19-1 مواعظ ماه مبارک 1316 آقای شریف طباطبائی – چاپ – قسمت اول

مواعظ ماه مبارك 1316 – قسمت اول

 

 

از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني

مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي

اعلي الله مقامه

 

بسمه تعالي

اين مجلد، شامل مواعظ مباركه مولاي بزرگوار اعلي اللّه مقامه
مي‌باشد كه در ماه مبارك رمضان سال 1316 هـ ق در قريه جندق
فرمايش فرموده‏اند. و چون نسخه اصل، پاي منبر تندنويسي
شده بود، بعضي از قسمتهاي آن خالي از اشكال نبود؛
بنابراين در مواردي بسيار نادر براي ربط جملات و مطالب
ناچار بعضي كلمات حذف و نيز يك يا چند كلمه درج گرديد.
و لازم به ذكراست كه موارد نامبرده به قدري نادر است كه هيچ‏گونه
اخلالي به مراد آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه نشده است.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 1 *»

1/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية و لاغربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

خداوند عالم چون خلق را از براي كاري خلق كرده بود چون كه خداوند عالم هرچه را كه خلق كرده از براي كاري خلقش كرده وِلَكي خلق نكرده چنانچه مي‏بينيد كه چشم را براي ديدن خلق كرده والاّ چيزي درست كنند و خاصيّتي نداشته باشد بي‏مصرف است. گوش را براي شنيدن خلق كرده، و اگر نمي‏خواستند كه بشنود خلقش نمي‏كردند. پس بر همين نسقي كه خيلي جاها را مي‏فهميد، پا را براي راه رفتن خلق كرده. پس خداوند عالم هر چيزي را كه خلق كرده است از براي كاري خلق كرده است كه از آن جمله چيزهائي كه خلق كرده است انسان است و اين انسان بلكه جنّ و انس نمي‏دانند كه از براي چه خلق شده‏اند و دليل اينكه نمي‏دانند براي چه كار خلق شده‏اند اين است كه هرچه دلشان مي‏خواهد مي‏كنند. پس ببينيد كه خداوند عالم اين خلق را از براي يك كاري خلق كرده است كه او را خلق نمي‏دانند و بايد خدا تعليم كند تا بدانند و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 2 *»

از اين جهتي كه نمي‏دانند چنانچه مشهود همه است كه هر كسي به‏طبع خودش راه مي‏رود، هرچه رأيش قرار مي‏گيرد آن‏كار را مي‏كند، و خداوند عالم اگر اين خلق را از براي خودشان خلق كرده بود كه به‏هواي خودشان راه بروند، و ملتفت باشيد حرفهاي من جزو باد هوا نشود و فايده هم از براي من دارد و هم از براي شما چرا كه من اگر يك نفر را هدايت كردم كأنّه جميع خلق را هدايت كرده‏ام و شما خودتان هم به‏ثوابها مي‏رسيد.

پس خداوند عالم اين خلق را براي كار بخصوصي خلق كرده و چون خودشان نمي‏دانستند، به ايشان گفته. چنانكه صريحا فرمايش مي‏فرمايد كه: ما خلقت الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جنّ و انس را مگر براي همينكه مرا بپرستند و بشناسند و عبادت كنند. پس اين خلق را خدا خلق كرده از براي اينكه خداي خود را اوّلاً بشناسند و بعد از آنكه شناختند او را عبادت كنند، پس اوّل دين معرفت خدا است چنانكه حضرت امير صلوات اللّه و سلامه عليه در خطبه‏هاي خيلي معروف مي‏فرمايد اوّل دين معرفت خدا است و كسي كه خدا را شناخت او به‏مطلب رسيد و هر كه اين خدا را نمي‏شناسد همه كارهايش به هدر مي‏رود.

ملتفت باشيد و غافل نباشيد ان‏شاءاللّه و متذكّر باشيد كه چه عرض مي‏كنم كه واللّه اين خدا را نمي‏شناسد كسي مگر آنكه همانطوري كه خودش شناسانده خودش را آنطور بشناسند و خداوند عالم خودش را اينطور شناسانده كه مي‏گويد: اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است. ديگر اين نور آسمان و زمين است، يك معنيش اين است چنانچه نوشته‏اند بعضي ـ  اگرچه خودشان نمي‏دانند چه نوشته‏اند ـ  خدا نور آسمان و زمين است، يك معنيش اين است كه هدايت كننده اهل آسمان و زمين است كه خدا اهل زمين و آسمان را هدايت مي‏كند به‏راه نجات، هدايت مي‏كند يعني به معرفت خودش ايشان را هدايت مي‏كند و بعضي اين طور خيال كرده‏اند كه خدا نور آسمان و زمين است يعني خالق آسمان و زمين است. و پيش ما

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 3 *»

فرق ندارد خدا خالق آسمان و زمين است حقّ است و هدايت كننده ايشانست حقّ است و هركس خدا را خالق آسمان و زمين و هدايت كننده اهل آسمان و زمين دانست به آنطوري كه بايد بداند البتّه خدا را مي‏شناسد.

باز غافل نباشيد كه تمام اين مردمي كه مي‏بينيد چه يهودي چه نصاري چه گبرها چه سنّي‏ها چه شيعه‏ها تمام اينها حرفي ندارند كه خدا خالق آسمان و زمين است. پس چرا خدا اينها را به جهنم مي‏برد و عذاب مي‏كند و دقت كنيد كه توحيد خدا يك امر بزرگي است كه تمام مسأله‏هاي دينتان زير اين مسئله افتاده و كسي كه توحيد داشته باشد كار او درست است.

گاهي مي‏پرسند از معصوم7 كه ثواب چه عملي بيشتر از همه ثوابها است؟ مي‏فرمايند كه ثواب توحيد خدا از همه ثوابها بزرگتر است چرا كه خدا از همه چيز عظيمتر است. پس شناختن او هم ثوابش از همه‏چيز بيشتر است. پس اين خدا خالق آسمان و زمين است يعني اينها را خدا ساخته و جميع اين طوايفي كه روي زمين هستند مي‏دانند كه اين آسمان و زمين را خودشان نساخته‏اند و سازنده‏اي دارد. چنانكه اين عمارت را همه‏كس مي‏داند كه سازنده‏اي دارد. پس در اينكه كسي عمارتي را ببيند و بفهمد كه اين را يك كسي ساخته شكّي نيست. خيلي از مردم خيالشان مي‏رسد كه اين معرفت است و من مكرّر اين اشاره‏ها را كردم و از همه‏كس مظلومتر واقع شدم و باز الحمد للّه كه به اينجا افتادم و اين حرفها را از براي شما مي‏زنم.

پس شما فكر كنيد كه كسي نظر به عمارتي مي‏كند مي‏داند كه يك بنّائي ساخته اين عمارت را و لكن اين معرفت نيست و غافل نباشيد، اما ديگر آدم بفهمد كه اين عمارت را يك نفر ساخته يا ده نفر ساخته‏اند، ديگر آدم نمي‏فهمد و غالب اينست و هيچ فرق نمي‏كند، چه يك اطاق را ببيني كه بنّا ساخته يا يك دهي را ببيني يا شهري را نگاه كني، اصفهان و تهران را مي‏فهمي بنّا ساخته و تمام زمين را هم همينطوري كه فكر مي‏كني مي‏بيني يك كسي ساخته و همه‏كس مي‏فهمد و اقرار دارد. و باز فرق نمي‏كند

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 4 *»

كه آسمان را نظر كني باز مي‏فهمي كه شكّ نيست كه يك كسي ساخته ولكن شما فكر كنيد كه اينها دليل توحيد خدا نيست و خدا توحيد از شما خواسته و قناعت نكرده به اينكه تو بگوئي اينجاها را يك كسي ساخته.

امّا آن دليلي كه داشتيم؛ شما چرت نزنيد و غافل نباشيد ان‏شاءاللّه كه از همين كلمه‏اي كه حالا عرض مي‏كنم سرتاسر اين مردم خوابند و خيال مي‏كنند كه اين توحيد است و اگر بگوئي آيا هيچ دليل داريد كه يك نفر خدا اين عالم را ساخته؟ بسا ده نفر خدا ساخته باشد چنانچه اين قريه را بنّاهاي متعدّد در عصرهاي متعدّد ساخته‏اند بعضي را چند سال پيشتر بعضي را هزار سال پيشتر ساخته‏اند و آيا اين شهرهائي را كه ساخته‏اند يك نفر بنا ساخته مي‏فهمي كه بناهاي متعدد ساخته‏اند و دليل نمي‏شود پيدا كرد كه يك نفر بنّا ساخته و آدم عاقل مي‏فهمد كه اين همه عمارات كه روي زمين هست صد هزار بنّا بيشتر ساخته‏اند و خدا توحيد خواسته. حالا بعد از آني كه تخمين كردي كه بسا صدهزار بنّا اينها را ساخته‏اند دليل خداشناسي نمي‏شود. حالا صد هزار نفر جمع شده‏اند كه اين زمين را ساخته‏اند از كجا تو فهميدي كه يك خدا ساخته و مردم به همين قناعت كرده‏اند كه خودمان مي‏فهميم كه خود را نساخته‏ايم.

و اين مردم دين و مذهب نمي‏خواهند و كسي كه اين مردم را امتحان نكرده خيالش مي‏رسد كه اين مردم همه طالب حقّ هستند و لكن كسي كه اهل تجربه شده و مردم را امتحان كرده مي‏داند چنانچه در قرآن فرمايش مي‏فرمايد كه: ما نقموا منهم الاّ ان‏يؤمنوا باللّه العزيز الحميد. خدا مي‏فرمايد كه چرا شما با مؤمنين بد كرديد و تقصيرشان اين بود كه به يك خدا اعتقاد داشتند و يك خدا را مي‏پرستيدند و راهي در دستشان غير از اين نيست كه چرا اهل حقّ را مي‏كشتند و اين مردم خدا نمي‏خواهند و مي‏خواهند طالب هواي خودشان باشند. نان دلشان مي‏خواهد هر كه نانشان مي‏دهد آدم خوبي است و هكذا. و اگر اين مردم احمق نبودند مي‏دانستند كه آن خدا را وقتيكه شناختي پول مي‏خواهي آن خدا مي‏دهد خانه مي‏خواهي آن خدا خانه مي‏دهد به آدم،

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 5 *»

آن خدا چنين خدائي است كه اگر تو غافل نباشي مي‏فهمي كه تو زن دلت مي‏خواهد خدا زنها خيلي خلق كرده زن خيلي خوشگل خلق كرده حورالعين را خلق كرده. پس تو خدا را بشناس اهل دنيائي دنيا از او بگير اهل آخرتي آخرت از او بگير.

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه. در تمام عمر واللّه يك ربع ساعت بيدار بشوي به فكر كار خودت خواهي افتاد و لكن اين مردم سرتاسرشان يك عمري در دنيا هستند و به‏قدر يك ربع بيدار نشده‏اند چنانچه خبر داده‏اند مي‏فرمايند: الناس نيام يعني مردم همه در خواب غفلتند. فرمودند: الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا وقتي كه مي‏ميرند بيدار مي‏شوند. مي‏گويند ما چند سال در دنيا زنده بوديم چه مي‏كرديم مثل حيوانات مي‏خورديم و بيدار مي‏شديم و مي‏خوابيديم. تو يك عمر همه كارت همين بود كه بخوري و بخوابي و بيدار شوي. تمام حيوانات اين‏طورند و فرق ايشان با ساير حيوانات چه چيز است؟ آن حيوانات مي‏خورند و مي‏خوابند و مي‏چرند نهايت تو يك زني داري آنها هم يك زني دارند و جفتي از براي خودشان دارند.

يك وقتي در زمان امام جعفر صادق7 يك كبوتري با جفت خودش قرقر مي‏كرد. فرمودند كه اين كبوتر با جفت خودش مي‏گويد كه تو بجاي ديگر رفته‏اي و خراب‏كاري كرده‏اي. آنها هم مي‏دانستند كه حضرت صادق7 زبان ايشان را مي‏داند. آن كبوتر ماده با نرش گفت كه تو اين مرد را قبول داري؟ گفت بلي آمدند خدمت حضرت صادق. عرض كرد اين مرد شاهد است كه من بجاي ديگر نرفته و خرابي نكرده‏ام.

مي‏فرمايند سليمان پيغمبر بود و پيغمبر متشخّصي هم نبود ولكن شما ببينيد از آن دور كه مي‏آمد شنيد كه يك مورچه‏اي از سوراخش بيرون آمد و به مورچه‏هاي ديگر گفت كه داخل خانه‏هاتان بشويد كه سليمان با لشكرش مي‏آيد و شما را پامال خواهند كرد. و سليمان هركس زمزمه‏اي مي‏كرد به‏گوش او مي‏رسيد و خدا اين صفت را به‏سليمان داده بود. پس صداي آن مورچه را از دور شنيد و آمد پيش سوراخ مورچه و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 6 *»

گفت تو مگر مرا معصوم نمي‏داني و خدا پيغمبري كه معصوم نباشد نمي‏فرستد و كسي كه گناهي نكرده باشد بي‏تقصير خانه او را خراب نمي‏كنند؟ آنوقت آن مورچه عرض كرد من معرفت در حقّ شما نداشتم و استغفار كرد.

پس ببينيد كه سليمان با آن كوكبه قشون خودش از دور صداي اين مورچه را مي‏شنود. پس غافل نباشيد كه حجّتهاي خدا همچو جور حجّتهائي هستند كه هر حيواني با هر حيواني مطلبي را كه مي‏گويد او مي‏فهمد. اين است كه آن كبوتر ماده گفت با جفت خودش كه تو حكم حضرت صادق7 را قبول داري؟ و آن ماده گفت كه شما مي‏دانيد اگر من خلافي كرده باشم. پس فرمودند كه تو نرفته‏اي بجائي و خلافي نكرده‏اي. و از اين بابت است كه ائمّه شما شاهدند بر خلق آسمان و زمين و از اين بابت است كه مي‏فرمايد شما شهدائيد بر مردم و مي‏دانيد كه هركسي در هر جائي در چه كار است، يا در طاعت است يا در معصيت است و شما از همه اين خلق خبر داريد و رسول‏خدا هم بر شما شاهد است و شما را خوب مي‏شناسد و صريح قرآن است و سنّي‏ها هم انكار نمي‏كنند و اگر پيشينيانشان مي‏دانستند معني اين آيه را از قرآن بيرون مي‏كردند. پس لتكونوا شهداء علي الناس. اگر از سنّي‏ها بپرسي كه اين عمر شما و ابوبكر شما هرچه بود در هرجا آيا خبر داشت؟ خودشان هم اين را نمي‏گويند كه مي‏دانست و خبر داشت. و مكرّر ابابكر مي‏گفت به مردم كه من رئيس شما هستم ولكن احكام پيغمبر همه را نمي‏دانم، من اگر يك حكمي كردم ديديد اگر مطابق است با حكم پيغمبر بر آن جاري بشويد والاّ مرا هم خبر كنيد كه از قول خود برگردم. و مكرر از حضرت‏امير سؤال مي‏كردند و حضرت امير هم اتفاقا حاضر بودند و مي‏ترسيدند كه حضرت نباشد و بجائي برود و مردم را هدايت كند و اينها اگر حرفي مي‏زدند حضرت‏امير مي‏فرمودند اين حكم خدا نيست.

يك وقتي زني زنا كرده بود و بچه داشت خواست عمر آنرا حدّ بزند. حضرت فرمودند حالا حدّ زدن وقتش نيست چرا كه بسا بچه‏اش سقط شود، پس وقتي كه وضع

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 7 *»

حملش شد آن وقت آن زن آمد پيش عمر خواست حدّش بزند حضرت امير7فرمودند اگر او را حدّ بزني كسي نيست بچه‏اش را شير بدهد. گفت: پس چه كنم؟ فرمودند باشد تا وقتي كه بچه‏اش را از شير باز دارد. پس آن زن رفت و وقتي كه بچه‏اش را تمام شير داد آمد. حضرت امير7 فرمودند توبه كن كه ديگر اين كار را نكني.

پس كساني كه شاهد بر خلق آسمان و زمين هستند هر چيزي را مي‏دانند چنانكه فرمودند اين ريگهائي كه در بيابانها ريخته هر ريگي را مي‏دانند در چه موضع افتاده و هميشه خداوند عالم مطّلع است بر ظاهر و باطن خلق خودش و ألا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير آيا مي‏شود خدا چيزي را خلق كند و از آن غافل باشد؟ و هرچه هست ائمّه شما شاهد بر آن هستند و خلق را بايد مطّلع كنند و امداد كنند.

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه و ببينيد در اين آيه شريفه كه اين چه جور توحيدي است و غافل نباشيد مي‏فرمايد: اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است. اين نور آسمان و زمين است چطور؟ آيا معنيش اين است كه مثل آفتاب است يا يك چراغي است روشن؟ خدا اين جور است؟ و اگر مراد اين جور روشنائيها باشد خدا دروغ گفته نعوذباللّه. پس خدا نور آسمان و زمين است خواه بگوئي كه خدا هدايت‏كننده اهل آسمان و زمين است و اگر تو در آسمانش نيستي روي زمينش هستي. روي زمين كي آمد و تو را هدايت كرد؟ در روي زمين اگر پيغمبر شما نيامده بود قرآن نخوانده بود حلالي و حرامي نگفته بود شرعي نياورده بود آيا شما هيچ مي‏دانستيد كه حلال و حرام يعني چه؟ خدا و پيغمبر يعني چه؟ پس اين پيغمبر بود كه شما را هدايت كرد. پس خدا هدايت‏كننده اهل آسمان و زمين است. فكر كن پس كسي كه ما را هدايت كرد پيغمبر بود كه ما را هدايت كرد و احكام خدا را گفت و اين پيغمبر گفته است كه خدا را نمي‏شود ديد و خدا از زبان همين پيغمبر فرموده است كه سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم و نفرموده كه «سنريهم ذاتنا» بلكه ذاتش را فرموده كه لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و خدا در جميع شرايع قرار داده هركس بگويد من خدا را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 8 *»

ديده‏ام كافر مي‏شود. مي‏فرمايد كسي كه بگويد من خدا را ديده‏ام اين كافر و مرتد است. پس خدا ديدني نيست. حالا خدائي كه ديدني نيست مي‏فرمايد كه: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم مي‏نمايانيم آيات خود را در آفاق و انفس، حتّي يتبيَّن لهم انّه الحقّ و جائي نيست واللّه كه اين آيات آنجا نباشند و آن دعائي كه در ماه رجب بوديد و شنيديد كه مي‏فرمايد: بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كلّ مكان، خدايا من تو را قسم مي‏دهم به آن آيات و علاماتت كه جائي نيست كه آنها نباشند. پس چه در دنيا چه در آخرت چه در برزخ جائي نيست كه ائمّه شما نباشند و هيچ حتم نيست كه ما ايشان را ببينيم و اگر كسي معرفت دارد كه مي‏داند ايشان هستند.

و باز براي اينكه ثابت بشود عرض مي‏كنم كه خدا همه جا هست و خدا را نمي‏شود ديد پس ايشان هم همه جا هستند و ما نمي‏توانيم ايشان را ببينيم مگر وقتي كه خواسته باشند وقتي كه امام خواست و ظاهر شد ان‏شاءاللّه امام را خواهيم ديد. عرض مي‏كنم همينطوري كه خدا را نمي‏بيني و مي‏داني كه همه جا هست ايشان هم همينطور. و خدا اگر نبود ملكش نبود و تو نبودي و اين ملك، خودش خودش را ايجاد نكرده و دليل اينكه خدا هست اين است كه ما را ساخته و ما زور هم نمي‏زنيم كه او را ببينيم و لكن آياتش را مي‏نماياند و هر وقت كه رأي مباركشان قرار گرفت مي‏آيند و خودشان را مي‏نمايانند و از علامات امام زمان است كه مي‏فرمايند كه يك شباهت به حضرت يوسف دارد كه برادران، او را نمي‏شناختند و او آنها را مي‏شناخت تا وقتي كه رأي مباركش قرار گرفت كه خود را بشناساند به ايشان، گفت به برادران آيا شما بخاطر داريد كه برادري داشتيد و به‏او چه اذيتها كرديد؟ آنها آن‏وقت گفتند ءانت يوسف آيا تو يوسف هستي؟ فرمودند: بلي من يوسفم و اين هم برادر من است. و امام7همين‏طور ميان مردم راه مي‏رود و او را نمي‏شناسند و همين‏طور ميان مردم زن مي‏گيرد و اولاد دارد و اولادهاش هم او را نمي‏دانند كه كيست.

پس بدانيد كه آن آياتي را كه خدا خبر داده همه جا هستند. و شرح اين آيه آن

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 9 *»

دعاي رجبيّه است كه بمقاماتك و علاماتك الّتي لاتعطيل لها في كلِّ مكان هر مكاني را كه خدا درست كرده ايشان در آنجا هستند و به امر خدا ايشان آن مكان را ساخته‏اند و غافل نباشيد كه هركس خدا را شناخته ايشان را ديده و شناخته. اين است كه مي‏فرمايد: يعرفك بها من عرفك هر كس تو را مي‏شناسد ايشان را ديده و تو را شناخته و حالت آن آيات اين است كه هر كه ايشان را شناخت يتبيَّن لهم انَّه الحقّ ايشان را كه مي‏بيند حقّ را درست مي‏شناسد.

ملتفت باشيد و لكن عرض مي‏كنم علامت آن آيات اين است كه واللّه معرفت ايشان معرفت خدا است. شناختن ايشان شناختن خدا است، دوستي با ايشان دوستي با خدا است، زيارت ايشان زيارت خدا است، اعتنا نكردن به‏ايشان بي‏اعتنائي به خدا است تخلّف كردن از ايشان تخلّف كردن از خدا است، ايمان به‏ايشان ايمان به‏خدا است، نعوذ باللّه‏كفر به‏ايشان كفر به خدا است و ايشانند قائم‏مقامان خدا و جانشينان خدا كه حكم ايشان حكم خدا است امرشان امر خدا است محبّت ايشان محبّت خدا است، معرفت ايشان معرفت خدا است جهل به‏ايشان جهل به خدا است و غافل نباشيد كه ايشان آيات خدا هستند و واللّه خدا نيستند چنانچه مي‏بينيد كه شما روحي داريد و بدني و اين بدن روح نيست و اين بدن اگر گرسنه مي‏شود روح گرسنه‏اش مي‏كند، سير مي‏شود روح سيرش مي‏كند. اين بدن هيچ روح نيست و هركاري كه مي‏كند روح او را به اين كارها وامي‏دارد و همينطور آنهايي كه جانشين خدا هستند جميع كارهاشان كارهاي خدا است و خدا تمام كارهاش را از ايشان جاري مي‏كند چنانكه روح نسبت به‏بدن همينطور است. روح مي‏خواهد ببيند، از چشم اين بدن مي‏بيند، مي‏خواهد بشنود از گوش اين بدن مي‏شنود و همينطور است واللّه آن روحي كه به ائمّه شما: تعلّق گرفته است. و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ماكنت تدري ما الكتاب و لا الايمان آن روحي كه به پيغمبر تعلق گرفته روح‏القدس است. مي‏فرمايند آن روح‏القدس از وقتي كه آمده پيش پيغمبر ديگر صعود نكرده و بعد

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 10 *»

از حضرت پيغمبر پيش اميرالمؤمنين7آمد و امامي پس از امامي و الآن خدمت صاحب‏الامر است عجل اللّه فرجه.

پس اين روح همه چيز مي‏داند و اين روح روح نبوّت و ولايت است و اين روح مخصوص پيغمبر هم نيست چنانكه از حضرت رسول منتقل شد آمد خدمت اميرالمؤمنين7 و بدن ايشان بعينه بدن شما بود و روح‏القدس در بدن ايشان منزل دارد و هركس با ايشان معامله كرده با روح‏القدس معامله كرده چنانكه هركه با بدن شما معامله كند با روح شما معامله كرده است.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 11 *»

2/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية و لاغربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بپرستند و او را بشناسند چنانچه عرض كردم و ان‏شاءاللّه ملتفت باشيد كه مي‏فرمايد: و ماخلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جنّ و انس را مگر از براي همينكه مرا بپرستند و مرا بشناسند و ان‏شاءاللّه فكر كنيد ببينيد كه كسيكه خدا را شناخت و خدا را پرستيد اين ديگر محتاج به‏غير اين خدا نيست. اينست كه آن كساني كه خدا را شناختند تملّق از هيچكس نمي‏گويند. خدائي است همه كار مي‏تواند بكند و مطّلع به‏همه چيز و همه كاري هست و كسي كه اين خدا را شناخت دنيا مي‏خواهد، مي‏گويد خدايا صحّت بمن بده، زن بده، خانه بده، پول بده. آخرت مي‏خواهد مي‏گويد آخرت بمن بده چون كه كار خلق واقعش اين است كه نمي‏گذرد مگر اينكه خداي خود را بشناسند و اينكه مي‏بينيد چهار روز مردم را مهلت داده‏اند كه خرغلت خود را بزنند از غناي خدا است، از اين

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 12 *»

جهت است كه مهلت مي‏دهد و انّما نملي لهم ليزدادوا اثما مهلت مي‏دهند عمدا كه اينها زياد كنند گناه را تا بيشتر عذابشان كنند.

پس اين خدا مهلت مي‏دهد و از براي مؤمنين نعمت بزرگي است كه اگر يك وقتي عملي را نكردند وقتي ديگر شايد بكنند و اگر مؤمني يك‏وقتي گناهي كرد وقتي ديگر پشيمان بشود و از براي كفّار همه‏اش عذاب و نقمت است چرا كه اين هرچه بيشتر در دنيا مي‏ماند بيشتر گناه مي‏كند و دركش پائينتر مي‏رود.

پس غافل نباشيد كه خدا چون خلق را از براي همين آفريده كه او را بشناسند و از براي همين آفريده كه او را بپرستند و چنانچه مي‏بينيد ـ  و درست گوش بدهيد و ملتفت باشيد كه چه عرض مي‏كنم ـ  همين جوري كه اگر به‏ما نگويند كه نماز بكنيد و روزه بگيريد خودمان نمي‏دانيم كه چطور عبادت خدا را بكنيم و لكن وقتي كه به‏ما مي‏گويند، ما ياد مي‏گيريم و اگر به‏ما نگفته بودند نه نماز مي‏دانستيم نه حمدي نه سوره‏اي نه حلالي نه حرامي و لكن خدا خواست كه ما نماز كنيم پيغمبر فرستاد از براي ما كه او بگويد اين‏طور تكبير بگوئيد و ركوع و سجود بكنيد. و اينها را پيغمبر فرمود.

پس غافل نباشيد و همانطوري كه رسم عبادت را خدا بايد تعليم كند تا ما ياد بگيريم و عبادت كنيم و همينطور كرده و پيغمبران فرستاده و شريعت را به‏شما گفته به‏همين طور عرض مي‏كنم خودش را كه مي‏خواهد بشناساند خودش بايد بگويد كه مرا چطور بشناسيد همين جوري كه اگر به‏ما نمي‏گفتند كه حلال چيست و حرام كدام است ما نمي‏دانستيم همينطور از آن راهي كه خدا قرار داده او را بايد بشناسند. اگر كسي رفت او را مي‏شناسد والاّ كسي از پيش خودش نمي‏تواند خدائي پيدا كند و تمام صوفيّه همه همين‏جور حماقت ريششان را گرفت و گمراه شدند. نشستند و فكر كردند كه بسيط چيست و مركّب چيست؟ گفتند خدا بسيط است و خلق مركّب. آن‏وقت نتيجه اين حرفهاشان اين است و تقيّه هم نمي‏كنند و جمعيت ايشان زياد هم هست. مي‏گويند اين خلق خودشان خدا هستند، خود اوست ليلي و مجنون و وامق و عذرا.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 13 *»

و بسيط الحقيقة ببساطته كلُّ الاشياء. حتي تصريح مي‏كنند كه خودش موسي است و خودش فرعون است و گاهي اينها را با هم به‏جنگ مي‏اندازد و خودش با خودش جنگ مي‏كند. و اگر اين فرعون خداست جبرئيل مي‏تواند لجن در دهن خدا بزند و حال آنكه اين جبرئيل اينقدر از خدا مي‏ترسد كه وقتي كه آيه آلان و قد عصيت قبل از براي پيغمبر نازل شد و جبرئيل آورد خيلي خوشحال بود. رسول خدا فرمودند هيچوقت اينطور تو را خوشحال نديدم. عرض كرد از آن وقتي‏كه فرعون غرق شد وقتي كه خواست سرش زير آب برود خواست بگويد من پشيمان شدم من غلط كردم، من يك مشت لجن بر دهنش زدم و گفتم آلان و قد عصيت قبل و من بدون اذن خدا اين‏كار را كردم و بعد فرعون غرق شد و از آن روز تا بحال هر وقت ياد اين كار را مي‏كردم از خدا مي‏ترسيدم كه اگر بگويد خدا چرا اين كار را كردي و از من انتقام بكشد چه كنم؟ تا حال كه خدا خودش بمن امر كرد كه اين آيه را از براي تو بياورم حالا آسوده شدم.

پس فرعون اگر خداست چگونه جبرئيل مي‏تواند لجن به‏دهن او بزند و آيا اين كفّار خدا هستند كه آنها را به‏جهنّم مي‏برند و آنها را عذاب مي‏كنند؟ و وقتي كه اظهار تشنگي مي‏كنند يك مس گداخته‏اي در دهن آنها مي‏ريزند كه مي‏رود در شكم آنها و آنها را مي‏سوزاند. حالا اگر اينها خدا باشند چطور معذّب مي‏شوند؟

پس غافل نباشيد كه خودتان نمي‏توانيد خداي خود را بشناسيد و همانطوري كه خودش خود را شناسانيده بايد او را شناخت و طورش اين است كه فرموده خدا را مي‏خواهي بشناسي اللّه نور السموات و الارض مثل نور او اينطور است مانند چراغداني است، يعني اين چراغدانهاي بخصوصي كه بالاي عمارات نصب مي‏كنند اينها را مشكوة مي‏گويند و چراغدان را بالاي عمارت نصب مي‏كنند كه همه‏كس نور چراغ را ببيند. اين را مشكوة مي‏گويند. پس مثل نور خدا اين است كه چراغي را خلق كرده است و اين چراغ را مثل خودش قرار داده و اين چراغ را از روغن زيتون هم روشن كرده كه لا شرقية و لا غربية اين چراغ در وسط هم هست چراكه اين خلق در اطراف اين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 14 *»

چراغ هستند و اين چراغ را كه در وسط مي‏گذاري همه‏كس به اين چراغ مي‏تواند نظر كند. و ملتفت باشيد كه دين خودش را به همه‏كس اينطور واضح كرده. پس چرا مي‏گويند اين چراغ شرقي نيست؟ چراكه اگر اين چراغ در مشرق بود اهل مغرب او را نمي‏ديدند و بالعكس. و لكن لا شرقيةٍ و لا غربية اين در وسط واقع شده است كه اهل مشرق نگاه مي‏كنند اين را مي‏بينند اهل مغرب نظر مي‏كنند اين را مي‏بينند و اين چراغداني است كه در خانه‏اي گذاشته. اين است كه مي‏فرمايد بعد از اين آيه في بيوتٍ اذن اللّه ان ترفع اين مشكوة در خانه‏اي چند گذارده شده كه اذن اللّه ان ترفع خدا خواسته كه آن خانه‏ها بلند باشند. يعني آنقدر بلند هستند كه همه‏كس آن چراغ را مي‏بيند و اين خانه‏هاي خدا اين‏قدر بلند است كه همه‏كس مي‏بيند هركس از هر جا نگاه كند مي‏بيند و اينها واللّه اينقدر بلندند و اينقدر امرشان واضح است كه هيچكس نمي‏تواند عذر بياورد كه من اين چراغ را نديدم و حجّت خدا بر من تمام نشد. و حجّت خدا نمي‏شود تمام نباشد همينطوري كه مردها مي‏فهمند حجّت خدا تمام است زنها هم مي‏فهمند و طوري نيست كه اگر زنها ايمان نداشته باشند معذور باشند.

درست دقّت كنيد كه اين حجّت خدا مخصوص ملاّها و علما نيست كه بگويند كساني كه درس خوانده‏اند حجّت خدا بر آنها تمام باشد. پس حجّت خدا يك طوري واضح است كه آن عرفا و كاملين مي‏بينند، عوام‏الناس هم مي‏بينند، زنها هم مي‏بينند، بچه‏ها هم حتي مي‏بينند آن را.

وقتي كه بنا شد كه شقّ‏القمر بكنند و اين ماه را پائين بياورند و هفت مرتبه دور خانه بگردد و پيش پيغمبر بيايد و در يقه پيغمبر برود و دو نيم بشود و بعد به‏هم متّصل بشود هركس چشم داشت مي‏ديد و طوري نبود كه اين معجزه را بعضي دون بعضي ببينند. مثلاً مؤمنين ببينند و كفّار نبينند، اينطور نيست. معجزه را هركس چشم دارد مي‏بيند. پس شقّ‏القمر را همه‏شان ديدند. و يكپاره حيله‏ها هست و شما ملتفت باشيد كه اين صوفيّه مي‏گويند كه كسي كه به‏ما اعتقاد داشته باشد مي‏بيند كه ما كرامات داريم.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 15 *»

و اين كار انبيا نبود ولكن انبيا معجزه دارند و اگر مردم هم نخواهند معجزه را ببينند ظاهر مي‏كنند و كفّار و منافقين نمي‏خواستند ببينند و بخصوص ابولهب به پيغمبر مي‏گفت آرام بگير ما را رسوا كردي ما مردماني بوديم و محترم بوديم اين ادعا را مكن. مي‏فرمودند آخر حكم از جانب خدا آمده او مرا فرستاده و معجز دارم آفتاب را مي‏توانم بگردانم ماه را شقّ مي‏كنم. مي‏گفت من اگر چشمم را به‏هم بگذارم و معجزه تو را نبينم حجّت تو بر من تمام نخواهد بود. فرمودند من طوري مي‏كنم كه اگر چشمت را هم روي هم بگذاري ببيني. حتي آنهائي هم كه در خانه‏ها بودند يك مرتبه ديدند زمين روشن شد بيرون آمدند و ديدند ماه آمده دور خانه مي‏گردد حالا اهل كفر اصلاً طالب دين نيستند و نمي‏خواهند حقّ را و واللّه با اهل حقّ مي‏جنگند براي اينكه حقّ مي‏گويند و درست راه مي‏روند و آنها مي‏خواهند كه اهل حقّ نباشند از اين جهت است كه دشمني مي‏كنند و مع‏ذلك معجز را يك طوري ظاهر مي‏كنند كه يهود و نصاري و گبرها و مردها و زنها همه بفهمند كه معجز ظاهر كرده‏اند.

ملتفت باشيد و درست دقّت كنيد. پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه كه حجّت خدا واللّه تمام است بر مردمان و زنمان، بر ملاّهامان و بر عواممان و حجّت خدا ناقص نيست چرا كه يك نوري است و در جائي گذاشته اين نور را، در مشكاتي گذارده و آن را در خانه‏هاي چندي نصب كرده كه اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه در آن خانه‏ها گذارده و آنها را بلند قرار داده بطوري كه همه مردم بلنديش را ببينند و اين خانه‏ها خشت و گلي نيست. مي‏فرمايد: رجالٌ لا تلهيهم تجارة اينها رجالي چند هستند، رجالٌ لا تلهيهم تجارة مرداني چند هستند كه هيچ بازي نداده ايشان را تجارت، تجارت مي‏كنند زراعت مي‏كنند امّا هرگز از ياد خدا بيرون نمي‏روند، هرگز آن تجارت را از براي كسي ديگر نمي‏كنند مگر براي خدا و اگر زراعت هم مي‏كنند براي خدا زراعت مي‏كنند.

پس رجالي هستند كه هيچ تجارتي ايشان را بازي نمي‏دهد. و لابيعٌ عن ذكر اللّه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 16 *»

باز نگفته است كه بيع نمي‏كنند. ائمّه شما بيع مي‏كردند و لكن به اذن خدا و امر خدا بود هيچ به هواي نفس خودشان كاري را نمي‏كنند و معني معصوم اين است كه هيچ هوائي نداشته باشد و حضرت پيغمبر از بس تعريف مي‏كرد حضرت امير را اغلب آنهائي كه دور پيغمبر بودند و مقرّب‏الخاقان هم بودند و از زبان پيغمبر9پيغامها به‏جاها مي‏بردند و لكن اغلبشان منافق بودند مي‏ديدند كه هرچه خدمت مي‏كنند آيه نازل نمي‏شود از براي آنها و هرچه آيه نازل مي‏شود از براي علي است و پيغمبر هم در هر مجلسي تعريف علي مي‏كند. منافقين مي‏گفتند كه اين پيغمبر9همه چيزش خوب است ولكن يك اشتباه كرده كه علي را خيلي تعريفش را مي‏كند. و اين محض هواي نفس است. اين بود كه سوره والنّجم اذا هوي ما ضلَّ صاحبكم و ما غوي سوره والنّجم نازل شد و اين وقتي نازل شد كه آنها گفتند كه پيغمبر9به‏هواي نفس خودش راه مي‏رود و اگر اين نقص را نداشت همه كارهاش خوب بود. اين بود كه فرمودند شما خيال مي‏كنيد كه من به‏هواي نفس خودم او را دوست مي‏دارم؟ و فرمودند فردا ستاره زهره نازل مي‏شود در خانه هركس كه نازل شد اوست خليفه و جانشين من. اين مردم يكپاره‏شان ذوق مي‏زدند كه شايد اين ستاره در خانه ما نازل شود و حضرت امير7در خانه خود بود و مردم ديدند كه يك‏مرتبه ستاره زهره آمد و در خانه اميرالمؤمنين7رفت. پس نازل شد كه والنّجم اذا هوي ما ضلَّ صاحبكم و ما غوي و پيغمبر معنيش اين است كه از پيش خودش حرفي را نزند و به‏هواي نفس خودش كاري را نكند و پيغمبر بايد معصوم باشد و از روي هواي نفس حرف نزند و از روي جهل تكلّم نكند و از روي اشتباه و خطا حرف نزند. پس او بايد معصوم از هر جهلي و خطائي باشد و از هر نقصي مبرّي و منزّه باشد و همينطور در بيان معصومين، خدا فرموده. مي‏فرمايد: عبادٌ مكرمون بندگاني هستند كه مكرمند و خدائي كه ايشان را مكرّم كرده معصومشان قرار داده و عاصمشان خدا است.

پس معصوم است و جهل ندارد يعني خدا عالمش كرده و معصوم يعني محفوظ.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 17 *»

مثل آنكه تو يك چيزي را كه خيلي دوستش مي‏داري مي‏بري در صندوقي آنرا حفظش مي‏كني و او نبايد كه زور بزند كه خودش را حفظ كند و معصومين خود را واگذارده‏اند به‏خداي خود و خدا آنها را گاهي حركت مي‏دهد و گاهي ساكنشان مي‏كند. پس عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول آنها سبقت نمي‏گيرند به‏قول و هم بامره يعملون، هرچه مي‏گويند بكنيد همان را مي‏كنند و خدا است عاصم ايشان و محفوظند و خدا است حافظ ايشان. فاللّه خيرٌ حافظا و هو ارحم الرّاحمين.

پس معصومين از جانب خدا مي‏آيند و در ميان مردم راه مي‏روند با مردم تكلّم مي‏كنند. هركس كه به‏حدّ تكليف رسيده حجّت را به‏او تمام مي‏كنند.

پس غافل نباشيد كه آخرش نتيجه‏هاي خيلي خوب دارد. پس آن امري را كه مردها مي‏دانند و زنها هم مي‏دانند و مكرّرها من اشاره كردم چيزي كه هم زنها و هم مردها مي‏دانند، چيزي كه هم علما مي‏دانند و هم عوام‏النّاس مي‏دانند ببينيد آنچه اين‏جور است دين خداست كه در ميان گذارده‏اند و همه‏كس مي‏فهمد.

و اللّه نور السّموات و الارض را بفهميد و اين خدا اين‏جور نور نيست كه رنگ داشته باشد. پس غافل نباشيد كه اين مردم هنوز هيچ فكر نكرده‏اند. اينكه مي‏فرمايد اللّه نور السّموات و الارض مثل نوره كمشكوةٍ فيها مصباح، مي‏فرمايد امر من چنان واضح و ظاهر است كه اهل شرق و غرب مي‏دانند دين مرا و حكم مرا، مرد و زن مي‏دانند احكام مرا و حجّت را بر همه‏كس تمام كردم، و حجّت ناتمام اصلش از دين خداي ما نيست.

خدا يك چيزي پيش خودش اراده كرده باشد و ما از آن خبر نداريم، خدا تكليف مالايطاق نمي‏كند و چيزي را كه ما خبر نداريم تكليف ما نيست و غافل  نباشيد و چرت نزنيد كه ببينيد همين سلاطين ظاهري با وجودي كه خيلي محتاج هم هستند باز اراده خودشان را به رعيّت مي‏رسانند و فرماني مي‏فرستند كه ما فلان حاكم را فرستاديم و اين‏قدر پول لازم است بدهيد. پس ببينيد خدائي كه واللّه به‏هيچ‏وجه من‏الوجوه محتاج

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 18 *»

به عمل شما نيست و اگرچه بعضي از منافقين خيال كنند كه خدا فرموده ان تقرضوا اللّه قرضا حسناً خدا محتاج باشد به‏خلق كه به‏او قرض بدهند، شما ملتفت باشيد كه خدا محتاج نيست به‏مردم و ائمه طاهرين همينطور احتياجي به اين مردم نداشتند، يك مرتبه سنگريزه را دست مي‏كردند پول مي‏شد يا جواهر مي‏شد، و كيسه‏اي را پر از خاك كردند حضرت امير و به عمّار دادند و رفتند و بعد عمّار آمد و به حضرت رسيد دماغ سوخته، فرمودند رفتي پولها را پيدا كني؟ عرض كرد بلي رفتم و نبود. فرمودند ما طالب دنيا نيستم و اگر باز هم بروي پولي پيدا نخواهد شد.

پس غافل نباشيد عرض مي‏كنم ديگر چيزي كه يقيني است و محل شكّ عاقلي نيست وقتي كه بخواهد پول به‏كسي بدهد مي‏دهد. خدا بخواهد شمشير به‏كسي بدهد شمشير ساخته جبرئيل مي‏آورد و نان پخته از آسمان مي‏دهد و يونس7 بود كه از ميان قومش بيرون رفت و جبرئيل وقت افطار قرص ناني از برايش مي‏آورد پس مائده از آسمان مي‏آيد همينطور است كه مريم وقتي كه نماز مي‏كرد گاهي زكريّا مي‏رفت مي‏ديد در مصلاّي او غذائي حاضر است مي‏فرمود كه اين غذا را از كجا آوردي؟ مي‏گفت كه من عنداللّه است. و نوعا مي‏دانيد كه خداي شما همه كار مي‏تواند بكند قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممَّن تشاء و تعزُّ من تشاء و تذلُّ من تشاء بيدك الخير انّك علي كلّ شي‏ء قدير.

پس كسي كه خداي خود را شناخت محتاج به‏غير خداي خود نيست و مي‏داند كه خداي او هر چه خواسته آنچه او مي‏خواهد مي‏شود. ما شاء اللّه كان و مالم‏يشأ لم‏يكن آنچه خدا خواسته كه خواهد شد و آنچه را كه او نخواسته كه نخواهد شد. ديگر كسي خيال كند پيش خودش مثل خيلي احمقها كه خدا چيزي را نخواسته و ما زور بزنيم بدست بياوريم. چنين چيزي نخواهد شد. پس تو مضطرب مشو كه مبادا چيزي به‏تو نرسد.

پس غافل نباشيد پس ببينيد شما محتاج بوديد كه خداي خود را بشناسيد از اين

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 19 *»

جهت كه شما محتاج بوديد كه خداي خود را بشناسيد و بي‏خدا كارتان نمي‏گذشت مگر بعضي از مردم كه خيال مي‏كنند كه همين چهار روزه دنياست ديگر حقّ و باطلي نيست. و آنها را خدا مهلت داده كه عذابشان زياد بشود والاّ كار اين مردم بي خدا نخواهد گذشت و بي حلال و حرام نخواهد گذشت. پس مردم محتاجند كه دين داشته باشند و آنهائي كه دين دارند شكر مي‏كنند و مي‏گويند الحمد للّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه و اين حمد را در همه نمازها قرار داده‏اند و اگر در نمازي سوره حمد نباشد نماز نخواهد بود. مي‏گوئي اياك نعبد و اياك نستعين يعني كه عبادت مي‏كنم تو را بشرطي كه استعانت از تو بجويم و تو اعانت كني من آنوقت تو را عبادت مي‏كنم كه اگر تو اعانت نكني من نمي‏توانم تو را عبادت كنم و فارسي اين مطلب اين است كه خدايا مرا وادار به نماز كردن كه من نماز كنم و مرا وادار كه روزه بگيرم كه من هم روزه بگيرم.

پس ببينيد كه در جميع كارهائي كه محتاج به‏آن هستيم بايد از خدا استعانت جست. اياك نعبد و اياك نستعين خدايا تو ما را به‏راه راست هدايت كن. اهدنا الصراط المستقيم آن راهي كه خوبان در آن راه هستند و راهي كه نعمت داده‏اي به‏اهل آن راه، كه آن راه راه اميرالمؤمنين است. صراط مستقيم اميرالمؤمنين است چنانچه صراط مستقيم پيغمبر بود و امام حسن و امام حسين همه اينها صراط مستقيم هستند. صراط الذين انعمت عليهم صراط كساني كه به‏ايشان انعام كردي. و هركس كه شيعه اثناعشري نيست گمراه است و خدا نخواسته كه مردم مغضوبٌ‏عليهم باشند. و معنيها را خوب بايد ملتفت شد و بيش از لفظها بايد ملتفت بود و اگر لفظش را غلط بخواني نمازت درست نيست و اگر معنيش را نداني نمازت بيشتر خراب است. پس بايد عرض كرد كه خدايا تو توفيق بده كه ما دينت را عمل كنيم.

باز يك چيزي يادم آمد، يك وقتي در زمان داود7 پيش از آنكه پادشاه بشود ـ  در زمان داود يك پيغمبري بود ناثان اسمش بود و استاد داود بود ـ  و مي‏رفت پيش

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 20 *»

ناثان درس مي‏خواند، خدا به ناثان وحي كرد كه به داود بگو كه يك مرتبه معصيت ما را كردي روي خود نياورديم، دو مرتبه و سه مرتبه كردي به‏روي خود نياورديم و ديگر اگر معصيت كردي تو را چنين و چنان خواهم كرد. ناثان هم آمد و پيغام خدا را به داود رسانيد، داود يك قدري سر به‏زير انداخت و بعد گفت كه به‏اين خدا بگو كه اگر تو مرا حفظ نكني من هميشه تو را معصيت خواهم كرد. و جواب خيلي متيني است و وحي شد به‏ناثان كه اگر غير از اين گفته بود او را از درجه پيغمبري مي‏انداختم.

پس خدا ما را هدايت مي‏كند ما هم هدايت مي‏شويم. خدا توفيق عبادت مي‏دهد ما هم عبادت مي‏كنيم و اينها مضمون سوره حمد است مي‏گوئي خدايا ما تو را عبادت مي‏كنيم كه فرموده‏اي ماخلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون و لكن تو مرا اعانت كن و توفيق بده و تو مرا به صراط مستقيم وادار. غير المغضوب عليهم و لا الضالّين و ضالّين آن كساني هستند كه عداوت ظاهري با اهل حق ندارند و كاري با اهل حق ندارند و لكن دين و مذهب هم ندارند و اينها گمراهان هستند و خدا خلق نكرده اين خلق را كه گمراه باشند.

و عرض مي‏كنم واللّه حجّت خدا تمام است و حجّت تمام آنست كه عالمتان و جاهلتان و مردتان و زنتان همه مي‏دانند آن چيز را و اينها را كه مختصرش مي‏كني ضروريّات دين و مذهب مي‏شود و خيلي از مردم هستند كه بي‏خبرند و مي‏گويند اين شيخي‏ها چه مي‏گويند كه مردم پا پي آنها هستند؟ آخر ما چه حلالي را حرام و چه حرامي را حلال كرديم و دين پيغمبر كه قبل از زمان شيخ مرحوم هم بود و شيعه اثناعشري هميشه در دنيا بوده و همان ديني كه پيش از شيخ بود حالا هم هست و چون چنين بود شيخ هم آدم خوبي بود و واللّه اين شيخ به غير از ضروريّات به‏چيزي تمسّك نداشت. پس كسيكه نه حلالي را حرام و نه حرامي را حلال كند و نه مستحبّي را حرام و نه حرامي را مستحبّ و نه مكروهي را مستحبّ و نه مباحي را مستحبّ، هيچيك از اين كارها را نكرد ـ  و احكام الهي پنج است واجب و مستحب و مكروه و مباح و حرام و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 21 *»

احكام خمسه اينها است ـ  و همانطوري كه اينها پيش از شيخ‏مرحوم بود شيخ‏مرحوم هم نه اينها را يك ذرّه كم كرد و نه يك ريزه زياد و از اين جهت است كه ما او را دوست مي‏داريم و ان‏شاءاللّه خدا ما را با او محشور فرمايد.

و اين آيه اللّه نور السموات و الارض معنيش اينست كه حجّت خدا در آسمان هست در زمين هست و همه‏جا تمام است، هر پسري مي‏داند كه خواهرش بر او حرام است و بالعكس و همه‏كس مي‏داند كه گوشت سگ حرام است. پس ضروريات دين و مذهب همين حلالهائي كه همه مي‏دانند حلال است و همين حرامهائي كه همه مي‏دانند حرام است اينها دين خدا است و هركس بگويد كه يك كسي جايز است خواهرش را بگيرد از دين خدا بيرون است. گبرها اين جور اعتقادات دارند كه خواهر را برادر مي‏تواند بگيرد.

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه كه آنچه را كه خدا تكليف اين خلق قرار داده به‏همه اين خلق تعليم كرده و تعليمات اينطور است كه آن بچه را پدر و مادرش به‏او تعليم مي‏كنند و خدائي و پيغمبري و امامي و نمازي به گوشش بخورد و همه مي‏دانند كه خدا دارند و محمّد پيغمبر است و امام دوازده است و نماز ظهر چهار ركعت و نماز عصر چهار ركعت و هكذا و چيزي كه همه مي‏دانند كه از جانب خداست اين ضرورت است.

پس غافل نباشيد كه اللّه نور السموات و الارض يعني خدا هدايت مي‏كند اهل آسمان و زمين را و هركس مكلّف شد اگرچه در كوه سرانديب هند باشد خدا او را مي‏تواند هدايت كند و دين خدا از براي مكلّفين واضح است. پس چراغش طوري روشن بوده كه همه خبر شده‏اند و اين روشنائي به همه‏كس رسيده و اگر اين‏طور روشنائي ظاهري خيال كردي گم مي‏شوي. و نور معنيش اين است كه ظاهرٌ لنفسه و مظهرٌ لغيره و چيزي كه ظاهر است خودش؛ اين حرفهائي كه من مي‏زنم خودش ظاهر است و معني‏ها دارد كه آنها را ظاهر مي‏كند و همين نور است و كلامكم نور كلام ائمّه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 22 *»

طاهرين نور است معنيش همين است و امركم رشد و اين احاديث خودش نور است و از براي تو معني خودش را ظاهر مي‏كند. پس نور است و نور معنيش اينست كه في‏نفسه ظاهر است و مظهر غير هم هست.

پس هر چيزي كه اين حالت را دارد كه خودش ظاهر است و ظاهر كننده چيزهاي ديگر به اصطلاح خدا و پير و پيغمبر اسمش نور است. پس خدا است نور آسمان و زمين يعني خدا خودش هست و اينها را هست كرده و همچنين هادي اهل آسمان و زمين است و حجّتش را تمام كرده و فرموده سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. آياتمان را مي‏نماييم بطوري كه يتبيَّن لهم و چيزي كه خيلي واضح نيست مي‏گويند ظاهر است و چيزي كه خيلي ظاهر است عرب آن را «تبيّن» مي‏گويد. پس مي‏گويد آياتم را چنان آوردم پيش مردم كه يتبيَّن لهم انَّه الحقّ.

پس معرفت آن آيات، معرفت خدا است، زيارتشان زيارت خدا است. من زارالحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه و پيغمبر9فرمود هركس مرا ديد حقّ را ديده من رآني فقد رأي الحقّ و قول او قول اللّه است. همين قرآن كلام رسول است و كلام اللّه است. پس قولش شده قول خدا چنانچه حكمي كه مي‏كند مي‏شود حكم خدا و امري كه مي‏كند مي‏شود امر خدا و نهيي كه مي‏كند مي‏شود نهي خدا و خدا هرچه امر و نهي داشته همه را به پيغمبر گفته و پيغمبر به‏ما فرموده، حتي قرآن كلام پيغمبر است انَّه لقول رسولٍ كريم.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 23 *»

3/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

خداوند عالم چون حكيم بود هرچه را خلق كرد از براي كاري خلق كرد، ملتفت باشيد مثل اينكه مي‏بينيد و خيلي جاهاش را مي‏فهميد. چشم را خلق كرده براي ديدن، گوش را خلق كرده براي شنيدن. فايده گوش شنيدن است. پس براي فايده‏اي خلقش كرده و همچنين پا براي راه‏رفتن و دست براي گذاشتن و برداشتن و خلق كرده همه چيز را از براي فايده‏اي. از آن جمله انسان را خلق كرده براي فايده‏اي و اين انسانها خودشان نمي‏دانند از براي چه خلق شده‏اند. از اين جهت خود او مي‏گويد من براي چه شما را خلق كردم چنانچه صريحا فرموده ما خلقت الجنَّ و الانس ا لاّ ليعبدون مي‏فرمايد من خلق نكردم جنّ و انس را مگر از براي همين كه مرا بپرستند و مرا بشناسند.

پس غافل نباشيد باقي مخلوقات از براي اين‏كار نيستند چنانكه مي‏بيني آب را خلق كرده از براي اينكه تو بياشامي، حالا آب شعور ندارد نداشته باشد. خاك را خلق

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 24 *»

كرده كه مسكن تو بشود، هوا را خلق كرده به‏جهت نفس كشيدن تو و تمام گياهها را خلق كرده كه همينطور كه خودش گفته رزقا للعباد براي رزق عباد آفريده كه اگر مرزوقين نبودند اين گياهها را خدا خلق نمي‏كرد.

پس فايده اين گياهها اين است كه حبوبش را انسانها بخورند و برگها و كاهش را حيوانات. و حيوانات را از براي خودشان خدا خلق نكرده سهل است ولكن تو محتاج بودي به گوشتي و شيري و تو محتاج بودي كه بارت را حمل كني منها رَكوبهم و منها يأكلون ولكن انسان را از براي آن كاري آفريده كه خودش خبر داده، انسان را خلق نكرده براي خوردن و خوابيدن و بيدار شدن و باز مشغول همين كارها بودن. حتي حيوان را از براي خوردن و خوابيدن خلق نكرده‏اند. شتر را خلق كرده‏اند كه بار بكشد، اسب را آفريده كه سوارش بشوند و هر حيواني را كه فكر كنيد خلقتشان از براي خوردن و خوابيدن نشده.

ضعيف‏ترين اين حيوانات مگس است و خدا مثلش را زده كه شماها كه خيال مي‏كنيد كه كاري از شما بر مي‏آيد، آن صوفيّه كه ادعاها دارند اگر جمع بشوند تمامشان و فكرها كنند و قوّتهاشان را روي هم بگذارند نمي‏توانند يك مگس بسازند و لو اجتمعوا له پس خداوند عالم اين مگس را آفريده و از جمله مگسها مگس عسل است و چيزهائي را كه مي‏بينيد فكر كنيد. اين مگس را خدا خلق نكرده كه گياه بخورد و بخوابد و اين مگس را خلق كرده كه عسل درست كند و عسلش را انسان بخورد.

پس غافل نباشيد كه مي‏فرمايد كسي كه همتش شكمش باشد كه يك چيزي بخورد و كوفت كند مي‏فرمايد هر كس همتش اين است قيمتش پيش خدا، قيمت آن چيزي است كه از شكمش بيرون مي‏آيد. ملتفت باشيد پس ببينيد چيزي را كه ان‏شاءاللّه مي‏فهميد واللّه حيوانات از براي همين خلق نشده‏اند كه هي بخورند و بخوابند و بيدار شوند بلكه شتر از براي همين است كه بار بكشد و چون بايد بار بكشد و قوّتي داشته باشد كاهي و علفي به او مي‏دهند و اگر نمي‏خواستند كه بار بكشد

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 25 *»

خلقش نمي‏كردند.

و يك عمري اين مردم غافل خوابيده‏اند و هركسي زور مي‏زند از براي شكمش و خدا متكفّل ارزاق همه مرزوقين است. حتي مي‏فرمايند طائري كه صبح مي‏كند هيچ ندارد شام مي‏كند و سير مي‏شود و اين مرغها صبح هيچ ندارند و چون شب شد هر مرغي دانه برچيده و كلاًّ رزقشان بر خدا است و خداي وحده لا شريك له رزقشان را مي‏دهد. و خدا هرچه تقدير كرده به‏تو برسد مي‏رسد و تو هرچه زور مي‏خواهي بزني يا نزني فرق ندارد و مع‏ذلك باز مي‏بيني كه به‏هيجان مي‏آئيم و فكرمان در شب و روز اين است كه چه بخوريم، چايي بخوريم يا كوفت بخوريم.

پس عرض مي‏كنم انسان عاقل وقتي كه فكر مي‏كند كه خدائي كه حيوانات را هم براي خوردن و خوابيدن خلق نكرده بلكه حيوانات هر يكي براي آن كاري كه آفريده شده‏اند آنها را ساخته‏اند حتي سگ خلقت نشده كه استخوان بخورد بلكه خلقتش براي پاسباني كردن است پس اينهائي كه همّتشان همين شكمشان است و تك تكي پيدا مي‏شوند و مي‏گويند كه لباس خوبي هم مي‏پوشيم و خداوند عالم خلق نكرده انسان را مگر از براي همين كه او را بپرستند و بشناسند و عرض كردم كه خودتان فكر كنيد و عرضهائي هم كه عرض مي‏كنم فكر بكن و هرچه را نفهميدي بگو و خجالت مكش.

پس خلق را از براي همين خلق كرده كه او را بشناسند و شغلي ديگر خدا از براي انسان خلق نكرده و ديگر هر كاري بكني فضولي است. ملتفت باشيد خودت هرچه زحمت بكشي به آن چيزهائي كه ميل خودت است تا خدا نخواهد به‏آن نمي‏رسي و خدا محتاج نيست كه كسي او را بشناسد يا نشناسد مثل آنكه تو در نفس خودت فكر كني تو اگر صاحب صنعت هستي هيچ احتياج نداري كه مردم بدانند و تو هيچ محتاج نيستي كه مردم بدانند كه تو چيزي مي‏داني. آن چيزي را كه مي‏داني مي‏داني خواه مردم بدانند يا ندانند.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 26 *»

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه كه خداوند عالم هيچ محتاج به‏مخلوقات خودش نيست و اين را كه درست بشكافي اينست كه هيچ چيز تأثير به‏خدا ندارد. آتش گرم نمي‏كند خدا را حتي آتش ـ  فكر كن تا نزديك مطلب بشوي ـ  حتي آتش ببين عقل تو را گرم نمي‏كند و لكن عقل تو مي‏داند كه بدن تو سرماش مي‏شود اين بدن را مي‏برد پيش آتش گرمش مي‏كند و جسم از گرمي گرم مي‏شود و جسم از سردي سردش مي‏شود و عقل تو سرماش نمي‏شود اين بدن تو سرما و گرماش مي‏شود.

ملتفت باشيد عرض مي‏كنم كه اگر فكر كني خواهي فهميد كه عقل تو هيچ غذا نمي‏خورد آن‏وقت بفهم كه خدا نبايد غذا بخورد راهش چيست. عقل غذا نمي‏خورد حتي اگر اين عقل تو چنين ذائقه‏اي در اين بدن نداشت نمي‏دانست كه خدا طعمي خلق كرده يا نه و هيچ گرسنه‏اش هم نمي‏شد و اگر اين ذائقه را تو بكار نبري و چنين خيال كن كه تازه از مادر متولّد شده‏اي و چيزي نچشيده‏اي و كسي كه چيزي نچشيده نمي‏تواند بفهمد كه فلان غذا چه مزه دارد و لكن وقتي كه روي زبان گذاشت آن‏وقت مي‏فهمد كه شيرين است يا شور يا ترش يا تلخ است. پس عقل شما سر جاش هست والآن هم كه توي بدن است و تجربه‏ها بدست آورده كه بعضي چيزها تلخ است يا ترش است و اگر عقل نيامده بود توي بدن از هيچ طعمي خبر نداشت و محتاج به‏طعم هم نبود و عقل شكمش خالي نيست كه بخورد و حظّ كند بلكه عقل تو مي‏فهمد كه بدن تو شكمش خالي مي‏شود و چون خدا خواسته كه تو غذا بخوري و اين غذا تو را نموّ بدهد و بزرگ كند و تو خورده خورده از اين غذاخوردن بزرگ بشوي، حالا اين عقل را مسلّط كرده بر اين بدن كه بفهمد كه بدنش گرسنه شده و جوري قرار داده خدا كه ضعف كند و ميل به‏غذا نمايد.

پس بدن شما مثل گياه است. واللّه جذب و هضم و دفع و امساك كار گياه است چنانكه حضرت امير7 بيان كرده‏اند كه كسي پرسيد از آن بزرگوار7 كه اين نفس كدام است؟ فرمودند كه كدام نفس را مي‏گوئي؟ عرض كرد مگر چند نفس است؟

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 27 *»

فرمودند آخر نمي‏بيني كه در تو هست چيزي كه غذا را جذب مي‏كند و هضم مي‏كند و دفع و امساك مي‏كند و تو هم آنرا نمي‏بيني و توي بدنت هم هست؟

اين لقمه همين كه از گلو پائين رفت ديگر انسان از او خبر ندارد و نمي‏داند كه چه‏كار بر سرش مي‏آيد و اين را يك جوري مي‏كند كه خون مي‏شود و در اين رگها مي‏رود يا مي‏رود در كبد و ابتداي ساختن خون در كبد است و اين غذا وقتي كه از معده كشيده مي‏شود شيره آن مي‏رود در اين جگر سياه و به رنگ جگر سياه مي‏شود و شيره غذا ابتداءً به‏رنگ همان غذا است. اگر ماست خورده‏اي شيره‏اش هم مثل آب‏دوغ مي‏ماند و لكن وقتي كه رفت در كبد به‏رنگ كبد مي‏شود و رنگ كبد رنگ خون است و ابتداي تكوُّن خون در كبد است و مي‏آيد در رگها و انسان همين كه اين غذا را فرو برد ديگر نمي‏داند چه مي‏شود ما هم خبر نداريم كه چطور مي‏شود و چه جور در كبد مي‏رود و آنجا چطور خون مي‏شود و اين خون را در رگها داخل مي‏كنند كه به‏تمام بدن برسد و همين خونها است كه خورده خورده گوشت و استخوان و رگ و پي مي‏شود و اين خون قرمز است و وقتي كه در پستان رفت شير و سفيد مي‏شود و خون قرمز است كه در استخوان كه مي‏رود مثل استخوان سخت مي‏شود. پس در بدن شما چيزي هست كه مثل درختهاست و اين درختها آب مي‏مكند و آن نرمه خاكهائي كه در آب هست آن را جذب مي‏كنند و مي‏دانند همه زارعين كه ملك، خاكروبه و خاك نرم مي‏خواهد. پس اين آب مي‏رود در اين خاك نرم و اين خاك نرم را برمي‏دارد مي‏رود در ريشه درخت و اين آب و خاك وقتي كه رفت در ريشه درخت بعضي سرازير مي‏رود به ريشه درخت و بعضي بالا مي‏رود بعضيش برگ مي‏شود بعضيش ميوه مي‏شود بعضيش گل مي‏شود مثلاً يك ميوه خودش شيرين است و هسته‏اش تلخ است و همه از اين آب و خاك است.

پس خداوند عالم در بدن انسان چيزي قرار داده كه تصرفش بدست خداي زارع است و خدا درختي خلق كرده به‏اين شكل كه شكل انسان باشد و مكرر عرض كرده‏ام

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 28 *»

كه كار انساني همه‏اش اين جور است. كار انساني همه‏اش از اين قبيل است كه هر كاري كه مي‏خواهد بكند اوّلاً بايد آن كار را راه ببرد بعد وقتي كه مي‏خواهد آن كار را بكند اوّل نيّت و قصد مي‏كند و قصد مي‏كني كه حرف بزني آن وقت حرف مي‏زني. قصد مي‏كني كه معامله كني آن وقت معامله مي‏كني و در تمام كارها همين‏طور است. قصد مي‏كني كه تحصيل علم كني آن‏وقت تحصيل مي‏كني. پس فرق انسان با حيوان اين است كه انسان هر كاري را كه مي‏كند اول مي‏داند آن‏كار را و بعد قصد مي‏كند و آن‏كار را مي‏كند و بسا قصدي كه با آن‏كار خيلي دور هم از هم باشند مثل اينكه حالا قصد مي‏كني كه بعد از ماه مبارك به‏سفر بروي.

پس غافل نباشيد كه انسان، حقيقت انسان اينطور خلق شده است كه اوّل قصد مي‏كند چيزي را بعد درصدد برمي‏آيد و آن‏كار را صورت مي‏دهد و اين قصد ثمرها دارد. قصد خوبي ثوابها دارد و قصد بدي گناهها دارد. و مي‏پرسند از ائمّه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين، راوي عرض مي‏كند كه عقيده اهل اسلام و حقّ اين است كه خداي ما خداي عادلي است. فرمايش مي‏فرمايند كه راست است و خداي تو عادل است و ظلم نمي‏كند. مي‏گويد اين كفّار توي دنيا مدّت معيني كفر مي‏ورزند، يكي ده سال يكي سي سال نهايتش مثل ضحاك ماردوش هزار سال معصيت مي‏كند، مي‏گويد موافق عدل خدا اين است كه به‏قدر همين مدّت ايشان را عذاب كند و اگر هميشه آنها را اذيّت كند ظلم و ستم مي‏شود و خدا ظلم نمي‏كند. مي‏فرمايد: بنيّاتهم خلِّدوا چرا كه نيّتهاي آنها هميشه بد است. گبرها هرجا كه هستند قصدشان اين است كه گبر باشند و يهود و نصاري هرجا كه هستند قصدشان اين است كه يهودي و نصراني باشند. حالا كه چنين است مي‏فرمايد: بنيّاتهم خلِّدوا. چون قصدشان اين است كه تا هرجا بروند گبر و يهودي باشند و قصدشان اين نيست كه يك وقتي مسلمان بشوند و چون اين قصد را ندارند خدا هميشه عذابشان مي‏كند. و از همين گَرده بفهميد كه شما هم كه قصدتان اين است كه مسلمان باشيد پس بدانيد كه خيلي از ثوابها را خدا به شما مي‏دهد و شما

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 29 *»

نكرده‏ايد. اگر نيّت تو اين باشد كه اگر پولي داشتم مسجد خيلي بزرگي مي‏ساختم ثوابش را الآن به تو مي‏دهند. نيّت كني كه اگر پول مي‏داشتم به‏حجّ مي‏رفتم و به زيارت ائمّه‏طاهرين مي‏رفتم الآن ثوابش را مي‏دهد.

پس خداوند عالم به نيّت بد و قصد بد عذابها مي‏كند و به قصد خوب ثوابها مي‏دهد. پس غافل نباشيد كه عقيده‏ها را بايد درست كرد از همين راه است. پس غافل نباشيد كه خدا همينطوري كه عمل بدني از براي تو قرار داده عمل نفساني از براي تو قرار داده. پس خداوند عالم خواسته كه شما او را عبادت كنيد و او را بشناسيد. و اگر همانطوري كه او خواسته او را عبادت كردي و او را شناختي اين خدا مي‏گويد: ادعوني استجب لكم. و كسي اگر توي دلش گمان كند كه خدا گفته دعا كنيد تا دعاي شما را مستجاب كنم چرا دعاي مرا مستجاب نمي‏كند. فكر كن آيا خداي گول‏زني داري يا محض دروغ به‏تو گفته كه بيا پيش من و تو كه مي‏روي اعتنا نمي‏كند. بدان كه خداي گول‏زن و دروغگو خدا نيست. و اين جور اشخاص كه وعده‏خلاف هستند انسان بدش مي‏آيد كه شكلشان را ببيند. آنهائي كه وعده مي‏كنند و امروز و فردا مي‏كنند خيلي بد مردماني هستند و خدا خلف‏وعده را داخل معاصي كبيره شمرده و كسي كه وعده‏اي كند و به‏وعده خودش وفا نكند ايمانش كامل نيست و فاسق و فاجر است و عادل نيست و اين خيلي بي‏مبالات است و باكي از حرف مردم ندارد چرا كه مردم فحش به كسي كه وعده‏خلاف است مي‏دهند. مي‏فرمايد مي‏خواهي دشمن پيدا كني به‏كسي وعده كن و خلاف وعده كن و مي‏فرمايد مي‏خواهي دوست پيدا كني هيچ به‏كسي وعده مكن و چيزي كه خواستي به او بده. حالا ببينيم كه آيا خدا مقصّر است يا ما مقصّريم و بيني و بين اللّه مي‏بينيم كه ما مقصّر باشيم اولي است چرا كه خدا منزّه از تقصير است.

يك وقتي يحيي7 زياد گريه مي‏كرد و هميشه مشغول به‏گريه بود و در ميان پيغمبران معروف بود زهد يحيي. يك وقتي جبرئيل پيغام آورد كه خدا مي‏گويد چرا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 30 *»

اين قدر گريه و زاري مي‏كني؟ گفت مي‏ترسم خدا مرا صدمه بزند و به‏جهنّم ببرد از اين جهت گريه مي‏كنم. جبرئيل برگشت كه خدا مي‏گويد بدان كه تو هرچه تقصير در عبادت كني من از سر تقصير تو مي‏گذرم. چند روزي گريه‏اش كمتر شد باز به خيال افتاد كه اين خدا است يك مرتبه رأيش قرار گرفت كه مرا عذاب كند من چه كنم؟ باز جبرئيل آمد كه خدا مي‏گويد كه چرا باز اين‏قدر گريه مي‏كني؟ من كه گفتم از سر تقصيرت مي‏گذرم. گفت راست است ولكن به‏اين خيال افتادم كه شايد بدائي حاصل شد و مرا عذاب كني. خطاب شد كه من خلف وعده نمي‏كنم. و خدا هرگز پشيماني از براي او نيست و عواقب امور را مي‏داند و مع‏ذلك اگر خلف وعده كند هيچكس نمي‏توانست كه خاطر جمع شود و حال آنكه هركس خدا را عبادت كند و بشناسد خدا او را عذاب نخواهد كرد. مي‏فرمايند اگر كفري از كسي شنيدي تو بلا شكّ مي‏داني كه اين كفر است و كافر است. مي‏فرمايند پس وقتي هم كه حرف خيري از او شنيدي، لا اله الاّ اللّه گفت البته بايد يقين كني كه مؤمن است.

پس برويم بر سر مطلب. خداوند عالم خلق كرده انسانها را كه اين انسانها او را بشناسند و او را عبادت كنند و اين خدا را كه شناختي بر فرض كه اهل دنيا و اهل شكم باشي، اذنت داده‏اند كه دعا كني و در همين دعاي افتتاح مي‏فرمايد اذنت لي في دعائك خدايا تو اذن داده‏اي كه من تو را بخوانم و اگر تو اذن نداده بودي من غلط مي‏كردم كه حرف مي‏زدم و خدايا تو خيلي چيزها را مي‏داني كه من مي‏خواهم و خودم نمي‏دانستم و به‏من داده‏اي. مثل اينكه اين انسان وقتي‏كه در شكم مادر است هيچ نمي‏داند كه چشم و گوش ضرور دارد و شامه و ذائقه ضرور دارد و نمي‏داند كه راه مي‏خواهد برود و بيرون بي‏اينها نمي‏شد. با وجود اينكه تو هيچ نمي‏دانستي خدا مي‏دانست كه تو بيرون مي‏آيي چشمي ضرور داري و خدا مي‏دانست بيرون كه مي‏آيي گوش مي‏خواهي اين بود كه آنجا درست كرد و خدا مي‏دانست كه تو شامّه ضرور داري و بعضي بوها از براي تو ضرر دارد و بعضي نفع دارد از اين جهت شامّه به‏تو داده كه از

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 31 *»

بوهاي بد احتراز كني و خدا مي‏دانست كه بيرون كه آمدي دست و پا لازم داري و خدا به تو داد و خدا مي‏دانست كه بيرون كه آمدي بايد غذا بخوري و دهن لازم داري و به‏تو داد و ملتفت باشيد پس خدا ببينيد كه تو هرچه ضرور داري براي تو پيشتر مي‏سازد دعا نكرده به‏تو داده. حالا چنين خدائي اگر اذن ندهد كه كسي دعا كند مرخّص نيست كه دعا كند و حالا اذن داده كه اذنت لي في دعائك و مسئلتك فاسمع يا سميع مدحتي يعني قبول كن دعاي مرا. و سمع به معني قبول‏كردن است و در فارسي هم استعمال مي‏شود كه فلان كس حرف مرا نشنيد يعني قبول نكرد. پس فاسمع يا سميع مدحتي يعني دعاي مرا مستجاب كن و تو خودت گفته‏اي كه اگر دعا نكني من اعتنا به تو ندارم.

و راه اين حرفها را ملتفت باشيد كه انسان مي‏گويد و لكن مردم كم ضبطش مي‏كنند. ملتفت باشيد كه خدا چنين قرار داده كه هرچه را تو مي‏كني اين مملوك تو باشد چنانچه در درسها هم اشاره كردم. هرچه تو چشمت را هم‏گذاري از رنگها محروم مي‏ماني و لكن چشمت را كه باز كردي رنگ‏ها را مي‏بيني و اينها را مي‏داني. چشمت را بهم بگذاري كه من رنگها را بدانم، محال است. پس خدا همچو قرار داده است كه ملك تو عمل تو باشد و ليس للانسان الاّ ما سعي. خوب كرده خوب مي‏بيند، بد كرده چشمش كور شود كه بد نكند. من يعمل مثقال ذرّةٍ خيرا يره و من يعمل مثقال ذرّةٍ شرّا يره. حالا شرّي هم كردي باز راهش را از براي تو قرار داده كه توبه كني و معصيتها مثل سمّي است كه انسان مي‏خورد و خدائي كه سمّ را خلق كرده جدوار هم خلق كرده است و اگر اين سمّ را كه خوردي اگر جدواري خدا خلق نكرده بود و به‏تو نگفته بود از عدل دور بود و لكن حالا كه گردنت شكست و سمّي را خوردي حالا جدوار بخور.

پس معصيتي كه كردي توبه كن. پس خداوند عالم هركه او را شناخت همه چيز دارد چرا كه هرچه مي‏خواهد اين خدا دارد. عزّت مي‏خواهي عزّت دارد، لباس مي‏خواهي لباس دارد، پول مي‏خواهي دارد. مي‏فرمايد: قل اللهمّ مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممَّن تشاء و تعزُّ من تشاء و تذلُّ من تشاء بيدك الخير

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 32 *»

انَّك علي كلِّ شي‏ء قدير. تمام اينها كار خدا است. حالا به‏تو مي‏گويد مرا بشناس حالا حلوا مي‏خواهي برو پيش خدا تا حلوا به تو بدهد. پس خدا حلواها و نعمت‏ها دارد و هرچه تو مي‏خواهي دارد و آنچه را كه تو هم خيالش را نمي‏تواني بكني دارد.

پس تو خدا را بشناس. اهل دنيائي بايد خدا را بشناسي كه دنيا را از او بخواهي و اهل آخرتي آخرت بخواه و تمام پيغمبران آمده‏اند كه مردم را بردارند و به آخرت ببرند والاّ اگر آخرتي نبود اين عمر قليل دنيا قابل نبود كه خدا اين بندگانش را كه اين قدر دوست مي‏دارد آنها را بفرستد در ميان مردم كه اين‏قدر زحمت و مشقت بكشند و نظم و نسق اين دنيا هميشه با اين سلاطين بوده و شرطش علم و عدالت هم نيست. مردكه خري هم هست و در احاديث مي‏فرمايند كه شقي‏ترين مردم اين سلاطين هستند. سلطنتش برقرار باشد باقي مردم هرطور مي‏خواهند بشوند. با وجود اين، امنيّت به‏وجود آنها است. با وجود اين چون مردم سروكارشان با او است و تابع او هستند نظم در كارها هست و هميشه همين‏طور بوده. بلي يك‏وقتي ان شاء اللّه خدا روزي كند مي‏آيد امام زماني7 كه آن‏وقت وقتي است كه ظلم و جور بر و بحر عالم را گرفته و الآن همه‏جا را ظلم گرفته. پس وقتي كه زمين پر شده است از ظلم و جور او مي‏آيد و نظمها و نسقها مي‏دهد و او كارهاش از روي وحي و الهام است.

پس غافل نباشيد مطلب اينست كه كسيكه خدا را شناخت هرچه مي‏خواهد از اين خدا طلب مي‏كند. محض شناختن هم خدا قناعت نكرده، هم بشناس او را و هم عبادت بكن. حالا خداي به آن عظمت به‏تو گفته نماز كن، حالا بگوئي من نماز نمي‏كنم اينطور نيست، امر خدا را بايد اطاعت كرد اوفوا بعهدي اوف بعهدكم. پس تو هم بشناس خداوند عالم را و هم بپرست و طوري نباشد كه ياغي اين پادشاه بزرگ باشي. و اگر مقصّر هم باشي بدان كه مقصّر هستي. و گاهي آن بزرگاني كه ما خدمتشان رسيده بوديم مي‏فرمودند من هر وقت از نماز فارغ مي‏شوم يادم مي‏آيد از آن مردكه كُرد كه مي‏گفت خدايا تو مي‏داني كه اين نماز نيست كه من مي‏كنم و خودم هم مي‏دانم ولكن

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 33 *»

مي‏كنم كه بداني ياغي نيستم.

پس غافل نباشيد كه خدا خلقمان كرده از براي اينكه او را بخوانيم و او را بپرستيم. حالا اگر يك‏وقتي دعائي كردي و مستجاب نشد بدت نيايد كه تو خودت هم خيلي كارها خدا امر كرده بوده و نكردي. مي‏فرمايند نوافل را از براي همين قرار داده‏اند كه چون خدا مي‏دانست كه اين چهار ركعت نماز را درست نخواهي كرد و يكپاره خيالات فاسده در اين نماز مي‏كني پس اين نوافل را قرار داده‏اند كه به‏آن نوافل فرائض تمام بشود. و مي‏فرمايند كه زور بزنيد كه نوافل را ترك نكنيد كه به‏اين نوافل فرائض شما درست بشود و آنرا به‏اين نوافل وصله‏اش كنند. و مي‏فرمايند هركس كه نماز شب نخواند از شيعيان ما نيست. پس اين نمازها را همه را وصله‏ها قرار داده كه آن پاره‏هاي نماز واجب را به‏اين نوافل وصله‏اش كنند.

پس خدا را بايد شناخت و پرستيد و وقتي كه خدا را شناختند خلق به‏او پناه مي‏برند و از او استعانت مي‏طلبند. پس مي‏گوئي ايّاك نعبد و ايّاك نستعين اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضّالّين.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 34 *»

4/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

مكرر عرض كردم كه چون خداوند عالم ـ  چنانچه محسوستان است خيلي از مطالبش كه ـ  هر چيزي را براي كاري خلق كرده است و آن‏كار فايده خلقت آن چيز است چنانچه چشم را براي ديدن خلق كرده نه آنكه بي‏فايده باشد، گوش براي شنيدن و پا براي راه‏رفتن است، پس هر چيزي را خدا براي كاري آفريده. حالا براي آن‏كاري كه انسان را آفريده آن‏كار را بايد پيدا كنيد و اين مردم نمي‏دانند، چرا كه مردم چيزي را كه راه مي‏برند همين است كه مشغولش هستند كه بخورند و بخوابند، سرماشان مي‏شود گرم بشوند. ديگر از براي چه خدا خلقشان كرده نمي‏دانند و چون خدا مي‏دانست كه اينها نمي‏دانند از اين‏جهت خودش بيان كرده و آن همين آيه است كه عرض مي‏كنم و آيه‏اي به‏اين جامعي نيست و توحيد خدا همه‏اش در اين آيه شريفه است. در ساير آيات هم هست توحيد خدا ولكن بطوري كه جامع باشد نيست. مردم در اول اسلام

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 35 *»

طاقت نداشتند كه يكپاره چيزها را بشنوند و اين سوره مباركه در مدينه آن اواخر نازل شد و خيلي كارها را پيغمبر آن آخر به‏گردن مردم گذاشت مثل اينكه ولايت اميرالمؤمنين را در آخر به‏گردن مردم گذاشت اگرچه باز هم قبول نكردند.

پس اللّه نور السموات و الارض، چطور نور آسمان و زمين است؟ طورش اينست خدا نور آسمان و زمين است ديگر اين نور يعني راهنماي اهل آسمان و زمين است بعضي گفته‏اند شما هم همين طور بگوئيد يا خالق آسمان و زمين است، بسيار خوب خدا آسمانها و زمينها را ساخته، خدا نور آسمان و زمين است و طورش اينست و طوري‏كه خودش مي‏گويد اينست مثل نوره يعني طور و طرز نور خدا، و خدا اسمش نور است و هميشه بدانيد شماها، حالا بعضي مردم خيلي چيزها را مي‏دانند يا نمي‏دانند براي خودشان باشد و شما بدانيد كه اسمهاي خدا غير از خدا است چنانچه اسمهاي شما غير از شماست. شما هستيد و حرف نزده‏ايد و وقتي كه حرف زديد متكلم هستيد. شما هستيد و ساكت اسم شماست و وقتي كه حرف نزده بوديد متكلم نبوديد و وقتي كه ساكت نبوديد اسم شما ساكت نمي‏شود و اسمهاي خدا كلّيش نود و نه است و يك‏قدري كلّي‏ترش مي‏كني چهارده مي‏شود يك‏قدري بيشتر كلّيش مي‏كني دوازده مي‏شود يك‏قدري ديگر كلّي‏ترش مي‏كني چهار مي‏شود و از اين كلّي‏ترش مي‏كني يك است.

و مقصود اين است كه تمام اسمهاي خدا غير از ذات خدا است و اين اسمها را خدا ساخته چنانچه شما هم اسمهاي خود را مي‏سازيد اما نه اسم دروغي را و اين مردم همه اسمهاشان دروغي است. فلان‏كس اسمش حسن است مي‏بيني هيچ حسن ندارد. فلان‏كس اسمش سلطان است و هيچ تسلطي ندارد و اسمش را سلطان گذاشته‏اند و فلان غلام حبشي‏سياه را اسمش را گذاشته‏اند كافور و حال آنكه كافور سفيد و خوشبو است و اين سياه و بدبو و اين مردم همه اسمهاشان دروغي است ولكن اسمهاي خدا همه راستي است و اسمي هم كه بر سر كسي مي‏گذارد اسم راستي است.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 36 *»

حالا خدا قدرت خودش را ظاهر مي‏كند اسمش مي‏شود قادر. علم صادر از شخص است. تو ببين علم خودت چطور است نسبت به‏تو، همين طور است علم خدا نسبت به‏خدا. پس تو ببين اگر حركت مي‏كني اسمت مي‏شود متحرّك و اين متحرّك را از براي خودت ساخته‏اي و هر وقت ساكن شدي اسمت مي‏شود ساكن و تو كسي هستي كه هم قادري بر حركت و هم توانائي بر سكون و آن توانائي هم اسم توست و تو آن‏كسي هستي كه اگر ضعيف بودي اسم تو توانا نبود. و همچنين اسم دانائي، چيزي را كه ياد گرفته‏اي و دانسته‏اي مي‏گويند داناست به‏چيزي كه مي‏داند و هكذا كاري را كه مي‏تواني بكني مي‏گويند تواناست به آن كاري كه مي‏تواند. پس چه توانائي و چه ناتواني و چه ناداني و چه دانائي، چيزي را كه ياد نگرفته‏اي ناداني و اين ناداني اسم تو است و وقتي كه چيزي را تحصيل كردي و دانا شدي اين دانائي اسم تو است و ذات تو در وقت ناداني نادان بود و در وقت دانائي اسمش دانا و در وقت توانائي توانا شد و در وقت ناتواني ناتوان شد.

پس ذات خداوند عالم هم اسمهاش نيست چنانچه حضرت امير مي‏فرمايد اوّل دين، معرفت خداست و كمال معرفت خدا اين است كه او را بداني كه يكي است. ملتفت باشيد حالا شايد خدا ده تا باشد، نه؛ خدا يكي است و خدا آن است كه يك باشد و عرض كرده‏ام كه اين راهها را از اهل‏حقّ بايد گرفت و آن كساني كه از جانب او آمده‏اند و كسان ديگر نمي‏دانند. حالا تو اگر بخواهي خدا را ببيني نمي‏شود و حالا كه ديدني نيست پس وقتي كه مخلوقي را خلق كرد مي‏دانيم يك كسي هست كه اين مخلوق را ساخته مثل آنكه استدلال مي‏كنند علما كه العالم متغيّر. عالم را مي‏بينيم كه متغيّر است. گاهي شب است گاهي روز است گاهي گرم است گاهي سرد است و معلوم است كه كسي هست كه اين آفتاب را مي‏برد كه شب مي‏شود و اين آفتاب را مي‏آورد كه روز مي‏شود. پس معلوم است كه اين عالم كه متغيّر است مغيّري دارد. و كتاب آن است كه آن را بنويسند و ديگر مركّب خودش اين‏طور بشود نمي‏شود چنين چيزي. و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 37 *»

همچنين در و پنجره هست در دنيا معلوم است كه نجّاري هست و عمارتي كه هست معلوم است كه بنّائي هست اما اين‏جور دليلي كه مردم قناعت كرده‏اند و همانهائي كه العالم متغيّر گفته‏اند بلي عالم البته متغيّر است و مغيّري مي‏خواهد اما اين مغيّرش يكي است يا هزار تا؟ ديگر من نمي‏دانم كي اين را مي‏تواند ثابت كند. اين توحيد از همه‏چيز بايد محكمتر باشد چرا كه اصل دين و ابتداي دين همين توحيد است و اگر دليل محكمي نباشد و بگوئي شايد خدا دو تا سه تا يا بيشتر باشد اينطور نبايد باشد. حالا اين قريه را مي‏دانيم بنّا ساخته اما چند بنّا ساخته خيلي از بنّاها بوده‏اند كه ساخته‏اند. پس اين جور دليل كه «ما چون عمارت مي‏بينيم مي‏فهميم بنّائي هست» درست نيست و اين دليل نمي‏شود و از اين دليل نمي‏شود فهميد كه خدا يكي است. و حرفي كه از روي دل نيست هذيان است. حرف را بايد اول دل بفهمد و بعد از روي دل بر زبان جاري شود. حالا روز اوّل معلّمين به‏ما ياد داده‏اند كه خدا يكي است و دو نيست، حالا آن بچّه را كه معلّم به‏او ياد داده كه خدا يكي است و دو نيست همان را كه در بچّگي ياد گرفته حالا هم كه هفتاد سال دارد همانست. ولكن غافل نباشيد.

اين است كه حضرت امير صلوات اللّه عليه مي‏فرمايد كه اوّل دين معرفت خدا است. پيش از تمام مطلبها اين مطلب را بايد فهميد. بعد از آني كه دانستي خدائي هست اين خدا پيغمبر فرستاده و اين پيغمبر حرفش اين است كه من هرچه مي‏گويم او به‏من مي‏گويد كه مي‏گويم و من قاصدم و از او مي‏گيرم و به‏شما مي‏گويم، پس مراد خدا اوّل پيش من مي‏آيد و بعد به‏تو مي‏گويم. پس معرفت خدا اوّل واجبات است و اوّل دين معرفت خدا است اما غافل نباشيد خدا هست و يكي است يعني بايد بداني كه اين خدا يكي است و بايد بداني كه نمي‏شود متعدّد باشد. حتي اينكه اسمهاش خيلي است خودش يك‏نفر است مثلش خيلي نزديك است وجود خودت كه تو يك‏نفري ولكن گاهي خوابي اسمت خوابيده است، گاهي بيداري اسمت بيدار است. پس تو هم يكنفر هستي و اسمهاي بسيار داري و اين اسمها را تمامش را خودت ساخته‏اي و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 38 *»

هرچه را خودت نساخته‏اي بدان كه اسم تو نيست.

و بعضي كه درست نفهميدند خوبست كه خجالت نكشند و سؤال كنند كه درست بفهمند. حالا ظاهرا اين‏خانه مال من است ظاهرا اين‏طور است و در واقع مال من نيست چرا كه من مي‏روم و اين خانه مي‏ماند ولكن علم تو مال تو است پس كار هركسي و مال هركسي آن است كه از خودش صادر شده. و واللّه شيطان در قالب مردم رفته مثل خون در بدن مردم جاري شده و مردم را مغرور مي‏كند و دروغ مي‏گويد كه اين خانه مال تو است. چطور مال من است كه مرا بيرون مي‏كنند از اين خانه. آنچه من مي‏دانم همه مال من است آنچه من مي‏كنم مال من است. پس ليس للانسان الاّ ما سعي و انّ سعيه سوف يري. هرچه را كرده‏اي مال تو است و آنچه را نكرده‏اي مال تو نيست. پس اين زمين مال خدا است هركس اين آسمان و زمين را ساخته مال او است. پس تو اگر نعوذباللّه چشم نداشتي هيچ روشنائي مال تو نبود و اگر اين چشم را نداشتي هيچ نمي‏دانستي كه خدا روشنائي خلق كرده يا نكرده و چيزي را كه نمي‏دانستي مال تو نبود. ولكن تو چشم را باز مي‏كني و هرچه از اين روزنه چشم پيش تو آمد يا تو از اين روزنه رفتي و چيزي را ديدي حالا از ديدن خودت خبر داري. و اين رنگها و سرخها و زردها آنها را تمامش را تو با چشم ديده‏اي كه اگر چشم نداشتي نمي‏دانستي سرخ و سفيد يا سياه و دراز و كوتاه يعني چه.

پس غافل نباشيد كه هرچه را تو مي‏كني اين مال تو است هرچه را كه مي‏داني علم تو مال تو است و هرچه را كه نمي‏داني مال تو نيست و هرچه را كه نكرده‏اي مال تو نيست. پس اين است كه مختصرش را خدا فرموده كه ليس للانسان الاّ ما سعي و انّ سعيه سوف يري. حالا اين مطلب را ملتفت باشيد كه دخلي به‏مطلب ديگر ندارد كه ما پولي داده‏ايم و فلان زمين را خريده‏ايم مال ما است. بلي! حالا تا زنده‏اي مال تو است و بعد از تو مال وارثت است و اينها مالهاي عاريه جسماني است و اينها مال ما نيست. تحقيقش كه مي‏كني مال ما نيست و اين شيطان طوري مغرور كرده مردم را كه دل از اين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 39 *»

نمي‏كنند. اين خانه مال تو نيست پس دل بكن كه اگر از تو گرفتند غصّه نخوري.

اين است كه مي‏فرمودند مگر كسي مي‏تواند حقّ ما را غصب كند؟ عرض كردند: پس چطور غصب كردند؟ فرمودند آنها طالب دنيا بودند و ما طالب دنيا نبوديم. و بدانيد كه آن‏كسي كه حجت خدا است بايد همه‏چيز را بداند و شاهد بر خلق باشد. اين است كه مي‏فرمودند كه هركه هرچه را مي‏كند ما مي‏بينيم و شاهديم. اين‏است كه مي‏فرمايد سعي كنيد كه بد نكنيد و در بعضي احاديث مي‏فرمايند هر روزي و در بعضي احاديث مي‏فرمايند هر هفته‏اي و شما ملتفت باشيد كه در هر آني ايشان حاضرند و هر امري را پيش از وقوعش مي‏دانند و از آينده خبر مي‏دهند.

پس غافل نباشيد چنانچه خداوند عالم آنچه آينده است همين حالا مي‏داند و هنوز خودش هم خلق نكرده فردا را و مي‏داند كه فردا را خلق مي‏كند و سال ديگر را خلق مي‏كند و سال ديگر اگر مي‏خواهد ميوه‏ها را خلق مي‏كند و مي‏داند كه خلق خواهد كرد يا نه. پس غافل نباشيد كه آن‏كسي كه شاهد بر خلق آسمان و زمين است مي‏فرمايند در حديثي واللّه ريگهائي كه در بيابان ريخته است عددش را مي‏دانيم و اگر شما مي‏توانستيد ضبط كنيد قاعده‏اش را از براي شما مي‏گفتيم. مي‏فرمودند جميع اينها را مي‏دانيم و واللّه اينهائي را كه مي‏دانند سهل است كه حالا مي‏دانند كه سال ديگر و چند سال ديگر چه خواهد شد و حالا مي‏دانند كه هزار سال و تا روز قيامت چه خواهد شد و كسي كه علم تمام چيزها را ندارد نمي‏تواند كسي را بكشد و حدّ نمي‏تواند بزند.

و اين است كه در شرع هم هست كه جهاد در ركاب امام بايد كرد چرا كه اگر امام معصومي نباشد و جهاد كنند حرام است ولكن امام معصوم اگر گفت تو بكش مي‏كشي چرا كه امام معصوم نظر مي‏كند در پشت فلان، مي‏بيند اگر مؤمني در صلب او هست او را نمي‏كشند و حال آنكه خود آن بايد به‏جهنّم برود و بسا پسر آن هم كافر باشد و در صد پشت بعد از او مؤمني ظاهر شود باز او را نمي‏كشند. و اين است كه يك وقتي در جنگي بود كه مالك اشتر مي‏كشت مردم را و حضرت هم مي‏كشتند و قاعده‏شان اين بود كه هر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 40 *»

يكي را كه مي‏كشتند يك اللّه‏اكبر مي‏گفتند و حضرت‏امير7هزار تكبير گفتند معلوم شد كه هزار نفر را كشتند و همچنين مالك‏اشتر هم هزار و يك كم، تكبير گفت. معلوم شد كه يك نفر كمتر از حضرت كشته و وقتي كه به‏حضرت رسيد خواست بادي كند و ايشان مي‏خواستند باد مردم را كم كنند. فرمودند چه كردي؟ عرض كرد هزار يكي كم كشتم و شما هزار نفر. فرمودند اما كشتن من تا كشتن تو فرق دارد من آنهائي كه در اصلاب آنها مؤمن بود نمي‏كشتم و تو اين ملاحظه را نداشتي و نمي‏دانستي و باز من هركس كه مؤمن در صلب او نبود در جلو شمشير تو مي‏آوردم و هركس كه در صلبش مؤمني بود او را از جلوي شمشير تو ردّ مي‏كردم.

و حضرت نوح قومش خيلي او را اذيّت مي‏كردند و سبّ مي‏كردند و فحشش مي‏دادند و آن بزرگوار گاهي غضب مي‏كرد و مكرّر خواست كه نفرين كند به‏خاطرش آمد كه بسا در صلب اينها مؤمني باشد و بجهت همين نفرين نمي‏كرد تا وقتي كه خطاب شد كه لن يلدوا الاّ فاجرا كفّاراً. آن‏وقت فهميد كه ديگر در صلب اينها مؤمني نيست نفرين كرد. و چه بسيار كساني كه ظاهرا آمده‏اند به‏نفاق مؤمن شده‏اند و در واقع كافرند و چه بسيار كساني كه ظاهرا بالعرض كافرند و بعد مؤمن مي‏شوند.

ملتفت باشيد كه امام شاهد معصوم كه از حالا تا روز قيامت مي‏داند كه كي از نسل كي به‏عمل مي‏آيد جميع كفّار و جميع مؤمنين را پيش از آنكه به‏دنيا بيايند مي‏شناسد آنها را. اين است كه مي‏فرمايد در شب معراج نگاه كردم به‏دست راست خودم جماعت بسياري را در طرف دست راست ديدم كه همه سفيدپوش هستند. گفتم اينها كيانند؟ خطاب شد اينها مؤمنين و خوبان هستند از زمان آدم تا روز قيامت خطاب شد كه مي‏خواهي اسم اينها را بداني؟ عرض كردم كه اگر مي‏خواهيد شما كه من بدانم من هم مي‏خواهم. پس اسمهاي ايشان را نوشتند و آوردند در كف من گذاردند و نگاه كردم در طرف دست چپ و جماعت بسياري را با روهاي بد ديدم عرض كردم اينها كيانند؟ خطاب شد اينها كفّار هستند از زمان آدم تا روز قيامت. خطاب شد اينها را مي‏خواهي

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 41 *»

اسمهاشان را بداني؟ عرض كردم اگر شما مي‏خواهيد بدانم من هم مي‏خواهم بدانم. پس نوشتند و آوردند در دست من گذاردند. و اين كتاب در دست ائمه طاهرين بود.

يك وقتي شخصي از دوستانشان آمد خدمت حضرت امام زين‏العابدين7عرض كرد اين كتاب را مي‏شود ديد؟ فرمودند بلي رفتند و آن كتاب را آوردند. خود راوي نمي‏توانسته خطّ را بخواند طفلي همراهش بود گويا پسرش بود. عرض كرد او مي‏تواند بخواند فرمودند بخواند نگاه كرد و اسم خودش را ديد گفت بابا اسم خودم را ديدم گفت مي‏گويم اسم مرا پيدا كن نگاه كرد و بعد از آن اسم او را ديد كه در اسماء مؤمنين ثبت است.

پس ايشان وارث همه انبيا بودند و عصاي آدم در نزد ايشان بود و اين عصا را خدا از براي آدم فرستاده بود كه هر كاري مي‏خواست بكند با اين عصا مي‏كرد. مثلاً قناتي مي‏خواست جاري كند با همين عصا اشاره مي‏كرد و قنات جاري ميشد. و اين عصا بود تا زمان شعيب، وقتي كه موسي پيش شعيب رفت و او را مي‏خواست به شباني بفرستد گفت برو عصائي را بردار رفت و چوبي برداشت در ميان عصاهاي شعيب. شعيب ديد همان عصاي آدم است كه برداشته. گفت برو چوب ديگر بردار! باز وقتي كه رفت و برگشت ديد همان عصا است. فهميد كه موسي مستحقّ اين عصا است و موسي كارهاي عجيب و غريب با اين عصا مي‏كرد. به دريا مي‏زد خون مي‏شد اژدها مي‏شد و نمي‏شود كه ميراث انبيا پيش غير انبيا و اوليا باشد. و همين در خيبر را چهل نفر باز و پيش مي‏كردند و آن بزرگوار مثل خمير از جا كندند و تكّه‏تكّه كردند. تعجّب كردند كه چطور اين كار را مي‏كند. فرمودند كه داود، پيغمبر خيلي متشخّصي هم نبود و چون قبول ولايت مرا كرد آهن در دستش مانند مومي نرم شد. و باطنا همه‏اش مال خودشان است كه به انبيا داده‏اند و چون ظاهرا انبيا پيش بوده‏اند باز اموال انبيا به‏وراثت پيش ايشان آمده و ايشان شاهد بر جميع خلق عالم هستند و الحمدللّه كه نتوانستند آيه لتكونوا شهداء علي النّاس را از قرآن بردارند و الآن اگر از سنّي‏ها بپرسند كه آيا رؤساي

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 42 *»

شما اين‏طور بوده‏اند نمي‏توانند بگويند كه ايشان همه چيز را مي‏دانند، نهايت مي‏گويند سلطان و پادشاه بودند.

پس عرض مي‏كنم به نصّ آيه قرآن، جمعي هستند در ميان كه به‏جميع چيزها شاهدند و رؤساي ضلالت معلوم است كه نيستند و اميرالمؤمنين7 و امام حسن و امام حسين اينها ادعاش را هم داشتند كه ماييم. و معلوم است كه ايشانند معصوم و مطهّر و شاهد بر خلق هستند و همانطوري كه در زمان خودشان از آينده‏ها خبر داشتند و مي‏دانستند آنچه را كه خدا خلق كرده چه در دنيا چه در آخرت، و در آخرت هم قسمت مي‏كنند جنّت و نار را و قسيم جنّت و نارند يعني هركسي در هر جائي كه باشد مي‏برند آنجا مي‏نشانند او را و هركسي را به جهنّم بايد ببرند مي‏برند و هركسي در هر درجه كه بايد باشد او را به‏همان درجه مي‏برند و صريح‏آيه قرآن است كه القيا في‏جهنّم كلَّ كفّارٍ عنيد شما دو نفر بيندازيد در جهنّم كل كفّار عنيد را. پس جميع كفّار را همين محمّد و علي مي‏اندازند به‏جهنّم و سنّي‏ها هم همينطور تفسير كرده‏اند و از رسوائي خودشان مي‏ترسيدند كه غير از اين جور تفسير كنند. و واللّه محمّد و علي تمام مؤمنين را به‏بهشت مي‏برند و هريكي را در درجات خودشان منزل مي‏دهند و چون چنين است حجت شده‏اند و حجت بايد در ميان باشد چرا كه مردم جاهلند و نمي‏دانند چه كنند و مردم بعد از آني‏كه چيزي هم ياد گرفتند سهو و نسيان و خطا دارند. حالا اينها حافظ دين خدا نمي‏توانند بشوند و لكن يك كسي بايد باشد كه لكيما ان زاد المؤمنون شيئا ردَّهم و ان نقصوا اتمّه لهم.

حالا پيغمبر سيزده سال در مكّه بود و در شرق و غرب عالم هركس قابل هدايت بود پيغمبر هدايتش مي‏كرد. ابوذر گله مي‏چرانيد و گرگ آمد حمله به گله او كرد او را زد، از طرف ديگر آمد تا آخر گفت عجب گرگ بي‏حيائي هستي گفت از من بي‏حياتر اهل مكّه هستند كه خدا پيغمبري در ميان ايشان فرستاده و به‏او ايمان نمي‏آورند گفت من حالا چه كنم؟ گفت تو برو پيش او، گله‏ات را من محافظت مي‏كنم. و واللّه اگر

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 43 *»

خواسته باشند سنگ و كلوخ را به حرف‏زدن وامي‏دارند. پس ايشان هركس را كه قابل هدايت ديدند او را به‏هر طور كه باشد هدايتش مي‏كردند و آنهائي هم كه از جانب ايشان احاديث ايشان را از براي مردم بيان مي‏كردند سهو و نسيان داشتند و لكن ايشان حفظ مي‏كردند او را كه در بيان روايتش خطا نكند و فراموش نكند. پس بايد اين جور حجت باشد كه لكيما ان زاد المؤمنون شيئا ردّهم و ان نقصوا اتمّه لهم هركس چيزي را زياد كند او بتواند كم كند و اگر چيزي را كم كنند او بتواند تمام كند آنرا. پس بايد تصرف در تمام شرق و غرب عالم داشته باشد و ايشان در آسمان و زمين خلق را هدايت مي‏كنند و خداست هدايت‏كننده در زمين و آسمان و ديدي كه كي آمد هدايت كرد. معلوم است كه پيغمبر آمد و هدايت كرد.

پس هدايت پيغمبر هدايت خدا است و من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و اطاعت او اطاعت خدا است. پس رسول خدا اسم هادي خدا است و آمده است و خلق را بسوي خدا هدايت كرده و ايشانند واللّه اسماء حسناي خدا و حضرت صادق قسم مي‏خورد كه نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها. كجا امر كرده؟ آنجائي كه مي‏فرمايد: قل ادعوا اللّه. قل يعني اي پيغمبر تو بگو كه: ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاً ما تدعوا فله الاسماء الحسني. بگو اللّه را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد. و مي‏فرمايند: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها.

پس هركس كه ايشان را مي‏شناسد خدا را مي‏شناسد و هركس كه ايشان را نمي‏شناسد خدا ندارد. افرأيت من اتَّخذ الهه هواه و اسمش را خدا گذارده‏اند مثل اينكه بتهائي كه بت‏پرستها دارند اسمش را خدا گذارده‏اند سمَّيتموها انتم و آباؤكم و خدا اذن نداده كه كسي اينها را خدا بخواند. پس اسم خدا آن كسي است كه كارهاي خدائي بتواند بكند. پس ايشانند اسمهاي خدا كه معرفتشان معرفت خدا است چنانكه خدا صريحا مي‏فرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. ما مي‏شناسانيم آيات خودمان را در آفاق و انفس حتي يتبيّن لهم انّه الحقّ تا متبيّن بشود و محقّق بشود از

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 44 *»

براشان كه خدا است خداي به‏حق. و اين حقّ اسم خدا است و حقّ مقابل باطل نيست و خداوند عالم به‏آنطوري كه هست بايد او را شناخت و هر چيزي را خدا اينطور قرار داده كه آنطوري كه هست آنرا بشناسند. سفيد يعني سفيد باشد و سياه يعني سياه باشد و تلخ تلخ باشد و شيرين شيرين باشد ديگر تلخي را بگوئي شيرين است دروغ است و اسم بتي را خدا بگذاريد معلومست كه دروغ است.

خدا آن‏كسي است كه مي‏گوئي اللّه الّذي خلقكم ثمَّ رزقكم ثمَّ يميتكم ثمَّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء سبحانه و تعالي عمّا يشركون.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 45 *»

5/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض كردم چنانچه حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله فرموده كه اول دين معرفت خدا است و غافل نباشيد شما و معرفت هر چيزي اينطور است كه هر چيزي آن طوري كه هست تو بداني آن را. معرفت سفيدي اين است كه سفيد باشد و هر چيزي هر طوري كه هست تو هم آن‏طور كه مي‏داني درست فهميده‏اي و هرچه را بر خلاف آنطوري كه هست بداني، اشتباه كرده‏اي. پس عرض مي‏كنم كه خداوند عالم را كسي آنطوري كه هست بداند، خدا را شناخته و همه مردم اسم خدا را مي‏برند. گبرها و نصاري، يهود و سنّي و صوفي و كوفي همه اسم خدا را مي‏برند ولكن فكر كنيد آيا خداي شما چطور است؟ آن خدائي كه جانشين او ابوبكر است آن خدا نيست. آن خدائي كه جانشين او آن حرامزاده است كه حساب حرامزادگي آن را نمي‏شود كرد او خدا نيست. آن خدائي كه نمي‏گويد حجت من كيست آيا آن خدا است؟ خدائي كه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 46 *»

پيغمبري پيش خودش دارد و هيچ تعليم مردم نكرده كه اين پيغمبر من است حالا چنين خدائي كه پيغمبرش معلوم نيست آيا خدا است؟

خدا آن كسي است كه پيغمبرش را به‏مردم بشناساند كه مردم يقين كنند كه پيغمبر او است حتي كفار و منافقين تماما يقين داشتند كه اين شخص از جانب خدا است. حالا بايد اطاعتش كنند نكردند اسمشان شد يهودي و نصاري.

پس خدا اگر حجت خودش را تمام نكند و به يهودي حالي نكند كه اين پيغمبر خدا است يهودي مي‏گويد نفهميدم و تقصيري ندارم. و لكن حجت خدا چنان تمام است كه نمي‏گذارد كه مردم نفهمند و اين است سرّ اين مطلب كه بايد پيغمبران معصوم باشند. چرا بايد معصوم باشد؟ براي اينكه اگر احتمال بدهي كه به‏هواي نفس خودش حرف مي‏زند يا خوشش مي‏آيد كه دور او جمع شوند اگر احتمال برود كه اين پيغمبر از روي هواي نفس حرف مي‏زند و محبت دنيا را دارد از اين جهت است كه به‏اين صورت درآمده اگر احتمال برود كه شايد چنين باشد بدانيد كه حجت خدا را نفهميده‏ايد. و خدا حجتش را چنان تمام مي‏كند كه آن يهودي‏ها كه در زمان او بودند يقين داشتند كه محمد9 پيغمبر خداست و شك نداشتند و اگر شك داشتند تكليفشان نبود كه او را پيغمبر بدانند به‏جهت آنكه كسيكه شك دارد شك را از خودش نمي‏تواند بردارد. مثلاً تو شك مي‏كني كه دو ركعت يا سه ركعت نماز خوانده‏اي نمي‏تواني كه شك را زايل كني آن‏وقت مي‏بيني خدا حكمش را چگونه قرار داده. پس شك را خود شك كننده نمي‏تواند رفعش را بكند و چون چنين است تكليف مالايطاق را اين خداي ما نمي‏كند و بيجا هم هست تكليف كسي كه نتواند شك را از دل خودش بردارد، بر فرض به‏زور بگويند كه شك نداشته باش نمي‏تواند شك نداشته باشد و واللّه امر پيغمبر ما و امر هر پيغمبري را خدا چنان واضح قرار داده كه مردم همه يقين داشته باشند و اگر از نصاري بپرسي كه آيا اين عيساي شما حجت را تمام كرد بر همه‏كس يا تمام نكرد يا بر آنهائي كه به‏او ايمان آورده بودند حجت را تمام كرد و بر غيرشان تمام نبود؟ آنها مي‏گويند كه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 47 *»

حجت بر همه تمام بود. و يقينا بر تمام يهود مسلّم بود كه عيسي حجت خدا است. ديگر حالا آن حرفها را زدند كه ولد فلان است و واقعا حكايت عجيب و غريبي بود كه دختري بي‏شوهر يك‏مرتبه آبستن بشود و شما مبتلا نشده‏ايد والاّ چنين اتفاقي بيفتد يقين خواهند گفت كه زنا داده است. و مردم وقتي كه ديدند مريم را گفتند ما كان ابوك امرء سوءٍ و ماكانت امّك بغيّاً. يك مرتبه همان طفل به‏زبان آمد و گفت: انّي عبداللّه آتاني الكتاب و جعلني نبيّاً. و ديگر احتمال نمي‏رود كه اين عيسي حرامزاده باشد.

پس چه بروي پيش عيسي يا پيش موسي همه همينطور قائلند كه اين پيغمبران حجتشان تمام است. حالا هركس خواست ايمان بياورد منفعت خودش است والاّ به‏جهنّم خواهد رفت و دانسته مردم انكار حقّ را مي‏كنند و خداوند عالم حجّتش همه‏جا تمام است و حجت خود را تمام مي‏كند بطوري كه تو احتمال ندهي كه از جانب خدا نيست يا از هواي نفس حرف مي‏زند حجّتش را تمام مي‏كند. حالا يك كسي خواست تصديق مي‏كند و مؤمن مي‏شود و يك كسي هم نخواست ايمان بياورد راه جهنم باز است. و عرض مي‏كنم اين مردم خيلي كم پي اين چيزها رفته‏اند و شما ملتفت باشيد كه عرض مي‏كنم اين پيغمبر9 فرموده كه لا اكراه في‏الدين و دين از روي ترس و نفاق را خدا نمي‏خواهد يا يك كسي طالب پول باشد و از اين جهت تصديق كند نفاق است و منافقين آنقدر بودند دور پيغمبر9 كه مي‏فرمايد بعد از آنكه پيغمبر9 از دنيا رفت نماندند بر طريقه حقّ مگر سه نفر يا چهار نفر. حتي عمّار را هم به‏زور داخل كردند و باقي مردم همه كافر بودند چرا كه همه‏شان منافق بودند.

بعضي از ترس اينكه زنهاشان را اسير كنند و بچه‏هاشان غلام و كنيز مسلمين بشوند و بعضي محض اين‏جور طمع آمدند و مسلمان شدند كه مي‏رويم به‏شهري و غارت مي‏كنيم و اموال آنها را مي‏بريم. به اين جهتها آمدند مسلمان شدند و آنهائي كه طالب حقّ بودند همان سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار بود و وحشت نكنيد كه جمعيت باطل خيلي است، هميشه اينطور بوده‏اند. ديگر فرنگيها جمعيتشان از مسلمانها زيادتر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 48 *»

است راست است دولتشان زيادتر است، كارها و كسبهاشان هم طوري است كه مسلمانها آنطور كارها ندارند. حالا يهود و نصاري كه اين همه جمعيت دارند چطور مي‏شود كه به‏جهنّم بروند؟! و حال آنكه تمام نصاري مي‏دانند كه پيغمبر9بر حقّ بوده و به‏جهنّم مي‏روند و تمام يهود مي‏دانند كه پيغمبر9 بر حقّ بوده و عمدا منكر شده‏اند و به‏جهنّم مي‏روند.

پس عرض مي‏كنم كه غافل نباشيد و چرت نزنيد. آن ديني را كه بايد پي‏اش گشت و پيداش كرد يا فال مي‏گيري يا به‏رياضت مي‏خواهي حق را پيدا كني، نمي‏شود و اين دين حقّ نيست. ملتفت باشيد كه مردم در خانه‏هاي خودشان آسوده خوابيده بودند و يك مرتبه پيغمبر9برخاست و ادعاي نبوت كرد و فرمود معجزه هم دارم شقّ‏القمر مي‏كنم. آن نور صورت مباركش هم كه هميشه همراهش بود كه هر وقت در تاريكيها راه مي‏رفت روشن مي‏شد و راه شبهه باقي نماند. حالا شبهه هم كرده‏اند لكن رفع شبهه را بايد فهميد.

بعضي گفته‏اند كه پاره‏اي چيزها هستند كه در شب روشنند بعضي از كرمها هستند كه شبها روشنند و بعضي از مگسها هستند كه در شب پرواز مي‏كنند و روشنند و من خودم ديده‏ام. حالا فرنگيها گفته‏اند كه شما مي‏گوئيد كه پيغمبر ما اينطور بود و روشن بود هميشه اين كرم شب‏تاب هم روشن است، اين معجزه نشد. و شما ملتفت باشيد اين كرم شب‏تاب را اگر در چيزي بپيچي آنرا ديگر روشن نخواهد بود و پيغمبر وقتي هم كه لباس پوشيده بود ـ و هميشه لباس پوشيده بود ـ هميشه در لباس هم روشن بود.

يك وقتي مطّلب آمد كه عبدالمطّلب را ببرد به‏مكّه عموش مطّلب بود و در مكّه منزلشان بود. و يك وقتي گفت كه هاشم مرده است و اين طفل پدري ندارد. وقتي كه آمد و عبدالمطّلب را دزديد و برداشت برود يهوديها فهميدند و دشمني داشتند و مي‏دانستند يهوديها كه اين پيغمبر از نسل عبدالمطّلب است از اين جهت مي‏خواستند او را بكشند اين بود كه مطّلب وقتي كه ديد اينها نزديك شده‏اند از شتر پائين آمد و عبدالمطّلب را در

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 49 *»

گودالي گذاشت و يكپاره جل شتر و جوال و اسبابها را ريخت روي عبدالمطّلب، باز ديد روشن است و نورش پوشيده نمي‏شود. عرض كرد: خدايا من نمي‏توانم اين نور را بپوشم خودت او را حفظ كن! اين بود كه يهوديها آمدند و نتوانستند صدمه‏اي بزنند.

ملتفت باشيد اين كرم شب‏تاب را اگر در جلي پوشيدي ديگر روشن نيست و پيغمبر هرچه لباس مي‏پوشيد باز روشن بود. پس معلوم است كه اين خارق‏عادت است. پس حجت خدا چنين تمام است كه جدّش چنين بود و پدرش به‏همين طور. عبداللّه هرجائي كه راه مي‏رفت شبهاي تاريك همه‏جا را روشن مي‏كرد و عبداللّه اينقدر نوراني بود وقتي كه شنيدند كه اين زن گرفته و يقين كردند كه آمنه را گرفته هفتاد يا هفتصد دختر از غصه همان شب مردند از بس ميل داشتند كه زن عبداللّه بشوند. وقتي كه گرفت آمنه را همان دفعه اوّلي كه با او جمع شد نور رفت پيش آمنه بعد يكپاره دخترهائي كه عاشق عبداللّه بودند گفتند كه آن نور كجا رفت. گفت من با آمنه جمع شدم و اين نور پيش او رفت. گفت حالا چرا عاشق من نيستيد؟ گفتند ما عاشق آن نور بوديم و كسيكه نورش اين‏جور است در شكم مادرش بود مادرش همينطور روشن بود و وقتي كه عبدالمطلب خواست داخل حجره پيغمبر بشود مادرش آمنه به عبدالمطلب گفت كه بعضي داخل اين اطاق شدند و گفتند تا سه روز ديگر كسي داخل اين اطاق نشود كه ما او را اذيت مي‏كنيم. عبدالمطلب اعتنا نكرد و ديد اطاق روشن است. گفت روز روشن مگر چراغ روشن كرده‏اي؟ گفت شب و روز اين اطاق اينطور از نور صورت مبارك اين طفل روشن است. خواست داخل بشود عبدالمطلب ديد جمعي ايستاده‏اند و شمشيرها دارند و گفتند تا سه روز ديگر كسي را نمي‏گذاريم تا داخل بشود چرا كه ملائكه مي‏خواهند او را زيارت كنند و آمنه مي‏گويد در شب تاريك مي‏خواستم ريسمان در چشمه سوزن كنم از نور صورت مباركش روشن بود و ريسمان در چشمه سوزن مي‏كردم.

و از جمله معجزات آن حضرت اين بود كه بدن مباركش سايه نداشت و حال آنكه آن لباس را كه پوشيده بود وقتي كه از بدنش بيرون مي‏كرد آن لباس سايه داشت و لكن

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 50 *»

وقتي كه مي‏پوشيد سايه نداشت. و پيش از آنكه مبعوث بشود مي‏دانستند خيلي اشخاص كه او پيغمبر خواهد بود و جنگها خواهد كرد و همه‏جا بدانيد كه تا مطلب روشن نباشد و كسي حقّ را عمدا پا روش نگذارد كافر نمي‏شود و كفر معنيش همين است كه حقي را بدانيم حقّ است و قبول نكنيم. و خدا حقّ را جوري قرار نداده كه كسي نتواند انكارش را بكند و اگر اينطور بود از زمان آدم تا روز قيامت يك نفر كافر پيدا نمي‏شد و خدا مهلتشان مي‏دهد. انّما نملي لهم ليزدادوا اثماً مي‏فرمايد كه من مهلتشان مي‏دهم كه گناهشان زيادتر بشود كه دركشان پائين‏تر بشود.

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه كه هميشه حقّ ظاهر بوده است بطوري كه شكّ و شبهه از براي هيچكس نبوده آنوقت هركس خواست و گفت: الحمدللّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه و ايمان آورد مؤمن شد و هركس نخواست كافر شد و پيغمبر اظهار معجزات فرمود كه راه شكّي از براي احدي نباشد و فرمود هركس ايمان نياورد گردنش را مي‏زنم. و باز اين مطلب دخلي به‏اكراه ندارد و حكم پيغمبر آنست كه كافر را بايد كشت مثل اينكه كسي كه زنا مي‏كند بايد حدّش زد، زناي محصنه مي‏كند بايد سنگسارش كرد و كسي كه مستحق شد كه او را سنگسارش كنند دستش مي‏شكند پايش مي‏شكند بسا بميرد و چه بسيار كساني كه از تازيانه مردند و چشمش كور بايست زنا نكند و اين مردم را خدا تمامشان را مي‏برد به‏جهنّم و ترحّم هم نمي‏كند چرا كه به ايشان خبر كرد كه شما اگر كافر شديد جهنّم جزاي شما است و زور هم نيست واللّه كسي چاره اين خدا را نمي‏تواند بكند. لا رادّ لحكمه و لامانع لقضائه مي‏خواهي صدمه نخوري بد مكن.

پس غافل نباشيد كه حجت خداوند عالم تمام است بطوري كه حجّت‏هاي سابقشان را كه فكر كني مي‏فهمي كه اين پيغمبر را آن پيشينيان مي‏دانستند كه مي‏آيد و از كدام ديار است و جميع نشاني‏هاش را پيش از آنكه بيايد داده بودند. باري مطلب اين بود كه آنطوري كه خدا خودش خودش را شناسانيده آنطور بايد خدا را شناخت و خدا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 51 *»

خودش مي‏بيني و مي‏فهمي اگر فكر كني و يك عمري اين آيه را شنيده‏اي و خوانده‏اي. ببينيد اين چه‏جور بياني است كه مي‏فرمايد: اللّه نور السموات و الارض اين خدا نور آسمان و زمين است. حالا اگر مثل نور آفتاب بود كه بايد ديده شود و خدا مي‏فرمايد: لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير. ببينيد نور آفتاب صادر از آفتاب است و نور چراغ صادر از چراغ است و نور همه‏جا صادر از منير است حالا اگر خدا اينطور نور باشد آيا خدا صادر از جائي است؟ ولكن خدا چنين خدائي است كه چراغ را خلق مي‏كند و روشنش مي‏كند، آفتاب را خلق مي‏كند و روشنش قرار مي‏دهد.

پس غافل نباشيد كه خدا نور آسمان و زمين است. چطور است اين نور؟ نمي‏دانم و تعليم فرموده كه مثل نوره كمشكوةٍ فيها مصباح المصباح في زجاجة مثل اين چراغ اينست كه در چراغداني باشد و آن چراغ در شيشه‏اي باشد كه آن شيشه‏اش هم كانَّها كوكبٌ درّي و خود آن شيشه مثل آفتاب روشن است. حالا چراغ را هم ميانش گذارده‏اند و نوري بالاي نوري افتاده.

پس بدانيد ان‏شاءاللّه كه آن چراغي كه خدا گفته است ـ  حتي عرض مي‏كنم از شيعه گذشته سنّيها هم تصريح كرده‏اند كه ـ  اين چراغ وجود محمّد است9 كه در مشكوة گذاشته شده يعني از طايفه ابراهيم است و بر روي اين چراغ شيشه‏اي هست كه مراد حضرت امير است و جزئيّاتش مال شيعه است و خود چراغش پيغمبر است. سنّيها هم ابا ندارند و مثل نور خدا مثل چراغي است همه كس قبول دارد. پس اين نور خدا است كه روشن شده و عالم را روشن كرده. حالا پيش ائمّه طاهرين كه آمدي معنيهاش را ملتفت مي‏شوي. و اين شيشه‏اي كه روي اين چراغ است حجاب نيست و اين نور حضرت امير7 است و اين چراغ روغنش از زيتون است مراد اين است كه بايد از نسل ابراهيم باشد.

پس غافل نباشيد كه خدا نور آسمان و زمين است. همين چراغ پيغمبر را كه روشن كرده همين را نور خودش قرار داده. پس بواسطه پيغمبر بايد به‏خدا رسيد و در خيلي از

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 52 *»

دعاها اين عبارت خيلي ريخته شده مي‏گوئي اللهمّ انّي اتوجَّه اليك بمحمّدٍ و آله. واللّه ايشانند آن آياتي كه خدا قرار داده كه مي‏فرمايد سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انّه الحقّ و اين آياتي را كه هركه ديد خدا را ديده اين آيات ظاهري هيچ نيست. اين زمين خدانما نيست و اين ستاره‏ها خدانما نيستند، خدانما واللّه وجود مبارك پيغمبر است9 . و اللّهمّ انّي اتوجّه اليك بنبيِّك نبي الرحمة. و تعجّب اين است كه خطاب مي‏فرمايد يا اباالقاسم يا رسول اللّه اشفع لنا عنداللّه. اينست كه فرمود من رآني فقد رأي الحقّ.

و همه جاهاي مطلب را من عرض مي‏كنم تو هم دل بده كه بفهمي. و واللّه هركس پيغمبر را ببيند خدا را ديده و ديدار پيغمبر واللّه ديدار خدااست و واللّه پيغمبر خدا نيست. حالا كسي كه خدا نيست چطور ديدارش ديدار خدا شده؟ پس عرض مي‏كنم خداي ناديده را نمي‏شود فهميد كه چه مطلب دارد و بايد يك طوري باشد كه با ما حرف بزند حالا پيغمبر را ظاهر كرده كه ما او را ببينيم و صداش را بشنويم. پس او مي‏گويد كه حكم خدا و امر خدا اين است و خدا عليم و حكيم است. پس اين پيغمبر قولش قول خدا است فعلش فعل خدا است زيارتش زيارت خدا است دوستي با او دوستي با خدا است و دشمني با او دشمني با خدا است و واللّه خدا نيست. تو ببين كه تو روحي داري و هيچ پيدا نيست و در بدن تو هست و دليل اين كه اين روح هست اين است كه مي‏بيند و حرف مي‏زند و دست و پاش حركت دارد چرا كه روح كه بيرون رفت ديگر اين بدن حركتي ندارد. پس اين روحي كه در بدن است قائم‏مقام اين روح اين بدنست. مي‏خواهي با اين روح حرف بزني به‏گوش اين بدن حرف مي‏زني. مطلبي كه با روح داري با قائم‏مقام روح حرف مي‏زني. پس بدن محسوس و ملموس است و انسان آنرا مي‏بيند و روح را نمي‏بيند. پس روح بدن نيست و بدن روح نيست ولكن حالت اين بدن اين است كه اگر مي‏بيند، روح از آن مي‏بيند و روح از آن مي‏شنود و حركت و سكون اين بدن با روح است. پس جميع نسبتهائي كه به اين بدن مي‏دهي تمامش را

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 53 *»

روح كرده به‏دليل اينكه وقتي كه مُرد با او حرف نمي‏زني و ديدنش نمي‏روي.

پس غافل نباشيد كه كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان. پس آن روح من‏امراللّه دميده شده است در بدن پيغمبر9 و اين روح در بدن رعيت او دميده نشده. از اين جهت است كه اين روح در ملائكه نيست و نمونه‏اي از اين روح در بدن آدم دميدند آنوقت به ملائكه گفت فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين. و وقتي كه روح در بدن آدم دميده شد جميع ملائكه از روح‏القدس گرفته تا همه ملائكه به او سجده كردند و ائمه‏طاهرين فرمودند كه آدم مسجود شد به‏جهت اينكه ما در صلب او بوديم و اگر ما نبوديم خدا امر نمي‏كرد كه او را سجده كنند. پس ايشان به جهت تعظيم ما سجده كردند و تعظيم ما تعظيم خدا است. پس خدا ايشان را خليفه خود قرار داده است يعني روح خود را در ايشان دميده نه در غير ايشان. بلاتشبيه مثل اينكه روح انساني را در شما دميده در حيوانات ندميده و همچنين روح حيات را در بدن حيوانات دميده در درختها روح حيواني نيست. پس درختها نمي‏بينند و سردي و گرمي نمي‏فهمند و لكن روح حيات وقتي كه در بدن حيوان است مي‏بيند و مي‏شنود و هكذا.

ملتفت باشيد كه مي‏فرمايند اين روح نبوّت از آن زماني كه در بدن پيغمبر9دميده شد هنوز بالا نرفته است. از پيش پيغمبر9 منتقل شد آمد خدمت حضرت امير7 و طبقه به طبقه آمد و امروز پيش امام زمان است عجّل‏اللّه‏فرجه. مي‏فرمايند وقتي‏كه ما خواستيم صعود كنيم از دنيا اين روح را همراه خودمان مي‏بريم و آنوقت ديگر عالم خراب مي‏شود.

پس ملتفت باشيد كه خداوند عالم خود را بواسطه پيغمبر9 و ائمّه طاهرين به‏مردم شناسانيده و پشت سر اين آيه هست كه في بيوتٍ اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه. كه خدا اين نور و اين چراغ را در بيوتي و خانه‏هائي قرار داده است و بعد از آن مي‏فرمايد كه رجالٌ لاتلهيهم تجارة و لا بيعٌ عن ذكر اللّه و مراد از اين رجال پيغمبر9

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 54 *»

و ائمه‏طاهرين هستند. حالا ايشان نه اين بود كه تجارت نكنند، تجارت مي‏كردند كسب مي‏كردند جنگ مي‏كردند ولكن همه‏اش به امر خدا بود. عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون. و همين طوري كه بدن تو هركاري را كه مي‏كند به امر روح مي‏كند كه اگر ديد روح ديده و اگر حركت كرد روح حركتش داده اگر ساكن شد روح ساكنش كرده، همين طور است آن روح من‏امر اللّه. هر كاري كه ايشان مي‏كنند به امر آن روح است. زراعت مي‏كنند آن روح گفته زراعت كن. جنگ مي‏كنند به امر آن روح است و وقتي كه مي‏خوابيدند آن روح پاسباني ايشان را مي‏كرد. پس هيچ هوائي و هوسي ازبراشان نيست. آنچه مي‏خواهند همان اراده خدا است ارادة اللّه في مقادير اموره تهبط اليكم و طوري هستند كه من اراد اللّه بدء بكم و من وحَّده قبل عنكم و من قصده توجَّه بكم.

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه. نوح پيش خدا مي‏رفت و نوح اراده خدا مي‏كند پيش ائمه‏طاهرين: مي‏رود. آدم پيش خدا مي‏رود واللّه پيش ايشان مي‏رود و اگر پيش ايشان نرود پيش خدا نمي‏تواند برود. اين است كه فرمودند آدم را ملائكه سجده كردند به جهت تعظيم ما بود كه در صلب او بوديم و آدم زمزمه‏اي از پشت سرش مي‏شنيد عرض كرد خدايا من صداي تسبيح مي‏شنوم و آنها را نمي‏بينم و ملائكه پشت سر او ايستاده بودند. خطاب شد كه آن زمزمه تسبيح از محمد است كه در صلب تو است. عرض كرد خدايا مي‏شود كه اين نور پيش روي من بيايد؟ خطاب شد كه مي‏شود. اين بود كه نور آمد پيش روي او. پس آن نور آمد در پيشاني آدم قرار گرفت و مي‏خواست ببيند و نمي‏ديد. عرض كرد مي‏خواهم ببينم. آن نورها آمد در انگشتهاي آدم.

پس غافل نباشيد كه من اراد اللّه بدء بكم. و اين زيارات دروغ نيست و دروغ را حرام كرده‏اند و هرچه فرمودند حقّ است. پس هركس اراده خدا را مي‏كند بايد پيش ايشان برود والله تمام ملائكه و پيغمبران توجّه به‏خدا مي‏كنند بواسطه محمّد و آل‏محمّد صلي الله عليهم و هركس از غير اين راه بخواهد پيش خدا برود نمي‏تواند.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 55 *»

پس مردم ديگر كه از راه ديگر مي‏خواهند پيش خدا بروند نمي‏توانند. حالا مي‏گويد من در سنگ خدا را مي‏بينم. در سنگ خدا را نمي‏شود ديد. پس غافل نباشيد كه آن آياتي كه خدا خبر داده است مي‏فرمايد سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم آياتش اين‏جور است كه نگاهش مي‏كني خدا را مي‏بيني و اين است كه تفسير و شرحش در دعاي رجبيّه است كه مي‏فرمايد بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كلّ مكان. جائي نيست كه آنها نباشند. در آن واحد در آسمان هستند در زمين در مشرق در مغرب در آخرت در دنيا همه‏جا هستند و همه‏جا پيشوا هستند. مقدّمكم امام طلبتي و حوائجي في الدنيا و الآخرة. پس ايشان همه‏جا هستند و جائي نيست كه ايشان نباشند. پس لا تعطيل لها في كل مكان يعرفك بها من عرفك خدايا هركس ايشان را شناخت تو را شناخته.

و يك وقتي در خدمت پيغمبر بودند جمع كثيري و آن حضرت مي‏فرمودند كه زماني بيايد كه مردم امامشان غايب مي‏شود و امام خود را مردم نخواهند ديد و آنهائي كه در خدمت پيغمبر بودند وحشت كردند و عرض كردند بر آنها چه مي‏گذرد كه امام خود را نبينند و حال آنكه خدا از مردم دين خواسته؟ فرمودند هركس در آن زمان باشد اين دعا را بخواند كه اللّهمّ عرّفني نفسك فانّك ان لم‏تعرِّفني نفسك لم‏اعرف رسولك خدايا خودت را به‏من بشناسان كه اگر تو خودت را به‏من نشناساني پيغمبرت را نخواهم شناخت و اللّهمَّ عرِّفني رسولك فانّك ان لم‏تعرِّفني رسولك لم‏اعرف حجَّتك خدايا رسولت را به‏من بشناسان كه اگر او را به‏من نشناساني حجت تو را نخواهم شناخت و اللّهمّ عرِّفني حجَّتك فانّك ان لم‏تعرِّفني حجَّتك ضللت عن ديني خدايا حجت خود را به‏من بشناسان چرا كه اگر تو نشناساني به‏من حجت خود را گمراه مي‏شوم از دين خود. پس ايشان هميشه همه‏جا هستند و حتي در قبر و در برزخ ايشان بايد به‏فرياد ما برسند، در قيامت ايشان بايد به‏فرياد آدم برسند.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 56 *»

6/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

خداوند عالم بطورهائي كه مكرر عرض كرده‏ام هر چيزي را براي كاري خلق كرده. خيلي‏هاش را مي‏دانيم و خيلي را نمي‏دانيم. آنهائي را كه مي‏دانيم، مي‏بيني چشم را خلق كرده براي ديدن، گوش را براي شنيدن، دندان را براي خورد كردن و يكپاره چيزهاست كه نمي‏دانيم ولكن نوعا مي‏دانيم كه خدا هرچه را خلق كرده البته از براي كاري خلق كرده چرا كه كار بي‏فايده و بي‏حاصل لغو است و لغو از خدا سر نمي‏زند و بازي نمي‏كند. پس هر چيزي را از براي كاري خلق كرده. از جمله مخلوقات يك نوعش انسان است يك نوعش جنّ است يك نوعش ملائكه است و مي‏فرمايد: ماخلقت الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون و جنّ و انس را از براي همين خلق كرده‏ام كه مرا بشناسند و بپرستند و كار ديگر ندارند اين مردم اگر عقل و شعوري داشتند و بر فرض كه كسي اهل دنيا است دنيا و آخرت همه در دست خدا است و بر فرض كه كسي هم طالب دنيا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 57 *»

باشد بايد از خدا بخواهد كه خدا دولت به او بدهد و صحّت و طول عمر خدا بايد بدهد. من كان يريد الحيوة الدنيا و زينتها نوفّ اليهم اعمالهم فيها.

پس غافل نباشيد كه اين خلق همين كه خدا را شناختند و پرستيدند خدا هم هرچه ايشان از او بخواهند كه صلاحشان باشد به‏ايشان عطا مي‏فرمايد. و محض اينكه خدا را شناختيم كار مي‏گذرد. او هم به‏تو كاري گفته بكن. اين است كه مي‏فرمايد يكپاره چيزها را اگر تو گفتي و من به تأخير انداختم بدت نيايد چرا كه من هم خيلي چيزها از شما خواستم و به عهد من وفا نكرديد. اوفوا بعهدي اوف بعهدكم. پس كسيكه بندگي خدا را كرد به آن طوري كه خدا خواسته و كسي كه خدا را شناخت به آن‏طوري كه خدا هست ديگر كاري بدست هيچكس ندارد چرا كه هرچه مي‏خواهد از خدا مي‏طلبد و خدا مثل يكپاره نيست كه نخواهد پولش را به‏كسي بدهد بلكه پول را به‏جهت مخلوقاتش خلق كرده و مي‏فرمايد در حديث قدسي من خلق نكردم بندگانم را كه از ايشان منتفع بشوم بلكه خلق كردم ايشان را كه از من منتفع بشوند. پس اين خدا خدائي است كريم و اصرار هم كرده كه شما بيائيد پيش من و مي‏فرمايد: اليت علي نفسي يعني قسم خوردم بجان خودم كه هركس به‏كسي اميدي داشته باشد اميدش را از او قطع كنم، و خصوص از براي مؤمنين مؤمن به‏هريك از مخلوقات كه اميدي داشته باشد اميد او را قطع مي‏كند مگر كسي‏كه پيش او برود.

يك قدري فكر كنيد كه خدا حيفش نمي‏آيد كه چيزي به كسي بدهد چرا كه تمام چيزها را براي فايده‏اي خلق كرده و براي مخلوقاتش خلق كرده. آب را خدا خلق كرده و خودش هيچ محتاج به‏آب نيست و آب را به‏جهت انتفاع شما خلق كرده كه رفع تشنگي خود را بكنيد و زراعت كنيد و لباس خود را بشوئيد. پس خدا حيفش نمي‏آيد كه آب را به‏كسي بدهد بلكه آب را خلق كرده براي مردم و آب را براي خود آب هم خلق نكرده كه هيچ گياهي را نروياند و حضرت صادق7 بخصوص به‏مفضّل و هشام و اين جور آدمهائي كه شعور داشتند تعليم مي‏فرمودند كه شما ببينيد كه اگر خدا آبي را خلق كند و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 58 *»

اين آب به‏كار هيچكس نيايد اين بي‏ثمر خواهد بود و كار بي‏ثمر لغو است و لغو از خدا سر نمي‏زند. پس خدا آب را آفريده كه هر چيز زنده زندگيش به آب باشد.

پس غافل نباشيد كه بخل از خداوند عالم هرگز سر نمي‏زند و صفاتي كه در ميان خلق است مثل گرمي، اين گرمي از آتش سر مي‏زند نه از خدا و خدائي كه مي‏داند اين مردم محتاجند به‏گرمي و بواسطه اين آتش طلاها و نقره‏ها و سربها و آهنها را از معادن بيرون مي‏آورند و چون اينها محتاج به‏آتش بودند آتش را بجهت رفع احتياج اينها آفريدند و اگر اين آتش جائي را گرم نكند و فايده در وجودش نباشد بي‏حاصل است و لغو. پس آتش را براي رفع حاجات شما خلق كرده‏اند و اگر درست فكر كنيد از روي بصيرت مي‏فهميد و اين خاك را براي اينكه خودش زميني باشد خلقش نكرده بلكه خلق كرده كه گياهها از اين زمين برويد و مردم روي زمين راه بروند و عمارت بسازند و زراعت كنند. پس اگر شما نبوديد كه محتاج به زمين هستيد خدا زمين را خلق نمي‏كرد. و از همين بابت است كه مي‏فرمايد كه اگر حجتي روي اين زمين نبود خلقت زمين بي‏حاصل بود. ببينيد اين زمين باشد و اين خرها و سگها روي اين زمين راه بروند فايده ندارد و حال آنكه اين خرها و سگها و شترها و همه حيوانات و همه نباتات همه بجهت شما انسانها آفريده شده‏اند نه به‏جهت فرعون و اهل ظلم و اين حيوانات هرچه بد باشند از انساني كه بناي بدي را گذاشت بدتر نخواهند بود چرا كه اين انسان را مي‏فرمايد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثمّ رددناه اسفل سافلين.

مي‏فرمايد خدا چيزي را از سگ نجس‏تر خلق نكرده و ناصب ما اهل‏بيت از سگ نجس‏تر است و سگ خيلي نجس است و باز حديث دارد كه در قيامت سگها و خوكها مي‏آيند پيش بعضي از مردم و مي‏گويند چرا شما ما را اذيت كرديد؟ مي‏گويند ما شما را اذيت نكرديم. مي‏گويند مثلاً چرا اسم مرا روي عمر گذاشتيد؟

مي‏بينيد اين سگ نجس است و لكن پاسباني مي‏كند و لكن آدمي كه بنا كرد كه بدذات باشد ببينيد چقدر خرابيها توي دنيا مي‏كند و تمام فسادهاي روي زمين از همين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 59 *»

آدمهاي بد است. ببينيد اين رؤسائي كه در هر طايفه‏اي هستند و نه هركس كه فهم و شعور دارد خيال كني كه آدم خوبي است بجهت اينكه در ميان گبرها اگر نباشند مردمان چيزفهم و چيزدان و رئيس نداشته باشند مي‏آيند مسلمان مي‏شوند ولكن رؤسا و علما دارند آنها هم مي‏گويند دين ما حقّ است و غير ما باطلند. از اين جهت نمي‏گذارند كه مسلمان بشوند. و همچنين در ميان يهود ملاّها دارند و قرآن را هم معني مي‏كنند. واللّه اگر اين ملاّهاشان نبودند مسلمان مي‏شدند. و اگر در ميان نصاري ملاّها و كشيشها نداشتند مي‏آمدند عوامشان و مسلمان مي‏شدند و هميشه گناه آنهائي كه گمراه شدند به‏گردن آنهائي است كه گمراه مي‏كنند مردم را. و مي‏فرمايند اگر كسي كسي را هدايت كند كأنّه همه مردم را زنده كرده. و زندگي باطني واقعي هدايت است.

يكوقتي حواريين كه همراه عيسي بودند يكي از آنها گفت كه يكي از خويشان من فوت شده اذن مي‏دهيد كه بروم او را دفن كنم؟ فرمودند اين مرده را مرده‏ها جمع مي‏كنند. و واقعا غالب اين مردم مرده هستند. يخرج الحي من الميّت و يخرج الميّت‏من الحي. و ميّت كافر است. پس خدا مؤمن را از صلب كافر بيرون مي‏آورد و كافر را از صلب مؤمن بيرون مي‏آورد و مؤمن را چون از صلب كافر بيرون مي‏آورد تعجيل در عقوبت آن كافر نمي‏كند و يك سببش آن است كه مي‏خواهد اين كافر باشد و قدرتش مي‏دهد كه معصيت هم بكند و عذابش زيادتر باشد چرا كه خدا عداوت دارد به‏كفّار و دشمن نسبت به دشمن خودش مي‏خواهد كاري بكند كه آن دشمن هميشه در اذيّت باشد. و سبب ديگرش اين است كه خدا خداست مقدر كرده است كه از صلب آدمهاي بد مؤمنين به‏عمل بيايند. حالا اينها را اگر به‏عمل خودشان بگيرند و زود خفه‏شان كنند ديگر از صلبشان آن آدمهاي خوب بيرون نمي‏آيند و خدا دنيا و آخرت را به‏جهت آدمهاي خوب آفريده.

ملتفت باشيد كه خدا مؤمنين را به‏بهشت مي‏برد و خدا بهشت را نمي‏خواهد كه در آن منزل كند و خدا اين منزل خوب را در آخرت براي مؤمنين آفريده و واللّه اگر

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 60 *»

مؤمنين نبودند خدا بهشت را خلق نمي‏كرد و اگر مؤمنين نبايست در اين دنيا بيايند خدا دنيا را هم خلق نمي‏كرد. پس دنيا و آخرت همه را بجهت مؤمن خلق كرده چرا كه مؤمن را خدا دوست مي‏دارد. و اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور خدا ولي و دوست مؤمنين است از اين جهت از ظلمات آنها را بيرون مي‏آورد و در نور ايمان آنها را داخل مي‏كند. پس يخرجهم من الظلمات الي النور و از آن طرف والذين كفروا اولياؤهم الطاغوت اولياء و دوستان كفّار و منافقين بتها هستند و بعضي از آن بتها همين انسانها هستند.

و مقصود از آيه كه مي‏فرمايد اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اين بتهائي كه از چوب است و دست و پا و زبان ندارند كه كسي را گمراه كنند نيست، نهايت خرهائي چند آنها را سجده مي‏كنند ولكن آن طاغوتي كه در اين آيه است رؤساي ضلالت هستند مثل فرعون و نمرود و شدّاد. و هر جائي كه انسان نترسد مي‏گويد و آنها منع مي‏كنند كه هدايت نشوند و از نور بسوي ظلمت دعوت مي‏كنند آنها را. پس يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.

پس غافل نباشيد كه خداوند عالم انسان را از براي همين خلق كرده كه او را بشناسند و بپرستند. حالا چنانچه وقتي كه مي‏خواهيم خدا را بپرستيم خودمان نمي‏دانيم كه چطور او را بپرستيم، خدا خودش تعليم مي‏فرمايد كه اين جور مثلاً وضو بگير و اينطور قرائت كن و اينطور ركوع و سجود كن و ما خودمان نمي‏دانستيم نماز يعني چه، پيغمبر آمد تعليم ما كرد و شرايع را تمامش را پيغمبر بايد تعليم كند و هرچه خودسازي و از پيش خودمان است دخلي به پيغمبر9 ندارد و لكن پيغمبر9 از پيش خدا آمده و هرچه خدا مي‏گويد بكن مي‏كند و ما شريعت و حلال و حرامي، خودمان براي خودمان نمي‏توانيم درست كنيم. بهمين‏طور واللّه از پيش خودمان نمي‏توانيم خدا را بشناسيم و از پيش خود خيلي كه زور مي‏زند عقل همين‏قدر مي‏تواند بفهمد كه عمارتي هست كه بنّائي ساخته. ديگر حالا يك بنّا ساخته يا دو بنّا يا صد بنّا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 61 *»

ديگر عقل نمي‏تواند بفهمد و همچنين اين زمينها را بسا صد هزار نفر پهن كرده باشند چنانكه همينطور هست اين ملائكه كه اين كارها را مي‏كنند خيلي هستند و جمعيّت ملائكه بيش از همه مخلوقات است. هر ذرّه را بسا چند ملك بر آن موكّل هستند. يك ملكي را خلق مي‏كند كه رنگ چيزي را حفظ كند يك ملكي را خلق مي‏كند كه طعمش را حفظ كند و هكذا. و خدا اين ملائكه را خلق كرده و آنها را مدبّرات ناميده. يك ميوه را طعمش را ملكي حفظ مي‏كند رنگش را ملكي ديگر، وزنش را ملكي ديگر و هر ذره ذره‏اش را ملائكه بر آن موكّلند و خدا خودش بيل دست نمي‏گيرد كه زمين را پهن كند اين ملائكه را خلق كرده كه اين كارها را بكنند و بسا به‏يك سنگي هزار ملك موكّل است و به‏هر ذرّه‏اي از ذرّات ملك خدا اين ملائكه موكّلند و اين مردم خيالشان مي‏رسد همين كه كسي يك كاري را كرد شريك خدا مي‏شود.

مي‏گوئي آتش مي‏سوزاند مي‏گويد مشرك شدي خدا مي‏سوزاند. مردكه احمق! خدا نمي‏سوزاند. خدا آتش را براي سوزانيدن خلق كرده و خداوند عالم ملائكه را خلق كرده كه هرچه را خلق مي‏كند به‏اين ملائكه مي‏گويد بسازيد و در خلقت انسان فرمايش مي‏فرمايد كه وقتي كه خدا مي‏خواهد انساني را خلق كند دو ملك مي‏آيند و از دهن مادرش فرومي‏روند و مي‏روند در رحم زن مي‏نشينند يكي در طرف راست و يكي در طرف چپ. آنوقت عرض مي‏كنند كه اين را نر بسازيم يا ماده؟ و هر طور وحي مي‏شود مي‏سازند. آنوقت عرض مي‏كنند كه اين را خوشگل بسازيم يا بد گل؟ هر طور كه وحي شد مي‏سازند. و باز دست مي‏گيرند اين را مي‏گويند اين را عالم خلق كنيم يا جاهل؟ به‏هر طور كه وحي شد مي‏سازند. باز عرض مي‏كنند كه اين را غني خلق كنيم يا فقير؟ هر طور وحي شد خلقش مي‏كنند. اين است كه مي‏گويند فقرا زور نزنند چرا كه آن ملائكه هر طوري كه ساخته‏اند او را نمي‏تواند تغيير بدهد اين وضع را و اموري نيست كه خودش اتفاق افتاده باشد بلكه خدا وحي مي‏كند كه فلان را غني بسازيد يا فقير بسازيد. و وقتي كه او را غني ساختند هرچه بيكار باشد باز غني خواهد شد و هركس را

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 62 *»

فقير بسازند هرچه زور بزند باز فقير است و اين ملائكه را خدا اينطور ساخته.

و ملتفت باشيد كه ما نمي‏دانيم كه هر ذرّه‏اي را چند ملك حافظ آن هستند. هر موئي چند ملك حافظ آن هستند. مي‏فرمايند مگر نمي‏بيني كه گاهي انگشت تو مي‏خورد در چشم تو بسا كور هم مي‏شوي يا چشمت صدمه مي‏خورد؟ و مي‏فرمايند آن ملكي كه موكّل است اين كار را مي‏كند كه اگر مؤمن است تنبيه شود و اگر كافر هم باشد كه صدمه‏اي خورده.

پس فكر كن و غافل مباش كه اين آسمانها را و زمينها را و آبها و بادها را خدا ساخته. حالا از كجا كه يك خدا ساخته باشد؟ مي‏گوئي همه مردم اينطور مي‏گويند. شايد همه مردم نفهميده باشند. ما مي‏بينيم كه هر عمارتي را كه مي‏سازند عمله و اكره زياد دارد و هر شهري را بسا چند هزار بنّا ساخته باشند. حالا بگوئي ما اين عمارت را كه ديديم مي‏فهميم خدا خلقش كرده و آن خدا يكي است، از اينجا معلوم نمي‏شود.

پس عرض مي‏كنم كه توحيد خدا را پيغمبران در ميان آوردند و همه گفتند ما از جانب يك خدا آمديم. حضرت‏امير7 در جائي نصيحت مي‏فرمايند به حضرت امام حسن. مي‏فرمايند: اگر خداي ديگري داشتيم آخر او هم بايد قاصدي بفرستد و اين خداي ما مي‏بينيم كه رسولي فرستاده و معجزي بر دست او ظاهر كرده اگر خداي ديگري بود آن هم بايست پيغمبري بفرستد. پس توحيد را از ائمّه خودتان بايد بگيريد چرا كه ايشانند كه از جانب خدا آمده‏اند و ايشانند اوّل ماخلق اللّه. ديگر ما چه مي‏دانيم كه ايشان اوّل ماخلق‏اللّه هستند؟ همانطوري كه تصديق كرديم به پيغمبري او بواسطه معجزاتي كه داشت آنرا هم تصديق داريم و حال آنكه او قبل از آنكه به‏دنيا بيايد معجز ظاهر مي‏كرد. در صلب جدّ و پدرش بود كه نور از آنها ساطع بود. نور از مادرش ساطع بود و هزار و يك معجزه داشت اين پيغمبر و يكي از معجزاتش اين بود كه در شب تاريك مثل آفتاب روشن بود كه مي‏فرمايد: والشمس و ضحيها. اين يكي از آن هزار و يك معجز است. حالا چند دفعه اين پيغمبر را مردم ديدند و در هر شبي چند مرتبه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 63 *»

جماعت بسياري او را ديدند كه روشن است كه اگر حسابش را بكني از هزار دفعه مي‏گذرد همه منافقين و مؤمنين كه دور پيغمبر بودند اين معجز را مي‏ديدند و لكن يهود و نصاري و كساني كه ايمان نياوردند لابد شدند و گفتند اين سحر است كه در تاريكيها روشن است.

و يكي از معجزات اين پيغمبر9 اين بود كه در آفتاب و پيش چراغ كه مي‏نشست سايه نداشت. باز همين يكي ديگر را فكر كن كه چند دفعه در آفتاب راه رفته و چند دفعه پيش چراغ نشسته. بخواهي حساب كني از هزار مي‏گذرد و خداوند عالم اين معجز را هميشه همراه پيغمبر قرار داد كه هرچه در آفتاب راه برود سايه نداشته باشد. و هر وقت باراني مي‏باريد باران پيش آن حضرت نمي‏باريد يا هوا گرم بود ابري بر سر مباركش سايه مي‏انداخت كه آفتاب او را صدمه نزند و همين ابر وقتي كه باران مي‏باريد ابرهاي ديگر را از پيش پيغمبر دور مي‏كرد كه باران بر بدن او نبارد.

وقتي كه ابراهيم اسماعيل و هاجر را برد به مكّه يك وقتي وحي شد كه آنجائي كه زن و بچّه‏ات را گذاشتي همانجا خانه كعبه است برو آن را تعمير كن. گفت خدايا من نمي‏دانم كجاست؟ چطور تعمير كنم؟ خطاب شد كه تو برو ما تعليمت مي‏كنيم. اين بود كه رفت به مكّه و عرض كرد خدايا من نمي‏دانم كجاست و نمي‏دانم چطور تعمير كنم؟ يك مرتبه ابري ظاهر شد و سايه انداخت. خطاب شد آن موضعي كه سايه ابر افتاده خانه را آنجا بساز و ديوار خانه را همان جائي بساز كه سايه ابر افتاده اين بود كه آمدند كه تعمير كنند رسيدند به آن بنائي كه آدم گذاشته بود و اين ابر گاهي حرف هم مي‏زد و به او وحي مي‏شد و به آن ابر خطاب شد كه تو بايد باشي تا زماني كه آن كسيكه خانه به‏جهت او ساخته شده ظاهر شود و متولّد گردد. و اين ابر بود كه هميشه همراه پيغمبر بود و رهباناني كه بودند آن زمان مي‏دانستند بعضي از علامات را و وقتي كه حضرت به‏سمت شام تشريف مي‏بردند در منزلي راهبي بود گفت در اخبار ما هست كه پيغمبري كه مي‏آيد چنان ابري بر سر او سايه مي‏اندازد. روزي نشسته بود كه ديدند

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 64 *»

قافله‏اي نمودار شد و كسي در جلو قافله است و ابري بر سرش سايه انداخته. به‏او گفتند كه چنين كسي را مي‏بينيم كه مي‏آيد و ابري بر سرش سايه انداخته گفت همان پيغمبر است و ديرش هم استقبال كرد حضرت را و از جاي خودش حركت كرد و وقتي آن حضرت مي‏آمدند آن هم همراه حضرت بود تا بجاي خود قرار گرفت و آن راهب ايمان آورد به آن حضرت.

پس ملتفت باشيد كه اين بزرگوار قبل از آنكه متولّد بشود هميشه نورش ظاهر بود وقتي كه در صلب آدم بود آدم نوراني بود و وقتي آمد از صلب او پيش حوا حوا نوراني بود و آدم آن نور را نداشت و وقتي كه هبة اللّه متولّد شد از حوا آن نور پيش هبة اللّه آمد. و همان‏جوري كه پيغمبري او را فهميدي كه پيغمبر است از بس معجز آورد و تو فهميدي كه راستگو و از جانب خداست حالا چنين كسي ـ  با معجزاتي كه عرض كردم هزار و يك معجز است كه اگر هر معجزش را بخواهي بشماري از هزار مي‏گذرد ـ  چنين كسي دروغ نمي‏گويد و اين خودش گفته است كه من اوّل ماخلق‏اللّه هستم و همه ائمّه طاهرين از جنس او هستند و اوّل ماخلق اللّه هستند و همه ايشان نور خدا هستند و هنوز هيچ چيز خلق نشده بود نه بهشتي نه دوزخي نه لوحي نه قلمي كه ايشان بودند.

و اين حكايت عجيبي است يعني حكايت لوح و قلم. و اين قلم قلمي است كه نقشه همه مخلوقات را به‏آن نقش كرده‏اند. و آن قلم بر لوح نقش كرد و هنوز لوح و قلم خلق نشده بود و ايشان بودند. و به‏اين قلم يك وقتي گفتند بنويس گفت چه بنويسم؟ خطاب شد كه بنويس لا اله الاّ اللّه و بعد گفت چه بنويسم؟ گفتند بنويس محمّد رسول اللّه9. ولكن توي دلش متفكر بود كه اين محمّد كه خدا نيست و پشت سر لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه را گفتند بنويسم سبب چيست؟ و متحير شد قلم و خدا كه مطلع بود بر قلب او. خطاب شد كه اين محمّد آن كسي است كه اگر او را نمي‏خواستم كه موجود باشد و به‏جهت او نبود تو را و اين لوح را خلق نمي‏كردم و تو را خلق كردم كه نقشه كاينات را روي آن لوح بنويسي. اين بود كه مدتي مدهوش شد و صلوات فرستاد.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 65 *»

پس غافل نباشيد كه محمّد و آل‏محمّد: اوّل نور خدا هستند و مي‏فرمايند نور ما از خدا منفصل شد چنانچه نور آفتاب از آفتاب منفصل شد. حالا اين آفتاب خودش در آسمان چهارم است و همه جا را اين آفتاب روشن كرده و نورش آمده تا پيش ما و به‏همين طور معلوم است كه خداوند عالم كه مكاني ندارد و ائمّه طاهرين را فرستاده كه عالم را روشن كنند. و اين آفتاب از نور حضرت امام حسن است و ايشانند آن آياتي كه خدا مي‏فرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انّه الحقّ. و اين همان مضموني است كه در دعاي رجب مي‏خواندند كه بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كلّ مكان. و همه جا هست مثل اينكه آفتاب خودش در آسمان است و نورش همه جا را فرا گرفته و نيست جائي كه نور ايشان: نباشد و يعرفك بها من عرفك و هركس ايشان را شناخت تو را شناخته و ايشانند اسمها و صفات خدا.

و شما بدانيد و نصيحتي عرض مي‏كنم و ديدم اين آخوندهاي گنده‏گنده كه گفتند كه اسم خدا ذات خدا است و ائمّه شما فرمودند كه اسمهاي خدا غير خدا است و به هشام و مفضّل فرمودند كه خدا نود و نه اسم دارد و خدا نود و نه نيست، يا هزار و يك اسم دارد و خدا هزار و يك نيست. و نمونه اين حرف اين است كه تو يك نفري ولكن وقتي كه مي‏نشيني اسمت نشسته است مي‏ايستي اسمت ايستاده است و هكذا. و مكرّر عرض كردم اسمهائي كه معني دارد همين است. ديگر حالا يك كسي اسم غلامش را كافور گذاشته، برعكس نهند نام زنگي كافور و اين جور اسمها اسمهاي خلقي است كه اسم بي‏مسمائي مي‏گذارند ولكن اسمهائي كه خدا مي‏گذارد همه راست است.

پس خدا اسمهائي كه بر سر چيزها مي‏گذارد همه اسمهاي راستي است. شب معلوم است كه تاريك است و روز روشن است و اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من‏الظلمات الي النور و نور يعني ايمان و هدايت و خدا ما را خلق كرده كه او را بشناسيم و ايمان بياوريم و عبادت كنيم چنانكه خودش مي‏فرمايد: ما خلقت الجنَّ و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 66 *»

الانس الاّ ليعبدون مااريد منهم من رزق و اين رزق را گفته، چرا كه خدا است كه به خلق خود خوب مطلع است و مي‏داند كه اين خلق زور مي‏زنند كه رزق خودشان را بدست بياورند و خدا اينها را اينطور آفريده و خدا است رازق همانطوري كه خدا است خالق. حالا اين انسان هرگز هوس نمي‏كند كه چيزي را خلق كند هوس نمي‏كند كه برگ درختي را بسازد حالا مي‏داني كه اين برگ درخت از آب درست شده و از راه آبخوري كه دارد آب را جذب مي‏كند و مي‏داني كه رنگ آب هم سبز نيست و در برگ درخت سبز مي‏شود و از همين راه آبخور است كه مي‏آيد در ميوه‏ها و اينقدر اين آبخورش ضعيف است كه به‏چشم ديده نمي‏شود.

حالا اين انسان مقصودم اين است كه هيچوقت هوس نمي‏كند كه برگ درختي را بسازد ولكن در باب رزق مي‏بيني كه مردم خودشان زور مي‏زنند كه رزق خود را بدست بياورند. و ارزاقي كه به‏شما مي‏رسد بعضيش از هندوستان است و آن بيچاره كه در باغش درخت فلفل است هيچ نمي‏داند كه تو در دنيا هستي يا نه و آن تاجرش هم نمي‏داند مكاريش هم نمي‏داند ولكن آن دانه فلفلي كه رزق تو است به تو مي‏رسد و هرچه رسيد تو خاطرجمع مي‏شوي كه رسيده است و تا نخوري به‏تو نرسيده است. و انسان نمي‏داند چه مي‏شود و رزقها تمامش بعضي از هند است بعضي از روم است بعضي از عربستان است بعضي از اصفهان است. و همين طور لباسهاتان را نمي‏داني همه‏اش را كه كي ريشت و كي بافت و كي دوخت حالا مي‏بيني قبائي دوخته شده و تو پوشيده‏اي. حالا اين پوستين را هيچ نمي‏دانيم كه گوسفندش را كي چرانيد و كي پوستش را كند و كي پوستينش را دوخت و حالا به‏دوش ما رسيد. مي‏فرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون. و رزق انسان دزد ندارد و اگر دزدي آنرا بدزدد بسا خدا خواسته كه زودتر به‏تو برسد و اين را عاريه به او داده‏اند و نمي‏تواند خيانت كند. و بدانيد كه اعتناي خدا به دين و مذهب شما بيش از ارزاق شما است. مي‏بيني خدا قحطي مي‏آورد كه خيلي مردم از گرسنگي مي‏ميرند و باكش نيست و در هيچ حالي خدا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 67 *»

نگفته بي‏دين باش. و اعتناي خدا به‏دين آنقدر است كه اين همه معجزات را بر دست صاحبان معجز جاري مي‏كند كه تو ايمان داشته باشي و آن صاحب معجز خودش احتياج به معجزه خودش ندارد چرا كه خودش را مي‏شناسد.

پس ملتفت باشيد كه اعتناي خدا به‏ارزاق عباد آن‏قدر نيست كه اعتنا به‏دين دارد و هميشه دينش را حفظ مي‏كند. انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون. ديگر حالا بگوئي يك وقتي پيغمبري آمد و چنين و چنان گفت و مظنّه يكپاره معجزاتي هم داشت ملتفت باشيد كه مظنّه را كجا مي‏برند. خدا طوري حجّتش بالغ است كه هيچ شكّ و شبهه‏اي باقي نگذاشته فللّه الحجَّة البالغة.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 68 *»

7/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

خداوند عالم چون خلق را همه خلق را از براي كاري خلق كرده است و اشاره كرده‏ام مكرّر و علم زيادي بدستتان مي‏آيد اگر حاقّش را بفهميد كه عمل جميع خلق علّت‏غائي است و مكرّر عرض كردم كه علّت غائي آنست كه تو عمارتي مي‏سازي براي اينكه در آن مسكن كني پس علّت‏غائي عمارت ساختن منزل كردن در آن است. ملتفت باشيد همچنين است كه اگر اعمال عباد را خدا نمي‏خواست اصلش عباد را خلق نمي‏كرد اگر نمي‏خواست آتش گرم باشد آتش را خلق نمي‏كرد و چون آن گرمي را خواسته آتش را خلق كرده و همچنين رطوبت آب را خواسته پس آب را براي تر كردن و خاك را براي خشك كردن خلق كرده. پس انسان را خلق كرده كه چه‏كار بكند؟ آيا انسان را خلق كرده به‏همين طوري كه عامّه مردم مشغول آن هستند كه بخورند و بخوابند و بيدار شوند و باز بخورند و بخوابند، مشغول باشند. يك عمر آدم سرهم بخورد كه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 69 *»

بخوابد و بخوابد كه چه؟ برخيزد و هكذا.

و عرض كردم براي عبرت شما فكر كنيد واللّه حيوانات را هم براي خوردن و خوابيدن خلق نكرده است. شتر را خلق كرده كه بارش كنند نه براي خوردن و خوابيدن و همچنين تمام حيوانات را. پس حيوانات را هم خدا براي خورد و خواب خلق نكرده و نهايت همّت اين‏مردم اين است كه بخوريم و بخوابيم. ديگر نهايت خيلي كه از خورد و خواب فارغ شوند زني هم بگيرند و خانه‏اي هم داشته باشند.

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه شما كه انسان را از براي خورد و خواب خلق نكرده‏اند و اين خورد و خواب را خدا چنان مقدّر كرده است كه روزي خلق را بدهد. هو الذي خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء و خدا بطور بشر هم حرف مي‏زند كه آيا سراغ داريد يك كسي را كه شما را خلق كند و رزق بدهد و هر خيالي كه بكني كه پيش فلان غني بروم كه رزق به‏من بدهد آن آخر كار همان را كه خدا خواسته به‏تو مي‏رسد و خلق رزق كسي را نمي‏توانند بدهند و ارزاق خودمان را اصلاً از آنها خبر نداريم كه كجا است.

عرض كردم يكپاره‏اش فلفل است و آن در هندوستان است و تو از آن خبر نداري و لكن خدا آن فلفل را كه براي تو خلق كرده دست بدست مي‏آرد تا به‏تو مي‏رسد. و همچنين دارچيني را مي‏بيني از جاي ديگر مي‏آيد. گندم و برنج و نخودش از جاي ديگر مي‏آيد و لباسهات هم بعينه مثل غذا است كه نمي‏داني كه كدام گوسفند پوستش براي پوستين من است خدا مي‏داند. يك كسي اين گوسفند را پوستش را كنده و يك كسي دوخته و چون مقدّر شده كه حالا اين پوستين به‏من برسد مي‏رسد و هيچكس از آنها خبر نداشته كه اين پوستين به‏دوش من مي‏رسد. و تمام ارزاق همينطور است و حضرت امير7مي‏فرمايد خود را به‏زحمت ميندازيد و فريب شيطان را نخوريد كه از آنجا برو كه مداخل داري و نفعها مي‏كني. پس گول شيطان را نخوريد كه عادلتر از خدا كسي نيست و خدا قسمت مي‏كند اين رزق را و رزق تو را به‏غير نمي‏دهد و بالعكس.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 70 *»

پس طمع مكن كه مال مردم را بخوري و اين بازيهائي كه خودمان بيرون مي‏آوريم گول به‏خودمان مي‏زنيم. مي‏گوئي فلان را گول زديم. نمي‏شود كه رزق كسي را بدست آورد و خدا است كه قسمت مي‏كند ارزاق را و هيچكس از آن ذرّه‏اي كه مقدّر شده نمي‏تواند بيشتر و كمتر ببرد. اين است كه مي‏فرمايد: هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء. و شركائي كه خدا مي‏گويد خيلي عموم هم دارد مي‏فرمايد هر چيزي كه تو را مشغول مي‏كند از ذكر خدا آن بتي است كه تو مي‏پرستي. مي‏فرمايد: كلُّ ما يشغلك عن اللّه فهو صنمك. بياد خدا هستي پيش خدائي بياد خدا نيستي ديگر ماذا بعد الحقّ الاَّ الضّلال.

پس سعي مي‏كنند مؤمنين هميشه كه به‏ذكر خدا باشند و همين ذكرهاي ظاهري را هم كه بكني بياد خدا هستي ثواب دارد. و بسا انسان دعائي و ذكري نمي‏خواند مي‏گويد من كه بياد خدا هستم چه لازم كرده چيزي را بخوانم و در اين حال يك مرتبه چرت مي‏زند و به‏خواب مي‏رود و لكن وقتي كه انسان مي‏خواند دعائي را متذكر مي‏شود و بيدار مي‏شود. ملتفت باشيد و ياد بگيريد و اين چيزها صرفه همه است و در همين دنيا نفع به ما مي‏رسد.

باري پس غافل نباشيد انسان به‏ياد هرچه هست پيش او است. ديگر مي‏فرمايند نماز مي‏كني سعي كن به‏ياد خدا باشي. و باز امام چون فرمايش مي‏فرمايد من مي‏گويم و بي‏ادبي نيست. مي‏فرمايند نمي‏ترسي كه در حال نماز كه توجه به‏خدا نمي‏كني خدا تو را بصورت خر كند و مي‏فرمايد و قد فعل يعني به‏صورت حمار كرده تو را و نهايت حماقت است كه انسان پيش بزرگي مي‏رود و حرف بزند و دلش جاي ديگر باشد و چشمش بجاي ديگر. و انسان پيش بزرگي كه مي‏رود بايد همه حواسّش متوجه آن بزرگ باشد و در حضور بزرگ كه حرف مي‏زني ملتفت باش كه چه عرض مي‏كني و در حضور بزرگ مي‏روي يك مرتبه رقّاصي بكني يك مرتبه پشت خود را به‏او بكني بدش مي‏آيد و خدا هم البته بدش مي‏آيد. و اين است كه در بين نمازها هم هي استغفار وارد

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 71 *»

شده براي همين است كه متذكر شوي كه پيش خدا نبوده‏اي و استغفار كني.

باز نگفته‏اند ـ و غافل نباشيد كه سرّ حكمت آن را بدست بياوريد  نگفته‏اند چنين نمازي باطلست بجهت اينكه اين نمازت اگر باطل باشد كه توجه به‏خدا نداشته‏اي صدهزار ركعت نماز اگر بكني همه همينطور است. چون چنين است گفتند نمازت باطل نيست. والاّ هيچ نيست و باطلست. و اين است كه مي‏فرمايد خدا خواسته بلكه چاره اين نمازهاي سر و دست شكسته را بكند. اقلاًّ وقتي كه اللّه‏اكبر مي‏گوئي شايد به‏ياد خدا باشي و آن جاهائي را كه بياد خدا هستي يك تكّه نمازت درست است و آن وقتي كه توجه نداري يك تكّه نمازت درست نيست. اين است كه فرموده‏اند نوافل را ترك نكنيد محض اينكه آن نمازهاي واجبي كه خراب بود درستش كنند. مي‏فرمايد امام7 كه اگر خدا همان نماز واجبي را كه از تو خواسته درست بخواني ديگر نمازي از تو نمي‏خواهد و لكن چون آنجور نماز نمي‏خواني اين است كه اين نوافل را قرار داده‏اند كه به اينها نمازت را درست كنند. و همين جور مناجات را از حضرت قائم7 شنيدند كه مضمون آن مناجات اين است كه اي خدا، شيعيان ما از فاضل طينت ما خلق شده‏اند و چون تو ايشان را معصوم خلق نكرده‏اي البته معصيت تو را مي‏كنند و چون چنين است خدايا آنها را به‏ما ببخش و اگر عمل درستي مي‏خواهي ما عمل درست داريم. چرا كه خودش مي‏داند معصوم است و امام نماز درست مي‏خواند. مي‏فرمايد از آن عبادتي كه ما كرده‏ايم از ما بردار و به شيعيان بده. و اين است كه به‏فكر كار آدم هستند و شفاعت مي‏كنند و از اعمال خودشان همين جور به انسان مي‏دهند.

حالا تو بجهت مؤمني نماز هديه مي‏خواني ايشان هم عبادت خود را به‏تو مي‏دهند و اين واسطگانند كه كار انسان را درست مي‏كنند و به‏انجام مي‏رسانند و خدا است ارحم‏الراحمين كه چنين راحميني از براي ما فرستاده. و مي‏فرمايند ما شما را از خودتان دوست‏تر مي‏داريم. و مي‏فرمايند نمي‏بيني كه خودت لاابالي‏گري مي‏كني و مي‏داني بد هم مي‏كني ولكن باز هم مي‏كني و نمي‏بيني كه ما مي‏گوئيم اين عمل بد را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 72 *»

مكن پس ما تو را دوستتر مي‏داريم از خودت.

پس غافل نباشيد كه خداوند عالم انوار خودش را آيات خودش را آورده در ميان كه تو دست تولاّي خود را به‏دامان ايشان بزني و ايشان تو را نجات بدهند. و مي‏فرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. و ان‏شاءاللّه چرت مزن كه ذات خدا را نمي‏توان ديد لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير.

يك وقتي يك كسي عرض كرد خدمت يكي از ائمّه سلام اللّه عليهم كه آيا خدا را در قيامت مي‏توان ديد؟ فرمودند كه: خدا خودش گفته لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و خودش از خودش بهتر از همه‏كس خبر دارد مي‏فرمايد مرا نمي‏توان ديد. عرض كرد كه سنّي‏ها مي‏گويند پيغمبران در دنيا هم خدا را مي‏بينند و ساير مردم در آخرت خدا را مي‏بينند راوي عرض كرد دليل و برهان هم دارند عرض كرد كه مي‏گويند وجوهٌ يومئذٍ ناضرة يعني صورتهايي چند است در روز قيامت ناضره است يعني باطراوت است و خوشگل است وجوهٌ يومئذٍ ناضرة الي ربِّها ناظرة فرمودند كه اگر خدا را روز قيامت مي‏شود ديد پس در دنيا هم مي‏شود ببينند پس چرا در دنيا نمي‏بينند. عرض كرد من نمي‏دانم سنّي‏ها مي‏گويند فرمودند آني را كه خدا فرموده نمي‏توان ديد، نه در دنيا مي‏شود ديد نه در آخرت كه فرموده لاتدركه الابصار و آن را كه در آخرت مي‏توان ديد در دنيا هم مي‏توان ديد چرا كه فرموده سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. و مضمونش همين‏ها است كه عرض مي‏كنم كه خداوند عالم پيغمبران و اولياي خودش را انتخاب كرده و چنان قرار داده كه هركاري را كه نسبت به‏ايشان مي‏كني خدا به‏خودش نسبت داده و مي‏فرمايد من يطع الرسول فقد اطاع اللّه. حالا به‏همين طوري كه اطاعت رسول اطاعت خدا است ديدار او هم ديدار خداست دوستي او هم دوستي خداست و هركس اولياي خدا را دوست مي‏دارد خدا را دوست مي‏دارد و مي‏فرمايد اگر مؤمني ناخوش بشود و تو بروي به‏عيادت او خدا مي‏گويد و پيغمبر شنيده و خبر داده مي‏فرمايد كه خدا مي‏گويد كه به‏عيادت او نرفته‏اي و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 73 *»

به‏عيادت من آمده‏اي و من جزاي تو را غير از بهشت هيچ ندارم كه بدهم. يعني دنيا قابل آن نيست كه جزاي اين فعل تو باشد يعني زيارت من و زيارت بنده مؤمن من جزاش بهشت است و من راضي نمي‏شوم كه به‏غير بهشت به تو بدهم.

و همچنين است كه مي‏فرمايد: در روز قيامت خدا به‏بعضي از مؤمنين خطاب مي‏فرمايد كه من تشنه شدم و تو آب داشتي و از توخواستم و به‏من آب ندادي و گرسنه شدم و غذا داشتي و به تو گفتم و به من ندادي. و مي‏فرمايد كه ناخوش شدم و فهميدي كه ناخوشم و به‏عيادت من نيامدي. و از خوبان هم هست كه از او سؤال مي‏كنند و نجاتش هم مي‏دهند. عرض مي‏كند تو منزّهي از اينكه آب بخواهي و غذا بخواهي و ناخوش بشوي و كسي كه مي‏گويد خدا تشنه مي‏شود و غذا مي‏خورد كافر مي‏شود. خطاب مي‏شود به‏او كه بيادت هست در فلان سفر به‏فلان جا مي‏رفتي و آب داشتي؟ مي‏گويد يادم هست. و فلان شخص آب از تو خواست و به‏او ندادي، تشنگي او تشنگي من است. و همينطور در امر غذا و عيادت.

پس غافل نباشيد كه خدا ـ عرض مي‏كنم ـ  خيلي امرش را سهل قرار داده تا چنگ‏بند بشود از بس لطف داشته و رحيم بوده و اين راهها را براي نجات مردم قرار داده و سائل به‏كف را نمي‏شود پشت سرش نماز كرد پس فاسق است گدا و مي‏فرمايد وقتي كه اين سائل به‏كف گدائي مي‏كند برو نان را بده به‏دستش همين كه گرفت از او پس بگير و ببوس و به‏او بده چرا كه بدست خدا رسيده. پس ببين گداي فاسقي كه پشت سرش نماز نمي‏كني و شهادتش را براي يك پول قبول نداري چون مسلمان است دستش شده دست خدا و صدقه كه به‏او دادي بدست خدا داده‏اي. و تعجب كنيد كه خدا دست گدا را مي‏گويد دست من است يا دست من در دست اوست، حالا ديگر چطور است كه بگوئي دست علي دست خداست، كفر مي‏شود؟ در احاديث هست كه اگر كسي خيال كند ائمّه طاهرين يكپاره كارها را نمي‏توانند بكنند قائل شده كه يداللّه مغلولة. حالا اميرالمؤمنين هركاري را خواسته باشد بكند مي‏تواند و اگر رأي مباركش

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 74 *»

قرار مي‏گرفت كه كسي نتواند او را بكشد نمي‏توانست و خود شمشير مسخر او است كه اگر اذن ندهد نمي‏تواند ببرد.

و يك وقتي حضرت سيّدالشّهداء تشريف بردند به‏ديدن كسي كه مريض بود. وقتي كه رفتند پيش او برخاست و نشست مردكه ديد كه سبك شد و تب از بدنش گريخت. فرمودند كه مگر تو نمي‏داني كه خداوند عالم تمام خلق را امر كرده است كه مطيع ما باشند و ما نخواستيم كه اين تب اينجا باشد. پس تمام خلق مطيع و منقادند. و بعضي از منافقين گفته‏اند كه چطور مي‏شود كه خودشان به تب مبتلا مي‏شوند و مصيبت بر جانشان وارد مي‏آيد؟ به‏اذن خودشان است. صدهزار حكمت دارد كه تو خبر نداري از آنها. حالا بگوئي كه بلائي كه وارد شد نمي‏توانستند آنرا دفع كنند چنين نيست بلكه خودشان بلا را به‏جان خود مي‏خريدند كه تو بنشيني و گريه كني.

و ملتفت باشيد كه ايشان معصيت خدا را كه يقينا نمي‏كردند پس كسي كه خدا را مي‏شناسد و معصيت نمي‏كند آيا مي‏شود كه دعا كند و مستجاب نشود. و خدا هم كه به او گفته ادعوني استجب لكم. پس ايشان اگر مي‏خواستند كه بلائي به ايشان نرسد دعا مي‏كردند و نمي‏رسيد ولكن عرض مي‏كنم كه غافل نباشيد كه خداوند عالم عمدا چنين كساني خلق كرده است كه عمدا بلاها را به‏جان خود مي‏خرند. و هزار حكمت دارد و يكپاره حكمتهاش را هم فرمايش فرموده‏اند و بعضي را هم مردم ملتفت شده‏اند. مي‏فرمودند كه اگر بعضي از صدمات به‏ايشان وارد نمي‏آمد مردم ايشان را خدا مي‏دانستند. و مي‏فرمودند كه ما آمده‏ايم كه مردم را در راه راست بيندازيم، و مردم اگر ما را خدا بدانند كافر مي‏شوند و به‏جهنم مي‏روند و ما خوشمان نمي‏آيد كه كسي ما را خدا بداند. پس مي‏فرمايد كه ما تعمد مي‏كنيم و بلائي را به‏جان خود مي‏خريم كه مردم بدانند ما بنده خدا هستيم چرا كه معلوم است كه خدا مريض نمي‏شود. و مي‏فرمايند ما تعمد مي‏كنيم كه گرسنه و تشنه مي‏شويم براي اينكه ما را خدا ندانند.

پس غافل نباشيد كه ائمّه طاهرينند كه به‏نصّ آيه قرآن سنريهم آياتنا في الآفاق و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 75 *»

في انفسهم، آيات خودمان را در آفاق و انفس ظاهر كرديم. و سنريهم يعني نمايانديم. پس آيات خدا را مي‏توان ديد ولكن ذات خدا را نمي‏توان ديد. و شرح اين مطلب كه تو بفهمي اين است كه الآن ذات تو پيدا نيست و اين كه نشسته نشسته تو است و اسم تو و آيت تو است. مي‏ايستي ايستاده آيت تو است راه مي‏روي متحرك آيت تو است ساكن مي‏شوي ساكن آيت تو است. حالا تو خودت كدامي؟ تو آن‏كسي هستي كه اگر نبودي اين ايستاده موجود نمي‏شد و هكذا. پس من الآن حرف مي‏زنم و نمي‏خواهم حرف بزنم ساكت مي‏شوم پس تعمّد مي‏كنم حرف مي‏زنم و تعمّد مي‏كنم ساكت مي‏شوم. و اگر چنين كسي نباشد گوينده و ساكت پيدا نمي‏شود.

پس ذات تو آن‏كسي است كه اين صفاتش دورش را دارند. مي‏نشيني اين نشسته صفت تو است و غافل نباشيد. مي‏فرمايد كسي كه بي‏واسطه اسم خدا پيش خدا مي‏رود هيچ پيش خدا نرفته، كسي كه آن آياتي كه نموده خدا به مردم، آن آيات را نبيند خدا را نديده و كسيكه آيت خدا را مي‏بيند او خدا را ديده و پيش خدا رفته. و مي‏فرمايد كسي كه بي‏اسم خدا به‏خدا مي‏خواهد توجه كند هيچ ندارد. و بعد مي‏فرمايد كسيكه اسم را با خدا شريك مي‏كند مشرك است چرا كه دو تا هستند، اسم را خدا ديده خدا را هم خدا ديده و مشرك شده يا آنكه مغرور مي‏شود و اسم را مي‏پرستد اين هم كافر است. و مي‏فرمايند من عبد المعني و المسمّي بايقاع الاسماء عليه فاولئك اصحاب اميرالمؤمنين حقّا. و خدا چنين قرار داده است كه هركس خدا را مي‏پرستد پيش اسم او برود. تعبيري آورده‏اند كه اميرالمؤمنين اسم خدا است و خدا دوازده اسم و چهارده اسم دارد و از اين راه است كه حضرت صادق7 مي‏فرمايد: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها. مائيم واللّه اسمهاي حسناي خدا، آن اسمهائي كه امركرده به‏آن اسمها بخوانيد او را. و كجا فرموده؟ آنجائي كه مي‏فرمايد: قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاً ما تدعوا فله الاسماء الحسني.

و مكرر من هي مي‏گويم و كم مي‏شنوي و پا به‏بخت خود زده‏اي و من مي‏گويم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 76 *»

الف الف است كه تو مي‏شنوي و مي‏گوئي و مي‏نويسي و لام خدا نيست و لام ديگر و هاء هيچيك خدا نيستند. اينها را مكرّر عرض كردم كه اسم اسمند و اسم خدا چه چيز است. اسم خدا اينطور است كه عرض مي‏كنم كه اين نشسته الآن اسم شما است. پس اسم كأنّه غير مسمّي نيست و غير مسمّي هست و اينها مخصوص شماها است دل بدهيد حالا اين نشسته عين من است كه من اينجا نشسته‏ام و عين ذات من نيست چرا كه من برمي‏خيزم و اين نشسته خراب مي‏شود، و باز ايستاده هم من است و غير من نايستاده و خودم ايستاده‏ام و اين ايستاده غير من نايستاده و اگر غير من هم ايستاده براي خودش ايستاده و ايستاده اسم من است نه ذات من چرا كه من مي‏نشينم و اين ايستاده خراب مي‏شود و من خودم هستم و چيزي از من كم نمي‏شود. من وقتي كه حركت مي‏كنم اسمم متحرّك است و اين ذات من نيست چرا كه وقتي كه من ساكن شدم اسم من متحرّك نيست و ساكن هم اسم من است و مردم هرچه مي‏بينند صفات من است نه ذات من.

پس ببينيد كه هر معروفي به‏صفتش معروف است و صفت را بايد گفت تا موصوف معلوم بشود و صفات هر شي‏ء كأنّه حدود شي‏ء است اين صفات. اين خانه را مي‏خواهم بفروشم حدودش را معين مي‏كنم كه به‏كجا متصل است. پس صفات خدا، اوصاف خداوندي خدا است عالم و قادر و حكيم و عليم و رؤف و رحيم و هي بخوان هزار اسم دارد اينها همه اركان توحيدند همينطوري كه اين ديوار ركن اين اطاق است و اركان توحيد صفات خدا هستند.

و در اصول كافي است و كتاب خيلي معتبري است چرا كه در زمان غيبت صغري بوده و نوشته شده و خود كليني خدمت امام7رسيده و البته كتابش را نموده خدمت آن حضرت و فرمود الكافي كافٍ لشيعتنا. در چنين كتابي است كه مي‏فرمايد خلق‏اسماً بالحروف غير متصوت و بالجسم غير متجسد. و اين اسم را خدا خلق كرد و اين اسم را اوّل دفعه چهار قسمت كرد يك قسمتش را پيش خودش نگاه‏داشت و آن اسم مكنون

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 77 *»

مخزون عنداللّه است و احدي از خلق اطلاع ندارد. سه اسم ديگر را به‏جهت اينكه خلق محتاج به آن سه بودند در ميان خلق ظاهر كرد ولكن آن سه تا را هريكي را چهار قسمت كرد شد دوازده كه انَّ عدّة الشهور عنداللّه اثني_’feعشر شهرا في كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض و آسمان و ماه كه نيست شهور از كجا آمد. و انَّ عدة الشهور يعني عده‏الامام و عدد امام هميشه پيش خدا دوازده است و حوارييّن عيسي هم دوازده بودند و اسباط كه دور موسي بودند آن هم دوازده بودند و امامهاي شما كه حقيقت اين دوازده‏ها هستند دوازده هستند. دوازده برج داريم از روي آنجا برداشته شده كه نمونه آنجا باشد. و مي‏فرمايد آن سه را كه مردم محتاج به آنها بودند هريك را چهار قسمت كرد دوازده شد و هريك از آن دوازده را سي قسمت كرد و سيصد و شصت شد چنان كه همين ماهها را هريكي را به‏سي درجه قسمت كرده‏اند و سيصد و شصت روز مي‏شود و همه از روي آنجا برداشته شده.

پس عرض مي‏كنم آيات خدا را غافل نباشيد كه ديده مي‏شوند چنانچه مردم مي‏رفتند خدمت پيغمبر مي‏رسيدند. پس عمدا آيات خود را نموده است كه حجت خود را تمام كند و هرچه را نسبت به‏اين آيات مي‏دهي منسوب به‏خدا است. زيارتشان مي‏كني زيارت خدا كرده‏اي. من احبَّكم فقد احبَّ اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه. كسي با ايشان دوستي مي‏كند با خدا دوستي كرده و كسيكه زيارت كند حسين را در كربلا كمن زار اللّه في عرشه و خدا هميشه در عرش است و اين سيّدالشّهداء خودش عرش خدا است و نه همين سيّدالشّهداء اينطور است، همه ائمّه اينطور هستند و تمام ايشان زيارتشان زيارت خدا است، معرفتشان معرفت خدا است و راهي بسوي خدا نيست مگر انسان از اين راه برود. و در دعاي اعتقاديه صريح مي‏فرمايند كه خدا ملجأي براي خلق قرار نداده مگر وجود مبارك شما. و اين ملجأها هستند كه اگر كارت را به‏ايشان وامي‏گذاري توكّل به‏خدا كرده‏اي والاّ توكّل به‏خدا نيست و جاي توكّل ايشانند و جاي توجه ايشانند.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 78 *»

اين است كه مي‏فرمايند: من اراد اللّه بدء بكم و من وحَّده قبل عنكم و من قصده توجَّه بكم. و كسيكه توجه مي‏كند به‏خدا بايد به‏ايشان توجه كند و اگر بدون توجه به ايشان كسي خيال كند كه مي‏شود توجه كرد به‏خدا توجه نكرده و خيالي را خداي خود دانسته و به‏او توجه كرده. و مي‏خواني در دعا كه اللّهمَّ انّي اتوجَّه اليك بمحمَّدٍ و آل‏محمّد و اقدِّمهم بين يدي صلوتي و ايشانند واللّه اسم خدا مثل آنكه عرض كردم و خودت هم همينطوري. ايستاده‏اي، ايستاده اسم تو است. نشسته‏اي نشسته اسم تو است و هكذا و آن‏كسي كه پيدا است همين‏ها است و خودت در اينها هستي. پس اسم با مسمّي كأنّه يكي هستند و يكي نيستند. چرا يكي نيستند؟ بجهت اينكه اسمها متعددند. متحرّك و ساكن دو تا است وقتي كه متحرّكي، اسمت متحرّك است و وقتي كه ساكن هستي اسمت ساكن است و هر دو ضدّ هم هستند. وقتي كه ايستاده آمد نشسته خراب مي‏شود و بالعكس و وقتي كه متحرّك آمد سكون خراب مي‏شود و بالعكس و مسمّي از شدت ظهور مخفي شده.

پس از هركس كه تو خيال كني، تو صفت آن چيز را مي‏بيني و صفت و موصوف از آن جهتي كه مطابقند پس زيارتش زيارت او است و اين ايستاده چون زيد است وقتي كه پيش اين ايستاده رفتي، پيش زيد رفته‏اي، او را دوست مي‏داري زيد را دوست داشته‏اي و از همين باب است كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه است و بجهت همين است كه در زيارت ايشان مي‏خواني من احبّكم فقد احبّ اللّه و لفظش لفظ حديث است. پس زيد غير عمرو است و عمرو غير زيد است. اينها غير همند يعني طوريست كه يكي مريض مي‏شود و يكي صحيح است و بهم بسته نيستند و اسم و مسمّي هم غير همند ولكن نه مثل زيد و عمرو. آن مسمّي وقتي كه ايستاده اين ايستاده غير او است ولكن از او جدا نيست و بين زيد و عمرو بينونت عزلت است ولكن اين جوري كه مسمّي غير اسم خودش است و بالعكس اينطورها نيست بلكه مسمّي غير اسمها است بجهت اينكه مسمّي يك‏نفر است و يك‏نفر گاهي ايستاده است گاهي نشسته است.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 79 *»

اينها متعددند و متعدد غير واحد است و بالعكس و اين صفات و اين اسمها همه از پيش من و شما آمده‏اند پس اسم راستي را فراموش نكنيد. اسمهائي كه پيش خدا و رسول بكار مي‏آيد اين جور اسم است. اسم يعني خودم از براي خودم بسازم. مي‏خواهي خوب باشي خوبي كن و خدا خلق اسماً بالحروف غير مصوّت مي‏فرمايند نور ما منفصل شد از خداوند عالم چنانكه نور آفتاب از آفتاب منفصل شد و خدا لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار. او مكان ندارد ولكن آيات او مكان دارند. با انسان مي‏نشينند و حرف مي‏زنند و اينها هستند مي‏فرمايند كه لاتعطيل لها في كلِّ مكان پس بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كلِّ مكان همه‏جا اينها هستند و اگر ايشان نباشند در جائي، جائي هم نخواهد بود چرا كه هرجا كه هست ايشان بنّاش بوده‏اند و يعرفك بها من عرفك هركه ايشان را ديد و شناخت تو را شناخته و تأكيد مي‏فرمايد در اين دعا كه مي‏فرمايد لا فرق بينك و بينها هيچ فرقي نيست الاّ اينكه آنها متعددند تو واحدي الاّ انّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك بدؤها منك و عودها اليك.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 80 *»

8/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

چون خداوند عالم خلق را از براي فايده‏اي خلق كرده است و مكرّر عرض كردم كه هركس خورده شعوري داشته باشد مي‏فهمد كه كار خدا بايد فايده داشته باشد و كار بي‏فايده لغو است و از خدا صادر نمي‏شود. پس خدا هر چيزي را براي كاري آفريده از آن جمله جنّ و انس را آفريده و اين انسان را از براي خوردن و آشاميدن و خواب‏كردن و بيدارشدن نيافريده و بسا خودشان همينطور خيال كرده‏اند و خيلي به‏همين راهها هم افتاده‏اند و گفته‏اند اگر خدا نمي‏خواست ما ببينيم چشم به ما نمي‏داد و اگر نمي‏خواست غذا بخوريم ما را گرسنه نمي‏كرد پس معلوم مي‏شود كه ما را براي خوردن خلق كرده. و بعضي گول اين‏جور اشخاص را خورده‏اند و در زمان پيغمبر از اين‏جورها بودند كه مي‏گفتند خدا اين فقرا را فقير كرده و اگر نمي‏خواست فقير باشند آنها را غني مي‏كرد پس ما نبايد به آنها چيز بدهيم.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 81 *»

پس غافل نباشيد كه خداوند عالم اگرچه چشم را براي ديدن و گوش را براي شنيدن خلق كرده و همچنين پا را از براي همين خلق كرده كه راه برويم اما حالا «چه را نگاه مكن» و «چه را نگاه بكن» به‏شرع بايد فهميد. به‏نامحرم نبايد نگاه بكني ولكن به‏محرم نظر بكن، به آسمان و زمين و قرآن نظر بكن.

پس خداوند عالم از براي همين ما را خلق كرده كه بندگي او را بكنيم و تا او را نشناسيم نمي‏توانيم او را عبادت كنيم. خداي نشناخته را نمي‏شود بندگي كرد و خدا رحمت كند پدرها و مادرها و اجداد ما را كه مسلمان بودند و در كوچكي به‏ما نمازي تعليم كردند كه مكلّف كه شديم از روي دانائي نماز كنيم و نمازي كه از روي عادت باشد هيچ ثمري ندارد ـ  والاّ سنّي‏ها بيش از خيلي‏ها نماز مي‏كنند و نماز آنها با دزدي آنها مثل هم است ـ  و مردم عادت كرده‏اند. و خدا رحمت كند پدرها و مادرها و اجداد ما را كه به‏ما تعليم كردند نماز و روزه‏اي را و لكن نگفتند كه ديگر هيچ نفهم و بچه‏اي كه نمي‏تواند معني حمد را بفهمد نمي‏شود به او تعليم كرد.

و غافل نباشيد كه همان نمازي كه در بچگي ياد گرفته‏ايم حالا هم كه هفتاد سالمان است همان را مي‏خوانيم. آخر ببين تو آنوقت بچه بودي و حالا هفتاد سال داري و نماز بچگي با نماز هفتاد سالگي مثل هم نبايد باشد. حالا نماز را بايد قربةً الي اللّه كرد و نيّت كرد يعني به‏جهت نزديك‏شدن به‏خداوند عالم من نماز مي‏كنم. حالا خدا كجا است كه تو مي‏خواهي نزديك او بشوي؟ آيا اين خدا در آسمان است و مي‏خواهي به آسمان بروي؟ زير زمين است، در مشرق است در مغرب است، آخر كجاست و قربةً الي اللّه يعني چه؟ پس شما غافل نباشيد همان در بچگي هم نشان ما دادند كه نماز كه مي‏كني بگو قربةً الي اللّه. حالا هم كه بزرگ شدي مي‏گوئي قربةً الي اللّه. حالا چه‏كار مي‏كني كه نزديك به‏او بشوي و او كجاست كه بروي نزديك او بشوي و مردم در اين مطلب ـ  از ملاّهاشان و پادشاهشان و عوامشان ـ  همه همينطورند.

و خداوند عالم جائي را خلق كرده كه نزديك آنجا كه بروي خدا مي‏گويد نزديك

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 82 *»

من آمده‏اي. همينطوري كه بلاتشبيه يا نزديك به‏تشبيه خانه كعبه را مي‏گوئي خانه خدا است و هركس آنجا برود پيش خدا رفته، به‏همين نسق كساني چند را واللّه آفريده كه تقرّب به ايشان تقرّب به‏خدا است و اين كسان واللّه محمّد و آل‏محمّدند: . پس تقرّب به‏ايشان مي‏توان جست. به نجف مي‏توان رفت، كربلا مي‏توان رفت مدينه مي‏توان رفت. پس ديدن ايشان ديدن خدا است. همينطوري كه خدا خودش گفته كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه. هركه رسول را اطاعت مي‏كند اطاعت خدا كرده و تمام اطاعت خدا همين اطاعت رسول‏خدا است چه هرچه بيشتر اطاعت مي‏كني رسول خدا را بيشتر عبادت كرده‏اي خدا را. و همچنين خيلي از مطالب هست كه پيشتان هم آمده در آن فكر نكرده‏ايد. حالا مي‏خواهي خدا را دوست بداري چيزي را كه من نمي‏دانم كجا است و چطور است چطور او را دوست بدارم؟ و او قائم‏مقام و خليفه از براي خودش آفريده. حالا تو رسول‏خدا را مي‏بيني و دوست مي‏داري او را، خدا را دوست داشته‏اي. من احبَّكم فقد احبَّ اللّه و مزد رسالت خودش را دوستي خود و اهل‏بيت خود قرار داده است. باز نه اينكه او محتاج باشد كه شما او را دوست بداريد. و ميانه خودتان هم همينطور است، كسي شما را دوست بدارد يا ندارد چيزي عايد شما نمي‏شود و اينكه فرموده‏اند ما را دوست بداريد تفاوتي از براي ايشان نكرده و ايشان مقرّب درگاه خدا هستند و لكن شما را خواسته‏اند نجات بدهند. شما كه دوست مي‏داريد ايشان را خدا شما را نجات مي‏دهد و اين دوستي چيز عجيبي است.

و دل بده كه ياد بگيري. در هركاري از كارها يك شائبه ريائي سمعه‏اي مي‏رود. نماز مي‏كني يك كسي هم آنجا است يك جوري نماز كنيم كه اين بداند ما مرد مقدسي هستيم يا روزه مي‏گيريم محض ريا و بعضي خوششان مي‏آيد كه برسانند به‏مردم. يا از طرفي ديگر اگر نماز نكني آسوده‏تري و اين نماز كردن كلفتي است و هرقدر آسان هم باشد و لكن تو ببين اگر نماز نكني و خدا مؤاخذه نكند تو آسوده‏تري. و همچنين روزه مشكل نيست و لكن اگر نگيري آسوده‏تري. گفته‏اند برو مكّه حالا انسان برود با اين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 83 *»

عربها سر و كلّه بزند گرما و سرما بخورد كار مشكلي است و اگر خدا مؤاخذه نكند و انسان به‏مكّه نرود آسوده‏تر است و همه اينها را اگر انسان فكر كند آسان مي‏شود، و لا اكراه في الدين و بد نيست كه اينها را بدانيد و فايده دارد.

پس عرض مي‏كنم كه غافل نباشيد ان‏شاءاللّه. شما ببينيد در معامله كه تو مي‏كني در هر معامله‏اي خدا قرار داده است كه تو از روي رضا بخري و بفروشي و اگر از روي اكراه باشد مي‏گويند معامله صحيح نيست. و همچنين اگر به اكراه زن بگيري و تو رو در بماني و زني را بگيري عقدش باطل است. پس خداوند عالم معاملات را كائنا ما كان بالغا ما بلغ هر معامله‏اي را خدا چنين قرار داده كه اكراه در آن نباشد و همين كه اكراه در آن است باطل است و خريد و فروش كه به‏اكراه شد باطل است و عقد و نكاحي كه به‏اكراه شد باطل است و طلاق گفتن هم ندارد و طلاقي هم كه به‏اكراه شد باطل است و باز زن و شوهر هستند.

پس غافل نباشيد كه خداوند عالم اكراه را گفته است سبب بطلان آن معامله است و ما واللّه اكراه داريم از اغلب طاعات، انسان ميل ندارد نمازخواندن را و بطور اكراه است و اين نمازي كه به‏اكراه مي‏خواني مي‏خواهي خدا جلدي قبول كند خيلي توقّع است و در معامله بايع و مشتري بايد راضي باشند و اگر يك طرف يا هر دو طرف راضي نباشند باطل است و جميع عبادتي كه فكر كني يك شائبه‏اي از كلفت در آن هست و همان قدري كه مشكل است خدا وامي‏زند و لا اكراه في الدين. اگر تو اينطور نماز مي‏كني كه خوشحال هم هستي و سجده شكر هم مي‏كني كه نماز كرده‏اي آنوقت توقّع داشته باش كه خدا قبول كند ولكن نمازي را كه بطور كلفت و مشقّت كردي توقّع نداشته باش كه خدا قبول كند و اغلب مردم حالتشان اين است مگر معصومي يا كاملي بتواند نماز درستي بخواند و ماها نمي‏توانيم نماز درستي بخوانيم و همچنين معصومي يا كاملي كه نزديك به‏عصمت باشد مي‏تواند روزه درستي بگيرد و من كه حالتم اينطور است كه شكمم هنوز پر است و مع‏ذلك ضعف دارم و اظهار آه و ناله مي‏كنم. و بهترين

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 84 *»

حالات آن وقتي است كه مغرب شده و خيلي خوشحال هستم كه حالا چاي مي‏خورم و غذا مي‏خورم و كاري را كه به اين دشواري مي‏كني توقّع قبول نداشته باش.

غافل نباشيد كه واللّه خداوند عالم تدبير كرده از براي نجات خلق و عرض كردم كسي را كه دوست مي‏داري، از راه ريا و سمعه و كلفت نيست و هركس كسي را دوست بدارد همينطور است و واللّه محبّت يك جوهري است گرانبها و بهتر چيزي كه خدا آفريده است محبّت است. و واللّه محمّد و آل‏محمّد: را كه دوست مي‏داري از روي ريا نيست و از روي ترس نمي‏شود كسي را دوست داشت. يك پادشاهي را بحسب ظاهر، چون از او مي‏ترسي كرنش هم به‏او مي‏كني ولكن در دلت با او دشمني و لكن كسيكه انسان اظهار دوستي و محبّت او را مي‏كند مي‏خواهد او هم دوستي پيدا كند و در دوستي كلفت نيست و اگر كسي پولش هم بدهند كه محبوبش را دوست ندارد نمي‏شود چنانچه دشمن را، انسان با كسيكه بد است انسان بي‏اختيار بد است.

يك وقتي يادم هست حديثي كه مالك اشتر يك‏وقتي معاويه يك قدري عسل فرستاده بود و گاهي اين‏كارها را مي‏كرد، از براي امام‏حسن امام‏حسين گاهي مي‏فرستاد يك‏وقتي از براي مالك اشتر فرستاده بود خيك عسلي را و اين خيك عسل سوراخ شده بود و دختركي داشت آن ريزه عسل را برداشت و در دهن گذاشت. پدرش مالك گفت كه آيا مي‏داني اين عسل را كي فرستاده؟ گفت: نه! پدرش گفت اين عسل را معاويه فرستاده است. في‏الفور آن دخترك قي كرد. خدمت حضرت امير7عرض كرد. فرمودند دوستان ما اينطورند. پس دوستي دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا هيچ ريا و سمعه ندارد. هيچ كلفت و زحمت ندارد. خوابيم محبوب محبوب است بيداريم هكذا در همه حال با دوستان دوستي و با دشمنان دشمني. هر وقت مي‏شنوي كه به محبوبهاي تو صدمه نرسيده خوشحال و خرّم مي‏شوي و هر وقت مي‏شنوي كه از براي دشمنان ايشان صدمه بوده خوشحال و خرّم مي‏شوي و يك عملي است كه هيچ زحمت هم ندارد و بهترين اعمال است كه خدا در ملك، خلق كرده. پس دوستي

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 85 *»

دوستان‏خدا يك چيزي است كه خدا مثل او را خلق نكرده و بهترين عبادات است. وقتي كه اين دوستي را دارد اگر نمازش هم طوري شد ـ  همان‏طوري كه تو او را دوست مي‏داري او هم تو را دوست مي‏دارد ـ و معالجه‏اش را مي‏كند. مي‏فرمايند اگر مي‏خواهي بداني خدا چقدر تو را دوست دارد ببين تو خدا را چقدر دوست مي‏داري بدان كه خدا هم تو را همان قدر دوست مي‏دارد و مي‏فرمودند اگر مي‏خواهي بداني ما تو را دوست مي‏داريم يا نه به دلت نگاه كن ببين ما را دوست مي‏داري يا نه پس همانقدري كه ما را دوست مي‏داري ما هم تو را دوست مي‏داريم و ايشان از براي ما عمل مي‏كنند.

يك‏وقتي كسي در سرّمن‏رأي بود، صداي مناجاتي مي‏شنيد كه حضرت در آنجا مناجات مي‏كرد. و وقتهائي بود كه هنوز حضرت غايب نشده بود و مضمون مناجاتش اين بود كه خدايا شيعيان ما ما را دوست مي‏دارند و از آب ولايت ما خمير شده‏اند و ايشان را از طينت ما خلق كرده‏اي خدايا همانطوري كه ما را دوست مي‏دارند به‏دوستي ما مغرور مي‏شوند و به‏جهت غرور معصيت مي‏كنند و چون چنين است خدايا پس ايشان را بيامرز. و مي‏فرمايد اگر خودشان عملي ندارند كه كفّاره گناهانشان بشود از عمل ما بردار به ايشان بده كه كفّاره گناهشان شود.

پس دوست را همه كارش را خدا ساخته. خدا تو را چنين خلقت كرده كه دوست ايشان باشي و با دشمنان ايشان دشمن باشي و اين دو اصل تمام دين است و اين محبّت است واللّه كه همين نماز سر و دست و پا شكسته‏تان را ائمّه طاهرين درستش مي‏كنند و اعمال ناشايسته داريم ايشان واسطه هستند و درستش مي‏كنند.

پس غافل نباشيد و دقت كنيد كه در اين دعاي اعتقاديه است و معصوم اين را اعتقاديه فرموده‏اند يعني بايد عقيده انسان اين‏جور باشد و اگر كسي به‏مضمون اين دعا اعتقاد داشته باشد مؤمن است و در آن دعا است كه: من لا اثق بالاعمال و ان زكت و لااراها منجيةً لي و ان صلحت الاّ بولايته و الايتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 86 *»

حملتها و التسليم لرواتها يعني اميرالمؤمنين آن كسي است كه من هيچ وثوق به عبادات خود ندارم اگرچه آنها خوب باشد و پاكيزه باشد. و انسان كه فكر مي‏كند مي‏بيند كه اعمال پاكيزه نيست و بر فرض كه يك نمازي بكني همانطوري كه گفته‏اند و نقص نداشته باشد باز وثوقي به اين اعمال نيست و من عقيده‏ام اين است كه اين نماز اگرچه نماز خوبي باشد و روزه‏ام روزه خوبي باشد و حجّم خوب باشد و نقص نداشته باشد و همچنين تمام اين اعمال اگر صالح باشد و لااراها منجيةً لي عقيده من اين است كه اينها مرا نجات نمي‏دهند و اگر كسي عقيده‏اش اينطور نيست برود عقيده‏اش را درست كند و خيلي از همين منّيها مي‏گويند كه پيغمبر آمد و گفت نماز كنيد و روزه بگيريد.

و شما ملتفت باشيد كه هيچ عملي انسان را نجات نمي‏دهد مگر به‏ولايت علي و آن ولايت علي باعث قبول شدن طاعات و كفّاره گناهان است. و چيزي كه كفّاره گناه شد چه بسيار اعمالي است كه مي‏فرمايند كفّاره گناهانست مثل آنكه گريستن بر سيّدالشّهداء را مي‏فرمايند اگر گناهانت به‏قدر كف درياها باشد و اگر به‏قدر بال مگسي اشك از چشم تو بيرون بيايد گناهانت را مي‏آمرزند اگرچه به‏قدر كف درياها و عدد ريگ بيابان و ستاره‏هاي آسمان باشد، گذشته‏ها را كه سهل است آينده‏ها را هم مي‏آمرزند و خدا مي‏داند كه تو چه معصيتي بعد از اين مي‏كني حالا خدا گناهان گذشته و آينده تو را مي‏آمرزد. حالا همين عبادتي كه كفّاره گناهان مي‏شود البته كفّاره عبادات ناقصه هست. حالا نمازها داخل طاعات بود نه داخل معاصي. حالا كسيكه نماز نكند معصيت كرده و نماز كه كردي داخل طاعات است ولكن ناقص است و آن محبّت كه همراه هست كفّاره نقصان طاعات مي‏شود و اَلا للّه الدين الخالص.

و عرض كردم هر عبادتي را اگر نگفته بودند كه ما بكنيم آسوده‏تر بوديم و از اين جهت كه كلفت و مشقت دارد، تكليف اسمش گذارده‏اند و خدا هم چنين قرار داده كه هرچه اكراه در آن باشد شما هم باطل بدانيد. پس خودش به‏طريق اولي باطل مي‏داند

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 87 *»

ولكن خداوند عالم تدبيري كرده است و خلق كرده محبت را و اين محبت كفاره تمام گناهان و نقصانهاست.

پس بواسطه محبّت آل‏محمّد: خيلي از نمازهاي نكرده را اغماض مي‏كنند و مي‏فرمايند: شفاعتي لاهل الكبائر من امَّتي. حتي عرض كردند بخصوص كه شفاعت شما مخصوص گناهكاران است؟ فرمودند: كساني كه گناه نكرده‏اند خودشان داخل بهشت مي‏شوند و شفاعتي لاهل الكبائر من امّتي. و گناهان كبيره مثل قتل نفس و غيبت و دزدي و زنا است و پيغمبر مي‏ايستد در محشر و مي‏گويد خدايا اگر مي‏خواهي من داخل بهشت بشوم و آنوقت اينقدر هوا گرم است كه از عرق مردم سيلاب جاري شده و همانوقت مي‏گويد به پيغمبر كه در اين منجلاب از براي چه ايستاده‏اي؟ برو داخل بهشت بشو عرض مي‏كند خدايا اگر مي‏خواهي من داخل بهشت بشوم اين گناهكاران را بيامرز و خدا مي‏آمرزد گناهان آنها را و ايشان با پيغمبر داخل بهشت مي‏شوند. و اين محبت، هر گناهي را باعث آمرزش مي‏شود چرا كه محبّت عبادت خالص است و هيچ اكراه ندارد و دوست اگر بلائي به‏دوست وارد بيايد نمي‏تواند ببيند و اگر خوشحالي از براي دوستش باشد او هم خوشحال مي‏شود. و فرموده نه هركس كه ادعاي دوستي ما را مي‏كند دوست ما است. و اهل اسلام همه‏شان ادعاي دوستي را مي‏كنند و صريح آيه قرآن است كه قل لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة في القربي. و در سنّي‏ها هم هستند كساني كه روضه‏خواني مي‏كنند و گريه مي‏كنند.

حالا مي‏فرمايد نه هركس كه ادعاي دوستي ما را مي‏كند دوست ما است و علامت آن كسي كه راست مي‏گويد كه دوست است همينكه مي‏شنود كه به‏ما مصيبتي رسيده گريه و زاري مي‏كند و همينكه مي‏شنود كه ما در راحت بوده‏ايم خوشحال مي‏شود پس مسرور مي‏شود به‏سرور ما و محزون مي‏شود به‏حزن ما. و خداوند عالم اين دوستي را باعث نجات آفريده و اين دوستي اكسيري است كه نقصها را درست مي‏كند و از سر دوست خدا مي‏گذرد هرچه گناه داشته باشد. خدا كسي كه به او مشرك

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 88 *»

شده، كسي‏كه شريك قرار مي‏دهد در نبوّت با پيغمبر و كسي را پيغمبر مي‏داند مثل بابيها و مسيلمه كذّاب. و همچنين شريك از براي خدا را غافل نباشيد كسيكه بگويد اميرالمؤمنين آدم خوبي است ولكن با ابوبكر و عمر و عثمان هم خوب باشد مشرك است. علي آن كسي است كه مطاع كلّ است و همه خلق بايد مطيع او باشند و كسي شريك علي نيست و همانطوري كه اطاعت پيغمبر اطاعت خدا است شرك به او هم شرك به خدا است. پس كسيكه پيغمبر را پيغمبر مي‏داند و مسيلمه كذّاب را هم پيغمبر مي‏داند مشرك است. پس شرك به پيغمبر شرك به خدا است. شرك به اميرالمؤمنين شرك به خدا است. پس پيغمبري مخصوص پيغمبر شما است يعني پيغمبر آخرالزمان و كسي كه شريك از براي او قرار بدهد مشرك است و اين بابيها مشرك و كافر و نجس هم هستند. و همچنين است بعد از پيغمبر خليفه و جانشين او اميرالمؤمنين است و بايد مردم نوكر و مطيع او باشند حتي امام‏حسن و امام‏حسين امام هم بودند و نوكر او بودند.

و اميرالمؤمنين اين «امير» را از مارَ مي‏گيرد كه در قرآن است نمير اهلنا يعني رزق مي‏دهيم اهل خود را و «امير» از ماده اَمَرَ است در اين ماده هم هست كه مددهائي كه هست تمامش را اين اميرالمؤمنين مي‏رساند به‏مردم و واللّه پيغمبران هر وقت محتاج مي‏شدند كه كسي كمك ايشان بكند اميرالمؤمنين كمك ايشان را مي‏كرد و مي‏فرمودند در خطبه‏هاشان كه قوم عاد و ثمود را من هلاكشان كردم. و وقتي كه بني‏اسرائيل مخالفت موسي را كردند خدا به‏آنها غضب كرد و امر كرد خدا كه بايد در بيابانها زندگي كنند و هر وقت يك جائي ابري سايه مي‏انداخت آنجا منزل مي‏كردند و هرجا راه مي‏افتاد بايد حركت كنند. حالا در بيابان انسان غذا مي‏خواهد آب مي‏خواهد اين بود كه همراه ايشان منّ و سلوي نازل مي‏شد و شبيه ترنجبين بود ولكن هم شيرين بود و هم چرب و هرجا بار مي‏انداختند اين منّ و سلوي برايشان مي‏باريد و زيادتي كه در آنجا مي‏ماند مأمور نبودند كه ذخيره كنند و اگر ذخيره مي‏كردند و موسي مي‏فهميد غضب

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 89 *»

مي‏كرد. و در زيارت حضرت امير مي‏خواني السلام عليك يا منزل المنِّ و السلوي. مي‏گوئي اي كسي كه منّ و سلوي را نازل مي‏كردي.

باري هر وقت آب مي‏خواستند آب از براي ايشان درست مي‏شد و وقتي موسي عصايش را به‏سنگي زد دوازده چشمه آب از براي دوازده سبط ظاهر شد و آبشان از آن سنگ بيرون مي‏آمد و غذاشان منّ و سلوي بود و آن سنگ الآن خدمت امام‏زمان است و مُنزل منّ و سلوي حضرت امير است. و اين زيارت كه تازه پيدا نشده. در زمان معيّني از معصوم وارد شده همه‏كس رفته و خوانده و غلوّ هم نيست. پس مُنزل منّ و سلوي اميرالمؤمنين است چراكه امارت با او است. امر ظاهري مي‏خواهي ايشان آقا هستند واقعا حقيقةً و ماها نوكريم واقعا، و مخارج نوكر پاي آقا است و نوكر تو اگر نان نداشته باشد تو بايد او را نان بدهي، لباس بخواهد تو بايد لباس به‏او بدهي خرج غلام از آقا است كه عبدك و ابن عبديك المقرُّ بالرقّ و ماها را اگر قبول كنند مردهامان غلام ايشان و زنهامان كنيز ايشانند. پس اين مخارج ما را اميرالمؤمنين مي‏دهد و مثل منّ و سلوي مي‏فرستد و آن منّ و سلوي چون داخل غرايب اين مردم بوده مشهور شده.

يك وقتي حضرت امير تشريف آوردند و حضرت پيغمبر در ميان جمعيتي نشسته بودند حضرت رسول فرمودند: السلام عليك يا اميرالمؤمنين. منافقيني كه بودند عرض كردند كه شما هم به او اميرالمؤمنين مي‏فرمائيد؟ فرمودند: چگونه نگويم كه او در باطن، جميع پيغمبران را نصرت مي‏كرد و در ظاهر مرا و از شمشير اوست كه اسلام قوّت گرفته و بقوّت باطني او هم سر جاي خودش هست و او است كه ناصر پيغمبران بود.

پس غافل نباشيد كه ايشانند آقاي حقيقي، ماها هم ان‏شاءاللّه نوكرهاي حقيقي. حالا مخارج نوكر پاي آقا است و اين آقا معصوم و مطهّر و دانا و توانا است. باز ملتفت باشيد. باز آن آقا بگوئي از كجا مي‏آورد كه بدهد و حال آنكه خودش گرسنه بود؟ مثلاً پيغمبر خودش گرسنه بود اميرالمؤمنين خودش گرسنه بود عرض مي‏كنم كارهائي را كه پيغمبر مي‏كند و خودش گرسنه مي‏شود اينها داخل عبادات خودشان است و نه اين است كه نداشته

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 90 *»

باشند. آخر گاهي كه رأي مباركشان قرار مي‏گرفت به‏يك صاع جو و يك پاچه گوسفند جمعيت بسياري را طعام مي‏دادند و گاهي ريگ زمين را پس مي‏كردند و چشمه آب بيرون مي‏آمد. حالا يك وقتي تشنه بودند و آب نداشتند تعمد بود. ملتفت باشيد كه از هر راهي كه فكر كني راه گشوده است. اقلاًّ مستجاب‏الدعوه هستند. دعا مي‏كردند ابري ظاهر مي‏شد و باران مي‏باريد و همين حضرت سيّدالشهداء، مكرر مي‏آمدند خدمت اميرالمؤمنين و پيغمبر كه دعا كنيد باران ببارد. به امام‏حسين مي‏فرمودند: دعا كن او دعا مي‏كرد و باران مي‏باريد. پس ايشانند اولياء نعم ولي هستند يعني آقا هستند و سيّدند و «ولي» عربي است و فارسيش آقا است و ما هم بنده طاعت ايشان هستيم.

در زمان مأمون الرشيد عليه‏اللعنة خواست يك وقتي حضرت‏رضا را بترساند و گفت مردم شما را خيلي بالا مي‏گيرند و خودشان را بنده شما مي‏دانند. فرمودند كه امر ما مخفي نيست، بنده طاعت ما هستند و ما گفته‏ايم و همه مردم بنده اطاعت ما هستند و تو هم بايد باشي ولكن آنطوري كه بايد بنده خدا باشند ما خودمان هم بنده خدا هستيم. پس ايشانند آقايان حقيقي و تمام رزق شما پاي ايشان است و واللّه از هرجا كه بدست تو آيد ايشان مي‏رسانند ارزاق را. تو هنوز نمي‏داني به چه محتاجي و رزقت كجا است و ايشان واللّه مي‏دانند كه رزق شما كجا است و واللّه تمام ملائكه از نور حضرت امير خلق شده‏اند. و يكي از اين ملائكه ميكائيل است و حامل ارزاق است و اعوان و انصار خيلي دارد و رزق هركس را بدست نوكرهاش مي‏دهد كه به مردم برسانند و عالم است به مرزوقين و اينها ارزاق مردم را از طلوع فجر تا طلوع آفتاب به مردم مي‏رسانند. و مي‏فرمايند سعي كنيد كه بين‏الطلوعين نخوابيد چرا كه آن ملائكه مأمورند كه تو اگر خواب باشي رزق را برگردانند و به تو ندهند. پس اين رزق را ملائكه قسمت مي‏كنند و مرزوق را مي‏شناسند. پس غافل نباشيد كه آن ميكائيل رئيس آن ملائكه است و از نور حضرت امير است و نور همه جا حالتش اين است كه تابع منير است. چراغ را به‏هر جا كه بردي نورهاش به همراه او مي‏روند. آفتاب غروب مي‏كند نورهاش هم غروب

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 91 *»

مي‏كنند و ملائكه را ايشان حركت مي‏دهند و ساكن مي‏كنند. بكم تحرَّكت المتحرِّكات و سكنت السواكن.

پس غافل نباشيد كه ايشان همانطوري كه منّ و سلوي را از براي بني‏اسرائيل مي‏فرستادند رزقهاي شما را هم به ميكائيل مي‏گويند كه به شما برساند و اين ارزاق شما بعضي از هند مي‏آيد و بعضي از جاهاي ديگر و ايشان افاضه مي‏كنند يعني رزق خلايق را ايشان مي‏رسانند. حالا تو كه نوكري هر وقت معطل شدي برو پيش آقاي خود و ايشانند پناه مردم و خداوند عالم پناهي ندارد مگر ايشان.

مي‏فرمايند اگر توكّل مي‏خواهي علي را دوست بدار نماز مي‏خواهي علي را دوست بدار هرچه مي‏خواهي علي را دوست بدار چرا كه او است ولي نعمت و او است مولي. و لفظ مولي هم به آقا گفته مي‏شود و هم به بنده. آقا مولائي است كه بايد مايحتاج غلام خود را بدهد و بنده مولي است كه بايد تابع مولي باشد. اين است كه فرموده: انّا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم ما شما را فراموش نمي‏كنيم و شما را رعايت مي‏كنيم و اگر رعايت نكنيم معلوم است كه دشمنان، شما را احاطه مي‏كنند و اذيت مي‏كنند.

پس غافل نباشيد كه ايشان آقايان ما هستند كه از جانب خدا آمده‏اند و آنچه خدا مي‏خواهد به‏شما بدهد بواسطه ايشان مي‏دهد و تمام حلالها و حرامها بواسطه ايشان به‏شما مي‏رسد. و اگر پيغمبر نيامده بود و حلال و حرامي نياورده بود ما نمي‏دانستيم كه حلال و حرام يعني چه و به‏همين طور آمده‏اند كه خداوند عالم را به‏شما بشناسانند و از اين جهت است كه فرموده: اللّه نور السموات و الارض. و نور يكي از اسمهاي خدا است مثل اينكه رحمان يكي از اسمهاي خدا است و اين نور معنيش اين است كه خودش باشد و ظاهر كننده چيزهاي ديگر باشد و نورهاي ظاهري هم همينطور است. خودش هست و چيزهاي ديگر را هم مي‏نماياند. در اطاق تاريك چراغ را مي‏بري هرچه هست پيدا مي‏شود. نور ظاهر است و ظاهر كننده چيزهاي ديگر است و همه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 92 *»

نورها مثل نور ظاهري نبايد باشد و كلام ائمّه طاهرين نور است كه كلامكم نور و وصيّتكم التقوي.

پس كلام ايشان نور است كه به آن نظر مي‏كني و چيزي مي‏فهمي. پس خودش ظاهر است و ظاهر كننده چيزها است و خداوند عالم اسمش نور است و نور اسم‏اعظم است و بالاتر از تمام اسمهاي خدا است چرا كه خودش ظاهر است و ظاهر كننده همه چيز است حتي آنكه خودش ظاهر است و خدا را هم ظاهر كرده. حالا يك پاره را ظاهر كرده و آنها آثار اين نور هستند ولكن ظاهر كننده خدا است كه خدا را مي‏نماياند. و اين نور از خدا خبر داده است و چيزهاي ديگر را در ملك خدا خبر داده است. پس واسطه است در ميان خدا و خلق. و خلق بدون اين نور وجودي ندارند و بدون اين نور هيچكس نمي‏تواند خدا را بشناسد و خدا خواست مردم او را بشناسند و از اين جهت اين نور را اختراع كرد كه اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح. و اين نور وجود مبارك پيغمبر است كه سنّي‏ها هم در كتابهاشان نوشته‏اند. پس وجود مبارك پيغمبر است كه آن چراغي است كه در شيشه گذاشته شده و آن وحيي است كه در دل پيغمبر نازل شده و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا و نزل به الروح الامين علي قلبك. پس غافل نباشيد كه آن دل پيغمبر است آن شيشه‏اي كه آن چراغ در آن شيشه است و بدن پيغمبر آن مشكوتي است كه آن چراغ و مردنگي در اين مشكوة است و اين چراغدان‏هائي كه بالاي عمارات مي‏سازند سوراخ سوراخ است كه نور به همه‏جا بتابد و بدن خيلي شبيه است به مشكوة. از يك سوراخش نور ديدن بيرون مي‏آيد از يك سوراخش نور شنيدن از يك سوراخ نور بوئيدن و از لامسه نور لمس كردن. پس بدن پيغمبر مانند مشكوة است و قلبش مانند شيشه است و اين نور در قلب پيغمبر است و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و نزل به الروح الامين علي قلبك.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 93 *»

9/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

مكرر عرض كرده‏ام و ان‏شاءاللّه هر كه دل داد فهميد كه خداوند عالم هر چيزي را براي كاري آفريده چنانكه مي‏بيني چشم را براي ديدن و پا را براي راه‏رفتن. و از جمله چيزهائي كه خدا خلق كرده است انسان است كه براي كاري او را آفريده و شما غافل نباشيد كه اين مردم سرتاسرشان از پادشاهشان گرفته تا رعيت و از ملاشان تا عامي‏شان همه مي‏گويند كه بخوريم و بخوابيم و حالشان جز اين نيست. و خداوند عالم ـ  عرض كردم كه شما قدري فكر كنيد ـ  كه حيوانات را هم براي خوردن و خوابيدن نيافريده. شتر را هم خلق نكرده كه بخورد و بخوابد بلكه براي بار كشيدن است و اگر شتر را نمي‏خواست كه شما بارش كنيد اصلاً شتر را خلق نمي‏كرد خدا.

پس به‏همين طور انسان را خلق كرده از براي كاري نه از براي خوردن و خوابيدن و نكاح كردن و اين كارها را حيواناتي كه غير انسانند بهتر مي‏كنند حتي آنها طوري

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 94 *»

نمي‏خورند كه طبيب بخواهند و مسهل و اماله بخواهند و همچنين ملتفت باشيد سر هم مشغول آن كار بخصوص نيستند و اين انسان همين كه زني را گرفت خودش را مي‏كشد كه زن گرفته. آن آهو در بيابان سالي يك مرتبه اين كار را مي‏كند و باقي اوقات آسوده خوابيده. و حيوانات اين‏قدر آب نمي‏خورند كه لمس بشوند و اينقدر غذا نمي‏خورند كه ثقل كنند و اين انسان برخلاف اين است. پس ببينيد كه اين كارهائي كه دل خود را به آن خوش كرده‏ايم ساير حيوانات از اين كارها منزّه هستند و معتدل‏تر از انسانها هستند چرا كه آنها به‏اندازه راه مي‏روند و انسان اگر به‏اندازه راه مي‏رفت ترقي‏ها مي‏كرد.

و غافل نباشيد كه خدا مي‏فرمايد و ماخلقت الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر از براي اينكه مرا عبادت كنند و بشناسند مرا. و عرض كردم ملتفت باشيد كه خلق، واللّه انسان محتاج است كه خداي خود را بشناسد و خدا محتاج نيست كه كسي او را بپرستد ولكن از بس خداوند عالم رؤف و رحيم و كريم است اين انسان را آفريده مي‏گويد حالا مرا بشناس و پرستش كن به‏جهت منفعت خود اين انسان و الاّ او احتياج ندارد كه اشهد ان لا اله اللّه بگوئي و تو كه اين كلمه را نگفتي خدايان عديده جمع نخواهند شد ولكن نفع تو در اين است كه مشرك نباشي.

پس غافل نباشيد كه خداوند عالم خلق را خلق كرده تا او را بشناسند و بپرستند با وجودي كه خودش محتاج نبود كه كسي او را بشناسد و كسي او را بپرستد و لكن خلق خودشان محتاجند به‏اينكه خداي خود را بشناسند و محتاجند كه او را عبادت كنند. و غافل نباشيد شما كه اگر شناختي تو خدا را كه قادر است بر همه كار، هو الذي خلقكم ثمَّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء آيا هيچكس را سراغ داري كه اين‏كارها را بتواند بكند كه همه را او بسازد و زنده كند و بميراند و هرچه بخواهند او بدهد؟

پس اين خدا محتاج به‏خلق نيست و لكن خلق كه شناختند كه چنين خدائي دارند

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 95 *»

حالا هرچه دلش مي‏خواهد از او بخواهد چرا كه اذن هم داده است و مي‏فرمايد: آليت علي نفسي قسم به ذات خودم كه هركس اميد به هركس داشته باشد او را نااميد مي‏كنم مگر كسي كه اميد به من دارد و ادعوني استجب لكم و اذن هم داده كه بخواهي از او. و بر فرض كه اهل دنيا هم باشي، خانه مي‏خواهي بگو خدايا خانه به‏من بده. وقتي كه خدا را شناختي آن‏وقت از اين خدا مي‏طلبي آنچه محتاجي اما اگر نشناسي خدا را شب و روز هميشه معطّل مي‏ماني. و غافل نباشيد و يك خورده فكر كنيد كه هركس خدا را شناخت و خدا به‏او گفته كه ادعوني استجب لكم مرا بخوان من مستجاب مي‏كنم دعاي تو را، حالا بگوئي ما رفتيم و دعا كرديم پيش خدا و مستجاب نشد خدا نمي‏شود مستجاب نكند دعا را ولكن مردم

همه از جرعه پندار مستند  خيال خويش چون بت مي‏پرستند

و آن خيال خدا نيست و نمي‏تواند آن خيالي كه كرده‏اي و خدا اسمش گذارده‏اي و مي‏گوئي رزق به‏من بده اين خيال تو است و خدا نيست و نمي‏تواند رزق به‏تو بدهد و يك‏پاره خيالات از تو خبر هم ندارد. واللّه مثل بت‏پرستها كه يك سنگي و كلوخي را مي‏پرستند و خدا نصيحت مي‏فرمايد به‏خلق خودش مي‏گويد اي احمق فكر بكن تو كه اين طلا را مي‏پرستي آيا اين چشم دارد كه ببيند كه تو پيش او رفته‏اي و آيا گوش دارد كه صداي تو را بشنود؟ لامسه هم كه ندارد كسي كه هيچ نمي‏داند كه تو پيش او رفته‏اي يا نرفته‏اي حرفي زده‏اي يا نزده‏اي حالا هي نذر از براي آن مي‏كني چه فايده دارد؟

پس كسي را بايد خواند كه بداند ما او را مي‏خوانيم و كسي را بايد دعوت كرد كه بشنود دعاي ما را و كسي را بايد دعوت كرد كه بتواند رفع حاجات از ما بكند. حالا رفقاي ما و پدر و مادر ما مي‏شنوند كه ما حرفي را مي‏زنيم و خواهشي مي‏كنيم و لكن نمي‏توانند رفع حاجات ما را بكنند با وجودي كه دوست هم هستند و لكن پيش خدا مي‏روي حاجت تو را روا مي‏كند. و اين است كه مي‏فرمايد كسي كه رو به محتاجي مي‏كند و طلب حاجت خود را از محتاجي مي‏كند عين احمقي است. خودش هم كه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 96 *»

محتاج است و طلب المحتاج من المحتاج سفه. ولكن كاري كه آدم عادت كرده لاعن‏شعور مي‏كند و انسان زيرك و دانا  كار لاعن‏شعور نمي‏كند.

پس خدا را بايد شناخت و بايد دانست كه او شنوا است و بينا است و او ما را مي‏بيند هرجا كه باشيم و مي‏شنود صداي ما را هرجا كه صدايي بكنيم و او مي‏تواند رفع حاجات از ما بكند و خودش هم كه اذن داده كه از من بطلب تا حاجت تو را رفع كنم. حالا كسيكه او را شناخت و حاجات خود را طلب كرد حاجت او را رفع مي‏كند. و از آن خدائي كه گله مي‏كني و مي‏گوئي صد دفعه آمدم و ندادي اين خيال تو است نه خدا والاّ خدا بگويد بيا كه مي‏دهم و چون تو رفتي نداد بازيگر است. حالا اگر نمي‏گفتي ادعوني كه بهتر بود به صرافت خود بوديم آمدي گول زدي كه بيا من مي‏دهم حالا آمدم ندادي. اين بد كاري است و نصيحتي است كه عرض مي‏كنم اين كسي كه از او گله داري كأنّ لي التطوّل عليك فلم‏يمنعك ذلك من الرحمة لي. آني كه پيش او مي‏روي و گردنت را راست مي‏گيري و مي‏گويي چند دفعه آمدم و ندادي اين خدا نيست بلكه خدا خدائي است كه خلف نمي‏كند وعده خود را و هر چه فرموده مي‏كنم لامحاله مي‏كند چرا كه مانعي از براي او نيست پس كاري كه مي‏گويد مي‏كنم مي‏كند.

پس آن خدايي كه خيال مي‏كني گفت: ادعوني و تو رفتي و نداد بدان خدا نيست. پس خدا را بشناس همانطوري كه فرموده و خودش را به غير محمّد و آل‏محمّد:نشناسانيده و هر وقت پيش خدا رفتي و ائمّه را جلو انداختي و از پشت سر ايشان رفتي بدان پيش خدا رفته‏اي. و هر وقت خيال كني كه دعا كردي و در ياد ائمّه طاهرين نيستي بدان پيش خدا نرفته‏اي. اللّهم انّي اتوجَّه اليك بمحمّد و آل‏محمّد. مي‏فرمايد اگر خدا مي‏خواست كه خودش را به‏غير ما بشناساند مي‏توانست ولكن حالا ما را چنين قرار داده. پس واللّه هركس شناخت ائمّه خود را او مي‏شناسد خدا را.

باز امامي كه توي خانه‏اش نشسته و من هم در خانه خودم نشسته‏ام و مي‏گويم السّلام عليك يا اميرالمؤمنين و صداي مرا نمي‏شنود او امام نيست و فايده ندارد

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 97 *»

سلام كردن به او مثل آنست كه بگوئي السّلام عليك اي سنگ‏خدا.

و چرت نزنيد حتي سر قبر پدرت مي‏روي و فاتحه مي‏خواني اگر نفهمد كه سر قبر او رفته‏اي فايده ندارد. و واللّه عرض مي‏كنم كه همين اموات وقتي كه مي‏روي سر قبرشان اگر دوست باشي وقتي كه مي‏روي خوشحال مي‏شوند و شادي‏ها مي‏كنند كه مثلاً فرزند ما سر قبر ما آمده و ثواب حمد تو را همان ساعت خدا به‏او مي‏رساند و تا سر قبر او نشسته‏اي خوشحال است و وقتي كه برمي‏خيزي افسرده مي‏شود كه آيا كي برگردد.

پس اينها را كه عرض مي‏كنم خيلي فايده دارد. حالا اينجا حضرت‏امير فوت شده رسول‏خدا فوت شده اگر خيال كني كه صداي تو را نمي‏شنوند فايده ندارد و آن ميّتهاي خودمان را عرض كردم كه غرابتش از نظر تو رفت. ائمّه‏طاهرين چه در حال موتشان چه در حال حياتشان هميشه سميعند. انّ ميّتنا اذا مات لم‏يمت و انّ قتيلنا اذا قتل لم‏يقتل. و اگر كسي از ايشان بميرد واقعا نمرده و اين بود كه سر حضرت سيّدالشّهداء7 قرآن مي‏خواند و تكلّم مي‏كرد.

پس غافل نباشيد كه امام آن كسي است كه مطّلع باشد به‏ظاهر شما و باطن شما و تا اراده مي‏كني كه سلام كني او تو را توفيقت مي‏دهد. و واللّه ايشان مي‏دانند آينده‏هائي كه هزار سال بعد بايد بيايد و اينست كه واللّه مي‏دانست پيغمبر. و غافل نباشيد و راههاي خيلي نزديك را عرض مي‏كنم. اين پيغمبر مي‏دانست كه بعد از خودش پيغمبري نخواهد آمد. حالا ما نمي‏دانيم كه خدا چقدر اولاد به‏ما خواهد داد ولكن او مي‏داند و او مي‏داند كه تا روز قيامت پيغمبري نخواهد آمد حالا كسي اگر تعجّب كند از اين مطلب فكر كند كه خدا به او خبر داده. حالا يك وقتي يك كسي هم آمد و حديثي را پيدا كرد كه خود پيغمبر گفته كه اگر من از آينده‏ها خبر مي‏داشتم همه خيرات را از براي خودم مي‏دانستم و شما ملتفت باشيد كه خدا هم از اين مردم تقيّه كرده. حالا خدا كه به‏تو حالي كرد كه فردا سفر مي‏كني تو هم يقين داري كه فردا سفر خواهي كرد و اگر خدا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 98 *»

به‏تو خبر داد كه من يك ماه ديگر صد تومان پول به‏تو مي‏دهم تو هم از اين غيب خبر داري در حالي كه پيغمبر فرموده من علم غيب ندارم يعني خدا به‏من تعليم كرده. و همينطور مي‏فرمايد: و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان. و اگر روح نبوّت را در بدن پيغمبر ندميده بودند مثل ساير مردم بود و پيغمبر نبود ولكن روح پيغمبري را در او دميدند و پيغمبر شد.

پس بدانيد كه واللّه پيغمبر است به‏صريح آيه قرآن كه شاهد بر جميع خلق است. اين است كه مي‏فرمايد: لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا. خطاب مي‏فرمايد خدا به‏ائمّه شما كه لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا. پس تمام خلق واللّه به‏مرئي و مسمع ايشان هستند و شاهدند. پس مي‏بينند هركسي چه مي‏كند و مي‏شنوند صداي هركسي را و مي‏شنوند مناجات هركس كه مناجات مي‏كند و مي‏شنوند هركس فحش مي‏دهد پس عالمند به‏جميع خلق.

و اگر بگوئي كه اگر ايشان اينطور عالمند و خدا هم اينطور عالم است پس فرقي ندارند، ملتفت باش كه ايشان هرچه دارند خدا به ايشان داده و خدا هرچه دارد كسي به‏او نداده. حالا خدا علم داده است به آل‏محمّد. چقدر علم داده؟ بقدر رعيتشان. مي‏فرمايد: تبارك الذي نزَّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا مبارك است آن خدائي كه نازل كرده است بر پيغمبر خود فرقان را كه بوده باشد نذير از براي عالمين كدام عالمين؟ همين عالميني كه مي‏گوئي الحمدللّه ربّ العالمين كه خدا خداي اين عالمين است و پيغمبرشان محمّد بن عبداللّه است9 و تمام جنّ و انس بايد ايمان بياورند. حالا جنها تمامشان بايد ايمان بياورند هركدام كه ايمان نياوردند كافرند و به‏جهنّم مي‏برند آنها را و بعضي‏هاشان مؤمن هستند و به‏همين مجالس ما مي‏آيند و درس گوش مي‏دهند.

پس غافل نباشيد كه تمام عالمين تمامشان امّت پيغمبرند و تمامشان مأمورند كه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 99 *»

اقرار كنند به‏رسالت او و تماما اقرار نكرده‏اند و مؤمنين ايشان اقرار كرده‏اند مثل انسانها كه بعضي كه اقرار كرده‏اند مؤمن شده‏اند و باقي كافر و مي‏فرمايد: انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انَّه كان ظلوماً جهولاً مي‏فرمايد ما ولايت را يعني ولايت اميرالمؤمنين را عرضه كرديم بر آسمانها و زمينها و كوه‏ها و همه ابا كردند كه تخلف كنند و انساني كه ظلوم و جاهل بود انكار كرد.

و واللّه شاهدند بر جميع حالات ما و همه مطلعند به‏نصّ قرآن كه اگر اين آيه را از براي سنّي هم بخواني نمي‏تواند بگويد چنين آيه‏اي از قرآن نيست. و معلوم است كه شاهد آن است كه اگر مسئله ديدني است ببيند و اگر شنيدني است بشنود و اگر بوئيدني است بايد ببويد. پس شاهد بايد اهل خبره باشد. مثلاً مشك را بو مي‏كني و شهادت مي‏دهي كه بوي خوبي داشت. و فلان چيز گرم است يا سرد، چشم نمي‏تواند تميز بدهد ولكن لامسه مي‏تواند تميز بدهد. دست مي‏گذارد مي‏بيند گرم است شهادت مي‏دهد كه گرم است يا سرد است. و يك چيزي روشن است يا تاريك است يا سفيد است يا سياه است تميز دادن اين كار چشم است. و منظور اين است كه ائمّه طاهرين همه چيز مي‏دانند تمام رنگها را با چشم خودشان مي‏بينند حتي آن رنگي كه هنوز موجود نشده آنرا مي‏دانند و گاهگاهي همينجور كارها را مي‏كردند.

يك وقتي يكي از اصحاب پيغمبر قرض داشت و طلبكارها خيلي كار را به‏او تنگ گرفته بودند و يك درخت خرمائي داشت و به‏همه وعده داده بود كه خرما برسد من از اين خرما به‏شما مي‏دهم. آمد خدمت پيغمبر9 عرض كرد كه من قرض زيادي دارم و يك درخت خرما هم بيشتر ندارم و اين قوت خود من و عيال من است. رسول‏خدا تشريف آوردند به‏خانه او و طلبكارها را جمع كردند و فرمودند اين شخص همين يك درخت را دارد و ديگر چيزي ندارد و شما بايد به‏همين قناعت كنيد اينها بناي داد را گذاشتند. رسول‏خدا9 امر كردند كه خرما از آن درخت پائين بياورند و آن حضرت

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 100 *»

بدست مبارك به طلبكارهاي او مي‏دادند تا همه ايشان بقدري كه طلب داشتند بردند و باز زياد آمد كه آن شخص بجهت اهل و عيال خود برد. پس نگاه مي‏كند مي‏داند اين درخت چقدر خرما دارد مردم ديگر نمي‏دانند.

پس غافل نباشيد كه تمام چيزها را ايشان مي‏دانند و شاهدند بر تمام خلق. اين است كه مي‏فرمايند: حيا كنيد از پيغمبر و اعمال بد نكنيد كه او از شما منزجر بشود. و خودش اينطور فرموده كه من وقتي زنده‏ام از براي شما نفع دارم و وقتي هم كه مي‏ميرم از براي شما نفع دارم چرا كه اعمال شما را بر من عرضه مي‏كنند اگر عمل خوبي كرده‏ايد شما را دعا مي‏كنم كه خدا به‏شما توفيق بيشتر بدهد و اگر گناه كرده‏ايد از براي شما توبه مي‏كنم. و خدا چقدر ارحم‏الراحمين است كه به‏اين پيغمبر فرموده: استغفر لذنبك ما گناه مي‏كنيم او توبه و استغفار مي‏كند.

پس غافل نباشيد كه از معصيتهاتان البته خوششان نمي‏آيد از اين جهت توبه و استغفار مي‏كنند. پس وقتي كه مي‏بينند گناهان دوستان خود را منزجر مي‏شوند و صدمه به‏وجود مباركشان مي‏رسد. و اين است كه آنهائي كه متذكر هستند عمدا كاري را نمي‏كنند كه ايشان صدمه بخورند ولكن كار بدي هم كه از دوستان صادر شد ايشان استغفار مي‏كنند. و نعمت خيلي بزرگي است ببينيد كسان ديگر معصيت مي‏كنند و او طلب مغفرت مي‏كند و خودش چون معصوم و مطهّر است خدا دعاي معصوم را ردّ نمي‏كند. حالا ما دعا كنيم و مستجاب نشود نمي‏توانيم گله كنيم. چرا كه مي‏گويد اوفوا بعهدي اوف بعهدكم. ولكن معصوم مطهّر و معصومي كه واللّه معصوم است اولاً از جهل و همه چيز مي‏داند بعد معصوم است از سهو و خطا و بطور خطا هم كار بدي را نمي‏كند، و نسيان هم ندارد پس سهو ندارند خطا ندارند و تعمّدا هم معصيت نمي‏كنند پس معصومند و مطهّر و نمي‏شود دعايش مستجاب نشود. اين است كه مي‏فرمايد: استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات. و پيغمبر سر هم استغفار مي‏كند. و در هر مجلسي ولو خفيف بود و زود برمي‏خاستند بيست و پنج دفعه استغفار مي‏كردند و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 101 *»

برمي‏خاستند و تو مي‏داني كه ايشان معصيتكار نبودند و اگر هم اللّهم اغفرلي مي‏گويد پيغمبر، باز ملتفت باشيد كه خودش كه گناه ندارد و معصوم است پس «مرا بيامرز» يعني گناه امّت را خدا به‏گردن پيغمبر گذارده حالا او بايد جواب بگويد. پس اللهم اغفرلي هم كه مي‏گويد يعني امّت مرا بيامرز و امّت چون معصوم نيستند لامحاله معصيت مي‏كنند.

اين است كه مي‏فرمايد: شفاعتي لاِهلِ الكبائِرِ مِن امّتي شفاعت من از براي كساني است كه گناه كبيره كرده‏اند و هيچ گناهي از روي غفلت، كبيره نيست و اگر كسي در خواب طوري شد كه كسي را خفه كرد گناه كبيره نيست و گناه كبيره آن گناهي است كه از روي تعمّد انسان كرده باشد. و مي‏فرمايد هركس كه اعتقاد به‏شفاعت من نداشته باشد از امّت من نيست. و اين پيغمبر ما پيغمبري است كه به‏اندك عبادتي رفع گناهان را مي‏كند و نمي‏بيني كه مي‏فرمايد حضرت پيغمبر وقتي رفت به غار ثور كه مي‏خواست بيايد به مدينه حضرت‏امير بجاي حضرت رسول خوابيد و عمدا او را خوابانيد بجاي خود و خوابيد حضرت در رختخواب پيغمبر تا وقتي كه كفّار آمدند ـ  و نمي‏خواهم قصّه‏اش را عرض كنم  ـ مي‏فرمايد ثواب يك نفس از نفسهايي كه در آن رختخواب كشيد اگر به همه مردم قسمت كنند همه اهل بهشت خواهند بود. و اگر ثواب يك نفس‏كشيدن حضرت امير را به تمام خلق قسمت كنند همه را شفاعت مي‏كند و لكن امر طوريست كه به‏كفّار نمي‏دهند.

پس پيغمبر كه دعا مي‏كند اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات البته خدا مستجاب مي‏كند و شكّي و ريبي نيست. پس هرچه گناهكار باشند همين كه مسلمان هستند پيغمبر دعا مي‏كند از براي ايشان و اگر كسي در دلش خيال كند كه شايد شفاعت ما را نكند مؤمن نيست. پس البته شفاعت پيغمبر به‏او نخواهد رسيد و مطلب اين است كه ان‏شاءاللّه دانسته باشيد كه ايشانند شاهد بر ذرّات موجودات و همه را مي‏دانند. و خداوند چنين علمي به‏ايشان داده كه همه را بدانند و از هر جائي بخواهند خبر بدهند مي‏توانند.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 102 *»

پس غافل نباشيد چرا كه ايشانند آن اسم نوراني خدا و ايشانند نور الانوار. اللّهمَّ انّي اسئلك من نورك بانوره و كلُّ نورك نيِّر و انور نورها نورالانوار است و همين لفظ را ملاّمحمدباقرمجلسي  رحمه‏الله در كتابهاش نوشته كه ايشانند نورالانوار و نور آن چيزي است كه خودش موجود باشد و چيزهاي ديگر را هم ظاهر كند. «ظاهرٌ لنفسه مُظهرٌ لغيره» خودش ظاهر باشد و ظاهر كننده چيزهاي ديگر باشد. پس نور، اين روشنائي را نور مي‏گوئي بجهت اين است كه خودش روشن است و به‏جائي هم كه مي‏تابد آنجا را روشن مي‏كند. پس ظاهر است في‏نفسه و مُظهر چيزهاي ديگر هم هست. و همچنين است كه هر چيزي را خدا يك جور نوري قرار داده است و يك جوره نور، كلام شخص است كه شخص حرف بزند و هدايت كند مردم را و ائمه‏طاهرين هادي خلق بودند. پس كلامكم نور. پس اگر پيغمبر و اميرالمؤمنين حرف نزده بودند مردم از حلال و حرام خبري نداشتند. پس ايشانند هاديان خلق و هدايت ايشان صادر از ايشان است و شما هدايت يافته‏ايد و هدايت كردن كار ايشان است و هدايت يافتن هم ان‏شاءاللّه كار ما است. آن هدايت‏كننده نور است خودش و ظاهر كرده است هدايت شدن ما را. بعينه كسي كه چيزي را مي‏شكند دو كار پيدا شده است يكي كار آن كسي كه شكسته است آن را و يكي هم كار شكسته شدن. و شكسته شدن كاسه كار كاسه است و اگر آن شكننده كاسه را نشكسته بود شكسته نمي‏شد. پس آني كه كاسه را شكسته است شكسته نشده ولكن كاسه شكسته شده و ثوابش را به او بايد بدهند.

پس غافل نباشيد كه ايشانند واللّه كه هدايت كرده‏اند و خلق هم هدايت شده‏اند. پس ايشانند كه ظاهر كرده‏اند ايمان مؤمنين را و ايمان مؤمنين نور ايشان است كه به مؤمنين تابيده و ايشان كه موعظه و نصيحت كردند اگر ايشان اين كار را نكرده بودند تو هم ايمان نداشتي. آوردن ايمان كار ايشان است و ايمان قبول كردن كار شما است. پس الحمدللّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه. البتّه اگر خدا هدايت نكرده بود ما را هدايت نمي‏شديم. خيرات تمام آنهايي كه خير از ايشان صادر شده از

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 103 *»

بركت ايشان است. اشهد انَّك قد اقمت الصّلوة و آتيت الزَّكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر. پس ايشان نماز را به‏پا داشته و نماز را به‏تو تعليم كردند تو هم نماز كردي. الدالّ علي الخير كفاعله. و مي‏فرمايند اوّلاً انسان هر عمل خيري كه مي‏كند اين را ثوابش را براي پدر و مادرش مي‏نويسند و از آن تفضّلي كه خدا كرده است هرچه اولاد معصيت مي‏كند به‏گردن خودشان است و هرچه عمل خوب مي‏كند مال پدر و مادر است. و اگر اعمال خود را تفويض به‏ايشان كني از براي تو فايده دارد. و بعد از نماز بگوئي كه خدايا ثواب نماز مرا بده به‏محمّدوآل‏محمّد صلوات‏اللّه عليهم اجمعين. و هر خيري كه از كسي صادر شد به توفيق خدا است و توفيق خدا از خدا صادر است. پس ان ذكر الخير كنتم اوَّله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه. پس ايشانند واللّه آن نورالانوار كه ايمانها را باعث شده‏اند كه نمازها پيدا شده و روزه‏ها و اعتقادات صحيح پيدا شده. و جميعش از بركت وجود مبارك ايشان است و حقّ ايشان است. و مي‏فرمايند حقّ ما به‏گردن مردم بيش از حقّ پدر و مادر ايشان است چرا كه اگر ما شفاعت كنيم ايشان را و آنها عاقّ پدر و مادرشان باشند ما پدر و مادرشان را از ايشان راضي مي‏كنيم و اگر عاقّ ما بشوند واي بر آنها. پس ايشان هستند پدر و مادر حقيقي و تمام اعمال شما واقعا مال ايشان است و اگر تو خودت تفويض كني عبادات خود را به ايشان بهتر است. اليكم التفويض و عليكم التعويض. و همين كه تفويض مي‏كني بقدري كه نفس مي‏كشي ثواب تو را مضاعف مي‏كنند و اين نمازهاي تو را مضاعف مي‏كنند و به‏تو مي‏دهند. يك نمازت را به پيغمبر مي‏دهي او ده نماز به تو مي‏دهد و دوستانشان خيلي فخر مي‏كنند كه عبادتشان را پيغمبر قبول كند.

پس ايشانند نورالانوار و جميع خوبيها مال ايشان است. ان ذكر الخير كنتم اوَّله و اصله و فرعه و معدنه و مأويه و منتهاه.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 104 *»

10/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

مكرر عرض كردم چنانچه اين خلق خودشان از براي خودشان حلال و حرام و مسائلي نمي‏توانند درست كنند خدا بايد بگويد چه حلال و چه حرام است آن هم به‏زبان پيغمبر9 كه او بايد همه احكام را برساند. خودمان از پيش خودمان حلال و حرام نمي‏توانيم درست كنيم. به‏همين نسق خودمان از پيش خودمان نمي‏توانيم خدا را بشناسيم و خدا همانطوري كه خودش خودش را وصف كرده بايد آنطور او را شناخت. و اگر بخواهد كسي جور ديگر خدا را بشناسد راه را كج كرده و خدا را نشناخته. و خداوند عالم به‏اين‏طور خود را ستوده كه مي‏فرمايد: اللّه نور السّموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و اين نور اسمي است از اسمهاي خدا و خود اين نور خدا نيست. ملتفت باشيد چنانچه ظاهرا خيلي چيزها را فكر كنيد مي‏فهميد كه البته اين لام و الف و هاء خدا نيست و خدا آنست كه خلق مي‏كند و رزق مي‏دهد و الف و لام و هاء

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 105 *»

اسم خدا است. و فكر كن كه اسم همه‏جا غير مسمّي است. مسمّي آن كسي است كه اسم به‏خودش مي‏گيرد.

و اين است كه مكرّر عرض كردم و مردم در فكر اين جور چيزها نبوده‏اند و نفهميده‏اند. اسمي را كه غير بر سر كسي بگذارد اعتنائي به او نيست. تو اسم پسرت را سلطان مي‏گذاري سلطان معنيش اين است كه تسلط داشته باشد و وقتي كه تسلط ندارد سلطان نيست. و اسم راستي آنست كه شخص خودش بخودش بگذارد. آتش گرم است تو هم مي‏گوئي گرم است و راست است و به‏اندازه‏اي كه آتش گرم است تو هم به‏همان اندازه كه آنرا شناختي آتش را شناختي و اين گرمي فعل آتش و اثر آتش است كه از آتش صادر است. و تري اثر آب است نه خود آب، و خاك اثرش خشك‏كردن است و سركه اثرش ترش كردن دهن است.

پس غافل نباشيد كه هر چيزي را ببينيد آن اسم خودش پيش خودش است. پس شكر معلوم است شيرين است و سركه ترش است و ترشي فعل و اثر سركه است و ترشي از سركه صادر شده و وقتي كه فكر كنيد مي‏فهميد مسئله‏هاي خيلي عمده را كه اين مردم ملاّ هم بوده‏اند و كتابها هم نوشته‏اند و آخر كار هيچ نفهميده‏اند. مي‏گويد مردكه اگر بگوئي آتش گرم است آدم كافر مي‏شود. و دليل مي‏آورد كه لا فاعل في الوجود الاَّ اللّه. پس فاعلي كه غير خدا نيست اين آتش جائي را بسوزاند كفر است پس كليةً خدا عادتش را بر اين جاري كرده كه آتش كه جائي بيفتد خدا خودش آنجا را بسوزاند و همچنين باد جائي را حركت نمي‏دهد اما عادت خدا اين است كه وقتيكه بخواهد كشتي را حركت بدهد اين باد را مي‏آورد كه بوزد. پس اگر اثري در باد هست كه كشتي را حركت مي‏دهد پس باد او را حركت مي‏دهد. حالا خدا كشتي آنجا كه خواهد برد و لكن باد را خلق مي‏كند و كشتي را حركت مي‏دهد بواسطه باد و اگر خدا بخواهد كه كشتي حركت نكند باد را ساكن مي‏كند. و خدا هم اينطور فرموده كه كشتي را باد حركت مي‏دهد. حالا باد را خدا خلق كرده درست است.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 106 *»

و خيلي مسئله عمده‏اي است كه اين مردم هنوز فرق ميان فاعل و خالق را نگذارده‏اند. هيچ فرقي ميان فاعل و خالق نگذاشته‏اند. خيال مي‏كنند كه خدا كه خالق شد بايد فاعل تمام افعال خلق هم باشد. هر فعلي عرض مي‏كنم كه از خلق صادر شده آن كار از خدا صادر نمي‏شود. و ملتفت باشيد مثل اينكه گرمي از آتش سر مي‏زند و خداي ما داغ نيست و گرمي ندارد چرا كه خداي ما سبّوح و قدّوس است و سبحان ربّي الاعلي مي‏گوئي و سبحان ربّي العظيم و بحمده مي‏گوئي. سبّوح است يعني مثل آب تر نيست مثل خاك خشك نيست مثل شب تاريك نيست و مثل روز روشن نيست و لكن شب را او آورده آفتاب و ماه را او خلق كرده. و اين مردم غافلند شما غافل نباشيد كه خداوند عالم هر كاري را كه مخلوقات مي‏كنند آن كار را خدا نمي‏كند و مخصوص مخلوقات است و هركاري را كه خدا مي‏كند مخلوقات عاجزند و نمي‏توانند كار خدا را بكنند.

و اين مختصري بود عرض كردم و خدا خودش مي‏فرمايد كه ليس كمثله شي‏ء. اين اشياء را كه مي‏بيني خدا مثل زمين نيست مثل آسمان نيست خدا مثل آتش گرم نيست مثل آب تر نيست مثل خاك خشك نيست و هكذا. پس ليس كمثله شي‏ء و خدا حتم كرده كه كار هركسي از دست خودش صادر شود و كار هيچ‏كس را كس ديگر نمي‏تواند بكند. عرض نمي‏كنم كه نمي‏شود فعله گرفت وكيل شود. مي‏گويم كاري كه من بايد بكنم غير من آن كار را نمي‏تواند بكند. من بايد نگاه كنم و رنگها را ببينم حالا تمام عالم چشم باشد و نگاه كند و رنگها را ببيند و من نگاه نكنم من رنگها را نديده‏ام. پس من اگر بخواهم رنگها را ببينم بايد چشمم را باز كنم. و من اگر بخواهم طعم چيزي را بفهمم خودم بايد بچشم و نمي‏شود كسي وكالت مرا بكند. پس تمام مردم بچشند و من نچشم چيزي را من خبر از طعم آن ندارم. حالا مردم همه مي‏دانند كه حلوا شيرين است و لكن من بايد از ذائقه خودم تميز بدهم و همچنين ساير چيزها و من اگر بخواهم بو را بفهمم مثلاً بوي مشك را بدانم چطور است من خودم بايد شامّه داشته باشم.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 107 *»

مردم بو بفهمند دخلي به من ندارد و همچنين است در تمام جاهاتان. صدا را من بايد بشنوم كه صدا چطور است حالا تمام عالم گوش باشد و من تنها كر باشم من از صدا خبري ندارم و همچنين غافل نباشيد كه همه جاتان به‏همين‏طور است كه عرض مي‏كنم كه اگر لامسه نداشته باشي و فالج باشي تو گرمي را نمي‏فهمي و هركس گرمي و سردي را مي‏فهمد به‏لامسه مي‏فهمد و من اگر لامسه را نداشتم گرمي و سردي را نمي‏فهميدم يعني چه. و به‏همين جهت است كه خدا را خلق نمي‏شود بشناسند بجهت آنكه خدا بوئيدني نيست كه آنرا بو كنند و چشيدني نيست كه آنرا بچشند و ديدني نيست كه آنرا ببينند و هكذا.

و غافل نباشيد كه همه خلق مشغول كار خودشان هستند و خدا حكم كرده به‏حكم قطعي يعني محال قرار داده كه كسي بتواند كار كسي ديگر را بكند. پس من بايد خودم نماز كنم و روزه بگيرم كسي ديگر نماز كرد براي خودش نماز كرده و روزه گرفته. من خودم بايد تحصيل علم كنم و خداوند عالم مي‏فرمايد ليس للانسان الاّ ما سعي و انَّ سعيه سوف يري. نيست از براي انسان مگر هر عملي را كه خودش كرده و هيچكس بدانيد كه مالك هيچ چيز نخواهد شد مگر خودش كاري را بكند. پس تو مي‏ايستي مالك ايستادن هستي، تو راه مي‏روي مالك حركتي. ساكن مي‏شوي مالك سكوني، مي‏چشي مالك طعم شده‏اي، مي‏بوئي بو را مي‏فهمي مالك آن هستي و تا كسي خودش كاري را نكند نه اسمي دارد نه ملكي.

و محض نصيحت عرض كردم كه شخصي را در صندوقي بگذارند و در صندوق را محكم ببندند كه هواي خارجي داخل آن نشود و صندوق را ببرند در باغي كه همه‏چيز داشته باشد عطرها و درختها و ميوه‏ها و بلبلها داشته باشد، باغ بهشت بعينه باغهاي دنيا است، قصر دارد بلبل دارد ولكن بايد گوش داد و شنيد و اگر در صندوق بگذارند كسي را و آن صندوق را در باغ بگذارند جهّال مي‏گويند كه فلان شخص را در باغ بردند ولكن علما اينطور نمي‏گويند چرا كه صندوق در باغ رفته نه او و از خودش هم

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 108 *»

كه مي‏پرسي باغ چطور بود مي‏گويد من خبر ندارم. مي‏گوئي هواي باغ چطور بود مي‏گويد من هيچ نفهميدم و در صندوق حبس بودم. و هكذا مي‏گويد من محبوس بودم در صندوق، چيزي نديدم. و همينطور است امر حقيقةً تا تو چشم باز نكني و نبيني باغ را از باغ خبر نداري و تو تا نچشي ميوه باغ را از طعم و رنگ و بوي آنها خبر نداري و تا نشنوي صداي بلبلها را از صوت آنها خبر نداري و اين است كه مي‏فرمايد: ليس بامانيِّكم كه مردم آرزو مي‏كنند كه خدا ما را به‏بهشت ببرد. و كم كسي هست كه آرزو كند كه به‏بهشت هم برود. اين مردم كاري به بهشت ندارند. پس غافل نباشيد كه ليس بامانيِّكم و لا اماني اهل الكتاب نه آرزوهاي شما حقيقت دارد و نه آرزوهاي اهل كتاب كه يهود و نصاري و گبرها باشند. به‏آرزو كار نمي‏گذرد. تو تا نچشي از طعم نمي‏شود كه خبر شد و هركس چيزي را نفهمد بپرسد. همين تو را در ديگ حلوا غرق كنند و تو حلوا را نچشي از طعم حلوا خبر نمي‏شوي و نمي‏داني كه اين حلوا بود يا ترياك و همينطور در اين روشنائي كه فرو رفته‏اي چشمت را روي هم بگذاري تو روشنائي را نمي‏بيني و حالا كه چشمت را باز كردي مي‏بيني كه روشنائي اطراف تو را احاطه كرده و اگر چشم نداشتي نمي‏دانستي.

و اين مطلب را هميشه كار دستش داري و ملتفت باشيد كه خدا همه جا هست و كسيكه ملتفت خدا نيست پيش خدا نيست. ببين كسي حلوائي را ساخته باشد و تو هنوز نچشيده باشي آنرا نمي‏داني حلوا چطور است و تو پيش حلوا نرفته‏اي و حلوا پيش تو نيامده و تو مالك حلوا نيستي و اگر شكمت را يكي پاره كند و حلوا را در شكم تو بگذارد تو هيچ خبر نشوي كه اين چه بود حلوا بود يا ترياك. پس غافل نباشيد حلوا را اگر در شكم بگذارند و در شكم را بدوزند باز خدا حلوا به‏تو نداده و خبر از حلوا نداري. و همچنين خيال كن كه اين حلوا را در همه جاي بدن تو داخل كنند تو اگر نچشي حلوا به‏تو نداده‏اند و از آن خبري نداري و مالك حلوا نشده‏اي و عاريه‏اش گذاشته‏اند.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 109 *»

پس غافل نباشيد ان‏شاءاللّه كه اين است كه خداوند عالم كاري دست هيچكس ندارد و محتاج عبادت كسي نيست و هيچ محتاج نيست كه تو اعتقاد كني كه خداي تو قادر است و عالم است و لكن تو محتاجي و تا تو نداني كه خدا عالم است و قادر است اين خدا پيش تو نيامده. و اگر خدائي هم به‏زبان براند باز پيش خدا نرفته و خاء و دال و الف خدا نيست و اين جبريها هم اسم خدا مي‏برند ولكن مي‏گويند خداي ظالمي است و هركار مي‏خواهد بر سر ما مي‏آورد. أفرأيت من اتَّخذ الهه هواه و خودش خبر داده. تو هواي خود را خداي خود مي‏داني و مي‏گوئي جبر مي‏كند و ظلم مي‏كند و خداي ظالم و دروغگو خدا نيست و خدا فرموده است كه ادعوني استجب لكم. تو هم پيش او برو تا دعاي تو را مستجاب كند و اگر به خيال خودت پيش خدا رفتي و دعاي تو مستجاب نشد بدان پيش خدا نرفته‏اي. چرا كه او خلف وعده نمي‏كند. حالا من خلف وعده مي‏كنم چرا كه وعده كه مي‏كنم از عواقب امور اطلاعي ندارم كه چه مي‏شود ولكن خداوند عالم از عواقب امور مطلع است. الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير. او هركاري را كه مي‏كند مي‏گويد مي‏كنم و هر كاري را كه نمي‏خواهد بكند مي‏گويد نمي‏كنم.

حالا خدائي كه فرموده اگر تو مرا خواندي من تو را اجابت مي‏كنم تو هم مي‏روي و دعا مي‏كني مي‏بيني مستجاب نشد بحث با آن كسي كه مي‏خواهي بكني بكن چرا كه آن‏كسي كه او را خوانده‏اي از دل تو خبر نداشته و قادر هم نبوده بر استجابت دعاي تو. و أفرأيت من اتّخذ الهه هواه و اين خداي ما قادر است و عالم است و فرموده ادعوني استجب لكم و اگر تو تنبلي بكني و دعا نكني خدا به‏تو اعتنا ندارد و خدا مي‏فرمايد قل ما يعبؤ بكم ربّي لولا دعاؤكم اگر شما دعا نكنيد خداي من به شما اعتنائي ندارد. پس تو گرسنه‏اي بگو من گرسنه‏ام. حال خدا هم مي‏داند تو گرسنه‏اي ولكن مي‏خواهد كه تو دعا كني و عبادت كني. حالا يك كسي هست كه اين است حالتش كه امورش را واگذار كند به‏خدا مثل حضرت ابراهيم را كه در منجنيق گذاشتند كه او را در آتش

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 110 *»

بيندازند جبرئيل آمد پيش او گفت اي ابراهيم دعا كن و خداي خود را بخوان چرا كه اينها تو را در آتش مي‏اندازند. گفت اي جبرئيل خدائي كه خودش حاضر است و مي‏بيند، من چه بگويم و مرا بجهت دعوت‏كردن بسوي او مي‏خواهند در آتش بيندازند. و كسي كه حالتش مثل ابراهيم باشد كأنّه هميشه در دعا است ولكن مردمان ديگري كه اين حالت را ندارند كه نمي‏توانند تفويض كنند امور خود را به‏خدا آن كسانيكه اين قوّه را ندارند حالا گرسنه‏اي بگو خدايا گرسنه‏ام، گريه هم بكن مثل گداها.

بخصوص حضرت عيسي مي‏فرمايد: ببينيد وقتي كه گدا مي‏رود در خانه‏اي اگر اهل خانه رحمي دارند تا داد مي‏كند يك چيزي به‏او مي‏دهند و مي‏رود و اگر ترحم ندارند اهل خانه به تنگ مي‏آيند و چيزي به او مي‏دهند كه برود. خودش مي‏فرمايد كه اگر دعا كردي مي‏بيني مستجاب نشد سمج بشو تا دعاي تو را مستجاب كند. پس قل مايعبؤ بكم ربّي لولا دعاؤكم. حالا گرسنه‏اي و مي‏گوئي من عارم مي‏شود كه دعا كنم، اينطور نيست بايد دعا كرد. اگر هم اول ندادند خيلي سمج بشو و التماس بكن تا به تو بدهند و مي‏فرمايد تمام چيزهائي كه محتاجي از من بخواه حتي پشكل تنورت را از من بخواه كه اگر من پشكل ندهم تو نمي‏تواني نان طبخ كني. و همين پشكل بي‏قابليتي كه هست او بايد بدهد و تمام چيزها را بايد از خدا خواست و اين است كه بعضي از اعمال را واجب كرده. سرّش اين است كه چون مي‏داند اين خلق لاابالي هستند پس مي‏ترسند كه آن كار را نكنند. و مي‏فرمايند نمازي كه در آن حمد نباشد نماز نيست و مضمون اين حمد اين است كه اوّلاً مي‏خواني الحمدللّه ربّ العالمين تا مي‏رسد كه ايّاك نعبد و ايّاك نستعين يعني من تو را مي‏پرستم ولكن اگر تو مرا كمك نكني من تو را نمي‏توانم عبادت كنم. و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه خدايا تو ما را هدايت كردي و ما هم خيلي كه زور زديم هدايت شديم.

پس خدا بايد همه كارها را بكند تا آن كارها بشود پس ما را هدايت كند تا ما هم هدايت شويم. ما را به‏نماز وادارد تا ما هم نماز بكنيم. پس ايّاك نعبد تو را مي‏پرستيم و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 111 *»

غير تو را نمي‏پرستيم و نه كه من اين كار را مي‏توانم بكنم ولكن ايّاك نستعين تو اگر كمك مي‏كني من اين كار را مي‏كنم والاّ نمي‏توانم اين كار را بكنم. و اهدنا الصراط المستقيم و صراط مستقيم آن راهي است كه كساني را كه لطف كرده‏اي و اعتنا كرده‏اي ايشان را در آن راه انداخته‏اي. صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم. آن‏كساني كه ايمان به‏پيغمبر نياورده‏اند مغضوبٌ عليهم هستند و تعبير آورده‏اند كه يهوديها هستند و الضّالين نصاري هستند.

و ملتفت باشيد كه آنهائي كه تعمّد كرده‏اند و ايمان نياورده‏اند مغضوب عليهم هستند و الضّالّين جماعتي هستند كه تعمّد نكرده‏اند مثل غالب اهل دنيا از هر طايفه‏اي تعمّدي معصيت نمي‏كنند ولكن عادت كرده‏اند بر معصيت تا راه مي‏افتد مي‏گويد قلمي برداريم و چيزي بنويسيم كه مداخل كنيم و موعظه ياد بگيريم كه مردم را موعظه كنيم كه مداخل كنيم و ملاّ شويم كه پيشنمازي كنيم و مداخل كنيم. و آن زارع مي‏گويد جائي را پيدا كنيم كه زراعت كنيم و هكذا. پس تعمّد بر معصيت نمي‏كنند حالا چاه‏كندن معصيت نيست و شترداري معصيت نيست ولكن شيطان اينها را گول زده و تعمّد بر گمراهي نكرده‏اند. پس ضالّين هستند و خدا خيلي از ضالّين را ترحّم مي‏كند و بيشتر اهل بهشت همين ضالين هستند و اگر كسي در همان زراعتش تقلّب نكند خدا او را مي‏آمرزد و اگر كسي در شترداريش تقلّب نكند خدا او را مي‏آمرزد.

و غافل نباشيد كه اين ضالّين محبوب خدا نيستند و خدا ايمان و عبادت را خواسته و بخصوص تعليمت كرده كه وقتي كه عبادت مي‏كني مي‏گوئي كه خدايا مرا در راه راست بينداز. و خدا همينها را تعليمت كرده كه بگوئي خدايا مرا در راه راست بينداز كه از مغضوب عليهم و از ضالين نباشم. حالا من نوكر پادشاهم راست است هر حكمي را هم پادشاه مي‏كند بايد رعايت كنم راست است ولكن بنده خدا هم بايد باشي. چاروادار هم باش ولكن بنده خدا هم باش حالا يك عمري چارواداري مي‏كني و خدا و پير و پيغمبر سرت نمي‏شود خيلي بد است و همان روز اولي كه به‏ما گفته‏اند كه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 112 *»

بيائيد اصول دين بخوانيد گفتند اصول دين پنج است و اول توحيد و خيلي‏ها معني اين توحيد را نمي‏دانند يعني چه و بعد عدل يعني خدا ظالم نيست و بعد هم نبوت و بعد امامت و بعد معاد روز قيامت. حالا بعد از هفتاد سال عمر هم همين را مي‏داني و ديگر از معنيش خبر نداري چه فايده‏اي دارد.

و باز از براي تأكيد عرض مي‏كنم و غافل نباشيد مي‏فرمايد كسي ـ  يعني طايفه‏اي مي‏ميرد نكيرين از او سؤال مي‏كنند مي‏گويند من ربّك؟ مي‏گويد ربّ العالمين. مي‏گويند كيست پيغمبر تو؟ مي‏گويد محمّدبن عبداللّه9 . مي‏گويند دليل و برهانت چيست از كجا خدا يكي است؟ مي‏گويد مردم همه مي‏گفتند كه خدا يكي است. و مي‏گويند به چه دليل مي‏گوئي محمّد پيغمبر است؟ مي‏گويد همه مردم اينطور مي‏گفتند. جوابش مي‏دهند كه اگر تو در ولايتي بودي كه همه بت‏پرست بودند البته تو هم بت‏پرستي مي‏كردي. و همچنين مي‏گويند بلكه تو در ميان گبرها متولد شده بودي و آنها با اين پيغمبران بدند چرا كه خيلي از آنها را كشته و مالهاي آنها را برده و شايد تو در ميان يهود مي‏بودي و آنها با پيغمبر بدند و نصاري همينطور بدند چرا كه آنها مي‏گويند دين عيسي را نسخ كرده و مي‏گويند شايد تو در ميان نصاري بودي و آنها جمعيتشان زيادتر است از اين مسلمانها، پس تو هم او را بد مي‏گفتي. آن‏وقت زبانش لال مي‏شود و آنوقت گرزي بر سرش مي‏زنند كه قبرش پر از آتش مي‏شود و تا روز قيامت هست و آنوقت او را مي‏برند داخل آن جهنم اصلي مي‏كنند و معذّب است.

پس ملتفت باشيد كه اهل‏باطل خودشان از پيش خودشان مي‏خواهند خدا را بشناسند و مي‏گويند ما عمارتي را ديديم مي‏فهميم كه اين عمارت را بنّائي ساخته. حالا تو از كجا فهميدي كه يك نفر اين عمارت را ساخته كه مي‏گوئي پس مرا هم كسي ساخته؟ و اين دليل توحيد نشد. و مردم چون مستبد به عقلهاي خودشان شده‏اند گمراه شده‏اند و گبرها به‏عقل خودشان و خيال خودشان زرتشت را پرستيدند و نصاري به خيال خودشان عيسي را پسر خدا دانستند و اينها همه هوي و هوس بود و اگر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 113 *»

آنطوري كه خدا حجّتش را تمام كرده و خدا لامحاله حجّتش را تمام مي‏كند به‏يهودي نگفته بيا مسلمان شو، اين طور نيست و همه پيغمبران اول حجت را تمام مي‏كردند، و اين معجزات نبوده است بازيهائي چند كه خواستند مردم را فريب بدهند و تماشا كنند مردم.

واللّه اين كارها را كردند كه تو بداني اينها از پيش خدا آمده‏اند نه از هواي نفس خود و اين معجزات را آوردند كه تو از روي دليل و برهان بفهمي كه اگر اين از روي هواي نفس اين ادعا را مي‏كرد بايست خدا باطلش كند يا او را هلاك كند. و هر كار بدي مثل سحر است و انَّ اللّه لايصلح عمل المفسدين و خدا عمل بد را رسوا مي‏كند و اگر كسي كاري را كرد و اظهار معجزي كرد و خدا او را رسوا نكرد معلوم است كه از پيش خدا است و خدا است كه احقاق حقّ مي‏كند و ابطال باطل مي‏كند و داغ باطله به اهل باطل مي‏زند و ولشان مي‏كند و همچنين علامات حقّ را روي اهل حقّ مي‏گذارد و ساير مردم همه را مي‏بينند و آن داغ باطله را مي‏بينند و علامت حق را هم مي‏بينند. حالا ديگر مردم اگر خواستند داخل آنهائي بشوند كه علامت حق را دارند مؤمن مي‏شوند والاّ داغ باطله مي‏خورند و خداي ما خدائي است كه احقاق حق مي‏كند و ابطال باطل مي‏كند و حق را جوري مي‏كند كه اهل باطل توي دلشان هم بدانند كه فلان راست مي‏گفت و حق بود و عبرت بگيريد كه آدمي معتبرتر از حضرت امير7نبود و همين اعتبار ظاهري را عرض مي‏كنم كه آن باطن نباشد اين اميرالمؤمنين ظاهرا پسر عمّ پيغمبر بود داماد پيغمبر بود، اين سخي بود هيچكس حرفي نداشت.

يك وقتي كسي رفت پيش معاويه معاويه گفت از كجا آمده‏اي؟ گفت از پيش لئيم‏ترين خلق. گفت او كيست؟ گفت علي‏بن‏ابي‏طالب. گفت كه لئيم توئي و آن مادرت كه از روي تو برخاست و حال آنكه علي آن كسي است كه اگر دو انبار طلا و نقره داشته باشد و انباري هم از كاه داشته باشد اول انبار طلا و نقره را به‏مردم مي‏دهد.

حالا اين علي7 را همه‏كس مي‏دانست كه داماد پيغمبر است و پسر عمّ پيغمبر

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 114 *»

است و اسخاي همه مردم است و شجاعترين همه مردم است. اين مطلب را همه‏كس مي‏دانست و لكن مردم دانسته و فهميده انكار داشتند و مردم بعضي مي‏گفتند اين علي با برادرش درست راه نمي‏رود. يك وقتي اين اولاد عقيل اين طفلها خيلي گرسنه و برهنه بودند و گويا روزي يك صاع جو به آنها مي‏دادند. حضرت امير به عقيل فرمودند كه امروز بچّه‏هات را اينطور ديدم. عقيل گمان كرد كه حضرت ترحّمي كرده‏اند و مي‏خواهند زيادتر كنند آن چيزي را كه به ايشان مي‏دادند، او هم قدري اظهار فقر و پريشاني كرد خدمت حضرت. آن بزرگوار انبر را در آتش گذاشتند و داغ كه شد روي دست عقيل گذاشتند كه فريادش بلند شد. فرمودند تو طاقت آتش دنيا نداري من چگونه طاقت آتش جهنّم داشته باشم. و بعد از آن عقيل رفت پيش معاويه و چندي آجيل خورد. يك وقت به فكر افتاد كه انسان عاقل دست از علي برنمي‏دارد بيايد پيش معاويه ملعون. و آمد خدمت حضرت امير و توبه كرد. حضرت فرمودند تو حالا اثر آن غذاهاي معاويه در بدنت هست و فصّاد طلب كردند و او را فصد كردند تا وقتيكه به‏حال اول عود كرد. و مردم پشت به‏پشت هم دادند كه علي را دوست ندارند و مي‏گفتند كسيكه با برادرش اينطور بكند با ديگران چه خواهد كرد ولكن ابوبكر اينطور نيست چرا كه آنها دستگاه را وسيع كردند و عمر كه خيلي هم وسيع كرده بود دستگاهش را كه هركس زباني داشت و جنگي مي‏كرد خيلي به‏او چيز مي‏داد و هركس بي‏زبان بود يا جنگ نمي‏كرد به‏او چيزي نمي‏دادند.

باري ملتفت باشيد كه علم حضرت امير و عبادت او محلّ حرف نبود تقواي او محل حرف نبود مع‏ذلك مردم او را وامي‏گذارند و مي‏روند پيش ابابكر و همه‏شان حرامزاده و رذل بودند و هميشه آنها اوباش مردم بودند و پدر ابوبكر را ابوقحافه‏اش مي‏گفتند و كسيكه در آن زمانها گاهي مهماني مي‏كرد اين ابوقحافه جارچي بود و وقتي آن مهمانها غذاها را مي‏خوردند او كاسه‏ليسي مي‏كرد. و قِحف به معني كاسه است و هيچ كسب و كاري هم نداشت و مردم را مي‏آورد كه بالاي زنش بروند و يك دهشاهي

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 115 *»

مي‏گرفت و خرج مي‏كرد و علم سرخي زده بود و كارش اين بود.

پس غافل نباشيد كه اين مردم نوعا اوّل اسلام چه كردند و من خيلي وقتها خودم را درس مي‏دهم كه مردم نسبت به اميرالمؤمنين آن‏طورها كرده‏اند ديگر تو توقّع نداشته باش كه با تو درست راه بروند. و اين مردم مي‏بيني كه مسجد هم دارند نماز هم مي‏كنند گريه هم مي‏كنند با وجود اين دين ندارند. و عمر كاري كرده كه هنوز از ولايت شيعه كه بيرون بروي آن‏طرفش همه سنّي هستند و دليلشان اين مردم اين است كه انّا وجدنا آباءنا علي امّة و انّا علي آثارهم مقتدون. پس انسان آن كسي است كه همينكه حق را ديد تصديق مي‏كند و اگر راستي راستي ايمان داشته باشد بالاتر از تمام بلاها مردن است و پيغمبر جنگها مي‏كرد و مردم مي‏رفتند و كشته هم مي‏شدند و اين پيغمبر فرمود كه كسيكه ايمان به‏من دارد منتظر فقر باشد و كسيكه علي را دوست مي‏دارد منتظر دشمن باشد.

برويم بر سر مطلب. غافل نباشيد كه خدا را آنطوري كه هست بايد شناخت و اينطوري كه يهوديها مي‏گويند و نصاري مي‏گويند نيست و همينطور آنهائي كه جبري هستند خدا ندارند و ان‏شاءاللّه فكر كنيد كه خدا در اين آيه نور تمام مطلب را بيان مي‏فرمايد كه اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و مثل نوره كمشكوة فيها مصباح و ريش سنّيها را هم كه مي‏گيري و مي‏گوئي اين نور كيست؟ مي‏گويند محمّد بن عبداللّه است و اين نور وحي است و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا. و آن نور نبوّت را معلوم است كه خدا در قلب پيغمبر مي‏گذارد. و آن آيه ديگر را ملتفت باشيد كه نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين. پس قلب پيغمبر آن شيشه‏اي است كه آن چراغ در آن است. و عجب تشبيهي كرده خدا و صورت قلب هم مثل مردنگي است كه آن نور وحي در آن است و بدن پيغمبر واللّه مشكوة است و اين مشكوتش چقدر شبيه است به اين مشكوه‏هاي ظاهري كه در بالاي عمارات نصب مي‏كنند و آن روزنه‏ها دارد كه به‏همه سمت نور مي‏دهد. و همينطور است اين بدن

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 116 *»

پيغمبر سوراخها دارد يكي چشم پيغمبر است يكي گوش پيغمبر يكي شامّه پيغمبر يكي زبان پيغمبر. ببين از زبانش قرآن بيرون مي‏آيد از گوشش صداي وحي‏ها را مي‏شنود.

پس بدن مبارك او مشكوتي است و در اين بدن قلبي است كه آنرا شيشه نام گذارده و آن شيشه خودش روشن است بقدري كه اگر چراغ هم در آن نگذارند نوراني مي‏كند و خود اين زجاجه روشن است و واللّه خدا اشاره كرده به اين بدن پيغمبر كه با وجودي كه هميشه لباس پوشيده بود و لخت نبود، هرجا در تاريكي راه مي‏رفت روشن بود. پس اين بدن پيغمبر دائم روشن است و اگر آن قلب را هم فرض كني كه در آن نباشد روشن است و اين است كه مي‏فرمايد نورٌ علي نور از براي اينكه تو بداني كه هيچ ظلمت در آن نيست و چراغهاي متعارفي نوري بر روي نور نيست بلكه نوري بر روي ظلمت افتاده و اين روغن كه داغ شد و آمد در فتيله و بخار شد و بخار كه خيلي داغ شد درمي‏گيرد به آتش پس اين چراغهاي ظاهري نوري است بر روي ظلمت. پس كأنّه روشنائي آن كم است و تاريكي دود روشنائي چراغ را كم مي‏كند و بعضي روغنها كه صاف است و بخارش لطيف است نورش زيادتر است و روغنهائي كه لطيف هستند نورشان زيادتر است و روغنهائي كه كثيف هستند روشنائي آنها كمتر است. و خدا خواسته بنماياند كه آن نوري كه نوراللّه است نوري بر روي نور است. پس امر الهي هيچ شكّي و شبهه‏اي و ظلمتي در آن نيست و كفر و فسق و فجور را خدا ظلمت مي‏فرمايد و مي‏فرمايد: اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور و خدا مؤمنين را از ظلمت باطل بيرون آورده و در نور حقّ داخل كرده و آنهائي كه كافرند اولياي آنها طاغوت است و اين طاغوت زبان هم دارند و مردم را از نور مي‏برند به ظلمت.

پس غافل نباشيد كه اين نور خدا هيچ ظلمت داخل ندارد و احتمال نمي‏رود كه شايد هوي و هوس داشته باشد و اين خدا حجّتش تمام است و خدائي كه حجّتش تمام نيست خدا نيست و خدائي كه ظلم مي‏كند خدا نيست و خدائي كه حجّتش يك

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 117 *»

روزي تمام است و بعد تمام نيست مثلاً پيغمبر مي‏ميرد و مردم سرگردان مي‏شوند، خدائي كه اين جور است خدا نيست و خدائي كه خلق را در حيرت مي‏گذارد خدا نيست و خدا خدائيست كه پيغمبر را مي‏فرستد پيش همين مردمي كه مي‏بينيد و اين پيغمبر اينقدر مسلّط بود كه تمام سلاطين روي زمين اگرچه به‏او ايمان نياورده بودند جزيه به او مي‏دادند و اين جمعيتي كه دور پيغمبر بودند همه منافق بودند مگر سه چهار نفر و باقي مردم طالب حق نبودند و قول سنّيها است كه حضرت‏امير چون خلاف شرع نمي‏كرد از اين جهت مردم تاب متابعت او را نداشتند. طلحه و زبير شب آمدند خدمت حضرت‏امير بعد از عثمان كه حالا ديگر چاره نيست بيا و خلافت را قبول كن. فرمودند من طالب اين مردم نيستم و حاجتي ندارم و شما هركس را خودتان مي‏خواهيد رئيس كنيد و من وزارت مي‏كنم مثل اينكه در زمان ابوبكر و عمر وزارت مي‏كردم و هرجا گير مي‏كردند من كار آنها را رفع مي‏كردم. و خيلي اصرار كردند كه با آن حضرت بيعت كنند. بعدها يكوقتي طلحه و زبير آمدند خدمت حضرت كه بلكه حضرت آنها را رئيس جائي بكنند بمحضي كه آمدند آن بزرگوار چراغي كه پيششان بود خاموش كردند. گفتند چرا چراغ را خاموش كردي؟ فرمودند من سياهه بيت‏المال را مي‏كردم و اين چراغ هم مال بيت‏المال است از اين جهت خاموش كردم. اينها با خودشان گفتند اين مرد كسي نيست كه نان به كسي بدهد. اين بود كه رفتند و دور عايشه جمع شدند. و انبيا غالبشان فقير بودند و از اين‏جهت مردم دور آنها نرفتند والاّ اگر پول به‏مردم مي‏دادند حرفها كه راست بود پول هم كه به مردم مي‏دادند معلوم است كه ايمان مي‏آوردند. ولكن چون اين پستا نبود ايمان نمي‏آوردند.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 118 *»

11/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بپرستند و او را بشناسند، كارشان اين است كه بايد خداي خود را بشناسند و او را عبادت كنند و ديگر خودشان خيال كنند كه كارهاي ديگر هم دارند خدا تابع خيال كسي نيست و آنطوري كه بايد بكند مي‏كند. خودشان خيال مي‏كنند كه هميشه خدا را عبادت كنيم؟! آخر كسب و كاري داريم. و تمام اينها از غفلت است و خداي شما از آقاهاي متعارفي كه پول مي‏دهند و غلامي را مي‏خرند تشخّصش كمتر نيست. آقا كه غلام را مي‏خرد مي‏داند كه نان مي‏خواهد. آقا مي‏داند كه اين لباس مي‏خواهد لباس به‏او مي‏دهد، مي‏داند منزل و زن مي‏خواهد به‏او مي‏دهد و اينها همه نمونه است كه خدا قرار داده كه تو فكر كني و به‏مطلب خود برسي. جايي كه اين آقايان متعارفي تمام مايحتاج غلام خود را بايد بدهند و اين غلام خودش هيچ ندارد العبد و ما في يده كان لمولاه، بنده

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 119 *»

خودش مثل گوسفند است كه سرش را مي‏برند و گوشتش را مي‏خورند. و غافل نباشيد و از همين رو فكر كنيد كه خدا چنين قرار داده است كه آقائي باشد در ملك و باقي مردم همه كنيزان و غلامان او باشند. حالا اينها مخارج مي‏خواهند و وجدك عائلاً فاغني. خدا مي‏دانست كه تو جمعيّت خيلي داري تو را غني كرده. و اگر درست آقا را بشناسي آنوقت مي‏داني كه جميع مايحتاج را بايد از او طلب كرد و او هم مي‏دهد.

و باز فكر كنيد كه اين غلامان ظاهري بسا اينقدر شعور ندارند كه چه چيز لازم دارند ولكن آقا جميع مايحتاجش را درست مي‏كند. و عرض مي‏كنم واللّه آقايان شما و خداي شما ببينيد كه خدا، تو در شكم مادر بودي هيچ عقلت نمي‏رسيد كه چشم مي‏خواهي و آن خدا مي‏دانست كه بيرونت مي‏آورد و بيرون هواي روشني و تاريكي هست و تو محتاج به چشم هستي و او محض جود و كرم خودش به تو چشم داده و خداست سيّدالسادات و خدا مي‏دانست كه تو بايد در دنيا بيائي و راه روي همانجا از براي تو پا درست كرد و تو اينها را الآن هم بايد متذكّرت كرد. و جميع آنچه را كه اين خدا از براي طفل درست مي‏كند بجهت بيرون است. گوش در شكم لازم نيست چرا كه در آب غرقند دور گوش و بيني آنها پر از آب است و گوش براي بيرون خوب است كه صداها و حرفها هست و اگر بيرون آمد و گوش نداشته باشد كارش نمي‏گذرد از اين جهت خدا گوش شنوا به‏او داده. و هكذا بيرون بوها هست و يك پاره بوهاي خيلي بد هست كه محض استشمام آنها انسان مي‏ميرد پس در بيرون شكم بيني ضرور بود از اين جهت خدا بيني داده.

و از همين گرده باز فكر كنيد اين براهمه طايفه‏اي هستند و مي‏گويند طبيعت عالم اين كارها را مي‏كند و خدائي قائل نيستند و اين مردم عملشان مثل براهمه است اگرچه به‏زبان مي‏گويند خدائي هست. و خدا مي‏داند كه تو بعد از اين از شكم مادر بيرون مي‏آئي و چشم و گوش و دهن لازم داري. پس از روي دانائي و قدرت خودش اينها را براي تو خلق مي‏كند ولكن چشم را براي همين خلق كرده كه ببيند و كار خودش را

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 120 *»

بگذراند و گوش را براي همين كه بشنود خلقش كردند و اين بيچاره مي‏بيند ولكن خودت را خلق كرده از براي اينكه او را بشناسي و بپرستي و هي به‏تو مي‏گويند و باز غافلي. ببينيد خدائي كه نه ماه پيش از آنكه از شكم بيرون بيائيم مي‏دانست كه ما بيرون كه آمديم چشم و گوش و دهن لازم داريم و از براي ما آفريده و در شكم مددي كه بايد به او برسد از راه ناف مي‏رسد و آن خوني كه در رحم مادر است از راه ناف جذب مي‏كند و تبارك آن خدائي‏كه از راه ناف خون را داخل مي‏كند در اين بدن و گوشت و استخوان و رگ و پي مي‏شود و غافل نباشيد كه اين خدا دانا است پيش از آنيكه چيزي را خلق كند. و اين مردم ببينيد چقدر دورند از توحيد خدا و خيلي‏ها حكيم هم هستند و كتاب هم نوشته‏اند و گفته‏اند خدا علمش تابع ما است فليس للّه ان شاء فعل و ان‏شاء ترك و الآن مريد هم دارند و جمعيّتشان بيش از شماها است.

پس غافل نباشيد و نمونه كارهاي خدا را مكرّر عرض كرده‏ام. شما ببينيد هركس در هر چيزي كه استاد است، شخص بنّا استاد است كه مي‏داند عمارت را چه جور بايد ساخت و شخصي كه مي‏خواهد بنّائي كند بايد بتواند و قدرت داشته باشد بر بنّائي و شخص بنّا اگر بنّائي هم نكند خودش مي‏داند كه بنّا است ولكن مردم ديگر اگر بخواهند بدانند بايد بنّائي كند و خدا حجت خود را تمام كرده بر شما كه مي‏فرمايد منم قادر بر هركاري، مي‏خواهي ببيني هم ببين كه خودت را من ساخته‏ام. و هيچ چيز نزديكتر از خود آدم به آدم نيست. حالا خودش را خدا ساخته و خودش هرچه فكر كند كه چنين سري و دستي و پائي بسازد هرچه فكر كند مي‏بيند خودش و امثال خودش ـ  و اگرچه جميع خلق جمع شوند ـ  مثل خود كه نمي‏توانند بسازند سهل است مثل يك حيوان ضعيفي نمي‏توانند بسازند و ضعيفتر از مگس كأنّه حيواني نيست و خدا هم خيلي آسان خلقش مي‏كند و مردم خلق‏الساعه‏اش مي‏گويند اگرچه به‏حرفهاي مردم اعتنائي نيست. و منظور اينست كه يك مگس را اگر تمام انسانها جمع شوند و عقلها و قوّتهاشان را روي هم بريزند و هر دوائي هم از برايشان موجود باشد بخواهند يك كلّه مگسي

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 121 *»

بسازند زورشان نمي‏رسد و اين خداي ما از همين آبها و خاكها مگسها را مي‏سازد. پس هذا خلق اللّه فاروني ماذا خلق الذين من دونه.

پس خداي ما قدرتش را نموده به‏تو كه من قادرم. علمش را هم نموده به‏تو كه من مي‏دانستم كه چطور بيافرينم كه آفريدم. در وجود خودت قرار داده كه خودت مي‏بيني كه هركاري را كه مي‏خواهي بكني اوّل اراده مي‏كني كه يك ماه ديگر مثلاً سفري مي‏كني. انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون. پس ببينيد خدا مي‏داند چيزي را كه اراده مي‏كند و تو هم سفري را كه مي‏خواهي بروي مي‏داني و مي‏داني كه چه اسبابي هم ضرور است و هنوز بسا يك‏سال ديگر مي‏خواهي سفر كني و خدا واللّه همينطورها اراده مي‏كند. نه ماه پيش از آنكه تو مي‏خواهي از شكم مادر بيرون بيائي اراده مي‏كند كه تو را بيرون بياورد و بلكه همان وقتي كه حضرت آدم را آفريد اراده كرد كه اين مجلس را خلق كند. پس اراده خدا صادر از خدا است بسا هزار سال پيش اراده مي‏كند كه خلق را خلق كند. مدتهاي مديد بود كه اين آسمانها و زمينها مي‏گشت و اين انسانها نبودند و بعضي از مردم هذيان گفته‏اند كه هميشه اين جنس انسان بوده‏اند و شما مي‏دانيد كه اين انسانها قبل از آدم نبودند و مثل عيسي عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب. و بسا خيلي از گبرها در دين خودشان خيال مي‏كنند كه درست راه رفته‏اند و خيال مي‏كنند كه كسي مسئله‏شان را نفهميده و آنها خيال كرده‏اند كه انواع ابتدا ندارند و قديم هستند و مي‏گويند همين آسمان و زمين هم هميشه بوده. و عنوانش را اينطور مي‏كنند كه آيا خداوند عالم اوّل تخم را درست كرده و جوجه را از آن تخم بيرون آورده يا اوّل مرغ را آفريده؟ و گفته‏اند نمي‏شود كه اين انواع، ابتدائي داشته باشد و هميشه اين نوع بوده‏اند. و بسا عرض مي‏كنم كه حالا مي‏بينيد كه اسلامتان سهل است كه تمام يهود و نصاري اعتقادشان اين است.

پس يهود و نصاري اعتقادشان مثل مسلمين است و قائلند كه آدمي را خدا خلق كرد و زن او را و اين ابتداي خلقت بود و اين آدم واللّه پيش از آنيكه خلق كند زميني را يا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 122 *»

آسماني را خدا مي‏خواست آدم خلق كند و اين آدم بدنش بايد آبي باشد و خاكي باشد و گلي بسازند كه آدم را از آن بسازند و اين آدم را مي‏خواستند در اين دنيا بياورند و هيچ اين اوضاعي را كه مي‏بينيد اگر نمي‏خواستند آدم را بسازند ضرور نبود. ببينيد اين چه كاري است كه در اين دنيا بسازند كوزه‏هائي چند را، حيوانات چندي را و مدّت قليلي زنده باشند و بعد بميرند و متعفّن و تمام شوند انسان مي‏فهمد كه اين لغو و بي‏جا است. شما ببينيد كوزه‏گري اگر كوزه‏هائي از روي حكمت بسازد بعضي را بزرگ بعضي را كوچك بعضي را باريك بعضي را كلفت بسازد و بعد از چندي اينها را خراب كند و باز از نو بسازد اگر يك آدم چنين كاري را بكند شما مي‏گوئيد از همه ديوانه‏ها ديوانه‏تر است كه كسي اينهمه زحمت بكشد و كوزه بسازد و بعد خرابش كند و باز بسازد. همه‏كس مي‏فهمد كه لغو است و خدا كار لغو را نمي‏كند. حتي مؤمنين را خدا نخواسته كه كار لغو بكنند. والذين هم عن اللغو معرضون. و واللّه اين آسمان به‏اين عظمت را بسازد كه زمستاني بيايد و تابستاني و گياهي سبز شود و خشك شود فايده ندارد يا حيواني را خلق كند و بعد از چندي بميرند فايده ندارد.

و مكرّر اشاره كرده‏ام كه اگر اين جور باشد خلقت انسان لغو خواهد بود. انساني را به‏اين فهم و شعور و ادراك خلق كند بعد او را بميراند و بگنداند و بپوسد چه فايده دارد؟ تو اگر نمي‏خواستي اين انسان باشد چرا خلقش كردي و اگر مي‏خواستي او را و خلقش كردي ديگر چرا خرابش مي‏كني. و بدانيد كه خدا از براي دنيا اين كارها را نكرده و غافل نباشيد كه الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا. همه مردم خواب بودند حالا كه مردند بيدار شدند و مي‏گويند ما يك عمري در خواب غفلت بوديم و ما اصلاً يادمان هم نبود كه فكري بكنيم. پس عرض مي‏كنم واللّه همين طوري كه در شكم اين سر و دست و پا هيچ ضرور نبود، يك چيزي را اگر مي‏خواستند از براي همان توي شكم بسازند به‏شكل همان شكم و دل مي‏ساختند ولكن ملتفت باشيد كه شكم كارخانه انسان‏سازي است و هر كاري كارخانه‏اي دارد. كارخانه نجّاري كه آن همه در و پنجره مي‏سازند از براي خود

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 123 *»

كارخانه نيست و مسگر كه مسگري مي‏كند بجهت اين است كه مردم بخرند و به‏اطراف ببرند و كرباس را كه مردكه مي‏بافد بجهت اين است كه مردم بخرند و به‏اطراف ببرند و واللّه از براي اين دنيا خلقمان نكردند و بخصوص مي‏فرمايد: خلقتم للبقاء لا للفناء شما را خلق كردم كه باقي باشيد نه اينكه فاني شويد پس خلقتم للبقاء لا للفناء و انّما تنتقلون من دار الي دار منتقل مي‏كند شما را خدا از شهري به شهري ديگر و از داري به‏داري ديگر. و از براي اينكه هميشه باشيم ما را خلق كردند نه از براي مردن و اين مردم خودشان را گم كرده‏اند و مثلي است معروف كه شخصي رفت به آسيائي و در آن آسيا خوابيد و سفارش كرد به‏آن آسيابان كه صبح زود مرا بيدار كن كه بجائي بروم. مردكه هم او را صبح زود بيدار كرد و رفت در بين راه به‏دلاكي رسيد آئينه دستش داد ديد صورتش آردآلوده است گفت من به‏آسيابان گفتم كه مرا بيدار كن خودش را بيدار كرده. ببينيد چقدر احمق بوده و برگشت رفت پيش آسيابان كه فلان‏فلان شده من نگفتم كه مرا بيدار كن؟ چرا خودت را بيدار كردي؟ آسيابان فهميد مطلبش را قدري آب آورد و به‏صورتش زد و آئينه دستش داد گفت ببين خودت هستي؟ گفت: بلي خودم هستم. و اين مردم خودشان را گم كرده‏اند و اين سرخ و زرد انسان نيست.

انسان وقتي كه در آفتاب رفت سياه مي‏شود در سايه سفيد مي‏شود. و شيخ بيچاره ما گفته است كه اعراض دنيا در دنيا مي‏ماند. اين چاقي و لاغري در دنيا مي‏ماند. يك وقتي خونت زياد بوده رنگت سرخ بود و يك وقتي خونت را كم كردي رنگت سفيد شد و اين غذائي كه تو خوردي جزو تو نيست، مي‏آيد در شكم تو و بيرون مي‏رود و اعراض اين دنيا را مي‏فرمايند در اين دنيا مي‏ماند و كوت‏ها را بار نمي‏كنند كه در بهشت ببرند و در بهشت اصلش چيزهاي متعفّن نيست و چيزهاي خبيث نيست. آنجا داري است طيّب طاهر معطّر خوشبو. و غافل نباشيد اينها را كه شنيدند گفتند منكر معاد جسماني است. گاهي استسقا مي‏كني و باد مي‏كني اين استسقا در همين دنيا تمام مي‏شود و در بهشت نمي‏رود.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 124 *»

پس غافل نباشيد كه اين مردم همه‏شان مثل همان مردكه هستند كه اعتراض به آسيابان مي‏كرد كه خودش را بيدار كرده. آخر تو هر روز مي‏بيني كه اين اعراض از تو جدا مي‏شود، اين غذائي را كه تو هر روز مي‏خوري اگر هميشه در شكم تو بماند تو ديگر به‏غذا ميل نمي‏كني چنانكه وقتي كه سير شدي غذا نمي‏خوري و اگر اين غذا مي‏ماند و جزو تو مي‏شد تو ديگر محتاج به‏غذا نبودي و حال آنكه هر روز غذا مي‏خوري و تحليل مي‏رود و از معده تو بيرون مي‏رود. و شيخ مي‏خواست كه تو داخل آدم باشي و نمي‏دانست كه تو اين‏قدر نجسي و مي‏خواهي اين نجاسات هميشه همراهت باشد. و ملتفت باش كه تو خودت فضولات بدن را زايل مي‏كني، آب دماغت را مي‏اندازي و آن‏كساني را كه خلق كرده‏اند كه باقي باشند باقي است و انسان را در عالم بقا آفريده‏اند و فرموده‏اند: خلقتم للبقاء لا للفناء و انما تنتقلون من دار الي دار.

بلي در شهرها تو را مي‏برند كه از هرجا خبر شوي و عبرت بگيري كه خدا اين همه عالمها درست كرده و غافل نباشيد كه نطفه انسان از عالم بقا بايد بيايد و آنچه در عالم فنا است مال انسان نيست. و به‏همين مضمونها است كه خدا نطفه مؤمن را از درياي صاد گرفته و پيغمبر فرمود در شب معراج رسيدم به بحر صاد و آنجا وضو ساختم و صعود كردم و رفتم به حجابها. پس از بحر صاد نطفه انسان مي‏آيد در آسمانها و بعد مي‏آيد در ابرها و همراه باران مي‏شود و مي‏آيد در گياه‏ها و آن گياه‏ها را انسان مي‏خورد و نطفه آن مؤمن منعقد مي‏شود و بسا آن گياه را كافري بخورد و اولاد او مؤمن مي‏شود و بسا آن نطفه را كه نطفه كافر است مؤمني بخورد و اولادش كافر شود و اگر خدا نمي‏خواست انسان را خلق كند اين اوضاع را خلق نمي‏كرد خودش كه محتاج نبود.

واللّه اين زمين را ساخته‏اند كه اهل حقّ روش قرار بگيرند و اين آسمانها را به‏جهت مؤمنين خلق كرده‏اند. مي‏فرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون در آسمان است رزق شما و آنچه وعده كرده‏اند كه به شما بدهند از آسمان مي‏آورند. پس تمام ارزاق را خدا از آسمان مي‏آورد. بسا همراه باران مي‏آورد همراه باد مي‏آورد و اين زمين كارخانه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 125 *»

است. حالا اين كارخانه دار فنا است باشد مثل اينكه دكّان نجّاري يك وقتي خراب مي‏شود.

پس عرض مي‏كنم كه اين دنيا دكّان آدم‏سازي است مثل اينكه شكم مادر دكّان آدم‏سازي است و آن انساني را كه ساخته‏اند از دار قيامت آمده و از آسمان نزول كرده و آمده و بطور عموم است اين آيات كه مي‏فرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون. و مي‏فرمايد: و انزلنا الحديد فيه بأسٌ شديد. و همه آهن‏ها را خدا از آسمان فرستاده و همه طلاها و نقره‏ها را خدا از آسمان فرستاده و همچنين جميع چيزها تخمش از آسمان آمده و اين است كه وقتي كه حضرت آدم آمد روي زمين و جبرئيل آمد و تمام اشجاري كه در بهشت بود از براي آدم آوردند و گفتند بكار و مردم كه مي‏شنوند خري و باري خيالشان مي‏رسد كه جبرئيل بار خري كرده آورده و ملتفت باشيد كه اگر اين آفتاب بر زمين نتابد اين گندمي كه زير نم گذارده‏اي مي‏پوسد و نشاسته مي‏شود. ببينيد آفتاب مي‏تابد به‏اين دانه و اين آفتاب همراه او است آنچه عطا مي‏كند به اين دانه گندم. پس اين دانه گندم ريشه مي‏كند مي‏رود پايين و سبز مي‏شود و خوشه بيرون مي‏آورد. پس تمام گياهها را آفتاب مي‏روياند و تو مي‏بيني رأي‏العين.

و آنچه عرض مي‏كنم ملتفت باشيد كه كارها را خدا كرده است و طور نظم ملك خدا را به‏دست بياوريد و آنوقت ببين كه مردم هذياناتي گفته‏اند و اسمش را دين و مذهب گذارده‏اند و همه‏اش كفر است و مي‏گويند اگر گمان كني كه آتش مي‏سوزاند كافر مي‏شوي چرا كه لا فاعل في الملك الاّ اللّه. و وقتي كه غذا خوردي اگر بگوئي غذا تو را سير كرده كافر مي‏شوي چرا كه خدا سير مي‏كند ولكن عادتش بر اين جاري شده كه تو غذائي بخوري آن وقت سيريت را خلق كند. و شما ملتفت باشيد حالا كه آتش سوزانيد معلوم است كه آتش يك خصوصيّتي به‏اين كار دارد و غذا نمي‏تواند بسوزاند، آب نمي‏تواند بسوزاند.

پس عرض كردم كه خدا خودش گرم نيست، خدا تر نيست و آن كاتبي كه حروف

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 126 *»

و كلمات را مي‏نويسد خودش حروف و كلمات نيست.

پس غافل نباشيد كه تمام كارهائي كه خلق مي‏كنند بدانيد كه خدا آن جور كار نمي‏كند. و عرض كردم كه خدا مختصر حرف زده و همه‏چيز را گفته مي‏فرمايد: ليس كمثله شي‏ء پس حالا كه آتش گرم است خدا گرم نيست، آسمان متحرّك است پس خدا متحرّك نيست. زمين ساكن است پس خدا ساكن نيست و اينها هرچه مي‏كنند دخلي به‏خدا ندارد. واللّه اين مردم را كسي يك‏قدري توي كار باشد امتحان كند اين مردم را مي‏بيند كه فرق ميان خالق و فاعل نكرده‏اند همينكه عمارت را مي‏گوئي بنّا ساخته تكفير مي‏كنند كه لا فاعل في الملك الاّ اللّه و حال آنكه عمارت را البتّه بنّاها مي‏سازند و كوزه را كوزه‏گر مي‏سازد پس تو هم نماز مكن بگو خدا خودش نماز كند و همينطورها هم گفته‏اند. و در احاديث هم اگر كسي خواسته باشد الحادي بكند مي‏تواند چنانكه مي‏فرمايد خدا خيرات و شرور را دوهزار سال قبل از صاحبانش آفريد آنوقت خير را بر دست هركس خواست جاري كرد و گفت طوبي لمن اجريت علي يديه الخير و شر را بر دست هركس كه خواست جاري كرد و گفت ويلٌ لمن اجريت علي يديه الشّر.

مي‏گويند همه تقصير خودش است خودش شرّ را بر دست فلان جاري كرده تقصير او چيست. مثل اينكه مي‏گويند اگر كوزه‏گري كوزه را بد بسازد تقصير كوزه نيست تقصير كوزه‏گر است و اگر كاتبي كلمه را بد نوشت تقصير كاتب است نه كلمه. و خيلي‏ها به همينطورها گمان كرده‏اند كه خدا مؤمن را از علّيين آفريده و آنجا جاي خوبي است و آبش شيرين است و كفّار و منافقين را از سجّين آفريده و از آب گنديده نطفه آنها را گرفته.

حالا فكر كنيد اگر خدا بدش مي‏آمد از آن آب گنديده چرا بايد آنرا بردارد و نطفه كافر را بسازد و خودش مذمت كند آنرا؟ و شما ملتفت باشيد كه تمام اين انسانها را خدا از آب و خاك آفريده ولكن وقتي كه آمدند پيغمبران و دعوت كردند بسوي خدا هركس اطاعت كرد اين آب شيرين را حالا مي‏ريزند و هركس ايمان آورد خلعت هدايت به‏او مي‏دهند چرا كه حلالها را بكار مي‏برد و از حرامها اجتناب مي‏كند پس طيّب و طاهر مي‏شود.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 127 *»

و قبل از اينكه پيغمبري بيايد و دعوتي بكند همه مردم مثل هم بودند، نه مؤمني بود و نه كافري. كان الناس امة واحدة ولكن پيغمبري آمد و دعوت كرد، بعضي مردم اطاعت كردند اسمشان شد مطيع و مؤمن و كسان ديگر گفتند ما چرا بايد از تو چيزي ياد بگيريم؟ خودمان سليقه داريم. پس اسمشان شد كه تخلّف كردند و تمرّد كردند و كافر شدند و اين آب‏شور تمرّدشان است و از خودشان صادر شده. و مؤمن و كافر را خدا نزد دعوت پيغمبران قرار داده و پيش از دعوت پيغمبران نه مؤمني است نه كافري. پس دعوت مي‏كنند پيغمبران، هركس اطاعت كرد مؤمن و طيّب است و هركس مخالفت كرد كافر و نجس است. و يهودي كافر و نجس است به‏جهت اينست كه تمرّد و تخلّف كرده. و مي‏فرمايند: خدا انجس از كلب چيزي را خلق نكرده و ناصب ما اهل‏بيت از سگ نجس‏تر است. و اين سگ تخلّفي كرده است كه نجس شده است و ناصب از سگ نجس‏تر است. و اگر ناصبي را بگوئي: «سگ!» يك وقتي همين سگها مي‏گويند كه چرا اسم ما را روي فلان گذاشتي؟ چرا كه ما عداوت نداريم.

و شيطان يك‏وقتي آب دهني به‏آدم انداخت و آن آب‏دهن شيطان بر زمين افتاد و سگ خلق شد و از اين جهت نجس شد ولكن چون از بدن آدم افتاده بود انس به آدم گرفت و خيلي بكار آدم مي‏آيد و اين ناصب واللّه از سگ خبيث‏تر است بجهت اينكه هرچه با او مدارا كني دست از خباثت خودش برنمي‏دارد. مثل حضرت امام‏حسن و امام‏حسين كه چقدر مدارا كردند و هميشه عداوت ناصبين زيادتر مي‏شد. و اين همه مصيبت بر حضرت‏امير7وارد آوردند و صبر كرد. و آن زمان خيلي مشكلتر بود راه رفتن مؤمن در ميان آن مردم. و حضرت‏امير كارش بجائي انجاميده بود كه حضرت‏امير به‏ابابكر اقتدا مي‏كرد و با وجود اين توطئه مي‏كردند كه او را بكشند و به‏خالد گفتند كه پهلوي علي بايست و وقتيكه من خواستم بگويم السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته گردن علي را بزن وقتي كه ابوبكر به‏نماز ايستاد به‏خيال افتاد كه علي مرد شجاعي است و اگر از خيال او مطلع بشود او را خواهد كشت اين بود كه نمازش را

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 128 *»

خيلي طول داد و وقتي كه خواست سلام بگويد گفت يا خالد لاتفعل ما امرتك و بعد نماز را سلام داد. حضرت‏امير7 فرمودند اي خالد ابابكر به‏چه امري تو را امر كرده بود گفت به كشتن تو فرمودند تو مرا مي‏كشتي گفت بلي فرمودند كشنده من مقعد او از مقعد تو تنگ‏تر است و با دو انگشت خود گلوي خالد را فشار دادند بطوري كه نزديك بود به‏جهنّم واصل شود و خودش را ملوّث كرد و مردم آمدند و واسطه شدند فايده نبخشيد. رفتند عبّاس عموي حضرت را خبر كردند آمد التماس كرد و دست به‏ريشش گرفت حضرت ولش كردند.

و غافل نباشيد كه اين‏آسمان و زمين را خلق كرده‏اند بجهت انسان و آدم را هم خدا بجهت كساني ديگر خلق كرده بود كه حامل باشد آن انوار طيّب و طاهر را. و لولاك لماخلقت الافلاك اگر تو نبودي من آسمان و زمين مي‏خواستم چه‏كنم و اين خلق را از براي چه مي‏خواستم؟ پس لولاك لماخلقت الافلاك. و اين حديثش را هم نه اين است كه ما مي‏گوئيم، همه شيعه قبول دارند بلكه همه سنّيها روايت كرده‏اند و در كتابهاشان هست كه اگر پيغمبر نبود خدا آسمان و زمين را خلق نمي‏كرد و رسول‏خدا و ائمّه‏طاهرين را خلق كردند و هنوز هيچ چيز را نيافريده بودند.

و وقتي كه قلم را آفريدند و خلقتش تمام شد ـ  و قلمش مي‏گويند بجهت اينكه نقشه جميع عالم را به‏او كشيدند و اسم ملكي است اين قلم ـ  پس به او گفتند بنويس عرض كرد چه بنويسم؟ وحي شد بنويس لا اله الاّ اللّه. بعد عرض كرد چه بنويسم؟ خطاب شد بنويس محمّد رسول اللّه9. ولكن در دلش به‏خيال افتاد كه اين محمّد كيست كه او را متصل به لا اله الاّ اللّه كردند؟ و خدا از دل او مطلع شد و خطاب كرد كه تو متحيّر شدي؟ عرض كرد توئي عالم السرّ و الخفيّات. خطاب شد اگر او را نمي‏خواستم بسازم نه تو را خلق مي‏كردم نه لوح را. و جميع عالم را اين قلم نقشه‏اش را كشيده و مي‏فرمايد اگر نمي‏خواستم آنها را بياورم در اين دنيا نه تو را خلق مي‏كردم نه نقشه‏هاي تو را. و اگر اين قلم نبود نقشه‏هاي او هم نبود مثل آنكه اگر بنّائي نبود عمارتي هم نبود.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 129 *»

پس غافل نباشيد كه افعال را بدانيد مخلوقات بايد بكنند و مع ذلك خالق نيستند پس شخص آهنگر شمشير و بيل و ميل مي‏سازد ولكن خالق اينها نيست ولكن فاعل هست. حالا شيخ مرحوم فرموده محمّد و آل‏محمّد: علّت فاعلي هستند داد و بيداد نمي‏خواهد. تو هم علّت فاعلي كار خود هستي. پس بنّا علّت فاعلي كار خودش است. آب تر مي‏كند فاعل است، آتش گرم مي‏كند فاعل است، آسمان حركتها مي‏كند و فاعل حركت است، زمين ساكن مي‏شود و فاعل سكون است و كارهاي تمام خلق علّت غائي است و اينها پيشتر از اينكه خدا خلقشان بكند بجهت كارشان آنها را خلق كرده. پس آب را بخصوص براي تر كردن خلقش كردند. پس خداوند عالم هر چيزي را براي كاري خلق كرده و آن‏كارش علّت غائي بوده و مقدّم بوده در وجود و مؤخّر شده در ظهور.

و اين مطلب نكته‏اي است كه اهل فن مي‏دانند و ديگران نمي‏دانند. پس چراغ را براي نورش خلق كردند و اين نور بعد از چراغ ساختن پيدا شده و چراغ در ظهور مقدّم است و نور در وجود مقدّم. و چراغ چون فاعل نور است بايد مقدّم باشد ولكن نورش علّت غائي بوده و در پيش خدا مقدّم بوده.

پس ملتفت باشيد هرچه در ظهور مؤخّر است فعل صادر از فاعل خودش است و آن فاعل بايد مقدّم باشد. پس خداوند عالم افعال و آثار خلق را مي‏خواست پس بجهت آثارشان خلقشان كرد و اگر آثار را نمي‏خواست خلقشان نمي‏كرد. و از آن جمله است خلق انسان كه خلق شدند كه خداي خود را بشناسند و بپرستند و اگر بجهت اين كار نبود انسان را خلقش نمي‏كردند. پس بجهت همين خلقشان كرده كه او را بشناسند و اگر او را شناختند مي‏فهمند محتاج به‏غير او نيستند. و آنهائي كه لئيم هم هستند مي‏فهمند كه هرچه مقدّر شده كه به‏آنها برسد مي‏رسد و هرچه مقدّر نشده نخواهد رسيد. ليس بامانيّكم و لااماني اهل الكتاب. ما شاء اللّه كان و ما لم‏يشأ لم‏يكن.

پس اگر خدا را شناختي و دانستي كه او تقدير مي‏كند و قضا مي‏كند و لايقضي

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 130 *»

عليه، پس او قضا مي‏كند و تقدير مي‏كند. هرچه را مقدّر كرده خواهد شد و هرچه را مقدّر نكرده نخواهد شد و به‏تو گفته هرچه دلت مي‏خواهد از خدا بخواه خانه مي‏خواهي خدا خانه دارد به‏تو مي‏دهد. عزّت مي‏خواهي صحّت مي‏خواهي همه را خدا دارد به‏تو مي‏دهد. و اگر مريضي را ديدي بگو الحمد للّه كه خدا ما را مبتلا نكرد. پس هرچه مي‏شود در دنيا و يك خورده كه فكر كني مي‏فهمي، شما ببينيد نه گردش اين آسمان در دست ما است و نه سكون زمين. نه زمستان در دست ما است نه تابستان و عمدا اين اختلافات را مي‏آورد كه مردم متنبّه شوند. يك زمين و يك آسمان است، يك روز يك كاري مي‏كند كه هوا خوبست و گرم و يك روز سرد مي‏شود. پس تمام تصرفات در دست خدا است و اگر تو مطلبي را بخواهي اگر او خواسته خواهد شد والاّ نخواهد شد. اين است كه مي‏فرمايند هر كاري را مي‏خواهيد بكنيد ان‏شاءاللّه بگوئيد و مؤمن بايد همه كارهاش ان‏شاءاللّه داشته باشد. اگر خدا توفيق داد و خواست، انسان نماز مي‏كند والاّ نمي‏تواند نماز كند.

و بر مردم مشتبه شده كه خود كارها را هم خدا بايد بكند مثل اينكه گفته‏اند خدا مي‏سوزاند نه آتش و حال آنكه آتش مي‏سوزاند و خدا او را سوزاننده آفريده و ليس كمثله شي‏ء و مختصر كرده خدا و ليس كمثله شي‏ء را كه گفتي معنيش اين مي‏شود كه خدا سبّوح است و پاك است از صفات خلقي و مخلوقات را بايد بسازند تا مخلوق بشود و مخلوقِ نساخته موجود نيست و خدائي كه خالق جميع خلق است سبّوح و قدّوس است و در هر نمازي مي‏خواني سبحان ربّي العظيم و بحمده و سبحان ربّي الاعلي و بحمده. يعني صفات خلقي با او نيست ولكن او خالق اين صفات هست ولكن فاعلش مخلوقات هستند. تو گرسنه مي‏شوي و گرسنگي را خدا خلق كرده ولكن خودش گرسنه نمي‏شود و تقدير شده كه تو گرسنه شوي ولكن تقدير نمي‏شود كه خودش گرسنه شود. تقدير شده كه تو را ساخته‏اند ولكن تقدير نشده كه خدا را بسازند و خدا ديگر نمي‏ميرد و زنده نمي‏شود ما مي‏ميريم و ما زنده مي‏شويم. اينها كار مااست.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 131 *»

پس غافل نباشيد كه علل فاعليّه تمامش در مخلوقات واقع شده و خداست خالق زيد و خالق اين عمارت. خداست خالق بنّا و خالق اين عمارت. خداست خالق آفتاب و خالق اين گياهها. و خداست خالق اين گرمي و خداست خالق آتش و خالق فعل آتش قل الله خالق كلّ شي‏ء هرچه موجود شده خداست خالق آن. ولكن خدا فاعل اعمال خلق نيست. ما نماز مي‏كنيم نه خدا. ما روزه مي‏گيريم نه خدا. و فعل خدا كار بد را نمي‏كند.

و بوده از زمان حضرت رضا7 كه مي‏گفتند مشيّت خدا است كه به‏اين صورتها بيرون مي‏آيد و اين كارها را مي‏كند و هر كاري كه مي‏شود مشيّت خداست كه به‏آن صورت شده. و حضرت رضا7 فرمودند: مشيّت‏خدا زنا نمي‏كند و نماز نمي‏كند و همانطوري كه خدا منزّه است از صفات مخلوقات، مشيّت او هم منزّه است از صفات مخلوقات. اين است كه مي‏خواني: سبِّح اسم ربِّك الاعلي. و سبّوح اسمي است از اسمهاي خدا و قدّوس اسمي است از اسمهاي خدا.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 132 *»

12/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

مكرّر عرض كردم كه چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود خصوص جنّ و انس را كه او را بپرستند و او را بشناسند و ديگر شغلي خداوند عالم از براي اين مخلوقات قرار نداده كه هي كاري بكنند كه نه عبادت خدا باشد و شناختن او. كاري است كه خودشان فضولي مي‏كنند و باز آخر كار هرچه مقدّر شده مي‏رسد و آن تقدير با خدا است. پس غافل نباشيد كه خداوند عالم چنانچه عبادت را او تعليم ما كرده كه چنين نماز كنيد و چنين روزه بگيريد و حجّ كنيد و خمس و زكوة بدهيد پس غافل نباشيد كه اين خلق چنانچه خودشان براي خودشان نمي‏توانند طوري راه بروند كه عبادت خدا باشد به‏همين طور خودشان نمي‏توانند خدا را بشناسند مگر آنكه خدا خودش را به آنها بشناساند و خدا خودش خود را شناسانده باينطور كه مي‏فرمايد الله نور السموات و الارض و اين نور اسمي است از اسمهاي خدا و خود نور غير خدا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 133 *»

است مثل اينكه نور اين آفتاب غير از خود آفتاب است و آفتاب در آسمان چهارم است و نورش آمده تا پيش ما.

پس نور غير از صاحب نور است و مكرّر عرض كردم كه تمام اسمهاي خدا اينطور است و اين اسمها خدا نيستند و خدا مسمّي به‏اين اسمها است و نور اسمي است از اسمهاي عظيم خدا و بزرگتر از اين اسمي ندارد و اين اسم نورالانوار است و هرچه پيدا شده از اين نور است و اين اسم غير خدا است چنانچه اسم شما هم غير شما است. اين مردم اسم كه مي‏شنوند اسم پدر و مادري خيال مي‏كنند كه فلان‏كس اسم پسرش را حسن گذاشته و حسن در عربي به معني حسن و خوشگلي است و مي‏بيني اين حسنش خيلي هم قبيح و زشت است ولكن اسمهاي خدايي راست است. اگر كسي خوبست مي‏گويد آدم خوبي است و اگر بد است مي‏گويد بد است و خداوند عالم اسمها بر سر مخلوقات مي‏گذارد و شما غافل نباشيد كه واضع جميع الفاظ خدا است و خدا است كه هر چيزي را حقيقتش را مي‏داند. الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير. پس خدا به‏هركس گفت خوبست، خوبست چرا كه او مي‏داند خوب است و هركه را او گفته بد است يقينا بد است.

پس اسمهاي خدائي را فكر كنيد و همه اسمهاي راستي است و اسم پيغمبر شما را محمّد گذاشت به‏جهت اينكه خلق صلوات بر او مي‏فرستند و حمدش مي‏كنند. هم خدا او را از بالا تعريف كرده و هم شما او را تعريف مي‏كنيد. اين است كه محمّد شده و انّ اللّه و ملائكته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما شما هم همينطور او را تعريفش كنيد و بدانيد كه آدم خوبي بوده كه من گفتم او را تعريف كنيد. و همچنين است تمام اسمهائي كه خدا بر سر ائمّه گذارده مي‏فرمايد كه خدا است علي اعلي و اسم علي را از اسم خودش مشتقّ كرده. و همچنين او است فاطر آسمان و زمين و فاطمه را از فاطر مشتقّ كرده و فاطر به‏معني فاطمه است. اگر تو عقلت نمي‏رسد برو جاش را پيدا كن و بفهم. پس فاطمه را خدا فاطمه گفت بجهت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 134 *»

آنكه آسمان و زمين از نور فاطمه خلق شده است و نور همه جا صادر از صاحب نور است. مثل اينكه نور چراغ از شكم چراغ بيرون آمده، نور آفتاب از پيش آفتاب آمده. نور هر صاحب نوري از پيش او آمده. اين است كه نور تابع منير خودش است. آفتاب طلوع مي‏كند نورش طلوع مي‏كند غروب مي‏كند نورش هم غروب مي‏كند. پس نور متحرّك است به‏تحرك منير خودش، ساكن است به‏سكون منير خودش.

پس اين آسمان و زمين از نور حضرت فاطمه خلق شده‏اند و او حركت مي‏دهد هر جائي را كه مي‏خواهد و هرجا را او مي‏خواهد ساكن كند ساكن مي‏شود. پس زمين و آسمان از نور او خلق شده از اين جهت او را فاطمه مي‏گويند و مشتق از فاطر است. و در اصول كافي است كه پيغمبر مي‏فرمايد: واللّه فاطمه بهتر است از جميع آسمانها و زمين‏ها چرا كه فاطمه خودش از نور خدا است و اينها از نور فاطمه هستند. و قسم هم خورده كه فاطمه اشرف است از آسمان و زمين و حسن و حسين را خدا اختيار كرده و اسم گذارده و وصي موسي، هارون دو پسر داشت يكي را شبّر نام گذاشتند و يكي را شبير كه آن هم معنيش همين معني حسن و حسين است و حسن و حسين مشتقّ از احسان هستند و بخصوص جبرئيل اين اسمها را از آسمان آورد. برويم بر سر مطلب. مطلب اين است كه نور اسم خدا است نه ذات خداوند عالم و اين نوري كه اسم خدا است نورهاي بسيار دارد ولكن اسمها منتهي مي‏شوند به‏يك نور كه آن نور اسمش نورالانوار است. بخصوص ملاّمحمّدباقر در كتاب بحارش در جلد هفتم اين عبارت را ذكر كرده.

پس غافل نباشيد كه آن نورالانوار از جميع خلق بالاتر است و مي‏فرمايد كه خداوند عالم ما را خلق كرد پيش از جميع مخلوقات. اين است كه اوّل ماخلق‏اللّه هستند. پس ايشان خلق شدند و هنوز دنيا و آخرت حتي لوح و قلم و بهشت و جهنّم به‏هيچوجه هيچ چيز نبود مگر ايشان و مدتهاي مديد گذشت و بغير از ايشان هيچ نبود. مي‏فرمايد در آن حديث مفضّل مي‏فرمايد كه خداوند عالم دوازده حجاب از نور

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 135 *»

محمّدوآل‏محمّد خلق كرد و فرمود در اين حجابها داخل شوند. پس دوازده‏هزار سال در آن حجاب اولي فلان ذكر را مي‏كرد و از آنجا گفت منتقل شو در حجاب يازدهم آنوقت يازده‏هزار سال فلان ذكر را مي‏كرد؛ بعد از يازده‏هزار سال آمد به حجاب دهم، باز ده‏هزار سال در آنجا ذكر خدا را مي‏كرد. و همچنين در هر حجابي بعدد درجه آنجا ذكر مي‏كرد. در حجاب نهم نه‏هزار سال، در حجاب هشتم هشت‏هزار سال و در هفتم هفت‏هزار سال، در حجاب ششم شش‏هزار سال و هكذا و هيچ مخلوقي از مخلوقات خلق نشده بود هنوز. بعد مي‏فرمايد: خدا بيست دريا آفريد. و كسيكه في‏الجمله سر رشته‏اي داشته باشد از اصطلاحشان مي‏فهمد كه حجاب عظمت و كبريا مي‏فرمايد بيست دريا از همين جور درياهائي كه در حجب است آفريد. باز از نور پيغمبر آفريد آن درياها را مثل اينكه كارهاي شما را هم، اين نماز شما را خدا است خالقش و از فعل شما مي‏سازد نماز شما را، مثل اينكه اين ديدن شما مخلوق خداست و اگر خدا خلق نكرده بود تو نمي‏توانستي ببيني. شما خودتان و آنچه مي‏كنيد مخلوق خدا هستيد. اللّه خلقكم و ما تعملون و خود حديثش وارد شده كه بت‏پرستها خودشان بت را مي‏تراشند و او را عبادت مي‏كنند و ما تعملون آن بتها است و شما هم همينطور. خدا شما و كارهاتان را خلق كرده. خدا نجّار و كرسي را خلق كرده و لكن كرسي را از عمل نجّار ساخته. به‏همين طور فكر كنيد كه خدا بيست‏دريا آفريد و آنها را از نور محمّدوآل‏محمّد:آفريد و امر كرده در اين درياها فرو بروند و ديگر مردم نمي‏فهمند كه چه مصرف دارد كه در اين درياها فرو بروند.

پس عرض مي‏كنم غافل نباشيد كه هر فعلي نور فاعلي است و غافل نباشيد كه از نور هر فاعلي خود فاعل داخل فعلش شده و آنهائي كه نزديك مطلب هستند مي‏فهمند. پس فعلي كه صادر است از هر فاعلي نور آن فاعل است و در اين فعل كيست معلوم است كه فاعل است. وقتي زيد ايستاده اگر زيد را از اين ايستاده بيرون بكنيد ايستاده هم تمام مي‏شود و زيد در اين نشسته نشسته است و اين نشسته نور

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 136 *»

اوست. و اسمها همه نورها هستند و همه صفتها هستند و اين صفتها همه صادر از موصوفات خودشان هستند و هر موصوفي در صفت داخل است. پس من «نشسته‏ام» در اين صورتِ نشسته، و «ايستاده‏ام» در صورتِ ايستاده.

و مطلبي است عرض مي‏كنم. پس تو كه مي‏ايستي فرضا اگر تو را بيرون بكنند از هيئت ايستاده اين ايستاده هم باقي نمي‏ماند پس تو ساخته‏اي ايستاده را، آن هم ساخته شده. بهمين جور است كه خداوند عالم اسمهاش را ساخته و اسم را خدا بر سر خودش بايد بگذارد و خدا هم خودش اسمهاش را ساخته. حالا تو راه مي‏روي اسمت متحرّك است، مي‏ايستي اسمت قائم است مي‏نشيني اسمت قاعد است و وقتي كه فارسي شد همه‏كس مي‏فهمد حالا فلان‏كس نشسته يا ايستاده يا حرف مي‏زند، اينها همه اسم او است. حالا شخص واحد اسمهاي بسيار دارد و از اين اسمهاي بسيار خودش بسيار نمي‏شود و لكن گاهي راه مي‏رود گاهي ساكن است گاهي خواب است گاهي بيدار است و اينها همه اسمهاي او هستند و همه اسم يكديگر را مي‏بينيم نه ذات يكديگر را. و اگر ملتفت باشيد مي‏فهميد كه چرا خدا را بايد به‏اسمهاش خواند.

مي‏فرمايند اگر خدا را به‏اسمهاش نخواني هيچ او را نخوانده‏اي. و شما هم الآن اسم مرا مي‏بينيد و من هم اسم شما را مي‏بينم و من هميشه يا ايستاده‏ام يا نشسته‏ام و هميشه يا متحرّكم يا ساكنم، ديگر حالتي براي ما باشد كه نه ايستاده باشيم نه نشسته چنين حالتي را نمي‏شود پيدا كرد و يك سنگي را هم كه خيال كني يا ساكن است يا متحرّك است و هيچ‏چيز خدا خلق نكرده است كه نه حركت كند نه ساكن باشد. پس اين مطلب را ملتفت باشيد كه عوالمي كه عوالم دوام است هميشه بوده و هميشه خواهد بود و با وجود اين خدا بايد هميشه حركتش بدهد يا ساكنش كند.

پس ملتفت باشيد كه فرمود از نور ما بيست دريا آفريد. و كار شما نور شما است و نور معنيش اين است كه خودش باشد و چيز ديگر را هم پيدا كند. پس تو خودت هستي و نماز مي‏كني و نماز نور تو است پس از قدرت تو ساخته خداوند عالم. تو يك قدرتي

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 137 *»

داري كه با آن قدرت كارهاي خودت را مي‏كني و اين كارها را خداوند عالم از نور تو و قدرت تو خلق كرده و و روزه تو را از نور تو خلق كرده چرا كه اگر از نور تو نباشد دخلي به‏تو ندارد و مال غير است. و مردم اگر فكر كنند زود هم در راه مي‏افتند. حالا كسي مي‏گويد فلان مزرعه مال من است، اين گولي است كه شيطان به‏او زده چرا كه خدا آنجا را خلق كرده و ما هر كاري را كرديم مالك آن هستيم چرا كه مي‏فرمايد: ليس للانسان الاّ ما سعي نيست از براي انسان مگر هركاري را كه كرده و انّ سعيه سوف يري و همان كارها است كه ديده مي‏شود. من كاري كه كرده‏ام، نشسته‏ام و اين نشسته من ديده مي‏شود. پس ليس للانسان الاّ ما سعي و انَّ سعيه سوف يري. خوب كرده خوب مي‏كنند با او، بد كرده بد مي‏كنند با او. و مطلب اين است كه ملتفت باشيد كه اين نورالانوار نور محمّد و آل‏محمّد است: و تمام عالم از نور ايشان خلق شده و اين درياها درياهائي است كه از نور محمّد خلق شده و خدا امر كرد پيغمبر را كه در آن درياها فرو برود. و عرض كردم كه تو هر كاري را كه مي‏كني در آن كار خود فرو رفته‏اي و تو وقتي كه ساكن شدي تو ساكني در اين سكون.

پس مي‏فرمايد بعد از آنيكه پيغمبر9 از اين بيست دريا بيرون آمد ديد كه خداوند عالم چقدرها چيز به‏او داده است و خودش مي‏داند و خداي خودش و ما خيالش را هم نمي‏توانيم بكنيم كه خدا چقدر چيز به‏او داده و خدا مي‏داند. اين بود كه به‏خيال افتاد كه شكر كند اين نعمتها را و آن دوازده حجاب و بيست دريا را خواست شكر كند. در بين سجده ملتفت شد كه من با اين سجده، شكر اين همه نعمت را ممكن نيست بكنم. خدا است داده و من شكرش را نمي‏توانم بكنم و من عاجزم از اينكه شكر كنم خدا را. اين بود كه خجالت كشيد و از شدت خجالت عرق كرد و از بدن مباركش صد و بيست و چهارهزار قطره عرق چكيد آن‏وقت خدا از هر قطره يك پيغمبري را خلق كرد و صد و بيست و چهارهزار پيغمبر را خلق كرد كه از آن قطره‏ها يكي هم بدن خود پيغمبر است . پس پيغمبران از زيادتي وجود او خلق شده‏اند. و عرق تعبير

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 138 *»

آورده‏اند بجهت حكمتي است و مي‏شد كه بفرمايند از اثر آن آفريده شده باشند. و ملتفت باشيد باز كه عرق تا در بدن انسان است سنگين است و وقتي كه ناخوشها عرق مي‏كنند سبك مي‏شوند و رو به‏صحّت مي‏روند. پس انبياء را از فاضل طينت ايشان آفريد اين است كه مي‏فرمايد در طينت ما كسي شريك نيست.

پس پيغمبران را از زيادتي طينت ايشان آفريد و مي‏فرمايد بعد خداوند عالم از نور ما لوح و قلم را آفريد و به‏اين قلم گفت بنويس نقشه كاينات را، اين قلم كشيد. و باز مي‏فرمايند از نور ما عرش و كرسي را آفريد. و ايشان را خدا اصل تمام انوار قرار داده پس ايشانند اسم خدا و اسم خدا نور است بجهت آنكه خودش ظاهر است و ظاهر كننده ماسواي خود است. پس تماما از ايشان صادر شده.

و عرض كردم فكر كنيد و خيلي از مردمي كه دل نمي‏دهند بحثها مي‏كنند و وحشت هم دارند. و عرض مي‏كنم كه اسم شخص خارج از وجود شخص نيست. نور خدا اسم خدا است مثل اينكه نور چراغ اسم چراغ است و اين نور كه اسم خدا است خدا از اين اسم خارج نيست. پس اين نور اگر كاري كرد كار او است و اين نشسته كه نور من است كار او هم كار من است و اگر هم بگويم كه اين نور كاري كرده و اين نشسته من كاري را كرده راست است و خود همين ديدن اسم من و شما است و اين چشم نعوذباللّه اگر عيب كند ما خودمان عيب نكرده‏ايم. و بيننده و شنونده و لمس‏كننده اسم ما است. حالا من وقتي كه چشمم مي‏بيند اگر بگويم چشمم ديده آيا اين كار من نيست؟ معلوم است كه كار من است و من در اين چشم مي‏بينم و من واش مي‏دارم كه ببيند و اين گوش را من وامي‏دارم كه بشنود و من غير او نيستم بطوري كه من از شنيدن او خبر نداشته باشم. و منكرين فضائل غافلند غالبا كه مي‏گويند اگر حضرت امير اين كارها را مي‏كند پس خدا چكاره است؟! و ايشان كه مي‏كشتند كفّار را و جميع كفّار را ايشان مي‏كشتند حالا بگوئي پس خدا چكاره است؟ خدا با شمشير علي كفّار را مي‏كشد. اينست كه مي‏فرمايد قوم عاد و ثمود را من هلاك كردم. و موسي ظاهرا پيش

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 139 *»

از حضرت پيغمبر9 و اميرالمؤمنين بود7 و مي‏فرمايد من منّ و سلوي بر او مي‏فرستادم و بني‏اسرائيل در اين بيابان مي‏گشتند و چادري داشتند و ابري بود همراه آنها باد كه مي‏آمد آن ابر حركت مي‏كرد آنها هم حركت مي‏كردند و هرجا مي‏ايستاد منزل مي‏كردند و مدت چهل سال به‏اين حالت بودند و آخر گويا يوشع آنها را داخل بيت‏المقدس كرد و حضرت‏امير به‏اين لباس به‏خصوص نبود ولكن حضرت‏امير7پيش از آنكه خدا آدم را خلق كند بود و مي‏فرمايد رسول خدا9: كنت نبيّا و آدم‏بين‏الماء و الطّين من پيغمبر بودم و هنوز آدم در آب و گل بود. و حضرت امير مي‏فرمايد: كنت وليّا و آدم بين الماء و الطّين. و البته بلاها را ايشان از آدم رفع مي‏كردند و آدم از تصدّق سر ايشان آدم شده بود. من اراد اللّه بدء بكم و من وحَّده قبل عنكم و من قصده توجَّه بكم. و آدم كه مي‏خواست توجه به خدا كند، توجه به ايشان مي‏كرد. و پيغمبر فرمود: من رآني فقد رأي الحقّ. مثل اينكه هركه گوش بحرف پيغمبر بدهد گوش بحرف خدا داده همين جور كه قرآن كلام پيغمبر است محبّت پيغمبر محبّت خداست كه مي‏فرمايد: من احبَّكم فقد احبَّ اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه و جميع كارهائي را كه بخدا نسبت مي‏دهي بواسطه اين پيغمبر است و اگر پيغمبري نيامده بود و تو را هدايت نكرده بود تو حلالي و حرامي نمي‏دانستي و خدائي نمي‏شناختي و پيغمبر آمد اين كارها را كرد در همه عالمها. تبارك الذي نزَّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا. آن عالميني كه خدا است خالق آن عالمين و تمام چيزها را خدا خلق كرده خداست خداي آن عالمين و محمّد است پيغمبر آن عالمين و اين پيغمبر شما پيغمبر بر پيغمبران هم هست و ساير پيغمبران مثل مقلّدين بودند. و بعضي اين مردم، مي‏بيني كه يك پاره‏شان باشعورتر هستند و چيزي را زود ياد مي‏گيرند و پيغمبران كساني بودند كه زود ياد مي‏گرفتند.

پس شرعي نيامده مگر آنكه ايشان مي‏فرستادند الا و انّا نحن النُّذر الاولي. و ايشانند نذيران. فرمودند مائيم نذيران جميع اوقات و آن پيش‏ها ما بوديم كه هدايت

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 140 *»

مي‏كرديم مردم را. و ملتفت باشيد يك‏وقتي آدم را وامي‏دارند كه حرف ميزند، يك‏وقتي نوح و يك‏وقتي ابراهيم و يك‏وقتي موسي و عيسي را وامي‏دارند. و همينطور است حالت معصومين را كه خدا بيان كرده عبادٌ مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون معصومين عبادي هستند كه خدا مكرمشان كرده لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون خودشان حركت نمي‏كنند و خودشان ساكن نمي‏شوند. پس عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون.

پس ببينيد كه پيغمبران معصوم بودند بجهت آنكه ائمّه‏طاهرين آنها را بكار وامي‏داشتند ايشان هم مشغول مي‏شدند پس ايشان تابع ائمّه شما بودند. پس دين خدا دين محمّد مصطفي است. اين است كه مي‏فرمايد: تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا و نمي‏فرمايد كه تو نذيري از آن وقتيكه آمدي در دنيا بلكه او هميشه نذير بوده بلكه او پيغمبر بود و هنوز آدم ميان آب و گل بود و همان‏روز اميرالمؤمنين ولي بود و هميشه ائمّه شما بودند و اشهد انَّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة همه شما اوّل ماخلق‏اللّه هستيد و بوديد و هيچ نبود و هرچه را خدا آفريده از نور شما آفريده. و خيلي چيزها را از خاك و گل ساخته خدا، درختها را خدا همه را از آب و گل ساخته.

پس خداوند عالم از نور ايشان جميع ماسواي ايشان را آفريده و غافل نباشيد. اين است كه در اوّل آفرينش همه هم مطيع و منقاد بودند و هيچ خلاف‏كننده‏اي نبود و آنهائي كه توي كار هستند ملتفت باشند كه اشاره به‏كجا مي‏كنم. در قرآن چقدر اين آيات هست كه يسبِّح للّه ما في السموات و الارض. و ديگر نصّاب به قرآن جرأت نمي‏كنند بحث كنند ولكن كلمات مشايخ را كه مي‏بينند مي‏گويند پس شمر هم از نور ايشان آفريده شده و در قرآن است كه يسبِّح للّه ما في السموات و الارض. و عرض مي‏كنم همه‏چيز تسبيح خدا كرد تا وقتي كه خداوند عالم محمّد و آل‏محمّد: را فرستاد و ايشانند الباب المبتلي به الناس و تمام خلق را خدا ساخته بود و كان الناس امّة واحدة

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 141 *»

و هيچ كدام بد اسمشان نبود پس برخاستند محمّد و آل‏محمّد: و مردم را دعوت كردند و گفتند بيائيد و چيزهائي كه نمي‏دانيد به‏شما ياد بدهيم و شما اطاعت كنيد ما را چرا كه خدا ما را حاكم قرار داده. آنوقت هركس اطاعت ايشان كرد معلوم است كه نجات يافت و هركس مخالفت كرد هلاك شد و عمر روز اوّل بد نبود وقتي كه تخلّف كرد بد شد و شيطان روز اوّل بد نبود و اين شيطان پيشواي كلّ مردمان بد است و همين شيطان روز اوّل بد نبود تا وقتيكه خدا آدم را آفريد آنوقت به شيطان گفت آدم را سجده كن و او را اطاعت كن آنوقت گفت من چگونه او را اطاعت كنم كه او را از گل و لجن خلق كرده‏اي من حمأ مسنون آنوقت كه تمرّد كرد بد شد و ابليس شد و اوّل بد نبود حتي عبادت كرد تا وقتي كه به‏آسمان رفت و عبادت مي‏كرد و جميع ملائكه حسرت مي‏بردند از عبادت او تا وقتيكه آدم را سجده نكرد آنوقت رانده درگاه شد. و واللّه هركس اطاعت كرد ايشان را مؤمن شد. و مي‏فرمايند جهت اينكه خدا امر كرده ملائكه و شيطان را كه آدم را سجده كنند به‏جهت اين بود كه ما در صلب آدم بوديم. و ايشانند واللّه آقايان حقيقي ملك خدا و سيّد سادات ملك خدا و تمام مردم بايد ايشان را اطاعت كنند. و خدا مي‏فرمايد: من يطع الرسول فقد اطاع اللّه چرا كه فرستاده خدا است و اگر جبرئيل بيايد و به پيغمبر چيزي بگويد و پيغمبر اطاعت كند جبرئيل را اطاعت خدا است.

پس غافل نباشيد كه ايشانند واللّه نورالانوار و اين نوري كه مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض اين نور محمّد است حتي سنّيها هم قائل به اين مطلب هستند ديگر خاك بر سر منّيها كه قبول ندارند. پس اللّه نور السّموات و الارض و حضرت صادق مي‏فرمايد: واللّه مائيم اسمهاي خدا نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها مائيم واللّه آن اسمهاي حسناي خدا كه امر كرده است او را به‏آن اسمها بخوانيد. كجا فرموده است؟ آنجا كه پيغمبر فرموده كه: قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاما تدعوا فله الاسماء الحسني بخوانيد اللّه را يا بخوانيد رحمان را و هريك از اسمها

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 142 *»

را كه بخوانيد جايز است. و تمثيلش را عرض كنم كه آسانتان باشد. اين اسمائي كه شما داريد، مي‏ايستيد حالا كسي با ايستاده شما كه حرف مي‏زند با شما حرف زده و هكذا و فرق ميان مسمّي و اسم اين است كه اسمها بسيارند و آن كسي كه تجلّي در اسمها كرده واحد است و خداوند عالم در اسمهاش تجلّي كرده و در جوشن‏كبير هزار و يك اسم است.

پس ايشانند واللّه اسمهاي خدا كه از پيش خدا آمده‏اند و بسوي خدا برمي‏گردند مي‏فرمايد: لا فرق بينك و بينها الاّ انَّهم عبادك و خلقك و پيش خودت فكر كن مي‏فهمي. و لا فرق بينك و بينها يعني اين شخص نشسته اسم شماست نه شما چرا كه شما مي‏ايستيد و شما شمائيد و اين نشسته خراب شد و اين نشسته كأنّه شماست و كأنّه غير شماست و وقتيكه گفتند كه غير شما است باز بينونت عزلت نيست. مي‏فرمايند ائمّه طاهرين بينونت خدا و اسمهاش بينونت صفت است نه بينونت عزلت. حالا اين مردم با يكديگر عزلت دارند ولكن موصوف هميشه در صفت است. پس وقتي كه مي‏ايستد زيد، زيد است كه در ايستاده است. پس در آن حالتي كه زيد است اين ايستاده لا فرق بينه و بين زيد. وقتي كه زيد غير ايستاده هم هست فرق دارند. پس لا فرق بينك و بينها الاّ انَّهم عبادك و خلقك و اين اسمها اركان توحيدند. پس ايشانند اركان توحيد و محض تمثيل عرض مي‏كنم مثل اينكه اركان اين اطاق اين ستونها هستند و اركان انسان اين است كه سري و دستي و پايي داشته باشد و اگر سر من نباشد من نمي‏توانم زيست كنم و اگر پاي من نباشد من خيلي كارها را نمي‏توانم بكنم.

حالا مي‏فرمايند خدا بود و هيچ نبود و اسمي نداشت بعد خلق را آفريد و خلق محتاج بودند كه خدا را به‏اسم بخوانند. پس خدا خلق كرد اسمي را چنانكه مي‏فرمايد: خلق اسماً بالحروف غير مصوّت. و آن را چهار قسمت كرد يك قسمتش را پيش خودش نگاه‏داشت كه اسم مكنون مخزون است و كسي از آن خبر ندارد و آن سه قسمت ديگر را هريك را چهار قسمت كرد كه دوازده شدند صلوات اللّه و سلامه عليهم

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 143 *»

و از براي هر قسمتي از دوازده قسمت سي درجه قرار داده و دوازده سي تا سيصد و شصت شدند. پس خدا سيصد و شصت اسم از براي خودش خلق كرد و چيزي كه از جائي صادر نشود اسم او نيست و اسم همه‏جا بايد از مسمّي صادر شود. مثل آنكه كلام از متكلّم صادر است و سكوت از ساكت صادر است.

پس خداوند عالم نور است و نور او محمّد بن عبداللّه است9 و از اين است كه ملتفت مي‏كنم شما را كه وقتي كه مي‏خوانيد ملتفت باشيد و پشت سر اين آيه است كه في بيوت اذن اللّه ان ترفع. آن چراغ در خانه‏هائي چند است. پس في بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه. و آن خانه را خدا اذن داده كه بلند باشد كه هركس هرجا هست ايشان را ببيند و اين مردم همين كه چراغ مي‏شنوند و بيوت مي‏شنوند متبادر به‏اذهانشان همين چراغهاي ظاهري و همين بيوت خشت و گلي است. از اين جهت خدا مي‏فرمايد: رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه. هركاري مي‏كنند به‏اذن خداست. مي‏فروشند به‏اذن خداست مي‏خرند به‏اذن خداست و هركس به‏امر خدا كاري را بكند عبادت است و مي‏فرمايند اين تجارتها ثوابش از نماز زيادتر است و اگر بچّه تو گرسنه باشد و تو بروي چيزي از براي آنها پيدا كني كه سير شوند و حفظ آبروي خود را بكني ثوابش بيش از اين نماز تو است و همين شترداري اگر محض رضاي خدا باشد عبادت است و احكام خدا پنج است حلالي دارد و حرامي و مكروهي و مستحبي و مباحي حالا خدا نگفته بخصوص شترداري بكن و لكن مباح قرار داده و تمام كارهاي بندگان بايد عبادت باشد و بخصوص كسي كه نيّت كند كه چون خدا مباح كرده من اين كار را مي‏كنم عبادت مي‏شود.

و ملتفت باشيد كه اللّه نور السّموات و الارض. حالا بعضي اينطور گرفته‏اند كه اللّه نور السّموات و الارض يعني خدا هادي آسمان و زمين است. حالا اگر در آسمان نيستي در زمين هستي و در زمين پيغمبر بود كه آمد هدايت كرد و مي‏فرمايند وقتي كه ملائكه نور ما را ديدند گمان كردند كه ما خدائيم پس ما از دل ايشان مطلع شديم.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 144 *»

و حجت بايد از دل محجوج خبر داشته باشد. پس مي‏فرمايد ما از دل ايشان مطلع شديم و گفتيم سبوحٌ قدّوس ربُّ الملائكة و الروح. آن‏وقت فهميدند كه ما از جانب خدا آمده‏ايم و چون ما از براي هدايت آمديم بايد مردم را خبر كنيم كه گمراه نشوند. و خدا است سبّوح يعني خدا ديده نمي‏شود. پس تسبيح و عبادت را ملائكه از ما ياد گرفتند و همينطوري كه ما عبادت را از ايشان ياد گرفتيم ملائكه هم از ايشان ياد گرفتند. و ملائكه خادمان ايشانند انَّ الملائكة لخدّامنا و خدّام شيعتنا و همينطور است وقتي كه قرآن نازل مي‏شد از براي جنّها هم مي‏خواندند بعضي ايمان مي‏آوردند و مؤمن مي‏شدند و بعضي كافر مي‏شدند. و انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها ولايت آل‏محمّد: را عرضه بر آسمانها و زمينها كردند همه ابا كردند و ترسيدند و گفتند ما نمي‏توانيم زير اين بار برويم. پس فاسق‏ترين مردم و احمق‏ترين مردم قبول كرد و حملها الانسان انّه كان ظلوماً جهولاً.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 145 *»

13/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

خداوند عالم چون خلق را چنانچه مكرّر عرض كرده‏ام از براي همين خلق كرده است كه او را بشناسند و بعد هرچه فرمايش فرموده عمل نمايند البته بندگان كه خدا از عدم بوجودشان آورده صاحب آنهاست. بطوري است خداوند عالم كه آنطوري كه دلت مي‏خواهد راه بروي برخلاف آن امر بفرمايد اختيار هيچ چيز را ندارند. غلام زرخريد آقاش او را نيافريده و لكن حالا قرار شده كه اين را اسيرش كنند و بفروشند و اين غلام زرخريد هرچه دارد مال آقاست. مالش، جانش، همه مال آقا است و خداوند عالم خلق كرده خلق را آيا حالا مالك خلق نيست؟

پس خدا است مالك و باقي خلقند مخلوق او و مملوك او. ما خودمان از خودمان نيستيم و مال خدائيم و خدا مالك و صاحب اختيار ماست و ما كان لهم الخيرة من امرهم اختيار هيچ كار ندارند در هر حالي در هر قدمي كه راه مي‏روي خدا به‏تو خطاب

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 146 *»

مي‏فرمايد آللّه اذن لكم ام علي اللّه تفترون. جائي كه مي‏روي مي‏گويد من به تو گفتم برو يا خودت مي‏روي؟ حرفي مي‏زني، خطاب مي‏كند خدا كه اين حرف را از پيش خودت مي‏گوئي يا من گفته‏ام كه بگو؟ مثلاً معامله مي‏كني مي‏گويد من گفته‏ام يا خودت مي‏كني؟

پس غافل نباشيد كه بنده آن است كه تمام كارهاش به‏اشاره مولاي خودش باشد. پس خدا هرچه را گفته بكن بايد كرد. خدا آنچه را كه گفته نبايد بكني نبايد كرد. ديگر خودمان مي‏خواهيم ميل داشته باشيم يا نداشته باشيم و بسياري از كارها هست كه ميل داريم به‏آنها و خدا مي‏فرمايد مكن و بالعكس عسي ان تكرهوا شيئا و هو خيرٌ لكم و عسي ان تحبُّوا شيئا و هو شرٌّ لكم بسا چيزي را كراهت داري و آن خير است از براي شما و بسا چيزي را دوست مي‏داريد و آن شرّ است از براي شما. و ثمره كارها را خدا مي‏داند و ما خودمان خير خودمان و شرّ خودمان را نمي‏دانيم چيست.

پس خداوند عالم خداوندي است دانا بجميع چيزها پيش از آنكه چيزي را بيافريند مي‏داند كه چطور است و گاهي محض مثل عرض كرده‏ام كه هر استادي در فنّ خودش، بنّا در كار خودش خبر دارد از كار خودش جميع آن كارهائي را كه مي‏خواهد بكند مي‏داند و بطور عمد از روي شعور خودش جاري مي‏شود بطوري كه اگر انسان غفلتي كرد و آنطوري كه مي‏خواست نكرد ملتفت مي‏شود و دو مرتبه كار را درست مي‏كند.

پس بدانيد ان‏شاءاللّه كه علم خداوند عالم پيش از تمام صفات او است و خدا هرچه را كه مي‏كند از روي علم مي‏كند. پس قدرت خدا تابع علم خداست و علم خدا صادر از خداوند عالم است و اين علم علمي است بي‏نهايت چنانكه مكرّر اشاره كرده‏ام و از براي آنهائي كه در كار هستند خيلي بكار مي‏آيد. علمي است بي‏نهايت يعني هرگز جهل از خدا سر نمي‏زند و ما جهلي داريم و علمي و جهل ما جلو علم ما را مي‏گيرد چرا كه علم ما به همه جا نرفته و همچنين قدرت خداوند عالم بي‏نهايت است

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 147 *»

يعني هرگز خدا عاجز از هيچ‏كاري نيست و ماها قدرتي داريم به‏بعضي چيزها و خيلي كارها را نمي‏توانيم بكنيم و در ملك خدا حركت مذبوحي مي‏كنيم. پس قدرت ما محدود است مي‏رسد به‏عجز ما و عجز ما جلو قدرت ما را گرفته ولكن خداوند عالم قدرتي دارد كه هيچ عجز جلو آن قدرت را نگرفته يعني به‏اين طور محال است كه خدا عاجز باشد. واجب است كه خدا بي‏نهايت قادر باشد.

پس عجز هيچ از خدا سر نمي‏زند عجز از هركس كه سر زد مخلوقيست از مخلوقات و خدا نيست و همچنين جهل از كسي كه سر زد معلومست كه مخلوقيست از مخلوقات و خداي ما علمي دارد بي‏نهايت كه محال است جهل از او سر بزند و قدرتي دارد بي‏نهايت چرا كه عجز ممتنع است از او سر بزند. و اين آخوندها خيلي ضايعش هم مي‏كنند كه آيا خدا خودش نمي‏تواند خود را عاجز كند. اين حرف نامربوط غريبي است. خداست قادر و ممتنع است كه عجز از او سر بزند چنانچه توئي عاجز و ممتنع است كه كاري كه نمي‏تواني بكني بتواني بكني. حالا تو عاجزي چرا كه قادر بر هر كاري نيستي. پس محال است كه از خداوند عالم عجز يا جهل سر بزند. و همچنين اين قاعده كلّيه است كه عرض مي‏كنم بكار آنهائي كه در علم هستند خيلي مي‏آيد و راهشان وسيع مي‏شود. و همچنين خداي ما حكيم است و كاري كه سفاهت در آن است از خدا سر نمي‏زند و محال است كه خدا كاري را بكند كه فايده نداشته باشد و اينها را صفت ذاتي خدا هم مي‏گويند به اصطلاح ائمّه‏طاهرين سلام اللّه عليهم پس هر اسمي را كه تو هميشه به‏خدا مي‏گوئي اين اسم صفت ذاتي اوست يعني تا خدا بوده ـ  و تا ندارد  چرا كه «تا» يعني زمان و خدا زمان را خلق كرده مكان را خلق كرده و خدا تا بود عالم بود و هيچ درس هم نخوانده بود و تجربه هم نكرده بود. باز تجربه كار كسي است كه عالم نباشد و خورده خورده به‏تجربه بايد چيزي را تحصيل كند يا در كار خودش مشق كند كه خوشنويس بشود و خدا احتياج ندارد كه درس بخواند و خداست كه علم جميع علما را او داده. و هو المالك لما ملَّكهم و القادر لما اقدرهم عليه.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 148 *»

پس خداوند عالم هرگز چيزي كه نقص است بر او وارد نمي‏شود. پس هرگز اين خداي ما جاهل نيست هرگز عاجز نيست و نمي‏شود كه عجز از او سر بزند و هرگز كار بي‏فايده نمي‏كند. پس همه كارهاش از روي حكمت است و مي‏بيني كه آب را خلق كرده براي اينكه تو زراعت كني و كارها با او بكني و آتش را خلق كرده كه تو گرم بشوي و معادن را بيرون بياوري.

پس خداوند عالم كارهاش همه از روي حكمت است و اين صفاتي را كه عرض مي‏كنم اين است كه شما مشق كنيد. پس خداوند عالم دو جور صفات دارد يك جورش اينطور است كه تا خدا بود اين صفات را داشت مثل اينكه تا خدا بود عالم بود و حكيم بود و قادر بود و بصير بود، و تا خدا بود سميع بود و شنوا بود و خدا منزّه است كه بدن داشته باشد. پس خداي ما يكپاره صفاتش اين‏جور است كه هميشه داراي اينها بود و هرگز به‏ضدّ آنها متصف نيست. پس خدا عالم است و جاهل نيست، پس خدا قادر است و عاجز نيست و حكيم است و هيچ سفاهت بكار نمي‏برد كارهاي لغو بي‏حاصل را نمي‏كند و همچنين خدا بصير است و هيچ‏بار كور نبوده و خدا سميع است و هيچوقت كر نبوده. و يكپاره صفات ديگر دارد كه باز به‏اصطلاح ائمّه طاهرين و علما و عقلا آنها را صفت فعل خدا مي‏گويند نه صفت ذاتي و آن صفت فعل خدا صفاتي است كه هميشه به‏آنها متصف نيست بلكه به‏ضدّش هم گاهي متصف مي‏شود. پس خدا ارحم‏الراحمين است و اين صفت ذاتي نيست و اگر اين ارحم‏الراحمين صفت‏ذاتي بود به‏هيچيك از مخلوقات صدمه نمي‏رسيد و اگر اين صفت صفتي بود نسبت به‏همه‏كس هرگز هيچكس صدمه به‏او نمي‏رسيد و مي‏بيني كه غالبا آدم در دنيا در صدمه است. پس مي‏فرمايد ايقنت انك انت ارحم‏الراحمين في موضع العفو و الرحمة. در جائي كه موضع عفو و رحمت است خدا ارحم‏الراحمين است و ايقنت انك اشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة آنجائي كه مي‏خواهي عذاب كني آنجا چنان شدّتي داري كه اشدّ معاقبين هستي. و اين كفّار در دنيا چندي كفر ورزيدند و معصيت كردند و خدا تا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 149 *»

ملكش باقيست آنها را عذاب مي‏كند و هميشه ملكش باقي است و هركس اين كفّار را به‏دست او بدهند آخر از عذابشان خسته مي‏شود و خدا هيچ خستگي ندارد از عذاب آنها.

پس اشدّ المعاقبين است خدا و خداوند عالم هميشه يك اراده ندارد. حالا را اراده كرده است كه روز باشد و اراده نكرده است حالا را كه شب باشد. پس حالا اراده روز تعلق گرفته است و حالا اراده نكرده كه شب باشد و اينها را صفت فعل مي‏گويند و در احاديث بخصوص است و خدا محبّ همه‏كس نيست بلكه مؤمنين را دوست مي‏دارد و آقاي مؤمنين است و با كافرين عداوتي دارد كه هيچ مخلوقي با هيچ مخلوقي آنقدر عداوت نمي‏تواند داشته باشد.

پس اين‏جوره صفات صفات فعل خداست پس اراد و لم‏يُرِد. و قاعده كلي كه بكار مي‏آيد اين است كه هر صفتي كه ضدّش هم بر خدا استعمال مي‏شود صفت فعل است و هر صفتي كه ضدّش براي خدا نيست صفت ذاتي است.

حالا خدا هميشه قادر است و هيچوقت عاجز نيست و هميشه عالم است و هيچ‏بار جاهل نيست و هميشه سميع و بصير است و هيچوقت كر و كور نيست و خدا حالا خواسته است كه روز باشد و نخواسته است كه شب باشد و شب را خدا خواسته كه شب باشد و آنوقت نخواسته كه روز باشد و تو مي‏گوئي ان‏شاءاللّه اين كار را مي‏كنم و اگر او نخواسته باشد نمي‏كنم. و همينطوري كه مي‏بيني كه هرچه را خدا خواست كه تو بكني مي‏تواني و هرچه را نخواست تو نمي‏تواني آن‏كار را بكني اگرچه قادر هم باشي. و مكرر مثلش را عرض كرده‏ام كه انسان پيش ساعت نشسته گوشش هم كر نيست و صداي زنگ ساعت هم كم نيست و انسان مطالعه مي‏كند يا در فكر كاري ديگر است و غافل مي‏شود كه زنگ ساعت مي‏زند و صداش به‏گوش او نمي‏رسد. و اينها يك‏پاره كلّياتي است كه خيلي از قواعد مردم را بهم مي‏زند و در ميان ملاّها مشهور است كه چيزي كه مانعش مفقود است و مقتضي موجود است حتما خواهد شد مثل

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 150 *»

همينكه فرض كرديم كه گوش كر نباشد و ساعت هم زنگ بزند انسان لامحاله خواهد شنيد و شما مي‏بينيد كه انسان گوشش هم شنوا است و يك مرتبه در خيالي ديگر رفته و صدا را نشنيده و اين هوا يك جائي كه صدا مي‏كني اين هوا دريده مي‏شود و مي‏رود تا به‏گوشش مي‏رسد.

پس غافل نباشيد كه اين هوا مي‏آيد به‏گوش تو هم مي‏خورد و نمي‏شنوي و وقتيكه ملتفت مي‏شوي مي‏بيني ساعت زنگ زده است و اين است واللّه كه در تمام مشاعر خدا است غالب. مي‏شود كه تو چشمت باز باشد و شخص هم در مجلس باشد و تو او را نبيني. پس اين است كه خدا چنان قادريست بر ملك خودش و چنان قاهريست در ملك خودش كه مي‏فرمايد: يا من يحول بين المرء و قلبه. اي آن‏كسي كه حايل مي‏شوي ميان من و قلب من كه من خودم را گم مي‏كنم و نمي‏دانم كيستم، و اين حالت را عرض خواهم كرد. در بيني كه انسان مي‏خواهد خواب برود نه بدنش خراب مي‏شود نه عقلش ولكن در آن بيني كه مي‏خواهد انسان به‏خواب برود هيچ‏چيز را نمي‏فهمد و انسان يكجا گم مي‏شود تا وقتي كه بخواب رفت آنوقت اگر خوابي را مي‏بيند مي‏فهمد كه آن طرف يك چيزي است و باز وقتي‏كه مي‏خواهد بيدار شود باز حالتي دست مي‏دهد كه انسان خودش را گم مي‏كند يك مرتبه چشمش را باز مي‏كند و مي‏آيد به‏اين عالم. پس در اين بين است كه ما خوابيم و معني مردن اين جور است. اللّه يتوفّي الانفس حين موتها و التي لم‏تمت في منامها. شخص مرده هيچ احساس نمي‏كند كأنّه نيست ولكن هست و هيچ‏جاش هم عيب نكرده است و آدمي كه مي‏خواهد بميرد و خدا او را توفّي مي‏كند و باز اگر خواسته بيدار شود روحش را برمي‏گرداند و اگر نخواست اين بدن مي‏ميرد. پس اللّه يتوفّي الانفس حين موتها و التي لم‏تمت في منامها.

پس غافل نباشيد كه معني مردن، نيست شدن نيست و معني مردن را اين مردم از علما و حكماشان كه ضرب ضربوا و حكمت خوانده‏اند و خيال مي‏كنند كه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 151 *»

اعلم‏العلماء هستند هنوز معني مردن را نفهميده‏اند. پس شخص كه مي‏ميرد معدوم نمي‏شود و بعضي گفته‏اند كه معدوم مي‏شود و خداست قادر كه اعاده معدوم كند.

پس ملتفت باشيد كه تو در وقتي كه مي‏خواهي به‏خواب بروي هيچ‏چيز نمي‏فهمي كأنّه نيستي و يك‏مرتبه چشمت را در آنجا باز مي‏كني و چيزها در خواب مي‏بيني باز كه مي‏خواهي به اين دنيا بيائي گم مي‏شوي و بعد سر از اين عالم بيرون مي‏آوري. و من گاهي مثلش را عرض كردم كه قندي را كه در آب انداختي و حلّ شد كسي كه تجربه ندارد خيالش مي‏رسد كه قند معدوم شد و شما ملتفت هستيد كه اگر آن آب را بجوشانيد آبش بخار مي‏شود و قندش باقي مي‏ماند و آن قند بهمان وزني كه بوده بدون كم و زياد در آب هست و قند معدوم نشده كه دوباره قندي بسازند ولكن اين قند موجود در اين آب غرق شده. مي‏خواهي دوباره اين قند را بدست بياوري بجوشان آبش را بعد مي‏بيني كه قند به‏همان مقدار كه بوده باقي ماند.

و اينست واللّه معني قول شيخ‏مرحوم كه بدن اصلي به‏زيادتي چاق و لاغري اين بدن چاق و لاغر نمي‏شود. تو ببين يك مثقال قند را در يك پياله آب بيندازي قند همان يك مثقال است و اگر در يك حوض هم بيندازي باز همان يك مثقال است و به‏زيادتي آب و كمي آب قند كم و زياد نمي‏شود و لكن قند را كه در آب انداختي و حل شد معدوم نشده ولكن غرق شده و غافل نباشيد. برويم بر سر مطلب.

و مطلب اين بود كه براي خداوند عالم صفاتي است كه صفات فعل خدا است نه صفات ذات و صفات فعل خدا آنهاست كه گاهي آن صفات را از براي خدا مي‏گوئي و گاهي ضدّش را مي‏گوئي. پس خدا را مي‏گوئي ارحم‏الراحمين في موضع العفو و الرحمة و اشدُّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة. آنجائي كه محلّ ترحّم است اين‏قدر ترحّم مي‏كند كه هيچ‏پدر و مادر مهرباني آن‏طور رحم نمي‏كنند و نمي‏توانند كه آنقدر رحم كنند و مشيّت هم فعل خداست اگر خدا خواست كه ما كاري را بكنيم مي‏كنيم و اگر نخواست نمي‏توانيم بكنيم. انَّما امره اذا ارادشيئا ان يقول له كن فيكون.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 152 *»

و اراده بالاي مشيّت خداست و مشيّت خود را تابع اراده مي‏كند. پس ماشاءاللّه كان و ما لم‏يشأ لم‏يكن و انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون.

پس هرچه را اراده بكند مي‏گويد بشو مي‏شود. پس اين قول كن و محلّ حرف‏زدن كه مي‏گويد بشو مشيّت اوست و اراده او بالاي مشيّت است و اينها صفات فعل هستند چرا كه ضدّ دارند و صفاتي كه ضدّ دارند جميع آنها صفات فعل است و علم خدا ضدّ ندارد و قدرت خدا ضد ندارد و خدا است حكيم و خدا هرگز كار بي‏فايده نمي‏كند و اگر غافل نباشي هم خدا را مي‏شناسي هم خلق را.

پس اين خدا پيش از اينكه خلق كند دانا بود بطوري كه هيچ جهل جلوش را نگرفته بود و حالا هم هيچ جهلي جلوي علمش را ندارد و پيشترها هم خدا قادر بود و هيچ عجزي جلو قدرتش را نگرفته بود. حالا هم همينطور است و بعد از اين هم همينطور است ولكن يكپاره كارهاي ديگر هست مثل آنكه حالا خدا مي‏خواهد هوا سرد باشد سرد مي‏شود وقت ديگر خواست گرم باشد گرم مي‏شود. پس از براي خدا صفات بسيار است و اين صفاتش را اگر فكر كنيد در شناختن ائمّه‏طاهرين با بصيرت مي‏شويد.

پس واللّه ائمّه شما هستند صفات خدا. ديگر شاهدش هم هركس دلش مي‏خواهد در اصول كافي بابي است كه آيات خدا ائمّه‏طاهرين هستند و اسماءاللّه ايشانند و حضرت صادق فرمايش مي‏فرمايد كه: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها مائيم واللّه اسمهاي حسناي خدا و خدا اسم بد ندارد. التي امر اللّه ان‏تدعوه بها. كجا امر كرده؟ در قرآن كه گفته است به پيغمبر كه قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاما تدعوا فله الاسماء الحسني و پيغمبر آمده بود كه اسمهاي خدا را نشان مردم بدهد و گاهي مي‏فرمايند كه آمده بود كه ولايت اميرالمؤمنين را به‏مردم برساند كه عرضه كردند اين ولايت را كه انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انَّه كان ظلوماً جهولاً. و يك وقتي

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 153 *»

خربزه‏اي آوردند خدمت حضرت طوري بود كه فرمودند قبول ولايت ما را نكرده. و همچنين مي‏فرمايند كه اين زمينهاي شور ولايت ما را قبول نكرده. و شما بفهميد. فرمودند زمين كوير و شوره‏زار ولايت ما را قبول نكرده است و چون ولايت ما را قبول نكرده ما در اينجا نماز نمي‏خوانيم. و بخصوص نزديكهاي كوفه حضرت امير7 بودند در يك وقتي و فرمودند كه اين زمين زميني است كه خداوند عالم آنرا خسف كرده است و چون چنين است من در اينجا نماز نمي‏خوانم. و دير وقت هم بود به لشكر خود فرمودند كه شما نماز بخوانيد ولكن من نماز نمي‏خوانم. بعضي ماندند و بعضي همراه حضرت تشريف بردند و آن حضرت تشريف بردند تا وقتي كه آفتاب غروب كرد و تاريك شد بعد حضرت كلماتي چند فرمودند كه آفتاب برگشت و نماز ظهر را خواندند. و مي‏فرمايند اين كبكها و گنجشكها قبول ولايت را نكردند و اينها بالاسري هستند و اين سوسمارها و چلپاسه‏ها منكر فضائل ايشان هستند و اگر كسي چلپاسه را در بياباني بكشد محض ثواب بايد غسلي هم بكند محض شكرانه اين‏كار و گاهي كسي گنجشكي را مي‏گرفت و خدمت شيخ‏مرحوم مي‏داد پرهاش را مي‏كندند و ولش مي‏كردند، مي‏فرمودند مي‏خواهم اطفال آنرا بگيرند و به‏اذيت و آزار زياد او را بكشندش چرا كه حالا دستمان به نواصب و سنّيها نمي‏رسد. پس هركس ولايت ايشان را قبول كرده خوب شده و هركس قبول نكرده بد شده و اين آبهاي گرم كبريتي را مي‏فرمايند قبول ولايت ما را نكرده و استشفا به‏آن نكنيد.

و از براي ائمّه طاهرين مقاماتي است كه مي‏فرمايند خداست عالم و اين عالم اسم خداست و غير خداست و خودت هم در وجود خودت فكر كن ببين تو عالمي حالا و يك وقتي جاهل بودي پس مي‏فهمي كه علم غير توست. پس آنجا هم كه رفتي بدان كه علم خدا غير خداست ولكن خدا اكتساب نكرده و اينها را صفات ذاتي مي‏گويند. يعني ذات بي‏قدرت، ذات بي‏علم ذات‏خدا نيست و خدا هميشه ذاتش عالم بوده و قادر بوده. و بعضي گفته‏اند كه صفات ذاتي عين ذات است ولكن شما

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 154 *»

بدانيد كه عين ذات نيست و حضرت امير مي‏فرمايد: كمال التّوحيد نفي الصفات عنه. چرا كه صفات‏خدا خدا نيستند. مي‏گوئي خداست عالم خداست قادر خداست غفور خداست رحيم و خدا صاحب اين صفتها و داراي اينهاست و كمال توحيد اين است كه ذات او را صفات او نداني و خودت هم صفاتي را داري كه گاهي مي‏ايستي صفت تو ايستاده مي‏شود گاهي مي‏نشيني صفت تو مي‏شود نشسته و گاهي حرف مي‏زني و صفت تو متكلّم است و هكذا و هرچه اين صفتها زياد شود تو يك نفري. پس توئي كه گوش داري و چشم داري و توئي كه شامّي و ذائقي و چشم غير گوش است و بالعكس و ذائقه غير لامسه است و بالعكس. پس تو يك نفري و صفات تو يكي بيناست يكي شنواست يكي ذائق است يكي لامس است يكي شامّ است و تو هم آيت خدائي. و في انفسكم افلاتبصرون خودت را هم خدا اينطور قرار داده كه تو يك‏نفر باشي و صفات تو متعدّد باشد و در هر لحظه مشغول هر كاري كه هستي اسمي از براي تو اشتقاق مي‏شود.

حالا خداوند عالم هم صاحب اسمها است و اين اسمها صاحب درجات است. پس بعضي از اسمها هست كه هميشه همراه خدا بوده و تعدّد قدما هم نمي‏شود چرا كه آن خدائي كه هميشه قادر است يكي است و لكن قدرت خدا صادر از خدا است و اين قدرت هميشه محتاج به‏خداست مثل اينكه حركت تو هميشه محتاج به‏تو است. تو اگر او را موجود كردي موجود مي‏شود والاّ موجود نخواهد بود. پس علم صفت خدا است و قدرت صفت خدا است و تو هم هر كاري را كه مي‏كني اسمي داري و اين اسمها را خودت از براي خودت درست كرده‏اي. حالا علم تو به‏اكتسابست ولكن علم خدا به‏اكتساب نيست. خدا آنقدر عالمست كه نمي‏شود دانست كه چقدر علم دارد و علمش بي‏نهايت است و خداست حكيم و سفاهت از او سر نمي‏زند و خداي سفيه خدا نيست و اينهائي كه بت را مي‏پرستند اسمش را خدا گذاشته‏اند خدا نيست اللّه الّذي خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم. معني اللّه اين است كه خالق و رازق و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 155 *»

محيي و مميت باشد و گاهي شيخ مرحوم به‏اين وحدت‏وجودي‏ها مي‏فرمودند كه اين عصاي من شي‏ء است، لا شي‏ء است؟ نمي‏توانستند بگويند كه شي‏ء نيست. آنوقت مي‏فرمودند حالا اين عصا خداست اگر خدا است چرا نمي‏تواند خلق كند.

پس غافل نباشيد كه از براي خداوند عالم صفات عديده است و اين صفات درجات دارد و كسيكه اسم و صفت خداست اين درجات را دارد. پس در مقامي اسم عليم خدا هستند و خدا از اينها خبر دارد و آنها از خدا خبر دارند چرا كه صادر از خدا هستند و در مقامي كه قدرت خدا هستند از خدا خبر دارند چرا كه از او صادر شده‏اند و خداي ما خدائي است كه هر كاري را مي‏خواهد مي‏كند. پس ائمّه طاهرينند واللّه صفات خدا و ائمّه طاهرينند واللّه اسماء خدا و غافل نباشيد كه هميشه ايشان همراه خدا بوده‏اند و هميشه خداوند عالم خدا بوده و هميشه ايشان هم مطيع خدا بوده‏اند. و لا فرق بينك و بينها الاّ انَّهم عبادك و خلقك.

و نمونه اين حرفها اين است كه تو تا چراغ را روشن كردي اطاق روشن مي‏شود و نبوده وقتي كه اين چراغ روشن نكند اطاق را پس روشنائي همراه چراغ است و بالعكس و روشني چراغ چراغ نيست بلكه اين روشني محتاج به‏چراغ است. پس غافل نباشيد كه خدا هم هميشه قادر و عالم و حكيم است و اينها هم هريكي اسمي هستند براي خدا. قادر خداست عالم خداست سميع خداست بصير خداست و همه اسمهاي خدا هستند و خدا بايد باشد كه قدرت داشته باشد. و بعضي از حكما براي آنهائي كه ملتفت نبودند فرمودند كه اين صفات ذاتي عين‏ذات هستند. و شما ملتفت باشيد كه صفات هرچه باشد غير ذاتند و صفات را جمع مي‏بندي و انّما الهكم الهٌ واحد خداي ما خداي واحدي است و كمالات بسيار دارد و يكي از كمالاتش علم اوست و علم او صادر از او است و يكي از كمالاتش قدرت اوست و اين قدرت صادر از اوست.

پس واللّه مقامات اللّه، اين مقامات ائمّه‏طاهرينند سلام اللّه عليهم و ايشان فرقي كه دارند با خدا اين است كه سر تا پاشان محتاج به‏خدا است و خدا هيچ محتاج به‏خلق

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 156 *»

خودش نيست. پس بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كلِّ مكان. و ايشانند كه در ميان خلق آمدند و جائي نيست كه ايشان نباشند. مي‏فرمايد: بهم ملأت سماءك و ارضك. ايشان در آن واحد هم در دنيا هستند هم در برزخ هم در آخرت و باقي كساني كه غير ايشانند انوار ايشانند و ايشان مثل چراغند و باقي انوار ايشان و اين نور متحرّك است به‏حركت چراغ و نور چراغ خودش از خودش هيچ حركت ندارد. چراغ را كه مي‏بري انوارش هم مي‏رود مي‏بيني آفتاب كه مي‏رود انوارش هم همراهش مي‏رود چرا كه صادر از اوست و ذات خداوند عالم ذاتي است كه شناخته نمي‏شود مگر به آياتش. و فرموده: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. و اين آيات ائمّه طاهرينند سلام اللّه عليهم.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 157 *»

14/ ماه مبارك رمضان/ 1316

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‏فرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء ولو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و خودشان نمي‏دانستند او چطور است و نمي‏دانستند كه چطور عبادت كنند و از اين جهت خداوند عالم طريق عبادت را به‏ايشان تعليم كرد و همينطور خود را تعريف كرد كه من اينطورم اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است. و يك خورده دل بدهيد. مي‏فرمايد خدا نور آسمان و زمين است. مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة. طور اين نور اين‏است كه مثل چراغداني است كه در آن چراغي باشد و مراد از اين چراغ را عرض كردم كه سنّيها هم ابا ندارند و حرفي ندارند كه اين مصباحي كه خدا گفته است وجود مبارك پيغمبر است و معلوم است از سبك آيه كه اللّه نور السموات و الارض. خصوص آنهائي كه در كار هستند و مي‏خواهند علم داشته باشند، خدا نور آسمان و زمين است و مثل نورش كمشكوة فيها مصباح

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 158 *»

المصباح في زجاجة. تا آنجائي كه مي‏فرمايد يوقد من شجرةٍ مباركةٍ زيتونة. و معلوم است كه ذات خدا نيست و چراغي كه از روغن زيتون روشن مي‏شود و آن روغنش هم شفافي دارد معلوم است كه خدا از چراغي روشن نمي‏شود و عبرت بگيريد كه خداوند عالم مي‏شود چيزي را خلق كند و آن را اسم خودش قرار بدهد. و مكرّر عرض كردم كه خدا تمام اسمهاش را خلق كرده و حديثش در اصول كافي است كه كتابش خيلي معتبر است، مي‏فرمايد: خلق اسماً بالحروف غيرمصوَّت و باللفظ غيرمنطق و بالجسم غيرمجسَّد. و آن اسم را كه خلق كرد چهار قسمت كرد يك قسمتش را پيش خودش نگاه داشت و آن اسم مكنون مخزون خداوند است و سه قسمت ديگر را كه خلق محتاج به‏آنها بودند آنها را ظاهر كرد از براي خلق و آن سه را هر يكي را چهار قسمت كرد كه دوازده قسمت شد و هريك از آن دوازده را سي قسمت كرد كه سيصد و شصت مي‏شود.

پس غافل نباشيد كه خداوند عالم خلق مي‏كند اسم خود را اگرچه مثل ساير مخلوقات نباشد. خلق دو جورند كه هر دو از خدا صادر شده‏اند ولكن يكپاره مخلوقات كه از خدا صادر شده‏اند همه خدانما هستند و وصف مي‏كنند خداي خود را آنطوري كه هست و باقي مخلوقات اينطور وصف را نمي‏توانند بكنند. و اگر دل بدهي عرض مي‏كنم كه خودت هم هر كاري را مي‏خواهي بكني دو كار مي‏كني، يكي آن كه قدرتي داري كه از تو صادر شده. با آن قدرت خودت ارّه و تيشه برمي‏داري و نجّاري مي‏كني و همچنين شخص بنّا يك قدرتي دارد كه از خودش صادر شده. با آن قدرت خودش خشت و گل برمي‏دارد عمارت مي‏سازد. پس دو كار كرده يكي آنكه قدرتش از خودش صادر شده و يكي آنكه عمارت ساخته و بلاتشبيه خداوند عالم قدرتي از او سر مي‏زند و چيزي كه از او صادر مي‏شود او را مي‏نماياند ولكن كاري را كه كرده است او را علي ماينبغي حكايت نمي‏كند و اين است واللّه كه قدرت هر قادري بر شكل آن قادر است و بطور آن قادر است. و اينست كه شيخ‏مرحوم جائي فرمايش مي‏فرمايد و خيلي قال قال هم كرده‏اند و آخرش نفهميده‏اند كه چه گفته‏اند، مي‏فرمايد كلمات

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 159 *»

هركس در قيامت بر شكل او است و به‏عدد اين كلماتي كه گفته است اشخاص چند دور زيد هستند به‏شكل خود زيد.

و ان‏شاءاللّه عرض مي‏كنم كه اگر تو هم دل بدهي ياد بگيري. ببين كه تو هم صاحب اسمها هستي و همه اسمهات به‏شكل توست. مي‏ايستي اين ايستاده به‏شكل تو است، مي‏نشيني شكل تو همين است. حرف مي‏زني شكل تو همين است كه حرف مي‏زني ساكت مي‏شوي شكل تو همين است كه ساكت شده‏اي. پس غافل نباشيد كه اسم تمام مسمّي را حكايت مي‏كند و دل بدهيد كه اسم را كه شناختي تمام مسمّي را مي‏شناسي. و عرض كردم آن اسمهائي كه تو مي‏شنوي صاحبش را نمي‏شناسي فلان را اسمش را مي‏شنوي محمّد است و صاحبش را نمي‏شناسي اينها اسم مخلوق است و درست حكايت نمي‏كند و حضرت امير علم نحو مي‏خواهد حالي مردم كند طوري بيانش مي‏فرمايد كه وقتي كه در حكمت آمدي مي‏بيني عجب فرمايش محكمي است مي‏فرمايد: الاسم ما انبأ عن المسمّي مثل آنكه اين گوينده خبر مي‏دهد كه منم كه حرف مي‏زنم و اين نشسته همه از حالات شما خبر مي‏دهد و اين نشسته مي‏گويد كه هر كس مرا مي‏خواهد بشناسد بيايد بشناسد هركه زيد را مي‏خواهد بشناسد بيايد مرا بشناسد كه هرچه او دارد همه را پيش من گذاشته. و اين جور اسمها را سعي كنيد بخصوص بفهميد. مي‏بيني كه شخص نشسته، زيد نشسته است زيد آن صفت ذاتي خودش در ضمن نشسته موجود است و زيد است كه نشسته است و غير زيد كسي نيست و اگر عمرو هم نشسته براي خودش نشسته دخلي به زيد ندارد.

پس اين نشسته است كه دلالت مي‏كند بر اينكه يك كسي هست كه اينجا نشسته و آن كسي كه نشسته مي‏تواند برخيزد به‏دليل اينكه برمي‏خيزد و اين نشسته و ايستاده هر دو اسم او هستند و هر دو غير يكديگرند، و ساكت در حالي كه ساكت است متكلّم نيست و سكوت‏كننده غير گوينده است و بالعكس ولكن آن شخصي كه در يك وقتي ساكت است و در يكوقتي متكلّم است او در متكلّم متكلّم است و در ساكت ساكت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 160 *»

است و در روز قيامت به همينطور محشور مي‏شوند و جميعشان همينطورند. در اين دنيا مي‏بيني فلان يك نفر است كه راه مي‏رود و خيال كن كه اين شخص تمام اطرافش آئينه گذاشته باشند حالا اين شخص در همه آئينه‏ها پيداست و همه به‏شكل زيد است و بلاتشبيه عرض مي‏كنم كه آن كتابي را كه مي‏آورند در روز قيامت ـ  و همه‏كس چنين كتابي دارد ـ جميع كارهائي كه كرده در آن كتاب نوشته و همه بر شكل تو است و كرام‏الكاتبين هركس مشغول هر كاري كه هست مي‏نويسند امّا نوشته ايشان يك‏جور نوشته‏اي است كه كسي هم اگر سواد نداشته باشد آن نوشته را مي‏تواند بخواند.

باز آنهائي كه در كار هستند ملتفت باشند. اينست كه همه كس مي‏خواند ملاّ باشد يا نباشد چنين كتابي است كه از اول عمر تا آخر عمرش كرام‏الكاتبين هركاري را كرده نوشته‏اند و همه را به‏گردن آدم مي‏اندازند. حالا اگر كار خوب كرده نوشته‏اند، مفت او و اگر بد هم كرده بايد استغفار كند در دنيا و تدارك كند و اگر تدارك نكرد ديگر فايده ندارد. حالا اين كتاب را همه‏كس مي‏تواند بخواند و هركس هر طور كه در دنيا هست آنجا هم همانطور محشور مي‏شود و خطّي كه ملائكه مي‏نويسند خيلي شبيه است به‏اين عكسهائي كه در آئينه مي‏افتد و خيلي شبيه است به‏اين شكلهائي كه مي‏كشند.

پس آن خطّي كه عامي هم مي‏خواند مثل اين شكل است كه در آئينه افتاده كه عامي هم شكل هركس را در آئينه ديد مي‏شناسد. شكل خودش را در هر جائي باشد در آئينه كه ديد مي‏شناسد. پس آن كرام‏الكاتبين طوري مي‏نويسند كه عامي و عارف همه مي‏توانند بخوانند و آن كتابيست كه لايغادر صغيرةً و لا كبيرةً الاّ احصيها و سر هم اعمال مردم را مي‏نويسند. وانگذارده است آن كتاب نه عمل كمي را مثل چشم بهم زدني نه عمل كبيره‏اي را مثل نماز كردن و تمام اين اعمال در آن كتاب نقش شده است و به‏هر شكلي كه بوده در دنيا نوشته‏اند. كار خوب را يا كار بد را اگر ايستاده آن كار را كرده صورتش را به‏همان حال كشيده‏اند و اگر نشسته نشسته مي‏بيند آن حال را. مثلاً كسي دستش را دراز كرد كه دزدي كند خودش را به‏همان حال مي‏بيند و كتابي كه همه‏كس از

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 161 *»

عرب و عجم و ترك و ديلم و عامي و عارف مي‏توانند بخوانند اين كتاب است كه لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً الاّ احصيها. و همه نقشها در كتاب كشيده شده. آنوقت و وجدوا ما عملوا حاضرا آن صاحبهاي كتاب مي‏يابند آنچه را كه كرده‏اند كه در اين كتاب نقش است و نمي‏شود حاشا كرد.

پس به‏همينطور ببينيد كه توي همين دنيا هم تو اگر زيد را مي‏شناسي اگر ايستاده است مي‏بيني زيد ايستاده است، نشسته است مي‏بيني زيد نشسته است. حرف مي‏زند مي‏بيني زيد است كه حرف مي‏زند و به‏جز اسمهاي زيد تو ديگر چيزي را نمي‏بيني و اسمهاي زيد متعدّدند و زيد يك نفر است. پس زيد آن يكنفر است و بس و ايستاده غير نشسته است و نشسته غير ايستاده است و بيننده غير شنونده است و شنونده غير چشنده است و لمس‏كننده غير چشنده است و بالعكس و بو فهمنده غير از بيننده است و تمام اينها توئي و لكن لمس‏كننده گوينده نيست و بالعكس و آن كه مي‏شنود نمي‏بيند و بالعكس.

پس غافل نباشيد كه هر اسمي ببينيد بخصوص كاري مي‏كند و همگي يك شخص است در آن ميان كه او خبر مي‏دهد كه من هم مي‏بينم هم مي‏شنوم هم طعم مي‏فهمم هم سردي مي‏فهمم هم گرمي هم سبكي هم سنگيني همه را مي‏فهمم. پس مي‏شود كه شخص واحد باشد و اسمهاش متعدّد و اسمهاش هم بر شكل او هستند. ايستاده بر شكل زيد است چنانكه نشسته هم شكل زيد است و اين دو شكل غير يكديگرند امّا هر دو شكل زيد است و زيد است كه مي‏بيند و زيد است كه مي‏شنود.

پس اسم است هميشه كه دالّ بر مسمّي است و مي‏شناساند مسمّي را. و واللّه اين‏جور اسم است كه در آفاق و انفس خداوند عالم ظاهر كرده و بطور عموم از براي همه‏كس ظاهر شده و مي‏فرمايد در حديث خدا عمدا فرموده سنريهم آياتنا في الآفاق و نفرموده نريهم، براي آنكه امام زمان كه ظاهر مي‏شود مردم بدانند كه اسم‏اللّه است و آنوقت كه به قهر و غلبه ظاهر مي‏شود مردم مي‏بينند كه در شرق و غرب عالم حاضر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 162 *»

است و آن‏وقت حديث دارد كه در هر مسجدي نماز مي‏خواند در آن واحد، در امكنه متعدده حاضر است. و شايد شنيده باشيد كه حضرت‏امير صلوات الله عليه يك‏شب چهل جا ميهمان بود و همه‏جا غذا خورد و حرف زد و اين را منافقين هم مي‏دانستند. آن يكي مي‏گفت علي ديشب خانه من بود. آن يك هم مي‏گفت خانه من بود. و هر يك گفتند علي امشب مهمان ما بود. كم‏كم قال قال شد و چهل نفر ادعا مي‏كردند كه علي خانه ما بود و بردند اين مرافعه را خدمت پيغمبر. وقتي كه رفتند خدمت پيغمبر9 و گفتند ما چهل نفريم و همه ما مي‏گوئيم كه ديشب علي خانه ما بود آنوقت پيغمبر9فرمود عجب، علي ديشب مهمان من بود. جبرئيل نازل شد و گفت تعجب از اينجا است كه از آنجايي هم كه من آمده‏ام علي ديشب آنجا بود.

پس اگر چشم بينائي باشد و خدا مقدّر كرده باشد انسان مي‏فهمد كه علي در چهل جا مهمانست و به‏همينطور است كه مردم در شرق و غرب عالم مي‏ميرند و مي‏فرمايد خودش:

يا حار همدان من يمت يرني
   من مؤمن او منافق قبلا

و يك وقتي حارث پشت سر حضرت راه مي‏رفت ـ  و از جمله مؤمنين بود ـ  و متذكّر شد كه مبادا روزي شود كه من اين آقا را نداشته باشم. حضرت فهميدند خيالش را فرمودند حارث تو خيال مي‏كني وقتي خواهد بود كه من نباشم؟

يا حار همدان من يمت يرني
   من مؤمن او منافق قبلا

هركس هرجا مي‏ميرد من بر سر او حاضر مي‏شوم. پس در شرق و غرب عالم ايشان حاضرند و اين جور مطالب مسلّمي شيعه بوده و نواصب حالا وا مي‏زنند. و در همدان آخوندها وا زدند. مثل زده بود كه آيا حالا كه من روي منبر هستم پائين هم هستم و آيا تسبيح كه در دست من است در روي زمين هم هست يا جاي ديگر هم هست؟ عرض مي‏كنم كه آنوقت سنّيها مي‏ديدند و منكر نبودند و حالا اين نواصب منكر مي‏شوند.

پس ملتفت باشيد كه تو وقتي كه مي‏ايستي توئي ايستاده ولكن اين ايستاده غير

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 163 *»

نشسته است و بالعكس. پس خداوند عالم چنين قرار داده است واللّه و خودش هم مي‏فرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انَّه الحقّ او لم‏يكف بربِّك انّه علي كلّ شي‏ء شهيد. پس خدا در تمام اسمهاي خودش حاضر است بكلش، مثل اينكه اسمهاي تو هم كه پيش خودت خيلي زود مي‏تواني بفهمي و وقتي كه خودت را شناختي و اسمهات را شناختي وقتي كه مي‏گوئي، اسم تو متكلّم است و وقتي كه ساكتي، نام تو ساكت است و هكذا و وقتي كه تو را در قيامت محشور مي‏كنند مي‏بيني زيدي را كه ايستاده است و همان زيد را مي‏بيني كه در يك جا نشسته است و تو هركس را كه ديده‏اي يا ايستاده است يا نشسته است حالا اگر ايستاده است همان زيد است كه ايستاده است و اگر نشسته است همان زيد است كه نشسته است و هركس به كلّش در تمام اسمهاش هست. حالا تو يك وقتي مي‏دوي و آن دونده تابع حركت كننده است و اين دونده اسم كوچكتري است و تو به كلّت دونده هستي و به كلّت متحركي. پس زيد اگر متحرّك است اين متحرك را تو مي‏بيني و زيد را مي‏شناسي و اگر نشسته است مي‏گوئي زيد نشسته است.

پس اسم تمام مسمّي را بيان مي‏كند و طوريست حالت اسم با مسمّي كه كأنّه يك نفر است. اين است كه مي‏فرمايد در دعا: لا فرق بينك و بينها هيچ فرقي ميانه تو و اسمهاي تو نيست و هيچ فرقي ميان تو و مقامات تو نيست. حالا گاهي صفت و موصوف مي‏گويند گاهي مقامات و علامات مي‏گويند و مي‏گوئي بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كلّ مكان هرجا كه مكان هست ايشان در آنجا هستند چرا كه خودشان آن مكان را ساخته‏اند. و لا فرق بينك و بينها. و اين نشسته من هستم و ايستاده من هستم و بكل خودم نشسته و بكل خودم ايستاده‏ام و غافل نباشيد كه اسم تمام مسمّي را حكايت مي‏كند اينست كه اسم تابع مسمّي است مثل آنكه عكس در آئينه شبيه و مثل تو است و موبه‏مو تو را حكايت مي‏كند چرا كه در آئينه كسي نگاه كند تو را مي‏بيند به‏تو هم كه نگاه كند تو را مي‏بيند. پس مي‏گويد لا فرق بينك و بينها الاّ

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 164 *»

اينكه آن كه در بيرون آئينه است او اصل است و اين فرع و اين مسمّي است و آن اسم او، اين موصوف است و آن صفت او.

حالا يك جائي مي‏شود كه اين شخص كه در آئينه عكس خود را انداخته خودش را تو نبيني مثلاً پشت‏بام باشد او را نبيني حالا عكسش را در آئينه انداخته تو عكس او را مي‏بيني و اين عكس موبه‏مو او را حكايت مي‏كند و همين كه شكل را مي‏داني چطور است به مقصود رسيده‏اي. و ببينيد كه اگر آن اصل حركت كند اين عكس هم حركت مي‏كند و اگر آن اصل لبش را حركت بدهد اين عكس هم لبش را حركت مي‏دهد. پس اسم بر شكل مسمّي است و صفت بر شكل موصوف است اين است كه مي‏فرمايد سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انَّه الحقّ. همه شكلشان شكل حقّ است و هيچ باطل پيش ايشان نيست آنچه را كه خدا گفته است همان را مي‏كنند و از غير خدا پيش آنها يافت نمي‏شود و اهل‏توحيدند و هيچ شركي در ايشان نيست نه در ذات نه در افعال نه در عبادات. در همه حالات موحّدند.

پس خداوند عالم اسمها دارد و بطوري كه در قرآن تصريح فرموده آيات دارد و اسمها مي‏نمايانند مسمّي را و نمونه مي‏نماياند صاحب نمونه را. در عربي علامت مي‏گويند و در فارسي نمونه. مثلاً خرمائي مي‏خواهي بفروشي نمونه‏اش را بيرون مي‏آوري و مي‏گوئي خرماي من اينجور است و نمونه بايد از جنس صاحب نمونه باشد حالا گندم بنمائي و بخواهي جو بفروشي اين معامله باطل است و اسم شخص نمونه شخص است و كلّ شخص نيست چرا كه كلّ شخص آن‏كسي است كه اين نمونه‏ها را ساخته و آن شخص هم لابدّ در يكي از اين حالاتي كه دارد هست. و در قيامت مي‏فرمايد: لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً الاّ احصيها. ديگر حالا شخص واحد در حال واحد در امكنه متعدّده نمي‏شود باشد؟ مي‏شود و خدا مي‏فرمايد يك كتابي مي‏نويسند كه وانگذارده است نه صغيره‏اي را و نه كبيره‏اي را و همه را در آن كتاب نقش كرده‏اند. پس در يك كتاب زيد اگر ايستاده است آنجا ايستاده نقشش كرده‏اند و آنجائي كه نشسته

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 165 *»

بوده نشسته نقشش كرده‏اند و آنجائي كه نماز مي‏خوانده به‏شكل نماز نقشش كرده‏اند.

پس مي‏شود كه شخص واحد در امكنه متعدّده باشد چرا كه شخص واحد در آن كتاب در هر جائي بشكلي موجود است. پس غافل نباشيد كه مي‏فرمايد حالت ما در دنيا مثل حالت شماست در آخرت. يكي اينجور تشبيه است كه انسان در بهشت خودش در آن واحد در همه‏جاش سير مي‏كند و حاضر است. حالا چيزي كه انسان در او تصرّف ندارد، در آن واحد در همه جاي آن نيست ولكن بهشت چون در تصرّف اهل‏بهشت است هركس در بهشت خودش همه جاش در آن واحد متصرّف است و ائمّه ما در دنيا حالتشان اين بود. در آن واحد در مشرق و مغرب عالم حاضرند كه يا حار همدان من يمت يرني اين است كه بايد علي را ياد كرد و مي‏فرمايد مي‏خواهد مؤمن باشد مي‏خواهد كافر و واللّه تا حاضر نشود و اذن خاص ندهد به ملك‏الموت و ملك‏الموتش هم شخصي است غير از جبرئيل و ميكائيل و غير از تمام ملائكه است و قابض ارواح است و شخص واحد است و در حال واحد نمي‏شود كه دو نفر را بكشد؟ بلكه در حال واحد هزار نفر را هم مي‏كشد و هركس هرجا مي‏ميرد ملك‏الموت قبض روحش را مي‏كند. قل يتوفّيكم ملك الموت الذي وكِّل بكم فرموده واللّه از تمام ملائكه علي متشخّص‏تر است چرا كه علي از نور خداست و ملائكه از نور او. پس علي مانند شاخص است و ملائكه همه آن صورتهائي كه در آئينه است و همه بر شكل علي هستند و علي تا حركت نكند آنها حركت نمي‏كنند و ملائكه هر كاري كه مي‏كنند به‏اذن خاصّ آن حضرت است و از اين است كه آن حضرت فرمانفرماي جميع ملائكه است و مي‏فرمايد انا مرسل‏الرسل و انا منزل الكتب و همين قرآن را هم او فرستاده است و اگر او نفرستاده بود خبر از اين كتاب نداشت و هنوز حضرت امير طفل بود و حضرت رسول9 سي و دو سال يا بيشتر داشته كه اميرالمؤمنين تازه متولد شده و آنوقت ادعاي نبوت هم نداشت و حضرت امير را وقتي آوردند خدمت حضرت پيغمبر اول شهادت داد كه اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّك رسول اللّه و شروع كرد به‏خواندن كه

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 166 *»

قد افلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون و الذين هم عن اللغو معرضون و فرمودند حضرت رسول9 كه واللّه به‏تو رستگار مي‏شوند و به‏تو مؤمن مي‏شوند.

پس معلوم است كه از قرآن خبر دارد كه پيش از نزولش در اين عالم مي‏خواند قرآن را. بل هو آيات بيّنات في صدور الذين اوتوا العلم. پس ايشان همراه قرآنند و قرآن هميشه همراه ايشان است و هرگز از قرآن مفارقت ندارند و ايشان هميشه قرآن مي‏خوانند و تمام ملائكه از جبرئيل و ميكائيل همه به‏اذن حضرت‏امير بالا مي‏روند و پائين مي‏آيند. پس خدا به‏حضرت امير مي‏فرمايد كه جبرئيل را بجائي بفرست او هم مي‏فرستد و حضرت‏امير، حالا مي‏فرمايد خدا فرستاده، راست است چرا كه او هم كه فرستاده به‏امر خدا بوده. پس واللّه همينطور است كه مي‏فرمايد: انا مرسل الرسل و انا منزل الكتب و اين رسل ملائكه هستند كه كتب را براي پيغمبران بردند و مكرر مي‏شد كه شيعيان خدمت ائمّه طاهرين مي‏رسيدند و مي‏ديدند كه در اطاقشان يك چيزي برمي‏چينند. عرض مي‏كردند كه چيست؟ مي‏فرمودند پر است عرض مي‏كردند پر چيست مي‏فرمودند پر ملائكه است كه از بس ازدحام مي‏كنند پرهاي آنها مي‏ريزد ما جمع مي‏كنيم و در بالش مي‏گذاريم و زير سر بچّه‏هامان مي‏گذاريم. پس حالا اگر كسي بگويد كه ايشان ملائكه را نمي‏بينند از حماقت او است و اگر جائي مي‏فرمودند كه ما ملائكه را نمي‏بينيم يعني ما پيغمبر نيستيم كه با وحي، ملائكه پيش ما بيايند. و اگر ملائكه حرف هم مي‏زدند با ايشان غير از وحي بود. و جبرئيل غالب اوقات كه مي‏آمد مي‏رفت در قلب پيغمبر پس نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين. و همان وقتي كه جبرئيل با حضرت پيغمبر حرف مي‏زند در قلب آن‏حضرت حضرت‏امير مي‏شنيد و رسول خدا9 مي‏فرمودند كه آنچه من مي‏بينم تو هم مي‏بيني و آنچه من مي‏شنوم تو هم مي‏شنوي. و چون ملائكه از جانب علي7 قاصدند و از نور او هستند معلوم است اگر علي حركت نكند آنها حركت نخواهند كرد و بدون اذن علي كاري را نمي‏كنند و نور خودش نمي‏تواند حركت كند مگر اينكه منير را حركت بدهند

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 167 *»

آنوقت نورش حركت كند.

پس ملائكه نمي‏توانند خودشان حركت بكنند يا ساكن شوند مگر آنكه ايشان ملائكه را حركت بدهند يا ساكن كنند كه بهم تحرَّكت المتحرِّكات و سكنت السواكن و بواسطه ايشان هركس را خدا مي‏خواهد حركت مي‏دهد و بواسطه ايشان هركس را خدا مي‏خواهد ساكن مي‏كند. پس ما شاء اللّه كان و ما لم‏يشأ لم‏يكن و هرچه را خدا خواسته همان مي‏شود و هرچه را نخواسته نمي‏شود و ايشان مشيّت خدا هستند. و بخصوص خودشان فرمودند مائيم مشيّت خدا و خدا قدرت دارد كه جميع چيزها را به‏مشيّت خودش خلق كرده و خلق الله المشيّة بنفسها خود مشيّت را به‏خودش خلق كرده چنانكه تو هم هر كاري را به‏قدرت خودت مي‏كني و خود قدرت را به‏چيز ديگر نمي‏كني و هر كاري را كه مي‏كني با نيّت مي‏كني و نيّت را ديگر به‏چيز ديگر نيّت نمي‏كني. پس خداوند عالم به‏قدرت خودش مي‏كند آنچه را مي‏كند و قدرت خدا فعل خدا است و صادر از او. پس آن قدرتي كه صادر از تواست به‏شكل تو است و طورش بطور تو است و با اين قدرت ارّه و تيشه برمي‏داري و نجّاري مي‏كني و عمارت مي‏سازي و لكن ديگر شكل عمارت به‏شكل تو نيست. و خلق الانسان من صلصال كالفخّار و خلق الجانّ من مارج من نار انسان را از صلصال مثل اين كوزه‏ها ساخته‏اند و شكل اينها شكل خاك است ولكن آن كوزه‏گري كه آمده كوزه‏گري كرده يكي از اسمهاش كوزه‏گر است و يكي از اسمهاش عالم است. پس اسم را بشناسيد كه فرمودند: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان‏تدعوه بها مائيم آن اسمهاي نيكوي خدا كه شما را امر كرده است كه به‏آن اسمها او را بخوانيد و اين اسمها ائمّه طاهرين هستند كه خدا امر كرده است كه او را بخوانيد بواسطه ايشان. پس اللّهم انّي اتوجّه اليك بنبيّك نبي الرحمة و مي‏گوئي بسم اللّه الرحمن الرحيم و نمي‏گوئي اللّه الرحمن الرحيم و خدا در تمام اسمهاش هست او لم‏يكف بربِّك انَّه علي كلِّ شي‏ء شهيد.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين