رسالة معروف به
چهارفصل
از مصنفات عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي
حاج محمدكريم كرماني
اعلي الله مقامه و رفع في الدارين اعلامه
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 494 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين
و بعد چنين گويد بندة ذليل اثيم كريم بن ابراهيم عفا الله عن جرائمهما كه اين رسالهاي است از من به سوي يكيك از كساني كه در امور دين خود تقليد مرحوم شيخ احمد احسائي و مرحوم حاج سيدكاظم رشتي اعلي الله مقامهما را مينمايند و اعتماد بر آن دو بزرگوار دارند. و توقع از يكيك مقلدين ايشان دارم كه بر اين رساله مواظبت نمايند و در هر هفته اقلاً يكمرتبه بر اين رساله به دقت مرور نمايند و مطالعة آن بفرمايند و هريك از آنها كه خطي دارند نسخهاي از اين رساله بردارند و ضبط فرمايند و هريك كه خط ندارند بدهند ديگري براي ايشان نسخه بردارد و صاحب سوادي اقلاً در هر هفته يكمرتبه برايشان بخواند و بفهماند و خداوند رحمت نمايد كسي را كه اين نسخه را چنانكه عرض كردم ضبط كرده و به آن عمل نمايد و به اخوان خود برساند كه آنها هم نسخه نمايند و خدا او را به توفيق خود موفق بدارد و با سادات كرام: در جنان خلد منزل دهد, و هركس به آن به قدر وسع و امكان عمل ننمايد و تهاون و استخفاف و بياعتنائي به دين خود نمايد و باك از تضييع مشايخ خود نداشته باشد و مخالفت نمايد به لعنتهاي خدا و ائمة طاهرين و ملائكة مقربين سلام الله عليهم اجمعين و جميع خلق گرفتار شود و من از او بيزارم و روز قيامت در حضور ائمة طاهرين و خاتم المرسلين سلام الله عليهم اجمعين با او مخاصمه ميكنم, يعني كسي كه ادعاي تقليد آن دو بزرگوار و اين بيمقدار را دارد و الا با غيرمقلدين ايشان كاري
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 495 *»
ندارم و خود تكليف خود را بهتر ميدانند به من رجوعي ندارند.
و بدانيد كه وضع عالم چنين است كه اگر شما بشنويد اين وصيتهاي مرا مردم ميگويند خدا رحمت كند كريم بن ابراهيم را كه چه خوب مقلدين خود را تعليم ميكند و اگر نشنويد ميگويند خدا لعنت كند كريم بن ابراهيم را كه چگونه بد تأديب مقلدين خود را كرده, و حال بناي عالم چنين شده است و الا ساير مردم تقليد ساير علما را ميكنند و جميع اعمال ناشايست را به عمل ميآورند و هيچكس بد ايشان را از ساير علما نميداند و بد يكي را حمل بر همه نميكند ولي بد شما را مردم از من گرفتهاند و از مشايخ من, و هر عمل قبيحي كه از يكي از شما سرزند ملامت آن را بر همة شما و بر من و مشايخ من مينمايند. پس عمل بد شما سهعيب دارد يكي افتضاح خود شماست و يكي افتضاح ساير برادران شما و يكي افتضاح مشايخ شماست و كسي كه ادعاي تقوي كند به يك عمل قبيح, خود و ساير برادران و مشايخ خود را رسوا نميكند.
بدانيد اي برادران من كه شما را در دنيا چهار معامله است يكي معاملة شماست با خداي شما و پيغمبر و ائمة هدي سلام الله عليهم اجمعين و يكي معاملة شماست با مشايخ و علماي شما كه در دين خود تقليد از ايشان ميكنيد يا نميكنيد و يكي معاملة شماست با حكام و سلاطين كه بناي دنياي شما و قرار مدينة شما بر وجود ايشان است و يكي معاملة شماست با ساير مردم, پس اين رساله را بر چهار فصل مبتني ميكنم. و خدا به همة رحمتهاي خود رحمت كند كسي را كه بپذيرد, و مقلد من و مشايخ من نيست كسي كه آنها را نپذيرد.
فصل اول
در معاملة شماست با خدا و پيغمبر
و ائمة هدي سلاماللهعليهماجمعين
بدانيد كه در اين معامله وصيت ميكنم شما را به تقوي و ورع و اجتناب از محارم و ملازمت فرايض خداوند و به قدر وسع به مستحبات عمل كردن و از مكروهات اجتناب كردن و متابعت كتاب و سنت نمودن و تجاوز از آنها نكردن و دين خود را به رأي و هوي نگرفتن و لهو و لعب نشمردن و از ضروريات دين و مذهب و اجماعيات علما بيرون نرفتن و اقرار به فضائل آلمحمد: كلاً
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 496 *»
و طراً داشتن و قبول كردن از حاملان فضائل و تسليم كردن به راويان آنها كه اينها شرط قبولي اعمال شماست در نزد خدا.
و بدانيد اي بندگان صالح خداوند كه در چشم و گوش و بيني و دهان و اعضا و اكل و شرب و نكاح و سرور و غضب و حركت و سكون و خواب و بيداري, شما با ساير حيوانات شريكيد و در اينها شما را كمالي نيست و كمال شما در خصال انساني است كه علم و حلم و ذكر و فكر و هشياري و تنزه و حكمت باشد, پس سعي كنيد كه اين خصال در شما يافت شود و در زمرة اناسي درآييد.
و بدانيد اي بندگان خدا كه شما را امر كردهاند در شرع به صفاتي كه آنها افعال انساني است و از آثار روح انساني است و نهي كردهاند شما را از چيزهايي كه منافي با خصال انساني است و از خصال حيواني است, و خصال انساني كه به آن عمل كنيد بسيار است و نهايت ندارد و عمر وفا به تحصيل كل آنها نميكند, پس سعي كنيد كه روح انساني در شما پيدا شود كه اگر آن در شما پيدا شد جميع آن خصال از شما بدون تعب و كلفت, خود سرميزند چنانكه حركات و خصال حيواني بيشمار است و گياه اگر بخواهد آن خصال را تحصيل كند جمع همة آنها را نميتواند بكند ولي به محضي كه روح حيواني در بدن آمد آن خصال در بروز و ظهور ميآيد و روز به روز كامل ميشود, حال همچنين اين ابدان كه روح حيواني دارد, اگر روح انساني در آن پيدا شد افعال انساني, خود از او به ظهور ميآيد چرا كه اقتضاي آن، آن است و اگر روح انساني نداشته باشد روح حيواني به كلفت و مشقت و زحمت و رياضت بعضي از آنها را ميتواند تحصيل كند و آخر هم حيواني ميشود كه قدري مؤدب شده به واسطة ترس از سايس و تعليم او و انسان نميشود, پس سعي شما كلاً اي بندگان خدا بايد در آن باشد كه روح انساني در شما پيدا شود, و علامتش آن است كه بيكلفت افعال انساني از شما به عمل آيد و طبيعي باشد و اگر اين را نميتوانيد, سعي كنيد كه حيواني مؤدب باشيد و مخالفت صاحبان خود را ننماييد و چموشي ننماييد كه صاحبان خود را كه امامان شما باشند بيازاريد.
و بدانيد كه علامتي ديگر براي حصول روح انساني, انس با انسان و وحشت از حيوانات است, پس هركس مأنوس به آلمحمد
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 497 *»
: كه حقيقت انسانند شد او انسان است و علامت صدقش استيحاش از اعداي ايشان است, و هركس استيناس به ايشان پيدا نكرد يا وحشت از اعداي ايشان تحصيل نكرد انسان نيست, پس اقلاً سعي كنيد كه حيواني مؤدب باشيد و به همينقدر در اين فصل اكتفا ميشود.
فصل دوم
در معاملة شماست با مشايخ و
علماي شما كه در دين خدا
تقليد از ايشان ميكنيد
بدانيد اي بندگان صالح خدا كه پيغمبر شما9 از دار دنيا رحلت فرمود و يازده امام شما رحلت فرمودند و دوازدهمي و آخري آنها از نظرها غايب شدند از جهت مصلحتهايي كه خود اعلمند, و به ايشان عرض كردند كه در غيبت شما ما دين خود را از كه بگيريم فرمودند رجوع كنيد به راويان اخبار ما كه ايشان حجت منند بر شما و من حجت خدايم, و بديهي است كه از زمان غيبت تا به حال نهصد و كسري سال ميگذرد و شيخ مرحوم و سيد مرحوم و من محروم هيچيك به خدمت ائمه نرسيدهايم و در آن عصر نبودهايم و به واسطة راويان اخبار كه حجتهاي خدايند بر شيعه اخبار به ايشان و من رسيده و دين خدا را از ايشان فراگرفتهايم و ايشان علماي دين شيعهاند كه در هر عصري متحمل اخبار شدند و از سلف خود به خلف رسانيدهاند تا به ما رسيده, پس ايشان حجتهاي خدايند بر شيعه و تعظيم و تكريم ايشان واجب و متحتم است و تعظيم امام است7. حال مذكور ميشود كه جمعي از شما به علماي دين و راويان اخبار ائمة طاهرين استخفاف ميكنيد ـ من خود از شما نشنيدهام و لكن مردم ميگويند ـ آگاه باشيد و خدا و رسول و ائمه: و ملائكه را شاهد ميگيرم كه اگر يكي از شما استخفاف به ايشان كرده باشد پيش از اين, يا بكند بعد از اين از او در دو دنيا بيزارم و مشايخ شما از او بيزارند و ائمه و رسول صلي الله عليهم و خداي عزوجل از او بيزارند, چرا كه قدح در علما و راويان اخبار قدح در ائمه است: و قدح در ائمه قدح در پيغمبر است و قدح در پيغمبر قدح در خداست و كفر است و رد بر علما رد بر خداست و رد كنندة بر خدا مشرك است و من و مشايخ من و همة مؤمنان از مشرك بيزاريم, و قدحكنندة در علماي سلف
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 498 *»
و خلف ملعون و كافر و مشرك است, و يك احمق اگر اين كار را بكند خود مشرك شده و ساير برادران را متهم كرده و مشايخ خود را متهم نموده است و خدا حكم كند ميان ما و آن احمق ناصب كافر مشرك كه قدح در علما ميكند, و كفران نعمت وجود علماي شيعه كفران اعظم نعمتهاي الهي است.
و همچنين مذكور ميكنند كه بعضي ديگر غلوّ ميكنند در حق مشايخ و ايشان را توصيف ميكنند به صفات ائمه: يا پيغمبر يا خدا, اين جماعت هم مشرك و كافرند و ملعون به لعنت خدا و رسول و ائمه سلام الله عليهم و از ملت شيعه بيرون, اگر راست باشد كه يكي از شما مشايخ را به اين صفات وصف كرده يا ميكند كافر و مشرك است به خداي عزوجل و من و مشايخم از او بيزاريم.
همچنين ميگويند كه بعضي از شما مرا ركن رابع ميدانيد و مشايخ را ركن رابع ميدانيد اگر مراد شما آن باشد كه من گفتهام و نوشتهام و اعتقاد دارم, چند احتمال دارد, اگر مقصود آن باشد كه علماي شيعه قاطبةً سلف و خلفِ ايشان ركن رابعند از ايمان ـ يعني ركن اول معرفت خداست و ركن دوم نبوت است و ركن سوم معرفت ائمه سلام الله عليهم و ركن چهارم معرفت علماي شيعه براي تقليد و اخذ مسائل ـ اين اختصاصي به من و مشايخ من ندارد, همة علما ركن رابع ايمانند, و اجماعي علماست كه بعد از امام مردم يا مجتهدند و فقيهند يا مقلد و اخذكنندة از ايشان و براي كسي كه فقيه نيست واجب است كه فقيهي را بشناسد و تقليد كند, اين دين من است, شاهد به غايب برساند, و اگر مقصود از ركن رابع نقيب و نجيب است به طورهايي كه وصف شده است در اخبار و در بعضي از كتابها نوشتهام و مرا كسي از شما نقيب بگويد يا نجيب از او والله العلي العظيم كه بيزارم, و ملعون است او, چرا كه غلوّ است در شأن من, و والله من قابل آن مقامات نيستم و هرگز بر زبان من و بر قلم من و بر خاطر من جاري نشده است, و خدا مرا لعنت كند اگر چنين ادعائي كرده باشم يا داشته باشم, و روز قيامت مخاصمه ميكنم با كسي كه اين نسبت عظيم را به من بدهد و او ملعون و فاسق است در نزد من, و اگر نسبت به سيد مرحوم و شيخ مرحوم ميگويند والله العلي الغالب كه من از سيد مرحوم با نهايت
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 499 *»
محرميت به ايشان چنين ادعائي نشنيدم, و هركس نسبت نقابت يا نجابت به ايشان دهد خداوند او را به جميع لعنتهاي خود لعنت نمايد, و ايشان از آن بيزارند, چنانكه در حيات ايشان بعضي اين نسبتها ميدادند به ايشان و ايشان تبري ميفرمودند, و نقبا و نجبا در زمان غيبت محجوبند چنانكه امام ايشان محجوب است, و هركس بگويد من ايشان را ميشناسم دروغ گفته است.
و اما سلوك بعضي با من به طورهايي كه خلاف زيّ علماست, به آنها راضي نيستم, و مكرر به شماها بر منابر گفتهام و باز ميگويم كه من به واسطة علمي كه خداوند به من نصيب فرموده از زيّ قاجار و خوانين بيرون رفتهام و هركس به آدابي كه با ساير عشيره و برادران من كه مردم راه ميروند از كرنش و ساير آداب با من سلوك نمايد به لعنت خدا و رسول گرفتار شود. شماها اگر تقليد مرا مينماييد بايد به آداب رسول خدا صلوات الله عليه و آله و آداب شريعت و ساير علما رضوان الله عليهم راه رويد. خداوند تحيت مؤمنان را سلام قرار داده. و هركس به عادت قديم و عادت سلوك با ساير برادران با من سلوك كند از او بيزارم.
و همچنين اگر ازدحام به ايستادن بر در مجلسها و مساجد و مدارس به محض تكريم من نمايد يا در راهها كه به جايي ميروم با من همراه شود خدا از او بيزار باشد مگر كسي كه مسئلهاي داشته باشد يا شغلي داشته باشد كه از او نميتوان منع كرد, اگر مسجد است بعد از اتمام نماز خود و تعقيب متفرق شوند و انتظار مرا ندارند, و اگر مجلس درس عام يا خاص است پس از اتمام درس هركس به طبع خود پي كار خود برود, و والله كه هميشه مشمئز و متنفر از اين اجتماعات بوده و هستم, مرا بگذاريد به طبع خود با دو سه نفر اجير خود به هرجا ميخواهم بروم.
و همچنين خدا بيزار باشد از كسيكه درِ خانة من بست نشيند يا مرا واسطة امري در نزد حكام كند كه هميشه از اين توسطها متنفر بودهام و هستم.
و همچنين هركس بر منابر يا در مجالس مرا به القابي ياد كند كه لايق شأن علما نيست خدا او را لعنت كند به همة لعنتهاي خود, و چنانكه مكرر نهي كردهام باز مكرر نهي ميكنم و تبري مينمايم.
و همچنين توقع دارم كه در پشت سر من هرگونه سخن كه دشمن من بگويد اگرچه لعن و تكفير و فحش عرضي باشد
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 500 *»
حمايت نكنند و نصرت ننمايند و اگر رضاي مرا ميخواهند چنانكه خود ميشنوم و متحمل ميشوم آنها هم متحمل شوند, و اگر كسي خلاف ادب با آن گوينده سلوك كند يا نسبت به مقتداي او بيادبي كند به لعنت خدا و رسول9 گرفتار شود.
و اين را بدانيد كه خداي كل اين امت يكي است و پيغمبر ايشان يكي و كتاب ايشان يكي و شريعت ايشان يكي و ائمة ايشان اشخاصي معين و مذهب يكي و اختلافي نيست در اصول دين, و اگر اختلافي در بعضي مسائل جزئيه باشد هميشه در ميان علما بوده و هست و باعث شقاق و خلاف نميشود و كسي را از مذهب بيرون نميبرد, و اگر كسي به واسطة آن مسائل جزئيه با ايشان عناد ورزد و اظهار برائت نمايد به لعنت خدا و رسول گرفتار شود, و اگر آنها با شما عناد كنند شما متحمل شويد, آنها اگر خلاف شرع ميكنند شما نكنيد و حميت و عصبيت را كنار بگذاريد, و هركس خلاف كند به لعنت خدا و رسول گرفتار شود.
فصل سوم
در معاملة شماست با حكام
و سلاطين
بدانيد اي بندگان صالح خداوند كه خدا شما را آزمايش به حكام كرده و به جهت محافظت عباد و بلاد قومي را بر شما امير و حاكم و سلطان قرار داده و ايشان را بر شما مسلط فرموده و مشيت او چنين قرار گرفته كه ايشان بر شما سلاطين و حكام و امرا باشند و اطاعت ايشان را در امور دنيا و رعيتي بر شما فريضه كرده چنانكه نماز و زكات و خمس و روزه و حج را فريضه فرموده و چنانكه ترك ساير عبادات فسق است و حرام, مخالفت ايشان هم فسق است و حرام, و هركس از شما متقيتر و پرهيزكارتر و محافظتكنندهتر بر فرايض است بايد در اطاعت ايشان تسليم و انقيادش بيشتر باشد, و تارك اطاعت ايشان بدتر است از ناصب و كافر و اين دين من است در باطن و ظاهر.
و هركس از شما خدا را ميشناسد بايد خواهشش مطابق مشيت الهي باشد, پس هركس را خدا سلطان كرده شما هم او را سلطان بخواهيد, و هركس را حاكم خواسته شما هم او را حاكم بخواهيد و به مقتضاي حكومت او با او راه برويد, و هركس را وزير و امير خواسته شما هم او را وزير و امير بخواهيد و به مقتضاي وزارت و امارت او با او راه رويد, و هركس را عامل و ضابط خواسته
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 501 *»
شما هم او را عامل و ضابط بخواهيد و به مقتضاي عاملي و ضابطي با او سلوك كنيد, و هركس را كلانتر و كدخدا خواسته شما هم او را كلانتر و كدخدا بخواهيد و به مقتضاي كلانتري و كدخدايي با او راه رويد, و هركس را قابض و پاكار خواسته شما هم او را قابض و پاكار بخواهيد و به مقتضاي قابضي و پاكاري با او راه رويد, و همچنين هريك از متعلقان حكام و سلاطين را كه خدا در درجهاي قرار داده شما هم او را در آن درجه بخواهيد و به آن اندازه او را اكرام كنيد.
و مكرر اين نصيحت را به شما كردهام و باز هم ميكنم و زياده ميگويم كه هركس از اين قانون الهي تخلف كند به لعنت خدا و رسول گرفتار شود.
مؤمن موحد كسي است كه حلال خدا را حلال داند و حرام خدا را حرام و هركس كه خدا او را به عقوبتي مبتلا ميكند به جهت مخالفت مشيت او است, و اگر مخالفت كنيد و عقوبتي ببينيد ملامت نكنيد مگر خود را.
و به همينقدر در اين فصل اكتفا ميشود چرا كه كلامي بود جامع جميع نصيحتها.
فصل چهارم
در معاملة با ساير مردم است
بدانيد اي بندگان صالح خدا كه خدا شما را طوري آفريده كه لابديد از معاشرت با يكديگر و در امر دين و دنياي خود محتاجيد به مردم, پس با خلق خدا به نيكي سلوك كنيد و هركس را كه خدا به قدري عزت داده شما همانقدر عزت را از براي او بخواهيد و به مقتضاي آن با او راه رويد و معاشرت و مكالمت و مجالست و مصاحبت و معاملت با خلق را نيكو نماييد, و هركس از شما معرفتش به خدا بيشتر است بايد سلوكش با مردم بهتر باشد, هركس بزرگتر از شماست در سن يا در عزت او را اكرام كنيد و هركس كوچكتر از شماست در سن يا در عزت با او به رحمت و مدارا راه رويد, و اگر آنها سلوك خود را با شما بر خلاف رضاي خدا نمايند شما خلاف رضاي خدا ننماييد, و در سلوك بد حسد نبريد, هركس بد ميكند بگذاريد او بد كرده باشد و شما حسد بر بدي نبريد و بد ننماييد و عصبيت و حميت جاهليت را كنار گذاريد, اگر به شما فحش دهند بگوييد اگر راست ميگويي خدا مرا بيامرزد و اگر دروغ ميگويي خدا تو را بيامرزد, و اگر بر يك طرف سر شما زنند طرف ديگر را
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 502 *»
بگيريد و بگوييد سري كه معصيت خدا كرده لايق بيش از اينهاست, و اگر بگويند كه اگر يكي بگويي صد جواب ميدهم در جواب بگوييد كه اگر صد بگويي يكي جواب نميگويم. و اگر يكي از مردم را ببينيد كه ايذاي يكي از برادران شما ميكند برادر خود را از مكالمة او نهي كنيد و امر به حلم و صبر نماييد و متعرض آن ديگري نشويد, و اجماع و ازدحام در حوادث و وقايع ننماييد و سبب غوغا در ملك سلطان نشويد چرا كه به آتش اگر بدمي زودتر مشتعل ميشود و اگر اعتنا نكني زودتر خاموش ميشود, پس آتش فتنهها را به دميدن مشتعلتر نسازيد و رو بگردانيد تا آنكه زودتر خاموش شود.
و نصيحت ميكنم شما را نصيحت ناصح مشفق كه اگر بدي از مردم به شما رسد بر خود هموار كنيد و به حكام و سلاطين عرض ننماييد, چرا كه انتقام ايشان شديد است و شايد زياده از حد آن اذيت كه به شما شده اذيتكننده را انتقام كنند و سبب آن زيادتي شما شويد, و اگر آنها عرض كنند و شما را در معرض انتقام درآورند اگر به زبان خوش بتوانيد عرضحال خود بنماييد بنماييد و الا صبر كنيد كه مزيد اجر شما خواهد بود.
و در معاملات خود با مردم تا بتوانيد امر را در اول محكم و مضبوط كنيد و در حضور علما و عدول مؤمنين آن را مضبوط نماييد تا در آخر سبب نزاع نشود و جاي شبهه نماند, و اگر بر علما امر شما را مشتبه كنند و حكمي بر خلاف صادر نمايند و شما از اثبات خلاف آن عاجز باشيد زبان طعن بر علما نگشاييد, چرا كه ايشان معصوم و عالم به غيب نيستند و به اسباب ظاهر حكم ميكنند, چه كنند.
و اگر بعضي مردم تقليد آن عالمي را كه شما اعتقاد داريد نكنند يا با امامي كه شما اعتقاد داريد نماز نكنند زبان طعن بر ايشان نگشاييد, چرا كه اين دو متعلق به اعتقاد هركسي است, هركس هركس را عادل ميداند با او نماز ميكند و هركس هركس را عالم ميداند تقليد او ميكند, شايد آنها با عالم شما معاشرت نكردهاند و عدالت او يا علم او بر آنها ظاهر نشده پس از اينجهت شرعاً نميتوانند با او نماز كنند و تقليد او نمايند چه كنند بيچارهها, يا آنكه كسي علم و عدالت عالم شما را ميداند و معذلك ميخواهد تقليد عالمي ديگر نمايد يا با عادلي ديگر نماز نمايد, و در شريعت واجب نيست كه
«* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 503 *»
همة مردم به يكنفر اقتدا نمايند يا از يكنفر اخذ دين نمايند. و همچنين اگر به درس عالم شما نيايند چه بحثي است, در شريعت واجب نيست كه همه در نزد يك استاد درس بخوانند. پس حميت و عصبيت را اگر مؤمنيد كنار گذاريد و دين خود را به لهو و لعب و لجاج و عناد قرار ندهيد.
و مكرر اين عرضها را به شما كردهام و باز هم ميكنم, و اگر ميخواهيد از اينها تخلف كنيد خود را نسبت به مشايخ ما ندهيد و ننگ اعمال و سلوك خود را بر ايشان ننهيد, چرا كه زمانه چنين شده است كه بد ساير مردم را از چشم علمايشان نميدانند و بد شما را از چشم علمايتان ميدانند, پس خدا را ملاحظه كنيد و علماي خود را رسوا نكنيد, و بدانيد كه چون بد از شما توقع نيست بد شما بسيار نمايان است و بد ساير مردم بسيار پنهان.
و التماسي ديگر دارم كه به كلي ترك مباحثة علمي با مردم كنيد و تحقيق مسأله در نزد هركسي ننماييد, چرا كه هر سخن اهلي و هر نكته مكاني دارد, و شما تمام علم را فرانگرفتهايد و مواضع سخن را نميدانيد, اگر حق بگوييد ناقص ميگوييد و اگر باطل بگوييد افترا بر خدا بستهايد, و هرچه شما ميگوييد مردم آن را قول مشايخ شما ميدانند و قول يك نفر شما را نسبت به كل شما ميدهند و ميگويند شيخيه به اين دين متدينند, و حال آنكه يكي از شما بسا باشد كه از روي جهالت سخن گفته و علما و ساير برادران شما از آن قول بيزارند. پس به كلي باب سخن با مردم را ببنديد و مشايخ خود را متهم و رسوا نكنيد.
اگرچه من چارة شما را نميتوانم بكنم چنانكه رسول خدا صلوات الله و سلامه عليه و آله چارة امت خود را نتوانست بكند, و ائمه: چارة اصحاب خود را نكردند, و مشايخ ما چارة اتباع خود را ننمودند, و رسول خدا صلوات الله و سلامه عليه با زبان معجزبيان و دست توانا و شمشير و تازيانه بيستوسه سال دعوت كرد و امت او مگر چهارنفر باقي بر نفاق ماندند و افتراها بر او بستند و ننگ او شدند, من با زبان گنگ و دست قاصر و خواري نفس چگونه چارة شما را ميتوانم كرد.
لكن به جهت آنكه خداوند و خلق بدانند كه من در تأديب شما كوتاهي نكردم مكرر اين سخنان را گفتهام و ميگويم و اين رساله را نوشتم چنانكه سابقاً از يزد به شما رسالة ديگر نوشتم و به آن
* مکارم الابرار فارسي جلد 8 صفحه 504 *»
عمل نكرديد, ديگر خود دانيد, و اگر مؤمن باشيد و از روي نفاق خود را نسبت به مشايخ ما ندهيد بعد از اين اقلاً به اين رساله عمل نماييد. و من بيزارم از هركس كه اين رسالة من به او برسد و از روي استخفاف و تهاون به دين خود و رسواكردن مشايخ خود مخالفت نمايد.
وفقنا الله و اياكم بالطاعات و الاجتناب عن المعاصي و السيئات بحق محمد و آله سادة البريات و تحصنت بذيالملك و الملكوت و اعتصمت بذيالعزة و الجبروت و امتنعت بذيالقدرة و اللاهوت من كل ما اخاف و احذر علي ديني و نفسي و ما خولني ربي من شر نفسي و شركم عليّ.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين
و لاحول و لاقوة الا
بالله العلي العظيم.
تمام شد رسالة شريفه و وصيتنامة كريمه به املاي مصنفش كريم بن ابراهيم عفا الله عن جرائمهما در شب نهم شهر ربيعالاول از شهور سنة هزار و دويست و شصت و نه حامداً مصلياً مستغفراً.