده نبودند و حرامزادهها یکجنس هستند چنانکه حلالزادهها یکجنسند. حلالزادهها والله از طینت ایشانند. والله دوست نمیدارد ائمّه را مگر حلالزاده، دشمن نمیدارد ایشان را مگر حرامزاده. والله دوستِ دوستان ایشان نیستند مگر حلالزادهها، والله دشمن دوستان ایشان نیستند مگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 123 *»
حرامزادهها. و اگر حرامزاده ظاهری نباشند شرک شیطانند، میبینی یکطوری پینهاش را گذاشت.
پس شکر کنید خدا را. شکر کن که حلالزاده شدی و دوست ائمه طاهرین شدی. البته طبع محبّت و طبعِ دوستی بر این سرشته شده که اگر محبوبش به بلائی مبتلا باشد، محزون شود. محزون نشود، نمیشود. پدر فرزندش را دوست میدارد. به پدر پول بدهی که دوست ندارد، نمیتواند. به زبان هم بگوید دوستش نمیدارم، تو میدانی اگر توی دلش دوستش بخواهد ندارد، در قوّهاش نیست که دوستش ندارد. و شکر کنید خدا را که دوست ائمّه طاهرین شدید. و سبب دوستیتان را فکر کنید. سبب دوستی شما باید از روی دلیل و برهان باشد، وِلَکی نمیشود کسی را دوست داشت.
ملتفت باشید انشاءالله دوستی آلمحمّد برای این است که از جانب خدا آمدهاند. از باب این است که امرشان امر خداست، نهیشان نهی خداست. از جانب خدا آمدهاند خلیفه خدا هستند. فارسیش کن معنیش را بفهمی. خلیفه خدا یعنی جانشین خدا. فکر کنید اگر خدا میآمد جایی مینشست آیا تو اِبا داشتی از خدمت او؟ پس همانجایی که باید خدا بنشیند، اینها نشستهاند. اینهایند قائممقام خدا. این قائممقام را فارسیش کن، یعنی آنجایی که باید خدا بایستد، ایشان ایستادهاند. همانجا پیغمبر ایستاده امر میکند نهی میکند. پس مقامقائم خداست، حجّت خداست، خلیفه خداست. از اینجهت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 124 *»
چون بندگانی هستند که هیچ طبع فضولی در ایشان نیست، هیچ هوایی، هوسی از خود ندارند، چنان در جنب خدا فانی شدهاند که از خود هیچ ندارند. از این جهت خدا میفرماید درباره ایشان عباد مکرمون. این بندگان را من کریمشان کردهام عباد مکرمون، و اقتضای کرامت عبد این است که هیچ فضولی نکند. پس عباد مکرمون لایسبقونه بالقول. والله هیچ سبقت نمیگیرند بر خدا. حتی وقتی عرض کردهام، اگرچه کم در ذهن مردم رفته باشد. لایسبقونه بالقول هیچ پیش نمیافتند در هیچچیز. حتّی دعایی هم اگر بکنند برای خود که خدایا فلانچیز را به ما بده، هیچ پیش نمیافتند مگر خدا وحی کند به خصوص به ایشان که فلانچیز را بخواهید، آنوقت از باب امتثال دعا کنند. خودشان ماینطقون عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. هرچه دعا میکنند و نماز میکنند، هرکاری که میکنند، اول خدا گفته به ایشان بکنید این کار را، بعد ایشان میکنند. حتی طلب رزق اگر بکند، خدا به او گفته این دعا را بخوان، میخواند. یکجایی گفته دعایی دیگر بخوانید، میخوانند. پیش نمیافتند از خدا.
دقت کنید و از این گرده و نمونه فکر کنید. از این است که در بلاها، هیچ جزع ندارند. به جهتی که خاطرجمعند که خدایی دارند که میبیند حالتشان را. پیش او باید التماس کرد، اینکه دارد میبیند او را و حالت او را، پس پیش هم نمیافتند. این است که نفرین نمیکردند. اینهمه صدمات بر انبیاء و اولیاء وارد میآمد اگر دعا میکردند که رفع بشود، البته
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 125 *»
رفع میشد. دعا برای مردم دیگر میکردند مستجاب میشد، اما برای خودشان دعا نمیکردند. همه صاحب معجزات و خارق عادات بودند.
آیا تو خیال میکنی که سیدالشهداء که تشنه شده بود، عاجز بود از تحصیل آب، و باید برود از رودخانه آب بیارد؟ نه، بلکه همینجا که ایستاده است، امر کند به رودخانه که بیا پیش من، میآید. تمام آبهای دنیا را اگر بخواهد امر کند، امر میکند که بیایید، همه میآیند. والله بخواهد از پنجههاش آب آنقدر بیاید که تمام لشکر یزید و چارپایانشان را سیراب کند، عاجز نیست. چون خدا خواسته آب نخورد، نمیخورد. این بود که وقتی رفت سر نهر آب حالا میخواهد آب نخورد، بهانه میخواهد، میگویند لشکر رفت رو به خیمهها. آب را میریزد و میآید. دقت کنید انشاءالله. پس نه خیال کنید سیدالشهداء را که رفت آنجا، عاجز شد، گیر افتاد. خیر، این معاملهای بود. شرط کرده بودند، عهد کرده بودند، خواست به عمل آورد، این بود که به عمل آورد.
پس ملتفت باشید. یکی از اسباب بزرگ که والله تدبیر کرده بودند و به نظم حکمت جاری شدهاند، یکی از اسباب هیجان محبت این است که آن محبوب، خود را به صورت مظلومیت بروز بدهد. و اگر آقا همیشه در عیش و عشرت و بزرگی باشد و هیچ ذلت نداشته باشد، محبت دوست به هیجان نمیآید. و عرض میکنم بسا آنکه در وقتی که بزرگ، در عیش و عشرت باشد، بسا آنکه اگر محبتی هم به هیجان آمد، آنوقت بسا از راه طمع باشد، و خالص نیست. دقت کنید.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 126 *»
باز فکر کنید. پس این بزرگواران اگر همهاش فضایل خود را اظهار میکردند و هیچ خود را به بلا مبتلا نمیکردند، باز از شماها آن عمل خالص نمیشد سربزند. بله، امیرالمؤمنین همچو شجاع است و چنین میزند و چنان میکشد و هیچکس هیچ کارش نمیکند و نمیتواند بکند. حضرت امامحسین چه فضائل عجیب و غریبی دارد. اینها خوب است. ایشان بله آیةالله هستند، جنبالله هستند، عیناللهاند، یداللهاند، ظاهراللهاند. باطن اسماء و صفات خدا، ایشانند. از این فضائل هرچه بگویی محبت به هیجان میآید، مورث محبت میشود. نه که نشود. البته انسان عاقل، کمال را که میبیند دلش را میبازد. طبیعت انسان سرشته بر این شده که هر کس صفت خوبی داشته باشد، میل به او بکند. نجار در خوب که میسازد معزّز میشود، محترم میشود. بنّا عمارت خوب که میسازد در شهر معروف میشود، مشهور میشود.
ملتفت باشید ائمه طاهرینند آیات خدا، علامات خدا، چشم خدا، گوش خدا. هرچه تو میخواستهای و خدا باید به تو بدهد، ایشان واسطهگانند و تو هرچه داری از ایشان داری. پس به این جهت تو باید خادم ایشان و نوکر ایشان باشی. این پدرهای ظاهری حق دارند، چرا که واسطه حیات ظاهری هستند. اما واسطه خلقت تمام چیزها، ایشانند. آنها که واسطه تمام آن چیزهایی هستند که خدا به هر کسی داده، البته حق ایشان عظیمتر است. این آسمان، این زمین، این باد، این آب، این آتش نبود اگر اینها نبودند. لولاک لماخلقت الافلاک. زمین و آسمان به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 127 *»
طفیل وجود ایشان خلق شده، بلکه بنای زمین و آسمان ــ به قول درویشها ــ خودشان بودهاند و خودشان بنا کردهاند زمین و آسمان را.
پس همه فضایل خود را اگر اظهار کند و خود را مبتذل نکند، و لو مهیّج محبت میشود شنیدن فضائل آلمحمد؟عهم؟، البته کسانی که مقرب خدا بودند امر خدا در زبانشان بود، فعل خدا در دستشان بود. خدا از چشمشان میبیند خدا از گوششان میشنود خدا از دستشان میدهد و میگیرد. امرشان امر خداست. هیچچیز نیست مگر آنکه به واسطه ایشان خلق شده. همه اینها باعث محبت است بلاشک. لکن آنجوری که انسان باید خالص شود در محبت، خالص نمیشود به اینها. باز آدم یکخورده طمع به کرم او دارد. باز هرقدر بخواهد فعلگی کند، باز بسا انتظار میکشد که مهمانیمان کنند. و باز این دین خالص نیست. لکن وقتی خود را به مظلومیت ظاهر کردند، هم محبت بیشتر به هیجان میآید و هم خالص و مخلص میشود. وقتی انسان میشنود آنها را انداختند و زدند و بستند و کشتند، دیگر طمع نمیکند. مگر آدم خوبی باشد که آرزو کند که کاش من بودم و من جانم را فدا میکردم.
پس دقت کنید و سرّ این مطلب را فراموش نکنید. والله خدا عمداً این کار را کرده به جهت اینکه خدا میدانست چهجور خلق کرده. میدانست اینها چهجور کارها میکنند و میدانست چهجور علاج کند، و میدانست عبادت خالص ممکن نیست برای اینها مگر اینکه شخص عزیزکرده بزرگی را که از جانب خدا باشد و پیش خدا عزیز باشد، و از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 128 *»
جانب پیغمبر باشد، و پیش پیغمبر عزیز باشد و پیش ملائکه و پیش جمیع مؤمنین عزیز باشد، از جمیع جهات عزیز کل باشد، بیاید خودش را مبتلا کند به بلاها و محنتها، البته محبت به هیجان میآید. محبت که به هیجان آمد البته در چنین حالتی میگویی یالیتنی کنت معک فافوز فوزاً عظیما کاش من بودم آنجا ما را میکشتند و یکمو از سر تو کم نمیشد.
دقت کنید انشاءالله. پس انشاءالله سرّ مصیبت که چرا واقع شد به دستتان باشد. والله به جهت شما و ترحم بر شما است، که شما بتوانید عمل خالص کنید. و عمل خالص مثل نماز مثلاً که هرچه میروی نماز درستی بکنی زورت نمیرسد، میخواهی وضوی درستی بگیری آنجوری که خدا گفته نمیشود. هرچه میخواهی یکزکاتی بدهی، نمیتوانی خود را راضی کنی، میبینی اگر ندهی خوشحالتر هستی. میخواهی مهمانی کنی میبینی اگر نمیکردی خوشترت بود. لکن این محبت یکجور چیزی است که بلاعوض کار میکند. خصوص محبتی که در وقت مبتلاشدن محبوب به هیجان بیاید، البته بلاعوض کار میکند. وقتی دلت سوخت دیگر دلسوختن ریا برنمیدارد. و ریا برای که میکنی؟ به که میخواهی بنمایانی گریه را؟ گریه را میکنی به طور دلسوزی، خدا میداند دلش سوخته.
پس عمل خالصی که برای مؤمنین ممکن است همین محبت است به ائمه طاهرین صلواتاللهعلیهم. و برای اینها عمل خالص آن است. و اقتضای محبت همین است که انسان به سرور محبوب خودش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 129 *»
مسرور باشد، و همینطور بیاختیار مسرور باشد به سرور محبوب خود. و در حزن محبوب خود بیاختیار محزون بشود. نمیشود کسی کسی را دوست بدارد و در حزن او بیاختیار محزون نشود، بلکه اگر پول دستی به او بدهند که محزون نباش، نمیتواند محزون نباشد. توی سرش بزنند که محزون مباش باز تا یادش میآید محزون میشود. این است که فرمودند نه هر کسی که میگوید من دوست محمد و آلمحمدم راست میگوید. مردم هزار حیله دارند، هزار کار دارند، به طور نفاق آمدهاند، حالا گیر آمدهاند. پس لا کل من یقول بولایتنا مؤمناً. پس هرکه میخواهد خودش را بشناسد میان خود و خدا، بداند ایشان را دوست میدارد یا نه؟ میفرمایند دوستی ما علامتی دارد. علامتش این است که هر وقت بشنوند ما خوشحال بودهایم خوشحال شوند، و هر وقت بشنوند ما محزون بودهایم محزون شوند. اگر این حالت را دارید دوست ایشان هستید.
پس این است که والله شکری باید کرد که مافوق نداشته باشد. و عاجزیم والله از شکرش که خدا ما را حلالزاده و از طینت ایشان خلقت کرده که ایشان را دوست بداریم. از این جهت است در مصیبت ایشان بیاختیار، بیریا، بیسمعه، بلاعوض، دل مؤمن میسوزد. بلکه اگر چیزی دستی بدهند که دلت نسوزد نمیتوانی که دلت نسوزد بیاختیار دلت میسوزد. این است والله عمل خالص. دیگر هیچ عملی نمیشود خالص باشد. و این است والله توبه نصوح. پس اگر توبه میخواهی بکنی برو بر سیدالشهداء گریه کن. توبههای دیگر استهزاء است، ریشخند است، توی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 130 *»
سر آدم میزنند. اما توی سر کسی نمیزنند که چرا دلت سوخت برای سیدالشهداء. بلکه خدا امر کرده که مردم دلشان برای امامحسین بسوزد. و والله خدا روضه خواند برای حضرتآدم، و جبرئیل آمد و برای او روضهخوانی کرد و آدم گریه کرد مثل زن بچهمرده. و عمداً این کار را کردند که حضرتآدم دلش بسوزد و به آن واسطه نجاتش بدهند. و دلش سوخت و گریه کرد و نجاتش هم دادند.
به همینطور خدا این روضهخوانی را برای حضرت نوح کرد. در وقتی کشتی میساخت؛ آن میخ آخری، آن میخ پنجمی را که زد دید یک تری ظاهر شد، نگاه کرد خونی دید. سبب را پرسید. جبرئیل آمد و روضهخوانی کرد و این قصه را برای او گفت که آنجا دلش بسوزد و گریه کند و به آن واسطه از غرق نجاتش بدهد.
دیگر حالا ملتفت باشید معنی فرمایش حضرتامیر را که میفرماید منم منجی نوح از غرق، منم که ابراهیم را نجات دادم از آتش. و هکذا اینجور فرمایشات بدانید دروغ نیست. به اصطلاح قورت نیست. که اگر خیال کنی خواسته قورتی بزند، اینجور چیزها را گفته، بدان هنوز مسلمان نشدهای. والله حقیقتاً آدم را ایشان نجات دادند فتلقّی آدم من ربه کلمات. آن کلمات خمسه آلعبا صلواتاللهعلیهم بودند که خدا را به آنها خواند و خدا توبهاش را قبول کرد. وقتی آن کلمات را میخواند به اسم حضرت سیدالشهداء رسید و گریه کرد، خدا نجاتش داد. پس والله ایشانند که نجات دادهاند آدم را، والله ایشانند که نجات دادهاند نوح را. و اگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 131 *»
حضرتامیر میفرماید من نجات دادم، راست گفته. حضرتامیر نجات ندهد، پس که نجات میدهد؟ و او پدر امامحسین است، کارهای امامحسین را همه را او کرده، و آنچه امامحسین دارد مال او است، انت و مالک لأبیک. میان ایشان جدایی نیست، اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض. پس این است که نسبت به هریک هرجور کار بکنی آن کار نسبت به دیگری شده. زیارت سیدالشهداء را میکنی کأنّه زیارت پیغمبر را کردهای، زیارت حضرتامیر را کردهای. هرکدام را زیارت کنی آن دیگری را زیارت کردهای. هرکدام را قبول بکنند همه را قبول کردهاند. هرکه زیارت بکند یکی از ایشان را همه ایشان را زیارت کرده است. جور ایشان جوری است که رو به یکی میکنی کأنّه رو به کلّشان کردهای. زیارت یکی میروی به زیارت همه رفتهای. به زیارت یکی نروی محض بیاعتنائی، به زیارت باقی دیگر اگر رفته باشی هیچ اعتنا نمیکنند به تو.
باری، پس عرض میکنم سرّ این مطلب را انشاءالله از دست ندهید. این حرف را مثل سایر حرفها نگیرید، یادتان نرود. پس بدانید این قضیه صحرای کربلا امری نبود که اتفاق افتاده باشد که سیدالشهداء مثلاً آمده باشد کربلا و آنجا گیر آمده باشد. چون گیر آمد لابد شد، چارهای نداشت، او را کشتند.
دقت کنید مباشید مثل آن کسانی که بعضی چیزها گفتهاند. بسا توی کتابهاشان هم نوشتهاند. مردکه برمیدارد مینویسد حضرت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 132 *»
سیدالشهداء به گمان سلطنت آمد به کربلا. آخر کاغذ براش نوشتند، جمع کثیری به همین خیال آمدند به همراه او که به هر کدام منصبی بدهند. واقعاً هم خیلیها به همین خیال آمده بودند. مینویسد که آمد به گمان اینکه سلطان میشود. آمد دید نشد، گیر کرد و کشته شد. و اگر میدانست، و لاتلقوا بأیدیکم الی التهلکة را میدانست، البته نمیآمد.
ملتفت باشید امری را که آدم دانست و گفت به امتش، نوح دانست و گفت به امتش، ابراهیم گفت به امتش، موسی گفت، عیسی گفت، زکریا گفت. هر پیغمبری آمد گفت و خبر داد از این قضیه. همین پیغمبر عزاها گرفت، گریهها کرد. همین فاطمه گریهها کرد، عزاها گرفت. حالا آیا خود حضرت سیدالشهداء نشنیده بود و خبر نداشت؟ همچو چیزی میشود؟
ملتفت باشید انشاءالله بیمعرفت نباشید، مثل آنکسی که کتاب نوشته، آخوند هم بوده و پیش مردم هم محترم بوده و اینجور چیزها نوشته. ملتفت باشید انشاءالله. پس دقت کنید و بدانید این امر، امر حتمی بوده از جانب خدا، خدا میخواست ترحم کند به ماها. او چون ارحمالراحمین بود میخواست ترحم کند و همچو بلایی را عرضه کرد بر همچو شخصی، او هم از روی اشدّ رضا و رغبت قبول کرد. این بود که نفرین نکرد. و اگر اینها را فراموش نکنید بابصیرت میشوید در دین. این است که در همان حینی که استغاثه میکردند و میفرمودند هل من ناصر ینصرنی، ملتفت باشید فکر کنید ببینید آیا منظورش این بود که آیا ببیند
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 133 *»
که کیست که بیاید نگذارد من کشته شوم؟ ببینید آیا معقول است هفتادنفر در میان سیهزار قشون بیایند استغاثه کنند؟ هل من ناصر ینصرنی بگویند؟ یعنی کیست بیاید این سمت؟ همچو چیزی آیا معقول است؟ نه. معنیش این نیست که آیا کیست بیاید نگذارد من کشته شوم. مگر حرّ که آمد برای چه آمد؟ برای آن آمد که کشته شود. این بود یاری او. حالا هم سخن وقتی پستا میشود یعنی گریه کنید. پس یاری کنید یعنی گریه کنید خود را نجات بدهید، او هم آمده شما را نجات بدهد. پس این هل من ناصر ینصرنی که فرمود، مغز سخن را ملتفت باشید. خودش اولاً بدانید والله هیچ محتاج به نصرت نیست. چنانکه جنها آمدند گفتند ما میرویم هرجا دشمن داری دشمنهات را خفه میکنیم، پدرشان را درمیآریم، خانههاشان را خراب میکنیم. تو همینقدر اذن بده ما دشمنان تو را هلاک میکنیم. حضرت اذنشان ندادند، فرمودند من خودم بهتر از شما میتوانم دفع دشمن کنم. پنجهزار ملکی که همیشه بر پیغمبر نازل میشدند در جایی که احتیاج میشد، آمدند که همیشه محوّل است این کارها به ما، که هر پیغمبری هرجا گیر میکرد، هر وقتی احتیاج میشد، به ما محوّل میشد که ما کمک باشیم برای او، بیاییم گردن دشمنهاشان را بزنیم. تو اگر از این دشمنها ترسی داری برو در خیمهات بنشین ما دفع دشمن از تو میکنیم. فرمودند من اگر بخواهم آنها را هلاک کنم خودم بهتر از شما میتوانم، کاری به دست شما ندارم، بروید. و اذنشان ندادند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 134 *»
پس خوب دقت کنید انشاءالله تا بیابید که نصرتهایی که طلب میکردند، محتاج نبودند به نصرت مردم. یقین کن انشاءالله که خواسته تو را نجات بدهد، نه نصرت طلب کرده که یعنی نگذاری او را بکشند. میدانست خداوند این امر را در ألست مقدر فرموده، فرمانها نوشته و این رفعش نمیشود به این نصرتها. فکر کنید ببینید اگر باید رفعش را کرد، چرا پیغمبر دعا نکرد که رفع بشود؟ وقتی جبرئیل ندا آورد که خدا مقدر کرده که فرزندی به تو عطا کند، آن فرزند چنین و چنان است، بعد از آنیکه فضایل او را عرض کرد، آن آخر کار عرض کرد امت تو جمع میشوند بر دور او و جمیع یاران او را میکشند و بیمعین و بییاور خواهد شد، بیآب، بیغذا، در صحرای کربلا، تا کشته شود. پیغمبر خدا برآشفت که من چنین فرزندی را نمیخواهم، به چه کار من میآید؟ عرض کرد چنین مقدر شده که این فرزند باشد شفیع امت تو، کفاره گناهان گناهکاران امت تو. حالا اگر تو دربند امتت نیستی، پس دعا کن خداوند این بلا را میگرداند، نقلی نیست. اما همچو مقدر کرده، امت تو را میخواهد نجات بدهد. این باید کفاره گناهان آنها بشود. هیچ حکمی و زوری هم نیست. میخواهی قبول کن، میخواهی قبول مکن.
و تمام معاملات خدا از این قبیل است. نه خیال کنی عصبیتی از جایی میکشم. خدا هیچ معاملهای را از هیچکس قبول نمیکند. خدا غنی است، او هیچ احتیاجی ندارد. و اگر پیغمبر راضی نمیشد این امر واقع نمیشد، امت هم به درک میرفتند، جهنم. لکن چون خدا ارحمالراحمین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 135 *»
است و چون پیغمبر را شفیع کل گناهکاران قرار داده و او است رحیم به مؤمنین و دل او را عمداً رؤف و رحیم آفریده، پس راضی شد.
و همین قصه را برای حضرتامیر خبر دادند. عرض کرد حالا که میکشند این را، من حاجت به چنین فرزندی ندارم. فرمودند آیا نمیخواهی ساقی حوض کوثر باشی؟ شیعیان خود را نجات بدهی از تشنگی قیامت؟ آنوقت راضی شد. بعد به حضرتفاطمه خبر دادند و اینها را فرمودند. حضرت فاطمه هم گریهها کرد، زاریها کرد، چارقد از سرکشید، خیلی معروف است قصههاش. گفت چنین فرزندی را نمیخواهم، میخواهم چه کنم؟ اصلش مده. پیغمبر خودشان تشریف آوردند دلداری به او دادند که بگذار این کار بشود، برای اینکه شفاعت کنی. آیا تو نمیخواهی شفاعت کنی جمیع زنان گناهکار را؟ آیا نمیخواهی شوهرت ساقی حوض کوثر باشد؟ آیا نمیخواهی من شفیع کل امت باشم؟
و ملتفت باشید. از همین فرمایششان معلوم میشود شفاعت پیغمبر، شفاعت حضرتامیر، شفاعت حضرتفاطمه، همه سرش بسته است به حضرت سیدالشهداء؛ که اگر این قضیه واقع نشده بود آن شفاعتها نمیشد. ملتفت باش ببین چه میگویم. دیگر حالا اگر گریه کم کردی سهل است، بعدها برو بنشین فکر کن و هی دلت بسوزد هی گریه کن. حالا دلت با من باشد.
باری، این است که در روز قیامت امت مرحومه هزارصف بسته
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 136 *»
میشود. کسانی را که باید شفاعت کرد هزار صف میایستند. دیگر سرصف کجاست تهش کجا؟ از کجا تا کجا؟ والله نمیتوان تعبیر آورد چرا که تمام خلقی که از زمان آدم تا روز قیامت در دنیا آمدهاند و میآیند همه را جمع کنی، یکجا روی زمین جاشان نمیشود، این زمین گنجایش ندارد. و همین را سؤال کردند که تمام این خلقی که از اولین و آخرین در دنیا بودهاند اگر در روز قیامت یکجا جمع شوند کجا جاشان میشود؟ فرمودند زمین را میکشند پهن میکنند. این زمین مدّ دارد، عرض مدّ او وسعتش والله هزارمرتبه از این زمین و آسمان اینجا خیلی بیشتر است. عرضها کعرض السماء و الارض همینطورها است. پس دیگر سر صفها کجا است، تهش کجا؟ کدام مشرق است کدام مغرب؟ چه عرض کنم. لکن هزارصف میایستند و سرهای صف را خدا میداند و بس. و نهصدونودونه صف از اینها را حضرت سیدالشهداء به تنهایی شفاعت میکنند، و یک صف دیگر را که خیلی فساق و فجارند، آنها خیلی بدعملند، آنها را هم پنجتن جمع میشوند، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین جمع میشوند، و باز آنوقت هم حسین توشان هست. آنها با هم آن یکصف را شفاعت میکنند و تمام خلق را نجات میدهند.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 137 *»
موعظه پنجم
(شنبه / پنجـم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 138 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه این است که خداوند عالم فرموده که خدا خریده است در روز ألست از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را و در عوض این جان و مال، عهد کرده خداوند عالم که بهشت خود را به عوض این جان و مال بدهد. و علامت آن کسانی که این معامله را با خداوند عالم کردند، این است که بعد از نزول قرآن و بعد از نزول این آیه شریفه، جنگ میکنند بعد از این در راه خدا، و جمعی را هم میکشند در راه خدا و بعد کشته میشوند در راه خدا و آنوقت جان و مالشان را تسلیم میکنند. و میفرماید این عهدی را که میگوییم نه در همین قرآن تنها است، بلکه این عهد در تورات و در انجیل و در قرآن و در همه کتابهای آسمانی نوشته شده. حالا که از جانب خدا در تمام کتابهای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 139 *»
آسمانی نوشته شده پس کیست وفاکنندهتر به عهد خود از خداوند عالم جلشأنه؟ البته به وعده خودش، به عهد خود، وفا میکند. چرا که هیچ مانعی از برای وفاکردن به وعده خود ندارد.
و میفهمید انشاءالله از برای خدا دیگر معقول نیست [وفا نکند] و هرمخلوقی هرعهدی را با هرکه بکند تا خدا نخواهد، نمیتواند وفا کند. هیچکس به عهد خود نمیتواند وفا کند به غیر از خداوند عالم جلشأنه که هیچ مانعی جلوی کار او را نمیتواند بگیرد و منع بکند، و هیچ وفاکنندهتر از خداوند عالم در ملک خدا نیست. پس از این است که خطاب میکند به آن جماعتی که این معامله را کردهاند با خدا در روز الست که فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به بشارت باد شما را، خوشا به حال شما، به این بیعی که کردید با خدا و جان دادید در راه خدا و بهشت را خریدید و مال شما شد، و این است فوز عظیم، و رستگاری و نجات همین است.
حالا ملتفت باشید انشاءالله چنین معاملهای چقدر واضح است، خصوص برای شما. خصوص وقتی من برای شما شرح کنم که چنین جنگی اولاً دخلی به سایر سلاطین و فساق و فجار ندارد. آنها برای نجات خلق نیست، برای نجات هیچکس نیست. ثانیاً هیچ پیغمبری، هیچ امامی، چنین جنگی نکرد که در توی آن جنگ بکشد جمعی را، بعد کشته شود، بعد اموالش را به غارت ببرند، مگر حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه. این است که صریح است این آیه شریفه در روضهخوانی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 140 *»
حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه. والله اگر این معامله را او نکرده بود بدانید بهشتی برای مردم روزگار، هیچ نبود. بهشت را از این معامله ساختهاند و بهشت از این معامله ساخته شده. بهشتی که مردمان را خدا وعده کرده ببرد، از همین قتل و غارت ساخته شده است. حالا اگر ائمه طاهرین سلامالله علیهماجمعین خودشان در مقام خودشان برای منزل خودشان جایی باشد در آنجا، دیگر آن فعلهها را جا نمیدهند. مقام محمود مال پیغمبر است و آلپیغمبر. آنجایی که مسکن خود ایشان است، آنجا بهشت مردم دیگر واقع نمیشود. و این بهشتی که مردم را میبرند و در آنجا منزل میدهند آن بهشت را ساختهاند و از اثر فعل ایشان ساختهاند. و آن عملی که باعث ساختن بهشت شد همین عمل خودشان است. این اثر، اثر این فعل شد. مثل اینکه نور چراغ از چراغ ساخته میشود. فکر کنید ببینید کار هر کارکنی را او باید بکند. چراغ نباشد نمیشود اطاق روشن باشد. آفتاب نباشد نمیشود عالم روشن بشود. پس هراثری مال مؤثری است. این است که در آن حدیث خاصی که مکرّر عرض کردهام میفرمایند بهشت و حورالعین از نور حضرت سیدالشهداء خلق شده و میفرمایند والله خود حضرت سیدالشهداء از بهشت و حورالعین بهتر است. و چهبسیار واضح است، معلوم است چراغ از نورهای خودش البته بهتر است.
امری نیست که لاعنشعور گفته باشند. دقت کنید. پس خود حضرت سیدالشهداء والله بهتر است از بهشت و حورالعین چرا که بهشت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 141 *»
و حورالعین از معامله او ساخته شده، و چون اثر او است مال او است، مال خودش است. این است که والله کسی را تا سیدالشهداء نخواهد، والله نمیتوانند داخل جنت شوند. مال او است، تیول او است، اثر خود او است، مال خود او است به طورهایی که مکرر عرض کردهام. و نوعش را مکرر عرض کردهام. خداوند عالم هرگز هیچچیز به هیچکس نمیدهد مگر کسی کاری کند، همان کار خودش را به او میدهد.
و اینها را این مردمی که مدّ نظرتان است، نمیدانند. عقلشان نمیرسد به اینجور مطالب. و عرض کردهام شما بدانید که از این خانه که بیرون میروی دیگر مردم نمیدانند این حرفها را. باورتان نمیشود، بروید بپرسید، ببینید که نمیدانند. پس دقت کنید انشاءالله. هزار روشنایی اگر در عالم باشد و تو چشم نداشته باشی که ببینی، روشنایی به تو داده نشده. توی دنیا هم پر است، پر باشد. تو باید چشم داشته باشی و باز کنی و خودت ببینی که تو دیده باشی، تا روشنایی به تو داده باشند. و الّا نمیشود روشنایی را به غیر از اینجور به تو داد. محال است غیر از اینطور بدهند. و همچنین تمام عالم را خیال کنی دیگ حلوایی، تو را هم فرو ببرند در میان آن دیگ حلوا و خودت نچشی و به ذائقه تو نیاید، حلوا به تو ندادهاند. تو خودت باید بچشی تا آنها هم چشانیده باشند. تو خودت اگر نخوری به تو ندادهاند. رزقها و عطاهای خدا همه همینجور است.
پس خدا کریم است و جواد، و به تو میدهد، اما تا نکنی نمیدهد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 142 *»
توقع بیجا است و در ملک خدا صورت وقوع نمیگیرد. پس تو باید نگاه کنی و ببینی، آنوقت خدا نور به تو داده. تو باید بچشی آنوقت خدا طعم به تو داده. تو باید بشنوی آنوقت خدا صوت به تو داده. این است سرّ این مطلب، و همهجا به کارتان میآید این بیان.
خدا با وجودی که غنی و بینیاز است و هیچ محتاج به شما نیست و محتاج به بندگی و به نمازتان هیچ نیست، از کفرتان نمیترسد، از معصیتتان نمیترسد، از عبادتتان منتفع نمیشود، معذلک گفته معصیت نکنید تا بد به تو نرسد، بد میکنی بد به تو میرسد، خوب میکنی خوب به تو میرسد، خوبی و بدی اثر فعل خودت است، مال خود تو است.
پس ملتفت باشید انشاءالله بهشتی را که حضرت سیدالشهداء ساخته، اثر و فعل او است. و بهشت را امامحسین ساخته. و بدانید تا کسی چیزی را ساخت، جَلدی خدا نمیشود. سعی کنید شما مثل منّیها نباشید که پی بهانه میگردند که تا چیزی بشنوند، هی داد کنند که هی! این کفر است. این غلو است، لولو است.
فکر کنید این اطاق را آفتاب روشن کرده. حالا که آفتاب اطاق را روشن کرده آیا آفتاب جلدی خدا میشود؟ نه، خدا نیست. چراغ را که در اطاق میآرند اطاق را راستیراستی چراغ روشن میکند. تو وقتی غذا را طبخ میکنی غذا را کی پخته؟ چه پخته؟ آتش پخته. حالا که آتش پخته این غذا را، آیا جلدی خدا شد؟ مگر خدا باید آتش باشد بیاید زیر دیگ تو، غذای تو را بپزد؟ پس آتش، خدا نیست و غذای تو را میپزد. آفتاب هم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 143 *»
عالمی را روشن میکند و خدا نیست. چراغ هم اطاق را روشن میکند خدا هم نیست.
حالا دیگر فکر کنید انشاءالله. این عمارتها این اطاقها آیا خودشان همچو شدهاند؟ نه، معلوم است عمارتهای توی دنیا را تمامش را بناها ساختهاند. بناها خودشان هم مُردند، هیچکدام هم خدا نبودند. حالا به محض اینکه کسی جایی را ساخت، خدا نمیشود. آسمان را هم حضرتامیر ساخته باشد، کفر نمیشود. ساخته، ساخته. میسازد آسمان را، میسازد زمین را. والله زمین را میسازند، میگذارند اینجا. آسمان را میسازند میگذارند بالای سر. بنّا هم هستند خدا هم نیستند. والله بنّای ملک خدایند، و به آنها و استعمرکم گفته که تعمیر ملک کنند. خدا به خصوص خواسته ملک را تعمیر کنند و میکنند. دقت کنید هیچ کفری نمیشود. لکن مردم توی کفر غوطهورند. نصیحت میکنند، میگویند مروید، مشنوید، اینها کفر میگویند. خوب، چه گفتهاند؟ عمارتها را بنّا ساخته. آیا این کفر است؟ گفتهاند آتش پخته. آیا این کفر است؟ و والله تعمیرکننده ملک خدا، ائمه طاهرینند صلواتاللهعلیهم لکن بنّایند نه خدا. خدا آنکسی است که آنها را هم ساخته.
پس بدانید بهشت را والله حضرت سیدالشهداء ساخته. این بهشتی که عرضها السّموات و الارض گفتهاند، به طور پست، و الّا وسعت بهشت را هنوز نمیدانید. میفرمایند کمترین مؤمنان را که به بهشت میبرند، یعنی آن ضعیفترین مؤمنان را، مثل بچّهمؤمنی که هنوز نمازی نکرده، روزهای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 144 *»
نگرفته؛ و بچّههای مؤمنین را کُلّشان را میبرند به بهشت، نه نمازی کردهاند نه روزهای گرفتند. پستتر درجات بهشت که به بچّهها مثلاً میدهند، میفرمایند آن پستترین مؤمنان را هفت همسر این آسمان و زمین به او میدهند. ببینید آن بچّه آنجا چهقدر متشخص است. و ببینید اینها چیزهایی است که شماها راه نمیبرید. آخوندهاتان هم راه نمیبرند. اگر هم بخواهید بیایید یاد بگیرید، میزنند توی کلّه شما که نروید یاد بگیرید.
عرض میکنم همین بچّههای مؤمنین، آنجا مُلکی دارند که به قدر هفت همسر دنیا است. و تمام این هفت همسر دنیا مُسخّرشان است، مالشان است و هر تصرّفی بخواهند در آن میکنند. آفتابش را میگردانند، ماهش را میگردانند، زمینش را نگاه میدارند. همه در تصرّفشان است، بهشتشان است و مالکند.
دل بدهید نمونهای از اینها یاد بگیرید. عرض میکنم که انسان اگر در جایی تصرّف ندارد، مالک نیست راستیراستی. لکن غرور است، یعنی گولش را خوردهای و غرور یعنی گولزدن. و گولزدن از شیطان است. گول خوردهای که خیال کردهای این باغ مال من است، این خانه مال من است، مردم دیگر چرا توش آمدهاند؟ ملک چیزی است که شخصی صاحب او باشد و در حیطه تصرّف او باشد. مثل چشم که میخواهی واش میکنی، میخواهی به هم میگذاری، این چشم مال تو است، هرچه میبینی مال تو است. جمیع جنّ و انس جمع شوند،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 145 *»
دیدنیهای تو را که تو میبینی؛ همه جمع شوند که این دیدن تو را از تو پس بگیرند، زورشان نمیرسد، به جهت آنکه در تصرّف تو است و خدا مال تو را در تصرّف تو قرار داده. هرچه مال تو شد، دزد ندارد، اصلاً توی قلعه فولادی است، کسی نمیتواند از تو بگیرد. این است که علم را تحصیل باید کرد که مال خود شخص میشود.
این ملکهای دنیا که همهاش مثل سراب است، گول میزند آدم را. و راه گولزدنش اینکه همچو مینماید که ملک تو است، امّا حقیقت ندارد که ملک تو است. مثل سراب است که در بیابان از دور برق میزند و موج میزند بعینه مثل دریا. انسان اگر غافل است و امتحانی نکرده، میگوید یقیناً دریایی است که موج میزند. وقتی میرود پیش آنجا میبیند کوه بود دشت بود، فریب خورد. پس این ملک دنیا تمامش فریب است. از این است دنیا را دار غرور میگویند. ملتفت باش که دنیا تمامش گول است. هیچچیزش مال تو نیست، مگر آنقدرش که به تو رسیده. هرقدرش را چشیدهای مال تو شده، هرقدرش را دیدهای مال تو شده، هرقدرش را فهمیدهای مال تو شده. گرمیش را فهمیدی، فهمیدی به تو رسید. سردیش را فهمیدی، فهمیدی به تو رسید. باقیش مال تو نیست. جنسهای بسیار در بازار ریخته، مال تو نشده. حالا ملک آخرت اگر اینجور باشد گیرم هفت همسر این دنیا را هم به من دادند، چه مصرف از این ملک؟ من اینجا نشستهام آسمانش آنجا میگردد. از جاهای دیگر زمین خبر ندارم. اگر اینطور باشد مثل این دنیا است و بهشت چنین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 146 *»
نیست. بهشت جایی است، خانهای است که انسان را میبرند در آن خانه و هرقدری را به تو تملیک کردهاند و دادهاند به تو، تو متصرّفی در آن. طیالارض داری. به محضی که بخواهی، به یک چشم به هم زدن از مشرق میروی به مغرب، از مغرب میروی به مشرق. از زمین بخواهی به آسمان بروی میروی، و از آسمان بخواهی به زمین بیایی، مثل اینکه نور آفتاب به یک چشم به هم زدن از آسمان به زمین میآید، همینطور آنجا از آسمان بخواهی به زمین بیایی، مثل اینکه نور آفتاب میآید، به همین زودی میآیی. بخواهی بروی به آسمانها به معراج بروی، به یک طرفةالعین معراج میروی.
و عرض میکنم مؤمنین در جنّت معراج میروند. بلکه مؤمنین در همین دنیا هم معراج میروند. میفرمایند الصّلوة معراج المؤمن. مؤمن وقتی نماز میکند در همین نماز خود که حضور قلب داشته باشد، صعود میکند، عروج میکند، چیزها میبیند. دیگر حالا اگر من و تو در نماز نمیبینیم چیزها و عروجی نمیفهمیم و همهاش مشغول خیالات دزدی و چیزهای دیگر و خیالات فاسد خود هستیم، معلوم است نمازِ ما نماز نیست، و اگر نماز بود نماز معراج مؤمن است.
باری، پس بدانید حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه از این معاملهای که کرد، از این کار او، بهشت ساخته شد. و والله اگر شهید نمیشد این بهشتی که شماها باید بروید توش، نبود و نداشتید. خودشان اگر در جای خود داشتند آن مقام محمود را، اما هیچکس در آن مقام راهی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 147 *»
نداشت. هیچ مَلک مقرّبی، هیچ پیغمبر مرسلی، هیچ صدّیقی، هیچ شهیدی، هیچ عالمی در آنجا راه نداشت. چنانچه در زیارت جامعه کبیره میخوانی: ای آقایان من، شما را خداوند برد بالا در مقامی که لایسبقه سابق و لایفوقه فائق و لایلحقه لاحق و لایطمع فی ادراکه طامع. و اینها در زیارت جامعه کبیره است و در خیلی از زیارتها هست. باز یک مُنّی آخوندی بخواهد بگوید سند زیارت جامعه صحیح نیست، همه زیارتها اینجور فقرات توش هست. ایشانند اوّل ماخلق الله. بلغ الله بکم اشرف محلّ المکرّمین و اعلی منازل المقرّبین و ارفع درجات المرسلین حیث لایسبقه سابق و لایفوقه فائق و لایلحقه لاحق و لایطمع فی ادراکه طامع.
میگوید شماها را در اعلی درجات مقرّبین منزل داده که دیگر از آنجا بالاتر، مگر خدا، هیچچیز دیگر نیست. فوق تمام خلق، منزل شما آنجا است. هیچ پیشیگیرندهای نتوانسته آنجا برود. شما پیش بودید، هیچکس نمیتواند لاحق به شما شود، به شما نمیتواند برسد. مثل مرغی که به آسمان میتواند برود، شما توی هوا هم نمیتوانید بروید به جهتی که شما مردم اینجایید و مقام شما و جای شما اینجاست، مقام او بالاست. این الثّریا من ید المتناول؟ میفرماید هیچکس به آن مقام نمیتواند برسد. بلکه سهل است هیچکس طمع ادراک آن مقام را نمیتواند بکند. آن مقام را کسی از ایشان نمیتواند غصب کند. اینجا بود که بازی کردند. آنجا کسی نمیتواند غصب کند. آنجا را طمع هم نمیتواند بکند. طمع ادراکش را هم نمیتواند بکند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 148 *»
پس آن بهشتی را که در زیر پای خودشان آفریدند ــ و آن بهشتی است که جمیع پیغمبران و جمیع مؤمنان باید توی آن بهشت بروند ــ این بهشت را حضرت سیدالشهداء ساخته، و از آن حضرت بوده، و اوست بانی آنجا، و او است که ساخته آن بهشت را. درختهاش را او ساخته، عمارتهاش را او ساخته، حورهاش را او ساخته، غِلمانهاش را او ساخته. در بهشت هرچه هست کارِ دست او است، چون کار دست او است مال او شده. از این جهت است هرکه را خدا مقدّر کرده به آن بهشت ببرد، باید علاقه آشنایی، دوستی، رفاقتی به این امام حسین داشته باشد، و الّا او خانه خودش را به کسی نمیدهد. درش را میبندد، نمیگذارد کسی داخل خانهاش بشود. از این است که راهها برای دخول بهشت قرار داده، و هیچراهی بهتر از این نبوده که او را مبتلا کنند به اینجور بلاها تا مردم هرچه ضعیف باشند بشنوند و دلشان بسوزد و نجات بیابند.
ملتفت باشید و دل بدهید، و یکخورده اگر دل میدادید و دربندش بودید اینها را بهتر شرح میکردم، لکن میبینم دل نمیدهید. مثل سایر مجالس گاهی میآیید، گاهی نمیآیید، گاهی چرت میزنید، این است که دماغ آدم میسوزد.
باری، پس خدا راهی آسان برای شما درست کرده که بتوانید بندگی خدا را بکنید از روی خلوص. نه هر کسی میتواند بندگی خدا را خالصاً مخلصاً بکند. مکرّر عرض کردهام ببینید بهترین عملها نماز است و این نماز، چه شیعه چه سنّی همه روایت کردهاند حدیثش را که نماز عمود
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 149 *»
دین است؛ اگر قبول شد باقی اعمال قبول میشود. عمود دین است یعنی این تیرک چادر است. چنانکه اگر تیر را بکشی چادر میخوابد و سرپا نمیماند و دیگر سایه نمیاندازد بر سر انسان؛ میفرماید نماز مثل آن عمود است، عمود دین است. اگر برپاست چیزی که بر سر خود سایه بیندازی، سایبانی که محفوظ باشی هست، از چادر بهره میبری. این تیرک و این چوب نباشد اگر پرده هم باشد، پرده روی زمین افتاده به کار تو نمیآید، زیرش نمیتوانی منزل بکنی، به کار نمیآید. پس میفرمایند الصّلوة عمود الدّین ان قبلت قبل ماسواها و ان ردّت ردّ ماسواها. اگر نماز قبول شد باقی را هم وصله میکنند و قبول میکنند، و اگر این تیرک در میان نباشد بر فرض که روزه هم گرفته باشی، مثل پرده چادر یکجایی افتاده، بیمصرف است. اعمال دیگر همینطور.
پس الصّلوة عمود الدّین و این صلوٰتی که عمود دین است و اعتنای مردم هم خیلی به این نماز هست و باید هم باشد، ببینید در هر شبانهروزی پنجدفعه نماز قرار دادهاند که یادت نرود. از هفتسالگی باید تمرین کرد اطفال را که پنجدفعه نماز قرار دادهاند و باید یاد گرفت. برو یاد بگیر. مثل اینکه طفل را که میخواهند نجّاری یاد بگیرد، هرروز میگویند برو ارّه را ببین چهجور چیزی است؟ تیشه را ببین چهجور چیزی است؟ متّه را ببین چهجور چیزی است؟ اینها را بردار، خوردهخورده مشق کن تا یاد بگیری. دفعه اوّل هم انسان استاد نمیشود. اوّل کار معلوم است که یکپاره کج میبرد، یکپاره چوبها را ضایع میکند. امّا اینها را میکنند،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 150 *»
بچّه را میدارند به این کار تا نجّار شود.
حالا ببین یک عمر میخواهند شما را نجات بدهند، میگویند برو نزد استاد. مبادا که بگریزی که اگر روزی پنجدفعه نروی به نماز، تارکالصّلوة شدهای و تارکالصلوة مستوجب لعن است، گردنش را باید زد. حالا همچو نمازی که عمود دین است و خدا آنقدر اصرار کرده در نماز که هیچ عبادتی را اینقدر اصرار نکرده است، روزه را اینقدر اصرار نکرده است. گفته یازدهماه بخور یکماهش را بگیر. همچنین حجّ را گفته در تمام عمرت یکدفعه برو. دیگر هرسال نگفته برو. آن هم اگر پول داری و میتوانی بروی، برو. خمس را به قدری که مئونهات بگذرد آنچه زیاد میآید از مئونهات، پنجیکش را به سادات بده. آن هم یکدفعه. از مالی که یکدفعه خمس داده شد، دیگر برو باقیش را بخور. زکاتِ مال، به حدّ نصاب که رسید زکات مالت را بده. دیگر سرهم هر روز نگفته بده. اصرار نکردهاند. لکن ببینید چقدر در این نماز اصرار کردهاند! هرصبح، هرظهر، هرشام، شبانهروزی پنجدفعه باید هی نماز کرد. اینهمه اصرار کرده بلکه نمازکن شوی، نماز یاد بگیری. مثل اینکه هِی نجّاری بکن تا آخرش یاد بگیری. و اگر نماز یاد گرفته باشی کلاهت را به آسمان بینداز. و با اینهمه اصرار باز یاد نمیگیری. حالت این مردم این است که هِی پس میروند. روزبهروز هِی بدتر میشوند. و در بچّگی باز کلّهای زمین میزند، همینکه بزرگ شد دیگر بسا نماز هم نمیکند، یا میکند و قرائتش را راه نمیبرد. حالا این نمازی که خدا اینهمه اصرار کرده اغلب مردم را میبینی هنوز
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 151 *»
وضوش را درست نمیدانند چهجور بگیرند. تکتکی که پیدا بشوند نمازی کنند، درست باشد، اوّلی که تکبیر میگوید تا آخر نمازش که با خدا سلام میکند، با خودش فکر میکند. مشغول فکرکردن در کارهای خود است. کجا با خدا حرف زده؟ هرچه میخواهد توجّه داشته باشد، باز میبینی خیالش رفت پیش کاری دیگر. اگر نجّار است میبینی رفت پیش نجّاری و چوبهای خوب و بد. اگر آهنگر است میبینی رفت پیش آهنها. اگر دزد بود رفت پیش دزدیش. همه به جهت این است که نماز را بدنش کرده و انسانش بازی میکند. اینکه نماز نشد، و به او گفتهاند نماز کن. آنیکه نیت میکند به او گفتهاند نماز کن. این صورتی که میبینی که رو به قبله میایستد و قرائت میکند و رکوع و سجود میکند، این صورت نماز است. میخواهم عرض کنم که این نماز نیست. ببینید اگر این هیأت را کسی به عمل بیاورد و وضو نداشته باشد، آیا شما میگویید نماز کرده؟ همه میگویند نماز نکرده. خیر، وضو هم ساخته، امّا نیت نماز نکرده. این هیأت را به عمل بیاورد، تقلید مسلمانها را درآورده، چطور نماز میکنند مسلمانان؟ اینجور نماز میکنند. این صورت نماز است. این نماز نشد. مگر نیت کنی که نماز میکنم. اگر نیت نماز همراه نماز است آنوقت نماز، نماز است. و آن نیت باید خالص باشد. برای خدا باشد. قربة الی الله باید نماز کرد. کسی که قربة الی الله نماز میکند، به جهت مردم نماز نمیکند که ببینند یا بشنوند که فلان، نمازی است، خیلی نماز میکند، مرد خوبی است. و این واقعاً شرک است. نماز کنم که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 152 *»
مردم ببینند که من مرد مقدّسی، آدم خوبی هستم، آنوقت تعارف بدهند، زکات بدهند. این نماز نیست، شرک است، کفر است، بدکاری است. حالا اغلب نمازها همینجور است. این است که خراب شده کار مردم، ویران شده. این مردم با این نقصانها که دارند نمیتوانند عمل کنند. خلاصه، مختصرش [ کنم.] یکی اینکه از حرف زیادزدن خسته میشوم، یکی اینکه آنکسی که بخواهد یاد بگیرد، نمیبینم. به اینجهتها دماغم میسوزد حرف بزنم.
پس دقت کنید ببینید هیچیک از شماها برای خود سراغ دارید؟ برای خود سراغ ندارید. سهل است بروید از آخوندهاتان بپرسید. ببین دورکعت نماز برای خود سراغ داری در تمام عمرت که هرچه حرف بزنی با خدا حرف زده باشی؟ همهاش را که از ابتدای تکبیر تا سلام همهاش با خدا حرف بزنی، پیدا نمیتوانی بکنی.
والله مثلی است معروف و حکایتی است که واقع شده. یکی از علمای بسیار بزرگ متشخّص در نجف اشرف بود، یکوقتی به فکر افتاد که خدا به من گفته نماز کن. من که از اول عمر تا حالا همچو نمازی سراغ ندارم برای خودم، به فکر افتاد چه باید کرد؟ مرد کامل بزرگی هم بود، خیلی هم متشخّص بود و خوب آدمی هم بود، به فکر افتاد که خوب است از شهر بیرون برویم، برویم به مسجد کوفه. آنوقتها وقت زوّار هم نبود. خلوت بود. گفت مسجد کوفه، مسجد مشرّف مکرّمی است خلوت هم هست، بروم آنجا بلکه سعی کنم و زور بزنم بلکه دورکعت نماز با حضور
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 153 *»
قلب در آنجا کرده باشم. اینها را با خود گفت، برخاست و رفت آنجا وضو گرفت با سکینه و وقار و فکر و خیالش را از همهجا آسوده کرد و ایستاد رو به قبله و گفت اللهاکبر که داخل نماز شود. در بین تکبیرةالاحرام چشمهاش به مناره مسجد کوفه افتاد. دیگر غفلت کرد که آمده برای چه کار؟ با خود گفت که خوب مناری است. چقدر آجر برده؟ چقدر گچ برده؟ چندتا عملهجات و بنّا برده؟ دائماً توی این فکر بود تا دورکعت نمازش تمام شد. گفت السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته. آنوقت یادش آمد که اوّل تکبیر، چشمش به مناره افتاده و در خیال افتاده، تا حالا توی آن خیال بوده تا نمازش را تمام کرده. ریشش را گرفت گفت معلوم شد که ما آمده بودیم منار بسازیم. این نماز ما لایق ریش خودمان! و والله همینطورها است و همه همینطور مبتلا هستیم. نمیشود از این ابتلا بیرون آمد.
پس دقّت کنید انشاءالله. حالا مردم دربند نیستند. یکوقتی مؤاخذه خواهند کرد. تا چشمت را هم بگذاری میپرسند نمازت کو؟ تو که منار میساختی. خیالات منار ساختن، نماز نیست. خیالاتِ معامله نماز نیست. این نماز را میزنند توی کلّه آدم. حالا مردم دربندش نیستند، عرض میکنم شما دربندش باشید. طبع این مردم؛ و دیگر چون همه اینطوریم گِله هم نمیتوان کرد. البلیة اذا عمّت طابت. طبع مردم این است که هرفسقی زیاد شد عُظمش برداشته میشود از نظر این مردم. و به نظر شما همچو نباشد. هرچه فسق و فجور زیادتر شد، مؤمن خوفش زیادتر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 154 *»
میشود. تعجّبش زیادتر میشود. میرود کنج خانهاش مینشیند و از خانهاش بیرون نمیآید که او را ببینند. حالت مؤمن این است که اگر فسقی فجوری از کسی دید، جلدی چشمش را هم میگذارد میرود کنج خانهاش مینشیند. اگر دید دونفر میکنند، بیشتر وحشت میکند. دید دهنفر میکنند بیشتر وحشت میکند. دید یکشهر همه فاسق و فاجرند، میگریزد، میرود جای خلوتی که کسی او را نبیند، نداند کجا است. لکن حالت مردم این است که همینکه چهاردفعه فسقی دیدند، انس میگیرند و وحشت آن کم میشود. وقتی انس گرفتند دیگر کمکم خودشان هم مثل آنها میشوند، عادت میکنند.
عرض میکنم شما سعی کنید همچو نباشید. فکر کنید، پس دقّت کنید. اقّلاً اینجا که نشستهاید به فکر باشید و ببینید که من چقدر قناعت دارم! و همینطور خدا و پیر و پیغمبر قناعت کردهاند. اقلاً در این مجلسی که من دارم چنه میزنم، اصرار میکنم، اقّلاً این مجلس را مجلس فکرتان قرار بدهید. همین کفّاره آنها است. و میفرماید حضرتامیر؟ع؟ یکساعت فکر بهتر است از عبادت شصتسال. تو اگر فکر کنی آنوقت به فکر نمازت هم میافتی. اگر فکر بکنی که آن نمازی که همیشه میکردم چه مصرف داشت آن نماز؟ اقلاً این یکساعت را مجلس فکر خود قرار دهید، بلکه فضل خدا شامل حال شما شود. عبادت شصتسال را دارید.
پس فکر کنید انشاءالله و این خدا چون میشناخت خلق خودش را و میدانست چهجور خلقی هستند الایعلم من خلق و هو اللّطیف الخبیر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 155 *»
و چون والله ارحمالراحمین بود در موضع عفو و رحمت، و والله موضع عفو و رحمت شیعیان امیرالمؤمنین هستند و بس. دیگر هیچکس نیست. هر کس غیر شیعه اثناعشری است موضع نکال و نقمت است، هیچ خدا به آنها ترحّم نمیکند. این است که ابداً به هوس نمیافتند. این است که میفرمایند در دعا ایقنت انّک انت ارحمالراحمین فی موضع العفو و الرّحمة. تو ارحمالرّاحمینی امّا نه برای همهکس. مردم خیال میکنند برای همهکس ارحم الرّاحمین است، نه، چنین نیست. نمیدانی، فکر کن. اگر برای همهکس بود اینهمه مردم که معطّلند چرا معطّلند؟ اینهمه مردم که ناخوشند چرا ناخوشند؟ اینهمه مردم به جهنّم میروند چرا به جهنّم میروند؟ چرا میگذارد بروند؟
دقّت کنید انشاءالله. پس ارحمالرّاحمین است با شیعیان امیرالمؤمنین یعنی با شیعیان اثناعشری که جمیع دوازدهامام را باید قائل باشند. پس ارحمالرّاحمین از برای مؤمنین است. ولکن در موضع نکال و نقمت، اشدّالمعاقبین است. خیلی از این پادشاهانی که به نظرتان است که خیلی سختند، هرپادشاهی هرجور ظلمی داشته باشد مثل ضحّاک، و این ضحّاک هزارسال سلطنت کرد. شوخی نیست هزارسال سلطنت! و در جمیع این هزارسال هی ظلم میکرد، هی ستم میکرد، مالهای ایشان را میگرفت. هر روز هر روز مستمراً میگفت میرفتند جوان رشیدی را، رعنايی را پیدا میکردند سرش را میبریدند مغز سرش را میآوردند روی دوشش میگذارد. و خیلی عذاب میکرد مردم را، آنقدر ظلم کرد که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 156 *»
همین حالا هم پیش سلاطینِ جور که اسمش برده میشود، لعنش میکنند. همه لعنش میکنند. والله خدا بدتر از اینها میکند برای کفّار، دیگر مثل ضحّاک سخت میگیرد؟ نه والله. ضحّاک را او خلق کرده، او اشدّالمعاقبین است فی موضع النّکال و النّقمة.
خدا دشمن کفار است هیچ ترحّم به کفّار نمیکند. خدایی که ترحّم به کفّار میکند اصلش خدا نیست. خدایی که رحم میکند به کفّار والله خدا نیست. و اگر تا حال همچو خدایی را میپرستیدی، دیگر مپرست که همچو چیزی خدا نیست، هواست. خدای به حقّ، عداوتش با کفّار از همه پیغمبران بیشتر است و اولیای خدا و پیغمبران خدا و ائمّه هدیٰ صلواتاللهعلیهم متّصفند به صفات خدا، متأدّبند به آداب خدا. از این جهت است که اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم. در میانه خودشان با خودشان خیلی رحیمند، خیلی خاضعند، امّا از برای کفّار خیلی سختند. امیرالمؤمنین است شمشیر میکشد و میکُشد و میریزد. موسی شمشیر میکشد و میکُشد، انبیاء چرا میکشتند؟ پس برای کفّار رحم ندارند. این است که صاحبالامر میآید و آنقدر میکشد که مردم میگویند این از نسل فاطمه نیست. اگر از نسل فاطمه بود بویی از رحم در دلش بود، یکخورده رحم به دلش میآمد. والله نباید رحم کرد به این مردم که او هم نمیکند.
پس بدانید رحم خدا مخصوص آن کسانی است که اثناعشری باشند و منکر فضائل حضرتامیر نباشند. والله منکرین فضائل کافرند و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 157 *»
مخلّد در جهنّم معذّب است، و جای انتقام خداست و موضع نکال و نقمت خداست.
پس ملتفت باشید انشاءالله. برویم سر اصل مطلب که در دست بود. پس چون نمازی که عمود دین است میبینید که در قوّه شما نیست. دیگر حالا یکنفری شاید نماز درستی در دنیا بکند. امامعصر بتواند بکند. آن دوازده نقیب هم که خدمتآنآن ک امام هستند بتوانند بکنند. رجالالغیب هم هستند در دنیا، نماز درست میکنند. نماز آنها چه دخلی به تو دارد؟ و خدا همه اثناعشری را میخواهد نجات بدهد.
فکر کنید که تقلید نباشد، از روی فهم و بصیرت باشد. اگر خدا نمیخواست شما را هدایت کند، همان میخواست که یککسی در دنیا هدایت شود، امامزمان امام است نمازی میکرد و همین چهارنفری اقتدا میکردند به او تا صدق کند امامت که مأموم دارد. همچنین خدا اگر منظورش همین بود که رجالالغیبی نجات یابند، آنها که در غیب بودند و پشت سر امام نماز میکردند شما هم خبر نداشتید. دیگر نمیآمدند علماء در میان مردم که مردم را هدایت کنند. پس بدانید شما را هم خواستهاند هدایت کنند، و والله محض ترحّم به همینکه شما اقرار دارید به وجود ائمّه طاهرین سلاماللهعلیهم، محل ترحّم خدا واقع شدهاید. حالا رحم دارد به شما و رحمتش را آورده تا پیش شما.
و حالا حالت شماها و امثال شماها که میبینید این است. این نمازی که میدانید عمود دین است این را میبینید که نمیتوانید بکنید،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 158 *»
نمیشود کرد. هرجور خیالت را جمع کنی، هرجای خلوتی، هرجای تاریکی بروی که حواست جمع باشد، باز یکدفعه میبینی شیطان مرغی را به صدا درآورد، سگی را به وقوق درآورد و لامحاله حواست پریشان شد. شیاطین زیادند در دنیا.
پس عرض میکنم والله تدبیری کرده خدا، و خداست که تدبیرش محکم است. و خواست که به یکتدبیری همین نمازهای سر و دست و پا شکسته شما را نماز کند و این روزههای سر و دست شکسته را روزه کند وهکذا این نمیشود مگر در این میانه یک عمل خالصی باشد. آن عمل خالص اگر هست، اغماضی در سایر اعمال اگر بشود، آن عمل خالص اگر هست رفع و رجوع آنها میشود. و آن عمل خالص والله نیست مگر محبّت ائمه طاهرین صلواتاللهعلیهم. دیگر هیچ نیست. خدا خلق نکرده چیزی دیگر. آن عمل خالص محبّت ائمه طاهرین؟عهم؟ است و این محبت یک عملی است خالص، و چنان خالص است که اگر پول به تو بدهند که دوست نداشته باشی حضرتامیر را، بر فرضی که لااُبالی هم باشی، پول را ظاهراً بسا آنکه میگیری لکن توی دلت دوستش میداری. و این در وقتی است که لاابالی باشی. خیلی هم هستند که نمیگیرند پول را.
ملتفت باشید انشاءالله. یکوقتی یکفقیری از فقرای امت پیغمبر، خیلی گدا بود و بیچیز بود. رفت پیش یکی از ائمّه عرض کرد چیزی ندارم و فقیر و محتاجم. فرمودند تو هیچ فقیر نیستی. این مرد که دید امام است و میفرماید، متحیر شد چه بگوید. دید اگر بگوید خیر، فقیر هستم،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 159 *»
تکذیب امام کرده. فقیر هم که هست. عرض کرد که عرض نمیکنم شما دروغ میفرمایید، اما خودم میبینم که نان ندارم، والله بچّههایم گرسنهاند، اینقدر را میبینم که فقیرم و گرسنه. حالا شما میفرمایید تو فقیر نیستی و من فرمایش شما را نمیفهمم. حضرت در جوابش فرمودند اگر جمیع این دنیا را و سلطنت این سلاطین و دولت آنها را به تو بدهند، آیا دست از محبّت ما برمیداری؟ عرض کرد نه والله چنینکاری نمیکنم. اگر بدتر هم بشوم دست برنمیدارم. آنوقت فرمودند خوب، کسی که همچو گوهری دارد چطور فقیر است؟ چیزی که اگر کسی داشته باشد که تمام مُلک را به او بدهند، نمیدهد، چگونه فقیر است؟ پس تو غنی هستی. گفت الحمدلله، البته واقعاً غنی هستم.
ملتفت باشید انشاءالله، فکر کنید، ببینید محبّت را والله انسان نمیفروشد به تمام دنیا. بر فرضی که فاسق فاجری بفروشد ظاهراً پولی بگیرد، فسقی کرده، محبّت از دلش بیرون نمیرود. و بخواهید نمونهاش را به دست بیارید میگویم، اگر همهتان ندیدهاید لکن حکایتش را اقلاً بعضی از شماها شنیدهاید. و از اینجور چیزها که میبینید پناه ببرید به خدا. میگوید شخصی در زمان ابوحنیفه قدغن کرده بودند سلاطین بنیعباس که هر کس به درس ابوحنیفه رفت، به آنکسی که به خانه ابوحنیفه رفته یک اشرفی بدهند. و از آنطرف هم باز جاسوسی قرار داده بودند که هرکه به خانه حضرتصادق رفت یکاشرفی از او بگیرند. شیعیان و دوستانی که بودند بیچارهها هزارجان میکندند اینجا و آنجا تا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 160 *»
یکاشرفی به هم میبستند که بروند خدمت حضرتصادق. یکروزی هم اگر نداشتند نمیرفتند. میگفتند امروز نداریم و نمیرویم.
یکوقتی یکشخصی بیرون آمد از خانه خودش، دید هی دلش میخواهد برود مجلس حضرتصادق و پول ندارد. هرچه جان کَند و فکر کرد که از کجا قرض کنم چه حیله به کار ببرم، دید خیالش هیچجا نمیرود. دلش هم حالا ضعف میکند برود خدمت حضرت. آخر خیالش به اینجا رسید که با خود گفت امروز را میروم در مجلس ابوحنیفه و آنجا اشرفی را میگیرم، توی دلمان هم لعنش میکنیم. فردا یکاشرفی را داریم، میدهیم و میرویم خدمت حضرتصادق. این خیال را کرد، خوشحال هم شد از تدبیر خودش. برخاست و چند قدم هم رفت که برود رو به خانه ابوحنیفه. گویا هفتقدم هم رفت. بعد خیال کرد گفت من حالا بروم خانه ابوحنیفه، رؤیت نحس نجس او را ببینم، کفرهای او را بشنوم، برای چه؟ فرضاً اشرفی را هم گرفتم، آیا فردا زنده بمانم که بروم خدمت حضرتصادق یا بمیرم. بسا خدمت حضرتصادق نرسم. این چه کاری شد! حالا که پول ندارم آنجا نمیروم، اینجا هم نمیروم. این خیال را کرد و برگشت به منزل خود، پشیمان شد. تا از قضا پول برای او رسید. خدا پولش داد و آن پول را داد و فردا رفت خدمت حضرتصادق. کیفیت را عرض کرد که من فلانروز هرچه خواستم بیایم اینجا خدمت شما پول نداشتم نتوانستم. آخر به این خیال افتادم، با خود گفتم میروم خانه ابوحنیفه یکاشرفی میگیرم میآرم میدهم و میآیم خدمت شما. و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 161 *»
چندقدم که رفتم پشیمان شدم و خود را راضی نکردم که بروم. حضرت فرمودند چقدر رفتی؟ عرض کرد هفتقدم رفتم. فرمودند مادرت همینقدری که تو رفتی، رفت. خواست برود زنا بدهد. و این چندقدم که رفت پشیمان شد و برگشت. و اگر رفته بودی تا خانه او، مادرت هم رفته بود. اگر مادرت رفته بود، تو هم رفته بودی. ببینید امر چقدر سخت است و مشکل برای آدم زیرک دانا.
باری، مطلب شرح اینها نبود. برویم سر مطلب خودمان. اینها هم شاخ و برگ همان مطلب بود. مطلب این است که خداوند عالم تدبیر کرده برای شیعه اثناعشری که او را به هرتدبیری هست به بهشت ببرد. و چنان مقدّر کرده که عمل غیرخالص را قبول نکند. عملی که برای ریا است قبول نکند، ریشخند را قبول نکند، عملی که محض ترس است چه احتیاج دارد که قبول کند؟ حتم کرده و گفته الا لله الدّین الخالص. و این خدا دین خالص خواسته از آدم. هرکه میخواهد بیاید، نمیخواهد نیاید، جهنّم. و تدبیری کرده از برای دین خالص. و محبّین والله خالصند، دوست میدارند ائمّه خود را. پولشان هم بدهی که دوست ندارند نمیشود محبّتش بیرون برود از دل دوستان.
پس بدانید والله محبّت ائمه طاهرین است دین خالص. حالا دیگر بعد از این مقدّمات یکپاره حدیثها را میتوانی بفهمی. و چه عرض کنم که چقدر حدیث دارد! هزار حدیث میشود آورد. هرکه میخواهد مصلّی باشد علی را دوست بدارد. دوستی علی نماز است، روزه است،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 162 *»
دوستی علی حجّ است، دوستی علی خمس است، دوستی علی زکات است، دوستی علی صراط است، دوستی علی میزان است، دوستی علی بهشت است. و هی میفرمایند دوستی علی فلان است و فلان است، و هی میگویند و میگویند. و عرض میکنم نه همینقدرها است که عرض میکنم. چقدرها در اخبار هست که حضرت پیغمبر فرمایش کرده! بابی دارد در کتب احادیث. والله توی سنیها آنقدر ریخته که در بغداد میشود رفت روی منبر گفت. والله محبّت امیرالمؤمنین جوهری است که هرکه داشته باشد، با محبّت علی والله هیچ گناهی ضرر نمیرساند. والله همین حدیث را سنّیها بر سر و بر چشم میگذارند، اما منّیها خودتان دیدهاید که وامیزنند و ملتفت باشید و بشناسیدشان. سنّیها بهتر از این منّیها هستند.
پیغمبر فرموده حبّ علی حسنة لاتضرّ معها سیئة و بغضه سیئة لاتنفع معها حسنة. دوستی علی، دوستی حضرتامیر یک ثوابی است که هیچ گناهی به او ضرر ندارد. گناهان را هی کفّاره میدهد. اکسیر است، هی میزنند همه را درست میکنند. و بُغض حضرتامیر یک سیئهای است هرچه نماز کنی، هرچه روزه بگیری هرچه حجّ کنی هرچه عبادت کنی هیچ مصرف ندارد. با بغض او هیچ طاعتی ثمر نخواهد بخشید. با محبّت او والله هیچ معصیتی ــ و به جرأت هرچه تمامتر میگویم و از هیچکس نمیترسم ــ عرض میکنم با محبّت او هیچ گناهی ضرر ندارد. چرا؟ همین محبّت کفّاره است از برای جمیع گناهان.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 163 *»
لکن تو سعی کن یک کاری کن که دوست باشی، نه همین بگویی دوست میدارم. دوستی علامت دارد. بار گرانی نیست. خودشان فرمودهاند نه هرکه گفت دوست ما است، دوست است. بلی، اینها خلق شدهاند برای انس مؤمنین، انس آن کسانی که دوست ما هستند. پس کسانی که دوست ما نیستند آخرش به جهنّم خواهند رفت، لکن جعلوا انساً للمؤمنین خلق شدهاند برای اینکه انس مؤمنین باشند، وحشت نکنند دوستان ما.
ملتفت باشید انشاءالله. لکن عرض کنم و چشمتان روشن شود که میفرمایند علامت دوستی ما دوچیز است. هرکه هم دارد، دارد و به او خدا منّت دارد و نعمت داده. و حتم هم نیست که به آن آخوند بدهند، به عامّی ندهند. عمامه پیش خدا مقرّب نیست. کسی عمامه هم داشته باشد، اگر خوب است که خوب است، اگر بد است که بد است. به عمامه تنها خوب نمیشود شخص. بلکه آنچه دیدهایم و تجربه کردهایم همه فسادهای دین و دنیا زیر این تابهای عمامه است. و خدا نه از هر عامیی بدش میآید، نه از هر آخوندی خوشش میآید. خدا والله از دوست علی خوشش میآید، و خدا والله از دشمن علی بدش میآید. دوست علی را به بهشت میبرد اگرچه غلام حبشی باشد، عامی باشد. و دشمن علی را به جهنّم میبرد اگرچه سید قرشی باشد، اگرچه آخوند باشد، اگرچه عابد باشد، اگرچه زاهد باشد، اگرچه در ما بین رُکن و مقام عبادت کند خدا را آنقدری که مثل خیک پوسیده بشود، که آن آخرش خدا او را به جهنّم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 164 *»
خواهد برد و میبرد، و هیچ باکی ندارد. و خدا دوستان امیرالمؤمنین را قرار داده که به جهنّم نبرد، و دشمنان علی را قرار داده که به بهشت نبرد. و در حدیث قدسی خداوند عالم قسم یاد کرده که دوست علی را میبرم به بهشت و لاابالی، باک ندارم. دشمن علی را میبرم به جهنّم اگرچه همه طاعات را کرده باشد، باک ندارم.
خلاصه، ملتفت باشید. پس فرمودهاند از برای دوستی ما علامتی است. و ببینید که چه علامت خیلی آسانی است. برای همهکس آسان است. علامتش را این قرار دادهاند که هر وقت میشنود دوست که ما خوشحال بودهایم، صحیح بودهایم، دولتی داشتهایم، عزّتی داشتهایم، شادیی داشتهایم، در شادی ما اگر شاد است و در اندوه ما اندوهناک است، همچو کسی دوست ماست. این علامت دوستی است. و این را همهکس میتواند داشته باشد. همه پیرزنها میتوانند، هربچّهای میتواند داشته باشد و دارند که دوستشان میدارند. اگرچه بچّه هم باشند و بچّهها هم همین دوستی را دارند.
پس این است علامت دوستی که در شادی ایشان والله شادی، و در اندوه ایشان اندوهناکی. و مگر میتوانی در اندوه ایشان خودداری کنی؟ گیرم چشم خودداری کرد و گریه نکرد، دل نمیتواند نسوزد. والله خدا چون ارحمالرّاحمین بود منّت گذارد بر شما، و منّت او را قبول داریم. و شکر کن خدا را که الحمدلله که چنین خلقت کرده که دوست میداری ایشان را و در سرور ایشان مسروری و البته در حزن ایشان بیاختیاری و محزونی. حالا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 165 *»
که چنین است پس همینکه دوستان، مصائب ایشان را میشنوند والله پیش از آنیکه اشک از چشمشان بیرون آید، والله گناهانشان آمرزیده میشود. پس میفرماید این تعزیه حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه نعمت عُظمايی و ثواب هَنیء اَهنايی است. و ببینید چقدر گوارا است، چقدر هَنیء اهنیٰ است که نه ریا توش است، نه سمعه توش است، نه خوف، نه تملّق.
فکر کنید ببینید آیا راضی میشود مؤمن که مؤمن باشد و بشنود از کسی که سیدالشهداء به فلانمصیبت مبتلا شده است و دلش نسوزد؟ انشاءالله ملتفت باش و ببین خداوند عالم چطور خلقت کرده، و حمد کن خدا را که اینجورَت آفریده که حالتی به شما داده که در مصیبت ایشان بیاختیار دلتان میسوزد و بیاختیار اشک شما جاری است. و والله این خاصیت چنان شده که در اسم مبارک آن جناب این تأثیر هست. حضرتآدم هنوز نشنیده بود که بر سر امامحسین چه خواهد آمد، لکن آنوقتی که گفتند این کلماتی که در ساق عرش نوشته است بخوان و توسّل به آنها بجوی در درگاه خدا، و خدا را به آنها قسم بده، داد و گفت خداوندا بحقّ محمد و انت المحمود و بحقّ علی و انت العالی. و همینطور پنجتن را شفیع کرد و خدا را خواند تا رسید به اسم حضرت امامحسین، همچو که گفت «حسین» و این اسم را گفت اشکش ریخت. تا اینکه روزی گفت خدایا، من در اسم پنجمی متحیرم که تا به این اسم میرسم اشکم وِلَکی میریزد، دلم بیاختیار میسوزد و میشکند. نمیدانم چطور
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 166 *»
میشود که اشکم بیاختیار میریزد، نمیدانم این چه تأثیری دارد. و واقعاً این تأثیر در این اسم مبارک هست. خودش فرموده انا قتیل العبرة یعنی من ــ یعنی آن حقیقت حسینی ــ جوری هستم، آنکسی هستم که تا اسمش را بلند کسی بِبَرد، دل بگیرد و اشک بریزد. مذکور نمیشوم نزد مؤمن و مؤمنهای الا اینکه غمگین میشود، مگر اینکه اشکش جاری میشود. ملتفت باش و دقت کن که از تأثیر اسمش است، و چون خودش این مصیبتها تقدیرش بود، در اسم شریفش این تأثیر پیدا شده. از این است که تمام مؤمنینی که هستند او را دوستتر میدارند از سایر ائمّه. بلکه خود ائمّه او را دوستتر میدارند از خود. و خود پیغمبر همینطور او را خیلی دوست میدارد. و طوری غش میکرد برای امامحسین که برای پدرش آنطور غش نمیکرد. اگرچه حضرتامیر پیش پیغمبر مقرّبتر بود، امّا امامحسین را بیشتر دوست میداشت. خود حضرتامیر همینطور، پیغمبرِ با آن عظمت را که میدید میگفت انا عبد من عبید محمّد، و عاشق پیغمبر، حضرتامیر است. معذلک حسین را که میدید ضعف میکرد برای او، بیش از آنوقتی که پیغمبر را میدید. پیغمبر را که میدید آنقدر ضعف نمیکرد.
و سرّش همه همین است که چون حضرت امامحسین به لباس مظلومیت درآمد، محل ترحّم تمام اینها شد. این است که هریک هر وقت به یاد او میافتادند و میدانستند به چه بلائی این مظلوم مبتلا میشود، میخواستند دورش بگردند، او را میبوسیدند و میبوییدند و میگریستند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 167 *»
والله ریشه محبت کأنه از خانه او سبز شده. ریشهاش پیش حضرت امامحسین است. محبّت بیهمهچیز، محبتی که هیچ طمع توش نیست، خالص مخلص لله فیالله. و عرض کردم وقتی تعریف میکنند حضرتامیر را که مثلاً یدالله است، عینالله است، مؤمن دوستش میدارد. اما در این ضمن که میشنود یدالله است بسا طمع هم بیاید که پولم میدهد. این است که در ذکر فضائلشان باز شائبه طمعی هست و این شائبه نمیگذارد خالص بشود محبت. لکن والله محبت حسین یک محبتی است بیشائبه طمع. چرا که همهاش ذلت است و خواری و مصیبت. طاقت هم نمیآرد دوست بشنود. هر کس هم میشنود دلش لامحاله میسوزد. کفار و منافقین، بله، دلشان نمیسوزد، همینطور که بودند در صحرای کربلا دلشان نمیسوخت. لکن والله مؤمنین دلشان میسوزد، اشکشان جاری میشود. هیچ ریا توش نیست، سمعه توش نیست، خالص مخلص. و طبع محبت اینجور است و انشاءالله دقت کنید.
وقتی طبع محبت اینجور شد که حالا که میشنوی، میبینی قرار و آرام از تو میرود. و فرض کن آنجا بودی، ببین آیا میشد که دلت نسوزد؟ حالا بعد از هزارسال میشنوی دلت میسوزد. و حمد کن خدا را که دلت میسوزد. ببینید هر کس مُرد همینکه چهار صباحی گذشت معروف است میان مردم که خاک سرد است، همینکه کسی مرد، همینکه زیر خاک رفت، کمکم دل آدم سرد میشود، کأنه اندوه تمام میشود. همینکه چهار صباحی گذشت، و لو آن شخص خیلی متشخص باشد، خیلی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 168 *»
عزیز باشد، چند روزی عزا میگیری، گریه میکنی، خسته میشوی، یادت میرود. پیغمبران خدا از دنیا رفتند. تقدیر خدا بود و رفتند. آنقدر انسان دلش نمیسوزد. همچنین ائمه هدیٰ صلواتاللهعلیهم رفتند از دنیا و آنقدرها دل آدم نمیسوزد. لکن هزارسال بلکه هزار و کسری سال میگذرد، تا میگویند «سیدالشهداء»، میبینی حزنی آمد. دیگر چطور هم شد؟ نمیدانی. حزن زیاده میشود، چطور شد؟ نمیدانی. میبینی اشک جاری شد. و والله این تدبیری است خداوند عالم کرده از روی جود و کرم در خلاصی شما. و این حزن والله بهتر است از تمام عبادتها و اصلاح میکند تمام چیزهای ناقص را. و تعجب کنید از این.
باز جوری عرض میکنم که خودتان بفهمید که اگر احیاناً این حرفها را برای یک منّی زدید و گفت غلوّ است، بتوانید جوابش را بگویید. ملتفت باشید. در اینیکه گریه بر امام حسین، یک گناهی را برمیدارد، که دیگر شکی نیست. میپرسم که گریه بر امامحسین آیا یک گناهی را برمیدارد، و یک ثوابی دارد؟ یا هیچ ثواب ندارد و کفاره هیچ گناهی نمیشود؟ و این را تا به حال کسی نگفته. والله در میان سنیها یکنفر بههمنمیرسد که همچو چیزی بگوید. پس گریه که گناه را برمیدارد، فکر کنید آیا نمیتواند عمل ناقص را اصلاح کند؟
دقت کنید انشاءالله، با فهم و شعور. و بدانید والله همین گریه آن نمازهای ناقص را صحیح میکند، و نیتهای غیرخالص را خالص میکند. والله گریه بر سیدالشهداء صلواتاللهعلیه تمام عبادتهای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 169 *»
ناقص را کامل میکند، و والله تمام معاصی را میشوید و کفاره تمام گناهان میشود. این سهل شعوری میخواهد.
آن مصیبتها را ولکی بر سر خود نیاوردهاند. خودشان همچو گناهی که نداشتند که کفارهاش این باشد. فعل خودشان هم باشد، زنشان و بچهشان که تقصیری نداشتند، همه معصوم بودند، گناهی نداشتند. یا خیر، عملی بود و اتفاق افتاد که نه ثوابی داشت، نه عقابی! کاری را لاعنشعور کردند، که معنی ندارد! خوب، مگر نمیشد نروی و کشته هم نشوی؟ برادرش امامحسن صلح کرد با معاویه، چه شد؟ سالی صدهزار تومان پیشکش هم معاویه برایش میفرستاد. مگر نمیشد صلح کند؟ و از برای خود امامحسین هم چنانکه تا حیات حضرت امامحسن بود سالی صدهزار تومان هم به خود حضرت پیشکش میکرد. معزّز، محترم، آقازاده بودند و هر فرمایشی میکردند مطاع و ممضیٰ بود. همینجور سلطنت با معاویه باشد، دیگر هرچه بخواهند بدهد. چه بر این داشته بود او را که اینطور کرد؟ او هم با یزید صلح میکرد و سالی صدهزار تومان میگرفت. به او هم عزت میداد، حرمت میکرد. لکن والله نبود منظورش، مگر منظور جدش و پدرش. و نیامده بود پیغمبر آخرالزمان؟ص؟ مگر برای همینکه خلق را نجات بدهد. نیامده بود امیرالمؤمنین مگر برای همینکه خلق را نجات بدهد.
فکر کنید، اینها مگر آمده بودند که سلطنت کنند؟ هیچ پیغمبری نمیآمد که روی زمین سلطنت داشته باشد. این پیغمبرها بیشترشان در
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 170 *»
دست سلاطین گرفتار بودند، در زنجیر بودند، حبس بودند. و اگر بنای این پیغمبران سلطنت بود همه سلطان میشدند. هم تدبیرش را بهتر راه میبردند، هم خدا کمکشان میکرد. اگر این سلاطین تدبیری داشتهاند، آنها هم تدبیر داشتند. اینها را خدا کمک کرده، آنها هم اگر بنا بود، کمک آنها بیشتر میکرد.
پس بدانید انشاءالله و دقت کنید، پیغمبران والله نمیآیند آباد کنند دنیا را، آمدهاند ببرند شما را جایی که لابدید بروید، آمدهاند آنجا را آباد کنند. پس برای سلطنت اینجا نیامدهاند، برای خوشی اینجا نیامدهاند. کدام پیغمبر برای خوشی اینجا آمد؟ کدام پیغمبر بود اینجا ناخوش نمیشد؟ کدام پیغمبر بود سلطان بود؟ تکتکی، یکسلیمانی، داودی را خدا سلطنت داد که خیال نکنی خدا نمیتواند پیغمبران خود را سلطنت بدهد. و همانها هم والله تمام همّت همان سلیمان این بود که مردم ایمان داشته باشند. دقت کنید و بدانید تمام همت انبیاء و اولیاء و ائمه هدیٰ این است که خلق را نجات بدهند. مرسل به سوی خلقند. هادیان خلقند به راه جنت و راه نجات.
چون این است همتشان، از هر راهی که اینها بهتر هدایت مییابند آنها هم از همان راه میآیند. حالا هیچ راهی بهتر از شهادت نبوده، از این جهت شهادت را اختیار کردند. اگر هیچ بلائی، هیچ صدمهای به هیچیک نرسیده بود، هیچکس دلش نمیسوخت، و آنوقت کفاره نداشتند. چرا که کارهای خودشان نمیشد کفاره معاصی. ناقص، کفاره
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 171 *»
ناقص نمیشود. لکن چنانکه محبت شما نسبت به ایشان خالص است، وقتی دلت میسوزد راستیراستی، این کفاره میشود برای این اعمال ناقصی که تو داری. سزای تو آن است که خیلی عذابت کنند. به این جهت خدا کفاره خالصی قرار داده برای این اعمال، و آن کفاره خالص حضرت سیدالشهداء است. این است که این تدبیر را کردهاند.
باری، مجلس طول کشیده. یککلمه دیگری که همه سخن است آن را عرض کنم و آن این است که بدانید اینها تدبیری است خدایی. و اصرار کردم این معاملهای است که خدا چنین مقدر کرده برای نجات تمام مؤمنان. و حضرت سیدالشهداء راضی شد به این معامله از برای خلاصی جمیع گناهکاران. و عرض کردم این معامله به طور تراضی بود، و هم خدا و هم امامحسین به این معامله راضی بودند، به اشدّ رضا و رغبت؛ و این معامله را کردند. چرا که هرمعاملهای که رضا توش نیست آن معامله باطل است، هر معاملهای میخواهد باشد. تو باید پول بگیری راضی باشی، او هم باید پول بدهد راضی باشد. صلح کنی، باید راضی باشی، بیع کنی، شراء کنی، همهجا رضا شرطش است. هرجا کراهت آمد اصل معامله باطل است.
پس از این جهت عرض کردم حضرت سیدالشهداء از روی اشدّ رضا و رغبت، جان و مالش را فروخت و هیچ باکش نبود. خداوند عالم چون میدانست نیتش خالص است قبول کرد، و اگر فرضاً یکخورده اکراه داشت قبول نمیکرد. لکن از اینجور سخنان بعضی از مردم یکپاره
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 172 *»
خیالات میکنند که اگر چنین بود پیغمبر هم که راضی بود، حضرتامیر هم راضی بود، و خود سیدالشهداء هم که راضی بود. حالا که راضی بودند پس گاهی چرا گریه میباید کرد؟
فکر کنید ببینید جای رضا کجا است؟ کجا باید باشد؟ تا بابصیرت باشید که چه عرض میکنم. عرض نکردم خدا راضی شد به کشتهشدن آن حضرت. عرض کردم خدا از امامحسین راضی و امامحسین از خدا راضی شد. اما نگفتم خدا راضی شد از شمر. و انشاءالله دقت کنید. حرفها توی هم میرود و مغشوش میشود. ملتفت باشید. آیا میگویم خدا راضی بود از شمر که این کار را بکند؟ اگر راضی بود که این باعث نجات شما نبود. پس فکر کنید انشاءالله، و بدانید که عداوتی که تمام خلق دارند به یزید که آن عداوتها را تمامش را روی هم بریزند ببرند پیش عداوتی که خدا با یزید دارد، کأنه هیچ نیست. و آنقدری که خدا یزید را لعن میکند، بعدد مافی علمش، هیچ خلقی نمیتواند به قدری که خدا یزید را لعن میکند، لعن کند. پس از یزید که راضی نبودند. آیا نمیبینی میگویی لعن الله امة قتلتکم و لعن الله امة ظلمتکم و لعن الله امة سمعت بذلک فرضیت به. آنهایی که بعد از هزارسال میشنوند و راضی هستند به این ظلم، خدا لعنت کرده. بعد از صدهزار سال هم بشنوند و راضی باشند خدا لعنتشان میکند. والله خدا لعنتشان میکند و لعن الله امة سمعت بذلک فرضیت به. پس حضرت فاطمه از عمل شمر و یزید راضی نبود. راضی بود که حسین فدا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 173 *»
شود و شیعیان نجات یابند. توی هم نرود حرفها، ملتفت باشید.
پس خدا راضی است از عمل امامحسین که این امر را قبول کرد. اما راضی نیست از یزید، و لعنش هم میکند. راضی نیست از شمر، لعنش هم میکند. هر کس ظلم کرد و صدمه زد، خدا و ملائکه و تمام پیغمبران و تمام مؤمنان مأمورند که لعن کنند او را به طوری که هر کس یکخورده مسامحه در لعن آنها کند در خودش حرف میرود. آیا میخواستی پیغمبر بشنود این واقعه را و راضی باشد و دلش نسوزد؟ و حال آنکه تو میشنوی و دلت میسوزد. هر کس محبت سیدالشهداء را داشته باشد، میشنود و دلش میسوزد. آیا گمان میکنی حضرت پیغمبر ؟ص؟ به قدری که تو دوست میداری حضرت سیدالشهداء را، همانقدر دوست میداشت او را؟ حاشا، دقت کنید، ملتفت باشید.
پیغمبر وقتی در مدینه بودند وقتی بود که کأنه سلطان بودند. و آدمی که سلطان است قطعنظر از کراماتی که از جانب خدا داشت، آنها سرجاش گذاشته باشد، به حسب ظاهر چنان جلالی و جبروتی داشتند که مردم که میرفتند سؤال کنند دلهاشان میطپید، زبانهاشان گیر میکرد. همیشه آنکسانی که زیرک بودند میرفتند یک اعرابی بدوی کمشعوری را پیدا میکردند، میگفتند برو همچو چیزی از پیغمبر بپرس. و همیشه میگشتند اعرابی پیدا میکردند که تو برو از پیغمبر بپرس. وقتی میپرسید و جواب این را میفرمودند، آنها میشنیدند. خودشان جرأت نمیکردند سؤال کنند. همچو هیبتی داشت که نمیتوانستند سؤال کنند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 174 *»
از این جهت لابد و ناچار آن فرمایشات را میکردند. آنقدر ادب میکردند، که گاهی فرمایش میکردند چه خبرتان است برای من اینقدر ادب میکنید! اینقدر حرمت مرا میدارید؟! مگر من چهچیزم؟! انا ابن من تحیض من کسی هستم که مادرم حیض میدید. اینها را میفرمودند عمداً که خجالت نکشند و بتوانند عرضهای خود را بکنند.
منظور این است که شخص بزرگ، ــ خصوص بزرگ ظاهری و باطنی باشد ــ یکپاره عملهایی که شبیه به عمل زنانه و بچهها است از او صادر نمیشود. حرفهای زنانه، کارهای زنانه نمیشود از آنها صادر شود. همیشه حرفهای مردانه و حرفهای بزرگبزرگ میزند. حالا آدم به این جلال و جبروت چطور شد روی منبر نشسته و موعظه میکند؟ امامحسین بچهای است، میدید پاش میلغزد، به دامنش میگیرد، میافتد و برمیخیزد، این بیاختیار از منبر پایین میآید و او را برمیدارد به خودش میچسباند، و عذر میخواهد از مردم.
دقت کنید پیغمبر خدا با آن جاه و جلال از منبر پایین بیایند و بدوند و آن بچه را بردارند. تو همچو کاری نمیکنی. پس ببینید چقدر او را دوست میداشت، که وقتی پاش پیچید به رختش و افتاد، و هیچجاش هم نه زخمی، نه جراحتی وارد نیامد؛ پیغمبر نتوانست خود را نگاه دارد و دوید آمد او را برداشت. حالا همچو پیغمبری که اینقدر دوست میدارد امامحسین را، میداند که چه جوهر گرانبهایی است؛ حالا آیا این پیغمبر با این دوستی وقتی میشنود بر سر همچو بچهای، چه خواهد آمد، آیا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 175 *»
میشود دلش نسوزد؟ آیا میشود گریه نکند؟ پس پیغمبر راضی شده به عمل خدا، نه به عمل شمر. حضرت فاطمه آیا دلش نمیسوخت؟ خدا میداند هر وقت میشنید آنقدر گریه میکرد که غش میکرد. البته غش میکند، و باید بکند. لکن با همه این حالتها وقتی پیش خدا میرود، میگوید چون تو خواستهای نجات بدهی شیعیان را من راضی هستم به این معامله. پس به معامله خدایی، هم خدا و هم پیغمبر، هم تو، هم خودش، همه راضی هستند.
توخودت هم که مصیبت بر خودت وارد آید انا لله و انا الیه راجعون میگویی. در بعضی از زیارات، حمد هم هست، که میگویی لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم. معلوم است مصیبتی بر تو وارد آمده که بزرگتر از مصیبت پدر و پسر و هرعزیزی است. حالا مصیبت تو پیش خدا که میرود میگویی الحمد لله علی عظیم رزیتی. معلوم است مصیبت من چه عظم دارد که حمد کنم؟ پیش سیدالشهداء که میرویم مصیبت عظیم است.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 176 *»
موعظه ششم
(يکشنبه / ششـم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 177 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه معنی فارسی این آیه شریفه را عرض کنم تا انشاءالله آنهایی که عربی راه نمیبرند بدانند مطلب چیست. خداوند عالم در قرآن و در این آیه فرموده که خدا خریده است پیش از اینها در عالم الست، در روز «ألست بربکم» خریده است از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را، و در عوض این جان و مال عهد کرده که بهشت خود را بدهد. و این قضیه و این عهد نه در همین قرآن تنها است، بلکه این قضیه را در تورات هم به موسی گفته بودیم، در انجیل به عیسی هم گفته بودیم چنانکه در قرآن هم گفتهایم. پس این عهد را خدا در عوض آن جان و مال کرده. و علامت این کسانی که فروختند جان و مال خود را، علامتشان این است که بعد از آمدن پیغمبر این کار را میکنند، و بعد از نزول قرآن جنگ
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 178 *»
میکنند بعد از این در راه خدا، و جمعی را میکشند بعد از این در راه خدا، و بعد آنوقت تسلیم میکنند جان و مال خود را و بهشت را خدا به آنها عطا کرده و میکند.
پس خطاب میکند به همان جماعتی که این معامله را کردند در آن روز که فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. پس بشارت باد شما را به این بیعی که کردید و جان خود را فروختید و مال خود را فروختید و بهشت را خریدید. بشارت باد شما را، خوشا به حال شما که به فوز عظیم فایز شدید.
این ترجمه فارسیش بود. کأنه حالا دیگر آیه را هم خودتان میدانید. و انشاءالله اگر یکقدری تأمل کنی در این مطلب، میدانی بعد از نزول قرآن کسانی که در راه خدا جنگ کردند اشخاص معینی بودند. پیغمبر بود؟ص؟ که جنگ کرد، اما در توی جنگ کشته نشد و اموالش را به غارت نبردند. و هکذا حضرتامیر صلواتالله وسلامهعلیه در دنیا جنگ کرد، و بسیاری را هم به درک اسفل فرستاد، لکن در توی جنگ او را نکشتند، اموال او را به غارت نبردند. دیگر بعد از حضرتامیر امامحسن بود. امامحسن جنگ نکرد، صلح کرد. همچنین سایر ائمه که هیچ، همه خانهنشین بودند، جنگی با کسی نمیکردند. پس این جنگ، جنگ حضرت امامحسین است صلواتالله و سلامهعلیه. و این عهد را حضرت امامحسین در روز الست با خدا کرده بود، و جانشان و مالشان را فروخته بودند به خدا. و انشاءالله درست فکر کنید تا درست تعزیهداری کنید. به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 179 *»
جهت اینکه تعزیهداری او است که سبب نجات جمیع خلق است. و اگر نبود این تعزیهداری، احدی بوی بهشت را نمیشنید، به بهشت نمیتوانستند بروند.
دل بده تا بفهمی. پس عرض میکنم به مقتضای آیه قرآن و به مقتضای قول خداوند عالم که فرموده است من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره، میفرماید هر کسی آنچه به او میرسد ثمره عملش است. ملتفت باشید انشاءالله درست دقت کنید دل بدهید. پس هر کس خوب میکند خوبی میبیند، هرکه بد میکند بدی باید ببیند. پس انشاءالله دل بدهید بعد خودتان هم توش فکر کنید. پس بنابراین خدای عادل کسی خوب بکند بد بر او وارد نمیآورد. کسی هم که بد میکند بدی کار خودش است. خدا عادل است ظلم نمیکند. خودش هم تصریح کرده که من عادلم. من یعمل مثقال ذرة، به اندازهای که میکند، به اندازه خردلی که بدی میکند همان را میبیند، به اندازهای که خوبی میکند به همان اندازه خوبی میبیند.
حالا درست دقت کنید فکر کنید، ببینید اینهمه مصیبتها که بر سر حضرت سیدالشهداء وارد آمد، آیا خودش اینهمه بد کرده بود که مستحق اینهمه مصیبات بود؟ ببینید هیچ سنّی این را میگوید؟ نمیتواند بگوید. آیا حضرت سیدالشهداء چه بدی کرده بود در دنیا که باید خودش را آنجور ظلم کنند؟! اولادش را آنجور بکشند؟! زنهاش را آنجور اسیر کنند، به این شدت به این ذلت و خواری؟! به طوری که اگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 180 *»
بنای فکر را بگذاری میدانی اهلبیتِ هیچ پادشاه ظالمی ستمکاری به اینجور بلا مبتلا نشدند به این شدت. و حال آنکه شما انشاءالله میدانید که حضرت سیدالشهداء هیچ گناهی نداشت، ظلمی به کسی نکرده بود. شما انشاءالله اینقدرها را که میدانید که حضرت سیدالشهداء معصوم بود به قدر خردلی هم گناه نکرده بود، سرتاپاش معصوم بود ظاهراً باطناً، به احدی ظلم نکرده بود. این را شیعه همهشان که میگویند. دیگر اینها فضیلتی نیست که کسی بگوید و رگهای گردن کسی سیخ بشود، بگوید تو غلوّ کردی. نه، اینها هیچ غلوّی نیست. تمام شیعه میدانند حضرت سیدالشهداء معصوم بود، مطهر بود. والله یک سرمویی خلاف با خدا، با پیغمبر نکرده بود. پس این شخص معصوم مطهر چرا باید اینهمه بلاها بر سرش بیاید؟ چرا جانش را خدا خرید؟ چرا خدا باید این معامله را بکند؟
ملتفت باشید سیدالشهداء والله خودش عاصی نبود. چون امت پیغمبر عاصی بودند و شیعیان معصیتکار بودند، و معصیتکار خودش چاره کار خودش را نمیتواند بکند، انسان ناقص عملش هم ناقص است، عاصی چون ناقص است عصیان میکند، چون ضعیف است عصیان میکند. گاهی توبه هم میکند، توبهاش هم ناقص است. میبینی توبه کرد، اما باز فردا یادش رفت که توبه کرده و باز میشکند توبه را، باز توبه میکند باز پس فردا توبه را میشکند. و تمام مؤمنین حالتشان حالتی است که در درجه عصمت کلی واقع نیستند، و کسی که معصوم نیست
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 181 *»
البته خطاها دارد لغزشها دارد. خودش هم اگر میتوانست گلیم خود را از آب بکشد ناقص نبود. پس چون مؤمنین گلیم خود را از آب نمیتوانستند بکشند، از این جهت والله کفاره برای گناهانشان قرار داد، و والله وجود آن جناب کفاره جمیع گناهان واقع شد، برای جمیع خلق. تمام مؤمنانی که از زمان آدم تا قیام قیامت میآیند والله همهشان گناهکارند. فرضاً توبه هم بکنند باز گناهشان کفاره میخواهد و خودشان کفاره گناه خودشان نمیتوانند بشوند. از این جهت کفاره میخواهند و [بايد] آن کسی که کفاره میشود ناقص نباشد.
انشاءالله ملتفت باشید. این کفاره به غیر از وجود آن جناب کسی دیگر نمیتواند باشد. از این جهت است که او کفاره گناهان واقع شد، و کأنه جان و مالش را فدای شما کرد. و واقعاً فدا شده، و عوض شما کشته شده. عوض شما ستم به او رسیده. عوض شما زنهاش را اسیر کردهاند. عوض شما بچهاش را تیر به حلقومش زدهاند و جوانهاش را کشتهاند.
پس ملتفت باشید همینکه میدانی این مصیبت جزای عمل خودش نیست و این مصیبت جزای عمل تو است که خدا بر او وارد آورده، حالا آیا میشود چنین کسی که جان و مال خود را فدای امثال من و تو کرده، چنین دوستی و چنین رحیمی که ترحم کرده به احوال ماها و جان و مالش را در راه ما داده و ما را از آتش جهنم نجات داده، حالا آیا سزاوار است ما جان و مالمان را در راه او ندهیم؟ او جان و مال را داد، و نه به زبان گفت که میدهم و بعد نداد. حالا تعارفات شما هم همینجور باید باشد؟
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 182 *»
میگویی من فدای شما بشوم. میگویی بأبی أنت و امی. آیا کی کشته شدی؟ کی مالت رفت؟ لکن والله قناعت کردهاند به همین به شرطی که صدق نیت داشته باشی انشاءالله، و حالا معاف شدی و در آن روز واقع نشدی و کشته نشدی.
دیگر یکپاره چیزها عرض میکنم که هم خوب چشمتان روشن شود، هم امیدتان زیاد شود. به شرطی که درست دست به دامن آن بزنید و آنچه میگویم قایم بگیرید. دقت کنید، بسا کسی چون حالا جنگی نزاعی نیست و کسی نگفته به ما حالا برو کشته بشو، مالت را خرج کن؛ حالا بسا مشکل باشد. و بدانید از همین مشکلات، شما مأیوس نشوید به جهت آنکه در حالتی که محبوب مبتلا است با حالتی که زمانش گذشته، تفاوتها دارد.
ملتفت باشید و اگر حالا ببینی کشتهشدن مشکل است، باشد نقلی نیست. حالا یکچیزی حیفت میآید خرج کنی، حیفت بیاید. شماها را خوب میشناختهاند. لکن ببین آنجور هم هستی یا نه؟ ببین اگر احیاناً آن روز واقع بودی در صحرای کربلا آیا میشد نروی کشته بشوی؟ اگر همچو نفسی داری که اگر آن روز بودی خودداری میکردی، دیگر زحمت هم مکش، نماز هم مکن، روزه هم مگیر، اسمی از خدا و پیر و پیغمبر هم مبر. و اگر اینجور است سرراست باید تشریف برد به جهنم. و اگر کسی هستی که اگر خیال آن روز را که میکنی میبینی خودداری نمیتوانستی بکنی؛ دیگر جان تو که عزیزتر از جان علیاکبر نبود، عزیزتر از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 183 *»
جان عبّاس نبود، عزیزتر از جان قاسم نبود، عزیزتر از جان خود سیدالشهداء نبود. ببین اگر آنجا واقع میشدی آیا میتوانستی خود را نگاه بداری؟ والله اینقدرش را اگر زنها را اذن بدهند زنها میروند و کشته میشوند. آدم، بزرگی نمیخواهد داشته باشد.
خیال مکنید جمیع شهدای کربلا آدمهای بزرگ دلدار شجاعی بودند. خیر، بعضیشان طفل بودند بعضیشان بچه بودند و رفتند و جنگ کردند و کشته شدند. اگرچه مردمان جنگی شجاع توشان خیلی بود، لکن در میانشان بچههایی پیدا میشد که هنوز بند نعلینشان را درست نمیتوانستند ببندند. زنها و بچهها را نه خیال کنید در دلشان ترسی نداشتند. نهخیر، مثل بید دلشان میلرزید.
فکر کنید مگر شوخی است در طرف مقابل اقلاً سیهزار قشون بودند. هفتادنفر میانه سیهزار نفر چه میکنند؟ خیر هفتادنفر نه، صدنفر، صدنفر چه میکنند؟! صدنفر، پیش سیهزار نفر البته کمند. اینها یک مشت زن و بچه چه کنند؟ مثل بید میلرزیدند، میترسیدند. اما میدیدی شجاعتی به کار میبردند.
سرّش را ملتفت باشید. انسان وقتی محبوب خودش را دید مبتلا است، لامحاله شجاع میشود. پس خیال مکن که اگر آنجا بودی میترسیدی، میگریختی. نه چنین است. اگر دوست بودی البته نمیگریختی، و آنهایی که گریختند دوست نبودند. همانهایی که شب عاشورا رفتند دوستی نداشتند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 184 *»
حضرت در شب عاشورا خیمهای برپا کردند، اصحاب را جمع کردند، آنوقت رو به آنها کردند فرمودند حضرات بدانید که ما اهلبیتی هستیم که هیچ گول نمیزنیم کسی را. ما کارمان به حیله و گولزدن نیست. شماها را هم میدانم که آمدهاید به همراه من، به این امید که مرا راه میدهند به کوفه و من سلطان میشوم. لکن حالا کار تنگ شده است، دیدید که مرا راه ندادند. حالا به شما میگویم بدانید که من فردا کشته میشوم. هرکه میخواهد برود، برود. نه اینکه روش نیاید و رو در بماند، یا اینکه خجالت بکشد و بماند. نه، تا شب تاریک است هرکه میخواهد، برود. من بیعت خود را از گردن شما برداشتم. سکینه میگوید ما در پشت آن خیمه بودیم، این حرفها را که میشنیدیم مثل جوجه مرغ از ترس میلرزیدیم. و آن جماعتی که بودند دسته به دسته سوار میشدند و میرفتند. پیادههاشان هم دسته دسته میرفتند، تا اینکه همه رفتند مگر چندنفری که باقی ماندند.
این است که وقتی استغاثه میکردند و میفرمودند هل من ناصر ینصرنی، خودش والله محتاج نیست و محتاج نبود که کسی یاری او کند. والله میخواست تو را نجات بدهد. اگر محتاج به یاری آنها بود اقلاً شب آنها را جواب نمیکرد. و همه، شب عاشورا، تمام آنهایی که همراه بودند رفتند، مگر چندنفری. همه دسته به دسته، بعضی سواره بعضی پیاده رفتند. بعضی وداع میکردند و میرفتند، بعضی مثل دزدان، پنهانی میرفتند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 185 *»
پس والله خودش هیچ محتاج نبود یاریش کنند. این را همهکس میفهمد. هفتادنفر میان اقلاً سیهزار نفر البته جان به در نمیبرند. دعوا اگر دعوای ظاهری است، نمیشود جان بیرون برد. دیگر حالا اصرار داشته باشد که یکی بیاید کمک من کند، برای چه؟ گیرم این یکی هم آمد و کشته شد، یکی دیگر هم میآید آن هم کشته میشود. نمیشد نصرت کنند.
فکر کنید آیا حضرت امامحسین اینها را سرش نمیشد؟ اگر سرش میشد پس چرا طلب کمک میکرد؟ پس والله نصرت حضرت سیدالشهداء نصرت خودتان است، چرا که همّش این است که شما را نجات بدهد. اینهمه اصرار میکرد که بیایید کشته بشوید که نجات بیابید از آتش جهنم. و هر کس نخواست طنابی به حلقش نکرد که بیا. اصراری نمیکرد. از این بود که شب عاشورا فرمود ما اهلبیت، اهلبیتی هستیم که حیله نمیکنیم تزویر نداریم، همه بدانید من فردا کشته میشوم. اینها حتماً فردا مرا میکشند. هر کس میخواهد برود، مرخص است. من بیعتم را برداشتم از گردن شما. آنها هم گذاردند و رفتند.
پس دقّت کنید انشاءالله. در گریههاتان با بصیرت باشید. دیگر خیلی چیزها را هم میفهمید در همین عرضهایی که میکنم. یکپاره طبایع هست که مثل طبیعت زنها است که تا چیز ناملایمی را هرجا دیدند ترحّمی میکنند. اینجور گریهها پُرثمری ندارد. خبرتان کردم بدانید و ملتفت باشید. نمیگویم گریه بر سیدالشهداء هیچ ثمر ندارد، نه.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 186 *»
هرجوری هر کس هرقدر گریه میکند یک ثوابیش میدهند، اما مال آخرت است آن ثواب، یا دنیا؟ حرف سر همان است. حتی اگر کفار گریه کنند، یهودی بگذرد به مجلس روضهای بشنود این مصیبت را و دلش بسوزد و گریه کند والله منفعتش را میبیند، ولی در همین دنیا. اگر ناخوش باید بشود، نمیشود. اگر فقیر باید بشود، نمیشود. خیری به او باید برسد، میرسد. گبرها میآمدند در کرمان روضه گوش میدادند و گریه میکردند. زیاد دیدیم میآمدند گوش میکردند گریه میکردند. و همانها را هم والله ثوابشان میدهند، اما ثواب دنیایی. مردم عزّتشان میکنند، حرمتشان میکنند. حتی عرض میکنم آن یزید پلید ملعون همانوقت که با سکینه حرف میزد، از فرمایش حضرت سکینه گریهاش گرفت و گریست. همینقدر ثوابش میدهند. ثوابش همان بود که چندصباحی دیگر سلطنت کرد در دنیا.
منظور این است که اینجور گریهها را هرکه ببیند و بشنود، میکند. میشنود که یکظلمی واقع شده، به جهت آن ظلم، آن ستم، دلش میسوزد و گریه میکند. اینجور ثوابها را دارد و بیثمر نیست. به جهتی که ایشان ظاهرشان، باطنشان جوری است که هر کس هرجور تمسّک به ایشان بجوید، یکنفعی به انسان میرسد. جائیشان نیست که ضرر به واسطه ایشان وارد آید. حتی اسمشان را هم ببری، خیری توش هست، نوری توش هست، برکتی نصیب میشود. لکن نجات آخرت میخواهی و اعتقادی به خدا داری و به آن پیغمبرهایی که فرستاده، دینی، مذهبی،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 187 *»
چیزی قرار داده، کار دست شما داشته، اینها را فرستاده شما را دعوت به آخرت کردهاند، خواستهاند شما را به بهشت دائمی ببرند، به جهنم نروید؛ اگر به این چیزها اعتقاد دارید، چیزی که باعث اینجور نجات است همانجور چیزهایی است که من عرض میکنم. مشکل هم نیست. همینکه یادش میآید حضرت سیدالشهداء را، دلش میسوزد. اما اگر در همان صحرا بود میرفت جانش را هم فدا میکرد.
حالا میخواهی راه شیطان را ببندی که نتواند در دل وسوسه کند، زور مزن. هرچه بیشتر زور میزنی خیال بیشتر میآید. والله مؤمنین دلیل دارند، برهان دارند. دلیل و برهان وقتی میآید شبهات مثل سایه میرود پی کارش. آفتاب که طالع شد شیطان دمش را برمیدارد میگریزد. بله، حالا که این قضیه گذشته، «بیا در راه سیدالشهداء بکشیمت»، بسا خیال میکند انسان مشکلش است، باشد. لکن خیال کن که اگر آنروز آنجا بودی و میدیدی آن اوضاع را، آیا داخل دسته یزید میشدی یا داخل دسته امامحسین؟ میبینی نمیرفتی داخل دسته یزید بشوی.
این را عرض میکنم بچهها هم میتوانند بفهمند. بچههایی که تازه راه افتاده بودند میرفتند جنگ میکردند کشته هم میشدند. پس این امر برای دوست بسیار امر آسانی است و هر کس هم راستیراستی در دلش ببیند کار مشکلی است، بدانید راستیراستی دوست نیست و در قشون یزید است. و از برای دوست بسیار آسان است این کار. اگرچه کمجرأت باشد شخص، اگرچه بخیل باشد. هرخصلتی میخواهد داشته باشد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 188 *»
این کفاره شده والله که بخل را رفع میکند، جبن را از سر میاندازد.
گاهی مثل عرض کردهام، شما میبینید در میان حیوانات از مرغ خانگی کمجرأتتر حیوانی نیست. تا کیشش میکنی میپرد از جای خودش و فرار میکند. خیلی بیجرأت و بیدل است. و شما ببینید وقتی این مرغ، جوجه میگذارد، جوجههاش را دوست میدارد. و خدا دوستی جوجههاش را در دلش انداخته که دوست بدارد. که اگر دوست نداشته باشد جوجههاش را، تا از تخم درمیآمدند، گربهها برمیداشتند آنها را میبردند. حالا دوستشان میدارد. حالا وقتی چنین محبتی از جوجهها برای این مرغ هست، ببینید که چطور شجاع میشود؟ تمام مرغها را میزند. تمام خروسها را میزند. تمام گربهها را میزند. سگ را میزند. توی دهن شیر میرود که جوجههاش را نگاهداری کند. در وقتی محبوب را انسان مبتلا دید، دیگر از مرغ نمیشود کمجرأتتر شد. میخواهد زن باشد، میخواهد بچه باشد، میخواهد جبان باشد، بخیل باشد، هرخصلتی میخواهد داشته باشد. آنوقتی که سیدالشهداء را مبتلا میبینی هرچه ضعیف باشی، هرقدر بخیل باشی، وقتی میبینی چنین گوهر گرانمایهای که عزیزکرده خدا و پیغمبر و امامان سابق و لاحق همه هست، همچو کسی را میبینی ایستاده در برابر دشمن و حالا مبتلا است؛ و تعجب این است که مبتلا هم نشده برای خودش، مبتلا شده برای من؛ حالا آیا من بیایم خودداری کنم و حیفم بیاید از خودم؟ نهایت بیمروّتی و بیانصافی است. میدانم مالش را به جهت من بردند، مالش را میبرند به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 189 *»
جهتی که مال مرا باید ببرند. او به عوض مال من، مال خودش را داده. حالا تو بخواهی بگویی من از مال خودم حیفم میآید که در راه او بدهم، خیلی بیانصافی است.
پس انشاءالله بابصیرت هرچهتمامتر به طور جدّ و جهد و یقین بدانید که این معامله را حضرت سیدالشهداء صلواتالله و سلامهعلیه از برای جمیع گناهکاران به عمل آورده، و والله کفاره جمیع نقصانهایی که در تمام دوستان هست و جمیع بخلها و حسدها و کبرها و صفات باطنی و صفات ظاهری، به همین شده. حالا ببینید که شفاعت را اینجور میکنند.
ملتفت باشید انشاءالله. پس خود را به لباس محبوبیت و مظلومیت ظاهر کرده برای مؤمنان. مؤمنان همینکه او را دوست میدارند و او را مظلوم میبینند، که اینهمه ظلم و ستم و ابتلاء را به خود اختیار کرد که ما را نجات بدهد، خلاص کند، بیشتر دوستش میدارند، بیشتر توجه میکنند. البته خودداری بخواهند بکنند، نمیتوانند. پس چشم شما روشن، و بدانید هر کس اینجور است، بدانید یقیناً از اهل بهشت است. یقیناً تمام گناهانش آمرزیده شده است.
خوب دقت کنید انشاءالله. سرسری نگیرید حرفهای مرا. درش فکر کنید. و اگر فکر کنی خودت یقین میکنی. یقین که کردی آنوقت هر آخوندی که عمامهاش به قدر گنبدی هم باشد، بگوید چنین نیست، تو میگویی هذیان میگوید. ببینید از شما اگر کسی گناهکار باشد و رفته
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 190 *»
باشد و در رکاب امامحسین شهید شده باشد، دیگر بعد از شهادتش هم آیا هنوز گناه برای او سراغ داری که پاک نشده باشد؟ و حال آنکه خداوند عالم به نصّ قرآن فرموده هر کس، هر کس را بکشد گناه کشتهشده به گردن آنکسی است که او را کشته.
ملتفت باشید و دقت کنید انشاءالله. و اینهایی که عرض میکنم اگر فکر کنید تمامش ضروریات دین است، و چیزهایی است که به زن و مرد، همه میتوان گفت، و زن و مرد میتوانند بفهمند. دقت کنید انشاءالله. پس خدا میگوید در قرآن در قصّه هابیل و قابیل که قابیل وقتی دست دراز کرد هابیل را بکشد، هابیل هم میتوانست دست دراز کند و قابیل را بکشد، لکن نکرد. هابیل به قابیل گفت لئن بسطت الیّ یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک انّی اخاف الله ربّ العالمین انّی ارید انتبوء باثمی و اثمک فتکون من اصحاب النّار. من دست دراز نمیکنم، تو میخواهی مرا بکشی، بکش. من مرادم این است که روز قیامت بیایی و تمام گناهان من بار تو باشد و گناه خودت هم که بارت هست. آنوقت بروی به جهنّم.
و باز ملتفت باش، هر کس در راه خدا شهید شد، ملتفت باش این در جهنّم نمیرود و لاتحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون. دیگر یا ثوابکار باشد یا معصیتکار باشد، کسی که در راه خدا شهید شد این دیگر معذّب نیست، جای او در جهنّم نیست. و اینها نصّ صریح قرآن است. وقتی درست توش فکر کنی داخل ضروریات دین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 191 *»
و مذهب میشود، و شکّ و شبهه دیگر توش نمیماند. لاتحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً. گمان نکنید اینها مردهاند بل احیاء عند ربّهم یرزقون. اگر اینهایی که کشته شدهاند در راه خدا، در جهنّم بودند، نمیگفت عند ربّهم در نزد پرونده خود. پس در بهشتند و پیش خدا میروند. و پیش خدا دیگر جهنّم نیست. پس هر کس در راه خدا شهید شد کأنّه زنده است. و اگر چشم دلت باز باشد میدانی همین حالا هم زندهاند، و همین حالا هم در جهنّم نیستند. در نزد پرورنده خود میخورند رزقها، و نعمتها از خداوند عالم پیششان است. و دست و پاشان فرو رفته در آن نعمتها و غوطهورند در آن نعمتها.
و والله هر کس ــ به طورهایی که مکرّر عرض کردهام ــ هر کس در دلش نیت خوب داشته باشد اگرچه عمل نتواند بکند، مانع داشته باشد؛ مانع بوده که عمل نکرده، و الّا آن نیتی که دارد خدا ثوابش را کم نمیکند، و همان ثوابی که اگر کرده بود، داشت، به او میدهد. چنانکه حدیث دارد که مؤمن در حال صحّت هرخیری میکرد، هرنمازی میکرد، روزهای میگرفت، وقتی ناخوش میشود و نمیتواند آن اعمال را بجا بیاورد ــ معلوم است وقتی ناخوش شد مانع کارش، ناخوشی است ــ میفرمایند وقتی ناخوش است تمام عبادتهایی که در حال صحّت میکرد خدا برای او مینویسد. هرچه نماز نکرده باشد، مثلاً غش کرده بود و نمازها از او فوت شد، خدا در نامه عمل این، نوشته این مُصلّی است، مزکّی است، حاجّ است، صائم است. و میفرمایند کافر وقتی ناخوش میشود، جمیع
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 192 *»
کفر و فسقی که در حال صحّت میکرد حالا ترکیده و افتاده و ناخوشی نمیگذارد که برود آن کارها را بکند، همان را به پاش مینویسند. هیچ کم نمیکنند از نامه عملش که این نکرده. عذابش هست. اگرچه حالا نمیتواند زنا کند، نمیتواند شراب زهرمار کند.
فکر کنید و دقّت کنید. و از این است که میفرمایند ــ چنانکه عرض کردهام و باز مکرّر عرض میکنم برای اینکه فراموش نکنی ــ پرسیدند از امام که سبب این چیست که کفّار در دنیا چندسالی هستند، کفر میورزند و میمیرند، خدا هم که عادل است ظلم نمیکند، به عدد آن سالهایی که این کافر کفر ورزیده به همان عدد، خدا عذابش کند. یکسال فسق و فجور کرده، او هم یکسال عذابش کند. دوسال کرده دوسال کند. تمام عمرش فسق و فجور کرده، هرچه عمرش داده، به حساب عمرش عذابش کند، بعد دیگر وِلش کند. پس این جهنّم که باید همیشه کفّار در آنجا باشند و همیشه عذابشان کنند برای چه؟ راوی میپرسد که کفّار به قدر عمرشان کافر بودهاند چرا باید ابدالابد معذّب باشند؟ و همچنین میپرسد مؤمنین در دنیا به اندازه عمرشان طاعت کردهاند، همانقدر خدا ثوابشان بدهد. دیگر خدا بهشت میخواهد چه کند؟ بهشتی که همیشه نعمت بدهد، برای چه خلق میکند؟ به اندازهای که طاعت کردهاند به همانقدر هم خدا نعمتشان بدهد. بعد دیگر چرا نعمت میدهد؟ اینطورها میپرسد راوی. امام هم در جواب فرمایش میکنند که بنیاتهم خلّدوا. چون از نیت کافر خدا مطلع است که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 193 *»
کافر از نیتش این است که هرقدر که هست هی کفر بورزد، از این جهت هم خدا تا هست این را عذاب میکند.
میخواهم عرض کنم همانجا در جهنّم هم نیتش این است که کفر بورزد. به همینجهت هم خدا عذابش میکند. همانجا هم التماس کند، باز عذابش میکند و لو ردّوا لعادوا لمانهوا عنه. التماس میکنند، امّا دروغ میگویند. نعوذبالله از این جهنّم. هی التماس میکنند که ما را برگردانید به دنیا، ما را ببرید به دنیا. دیگر همچو گناهها نمیکنیم، همچو گُهها نمیخوریم، همچو غَلطها نمیکنیم. و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه. هرچه تضرّع و زاری بیشتر کنند چماقشان را زیاد میکنند که الآن هم دروغ میگویید. چرا این دروغ تازه را گفتید؟ الآن هم داری دروغ میگویی. خدا از دلت خبر دارد که اگر برگردی بروی به دنیا همانکارها را خواهی کرد.
پس ملتفت باشید و هوش خود را جمع کنید. مؤمن چون فرمودند از نیتش این است که تا باشد ایمان داشته باشد به خدا، به رسولخدا، به ائمّه هدی، نیتش این است که طاعت کند به قدر قوّهاش، از نیتش آن است که معصیت هم میکند بد میداند و به خود هم غضب میکند، شرمنده هم هست که چرا بد کردهام و محل غضب خدا شدهام؟ باری، پس چون از نیت مؤمن این است که تا باشد مؤمن باشد، اگرچه چهارصباحی بیشتر نباشد، یکساعت باشد، یکآن باشد. حُرّی که مثلاً یکساعت ایمان آورد پیشترش کافر بود و اگر به همان حالت میمرد اهل جهنّم بود، همان ساعت آمد و توبه کرد و شهید شد و داخل شهداء شد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 194 *»
دیگر نمازی نکرد روزهای نگرفت عبادتی نکرد، رفت شهید شد. این عمل، کفّاره جمیع گناهانش شد. جانش فارغ شد و رفت.
پس دقّت کنید و فکر کنید. نیت مؤمن بهتر است از عملش. البته عملش منقطع است، هرچه عمر کند آخرش باید بمیرد. امّا نیتش انقطاع ندارد. نیتش این است که هرجا هست هرکاری میکند، مؤمن باشد. کافر هم از نیتش این است که همیشه کافر باشد. به این جهت میبرند مخلّد در جهنّمش میکنند. مؤمن چون نیتش خیر است، دائم در بهشت منعّم است به نعمت ابدی. پس این به عملش رفته به بهشت، آن هم به عملش رفته به جهنّم. پس نیت بدانید خیلی فضل دارد. پس هر کس والله از روی صدق نیت بگوید یالیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً، والله در خون خودش غلطیده است. والله شهید است در راه خدا. دیگر کسی بگوید شهید گناه دارد، خودش داخل کفّار است. پس به زبان هم نیاری، امّا دلت همچو دلی باشد که اگر آنجا بودی طاقت نمیآوردی، وقتی همچو دلی داری، گیرم که هیچ حدیث نشنیده باشی، عرض میکنم والله شهیدی، در خون خود غلطیدهای همراه حضرت سیدالشهداء. و لاتحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون.
و عرض میکنم ملتفت باشید انشاءالله، همینکه متذکّر مصیبت او شدی، نه ریائی توش هست نه سمعهای. این نمازها خالص نمیشود باشد. این روزهها را خالص نمیشود گرفت، هرکاری کنی، هرقدر مکرّر نماز کنی، هرروز پنجدفعه نماز کنی، و میبینی سالها هم هست که نماز
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 195 *»
میکنی، امّا یک دورکعت نماز که خدا را متوجه باشی از اوّل تا آخرش، و توجّه به جای دیگر نداشته باشی، سراغ نداری.
دقّت کنید انشاءالله. پس والله چیزی که هیچ نقصی در آن نیست، هیچریائی هیچسمعهای هیچاشکالی هیچ عدم رضایی در آن نباشد، نیست. ملتفت باشید انشاءالله. عرض کردم معاملهای را که کسی مشکلش باشد بکند، مثل اینکه میبینی مشکلت است نماز کنی، بدان این نماز را اگر اصلاحش نمیکردند، والله قبول نمیشد. روزه میگیری و مشکل است برای تو، اگر اصلاحش نمیکردند از جیبت میرفت، دهان سگ هم میشود بسته باشد. مثل اینکه سگ هم دهنش بسته باشد و هیچ نخورد. چهبسیار مردم هم که دهانشان بسته است و از سگ نجسترند. این ناصبیها که هستند، این خارجیها که هستند، این سنّیها که هستند، همه روزه میگیرند، همه نماز میکنند، همه عبادت میکنند، همه گریه میکنند، همه شبخیزی میکنند. حالا آیا تو خیال میکنی این کارهاشان نجاتشان میدهد؟ و اگر کسی خیال کند سنّی که نماز شب میکند و تضرّع و زاری میکند، فسق و فجوری هم نمیکند، حج هم میکند، روزه هم میگیرد، تمام این اعمال را بکند، کسی این سنّی را بگوید اهل نجات است، چطور آخوند به این مقدّسی به جهنّم میرود؟! اگر کسی همچو خیالی بکند، خودش به جهنّم میرود. هرآخوندی، هرعامی که بگوید این سنّی به جهنّم نمیرود، خودش میرود به جهنّم. یقیناً دَرَکش باید پایینتر باشد از آن سنّی.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 196 *»
پس بدانید والله بدون محبّت محمّد و آلمحمّد این نمازها چاره کاری را نمیکند. چنانکه در دعای اعتقادیه میخوانی من لاأثق بالاعمال و ان زکت و لاأراها منجیة لی و ان صلحت. و این دعا دعای اعتقاد است که یعنی باید به این عقیده باشی، هر روزه صبح باید بخوانی که مبادا غافل شوی یادت برود. باید اعتقادت باشد که نمازها اگرچه خیلی پاکیزه باشد، اگرچه روزهها برای ریا و سمعه نباشد، پاکیزه باشد، زکاتها را برای شهرت ندهی، بلکه تو بدانی و آن گدایی که از تو میگیرد. گدا هم بشناسدت، که برای شهرت نیست؛ هرقدر خالص کنی، همینقدر که محبّت اهلبیت نباشد لااراها منجیة لی و ان صلحت الا بولایته. با دوستی آنها درست میشود. دوستی که آمد معصیت را برمیدارد. البتّه نماز ناقص را درست میکند. اگر گناهی کرده باشی، و گریه بر سیدالشهداء کفّاره گناهان باشد، کفّاره نماز ناقص بهتر میشود.
پس غافل نباشید انشاءالله. آن محبّت خالص که هیچ شائبه ریائی، شائبه سمعهای توش نیست؛ دقّت کنید، به جهتی که حُزن در توی دل را هیچ ریاکنندهای نمیتواند بنمایاند به کسی. حزن توی دل را تعریفش این است که حزن است و توی دل است و خدا میداند و بس. این خالصاً مخلصاً لوجهالله است، که انسان محزون میشود در مصیبت، به شرطی که از نیتش باشد که اگر خود را در آن بیابان فرض کند، میبیند که خودداری نمیتواند بکند. اگر همچو جوری باشد کسی، والله همان
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 197 *»
حزن او کفّاره جمیع گناهان خیالی و جسدی میشود، کفّاره تمام گناهان میشود. به آن دلیلی که عرض کردم، کسی که از نیتش این است، شهید است در راه خدا، و چون شهید است لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون، نصّ قرآن است، و دیگر هیچ آخوندی هم نمیتواند چنگ بند کند. هر کس حرفی بخواهد بزند، نمیتواند چنگ بند کند. اگر ما با دلیل و برهان حرف میزنیم، قبول کنند. چه فایده؟ نمیآیند گوش بدهند.
فکر کنید انشاءالله. به دوست اگر بگویند ما مصیبت سیدالشهداء را به یاد تو میآریم، تو برای خاطر ما دلت نسوزد، تو نمیتوانی. پولت هم بدهند دلت نسوزد، نمیتوانی. باز دل آنجا میسوزد. پس این سوزش دل برای دوست یکچیزی است که خالص است برای خدا. و چون تو میدانی حضرت سیدالشهداء است، و گریان شدی و محزون شدی، و خودت را در چنین مقامی دیدی که اگر آنجا بودی طاقت نمیآوردی که بگریزی، مثل آنها که رفتند تو نمیرفتی، مثل لشکر یزید نمیکردی؛ اگر این جوری، والله شکّ مکن که مقتولی و شهیدی و در خون خود غلطیدهای.
این است معنی آن مکاشفات یوحنّا که یکی از اصحاب حضرت عیسی است. میگوید در مکاشفه دیدم تمام مؤمنین از زمان آدم تا روز قیامت؛ و معلوم است مرد بزرگی است که تمام مؤمنین را از آدم تا خاتم میبیند. واقعاً مرد بزرگی بود، وصی حضرت عیسی بود. در مکاشفات
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 198 *»
خود چیزها دید. و این مکاشفات همان مکاشفاتی است که میگوید ملکی بر من نازل شد، گفت از آیندهها به تو خبر میدهم. و از زمان آدم تا روز قیامت را به او خبر داده، و تمام را هم نوشته و میگوید دیدم برّه سربریدهای را در مقابل تخت خداوندگار. دیدم تختی گذارده بود و خدا بر روی تخت نشسته. اگرچه لفظش را گفته دیدم خدا روی تخت نشسته، شما بدانید خدا روی جایی نمینشیند. پس بدانید والله آن خداوندگاری است که بر روی منبر وسیله مینشیند، و آن منبر هزارپلّه دارد که از پلّهای تا پلّه دیگر، اسبِ بسیاردونده یکسال بدود، میرسد. پس بدانید این خداوندگاری که او در مکاشفه دید حضرتپیغمبر است. آنجا بر تخت منبر وسیله مینشیند، و برّه سربریده را به همان هیأت سربریده میآرند. دیگر برّه سربریده میخواهد چه کند؟ میخواهد شفاعت کند. میگوید این برّه است و سرش بریده است. چنانکه خیلیجاها تصریح هم کردهاند که وقتی میخواهند شفاعت کنند، حضرت سیدالشهداء میآید سرش را توی دستش میگذارد، و با حالت سربریدهای همینجور میآید در صحرای محشر. همهکس میآید، او هم میآید. همینجور است که عرض میکنم. همان پیراهن را که زیر رختهاش پوشیده بود و خونآلوده بود، آن را حضرتفاطمه برمیدارد روی دستهایش میگیرد، میگوید این است پیراهن حسین.
پس دقّت کنید یوحنّا در مکاشفه میگوید آن برّه سربریده را دیدم در حضور خداوندگار. و خداوندگار، تمام احکام عباد را به برّه واگذارد و تمام
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 199 *»
حکم با برّه بود. و همین است که عرض میکنم والله تمام حکم با سیدالشّهداء است. در قیامت هر کس به بهشت میرود والله او برده است. هر کس به جهنّم میرود به حکم او به جهنّم رفته. و تعجّب نکنید که یکنفر چطور اینهمه کار میتواند بکند؟
دقّت کنید، و همین نصّ قرآن است که والله سنّیها [نوشتهاند] همینجوری که شیعه توی کتابهاشان نوشتهاند، و آنهایی که تفسیر دیدهاند میدانند راست میگویم. در قرآن است که ألقیا فی جهنّم کلّ کفّار عنید. بیندازید ای شما دونفر در جهنّم کافران را. حالا کی است این دونفس؟ و شیعه همهشان معنی کردهاند که این شما دونفر، یعنی محمّد و علی. میفرماید ألقیا یعنی شما دونفر، یعنی محمّد و علی، بیندازید شما دونفر فی جهنّم کلّ کفّار عنید. شما دوتا بیندازید. و شما انشاءالله میدانید، شما که سهل است سنّیها روایت میکنند حدیثش را، حضرتامیر است قسمتکننده جنّت و نار. جهنّم را به اهلجهنّم میدهد، بهشت را به اهلبهشت میدهد.
قسیم النّار و الجنّة حضرتامیر است. در زبان همه درویشها و همه روضهخوانها، توی سنّیها مشهور و معروف است. شکّ و ریبی در آن نیست. دیگر حالا یک حضرتامیر به تنهایی چطور میتواند اهل جنّت را به جنّت ببرد، و اهل جهنّم را به جهنّم ببرد؟! پس بدانید که والله حضرتامیر همین تشخّصهایی که به هم زد همه به جهت همین مصیبتها بود که بر سرش میآوردند. آیا تو خیال میکنی حضرتامیر در
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 200 *»
قبر در نجف خوابیده بود و نمیدید آنچه در صحرای کربلا واقع شد؟!
انشاءالله شما همچو نباشید. به همین آیه قرآن فکر کنید. آیا نه این بود که ضربت زدند حضرتامیر را و حضرتامیر داخل شهداست؟ و لاتحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیلالله أمواتاً پس گمان مکن که مرده است و آنجا خوابیده است و چشمش حالا جایی را نمیبیند. پس بدان والله در عرش خداست و میبیند. چنانکه میپرسد شخصی از حضرتصادق صلواتاللهعلیه که آیا اگر قبر حضرت امامحسین را بشکافند چیزی آنجاها مییابند؟ یعنی بدن سیدالشهداء را میبینند؟ حضرتصادق در جواب فرمودند از مسأله بزرگی پرسیدی. چقدر کوچک است جثّه تو و چقدر بزرگ است مسأله تو! از مسأله بزرگی سؤال کردی. و بعد میفرمایند حضرت سیدالشهداء آنجا چهکار میکند؟ حضرت سیدالشهداء در عرش نشسته و نگاه میکند به زوّار قبر خود، و دعا میکند و استغفار میکند برای زائرین قبر خود. آنجا نشسته و میبیند زائرین را. پس أشهد انّ أرواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض.
پس گمان مکن حضرتامیر خبر نداشت از اوضاع صحرای کربلا، یا پیغمبر خبر نداشت از آن اوضاع. والله حاضر بودند و میدیدند. مگر نشنیدهای امر جبرئیل را؟ در وقتی که خاک عالم بر سر مؤمنین ریخته شد، یککسی نگاه کرد دید یکشخصی، یکسفیدپوشی مثل دیوانه این سفیدپوش هی میگردد توی این بیابان و هی فریاد میزند. گاهی بر سر میزند، گاهی خودش را مثل دیوانگان میزند، گاهی اینطرف میدود،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 201 *»
گاهی آنطرف میدود. گاهی گریه میکند گاهی فریاد میکند بعینه مثل دیوانهها. از امام پرسیدند این شخص که چنین کارها را میکرد که بود؟ فرمودند این گهوارهجنبانش بود. این علاقه داشت به او. دید کشته شده، اینطور میکرد. این جبرئیل بود. وقتی دید این اوضاع را عقل از سرش پرید، بنا کرد این کارها را کردن. به او گفتند چرا همچو دیوانگی میکنی؟ گفت چرا نکنم؟ نمیتوانم آرام بگیرم، چه کنم؟ و ملتفت باشید جبرئیل گفت و برای مردم هم نقل کرد، گفت میبینم پیغمبر خدا ایستاده است و انگشت به دندان گرفته. یعنی دیدی این قوم چه کردند؟ میترسم نفرین کند و تمام این عالم را فانی کند.
پس والله پیغمبر آنجا بود، امیرالمؤمنین آنجا بود، والله فاطمه آنجا بود، امامحسن آنجا بود. پس اینها همه را میدیدند. پس این مصیبتها بر ایشان وارد شد. چون صبر کردند، حالا که صبر در این مصیبتها کرده، حضرتامیر، حضرتامیر شده.
از این است که وقتی حضرتفاطمه را خبر کردند که خدا بناش چنین است، تقدیر کرده، جبرئیل آمده خبر آورده که خدا حسیننام طفلی به تو میدهد. چنان فضائل دارد، چنین فضایل دارد، بنا کردند تعریفش را کردن. آخرش گفتند امّا این کشته خواهد شد به طوری که هیچکس از اهل دنیا را از آدم تا خاتم تا آخر دنیا آنجور نکشتهاند. فاطمه چون این خبر را شنید بیاختیار بنای گریه و زاری گذارد. گفت من نمیخواهم این را. همچو فرزندی اصلش نمیخواهم. به من مده، جان مرا فارغ کن. و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 202 *»
وقتی هم حامله شد به آن حضرت؛ ببینید چقدر عظم داشته پیش ایشان که میفرماید حملته أمّه کرهاً و وضعته کرها. وقتی که به او حامله شده بود سرهم گریه میکرد که من حامله به او شدهام، وقتی به زمینش گذارد سرهم گریه میکرد. و این آیه والله مخصوص او است. و باز نه به دلیلِ قسم میخواهم اثبات کنم.
خودت فکر کن. به دلیل اینکه میفرماید در همین آیه و حمله و فصاله ثلثون شهراً. ششماهه به دنیا آمد، دوسال شیر خورد، این شد سی ماه. هیچکدام از ائمّه همچو نبودند. پس حمله و فصاله، این ایام حملش با ایام شیرخوردنش سی ماه بود. این نشانیش است. حتّی اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنة. وقتی چهلساله شد قال ربّ اوزعنی اناشکر نعمتک الّتی انعمت علیّ و علی والدیّ و اناعمل صالحاً ترضیٰه و اصلح لی فی ذرّیتی. پس این آیه مخصوص حضرت سیدالشهداء است صلواتاللهعلیه. پس بدانید انشاءالله که این بزرگوار وجود مبارکش سبب نجات خلایق است.
خلاصه، ملتفت باشید این را میخواستم عرض کنم. خبر به حضرتفاطمه دادند و حضرتفاطمه راضی نمیشد. آنوقت پیغمبر رفت پیش حضرتفاطمه و فرمود آیا نمیخواهی شوهرت ساقی حوض کوثر باشد؟ آیا نمیخواهی تو شفاعت کنی زنان گناهکار امّت مرا؟ آیا نمیخواهی خودم شفاعت کنم مردان امّت را؟ و تا راضی نشوی این کارها را نمیشود کرد.
پس دقّت کنید انشاءالله. این مصیبت را تمکین کردند برای این. اگر دعا میکردند، رفع این بلاء برای همهشان آسان بود. پس دعا نکردند،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 203 *»
تحمّل کردند، راضی شدند برای نجات ما. ملتفت باشید انشاءالله. پس دیگر سهل است، کسی میخواهد ببیند یا بشنود چنین وجودی خود را و فرزندان خود را فدای همچو وجودها بکند و جان خود را فدا کند. ببینید آیا اینها در خود نمیبینند که اگر در صحرای کربلا بودند و میدیدند، طاقت نمیآوردند البته میرفتند و کشته میشدند. پس همینکه همینجور باشید و حالتتان همچوحالتی است، والله کشتهشده در راه خدا محسوب میشوید. و واقعاً در هرآنی که متذکّر باشید، همین حالت برای شما خواهد آمد. نه خیال کنید یکدفعه کشته شدهاید؟ هی کشته شدهاید، هی زنده شدهاید، دوباره باز کشته شدهاید.
و همچنین باز دقّت کنید انشاءالله. چنانچه باز عرض کردهام و خیلی چشمروشنی و امید نجات در این براتان هست. و اگر ملتفت بودید اشاره کردهام. آیا عرض نکردم که مردم میپرسند امامزمانی که میآید چرا وقتی به خونخواهی امامحسین میآید ــ و او ولیّ خون و صاحب خون امامحسین است. معلوم است، پسرش است و میآید که خونخواهی پدرش را بکند ــ میپرسند که چه کردهاند اینهایی که در هزارسال بعد از واقعه صحرای کربلا به دنیا میآیند که در کربلا نبودهاند؟ آنهایی که بودهاند و آن ظلمها را کردهاند به درک رفتهاند، حضرت میآید خونخواهی از که میکند؟ اینها چه کردهاند که این میآید و مردم را میکشد؟
در جواب آن سائل میفرمایند هر کس راضی است به کار آن قاتلین، او حسین را کشته و او هم میکشدشان. میگوید چون راضی هستی، پس تو
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 204 *»
کشنده حسینی و او را میکُشد. و این مُنّی که منکر فضائل است بخواهد حدیث را وازند، میگویم باز همان یکحدیث نیست که مُنّی بتواند چنگ بند کند. بلکه توی زیارت عاشورا است که میخوانی سؤال میکنم از خدا أنیرزقنی. توی زیارت عاشورا است انیرزقنی طلب ثارک مع امام مهدیّ ظاهر ناطق منکم. زیارت عاشورا را از آن ابتدای اسلام تا حال همه علماء، همه مقدّسین، همه جهّال، همه عوام خوانده و میخوانند و کسی نتوانسته منکر شود این زیارت را، و هرکه منکر شود همه او را وامیزنند.
پس امام میآید و به قلب مردم نگاه میکند و میبیند هر کس راضی است کشتهشدن امامحسین را، میداند او خودش کشنده امامحسین است. و واقعاً هر کس راضی باشد به این او هم کشنده امامحسین است. این است که در زیارتشان میخوانی لعن الله امّة ظلمتکم لعن الله امة قتلتکم و لعن الله امّة سمعت بذلک فرضیت به. پس هر کس که شنید و راضی شد مثل همان ظلمکنندگان ملعون است و کافر و مخلّد در آتش جهنّم است.
حالا فکر کن از آن راه، که تو همینکه نیتت این نیست که مثل آنها باشی، راضی که نعوذبالله به عمل آن ظلمکنندگان نیستی، یعنی جزع و فزع که داری، حُزن که داری، پیش خودشان هم که میروی جانت را قربان آنها میکنی، میگویی راضیم صدهزارهزار پارهام بکنند و یکمویی از سر یکی از بچّههاشان کم نشود. و چه قابلیتی دارد این خون گندیده من که قربان آنها شوم؟!
حالا که این حالتت است، اگر میتوانستی بروی جنگ کنی، آیا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 205 *»
نمیکردی؟ البته میکردی. اگر میتوانستی از آنها بکشی، آیا نمیکشتی؟ البته میکشتی. از نیت مؤمن این است. یعنی از مؤمنی بپرسی چندتا از یزیدیها را دستت بدهند، میکشیشان؟ از نیت مؤمن این است که اگر بتواند هرقدر بشود، بکشد. آیا نه این است که همه قشون را که آنجا بودند میخواهد بکشد؟ و اگر بتواند میکشد هرکه را که راضی به عمل آنها است. این نیت شما است. حالا دستتان بسته است، زورتان نمیرسد. ناخوشی، افتادهای، نمیتوانی بروی جنگ کنی. و به همین نیت والله محشورتان میکنند و همه اعداء را کشتهاید. دیگر جهاد در راه خدا چقدر ثواب دارد؟ آن را خدا میداند. یکی از فضائل حضرتامیر است که او را میگویند قاتل الکفرة قامع الفجرة. پس جهاد در راه خدا داخل فضائل حضرتامیر است و ثوابش خیلی زیاد است.
پس بدانید والله به همین نیتی که دارید که اگر دستتان برسد و بر آن دشمنان مسلّط بشوید، هی بکشید آن را. چقدر بکشی؟ فکر کن ببین دلت تا کجا راضی میشود که دیگر بکشی؟ فکر که میکنی میبینی تا تمامشان را نکشی دلت راضی نمیشود. چون نّیت شما این است، والله خدا محشورتان میکند در قیامت و تمام دشمنان را کشتهاید. محشورتان میکند و تمام خوبان را یاری کردهاید. حالا این ثوابش چقدر است؟ چه عرض کنم که چقدر است؟ خدا میداند چقدر است!
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 206 *»
موعظه هفتم
(دوشنبه / هفتـم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 207 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه را عرض میکنم تا آن کسانی که عربی نمیدانند انشاءالله توی کار باشند. پس خداوند عالم خبر داده و فرموده که خدا خریده است از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را، و در عوض این جان و مال بهشت خود را قرار داده است. و این معامله را در پیشها کرده. و دیگر آنهایی که یکخورده عربی هم میدانند میبینند لفظ ماضی میفرماید، اشتریٰ فرموده. پس خداوند عالم پیش از این دنیا، در روز الست خریده است از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را و در عوض این جان و مال، بهشت خود را قرار داده. و علامت آن کسانی که در آن روز این معامله را با خدا کردند، این است که بعد از آمدن پیغمبر آخرالزّمان و بعد از نزول قرآن و بعد از نزول این آیه شریفه، جنگ میکنند در راه خدا.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 208 *»
باز آنهایی که یکخورده عربی میدانند ملتفت باشند، میفرماید یقاتلون فی سبیلالله فیقتلون و یقتلون. بعد از این جنگ میکنند در راه خدا و جمعی را در راه خدا به دَرَک اسفل میفرستند و میکشند، و بعد آن جان و مال را که در روز الست فروختند، بعد از پیغمبر و بعد از نزول قرآن، آنوقت تحویل میکنند. و این وعده را که خدا کرده است که بهشت خود را به آن جماعت بدهد، این نه همین در قرآن تنها است، این در تورات موسی هم بود در انجیل عیسی هم بود، چنانکه در قرآن هست. و این عهد را همه پیغمبران خبر داشتند و این معامله را همه پیغمبران به امّتهاشان گفتهاند.
حال که چنین شد میفرماید و من اوفی بعهده من الله. خدا در همه کتابهاش این عهد را برای همه آنها بیان کرده که من عهد کردهام که بهشت را به آنها بدهم. و البته با وجودی که گفته، خواهد داد، و کیست وفاکنندهتر از خدا به عهد خود؟ هیچکس. به جهت اینکه در عالم خلق هر کس هر عهدی، هر پیمانی، هر میثاقی و هر وعدهای به کسی بکند، اگر خدا میخواهد آن عهد را بجا بیاورد و به آن عهد و پیمان وفا کند، اگر خدا خواست، میتواند. اگر خدا نخواست نمیتواند وفا کند. ولکن خدا که عهد کرد دیگر هیچ خلقی بحثی بر او نمیتواند بکند. هیچکس جلو او را نمیتواند بگیرد که او وفا نکند. این است که میفرماید و من اوفی بعهده من الله. کیست وفاکنندهتر به عهد خودش از خداوند عالم؟
پس خطاب میکند به همان مؤمنانی که آن روز این معامله را کردند
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 209 *»
و میفرماید فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به. پس بشارت باد شما را از جانب خدا، بشارت باد شما را به آن خریدی و فروشی که کردهاید. و آن روزِ پیش، خود را فروختهاید و بهشت را گرفتید. فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. آن رستگاری که خدا از خلق خواسته همین است که شما کردهاید.
این بود ترجمه این آیه شریفه، و فارسیش کردم تا فارسها بدانند که این آیه شریفه در شأن حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه نازل شده، و متذکّر بشوند انشاءالله و بدانند انشاءالله که این قضیه صحرای کربلا و این قضیه حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه مثل سایر قصّهها و مثل سایر اتّفاقیات توی دنیا نیست.
ملتفت باشید انشاءالله، مثل اینکه اتفاقاً فلانپادشاه با فلانپادشاه جنگ کرد. اتّفاقاً یکی غالب شد یکی مغلوب شد، از این جهتها نیست. و این عهد در روز الست از حضرت سیدالشهداء گرفته شده بود که جان خود را و مال خود را در راه خدا بدهد.
حالا ملتفت باشید که سرّش چه بود که این جان و مال را باید او بدهد، و حال آنکه تقصیری نداشت؟ درست ملتفت باشید چه عرض میکنم. دلم میخواهد از روی بصیرت و شعور فکر کنید که گریههاتان ثمری براتان و برای آخرتتان داشته باشد. و الّا این گریههایی که فلان توی سر فلان زد، هر کس توی سر هر کس بزند، آدم ترحّمی میکند، گریه هم میکند، از این قبیل نباشد گریههاتان. اگرچه همینقدر گریهها هم ثواب
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 210 *»
دنیایی دارد. مالَت برکتهای دنیایی خواهد کرد، باعث طول عمرت خواهد شد. حتّی کفّار و منافقین اتّفاق بیفتد گریه کنند، گریهشان بیثمر نیست. مثل مجلس یزید که اهل مجلس بر حالت اهلبیت گریه کردند، خود یزید هم گریه کرد. میخواهم بگویم آنها هم باز بیثمر نبود براشان. باز چهارروزی دولتشان را باقی گذارد و از ایشان نگرفت. اثر همان گریهها بود. لکن گریهای که به کار آخرت بیاید و از برای آن امری که حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه جان و مالش را فدا کرده که نجات بیابند، فکر کنید و ببینید آیا وِلکی خدا به یکی میگوید بیا کشته بشو؟ لاعنشعور نمیگوید.
ملتفت باشید، کارهای انبیاء و اولیاء لاعنشعور و کارهای اتّفاقی نخواهد بود، و کسی تا مستحق کشتهشدن نباشد به او نمیگویند برو کشته بشو. و تا کسی استحقاق نداشته باشد او را نمیکشند. چرا که خدا خدایی است بینیاز، خدایی است عادل. کسی تقصیری نداشته باشد نمیگوید بکشید او را. خدا خدایی است که نازل کرده در کتابهای خودش که من یعمل مثقال ذرة خیراً یره. هر کس به قدر خردلی، به قدر مثقال ذرّهای، به سنگینی خردل و کوچکتر از خردلی، به قدر اندازه ذرّهای خوبی بکند، خوبی خواهد دید. به اندازه خردلی، به قدر ذرّهای، از ذرّه کوچکتر، کسی بدی کند، بدی خواهد دید.
پس انشاءالله ملتفت باشید. فکر کنید، آیا سیدالشهداء چه کرده بود که باید به این بلای عظیم گرفتار بشود؟ به این بلای عظیمی که عرض
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 211 *»
کردهام مکرّر. و بخصوصه مکرّر عرض میکنم، چرا که بعضی هرروز نمیآیند لامحاله باید تکرار شود تا همه بشنوند و همه بابصیرت بشوند. پس ملتفت باشید انشاءالله. فکر کنید که حضرت سیدالشهداء چه گناهی کرده بود؟ چه خلافی کرده بود؟ چه خطایی کرده بود؟ چه لغزشی از او سر زده بود که باید به این بلاهای به این عظیمی گرفتار بشود که چنین بلایی را بر هیچکس وارد نیاوردهاند؟ و اگر یکخورده ملتفت باشید، خصوص کسانی که کتاب دیدهاند و تواریخ خواندهاند ملتفت خواهند شد.
فکر کنید ببینید، خدا بناش نیست سلاطینی که کفّارند و همّشان ظلم و ستم است و از برای خدا هرگز هیچکاری نمیکنند، چنانچه میبینی اغلب سلاطین همینجورند، برای مُلکشان زحمت میکشند. دیگر در سلاطینِ کفّار که خیلی واضح است که سلطنت را برای رواج دین و ایمان نمیکردند. کارشان همه ظلم و کفر و بیدینی بوده. خدا آن سلاطین را به اینهمه بلا مبتلا نکرد. چرا که خدا بناش نیست به اینطور در دنیا کسی را بگیرد. عرض کردهام ضحّاک ماردوش هزارسال سلطنت کرد، و کافر بود و کفر ورزید به خدا. در جمیع ایام سلطنتش هی ظلم میکرد و مردم را هی مالهاشان را میگرفت، هی خانههاشان را خراب میکرد. هرروز علی سبیلالاستمرار دونفر جوان رعنایی را میگرفتند و میبردند سرشان را میبریدند و مغز سر آنها را روی آن مارهایی که از دوشش بیرون آمده بود میگذاردند. عرض میکنم با اینهمه ظلمها که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 212 *»
هزارسال بر سر این مردم آورد باز به اینجور بلاهایی که سیدالشهداء مبتلا شد مبتلاش نکردند. به جهتی که پستای خدا نیست که هیچ کافری را به اینقدر بلا مبتلا کند. و ببینید که مبتلا کرد حضرت سیدالشهداء را به همه این بلاها که شنیدهاید و نشنیدهاید. سرّش چه بود؟ با وجودی که شماها الحمدلله همه شیعهاید و میدانید که معصوم بود حضرت سیدالشهداء، و فضیلتهای دیگرش را ما صلح کردیم با منّیها. انکار میکنند آنها را، بکنند. جزای خود را میبینند.
آیا میتوانند بگویند معصوم هم نبود؟ والله آن سنّیهای صِرف که حَنفی مذهب هم هستند، میان آنها هم یافت نمیشود کسی که بگوید حضرت سیدالشهداء معصیتکار بوده. آنها هم همه میگویند سیدالشهداء و امامحسن هردو سیدَیْ شباب اهل جنّتند. هردو امام، هردو معصوم و مطهّر، هردو عالِم، هردو عارف کامل. اینها را سنّیها هم قبول دارند. بخصوص شیعه که دینتان است و مذهبتان است. و کسی که ایشان را معصوم نداند، خودتان میدانید که کافر است و مخلّد در آتش جهنّم است.
ملتفت باشید. پس شکّی نداریم که سرمویی خلاف عصمت از او سرنزده بود. پس خودش هیچ گناهی نداشت، تقصیری نداشت که هیچ بلایی به او وارد بیاید، و حال آنکه تمام این بلاها رسید به او. حالا آیا به حسب اتّفاق آن بلاها به او رسید؟ اگر به حسب اتّفاق بود چرا خدا رفع نکرد؟ شماها توقّع دارید اگر بلایی به شما برسد خدا رفع کند، چرا از سیدالشهداء رفع نکرد؟
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 213 *»
ملتفت باشید چه عرض میکنم. گیرم که خودش عاجز بود، اگرچه میدانم این حرف که میگویم خیلی حرف بدی است، لکن از منّیها تقیه میکنم، و میگویم گیرم خودش عاجز بود، خدا که عاجز نبود رفع بلا از سیدالشهداء بکند. حالا چرا نکرد از کسی که هیچ خطایی، هیچجا از او سر نزد؟ چرا نصرتش نکرد؟ چرا منع اعدای آن را نکرد؟ و حال آنکه خیلی از شماها میدانید امامحسین اگر میخواست غالب بشود، خودش به تنهایی میخواست غالب بشود، تمامشان را از زیر شمشیر بیرون کند، میتوانست. والله علاوه بر این اگر میخواست نفرین کند جمیعشان به درک بروند، میکرد. آیا خدا دعاش را مستجاب نمیکرد؟ آیا شما ایشان را مستجابالدّعوه نمیدانید؟ پس دعاشان که مستجاب است. پس بدانید والله اگر میخواست دفع کند دشمن را از خود، میکرد و میتوانست به یکنفرین همه را زیر و زبر کند. آیا نشنیدهای وقتی از مدینه بیرون تشریف آوردند جمع کثیری از جنّیان آمدند سر راه حضرت و عرض کردند کجا تشريف میبرید؟ فرمودند از شرّ مردم و از دشمن میترسم. فرمودند مالم را بردند صبر کردم، فحش عرضی به من دادند صبر کردم، ظلم و ستم کردند صبر کردم، خواستند خونم را بریزند گریختم. جنّیان عرض کردند تو اذن بده، ماها یکشب همه را خفه میکنیم. فرمودند اگر بنای من این باشد اینها را خفه کنم، من خودم بهتر از شما میتوانم. شما بروید پِی کار خود و کار نداشته باشید. اگر خیلی شائق هستید که یاری من کنید، وقتی که من کشته شدم بیایید آنجا عزاداری بر من کنید.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 214 *»
ملتفت باشید انشاءالله. باز قدری دیگر راه آمدند، پنجهزار مَلَک نازل شد به حضرت، و دیگر نمیدانم اینجا منّیها چه خواهند گفت که میگویند ملک بر امام نازل نمیشود. اینها که بودند یقیناً. و ملائکه میآمدند در خانههای آنها پر و بال خود را میریختند، و پر و بال آنها را جمع میکردند توی نازبالش میکردند زیر سر بچّههاشان میگذاردند. اینها که مسلّم است. چطور ملک بر ایشان نازل نمیشود؟!
باری، پس پنجهزار ملک از جانب خداوند عالم گماشته شدند. نه همان روزها، که روزهای سابق، پیشها هم که هرپیغمبری که در هرجنگی مغلوب میشد آن پنجهزار ملک میآمدند کمک میکردند آن پیغمبران را. اینها میآمدند و گردن مردم را میزدند. همین پنجهزار بودند چنددفعه آمدند به یاری پیغمبر. در جنگ بدر و حُنین لشکر اسلام کم بودند کفّار زیاد بودند، اینها میآمدند و کفّار را میکشتند. و مردم همه از کفّار و منافقین و مسلمین میدیدند هِی گردن مردم پرید و کسی هم نمیدیدشان. همان پنجهزار آمدند خدمت حضرت سیدالشهداء و عرض کردند ما مأمور بودیم همیشه نصرت کنیم پیغمبر را در مواطن کثیره. و نصرت میکردیم حضرتامیر را و شغل ما این است، و حالا آمدهایم ناصر تو و معین تو باشیم، حالا برای یاری تو آمدهایم، اذن بده برویم و همه دشمنان تو را هلاک کنیم. فرمودند من هیچ احتیاجی به شما ندارم، من اگر بخواهم دفع دشمن از خود بکنم میتوانم. همینطور جوابشان را فرمودند که من از شما قادرتر و تواناتر بر دفع دشمنم، لکن مأمور نیستم.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 215 *»
ملتفت باشید انشاءالله. پس دقّت کنید. اوّلاً که متذکر باشید که خودش تقصیری نداشت و گناهی نداشت. و این اعتقادی همه شیعه است که معصوم بود مطهّر بود. والله یک سرمویی مخالفت در هیچامری نکرده بود. معصوم بود مطهّر بود، و هیچ مستحقّ اینجور چیزها نبود. و بعد اگر میخواست که دفع دشمن بکند از خود ــ چرا که حقّ به جانب او بود ــ اگر میخواست والله به یکدعائی، به یک «موتوا»یی، همه میمردند.
ملتفت باشید انشاءالله. ادریس، پیغمبر بزرگی بود، گویا پیش از نوح هم بود. و در یکوقتی از بس اصرار کرد به قوم و نصیحت کرد که شاید اینها خداپرستی کنند، اینها قبول نکردند. و آخر خسته شد تا وقتی که مأیوس شد که دیگر حرفش را نمیشنوند. عرض کرد به خدا که خدایا من یکتوقع دارم که اختیار باران را به دست من بدهی که من تا اذن ندهم، باران نبارد. خدا هم وحی کرد به او که به دست تو دادم، خودت میدانی. ادریس آمد و از میان قوم بیرون رفت، و رفت در مغاره کوهی و هرصبح و هرشام جبرئیل یکقرص نان برای او میآورد افطار میکرد و در آنجا مشغول عبادت بود تا وقت باریدن. سال اوّل ابرها آمدند ببارند، ادریس گفت مرخّص نیستید که یکقطره ببارید. ابرها پراکنده شدند. به این جهت سال اوّل بنای گرانی شد و گرانی بود تا سال دوّم شد. ابرها همینکه جمع شدند و آماده باریدن شدند، باز خطاب کرد اختیار شما در دست من است، مرخّص نیستید ببارید. از هم پاشیدند و گذشت. و به این واسطه قحطی خیلی شدیدی شد. سال سوّم شد، باز ابرها جمع
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 216 *»
شدند که ببارند. باز ادریس گفت که شما اختیار ندارید ببارید، اختیارتان با من است، من اذن نمیدهم. باز متفرّق شدند ابرها. این بود که خداوند عالم یکشب، به محض اینکه ترحّم نکرد بر آن قوم، یکشب به جبرئیل گفت غذا مَبَر برای ادریس. آن شب جبرئیل نیامد. ادریس هی گرسنهاش شد، و هی انتظار کشید که جبرئیل میآید و نیامد تا صبح شد و نیامد. بر ادریس گرسنگی زورآور شد. با خود گفت چه کنم؟ از آنجا نگاه کرد به تمام شهر، دید از هیچخانهای هیچدود بالا نمیرود. با خود گفت عجب معرکهای راه انداختم، معلوم است چیزی ندارند بخورند. متذکّر شد که خدا خواسته تنبیه کند او را. خوب نگاه کرد دید یکخانه در تمام شهر، یکخورده دود بالا میرود. از آن کوه پایین آمد از زور گرسنگی و آمد در میان شهر و آن خانه را پیدا کرد. دید پیرزالی سهچونه خمیر جو دارد و میخواهد بپزد. رفت پیش آن پیرزن گفت میتوانی امروز مرا مهمان کنی؟ آن پیرزن گفت این سهقرص نان یکیش از خودم است و شوهرم، دوتاش از بچّههام است. از بچّهها را میترسم چیزی کم کنم، امّا از خودم و شوهرم یکخورده میتوانم کم کنم که لقمهای به تو بدهم. ادریس ماند آنجا تا پختند نان را. وقتی نشستند بخورند از همان نان خودشان، خواستند تکّهای پاره کنند به او بدهند. بچّهها دیدند که میخواهند از این نانها بدهند به این شخص. زهرهشان رفت، افتادند و مردند. آن پدر و مادر بناکردند داد و بیدادکردن. بنای معرکه و جنجال را گذاردند. ادریس گفت مترسید، خاطرجمع باشید من خودم ادریسم، زندهشان میکنم، و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 217 *»
زندهشان کرد، و بچّهها نشستند و نان خوردند، و خودشان هم خوردند و همه سیر شدند. بعد اهل شهر خبر شدند، به جهتی که آنها دویدند توی شهر و مردم را خبر کردند که ادریس آمده توی خانه ما. اهل شهر رفتند خبر برای پادشاه خود بردند. خود پادشاه و همه اهل شهر میدانستند سبب قحطی رفتن ادریس است. شاه فرستاد پیش حضرت ادریس که شما بیایید اینجا تا اکرام کنیم، اطاعت کنیم. جمع کثیری آمدند که او را ببرند. و ملتفت باشید که از کجا برخاست سخن. جمع کثیری آمدند که ادریس را ببرند. ادریس گفت من نمیآیم، به جهت آنکه آن روز تا حال، من مدارا و مسامحه با شما کردم، شما از من نشنیدید، و من هم این کار را بر سر شما آوردم و از میان شما بیرون رفتم. حالا اگر سلطان راستیراستی میخواهد اطاعت کند، با سلطنت و جلال نمیسازد، کور شود پاش را برهنه کند، سرش را برهنه کند، با تضرّع و گریه و زاری و التماس بیاید پیش من تا من هم دعا کنم خدا این قحطی را بردارد. غیر از اینجور باشد من نمیآیم. رفتند خبر بردند برای سلطان. سلطان گفت بروید بکِشید بیاریدش. جمع کثیری آمدند بکِشندش ببرندش. تا پیش و پس او را گرفتند ادریس گفت مُوتُوا. تمامشان مُردند. و تا گفت موتوا، همهشان مردند. خبر بردند برای آن سلطان. دسته دیگر بیشتر از دسته اول را گفت بروید بکشید بیاریدش. آنها هم که آمدند، باز گفت موتوا. باز همه مردند. مرتبه سوم باز جمعی دیگر بیش از آن دو دفعه آمدند. باز گفت موتوا و همه مردند. رفتند خبر بردند برای سلطان. سلطان گفت چارهای نیست،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 218 *»
همه شهر را هم بفرستم میگوید موتوا و همه میمیرند. سرش را برهنه کرد، پاش را برهنه کرد، با گریه و زاری و التماس و خضوع و خشوع، و بنای التماس را گذاردند و حضرت ادریس دعا کرد و بارش آمد.
باری، منظورم این است که وقتی پیغمبر خدا دعا کند و موتوا بگوید، میمیرند. احیوا بگوید کسی را، زنده میشود. عیسی به مرده میگفت زنده شو به اذن خدا، زنده میشد. میخواست کسی را بکشد میگفت مُت میمرد.
دقت کنید. ملتفت باشید که اینروزها منّیها خیلی پاپیاند فضائل ائمه و انبیاء و اولیاء را از میان بردارند. شما ملتفت باشید بدانید انبیاء کسی را بخواهند زنده کنند میکنند. عیسی یکی از معجزات بزرگش این بود که مرده زنده میکرد. ائمه شما معجزات بسیار داشتند، مردههای بسیار زنده کردند، چه حیوانات را، چه انسان را که زنده کردند. و محض اینکه کسی زنده کرد کسی را، یا میراند، خدا نمیشود.
بابصیرت باشید. فکر کنید که عزرائیل جان تمام مردم را میگیرد و والله نوکر امیرالمؤمنین است. والله به اذن امیرالمؤمنین جان مردم را میگیرد. بیاذن نمیتواند جان کسی را بگیرد. اینها همه هست، و خدا هم نیست. فکر کنید انشاءالله. عزرائیل یقیناً خدا نیست. به صریح قرآن، به ضرورت ادیان، عزرائیل میآید جان مردم را میگیرد، و والله خدا هم نیست. قاصد خدا است، موکّل این کارها است. پس دقت کنید. پس پیغمبری هم اگر مردهای را زنده کرد، یا زندهای را میرانید، جلدی خدا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 219 *»
نمیشود. به امر خداست، به اذن خداست، به حول و قوّه خداست.
پس بدانید و فراموش نکنید. ائمه شما والله از تمام پیغمبران بزرگترند در نزد خدا. و والله عیسی که مرده زنده میکرد، خودشان فرمودند که از ما اذن میخواست مرده را زنده کند و ما اذنش میدادیم، مرده را زنده میکرد. میفرمایند داود به ما پناه برد، آهن در دستش نرم شد مثل موم. دعا میکردند و خدا را به ایشان میخواندند و به واسطه ایشان آن کارها را میکردند. عیسی به ما پناه میبرد مرده زنده میکرد. آیا ما نمیتوانیم زنده کنیم؟!
ملتفت باشید انشاءالله. پس بلغ الله بکم اشرف محل المکرّمین و أعلی منازل المقربین و أرفع درجات المرسلین حیث لایسبقه سابق و لایلحقه لاحق و لایطمع فی ادراکه طامع. ملتفت باشید انشاءالله، اینجور فقرات زیارت را که میگوید خدا شما را برد به یکمحلّی که اشرف محل مکرّمین است و اعلای منازل مقربین است، هیچ ملک مقربی آنجا نمیتوانست برود، هیچ پیشیگیرندهای بر شما نتوانسته پیشی بگیرد و نگرفته، و هیچ ملحقشوندهای به شما نمیرسد، سهل است هیچ طمعکنندهای طمع آنجا را نتوانسته بکند. نتوانسته بفهمد شما کجائید و چه کارها میکنید.
پس ملتفت باشید انشاءالله. ایشان خیلی بهتر از عیسی میتوانند زنده کنند. خیلی بهتر از ادریس میتوانند بگویند موتوا، که همه بمیرند. لکن سرّ اینکه این کارها را نکردهاند با اینهمه ظلم که بر ایشان وارد آمد، با اینهمه ستم، با اینهمه بلایی که بر حضرت سیدالشهداء وارد شد، به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 220 *»
هرطوری هم که میخواست میتوانست رفع کند. میخواست بگوید موتوا، میگفت و همه میمردند. میخواست دعا میکرد به یکجوری دیگر همه متفرق میشدند. میخواست ذوالفقار میکشید و همهشان را میکشت. و دفع نکرد از خود اینهمه ظلم و ستم را. سرّش چه بود؟
ملتفت باشید انشاءالله. سرّش این بود، به طوری که شرح همین آیهای که خواندم بود. حدیثی است که در عالم ذرّ خداوند عالم خطاب کرد به جمیع پیغمبران که من چنین تقدیر کردهام که مؤمنین به شما، معصوم نباشند. و انشاءالله ملتفت باشید پیغمبرانش را معصوم خلق کرده و معصومند، اوصیاء آنها را هم معصوم خلق کرده و معصومند، لغزش ندارند، خطا ندارند.
پس وحی شد به تمام پیغمبران و تمام اوصیاء که به غیر از شماها، از برای شماها مؤمنان و تابعینی چند هستند که آنها را در درجه عصمت خلقشان نکردهام، معصوم نیستند، گناهکارند. و من حتم کردهام که هر کس هرعملی کند جزایش را بدهم. حتم کردهام که من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره. هرکه گناه کند هلاک شود. حال که چنین شد، تدبیری دارد و آن تدبیر این است که شماها یککدامتان کفاره این گناهان شوید، و جانتان را و مالتان را بدهید، و بر شما ظلم به حدّی وارد آید که کفاره گناه تمام گناهکاران بتوانید بشوید. چرا که باید به تمام کسانی که گناهکار هستند جزا برسد. باید در سر این کار جان و مال و عرض و ناموس و آنچه دارید بدهید به شدّتی که همان خدا میداند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 221 *»
شما فکر کنید ببینید مؤمنین از اول دنیا تا آ خر دنیا چند کرور هستند، و گناهان آنها هرروز چقدر هرکدامشان گناه میکنند! و این گناهها را همه را باید جزا داد، سزا داد، باید صدمه خورد تا کفاره آن گناهان بشود، و خدا نمیخواهد صدمه بخورند، نمیپسندید برای مؤمنین. پس وحی کرد که تدبیرش این است که شماها یککدام بیایید به رضا و رغبت تمام، راضی شوید جانتان را و مالتان را و عرضتان و ناموستان را بدهید در راه این گناهکاران، تا اینهایی که بر آن یکنفر وارد میشود کفاره بشود از برای تمام گناهکارانی که من باید ببخشم. و پیغمبران از آنجایی که پیغمبر بودند و معصوم، و نمیخواستند دروغ به خدا بگویند، تمامشان از آدم گرفته تا نوح تا ابراهیم تا همه پیغمبران؛ و به همه عرضه کردند و همه عرض کردند خداوندا تویی دانا و تصدیق داریم که تدبیرش هم همین است، لکن بنا نیست که ما دروغ بگوییم، ما دلمان راضی نمیشود که جانمان و مالمان و عرض و ناموسمان را بدهیم. نمیتوانیم دل خود را راضی کنیم که به قدری ظلم بشود بر ما که کفایت کند تمام گناه گناهکاران را، ما طاقت نمیآوریم. بله، اگر اتفاق بیفتد و تو حکم کنی که تمکین کنید، میکنیم. اگر تو راضی هستی که دلمان راضی نباشد، ما حرف نداریم.
و انشاءالله ملتفت باشید خدا قرار داده هرمعاملهای به اکراه و اجبار باشد، باطل است در هر دینی. نه همین اسلام تنها و دین شیعه، خیر. همهجا، حتی میان یهودیها، میان نصاریٰ، مسلم، شیعه، در همهجا قرار
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 222 *»
این است که همینکه معاملهای به اشدّ رضا و رغبت نباشد و یکطرف راضی نباشد آن معامله باطل باشد. توی قبالهها مینویسند که به اشدّ رضا و رغبت، بدون اکراه و اجبار فروخت یا معامله دیگر کرد.
پس ملتفت باشید انشاءالله. پس انبیاء گفتند ما واقعش این است به دل خود که نگاه میکنیم، اختیار دل به دست ما نیست. ما هرچه عرضه میکنیم به دل خودمان، میبینیم که راضی نمیتوانیم بکنیم دل خود را. میفرمایی حتماً بکنیم، میکنیم. خطاب شد نه، نمیخواهم. اگر از روی اشدّ رضا و رغبت میکنید بکنید، اگر نه نمیخواهم. این بود که در میانه تمام انبیاء و اوصیای انبیاء حضرت سیدالشهداء صلواتالله و سلامهعلیه برخاست. و اینها نص حدیث است که عرض میکنم. عرض کرد خداوندا من این امر را عرضه کردهام بر نفس خودم و فهمیدهام که تو میل داری این خلق را نجات بدهی. چون میل تو این است، من به جان و دل و اشدّ رضا و رغبت، جانم و مالم و هرچه دارم، همه را در راه تو میدهم. آنوقت برای این معامله کاغذ نوشتند و مهر کردند، و پیغمبر مهر کرد. آنوقت خطاب شد به حضرت سیدالشهداء که تا کجا ایستادهای در این معامله؟ عرض کرد خداوندا مالم را ببرند، تمام آنچه دارم همه را ببرند و غارت کنند، ایستادهام. وحی شد دیگر تا کجا ایستادهای؟ عرض کرد به خودم آنچه ظلم کنند متحمل میشوم. فرمود دیگر تا کجا ایستادهای؟ عرض کرد جانم را میدهم، سرم را میدهم. باز فرمود تا کجا ایستادهای؟ عرض کرد زنها را به اسیری میدهم و صبر میکنم و با تمام رضا و رغبت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 223 *»
این کار را میکنم. آنوقت میفرمایند هرقدر خدا گفت به حضرت سیدالشهداء تا کجا صبر میکنی؟ ــ دیگر حالا تمامش یادم نیست ــ عرض کرد، هی گفتگو کرد که تا کجا و تا کجا، و همه را قبول کرد تا وقتی گفت خداوندا زنها را همه را به اسیری میدهم. همین زنهایی که همه دختران پیغمبرند، همان زنهایی که دختران امیرالمؤمنیند، همان زنهایی که دختران فاطمه زهرایند، دختران امامحسیناند، همه را از روی اشدّ رضا و رغبت راضی شدم که به اسیری بروند. آنوقت خطاب شد الان جئت بالحق. حالا دیگر درست شد، آنطوری که میخواستم شد.
پس والله این امر، امر اتفاقی بازیچه نیست. و والله بدانید همینجوری که انبیاء را فرستاد برای نجات خلق، فکر کنید آیا انبیاء را میفرستد مداخلی از خلق بکنند؟ خودتان دقت کنید ببینید آیا خودش نان ندارد که به پیغمبرهاش بدهد؟ آیا جبرئیل نمیتوانست نان براشان بیارد؟ هرکدامشان هرچه بخواهند، خدم بخواهند و حشم و ثروت و دولت، هرچه بخواهند دارد بدهد به ایشان. اگر نخواهد بدهد، نمیفرستد.
فکر کنید ببینید خدا پیغمبر را برای چه میفرستد؟ پیغمبر بفرستد که مداخل از بندگان بکنند؟ و فرمود قل لااسألکم علیه اجراً الا المودّة فی القربی. و تعجب این است، و همه پیغمبران هیچ از مردم نمیخواستند. اما دیگر مودّت ذویالقربی را نداشته باشی، کار خودت عیب میکند. پیغمبر هم هیچ نمیخواست از مردم، اما دوستی اهلبیت خود را، همه پیغمبرها خواستند از مردم، این پیغمبر هم خواسته. ماکنت بدعاً من
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 224 *»
الرسل. سایر پیغمبران از اوصیای خود عهد میگرفتند که به امت خودشان دوستی اهلبیت خود را بگویند. پس هیچ نمیخواهند، اما مودت ذویالقربی را خصوص ائمهطاهرین را سلاماللهعلیهم حتماً خواسته.
دیگر چرا خواسته؟ باز ببینید محبت شما نسبت به آنها؛ شما آنها را دوست بدارید، آیا آنها جلالشان زیاد میشود؟ آیا آنها علمشان زیاد میشود؟ آیا قدرتشان زیاد میشود؟ آیا کمالشان زیاد میشود؟ آیا هیچ دنیاشان زیاد میشود؟ آخرتشان زیاد میشود؟ هیچ مقرّبتر میشوند پیش خدا؟
دقت کن و فکر کن انشاءالله. پس والله محبت شما نسبت به ائمهطاهرین هیچ جاه و جلال ایشان را زیاد نمیکند پیش خدا. بلکه همانطوری که مقرب درگاه خدا بودند هستند. چنانکه از این طرف، گر جمله کاینات کافر گردند، بر دامن کبریاشان گرد نمینشیند. اگر هیچ والله گردی، غباری ننشیند، والله از بس رئوفند، والله از بس رحیمند نمیخواهند شما به جهنم بروید. از این جهت میگویند ما مزدی از شما نمیخواهیم. این است که میفرماید ما سألتکم من أجر فهو لکم. مزدی که من نمیخواهم؛ آن چیزی که خواستم الا المودة فی القربی، این را هم برای خودم نخواستم، خاطرجمع باشید برای خودتان خواستم.
پس ملتفت باشید، محبت شما نسبت به ائمهطاهرین سلاماللهعلیهم والله باعث نجات شما است. و والله به غیر از محبت ائمهطاهرین والله هیچعملی، خدا از هیچکس قبول نمیکند. سعی کنید شما برخلاف
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 225 *»
مردم باشید و هیچ تشویش نکنید و توکل بر خدا و رسول و حجتهای او داشته باشید. والله بیمحبت ایشان، حدیث دارد، کسی در میان رکن و مقام، خدا را عبادت کند، او دائماً صائم باشد و دائماً قائم، و هی نماز کند و هر چه خدا به او گفته به عمل بیاورد، و منزلش هم در مابین رکن و مقام باشد، عمرش هم به قدر عمر دنیا باشد، والله به جهنم خواهد رفت و اینها همه حسرت میشود برای او. و قدمنا الی ماعملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا. همه به باد فنا میرود و هیچچیزش هیچ ثمری ندارد براش.
پس والله محبت ائمهطاهرین، دیگر هرکه غیر از این میگوید، شما سعی کنید برخلاف او بگویید. پس بگویید محبت ائمهطاهرین، محبت این دوازدهامام، والله نماز است، والله روزه است، والله خمس است، والله زکات است، والله حج است و والله جهاد است. تمام خیرها پیش ایشان است، دیگر هیچجا نیست. والله ان ذکر الخیر کنتم اوّله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه. هرجا ذکر خیری بشود، هرچه خوب است، پیش صاحبش است. صاحب همه خوبیها ایشانند. همه خوبیها راجع به ایشان است. این است که در دعای اعتقادیه که معروف است ــ گمان نمیکنم که کسی از علماء ندیده باشد آن دعا را. و آن دعایی است که مستحب است هر وقت در تعقیب صبح آن دعا را بخوانند که عقایدشان را متذکر شوند ــ در آن دعا میخوانی: امیرالمؤمنین آنکسی است که من لاأثق بالاعمال و ان زکت و لاأراها منجیة لی و ان صلحت الا بولایته و الایتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسلیم لرواتها.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 226 *»
میفرماید امیرالمؤمنین آنکسی است که هیچ عبادتی را از خود وثوق و اطمینان ندارم به آن، اگرچه آنطوری که خدا گفته به عمل آورده باشم و پاکیزه باشد و نقصی نداشته باشد و به آنطوری که خدا گفته خوب و درست باشد، من آنها را باعث نجات خود نمیدانم که باعث نجات من بشود. اما اگر این نماز را میکنم و آن روح ولایت توش هست و آنها را دوست میدارم و امام میدانم، و اقرار به فضائل ایشان دارم و قبول میکنم از حاملان و راویان آنها، و التسلیم لرواتها، اینها را وانمیزنم، آنوقت میدانم آن نمازها نماز است، آن روزهها روزه است، آن حجها حج است، آن خمسها خمس است، آن زکاتها زکات است. آنوقت میدانم اینها نجاتم میدهد.
پس بدانید والله محبت ایشان اصل هرخیری است، مبدء هرخیری است، منتهای هرخیری است، مأوای هرخیری است، روح هرخیری است. این است که والله مؤمن شکری باید بکند که مافوق ندارد، و باید اقرار کنیم به عجز. همین اقرار به عجز مگر شکر کم دارد؟ و همینطورها هم هست. در خیلی از مناجاتها انبیاء و اولیاء عرض میکنند خداوندا چطور شکر کنم تو را که این شکری که میکنم باز به توفیق تو است، و این منّتی است بر سر من گذاردهای که توفیق شکری به من انعام کردهای، و برای این هم باید شکری دیگر بکنم. پس ما نمیتوانیم شکر نعمتهای تو را بکنیم. وحی شد که همین عجز از شکر، همین شکر من است.
پس نمیشود شکر او را کرد مگر اقرار کنیم که خدایا ما والله
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 227 *»
نمیتوانیم شکر نعمتهای تو را به عمل بیاوریم که ما را از طینت ایشان و از جنس ایشان خلق کردهای. میفرمایند شیعیان ما از جنس ما و از طینت مایند، از این جهت قلبهای ایشان میل به ما میکند. پس چون از جنس ایشان است تحنّ قلوبهم الینا. میل میکند دلهای ایشان به ما و ما را دوست میدارند. و چون دوست میدارند ایشان را والله همین دوستی ایشان، سبب نجات ایشان است و بس. مگر چیزی باز این دوستی جزئش باشد.
پس دقت کنید، حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیئة و شکر کنید که الحمدلله که همچو کرده. چرا بخیلی مردکه؟ فکر کن، بگو من گناهکارم، بایستی شفاعت من کنند. حالا شفاعت میکنند جنس خود را. خدا کرده دیگر چهکار کند؟ پس حبّ علی والله حسنة لاتضرّ معها سیئة. و والله انکار این حرف، سیئة لاتنفع معها حسنة. این حدیث را والله سنّیها قبول دارند. در کتابهاشان خودم دیدم و الان کتابهاشان را دارم. به انواع و اقسام مختلف این حدیث را روایت کردهاند. الان کتابهاشان پیش من است که همین سنّیها نصیحت میکنند که مبادا حمیت یخهتان را بگیرد و از راه حمیّت و عصبیّتِ طرف مقابل، راضی به این شوید که با آلمحمد عداوت کنید که دیگر نجات براتان نخواهد بود. و همین حدیث را در تِلوش روایت کردهاند که حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیئة. آنها نصیحت به عوامشان میکنند.
دقت کنید، والله محبت حضرتامیر و همه ائمه سلاماللهعلیهم؛ دیگر اینها را ملتفت باشید، حضرتامیر تنهایی را دوست بداری،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 228 *»
امامحسن را دوست نداری دروغ گفتهای. کسی بهانهای بخواهد بگیرد که من خودش را دوست میدارم، نمیشود امامحسن را دوست ندارد و آن را دوست داشته باشد. پس بعضشان جزء بعضند. اگر تمام دوازدهامام را دوست میداری، امیرالمؤمنین را دوست داشتهای. یازدهتاشان را دوست بداری، یکیشان را قبول نداشته باشی آنهای دیگر هم وامیزنند، میگویند دروغت است. آن یازدهتایی که خیال میکردی دوست میداری، آنها امام نبودند. وقتی امامند که هر دوازدهتا را دوست داشته باشی. أشهد أن ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض. پس اینها از هم جدا نمیشود بشوند.
ملتفت باشید. بلکه عرض میکنم ملتفت باشید در خیلی از دعاها و زیارتها هست دوستان ایشان را باید دوست بداری. اگر نداری میگویند دروغ میگویی؛ ایشان را دوست نمیداری، دوست هم نمیداشتی. و همچنین والله دشمنانشان را باید دشمن بداری که اگر دشمنان ایشان را دوست بداری و بگویی من ایشان را دوست میدارم، میگویند دروغ میگویی. اگر ایشان را دوست میداشتی، دشمنان ایشان را دشمن میداشتی. یزید را دوست بداری، شمر را دوست بداری، عمر را دوست بداری که ما خویشیم، قومیم، رفیقیم، همشهری هستیم، پول به من میدهد؛ با دوستی ایشان نمیسازد. تو دوست ایشان نیستی.
پس ملتفت باشید انشاءالله. والله محبت ایشان است که باعث نجات دنیا و آخرت است. و فرمودند نه هر کسی که میگوید من دوستم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 229 *»
راست میگوید. علامتی دارد راستگو، و به آن علامت راستگو از دروغگو جدا میشود. علامتِ خیلی آسانی هم قرار دادهاند مشکل هم نکردهاند. علامت دوستی این است که همینکه میشنود ما یکوقتی مسرور و خوشحال بودهایم، هرچه آنجا ما خوشحال بودهایم، اینجا اینها هم خوشحال باشند. هر وقت میشنود که ما مصیبتی داشتهایم، میشنود کسی ظلم به ما کرده، غصه میخورد، محزون میشود. همین که بیدماغ میشوند راستشان است، دوستند. همهتان هم همینطورها هستید. پس علامت صدق محبت همین است که در سرور ایشان مسرور باشی و در حزن ایشان اندوهناک و محزون باشی. اگر چنین حالتی داری، دوست ایشانی.
انشاءالله ملتفت باشید. خداوند عالم همینکه دید کسی در دل خود قصد صادقی را دارد، اگر چه عملش را نتواند بکند و نکند، خدا ثوابش را به او خواهد داد. و اینها حدیثهای خاص دارد. حدیثهاش را خواندهام براتان، و مکرر میخوانم آنها را تا متذکرتان کنم.
می پرسند از امام که مؤمن ناخوش میشود و بسیاری از عبادات را که در حال صحت میکرد، در حال ناخوشی، حالا نمیتواند بکند. مثلا بسا غش کرده و افتاده، نمیتواند وضو بگیرد، نمیتواند نماز کند. این حالتش چطور است؟ میفرمایند چون از قصد مؤمن این است که اگر صحیح است نماز بکند، حالا که ناخوش شده و نمیتواند بکند، حالا خدا نمیآید کم کند از ثوابش. تمام عباداتی که در حال صحت میکرد
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 230 *»
همه را به پاش مینویسد. این مصلّی است، نمازگزار است و نماز کرده. دیگر وقتی که چاق شد، قرار دادهاند که نمازها را قضا کند. این را هم باز همه علماء متوجهند که قضا باید به امر خاصی باشد. این امری دیگر است و حکمی دیگر. و همچنین کافر در وقت مرض نمیتواند کفرش و فسقش و فجورش را به انجام برساند. دلش میخواهد و قصدش را دارد، اما ناخوشی مانع شده و نتوانسته. او که کوتاهی نکرده در کارهاش. پس جمیع کفر و فسق و فجورهایی که در حال صحت میکرد همه را به پاش مینویسند در حالت ناخوشیش، چرا که قصدش را داشته.
و همچنین میپرسند، کفّار در دنیا همان مدت عمرشان را کافر بودند؛ دیگر عمرها یا شصتسال است یا هفتادسال است مثلاً یا صدسال، نهایت هزارسال هم باشد، دوهزارسال هم باشد، بیشتر که نمیشود. بلکه عرض کردم عمرهای حالاها باشد همان شصتسال و هفتادسال است. عرض میکنند کفار در دنیا مدت عمرشان کفر ورزیدهاند، مقتضای عدل این است که خدا هم به اندازه مدت عمرشان عذابشان کند. دیگر همیشه اینها را مخلد کند در جهنم، ظلم میشود، و خدا خودش میگوید من ظالم نیستم، و نهی از ظلم کرده و نپسندیده بندگان او ظلم کنند. چرا خودش ظلم کند؟ به قدر همان مدت عمر کفار، کفار را عذاب کند، بعد مرخصشان کند.
همچنین میپرسند مؤمنین در مدت عمرشان اطاعت کردهاند و ایمان آوردهاند. اینها هم مستحق اینند که به عدد سالشان که در دنیا عمر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 231 *»
کردهاند به همان عدد سال، در آخرت ثواب ببینند. دیگر به بهشت جاوید میبرد مؤمنین را و همیشه خلود در نعیم ابدی به آنها میدهد، برای چه؟ چرا؟ امام در جواب میفرماید بنیّاتهم خلّدوا. شرحش این است که چون قصد کفار این است که تا هستند کافر باشند، و چون این است قصدشان و نیتشان، حالا هرجا هستند کافرند، اینجا کافر است، توی قبرش هم که گذاردهاند آنجا هم کافر است، در برزخ هم که میرود آنجا هم کافر است، توی جهنم که میبرندش مادامی که آنجا هست کافر است، و تا هست عذابش میکنند، و «تا» ندارد، الی ابدالابد عذابش میکنند. مؤمن نیتش این است که تا هست اقرار کند به خدا و اقرار کند به پیغمبر خدا؟ص؟ و ائمهطاهرین سلاماللهعلیهم و به این که حلال خدا حلال است، حرام خدا حرام است. اینها را، اینجا که هست اقرار میکند، توی قبر هم اقرار میکند، در آخرت هم اقرار دارد. پس تا هست باید نعمتش داد. و «تا» ندارد، به جهت اینکه آخرت دار بقا است و دنیا دار فنا است و آخر دارد، لکن آخرت دار بقا است و آخر ندارد. مؤمنین تا هستند، مؤمنند، کفّار تا هستند، کافرند. پس آنها را الی ابدالابد نعمت میدهند، اینها را الی ابدالابد عذاب میکنند.
ملتفت باش، منظورم این است که بگویم نیت مؤمن از عملش بهتر است هزارمرتبه. چرا که عمل هرقدر زیاد باشد، فرضاَ سیهزار رکعت نماز کنم، وقتی کردم، آخر دارد. اما به چه اندازه من اقرار کنم خدا یکی است؟ بیاندازه. به چه اندازه نیت خیر داشته باشم؟ بیاندازه. پس نیت، اندازه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 232 *»
ندارد. از این جهت اگر نیت خوب شد، ثوابش والله اندازه ندارد.
و ملتفت باشید انشاءالله. به محض اینکه انسان نیت خوب دارد، والله خدا ثوابش میدهد. همچنین والله به محض اینکه نیت بد دارد، خدا عذابش میکند. و از این راه است، ملتفت باشید، از این راه است که خداوند عالم بهشت را پیش از فعل سیدالشهداء آفریده بود. و حال آنکه والله اگر این کار را حضرت نمیکرد، عرض میکنم به جرأت که والله خدا بهشت نداشت. باز حدیثش را بخوانم تا خاطرجمع شوی. حدیثش این است که میفرماید که خداوند عالم عرش را از نور پیغمبر آفرید و والله پیغمبر بهتر است از عرش. و میفرماید خداوند عالم کرسی را از نور حضرتامیر آفرید و والله حضرتامیر بهتر است از کرسی. و قسمش را آنها میخورند، نه این است که من قسم میخورم. این قسم در حدیث است، و میفرمایند والله امیرالمؤمنین بهتر است از کرسی. و همچنین میفرماید آفتاب را از نور امامحسن آفرید و والله امامحسن بهتر است از آفتاب. دیگر کارهای آفتاب را ببینید و عبرت بگیرید. تمام جمادات، تمام نباتات، تمام حیوانات، تمام انسانها، تمام کفّار، تمام مؤمنین، همه را این آفتاب تربیت میکند. یکخورده پایین برود هوا سرد میشود، دیگر نه گیاه میروید، نه حیوان تولد میکند، نه انسانی پیدا میشود.
باری، منظور این است که والله امامحسن بهتر است از آفتاب، و قسمش را حضرتصادق خورده، من هم تقلید حضرتصادق را میکنم. و میفرمایند در آن حدیث که خدا بهشت و حورالعین را از نور حضرت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 233 *»
سیدالشهداء آفریده، و والله حضرت سیدالشهداء بهتر است از تمام بهشت و تمام حورالعین.
پس بدانید والله بهشت را حضرت سیدالشهداء ساخته، و والله از نور او ساخته شده، و والله نور او عمل او است، و عمل او همین شهادت او است. همین جان و مال خود را فروخته به خدا و بهشت را خریده، یعنی بهشت را ساختند از نور او.
ملتفت باشید همان روز اوّلی که، همان روز الست که این معامله شد، آن روز شد. نهایت، اجل براش قرار دادند، گفتند حالا باش تا وقتی که باید جان و مال را تسلیم کنی، آنجا تسلیم کن.
فرضاً معاملهای شما بکنید، اینجا صیغه بخوانید که فلان متاع را فلان جنس را کرمانشاهان تسلیم کنيد، معامله صحیحی است و همهجا میکنند. پس معامله در روز الست شد، ثوابش را هم آن روز دادند به امامحسین. پس بهشت را دادند، و ساخته شد از نور امامحسین و از عمل آن بزرگوار. نهایت جنس او را حواله کرد که در صحرای کربلا میدهم. روز عاشورا که شد آنوقت تحویل میدهم.
باری، پس بدانید والله مقتضای محبت شما هم همین است که عرض میکنم. شما هم همینکه یاد میکنید صحرای کربلا را، میگوئید یالیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما. همین را توی نیتت که نیت میکنی دیگر خواه به زبان بگویی یا به زبان نگویی، و اگر بگویی بهتر است. نگویی هم این را، حالتت این است که اگر من بودم آنجا و میدیدم آن اوضاع را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 234 *»
البته توی قشون یزید نمیرفتم، همانجا برابر آن قشون وامیایستادم و کور میشدم و جنگ میکردم، هزاربار هم کشته میشدم باز فرار نمیکردم و با آنها جنگ میکردم. اگر حالتت اینجور باشد والله در خون خود غلطیدهای و والله شهید شدهای.
پس سرّ آیه را برخورید که خدا میگوید ان الله اشتریٰ من المؤمنین. نگفته خدا خریده از یکنفر مؤمن. نگفته از همان سیدالشهداء خرید. سرّش این است که حالا که سیدالشهداء جان و مالش را فروخته، دوستان او با جان و دل راضی میشوند جانشان را بدهند و مالشان را بدهند. هرچه بیجرأت باشند، که باز میروند جان خود را میدهند. والله اگر زنجیرشان کنند که جان ندهند، زنجیر را میخواهند پاره کنند. کسی که اینجور نباشد، والله جاش توی جهنم است. والله تمام مؤمنین شهیدند به شهادت سیدالشهداء. اگر ما بودیم آیا جان ما عزیزتر از جان سیدالشهداء بود؟ آیا سر ما عزیزتر از سر او بود؟ آیا بچههای ما عزیزتر از بچههای او بود؟ آیا زنهای ما عزیزتر از زنهای او بود؟ مال ما آیا عزیزتر از مال او بود؟ چه چیزمان بهتر بود؟
و حال آنکه انشاءالله باز ملتفت باشید، پیغمبر میگوید در تلو این آیه شریفه ــ دقت کن و بابصیرت باش ــ النبیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم، در تلو این آیه که خدا وحی کرده به پیغمبر که به شما برسد و شما ایمان داشته باشید به آن؛ میفرماید النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم. در تلو همین آیه فرمایش میفرمایند هر کس مرا از خودش دوستتر ندارد امت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 235 *»
من نیست. و خیلی آسان است که مؤمنین پیغمبر را از خودشان دوستتر بدارند. البته مؤمنین اگر غذایی باشد و ببینند پیغمبر گرسنه است، آن غذا را خودشان نمیخورند، میدهند به پیغمبر بخورد. اگر به پیغمبر ندهند مؤمن نیستند، چرا که جانشان را عزیزتر از جان پیغمبر دانستهاند. و فرمودند هر کس مرا از خود دوستتر ندارد امت من نیست. و همچنین فرمودند هر کس اولاد مرا ــ یعنی ائمهطاهرین را سلاماللهعلیهم ــ از اولاد خودش دوستتر ندارد، چنین کسی از امت من نیست.
و الحمدلله ربالعالمین که در میان شیعه این کار امر آسانی است. و بدانید این کار، کار خداست. خدا منت گذارده بر شما همینجور خلقتان کرده که دوست میدارید ایشان را بهتر از خودتان. فرضاً اگر جایی باید کشته شوید، و مخیّر شدید که شما را بکشند یا امام را، و اگر شما را بکشند او به سلامت بیرون میرود، شما باید خود را فدا کنید که جان او به سلامت بیرون برود. و میکنند، دل شیعیان را خدا همینجور خلق کرده.
ملتفت باشید انشاءالله. پس دقت کنید. پس تمام مؤمنین والله همینکه حالتشان اینجور است، والله مثل شهیدان کربلا، والله توی خون خود غلطیدهاند. والله روز قیامت محشور میشوند توی خون خود غلطیده. و والله همین را در انجیل دیدهام، در همان مکاشفات یوحنا. و این مکاشفات یوحنا کتابی است که یوحنا نوشته، و این یوحنا خیلی مرد جلیل خیلی بزرگی است، این کتاب را نوشته و میگوید دیدم خداوندگار را بر روی تختی. و خداوندگار مُلک پیغمبر آخرالزمان است؟ص؟ که روی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 236 *»
منبر وسیله نشسته. و این منبر هزارپله دارد، خیلی مرتفع است، منبر خیلی بزرگی است، تخت عظیمی است. میگوید خداوند را دیدم بر روی تخت نشسته، و دیدم برّه سربریدهای را آوردند در مقابل تخت او، و تمام حکم را خداوند واگذار نمود به آن برّه سربریده. حالا آنها ــ یعنی نصاری ــ این برّه سربریده را خیال کردهاند حضرتعیسی است.
شما ملتفت باشید، دقت کنید، فکر کنید. کی عیسی را سرش را بریدند؟ اصلش عیسی که کشته نشد. حالا به قول آنها هم که شبّه لهم، خیالی کردند و حقیقت نداشت. میگویند به دارش کشیدند و مرد. هرچه باشد که عیسی را سرش را نبریدند. و هرگز بنا نیست کسی که بمیرد به او بگویند سربریده. پس بدانید والله آن سربریده را که در مقابل تخت میآرند، حضرت سیدالشهداء است سلاماللهعلیه، و والله تمام احکام را خداوند عالم به سیدالشهداء واگذار کرده. هرکه را که میخواهد والله به بهشت میبرد، به جهتی که بهشت خانه خودش است، هرکه را بخواهد به جهنم میبرد. این است که در همان مکاشفات میگوید دیدم جماعت بسیاری را همه سرخپوش. از آن ملکی که در طرف دست راست من بود پرسیدم این چه سرخی است؟ چرا این جماعت لباس سرخ پوشیدهاند؟ گفت اینها همه از خون آن برّه سربریده است که رنگین شدهاند.
پس بدانید که والله تا کسی به خون حضرت سیدالشهداء رنگین نشود، تا مؤمنین به خون آن حضرت رنگین نشوند، توی بهشت نمیروند. پس میگوید پرسیدم این سرخپوشها کیستند؟ گفتند اینها مؤمنینی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 237 *»
هستند از عصر آدم تا روز قیامت که همه آمدهاند و همه به خون این برّه سربریده لباسهاشان سرخ شده. عنقریب است که میشویند اینها را و سفید میشود. قدری که گذشت، میگوید دیدم لباسهاشان همه سفید شد، و همه رفتند در برابر تخت خداوندگار. و باز میگوید جمع بسیاری را دیدم همه سیاهپوش، یا رنگهای دیگر پوشیده بودند. پرسیدم اینها کیستند؟ در جواب گفتند اینها کسانی هستند که به خون آن بره سربریده رنگین نشدهاند و اینها را خدا نجاتشان نمیدهد.
پس بدانید والله منحصر است عبادت خالص به همین. و خوب فکر کنید، در خانههای خودتان که میروید فکر کنید، مطالعه کنید، ببینید عمل خالصی والله نداریم به غیر از همین عزاداری سیدالشهداء. حالا این عزاداری آیا به جهت ریا است که دل من در این مصیبت میسوزد؟ وقتی دل دارد آنجا میسوزد، این دیگر ریا ندارد، سمعه ندارد، عجب ندارد. به او میگویی مسوز، بیاختیار میسوزد. پس بدانید حزن از برای ائمهطاهرین و از برای دوستانشان بیاختیار به قلبشان وارد میشود. هیچ ریائی سمعهای پیرامون آن عمل نمیگردد.
ملتفت باشید انشاءالله. آیا این نمازهایی که ما داریم میکنیم عمل خالص است؟ و حال آنکه اولاً نه حمدش درست است، نه سورهاش درست است، نه مسائلش درست است. خیر، همهاش درست است. فکر کن ببین آن دورکعت نمازی که از اولش تا آخرش همهاش را با خدا حرف زده باشی، برای خود سراغ داری؟ کدام نماز اینجوری برای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 238 *»
خودت از اول عمرت تا حالا سراغ داری؟ و این نماز والله عمود دین است. و این نمازی که تو متوجه خدا نیستی در آن، چنین نمازی را توقع مکن که خدا قبول کند. خدا خودش فرموده وقتی به ظاهر رو به من بکنی، و باطناً دلت پیش من نباشد، من به صورت الاغ درستت میکنم. و همینجورها به همین لفظ در حدیثها هست. پس این عملی که عمود دین است، اینجورها است، و نمیتوانیم بکنیم، و از اول عمرمان تا حالا دورکعت نماز برای خود سراغ نداریم. و والله آن دین خالصی که همین نمازها را اصلاح میکند، ببینید عملی که گناهان را رفع میکند، همین گریستن بر حضرت سیدالشهداء است. همینکه کسی گریه کرد بر آن حضرت، دیگر نباید کسی شک کند که این گناهش آمرزیده است، و در این حرف نیست.
ملتفت باشید. کسی دلش بسوزد و گریه کند برای سیدالشهداء و این گریهاش راستیراستی باشد، و کسی گمان کند که این شخص گناهش آمرزیده نشده، چنین شککنندهای را، خودش را خدا نیامرزد. این شکّاک را خدا نمیآمرزد. پس بدانید والله هنوز اشک جاری نشده گناهان را میآمرزند، هرقدر باشد. و فرمودند اگر به قدر بال مگسی اشک در این مصیبت از چشم بیرون آمد، خدا گناهانش را میآمرزد، اگرچه به قدر کف دریاها باشد.
پس دقت کنید انشاءالله. پس بدانید همینکه از نیت شما این است که اگر بودی آنروز، البته میرفتی پیش سیدالشهداء، پیش یزید
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 239 *»
نمیرفتی، پیش ابنزیاد نمیرفتی، اگر این جوری، یقین داشته باش که البته کشته شدهای و شهیدی. و حالا که شهید شدهای آیا شهید دیگر گناهی دارد؟ این حرف عجیب غریبی است. ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون. یعنی البته گمان مکن که آن کسانی که شهیدند در راه خدا، آنها مردهاند. بلکه آنها زندگانند در نزد ربّ خود و رزق میخورند. پس بدانید والله تمام مؤمنین زندهاند و تمامشان جاشان عندالربّ است و همه عند ربهم یرزقون، در ناز و نعمت و دولت و عزت و راحتند.
پس تمام مؤمنین والله عمل خالصشان همین تعزیهداری سیدالشهداء صلواتالله و سلامهعلیه بوده. حتی پیغمبران، همهشان از آدم گرفته عزاداری کرد تا خاتم. پیغمبران خدا همه این عزاداری را کردند که عملهاشان خالص شد. پس الا لله الدین الخالص. از روی اعتقاد و یقین، خودت هم فکر کن، ببین اگر اینهایی که میگویم اغراق است، ولش کن. اگر حرفی است، که هیچکس نمیتواند ردش کند؛ آیه قرآن است و معنی آن را برای شما گفتم، و ضروریات دین و مذهبتان است و خودتان و آباء و اجدادتان همه به این اعتقاد بودهاید و هستید. پس بدانید هیچ عملی بهتر از تعزیهداری سیدالشهداء نیست بدون استثناء. عرض میکنم والله آن نمازهای سر و دست و پا شکسته را همین تعزیهداری اصلاح میکند. هرعمل ناقصی را اصلاح میکند. علاوه بر اینکه عملهای ناقص را اصلاح میکند، این معصیتهایی که کرده میشود،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 240 *»
کفاره آنها واقع میشود، و تمامش والله از برکت حضرت سیدالشهداء آمرزیده میشود، و تمامش کفاره داده میشود. چرا که نه به جهت خاطر خود او بوده که این مصیبتها به او رسیده، محض کرم و جود و رحمتی بوده که به گناهکاران داشته. دیگر تبارک همچو خدایی که همچو سیدالشهدائی را خلق میکند، خودش را به این بلاها میاندازد که شما را نجات بدهد. و انداخته و نجات هم داده. خلق بیشفیع گلیم خود را از آب نمیتوانستند بکشند، به این جهت خدا خلق کرد شفیع برای ایشان.
والله در روز قیامت مؤمنین تمامشان هزارصف میایستند. دیگر سر صف کجا است؟ خدا میداند. این سر صف کجا است، آن سر صف کجا است؟ من نمیدانم، خدا میداند. هزارصف میایستند و نهصد و نود و نه صف را حضرت سیدالشهداء به تنهایی شفاعت میکند، هیچکس دیگر هم کمکش نمیکند. یکصف دیگر میماند که آنها گناهشان خیلی عظیم است، گناهان بسیار عظیمی دارند. آن یکصف را آنوقت پنجتن جمع میشوند، و باز حضرت سیدالشهداء داخل آنها است، و به کمک یکدیگر آن صف دیگر را انشاءالله شفاعت میکنند.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 241 *»
موعظه هشتم
(سهشنبه / هشتـم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 242 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه این است که خداوند عالم خبر داده از معاملهای که کرده است. و آن معامله این است که میفرماید خدا خریده است در روز الست در پیشها خدا خریده است از مؤمنان مالهای ایشان را و جانهای ایشان را و ثمن این خرید را و عوض این خرید را بهشت خود قرار داده بأنّ لهم الجنة. و علامت این جماعتی که جان و مال را فروختند و بهشت را خریدند، علامتی دارند و این علامت را باید خلق بدانند، تا بدانند که خدا این معامله را برای چه کرده است. علامت این جماعتی که این معامله را کردهاند با خدا این است که بعد از نزول قرآن و بعد از نزول این آیه شریفه جنگ میکنند در راه خدا، و جمعی را میکشند در راه خدا، و بعد جان و مال را تسلیم میکنند. و میفرماید این معامله و این
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 243 *»
عهد و پیمانی که میان خدا و آن مؤمنان شده، نه همین گمان کنید که در قرآن تنها است، بلکه این عهد و پیمان در تورات، در انجیل، در قرآن، در همه این کتابها ذکر شده که خدا وعده کرده و آن جماعت هم معاملهای کردهاند. حالا که خدا عهد کرده، کیست وفاکنندهتر به عهد خودش از خداوند عالم؟ و این را سهل شعوری میخواهد که انسان بفهمد. معلوم است خدا به وعدهای که میکند البته وفا میکند و خلف وعده نمیکند، و تمام خلق که وعده میکنند برفرض هم که بخواهند وفا کنند، او تا نخواهد نمیتوانند وفا کنند. لکن خداوند عالم همینکه وعده کرد هیچکس نیست مانع باشد، نگذارد. پس البته او به وعده خودش وفا میکند. پس کیست وفاکنندهتر به عهد خود از خداوند عالم جلشأنه؟
پس حال که چنین شد خطاب میکند به آن جماعتی که جان و مال خود را فروختند و بهشت را خریدند، خطاب میکند به آن جماعت که فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به پس بشارت باد شما را، چشم شما روشن و بشارت باد شما را به آن بیعی که کردید و به آن معاملهای که کردید. و ذلک هو الفوز العظیم و آن فوز عظیمی که خداوند از برای بندگان خود قرار داده، این فوز عظیم است. این ترجمه فارسیش بود که عرض کردم.
پس ملتفت باشید انشاءالله که در هیچ تاریخی، در هیچ قصهای، هیچ پیغمبری، هیچ وصی پیغمبری دعوا نکرده در راه خدا به این تفصیلی که خدا خبر داده که در آن دعوا جمعی را بکشد و بعد خودش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 244 *»
کشته بشود و بعد آنچه دارد به غارت برود. هیچکس نکرده مگر حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه. پس چهبسیار واضح است که خدا این تدبیر را کرده برای یککار بزرگی. چرا؟ از برای اینکه خداوند عالم جلشأنه عادل است، ظالم نیست. رحیم است، بیمروت نیست. دقت کنید انشاءالله. و کسی که کار بدی نکرده باشد نباید به او صدمه وارد آید.
ملتفت باشید، دقت کنید. چهبسیار واضح است اگر کسی کار بدی نکرده باشد خدا بدی به او نمیرساند. باز خوب فکر کنید. باز نگویی ــ یعنی خیال نکنی ــ که بد را خدا که نرساند، مردمِ دیگر جمع شدند و ظلم کردند به حضرت سیدالشهداء. عرض میکنم باز خوب فکر کنید. آیا خدا قادر نبود که نگذارد این بلاها برسد به او؟ و تو میدانی که قادر بود. پس چرا گذارد و رسید؟ پس بدانید که این کارها از برای یکامر بسیار بزرگی است، که امری بزرگتر از آن میخواهم عرض کنم نیست. و اگر دل بدهی میدانی نیست. اگر حالا هم تمامش را نتوانی فکر کنی بعد برو فکر کن. آن امر، امری است که تمام ارسالرسل و تمام انزالکتب برای آن امر شده.
فکر کن، اگر خدا هیچکاری دست این مردم نداشت، هیچرسولی نمیفرستاد، هیچکتابی نازل نمیکرد، هیچنمازی، هیچعبادتی قرار نمیداد. همینطور مثل حیوانات بخورند و بچرند و بخوابند و برخیزند، اینکه دیگر ارسالرسل نمیخواست.
دقت کنید انشاءالله. پس بدانید که خداوند عالم کاری دارد دست
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 245 *»
این مردم، چنانکه فرموده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون. ملتفت باشید چه عرض میکنم. عرض میکنم خر را خدا خلق میکند که بار بکشد، اسب را خلق میکند که سوارش بشوند، شتر را خلق میکند که بار بکشد، گوسفند را خلق میکند که گوشتش را بخورند. حالا جن و انس را خلق کرده از برای چه؟ آیا برای همین خلقشان کند که بخورند و سیر شوند، باز بخورند و سیر شوند، تا آنقدر گند بگیرند که خود آنها از گند خود متأذی شوند؟ آیا برای این خلق کرده جن و انس را؟ خیلی واضح است که برای این نیست.
خودش میفرماید ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون. هیچ برای خوردن خلقشان نکردهام، برای آشامیدن خلقشان نکردهام، برای اینکه جماع کنند خلقشان نکردهام، برای اینکه بیدار شوند، برای اینکه بخوابند، برای اینکه برخیزند. اینها اگر هست، بالتَبَع است. پس میفرماید من خلق نکردم جن و انس را مگر برای همینکه مرا عبادت کنند. و اگر منظور خدا و اراده خدا این بود که جن و انس او را نپرستند اصلاً خلقشان نمیکرد. چرا که خدا خدایی است که کار لغو نمیکند در ملکش.
دقت کنید، که اگر دقت کردید خوب میتوانید بفهمید. آسان هم هست. خداوند هیچ کار بازی و لغو و بیحاصل نمیکند. کارها همه باید حاصلی و ثمری داشته باشد. ملتفت باشید ببینید تمامتان میفهمید و میدانید، اگر کوزهگری کوزههای چند بسازد به هیئات مختلف و اینها را درهم بشکند و بریزد دوباره گل کند آنها را و دوباره کوزه بسازد، باز خراب
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 246 *»
کند و بشکند و باز کوزه بسازد، و سرهم این کارش باشد، همهتان میفهمید این جنون است، لغو است، بیحاصل است، و خدا همچو کاری نمیکند که خلق کند انسانی را، این سر، این دست، این پا، این گوش، این چشم، این اعضا، این جوارح، با اینهمه حکمتها که به کار برده، که اگر فکر کنی یک همچو جور بدنی که برای خودتان ساخته، جمیع جن و انس جمع شوند، کل خلق جمع شوند که یک انسان بسازند، یک حیوان بسازند، یک مگس بسازند در قوهشان نیست، و خدا صدهزار حکمت به کار برده یکمگس خلق کرده. پس اینهمه خلقت به کار برده، همچو خلقی به این محکمی خلق کرده، که چه؟ برای همینکه بخورند، برای همینکه بخوابند، برای همینکه بیدار شوند. که چه؟ که باز هم بخورند، که باز هم بخوابند، که باز هم بیدار شوند، و باز بخورند و بعد هم بمیرند و آخر هم خاک شوند و بپوسند. این لغو نیست؟ والله بیثمر است.
دقت کنید. پس ملتفت باشید بدانید اینها جزء ایمانتان است و راه فکر است دستتان میدهم. هر وقت بیکار باشید یا بیخوابیتان بگیرد، توی همینها فکر کنید. در رختخواب هم میشود فکر کرد. ببینید خدا اگر آب آفریده، از برای این بوده که در ملکش ضرور بوده، اگر از آب منفعت به هیچکس نمیرسید مصرفش چه بود که خلقش کنند؟ اگر این هوا منفعت به هیچکس نداشت خلقتش لغو و بیحاصل بود. لکن آب را خلق کرده تشنگان بیاشامند. آب را خلق کرده که مردم زراعت کنند، از زراعتها بخورند. آب را خلق کرده که عمارت کنند. آب را خلق کرده و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 247 *»
جعلنا من الماء کلّ شیء حی. خاک خلق کرده که جماد خلق کند، نبات خلق کند، انسان خلق کند، پیغمبر خلق کند. پس وجود آب ضرور است در ملک خدا. وجود خاک ضرور است در ملک خدا و هکذا آنچه خلق کرده ضرور بوده. انشاءالله بابصیرت هم باشید و فکر که بکنید آسان هم هست. آب در ملک خدا ضرور است یعنی ما محتاجیم به آب. اگر آب نبود گیاهی نبود، حیوانی نبود، انسانی نبود، پیغمبری نبود. آب نبود اینها ساخته نمیشد. پس حالا آب به کار اینها خورد، پس آب به کار خلق میخورد. حالا خود خدا هیچبار تشنهاش نمیشود، آب هم نمیخورد، هیچبار جامهاش را نمیخواهد بشوید، هیچ بار غسل نمیخواهد بکند. اما چون به کار شما میخورد خلق کرد.
همچنین خدا خودش آتش میخواهد چه کند؟ آیا خودش میخواهد گرم شود؟ میخواهد روشن شود؟ چیزها برای او و همهچیز براش روشن است. یا من الظلمة عنده ضیاء. او احتیاج ندارد به آتش، لکن آتش ضرور است در ملک خدا، یعنی شماها محتاجید به این آتش. اگر آتش نبود جماد نبود، نبات نبود، حیوان نبود، ملک نبود، جن نبود. آتش چون در ملک ضرور بود خلقش کرد. پس وجود آتش چقدر ثمر دارد؟ به عدد ذرات موجودات ثمر دارد. آب به عدد ذرات موجودات ثمر دارد.
پس کارهای خدا حکمت دارد، فایده دارد. خاکی نبود، این جمادات و این نباتات و این حیوانات، روی کجا بند بشوند؟ آخر اینها مسکن میخواهند و منزلی میخواهند که رویش بند شوند. پس وجود
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 248 *»
خاک ضرور است. باید این خاک را داخل آب کرد، گل درست کرد، عمارت ساخت، نبات ساخت، حیوان ساخت.
همچنین هوایی اگر نبود حیوانات نمیتوانستند نفس بکشند، خفه میشدند. نمیشد گیاهها برویند، سر بیرون آورند، نمو کنند. نمیشد حیوانات نمو کنند، انسانها نمو کنند. پس هوا مثل باقی ضرور است در ملک، و در ملک ضرور داشتند. حالا خدا خودش نه محتاج به آب است، نه محتاج به خاک است، نه محتاج به هوا است، نه محتاج به آتش است، نه محتاج به آسمان است. مسکنی هم نمیخواهد که آنجا بنشیند. لکن در ملک خدا اینها ضرور بود. اگر نبودند اینها، نبودند این مخلوقات، از اول دست نمیزد صانع به خلقت خلق که خلق کند خلق را و فیض به آنها بدهد. خدا آن است که خلّاق باشد، فیّاض باشد. پس چنین خدایی بدانید کار لغو نمیکند.
پس اگر جمادات آفریده، برای جایی آفریده، آفریده که به کار کسی بیاید. این فلزات، این معادن، این سنگها، این ریگها به کار خیلی از خلق میآیند. اگر گیاه آفریده، رزق عباد را خواسته در اینها قرار بدهد. این گیاهها تمامشان برای رزق عباد آفریده شده. انسان گندمش را میخورد، حیوان گیاهش را میخورد. تمام ارزاق در گیاهها است. پس گیاهها را آفریده که رزق عباد باشد. دیگر حالا به گندم و جو نمیگویند شما بیایید خدای خود را بشناسید. کارشان این است که رزق عباد باشند. پس نباتات فایدهشان این است که رزق عباد باشند. و حیوانات باز برای
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 249 *»
انسان آفریده شدهاند. فمنها رکوبهم و منها یأکلون که بعضی سواری آنها باشد، بعضی خوراک آنها. پس وجودشان ثمر دارد، اما نه برای خودشان، برای انسان ثمر دارد. همه اینها برای انسان است. حالا خود انسان را برای چه آفریده؟ جن را برای چه خلقت کرده؟ اینها آیا برای همین است که یکدیگر را بخورند؟ نه، برای این نیست. پس برای چیست؟ خودش خبر داده فرموده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون ماارید منهم من رزق و ماارید ان یطعمون. من هیچ اراده نکردهام اینها رازق خود یا رازق یکدیگر باشند، بلکه به همانجوری که او است خالق وحده لاشریک له، والله او است رازق وحده لاشریک له، و والله این حیلههایی که ما به کار میبریم که روزی برای خود درست کنیم، والله زحمت خودمان است و از جیبمان رفته. پس همینجوری که او است خالق وحده لاشریک له، و هیچکس غیر از او نمیتواند هیچچیز خلق کند، به همینطور او است رازق وحده لاشریک له. هو الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم. خدا آنکسی است که شما را خلق کرده و میکند، شما را روزی میدهد، شما را میمیراند، شما را زنده میکند. هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون. آیا گمان میکنی که رزقت دست کسی است؟ یا مردنت به دست کسی است؟ یا زندهشدنت دست کسی است؟ یا خلقشدنت دست کسی است، به غیر از دست خدا؟ پس او است وحده لاشریک له خالق. چنانکه او است وحده لاشریک له رازق. چنانکه او وحده لاشریک له ممیت. چنانکه او است وحده لاشریک له محیی.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 250 *»
پس چون چنین است، انشاءالله فکر کنید، این خدایی که خلق به این محکمی خلق میکند که جزئش را این بندگان نمیتوانند بسازند، اگر او واگذارد نمیتوانند. این است که تفویض، بد است. اگر خیال کند کسی کاری را بیحول و قوه خدا میتواند بکند، معلوم است بد است این اعتقاد. هل من خالق غیر الله؟ هل من رازق غیر الله؟ هل من محیی غیر الله؟ هل من ممیت غیر الله؟ پس خداست وحده لاشریک له که در ملک خود تصرف میکند. و ملک محکم را بیفایده خلق نمیکند، و فایده جن و انس را معرفت خود قرار داده. پس چون انسان را از برای معرفت و عبادت خود آفریده نه از برای چیز دیگر، از این جهت پیغمبران فرستاد برای اینکه بگوید من چهکار را میخواهم بکنند، و چهکار را نمیخواهم بکنند.
ملتفت باشید این خدا رضایی دارد و غضبی. یعنی بعضی کارها را میخواهد بکنند مردم، بعضی از کارها را نمیخواهد به عمل بیاورند. و خودشان نمیدانند چه بکنند که او راضی باشد، نمیدانند چه را نکنند که بدش نیاید، از این جهت رسولان را فرستاده به سوی مردم.
انشاءالله حکیم باشید، عاقل باشید، و بدانید تا این خلق هستند لامحاله از جانب خدا یککسی باید باشد که حلال و حرام آنها را برای آنها بگوید. نمیشود نباشد. یهودیها میگویند پیش از موسی هیچکس نبود از جانب خدا در میان خلق، و هیچکتابی از آسمان نازل نشده بود. شما ملتفت باشید، نباشید مثل آنها، و بدانید تا این خلق هستند حجت باید
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 251 *»
داشته باشند از جانب خدا. این است که حضرتآدم که بدو فطرت بود خدا او را پیغمبر قرار داد، و او را حجت آفرید. و حجت قبل از خلق است و با خلق است و بعد از خلق است. نمیشود خلق باشند خدا هم بخواهد از آنها که کاری چند را بکنند و بخواهد کاری چند را نکنند، اینها هم ندانند آن کارها را. پس لامحاله باید کسی باشد که به آنها بگوید. پس بدانید خداوند کارهاش ثمر دارد، فایده دارد، حکمت به کار برده و میبرد، کار بازی نمیکند.
باری، سخن از اینجاها متفرق شد و از مطلب دور شدیم. میخواستم عرض کنم خدا، خدایی است عادل، خدایی است کریم، رئوف، رحیم، عفوّ. اسمهاش را میدانی، در دعاها و مناجاتها خواندهای. پس این خدا خودش خبر داده فرموده من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره. پس باید خوبی کرد ثمرش را خورد. خوبی نکند و توقع کند خدایا به من خوبی بده، نمیشود. پس باید خوبی کرد و ثمر دید. و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره. هر کس که بد کرده، همانکار خودش را همان بدش را باید به او داد و همان بد را میبیند. و انشاءالله شما دیگر مسلّماً میدانید، مسلّمی کل شیعه اثنیٰعشریه است که ائمهطاهرین تمامشان همهشان معصومند و مطهر از هرعیبی و نقصی، و پاک و پاکیزهاند خصوص از مخالفت خدایی. مخالفت خدا را هیچجا نکردهاند، و عباد مکرمون بندگانی هستند والله لایسبقونه بالقول، والله هیچ سبقت نمیگیرند به خدای خود نه به قولی نه به فعلی. در هیچچیز به خدای خود پیشی نمیگیرند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 252 *»
حتی میخواهم عرض کنم که بابصیرت باشید، و این باید جزء اعتقادتان باشد، حتی اینکه والله در حاجات خودشان که نهایت احتیاج را داشته باشند، والله تا خدا بخصوص نگوید دعا کنید که من مستجاب کنم، والله دم نمیزنند. چرا که صریح آیه است که لایسبقونه بالقول، هیچسبقت نمیگیرند به خدا که یکچیزی بگویند ما میخواهیم. میدانند خدایی دارند، و میدانند این خدا عالم السرّ و الخفیّات است و میدانند کریم است رحیم است و غفور است. همهاش را آنها گفتهاند ما یاد گرفتهایم. حالا که چنین است هیچ پیش نمیافتند از خدا و به امر او عمل میکنند.
حالا دقت کن انشاءالله، هی میشنوی تشنه بود. فکر کن که چرا دعا نکرد خدا آبش بدهد؟ خدا استجابت میکرد دعاش را. وقتی خدا اذنش میدهد که دعا کن، آنوقت دعا میکند و مستجاب میشود. فکر کن ببین اینهمه صدمات وارد آمد؛ گیرم کسی ضعیف باشد خیال کند که سیدالشهداء عاجز شد، جمعیت بسیاری بودند از آنطرف و آن هم تنها بود و لشکری نداشت. فکر کن آیا عاجز بود دعا هم بکند؟ عاجز که نبود، میتوانست. میخواست در خیمههاش چاهی بکند آبی بیرون بیاورد.
فکر کن که آیا سیدالشهداء اگر دعا میکرد دعاش مستجاب نمیشد؟ خاک بر سر شیعهای که پیش او اسم امام برده شود و بگوید او مستجابالدعوه نباشد. امامی که مستجابالدعوه نیست من میخواهم چهکنم؟ من امامی میخواهم که از خدا بخواهد و خدا از سر تقصیر من
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 253 *»
بگذرد، او را جلو بیندازم و بروم پیش خدا و به خدا برسم. امام واسطه فیضی است که هرچه از خدا باید به من برسد تمام فیضی که خدا به من میرساند او باید بگیرد از خدا و به من برساند. حالا دیگر امام را کسی خیال کند دعاش مستجاب نیست، اگر مستجاب نیست چرا امام اسمش است؟ او را بگو ابوبکر است و جانت فارغ. مثل سنّیها که امام تراشیدهاند برای خودشان، ما هم اگر خودمان بتراشیم امام برای خود، مثل ابوبکر و عمر، مثل آن سنّیها خواهیم شد. لکن امام از جانب خدا یعنی واسطه فیض. در زیارتشان عرض میکنی مقدّمکم بین یدی طلبتی و حوائجی و اموری کلّها فی الدنیا و الاخرة. امام را امام میگوییم به جهتی که همیشه باید جلو روی ما باشد. بدانيد که باید در تمام عباداتتان امام پیش روی شما باشد. و بدانید که والله بیواسطه محمد و آلمحمد بروی پیش خدا، طنابی از آسمان بیاویزی و به حلقت بیندازی که جانت بالا بیاید، و بیواسطه محمد و آلمحمد بخواهی به خدا برسی نمیتوانی برسی به خدا، مگر با آن طنابی که خودش پایین آورده، آن عروةالوثقایی که خودش قرار داده، آن واسطه بزرگی که او از آن بالا فرو فرستاده تو هم باید دست به آن عروةالوثقی و به آن حبلالمتین بزنی، آنوقت بروی پیش خدا.
دقت کنید، بیواسطه محمد و آلمحمد والله هیچ فیضی والله به هیچخلقی نمیرسد. و ایشانند سبب اعظم، ایشانند واسطه بزرگ کلّ ملک. این است در همه دعاهایی که از ائمه رسیده است میخوانی اللّهم انی أتوجه الیک بمحمد و آل محمد، اللّهم انی أتوجه الیک بنبیک نبی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 254 *»
الرحمة، اقدّمهم بین یدی صلوتی، مقدّمکم امام طلبتی و حوائجی و اموری فی الدنیا و الاخرة. این مضمون در زیارات و ادعیه زیاد است. دیگر اینها را که ما تازه درنیاوردهایم. اینها را ما شیخیها درنیاوردهایم. علمای شیعه توی کتابهاشان پر است. آخوند ملا محمدباقر سبزواری، آخوند ملا محمدباقر مجلسی، کتابهای عربی و فارسی که در میان شیعه منتشر است و علماء نوشتهاند و احادیثش را روایت کردهاند.
پس چنانکه تو حلال و حرام و مسائل دین و احکام دین را نمیدانستی، و پیغمبر و ائمه آمدهاند که اینها را برای تو بگویند. والله آنها باید بگویند تا ما یاد بگیریم و اگر نگویند ما نمیدانیم. عرض میکنم به همینطور والله ایشانند واسطه در جمیع چیزهایی که باید به تو برسد. و بخواهی تمنا کنی از خدا و توجه کنی به خدا، به واسطه ایشان باید رو به خدا بروی. ایشان هم از خدا میگیرند به تو میرسانند، به شفاعت ایشان خدا به تو میدهد. پس ایشانند واسطههای فیض خداوند عالم.
ملتفت باشید، و از جمله کارهای محکمی که از آن محکمتر میخواهم بگویم دیگر خدا کاری ندارد، این است که چنین قرار داده جن و انس را، و چنان خلقشان کرده که معصوم نباشند مگر پیغمبران، مگر امامان که آنها معصومند؛ دیگر باقی رعیت را جوری خلقشان کرده که معصوم نباشند. و کسانی که معصوم نباشند لامحاله گناه میکنند. حالا که گناه میکنند لامحاله باید عذابشان کرد. به همان دلیلی که با وجودی که دوست است گناه کرده، به همین دلیل باید عذاب بکشد. حالا خدا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 255 *»
میخواهد که عذاب نکشند، حالا تدبیری کرده شفیعی قرار داده. مقصر را شفیع برمیدارد میبرد، دست به ریش میگیرد که برای خاطر من از سر تقصیر این بگذر، و آنوقت میگذرند. نمیشود بیشفیع نجات یافت. پس ایشانند والله شفیعان گناهان گناهکاران، و ایشان هیچ عملی نکنند و چیزی بخواهند از خدا که بدهد، کسی نجات نمییابد.
عرض کردم مکرّر که خدا چنین قرار داده. ملتفت باشید چه عرض میکنم. خیلی از مردم بسا آنکه میگویند چه عیب داشت که سیدالشهداء کاری نکند، کشته هم نشود، همینطور دعا کند که خدا خلق را نجات بدهد؟ فکر کنید، مردم اینها را عقلشان نمیرسد که چرا دعا نکرد، همچو ایستاد تا کشته شد. عرض میکنم والله ملاهاشان هم نمیدانند. شماها یاد بگیرید. به آسانی هم یاد میگیرید نه مشکل. آنوقت اگر بروید با آخوندهاتان حرف بزنید میبینید که نمیدانند.
باری، عرض میکنم خدا چنین قرار داده تا کسی کاری نکند، نداشته باشد. ممکن نیست کسی کاری نکند و داشته باشد. ببین اگر تمام عالم روشنایی باشد و تو چشمت را هم بگذاری، آیا میشود بفهمی روشنایی یعنی چه؟ اما وقتی چشمت را گشودی و روشنایی را دیدی آنوقت روشنایی به تو رسیده و تو روشنایی را دیدهای، خدا هم به تو عطا کرده روشنایی را. همچنین تمام عالم دیگ حلوا باشد و تو در میان حلوا غرق باشی، تو در حلوا فرو رفته باشی، لکن تو با زبان نخوری حلوا را، خدا به تو حلوا را نچشانیده. رزق میخواهی، رزق را بخور تا خدا به تو خورانیده
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 256 *»
باشد. باز خدا باید بدهد به کسی، تا خدا ندهد رزق نداری.
دقت کن انشاءالله. میخواهم عرض کنم آنهایی که زبان علمی میفهمند ملتفت میشوند. عرض میکنم محال است خدا چیزی به کسی بدهد مگر کاری بکند. این است که لیس لـلانسان الا ماسعی نیست برای انسان مگر عملی که کرده. و ان سعیه سوف یری همان عمل خودش است دیده میشود در قیامت. در دنیا هم همان عمل خود را میبینند. پس خداست کریم، خداست جواد، خداست خالق، خداست رازق، خداست صاحب صفتها، و قرار داده تا کسی کاری نکند چیزی به او نرسد. محال است به کسی چیزی برسد مگر کاری را کرده باشد، خودش بکند.
دقت کن، فکر کن، ببین غیر از اینجور هست که عرض میکنم یا نه؟ حالا هم نمیخواهم فکر کنی. وقتی در رختخواب میروی آن وقت فکر کن. پس ملتفت باش انشاءالله تو اگر خودت لامسه نداری و تمام عالم سرما باشد، آیا تو هیچ میفهمی سرمایی؟ نه نمیفهمی. اگر تمام عالم گرما باشد، تا تو لامسه نداشته باشی و نفهمی گرما را، گرمی توی دست تو نیاید، پیش تو نیاید، گرمی به تو نداده. پس تو لمس میکنی گرمی را و گرمی را میفهمی. حالا خدا هم گرمی به تو داده. همچنین تو میخوری غذا را، خدا هم رزق به تو داده. تو نگاه کردهای به آسمان و آسمان را دیدهای، باید تو نگاه کنی به آسمان تا خدا به تو نموده باشد آسمان را. پیغمبر میآید در میان مردم میگوید ایمان بیارید، تا تو ایمان
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 257 *»
نیاری که خدا ایمان به تو نداده. ایمان نیاری، خدا هم نداده است ایمان را به تو. نعوذبالله هر کس کافر میشود به آن پیغمبر کافر میشود، خدا هم کافرش کرده. همینجور غذا را وقتی میخوری خدا به تو خورانیده. وقتی میبینی، خدا به تو نمایانیده. وقتی میشنوی، خدا به تو شنوانیده. در جمیع ممالک، خدا همینطور قرار داده.
پس دقت کن انشاءالله و غفلت نداشته باش. عقل تو هم بعینه مثل بدن تو. عقل تا یقین نداشته باشد، تا تحصیل یقین نکند، یقین ندارد. یقین کار عقل است، پس تا خودش کاری نکند ندارد. بله، میشود تمنا کرد که خدا عقلی به من بدهد. عقل را که داد، این باید یقین تحصیل کند، اکتساب کند یقین را، درس بخواند، راه یقین را پیدا کند. یقین کار عقل است. حالا من بگویم من غیرت ندارم که عقل را به کار ببرم، خدا خودش یقین به من بدهد، بنده تنبلی میخواهم بکنم. این حرف بعینه مثل همان حرفی است که خدا حلوا را به من بخوراند، من غیرت ندارم حلوا بخورم. چطور بخوراند؟ آیا شکمت را پاره کند حلوا را در آن بگذارد؟ اگر چنین کاری بکند باز تو حلوا نخوردهای، پر کند شکم تو را، طعمی از حلوا به تو نرسیده، تو حلوا نخوردهای. حلواخوردن معنیش این است که حلوا را روی زبان بگذاری، آنوقت حلوا خوردهای و به تو خورانیدهاند.
پس دیگر آرزوهای دراز و امنیّههای بیجایی که مردمان دارند ملتفت باش. و این مردمانی که عرض میکنم، همه مردمان گندهای هستند،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 258 *»
همه آخوندها و ملاهایند که خدا ردّشان میکند و میفرماید لیس بامانیّکم و لا أمانیّ اهل الکتاب اینجا آرزو میکنی، چیزها را تو خیال میکنی و لا امانیّ اهل الکتاب چیزهایی که آخوندها خیال میکنند. پس میفرماید لیس بأمانیّکم و لا أمانیّ اهل الکتاب من یعمل سوءاً یجز به. بد میکنی، بد داری. خوب میکنی، خوب داری. دیگر کاری نمیکنم که خدا بدهد، نه این نشد. خدا میدهد مضایقه نمیکند. خدا والله خدایی است که پیش از سؤال تو به تو داده است. تو که نبودی سؤال کنی که خدایا من سر میخواهم، دست میخواهم، پا میخواهم، اعضاء و جوارح میخواهم. و خدا ابتدا کرده و اینها را ساخته و ترکیب کرده و به تو داده و تو را ساخته. پس خدا میخواهد بدهد. بله، خدا کریم است و میدهد، اما طوری که باید داد میدهد. هرطوری که میشود داد، میدهد. و اینجوری که امنیّه دارید که ما عمل نمیکنیم، خدا خودش هدایت کند ما را؛ خدا هدایت میکند، اما تو درس بخوان تا ملا بشوی و هدایت بیابی. من ارّه دست نمیگیرم، تیشه دست نمیگیرم، آنوقت دعا میکنم که خدایا مرا نجّار کن. نه، نمیشود نجّارت کند. باید بروی و شاگردی کنی و تحصیل علم نجاری کنی، آخرش هم دیگر یا نجّار خوبی خواهی شد، یا در و پنجرههای مردم را ضایع میکنی.
پس دقت کنید، غافل منشینید، که عنقریب پشیمان خواهید شد. پس خبرتان کنم، و داشته باشید این را که حتماً حکماً یقیناً تا کسی کار نکند خدا چیزی به او نمیدهد. بر فرضی که تو خیال کنی که بدهد،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 259 *»
میگویم بدهد، به تو نمیرسد. مثال حکیمانهاش را مکرر عرض کردهام. کسی را توی صندوقی کنند، اطراف آن صندوق را محکم ببندند که هیچ رخنهای نداشته باشد، و آن صندوق را ببرند در باغی که در آن باغ میوههای خوب خوشطعم باشد، و همچنین گلهای خوشرنگ خوشبو باشد، بلبلهای خوب خوشصدا باشد، آبها و هواهای خوش و فرحانگیز باشد. حالا تو را در صندوق کنند و آن صندوق را ببرند در آن باغ، تو باغ نرفتهای اصلاً. حالا تو تمنا کنی که مگر چه عیب دارد خدا مرا ببرد توی باغ. فکر کن تو را چطور ببرد در باغ؟ توی صندوقت کند ببرد به باغ؟ یا چشمت بدهد که سبزهها و گلهای رنگارنگ را ببینی در آن باغ؟ یا ذائقهای به تو بدهد که بخوری از میوههای آن باغ؟ شامهای به تو بدهد عطر آنها را بشنوی؟ گوشی به تو بدهد صدای بلبلهاش را بشنوی؟ معلوم است اینجور به باغ میبرد. حالا تو بیصندوق برو توی باغ، تا باغ رفته باشی. با صندوق بخواهی بروی، باغ نرفتهای، اشتباه کردهای. بگویی خدا نعمتهای خودش را بریزد بر سر من. بر فرضی که ریخت، وقتی که تو لامسه نداشته باشی حس نمیکنی، وقتی باصره نداشته باشی نمیبینی چیزی پیش تو آوردند یا نه. گوش نداشته باشی نمیدانی صدایی آمد یا نه. شامه نداشته باشی هیچ بوی خوب و بد را نمیفهمی. ذائقه نداشته باشی طعم خوب و بد را نمیفهمی.
خلاصه، ملتفت باشید و دقت کنید. خدا محال قرار داده کسی تا کاری نکند البته ندارد حتماً و حکماً. و این حکم والله در هیچ عالمی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 260 *»
اختلاف نمیکند. نمیشود من خودم تعقل نکنم و خدا یقین به من بدهد. روی کلّه عقل یقین را بریزد و خودش تعقل نکند، باز نمیتواند یقین داشته باشد. پس بدانید انشاءالله از روی ایمان و از روی عقل خود، تا کسی کاری نکند نمیشود چیزی به او داد. این حتم است و حکم. و از همین جهت است که هرکه کاری میکند، دارا میشود. پس بدانید والله خدا خواسته غنیتان کند، هی اصرار میکند که عمل کنید، چه اعمال ظاهری چه کارهای باطنی. در عقل یقین حاصل میشود، در نفس علم تحصیل میشود، در خیال خیالات خوب تحصیل میشود، در بدن اعمال شرعیه میشود. اینها همه شریعت خداست و باید کرد تا دارا شد. پس تا کسی کاری نکند نمیشود چیزی داشته باشد، باید کرد تا داشت، تا غنی و بینیاز شد. این است که در حدیثی میفرماید العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. «بندگی کنهش ربوبیت بُوَد». همینکه بندگی میکنی دارا میشوی، قادر میشوی، عالم میشوی، خبیر میشوی، بصیر میشوی. در حدیثی، طور غریبی فرمایش میکند. میفرماید در حدیث قدسی انا ربّ اقول للشیء کن فیکون اطعنی فیما امرتک اجعلک مثلی تقول للشیء کن فیکون. من خدایی هستم به هرچیز که میخواهم میگویم بشو میشود، میگویم کن یکون میشود. تو هم اطاعت بکن مرا، یعنی عمل کن. اطاعت عمل است. ملتفت باشید انشاءالله میفرماید اطعنی فیما امرتک اجعلک مثلی تو اطاعت بکن در آنچه میگویم به تو، تو را مثل خودم میکنم. هرچه بخواهی بگویی بشو، میشود. از این جهت بود انبیاء هرچه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 261 *»
میخواستند میکردند، خصوص ائمهطاهرین سلاماللهعلیهم که عصمت کبریٰ را دارند. والله سرمویی از ایشان ترک اولایی صادر نشده، و عباد مکرمون هستند، معصومون هستند. از خودشان هیچ هوایی، هیچ هوسی، هیچ دعایی، هیچ خواهشی، هیچ میلی ندارند. خدا خبر داده در سوره هلاتیٰ ــ و این سوره در شأن امیرالمؤمنین نازل شده ــ میفرماید ماتشاؤن الا انیشاء الله. هرچه شما میخواهید خدا هم همان را خواسته. ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علّمه شدیدالقویٰ. رئیسشان همینجور است، اینها هم تابع رئیسشان و آن پیغمبر بزرگند صلواتالله و سلامهعلیهم.
پس ایشانند بندگانی که اطاعت کردهاند خدا را به همانطوری که خدا گفته. هیچ سرمویی مخالفت نمیکنند. حالا وقتی میگوید اطعنی فیما امرتک، آیا گمان میکنی ایشان را چطورند؟ والله به هرچه بخواهند، بگویند بشو، میشود. بگویند که بمیرید، والله به یک گفتن موتوا، تمام ملک همه میمیرند. همه را بخواهند زنده کنند همانجوری که عیسی مرده زنده میکرد، به یککلمه همه را زنده میکنند. همانجوری که عیسی زنده میکرد همینجور ائمه شما والله بخواهند تمام مردگان را زنده کنند، میکنند.
ملتفت باشید انشاءالله. عرض میکنم یکپاره نواصب پیدا میشوند به لباس شیعه، اسم خود را شیعه میگذارند. بیچاره جهّال هم خیال میکنند آنها راستیراستی شیعه هستند. و این نواصب میآیند به ضعفای شیعه میگویند مبادا خیال کنید که علی میتواند مرده زنده
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 262 *»
کند، چرا که اگر کسی همچو اعتقادی داشته باشد غلو میشود. علی را خدا دانسته. شما فکر کنید عیسی زنده کرد مردگان را، احیای موتیٰ کرد عیسی، و هیچ خدا هم نشد، هیچ غلو هم نشد. حالا نصاری گفتند خداست، غلط کردند. آیا نمیگویی عیسی بنده خداست؟ علی هم بنده خداست. عیسی میتواند مرده زنده کند، آیا علی نمیتواند زنده کند؟ لکن به حول و قوه خدا، به قدرت خدا همهکار میتواند بکند. و والله خودشانند قدرت خدا. والله خودشانند صندوق علم خدا. خودشانند مشیت خدا، خودشانند حکمت خدا. حالا آیا نمیتوانند مرده زنده کنند؟ چرا نمیتوانند؟ والله کاری نمانده که ایشان نکردهاند و والله خدا هم نیستند.
والله تمام خلق از محمدبنعبدالله گرفته تا ادنای خلق، یکپشهای بخواهند خلق کنند، نمیتوانند. محمد هم نمیتواند خلق کند. لکن حالا که عبادت کرده خدا را، عبودیتی که جوهری است که کنه آن ربوبیت و خدایی است؛ و خدایی که میگوید اطعنی فیماامرتک اجعلک مثلی، کسی که اطاعت او را کرده و او را مثل خود کرده، آیا حالا هم هیچکار نمیتواند بکند؟ هیچکار از او نمیآید؟ آیا حالا هم مرده را زنده نمیکند؟ کسی را حیات نمیبخشد؟ اینکه الحمدلله در میان شیعه متداول است که هرکه بچه میخواهد، میرود از امام طلب میکند و امام به ایشان میدهد. علمای بسیار بزرگ این کار را کردهاند. ابنبابویه نوشت به امام که من فرزندی میخواهم که پسر باشد بعد از من بماند. امام دعا
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 263 *»
کردند، خدا دو فرزند به او داد. یکیش صدوق شد یکیش برادر صدوق. و هردو را خدا به دعای امام به او داد. و این صدوق عالمی است که من هنوز عالمی به حفظ صدوق ندیدهام در میان علماء. آنقدر حدیث میداند که کأنّه تمام اخبار در چنگش است. هرجور زیر و رو بخواهد بکند، میکند. عالمی بوده حفیظ، غریب حفظی داشته. هر کس کتابهاش را دیده میداند همینطور است که عرض میکنم.
باری، پس ملتفت باشید والله که امام عاجز نیست. البته همه کاری میتواند بکند. و از جمله عبادتهایی که کردهاند یکی همین شهادت است که تا نکنند، ندارند. و عرض کردم که چنین قرار داده که تا کسی خودش کاری نکند نداشته باشد. خودت بخوری چیزی را، خوردهای. خودت نخوری هر کس بخورد تو نخوردهای. خودت باید ایمان بیاوری، هر کس که ایمان بیاورد، تو ایمان نداری.
پس دقت کنید انشاءالله. از جمله کارهای بزرگی که تمام ارسال رسل برای آن کار شده، نجات گناهکاران است. فکر کنید اگر خدا اعتنایی به گناهکاران و نجاتدادن آنها نداشت، هیچ رسولان خود را پیش گناهکاران نمیفرستاد. چه عیب داشت برای خودشان باشند و هیچ نیایند در میان مردم، و اینهمه بلاها به ایشان نرسد. لکن خدا به آن حکمتهایی که خودش دارد، خواسته که گناهکاران از گناه پاک شوند و نجات یابند. و اینها خودشان چون گناهکارند و ناقص، والله خودشان نمیتوانند گلیم خود را از آب بکشند. خیال مکن که میتوانند خودشان
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 264 *»
توبه کنند. والله خودشان توبه خالص نمیتوانند بکنند. خودت توی کاری، میبینی گاهی کار بدی که کردهای و پشیمان میشوی که کار بدی بود کردم، سیلی زدم به فلانکس و مظلوم واقع شد، نان به فلان فقیر میتوانستم بدهم که گرسنه بود و ندادم، توبه میکنی، و باز فرداش میبینی همانکارها را کردی. یکوقتی کار بدی میکنی، از آن کار پشیمان میشوی و توبه میکنی، باز شهوت به هیجان میآید و باز هم همان کار را میکنی. پس بدان اینها توبه نیست.
پس والله خدا میخواست شما را نجات بدهد. و دلیل اینکه میخواهد نجات بدهد انزال کتب و ارسال رسل [است]، اینها را کرده برای نجات گناهکاران. پس چون میخواهد چنین کاری کند، اینها کفاره میخواهند، و خدا میداند اینها کفاره خودشان نمیتوانند باشند. از این جهت بود که خطاب کرد به پیغمبران که من میدانم به غیر از پیغمبران، جمیع امتها، امت آدم، امت نوح، امت ابراهیم، امت موسی، امت عیسی، امت پیغمبر آخرالزمان، امتهای تمام پیغمبران که همهاش در واقع امر امت پیغمبرند؟ص؟؛ پس خطاب کرد: به غیر از پیغمبران، جمیع مؤمنینی که ایمان آوردهاند به آن پیغمبران، میدانم اینها گناهکارند، و من حتماً قرار دادهام که هر کس گناه کند جزاش را ببیند. چرا که گناه عملی است از انسان صادر شده، و عمل هر کسی را به او باید داد و میدهند و مال خودش است. پس کفارهای باید باشد که در میان بیاید تا آن گناهان را از ایشان بگیرد. این بود که وحی شد در عالم ذرّ که کیست که جان و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 265 *»
مال و عرض و ناموس و آنچه را دارد بدهد در راه خدا، به من بفروشد، و از جان و دل هم راضی باشد که کفاره گناه تمام گناهکاران واقع شود؟ و این است چاره این کار. پیغمبران عرض کردند خداوندا، تو میدانی، از مافیالضمیر همه مطلعی؛ چرا که خلق کردهای همه را و عالم السرّ و الخفیاتی. میدانیم این گناهکاران چاره کارشان همین است، میدانیم که کفاره میخواهند، اما در قوه ما نیست که جانمان را بدهیم، مالمان را بدهیم، زنهامان را بدهیم به اسیری، بچههای شیریمان را بدهیم، بچههایی که تازه راه افتادهاند بدهیم، همه مصیبتها بر ما وارد آید و توی دلمان هم راضی باشیم. اگر حکم میکنی، لابداً میکنیم اما دیگر رضایش دست ما نیست. خدا تصدیقشان کرد. آنوقت خدا گفت حالا که شما قادر نیستید چارهای باید کرد. و آن این بود که حضرت سیدالشهداء پا به میان گذاشت، عرض کرد خداوندا تو هرچه را بخواهی من همان را میخواهم.
و عرض کردم والله به غیر از ائمه، نوح به آن بزرگی نمیتواند همچوکاری را بکند، چنانکه نکرد. ابراهیم نمیتواند بکند و نکرد. به جهتی که دل است و نمیشود چاره دل را کرد. خودت تجربه کردهای اگر توی دلت چیزی را دوست بداری، این را هرگز نمیتوانی از دل بیرون کنی که دوست نداشته باشی و بدت بیاید. هرچه زور بزنی که دوست ندارم، در قوهات نیست. از تملیک انسان بیرون است.
پس والله پیغمبران نتوانستند دل خود را راضی کنند به این معامله که از روی دل چنین کاری را بکنند. خدا هم معاملهای را که یکطرفش
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 266 *»
اکراه و اجبار باشد، خودش قرار داده که باطل باشد. پس چون از روی دل راضی نبودند قبول نکردند، خدا هم کارشان نداشت. لکن آن عبادی که خودش خبر داده که عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون، هیچ سبقت نمیگیرند بر خدا در هیچقولی. و ماینطق عن الهویٰ ان هو الّا وحی یوحیٰ اینجور جماعتند که اینجور چیزها را عرض میکنند به خدا. حضرتامیر میگوید خداوندا من تو را عبادت نمیکنم به جهت آنکه مرا به بهشت ببری، عبادت نمیکنم تو را به جهت آنکه مرا به جهنم نبری، چرا که مرا اگر به جهنم هم ببری هی عبادت میکنم تو را.
ملتفت باشید. این در قوه کسی نیست. پیغمبران در قوهشان نبود. والله اگر در توی آتششان بیندازند، و خدا به ایشان وحی کند که بیرون نیایید، همانجا در آتش مینشینند تا میسوزند. شیعیان بزرگ که اخلاص به ائمه دارند اگر ایشان را ائمه امر کنند، میشنوند از ایشان و میکنند این کارها را. خودشان چگونه چنین نباشند؟ همچوجور خلقی هستند. خداست و خلق میکند. توی دریا غرق شوند و بتوانند شنا کنند، و بخصوص خدا نگوید که بیرون بیایید، میمانند تا غرق شوند. اگر در آتش افتاده باشند و خدا نگوید بیرون بیایید، میمانند تا میسوزند. وقتی تشنه میشوند تا خدا نگوید آب بخورید، نمیخورند. آب توی پنجهاش هست، توی دستهاش است. آیا خیال میکنی اگر سیدالشهداء خطاب میکرد به نهر فرات که بیا در خیمههای ما بریز، آیا نمیریخت؟ البته میریخت.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 267 *»
یکوقتی اهل کوفه آمدند خدمت حضرتامیر که خشکسالی شده است، دعا کنید باران بیاید. فرمودند حسین برود دعا کند. سیدالشهداء رفت و دعا کرد، آنقدر باران آمد که مردم خسته شدند و ترسیدند که عمارتهاشان خراب بشود. حالا سیدالشهداء که تشنه میشود، خوب، دعا میتواند بکند که خدا آبش بدهد، و خدا هم مستجاب میکند. چقدر بیمروّتی است که انسان اینقدر معرفت نداشته باشد به امام خود. نماز استسقاء و دعای باران را به شما گردن شکستهها میگوید بکنید. دعا کنید، خدا باران به شما میدهد، دعای شما را مستجاب میکند. دعای شما گردنشکستهها را مستجاب میکند، اما نمیتوانست سیدالشهداء دعا کند، لکه ابری بیاید ببارد و آنها را سیراب کند؟ و اگر خیال کنی که فصل، فصل زمستان نبود که باران ببارد، آیا اتفاق نیفتاده که در فصل تابستان یکدفعه باران بیاید؟ در هرفصلی بارش باریده. میشود ابر بشود و ببارد. همینجا همدان خودت دیدهای هرفصلی میشود ببارد.
پس آیا نمیشود دعا کند باران ببارد و سیراب شود؟ و والله قشون خودش را از میان پنجههای خود آب میداد. آیا نمیتوانست بچههای خودش را از میان انگشت خودش آب بدهد؟ میتوانست. حالا چرا نکرد؟ لکن سرّ اینکه نکرد این کارها را، به جهت این بود که نگفته بودند این کارها را بکن. خیال مکن عاجز بود، بالاتفاق آمد آنجا گیر کرد نتوانست چاره کند. اگر رأیش قرار میگرفت یک «موتوا» میگفت همه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 268 *»
میمردند. به آب میگفت، میریخت تا پر میشد. به ابر میگفت ببار، میبارید. از زمین دست میکرد آب بیرون میآورد. به هرطوری که میخواست صدمه بر او وارد نیاید، میتوانست رفع صدمه از خود بکند. لکن صدمات را والله به جان و دل خرید از روی اشدّ رضا و رغبت. همینطور تشنگی را روز الست به جان و دل خرید. و آنقدر تشنه شد که خدا به حضرتآدم خبر داد که تشنگی حائل خواهد شد میان او و آسمان مانند دودی. یعنی از تشنگی پیش چشمش تاریک خواهد شد. آنقدر تشنه نبود که من و تو و تمام جن و انس بتوانند تصور کنند که چقدر تشنه بود! والله نمیتوانند تصورش را بکنند. و خدا خبر میدهد که آنقدر تشنه میشود که این هوای روشن پیش چشمش تاریک میشود. مثل دود پیش چشمش را میگیرد که دیگر نمیبیند آسمان را. آنقدر تشنگی کشید، و میتوانست آب بخورد و نخورد. گرسنه بود و چیزی نخورده بود، و میتوانست چیزی تحصیل کند و بخورد و نخورد. دفع اعداء میتوانست بکند و نکرد.
خوب، اینها را برای چه کرد؟ برای کفاره گناهان بود. آیا خودش مستحق این بود که صدمهها را بخورد؟ برای کفاره ماها این بلاها را به خود خرید. میخواهند نجات بدهند، چه کار بکنند؟ بیش از این آیا ببینید میشود کرد؟
پس بدانید والله این کاری که در دست دارید، والله این تعزیهداری از جمیع کارهایی که خدا خلق کرده بهتر است، از هر نمازی از هر روزهای.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 269 *»
و حال آنکه در سایه نشستهای، و هیچ نه دردی داری، نه گرسنه هستی، نه تشنهای، نه غصهای داری. و حالا ببین بر سر آنها چه آمد، در آن هوای گرم، با آنهمه تشنگی، با آنهمه گرسنگی، با آنهمه اطفال، با آن صدای زنها که از میان چادر بلند میشد. چه حالتی بود برای آن حضرت؟ اینها برای که بود؟ ببین آیا راضی میشوی تو توی سایه بنشینی و آنها در گرما باشند و باکیت نباشد؟ ای خاک بر سر چنین شیعهای. آیا ما توی سایه بنشینيم و دلمان هم نسوزد و گریه هم نکنیم برای چنین آقایانی؟ این است که والله قلب شیعیان از نور ایشان خلق شده.
والله شما چنینید که آرزو میکنید کاش او شهید نمیشد، ما را همه را میکشتند. پس بدانید ایشانند آن رئوف رحیمی که میان خلق ایستادهاند، بلاها را به جان خود میخرند که به جان شما نرسد، و کفاره میشوند گناهان گناهکاران را، و نجات میدهند شما را از روی میل و رضا و رغبت، و منت هم بر سرتان نمیگذارند که ای، ما به فریاد شما رسیدیم. همچو آقایانی هستند. جان و مال خود را برای نجات شماها میدهند، و هیچ منت هم نمیگذارند که به فریاد شماها رسیدیم. والله همچو آقایانی، آقایانند، و ایشان آن اجر غیرممنونند. لکن البته دل شیعیانشان محزون میشود. چرا که از ایشان عملی باید صادر بشود. یکوقتی است عمل دستی نمیکند، لکن در دل میگوید چه خاک بر سرم کنم؟ صحرای کربلا که نبودم، من آنجا نیستم، چارهای ندارم به جز اینکه اینجا بنشینم گریه کنم، زاری کنم، بر سر بزنم.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 270 *»
امامزمان عرض میکند در زیارت جدش: اگرچه تقدیر مرا مانع شد از یاریکردن، اگرچه روزگار و زمانه مرا به تأخیر انداخت، و تقدیر به تعویق انداخت مرا از یاری تو، حالا که چنین شده من هم هر صبح و شام برای تو ندبه میکنم. گریههای نالهدار میکنم. و به عوض اشک برای تو خون گریه میکنم. به جای اشک خون از چشمهایم جاری میکنم. و میشود از شدت گریه خون از چشم بیاید. گریه که زور آورد یکدفعه میبینی از دماغ آدم خون آمد. از گوش میبینی خون آمد. از گوشههای چشم خون میآید بیرون. پس میفرماید اگر آن روز نبودم که یاری تو کنم، حالا گریه میکنم هر روز و هر شب، و به جای اشک خون گریه میکنم. از حسرت و غصه و تأسفی که برای تو میخورم، این کار را میکنم تا بمیرم.
خلاصه، مقصود این است که یاریکردن سیدالشهداء در این زمان، گریستن بر او است. و هرکه گریه میکند بر او، او را یاری میکند. و والله یاری او نیست، یاری خودشان است. دوست میدارند که شما دوستشان باشید. یعنی دوست میدارند که نجاتتان بدهند. این است که والله خریده است بهشت را برای دوستان خود، به همین جوری که وقتی دلت میسوزد میگویی یا لیتنی کنت معک.
ملتفت باش انشاءالله سرّش را و حکمتش را به دست بیار. این است که والله به همینجوری که دلت میسوزد میگویی یا لیتنی کنت معک فافوز فوزاً عظیما از این جهت خدا هم تو را مثل شهدای دشت کربلا محشور خواهد کرد، و تو واقعاً حقیقةً شهیدی در راه خدا. اگر راست
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 271 *»
میگویی و میبینی حالتت این است که اگر در آن صحرا بودی و میدیدی قشون یزید را و امامحسین را، در خود میبینی که نمیروی داخل قشون یزید، و میبینی در خودت که میروی پیش امامحسین و او را کمک میکنی، بدان والله الان کمک کردهای. والله الان شهیدی در راه خدا.
این است باز سرّی از آیه ان الله اشتریٰ من المؤمنین که به لفظ جمع فرموده. پس خدا جانهای شما را هم گرفته، و از جان شیرینتر شما را ــ که حضرت امامحسین باشد ــ از شما گرفته، که از جان جمیع خلق شیرینتر است. هم پیش خدا هم پیش خلق عزیزتر است. فکر کن ببین جان تو را بگیرند خوشترت میآید یا جان او را بگیرند؟
باز دقت کنید انشاءالله. وقتی ابراهیم اسماعیل را میخواست ذبح کند، تا آنکه بعد فدا آمد، حضرتابراهیم از آمدن فدا دلگرانی داشت، با خود گفت من خواب دیدم پسرم را فدا کنم، حالا فدا آمده، یقین یکنقصی در من بوده و خدا دیده من طاقت ندارم که فرزند خود را سر ببرم، ترحمی کرده این بره را فرستاده. و توی دلش با خودش دلگران بود که تو چرا همچو نقصی باید داشته باشی که خدا نگذارد فرزندت را قربان کنی؟ معلوم است تو نقصی داری. وحی رسید به ابراهیم که یا ابراهیم، میشناسی پیغمبر آخرالزمان را؟ گفت جان و مالم فدای او، البته میشناسم او را. وحی رسید آیا میشناسی فرزند او را؟ گفت بلی. وحی شد او را دوستتر میداری یا خودت را؟ عرض کرد هزار جان من به فدای یکسر موی او، البته او را از خودم دوستتر میدارم. وحی شد فرزند
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 272 *»
خودت را با دست خودت سر ببری بیشتر دلت میسوزد، یا حسین را دشمنهای او سرببرند بیشتر دلت میسوزد؟ گفت البته برای او بیشتر دلم میسوزد. وحی شد که ما همینطور تقدیر کردهایم و او را فدای کل قرار دادهایم.
ابراهیم دلش خیلی سوخت. نالهها گرفت، فریادها کرد، معرکهها گرفت. آخر جدش بود، دلش برای فرزندش میسوخت. وحی شد که اگر هزار اسماعیل را میکشتی والله آنجور اجری که خیال میکنی نداشتی.
پس بدانید که والله این امر، امری است که حتم بود. محض ترحم این امر را قبول کردند که نجات بدهند. خداست ارحمالراحمین فی موضع العفو و الرحمة. والله دوستان امیرالمؤمنین دوست میدارند امیرالمؤمنین را از همهچیز بیشتر، او را از جبرئیل از میکائیل بیشتر دوست میدارند. و ترحم کرده بر شما؛ شوخی نیست مثل امامحسینی را فدای شما کرده، از بس ترحم بر شما داشته. ببینید چقدر او امامحسین را دوست میدارد. خدایی که تویی که دوست امامحسین هستی به تو میخواهد ترحم کند، پیغمبرش را ببین باید چقدر رحم کند. پیغمبر البته به تو از همهکس بیشتر ترحم میکند. حضرتامیر ببین دیگر چقدر ترحم میکند؟ از همهکس بیشتر. امامحسین را از همهکس بیشتر دوست میدارد. حالا کسی که اینهمه دوستش میدارد فدای شماش کرده، پس خیلی شما را دوست میدارد. پس ارحمالراحمین است.
دیگر خسته هم هستم، مجلس هم طول کشیده است. حالا دیگر
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 273 *»
بعضی از بلاها که میبینید وارد میشود محض تأدیب است. یکخورده متذکر باشید. یکپاره معطلیها و یکپاره گرسنگیها، سرماها، گرماها میآید وارد میشود. اولاً اینها سرّش است ــ اگر دل بدهی عرض کنم ــ یکسرّش این است که دوستان را خدا برای دنیا نیافریده است. والله برای اینکه خیلی دولت داشته باشند نیافریده. ثروت خیلی داشته باشی، عمارت خوب داشته باشی، دلبستگی به آن داشته باشی و دل از آن نکنی؛ درست کردهای، اما حالا که درست شده از آن دل بکن و راغب به آخرت باش.
پس دوستان امیرالمؤمنین و امامحسین را برای دنیا نیافریده. نیافریده که بلا پیششان نیاید، یا اینکه هیچبار ناخوش نشوند و دولت داشته باشند. آمدهاند که ببرندشان آنجا در بهشت. حالا میبینی که یکپاره تأدیبات میکنند، یکپاره آلام و اسقام گاهی وارد میشود، محض تأدیب است که بدانی آخرتی هست و به دنیا نباید دل بست. انسان اگر هیچبار معطل نشود، ناخوش نشود، فقیر نشود، هیچ انسان به یاد خدا هم نمیافتد. دائم مشغول بازی و خرغلط و سواری و شکار و لهو و لعب خواهد بود. گاهی گوشمالش میدهند که بداند جای دیگر باید برود، بداند دل به اینجا باید نبست.
و سرّ دیگرش که گفتنش یکقدری مشکل است این است که عرض میکنم، و چون بخصوص سؤال هم شده لابدم عرض کنم، و آن این است که گناهان شیعیان از خودشان نیست. و این را پیش این مردم
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 274 *»
بد میشود گفت، اگرچه حدیثهاش در کتب زیاد است، لکن نمیخوانند. بخصوص حدیث از حضرتباقر روایت شده. حدیث طولانی مفصل هم هست. میفرمایند شیعیان ما گناه نمیکنند. دوست نمیکند گناهی، اگرچه وقتی شهوت غلبه کرد آدم خاکی بر سر خودش میکند. وقتی گرسنه شد و لابد شد و ناچار، میرود دزدی میکند. دزدها هم همینطورند. یعنی اگر شیعه باشند و چیزیشان ندهی تا گرسنه بشوند، لابد که بشوند، میروند دزدی میکنند.
خلاصه، در آن حدیث حضرتباقر میفرمایند شیعیان ما گناه نمیکنند. چون دوست نمیدارند گناه را، گناه از ایشان نیست. لکن وقتی از عالم ذر نزول کردند که بیایند اینجا، سر از دنیا بیرون آوردند، در بین راه، بدنشان با بدن کفار خلط و لطخ پیدا کرد ممزوج شد با بدن آنها. آن آب شیرین و آن خاک پاک با آن آب تلخ و شور و خاکهای بد ممزوج شد و هی طینتهای کفار و منافقین با طینت مؤمنین مخلوط و ممزوج شد. از این دنیا که سر بیرون آوردند حالا مؤمن و کافر خلط و لطخ شده میانشان. این مؤمن از کافر هم پیشش چیزی هست که معصیت میکند. آن کافر از مؤمن چیزی پیشش هست که کارهای خوب میکند. دیگر اینها معنی حدیث است که عرض میکنم مختصرش را که شما بفهمید. حالا تمام حدیث نباشد سهل است.
ملتفت باشید، شما خودتان میدانید که در حال صحت که خلطی بر انسان غالب نشده، حالتی داری و بعضی کارها میکنی، اما یکخورده
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 275 *»
صفرا غلبه کرد، محرقه میشود، یکخورده خون غلبه کرد، مطبقه میشود. وقتی انسان سرسام شد فحش میدهد، کتره میگوید، بسا نماز نمیکند، میزند مردم را، بسا بکشد، ببندد. حالا دقت کنید از روی بصیرت. این شخص ناخوش که سرسام دارد، فکر کنید ببینید آیا هیچعاقلی هیچ حاکم شرعی، هیچ حاکم عرفی میگوید این را بزنید که فحش داده؟ همه میگویند این ناخوش است، فحش میدهد، سرسام دارد. حاکم شرع حکم میکند این حالا مجنون است، حرجی نیست بر او. حتی نمیشود بزنی او را که چرا فحش گفتی؟ حتی نمیشود فحش او را پس گفت. ببینید در حال تب شما چقدر هذیان میگویید، فحش میدهید، فریاد میکنید. طبیب دوا میدهد، خون کم میشود و صفرا کم میشود، آن فحشها میرود پی کارش. وقتی صفرا رفت، باز آدم همان آدم اولی است. اگر روز اول عادل بوده دوباره هم عادل است. اگر نماز هم میکردیم با او، حالا هم میکنیم. نمیکردیم حالا هم نمیکنیم. دیگر آقا در ناخوشی فحش داده، نه بابا، آقا فحش نداد، آن صفرا بود که فحش داد. آقا همان آقایی بود که عادل بود. فحشها را صفرا داد. صفرا هم در خلا ریخته شد. یا خون غلبه کرده بود، همینکه فصدی کرد، سرسام تمام میشود، فحش تمام میشود. تا آن خون هست، زدن هست، فحش هست، آن کارها هست. وقتی بلغم غلبه میکند، افتاده از جا برنمیخیزد. هرچه زور میزند برخیزد نماز کند؛ بسا در حال صحت نماز شب میکرد، اما حالا که بلغم غلبه کرده برنمیخیزد. بسا نماز واجبش را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 276 *»
نمیکند تا قضا شود. لکن این خودش نمازشبکن است. اما دوا بخورد آن بلغمها دفع شود، باز همانکارها را میکند.
پس بدانید هذیانهای شماها الحمدلله اینطورها است. هذیانهای شما والله از خودتان نیست. اما همین مثلی را که عرض کردم مثلی بود حکیمانه. دقت کنید، آیا نه این است که ناخوش را باید دوا داد؟ نه این است که باید بحران کند، یا عرق کند، یا دماغش خون بیاید، یا حجامتی بکند؟ آیا زحمتی به واسطه اینها به تو نمیرسد؟ ملتفت باشید انشاءالله. حالا این هذیانها مال خود تو نیست. مسهل میخوری تلخ است، اماله میکنی زحمت دارد، هردوایی که بخواهی بخوری، چون این خلط غریب بیرون از وجود تو است و به تو چسبیده، چسبندگی دارد، بخواهی بکَنی از بدن، بدن دردش میگیرد. و والله همینجور نجات خواهند داد، هذیانهای شما را از شما خواهند گرفت. همینجور والله معصیتهای شما از شما نیست از کفّار است از نصّاب است از منافقین است. اما غافل میشود انسان، یکوقتی یک غلطی میکند، پس داغش باید کرد، خودش هم میداند داغش میکنند که چاقش کنند. بسا پول هم میدهد که چاقش کنند. اما وقتی داغی را میگذارند لامحاله درد میآید.
ملتفت باشید و دیگر حالا بدانید که انشاءالله همین شهادت حضرت سیدالشهداء والله علاج کار است. ملتفت باشید، عرض میکنم که آیا نه این است که طبیبها کاری میکنند که بنیه ناخوش غلبه کند
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 277 *»
بر خلط غریب. در شب بحران ناخوش که بحران کرد یا چاق میشود یا بسا میمیرد. اگر طبیعت غلبه کرد بر مرض، آنوقت دماغش خون میافتد، یا عرق میکند، یا بولی میکند، مرض از بدنش به یکطوری بیرون میرود. و این معصیتها بعینه مثل بولند. طبیعت که قوی شد، بر مرض غلبه میکند، اعراض را دور میکند. بول میشود و دور ریخته میشود. و اگر صفرا غلبه کرد شب بحران، طبیعت را مغلوب میکند فرداش میمیرد. بسیار واقع شده. و اگر هم فردا نمیرد پسفردا میمیرد.
خلاصه، حالا شهادت سیدالشهداء کفاره شد برای گناهکاران. به این شفاعت، تقویت شما کردهاند. و بدانید شفاعت همهاش کمک است. عمل باید از شما صادر شود اما عصا زیر بغل آدم میگذارند، همراه شما میآیند، و همدوش شما میایستند که تقصیر این را ببخش. شفیع، معنیش این است. به جهت آنکه کسی که مقرب درگاه سلطان است، تقصیر ندارد. آنی را که تقصیرکار است برمیدارد همراه خودش میبرد پیش سلطان، همدوش او میایستد که این مقصر است، این را من همراه خودم آوردهام، حالا دیگر اختیار با شما است. چون این شخص مقرب است، و این مقرب خودش برده آن مقصر را، شفاعتش میکند. و والله همینطور ایشان آمدهاند خود را همدوش ما کردهاند. از آن مقام، پایین آمدهاند. حتّی منّ علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن الله انترفع و یذکر فیها اسمه. و الّا اصل حقیقت ایشان، از اینجا نیست. جاش کجا است؟ جعلکم بعرشه محدقین. شما آنجا بودید حتی منّ الله علینا بکم تا اینکه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 278 *»
خدا منت گذارد بر سر و جان ما و شما را نازل کرد در رتبه ما، که ما بتوانیم شما را ببینیم، دستمان به دامن شما برسد. جایی آورد که دسترس ما باشد که جای همجنسی است که بیایند اینجا و همدوش باشند. و والله تقویت میکنند.
پس میبینی وقتی متذکر مصیبت ایشان نیستی، بسا آنکه دلت هم نمیسوزد. چون متذکر نیستی. بسا اگر کسی بگوید یکچیزی خرج کن در راه او، یا بگوید جان و مالت را در راه او بده، بسا راضی نشوی، اما وقتی خیال او را میکنی که مبتلا بود، و خیال خودت را میکنی که اگر آنجا بودم میرفتم جانم را به قربانش میکردم، همانطوری که بچهها رفتند، زنها رفتند. خیلیهاشان کمجرأت و ترسو بودند، و رفتند و جان خود را دادند از محبتی که داشتند.
عرض میکنم طبع محبت چیزی است که وقتی جایی پیدا شد بدن را مغلوب میکند. عرض کردهام مکرّر حیوانی بیجرأتتر از مرغ خانگی پیدا نمیشود. خیلی ضعیف است و کمجرأت که به یککیشی میبینی بیرون رفت. و این حیوان به این کمجرأتی وقتی بچه در میآورد از تخم، جوجه میگذارد، تا گربه میآید از دور یا سگی میآید یا شیری میبیند خود را به دهان آنها میاندازد. و وقتی بچه ندارد تا گربهای موشی میبیند در میرود. پس وقتی محبت آمد، مرغ به آن ضعیفی خود را به دهن شیر میاندازد. پس شما هرقدر ضعیف باشید وقتی آن آقایان به آنطور رئوف و رحیم را میبینی برای تو آن کارها را کردند، بگو خدا را شکر،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 279 *»
الحمدلله که حلالزاده و طیّب و طاهر خلقت کرده، و منت خدا را که اینها تدبیراتی است که پیشتر کرده است. پس حالا که محبت داری و حالا که متذکر شدی، والله تقویت میجویی، قوت میگیری. و حالا که قوت گرفتی، در خیالت این است که کاش من بودم آنروز و میگویی یالیتنی کنت معک فأفوز فوزاً عظیما. والله حالا دیگر شهید هستی، و پایت نوشتهاند شهادت بالفعل را.
و حالا دیگر معنی آیه مال شما است بالتبع، چنانکه اصلش مال سیدالشهداء بود. در اصل مال آن حضرت است، اما بالتبع همه اولادش و برادرانش جان و مال فروختهاند، همه مؤمنین داخل این آیهاند. پس خدا از همه مؤمنین از همه ماها و شماها خریده است جانهای ما را و مالهای ما را به همانطوری که در آیه است.و الحمد لله رب العالمین.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 280 *»
موعظه نهـم
(چهارشنبه / نهــم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 281 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه را عرض کنم تا آن کسانی که عربی نمیدانند توی کار باشند، و بدانند چه ربطی دارد این آیه به روضهخوانی. پس خداوند عالم خبر داده از معامله حضرت سیدالشهداء با خود و فرموده ان الله اشتریٰ من المؤمنین انفسهم و اموالهم خدا خریده است پیش از اینها در روز الست از مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را و در عوض این جان و مال، بهشت خود را قرار داده. و علامت ایشان و علامت آن کسانی که جان و مال خود را فروختند به خدا و بهشت را خریدند این است که بعد از نزول قرآن و بعد از نزول این آیه شریفه جنگ میکنند، بعد از این. دیگر آنهایی که یکخورده عربی میدانند، میدانند که آنجا اشتری گفته به صیغه ماضی و اینجا به صیغه مضارع. پس بعد از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 282 *»
این جنگ میکنند در راه خدا، پس میکشند جمعی را در راه خدا، بعد کشته میشوند در راه خدا، بعد جان و مال را که تسلیم کردند تمام آن متاعهایی را که در روز الست قرار داده بودند تسلیم میکنند. و این حکایت و این عهد و این پیمان نه همین در قرآن است و بس، بلکه این عهد و پیمان را و این معامله را خداوند عالم در تورات از برای موسی هم گفته بود، در انجیل از برای عیسی هم گفته بود، چنانکه در قرآن از برای محمد؟ص؟ گفته، و این عهدی است که خدا کرده که بهشت خود را به آن جماعت بدهد. و من اوفیٰ بعهده من الله کیست وفاکنندهتر به عهد خودش از خداوند عالم جلشانه؟ و معلوم است نزد هر عاقلی که هیچمخلوقی از مخلوقات وفاکنندهتر به عهد خود از خدا نیست. نمیتوانند مثل خدا باشند، به آنطور وفا کنند به عهد خود.
دقت کنید که چرا اینطور است؟ به جهت آنکه هر کس هر وعدهای بکند، هر عهدی هر میثاقی هر پیمانی بکند، این اگر خدا خواست میتواند به آن عهد عمل کند، اگر خدا نخواست نمیتواند عمل کند. اما خداوند عالم چیزی را که گفت میکنم هیچیک از بندگان او نمیتوانند مانع آن شوند، پس البته خواهد کرد. پس عهدی که خدا کرده است البته وفا خواهد کرد، چرا که هیچ مانعی در کار او نیست. این است که چون امر اینچنین است، به این خاطرجمعی و اطمینان خطاب میکند به آن جماعتی که این معامله را کردهاند میگوید فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به بشارت باد شما را به این بیعی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 283 *»
که مبایعه کردید و جان و مال را دادید و بهشت را خریدید، و ذلک هو الفوز العظیم و این است آن فوز عظیمی که جمیع پیغمبران و جمیع ارسال رسل و جمیع انزال کتب از برای این کار شده.
ملتفت باشید انشاءالله، اگرچه این خوردهاش توی این آیه نیست، لکن وقتی عرض میکنم ملتفت میشوی که از همه این کارها همه مقصود همین بوده. حالا میخواهم تو ملتفت باشی اولاً که قضیه صحرای کربلا از قضایای اتفاقیه نبوده مثل جنگکردن سلطانی با سلطانی. این امر امری بود که خداوند عالم در روز الست مشیتش قرار گرفته بود که بشود. و چنین جنگی را که خداوند عالم علامت و نشانیها براش قرار داده که بعد از نزول قرآن و نزول این آیه شریفه خواهد شد، چنین جنگی را هیچ پیغمبری نکرد، که خودش جنگ بکند و جمعی را بکشد، و بعد از آن خودش کشته بشود و اموالش به غارت برود. و پیغمبر خودمان؟ص؟ میدانید چنین جنگی را نکرد. همچنین حضرتامیر چنین جنگی نکرد که جمعی را بکشد و بعد در جنگ خودش کشته بشود، بعد اموالش را هم به غارت ببرند، چنین جنگی نکرد. و سایر ائمه سلاماللهعلیهم هم نکردند. امامحسن که جنگی نکرد. و جنگ که نکرد سهل است، صلح کرد. باقی ائمه که صلح نکرده خانهنشین بودند، نمیتوانستند جنگ کنند و نکردند.
پس ملتفت باشید انشاءالله، به طور بتّ و جزم و یقین بدانید که این آیه همان روضهخوانی است که خدا خبر داده، و روضهخوانی حضرت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 284 *»
سیدالشهداء است که خدا کرده برای پیغمبر. خبری است که خدا از شهادت حضرت سیدالشهداء به پیغمبر داده است، از برای اینکه مؤمنان اگر فکر کنند سرّ آن را بدانند. و چنانکه عرض کردم خداوند عالم چنین قرار داده است در عدل خودش و در حکمت خودش که اگر کسی خوب بکند خوب ببیند، اگر کسی بد بکند بد ببیند. و بنا نیست در ملک خدا که کسی خوبی کرده باشد آنوقت به بلا هم گرفتارش کنند و بد بر او وارد آورند. چنانکه هر کس بد کرده بنا نیست خوب بر او وارد آورند. میفرماید من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره. کسی که به قدر ذرهای مثل خردلی یا مثل ذرههایی که در روزنههایی که آفتاب میتابد پیدا است و دیده میشود، به اندازه یکذرهای خوبی بکند، خوبی خواهد دید. و همچنین کسی به اندازه یکذرهای بدی کند، بدی خواهد دید.
حالا ملتفت باشید انشاءالله که چه شده بود و حضرت سیدالشهداء چه کرده بود، و کدام کار بد را کرده بود، و کدام بدی را به عمل آورده بود که اینهمه بلاها بر او باید وارد آید و آمد؟ و انشاءالله تو میدانی و همه شیعه اثناعشری میدانند بلکه سنیها میدانند، ــ ملتفت باش انشاءالله ــ که حضرت سیدالشهداء معصوم بود و یک سر مویی خلافی، خطائی، لغزشی در جنب خدا نکرده بود. این دیگر اعتقادی همه شماها است، عوام هم این را میدانند.
پس خود آن جناب که میدانید الحمدلله معصوم و مطهّر بود در جمیع مقامات، و هیچ گناهی از برای او نبود که مستحق اینگونه بلاها
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 285 *»
باشد، پس نباید سر مویی بدی به او برسد، به قدر ذرّهای. همانطوری که خدا گفته بود که ذرّهای بدی کسی نکند ذرّهای بدی به او نباید برسد. این است سرّ امر. و بخصوص من حدیثش را دیدهام، نه این است که به قواعد کلیه عرض میکنم. بعضی چیزها هست که از روی قواعد کلیه میگویم، آنهایی که اهل خبره باشند میدانند مطلبی است درست، اگرچه لفظش لفظ حدیث نباشد. لکن اینی که عرض میکنم بخصوص حدیث دارد. میفرماید در روز الست خداوند عالم جلشأنه خطاب فرمود به جمیع پیغمبران، که من چنین قرار دادهام که پیغمبران من و اوصیای پیغمبران من معصوم باشند، خطا نکنند، لغزش نداشته باشند. و همینجور قرار دادهام جمیع امتها را در جمیع قرون و اعصار، همینکه امت اسمشان شد و تابع من، معصوم خلقشان نکردهام. یعنی جمیع مردمی که تابعینند و امت پیغمبران و تابع اوصیای پیغمبران، جمیعاً باید معصوم نباشند. و همینکه معصوم نشدند لامحاله یکپاره گناهان میکنند، شکی و شبههای در این نیست. وحال که چنین است، چون این جماعت ایمان دارند به انبیاء و اولیاء، نباید من آنها را عذاب کنم. حالا بیایم عذابشان کنم، ایمانشان مانع است. عذابشان نکنم، معصیت کردهاند و مستحق عذاب شدهاند و باید عذابشان بکنم. و عرض کردم تو هم اگر فکر کنی میفهمی انشاءالله، نمیشود کسی کاری بکند و ثمرش را نبیند. حتم است و حکم. مگر همینجوری که خدا چارهاش را کرده، دیگر چارهای ندارد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 286 *»
پس عرض میکنم اولاً بدانید تا کسی کاری را نکند مالک نشود چنانکه مکرّر همین روزها عرض کردهام. و سرّ اینکه مکرّر عرض میکنم این است که بعضی نیامدهاند، بعضی نشنیدهاند، از اول، بیتمهید و بیمقدمه چیزی بشنوند نمیدانند چه گفته شد. و مقصود من این است که شما فهم داشته باشید. شما دین و مذهب داشته باشید. مجلس همان مجلس روضهخوانی نیست که کسی بگوید برمیخیزم میروم آنجا گریه کنم. بخواهم گریه کنم خودم مینشینم فکر میکنم و به یاد میآورم آن مصائب را و گریه میکنم.
پس ملتفت باشید، عرض میکنم خدا چنین قرار داده است که کسی تا نکارد ندرود. و باز معنی این حرف نه درویدنهای ظاهری است. یعنی قرار داده کسی تا عملی نکند نمیدهد چیزی به او. مثل اینکه تو چشمی داری و خدا به تو عطا کرده، تا این چشم را به روشنایی نگشایی و خودت نبینی، نعمت دیدنیها را به تو نداده. میخواهی ببینی هیأت زمین و آسمان را، رنگها را، شکلها را، چشمت را واکن ببین. دیگر چشمت را هم بگذاری تمنا کنی که ای خدا، بنما به من زمین و آسمان را، و خلق زمین و آسمان را به من بنمایان. خدا هم جواب خواهد داد چشمت دادهام، چشمت را واکن ببین. و کوری که چشم نداشته باشد و این تمنا را بکند، هرجور دعا کند مستجاب نخواهد شد، مگر خدا چشم براش خلق کند. عالم پر از صدا باشد و تو گوشَت را پنبه بگذاری، یا کر باشی، یا گوش ندهی و نشنوی آن آوازها را، به تو ندادهاند، و لو عالم پر از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 287 *»
آواز باشد. همچنین تمام دنیایی که هست پر از خوردنی باشد و تو هیچ نچشی و نخوری، هیچ لذت خوردنی به تو نرسیده، خودت باید بخوری تا لذت خوردنی به تو برسد. دیگر من نمیخورم و لذت خوردن را ببرم، نمیشود چنین چیزی.
بلکه میخواهم عرض کنم محال است کسی کاری نکرده چیزی به او بدهند. داخل محالات است، ممتنع است، نمیشود، خدا هم نمیکند. وقتی تو خودت لامسه داری، یعنی گرماها را میفهمی سرماها را میفهمی، وقتی خودت میفهمی، گرمی و سردی را به تو دادهاند. لقوه باشی، فالج باشی، هرچه هوا سرد باشد یا گرم، تو نمیفهمی. هزار در عالم عطرها باشد، تا تو استشمام نکنی چه میدانی بو یعنی چه؟ پس ببینید هرقدر نعمت بوها را به تو داده، آن بوهایی را که تو استشمام کردهای به تو داده نه چیزهای دیگر را. هرقدر از دیدنیها که تو دیدهای، خدا به تو نموده، هرچه را ندیدهای خدا به تو ننموده. هرقدر تمنا کنی که رنگها را به تو بنمایاند، نمیشود. داخل محالات است. عرض کردهام اگر کسی را در صندوقی محکم کنند و در آن صندوق را یکجوری محکم ببندند که هوایی داخل آن نشود و آن صندوق را ببرند توی یکباغی که انواع درختها داشته باشد، بلبلها بخوانند، اوضاعی باشد، حالا اینیکه توی باغش بردند، عقلای عالم نمیگویند که این شخص را به باغ بردند، اگرچه جهال بگویند او را به باغ بردند. چرا که او در صندوق بود و صندوق را به باغ بردند. و همین جهّالند والله که مغرور میشوند به دنیا. شخص
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 288 *»
محبوس در صندوق که بردهاند در باغ، مغرور است کسی که بگوید او را به باغ بردهاند. به باغ کسی رفته که درختهای باغ را دیده باشد، کسی رفته که میوههای باغ را چشیده باشد، کسی رفته که بوهای باغ را استشمام کرده باشد، به باغ کسی رفته که هوای باغ را احساس کرده باشد. اما اینیکه در صندوق بود، نه هوای باغ و نه گرمی و سردی آن را احساس کرده، نه بوی گلها را شنیده، نه طعم میوههای باغ را چشیده، نه صدای بلبلهای باغ را شنیده، هیچ از اوضاع باغ خبر نشد؛ پس این بیچاره توی باغ نرفته. پس از این است که دنیا شده است دار غرور. فراموش نکنید.
ببین خدا دَرسَت داده گفته دنیا دار غرور است، یعنی نباید فریب و گول دنیا را خورد. و عرض میکنم والله گول است که من فلان مزرعه را دارم. فلان مزرعه که آنجا افتاده تو اینجا نشستهای. چیزی که تو عمل نکردهای مال تو نیست. بله، اگر تو رفتی در آن مزرعه و میوهاش را خوردی، هواش را احساس کردی، از آبش آشامیدی، خودت کاری کردی، آنچه کردهای، بله مال تو شده. مزرعهای که هیچ نه تو با چشم چیزی از آن دیدی، نه بویی از آن شنیدی، نه طعمی از آن فهمیدی، حالا تو اینجا باد میکنی که مال من است، دخلی به تو ندارد، مال خداست. بلکه اگر بخواهد بگیرد غضب هم میکند بر تو که خانه من است، چه دخلی به تو دارد که ادعای مالکیت آن را میکنی؟ چطور مال تو است، و حال آنکه تو میمیری و وارثهات میبرند، دشمنهات غصب میکنند.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 289 *»
پس والله تمام دنیا بدانید سراب است و خانه گول است. تا کی گول میخوری؟ و تعجب اینجا است که اهل همین دنیا ــ که خانه گول است ــ همین حرفهای مرا داخل اساطیر اولین خیال میکنند و باز مشغول کارهای خود خواهند بود. کسانی که از دور نگاه میکنند به سراب، نه این است که چیزی نمیبینند. خیر، میبینند مثل دریا است و موج میزند. عقلای دنیا و کسی که اهل تجربه است، و آنها که رفتهاند آنجا و آنجا را دیدهاند، آنها میدانند که اصل ندارد. جاهلی که نرفته باشد و ندیده و امتحان نکرده باشد، بله، بر او مشتبه میشود که شاید آب باشد، شاید دریایی آنجا باشد و گول میخورد. و والله تمام دنیا سراب است. برای همین مطلبها است که خدا مثال میزند او کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماءاً حتی اذا جاءه لمیجده شیئاً. تا کی متنبه نمیشوی؟ خودت که هزاردفعه رفتی دیدی آب نبود، باز هم گول میخوری و خیال میکنی آب است؟
پس ببینید تا کاری نکنی، آن پولی که در مجری است و درش قفل است مال تو نیست. وقتی مال تو میشود که غذایی بخری و بخوری، آنوقت مال تو شده. عطری بخری پیش بینی خود ببری، آنوقت به تو رسیده. این هم عمل تو است، عمل کردی دارا شدی. آن پول را بدهی لباسی بخری، آن را بپوشی از سرما و گرما محفوظ بمانی، اینقدرش به تو رسیده، باقیش مال کسی دیگر است. نمیدانی دزدها میبرند آن را، دشمنها به ظلم میگیرند، وارثها لاعنشعور صرف میکنند برای خود، خبری نداری چه خواهد شد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 290 *»
و تمام دنیا عرض میکنم همینجور سراب است. و والله اهل دنیا پیش اهل آخرت، والله مثل کسانی به نظر میآیند که از دور ایستادهاند، سراب برق میزند براشان، خیال میکنند آب است، و اینها ذوق میزنند که آب میبینیم. و اهل آخرت اعراض میکنند از اینها، اینجور کسان را قابل تکلم نمیدانند، با ایشان حرف نمیزنند. میگویند اینها عجب مردمان دیوانه سفیهی هستند که از دور دیدند سرابی را، آب خیال کردند، دیدند آب نبود، یکخورده پیشتر بروند میبینند آب نیست، و پیشتر تجربه کردند رفتند و دیدند یکدفعه دودفعه و باز متنبه نشدند. پس تمام دنیا والله به هرجاییش که مغرور شدی سراب است. والله خدا دار غرورش گفته، یعنی دار گولخوردن. داری گول میخوری. و اگر کسی عاقل شد یکدفعه دو دفعه تجربه میکند دیگر پیرامونش نمیگردد.
پس فکر کنید و بدانید تا کسی خودش نبیند چیزی را، خدا به او ننموده. تا چیزی را خودش نچشد خدا چیزی به او نچشانیده. تا کسی خودش عطری نبوید خدا به او عطری نداده، و تا کسی خودش گرمایی سرمایی نفهمد سرما و گرما به او نرسیده. عالم هم پر از گرما باشد گرما به او نرسیده.
دقت کنید انشاءالله. پس خوب ملتفت باشید، تا کسی کاری نکند عرض میکنم محال است خدا چیزی به او بدهد و نمیدهد. همه قرآن والله حکمت است و از روی عقل و حکمت گفته شده، حکمت خدایی و پیغمبری است، همه را با دلیل و برهان گفته. مردم از بس
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 291 *»
نمیخوانند و مطالعه نمیکنند نمیخواهند بفهمند، این است که محروم ماندهاند. پس بدانید لیس لـلانسان الّا ما سعیٰ و ان سعیه سوف یریٰ. از برای انسان و همهچیز، تا کسی کاری نکند چیزی ندارد. والله خدا خواسته که غنی شوید. به اصطلاح پی کارتان را گرفته، خواسته غنی و چیزدارتان کند که گفته عمل کنید، و الّا خدایی که هیچ محتاج به عمل بندگان خود نیست، آیا خیال میکنی که خوشش میآید از اینکه پیش او بروند کرنش کنند؟ رکوع کنند؟ سجود کنند؟ نفعی به او میرسد؟ نه، خیال نکنید، که چنین نفعی از عبادت بندگان به خدا والله نمیرسد. خودت هم میدانی که نمیرسد. و همچنین ضرری از معصیت بندگان به خدا نمیرسد. گر جمله کاینات کافر باشند، فاسق باشند، آیا خیال میکنی ضرری به دستگاه خدا میتوانند وارد آورند؟ یا از علمش چیزی کم کنند؟ نه، ضرری به خدا نمیتوانند برسانند. معذلک اینهمه اصرار کرده که عمل کنید، نماز کنید، روزه بگیرید، حج بروید، خمس بدهید، زکات بدهید، و هکذا. خودش که محتاج نیست به عمل بندگان خودش، چه ضرورش کرده که اینهمه اصرار کرده؟ والله از بس کریم بوده خدا، و از بس جواد بوده، و از بس رحیم بوده، و از بس رئوف بوده، خواسته والله مالدارتان کند، گفته بندگی کنید. العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. میخواست چیزی به شما برسد، از این جهت هی اصرار کرد که عمل کنید تا چیزی پیدا کنید. تا عمل نکنید چیزی ندارید، بکن تا داشته باشی. این است که لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب به پشت مخواب، چشمت را واکن
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 292 *»
آنجاهایی که رنگ هست برو ببین. پس فرموده لیس بامانیکم و خلق خود را خوب میشناخته و از احوال خلق خود خوب خبر داشته میفرماید لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب من یعمل سوء یجز به. امر خدایی بسته به آرزوهای شما یا سایر اهل کتاب مثل یهود و نصاری نیست، هیچ بسته به هوا و هوس شما نیست. راستیراستی اگر چیزی دلت میخواهد برو کارش را بکن تا داشته باشی؛ اگر هم نمیخواهی، جهنم. کسی بهشت میخواهد کار بکند تا ببرندش، نمیخواهد به جهنمش میبرند. دیگر جایی باشد نه بهشت باشد نه جهنم، نیست همچو جایی. یا باید بهشت رفت یا باید تشریف برد به جهنم.
پس خوب دقت کنید که خدا حتم قرار داده و حکم کرده که هر کس تا نکند کاری را، دارای آن نشود. پس هیچ مغرور مشو که خدا دنیا به من داد و من نجنبیدم. ببین چقدر احمقهای دنیا هستند که شکر میکنند خدا را که الحمدلله پدرمان مرد و چندینهزار تومان پول به ما رسید. کجا رسید؟ هرچه را خوردی بله به تو رسید، هر چه را پوشیدی بله به تو رسید، هرچه را خودت صرف کردی و حظش را بردی به تو رسیده. آنچه را مردم دیگر میبرند به تو نرسیده که میبرند. اگر مال تو شده بود نمیتوانستند ببرند. والله جمیع خلق جمع شوند بخواهند آن چیزی را که مال تو شده از دست تو بگیرند زورشان نمیرسد. چرا که اگر از تو صادر شده و تویی مبدء آن، تویی منتهای آن، آن را دیگران نه به زور میتوانند از تو پس بگیرند نه به التماس.
دقت کن انشاءالله. فکر کن. تو اگر نگاه کنی و ببینی چیزی را و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 293 *»
جمیع خلق جمع شوند بخواهند این فهم دیدن تو را از تو بگیرند زوشان نمیرسد. مثل خیلی واضحش اگر چراغی روشن شد جایی بگذارند که باد به خود چراغ نخورد که خاموشش کند و تمام عالم گردباد شود و ریاح صرصر شوند، لکن چراغ تا خودش مردنگی حافظی داشته باشد که محفوظ بماند، تمام عالم بشوند ریاح صرصر، هیچ نمیتوانند نور چراغ را از چراغ بگیرند. بله، مگر پف کنند چراغ را خاموش کنند آنوقت نورها هم تمام میشوند. پس نور این چراغ را بادها به زور نمیتوانند پس بگیرند از چراغ. همچنین احمقی هم بیاید التماس کند پیش چراغ که این نورت را بده به من، که من داشته باشم این نور را و تو دیگر نداشته باشی، هرچه هم التماس کند نه او میتواند بدهد نه این میتواند بگیرد.
انشاءالله اگر دقت کنید یکصفحه از جواب مسائل جبر و تفویض توی همین عرضها که میکنم همه جواب داده میشود و حل میشود. پس فعل هر کسی مال خودش است نمیتوان از او گرفت نه به التماس نه به زور. پس هیچجبری نیست، هیچکس به هیچکس جبر نمیتواند بکند. اگرچه اینجور جبرهایی که به معنی ظلم است توی خلق پیدا میشود، ظلم میکنند ظالمین، در این حرفی نیست. لکن کسی نگفته ظلمی نیست، میگویند جبری نیست، تفویضی نیست.
حالا دیگر ببینید که چگونه حل اینجور مسائل را خدا منت گذاشته بر ما و به ما عطا کرده. و از آنطرف ببینید که این مردم افتراها به کجاها میبندند. به ما میبندند که این جماعت میگویند خدا کارش را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 294 *»
به علی واگذارده. مگر میشود کسی کارش را به کسی واگذارد؟ والله نه به زور میتواند کسی خدا را از خدایی عزل کند، نه خدا میشود کار خدائیش را به کسی واگذارد. و ببینید چقدر احمقند کسانی که میگویند خدا جبر کرده. و خیلیها هستند که جبری هستند. خدا چطور جبر کرده؟ کار تو از تو صادر شده، به جبر هم بخواهد کسی از تو بگیرد نمیشود، محال است، چرا که از تو صادر شده، بدأش از تو است، عودش به سوی تو است. نور چراغ فعل چراغ است بخواهی نور چراغ را روشنتر کنی روغن در چراغ بریز روغن صافی در چراغ بکن، خود چراغ را روشن بکن نورش روشن میشود. دیگر از این بیرون نشستهای و بخواهی نور چراغ را روشنتر کنی نخواهد شد. چراغ اگر براق است و روشن و صاف است، البته نورش هم براق و روشن و صاف است. میخواهی نور چراغ را حرکت بدهی زحمت بکش چراغ را بردار ببر نورها خودش میرود. میخواهی کاری کنی نورش پیش تو بماند، باز زحمت بیجا مکش چراغ را همینجا که هست دیگر مبر، نورها همینجا میمانند. دیگر بخواهی نور چراغ را در بیرون چراغ کاری کنی، در آن تصرف کنی، ساکن کنی، بجنبانی، نورانیتر یا ظلمانیتر کنی، هیچکس زورش نمیرسد.
این است سرّی که امر کردهاند ایمان بیارید. میتوانی ایمان بیاری، میتوانی کافر بشوی. اگر نمیتوانستی ایمان بیاری نمیگفتند ایمان بیار. اگر نمیتوانستی کافر بشوی نمیگفتند کافر مشو. و هکذا اگر مردم لابد بودند در کاری، خدا که میدانست لابدند در آن کار، امر به خلاف آن کار
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 295 *»
نمیکرد. پس همینجوری که میتوانی بنشینی ساکن بشوی، میتوانی راه بروی حرکت کنی، همینجور پیغمبری میآید در مابین مردم میایستد میگوید من از جانب خدا آمدهام، به دلیل اینکه معجز دارم، در زمین تصرفات میکنم، در آسمان تصرفات میکنم، مرده زنده میکنم، زنده را میگویم بمیر، میمیرد. به این دلیلها من راست میگویم. پس ایمان به من بیارید. تو هم که اینها را میشنوی از او و معجزات او را میبینی، میتوانی بگویی راست میگویی. میتوانی هم بگویی این سحر است و چشمبندی است. اساطیر الاولین، سحر مستمرّ است. از همه انبیاء معجزات و خارق عاداتی که دیدند گفتند سحر مستمرّ است، ان هذا الّا سحر مبین گفتند و به درک هم واصل شدند.
پس بدانید تا کسی کاری نکند محال است چیزی به او بدهند. لیس بامانیّکم و لا امانیّ اهل الکتاب من یعمل سوءاً یجز به. همچنین ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها. خوب کردی خوب خواهی دید به همینطور بد میکنی بد خواهی دید. دیگر بد میکنم و خوب میخواهم، تمنای بیجا است.
پس دیگر ملتفت باش. و حالا خوب سرّ این امر به دستت آمد. انشاءالله ملتفت باش که خداوند عالم در همان روز الست گفت به پیغمبران که مقتضای ایمان مؤمنانی که ایمان به شما آوردهاند این است که نجاتشان بدهم، و اقتضای عملشان این بود که عذابشان بکنم. نمیشد عذابشان نکند، چرا که عمل بد کرده بودند، بد باید ببینند حتماً
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 296 *»
و حکماً. پس از این جهت گفت کیست در میان شماها که عملی بکند که کفاره جمیع گناهان جمیع امتها باشد، کفاره باشد؟ و میبینید که خدا همهجا کفاره قرار داده.
دیگر دقت کنید انشاءالله. دیگر همه نکتهها اگر گفته نشود به جهت این است که یکمجلس است، و در یکمجلس نمیشود گفت، همه هم جواب دارد. ملتفت باشید انشاءالله. پس دقت کنید. پس وحی آمد توی پیغمبران که کیست خود را کفاره قرار بدهد از برای این گناهکاران، که رفع گناه این گناهکاران بشود، و من این مؤمنان را نجات بدهم و عذابشان نکنم؟ به شرط آنکه چنانکه قرار دادهام در ظاهر که معامله به رضا باشد، اینجا هم شرط است که به رضا و رغبت باشد، به کُرْه نباشد، از روی اشکال، از روی تکلّف نباشد.
و این عهد را خدا خواست بگیرد از پیغمبران. پیغمبران در دل خود نگاه کردند دیدند طاقت این را ندارند که خودشان هیچ حاجت نداشته باشند به این کار، به جهت اینکه خودشان که معصومند و مطهر. پس خودشان استحقاق بلایی نداشتند. نباید سرشان را برید، سرشان را نباید در مجلسها حاضر کرد. پس خودشان چون معصوم و مطهر بودند و میدیدند راستیراستی خلافی نکردهاند، پس دیدند خودشان احتیاجی ندارند بلا را به جان خود بخرند برای مردم دیگر. دیدند دلشان همچو دلی نیست که راضی بشود و خود را راضی کنند که متحمل اینگونه بلاها شوند. همینطور مفت مفت، من هیچ محتاج نباشم و بلاهای سخت را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 297 *»
متحمل بشوم که مردم دیگر حظّ کنند، کار مشکلی است. به این جهت عرض کردند خداوندا ما کوچکتر از آنیم که همچو معاملهای بکنیم. خدا هم عذرشان را پذیرفت، چرا که راست گفتند، و والله نمیتوانستند که از عهده برآیند و خداست اولی به عذر. پس از این جهت آنها وازدند این کار را، و حضرت سیدالشهداء پا به میان گذارد. و عرض میکنم والله حدیث خاص دارد که حضرت سیدالشهداء پا به میان گذارد و عرض کرد خداوندا، من از دل خود میبینم که چنین کاری را میتوانم بکنم. و من چون میدانم تو میخواهی مؤمنین را نجات بدهی و میخواهی کفاره داشته باشند، من هم به خواهش تو راه میروم و اراده تو را به عمل میآورم. و ایشانند والله آن جماعتی که هیچ سبقت نمیگیرند در هیچ قولی بر خدای خود. و همه ائمه همینطورند. دیگر قرعه به اسم حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه بیرون آمد. عرض کردم همه حکمتها را در یکمجلس نمیشود گفت.
خلاصه، ایشانند آن عبادی که والله از خود هیچ هوایی هوسی میلی خواهشی ندارند. در هیچ قولی و فعلی بر خدا پیشی نمیگیرند. قرآن را بردار بخوان، و این آیه را معنیش را هم هرجایی که بپرسی میبینی که نمیتوانند غیر از اینجور معنی کنند. هرچه منکر فضائل باشند ناچار باید همینجور معنی کنند. میفرماید عباد مکرمون بندگان برگزیده هستند عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون. اینها هیچ سبقت به خدا نمیگیرند به قولی، خواهشی، تمنایی، در باطن، میلی هوایی هوسی. ماینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحیٰ. توی دلش هوایی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 298 *»
ندارد از خود، آنطوری که خدا میخواهد همان میل او است.
پس حضرت سیدالشهداء عرض کرد خداوندا، من طالب اراده تو هستم و من تو را میخواهم و تو را میجویم، و میدانم تو میخواهی مردم را نجات بدهی، راضی هستی کفاره داشته باشند، و میدانم که خوشنودی به اینکه کسی کفاره شود برای گناه گناهکاران. پس من به اشدّ رضا و رغبت، آنچه تو میخواهی میکنم. این بود که ــ یا به جهت امتحان، یا به جهت هر سریّ که بود ــ لفظ حدیثش این است که «وحی شد به او». دیگر یا وحی شد، یا هاتفی ندا در داد، یا الهام شد. و اینی که میبینید به طور تردید میگویم میترسم کسی بگوید چطور میشود وحی به امام بشود؟ دیگر در آن عالم اگر به امام وحی شود نقلی نیست، طوری نمیشود. به زنبور عسل هم وحی میشود به امام هم میشود وحی شود. به زنبور عسل که وحی شد نقلی نشد، به امام هم وحی شود نقلی نیست.
پس وحی شد به آن جناب در آن عالم که چه میخواهی بدهی؟ عرض کرد جانم را میدهم، مالم را میدهم. وحی شد به چه طور میدهی؟ آنجور کیفیت و به همانطوری که واقع شد در صحرای کربلا، بنا کرد گفتن که اینجور میکنم، اینجور میکنم، و هی پشت سر هم وحی شد که چه میکنی؟ و او عرض کرد همچو میکنم و همچو میکنم؛ چنانکه در حدیث فرمایش شده. آن آخر حدیث، این است که تا نگفته بود زنهای خود را به اسیری میدهم، هی وحی میرسید، دیگر چه میکنی؟ تا وقتی گفت زنهای خود را به اسیری میدهم؛ آنوقت وحی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 299 *»
شد که ألان جئت بالحق حالا آنجوری که ما خواستیم کردی.
و بدانید ابتدای به عملآوردن این عهد ابتداش کأنّه امروز شده، و همین اوقات بود که شمر ملعون وارد زمین کربلا شد با چهارهزار نفر. حضرت امامحسین آنوقتها خواب رفته بودند، چرت میزدند، و از خستگی که داشتند خوابشان گرفته بود. از صبح تا آنوقت هی خندق بکنند، هی هیزم بیارند، هی مشغول تهیه شهادت باشند، خسته شدند، چرتشان گرفته بود. پس به خواب رفته بودند از خستگی، که این شمر ملعون وارد زمین کربلا شد، و گفت به ابنسعد که خبر به ابنزیاد رسیده که تو روزها و شبها گاهی خلوت میکنی با حسین؛ و او را مردم به شک انداختهاند که تو میخواهی یککاری بکنی که او را از چنگ یزید خلاص کنی.
همینطور هم بود واقعاً عمر هم پیش از این واقعه بناش این بود که یکجوری بکند که صلح بشود. شمر گفت حکم شده که همین امروز جنگ کنی با حسین، یا سرداری لشکر را به من واگذاری. از این بود که لابد شد و ناچار، و دیگر از آن خیال اولش افتاد. این بود که یکدفعه این لشکر جاکَن شدند و رو به حرم آوردند. اینها هم دستها را روی هم گذارده بودند. مردها همه خسته و ناتوان و مانده بودند، بعضی متفرق بودند، غافل از همهجا، یکدفعه دیدند هجوم آوردند قشون کوفه و شام. حضرت زینب دستپاچه شد به اصطلاح، دوید پیش برادر، گفت ای برادر خوابی؟ مگر نمیشنوی چه خبر است؟ چه جنجال است؟ حضرت بیدار شدند از خواب، فرمودند الان خواب میدیدم سگهایی چند به من
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 300 *»
حمله میکردند، همه بنا داشتند مرا بدرند، و هی حمله بر من میکردند. در میان آنها یک سگ پیسی بود از همه آنها بیشتر بدن مرا میدرید، و گمان میکنم که کشنده من پیس باشد.
آنوقتی که از اسب افتاد و آن حرامزاده آمد روی سینه آن حضرت نشست، حضرت فرمودند سینه خود را بگشا. گفت چه کار داری؟ فرمودند خوابی دیدهام، میخواهم سینهات را ببینم. اصرار کرد که چه خوابی دیدهای؟ فرمودند در خواب دیدم سگهایی چند به من حمله میکنند، همه بدن مرا پاره پاره میکنند، اما یکی بیش از همه این کار را میکرد، و آن سگ، سگ پیسی بود. آن سگ که قاتل من است گمان میکنم که پیس باشد. میخواهم ببینم سینه تو را. بیشتر غیظش گرفت از این حرف. سینهاش را گشود حضرت دیدند سینه او را، او هم غیظ کرد. این بود که حضرت را به رو انداخت. این بود که از پشت سر بنا کرد آن کار را کردن. از بس بدش آمد و به غیظ و غضب این کار را کرد، و به دوازده ضربت سر آن حضرت را جدا کرد.
دوازده ضربت آیا شوخی است؟! باز ملتفت باشید، بعضی میگویند که بعضی از قصهها را نباید گفت. اما من میگویم چرا [او مصيبت] بکشد و دوست او نگوید و نشنود و گریه براش نکند؟ و لو دلش طاقت نیاورد. تو عزیزتر از او که نیستی. پس بشنو و گریه کن، به سر بزن، و به سینه بزن، عزاداری کن. پس آن ملعون مثل ساطور قصاب، حربه خود را بلند میکرد و میزد، و گویا حربهاش کند بود، به همینطور زد، هی زد، تا آن خاک را بر سر همه کرد.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 301 *»
ای وای وای، خدا میداند انسان والله متحیر میشود که کدام قصه را بگوید؟ برای کدامیکش گریه کند و بر سر بزند؟
خلاصه، پس چنین روزی بود که اصحاب حضرت مهیا نبودند و متفرق بودند که لشکر هجوم آوردند. حضرت عباس را خواستند، فرمودند این مردم دین و مذهب که ندارند، اگر هرکاری من بکنم مهلت به من نخواهند داد. اما اینها رگ خویشی با تو دارند و خویش و قوم تو هستند، تو از آن باب که یکرگ خویشی با تو دارند برو پیش اینها و اینها را ببین، شاید یکشب را به من مهلت بدهند تا وداع کنم با خدای خود. اقلاً مهیای جنگ نباشند، چرا که من مهیا نیستم، اینها یکدفعه میریزند و میکشند ما را. ببین میتوانی مهلت بگیری از اینها؟ حضرتعباس رفت پرسید از آنها که شما چه کار میخواهید بکنید؟ گفتند ما مأموریم جنگ کنیم. آمد خبر داد، فرمودند برو برگرد، بلکه مهلت بگیری. بگو حسین توقع زیادی از شما ندارد، میخواهید با او بجنگید، بجنگید، لکن امشب را از شما مهلت خواسته؛ یکپاره وداعها دارد، یکپاره وصیتها دارد، آنها را انجام میدهد. فردا صبح بنای جنگ باشد.
اول مهلت ندادند، گفتند ما مأموریم جنگ کنیم. مردم عوام از ایشان صدا بلند شد، به فغان آمدند، پسر رسولخدا یکشب بیشتر از شما مهلت نخواسته، شما مضایقه میکنید؟ یکشب مهلت بدهید. هر دشمنی باشد این مهلتها را میدهد، شما چرا نمیدهید؟ از غوغای عوام ترسیدند که مبادا لشکر اطاعت نکنند، لابداً مهلت دادند. فریاد کرد
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 302 *»
منادی ایشان که ما حسین را مهلت دادیم و اصحابش را مهلت دادیم. و همین حرف بسیار گران آمد بر آن حضرت.
پس فرمودند که این چادرها را بیارید نزدیک به هم بزنید، چرا که من میدانم وقتی من کشته شدم اگر این چادرها متفرق باشد اینها دیگر خبر از هم ندارند. و ببینید همینطور هم بود. چادرها را پیش هم آوردند به طوری که واقع هست، البته میدانید بزرگی که هست عمداً کوچکها، دور میروند، به جهت ادب آن بزرگ. چادر سیدالشهداء از چادر حضرتعباس دورتر باشد، چادرهای نوکرها دورتر باشد؛ فرمودند اهل هرچادری هرچه بر سرشان میآید، باقی دیگر خبر نمیشوند چه بر سر آنها آمد. پس امر کردند چادرها را جمع زدند. اما دیگر تو میدانی که چادرهای جمع شده را که آتش میزنی زودتر آتش میگیرد. پس این چادرها را وقتی آتش زدند یکدفعه درگرفت، و یکدفعه اهلبیت سر به بیابان گذاردند. حالا ببینید که چه گذشت بر آنها؟!
پس ملتفت باشید انشاءالله که این امر والله امری بود معهود از جانب خدا. و خیال مکن حضرت امامحسین نمیدانست بعد چه میشود. و خیال مکن لابد و ناچار گرفتار شد. ملتفت باشید، ببینید سیدالشهداء میتوانست آب برای خود تحصیل کند. از همهشان اینجور معجزات نقل شده. پیغمبر با دست مبارک خود جمع کثیری را چندین دفعه سیراب کرد، از پنجه خودشان آب بیرون میآمد آنقدر که خودهاشان و حیواناتشان همه سیراب میشدند. خود سیدالشهداء قشون
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 303 *»
خود را همینطور سیراب کرد. پس بدانید والله عاجز نبودند. و اگر این عهد را نبسته بودند، و نمیخواست شما را نجات بدهد، و کفاره شما نمیخواست بشود و شفیع گناهکاران بشود، عاجز نبود این بلاها را از خود دفع کند. اگرنه این بود، خطاب میکرد به خود نهر فرات که آب بیاید بالا تا میان خیمهها. و آب به فرمان ایشان بود.
ملتفت باش که همین آب بود که بعد از کشتنش، مدتی گذشت از شهادتش، همین آب را بر مزارش بستند که میخواستند گم کنند از عالم اسم آنها را، اسمی و رسمی از ایشان در عالم نباشد. آب بستند، آب آمد و ایستاد روی هم، تا مثل کوهی، که از هرسمتی از سمتهای قبر بیستوپنج ذراع راه آب گرداگرد اینجا را گرفت. هرچه آب زور آور شد، تا مثل کوه آب بلند شد، و این بیستوپنج ذراع در بیستوپنج ذراع به گرد آنجا روی هم ایستاد. به این جهت اینجا «حایر» اسمش شد، یعنی حیران. پس اگر امام بخواهد بیاردش میآردش. میخواست آب بجوشد از زمین، میجوشید. دست کند ابر را بیارد، بگوید ببار، میبارد. چنانکه شنیدهای پیغمبر چقدرها را مهمانی کرد به هیچ. بسا به یک لقمهنانی دوهزار سههزار آدم را سیر میکردند. هی میداد، هی میخوردند و تمام نمیشد. پس اگر خیال کنی نمیتوانست سیدالشهداء؛ امامی که عاجز خیالش میکنی که نمیتواند از عهده این کار برآید امام شیعه اثنیعشری نیست. امامی که نمیداند چه بر سر تو میآید و جاهل است؛ امام جاهل، امام نیست، ابابکر اسمش است. امامی که نمیتواند کاری کند، امام
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 304 *»
نیست. امام آن است که قادر باشد، مطلع باشد.
در قضیه همین ولایتها بخصوص هست، در همین نهاوند، عمر وقتی قشون فرستاده بود، پیدرپی خبر میآوردند که اینها جمعیتی دارند، عنقریب قشون اسلام را مغلوب خواهند کرد. عمر خیلی دستپاچه شد. عقل و گهش درهم شده بود، دستپاچه شد. یکوقتی در مسجد حکم کرد به مردم که بیرون بروید غیر از حضرتامیر. همه مردم بنای قرقر را گذاردند. یکپاره آشکارا گفتند که این چه حکمی است میکنی که همه بیرون روند؟ این چه حکمی است؟ پیغمبر هرگز چنین کاری نکرد. به زور بیرونشان کرد از مسجد، خودش ماند و حضرتامیر. عرض کرد چه کنم؟ پیدرپی خبر میآورند که لشکر اسلام شکست خورد، من نمیدانم چه خبر است، نمیدانم چه کنم؟ حضرت فرمودند راستیراستی نمیدانی؟ عرض کرد نه. حضرت فرمودند مگر تو خبر نداری؟ گفت واقعاً نمیدانم. فرمودند پس تو چطور امامی هستی که نمیدانی؟ گفت نمیدانم. فرمودند امامت را واگذار. گفت که ای، حالا هم که تو دست برنمیداری از حرفهات. فرمودند تو که نمیدانی و نمیتوانی امامت کنی، مکن. عرض کرد اگر این بلا را رفع کردی، تو هرچه میگویی من میکنم. فرمودند بیا برو روی منبر بگو خلافت، حق علی است. اقلاً به خودت که مشتبه نیست. انکار مکن و شک مکن، من یککاری میکنم تو قشون را ببینی. نگاه کرد دید لشکر دست بالا را نگرفتهاند. روی پله منبر رفت و نگاه کرد قشون را دید، صداشان را شنید. گفت «یا ساریة الجبل الجبل» طرف کوه را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 305 *»
بگیرید. فرمودند حالا دیگر خاطرت جمع شد؟ حالا اگر خبر آمد و این واقعیت پیدا کرد، دیگر تأمل داری که خلافت حق من است و تو غصب کردهای؟ گفت نه والله اگر خبر آمد دیگر وامیگذارم خلافت را. یکپاره قسمها خورد که وامیگذارم حق تو را به خودت. فرمودند خودت با چشم خودت دیدی. خودت صداشان زدی و شنیدند. باز شک داری؟ عرض کرد این کارهایی که شماها میکنید، این طایفه شما میکنند، شماها اینجور کارها را دارید. ملعون میخواست بگوید یعنی سحر است. پوستکنده نگفت. طایفه شما همه این کارها را میکنند. پس تا سهروز به من مهلت بده که قاصد بیاید خبر بیارد، و اگر واقعیت دارد من دیگر حرف ندارم. بعد از سهروز قاصد آمد که بر لشکر کفار غلبه کرد لشکر اسلام، و دست بالا را گرفتند و آنها شکست خوردند. و حضرت فرمودند حالا بیا وفا کن به عهدی که کردی. عرض کرد ملک عقیم است.
و صلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 306 *»
موعظه دهـم
(پنجشنبه / دهـم محرمالحرام 1302)
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 307 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصلوة و السلام على سيدنا و نبينا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّٰه على اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبى حقوقهم و ناصبى شيعتهم
و منكرى فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الى يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مىفرمايد:
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.
ترجمه فارسی این آیه شریفه این است که آنها هم که عربی نمیدانند توی کار باشند که خداوند عالم خبر داده که خدا خریده است از جمیع مؤمنان جانهای ایشان را و مالهای ایشان را و در عوض این جان و این مال، بهشت خود را قرار داده. و علامت این مؤمنین این است که بعد از نزول قرآن و بعد از نزول این آیه جنگ میکنند در راه خدا و جمعی را میکشند و کشته میشوند در راه خدا و مالهای ایشان به غارت میرود. و این عهد عهدی است که روز الست خداوند عالم با جمیع مؤمنان کرده و این را به همه پیغمبران خبر داده در تورات و در انجیل، چنانکه در قرآن است و کیست وفاکنندهتر از خداوند عالم به عهد خود؟ فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به یعنی ای مؤمنان بشارت باد شما را به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 308 *»
اینکه جان خود را و مال خود را فروختید و نجات ابدی را ازخدا خریدید و بهشت خدا را تصرف کردید.
این بود ترجمه فارسی این آیه شریفه. و چهبسیار واضح است، و عرضهایی که میکنم انشاءالله خوب دل بده با دقت هرچهتمامتر، دیگر اینها قصههایی نیست که آیا راست باشد یا دروغ؟ آیه قرآن است و همهاش راست است. و آنچه عرض میکنم چشمت باز است میبینی که همینطور است که عرض میکنم. ببینید هیچ پیغمبری در راه خدا جنگ نکرد که در آن جنگ کشته بشود و مالش را به غارت ببرند، و هیچ وصی نبیّی اینچنین کاری را نکرده مگر حضرت سیدالشهداء سلاماللهعلیه. و حال آنکه انشاءالله فکر کن ببین که خدا میگوید از همه مؤمنین خریدهام جانهاشان را و مالهاشان را و همه کشته شدهاند و به همه بشارت میدهد.
انشاءالله دقت کن و فکر کن. پس بدانید که حضرت سیدالشهداء سلاماللهعلیه نایب است برای همه مؤمنین در این کار. و اگر دقت کنی انشاءالله میبینی اگر کسی خودش نتواند برود به مکه و خدا واجب کرده باشد بر او، نایب میفرستد به عوض خود. کسی نماز قضائی بر ذمه داشته باشد و بمیرد و خودش نتواند بکند، نایب میگیرند و به عوض او نماز میکند. کسی روزه قضائی داشته باشد، بر ذمهاش باشد، بعد از مردن نایب میگیرند و قضا براش میکند.
پس دقت کنید انشاءالله و فکر کنید در این مصیبت، و ببینید چه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 309 *»
اسرار بزرگی خدا در این مصیبت گذارده، ملتفت باشید. یکوقتی ندا رسید به یکی از پیغمبران که مرا هر وقت میخواهی بخوانی به زبانی بخوان که آن زبان گناه نکرده باشد، دعای تو را مستجاب میکنم. آن پیغمبر عرض کرد به خداوند عالم، خداوندا من چطور دعا کنم با زبانی که معصیت تو را نکرده باشد؟ فرمود یکی از برادران تو که تو با زبان او گناهی نکردهای، او که دعا کرد درباره تو، دعای آن مستجاب میشود.
حالا ملتفت باشید انشاءالله. پس نیابت که در شرع جایز شد، و کسی دیگر میتواند از جانب کسان چند نیابت کند. پس ببینید شما نایب قرار دادهاید از برای خود مثل حضرت سیدالشهداء را، که او به هیچ زبانی گناه نکرده، اگر زبانها گناهکارند او خودش هم هیچ گناه نکرده است. پس نایبی دارید معصوم و مطهّر و مقدس که والله از جانب جمیع پیغمبران نیابت کرده و شهید شده. و والله به شهادت آن جناب جمیع پیغمبران کشته شدند، چنانچه از جانب شماها او کشته شده و فدا شده. معنیش این است که او نیابت کرده. و این نایب نایبی است که والله به هیچ وجه من الوجوه مضایقه نکرده. اگر شما خودتان مضایقه داشته باشید که کشته شوید، او نیابتکردن را مضایقه نکرد و هرچه بر شما گران بود از گردن شما برداشت و بر دوش خود کشید، و از روی اشدّ رضا و رغبت هرچهتمامتر به عمل آورد و شما را خلاصی داد از آتش جهنم.
پس خوب انشاءالله دقت کن که چون مردم از عهده کار خود برنمیآمدند، او نایب شد و خود را فدای جمیع گناهکاران و ناقصان کرد و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 310 *»
فدای همه شد. و حالایی که فدا شده، جمیع پیغمبران و جمیع ملائکه و جمیع دوستان او حالا دیگر مؤمنند. الحمدلله در خود میبینند که اگر آنجا حاضر بودند مضایقه نمیکردند از جهادکردن. تو ببین و فکر کن انشاءالله و به همینها خداوند عالم نجاتت میدهد. و والله نجاتی نیست در عالمهایی که خدا خلق کرده مگر در همین تعزیهداری سیدالشهداء صلواتاللهعلیه. هر پیغمبری هر مؤمنی هر کس نجات از بلایی خواسته به واسطه این قضیه بوده، خدا نجاتش داده.
انشاءالله دقت کنید تا بفهمید و جزء اعتقادت بشود. پس ملتفت باشید انشاءالله. حال که میشنوی او تشنه بود، به دل خود نگاه کن ببین اگر در آن بیابان بودی و آبی داشتی و خودت تشنه بودی، آیا خودت میخوردی این آب را یا به او میدادی؟ البته به او میدادی. هرکه این حالت را در خود میبیند مؤمن است. حال که این امر واقع شده بزرگان که جای خود را دارند و پیغمبران که جای خود را دارند که جان خود را فدا کنند، والله آرزو میکنند جمیع پیغمبران جمیع ملائکه که کاش ما را اذن میدادی یاری تو کنیم.
وقتی از مدینه مشرفه بیرون میرفتند رو به مکه، در آنوقت پنجهزار ملک نازل شدند بر آن جناب و عرض کردند هر وقت پیغمبر کمکی ضرور داشت ماها کمکش میکردیم. میرفتیم کفار را میکشتیم، یاری میکردیم جدّت و پدرت را. تو اگر از دشمنان خوف داری ما را اذن بده دشمنان تو را هلاک میکنیم. فرمودند اگر رأیم قرار میگرفت دفع دشمن از
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 311 *»
خودم کنم، خودم قادر بودم، از شما آسانتر میتوانستم دفع کنم. لکن سرّی هست که در اینجا نباید یاری کنید، و باید این قضیه به عمل آید، به اسراری چند که نمیدانستند ملائکه و نمیتوانستند بفهمند. و سرّش والله همینجورها است که عرض میکنم. سرّش همین بود که اگر شهید نمیشد جمیع پیغمبران مبتلا بودند و جمیع مؤمنان باید به جهنم بروند. و میخواست نیابت از جانب جمیع پیغمبران و تمام مؤمنان کند که عمل خالص بیریای بیسمعه، بیاکراه، بیاجبار این معامله را بکنند. و حالا که چنین بود انبیای گذشته آرزو میکردند که کاش ما بودیم جانمان را فدا میکردیم و والله میکنند پیغمبران این کار را.
این است که بعد از آنیکه امامزمان آمد و سلطنت خود را کرد و از دنیا تشریف میبرد، اولکسی که میآید رجعت میکند در دنیا حضرت سیدالشهداء است. پس سیدالشهداء به جهتی که اینجور کارها را [ کرد؛] میدانست، میدید سلطنت میکند در رجعت، همانروز تمام انبیاء قشون او خواهند شد، عسکر او میشوند، لشکر او میشوند. والله امیرالمؤمنین سردار لشکر امامحسین میشود. آنروز مثل حضرتامیری سردار لشکر باشد خیلی سلطنت است.
پس بدانید والله او نیابت کرده از جانب شما و خود را فدا کرده به عوض شما. دیگر آیا دعای او دعای مستجابی نیست؟ عمل او عمل مقبولی نیست؟ نمیتوانی بگویی بله. عمل من و تو شاید مقبول نباشد، او که خودش کرده و معصوم بوده و مطهر است، البته خدا قبول میکند و
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 312 *»
دعاش را مستجاب میکند. حالا که چنین شد از انبیاء گرفته از ملائکه گرفته از جن گرفته از انس گرفته از حکماء تا علماء، از اقویاء تا ضعفاء، والله شیعیان و مؤمنان هرقدر عامی و بیمعرفت باشند، اینها که عرض میکنم دیگر حالا میبینند در قوهشان هست و آسانشان است.
کسی خیال کند آبی داشت آنروز و خودش هم تشنه بود و حضرت سیدالشهداء تشنه بود البته به او میداد. و اگر نانی داشت و میدید سیدالشهداء گرسنه است البته به سیدالشهداء میداد. سهل آدمی میخواهد که اینکار را بکند. والله پیرزالهامان میتوانند این کار را بکنند. هر پیرزالی باشد نان را میدهد او بخورد، خودشان راضی میشوند از گرسنگی بمیرند. پس حالا که این قضیه را قبول کرد دیگر آسان است. ببین اگر در آنروز بودی همه تشنگی را میخوردی و تشنگی میکشیدی و به هلاکت خود راضی میشدی، که او شاید جانش بیرون برود. پس بدان تو هم فدای امامحسین شدهای، و این عمل، عمل دوستی است. عملی است خالص، بیریا، بیسمعه، طاعتی است مقبول. خود سیدالشهداء این تدبیر را کرده که تو همچو کاری بتوانی بکنی. اگر این کار را نکرده بود تو در قوهات نبود اینجور باشی. حالا که کرده تو میتوانی.
پس بدانید والله به شهادت او عمل خالص پیدا شده. هربلایی که به او رسیده تو عرضه بر خود که میکنی میبینی اگر آنجا بودی راضی بودی که آن بلا بر جان تو وارد آید و به او نرسد. پس البته بدانید طاعت، طاعت مقبولی است، و سیدالشهداء قبول میکند. سیدالشهداء که قبول
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 313 *»
کرد، خدا قبول کرده است. پس شمایید والله که شهید شدهاید در راه خدا، و شمایید که جانتان را و مالتان را در راه خدا دادهاید، به جهتی که او وکالت کرده، پس شما شهید شدهاید.
حالا دقت کن حالت خود را. ببین، آن تیری که میآید رو به حضرت امامحسین، اگر تو اتفاقاً آنجا بودی ببین آیا نمیرفتی رو به آن تیر که آن تیر به تو بیاید و بر او نیاید؟ چنانکه روز عاشورا وقتی نماز جماعت میکردند، آمد حبیببنمظاهر و رفیقش برابر ایستادند. هرچه تیر میآمد میرفتند جلو تیر را میگرفتند. ایستاده بودند هرچه تیر میآمد از هر سمتی، میرفتند سینه سپر میکردند. آنها هم دوستانی بودند مثل شما، دیگر طور دیگری نیست.
پس بدانید انشاءالله همینکه او را میبینی مبتلا است و راضی میشوی که تو مبتلا شوی و آن مبتلا نباشد، شهیدی در راه او. پس والله همان تیری که بر پیشانی او آمد آن تیر بر پیشانی شما آمده، و همان تیری که بر سینه مبارکش نشست و از اسب افتاد، آن تیر به سینه شما آمده. و والله همان نیزهای که سنان بن انس بر او زد، بر تو وارد آمده. اول پیش رفت میخواست جرأت کند و این کار شهادت از دست او جاری شود. همینکه نزدیک آمد حضرت نگاهی کردند به او، زهرهاش آب شد دیگر جرأت نکرد، ایستاد، نتوانست پیش بیاید. بعضی خیال کردهاند، و اینها را بعضی روضهخوانها هم میخوانند برای شما. ملتفت باشید، میگویند جمع کثیری در آنوقت که حضرت افتاده بود میخواستند این کار را
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 314 *»
بکنند و این عمل قبیح را مرتکب شوند، همینکه نزدیک میرفتند، یکی گفت چشمش بعینه مثل چشم پیغمبر بود، یکی گفت صورتش بعینه مثل صورت امیرالمؤمنین است.
ملتفت باشید چه میخواهم عرض کنم. بله، چشمش بعینه مثل چشم پیغمبر بود و میدیدند شبیه است، اما اگر اینها ایمانی به پیغمبر داشتند نمیکردند این کار را با فرزندش. پس اینیکه میآمدند میگفتند چشمهاش شبیه است به چشمهای پیغمبر و برمیگشتند، نه به جهت حرمت پیغمبر بود. اما والله پیغمبر یکهیبتی داشت که خیلی از مردم میترسیدند بروند نزدیک و نگاه کنند. نه که ایمان داشتند به پیغمبر، و چون آمدند دیدند چشمهاش مثل چشمهای پیغمبر است یاد پیغمبر آمدند، و به این جهت خجالت کشیدند و مرتکب این عمل نشدند. والله شقی بودند و کافر و بدبخت و دین نداشتند، لکن ترسیدند.
از آن جمله سنان بن انس بود که رفت این کار را بکند، اما به قدر یکنیزه راه مانده بود که به آن حضرت برسد نگاه کرد به چشمهای آن حضرت ترسید، از جای خود نتوانست پیشتر برود. خواست شقاوتی که داشت به کار ببرد نیزهاش را به پهلوی مبارک آن جناب فرو برد. حالا ببین اگر تو آنجا بودی، آیا نمیرفتی جلو نیزه سنان بن انس که به پهلوی تو فرو برود و به پهلوی آن جناب نخورد؟ البته میرفتی. پس نیزه سنان بن انس به پهلوی شما فرو رفته، و آن جناب وکالت و نیابت از جانب همهکس کرده. و همچنین آن ملعون که آمد بالای سر آن حضرت میخواست آن
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 315 *»
کار را بکند، ترسید و شمشیرش را بالا برد و به فرق آن حضرت زد، فرمودند با این دست نخوری و نیاشامی. ببینید انسانی که آنهمه زخم تیر و نیزه و شمشیر برداشته و حالا افتاده در سکرات موت است، شمشیری بر فرقش بزنند معلوم است این خیلی درد میگیرد، چندین مقابل. این بود که نفرینش کردند که با این دست نخوری و نیاشامی. و نخورد و نیاشامید تا به درک واصل شد. حالا تو ببین اگر آنجا بودی آیا سرت را پیش نمیگرفتی که این شمشیر بر سر تو بخورد، بر سر او نخورد؟ پس والله شمشیرها بر سر شما آمده، به همانطوری که او نیابت کرده از شما. و عرض کردم به همینطور والله سر شماها را بریدهاند.
دقت کنید و ببینید چه عرض میکنم. سرّی در اینجا هست که ملتفت شدهام و ملتفت میکنم شما را. فکر کن چرا باید به دوازده ضربت سرش را جدا کنند؟ ای وای وای! آیا هیچکس شنیده یا هیچکس دیده؟! آیا هیچکس طاقت دارد ببیند سر گوسفندی را اینجور بریده باشند که هنوز زنده باشد و دوازده ضربت بزنند؟ گوسفند را که میکشند میگویند آن رگ حرام که توی استخوانش است آن را میگویند جدا مکن، تا وقتی جانش که بیرون رفت آنوقت جدا کن. چرا که مغز حرام آنقدر صدمه میزند که تجربه شده خاری به آن مغز حرام بخورد بیاختیار خود را حرکت میدهد. پس بدانید که والله هنوز جان در بدنش بود که به دوازده ضربت مثل ساطور زدند و سر آن حضرت را جدا کردند.
آه آه چه میگویم؟! واویلاه وامصیبتاه. پس بدانید والله آن ضربت
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 316 *»
اول را به امیرالمؤمنین زدند، ضربت دوم را به امام حسن زدند. به هریکی از این دوازده ضربت، نیابت از امامی از ائمه کرد. عوض هرامامی ضربتی بر او زدند و نیابت از امامی از ائمه کرد، عوض هر امامی ضربتی بر او زدند و نیابت از جانب آباء و اجداد و ابناء خود کرد.
پس انشاءالله خوب دقت کن و خوب فکر کن تا انشاءالله یقین کنی که نجات والله منحصر است به اینکه متوجه او باشی و به اتکال بر او خاطرجمع باشی. آیا این عملهای ما، ما را نجات میدهد؟ خاک بر سر ما و عملهای ما. عمل او است که نجات داده ما را. پس حالا که او اینجور کار را کرده حالا تو هرچه ضعیف باشی در خود اگر ببینی تیری میآید و به گلوی علیاصغر میخورد و تو خودت بچه شیری داشته باشی آیا نه این است که بچه شیری خود را فدای او میکنی؟ کدام کس است که ببیند تیر به گلوی علیاصغر میزنند و بتواند عوض بدهد، کیست که ندهد بچه خود را؟ آن کسی که نمیدهد بدانید کافر است، اهل آتش است. و به همینطور که عرض کردم به تفصیل داشته باشید. حال که این امر واقع شد تو اگر دختری داشته باشی به سن سکینه و ببینی سکینه را اسیر میکنند و مردم میزنند او را و تو اگر بچه خود را ببری که او را نزنند یا به همراه او بزنند آیا تو بچه خود را فدا نمیکنی به سکینه آن جناب؟ البته میکنی. و همچنین باقی اسیرانی که بودند. به همینطور ببین وقتی بنا شد زینب را اسیر کنند، دیگر کدام زن محترمهای است که خیلی هم محترمه باشد که نخواهد خودش را اسیر کنند که زینب اسیر نشود یا اقلاً
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 317 *»
به همراه زینب باشد؟ کدام زن است که زیاد هم محترم باشد طاقت بیارد ببیند امکلثوم را اسیر میکنند؟ کیست که عزیزتر از او باشد و خود را عزیزتر از او بداند؟ کدام زن است که نازپروردهتر از آن زنها باشد؟ پس زنها هم راضی میشوند که اسیر شوند که آنها اسیر نشوند و به این جهت نجات مىیابند. والله به همینطور ببینید کدام زنی است که راضی نشود وقتى مىشنود فاطمه دختر امامحسین را به کنیزی میخواهند ببرند بگوید من کنیزی میکنم که آقازاده مرا نگاه ندارند به کنیزی؟ کدام زن است نخواهد همراه او باشد؟
پس ببینید، جمیع فقرات تعزیه را انشاءالله فکر کن. والله کأنه شما را بردهاند در مجلس ابنزیاد و آن بلاهایی که بر سر آنها واقع شد بر سر شما آمده. دقت کن ببین همینطور هست یا نه؟ همین حالا حالتتان همینطور هست یا نه؟ ببین حالا در این زمان کسی فحشت بدهد یا بیادبی کند مثلاً نعوذبالله به امامحسین، کدام بر تو سختتر است؟ آنجوری که کسی کنایه به امامحسین بگوید دلت بیشتر میسوزد یا فحش به پدر تو بدهد؟ به زن خودت کسی کنایه بگوید یا به حضرت زینب کنایه بگوید، ببین کدام بر تو گرانتر است. کسی به عروس خودت طمع کند که بیاید خدمت او کند یا به فاطمه نوعروس بگوید بیا خدمت مرا بکن؟ البته اینها سختتر است. همهتان این طاقت را دارید که برای خود راضیترید و خدا قوتتان داده، نجاتتان داده، همین جورتان کرده برای نجاتدادنتان.
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 318 *»
پس آن مصیبتهایی که در حضور ابنزیاد به آنها رسید البته شما از دل و جان راضی هستید که کاش به شما رسیده بود به آنها نرسیده بود. این صدمات از کوفه تا شام در بین راه، تو اگر بودی آیا نمیخواستی به تو برسد به آنها نرسد؟ آیا نمیخواستی اقلاً همراه آنها باشی، گاهی آبشان بدهی گاهی میخواهند پیاده شوند پیادهشان کنی گاهی میخواهند سوار شوند سوارشان کنی؟ آیا نمیخواستی همراه ایشان باشی؟ نیست طبیعتی که نخواسته باشد و راضی نباشد. همچنین در حضور یزید که حاضرشان کردند، آن حالت را عرضه کن بر دل خود، ببین تو از دل و جان راضی نیستی که تو آنجا بودی و سر تو را بریده بودند و آنجا گذارده بودند و میزدند چوب بر دهنت هزارمرتبه؟ هزارمرتبه از دل و جان راضی هستی میگویی یا اباعبدالله کاش بر سر تو این بیادبی را نمیکردند به سر من میکردند چرا که سر امام است. چگونه راضی شوم بیادبی به آن بشود و سر من به سلامت باشد.
و این جورها را عمداً عرض میکنم تا تو ملتفت شوی و در دل خود که نگاه کنی انصاف دهی و راضی شوی که کاش بر من وارد آمده بود و بر او وارد نیامده بود یا اقلاً همراه بودم منعی میکردم چیزی میگفتم. این است که هر کس هر نیتی داشته باشد همان را به او میدهند.
حالا دیگر بابصیرت باشعور با ادراک ملتفت باشید. دیگر فلان حدیث را نمیخوانم که فلان منی چنگ بتواند بند کند که سندش صحیح نیست. اینهایی که میگویم قواعد اسلام است عرض میکنم،
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 319 *»
قواعد ایمان است عرض میکنم، که شکی شبههای ریبی نیست در آنچه عرض میکنم. هرکه بخواهد در آنها شک کند کافر است والله. هرکه قبول کند مؤمن است والله.
پس همینکه کسی در دل خود میبیند و مییابد در دل خود این حالت را و میگوید یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیما، راستیراستی آرزو میکند که کاش بودم در صحرای کربلا بلاهایی که به ایشان میرسید به من میرسید. کاش بودم به همراه اهلبیت، من هم حرکت مذبوحی میکردم، پیاده سواره همراهشان بودم. کاش در آن خرابه بودم یکپاره خدمتها میکردم. کاش در مجلس یزید بودم یکپاره خدمتی میکردم. کاش در راه مدینه بودم یک خدمتی میکردم. هریک از مؤمنان این تمنا را میکنند، این آرزو را میکنند. هرمؤمنی هرچه ضعیف باشد، زن باشد، همینکه شنید اینها مبتلا شدهاند، طبع دوست این است که دوستش را راضی نیست در بلا ببیند.
انشاءالله فکر کنید و دین پیدا کنید. مترسید از معصیتها بدانید شهیدید شما و والله مثل شهدای کربلا هستید و همینکه شهید شدید یقیناً نجات حاصل شده است، و شک نداشته باشید که همینکه تمنا میکنید که کاش آنجا بودم، آنجا هستی. گر در یمنی و با منی پیش منی بلاشک. این است که هر کس بگوید یا لیتنی کنت معک فأفوز فوزاً عظیما مثل همان شهدای کربلا است که در خون خود غلطیده. و والله تا کسی توی خون خود نغلطد والله به بهشت نخواهد رفت، به جهنم میرود. این
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 320 *»
است که یوحنّا مینویسد در مکاشفات خود که دیدم جماعت بسیاری را که لباسهاشان قرمز بود. پرسیدم اینها کیستند؟ گفتند اینها مؤمنین هستند و لباسهاشان از خون برّه سربریده رنگین شده. بعد دیدم همه سفید شده بود و همه را بردند در پیش تخت خداوندگار و باقی مردم لباسشان قرمز نبود و سفید نشد و تمام آنها را به جهنم بردند. اینها در مکاشفات یوحنّا است که کتابی است و یوحنا کتابش هم فارسی شده است و چاپ هم شده است.
خلاصه، در این کتاب مینویسد آن برّه سربریده حکمران بود هر کس نجات یافت به واسطه آن بره سربریده نجات یافت و تا کسی در خون این بره غوطهور نشد نجاتی برای او حاصل نشد. و همینکه در نیت تو چنین باشد و قصد تو این باشد که اگر بودم آنجا، میرفتم و در خون خودم میغلطیدم، شهیدی و در خون خود غلطیدهای. حالا نمیتوانی این کار را بکنی لایکلف الله نفساً الّا وسعها. حالا نیست صحرای کربلا که بروی کشته بشوی، ائمه هم نتوانستند بیایند در صحرای کربلا، انبیای سلف هم نتوانستند بروند، اما از نیتشان چون این بود که اگر بودند میرفتند و کشته هم میشدند به جهت همین نیتشان، خدا نجاتشان داد از بلاها.
این است که مکرر عرض کردهام که از امام سؤال میکنند در حدیثی که سرّ این چیست که کفار در دنیا به قدر عمرشان کفر ورزیدهاند، چرا باید ابدالابد معذب باشند؟ همچنین مؤمنین در دنیا به
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 321 *»
قدر عمرشان ایمان داشتهاند چرا باید ابدالابد در بهشت منعّم باشند؟ چه بر این داشته خدا را که اینها را ابدالابد نعمت بدهد و آنها را ابدالابد عذاب کند؟ میپرسند از امام این را. در جواب میفرماید بنیّاتهم خلّدوا به این معنی که چون از نیت کافر چنین بود که تا باشد به آن حال کفر باشد، هرجا میرود کفر بگوید و کفر بورزد، پس خدا هم ابدالابد او را معذب میدارد چرا که نیتش این بود که ابدالابد کافر باشد. و چون از نیت مؤمن این بود که تا باشد مؤمن باشد، پس خدا الی ابدالابد نعمت میدهد چرا که مؤمن میخواهد الی ابدالابد ایمان داشته باشد.
ببینید تا عمر دارید و در دنیا هستید، نه اینجا، در برزخ، هر وقت هرجا که روضهخوانی کنند آیا دلتان نمیسوزد؟ والله همین خبر را بردند تا بهشت، والله همه اهل بهشت عزا گرفتند. این خبر را بردند برای اهل جهنم، اهل جهنم طاقت نیاوردند همه گریه کردند. آنچه دیده میشد و آنچه دیده نمیشد، تمام عالم غیب و شهاده گریه کردند بر آن جناب. مگر اینکه سهطایفه بودند که گریه نکردند و ببینید آن سهطایفه چقدر شقیاند و بدذات، و فرمایش میکنند بصره و دمشق و آلعثمان.
خلاصه، منظور این است که همینکه تو نیتت این است که هر وقتی حزنی به ایشان برسد البته محزون شوی، همینکه تو نیتت این است که همینکه ایشان شاد شدند تو هم شادمان شوی، والله همین علامت تشیع تو است. علامت این است که شیعهای. و همینکه شیعه شدی والله شهیدی. و خدا تصریح کرده فرموده و لاتحسبنّ الذین قتلوا فی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 322 *»
سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون. پس ببینید تمام شیعیان از ضعیفشان گرفته تا قویشان همه شهادت را قبول کردهاند و همه به شهادت سیدالشهداء شهید شدهاند و چنین تأسی بر خود قرار دادهاند که بکنند. میگویی خودشان قرار ندادهاند؛ میگویم خداشان قرار داده، پیغمبر قرار داده، آنها قرار دادهاند، تو هم باید تابع باشی. و لکم فی رسولالله اسوة حسنة. پس مؤمنین هم مقتضای ایمانشان این است که قرار بدهند، پس جمیعشان والله شهدا هستند و لاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً. همه زندهاند در نزد پرورنده خود در نزد خدا عند ربّهم یرزقون. یعنی در جهنّم نیستند، یعنی در بهشت هستند.
پس مؤمنین بدانید همینقدری که چشمشان را از اینجا هم میگذارند میروند در بهشت برزخ و از آنجا به بهشت آخرت، و آنجا به راحت هرچه تمامتر زندگی میکنند، و الی ابدالابد منعّمند. پس هیچ عملی هیچ دعایی هیچ نمازی به طور خلوص در قوّهمان نیست. و عرض کردم مکرّر، برای اینکه سخت بدانی و ایمانت ثابت باشد، مستعار نباشد، عاریه نباشد.
اینجورها که عرض میکنم اگر فکر کنی و یقین کنی که همینطورها است که میگویم، بدان دیگر عدیله داخل آدم نیست که بتواند ایمان تو را از تو بگیرد، دعای عدیله خواندن دیگر لازم نیست. دعای عدیله را میخوانند که شیطان ایمان را نبرد، ایمانی را که شیطان برمیدارد میبرد آن ایمان مصرفی ندارد بگذار بردارد ببرد. و عدیله اسم شیطانی
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 323 *»
است که میآید ایمان را میگیرد میبرد. لکن اینجورها که عرض میکنم اگر فکر کنی و یقین کنی دیگر عدیله زورش نمیرسد ببرد.
پس بدانید محبت ایشان در دلی که نشست و دوست ایشان شد والله به حزن ایشان محزون میشود، و همینکه حزن زیاد شد حرارت غلبه میکند، شعله میکشد میرود در سر، پیههای یخکرده آب میشود، و تا حرارت مشتعل نشده حزن در اندرون است همینکه بالا آمد و پیهها را آب کرد اشک میشود و از چشم بیرون میآید. ببین آیا در عرض عمر خود یکدفعه گریه نکردهای بر آن حضرت؟ والله اگر کسی در تمام عمر خود یکدفعه گریه کرده باشد بر سیدالشهداء والله اهل جنت است، اگرچه گناه ثقلین را داشته باشد که میبرندش به بهشت. پس بدانید والله حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیئة و بغضه سیئة لاتنفع معها حسنة.
پس این است که تدبیری کرده خدا و دلهای شما را دوست ایشان قرار داده و خلقت شما را از طینت ایشان کرده. شما هم بالفطره ایشان را دوست میدارید خدا هم اکراه نمیکند کسی را مسلمان کند، لا اکراه فی الدین کسی که میخواهد مسلمان باشد مؤمن باشد محبت ایشان در دلش هست. کسی هم که محبت ایشان در دلش نیست به جهنم هم میرود، و کسی که به حزن ایشان محزون نیست به سرور ایشان مسرور نیست اینها را حرف بیمغزی میفهمد، بفهمد. خودش به جهنم میرود به درک واصل میشود.
پس خداوند عالم کوتاهی نکرده ارسال رسل کرده انزال کتب کرده
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 324 *»
اسباب قرار داده، خودش مسببالاسباب است. انبیاء کوتاهی نکردهاند در نجات خلق. ائمهطاهرین؟عهم؟ کوتاهی در نجات خلق نکردهاند. هرتدبیری باید بکنند که خلق نجات بیابند، کردهاند. و از جمله تدبیرها این تدبیر بزرگ است که شیعیان امیرالمؤمنین را از جنس امیرالمؤمنین خلق کرده و از فاضل طینت ائمهطاهرین خلق میکند شیعیان ایشان را. میفرماید از این جهت است که دلهاشان به ما مایل است، بخواهی از همجنسش واش کنی وحشت میکند. معلوم است همجنس به همجنس مایل است کبوتر با کبوتر میل میکند. هرهمجنسی که با همجنس خودش باشد آسوده است، بخواهی منعش کنی وحشت میکند. حالا اگر کفار و منافقین میل نداشته باشند به مؤمنین و به آقای مؤمنین میل نداشته باشند، اهل سجین و اهل جهنمند. دوستان هم میل نمیکنند به آنها. حضرتامیر مکرّر میفرمودند من از دوستان خودم هیچ نمیترسم. پس تعارفات به آنها نمیکنند چرا که نمیترسند از آنها. نهایت تعارف نمیکنند، میرنجند اما یکساعت بعد رنجششان تمام میشود. پس میفرماید تقیه نمیکنم از دوستان خود، شمشیر خود را بر بینی دوستان خود بگذارم دست از من برنمیدارند.
نمونهاش را بخواهید، چهبسیار از شیعیان را که دستهاشان را میبریدند باز تعریف امیرالمؤمنین را میکردند. پاهاشان را میبریدند باز تعریف میکردند. چهبسیاری را حد میزدند باز تعریف امیرالمؤمنین را میکردند. همچنین به تملق زیاد، منافق دوست نمیشود، به تعارف زیاد
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 325 *»
دوست نمیشود، و خودشان خوب میشناسندشان. این است که میفرماید اگر جمیع دنیا را بریزم بر سر منافق با من دوست نخواهد شد. و همینطور است والله.
پس در هر زمانی این قاعده به دست شما باشد. اگر در زمانی برای مؤمنین زور زیادتر شد هرکه همجنس شما است میآید پیش شما. همجنسها پیش همجنسها میروند، مگر کسی باشد خیلی احمق، خیال کند که برادر با برادر چون برادر است رفیق است. نه، یکساعت رفیق است یکساعت دیگر میرود، چرا که همجنس شما نیست. و آن کسی که همجنس است هیچ وقت دست برنمیدارد حتی اینکه اگر برنجد هم نقلی نیست باز میرود صلح میکند. و والله اگر جمیع دنیا را بر سر منافق بریزند که دوست بشود نخواهد شد. و ندارند که بدهند. همیشه پیغمبران خدا گدا بودند، پیغمبر آخرالزمان گدا بود. وقتی دور مدینه را خندق میکندند، اصحابی که بودند و مشغول خندقکندن بودند یکخرما داشتند در دهان میگذاردند میمکیدند، این در میآورد در دهان آن یکی میگذارد، از بس فقیر و گدا بودند و چیزی نداشتند که بخورند. و بر فرضی که چیزی باشد اگر هم بدهی والله به هدر میرود. تمام دنیا را اگر بر فرق منافق بریزی آخر کار که همه را گرفت سعی میکند برود و میرود.
باری، پس ملتفت باشید. آن نجاتی که خدا از برای عاصیان خلق کرده همین وجود مبارک سیدالشهداء؟ع؟ است و او کاری کرده عمداً که
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 326 *»
محبت تو را به هیجان بیاورد. و عرض کردهام تا کسی عملی نکند ندارد. و اگر اینجور نمیکرد، تو اینجور گریه نمیکردی. اینجور راضی نمیشدی که بگویی کاش من بودم آنجا و تشنگی میخوردم. کاش من بودم آنجا و گرسنگی میخوردم. کاش بودم آنجا و زخم بر سرم میآمد بدنم را مجروح میکردند. اگر اینجور نمیکردند تو هم این تمناها را نمیتوانستی بکنی، آنوقت نجات برای هیچکس نبود.
این است که تمام نقصانی که پیغمبران داشتند این اصلاح کرد. حتی وقتی نوح کشتی میساخت جبرئیل میخهای بسیاری برای او آورد تا آخر پنجمیخ برای او آورد که هریک از اینها را بر فلانجای کشتی بزن. هرکدام به رنگی بود. میخ پنجمی را که زد دستش تر شد. دید خون است بنا کرد گریهکردن و زاریکردن، کشتی او نجات یافت از غرق. آدم حضرت سیدالشهداء را در ساق عرش دید، وقتی تمثال پنجتن را دید، عرض کرد که پنجمی اینها چهجور آدمی است؟ من تا نگاه به او میکنم تا ذکر او را میکنم دلم بیخود میسوزد و اشکم بیخود جاری میشود، و هنوز واقعه کربلا را به او نگفته بودند. کأنه هیأت سیدالشهداء هیأتی است که باید مُبکی باشد و آدم گریست، و به واسطه همان گریه که کرد خدا حوا را به او رساند، توبهاش را قبول کرد. هرپیغمبری دست به دامان ایشان زد نجات یافت. هرمؤمنی دست به دامان ایشان زده نجات یافته. دیگر یکپاره احمقها پیدا میشوند که اعتنا ندارند به پیر و به پیغمبر. بله، همیشه یکابوجهلی بوده. همیشه یکفرعونی بوده. همیشه
«* مواعظ محرم الحرام 1302 صفحه 327 *»
یکشدّادی بوده. همیشه یکنمرودی بوده. همیشه یکشمری بوده، خالدی بوده، حرامزادهای بوده.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
S S S S S
الحمدلله ربالعالمین که این مجالس به انجام رسید و اتمام پذیرفت بتوفیق الله و تقریره و تسدیده و تأییده و به یاری حجج او سلاماللهعلیهم و به دعای مؤمنین و دوستان حضرت سیدمظلومین صلواتالله و سلامهعلیه. امیدوار از ناظرین در آن، این است که اگر سهوی در قلم این ناچیز شده باشد و خطایی در مطلبی، یا در حدیثی اشتباه شده باشد، و به طور یقین معلوم باشد که سهو و خطا شده و دلیل محکمی در خطای آن داشته باشند، از باب اخوّت در اصلاح آن بکوشند. و در ضمنِ متذکرشدن و از فضایل ایشان شادشدن و از مصائب ایشان محزون و گریانشدن، این روسیاه را از دعای خیر فراموش نفرمایند، و در نسخهکردن و انتشار این فرمایشات کوتاهی نفرمایند. خدا از همه قبول فرماید، و توفیق نیت خیر به همه عطا فرماید و عاقبت همه را ختم به خیر فرماید؛ فانّه قریبٌ مجیب.
و صلّی الله علی محمّد و آله و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدیـن
و لاحول و لاقوة الا بالله العلیّ العظیم. تمّت حامداً مصلیاً مستغفراً.
تحریراً فی بیستوششم شهر شعبانالمعظم سنه 1306
([1]) ظرفی از گل که گندم و جو در آن کنند. (دهخدا)