مواعظ ماه مبارك 1317
از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي
اعلي الله مقامه
بسمه تعالي
اين مجلد، شامل مواعظ مباركه مولاي بزرگوار اعلي اللّه مقامه |
ميباشد كه در ماه مبارك رمضان سال 1317 هـ ق در قريه جندق |
فرمايش فرمودهاند. و چون يك نسخه از آن بيشتر موجود نبود و آن هم مغلوط و داراي اشكالاتي بود؛ بنابراين در مواردي بسيار |
نادر براي ربط جملات و مطالب ناچا كلمهاي حذف و يا درج گرديد |
و لازم به ذكراست كه موارد نامبرده به قدري نادر است كه هيچگونه |
اخلالي به مراد آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه نشده است. |
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 1 *»
1/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية و لاغربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند چرا كه در جميع حالات محتاج بودند به خداي خود و كسي را كه آدم نميشناسد نميشناسد و خدا را بايد شناخت چرا كه سرِ هم محتاجيم به خدا در خواب و بيداري و صحت و مرض و زندگي و مردگي و خواسته كه او را بشناسند چنانكه فرموده در حديث قدسي كنت كنزاً مخفيا من گنجي بودم پنهان دوست داشتم كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 2 *»
شناخته شوم پس خلق كردم خلق را تا شناخته شوم و مكررها اشاره كردهام به اين مطلب خدا محتاج نيست كه كسي او را بشناسد اما خلق محتاجند كه خداي خود را بشناسند از اين جهت امرشان كرده ميفرمايد و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر براي همين كه مرا بشناسند و مرا عبادت كنند چنانكه مكررها من اشاره ميكنم و آني كه بشنود خيلي كم است ميفرمايد خودتان خيال ميكنيد به دست خود به زرنگي و جلددستي رزق براي خودتان به دست ميآوريد و حال آنكه خدا در هندوستان خلق ميكند و دست به دست ميآيد به تو ميرسد و رزق تو حتي عرض ميكنم دزد هم ندارد و ميفرمايد اين خيالات خيالات شيطنت است و شيطان خيلي گول ميزند و خيلي گولش را ميخورند مگر مؤمن موحد كه او گول شيطان را نميخورد.
ديگر انسان بايد در دنيا كسبي كاري كند عرض ميكنم خدا قرار داده خيلي خوب است چنانكه به داود خطاب شد من همه چيز تو را پسنديدم مگر آنكه چشمت پي مال مردم است يعني از بيتالمال ميخوري و خدا شأن داود را بالاتر ميدانست كه چشمش پي مال مردم باشد عرض كرد خدايا تو ميداني كه من نه كسبي نه كاري دارم عيال بارم اينها نگاهشان به دست من است اين بود كه خدا آهن را در دست او نرم كرد و ميگرفت مثل موم و زره ميساخت تا وقتي عرض كرد كه خدايا تو گفتي كه من از بيتالمال نخورم و دلچسب خودم هم نبود و نخوردم رفتم پي كسب و كار ولكن اين كسب و كار كفايت حال مرا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 3 *»
نميكند خطاب شد من كه نگفتم تو برو رازق خودت باش گفتم برو زره بساز و رزق تو مقسوم است و همينطوري كه خدا است خالق خدا است رازق و همينطوري كه تو نميتواني سر و دست و پا براي خودت درست كني همينطور نميتواني رازق خودت باشي و خدا است خالق ديگر من فلان كار ميكنم بچه درست ميشود عرض ميكنم بعينه مثل آنكه تخم را ميگذاري زير مرغ و لازم هم نيست كه زير مرغ بگذاري چنانكه در مصر مكاني درست ميكنند كه هواش مناسب باشد و گرميش به اندازه گرمي زير بال مرغ باشد و تخم زيادي در او ميچينند و يكمرتبه هزار جوجه بيرون ميآورند و روز اول ابتداي صنعت را از شكم مادر نكردند و آدمي و ننهاي نبود روي زمين و خدا بابا آدم و ننه حوا را آفريد و ان مثل عيسي عند اللّه كمثل آدم و خدا است خالق وحده لا شريك له و شك نداريم كه نميتوانيم بچه درست كنيم ولكن اسبابي خدا به دست ما داده اگر مردي برو زن بگير اگر زني برو شوهر بگير و اين اسباب را خدا عجالةً به ما داده و الاّ او رأيش باشد در شكم زمين خلق ميكند و قل اللّه خالق كل شيء و آنطوري كه او كرده در قوه هيچكس نيست كه بتواند بفهمد چه جاي آنكه خلق كند و ببينيد اين همه برگ درخت درست ميكند و اين آبخوري دارد كه آب از او منتشر ميشود و پهن ميشود و طعمش در همانجا درست ميشود و خدا است خالق و بر فرضي كه زرنگي كني تخمي ميپاشي اما ميتواني زراعت كني؟ أفرأيتم ما تحرثون اي كساني كه زمين را حرث ميكنيد و تخم ميافشانيد شما ميرويانيد يا آنكه ما ميرويانيم؟ و نميگويم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 4 *»
زرنگي و جلددستي نداشته باش همه برويد مشغول كارتان باشيد اما بدانيد اين تخمي كه ميافشانيد در زمين، خدا است روياننده آن و اين پشمي كه برميداري نمد ميمالي كار خدا است و تو نميتواني بسازي و هكذا تخم ميافشاني او است خالق و تو نميتواني بروياني پس اللّه الذي خلقكم ثم رزقكم تا آخر آيا سراغ داري كه كسي بتواند مثل خدا خلق كند و خدا است خالق و گول شيطان را مخور كه همهاش غرور است اي زرنگي ميكنم برنجي به دست ميآورم پلويي ميخوريم تو ببين برنجش را گندمش را او ساخته و به دست او است و هيچكس نميتواند خلق كند ميفرمايد اللّه الذي خلقكم ثم رزقكم تا آخر و همه را او خلق كرده و ببين چقدر خوب خلق كرده چشم را خلق كرده كه ببيند و ببينيد كه چقدر خوب ميبيند و هركس هر قدر قدرت داشته باشد قوت و قدرتش به قدر او نيست و همه را او داده ديگر ما تدبير ميكنيم زرنگي ميكنيم علم معاش پيدا ميكنيم ما هيچ چيز نداريم نميتوانيم زرنگي كنيم و جلددستي كنيم و تدبير داشته باشيم و علم معاش پيدا كنيم و ميفرمايد اللّه الذي خلقكم تا جايي كه هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء اين تجار اين فساق و فجاري را كه شما خيال ميكنيد تدبير دارند و علم معاش پيدا كردهاند اينها ميتوانند برنج خلق كنند؟ گندم خلق كنند؟ و اينهايي را كه تو خيال ميكني كه كار كنند هيچ كار نميتوانند بكنند و لايملكون لانفسهم نفعاً و لا ضراً و لا موتاً و لا حيوةً و لا نشوراً هيچ چيز اين خلق مالك نيستند خيال ميكنند مالكند و آن خيالشان گول شيطان است اي فلان مزرعه مال من فلان انبار گندم،
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 5 *»
برنج مال من انسان فكر ميكند آن گندم، برنجش را كه خلق ميكند و خدا است رازق وحده لا شريك له چنانكه او است خالق وحده لا شريك له و خلق، نه كسي ميتواند رزقي به كسي بدهد نه اميدي به جايي داشته باشد و گاهي خدا متنبه ميكند مؤمن را كه اليت علي نفسي اناقطع رجاء كل من رجا غيري من قسم خوردهام به ذات خودم كه هركس اميدي به جايي داشته باشد او را مأيوس كنم و بيشتر پا پي مؤمنين ميشود چرا كه آنها را ميخواهد آدم كند و تربيت كند و نخواسته كه مؤمنين اميدي به غير او داشته باشند و توجه به غير او نمايند و اللّه ولي الذين آمنوا و خدا است وحده لا شريك له خالق و ما هيچ نبايد زور بزنيم كه چشم براي خودمان درست كنيم و خدا درست كرده و هرچه در تو هست هرچه فكر كني عقلت نميرسد كه خدا چرا اينطور ساخته و آنچه ساخته او است خالق، گندم است خدا است خالق گندم دنيايي است خدا است خالق و هكذا به آخرت بروي گندم آخرتي و ما در هيچ جا مالك نفس خودمان عزتمان ذلتمان صحتمان مرضمان مالك هيچ چيز نيستيم و خدا است مالك و قل اللّهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء.
پس همينطوري كه خدا است خالق خدا است رازق وحده لا شريك له و همينطوري كه سر رشته از خلقت نداري از رزق سر رشته نداري بلكه آنچه خيال ميكني غرور شيطان است و يك جايي شيطان و اتباعش به هم ميافتند اينها داد ميزنند فلان فلان شده چرا ما را گول زدي ميگويد چشمتان كور ميبايست گول مرا نخوريد ما انا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 6 *»
بمصرخكم و ما انتم بمصرخي و همينطوري كه خدا است وحده لا شريك له مميت او است محيي و باز يك كسي بسا خيال كند كه به زرنگي و جلددستي ميتواند سر حيواني را ببرد باز به تقدير او است و اين همه حيوانها در دنيا هستند و تو نميتواني آنها را بكشي مگر آني را كه او مقدر كرده و عزرائيل است قابض ارواح و باز به تقدير او است و خدا است مميت نه ملكالموت و جان ملكالموت را هم او ميگيرد و غافل نباشيد خداوند خلق را خلق كرده براي همين كه او را بشناسند و تو محتاج هستي كه او را بشناسي نه آنكه او محتاج باشد كه تو او را بشناسي چنانكه تو هر علمي داشته باشي خواه مردم اقرار كنند يا نكنند تو عالمي و محتاج به مردم نيستي كه اقرار كنند به علم تو و همينطور خدا است عالم و قادر و آنچه ميداند ميداند و محتاج نيست كه كسي اقرار كند و بندگان محتاجند كه به وحدانيت او اقرار كنند و او را بشناسند و براي همين خلقشان كرده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر براي آنكه مرا بشناسند و بپرستند و تا كسي كسي را نشناسد نميتواند او را بپرستد و خدا است وحده لا شريك له خالق و خواسته كه او را بشناسي و چون لاتدركه الابصار است و ميفهمي كه نميشود خدا را ديد چرا كه چشم روشنايي ميبيند و خداي ما روشن نيست تاريك نيست همينطور ميفهمي كه صدا نيست كه او را بشنوي ولكن آن پيغمبري كه فرستاده او رنگ دارد و شكل دارد و چون ديدني نبود پيغمبرش را نمود براي مردم و قرار داده كه هركس اطاعت اين پيغمبر را بكند اطاعت او را كرده باشد پس امر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 7 *»
اين پيغمبر امر خدا است حكمش حكم خدا است و تا كسي اين پيغمبر را نشناسد خدا را نميتواند بشناسد چرا كه قرار داده كه آياتش را مردم ببينند اما ذات او ديده نميشود سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم و زود باشد كه آيات خودمان را به آنها بنمايانيم حتي يتبين لهم انه الحق و آيه را كه ديدي ذيالآيه را خواهي شناخت.
و غافل نباشيد واللّه آن آيات آياتي هستند كه ديدارشان ديدار خدا است و هنوز نميداني و زور بزن ياد بگير و ديدار آنها ديدار خدا است چنانكه فرموده سنريهم آياتنا في الافاق و همين كه آن آيات را شناختي ميفهمي كه خداي تو خدايي است به حق چرا كه آن آيات از پيش او آمدهاند چنانكه علم خدا قدرت خدا از پيش او آمده و اينها پيش كيست پيش آن كسي است كه يعلّمهم الكتاب و الحكمة و كتاب خدا در نزد او است و حكمت او در نزد او است و چون چنين است از اين جهت ميتواند تزكيه نفوس كند و خلق را هدايت كند.
و غافل نباشيد جميع آنچه نسبت به خدا ميدهي به ايشان نسبت داده ميشود چرا كه ايشانند آيات و علامات او و هركس ايشان را شناخت خدا را شناخته و خدا آنچه قرار داده همه را تعليم ايشان كرده و تعليم كسي ديگر نكرده اين است كه ميفرمايد كسي نميتواند غصب حق ما كند و در باطن كسي نميتواند غصب حق ايشان كند مگر آنكه چهار نفر منافق پيدا شدند و اينها رئيس منافقين شدند و البته منافق از منافق خوشش ميآيد و الاّ اگر مؤمن بودند مثل سلمان و ابوذر ميرفتند سر به قدمشان ميگذاشتند پاشان را ميبوسيدند و آياتك و مقاماتك
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 8 *»
التي لا تعطيل لها في كل مكان و اين آيات و علامات جايي نيست كه نباشد حتي در بدنت و بدنت قدرت خدا به او تعلق گرفته و ساخته شده يعرفك بها من عرفك ميشناسد تو را به آن آيات هركس تو را ميشناسد و امام كسي دارد كه بداند اين خليفه و قائم مقام خدا است و آنجايي كه خدا ميخواست بايستد او را واداشت و آنجايي كه ميخواست حرف بزند او را واداشت كه حرف بزند پس معرفت او معرفت خدا است و هركس او را شناخت البته خداي خود را ميشناسد و هركس او را نشناخت البته خداي خود را نخواهد شناخت.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 9 *»
2/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي اين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند چنانكه مكرر آيه او را عرض كردهام كه چنين فرمايش ميكند و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر براي همين كه مرا عبادت كنند و معلوم است تا خدا را نشناسند نميتوانند او را بپرستند و اين خيلي واضح است تا كسي مولاي خود را نشناسد نميتواند او را بپرستد و اين مردم از بس دشمني
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 10 *»
با اهل حق دارند از اين حرفها عناد ميورزند و غافل نباشيد آقايي كه انسان او را نشناسد چطور او را خدمت كند مثلاً آقايي در سرانديب هند باشد چطور او را خدمت كنم پس عبادت و بندگي يعني نوكري و خواسته كه نوكر باشيد و براي همين خلق شدهايد و آقايي داريد آقا براتان خلق كرده و تا نشناسي خداي خود را نميتواني بندگي او را بكني و اگر بگويي خداي خود را ميشناسم بيخودي است و اين حرفهاي من هر گوشهاش را بگيري ميبيني غير از اينجور نميشود باشد معذلك مردم نميگيرند با آنكه ميدانند راست است.
و غافل نباشيد چه بسيار از مردم كه ميگويند ما خدا را ميشناسيم لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه ميگوييم؛ و يهوديها نميگويند خدا نداريم و هكذا نصاري از يهودي بپرس اين آسمان و زمين را كه خلق كرده؟ ميگويند خدا و هكذا نصاري و شما سعي كنيد بيدار شويد و خدا خلقمان كرده كه بيدار باشيم و مثل اين مردم نباشيد كه وقتي كه زير خاكشان كردند بيدار ميشوند و الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا و انسان را خدا خلق كرده و اول دينش را معرفت خود قرار داده و خواسته او را بشناسند و تو هم اگر ميگويي او را ميشناسم اين شناختن تو را يهوديها هم ميگويند ما او را ميشناسيم و هكذا نصاري و هكذا اسماء و صفاتش اين خدايي كه ما را ساخته دانا بوده كه ساخته و هكذا پس اهل عالم و آنچه در روي زمين است اگر اين پستا باشد همه توحيد دارند و خدا دارند و مردم به همين قناعت كردهاند كه ميگويند خدايي داريم.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 11 *»
و عرض ميكنم عامه مردم حالتشان اين است كه ميبينيم عمارتي را اين بنّايي داشته كه ساخته و اين حرف راست است و هكذا عالم بوده كه ساخته، دانسته چطور بسازد و غالب اين مردم توحيدشان همين است و أفي اللّه شك فاطر السموات و الارض همينطوري كه ما خودمان ساخته نشدهايم همينطور آسمان و زمين هم خودش ساخته نشده و غالب مردم توحيدشان همين است مگر پيش اهل حق كه حقيقت توحيد است و اهل حق هميشه مظلوم فقير بودند و هكذا و ببينيد پيغمبرتان چطور بود اميرالمؤمنينتان چطور بود و اين توحيد عامه مردم است كه أفي اللّه شك فاطر السموات و الارض و تو آيا بايد آنها را موحد بداني و دين خدا چنين است؟ حاشا كه چنين باشد و اين جماعت پيش اهل حق اصلاً توحيد ندارند و خداوند توحيد خودش را وصف كرده و در اين آيه شريفه كه اواخر نازل شد در مدينه ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض و غافل نباشيد كه خدا توحيدش را در جاي مخصوصي قرار داده و اين توحيد عام كه اين عمارت را بنّايي ساخته ما او را ميشناسيم خير او را نميشناسي فكر كن ببين اين مرد بوده زن بوده مسلمان بوده كافر بوده الاّ آنكه ميداني عالم بوده سر رشته از بنّايي داشته كه ساخته و هكذا قادر بوده اما ميداني كه يهودي بوده گبر بوده مسلمان بوده سفيد بوده سياه بوده از اين عمارت پيدا نيست و غافل نباشيد چرت مزنيد هيچ فرق نميكند كه تو خانه مرغي را ببيني كه كسي ساخته باشد يا خانه بزرگي و يك عمارت را ببيني كسي ساخته باشد يا يك شهري اينجا را بنّا ساخته انارك را هم بنّا ساخته و هكذا نائين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 12 *»
اصفهان ميروي همدان آنجا را هم بنّا ساخته و اين معرفت تامّ نيست.
و وقتي به اين عمارت نظر كردي خيلي بزرگ باشد مثل آسمان و زمين آيا ميفهمي كه سازنده اين ارحمالراحمين است يا شخص ظالمي است و حال آنكه بيشتر از مردم او را ظالم ميدانند و بحث ميكنند بر او كه چرا ما را ساختي ميبايست جوري بسازي كه گرسنه نشويم ما را ميسازي كه گرسنه شويم و هي جان ميكنيم عملگي كنيم زحمت بكشيم و گفتهاي كه من رازقم و اين مردم اعتنا نميكنند كه رازق است و اگر رازق است پس چرا اين قدر جان بكني چنانكه حضرت امير فرمايش ميكند كه تو نميداني رزقت در كجا است كه بروي او را تحصيل كني كاش ميدانستم در هندوستان است كه پيشش ميرفتم و هكذا در رشت و نميداني كه زراعت كرد و كشت و بر فرضي كه بداني فلان مردكه كشت اما نميتواند زارع باشد افرأيتم ما تحرثون ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون اين تخمهايي كه با دست خودتان ميكاريد و آبش ميدهيد شما سبز ميكنيد يا خدا؟ و معلوم است كه خدا پس ما نميدانيم رزقمان در كجا است حتي برنج توي اطاقمان است يكدفعه دزد برميدارد ميبرد و هكذا گندم انبار ميكني نميداني كه رزق تو است و اين مردم بخواهي بداني چكارهاند انباردارند و رازق نيستند و گندم در انبار است و اگر بخواهند اهل مكه بخورند بار ميكنند و آنجا ميبرند چنانكه فلفل در هندوستان است و دست به دست ميآيد پيش تو و تو هيچ كدام از اين واسطهها را نميشناختي و فرمايش ميكند قدقسّمه عادل بينكم و اگر تو از اين خدا خاطرجمع نيستي از كي خاطر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 13 *»
جمعي اي احمق بيشعور و داد ميكند رزقكم في السماء و رزق شما در آسمان است مثل آنكه در انبار است فو ربّ السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون و همينطور كه تو ميگويي گندم در انبار است ميدهم همينطور خدا ميگويد رزق تو را من ميدهم و نميبيني بارانش در آسمان است انوار كواكب در آسمان است و اگر آفتاب و كواكب نتابد بر زمين گياهي سبز نميشود و تو نميتواني بروي به آسمان و بر فرضي بروي آنجا به آدم آب ميدهند و اين آب گندم برنج نيست بلي مايه گندم و برنج هست حتي لباستان بايد از آسمان بيايد و تو نه آسمانش را ميتواني بگرداني و نه به آسمان بروي و بر فرضي حماقتي كني مثل نمرود فرعون كه به آسمان بروم او را ببينم او ديده نميشود و در آسمان نيست كه تو او را ببيني و غافل نباشيد كه خداوند به اين توحيدهاي ظاهري شناخته نشده بينك و بين اللّه و من زور ميزنم كه بيدارت كنم و تو هم روزهاي و يكدفعه غافل ميشوي.
و غافل نباشيد كسي به عمارتي نظر كند ميفهمد بنّايي ساخته اما اين بنّاش مرد بوده يا زن بوده مسلمان بوده يا كافر جن بوده يا انس چنانكه جنها براي سليمان عمارت ميساختند يكدفعه به كندن كوهي امر ميكرد كوه بزرگي ميكندند ميآوردند جايي نصب ميكردند و غافل نباشيد هيچ آيه در قرآن نيست كه تمام معرفت خدا توش باشد و در هر آيهاي كه ذكر فرموده بعض صفاتش را ذكر فرموده مثل آنكه فرموده ان اللّه سميع بصير خدا سميع است اما تو نميداني چطور سميع است پس از سمع او خبر نداري و هكذا و غافل نباشيد كه تمام
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 14 *»
اينها از عصر آدم تا زمان پيغمبر: منتهي شد به پيغمبر و مردم بايد از او دين خدا را بگيرند و در هيچ آيهاي از آيات تمام معرفت خدا بيان نشده مگر در اين آيه كه ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و آنهايي كه تفسير نوشتهاند ميگويند معنيش اين است كه خدا هدايت كننده اهل آسمان و زمين است يا خالق و نميگوييم آنها فهميدهاند يا نفهميدهاند باري حالا اينطوري كه گفتهاند خدا نور آسمان و زمين است و مثل آفتاب نور آسمان و زمين نيست و آفتاب هم اگرچه نور است و نور يعني ظاهرٌ لنفسه مظهرٌ لغيره خودش ظاهر است و ظاهر كننده چيزهاي ديگر هم هست و روشناييها خودشان ظاهرند و ظاهر كننده چيزهاي ديگر هم هستند حالا اين آفتاب ظاهر است و واقعاً ظاهر است و نور خدا است اما طوري بيان كرده مَثَل نوره و نگفته مثل آفتاب است بلكه مثل نور خدا مثل چراغداني است كه در او چراغي باشد و مشكوة چراغداني است كه در بلندي نصب ميكنند كه همه كس ببيند و بر روي اين مشكوة شيشهاي هست كه كوكب درّي است و مثل آفتاب ميدرخشد و آني كه روي چراغ است خودش عالم را روشن ميكند پس ببينيد آن روشني كه در توي اين مردنگي و چراغدان است او چطور خواهد بود و نور خدا معلوم است ظاهر است و ظاهر كننده چيزها است و آن شيشه كه بر روش است مثل كوكب درّي است و هكذا آن چراغدانش فرض كن چراغي توش نباشد و شيشه بر روش نباشد مع ذلك خودش روشن كننده چيزها است و آفتاب عالمتاب. اين است كه در آخر آيه ميگويد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 15 *»
نورٌ علي نور نوري است بالاي نوري و خداوند خانههايي چند آفريده في بيوت اذن اللّه انترفع و يذكر فيها اسمه پس خدا نور آسمان و زمين است مثل نور آفتاب نيست و هكذا مشكوتش مثل اين مشكوههاي شما نيست و هكذا عمارتش بيوتش مثل عمارتهاي شما نيست بلكه اين نور خدا در خانههايي چندند كه خود آن خانهها هم نورانيند و اين خانهها رجالي هستند مرداني چند هستند كه هرگز از ذكر خدا غافل نميشوند و تجارت آنها را گول نميزند.
و عرض ميكنم همچو آيهاي نيست در قرآن كه به اين تفصيل باشد و هركس اين رجال را شناخت خدا را ميشناسد و اين رجال مرداني چند هستند و عرض ميكنم اين آيه حديث نيست كه تو وابزني اين قرآني است از جانب خدا كه اگر مسلماني ناچار بايد تصديق كني و اين خانهها يكي نيستند و متعددند چرا كه فرموده في بيوت اذن اللّه و اين بيوت رجالي چند هستند حتي اين مصباح مثل نوره كمشكوة فيها مصباح را سنيها هم ميگويند وجود پيغمبر است:و اين مصباح خودش كه ميرود خليفه جاش ميگذارد و اينها مصباحي چند هستند كه در خانههاي متعددند و توي همه اين خانهها چراغدان هست و توي همه چراغدانها چراغي هست و اين خانهها خانههاي ظاهري نيست بلكه رجالي هستند كه لاتُلهيهم بازي نداده ايشان را تجارتي و نفرموده كه تجارت نميكنند و ائمه طاهرين تجارت ميكردند اما لاتلهيهم و وقتي تجارت ميكنند به امر خدا تجارت ميكنند و هكذا حركت ميكنند ساكن ميشوند و از براي خودشان هيچ هوي و هوسي حاجتي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 16 *»
ندارند چنانكه خدا از حالتشان خبر داده عبادٌ مكرمون بندگاني هستند مكرَم، و مكرِم ايشان خدا است و طوري خلقشان كرده كه هوي نداشته باشند والنجم اذا هوي و خدا ميتواند همچو پيغمبري خلق كند كه خودش هيچ هوايي هوسي ميلي خواهشي نداشته باشد مگر آنچه را كه او خواسته عباد مكرمون هيچ سبقت بر خدا نميگيرند حركتشان داد حركت ميكنند و هكذا و حتي هر بلائي بر سرشان بيايد چنانچه آمد داد هم نميزدند پس معصومين خدا است عاصم و حافظ آنها پس معصوم خلقشان كرده و هرچه دارند عصمت از جانب او است و هر طوري كه او خواسته همان طور حركت ميكنند خواسته صلح كنند صلح ميكنند و هكذا جنگ كنند ميكنند و معصومند در تمام حالات از اين جهت كارشان كار او است و من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و چون خودش هيچ ميلي هوايي ندارد و چنين از حالتشان خبر داده والنجم اذا هوي و تفصيلش اين است كه منافقين گفتند كه محمد9 در محبت علي اغوا شده و گمراه شده همچه بياختيار او را دوست ميدارد فرمودند پيغمبر شما همچه ميگوييد كه من بياختيارم در محبت علي همچو نيست بلكه خدا تعريفش را كرده من هم ميكنم من مأمورم كه خدا تعريف هركس بكند من هم بكنم حالا شما همچو ميگوييد من رفع اشتباه شما را ميكنم روز دوشنبه ستاره زهره توي خانه هركس نازل شد او است خليفه من و زهره ستارهاي است كه از عيش و عشرت خوشش ميآيد و اينها سررشته از نجوم داشتند و خانههاي خود را جاروب كشيده بودند آب پاشيده بودند عطر و گلاب گذاردند و حضرت امير در
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 17 *»
خانهاش هيچ كار نكرد حتي جاروب هم نداشت كه جاروب كند و اين ستاره زهره از آسمان فرود آمد در خانه اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين و ايستاد سلام كرد بر آن حضرت و شهادت داد به وحدانيت خدا و رسالت رسول و خلافت علي و اين آيه نازل شد والنجم اذا هوي ما ضلّ صاحبكم و ما غوي و ميفرمايد اين امر امر تازهاي نيست اين امري است كه در همان شبي كه من او را به عرش بردم به او گفتم كه علي را خليفه خود كند ذو مرّة فاستوي و خدا چون ديده نميشد آيات او ديده ميشد از اين جهت فرستاده آيات خود را كه مردم بتوانند آنها را ببينند دورشان بگردند و اين مردم كسي را ميخواهند كه درسشان بدهد با ايشان صحبت بدارد پس اين خدا خليفه براي خود قرار داد كه او را ببينند و زيارت كنند و بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان و جايي نيست كه اين آيات و مقامات او نباشد چرا كه خدايي كه لاتدركه الابصار است اگر آيات خودش را نياورده بود كسي از او خبر نداشت اما فرموده سنريهم آياتنا من آيات خود را همچنين ظاهر ميكنم كه هركس آنها را ببيند ظاهر شود از براي او كه خدا خدايي است به حق و عرض ميكنم اين فقره دعاي رجب و بمقاماتك و علاماتك شرح اين آيه قرآن است مثل آنكه اقم الصلوة پيغمبر بايست شرح كند كه مردم بدانند نماز يعني چه امام را كه جانشين پيغمبر است: در ميان مردم خدا گذارده كه او براي آنها تفصيل مسائل نماز را بيان كند همچنين شرح اين آيه مباركه نور را امام7 بايد بكند و اين است كه ميفرمايد امام زمان و بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 18 *»
في كل مكان خدايا به آن آيات و علامات قسم ميدهم كه جايي نيست كه آن آيات تو نباشند در آسمان در زمين در مشرق مغرب در قبر برزخ و خداوند اين آيات را براي مردم شناسانده چرا كه اين مردم محتاج به آقا هستند و آقا ميخواهند و خواسته بشناسند آقايان خود را و هركس نشناسد ايشان را خدا را نشناخته خطاب كرده به محمد و علي القيا في جهنم و سنيها هم تفسيري كه كردهاند القيا في جهنم را جرأت نكردهاند كه بگويند مخاطب ابوبكر و عمرند و از رسوايي خود ترسيدهاند يا آنكه واشان داشته كه بگويند القيا في جهنم كل كفار عنيد يعني اي محمد و علي بيندازيد در جهنم هر كفار عنيدي را و همينطوري كه مردم را در آتش مياندازند از آتش بيرون ميآورند چنانكه پيغمبر:فرمودند نماند چيزي كه شما را نزديك كند به بهشت و دور كند از جهنم مگر آنكه به شما امر كردم و تمام ائمه قسيم جنت و نارند و دوستانشان را به بهشت ميبرند و دشمنانشان را به جهنم. ميفرمايد در روز قيامت پيغمبر: ميچسبد به كمربند خدا و لفظش حُجزه است يعني كمربند و ما ميچسبيم به كمربند پيغمبر و شيعيان به كمربند ما آن وقت فرمودند تو ميگويي خدا پيغمبرش را كجا ميبرد؟ راوي عرض كرد واللّه دخلناها دخلناها فرمودند زور بزن كه از بهشت بيرون نروي و تو همين كه ايشان را دوست ميداري در بهشت هستي و زور بزن كه از بهشت بيرون مروي يعني مرتد شوي و محبت ايشان از دلت بيرون برود.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 19 *»
3/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي كاري و فايدهاي و حاصلي خلق كرده است چرا كه كار بيفايده و كاري كه هيچ حاصلي نداشته باشد اين كار لغو و بازي است و خداوند لغوكار و بازيگر نيست و فكر كنيد در آنهايي كه ميفهميد چشم ساخته چقدر خوب ميبيند و هكذا گوش و ذائقه ديگر ذائقه خلق كند كه طعم نفهمد خلق نميكند و هكذا چشم و گاهي هم كه كور ميكند براي آن است كه شما قدر نعمت خدا را بدانيد و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 20 *»
هر چيزي را براي كاري ساخته حالا از جمله چيزهايي كه خلق كرده اعضاء و جوارح ما است كه با اينها كارها ميكنيم اما خودمان را براي چه خلق كرده كه هي بخوريم بياشاميم و بخوابيم و بيدار شويم خوب يكدفعه همچو كرديم دو مرتبه براي چه و آدم خجالت ميكشد پيش خدا همچو يك عمري ميخوريم و ميخوابيم و برميخيزيم و حاصل خوردن چيست ميفرمايند هركس همتش اين است كه هي بخورد و نعوذباللّه همه رومان سياه است قيمت او به قدر آني است كه از او دفع ميشود و تو ببين چقدر اجتناب ميكني از مدفوع خودت چشمت را هم ميگذاري كه نبيني و هكذا بينيت را ميگيري و حال آنكه اين نعمتهاي به اين خوبي را ميخوري و اينطور ضايع ميكني خوب يكدفعه خوردي خيلي خوب ديگر سرهم يعني چه كه هر روز بخوريم و بخوابيم و باز بخوريم و بخوابيم و كار ما در دنيا همهاش گُه پختن بود ديگر اين نجاست به كار ميآيد عمداً چنين كرده كه تو اجتناب كني از او و بدهي به زراعتت و نباشيد مثل اين مردم الناس نيام يك عمري در خوابند و هي خوردند و خوابيدند و نجاست پختند و وقتي ازشان بپرسي چرا خوردي ميگويد نميدانم و هكذا خوابيدي نميدانم و نكير و منكر ازش سؤال ميكنند ميگويند من ربك؟ ميگويد ربنا رب العالمين و درست هم جواب داده و ميگويند پيغمبر تو كيست ميگويد محمد بن عبداللّه و درست جواب داده ميگويند به چه دليل و برهان؟ ميگويد من دليلي برهاني سرم نميشود در ميان جماعتي بودم كه همه ميگفتند لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه و اين تفاصيل در اين حديث نيست اما در
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 21 *»
جاي ديگر فرمودهاند آن وقت ميفرمايند آن نكير و منكر يك گرزي بر كلهاش ميزنند كه قبرش پر از آتش ميشود و تا روز قيامت در اين آتش معذب است و روز قيامت ميبرند در آن جهنم نعوذباللّه كه آدم نميتواند بفهمد چقدر بد جايي است و اين مسلمان هم بوده و دليل و برهان ميخواهند قل هاتوا برهانكم اگر راست ميگويي دليلت چيست برهانت چيست و اگر دروغ ميگويي دروغ پيش ما يافت نميشود.
پس كسي كه بناش اين باشد كه در ميان جماعتي باشد كه بگويند لا اله الاّ اللّه اين پذيرفته باشد ببين هركس در ميان جماعتي جاش است و يهودي در ميان جماعت يهود جاش است و آنها اعتقاد به پيغمبر ما ندارند و او را لعن ميكنند نعوذباللّه و كاذب ميدانند و ظاهراً لعن نكنند توي دلشان لعن ميكنند حالا اين جواب مجزي است همه يهوديها جواب ميدهند انا وجدنا آباءنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون ما قوم و قبيله، اهل شهرمان همه موسوي بودند ما هم بر دين آنها هستيم و ببينيد باز نصاري حالتشان اين است و اگر نديديد ميدانيد كه قولشان آن است كه همه ميگويند عيسي خدا است يا پسر خدا است ميگويند نكير و منكر من ربك؟ ميگويد خدا. من نبيك؟ ميگويد عيسي پيغمبر خدا يا پسر خدا و هكذا گبرها زردشت را پيغمبر ميدانند مثل آنكه يهوديها موسي را پيغمبر ميدانند و هركس دين او را نسخ كرد او را بد ميدانند و هكذا عيسويها عيسي را خدا ميدانند و پسر خدا ميدانند و از دين پيغمبر شما است كه خدا لميلد و لميولد و هرچه را ميخواهد خلق كند به محض اراده خلق ميكند و منزه است كه ولد داشته باشد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 22 *»
چرا كه زن ندارد و خدا هرچه را كه ميخواهد خلق ميكند و واجب نيست كه پسر داشته باشد زن داشته باشد ميخواهد زن در ملك باشد زن خلق ميكند و هكذا مرد. ديگر عيسي پسر خدا است خير عيسي پسر خدا نيست.
و غافل نباشيد اين وحدت وجوديها اگر چه ظاهراً نگفته باشند كه خلق پسرهاي خدا هستند اما چنين ميگويند بسيط الحقيقة ببساطته كل الاشياء و خود او است ليلي و مجنون و وامق و عذرا و اگر اين اعتقاد را بر حيوانات عرضه كني همه واميزنند و تعجب آنكه اسم خودشان را حكيم ميگذارند و اگر اينها خدا هستند خدا ميگويد كساني كه گمانشان اين است تمامشان جمع شوند يك مگس خلق كنند كه اي تو كه خدايي و انا اللّه بلا انا ميگويي ميگويند حالا اين مرشد خدا است يك مگس خلق كنند و همه زور بزنند و حيله كنند و بازيهاشان را بكنند بسم اللّه يك مگس خلق كنند و حال آنكه چيز بيقابليتي است و كفارهاي قرار ندادهاند براي كشتن مگس و تمام صوفيه جمع شوند نميتوانند يك پاي مگس يك بال مگس خلق كنند و در مجالس خودشان و در خلواتشان كه مينشينند ميگويند:
چون ز بيرنگي اسير رنگ شد | موسيي با موسيي در جنگ شد |
يعني فرعون و موسي با هم در جنگ شدند خوب اين رنگها را از كجا داشتند،
چون به بيرنگي رسي كان داشتي | موسي و فرعون دارند آشتي |
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 23 *»
خوب اين جنگها اين قتل و غارتها براي چه اينها جنگ زرگري است عرض ميكنم جنگ زرگري به اين شدت كه تمام انبيا همه جنگ ميكردند و با طرف مقابلشان هرچه از دستشان برميآمد ميكردند بلكه به اين قناعت نكردهاند و تو كه همين حالا موسي را اسم ميبري بايد صلوات بر او بفرستي و فرعون را لعن كني ديگر بَدان بودهاند توي دنيا ما چكار به آنها داريم اگر متديني بايد آنها را بد بداني ولكن آنهايي كه مشربشان مشرب صوفيگري است و در تهران رجال دوست خيلي هستند اي عمر يك وقتي با علي بد بوده علي لعنش ميكرد ديگر ما را چه واداشته كه لعنش كنيم با ما كه كاري نكرده و غافل نباشيد لازم نيست كه كافري به ما صدمه بزند كه لعنش كنيم و يك وقتي قابيل هابيل را كشت و همين حالا بايد لعنش كني چرا كه هابيل پيغمبر بود و از جانب خدا و قابيل پيغمبر نبود و محض حسد و عداوت او را كشت پس خوبان را بايد خوب دانست و بدان را بد دانست خواه به ما بد كرده باشند يا نكرده باشند ديگر شمر به ما كاري نكرده اي بدبخت اي بيدين به فرزند رسول خدا هم نكرده؟ و واللّه اينجور اشخاص بدتر از شمر و يزيدند و ملعون اهل آسمان و زمينند و كسي كه دين دارد مذهب دارد البته شمر را لعن ميكند اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آلمحمد و هركس ظلم به آلمحمد كند ملعون است خبيث است از اهل جهنم. اي ديگر شمر به ما چه كرده اين شمر كسي است كه از كارهاي خودش بدش آمد و در نزد يزيد گفت كه من كشتم كسي را كه جدش پيغمبر و بهترين پيغمبران بود و هكذا پدرش حالا ديگر تو شمر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 24 *»
را بد نميداني بدتر از او هستي چرا كه آنها اسمي از رسول خدا ميبردند اسمي از حلال و حرام ميبردند و فرمودند در آن جنگ آخر من هيچ حلالي را حرام كردهام؟ يا هيچ حرامي را حلال كردهام؟ عرض كردند نه فرمودند فبم تستحلّون دمي؟ گفتند يزيد است و حكم كرده كه تو را بكشيم و كشتند.
پس خوبان را هميشه بايد خوب دانست و بدان را بد دانست حتي عرض ميكنم مؤمن گناهكار را و پيغمبر:مأمور شد از جانب خدا كه استغفار كند از براي مؤمنين و مؤمنات و اگر مؤمنين گناه نداشتند هيچ معقول بود كه پيغمبر استغفار كند براشان؟ پس همه مؤمنين گناه ميكنند ديگر فلان مؤمن مال مرا خورد خدا نيامرزد او را خير خدا بيامرزد او را و تمام مؤمنين مأمورند كه بگويند اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات اگر چه فاسق فاجر باشند دزد باشند و همين كه مؤمن هستند لا اله الاّ اللّه محمدٌ رسول اللّه ميگويند مؤمنند و مردم خيلي كم سر رشته از دين و مذهب دارند اي خدا فلان را لعن كند ميفرمايند كسي كسي را لعن كند اگر مستحق لعن باشد اين لعن ميرود و بر كلهاش فرو ميرود و بدانيد كه صدمه به او ميرسد و اگر مستحق لعن نباشد اين لعن ميرود آنجا ميبيند آن شخص استحقاق ندارد برميگردد و بر كله آن شخص لاعِن ميخورد پس بايد خيلي ترسيد از خدا و بدانيد كه تمام مؤمنين و لو بعضي دزد فاسق فاجر هرچه باشند همه مأمورند كه استغفار كنند براي همه و ثوابهاي عجيب و غريب دارد ميفرمايند روز قيامت ميآورند جماعتي را پاي حساب و اعمال آنها را ميسنجند ميبينند هيچ عمل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 25 *»
خيري ندارند آنها را ميكشند به سوي جهنم آن وقت تمام مؤمنين جمع ميشوند كه اينها در حق ما دعا ميكردند و ملائكه ميخواهند آنها را بِكِشَند و آنها نميگذارند وحي ميشود به ملائكه كه آنها را ببريد به بهشت و انشاء اللّه شما هم مداومت كنيد ميفرمايند كسي كه روزي بيست و پنج مرتبه اين را بگويد خدا او را به بهشت ميبرد ولكن كسي كه معصيت ميكند كافر نيست ولكن بسا كسي و چون سر رشته آمد اشاره ميكنم.
انشاء اللّه با معرفت باشيد كسي توي دنيا اصلاً شراب نخورد و يك كسي ديگر شراب بخورد و بداند كه شراب حرام است و معصيت است معذلك مداومت ميكند و اگر گيرش بياوري و مأمور باشي حدش هم ميزني و يك وقتي يك زني آمد خدمت پيغمبر: كه من شوهر داشتم و يك وقتي شيطان مرا اغوا كرد و زنا دادم فرمودند با وجودي كه شوهر داشتي همچو كردي گفت بلي تا چند مرتبه پرسيدند و جواب گفت فرمودند سنگسارش كنيد و سنگسارش كردند يك كسي گفت عجب زن فاحشهاي بود فرمودند واللّه حالت اين زن مثل حالت طفلي است كه از مادر متولد شده باشد و با اين حالت رفت به قيامت چرا كه اين آمد و اقرار كرد و ما حدش زديم ديگر اين ملعونه است نه ملعونه آن است كه زنا را حلال بداند يا آنكه شراب را حلال بداند و لو شراب نخورد و سبيلش را بچيند معذلك اين كافر است و او مؤمن نهايت فاسق.
پس ملتفت باشيد انشاء اللّه يك وقتي بزرگان نصيحت ميكردند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 26 *»
كه اين آخوندهاي در مدرسه ميخواستند مطالعه كنند يك گربهاي معو معو ميكرد طلبه گفت ملعون ميخواهي شرح لُمعَه بردارم و گوشتت را حلال كنم خير تو گوشتش را حلال مكن كافر شوي چوب بردار بزن و از مدرسه بيرونش كن و غافل نباشيد انما الاعمال بالنيّات و خدا هرچه را به هر طور قرار داده انسان بايد تابع خداي خود باشد و آن را به همانطور بداند و خدا هرچه را حلال كرده حلال است و هرچه را حرام كرده حرام است و پيغمبر اين حلالها را حرامها را در ميان گذاشته و تخلف از امر خدا نبايد كرد و خدا ديني و مذهبي قرار داده كه مردم متمسك باشند به آن و از جمله دين و مذهب آن است كه بدان بودند بايد بد بداني مثل شدّاد بد بود بايد بد بداني و هكذا باز نه هركس دزدي ميكند بد است تو دزدي نميكني معصيت ديگر ميكني و پيغمبر:در هر مجلسي كه مينشست و لو كم مينشست بيست و پنج مرتبه استغفار ميكرد و او اللّهم اغفر لي ميگفت معذلك پيغمبر معصوم است و انا فتحنا لك فتحاً مبيناً و ظاهراً چنين دلالت ميكند كه پيغمبر معصيت ميكرد در پيشها و در بعدها و اينجور آيات هست ولكن بايد اعتقاد كرد كه خطاب به امت است و كسي اعتقاد كند كه پيغمبر يك معصيت كرده باشد كافر و مخلد در جهنم است و النجم اذا هوي ماضلّ صاحبكم و ماغَوي و فصاحت در قرآن كه مردم ازش خبر ندارند اينجور فصاحت است كه ميفرمايد به حق ستاره نجم قسم در وقتي كه فرود آمد كه پيغمبر هرگز گمراه نشده و هرگز از خود و هوي و هوس حرف نزده و معصومين حالتشان اين است كه از خود هيچ هوي و هوس
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 27 *»
ندارند و پيشي بر خدا نميگيرند خواه آن كاري كه ميكنند ضرر داشته باشد يا نفع داشته باشد و اينها حالتشان اين است كه هوي ندارند ولكن ما همه صاحب هوي و هوس هستيم گرسنه تشنه ميشويم ميخواهيم معزز محترم سير باشيم و چون چنين هستيم معصيتكاريم و ترحم كرده به ما و مثل پيغمبر را واداشته كه در هر مجلسي بيست و پنج مرتبه برامان استغفار كند و پيغمبر خودش معصوم مطهر بود ديگر فلان مؤمن از دنيا رفته به ما چه كه طلب مغفرت كنيم از براي او عرض ميكنم اگر مؤمني طلب مغفرت خواهي كرد و شكر خدا را هم به جا خواهي آورد كه تو را توفيق داده كه همچو عملي از تو صادر شود و همچنين اگر مؤمني لعن بر كفار هم ميكني ديگر كسي در زمان ما نيست و به ما بيادبي نكرده مثل ابوجهل چرا لعنش كنيم اين براي بيدينها است و براي اهل تهران خوب است كه داشته باشند و ابراهيم و تابعين ابراهيم ميگفتند ما تصديق شما را نميكنيم و ايمان به شما نداريم الاّ انيؤمنوا باللّه العزيز الحميد و از دين خدا است كه خوبان را خوب بايد دانست و بدان را بد دانست ديگر بد آن است كه صد دينار مال مرا خورده خودت بد ميشوي كافر ميشوي و هركس دين خدا را تغيير ميدهد و لو شراب نخورد بگويد شراب حرام نيست و سركه حرام است ديگر عقل حاكم است كه هر دو از آب انگور است عقل تو گُهِ خودش را نميتواند بخورد و عرض ميكنم ميبيني در تابستان و اوائل علف شير در پستان گوسفند به عمل ميآيد و وقتي بيرون آمد و لو رنگش قرمز باشد معذلك شير است چرا كه طعم شير ميدهد پس آنچه را كه خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 28 *»
حلال كرده بايد حلال دانست و هرچه را حرام كرده حرام پس مؤمنين را بايد مؤمن دانست و كفار را بايد كافر دانست.
و غافل نباشيد كه خداوند ديني قرار ميدهد در ميان و او را به وحي خود به مردم ميرساند پس ببينيد انبيا از كجا آمدهاند ديروز عنوانش آمد و مطلب ناتمام ماند و امروز هم كه حالا ديگر خستهام و لو از باب آنكه رشته سخن از هم نگسلد عرض ميكنم تو به اين عمارت نظر كني از ديدن عمارت نميداني كه اين بنّاش مؤمن بوده يا كافر گبر بوده يا مسلمان تو نميداني حالا ديگر بنّاش عالم بوده چنين است قادر بوده راست است ولكن آيا عادل بوده يا ظالم و هكذا هيچ فهميده نميشود و عرض ميكنم تمام فِرَق باطله عقيدهشان آن است كه خودشان خودشان را نساختهاند و هكذا پدرشان مادرشان و ميگويند يك كسي ما را ساخته كه غير از ما است و عرض ميكنم آني كه تو را ساخته براي دين ساخته وِلَكي تو را نساخته كه بيدين باشي بيآقا باشي و هلاك شوي و مهمل نگذاشته تو را و لولاك لماخلقت الافلاك و اگر تو نبودي من آسمان ميخواستم چه كنم زمين ميخواستم چه كنم و ميخواهي از اين طرفش فكر كن يا از آن طرفش و اگر پادشاهي عزيز باشد پيش خدا رعيت براي او خلق ميكند و بالعكس و غافل نباشيد كه محمد و آل محمدند عزيز پيش خدا و ايشانند آقايان و سيدين حقيقي و همه مطاعند و جميع مردم بايد اطاعتشان را بكنند ميخواهد پيغمبر باشد بايد ابوبكر عمداً اطاعتش را بكند و هكذا علي است بايد اطاعتش كنند ديگر من مطاعم تو علم اميرالمؤمنين را نداري كه مطاع
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 29 *»
باشي بعد امام حسن مطاع است حتي امام حسين اطاعتش را ميكند و بعد امام حسين ديگر يزيد مطاع است گُه خورده كه مطاع است و پيغمبر: هزار و يك معجز آورد و پيغمبري خودش را ثابت كرد و بعد از خود خليفه براي خود نصب كرد پس تمام خلق همه كنيزان و غلامان ايشانند و انا عبدك و ابن عبدك ميگويد من بنده شما هستم و تا بنده ميشنوي جلدي نرو پيش خدا كه خدا بندگان دارد عرض ميكنم آقا پول ميدهد بنده ميخرد و تمام خلق همه بندگان و زرخريد ايشانند من اطاعكم فقد اطاع اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه و جميع معاملاتي كه خدا با خلق كرده از زبان پيغمبر:جاري كرده چنانكه فرموده من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و همچنين اطاعت خلفاي اين پيغمبر اطاعت او است و من اطاعكم فقد اطاع اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 30 *»
4/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي همين خلق كرده است كه او را بپرستند و او را بشناسند چرا كه كار خلق بدون خدا نميگذرد با آنكه خدا احتياجي به خلق ندارد و خلق در تمام حالات محتاج به او هستند از اين جهت فرموده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون و خود خود را شناسانده به خلق و خدا با آن قدرتي كه دارد كه بينهايت است و بينهايت است يعني عجز از او سر نميزند و علم خدا علمي است
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 31 *»
بينهايت چرا كه هرگز جهلي از او سرنميزند كه جلو علمش را بگيرد ولكن ما علمي داريم كه ضد دارد و تا آنجايي كه ميدانيم ميدانيم و آن طرفش را نميدانيم و هكذا قدرت و قدرت خدا را عجزي جلوش را نميگيرد پس بينهايت است و هكذا علمش و خداي به اين قدرت خواسته دين خودش را ظاهر كند و خداي با اين قدرت با اين حكمت خواسته دين خود را ظاهر كند و بدانيد كه اين مردم هيچ ديني مذهبي ندارند و خواسته كه او را بشناسند پس يقيناً حجت خود را به خلق رسانده و تمام كرده قل فللّه الحجة البالغة بگو اي پيغمبر حجت خدا بالغ است يعني رسيده است به مردم و امام تفسير كرده كه حجت خدا بالغ است يعني رسيده به مردم سهل است واضح هم هست معذلك از اين مردم بپرسي اين حقي را كه خدا واضح كرده كجا است در ميان يهوديها است نصاري است و خيلي از مردم ميگويند اگر حق را بدانيم كجا است البته ميگيريم و تصديق ميكنيم و ماها مجاهديم و طالب حقيم و هنوز به حق نرسيدهايم و اينها عقلاي عالمند كه اين گُهها ميخورند و غافل نباشيد كه حجت خدا تمام است و اگر سر رشته را در دست داشته باشيد خيلي علم گيرتان ميآيد.
خدا كاري كه ميخواهد بكند و قدرت هم دارد كه بكند و نكند خصوص اصرار هم داشته باشد كه من اين كار را ميكنم و خواسته كه هدايت كند خلق را و اصرار هم دارد كه هدايت كند خلق را و صد و بيست و چهار هزار پيغمبر فرستاده يك قدري تصورش را بكن توي يك بياباني جمع شوند پر ميكنند و البته هر كدامي يك وصيي داشتند و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 32 *»
بعضيها بيشتر مثل موسي دوازده نقيب داشتند عيسي دوازده حواريين و وكيل داشت و پيغمبر شما دوازده خليفه داشت حالا اين همه پيغمبران و اوصياي ايشان باز در هر زماني علمائي چند بودهاند و در زمان هر پيغمبري علمائي بودهاند و عوامي بودهاند و علما براي عوام ميگفتند حالا اين علما چند تا بودهاند عددشان از دست ميرود و همه اينها مردم را به جانب خدا ميخوانند و همه حرفشان اين است كه خدا دينش را به مردم رسانده و واضح كرده پس حجتش تمام است و همه متفقند بر اين كه حجتش تمام است و هر كسي كه مكلف است عقلش را به كار برد ميفهمد كه حجت خدا تمام است معذلك بپرسي از اين مردم اين حقي كه خدا در ميان مردم آورده كجا است ميگويند ما مجاهديم و طالب حقيم چه ميدانيم حق در كجا است خصوص اين دراويش كه كشكولشان را برميدارند دور ميزنند و خودشان نميدانند چرا دور ميزنند و دور ميزنند كه ما طالب شخص كامليم در اين شهر رفتيم كاملي نديديم ميرويم در شهري ديگر و بدانيد همين كارشان باطل است چرا كه انبيا ميآمدند در ميان مردم و مردم به خواب غفلت بودند و اغلبشان كه غافلند و اغلب اغلبشان كه حق نميخواهند و نميخواهند سر به قدم انبيا بگذارند چه ضرور آنها مطاع ما باشند و ماها مطيع باشيم و خيليها كه دشمن پيغمبران بودند و بنياسرائيل از طلوع صبح تا طلوع آفتاب هفتاد پيغمبر كشتند مثل آنكه هفتاد موسي كشته باشند و رفتند مشغول كسب و كارشان شدند.
و شما غافل نباشيد كه حجت خداوند تمام است و حجت تمام
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 33 *»
لفظش مقصودم نيست حجت تمام آن است كه رسيده باشد به كسي ميگويند بيايد بفهمد كه چه به او ميگويند و غافل نباشيد كه خداوند در هيچ جا با مردم تكلم نكرده معذلك حجتش تمام است و تمام است يعني پيغمبران ميفرستد در ميان مردم و يك ربعي چرت نزنيد همچو تا توي بهشت استراحت ميكنيد و حجت تمام است يعني پيغمبر ميفرستد و اگر نيامده بودند حرف نميزدند كه حق كدام است باطل كدام است حلال حرام هيچ ما نميدانستيم و حجت خدا را پيغمبران او تمام ميكنند و همين كه پيغمبران تمام كردند خدا ميگويد حجت من تمام است چرا كه خدا از زبان پيغمبران حرف ميزند و خدا آنها را در ميان مردم ميفرستد و حلال و حرام تعليمشان ميكند پس حجت خدا تمام است يعني كاري كه رسول خدا ميكند آن از جانب او است و چنين فرموده من يطع الرسول فقد اطاع اللّه چنانكه اگر رسول نفرستاده بود در ميان مردم تو هيچ از خدا خبر نداشتي و حلال و حرام نميدانستي يعني چه پس پيغمبران خلفا و قائم مقامان او هستند پس اطاعتشان اطاعت او است امرشان امر او است تا اينكه تمام معاملاتي كه با خدا داري نسبت به انبيا بايد به عمل بياوري حتي ميخواهي زيارت كني خدا را من زار الحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه و من احبكم فقد احب اللّه همينطور كسي عداوت با ايشان دارد عداوت با خدا دارد با آنكه پيغمبران خدا نيستند و من هي اصرار ميكنم كه رشته به دست تو بدهم و رشته كه به دست آمد همه ريسمان به دستت ميآيد و رشته كه پاره شد ريسمانهاي تكه تكه داري كه به هيچ دردت
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 34 *»
نميخورد پس پيغمبر خدا نيست اما جانشين و قائم مقام او است حالا هركس اطاعت اين ميكند اطاعت خدا كرده و هكذا محبت به اين ميورزد محبت به خدا ورزيده و فرض كن قيامت ميروي باز آنجا هم آقا دارد آنجا هم مطاع دارد.
و يك وقتي يك كسي خدمت امام عرض كرد كه سنيها ميگويند خدا ديده ميشود در روز قيامت براي مردم و استدلال كردهاند تا همين زمانها كه خدا ديده ميشود و اگر گفته لاتدركه الابصار مقصود يك وقتي است كه خدا ديده نميشود ولكن وقتي هست كه خدا ديده ميشود و با همين چشم هم ديده ميشود و كتاب نوشته و ردّ بر شيعه كرده عرض كرد كه سنيها چنين ميگويند و آن سنيهاي آن روز يك قدري شدت عملشان از اين سنيهاي حالا كمتر بوده عرض كرد سنيها ميگويند در دنيا پيغمبران خدا را ميبينند اما در آخرت همه مردم خدا را ميبينند و استدلالشان اين آيه است كه وجوه يومئذ ناضرة الي ربّها ناظرة فرمودند پس معني اين آيه چيست كه لاتدركه الابصار و هيچ چشمي او را نميبيند چرا كه او رنگ نيست و چشم كارش همين است كه رنگ ببيند و خدا رنگ نيست پس البته ديده نميشود حتي چشم روح تو را هم نميبيند بلكه باطن بدنت را هم نميبيند حتي توي اين پوستين چه رنگ است خبر از او ندارد و خداوند اصلش رنگ نيست چرا كه رنگ محتاج كرباس است و بايد جسمي باشد كه روش بنشيند و وجودش بسته به جسمي است كه روش قرار بگيرد و خداي ما رنگ نيست شكل نيست حتي روح شما هم رنگ ندارد شكل ندارد ولكن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 35 *»
صورتتان رنگش يا سفيد است يا سياه است و خدا چون رنگ نيست از اين جهت با چشمها ديده نميشود و هكذا صدا نيست كه با گوش فهميده شود و هكذا خدا شيريني تلخي نيست كه او را بچشيم و خدا آن كسي است كه شيريني آفريده ذائقه آفريده و تبارك اللّه احسن الخالقين و عجب خدايي است كه من نميدانم چه جور كرده كه يك تكه گوشت تمام طعوم را تميز ميدهد اين چطور شده اگر به واسطه گوشت است چرا دست طعوم را تميز نميدهد و غافل نباشيد كه خدا ميدانست كه تو محتاج به ذائقهاي كه طعوم را تميز بدهي از اين جهت ذائقه برات خلق كرده با آنكه خودش ذائقه ندارد و ليس كمثله شيء بخواهيد رد سنيها كنيد ردشان خيلي آسان است و خدا ليس كمثله شيء ولكن ما شكل داريم رنگ داريم و هكذا شِبه، مِثل داريم و خدا ليلي است كه ديده شود يا آنكه مجنون است؟ ليلي غذا ميخورد و خدا غذا نميخورد ليلي مُرد و خدا نميميرد و هكذا مجنون مُرد و خدا نميميرد و خدا حي لايموت است و كل نفس ذائقة الموت و خدا ذوق موت نميكند و دستور العملي است كه خدا به تو داده هرچه مثل خلق است خدا آنطور نيست و خدا مثل جسم روح ليلي مجنون وامق عذرا نيست و اشياء رنگ دارند و خدا رنگ ندارد و بدانيد اين سني خيلي خر بوده كه در اين زمان اصرار كرده كه خدا ديده ميشود.
و چون خدا رنگ نبود كه مردم او را ببينند و هكذا كيفيات نبود كه از او خبر شوند پس چيزي كه چنين است چطور او را بشناسند از اين جهت خود خدا تدبير كرده و حجتش را تمام كرده و فرموده لايكلف
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 36 *»
اللّه نفساً الاّ وسعها و تكليف خلق را جوري كرده كه بتوانند بفهمند و به او برسند و آن كدام است آن است كه اگر خدا ديده نميشود آيات او ديده ميشود پس خدا اگر ديده نميشود پيغمبر او ديده ميشود و هركس خدمت اين پيغمبر رسيد خدمت او رسيده و انشاء اللّه اين قدر من چونه ميزنم كه بيدار باش براي آنكه يك ربع ساعت چيزي به دست ميآوري كه در قبر داري در برزخ در قيامت داري.
و غافل نباشيد خداوند عالم اگر ذات او لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار است فرموده سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم ما آيات خود را در آفاق و در نفسهاي مردم قرار داديم كه آيات ما را كه ديدند مرا بشناسند و صلوات اللّه علي آيات و چقدر زور زدند و زحمتها كشيدند و جان و مال دادند و اين مردم اصلاً در بند نبودند و نخواستند خدا داشته باشند و رفتند پي كسب و كارشان و آن آيات حالتشان آن است كه وقتي آنها را ديدي كأنه ذيالآيه را ديدهاي و چيزي را كه نميتواني ببيني تكليف تو قرار ندادهاند كه ببين اما آيات او را ببيني كأنه او را ديدهاي چنانكه خودت يا متحركي يا ساكن و اين متحرك ذات تو نيست چرا كه تا نخواستي حركت كني مينشيني و تو تويي اما اين نشسته ايستاده نيست و يك خورده دل بدهي ميفهمي و دل نميدهي ما اصرار داريم، پا به بخت خود ميزني.
و اين نشسته ذات تو نيست چرا كه تا ميخواهي ميايستي و نشسته تمام شد و هكذا حركت و سكون ذات تو نيست و تو آني كه متحرك فعل تو است سكون فعل تو است و هيچ جا فعل عين فاعل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 37 *»
خودش نيست چنانكه علم نجاري و قدرت بر نجاري فعل او است و دخلي به ذات نجار ندارد چنانكه ميبيني نجار در بچگي نجار نبود و خورده خورده نجار شد و ذات هيچ فاعلي عين آن فاعل نيست و هر كدام كه اشكالي داشته باشيد بپرسيد تا اشكالتان رفع شود و بعينه مثل چراغ و نور او و اين نور صادر از او است و چراغ در يك مكان گذارده شده و اين انوار صادر از چراغ است و عين نورهاي خودش نيست چرا كه چراغ در يك مكاني گذاشته و اين انوار منتشر شدهاند و اگر چراغ را پُف كني همه خاموش ميشوند و فعل هيچ فاعلي عين آن فاعل نيست و قدرت هيچ قادري عين آن قادر نيست و اگر يك خورده دل بدهي عالم ميشوي و خدا ديده نميشود لاتدركه الابصار از اين جهت كه ديده نميشود آيات او ديده ميشود و چنين گفته سنريهم آياتنا في الافاق و آيات خود را ظاهر كرده در ميان خلق و آيات او رسول و خلفاي او است و ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهم و در آن زمانها مردم جان و مالشان را ميفروختند به رسول خدا كه اگر جايي بنا ميشد كه رسول خدا جان بدهد آنها جان ميدادند و هكذا مال بدهد آنها مال ميدادند و دو بار بيعت كردند و اين بيعت را خدا خبر داد كه با تو بيعت نكردند با من بيعت كردند چرا كه پيغمبر دستش دست خدا است چشمش چشم خدا است دوستي او دوستي خدا است چنانكه مخالفت او مخالفت خدا است و با وجودي كه پيغمبر خدا نيست و اينجا جاي نازككاري است و با وجودي كه پيغمبر خدا نيست و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و خدا آني است كه ان اللّه و ملائكته
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 38 *»
يصلون علي النبي ياايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً و خدا آني است كه صلوات ميفرستد بر پيغمبر و اين پيغمبر از جانب خدا است و خليفه او است و قولش قول او است چنانكه فلان عالم روي قاليچه پيغمبر نشسته ميگوييم حكمش حكم او است قولش قول او است با وجودي كه مُرد از دنيا رفت پس محض تمثيل عرض ميكنم مثل آنكه كسي حكايت كند قول او را و اين حاكي صاحب آن قول نيست همينطور پيغمبر راستي راستي خدا نيست و انك ميتٌ و انهم ميّتون ميفرمايد تو ميميري و تمام خلق ميميرند و خدا حي لايموت است و پيغمبر گاهي صحيح بود ناخوش بود ميميرد چنانكه پيغمبر گاهي احتجاج به نصاري ميكردند كه اين عيساي شما هيچ بار غذا نميخورد ميگفتند چرا ميفرمودند خدا اَكل نميكند و عيساي شما ناخوش ميشد و خودش دوا ميداد به مادرش بجوشاند و خدا متغير نيست و خلق تمام متغيرند و آنچه متغير است خدا نيست العالم متغير و كل متغير حادث فالعالم حادث حالا حادث باشد و مُحدث نداشته باشد ام خلقوا من غير شيء اينها خالق نيستند كه خودشان را بسازند و ميبينيد ساخته شدهاند پس خالقي دارند و انت ما كوّنتَ نفسك خودت خودت را نساختهاي و هكذا امثال و اقرانت مثل تو تو تكهاي از عالم هستي آن تكه ديگر هم مثل تو و هكذا و پيش چشمت دارد ميسازد ميبيني نطفه را برميدارد و اين را علقه ميكند مضغه ميكند و هكذا انساني درست ميكند پس در اينكه تو را كسي ساخته شكي نيست و تو نساختهاي خودت را ميبيني كه نساختهاي و هكذا امثال و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 39 *»
اقرانت پس العالم متغير و كل متغير حادث فالعالم حادث و معلوم است آني كه مُحدِث عالم است خدا است.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 40 *»
5/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند او را بپرستند به طوري كه اگر كسي خدا را شناخت و او را پرستيد ديگر احتياجي به هيچكس ندارد و اقلاً عقايدتان را صحيح كنيد ديگر اعمال ناقص باشد باشد و البته غير معصومين اعمالشان ناقص است ولكن بايد اعتقادتان صحيح باشد كه كسي كه خداي خود را شناخت ديگر محتاج به ماسواي او نيست فرضاً حلوا دلش بخواهد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 41 *»
خدا حلوا دارد و هكذا خانه زن بچه. و انسان عرض ميكنم اهل دنيا هم باشد بايد برود پيش خدا و كسي كه خداي خود را شناخت و ميداند او است خالق و رازق وحده لا شريك له حالا ديگر هرچه دلش ميخواهد ميرود پيش او و سرِ مطلب دستتان باشد كه ائمه طاهرين و ساير معصومين هيچ مزدي از مردم نميخواهند و خيليها گمان ميكردند كه انبيا هم اهل دنيا هستند طالب رياستند كه مردم تابعشان باشند پشت سرشان راه روند و حرفشان آن بود كه ما هيچ مزدي از شما نميخواهيم مگر آنكه شما را نجات بدهيم و مزد ما پيش آن كسي است كه ما را فرستاده به سوي شما و هرچه ميخواهيم او ميدهد و هركس خداي خود را شناخت و عرض ميكنم غير معصومين لامحاله غفلت دارند و در بين غفلت لامحاله مضطرب ميشوند و يك كسي از شيخ پرسيد كه شما هيچ وقت در امورتان مضطرب ميشويد فرمودند بلي عرض كرد مگر شما خدا را خالق و رازق نميدانيد فرمودند چرا عرض كرد پس چرا مضطرب ميشويد فرمودند تو يقين داري كه من تو را كور نميكنم و انگشت مباركشان را زدند به جانب چشمش اين مضطرب شده چشمهايش را به هم زد فرمودند اضطراب من اينطور است نسبت به خداوند عالم پس اگر وقتي ما مضطرب شديم نه آنكه يقين نداريم كه خدايي داريم و خالق و رازق ما است و هزار حكمت به كار برده چنين كرده اين چشم را طوري قرار داده كه سر هم به هم ميخورد از باب آنكه خار و خاشاكي توش نرود و عمداً چنين كرده و خواسته مضطرب شوي كه رو به او بروي و اگر مضطرب نميشدي رو به او نميرفتي و همچو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 42 *»
خلقت كرده كه اضطراب داشته باشي و تبارك صانعي كه چنين كرده كه خلق مضطرب شوند وقتي كه چيزي پيششان نميبينند ولكن حرفي كه هست آن است كه گدايي بكن اما نه از گداها و اين گداها فرضاً پول هم داشته باشند باز محتاجند كه حفظش كنند و به دندان بگيرند اين طرف آن طرف ببرند و فرضاً احمقي مغرور شود كه پول دارد خوب آيا ميداند كه نصيب خودش است يا نصيب ديگري است و حافظ خدا است وحده لاشريك له و منعم او است كه خلق سر هم چه در خواب چه در بيداري چه در صحت چه مرض محتاج به او هستند و تمام خلق را محتاج خلق كرده و ميفرمودند پيغمبر الفقر فخري و آنهايي كه به درجه انسانيت رسيدهاند غافل نميشوند از خداي خود و سر هم رو به او ميروند و دعا ميكنند ديگر من دعا نميكنم اين از خريت خود انسان است.
و در شبي از شبها عايشه روايت ميكند كه پيغمبر گريه ميكرد مثل مار گزيده به خود ميپيچيد عايشه ميگويد پيش رفتم و گفتم يا رسول اللّه چرا اينقدر گريه ميكني و اينگونه خائف و ترساني و حال آنكه خدا جميع گناهان تو را آمرزيده و سوره انا فتحنا نازل شده بود و عايشه اينقدر ميدانست عرض كرد خدا تمام گناهان پيش و آينده تو را آمرزيده چرا اينقدر گريه و زاري ميكني فرمودند خدايي كه اينقدر ارحمالراحمين است و كريم است كه تمام گناهان گذشته و آينده مرا آمرزيده من شكر اين خدا را نكنم و تضرع و زاري نكنم و رو به او نروم و توجه به او نداشته باشم.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 43 *»
پس خدا تمام خلق را محتاج آفريده و پيغمبر فخر ميكند الفقر فخري من هيچ وقت خودم را مستغني نميدانم و هميشه محتاجم به نظر او و عفو و رحمت او و باز لفظش را عرض كردم كه ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك مبادا چنان خيال كنيد كه پيغمبر گناه دارد چنانكه ظاهر آيه دلالت ميكند و غافل نباشيد خداوند آنچه خواست از پيغمبر همان را به عمل آورد و هرگز مخالفت خدا را نكرده و هيچ نقصي در وجود مبارك او نيست و هرگز پيش از اينها و بعد از اين معصيت نكرده تا اينكه بيامرزد خدا و حال آنكه مغفرت از براي معاصي است و فرمود ليغفر لك اللّه و باز اين هم يكي از فصاحت قرآن است و نفرموده غفر اللّه لك و فرموده ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تأخر آنچه را كه مقدم داشته پيش و آنچه را كه مؤخر داشته از گناهان بعد چرا كه تمام مؤمنين آن پيشها و آن بعدها همه امت پيغمبرند و گناهكارند و هيچ كدام معصوم نيستند و پيغمبر تمام آنها محمد بن عبداللّه است و غافل نباشيد حالا مردم ديگر غافلند باشند ميفرمايد تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً يعني مبارك است آن خدايي كه نازل كرده است بر پيغمبر خود كتاب خود را و حلال و حرام خود را تا آنكه بر تمام عالمين نذير باشد كدام عالمين آن عالميني كه ميخواني الحمدللّه رب العالمين خدا پرورنده عالمين است و پيغمبر نذير آن عالمين است و تمام عالمين ربي دارند و خالقي دارند و تمام آنچه بايد به عالمين برسد بايد اول به پيغمبر برسد بعد به آنها و الحمد للّه الفاظش در ميان مبذول است حالا كسي اعتقاد ندارد برود به درك و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 44 *»
پيغمبر است اول ما خلق اللّه و نزديكتر به خدا و هيچكس نيست كه متصل باشد به خدا به جز ايشان و اين است كه در زيارتشان به طورهايي كه كسي وحشت نكند فرمودهاند من اراد اللّه بدأ بكم هركس اراده خدا ميكند بايد بيايد پيش شما و آن كسي كه نزديك به خدا است بايد پيش او رفت تا آنكه به خدا متصل شوي و ميخواني اللّهم اني اتوسل اليك بنبيك نبي الرحمة يا اباالقاسم و هر وقت ميخواهي بروي پيش خدا و محمد و آلمحمد يادت نيست بدان كه پيش خدا نرفتهاي چرا كه تو نميتواني بروي پيش خدا مگر آنكه اول بروي پيش ايشان و ايشان پيشواي خلقند يعني بايد هميشه ايشان را پيش انداخت و ايشانند اسم خدا و صفت خدا و تا توجه به اسم خدا نكني توجه به خدا نكردهاي و تا توجه به صفات او نكني توجه به او نكردهاي و نميدانم من چه ميگويم و تو چه ميشنوي و تمام خلق محتاجند كه دست بزنند به دامن ايشان و ايشان او را بردارند ببرند پيش خدا و نه آنكه ايشان امام تو هستند بلكه امام تمام خلقند و مقدمكم بين يدي طلبتي و حوائجي و من شما را مقدم ميدارم در تمام حاجات خودم و هركس دست به دامن شما زد دست به دامن خدا زده است و ميخواني در نماز اهدنا الصراط المستقيم و راه راست از جميع راهها كوتاهتر و نزديكتر است به مقصد و انسان را زودتر به منزل ميرساند و راه كج انسان را به منزل نميرساند و راه راست و صراط مستقيم ولايت و محبت ايشان است و ايشانند راه راست خدا و نزديكترين راهها به خدا و هركس ايشان را شناخت خدا را ميشناسد و انشاء اللّه سعي كنيد توي راه باشيد من راه فكر را به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 45 *»
دستتان ميدهم.
ببين پيغمبري آمد در ميان و گفت نماز كنيد روزه بگيريد و هكذا حالا فرض كن اگر پيغمبري نيامده بود تو هيچ نماز ميكردي روزه ميگرفتي پس خدا آيه نازل ميكند من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و واللّه اطاعت رسول عين اطاعت خدا است و خدا نيست و بنده خدا است ولكن بنده و مخلوقي است كه هيچ غافل نيست از ذكر خدا و مخلوقي است كه سر تا پاش ذكر خدا است و هرچه ميگويد از خدا ميگويد و هرچه ميكند از خدا ميكند و به خدا ميكند و اگر پيغمبر نيامده بود خلق مثل حيوانات راه ميرفتند و شما اطاعت پيغمبر را ميكنيد او گفته نماز كنيد شما نماز ميكنيد او گفته كه ركوع كنيد حالا ركوع ميكني و هكذا در تمام عباداتتان پس تو اطاعت پيغمبر را ميكني و اطاعت پيغمبر اطاعت خدا است عبادت خدا است و عرض ميكنم اطاعت فرزند نسبت به پدر و مادر عبادت خدا است و اطاعت غلام عبادت خدا است آيا نه اين است كه اگر خدمت آقا را نكند خدا انتقام ميكشد كه چرا عبادت مرا نكردي.
و غافل نباشيد هركس را خدا گفته كه اطاعت كنيد بايد اطاعت كرد مثل آنكه اطاعت پدر و مادر ميكني و ميداني كه خدا نيستند و مخلوق خدا هستند ولكن او مخلوقي است كه پدر است من مخلوقي هستم كه پسرم پس بايد اطاعت او را بكنم، و عاق پدر شوم پيش خدا عاصي هستم پس اطاعت پدر عبادت خدا شده ولكن خدمت به كه كردهاي به والدين اما نگفتهاند اطاعت پدر اطاعت خدا است گفتهاند عبادت خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 46 *»
است ولكن اطاعت پيغمبر بالاتر است از اطاعت والدين از اين جهت عين اطاعت خدا است چرا كه خدا زبان او را زبان خودش قرار داده قولش را قول خود قرار داده و اين قرآن قول پيغمبر است و خدا گفته انه لقول رسول كريم و واللّه قول پيغمبر قول خدا است وحده لا شريك له و اين كلام كلام خدا است وحده لا شريك له معذلك از زبان پيغمبر بيرون آمده و چون چنين است محبتش محبت خدا است و هكذا عداوت با او عداوت با خدا است و ببينيد اگر اين پيغمبر نيامده بود در روي زمين و امري نكرده بود خدا اطاعت كرده نشده بود چرا كه اين خدا خدايي است كه غيبالغيوب است و براي همه كس اين پيغمبر را فرستاده چرا كه نزديكترين خلق به او اين پيغمبر است و خدا ميخواهد با كسي حرف بزند اول به نزديكترين خود ميگويد و با او حرف ميزند و آن واسطه ميان خلق و خدا آن واسطه وجود مبارك محمد و آلمحمد است صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين پس تو بيواسطه نميتواني به خدا برسي و لامحاله واسطه ضرور داري كه پيش خدا بروي و بدون واسطه نميتواني بروي پيش او اين است كه ايشان آمدهاند اسماء خدا را تعليم مردم كنند قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن بگو به مردم كه بخوانند اللّه را يا رحمن را يا رحيم را و بدون اسم نميتوانند خدا را بخوانند و پيغمبر آمده كه بشناساند اسماء خدا را و آمده پيغمبر و به اينطور شناسانده كه اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است چنانكه عرض كردم خدا خالق آسمان و زمين يا هدايت كننده اهل آسمان و زمين است به اينطورهايي كه تفسير
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 47 *»
كردهاند و خدا نور آسمان و زمين است نگفته اللّه شمس العالم و تمام انواري كه به زمين ميتابد به واسطه آفتاب است و انوار كواكب به واسطه آفتاب است و فرموده من نور آسمان و زمينم و سنيها هم گفتهاند كه مراد از اين نور وجود مبارك پيغمبر است: و مراد از اين مصباح وجود او است و عمداً يكپاره نكات درش گذاشته ميفرمايد يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقيّة و لا غربيّة يكاد زيتها يضيء اين چراغي است كه روشن كردهام از شجره مباركه كه نه شرقي است و نه غربي است و شرقي نيست كه رو به مشرق بايد رفت و غربي نيست كه رو به مغرب بايد رفت و اين در وسط واقع است كه از همه طرف ميتوان او را ديد و مشكات چراغي است كه در بالاي عمارات ميزنند كه همه كس او را ببيند و نسبت به همه كس مساوي باشد و بالاي آن عمارت كجا است في بيوت اذن اللّه انترفع آن خانههايي كه خواسته خدا بلند و رفيع باشند اين مشكات در آن خانهها نصب شده و فرض كن مثل مناره بلندي كه خيلي بلند باشد و در بالاي او چراغي زده باشد و اصلش مناره ساختن از قديم الايام است همچو مناره درازي بسازند اين حكمت دارد و امر معظمي است كه چراغي در بالاي او ميزنند كه هركس در بيابان گم شود به واسطه آن چراغ و آن مناره نزديك به آبادي شود و واللّه اين خانههايي كه خدا ميگويد از تمام اين منارهها رفيعتر است و اذن اللّه انترفع و اذن داده خدا كه آن خانهها رفيع باشند چقدر آنها رفيع باشند آن قدر رفيع باشند كه تمام بندگان آنها را ببينند و بشناسند و هركس ايشان را شناخت خدا را شناخته و فرموده سنريهم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 48 *»
آياتنا و آيات خدا خيلي است اما خود خدا خيلي نيست يكي است اللّه وحده لا شريك له ولكن خدا در تمام اين آيات پيدا است و ايشانند آيات خدا و جايي نيست كه نباشند و ظاهرشان را بخواهيد چنانكه در دنيا همه ديدند و باطنشان را بخواهي در قبر به بالين همه كس حاضرند و در قيامت واللّه مؤمنين ميروند به زيارت ايشان و خدا ميگويد وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة يعني صورتهايي چند هستند كه اينها تر و تازهاند و با طراوتند و به سوي پرورنده خود نگرانند و هركس ايشان را زيارت كرد خدا را زيارت كرده و من زار الحسين بكربلا و من زار اميرالمؤمنين في النجف فقد زار اللّه في عرشه و هكذا چرا كه ايشانند اسمهاي حسناي خدا چنانكه ميفرمايد نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه انتدعوه بها كجا امر كرده آنجايي كه فرموده قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن و ايشانند كه حجت خدا را تمام ميكنند و ابلاغ دين و مذهب ميكنند و جايي نيست كه ايشان نباشند چه در آسمان چه در زمين خصوص در آن دعاي رجب كه عجب دعائي است و منسوب به امام زمان عجل اللّه فرجه است و عرض ميكنم ساير ائمه طاهرين فرمايشاتشان را پوست كنده نميفرمودند چرا كه در تقيه واقع بودند ولكن اين دعاهاي پوست كنده مال امام زمان است و اين دعاي افتتاح از جمله آنها است كه ميفرمايد اللّهم المُم به شعثنا تا آخر خدايا ما هر كاري داريم به دست اماممان داريم و او بايد پريشاني امور ما را رفع كند و او بايد نعمتها را به ما برساند و شرور را از ما دفع كند و همينطور دعاي رجب و بمقاماتك و علاماتك يعني قسم به آن آيات و مقامات تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 49 *»
كه جايي نيست كه نباشند و هركس ايشان را شناخته خدا را شناخته مثلاً آدم شناخته خدا را ايشان را شناخته كه خدا را شناخته و هكذا چرا كه من اراد اللّه بدأ بكم هركس اراده كرده كه برود پيش خدا و رفته پيش خدا ايشان واسطه بودهاند و او را بردهاند و ايشانند امامان حقيقي حالا به كسي ديگر هم امام ميگويند اينها امام ظاهري هستند و ايشانند پيشواي تمام خلق و تمام انسانها و جنها و ملائكه و ان الملائكة لخدامنا و خدام شيعتنا ميفرمايند نور ما ظاهر شد براي ملائكه و آنها خيال كردند كه ما خدا هستيم و خواستند آنطوري كه با خدا معامله ميكنند با ما معامله كنند و ايشان همچو حجتهايي هستند كه از دل ملائكه هم خبر ميشوند و ايشانند شهداي بر خلق و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً ميفرمايند ما چون براي هدايت آنها آمده بوديم و ديديم چنين خيال باطلي كردند گفتيم لا اله الاّ اللّه و هكذا به بزرگي ما نظر كردند خيال كردند كه ما خدا هستيم گفتيم اللّه اكبر لا اله الاّ اللّه آن وقت فهميدند كه ما خدا نيستيم پس ملائكه را ايشان تعليم ميكنند و هدايت ميكنند چنانكه ما را تعليم ميكنند پس بخوان تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و ملائكه در يك عالمي جاشان است و معلم ضرور دارند و پيغمبر و ائمه: معلم ايشانند و ميفرمايند ان الملائكة لخدامنا و خدام شيعتنا و ملائكه خدام ما و خدام شيعيان ما هستند و معلوم است شيعيانشان هم خيلي متشخصند كه از ملائكه متشخصترند و در بعضي دعاها است كه ميفرمايد ايّده بروح القدس و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 50 *»
خيليها گمان ميكنند كه چون روح القدس متشخص است از اين جهت امام را مؤيد ميكند به روح القدس و حال اينكه امام حسن عسكري ميفرمايد ان روح القدس في جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباكورة پس عرض ميكنم مطلبي را و بايد ملتفت شد و آن اين است كه خدايا امام ما را مؤيد كن به روح القدس يعني روح القدس را خادمش قرار بده كه او را حفظ كند و بسا اين روح القدس شيعيانشان را كمك كند چنانكه گاهي يكي از دوستان يك حرفي ميزد ميفرمودند تو مؤيد شدهاي به روح القدس پس آن واسطه كه متصل است به خدا و اقرب خلق است به خدا محمد و آلمحمدند و ايشانند پيشواي تمام خلق اولين و آخرين حالا در ميان خلق هم معلوم است بعضي متشخصند بعضي رعيتند تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض و انبيا هرچه باشند تمام نوكر ايشانند و خدام ايشانند و نميتوانند بدون واسطه ايشان بروند پيش خدا و خيليها گمان ميكنند جبرئيل از جانب خدا ميآمد پيش پيغمبر و جبرئيل عرض ميكنم از نور اميرالمؤمنين خلق شده چنانكه حضرت پيغمبر ميفرمايد تمام ملائكه از نور علي خلق شدهاند و نور هر چيزي تابع منير خودش است و هر ملكي كه صعود و نزول ميكند اميرالمؤمنين او را پائين ميآورد و بالا ميبرد اين است كه ميفرمايد انا مرسل الرسل اين رسولها را من فرستادهام اين كتابها را من نازل كردهام و ايشانند كه تبليغ امر خدا ميكنند و آن كسي كه لايسبقه سابق هيچ پيشي گيرندهاي بر او سبقت نگرفته محمد و آلمحمدند كه فوق ايشان لايسبقهم سابق و پيش از ايشان كسي نيست و ايشان پيش از همه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 51 *»
كس هستند نهايت در لباسي بيرون آمده بودند از براي آنكه مردم ايشان را ببينند و الاّ ديده نميشدند و از انظار خلق محجوب بودند و ايشانند اول خلق و هيچ كس نميتواند به درجه ايشان برسد چنانكه نور هرچه زور بزند نميتواند به مرتبه چراغ باشد پس آن مقام ايشان همچو مقامي است كه هيچ كس طمع آن مقام را نميكند و حال آنكه فرعون ادعاي خدايي كرد تمام صوفيه ادعاي خدايي دارند ولكن ادعاي بيجا را نگفتهاند كه نميكنند خير ميكنند ولكن آني كه پيزُر([1]) به پالانشان بدوزد كيست ميفرمايد انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين انيحملنها يعني امانت و امامت را عرضه كرديم بر تمام چيزها و همه ابا كردند چرا كه علم به تمام چيزها زمينها ندارند آسمانها ندارند و ايشانند اسمهاي خدا و خدا عالم است بينهايت قادر است بينهايت و ايشانند اسمهاي متعدد و خدا در تمام اين اسمها ظاهر است به طوري كه فرموده سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 52 *»
6/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
ترجمه فارسي اين آيه شريفه اين است ديگر هركس بخواهد عبرت بگيرد توش فكر كند كه چه ميگويد خدا و مأمور است كه بفهمد چنانكه خودش خودش را اينطور تعريف كرده ميفرمايد خدا نور آسمان و زمين است و طور و طرز اين نور اين است كه مانند چراغداني است كه چراغي توش باشد و بر روي آن چراغ شيشه و مردنگي باشد و از روغن زيتون روشن شده باشد كه درختش نه در مشرق و نه در مغرب
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 53 *»
باشد بلكه در وسط واقع باشد كه جميع عالم نسبت به او مساوي باشند و اين روغنش و زيتونش در وسط واقع شده و نزديك است كه روغن اين چراغ خودش روشن باشد و لو آتش به او نرسيده باشد و بدانيد اينجور آتشها به او نرسيده از اين جهت ميفرمايد و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء خدا هركس را بخواهد هدايت ميكند به سوي اين نور چرا كه خدا به همه چيز دانا است و از جمله چيزها خودش است كه خودش را تعريف كرده و اينطور تعريف كرده اللّه نور السموات و الارض.
و ديگر اين نور و اصل مطلب اين است كه خداوند عالم دليل وجود او آيات او است و اثبات او را آيات او كردهاند و راهش اين است يك خورده توي كار بيا چرا كه ذات خدا رنگ نبود كه او را ببينيم و هكذا صدا هم نبود كه از گوش بفهميم او را و بو هم نبود كه از شامه تميزش بدهيم مثل مشك كه از شامه تميز ميدهيم و بايد خدا را مثل مشك خوشبو نداني و هكذا بدبو نداني و طعم نيست نه خوب و نه بد و خدا خدايي است كه طعم را خلق كرده و تا طعم چيزي را ميچشيم ميفهميم چه طعم ميكند و هكذا گرم سرد نيست كه بفهميم خدا پيش ما آمده و سرما و گرمايي است خدا خلق كرده و اين لامسه ما گرمي و سردي و نرمي و زبري ميفهمد و خداي ما هيچ يك از اينها نيست و غافل نباشيد و بدانيد كه آنيكه در دست عامه مردم است توحيد خدا نيست و توحيد ندارند، يهوديها خدا ندارند نصاري خدا ندارند و اگر داشتند واللّه تصديق ميكردند محمد بن عبداللّه را و اينها قواعد علم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 54 *»
است و كسي كه توي مطلب باشد ميفهمد چه ميگويم.
و يك وقتي پيغمبر فرمودند زماني خواهد آمد كه مردم خدمت امامشان نميرسند و امامشان غائب است آن شخص عرض كرد كه پس چه كنند ايشان ايشان در ضلالت و گمراهي خواهند افتاد فرمودند هركس اين دعا را بخواند خدا هدايتش ميكند و به مطلب خود ميرسد و آن دعا را تعليمش كردند و آن دعا اين است اللّهم عرّفني نفسك فانك ان لمتعرّفني نفسك لماعرف رسولك خدايا خودت را به من بشناسان و الاّ پيغمبر تو را نخواهم شناخت اللّهم عرّفني رسولك فانك ان لمتعرّفني رسولك لماعرف حجتك اللّهم عرّفني حجتك فانك ان لمتعرّفني حجتك ضللت عن ديني خدايا پيغمبرت را به من بشناسان كه اگر پيغمبرت را به من نشناساني حجت تو را نخواهم شناخت خدايا حجتت را به من بشناسان و الاّ من گمراه خواهم شد و ميدانم تو گمراهي را از من نخواستهاي و يك خورده فكر كنيد در اين حرفها احاديثش هست ولكن آني كه درش فكر كند كيست.
خوب يهوديها اقرار به خدا دارند و خدا را عالم عادل ميدانند حالا اگر خدا را شناختهاند چطور ميفرمايند خدا به رسول او شناخته خواهد شد و غافل نباشيد خدا شناخته نخواهد شد مگر به حجتهاي خود و غافل نباشيد همينطور گبرها اقرار به خدا دارند چطور خدا را شناختهاند و حال آنكه هركس خدا را شناخت پيغمبر شما را ميشناسد و درش فكر كن اگر به مطلب برسي شكر كن خدا را و الاّ بپرس يك مرتبه دومرتبه صد مرتبه تا بفهمي. پس گبرها ميگويند خدا خالق آسمان و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 55 *»
زمين است و اقرار به پيغمبر شما ندارند و خيلي از ملاهاتان مينويسند اينها اهل توحيدند نهايت اقرار به نبوت پيغمبر شما ندارند ديگر اگر كسي خدا را شناخت پيغمبر شما را ميشناسد اين يعني چه و بدانيد واللّه خدا به اسمهاي خود شناخته ميشود چرا كه خدايي كه كسي خبر از او ندارد و او را نديده چطور بشناسد و سعي كنيد شما طالب باشيد من هزار مرتبه هم بگويم خسته نميشوم و ملالتم نميگيرد.
پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه خدا لاتدركه الابصار است و نميشود او را ديد ولكن آيات او را ميتوان ديد و من عمداً حديث كمتر ميخوانم و آيات قرآن ميخوانم تا ناصبي نگويد حديث ظني الصدور است و اين قرآني است كه متفقٌ عليه شيعه و سني است ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق ما مينمايانيم آيات خودمان را در آفاق و در نفوس مردم حتي يتبين لهم انه الحق تا اينكه واضح شود از براي ايشان كه خدا خدايي است واحد أو لميكف بربك انه علي كل شيء شهيد و ماتغني الايات و النذر عن قوم لايؤمنون و چون خدا ديده نميشود آيات او ديده ميشود و چون مردم صداي خدا را نميشنوند به پيغمبران خود گفته حرف بزنيد كه صداتان را بشنوند پس ديدن پيغمبران ديدن او است و شناختن ايشان شناختن او است چرا كه خداي غيبالغيوب در پرده غيب نشسته كه تو را دعوت كند بيا به سوي من خدا در آسمان نيست كه برويم پيش او و هكذا در قعر زمين نيست در مشرق مغرب نيست ولكن آيات خودش را ظاهر كرده و تعجب آنكه همه جا ظاهر كرده و همين كه خدا را شناختي آيات او را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 56 *»
ميشناسي و بالعكس و آيات او را كه شناختي خدا را شناختهاي و اگر خدايي شناختي و آيات او را نشناختي بدان كه خدا را نشناختهاي و يك هوايي داري توي سرت و اسمش را خدا گذاشتهاي و بدانيد كه يهوديها گبرها هيچ خدا ندارند با آنكه ميگويند خداي قادر عالم و خدايي كه حجتهاش را نميشناسي چه جور خدا است و خصوص خدايي كه توليد كرده يا توليد ميكند يا تولد كرده ميشود چنانكه گفتند عيسي و مادرش خدا هستند يا آنكه عيسي پسر خدا است.
و غافل نباشيد كه خيلي از صوفيه و تمام اين حكمايي كه هستند مثل محييالدين ملاصدرا ملامحسن ملاپشمالدين و واقعاً ملا هستند و در هر علمي پا گذاشتهاند شق شعر كردهاند و آن آخر كار گفتند بسيط الحقيقة ببساطته كل الاشياء و لا اله الاّ اللّه يعني نيست خدايي به غير از او و خود او است ليلي و مجنون و وامق و عذرا خودش موسي خودش فرعون خودش خودش را خفه ميكند شمشير به خودش ميزند و واللّه ديني از اين ضايعتر و هذياني از اين هذيانتر خدا خلق نكرده و چه جور خدايي است كه از عشق مجنون ديوانه شده و حال آنكه ليلي مُرد پوسيد و باكشان نيست كه بگويند خدا ميميرد و خدا داد ميكند كه من نميميرم و غذا نميخورم و خدا يُطعِم و لايُطعَم و اصلاً خدا غذا نميخورد و كسي كه اين قدر قوت دارد كه همه چيز را خلق كند چه احتياجي دارد كه غذا بخورد ميفرمايد لنينال اللّه لحومها و لا دماؤها ولكن يناله التقوي منكم هيچ اين قربانيهايي كه براي خدا ميكنند اين گوسفندهايي كه قرباني ميكنند گوشتهاش خونهاش به خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 57 *»
نميرسد ولكن يناله التقوي فرموده قرباني كنيد گوشتش را مردم بخورند حالا ديگر اين به خدا ميرسد و خدا مثل هيچ چيز نيست مثل ليلي مجنون نيست و يك كلمه گفته ليس كمثله شيء و هر چيزي را كه تو ميبيني خدا مثل او نيست آسمان را ميبيني خدا مثل آسمان نيست و هكذا زمين كوهها مشرق مغرب و ليس كمثله شيء هيچ چيز مثل خدا نيست و خدا هم مثل هيچ چيز نيست چرا كه خدا آن است كه او را نساخته باشند و مخلوق آن است كه او را ساخته باشند پس خلقي را كه بايد ساخت با آنيكه ساختني نيست عين همند؟ حاشا بلكه هرچه هرجا هست و خيال كني خدا نيست و اشياء هرچه باشند چه در غيب چه در شهاده چه ماده چه صورت هرچه را تو خيال كني خدا او را ساخته و به قدرتش ساخته خلق اللّه المشية بنفسها و خلق الاشياء بالمشية و ببينيد چه مطلبي است فرمايش ميكنند و خواستهاند توي راهت بيندازند و هرچه هست خدا او را ساخته و خدا مثل هيچ مخلوقي نيست و هيچ مخلوقي مثل او نيست و وقتي نبوده كه خدا نباشد و هرچه هست همه را او ساخته و بدانيد مطلب مشكل نيست و اگر مشكل باشد از براي آن است كه از پِيَش نرفتهاي و هرچه هست همه را او ساخته و خدا ساختني نيست و هرچه غير از او است يا پدرند يا پسر يا اصلند يا فرع و اينها را كه دانستي ميفهمي نصاري چقدر خرند كه ميگويند عيسي پسر خدا است و پسر راستي راستي ميدانند و خدا را كسي نساخته و ساختني نيست و هميشه بوده ديگر كي بوده كي ندارد و هميشه بوده و نبود ندارد اما گياهها نبود داشتهاند گياههاي پارسال
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 58 *»
نبودند بعد پيدا شدند و فاني شدهاند و اين است معني آن كلامي كه مال حكما است العالم متغير و ميبينيم اين درخت نبود و بعد پيدا شد و هكذا حيواني نبود بعداً پيدا شد و هكذا بچه نبود بعد پيدا شد و خورده خورده درس خواند بزرگ شد دانا شد و خدا متغير نيست چرا كه هر چيز متغيري مغيّري لازم دارد بالضروره مثل آنكه آهن گرم است آتش او را تغيير داده و هكذا در آب زدي سرد شد آب در او اثر كرده چنانكه فرمودند به زنديقي اگر ببيني لُعْبَهاي([2]) جايي افتاده باشد شك ميكني در اينكه كسي او را ساخته؟
پس و بمقاماتك و علاماتك و در اين مكانها چيزها گذارده اولاً خود مكان را خلق كرده بعد چيزها در آن مكانها گذاشته و زمانها آفريده و چيزها در آن زمانها قرار داده و العالم متغير و هر چيزي ميبيني متغير است و ابن ابيالعوجاء مردكه جدلي بود آمد خدمت حضرت صادق و بناي مباحثهاي گذاشت از هر راه رفت حضرت انداختندش تا اينكه گفت هرچه ما ميبينيم خودش خودش است و متغير نيست فرمودند خيلي خوب اگر چيزي متغير شود چطور متغير ميشود و درماند و خفه شد اين بود كه از خدمت حضرت برخاست و رفت گفت اگر چيزي هست در عالم پيش اين است و الاّ هيچ جاي ديگر نيست.
و غافل نباشيد هرچه هرجا هست خدا او را تغيير ميدهد مثلاً
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 59 *»
نطفه را تغيير ميدهد علقه درست ميكند علقه را تغيير ميدهد مضغه درست ميكند و هكذا مضغه را تغيير ميدهد عظام ميكند و بر روي عظام لحم ميكند تا وقتي كه به دنيا ميآيد ميبيني در هر روزي يك حالتي دارد گاهي صحيح گاهي مريض گاهي زنده است گاهي ميميرد گاهي متغير است نهايت بعضي چيزها زود تغيير ميكند مثل آنكه به شير مايه پنير ميزني و هكذا آهن را از آتش بيرون ميآوري جلدي يخ ميكند و تمام اينها متغيرند و حادثند و حالايي كه حادثند خودشان اينطور شدهاند؟ بلكه خدايي اينها را تغيير داده و قل اللّه خالق كل شيء و هرچه را تو فكر كني، او را ساختهاند و خدا ساخته نميشود و متغير نيست و مطلب خيلي بلند است و لفظهاش را من آسان آسان ميكنم كه تو بفهمي. آهن متغير است توي آتش ميگذاري گرم ميشود بيرون ميآوري سرد ميشود ولكن خدا هيچ بار متغير نيست و هرگز گرمي در او اثر نميكند و هكذا سردي و اگر فكر كني تو هم يك عقلي داري كه گرم نميشود و عقل سرماش نميشود گرماش نميشود بدنش است كه سرماش گرماش ميشود ولكن ميفهمد كه بدنش گرماش سرماش ميشود اين است كه تدبير ميكند او را گرم ميكند.
و اول دين آن است كه خداي خود را بشناسي چنانكه حضرت امير ميفرمايد و خدا را كه شناختي حالا اين خدا پيغمبري ديني مذهبي شرعي دارد و اول توحيد آن است كه بگويي خدا ساختني نيست و بسيط الحقيقه هذيان صِرف است و چگونه خدايي كه هميشه بود عين آنهايي است كه نبودهاند و آنها را ساختهاند و خداي شما
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 60 *»
ببينيد خودش چطور حرف زده ميفرمايد ليس كمثله شيء چرا كه هرچه هست خدا او را خلق كرده و او مثل هيچ چيز نيست و هيچ چيز مثل او نيست و او است وحده لا شريك له حيّي كه هرگز نميميرد و او است كه حجت دارد پيغمبر دارد و خدايي كه خالق كل شيء است آسمان را ميداني كه او ساخته و هكذا زمين و هرچه را كه نگاه كني او ساخته حالا كه چنين است پس قدرت او همه جا رفته و بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان و قدرت خدا همهجا رفته و اين قدرت ذات او نيست اما ذات او همه جا همراه قدرت او است و قدرت خدا را ميتوان ديد و او را فهميد اما ذات خدا را نميتوان ديد و ليس كمثله شيء است و هيچ چيز مثل او نيست پس چطور ميتوان گفت كه رنگ دارد پس آب تر است خدا تر نيست خاك خشك است خدا خشك نيست و هرچه را تو ميبيني خلق او را ميبيني ولكن اگر نبود كي اينها را اينجا ميگذاشت و او آني است كه تمام اينها را سر جاي خود چيده و گذاشته و هيچ مخلوقي خودش نيست و او ديده نميشود اصلاً ولكن آيات خودش را ظاهر ميكند در ميان مردم.
و غافل نباشيد ميبيني هر مخلوقي را يك طوري ساخته و بعضي از آنها را طوري ساخته كه اينها هوي و هوس ندارند عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون اين جماعت كساني هستند كه حركت نميكنند مگر آنكه خدا به حركتشان بياورد و بالعكس چنانكه نمونهاش در شما هست روحي در شما هست كه وقتي بخواهد حرف زند زبانش را به حركت ميآورد و تا اراده كند كه بدن را حركت بدهد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 61 *»
ميدهد و بدانيد كه آن روح نبوت و مِن امر اللّه هزار هزار مرتبه قوتش از اين روح در بدن ما بيشتر است و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا و آن روح بدن پيغمبر را بخواهد حركتش بدهد ميدهد به حرفش بياورد ميآورد و او هيچ هوايي هوسي ندارد و النجم اذا هوي ما ضل صاحبكم و ما غوي و اينها به هم متصل است و خدا اينطور خلقي را خلق ميكند كه معصوم و مطهرند و هيچ هوايي ندارند قائم مقام او هستند قولشان قول او است فعلشان فعل او است پس ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 62 *»
7/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي فايدهاي آفريده بود چرا كه چنانكه مكرر هي اشاره كردهام ملتفت باش كار بيحاصل كه هيچ فايده نداشته باشد از خداوند سر نميزند و كار خدا فايده و حاصل دارد و وقتي درست فكر كني ميفهمي كه خدا خلق كند اين دنيا را هي اول تابستان گياهها را بروياند و اول زمستان بخشكاند آيا بيفايده نيست ولكن اگر حيواني باشد كه بخورد البته فايده دارد وجود گياه و كارهاي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 63 *»
خدا هميشه همينطور فايده دارد و جايي باشد كه كاري كند كه فايده نداشته باشد توش نيست چنانكه آب را خلق كرده براي آنكه تشنگان آفريده كه اگر آب بود در دنيا و كسي نبود كه عمارتي بسازد يا تشنهاي بخورد البته بيحاصل بود پس خلقت آب فايده دارد اولاً كه عمارت ميسازي توش مينشيني بعد حيوانات ميخورند گياهها سبز و خرم ميشود پس آب خيلي فايده دارد كه اين همه گياهها حيوانها به عمل بيايند و انسانها زيست كنند و هكذا خاك فايده دارد كه عمارت توش بسازند و هكذا درش زراعت كنند پس فايده دارد زمين و خاك و خدا هيچ بار عمل بيفايده نكرده آنچه كرده براي فايده كرده و در هيچ جا هيچ بار فايده كارهاي خدايي به خدا نميرسد و مطلب بلندي است دقت كنيد.
و فايده كار خدايي آن است كه آب خلق ميكند براي تشنگان براي آنكه عمارت بسازند و هكذا كوهها را خلق كرده كه انبار برف باشد تابستان برف و يخ داشته باشد پس گياهها بيفايده خلق نشده و فايدهاش عايد ما ميشود و آتش لا عن شعور خدا خلق كرده؟ نه بلكه رُبع كارهاي ما به آتش ميگذرد و معادن را آب ميكند غذاها طبخ ميكنند و آهنگري و مسگري ميكنند و اينها همه فايدهاش هست پس آتش فايده داشت اما فايدهاش عايد خدا شود خدا هيچ بار سردش نميشود پس آتش خلق شده خلق ضرور داشتهاند و هكذا خاك ضرور بوده خدا خلق كرده هوا ضرور بوده خلق كرده اگر هوا نبود نميشد راه بروي پس اگر كسي نبود كه از هوا منتفع شود آن را خلق نميكرد اگر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 64 *»
كسي منتفع نبود از آب خدا آب خلق نميكرد و همين حرفها را حضرت صادق درس مفضل دادند و جايي حكمت ديده بود هوس علم حكمت كرد آمد خدمت حضرت فرمودند يا مفضل ببين اگر آب را خداوند عالم خلق كرده بود و هيچ تشنهاي نبود آيا بيفايده نبود و هكذا.
و غافل نباش از آنكه فايدهاي عايد خدا نميشود اصلاً و فايده بعض خلق عايد بعضي ديگر ميشود و آب را خدا براي خود خلق نكرده براي غير خلق كرده پس اگر غيري نبود خدا آب خلق نميكرد پس حالا كه چنين شد آبي كه خدا خلق ميكند فايدهاش عايد خلق ميشود چرا كه خدا هيچ بار تشنهاش نميشود كه بخورد و رخت ندارد كه بشويد و خدا هيچ محتاج به ملك خودش نيست حتي محتاج به عقود و ازدواج و اولاد نيست و خدايي است غني هيچ احتياج به خلق خود ندارد ولكن بعضي را براي بعضي ساخته حالا ديگر اين از روي حكمت است و مطلب مشكل نيست اگر از پِيَش برآيي.
پس حال كه چنين شد اگر نبود جايي ديگر غير از اين دنيا چنانكه دهريها همينطور خيال كردهاند و هكذا بابيها صوفيها اگر نبود جايي ديگر اين دنيا خلقتش عبث و بيفايده بود چرا كه اينها سر هم ميخورند و نجاست ميپزند و براي همين خلق شدهاند كه نجاست بپزند كوه نجاست بسازند و حال آنكه لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم انسان را خلق كرده در بهترين نقشها و تقويمها كه بسا انسان نگاه كند به كسي غش كند و يوسف را چنان خلق كرده بود كه هركس نگاه به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 65 *»
او ميكرد نميخواست چشمش را بردارد و گرسنه بودند تشنه بودند يادشان ميرفت از گرسنگي و تشنگي و هركس او را ميديد بياختيار ميشد چه زنها چه مردها بياختيار ميشدند و زنها بياختيار ميشدند نه به جهت آن كار بخصوص بلكه ميديدند اين مخلوقي است غير از اين مردم و نارنج آورد زليخا داد به آنها بخورند و نارنج را همه شكستند و دستشان را بريدند همه حالا اين يوسف آن آخر كار چه شد مُرد پوسيد مثل ساير مردم و حال آنكه خدا تعظيم ميكند انسان را و بزرگ ميشمرد لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم و اول از نطفه ميگيرد و اين را خورده خورده نموّ ميدهد توي شكم و ببينيد قدرت خدا چقدر واضح و ظاهر است و با اين همه قدرت و حكمت و اين همه اعتنا كه جميع مايحتاج او را در توي شكم مادر خلق كرده چشم ميخواهد اين چشم براش خلق كرده و خودش عقلش نميرسيد كه چشم ميخواهد و هكذا مرغ پر ميخواهد عقلش نميرسيد كه پر ميخواهد حالا اين پرها چطور است اگر جميع خلق جمع شوند نميتوانند يك پري مثل اين پرها بسازند حالا ديگر چيزي را برميدارند به شكل پري ميسازند ببين اين پر از توي گوشت بيرون آمده و خورده خورده بزرگ شده و صاحب نموّ است و جميع خلق جمع شوند يك پري بسازند از زرده تخممرغ از سفيده تخممرغ نميتوانند و خداوند اعتنا كرده به انسان و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة اين گوش اين هوش اين چشم اين زبان همه را اعتنا كرده و ساخته خيلي خوب حالا با اين همه اعتنا بعضي از شكم مادر بيرون آمدند و مردند و بعضي يك ماه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 66 *»
عمر ميكنند بعضي دو ماه و هكذا تا آن آخر و داد زده كل نفس ذائقة الموت خوب اين چه كاري است كه ميكني خوب ميخواستي نسازيشان اگر ساختي چرا درهم ميشكني و اگر تو ببيني كوزهگري را كه كوزه بسازد در نهايت خوبي و هكذا رنگ و روغن بزند در نهايت خوبي يك دفعه همه را درهم بزند و بشكند باز اين گِلهاش را بردارد چيني بسازد و رنگ و روغن بزند باز درهم بشكند همچو پشت سر هم هي بسازد و هي درهم بشكند حالا البته خواهي گفت كه اين كوزهگر سفيه است كه كار بيفايده و لغو ميكند و بازيگر است كه كاري ميكند كه هيچ فايدهاي ندارد حال خدا را هم اگر چنين خيال كني نعوذباللّه از تمام بازيگرها بازيگرتر است و از تمام لغوكارها لغوكارتر است.
و غافل نباشيد كه اگر محتاج به آبي نبودند آب را نميساخت و حال آنكه ميبيني چقدر احتياج به آب دارند و به همين جور پي ببر كه واللّه اگر جايي ديگر نبود خلقت دنيا لغو و بيفايده بود و دنيا را به جهت آخرت خلق كردهاند و الدنيا مزرعة الآخرة و آخرت حاصل دنيا است كه اگر براي آنجا نبود اين مزرعه را نميساختند و فكر كن ببين طفل حيوان يا انسان توي شكم مادر چشم نميخواهد چرا كه جايي نيست آنجا كه چشم باز كند و هكذا گوش نميخواهد چرا كه آنجا صدايي نيست و تمام گوش و بينيش و دهنش در توي يك آب غليظي است كه اصلاً اينها در آنجا به كار نميآيد و دهان هم حتي عرض ميكنم نميخواهد چرا كه از راه ناف غذا استمداد ميكند و آنجا دهن نميخواهد و از راه ناف است و اين ناف به مشيمه متصل است و خون
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 67 *»
ميكشد و هكذا شكنبه هم نميخواهد چرا كه اين خون از دهن آن بچهدان دايم ميآيد و به او ميرسد و مدتهاي مديد خون به او ميرسد و صاحب معده نبود چنانكه وقتي نطفه بود بعد علقه شد بعد مضغه و خون به خود ميكشيد تا آنكه عظام شد و اين عظامها تكهتكه است و معده ندارد تا سه چهار ماه كه روح در او پيدا ميشود آن وقت معده هم براش درست ميشود و توي شكم طفل تغوط نميكند و خدا اينجور خلقها كرده و ميكند و انشاء اللّه توي بهشت برويم همينطور است و توي شكم تغوط نميكند پس سوراخ مقعد نميخواهد و هكذا روده هم نميخواهد و روده براي آن است كه نجاست از او بيرون برود پس توي شكم هيچيك از اينها را نميخواهد ولكن وقتي بيرون آمد جميع اينها را ميخواهد و كاري ميكند كه راه نافش سدّ ميشود و از راه دهن غذا ميخورد و هيچ يك از آنها را در شكم نميخواست چشم ساخت آنجا براي آنكه بيرون كه آمد نگاه كند و الوان و اشكال را ببيند و وقتي فكر كني ميفهمي كه تمام اين بچه توي شكم ساخته شد و تمام اينها براي بيرون است.
و همچنين وقتي فكر كني واللّه تمام اينها براي آخرت است ديگر آخرتي نباشد اينها همه بميرند فاسد شوند به طوري فاسد شوند كه تا روح از بدن بيرون رفت يك گندي ميكند كه تمام خلق ازش متأذي ميشوند اين است كه اگر دست زدي به بدن ميت گفتهاند برو غسل كن كه ضايع نشوي حالا انسان به اين خوبي كه چشمش خيلي خوب است هكذا شامه ذائقه حالا مرد تا نفسش بيرون آمد تغيير ميكند و خصوص
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 68 *»
هر حيواني كه بهتر ساخته شده وقتي مرد گندش بيشتر خواهد بود و حيوان بگندد گندش چندان ضرر ندارد اما اين گند انسان از هر گندي بدتر است و غافل نباشيد و فكر كنيد اين را اينطور متعفن ميكند كه تو پي ببري كه من هيچ احتياج به اين بدن ندارم و اين را ساختهاند براي جاي ديگر و اينكه متعفن شد هيچ اعتنائي به او ندارد و تمام آنچه در شكم ساخته براي بيرون است حتي عقلتان نفستان روحتان هيچ براي دنيا ساخته نشده كه اگر انسان شعور نداشت البته در راحت بود و استراحت ميكرد اما فكر ميكند كه عيالي اولادي داريم و شب و روز اوقاتش را صرف اينها ميكند و اگر منظور خدا همين بود اين عقل را به آنها نميداد چرا كه آهوها در دنيا زيست ميكنند و هيچ عقل و شعور ندارند و خيلي بهتر از انسانها ميخورند و ميخوابند و جماع ميكنند و اين آهو خلقتش هيچ براي آخرت نيست براي اين انسانها ساخته شده و اين در صحرا ميچرد در هر زميني كه ميخواهد ميچرد و اين نه سلطاني و نه قشوني نه حاكمي نه ضابطي هيچ لازم ندارد و هيچ غصه نميخورد كه فردا چه علفي ميخوريم اگر زنده است علفي ميخورد و هيچ غصه آينده نميخورد و تبارك صانعي كه اين انسانها را خلق كرده و طوري خلق كرده كه در همان حيني كه ميخورد هي پيش پيش ميرود همچو زحمت كشيد پلويي به دست آورد خوب اين را با حالت آسودگي بخور ديگر چرا به خيال ميافتي كه فردا چه كنيم چه غذايي بهدست بياوريم ولكن خدا اينطور خلقش كرده كه هي پيش پيش برود. و واللّه جميع اين بدن را شعور عقل ادراكش را براي آخرت خلق كرده و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 69 *»
اين است كه فرمودهاند مؤمن بايد زاهد باشد در دنيا يعني برود تن به مرگ بدهد؟ نه بلكه بخورد بياشامد ولكن بداند هر وقت خدا خواست او را ميبرد و فرمودهاند غذا بخوريد بياشاميد و هكذا تناكحوا تناسلوا كه من مباهات ميكنم در قيامت پس نكاح ميكني براي آخرت غذا ميخوري كه قدرت داشته باشي نماز كني و در وقت افطار گفتهاند اگر گرسنگي آنقدر شد كه حواست جمع نيست برو يك چيزي بخور و نماز به كمرت بزن.
و ملتفت باشيد انشاء اللّه كه وضع دنيا از براي فنا است و مراد از عالم كون و فساد همين عالم دنيا است كه چيزها را هي تازه به تازه ميسازند و خرابش ميكنند به خلاف آخرت كه آنچه در او است فنا از براش نيست و هرگز خراب نخواهد شد چنانكه ميفرمايد انما الحيوة الدنيا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهي الحيوان و حيات براي آخرت است و آخرت است كه فاني نميشود و همه اين دوپاها پاشان به آنجا خواهد رسيد و فريق في الجنة و فريق في السعير يا به بهشتشان ميبرند يا به جهنم و غافل نباشيد كه دنيا بعينه مثل شكم مادر است غذا بخور براي آخرت بخواب براي آخرت نه آنكه بخوري كه سير شوي و بخوابي كه استراحت كني باز بخوري و بخوابي ميفرمايند كسي كه همتش اين است كه هي بخورد و بياشامد قدر و منزلتش پيش خدا به قدر آني است كه در شكمش است و غافل نباشيد كه تمام دنيا براي آخرت خلق شده و همه انبيا زاهدند در دنيا و راغبند به آخرت و اين دنيا آدم را گول ميزند خيال ميكند مردم اينجا است و حال آنكه لدوا للموت و اگر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 70 *»
مرادش آبادي دنيا بود جوري خلق ميكرد آنها را كه نميرند و اين دنيا هيچ محل اعتنا نيست از اين جهت است كه گند انساني از هر گندي بدتر است ولكن ميرود به آخرت و آنجا مشك است عنبر است زعفران و هيچ در آنجا بوي بد يافت نميشود و سر هم ميخورند و اُكُلها دائم و هيچ فضله نيست آنجا و بيت الخلا آنجا يافت نميشود و انسان از براي آنجا درست شده پس فايده خلقت دنيا اين است كه اهل آخرت اهل آخرت باشند و چنين مقدر كرده كه از اينجا بروند به آخرت.
و خيليها ميشنوند عالم ذري هست مثل عالم زمان خيال ميكنند كه مردم آنجا بودند و از آنجا نزولشان دادند و عالم ذري هست راست است مثل آنكه روح در همين بدن هست اگر همچو جسمي درست نكنند روح الوان و اشكال را نميبيند و هكذا همچو گوشي نداشته باشد از صداها با خبر نميشود و همچنين اين روح توي بدن هست ولكن اگر همچو شامهاي نداشته باشد از بوها خبر نميشود و همچنين اين روح در بدن هست اگر لامسه نداشته باشد مثل بادي كه در خيك بدمند ميباشد گرما سرما نميفهمد و اگر كسي خيال كند كه روح مثل باد در خيك است باد در خيك هست اما نه مثل بادهاي خارج و آب در خاك هست اما نه مثل آبهاي خارج و تا نياورند عالم ذر را و عالم ذر را ميخواهي بفهمي در هميني كه عرض ميكنم فكر كن تو ديگر چيزي نزديكتر به بدن از روح نداري و با اين روح انسان ميبيند ميشنود و هكذا خيالتان همينطور و هكذا علوم نفسانيتان و اگر اينجا نيامده بودي لغات را نميدانستي و اينجا اكتساب كردي و انسان را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 71 *»
اينجا آوردند كه تعينش بدهند ترقيش بدهند و واللّه اگر نزول نميكرد عالم ذر و اگر عقل را نميآوردند در دنيا عقل عقل نبود هيچ سرش نميشد چنانكه اگر اين بدن را صعود نميدادند خاك چه بفهمد هيچ شعور ندارد كه بفهمد و عالم ديگري است كه آن محل اعتنا است و آن عالم انسانيت است شيخ ميفرمايند بهشت را در خواب ديدم جميع در و ديوارش با من حرف ميزدند درختهاش با من حرف ميزدند و انسان در آنجا بگويد اي درخت بيا پيش من جلدي ميآيد و از ميوهاش ميچيني ميخوري و هيچ كم نميشود و فيها ما تشتهيه الانفس و هرچه را انسان بخواهد در آنجا موجود است و ما مردم آنجا هستيم و بايد برويم آنجا و اينجا دكان انسانسازي است كه كوزهها در اين دكان ميسازند و از اينجا ميبرند به شهرها.
و غافل نباشيد كه تماممان براي آخرت خلق شدهايم و آنچه از براي دنيا خلق شده دخلي به تو ندارد و تو خودت را به دنيا ميچسباني و زحمت بيخود به خودت ميدهي و توي دنيا تو رزق ميخواهي و اين رزق از هندوستان آمده پيش تو مثل دارچين و يكپارهاش گندم است نخود عدس و هرچه مال تو است ميآورند تسليمت ميكنند و خداي عادل تو را خلق ميكند و رزقت ميدهد و رزق تو را به كسي نميدهد كه وحشت كني و رزق كسي ديگر را به تو نميدهد كه تو دست و پا و جلددستي كني و خدا است خداي عادل و اللّه الذي خلقكم ثم رزقكم و آنچه را خواستهاند از براي تو ساختهاند چشم ساختهاند براي تو گفتهاند به نامحرم نگاه مكن و اين نگاه كردن ديگر از آسمان نيامده و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 72 *»
فعل تو بايد از تو صادر شود و تو را براي بندگي خلق كردهاند كه بندگي بكني براي آنكه خدا حلال حرام احكام دارد پس ليس العلم في السماء فينزل اليكم و لا في الارض فيصعد اليكم بل هو مكنون مخزون فيكم تخلّقوا باخلاق الروحانيين يظهر لكم و روحانيين انبيا و اوليا و علماي به حق بودهاند پس شما متخلق شويد به اخلاق آنها تا شما هم عالم و دانا شويد و علم شما را كسي ديگر غير از شما ندارد و نميتواند پس بگيرد و هكذا قدرتتان نماز روزهتان و تو را خلق كرده كه بندگي بكني چنانكه فرموده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون و اين بندگي بايد از خودمان بروز كند و نبايد از مشرق بيايد پيش ما و هكذا از مغرب بيايد بلكه بايد از خود ما بيرون بيايد چنانكه نور چراغ از چراغ بيرون ميآيد.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 73 *»
8/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه چون خداوند عالم خلق را براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند چنانكه صريحاً فرمايش ميكند و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر براي همين كه مرا بپرستند و مرا عبادت كنند و چون خلق در درجهاي بودند و همه ببينيد حالتمان اين است تا چيزي به ما نگويند نميدانيم و از ابتداي طفوليت همچو كلمه به كلمه به ما تعليم كردهاند تا هرچه ياد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 74 *»
گرفتهايم و خدا خودش را شناسانده به مردم. چطور؟ و خيلي مردم غافلند ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است چطور نور آسمان و زمين است مثل نوره كمشكوة فيها مصباح طور نورش اين است كه مانند چراغداني كه در توي آن چراغي باشد و بر روي آن شيشهاي باشد كه درخشنده باشد و اين چراغ در خانههايي چند گذاشته شده و خدا اينها را ميگويد كه مرا اينطور بشناسيد نميدانم شما هم مثل مردم قرآن ميخوانيد و ميرويد پي كارتان يا آنكه درش فكر ميكنيد و سنيها قرآن را خواندند و نوشتند و تفسير كردهاند و واللّه يك حرف از قرآن نفهميدند و بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم و قرآن آيات بيناتي است در سينه صاحبانش حالا چطور خدا نور آسمان و زمين است و مَثَل اين مِثل چراغي است كه در توي چراغداني گذاشته باشد حالا اين چراغ كيست اين مردم همينقدر آمدهاند نوشتهاند كه اين وجود مبارك پيغمبر است: حالا به آن جورهايي كه تفسير كردهاند خدا نور آسمان و زمين است يعني هدايتكننده آسمان و زمين خيلي خوب مَثَل اين نور رسول خدا است كه تمام آسمان و زمين را روشن كرده و تمام اهل آسمان و زمين را هدايت كرده و نور را نور ميگويند ملتفت باشيد كه خودش ظاهر است و در توي هر اطاقي رفت هرچه آنجا باشد ظاهر ميكند مثلاً در اطاق قاليها افتاده و اشخاصي چند نشستهاند پيدا نيستند ولكن نور آنها را ظاهر ميكند پس نور خداوند خودش ظاهر و ظاهركننده چيزهاي ديگر است.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 75 *»
و غافل نباشيد ببينيد همين نور آفتابي را كه ميبينيد خودش ظاهر و ظاهركننده چيزها است و ديگر ظاهر ميكند باز ظاهري دارد و مغزي دارد و تو آن مغزش را ياد بگير ظاهرش آن است كه آفتاب چيزها را ظاهر ميكند و اين ظاهرش است و آن مغزش آن است كه اين آفتاب ميتابد بر زمين و گياهها را ميروياند پس روياننده گياهها آفتاب است باز نه تنها ميروياند بلكه اين درختها را نمو ميدهد و برگ از آنها بيرون ميآورد و همچنين فكر كنيد اين آفتاب است كه ميتابد به اين درختها و گياهها و تمام اينها گُل ميكنند و اين گلها ميبندند و ميوه ميدهند و آفتاب است كه اين ميوهها را ميرساند يكي را تُرش ميكند يكي را شيرين ميكند چنانكه مشاهده ميكني پس اين آفتاب است روياننده گياهها پس انا مورق الاشجار و صلوات اللّه علي من تكلم بذلك كه اين حرف را آن روز گفت و هيچكس پشت سرش حرف نزد و اين جنگهايي كه حضرت كرد سه جنگ بود و قشونش همه سنيها بودند و يك وقتي ميخواستند با معاويه جنگ كنند فرمودند به قشون خود شب برويد بخوابيد كه صبح بتوانيد جنگ كنيد گفتند ما ميخواهيم نماز تراويح بخوانيم و تراويح مثل چاهي كه متصلاً آبش را بكشند مثلاً چند نفر مشغول آب كشيدن شوند و آنها كه خسته شدند بروند آسوده شوند باز چند نفر ديگر مشغول آب كشيدن شوند همينطور است نماز تراويح و اين از بدعت عمر بود كه در ميان گذاشت حال هم معروف است كه از سر شب تا صبح متصلاً نماز ميخوانند چند نفر خستگي مياندازند و چند نفر مشغول ميشوند حضرت فرمود امشب اين نماز را موقوف
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 76 *»
كنيد اينها بناي داد و بيداد گذاشتند كه ميخواهد سنت عمر را از ميان بردارد دينش را فاسد كند فرمودند برويد بخوانيد و خواندند.
مقصود آنكه همه اصحابش سنيها بودند و خطبه طُتُنجيه را در حضور سنيها خواند انا مورق الاشجار اين برگهاي درخت را من بيرون ميآورم اين ميوهها را من بيرون ميآورم كه شما كوفت كنيد و آنها انكار نكردند ولكن در اين زمانها اين خطبه را سيد رجبي گفته! نقل كرده! يا شيخ رجب بُرسي گفته! اي اينها غلو است اميرالمؤمنين در قبر خوابيده خبر از بيرون ندارد و اين كار خدا است. و عرض ميكنم روياننده گياهها خيلي خوب كار خدا و معذلك آفتاب ميروياند گياهها را اگر فرض كني آفتاب نبود گياهي سبز نميشد معذلك خالق همه گياهها خدا است وحده لا شريك له و ميبيني پيش چشمت يك خورده آفتاب پايين ميافتد همه گياهها ميخشكد حالا اگر بگوييم اميرالمؤمنين ميروياند كفر ميشود و آفتاب ميروياند كفر نميشود سبحان اللّه و واللّه اين آفتاب از نور امام حسن خلق شده و امام حسن متشخصتر است از اين آفتاب چرا كه از نور خدا خلق شده و آفتاب ميروياند گياهها را اما يك سال بايد دور بزند تا درختي به عمل بيايد ولكن امام حسن مينشيند پاي درخت خشك و تا بگويد انار بده جلدي انار بيرون ميآورد و يك سال آفتاب بايد دور بزند كه درخت انار انار بيرون آورد و حضرت امام حسن با اصحابش نشستند و فرمودند انار بيرون بياور و جلدي انار بيرون آورد و خوردند و برخاستند باز نه آنكه آفتاب تنها ميوهها را بيرون ميآورد بلكه اگر آفتاب نبود حيواني هم نبود
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 77 *»
و اگر هوا گرم نباشد همه از سرما ميميرند بلكه باعث حيات انسانها اين آفتاب است كه اگر آفتاب نروياند گياهي انسان از گرسنگي ميميرد و خدا است كه خالق شما است و هو الذي خلقكم ثم رزقكم خدا است وحده لا شريك له خالق و رازق اما ما ميبينيم رزقش يعني اين گياهها و اين گياهها را خلق كرده رزق انسانها و حيات آنها است كه اگر آفتاب نروياند اين گياهها را همه از گرسنگي ميميرند و آفتاب واللّه خدا نيست و از نورش تمام جمادات گياهها و ميوهها درست ميشود و تمام طعمها همه به واسطه اين آفتاب درست ميشود و بگويد من طعمها را درست كردم راست ميگويد و اول وهله كه ميوه بيرون ميآيد يك چيز مِرْچ عَفِصي([3]) است و خورده خورده ميرسد و شيرين ميشود حتي ميبيني خربوزه كه يك طرفش روي زمين است طعم ندارد و آن طرفش كه آفتاب به او ميتابد شيرين است و اهل تجربه به دست آوردهاند و تمام بوها بوي بد بوي خوب از اين آفتاب است كه تمام بوها را درست ميكند تمام طعمها را درست ميكند و باز اين آفتاب است كه تمام رنگها را اين آفتاب درست ميكند نميبيني روناسش گياهي است و هكذا بَقَّمَش([4]) نيلش زاغِ سياهش تمام به واسطه اين آفتاب به عمل ميآيد و معذلك خدا است خالق و من احسن من اللّه صبغة و خدا است وحده لا شريك له خالق و اگر خدايي نبود كه آفتابي زميني خلق
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 78 *»
نكرده بود آبي خلق نكرده بود اينها نبودند پس منافات ندارد كه خدا خالق باشد و آفتاب بروياند گياهها را و خدا آني است كه گياهها را ميروياند و آفتاب را ميگرداند و روز ميشود و گرم ميكند و خدا است كه آفتاب را ميبرد زير زمين و تاريك ميكند و آتش جايي را بسوزاند منافات ندارد كه خدا خالق سوزانيدن باشد.
و اگر دل بدهي ميخواهم عرض كنم خدا گرم نيست خدا سبوح است قدوس است و اگر آن كليه را فراموش نكني خدا ليس كمثله شيء و خدا آن كسي است كه كسي او را نساخته ولكن آفتاب را ساختهاند و اگر او روز را روز نكرده بود روز نبود و يك قاعده كليهاي است كه از دست ندهيد خدا به هيچوجه از خلق خودش متأثر نميشود و هيچ بار غذا نميخورد و گرسنه نميشود و خدا يُطعِم و لايُطعَم ولكن مخلوق سر هم محتاجند و سر هم رزق ميخواهند و خدا آني است كه بود و خواهد بود و كسي او را نساخته ولكن خلق را بايد بسازند تا موجود شوند و از جمله چيزهايي كه ساخته درختها است كه آفتاب را خلق ميكند و ميتابد بر زمين و گياهها سبز ميشود و اين است كه گاهي اشاره كردهام فرق است مابين علت فاعلي و خالق و اين مردم هنوز فرق نگذاشتهاند آتش علت فاعلي گرمي است آب علت فاعلي تري است علت فاعلي نماز تويي تو نماز كردهاي و علت فاعلي اين نور آفتاب است و اينها علل فاعليهاند و اين افعال فواعل هيچ كدام از خدا سر نميزند به خلاف صوفيه كه خودش آكل خودش مأكول حاشا و كلاّ و خدا بود و هيچ مخلوقي نبود و ماسواي خودش را او خلق كرده و تمام
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 79 *»
خلقي كه خلق كرده فواعلند يكي روشن ميكند يكي تاريك يكي گرم يكي سرد و هكذا ملائكه كار خودشان را ميكنند جنها كار خودشان را ميكنند و انسانها هم بايد كار خودشان را بكنند و غافل نباشيد تمام آنچه ميبيني كه هست از نور اين آفتاب درست شده و اين آفتاب از نور امام حسن خلق شده و ديگر اگر ميخواهي ناصبي باشي باش برو به جهنم و آل محمدند قسيم جنت و نار و اقامه مقامه في سائر عوالمه في الاداء و تمام مخلوقات از نور محمد و آلمحمد خلق شدهاند چنانكه تمام گياهها و ارزاق و عيش و عشرتمان از اين آفتاب است معذلك آفتابپرست نيستيم و نميپرستيم آن را همينطور واللّه تمامش از محمد و آل محمد است صلوات اللّه عليهم چرا كه همچو آفتابي از نور امام حسن است و امام حسن احتياج ندارد كه يك سال زور بزند كه انار بيرون بياورد و واللّه ميايستند در نزد سنگ و شتر بيرون ميآورند و به سنگ ميگويد آدم شو آدم ميشود.
و يك وقتي يك كسي آمد خدمت پيغمبر:گفت من مردي هستم در ايل و قبيله خودم كه محل اعتناي آنها هستم هر چه بگويم ميپذيرند و يكپاره معجز خواست و حضرت آوردند عرض كرد اگر من رفتم در قبيله خود و همه آنها را مسلمان كردم چه به من ميدهي فرمودند هرچه بخواهي گفت هفتاد شتر سرخموي چشمسياه فرمودند خيلي خوب و فرمودند اگر من زنده بودم و تو برگشتي كه خودم ميدهم و الاّ خليفه من خواهد داد و خود پيغمبر ميدانستند واقع امر را اين بود كه رفت در قبيله خود و همه را مسلمان كرد آمد در مدينه گفت خليفه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 80 *»
پيغمبر كدام است گفتند توي مسجد روي منبر نشسته موعظه ميكند رفت توي مسجد پيش ابيبكر و كيفيت را نقل كرد گفت شاهدت كو پيغمبر كه از دنيا رفت تو آمدهاي همچو ادعايي داري بر او بايد اثبات كني كه همچو وعدهاي به تو فرموده وانگهي پيغمبر كه از دنيا رفت و چيزي نداشت و ارث و ميراثي در عقب خود نگذاشته تو چطور هفتاد شتر ميطلبي گفت من شتري نميخواهم اما بدان كه تو خليفه رسول خدا نيستي و حضرت سلمان آنجاها بود او را برداشت رفت خدمت حضرت امير و حضرت آن شترها را به او تسليم فرمودند پس آفتاب بايد شتر درست كند راست است ولكن بايد مدتها طول بكشد شتر نر و ماده باشد يك سال بر او بگذرد تا شتري به عمل بيايد ولكن اميرالمؤمنين به محض اراده ميگويد به سنگ و شتر و آدم بيرون ميآورد و هيچ نبايد انتظار بكشد.
پس تمام آنچه ميبيني همه از نور آفتاب است و آفتابپرست هم نيستيم به همينطور واللّه تمام آنچه خدا خلق كرده از نور محمد و آلمحمد است چرا كه به طور ظاهر بخواهي ببيني آفتاب اين همه كار ميكند و از نور آفتاب درست شده و اين از نور امام حسن است و ميبيني در ميانه اين زمين و آسمان چقدر چيزها هست و فرمودند تمام اين زمين و آسمان از نور دخترم فاطمه خلق شده و فاطمه بهتر است از زمين و آسمان و آنچه خدا خلق كرده از اين آب و خاك است و ايشان بودند و نه آبي بود نه خاكي و همچنين ميفرمايند بهشت و تمام حورالعين و اوضاع بهشت و بهشت خيلي جاي وسيعي است كه اقل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 81 *»
مؤمني را هفت همسر اين دنيا ميدهند و جميع اين بهشت و حورالعين از نور سيدالشهداء خلق شده و واللّه سيدالشهداء بهتر است از اين بهشت و حورالعين و همچنين در ميانه اين زمين و آسمان ملائكه كار كنند و جمعيتشان خيلي است چرا كه اگر تو بايد باشي بايد ملكي باشد كه چشمت را حفظ كند ملكي ديگر باشد كه گوشت را حفظ كند كه يك نفر آدم بسا محتاج است كه هزار ملك او را حفظ كنند و تمام اين ملائكه از نور اميرالمؤمنينند و واللّه اميرالمؤمنين از تمام اين ملائكه بهتر است چرا كه خودش از نور خدا خلق شده اخترعنا من نور ذاته ما را از نور ذات خودش آفريده و فوّض الينا امور عباده چنانكه ميبينيد تمام آنچه هست از نور اين آفتاب درست شده و خداوند اين آفتاب را نمونه قرار داده و هرجا فكر كنيد اين نمونهها هست و خدا عمل تو را از تو صادر ميكند همينطور عمل آفتاب بايد از آفتاب سر بزند و تمام چيزهايي كه از او ساخته ميشود بايد مفوض به او باشد و آن جور تفويض كه محتاج به خدا نباشد كفر و زندقه است و معلوم است خدا تا بخواهد اين آفتاب نور داشته باشد مدد به او ميدهد و وقتي نخواهد نورش را ميگيرد اذا الشمس كوّرت و اذا النجوم انكدرت.
و غافل نباشيد كه نور هر چيزي راجع به منير خودش است و هر چيزي لامحاله به مبدء خودش بسته است چنانكه نور چراغ بسته به چراغ است و به طوري بسته به او است كه اگر تمام عالم جمع باشند و چراغ را حركت ندهي نميتوانند نورهاش را حركت بدهند پس تمام اين ملائكه كه كار كنند و صعود و نزول ميكنند تمامشان به حول و قوه علي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 82 *»
كار كنند و به حول و قوه او متحرك و ساكن ميشوند چرا كه بكم تحركت المتحركات و هر چيزي به ملائكه حركت ميكند و ساكن ميشود و ملائكه را علي حركت ميدهد و ساكن ميكند پس بكم تحركت المتحركات و سكنت السواكن و عرض كردم تمام چيزها را اين آفتاب درست ميكند و اين خدا نيست و مخلوق او است نهايت خلقي ميسازد خيلي قوت به او ميدهد مثل پيغمبر كه در حق او ميفرمايد و وجدك عائلاً فاغني تو را عيالوار خلق كردم پس غني كردم تو را و رزق تمام اين خلق با پيغمبر است: چرا كه همه عيال او هستند و عيال پيغمبر عيال اللّهاند و تمام عيال اللّهاند مثل آنكه اطاعت رسول اطاعت خدا است چرا كه رسول چيزي كه از خودش داشته باشد معقول نيست و سرتاپاش محتاج به خدا است و الفقر فخري و به افتخر و اين حديث را مردم گمان ميكنند معنيش اين است كه پيغمبر يعني فقير باشد حاشا بلكه معنيش آن است كه سرتاپاش محتاج به خدا است و لايملكون لانفسهم نفعاً و لا ضراً و لا موتاً و لا حيوةً و لا نشوراً و ايشان را مطاع كل و اولياء نعم قرار داده و مطاع گفتند چرا كه تمام چيزها از نور ايشان خلق شده و افعال بايد تابع فواعل باشند و ايشانند اول موجودات و هرچه غير از ايشان است يا دوم است يا سوم يا چهارم است يا پنجم و هكذا و ايشانند در درجهاي كه اول ندارد و اگر كسي اولي ديگر خيال كند اين اولي كه ميگويد اول نيست و لايسبقه سابق و ايشانند كه جميع فيضهاي خلق اول به ايشان ميرسد چنانكه اگر پيغمبر نيامده بود حلال و حرامي به تو نگفته بود نميدانستي همينطور اگر ايشان نبودند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 83 *»
تو نبودي چنانكه اگر آفتاب نبود اين گياهها نبودند اين حيوانها نبودند تو نبودي معذلك آفتاب خالق نيست و خدا معقول نيست كه خودش جايي را روشن كند تاريك كند و خدا هيچيك از مخلوقات خودش نيست ولكن همه مخلوقات را او سر جاي خودشان گذاشته.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 84 *»
9/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون كه خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و خلق خودشان نميدانستند كه او را چطور بپرستند و نميتوانستند او را بشناسند و اين است كه از زبان مؤمنين ميفرمايد و ماكنّا لنهتدي لولا ان هدينا اللّه اگر خدا هدايت نكند مؤمنين هدايت نميشوند همينطور اگر خلق بكند خلق خلق ميشوند و الاّ خلق خلق نميشوند و اگر او هدايت نكند خلق هدايت نميشوند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 85 *»
و چون چنين بود خودش را تعريف كرد كه خدا نور آسمان و زمين است مثل نوره و طور و طرز آن نور چطور است و فرموده مثل نوره و نفرموده مثل ذاته چرا كه ذات خدا مثل ندارد ولكن نور خدا مثل دارد مانند چراغداني است كه در توي او چراغي باشد و المصباح في زجاجة و يك شيشه مردنگي روي آن چراغ گذاشته شده و اين شيشه بنفسها مانند ستاره درخشاني و آفتاب درخشاني است كه خودش هم ميتواند عالم را روشن كند بلكه وقتي درست فكر كنيد ميفهميد كه خود چراغدان و خود شيشه كه بر روش است و آن عمارتي كه اين چراغدان در او واقع است درخشان است اين است كه ميفرمايد في بيوت اذن اللّه انترفع و يذكر فيها اسمه خدا اذن داده است و امر كرده است كه در آن خانهها ذكر خدا را بكنند عبادت او را بكنند و فرموده في بيوت اذن اللّه و نفرموده في بيت يعني آن چراغ و چراغدان در خانههايي چند گذاشته شده و تعمد كرده خواسته خودش را به مردم بشناساند و اگر يك چراغ بود و يك خانه ميفرمود في بيت اذن اللّه ولكن اين چراغ و چراغدان در خانههاي متعدد گذاشته شده و خواسته كه آن خانهها بلند باشند چقدر بلند باشند بلنديشان حدي ندارد و آن قدر بلندند كه تمام خلقي كه مكلفند ـ حالا يك گوسفندي هم در دنيا هست آن را كار نداريم ـ و آن خانهها آن قدر بلندند كه تمام مكلفين آن خانهها را ميبينند كه اگر كوتاه باشد همه مكلفين نميبينند و آن قدر بلند شده كه سرش از عرش بيرون رفته تا تمام اهل زمين آنها را ببينند و تمام اهل آسمان هم مكلفند نهايت ملائكهاند نميبيني يكپاره وقتها اشتباه ميكنند و از
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 86 *»
اشتباه بيرونشان ميآورند.
حالا اين خانهها خانههاي خشت و گلي است؟ چرا ما همچو خانههايي نميبينيم بلكه خانههايي هستند كه خدا ساخته آن خانهها را براي آنكه در آن خانهها ذكر خدا را بكنند بعد از باب آنكه تو گمان نكني كه اين خانهها خانههاي خشت و گلي است فرموده رجال لاتلهيهم و حجت خدا تمام است معنيش همين است كه خفائي درش نباشد همچو واضح و بيّن باشد پس رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه مردماني چندند كه گول نميزند آنها را تجارت و هميشه به ياد خدا هستند و هرگز غافل از ذكر خدا نيستند و هركس اين رجال را شناخت خدا را شناخته چرا كه اين رجال نورهاي خدا هستند و معرفتشان معرفت او است و مكرر عرض كردهام چرت مزن و اين حرفها را ياد بگير كه هرگز از خاطرت نميرود و خواسته اين حرفها بماند.
پس اين خانهها مرداني چند هستند كه لاتلهيهم تجارة و ملتفت باشيد انشاء اللّه كه در ميانه اين چراغها يك چراغي هست كه از همه متشخصتر است ميفرمايد انا من محمد كالضوء من الضوء من نسبت به محمد:مثل چراغي مينمايم كه از وجود او روشن شده باشم و اگر او نبود هيچ چراغي نبود پس تمام اين چراغها همه متصل به او هستند و از او در گرفتهاند و روشن شدهاند پس ايشانند آيات و علامات خداوند و اصل اين آيات چهارده نفرند و پيش از تمام مخلوقاتند و مخلوقات از نور ايشان خلق شدهاند كه اگر خداوند اين آيات را ظاهر نميكرد مردم هيچ حقي هيچ حلالي حرامي نميدانستند ميفرمايد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 87 *»
سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق زود باشد كه بنمايانيم آيات خودمان را در آفاق و در انفس چرا كه ذات خدا را نميتوان ديد و اين معني همان مطلبي است كه حضرت امير در خطبههاي خود ميفرمودند و اقامه مقامه ميفرمودند استخلصه في القدم علي سائر الامم و اقامه مقامه في الاداء برگزيد پيغمبر را در ميان خلق و او را قائم مقام خود واداشت و واداشت او را در آنجايي كه خود ميايستاد و پيغمبر قائم مقام خدا است معنيش را ملتفت باشيد اقامه مقامه يعني در تمام عوالم پيغمبر را به جاي خود واداشته.
و عرض ميكنم اين حرفها را مردم پيشها وانميزدند و آن اوائل زمان مردمانش دخلي به آخرالزمان نداشتهاند و عُمَر اين زمان بدانيد هزار مرتبه بدتر از آن عمر پيش است و آنها انكار نداشتند كه پيغمبر:قائم مقام خدا است يعني آنجايي كه خودش بايد بايستد پيغمبر را واداشته و اين آيات و مقامات همان آيات و مقاماتي است كه در دعاي رجب ميخواندي و اين آيات هم در آفاقند هم در انفس و خدا خواسته اين آيات و مقامات را بشناسند و بدانيد اين مردم سرتاسرشان غافلند و از آخوندشان گرفته تا آن عوامشان و تونتابشان آن تونتاب ميگويد بايد تونتابي كنم كه نان بخورم و هكذا آخوندش روضهخوانش و هيچ كدام نخواستهاند خدا بشناسند.
و غافل نباشيد كه در زمان اميرالمؤمنين همه ائمه نيامده بودند توي دنيا و حضرت امام حسن و امام حسين8 بودند جابر جعفي گفت رفتم خدمت حضرت صادق و ميخواستم مسئله بپرسم ديدم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 88 *»
لوحي در پيش آن حضرت گذاشته از زمرد سبز گفتم اين لوح چيست فرمود اسم حجتهاي خدا در اين لوح نوشته گفتم ميدهي بخوانم فرمود اينجا گذاشتهام كه تو بخواني ميگويد برداشتم خواندم اسم تمام ائمه و حالات ايشان را مثلاً سيد سجاد صلوات اللّه عليه تمام حالاتش نوشته بود و هكذا ائمه ديگر.
و غافل نباشيد ببينيد صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمده توي دنيا و آيا هيچ بر ما واجب است كه همه را بشناسيم و تفصيل حالاتشان را بدانيم و اقلاً صد و بيست و چهار هزار وصي آمدهاند توي دنيا و بيشترشان را نميشناسي و هر كدام را ميشناسي مثل آدم و نوح صلوات بر ايشان ميفرستي و هر كدام را نميشناسي ميخواني ان اللّه و ملائكته يصلون علي النبي مثل آنكه تو ملائكه را نميشناسي و صلوات بر آنها ميفرستي ولكن خواستهاند كه تو ايشان را بشناسي ميفرمايد لايقاس بنا احد و ساير پيغمبران از پيش خدا نيامدهاند و هركس گمان كند از پيش خدا آمدهاند خيال او باطل است ولكن محمد و آلمحمد: از پيش خدا آمدهاند به اين معني كه هركس پيش ايشان ميرود پيش خدا رفته و هركس از پيش ايشان بيايد از پيش خدا آمده چرا كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه پس خدا را بايد شناخت ولكن تا آياتش را ظاهر نكند نميشود او را شناخت چرا كه اذ كان لاتدركه الابصار و خدا صدا نبود او را بشنوند و رنگ نبود كه او را ببينند پس غافل نباشيد كه خدا يعني لاتدركه الابصار خدا را هيچ بصري نميتواند مشاهده كند و ابصار را در احاديث معني كردهاند ابصار را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 89 *»
چشم تنها نگيريد بلكه هر مشعري داري از راه او بصيرتي پيدا ميكني پس از راه گوش چيزي فهميدي بصيرتي پيدا كردهاي پس گوش تو هم بصري شد پس لاتدركه الابصار چشم نميبيند او را چرا كه رنگ نيست و هكذا گوش تو هم بصري ديگر هست و از راه گوش هم نميتواني او را ادراك كني و هكذا شامه هم بصري هست چرا كه بوها را تميز ميدهي به او و همچنين ذائقه نه به اينجور بصيري مثل چشم بلكه به اين معني كه بصيرتي پيدا ميكني در چيزها چنانكه به واسطه لامسه بصيرتي پيدا ميكني در نرمي چيزها و زبري چيزها پس لاتدركه الابصار جميع بصرها نميتوانند پي به او برند و چون چنين بود آيات خودش را نمود و آيات خدا رنگ دارند شكل دارند كلامكم نور و امركم رشد.
و اين آيات واللّه رجالي هستند كه هركس ايشان را شناخت خدا را شناخته پس اينجور آياتي كه خدا گفته مينمايانم به خلق همچو آياتي هستند و آن اول عهدي كه پيغمبر ميگرفتند اينجور چيزها بود حالا ديگر يهوديها از اين حرفها خبر ندارند چنين است چرا كه حق نميخواستند طالب حق نبودند ولكن موسي خبر داشت هارون خبر داشت و بدانيد هميشه دور و بر پيغمبران شياطين و منافقين بودهاند و كذلك جعلنا لكل نبي عدواً شياطين الانس و الجن و حتي دور و بر پيغمبر خودمان چقدر از شياطين و منافقين مردمان متشخص صاحب قوت و قدرت بودند و اين خالد بن وليد آن قدر شجاع بود كه تو حالا لعنش ميكني كه سر كرده هر لشكري بود و ميفهميدند كه خالد سر كرده است همه اذعان ميآوردند و تسليم ميكردند. و خيليها در آن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 90 *»
پيشها ايمان آوردند مثل سيف ذييَزَن آن پيشها ايمان آورده بود به پيغمبر و آدم واللّه ميشناخت ايشان را چنانكه وقتي ميايستاد ميديد پشت سرش ذكر ميكنند تسبيح تهليل ميكنند و ميخواست خدا به او نشان بدهد انوار ايشان را خطاب شد در پشت تو نور محمد و آلمحمد است و ملائكه در پيش آن نور ميايستند و تسبيح و تهليل ميكنند عرض كرد ممكن است كه آن نور مبارك در پيشاني من باشد كه ملائكه را ببينم كه تسبيح و تهليل ميكنند خداوند قرار داد در پيشاني او بعد عرض كرد خدايا ملائكه را ميبينم اما آن نور مباركش را نميبينم آيا ممكن است كه آن انوار را در عضوي از اعضاي من قرار بدهي كه ببينم خطاب شد بلي چرا ممكن است و نور حضرت پيغمبر را در انگشت بزرگش قرار داد و هكذا تا پنج انگشتش نور مبارك پنج تن را قرار داد و اينها قصهخواني نيست كه واللّه آدم آدم شده به واسطه ايشان و اين نور همهشان بود و پنجتا ميشمارند چرا كه اصل چهاردهتا است و انگشتها چهاردهبندند و تفاصيل آن پنج نور مقدسند و آدم به واسطه همين چهارده آدم شد و نجاتش به واسطه شناختن ايشان شد و آدم اين اسماء را تعليم شيث كرد و هكذا هر پيغمبري به وصي خود تعليم ميكرد. و دور و برِ هر پيغمبري آن قدر منافقين بودند چنانكه در زمان پيغمبر شما همين كه چشمش را هم گذاشت همه مرتد شدند و مرتد بدتر از كافر است و احكام ظاهرش هم تفاوت دارد كه اگر يهودي توبه كرد ازش قبول ميكنند ولكن در ميان مسلمانان كسي مرتد شد و دوباره برگشت توبهاش را قبول نميكنند و لامحاله او را ميكشند و زنش را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 91 *»
ميگيرند مالش را ميگيرند منظور آنكه پيغمبر كه از دنيا رفت همه مرتد شدند و مسلماني نبود همچو اول وهله همه مرتد شدند و مؤمن محض را ميفرمايند سه نفر به حال خود ماندند و عمار را زوركي داخل ميكنند و آن چهار نفر مسلمان بودند. ديگر اين همه هو هو آن ابابكر و قشون اسلام و هكذا عمر و قشونش همه مرتد و بدتر از كافر شدند ديگر عمر حق بر اسلام دارد هيچ حقي ندارد و اسلام را اين ضايع كرد و دين پيغمبر را تغيير و تبديل داد حالا پيغمبر يك مطلبي را ميخواست بگويد البته به ابوبكر نميفرمود به عمر نميگفت و تمام ائمه طاهرين در همان وقتي كه پيغمبر بود لوحي نازل شد بر پيغمبر و جميع نشانيهاي ائمه و اموري كه در هر زماني چه خواهد شد و كه پادشاه خواهد بود و سلطنت خواهد كرد و مدت سلطنتش چقدر خواهد بود نوشته بود و ائمه شما هنوز به دنيا نيامده اعتقادش بر جابر جعفي واجب است و اگر اعتقاد نكند به جهنمش ميبرند و امر غريبي است كه كسي كه بعد از اين بيايد اعتقاد بكن اگر آمد و ديدم او را اعتقاد ميكنم ديگر بيا هنوز نيامده نديدهاي اعتقاد به او بكن چرا كه ايشان بودند و هيچ چيز نبود و مدتها ايشان بودند و تسبيح و تهليل ميكردند و هيچ مخلوقي غير از ايشان نبود تا وقتي كه خداوند از نور پيغمبر و اينها در آن اشارات هست خصوص در جلد هفتم بحار كه تفصيل داده و مدتها گذشت خداوند از نور پيغمبر دوازده حجاب آفريد و اينها لفظهاي حديث است كه عرض ميكنم و معنيش را بخواهم عرض كنم تفصيل خيلي دارد و پيغمبر در اين حجابها داخل شد دوازده هزار سال در حجاب
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 92 *»
دوازدهم بود و هكذا يازده هزار سال در حجاب يازدهم و اين حجابها يكي حجاب عظمت بود و اين عظمت نور پيغمبر است و فعل او است و بايد از او صادر شود و بعد از آنكه از اين دوازده حجاب بيرون آمد بيست دريا خداوند از نور ايشان خلق كرد باز آن درياها درياي عظمت كبريا از آن نمره كه اول شمردم بود بعد خطاب شد بايد در اين درياها فرو بروي و شنا بكني و چيزي كه از عمل پيغمبر است خودش بايد درش فرو برود و سياحت بكند و او در خلال اين دريا فرو برود و بعد از آنكه از اين بيست دريا بيرون آمد ملتفت شد كه خدا اين همه نعمت به او داده افتاد كه شكر كند يادش آمد اين همه نعمت و اين همه دولت چگونه ميشود شكر كند برخاست گفت خدايا ميدانم بايد شكر تو را بكنم اما نميتوانم شكر تو را بكنم خطاب شد همين كه دانستي عين شكر من است و پيغمبر از خجالت عرق كرد صد و بيست و چهار هزار قطره از بدن مباركش چكيد خداوند از هر قطرهاي پيغمبري از پيغمبران را خلق كرد و صد و بيست و چهار هزار پيغمبر از نور ايشان آفريده شدهاند.
و غافل نباشيد هرچه هست و خدا آفريده از نور ايشان است و در جايي ميفرمايد عرش و كرسي از نور من و ملائكه از نور علي و در جايي ديگر ميفرمايد عرش از نور من و كرسي از نور علي و مطلب يكي است و ميفرمايد در ذيل حديث كه خودشان اشرفند از ملائكه و آسمان و زمين چرا كه از نور خدا خلق شدهاند پس پيغمبران كه ميروند پيش خدا بايد بروند پيش ايشان و اللّهم اني اتوجه اليك بمحمد و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 93 *»
آلمحمد و همين كه به ياد ايشان هستي پيش خدا هستي چنانكه سرور پيغمبر سرور خدا است و در خصوص خنده پيغمبر است كه بُرخ مرد شوخي بود و آدم خوبي بود وحي شد به پيغمبر كه بُرخ روزي پنج مرتبه مرا ميخنداند و در نماز پنجگانه حاضر ميشد و شوخي ميكرد و پيغمبر را ميخندانيد پس من يطع الرسول فقد اطاع اللّه همينطور كسي پيغمبر را محزون ميكند فلما اسفونا انتقمنا منهم و اصل آيه در شأن بنياسرائيل است كه چون خلاف كردند ما انتقام كشيديم و واللّه بنياسرائيل خلاف كردند و ايشان انتقام كشيدند چرا كه در زيارتشان ميخواني السلام عليك يا منزل المنّ و السلوي و چهل سال موسي با بنياسرائيل ميگرديدند تا آخر موسي و هارون مردند در آن بيابان و يوشع بعد از ايشان يهوديها را برد به آبادي رساند و در اين مدت چهل سال خداوند ابري بالاي سرشان قرار داد كه هرجا كه ابر ميايستاد اينها بار ميانداختند و اين ابر ترنجبين براشان نازل ميكرد و اين يك چيز چرب شيرين خوشمزهاي بود از بس خورده بودند دلشان را زده بود ميگفتند ما سير و پياز و سبزي ميخواهيم و سَلوي مرغي بود و ميآوردند كباب ميكردند و ميخوردند و يكي مَنّ اسمش است و يكي سَلوي و حضرت امير ميفرمايد من بودم كه بر آنها نازل ميكردم و وقتي بار ميكردند مأمور نبودند كه چيزي با خود بردارند و هركس برميداشت موسي حدش ميزد باز اين ابر راه ميافتاد ميرفت آنها هم بار ميكردند به همراه ابر ميرفتند تا چهل سال و موسي در مدت عمر خود آبادي نديد.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 94 *»
ديگر حضرت امير كجا بود او پيش از آدم نوح ابراهيم بود ميفرمايد پيغمبر كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين و نميفرمايد كنت رجلاً و پيغمبر آن است كه كتاب داشته باشد امت داشته باشد و حضرت امير ميفرمايد كنت ولياً و آدم بين الماء و الطين و هنوز آدم خلق نشده بود تا وقتي كه آدم را خلق كردند نورشان را در صلب آدم قرار دادند و از صلب او منتقل شد به حوا و حوا هرجا راه ميرفت روشن بود و از او منتقل شد به شيث و از او به نوح و اين نور نور ظاهري بود و هيچ تأويلي درش نيست و وقتي به دنيا آمد توي گهواره بود توي اطاق اطاق را روشن كرده بود پس اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة و اشهد انك كنت من دعائم الدين و اركان المؤمنين نه همين خيال كنيد كه دين خودتان دين محمد بن عبداللّه است بلكه دين تمام پيغمبران دين او است و خدا تا بود محمد بن عبداللّه بود و پيغمبر بود حالا ديگر لباس ظاهر ميگرفتند لباس، معرفت ايشان نيست و بايد ايشان را اينطور شناخت و فرموده ان معرفتي بالنورانية حالا پوستين هم دارد داشته باشد لكن نفرمود هركس پوستين مرا شناخت خدا را شناخته فرمود ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل معرفت من به نورانيت همان معرفت خداي عزوجل است و همه ائمه شما چنينند نهايت حضرت امير اين را فرمود و اين صريح آيه قرآن است سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم يعني للمكلفين و عرض ميكنم يتبين فرمود چيزي كه خيلي ظاهر است يتبين ميگويند كه هركس آن آيات را شناخت خداي خود را شناخته و اگر آن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 95 *»
آيات نبودند خدا شناخته نميشد پس دوستي ايشان دوستي خدا است تقرب به ايشان تقرب به خدا است توكل به ايشان واللّه توكل به خدا است و هكذا پناهبردن به ايشان پناهبردن به خدا است و خدا ديگر پناهي ندارد جز ايشان و ايشانند آن آياتي كه خدا را مينمايانند يعني علمشان علم خدا است قدرتشان قدرت خدا است كارشان كار خدا است اگر چنين نميكردند هيچ خدا نميشناختيم و ايشانند كه خدا را وصف كردند تعريف كردند و واجب است كه ما هم ياد بگيريم چرا كه محتاجيم و الاّ ايشان احتياج به ما ندارند مشغول كار خودشان هستند ولكن تو محتاجي كه ايشان را بشناسي و توجه به ايشان بكني و اگر مردم مأمور نبودند كه ايشان را بشناسند خودشان محتاج و گدا ميماندند ولكن خدا خواسته كه انعام كند بر خلق و كسي خدا را بشناسد يا نشناسد بر خدا چيزي افزوده نميشود ولكن اگر خدا را نشناخت خدا ندارد چنانكه خيال كني خدا چشم برات خلق كند ولكن روي هم بگذاري و نگاه نكني انوار پيش تو نيامده و تو از انوار خبر نداري ولكن اگر چشم را باز كني تو به نور رسيدهاي و نور به تو رسيده ولكن اگر چشم خود را به هم بگذاري واللّه نور تمام بدنت را فرو بگيرد نور پيش تو نيامده چنانكه تو حلوا بچشي تمام بدنت را حلوا فرو بگيرد به حلوا نرسيدهاي و با وجودي كه خدا محتاج به تو نيست امرت كرده كه دين داشته باشي مذهب داشته باشي پس هرچه امر كرده براي نفع شما امر كرده پس پيغمبر را فرستاده در ميان شما منت بر شما گذاشته چرا كه هيچ چيز پيش خدا به اين قدر و مرتبه نيست پس خواسته كه ايشان را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 96 *»
بشناسي تا خدا را شناخته باشي از اين جهت ايشان را در آفاق و در انفس ظاهر كرده كه همه مكلفين او را بشناسند و پي به او ببرند.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 97 *»
10/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را براي فايدهاي خلق كرده است و هر كاري كه فايده ندارد اين اسمش لغو و بيحاصل است و لغو از خداي ما سر نميزند ملتفت باشيد پس خلق را براي فايدهاي خلق كرده است و آن فايده عايد خلق بايد بشود نه عايد خدا براي خدا چه فايده دارد خدا هيچ فايده نميخواهد و محتاج به هيچ چيز نيست ولكن فايده خلق به خلق راجع است مثل آنكه چشم را خلق كرده براي ديدن و فايده دارد كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 98 *»
ميبيند زيد مثلاً و هكذا گوش و تمام مشاعر پس خداوند تمام خلق را براي فايده خلق كرده و آن فايده كه خدا خلق را براي آن خلق كرده هميشه و دائمي بايد باشد كه اگر مدت معيني باشد و بعد نباشد خلقت لغو و بيحاصل ميشود چنانكه مثلهاش را زدهام كه بتواني تصورش كني مثل آنكه كوزهگر جميع دكان و اوضاع كوزهگري را رو ميكند كه كوزه بسازد حالا كوزهگري كرد اسبابش را جمع كرد و كوزه ساخت و بعد از ساختن بزند بشكند اين بيفايده ميشود بلكه هر عاقلي ميفهمد كه اينكه در نهايت دقت و حكمت كوزه بسازد و رنگ و روغن بزند و يك مرتبه درهم بزند بشكند خصوص تعمد كند و بشكند و كسي او را واندارد خوب اگر ميخواستي نباشد چرا ساختي و اگر اعتنا داشتي چرا درهم شكستي و غافل نباشيد عرض ميكنم ببين اين كوزه را ساخت كوزهگر حالا ميزني ميشكني اين فايده ندارد خير همان روزي كه ساختيم شكستيم يك ماه نگاه داشتيم و شكستيم به خصوص كه فايده عايد خود كوزه بشود و خلق الانسان من صلصال كالفخار ميفرمايد من انسان را از گل ساختم مثل فخار يعني مثل كوزه و اين كوزهها مال فاخورند و چيزي كه عايد ميشود عايد كوزهها ميشود نه عايد خدا چنانكه چشم ساخت كه رنگها را ببيند شكلها را ببيند و هكذا گوش و الاّ خدا خودش هيچ محتاج به گوش نيست بدون چشم ميبيند بدون گوش ميشنود و ذائقه ساخت براي آنكه طعوم را بچشد و هر طعمي كه نفعي دارد ميخورد و قوت ميگيرد و نمو ميكند و فايده خلق عرض ميكنم حكماشان درش درماندهاند و متحير شدهاند و فايده انساني آن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 99 *»
است كه عايد خودش ميشود اگر خوب است عايد خودش ميشود همچنين شر هم ازش صادر شد ميگيردش و برويم سر مطلب.
خدا انسان را خلق كند و چشم براش خلق كند كه ببيند خيلي خوب اينكه چشم براش خلق كرد محتاج بود به چشم و هكذا اگر گوش براش خلق كرد چون محتاج بود همه اينها هم عايد خودش شود اما اينها چند صباحي باشد و در عمر معيني باشد بعد بميرد خوب فايدهاش چه بود لدوا للموت توليد كنيد براي مردن ميخواستي نسازي و اگر ملك خدا همين دنيا بود خدا اصلاً اعتنا به او نداشت و خلقش نميكرد ولكن اين دار خراب را براي عالم بقا آفريده و الدنيا مزرعة الآخرة چنانكه تخم را تا در آب نكاري زياد نميشود و منفعت بيحساب به انسان نميرسد ببين يك بادام ميكاري و زراعت ميكني در هر سالي چقدر بادام برميداري و دار دنيا را براي آخرت قرار داده يك كلمه حقي انسان بگويد به شرط آنكه پشت سرش باطلي نگويد و يك عمل خير كند به شرط آنكه پشت سرش عمل باطلي نكند در آخرت ابد الابد به نعمتها متنعم ميشود پس برويم سر مطلب.
خداوند عالم انساني بسازد كه چشمش خوب ببيند و هكذا و آن آخر كار خرابش كند اين چه فايده داشت و حال آنكه ميفرمايد خلقتم للبقاء لا للفناء و اغلب حكماتان خيال ميكنند انسان وقتي مرد معدوم ميشود و چيزي كه معدوم شد نميشود موجودش كرد و اين حرف راست متيني است كه اعاده معدوم ممتنع است چنانكه اگر خشتي را ماليدي و بعد از ماليدن شكستي آن خشت شكسته را نميشود برش
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 100 *»
گردانيد و چيزي كه در دست تو است گل است و همان پولي كه دادي و خشت اولي را ماليدند حالا هم بايد همان قدر مايه بگذاري و اگر فرض كني آن خشت اولي صاحب شعور است خشت دومي از او خبر ندارد چرا كه اگر او معصيت كرده اين خبر از معاصي او ندارد يا آنكه او نماز كرده اين خبر ندارد كه نماز كرده و واقعاً عرض كردم اعاده معدوم محال است و خدا امر محال نميكند و آنچه كرده و ميكند از عالم امكان ميكند نه از عالم امتناع و آنچه ميكند از عالم امكان ميكند و اعاده معدوم البته نميكند و اين مردمي كه اينجور حرفها ميزنند اصلاً معني مردن را نفهميدهاند يعني چه و اگر اين شخص كه مرد معدوم شده بود فاتحه ميخواني براش براي معدوم ميخواني زيارتش ميروي زيارت معدوم ميروي و خلقتم للبقاء و روز اول كه خلق كرد انسان را از براي باقي بودن خلقش كرد نه از براي فاني شدن نهايت از شهري به شهري ديگر ميرود و از شهري كه رفت در آن شهر نيست اما در شهر ديگر هست و انسان اينجا مرد اينجا نيست كجا است در عالم برزخ همينطور در برزخ ميميرند ميروند به آخرت و انسان فاني نميشود و خدا براي بقاء خلقش كرده چرا چنين خلق كرده و سرّش آن بود كه عرض كردم كه غافل نشوي چرا كه انساني را خلق كنند و عمرش خيلي باشد مثل نوح هزار سال و آخرش بميرد معدوم بشود فايدهاش چه بود كوزه ساختيم چهار روز نگاه داشتيم بعد خرابش كرديم اين چه فايده داشت خصوص فايدهاي كه بايد عايد خلق شود نه عايد خدا حالا اين را معدوم كند چطور فايده عايد معدوم ميشود.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 101 *»
و غافل نباشيد و انشاء اللّه وقتي ياد گرفتيد يك كسي معصيتي كرده هميشه او را عذاب كنند. و انسان وقتي ميرود توي كار ميبيند اين مردم در هر مطلبي كه داخل ميشوند به اشتباه و ضلالت افتادهاند چرا كه نگرفتهاند مطلب را از معصوم و به عقل ناقص خود خواستهاند بفهمند ميگويند خداوند عالم هميشه كسي را عذاب كند داخل محالات است پس جهنم فاني ميشود عذابش عذب ميشود و چند صباحي اينها را عذاب ميكنند و داخل جهنم ميكنند و خورده خورده عادت ميكنند به جهنم مثل شخص ترياكي كه خورده خورده عادت ميكند به ترياك همينطور اهل جهنم عادت ميكنند به عذاب پس عذاب منقطع است سختي منقطع است و ميگويند فقر دائمي محال است و نميشود همچو چيزي و لامحاله اينهايي كه به جهنم ميروند اول وهله اوقات تلخي دارند و همين كه عادت كردند طبعشان طبع سمندري ميشود و عذاب منقطع ميشود و آن رئيسشان محييالدين است ميگويد اگر كسي تقصيري در حق ما كرده باشد و ما مسلط شويم و مقصر خودمان را بگيريم و هي سر هم چوب به او بزنيم همچو نميكنيم با وجودي كه ما ارحم الراحمين نيستيم اگر مقصري را گرفتيم يك دفعه چوبش ميزنيم ولش ميكنيم يا اينكه ازش ايمن نشديم يك جايي كُنْدَش ميكنيم مياندازيم ولكن خدايي كه ارحم الراحمين است و رحمش از هر پدري و مادري رفيقي دوستي بيشتر است حالا اين خداي ارحم الراحمين كسي يك كلمه كفري گفته چطور هميشه عذابش ميكند و ديگر ملاصدرا تقليدش ميكند و واللّه هيچ نفهميدند و داخل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 102 *»
حكمت نشدند و گمان ميكنند خودشان حكيمند و عالمند و مردم ديگر جاهل و سفيهند و الا انهم هم السفهاء ولكن لايشعرون و خلقي را كه خدا دائمي قرار داد و انساني را كه در عالم بقا آفريد ممكن نيست كسي بتواند او را فاني كند ولكن انما تنتقلون من دار الي دار از شهري به شهري ميتوان رفت ولكن انسان فاني نخواهد شد و انسان را خدا سير ميدهد و نسيّركم في البر و البحر گاهي در دريا سيرش ميدهد گاهي در خشكي گاهي در دنيا گاهي در برزخ نميبيني كه براي مردههاتان فاتحه ميخواني حتي اضعف اموات ميفهمند و آنهايي كه متشخصند زندگيشان از زندگي دنيا خيلي بهتر و واضحتر است و ميفرمايد و لاتحسبنّ الذين قتلوا في سبيل اللّه امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون و مؤكد كرده و نون تأكيد آورده يعني البته گمان نكنيد آن چنان كساني كه كشته شدند در راه خدا امواتند بلكه ايشان احيائند و در نزد پروردگار خود روزي ميخورند و آنها وقتي ميروند از دنيا محيط به دنيا ميشوند و احاطه ميكنند به دنيا و جميع اين دنيا در پيششان مثل فلقه جوزي است در كف دستشان و آنها زندهاند پيش خدا و مرزوقند و آنها جماعت مخصوصي هستند و اينجور جماعتند كه فرمودند ان ميتنا اذا مات لميمت به درستي كه ميت ما وقتي مرد نمرده است و جميع اعضا و جوارحشان واللّه حرف ميزند و سر سيدالشهداء را وقتي گذاشتند در پيش يزيد اين خواست بر خود ببالد و فخر كند گفت كدام يك غالب شديم فرمود و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون و ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم از اعضا و جوارحشان همينطوري كه از پيش
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 103 *»
رو ميبينند از پشت سر ميبينند و با جميع بدنشان ميبينند ميشنوند و ميفرمايند ما آنطوري كه اهل بهشت وقتي در بهشت رفتند آنطور ميشوند ما الآن آنطوريم پس آن جماعتي كه زندهاند پيش خدا و مرزوقند فرمودند ان قتيلنا اذا قتل لميقتل ما را نميتوانند بكشند كه حرف نزنيم و چيز نفهميم.
و عرض ميكنم همانهايي كه ميميرند نمردهاند و همانهايي را كه كشتهاند و كشته شدهاند زندهاند و معدوم نشدهاند حتي سر قبر اطفال ميروي و فاتحه ميخواني خدا سوغاتي در طبق ميگذارد هرچه خودش ميداند خوب است و ميرساند به او كه فلان برات داده است و ميفرمايند چه بسيار كساني كه پدر و مادرند و اولادشان را عاق كردهاند ميروند فاتحه ميخوانند سر قبرشان آنها خوشحال ميشوند و از او راضي ميشوند و ميفرمايند بسا كسي كه بيادبي نكرده در حيات خود به پدر و مادر ولكن عبادتي كاري براي پدرش مادرش نميكند آنها عاقش ميكنند چرا كه حق دارند بر او پس مردن انتقال شدن است نهايت هر شهري يك جوري و يك طوري است.
ميفرمايند در آن شهري كه صاحبالامر تشريف دارند شهر جابلقا و جابرصا است و توي همين زمين است و ميفرمايند هفتاد هزار دروازه دارد و خلق همه بيرون ميآيند و داخل ميشوند و ميروند پي كسب و كارشان و همه كسب و كار دارند و خريد و فروش دارند ميفرمايند ثمن خريد و فروششان صلوات فرستادن بر محمد و آلمحمد است مثلاً كسي ميخواهد يك من برنج بخرد يك صلواتي ميفرستد و يك من
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 104 *»
برنج ميگيرد و صاحبالامر در آنجا است تا وقتي كه خدا خواست ظاهر ميشود و اگر بخواهد همين حالا هم ميتواند ظاهر شود و با لشكرش پدر مردم را ميسوزاند كسي از اينجا برود به جابلقا نمرده است نهايت از شهري به شهري رفته ميفرمايد پيغمبر تناكحوا تناسلوا فاني اباهي بكم الامم يوم القيمة و لو بالسقط زن بگيريد و بچه درست كنيد كه من مباهات ميكنم در روز قيامت بر پيغمبران و اگرچه به بچه سقطشده باشد پس جايي كه سقط بيايد در روز قيامت و پيغمبر به آن سقطشده مباهات كند پس البته مردم ديگر خواهند آمد ديگر سقطشده معدوم شود و دو مرتبه او را بسازند حاشا بلكه عرض ميكنم مثل قندي كه در آب بيندازي اين از جايي به جايي منتقل شد يعني از خشكي رفت به تري و بخواهي به دست بياوري ميجوشاني آبهاش را و رجعتش ميدهي و ميآوري به دنيا همينطور فلزات را ميميراني و احيا ميكني پس مردن مثل همين است كه قندي را بيندازي در آب معدوم نميشود نهايت حالتش تغيير ميكند ميخواهي به دست بياوري دوباره احياش ميكني.
پس غافل نباشيد عرض ميكنم انسان را همان وقتي كه خدا ميخواهد خلقش كند براي بقا ميسازدش چرا كه اگر براي بقا نباشد يك كوزهاي بسازي و چند صباحي نگاهداري و بعد بشكني به خصوص كه فايده بايد عايد اين انسان بشود حالا اين معدوم شود چطور فايده به او ميرسد و اين انسان را در عالم باقي آفريده و براي حكمتهايي چند از حالتي به حالتي منتقل ميكند چنانكه يك وقتي در شكم مادر بود و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 105 *»
حرف نميزد وقتي از شكم بيرون آمد بنا كرد به حرف بيايد و اول حرف زدن بچه را همه ميدانيد يك ننهاي يك ددهاي ميگويند پس همان كه ناطق نبود تعليم گرفت و ناطق شد و ميبيني بعد از آنكه مشغول به كاري شد مثلاً رفت نجاري ياد گرفت نبايد بميرد كه نجار شود بلكه هماني كه نجار نبود رفت و نجاري ياد گرفت پس حالات خلق تغيير ميكند ولكن معدوم نميشوند در هيچ جا و بسا وقتي حالاتشان را ببيني تعجب كني كه بچه انساني به قدر يك بزغاله شعور ندارد به خلاف بزغاله تا از مادر متولد شد بنا ميكند شير خوردن و انسان واللّه متحير ميشود كه چه جور تدبيري است كه صانع كرده بچهاي كه به قدر يك بزغاله شعور ندارد يك دفعه مرد حكيمي دانايي ميشود.
پس بدانيد كه خدا انسان را در عالم بقا خلق كرده و فنا براش نيست و اگر بهشت فاني بود و لو مدتش بيش از دنيا بود لغو بود و بيفايده بود مثل كوزهگري كه سر هم كوزه بسازد و بشكند و ظاهراً به نظر مردم اينطورها ميآيد كه ظاهراً هي خلق ميآيند و ميروند و عالم كون و فساد اسمش گذاشتهاند براي همين و آنهايي كه يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا همچو فهميدهاند و خيال ميكنند آخرت را بايد ساخت و شما بدانيد حالت آخرت طوري است و حالت دنيا طوري ديگر است و در دنيا هرچه انسان بخواهد بگويد بايد خورده خورده بگويد و يك مرتبه نميتواند تمام حرفها را بزند و در اين دنيا خدا چنين خلق كرده حتي در عالم برزخ و تا در خيالي هستي نميتواني منتقل شوي به خيالي ديگر و همينطور در اين دنيا توجه به جايي داري
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 106 *»
از جايي ديگر غافلي ولكن در قيامت چنين نيست چرا كه تو هرچه ميداني ميخواهي علم اسمش بگذار يا چيز ديگر تمام آنچه ميداني در نفست ميداني ولكن در خيالت و در دنيا نميداني ولكن در قيامت كه رفتي لايغادر صغيرة و لا كبيرة الاّ احصيها فرو نميگذارد نه كار پست كوچكي نه كار بزرگي را مگر آنكه شمرده است آن را و مييابند آنچه را كه كردهاند حاضر و وجدوا ما عملوا حاضراً و ببينيد آنجا چقدر وسيع است انسان تمام علوم و اعمالش را ميبيند هرچه نماز كرده روزه گرفته هرچه سعي كرده اما در برزخ در دنيا نميتواند همه را ديد با وجودي كه ميفهمي آنچه معلوم تو است همه را ميداني اما تمامش را بگويي يا آنكه خيال كني نميتواني ولكن آنجا كه رفتي چيز بدي ميبري يا آنكه سعيت در كارهاي خوب بوده در ذكر نماز روزه كارهاي خوب من يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره.
و چيزي كه هست و محل اشكال است اين است كه بسا انساني كه كار خوب دارد و كار بد حالا ديگر هر دو را ببيند نميشود و مؤمني كه واقعاً خدا ميداند مؤمن است تمام گناهانش عارضي است و گناهان عارضي از آنجا نيامده و تفصيلش را نميتوانم عرض كنم پس مؤمني بسا گرسنه شد مال مردم را برداشت خورد و هكذا ميبيني هواها هوسهايي كه مؤمنين دارند و بسا مؤمني خون در بدنش غلبه كرد شهوت در بدنش زياد شد و جماعي كرد يك دفعه به خود ميآيد كه اين چه غلطي بود كه كرديم و اين چه گُهي بود خورديم و علامتش آن است
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 107 *»
كه پيش خداي خود پشيمان است و لو هزار مرتبه معصيت بكند باز شرمنده و روسياه است و مؤمن حالتش اينطور است و به اين جماعت خطاب شده يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه پس اين جماعت ميدانند كه اگر خدا عذابشان كند ظلم نكرده و اگر بخواهد ببخشد به آنها ميبخشد مثل كسي كه مال كسي را خورده بعد حالتش جوري ميشود كه حلالش ميكند و كساني كه اين است حالتشان كه شرمندهاند در نزد خداي خود و اقرار و اعتراف دارند به گناهان خود خدا خشنودشان ميكند و خشنودشان كرده ان اللّه يغفر الذنوب جميعاً و الف و لامش الف و لام استغراق است و جميعاً را تأكيد آورده يعني همه را ميآمرزد و خدا همچو خدايي است يغفر الذنوب جميعاً و اگر همچو نكند كه غفور نيست و به اقتضائي كه غفور است البته تو را ميآمرزد و ايقنت انك انت ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين في موضع النكال و النقمة و آن اشد المعاقبين ميخواهي بداني كجا است خودش فرموده ان اللّه لايغفر انيشرك به كسي كه مشرك به خدا شد البته خدا او را نميآمرزد ديگر چطور آدم مشرك ميشود به خدا حالا ديگر خستهام و نميتوانم تفصيلش بدهم و همان قاعده كه عرض كردم چون در عالم بقاء جاي انسانها است هر كدام كه معصيتشان بالعرض بوده خدا آنها را ميآمرزد و ايقنت انك انت ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة و آنهايي كه گناهشان بالعرض نبوده و ذاتي بوده ابدالابد در جهنم خواهند بود و چيزهايي كه محييالدين و ملاصدرا نفهميدهاند تو بفهم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 108 *»
انشاء اللّه پس اگر كافري رفت به آنجا كفرش ذاتي است و عرضي نيست و ميشود كفر عرضي باشد مثل آنكه سحره آلفرعون آمدند پيش فرعون و آنها را وعد و وعيد داد و ريسمانهاي خود را انداختند و مار شد بنا كردند راه رفتن و موسي عصاش را انداخت اژدهايي شد كه تمام آنها را بلعيد پس سحره به سجده افتادند و گفتند ايمان آورديم به خداي موسي و هارون پس اولاً كافر بودند به موسي بعد مؤمن شدند و ميشود كسي كافر باشد بعد متنبه شود پس خداوند انسان را در عالم بقاء خلق كرده اگر ايمان ذاتي است هميشه همراه او خواهد بود و اگر كسي كفرش ذاتي است هميشه در جهنم خواهد بود و هرگز خلاصي نخواهد داشت.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 109 *»
11/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم خلق را از براي فايدهاي خلق كرده و آن فايده را چنانكه مكرر عرض كردهام در آن جاهايي كه ميفهمي فكر كن چشم را براي ديدن ساخته و اين فايده عايد خود انسان ميشود و خلق را براي فايدهاي آفريده و اين خلق بايد هميشه در ملك خدا باشند و فايده ببينند اما تمام مخلوقات اينطورند اينطور نيستند گياه را خلق ميكند براي اينكه انسانها بخورند حيوانات بخورند و الاّ گياهي نميآفريد چرا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 110 *»
كه ممكن نيست خدا كار بازي كند و اين را از پِيَش نرفتهاند و همين كه دانستي خدا بازيگر نيست بايد بداني خلق براي فايدهاي خلق شدهاند و عرض ميكنم خدا محتاج نيست كه خلقي خلق كند بلكه آنها را خلق كرده و رفع احتياج آنها را كرده پس بايد خلقت طوري باشد كه بيفايده نباشد چنانكه مكرر عرض كردهام يك چيزي را بسازند در وقتي و بعد از ساختن بشكنند و خرابش كنند همه ميفهمند كه كار لغو و بيجا است چنانكه شخص كوزهگر بنشيند كوزه بسازد و رنگ و روغن بزند در نهايت خوبي و يكمرتبه درهم بزند و بشكند همه كس ميفهمد كه همچو كسي ديوانه است و خدا همچو ديوانهاي در دنيا خلق نكرده كه سر هم كار كند و كار خود را فاسد كند و خدايي كه هيچ كار بيفايده نميكند اين منزه و مبرا است كه كار لغو نميكند و فرق نميكند كسي چيزي را درست كند همان ساعت بشكند يا بعدها بشكند و وقتي نگاه ميكني در اين دنيا تمام آنچه خلق كرده همه خراب خواهند شد انك ميت و انهم ميتون و كل نفس ذائقة الموت و اگر عالمي ديگر نبود غير از اين دنيا همه اين اوضاع لغو و بازي بود انما الحيوة الدنيا لهو و لعب و اين بازيها را كه در آورده؟ خدا لدوا للموت و ابنوا للخراب ميفرمايد خلقتم للبقاء لا للفناء و انما تنتقلون من دار الي دار.
پس غافل نباشيد كه انسان را خدا در عالم باقي خلق كرده و اين انسان تا خودش كاري نكند منفعتي نميتواند ببيند و تا خودش كاري نكند ضرري نميشود به او برسد پس انسان از كارهاي خود منتفع و متضرر ميشود مثل آنكه غذاي مناسب ميخورد بدنش چاق و فربه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 111 *»
ميشود سم ميخورد خودش ميميرد هلاك ميشود چنانكه من اصرار كردهام و اين خيلي كم در كلمات بزرگان پيدا ميشود كه انسان مالك فعل خودش است و اين مردم سرتاسر ملك را نفهميدهاند يعني چه و نميدانند مالك كيست و ملكش چيست و تمام آمالشان همهاش غرور است و ليس بامانيكم و تو آن كسي هستي كه چشمت را باز ميكني و ميبيني و بسا پوستينت در آفتاب باشد و تو از او خبر نشوي پس اين روشنايي كار تو نيست كار خداوند عالم است و آنچه به تو ميرسد از اين سوراخ سوزني است كه خدا قرار داده و تبارك اللّه احسن الخالقين ميخواهي بگويي از اين سوراخ سوزن رفتم به آسمانها و ستارهها را ديدم يا آنكه ستارهها از اين سوراخ سوزن داخل شدهاند و عجب صنعتي است كه كرده كه نصف آسمان عكسش آمده پيش تو و ستارهها را ميبيني چنانكه اگر آينه بگذاري مقابل اين جماعت صورت تمام اين جماعت در او پيدا است و لو آينهاش كوچك باشد و اگر آينه راست باشد و عدسي نباشد تمام اين جماعت را نمينماياند ولكن اگر اين آينه و شيشه را عدسي درست كنند يعني برآمدگي داشته باشد تمام عكوس را درش ميفهمد و همينطور خدا شيشهاي درست كرده و عدسي درست كرده كه همين چشم باشد و تمام صورتها را ميبيند و تعجب آنكه صورتها كوچك كوچك نشدهاند در او و واقعاً كوچك كوچك افتادهاند كه در اين عدسي جاشان شده و ما بزرگ ميبينيم و يك وقتي كسي خدمت امام عرض كرد كه خداوند قادر است كه چشم ما را به همين اندازهاي كه هست بزرگتر نكند و آسمانها را كوچكتر يا آنكه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 112 *»
سؤالش از تخم مرغ بود كه عرض كرد تخم مرغ را از اين بزرگتر نكند و آسمانها را كوچكتر نكند و جا بدهد در او فرمودند نميبيني كه با چشم به اين كوچكي آسمانها را به همان وسعتي كه هست ميبيني ولكن عكوسش در چشم ريز ريز ميافتد.
پس مطلب آنكه راه آمدن روشني پيش تو و ستارههاي آسمان پيش تو از اين راه است و تا تو نبيني ستاره نميداني يعني چه و همچنين راه آمدن طعمها همين ذائقه است كه خدا خلق كرده در زبان تو كه تمام عالم فرض كن حلوا باشد و تو را فرو برند در همه، تو به حلوا نرسيدهاي و مالك او نشدهاي اما مالكي كه شيطان تو را مالك كرده عرض ميكنم سعي كن گول شيطان را مخور حلوا را در كف تو بگذارند تو حلوا نخوردهاي و نميداني حلوا يعني چه پس ببينيد علت غائي خلقت ذائقه و بيخ زبان آن است كه طعم ميفهمد براي آن خلق كردهاند كه طعم بفهمد و علت غائيش طعمفهميدن است و تبارك صانعي كه پيش از آنكه طعم خلق كند نچشيده ميداند طعم يعني چه.
و ببينيد چقدر غافل بودهاند كساني كه گفتهاند خدا علم به جزئيات ندارد چرا كه ممكن نيست انسان علم به همه جزئيات داشته باشد خدا كليات را ميداند ولكن علم به جزئيات معقول نيست كه داشته باشد و غافل نباشيد كه خدا همچو خدايي است پيش از آنكه طفلي را خلق كند و طعمي را خلق كند ميداند طعم هر چيزي چطور است و تعمد كرده به او داده و همچو مقدارش و كلش و جزئش را همه را او خلق كرده و الايعلم من خلق و بپرسيد از آن كساني كه همچو حرفي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 113 *»
زدهاند اين جزئيات را كه خلق كرده آيا غير خدا خلق كرده و حال آنكه خدا ميفرمايد آن جماعتي را كه تدعون من دون اللّه و گمان ميكني آنها كارهاند لنيخلقوا ذباباً نميتوانند يك مگسي خلق كنند و سهل است يك مگس كه نميتوانند خلق كنند انيسلبهم الذباب شيئاً لايستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب اگر ذباب چيزي از آنها پس بگيرد نميتوانند پس بگيرند چطور خدا هستند اينها و خدا آني است كه آنچه مابين زمين و آسمان است خلق كرده و فرموده الايعلم من خلق و علم او به كل اشياء واللّه قبل الاشياء است و پيش از آنكه بسازد چيزي را ميداند و خيليها ميگويند چيزي كه نيست اين را اگر خدا بداند دروغ است و ترائي ميكند و گول ميزند و عرض ميكنم آن شخص نجار پيش از آنكه دست بزند به نجاري ميداند اره چطور است و هكذا تيشه و هم ميداند چطور بتراشد و چطور تركيب كند.
پس غافل نباشيد خدا دانا است به چيزها پيش از آنها نمونهاش را در خودتان قرار داده كه آن نجار پيش از آنكه دست بزند به نجاري استاد بود و وقتي دست زد و نجاري كرد بر علمش افزوده نشد و همينطور خدا است قادر و وقتي قدرتش را تعلق داد به جايي قدرتش زياد نميشود چنانكه قدرت نجار به نجاري زياد نميشود حالا يك وقتي نان كباب خورد قوتش زياد شد دخلي به مطلب ما ندارد و غافل نباشيد كه خدا دانا است به تمام چيزها به طوري كه علم خدا ضد ندارد به خلاف علم ما كه ضد دارد و همه چيز را نميدانيم و هكذا قدرت و ما اوتيتم من العلم الاّ قليلاً و خيلي كم ميدانيم ولكن خدا آن قدر دانا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 114 *»
است كه محال است كه چيزي را نداند و اين بابي است بزرگ از علم و مردم هيچ داخلش نشدهاند و هكذا قادري است بينهايت كه محال است عجزي از او سر بزند و من از اين باب داخل شدهام و شما هم داخل بشويد و كار خلق از دست خلق بايد سر بزند نه از دست خدا و مخلوقات فهمشان خيلي است و علمشان خيلي كم و هكذا و خلق خيلي كم چيز دارند و خدا غني علي الاطلاق است و اصلاً كار خلقي نميكند و من نديدهام جايي عنوانش را هم داشته باشند پس آنچه در عالم خلق است كار خدا نيست كار مخلوقات است و فرموده ليس كمثله شيء و اين كلمه به قدر ملك خدا علم توش است پس ما يك چيزي را نميدانيم خدا همه چيز ميداند و هكذا و كاري كه مخلوقات ميكنند لايق نيست كه خدا بكند و حاقّ مطلب جبر و تفويض است و از بس مسئله مشكلي است منع ميكند حضرت امير و به علما هم منع ميكند بحر عميق فلاتلجه و دريايي است بيپايان پا مگذار توش طريق مظلم فلاتسلكه و آن قدر راهش تاريك است كه نميشود پيرامونش گشت حالا همچو مسئله به اين مشكلي كه منع ميكنند توش بروند و در آن آخرش ميفرمايند و في قعرها شمس تضيء ولكن آني را كه خدا خواسته بفهمد ميفهمد.
پس خدا آنچه را خلق كرده پيش از آنكه خلق كند ميداند چطور خلق كند و آنچه خلق كرده دانسته خلق ميكند و الايعلم من خلق خدا زيد را خلق ميكند اما كار زيد بايد از دست زيد صادر شود ديگر خدا از چشم زيد ميبيند خدا احتياجي به چشم زيد ندارد و پيش از آنكه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 115 *»
خلقش كند ميداند چطور خلقش كند و هكذا گوش را ميداند چطور خلق كند و عجب خلقت عجيب و غريبي است و عرض ميكنم تمام كمالات از راه گوش ميآيد پيش انسان و عجب نعمتي است كه خدا قرار داده كه با گوش خدا و رسول و ائمه را ميشناسي يعني تعليمت كردهاند و با گوش حلال حرام منافع مضار خودت را ياد گرفتهاي و عجب نعمت بزرگي است اين روح در همه جا هست اما تا توي اين گوش نباشد از صدا خبر ندارد پس از راه گوش چقدر چيزها و نعمتها قرار دادهاند و اين گوش ظاهري مال دنيا ميپوسد و ميرود ولكن آن گوش كه معاني فهميده هميشه همراه انسان است و ميرود به آخرت و هميشه دارد و اين گوش مكتبخانه است كه تمام تعليمات از راه او است ديگر خدا قادر است كه فلان چيز را به من بدهد ليس بامانيكم و هر كسي هر چيزي به او رسيد خودش ديده چيزها را و خودش از مرئيات خود خبر دارد و آنچه را شنيد خودش شنيده و كسي ديگر خبر ندارد و محال و ممتنع است كسي بتواند وكالت از جانب كسي كند فلان برود طعم بفهمد وكالةً از جانب من خودش ميرود ميخورد و عمل او ثوابش سيرشدن است ثوابش آن فايدهاي كه عايد انسان ميشود و اگر زياد بخورد ضرر ميكند و اين ضرر عايد او ميشود و خدا با وجودي كه محتاج به عمل ما نيست و محتاج نيست كه ببيند بشنود طعم بفهمد ولكن ما محتاجيم و اگر علم تحصيل نكنيم جاهل ميمانيم حالا ميگويد خدا كريم است راست است و كرم او آنطوري كه خودش رسانده چشم اعضا و جوارح عقل روح نفس برات درست كرده اينها از كرمش حالا كه بايد اينها را به كار برد تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 116 *»
عقل را به كار بر تا يقينيات حاصل كني نفس را به كار بدار كه اكتساب علوم كني خيال را به كار بدار كه متقي باشي اعضا و جوارحت را درست به كار بدار كه پرهيزگار باشي و تعجب آنكه حيوانات طوري هستند كه نر حيواني پيش ماده غيرش نميرود و مادهاش پيش نر غير نميرود و تعجب از اين انسان كه لقدخلقنا الانسان في احسن تقويم و عمداً افسارش را روش انداخته اگر درست راه ميرود خودش حظ كند و بالعكس و باوجودي كه خدا محتاج نبوده كه تو او را بشناسي تو محتاجي كه او را بشناسي در حياتتان مماتتان عزت و ذلتتان ديگر خدا خودش بدهد بدون سؤال خدا پيش از آنكه تو از او سؤال كني چشم برات ساخت و نميدانستي چشم ميخواهي و هكذا و بعد از ساختن ميگويد من منافع و مضار تو را ميدانم و تو نميداني و چون راضي نيستم به هلاكت تو نفع تو را به تو ميگويم و ضرر تو را به تو؛ ديگر خودت ميداني ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها.
و غافل نباشيد خدا فرستاده در ميان خلق حجتهاي خود را و آيا اينها آمدهاند كه از مردم منتفع شوند و حال آنكه خدا اينها را فرستاده و قاصدهاي او هستند آيا خرجيشان نميدهد و حال آنكه اگر تو قاصدي جايي بفرستي خرجيش ميدهي و باوجودي كه محتاج نيستند امر ميكنند كه خلق درست راه روند و اين سلاطين ظاهري تمام سلطنتشان به جهت احتياجشان است سلطان رعيت ميخواهد كه همراهش راه روند و هكذا جنگ جدال كنند ولكن قاصدهاي خدايي همهاش نفع خلق را طالبند از اين جهت اصرار ميكنند و محال است كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 117 *»
زيد كار عمرو را بكند و عمرو كار زيد را همينطور خدا محال است كه كارش را واگذار به خلق كند پس چه جبر كرده به كسي و چه تفويض كرده كارش را به خلق لا مضادّ له في ملكه او خدايي است كه هيچ وكيل وزير نميخواهد و عرض ميكنم هيچكس نميتواند كارش را به كسي وابگذارد همينطور خدا كار خلقي نميكند و اينش را بايد خيلي درش فكر كني خدا منزه است كه كار آفتاب كند چرا كه خدا روشني نيست و نبايد صادر شود از آفتاب و نور چراغ فعل او است و البته خدا از جايي صادر نميشود لميلد و لميولد و صادر از جايي نميشود كه يولد اسمش باشد و چيزي از او صادر نميشود كه يلد اسمش باشد و خداي ما چطور است خلق الانسان من صلصال و در امر خلق ماخلقكم و لابعثكم الاّ كنفس واحدة يك جور خلق ميكند و تفاوتي در خلقت نيست و خلق الانسان من صلصال كالفخار و ان مثل عيسي عند اللّه كمثل آدم و خداوند از گل انسان ميسازد و از خودش نساخته و قدرتش را در اين گل نگذاشته چنانكه كاتب كتابت ميكند و قدرتش را در حروف و كلمات نميگذارد و هكذا علمش در سينهاش هست و خدا لايق نيست كه كار مخلوقي كند و مثل آتش نيست كه جايي را گرم كند و هكذا همينطور آكل و مأكول نيست ولكن در ملك او بعضي چيزها آكلند و بعضي مأكول و خداي ما هيچ كدام نيست يُطعِم و لايُطعَم و خداي ما همچو خدايي است كه هيچ ديده نميشود به مشعري از مشاعر و چون لاتدركه الابصار است و خلق را براي همين خلق كرده كه نوكري كنند آقا براشان قرار داده و اين آقا خدا نيست ولكن آيت او است
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 118 *»
و آيات خدا رنگ دارند شكل دارند ميشود آنها را ديد خدمتشان رسيد من احبكم فقد احب اللّه هر كس پيغمبر خدا را دوست داشت خدا را دوست داشته و اين مطلب را فكر كن در زياراتشان هست من احبكم فقد احب اللّه و من اطاعكم فقد اطاع اللّه شما هوي و هوسي نداريد خواهشي ميلي نداريد هرچه خدا ميگويد همان جور ميكنيد و شما آيات خدا هستيد كه هركس اين آيات را شناخت خدا را ميشناسد و هركس اين آيات را نشناخت خدا را نميشناسد حالا اين زمين و آسمان هم آيت هستند راست است ولكن من آيتي ميخواهم كه با من حرف بزند مرا درس بدهد حلال حرام يادم بدهد و هكذا ميآيي پيش انسان تبارك صانعي كه انسان را در احسن تقويم آفريده. اين انسان تونتاب است چيزي سرش نميشود و تبارك صانعي كه انساني در ميان همه انسانها انتخاب ميكند و علمش را به او ميدهد چنانكه ميبينيد خدا بعضي را زيرك خلق كرده بعضي را بليد همچنين عالمي خلق كرده در ميان شما و او را مطاع قرار داده هركس او را اطاعت ميكند خدا را اطاعت كرده و جميع آنچه را كه خدا خواسته از شما تمام را در وجود مبارك آيات خود قرار داده و اين آيات ايشانند كه بهم ملأت سماءك و ارضك پس ايشانند كه نيست جايي كه ايشان آنجا نباشند و هدايت نكنند و خبر از آنجا نداشته باشند و همه جا هستند لا تعطيل لها في كل مكان يعرفك بها من عرفك لا فرق بينك و بينها الاّ انهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك بدؤها منك و عودها اليك.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 119 *»
12/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردهام كه چون خداوند عالم خلق را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند چنانكه چنين در آيه ديگر فرموده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر براي همين كه مرا بپرستند و مرا بشناسند و مكرر عرض كردهام كسي كه شناخت خداي خود را حالا ديگر كارهاتان پستا ندارد انسان نبايد پا روي عقل خود بگذارد كسي كه شناخت خداي خود را ميداند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 120 *»
كه او است خالق و رازق حالا ديگر وحشت داريم شيطان گولمان ميزند و اين وحشت از او است. و او است متصرف در ملك و او است كه خلق ميكند و رزق ميدهد هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء آيا سراغ داري كسي را كه بتواند چيزي را خلق كند و خدا خلق ميكند جميع خلق را و اين رزق هم ميدهد جميع خلق را و غير از خدا كسي نميتواند رزق بدهد و انسان لاعن شعور از روي طبيعت كه راه ميرود هيچ نميفهمد ولكن يك خورده فكر كند خدا است رازق و اين برنجش از جايي است گندمش از جايي ديگر و آيا هيچ مخلوقي ميتواند برنج خلق كند گندم خلق كند حالا غير از خدا كسي هست كه برات درست كند نه ميداني كه نيست ولكن شيطان ميآيد گولت ميزند كه فلان در انبارش گندم است و اينكه در انبارش گندم است بسا سوله به او بيفتد يا آنكه موشها بخورند يا دزدها ببرند پس همينطور كه خدا است خالق خدا است رازق و اينها عبرت است براي مؤمن ببين رزق تو فلفلش از هندوستان ميآيد و هيچكس نه تو را ميشناخت و نه دلش به حال تو ميسوخت و خدا دست به دست ميدهد تا به تو ميرسد و حكمت يك جوري است كه انسان وقتي داخلش شد همهجا را روشن ميبيند و داد ميكند اين خدا اللّه الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء آيا سراغ داري كسي ديگر اين كارها را بكند و رزق تو يكيش فلفل است يكيش گندم است و اين بار ميشود از هندوستان ميآيد پيش تو و حضرت امير ميفرمايد اين قدر خود را به در و ديوار ميزني و زحمت ميكشي و آن آخرش هر طور كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 121 *»
او خواست خواهد شد و قدقسمه عادل بينكم و او است قسمتكننده و هيچ حق كسي را به كسي ديگر نخواهد داد چنانكه پيش چشمت آنچه رزق تو است از هندوستان بار ميشود و نميداني كه بار كرد آورد و هكذا گوشتش كجا بود از كجا آمد به غير از خدا كسي نميتواند گوسفند خلق كند و آن گوسفندي كه گوشتش رزق تو بوده دست به دست آمده تا پيش تو پس آنهايي كه جلددستي ميكنند و ميخواهند مال غير را بياورند پيش خود اينها غافلند و خدا است متصرف و ببين رزق ما از اول عمر تا آخر هيچ پهلومان نگذاشته كه برداريم بخوريم و ميبيني از اطراف و اكناف عالم ميآيد پيش ما و اگر تو خداي عادلي را متذكر باشي اين رزق تو را به غير نميدهد پس چرا مضطرب شوي و مال غير را به تو نميدهد پس چرا طمع كنم در مال مردم پس طمعها و اضطرابها همه بيجا است و ميفرمايد حضرت امير علم ما چنين نيست و اينها چيزهايي است كه خودتان ميفهميد و هيچ نبايد تقليد من كنيد و رزق تو بار ميشود ميآيد پيش تو و ابتداش از آسمان ميآيد پايين و في السماء رزقكم و ما توعدون آنچه رزق تو است و وعده شده كه به تو بدهند همهاش مبدئش در آسمان است ولكن ليس العلم في السماء فينزل اليكم اما علمي كه بايد تحصيل كني كي اين در آسمان است كه به مغز تو بخورد يا در زمين است كه سبز شود ولكن مخزون مكنون فيكم تخلقوا باخلاق الروحانيين يظهر لكم پس چيزي كه در آسمان نيست كه بيايد به تو برسد و در مغز زمين نيست كه سبز شود و به تو برسد و مكنون و مخزون در تو است كارهاي تو است و علوم و افعال
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 122 *»
تو است چنانكه نور بايد از چراغ بيرون بيايد و اتاق را روشن كند پس كارهاي كاركنها بايد از پيش خود آنها بيايد نه از جاي ديگر.
حالا خداوند تو را به آنچه قادر كرده خواسته به عمل بياوري چنانكه تري را از آب خواسته خشكي را از خاك همينطور علوم را از تو خواسته كه تو تحصيل كني پس كارهاي ما مثل رزقمان نيست رزقمان از هندوستان بار شد آمد پيشمان خودمان ديديم ولكن ميبيني علم از جايي بار نميشود بيايد پيش تو و آني را كه ميخواستم اشاره كنم آن است كه ببين اعتناي خدا به رزق تو كه از هندوستان بار ميكند ميآورد اعتناي خدا به اين رزق بيشتر است يا به دين و مذهب و واللّه تمام زمين و آسمان براي حق و اهل حق درست شده ربنا ماخلقت هذا باطلاً آيا اين زمين و آسمان را براي بازي خلق كرده حاشا بلكه آنچه را كه ساخته براي حق و اهل حق است ميفرمايد لولاك لماخلقت الافلاك اگر تو نبودي اي پيغمبر و هماني كه فرمود كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين9 و روز اولي كه خلق شد پيغمبر بود و آدم و حوا هنوز نبود نهايت خودش به شريعت خود عمل ميكرد پس آن حقي كه روز اول خلق شده پيغمبر است و هنوز شيطاني كافري باطلي خلق نشده بود و پيغمبر پيغمبر بود و خدا اين پيغمبر را فرستاده كه اظهار حق كنند و باطلها را بردارند و به چه جد و جهد كه ميزنند ميبندند ميكشند شكم پاره ميكنند و آن وقت درباره خودشان هيچ مضايقه نكردند اگر ميبايست جان بدهند در راه خدا جان ميدادند و در زمان بنياسرائيل هفتاد پيغمبر را كشتند چرا كشتند براي آنكه ميگفتند توجه به خدا كنيد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 123 *»
و رو به او رويد و وقتي فكر كني در كارهاي ايشان خصوص در كارهاي حضرت سيدالشهداء صلوات اللّه و سلامه عليه كه واللّه جان و مال داد و مصيبتي بخواهي فرض كني كه باشد و به سر آن بزرگوار نيامده باشد نيست و واللّه از زمان آدم تا وقتي كه خودش آمد همچو مصيبتي بر احدي وارد نيامد نه بر خوبان نه بر بدان و به هيچ كس اينطور ظلم و ستم نشد و به هيچ خوبي و بدي وارد نيامده و نخواهد آمد حالا چرا چنين كرد ميخواست دين خدا را آشكار كند.
و اگر احمقي خيال كند كه آن حضرت هم مثل يزيد پليد ميخواست پادشاه شود از اين جهت با هم نزاع كردند و واللّه تمام معصومين دعوتشان اين است كه حب الدنيا رأس كل خطيئة دوستي دنيا سَرِ جميع خطاها است و هيچ معصيتي نيست كه از اين بزرگتر باشد پس اگر سيدالشهداء حب دنيا داشت و زدند او را كشتند ديگر گريه بر او نميخواست و واللّه سنيها هم ميدانند كه اين حب دنيا نداشت و دنيا نميخواست و اگر حب دنيا داشت چرا با يزيد جنگ كند صلح ميكند كه سالي صدهزار تومان بدهد چنانكه پدر ملعونش سالي صدهزار تومان به امام حسن و امام حسين ميداد و واللّه هيچ حب رياست در ايشان نيست والنجم اذا هوي ماضل صاحبكم و ماغوي و ماينطق عن الهوي و تمام معصومين حالتشان اينطور است كه حب دنيا را ندارند سهل است عباد مكرمون لايسبقونه بالقول هيچ سبقت نميگيرند بر خدا و ميتوانند يك دعائي كنند طلب عزتي بكنند و بلاها را از خود دفع كنند ولكن لايسبقونه نشستهاند ببينند چه بر سرشان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 124 *»
ميآيد حالا هوا گرم شد ميگويند الحمدللّه سرما شد الحمدللّه گرسنه ماند الحمدللّه بچهشان ميمرد شكر ميكردند خدا را و هرچه بر سرشان وارد ميآمد به رضاي خدا راه ميرفتند و ابراهيم را وقتي آوردند گذاشتند در منجنيق و او را كشيدند به بالا در اين بينها كه ميكشيدند و ميخواستند طناب را ببرند جبرئيل دستپاچه شد گفت ميبيني چه خبر است دعا كن فرمود به جبرئيل مگر من خدا ندارم مگر مرا نميبيند اگر او خواست من بسوزم خواهم سوخت و اگر نخواهد نخواهم سوخت و يكدفعه در اين بينهايي كه حرف ميزدند طناب را بريدند و افتاد در آتش و آتش گلستان شد و بر فرضي كه ابراهيم بداند ميسوزد خدا خواسته بسوزد راضي است و دردش هم ميگيرد و بدنش هم ميسوزد ولكن صبر ميكند.
و واللّه سيدالشهداء اگر رأي مباركش قرار ميگرفت كه اين بلاها را دفع كند ميكرد و وقتي از مدينه بيرون آمدند هنوز يك منزل هم نرفته بودند جنها خودشان را رسانيدند گفتند كجا ميروي فرمودند چه كنم مالم را بردند صبر كردم عرض و ناموسم را بردند صبر كردم ميخواستند خونم را بريزند بيرون آمدم از مدينه گفتند ما را اذن بده برويم در رختخوابهاشان همه را خفه كنيم فرمودند من اگر خواسته باشم از شماها بهتر ميتوانم به محض اراده همه را خفه ميكنم و اقلاً شما ميدانيد كه مستجابالدعوه بودند و عالم و عابد كه بودند اگر دعا ميكردند خدا مستجاب ميكرد و حال آنكه مكرر دعا كرد و باران آمد براي مردم نميتوانست در صحراي كربلا دعا كند تا بلا دفع شود چرا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 125 *»
چنين نكرد ميخواست كشته شود خوب براي چه كشته شود آيا تقصيري كرده كه او را ولكي بكشند و حال آنكه ميداني سيدالشهداء معصوم و مطهر بود و بر فرضي خودش صبر كند در بلاها خدا نگذارد اين بلاها بر سرش بيايد چنانكه خيلي از بلاها را خدا از ما دفع ميكند و تمام اين مصائب را قبول كرد كه حق را واضح كند و برپا كند و باطل را از ميان بردارد و مضمحل كند حالا دين و مذهب ببينيد آن قدر پيش خدا عظيم است كه امام حسين را ميدارد كشته شود و واللّه پيش خدا يك موي سيدالشهداء عظيمتر است از تمام دنيا و ما فيها و به همچو كسي ميگويد بايِست حق را ظاهر كني و باطل را مضمحل كني.
و ملتفت باشيد و آن اشاره را از اينجا بفهم كه خدا تمام اعتناش به حق است كه حق را ظاهر كند نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون ديگر دين و مذهب و كتاب و سنت يك وقتي كه ائمه بودند در ميان مردم مردم به علم عمل ميكردند حالا ديگر به علم چطور عمل كنند اين احاديث اين دين و مذهب به دست مردم افتاده و تغيير و تحريفش كردهاند و از همين راهي كه عرض كردم آن رزقي كه بايد به تو برسد از هندوستان بايد بار شود و بيايد و دزد ندارد و حافظش خدا است و به دست ملائكه ميآيد و آنها قسمت ميكنند ميفرمايند ميانه طلوع صبح و آفتاب زور بزن كه به خواب نروي چرا كه آن ملائكه از جانب ميكائيل مأمورند كه ارزاق را قسمت كنند پس اين رزقها آن باطنش را ميخواهي به دست ملائكه است و آنها معصوم و مطهرند و بالاتر بخواهي به دست خدا است كه همه چيز در چنگ او است واللّه خير
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 126 *»
حافظاً و هو ارحم الراحمين حالا خدايي كه همه چيز را او حفظ ميكند و نگاه ميدارد آيا دينش را مهمل ميگذارد و حال آنكه قل فللّه الحجة البالغة و اينجور حرفها را در همه جا ميتوان زد در مجلس گبر يهود نصاري و خدايي كه ميداند كه تو نميداني چطور نماز كني روزه بگيري پيغمبرش را واميدارد كه براي تو ركوع و سجود كند و نماز يادت بدهد و ميفرمايد حالت مؤمنين چنين است و ما كنا لنهتدي لولا انهدينا اللّه پس بگويند آنهايي كه به مظنه قائلند خدا دينش را واضح و ظاهر نكرده و او هدايت نكرده و تو هم هدايت نشدهاي جهنم، بگويند. و اگر هدايت كرده و راه را واضح كرده و امرش را ظاهر كرده حالا ديگر تو خلاف ميكني به جهنم برو.
پس همينطور كه خدا رزق تو را از هندوستان بار ميكند و به تو ميرساند هيچ ماري موري دزدي ندارد و تمامش از آسمان ميآيد و در شرق و غرب عالم زراعت ميشود و ميآيد پيش تو اما كارهاي تو بايد از دست تو صادر شود و اينها همه كار خدا بود و كار تو آن است كه از دست تو صادر شود مثلاً چشم را خلق كرده ببين چطور انسان آسان ميبيند و هكذا عقل را خلق كرده كه حق بفهمد ببين چشم چطور سياهي و سفيدي را تميز ميدهد همينطور عقل حق را از باطل تميز ميدهد و خيلي بهتر و هل يستوي الظلمات و النور آيا حق و باطل به هم مشتبه ميشود حاشا و عقل را جوري خلق كرده به همينطوري كه چشم سفيدي و سياهي تميز ميدهد عقل حق را از باطل جدا ميكند و اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور و الذين كفروا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 127 *»
اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات از علم ميروند به جهل از علم ميروند به شك و ظن ببين خدا چطور دينش را واضح كرده حالا چطور است و راهش كه به دستت آمد خيلي واضح ميشود ببين آيا پيغمبر نفرستاده در ميان مردم و امر و نهي نكرده و حال آنكه ميفرمايد بلّغ ما انزل اليك و اگر پيغمبري نيامده بود ما حلال و حرام نميدانستيم يعني چه.
و غافل نباشيد ايشانند آيات خدا و كار خدا همينكه امرش را واضح و حجت خودش را ظاهر ميكند حالا يك كسي نميخواهد ايمان بياورد او را به زور وانميدارد كه ايمان بياورد چنانكه در زمان پيغمبر پيغمبر هزار و يك معجز از او ظاهر بود يكي آن بود كه هر وقت در تاريكي راه ميرفت روشن بود حالا چند دفعه راه ميرفت خيلي معذلك ابوجهل ميگويد سحر است و هكذا يهوديها نصاري حالا حجت خدا تمام نبود آنها راست ميگويند؟ اگر تمام بود پس آنها دروغ ميگويند حالا در اين نصاري حرف دارند ميرويم به سر عيسي آيا عيسي معجز نياورد كه او را انكار كردند و آيا خبر نداد به آنها از آنچه ذخيره ميكردند و هكذا كور را شفا نداد و هكذا برو پيش موسي آيا حجتش تمام نبود كه او را انكار كردند و در عهد هر پيغمبري حجت خداوند تمام است و شكي و ريبي درش نيست حالا هركس بخواهد ايمان نياورد ميگويد سحر است.
و واللّه آن قدر واضح بود كارهاي پيغمبر كه حيا ميكردند بعضي از بعضي كه انكار كنند بگويند شق القمر نشده يا آنكه فلان مرده زنده نشد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 128 *»
ميگويند مرده از قبر بيرون آمد اما سحر بود و هكذا شق القمر شد و از زمان نوح بلكه پيشتر هميشه امرش ظاهر و واضح بود ميگفتند انه لكبيركم الذي علّمكم السحر و واللّه محمد:امرش از همه ظاهرتر و بيّنتر بود و هركس نخواست ايمان نياورد و جهنم حاضر است و لقد ذرأنا لجهنم كثيراً من الجن و الانس جهنم بايد پر شود و حجتش واضح است و چيزي كه هست جلدي خفهشان هم نميكند ميفرمايد انما نملي لهم ليزدادوا اثماً ما آنها را مهلت ميدهيم و خفهشان نميكنيم از براي آنكه ميخواهيم اينها بيشتر معصيت كنند و مخالفت ورزند تا آنكه عذاب آنها را شديدتر كنيم.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 129 *»
13/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي اين خلق كرده بود كه او را بپرستند و او را بشناسند و تا خودش تعليم نميكرد به آنها و تعريف نميكرد خود را براي آنها آنها او را نميشناختند همينطور اگر تعليم نميكرد كه مرا بپرستيد نميدانستند چطور او را بپرستند و امر خيلي واضح است اگر پيغمبر نيامده بود حلالي حرامي قرار نداده بود ما چه ميدانستيم حلال كدام حرام كدام است همينطور اگر پيغمبر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 130 *»
خداشناسي را تعليم ما نكرده بود ما نميدانستيم چطور او را بشناسيم و اين مردم سرتاسر به همين قناعت ميكنند در توحيد كه اين بنا را يك كسي ساخته و اين عالم بوده چرا كه اگر جاهل بود نميتوانست عمارت بسازد و هكذا قدرت؛ خيلي خوب اما بنّا مؤمن بوده يا كافر عالم بوده يا جاهل عادل بوده يا ظالم و هكذا هيچ چيزش معلوم نميشود و خداوند عالم خواسته او را آن طوري كه هست بشناسند و واللّه آن طوري كه بوده در ساير آيات قرآن معلوم نميشود نهايت در بعضي جاها خدا سميع است و بصير خيلي خوب اما معلوم نميشود عادل است يا ظالم و هكذا حكيم است معلوم ميشود كه سفيه نيست و واللّه آن طوري كه هست از هيچ آيهاي معلوم نميشود مگر از اين آيه نور و اين سوره نور در اواخر در مدينه نازل شد و مردم خورده خورده ترقي كرده بودند ميخواستند يك چيزي ياد بگيرند اگر چه دور و بر پيغمبر: تمام جمعيتي كه بودند همه منافق بودند الاّ چهار نفر حالا به آن منافقها آدم توحيد نگويد نگفته چه ضرور بگويد ولكن در ميان آن منافقها چند نفر مؤمني بودند و اين سوره در مدينه نازل شد كه اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است حالا مثل نور خدا يعني طور و طرزش چطور است مثل چراغداني است كه در او چراغي باشد و اين چراغ به اتفاق سنيها وجود پيغمبر است: چرا كه خدا لاتدركه الابصار و آني كه در غيب است به زبان خود خود را تعريف كرده كه خدا لاتدركه الابصار و كنت كنزاً مخفياً و مكرر عرض كردم خدا ديدني نيست و نمونهاش خيلي است خيلي چيزها هست كه ديدني نيست مثل اينكه جن هست ملائكه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 131 *»
هست و ديدني نيست و هكذا الآن روح شما در شما هست و شما او را نميبينيد چرا كه اين چشم رنگ و شكل را تميز ميدهد ولكن آني كه نه رنگ دارد نه شكل چطور او را تميز دهد و خداي غيب الغيوب از جميع نظرها محجوب است و نباشيد مثل سنيها كه چنين خيال كردهاند كه خدا را ميتوان ديد حتي با اين چشم ظاهر و گفتهاند در آخرت همه كس خدا را ميبيند و دليل و برهان هم ميآورد كه خدا خودش گفته وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة صورتهاي چندي هست در روز قيامت كه همه تر و تازه و با طراوت است و نظر ميكند به پرورنده خود.
و غافل نباشيد آيات قرآن را خدا عمداً معما قرار داده و علم او را در نزد محمد و آلمحمد قرار داده كه كسي پي نبرد و اگر كسي دلش خواست برود پيش ايشان فاسئلوا اهل الذكر و معني آيات قرآن را پيغمبر نهي فرموده به خصوص كه خودتان فرو نرويد كه معنيش چيست ميفرمايد من فسر القرآن برأيه كسي كه قرآن را به رأي خود و به عقل خود معني كند فليتبوء مقعده من النار پس جايگاه خود را ببيند در جهنم و منه آيات محكمات هنّ ام الكتاب و اخر متشابهات و همه كس نميتواند قرآن را معني كند پيش نفس خودش و وجوه يومئذ ناضرة را چنين تفسير كردهاند كه خدا را انبيا در دنيا و آخرت همه جا ميبينند اما ساير مردم همان در آخرت خدا را ميبينند و در دنيا نميبينند اين است تفسير باطل سنيها براي اين آيه اما ملتفت باشيد انشاء اللّه كه مراد از ديدن خدا ديدن حجتهاي خدا است كه خدا انبيا را به خود نسبت ميدهد و هركس هر معاملهاي كه با ايشان ميكند آن معامله را نسبت به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 132 *»
خود ميدهد پس وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة حجتهاي خدا را ميبينند خدا اين نسبت را به خود ميدهد و من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و تو رسول را اطاعت ميكني و خدا جايي نيست كه كسي او را ببيند و اطاعت بكند و آني كه ميايستد و تكلم ميكند رسول خدا است و او است هدايت كننده و هادي يكي از اسمهاي او است و ميفرمايد و ما كنا لنهتدي لولا انهدينا اللّه اما تو ببين كه تو را هدايت كرد پيغمبر آمد معجزه آورد تو ايمان به او آوردي و هكذا خدا را تعريف كرد تو خدا را شناختي و اگر انبيا نيامده بودند مردم نه مؤمن بودند نه كافر مثل حيوانات راه ميرفتند قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعوني و من احبكم فقد احب اللّه و هركس با رسول خدا نفاق ميكند با خدا نفاق كرده و ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار و آنجايي كه گودترين جاها است و هرچه گندابه از اهل جهنم خارج ميشود ميرود در او و خيال مكن كه من گندابه اسمش ميگذارم ميفرمايند اين قدر گند ميكند اين جهنم كه اگر كسي در سر هفتاد فرسخي باشد و بوي جهنم به دماغش بخورد ميافتد ميميرد و اينها در آنجا جاشان است چرا كه اينها با خدا نفاق ميكنند و آني كه دور ايستاده كاري ندارد ولكن آن منافق اظهار دوستي ميكند و يك دفعه يك صدمهاي ميزند به او و منافقين اين جماعتي بودند كه دور پيغمبر بودند و نماز ميكردند و روزه ميگرفتند و جنگ و جهاد ميكردند مع ذلك منافق بودند حالا دليل و برهانش آنكه تا از دنيا رفت تخلف از خليفهاش كردند و اگر پيغمبر خليفه براي خود نصب نكرده بود و نگفته بود كه خليفه من كيست آنها حق داشتند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 133 *»
ولكن پيغمبر نوشت به اطراف و در آن زمان هركس مسلمان بود معلوم بود در كجا است اين بود نوشت به آنها كه به من ملهم شده است كه بايد از ميان شما بيرون بروم و بعضي مسائل است كه تعليم شما نكردهام از آن جمله مسائل حج است كه به شما نگفتهام همه جمع شويد و بياييد به حج اين بود كه همه از اطراف جمع شدند و آمدند به غدير خم و در زميني بود بسيار گرم فرمودند من همين جا نماز ميكنم و منبري گذاشتند و رفتند بالاي آن فرمودند دين خدا و مسائل بيش از آن است كه من در يك مجلس بگويم و شما ياد بگيريد ولكن خداوند مرا مأمور ساخته كه من تمام مسائل و احكام شما را به خليفه خود بگويم و او علي بن ابيطالب است و تفصيل زيادي فرمودند اين است خليفه من جانشين من و تخلف از او نورزيد و چنان بلندش كردند كه سفيدي زير بغل حضرت پيدا شد و اينها همه ديدند و توي دلشان راضي نبودند و اينها رفتند در چادرهاشان بنا كردند حرف زدن عمر گفت به ابوبكر ديدي چه كرد ديدي چه گفت كاش ما را مأمور كرده بود كه به سوسماري ايمان بياوريم و حذيفه رفت و خبر برد براي حضرت و اين بود رفتند در مدينه و دو سه ماهي طول نكشيد كه پيغمبر از دنيا رفت و وقتي از دنيا رفت جمع شدند كه بايد خليفه تعيين كرد پيغمبر كه خليفه تعيين كرد شما چهتان ميشود و حجت خدا تمام است و او بايد حجت تمام كند نه آنكه خلق بروند ببينند حجت خدا كدام است و خدا است هدايت كننده و پيغمبر را فرستاد در ميان خلق و او ميداند كه را خليفه كند فرمودند حضرت امير7پيغمبر هزار باب علم تعليم من كرد كه از
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 134 *»
هر بابي هزار باب مفتوح ميشود حالا خليفه پيغمبر كيست آني كه حلال و حرام ميداند و پيغمبر امر خدا را ميدانست اين خليفه هم بايد بداند و در بعضي جاها ميفرمايند كه توانست حق ما را غصب كند؟ حالا اين ابوبكر را خليفه كردند اين حق ما را غصب كرد؟ چطور غصب ميكند حق ما را و حال آنكه در تمام سنيها يافت نميشود كسي كه بگويد عمر همه مسائل همه حلالها همه حرامها را ميدانست و در تمام اينها يافت نميشود كسي كه بگويد عمر معصوم بوده ابوبكر معصوم بوده و رد ميكنند بر شيعه كه شما ميگوييد امام بايد معصوم باشد تا اينكه بتواند احكام و مسائل به خلق برساند ما خيلي از مسائل را ياد گرفتهايم از پيغمبر و رواتش معصوم نبودهاند. پس مردم بگويند فلان خليفه است كي ميتواند حق ما را غصب كند خدا علمي به ما داده كه به مردم نداده و ما را معصوم قرار داده و مردم را عصمت نداده و ايشانند خليفه پيغمبر يعني آنچه را كه پيغمبر بايد به مردم بگويد او بگويد و آنچه به پيغمبر وحي شده همه را بايد به اين خليفه بگويد كيما ان زاد المؤمنون شيئاً ردّهم و باز صريح قرآن است ليكون الرسول شهيداً عليكم و اين رسول شهيد است همينطوري كه كفي باللّه شهيداً را معني ميكني خدا شهيد است يعني همه چيز را ميبيند همينطور پيغمبر و شما شهيديد يعني بر تمام حالات مردم شاهديد و همه چيز را ميدانيد و در احاديث خيلي تفصيل ميدهند ميفرمايند يك ذرهاي نيست كه در جايي افتاده باشد و ما ندانيم و ايشانند شهداء بر خلق و ايشانند آن آياتي كه خدا در آفاق و در انفس مردم قرار داده و ايشانند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 135 *»
متصرف در ابدان و در ظاهر و باطن ابدان چنانكه در زيارت اميرالمؤمنين است السلام عليك ياصاحب المرئي و المسمع و خلق در مرئي و مسمع ايشان واقعند يعني ظاهرشان مثل باطنشان است پيش ايشان و ايشانند آيات خدا و زيارت ايشان زيارت خدا است ميفرمايد من رآني فقد رأي الحق و اين محمد: خدا نيست اما بندهاي است كه هيچ تخلف از خدا نميكند و طوري حركت ميكند كه يك سر مو نه زياد ميكند نه كم از اين جهت اطاعتش اطاعت خدا است چنانكه اطاعت پدر عبادت خدا است و به پدر ترحم ميكند خدمت او را ميكند عبادت و بندگي خدا كرده همين طور كسي اطاعت پيغمبر كرد عبادت خدا كرده و حضرت امير ميفرمايد خداوند عالم اقامه مقامه في ساير عوالمه في الاداء پيغمبر را واداشت در مقام خودش در تمام مملكتش از براي آنكه ادا كند امر خدا را برساند چرا كه اذ كان لاتدركه الابصار او را نميديدند يك كسي را آورد كه او را ببينند و هكذا صداي او را نميشنيدند كسي را ظاهر كرد كه او را ببينند و صداش را بشنوند و ايشانند آن آياتي كه ميفرمايد سنريهم آياتنا و اين آيات جمعند و يك آيه نيستند و همه جا هستند و لا تعطيل لها في كل مكان و هرجا چيزي هست اين آيه آنجا هست و حالتشان اينطور است آن آيات كه كسي كه ايشان را ديد خدا را ديده و اگر كسي ميگويد كه من پيغمبر را نديدم و خدا را ميشناسم اين خدا ندارد و از خدا خبر ندارد چرا كه اين اول ما خلق اللّه است و متصل به خداوند عالم است و اول ماخلق اللّه روحي است در بدن پيغمبر چنانكه روح تو در بدن تو اول مرتبه غيب است كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 136 *»
در ميگيرد به بدن و واللّه اول ماخلق اللّه روحي است دميده شده در بدن پيغمبر و اين پيغمبر را كه ديدي خدا ميگويد مرا ديدي و پيغمبر بيروح پيغمبر نيست و كسي كه نميداند اين اول ماخلق اللّه است پيغمبر نشناخته و اين است كه حضرت امير به آن كساني كه ميخواست بگويد و ايشان سلمان و ابوذر بودند كه فرمود يا سلمان و يا جندب ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل آنچه شنيدهايد كه خدا را بايد شناخت مرا كه به نورانيت شناختيد خدا را شناختهايد و هركس اميرالمؤمنين را به نورانيت نشناسد او را نشناخته يك علي نامي شناخته و علي نام در دنيا پُرند و هكذا آن چراغي كه در ملك خدا روشن شده وجود پيغمبر است و بدن پيغمبر مانند چراغي است كه روشن شده به آن نار غيبي كه نورانيت پيغمبر است و آن نورانيت او اول ماخلق اللّه بوده است كه آمد در بدن او و از چشمش نگاه كرد و از گوشش صدا شنيد و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا و آن روح من امر اللّه نورانيت پيغمبر است كه هر روز در اين آيه ميخوانيم مثل نوره كمشكوة و اين مشكات كجا است در آن خانههايي كه خدا آنها را اذن داده كه بلند باشند و آن خانهها چقدر بلند است خدا عالي است و اميرالمؤمنين علي است و خدا است حميد و پيغمبر محمود ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته و فوّض الينا امور عباده و تمام امور را به ما تفويض كرده.
و غافل نباشيد لفظ تفويض را ملتفت باشيد يك تفويضي است كه در احاديث است هركس قائل شود به او كافر است و چنين تفويض محال است و آن اين است كسي اعتقاد كند كه كاري ميكند كه خدا خبر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 137 *»
ندارد اين است كه ميفرمايند هرچه ميخواهي بگويي انشاء اللّه بگو انشاء اللّه به وعده خود وفا ميكنم سفر ميروم نميروم و كارهاي مردم همهاش بسته است به مشيت او حتي او نخواسته باشد كسي نميتواند معصيت كند و معصيت هم به خذلان اللّه است كه كفار را خذلان ميكند و اين تفويض اصلاً در ملك خدا يافت نميشود كه كارش را خداوند به غير واگذارد و كسي بگويد خدا خالق نيست رازق نيست اين كارها را به ائمه واگذاشته.
و عرض ميكنم واگذاشته يعني به حول و قوه او ميكنند و هيچ منفصل از خداوند نيستند و متصلند به خداوند و اينجور تفويض كه خدا پيغمبري را واگذاشته، بهكه؟ به پيغمبر و روح نبوت را در بدن كه گذاشته؟ در بدن پيغمبر و فرموده و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا و اگر اين روح را نداشتي نه از من خبر داشتي نه كتاب داشتي نه پيغمبر بودي و آن وحي خدا مثل روحي است كه دميده شده در بدن پيغمبر حالا كه چنين است آن مقام بلندي كه نور اللّه هستند و اللّه نور السموات و الارض آن چراغي است كه نورش آمده پيش شما و جعلنا الشمس سراجاً و اين آفتابي كه ميبيني اين قدر درخشان است از نور امام حسن است و از نور پيغمبر نيست و نور پيغمبر خيلي از اين آفتاب نورش بيشتر است و از نور او خداوند عرش را آفريده كرسي را آفريده و ببين جميع طعوم رنگها از نور اين آفتاب پيدا شده و يك خورده آفتاب ميرود بالا ميبيني چقدر هوا گرم ميشود گياهها ميرويد و بالعكس و حتي اين سرديها تمامش از آفتاب است و آفتاب كه ميرود ماهتاب
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 138 *»
پيدا ميشود و اين از ظل آفتاب است و حضرت امير ميفرمايند انا مورق الاشجار وحشت مكن اي داد و بيداد من كه نميگويم تو ميكني اگر بگويم تو اين كارها را ميكني وحشت كن و ايشان بودند پيش از لوح و قلم و پيش از ماكان و مايكون و عرض ميكنم اين قلم خيلي متشخص است و ملكي است كه خدا او را تشخص داده و خطاب شد به او بنويس لا اله الاّ اللّه نوشت بعد بنويس محمد رسول اللّه و نوشت و متحير شد خطاب شد اگر اين نبود نه تو را خلق ميكردم نه ماكان نه مايكون را و اين خيلي خاضع و خاشع شد براي پيغمبر بعد خطاب شد بنويس گفت چه؟ خطاب شد تمام ماكان و مايكون را و ببينيد چقدر متشخص است كه نقشه تمام ماكان و مايكون را نقش كرده و خدا وجود محمد و آلمحمد را ميخواهد كه ميخواهد اين آيات در دنيا و آخرت باشند و لافرق بينك و بينها و فرق همين كه او يكي است و اينها متعدد چنانكه تو يكي هستي و گاهي مينشيني و گاهي ميايستي و وقتي نشستي ايستاده را خراب كردي و وقتي ايستادي نشسته را خراب كردي و تويي سميع بصير اما چشم غير از گوش است و گوش غير از چشم است و تويي ذائق و لامس ولكن ذوق غير از لمس است و لمس غير از ذوق است و واللّه آيات خدا نسبت به خدا همين حالت را دارند بلكه بالاتر از اين است كه كل اينها دعوت به خداي واحد ميكنند و از پيش او آمدهاند اين است كه هركس ايشان را ديد خدا را ديده و هركس ايشان را دشمن داشت خدا را دشمن داشته و جميع نسبتهايي كه به خدا ميدهي به ايشان واقع ميشود چرا كه ايشان اسماء اللّه هستند و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 139 *»
ايشانند كه صادر شدهاند از خداوند و بس و عرض ميكنم آب از خدا سر نزده و صادر نشده و ميبيني آب را پيش چشمتان ميسازد بخار است از زمين متصاعد ميشود ميرود بالا تا كره سردي و سردي بر او غلبه ميكند متقاطر ميشود جميع خلق بدون استثنا هيچ يك از پيش خدا نيامدهاند و آن كساني كه از پيش خدا آمدهاند ايشانند و ايشان بودند مدتها و هيچ چيز نبود تا وقتي كه خدا از نورشان دوازده حجاب خلق كرد و پيغمبر در اين حجابها فرو رفت و بعد بيست دريا از نورشان خلق كرد و خطاب شد فرو رويد و رفتند در تمام اين درياها و بعد از آنكه پيغمبر بيرون آمد خواست شكر كند خدا را كه اين همه نعمت به من دادي و هيچ كس نيست غير از من خواست سجده شكر كند و ملتفت شد كه نميتواند سجده شكر كند برخاست و عرق كرد خطاب شد همينطوري كه دانستي كه نميتواني شكر كني اين شكر من است و شما هم ياد بگيريد و بدانيد چطور شكر كنيد و بودند ايشان و هنوز عرق نكرده بودند تا وقتي كه پيغمبر عرق كرد و از هر عرقي پيغمبري را خدا خلق كرد و واللّه عصمت ايشان در پيغمبران بروز كرده و هكذا قدرتشان و تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض و تمامشان ريزهخوار خوان احسان ايشانند و بدئشان از ايشان و عودشان به ايشان است حالا اينكه بدئش از پيغمبر است خدا ميگويد بدئش از من است و عودش به سوي من چرا كه زيارتشان زيارت خدا است محبتشان محبت خدا است و نعوذ باللّه عداوتشان عداوت خدا است.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 140 *»
14/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و مكرر عرض كردم كه انشاء اللّه يك خورده دل بدهيد همه ميفهميد كه كسي كه خدا را شناخت محتاج به غير نيست و اينكه انسان را گول ميزند كه تملق فلان آقا را بكن خشوع خضوع براش كن اينها همه گول شيطان است و حال آنكه خدا داد ميكند كه خانه ميخواهي زن دولت عزت از من بخواه ولكن شيطان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 141 *»
غافل ميكند انسان را از خداوند و كسي كه خدا را شناخت ميداند هر چيزي را او ساخته و هر چيزي را او ميتواند نزديك كند و هر بلائي را او دفع ميكند و هر دوري را او نزديك ميكند نميبيني فلفل از هندوستان ميآورد به تو ميرساند پس تمام چيزها به يد قدرت او است به طوري كه لاحول و لاقوة الاّ باللّه حالا كسي فرضاً اهل دنيا هم باشد ميرود پيش او چرا كه همه چيز به دست او است اللّه الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء اين شركائي كه خيال ميكني كار كنند ميتوانند يك برنجي گندمي درست كنند؟ پس خدا است خالق وحده لاشريك له و خدا است رازق وحده لاشريك له و نخواسته كسي براي خودش رزق درست كند و نخواسته درست كنند و اين گندمي كه او درست كرده بر ميداري روي آتش مياندازي اين گندمش مال او است برنجش مال او است آتشش مال او است.
و هركس اين خدا را شناخت البته محتاج به غير او نيست و فرموده ادعوني استجب لكم هرچه ميخواهي عزت ميخواهي دولت ميخواهي بيا پيش من حالا ديگر ما نميرويم و تنبلي ميكنيم تقصير خودمان يا آنكه كسي بگويد كه من رفتم پيش او و نميدهد عرض ميكنم خدايي كه عالم و قادر است و رؤف و مهربان است و فرموده بيا پيش من اگر رفته بود البته ميداد چرا كه معقول نيست خدا بخيل باشد اگر نميخواست بدهد امرت نميكرد كه بروي پيش او ميفرمايد من خلق كردم خلق را كه از من منتفع شوند نه آنكه من از آنها منتفع شوم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 142 *»
پس او است وحده لا شريك له خالق و رازق و اين همه اضطرابي كه داريم ميخواهيم ناني به دست بياوريم رزق همه با خدا است و جميع حيوانات شب ميكنند و هيچ ندارند و روز ميكنند همه سيرند پس هو الذي خلقكم تا آخر آيا هيچ كس ميتواند چنين باشد كه تو غافل ميشوي از خدا و تملق غير ميگويي پس خدا را اگر شناختي هر چه ميخواهي از او بخواه هر عزتي دولتي ثروتي ميخواهي ميفرمايد به موسي خطاب شد هرچه ميخواهي از من بخواه حتي پشكل تنورت را و هيچ فرق نميكند كه انسان پول از خدا بخواهد يا پشكل به جهت آنكه هر دو مخلوقند و پيش خدا مثل همند و رزق را در واقع آدم غافل ميشود و غافل كه شد مضطرب ميشود و اگر غافل نشود اضطرابي ندارد و خدا است خالق و رازق وحده لاشريك له.
و حضرت امير نصيحت ميكند كه اين همه خود را به در و ديوار ميزني و به دست خيالات واهيه ميدهي قد قسمه عادل بينكم همه ارزاق را او تقسيم ميكند پس آني كه مال تو است به تو ميدهد و هيچ زور مزن كه مال غير را به تو بدهد و كه ميتواند از خدا عادلتر باشد همچو توي خيالت فكر كن يك ننهاي مامايي ميتواند عادلتر باشد پس جميع آنچه هست و كار تو نيست به دست او است قل اللّهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شيء قدير و فكر كه ميكني ميبيني همينطور است.
پس ببينيد آنچه تكليف شما است اين است كاري كه كار شما
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 143 *»
است و كار خدا نيست بايد از شما سر بزند و خدا كار خودش را خودش ميكند و نبايد تعليمش كني ولكن كار تو را تو بايد بكني و نميشود از غير تو صادر شود پس آنچه غير عمل تو است از آسمان ميآيد پايين و داد ميكند رزقكم في السماء چنانكه ميبيني از آسمان است باران ميآيد برف ميآيد علفها سبز ميشوند حيوانات اين علفها را ميخورند اينها چاق ميشوند پشم دارند كُرك دارند آن وقت قسم ميخورد فو ربّ السماء و الارض انه لحق و خودش به حق خودش قسم ميخورد كه قسم به خدايي كه پرورنده آسمان و زمين است مثل اين است كه شما با يكديگر حرف ميزنيد.
و غافل نباشيد آنچه عمل تو است بايد از تو سر بزند چرا كه خدا نه متحرك است نه ساكن همچو خيال كني خدا جايي نشسته ساكن است خدا ساكن نيست متحرك نيست و تو بايد متحرك شوي و ساكن شوي پس كاري كه بايد تو بكني بايد از تو صادر شود حالا ديگر چه كاري خوب است و چه كاري بد است خدا ميداند و بس و آنچه نفع داشته امر كرده و آنچه ضرر داشته نهي كرده پس كسي كه حقيقت علوم پيشش نيست نميتواند عالم به جميع منافع و مضارّ باشد چنانكه طبيب حاذق مجرب هرچه تجربه داشته باشد و حاذق باشد باز يك دفعه خطا ميكند و ناخوش ميشود پس ملتفت باشيد آنچه عمل تو است بايد از تو سر بزند و غافل نباشيد از اين مجلس كه بيرون رفتي اين حرفها نيست ميروي بيرون آخوندها عمامهها دارند صاحب اسب نوكر قاطر عزت ثروت پشت سرش ميافتند هو هو كه اين آخوند است
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 144 *»
وقتي مغزش را ميشكافي ميبيني صوفي است و بسيط الحقيقة ببساطته كل الاشياء چنانكه با شيخ يك صوفي مباحثه ميكرد فرمودند آيا اين عصاي من شيء است يا شيء نيست اگر بگويي شيء نيست هذيان گفتهاي و اگر شيء است آيا خالق آسمان و زمين است و تمام صوفيه كه سراغ داري تمام دينشان مذهبشان اين است كه همه چيزها خدا است و خودش مرد است زن است و هكذا زنده ميشود ميميرد و عرض ميكنم كل نفس ذائقة الموت و خدا حي لايموت است و هرگز نميميرد و فاني نميشود و اگر بايد تقليد هم كنم تقليد خدا را ميكنم چه ضرور تقليد ملاصدرا كنم تقليد كسي را ميكنم كه خالق ملاصدرا است و فرموده أفمن يخلق كمن لايخلق آني كه اينها را ساخته مثل كسي است كه نميتواند خلق كند و حتي عرض ميكنم يك برگ درخت را هيچ مخلوقي از مخلوقات نميتواند بسازد و از آب ميسازد و از خاك ميسازد و رنگش هم سبز نيست و خورده خورده سبز ميشود طعم پيدا ميكند و حال آنكه همه مدد او از اين آبخور است و يك دفعه نگاه ميكني به كدوي بزرگي اين چطور ميشود به اين بزرگي ميشود پس اين آب در بته شيرين نيست و ميآيد در بته خربزه و باز آنجا شيرين نيست يكمرتبه ميبيني خربزه شد و شيرين شد پس ببينيد خدا است خالق و هذا خلق اللّه و خلق اللّه را كه من ميبينم اين آسمان زمين و انسانها نباتها و آنهايي كه غير خدا هستند آنها چكارهاند و چكار ميتوانند بكنند.
پس عرض ميكنم اگر بناي تقليد هم باشد خدا اولي است به تقليد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 145 *»
و البته او فهم هم ميدهد كه تو بفهمي و هدايت ميكند و غافل نباشيد كه خدا است لاتدركه الابصار و خدا لعنت كند آنها را كه ملك خدا را خراب كردهاند و اين بابيه مغز دينشان از آنها است و از هرجايي يك چيزي دزديدهاند از يهوديها يك چيزي از نصاري يك چيزي از مسلمانها و داخل هم كردهاند و اين دين نجسشان است و غافل نباشيد خدا است خالق وحده لا شريك له و همينطوري كه عرض كردم كسي نميتواند رازق باشد و اگر كسي باور ندارد بنشيند زحمت بكشد و درست كند و حال آنكه تمام رزقها را او ميسازد و همان وقتي كه ميسازد رزق تو قرار ميدهد و ميبيني فلفل را در هندوستان ساخته و وقتي آمد به جندق مال جندقيها است و درختش را كه آنجا غرس كردند براي تو غرس كردند و آن زارعش ميدهد به دست فلان تاجر و هكذا دست به دست ميآيد تا پيش تو پس اصل خلقتش مال خدا است و هكذا رسانيدنش با او است و او است كه رزق هر كسي را ميدهد و خدا است محيي و مميت وحده لا شريك له و اين چهار تا كه خلق و رزق و احيا و اماته است اينها چهار اسم خدا است و خدا است خالق و رازق اما اسم رازق غير از اسم خالق است و اسم محيي غير از اسم مميت است و نمونهاش تو ببين گاهي مينشيني گاهي ميايستي گاهي ساكت ميشوي و سكوت غير از حرف زدن است و حركت كردن غير از ساكن شدن است و جميع اينها ظهورات و افعال من است و من در تمام اينها ظاهرم و من يكي هستم و اسمهاي من متعدد چنانكه من چهار اسم دارم يكي از اسمهاي من متكلم است يكي ساكت و يكي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 146 *»
متحرك و يكي ساكن و اينها غير من نيستند و اسم منند و اين است كه شيخ اعلي اللّه مقامه ميفرمايد كسي كه بفهمد من عرف زيدٌ قائمٌ عرف التوحيد بحذافيره و كلام بزرگي است و عجب كلامي فرمايش كرده.
پس زيد وقتي ميايستد ايستاده و هر وقت مينشيند نشسته و هكذا وقتي ميخواهد حرف بزند ميزند و وقتي ميخواهد حرف نزند نميزند و مايه فهميدن اين حرفها اين است كه چرت نزنيد خدا متعدد نيست اما اسمهاي او متعددند چنانكه تو يكي هستي گاهي غايبي گاهي حاضر گاهي متكلمي گاهي ساكت و هر كسي خودش بر سر خودش بايد اسم بگذارد نه آنكه مردم اسم بر سر او بگذارند مثلاً فلان سلطان، اين اگر سلطان است بايد خدم داشته باشد حشم داشته باشد مثل آنكه آتش آن است كه گرم باشد و خودش خودش را گرم كرده و آب خودش خودش را تر كرده و اسم بر سر خودش گذاشته نميبيني اگر تو درست راه روي ميگويند عادل است و مال مردم را بخوري ميگويند ظالم است و تمام اسمهايي كه داري خودت ساختهاي ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها احسان ميكني اسمت محسن است اسائه ميكني اسمت مسيء است و اينجور است اسمهاي خدا و خدا هم بود و اسم نداشت و خلق كرد براي خود اسمها اما نه به حروف و سخن مثل آنكه اسمهاي تو اينجورها است و وقتي ميخواهي حركت كني خودت حركت ميكني نه آنكه چوبي را برداري حركت دهي و اسم همينطور چيزي است و اگر كسي درش فكر كند خيلي چيزها گيرش ميآيد.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 147 *»
و ميفرمايد الاسم ما انبأ عن المسمي و اسم مسمي را مينماياند چنانكه اينكه اينجا نشسته است اسم من است و ذات من نيست چرا كه من برميخيزم و ميايستم و اين مرا مينماياند ميگويد فلان را ميخواهي بشناسي مرا بشناس و ميخواهي او را ببيني مرا ببين سرش را ميخواهي ببيني سر مرا ببين و سر مرا كه ديدي سر او را ديدهاي و هكذا دست من دست او است پاي من پاي او است و اين نشسته اسم من و خليفه و جانشين من است و تمام خلق در دنيا كه ميبينيد همين طور است و تمام آنهايي را كه ميشناسيد به اسمهاشان ميشناسيد و من الآن شما را ميشناسم به اسمهاتان و اين اسمهاتان يكي نشسته است يكي ايستاده و هكذا و تو هزار اسم داري و در هر كاري كه مشغول به آني اسمي براي خودت درست كردهاي و اگر كسي زيدٌ قائمٌ را شناخت عرف التوحيد بحذافيره و خدا نود و نه اسم دارد و نود و نه تا نيست چنانكه به همين لفظ امام تعليم هشام ميكند هشام به آن بزرگي ميفرمايد نميبيني خدا نود و نه اسم دارد و خودش نود و نه تا نيست و اسمهاش را ميخواهي بشناسي برو جوشن كبير را بخوان و از براي او است اسمهاي بسيار و اسمهاي او غير از او است چرا كه ميشماري يك دو سه چهار پنج و هكذا و آن حاقّ واقعش آن است كه به عدد ذرات موجودات از براي خدا اسمها است ولكن اسم كوچك كوچك و ميرود تمام اينها زير آن اسم اعظم كه اول ماخلق اللّه است و او است محمد مصطفي: و حضرت صادق فرمايش ميكند به حق خدا واللّه نحن الاسماء الحسني و آن اسمهاي حسني ماييم و ما را كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 148 *»
خوانديد خدا را خوانديد كجا امر كرده در قرآن خود كه وحي كرد به پيغمبر قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن بگو به امت خود كه بخوانيد اللّه را يا رحمن را و از براي خدا اسمهاي متعدد هست و او خداي واحدي است و اين اسمها را بخواهي تفصيل بدهي خيلي ميشود مختصرش كني چهارده اسم ميشود چنانكه در اين حديث ميفرمايد خلق اسماً بالحروف غيرمصوت اين اسم را چهار قسمت كرد و يك قسمتش را پيش خودش نگاه داشت و دوازده اسم درست شد و هر اسمي سي درجه دارد چنانكه هر ماهي سي درجه دارد و هكذا و هر چيزي را كه خدا ساخته با اسم خودش ميسازد و خدا اسم اعظم دارد و آن اسم اعظم را ميخواند و خلق ميكند و تمام چيزها با اسمهاي او ساخته شده نهايت تمام چيزها منتهي ميشود به اسم اعظم اعظم اعظم كه همه به او ساخته شده و همه چيزها به او برپا است و تمام دنيا و آخرت را خدا به اسمهاي اعظمش ساخته و يكي از اسمهاي اعظم را عمداً انداختند به دست شيطان و دزديد اين اسم را و اگر ندزديده بود كه آدم خوبي بود و اين در شرق و غرب عالم تصرف ميكند و اول رفت آدم را گول زد و حالا در بچههاش تصرف ميكند و در شرق و غرب هر كس به خلافي رفت شيطان به خلافش واداشته و ميفرمايند همين را بگيريد و حجت كنيد كه خدا اجل از اين است كه همچو شيطاني قرار بدهد كه متصرف باشد در شرق و غرب كه هركس هر خلافي ميكند ميگويد ساختِ شيطان بود و خدا لعنتش كند و ميبيني تصرفش را كه از چشمشان شيطان ميبيند از گوششان شيطان ميشنود ميفرمايند خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 149 *»
اجل از اين است كه همچو شيطاني مسلط كند و در مقابل اين يك امامي خلق نكند كه قوتش به قدر او باشد و اين شيطان ميداني يك نفر است و متصرف در شرق و غرب عالم و امامي خلق نكند كه كيما ان زاد المؤمنون شيئاً ردهم و ان نقصوا اتمه لهم و در شرق و غرب عالم هر چه نور هدايت است از او به شما ميرسد و تمام چيزها مطيع و منقاد او هستند و مِرْفَس اين شيطان به دست او است و اگر ايشان مرفسش را ول كنند شيطنت ميكند و الاّ گه خودش را ميخورد و تمام اسمهاي اعظم پيش ايشان است و شيطان يك اسم دزديده و اين پيشش عاريه است و درست هم نميتواند به كار برد ولكن تمام اسمهاي اعظم پيش ائمه شما است آن اسمهايي كه خدا ميگويد بگو به امت خودت كه مرا بخوانند به آنها و من اراد اللّه بدأ بكم و هركس اراده كند كه برود پيش خدا يا قصد خدا كند بايد برود پيش ايشان و اگر نرفته باشد پيش ايشان پيش خدا نرفته پيش هواي خود رفته و هواي او البته نبايد ائمه پيش او باشند ولكن توجه ميكني به ايشان توجه به خدا كردهاي و پيغمبر آمده كه اين اسمها را به مردم تعليم كند و هر وقت اراده ميكني كه بروي پيش خدا ببين ائمه يكيشان پيشت حاضرند بدان كه پيش خدا رفتهاي و من زار الحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه و امام حسين عرش خدا است و الرحمن علي العرش استوي و هميشه در عرش خودش مستوي است و قلب المؤمن عرش الرحمن و قلب مؤمن عرش رحمن است حالا هركس رفت پيش مؤمني خدا در قلبش است و آن مؤمني كه يقيناً مؤمن است و شك و شبهه درش نيست معصومين هستند و ايشانند كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 150 *»
زيارتشان زيارت خدا است و هجران از ايشان هجران خدا است و ايشانند معاني خدا و پيغمبر آمده كه اين اسمها را به مردم بشناساند و هركس اين اسمها را شناخت ديگر محتاج به غير خداي خود نيست ولكن شيطان مردم را غافل ميكند اي تملق فلان آقا را بگوييم كه پولمان بدهد چيزمان بدهد و حال آنكه زمام تمام امور به دست خدا است و لا حول و لا قوة الاّ باللّه.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 151 *»
15/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي فايدهاي خلق كرده بود چنانكه مكرر هي عرض ميكنم از براي آنكه خودتان توي فكر بيفتيد يك چيزي كه هيچ حاصلي و فايدهاي نداشته باشد خدا هرگز خلق نكرده و نميكند ولكن خداوند چنانكه ميبينيد هر چيزي را براي كاري خلق كرده چشم را براي ديدن آفريده ميفهمي كه همينطور است و هكذا گوش را براي شنيدن و غافل نباشيد خداوند هر چيزي را آفريده از براي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 152 *»
كاري، از جمله چيزهايي كه آفريده انسان است از براي چه كار آفريده خودت ميبيني همچو خيال مكنيد از براي آنكه بخورند بخوابند باز هم بخورند و بخوابند و برخيزند.
و بدانيد خدا انسان را براي كاري آفريده نه براي اين كارها و اين كارهاش براي اين است كه چند صباحي كه زنده است اين كار را داشته باشد و چنين فرموده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون پس چون از براي شناختن و عبادت كردن خلق شدهاند خودشان نميتوانند بدون آنكه خدا خودش را تعريف كند بشناسند چنانكه خيلي واضح و ظاهر است كه اگر خدا تعليممان نكرده بود چطور نماز كنيد نميدانستيم چطور نماز كنيم ديگر شرحش را آن كسي كه كرده كرده و ميداند كه كرده و واللّه اين خلق نميتوانند خدا را بشناسند مگر آنطوري كه خودش خودش را شناسانده و مكرر چونه زدهام به جهت آنكه اين حرفها در دنيا خيلي كم است و شما بيدار باشيد و اغلب اغلب اغلب از مردم دليلشان در توحيد همين كه العالم متغير و كل متغير حادث فالعالم حادث و له محدث عالم متغير است گاهي گرما گاهي سرما و هكذا خودت گاهي ناخوشي گاهي صحيح و عرض ميكنم دليلشان دليل باطل نيست و حق است ولكن دليل ناقصي است پس عالم متغير است بدون شك و شبهه حتي همين بدن شما متغير است گاهي حركت ميكند گاهي ساكن است و لامحاله بايد روحي در او باشد كه او را به اين كارها بدارد و عالم متغير است و هر متغيري يك مغيري لازم دارد و هر متغيري حادث است پس تمام عالم حادث است و يك كسي هست كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 153 *»
اينها را تغيير ميدهد بلاشك حالا او را ميشناسيم يا نميشناسيم بسا بيايد در ميانمان راه رود و او را نشناسيم.
و اين ادله كه معروف است در ميان مردم كه يكي از آنها عقل است و ميگويند خدا را به دليل عقل بايد شناخت عرض ميكنم عقل قاصر از آن است كه بتواند بفهمد كه خدايي دارد بدون آنكه به او تعليم كنند نهايت همين قدر ميفهمد كه اين عمارت را يك كسي ساخته كه موجود شده و الاّ عمارتي نبود و حضرت امير فرمايش ميكند اول الدين معرفته و كمال معرفته توحيده و كمال توحيده نفي الصفات عنه پيش از آنكه نماز كني روزه بگيري اول اثبات كن كه خدايي دارم آن وقت همچو بكن همچو مكن پس كمال توحيد آن است كه صفات را صفات بداني و ذات نداني و معرفت آنها را تحصيل كني كه پي به معرفت ذات برده باشي و اين توحيد را خداوند به طور مختلف بيان كرده در قرآن مگر در اين سوره كه آن حقيقت توحيد را بيان كرده ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و اين مفسريني كه پيش خودشان خيال ميكنند فهميدهاند گفتهاند خدا خالق آسمان و زمين است يا هدايت كننده اهل آسمان و زمين است و عرض ميكنم خدا هدايت كننده اهل آسمان و زمين است اگر چه در آسمانها نرفتهاي اما در زمين كه هستي كه آمد و خلق را هدايت كرد و آيا غير از رسول خدا آمد و مردم را هدايت كرد.
و غافل نباشيد كه اگر اين پيغمبر نيامده بود و نفرموده بود كه اطاعت خدا را بكنيد هيچ كس نميتوانست اطاعت خدا را بكند آن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 154 *»
وقت خدا ميفرمايد كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه اطاعت من اطاعت رسول من است چرا كه معصومين عبادي هستند مكرمون لايسبقونه بالقول و خدا است قادر علي الاطلاق كه همچو خلقي خلق ميكند كه هيچ دخلي به ساير مردم ندارند و هرچه برشان وارد ميآيد تسليم امر او را دارند و هيچ هوايي و هوسي از خود ندارند خدا غذاشان ميدهد ميخورند نميدهد نميخورند و بسا غذا حاضر دارند و نميخورند و ميتوانند رفع كنند معذلك رفع نميكنند و به تو امر كردهاند همين جور اشخاص كه هرچه ميخواهي از خدا بخواه عزت ميخواهي از خدا بخواه قل اللّهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء كه عزيز ذليل غني فقير ميكند و جميع كارها را معلوم است او ميكند و اينها امر كردهاند به خصوص و اصرار كردهاند كه قل مايعبؤ بكم ربي لولا دعاؤكم اگر شما دعا نكنيد خدا به شما اعتنا نميكند مع ذلك معصومين مثل ما نيستند هيچ هوايي هوسي ندارند يك جاشان درد ميكند خدا نگويد دوا بخوريد نميخورند با آنكه درد را ميدانند دواش را هم ميدانند و بچه در دامنشان است و ميدانند دواش چيست دردش چيست و ميتوانند دعا كنند و نميكنند و اقلاً معصومين مستجاب الدعوه هستند و اين را سنيها هم انكار ندارند حتي در ائمه كه مستجاب الدعوه بودهاند و ميتوانستند به يك نفرين جميع دشمنها را هلاك كنند يزيد و تخت يزيد را سرنگون كنند و هكذا ميشناسد شمر را و نفرين نميكند چنانكه در آنجاهايي كه نفرين ميكردند جلدي مستجاب ميشد و ابراهيم وارد شهري شد بعد از آنكه از آتش بيرون
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 155 *»
آمد و زنش ساره خيلي خوشگل بود و در ميان صندوقش كرد يكي براي پادشاه خبر برد كه ابراهيم همچو زني دارد اين امر كرد او را بردند و در صندوق را گشود تا باز كرد و چشمش افتاد به ساره دست دراز كرد جلدي دستش خشكيد و همينطور اهلبيت در اين منازل ميرفتند به شام و هيچكس نتوانست دستدرازي كند بدانيد كه حفظشان ميكند اين بود كه در وقت وداع گفتند ما را به كه ميسپاري فرمودند به خدا ميسپارم و كسي نتوانست دستي به جانب آنها دراز كند با وجودي كه فساق فجار دشمن محمد و آلمحمد بودند و خدا حفظشان ميكند كه كسي نتواند دست به جانب آنها دراز كند و امورات تمامش به دست خدا است و خدا وقتي ميخواهد حفظ كند اينطور حفظ ميكند.
و مكرر عرض كردهام معصومين نبايد زور بزنند كه معصوم باشند عاصم آنها و حافظ آنها خدا است و خدا زورش را زده و حفظشان كرده پس از اين جهت كه خدا عاصمشان است هر چه ميكنند خدا خواسته كه ميكنند از اين جهت اطاعتشان شده اطاعت خدا و اين رسول مثل ساير مردم نيست والنجم اذا هوي ما ضل صاحبكم و ماغوي و ماينطق عن الهوي هرگز گمراه نبوده اين رسول و به طور غوايت سلوك نميكند ان هو الاّ وحي يوحي و اين وحي خدا است كه آمده و دارد حرف ميزند و ميفرمايد و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا و نبوت را معنيش را ملتفت باشيد پيغمبر يك پوستيني دوش ميگيرد و هكذا قبا قباش از پنبه است پوستين او از پوست است ولكن بدانيد پيغمبر كيست آن كسي است كه كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 156 *»
حالا بدن ظاهري پيغمبر كه بعد از هشت هزار سال متولد شد اين بدن كه اول ماخلق اللّه نيست و كسي نگفته و پيغمبر پيغمبر بود و هنوز آدم نبود حوا نبود و به همين جور فرمايش ميكند حضرت امير كنت ولياً و آدم بين الماء و الطين.
پس ايشان را بخواهيد بشناسيد ايشان معرفت پوستينشان معرفت ايشان نيست و هركس را بايد شناخت آنطوري كه هست بايد شناخت و معرفت ائمه تمامش همينطوري است كه فرمايش ميكنند ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و معرفة اللّه عزوجل معرفتي و معرفت خداي عزوجل معرفت من است و معرفت من معرفت خدا است يعني هركس مرا شناخت خدا را شناخته و هركس خدا را شناخت مرا شناخته حالا ديگر اين را خودت فكر كن و اقلاً راه اشكالش را به دست بياور كه بخواهي سؤال كني از كه بكني و ببينيد چه مطلبي فرمايش ميكنند و اين حديث چنان موحش بوده كه اين آخوندها ميگويند بستهاند به حضرت امير و تو گول آنها را مخور كه نفهميدهاند چه گُه خوردهاند و خدا دارد مطلب حضرت امير را ميگويد ديگر اين آيه را غلاة در قرآن گذاشتهاند؟ غلاة نميتوانند در قرآن تصرف كنند و ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض خدا ما را هدايت كرده به سوي خود و پيغمبر ما را هدايت كرده حالا اين هدايت پيغمبر هدايت او است و انشاء اللّه ما اطاعت پيغمبر را كردهايم اطاعت خدا را كردهايم مع ذلك و ما كنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه و هدايت كردن پيغمبر همان هدايت كردن خدا است و هكذا اطاعت كردن و تمام آنچه را كه خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 157 *»
آورده پيش تو اينطور آورده پس خدا حجتش بالغ است حجت رسول خدا بالغ است و اين پيغمبر است جانشين خدا قائم مقام او امرش امر او است حكمش حكم او است و توي اين آيه شريفه همين را ميخواهد بگويد اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح حالا خدايي كه نور آسمان و زمين است مثل چراغي است كه در مشكوة است و الحمدللّه مردم غافلند و آن قدر غافلند كه راه اشكالش را هم نفهميدهاند.
و غافل نباشيد به هر معني كه مفسرين بكنند اين پيغمبر بود كه آمد در ميان خلق و هدايت كرد مردم را و خدا از زبان اين پيغمبر ميگويد من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و ميگويد انه لقول رسول كريم و واللّه خدا نيست ديگر خدا نيست ملتفت باشيد اينها معمّا هم توش است خدا نيست خدا كه ميگويد اللّه نور السموات و الارض ميگويد خدا نور آسمان و زمين است و مثل نورش مثل چراغي است كه در چراغداني گذاشته باشد و عرض ميكنم خدا كه ديدني نيست اما رسولش ديدني است خدا كه رنگ ندارد و رسولش رنگ دارد و چشم آنچه ميبيند رنگ و شكل ميبيند و خدا رنگ و شكل نيست و چون ديدني نيست ميفرمايد سنريهم آياتنا و عمداً آيه ميخوانم كه نتواند كسي بگويد اين آيه را غالي گفته و ميفرمايد سنريهم آياتنا و ذاتش كه ديدني نيست چرا كه لاتدركه الابصار ولكن آيات او رنگ دارند شكل دارند سنريهم ما مينمايانيم به مكلفين آيات خودمان را در آفاق عالم و در نفسهاشان در آفاق عالم اين آسمان را يك كسي نساخته؟ متحرك نكرده؟ اين زمين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 158 *»
را يك كسي ساكن نكرده؟ و قدرت خدا تعلق گرفته كه اينها را ساخته و انت ما كوّنت نفسك و ما كوّنك من هو مثلك پس در نفس خودمان هم ميبينيم كه قدرت خدا آمده با علم خدا با حكمت خدا همراه بود و خدا از قدرت خودش به قوت خودش ساخته و دانسته چطور بسازد سر را به جاي خودش گذاشته و هكذا دست را و قدرت خدا آمده به ما رسيده و ما ميدانيم كه خودمان عاجز صرفيم و لاحول و لاقوة الاّ به و آنچه خلق كرده از روي حكمت چشم را زير پا نگذاشته چرا كه چشم لطيف است و به خار و خاشاك ضايع ميشود اين است كه در بالاي سر گذاشته كه محفوظ باشد و مستولي بر مادونش باشد.
و غافل نباشيد ميفرمايند همين كه خدا ميخواهد چيزي را خلق كند دو ملك خلاقه هستند كه خدا به آنها امر ميكند كه از دهن مادر فرو رويد در شكم او در رحم او بنشينيد و اينها ميروند آنجا مينشينند عرض ميكنند خدايا اين را زن قرار بدهيم يا مرد و هكذا غني يا فقير سعيد يا شقي و چون از روي گفته خدا ميسازند و حديثش را سنيها قبول دارند نواصب قبول دارند و چون ملك است در ملك حرفي ندارند ولكن بگويي اميرالمؤمنين رنگ به رنگ ميشود پس ميآيند اين دو ملك و دستور العمل ميگيرند و ميسازند او را و هر طوري كه ساختند اسمش ميشود خدا آنها را ساخته و خدا است خالق و باز در جايي ديگر راوي عرض ميكند خدا ميفرمايد قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكل بكم و در جايي ديگر ميفرمايد اللّه يتوفي الانفس حين موتها و در جايي ديگر تتوفيهم الملائكة عرض
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 159 *»
ميكند اينها همه كاركنند و جدا جدا كار ميكنند؟ ميفرمايند خير تمام مردمي كه ميميرند ملك الموت جانشان را ميگيرد ولكن چون معصوم است و هوايي از خود ندارد هر طوري كه خدا ميخواهد بميراند اين ميميراند پس از اين جهت فعل او شده فعل خدا پس اللّه يتوفي الانفس حين موتها و ملك الموت است كه عامل موت است و معنيش همين است كه بميراند ولكن چون آنطوري كه خدا خواسته ميكند فعلش شده فعل او كه اگر خدا هم ميكرد اينطور ميكرد.
و همين جور است عرض ميكنم كار پيغمبر: چرا كه معصوم است مطهر است به طوري كه او خواسته حركت ميكند از اين جهت من يطع الرسول فقد اطاع اللّه چنانكه فعل ملك الموت فعل او است و همين ملك الموت را ايشان ميكشند و جانش را ايشان ميگيرند و كل نفس ذائقة الموت و كل شيء هالك الاّ وجهه و آن وجه خدا نميميرد و او بايد بميراند و زنده كند و او است نور خدا و متصل به خدا و هيچ نيست كه اين قدر اتصال داشته باشد و ايشان اول ماخلق اللّهاند و ايشانند كه از نور خدا صادر شدهاند و ساخته شدهاند و هيچكس ديگر ساخته نشده و هر كسي را به طوري كه هست بايد شناختش پس ايشانند اول ماخلق اللّه و كسان ديگر نيستند چنانكه ميفرمايند ما بوديم به چندين هزار سال پيش از تمام مخلوقات و بوديم ما و هيچ چيز نبود و خدا از نور ايشان دوازده حجاب آفريد و اين حُجب ائمه شما هستند و ان عدة الشهور عند اللّه اثناعشر شهراً في كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض بلكه پيش از خلق آسمان و زمين و بعد از آنكه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 160 *»
ساخت اين حجابها را و آفريد آنها را فرمود و تقلبك في الساجدين و اولنا محمد و آخرنا محمد و اوسطنا محمد و كلنا محمد و بعد فرمايش ميكند بيست دريا آفريد و مثل اين درياهاي شما نيست درياي علم درياي حلم درياي كمال جمال چنانكه در دعاي سحر است بعد گفت فرو برو در اين درياها چنانكه به چشم شما بگويند فرو برو در ديگ و لو فرو رفتنش مثل جسمي كه داخل جسمي شود نباشد و چشم فرو ميرود در نور مبصرات و به تو امر كرده كه فرو برو در اين درياي انوار و اين چشم واقعاً يك درياي عظيمي است و ظاهرش مثل سمّ اِبرَه([5]) ميماند و باطنش از آسمان و زمين بزرگتر است چرا كه تو هر وقت اراده كني كه نگاه كني و ببيني آسمان را ميبيني و تا محيط نباشد چيزي به چيزي نميتواند مستولي شود بر او و اين سوغات شما باشد و مخصوص شما باشد همينطور اين سوراخ گوش كوچك است ولكن باطنش دريايي است كه تمام صداها را تميز ميدهد و عجب درياي بزرگ بيپاياني است همينطور ذائقه شما زبان شما كوچك است ولكن عجب دريايي است كه تمام طعوم و تمام شيرينيها را تميز ميدهد و به چه دقت تميز ميدهد و يك دريا است و درياي بيپايان كه تو هرچه طعم روش بگذاري ميگويد چه مزه ميدهد حالا چقدر ميتواند طعم بفهمد اندازه ندارد مثل آنكه چشم هرچه بياوري پيشش ميبيند و هكذا گوش تو چقدر صدا ميفهمد هرچه بياوري پيش او و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 161 *»
هكذا لامسه و اينها درياها است واقعاً عرض ميكنم اين چشم تو يك دريايي است كه از اين زمين و آسمان بزرگتر است و هكذا گوش تو و ببينيد اينها همه هم فعل تو است و اين چشم را فعل تو قرار داده و به تو گفتهاند ببين و فرو برو و تو فرو ميروي در اين دريا و كسي ديگر نميتواند فرو برود.
پس مطلب آنكه آن بيست دريايي كه از نور پيغمبر خلق شده بود فعل آن بزرگوار بود كه در آنها فرو رفت چنانكه چشم تو از فعل تو خلق شده و هكذا گوش تو از فعل تو خلق شده بعد ملتفت شد كه خدا اين همه نعمت به او داده به سجده افتاد كه شكر كند ملتفت شد كه نميتواند شكر كند از سجده برخاست و خجالت كشيد و صد و بيست و چهار هزار قطره عرق چكيد از بدن مطهر او و خدا از هر عرقي پيغمبري را خلق كرد و خود پيغمبر كسي است كه صد و بيست و چهار هزار پيغمبر از عرق و از فضل او خلق شدهاند ولكن خودشان چه كسانيند ميفرمايند اخترعنا من نور ذاته و ما را از عرق كسي ديگر نيافريده پس پيغمبران را بگويي از عرق ايشان آفريده شدهاند حق معرفتشان است و لكن ايشان حق معرفتشان اخترعنا من نور ذاته و ما را ساخت از نور خود و ما را قائم مقام و خليفه خود كرد همچنان كه قول پيغمبر قول خدا است فعلش فعل او است و انا للّه و انا اليه راجعون و آنچه ميكند به امر خدا ميكند همينطور اللّه نور السموات و الارض و اللّه نور آسمان و زمين است و نور غير از منير است و فعل غير از فاعل است و آني كه ديده نميشود اصلاً ديده نميشود و آني كه ديده
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 162 *»
ميشود نمودند به مردم كه ديده شود و سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم و نور ايشان هم در آفاق است هم در انفس و آن ملائكه خلاقه عرض كردم تمام ملائكه از نور حضرت امير خلق شدهاند و او مقربتر است از ملائكه چرا كه از نور خدا خلق شده پس ملائكه چنين ميكنند فكر كن تا حركت ندهي منير را يا آنكه منير نور خودش را حركت ندهد چنانكه تا چراغ توي اطاق است نورها دور و بَرِ او هستند و وقتي بياوري بيرون نورهاش هم بيرون ميآيند و عرض كردهام كه اگر چراغ در جايي باشد كه بادي به او نوزد و محفوظ باشد تمام عالم رياح عاصفه باشند نميتوانند نورش را حركت بدهند.
و ملائكه را واللّه علي صعودشان ميدهد و نزولشان ميدهد و قدم از قدم برنميدارند مگر به اذن او چنانكه فرمود انا مرسل الرسل و ميفرمايد آدم را من فرستادم نوح را من فرستادم و حضرت امام حسن عسكري فرمايش ميكند ديديم موسي آدم خوبي است و ميتواند از عهده پيغمبري برآيد ان الكليم لما عهدنا منه الوفاء البسناه حلة الاصطفاء چونكه ديديم ميتواند پيغمبري كند ما خلعت پيغمبري را تصدق سرمان كرديم و براش فرستاديم و واللّه تمام پيغمبران فرستاده ايشانند و ايشان فرستاده خدايند و هركس را ايشان فرستادند خدا او را فرستاده چرا كه در زيارتشان ميخواني من احبكم فقد احب اللّه چنانكه اللّه يتوفي الانفس حين موتها و ملك الموت جان مردم را ميگيرد و ملك الموت داخل ملائكه است و متشخصتر از اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل نيست و ميبينيد ملك الموت بيدريغ جان ميگيرد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 163 *»
گاهي اين شهر گاهي آن شهر گاهي اين گاهي آن ولكن اسرافيل را خدا امر ميكند وقتي ميخواهد قيامت برپا كند و امرش ميكند كه پفي كند در بوقش و تمام اهل آسمان و زمين ميميرند و مدت چهارصد سال مردهاند و بعد ميخواهد قيامت برپا كند ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون و پفي ميكند كه تمام آنها زنده ميشوند و سر از قيامت بيرون ميآورند حالا اميرالمؤمنين نميتواند كار اسرافيل را بكند واللّه شأن او بالاتر از اين است كه كار اسرافيل را كند و اينها نوكرهاي ايشانند و ان الملائكة لخدامنا و ان روح القدس في جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباكورة و تمام ملائكه از نور اميرالمؤمنينند و واللّه اميرالمؤمنين در هر كمالي جمالي عظمتي اعظم از تمام اينها است چرا كه او نور خدا است و ايشانند كه بدون واسطه از خدا صادر شدهاند بلغ اللّه بكم اشرف محل المكرمين و اعلي منازل المقربين جايي واقع شدهاند كه فوق ايشان چيزي نيست و جايي نيست و لايسبقه سابق هيچ سابقي به ايشان سبقت نگرفته و هيچ تفوقجويندهاي تفوق نجسته بر ايشان چرا كه ايشانند اول ماخلق اللّه حالا اينجا يك پيراهني پوشيدند بعد كندند دخلي به ايشان ندارد و ايشان بودند و واللّه دنيا نبود آخرت نبود لوح نبود قلم نبود و آنچه نقش شده در لوح محفوظ ثبت است و همه را اين قلم نوشته و به او گفتند بنويس گفت چه بنويسم گفتند بنويس لا اله الاّ اللّه بعد گفتند بنويس گفت چه بنويسم خطاب شد بنويس محمد رسول اللّه و اين ترتيب حكمت است كه عرض ميكنم ميفرمايند منفصل شد نور ما از نور پروردگار ما چنانكه منفصل شد نور آفتاب از
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 164 *»
آفتاب و آفتاب در آسمان چهارم است و نورش در زمين است و واللّه تمام خلق از نور ايشان خلق شدهاند و ايشان حركت ميدهند و ساكن ميكنند پس بكم تحركت المتحركات و سكنت السواكن چنانكه بدن تو به واسطه روح تو حركت ميكند ساكن ميشود ميبيند ميشنود و الاّ خودش از خود چيزي ندارد و واللّه ايشان كأنه روحي هستند دميده در ملك خدا اگرچه مقامشان بالاتر است و تمام ملك حركت نميكند مگر آنكه ايشان حركتش بدهند و ساكن نميشود مگر آنكه ايشان ساكنش كنند.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 165 *»
16/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و ديگر هيچ معني ديگري خدا براي خلق قرار نداده چنانكه چنين ميفرمايد و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون مااريد منهم من رزق و مااريد انيطعمون ميفرمايد من جن و انس را براي همين خلق كردهام كه مرا بشناسند و مرا عبادت كنند مااريد منهم من رزق من هيچ نگفتهام و اراده نكردهام كه آنها رزق براي خودشان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 166 *»
تحصيل كنند و رزق براي خود بسازند و اولاً كه نميتوانند بسازند چنانكه ميبينيد خدا ميروياند گياهها را و گندمها را و اينها رزق عباد است متاعاً لكم و لانعامكم از براي خودتان و از براي انعامتان خدا رزق قرار داده و همچنين واللّه تحصيلش نميتوانيد بكنيد چنانكه مكرر اشاره كردهام تو ببين برنجش از كجا بار شد كجا بود و چطور به تو رسيد و هكذا گندمش نميداني كه كشت و كه انبار كرد و كه فروخت و كه خريد و مااريد منهم من رزق و اين مردم واللّه فريب شيطان خوردهاند و مغرور شدهاند به فريب او چنانكه مكرر چونه زدهام.
اميرالمؤمنين نصيحت ميكند مردم را كه تو هي در بند آني كه شب و روز چيزي به دست بياوري و بخوري و حال آنكه خدا بايد برساند به تو و او عادل است و رزق تو را به غير نميدهد و رزق غير را به تو نميدهد و ميبيني رزقها اولش همه در آسمان است چنانكه اگر باران برف نيايد گياهي نميرويد حتي لباسهاتان اينطور است بعضيش از پنبه است و بايد آبش از آسمان بيايد و ما هيچ تصرف در آسمان نداريم كه برويم آبش را برداريم و رزق را خدا بايد برساند ديگر اگر خاطرجمع از اين خدا نيستي برو علاج خود كن كه خدا است. اي! يك دفعه مال ما را به غير ميدهد يا آنكه دست و پا ميكنيم كه مال غير را به ما بدهد. و غافل نباشيد كه و في السماء رزقكم و ما توعدون و قد قسمه عادل بينكم و اين رزق تو در آسمان است و متصرفش خدا است و رسانندهاش خدا است و تو را خلق كردهاند كه بعضي كارها كني و عرض ميكنم چه كارهاي روحاني باشد مثل كار عقل و نفس و خيال و چه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 167 *»
كارهاي جسماني كه با زبان حرف ميزني با دست برميداري ميگذاري تمامش بايد از تو صادر شود ولكن آن رزق تو در آسمان است و به دست خدا است و اين است كه فرمايش ميكنند ليس العلم في السماء فينزل اليكم و لا في الارض فيصعد اليكم بل مكنون مخزون فيكم تخلقوا باخلاق الروحانيين يظهر لكم بلكه آن علم و آن كار تو مكنون در خودت است تخلقوا باخلاق الروحانيين متخلق شو به اخلاق آنهايي كه از جانب خدا آمدهاند پس عمل تو پيش از آنكه بجا آوري مكنون در تو است مثلاً ميتواني نماز كني اما نميداني چطور نماز بخواني و خدا نماز كن براي تو فرستاده كه نماز يادت بدهد و او محمد بن عبداللّه است و تو هم تقليد پيغمبر را ميكني و متخلق ميشوي به اخلاق او و اخلاق ظاهرش اين است كه رو به قبله ميايستد حمد سوره ركوع سجود ميخواند و تو هم متخلق كه به اخلاق او شدي تو هم ميشوي مُصلّي پس عمل تو مكنون و مخزون در تو است چنانكه طفل را روز اول كه ميبري به نجاري نجاري بلد نيست اما ميتواند اره بردارد و تيشه بردارد و همينطور پيغمبر ميآيد از جانب خدا و فعل تو در تو كامن است و بايد بيرونش آورد و آني كه محتاج به بيرون آوردن نيست آن علم لدني است كه از جانب خدا است و خدا وحي ميكند به پيغمبر خود و تمام دين و مذهب را محمد و آلمحمد آوردهاند كه اگر ايشان نيامده بودند تعليممان نكرده بودند و هكذا نميدانستيم چه كنيم و فعل تو در تو كامن است و استادان ميآيند تعليمت ميكنند و از تو بيرون ميآورند پس بايد تو متخلق به اخلاق آن استادان شوي تا عمل تو از تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 168 *»
سرزند چنانكه نور چراغ بايد از شكم فتيله بيرون بيايد ولكن يك كسي ميخواهد كه اين را روشن كند چنانكه چراغ را ميبري پيش چراغي روشن ميكني فعل آن چراغ و نور او نيامده در اين چراغ بلكه چراغ را كه نزديك آوردي فتيلهاش گرم شد و روغن در فتيله داغ شد و خورده خورده دود شد و مشتعل شد پس فعل او نميآيد در اين چراغ ولكن اندرون اين چراغ روغنش اول جامد بود آب شد و هكذا آبش داغ شد بخار شد و بخارش دود شد و مشتعل شد پس اين چراغ فعلش نيامده پيش اين چراغ ولكن اين چراغ دومي متخلق شده به اخلاق چراغ اولي و ظاهر شد در او آنچه بود پس عمل تو بايد از تو صادر شود و خدا تو را ساخت و چشم ساخت كه روشنايي ببيني اما تو بايد باز كني كه روشنايي ببيني و گوش ساخت كه صدا بشنوي نه آنكه درش را بگيري و چيزي در او بطپاني و نوح قوم خودش را دعوت ميكرد و جعلوا اصابعهم في آذانهم و گاهي از اوقات چيزي بر كلهشان ميپيچيدند كه صداي او را نشنوند.
همينطور ذائقه براي تو ساخته و تو بايد طعم بچشي كه از طعوم خبر شوي و اين چشيدن كار تو است و فايدهاش عايد خودت ميشود و تو سير ميشوي چاق ميشوي پس غذا ميخوري خورده خورده قوت ميگيري نور چشمت زياد ميشود و بالعكس پس خدا تمام اين مشاعر را براي تو خلق كرده و تو بايد آنها را به كار واداري اين است كه ميفرمايد ليس للانسان الاّ ما سعي نيست براي انسان مگر آنچه را كه سعي كرده خوب است مال خودش بد است چشمش كور ميبايست بد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 169 *»
نكند پس لازم است كه انسان كار خودش را خودش بكند و لازم است يعني لازم حقيقي و كار غير نميشود از تو صادر شود و حاق جبر و تفويض است كه نميشود كسي جبر به كسي بكند كه تو عوض من ببين يا آنكه برو تو درس بخوان و خيلي از احمقها را ديدهام پول ميدهند كه غير برود درس بخواند علم خوب است خودت تحصيل كني و انسان را خدا آفريده كه مشغول عمل خودش باشد با وجودي كه خدا محتاج نيست كه تو او را بشناسي و عبادت كني ولكن تو محتاجي كه خداي خود را بشناسي و سر هم احتياج داري به او چنانكه اگر كسي محتاج به تو باشد بايد تو را بشناسد مثلاً اگر محتاج به كتابت است بايد تو را بشناسد و بيايد تملق بگويد همينطور خدا خدا است و محتاج نيست كه تو بگويي لا اله الاّ اللّه و جميع خلق مؤمن شوند بر علم او و قدرت او افزوده نميشود و جميع خلق كافر شوند چيزي از او كم نميشود چرا كه خدا متغير نيست.
پس خلق بايد تمامشان مشغول كارهاي خودشان باشند چنانكه خدا مشغول كار خودش است ولكن شيطان آدم را غافل ميكند كه اگر خدا محتاج نيست چرا پيغمبران ميفرستد و امر و نهي و احكام و شرع و دين و مذهب قرار ميدهند و اگر كسي به آنها ايمان نياورد ميزنند ميبندند ميكشند و عرض ميكنم با وجودي كه خدا محتاج نيست معذلك امرتان كرده كه نماز كنيد روزه بگيريد و رو به قبله بايستيد و نماز كنيد چنانكه يهود رو به بيت المقدس ميكنند و هكذا مجوس رو به آفتاب ميكنند و گمان من آن است كه در سنوات قديم در عبادات بسا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 170 *»
ميگفتند به مردم كه رو به آفتاب كنيد و حمد كنيد خدا را و خورده خورده مردم خداپرست شدهاند و بسا چون اين آفتاب واسطه بود بسا پيغمبران گفتند كه رو به آفتاب كنيد و پيغمبران كه از ميان آنها رفتند آنها به عقل خودشان راه رفتند و نگرفتند از آن پيغمبران آنطوري كه امرشان كرده بودند خورده خورده آفتابپرست شدند گوسالهپرست شدند و بدانيد تمام اينجور امور يك مبدئي داشته كه در ميان مردم مانده.
و غافل نباشيد آنچه هميشه همراه انسان است و از او جدا نميشود افعال او است كه در دنيا و در قبر و برزخ همراهش است و يك خورده فكر كنيد دقت كنيد من هي زور ميزنم كه تو خواب نروي و تو زور ميزني كه خواب بروي و راهش را من ميدانم چرا كه صداي من مثل لالايي است كه به خواب ميروي و عرض ميكنم اين مردم تمامشان قناعت كردهاند به همين كه اين عمارت بنّايي داشته كه ساخته اين آسمان را البته يك كسي ساخته و اين بناش خيلي آدم عجيب غريبي بوده و اگر در بند دين و مذهب باشيد آنهايي كه خيلي خوبند به همين قناعت كردهاند كه ما مخلوقي ميبينيم پس خالقي دارد و عرض ميكنم راست است از مخلوق پي برده ميشود به خالق اما آنطوري كه هست حاشا چنانكه نميدانيم اين بنايي كه اين عمارت را ساخته مؤمن بوده يا كافر عادل بوده يا ظالم.
و عرض ميكنم خدا آنطوري كه خودش را تعريف كرده مثل اينكه در اين سوره تعريف كرده در هيچ جاي قرآن تعريف نكرده كه اللّه نور
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 171 *»
السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و مَثَل نورش مِثْل چراغداني است كه در او چراغي باشد و بر روي او شيشه مردنگي باشد حالا اين همه تفاصيل اين چراغ كيست به اتفاق شيعه و سني محمد بن عبداللّه است: كه چراغي دارد كه در سينه او است و آفتابي دارد كه در اندرون او است و اين آفتاب از زبان او ظاهر ميشود و اين بدن انسان خيلي شبيه است به مشكوة و مشكوة سوراخ سوراخ است و از اين سوراخها انوار بيرون ميآيند همينطور بدن او: مانند مشكوتي است كه انوار از چشم و زبان و گوش او بيرون ميآيد و عرض ميكنم خدا تعمد كرد و نور از بدنش ظاهر كرد پس از جميع اعضا و جوارحش نور بيرون ميآمد از چشمش از گوشش از زبان و دهانش از دندان مباركش گاهي چنان نوري ظاهر ميشد كه مردم غافل بودند وحشت ميكردند پس اين بدن پيغمبر مانند فانوسي است يا مانند شيشه و بلوري است كه سوراخها دارد و آن نور از تمام اعضا و جوارحش از چشم گوش پيش رو پشت سر ظاهر است و وجود پيغمبر همين چراغي است كه خدا گفته اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است آن نورش كيست محمد بن عبداللّه است: چنانكه عرض كردهام در اين قرآن عدد ائمه طاهرين و اسمائشان بود در قرآن و دزديدند و بردند از ميان ولكن خدا كه ميخواهد امرش را بگويد پوست كندهاش نميكند و نفرموده مثل نوره كمحمد: و در جايي ديگر ميفرمايد انا ارسلناك تا جايي كه و سراجاً منيراً و خداوند اين سراج را در آسمانها روشن كرد و اين چراغ تمام آسمانها را منور و روشن كرد و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 172 *»
آورد در زمين و زمين را روشن كرده و تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً مبارك است آن خدايي كه نازل كرده است قرآن را و فرقان را از براي پيغمبر فرستاده و فرقان فرموده خواسته پيغمبر را بالا برد ميفرمايد قرآن اسم تمام قرآن است و فرقان آن آيههايي است كه تفريق ميكند مابين حق و باطل و پيغمبر كارش آن است كه حق را حق بكند و باطل را باطل كند.
و ملتفت باشيد اهل آسمان پيغمبرشان همين پيغمبر است و اهل زمين همين پيغمبر و حضرت صادق وقتي طواف ميكردند چند نفر از شيعيانشان بودند فرمودند شما ما را همينطوري كه در دنيا هستيم ميبينيد و حال آنكه ما در آسمانها معروفتريم از زمين و آنجا ميتوانيم حرفهاي خودمان را بزنيم ولكن در زمين تقيه ميكنيم كه خود را به مردم بشناسانيم و ميفرمايند خدا اجل از اين است كه حجتي قرار بدهد و آن حجت نشناسد محجوج خود را و حجت بايد بشناسد تا بتواند تعليم كند و اين است و غافل نباشيد كه ميفرمايند وجود امام و پيغمبر چونكه براي هدايت است اين است كه مؤمنين در مشرق و مغرب عالم كه منتشرند پس بايد آنها را بشناسد و بايد بتواند برساند لكيما ان زاد المؤمنون شيئاً ردهم و ان نقصوا اتمه لهم و شيعيانشان كه معصوم نيستند آنها بايد معصوم باشند اينها زياد كه ميروند بكنند برشان گرداند و اگر كم كنند براي آنها تمام كند پس ايشان شاهدند بر تمام مردم لتكونوا شهداء علي الناس و اولاً در اين آيه فكر كنيد ببينيد معني دارد يا ندارد و ميدانيد كه آيه بيمعني در قرآن نيست حالا اين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 173 *»
شهدائي كه بر خلقند عمر است ابابكر است از ابابكر بپرس از مريدهاش بپرس كه ابابكر شاهد بر خلق است از خودش بپرس ببين همچو ادعائي دارد و ائمه شمايند كه شاهدند بر خلق و اولاً خدا است شاهد و او است شاهد بر رسولش و رسول شاهد بر خلفاي خود و خلفاش شاهد بر تمام خلق و ميفرمايند خدا اجل از آن است كه حجتي قرار بدهد و محجوجين خود را نشناساند به او چنانكه اگر طبيبي را خدا جايي فرستاد بايد مريضها را به او نشان بدهد و او آنها را بشناسد تا بتواند آنها را مداوا كند و همينطورند واللّه ائمه و گاهي حضرت امير خودگويي ميكردند حضرت فاطمه عرض ميكرد با كه حرف ميزنيد فرمودند با زمين و زمين آنچه در شرق و غرب عالم ميشود به من خبر ميدهد يومئذ تحدّث اخبارها و زمين با هر امامي حرف ميزند و خبرهاي خود را به آنها ميگويد و واللّه ايشانند چنانكه خدا گفته سنريهم آياتنا واللّه در آفاق ايشانند حجت خدا و در انفس ايشانند واللّه حجت خدا پس سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق و اين است كه گاهي مكرر اشاره كردهام كه تفصيل اين آيه در آن دعاي رجب است كه ميفرمايد و بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كل مكان و جايي نيست كه اين آيات آنجا نباشند همه چيز پيششان حاضر است و خلق در مرئي و مسمع ايشان حاضرند و جايي نيست كه از وجود ايشان خالي باشد فبهم ملأت سماءك و ارضك پس به ايشان پر كرده آسمانها و زمينها را ديگر ما ايشان را نميبينيم عرض ميكنم خدا همه جا هست و تو او را نميبيني ولكن خدا تو را ميبيند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 174 *»
ميفرمايند گوسفندها را اگر به شبان ميدهي شبان بايد آنها را ببيند و بشناسد و ببرد به جاي آب و علف همينطور اگر شما امام را نميبينيد امام شما را ميبيند و ايشان واللّه در دنيا و آخرت و در زمين و آسمان جايي نيست كه نباشند پس لا تعطيل لها في كل مكان و تعجب آنكه فرموده يعرفك بها من عرفك هركس خدا را شناخت ايشان را شناخت كه خدا را شناخته و هركس غافل از ايشان شد غافل از خدا شده و ايشانند انوار خداوند عالم يا سلمان و يا جندب ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و معرفة اللّه عزوجل معرفتي بالنورانية و تمام ائمه طاهرين اينطورند چرا كه اشهد ان ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 175 *»
17/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه خداوند عالم چون خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و اين خلق خودشان اگر خدا هدايتشان نميكرد يعني تعليمشان نميكرد و دين و مذهب را براي آنها وصف نميكرد هيچ نميدانستند و او را نميشناختند چنانكه اگر نگفته بود كه نماز كنيد ما نميدانستيم چطور او را بپرستيم به ما تعليم كرد كه اينطور مرا بپرستيد همينطور تعريف كرده كه چطور مرا بشناسيد و تا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 176 *»
خدا خودش را وصف نكند نميتوان پي به او برد و اين مردم سرتاسرشان از پادشاه تا رعيت از ملاشان تا مقلدشان همين كه عمارتي ميبينند استدلال ميكنند كه بنّايي داشته و عرض ميكنم اين راه غلط نيست درست است اما آن بنا چطور بوده بلند كوتاه سياه سفيد نميدانم.
و غافل نباشيد خداوند خود را تعريف كرده همانطوري كه تعريف كرده و اولاً تعريف كرده لاتدركه الابصار هيچ چشمي گوشي عقلي نميتواند او را بفهمد ديگر ما ميفهميم او را به دليل عقل نميشود فهميد و لاتدركه الابصار ولكن آنچه را نموده سنريهم آياتنا زود باشد كه بنمايانيم به ايشان كه ببينند آن آيات مرا و معرفت خدا آن است كه آيات او را ببيني و بشناسي و اگر آيات او را شناختي خدا را شناختهاي و اگر آيات او را نشناختي خدا را نشناختهاي اگر چه لفظ خدايي بگويي و اين را همه كس ميتواند بگويد پس معرفت خدا و خدايي كه ما داريم ذاتش را هيچكس نميتواند بشناسد ولكن آياتش را مكلفند كه مردم بشناسند سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم زود باشد كه بنمايانيم آيات خودمان را در آفاق و در نفسهاي ايشان تا آنكه ظاهر و واضح شود كه او حق است اما حالا ديگر كه آيات او واضح و ظاهر است لازم نيست كه همه مؤمن شوند بعضي ايمان ميآورند بعضي ايمان نميآورند.
و غافل نباشيد كه حجت خدا تمام است كه هيچ شكي و ريبي در او راهبر نيست حتي شيطان ميداند كه خدا خدا است و عالم و قادر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 177 *»
است معذلك ايمان به خدا ندارد و به اين قناعت نكنيد كه كسي توي دلش بداند كه خدا عالم و قادر است و ايمان اعتقاد به جنان و عمل به اركان است و بداني كه خدا است خالق و رازق و محيي و مميت تو و آنطوري كه او كرده درست كرده و اين مردم بعضي چيزها را انكار ميكنند و بعضي را تصديق ميكنند و از اين مردم بپرسي كه اين زمين را كه ساخته سيقولون للّه ميگويند خدا ساخته و أفي اللّه شك فاطر السموات و الارض و اين است كه حضرت امير فرمايش ميكند اول الدين معرفته و پيش از تمام مسائل است و اين از تمام مسائل آسانتر است از نماز كردن روزه گرفتن آسانتر است چرا كه اول دين است و واللّه از پيغمبرشناسي آسانتر است و اين را كه شناختي حالا آن خدا گفته نماز كن روزه بگير پس اول دين معرفت او است و كمال التوحيد نفي الصفات عنه و بايد بداني كه صفات خداوند عين ذات او نيست و اينها قدري مشكل است و كمال توحيد اگر كسي در بند باشد و مجاهده بكند و غرض و مرضي نداشته باشد آسان ميفهمد و باز مردم خيال ميكنند مجاهده با نفس آن است كه انسان رياضت بكشد بيخوابي ببرد خود را به تعب اندازد و اين است مجاهده با نفس. و مجاهده با نفس آن است كه هرچه را خدا پيش آورده تو هم بگويي پيش آورده حالا روز شد الحمدللّه شب شد الحمدللّه و مجاهده با نفس آن است كه انسان غرض و مرض را به كنار بيندازد و آنطوري كه وضع كرده جاري شود پس كمال توحيد آن است كه نفي صفات از او بكني ولكن اگر كسي غرض و مرضي نداشته باشد مشكل نيست حالا مشكل شده
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 178 *»
از براي آنكه يك عمر راه رفته و در بندش نبوده.
پس از براي خداوند صفاتي چند است كه آن صفات آيات و علامات او است و اين صفاتش متعددند و شمرده ميشود و خدا يكي است و صفات بسيار دارد و بخواهي تمام صفات خدا را بشماري اصلاً شمرده نميشود از حوصله بيرون است ولكن كلياتش نود و نه اسم است و هكذا چهارده اسم مثل آنكه تو ميايستي و اين صفتي است از تو و گاهي مينشيني و گاهي متكلمي و گاهي ساكتي حالا اين ساكت چيست صفت زيد است و ذات زيد نيست چرا كه چيزي كه ذاتي چيزي است هرگز از او سلب نميشود چنانكه آتش گرم است در تمام آتشها اين گرمي هست و هكذا مركب سياه است در تمام حروفات اين سياهي پيدا است پس خدا يكي است و صفات بسيار دارد حالا اين مطلب مشكل است و في انفسكم أفلاتبصرون گاهي ميايستي اسمت ميشود ايستاده و گاهي مينشيني اسمت ميشود نشسته حالا بخواهند صفات تو را بشمارند ميگويند فلانكس گاهي متحرك است گاهي ساكن و هكذا ميشمارند پس ببين مشكل نبود و في انفسكم أفلاتبصرون بود همينطور شخصي نجار نيست ميرود نجاري ياد ميگيرد و هكذا بنّا نيست بنّايي ياد ميگيرد و صفات تو از تو صادر شده و تو عين صفات خودت نيستي و تو آني كه ميخواهي بايستي برميخيزي ميايستي و هكذا و تعجب آنكه هركس هرچه ميبيند همينها را ميبيند و تو يا نشستهاي يا ايستادهاي يا متحركي يا ساكن و مردم كه نگاه ميكنند به تو اگر متكلمي تكلمت را ميبينند و اگر ساكتي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 179 *»
سكوتت را ميبينند و هر يك از اينها را كه بخواهي خرابش كني خراب ميكني و صفات كائناً ماكان صادر از ذات است همينطور صفات خدا صادر از خدا است و هر طوري كه تو هستي خدا همينطور آمده پيش تو و تو گاهي متحركي گاهي ساكني گاهي سفر ميكني گاهي در حضري و عرض ميكنم ديديد كه اين امر آساني است كه خودتان هم همينطوريد و مشكل نيست كه حضرت امير بيان فرموده.
پس كمال توحيد آن است كه صفات خودش را ساخته و احداث كرده و تعجب آنكه بابي است از اصول كافي و عنوان ميكند در حدوث اسماء پس صفات هر موصوفي را آن موصوف ميسازد و تو اگر درست راه ميروي ميگويند فلان درسترفتار است و هكذا ديگر چه بگويند غير از اين بگويند كه دروغ است پس صفات را تو ميسازي اما صفات، تو را نميسازد و من هي اصرار ميكنم و تو چرت ميزني بزن برو پي كارت و خدا صفاتي دارد صفاتش متعدد است و ذاتي دارد كه او يكي است و خداي وحده لا شريك له كه واحد است خلق كرده براي خود صفاتي چند و يكي از صفاتش آن است كه همه چيز ميداند و يكي ديگر همه كار ميتواند بكند و يكي ديگر حكيم است و بازي نميكند و بعضي احمقها گفتهاند اگر خدا علم را احداث كند پس وقتي ميشود كه خدا عالم نباشد و بحث كرده كه اين علم و اين قدرت او صفت است و خداي قادر كه قادر را ساخته بايد قادر نباشد اگر نساخته كه ساخته و اگر ساخته بايد ذاتش قادر باشد.
و غافل نباشيد كه خدا تمام صفاتش را ساخته و او صاحب آنها
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 180 *»
است و تمام آنها را ساخته ولكن اسم ساختن آنطوري كه مردم خيال ميكنند نيست مثل آنكه كسي نجار نيست ميرود نجاري ياد ميگيرد ميشود نجار ملا نيست ميرود ملا ميشود ولكن اين خيال نسبت به اين مردمي كه هستند اينطور است ولكن ببين تو چراغ را همان آني كه روشن ميكني نورش ظاهر ميشود به در و ديوار و اين نور بسته به چراغ است و چراغ صاحب اين نور و اثر او و نبوده وقتي كه چراغ باشد و نور نداشته باشد كه اگر نور نداشته باشد چراغ نيست.
پس افعال دو جور است و يكپاره صفات است كه تا ذات بوده هميشه آن صفات بوده چنانكه علم خدا هست معلوم است هميشه بوده و نبوده وقتي كه جاهل باشد مثل آنكه نبوده وقتي كه چراغ باشد و نور نداشته باشد همينطور قدرت و اين صفت او است حالا اين صفت را كه ساخته خدا ساخته و تا بود هميشه حكيم بود و هيچ بار ديوانگي نكرده مثل آنكه تا بوده دانا بوده و يكپاره صفات دارد اين خدا كه اينجور نيست كه هميشه همراه او باشد بلكه تا خواسته باشد آن صفات را صادر ميكند و نخواسته باشد صادر نميكند پس صفات فعل خدا آن است كه وقتي كه ميخواهد چيزي خلق كند ميكند و نخواسته باشد نميكند پس صفات فعل هميشه همراه او نيست گاهي متصف به او ميشود گاهي متصف به ضدّ او چنانكه عزت را خدا ميدهد قل اللّهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء و خدا هميشه غني ميكند و همه كس را غني ميكند؟ نه بلكه بعضي را غني ميكند بعضي را فقير و ايقنت انك
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 181 *»
انت ارحم الراحمين تو رحمتت از همه كس بيشتر است از هر پدر مهربان مادر مهرباني ولكن في موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين و سختترين مردم است و از همه كس سختتر و شديدتر است در موضع نكال و نقمت.
و عرض كردم اينجور دعاهايي كه معنيش خيلي بلند است صاحب الامر فرمودند و رفتند در پس پرده غيب نشستند و عجب دعائي است و توي اين است كه هر چه بايد به تو برسد به واسطه صاحب الامر است اللّهم المم به شعثنا و تمام مايحتاج خلق بايد به امام برسد چنانكه ميخواني در اين دعا و صاحبش گفت و رفت و اگر بود توي اين مردم و اين حرفها را ميزد دورش را ميگرفتند اللّهم المم به شعثنا و اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا و كثّر به قلتنا و اعزز به ذلتنا و اغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سدّ به خلتنا و يسّر به عسرنا و بيّض به وجوهنا و فكّ به اسرنا و انجح به طلبتنا و انجز به مواعيدنا و استجب به دعوتنا و اعطنا به سؤلنا و غافل نباشيد كه واللّه تمام آنچه تمنا داري از امامت بايد بخواهي ميخواهي توفيق بيابي كه نماز كني از او بخواه كه توفيقت بدهد و اشهد انك قد اقمت الصلوة و اقامه نماز را امام بايد بكند نه كسي ديگر و اگر او تو را واداشت به نماز نمازت نماز است و الاّ كله به زمين زدهاي پس خدايا هدايت كن مرا به او كه اگر او هدايت كرد شيطان زورش نميرسد كه ايمانت را ببرد پس سر هم انسان محتاج است به امام خود و اين آية اللّه است كه ظاهر كرده در ميان خلق و جميع تصرفاتي كه در ملك است به دست اين است و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 182 *»
راهش را گفتهام و چشم بصيرتت باز باشد نه آنكه رأيمان قرار گرفته كه امام را تعريف كنيم بلكه تمام ملائكه از نور ايشان خلق شدهاند و از جمله آنها ملك الموت است و قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكّل بكم چنانكه عنوانش را عرض كردم از حضرت امير پرسيدند بعضي جانها را ملك الموت ميگيرد و بعضي را خدا و بعضي را ملائكه ديگر فرمودند تمامش را اين جان ميگيرد ولكن آنطوري كه خدا خواسته جان ميگيرد و خدا خواسته كه سخت جان بگيرد ميگيرد و خدا خواسته آسان بگيرد ميگيرد و واللّه تمام مطلبها را گفتهاند:
يا حار همدان من يمت يرني | من مؤمن او منافق قبلا |
اي حارث همداني هركس كه بميرد مرا ميبيند و ميشناسد كه من كيستم و ملائكه از نور خودش خلق شدهاند ميگويد من به بالين همه حاضر ميشوم اما اگر دوست من است واميدارم او را كه مدارا كند بر او و چنان مدارا ميكند كه مثل گلي كه بو كند ولكن اگر منافق است به او ميگويم اين دشمن من است و بايد خدمتش كرد و ميفرمايند سيخي دارد اين ملك الموت كه شعبه شعبه است و شعبههاش به عدد رگهاي اين حرامزاده و اين را داغ ميكند و در بدن اين داخل ميكند مثل سيخي كه داغ كني در ميان پشم ديگر نميدانم از كجاش داخل ميكند از ته بدترش هم داخل ميكند عجب نيست و اين ملك الموت نوكر علي است و شعار شيعه و دأب آنها است هر دردي داري علي را ياد كن صدا بزن و حالا منكرين فضائل زياد شدهاند پس فرمودند ملك الموت چون به امر خدا كار ميكند و زيادتي نميكند فعلش شده فعل خدا و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 183 *»
خدا ميگويد اللّه يتوفي الانفس حين موتها و اينجور كارها را خدا خيلي ميكند مثل آنكه بخواهد بهار شود باران ميفرستد بر زمين و ميخواهد بهار نشود باران نميآيد و هكذا مثل كسي كه خانه كسي را آتش ميزند هيزم را روشن ميكند و ميزند به خانه او ولكن آتش سوزانده بته هيزم سوزانده همينطور خدا جان ميگيرد اما ملك الموت را به جان مردم مياندازد و اين نوكر اميرالمؤمنين است و معصوم است يعني تخلف از او نميكند و اميرالمؤمنين است آمر و ناهي او و حضرت رسول قسمش را خورده كه او است اقرب به خداوند از ملائكه چرا كه او از نور خدا خلق شده اخترعنا من نور ذاته ديگر اميرالمؤمنين نميتواند بميراند زنده كند نميدانم چه ميشود و اين نوكر علي است كه همه جانها را ميگيرد و ديگر اسرافيل ملكي است بزرگ كه يك پفي ميكند در صور خود كه تمام مردم ميميرند و لا حاس و لا محسوس تا وقتي كه ميخواهد قيامت برپا كند نفخه ديگر ميكند و تمام خلق از آدم گرفته تا خاتم همه زنده ميشوند حالا اميرالمؤمنين چكاره است آمر و ناهي او است و واللّه كار جبرئيل كار او است و واللّه او جبرئيل را ميفرستد پيش هر پيغمبري كه ميخواهد و نفرموده من خدا هستم اما فرموده من صادر از خدا هستم و فرموده جميع ملائكه را من حركت ميدهم و ساكن ميكنم و آنها را من صعود و نزول ميدهم و تمام ائمه اينطورند و اشهد ان ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة.
و تمام آنچه مؤمن ميطلبد از امام خود ميطلبد و چشمداشت او به امام خود است چرا كه خدا او را آقا قرار داده و مردم را عبيد پس او
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 184 *»
سيدي خلق كرده و عبادي و عبد در فارسي يعني غلام و ماها غلام اميرالمؤمنين هستيم انا عبدك و ابن عبدك و دعائي است در وقت دخول در حرم و غلام همه چيزش مال آقا است اگر جايز بود كه او را بكشد ميكشت و ميخورد ولكن گوشتش را حرام كردهاند مثل آنكه گوشت سگ را حرام كردهاند ولكن گوسفند را گوشتش را حلال كردهاند اين است كه ميكشد و ميخورد پس آنچه غلام دارد مال آقا است خانه ميخواهد خانهاش ميدهد اين شهوت دارد زنش ميدهد و زنش هم كنيز آقا است و اين بچهها دارد بچههاش هم زرخريد آقا.
و اگر انسان توي راه باشد آسوده ميخوابد كه امامي دارم كه او حافظ و كفيل ما است و ماها در مرئي و مسمع او هستيم حالا گاهي يك صدمهمان ميزند يك سيلي ميزند بزند ما كه معصوم نيستيم اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات ميخوانيم پس گوسفند شبان ميخواهد و الاّ گرگها ميبرند ديگر لازم نيست كه ما امام خود را ببينيم چنانكه لازم نيست گوسفند صاحب خودش را ببيند مثل آنكه لازم نيست مردم خدا را ببينند و حالا عجالةً چنين رأيش قرار گرفته كه غايب شود ميفرمايند غيبت امام غيبتش مثل آفتابي است كه در زير ابر است و وقتي ابر گرفت باز آفتاب دست از كارهاي خود برنميدارد از پس پرده ابر كارهاي خود را ميكند و وقتي رأيش قرار گرفت پرده را ميدرد و پاره ميكند و بيرون ميآيد و كارهاي خودش را ميكند و دعاي افتتاح را بخوانيد و در او است تمام آنچه را ميطلبي حتي توفيق نماز كردن، خدايا وادار امام مرا كه مرا هدايت كند و واللّه امام هادي ما است چرا كه اگر پيغمبر نيامده
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 185 *»
بود در ميان مردم هيچ ما هدايت نميشديم پس هادي ما به سوي خدا اين پيغمبر است و اسم هادي خدا است و خطاب ميكني به او كه و ماكنا لنهتدي لولا انهدينا اللّه تو اگر پيغمبر نفرستاده بودي و او به زبان ما با ما حرف نزده بود ما هدايت نميشديم و او است واللّه هدايت كننده و حجت خدا را او تمام ميكند و به جميع مكلفين ميرساند نهايت بعضي قبول ميكنند و بعضي انكار حالا اگر رأي مباركش قرار بگيرد كه همه تصديق كنند ميتواند چنانكه خدا بخواهد همه مردم اقرار كنند به او ميتواند اما نميكند پس حجت را تمام ميكنند ديگر حجت را تمام نكرده فلانكس كافر است چرا كافر است ولكن حجت را واضح و ظاهر ميكنند آن وقت ميخواهي ايمان بياوري بياور و شكر كن خدا را اگر مؤمني و ممنون او هم باش و بگو و ماكنا لنهتدي لولا انهدينا اللّه و فرعون يقين كرد كه موسي از جانب خدا است ولكن به زبان گفت انه لكبيركم الذي علّمكم السحر تا وقتي كه ميخواست در دريا غرق شود گفت امنتُ بالذي امنت به بنواسرائيل كه جبرئيل لجني برداشت و گفت آلان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين و زد به دهنش پس اينجور ايمانها را قبول نميكنند و خدا مدتي مهلت ميدهد به مردم تا جايي كه آنها را ميخواهد بگيرد آنجا ديگر مهلت نميدهد و ميگويد بكشيد آنها را به جهنم.
پس آيات خدا متعددند و خدا خداي واحدي است و اين آيات اسمهاي او هستند چنانكه اين نشسته اسم من است و منفصل از من نيست كه من جايي باشم و نشسته من جايي ديگر و واللّه نحن واللّه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 186 *»
الاسماء الحسني و البته هركس خدا را ميشناسد به اسمهاش ميشناسد چنانكه تو يا نشستهاي يا ايستاده و به اسمت من تو را ميشناسم چرا كه اگر تو نبودي اين ايستاده نبود اين نشسته نبود ولكن او مثل ايستاده نيست مثل نشسته نيست پس اسمهاي خدا متعددند و كليات آن اسماء همين چهارده هستند و يا همين دوازده هستند كه ان عدة الشهور عند اللّه اثناعشر شهراً و اين ماههاي ظاهري زير آسمان است و بعد از خلق زمين و آسمان است ولكن آن ماهها پيش از آسمان و زمين هستند كه بودند ايشان و آسمان و زمين نبود و اين آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد و حال آنكه اين روزها و شبها زير آسمان و زمين افتاده و آفتاب زير ميرود شب ميشود و بالا ميآيد روز ميشود پس اين شش روز را ملتفت باشيد يهوديها دارند كه از يكشنبه خدا دست به كار شده تا روز شنبه فارغ شده و اين شش روزها را گبرها نصاري هم دارند و در زبان آنها گاه است و شش گاه دارند.
پس اين شش روز كه پيش از آسمان و زمين است ائمه طاهرينند و ايشان بودند و هيچ چيز نبود كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين و ايشانند آيات و اسماء خدا و بعضي از آيات هميشه همراه او هستند و بعضي هميشه همراه او نيستند گاهي هستند و گاهي نيستند چنانكه خدا جاعل ظلمات و نور است و وقتي ظلمت آفريد جاعل او است و وقتي نور آفريد جاعل او است و عرض كردم سر و كار مردم در دنيا و آخرت به اين صفات فعل است و محتاج به صفات فعلند چرا كه صفات ذات هميشه همراه او است پس افعال خدا و صفات او تفاوت دارند پس آن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 187 *»
صفاتي كه هميشه همراه او است كنّا بكينونته قبل مواقع صفات تمكين التكوين كائنين غيرمكونين و اينها صفات ذاتيهاند و ذات نيستند چنانكه تو اين نشسته را درست ميكني و خرابش ميكني ولكن توي نشسته تو نشستهاي و بالعكس و هركس تو را شناخت تو را شناخته و ايشان هميشه بودهاند و اول ما خلق اللّهند و نبود نداشتهاند و هميشه خدا بوده و اسمهاش را ساخته پس خلق اسماً بالحروف غيرمصوت و باللفظ غيرمنطق.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 188 *»
18/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را بخصوص جن و انس را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و خودشان نميدانستند چطور او را بپرستند و نميشناختند او گفت كه او چطور است چنانكه خيلي واضح و ظاهر است كه خدا تعليم ميكند مرا اينطور بپرستيد همچو نماز كنيد روزه بگيريد حج كنيد همينطور خودشان نميتوانند خدا را بشناسند و خودش ميگويد من چكاره هستم حالا گفته چطور.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 189 *»
در جاهاي ديگر غير اين آيه شريفه بعض توحيد را گفته خدا سميع است عليم است و هكذا ولكن در اينجا حاقّ توحيد را بيان كرده ميفرمايد خدا را ميخواهي بشناسي ذات خدا را نميتواني ببيني ولكن ميتواني آيات و صفات و اسماء او را بشناسي اين است كه ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است يا خالق و هدايت كننده آسمان و زمين است و مثل نوره كمشكوة فيها مصباح تا آخر آيه به شرط آنكه دل بدهي غافل نشوي و آن آخر به طورهايي گفته كه مؤمن پي ببرد و منافقين پي نبرند و گذاشتند اين آيه سر جاش باشد و هرجا اسم محمد و آل او بود ابابكر و عمرش زور زدند و بيرون كردند ولكن الحمدللّه نفهميدند كه خدا در اين آيه چه گفته و عمداً چنين كرده خدا نور آسمان و زمين است و مثل نوره مثل چراغداني كه در او چراغي باشد و چراغ و چراغدان را انسان ميبيند و ذات خدا ديده نميشود پيغمبر فرمود من راني فقد رأي الحق و خدا اينطور ديده ميشود و جور ديگر ديده نميشود چنانكه در قيامت وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة صورتهايي چند است در قيامت كه همه شادان و خرم و خوشحال و به سوي خداي خود يعني به سوي پيغمبر خود و آيات او نظر ميكنند و امام فرمايش ميكند آني را كه نميتوان ديد نميتوان ديد چرا كه ذات خدا لاتدركه الابصار و يك خورده دل بدهي آسان ميشود چشم چيزي را كه ميبيند رنگ است روشنايي تاريكي سفيدي سرخي و خدا رنگ نيست كه ديده شود و ذات خدا لاتدركه الابصار ولكن ميفرمايد وجوهٌ يومئذ ناضرة الي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 190 *»
ربها ناظرة امام فرمايش ميكند وجوهي كه به سوي رب نظر ميكند خداوند عالم كساني را كه قائممقام خود و خليفه و پيغمبر خود قرار داده همان خدا همچو قرار داده كه هركس ايشان را زيارت كند خدا را زيارت كرده و اگر دل بدهي مطلب به دستت ميآيد و ديدار ايشان و ائمه طاهرين ديدار خدا است و اين است كه ميخواني من زار الحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه هركس زيارت كند سيدالشهداء را مثل آن است كه خدا را زيارت كرده و واللّه خدا را زيارت كرده چرا كه قلب المؤمن عرش الرحمن و در حديث قدسي فرمايش ميكند ماوسعني ارضي و لا سمائي ولكن وسعني قلب عبدي المؤمن من آنجاها نمينشينم و خيلي مردم خيال ميكنند خدا در عرش نشسته خصوص ميبيند پيغمبر به عرش رفت ميفرمايد اين آسمان و زمين جاي من نميشود و خدا خيلي عظيم و كبير است ولكن وسعني قلب عبدي المؤمن و قلب مؤمن از اين آسمان و زمين وسيعتر است و آن قلبي كه خدا در او مستولي شده شما يادش بگيريد كه آن قلب رسول خدا و ائمه طاهرين است صلوات اللّه و سلامه عليهم كه واللّه قلبشان از تمام اين زمين و آسمان بزرگتر است حالا ميبينيد يك ذرع و نيم قدي كه در ميان مردم راه ميروند و گاهي ناخوش بودند و گاهي چاق براي آنكه تو بتواني خدمتشان برسي و ايشان بودند و هيچ آسمان و زمين نبود ايشان بودند و اين آب و خاك و غذاهاي دنيايي نبود و ايشان بودند اين آسمان و زمين و هيچ مخلوقي از مخلوقات نبود و ايشانند آن اول ما خلق اللّه و آن چيزي كه خدا اول ساخته ايشانند و به واسطه ايشان خيلي چيزها
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 191 *»
ساخته و چرت نزني من پوست مطلب را ميكنم كه ملتفت شوي.
ببين تو هم كاري كه ميكني تمامش را با قوت و قدرت خود ميكني و اين قدرت فعلي است صادر از تو شده و جميع كارها را با قدرت خود ميكني و قدرت خودت معلوم است به تو بسته و قدرت تو از جميع چيزها نزديكتر است به تو و قدرت تو در خارج نيست آب خاك نيست و صادر از تو است چنانكه بنّا با قدرتش خشتها را برميدارد روي هم ميچيند و قدرت بنّا اين خشتها را روي هم چيده و هكذا آنچه را خدا ساخته به علمش ساخته و اين صادر از او است و جايي درس نخوانده كه علم پيدا كند و آنچه ميكند با علم خود ميكند و اين دانايي را اول ساخته چنانكه عرض كردم ميشود فعلي كه هميشه همراه فاعل باشد مثل اينكه چراغ تا روشن شد نورش ظاهر شد و اين نور چراغ نيست چرا كه چراغ در يك گوشه گذاشته شده و نورش منتشر شده در اتاق و چراغ را هرجا ميبري نورش هم ميرود نميبيني كه چراغ را بيرون ميبري نورش هم بيرون ميآيد و حاقّ مطلب است و مطلبي است خيلي بلند و علم خدا صادر از خدا است و هكذا قدرت خدا ديگر خدا خودش خودش را علم داد حرف هذياني است و علم خدا قدرت خدا صادر از او است كي اين علم از او صادر شد نبود وقتي كه خدا جاهل باشد و هكذا قادر و نبوده وقتي كه عاجز باشد و اين قدرت صادر از او است چنانكه نور چراغ صادر از چراغ است و خودشان همينطورها فرمايش ميكنند اخترعنا من نور ذاته و ميفرمايند منفصل شد نور ما از نور خداوند مثل انفصال نور آفتاب از
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 192 *»
آفتاب و ميبيني آفتاب در آسمان چهارم است و نورش تابيده بر زمين و اين نور جنس آفتاب است و آفتاب نيست و لو شكلش شكل آفتاب باشد و طور و طرزش مثل آفتاب باشد و اين نوري كه اينجا هست بر شكل آفتاب است و نور همه جا بر شكل منير خودش است و اين نورها قرص قرصهايي است كه سر بر سر هم داده و يك تكه مينمايد چنانكه اگر آئينه بگيري مقابل آفتاب عكس آفتاب در او ميافتد و اين شكلش شكل آفتاب طور و طرزش طرز آفتاب و بسا اگر اين عكس نزديك تو شود تو را بسوزاند چنانكه عينك ميگيري مقابل آفتاب و نور آفتاب در او ميتابد و ميسوزاند هر چيزي را و نور آفتاب را تو به واسطه عينك نزديك خود آوردي و خود آفتاب دور است از تو يا آنكه تو دوري از او و چون تو دوري از او بسا نفهمي كه آفتاب چقدر گرم است ولكن عينكي بگير مقابل او و وقتي گرفتي نزديك به او ميشوي و اين آتش ميزند چوب را حتي اگر عينك را بگيري و دوامي پيدا كند آهن را سرخ ميكند و معلوم است به واسطه عينك البته آفتاب را نزديك ميكند و تو به واسطه اين عينك نزديك شدهاي به او و اما آن آفتاب آسماني دور است نميتواني به او برسي همينطور آئينه ميگيري مقابل آفتاب اين عكس در او شكلش شكل آفتاب است طور و طرزش طرز آفتاب و همچنين روشن ميكند اطاق را مثل اينكه آفتاب اطاق را روشن ميكند و نور خدا را ميتوان آورد پايين چنانكه خدا تدبير كرده و نور توحيدش را در وجود ايشان قرار داده و شما دوريد از او و خبر نميشويد كه خدا چه خواسته از شما و آنها خبر ميدهند به تو كه خدا چه خواسته از تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 193 *»
چرا كه قلب ايشان عرش رحمان است و عرش خدا قلب پيغمبر است و از زبان پيغمبر دارد حرف ميزند بلكه اين زبان پيغمبر زبان خدا است و خدا از زبانش حرف ميزند و فرق خدا با پيغمبر آن است كه ما خدا را نميبينيم و پيغمبر را ميبينيم خدمت خدا نميتوانيم برسيم خدمت پيغمبر ميرسيم و ماوسعني ارضي و لا سمائي ولكن وسعني قلب عبدي المؤمن پس و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا.
و غافل نباشيد ببينيد خداوند در عرش قرار ميگيرد و همين كه در عرش قرار گرفت بنا ميكند حكم كردن ميفرمايد ثم استوي الي السماء و هي دخان و انشاء اللّه ملتفت ميشوي كه خدا چه گفته و خدا تا به عرش ننشيند و عرش يعني تخت و چنين قرار داده ثم استوي الي السماء و الرحمن علي العرش استوي خدا بر عرش مستولي ميشود و وقتي مستولي شد ميگويد به آسمانها و زمينها ائتيا طوعاً او كرهاً و خدا دارد از زبان پيغمبرش اين حرفها را ميزند و خطاب ميكند به آنها بياييد به سوي من بالا يا از روي رغبت و ميل يا اينكه نميآييد به زور ميكشم شما را ميبرم قالتا اتينا طائعين ميآييم از روي رغبت و ميل و مرحبا به آسمان و زمين كه اطاعت او كردند و ملتفت باشيد راهش آن است كه اين رسول خدا هيچ هوايي هوسي ندارد ان هو الاّ وحي يوحي نيست آن مگر وحيي كه به او ميرسد و زبان پيغمبر زبان او است فرمايش او فرمايش خدا است و انه لقول رسول كريم يعني اين قرآن قول رسول كريم است ولكن قولش قول خدا است و زبانش زبان خدا است پس قرآن از جانب خدا آمده كي رسانده اين قرآن را پيغمبر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 194 *»
فرمايش كرده و رسانده پس قول اين پيغمبر قول خدا است امرش امر او پس ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا هرچه را ميگويد بكنيد اطاعت كنيد و هرچه را ميگويد ترك كنيد بكنيد چرا كه اين از پيش خدا آمده و آمده كه شما را خبر كند كه اين خدا از شما چنين خواسته كه همچو نماز كنيد روزه بگيريد همينطوري كه اطاعت پيغمبر اطاعت خدا است همينطور معرفت او معرفت خدا است و آني را كه ميتوان ديد آن آية اللّه است و فرموده سنريهم آياتنا و نفرموده سنري ذاتنا و ذات رنگ و شكل ندارد اما چنين قرار داده كه هركس آيات او را ديده باشد او را ديده باشد.
و غافل نباشيد كه هيچ فرقي ميان خدا و اسمهاي او نيست الاّ آنكه اسمها را ميتوان ديد و خدا را نميتوان ديد و خدا را ميتوان ديد يعني از اسمش ميتوان ديد چرا كه اگر اسم نبود مسمي ديده نميشد چنانكه من اينجا مينشينم به اسم مينشينم و اين نشسته اسم من است و شما همين نشسته را ديدهايد و ذات من ديده نميشود و واللّه اگر ذات خدا نبود محمد و آلمحمد هم نبودند ولكن ذات خدا بود و محمد و آلمحمد: بودند و هميشه همراه او بودند ميفرمايد كنا بكينونته قبل مواقع صفات تمكين التكوين موجودين و خيلي از مردم خيال ميكنند پيغمبر اول ما خلق اللّه است يعني مشيت خدا تعلق گرفته پيغمبر را ساخته و مشيت خدا عين صفت فعل او است و صفت فعل مثل آنكه خواسته حالا روز باشد و شب نباشد يا آنكه شب باشد و روز نباشد و اين مشيت خدا زير قدرتش افتاده و نبوده وقتي كه خدا قدرت نداشته
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 195 *»
باشد و قادر نباشد بلكه خدا هميشه بوده و قادر بوده و آن مثل چراغ را عرض ميكنم كه پي ببري نبوده وقتي كه چراغ باشد و نورش نباشد ولكن اين نور صادر از چراغ است و نبايد چراغ زماني بر او بگذرد و نورش از او صادر شود بلكه اين نور هميشه با خدا بوده و خدا هميشه با او بوده و لا فرق بينك و بينها و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و اسم خدا را ميتوان ديد و صريح آيه قرآن است سنريهم آياتنا في الافاق و واللّه اين آيات را نموده حالا هركس نديده از باب آن است كه حجابي به خود گرفتهاند كه نميبينند و لاتعطيل لها في كل مكان و اين آيات و مقامات و علامات نيست جايي كه نباشد فبهم ملأت سماءك و ارضك يعني به ايشان پر كردي آسمان و زمين خودت را در همان وقتي كه در آسمانند در زمين و همان وقتي كه توي دنيا هستند توي آخرتند و آمدند در دنيا كه شما را از آخرت خبر دهند و جايي نيست كه نباشند پس همه جا حاضر و ناظرند و هركس خوب ميكند ايشان شهادت ميدهند كه خوب كرده و هركس بد ميكند ايشان شهادت ميدهند كه بد كرده و يوم يقوم الاشهاد ايشانند كه شاهدند بر خلق آسمان و زمين و شاهدند بر ناس و ايشانند كه سركردهشان پيغمبر است و شاهد است بر آنها لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً و هر طوري بكنند جور ديگر نميشود معني كرد پس جماعتي هستند در دنيا كه شاهدند بر خلق و اين نه ابابكر است واللّه ابابكر ادعا نكرد و نه عمر است چرا كه ادعا نكرد و اين عمريها بهترند از اين نواصب و آنها هيچ كدام همچو ادعائي نكردند ولكن واللّه ائمه طاهرين ادعا كردند به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 196 *»
صريح آيه قرآن كه يك جماعتي هستند و عمر و ابوبكر نيستند و هكذا تابعين آنها ولكن ايشانند كه شاهدند بر خلق و خلق در مرئي و مسمع ايشان واقعند چنانكه ميفرمايند تمام اين خلق در دست ما مثل فلقه جوزي است كه هر طور بخواهيم حركت بدهيم و ساكن كنيم ميكنيم و ايشان شاهدند بر تمام خلق و در همان آني كه شاهدند بر خلق زمين شاهدند بر خلق آسمان و ميفرمايند ما در آنجا مشهورتريم چرا كه در زمين دشمن داريم و تقيه ميكنيم كه بعضي حرفها بزنيم و شما هم تقيه ميكنيد نميتوانيد فضائل ما را بگوييد ولكن آنجا ملائكه ما را ميشناسند و هركس فضائل ايشان را بگويد ملائكه ثوابهاي خودشان را ميدهند به او كه صلوات فرستاده براشان پس در عوالم غيب ايشان مشهورترند چرا كه تقيه نبايد بكنند به خلاف عالم شهاده كه بايد تقيه بكنند و من راهش را عرض ميكنم.
خدا هرچه ميكند با قدرتش ميكند و اين قدرت فعل او است و صادر از او است ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته و حاقّ حكمت را بيان فرمودهاند و حكيم ميخواهد كه ملتفت شود. ما را از نور ذات خودش آفريده و تفويض امور عباد را به ما كرده مثل آنكه بلا تشبيه خدا بنّايي آفريده و عقل و شعور به او داده و به او ميگويد بيا عمارت بساز حالا ديگر اين عمارت از دست بنّا بيرون آمده خدا چه كاره است خدا آني است كه بنا را ساخته و قدرت بنايي به او داده و او را استاد و دانا كرده و بنا را واداشته كه اين بنا را بسازد و حالا ديگر خدا خالق بنا نيست؟ البته خالق او است ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته و اين نور وقتي آفريده شد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 197 *»
و مثل شما نيست آفريدنش كه وقتي نبوده كه نباشند و هميشه صادر از خدا بودهاند و آن نوري كه بايد صادر بشود از خدا از اين نور آفتاب خيلي واضحتر است و اين نور بعد از آنكه خدا آسماني زميني ساخت و جعلنا الشمس سراجاً اين نور را قرار داد كه عالم را روشن كند ولكن آن نوري كه اللّه نور السموات و الارض است هميشه پيش خدا است و خدا يكي از اسمهاش نور است و هميشه به او برپا است چنانكه تا خدا بوده قدرت داشته و اينها صادر از او است و اين نور اسم اعظم اعظم اعظم است و اين است كه خودش ظاهر و ظاهر كننده چيزها است و اين نور است كه آسمان را ساخته و زمين را ساخته و اين نور در همان جايي كه آسمان را ساخته زمين را ساخته چرا كه لاتعطيل لها في كل مكان.
و غافل نباشيد كه اغلب اغلب از مردم خيال ميكنند خدا توي پستويي جايي نشسته و محمد و آلمحمد:جايي ديگر دارند راه ميروند و بسا از آنها خبر نداشته باشد ميفرمايد ان اللّه مع الذين اتقوا و ايشانند متقي و پرهيزگار به طور حقيقت نه مجاز و خدا همراه ايشان است و ايشان همراه خدايند علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار خدا هرجا ميرود علي را همراه خود ميبرد و علي هرجا ميرود خدا همراه او است ميفرمايند در روز قيامت پيغمبر:چنگ ميزند به كمربند خدا و ما چنگ ميزنيم به كمربند پيغمبر و شيعيان ما به كمربند ما و راوي نميدانم چه فهميد همينقدر دست بر هم زد و گفت دخلناها دخلناها فرمودند سعي كن از بهشت بيرونت نكنند تا شيعهاي و تابع مايي داخل بهشتي و سعي كن بيرونت نكنند و غافل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 198 *»
نباشيد كه تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و آن عالميني كه خدا است رب آن عالمين، پيغمبر، پيغمبرِ آن عالمين است چرا كه ايشانند اول صادر از خدا حالا يك كسي زير پاشان است به او هم تبليغ رسالت ميكنند تو هم ببين هرچه ميكني با قدرت ميكني و بنّا با قدرت خود خشت و گل برميدارد و عمارت ميسازد و اين قدرت فعل تو است و همراه تو است ميخواهي بنّايي بكني ميكني نخواهي هم نميكني حالا تا بگويي خدا به محمد و آلمحمد كار ميكند رگهاي گردنشان سيخ ميشود و حال آنكه فرموده والسماء بنيناها بايدٍ ميفرمايد هرجا خدا نخواسته كه ما را مخلوط كند با خود فرموده اني انا اللّه و قل هو اللّه احد ولكن آنجايي كه ما را مخلوط كرده «نا» آورده فرموده والسماء بنيناها بايدٍ و انا لموسعون و خداوند دوازده دريا آفريد از نور ايشان و پيغمبر فرو رفت در اين درياها و بعد از نور ايشان بيست حجاب آفريد و پيغمبر در اين حجابها فرو رفت تا اينكه از عرق او پيغمبران را آفريد و بدء پيغمبران از بدن پيغمبر است.
ملتفت باشيد و اين عرق باز دخلي به خود اصل بدن ندارد و بسا وقتي زياد شد بدن را كسل كند و ناخوشها عرق كه كردند برميخيزند صحيح ميشوند و از عرق بدن پيغمبر يعني از نور و فضل و زيادتي او و پيغمبران همه معصوم بودند، به جهت اقتران ايشان به محمد و آلمحمد نور عصمت در آنها پيدا شد و من اراد اللّه بدأ بكم و من وحّده قبل عنكم و واللّه تمام ملائكه و پيغمبران وقتي كه بخواهند بروند پيش خدا واسطه را برميدارند و با ايشان ميروند و به غير ايشان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 199 *»
نميتوانند بروند و ميخواهي بروي پيش خدا بايد نور ايشان را پيش كني و بروي و من اراد اللّه بدأ بكم و هركس قصد خدا بكند و قصد راستي اللّهم اني اتوجه اليك بمحمد و آلمحمد و تمام پيغمبران و ملائكه اين دعا را ميخوانند و ايشان را وسيله قرار ميدهند به سوي خداوند و اقامه مقامه في سائر عوالمه في الاداء و خلق پيغمبر ضرور داشتند چرا كه اول صادر از خدا نبودند و پيغمبر خلق ميكند و اين پيغمبر متصل به او است و از جانب او امر و نهي ميكند پس اقامه مقامه في سائر عوالمه في الاداء اذ كان لاتدركه الابصار و لاتحويه خواطر الافكار و لاتمثّله غوامض الظنون في الاسرار لا اله الاّ اللّه الملك الجبار.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 200 *»
19/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه چون خداوند عالم خلق را معلوم است از براي كاري خلق كرده چرا كه هرچه را خلق كند و در او فايده نباشد لغو و بيجا است و خدا لغوكار نيست و حكيم است چنانكه بعض از وجوه حكمتش را ميفهمي چشم را ساخته چقدر خوب ساخته و مثل چشم عروسك نيست كه شكل چشم باشد و جايي را نبيند و خدا خلق را براي همين خلق كرده كه او را بپرستند و او را بشناسند و ديگر كاري
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 201 *»
ندارند يعني احتياجي به چيزي ديگر ندارند و همين كه كسي خداي خود را شناخت حالا بعضي كارها ميكنيم محض جهل و غفلت ميكنيم استغفار ميكنيم استغفر اللّه ربي و اتوب اليه و ميفرمايد و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون و حصر كرده كه من خلق نكردم آنها را براي كاري ديگر حالا بعضي وقتها امر ميكند به كاري ديگر باز هم گفتند برو خانه گنبدي ساز و استعمركم فيها امر ميكند به مردم.
پس ملتفت باشيد خلق خلق شدهاند يعني جن و انس خلق شدهاند از براي همين كه خدا بپرستند مثل آنكه چشم خلق شده كه ببيند حالا هم ميگذاري نميبيند همينطور نميروي توحيد ياد بگيري توحيد نداري مثل همين ديدن چشم ميفرمايند در هر جايي كه هستي ميفرمايد در حديث قدسي و خيليهاتان نميدانيد حديث قدسي يعني چه آللّه اذن لكم وقتي مينشيني خدا ميگويد آللّه اذن لكم و هكذا ميايستي و خدا زباني دارد كه هر كس عاقل است ميفهمد زبان او را ولكن ماها اگر عربيم فارسي بلد نيستيم و اگر فارسيم عربي بلد نيستيم و هكذا ولكن زبان خدا اينطور است كه آفتابي خلق كرده و اين به زبان خود ميگويد منم روشن كننده روي زمين و زبان اين را عربها ميفهمند عجمها تركها و همينطور حرفها است كه هر چيزي خودش را تعريف ميكند و هر كسي به صفت خودش شناخته ميشود پس اگر اين آفتاب بگويد من ميرويانم گياهها را و من آنها را رنگ ميكنم و طعم ميدهم و اين را به زبان فصيح ميگويد كه عرب عجم ترك فارس ميفهمند به زبان فصيح ميگويد همه جا را من روشن ميكنم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 202 *»
و اگر عاقلي ميفهمي و هكذا همه طعمها را من درست ميكنم راست است همه كس ميفهمد و چون تعريف آفتاب است كسي انكاري ندارد و اين آفتاب شخص واحد است.
و بعضي شبهات را منكرين فضائل و خرهايي چند القا كردهاند بعد از آنيكه آقايانمان فرمايشاتي فرمودند در فضائل و سگها پشت سرشان افتادند كه شخص واحد در حال واحد در آن واحد در امكنه عديده محال است راست است اما ببين شخصش كه باشد اگر اين شخص واحد برود بالا مثل آفتاب اين در حال واحد در آن واحد در تمام امكنه هست و اين است كه عرض ميكنم زبانهاي الهي غالبش اينجور زبانها است و خدا همينجور تعبير آورده از حالات مردم بگويم تمام قرآن اينطور است تصديق كن و خدا تعبير ميآورد از حال مردم كه فلان طايفه چه گفتند چه گفتند و خدا تعبير آورده يوفون بالنذر و يخافون يوماً كان شره مستطيراً اين قول را ما نگفتيم و خدا تعبير آورده از حال ما. مثلاً فلان كس خوب راه برود اين نگويد كه من خوبم ولكن زبان حالش داد ميكند كه شخص درست رفتار متديني است پس خدا در هر جايي به تو خطاب ميكند و گوش شنوا ميخواهد كه بشنود خير از گوش به خصوص لازم نيست از چشم هم ميتوان شنيد و هكذا از گوش از شامه آللّه اذن لكم آيا خدا اذن داده به تو كه راه ميروي يا ساكن ميشوي چرا كه بندگان همه بنده او هستند و مالك خودشان نيستند ديگر چشمم است چشم تو نيست خدا چشمي برات ساخته و مال او است و هكذا پايي ساخته اين پاي خودم است خير دخلي به تو ندارد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 203 *»
مال خدا است قل اللّهم مالك الملك و مالك دست و پاي ما همه خدا است و ماكان لهم الخيرة من امرهم خودم دلم ميخواهد غلط ميكني كه دلت ميخواهد و علمش را خوب است آدم ياد بگيرد و اگر آدم جاهل باشد در آن كاري كه هست هرگز به خود نميآيد خيال ميكند اين كاري كه توش است خوب است ولكن وقتي علمش را ياد گرفت اقلاً ميداند كه بد كرده يك وقتي توبه ميكند انابه ميكند خدا از او ميگذرد ميفرمايند كسي كه كاري بكند و بداند كار او بد است و اقرار كند كه خدايا اگر عذابي بر من وارد آوردي مستحق عذاب بودهام و اگر بخشيدي به فضل خود بخشيدي ميفرمايند چنين كسي را خدا ميآمرزد.
و غافل نباشيد و فكر كنيد كه خداوند ما را خلق كرده از براي آنكه بندگي كنيم و من عنده لايستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون سر هم عبادت او را ميكنند و براي اين خلق شدهاند ولكن ما نميكنيم اقرار ميكنيم كه بد كرديم و ناقصيم و كامل نيستيم و عرض ميكنم انسان طاقت انتقامات خدا را ندارد هر كدام كه وارد شود چشم درد ميكند طاقت نميآورد و هكذا گوش پس پي علم نميروي اقلاً خود را يك طوري كن و خدا را از خود راضي كن. ميفرمودند يك كُردي نماز ميكرد و بعد از نماز تعقيبش اين بود كه خدايا ميدانم كه نمازم نماز نيه اما ميكنم كه نگويي ياغيه و آن بزرگ ميفرمودند من هم غالباً حالتم اين است و به ياد آن كُرده ميآيم و همين كه اقرار ميكني خدا ميپذيرد و ميفرمايند هركس شكر خدا را نميكند در آني كه به او داده پس
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 204 *»
ميگيرد از او آن نعمت را ولكن كسي شكر كند نعمت او را چشم صحيح است كه درد نميكند و هكذا گوش دست زبان حالا من بخواهم شكر اين همه نعمت را بكنم از عهده برنميآيم و عرض ميكنم خدا محتاج نيست كه تو شكر او را بكني و اقرار به او بكني ولكن تو محتاجي به او كه او را بشناسي چنانكه محتاجي كه سر هم تو را حفظ كند بلاها را از تو دفع كند ولكن خدا چه احتياجي دارد به خلق اگر همه مؤمن شوند بر جلال او نميافزايد و اگر همه كافر شوند از جلال او كم نميشود.
گر جمله كاينات كافر گردند | (معلوم است) بر دامن كبرياش ننشيند گرد |
ولكن غافل نباشيد خدا بعضي كارها را نسبت به خود ميدهد من يطع الرسول فقد اطاع اللّه كسي كه اطاعت رسول كند اطاعت خدا كرده و اين مخصوص پيغمبر شما نيست تمام پيغمبران اينطورند و اطاعتشان اطاعت خدا است و ميان خودمان همينطور متداول است و نقلي نيست حالا اين رسول را اطاعت ميكني اطاعت خدا كردهاي به زيارتش ميروي به زيارت خدا رفتهاي و من اطاعكم فقد اطاع اللّه و هر كس اطاعت ميكند ائمه طاهرين را اطاعت خدا كرده و راهش را عرض كردهام چون خداوند عالم لاتدركه الابصار بود و به هيچوجه دسترس به او نداشتيم يك قائم مقامي و جانشيني براي خود آفريد كه او از روي هوي و هوس حرف نميزند و خلق كرده پيغمبري را كه هرچه خدا امرش ميكند همان را ميل دارد كه بكند و از خودش هيچ ميلي هوايي هوسي ندارد حتي بگويد برو جنگ كن ميكند و هكذا كشته شو ميشود
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 205 *»
و عبادي هستند انبيا محفوظند به حفظ الهي و اللّه خير حافظاً و معصوم و محفوظ معنيش نزديك به هم است و يكي است پس معصومند يعني از خود هوايي هوسي نداشته باشند به طوري كه كل ما ينسب الي اللّه ينسب اليهم و كل ما ينسب اليهم ينسب الي اللّه و اين است كه پرسيدند از امام كه خدا ميفرمايد فلما آسفونا انتقمنا منهم چون ما را به حزن و اسف آوردند ما هم از آنها انتقام كشيديم راوي عرض ميكند مگر حزن و اسف بر خدا وارد ميشود ميفرمايند خير و ميبيني غصه از جميع صدمات دنيايي آدم را زودتر پير ميكند و ميفرمايند اگر خدا غصه بخورد مثل ما پير ميشود و هكذا مسرور شود مثل ما بسا خنده بيجايي كند حركت خلافي كند مثل ما ولكن ميفرمايند از براي خدا اوليائي چند است و اولياي راستي راستي و آنها مخلوقي از مخلوقاتند كه خدمت آنها ميكني خدمت خدا كردهاي و بالعكس و حزن اينها را حزن خود قرار داده من آذي لي ولياً فقد بارزني بالمحاربة و دعاني اليها يعني كسي كه اذيت كند دوست مرا بهدرستي كه به ميدان جنگ من آمده و مرا به جنگ خود خوانده حالا كيست برود به جنگ خدا مگر احمقي باشد كه همچو خيال كند.
و عرض ميكنم غافل نباشيد آن آياتي كه خدا قرار داده آيت بزرگ او رسول خدا است: و همچنين حضرت امير است صلوات اللّه عليه و آله چنانكه گاهي كه خدمت حضرت اسم آيه ميشد اسم ظهور ميشد ميفرمود اَيّة آية للّه اكبر مني و اي نبأ للّه اعظم مني و اين آفتاب آيتي است از آيات خدا و چقدر كارها ميكند و بخواهد اين آفتاب را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 206 *»
بكند بياورد روي زمين ميتواند چنانكه پيغمبر شق كردند قمر را و آمد پايين و همينطور آفتاب غروب كرده بود و سر حضرت رسول در دامن علي بود آفتاب غروب كرد فرمودند يا علي چرا نماز نكردي فرمودند بيادبي دانستم كه سر مبارك شما را روي زمين بگذارم آن وقت حضرت رسول عرض كرد خدايا اگر علي درست رفتار كرده آفتاب را برگردان به يك مرتبه آفتاب يك صدايي كرد و غرهاي زد و برگشت. همينطور به زمين كوير رسيدند فرمودند اين زمين ولايت ما را قبول نكرده و من در او نماز نميكنم و حضرت به تعجيل از آن گذشتند و جويريه يكي از اصحاب بود تقليد حضرت كرد گفت من هم تقليد علي ميكنم و گذشت از آن زمين بعد از آني كه از زمين كوير بيرون رفتند آفتاب غروب كرده بود دومرتبه برگردانيدند آفتاب را و نماز را در وقت ادا فرمودند و عرض ميكنم اين آفتاب از نور امام حسن است و هر نوري به حركت منير خود متحرك است حالا اين آفتاب خيلي كارها ميكند ممنون امام حسن باش كه همچو آفتابي ساخته و غافل نباشيد كه ايشانند نور الانوار و به اصطلاح اهل منطق اين نور را خدا حمل به خود كرده اللّه نور السموات و الارض و آني كه ديده نميشود هيچ جا ديده نميشود نميشود او را ديد و آني كه ديده ميشود همه جا ديده ميشود و يك وقتي ابوبصير بود عرض كرد خدمت حضرت آيا خدا در آخرت ديده ميشود فرمودند خدا در همين جا هم ديده ميشود ابوبصير واماند فرمودند اي ابوبصير نميبيني او را گفت چرا قربانت شوم او را ديدم و كور بود ابوبصير و غافل نباشيد خدا لاتدركه الابصار هيچ چشمي او را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 207 *»
درك نميكند چرا كه چشم رنگ ميبيند و رنگ محتاج به اين است كه كرباسي باشد و رويش بنشيند و رنگ محتاج است و مكاني ميخواهد كه روش بنشيند و خدا محتاج به مكان نيست و ليس كمثله شيء است و رنگ مثل دارد و هكذا خداي ما ضد ندارد و مثل زمين نيست مثل آسمان نيست مثل دنيا، آخرت نيست و هيچ كس نميتواند با او ضديت پيدا كند و ليس كمثله شيء بر خلاف اين طايفه صوفيه بسيط الحقيقة ببساطته كل الاشياء خود او است ليلي و مجنون و وامق و عذرا و چون ز بيرنگي اسير رنگ شد فرعون خدا است موسي خدا است اتفاق زور موسي زياد شد او را غرق كرد و اگر او هم زورش ميرسيد همين كار را ميكرد و خدا منزه است كه مثل خوبان باشد چه جاي بدان و ذات خدا شيرين نيست تلخ نيست و لاتدركه الابصار ولكن اگر پيغمبري نفرستاده بود كه بگويد خدا وحده لاشريك له است خدا يكي است نميدانستي چطور يكي است و رسول آمده كه خدا را تعريف و توصيف كند و از جمله توصيفها كه در هيچ آيه نيست مگر در همين آيه كه اللّه نور السموات و الارض مثل نوره خدا مثل نورش مثل مصباح است كيست اين مصباح به اتفاق سنيها و شيعهها وجود مبارك پيغمبر است و اين مصباح حمل شده به پيغمبر و اين مشكات مشكاتهايي است كه خدا در خانههايي چند گذاشته و از سبك آيه معلوم ميشود في بيوت اذن اللّه انترفع و اين خانهها خانههاي ظاهري نيست و اين خانههاي ظاهري، مردم اينها را بلند و پست ميكنند ولكن آن خانهها را خدا بلند كرده چقدر؟ آنقدر بلند ساخته كه هر مكلفي هرقدر بيشعور و بيفهم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 208 *»
باشد ميبيند آن خانهها را. و باز از باب آنكه تو خيال نكني كه اين خانهها خشت و گل است و سنگ حاشا و خدا عمارتي ميسازد كه هيچ كس نميتواند خيالش كند مثل آنكه خدا خربوزه ميسازد اما چطور از آبخوري كه با چشم ديده نميشود آب از اين آبخور داخل ميشود و خورده خورده پهن ميشود و شيرين ميشود همينطور اين رجال را خدا ساخته و اين خانههاي بزرگ را او ساخته رجالي هستند كه هيچ بار از ذكر خدا نميروند و نفرموده رجالي هستند كه تجارت نميكنند خير تجارت ميكنند ولكن تجارت آنها را بازي نميدهد پس ايشانند آن آياتي كه شرحش در دعاي رجب است و بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كل مكان چرا كه بندگان خدا همه جا هستند و همه جا محتاج به خدا هستند و ايشان بايد دست آنها را بگيرند ببرند پيش خدا و ميفرمايد فبهم ملأت سماءك و ارضك و اين را بگويي در حق مَلَك چندان وحشت ندارند آخر نميبيني كه دو ملك هستند اسم آنها خلاقه است و از دهن مادر ميروند در رحم مينشينند و تمام آنچه بر سر اين وارد ميآيد به پيشاني آن طفل مينويسند و خطش خطي است كه همه كس ميتواند بخواند مثل اينكه عرض ميكنم پس ملك است نطفه را برميدارد يكجاش را سر ميكند دست ميكند حالا اگر بگويي اميرالمؤمنين چنين ميكند رگها سيخ ميشود و حال آنكه نوكرهاش اين كارها ميكنند و شأن اميرالمؤمنين نيست كه برود به شكم مادر بنشيند ولكن ملائكه را او قوت و قدرت ميدهد و جميع آنچه هست همه به مشيت خدا ساخته شده ميفرمايد خدا آنچه خلق كرده به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 209 *»
مشيت خودش خلق كرده و مشيت را به نفس خود مشيت ساخته ولكن دنيا را به مشيت خود خلق كرده آخرت را جنها را به مشيت خود ساخته انسانها را به مشيت خود خلق كرده ولكن آنهايي كه فبهم ملأت سماءك و ارضك در آسمان كار آسماني ميكنند در زمين كار زميني ميكنند چنانكه ملائكه ميبينند شما اينجا نشستهايد و جنها ميآيند به خصوص شيخي دارند و ميآيند در اين مجالس مينشينند پس ملك هست ولكن كسي او را نميبيند و ايشان واللّه از ملائكه و از جنها لطيفترند و ان روح القدس في جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباكورة و روحالقدس نوكر علي است و نوكر ائمه طاهرين است سلام اللّه عليهم و خدمت ايشان ميكند و گاهي ميخوابند و او حفظشان ميكند پس ايشان آية اللّهي هستند كه به لباس بشريت بيرون ميآيند و از زبان آن لباس بنا ميكنند حرف زدن پس آني كه در مدينه و آني كه در نجف اشرف و آني كه در كربلاي معلي است اينها بدنهايي بودند كه گرفتند كه مردم ايشان را ببينند باهاشان حرف بزنند و ايشانند كه من احبكم فقد احب اللّه و هركس حرامزاده شد البته تخم شيطان است و ايشان را قبول نميكند.
و يك وقتي حضرت امير7 شيطان را گرفتند و خواستند او را بكشند گفت مرا مكش من با زن تمام دشمنهاي تو فلان ميكنم و شاركهم في الاموال و الاولاد و گفت من اينقدر با دشمنهاي تو بدم كه زنهاشان را بر خر ميكشم و خرش هم خودش است و ببين خدا چقدر بد است با اين كفار كه همچو شيطاني به آنها مسلط ميكند كه بطپاند به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 210 *»
زنشان و بريند به مالشان و اموالشان و اين شيطان مثل سگي است كه مرفسش در دست ايشان است و هركس در هر وقتي خلاف كند ميگويد خدا لعنت كند شيطان را كه اين ساعت شيطان بود كه ما خلاف كرديم و اين همه شرور را ميداند كه امر ميكند و همه خيرات را ميداند كه نهي ميكند و امام ميفرمايد امام شما اقلاً بايد زورش به قدر اين شيطان باشد و بلكه بيشتر كه بتواند جلوش را بگيرد و شيطان دبّ و درج في جحورهم و باض و فرّخ في صدورهم و تمام اينها پيش امام كه ميرسند خاضع و خاشعند و ميشناسند او را ميفرمايند وقتي عالمي متولد ميشود شيطان ميرود در تل بلندي كه شياطين او را ببينند كه خاك به سر ميكند تمام شياطين جمع ميشوند دورش كه چه خبر شده اين بنا ميكند آب و تابش بدهد كه چنين چنين شده ميگويند ما را امر كن تا برويم او را بكشيم ميگويد نميدانيد شما اگر اين را بكشيد ما هم كشته ميشويم و ربنا ما خلقت هذا باطلاً و اين بايد باشد كه ما باشيم و وقتي هست ريشه ما را به آب ميرساند و امام تصرفش آن قدر است كه پناه كه به او بردي ديگر جرأت نميكند دور و برت بيايد و خودش گفته لاغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين من همه را گمراه ميكنم مگر آن عباد و بندگان مخلص تو را كه زورم به آنها نميرسد چرا كه تويي حافظ آنها و ياور و معين آنها.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 211 *»
20/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند از اين جهت خودش بيان كرد كه مرا چه جور بشناسيد و چطور بپرستيد چرا كه خلق پيش چشمتان است از شكم مادر بيرون ميآيند جاهل و به قدر بزغاله شعور ندارند و خورده خورده شعور پيدا ميكنند و ياد ميگيرند و از اين جهت انسان را طوري خلق كرده كه از شكم مادر كه بيرون آمد هيچ نميداند و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 212 *»
خورده خورده تعليمش ميكنند و خلق چون نميدانستند خدا را چطور بپرستند از اين جهت نشانشان داد و طور نشان دادنش را ملتفت باشيد ميفرمايد و ماكنا لنهتدي لولا انهدينا اللّه اگر ما را خدا هدايت نكرده بود ما هدايت نميشديم بعينه مثل طفلي را كه ميبرند به مكتب اگر به مكتب نبرندش درس چه ميداند يعني چه پس معلوم است كه اول خدا هدايت ميكند بعد خلق هدايت ميشوند چنانكه او خلق ميكند خلق خلق ميشوند و اگر او خلق نكرده بود خلق خلق ميشدند؟ حاشا و كلاّ همينطور اگر خدا هدايت نميكرد خلق هدايت نميشدند پس آن كسي كه خلق را هدايت ميكند و دعوت ميكند خلق را به خدا پيغمبر خدا است و او آمد در ميان مردم و مردم را هدايت كرد و او كه هدايت ميكند خدا هدايت كرده و ماكنا لنهتدي لولا انهدينا اللّه مثل آنكه همينطور ميخوانيد من يطع الرسول فقد اطاع اللّه چرا كه اين قائم مقام خدا است فلا و ربك لايؤمنون حتي يحكّموك فيما شجر بينهم پس نه چنين است قسم به پرورنده تو ايمان نميآورند تا آنكه تو را حكم قرار ندهند در آن چيزهايي كه پيش ايشان است پس قول اين پيغمبر قول خدا و حكم او حكم خدا و امر او امر خدا است ما اتيكم الرسول فخذوه هر چه پيغمبر ميگويد شما بگيريد و اطاعت كنيد پس پيغمبر قولش قول خدا حكمش حكم خدا است چرا كه اين جانشين او است و محض مثل عرض ميكنم كه پي ببري به مطلب حالا تمام مطلب توي مثل نباشد نباشد.
ببين اگر تو بدني نداشتي در اين عالم هيچ كس ميدانست كه تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 213 *»
روحي داري در عالم ارواح پس بدني ميسازد براي تو و اين چشمش نميبيند گوشش نميشنود توي آتشش بيندازي نميفهمد ولكن روحي خدا در اين گذاشته آن روح از چشم اين بدن ميبيند از گوش او ميشنود پس اين گوش كه اينجا است يك گوشي ديگر توش است و او كه بيرون رفت اين ديگر نميشنود و هكذا اين چشمي كه اينجا است چشمي ديگر توش است و اين چشم به جاي عينكي است مقابل آن چشم روحاني و اين گوش آلتي است مقابل آن گوش روحاني كه ميفرمايد صم بكم عمي و حال آنكه همه گوش دارند چشم دارند ميگويد لاتعمي الابصار ولكن تعمي القلوب التي في الصدور چشمها كور نيست و آن چشمي كه كور است چشم قلب است و همچنين اين گوش را دارند ولكن گوش شنوايي ندارند دل بدهند بخواهند ياد بگيرند دل نميدهند و هكذا پس غافل نباشيد اين بدني كه اينجا است تو كارهاي روح را از اين بدن ميفهمي چشمش باز است ميبيند ميفهمي كه آن روح است در توي اين چشم كه ميبيند و هكذا ميشنود و اين بدن گاهي حركت ميكند ميفهمي كه او خواسته اين را حركت بدهد ساكن كند و هكذا گرسنه ميشود و آن روح است در اينكه گرسنه ميشود و حاق مطلب است كه عرض ميكنم اين بدن قائممقام روح شما است اين حركت ميكند ميفهمي كه او خواسته حركت كند و هكذا ساكن شود و حاق مطلب است ببينيد بدن روح نيست و روح رنگ شكل ندارد و نميشود او را ديد و بغلش گرفت ولكن توي بدن كه نشست صدا از بدن بيرون ميآيد و از چشم بدن ميبيند پس بدن روح نيست
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 214 *»
چرا كه روح رنگ شكل ندارد و كسي كه بدن نداشته باشد معلوم است روح هم ندارد و روح در اين پيدا است يعني از چشمش ميبيند و هكذا و كارهاي روح از بدن پيدا است و اگر روح بگويد من ميبينم من ميشنوم راست است و اگر بدن هم همچو حرفها بزند راست است چرا كه اين روح اگر خودش ميبيند بدون واسطه اين چشم چرا نميبيند و هكذا پس اگر بدن هم بگويد من ميبينم ميشنوم راست است ولكن اگر بدن بگويد من بيروح ميبينم ميشنوم دروغ ميگويد و اگر آن روح هم بگويد من بدون واسطه بدن ميبينم باز دروغ است و حاق مطلب است كه عرض ميكنم و ببينيد اين بدن روح نيست چرا كه اين اينجا ميماند و روح ميرود پي كارش و بدن روح نيست چرا كه روح ميرود و اين اينجا ميماند و وقتي رفت بدن ميماند اينجا و وقتي آمد بدن حركت ميكند ساكن ميشود پس روح بيبدن نميتواند ببيند بشنود و بدن بيروح نميتواند ببيند بشنود ولكن اين دو كه با هم شدند روحي كه نزول كرده در بدن و بدني كه صعود كرده و رسيده به روح حالا هر دو با هم ميبينند ميشنوند و خدا همينطور كرده و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا روحي از امر خود فرستاديم به سوي تو و ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان چنانكه اگر خدا بگويد من روحي نفخ كردم در بدن تو كه بيننده بود از چشم تو شنونده بود از گوش تو و هكذا همينطور و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا و اگر اين روح نبود هيچ يك از اينها نبود و آن روح من امر اللّه روحي است دانا شنوا روحي است معصوم ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته و آن روح همان نوري
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 215 *»
است كه اختراع شده از ذات خداوند و غافل نباشيد ببينيد اين بدن ظاهري مثل پوستيني ميماند كه انسان گاهي مياندازد و گاهي دوش ميگيرد و اين پوستين دخلي به تو ندارد ميفرمايد يا سلمان و يا جندب اي سلمان و اي اباذر ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل ميفرمايد معرفت خداي عزوجل معرفت من است و معرفت من معرفت خداي عزوجل است هر كه خدا را شناخت مرا ميشناسد و اينها مشقتان باشد و يكقدري در بند باشيد.
و همين حضرت صلوات اللّه عليه ميگويد اول الدين معرفته اول دين معرفت خدا است يك خدايي بشناس آن وقت اين حلال دارد حرام دارد و نباش مثل آن اشخاصي كه ارأيت من اتخذ الهه هواه كه هوايي دارند و اين را خدا اسم گذاشتهاند و خداوند عالم اين خداشان را با خودشان ميبرد به جهنم و ميسوزاند اي ديگر همه ميگويند لا اله الاّ اللّه خير همه نميگويند اگر چه ميروي در يهوديها همه اين را ميگويند خدا و پيغمبرش موسي در ميان نصاري خدا و پيغمبرش عيسي و اين خا و دال است و خدا آني است كه اللّه الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء پس فكر كن انشاء اللّه اين چه حرفي است كه حضرت امير زده ميفرمايد اي سلمان و اي جندب معرفت من به نورانيت همان معرفت خداي عزوجل است و اين مطلبي است كه هر روز من در اين آيه ميخوانم اللّه نور السموات و الارض و اين نور به اتفاق شيعه و سني وجود مبارك پيغمبر است و باز در جايي ديگر ميفرمايد سنريهم آياتنا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 216 *»
في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق ما مينمايانيم آيات خودمان را در آفاق در انفس تا اينكه ظاهر شود كه خدا خداي به حق است.
و غافل نباشيد كه خدا معرفت آيت خودش را معرفت خود قرار داده و آنهايي كه منكرين فضائل هستند ميگويند حديث نورانيت را غلات به پاي حضرت امير بستهاند و ميگويم نميتوانند بگويند اين آيه را غلات جعل كردهاند ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق و اين آيات را معرفت آنها را معرفت خودش قرار داده و معرفت خودش را معرفت اين آيات قرار داده چنانكه در اين آيه ميفرمايد اللّه نور السموات و الارض و ميگويد اين مشكات مشكاتهايي است كه در خانههاي چندي گذاشته شده و اين خانهها خانههاي ظاهري نيست چرا كه شرح ميكند رجال لاتلهيهم تجارة.
و اين حديث نورانيت حديث غلات نيست به دليل آيه قرآن و بدانيد كه تمام اين مردمي كه بودند در زمان رسول خدا: بعد از رسول همه مرتد شدند مگر چهار نفر كه اينها مؤمن بودند و خدا داشتند و باقي ديگر رفتند دنبال ابوبكر و خودشان خليفه تعيين كردند و الآن حاشا ندارند كه خودشان خليفه تعيين كردند و اينها خدا ندارند و خداشان بتي است كه به دست خود تراشيدهاند و اسمش را خدا گذاشتهاند و حال آنكه اين ابوبكر اصلاً حسبي نسبي نداشت و اين مادر ابوبكر در مكه بود و بدانيد مكه از پيشها معظم و بزرگ و محترم بود و اين زنهاي فاحشه ميرفتند آنجا كه حاج كه ميآيند به خودشان بكشند و اين مادر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 217 *»
ابوبكر آن قدر فاحشه و رذل و بيپرده بود كه زنهاي فاحشه او را بيرون كردند از مكه و رفت در موضعي و يك چادر قرمزي برپا كرد و به كام خود رسيد و اين شوهرش ابوقحافه از بس رذل و نانجيب بود كه راضي بود زنش فلان بدهد و چهار تا پول بگيرد و اين قرمساق و اين نانجيب از بس بيكاره بود هي نگاه ميكرد كه ببيند كجا ميهماني است و اسمش ابوقحافه شد كنايه از كاسه ليشتن و قحف كاسه سر است و كنايه شده از كاسههاي خارجي و اسمش عثمان بود و ابوبكرش هم اسمش چيزي ديگر بود و اين حسب و نسبش و آن كارهاش كه در حيات پيغمبر:ميرفت جاهايي كه كسي او را نبيند با عمر بت ميپرستيدند.
پس يا سلمان و يا جندب ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل پس شناختن ايشان شناختن خدا است و كسي كه تمكين اين خدا را ندارد لفظ خدايي ميگويد و اين خداش بتي است كه اسم گذاشته و وقتي معرفت آيات را تحصيل كرد خدا دارد و فرموده سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم و عمداً به لفظ يتبين گفته چرا كه چيزي كه ظاهر است ميگويند ظاهر است ولكن آني كه خيلي ظاهر و واضح است به لفظ تبين تعبير ميآوردند پس ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه همينطور خدا گفته سنريهم آياتنا في الافاق و معرفت آيات خودش را معرفت خود قرار داده و اين است كه از آن دعاي رجب اشاره ميكنم بلكه كسي بخواند و بمقاماتك و علاماتك تا جايي كه ميفرمايد يعرفك بها من عرفك هركس آنها را شناخت تو را شناخته و لا فرق بينك و بينها هيچ فرقي ميان تو و آن آيات نيست الاّ انهم عبادك و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 218 *»
خلقك پس ببينيد هيچ فرقي نيست چه خدا را بشناسي چه اميرالمؤمنين چه پيغمبر چه امام حسن را و اينها پوست كندههاش است كه عرض ميكنم پس معرفت ايشان معرفت خدا است و معرفت خدا معرفت ايشان است الاّ انهم عبادك و خلقك خدا يكي است و آياتش خيلي است پس آيات خدا بسيارند و به اعتباري چهارده هستند صلوات اللّه عليهم و معرفت اينها معرفت خدا است و خواندن اينها خواندن او است و ميفرمايد حضرت صادق نحن واللّه الاسماء الحسني التي امركم اللّه انتدعوه بها ماييم آن اسمهاي حسناي خداوند كه شما مأموريد خدا را به آن اسمها بخوانيد در كجا فرموده آن جايي كه ميفرمايد قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن اياً ما تدعوا فله الاسماء الحسني.
پس خدا يكي است و اسمها دارد مثل آنكه بلاتشبيه در تو قرار داده و في انفسكم افلاتبصرون تو يك نفري و هم ايستادهاي و هم نشستهاي و اين دو تا هستند و تو يكي هستي و وقتي تو ايستادي به كلّت ايستادهاي وحدك لا شريك لك و وقتي نشستي به كلّت نشستهاي و مطلب را از اين پوست كندهتر نميتوان گفت الذات غيبت الصفات و ذات خداوند به كلّش در صفات خود هست و صفاتش متعدد و به كلّش عالم و قادر و حكيم اما عالم غير از قادر است و هكذا چنانكه تو خودت گاهي متحركي و گاهي ساكن و وقتي متحركي به كلّت متحركي و وقتي ساكني بكلّت ساكني و خدا توي آياتش به كلّش در آيات خودش هست و آيات با او هستند علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 219 *»
خدا با علي است و علي با خدا است و ما خدا را نميبينيم ولكن علي آنچه گفت خدا گفته هر چه كرد خدا كرده و حكمش حكم او است و امرش امر او است و خدا را نميشود ديد ولكن من احبكم فقد احب اللّه هركس شما را دوست داشت خدا را دوست داشته و هكذا و كساني كه ائمه طاهرين را امام نميدانند خدا ندارند ديگر بيضاوي امام بود ابوحنيفه امام بود حاشا و كلا امام آن است كه از جانب خدا آمده سهو نسيان ندارد و او است آقا و ما همه نوكر او هستيم و من احبكم فقد احب اللّه و هركس ايشان را دوست نداشت خدا را دوست نداشته و هركس اطاعت ايشان نكرد اطاعت خدا نكرده عبادت خدا نكرده چنانكه سنيها خيلي دنگ ميكوبند خيلي نماز ميكنند و پيوسته نماز تراويح ميكنند ولكن و قدمنا الي ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً و او كرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف مثل خاكستري كه گردبادي به او بخورد و همه را متفرق كند و خداپرست شيعيان اميرالمؤمنين هستند و غير از ايشان هيچ خداپرستي نيست پس گبرها خدا ندارند يهوديها نصاري خدا ندارند سنيها خدا ندارند صوفيها خدا ندارند چنانكه خودشان داد ميكنند،
من و تو عارض ذات وجوديم | مشبكهاي مشكات وجوديم |
و آن خدايي كه در غير آلمحمد ببينند آن خدا نيست و دين محمد و آلمحمد صلوات اللّه عليهم دين است الباب المبتلي به الناس و بابي هستند كه تمام خلق را خدا به ايشان مبتلي و امتحان كرده هركس رفت پيش ايشان خدا دارد و هركس نرفت خدا ندارد و زور بزنيد كه اين معني
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 220 *»
را درست بفهميد ديگر چرا چنين شدهاند محض عصمت چنين شدهاند و يكپاره فرمايشات حضرت امير كرده انا مع الدور قبل الدور ميگويند اگر جايز است كه علي بگويد ميرزا علي محمد شيرازي هم جايز است بگويد و عرض ميكنم ايشان اول ما خلق اللّهند كه اول آنها پيغمبر است كه هزار و يك معجز داشت و توي آفتاب راه ميرفت سايه نداشت حالا چند مرتبه در آفتاب راه رفت كه هريك را كه بشماري هزار ميشود و هزار اندر هزار ميشود و علاوه بر اين پدرش هرجا راه ميرفت روشن بود و هكذا جدش جد جدش تا آدم و اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة و آني كه اول ما خلق اللّه است او گفته انا مع الدور و او پيش از خلق آسمان و زمين بود و پيغمبرش پيغمبر بود و اين ولي آن پيغمبر بود و كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين ديگر باقي مردم خلق الانسان من صلصال كالفخار باقي مردم از خاك از آب خلق شدهاند و جعلنا من الماء كل شيء حي هر چيز زنده را از آب خلق كردهام به غير از آن جماعتي كه بودند و آب نبود و ايشان از نور خدا منفصل شدهاند ميفرمايند نور ما منفصل شده از نور خدا مثل آنكه نور آفتاب منفصل ميشود از آفتاب و ايشان نورشان منفصل شده از نور خداوند و آمده پيش تو كه ايشان را ميبيني پس ايشان خدا نيستند اما واللّه قاصد خدا و از جانب او هستند و خدا متعدد نيست اما ايشان متعددند و اسماء اللّه هستند و معرفتشان معرفت خدا است و هركس ايشان را شناخت خدا دارد و هركس ايشان را نشناخت خدا ندارد.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 221 *»
21/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه خداوند عالم چنانكه فرموده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر از براي همين كه مرا بپرستند و مرا بشناسند مااريد منهم من رزق هيچ اراده نكردهام كه آنها خودشان براي خودشان رزق درست كنند و مااريد انيطعمون نخواستهام مرا اطعام كنند انبياي مرا طعام و غذا بدهند ان اللّه هو الرزاق و چون طبيعت مردم چنين سرشته شده كه خيال ميكنند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 222 *»
خودشان خودشان را غني كنند خانه براي خودشان بسازند و هكذا خودشان خودشان را عزيز كنند و خدا دارد باهاتان حرف ميزند مااريد منهم من رزق و با چشم داريد ميبينيد كه آنچه به شما ميرسد ميبينيد رسيد مردماني بار كردند از هندوستان و براي تو آوردند نه تو آنها را ميشناسي و نه آنها تو را ميشناسند پس چطور براي تو ميآورند و خدا است رازق و رزق تو را خلق ميكند در هندوستان و ميسپارد به دست مردم و مردم نميتوانند خيانت كنند در رزق تو و آدم اينها را كه دانست دينش را از روي يقين ميگيرد پس ارزاق تو را بار ميكنند و ميدهند به دست فساق فجار دزدها و خلق نميتوانند جلوش را بگيرند پس رزق را خدا اينطور ميرساند به انسان و حال آنكه رزق رساندن چندان عظمي ندارد پيش او چرا كه ميبيني به جميع حيوانات كفار بيشعورها باشعورها رزق ميدهد و چندان اين رزق پيش او محبوب نيست مع ذلك از مشرق و مغرب عالم ميآورد به آن طوري كه ميداند و به تو ميرساند.
و حضرت امير ميفرمايند اين قدر خود را به زحمت نيندازيد و دست و پا نكنيد چرا كه رازقش خدا است و قد قسمه عادل بينكم و اگر خاطرجمع نيستي كه خدا عادل است و خيال ميكني رزق تو را به كسي ميدهد خدا عادل است و خداي عادل رزق تو را به غير البته نميدهد پس مضطرب نباش و طمع مكن در رزق غير كه به تو نميدهد و اينها را مكرر ميكنم كه اقلاً يك خورده پيرامونش بگرديد و اين ارزاق مبدئش از آسمانها است چنانكه فرموده و في السماء رزقكم و ما توعدون آنچه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 223 *»
وعده كردهام كه ارزاق به شما بدهم مبدئش در آسمان است و تو نميتواني بروي به آسمان و حال آنكه در زميني نميداني رزقت در كجا است حتي پول بدهي چاقويي بخري اين از آسمان آمده و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس چقدر كسبها كارها با اين آهن ميكنند و اگر آهن نباشد زرگري هم نميشود كرد و هكذا نجاري بنايي كارهاي ديگر و ميفرمايد و في السماء رزقكم و ما توعدون آنچه وعده كردهام به شما بدهم از آسمان ميآيد و از آسمان است كه جميع تأثيرات پايين ميآيد و نظرات آسماني است چنانكه ميبيني گرمي سردي برف باران انوار از آسمان ميآيد پايين پس تمام آنچه وعده كردهام از آسمان ميآيد پس زور مزن تو به آسمان كه نميتواني بروي و هكذا در زميني به مشرق و مغرب نميتواني بروي و اين همه مرغها شبها در آشيانهشان رزق نيست و روز كه ميشود به رزق خود ميرسند پس ببين چقدر شيطان آدم را گول ميزند تو دست و پا كن تو مزرعه بساز پول پيدا كن و اينها همه با خدا است و هيچ خلق نميتوانند بكنند پس هو الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم پس ببينيد تمام اينها با خدا است و خدا است وحده لاشريك له اينها را ميكند و ساير خلق نميتوانند بكنند و كأنّه ميخواهد تنبيه كند هل من شركائكم هر دوست رفيقي داشته باشي اگر خدا خواست كه به تو رزق برسد ميرسد و الاّ نميرسد پس آنچه در دست تو است كار خودت است و امري كه از دست تو بايد سر بزند و علمي كه بايد تحصيل كني نگفتهاند در آسمان است و نيست علم در آسمان فينزل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 224 *»
اليكم ولكن رزق شما در آسمان بود و علم از آسمان نازل نميشود مثل باران و از زمين مثل گياه سر بيرون نميآورد ولكن مكنون مخزون فيكم و كار شما كجا باشد البته پيش شما و هر كسي را خدا براي آن كاري كه ساخته در چنگ او است چنانكه قدرت شما پيش شما است و تو قادري كه بروي به مسجد و قادري كه بروي ميخانه اما گفته مسجد برو ميخانه مرو و هكذا قدرت داري به كسي احسان كني و ميتواني چماق برداري به كله مردم بزني و گفتهاند احسان كن و چماق به كله كسي مزن پس خدا قدرت داده به شما اما خير خودتان را نميدانيد چشمتان رنگها را ميبيند گوشتان صداها ميشنود دست و پاتان ميتواند حركت كند و هكذا ذائقهتان طعوم را ميتواند بچشد ولكن نگفته هر طعمي را بخور و آنچه شما نميدانستيد خدا به شما تعليم كرده. كِه تعليم كرده؟ رسول خدا تعليم كرده و او است معلم و هادي شما و از زبان هركس كه تعليم كند او تعليم كرده پس آنچه تو بايد بكني بايد از تو صادر شود و كارهاي شما بعينه مثل نوري كه از چراغ بيرون ميآيد يا مثل سايه كه از ديوار بيرون بيايد و هكذا مثل گرمي كه از آتش بيرون بيايد و كار هر چيزي از خود آن چيز صادر ميشود و بيرون ميآيد و ميبينيد چقدر قواعد آسان آسان است و مردم درش درماندهاند و حاقّ جبر و تفويض است كه عرض ميكنم و كار چراغ بايد از خودش صادر باشد و نور هر چراغي از خودش بايد سر بزند و محال و ممتنع است كسي كار كسي ديگر را بكند تو ميبيني تو ديدهاي ديگر من فلان را وكيل ميكنم كه از چشم من ببيند او از چشم خودش ميبيند براي خودش و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 225 *»
گرمي اين آتش بايد از اين آتش سر بزند و نور آفتاب بايد از آفتاب سر بزند و نور ماه از ماه و نور زحل از زحل و خدا چنين قرار داده حتماً حكماً كه از خودش سر بزند پس كار شما در آسمان نيست كه فينزل اليكم و لا في الارض فيصعد اليكم و كار شما در آسمان نيست در زمين نيست و اين حركت شما بايد از كجا سر بزند از شما و لاتزر وازرة وزر اخري معنيش همين است پس ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها خوب ميكنيد براي خودتان بد ميكنيد باز راجع به خودتان است و ديگر خيال مكن كه جهنم گودالي است تو را ميبرند مياندازند در آن و تو كاري مكن كه مستحق جهنم شوي و تو را در او بيندازند پس كار شما از شما بايد سر بزند و اين است حاقّ مطلب كه خدا هيچ جبري به كسي نكرده و هيچ امرش را به كسي تفويض نكرده چنانكه به زور نميتواني كسي را وادار كني كه ايمان بياورد يا كافر شود و هكذا حتم و حكم قرار داده كه كار هر كسي از خودش صادر شود و با وجودي كه خدا نه به كار كسي محتاج است نه به خود او مع ذلك امر ميكند چرا كه دوست ميدارد خلق خودش را.
و يك وقتي به موسي وحي شد كه آن وقتي كه فرعون غرق ميشد ترحم به او نكردي گفت اين دشمن خدا بود و من گوش به حرف او ندادم هرچه التماس كرد خطاب شد راهش آن است كه تو او را نساخته بودي از اين جهت ترحم به او نكردي و اگر رو به من ميكرد من او را نجات ميدادم و عرض ميكنم خدايي كه ترحم ميكند به فرعون كه ميگويد اگر رو به من ميكرد من به او ترحم ميكردم البته به تو هم ترحم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 226 *»
ميكند چرا كه اعتنا كرده به تو در وقتي كه نبودي و از نطفه گنديده ساخته سر به اين خوبي دست به اين خوبي و اعتنا كرده كه ساخته و تبارك اللّه احسن الخالقين و حتي پشه ساخته اعتنا كرده كه ساخته و حفظش ميكند حالا به تو اذن دادهاند كه شپش را بكش بكش و اينها حكمهايي چند است كه خدا قرار داده كه خونهاي غليظ و موادي كه در بدن است آنها را ميكشند كه دفع امراض شود ديگر بگذاريم سرهم اينها ما را بخورند نه برو بكش و ميفرمايند ذرهاي در آسمان و زمين نيست مگر آنكه خدا گذاشته و تعمد كرده و گذاشته ابرو ميگذارد براي حفظ چشم چشم ميسازد براي آنكه ببيند گوش ميسازد كه صدا بشنود و هكذا آسمان و زمين زمين را ساخته كه گياهها برويند و حيوانات روي او بچرند و خدا چنين قرار داده كه كار هر مخلوقي از خودش صادر شود رطوبت از آب بايد بيرون بيايد و هكذا و نميشود كار ما از جايي ديگر بيايد كه اگر كسي را توي صندوقي كنند و در او را محكم ببندند و ببرند به باغ عوام الناس ميگويند فلان را بردند به باغ و شخص عاقل ميگويد او را نبردند چرا كه چشمش گلهاي باغ را نديد و گوشش صداي بلبلهاش را نشنيد و هواي باغ به بدنش نخورد و بوي گلهاي باغ به مشامش نرسيد و طعم ميوههاش را نچشيد دليل اين حكم از خود اين بپرس كه تو رفتي به باغ بوي گلهاش چطور بود ديگر خدا ما را ببرد به بهشت تو كه نداني بهشت يعني چه چطور ببرد اقلاً گوشي پيدا كن كه صداي بلبلهاش را بشنوي چشمي پيدا كن كه انوارش را مشاهده كني و اين خدا سبقت رحمته غضبه و هنوز نميداني غضب و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 227 *»
رحمت او يعني چه و او چون ميخواست بيافريند تو را از آب آب خلق كرد و تو هواي گرمي ميخواستي پيش از آنكه تو را بسازد خلق كرد و هواي سردي ميخواستي كه تفرج كني خلق كرد و تمام اينها به رحمت خدا است كه درش واقعيم و ميبيني اين آب رحمت خدا است چقدر محتاجيم به او و از او منتفع ميشويم و هكذا آسمان رحمت خدا است براي تو ميگردد و آفتاب نباشد اينجا همچو روزي نيست پس سبقت رحمته غضبه و آفتاب فرو نرود در زمين شب نميشود و تو نميتواني بخوابي آسوده شوي و رحمت خدا همهاش از اين طرف است اما غضب خدا كدام است آب خلق كرده به تو گفته خود را در آب نينداز حالا يا خودت ميدانستي كه غرق ميشوي يا آنكه گفتند به تو خودت را نينداز در آب و اين همه دريا خلق كرده و همهاش رحمت او است و به تو حالي كردهاند كه خود را نينداز در دريا كه ماهي تو را ميبلعد خير ميخواهم ببينم چطور ميشود لج ميكني ميروي در شكم ماهي و هضم ميشوي همينطور گفته خود را در ميان آتش نينداز مياندازي ميسوزي و تو خودت خودت را به غضب خدا مبتلا كردي خدا گفت نينداز خود را توي آتش لج كردي و انداختي چشمت كور اي ما را از آتش بيرون بياور به تو اعتنا نميكند و اگر بخواهد بيرون بياورد ميآورد چنانكه ابراهيم را بيرون آورد از آتش و بخواهد بيامرزد ميآمرزد و نخواهد نميآمرزد و خدا همهاش رحمت از پيش او آمده تا پيش ما و رحمت خدا نازل است از جانب او به ما ولكن گناه ما صاعد است از اينجا ميرود پيش او و تا توي دريا افتادي اگر خدا خواست بيرونت
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 228 *»
ميآورد نخواست غرق ميشوي و اصل رحمت همهاش از جانب او است و پيش از آنكه تو بداني آب ضرور است براي تو خلق كرده و هكذا زمين و رحمت خدا سابق است و اصل ترحم از خدا است و غضب از اين طرف بالا ميرود. محلش را ظاهر و واضح ميكند و قل فللّه الحجة البالغة ميخواند حالا ديگر تو حق نخواهي جهنم و فرموده من خلق نكردم خلق را كه منتفع شوم از آنها ميفهمي خدا دلش نميخواهد حلوا بخورد و حلوا براي تو ساخته و از سركه خوشش نميآيد و از ترشي او متأثر نميشود و خدا خدايي است برخلاف خلق و خلق گرسنه و تشنه ميشوند و خدا گرسنه نميشود تشنه نميشود ليس كمثله شيء و خيلي آسان است خداشناسي و ببين مردم لج كردهاند ٭خود اوست ليلي و مجنون و وامق و عذرا٭ اي شاعره اي گُهَه اي از خر خرتر و از سگ سگتر و داد ميكند كه خدا مثل هيچ مخلوقي نيست و آن خوبها هم مثل او نيستند چه جاي رقاصها چه جاي بدها چه جاي فساق فجار كفار ٭چون زبيرنگي اسير رنگ شد٭ تو ميگويي فرعون خدا است ادعاي خدايي كرد ادعاي راستي كرد ديگر موسي با او چكار دارد و واللّه يك دين و مذهبي است كه آدم باورش نميشود كه اين قدر ضايع و بيمصرف باشد و حال آنكه كتابها نوشتهاند روي كاغذ ترمه نوشتهاند به خطهاي خوب نوشتهاند و كاش درس نخوانده بودي و ملا نميشدي و مثل همين جُعَلها بودي كه گُه ميغلطانيدي و حظ ميكردي كه گه ميغلطاني و نميگفتي خود او است ليلي و مجنون و وامق و عذرا و خدا سبوح است قدوس است و هرچه ميبيني بدان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 229 *»
رنگ است و رنگ خدا نيست و هر چه ميچشي طعم است و طعم خدا نيست و هكذا و ميبيني تو اينها را نساختهاي و انت ماكوّنت نفسك و ماكوّنك من هو مثلك تو خودت كه خودت را نساختهاي و هكذا بابات ننهات هم مثل تو و هكذا حيوانات نميتوانند آدم بسازند و جمادات و نباتات و تمام اينها را ساخته آسمان زمين ليلي و مجنون موسي فرعون ساخته موسي را مطاع قرار داده فرعون را مطيع.
و بدانيد خداوند عصمتش از اين طرف ميآيد پايين و از جانب او خلاف صادر نميشود ولكن به ما امر ميكند كه نماز كن نماز نميكني پس شرنا اليك صاعد و خيرك الينا نازل و هرچه تو درست كردهاي همه خوب و همه نعمت و آنچه از جانب ما است همهاش شر همهاش بدرفتاري بدكرداري و مع ذلك تو را مأيوس نكرده و فرموده توبوا الي اللّه رو به من بيا من تو را ميآمرزم و نيست خدا مثل سلطاني كه كسي رو به او برود غضب ميكند و او را ميكشد و به اصطلاح جزّش نميگيرد و هي اصرار ميكند كه با اين همه گناه بيا رو به من من قبول ميكنم از تو.
و غافل نباشيد اهل جهنم واللّه هيچ پشيمان از كار خودشان نميشوند ديگر چه جور است نمونهاش را عرض كنم. در وقتي كه عمر جان ميداد پسرش آمد سرش گفت چِت شده گفت نميداني چِم شده گفت اگر واللّه اين زمين و آسمان مال من باشد همه را ميدهم كه اين بلاها از من دفع شود گفت كه اين بلاها را بر تو وارد آورده گفت علي گفت بروم علي را بياورم گفت من در حال حيات راضي نبودم كه اين كارهاي باشد در حال مردن هم راضي نيستم. و طوري هستند اهل جهنم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 230 *»
كه و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و تا بيرونشان آورد آن دزدش دزدي ميكند آن زانيش زنا ميكند و خدا است اولي به تصديق و چون ميداند چنينند عذابشان را زياد هم ميكند كه فلان فلان شدهها شما كه ايمان به من نداريد چرا دروغ ميگوييد و عرض ميكنم خدا حالتش طوري نيست كه قساوت داشته باشد غضب كند. چه كند؟ اينها را ببرد در بهشت بهشت را خراب ميكنند فاسد ميكنند و مؤمن هميشه كارش ايمان است و حمد ميكند خدا را كه و ماكنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه و اگر خدا ايمان به آنها نميداد ايمان نداشتند چنانكه اگر آهنگر آهنگري نميكرد مايصنع من الحديد نبود و هكذا تو را خلق كرده و قدرت به تو داده گفته نگاه كن اما به همه جا نگاه مكن و گوش بده به صدا اما نه به هر صدايي و خلاف از اين طرف ميرود بالا و آنچه از پيش خدا ميآيد همهاش ترحم همهاش خير پس آنچه از تو بايد سر بزند علم و عمل است و ليس العلم في السماء فينزل اليكم و لا في الارض فيصعد اليكم بل مكنون مخزون فيكم تخلقوا باخلاق الروحانيين يظهر لكم روحانيين كيستند پيغمبر خدا ائمه طاهرين و تو ببين آنها چطور راه ميرفتند تو هم راه برو هر چه به تو گفتند بكن حالا ديگر معصوم نيستي راست است عصمت را هم از تو نخواستهاند و فرمودهاند شفاعتي لاهل الكبائر من امتي و روز اول كه خلق كرد شفيع خلقش كرده و شفاعت ميكند براي امت خودش و گناهان كبيره را شفاعت ميكند براي امت خودش و گناهان كبيره را شفاعت ميكند و آنهايي كه كبيره نيست ميفرمايند بيشفاعت ميآمرزد و پيغمبر شفاعت ميكند آن كبائر را و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 231 *»
ميفرمايند هركس اقرار به شفاعت من ندارد از امت من نيست حالا ديگر كسي اعتقاد ندارد به شفاعت آن حضرت و ظاهراً در ميان مسلمانان راه ميرود اين از جمله منافقين است و ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار و نفرموده كه كفار را در آن درك اسفل جا ميدهم و فرموده آن درك اسفل جاي منافقين است.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 232 *»
22/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند چنانكه چنين فرمايش ميكند و ميگويد ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون مااريد منهم من رزق و مااريد انيطعمون ميفرمايد من خلق نكردم جن و انس را مگر براي همين كه مرا بپرستند و مرا عبادت كنند و هيچ اراده نكردهام كه رزق براي خودشان درست كنند چنانكه اين رزقهاي ظاهري مثل گندم و برنج و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 233 *»
هكذا تمام را بايد ساخت كِه ميتواند بسازد غير از خدا و خدا ميسازد اين ارزاق را و هيچ مخلوقي نميتواند براي خودش و براي حيوانش بسازد بعد تحصيل كردنش اين برنج را ساخت و در رشت است نه رشتيها ميدانند كه اين مال شما و رزق شما است نه شما خبر داريد و ميفرمايد قد قسّمه عادل بينكم و خداي عادل رزق را تقسيم ميكند و نه ميتوانيم رزق براي خودمان بسازيم نه تحصيلش كنيم و رزق هر كسي را ميبينيد از اطراف و اكناف عالم ميآيد مثلاً رزق شما را در هندوستان آفريده مثل فلفل و شما نميدانيد كه در كجا است و هيچ كس از رزق كسي خبري ندارد از اين جهت ميفرمايد مااريد منهم من رزق و مااريد منهم من رزق فرموده براي اينكه اين مردم هر چه از اين حرفها بزني قرار نميگيرند و هي خود را به در و ديوار ميزنند و آن آخرش هر طور او ميخواهد ميشود پس از اين جهت كه آرام و قرار نميگيرند فرموده مااريد منهم من رزق من هيچ اراده نكردهام كه شما رزق تحصيل كنيد براي خودتان و رزقتان در آسمان است و جميع اينها به دست خدا است و تو نميتواني بارانش را بباراني و هكذا برفش را نازل كني ستارهها را طلوع و غروب دهي پس تمام اينها كار او است اين است كه ميفرمايد هو الذي خلقكم همينطوري كه خدا است خالق و هيچ كس ديگر نميتواند خلق كند همينطور خدا است رازق و هيچكس ديگر نميتواند رزق بدهد.
اما غافل نباشيد اعمال شما اينطور است. و يك خورده متنبه بشويد و خودم هم زور ميزنم كه متنبه شوم و شب و روز مشغول به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 234 *»
كارهايي هستم كه هيچ در او نيستم و از ما نخواستهاند و بايد تحصيل علم كرد و ليس العلم في السماء فينزل اليكم و علم شما در شما مكنون و مخزون است و شماييد خزانه كارتان چنانكه خزانه اين نور آفتاب است و همه از آنجا بيرون ميآيد چنانكه خزانه نور چراغ چراغ است همينطور خزانه كارهاي تو كجا است پيش تو هيچ در آسمان در زمين نيست و كارهاي من، من بايد تحصيل كنم از اين جهت ميفرمايند آن كارهايي كه تو خزينهاش هستي بكن و آنهايي كه خزينهاش نيستي مثل رزق خود را به زحمت نينداز ولكن اعمال هر كسي بايد از خودش سر بزند و خدا شما را براي همين بندگي آفريده و كاري كه نميكنيد همين و عجب آنكه ميفرمايد و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون و رزاق خدا است وحده رزق را توانسته كه ساخته چنانكه پيش چشممان ميسازد و اين فلفلها را كي از هندوستان آورد و براي ما مهيا شد و هكذا گندمها برنجها و اين خلق حامل رزق خود نميتوانند باشند و هيچ مخلوقي حامل رزق خود نميتوانند باشند و خدا است وحده لاشريك له خالق و رازق ولكن عمل ما بايد از ما سر بزند اگر چه به توفيق خدا بايد سر بزند ولكن از خدا توفيق بخواه تا توفيق بدهد ميفرمايد قل مايعبؤ بكم ربي لولا دعاؤكم تو اگر بخواهي هدايت شوي خدا هدايتت ميكند و نخواهي مؤمن شوي خدا ايمان به تو نميدهد ميفرمايد بگو به مردم هيچ خدا به شما اعتنا نميكند اگر نبود دعاي شما و عرض ميكنم آنجايي كه نبايد دعا كرد خدا از تو نخواسته كه دعا كني چنانكه نطفه نبايد دعا كند كه خدايا مرا انساني بساز او خودش
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 235 *»
ميسازد ابتداءً و كل نعمك ابتداء ولكن بعد از آنكه شعور و ادراك به تو داد و ميتواني خدا را بخواني و توجه به او كني حالا ميگويد هر چه ميخواهي از من بخواه و غافل نباشيد كه تمام تكاليفتان اين است كه چيزي را كه ميبينيد گفتهاند ببينيد و جايي را كه ميبينيد گفتهاند ببين و واللّه تمام نسبتهايي كه ميخواهي به خدا بدهي ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق ما آياتمان را ظاهر ميكنيم و مينمايانيم آيات خودمان را پس ميشود ديد آيات را اما ذات خدا را نميشود ديد و لاتدركه الابصار و آيات خدا را همه كس ميتواند ببيند ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق ما آياتمان را ظاهر ميكنيم و مينمايانيم تا آنكه ظاهر و محقق شود كه خدا خدايي است به حق.
و غافل نباشيد كه اين آياتي كه خدا گفته يكي آن است كه نگاه به عمارتي كنيم و استدلال كنيم كه بنّايي داشته و توانسته كه ساخته پس قادر بوده و سررشته از بنايي هم داشته پس دانا هم بوده و اين عمارت خواه سوراخ مرغي باشد يا عمارت بزرگي مثل اين آسمان سقف مرفوعي است كه خدا ساخته و بلند كرده و أ في اللّه شك فاطر السموات و الارض خير شكي نيست در فاطر آسمان و زمين و اينجور آيات آن طوري كه شايد و بايد خدا را نميشناساند و آن آياتي كه ميشناساند خدا را ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم همچو خوب ظاهر ميشود كه خدا خداي به حق است و از اينجور آيات تمام معرفت خدا به دست نميآيد و عرض ميكنم خدا را كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 236 *»
نديدهاي و استدلال ميكني كه آسماني است خدا ساخته و هكذا زميني و استدلال ميكني كه عالم بوده قادر بوده اما اين عمارت براي تو بيان كند كه اين را مسلمان ساخته يا كافر بيان نميكند و در ميان يهوديها نصرانيها بناهاي خوب هست و هكذا در ميان گبرها و اينجور آيات كه مردم خيال ميكنند ناتمام است و مبين نيست و تبين ندارد و واضح نميكند.
ولكن آن آياتي كه سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق آن آيات چنان واضح و ظاهر ميكند كه خدا خدايي است به حق و اينجور آيات است كه ميفرمايد و بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان در آسمان هست اگر بشناسيد در زمين هست اگر بشناسيد در دنيا در قبر هست اگر بشناسيد و همه جا همراه هستند و بودند پيش از آسمانها و زمينها و دنيا و آخرت و اينجور آيات همچو آياتي هستند كه ميفرمايد كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين و نميفرمايد كنت موجوداً و ميشود كسي جايي باشد و مبعوث نباشد و ايشان پيغمبر بودند و قرآن و كتاب داشتند و حلالها و حرامهاي خدا را ميدانستند و هنوز آدم خلق نشده بود و در ميان آب و گل بود و علي خليفه و جانشين او بود و آنچه را كه ميبايست به خلق برساند ميرساند و آدم در ميان آب و گل بود پس ايشان همهجا حاضر و ناظرند و همه چيز را مشاهده ميكنند و اينجور آيات است كه يعرفك بها من عرفك و آدم اين آيات را ديد و خدا را شناخت و واللّه نوح اين آيات را ديد و نوح شد و ابراهيم اين آيات را ديد و خليل خدا شد و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 237 *»
بدانيد اين پيغمبر شما و ائمه شما آنجايي كه خدا رب آنجا و خالق آنجا است آنجايي كه ميخواني الحمد للّه رب العالمين پيغمبرش محمد بن عبداللّه است: و اوصياي اين پيغمبر همين دوازده ائمه شمايند صلوات اللّه و سلامه عليهم و ايشانند آن آياتي كه من اراد اللّه بدأ بكم هركس اراده كند برود پيش خدا خدمت شما ميرسد و خدمت شما كه رسيد خدمت خدا رسيده و اهدنا الصراط المستقيم يعني ما را هدايت كن به راه اميرالمؤمنين و ايشانند راه مستقيم و راه راست نزديكترين راهها است و واللّه صراط مستقيم و راه راست ايشانند و راه راستي ديگر خدا خلق نكرده و الطرق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق ميخوانند صوفيه و الباب المبتلي به الناس ايشانند صلوات اللّه عليهم پس الطرق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق نيست صوفيه گفتهاند براي خودشان گُه خوردهاند و راه راست ايشانند و جميع ملائكه ميروند خدمت خدا برسند و خدمت ايشان ميرسند و خدمت ايشان كه رسيدند خدمت خدا رسيدهاند ميفرمايد من يطع الرسول فقد اطاع اللّه كسي كه اطاعت كند رسول خدا را اطاعت خدا كرده و اين را سنيها هم قبول دارند كسي كه به اين رسول ايمان بياورد به خدا ايمان آورده و ميفرمودند گاهگاهي من رآني فقد رأي الحق و نميخواهم غلو كنم و نميگويم محمد: خدا است اشهد ان محمداً عبده و رسوله اما بندهاي است كه از جانب خدا آمده پيش ما و عروة الوثقايي است كه لا انفصام لها و آن سرش كه دست خدا است خدا است معين او و حافظ او و عاصم او و خدا نميگذارد سهو داشته باشد نسيان خطا داشته باشد و اين پيغمبر خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 238 *»
است و از جانب خدا آمده آنچه را به تو ميگويد از خدا ميگويد و آنچه از خدا ميخواهي از او بروز ميكند و به تو ميرسد ميفرمايد حضرت امير درباره حضرت پيغمبر استخلصه في القدم علي سائر الامم او را برگزيد در آن قديمها از ميانه جميع خلق و اقامه مقامه في سائر عوالمه او را قائممقام خود و خليفه و جانشين خود كرد آن وقت تمام آنچه را كه نسبت به او وارد بياورند نسبت به خدا وارد آوردهاند و ايشانند اول ما خلق اللّه و ساير خلق ثاني ما خلق اللّه ثالث ما خلق اللّهند و آنچه از عالم خلق است و در عالم خلق است از ايشان بروز كرده و ايشانند اقرب خلق به خدا و هركس بخواهد تقرب به خدا بجويد بايد برود خدمت ايشان ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته ما را از نور ذات خود آفريد و فوّض الينا امور عباده و تفويض كرد امور عباد را به ما كه ما امور آنها را درست كنيم و ببين اگر پيغمبر نيامده بود در ميان مردم تو هيچ هدايت ميشدي و او كه آمد و با شما حرف زد شما شديد مهتدي و ماكنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه چنانكه آمد و ما را هدايت كرد همينطور اهل آسمان پيغمبرشان محمد بن عبداللّه است: و امامانشان ائمه شمايند صلوات اللّه عليهم و صريح آيه قرآن است تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده مبارك است آن خدايي كه نازل كرده قرآن را بر بنده خودش ليكون للعالمين نذيراً و ما اهل زمينيم در زمين ظاهر شدند و ملائكه اهل آسمان در آسمان ظاهر شدند ميفرمايند وقتي ظاهر شديم ما در عالم ملائكه آنها درست اطلاعي نداشتند و گمان كردند كه ما خداييم و ما مطلع شديم از دل آنها و عرض ميكنم جميع خلق در مرئي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 239 *»
و مسمع ايشانند آن وقت ما تسبيح كرديم براي آنها سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح و آنها آن وقت تسبيح و تهليل گفتند.
پس آن آياتي كه مينماياند ذيالآيه را طوري قرارش ميدهد كه همه كس او را ببينند چنانكه اين نشسته جانشين من است كه شما ميبينيد و اگر بايستم اين ايستاده قائممقام من است نميبيني كه اين ايستاده را خراب ميكنم و مينشينم و من چه بنشينم و چه بايستم من منم و خراب نميشوم ولكن آني كه خراب ميشود با آني كه خراب نميشود دو تا هستند و با وجودي كه اين نشسته ذات من نيست خطاب ميكند به شما كه هركس ميخواهد او را ببيند اين نشسته را زيارت كند و اين ايستاده را زيارت كند و عرض ميكنم حالت اسم آن است كه خودش را نمينماياند و صاحب خودش را مينماياند چنانكه اسم تو محمد است و كسي كه ميگويد خدمت آقا سيد محمد برسم هيچ به ياد ميم و حاء و ميم و دال نيست ميآيد خدمت شما ميرسد و محمد ميم است و حاء و ميم و دال و اين شما را نمينماياند و اين محمدي كه ميگويند اصلاً خودنما نيست و هيچكس به يادش هم نيست مگر آنكه تعمد كني مثل آنكه تعمد ميكند ابجد ميخواند و اسم را ملتفت باشيد مأموري كه يادش بگيري و اسم شما محمد است و شما نه ميميد و نه حائيد و نه ميم و نه دال ولكن اسم شما آني است كه شما را مينماياند و شما در او هستيد و نحن واللّه الاسماء الحسني و اين اسمها همهجا خدا را مينمايانند و ذكر خدا ميكنند و لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه و اينجور آيات است كه خدا ميگويد سنريهم آياتنا في الافاق و في
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 240 *»
انفسهم و آيات را جمع ميبندد و خدا جمع نيست و آيات جمعي هستند كه آن جمع به خصوص تمام آنچه را كه خدا خواسته پيش ايشان يافت ميشود و نحن واللّه الاسماء الحسني و ايشانند كه هركس ايشان را شناخت خدا را ميشناسد چنانكه اين نشسته نماينده من است هركس مرا ديد او را ديده و اين مرا مينماياند و خودنما نيست آن قدر خودنما نيست كه كسي اعتنا به او ندارد و اسم مسمي را مينماياند و آن اسمهاي حقيقي خدا كه مسمي را مينماياند ائمه طاهرينند.
و اين است كه حضرت امير به سلمان و ابوذر ميفرمايند و شما ميدانيد كه اصحاب آن حضرت مثل اين دو نفر نبودند و آنها شيعيان خلّص بودند و طالب دين و مذهب بودند ميفرمايد اي سلمان و اي جندب معرفت خدا به نورانيت معرفت من است و معرفت من به نورانيت معرفت خدا است پس اگر رفتي پيش علي و به ياد خدا نيستي پيش علي نرفتهاي و ميفرمايند اللّهم عرّفني نفسك فانك ان لمتعرّفني نفسك لماعرف رسولك ميفرمايد در دعا اللّهم عرّفني رسولك فانك ان لمتعرّفني رسولك لماعرف حجتك ميفرمايد خدايا تو خودت خودت را به من بشناسان كه اگر نشناساندي پيغمبرت را نميشناسم خدايا پيغمبرت را به من بشناسان و الاّ حجتت را نميشناسم و اگر حجت تو را نشناسم ضللت عن ديني پس ببينيد معرفت خدا معرفت رسول خدا است نميدانم دل ميدهي يا نه و معرفت رسول خدا معرفت خدا است و اگر ميداني از پيش خدا آمده پس معرفت او معرفت خدا است و حكمش حكم خدا امرش امر خدا و حزنش حزن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 241 *»
خدا و سرورش سرور او و يك كسي بود در زمان پيغمبر اسمش بُرخ بود و يك شوخي ميكرد پيغمبر را ميخندانيد و روزي پنج وقت كه به جهت نماز حاضر ميشد پيغمبر را ميخنداند جبرئيل آمد كه خدا ميفرمايد بُرخ روزي پنج مرتبه مرا ميخنداند و در تفسير آيه فلما اسفونا انتقمنا راوي عرض ميكند مگر خدا محزون ميشود فرمودند اگر محزون ميشد او هم مثل خلق خودش بود ولكن خلق لنفسه اولياء و جعل اسفهم اسف نفسه و اوليائي چند براي خود قرار داده كه سرور آنها سرور او است و حزن آنها حزن او است و اطاعت آنها اطاعت او است و ايشانند واللّه قائممقام خدا و خدا نيستند اما قائممقام او هستند من زار الحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه كسي كه زيارت كند امام حسين را در كربلا خدا را زيارت كرده در عرش خودش و در عرش فرموده چرا كه وجود مبارك ايشان عرش خدا است ميفرمايد ماوسعني ارضي و لا سمائي ولكن وسعني قلب عبدي المؤمن اين آسمانها و زمينها گنجايش مرا ندارد مگر قلب بنده مؤمن من و قلب پيغمبر تخت خدا است و عرش او است و در قلب او نشسته و از زبانش ميگويد ما اتيكم الرسول فخذوه و چون چنين است امرش امر او است و حكمش حكم او است و آنچه به او ميكني واللّه به خدا واقع ميشود و خدا نيست چنانكه تو محمد اسمت هست و تو نه ميمي نه دالي و تا محمد كسي گفت تو را ميشناسد همينطور ايشانند آن اسمهاي حقيقي كه من اراد اللّه بدأ بكم و آني را كه ميشود ديد همين است و آني را كه نميشود ديد كه نميشود و جار كشيده و گفته كه لاتدركه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 242 *»
الابصار و او را اگر كسي بگويد ديدهام كافر ميشود ولكن ديدن پيغمبر ديدن خدا است همينطور كه اطاعت او اطاعت خدا است و قرآن را پيغمبر آورده اما قولش قول خدا است و استخلصه في القدم و آن نوري كه از خدا صادر شد وجود مبارك او است كه ديدارش ديدار او است و من اراد اللّه بدأ بكم و صلوات اللّه عليكم كه آنچه داريد از خدا داريد و لايملكون لانفسهم نفعاً و لا ضراً و اگر خدا را در او ديدي او را هم ديدهاي و الاّ محمد را نديدهاي و محمد آن است كه از پيش خدا آمده و محمد يعني اخترعنا من نور ذاته و محمد يعني اول ما خلق اللّه يعني آن كسي كه اگر ميخواهي برسي خدمت خدا خدمت اين رسيدي خدمت او رسيدهاي چنانكه اين نشسته اسم من است پيش او بنشيني پيش من نشستهاي و نبايد از او بگذري و به من برسي بلكه اين جانشين من است و او را كه ديدي مرا ديدهاي و من به كلّم در او ظاهرم پس ايشانند اسمهاي خدا و اسم خيلي است چنانكه من نخواهم ساكن باشم متحرك ميشوم و نخواهم متحرك باشم ساكن ميشوم و واللّه دست خلق به اسمها بند است اين است كه ميفرمايد بسم اللّه الرحمن الرحيم و نفرموده بگو اللّه الرحمن الرحيم و اينها را مردم درش فكر نكردهاند و اين اللّه هم اسم است مثل رحمان و رحيم و بايد استعانت به اسم خدا جست و به اسم خدا كه استعانت جستي به خدا جستي و اين بسم اللّه را درست بگويي واللّه هيچ سمي در بدن كارگر نميشود حتي در جماع اگر بسم اللّه نگويي حرامزاده درست ميكني و شيطان با تو شريك ميشود.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 243 *»
و ايشانند اسمهاي خدا و اين نور اسم اعظم اعظم خدا است و اين نور خودش ظاهر است و ظاهركننده چيزها و واللّه ايشانند ظاهركننده تمام مخلوقات و اخترعنا من نور ذاته و فوّض الينا امور عباده نميبيني محمد است: كه رسالت را بايد بكند امر خدا را برساند اي ديگر خدا خودش هدايت بكند خدا اينجور هدايت ميكند و جور ديگر ممتنع است كه هدايت كند و ميگويي هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و ايشانند اول تمام خلق و خدا است مسماي به اين اسم و ايشانند آخر و خدا است مسماي به اين اسم بلغ اللّه بكم اشرف محل المكرمين تا جايي كه ميگويد شما را خدا جايي واداشت كه لايسبقه سابق و اول ايشانند و آخر ايشانند و خدا يكي است و دو تا نيست پس نه اول است نه آخر و ايشانند اول و آخر و خدا خدايي است كه به تمام كُلّيت خودش به محمد بروز كرده و به تمام بزرگي خود در علي بروز كرده علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثمادار.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 244 *»
23/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چنانكه ميبينيد و خيلي جاهاش را ميفهميد هر چيزي را براي كاري آفريده چرا كه حكيم بوده و بازيگر و لغوكار نبوده و خداي حكيم چيز بيمصرف معقول نيست بيافريند و آدم نگاه ميكند ميبيند خلق خيلي هستند اين همه جمادات نباتات بعضي را ما به مصرف ميرسانيم بعضي بيمصرف و ضايع ميشود و شما غافل نباشيد معقول نيست از خداي حكيم لغو سر بزند چنانكه ميبينيد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 245 *»
چشم را براي ديدن آفريده و چقدر خوب ميبيند و هكذا گوش را براي شنيدن آفريده و چقدر خوب ميشنود و هكذا پا آفريده نخواسته نقاشي كند و اگر يك پا بود آدم همچو بر جهد كار لغو و بازي بود ولكن حكمت به كار برده دو پا قرار داده براي انسان و اين مردم سرتاسرشان غافلند و الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا و خوابشان سنگين است و تمامشان در خواب غفلتند آمديم اينجا براي آنكه بخوريم بياشاميم سير شويم بخوابيم؟ و خدا خلق كند همچو مخلوقي را كه سر هم بخورد خوب براي چه براي آنكه بخوابد خيلي خوب باز برخيزد باز هم همينطور و ثمر اينها چه بود ثمراتش آن بود كه نجاست بپزيم و تعجب آنكه جميع حيوانات از فضله خود متأذي هستند حالا اين همه نعمتها را بخوريم و چيزي درست كنيم كه خودمان هم متأذي باشيم و چنين خلقي لغو است خوب است بگذارند چيزهاي خوشبو و خوشمزه سرجاش باشد و اينطور ضايع و فاسدش نكنند و واللّه خلقت خلق براي اينها نيست چنانكه داد كرده و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم آنها را مگر آنكه مرا عبادت كنند و مرا بشناسند و مرا بپرستند و واللّه اگر چرت نزنيد همه ميفهميد كه اين خدا ما را بايد براي كاري آفريده باشد كه ثمري و فايدهاي داشته باشد نه آنكه اين غذاها را بخوريم و ضايع كنيم و خدا ما را خلق نكرده مگر به جهت عبادت خود و شناختن خود.
و عرض ميكنم كسي كه خداي خود را شناخت ديگر محتاج به غير او نيست و فرمود ادعوني استجب لكم آنچه ميخواهي از من بخواه و تنبلي هم مكن كه اي، خدا ميخواهد بدهد ميدهد و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 246 *»
نميخواهد نميدهد چنين نيست و خواسته كه مردم رو به او روند و داد بزنند و اللّه الغني و انتم الفقراء خدا غني است و كارش اين است كه بدهد و ماها گداهايي هستيم كه بايد او را بخوانيم تا بدهد و ميفرمايد قل ما يعبؤ بكم ربي لولا دعاؤكم خدا هيچ اعتنا به تو نميكند اگر دعا نكني ديگر من دعا نميكنم هرچه ميخواهد پيش بيايد اين ميخواهد تكبر كند چرا كه گدا خلق شده و نبايد از غير خدا بخواهد چرا كه طلب المحتاج الي مثله سفه من رأيه و گدا بايد از شخص غني طلب كند و اگر گدايي نكني تكبر كردهاي و خدا از تكبر بدش ميآيد و متكبرين را خوار و ذليل ميكند و او است كبير و او است عظيم و تو ميخواهي كبريائي خرج او بدهي او بزرگي برنميدارد و فرموده ادعوني استجب لكم و قل ادعوا اللّه بخوان او را تا به تو عطا كند حتي اغنيا بيشتر محتاجند كه دعا كنند چرا كه آن گدا به همين يك لقمه نان قناعت ميكند ولكن اين دولت ميخواهد ثروت خدم حشم و هكذا و هركس اين خدا را شناخت ديگر از هيچ كس طلب چيزي نميكند هرچه ميخواهد از خدا ميطلبد خانه ميخواهد از خدا زن ميخواهد از خدا عزت ميخواهد خدايا مرا عزيز كن و ذليل مكن قل اللّهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير بگو به مردم خدا است مالك ملك حالا كه مالك ملك است چه كار ميكند هركه را ميخواهد عزيز ميكند و هركه را ميخواهد ذليل ميكند تؤتي الملك من تشاء ميدهي ملك خودت را به هركس كه ميخواهي و هر كه عزيز است تو عزيزش كردهاي و هر كه ذليل است تو ذليلش كردهاي و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 247 *»
خدا است متصرف در ملكش و لاحول و لاقوة الاّ باللّه حالا ميخواهي فقير نباشي داد بزن خدايا نميخواهم فقير باشم و هكذا و حاجات دنيا و آخرت را از او بخواه باز در دنيا انسان مسامحه كند دنيا دار گذر است امروز گذشت هرچه بود اما ديگر خدايا توفيق بده كه كار خوب بكنم اينجا جاي مسامحه نيست و باز در كار دنيا كسي كسالت كند جاي كسالت هست ولكن در امر آخرت كسالت نبايد كرد و اين دنيا همهاش دار غرور است و غرور يعني گول خوردن اي اين خانه مال ما آن گوسفند مال ما اين خانه را خدا ساخته به تو چه و هكذا آن گوسفند اين آسمان زمين را خدا ساخته به تو چه اي ديگر پول گذاشتهام در مجري گول خوردهاي دماغت ناخوش است و آنچه مال انسان است عمل انسان است و اگر فكر كني ميفهمي كه چنين است و غير از اين نيست آنچه را ديدهاي خبر از ديدنيهاي خود داري و هكذا و سايرين نديدهام در كتابهاي خود تفصيل داده باشند مگر آنكه خدا بيان كرده اين مطلب را در آيه ليس للانسان الاّ ما سعي نيست براي انسان مگر آنچه را كه سعي كرده هرچه را ديدهاي مال خودت است و هكذا ديگر اي زمين مال ما خيلي خوب همچو چيزي بگويي مال تو ميشود اي ايران مال ما تو مردي به درك واصل شدي حالا پدرت را هم در ميآورند پس هرچه را ديده مالش است هر چه را شنيده مالش است و ليس للانسان الاّ ما سعي و از براي انسان است آنچه ميكند و نيست از براي او كاري كه نميكند چنانچه هرچه را نديده از او خبر ندارد و هكذا و علوم زيادي در اين قاعده هست كه عرض ميكنم با وجودي كه خدا هيچ محتاج به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 248 *»
ما نيست كه ما براي او كرنش كنيم خير نكني چطور ميشود؟
گر جمله كاينات كافر گردند | (البته) بر دامن كبرياش ننشيند گرد |
و خدا هيچ محتاج نيست مردم مؤمن باشند مؤمن نباشند كافر باشند ولكن ميگويد من خلق را بيفايده خلق نكردهام خلقشان كردهام كه چيزشان بدهم چطور داده تو همين جا نشستهاي و از اينجا تا فلك كرسي را به تو داده و فكر كن در اينها اين صنعتها را براي چه كرده و ربنا ماخلقت هذا باطلا اگر عقلت ميرسد بخوان و يك گوشي خلق كرده كه هر چه از صداها پيش او ميبري تميز ميدهد همه را و خدا كارهاش از روي حكمت است ديگر يك چيز بيمصرفي خلق كند خدا چيز بيمصرف خلق نكرده و نخواهد كرد و هر چيزي را براي كاري آفريده ديگر ما را خلق كرده نعمتها خلق كرده ما ميخوريم ميآشاميم عيشها ميكنيم و آن آخرش ميميريم مثل آنكه همه مردم ميميرند عرض ميكنم همچو كاري لغو و بيمصرف است چنانكه فاخوري بنشيند و كوزههاي چند بسازد و اينها را رنگ روغن بزند و يك مرتبه درهم بشكند و عجب آنكه سرهم كارش است لدوا للموت و ابنوا للخراب خوب بود بيرون نيايد كه بميرد و اگر همه اين اوضاع همين بود واللّه لغو بود مثل كوزهگري و به لفظ كوزه تعبير آورده خلق الانسان من صلصال كالفخار اين چشمها گوشها شامهها دستها پاها را ساختهام كه يكدفعه بيفتد بميرد و گند كند كه از گند مردار بدتر و از هر گندي بدتر و ضايعتر و اگر مراد خدا از اين ملك اين بود خلقت لغو و بيحاصل بود و چون كه حكيم است بازي نميكند و اينجا را دار فنا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 249 *»
ساخته خوب خدايا چرا دار فنا آفريدي جواب ميدهد كه اينجا را مزرعه آخرت قرار دادهام و الدنيا مزرعة الآخرة دنيا را خلق كردهام كه محل زراعت آخرت باشد.
و باز راه اين حرفها و يك خورده چُرت مزن يك عالَم علم گيرت ميآيد كه اين آخوندها همه بيخبرند پس خداوند اين دنيا را دار فنا قرار داده كه اگر عالمي ديگر نبود اين دنيا را خلق نميكرد ولكن ببين تو داري يك روحي كه آن در بدنت كه هست ميبيني و ميشنوي و هكذا و او كه رفت اين بدنت مثل كلوخ افتاده و او بايد بيايد در اين بدن زراعت شود و زراعت كه شد رنگها از اين راه ميرود پيش او و تمام رنگها را ميفهمد و اگر روح بود در بدن و همچو گوشي نداشت صداها را نميفهميد و ببينيد چقدر حكمتها در اين گوش به كار رفته و رسيده به انسان پس اين بدن اينجا را ساختهاند كه زراعت كنند اهل آخرت را در اينكه اگر همچو بدني نبود تو تو نبودي اصلاً روحي جايي باشد دخلي به تو ندارد و تو را آوردهاند در دنيا تا تو تو بشوي و متعين بشوي و خدا تو را ساخته از ديدنيها شنيدنيها حركتها سكونها كه تو را اگر از عالم ذر نياورده بودند و در مزرعه دنيا نكشته بودند تو تو نبودي و خدا ميخواهد تو تو باشي و دنيا را خدا براي آخرت ساخته و اين است وقتي رفتند همه خلق به آخرت يوم نطوي السماء كطي السجلّ اين دنيا را خراب ميكند و درهم ميپيچيد ميگذارد كنار چرا كه آنچه مقصودشان بود ساختند ديگر آسماني زميني شمسي قمري نميخواهد اذا الشمس كوّرت و اذا النجوم انكدرت و خدا ما را عبث
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 250 *»
نيافريده بلكه ما را آفريده كه هميشه باقي باشيم خلقتم للبقاء لا للفناء و انما تنتقلون من دار الي دار يك وقتي از اين خانه ميروي به خانه ديگر و هكذا.
پس غافل نباشيد چون خدا حكيم است و كارش بازيچه و لغو نيست و منزه است كه بازي كند عالم باقي آفريده و عالم باقي هيچ چيزش نميگذرد چنانكه در اين عالم ميبيني تمام گذشتهها هر خوبي بدي هر صدمه راحتي همهاش گذشت و رفت پي كارش ولكن عالم قيامت لايغادر صغيرة و لا كبيرة الاّ احصيها و در بهشت زوال نيست يك كاري بكن كه بهشت را بخري و در بهشتت ببرند و شامهاي داشته باشي كه بوي بهشت را بفهمي و واللّه اين حرفها مال بهشت است و سعي كن شامهاش را پيدا كني و تا شامه نداشته باشي بوي بهشت را نميفهمي چنانكه اگر كسي را در صندوق بگذارند ببرند به باغ عوام الناس ميگويند فلان رفت به باغ اما حكيم ميگويد اين نرفته به باغ و شاهد صدقش خود اين شخص كه ميگويد من از بوي باغ خبر ندارم و صندوقي كه بوي بهشت و جهنم را از هم تميز ندهد نميبرند به باغ و نرفته به باغ و غافل نباشيد اين دنيا تمامش دار فاني است و مغرور نشويد به دار فاني اي دلمان ميخواهد بخواهد دل ميبندي كسي ديگر توش مينشيند و بسا فحشت هم بدهند كه فلان فلان شده سليقه نداشته كه ساخته و ميبيني از زمان آدم گذشته تا حالا و تو چه را تحصيل كردهاي آنچه را تحصيل كردهاي داري و تو مالك فعل خود و كار خود هستي و دندان طمع را بكن كه آنچه را نساختهاي دخلي به تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 251 *»
ندارد حالا گول خوردهاي شيطان گولت زده يك لعنش هم بكن فلان فلان شده چرا گولم زدي پس تو هرچه را اكتساب كردهاي مالك آني و خدا هم تو را آفريده كه كارها بكني كه مالك شوي ميفرمايد خلق نكردم خلق را كه من از آنها منتفع شوم بلكه آنها از من منتفع بايد شوند و ببين چقدر منتفع ميشوي چشم داده كه از اينجا تا آسمان را ميبيني و هكذا گوش داده كه چقدر از علوم تحصيل ميكني پس هر چه را كردهاي داري و اين است كه اصرار ميكنند انبيا و اوصياي آنها كه مشغول كار خودتان باشيد و كار براي دنيا نكنيد كه آنچه گذشته گذشته است و آنچه نيامده كه نيامده و دل به اينها ببندي عذابي است براي تو و خدا ميخواهد غير مؤمنين را عذاب كند هي حسرتشان ميدهد فلان سلطان شد و جميع مملكت را مالك شد حالا آنجا افتاده كرمش افتاده گند ميكند و اين يك نوع عذابي است كه بر دل كفار و منافقين ميگذارند و كاش همين بود در همين بين غصهخوردن گرزي بر كلهاش ميزنند كه فلان فلان شده چِت شده ولكن مؤمنين را حفظ ميكند و وقتي از دنيا ميرود و باد به او ميوزد يكي باد مُنسِيه يكي مُسخِيه و آن باد منسيه كه آمد تمام آنچه داشت همه يادش ميرود و باد مسخيه كه آمد او را سخي ميكند كه تا كي اينجا باشيم خدا جانمان را بگيرد خدا جانت را ميگيرد و تمام آنچه خلق كرده براي حق و اهل حق است ربنا ماخلقت هذا باطلاً و تمام اين اوضاع براي حق و اهل حق خلق شده و خدا اسباب نجات قرار داده و بزرگترين اسباب وجود انبيا است كه اولاً ميآيند تبليغ ميكنند و بعد از تبليغ از اعمال خودشان ميدهند و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 252 *»
شفاعتي لاهل الكبائر من امتي ميفرمايد گناه صغيره را خدا خودش آمرزيده و شفاعت نميخواهد شفاعت براي گناهان كبيره است ميفرمايد كسي كه اعتقاد به شفاعت من ندارد از امت من نيست و اينها را به جهت چشم روشنايي ميگويم كه گناه كردهاي مأيوس نباشي كه ايشانند واللّه شفعا شفاعت ميكنند و تمام گناهاني كه كبيره است خدا ميبخشد به ايشان و كار ايشان شفاعت است و خداي ارحم الراحمين ايشان را شفيع قرار داده و خدا از جميع گناهان ميگذرد و خطاب ميكند به اين جماعت كه گناه كردهاند ياايها الذين اسرفوا علي انفسهم اي آنچنان كساني كه اسراف كردهايد بر نفسهاي خودتان لاتقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جميعاً انه هو الغفور الرحيم و اگر نيامرزد غفور نيست مثل آنكه اگر قدرت نداشته باشد قادر نيست پس ميآمرزد كه غفور است و شفيعي قرار داده كه شفاعت كل خلق را ميكند و واللّه ايشانند آقايان ما و كار نوكر را كي راه مياندازد؟ آقا و نوكر هرچه ميخواهد از آقا بايد بخواهد و ايشان را خدا سيد و آقا و مردم را مطيع قرار داده و ايشان سيد اولين و آخرين و آقاي جميع خلقند تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و آن عالميني كه خدا خلق كرده آقاي آن عالمين محمد است چنانكه خدا رب آن عالمين است جل جلاله و جميع مردم و جميع عالم مال ايشان است ميفرمايد لولاك لماخلقت الافلاك و غالباً اينجور احاديث را سنيها هم روايت ميكنند و آنها هم قبول دارند اگر تو نبودي من آفتاب ميخواستم چه كنم زمين ميخواستم چه كنم و عرض ميكنم خودشان محتاج به اين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 253 *»
آسمان و زمين نيستند چرا كه خدا ايشان را خلق كرده و مايحتاجشان را به آنها داده و هيچ محتاج به چيزي نيستند و وجدك عائلاً فاغني و ايشان بودند و هيچ اينها نبود دنيا نبود آخرت نبود كرسي لوح قلم نبود و ايشان بودند در نزد خداوند و خداوند جميع مايحتاجشان را به ايشان ميداد.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 254 *»
24/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه خداوند عالم چون خلق را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و آنها به خودي خودشان نميتوانستند او را بپرستند و نميتوانستند عبادت كنند از اين جهت خودش تعليمشان كرد كه اينطور مرا بپرستيد نماز كنيد روزه بگيريد حج برويد همينطور خود را ستوده براي شما ميفرمايد خدا نور آسمان و زمين است و مثل اين مانند چراغداني است كه در توي آن چراغي باشد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 255 *»
و بر روي او شيشهاي باشد كه او هم درخشان باشد و نور خدا بايد روشن باشد و ميفرمايد و لو لمتمسسه نار يعني اگر آتش هم نزنند روشن است اين يك وجهش است كه مردم معني كردهاند ولكن و لو لمتمسسه نار مس نكرده او را آتش و اين نور خدا است و بدئش از او است و عودش به سوي او است چطور ميتواند اين آتشها او را مس كند پس هركس ايشان را به نورانيت شناخت ايشان را شناخته و الاّ چيزي پيش خود خيال كرده و حقيقت نورانيتشان همين است كه ميفرمايد يا سلمان و يا جندب ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و معرفت من به نورانيت آن است كه هركس مرا شناخت خداي خود را ميشناسد و هركس مرا نشناخت خداي خود را نميشناسد حالا اگر ميبيني مشكل است از پيش برو تحصيلش كن.
پس معرفت ايشان آن است كه اگر علي را شناختي خدا را شناختهاي و اگر علي را نشناختي خدا را نشناختهاي ديگر اسمش علي است علي نام در دنيا خيلي هستند و هكذا پس شناختن هر كسي بايد خود او را شناخت ديگر عباش سياه است اين را مياندازد عبايي ديگر دوش ميگيرد پس ايشان يعني نور اللّه و خود ايشان اللّه نور السموات و الارض و تمام شناختن اين چراغ شناختن خدا است و اگر اين چراغ را ميشناسي خدا را شناختهاي كه خدايي است روشن نوراني صاحب نور و الاّ او را نشناختهاي پس كسي كه ايشان را به نورانيت نشناخته خدا را نشناخته و غافل نباشيد يك خورده چرت نزنيد فكر كنيد درش حالا بعدها پس ايشانند كه از پيش خدا آمدهاند و هيچ كس ديگر از پيش او
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 256 *»
نيامده و ظاهر انسان را ميبيني كه از خاك و آب است و عودش به سوي آنها است ولكن ايشان نور خدا هستند ميخواهي نور خدا از پيش كه بيايد و نور هر صاحب نوري بايد از پيش منير خودش بيايد ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته ما را از نور خودش ساخته و فوّض الينا امور عباده و باقي كارها را به ما تفويض كرده و اين نور خدا تمامش به حول و قوه خدا كار ميكند چنانكه اگر چراغ روغنش صاف است نورهاش هم صاف و براق است و اگر روغنش كثيف است نورهاش هم كثيف و ظلماني است و كسي كه نور خدا است البته از جاي ديگر نيامده و لو لمتمسسه نار و ايشان از آتش ساخته نشدهاند و آن نور خدا آتش ميسازد آب ميسازد خاك هم ميسازد و باز در اين ضمنها اشاره ميكنم و مطلب يكي است. ميفرمايد اين زمين و آسمان از نور دخترم فاطمه خلق شده و اين است كه همينطور تعبير آوردهاند الهي بحق فاطمة و انت فاطر السموات و الارض و اين آسمان و زمين به تحريك فاطمه متحرك است و به تسكين او ساكن است و ميفرمايد فاطمه نزد خداوند افضل است از جميع اين آسمانها و زمينها چرا كه او از نور خدا ساخته شده و نور هر چيزي پستتر است از منير خودش و جميع اين آسمانها و زمينها از نور فاطمه خلق شده پس اين آسمان مال حضرت فاطمه است و هكذا زمين خاك آب هوا و فاطمه افضل است از جميع اينها چرا كه او از نور خدا خلق شده.
پس حقيقت ائمه آن است كه از پيش خدا آمدهاند پيش شما و صادر شدهاند از او و اول خلقند و ايشانند اول ماخلق اللّه و ايشان خلق
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 257 *»
شدند و هيچ مخلوقي در دنيا نبود و جميع مايحتاجشان را خداوند داده بود چنانكه جميع مايحتاج اين روشنايي را كه داده؟ آفتاب داده و جميع مايحتاج نور چراغ را كه داده؟ چراغ داده چرا كه از او صادر شده و هكذا مثل آنكه جميع مايحتاج حركت تو را تو دادهاي و ايشان بودند و واللّه هيچ مخلوقي نبود و بودند هزار هزار دهر و تسبيح و تهليل خدا ميكردند و خدا نبودند چرا كه ميبيني نور چراغ چراغ نيست ولكن از پيش چراغ آمده و به در و ديوارها تابيده و هكذا اين نورهايي كه ميبيني آفتاب نيست و آفتاب در آسمان چهارم است و نورهاش اينجا آمده همينطور خداوند ديده نميشود و نورش آمده در ميان مردم ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم زود باشد كه بنمايانيم آيات خودمان را در جميع آفاق و در نفسهاي مردم و نوعش را بخواهيد بدانيد ببين خدا تو را از روي دانايي ساخته و دانائيش آمده پيش تو به قدري كه آمده چرا كه تعمد كرده و ساخته ديگر اتفاق اينها درست شدهاند حاشا مثل آنكه زارع تخمي ميپاشد ديگر هر دانهاي هرجا افتاد افتاد.
و عرض ميكنم آنچه را خدا ميسازد اول اراده ميكند و انما امره اذا اراد شيئاً و ميشود اراده كاري پيش از آن كار باشد چنانكه تو حالا اراده داري كه سال ديگر اگر زنده ماندم و صحيح بودم روزه بگيرم و روزه را يك سال ديگر ميگيري و حالا قصدش را داري و خدا هم بلاتشبيه بسا ارادهها دارد كه پيش خودش است و صادر از او است و بدئش از او است و اينها را حلاجي ميكنم براتان بدانيد مطلب خيلي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 258 *»
بلند است و حقيقت حكمت و علم است و تا خدا نخواهد هيچ جنبندهاي از جاي خود حركت نميكند ولكن خواستش صادر از خدا است و بدئش از او است و عودش به سوي او است ولكن اين حركت تو صادر از تو است ولكن آن اراده خدا بدئش از خدا است و اگر او اراده كرد كه ما حركت كنيم حركت ميكنيم و اگر اراده كرد كه ساكن باشيم ساكنيم اما حركت و سكون ما بدئش از ما است و اين است كه اين حركتمان اگر حركت خوبي است ميگويد ان احسنتم احسنتم لانفسكم و اگر بد كردهاي چشمت كور با وجودي كه اگر او اراده نكرده بود نه تو حركت خوب ميتوانستي بكني نه حركت بد و مطلب خيلي بلند است و كارهاي خلق هيچ مفوض به خودشان نيست همهاش به تقدير او است اگر خدا خواست سفر ميرويم در حضر ميمانيم و هكذا اين تقدير بدئش از خدا است و عودش به سوي خدا است به خلاف ساير چيزها كه بدئش از او نيست و عودش به سوي او نيست ولكن تقدير خدا بدئش از خدا است و تمام مخلوقاتي كه هست بدئشان از يك مادهاي است و يك كسي است كه مادهاش نور است و هكذا مادهشان آسمان است مثل ملائكه و بعضي مادهشان زمين است خلق الانسان من صلصال كالفخار و بدء جنها از آتش است پس غافل نباشيد ائمه طاهرين بدئشان از خدا است و عودشان به سوي خدا است و هيچ كس ديگر نيست كه چنين باشد مثل آنكه قدرت شما آن توانايي شما بدئش از شما است و عودش به سوي شما است و با اين توانايي است اره برميداريد تيشه برميداريد نجاري ميكنيد و هكذا بنّا خشت و گل را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 259 *»
برميدارد عمارت ميسازد و هر طور فكر كني مطلب به دستت ميآيد و بدء توانايي شما از شما است و از جاي ديگر نيامده چنانكه بدء انسان از اين آب و خاك است و جعلنا من الماء كل شيء حي و مدتها آب بود و انساني نبود و واللّه آن اول ماخلق اللّه و قسمهام از روي جرأت است و آن اول ماخلق اللّه بايد از پيش خدا بيايد نميشود از جايي ديگر بيايد چنانكه اگر تو بنّايي ميكني بايد قدرت بر بنايي از تو صادر شود و هكذا آن علمش و قوتش همه بايد از تو صادر باشد چنانكه آن كسي كه سررشته از نوشتن دارد آن علم نوشتن و قدرت نوشتن از شخص كاتب است حالا رأيش قرار بگيرد كه چيزي بنويسد مينويسد و بخواهد ننويسد نمينويسد و اين قدرت تعلق ميگيرد به مدادي كه در شيشه است و تعلق ميگيرد به مداد و قلم و حروف و كلمات مينويسد.
و غافل نباشيد كه واللّه عرض ميكنم حاقّ مطلب است كه خدا اين مملكت خودش را در امكان آفريد و خدا از امكان بالاتر است و قدرت او از امكان نيامده و هكذا علم او از امكان سرنزده و هكذا آن اول ماخلق اللّه و بكم فتح اللّه و بكم يختم چنانكه آن شخص بنا ابتدا ميكند به فعل خودش كه از خودش صادر كند و تعلق بدهد به جايي پس ايشانند كه لايسبقهم سابق و لايفوقهم فائق هيچ پيشي گيرندهاي به ايشان پيشي نگرفته و هيچ تفوق جويندهاي به ايشان نميتواند تفوق بجويد و طأطأ كل شريف لشرفكم و ميخواني در قرآن و اشرقت الارض بنور ربها و در زيارتشان ميخواني و اشرقت الارض بنوركم و آيات قرآن را بايد پيغمبر معني كند ائمه معني كنند و هركس از پيش
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 260 *»
خودش معني كند فليتبوء مقعده من النار پس اشرقت الارض بنور ربها يعني بنوركم و تمام نورها و هدايتها مال ايشان است و ايشانند كه واللّه ندارند مافوقي و سابقي برايشان نيست و پيغمبر اول ماخلق اللّه است الحمدللّه سنيها انكار ندارند و در آخر مناجات خود ميگويند السلام عليك يا اول ماخلق اللّه و پيغمبر شما اشرف خلق و اقرب خلق است به خدا چرا كه اتصال دارد به خداوند عالم و اين اتصالش را مترس كه خودشان فرمودهاند اتصال دارد نور ما به نور خدا مثل آنكه اتصال دارد نور آفتاب به آفتاب ولكن آن چيزهايي كه اين نور درست ميكند اتصال به خدا ندارد و از جايي ديگر آمده پس ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل چرا كه خداي بينور خدا نيست و نور خدا ائمه طاهرينند چرا كه در قرآن داد كرده كه اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح و اين مصباح كيست؟ وجود مبارك پيغمبر و اين را سنيها هم انكار ندارند مگر اين نواصب كه انكار دارند و رفتند به جهنم و چنانچه ميروند و ايشانند نور خدا و منفصل شدهاند از او چنانكه منفصل ميشود نور آفتاب از آفتاب و ميآيد پيش شما و بر بدن شما ميتابد و اتاق شما را روشن ميكند و ايشانند عروة الوثقايي كه يك سرش به دست خدا است و يك سرش آمده در عالم خلق و خلق به او متصل ميشوند پس ايشانند نور خدا. اي، ديگر اگر ايشان نبودند چطور بود عرض ميكنم خدا اگر قدرت نداشت چطور بود خدا نبود و خداي عاجز خدا نيست همينطور خدا اگر نور نداشت خدا نبود و اين اسم اعظم اعظم خدا است و به واسطه محمد و آلمحمد خود را شناسانده
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 261 *»
به خلق و كسي كه نور خدا را شناخت خدا را شناخته اين است كه ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم ما مينمايانيم آيات خودمان را در آفاق و در انفس و آيات خدا رنگ دارند شكل دارند ميشود آنها را ديد ولكن ذات خدا لاتدركه الابصار پس آنچه ميبيني پيغمبر و علي و ائمه طاهرين ميبيني و خدمت ايشان ميرسي و اگر ايشان نبودند واللّه خلق هدايت نميشدند و ماكنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه پس تو به واسطه پيغمبر ما را هدايت كردي شرايع و احكام آوردي و هرچه را پيغمبر گفت حلال است فهميديم كه حلال تو است و هرچه را پيغمبر گفت حرام است فهميديم كه حرام تو است پس ما اتيكم الرسول فخذوه هرچه رسول آورده ما خبر شديم و گرفتيم چرا كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و اين رسول خدا خبر داده كه اسم او و خليفه و جانشين او است و شما اطاعت رسول كردهايد و چون اطاعت رسول كردهايد اطاعت خدا كردهايد و ايمان به او آورديد ايمان به خدا آوردهايد و ماكنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه و چون خدا ما را هدايت كرده ما هدايت شديم و جميع خلق را ايشان هدايت كردند پس بخوان تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً چرا كه ايشان اول ماخلق اللّهند و هركس اول نيست يا دوم است يا سوم يا هزارم يا صدهزارم و از براي خدا مقامات و حجابات هست و صدهزار هزار حجاب است و خدا در وراء تمام اين حجابها است و ايشانند فوق جميع اين حجابها و مافوقي برايشان نيست از اين طرف هم لايلحقهم لاحق كسي نيست كه به درجه شما برسد و خدا لعنت كند به آنهايي كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 262 *»
غصب حق ايشان كردند و اين ادعا را كردند پس ايشان سابقي ندارند لاحقي هم ندارند ولكن حالا مردم غصب حق ايشان كردند عمداً چنين كردند و رفت در خانه نشست چرا كه ميدانست همه منافقند و نميخواست منافق را ببيند و هدايت كند چرا كه منافق را چه به او بگويند اين را هدايتش نميتوان كرد كه هدايت شود ولكن در باطن ميفرمودند كي توانست غصب حق ما را بكند پس ايشان مشغول كار خود هستند و هركه را بايد هدايت بكنند در مشرق و مغرب عالم هدايت ميكنند و هكذا در آسمان ميفرمايند ما در آسمانها مشهورتر و معروفتريم چرا كه آنجا همه ملائكهاند و معصوم و مطهرند و ميفرمايند ما آنها را هدايت كرديم كي؟ آن وقتي كه در عالم آنها ظاهر شدند و ديدند نور خدا را گمان كردند كه ما خداييم و چون براي هدايت آنها آمده بوديم آنها را از گمراهي بيرون آورديم و تسبيح كرديم سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح پس تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و آن عالميني كه ميگويي الحمدللّه رب العالمين همان عالمين پيغمبرش محمد است و امامش علي است و ائمه طاهرين پس ايشان آن حقيقت نورانيتشان اللّه نور السموات و الارض و عرض ميكنم حقيقتشان نور هم نيست چرا كه نور بايد در دودي دربگيرد تا بتواند خودنمايي كند ولكن نور ايشان بدئش از خدا است و اين نور بايد روغنش از زيتون باشد من شجرة مباركة زيتونة و اين زيتونه وجود ابراهيم است يعني من شجرة ابراهيمية و اين نور چنانكه عرض كردم اولش در آدم قرار گرفت و همينطور از او منتقل شد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 263 *»
به شيث و از شيث به پيغمبري ديگر چنانكه اول اين نور تعلق گرفت به آدم و بعد به حوا و خيلي وقتها پيش آدم بود و وقتي حوا حامله شد به هبة اللّه رفت پيش او و حوا روشن بود تا وقتي كه شيثش متولد شد و آمد پيش عبدالمطلب و اسمش شيبة الحمد بود و وقتي از مادر متولد شد موهاي سرش سفيد بود از اين جهت شيبة الحمد اسمش گذاشتند و يك وقتي مطلب از مكه آمد كه عبدالمطلب را ببرد به مكه يهوديها فهميدند گفتند ميرويم ميكشيم جان خودمان را فارغ ميكنيم اين بود مطلب ديد يهوديها ميآيند آمد او را در گودالي گذاشت يكپاره جُل و جوال روش انداخت ديد نورش از زير اينها بالا ميآيد چنانكه چراغ در شب تار نور دارد ولكن در روز كأنه نور ندارد همينطور در روز بود و نورش آن قدر بود كه نور آفتاب را پوشانيد و آمدند يهوديها گفتند ما آمدهايم كه بگوييم شما چرا تنها بيرون آمديد چرا تداركي نديديد و بنا كردند تعارف كردن و پاهاشان ميلرزيد نميتوانستند پيش بروند و برگشتند باز شيطان آنها را وسوسه كرد تا سه مرتبه آمدند و برگشتند و عايشه ميگويد مكرر پيغمبر در اتاق ميآمدند من ريسمان سوزن ميكردم و اين است معني آن زيارتي كه براي سيدالشهداء ميخواني اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة من شهادت ميدهم كه تو نور بودي همين نور ظاهري بيتأويل در اصلاب پدرها بودي آنها روشن بودند و در رحم مادرها.
و شخصي ميگويد در زمان غيبت كبري بود و بحرالعلوم نقل ميكند و زمان شيخ مرحوم بود ميگويد ميرفتم به مسجد سهله كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 264 *»
خدمت امام برسم و قاعده است كه بايد سه چهارشنبه دعا خواند آن دعاهايي كه وارد شده كه خدمت امام برسي و ميگويد من خيلي مشوش بودم كه مبادا خدمت امام نرسم اين بود رفتم در آن چهارشنبه آخر ديدم شخصي نشسته و نور از او ظاهر است و مسجد را روشن كرده.
پس ايشانند كه از خدا صادر شدهاند بدئشان از خدا است و عودشان به سوي خدا است و ايشانند مقامات و علامات خدا و صفات خدا و اسمهاي خدا پس بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان يعرفك بها من عرفك تا اينكه بدؤها منك و عودها اليك از پيش خدا آمدهاند و به سوي او راجعند و هميشه ايشان خلق را هدايت ميكنند و خلق اولين و آخرين را هركس هدايت شده ايشان هدايتش كردهاند و هركس گمراه شده ايشان هلاكش كردهاند و ايشانند الباب المبتلي به الناس من اتيكم فقد نجي و من لميأتكم فقد هلك هركس آمد پيش شما اي آلمحمد نجات يافت و هركس نيامد هلاك شد.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 265 *»
25/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردهام كه چون خداوند عالم خلق را از براي اين آفريده بود كه او را بپرستند و او را بشناسند و خودشان مردمان جاهل بودند مثل آنكه از مادر متولد ميشوي جاهلي چيزي نميداني و چون خودشان جاهل بودند از اين جهت تعليمشان كرد كه اينطور مرا بشناسيد همينطور چون خودشان نميدانستند تعليمشان كرد كه همچو مرا عبادت كنيد روزه بگيريد نماز كنيد اين خلق بدون تعليم نميتوانند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 266 *»
او را بشناسند و عبادت كنند اين است كه خدا از زبان مؤمنان ميفرمايد و ماكنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه اگر خدا ما را هدايت نكرده بود چه ميدانستيم عبادتش چطور است شناختنش چطور است پس خدا به تو ايمان ميدهد و تو را هدايت ميكند چشم باز كن ببين كرده آيا به تو الهام شده كه خدايي هست يا آنكه خواب ديدهاي او را و هكذا و فكر كن و انبيا ميآيند در ميان مردم و با مردم حرف ميزنند به طوري كه شك را از دلها برميدارند و بدانيد تا آن حجت از ظاهر و باطن مردم مطلع نباشد نميتواند حجت باشد و اين را نديدهام كسي ملتفت شده باشد و عنوانش را هم ندارند پس آني كه از دل مردم اطلاع ندارد نميتواند پيغمبر و رسول و حجت باشد و اين بايد تبليغ كند به آن طوري كه بداند كه وقتي سخن ميگويد فهميدند يا نفهميدند فهميدند بايد بداند كه فهميدند و نفهميدند بايد بداند كه نفهميدند و مبلغ است يعني اگر نفهميدند بايد آن قدر بگويد كه بفهمند قل فللّه الحجة البالغة و حجت خدا بالغ و تمام است ميرسانند نه اينكه صدايي بدهند و بروند پي كارشان ملتفت باشيد مثل آنكه به شخص عربي ميگويند برو تبليغ امر ما كن اين بيايد به زبان عربي با آنها حرف بزند چه مصرفش اينها عجم بودند و او عرب بايد به زبان عجمي باهاشان حرف بزند و پيغمبر شما تمام لغات و تمام زبانها را ميداند چرا كه پيغمبر است بر تمام جن و انس و حيوانات و سليمان پيغمبر بود ولكن شريعتش عام نبود تابع موسي و شريعت او بود ولكن پيغمبر بود خيلي كارها را رواج ميداد و اين ميگذشت از سوراخ مورچه مورچه فرياد ميكرد ياايها النمل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 267 *»
ادخلوا مساكنكم و سليمان فهميد زبانش را و الآن هم مورچهها حرف ميزنند با هم و ماها نميفهميم و از جمله انعامي كه خدا به سليمان كرده بود آن بود كه از قلوب مردم مطلع بود چنانكه زبان مورچه را فهميد و غافل نباشيد پس ببينيد پيغمبر خدا كه هست و لو قشونش ندانند ولكن جوري ميبرد كه خانه مورچه را خراب نكند اگر بايد خراب نكنند و اگر بايد خراب كنند كه ميكند و اين است كه جهاد را امام معصوم مفترض الطاعه ميكند و آني كه پيغمبر و امام نيست از عصمت خبر ندارد ميشود كسي را بزند و اين مستحق نبوده يا آنكه به كسي انعام كند كه مستحق نبوده پس جهاد را كسي ميكند كه قشونش را از آن سمتي كه اگر بروند خانه مردم خراب ميشود بايد نبرد حالا لشكر نميدانند ندانند پس كسي كه مطلع است بر ضماير و قلوب اين ميتواند جنگ كند و بايد مطلع باشد كه اگر كسي را نبايد زد كشت در واقع و عند اللّه نبايد بزند و بكشد نكشد ولكن مردم ديگر اشتباه دارند كسي را اشتباه ميزنند ميبندند پس آني كه قشونكش است بايد بداند مؤمن در صلب آنها هست يا نيست ولكن ميدانست كه خودشان واجب القتلند ولكن در صلب آنها مؤمن هست يا نيست نميدانست حالا اين كافر است و استحقاق كشتن دارد چنين است ولكن به واسطه آن مؤمن مهلتش ميدهد و اين بود نوح نميدانست تا آنكه وحي شد به نوح لنيلدوا الاّ فاجراً كفاراً اينها تولد نميكنند مگر كافر و فاجر. مار است و هي بچه مار توليد ميكند و سگ است و بچه سگ توليد ميكند و سبب آنكه بعضي از كفار و منافقين را معصومين مدارا كردهاند ماها
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 268 *»
نميدانيم مثل آنكه ابوجهل را پيغمبر نفرين نميكردند و يكدفعه بخصوص خواهش كرد كه اگر تو پيغمبري اين سنگ بيايد توي كله من بخورد و سنگ بلند شد كه بخورد توي كلهاش ملائكه جلوش را گرفتند وحي شد كه عكرمه در صلب اين است و اين عكرمه مسلمان شد خير عكرمه نباشد ولد عكرمه ولد ولدش باشد و فرض كن كسي ولدش متصل باشد به قيامت كه تا آن آخر مؤمن به عمل بيايد اين كفاري كه در اين وسط واقع شدهاند آنها را نميكشند و مهلت ميدهند كه آن مؤمن به عمل بيايد چرا كه ربنا ماخلقت هذا باطلا و از تصدق سر مؤمنان است كه مردم روي زمين راه ميروند روزي ميخورند و ببينيد آن كه جهاد ميكند مثل پيغمبر يا مثل اميرالمؤمنين امام حسين اينها همينطور از حالا تا روز قيامت از نسل اين اشخاصي كه ميخواهند بكشند خبر دارند اگر ديدند كه مؤمني در آنها نيست شمشير ميكشند و تمام را ميكشند و آن قشوني كه دارند و لو ندانند چه ميكنند و كه را ميكشند او بايد بداند و آنها را حفظ كند كه مبادا مؤمني كشته شود پس امام از حالا تا روز قيامت ميداند كي متولد ميشود و چند نفر متولد ميشوند از نسل فلان و چند نفرش مؤمنند و چند نفرش كافر و اين است كه در صفت آن حجتي كه روي زمين بايد باشد ميفرمايد كيما ان زاد المؤمنون شيئاً ردهم و ان نقصوا اتمه لهم و اين مؤمنان كه در شرق و غربند اتفاق چيزي را كم ميكنند يا زياد ميكنند او بايد بداند كه اصلاح كند و اين راه ديگري است كه عرض ميكنم و به كار علما خيلي ميآيد.
و عرض ميكنم اين مردم غير از معصومين مفترض الطاعه كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 269 *»
نيستند نهايت در ميان آنها بعضي عادلند و درست رفتار مع ذلك سهو دارند نسيان دارند اشتباه دارند و بسا اشتباه ميكنند چيزي را كم و زياد ميكنند حالا چند اشتباه بسا هر نفري روزي صد اشتباه هزار اشتباه كند و چون اشتباه ميكنند بايد از اشتباه بيرونشان آورد و آنهايي كه كافرند و منافقند كه كار دست آنها ندارند ولكن مؤمنين كه هستند اگر اينها سهو و نسيان كنند و مادامي كه سهو دارند نسيان دارند او را از اشتباه بيرون ميآورند و لكيما ان زاد المؤمنون شيئا ردّهم و ان نقصوا اتمه لهم و به طور ظاهر نگاه كني پيغمبر در مكه است و در يك شهر و مسلمين در شرق و غربند و آني كه در مكه است اگر حجت است مثل رسول خدا از جندق خبر دارد ميداند چند نفرند و چندتاشان مؤمنند و چندتاشان كافر خصوص پيغمبر شما كه پيغمبر است بر عرب و عجم و بايد احوال تمام آنها را بداند تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و اين حجت است بر تمام عالمين به طوري كه از ظاهر و باطن آنها خبر دارد و اين معصوم و مطهر است و تمام خلق را ميداند كه هريك سر جاشان هستند.
ميفرمايند در آن شب معراج در طرف راست خود جمعيت زيادي ديدم خطاب شد ميخواهي آنها را بشناسي گفتم هرچه تو خدايا مصلحت ميداني همان را ميخواهم اين بود به ملائكه خطاب شد رفتند و اسمهاي آنها را نوشتند و آوردند و ميفرمايد در طرف دست چپ نگاه كردم ديدم مردمان بد صورت بد هيئتي گفتم اينها كيستند جبرئيل گفت اينها كفارند و نوشتند نامهاي آنها را و اين كتابها بود در
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 270 *»
نزد ائمه شما و يك وقتي شخصي خدمت حضرت باقر رسيد و كتابش در نزد حضرت باقر بود فرمودند ميخواهي ببيني گفت بلي رفتند كتابش را آوردند عرض كرد من سواد ندارم پسرش سواد داشت داد به او و تمام مؤمنين از وقت آدم تا روز قيامت همه را پيغمبر ميشناسد و تمام كفار را هم از زمان آدم تا روز قيامت پيغمبر ميشناسد و اسمهاي اينها را سياهه كردهاند و پيش پيغمبر است و پيغمبر داد به اميرالمؤمنين پس او هم ميداند و هكذا و تمام ائمه شما شاهدند بر خلق آسمان و زمين. خدا ميفرمايد رسول شاهد است بر شما و شما شاهديد بر تمام خلق و حالت ايشان را قياس به ساير مردم نكنيد كه ميخورند و ميآشامند و منافقين ميگفتند كه اين پيغمبران يأكلون الطعام و يمشون في الاسواق مثل ما ميخورند و ميآشامند چرا بايد مطاع ما باشند و آنهايي كه سلطانند شاهدند بر تمام خلق و از ظاهر و باطن آنها مطلعند پس وقتي كه ميخواهند تبليغ كنند و سخني گفتند ميدانند كِه فهميد و كِه نفهميد و آن كه نفهميد تكرار ميكنند اي بسا صد مرتبه بايد تكرار كنند به طوري كه آن طوري كه خدا خواسته نه يك سر مو زياد ميكنند نه كم و در زيارتشان است بينتم فرائضه و سننتم سنته و اقمتم حدوده و نشرتم شرايع احكامه و بر تمام خلق شاهدند و مطلعند و خلق را در مرئي و مسمع خود ميبينند و چون شاهدند حالا حرفي ميزنند به دست كسي ميافتد بيفتد آنها ميدانند اين چه ميگويد حتي گرگ را واميدارند كه به ابوذر حرف بزند و زد به كلهاش از هر طرف و از طرفي ديگر آمد ابوذر هرچه او را زد ديد دست برنميدارد گفت عجب گرگ بيحيايي هستي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 271 *»
گرگه به سر دم نشست گفت بيحياتر از من مردم مكهاند كه به پيغمبر به آن بزرگي كه در ميانشان مبعوث شده ايمان نميآورند پس تصرف دارند در وجود حيوانات و حيوانات مطيع و منقادشان هستند و گرگ نميتواند حرف بزند ولكن امرش ميكنند برو بگو ميآيد ميگويد و گرگ حرف سرش نميشود ولكن وقتي امرش كردند ميداند چه بگويد پس تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و همچو پيغمبري از تمام عالمها خبر دارد چرا كه پيغمبر آنها است و ببين آيا ممكن است كه پيغمبري را خدا بفرستد و نداند قومش در كجا هستند و در وقتي ميخواهند بفرستند حجتي را براي جندق ميفرستند ميگويند برو جندق و هكذا اصفهان برو اصفهان ميرود.
پس تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً اين بر عالمين مطلع است و شاهد بر تمام آنها است ديگر اين پيغمبر غيب چه ميداند و غيب پيش خدا است چنانكه در قرآن گفته از زبان پيغمبر اگر من غيب ميدانستم لاستكثرت من الخير عرض ميكنم خدا است كه همه چيز ميداند و از غيب خبر دارد چرا كه الايعلم من خلق و هر غيبي و هر چيزي را او موجود كرده كه موجود شده حالا اين خدا پيغمبري كه ميخواهد بفرستد او را از غيب مطلعش ميكند و طوري ميكند كه سهو و نسيان نداشته باشد و الايعلم من خلق و شما بدانيد كه خدا هر چه ميسازد اول نطفهاش و تخمهاش را ميسازد و تخمهاي كه خربوزه ازش به عمل بيايد هندوانه ازش به عمل نميآيد و نطفهاي كه انسان به عمل بيايد حيوان از او به عمل نميآيد و نطفهاي كه حيوان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 272 *»
بايد به عمل بيايد انسان از او به عمل نميآيد و نطفه الاغ را نميريزند در رحم زنها و نطفه معصومين بايد پاك و پاكيزه باشد اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة و نطفه ايشان پاك و پاكيزه است حتي خونشان و مردكه حجام آمد پيغمبر را حجامت كرد فرمودند ببر جايي دفن كن اين پشت ديواري رفت و خورد ديد خيلي معطر و خوشبو و خوشمزه است خورد و آمد پيش پيغمبر فرمودند جايي دفن كردي گفت جاي خوبي فرمودند بلكه خوردي گفت بلي فرمودند بدن تو بر آتش حرام است و همچنين امسلمه گاهي كه هوا سرد بود ظرف ميآورد پيغمبر در اتاق بول ميفرمودند يك وقتي نظر كرد ديد خيلي خوشبو و خوشرنگ و خوشطعم است و خورد و آمد خدمت پيغمبر فرمودند چه كردي گفت خوردم فرمودند بدنت بر آتش حرام شد و ديگر همچو مكن و نخواستند كه منتشر شود.
پس اللّه اعلم حيث يجعل رسالته و يك طوري خلقش ميكند كه سهو و نسيان نداشته باشد والنجم اذا هوي ماضلّ صاحبكم و ماغوي و ماينطق عن الهوي پس عرض ميكنم كه غافل نباشيد كه واللّه باز همان رشته كه داشتيد يادتان نرود كه پيغمبر و ائمه شما همانطوري كه در شب معراج نگاه كرد ديگر يادشان نميرود و سياهه كردند ملائكه اسمهاي مؤمنين را و دادند به دست راست پيغمبر و تمام كفار و منافقين را از عهد آدم از قابيل كه زد هابيل را كشت تا روز قيامت همه را ميشناسند و اين است كه بشير و نذيرند و بشارت ميدهند به مؤمنين و كفار را ميترسانند.
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 273 *»
پس ايشانند مفترض الطاعه اصل و از همين پستا ميفهميد كه مفترض الطاعه اصل حالتش چيست و آن راوي چيست پس راوي روايتي ميكند بسا معنيش را هم نداند و رب حامل فقه الي من هو افقه منه و رب حامل فقه و ليس بفقيه و بسا حامل فقهي كه جاهل است ميگويد فقه را و نميداند چه ميگويد ولكن ميگويد به فقيه و چيزهايي چند ميفهمد كه او نفهميده پس وقتي روايت خودش را كرد آن وقت پيش او درس ميخواند پس ملتفت باشيد و اين حديثش مال پيغمبر است و تمام اينها را پيغمبر ميداند و مبلغ است از جانب خدا و بلّغت رسالته بايد احكام تمام عالمين را بداند كه سهو نداشته باشد نسيان نداشته باشد و پيغمبر شما است كه به نفس نفيس خود تمام آنچه ميبايست برساند رسانيد به مردم و حجت خدا اولاً بايد دانا باشد به امت خودش چرا كه معقول نيست كه حجتي باشد و عالم نباشد به محجوجين خود حالا اگر خدا تعليمش نميكرد و از غيب او را خبر نميداد غيب نميدانست مثل آنكه اگر پيغمبرش نكرده بود پيغمبر نبود پس حجت بايد چنان بالغ باشد كه شك از دلها بردارد به طوري كه اگر بگويد نفهميدم او بداند كه فهميده و خودش اولي است به تصديق چرا كه از دل اين خبر دارد و اگر احياناً اشتباه كند حجت بر او تمام نشده و معقول نيست خدا به اشتباه در چيزي بگيرد. عالمين همه رعيت او و بايد مطيع اين باشند و اين مطاع كل عالمين است و بعد از او اميرالمؤمنين او است آقا و مطاع بر كل و همچنين تمام ائمه شما اينجور حجت خدا هستند كه در شرق و غرب عالم اولاً مطلعند بر شرق و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 274 *»
غرب و ثانياً ميتوانند تبليغ امر خدا را بكنند و ميتوانند حجت خدا را به زبان مرغي تمام كنند و همچو تمام اين عوالم مسخر ايشان است و سنگريزه حرف ميزد در دست پيغمبر و مردم اينها را نميفهميدند و سنگ را به حرف ميآورد كه شهادت بده به وحدانيت خدا و رسالت من و همچنين به درختها امر ميكردند و شهادت ميدادند لا اله الاّ اللّه و آن درختها درختهاي صيحاني است و الآن مشهور و معروف است در مدينه و خرماي آنها به قدر يك خياري ميشود و هكذا حيوانات كبوتر خوب است كبك ناصب است سني است انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين انيحملنها و اين امانت همين امامت ائمه شما است كه عرضه شد بر جميع اهل آسمان و زمينها و ميفرمايند هر كدام كه قبول نكردند هلاك شدند و يك وقتي يكي از غلامان حضرت امير خربوزهاي خريد آورد پاره كردند ديدند شفته زده فرمودند اين شفته زده و نخوردند و همچنين در زمين كوير نماز نميكردند و حضرت امير گذشتند از آن زمين و آفتاب غروب كرد پايين آمدند از اسبشان و وضو گرفتند و به جويريه فرمودند اذان بگو تا به نماز ايستادند كه يك دفعه آفتاب قري كرد و يك صريري([6]) كرد آمد در وسط السماء.
پس ايشان مقامات دارند درجات دارند يك مقامي دارند كه يك ذرع و نيم بيشتر نيست و يك مقامي دارند كه اتاق را پر ميكنند از وجود
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 275 *»
خودشان چنانكه حضرت هادي كردند و اتاق از وجودشان پر شد در وجود خودشان به طوري متصرفند كه بخواهند يك صورت بگيرند ميگيرند بخواهند صورتهاي متعدد بگيرند ميگيرند و در يك شب چهل جا حضرت امير ميهمان بودند و اينها مردمان خوبي هم نبودند و آمدند خدمت پيغمبر كه ما همه از علي وعده گرفتيم و در همه خانههامان ميهمان بوده و فرمودند تعجب آنكه علي ديشب ميهمان من بود و در آن واحد ايشان هم در آسمانند هم در زمين چنانكه در دعاي رجب است و بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كل مكان هرجا مكان است ايشان آن مكان را ساختهاند و گذاشتهاند حالا ميشود در آن مكان نباشند پس ايشانند آن آياتي كه سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم ما آيات خودمان را گذاشتيم در آفاق و در انفس حتي يتبين لهم انه الحق و ايشانند حكام دنيا و آخرت و سادات دنيا و آخرت و در حالتي كه در زمين هستند در آسمانند و پيغمبر در شب معراج كه ميرفتند به آسمان ديدند علي را آنجا حالا بعضي ميگويند خدا صورتي درست كرد خيلي خوب اينكه در زمين هم بود صورت بود و انا الذي اتقلب في الصور كيف اشاء و جايي نيست كه ايشان نباشند و حجتهاي ما و امامهاي ما يعني تبليغ رسالت كنند چرا كه مبلغند و اگر خطا كردند ايشان خطاهاشان را بردارند و هكذا سهو ميكنند مادامي كه مصلحت هست كه در سهو باشند سهو را برنميدارند و همچنين معصيت ميكنند مادامي كه مصلحت هست در معصيت باشند هستند و وقتي خواست معاصي تمام شود تمام ميشود و غيرمعصومين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 276 *»
لامحاله سهو دارند نسيان دارند خطا لغزش دارند و چه بسيار حفظ ميكند از كساني كه در واقع مؤمنند و تعمد ميكنند بر معصيت و خدا ايشان را ميآمرزد چنانكه ميفرمايد ياايها الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جميعاً انه هو الغفور الرحيم.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 277 *»
26/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و خودشان اگر خدا هدايتشان نكرده بود و تعليمشان نكرده بود البته هدايت نميشدند پس خدا هدايتشان كرد آنها هم هدايت شدند چطور هدايتشان كرده آن طوري كه ميبيني اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و مثل اين نور يعني صفت او و طور و طرز او مانند چراغداني است كه در توي او چراغي و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 278 *»
بر روي آن چراغ شيشهاي باشد و آن شيشه مثل آفتاب تابان درخشان باشد و يوقد من شجرة مباركة و اين در گرفته شده است از شجره مباركه كه شجره ابراهيم باشد و تمام معرفت خدا معرفت اين نور است و معرفت اين نور معرفت خدا است چنانكه ميفرمايد حضرت امير يا سلمان و يا جندب ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و معرفة اللّه عزوجل معرفتي معرفت من به نورانيت معرفت خداي عزوجل است و معرفت خدا معرفت من است و غافل نباشيد ديگر اين حديثش را كه يك وقتي سلمان و ابوذر با هم صحبت ميداشتند گفتند برويم مسائل خودمان را بپرسيم و در توحيد حرف ميزدند سلمان به ابوذر گفت بيا برويم خدمت مولاي خود و تعليم بگيريم و از آن دور كه پيدا شدند حضرت فرمودند مرحبا به دو برادري كه آمدند مسائل دين خود را بپرسند و فرمودند يا سلمان و يا جندب ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و عرض ميكنم انسان در قرآن هم كه نگاه كند ميبيند و تعجب آنكه يك نفر متنبه نشد و آني كه متنبه شد باهاش عداوت و دشمني كردند و خواستند او را بكشند و اخراج بلدش كردند و ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم ما آيات خودمان را به آنها مينمايانيم به طوري كه ظاهر و آشكار ببينند كه خدا خداي به حق است و خدا آياتش را ظاهر نكند كه چه خبر از او دارند و اين آيات را خدا ظاهر كرده حتي يتبين لهم انه الحق حتي اين ذات خدا را اين آيات بايد بيان كنند كه لاتدركه الابصار و اين را آياتش گفتهاند و از زبان پيغمبر ياد گرفتند و ذات خدا رنگ نيست كه او را ببينيم طعم نيست كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 279 *»
بچشيم ببينيم چه مزه ميدهد و صدا نيست كه به گوش بشنويم و سرما نيست كه به لامسه تميزش بدهيم و خدا واللّه لاتدركه الابصار و ائمه طاهرين لاتدركه الابصار را معني كردهاند به لاتدركه الاحلام نه اينكه كسي گمان كند كه به چشم ديده نميشود بلكه به هيچ مشعري از مشاعر درك كرده نميشود و چون چنين بود فرمود سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم من آيات خود را در آفاق و در نفسهاي مردم ظاهر ميكنم و مينمايانم به آنها يعني ببينند او را و از جميع جهات نشانشان ميدهم و اين آيات قائم مقام خدا هستند قولشان قول خدا است فعلشان فعل خدا است و يك طوري هستند كه از خودي خود هيچ ندارند و تمامش از پيش خدا آمدهاند مثل آنكه در خودت فكر بكني ميفهمي و ذات خدا را هم آيات گفتهاند كه نميشود ديدش و همان آيات دليل و برهان آوردهاند كه خدا رنگ نيست كه او را ببيني و صدادار نيست كه او را درك كني و اين آيات تعليمت كردهاند كه خدا ليس كمثله شيء نه مثل روح است نه مثل بدن و نه مثل غيب است و نه مثل شهاده همچو در شرق و غرب عالم بروي پيش ليلي بروي پيش مجنون خدا هيچ پيش اينها نيست ولكن انّ اللّه مع الذين اتقوا خدا با آنهايي است كه تقوي دارند نه آنكه ما خيال كنيم كه تقوي دارند نه بلكه حقيقةً تقوي دارند و معصومند و يك طوري هستند كه همانطوري كه خدا خواسته حركت ميكنند ساكن ميشوند و هرچه ميكنند براي خدا ميكنند اين است كه در آخر اين آيه ميفرمايد في بيوت اذن اللّه انترفع اين چراغ و چراغدان در خانههايي چند است كه خدا خواسته بلند باشند يسبّح له
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 280 *»
فيها بالغدو و الاصال و در آن خانهها تمامش شب و روز ذكر خدا است و بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم و بر در و ديوار آن خانهها ذكر خدا نوشته شده و عبادي هستند مكرم كه به جز ذكر خدا هيچ ندارند علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار حق هرجا ميرود علي همراهش است علي هرجا ميرود حق همراهش است علي را شناختي حق را شناختي و عين و لام و يا را نميگويم اين را دشمناش هم شناختند ميفرمايد انّ معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و معرفة اللّه عزوجل معرفتي معرفت من به نورانيت عين معرفت خداي عزوجل است و معرفت خداي عزوجل معرفت من است و فكر كنيد مطلبي كه فرموده تفصيلش در اين آيهاي است كه هر روز ميخوانيم كه ميفرمايد ان معرفتي بالنورانية معرفة اللّه و اين نور همان نوري است كه در اين آيه بيان ميكند و بدانيد كه نور حضرت امير و نور پيغمبر دو تا نيست و يك نور است كه بيان فرموده و اين است كه خدا كفار را هميشه عذاب ميكند كه چرا مرا نشناختيد و اقرار به من نكرديد.
پس تمام معرفت خدا معرفت آيات او است و تمام معرفت آيات او معرفت او است اين است كه ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم و الا انهم في مرية من لقاء ربهم و كفار هميشه در شك و ريبند ولكن خدا هميشه حجتش تمام است و آن خدايي كه حجتش تمام نيست خدا نيست و خدا يعني حجتش تمام باشد و چنين خدايي كه حجتش تمام است فرموده سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 281 *»
مردم كه ديدند رسول خدا را خدا را ديدهاند و عرض كردم ذات خدا لاتدركه الابصار است و به هيچ مشعري فهميده نميشود ولكن آيات او فهميده ميشود و بدانيد حجت خدا اطراف آدم را گرفته فرموده من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و اين از زبان پيغمبر بيرون آمده ولكن هم خدا گفته هم پيغمبر چرا كه هر دو باهمند و خدا تمامش پيش پيغمبر است و پيغمبر تمامش با خدا است و ميفرمايد ان اللّه مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون و خدا با صاحبان تقوي و احسان است و آن متقيني كه حقيقةً تقوي دارند ائمه طاهرينند و آن محسنيني كه هيچ اسائه نميكنند ايشانند و خدا هميشه آنها را حافظ است و همراه ايشان است و ايشان همراه او و هرجا بروند خدا همراه ايشان است و بالعكس و ايشانند كه خدا را شناساندهاند به مردم و هدايت كردهاند و دعوت كردهاند مردم را و خواندهاند به سوي خدا و تمام همتشان اين است كه خدا را به مردم بشناسانند و نجات دهند آنها را و باز هم ايشان فرمايش ميكنند من اراد اللّه بدأ بكم هركس ميخواهد برود پيش خدا هريك از ائمه را كه زيارت كند خدا را زيارت كرده و ايشانند جانشينان او كه هيچ از خود ندارند و هرچه دارند از خدا است چنانكه تو نشستهاي اين نشسته ذات تو نيست و گوش بدهيد ياد بگيريد.
و عرض ميكنم اين نشسته اسم شما است و ذات شما نيست و ذات شما آن است كه هر وقت دلش خواست مينشيند و هر وقت دلش خواست برميخيزد ميايستد و ذات شما نه نشسته است نه ايستاده و هم نشسته است هم ايستاده و وقتي نشستيد هركس بخواهد بيايد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 282 *»
خدمت شما ميآيد خدمت اين نشسته چرا كه اين از خود هيچ ندارد و هرچه دارد از شما است و ميگويد هركه ميخواهد صاحب مرا ببيند بيايد پيش من و اين ذات شما نيست چرا كه هر وقت خواست خرابش كند ميكند و ذات خراب نميشود و ذات يك ذات است و دو صفت دارد و دو صفت دارد محض مثل است كه عرض ميكنم شما هم كه شناخته ميشويد به اسمتان به آيتتان شناخته ميشويد اين نشسته آيت شما است و اين ايستاده آيت شما است چرا كه آني كه در پرده غيب است اگر او نبود كي اين مينشست و يك خورده دل بدهيد كه شب و روز محتاجي و ميخواهي خدا را بخواني و تا نروي پيش ايشان پيش خدا نرفتهاي و تا ايشان را نخواني خدا را نخواندهاي و تا حاجت خودت را از ايشان نخواهي از خدا نخواستهاي.
و عرض ميكنم در تمام كارها محتاجيد به ايشان و هرچه تو از خدا ميخواهي بايد ايشان به تو بدهند و ميخواني در دعاي افتتاح اللّهم المم به شعثنا خدايا به واسطه امام زمان پريشاني مرا سدّ كن و اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا باز به همين جور معاني است و اعزز به ذلتنا اين ذلتي كه ما داريم بردار و ما را به او عزيز كن آنچه ميخواهي از خدا بايد از دست امام بيرون بيايد و اگر امامي نبود و تو خيال ميكردي ميروي پيش خدا چطور ميرفتي پيش او و امام قرار داده كه هرچه ميخواهي از او بخواهي اللّهم المم به شعثنا و اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا تا آخر كه و استجب به دعوتنا ما دعا ميكنيم به واسطه اماممان مستجاب كن و او معصوم و مطهر است و او است واسطه من او را پيش تو واسطه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 283 *»
ميكنم و در دنيا و آخرت آن آرزوهايي كه داري اين امام بايد رفع كنند و واللّه ايشانند كه از پيش خدا آمدهاند و الباب المبتلي به الناس شماييد كه خداوند مبتلي كرده اين خلق را به شما هركس پيش شما آمد نجات يافت و هركس تخلف كرد هلاك شد و ايشان چطورند غافل نباشيد ايشان چنانند كه در وجود ايشان به غير از خدا هيچكس نيست با وجود اين نميگويم خدايند اما از خدا هم جدا نيستند ايشان معصوم و مطهرند قولشان قول خدا است بيزياده و كم اطاعتشان اطاعت او است بيزياده و كم و در زيارتشان ميخواني من احبكم فقد احب اللّه هركس ايشان را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و اطاعت غير ايشان اطاعت خدا نيست و ايشانند كه اول مخلوقات و اول صادر از خدايند ديگر چيزهاي ديگري كه هست همه را ايشان سرجاش گذاشتهاند ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته ما را از نور ذات خود اختراع كرد ديگر مادهشان صورتشان چيست ملتفت باشيد انسانها مادهشان آب است خاك است چنانكه فرموده خلق الانسان من صلصال كالفخار و جنها را از آتشي كه دود ندارد خلق كرده و ملائكه را از نور ساختهاند ولكن ائمه را از هيچ جاي ديگر نساختهاند مگر از خدا و اخترعنا من نور ذاته و فوّض الينا امور عباده ما را از نور ذات خود آفريد و تفويض كرد به ما جميع امور بندگان خود را و ماييم آقا و كل خلق بايد مطيع ما باشند و هركس اطاعت ما را كند اطاعت خدا كرده و هركس اطاعت خدا كند اطاعت ما كرده و هركس هر طوري كه هست بايد او را آنطور شناخت و حقيقت ايشان معرفت نورانيت است نه اينكه اميرالمؤمنين پسر ابوطالب است
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 284 *»
و محمد پسر عبداللّه است عرض ميكنم اين را كفار هم ميدانستند معذلك خدا ندارند و حقيقت ايشان آن است كه نور خدا هستند و هرچه خدا ميكند با ايشان ميكند و معذلك شريك خدا نيستند چنانكه تو حركت ميكني خدا حركت در تو خلق ميكند و ساكن ميشوي خدا سكون در تو خلق ميكند و هكذا نماز ميكني نماز براي تو خلق ميكند و در ملك خدا و مملكت او كسي نميتواند شريك خدا باشد و قل اللّه خالق كل شيء هرچه شيء به او گفته ميشود خدا است خالق او پس اگر من مشغول كاري شدم شريك خدا نيستم و كار من بايد از من صادر شود كه اگر من آن كاري را كه گفته بكنم نكنم عذاب هم ميكند با وجودي كه كارهاي شما اگر خوب است مفت خودتان و اگر بد است آن هم مال خودتان ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها باوجودي كه تو كارهاي خودت را خودت كردهاي هم خوبش هم بدش مع ذلك خدا خلق كرده و قل اللّه خالق كل شيء خدا هم خالق ذات مخلوقات است هم خالق فعل آنها است و هم خالق آفتاب است و هم خالق نور آفتاب و اين آفتاب خالق نور خودش نيست ولكن فاعل نور خودش هست و آفتاب است وقتي بيرون آمد همه جا روشن ميشود و جعلنا الشمس سراجا و اين آفتاب فعلها و كارها دارد آبها را جاري ميكند ميوهها را بيرون ميآورد اينها كار آفتاب است حالا اين انار را كِه بيرون آورد؟ خدا با وجودي كه اگر آفتاب به درخت انار نميتابيد گل نميكرد و وقتي گل كرد اگر آفتاب به او نميتابيد بزرگ نميشد و هكذا و مع ذلك اين وكيل و شريك خدا نيست و چراغي است خدا روشن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 285 *»
كرده كه كارها بكند و تمام طعمها را اين آفتاب درست كرده و هكذا رنگها را و روناس علفي است كه سبز ميشود و سرخ ميكند و زريرش علفي است كه زرد ميكند و هكذا نيلش علفي است كه ميجوشانند و نيلي ميكند و زاغ سياه، سياه ميكند و اينها همه علت فاعلي هستند و هيچ يك خدا نيستند و كسي نگفته بَقَّم خدا است كه سرخ ميكند و زرير خدا است با وجودي كه سرخ كردن كار روناس است و هكذا نيلي كردن كار نيل است و همه اينها را خدا ساخته و هكذا طعوم تا آفتاب نتابد اين گياه گل نكند ميوه بيرون نياورد طعمي نيست حالا خدا آني است كه آفتاب را خلق كرده و تأثيرات را در او گذاشته و اللّه خالق كل شيء و خدا خالق آن خرما و انار است و اگر از انار بپرسي كه چطور شده اين دانهها پهلوي هم جفت شدهاند بسا نداند و هكذا ميآيي در انسان خدا خواسته اطفال از اصلاب پدرها بيايند در رحم اما خالق اينها آن پدر آن مادر است؟ نه با وجودي كه اسباب هستند و بايد آن پدر بچه باشد كه بچه به عمل بيايد و هكذا پدرش پدر پدر پدرش و ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته و فوّض الينا امور عباده علت فاعليش ايشانند و من دقت ميكنم كه خوب ملتفت شويد اين چشم شما را شما نساختهايد انت ماكوّنت نفسك خدا تو را ساخته چشمت گوشت همه را اما كه ميبيند تو ميبيني اما خالق ديدن نيستي و هكذا كه ميشنود تو ميشنوي و خالق شنيدن نيستي و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة و تمام اينها را خدا ساخته و اينها كارهاي خودشان را ميكنند مع ذلك خدا نيستند پس كارهاي هر كسي را خدا از دست او جاري ميكند كار تو را از دست
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 286 *»
تو و كار انساني را انسانها ميكنند و كار حيواني را حيوانها ميكنند و كار نباتي را نباتها ميكنند و اينها هيچ كدام خدا نيستند و همينطور كار اول ماخلق اللّهي را اول ماخلق اللّه بايد بكند استخلصه في القدم و ايشانند قائم مقامان خدا و جانشينان او و زبان ناطق خدا و چشم بيناي خدا و گوش شنواي خدا كه لايملكون لانفسهم نفعاً و لا ضراً ولكن بحول اللّه و قوته مينشينند و برميخيزند و مشغول كارهاي خودشان هستند و كارهاي خودشان همين كه فرمودند اخترعنا من نور ذاته و فوّض الينا امور عباده و ما را ساختند گفته فلان شهر را بسازيد فلان مكان را بسازيد فلان آسمان را بسازيد و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون و الارض فرشناها فنعم الماهدون و اشرقت الارض بنوركم و در قرآن است كه اشرقت الارض بنور ربها و خدا روشن ميكند زمين را به نور خودش و نور خدا ايشانند كه روشن كرده تمام آسمانها و زمينها را و جايي نيست كه اين نور خدا نباشد.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 287 *»
27/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض شد كه چون خداوند عالم خلق را از براي همين آفريده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند ديگر شغل ديگري خدا براشان قرار نداده چنانكه چنين فرمايش ميكند و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر براي همين كه مرا بپرستند و مرا بشناسند مااريد منهم من رزق هيچ اراده نكردهام كه آنها رزق براي خودشان تحصيل كنند و عرض ميكنم اگر فكر كني نميشود
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 288 *»
رزق درست كرد افرأيتم ما تحرثون ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون و خدا ميسازد چيزها را حالا آن خدايي كه چيزها را ساخته او به مردم عطا ميكند پس ما براي خودمان گندم نميتوانيم بسازيم و هكذا برنج نخود همينطور لباس ما نميتوانيم پنبه بسازيم يا اينكه ابريشم است خدا خلق ميكند حيواني را و ابريشم از او بيرون ميآورد همينطوري كه خدا است خالق وحده لا شريك له او است رازق وحده لا شريك له هو الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء و هر طور ميخواهي فكر كن اولاً خلق نميتوانند براي خودشان رزق بسازند چرا كه نوعاً ارزاق مردم گياهها هستند بعضي دانهاش را ميخورند بعضي برگش را ميخورند پس افرأيتم ما تحرثون شما گياهها را بيرون ميآوريد و نمو ميدهيد و برگ و دانه بيرون ميآوريد پس همينطوري كه خدا است خالق وحده لا شريك له او است رازق وحده لا شريك له و در بعضي دعاها از ائمه است كه طلب ميكنند از خدا رزقمان را وسيع كن و عرض ميكنند خدايا اگر ميدانستم رزقم در كجا است او را طلب ميكردم بعضي از مغرب ميآيد بعضي از مشرق و ارزاق تمام از آسمان ميآيد و اگر انسان عاقلي باشد فكر كند آيا ميشود زور زد رزق كسي را به دست آورد ميبيند نميشود و رزق هر كسي مقسوم است و همينطوري كه تو نميتواني رزق كسي را به دست بياوري همينطور او هم نميتواند رزق تو را به دست بياورد و ميفرمايند حضرت امير اين قدر خود را به در و ديوار مزن كه رزق تو را خداي عادل تقسيم كرده و بسا رزق تو را پيش از
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 289 *»
تو خلق كند و ميبيني هنوز طفلي به دنيا نيامده خدا شير در پستان درست ميكند و همان وقتي كه نطفه منعقد شد يك تيري ميكشد در پستانشان و در مدت اين نه ماه همان قدري كه طفل ترقي ميكند اين خون هم هي ترقي ميكند تا اينكه شير درست ميشود ميفرمايند اين قدر مضطرب نشو در رزق كه رزق را خدا بايد بدهد ديگر خيال ميكني شخص ضعيفي را گول ميزني مالش را پس ميگيري نميتواني پس بگيري باز آن قدري كه خدا خواسته به تو برسد ميرسد و اين رزق حاملش ملكي است كه او ميكائيل است ديگر آن چقدر اعوان دارد به قدر ذرات مخلوقات لشكر دارد و ميفرمايند سعي كنيد در مابين طلوع فجر و طلوع آفتاب به خواب نباشيد چرا كه اگر خواب است مأمورند كه بردارند ببرند.
و باز ميپرسند كه ما ديدهايم بسيار مردم به خوابند و يك چيزي كوفت ميكنند ميفرمايند اين رزق حلال نيست و خدا رزق حلالي قرار داده و رزق حرامي و مردم را رزق ميدهد به آن طوري كه طلب ميكنند پس خدا است رازق و قد قسّمه عادل بينكم پس رزق تو را به غير نميدهد كه مشوش شوي و رزق غير را به تو نميدهد كه طمع كني و حامل تمام اين ارزاق ميكائيل است كه اگر نداند رزق هر كسي در كجا است و نشناسد صاحبش را نميتواند به او رزق بدهد چنانكه جبرئيل حامل احكام است مثل نماز و روزه و هكذا عبادات كارها حالا اگر اين جبرئيل نشناسد پيغمبر را چطور ميتواند وحي به او برساند چنانكه سنيها ميگويند خدا جبرئيل را فرستاد كه بيايد به زمين و وحي را
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 290 *»
برساند به ابابكر آمد پايين هرچه اين طرف آن طرف گرديد ديد ابوبكر پيدا نيست ندانست در كدام طويله و خلا افتاده و همين جور مزخرفات را علياللّهيها ميبافند كه وحي را خدا داد به جبرئيل كه براي علي بياورد و جبرئيل علي را پيدا نكرد داد به محمد و جبرئيل را كه ميفرستند وحي بده به محمد محمد را ميشناسد خانهاش را ميداند كجا است به همين طور كه ميفهميد جبرئيل وحي را ميگيرد از خدا و ميداند پيغمبر كيست و او را ميشناسد و همان وقتي كه خواست وحي را به او ميرساند به همينطور تمام ارزاق عباد از دست ميكائيل است و او ميداند كه چقدر رزق تحويلش شده و ميداند رزق هر كسي چقدر است و اولاً آن وزن ارزاق را ميداند كه زياد و كم نكند واللّه ميداند در شرق و غرب عالم هر دانه مال كيست و به كي بايد داد و اين ميكائيل واللّه يكي از نوكرهاي حضرت امير است و تمام ملائكه از نور علي خلق شدهاند و تمام از نور او است و نور هر چيزي از پيش صاحب نور و منير خود ميآيد و تمام اين ملائكه كه مشغول كارند از نور علي خلق شدهاند و واللّه تمام حركت نميتوانند بكنند مگر آنكه حركتشان بدهد و ساكن نميتوانند بشوند مگر آنكه ايشان را ساكن كند و نميتوانند بالا بروند ملائكه مگر آنكه ايشان بالاشان برند ديگر آيا ائمه جبرئيل را ميبينند يا نه اين مزخرفات هست توي دنيا و بگذاريد براي اهلش و ميفرمايد حضرت امام حسن عسكري ان روح القدس في جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباكورة و اين روح القدس خيلي متشخص است و جميع ملائكه از ميكائيل اسرافيل همه اعوان او هستند نوكرهاي ايشان هستند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 291 *»
و همان روح القدس نوكر ايشان است و براي نوكري خلق شدهاند مثل آنكه شما نوكريد و ملائكه ميآيند همراهشان كه اگر خوابند بادشان بزنند حفظشان كنند.
و يك وقتي راوي ميگويد رفتم خدمت علي بن الحسين ديدم آن حضرت چيزي از روي فرش جمع ميكنند عرض كرد چه برميچينيد فرمودند اينها پرهاي ملائكه است عرض كرد مگر ملائكه بر شما نازل ميشوند ميفرمايند متصل ملك بر ما نازل ميشود و دست از ما برنميدارند و شب و روز همراه ما هستند و در خانه ما ازدحام دارند و تمام ملائكه از نور علي خلق شدهاند و اين پرهاشان را جمع ميكردند يكي براي آنكه زير سر بچهشان نرم باشد و يكي آنكه پر ملك مبارك است و حفظ ميكند اطفالشان را از شياطين و جن و بلاها و ميفرمايد حضرت امير انا مرسل الرسل و اين را فرمود در نزد سنيها و واللّه انكار نكردند و بدانيد خلق اين زمان نجسترند از آن عمري كه لعنش ميكني و هكذا ابوبكر عثمان و به معاويه نوشتند نحن سبب خلق الخلق و انكار نكرد و قبول داشت حضرت را نهايت نزاعي كه داشت با حضرت آن بود كه تو شام را به من واگذار ديگر هرچه ميخواهي بگو و همينطور عمر و ابوبكر واللّه فضائل و مقاماتشان را انكار نداشتند و در جايي كه درميماندند ميرفتند خدمت حضرت و حرفش آن بود كه من ميخواهم سلطان باشم حكمران باشم آمر و ناهي باشم و واللّه فضائل ايشان چيزي نبود كه محل اشكال ابوبكر عمر عايشه حفصه باشد نهايت ميگفتند سحر است و الاّ انكار نميكردند فضل ايشان را ديگر
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 292 *»
اين نواصب اين زمان ميگويند چطور علي جرأت ميكرد در حضور سنيها بگويد انا مرسل الرسل ديگر سيد رضي و سيد مرتضي اين حديث را جعل كردهاند ميگويم سيد مرتضي شيعه است سيد رضي شيعه و اينها افترا نميبندند بر امام خود و طوري بود حالتشان كه انكار فضلشان را كسي نميتوانست بكند و پيغمبر وقتي بيرون ميآمد همه جا روشن بود و اين روشنايي را همه زنها بچهها حتي حيوانها ميديدند كه روشن است ولكن آنكه غرض و مرض دارد مثل ابوبكر ميگويد ساحر است و واللّه ايشان آقايان ملائكهاند و اين ملائكه كارهاشان به دست ايشان است چنانكه ميفرمايد والنازعات غرقاً والناشطات نشطاً فالمدبرات امراً و كارهاي ملك به دست ايشان است و تصريحاً فرمايش ميكنند دو ملكي هستند خلاقان و به لفظ خلاقان فرمايش ميكنند ائمه يعني اينها خيلي كاركن و خيلي با تدبيرند و اينها ميروند در شكم مادر و در رحم مادر مينشينند و اينها خدا نيستند و خلاق هستند و ميسازند انسان را و وقتي خلقتش تمام شد جميع وقايعي كه بايد از آن ابتدا تا روز قيامت بر سرش بيايد به پيشانيش مينويسند و مشهور است ميان مردم سرنوشت من فلان است سرنوشت فلان چطور است و اينها حقيقت دارد و اينها از نور ائمه شما هستند و در خصوص ملك الموت فرمايش ميكنند و يكي از شيعيان اسمش حارث همْداني بود نه اين همَدان خرابشده همْدان طائفهاي بودند كه از شيعيان حضرت بودند و اين با خود خودگويي ميكرد كه مبادا وقتي بيايد كه از علي دور باشم فرمودند:
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 293 *»
يا حار همدان من يمت يرني | من مؤمن او منافق قبلا |
چه مؤمن چه منافق همه را ميبينند و من ميشناسم آنها را و آنها مرا ميشناسند و ميشناسند دوستان خود را و به ملك الموت ميگويد ميشناسي اين را اين يكي از دوستان من است بايد جانش را خوب بگيري و آنها هم چون ميخواهند خدمتي كنند و عرض لحيهاي كنند مثل گلي كه بو كند جانش را ميگيرند و ميفرمايد كه اگر دشمن ايشان باشد ميفرمايند اين دشمن ما است و بايد سخت جانش را بگيريد و ميلي دارد به عدد رگهاي بدن او و ميطپاند در توي بدنش از هر طرف باشد و به هر سيخي رگي ميچسبد ميفرمايند جان اين ملعون را ميپيچند به اين سيخ و ميكشند بيرون و شايد از مقعدش بيرون بكشند و خدا ملائكه چند دارد كه همه در فرمان ائمه شما هستند و نوكرهاي ائمه شما هستند و تمام صادرند از امر ايشان و واردند به امر ايشان همانطوري كه تفصيلش را عرض كردم غافل نباشيد ميكائيل حامل رزق مردم است همه را ميشناسد و وزن ارزاق را ميداند و ميتواند برساند پس هم علم دارد و هم ميتواند برساند و اين يكي از نوكرهاي حضرت امير است و ميشناسد امير و امام خود را و واللّه يكي از نوكرهاش اسرافيل است كه او ملك عجيب غريب پر زور پر قوتي است كه هم ميتواند بميراند هم زنده كند و قوتش از عزرائيل خيلي بيشتر است چرا كه عزرائيل نميتواند زنده كند و كارش ميراندن است ولكن اين اسرافيل صوري دارد كه به يك نفخه تمام اهل زمين و آسمان را ميميراند بعد خدا ميخواهد همه را زنده كند پف ديگر ميكند تمام اهل زمين و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 294 *»
آسمان زنده ميشوند و اين واللّه اين پفها را خودش نميتواند بكند و به دست ائمه شما است چرا كه ايشانند اول ما خلق اللّه اخترعنا من نور ذاته و فوض الينا امور عباده ما را خدا از نور خودش آفريد و كار خلايق از ملائكه گرفته تا ادناي خلق همه به دست ايشان است و مع ذلك خدا نيستند ولكن زمام ملك به دست ايشان است و اين اميرالمؤمنين همينطوري كه ميزد مردم را و ميكشت كشنده هست اما خالق نيست مثل آنكه تو ميكشي فلان را و خالق كشتن او نيستي پس مخلوقات همه كاركنند و هيچ كدام شريك و وزير او نميشوند و مثل آنكه ميگويي فلان كار را ميكنم اگر خدا خواست و جميع كارهامان به تقدير خدا ميشود و شما كه كار ميكنيد هيچ شريك و وكيل او نيستيد و هر كسي در كار خودش اينجور است كارش از خودش بيرون ميآيد نماز را تو ميكني روزه تو ميگيري ولكن اگر خدا خواست روزه ميگيري ايمان ميآوري چنانكه كافر كارش كفر است و اين كفر و ايمان منفصل نيست از خدا و مفوض به خلق نيست بلكه و ماكنّا لنهتدي لولا انهدينا اللّه خدا به ما ايمان داد ما ايمان آورديم خدا ما را حركت داد حركت كرديم و نسيّركم في البر و البحر و مخلوق شريك و وكيل و وزير خدا نميتواند بشود ولكن لا حول و لا قوة الاّ باللّه ما كارمان كار خودمان ائمه طاهرين هم كارها دارند و كارشان آن است كه اخترعنا من نور ذاته و فوض الينا امور عباده ما را از نور خود ساخته و امور ساير عباد را به ما واگذاشته و همچو آقايي راستي راستي ميخواهيم آقايي كه نان و خانه ميدهد نجات ميدهد بهشت ميبرد همچو آقايي خوب است و الاّ
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 295 *»
مثل آقاهاي مردم است و در دعاي افتتاح است اللّهم المم به شعثنا خدايا پريشاني ما را به او رفع كن و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سدّ به خلّتنا و يسّر به عسرنا و استجب به دعوتنا و اعطنا به سؤلنا همچو هر آرزويي داري هر چه محتاجي همه را از امام خود بايد بخواهي و آمده كه به تو بدهد ديگر تو احتياج داري و او خبر ندارد نعوذ باللّه امام آمده كه تمام آنچه در دنيا و آخرت هست به تو برساند و ما خودمان نميتوانيم گليم خود را از آب بكشيم و چون چنين بود همچو آقايي براي ما قرار داد انا عبدك من بنده تو هستم و ابن عبديك پسر دو بنده تو حالا اين غلامزاده خرجش با كي است با آقا است و هكذا خانه زن نعمت ثروت و واللّه تمام دنيا و آخرت و آسمان و زمين در تصرفشان است ميفرمايد لولاك لماخلقت الافلاك اگر شما نبوديد من آسمان ميخواستم چه كنم و بكم يمسك السماء بلكه به شما اين آسمان را برپا داشته و بكم ينزل الغيث و هر باراني را هرجا بخواهند بياورند و هكذا همه نهرها را ايشان جاري ميكنند و اين انا مورق الاشجار و مجري الانهار را پيش سنيها ميگفت حتي پيش آن عمرش ابوبكرش ميگفت و انكار نداشتند نهايت ميگفتند بگذار ما كارهاي باشيم ديگر تو هرچه ميخواهي بگويي بگو و عرض ميكنم اميرالمؤمنين شأنش از اين بالاتر است كه مورق اشجار و مجري انهار باشد بلكه نوكرهاي خود را ميفرستد.
و ميفرمايند در روز قيامت خداوند پيغمبران خود را جمع ميكند كه امري كه من گفتم رسانيديد ميگويند بلي خطاب ميشود كه شاهد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 296 *»
شما كيست ميگويند محمد بن عبداللّه و ميدانيد كه او است شاهد بر تمام خلق و انبيا انكار فضائل نميكنند؛ او بيايد شهادت بدهد و ميفرمايند حضرت امير به جعفر ميگويد كه بيا شهادت بده كه اينها راست ميگويند راوي عرض ميكند چرا پيغمبر خودش نميرود كه شهادت بدهد يا آنكه علي را نميفرستد ميفرمايند علي شأنش ارفع است از آنكه بيايد شهادت بدهد اين را جعفر هم ميتواند پس بعضي كارها شأنشان نيست كه بكنند ديگر اسرافيل ميميراند اميرالمؤمنين نميتواند و حال آنكه اين نوكر او است و او شأنش ارفع است و خدا ميداند كه او چقدر قدرت دارد و چه كار ميتواند بكند و تمام ملك به دست ملائكه است و ميفرمايند اين آفتاب كه ميگردد هفتاد هزار ملك موكل به او است و در دست هر يك طنابي است و سر هر طنابي قلابي كه مياندازند به آفتاب و آفتاب را ميكشند به سمت مغرب از طرف ديگر هم بخواهند ميكشند.
و عرض ميكنم شما هم انشاء اللّه از نور او خلق شدهايد و شيعه را شيعه ميگويند يعني از شعاع امام خود و تمام اهل بهشت از نور امام حسين خلق شدهاند و شيعه را شيعه ميگويند چرا كه از نور ايشان خلق شده و تمام اين زمين و آسمان از نور فاطمه خلق شده و تو هم از اين زمين و آسمان كه بيرون نيستي پس از نور فاطمه خلق شدهاي و ايشانند آن آياتي كه ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم و ايشانند كه واللّه هركس ايشان را شناخت خدا را شناخت و هركس ايشان را نشناخت خدا را نشناخته و هركس انكار فضائلشان ميكند واللّه خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 297 *»
ندارد و حال آنكه چيزي كه اول خلق شده ايشانند و بكم فتح اللّه و بكم يختم و اخترعنا من نور ذاته و فوض الينا امور عباده شما از نور خدا خلق شدهايد و امور عباد هرچه باشد به دست شما است پس خدا نيستند ولكن اسم خدا و صفت خدا و آيت او هستند و من اراد اللّه بدء بكم هركس اراده خدا كند بايد ابتدا به شما بكند و من وحّده قبل عنكم و من قصده توجه بكم.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 298 *»
28/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي اين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و خود خلق نميدانستند او را چطور بپرستند اين بود كه پيغمبر فرستاد و تعليمشان كرد اينطور نماز كنيد روزه بگيريد همينطور اين خلق نميدانستند خدا چطور كه هست خدا است از اين جهت تعليمشان كرد كه اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است چطور است اين نور مانند چراغداني است كه توي او
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 299 *»
چراغي باشد و بر روي او شيشهاي باشد مانند كوكب دري و غافل نباشيد ببينيد خدا چطور خودش را تعريف ميكند و سرتاسر دنيا ميروي يا همهاش كفر است و زندقه يا غفلت است و خدا چون ديدني نيست نميتوان پيش او رفت و حرف باهاش زد از اين جهت خبر داده كه خدا لاتدركه الابصار هيچ چشمي و مشعري او را ادراك نميكند اگر آيات خودش را هم ظاهر نميكرد مردم از او خبر نداشتند و ببين چطور تصريح كرده به اين مطلب كه هركس آيات مرا شناخت خدا شناخته ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق ما زود باشد كه بنمايانيم به ايشان آيات خودمان را و چنان بنمايانيم كه همين كه آن آيات را ديدند متبيّن و واضح و هويدا شود كه خدا خداي به حق است و خدا به آياتش شناخته ميشود و آني كه آياتش را نشناخته خدا ندارد و يك خورده به فكر بياييد و بيدار شويد و به خود بياييد.
آيات خدا دو جور است يكي آنكه هر مخلوقي آيت خدا است چرا كه تمام مخلوقات ساخته شدهاند و همه را يك كسي ساخته انت ماكوّنت نفسك تو خودت خودت را نساختهاي و آن كه ساخته تو را دانا بوده عالم بوده قادر بوده پس جميع مخلوقات آية اللّه هستند و از وجود همه پيدا است كه يك كسي آنها را ساخته و دانسته ساخته و از روي حكمت ساخته همه را جاي خود گذاشته و هكذا دست پا اعضا جوارح همه آية اللّه هستند و اين آيتي است كه همه جا ميبيني اما اين خدا خداي عادلي است يا ظالمي مفهوم نميشود چنانكه هر عمارتي آيت
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 300 *»
و علامت است از بنّايي كه ساخته آن را اما خوبي بنّا از توي اين عمارت پيدا نيست يا اينكه سفيد بوده يا سياه در توي اين عمارت پيدا نيست و اين عمارت را نميگويم اين را ميدانم چه كس ساخته و چون خيالات ضايع است از اين جهت عرض ميكنم اين عمارت مسجد جامع را كه ساخته ما نميدانيم و هكذا كشتي را يك كسي ساخته شك در او نيست فرنگيها ساختهاند و هكذا آسمان را يك كسي ساخته اما چطور است اينكه ساخته و آيا شكل بنا در او پيدا است ميبيني كه پيدا نيست چنانكه گفته:
خود اوست ليلي و مجنون و وامق و عذرا | به راه خويش نشسته در انتظار خود است |
و اين ملاصدرا خيلي باد دارد و نميشود اسمش را به بيادبي برد پيش اين مردم و ملاصدرا بوده صدرالممالك و قولش اين است كه بسيط الحقيقة ببساطته كل الاشياء حالا ديگر چون او گفته قول ملاصدرا است اي ملاصدرا مگر هذيان ميگويد البته هذيان ميگويد و همين كه آدم رجوع نميكند به احاديث ائمه طاهرين و از آنها نميگيرد دينش را خدا به اين هذيانهاش مياندازد خود اوست ليلي و مجنون و وامق و عذرا خوب اينها همه اگر خدا هستند نماز ميكنند براي كه خدا نماز كند براي كه نماز كند خدا روزه بگيرد براي كه روزه بگيرد و ماها نماز ميكنيم براي اينكه او است خالق و رازق و محيي و مميت پس خدا بايد كار خدايي كند و بنده كار بندگي كند و خدا مشغول كار خودش هست و ميبيني عجب صنعتي كرده كه با وجودي كه در بدن سوراخهاي متعدد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 301 *»
است و با آنكه روح در همه جا هست از جاي بخصوص ميبيند و روح در همه جا هست و از جاي بخصوص ميشنود و روح در همه جاي بدن هست اما از شامه بو ميفهمد و غافل نباشيد خدا است خالق اين اشياء و طوري خلقت كرده كه هيچ كس نميتواند پي برد چطور درست كرده و در اينكه او درست كرده شكي نيست اما چطور درست كرده كسي نميتواند پي برد پس خدايي كه اين همه قادر و دانا و حكيم است به قدر اينكه فهميدهايم با مايي كه هيچ نميدانيم اين عين ما است؟ أفمن يخلق كمن لايخلق و آدم تعجب ميكند اينها هيچ بار قرآن نميخواندند احاديث نميخواندند و تعجب آنكه قرآن ميخواندند تفسير نوشتهاند با وجود اينها،
چون ز بيرنگي اسير رنگ شد | موسيي با موسيي در جنگ شد |
و واللّه در هيچ عالمي اهل حق با اهل باطل صلح ندارند و كفار ابدالابد معذبند در عذاب و هيچ نجاتي از براي آنها نخواهد بود چنانكه مؤمنين ابدالابد متنعمند و هيچ بار نميخواهند روي جهنم را ببينند ديگر باز تحقيق كردهاند كه خدا ماده عذاب را از عذب گرفته و عذب يعني شيرين پس خدا عذابش ميكند يعني رحمتش ميكند و عرض ميكنم هيچ ديوانهاي همچو هذيانها نبافته و استدلال ميكند به چيزهاي دنيايي كه نميبيني ترياكي در ابتداي وهله اگر ترياك بكشد بسا قي كند سرش گيج شود دهنش تلخ شود ولكن خورده خورده طوري ميشود كه سرش درد نميآيد سهل است حظ ميكند از ترياك كه اگر ترياكش ندهي سرش درد ميگيرد و اوقاتش تلخ ميشود همينطور اهل
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 302 *»
جهنم و حال آنكه اينها التماس ميكنند پيش خداي خود در جوابشان ميگويند كه آيا پيغمبران نيامدند به شما نگفتند و از اين روز شما را خبر ندادند و كلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب هرچه پوستهاي بدنشان ميسوزد و پخته ميشود اعاده ميكنند آن پوستها را كه هي عذابشان را زياد كنند و خدا اينجور ميگويد و اينها به عكس خدا و خدا ميفرمايد داد ميزنند فرياد ميزنند اينها ميگويد شهيقي دارند زفيري دارند آنهايي كه آية اللّه بودهاند و آمدهاند در ميان مردم و حرف زدهاند و دين و مذهب را بيان كردهاند آنها فرمودهاند كه اهل جهنم خلاصي ندارند و عذابشان را زياد ميكنند ديگر خود اوست ليلي و مجنون و الحمدللّه هيچ ادعا نتوانستهاند بكنند كه ما اماميم و پيغمبريم و ائمه هيچ تصديقشان را ندارند چرا كه فرمودهاند كه اهل جهنم هيچ نجات ندارند و مخلوقات مخلوقند ما ميتوانيم برگي درست كنيم مثل اين برگي كه خدا ساخته؟ و آبي است صاف از تنه درخت ميآيد توي شاخش و از شاخش ميآيد در اين برگ و اين آب سبز نيست مزه ندارد و در اين برگ كه آمد رنگش تغيير ميكند و هكذا.
پس اين آياتي كه از جانب خدا آمدهاند اينجور حرف زدهاند كه قل هو اللّه احد خدا احد است ديگر اينها همه خدا هستند حتي فرعون ادعاي خدايي كرد به اين جهت لعنش ميكني و به مذهب اينجور جماعت هركس ادعاي خدايي كند به حق ادعا كرده چرا كه غير از او چيزي نيست همه او است و آنهايي كه اهل حقند با فرعون بدند و همين حالا لعنش ميكنند كه مردكه خر چطور تو خدايي كه ميخوري
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 303 *»
ميآشامي ناخوش ميشوي و ميميري و خدا ليس كمثله شيء و اين راه خيلي آسان ميشود براي تو كه تو چشمت به هرجا افتاد ميبيني يا رنگ است يا شكل است يا طعم است يا بو است و اينها همه خلق اللّه هستند و اللّهي بايد باشد كه اينها را خلق كند واللّه اينجور آيتي كه همه جا هست حتي فرعون هم خدا او را ساخته شيطان هم ميداند او را ساخته و باز اين شيطان اقرار كرد كه خلقتني من نار و اينها اين اقرار را هم ندارند و ميفرمايند سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم و آن آياتي كه در آفاق و انفس نموده شده ائمه طاهرينند و راه خدا ايشانند ديگر الطرق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق و راه خدا راه ايشان است و الطرق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق نيست و هرچه غير راه ايشان است همه كفر و زندقه است و اين آيات آياتي است كه خدا آنها را ساخت و در ميان مردم فرستاد و به حسب ظاهر آيه كه نگاه ميكني يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار اين آيات را خدا ساخت و به حسب ظاهر در زمان معيني اين آيات آمدند در ميان مردم ولكن آن حاقش آن است كه تا خدا خدا بود اين آيات همراه او بود چنانكه اين نشسته آيت من است و سرش سر من است دستش دست من است و ذات من نيست ذات من آن است كه توي چشم ميبيند توي گوش ميشنود و اينها انشاء اللّه راهي است كه پيش پاتان ميگذارم و ذات در تمام اينها هست اما پيدا نيست چنانكه آني كه ديده ميشود بدن است و اين رنگ تو آيتي است از آيات تو كه ميگويي من رنگم سرخ است يا سفيد است و من گاهي متحركم گاهي ساكن اما ساكن متحرك نيست و متحرك ساكن نيست و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 304 *»
ميگويد من عين صفات خودم نيستم و باز آنهايي كه آقايان بودهاند تعليم كردهاند كه ميخواهي خدا داشته باشي صفات خدا را خدا مگو خدا آن است كه صاحب صفات عديده است اللّه الذي خلقكم خالق، ذات خدا نيست و صفت خدا است و خدا متصف به او شده و به طور كلي هر مسمايي غير صفت خودش است چنانكه عرض كردم هر كسي خودش اسم براي خودش ميگذارد اما اين اسمهاي در عالم خلق را نميگويم كه فلان آدم زشت قبيح را ميگويند حسن و حسن اسمش ميگذارند و خدا اينجور اسم نميگذارد ميايستي ايستاده به تو ميگويد و هكذا عادلي تو را عادل اسم ميگذارد فاسقي تو را فاسق اسم ميگذارد و غافل نباشيد اسمها غير از مسمي است و مسمي آن است كه اسم براي خودش درست ميكند و من آنم كه گاهي ميايستم اسم ايستاده براي خودم درست ميكنم و گاهي مينشينم اسم نشسته براي خودم درست ميكنم و من آني هستم كه دلم ميخواهد حركت ميكنم ساكن ميشوم و اينها اسمهاي منند و مردم مرا به اسمهام ميخوانند ميگويند اي ايستاده اي نشسته اي سميع بصير فلان چشم ندارد ميگويند اي نابينا اي بيچشم گوش دارد ميگويند اي سميع و بالعكس و عرض ميكنم در دنيا و آخرت همهكس اسم براي خودش ميگذارد ذات هست و نايستاده بعد ميايستد و ذات هست و ننشسته ميخواهد مينشيند و اگر كسي از اين باب بيرون بيايد ميفهمد من عرف نفسه فقد عرف ربه و هركس خودش را بشناسد خداي خود را ميشناسد و خودمان ميبينيم اينطوريم گاهي حركت ميكنيم ساكن ميشويم
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 305 *»
صحيحيم ناخوشيم ميميريم و ذات ما صحيح نميشود ناخوش نميشود و هكذا عرض ميكنم ذات انسان هم نميميرد و او مثل بدن نيست كه خاك شود و اين مطلب مشكلي است ازش ميگذرم من عرف نفسه فقد عرف ربه و اين مردمي كه هستند تمام مثل همان ابنهَبَنَّقَه كه وقتي ميخوابيد كدويي به پاش ميبست بچهها گفتند چرا همچو ميكني گفت وقتي ميخوابم خودم را گم ميكنم كدو به پام ميبندم كه گم نشوم و اين بچهها اين را به دست آوردند وقتي ميخوابيد كدوش را باز ميكردند اين برميخاست كدوش را نميديد هي داد ميكرد اگر من منم پس كو كدوي من و تو آني كه در هر آني اسمهاي بسيار براي خودت خلق ميكني همينطور خدا يكي است وحده و اسمهاي او نود و نه تا هستند و نميبيني تعليمشان كردهاند و تعليم كردند به مثل مفضل كسي هشام كسي كه مردمان بزرگي دانايي بودند ميفرمايند اي مفضل نميبيني خدا يكي است و اسمهاي بسيار دارد چنانكه تو خودت يكي هستي و اسمهاي بسيار داري گاهي ميايستي تويي كه ايستادهاي و هكذا و هر ذاتي در تمام صفاتش پيدا است و ذاتش است كه توي صفاتش آمده و صفات به خود گرفته اما ذات مرا بگو ذات و صفات را بگو صفات و ذات را يكي بدان و صفات را متعدد.
و غافل نباشيد كه اسماء خدا محمد و آل محمدند و ان اللّه مع الذين اتقوا خدا با متقين و پرهيزگاران است خدا با معصومين است علي مع الحق علي هرجا هست خدا همراه او هست و خدا هرجا هست علي با او است ميفرمايد يا سلمان و يا جندب ان معرفتي
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 306 *»
بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و اين حرفها را به سلمان و جندب ميفرمودند كه ميديدند دين ميخواهند مذهب ميخواهند به آنها ميگفتند و به مردم ديگر نميفرمودند ميفرمايند ان معرفتي بالنورانية هي معرفة اللّه عزوجل و معرفة اللّه عزوجل معرفتي معرفت من به نورانيت معرفت خداي عزوجل است و معرفت خدا معرفت من است چنانكه تمام آيات حالتشان اين است و داد ميكنند كه هركه ما را شناخت خدا را شناخته و هركس خدا را شناخت ما را شناخته چنانكه در همان مثالي كه زدم زيد ميايستد اين ايستاده ميگويد هركس مرا ديد زيد را ديده و هركس مرا نديد زيد را نديده چرا كه زيد است كه ايستاده و غير زيد نايستاده پس زيد گوينده، معرفت او معرفت زيد است و معرفت زيد معرفت او است و عرض ميكنم سر هم كار دستش داريد در دنيا در برزخ و اينها واللّه قولشان قول خدا است امرشان امر او است دوستيشان دوستي با او دشمني با ايشان دشمني با او است و جهل به ايشان جهل به او است و عرض ميكنم انسان تعجب ميكند از اين مردم كه ايشان چنين نباشند ديگر همه چيز خدا باشد باكشان نيست و حال آنكه آنها همه مخلوقند و بايد آنها را ساخت كه باشند ولكن آن آيات خدايي هميشه بودهاند و هميشه خواهند بود و اينها در خانههايي چندند كه خدا آنها را رفيع قرار داده و عروة الوثقايي هستند و عروه همين عروههاي شتري است كه ميداني و خدا به اصطلاح مردم حرف زده و ايشانند عروة الوثقايي كه لا انفصام لها و عروهاش را خيلي محكم كرده و مقدمكم امام طلبتي و حوائجي في الدنيا و الاخرة و ايشانند
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 307 *»
آقايان توي دنيا و در قبر و در برزخ و هرجا كه خيال كني خدا تو را ميبرد هميشه پيش روي تو ايشانند و تو هميشه تابع باش راه ميروند راه برو نماز ميكنند نماز بكن و هكذا و من اطاعكم فقد اطاع اللّه و در وجودشان يافت نميشود چيزي كه از خدا نباشد ولكن شرطش آن است كه ايشان را خدا نداني اسم خدا بداني علي را اللّه مگو اسم اللّه بگو چنانكه ايستاده را زيد مگو ايستاده بگو چنانكه بعضي دعاها هست يا اللّه يا سلام يا اللّه يا مؤمن يا اللّه يا نور و «اللّه» توي همه اين اسمها هست چنانكه زيد توي همه اسمهاش هست و قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن اياً ما تدعوا فله الاسماء الحسني و خدا پيغمبرش را فرستاده كه او را به اسمهاش بخوانيد در كجا اين را فرموده در آنجايي كه ميفرمايد قل ادعوا اللّه بخوان اللّه را يا رحمن را و يا رحيم را و هر اسمي كه ميخواني و هر يك را كه بخواني اللّه توش باشد نه اسمهايي كه خدا توش نيست ولكن اين چهارده اسم اسمهاي بزرگ خدا هستند و نبوده وقتي كه خدا اسم نداشته باشد كنّا بكينونته كائنين غير مكونين ازليين ابديين و همه را جمع گفته خدا نيستند اما ازليين هستند ابديين هستند و ايشانند اول ما خلق اللّه و اين است معرفت حقيقتشان و آنچه بايد داشته باشند همانهايي است كه خدا به آنها داده و جميع مايحتاجشان را در آنجايي كه بودند داد و حقيقتشان آن است كه اول خلقند حالا ديگر لباس ميپوشند اين لباس دخلي به ايشان ندارد حالا لباسشان محترم است البته محترم است خيلي كارها ازش ميآيد البته چنين است ولكن حقيقتشان آن است كه اول صادرند از خداوند عالم و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 308 *»
در هر عالمي نزول كردند تا اينكه خدا را به مردم بشناسانند پس خدا اسمهاي بسيار دارد و غير از ائمه شما كسي اسم خدا نيست حالا يك كسي ادعا ميكند مثل بابيه ملعونه اين ادعاها را كردهاند و غصب حقشان را كردهاند ولكن ايشان بودند كه خلق شده بودند و هنوز هيچ چيز خلق نشده بود و اول ما خلق اللّه بودند و هنوز بهشتي آخرتي جهنمي نبود و جميع آنچه شما خيال ميكنيد تمامش نقشه قلمي است كه خدا به حق او قسم خورده ن والقلم و ما يسطرون و اين قلم را خيلي دوست ميدارد خطاب شد بنويس لا اله الاّ اللّه نوشت خطاب شد بنويس محمد رسول اللّه نوشت و توي دلش متحير شد و هيچ اعتراض نكرد كه چرا خدا به او گفت اين را بنويس و معصوم و مطهر بود خدا از دلش خبر شد خطاب شد كه اگر اين نبود نه تو را خلق ميكردم نه آنچه صادر ميشود از تو و اين بود قلم خنده كرد و خوشحال و خرم شد و اين قلمها هم از او برداشته شده كه شكاف دارد و اين خنده او است و ميفرمايد لولاك لماخلقت الافلاك اگر تو نبودي نه آسمان ميساختم نه زمين با وجودي كه خودش محتاج نيست و هكذا پس ايشان خودشان آن روز اولي كه خالق خلقشان كرد مايحتاجشان را به ايشان داد اگر بهشتي بخواهند غير از اينجور بهشتي است كه شما ميرويد و ايشان بودند و هنوز بهشتي و جهنمي نبود و ايشان بودند لايفوقه فائق هيچ فائقي ندارند و لايسبقه سابق هيچ پيشيگيرندهاي ندارند و لايطمع في ادراكه طامع و هيچ طمعكنندهاي طمع ادراك مقام شما را نتوانسته بكند اما طمعهاي ظاهري كردند چنانكه فرعون طمع كرد كه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 309 *»
من خدا هستم بابيها طمع كردند كه ما اول ماخلق اللّه هستيم و آنها غصب خلافت ظاهريشان كردند و اين بابيها غصب خلافت باطنيشان و اين فرعون ادعاي خدايي ميكرد و من صورتش را ديدهام روي سكه كه ميزدند مرواريد به ريشش ميپَكانيد مرواريدهاي خوشگل و اين نميدانست كه خدا ريش ندارد از مرواريد خوشش نميآيد همينطور اين بابيها نميدانند خدا كجا است و نميدانند ائمه طاهرين در چه مقامند ولكن ظاهراً اسم خدايي شنيده بودند ميبردند و مقام ائمه طاهرين لايسبقه سابق و لايطمع في ادراكه طامع و نميدانند مقام ائمه را كه بتوانند طمع كنند و آن مقام حقيقتشان را خودشان دارند و بس اين است كه ميفرمايند كي ميتواند علم قدرت تقرب به خدا به قدر ما داشته باشد و ايشانند مقرب خداوند عالم و متصل به خداوند ميفرمايند روز قيامت پيغمبر ميچسبد به حجزة اللّه و حجزه در عربي به معني كمربند است مراد اين است كه پيغمبر: ميچسبد به نور خدا بعد ميفرمايند ما ميچسبيم به كمر پيغمبر و شيعيان و دوستان ميچسبند به كمر ما آيا گمان تو درباره خدا چيست خدا آيا پيغمبرش را كجا خواهد برد راوي ملتفت مطلب شد و از خوشحالي دست برهم زد و گفت واللّه دخلناها قسم به خدا كه داخل بهشت شديم پس فرمودند به راوي كاري كن كه تو را از بهشت بيرون نكنند و بهشت و حورالعين از نور او ساخته شده ميفرمايند صفهايي كه در قيامت ميايستند هزار صف ميايستند كه اگر سيدالشهداء شفاعت نكند بيشفاعت ميمانند و نهصد و نود و نه صف را آن بزرگوار به تنهايي شفاعت ميفرمايند و آن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 310 *»
يك صف را با پيغمبر و ائمه و سيدالشهداء و حضرت فاطمه سلام اللّه عليهم اجمعين شفاعت ميكنند و معلوم است اين صف گناهشان خيلي است و عرض ميكنم ايشانند شفيعان خلق و ايشانند كه خلق را از مهالك نجات ميدادند و در صفت حضرت امير و حضرت پيغمبر است القيا في جهنم كل كفار عنيد و ببينيد در زمان آدم هركس بد بود ايشان مسلطند بر او و مياندازند در جهنم حالا ايشان نوكر دارند البته خيلي و ملائكه غلاظ و شداد از نور ايشان خلق شدهاند چنين است و ايشان جنت را قسمت ميكنند و در درجات بهشت هركس هر درجه و مقامي منزلش است ايشان منزلش ميدهند و در دركات جهنم هركس هر دركي دارد ايشان در آنجا منزلش ميدهند و منافقين را در درك اسفل، ايشان جا ميدهند چرا چنين ميكند به جهت آنكه اينها قبول نكردند ولايت او را و اينها انكار كردند ولايت او را و غصب كردند حق او را و اين امارت حضرت امير از جانب خدا است چنانكه رسالت رسول از جانب خدا است.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 311 *»
29/ ماه مبارك رمضان/ 1317
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه چون خداوند عالم خلق را براي كاري خلق كرده است چرا كه كار بيفايده خدا نميكند و كار بيفايده كار مجانين است و خدا نميكند و خدا حكيم است و هر چيزي را براي كاري آفريده چشم را براي ديدن خلق كرده چقدر خوب ميبيند و هكذا حالا انسان را براي عبادت آفريده چنانكه خودش گفته و ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون پس انسان از براي همين خلق شده كه خدا را بشناسد
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 312 *»
و بپرستد و مكرر عرض كردم كه واقع اين است كه اگر كسي شناخت خدا را و ميفهميم حالا اگر عمل هم نميكنيم بايد اعتقادمان اين باشد كه فرضاً كسي اهل دنيا هم باشد و داد ميكند كه آنهايي كه اهل دنيا هم هستند چرا پيش من نميآيند فرضاً كسي سلطنت ميخواهد عزت ثروت ميخواهد خدايي كه ميگويد ادعوني استجب لكم به شرط آنكه او را بشناسي.
و غافل نباشيد هيچ كس در روي اين زمين خدا را نميشناسد مگر اهل حق كه خدا را ميشناسند پس يهوديها خدا ندارند اگر چه ميگويند موسي پيغمبر است و نصاري خدا ندارند اگر چه ميگويند عيسي پيغمبر است يا خود خدا است يا پسر او است و خداي ما نميخورد و نميآشامد و توليد نميكند و تولد نميشود پس نصاري خدا را نميشناسند اگر چه اسم خدا ميبرند عيسي را پسر خدا يا خود خدا ميدانند و هكذا سنيها خدا ندارند اگر چه لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه ميگويند و صدايي است مثل آنكه كلاغ قارقار ميكند و سني اگر خدا را شناخته بود خدا معرفتش اينطور است اللّه نور السموات و الارض و خدا خودش را به اين چراغ شناسانده و اينطور ميشناساند كه اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و مثل نور خدا مانند چراغداني است كه در توي او چراغي باشد و بر روي او شيشهاي باشد كه مانند آفتاب تابان درخشان باشد و اين چراغ از روغن زيتون روشن شده ولكن از اين آتشها در نگرفته بلكه چراغي است كه از پيش خدا آمده اخترعنا من نور ذاته خدا ما را از نور ذات خود آفريده و نور
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 313 *»
ذاتش آتش نيست و اين آتشها دخلي به نور خدا ندارد نميبيني كه اين آتشها از اين هيزمها پيدا ميشود ولكن آن چراغي كه از نور او روشن شده از هيچ جاي ديگر نيامده بدئشان از خدا است و عودشان به سوي خدا است و غير ايشان: هيچ كس از پيش خدا نيامده انسان از گل آفريده شده خلق الانسان من صلصال كالفخار انسان از گل ساخته شده اين آسمانها از پيش خدا نيامده جسمي است كه سقفش زدهاند و آني كه سقف زده خدا است و اين همان جسم است به دليل آنكه صاحب اطراف است و اطرافش را ميبينيم و خدا طويل عريض نيست نه مركب بود و نه جسم نه مرئي بود نه محل آن قديمها هم گفتهاند پس جسم عرش و كرسي از پيش خدا نيامده و ملائكه از نور خلق شدهاند ولكن نه از نور خدا پس از پيش خدا نيامدهاند از پيش اميرالمؤمنين آمدهاند و هكذا پيغمبران از پيش خدا نيامدهاند ميفرمايند ما بوديم و چندين هزار سال عبادت خدا ميكرديم تا آنكه خدا از نور ما دوازده حجاب آفريد و در هر حجابي چند هزار سال عبادت ميكرديم و بعد از نور ما بيست دريا آفريد و به ما امر كرد كه در اين درياها شنا كنيد و من اشاره كردهام اگر ملتفت شده باشي اين چشم يك درياي بيپاياني است و درياي وسيعي است كه وسعتش بيش از آسمان و زمين است به دليل آنكه نگاه ميكني تمام اين آسمان و زمين را ميبيني و دريايي است بيپايان كه هرچه نگاه كني ميبيند و گوش تو دريايي است بيپايان كه هرچه صدا بياوري بشنود و هكذا گوش وسعتش از تمام صداها بيشتر است چرا كه هر صدايي را ميشنود پس خدا از نور ما دريايي بيپايان
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 314 *»
كه گوش ما باشد آفريد و به ما امر كرد كه در اين درياها شنا كنيد همينطور از نور ايشان درياها آفريد و كي غير از خود ايشان در آن درياها شنا كند.
ملتفت باشيد بعد از آنكه پيغمبر ميفرمايد من از اين درياها بيرون آمدم و درياهاش نوعش در دعاي سحر است درياي جمال كمال بهاء خواست شكر كند در بين سجده ملتفت شد مگر ميتوان شكر اين همه نعمت كرد برخاست و از شدت خجالت صد و بيست و چهار هزار قطره عرق كرد و خدا از هر قطره عرقي پيغمبري از پيغمبران را آفريد پس پيغمبران بدئشان از ايشان است و واللّه پيغمبران وقتي ميخواهند بروند پيش خدا ميروند پيش محمد بن عبداللّه: و محمد بن عبداللّه حالتش اين است كه ميفرمايد من رآني فقد رأي الحق پس هركس او را ديد خدا را ديده و ميفرمايد در زيارت جامعه من اراد اللّه بدء بكم و من وحّده قبل عنكم پس هركس اراده كند خدا را ميآيد پيش شما و پيش شما كه رفت پيش خدا رفته و عرض ميكنم محض آنكه صداي مرا بشنوي قناعت مكن به معنيش برخور چرا چنين هستند به جهت آنكه هر معروفي به اسمش معروف است و به اسمش شناخته ميشود ميفرمايند نحن واللّه الاسماء الحسني التي امركم اللّه انتدعوه بها ماييم واللّه آن اسمهاي حسناي خداوند كه خدا امر كرده مردم را كه خدا را به آن اسمهاي حسني بخوانيد كجا امر كرده در قرآن خودش اگر ايشان را كسي خواند خدا را خوانده ايشان را زيارت كرد خدا را زيارت كرده به شرط آنكه بداني اول ماخلق اللّه هستند حالا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 315 *»
پوستين هم دوش ميگيرند محل اعتنا نيست يعني محل اعتناي خودشان كه حقيقتشان دخلي به اين پوستين ندارد چنانكه تو يك وقتي عبا دوش ميگيري يك وقتي عبا را مياندازي قبا ميپوشي پس ايشانند نور خدا و ميفرمايد حضرت امير انا الذي اتقلب في الصور كيف اشاء يا كيف ماشاء اللّه هر دوش حديث است و ميفرمايد خدا و تقلبك في الساجدين آن وقتي كه در سجده هستي تو را ميبينم و تو متقلب در ساجدين هستي و خدا واللّه شناخته نميشود مگر به ايشان و ايشانند واللّه اسمهاي او و صفتهاي او و فرق ميان ايشان و خدا آن است كه خدا يكي است ايشان متعدد اما همين خداي يكي همهاش پيش محمد است: و همهاش پيش علي و فاطمه و حسن و حسين است صلوات اللّه عليهم و هكذا و تعليم هشام ميكردند اي هشام نميداني كه خدا يكي است و نود و نه اسم دارد ميفرمايد يا هشام النار اسم للمحرق و مقصود حضرت را همان هشام فهميد و حالا كه ميگويم بسا شما تعجب كنيد ميفرمايد الثوب اسم للملبوس الخبز اسم للمأكول آن وقت ميفرمايند أفهمت يا هشام عرض ميكند بلي و خود اين هشام ميگويد از روزي كه حضرت اين را به من تعليم كردند كسي با من در توحيد تكلم نكرد مگر آنكه بر او غالب شدم و من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة معنيش با النار اسم للمحرق يكي است و معلوم است آب اسم جسمي است كه تر باشد و هكذا ولكن خدا ذاتي دارد كه آن ذاتش ديده نميشود و او لاتدركه الابصار و آن ذات، موقع اسماء نيست و قدرت بسته است به قادر و تري آب بسته است به آب و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 316 *»
خشكي خاك به خاك و اين است كه حضرت امير باز در خطبه خود فرمايش ميكند كمال التوحيد نفي الصفات عنه تو بايد خدا را بداني كه صاحب صفات است نه عين صفات خودش، خدا است عالم و علم به عالم چسبيده خدا است قادر و قدرت به قادر چسبيده نه به ذات خدا خدا است حكيم و حكمت به حكيم چسبيده نه به ذات خدا چنانكه اين صورت نشسته روي اين هيئت كشيده شده نه روي من نميبيني كه تا بخواهم بايستم ميايستم و هكذا من متحرك نيستم نميبيني كه ساكن ميشوم و هكذا و چنانچه شما نسبتي داريد به صفات خودتان و خوب دل بدهيد ياد بگيريد و سخني كشيد و خدا خواست كه بگويم.
پس ذات به صفت خودش ظاهر است چنانكه تو هم به صفت خودت ظاهري و خدا همينطوري كه خودت را قرار داده و ميتواني خود را بشناسي خداي خود را ميتواني بشناسي و اين است معني كلام آن بزرگوار كه من عرف نفسه فقد عرف ربه و اين است معني كلام شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه من عرف زيد قائم فقد عرف التوحيد بحذافيره و اين است معني سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم پس خدايي كه ديده نميشود تكليف تو نيست كه تو او را ببيني ولكن پيغمبرش را فرستاد در ميان او را ميديدند ديدن ايشان ديدن خدا بود پس آيات خدا را ميتوان ديد و خدمت آنها ميتوان رسيد و تمام انبيا نيامدهاند از پيش خدا از پيش ايشان آمدهاند و دست به دامن ايشان ميزنند دست به دامن خدا زدهاند من يطع الرسول فقد اطاع اللّه هركس اطاعت پيغمبر را بكند اطاعت مرا كرده و ميفرمايد قل ان كنتم تحبون اللّه
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 317 *»
فاتبعوني يحببكم اللّه اگر شما خدا را دوست ميداريد پس متابعت من كنيد تا خدا هم شما را دوست دارد پس ايشان اول خلقند و سابق ندارند و در زيارتشان ميخواني بلغ اللّه بكم اشرف محل المكرمين شما را برد جايي كه اشرف محل مكرمين بود و اعلي منازل المقربين و بالاتر بود از تمام منازلي كه مقربين دارند حيث لايلحقه لاحق آنجايي كه هيچ ملحقشوندهاي نميتواند به ايشان ملحق شود و هكذا و ايشانند كه از پيش خدا آمدهاند و باقي مردم بايد دست بزنند به دامن ايشان پس هركس ايشان را به نورانيت شناخت خدا را شناخته و هركس خدا را شناخت ايشان را شناخته فرمودند به سلمان و ابوذر و در ميان شيعه كسي مقربتر نبود در آن روز مثل سلمان و ابوذر ميفرمايند تمام خلق مرتد شدند بعد از رسول مگر چهار نفر و باقي صرفه خود را دانستند كه اظهار اسلام كنند و اظهار اسلام كردند و عالم را خوردند و اين بود كه يك دفعه در جنگي ميريختند به شهري و تمام آنچه در آن شهر بود همه را غارت ميكردند و مردهاشان همه غلام زنهاشان كنيز بودند بچهشان بچه كنيز آن وقت گلهشان ماديانشان قاطرهاشان همه را ميبردند حتي زمينش مال مسلمين بود و عمر هزار شهر را مسخر كرد و مفتوح نمود حالا دلش سلطنت نميخواهد البته ميخواهد ولكن بعد از آنكه پيغمبر از دنيا رفت همين انكار حق او كرد و غصب حق او نمود و حال آنكه در غدير خم پيغمبر از منبر كه پايين آمد اين آمد و با علي بيعت كرد و گفت صرت مولاي و مولاي كل مؤمن و مؤمنة.
پس ائمه طاهرين يكجور آياتي هستند و جماعتي هستند كه به
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 318 *»
آنها خدا شناخته ميشود چنانكه در اين آيه ميگويد بعد از آنكه ميفرمايد مثل نوره كمشكوة فيها مصباح اين مصباح در يكجايي گذاشته شده به دليل آنكه ميفرمايد في بيوت اذن اللّه انترفع در خانههايي چند است و يكپاره مطالب صريحاً دلالت ميكرد بر فضائل ايشان اين بود كه آنها را از ميان بردند و اين است كه خدا به طور رمز در اين آيه بيان فرموده پس مثل نور خدا محمد بن عبداللّه است: علي است حسن است حسين است صلوات اللّه عليهم چنانكه ميفرمايد رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه رجالي هستند كه بازي نداده آنها را تجارتي و اينجور جماعت كه معصوم و مطهرند و تجارت آنها را بازي نميدهد كيست به جز ايشان و الحمدللّه عمر ادعاي عصمت نداشت و هكذا ابوبكر اين است كه سنيها ميگويند شما قائليد كه بعد از پيغمبر امام معصومي لازم است ما قبول نداريم چرا كه احاديث كه به ما ميرسد از دست غير معصومين ميرسد به ما و غافل نباشيد ميفرمايد رجال لاتلهيهم پس معلوم است رجالي هستند در دنيا كه تعريفشان كرده چنانكه آسمان هست تعريفش كرده زمين هست تعريفش كرده و چيزي كه نيست معقول نيست تعريفش كنند پس رجالي بودند معصوم و مطهر و هرگز از خداي خود غافل نميشدند و انسان به هرچه غير از خدا است توجه كند آن بتي است كه ميپرستند و كل ما يشغلك عن ربك فهو صنمك حالا نميگويم بت بخصوص ميپرستي زنت را ميپرستي بچهات را ميپرستي باز خدا تدبيري كرده چنين معصوميني قرار داده كه آنها شفاعت ميكنند پس خدا آنچه در قرآن
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 319 *»
گفته معني دارد و مصداق دارد آسمان گفته مصداقش اين آسمان است و هكذا پس رجالي هستند كه غافل نميشوند از ذكر خدا و هيچ كس چنين ادعايي نكرده كه من از ذكر خدا غافل نميشوم به جز ايشان كه همچو ادعايي كردند پس ايشان عبادي هستند مكرم و خدا آنها را مكرم و مكرم كرده كه لايسبقونه بالقول هيچ سبقت بر خدا نميگيرند همينطور منتظرند كه خدا چه ميگويد هرچه امرشان ميكند ميكنند و هرچه نهيشان ميكند نميكنند و النجم اذا هوي ماضل صاحبكم و ماغوي و ماينطق عن الهوي و حقيقت پيغمبر آن است كه هيچ هوايي هوسي ندارد گمراهي ضلالتي ندارد ان هو الاّ وحي يوحي نيست چيزي ديگر مگر آنكه امر خدا است و از پيش او آمده و نور او است كه از پيش خدا آمده و بدئش از او است و عودش به سوي او است و فرق است مابين آيه و ذيالآيه ميفرمايد سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق و آنچه ديده ميشود غير از آني است كه ديده نميشود و آن ذات لاتدركه الابصار ديده نميشود ولكن اين آيات را كه ديدند همان ذات لاتدركه الابصار را ميشناسند و ميبينند چنانكه ذات تو متحرك نيست ساكن نيست دلت خواست حركت ميكني دلت نخواست حركت نميكني و ذات تو نه متحرك است نه ساكن ولكن اگر ذات تو نبود نه اين متحرك بود نه ساكن ولكن شمايي هستيد در ميان كه گاهي متحركيد گاهي ساكن پس واللّه ذات خدا شناخته شده چرا كه اگر نبود اين آيات را كه برپا ميكرد پس ايشانند كه معرفتشان معرفت خدا است ميفرمايد لا فرق بينك و بينها و فرقش همين كه او يكي است و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 320 *»
آنها بسيار و اين يكي با محمد با علي با فاطمه با حسن با حسين هست هرجا خدا برود اينها را ميبرد و هرجا ايشان بروند خدا همراهشان ميرود و داد كرده سنريهم آياتنا ما مينمايانيم آيات خودمان را به ايشان حتي يتبين لهم تا اينكه ظاهر و واضح شود و چيزي كه خيلي ميخواهند بگويند ظاهر است ميگويند «يتبين» و او لميكف بربك انه علي كل شيء شهيد و هيچ فرقي ميان ايشان و خدا نيست الاّ آنكه ايشان متعددند و خدا واحد است و بدئشان از او است اخترعنا من نور ذاته و خدا ميداند همه چيز را به علمش و علم، خدا نيست خدا صاحب علم است و به قدرتش ميكند همه كار را و اين قدرت ذات او نيست چنانكه حركت ذات تو نيست به دليل آنكه اگر خواستي حركت كني ميكني نخواستي ساكن ميشوي پس شما خودتان بيننده شنونده نيستيد چشمتان ميبيند گوشتان ميشنود و اينها پنج تا هستند و تو يكي هستي و تو بكلت ميبيني ميشنوي و هكذا و واللّه عرض ميكنم آن معرفت نورانيت همينطورها است ميخواهي خدا را ببيني نگاه ميكني ميبيني ولكن اين ايستاده را ساختهاند تا نخواستند مينشينند و هكذا و دقت كنيد نميدانم چه حرفها ميزنم و شما چه ميشنويد و شماها هم به اسمهاتان شناخته ميشويد و اسمهاي شما متعدد است و شما كيستيد شما آنيد كه اين اسمها را به كار ميبريد پس ما علي را خدا نميدانيم اما از خدا هم جدا نميدانيم و علي هميشه با خدا است علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار و پيغمبر اين را فرموده ما علي را ميبينيم كه دور ميرود و هرجا كه رفت خدا همراه او است و تو
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 321 *»
خدا را طالبي همراه علي كه رفتي همراه خدا رفتي و من زار الحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه چرا كه خدا هميشه در عرش است و الرحمن علي العرش استوي و به خصوص خدا بايد در عرش بنشيند و الرحمن علي العرش استوي ميفرمايد اين عرش كه تو خيال ميكني آن آسمان نهم اين جاي خدا است خدا وسعتش زيادتر است ماوسعني پس اين آسمان بزرگ است براي ما بزرگ است و هكذا زمين ولكن براي خدا بزرگ نيست و ميفرمايد ماوسعني ارضي و آن قلب مؤمن من وسعت مرا دارد و باز ميفرمايد ان اللّه مع الذين اتقوا خدا با آن كساني است كه متقي هستند و آن متقي حقيقي و آن محسن حقيقي ايشانند و ايشان هرچه ميكنند كار خدا است و هرجا ميروند خدا همراهشان است چرا خدا چنين كرده از براي آنكه حق را به شما نشان دهد و آنجوري كه نشان بايد بدهد به اميرالمؤمنين نشان ميدهد ديگر خدا خودش را به ما بشناساند بدون ايشان ممتنع است چرا ممتنع است به جهت آنكه هر چيزي به صفات خودش شناخته ميشود و هر معروفي به صفات خودش معروف است ميفرمايد اخترعنا من نور ذاته و تمام ملك را خدا به دست ايشان داده و ميفرمايد لولاك لماخلقت الافلاك اگر تو نبودي من آسمان ميخواستم چه كنم براي آنكه سگها روش راه روند بلكه به جهت خاطر تو آسمان زمين را خلق كردم و چون پيغمبر امت داشت آسمان و زمين را ساخت چرا كه خودشان خلق شدند و خلق اولند و هيچ كس پيشي بر ايشان نگرفته و وقتي خلق شدند هرچه محتاج بودند همه را به ايشان داد اخترعنا من نور ذاته و هرچه خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 322 *»
داشت به ايشان داد و هيچ محتاج به اين اوضاع نبودند ولكن اگر نميآمدند اينجا شما هدايت نميشديد هيچ كس از خدا خبر نميشد و ايشانند كه قائم مقام خدا هستند در اداء ميفرمايد اقامه مقامه در تمام عالمهايي كه خدا رب عالمين و خالق عالمين است در تمام اين عوالم پيغمبرش محمد بن عبداللّه است چنانكه صريحاً فرموده تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده مبارك است آن خدايي كه نازل كرده قرآن را بر بنده خودش ليكون للعالمين نذيراً يعني آن عالميني كه من خداي او هستم تو پيغمبر آن عالميني پس پيغمبر است پيغمبر بر كل ماسوي اللّه و هكذا ائمه امامند بر كل ماسوي اللّه و هركس ميخواهد توجه به او كند بايد توجه به ايشان كند و پناه به او برد پناه كه به ايشان برد پناه به خدا برده و هركس ايشان را دوست داشت خدا را دوست داشته و غير از اينجور نميشود خدا را دوست داشت پس ايشانند متصرف در ملك به دليل آنكه فرموده و فوض الينا امور عباده و زمام ملك را خدا به دست ايشان داده چنانكه پيغمبري را كي داده به پيغمبر خدا داده و اين بايد جميع تكاليف خلق را بداند و بايد همه را امر كند كه همچو نماز كنيد روزه بگيريد و ايشانند قائم مقام او در اداء و خدا خواست كه امرش را به ايشان به مردم برساند و قل فللّه الحجة البالغة و حجت خدا چطور بالغ است همينطوري كه ديدي پيغمبر آمد در ميان مردم و ايستاد و حرف زد پس چنين اشخاصي كه حالتشان اينطور است و از دنيا ميروند ميفرمايد و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل اللّه امواتاً ميفرمايد البته گمان مكنيد و تأكيد كرده كه آنها نمردهاند بلكه زندهاند و
«* مواعظ ماه مبارك 1317 صفحه 323 *»
ان قتيلنا اذا قتل لميقتل و كشته ما خيال كني مثل كشتههاي ساير مردم است نه و ان ميتنا اذا مات لميمت نميبيني كه علي را ميبرند در قبر بگذارند خودش ميآيد جلو نعشش نميبيني سر سيدالشهداء در مجلس يزيد حرف ميزند و واللّه مردهشان دانا است مثل زندهشان و چنانچه از پيش رو ميديدند از پشت سر ميديدند و خلق تمام در محضر ايشان حاضرند و سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم پس هركس ايشان را ديد خدا را ديده و ايشانند قائم مقامان خدا و ايشانند كه امرشان امر خدا است حكمشان حكم خدا است و همچنين كسي را با ايشان شريك ميكني شريك از براي خدا قرار دادهاي و ايشانند كه از پيش خدا آمدهاند و به خدا راجعند پس سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبيّن لهم انه الحق.
و صلّي اللّه علي محمد و آله الطاهرين
فهرست مواعـظ
موعظه اول··· 1
موعظه دوم··· 9
موعظه سوم··· 19
موعظه چهارم··· 30
موعظه پنجم··· 40
موعظه ششم··· 52
موعظه هفتم··· 62
موعظه هشتم··· 73
موعظه نهم··· 84
موعظه دهم··· 97
موعظه يازدهم··· 109
موعظه دوازدهم··· 119
موعظه سيزدهم··· 129
موعظه چهاردهم··· 140
موعظه پانزدهم··· 151
موعظه شانزدهم··· 165
موعظه هفدهم··· 175
موعظه هجدهم··· 188
موعظه نوزدهم··· 200
موعظه بيستم··· 211
موعظه بيستويكم··· 221
موعظه بيستودوم··· 232
موعظه بيستوسوم··· 244
موعظه بيستوچهارم··· 254
موعظه بيستوپنجم··· 265
موعظه بيستوششم··· 277
موعظه بيستوهفتم··· 287
موعظه بيستوهشتم··· 298
موعظه بيستونهم··· 311
([1]) پيزُر: گياهي است كه در آب ميرويد و چون سست و بيدوام است، هر چيز سست و بيدوامي را به آن تشبيه ميكنند و در پر كردن پالان حيوانات به كار ميرود.
پيزر به پالان كسي دوختن: به دروغ و براي فريفتن او او را ستودن. هندوانه زير بغل او گذاشتن.
([3]) عَفِص: هر چيزي كه مزه آن تلخ و ترش با گرفتگي دهن باشد.
([4]) بَقَّم: گياهي سرخ رنگ كه در صنعت رنگرزي به كار ميرود.