درآمد
در کتابفروشی، مغازهدار و مشتری گفتوگو میکردند. سخنهای متنوع و علمی… به مناسبتِ نام کتابی، سخن از بحث تبری به میان آمد. مغازهدار گفت: امروز طلایهدار بحثِ تبری، فلانی است و یکی از افراد مشهور را نام برد. تعجب کردم و سکوت را روا ندانستم. کتابی که ورق میزدم، بستم و گفتم: این شخصی که نام بردید، فقط چند سال است که به دنیا آمده و رشد کرده و نامش مطرح شده است و حال آنکه بیش از دو قرن است که بحث تولی و تبری یکی از شعارهای اصلیِ یک مکتب قرار گرفته است. گفت: کدام مکتب؟ و چند گروه را نام برد. گفتم: مکتب شیخیه. گفت: عجب! گفتم: نظریه رکن رابع را شنیدهاید؟ اینبار مشتری گفت: آری، ولی این عقیدهای انحرافی است. و بعد رکن رابع را اینگونه تعریف کرد: رکن رابع میگوید در هر زمانی باید یک نفر میان ما و امام واسطه باشد. گفتم: مباحث را بسیار ساده فرض کردهاید. این تعریف، ناظر به نظریه انحرافی وحدت ناطق شیعی است که البته به طور ناقص بیان کردید و رکن رابع غیر از وحدت ناطق شیعی است. مهم اینکه یکی از مصادیق رکن رابع که در مکتب شیخیه مطرح شده است، بحث تولی و تبری است. مغازهدار گفت: شیخیه منحرف است. گفتم: به طور مطلق سخن گفتن مشکل است. اینکه بگوییم شیخیه منحرف نیست یا منحرف است، از نظر ما گزاره صحیحی نیست؛ چراکه شیخیه چند بخش شدند و تنها یک بخش آنها است که بر مکتب شیخ اعلی الله مقامه باقی ماندهاند و آن گروه، آنگونه که خود با بصیرت به دست آوردهام، شیخیه باقری است که مقابل ناطقی و احقاقی قرار دارد. مشتری گفت: مگر مکتب شیخیه درباره تبرّی چه میگوید که اینگونه این مکتب را ممتاز میکنی؟ توضیحاتی ارائه کردم و همان، مقدمهای شد تا این نوشتار را تنظیم کنم: امتیازهای مکتب استبصار در بحث «تبرّی.»
واقعیت این است که بحث تبری چنان دامنه گستردهای دارد که از دیدگاههای مختلف میتوان آن را بررسی کرد. نویسندگان گذشته و معاصر، هر کدام از دیدگاهی این بحث را بررسی کرده و کتابهای حجیمی را تألیف کردهاند. مکتب استبصار علاوه بر این دیدگاههای ارائه شده، دیدگاههای ویژه خود را ارائه کرده است. بسیار مناسب است پیش از پرداختن به دیدگاه مکتب دراینباره، به مشترکات بحث تبریّ بپردازیم. منظور از مشترکات، زحماتی است که علمای شیعه تا امروز برای توضیح و نشر مسئله «تبری» متحمل شدهاند و بزرگان دین اعلی الله مقامهم بر آن صحه گذارده و تأیید فرمودهاند.
هدف از پرداختن به مشترکات، نخست نگرشی کلی بر گستره بحث تبری است و اینکه عظمت مطلب چه قدر است و در درجه بعد حجم فعالیتی که توسط علما و اندیشمندان شیعه در این عرصه انجام شده چه مقدار است و در مرحله بعد و البته مهم ترین مرحله، با خواندن این درآمد باید به فکر افتاد که با این پژوهشهای مختلف و متنوع آیا مسئلهای باقی مانده است که بررسی نشده باشد و بزرگان ما اعلی الله مقامهم در بحث تبری به آن پرداخته باشند؟! و البته هدف اصلی این مقاله همین است که در کنار نمایش عظمتِ کارهای انجام شده، اعظمبودنِ کاری که بزرگان انجام دادند و فرمایشهایی که ایشان بیان فرمودند و اساتید ما شرح دادند، روشن شود.
توضیح چند اصطلاح
پیش از شروع در بحث، مفردات این موضوع را بررسی میکنیم. درباره واژه «وَلْی» و اصطلاح «تولّی» در لغت آمده است: «الوَلی کفَلْس القُرب و الدُنوّ… و التوَلّی من التفعّل و الوَلاء کسَماء و الوَلایة بالیاء کسَحابة و تُکسر کذا عن بعضهم بلاتفسیر و یمکن حمل الجمیع علی القَرابة و النُصرة.»[1] وَلْی به معنای قُرب و نزدیکی است و تولّی، از باب تفعل، به معنای قرابت و نزدیکی و نُصرت است. در مقابل آن «تبرّی» است که آن نیز از باب تفعیل بوده و معنایش ضدّ معنای تولی است.[2] در لغت آمده است: «الله منه بریء کأمیر ای متبرّیء للفاعل من التفعیل و هو من باب الوعید.»[3]
ابوهلال عسکری مینویسد: «…و اصله القطع و منه البرائة و هی قطع العلقة و تبرء من الرجل اذا انقطعت عصمته منه.»[4] اصل «برء» به معنای قطع است و به همین معنا «برائت» در قطعِ علاقه و بریدن و نفی هرگونه وابستگی استعمال میشود. سپس مینویسد: از فلانی تبری نمود جایی گفته میشود که با وی قطع رابطه کرده و هیچ ارتباط و همراهی با او نداشته باشد.
شیخ مرحوم اعلی الله مقامه عبارت «برئتُ الی الله عز و جل من اعدائکم» را اینگونه تفسیر میفرمایند: «لُذت الی الله و اعتصمتُ به من انیمیل قلبی او یجری فی فکری او ینطق لسانی بذلک.»[5] (به خدا پناه میبرم و از او عصمت میطلبم از اینکه دِلم منحرف شود یا در اندیشهام یا در گفتارم – به سوی دشمنان شما توجهی داشته باشم.)
در استعمال فارسی، و گاهی عربی، این دو کلمه را به صورت «تولا و تبرا» به کار میبرند و در فارسی «تولا و تبرا» مینویسند؛ اگرچه اصل آن «تولی و تبری» است.[6] بزرگان دین اعلی الله مقامهم نیز در نوشتههای فارسی خود، گاهی این استعمال را به کار بردهاند. مثلاً در فرمایش آقای مرحوم، حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه آمده است: «باب دویم در معرفت اخوان و فضایل ایشان و لزوم تولا و خلوص و محبت و یگانگی با ایشان و ادای حقوق ایشان.» و: «باب سیّوم در معرفت اعدای ایشان و لزوم تبرا و تنافر از ایشان.»[7]
برخی خواستهاند با توجه به بعضی قراین، واژه «تبری» را مقدم کنند و «تبری و تولی» بگویند. قراین و دلایلی همچون تقدم نفی عبودیت هر آلههای قبل از اثبات الوهیت خداوند در کلمه توحید (تقدم «لا اله» بر «الا الله»)، تقدم صد لعن بر صد صلوات در زیارت عاشورا، تقدّم تخلیه بر تحلیه (در مباحث طریقت و علم اخلاق)، تقدم خروج باطل و پلیدیها برای زمینهسازی جلوهگریِ حق (با بررسی عبارت جاء الحق و زهق الباطل) و وجود روایاتی که در آن تبری را بر تولی برتری دادهاند،[8] از جمله دلایل است.
«مثالِب» جمعِ «مَثلبة» است. در لغت آمده است: «ثلبه ثلباً کضرَب لامَه و عابَه و صرّح بعَیبه و تَنَقّصَه و فلاناً طَرَدَهُ… و المَثلَبَة و یُضمّ اللاّم واحدة المثالب کمَرحلة و مراحِل و مَکرَمة و مَکارِم و هی العیوب.»[9] فعلِ این لغت به معنای «او را ملامت کرد، عیب او را گفت، به عیب او تصریح کرد، و او را طرد کرد» است و خودِ این واژه به معنای «عیبها» است.
درباره واژه «سبّ» نوشتهاند: «سَبّه سبّاً… شَتمَه کسَبّبَه تسبیباً للمبالغة فالفاعل سبّاب کشدّاد.»[10] فعل این لغت به معنای «او را شتم کرد» است.
واژه «لعن» را اینگونه توضیح دادهاند: «لعنَه لعناً کنفع طرَدَه و ابعدَه او سَبّه فالفاعل لاعِن و المفعول ملعون ج ملاعین کمفعول و مفاعیل و لَعین فعیل بمعنی مفعول.»[11] او را لعن کرد، یعنی طرد کرد و دور کرد.
مطاعن، جمع مطعَن است و فعل این لغت به این معنا است: «قدح کرد و عیب وارد کرد»: «طعَنه بالرُمح طعناً فالفاعل طاعن و المفعول مطعون و طعین فعیل بمعنی مفعول…و فیه بالقول و علیه… قدَح و عاب… و المطعَن یکون مصدراً و یکون موضع الطعن ج مَطاعن.»[12]
در این بحث واژههای مترادف دیگری نیز مطرح است که به علت استعمال کمتر آنها، به بررسی آنها نمیپردازیم.[13]
ادامه دارد…
————————————————–
[1]معیاراللغة، ج2، ص839
[2] تبرا (تازی): بیزاری، دوری جستن، دوریکردن، پاکی؛ تبرا داشتن: بیزار بودن، بیزاری جستن؛ تبرا کردن: بیزاری کردن، دوری کردن (فرهنگنامه پارسی آریا، ج.دانشیار.)
[3] معیاراللغة، ج1، ص40
[4] فروق اللغات، ابوهلال عسکری، ص113
[5] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج3، ص135
[6] این لفظ را در عربی و فارسی با الف هم میخوانند و در رسمالخط فارسی با الفنوشتن هم جایز است. (لغتنامه، دهخدا.)
[7] ارشادالعوام، ج4، ص2
[8]برای نمونه، به یک روایت بسنده میکنیم: «ان امیرالمؤمنین علیهالسلام کان یطوف بالکعبة فرأی رجلاً معلّقاً باستار الکعبة و هو یصلی علی محمد و آله فسلّم علیه و مرّبه ثانیاً و لمیسلّم علیه. فقال یا امیرالمؤمنین لِم لَمْ تسلّم علیّ هذه المرّة؟ فقال علیهالسلام خفت أن اشغلک عن اللعن و هو افضل من السلام و ردّ السلام و من الصلاة علی محمد و آل محمد» (مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص208 به نقل از شیخ حر عاملی.)
[9]معیاراللغة، ج1، ص65
[10]معیاراللغة، ج1، ص97
[11]معیاراللغة، ج2، ص650
[12] معیاراللغة، ج 2 ص580
[13] واژههای: هجو، ذمّ، بهل، سفه، لؤم، عتاب، تثریب، تفنید، توبیخ، تقریع، همز و لمز. برای آشناشدن با تفاوتهای ظریف هر یک با دیگری به کتابهای فروقاللغات مراجعه شود. (ر.ک: فروقاللغات، ابوهلال عسکری، ص38تا40)