مواعظ ماه مبارك 1316 – قسمت اول
از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي
اعلي الله مقامه
بسمه تعالي
اين مجلد، شامل مواعظ مباركه مولاي بزرگوار اعلي اللّه مقامه |
ميباشد كه در ماه مبارك رمضان سال 1316 هـ ق در قريه جندق |
فرمايش فرمودهاند. و چون نسخه اصل، پاي منبر تندنويسي |
شده بود، بعضي از قسمتهاي آن خالي از اشكال نبود؛ |
بنابراين در مواردي بسيار نادر براي ربط جملات و مطالب |
ناچار بعضي كلمات حذف و نيز يك يا چند كلمه درج گرديد. |
و لازم به ذكراست كه موارد نامبرده به قدري نادر است كه هيچگونه |
اخلالي به مراد آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه نشده است. |
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 1 *»
1/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الآخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية و لاغربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را از براي كاري خلق كرده بود چون كه خداوند عالم هرچه را كه خلق كرده از براي كاري خلقش كرده وِلَكي خلق نكرده چنانچه ميبينيد كه چشم را براي ديدن خلق كرده والاّ چيزي درست كنند و خاصيّتي نداشته باشد بيمصرف است. گوش را براي شنيدن خلق كرده، و اگر نميخواستند كه بشنود خلقش نميكردند. پس بر همين نسقي كه خيلي جاها را ميفهميد، پا را براي راه رفتن خلق كرده. پس خداوند عالم هر چيزي را كه خلق كرده است از براي كاري خلق كرده است كه از آن جمله چيزهائي كه خلق كرده است انسان است و اين انسان بلكه جنّ و انس نميدانند كه از براي چه خلق شدهاند و دليل اينكه نميدانند براي چه كار خلق شدهاند اين است كه هرچه دلشان ميخواهد ميكنند. پس ببينيد كه خداوند عالم اين خلق را از براي يك كاري خلق كرده است كه او را خلق نميدانند و بايد خدا تعليم كند تا بدانند و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 2 *»
از اين جهتي كه نميدانند چنانچه مشهود همه است كه هر كسي بهطبع خودش راه ميرود، هرچه رأيش قرار ميگيرد آنكار را ميكند، و خداوند عالم اگر اين خلق را از براي خودشان خلق كرده بود كه بههواي خودشان راه بروند، و ملتفت باشيد حرفهاي من جزو باد هوا نشود و فايده هم از براي من دارد و هم از براي شما چرا كه من اگر يك نفر را هدايت كردم كأنّه جميع خلق را هدايت كردهام و شما خودتان هم بهثوابها ميرسيد.
پس خداوند عالم اين خلق را براي كار بخصوصي خلق كرده و چون خودشان نميدانستند، به ايشان گفته. چنانكه صريحا فرمايش ميفرمايد كه: ما خلقت الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جنّ و انس را مگر براي همينكه مرا بپرستند و بشناسند و عبادت كنند. پس اين خلق را خدا خلق كرده از براي اينكه خداي خود را اوّلاً بشناسند و بعد از آنكه شناختند او را عبادت كنند، پس اوّل دين معرفت خدا است چنانكه حضرت امير صلوات اللّه و سلامه عليه در خطبههاي خيلي معروف ميفرمايد اوّل دين معرفت خدا است و كسي كه خدا را شناخت او بهمطلب رسيد و هر كه اين خدا را نميشناسد همه كارهايش به هدر ميرود.
ملتفت باشيد و غافل نباشيد انشاءاللّه و متذكّر باشيد كه چه عرض ميكنم كه واللّه اين خدا را نميشناسد كسي مگر آنكه همانطوري كه خودش شناسانده خودش را آنطور بشناسند و خداوند عالم خودش را اينطور شناسانده كه ميگويد: اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است. ديگر اين نور آسمان و زمين است، يك معنيش اين است چنانچه نوشتهاند بعضي ـ اگرچه خودشان نميدانند چه نوشتهاند ـ خدا نور آسمان و زمين است، يك معنيش اين است كه هدايت كننده اهل آسمان و زمين است كه خدا اهل زمين و آسمان را هدايت ميكند بهراه نجات، هدايت ميكند يعني به معرفت خودش ايشان را هدايت ميكند و بعضي اين طور خيال كردهاند كه خدا نور آسمان و زمين است يعني خالق آسمان و زمين است. و پيش ما
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 3 *»
فرق ندارد خدا خالق آسمان و زمين است حقّ است و هدايت كننده ايشانست حقّ است و هركس خدا را خالق آسمان و زمين و هدايت كننده اهل آسمان و زمين دانست به آنطوري كه بايد بداند البتّه خدا را ميشناسد.
باز غافل نباشيد كه تمام اين مردمي كه ميبينيد چه يهودي چه نصاري چه گبرها چه سنّيها چه شيعهها تمام اينها حرفي ندارند كه خدا خالق آسمان و زمين است. پس چرا خدا اينها را به جهنم ميبرد و عذاب ميكند و دقت كنيد كه توحيد خدا يك امر بزرگي است كه تمام مسألههاي دينتان زير اين مسئله افتاده و كسي كه توحيد داشته باشد كار او درست است.
گاهي ميپرسند از معصوم7 كه ثواب چه عملي بيشتر از همه ثوابها است؟ ميفرمايند كه ثواب توحيد خدا از همه ثوابها بزرگتر است چرا كه خدا از همه چيز عظيمتر است. پس شناختن او هم ثوابش از همهچيز بيشتر است. پس اين خدا خالق آسمان و زمين است يعني اينها را خدا ساخته و جميع اين طوايفي كه روي زمين هستند ميدانند كه اين آسمان و زمين را خودشان نساختهاند و سازندهاي دارد. چنانكه اين عمارت را همهكس ميداند كه سازندهاي دارد. پس در اينكه كسي عمارتي را ببيند و بفهمد كه اين را يك كسي ساخته شكّي نيست. خيلي از مردم خيالشان ميرسد كه اين معرفت است و من مكرّر اين اشارهها را كردم و از همهكس مظلومتر واقع شدم و باز الحمد للّه كه به اينجا افتادم و اين حرفها را از براي شما ميزنم.
پس شما فكر كنيد كه كسي نظر به عمارتي ميكند ميداند كه يك بنّائي ساخته اين عمارت را و لكن اين معرفت نيست و غافل نباشيد، اما ديگر آدم بفهمد كه اين عمارت را يك نفر ساخته يا ده نفر ساختهاند، ديگر آدم نميفهمد و غالب اينست و هيچ فرق نميكند، چه يك اطاق را ببيني كه بنّا ساخته يا يك دهي را ببيني يا شهري را نگاه كني، اصفهان و تهران را ميفهمي بنّا ساخته و تمام زمين را هم همينطوري كه فكر ميكني ميبيني يك كسي ساخته و همهكس ميفهمد و اقرار دارد. و باز فرق نميكند
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 4 *»
كه آسمان را نظر كني باز ميفهمي كه شكّ نيست كه يك كسي ساخته ولكن شما فكر كنيد كه اينها دليل توحيد خدا نيست و خدا توحيد از شما خواسته و قناعت نكرده به اينكه تو بگوئي اينجاها را يك كسي ساخته.
امّا آن دليلي كه داشتيم؛ شما چرت نزنيد و غافل نباشيد انشاءاللّه كه از همين كلمهاي كه حالا عرض ميكنم سرتاسر اين مردم خوابند و خيال ميكنند كه اين توحيد است و اگر بگوئي آيا هيچ دليل داريد كه يك نفر خدا اين عالم را ساخته؟ بسا ده نفر خدا ساخته باشد چنانچه اين قريه را بنّاهاي متعدّد در عصرهاي متعدّد ساختهاند بعضي را چند سال پيشتر بعضي را هزار سال پيشتر ساختهاند و آيا اين شهرهائي را كه ساختهاند يك نفر بنا ساخته ميفهمي كه بناهاي متعدد ساختهاند و دليل نميشود پيدا كرد كه يك نفر بنّا ساخته و آدم عاقل ميفهمد كه اين همه عمارات كه روي زمين هست صد هزار بنّا بيشتر ساختهاند و خدا توحيد خواسته. حالا بعد از آني كه تخمين كردي كه بسا صدهزار بنّا اينها را ساختهاند دليل خداشناسي نميشود. حالا صد هزار نفر جمع شدهاند كه اين زمين را ساختهاند از كجا تو فهميدي كه يك خدا ساخته و مردم به همين قناعت كردهاند كه خودمان ميفهميم كه خود را نساختهايم.
و اين مردم دين و مذهب نميخواهند و كسي كه اين مردم را امتحان نكرده خيالش ميرسد كه اين مردم همه طالب حقّ هستند و لكن كسي كه اهل تجربه شده و مردم را امتحان كرده ميداند چنانچه در قرآن فرمايش ميفرمايد كه: ما نقموا منهم الاّ انيؤمنوا باللّه العزيز الحميد. خدا ميفرمايد كه چرا شما با مؤمنين بد كرديد و تقصيرشان اين بود كه به يك خدا اعتقاد داشتند و يك خدا را ميپرستيدند و راهي در دستشان غير از اين نيست كه چرا اهل حقّ را ميكشتند و اين مردم خدا نميخواهند و ميخواهند طالب هواي خودشان باشند. نان دلشان ميخواهد هر كه نانشان ميدهد آدم خوبي است و هكذا. و اگر اين مردم احمق نبودند ميدانستند كه آن خدا را وقتيكه شناختي پول ميخواهي آن خدا ميدهد خانه ميخواهي آن خدا خانه ميدهد به آدم،
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 5 *»
آن خدا چنين خدائي است كه اگر تو غافل نباشي ميفهمي كه تو زن دلت ميخواهد خدا زنها خيلي خلق كرده زن خيلي خوشگل خلق كرده حورالعين را خلق كرده. پس تو خدا را بشناس اهل دنيائي دنيا از او بگير اهل آخرتي آخرت از او بگير.
پس غافل نباشيد انشاءاللّه. در تمام عمر واللّه يك ربع ساعت بيدار بشوي به فكر كار خودت خواهي افتاد و لكن اين مردم سرتاسرشان يك عمري در دنيا هستند و بهقدر يك ربع بيدار نشدهاند چنانچه خبر دادهاند ميفرمايند: الناس نيام يعني مردم همه در خواب غفلتند. فرمودند: الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا وقتي كه ميميرند بيدار ميشوند. ميگويند ما چند سال در دنيا زنده بوديم چه ميكرديم مثل حيوانات ميخورديم و بيدار ميشديم و ميخوابيديم. تو يك عمر همه كارت همين بود كه بخوري و بخوابي و بيدار شوي. تمام حيوانات اينطورند و فرق ايشان با ساير حيوانات چه چيز است؟ آن حيوانات ميخورند و ميخوابند و ميچرند نهايت تو يك زني داري آنها هم يك زني دارند و جفتي از براي خودشان دارند.
يك وقتي در زمان امام جعفر صادق7 يك كبوتري با جفت خودش قرقر ميكرد. فرمودند كه اين كبوتر با جفت خودش ميگويد كه تو بجاي ديگر رفتهاي و خرابكاري كردهاي. آنها هم ميدانستند كه حضرت صادق7 زبان ايشان را ميداند. آن كبوتر ماده با نرش گفت كه تو اين مرد را قبول داري؟ گفت بلي آمدند خدمت حضرت صادق. عرض كرد اين مرد شاهد است كه من بجاي ديگر نرفته و خرابي نكردهام.
ميفرمايند سليمان پيغمبر بود و پيغمبر متشخّصي هم نبود ولكن شما ببينيد از آن دور كه ميآمد شنيد كه يك مورچهاي از سوراخش بيرون آمد و به مورچههاي ديگر گفت كه داخل خانههاتان بشويد كه سليمان با لشكرش ميآيد و شما را پامال خواهند كرد. و سليمان هركس زمزمهاي ميكرد بهگوش او ميرسيد و خدا اين صفت را بهسليمان داده بود. پس صداي آن مورچه را از دور شنيد و آمد پيش سوراخ مورچه و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 6 *»
گفت تو مگر مرا معصوم نميداني و خدا پيغمبري كه معصوم نباشد نميفرستد و كسي كه گناهي نكرده باشد بيتقصير خانه او را خراب نميكنند؟ آنوقت آن مورچه عرض كرد من معرفت در حقّ شما نداشتم و استغفار كرد.
پس ببينيد كه سليمان با آن كوكبه قشون خودش از دور صداي اين مورچه را ميشنود. پس غافل نباشيد كه حجّتهاي خدا همچو جور حجّتهائي هستند كه هر حيواني با هر حيواني مطلبي را كه ميگويد او ميفهمد. اين است كه آن كبوتر ماده گفت با جفت خودش كه تو حكم حضرت صادق7 را قبول داري؟ و آن ماده گفت كه شما ميدانيد اگر من خلافي كرده باشم. پس فرمودند كه تو نرفتهاي بجائي و خلافي نكردهاي. و از اين بابت است كه ائمّه شما شاهدند بر خلق آسمان و زمين و از اين بابت است كه ميفرمايد شما شهدائيد بر مردم و ميدانيد كه هركسي در هر جائي در چه كار است، يا در طاعت است يا در معصيت است و شما از همه اين خلق خبر داريد و رسولخدا هم بر شما شاهد است و شما را خوب ميشناسد و صريح قرآن است و سنّيها هم انكار نميكنند و اگر پيشينيانشان ميدانستند معني اين آيه را از قرآن بيرون ميكردند. پس لتكونوا شهداء علي الناس. اگر از سنّيها بپرسي كه اين عمر شما و ابوبكر شما هرچه بود در هرجا آيا خبر داشت؟ خودشان هم اين را نميگويند كه ميدانست و خبر داشت. و مكرّر ابابكر ميگفت به مردم كه من رئيس شما هستم ولكن احكام پيغمبر همه را نميدانم، من اگر يك حكمي كردم ديديد اگر مطابق است با حكم پيغمبر بر آن جاري بشويد والاّ مرا هم خبر كنيد كه از قول خود برگردم. و مكرر از حضرتامير سؤال ميكردند و حضرت امير هم اتفاقا حاضر بودند و ميترسيدند كه حضرت نباشد و بجائي برود و مردم را هدايت كند و اينها اگر حرفي ميزدند حضرتامير ميفرمودند اين حكم خدا نيست.
يك وقتي زني زنا كرده بود و بچه داشت خواست عمر آنرا حدّ بزند. حضرت فرمودند حالا حدّ زدن وقتش نيست چرا كه بسا بچهاش سقط شود، پس وقتي كه وضع
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 7 *»
حملش شد آن وقت آن زن آمد پيش عمر خواست حدّش بزند حضرت امير7فرمودند اگر او را حدّ بزني كسي نيست بچهاش را شير بدهد. گفت: پس چه كنم؟ فرمودند باشد تا وقتي كه بچهاش را از شير باز دارد. پس آن زن رفت و وقتي كه بچهاش را تمام شير داد آمد. حضرت امير7 فرمودند توبه كن كه ديگر اين كار را نكني.
پس كساني كه شاهد بر خلق آسمان و زمين هستند هر چيزي را ميدانند چنانكه فرمودند اين ريگهائي كه در بيابانها ريخته هر ريگي را ميدانند در چه موضع افتاده و هميشه خداوند عالم مطّلع است بر ظاهر و باطن خلق خودش و ألا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير آيا ميشود خدا چيزي را خلق كند و از آن غافل باشد؟ و هرچه هست ائمّه شما شاهد بر آن هستند و خلق را بايد مطّلع كنند و امداد كنند.
پس غافل نباشيد انشاءاللّه و ببينيد در اين آيه شريفه كه اين چه جور توحيدي است و غافل نباشيد ميفرمايد: اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است. اين نور آسمان و زمين است چطور؟ آيا معنيش اين است كه مثل آفتاب است يا يك چراغي است روشن؟ خدا اين جور است؟ و اگر مراد اين جور روشنائيها باشد خدا دروغ گفته نعوذباللّه. پس خدا نور آسمان و زمين است خواه بگوئي كه خدا هدايتكننده اهل آسمان و زمين است و اگر تو در آسمانش نيستي روي زمينش هستي. روي زمين كي آمد و تو را هدايت كرد؟ در روي زمين اگر پيغمبر شما نيامده بود قرآن نخوانده بود حلالي و حرامي نگفته بود شرعي نياورده بود آيا شما هيچ ميدانستيد كه حلال و حرام يعني چه؟ خدا و پيغمبر يعني چه؟ پس اين پيغمبر بود كه شما را هدايت كرد. پس خدا هدايتكننده اهل آسمان و زمين است. فكر كن پس كسي كه ما را هدايت كرد پيغمبر بود كه ما را هدايت كرد و احكام خدا را گفت و اين پيغمبر گفته است كه خدا را نميشود ديد و خدا از زبان همين پيغمبر فرموده است كه سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم و نفرموده كه «سنريهم ذاتنا» بلكه ذاتش را فرموده كه لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و خدا در جميع شرايع قرار داده هركس بگويد من خدا را
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 8 *»
ديدهام كافر ميشود. ميفرمايد كسي كه بگويد من خدا را ديدهام اين كافر و مرتد است. پس خدا ديدني نيست. حالا خدائي كه ديدني نيست ميفرمايد كه: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم مينمايانيم آيات خود را در آفاق و انفس، حتّي يتبيَّن لهم انّه الحقّ و جائي نيست واللّه كه اين آيات آنجا نباشند و آن دعائي كه در ماه رجب بوديد و شنيديد كه ميفرمايد: بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كلّ مكان، خدايا من تو را قسم ميدهم به آن آيات و علاماتت كه جائي نيست كه آنها نباشند. پس چه در دنيا چه در آخرت چه در برزخ جائي نيست كه ائمّه شما نباشند و هيچ حتم نيست كه ما ايشان را ببينيم و اگر كسي معرفت دارد كه ميداند ايشان هستند.
و باز براي اينكه ثابت بشود عرض ميكنم كه خدا همه جا هست و خدا را نميشود ديد پس ايشان هم همه جا هستند و ما نميتوانيم ايشان را ببينيم مگر وقتي كه خواسته باشند وقتي كه امام خواست و ظاهر شد انشاءاللّه امام را خواهيم ديد. عرض ميكنم همينطوري كه خدا را نميبيني و ميداني كه همه جا هست ايشان هم همينطور. و خدا اگر نبود ملكش نبود و تو نبودي و اين ملك، خودش خودش را ايجاد نكرده و دليل اينكه خدا هست اين است كه ما را ساخته و ما زور هم نميزنيم كه او را ببينيم و لكن آياتش را مينماياند و هر وقت كه رأي مباركشان قرار گرفت ميآيند و خودشان را مينمايانند و از علامات امام زمان است كه ميفرمايند كه يك شباهت به حضرت يوسف دارد كه برادران، او را نميشناختند و او آنها را ميشناخت تا وقتي كه رأي مباركش قرار گرفت كه خود را بشناساند به ايشان، گفت به برادران آيا شما بخاطر داريد كه برادري داشتيد و بهاو چه اذيتها كرديد؟ آنها آنوقت گفتند ءانت يوسف آيا تو يوسف هستي؟ فرمودند: بلي من يوسفم و اين هم برادر من است. و امام7همينطور ميان مردم راه ميرود و او را نميشناسند و همينطور ميان مردم زن ميگيرد و اولاد دارد و اولادهاش هم او را نميدانند كه كيست.
پس بدانيد كه آن آياتي را كه خدا خبر داده همه جا هستند. و شرح اين آيه آن
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 9 *»
دعاي رجبيّه است كه بمقاماتك و علاماتك الّتي لاتعطيل لها في كلِّ مكان هر مكاني را كه خدا درست كرده ايشان در آنجا هستند و به امر خدا ايشان آن مكان را ساختهاند و غافل نباشيد كه هركس خدا را شناخته ايشان را ديده و شناخته. اين است كه ميفرمايد: يعرفك بها من عرفك هر كس تو را ميشناسد ايشان را ديده و تو را شناخته و حالت آن آيات اين است كه هر كه ايشان را شناخت يتبيَّن لهم انَّه الحقّ ايشان را كه ميبيند حقّ را درست ميشناسد.
ملتفت باشيد و لكن عرض ميكنم علامت آن آيات اين است كه واللّه معرفت ايشان معرفت خدا است. شناختن ايشان شناختن خدا است، دوستي با ايشان دوستي با خدا است، زيارت ايشان زيارت خدا است، اعتنا نكردن بهايشان بياعتنائي به خدا است تخلّف كردن از ايشان تخلّف كردن از خدا است، ايمان بهايشان ايمان بهخدا است، نعوذ باللّهكفر بهايشان كفر به خدا است و ايشانند قائممقامان خدا و جانشينان خدا كه حكم ايشان حكم خدا است امرشان امر خدا است محبّت ايشان محبّت خدا است، معرفت ايشان معرفت خدا است جهل بهايشان جهل به خدا است و غافل نباشيد كه ايشان آيات خدا هستند و واللّه خدا نيستند چنانچه ميبينيد كه شما روحي داريد و بدني و اين بدن روح نيست و اين بدن اگر گرسنه ميشود روح گرسنهاش ميكند، سير ميشود روح سيرش ميكند. اين بدن هيچ روح نيست و هركاري كه ميكند روح او را به اين كارها واميدارد و همينطور آنهايي كه جانشين خدا هستند جميع كارهاشان كارهاي خدا است و خدا تمام كارهاش را از ايشان جاري ميكند چنانكه روح نسبت بهبدن همينطور است. روح ميخواهد ببيند، از چشم اين بدن ميبيند، ميخواهد بشنود از گوش اين بدن ميشنود و همينطور است واللّه آن روحي كه به ائمّه شما: تعلّق گرفته است. و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ماكنت تدري ما الكتاب و لا الايمان آن روحي كه به پيغمبر تعلق گرفته روحالقدس است. ميفرمايند آن روحالقدس از وقتي كه آمده پيش پيغمبر ديگر صعود نكرده و بعد
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 10 *»
از حضرت پيغمبر پيش اميرالمؤمنين7آمد و امامي پس از امامي و الآن خدمت صاحبالامر است عجل اللّه فرجه.
پس اين روح همه چيز ميداند و اين روح روح نبوّت و ولايت است و اين روح مخصوص پيغمبر هم نيست چنانكه از حضرت رسول منتقل شد آمد خدمت اميرالمؤمنين7 و بدن ايشان بعينه بدن شما بود و روحالقدس در بدن ايشان منزل دارد و هركس با ايشان معامله كرده با روحالقدس معامله كرده چنانكه هركه با بدن شما معامله كند با روح شما معامله كرده است.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 11 *»
2/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية و لاغربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بپرستند و او را بشناسند چنانچه عرض كردم و انشاءاللّه ملتفت باشيد كه ميفرمايد: و ماخلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جنّ و انس را مگر از براي همينكه مرا بپرستند و مرا بشناسند و انشاءاللّه فكر كنيد ببينيد كه كسيكه خدا را شناخت و خدا را پرستيد اين ديگر محتاج بهغير اين خدا نيست. اينست كه آن كساني كه خدا را شناختند تملّق از هيچكس نميگويند. خدائي است همه كار ميتواند بكند و مطّلع بههمه چيز و همه كاري هست و كسي كه اين خدا را شناخت دنيا ميخواهد، ميگويد خدايا صحّت بمن بده، زن بده، خانه بده، پول بده. آخرت ميخواهد ميگويد آخرت بمن بده چون كه كار خلق واقعش اين است كه نميگذرد مگر اينكه خداي خود را بشناسند و اينكه ميبينيد چهار روز مردم را مهلت دادهاند كه خرغلت خود را بزنند از غناي خدا است، از اين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 12 *»
جهت است كه مهلت ميدهد و انّما نملي لهم ليزدادوا اثما مهلت ميدهند عمدا كه اينها زياد كنند گناه را تا بيشتر عذابشان كنند.
پس اين خدا مهلت ميدهد و از براي مؤمنين نعمت بزرگي است كه اگر يك وقتي عملي را نكردند وقتي ديگر شايد بكنند و اگر مؤمني يكوقتي گناهي كرد وقتي ديگر پشيمان بشود و از براي كفّار همهاش عذاب و نقمت است چرا كه اين هرچه بيشتر در دنيا ميماند بيشتر گناه ميكند و دركش پائينتر ميرود.
پس غافل نباشيد كه خدا چون خلق را از براي همين آفريده كه او را بشناسند و از براي همين آفريده كه او را بپرستند و چنانچه ميبينيد ـ و درست گوش بدهيد و ملتفت باشيد كه چه عرض ميكنم ـ همين جوري كه اگر بهما نگويند كه نماز بكنيد و روزه بگيريد خودمان نميدانيم كه چطور عبادت خدا را بكنيم و لكن وقتي كه بهما ميگويند، ما ياد ميگيريم و اگر بهما نگفته بودند نه نماز ميدانستيم نه حمدي نه سورهاي نه حلالي نه حرامي و لكن خدا خواست كه ما نماز كنيم پيغمبر فرستاد از براي ما كه او بگويد اينطور تكبير بگوئيد و ركوع و سجود بكنيد. و اينها را پيغمبر فرمود.
پس غافل نباشيد و همانطوري كه رسم عبادت را خدا بايد تعليم كند تا ما ياد بگيريم و عبادت كنيم و همينطور كرده و پيغمبران فرستاده و شريعت را بهشما گفته بههمين طور عرض ميكنم خودش را كه ميخواهد بشناساند خودش بايد بگويد كه مرا چطور بشناسيد همين جوري كه اگر بهما نميگفتند كه حلال چيست و حرام كدام است ما نميدانستيم همينطور از آن راهي كه خدا قرار داده او را بايد بشناسند. اگر كسي رفت او را ميشناسد والاّ كسي از پيش خودش نميتواند خدائي پيدا كند و تمام صوفيّه همه همينجور حماقت ريششان را گرفت و گمراه شدند. نشستند و فكر كردند كه بسيط چيست و مركّب چيست؟ گفتند خدا بسيط است و خلق مركّب. آنوقت نتيجه اين حرفهاشان اين است و تقيّه هم نميكنند و جمعيت ايشان زياد هم هست. ميگويند اين خلق خودشان خدا هستند، خود اوست ليلي و مجنون و وامق و عذرا.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 13 *»
و بسيط الحقيقة ببساطته كلُّ الاشياء. حتي تصريح ميكنند كه خودش موسي است و خودش فرعون است و گاهي اينها را با هم بهجنگ مياندازد و خودش با خودش جنگ ميكند. و اگر اين فرعون خداست جبرئيل ميتواند لجن در دهن خدا بزند و حال آنكه اين جبرئيل اينقدر از خدا ميترسد كه وقتي كه آيه آلان و قد عصيت قبل از براي پيغمبر نازل شد و جبرئيل آورد خيلي خوشحال بود. رسول خدا فرمودند هيچوقت اينطور تو را خوشحال نديدم. عرض كرد از آن وقتيكه فرعون غرق شد وقتي كه خواست سرش زير آب برود خواست بگويد من پشيمان شدم من غلط كردم، من يك مشت لجن بر دهنش زدم و گفتم آلان و قد عصيت قبل و من بدون اذن خدا اينكار را كردم و بعد فرعون غرق شد و از آن روز تا بحال هر وقت ياد اين كار را ميكردم از خدا ميترسيدم كه اگر بگويد خدا چرا اين كار را كردي و از من انتقام بكشد چه كنم؟ تا حال كه خدا خودش بمن امر كرد كه اين آيه را از براي تو بياورم حالا آسوده شدم.
پس فرعون اگر خداست چگونه جبرئيل ميتواند لجن بهدهن او بزند و آيا اين كفّار خدا هستند كه آنها را بهجهنّم ميبرند و آنها را عذاب ميكنند؟ و وقتي كه اظهار تشنگي ميكنند يك مس گداختهاي در دهن آنها ميريزند كه ميرود در شكم آنها و آنها را ميسوزاند. حالا اگر اينها خدا باشند چطور معذّب ميشوند؟
پس غافل نباشيد كه خودتان نميتوانيد خداي خود را بشناسيد و همانطوري كه خودش خود را شناسانيده بايد او را شناخت و طورش اين است كه فرموده خدا را ميخواهي بشناسي اللّه نور السموات و الارض مثل نور او اينطور است مانند چراغداني است، يعني اين چراغدانهاي بخصوصي كه بالاي عمارات نصب ميكنند اينها را مشكوة ميگويند و چراغدان را بالاي عمارت نصب ميكنند كه همهكس نور چراغ را ببيند. اين را مشكوة ميگويند. پس مثل نور خدا اين است كه چراغي را خلق كرده است و اين چراغ را مثل خودش قرار داده و اين چراغ را از روغن زيتون هم روشن كرده كه لا شرقية و لا غربية اين چراغ در وسط هم هست چراكه اين خلق در اطراف اين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 14 *»
چراغ هستند و اين چراغ را كه در وسط ميگذاري همهكس به اين چراغ ميتواند نظر كند. و ملتفت باشيد كه دين خودش را به همهكس اينطور واضح كرده. پس چرا ميگويند اين چراغ شرقي نيست؟ چراكه اگر اين چراغ در مشرق بود اهل مغرب او را نميديدند و بالعكس. و لكن لا شرقيةٍ و لا غربية اين در وسط واقع شده است كه اهل مشرق نگاه ميكنند اين را ميبينند اهل مغرب نظر ميكنند اين را ميبينند و اين چراغداني است كه در خانهاي گذاشته. اين است كه ميفرمايد بعد از اين آيه في بيوتٍ اذن اللّه ان ترفع اين مشكوة در خانهاي چند گذارده شده كه اذن اللّه ان ترفع خدا خواسته كه آن خانهها بلند باشند. يعني آنقدر بلند هستند كه همهكس آن چراغ را ميبيند و اين خانههاي خدا اينقدر بلند است كه همهكس ميبيند هركس از هر جا نگاه كند ميبيند و اينها واللّه اينقدر بلندند و اينقدر امرشان واضح است كه هيچكس نميتواند عذر بياورد كه من اين چراغ را نديدم و حجّت خدا بر من تمام نشد. و حجّت خدا نميشود تمام نباشد همينطوري كه مردها ميفهمند حجّت خدا تمام است زنها هم ميفهمند و طوري نيست كه اگر زنها ايمان نداشته باشند معذور باشند.
درست دقّت كنيد كه اين حجّت خدا مخصوص ملاّها و علما نيست كه بگويند كساني كه درس خواندهاند حجّت خدا بر آنها تمام باشد. پس حجّت خدا يك طوري واضح است كه آن عرفا و كاملين ميبينند، عوامالناس هم ميبينند، زنها هم ميبينند، بچهها هم حتي ميبينند آن را.
وقتي كه بنا شد كه شقّالقمر بكنند و اين ماه را پائين بياورند و هفت مرتبه دور خانه بگردد و پيش پيغمبر بيايد و در يقه پيغمبر برود و دو نيم بشود و بعد بههم متّصل بشود هركس چشم داشت ميديد و طوري نبود كه اين معجزه را بعضي دون بعضي ببينند. مثلاً مؤمنين ببينند و كفّار نبينند، اينطور نيست. معجزه را هركس چشم دارد ميبيند. پس شقّالقمر را همهشان ديدند. و يكپاره حيلهها هست و شما ملتفت باشيد كه اين صوفيّه ميگويند كه كسي كه بهما اعتقاد داشته باشد ميبيند كه ما كرامات داريم.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 15 *»
و اين كار انبيا نبود ولكن انبيا معجزه دارند و اگر مردم هم نخواهند معجزه را ببينند ظاهر ميكنند و كفّار و منافقين نميخواستند ببينند و بخصوص ابولهب به پيغمبر ميگفت آرام بگير ما را رسوا كردي ما مردماني بوديم و محترم بوديم اين ادعا را مكن. ميفرمودند آخر حكم از جانب خدا آمده او مرا فرستاده و معجز دارم آفتاب را ميتوانم بگردانم ماه را شقّ ميكنم. ميگفت من اگر چشمم را بههم بگذارم و معجزه تو را نبينم حجّت تو بر من تمام نخواهد بود. فرمودند من طوري ميكنم كه اگر چشمت را هم روي هم بگذاري ببيني. حتي آنهائي هم كه در خانهها بودند يك مرتبه ديدند زمين روشن شد بيرون آمدند و ديدند ماه آمده دور خانه ميگردد حالا اهل كفر اصلاً طالب دين نيستند و نميخواهند حقّ را و واللّه با اهل حقّ ميجنگند براي اينكه حقّ ميگويند و درست راه ميروند و آنها ميخواهند كه اهل حقّ نباشند از اين جهت است كه دشمني ميكنند و معذلك معجز را يك طوري ظاهر ميكنند كه يهود و نصاري و گبرها و مردها و زنها همه بفهمند كه معجز ظاهر كردهاند.
ملتفت باشيد و درست دقّت كنيد. پس غافل نباشيد انشاءاللّه كه حجّت خدا واللّه تمام است بر مردمان و زنمان، بر ملاّهامان و بر عواممان و حجّت خدا ناقص نيست چرا كه يك نوري است و در جائي گذاشته اين نور را، در مشكاتي گذارده و آن را در خانههاي چندي نصب كرده كه اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه در آن خانهها گذارده و آنها را بلند قرار داده بطوري كه همه مردم بلنديش را ببينند و اين خانهها خشت و گلي نيست. ميفرمايد: رجالٌ لا تلهيهم تجارة اينها رجالي چند هستند، رجالٌ لا تلهيهم تجارة مرداني چند هستند كه هيچ بازي نداده ايشان را تجارت، تجارت ميكنند زراعت ميكنند امّا هرگز از ياد خدا بيرون نميروند، هرگز آن تجارت را از براي كسي ديگر نميكنند مگر براي خدا و اگر زراعت هم ميكنند براي خدا زراعت ميكنند.
پس رجالي هستند كه هيچ تجارتي ايشان را بازي نميدهد. و لابيعٌ عن ذكر اللّه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 16 *»
باز نگفته است كه بيع نميكنند. ائمّه شما بيع ميكردند و لكن به اذن خدا و امر خدا بود هيچ به هواي نفس خودشان كاري را نميكنند و معني معصوم اين است كه هيچ هوائي نداشته باشد و حضرت پيغمبر از بس تعريف ميكرد حضرت امير را اغلب آنهائي كه دور پيغمبر بودند و مقرّبالخاقان هم بودند و از زبان پيغمبر9پيغامها بهجاها ميبردند و لكن اغلبشان منافق بودند ميديدند كه هرچه خدمت ميكنند آيه نازل نميشود از براي آنها و هرچه آيه نازل ميشود از براي علي است و پيغمبر هم در هر مجلسي تعريف علي ميكند. منافقين ميگفتند كه اين پيغمبر9همه چيزش خوب است ولكن يك اشتباه كرده كه علي را خيلي تعريفش را ميكند. و اين محض هواي نفس است. اين بود كه سوره والنّجم اذا هوي ما ضلَّ صاحبكم و ما غوي سوره والنّجم نازل شد و اين وقتي نازل شد كه آنها گفتند كه پيغمبر9بههواي نفس خودش راه ميرود و اگر اين نقص را نداشت همه كارهاش خوب بود. اين بود كه فرمودند شما خيال ميكنيد كه من بههواي نفس خودم او را دوست ميدارم؟ و فرمودند فردا ستاره زهره نازل ميشود در خانه هركس كه نازل شد اوست خليفه و جانشين من. اين مردم يكپارهشان ذوق ميزدند كه شايد اين ستاره در خانه ما نازل شود و حضرت امير7در خانه خود بود و مردم ديدند كه يكمرتبه ستاره زهره آمد و در خانه اميرالمؤمنين7رفت. پس نازل شد كه والنّجم اذا هوي ما ضلَّ صاحبكم و ما غوي و پيغمبر معنيش اين است كه از پيش خودش حرفي را نزند و بههواي نفس خودش كاري را نكند و پيغمبر بايد معصوم باشد و از روي هواي نفس حرف نزند و از روي جهل تكلّم نكند و از روي اشتباه و خطا حرف نزند. پس او بايد معصوم از هر جهلي و خطائي باشد و از هر نقصي مبرّي و منزّه باشد و همينطور در بيان معصومين، خدا فرموده. ميفرمايد: عبادٌ مكرمون بندگاني هستند كه مكرمند و خدائي كه ايشان را مكرّم كرده معصومشان قرار داده و عاصمشان خدا است.
پس معصوم است و جهل ندارد يعني خدا عالمش كرده و معصوم يعني محفوظ.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 17 *»
مثل آنكه تو يك چيزي را كه خيلي دوستش ميداري ميبري در صندوقي آنرا حفظش ميكني و او نبايد كه زور بزند كه خودش را حفظ كند و معصومين خود را واگذاردهاند بهخداي خود و خدا آنها را گاهي حركت ميدهد و گاهي ساكنشان ميكند. پس عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول آنها سبقت نميگيرند بهقول و هم بامره يعملون، هرچه ميگويند بكنيد همان را ميكنند و خدا است عاصم ايشان و محفوظند و خدا است حافظ ايشان. فاللّه خيرٌ حافظا و هو ارحم الرّاحمين.
پس معصومين از جانب خدا ميآيند و در ميان مردم راه ميروند با مردم تكلّم ميكنند. هركس كه بهحدّ تكليف رسيده حجّت را بهاو تمام ميكنند.
پس غافل نباشيد كه آخرش نتيجههاي خيلي خوب دارد. پس آن امري را كه مردها ميدانند و زنها هم ميدانند و مكرّرها من اشاره كردم چيزي كه هم زنها و هم مردها ميدانند، چيزي كه هم علما ميدانند و هم عوامالنّاس ميدانند ببينيد آنچه اينجور است دين خداست كه در ميان گذاردهاند و همهكس ميفهمد.
و اللّه نور السّموات و الارض را بفهميد و اين خدا اينجور نور نيست كه رنگ داشته باشد. پس غافل نباشيد كه اين مردم هنوز هيچ فكر نكردهاند. اينكه ميفرمايد اللّه نور السّموات و الارض مثل نوره كمشكوةٍ فيها مصباح، ميفرمايد امر من چنان واضح و ظاهر است كه اهل شرق و غرب ميدانند دين مرا و حكم مرا، مرد و زن ميدانند احكام مرا و حجّت را بر همهكس تمام كردم، و حجّت ناتمام اصلش از دين خداي ما نيست.
خدا يك چيزي پيش خودش اراده كرده باشد و ما از آن خبر نداريم، خدا تكليف مالايطاق نميكند و چيزي را كه ما خبر نداريم تكليف ما نيست و غافل نباشيد و چرت نزنيد كه ببينيد همين سلاطين ظاهري با وجودي كه خيلي محتاج هم هستند باز اراده خودشان را به رعيّت ميرسانند و فرماني ميفرستند كه ما فلان حاكم را فرستاديم و اينقدر پول لازم است بدهيد. پس ببينيد خدائي كه واللّه بههيچوجه منالوجوه محتاج
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 18 *»
به عمل شما نيست و اگرچه بعضي از منافقين خيال كنند كه خدا فرموده ان تقرضوا اللّه قرضا حسناً خدا محتاج باشد بهخلق كه بهاو قرض بدهند، شما ملتفت باشيد كه خدا محتاج نيست بهمردم و ائمه طاهرين همينطور احتياجي به اين مردم نداشتند، يك مرتبه سنگريزه را دست ميكردند پول ميشد يا جواهر ميشد، و كيسهاي را پر از خاك كردند حضرت امير و به عمّار دادند و رفتند و بعد عمّار آمد و به حضرت رسيد دماغ سوخته، فرمودند رفتي پولها را پيدا كني؟ عرض كرد بلي رفتم و نبود. فرمودند ما طالب دنيا نيستم و اگر باز هم بروي پولي پيدا نخواهد شد.
پس غافل نباشيد عرض ميكنم ديگر چيزي كه يقيني است و محل شكّ عاقلي نيست وقتي كه بخواهد پول بهكسي بدهد ميدهد. خدا بخواهد شمشير بهكسي بدهد شمشير ساخته جبرئيل ميآورد و نان پخته از آسمان ميدهد و يونس7 بود كه از ميان قومش بيرون رفت و جبرئيل وقت افطار قرص ناني از برايش ميآورد پس مائده از آسمان ميآيد همينطور است كه مريم وقتي كه نماز ميكرد گاهي زكريّا ميرفت ميديد در مصلاّي او غذائي حاضر است ميفرمود كه اين غذا را از كجا آوردي؟ ميگفت كه من عنداللّه است. و نوعا ميدانيد كه خداي شما همه كار ميتواند بكند قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممَّن تشاء و تعزُّ من تشاء و تذلُّ من تشاء بيدك الخير انّك علي كلّ شيء قدير.
پس كسي كه خداي خود را شناخت محتاج بهغير خداي خود نيست و ميداند كه خداي او هر چه خواسته آنچه او ميخواهد ميشود. ما شاء اللّه كان و مالميشأ لميكن آنچه خدا خواسته كه خواهد شد و آنچه را كه او نخواسته كه نخواهد شد. ديگر كسي خيال كند پيش خودش مثل خيلي احمقها كه خدا چيزي را نخواسته و ما زور بزنيم بدست بياوريم. چنين چيزي نخواهد شد. پس تو مضطرب مشو كه مبادا چيزي بهتو نرسد.
پس غافل نباشيد پس ببينيد شما محتاج بوديد كه خداي خود را بشناسيد از اين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 19 *»
جهت كه شما محتاج بوديد كه خداي خود را بشناسيد و بيخدا كارتان نميگذشت مگر بعضي از مردم كه خيال ميكنند كه همين چهار روزه دنياست ديگر حقّ و باطلي نيست. و آنها را خدا مهلت داده كه عذابشان زياد بشود والاّ كار اين مردم بي خدا نخواهد گذشت و بي حلال و حرام نخواهد گذشت. پس مردم محتاجند كه دين داشته باشند و آنهائي كه دين دارند شكر ميكنند و ميگويند الحمد للّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه و اين حمد را در همه نمازها قرار دادهاند و اگر در نمازي سوره حمد نباشد نماز نخواهد بود. ميگوئي اياك نعبد و اياك نستعين يعني كه عبادت ميكنم تو را بشرطي كه استعانت از تو بجويم و تو اعانت كني من آنوقت تو را عبادت ميكنم كه اگر تو اعانت نكني من نميتوانم تو را عبادت كنم و فارسي اين مطلب اين است كه خدايا مرا وادار به نماز كردن كه من نماز كنم و مرا وادار كه روزه بگيرم كه من هم روزه بگيرم.
پس ببينيد كه در جميع كارهائي كه محتاج بهآن هستيم بايد از خدا استعانت جست. اياك نعبد و اياك نستعين خدايا تو ما را بهراه راست هدايت كن. اهدنا الصراط المستقيم آن راهي كه خوبان در آن راه هستند و راهي كه نعمت دادهاي بهاهل آن راه، كه آن راه راه اميرالمؤمنين است. صراط مستقيم اميرالمؤمنين است چنانچه صراط مستقيم پيغمبر بود و امام حسن و امام حسين همه اينها صراط مستقيم هستند. صراط الذين انعمت عليهم صراط كساني كه بهايشان انعام كردي. و هركس كه شيعه اثناعشري نيست گمراه است و خدا نخواسته كه مردم مغضوبٌعليهم باشند. و معنيها را خوب بايد ملتفت شد و بيش از لفظها بايد ملتفت بود و اگر لفظش را غلط بخواني نمازت درست نيست و اگر معنيش را نداني نمازت بيشتر خراب است. پس بايد عرض كرد كه خدايا تو توفيق بده كه ما دينت را عمل كنيم.
باز يك چيزي يادم آمد، يك وقتي در زمان داود7 پيش از آنكه پادشاه بشود ـ در زمان داود يك پيغمبري بود ناثان اسمش بود و استاد داود بود ـ و ميرفت پيش
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 20 *»
ناثان درس ميخواند، خدا به ناثان وحي كرد كه به داود بگو كه يك مرتبه معصيت ما را كردي روي خود نياورديم، دو مرتبه و سه مرتبه كردي بهروي خود نياورديم و ديگر اگر معصيت كردي تو را چنين و چنان خواهم كرد. ناثان هم آمد و پيغام خدا را به داود رسانيد، داود يك قدري سر بهزير انداخت و بعد گفت كه بهاين خدا بگو كه اگر تو مرا حفظ نكني من هميشه تو را معصيت خواهم كرد. و جواب خيلي متيني است و وحي شد بهناثان كه اگر غير از اين گفته بود او را از درجه پيغمبري ميانداختم.
پس خدا ما را هدايت ميكند ما هم هدايت ميشويم. خدا توفيق عبادت ميدهد ما هم عبادت ميكنيم و اينها مضمون سوره حمد است ميگوئي خدايا ما تو را عبادت ميكنيم كه فرمودهاي ماخلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون و لكن تو مرا اعانت كن و توفيق بده و تو مرا به صراط مستقيم وادار. غير المغضوب عليهم و لا الضالّين و ضالّين آن كساني هستند كه عداوت ظاهري با اهل حق ندارند و كاري با اهل حق ندارند و لكن دين و مذهب هم ندارند و اينها گمراهان هستند و خدا خلق نكرده اين خلق را كه گمراه باشند.
و عرض ميكنم واللّه حجّت خدا تمام است و حجّت تمام آنست كه عالمتان و جاهلتان و مردتان و زنتان همه ميدانند آن چيز را و اينها را كه مختصرش ميكني ضروريّات دين و مذهب ميشود و خيلي از مردم هستند كه بيخبرند و ميگويند اين شيخيها چه ميگويند كه مردم پا پي آنها هستند؟ آخر ما چه حلالي را حرام و چه حرامي را حلال كرديم و دين پيغمبر كه قبل از زمان شيخ مرحوم هم بود و شيعه اثناعشري هميشه در دنيا بوده و همان ديني كه پيش از شيخ بود حالا هم هست و چون چنين بود شيخ هم آدم خوبي بود و واللّه اين شيخ به غير از ضروريّات بهچيزي تمسّك نداشت. پس كسيكه نه حلالي را حرام و نه حرامي را حلال كند و نه مستحبّي را حرام و نه حرامي را مستحبّ و نه مكروهي را مستحبّ و نه مباحي را مستحبّ، هيچيك از اين كارها را نكرد ـ و احكام الهي پنج است واجب و مستحب و مكروه و مباح و حرام و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 21 *»
احكام خمسه اينها است ـ و همانطوري كه اينها پيش از شيخمرحوم بود شيخمرحوم هم نه اينها را يك ذرّه كم كرد و نه يك ريزه زياد و از اين جهت است كه ما او را دوست ميداريم و انشاءاللّه خدا ما را با او محشور فرمايد.
و اين آيه اللّه نور السموات و الارض معنيش اينست كه حجّت خدا در آسمان هست در زمين هست و همهجا تمام است، هر پسري ميداند كه خواهرش بر او حرام است و بالعكس و همهكس ميداند كه گوشت سگ حرام است. پس ضروريات دين و مذهب همين حلالهائي كه همه ميدانند حلال است و همين حرامهائي كه همه ميدانند حرام است اينها دين خدا است و هركس بگويد كه يك كسي جايز است خواهرش را بگيرد از دين خدا بيرون است. گبرها اين جور اعتقادات دارند كه خواهر را برادر ميتواند بگيرد.
پس غافل نباشيد انشاءاللّه كه آنچه را كه خدا تكليف اين خلق قرار داده بههمه اين خلق تعليم كرده و تعليمات اينطور است كه آن بچه را پدر و مادرش بهاو تعليم ميكنند و خدائي و پيغمبري و امامي و نمازي به گوشش بخورد و همه ميدانند كه خدا دارند و محمّد پيغمبر است و امام دوازده است و نماز ظهر چهار ركعت و نماز عصر چهار ركعت و هكذا و چيزي كه همه ميدانند كه از جانب خداست اين ضرورت است.
پس غافل نباشيد كه اللّه نور السموات و الارض يعني خدا هدايت ميكند اهل آسمان و زمين را و هركس مكلّف شد اگرچه در كوه سرانديب هند باشد خدا او را ميتواند هدايت كند و دين خدا از براي مكلّفين واضح است. پس چراغش طوري روشن بوده كه همه خبر شدهاند و اين روشنائي به همهكس رسيده و اگر اينطور روشنائي ظاهري خيال كردي گم ميشوي. و نور معنيش اين است كه ظاهرٌ لنفسه و مظهرٌ لغيره و چيزي كه ظاهر است خودش؛ اين حرفهائي كه من ميزنم خودش ظاهر است و معنيها دارد كه آنها را ظاهر ميكند و همين نور است و كلامكم نور كلام ائمّه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 22 *»
طاهرين نور است معنيش همين است و امركم رشد و اين احاديث خودش نور است و از براي تو معني خودش را ظاهر ميكند. پس نور است و نور معنيش اينست كه فينفسه ظاهر است و مظهر غير هم هست.
پس هر چيزي كه اين حالت را دارد كه خودش ظاهر است و ظاهر كننده چيزهاي ديگر به اصطلاح خدا و پير و پيغمبر اسمش نور است. پس خدا است نور آسمان و زمين يعني خدا خودش هست و اينها را هست كرده و همچنين هادي اهل آسمان و زمين است و حجّتش را تمام كرده و فرموده سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. آياتمان را مينماييم بطوري كه يتبيَّن لهم و چيزي كه خيلي واضح نيست ميگويند ظاهر است و چيزي كه خيلي ظاهر است عرب آن را «تبيّن» ميگويد. پس ميگويد آياتم را چنان آوردم پيش مردم كه يتبيَّن لهم انَّه الحقّ.
پس معرفت آن آيات، معرفت خدا است، زيارتشان زيارت خدا است. من زارالحسين بكربلا كمن زار اللّه في عرشه و پيغمبر9فرمود هركس مرا ديد حقّ را ديده من رآني فقد رأي الحقّ و قول او قول اللّه است. همين قرآن كلام رسول است و كلام اللّه است. پس قولش شده قول خدا چنانچه حكمي كه ميكند ميشود حكم خدا و امري كه ميكند ميشود امر خدا و نهيي كه ميكند ميشود نهي خدا و خدا هرچه امر و نهي داشته همه را به پيغمبر گفته و پيغمبر بهما فرموده، حتي قرآن كلام پيغمبر است انَّه لقول رسولٍ كريم.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 23 *»
3/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون حكيم بود هرچه را خلق كرد از براي كاري خلق كرد، ملتفت باشيد مثل اينكه ميبينيد و خيلي جاهاش را ميفهميد. چشم را خلق كرده براي ديدن، گوش را خلق كرده براي شنيدن. فايده گوش شنيدن است. پس براي فايدهاي خلقش كرده و همچنين پا براي راهرفتن و دست براي گذاشتن و برداشتن و خلق كرده همه چيز را از براي فايدهاي. از آن جمله انسان را خلق كرده براي فايدهاي و اين انسانها خودشان نميدانند از براي چه خلق شدهاند. از اين جهت خود او ميگويد من براي چه شما را خلق كردم چنانچه صريحا فرموده ما خلقت الجنَّ و الانس ا لاّ ليعبدون ميفرمايد من خلق نكردم جنّ و انس را مگر از براي همين كه مرا بپرستند و مرا بشناسند.
پس غافل نباشيد باقي مخلوقات از براي اينكار نيستند چنانكه ميبيني آب را خلق كرده از براي اينكه تو بياشامي، حالا آب شعور ندارد نداشته باشد. خاك را خلق
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 24 *»
كرده كه مسكن تو بشود، هوا را خلق كرده بهجهت نفس كشيدن تو و تمام گياهها را خلق كرده كه همينطور كه خودش گفته رزقا للعباد براي رزق عباد آفريده كه اگر مرزوقين نبودند اين گياهها را خدا خلق نميكرد.
پس فايده اين گياهها اين است كه حبوبش را انسانها بخورند و برگها و كاهش را حيوانات. و حيوانات را از براي خودشان خدا خلق نكرده سهل است ولكن تو محتاج بودي به گوشتي و شيري و تو محتاج بودي كه بارت را حمل كني منها رَكوبهم و منها يأكلون ولكن انسان را از براي آن كاري آفريده كه خودش خبر داده، انسان را خلق نكرده براي خوردن و خوابيدن و بيدار شدن و باز مشغول همين كارها بودن. حتي حيوان را از براي خوردن و خوابيدن خلق نكردهاند. شتر را خلق كردهاند كه بار بكشد، اسب را آفريده كه سوارش بشوند و هر حيواني را كه فكر كنيد خلقتشان از براي خوردن و خوابيدن نشده.
ضعيفترين اين حيوانات مگس است و خدا مثلش را زده كه شماها كه خيال ميكنيد كه كاري از شما بر ميآيد، آن صوفيّه كه ادعاها دارند اگر جمع بشوند تمامشان و فكرها كنند و قوّتهاشان را روي هم بگذارند نميتوانند يك مگس بسازند و لو اجتمعوا له پس خداوند عالم اين مگس را آفريده و از جمله مگسها مگس عسل است و چيزهائي را كه ميبينيد فكر كنيد. اين مگس را خدا خلق نكرده كه گياه بخورد و بخوابد و اين مگس را خلق كرده كه عسل درست كند و عسلش را انسان بخورد.
پس غافل نباشيد كه ميفرمايد كسي كه همتش شكمش باشد كه يك چيزي بخورد و كوفت كند ميفرمايد هر كس همتش اين است قيمتش پيش خدا، قيمت آن چيزي است كه از شكمش بيرون ميآيد. ملتفت باشيد پس ببينيد چيزي را كه انشاءاللّه ميفهميد واللّه حيوانات از براي همين خلق نشدهاند كه هي بخورند و بخوابند و بيدار شوند بلكه شتر از براي همين است كه بار بكشد و چون بايد بار بكشد و قوّتي داشته باشد كاهي و علفي به او ميدهند و اگر نميخواستند كه بار بكشد
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 25 *»
خلقش نميكردند.
و يك عمري اين مردم غافل خوابيدهاند و هركسي زور ميزند از براي شكمش و خدا متكفّل ارزاق همه مرزوقين است. حتي ميفرمايند طائري كه صبح ميكند هيچ ندارد شام ميكند و سير ميشود و اين مرغها صبح هيچ ندارند و چون شب شد هر مرغي دانه برچيده و كلاًّ رزقشان بر خدا است و خداي وحده لا شريك له رزقشان را ميدهد. و خدا هرچه تقدير كرده بهتو برسد ميرسد و تو هرچه زور ميخواهي بزني يا نزني فرق ندارد و معذلك باز ميبيني كه بههيجان ميآئيم و فكرمان در شب و روز اين است كه چه بخوريم، چايي بخوريم يا كوفت بخوريم.
پس عرض ميكنم انسان عاقل وقتي كه فكر ميكند كه خدائي كه حيوانات را هم براي خوردن و خوابيدن خلق نكرده بلكه حيوانات هر يكي براي آن كاري كه آفريده شدهاند آنها را ساختهاند حتي سگ خلقت نشده كه استخوان بخورد بلكه خلقتش براي پاسباني كردن است پس اينهائي كه همّتشان همين شكمشان است و تك تكي پيدا ميشوند و ميگويند كه لباس خوبي هم ميپوشيم و خداوند عالم خلق نكرده انسان را مگر از براي همين كه او را بپرستند و بشناسند و عرض كردم كه خودتان فكر كنيد و عرضهائي هم كه عرض ميكنم فكر بكن و هرچه را نفهميدي بگو و خجالت مكش.
پس خلق را از براي همين خلق كرده كه او را بشناسند و شغلي ديگر خدا از براي انسان خلق نكرده و ديگر هر كاري بكني فضولي است. ملتفت باشيد خودت هرچه زحمت بكشي به آن چيزهائي كه ميل خودت است تا خدا نخواهد بهآن نميرسي و خدا محتاج نيست كه كسي او را بشناسد يا نشناسد مثل آنكه تو در نفس خودت فكر كني تو اگر صاحب صنعت هستي هيچ احتياج نداري كه مردم بدانند و تو هيچ محتاج نيستي كه مردم بدانند كه تو چيزي ميداني. آن چيزي را كه ميداني ميداني خواه مردم بدانند يا ندانند.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 26 *»
پس غافل نباشيد انشاءاللّه كه خداوند عالم هيچ محتاج بهمخلوقات خودش نيست و اين را كه درست بشكافي اينست كه هيچ چيز تأثير بهخدا ندارد. آتش گرم نميكند خدا را حتي آتش ـ فكر كن تا نزديك مطلب بشوي ـ حتي آتش ببين عقل تو را گرم نميكند و لكن عقل تو ميداند كه بدن تو سرماش ميشود اين بدن را ميبرد پيش آتش گرمش ميكند و جسم از گرمي گرم ميشود و جسم از سردي سردش ميشود و عقل تو سرماش نميشود اين بدن تو سرما و گرماش ميشود.
ملتفت باشيد عرض ميكنم كه اگر فكر كني خواهي فهميد كه عقل تو هيچ غذا نميخورد آنوقت بفهم كه خدا نبايد غذا بخورد راهش چيست. عقل غذا نميخورد حتي اگر اين عقل تو چنين ذائقهاي در اين بدن نداشت نميدانست كه خدا طعمي خلق كرده يا نه و هيچ گرسنهاش هم نميشد و اگر اين ذائقه را تو بكار نبري و چنين خيال كن كه تازه از مادر متولّد شدهاي و چيزي نچشيدهاي و كسي كه چيزي نچشيده نميتواند بفهمد كه فلان غذا چه مزه دارد و لكن وقتي كه روي زبان گذاشت آنوقت ميفهمد كه شيرين است يا شور يا ترش يا تلخ است. پس عقل شما سر جاش هست والآن هم كه توي بدن است و تجربهها بدست آورده كه بعضي چيزها تلخ است يا ترش است و اگر عقل نيامده بود توي بدن از هيچ طعمي خبر نداشت و محتاج بهطعم هم نبود و عقل شكمش خالي نيست كه بخورد و حظّ كند بلكه عقل تو ميفهمد كه بدن تو شكمش خالي ميشود و چون خدا خواسته كه تو غذا بخوري و اين غذا تو را نموّ بدهد و بزرگ كند و تو خورده خورده از اين غذاخوردن بزرگ بشوي، حالا اين عقل را مسلّط كرده بر اين بدن كه بفهمد كه بدنش گرسنه شده و جوري قرار داده خدا كه ضعف كند و ميل بهغذا نمايد.
پس بدن شما مثل گياه است. واللّه جذب و هضم و دفع و امساك كار گياه است چنانكه حضرت امير7 بيان كردهاند كه كسي پرسيد از آن بزرگوار7 كه اين نفس كدام است؟ فرمودند كه كدام نفس را ميگوئي؟ عرض كرد مگر چند نفس است؟
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 27 *»
فرمودند آخر نميبيني كه در تو هست چيزي كه غذا را جذب ميكند و هضم ميكند و دفع و امساك ميكند و تو هم آنرا نميبيني و توي بدنت هم هست؟
اين لقمه همين كه از گلو پائين رفت ديگر انسان از او خبر ندارد و نميداند كه چهكار بر سرش ميآيد و اين را يك جوري ميكند كه خون ميشود و در اين رگها ميرود يا ميرود در كبد و ابتداي ساختن خون در كبد است و اين غذا وقتي كه از معده كشيده ميشود شيره آن ميرود در اين جگر سياه و به رنگ جگر سياه ميشود و شيره غذا ابتداءً بهرنگ همان غذا است. اگر ماست خوردهاي شيرهاش هم مثل آبدوغ ميماند و لكن وقتي كه رفت در كبد بهرنگ كبد ميشود و رنگ كبد رنگ خون است و ابتداي تكوُّن خون در كبد است و ميآيد در رگها و انسان همين كه اين غذا را فرو برد ديگر نميداند چه ميشود ما هم خبر نداريم كه چطور ميشود و چه جور در كبد ميرود و آنجا چطور خون ميشود و اين خون را در رگها داخل ميكنند كه بهتمام بدن برسد و همين خونها است كه خورده خورده گوشت و استخوان و رگ و پي ميشود و اين خون قرمز است و وقتي كه در پستان رفت شير و سفيد ميشود و خون قرمز است كه در استخوان كه ميرود مثل استخوان سخت ميشود. پس در بدن شما چيزي هست كه مثل درختهاست و اين درختها آب ميمكند و آن نرمه خاكهائي كه در آب هست آن را جذب ميكنند و ميدانند همه زارعين كه ملك، خاكروبه و خاك نرم ميخواهد. پس اين آب ميرود در اين خاك نرم و اين خاك نرم را برميدارد ميرود در ريشه درخت و اين آب و خاك وقتي كه رفت در ريشه درخت بعضي سرازير ميرود به ريشه درخت و بعضي بالا ميرود بعضيش برگ ميشود بعضيش ميوه ميشود بعضيش گل ميشود مثلاً يك ميوه خودش شيرين است و هستهاش تلخ است و همه از اين آب و خاك است.
پس خداوند عالم در بدن انسان چيزي قرار داده كه تصرفش بدست خداي زارع است و خدا درختي خلق كرده بهاين شكل كه شكل انسان باشد و مكرر عرض كردهام
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 28 *»
كه كار انساني همهاش اين جور است. كار انساني همهاش از اين قبيل است كه هر كاري كه ميخواهد بكند اوّلاً بايد آن كار را راه ببرد بعد وقتي كه ميخواهد آن كار را بكند اوّل نيّت و قصد ميكند و قصد ميكني كه حرف بزني آن وقت حرف ميزني. قصد ميكني كه معامله كني آن وقت معامله ميكني و در تمام كارها همينطور است. قصد ميكني كه تحصيل علم كني آنوقت تحصيل ميكني. پس فرق انسان با حيوان اين است كه انسان هر كاري را كه ميكند اول ميداند آنكار را و بعد قصد ميكند و آنكار را ميكند و بسا قصدي كه با آنكار خيلي دور هم از هم باشند مثل اينكه حالا قصد ميكني كه بعد از ماه مبارك بهسفر بروي.
پس غافل نباشيد كه انسان، حقيقت انسان اينطور خلق شده است كه اوّل قصد ميكند چيزي را بعد درصدد برميآيد و آنكار را صورت ميدهد و اين قصد ثمرها دارد. قصد خوبي ثوابها دارد و قصد بدي گناهها دارد. و ميپرسند از ائمّه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين، راوي عرض ميكند كه عقيده اهل اسلام و حقّ اين است كه خداي ما خداي عادلي است. فرمايش ميفرمايند كه راست است و خداي تو عادل است و ظلم نميكند. ميگويد اين كفّار توي دنيا مدّت معيني كفر ميورزند، يكي ده سال يكي سي سال نهايتش مثل ضحاك ماردوش هزار سال معصيت ميكند، ميگويد موافق عدل خدا اين است كه بهقدر همين مدّت ايشان را عذاب كند و اگر هميشه آنها را اذيّت كند ظلم و ستم ميشود و خدا ظلم نميكند. ميفرمايد: بنيّاتهم خلِّدوا چرا كه نيّتهاي آنها هميشه بد است. گبرها هرجا كه هستند قصدشان اين است كه گبر باشند و يهود و نصاري هرجا كه هستند قصدشان اين است كه يهودي و نصراني باشند. حالا كه چنين است ميفرمايد: بنيّاتهم خلِّدوا. چون قصدشان اين است كه تا هرجا بروند گبر و يهودي باشند و قصدشان اين نيست كه يك وقتي مسلمان بشوند و چون اين قصد را ندارند خدا هميشه عذابشان ميكند. و از همين گَرده بفهميد كه شما هم كه قصدتان اين است كه مسلمان باشيد پس بدانيد كه خيلي از ثوابها را خدا به شما ميدهد و شما
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 29 *»
نكردهايد. اگر نيّت تو اين باشد كه اگر پولي داشتم مسجد خيلي بزرگي ميساختم ثوابش را الآن به تو ميدهند. نيّت كني كه اگر پول ميداشتم بهحجّ ميرفتم و به زيارت ائمّهطاهرين ميرفتم الآن ثوابش را ميدهد.
پس خداوند عالم به نيّت بد و قصد بد عذابها ميكند و به قصد خوب ثوابها ميدهد. پس غافل نباشيد كه عقيدهها را بايد درست كرد از همين راه است. پس غافل نباشيد كه خدا همينطوري كه عمل بدني از براي تو قرار داده عمل نفساني از براي تو قرار داده. پس خداوند عالم خواسته كه شما او را عبادت كنيد و او را بشناسيد. و اگر همانطوري كه او خواسته او را عبادت كردي و او را شناختي اين خدا ميگويد: ادعوني استجب لكم. و كسي اگر توي دلش گمان كند كه خدا گفته دعا كنيد تا دعاي شما را مستجاب كنم چرا دعاي مرا مستجاب نميكند. فكر كن آيا خداي گولزني داري يا محض دروغ بهتو گفته كه بيا پيش من و تو كه ميروي اعتنا نميكند. بدان كه خداي گولزن و دروغگو خدا نيست. و اين جور اشخاص كه وعدهخلاف هستند انسان بدش ميآيد كه شكلشان را ببيند. آنهائي كه وعده ميكنند و امروز و فردا ميكنند خيلي بد مردماني هستند و خدا خلفوعده را داخل معاصي كبيره شمرده و كسي كه وعدهاي كند و بهوعده خودش وفا نكند ايمانش كامل نيست و فاسق و فاجر است و عادل نيست و اين خيلي بيمبالات است و باكي از حرف مردم ندارد چرا كه مردم فحش به كسي كه وعدهخلاف است ميدهند. ميفرمايد ميخواهي دشمن پيدا كني بهكسي وعده كن و خلاف وعده كن و ميفرمايد ميخواهي دوست پيدا كني هيچ بهكسي وعده مكن و چيزي كه خواستي به او بده. حالا ببينيم كه آيا خدا مقصّر است يا ما مقصّريم و بيني و بين اللّه ميبينيم كه ما مقصّر باشيم اولي است چرا كه خدا منزّه از تقصير است.
يك وقتي يحيي7 زياد گريه ميكرد و هميشه مشغول بهگريه بود و در ميان پيغمبران معروف بود زهد يحيي. يك وقتي جبرئيل پيغام آورد كه خدا ميگويد چرا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 30 *»
اين قدر گريه و زاري ميكني؟ گفت ميترسم خدا مرا صدمه بزند و بهجهنّم ببرد از اين جهت گريه ميكنم. جبرئيل برگشت كه خدا ميگويد بدان كه تو هرچه تقصير در عبادت كني من از سر تقصير تو ميگذرم. چند روزي گريهاش كمتر شد باز به خيال افتاد كه اين خدا است يك مرتبه رأيش قرار گرفت كه مرا عذاب كند من چه كنم؟ باز جبرئيل آمد كه خدا ميگويد كه چرا باز اينقدر گريه ميكني؟ من كه گفتم از سر تقصيرت ميگذرم. گفت راست است ولكن بهاين خيال افتادم كه شايد بدائي حاصل شد و مرا عذاب كني. خطاب شد كه من خلف وعده نميكنم. و خدا هرگز پشيماني از براي او نيست و عواقب امور را ميداند و معذلك اگر خلف وعده كند هيچكس نميتوانست كه خاطر جمع شود و حال آنكه هركس خدا را عبادت كند و بشناسد خدا او را عذاب نخواهد كرد. ميفرمايند اگر كفري از كسي شنيدي تو بلا شكّ ميداني كه اين كفر است و كافر است. ميفرمايند پس وقتي هم كه حرف خيري از او شنيدي، لا اله الاّ اللّه گفت البته بايد يقين كني كه مؤمن است.
پس برويم بر سر مطلب. خداوند عالم خلق كرده انسانها را كه اين انسانها او را بشناسند و او را عبادت كنند و اين خدا را كه شناختي بر فرض كه اهل دنيا و اهل شكم باشي، اذنت دادهاند كه دعا كني و در همين دعاي افتتاح ميفرمايد اذنت لي في دعائك خدايا تو اذن دادهاي كه من تو را بخوانم و اگر تو اذن نداده بودي من غلط ميكردم كه حرف ميزدم و خدايا تو خيلي چيزها را ميداني كه من ميخواهم و خودم نميدانستم و بهمن دادهاي. مثل اينكه اين انسان وقتيكه در شكم مادر است هيچ نميداند كه چشم و گوش ضرور دارد و شامه و ذائقه ضرور دارد و نميداند كه راه ميخواهد برود و بيرون بياينها نميشد. با وجود اينكه تو هيچ نميدانستي خدا ميدانست كه تو بيرون ميآيي چشمي ضرور داري و خدا ميدانست بيرون كه ميآيي گوش ميخواهي اين بود كه آنجا درست كرد و خدا ميدانست كه تو شامّه ضرور داري و بعضي بوها از براي تو ضرر دارد و بعضي نفع دارد از اين جهت شامّه بهتو داده كه از
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 31 *»
بوهاي بد احتراز كني و خدا ميدانست كه بيرون كه آمدي دست و پا لازم داري و خدا به تو داد و خدا ميدانست كه بيرون كه آمدي بايد غذا بخوري و دهن لازم داري و بهتو داد و ملتفت باشيد پس خدا ببينيد كه تو هرچه ضرور داري براي تو پيشتر ميسازد دعا نكرده بهتو داده. حالا چنين خدائي اگر اذن ندهد كه كسي دعا كند مرخّص نيست كه دعا كند و حالا اذن داده كه اذنت لي في دعائك و مسئلتك فاسمع يا سميع مدحتي يعني قبول كن دعاي مرا. و سمع به معني قبولكردن است و در فارسي هم استعمال ميشود كه فلان كس حرف مرا نشنيد يعني قبول نكرد. پس فاسمع يا سميع مدحتي يعني دعاي مرا مستجاب كن و تو خودت گفتهاي كه اگر دعا نكني من اعتنا به تو ندارم.
و راه اين حرفها را ملتفت باشيد كه انسان ميگويد و لكن مردم كم ضبطش ميكنند. ملتفت باشيد كه خدا چنين قرار داده كه هرچه را تو ميكني اين مملوك تو باشد چنانچه در درسها هم اشاره كردم. هرچه تو چشمت را همگذاري از رنگها محروم ميماني و لكن چشمت را كه باز كردي رنگها را ميبيني و اينها را ميداني. چشمت را بهم بگذاري كه من رنگها را بدانم، محال است. پس خدا همچو قرار داده است كه ملك تو عمل تو باشد و ليس للانسان الاّ ما سعي. خوب كرده خوب ميبيند، بد كرده چشمش كور شود كه بد نكند. من يعمل مثقال ذرّةٍ خيرا يره و من يعمل مثقال ذرّةٍ شرّا يره. حالا شرّي هم كردي باز راهش را از براي تو قرار داده كه توبه كني و معصيتها مثل سمّي است كه انسان ميخورد و خدائي كه سمّ را خلق كرده جدوار هم خلق كرده است و اگر اين سمّ را كه خوردي اگر جدواري خدا خلق نكرده بود و بهتو نگفته بود از عدل دور بود و لكن حالا كه گردنت شكست و سمّي را خوردي حالا جدوار بخور.
پس معصيتي كه كردي توبه كن. پس خداوند عالم هركه او را شناخت همه چيز دارد چرا كه هرچه ميخواهد اين خدا دارد. عزّت ميخواهي عزّت دارد، لباس ميخواهي لباس دارد، پول ميخواهي دارد. ميفرمايد: قل اللهمّ مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممَّن تشاء و تعزُّ من تشاء و تذلُّ من تشاء بيدك الخير
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 32 *»
انَّك علي كلِّ شيء قدير. تمام اينها كار خدا است. حالا بهتو ميگويد مرا بشناس حالا حلوا ميخواهي برو پيش خدا تا حلوا به تو بدهد. پس خدا حلواها و نعمتها دارد و هرچه تو ميخواهي دارد و آنچه را كه تو هم خيالش را نميتواني بكني دارد.
پس تو خدا را بشناس. اهل دنيائي بايد خدا را بشناسي كه دنيا را از او بخواهي و اهل آخرتي آخرت بخواه و تمام پيغمبران آمدهاند كه مردم را بردارند و به آخرت ببرند والاّ اگر آخرتي نبود اين عمر قليل دنيا قابل نبود كه خدا اين بندگانش را كه اين قدر دوست ميدارد آنها را بفرستد در ميان مردم كه اينقدر زحمت و مشقت بكشند و نظم و نسق اين دنيا هميشه با اين سلاطين بوده و شرطش علم و عدالت هم نيست. مردكه خري هم هست و در احاديث ميفرمايند كه شقيترين مردم اين سلاطين هستند. سلطنتش برقرار باشد باقي مردم هرطور ميخواهند بشوند. با وجود اين، امنيّت بهوجود آنها است. با وجود اين چون مردم سروكارشان با او است و تابع او هستند نظم در كارها هست و هميشه همينطور بوده. بلي يكوقتي ان شاء اللّه خدا روزي كند ميآيد امام زماني7 كه آنوقت وقتي است كه ظلم و جور بر و بحر عالم را گرفته و الآن همهجا را ظلم گرفته. پس وقتي كه زمين پر شده است از ظلم و جور او ميآيد و نظمها و نسقها ميدهد و او كارهاش از روي وحي و الهام است.
پس غافل نباشيد مطلب اينست كه كسيكه خدا را شناخت هرچه ميخواهد از اين خدا طلب ميكند. محض شناختن هم خدا قناعت نكرده، هم بشناس او را و هم عبادت بكن. حالا خداي به آن عظمت بهتو گفته نماز كن، حالا بگوئي من نماز نميكنم اينطور نيست، امر خدا را بايد اطاعت كرد اوفوا بعهدي اوف بعهدكم. پس تو هم بشناس خداوند عالم را و هم بپرست و طوري نباشد كه ياغي اين پادشاه بزرگ باشي. و اگر مقصّر هم باشي بدان كه مقصّر هستي. و گاهي آن بزرگاني كه ما خدمتشان رسيده بوديم ميفرمودند من هر وقت از نماز فارغ ميشوم يادم ميآيد از آن مردكه كُرد كه ميگفت خدايا تو ميداني كه اين نماز نيست كه من ميكنم و خودم هم ميدانم ولكن
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 33 *»
ميكنم كه بداني ياغي نيستم.
پس غافل نباشيد كه خدا خلقمان كرده از براي اينكه او را بخوانيم و او را بپرستيم. حالا اگر يكوقتي دعائي كردي و مستجاب نشد بدت نيايد كه تو خودت هم خيلي كارها خدا امر كرده بوده و نكردي. ميفرمايند نوافل را از براي همين قرار دادهاند كه چون خدا ميدانست كه اين چهار ركعت نماز را درست نخواهي كرد و يكپاره خيالات فاسده در اين نماز ميكني پس اين نوافل را قرار دادهاند كه بهآن نوافل فرائض تمام بشود. و ميفرمايند كه زور بزنيد كه نوافل را ترك نكنيد كه بهاين نوافل فرائض شما درست بشود و آنرا بهاين نوافل وصلهاش كنند. و ميفرمايند هركس كه نماز شب نخواند از شيعيان ما نيست. پس اين نمازها را همه را وصلهها قرار داده كه آن پارههاي نماز واجب را بهاين نوافل وصلهاش كنند.
پس خدا را بايد شناخت و پرستيد و وقتي كه خدا را شناختند خلق بهاو پناه ميبرند و از او استعانت ميطلبند. پس ميگوئي ايّاك نعبد و ايّاك نستعين اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضّالّين.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 34 *»
4/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم كه چون خداوند عالم ـ چنانچه محسوستان است خيلي از مطالبش كه ـ هر چيزي را براي كاري خلق كرده است و آنكار فايده خلقت آن چيز است چنانچه چشم را براي ديدن خلق كرده نه آنكه بيفايده باشد، گوش براي شنيدن و پا براي راهرفتن است، پس هر چيزي را خدا براي كاري آفريده. حالا براي آنكاري كه انسان را آفريده آنكار را بايد پيدا كنيد و اين مردم نميدانند، چرا كه مردم چيزي را كه راه ميبرند همين است كه مشغولش هستند كه بخورند و بخوابند، سرماشان ميشود گرم بشوند. ديگر از براي چه خدا خلقشان كرده نميدانند و چون خدا ميدانست كه اينها نميدانند از اينجهت خودش بيان كرده و آن همين آيه است كه عرض ميكنم و آيهاي بهاين جامعي نيست و توحيد خدا همهاش در اين آيه شريفه است. در ساير آيات هم هست توحيد خدا ولكن بطوري كه جامع باشد نيست. مردم در اول اسلام
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 35 *»
طاقت نداشتند كه يكپاره چيزها را بشنوند و اين سوره مباركه در مدينه آن اواخر نازل شد و خيلي كارها را پيغمبر آن آخر بهگردن مردم گذاشت مثل اينكه ولايت اميرالمؤمنين را در آخر بهگردن مردم گذاشت اگرچه باز هم قبول نكردند.
پس اللّه نور السموات و الارض، چطور نور آسمان و زمين است؟ طورش اينست خدا نور آسمان و زمين است ديگر اين نور يعني راهنماي اهل آسمان و زمين است بعضي گفتهاند شما هم همين طور بگوئيد يا خالق آسمان و زمين است، بسيار خوب خدا آسمانها و زمينها را ساخته، خدا نور آسمان و زمين است و طورش اينست و طوريكه خودش ميگويد اينست مثل نوره يعني طور و طرز نور خدا، و خدا اسمش نور است و هميشه بدانيد شماها، حالا بعضي مردم خيلي چيزها را ميدانند يا نميدانند براي خودشان باشد و شما بدانيد كه اسمهاي خدا غير از خدا است چنانچه اسمهاي شما غير از شماست. شما هستيد و حرف نزدهايد و وقتي كه حرف زديد متكلم هستيد. شما هستيد و ساكت اسم شماست و وقتي كه حرف نزده بوديد متكلم نبوديد و وقتي كه ساكت نبوديد اسم شما ساكت نميشود و اسمهاي خدا كلّيش نود و نه است و يكقدري كلّيترش ميكني چهارده ميشود يكقدري بيشتر كلّيش ميكني دوازده ميشود يكقدري ديگر كلّيترش ميكني چهار ميشود و از اين كلّيترش ميكني يك است.
و مقصود اين است كه تمام اسمهاي خدا غير از ذات خدا است و اين اسمها را خدا ساخته چنانچه شما هم اسمهاي خود را ميسازيد اما نه اسم دروغي را و اين مردم همه اسمهاشان دروغي است. فلانكس اسمش حسن است ميبيني هيچ حسن ندارد. فلانكس اسمش سلطان است و هيچ تسلطي ندارد و اسمش را سلطان گذاشتهاند و فلان غلام حبشيسياه را اسمش را گذاشتهاند كافور و حال آنكه كافور سفيد و خوشبو است و اين سياه و بدبو و اين مردم همه اسمهاشان دروغي است ولكن اسمهاي خدا همه راستي است و اسمي هم كه بر سر كسي ميگذارد اسم راستي است.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 36 *»
حالا خدا قدرت خودش را ظاهر ميكند اسمش ميشود قادر. علم صادر از شخص است. تو ببين علم خودت چطور است نسبت بهتو، همين طور است علم خدا نسبت بهخدا. پس تو ببين اگر حركت ميكني اسمت ميشود متحرّك و اين متحرّك را از براي خودت ساختهاي و هر وقت ساكن شدي اسمت ميشود ساكن و تو كسي هستي كه هم قادري بر حركت و هم توانائي بر سكون و آن توانائي هم اسم توست و تو آنكسي هستي كه اگر ضعيف بودي اسم تو توانا نبود. و همچنين اسم دانائي، چيزي را كه ياد گرفتهاي و دانستهاي ميگويند داناست بهچيزي كه ميداند و هكذا كاري را كه ميتواني بكني ميگويند تواناست به آن كاري كه ميتواند. پس چه توانائي و چه ناتواني و چه ناداني و چه دانائي، چيزي را كه ياد نگرفتهاي ناداني و اين ناداني اسم تو است و وقتي كه چيزي را تحصيل كردي و دانا شدي اين دانائي اسم تو است و ذات تو در وقت ناداني نادان بود و در وقت دانائي اسمش دانا و در وقت توانائي توانا شد و در وقت ناتواني ناتوان شد.
پس ذات خداوند عالم هم اسمهاش نيست چنانچه حضرت امير ميفرمايد اوّل دين، معرفت خداست و كمال معرفت خدا اين است كه او را بداني كه يكي است. ملتفت باشيد حالا شايد خدا ده تا باشد، نه؛ خدا يكي است و خدا آن است كه يك باشد و عرض كردهام كه اين راهها را از اهلحقّ بايد گرفت و آن كساني كه از جانب او آمدهاند و كسان ديگر نميدانند. حالا تو اگر بخواهي خدا را ببيني نميشود و حالا كه ديدني نيست پس وقتي كه مخلوقي را خلق كرد ميدانيم يك كسي هست كه اين مخلوق را ساخته مثل آنكه استدلال ميكنند علما كه العالم متغيّر. عالم را ميبينيم كه متغيّر است. گاهي شب است گاهي روز است گاهي گرم است گاهي سرد است و معلوم است كه كسي هست كه اين آفتاب را ميبرد كه شب ميشود و اين آفتاب را ميآورد كه روز ميشود. پس معلوم است كه اين عالم كه متغيّر است مغيّري دارد. و كتاب آن است كه آن را بنويسند و ديگر مركّب خودش اينطور بشود نميشود چنين چيزي. و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 37 *»
همچنين در و پنجره هست در دنيا معلوم است كه نجّاري هست و عمارتي كه هست معلوم است كه بنّائي هست اما اينجور دليلي كه مردم قناعت كردهاند و همانهائي كه العالم متغيّر گفتهاند بلي عالم البته متغيّر است و مغيّري ميخواهد اما اين مغيّرش يكي است يا هزار تا؟ ديگر من نميدانم كي اين را ميتواند ثابت كند. اين توحيد از همهچيز بايد محكمتر باشد چرا كه اصل دين و ابتداي دين همين توحيد است و اگر دليل محكمي نباشد و بگوئي شايد خدا دو تا سه تا يا بيشتر باشد اينطور نبايد باشد. حالا اين قريه را ميدانيم بنّا ساخته اما چند بنّا ساخته خيلي از بنّاها بودهاند كه ساختهاند. پس اين جور دليل كه «ما چون عمارت ميبينيم ميفهميم بنّائي هست» درست نيست و اين دليل نميشود و از اين دليل نميشود فهميد كه خدا يكي است. و حرفي كه از روي دل نيست هذيان است. حرف را بايد اول دل بفهمد و بعد از روي دل بر زبان جاري شود. حالا روز اوّل معلّمين بهما ياد دادهاند كه خدا يكي است و دو نيست، حالا آن بچّه را كه معلّم بهاو ياد داده كه خدا يكي است و دو نيست همان را كه در بچّگي ياد گرفته حالا هم كه هفتاد سال دارد همانست. ولكن غافل نباشيد.
اين است كه حضرت امير صلوات اللّه عليه ميفرمايد كه اوّل دين معرفت خدا است. پيش از تمام مطلبها اين مطلب را بايد فهميد. بعد از آني كه دانستي خدائي هست اين خدا پيغمبر فرستاده و اين پيغمبر حرفش اين است كه من هرچه ميگويم او بهمن ميگويد كه ميگويم و من قاصدم و از او ميگيرم و بهشما ميگويم، پس مراد خدا اوّل پيش من ميآيد و بعد بهتو ميگويم. پس معرفت خدا اوّل واجبات است و اوّل دين معرفت خدا است اما غافل نباشيد خدا هست و يكي است يعني بايد بداني كه اين خدا يكي است و بايد بداني كه نميشود متعدّد باشد. حتي اينكه اسمهاش خيلي است خودش يكنفر است مثلش خيلي نزديك است وجود خودت كه تو يكنفري ولكن گاهي خوابي اسمت خوابيده است، گاهي بيداري اسمت بيدار است. پس تو هم يكنفر هستي و اسمهاي بسيار داري و اين اسمها را تمامش را خودت ساختهاي و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 38 *»
هرچه را خودت نساختهاي بدان كه اسم تو نيست.
و بعضي كه درست نفهميدند خوبست كه خجالت نكشند و سؤال كنند كه درست بفهمند. حالا ظاهرا اينخانه مال من است ظاهرا اينطور است و در واقع مال من نيست چرا كه من ميروم و اين خانه ميماند ولكن علم تو مال تو است پس كار هركسي و مال هركسي آن است كه از خودش صادر شده. و واللّه شيطان در قالب مردم رفته مثل خون در بدن مردم جاري شده و مردم را مغرور ميكند و دروغ ميگويد كه اين خانه مال تو است. چطور مال من است كه مرا بيرون ميكنند از اين خانه. آنچه من ميدانم همه مال من است آنچه من ميكنم مال من است. پس ليس للانسان الاّ ما سعي و انّ سعيه سوف يري. هرچه را كردهاي مال تو است و آنچه را نكردهاي مال تو نيست. پس اين زمين مال خدا است هركس اين آسمان و زمين را ساخته مال او است. پس تو اگر نعوذباللّه چشم نداشتي هيچ روشنائي مال تو نبود و اگر اين چشم را نداشتي هيچ نميدانستي كه خدا روشنائي خلق كرده يا نكرده و چيزي را كه نميدانستي مال تو نبود. ولكن تو چشم را باز ميكني و هرچه از اين روزنه چشم پيش تو آمد يا تو از اين روزنه رفتي و چيزي را ديدي حالا از ديدن خودت خبر داري. و اين رنگها و سرخها و زردها آنها را تمامش را تو با چشم ديدهاي كه اگر چشم نداشتي نميدانستي سرخ و سفيد يا سياه و دراز و كوتاه يعني چه.
پس غافل نباشيد كه هرچه را تو ميكني اين مال تو است هرچه را كه ميداني علم تو مال تو است و هرچه را كه نميداني مال تو نيست و هرچه را كه نكردهاي مال تو نيست. پس اين است كه مختصرش را خدا فرموده كه ليس للانسان الاّ ما سعي و انّ سعيه سوف يري. حالا اين مطلب را ملتفت باشيد كه دخلي بهمطلب ديگر ندارد كه ما پولي دادهايم و فلان زمين را خريدهايم مال ما است. بلي! حالا تا زندهاي مال تو است و بعد از تو مال وارثت است و اينها مالهاي عاريه جسماني است و اينها مال ما نيست. تحقيقش كه ميكني مال ما نيست و اين شيطان طوري مغرور كرده مردم را كه دل از اين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 39 *»
نميكنند. اين خانه مال تو نيست پس دل بكن كه اگر از تو گرفتند غصّه نخوري.
اين است كه ميفرمودند مگر كسي ميتواند حقّ ما را غصب كند؟ عرض كردند: پس چطور غصب كردند؟ فرمودند آنها طالب دنيا بودند و ما طالب دنيا نبوديم. و بدانيد كه آنكسي كه حجت خدا است بايد همهچيز را بداند و شاهد بر خلق باشد. اين است كه ميفرمودند كه هركه هرچه را ميكند ما ميبينيم و شاهديم. ايناست كه ميفرمايد سعي كنيد كه بد نكنيد و در بعضي احاديث ميفرمايند هر روزي و در بعضي احاديث ميفرمايند هر هفتهاي و شما ملتفت باشيد كه در هر آني ايشان حاضرند و هر امري را پيش از وقوعش ميدانند و از آينده خبر ميدهند.
پس غافل نباشيد چنانچه خداوند عالم آنچه آينده است همين حالا ميداند و هنوز خودش هم خلق نكرده فردا را و ميداند كه فردا را خلق ميكند و سال ديگر را خلق ميكند و سال ديگر اگر ميخواهد ميوهها را خلق ميكند و ميداند كه خلق خواهد كرد يا نه. پس غافل نباشيد كه آنكسي كه شاهد بر خلق آسمان و زمين است ميفرمايند در حديثي واللّه ريگهائي كه در بيابان ريخته است عددش را ميدانيم و اگر شما ميتوانستيد ضبط كنيد قاعدهاش را از براي شما ميگفتيم. ميفرمودند جميع اينها را ميدانيم و واللّه اينهائي را كه ميدانند سهل است كه حالا ميدانند كه سال ديگر و چند سال ديگر چه خواهد شد و حالا ميدانند كه هزار سال و تا روز قيامت چه خواهد شد و كسي كه علم تمام چيزها را ندارد نميتواند كسي را بكشد و حدّ نميتواند بزند.
و اين است كه در شرع هم هست كه جهاد در ركاب امام بايد كرد چرا كه اگر امام معصومي نباشد و جهاد كنند حرام است ولكن امام معصوم اگر گفت تو بكش ميكشي چرا كه امام معصوم نظر ميكند در پشت فلان، ميبيند اگر مؤمني در صلب او هست او را نميكشند و حال آنكه خود آن بايد بهجهنّم برود و بسا پسر آن هم كافر باشد و در صد پشت بعد از او مؤمني ظاهر شود باز او را نميكشند. و اين است كه يك وقتي در جنگي بود كه مالك اشتر ميكشت مردم را و حضرت هم ميكشتند و قاعدهشان اين بود كه هر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 40 *»
يكي را كه ميكشتند يك اللّهاكبر ميگفتند و حضرتامير7هزار تكبير گفتند معلوم شد كه هزار نفر را كشتند و همچنين مالكاشتر هم هزار و يك كم، تكبير گفت. معلوم شد كه يك نفر كمتر از حضرت كشته و وقتي كه بهحضرت رسيد خواست بادي كند و ايشان ميخواستند باد مردم را كم كنند. فرمودند چه كردي؟ عرض كرد هزار يكي كم كشتم و شما هزار نفر. فرمودند اما كشتن من تا كشتن تو فرق دارد من آنهائي كه در اصلاب آنها مؤمن بود نميكشتم و تو اين ملاحظه را نداشتي و نميدانستي و باز من هركس كه مؤمن در صلب او نبود در جلو شمشير تو ميآوردم و هركس كه در صلبش مؤمني بود او را از جلوي شمشير تو ردّ ميكردم.
و حضرت نوح قومش خيلي او را اذيّت ميكردند و سبّ ميكردند و فحشش ميدادند و آن بزرگوار گاهي غضب ميكرد و مكرّر خواست كه نفرين كند بهخاطرش آمد كه بسا در صلب اينها مؤمني باشد و بجهت همين نفرين نميكرد تا وقتي كه خطاب شد كه لن يلدوا الاّ فاجرا كفّاراً. آنوقت فهميد كه ديگر در صلب اينها مؤمني نيست نفرين كرد. و چه بسيار كساني كه ظاهرا آمدهاند بهنفاق مؤمن شدهاند و در واقع كافرند و چه بسيار كساني كه ظاهرا بالعرض كافرند و بعد مؤمن ميشوند.
ملتفت باشيد كه امام شاهد معصوم كه از حالا تا روز قيامت ميداند كه كي از نسل كي بهعمل ميآيد جميع كفّار و جميع مؤمنين را پيش از آنكه بهدنيا بيايند ميشناسد آنها را. اين است كه ميفرمايد در شب معراج نگاه كردم بهدست راست خودم جماعت بسياري را در طرف دست راست ديدم كه همه سفيدپوش هستند. گفتم اينها كيانند؟ خطاب شد اينها مؤمنين و خوبان هستند از زمان آدم تا روز قيامت خطاب شد كه ميخواهي اسم اينها را بداني؟ عرض كردم كه اگر ميخواهيد شما كه من بدانم من هم ميخواهم. پس اسمهاي ايشان را نوشتند و آوردند در كف من گذاردند و نگاه كردم در طرف دست چپ و جماعت بسياري را با روهاي بد ديدم عرض كردم اينها كيانند؟ خطاب شد اينها كفّار هستند از زمان آدم تا روز قيامت. خطاب شد اينها را ميخواهي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 41 *»
اسمهاشان را بداني؟ عرض كردم اگر شما ميخواهيد بدانم من هم ميخواهم بدانم. پس نوشتند و آوردند در دست من گذاردند. و اين كتاب در دست ائمه طاهرين بود.
يك وقتي شخصي از دوستانشان آمد خدمت حضرت امام زينالعابدين7عرض كرد اين كتاب را ميشود ديد؟ فرمودند بلي رفتند و آن كتاب را آوردند. خود راوي نميتوانسته خطّ را بخواند طفلي همراهش بود گويا پسرش بود. عرض كرد او ميتواند بخواند فرمودند بخواند نگاه كرد و اسم خودش را ديد گفت بابا اسم خودم را ديدم گفت ميگويم اسم مرا پيدا كن نگاه كرد و بعد از آن اسم او را ديد كه در اسماء مؤمنين ثبت است.
پس ايشان وارث همه انبيا بودند و عصاي آدم در نزد ايشان بود و اين عصا را خدا از براي آدم فرستاده بود كه هر كاري ميخواست بكند با اين عصا ميكرد. مثلاً قناتي ميخواست جاري كند با همين عصا اشاره ميكرد و قنات جاري ميشد. و اين عصا بود تا زمان شعيب، وقتي كه موسي پيش شعيب رفت و او را ميخواست به شباني بفرستد گفت برو عصائي را بردار رفت و چوبي برداشت در ميان عصاهاي شعيب. شعيب ديد همان عصاي آدم است كه برداشته. گفت برو چوب ديگر بردار! باز وقتي كه رفت و برگشت ديد همان عصا است. فهميد كه موسي مستحقّ اين عصا است و موسي كارهاي عجيب و غريب با اين عصا ميكرد. به دريا ميزد خون ميشد اژدها ميشد و نميشود كه ميراث انبيا پيش غير انبيا و اوليا باشد. و همين در خيبر را چهل نفر باز و پيش ميكردند و آن بزرگوار مثل خمير از جا كندند و تكّهتكّه كردند. تعجّب كردند كه چطور اين كار را ميكند. فرمودند كه داود، پيغمبر خيلي متشخّصي هم نبود و چون قبول ولايت مرا كرد آهن در دستش مانند مومي نرم شد. و باطنا همهاش مال خودشان است كه به انبيا دادهاند و چون ظاهرا انبيا پيش بودهاند باز اموال انبيا بهوراثت پيش ايشان آمده و ايشان شاهد بر جميع خلق عالم هستند و الحمدللّه كه نتوانستند آيه لتكونوا شهداء علي النّاس را از قرآن بردارند و الآن اگر از سنّيها بپرسند كه آيا رؤساي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 42 *»
شما اينطور بودهاند نميتوانند بگويند كه ايشان همه چيز را ميدانند، نهايت ميگويند سلطان و پادشاه بودند.
پس عرض ميكنم به نصّ آيه قرآن، جمعي هستند در ميان كه بهجميع چيزها شاهدند و رؤساي ضلالت معلوم است كه نيستند و اميرالمؤمنين7 و امام حسن و امام حسين اينها ادعاش را هم داشتند كه ماييم. و معلوم است كه ايشانند معصوم و مطهّر و شاهد بر خلق هستند و همانطوري كه در زمان خودشان از آيندهها خبر داشتند و ميدانستند آنچه را كه خدا خلق كرده چه در دنيا چه در آخرت، و در آخرت هم قسمت ميكنند جنّت و نار را و قسيم جنّت و نارند يعني هركسي در هر جائي كه باشد ميبرند آنجا مينشانند او را و هركسي را به جهنّم بايد ببرند ميبرند و هركسي در هر درجه كه بايد باشد او را بههمان درجه ميبرند و صريحآيه قرآن است كه القيا فيجهنّم كلَّ كفّارٍ عنيد شما دو نفر بيندازيد در جهنّم كل كفّار عنيد را. پس جميع كفّار را همين محمّد و علي مياندازند بهجهنّم و سنّيها هم همينطور تفسير كردهاند و از رسوائي خودشان ميترسيدند كه غير از اين جور تفسير كنند. و واللّه محمّد و علي تمام مؤمنين را بهبهشت ميبرند و هريكي را در درجات خودشان منزل ميدهند و چون چنين است حجت شدهاند و حجت بايد در ميان باشد چرا كه مردم جاهلند و نميدانند چه كنند و مردم بعد از آنيكه چيزي هم ياد گرفتند سهو و نسيان و خطا دارند. حالا اينها حافظ دين خدا نميتوانند بشوند و لكن يك كسي بايد باشد كه لكيما ان زاد المؤمنون شيئا ردَّهم و ان نقصوا اتمّه لهم.
حالا پيغمبر سيزده سال در مكّه بود و در شرق و غرب عالم هركس قابل هدايت بود پيغمبر هدايتش ميكرد. ابوذر گله ميچرانيد و گرگ آمد حمله به گله او كرد او را زد، از طرف ديگر آمد تا آخر گفت عجب گرگ بيحيائي هستي گفت از من بيحياتر اهل مكّه هستند كه خدا پيغمبري در ميان ايشان فرستاده و بهاو ايمان نميآورند گفت من حالا چه كنم؟ گفت تو برو پيش او، گلهات را من محافظت ميكنم. و واللّه اگر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 43 *»
خواسته باشند سنگ و كلوخ را به حرفزدن واميدارند. پس ايشان هركس را كه قابل هدايت ديدند او را بههر طور كه باشد هدايتش ميكردند و آنهائي هم كه از جانب ايشان احاديث ايشان را از براي مردم بيان ميكردند سهو و نسيان داشتند و لكن ايشان حفظ ميكردند او را كه در بيان روايتش خطا نكند و فراموش نكند. پس بايد اين جور حجت باشد كه لكيما ان زاد المؤمنون شيئا ردّهم و ان نقصوا اتمّه لهم هركس چيزي را زياد كند او بتواند كم كند و اگر چيزي را كم كنند او بتواند تمام كند آنرا. پس بايد تصرف در تمام شرق و غرب عالم داشته باشد و ايشان در آسمان و زمين خلق را هدايت ميكنند و خداست هدايتكننده در زمين و آسمان و ديدي كه كي آمد هدايت كرد. معلوم است كه پيغمبر آمد و هدايت كرد.
پس هدايت پيغمبر هدايت خدا است و من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و اطاعت او اطاعت خدا است. پس رسول خدا اسم هادي خدا است و آمده است و خلق را بسوي خدا هدايت كرده و ايشانند واللّه اسماء حسناي خدا و حضرت صادق قسم ميخورد كه نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها. كجا امر كرده؟ آنجائي كه ميفرمايد: قل ادعوا اللّه. قل يعني اي پيغمبر تو بگو كه: ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاً ما تدعوا فله الاسماء الحسني. بگو اللّه را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد. و ميفرمايند: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها.
پس هركس كه ايشان را ميشناسد خدا را ميشناسد و هركس كه ايشان را نميشناسد خدا ندارد. افرأيت من اتَّخذ الهه هواه و اسمش را خدا گذاردهاند مثل اينكه بتهائي كه بتپرستها دارند اسمش را خدا گذاردهاند سمَّيتموها انتم و آباؤكم و خدا اذن نداده كه كسي اينها را خدا بخواند. پس اسم خدا آن كسي است كه كارهاي خدائي بتواند بكند. پس ايشانند اسمهاي خدا كه معرفتشان معرفت خدا است چنانكه خدا صريحا ميفرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. ما ميشناسانيم آيات خودمان را در آفاق و انفس حتي يتبيّن لهم انّه الحقّ تا متبيّن بشود و محقّق بشود از
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 44 *»
براشان كه خدا است خداي بهحق. و اين حقّ اسم خدا است و حقّ مقابل باطل نيست و خداوند عالم بهآنطوري كه هست بايد او را شناخت و هر چيزي را خدا اينطور قرار داده كه آنطوري كه هست آنرا بشناسند. سفيد يعني سفيد باشد و سياه يعني سياه باشد و تلخ تلخ باشد و شيرين شيرين باشد ديگر تلخي را بگوئي شيرين است دروغ است و اسم بتي را خدا بگذاريد معلومست كه دروغ است.
خدا آنكسي است كه ميگوئي اللّه الّذي خلقكم ثمَّ رزقكم ثمَّ يميتكم ثمَّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء سبحانه و تعالي عمّا يشركون.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 45 *»
5/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض كردم چنانچه حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله فرموده كه اول دين معرفت خدا است و غافل نباشيد شما و معرفت هر چيزي اينطور است كه هر چيزي آن طوري كه هست تو بداني آن را. معرفت سفيدي اين است كه سفيد باشد و هر چيزي هر طوري كه هست تو هم آنطور كه ميداني درست فهميدهاي و هرچه را بر خلاف آنطوري كه هست بداني، اشتباه كردهاي. پس عرض ميكنم كه خداوند عالم را كسي آنطوري كه هست بداند، خدا را شناخته و همه مردم اسم خدا را ميبرند. گبرها و نصاري، يهود و سنّي و صوفي و كوفي همه اسم خدا را ميبرند ولكن فكر كنيد آيا خداي شما چطور است؟ آن خدائي كه جانشين او ابوبكر است آن خدا نيست. آن خدائي كه جانشين او آن حرامزاده است كه حساب حرامزادگي آن را نميشود كرد او خدا نيست. آن خدائي كه نميگويد حجت من كيست آيا آن خدا است؟ خدائي كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 46 *»
پيغمبري پيش خودش دارد و هيچ تعليم مردم نكرده كه اين پيغمبر من است حالا چنين خدائي كه پيغمبرش معلوم نيست آيا خدا است؟
خدا آن كسي است كه پيغمبرش را بهمردم بشناساند كه مردم يقين كنند كه پيغمبر او است حتي كفار و منافقين تماما يقين داشتند كه اين شخص از جانب خدا است. حالا بايد اطاعتش كنند نكردند اسمشان شد يهودي و نصاري.
پس خدا اگر حجت خودش را تمام نكند و به يهودي حالي نكند كه اين پيغمبر خدا است يهودي ميگويد نفهميدم و تقصيري ندارم. و لكن حجت خدا چنان تمام است كه نميگذارد كه مردم نفهمند و اين است سرّ اين مطلب كه بايد پيغمبران معصوم باشند. چرا بايد معصوم باشد؟ براي اينكه اگر احتمال بدهي كه بههواي نفس خودش حرف ميزند يا خوشش ميآيد كه دور او جمع شوند اگر احتمال برود كه اين پيغمبر از روي هواي نفس حرف ميزند و محبت دنيا را دارد از اين جهت است كه بهاين صورت درآمده اگر احتمال برود كه شايد چنين باشد بدانيد كه حجت خدا را نفهميدهايد. و خدا حجتش را چنان تمام ميكند كه آن يهوديها كه در زمان او بودند يقين داشتند كه محمد9 پيغمبر خداست و شك نداشتند و اگر شك داشتند تكليفشان نبود كه او را پيغمبر بدانند بهجهت آنكه كسيكه شك دارد شك را از خودش نميتواند بردارد. مثلاً تو شك ميكني كه دو ركعت يا سه ركعت نماز خواندهاي نميتواني كه شك را زايل كني آنوقت ميبيني خدا حكمش را چگونه قرار داده. پس شك را خود شك كننده نميتواند رفعش را بكند و چون چنين است تكليف مالايطاق را اين خداي ما نميكند و بيجا هم هست تكليف كسي كه نتواند شك را از دل خودش بردارد، بر فرض بهزور بگويند كه شك نداشته باش نميتواند شك نداشته باشد و واللّه امر پيغمبر ما و امر هر پيغمبري را خدا چنان واضح قرار داده كه مردم همه يقين داشته باشند و اگر از نصاري بپرسي كه آيا اين عيساي شما حجت را تمام كرد بر همهكس يا تمام نكرد يا بر آنهائي كه بهاو ايمان آورده بودند حجت را تمام كرد و بر غيرشان تمام نبود؟ آنها ميگويند كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 47 *»
حجت بر همه تمام بود. و يقينا بر تمام يهود مسلّم بود كه عيسي حجت خدا است. ديگر حالا آن حرفها را زدند كه ولد فلان است و واقعا حكايت عجيب و غريبي بود كه دختري بيشوهر يكمرتبه آبستن بشود و شما مبتلا نشدهايد والاّ چنين اتفاقي بيفتد يقين خواهند گفت كه زنا داده است. و مردم وقتي كه ديدند مريم را گفتند ما كان ابوك امرء سوءٍ و ماكانت امّك بغيّاً. يك مرتبه همان طفل بهزبان آمد و گفت: انّي عبداللّه آتاني الكتاب و جعلني نبيّاً. و ديگر احتمال نميرود كه اين عيسي حرامزاده باشد.
پس چه بروي پيش عيسي يا پيش موسي همه همينطور قائلند كه اين پيغمبران حجتشان تمام است. حالا هركس خواست ايمان بياورد منفعت خودش است والاّ بهجهنّم خواهد رفت و دانسته مردم انكار حقّ را ميكنند و خداوند عالم حجّتش همهجا تمام است و حجت خود را تمام ميكند بطوري كه تو احتمال ندهي كه از جانب خدا نيست يا از هواي نفس حرف ميزند حجّتش را تمام ميكند. حالا يك كسي خواست تصديق ميكند و مؤمن ميشود و يك كسي هم نخواست ايمان بياورد راه جهنم باز است. و عرض ميكنم اين مردم خيلي كم پي اين چيزها رفتهاند و شما ملتفت باشيد كه عرض ميكنم اين پيغمبر9 فرموده كه لا اكراه فيالدين و دين از روي ترس و نفاق را خدا نميخواهد يا يك كسي طالب پول باشد و از اين جهت تصديق كند نفاق است و منافقين آنقدر بودند دور پيغمبر9 كه ميفرمايد بعد از آنكه پيغمبر9 از دنيا رفت نماندند بر طريقه حقّ مگر سه نفر يا چهار نفر. حتي عمّار را هم بهزور داخل كردند و باقي مردم همه كافر بودند چرا كه همهشان منافق بودند.
بعضي از ترس اينكه زنهاشان را اسير كنند و بچههاشان غلام و كنيز مسلمين بشوند و بعضي محض اينجور طمع آمدند و مسلمان شدند كه ميرويم بهشهري و غارت ميكنيم و اموال آنها را ميبريم. به اين جهتها آمدند مسلمان شدند و آنهائي كه طالب حقّ بودند همان سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار بود و وحشت نكنيد كه جمعيت باطل خيلي است، هميشه اينطور بودهاند. ديگر فرنگيها جمعيتشان از مسلمانها زيادتر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 48 *»
است راست است دولتشان زيادتر است، كارها و كسبهاشان هم طوري است كه مسلمانها آنطور كارها ندارند. حالا يهود و نصاري كه اين همه جمعيت دارند چطور ميشود كه بهجهنّم بروند؟! و حال آنكه تمام نصاري ميدانند كه پيغمبر9بر حقّ بوده و بهجهنّم ميروند و تمام يهود ميدانند كه پيغمبر9 بر حقّ بوده و عمدا منكر شدهاند و بهجهنّم ميروند.
پس عرض ميكنم كه غافل نباشيد و چرت نزنيد. آن ديني را كه بايد پياش گشت و پيداش كرد يا فال ميگيري يا بهرياضت ميخواهي حق را پيدا كني، نميشود و اين دين حقّ نيست. ملتفت باشيد كه مردم در خانههاي خودشان آسوده خوابيده بودند و يك مرتبه پيغمبر9برخاست و ادعاي نبوت كرد و فرمود معجزه هم دارم شقّالقمر ميكنم. آن نور صورت مباركش هم كه هميشه همراهش بود كه هر وقت در تاريكيها راه ميرفت روشن ميشد و راه شبهه باقي نماند. حالا شبهه هم كردهاند لكن رفع شبهه را بايد فهميد.
بعضي گفتهاند كه پارهاي چيزها هستند كه در شب روشنند بعضي از كرمها هستند كه شبها روشنند و بعضي از مگسها هستند كه در شب پرواز ميكنند و روشنند و من خودم ديدهام. حالا فرنگيها گفتهاند كه شما ميگوئيد كه پيغمبر ما اينطور بود و روشن بود هميشه اين كرم شبتاب هم روشن است، اين معجزه نشد. و شما ملتفت باشيد اين كرم شبتاب را اگر در چيزي بپيچي آنرا ديگر روشن نخواهد بود و پيغمبر وقتي هم كه لباس پوشيده بود ـ و هميشه لباس پوشيده بود ـ هميشه در لباس هم روشن بود.
يك وقتي مطّلب آمد كه عبدالمطّلب را ببرد بهمكّه عموش مطّلب بود و در مكّه منزلشان بود. و يك وقتي گفت كه هاشم مرده است و اين طفل پدري ندارد. وقتي كه آمد و عبدالمطّلب را دزديد و برداشت برود يهوديها فهميدند و دشمني داشتند و ميدانستند يهوديها كه اين پيغمبر از نسل عبدالمطّلب است از اين جهت ميخواستند او را بكشند اين بود كه مطّلب وقتي كه ديد اينها نزديك شدهاند از شتر پائين آمد و عبدالمطّلب را در
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 49 *»
گودالي گذاشت و يكپاره جل شتر و جوال و اسبابها را ريخت روي عبدالمطّلب، باز ديد روشن است و نورش پوشيده نميشود. عرض كرد: خدايا من نميتوانم اين نور را بپوشم خودت او را حفظ كن! اين بود كه يهوديها آمدند و نتوانستند صدمهاي بزنند.
ملتفت باشيد اين كرم شبتاب را اگر در جلي پوشيدي ديگر روشن نيست و پيغمبر هرچه لباس ميپوشيد باز روشن بود. پس معلوم است كه اين خارقعادت است. پس حجت خدا چنين تمام است كه جدّش چنين بود و پدرش بههمين طور. عبداللّه هرجائي كه راه ميرفت شبهاي تاريك همهجا را روشن ميكرد و عبداللّه اينقدر نوراني بود وقتي كه شنيدند كه اين زن گرفته و يقين كردند كه آمنه را گرفته هفتاد يا هفتصد دختر از غصه همان شب مردند از بس ميل داشتند كه زن عبداللّه بشوند. وقتي كه گرفت آمنه را همان دفعه اوّلي كه با او جمع شد نور رفت پيش آمنه بعد يكپاره دخترهائي كه عاشق عبداللّه بودند گفتند كه آن نور كجا رفت. گفت من با آمنه جمع شدم و اين نور پيش او رفت. گفت حالا چرا عاشق من نيستيد؟ گفتند ما عاشق آن نور بوديم و كسيكه نورش اينجور است در شكم مادرش بود مادرش همينطور روشن بود و وقتي كه عبدالمطلب خواست داخل حجره پيغمبر بشود مادرش آمنه به عبدالمطلب گفت كه بعضي داخل اين اطاق شدند و گفتند تا سه روز ديگر كسي داخل اين اطاق نشود كه ما او را اذيت ميكنيم. عبدالمطلب اعتنا نكرد و ديد اطاق روشن است. گفت روز روشن مگر چراغ روشن كردهاي؟ گفت شب و روز اين اطاق اينطور از نور صورت مبارك اين طفل روشن است. خواست داخل بشود عبدالمطلب ديد جمعي ايستادهاند و شمشيرها دارند و گفتند تا سه روز ديگر كسي را نميگذاريم تا داخل بشود چرا كه ملائكه ميخواهند او را زيارت كنند و آمنه ميگويد در شب تاريك ميخواستم ريسمان در چشمه سوزن كنم از نور صورت مباركش روشن بود و ريسمان در چشمه سوزن ميكردم.
و از جمله معجزات آن حضرت اين بود كه بدن مباركش سايه نداشت و حال آنكه آن لباس را كه پوشيده بود وقتي كه از بدنش بيرون ميكرد آن لباس سايه داشت و لكن
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 50 *»
وقتي كه ميپوشيد سايه نداشت. و پيش از آنكه مبعوث بشود ميدانستند خيلي اشخاص كه او پيغمبر خواهد بود و جنگها خواهد كرد و همهجا بدانيد كه تا مطلب روشن نباشد و كسي حقّ را عمدا پا روش نگذارد كافر نميشود و كفر معنيش همين است كه حقي را بدانيم حقّ است و قبول نكنيم. و خدا حقّ را جوري قرار نداده كه كسي نتواند انكارش را بكند و اگر اينطور بود از زمان آدم تا روز قيامت يك نفر كافر پيدا نميشد و خدا مهلتشان ميدهد. انّما نملي لهم ليزدادوا اثماً ميفرمايد كه من مهلتشان ميدهم كه گناهشان زيادتر بشود كه دركشان پائينتر بشود.
پس غافل نباشيد انشاءاللّه كه هميشه حقّ ظاهر بوده است بطوري كه شكّ و شبهه از براي هيچكس نبوده آنوقت هركس خواست و گفت: الحمدللّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه و ايمان آورد مؤمن شد و هركس نخواست كافر شد و پيغمبر اظهار معجزات فرمود كه راه شكّي از براي احدي نباشد و فرمود هركس ايمان نياورد گردنش را ميزنم. و باز اين مطلب دخلي بهاكراه ندارد و حكم پيغمبر آنست كه كافر را بايد كشت مثل اينكه كسي كه زنا ميكند بايد حدّش زد، زناي محصنه ميكند بايد سنگسارش كرد و كسي كه مستحق شد كه او را سنگسارش كنند دستش ميشكند پايش ميشكند بسا بميرد و چه بسيار كساني كه از تازيانه مردند و چشمش كور بايست زنا نكند و اين مردم را خدا تمامشان را ميبرد بهجهنّم و ترحّم هم نميكند چرا كه به ايشان خبر كرد كه شما اگر كافر شديد جهنّم جزاي شما است و زور هم نيست واللّه كسي چاره اين خدا را نميتواند بكند. لا رادّ لحكمه و لامانع لقضائه ميخواهي صدمه نخوري بد مكن.
پس غافل نباشيد كه حجت خداوند عالم تمام است بطوري كه حجّتهاي سابقشان را كه فكر كني ميفهمي كه اين پيغمبر را آن پيشينيان ميدانستند كه ميآيد و از كدام ديار است و جميع نشانيهاش را پيش از آنكه بيايد داده بودند. باري مطلب اين بود كه آنطوري كه خدا خودش خودش را شناسانيده آنطور بايد خدا را شناخت و خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 51 *»
خودش ميبيني و ميفهمي اگر فكر كني و يك عمري اين آيه را شنيدهاي و خواندهاي. ببينيد اين چهجور بياني است كه ميفرمايد: اللّه نور السموات و الارض اين خدا نور آسمان و زمين است. حالا اگر مثل نور آفتاب بود كه بايد ديده شود و خدا ميفرمايد: لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير. ببينيد نور آفتاب صادر از آفتاب است و نور چراغ صادر از چراغ است و نور همهجا صادر از منير است حالا اگر خدا اينطور نور باشد آيا خدا صادر از جائي است؟ ولكن خدا چنين خدائي است كه چراغ را خلق ميكند و روشنش ميكند، آفتاب را خلق ميكند و روشنش قرار ميدهد.
پس غافل نباشيد كه خدا نور آسمان و زمين است. چطور است اين نور؟ نميدانم و تعليم فرموده كه مثل نوره كمشكوةٍ فيها مصباح المصباح في زجاجة مثل اين چراغ اينست كه در چراغداني باشد و آن چراغ در شيشهاي باشد كه آن شيشهاش هم كانَّها كوكبٌ درّي و خود آن شيشه مثل آفتاب روشن است. حالا چراغ را هم ميانش گذاردهاند و نوري بالاي نوري افتاده.
پس بدانيد انشاءاللّه كه آن چراغي كه خدا گفته است ـ حتي عرض ميكنم از شيعه گذشته سنّيها هم تصريح كردهاند كه ـ اين چراغ وجود محمّد است9 كه در مشكوة گذاشته شده يعني از طايفه ابراهيم است و بر روي اين چراغ شيشهاي هست كه مراد حضرت امير است و جزئيّاتش مال شيعه است و خود چراغش پيغمبر است. سنّيها هم ابا ندارند و مثل نور خدا مثل چراغي است همه كس قبول دارد. پس اين نور خدا است كه روشن شده و عالم را روشن كرده. حالا پيش ائمّه طاهرين كه آمدي معنيهاش را ملتفت ميشوي. و اين شيشهاي كه روي اين چراغ است حجاب نيست و اين نور حضرت امير7 است و اين چراغ روغنش از زيتون است مراد اين است كه بايد از نسل ابراهيم باشد.
پس غافل نباشيد كه خدا نور آسمان و زمين است. همين چراغ پيغمبر را كه روشن كرده همين را نور خودش قرار داده. پس بواسطه پيغمبر بايد بهخدا رسيد و در خيلي از
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 52 *»
دعاها اين عبارت خيلي ريخته شده ميگوئي اللهمّ انّي اتوجَّه اليك بمحمّدٍ و آله. واللّه ايشانند آن آياتي كه خدا قرار داده كه ميفرمايد سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انّه الحقّ و اين آياتي را كه هركه ديد خدا را ديده اين آيات ظاهري هيچ نيست. اين زمين خدانما نيست و اين ستارهها خدانما نيستند، خدانما واللّه وجود مبارك پيغمبر است9 . و اللّهمّ انّي اتوجّه اليك بنبيِّك نبي الرحمة. و تعجّب اين است كه خطاب ميفرمايد يا اباالقاسم يا رسول اللّه اشفع لنا عنداللّه. اينست كه فرمود من رآني فقد رأي الحقّ.
و همه جاهاي مطلب را من عرض ميكنم تو هم دل بده كه بفهمي. و واللّه هركس پيغمبر را ببيند خدا را ديده و ديدار پيغمبر واللّه ديدار خدااست و واللّه پيغمبر خدا نيست. حالا كسي كه خدا نيست چطور ديدارش ديدار خدا شده؟ پس عرض ميكنم خداي ناديده را نميشود فهميد كه چه مطلب دارد و بايد يك طوري باشد كه با ما حرف بزند حالا پيغمبر را ظاهر كرده كه ما او را ببينيم و صداش را بشنويم. پس او ميگويد كه حكم خدا و امر خدا اين است و خدا عليم و حكيم است. پس اين پيغمبر قولش قول خدا است فعلش فعل خدا است زيارتش زيارت خدا است دوستي با او دوستي با خدا است و دشمني با او دشمني با خدا است و واللّه خدا نيست. تو ببين كه تو روحي داري و هيچ پيدا نيست و در بدن تو هست و دليل اين كه اين روح هست اين است كه ميبيند و حرف ميزند و دست و پاش حركت دارد چرا كه روح كه بيرون رفت ديگر اين بدن حركتي ندارد. پس اين روحي كه در بدن است قائممقام اين روح اين بدنست. ميخواهي با اين روح حرف بزني بهگوش اين بدن حرف ميزني. مطلبي كه با روح داري با قائممقام روح حرف ميزني. پس بدن محسوس و ملموس است و انسان آنرا ميبيند و روح را نميبيند. پس روح بدن نيست و بدن روح نيست ولكن حالت اين بدن اين است كه اگر ميبيند، روح از آن ميبيند و روح از آن ميشنود و حركت و سكون اين بدن با روح است. پس جميع نسبتهائي كه به اين بدن ميدهي تمامش را
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 53 *»
روح كرده بهدليل اينكه وقتي كه مُرد با او حرف نميزني و ديدنش نميروي.
پس غافل نباشيد كه كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان. پس آن روح منامراللّه دميده شده است در بدن پيغمبر9 و اين روح در بدن رعيت او دميده نشده. از اين جهت است كه اين روح در ملائكه نيست و نمونهاي از اين روح در بدن آدم دميدند آنوقت به ملائكه گفت فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين. و وقتي كه روح در بدن آدم دميده شد جميع ملائكه از روحالقدس گرفته تا همه ملائكه به او سجده كردند و ائمهطاهرين فرمودند كه آدم مسجود شد بهجهت اينكه ما در صلب او بوديم و اگر ما نبوديم خدا امر نميكرد كه او را سجده كنند. پس ايشان به جهت تعظيم ما سجده كردند و تعظيم ما تعظيم خدا است. پس خدا ايشان را خليفه خود قرار داده است يعني روح خود را در ايشان دميده نه در غير ايشان. بلاتشبيه مثل اينكه روح انساني را در شما دميده در حيوانات ندميده و همچنين روح حيات را در بدن حيوانات دميده در درختها روح حيواني نيست. پس درختها نميبينند و سردي و گرمي نميفهمند و لكن روح حيات وقتي كه در بدن حيوان است ميبيند و ميشنود و هكذا.
ملتفت باشيد كه ميفرمايند اين روح نبوّت از آن زماني كه در بدن پيغمبر9دميده شد هنوز بالا نرفته است. از پيش پيغمبر9 منتقل شد آمد خدمت حضرت امير7 و طبقه به طبقه آمد و امروز پيش امام زمان است عجّلاللّهفرجه. ميفرمايند وقتيكه ما خواستيم صعود كنيم از دنيا اين روح را همراه خودمان ميبريم و آنوقت ديگر عالم خراب ميشود.
پس ملتفت باشيد كه خداوند عالم خود را بواسطه پيغمبر9 و ائمّه طاهرين بهمردم شناسانيده و پشت سر اين آيه هست كه في بيوتٍ اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه. كه خدا اين نور و اين چراغ را در بيوتي و خانههائي قرار داده است و بعد از آن ميفرمايد كه رجالٌ لاتلهيهم تجارة و لا بيعٌ عن ذكر اللّه و مراد از اين رجال پيغمبر9
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 54 *»
و ائمهطاهرين هستند. حالا ايشان نه اين بود كه تجارت نكنند، تجارت ميكردند كسب ميكردند جنگ ميكردند ولكن همهاش به امر خدا بود. عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون. و همين طوري كه بدن تو هركاري را كه ميكند به امر روح ميكند كه اگر ديد روح ديده و اگر حركت كرد روح حركتش داده اگر ساكن شد روح ساكنش كرده، همين طور است آن روح منامر اللّه. هر كاري كه ايشان ميكنند به امر آن روح است. زراعت ميكنند آن روح گفته زراعت كن. جنگ ميكنند به امر آن روح است و وقتي كه ميخوابيدند آن روح پاسباني ايشان را ميكرد. پس هيچ هوائي و هوسي ازبراشان نيست. آنچه ميخواهند همان اراده خدا است ارادة اللّه في مقادير اموره تهبط اليكم و طوري هستند كه من اراد اللّه بدء بكم و من وحَّده قبل عنكم و من قصده توجَّه بكم.
پس غافل نباشيد انشاءاللّه. نوح پيش خدا ميرفت و نوح اراده خدا ميكند پيش ائمهطاهرين: ميرود. آدم پيش خدا ميرود واللّه پيش ايشان ميرود و اگر پيش ايشان نرود پيش خدا نميتواند برود. اين است كه فرمودند آدم را ملائكه سجده كردند به جهت تعظيم ما بود كه در صلب او بوديم و آدم زمزمهاي از پشت سرش ميشنيد عرض كرد خدايا من صداي تسبيح ميشنوم و آنها را نميبينم و ملائكه پشت سر او ايستاده بودند. خطاب شد كه آن زمزمه تسبيح از محمد است كه در صلب تو است. عرض كرد خدايا ميشود كه اين نور پيش روي من بيايد؟ خطاب شد كه ميشود. اين بود كه نور آمد پيش روي او. پس آن نور آمد در پيشاني آدم قرار گرفت و ميخواست ببيند و نميديد. عرض كرد ميخواهم ببينم. آن نورها آمد در انگشتهاي آدم.
پس غافل نباشيد كه من اراد اللّه بدء بكم. و اين زيارات دروغ نيست و دروغ را حرام كردهاند و هرچه فرمودند حقّ است. پس هركس اراده خدا را ميكند بايد پيش ايشان برود والله تمام ملائكه و پيغمبران توجّه بهخدا ميكنند بواسطه محمّد و آلمحمّد صلي الله عليهم و هركس از غير اين راه بخواهد پيش خدا برود نميتواند.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 55 *»
پس مردم ديگر كه از راه ديگر ميخواهند پيش خدا بروند نميتوانند. حالا ميگويد من در سنگ خدا را ميبينم. در سنگ خدا را نميشود ديد. پس غافل نباشيد كه آن آياتي كه خدا خبر داده است ميفرمايد سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم آياتش اينجور است كه نگاهش ميكني خدا را ميبيني و اين است كه تفسير و شرحش در دعاي رجبيّه است كه ميفرمايد بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كلّ مكان. جائي نيست كه آنها نباشند. در آن واحد در آسمان هستند در زمين در مشرق در مغرب در آخرت در دنيا همهجا هستند و همهجا پيشوا هستند. مقدّمكم امام طلبتي و حوائجي في الدنيا و الآخرة. پس ايشان همهجا هستند و جائي نيست كه ايشان نباشند. پس لا تعطيل لها في كل مكان يعرفك بها من عرفك خدايا هركس ايشان را شناخت تو را شناخته.
و يك وقتي در خدمت پيغمبر بودند جمع كثيري و آن حضرت ميفرمودند كه زماني بيايد كه مردم امامشان غايب ميشود و امام خود را مردم نخواهند ديد و آنهائي كه در خدمت پيغمبر بودند وحشت كردند و عرض كردند بر آنها چه ميگذرد كه امام خود را نبينند و حال آنكه خدا از مردم دين خواسته؟ فرمودند هركس در آن زمان باشد اين دعا را بخواند كه اللّهمّ عرّفني نفسك فانّك ان لمتعرِّفني نفسك لماعرف رسولك خدايا خودت را بهمن بشناسان كه اگر تو خودت را بهمن نشناساني پيغمبرت را نخواهم شناخت و اللّهمَّ عرِّفني رسولك فانّك ان لمتعرِّفني رسولك لماعرف حجَّتك خدايا رسولت را بهمن بشناسان كه اگر او را بهمن نشناساني حجت تو را نخواهم شناخت و اللّهمّ عرِّفني حجَّتك فانّك ان لمتعرِّفني حجَّتك ضللت عن ديني خدايا حجت خود را بهمن بشناسان چرا كه اگر تو نشناساني بهمن حجت خود را گمراه ميشوم از دين خود. پس ايشان هميشه همهجا هستند و حتي در قبر و در برزخ ايشان بايد بهفرياد ما برسند، در قيامت ايشان بايد بهفرياد آدم برسند.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 56 *»
6/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم بطورهائي كه مكرر عرض كردهام هر چيزي را براي كاري خلق كرده. خيليهاش را ميدانيم و خيلي را نميدانيم. آنهائي را كه ميدانيم، ميبيني چشم را خلق كرده براي ديدن، گوش را براي شنيدن، دندان را براي خورد كردن و يكپاره چيزهاست كه نميدانيم ولكن نوعا ميدانيم كه خدا هرچه را خلق كرده البته از براي كاري خلق كرده چرا كه كار بيفايده و بيحاصل لغو است و لغو از خدا سر نميزند و بازي نميكند. پس هر چيزي را از براي كاري خلق كرده. از جمله مخلوقات يك نوعش انسان است يك نوعش جنّ است يك نوعش ملائكه است و ميفرمايد: ماخلقت الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون و جنّ و انس را از براي همين خلق كردهام كه مرا بشناسند و بپرستند و كار ديگر ندارند اين مردم اگر عقل و شعوري داشتند و بر فرض كه كسي اهل دنيا است دنيا و آخرت همه در دست خدا است و بر فرض كه كسي هم طالب دنيا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 57 *»
باشد بايد از خدا بخواهد كه خدا دولت به او بدهد و صحّت و طول عمر خدا بايد بدهد. من كان يريد الحيوة الدنيا و زينتها نوفّ اليهم اعمالهم فيها.
پس غافل نباشيد كه اين خلق همين كه خدا را شناختند و پرستيدند خدا هم هرچه ايشان از او بخواهند كه صلاحشان باشد بهايشان عطا ميفرمايد. و محض اينكه خدا را شناختيم كار ميگذرد. او هم بهتو كاري گفته بكن. اين است كه ميفرمايد يكپاره چيزها را اگر تو گفتي و من به تأخير انداختم بدت نيايد چرا كه من هم خيلي چيزها از شما خواستم و به عهد من وفا نكرديد. اوفوا بعهدي اوف بعهدكم. پس كسيكه بندگي خدا را كرد به آن طوري كه خدا خواسته و كسي كه خدا را شناخت به آنطوري كه خدا هست ديگر كاري بدست هيچكس ندارد چرا كه هرچه ميخواهد از خدا ميطلبد و خدا مثل يكپاره نيست كه نخواهد پولش را بهكسي بدهد بلكه پول را بهجهت مخلوقاتش خلق كرده و ميفرمايد در حديث قدسي من خلق نكردم بندگانم را كه از ايشان منتفع بشوم بلكه خلق كردم ايشان را كه از من منتفع بشوند. پس اين خدا خدائي است كريم و اصرار هم كرده كه شما بيائيد پيش من و ميفرمايد: اليت علي نفسي يعني قسم خوردم بجان خودم كه هركس بهكسي اميدي داشته باشد اميدش را از او قطع كنم، و خصوص از براي مؤمنين مؤمن بههريك از مخلوقات كه اميدي داشته باشد اميد او را قطع ميكند مگر كسيكه پيش او برود.
يك قدري فكر كنيد كه خدا حيفش نميآيد كه چيزي به كسي بدهد چرا كه تمام چيزها را براي فايدهاي خلق كرده و براي مخلوقاتش خلق كرده. آب را خدا خلق كرده و خودش هيچ محتاج بهآب نيست و آب را بهجهت انتفاع شما خلق كرده كه رفع تشنگي خود را بكنيد و زراعت كنيد و لباس خود را بشوئيد. پس خدا حيفش نميآيد كه آب را بهكسي بدهد بلكه آب را خلق كرده براي مردم و آب را براي خود آب هم خلق نكرده كه هيچ گياهي را نروياند و حضرت صادق7 بخصوص بهمفضّل و هشام و اين جور آدمهائي كه شعور داشتند تعليم ميفرمودند كه شما ببينيد كه اگر خدا آبي را خلق كند و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 58 *»
اين آب بهكار هيچكس نيايد اين بيثمر خواهد بود و كار بيثمر لغو است و لغو از خدا سر نميزند. پس خدا آب را آفريده كه هر چيز زنده زندگيش به آب باشد.
پس غافل نباشيد كه بخل از خداوند عالم هرگز سر نميزند و صفاتي كه در ميان خلق است مثل گرمي، اين گرمي از آتش سر ميزند نه از خدا و خدائي كه ميداند اين مردم محتاجند بهگرمي و بواسطه اين آتش طلاها و نقرهها و سربها و آهنها را از معادن بيرون ميآورند و چون اينها محتاج بهآتش بودند آتش را بجهت رفع احتياج اينها آفريدند و اگر اين آتش جائي را گرم نكند و فايده در وجودش نباشد بيحاصل است و لغو. پس آتش را براي رفع حاجات شما خلق كردهاند و اگر درست فكر كنيد از روي بصيرت ميفهميد و اين خاك را براي اينكه خودش زميني باشد خلقش نكرده بلكه خلق كرده كه گياهها از اين زمين برويد و مردم روي زمين راه بروند و عمارت بسازند و زراعت كنند. پس اگر شما نبوديد كه محتاج به زمين هستيد خدا زمين را خلق نميكرد. و از همين بابت است كه ميفرمايد كه اگر حجتي روي اين زمين نبود خلقت زمين بيحاصل بود. ببينيد اين زمين باشد و اين خرها و سگها روي اين زمين راه بروند فايده ندارد و حال آنكه اين خرها و سگها و شترها و همه حيوانات و همه نباتات همه بجهت شما انسانها آفريده شدهاند نه بهجهت فرعون و اهل ظلم و اين حيوانات هرچه بد باشند از انساني كه بناي بدي را گذاشت بدتر نخواهند بود چرا كه اين انسان را ميفرمايد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثمّ رددناه اسفل سافلين.
ميفرمايد خدا چيزي را از سگ نجستر خلق نكرده و ناصب ما اهلبيت از سگ نجستر است و سگ خيلي نجس است و باز حديث دارد كه در قيامت سگها و خوكها ميآيند پيش بعضي از مردم و ميگويند چرا شما ما را اذيت كرديد؟ ميگويند ما شما را اذيت نكرديم. ميگويند مثلاً چرا اسم مرا روي عمر گذاشتيد؟
ميبينيد اين سگ نجس است و لكن پاسباني ميكند و لكن آدمي كه بنا كرد كه بدذات باشد ببينيد چقدر خرابيها توي دنيا ميكند و تمام فسادهاي روي زمين از همين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 59 *»
آدمهاي بد است. ببينيد اين رؤسائي كه در هر طايفهاي هستند و نه هركس كه فهم و شعور دارد خيال كني كه آدم خوبي است بجهت اينكه در ميان گبرها اگر نباشند مردمان چيزفهم و چيزدان و رئيس نداشته باشند ميآيند مسلمان ميشوند ولكن رؤسا و علما دارند آنها هم ميگويند دين ما حقّ است و غير ما باطلند. از اين جهت نميگذارند كه مسلمان بشوند. و همچنين در ميان يهود ملاّها دارند و قرآن را هم معني ميكنند. واللّه اگر اين ملاّهاشان نبودند مسلمان ميشدند. و اگر در ميان نصاري ملاّها و كشيشها نداشتند ميآمدند عوامشان و مسلمان ميشدند و هميشه گناه آنهائي كه گمراه شدند بهگردن آنهائي است كه گمراه ميكنند مردم را. و ميفرمايند اگر كسي كسي را هدايت كند كأنّه همه مردم را زنده كرده. و زندگي باطني واقعي هدايت است.
يكوقتي حواريين كه همراه عيسي بودند يكي از آنها گفت كه يكي از خويشان من فوت شده اذن ميدهيد كه بروم او را دفن كنم؟ فرمودند اين مرده را مردهها جمع ميكنند. و واقعا غالب اين مردم مرده هستند. يخرج الحي من الميّت و يخرج الميّتمن الحي. و ميّت كافر است. پس خدا مؤمن را از صلب كافر بيرون ميآورد و كافر را از صلب مؤمن بيرون ميآورد و مؤمن را چون از صلب كافر بيرون ميآورد تعجيل در عقوبت آن كافر نميكند و يك سببش آن است كه ميخواهد اين كافر باشد و قدرتش ميدهد كه معصيت هم بكند و عذابش زيادتر باشد چرا كه خدا عداوت دارد بهكفّار و دشمن نسبت به دشمن خودش ميخواهد كاري بكند كه آن دشمن هميشه در اذيّت باشد. و سبب ديگرش اين است كه خدا خداست مقدر كرده است كه از صلب آدمهاي بد مؤمنين بهعمل بيايند. حالا اينها را اگر بهعمل خودشان بگيرند و زود خفهشان كنند ديگر از صلبشان آن آدمهاي خوب بيرون نميآيند و خدا دنيا و آخرت را بهجهت آدمهاي خوب آفريده.
ملتفت باشيد كه خدا مؤمنين را بهبهشت ميبرد و خدا بهشت را نميخواهد كه در آن منزل كند و خدا اين منزل خوب را در آخرت براي مؤمنين آفريده و واللّه اگر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 60 *»
مؤمنين نبودند خدا بهشت را خلق نميكرد و اگر مؤمنين نبايست در اين دنيا بيايند خدا دنيا را هم خلق نميكرد. پس دنيا و آخرت همه را بجهت مؤمن خلق كرده چرا كه مؤمن را خدا دوست ميدارد. و اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور خدا ولي و دوست مؤمنين است از اين جهت از ظلمات آنها را بيرون ميآورد و در نور ايمان آنها را داخل ميكند. پس يخرجهم من الظلمات الي النور و از آن طرف والذين كفروا اولياؤهم الطاغوت اولياء و دوستان كفّار و منافقين بتها هستند و بعضي از آن بتها همين انسانها هستند.
و مقصود از آيه كه ميفرمايد اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اين بتهائي كه از چوب است و دست و پا و زبان ندارند كه كسي را گمراه كنند نيست، نهايت خرهائي چند آنها را سجده ميكنند ولكن آن طاغوتي كه در اين آيه است رؤساي ضلالت هستند مثل فرعون و نمرود و شدّاد. و هر جائي كه انسان نترسد ميگويد و آنها منع ميكنند كه هدايت نشوند و از نور بسوي ظلمت دعوت ميكنند آنها را. پس يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.
پس غافل نباشيد كه خداوند عالم انسان را از براي همين خلق كرده كه او را بشناسند و بپرستند. حالا چنانچه وقتي كه ميخواهيم خدا را بپرستيم خودمان نميدانيم كه چطور او را بپرستيم، خدا خودش تعليم ميفرمايد كه اين جور مثلاً وضو بگير و اينطور قرائت كن و اينطور ركوع و سجود كن و ما خودمان نميدانستيم نماز يعني چه، پيغمبر آمد تعليم ما كرد و شرايع را تمامش را پيغمبر بايد تعليم كند و هرچه خودسازي و از پيش خودمان است دخلي به پيغمبر9 ندارد و لكن پيغمبر9 از پيش خدا آمده و هرچه خدا ميگويد بكن ميكند و ما شريعت و حلال و حرامي، خودمان براي خودمان نميتوانيم درست كنيم. بهمينطور واللّه از پيش خودمان نميتوانيم خدا را بشناسيم و از پيش خود خيلي كه زور ميزند عقل همينقدر ميتواند بفهمد كه عمارتي هست كه بنّائي ساخته. ديگر حالا يك بنّا ساخته يا دو بنّا يا صد بنّا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 61 *»
ديگر عقل نميتواند بفهمد و همچنين اين زمينها را بسا صد هزار نفر پهن كرده باشند چنانكه همينطور هست اين ملائكه كه اين كارها را ميكنند خيلي هستند و جمعيّت ملائكه بيش از همه مخلوقات است. هر ذرّه را بسا چند ملك بر آن موكّل هستند. يك ملكي را خلق ميكند كه رنگ چيزي را حفظ كند يك ملكي را خلق ميكند كه طعمش را حفظ كند و هكذا. و خدا اين ملائكه را خلق كرده و آنها را مدبّرات ناميده. يك ميوه را طعمش را ملكي حفظ ميكند رنگش را ملكي ديگر، وزنش را ملكي ديگر و هر ذره ذرهاش را ملائكه بر آن موكّلند و خدا خودش بيل دست نميگيرد كه زمين را پهن كند اين ملائكه را خلق كرده كه اين كارها را بكنند و بسا بهيك سنگي هزار ملك موكّل است و بههر ذرّهاي از ذرّات ملك خدا اين ملائكه موكّلند و اين مردم خيالشان ميرسد همين كه كسي يك كاري را كرد شريك خدا ميشود.
ميگوئي آتش ميسوزاند ميگويد مشرك شدي خدا ميسوزاند. مردكه احمق! خدا نميسوزاند. خدا آتش را براي سوزانيدن خلق كرده و خداوند عالم ملائكه را خلق كرده كه هرچه را خلق ميكند بهاين ملائكه ميگويد بسازيد و در خلقت انسان فرمايش ميفرمايد كه وقتي كه خدا ميخواهد انساني را خلق كند دو ملك ميآيند و از دهن مادرش فروميروند و ميروند در رحم زن مينشينند يكي در طرف راست و يكي در طرف چپ. آنوقت عرض ميكنند كه اين را نر بسازيم يا ماده؟ و هر طور وحي ميشود ميسازند. آنوقت عرض ميكنند كه اين را خوشگل بسازيم يا بد گل؟ هر طور كه وحي شد ميسازند. و باز دست ميگيرند اين را ميگويند اين را عالم خلق كنيم يا جاهل؟ بههر طور كه وحي شد ميسازند. باز عرض ميكنند كه اين را غني خلق كنيم يا فقير؟ هر طور وحي شد خلقش ميكنند. اين است كه ميگويند فقرا زور نزنند چرا كه آن ملائكه هر طوري كه ساختهاند او را نميتواند تغيير بدهد اين وضع را و اموري نيست كه خودش اتفاق افتاده باشد بلكه خدا وحي ميكند كه فلان را غني بسازيد يا فقير بسازيد. و وقتي كه او را غني ساختند هرچه بيكار باشد باز غني خواهد شد و هركس را
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 62 *»
فقير بسازند هرچه زور بزند باز فقير است و اين ملائكه را خدا اينطور ساخته.
و ملتفت باشيد كه ما نميدانيم كه هر ذرّهاي را چند ملك حافظ آن هستند. هر موئي چند ملك حافظ آن هستند. ميفرمايند مگر نميبيني كه گاهي انگشت تو ميخورد در چشم تو بسا كور هم ميشوي يا چشمت صدمه ميخورد؟ و ميفرمايند آن ملكي كه موكّل است اين كار را ميكند كه اگر مؤمن است تنبيه شود و اگر كافر هم باشد كه صدمهاي خورده.
پس فكر كن و غافل مباش كه اين آسمانها را و زمينها را و آبها و بادها را خدا ساخته. حالا از كجا كه يك خدا ساخته باشد؟ ميگوئي همه مردم اينطور ميگويند. شايد همه مردم نفهميده باشند. ما ميبينيم كه هر عمارتي را كه ميسازند عمله و اكره زياد دارد و هر شهري را بسا چند هزار بنّا ساخته باشند. حالا بگوئي ما اين عمارت را كه ديديم ميفهميم خدا خلقش كرده و آن خدا يكي است، از اينجا معلوم نميشود.
پس عرض ميكنم كه توحيد خدا را پيغمبران در ميان آوردند و همه گفتند ما از جانب يك خدا آمديم. حضرتامير7 در جائي نصيحت ميفرمايند به حضرت امام حسن. ميفرمايند: اگر خداي ديگري داشتيم آخر او هم بايد قاصدي بفرستد و اين خداي ما ميبينيم كه رسولي فرستاده و معجزي بر دست او ظاهر كرده اگر خداي ديگري بود آن هم بايست پيغمبري بفرستد. پس توحيد را از ائمّه خودتان بايد بگيريد چرا كه ايشانند كه از جانب خدا آمدهاند و ايشانند اوّل ماخلق اللّه. ديگر ما چه ميدانيم كه ايشان اوّل ماخلقاللّه هستند؟ همانطوري كه تصديق كرديم به پيغمبري او بواسطه معجزاتي كه داشت آنرا هم تصديق داريم و حال آنكه او قبل از آنكه بهدنيا بيايد معجز ظاهر ميكرد. در صلب جدّ و پدرش بود كه نور از آنها ساطع بود. نور از مادرش ساطع بود و هزار و يك معجزه داشت اين پيغمبر و يكي از معجزاتش اين بود كه در شب تاريك مثل آفتاب روشن بود كه ميفرمايد: والشمس و ضحيها. اين يكي از آن هزار و يك معجز است. حالا چند دفعه اين پيغمبر را مردم ديدند و در هر شبي چند مرتبه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 63 *»
جماعت بسياري او را ديدند كه روشن است كه اگر حسابش را بكني از هزار دفعه ميگذرد همه منافقين و مؤمنين كه دور پيغمبر بودند اين معجز را ميديدند و لكن يهود و نصاري و كساني كه ايمان نياوردند لابد شدند و گفتند اين سحر است كه در تاريكيها روشن است.
و يكي از معجزات اين پيغمبر9 اين بود كه در آفتاب و پيش چراغ كه مينشست سايه نداشت. باز همين يكي ديگر را فكر كن كه چند دفعه در آفتاب راه رفته و چند دفعه پيش چراغ نشسته. بخواهي حساب كني از هزار ميگذرد و خداوند عالم اين معجز را هميشه همراه پيغمبر قرار داد كه هرچه در آفتاب راه برود سايه نداشته باشد. و هر وقت باراني ميباريد باران پيش آن حضرت نميباريد يا هوا گرم بود ابري بر سر مباركش سايه ميانداخت كه آفتاب او را صدمه نزند و همين ابر وقتي كه باران ميباريد ابرهاي ديگر را از پيش پيغمبر دور ميكرد كه باران بر بدن او نبارد.
وقتي كه ابراهيم اسماعيل و هاجر را برد به مكّه يك وقتي وحي شد كه آنجائي كه زن و بچّهات را گذاشتي همانجا خانه كعبه است برو آن را تعمير كن. گفت خدايا من نميدانم كجاست؟ چطور تعمير كنم؟ خطاب شد كه تو برو ما تعليمت ميكنيم. اين بود كه رفت به مكّه و عرض كرد خدايا من نميدانم كجاست و نميدانم چطور تعمير كنم؟ يك مرتبه ابري ظاهر شد و سايه انداخت. خطاب شد آن موضعي كه سايه ابر افتاده خانه را آنجا بساز و ديوار خانه را همان جائي بساز كه سايه ابر افتاده اين بود كه آمدند كه تعمير كنند رسيدند به آن بنائي كه آدم گذاشته بود و اين ابر گاهي حرف هم ميزد و به او وحي ميشد و به آن ابر خطاب شد كه تو بايد باشي تا زماني كه آن كسيكه خانه بهجهت او ساخته شده ظاهر شود و متولّد گردد. و اين ابر بود كه هميشه همراه پيغمبر بود و رهباناني كه بودند آن زمان ميدانستند بعضي از علامات را و وقتي كه حضرت بهسمت شام تشريف ميبردند در منزلي راهبي بود گفت در اخبار ما هست كه پيغمبري كه ميآيد چنان ابري بر سر او سايه مياندازد. روزي نشسته بود كه ديدند
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 64 *»
قافلهاي نمودار شد و كسي در جلو قافله است و ابري بر سرش سايه انداخته. بهاو گفتند كه چنين كسي را ميبينيم كه ميآيد و ابري بر سرش سايه انداخته گفت همان پيغمبر است و ديرش هم استقبال كرد حضرت را و از جاي خودش حركت كرد و وقتي آن حضرت ميآمدند آن هم همراه حضرت بود تا بجاي خود قرار گرفت و آن راهب ايمان آورد به آن حضرت.
پس ملتفت باشيد كه اين بزرگوار قبل از آنكه متولّد بشود هميشه نورش ظاهر بود وقتي كه در صلب آدم بود آدم نوراني بود و وقتي آمد از صلب او پيش حوا حوا نوراني بود و آدم آن نور را نداشت و وقتي كه هبة اللّه متولّد شد از حوا آن نور پيش هبة اللّه آمد. و همانجوري كه پيغمبري او را فهميدي كه پيغمبر است از بس معجز آورد و تو فهميدي كه راستگو و از جانب خداست حالا چنين كسي ـ با معجزاتي كه عرض كردم هزار و يك معجز است كه اگر هر معجزش را بخواهي بشماري از هزار ميگذرد ـ چنين كسي دروغ نميگويد و اين خودش گفته است كه من اوّل ماخلقاللّه هستم و همه ائمّه طاهرين از جنس او هستند و اوّل ماخلق اللّه هستند و همه ايشان نور خدا هستند و هنوز هيچ چيز خلق نشده بود نه بهشتي نه دوزخي نه لوحي نه قلمي كه ايشان بودند.
و اين حكايت عجيبي است يعني حكايت لوح و قلم. و اين قلم قلمي است كه نقشه همه مخلوقات را بهآن نقش كردهاند. و آن قلم بر لوح نقش كرد و هنوز لوح و قلم خلق نشده بود و ايشان بودند. و بهاين قلم يك وقتي گفتند بنويس گفت چه بنويسم؟ خطاب شد كه بنويس لا اله الاّ اللّه و بعد گفت چه بنويسم؟ گفتند بنويس محمّد رسول اللّه9. ولكن توي دلش متفكر بود كه اين محمّد كه خدا نيست و پشت سر لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه را گفتند بنويسم سبب چيست؟ و متحير شد قلم و خدا كه مطلع بود بر قلب او. خطاب شد كه اين محمّد آن كسي است كه اگر او را نميخواستم كه موجود باشد و بهجهت او نبود تو را و اين لوح را خلق نميكردم و تو را خلق كردم كه نقشه كاينات را روي آن لوح بنويسي. اين بود كه مدتي مدهوش شد و صلوات فرستاد.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 65 *»
پس غافل نباشيد كه محمّد و آلمحمّد: اوّل نور خدا هستند و ميفرمايند نور ما از خدا منفصل شد چنانچه نور آفتاب از آفتاب منفصل شد. حالا اين آفتاب خودش در آسمان چهارم است و همه جا را اين آفتاب روشن كرده و نورش آمده تا پيش ما و بههمين طور معلوم است كه خداوند عالم كه مكاني ندارد و ائمّه طاهرين را فرستاده كه عالم را روشن كنند. و اين آفتاب از نور حضرت امام حسن است و ايشانند آن آياتي كه خدا ميفرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انّه الحقّ. و اين همان مضموني است كه در دعاي رجب ميخواندند كه بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كلّ مكان. و همه جا هست مثل اينكه آفتاب خودش در آسمان است و نورش همه جا را فرا گرفته و نيست جائي كه نور ايشان: نباشد و يعرفك بها من عرفك و هركس ايشان را شناخت تو را شناخته و ايشانند اسمها و صفات خدا.
و شما بدانيد و نصيحتي عرض ميكنم و ديدم اين آخوندهاي گندهگنده كه گفتند كه اسم خدا ذات خدا است و ائمّه شما فرمودند كه اسمهاي خدا غير خدا است و به هشام و مفضّل فرمودند كه خدا نود و نه اسم دارد و خدا نود و نه نيست، يا هزار و يك اسم دارد و خدا هزار و يك نيست. و نمونه اين حرف اين است كه تو يك نفري ولكن وقتي كه مينشيني اسمت نشسته است ميايستي اسمت ايستاده است و هكذا. و مكرّر عرض كردم اسمهائي كه معني دارد همين است. ديگر حالا يك كسي اسم غلامش را كافور گذاشته، برعكس نهند نام زنگي كافور و اين جور اسمها اسمهاي خلقي است كه اسم بيمسمائي ميگذارند ولكن اسمهائي كه خدا ميگذارد همه راست است.
پس خدا اسمهائي كه بر سر چيزها ميگذارد همه اسمهاي راستي است. شب معلوم است كه تاريك است و روز روشن است و اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم منالظلمات الي النور و نور يعني ايمان و هدايت و خدا ما را خلق كرده كه او را بشناسيم و ايمان بياوريم و عبادت كنيم چنانكه خودش ميفرمايد: ما خلقت الجنَّ و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 66 *»
الانس الاّ ليعبدون مااريد منهم من رزق و اين رزق را گفته، چرا كه خدا است كه به خلق خود خوب مطلع است و ميداند كه اين خلق زور ميزنند كه رزق خودشان را بدست بياورند و خدا اينها را اينطور آفريده و خدا است رازق همانطوري كه خدا است خالق. حالا اين انسان هرگز هوس نميكند كه چيزي را خلق كند هوس نميكند كه برگ درختي را بسازد حالا ميداني كه اين برگ درخت از آب درست شده و از راه آبخوري كه دارد آب را جذب ميكند و ميداني كه رنگ آب هم سبز نيست و در برگ درخت سبز ميشود و از همين راه آبخور است كه ميآيد در ميوهها و اينقدر اين آبخورش ضعيف است كه بهچشم ديده نميشود.
حالا اين انسان مقصودم اين است كه هيچوقت هوس نميكند كه برگ درختي را بسازد ولكن در باب رزق ميبيني كه مردم خودشان زور ميزنند كه رزق خود را بدست بياورند. و ارزاقي كه بهشما ميرسد بعضيش از هندوستان است و آن بيچاره كه در باغش درخت فلفل است هيچ نميداند كه تو در دنيا هستي يا نه و آن تاجرش هم نميداند مكاريش هم نميداند ولكن آن دانه فلفلي كه رزق تو است به تو ميرسد و هرچه رسيد تو خاطرجمع ميشوي كه رسيده است و تا نخوري بهتو نرسيده است. و انسان نميداند چه ميشود و رزقها تمامش بعضي از هند است بعضي از روم است بعضي از عربستان است بعضي از اصفهان است. و همين طور لباسهاتان را نميداني همهاش را كه كي ريشت و كي بافت و كي دوخت حالا ميبيني قبائي دوخته شده و تو پوشيدهاي. حالا اين پوستين را هيچ نميدانيم كه گوسفندش را كي چرانيد و كي پوستش را كند و كي پوستينش را دوخت و حالا بهدوش ما رسيد. ميفرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون. و رزق انسان دزد ندارد و اگر دزدي آنرا بدزدد بسا خدا خواسته كه زودتر بهتو برسد و اين را عاريه به او دادهاند و نميتواند خيانت كند. و بدانيد كه اعتناي خدا به دين و مذهب شما بيش از ارزاق شما است. ميبيني خدا قحطي ميآورد كه خيلي مردم از گرسنگي ميميرند و باكش نيست و در هيچ حالي خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 67 *»
نگفته بيدين باش. و اعتناي خدا بهدين آنقدر است كه اين همه معجزات را بر دست صاحبان معجز جاري ميكند كه تو ايمان داشته باشي و آن صاحب معجز خودش احتياج به معجزه خودش ندارد چرا كه خودش را ميشناسد.
پس ملتفت باشيد كه اعتناي خدا بهارزاق عباد آنقدر نيست كه اعتنا بهدين دارد و هميشه دينش را حفظ ميكند. انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون. ديگر حالا بگوئي يك وقتي پيغمبري آمد و چنين و چنان گفت و مظنّه يكپاره معجزاتي هم داشت ملتفت باشيد كه مظنّه را كجا ميبرند. خدا طوري حجّتش بالغ است كه هيچ شكّ و شبههاي باقي نگذاشته فللّه الحجَّة البالغة.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 68 *»
7/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را همه خلق را از براي كاري خلق كرده است و اشاره كردهام مكرّر و علم زيادي بدستتان ميآيد اگر حاقّش را بفهميد كه عمل جميع خلق علّتغائي است و مكرّر عرض كردم كه علّت غائي آنست كه تو عمارتي ميسازي براي اينكه در آن مسكن كني پس علّتغائي عمارت ساختن منزل كردن در آن است. ملتفت باشيد همچنين است كه اگر اعمال عباد را خدا نميخواست اصلش عباد را خلق نميكرد اگر نميخواست آتش گرم باشد آتش را خلق نميكرد و چون آن گرمي را خواسته آتش را خلق كرده و همچنين رطوبت آب را خواسته پس آب را براي تر كردن و خاك را براي خشك كردن خلق كرده. پس انسان را خلق كرده كه چهكار بكند؟ آيا انسان را خلق كرده بههمين طوري كه عامّه مردم مشغول آن هستند كه بخورند و بخوابند و بيدار شوند و باز بخورند و بخوابند، مشغول باشند. يك عمر آدم سرهم بخورد كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 69 *»
بخوابد و بخوابد كه چه؟ برخيزد و هكذا.
و عرض كردم براي عبرت شما فكر كنيد واللّه حيوانات را هم براي خوردن و خوابيدن خلق نكرده است. شتر را خلق كرده كه بارش كنند نه براي خوردن و خوابيدن و همچنين تمام حيوانات را. پس حيوانات را هم خدا براي خورد و خواب خلق نكرده و نهايت همّت اينمردم اين است كه بخوريم و بخوابيم. ديگر نهايت خيلي كه از خورد و خواب فارغ شوند زني هم بگيرند و خانهاي هم داشته باشند.
پس غافل نباشيد انشاءاللّه شما كه انسان را از براي خورد و خواب خلق نكردهاند و اين خورد و خواب را خدا چنان مقدّر كرده است كه روزي خلق را بدهد. هو الذي خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء و خدا بطور بشر هم حرف ميزند كه آيا سراغ داريد يك كسي را كه شما را خلق كند و رزق بدهد و هر خيالي كه بكني كه پيش فلان غني بروم كه رزق بهمن بدهد آن آخر كار همان را كه خدا خواسته بهتو ميرسد و خلق رزق كسي را نميتوانند بدهند و ارزاق خودمان را اصلاً از آنها خبر نداريم كه كجا است.
عرض كردم يكپارهاش فلفل است و آن در هندوستان است و تو از آن خبر نداري و لكن خدا آن فلفل را كه براي تو خلق كرده دست بدست ميآرد تا بهتو ميرسد. و همچنين دارچيني را ميبيني از جاي ديگر ميآيد. گندم و برنج و نخودش از جاي ديگر ميآيد و لباسهات هم بعينه مثل غذا است كه نميداني كه كدام گوسفند پوستش براي پوستين من است خدا ميداند. يك كسي اين گوسفند را پوستش را كنده و يك كسي دوخته و چون مقدّر شده كه حالا اين پوستين بهمن برسد ميرسد و هيچكس از آنها خبر نداشته كه اين پوستين بهدوش من ميرسد. و تمام ارزاق همينطور است و حضرت امير7ميفرمايد خود را بهزحمت ميندازيد و فريب شيطان را نخوريد كه از آنجا برو كه مداخل داري و نفعها ميكني. پس گول شيطان را نخوريد كه عادلتر از خدا كسي نيست و خدا قسمت ميكند اين رزق را و رزق تو را بهغير نميدهد و بالعكس.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 70 *»
پس طمع مكن كه مال مردم را بخوري و اين بازيهائي كه خودمان بيرون ميآوريم گول بهخودمان ميزنيم. ميگوئي فلان را گول زديم. نميشود كه رزق كسي را بدست آورد و خدا است كه قسمت ميكند ارزاق را و هيچكس از آن ذرّهاي كه مقدّر شده نميتواند بيشتر و كمتر ببرد. اين است كه ميفرمايد: هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء. و شركائي كه خدا ميگويد خيلي عموم هم دارد ميفرمايد هر چيزي كه تو را مشغول ميكند از ذكر خدا آن بتي است كه تو ميپرستي. ميفرمايد: كلُّ ما يشغلك عن اللّه فهو صنمك. بياد خدا هستي پيش خدائي بياد خدا نيستي ديگر ماذا بعد الحقّ الاَّ الضّلال.
پس سعي ميكنند مؤمنين هميشه كه بهذكر خدا باشند و همين ذكرهاي ظاهري را هم كه بكني بياد خدا هستي ثواب دارد. و بسا انسان دعائي و ذكري نميخواند ميگويد من كه بياد خدا هستم چه لازم كرده چيزي را بخوانم و در اين حال يك مرتبه چرت ميزند و بهخواب ميرود و لكن وقتي كه انسان ميخواند دعائي را متذكر ميشود و بيدار ميشود. ملتفت باشيد و ياد بگيريد و اين چيزها صرفه همه است و در همين دنيا نفع به ما ميرسد.
باري پس غافل نباشيد انسان بهياد هرچه هست پيش او است. ديگر ميفرمايند نماز ميكني سعي كن بهياد خدا باشي. و باز امام چون فرمايش ميفرمايد من ميگويم و بيادبي نيست. ميفرمايند نميترسي كه در حال نماز كه توجه بهخدا نميكني خدا تو را بصورت خر كند و ميفرمايد و قد فعل يعني بهصورت حمار كرده تو را و نهايت حماقت است كه انسان پيش بزرگي ميرود و حرف بزند و دلش جاي ديگر باشد و چشمش بجاي ديگر. و انسان پيش بزرگي كه ميرود بايد همه حواسّش متوجه آن بزرگ باشد و در حضور بزرگ كه حرف ميزني ملتفت باش كه چه عرض ميكني و در حضور بزرگ ميروي يك مرتبه رقّاصي بكني يك مرتبه پشت خود را بهاو بكني بدش ميآيد و خدا هم البته بدش ميآيد. و اين است كه در بين نمازها هم هي استغفار وارد
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 71 *»
شده براي همين است كه متذكر شوي كه پيش خدا نبودهاي و استغفار كني.
باز نگفتهاند ـ و غافل نباشيد كه سرّ حكمت آن را بدست بياوريد نگفتهاند چنين نمازي باطلست بجهت اينكه اين نمازت اگر باطل باشد كه توجه بهخدا نداشتهاي صدهزار ركعت نماز اگر بكني همه همينطور است. چون چنين است گفتند نمازت باطل نيست. والاّ هيچ نيست و باطلست. و اين است كه ميفرمايد خدا خواسته بلكه چاره اين نمازهاي سر و دست شكسته را بكند. اقلاًّ وقتي كه اللّهاكبر ميگوئي شايد بهياد خدا باشي و آن جاهائي را كه بياد خدا هستي يك تكّه نمازت درست است و آن وقتي كه توجه نداري يك تكّه نمازت درست نيست. اين است كه فرمودهاند نوافل را ترك نكنيد محض اينكه آن نمازهاي واجبي كه خراب بود درستش كنند. ميفرمايد امام7 كه اگر خدا همان نماز واجبي را كه از تو خواسته درست بخواني ديگر نمازي از تو نميخواهد و لكن چون آنجور نماز نميخواني اين است كه اين نوافل را قرار دادهاند كه به اينها نمازت را درست كنند. و همين جور مناجات را از حضرت قائم7 شنيدند كه مضمون آن مناجات اين است كه اي خدا، شيعيان ما از فاضل طينت ما خلق شدهاند و چون تو ايشان را معصوم خلق نكردهاي البته معصيت تو را ميكنند و چون چنين است خدايا آنها را بهما ببخش و اگر عمل درستي ميخواهي ما عمل درست داريم. چرا كه خودش ميداند معصوم است و امام نماز درست ميخواند. ميفرمايد از آن عبادتي كه ما كردهايم از ما بردار و به شيعيان بده. و اين است كه بهفكر كار آدم هستند و شفاعت ميكنند و از اعمال خودشان همين جور به انسان ميدهند.
حالا تو بجهت مؤمني نماز هديه ميخواني ايشان هم عبادت خود را بهتو ميدهند و اين واسطگانند كه كار انسان را درست ميكنند و بهانجام ميرسانند و خدا است ارحمالراحمين كه چنين راحميني از براي ما فرستاده. و ميفرمايند ما شما را از خودتان دوستتر ميداريم. و ميفرمايند نميبيني كه خودت لااباليگري ميكني و ميداني بد هم ميكني ولكن باز هم ميكني و نميبيني كه ما ميگوئيم اين عمل بد را
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 72 *»
مكن پس ما تو را دوستتر ميداريم از خودت.
پس غافل نباشيد كه خداوند عالم انوار خودش را آيات خودش را آورده در ميان كه تو دست تولاّي خود را بهدامان ايشان بزني و ايشان تو را نجات بدهند. و ميفرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. و انشاءاللّه چرت مزن كه ذات خدا را نميتوان ديد لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير.
يك وقتي يك كسي عرض كرد خدمت يكي از ائمّه سلام اللّه عليهم كه آيا خدا را در قيامت ميتوان ديد؟ فرمودند كه: خدا خودش گفته لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و خودش از خودش بهتر از همهكس خبر دارد ميفرمايد مرا نميتوان ديد. عرض كرد كه سنّيها ميگويند پيغمبران در دنيا هم خدا را ميبينند و ساير مردم در آخرت خدا را ميبينند راوي عرض كرد دليل و برهان هم دارند عرض كرد كه ميگويند وجوهٌ يومئذٍ ناضرة يعني صورتهايي چند است در روز قيامت ناضره است يعني باطراوت است و خوشگل است وجوهٌ يومئذٍ ناضرة الي ربِّها ناظرة فرمودند كه اگر خدا را روز قيامت ميشود ديد پس در دنيا هم ميشود ببينند پس چرا در دنيا نميبينند. عرض كرد من نميدانم سنّيها ميگويند فرمودند آني را كه خدا فرموده نميتوان ديد، نه در دنيا ميشود ديد نه در آخرت كه فرموده لاتدركه الابصار و آن را كه در آخرت ميتوان ديد در دنيا هم ميتوان ديد چرا كه فرموده سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. و مضمونش همينها است كه عرض ميكنم كه خداوند عالم پيغمبران و اولياي خودش را انتخاب كرده و چنان قرار داده كه هركاري را كه نسبت بهايشان ميكني خدا بهخودش نسبت داده و ميفرمايد من يطع الرسول فقد اطاع اللّه. حالا بههمين طوري كه اطاعت رسول اطاعت خدا است ديدار او هم ديدار خداست دوستي او هم دوستي خداست و هركس اولياي خدا را دوست ميدارد خدا را دوست ميدارد و ميفرمايد اگر مؤمني ناخوش بشود و تو بروي بهعيادت او خدا ميگويد و پيغمبر شنيده و خبر داده ميفرمايد كه خدا ميگويد كه بهعيادت او نرفتهاي و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 73 *»
بهعيادت من آمدهاي و من جزاي تو را غير از بهشت هيچ ندارم كه بدهم. يعني دنيا قابل آن نيست كه جزاي اين فعل تو باشد يعني زيارت من و زيارت بنده مؤمن من جزاش بهشت است و من راضي نميشوم كه بهغير بهشت به تو بدهم.
و همچنين است كه ميفرمايد: در روز قيامت خدا بهبعضي از مؤمنين خطاب ميفرمايد كه من تشنه شدم و تو آب داشتي و از توخواستم و بهمن آب ندادي و گرسنه شدم و غذا داشتي و به تو گفتم و به من ندادي. و ميفرمايد كه ناخوش شدم و فهميدي كه ناخوشم و بهعيادت من نيامدي. و از خوبان هم هست كه از او سؤال ميكنند و نجاتش هم ميدهند. عرض ميكند تو منزّهي از اينكه آب بخواهي و غذا بخواهي و ناخوش بشوي و كسي كه ميگويد خدا تشنه ميشود و غذا ميخورد كافر ميشود. خطاب ميشود بهاو كه بيادت هست در فلان سفر بهفلان جا ميرفتي و آب داشتي؟ ميگويد يادم هست. و فلان شخص آب از تو خواست و بهاو ندادي، تشنگي او تشنگي من است. و همينطور در امر غذا و عيادت.
پس غافل نباشيد كه خدا ـ عرض ميكنم ـ خيلي امرش را سهل قرار داده تا چنگبند بشود از بس لطف داشته و رحيم بوده و اين راهها را براي نجات مردم قرار داده و سائل بهكف را نميشود پشت سرش نماز كرد پس فاسق است گدا و ميفرمايد وقتي كه اين سائل بهكف گدائي ميكند برو نان را بده بهدستش همين كه گرفت از او پس بگير و ببوس و بهاو بده چرا كه بدست خدا رسيده. پس ببين گداي فاسقي كه پشت سرش نماز نميكني و شهادتش را براي يك پول قبول نداري چون مسلمان است دستش شده دست خدا و صدقه كه بهاو دادي بدست خدا دادهاي. و تعجب كنيد كه خدا دست گدا را ميگويد دست من است يا دست من در دست اوست، حالا ديگر چطور است كه بگوئي دست علي دست خداست، كفر ميشود؟ در احاديث هست كه اگر كسي خيال كند ائمّه طاهرين يكپاره كارها را نميتوانند بكنند قائل شده كه يداللّه مغلولة. حالا اميرالمؤمنين هركاري را خواسته باشد بكند ميتواند و اگر رأي مباركش
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 74 *»
قرار ميگرفت كه كسي نتواند او را بكشد نميتوانست و خود شمشير مسخر او است كه اگر اذن ندهد نميتواند ببرد.
و يك وقتي حضرت سيّدالشّهداء تشريف بردند بهديدن كسي كه مريض بود. وقتي كه رفتند پيش او برخاست و نشست مردكه ديد كه سبك شد و تب از بدنش گريخت. فرمودند كه مگر تو نميداني كه خداوند عالم تمام خلق را امر كرده است كه مطيع ما باشند و ما نخواستيم كه اين تب اينجا باشد. پس تمام خلق مطيع و منقادند. و بعضي از منافقين گفتهاند كه چطور ميشود كه خودشان به تب مبتلا ميشوند و مصيبت بر جانشان وارد ميآيد؟ بهاذن خودشان است. صدهزار حكمت دارد كه تو خبر نداري از آنها. حالا بگوئي كه بلائي كه وارد شد نميتوانستند آنرا دفع كنند چنين نيست بلكه خودشان بلا را بهجان خود ميخريدند كه تو بنشيني و گريه كني.
و ملتفت باشيد كه ايشان معصيت خدا را كه يقينا نميكردند پس كسي كه خدا را ميشناسد و معصيت نميكند آيا ميشود كه دعا كند و مستجاب نشود. و خدا هم كه به او گفته ادعوني استجب لكم. پس ايشان اگر ميخواستند كه بلائي به ايشان نرسد دعا ميكردند و نميرسيد ولكن عرض ميكنم كه غافل نباشيد كه خداوند عالم عمدا چنين كساني خلق كرده است كه عمدا بلاها را بهجان خود ميخرند. و هزار حكمت دارد و يكپاره حكمتهاش را هم فرمايش فرمودهاند و بعضي را هم مردم ملتفت شدهاند. ميفرمودند كه اگر بعضي از صدمات بهايشان وارد نميآمد مردم ايشان را خدا ميدانستند. و ميفرمودند كه ما آمدهايم كه مردم را در راه راست بيندازيم، و مردم اگر ما را خدا بدانند كافر ميشوند و بهجهنم ميروند و ما خوشمان نميآيد كه كسي ما را خدا بداند. پس ميفرمايد كه ما تعمد ميكنيم و بلائي را بهجان خود ميخريم كه مردم بدانند ما بنده خدا هستيم چرا كه معلوم است كه خدا مريض نميشود. و ميفرمايند ما تعمد ميكنيم كه گرسنه و تشنه ميشويم براي اينكه ما را خدا ندانند.
پس غافل نباشيد كه ائمّه طاهرينند كه بهنصّ آيه قرآن سنريهم آياتنا في الآفاق و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 75 *»
في انفسهم، آيات خودمان را در آفاق و انفس ظاهر كرديم. و سنريهم يعني نمايانديم. پس آيات خدا را ميتوان ديد ولكن ذات خدا را نميتوان ديد. و شرح اين مطلب كه تو بفهمي اين است كه الآن ذات تو پيدا نيست و اين كه نشسته نشسته تو است و اسم تو و آيت تو است. ميايستي ايستاده آيت تو است راه ميروي متحرك آيت تو است ساكن ميشوي ساكن آيت تو است. حالا تو خودت كدامي؟ تو آنكسي هستي كه اگر نبودي اين ايستاده موجود نميشد و هكذا. پس من الآن حرف ميزنم و نميخواهم حرف بزنم ساكت ميشوم پس تعمّد ميكنم حرف ميزنم و تعمّد ميكنم ساكت ميشوم. و اگر چنين كسي نباشد گوينده و ساكت پيدا نميشود.
پس ذات تو آنكسي است كه اين صفاتش دورش را دارند. مينشيني اين نشسته صفت تو است و غافل نباشيد. ميفرمايد كسي كه بيواسطه اسم خدا پيش خدا ميرود هيچ پيش خدا نرفته، كسي كه آن آياتي كه نموده خدا به مردم، آن آيات را نبيند خدا را نديده و كسيكه آيت خدا را ميبيند او خدا را ديده و پيش خدا رفته. و ميفرمايد كسي كه بياسم خدا بهخدا ميخواهد توجه كند هيچ ندارد. و بعد ميفرمايد كسيكه اسم را با خدا شريك ميكند مشرك است چرا كه دو تا هستند، اسم را خدا ديده خدا را هم خدا ديده و مشرك شده يا آنكه مغرور ميشود و اسم را ميپرستد اين هم كافر است. و ميفرمايند من عبد المعني و المسمّي بايقاع الاسماء عليه فاولئك اصحاب اميرالمؤمنين حقّا. و خدا چنين قرار داده است كه هركس خدا را ميپرستد پيش اسم او برود. تعبيري آوردهاند كه اميرالمؤمنين اسم خدا است و خدا دوازده اسم و چهارده اسم دارد و از اين راه است كه حضرت صادق7 ميفرمايد: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها. مائيم واللّه اسمهاي حسناي خدا، آن اسمهائي كه امركرده بهآن اسمها بخوانيد او را. و كجا فرموده؟ آنجائي كه ميفرمايد: قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاً ما تدعوا فله الاسماء الحسني.
و مكرر من هي ميگويم و كم ميشنوي و پا بهبخت خود زدهاي و من ميگويم
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 76 *»
الف الف است كه تو ميشنوي و ميگوئي و مينويسي و لام خدا نيست و لام ديگر و هاء هيچيك خدا نيستند. اينها را مكرّر عرض كردم كه اسم اسمند و اسم خدا چه چيز است. اسم خدا اينطور است كه عرض ميكنم كه اين نشسته الآن اسم شما است. پس اسم كأنّه غير مسمّي نيست و غير مسمّي هست و اينها مخصوص شماها است دل بدهيد حالا اين نشسته عين من است كه من اينجا نشستهام و عين ذات من نيست چرا كه من برميخيزم و اين نشسته خراب ميشود، و باز ايستاده هم من است و غير من نايستاده و خودم ايستادهام و اين ايستاده غير من نايستاده و اگر غير من هم ايستاده براي خودش ايستاده و ايستاده اسم من است نه ذات من چرا كه من مينشينم و اين ايستاده خراب ميشود و من خودم هستم و چيزي از من كم نميشود. من وقتي كه حركت ميكنم اسمم متحرّك است و اين ذات من نيست چرا كه وقتي كه من ساكن شدم اسم من متحرّك نيست و ساكن هم اسم من است و مردم هرچه ميبينند صفات من است نه ذات من.
پس ببينيد كه هر معروفي بهصفتش معروف است و صفت را بايد گفت تا موصوف معلوم بشود و صفات هر شيء كأنّه حدود شيء است اين صفات. اين خانه را ميخواهم بفروشم حدودش را معين ميكنم كه بهكجا متصل است. پس صفات خدا، اوصاف خداوندي خدا است عالم و قادر و حكيم و عليم و رؤف و رحيم و هي بخوان هزار اسم دارد اينها همه اركان توحيدند همينطوري كه اين ديوار ركن اين اطاق است و اركان توحيد صفات خدا هستند.
و در اصول كافي است و كتاب خيلي معتبري است چرا كه در زمان غيبت صغري بوده و نوشته شده و خود كليني خدمت امام7رسيده و البته كتابش را نموده خدمت آن حضرت و فرمود الكافي كافٍ لشيعتنا. در چنين كتابي است كه ميفرمايد خلقاسماً بالحروف غير متصوت و بالجسم غير متجسد. و اين اسم را خدا خلق كرد و اين اسم را اوّل دفعه چهار قسمت كرد يك قسمتش را پيش خودش نگاهداشت و آن اسم مكنون
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 77 *»
مخزون عنداللّه است و احدي از خلق اطلاع ندارد. سه اسم ديگر را بهجهت اينكه خلق محتاج به آن سه بودند در ميان خلق ظاهر كرد ولكن آن سه تا را هريكي را چهار قسمت كرد شد دوازده كه انَّ عدّة الشهور عنداللّه اثني_’feعشر شهرا في كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض و آسمان و ماه كه نيست شهور از كجا آمد. و انَّ عدة الشهور يعني عدهالامام و عدد امام هميشه پيش خدا دوازده است و حوارييّن عيسي هم دوازده بودند و اسباط كه دور موسي بودند آن هم دوازده بودند و امامهاي شما كه حقيقت اين دوازدهها هستند دوازده هستند. دوازده برج داريم از روي آنجا برداشته شده كه نمونه آنجا باشد. و ميفرمايد آن سه را كه مردم محتاج به آنها بودند هريك را چهار قسمت كرد دوازده شد و هريك از آن دوازده را سي قسمت كرد و سيصد و شصت شد چنان كه همين ماهها را هريكي را بهسي درجه قسمت كردهاند و سيصد و شصت روز ميشود و همه از روي آنجا برداشته شده.
پس عرض ميكنم آيات خدا را غافل نباشيد كه ديده ميشوند چنانچه مردم ميرفتند خدمت پيغمبر ميرسيدند. پس عمدا آيات خود را نموده است كه حجت خود را تمام كند و هرچه را نسبت بهاين آيات ميدهي منسوب بهخدا است. زيارتشان ميكني زيارت خدا كردهاي. من احبَّكم فقد احبَّ اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه. كسي با ايشان دوستي ميكند با خدا دوستي كرده و كسيكه زيارت كند حسين را در كربلا كمن زار اللّه في عرشه و خدا هميشه در عرش است و اين سيّدالشّهداء خودش عرش خدا است و نه همين سيّدالشّهداء اينطور است، همه ائمّه اينطور هستند و تمام ايشان زيارتشان زيارت خدا است، معرفتشان معرفت خدا است و راهي بسوي خدا نيست مگر انسان از اين راه برود. و در دعاي اعتقاديه صريح ميفرمايند كه خدا ملجأي براي خلق قرار نداده مگر وجود مبارك شما. و اين ملجأها هستند كه اگر كارت را بهايشان واميگذاري توكّل بهخدا كردهاي والاّ توكّل بهخدا نيست و جاي توكّل ايشانند و جاي توجه ايشانند.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 78 *»
اين است كه ميفرمايند: من اراد اللّه بدء بكم و من وحَّده قبل عنكم و من قصده توجَّه بكم. و كسيكه توجه ميكند بهخدا بايد بهايشان توجه كند و اگر بدون توجه به ايشان كسي خيال كند كه ميشود توجه كرد بهخدا توجه نكرده و خيالي را خداي خود دانسته و بهاو توجه كرده. و ميخواني در دعا كه اللّهمَّ انّي اتوجَّه اليك بمحمَّدٍ و آلمحمّد و اقدِّمهم بين يدي صلوتي و ايشانند واللّه اسم خدا مثل آنكه عرض كردم و خودت هم همينطوري. ايستادهاي، ايستاده اسم تو است. نشستهاي نشسته اسم تو است و هكذا و آنكسي كه پيدا است همينها است و خودت در اينها هستي. پس اسم با مسمّي كأنّه يكي هستند و يكي نيستند. چرا يكي نيستند؟ بجهت اينكه اسمها متعددند. متحرّك و ساكن دو تا است وقتي كه متحرّكي، اسمت متحرّك است و وقتي كه ساكن هستي اسمت ساكن است و هر دو ضدّ هم هستند. وقتي كه ايستاده آمد نشسته خراب ميشود و بالعكس و وقتي كه متحرّك آمد سكون خراب ميشود و بالعكس و مسمّي از شدت ظهور مخفي شده.
پس از هركس كه تو خيال كني، تو صفت آن چيز را ميبيني و صفت و موصوف از آن جهتي كه مطابقند پس زيارتش زيارت او است و اين ايستاده چون زيد است وقتي كه پيش اين ايستاده رفتي، پيش زيد رفتهاي، او را دوست ميداري زيد را دوست داشتهاي و از همين باب است كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه است و بجهت همين است كه در زيارت ايشان ميخواني من احبّكم فقد احبّ اللّه و لفظش لفظ حديث است. پس زيد غير عمرو است و عمرو غير زيد است. اينها غير همند يعني طوريست كه يكي مريض ميشود و يكي صحيح است و بهم بسته نيستند و اسم و مسمّي هم غير همند ولكن نه مثل زيد و عمرو. آن مسمّي وقتي كه ايستاده اين ايستاده غير او است ولكن از او جدا نيست و بين زيد و عمرو بينونت عزلت است ولكن اين جوري كه مسمّي غير اسم خودش است و بالعكس اينطورها نيست بلكه مسمّي غير اسمها است بجهت اينكه مسمّي يكنفر است و يكنفر گاهي ايستاده است گاهي نشسته است.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 79 *»
اينها متعددند و متعدد غير واحد است و بالعكس و اين صفات و اين اسمها همه از پيش من و شما آمدهاند پس اسم راستي را فراموش نكنيد. اسمهائي كه پيش خدا و رسول بكار ميآيد اين جور اسم است. اسم يعني خودم از براي خودم بسازم. ميخواهي خوب باشي خوبي كن و خدا خلق اسماً بالحروف غير مصوّت ميفرمايند نور ما منفصل شد از خداوند عالم چنانكه نور آفتاب از آفتاب منفصل شد و خدا لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار. او مكان ندارد ولكن آيات او مكان دارند. با انسان مينشينند و حرف ميزنند و اينها هستند ميفرمايند كه لاتعطيل لها في كلِّ مكان پس بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كلِّ مكان همهجا اينها هستند و اگر ايشان نباشند در جائي، جائي هم نخواهد بود چرا كه هرجا كه هست ايشان بنّاش بودهاند و يعرفك بها من عرفك هركه ايشان را ديد و شناخت تو را شناخته و تأكيد ميفرمايد در اين دعا كه ميفرمايد لا فرق بينك و بينها هيچ فرقي نيست الاّ اينكه آنها متعددند تو واحدي الاّ انّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك بدؤها منك و عودها اليك.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 80 *»
8/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي فايدهاي خلق كرده است و مكرّر عرض كردم كه هركس خورده شعوري داشته باشد ميفهمد كه كار خدا بايد فايده داشته باشد و كار بيفايده لغو است و از خدا صادر نميشود. پس خدا هر چيزي را براي كاري آفريده از آن جمله جنّ و انس را آفريده و اين انسان را از براي خوردن و آشاميدن و خوابكردن و بيدارشدن نيافريده و بسا خودشان همينطور خيال كردهاند و خيلي بههمين راهها هم افتادهاند و گفتهاند اگر خدا نميخواست ما ببينيم چشم به ما نميداد و اگر نميخواست غذا بخوريم ما را گرسنه نميكرد پس معلوم ميشود كه ما را براي خوردن خلق كرده. و بعضي گول اينجور اشخاص را خوردهاند و در زمان پيغمبر از اينجورها بودند كه ميگفتند خدا اين فقرا را فقير كرده و اگر نميخواست فقير باشند آنها را غني ميكرد پس ما نبايد به آنها چيز بدهيم.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 81 *»
پس غافل نباشيد كه خداوند عالم اگرچه چشم را براي ديدن و گوش را براي شنيدن خلق كرده و همچنين پا را از براي همين خلق كرده كه راه برويم اما حالا «چه را نگاه مكن» و «چه را نگاه بكن» بهشرع بايد فهميد. بهنامحرم نبايد نگاه بكني ولكن بهمحرم نظر بكن، به آسمان و زمين و قرآن نظر بكن.
پس خداوند عالم از براي همين ما را خلق كرده كه بندگي او را بكنيم و تا او را نشناسيم نميتوانيم او را عبادت كنيم. خداي نشناخته را نميشود بندگي كرد و خدا رحمت كند پدرها و مادرها و اجداد ما را كه مسلمان بودند و در كوچكي بهما نمازي تعليم كردند كه مكلّف كه شديم از روي دانائي نماز كنيم و نمازي كه از روي عادت باشد هيچ ثمري ندارد ـ والاّ سنّيها بيش از خيليها نماز ميكنند و نماز آنها با دزدي آنها مثل هم است ـ و مردم عادت كردهاند. و خدا رحمت كند پدرها و مادرها و اجداد ما را كه بهما تعليم كردند نماز و روزهاي را و لكن نگفتند كه ديگر هيچ نفهم و بچهاي كه نميتواند معني حمد را بفهمد نميشود به او تعليم كرد.
و غافل نباشيد كه همان نمازي كه در بچگي ياد گرفتهايم حالا هم كه هفتاد سالمان است همان را ميخوانيم. آخر ببين تو آنوقت بچه بودي و حالا هفتاد سال داري و نماز بچگي با نماز هفتاد سالگي مثل هم نبايد باشد. حالا نماز را بايد قربةً الي اللّه كرد و نيّت كرد يعني بهجهت نزديكشدن بهخداوند عالم من نماز ميكنم. حالا خدا كجا است كه تو ميخواهي نزديك او بشوي؟ آيا اين خدا در آسمان است و ميخواهي به آسمان بروي؟ زير زمين است، در مشرق است در مغرب است، آخر كجاست و قربةً الي اللّه يعني چه؟ پس شما غافل نباشيد همان در بچگي هم نشان ما دادند كه نماز كه ميكني بگو قربةً الي اللّه. حالا هم كه بزرگ شدي ميگوئي قربةً الي اللّه. حالا چهكار ميكني كه نزديك بهاو بشوي و او كجاست كه بروي نزديك او بشوي و مردم در اين مطلب ـ از ملاّهاشان و پادشاهشان و عوامشان ـ همه همينطورند.
و خداوند عالم جائي را خلق كرده كه نزديك آنجا كه بروي خدا ميگويد نزديك
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 82 *»
من آمدهاي. همينطوري كه بلاتشبيه يا نزديك بهتشبيه خانه كعبه را ميگوئي خانه خدا است و هركس آنجا برود پيش خدا رفته، بههمين نسق كساني چند را واللّه آفريده كه تقرّب به ايشان تقرّب بهخدا است و اين كسان واللّه محمّد و آلمحمّدند: . پس تقرّب بهايشان ميتوان جست. به نجف ميتوان رفت، كربلا ميتوان رفت مدينه ميتوان رفت. پس ديدن ايشان ديدن خدا است. همينطوري كه خدا خودش گفته كه من يطع الرسول فقد اطاع اللّه. هركه رسول را اطاعت ميكند اطاعت خدا كرده و تمام اطاعت خدا همين اطاعت رسولخدا است چه هرچه بيشتر اطاعت ميكني رسول خدا را بيشتر عبادت كردهاي خدا را. و همچنين خيلي از مطالب هست كه پيشتان هم آمده در آن فكر نكردهايد. حالا ميخواهي خدا را دوست بداري چيزي را كه من نميدانم كجا است و چطور است چطور او را دوست بدارم؟ و او قائممقام و خليفه از براي خودش آفريده. حالا تو رسولخدا را ميبيني و دوست ميداري او را، خدا را دوست داشتهاي. من احبَّكم فقد احبَّ اللّه و مزد رسالت خودش را دوستي خود و اهلبيت خود قرار داده است. باز نه اينكه او محتاج باشد كه شما او را دوست بداريد. و ميانه خودتان هم همينطور است، كسي شما را دوست بدارد يا ندارد چيزي عايد شما نميشود و اينكه فرمودهاند ما را دوست بداريد تفاوتي از براي ايشان نكرده و ايشان مقرّب درگاه خدا هستند و لكن شما را خواستهاند نجات بدهند. شما كه دوست ميداريد ايشان را خدا شما را نجات ميدهد و اين دوستي چيز عجيبي است.
و دل بده كه ياد بگيري. در هركاري از كارها يك شائبه ريائي سمعهاي ميرود. نماز ميكني يك كسي هم آنجا است يك جوري نماز كنيم كه اين بداند ما مرد مقدسي هستيم يا روزه ميگيريم محض ريا و بعضي خوششان ميآيد كه برسانند بهمردم. يا از طرفي ديگر اگر نماز نكني آسودهتري و اين نماز كردن كلفتي است و هرقدر آسان هم باشد و لكن تو ببين اگر نماز نكني و خدا مؤاخذه نكند تو آسودهتري. و همچنين روزه مشكل نيست و لكن اگر نگيري آسودهتري. گفتهاند برو مكّه حالا انسان برود با اين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 83 *»
عربها سر و كلّه بزند گرما و سرما بخورد كار مشكلي است و اگر خدا مؤاخذه نكند و انسان بهمكّه نرود آسودهتر است و همه اينها را اگر انسان فكر كند آسان ميشود، و لا اكراه في الدين و بد نيست كه اينها را بدانيد و فايده دارد.
پس عرض ميكنم كه غافل نباشيد انشاءاللّه. شما ببينيد در معامله كه تو ميكني در هر معاملهاي خدا قرار داده است كه تو از روي رضا بخري و بفروشي و اگر از روي اكراه باشد ميگويند معامله صحيح نيست. و همچنين اگر به اكراه زن بگيري و تو رو در بماني و زني را بگيري عقدش باطل است. پس خداوند عالم معاملات را كائنا ما كان بالغا ما بلغ هر معاملهاي را خدا چنين قرار داده كه اكراه در آن نباشد و همين كه اكراه در آن است باطل است و خريد و فروش كه بهاكراه شد باطل است و عقد و نكاحي كه بهاكراه شد باطل است و طلاق گفتن هم ندارد و طلاقي هم كه بهاكراه شد باطل است و باز زن و شوهر هستند.
پس غافل نباشيد كه خداوند عالم اكراه را گفته است سبب بطلان آن معامله است و ما واللّه اكراه داريم از اغلب طاعات، انسان ميل ندارد نمازخواندن را و بطور اكراه است و اين نمازي كه بهاكراه ميخواني ميخواهي خدا جلدي قبول كند خيلي توقّع است و در معامله بايع و مشتري بايد راضي باشند و اگر يك طرف يا هر دو طرف راضي نباشند باطل است و جميع عبادتي كه فكر كني يك شائبهاي از كلفت در آن هست و همان قدري كه مشكل است خدا واميزند و لا اكراه في الدين. اگر تو اينطور نماز ميكني كه خوشحال هم هستي و سجده شكر هم ميكني كه نماز كردهاي آنوقت توقّع داشته باش كه خدا قبول كند ولكن نمازي را كه بطور كلفت و مشقّت كردي توقّع نداشته باش كه خدا قبول كند و اغلب مردم حالتشان اين است مگر معصومي يا كاملي بتواند نماز درستي بخواند و ماها نميتوانيم نماز درستي بخوانيم و همچنين معصومي يا كاملي كه نزديك بهعصمت باشد ميتواند روزه درستي بگيرد و من كه حالتم اينطور است كه شكمم هنوز پر است و معذلك ضعف دارم و اظهار آه و ناله ميكنم. و بهترين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 84 *»
حالات آن وقتي است كه مغرب شده و خيلي خوشحال هستم كه حالا چاي ميخورم و غذا ميخورم و كاري را كه به اين دشواري ميكني توقّع قبول نداشته باش.
غافل نباشيد كه واللّه خداوند عالم تدبير كرده از براي نجات خلق و عرض كردم كسي را كه دوست ميداري، از راه ريا و سمعه و كلفت نيست و هركس كسي را دوست بدارد همينطور است و واللّه محبّت يك جوهري است گرانبها و بهتر چيزي كه خدا آفريده است محبّت است. و واللّه محمّد و آلمحمّد: را كه دوست ميداري از روي ريا نيست و از روي ترس نميشود كسي را دوست داشت. يك پادشاهي را بحسب ظاهر، چون از او ميترسي كرنش هم بهاو ميكني ولكن در دلت با او دشمني و لكن كسيكه انسان اظهار دوستي و محبّت او را ميكند ميخواهد او هم دوستي پيدا كند و در دوستي كلفت نيست و اگر كسي پولش هم بدهند كه محبوبش را دوست ندارد نميشود چنانچه دشمن را، انسان با كسيكه بد است انسان بياختيار بد است.
يك وقتي يادم هست حديثي كه مالك اشتر يكوقتي معاويه يك قدري عسل فرستاده بود و گاهي اينكارها را ميكرد، از براي امامحسن امامحسين گاهي ميفرستاد يكوقتي از براي مالك اشتر فرستاده بود خيك عسلي را و اين خيك عسل سوراخ شده بود و دختركي داشت آن ريزه عسل را برداشت و در دهن گذاشت. پدرش مالك گفت كه آيا ميداني اين عسل را كي فرستاده؟ گفت: نه! پدرش گفت اين عسل را معاويه فرستاده است. فيالفور آن دخترك قي كرد. خدمت حضرت امير7عرض كرد. فرمودند دوستان ما اينطورند. پس دوستي دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا هيچ ريا و سمعه ندارد. هيچ كلفت و زحمت ندارد. خوابيم محبوب محبوب است بيداريم هكذا در همه حال با دوستان دوستي و با دشمنان دشمني. هر وقت ميشنوي كه به محبوبهاي تو صدمه نرسيده خوشحال و خرّم ميشوي و هر وقت ميشنوي كه از براي دشمنان ايشان صدمه بوده خوشحال و خرّم ميشوي و يك عملي است كه هيچ زحمت هم ندارد و بهترين اعمال است كه خدا در ملك، خلق كرده. پس دوستي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 85 *»
دوستانخدا يك چيزي است كه خدا مثل او را خلق نكرده و بهترين عبادات است. وقتي كه اين دوستي را دارد اگر نمازش هم طوري شد ـ همانطوري كه تو او را دوست ميداري او هم تو را دوست ميدارد ـ و معالجهاش را ميكند. ميفرمايند اگر ميخواهي بداني خدا چقدر تو را دوست دارد ببين تو خدا را چقدر دوست ميداري بدان كه خدا هم تو را همان قدر دوست ميدارد و ميفرمودند اگر ميخواهي بداني ما تو را دوست ميداريم يا نه به دلت نگاه كن ببين ما را دوست ميداري يا نه پس همانقدري كه ما را دوست ميداري ما هم تو را دوست ميداريم و ايشان از براي ما عمل ميكنند.
يكوقتي كسي در سرّمنرأي بود، صداي مناجاتي ميشنيد كه حضرت در آنجا مناجات ميكرد. و وقتهائي بود كه هنوز حضرت غايب نشده بود و مضمون مناجاتش اين بود كه خدايا شيعيان ما ما را دوست ميدارند و از آب ولايت ما خمير شدهاند و ايشان را از طينت ما خلق كردهاي خدايا همانطوري كه ما را دوست ميدارند بهدوستي ما مغرور ميشوند و بهجهت غرور معصيت ميكنند و چون چنين است خدايا پس ايشان را بيامرز. و ميفرمايد اگر خودشان عملي ندارند كه كفّاره گناهانشان بشود از عمل ما بردار به ايشان بده كه كفّاره گناهشان شود.
پس دوست را همه كارش را خدا ساخته. خدا تو را چنين خلقت كرده كه دوست ايشان باشي و با دشمنان ايشان دشمن باشي و اين دو اصل تمام دين است و اين محبّت است واللّه كه همين نماز سر و دست و پا شكستهتان را ائمّه طاهرين درستش ميكنند و اعمال ناشايسته داريم ايشان واسطه هستند و درستش ميكنند.
پس غافل نباشيد و دقت كنيد كه در اين دعاي اعتقاديه است و معصوم اين را اعتقاديه فرمودهاند يعني بايد عقيده انسان اينجور باشد و اگر كسي بهمضمون اين دعا اعتقاد داشته باشد مؤمن است و در آن دعا است كه: من لا اثق بالاعمال و ان زكت و لااراها منجيةً لي و ان صلحت الاّ بولايته و الايتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 86 *»
حملتها و التسليم لرواتها يعني اميرالمؤمنين آن كسي است كه من هيچ وثوق به عبادات خود ندارم اگرچه آنها خوب باشد و پاكيزه باشد. و انسان كه فكر ميكند ميبيند كه اعمال پاكيزه نيست و بر فرض كه يك نمازي بكني همانطوري كه گفتهاند و نقص نداشته باشد باز وثوقي به اين اعمال نيست و من عقيدهام اين است كه اين نماز اگرچه نماز خوبي باشد و روزهام روزه خوبي باشد و حجّم خوب باشد و نقص نداشته باشد و همچنين تمام اين اعمال اگر صالح باشد و لااراها منجيةً لي عقيده من اين است كه اينها مرا نجات نميدهند و اگر كسي عقيدهاش اينطور نيست برود عقيدهاش را درست كند و خيلي از همين منّيها ميگويند كه پيغمبر آمد و گفت نماز كنيد و روزه بگيريد.
و شما ملتفت باشيد كه هيچ عملي انسان را نجات نميدهد مگر بهولايت علي و آن ولايت علي باعث قبول شدن طاعات و كفّاره گناهان است. و چيزي كه كفّاره گناه شد چه بسيار اعمالي است كه ميفرمايند كفّاره گناهانست مثل آنكه گريستن بر سيّدالشّهداء را ميفرمايند اگر گناهانت بهقدر كف درياها باشد و اگر بهقدر بال مگسي اشك از چشم تو بيرون بيايد گناهانت را ميآمرزند اگرچه بهقدر كف درياها و عدد ريگ بيابان و ستارههاي آسمان باشد، گذشتهها را كه سهل است آيندهها را هم ميآمرزند و خدا ميداند كه تو چه معصيتي بعد از اين ميكني حالا خدا گناهان گذشته و آينده تو را ميآمرزد. حالا همين عبادتي كه كفّاره گناهان ميشود البته كفّاره عبادات ناقصه هست. حالا نمازها داخل طاعات بود نه داخل معاصي. حالا كسيكه نماز نكند معصيت كرده و نماز كه كردي داخل طاعات است ولكن ناقص است و آن محبّت كه همراه هست كفّاره نقصان طاعات ميشود و اَلا للّه الدين الخالص.
و عرض كردم هر عبادتي را اگر نگفته بودند كه ما بكنيم آسودهتر بوديم و از اين جهت كه كلفت و مشقت دارد، تكليف اسمش گذاردهاند و خدا هم چنين قرار داده كه هرچه اكراه در آن باشد شما هم باطل بدانيد. پس خودش بهطريق اولي باطل ميداند
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 87 *»
ولكن خداوند عالم تدبيري كرده است و خلق كرده محبت را و اين محبت كفاره تمام گناهان و نقصانهاست.
پس بواسطه محبّت آلمحمّد: خيلي از نمازهاي نكرده را اغماض ميكنند و ميفرمايند: شفاعتي لاهل الكبائر من امَّتي. حتي عرض كردند بخصوص كه شفاعت شما مخصوص گناهكاران است؟ فرمودند: كساني كه گناه نكردهاند خودشان داخل بهشت ميشوند و شفاعتي لاهل الكبائر من امّتي. و گناهان كبيره مثل قتل نفس و غيبت و دزدي و زنا است و پيغمبر ميايستد در محشر و ميگويد خدايا اگر ميخواهي من داخل بهشت بشوم و آنوقت اينقدر هوا گرم است كه از عرق مردم سيلاب جاري شده و همانوقت ميگويد به پيغمبر كه در اين منجلاب از براي چه ايستادهاي؟ برو داخل بهشت بشو عرض ميكند خدايا اگر ميخواهي من داخل بهشت بشوم اين گناهكاران را بيامرز و خدا ميآمرزد گناهان آنها را و ايشان با پيغمبر داخل بهشت ميشوند. و اين محبت، هر گناهي را باعث آمرزش ميشود چرا كه محبّت عبادت خالص است و هيچ اكراه ندارد و دوست اگر بلائي بهدوست وارد بيايد نميتواند ببيند و اگر خوشحالي از براي دوستش باشد او هم خوشحال ميشود. و فرموده نه هركس كه ادعاي دوستي ما را ميكند دوست ما است. و اهل اسلام همهشان ادعاي دوستي را ميكنند و صريح آيه قرآن است كه قل لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة في القربي. و در سنّيها هم هستند كساني كه روضهخواني ميكنند و گريه ميكنند.
حالا ميفرمايد نه هركس كه ادعاي دوستي ما را ميكند دوست ما است و علامت آن كسي كه راست ميگويد كه دوست است همينكه ميشنود كه بهما مصيبتي رسيده گريه و زاري ميكند و همينكه ميشنود كه ما در راحت بودهايم خوشحال ميشود پس مسرور ميشود بهسرور ما و محزون ميشود بهحزن ما. و خداوند عالم اين دوستي را باعث نجات آفريده و اين دوستي اكسيري است كه نقصها را درست ميكند و از سر دوست خدا ميگذرد هرچه گناه داشته باشد. خدا كسي كه به او مشرك
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 88 *»
شده، كسيكه شريك قرار ميدهد در نبوّت با پيغمبر و كسي را پيغمبر ميداند مثل بابيها و مسيلمه كذّاب. و همچنين شريك از براي خدا را غافل نباشيد كسيكه بگويد اميرالمؤمنين آدم خوبي است ولكن با ابوبكر و عمر و عثمان هم خوب باشد مشرك است. علي آن كسي است كه مطاع كلّ است و همه خلق بايد مطيع او باشند و كسي شريك علي نيست و همانطوري كه اطاعت پيغمبر اطاعت خدا است شرك به او هم شرك به خدا است. پس كسيكه پيغمبر را پيغمبر ميداند و مسيلمه كذّاب را هم پيغمبر ميداند مشرك است. پس شرك به پيغمبر شرك به خدا است. شرك به اميرالمؤمنين شرك به خدا است. پس پيغمبري مخصوص پيغمبر شما است يعني پيغمبر آخرالزمان و كسي كه شريك از براي او قرار بدهد مشرك است و اين بابيها مشرك و كافر و نجس هم هستند. و همچنين است بعد از پيغمبر خليفه و جانشين او اميرالمؤمنين است و بايد مردم نوكر و مطيع او باشند حتي امامحسن و امامحسين امام هم بودند و نوكر او بودند.
و اميرالمؤمنين اين «امير» را از مارَ ميگيرد كه در قرآن است نمير اهلنا يعني رزق ميدهيم اهل خود را و «امير» از ماده اَمَرَ است در اين ماده هم هست كه مددهائي كه هست تمامش را اين اميرالمؤمنين ميرساند بهمردم و واللّه پيغمبران هر وقت محتاج ميشدند كه كسي كمك ايشان بكند اميرالمؤمنين كمك ايشان را ميكرد و ميفرمودند در خطبههاشان كه قوم عاد و ثمود را من هلاكشان كردم. و وقتي كه بنياسرائيل مخالفت موسي را كردند خدا بهآنها غضب كرد و امر كرد خدا كه بايد در بيابانها زندگي كنند و هر وقت يك جائي ابري سايه ميانداخت آنجا منزل ميكردند و هرجا راه ميافتاد بايد حركت كنند. حالا در بيابان انسان غذا ميخواهد آب ميخواهد اين بود كه همراه ايشان منّ و سلوي نازل ميشد و شبيه ترنجبين بود ولكن هم شيرين بود و هم چرب و هرجا بار ميانداختند اين منّ و سلوي برايشان ميباريد و زيادتي كه در آنجا ميماند مأمور نبودند كه ذخيره كنند و اگر ذخيره ميكردند و موسي ميفهميد غضب
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 89 *»
ميكرد. و در زيارت حضرت امير ميخواني السلام عليك يا منزل المنِّ و السلوي. ميگوئي اي كسي كه منّ و سلوي را نازل ميكردي.
باري هر وقت آب ميخواستند آب از براي ايشان درست ميشد و وقتي موسي عصايش را بهسنگي زد دوازده چشمه آب از براي دوازده سبط ظاهر شد و آبشان از آن سنگ بيرون ميآمد و غذاشان منّ و سلوي بود و آن سنگ الآن خدمت امامزمان است و مُنزل منّ و سلوي حضرت امير است. و اين زيارت كه تازه پيدا نشده. در زمان معيّني از معصوم وارد شده همهكس رفته و خوانده و غلوّ هم نيست. پس مُنزل منّ و سلوي اميرالمؤمنين است چراكه امارت با او است. امر ظاهري ميخواهي ايشان آقا هستند واقعا حقيقةً و ماها نوكريم واقعا، و مخارج نوكر پاي آقا است و نوكر تو اگر نان نداشته باشد تو بايد او را نان بدهي، لباس بخواهد تو بايد لباس بهاو بدهي خرج غلام از آقا است كه عبدك و ابن عبديك المقرُّ بالرقّ و ماها را اگر قبول كنند مردهامان غلام ايشان و زنهامان كنيز ايشانند. پس اين مخارج ما را اميرالمؤمنين ميدهد و مثل منّ و سلوي ميفرستد و آن منّ و سلوي چون داخل غرايب اين مردم بوده مشهور شده.
يك وقتي حضرت امير تشريف آوردند و حضرت پيغمبر در ميان جمعيتي نشسته بودند حضرت رسول فرمودند: السلام عليك يا اميرالمؤمنين. منافقيني كه بودند عرض كردند كه شما هم به او اميرالمؤمنين ميفرمائيد؟ فرمودند: چگونه نگويم كه او در باطن، جميع پيغمبران را نصرت ميكرد و در ظاهر مرا و از شمشير اوست كه اسلام قوّت گرفته و بقوّت باطني او هم سر جاي خودش هست و او است كه ناصر پيغمبران بود.
پس غافل نباشيد كه ايشانند آقاي حقيقي، ماها هم انشاءاللّه نوكرهاي حقيقي. حالا مخارج نوكر پاي آقا است و اين آقا معصوم و مطهّر و دانا و توانا است. باز ملتفت باشيد. باز آن آقا بگوئي از كجا ميآورد كه بدهد و حال آنكه خودش گرسنه بود؟ مثلاً پيغمبر خودش گرسنه بود اميرالمؤمنين خودش گرسنه بود عرض ميكنم كارهائي را كه پيغمبر ميكند و خودش گرسنه ميشود اينها داخل عبادات خودشان است و نه اين است كه نداشته
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 90 *»
باشند. آخر گاهي كه رأي مباركشان قرار ميگرفت بهيك صاع جو و يك پاچه گوسفند جمعيت بسياري را طعام ميدادند و گاهي ريگ زمين را پس ميكردند و چشمه آب بيرون ميآمد. حالا يك وقتي تشنه بودند و آب نداشتند تعمد بود. ملتفت باشيد كه از هر راهي كه فكر كني راه گشوده است. اقلاًّ مستجابالدعوه هستند. دعا ميكردند ابري ظاهر ميشد و باران ميباريد و همين حضرت سيّدالشهداء، مكرر ميآمدند خدمت اميرالمؤمنين و پيغمبر كه دعا كنيد باران ببارد. به امامحسين ميفرمودند: دعا كن او دعا ميكرد و باران ميباريد. پس ايشانند اولياء نعم ولي هستند يعني آقا هستند و سيّدند و «ولي» عربي است و فارسيش آقا است و ما هم بنده طاعت ايشان هستيم.
در زمان مأمون الرشيد عليهاللعنة خواست يك وقتي حضرترضا را بترساند و گفت مردم شما را خيلي بالا ميگيرند و خودشان را بنده شما ميدانند. فرمودند كه امر ما مخفي نيست، بنده طاعت ما هستند و ما گفتهايم و همه مردم بنده اطاعت ما هستند و تو هم بايد باشي ولكن آنطوري كه بايد بنده خدا باشند ما خودمان هم بنده خدا هستيم. پس ايشانند آقايان حقيقي و تمام رزق شما پاي ايشان است و واللّه از هرجا كه بدست تو آيد ايشان ميرسانند ارزاق را. تو هنوز نميداني به چه محتاجي و رزقت كجا است و ايشان واللّه ميدانند كه رزق شما كجا است و واللّه تمام ملائكه از نور حضرت امير خلق شدهاند. و يكي از اين ملائكه ميكائيل است و حامل ارزاق است و اعوان و انصار خيلي دارد و رزق هركس را بدست نوكرهاش ميدهد كه به مردم برسانند و عالم است به مرزوقين و اينها ارزاق مردم را از طلوع فجر تا طلوع آفتاب به مردم ميرسانند. و ميفرمايند سعي كنيد كه بينالطلوعين نخوابيد چرا كه آن ملائكه مأمورند كه تو اگر خواب باشي رزق را برگردانند و به تو ندهند. پس اين رزق را ملائكه قسمت ميكنند و مرزوق را ميشناسند. پس غافل نباشيد كه آن ميكائيل رئيس آن ملائكه است و از نور حضرت امير است و نور همه جا حالتش اين است كه تابع منير است. چراغ را بههر جا كه بردي نورهاش به همراه او ميروند. آفتاب غروب ميكند نورهاش هم غروب
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 91 *»
ميكنند و ملائكه را ايشان حركت ميدهند و ساكن ميكنند. بكم تحرَّكت المتحرِّكات و سكنت السواكن.
پس غافل نباشيد كه ايشان همانطوري كه منّ و سلوي را از براي بنياسرائيل ميفرستادند رزقهاي شما را هم به ميكائيل ميگويند كه به شما برساند و اين ارزاق شما بعضي از هند ميآيد و بعضي از جاهاي ديگر و ايشان افاضه ميكنند يعني رزق خلايق را ايشان ميرسانند. حالا تو كه نوكري هر وقت معطل شدي برو پيش آقاي خود و ايشانند پناه مردم و خداوند عالم پناهي ندارد مگر ايشان.
ميفرمايند اگر توكّل ميخواهي علي را دوست بدار نماز ميخواهي علي را دوست بدار هرچه ميخواهي علي را دوست بدار چرا كه او است ولي نعمت و او است مولي. و لفظ مولي هم به آقا گفته ميشود و هم به بنده. آقا مولائي است كه بايد مايحتاج غلام خود را بدهد و بنده مولي است كه بايد تابع مولي باشد. اين است كه فرموده: انّا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم ما شما را فراموش نميكنيم و شما را رعايت ميكنيم و اگر رعايت نكنيم معلوم است كه دشمنان، شما را احاطه ميكنند و اذيت ميكنند.
پس غافل نباشيد كه ايشان آقايان ما هستند كه از جانب خدا آمدهاند و آنچه خدا ميخواهد بهشما بدهد بواسطه ايشان ميدهد و تمام حلالها و حرامها بواسطه ايشان بهشما ميرسد. و اگر پيغمبر نيامده بود و حلال و حرامي نياورده بود ما نميدانستيم كه حلال و حرام يعني چه و بههمين طور آمدهاند كه خداوند عالم را بهشما بشناسانند و از اين جهت است كه فرموده: اللّه نور السموات و الارض. و نور يكي از اسمهاي خدا است مثل اينكه رحمان يكي از اسمهاي خدا است و اين نور معنيش اين است كه خودش باشد و ظاهر كننده چيزهاي ديگر باشد و نورهاي ظاهري هم همينطور است. خودش هست و چيزهاي ديگر را هم مينماياند. در اطاق تاريك چراغ را ميبري هرچه هست پيدا ميشود. نور ظاهر است و ظاهر كننده چيزهاي ديگر است و همه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 92 *»
نورها مثل نور ظاهري نبايد باشد و كلام ائمّه طاهرين نور است كه كلامكم نور و وصيّتكم التقوي.
پس كلام ايشان نور است كه به آن نظر ميكني و چيزي ميفهمي. پس خودش ظاهر است و ظاهر كننده چيزها است و خداوند عالم اسمش نور است و نور اسماعظم است و بالاتر از تمام اسمهاي خدا است چرا كه خودش ظاهر است و ظاهر كننده همه چيز است حتي آنكه خودش ظاهر است و خدا را هم ظاهر كرده. حالا يك پاره را ظاهر كرده و آنها آثار اين نور هستند ولكن ظاهر كننده خدا است كه خدا را مينماياند. و اين نور از خدا خبر داده است و چيزهاي ديگر را در ملك خدا خبر داده است. پس واسطه است در ميان خدا و خلق. و خلق بدون اين نور وجودي ندارند و بدون اين نور هيچكس نميتواند خدا را بشناسد و خدا خواست مردم او را بشناسند و از اين جهت اين نور را اختراع كرد كه اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح. و اين نور وجود مبارك پيغمبر است كه سنّيها هم در كتابهاشان نوشتهاند. پس وجود مبارك پيغمبر است كه آن چراغي است كه در شيشه گذاشته شده و آن وحيي است كه در دل پيغمبر نازل شده و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا و نزل به الروح الامين علي قلبك. پس غافل نباشيد كه آن دل پيغمبر است آن شيشهاي كه آن چراغ در آن شيشه است و بدن پيغمبر آن مشكوتي است كه آن چراغ و مردنگي در اين مشكوة است و اين چراغدانهائي كه بالاي عمارات ميسازند سوراخ سوراخ است كه نور به همهجا بتابد و بدن خيلي شبيه است به مشكوة. از يك سوراخش نور ديدن بيرون ميآيد از يك سوراخش نور شنيدن از يك سوراخ نور بوئيدن و از لامسه نور لمس كردن. پس بدن پيغمبر مانند مشكوة است و قلبش مانند شيشه است و اين نور در قلب پيغمبر است و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و نزل به الروح الامين علي قلبك.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 93 *»
9/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردهام و انشاءاللّه هر كه دل داد فهميد كه خداوند عالم هر چيزي را براي كاري آفريده چنانكه ميبيني چشم را براي ديدن و پا را براي راهرفتن. و از جمله چيزهائي كه خدا خلق كرده است انسان است كه براي كاري او را آفريده و شما غافل نباشيد كه اين مردم سرتاسرشان از پادشاهشان گرفته تا رعيت و از ملاشان تا عاميشان همه ميگويند كه بخوريم و بخوابيم و حالشان جز اين نيست. و خداوند عالم ـ عرض كردم كه شما قدري فكر كنيد ـ كه حيوانات را هم براي خوردن و خوابيدن نيافريده. شتر را هم خلق نكرده كه بخورد و بخوابد بلكه براي بار كشيدن است و اگر شتر را نميخواست كه شما بارش كنيد اصلاً شتر را خلق نميكرد خدا.
پس بههمين طور انسان را خلق كرده از براي كاري نه از براي خوردن و خوابيدن و نكاح كردن و اين كارها را حيواناتي كه غير انسانند بهتر ميكنند حتي آنها طوري
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 94 *»
نميخورند كه طبيب بخواهند و مسهل و اماله بخواهند و همچنين ملتفت باشيد سر هم مشغول آن كار بخصوص نيستند و اين انسان همين كه زني را گرفت خودش را ميكشد كه زن گرفته. آن آهو در بيابان سالي يك مرتبه اين كار را ميكند و باقي اوقات آسوده خوابيده. و حيوانات اينقدر آب نميخورند كه لمس بشوند و اينقدر غذا نميخورند كه ثقل كنند و اين انسان برخلاف اين است. پس ببينيد كه اين كارهائي كه دل خود را به آن خوش كردهايم ساير حيوانات از اين كارها منزّه هستند و معتدلتر از انسانها هستند چرا كه آنها بهاندازه راه ميروند و انسان اگر بهاندازه راه ميرفت ترقيها ميكرد.
و غافل نباشيد كه خدا ميفرمايد و ماخلقت الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون من خلق نكردم جن و انس را مگر از براي اينكه مرا عبادت كنند و بشناسند مرا. و عرض كردم ملتفت باشيد كه خلق، واللّه انسان محتاج است كه خداي خود را بشناسد و خدا محتاج نيست كه كسي او را بپرستد ولكن از بس خداوند عالم رؤف و رحيم و كريم است اين انسان را آفريده ميگويد حالا مرا بشناس و پرستش كن بهجهت منفعت خود اين انسان و الاّ او احتياج ندارد كه اشهد ان لا اله اللّه بگوئي و تو كه اين كلمه را نگفتي خدايان عديده جمع نخواهند شد ولكن نفع تو در اين است كه مشرك نباشي.
پس غافل نباشيد كه خداوند عالم خلق را خلق كرده تا او را بشناسند و بپرستند با وجودي كه خودش محتاج نبود كه كسي او را بشناسد و كسي او را بپرستد و لكن خلق خودشان محتاجند بهاينكه خداي خود را بشناسند و محتاجند كه او را عبادت كنند. و غافل نباشيد شما كه اگر شناختي تو خدا را كه قادر است بر همه كار، هو الذي خلقكم ثمَّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء آيا هيچكس را سراغ داري كه اينكارها را بتواند بكند كه همه را او بسازد و زنده كند و بميراند و هرچه بخواهند او بدهد؟
پس اين خدا محتاج بهخلق نيست و لكن خلق كه شناختند كه چنين خدائي دارند
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 95 *»
حالا هرچه دلش ميخواهد از او بخواهد چرا كه اذن هم داده است و ميفرمايد: آليت علي نفسي قسم به ذات خودم كه هركس اميد به هركس داشته باشد او را نااميد ميكنم مگر كسي كه اميد به من دارد و ادعوني استجب لكم و اذن هم داده كه بخواهي از او. و بر فرض كه اهل دنيا هم باشي، خانه ميخواهي بگو خدايا خانه بهمن بده. وقتي كه خدا را شناختي آنوقت از اين خدا ميطلبي آنچه محتاجي اما اگر نشناسي خدا را شب و روز هميشه معطّل ميماني. و غافل نباشيد و يك خورده فكر كنيد كه هركس خدا را شناخت و خدا بهاو گفته كه ادعوني استجب لكم مرا بخوان من مستجاب ميكنم دعاي تو را، حالا بگوئي ما رفتيم و دعا كرديم پيش خدا و مستجاب نشد خدا نميشود مستجاب نكند دعا را ولكن مردم
همه از جرعه پندار مستند | خيال خويش چون بت ميپرستند |
و آن خيال خدا نيست و نميتواند آن خيالي كه كردهاي و خدا اسمش گذاردهاي و ميگوئي رزق بهمن بده اين خيال تو است و خدا نيست و نميتواند رزق بهتو بدهد و يكپاره خيالات از تو خبر هم ندارد. واللّه مثل بتپرستها كه يك سنگي و كلوخي را ميپرستند و خدا نصيحت ميفرمايد بهخلق خودش ميگويد اي احمق فكر بكن تو كه اين طلا را ميپرستي آيا اين چشم دارد كه ببيند كه تو پيش او رفتهاي و آيا گوش دارد كه صداي تو را بشنود؟ لامسه هم كه ندارد كسي كه هيچ نميداند كه تو پيش او رفتهاي يا نرفتهاي حرفي زدهاي يا نزدهاي حالا هي نذر از براي آن ميكني چه فايده دارد؟
پس كسي را بايد خواند كه بداند ما او را ميخوانيم و كسي را بايد دعوت كرد كه بشنود دعاي ما را و كسي را بايد دعوت كرد كه بتواند رفع حاجات از ما بكند. حالا رفقاي ما و پدر و مادر ما ميشنوند كه ما حرفي را ميزنيم و خواهشي ميكنيم و لكن نميتوانند رفع حاجات ما را بكنند با وجودي كه دوست هم هستند و لكن پيش خدا ميروي حاجت تو را روا ميكند. و اين است كه ميفرمايد كسي كه رو به محتاجي ميكند و طلب حاجت خود را از محتاجي ميكند عين احمقي است. خودش هم كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 96 *»
محتاج است و طلب المحتاج من المحتاج سفه. ولكن كاري كه آدم عادت كرده لاعنشعور ميكند و انسان زيرك و دانا كار لاعنشعور نميكند.
پس خدا را بايد شناخت و بايد دانست كه او شنوا است و بينا است و او ما را ميبيند هرجا كه باشيم و ميشنود صداي ما را هرجا كه صدايي بكنيم و او ميتواند رفع حاجات از ما بكند و خودش هم كه اذن داده كه از من بطلب تا حاجت تو را رفع كنم. حالا كسيكه او را شناخت و حاجات خود را طلب كرد حاجت او را رفع ميكند. و از آن خدائي كه گله ميكني و ميگوئي صد دفعه آمدم و ندادي اين خيال تو است نه خدا والاّ خدا بگويد بيا كه ميدهم و چون تو رفتي نداد بازيگر است. حالا اگر نميگفتي ادعوني كه بهتر بود به صرافت خود بوديم آمدي گول زدي كه بيا من ميدهم حالا آمدم ندادي. اين بد كاري است و نصيحتي است كه عرض ميكنم اين كسي كه از او گله داري كأنّ لي التطوّل عليك فلميمنعك ذلك من الرحمة لي. آني كه پيش او ميروي و گردنت را راست ميگيري و ميگويي چند دفعه آمدم و ندادي اين خدا نيست بلكه خدا خدائي است كه خلف نميكند وعده خود را و هر چه فرموده ميكنم لامحاله ميكند چرا كه مانعي از براي او نيست پس كاري كه ميگويد ميكنم ميكند.
پس آن خدايي كه خيال ميكني گفت: ادعوني و تو رفتي و نداد بدان خدا نيست. پس خدا را بشناس همانطوري كه فرموده و خودش را به غير محمّد و آلمحمّد:نشناسانيده و هر وقت پيش خدا رفتي و ائمّه را جلو انداختي و از پشت سر ايشان رفتي بدان پيش خدا رفتهاي. و هر وقت خيال كني كه دعا كردي و در ياد ائمّه طاهرين نيستي بدان پيش خدا نرفتهاي. اللّهم انّي اتوجَّه اليك بمحمّد و آلمحمّد. ميفرمايد اگر خدا ميخواست كه خودش را بهغير ما بشناساند ميتوانست ولكن حالا ما را چنين قرار داده. پس واللّه هركس شناخت ائمّه خود را او ميشناسد خدا را.
باز امامي كه توي خانهاش نشسته و من هم در خانه خودم نشستهام و ميگويم السّلام عليك يا اميرالمؤمنين و صداي مرا نميشنود او امام نيست و فايده ندارد
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 97 *»
سلام كردن به او مثل آنست كه بگوئي السّلام عليك اي سنگخدا.
و چرت نزنيد حتي سر قبر پدرت ميروي و فاتحه ميخواني اگر نفهمد كه سر قبر او رفتهاي فايده ندارد. و واللّه عرض ميكنم كه همين اموات وقتي كه ميروي سر قبرشان اگر دوست باشي وقتي كه ميروي خوشحال ميشوند و شاديها ميكنند كه مثلاً فرزند ما سر قبر ما آمده و ثواب حمد تو را همان ساعت خدا بهاو ميرساند و تا سر قبر او نشستهاي خوشحال است و وقتي كه برميخيزي افسرده ميشود كه آيا كي برگردد.
پس اينها را كه عرض ميكنم خيلي فايده دارد. حالا اينجا حضرتامير فوت شده رسولخدا فوت شده اگر خيال كني كه صداي تو را نميشنوند فايده ندارد و آن ميّتهاي خودمان را عرض كردم كه غرابتش از نظر تو رفت. ائمّهطاهرين چه در حال موتشان چه در حال حياتشان هميشه سميعند. انّ ميّتنا اذا مات لميمت و انّ قتيلنا اذا قتل لميقتل. و اگر كسي از ايشان بميرد واقعا نمرده و اين بود كه سر حضرت سيّدالشّهداء7 قرآن ميخواند و تكلّم ميكرد.
پس غافل نباشيد كه امام آن كسي است كه مطّلع باشد بهظاهر شما و باطن شما و تا اراده ميكني كه سلام كني او تو را توفيقت ميدهد. و واللّه ايشان ميدانند آيندههائي كه هزار سال بعد بايد بيايد و اينست كه واللّه ميدانست پيغمبر. و غافل نباشيد و راههاي خيلي نزديك را عرض ميكنم. اين پيغمبر ميدانست كه بعد از خودش پيغمبري نخواهد آمد. حالا ما نميدانيم كه خدا چقدر اولاد بهما خواهد داد ولكن او ميداند و او ميداند كه تا روز قيامت پيغمبري نخواهد آمد حالا كسي اگر تعجّب كند از اين مطلب فكر كند كه خدا به او خبر داده. حالا يك وقتي يك كسي هم آمد و حديثي را پيدا كرد كه خود پيغمبر گفته كه اگر من از آيندهها خبر ميداشتم همه خيرات را از براي خودم ميدانستم و شما ملتفت باشيد كه خدا هم از اين مردم تقيّه كرده. حالا خدا كه بهتو حالي كرد كه فردا سفر ميكني تو هم يقين داري كه فردا سفر خواهي كرد و اگر خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 98 *»
بهتو خبر داد كه من يك ماه ديگر صد تومان پول بهتو ميدهم تو هم از اين غيب خبر داري در حالي كه پيغمبر فرموده من علم غيب ندارم يعني خدا بهمن تعليم كرده. و همينطور ميفرمايد: و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان. و اگر روح نبوّت را در بدن پيغمبر ندميده بودند مثل ساير مردم بود و پيغمبر نبود ولكن روح پيغمبري را در او دميدند و پيغمبر شد.
پس بدانيد كه واللّه پيغمبر است بهصريح آيه قرآن كه شاهد بر جميع خلق است. اين است كه ميفرمايد: لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا. خطاب ميفرمايد خدا بهائمّه شما كه لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا. پس تمام خلق واللّه بهمرئي و مسمع ايشان هستند و شاهدند. پس ميبينند هركسي چه ميكند و ميشنوند صداي هركسي را و ميشنوند مناجات هركس كه مناجات ميكند و ميشنوند هركس فحش ميدهد پس عالمند بهجميع خلق.
و اگر بگوئي كه اگر ايشان اينطور عالمند و خدا هم اينطور عالم است پس فرقي ندارند، ملتفت باش كه ايشان هرچه دارند خدا به ايشان داده و خدا هرچه دارد كسي بهاو نداده. حالا خدا علم داده است به آلمحمّد. چقدر علم داده؟ بقدر رعيتشان. ميفرمايد: تبارك الذي نزَّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا مبارك است آن خدائي كه نازل كرده است بر پيغمبر خود فرقان را كه بوده باشد نذير از براي عالمين كدام عالمين؟ همين عالميني كه ميگوئي الحمدللّه ربّ العالمين كه خدا خداي اين عالمين است و پيغمبرشان محمّد بن عبداللّه است9 و تمام جنّ و انس بايد ايمان بياورند. حالا جنها تمامشان بايد ايمان بياورند هركدام كه ايمان نياوردند كافرند و بهجهنّم ميبرند آنها را و بعضيهاشان مؤمن هستند و بههمين مجالس ما ميآيند و درس گوش ميدهند.
پس غافل نباشيد كه تمام عالمين تمامشان امّت پيغمبرند و تمامشان مأمورند كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 99 *»
اقرار كنند بهرسالت او و تماما اقرار نكردهاند و مؤمنين ايشان اقرار كردهاند مثل انسانها كه بعضي كه اقرار كردهاند مؤمن شدهاند و باقي كافر و ميفرمايد: انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انَّه كان ظلوماً جهولاً ميفرمايد ما ولايت را يعني ولايت اميرالمؤمنين را عرضه كرديم بر آسمانها و زمينها و كوهها و همه ابا كردند كه تخلف كنند و انساني كه ظلوم و جاهل بود انكار كرد.
و واللّه شاهدند بر جميع حالات ما و همه مطلعند بهنصّ قرآن كه اگر اين آيه را از براي سنّي هم بخواني نميتواند بگويد چنين آيهاي از قرآن نيست. و معلوم است كه شاهد آن است كه اگر مسئله ديدني است ببيند و اگر شنيدني است بشنود و اگر بوئيدني است بايد ببويد. پس شاهد بايد اهل خبره باشد. مثلاً مشك را بو ميكني و شهادت ميدهي كه بوي خوبي داشت. و فلان چيز گرم است يا سرد، چشم نميتواند تميز بدهد ولكن لامسه ميتواند تميز بدهد. دست ميگذارد ميبيند گرم است شهادت ميدهد كه گرم است يا سرد است. و يك چيزي روشن است يا تاريك است يا سفيد است يا سياه است تميز دادن اين كار چشم است. و منظور اين است كه ائمّه طاهرين همه چيز ميدانند تمام رنگها را با چشم خودشان ميبينند حتي آن رنگي كه هنوز موجود نشده آنرا ميدانند و گاهگاهي همينجور كارها را ميكردند.
يك وقتي يكي از اصحاب پيغمبر قرض داشت و طلبكارها خيلي كار را بهاو تنگ گرفته بودند و يك درخت خرمائي داشت و بههمه وعده داده بود كه خرما برسد من از اين خرما بهشما ميدهم. آمد خدمت پيغمبر9 عرض كرد كه من قرض زيادي دارم و يك درخت خرما هم بيشتر ندارم و اين قوت خود من و عيال من است. رسولخدا تشريف آوردند بهخانه او و طلبكارها را جمع كردند و فرمودند اين شخص همين يك درخت را دارد و ديگر چيزي ندارد و شما بايد بههمين قناعت كنيد اينها بناي داد را گذاشتند. رسولخدا9 امر كردند كه خرما از آن درخت پائين بياورند و آن حضرت
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 100 *»
بدست مبارك به طلبكارهاي او ميدادند تا همه ايشان بقدري كه طلب داشتند بردند و باز زياد آمد كه آن شخص بجهت اهل و عيال خود برد. پس نگاه ميكند ميداند اين درخت چقدر خرما دارد مردم ديگر نميدانند.
پس غافل نباشيد كه تمام چيزها را ايشان ميدانند و شاهدند بر تمام خلق. اين است كه ميفرمايند: حيا كنيد از پيغمبر و اعمال بد نكنيد كه او از شما منزجر بشود. و خودش اينطور فرموده كه من وقتي زندهام از براي شما نفع دارم و وقتي هم كه ميميرم از براي شما نفع دارم چرا كه اعمال شما را بر من عرضه ميكنند اگر عمل خوبي كردهايد شما را دعا ميكنم كه خدا بهشما توفيق بيشتر بدهد و اگر گناه كردهايد از براي شما توبه ميكنم. و خدا چقدر ارحمالراحمين است كه بهاين پيغمبر فرموده: استغفر لذنبك ما گناه ميكنيم او توبه و استغفار ميكند.
پس غافل نباشيد كه از معصيتهاتان البته خوششان نميآيد از اين جهت توبه و استغفار ميكنند. پس وقتي كه ميبينند گناهان دوستان خود را منزجر ميشوند و صدمه بهوجود مباركشان ميرسد. و اين است كه آنهائي كه متذكر هستند عمدا كاري را نميكنند كه ايشان صدمه بخورند ولكن كار بدي هم كه از دوستان صادر شد ايشان استغفار ميكنند. و نعمت خيلي بزرگي است ببينيد كسان ديگر معصيت ميكنند و او طلب مغفرت ميكند و خودش چون معصوم و مطهّر است خدا دعاي معصوم را ردّ نميكند. حالا ما دعا كنيم و مستجاب نشود نميتوانيم گله كنيم. چرا كه ميگويد اوفوا بعهدي اوف بعهدكم. ولكن معصوم مطهّر و معصومي كه واللّه معصوم است اولاً از جهل و همه چيز ميداند بعد معصوم است از سهو و خطا و بطور خطا هم كار بدي را نميكند، و نسيان هم ندارد پس سهو ندارند خطا ندارند و تعمّدا هم معصيت نميكنند پس معصومند و مطهّر و نميشود دعايش مستجاب نشود. اين است كه ميفرمايد: استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات. و پيغمبر سر هم استغفار ميكند. و در هر مجلسي ولو خفيف بود و زود برميخاستند بيست و پنج دفعه استغفار ميكردند و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 101 *»
برميخاستند و تو ميداني كه ايشان معصيتكار نبودند و اگر هم اللّهم اغفرلي ميگويد پيغمبر، باز ملتفت باشيد كه خودش كه گناه ندارد و معصوم است پس «مرا بيامرز» يعني گناه امّت را خدا بهگردن پيغمبر گذارده حالا او بايد جواب بگويد. پس اللهم اغفرلي هم كه ميگويد يعني امّت مرا بيامرز و امّت چون معصوم نيستند لامحاله معصيت ميكنند.
اين است كه ميفرمايد: شفاعتي لاِهلِ الكبائِرِ مِن امّتي شفاعت من از براي كساني است كه گناه كبيره كردهاند و هيچ گناهي از روي غفلت، كبيره نيست و اگر كسي در خواب طوري شد كه كسي را خفه كرد گناه كبيره نيست و گناه كبيره آن گناهي است كه از روي تعمّد انسان كرده باشد. و ميفرمايد هركس كه اعتقاد بهشفاعت من نداشته باشد از امّت من نيست. و اين پيغمبر ما پيغمبري است كه بهاندك عبادتي رفع گناهان را ميكند و نميبيني كه ميفرمايد حضرت پيغمبر وقتي رفت به غار ثور كه ميخواست بيايد به مدينه حضرتامير بجاي حضرت رسول خوابيد و عمدا او را خوابانيد بجاي خود و خوابيد حضرت در رختخواب پيغمبر تا وقتي كه كفّار آمدند ـ و نميخواهم قصّهاش را عرض كنم ـ ميفرمايد ثواب يك نفس از نفسهايي كه در آن رختخواب كشيد اگر به همه مردم قسمت كنند همه اهل بهشت خواهند بود. و اگر ثواب يك نفسكشيدن حضرت امير را به تمام خلق قسمت كنند همه را شفاعت ميكند و لكن امر طوريست كه بهكفّار نميدهند.
پس پيغمبر كه دعا ميكند اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات البته خدا مستجاب ميكند و شكّي و ريبي نيست. پس هرچه گناهكار باشند همين كه مسلمان هستند پيغمبر دعا ميكند از براي ايشان و اگر كسي در دلش خيال كند كه شايد شفاعت ما را نكند مؤمن نيست. پس البته شفاعت پيغمبر بهاو نخواهد رسيد و مطلب اين است كه انشاءاللّه دانسته باشيد كه ايشانند شاهد بر ذرّات موجودات و همه را ميدانند. و خداوند چنين علمي بهايشان داده كه همه را بدانند و از هر جائي بخواهند خبر بدهند ميتوانند.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 102 *»
پس غافل نباشيد چرا كه ايشانند آن اسم نوراني خدا و ايشانند نور الانوار. اللّهمَّ انّي اسئلك من نورك بانوره و كلُّ نورك نيِّر و انور نورها نورالانوار است و همين لفظ را ملاّمحمدباقرمجلسي رحمهالله در كتابهاش نوشته كه ايشانند نورالانوار و نور آن چيزي است كه خودش موجود باشد و چيزهاي ديگر را هم ظاهر كند. «ظاهرٌ لنفسه مُظهرٌ لغيره» خودش ظاهر باشد و ظاهر كننده چيزهاي ديگر باشد. پس نور، اين روشنائي را نور ميگوئي بجهت اين است كه خودش روشن است و بهجائي هم كه ميتابد آنجا را روشن ميكند. پس ظاهر است فينفسه و مُظهر چيزهاي ديگر هم هست. و همچنين است كه هر چيزي را خدا يك جور نوري قرار داده است و يك جوره نور، كلام شخص است كه شخص حرف بزند و هدايت كند مردم را و ائمهطاهرين هادي خلق بودند. پس كلامكم نور. پس اگر پيغمبر و اميرالمؤمنين حرف نزده بودند مردم از حلال و حرام خبري نداشتند. پس ايشانند هاديان خلق و هدايت ايشان صادر از ايشان است و شما هدايت يافتهايد و هدايت كردن كار ايشان است و هدايت يافتن هم انشاءاللّه كار ما است. آن هدايتكننده نور است خودش و ظاهر كرده است هدايت شدن ما را. بعينه كسي كه چيزي را ميشكند دو كار پيدا شده است يكي كار آن كسي كه شكسته است آن را و يكي هم كار شكسته شدن. و شكسته شدن كاسه كار كاسه است و اگر آن شكننده كاسه را نشكسته بود شكسته نميشد. پس آني كه كاسه را شكسته است شكسته نشده ولكن كاسه شكسته شده و ثوابش را به او بايد بدهند.
پس غافل نباشيد كه ايشانند واللّه كه هدايت كردهاند و خلق هم هدايت شدهاند. پس ايشانند كه ظاهر كردهاند ايمان مؤمنين را و ايمان مؤمنين نور ايشان است كه به مؤمنين تابيده و ايشان كه موعظه و نصيحت كردند اگر ايشان اين كار را نكرده بودند تو هم ايمان نداشتي. آوردن ايمان كار ايشان است و ايمان قبول كردن كار شما است. پس الحمدللّه الذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه. البتّه اگر خدا هدايت نكرده بود ما را هدايت نميشديم. خيرات تمام آنهايي كه خير از ايشان صادر شده از
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 103 *»
بركت ايشان است. اشهد انَّك قد اقمت الصّلوة و آتيت الزَّكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر. پس ايشان نماز را بهپا داشته و نماز را بهتو تعليم كردند تو هم نماز كردي. الدالّ علي الخير كفاعله. و ميفرمايند اوّلاً انسان هر عمل خيري كه ميكند اين را ثوابش را براي پدر و مادرش مينويسند و از آن تفضّلي كه خدا كرده است هرچه اولاد معصيت ميكند بهگردن خودشان است و هرچه عمل خوب ميكند مال پدر و مادر است. و اگر اعمال خود را تفويض بهايشان كني از براي تو فايده دارد. و بعد از نماز بگوئي كه خدايا ثواب نماز مرا بده بهمحمّدوآلمحمّد صلواتاللّه عليهم اجمعين. و هر خيري كه از كسي صادر شد به توفيق خدا است و توفيق خدا از خدا صادر است. پس ان ذكر الخير كنتم اوَّله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه. پس ايشانند واللّه آن نورالانوار كه ايمانها را باعث شدهاند كه نمازها پيدا شده و روزهها و اعتقادات صحيح پيدا شده. و جميعش از بركت وجود مبارك ايشان است و حقّ ايشان است. و ميفرمايند حقّ ما بهگردن مردم بيش از حقّ پدر و مادر ايشان است چرا كه اگر ما شفاعت كنيم ايشان را و آنها عاقّ پدر و مادرشان باشند ما پدر و مادرشان را از ايشان راضي ميكنيم و اگر عاقّ ما بشوند واي بر آنها. پس ايشان هستند پدر و مادر حقيقي و تمام اعمال شما واقعا مال ايشان است و اگر تو خودت تفويض كني عبادات خود را به ايشان بهتر است. اليكم التفويض و عليكم التعويض. و همين كه تفويض ميكني بقدري كه نفس ميكشي ثواب تو را مضاعف ميكنند و اين نمازهاي تو را مضاعف ميكنند و بهتو ميدهند. يك نمازت را به پيغمبر ميدهي او ده نماز به تو ميدهد و دوستانشان خيلي فخر ميكنند كه عبادتشان را پيغمبر قبول كند.
پس ايشانند نورالانوار و جميع خوبيها مال ايشان است. ان ذكر الخير كنتم اوَّله و اصله و فرعه و معدنه و مأويه و منتهاه.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 104 *»
10/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرر عرض كردم چنانچه اين خلق خودشان از براي خودشان حلال و حرام و مسائلي نميتوانند درست كنند خدا بايد بگويد چه حلال و چه حرام است آن هم بهزبان پيغمبر9 كه او بايد همه احكام را برساند. خودمان از پيش خودمان حلال و حرام نميتوانيم درست كنيم. بههمين نسق خودمان از پيش خودمان نميتوانيم خدا را بشناسيم و خدا همانطوري كه خودش خودش را وصف كرده بايد آنطور او را شناخت. و اگر بخواهد كسي جور ديگر خدا را بشناسد راه را كج كرده و خدا را نشناخته. و خداوند عالم بهاينطور خود را ستوده كه ميفرمايد: اللّه نور السّموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و اين نور اسمي است از اسمهاي خدا و خود اين نور خدا نيست. ملتفت باشيد چنانچه ظاهرا خيلي چيزها را فكر كنيد ميفهميد كه البته اين لام و الف و هاء خدا نيست و خدا آنست كه خلق ميكند و رزق ميدهد و الف و لام و هاء
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 105 *»
اسم خدا است. و فكر كن كه اسم همهجا غير مسمّي است. مسمّي آن كسي است كه اسم بهخودش ميگيرد.
و اين است كه مكرّر عرض كردم و مردم در فكر اين جور چيزها نبودهاند و نفهميدهاند. اسمي را كه غير بر سر كسي بگذارد اعتنائي به او نيست. تو اسم پسرت را سلطان ميگذاري سلطان معنيش اين است كه تسلط داشته باشد و وقتي كه تسلط ندارد سلطان نيست. و اسم راستي آنست كه شخص خودش بخودش بگذارد. آتش گرم است تو هم ميگوئي گرم است و راست است و بهاندازهاي كه آتش گرم است تو هم بههمان اندازه كه آنرا شناختي آتش را شناختي و اين گرمي فعل آتش و اثر آتش است كه از آتش صادر است. و تري اثر آب است نه خود آب، و خاك اثرش خشككردن است و سركه اثرش ترش كردن دهن است.
پس غافل نباشيد كه هر چيزي را ببينيد آن اسم خودش پيش خودش است. پس شكر معلوم است شيرين است و سركه ترش است و ترشي فعل و اثر سركه است و ترشي از سركه صادر شده و وقتي كه فكر كنيد ميفهميد مسئلههاي خيلي عمده را كه اين مردم ملاّ هم بودهاند و كتابها هم نوشتهاند و آخر كار هيچ نفهميدهاند. ميگويد مردكه اگر بگوئي آتش گرم است آدم كافر ميشود. و دليل ميآورد كه لا فاعل في الوجود الاَّ اللّه. پس فاعلي كه غير خدا نيست اين آتش جائي را بسوزاند كفر است پس كليةً خدا عادتش را بر اين جاري كرده كه آتش كه جائي بيفتد خدا خودش آنجا را بسوزاند و همچنين باد جائي را حركت نميدهد اما عادت خدا اين است كه وقتيكه بخواهد كشتي را حركت بدهد اين باد را ميآورد كه بوزد. پس اگر اثري در باد هست كه كشتي را حركت ميدهد پس باد او را حركت ميدهد. حالا خدا كشتي آنجا كه خواهد برد و لكن باد را خلق ميكند و كشتي را حركت ميدهد بواسطه باد و اگر خدا بخواهد كه كشتي حركت نكند باد را ساكن ميكند. و خدا هم اينطور فرموده كه كشتي را باد حركت ميدهد. حالا باد را خدا خلق كرده درست است.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 106 *»
و خيلي مسئله عمدهاي است كه اين مردم هنوز فرق ميان فاعل و خالق را نگذاردهاند. هيچ فرقي ميان فاعل و خالق نگذاشتهاند. خيال ميكنند كه خدا كه خالق شد بايد فاعل تمام افعال خلق هم باشد. هر فعلي عرض ميكنم كه از خلق صادر شده آن كار از خدا صادر نميشود. و ملتفت باشيد مثل اينكه گرمي از آتش سر ميزند و خداي ما داغ نيست و گرمي ندارد چرا كه خداي ما سبّوح و قدّوس است و سبحان ربّي الاعلي ميگوئي و سبحان ربّي العظيم و بحمده ميگوئي. سبّوح است يعني مثل آب تر نيست مثل خاك خشك نيست مثل شب تاريك نيست و مثل روز روشن نيست و لكن شب را او آورده آفتاب و ماه را او خلق كرده. و اين مردم غافلند شما غافل نباشيد كه خداوند عالم هر كاري را كه مخلوقات ميكنند آن كار را خدا نميكند و مخصوص مخلوقات است و هركاري را كه خدا ميكند مخلوقات عاجزند و نميتوانند كار خدا را بكنند.
و اين مختصري بود عرض كردم و خدا خودش ميفرمايد كه ليس كمثله شيء. اين اشياء را كه ميبيني خدا مثل زمين نيست مثل آسمان نيست خدا مثل آتش گرم نيست مثل آب تر نيست مثل خاك خشك نيست و هكذا. پس ليس كمثله شيء و خدا حتم كرده كه كار هركسي از دست خودش صادر شود و كار هيچكس را كس ديگر نميتواند بكند. عرض نميكنم كه نميشود فعله گرفت وكيل شود. ميگويم كاري كه من بايد بكنم غير من آن كار را نميتواند بكند. من بايد نگاه كنم و رنگها را ببينم حالا تمام عالم چشم باشد و نگاه كند و رنگها را ببيند و من نگاه نكنم من رنگها را نديدهام. پس من اگر بخواهم رنگها را ببينم بايد چشمم را باز كنم. و من اگر بخواهم طعم چيزي را بفهمم خودم بايد بچشم و نميشود كسي وكالت مرا بكند. پس تمام مردم بچشند و من نچشم چيزي را من خبر از طعم آن ندارم. حالا مردم همه ميدانند كه حلوا شيرين است و لكن من بايد از ذائقه خودم تميز بدهم و همچنين ساير چيزها و من اگر بخواهم بو را بفهمم مثلاً بوي مشك را بدانم چطور است من خودم بايد شامّه داشته باشم.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 107 *»
مردم بو بفهمند دخلي به من ندارد و همچنين است در تمام جاهاتان. صدا را من بايد بشنوم كه صدا چطور است حالا تمام عالم گوش باشد و من تنها كر باشم من از صدا خبري ندارم و همچنين غافل نباشيد كه همه جاتان بههمينطور است كه عرض ميكنم كه اگر لامسه نداشته باشي و فالج باشي تو گرمي را نميفهمي و هركس گرمي و سردي را ميفهمد بهلامسه ميفهمد و من اگر لامسه را نداشتم گرمي و سردي را نميفهميدم يعني چه. و بههمين جهت است كه خدا را خلق نميشود بشناسند بجهت آنكه خدا بوئيدني نيست كه آنرا بو كنند و چشيدني نيست كه آنرا بچشند و ديدني نيست كه آنرا ببينند و هكذا.
و غافل نباشيد كه همه خلق مشغول كار خودشان هستند و خدا حكم كرده بهحكم قطعي يعني محال قرار داده كه كسي بتواند كار كسي ديگر را بكند. پس من بايد خودم نماز كنم و روزه بگيرم كسي ديگر نماز كرد براي خودش نماز كرده و روزه گرفته. من خودم بايد تحصيل علم كنم و خداوند عالم ميفرمايد ليس للانسان الاّ ما سعي و انَّ سعيه سوف يري. نيست از براي انسان مگر هر عملي را كه خودش كرده و هيچكس بدانيد كه مالك هيچ چيز نخواهد شد مگر خودش كاري را بكند. پس تو ميايستي مالك ايستادن هستي، تو راه ميروي مالك حركتي. ساكن ميشوي مالك سكوني، ميچشي مالك طعم شدهاي، ميبوئي بو را ميفهمي مالك آن هستي و تا كسي خودش كاري را نكند نه اسمي دارد نه ملكي.
و محض نصيحت عرض كردم كه شخصي را در صندوقي بگذارند و در صندوق را محكم ببندند كه هواي خارجي داخل آن نشود و صندوق را ببرند در باغي كه همهچيز داشته باشد عطرها و درختها و ميوهها و بلبلها داشته باشد، باغ بهشت بعينه باغهاي دنيا است، قصر دارد بلبل دارد ولكن بايد گوش داد و شنيد و اگر در صندوق بگذارند كسي را و آن صندوق را در باغ بگذارند جهّال ميگويند كه فلان شخص را در باغ بردند ولكن علما اينطور نميگويند چرا كه صندوق در باغ رفته نه او و از خودش هم
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 108 *»
كه ميپرسي باغ چطور بود ميگويد من خبر ندارم. ميگوئي هواي باغ چطور بود ميگويد من هيچ نفهميدم و در صندوق حبس بودم. و هكذا ميگويد من محبوس بودم در صندوق، چيزي نديدم. و همينطور است امر حقيقةً تا تو چشم باز نكني و نبيني باغ را از باغ خبر نداري و تو تا نچشي ميوه باغ را از طعم و رنگ و بوي آنها خبر نداري و تا نشنوي صداي بلبلها را از صوت آنها خبر نداري و اين است كه ميفرمايد: ليس بامانيِّكم كه مردم آرزو ميكنند كه خدا ما را بهبهشت ببرد. و كم كسي هست كه آرزو كند كه بهبهشت هم برود. اين مردم كاري به بهشت ندارند. پس غافل نباشيد كه ليس بامانيِّكم و لا اماني اهل الكتاب نه آرزوهاي شما حقيقت دارد و نه آرزوهاي اهل كتاب كه يهود و نصاري و گبرها باشند. بهآرزو كار نميگذرد. تو تا نچشي از طعم نميشود كه خبر شد و هركس چيزي را نفهمد بپرسد. همين تو را در ديگ حلوا غرق كنند و تو حلوا را نچشي از طعم حلوا خبر نميشوي و نميداني كه اين حلوا بود يا ترياك و همينطور در اين روشنائي كه فرو رفتهاي چشمت را روي هم بگذاري تو روشنائي را نميبيني و حالا كه چشمت را باز كردي ميبيني كه روشنائي اطراف تو را احاطه كرده و اگر چشم نداشتي نميدانستي.
و اين مطلب را هميشه كار دستش داري و ملتفت باشيد كه خدا همه جا هست و كسيكه ملتفت خدا نيست پيش خدا نيست. ببين كسي حلوائي را ساخته باشد و تو هنوز نچشيده باشي آنرا نميداني حلوا چطور است و تو پيش حلوا نرفتهاي و حلوا پيش تو نيامده و تو مالك حلوا نيستي و اگر شكمت را يكي پاره كند و حلوا را در شكم تو بگذارد تو هيچ خبر نشوي كه اين چه بود حلوا بود يا ترياك. پس غافل نباشيد حلوا را اگر در شكم بگذارند و در شكم را بدوزند باز خدا حلوا بهتو نداده و خبر از حلوا نداري. و همچنين خيال كن كه اين حلوا را در همه جاي بدن تو داخل كنند تو اگر نچشي حلوا بهتو ندادهاند و از آن خبري نداري و مالك حلوا نشدهاي و عاريهاش گذاشتهاند.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 109 *»
پس غافل نباشيد انشاءاللّه كه اين است كه خداوند عالم كاري دست هيچكس ندارد و محتاج عبادت كسي نيست و هيچ محتاج نيست كه تو اعتقاد كني كه خداي تو قادر است و عالم است و لكن تو محتاجي و تا تو نداني كه خدا عالم است و قادر است اين خدا پيش تو نيامده. و اگر خدائي هم بهزبان براند باز پيش خدا نرفته و خاء و دال و الف خدا نيست و اين جبريها هم اسم خدا ميبرند ولكن ميگويند خداي ظالمي است و هركار ميخواهد بر سر ما ميآورد. أفرأيت من اتَّخذ الهه هواه و خودش خبر داده. تو هواي خود را خداي خود ميداني و ميگوئي جبر ميكند و ظلم ميكند و خداي ظالم و دروغگو خدا نيست و خدا فرموده است كه ادعوني استجب لكم. تو هم پيش او برو تا دعاي تو را مستجاب كند و اگر به خيال خودت پيش خدا رفتي و دعاي تو مستجاب نشد بدان پيش خدا نرفتهاي. چرا كه او خلف وعده نميكند. حالا من خلف وعده ميكنم چرا كه وعده كه ميكنم از عواقب امور اطلاعي ندارم كه چه ميشود ولكن خداوند عالم از عواقب امور مطلع است. الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير. او هركاري را كه ميكند ميگويد ميكنم و هر كاري را كه نميخواهد بكند ميگويد نميكنم.
حالا خدائي كه فرموده اگر تو مرا خواندي من تو را اجابت ميكنم تو هم ميروي و دعا ميكني ميبيني مستجاب نشد بحث با آن كسي كه ميخواهي بكني بكن چرا كه آنكسي كه او را خواندهاي از دل تو خبر نداشته و قادر هم نبوده بر استجابت دعاي تو. و أفرأيت من اتّخذ الهه هواه و اين خداي ما قادر است و عالم است و فرموده ادعوني استجب لكم و اگر تو تنبلي بكني و دعا نكني خدا بهتو اعتنا ندارد و خدا ميفرمايد قل ما يعبؤ بكم ربّي لولا دعاؤكم اگر شما دعا نكنيد خداي من به شما اعتنائي ندارد. پس تو گرسنهاي بگو من گرسنهام. حال خدا هم ميداند تو گرسنهاي ولكن ميخواهد كه تو دعا كني و عبادت كني. حالا يك كسي هست كه اين است حالتش كه امورش را واگذار كند بهخدا مثل حضرت ابراهيم را كه در منجنيق گذاشتند كه او را در آتش
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 110 *»
بيندازند جبرئيل آمد پيش او گفت اي ابراهيم دعا كن و خداي خود را بخوان چرا كه اينها تو را در آتش مياندازند. گفت اي جبرئيل خدائي كه خودش حاضر است و ميبيند، من چه بگويم و مرا بجهت دعوتكردن بسوي او ميخواهند در آتش بيندازند. و كسي كه حالتش مثل ابراهيم باشد كأنّه هميشه در دعا است ولكن مردمان ديگري كه اين حالت را ندارند كه نميتوانند تفويض كنند امور خود را بهخدا آن كسانيكه اين قوّه را ندارند حالا گرسنهاي بگو خدايا گرسنهام، گريه هم بكن مثل گداها.
بخصوص حضرت عيسي ميفرمايد: ببينيد وقتي كه گدا ميرود در خانهاي اگر اهل خانه رحمي دارند تا داد ميكند يك چيزي بهاو ميدهند و ميرود و اگر ترحم ندارند اهل خانه به تنگ ميآيند و چيزي به او ميدهند كه برود. خودش ميفرمايد كه اگر دعا كردي ميبيني مستجاب نشد سمج بشو تا دعاي تو را مستجاب كند. پس قل مايعبؤ بكم ربّي لولا دعاؤكم. حالا گرسنهاي و ميگوئي من عارم ميشود كه دعا كنم، اينطور نيست بايد دعا كرد. اگر هم اول ندادند خيلي سمج بشو و التماس بكن تا به تو بدهند و ميفرمايد تمام چيزهائي كه محتاجي از من بخواه حتي پشكل تنورت را از من بخواه كه اگر من پشكل ندهم تو نميتواني نان طبخ كني. و همين پشكل بيقابليتي كه هست او بايد بدهد و تمام چيزها را بايد از خدا خواست و اين است كه بعضي از اعمال را واجب كرده. سرّش اين است كه چون ميداند اين خلق لاابالي هستند پس ميترسند كه آن كار را نكنند. و ميفرمايند نمازي كه در آن حمد نباشد نماز نيست و مضمون اين حمد اين است كه اوّلاً ميخواني الحمدللّه ربّ العالمين تا ميرسد كه ايّاك نعبد و ايّاك نستعين يعني من تو را ميپرستم ولكن اگر تو مرا كمك نكني من تو را نميتوانم عبادت كنم. و ما كنّا لنهتدي لولا ان هدانا اللّه خدايا تو ما را هدايت كردي و ما هم خيلي كه زور زديم هدايت شديم.
پس خدا بايد همه كارها را بكند تا آن كارها بشود پس ما را هدايت كند تا ما هم هدايت شويم. ما را بهنماز وادارد تا ما هم نماز بكنيم. پس ايّاك نعبد تو را ميپرستيم و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 111 *»
غير تو را نميپرستيم و نه كه من اين كار را ميتوانم بكنم ولكن ايّاك نستعين تو اگر كمك ميكني من اين كار را ميكنم والاّ نميتوانم اين كار را بكنم. و اهدنا الصراط المستقيم و صراط مستقيم آن راهي است كه كساني را كه لطف كردهاي و اعتنا كردهاي ايشان را در آن راه انداختهاي. صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم. آنكساني كه ايمان بهپيغمبر نياوردهاند مغضوبٌ عليهم هستند و تعبير آوردهاند كه يهوديها هستند و الضّالين نصاري هستند.
و ملتفت باشيد كه آنهائي كه تعمّد كردهاند و ايمان نياوردهاند مغضوب عليهم هستند و الضّالّين جماعتي هستند كه تعمّد نكردهاند مثل غالب اهل دنيا از هر طايفهاي تعمّدي معصيت نميكنند ولكن عادت كردهاند بر معصيت تا راه ميافتد ميگويد قلمي برداريم و چيزي بنويسيم كه مداخل كنيم و موعظه ياد بگيريم كه مردم را موعظه كنيم كه مداخل كنيم و ملاّ شويم كه پيشنمازي كنيم و مداخل كنيم. و آن زارع ميگويد جائي را پيدا كنيم كه زراعت كنيم و هكذا. پس تعمّد بر معصيت نميكنند حالا چاهكندن معصيت نيست و شترداري معصيت نيست ولكن شيطان اينها را گول زده و تعمّد بر گمراهي نكردهاند. پس ضالّين هستند و خدا خيلي از ضالّين را ترحّم ميكند و بيشتر اهل بهشت همين ضالين هستند و اگر كسي در همان زراعتش تقلّب نكند خدا او را ميآمرزد و اگر كسي در شترداريش تقلّب نكند خدا او را ميآمرزد.
و غافل نباشيد كه اين ضالّين محبوب خدا نيستند و خدا ايمان و عبادت را خواسته و بخصوص تعليمت كرده كه وقتي كه عبادت ميكني ميگوئي كه خدايا مرا در راه راست بينداز. و خدا همينها را تعليمت كرده كه بگوئي خدايا مرا در راه راست بينداز كه از مغضوب عليهم و از ضالين نباشم. حالا من نوكر پادشاهم راست است هر حكمي را هم پادشاه ميكند بايد رعايت كنم راست است ولكن بنده خدا هم بايد باشي. چاروادار هم باش ولكن بنده خدا هم باش حالا يك عمري چارواداري ميكني و خدا و پير و پيغمبر سرت نميشود خيلي بد است و همان روز اولي كه بهما گفتهاند كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 112 *»
بيائيد اصول دين بخوانيد گفتند اصول دين پنج است و اول توحيد و خيليها معني اين توحيد را نميدانند يعني چه و بعد عدل يعني خدا ظالم نيست و بعد هم نبوت و بعد امامت و بعد معاد روز قيامت. حالا بعد از هفتاد سال عمر هم همين را ميداني و ديگر از معنيش خبر نداري چه فايدهاي دارد.
و باز از براي تأكيد عرض ميكنم و غافل نباشيد ميفرمايد كسي ـ يعني طايفهاي ميميرد نكيرين از او سؤال ميكنند ميگويند من ربّك؟ ميگويد ربّ العالمين. ميگويند كيست پيغمبر تو؟ ميگويد محمّدبن عبداللّه9 . ميگويند دليل و برهانت چيست از كجا خدا يكي است؟ ميگويد مردم همه ميگفتند كه خدا يكي است. و ميگويند به چه دليل ميگوئي محمّد پيغمبر است؟ ميگويد همه مردم اينطور ميگفتند. جوابش ميدهند كه اگر تو در ولايتي بودي كه همه بتپرست بودند البته تو هم بتپرستي ميكردي. و همچنين ميگويند بلكه تو در ميان گبرها متولد شده بودي و آنها با اين پيغمبران بدند چرا كه خيلي از آنها را كشته و مالهاي آنها را برده و شايد تو در ميان يهود ميبودي و آنها با پيغمبر بدند و نصاري همينطور بدند چرا كه آنها ميگويند دين عيسي را نسخ كرده و ميگويند شايد تو در ميان نصاري بودي و آنها جمعيتشان زيادتر است از اين مسلمانها، پس تو هم او را بد ميگفتي. آنوقت زبانش لال ميشود و آنوقت گرزي بر سرش ميزنند كه قبرش پر از آتش ميشود و تا روز قيامت هست و آنوقت او را ميبرند داخل آن جهنم اصلي ميكنند و معذّب است.
پس ملتفت باشيد كه اهلباطل خودشان از پيش خودشان ميخواهند خدا را بشناسند و ميگويند ما عمارتي را ديديم ميفهميم كه اين عمارت را بنّائي ساخته. حالا تو از كجا فهميدي كه يك نفر اين عمارت را ساخته كه ميگوئي پس مرا هم كسي ساخته؟ و اين دليل توحيد نشد. و مردم چون مستبد به عقلهاي خودشان شدهاند گمراه شدهاند و گبرها بهعقل خودشان و خيال خودشان زرتشت را پرستيدند و نصاري به خيال خودشان عيسي را پسر خدا دانستند و اينها همه هوي و هوس بود و اگر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 113 *»
آنطوري كه خدا حجّتش را تمام كرده و خدا لامحاله حجّتش را تمام ميكند بهيهودي نگفته بيا مسلمان شو، اين طور نيست و همه پيغمبران اول حجت را تمام ميكردند، و اين معجزات نبوده است بازيهائي چند كه خواستند مردم را فريب بدهند و تماشا كنند مردم.
واللّه اين كارها را كردند كه تو بداني اينها از پيش خدا آمدهاند نه از هواي نفس خود و اين معجزات را آوردند كه تو از روي دليل و برهان بفهمي كه اگر اين از روي هواي نفس اين ادعا را ميكرد بايست خدا باطلش كند يا او را هلاك كند. و هر كار بدي مثل سحر است و انَّ اللّه لايصلح عمل المفسدين و خدا عمل بد را رسوا ميكند و اگر كسي كاري را كرد و اظهار معجزي كرد و خدا او را رسوا نكرد معلوم است كه از پيش خدا است و خدا است كه احقاق حقّ ميكند و ابطال باطل ميكند و داغ باطله به اهل باطل ميزند و ولشان ميكند و همچنين علامات حقّ را روي اهل حقّ ميگذارد و ساير مردم همه را ميبينند و آن داغ باطله را ميبينند و علامت حق را هم ميبينند. حالا ديگر مردم اگر خواستند داخل آنهائي بشوند كه علامت حق را دارند مؤمن ميشوند والاّ داغ باطله ميخورند و خداي ما خدائي است كه احقاق حق ميكند و ابطال باطل ميكند و حق را جوري ميكند كه اهل باطل توي دلشان هم بدانند كه فلان راست ميگفت و حق بود و عبرت بگيريد كه آدمي معتبرتر از حضرت امير7نبود و همين اعتبار ظاهري را عرض ميكنم كه آن باطن نباشد اين اميرالمؤمنين ظاهرا پسر عمّ پيغمبر بود داماد پيغمبر بود، اين سخي بود هيچكس حرفي نداشت.
يك وقتي كسي رفت پيش معاويه معاويه گفت از كجا آمدهاي؟ گفت از پيش لئيمترين خلق. گفت او كيست؟ گفت عليبنابيطالب. گفت كه لئيم توئي و آن مادرت كه از روي تو برخاست و حال آنكه علي آن كسي است كه اگر دو انبار طلا و نقره داشته باشد و انباري هم از كاه داشته باشد اول انبار طلا و نقره را بهمردم ميدهد.
حالا اين علي7 را همهكس ميدانست كه داماد پيغمبر است و پسر عمّ پيغمبر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 114 *»
است و اسخاي همه مردم است و شجاعترين همه مردم است. اين مطلب را همهكس ميدانست و لكن مردم دانسته و فهميده انكار داشتند و مردم بعضي ميگفتند اين علي با برادرش درست راه نميرود. يك وقتي اين اولاد عقيل اين طفلها خيلي گرسنه و برهنه بودند و گويا روزي يك صاع جو به آنها ميدادند. حضرت امير به عقيل فرمودند كه امروز بچّههات را اينطور ديدم. عقيل گمان كرد كه حضرت ترحّمي كردهاند و ميخواهند زيادتر كنند آن چيزي را كه به ايشان ميدادند، او هم قدري اظهار فقر و پريشاني كرد خدمت حضرت. آن بزرگوار انبر را در آتش گذاشتند و داغ كه شد روي دست عقيل گذاشتند كه فريادش بلند شد. فرمودند تو طاقت آتش دنيا نداري من چگونه طاقت آتش جهنّم داشته باشم. و بعد از آن عقيل رفت پيش معاويه و چندي آجيل خورد. يك وقت به فكر افتاد كه انسان عاقل دست از علي برنميدارد بيايد پيش معاويه ملعون. و آمد خدمت حضرت امير و توبه كرد. حضرت فرمودند تو حالا اثر آن غذاهاي معاويه در بدنت هست و فصّاد طلب كردند و او را فصد كردند تا وقتيكه بهحال اول عود كرد. و مردم پشت بهپشت هم دادند كه علي را دوست ندارند و ميگفتند كسيكه با برادرش اينطور بكند با ديگران چه خواهد كرد ولكن ابوبكر اينطور نيست چرا كه آنها دستگاه را وسيع كردند و عمر كه خيلي هم وسيع كرده بود دستگاهش را كه هركس زباني داشت و جنگي ميكرد خيلي بهاو چيز ميداد و هركس بيزبان بود يا جنگ نميكرد بهاو چيزي نميدادند.
باري ملتفت باشيد كه علم حضرت امير و عبادت او محلّ حرف نبود تقواي او محل حرف نبود معذلك مردم او را واميگذارند و ميروند پيش ابابكر و همهشان حرامزاده و رذل بودند و هميشه آنها اوباش مردم بودند و پدر ابوبكر را ابوقحافهاش ميگفتند و كسيكه در آن زمانها گاهي مهماني ميكرد اين ابوقحافه جارچي بود و وقتي آن مهمانها غذاها را ميخوردند او كاسهليسي ميكرد. و قِحف به معني كاسه است و هيچ كسب و كاري هم نداشت و مردم را ميآورد كه بالاي زنش بروند و يك دهشاهي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 115 *»
ميگرفت و خرج ميكرد و علم سرخي زده بود و كارش اين بود.
پس غافل نباشيد كه اين مردم نوعا اوّل اسلام چه كردند و من خيلي وقتها خودم را درس ميدهم كه مردم نسبت به اميرالمؤمنين آنطورها كردهاند ديگر تو توقّع نداشته باش كه با تو درست راه بروند. و اين مردم ميبيني كه مسجد هم دارند نماز هم ميكنند گريه هم ميكنند با وجود اين دين ندارند. و عمر كاري كرده كه هنوز از ولايت شيعه كه بيرون بروي آنطرفش همه سنّي هستند و دليلشان اين مردم اين است كه انّا وجدنا آباءنا علي امّة و انّا علي آثارهم مقتدون. پس انسان آن كسي است كه همينكه حق را ديد تصديق ميكند و اگر راستي راستي ايمان داشته باشد بالاتر از تمام بلاها مردن است و پيغمبر جنگها ميكرد و مردم ميرفتند و كشته هم ميشدند و اين پيغمبر فرمود كه كسيكه ايمان بهمن دارد منتظر فقر باشد و كسيكه علي را دوست ميدارد منتظر دشمن باشد.
برويم بر سر مطلب. غافل نباشيد كه خدا را آنطوري كه هست بايد شناخت و اينطوري كه يهوديها ميگويند و نصاري ميگويند نيست و همينطور آنهائي كه جبري هستند خدا ندارند و انشاءاللّه فكر كنيد كه خدا در اين آيه نور تمام مطلب را بيان ميفرمايد كه اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است و مثل نوره كمشكوة فيها مصباح و ريش سنّيها را هم كه ميگيري و ميگوئي اين نور كيست؟ ميگويند محمّد بن عبداللّه است و اين نور وحي است و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا. و آن نور نبوّت را معلوم است كه خدا در قلب پيغمبر ميگذارد. و آن آيه ديگر را ملتفت باشيد كه نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين. پس قلب پيغمبر آن شيشهاي است كه آن چراغ در آن است. و عجب تشبيهي كرده خدا و صورت قلب هم مثل مردنگي است كه آن نور وحي در آن است و بدن پيغمبر واللّه مشكوة است و اين مشكوتش چقدر شبيه است به اين مشكوههاي ظاهري كه در بالاي عمارات نصب ميكنند و آن روزنهها دارد كه بههمه سمت نور ميدهد. و همينطور است اين بدن
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 116 *»
پيغمبر سوراخها دارد يكي چشم پيغمبر است يكي گوش پيغمبر يكي شامّه پيغمبر يكي زبان پيغمبر. ببين از زبانش قرآن بيرون ميآيد از گوشش صداي وحيها را ميشنود.
پس بدن مبارك او مشكوتي است و در اين بدن قلبي است كه آنرا شيشه نام گذارده و آن شيشه خودش روشن است بقدري كه اگر چراغ هم در آن نگذارند نوراني ميكند و خود اين زجاجه روشن است و واللّه خدا اشاره كرده به اين بدن پيغمبر كه با وجودي كه هميشه لباس پوشيده بود و لخت نبود، هرجا در تاريكي راه ميرفت روشن بود. پس اين بدن پيغمبر دائم روشن است و اگر آن قلب را هم فرض كني كه در آن نباشد روشن است و اين است كه ميفرمايد نورٌ علي نور از براي اينكه تو بداني كه هيچ ظلمت در آن نيست و چراغهاي متعارفي نوري بر روي نور نيست بلكه نوري بر روي ظلمت افتاده و اين روغن كه داغ شد و آمد در فتيله و بخار شد و بخار كه خيلي داغ شد درميگيرد به آتش پس اين چراغهاي ظاهري نوري است بر روي ظلمت. پس كأنّه روشنائي آن كم است و تاريكي دود روشنائي چراغ را كم ميكند و بعضي روغنها كه صاف است و بخارش لطيف است نورش زيادتر است و روغنهائي كه لطيف هستند نورشان زيادتر است و روغنهائي كه كثيف هستند روشنائي آنها كمتر است. و خدا خواسته بنماياند كه آن نوري كه نوراللّه است نوري بر روي نور است. پس امر الهي هيچ شكّي و شبههاي و ظلمتي در آن نيست و كفر و فسق و فجور را خدا ظلمت ميفرمايد و ميفرمايد: اللّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور و خدا مؤمنين را از ظلمت باطل بيرون آورده و در نور حقّ داخل كرده و آنهائي كه كافرند اولياي آنها طاغوت است و اين طاغوت زبان هم دارند و مردم را از نور ميبرند به ظلمت.
پس غافل نباشيد كه اين نور خدا هيچ ظلمت داخل ندارد و احتمال نميرود كه شايد هوي و هوس داشته باشد و اين خدا حجّتش تمام است و خدائي كه حجّتش تمام نيست خدا نيست و خدائي كه ظلم ميكند خدا نيست و خدائي كه حجّتش يك
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 117 *»
روزي تمام است و بعد تمام نيست مثلاً پيغمبر ميميرد و مردم سرگردان ميشوند، خدائي كه اين جور است خدا نيست و خدائي كه خلق را در حيرت ميگذارد خدا نيست و خدا خدائيست كه پيغمبر را ميفرستد پيش همين مردمي كه ميبينيد و اين پيغمبر اينقدر مسلّط بود كه تمام سلاطين روي زمين اگرچه بهاو ايمان نياورده بودند جزيه به او ميدادند و اين جمعيتي كه دور پيغمبر بودند همه منافق بودند مگر سه چهار نفر و باقي مردم طالب حق نبودند و قول سنّيها است كه حضرتامير چون خلاف شرع نميكرد از اين جهت مردم تاب متابعت او را نداشتند. طلحه و زبير شب آمدند خدمت حضرتامير بعد از عثمان كه حالا ديگر چاره نيست بيا و خلافت را قبول كن. فرمودند من طالب اين مردم نيستم و حاجتي ندارم و شما هركس را خودتان ميخواهيد رئيس كنيد و من وزارت ميكنم مثل اينكه در زمان ابوبكر و عمر وزارت ميكردم و هرجا گير ميكردند من كار آنها را رفع ميكردم. و خيلي اصرار كردند كه با آن حضرت بيعت كنند. بعدها يكوقتي طلحه و زبير آمدند خدمت حضرت كه بلكه حضرت آنها را رئيس جائي بكنند بمحضي كه آمدند آن بزرگوار چراغي كه پيششان بود خاموش كردند. گفتند چرا چراغ را خاموش كردي؟ فرمودند من سياهه بيتالمال را ميكردم و اين چراغ هم مال بيتالمال است از اين جهت خاموش كردم. اينها با خودشان گفتند اين مرد كسي نيست كه نان به كسي بدهد. اين بود كه رفتند و دور عايشه جمع شدند. و انبيا غالبشان فقير بودند و از اينجهت مردم دور آنها نرفتند والاّ اگر پول بهمردم ميدادند حرفها كه راست بود پول هم كه به مردم ميدادند معلوم است كه ايمان ميآوردند. ولكن چون اين پستا نبود ايمان نميآوردند.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 118 *»
11/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بپرستند و او را بشناسند، كارشان اين است كه بايد خداي خود را بشناسند و او را عبادت كنند و ديگر خودشان خيال كنند كه كارهاي ديگر هم دارند خدا تابع خيال كسي نيست و آنطوري كه بايد بكند ميكند. خودشان خيال ميكنند كه هميشه خدا را عبادت كنيم؟! آخر كسب و كاري داريم. و تمام اينها از غفلت است و خداي شما از آقاهاي متعارفي كه پول ميدهند و غلامي را ميخرند تشخّصش كمتر نيست. آقا كه غلام را ميخرد ميداند كه نان ميخواهد. آقا ميداند كه اين لباس ميخواهد لباس بهاو ميدهد، ميداند منزل و زن ميخواهد بهاو ميدهد و اينها همه نمونه است كه خدا قرار داده كه تو فكر كني و بهمطلب خود برسي. جايي كه اين آقايان متعارفي تمام مايحتاج غلام خود را بايد بدهند و اين غلام خودش هيچ ندارد العبد و ما في يده كان لمولاه، بنده
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 119 *»
خودش مثل گوسفند است كه سرش را ميبرند و گوشتش را ميخورند. و غافل نباشيد و از همين رو فكر كنيد كه خدا چنين قرار داده است كه آقائي باشد در ملك و باقي مردم همه كنيزان و غلامان او باشند. حالا اينها مخارج ميخواهند و وجدك عائلاً فاغني. خدا ميدانست كه تو جمعيّت خيلي داري تو را غني كرده. و اگر درست آقا را بشناسي آنوقت ميداني كه جميع مايحتاج را بايد از او طلب كرد و او هم ميدهد.
و باز فكر كنيد كه اين غلامان ظاهري بسا اينقدر شعور ندارند كه چه چيز لازم دارند ولكن آقا جميع مايحتاجش را درست ميكند. و عرض ميكنم واللّه آقايان شما و خداي شما ببينيد كه خدا، تو در شكم مادر بودي هيچ عقلت نميرسيد كه چشم ميخواهي و آن خدا ميدانست كه بيرونت ميآورد و بيرون هواي روشني و تاريكي هست و تو محتاج به چشم هستي و او محض جود و كرم خودش به تو چشم داده و خداست سيّدالسادات و خدا ميدانست كه تو بايد در دنيا بيائي و راه روي همانجا از براي تو پا درست كرد و تو اينها را الآن هم بايد متذكّرت كرد. و جميع آنچه را كه اين خدا از براي طفل درست ميكند بجهت بيرون است. گوش در شكم لازم نيست چرا كه در آب غرقند دور گوش و بيني آنها پر از آب است و گوش براي بيرون خوب است كه صداها و حرفها هست و اگر بيرون آمد و گوش نداشته باشد كارش نميگذرد از اين جهت خدا گوش شنوا بهاو داده. و هكذا بيرون بوها هست و يك پاره بوهاي خيلي بد هست كه محض استشمام آنها انسان ميميرد پس در بيرون شكم بيني ضرور بود از اين جهت خدا بيني داده.
و از همين گرده باز فكر كنيد اين براهمه طايفهاي هستند و ميگويند طبيعت عالم اين كارها را ميكند و خدائي قائل نيستند و اين مردم عملشان مثل براهمه است اگرچه بهزبان ميگويند خدائي هست. و خدا ميداند كه تو بعد از اين از شكم مادر بيرون ميآئي و چشم و گوش و دهن لازم داري. پس از روي دانائي و قدرت خودش اينها را براي تو خلق ميكند ولكن چشم را براي همين خلق كرده كه ببيند و كار خودش را
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 120 *»
بگذراند و گوش را براي همين كه بشنود خلقش كردند و اين بيچاره ميبيند ولكن خودت را خلق كرده از براي اينكه او را بشناسي و بپرستي و هي بهتو ميگويند و باز غافلي. ببينيد خدائي كه نه ماه پيش از آنكه از شكم بيرون بيائيم ميدانست كه ما بيرون كه آمديم چشم و گوش و دهن لازم داريم و از براي ما آفريده و در شكم مددي كه بايد به او برسد از راه ناف ميرسد و آن خوني كه در رحم مادر است از راه ناف جذب ميكند و تبارك آن خدائيكه از راه ناف خون را داخل ميكند در اين بدن و گوشت و استخوان و رگ و پي ميشود و غافل نباشيد كه اين خدا دانا است پيش از آنيكه چيزي را خلق كند. و اين مردم ببينيد چقدر دورند از توحيد خدا و خيليها حكيم هم هستند و كتاب هم نوشتهاند و گفتهاند خدا علمش تابع ما است فليس للّه ان شاء فعل و انشاء ترك و الآن مريد هم دارند و جمعيّتشان بيش از شماها است.
پس غافل نباشيد و نمونه كارهاي خدا را مكرّر عرض كردهام. شما ببينيد هركس در هر چيزي كه استاد است، شخص بنّا استاد است كه ميداند عمارت را چه جور بايد ساخت و شخصي كه ميخواهد بنّائي كند بايد بتواند و قدرت داشته باشد بر بنّائي و شخص بنّا اگر بنّائي هم نكند خودش ميداند كه بنّا است ولكن مردم ديگر اگر بخواهند بدانند بايد بنّائي كند و خدا حجت خود را تمام كرده بر شما كه ميفرمايد منم قادر بر هركاري، ميخواهي ببيني هم ببين كه خودت را من ساختهام. و هيچ چيز نزديكتر از خود آدم به آدم نيست. حالا خودش را خدا ساخته و خودش هرچه فكر كند كه چنين سري و دستي و پائي بسازد هرچه فكر كند ميبيند خودش و امثال خودش ـ و اگرچه جميع خلق جمع شوند ـ مثل خود كه نميتوانند بسازند سهل است مثل يك حيوان ضعيفي نميتوانند بسازند و ضعيفتر از مگس كأنّه حيواني نيست و خدا هم خيلي آسان خلقش ميكند و مردم خلقالساعهاش ميگويند اگرچه بهحرفهاي مردم اعتنائي نيست. و منظور اينست كه يك مگس را اگر تمام انسانها جمع شوند و عقلها و قوّتهاشان را روي هم بريزند و هر دوائي هم از برايشان موجود باشد بخواهند يك كلّه مگسي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 121 *»
بسازند زورشان نميرسد و اين خداي ما از همين آبها و خاكها مگسها را ميسازد. پس هذا خلق اللّه فاروني ماذا خلق الذين من دونه.
پس خداي ما قدرتش را نموده بهتو كه من قادرم. علمش را هم نموده بهتو كه من ميدانستم كه چطور بيافرينم كه آفريدم. در وجود خودت قرار داده كه خودت ميبيني كه هركاري را كه ميخواهي بكني اوّل اراده ميكني كه يك ماه ديگر مثلاً سفري ميكني. انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون. پس ببينيد خدا ميداند چيزي را كه اراده ميكند و تو هم سفري را كه ميخواهي بروي ميداني و ميداني كه چه اسبابي هم ضرور است و هنوز بسا يكسال ديگر ميخواهي سفر كني و خدا واللّه همينطورها اراده ميكند. نه ماه پيش از آنكه تو ميخواهي از شكم مادر بيرون بيائي اراده ميكند كه تو را بيرون بياورد و بلكه همان وقتي كه حضرت آدم را آفريد اراده كرد كه اين مجلس را خلق كند. پس اراده خدا صادر از خدا است بسا هزار سال پيش اراده ميكند كه خلق را خلق كند. مدتهاي مديد بود كه اين آسمانها و زمينها ميگشت و اين انسانها نبودند و بعضي از مردم هذيان گفتهاند كه هميشه اين جنس انسان بودهاند و شما ميدانيد كه اين انسانها قبل از آدم نبودند و مثل عيسي عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب. و بسا خيلي از گبرها در دين خودشان خيال ميكنند كه درست راه رفتهاند و خيال ميكنند كه كسي مسئلهشان را نفهميده و آنها خيال كردهاند كه انواع ابتدا ندارند و قديم هستند و ميگويند همين آسمان و زمين هم هميشه بوده. و عنوانش را اينطور ميكنند كه آيا خداوند عالم اوّل تخم را درست كرده و جوجه را از آن تخم بيرون آورده يا اوّل مرغ را آفريده؟ و گفتهاند نميشود كه اين انواع، ابتدائي داشته باشد و هميشه اين نوع بودهاند. و بسا عرض ميكنم كه حالا ميبينيد كه اسلامتان سهل است كه تمام يهود و نصاري اعتقادشان اين است.
پس يهود و نصاري اعتقادشان مثل مسلمين است و قائلند كه آدمي را خدا خلق كرد و زن او را و اين ابتداي خلقت بود و اين آدم واللّه پيش از آنيكه خلق كند زميني را يا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 122 *»
آسماني را خدا ميخواست آدم خلق كند و اين آدم بدنش بايد آبي باشد و خاكي باشد و گلي بسازند كه آدم را از آن بسازند و اين آدم را ميخواستند در اين دنيا بياورند و هيچ اين اوضاعي را كه ميبينيد اگر نميخواستند آدم را بسازند ضرور نبود. ببينيد اين چه كاري است كه در اين دنيا بسازند كوزههائي چند را، حيوانات چندي را و مدّت قليلي زنده باشند و بعد بميرند و متعفّن و تمام شوند انسان ميفهمد كه اين لغو و بيجا است. شما ببينيد كوزهگري اگر كوزههائي از روي حكمت بسازد بعضي را بزرگ بعضي را كوچك بعضي را باريك بعضي را كلفت بسازد و بعد از چندي اينها را خراب كند و باز از نو بسازد اگر يك آدم چنين كاري را بكند شما ميگوئيد از همه ديوانهها ديوانهتر است كه كسي اينهمه زحمت بكشد و كوزه بسازد و بعد خرابش كند و باز بسازد. همهكس ميفهمد كه لغو است و خدا كار لغو را نميكند. حتي مؤمنين را خدا نخواسته كه كار لغو بكنند. والذين هم عن اللغو معرضون. و واللّه اين آسمان بهاين عظمت را بسازد كه زمستاني بيايد و تابستاني و گياهي سبز شود و خشك شود فايده ندارد يا حيواني را خلق كند و بعد از چندي بميرند فايده ندارد.
و مكرّر اشاره كردهام كه اگر اين جور باشد خلقت انسان لغو خواهد بود. انساني را بهاين فهم و شعور و ادراك خلق كند بعد او را بميراند و بگنداند و بپوسد چه فايده دارد؟ تو اگر نميخواستي اين انسان باشد چرا خلقش كردي و اگر ميخواستي او را و خلقش كردي ديگر چرا خرابش ميكني. و بدانيد كه خدا از براي دنيا اين كارها را نكرده و غافل نباشيد كه الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا. همه مردم خواب بودند حالا كه مردند بيدار شدند و ميگويند ما يك عمري در خواب غفلت بوديم و ما اصلاً يادمان هم نبود كه فكري بكنيم. پس عرض ميكنم واللّه همين طوري كه در شكم اين سر و دست و پا هيچ ضرور نبود، يك چيزي را اگر ميخواستند از براي همان توي شكم بسازند بهشكل همان شكم و دل ميساختند ولكن ملتفت باشيد كه شكم كارخانه انسانسازي است و هر كاري كارخانهاي دارد. كارخانه نجّاري كه آن همه در و پنجره ميسازند از براي خود
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 123 *»
كارخانه نيست و مسگر كه مسگري ميكند بجهت اين است كه مردم بخرند و بهاطراف ببرند و كرباس را كه مردكه ميبافد بجهت اين است كه مردم بخرند و بهاطراف ببرند و واللّه از براي اين دنيا خلقمان نكردند و بخصوص ميفرمايد: خلقتم للبقاء لا للفناء شما را خلق كردم كه باقي باشيد نه اينكه فاني شويد پس خلقتم للبقاء لا للفناء و انّما تنتقلون من دار الي دار منتقل ميكند شما را خدا از شهري به شهري ديگر و از داري بهداري ديگر. و از براي اينكه هميشه باشيم ما را خلق كردند نه از براي مردن و اين مردم خودشان را گم كردهاند و مثلي است معروف كه شخصي رفت به آسيائي و در آن آسيا خوابيد و سفارش كرد بهآن آسيابان كه صبح زود مرا بيدار كن كه بجائي بروم. مردكه هم او را صبح زود بيدار كرد و رفت در بين راه بهدلاكي رسيد آئينه دستش داد ديد صورتش آردآلوده است گفت من بهآسيابان گفتم كه مرا بيدار كن خودش را بيدار كرده. ببينيد چقدر احمق بوده و برگشت رفت پيش آسيابان كه فلانفلان شده من نگفتم كه مرا بيدار كن؟ چرا خودت را بيدار كردي؟ آسيابان فهميد مطلبش را قدري آب آورد و بهصورتش زد و آئينه دستش داد گفت ببين خودت هستي؟ گفت: بلي خودم هستم. و اين مردم خودشان را گم كردهاند و اين سرخ و زرد انسان نيست.
انسان وقتي كه در آفتاب رفت سياه ميشود در سايه سفيد ميشود. و شيخ بيچاره ما گفته است كه اعراض دنيا در دنيا ميماند. اين چاقي و لاغري در دنيا ميماند. يك وقتي خونت زياد بوده رنگت سرخ بود و يك وقتي خونت را كم كردي رنگت سفيد شد و اين غذائي كه تو خوردي جزو تو نيست، ميآيد در شكم تو و بيرون ميرود و اعراض اين دنيا را ميفرمايند در اين دنيا ميماند و كوتها را بار نميكنند كه در بهشت ببرند و در بهشت اصلش چيزهاي متعفّن نيست و چيزهاي خبيث نيست. آنجا داري است طيّب طاهر معطّر خوشبو. و غافل نباشيد اينها را كه شنيدند گفتند منكر معاد جسماني است. گاهي استسقا ميكني و باد ميكني اين استسقا در همين دنيا تمام ميشود و در بهشت نميرود.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 124 *»
پس غافل نباشيد كه اين مردم همهشان مثل همان مردكه هستند كه اعتراض به آسيابان ميكرد كه خودش را بيدار كرده. آخر تو هر روز ميبيني كه اين اعراض از تو جدا ميشود، اين غذائي را كه تو هر روز ميخوري اگر هميشه در شكم تو بماند تو ديگر بهغذا ميل نميكني چنانكه وقتي كه سير شدي غذا نميخوري و اگر اين غذا ميماند و جزو تو ميشد تو ديگر محتاج بهغذا نبودي و حال آنكه هر روز غذا ميخوري و تحليل ميرود و از معده تو بيرون ميرود. و شيخ ميخواست كه تو داخل آدم باشي و نميدانست كه تو اينقدر نجسي و ميخواهي اين نجاسات هميشه همراهت باشد. و ملتفت باش كه تو خودت فضولات بدن را زايل ميكني، آب دماغت را مياندازي و آنكساني را كه خلق كردهاند كه باقي باشند باقي است و انسان را در عالم بقا آفريدهاند و فرمودهاند: خلقتم للبقاء لا للفناء و انما تنتقلون من دار الي دار.
بلي در شهرها تو را ميبرند كه از هرجا خبر شوي و عبرت بگيري كه خدا اين همه عالمها درست كرده و غافل نباشيد كه نطفه انسان از عالم بقا بايد بيايد و آنچه در عالم فنا است مال انسان نيست. و بههمين مضمونها است كه خدا نطفه مؤمن را از درياي صاد گرفته و پيغمبر فرمود در شب معراج رسيدم به بحر صاد و آنجا وضو ساختم و صعود كردم و رفتم به حجابها. پس از بحر صاد نطفه انسان ميآيد در آسمانها و بعد ميآيد در ابرها و همراه باران ميشود و ميآيد در گياهها و آن گياهها را انسان ميخورد و نطفه آن مؤمن منعقد ميشود و بسا آن گياه را كافري بخورد و اولاد او مؤمن ميشود و بسا آن نطفه را كه نطفه كافر است مؤمني بخورد و اولادش كافر شود و اگر خدا نميخواست انسان را خلق كند اين اوضاع را خلق نميكرد خودش كه محتاج نبود.
واللّه اين زمين را ساختهاند كه اهل حقّ روش قرار بگيرند و اين آسمانها را بهجهت مؤمنين خلق كردهاند. ميفرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون در آسمان است رزق شما و آنچه وعده كردهاند كه به شما بدهند از آسمان ميآورند. پس تمام ارزاق را خدا از آسمان ميآورد. بسا همراه باران ميآورد همراه باد ميآورد و اين زمين كارخانه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 125 *»
است. حالا اين كارخانه دار فنا است باشد مثل اينكه دكّان نجّاري يك وقتي خراب ميشود.
پس عرض ميكنم كه اين دنيا دكّان آدمسازي است مثل اينكه شكم مادر دكّان آدمسازي است و آن انساني را كه ساختهاند از دار قيامت آمده و از آسمان نزول كرده و آمده و بطور عموم است اين آيات كه ميفرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون. و ميفرمايد: و انزلنا الحديد فيه بأسٌ شديد. و همه آهنها را خدا از آسمان فرستاده و همه طلاها و نقرهها را خدا از آسمان فرستاده و همچنين جميع چيزها تخمش از آسمان آمده و اين است كه وقتي كه حضرت آدم آمد روي زمين و جبرئيل آمد و تمام اشجاري كه در بهشت بود از براي آدم آوردند و گفتند بكار و مردم كه ميشنوند خري و باري خيالشان ميرسد كه جبرئيل بار خري كرده آورده و ملتفت باشيد كه اگر اين آفتاب بر زمين نتابد اين گندمي كه زير نم گذاردهاي ميپوسد و نشاسته ميشود. ببينيد آفتاب ميتابد بهاين دانه و اين آفتاب همراه او است آنچه عطا ميكند به اين دانه گندم. پس اين دانه گندم ريشه ميكند ميرود پايين و سبز ميشود و خوشه بيرون ميآورد. پس تمام گياهها را آفتاب ميروياند و تو ميبيني رأيالعين.
و آنچه عرض ميكنم ملتفت باشيد كه كارها را خدا كرده است و طور نظم ملك خدا را بهدست بياوريد و آنوقت ببين كه مردم هذياناتي گفتهاند و اسمش را دين و مذهب گذاردهاند و همهاش كفر است و ميگويند اگر گمان كني كه آتش ميسوزاند كافر ميشوي چرا كه لا فاعل في الملك الاّ اللّه. و وقتي كه غذا خوردي اگر بگوئي غذا تو را سير كرده كافر ميشوي چرا كه خدا سير ميكند ولكن عادتش بر اين جاري شده كه تو غذائي بخوري آن وقت سيريت را خلق كند. و شما ملتفت باشيد حالا كه آتش سوزانيد معلوم است كه آتش يك خصوصيّتي بهاين كار دارد و غذا نميتواند بسوزاند، آب نميتواند بسوزاند.
پس عرض كردم كه خدا خودش گرم نيست، خدا تر نيست و آن كاتبي كه حروف
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 126 *»
و كلمات را مينويسد خودش حروف و كلمات نيست.
پس غافل نباشيد كه تمام كارهائي كه خلق ميكنند بدانيد كه خدا آن جور كار نميكند. و عرض كردم كه خدا مختصر حرف زده و همهچيز را گفته ميفرمايد: ليس كمثله شيء پس حالا كه آتش گرم است خدا گرم نيست، آسمان متحرّك است پس خدا متحرّك نيست. زمين ساكن است پس خدا ساكن نيست و اينها هرچه ميكنند دخلي بهخدا ندارد. واللّه اين مردم را كسي يكقدري توي كار باشد امتحان كند اين مردم را ميبيند كه فرق ميان خالق و فاعل نكردهاند همينكه عمارت را ميگوئي بنّا ساخته تكفير ميكنند كه لا فاعل في الملك الاّ اللّه و حال آنكه عمارت را البتّه بنّاها ميسازند و كوزه را كوزهگر ميسازد پس تو هم نماز مكن بگو خدا خودش نماز كند و همينطورها هم گفتهاند. و در احاديث هم اگر كسي خواسته باشد الحادي بكند ميتواند چنانكه ميفرمايد خدا خيرات و شرور را دوهزار سال قبل از صاحبانش آفريد آنوقت خير را بر دست هركس خواست جاري كرد و گفت طوبي لمن اجريت علي يديه الخير و شر را بر دست هركس كه خواست جاري كرد و گفت ويلٌ لمن اجريت علي يديه الشّر.
ميگويند همه تقصير خودش است خودش شرّ را بر دست فلان جاري كرده تقصير او چيست. مثل اينكه ميگويند اگر كوزهگري كوزه را بد بسازد تقصير كوزه نيست تقصير كوزهگر است و اگر كاتبي كلمه را بد نوشت تقصير كاتب است نه كلمه. و خيليها به همينطورها گمان كردهاند كه خدا مؤمن را از علّيين آفريده و آنجا جاي خوبي است و آبش شيرين است و كفّار و منافقين را از سجّين آفريده و از آب گنديده نطفه آنها را گرفته.
حالا فكر كنيد اگر خدا بدش ميآمد از آن آب گنديده چرا بايد آنرا بردارد و نطفه كافر را بسازد و خودش مذمت كند آنرا؟ و شما ملتفت باشيد كه تمام اين انسانها را خدا از آب و خاك آفريده ولكن وقتي كه آمدند پيغمبران و دعوت كردند بسوي خدا هركس اطاعت كرد اين آب شيرين را حالا ميريزند و هركس ايمان آورد خلعت هدايت بهاو ميدهند چرا كه حلالها را بكار ميبرد و از حرامها اجتناب ميكند پس طيّب و طاهر ميشود.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 127 *»
و قبل از اينكه پيغمبري بيايد و دعوتي بكند همه مردم مثل هم بودند، نه مؤمني بود و نه كافري. كان الناس امة واحدة ولكن پيغمبري آمد و دعوت كرد، بعضي مردم اطاعت كردند اسمشان شد مطيع و مؤمن و كسان ديگر گفتند ما چرا بايد از تو چيزي ياد بگيريم؟ خودمان سليقه داريم. پس اسمشان شد كه تخلّف كردند و تمرّد كردند و كافر شدند و اين آبشور تمرّدشان است و از خودشان صادر شده. و مؤمن و كافر را خدا نزد دعوت پيغمبران قرار داده و پيش از دعوت پيغمبران نه مؤمني است نه كافري. پس دعوت ميكنند پيغمبران، هركس اطاعت كرد مؤمن و طيّب است و هركس مخالفت كرد كافر و نجس است. و يهودي كافر و نجس است بهجهت اينست كه تمرّد و تخلّف كرده. و ميفرمايند: خدا انجس از كلب چيزي را خلق نكرده و ناصب ما اهلبيت از سگ نجستر است. و اين سگ تخلّفي كرده است كه نجس شده است و ناصب از سگ نجستر است. و اگر ناصبي را بگوئي: «سگ!» يك وقتي همين سگها ميگويند كه چرا اسم ما را روي فلان گذاشتي؟ چرا كه ما عداوت نداريم.
و شيطان يكوقتي آب دهني بهآدم انداخت و آن آبدهن شيطان بر زمين افتاد و سگ خلق شد و از اين جهت نجس شد ولكن چون از بدن آدم افتاده بود انس به آدم گرفت و خيلي بكار آدم ميآيد و اين ناصب واللّه از سگ خبيثتر است بجهت اينكه هرچه با او مدارا كني دست از خباثت خودش برنميدارد. مثل حضرت امامحسن و امامحسين كه چقدر مدارا كردند و هميشه عداوت ناصبين زيادتر ميشد. و اين همه مصيبت بر حضرتامير7وارد آوردند و صبر كرد. و آن زمان خيلي مشكلتر بود راه رفتن مؤمن در ميان آن مردم. و حضرتامير كارش بجائي انجاميده بود كه حضرتامير بهابابكر اقتدا ميكرد و با وجود اين توطئه ميكردند كه او را بكشند و بهخالد گفتند كه پهلوي علي بايست و وقتيكه من خواستم بگويم السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته گردن علي را بزن وقتي كه ابوبكر بهنماز ايستاد بهخيال افتاد كه علي مرد شجاعي است و اگر از خيال او مطلع بشود او را خواهد كشت اين بود كه نمازش را
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 128 *»
خيلي طول داد و وقتي كه خواست سلام بگويد گفت يا خالد لاتفعل ما امرتك و بعد نماز را سلام داد. حضرتامير7 فرمودند اي خالد ابابكر بهچه امري تو را امر كرده بود گفت به كشتن تو فرمودند تو مرا ميكشتي گفت بلي فرمودند كشنده من مقعد او از مقعد تو تنگتر است و با دو انگشت خود گلوي خالد را فشار دادند بطوري كه نزديك بود بهجهنّم واصل شود و خودش را ملوّث كرد و مردم آمدند و واسطه شدند فايده نبخشيد. رفتند عبّاس عموي حضرت را خبر كردند آمد التماس كرد و دست بهريشش گرفت حضرت ولش كردند.
و غافل نباشيد كه اينآسمان و زمين را خلق كردهاند بجهت انسان و آدم را هم خدا بجهت كساني ديگر خلق كرده بود كه حامل باشد آن انوار طيّب و طاهر را. و لولاك لماخلقت الافلاك اگر تو نبودي من آسمان و زمين ميخواستم چهكنم و اين خلق را از براي چه ميخواستم؟ پس لولاك لماخلقت الافلاك. و اين حديثش را هم نه اين است كه ما ميگوئيم، همه شيعه قبول دارند بلكه همه سنّيها روايت كردهاند و در كتابهاشان هست كه اگر پيغمبر نبود خدا آسمان و زمين را خلق نميكرد و رسولخدا و ائمّهطاهرين را خلق كردند و هنوز هيچ چيز را نيافريده بودند.
و وقتي كه قلم را آفريدند و خلقتش تمام شد ـ و قلمش ميگويند بجهت اينكه نقشه جميع عالم را بهاو كشيدند و اسم ملكي است اين قلم ـ پس به او گفتند بنويس عرض كرد چه بنويسم؟ وحي شد بنويس لا اله الاّ اللّه. بعد عرض كرد چه بنويسم؟ خطاب شد بنويس محمّد رسول اللّه9. ولكن در دلش بهخيال افتاد كه اين محمّد كيست كه او را متصل به لا اله الاّ اللّه كردند؟ و خدا از دل او مطلع شد و خطاب كرد كه تو متحيّر شدي؟ عرض كرد توئي عالم السرّ و الخفيّات. خطاب شد اگر او را نميخواستم بسازم نه تو را خلق ميكردم نه لوح را. و جميع عالم را اين قلم نقشهاش را كشيده و ميفرمايد اگر نميخواستم آنها را بياورم در اين دنيا نه تو را خلق ميكردم نه نقشههاي تو را. و اگر اين قلم نبود نقشههاي او هم نبود مثل آنكه اگر بنّائي نبود عمارتي هم نبود.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 129 *»
پس غافل نباشيد كه افعال را بدانيد مخلوقات بايد بكنند و مع ذلك خالق نيستند پس شخص آهنگر شمشير و بيل و ميل ميسازد ولكن خالق اينها نيست ولكن فاعل هست. حالا شيخ مرحوم فرموده محمّد و آلمحمّد: علّت فاعلي هستند داد و بيداد نميخواهد. تو هم علّت فاعلي كار خود هستي. پس بنّا علّت فاعلي كار خودش است. آب تر ميكند فاعل است، آتش گرم ميكند فاعل است، آسمان حركتها ميكند و فاعل حركت است، زمين ساكن ميشود و فاعل سكون است و كارهاي تمام خلق علّت غائي است و اينها پيشتر از اينكه خدا خلقشان بكند بجهت كارشان آنها را خلق كرده. پس آب را بخصوص براي تر كردن خلقش كردند. پس خداوند عالم هر چيزي را براي كاري خلق كرده و آنكارش علّت غائي بوده و مقدّم بوده در وجود و مؤخّر شده در ظهور.
و اين مطلب نكتهاي است كه اهل فن ميدانند و ديگران نميدانند. پس چراغ را براي نورش خلق كردند و اين نور بعد از چراغ ساختن پيدا شده و چراغ در ظهور مقدّم است و نور در وجود مقدّم. و چراغ چون فاعل نور است بايد مقدّم باشد ولكن نورش علّت غائي بوده و در پيش خدا مقدّم بوده.
پس ملتفت باشيد هرچه در ظهور مؤخّر است فعل صادر از فاعل خودش است و آن فاعل بايد مقدّم باشد. پس خداوند عالم افعال و آثار خلق را ميخواست پس بجهت آثارشان خلقشان كرد و اگر آثار را نميخواست خلقشان نميكرد. و از آن جمله است خلق انسان كه خلق شدند كه خداي خود را بشناسند و بپرستند و اگر بجهت اين كار نبود انسان را خلقش نميكردند. پس بجهت همين خلقشان كرده كه او را بشناسند و اگر او را شناختند ميفهمند محتاج بهغير او نيستند. و آنهائي كه لئيم هم هستند ميفهمند كه هرچه مقدّر شده كه بهآنها برسد ميرسد و هرچه مقدّر نشده نخواهد رسيد. ليس بامانيّكم و لااماني اهل الكتاب. ما شاء اللّه كان و ما لميشأ لميكن.
پس اگر خدا را شناختي و دانستي كه او تقدير ميكند و قضا ميكند و لايقضي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 130 *»
عليه، پس او قضا ميكند و تقدير ميكند. هرچه را مقدّر كرده خواهد شد و هرچه را مقدّر نكرده نخواهد شد و بهتو گفته هرچه دلت ميخواهد از خدا بخواه خانه ميخواهي خدا خانه دارد بهتو ميدهد. عزّت ميخواهي صحّت ميخواهي همه را خدا دارد بهتو ميدهد. و اگر مريضي را ديدي بگو الحمد للّه كه خدا ما را مبتلا نكرد. پس هرچه ميشود در دنيا و يك خورده كه فكر كني ميفهمي، شما ببينيد نه گردش اين آسمان در دست ما است و نه سكون زمين. نه زمستان در دست ما است نه تابستان و عمدا اين اختلافات را ميآورد كه مردم متنبّه شوند. يك زمين و يك آسمان است، يك روز يك كاري ميكند كه هوا خوبست و گرم و يك روز سرد ميشود. پس تمام تصرفات در دست خدا است و اگر تو مطلبي را بخواهي اگر او خواسته خواهد شد والاّ نخواهد شد. اين است كه ميفرمايند هر كاري را ميخواهيد بكنيد انشاءاللّه بگوئيد و مؤمن بايد همه كارهاش انشاءاللّه داشته باشد. اگر خدا توفيق داد و خواست، انسان نماز ميكند والاّ نميتواند نماز كند.
و بر مردم مشتبه شده كه خود كارها را هم خدا بايد بكند مثل اينكه گفتهاند خدا ميسوزاند نه آتش و حال آنكه آتش ميسوزاند و خدا او را سوزاننده آفريده و ليس كمثله شيء و مختصر كرده خدا و ليس كمثله شيء را كه گفتي معنيش اين ميشود كه خدا سبّوح است و پاك است از صفات خلقي و مخلوقات را بايد بسازند تا مخلوق بشود و مخلوقِ نساخته موجود نيست و خدائي كه خالق جميع خلق است سبّوح و قدّوس است و در هر نمازي ميخواني سبحان ربّي العظيم و بحمده و سبحان ربّي الاعلي و بحمده. يعني صفات خلقي با او نيست ولكن او خالق اين صفات هست ولكن فاعلش مخلوقات هستند. تو گرسنه ميشوي و گرسنگي را خدا خلق كرده ولكن خودش گرسنه نميشود و تقدير شده كه تو گرسنه شوي ولكن تقدير نميشود كه خودش گرسنه شود. تقدير شده كه تو را ساختهاند ولكن تقدير نشده كه خدا را بسازند و خدا ديگر نميميرد و زنده نميشود ما ميميريم و ما زنده ميشويم. اينها كار مااست.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 131 *»
پس غافل نباشيد كه علل فاعليّه تمامش در مخلوقات واقع شده و خداست خالق زيد و خالق اين عمارت. خداست خالق بنّا و خالق اين عمارت. خداست خالق آفتاب و خالق اين گياهها. و خداست خالق اين گرمي و خداست خالق آتش و خالق فعل آتش قل الله خالق كلّ شيء هرچه موجود شده خداست خالق آن. ولكن خدا فاعل اعمال خلق نيست. ما نماز ميكنيم نه خدا. ما روزه ميگيريم نه خدا. و فعل خدا كار بد را نميكند.
و بوده از زمان حضرت رضا7 كه ميگفتند مشيّت خدا است كه بهاين صورتها بيرون ميآيد و اين كارها را ميكند و هر كاري كه ميشود مشيّت خداست كه بهآن صورت شده. و حضرت رضا7 فرمودند: مشيّتخدا زنا نميكند و نماز نميكند و همانطوري كه خدا منزّه است از صفات مخلوقات، مشيّت او هم منزّه است از صفات مخلوقات. اين است كه ميخواني: سبِّح اسم ربِّك الاعلي. و سبّوح اسمي است از اسمهاي خدا و قدّوس اسمي است از اسمهاي خدا.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 132 *»
12/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مكرّر عرض كردم كه چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود خصوص جنّ و انس را كه او را بپرستند و او را بشناسند و ديگر شغلي خداوند عالم از براي اين مخلوقات قرار نداده كه هي كاري بكنند كه نه عبادت خدا باشد و شناختن او. كاري است كه خودشان فضولي ميكنند و باز آخر كار هرچه مقدّر شده ميرسد و آن تقدير با خدا است. پس غافل نباشيد كه خداوند عالم چنانچه عبادت را او تعليم ما كرده كه چنين نماز كنيد و چنين روزه بگيريد و حجّ كنيد و خمس و زكوة بدهيد پس غافل نباشيد كه اين خلق چنانچه خودشان براي خودشان نميتوانند طوري راه بروند كه عبادت خدا باشد بههمين طور خودشان نميتوانند خدا را بشناسند مگر آنكه خدا خودش را به آنها بشناساند و خدا خودش خود را شناسانده باينطور كه ميفرمايد الله نور السموات و الارض و اين نور اسمي است از اسمهاي خدا و خود نور غير خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 133 *»
است مثل اينكه نور اين آفتاب غير از خود آفتاب است و آفتاب در آسمان چهارم است و نورش آمده تا پيش ما.
پس نور غير از صاحب نور است و مكرّر عرض كردم كه تمام اسمهاي خدا اينطور است و اين اسمها خدا نيستند و خدا مسمّي بهاين اسمها است و نور اسمي است از اسمهاي عظيم خدا و بزرگتر از اين اسمي ندارد و اين اسم نورالانوار است و هرچه پيدا شده از اين نور است و اين اسم غير خدا است چنانچه اسم شما هم غير شما است. اين مردم اسم كه ميشنوند اسم پدر و مادري خيال ميكنند كه فلانكس اسم پسرش را حسن گذاشته و حسن در عربي به معني حسن و خوشگلي است و ميبيني اين حسنش خيلي هم قبيح و زشت است ولكن اسمهاي خدايي راست است. اگر كسي خوبست ميگويد آدم خوبي است و اگر بد است ميگويد بد است و خداوند عالم اسمها بر سر مخلوقات ميگذارد و شما غافل نباشيد كه واضع جميع الفاظ خدا است و خدا است كه هر چيزي را حقيقتش را ميداند. الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير. پس خدا بههركس گفت خوبست، خوبست چرا كه او ميداند خوب است و هركه را او گفته بد است يقينا بد است.
پس اسمهاي خدائي را فكر كنيد و همه اسمهاي راستي است و اسم پيغمبر شما را محمّد گذاشت بهجهت اينكه خلق صلوات بر او ميفرستند و حمدش ميكنند. هم خدا او را از بالا تعريف كرده و هم شما او را تعريف ميكنيد. اين است كه محمّد شده و انّ اللّه و ملائكته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما شما هم همينطور او را تعريفش كنيد و بدانيد كه آدم خوبي بوده كه من گفتم او را تعريف كنيد. و همچنين است تمام اسمهائي كه خدا بر سر ائمّه گذارده ميفرمايد كه خدا است علي اعلي و اسم علي را از اسم خودش مشتقّ كرده. و همچنين او است فاطر آسمان و زمين و فاطمه را از فاطر مشتقّ كرده و فاطر بهمعني فاطمه است. اگر تو عقلت نميرسد برو جاش را پيدا كن و بفهم. پس فاطمه را خدا فاطمه گفت بجهت
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 134 *»
آنكه آسمان و زمين از نور فاطمه خلق شده است و نور همه جا صادر از صاحب نور است. مثل اينكه نور چراغ از شكم چراغ بيرون آمده، نور آفتاب از پيش آفتاب آمده. نور هر صاحب نوري از پيش او آمده. اين است كه نور تابع منير خودش است. آفتاب طلوع ميكند نورش طلوع ميكند غروب ميكند نورش هم غروب ميكند. پس نور متحرّك است بهتحرك منير خودش، ساكن است بهسكون منير خودش.
پس اين آسمان و زمين از نور حضرت فاطمه خلق شدهاند و او حركت ميدهد هر جائي را كه ميخواهد و هرجا را او ميخواهد ساكن كند ساكن ميشود. پس زمين و آسمان از نور او خلق شده از اين جهت او را فاطمه ميگويند و مشتق از فاطر است. و در اصول كافي است كه پيغمبر ميفرمايد: واللّه فاطمه بهتر است از جميع آسمانها و زمينها چرا كه فاطمه خودش از نور خدا است و اينها از نور فاطمه هستند. و قسم هم خورده كه فاطمه اشرف است از آسمان و زمين و حسن و حسين را خدا اختيار كرده و اسم گذارده و وصي موسي، هارون دو پسر داشت يكي را شبّر نام گذاشتند و يكي را شبير كه آن هم معنيش همين معني حسن و حسين است و حسن و حسين مشتقّ از احسان هستند و بخصوص جبرئيل اين اسمها را از آسمان آورد. برويم بر سر مطلب. مطلب اين است كه نور اسم خدا است نه ذات خداوند عالم و اين نوري كه اسم خدا است نورهاي بسيار دارد ولكن اسمها منتهي ميشوند بهيك نور كه آن نور اسمش نورالانوار است. بخصوص ملاّمحمّدباقر در كتاب بحارش در جلد هفتم اين عبارت را ذكر كرده.
پس غافل نباشيد كه آن نورالانوار از جميع خلق بالاتر است و ميفرمايد كه خداوند عالم ما را خلق كرد پيش از جميع مخلوقات. اين است كه اوّل ماخلقاللّه هستند. پس ايشان خلق شدند و هنوز دنيا و آخرت حتي لوح و قلم و بهشت و جهنّم بههيچوجه هيچ چيز نبود مگر ايشان و مدتهاي مديد گذشت و بغير از ايشان هيچ نبود. ميفرمايد در آن حديث مفضّل ميفرمايد كه خداوند عالم دوازده حجاب از نور
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 135 *»
محمّدوآلمحمّد خلق كرد و فرمود در اين حجابها داخل شوند. پس دوازدههزار سال در آن حجاب اولي فلان ذكر را ميكرد و از آنجا گفت منتقل شو در حجاب يازدهم آنوقت يازدههزار سال فلان ذكر را ميكرد؛ بعد از يازدههزار سال آمد به حجاب دهم، باز دههزار سال در آنجا ذكر خدا را ميكرد. و همچنين در هر حجابي بعدد درجه آنجا ذكر ميكرد. در حجاب نهم نههزار سال، در حجاب هشتم هشتهزار سال و در هفتم هفتهزار سال، در حجاب ششم ششهزار سال و هكذا و هيچ مخلوقي از مخلوقات خلق نشده بود هنوز. بعد ميفرمايد: خدا بيست دريا آفريد. و كسيكه فيالجمله سر رشتهاي داشته باشد از اصطلاحشان ميفهمد كه حجاب عظمت و كبريا ميفرمايد بيست دريا از همين جور درياهائي كه در حجب است آفريد. باز از نور پيغمبر آفريد آن درياها را مثل اينكه كارهاي شما را هم، اين نماز شما را خدا است خالقش و از فعل شما ميسازد نماز شما را، مثل اينكه اين ديدن شما مخلوق خداست و اگر خدا خلق نكرده بود تو نميتوانستي ببيني. شما خودتان و آنچه ميكنيد مخلوق خدا هستيد. اللّه خلقكم و ما تعملون و خود حديثش وارد شده كه بتپرستها خودشان بت را ميتراشند و او را عبادت ميكنند و ما تعملون آن بتها است و شما هم همينطور. خدا شما و كارهاتان را خلق كرده. خدا نجّار و كرسي را خلق كرده و لكن كرسي را از عمل نجّار ساخته. بههمين طور فكر كنيد كه خدا بيستدريا آفريد و آنها را از نور محمّدوآلمحمّد:آفريد و امر كرده در اين درياها فرو بروند و ديگر مردم نميفهمند كه چه مصرف دارد كه در اين درياها فرو بروند.
پس عرض ميكنم غافل نباشيد كه هر فعلي نور فاعلي است و غافل نباشيد كه از نور هر فاعلي خود فاعل داخل فعلش شده و آنهائي كه نزديك مطلب هستند ميفهمند. پس فعلي كه صادر است از هر فاعلي نور آن فاعل است و در اين فعل كيست معلوم است كه فاعل است. وقتي زيد ايستاده اگر زيد را از اين ايستاده بيرون بكنيد ايستاده هم تمام ميشود و زيد در اين نشسته نشسته است و اين نشسته نور
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 136 *»
اوست. و اسمها همه نورها هستند و همه صفتها هستند و اين صفتها همه صادر از موصوفات خودشان هستند و هر موصوفي در صفت داخل است. پس من «نشستهام» در اين صورتِ نشسته، و «ايستادهام» در صورتِ ايستاده.
و مطلبي است عرض ميكنم. پس تو كه ميايستي فرضا اگر تو را بيرون بكنند از هيئت ايستاده اين ايستاده هم باقي نميماند پس تو ساختهاي ايستاده را، آن هم ساخته شده. بهمين جور است كه خداوند عالم اسمهاش را ساخته و اسم را خدا بر سر خودش بايد بگذارد و خدا هم خودش اسمهاش را ساخته. حالا تو راه ميروي اسمت متحرّك است، ميايستي اسمت قائم است مينشيني اسمت قاعد است و وقتي كه فارسي شد همهكس ميفهمد حالا فلانكس نشسته يا ايستاده يا حرف ميزند، اينها همه اسم او است. حالا شخص واحد اسمهاي بسيار دارد و از اين اسمهاي بسيار خودش بسيار نميشود و لكن گاهي راه ميرود گاهي ساكن است گاهي خواب است گاهي بيدار است و اينها همه اسمهاي او هستند و همه اسم يكديگر را ميبينيم نه ذات يكديگر را. و اگر ملتفت باشيد ميفهميد كه چرا خدا را بايد بهاسمهاش خواند.
ميفرمايند اگر خدا را بهاسمهاش نخواني هيچ او را نخواندهاي. و شما هم الآن اسم مرا ميبينيد و من هم اسم شما را ميبينم و من هميشه يا ايستادهام يا نشستهام و هميشه يا متحرّكم يا ساكنم، ديگر حالتي براي ما باشد كه نه ايستاده باشيم نه نشسته چنين حالتي را نميشود پيدا كرد و يك سنگي را هم كه خيال كني يا ساكن است يا متحرّك است و هيچچيز خدا خلق نكرده است كه نه حركت كند نه ساكن باشد. پس اين مطلب را ملتفت باشيد كه عوالمي كه عوالم دوام است هميشه بوده و هميشه خواهد بود و با وجود اين خدا بايد هميشه حركتش بدهد يا ساكنش كند.
پس ملتفت باشيد كه فرمود از نور ما بيست دريا آفريد. و كار شما نور شما است و نور معنيش اين است كه خودش باشد و چيز ديگر را هم پيدا كند. پس تو خودت هستي و نماز ميكني و نماز نور تو است پس از قدرت تو ساخته خداوند عالم. تو يك قدرتي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 137 *»
داري كه با آن قدرت كارهاي خودت را ميكني و اين كارها را خداوند عالم از نور تو و قدرت تو خلق كرده و و روزه تو را از نور تو خلق كرده چرا كه اگر از نور تو نباشد دخلي بهتو ندارد و مال غير است. و مردم اگر فكر كنند زود هم در راه ميافتند. حالا كسي ميگويد فلان مزرعه مال من است، اين گولي است كه شيطان بهاو زده چرا كه خدا آنجا را خلق كرده و ما هر كاري را كرديم مالك آن هستيم چرا كه ميفرمايد: ليس للانسان الاّ ما سعي نيست از براي انسان مگر هركاري را كه كرده و انّ سعيه سوف يري و همان كارها است كه ديده ميشود. من كاري كه كردهام، نشستهام و اين نشسته من ديده ميشود. پس ليس للانسان الاّ ما سعي و انَّ سعيه سوف يري. خوب كرده خوب ميكنند با او، بد كرده بد ميكنند با او. و مطلب اين است كه ملتفت باشيد كه اين نورالانوار نور محمّد و آلمحمّد است: و تمام عالم از نور ايشان خلق شده و اين درياها درياهائي است كه از نور محمّد خلق شده و خدا امر كرد پيغمبر را كه در آن درياها فرو برود. و عرض كردم كه تو هر كاري را كه ميكني در آن كار خود فرو رفتهاي و تو وقتي كه ساكن شدي تو ساكني در اين سكون.
پس ميفرمايد بعد از آنيكه پيغمبر9 از اين بيست دريا بيرون آمد ديد كه خداوند عالم چقدرها چيز بهاو داده است و خودش ميداند و خداي خودش و ما خيالش را هم نميتوانيم بكنيم كه خدا چقدر چيز بهاو داده و خدا ميداند. اين بود كه بهخيال افتاد كه شكر كند اين نعمتها را و آن دوازده حجاب و بيست دريا را خواست شكر كند. در بين سجده ملتفت شد كه من با اين سجده، شكر اين همه نعمت را ممكن نيست بكنم. خدا است داده و من شكرش را نميتوانم بكنم و من عاجزم از اينكه شكر كنم خدا را. اين بود كه خجالت كشيد و از شدت خجالت عرق كرد و از بدن مباركش صد و بيست و چهارهزار قطره عرق چكيد آنوقت خدا از هر قطره يك پيغمبري را خلق كرد و صد و بيست و چهارهزار پيغمبر را خلق كرد كه از آن قطرهها يكي هم بدن خود پيغمبر است . پس پيغمبران از زيادتي وجود او خلق شدهاند. و عرق تعبير
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 138 *»
آوردهاند بجهت حكمتي است و ميشد كه بفرمايند از اثر آن آفريده شده باشند. و ملتفت باشيد باز كه عرق تا در بدن انسان است سنگين است و وقتي كه ناخوشها عرق ميكنند سبك ميشوند و رو بهصحّت ميروند. پس انبياء را از فاضل طينت ايشان آفريد اين است كه ميفرمايد در طينت ما كسي شريك نيست.
پس پيغمبران را از زيادتي طينت ايشان آفريد و ميفرمايد بعد خداوند عالم از نور ما لوح و قلم را آفريد و بهاين قلم گفت بنويس نقشه كاينات را، اين قلم كشيد. و باز ميفرمايند از نور ما عرش و كرسي را آفريد. و ايشان را خدا اصل تمام انوار قرار داده پس ايشانند اسم خدا و اسم خدا نور است بجهت آنكه خودش ظاهر است و ظاهر كننده ماسواي خود است. پس تماما از ايشان صادر شده.
و عرض كردم فكر كنيد و خيلي از مردمي كه دل نميدهند بحثها ميكنند و وحشت هم دارند. و عرض ميكنم كه اسم شخص خارج از وجود شخص نيست. نور خدا اسم خدا است مثل اينكه نور چراغ اسم چراغ است و اين نور كه اسم خدا است خدا از اين اسم خارج نيست. پس اين نور اگر كاري كرد كار او است و اين نشسته كه نور من است كار او هم كار من است و اگر هم بگويم كه اين نور كاري كرده و اين نشسته من كاري را كرده راست است و خود همين ديدن اسم من و شما است و اين چشم نعوذباللّه اگر عيب كند ما خودمان عيب نكردهايم. و بيننده و شنونده و لمسكننده اسم ما است. حالا من وقتي كه چشمم ميبيند اگر بگويم چشمم ديده آيا اين كار من نيست؟ معلوم است كه كار من است و من در اين چشم ميبينم و من واش ميدارم كه ببيند و اين گوش را من واميدارم كه بشنود و من غير او نيستم بطوري كه من از شنيدن او خبر نداشته باشم. و منكرين فضائل غافلند غالبا كه ميگويند اگر حضرت امير اين كارها را ميكند پس خدا چكاره است؟! و ايشان كه ميكشتند كفّار را و جميع كفّار را ايشان ميكشتند حالا بگوئي پس خدا چكاره است؟ خدا با شمشير علي كفّار را ميكشد. اينست كه ميفرمايد قوم عاد و ثمود را من هلاك كردم. و موسي ظاهرا پيش
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 139 *»
از حضرت پيغمبر9 و اميرالمؤمنين بود7 و ميفرمايد من منّ و سلوي بر او ميفرستادم و بنياسرائيل در اين بيابان ميگشتند و چادري داشتند و ابري بود همراه آنها باد كه ميآمد آن ابر حركت ميكرد آنها هم حركت ميكردند و هرجا ميايستاد منزل ميكردند و مدت چهل سال بهاين حالت بودند و آخر گويا يوشع آنها را داخل بيتالمقدس كرد و حضرتامير بهاين لباس بهخصوص نبود ولكن حضرتامير7پيش از آنكه خدا آدم را خلق كند بود و ميفرمايد رسول خدا9: كنت نبيّا و آدمبينالماء و الطّين من پيغمبر بودم و هنوز آدم در آب و گل بود. و حضرت امير ميفرمايد: كنت وليّا و آدم بين الماء و الطّين. و البته بلاها را ايشان از آدم رفع ميكردند و آدم از تصدّق سر ايشان آدم شده بود. من اراد اللّه بدء بكم و من وحَّده قبل عنكم و من قصده توجَّه بكم. و آدم كه ميخواست توجه به خدا كند، توجه به ايشان ميكرد. و پيغمبر فرمود: من رآني فقد رأي الحقّ. مثل اينكه هركه گوش بحرف پيغمبر بدهد گوش بحرف خدا داده همين جور كه قرآن كلام پيغمبر است محبّت پيغمبر محبّت خداست كه ميفرمايد: من احبَّكم فقد احبَّ اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه و جميع كارهائي را كه بخدا نسبت ميدهي بواسطه اين پيغمبر است و اگر پيغمبري نيامده بود و تو را هدايت نكرده بود تو حلالي و حرامي نميدانستي و خدائي نميشناختي و پيغمبر آمد اين كارها را كرد در همه عالمها. تبارك الذي نزَّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا. آن عالميني كه خدا است خالق آن عالمين و تمام چيزها را خدا خلق كرده خداست خداي آن عالمين و محمّد است پيغمبر آن عالمين و اين پيغمبر شما پيغمبر بر پيغمبران هم هست و ساير پيغمبران مثل مقلّدين بودند. و بعضي اين مردم، ميبيني كه يك پارهشان باشعورتر هستند و چيزي را زود ياد ميگيرند و پيغمبران كساني بودند كه زود ياد ميگرفتند.
پس شرعي نيامده مگر آنكه ايشان ميفرستادند الا و انّا نحن النُّذر الاولي. و ايشانند نذيران. فرمودند مائيم نذيران جميع اوقات و آن پيشها ما بوديم كه هدايت
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 140 *»
ميكرديم مردم را. و ملتفت باشيد يكوقتي آدم را واميدارند كه حرف ميزند، يكوقتي نوح و يكوقتي ابراهيم و يكوقتي موسي و عيسي را واميدارند. و همينطور است حالت معصومين را كه خدا بيان كرده عبادٌ مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون معصومين عبادي هستند كه خدا مكرمشان كرده لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون خودشان حركت نميكنند و خودشان ساكن نميشوند. پس عبادٌ مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون.
پس ببينيد كه پيغمبران معصوم بودند بجهت آنكه ائمّهطاهرين آنها را بكار واميداشتند ايشان هم مشغول ميشدند پس ايشان تابع ائمّه شما بودند. پس دين خدا دين محمّد مصطفي است. اين است كه ميفرمايد: تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا و نميفرمايد كه تو نذيري از آن وقتيكه آمدي در دنيا بلكه او هميشه نذير بوده بلكه او پيغمبر بود و هنوز آدم ميان آب و گل بود و همانروز اميرالمؤمنين ولي بود و هميشه ائمّه شما بودند و اشهد انَّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة همه شما اوّل ماخلقاللّه هستيد و بوديد و هيچ نبود و هرچه را خدا آفريده از نور شما آفريده. و خيلي چيزها را از خاك و گل ساخته خدا، درختها را خدا همه را از آب و گل ساخته.
پس خداوند عالم از نور ايشان جميع ماسواي ايشان را آفريده و غافل نباشيد. اين است كه در اوّل آفرينش همه هم مطيع و منقاد بودند و هيچ خلافكنندهاي نبود و آنهائي كه توي كار هستند ملتفت باشند كه اشاره بهكجا ميكنم. در قرآن چقدر اين آيات هست كه يسبِّح للّه ما في السموات و الارض. و ديگر نصّاب به قرآن جرأت نميكنند بحث كنند ولكن كلمات مشايخ را كه ميبينند ميگويند پس شمر هم از نور ايشان آفريده شده و در قرآن است كه يسبِّح للّه ما في السموات و الارض. و عرض ميكنم همهچيز تسبيح خدا كرد تا وقتي كه خداوند عالم محمّد و آلمحمّد: را فرستاد و ايشانند الباب المبتلي به الناس و تمام خلق را خدا ساخته بود و كان الناس امّة واحدة
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 141 *»
و هيچ كدام بد اسمشان نبود پس برخاستند محمّد و آلمحمّد: و مردم را دعوت كردند و گفتند بيائيد و چيزهائي كه نميدانيد بهشما ياد بدهيم و شما اطاعت كنيد ما را چرا كه خدا ما را حاكم قرار داده. آنوقت هركس اطاعت ايشان كرد معلوم است كه نجات يافت و هركس مخالفت كرد هلاك شد و عمر روز اوّل بد نبود وقتي كه تخلّف كرد بد شد و شيطان روز اوّل بد نبود و اين شيطان پيشواي كلّ مردمان بد است و همين شيطان روز اوّل بد نبود تا وقتيكه خدا آدم را آفريد آنوقت به شيطان گفت آدم را سجده كن و او را اطاعت كن آنوقت گفت من چگونه او را اطاعت كنم كه او را از گل و لجن خلق كردهاي من حمأ مسنون آنوقت كه تمرّد كرد بد شد و ابليس شد و اوّل بد نبود حتي عبادت كرد تا وقتي كه بهآسمان رفت و عبادت ميكرد و جميع ملائكه حسرت ميبردند از عبادت او تا وقتيكه آدم را سجده نكرد آنوقت رانده درگاه شد. و واللّه هركس اطاعت كرد ايشان را مؤمن شد. و ميفرمايند جهت اينكه خدا امر كرده ملائكه و شيطان را كه آدم را سجده كنند بهجهت اين بود كه ما در صلب آدم بوديم. و ايشانند واللّه آقايان حقيقي ملك خدا و سيّد سادات ملك خدا و تمام مردم بايد ايشان را اطاعت كنند. و خدا ميفرمايد: من يطع الرسول فقد اطاع اللّه چرا كه فرستاده خدا است و اگر جبرئيل بيايد و به پيغمبر چيزي بگويد و پيغمبر اطاعت كند جبرئيل را اطاعت خدا است.
پس غافل نباشيد كه ايشانند واللّه نورالانوار و اين نوري كه ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض اين نور محمّد است حتي سنّيها هم قائل به اين مطلب هستند ديگر خاك بر سر منّيها كه قبول ندارند. پس اللّه نور السّموات و الارض و حضرت صادق ميفرمايد: واللّه مائيم اسمهاي خدا نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها مائيم واللّه آن اسمهاي حسناي خدا كه امر كرده است او را بهآن اسمها بخوانيد. كجا فرموده است؟ آنجا كه پيغمبر فرموده كه: قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاما تدعوا فله الاسماء الحسني بخوانيد اللّه را يا بخوانيد رحمان را و هريك از اسمها
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 142 *»
را كه بخوانيد جايز است. و تمثيلش را عرض كنم كه آسانتان باشد. اين اسمائي كه شما داريد، ميايستيد حالا كسي با ايستاده شما كه حرف ميزند با شما حرف زده و هكذا و فرق ميان مسمّي و اسم اين است كه اسمها بسيارند و آن كسي كه تجلّي در اسمها كرده واحد است و خداوند عالم در اسمهاش تجلّي كرده و در جوشنكبير هزار و يك اسم است.
پس ايشانند واللّه اسمهاي خدا كه از پيش خدا آمدهاند و بسوي خدا برميگردند ميفرمايد: لا فرق بينك و بينها الاّ انَّهم عبادك و خلقك و پيش خودت فكر كن ميفهمي. و لا فرق بينك و بينها يعني اين شخص نشسته اسم شماست نه شما چرا كه شما ميايستيد و شما شمائيد و اين نشسته خراب شد و اين نشسته كأنّه شماست و كأنّه غير شماست و وقتيكه گفتند كه غير شما است باز بينونت عزلت نيست. ميفرمايند ائمّه طاهرين بينونت خدا و اسمهاش بينونت صفت است نه بينونت عزلت. حالا اين مردم با يكديگر عزلت دارند ولكن موصوف هميشه در صفت است. پس وقتي كه ميايستد زيد، زيد است كه در ايستاده است. پس در آن حالتي كه زيد است اين ايستاده لا فرق بينه و بين زيد. وقتي كه زيد غير ايستاده هم هست فرق دارند. پس لا فرق بينك و بينها الاّ انَّهم عبادك و خلقك و اين اسمها اركان توحيدند. پس ايشانند اركان توحيد و محض تمثيل عرض ميكنم مثل اينكه اركان اين اطاق اين ستونها هستند و اركان انسان اين است كه سري و دستي و پايي داشته باشد و اگر سر من نباشد من نميتوانم زيست كنم و اگر پاي من نباشد من خيلي كارها را نميتوانم بكنم.
حالا ميفرمايند خدا بود و هيچ نبود و اسمي نداشت بعد خلق را آفريد و خلق محتاج بودند كه خدا را بهاسم بخوانند. پس خدا خلق كرد اسمي را چنانكه ميفرمايد: خلق اسماً بالحروف غير مصوّت. و آن را چهار قسمت كرد يك قسمتش را پيش خودش نگاهداشت كه اسم مكنون مخزون است و كسي از آن خبر ندارد و آن سه قسمت ديگر را هريك را چهار قسمت كرد كه دوازده شدند صلوات اللّه و سلامه عليهم
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 143 *»
و از براي هر قسمتي از دوازده قسمت سي درجه قرار داده و دوازده سي تا سيصد و شصت شدند. پس خدا سيصد و شصت اسم از براي خودش خلق كرد و چيزي كه از جائي صادر نشود اسم او نيست و اسم همهجا بايد از مسمّي صادر شود. مثل آنكه كلام از متكلّم صادر است و سكوت از ساكت صادر است.
پس خداوند عالم نور است و نور او محمّد بن عبداللّه است9 و از اين است كه ملتفت ميكنم شما را كه وقتي كه ميخوانيد ملتفت باشيد و پشت سر اين آيه است كه في بيوت اذن اللّه ان ترفع. آن چراغ در خانههائي چند است. پس في بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه. و آن خانه را خدا اذن داده كه بلند باشد كه هركس هرجا هست ايشان را ببيند و اين مردم همين كه چراغ ميشنوند و بيوت ميشنوند متبادر بهاذهانشان همين چراغهاي ظاهري و همين بيوت خشت و گلي است. از اين جهت خدا ميفرمايد: رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه. هركاري ميكنند بهاذن خداست. ميفروشند بهاذن خداست ميخرند بهاذن خداست و هركس بهامر خدا كاري را بكند عبادت است و ميفرمايند اين تجارتها ثوابش از نماز زيادتر است و اگر بچّه تو گرسنه باشد و تو بروي چيزي از براي آنها پيدا كني كه سير شوند و حفظ آبروي خود را بكني ثوابش بيش از اين نماز تو است و همين شترداري اگر محض رضاي خدا باشد عبادت است و احكام خدا پنج است حلالي دارد و حرامي و مكروهي و مستحبي و مباحي حالا خدا نگفته بخصوص شترداري بكن و لكن مباح قرار داده و تمام كارهاي بندگان بايد عبادت باشد و بخصوص كسي كه نيّت كند كه چون خدا مباح كرده من اين كار را ميكنم عبادت ميشود.
و ملتفت باشيد كه اللّه نور السّموات و الارض. حالا بعضي اينطور گرفتهاند كه اللّه نور السّموات و الارض يعني خدا هادي آسمان و زمين است. حالا اگر در آسمان نيستي در زمين هستي و در زمين پيغمبر بود كه آمد هدايت كرد و ميفرمايند وقتي كه ملائكه نور ما را ديدند گمان كردند كه ما خدائيم پس ما از دل ايشان مطلع شديم.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 144 *»
و حجت بايد از دل محجوج خبر داشته باشد. پس ميفرمايد ما از دل ايشان مطلع شديم و گفتيم سبوحٌ قدّوس ربُّ الملائكة و الروح. آنوقت فهميدند كه ما از جانب خدا آمدهايم و چون ما از براي هدايت آمديم بايد مردم را خبر كنيم كه گمراه نشوند. و خدا است سبّوح يعني خدا ديده نميشود. پس تسبيح و عبادت را ملائكه از ما ياد گرفتند و همينطوري كه ما عبادت را از ايشان ياد گرفتيم ملائكه هم از ايشان ياد گرفتند. و ملائكه خادمان ايشانند انَّ الملائكة لخدّامنا و خدّام شيعتنا و همينطور است وقتي كه قرآن نازل ميشد از براي جنّها هم ميخواندند بعضي ايمان ميآوردند و مؤمن ميشدند و بعضي كافر ميشدند. و انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها ولايت آلمحمّد: را عرضه بر آسمانها و زمينها كردند همه ابا كردند و ترسيدند و گفتند ما نميتوانيم زير اين بار برويم. پس فاسقترين مردم و احمقترين مردم قبول كرد و حملها الانسان انّه كان ظلوماً جهولاً.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 145 *»
13/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
خداوند عالم چون خلق را چنانچه مكرّر عرض كردهام از براي همين خلق كرده است كه او را بشناسند و بعد هرچه فرمايش فرموده عمل نمايند البته بندگان كه خدا از عدم بوجودشان آورده صاحب آنهاست. بطوري است خداوند عالم كه آنطوري كه دلت ميخواهد راه بروي برخلاف آن امر بفرمايد اختيار هيچ چيز را ندارند. غلام زرخريد آقاش او را نيافريده و لكن حالا قرار شده كه اين را اسيرش كنند و بفروشند و اين غلام زرخريد هرچه دارد مال آقاست. مالش، جانش، همه مال آقا است و خداوند عالم خلق كرده خلق را آيا حالا مالك خلق نيست؟
پس خدا است مالك و باقي خلقند مخلوق او و مملوك او. ما خودمان از خودمان نيستيم و مال خدائيم و خدا مالك و صاحب اختيار ماست و ما كان لهم الخيرة من امرهم اختيار هيچ كار ندارند در هر حالي در هر قدمي كه راه ميروي خدا بهتو خطاب
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 146 *»
ميفرمايد آللّه اذن لكم ام علي اللّه تفترون. جائي كه ميروي ميگويد من به تو گفتم برو يا خودت ميروي؟ حرفي ميزني، خطاب ميكند خدا كه اين حرف را از پيش خودت ميگوئي يا من گفتهام كه بگو؟ مثلاً معامله ميكني ميگويد من گفتهام يا خودت ميكني؟
پس غافل نباشيد كه بنده آن است كه تمام كارهاش بهاشاره مولاي خودش باشد. پس خدا هرچه را گفته بكن بايد كرد. خدا آنچه را كه گفته نبايد بكني نبايد كرد. ديگر خودمان ميخواهيم ميل داشته باشيم يا نداشته باشيم و بسياري از كارها هست كه ميل داريم بهآنها و خدا ميفرمايد مكن و بالعكس عسي ان تكرهوا شيئا و هو خيرٌ لكم و عسي ان تحبُّوا شيئا و هو شرٌّ لكم بسا چيزي را كراهت داري و آن خير است از براي شما و بسا چيزي را دوست ميداريد و آن شرّ است از براي شما. و ثمره كارها را خدا ميداند و ما خودمان خير خودمان و شرّ خودمان را نميدانيم چيست.
پس خداوند عالم خداوندي است دانا بجميع چيزها پيش از آنكه چيزي را بيافريند ميداند كه چطور است و گاهي محض مثل عرض كردهام كه هر استادي در فنّ خودش، بنّا در كار خودش خبر دارد از كار خودش جميع آن كارهائي را كه ميخواهد بكند ميداند و بطور عمد از روي شعور خودش جاري ميشود بطوري كه اگر انسان غفلتي كرد و آنطوري كه ميخواست نكرد ملتفت ميشود و دو مرتبه كار را درست ميكند.
پس بدانيد انشاءاللّه كه علم خداوند عالم پيش از تمام صفات او است و خدا هرچه را كه ميكند از روي علم ميكند. پس قدرت خدا تابع علم خداست و علم خدا صادر از خداوند عالم است و اين علم علمي است بينهايت چنانكه مكرّر اشاره كردهام و از براي آنهائي كه در كار هستند خيلي بكار ميآيد. علمي است بينهايت يعني هرگز جهل از خدا سر نميزند و ما جهلي داريم و علمي و جهل ما جلو علم ما را ميگيرد چرا كه علم ما به همه جا نرفته و همچنين قدرت خداوند عالم بينهايت است
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 147 *»
يعني هرگز خدا عاجز از هيچكاري نيست و ماها قدرتي داريم بهبعضي چيزها و خيلي كارها را نميتوانيم بكنيم و در ملك خدا حركت مذبوحي ميكنيم. پس قدرت ما محدود است ميرسد بهعجز ما و عجز ما جلو قدرت ما را گرفته ولكن خداوند عالم قدرتي دارد كه هيچ عجز جلو آن قدرت را نگرفته يعني بهاين طور محال است كه خدا عاجز باشد. واجب است كه خدا بينهايت قادر باشد.
پس عجز هيچ از خدا سر نميزند عجز از هركس كه سر زد مخلوقيست از مخلوقات و خدا نيست و همچنين جهل از كسي كه سر زد معلومست كه مخلوقيست از مخلوقات و خداي ما علمي دارد بينهايت كه محال است جهل از او سر بزند و قدرتي دارد بينهايت چرا كه عجز ممتنع است از او سر بزند. و اين آخوندها خيلي ضايعش هم ميكنند كه آيا خدا خودش نميتواند خود را عاجز كند. اين حرف نامربوط غريبي است. خداست قادر و ممتنع است كه عجز از او سر بزند چنانچه توئي عاجز و ممتنع است كه كاري كه نميتواني بكني بتواني بكني. حالا تو عاجزي چرا كه قادر بر هر كاري نيستي. پس محال است كه از خداوند عالم عجز يا جهل سر بزند. و همچنين اين قاعده كلّيه است كه عرض ميكنم بكار آنهائي كه در علم هستند خيلي ميآيد و راهشان وسيع ميشود. و همچنين خداي ما حكيم است و كاري كه سفاهت در آن است از خدا سر نميزند و محال است كه خدا كاري را بكند كه فايده نداشته باشد و اينها را صفت ذاتي خدا هم ميگويند به اصطلاح ائمّهطاهرين سلام اللّه عليهم پس هر اسمي را كه تو هميشه بهخدا ميگوئي اين اسم صفت ذاتي اوست يعني تا خدا بوده ـ و تا ندارد چرا كه «تا» يعني زمان و خدا زمان را خلق كرده مكان را خلق كرده و خدا تا بود عالم بود و هيچ درس هم نخوانده بود و تجربه هم نكرده بود. باز تجربه كار كسي است كه عالم نباشد و خورده خورده بهتجربه بايد چيزي را تحصيل كند يا در كار خودش مشق كند كه خوشنويس بشود و خدا احتياج ندارد كه درس بخواند و خداست كه علم جميع علما را او داده. و هو المالك لما ملَّكهم و القادر لما اقدرهم عليه.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 148 *»
پس خداوند عالم هرگز چيزي كه نقص است بر او وارد نميشود. پس هرگز اين خداي ما جاهل نيست هرگز عاجز نيست و نميشود كه عجز از او سر بزند و هرگز كار بيفايده نميكند. پس همه كارهاش از روي حكمت است و ميبيني كه آب را خلق كرده براي اينكه تو زراعت كني و كارها با او بكني و آتش را خلق كرده كه تو گرم بشوي و معادن را بيرون بياوري.
پس خداوند عالم كارهاش همه از روي حكمت است و اين صفاتي را كه عرض ميكنم اين است كه شما مشق كنيد. پس خداوند عالم دو جور صفات دارد يك جورش اينطور است كه تا خدا بود اين صفات را داشت مثل اينكه تا خدا بود عالم بود و حكيم بود و قادر بود و بصير بود، و تا خدا بود سميع بود و شنوا بود و خدا منزّه است كه بدن داشته باشد. پس خداي ما يكپاره صفاتش اينجور است كه هميشه داراي اينها بود و هرگز بهضدّ آنها متصف نيست. پس خدا عالم است و جاهل نيست، پس خدا قادر است و عاجز نيست و حكيم است و هيچ سفاهت بكار نميبرد كارهاي لغو بيحاصل را نميكند و همچنين خدا بصير است و هيچبار كور نبوده و خدا سميع است و هيچوقت كر نبوده. و يكپاره صفات ديگر دارد كه باز بهاصطلاح ائمّه طاهرين و علما و عقلا آنها را صفت فعل خدا ميگويند نه صفت ذاتي و آن صفت فعل خدا صفاتي است كه هميشه بهآنها متصف نيست بلكه بهضدّش هم گاهي متصف ميشود. پس خدا ارحمالراحمين است و اين صفت ذاتي نيست و اگر اين ارحمالراحمين صفتذاتي بود بههيچيك از مخلوقات صدمه نميرسيد و اگر اين صفت صفتي بود نسبت بههمهكس هرگز هيچكس صدمه بهاو نميرسيد و ميبيني كه غالبا آدم در دنيا در صدمه است. پس ميفرمايد ايقنت انك انت ارحمالراحمين في موضع العفو و الرحمة. در جائي كه موضع عفو و رحمت است خدا ارحمالراحمين است و ايقنت انك اشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة آنجائي كه ميخواهي عذاب كني آنجا چنان شدّتي داري كه اشدّ معاقبين هستي. و اين كفّار در دنيا چندي كفر ورزيدند و معصيت كردند و خدا تا
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 149 *»
ملكش باقيست آنها را عذاب ميكند و هميشه ملكش باقي است و هركس اين كفّار را بهدست او بدهند آخر از عذابشان خسته ميشود و خدا هيچ خستگي ندارد از عذاب آنها.
پس اشدّ المعاقبين است خدا و خداوند عالم هميشه يك اراده ندارد. حالا را اراده كرده است كه روز باشد و اراده نكرده است حالا را كه شب باشد. پس حالا اراده روز تعلق گرفته است و حالا اراده نكرده كه شب باشد و اينها را صفت فعل ميگويند و در احاديث بخصوص است و خدا محبّ همهكس نيست بلكه مؤمنين را دوست ميدارد و آقاي مؤمنين است و با كافرين عداوتي دارد كه هيچ مخلوقي با هيچ مخلوقي آنقدر عداوت نميتواند داشته باشد.
پس اينجوره صفات صفات فعل خداست پس اراد و لميُرِد. و قاعده كلي كه بكار ميآيد اين است كه هر صفتي كه ضدّش هم بر خدا استعمال ميشود صفت فعل است و هر صفتي كه ضدّش براي خدا نيست صفت ذاتي است.
حالا خدا هميشه قادر است و هيچوقت عاجز نيست و هميشه عالم است و هيچبار جاهل نيست و هميشه سميع و بصير است و هيچوقت كر و كور نيست و خدا حالا خواسته است كه روز باشد و نخواسته است كه شب باشد و شب را خدا خواسته كه شب باشد و آنوقت نخواسته كه روز باشد و تو ميگوئي انشاءاللّه اين كار را ميكنم و اگر او نخواسته باشد نميكنم. و همينطوري كه ميبيني كه هرچه را خدا خواست كه تو بكني ميتواني و هرچه را نخواست تو نميتواني آنكار را بكني اگرچه قادر هم باشي. و مكرر مثلش را عرض كردهام كه انسان پيش ساعت نشسته گوشش هم كر نيست و صداي زنگ ساعت هم كم نيست و انسان مطالعه ميكند يا در فكر كاري ديگر است و غافل ميشود كه زنگ ساعت ميزند و صداش بهگوش او نميرسد. و اينها يكپاره كلّياتي است كه خيلي از قواعد مردم را بهم ميزند و در ميان ملاّها مشهور است كه چيزي كه مانعش مفقود است و مقتضي موجود است حتما خواهد شد مثل
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 150 *»
همينكه فرض كرديم كه گوش كر نباشد و ساعت هم زنگ بزند انسان لامحاله خواهد شنيد و شما ميبينيد كه انسان گوشش هم شنوا است و يك مرتبه در خيالي ديگر رفته و صدا را نشنيده و اين هوا يك جائي كه صدا ميكني اين هوا دريده ميشود و ميرود تا بهگوشش ميرسد.
پس غافل نباشيد كه اين هوا ميآيد بهگوش تو هم ميخورد و نميشنوي و وقتيكه ملتفت ميشوي ميبيني ساعت زنگ زده است و اين است واللّه كه در تمام مشاعر خدا است غالب. ميشود كه تو چشمت باز باشد و شخص هم در مجلس باشد و تو او را نبيني. پس اين است كه خدا چنان قادريست بر ملك خودش و چنان قاهريست در ملك خودش كه ميفرمايد: يا من يحول بين المرء و قلبه. اي آنكسي كه حايل ميشوي ميان من و قلب من كه من خودم را گم ميكنم و نميدانم كيستم، و اين حالت را عرض خواهم كرد. در بيني كه انسان ميخواهد خواب برود نه بدنش خراب ميشود نه عقلش ولكن در آن بيني كه ميخواهد انسان بهخواب برود هيچچيز را نميفهمد و انسان يكجا گم ميشود تا وقتي كه بخواب رفت آنوقت اگر خوابي را ميبيند ميفهمد كه آن طرف يك چيزي است و باز وقتيكه ميخواهد بيدار شود باز حالتي دست ميدهد كه انسان خودش را گم ميكند يك مرتبه چشمش را باز ميكند و ميآيد بهاين عالم. پس در اين بين است كه ما خوابيم و معني مردن اين جور است. اللّه يتوفّي الانفس حين موتها و التي لمتمت في منامها. شخص مرده هيچ احساس نميكند كأنّه نيست ولكن هست و هيچجاش هم عيب نكرده است و آدمي كه ميخواهد بميرد و خدا او را توفّي ميكند و باز اگر خواسته بيدار شود روحش را برميگرداند و اگر نخواست اين بدن ميميرد. پس اللّه يتوفّي الانفس حين موتها و التي لمتمت في منامها.
پس غافل نباشيد كه معني مردن، نيست شدن نيست و معني مردن را اين مردم از علما و حكماشان كه ضرب ضربوا و حكمت خواندهاند و خيال ميكنند كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 151 *»
اعلمالعلماء هستند هنوز معني مردن را نفهميدهاند. پس شخص كه ميميرد معدوم نميشود و بعضي گفتهاند كه معدوم ميشود و خداست قادر كه اعاده معدوم كند.
پس ملتفت باشيد كه تو در وقتي كه ميخواهي بهخواب بروي هيچچيز نميفهمي كأنّه نيستي و يكمرتبه چشمت را در آنجا باز ميكني و چيزها در خواب ميبيني باز كه ميخواهي به اين دنيا بيائي گم ميشوي و بعد سر از اين عالم بيرون ميآوري. و من گاهي مثلش را عرض كردم كه قندي را كه در آب انداختي و حلّ شد كسي كه تجربه ندارد خيالش ميرسد كه قند معدوم شد و شما ملتفت هستيد كه اگر آن آب را بجوشانيد آبش بخار ميشود و قندش باقي ميماند و آن قند بهمان وزني كه بوده بدون كم و زياد در آب هست و قند معدوم نشده كه دوباره قندي بسازند ولكن اين قند موجود در اين آب غرق شده. ميخواهي دوباره اين قند را بدست بياوري بجوشان آبش را بعد ميبيني كه قند بههمان مقدار كه بوده باقي ماند.
و اينست واللّه معني قول شيخمرحوم كه بدن اصلي بهزيادتي چاق و لاغري اين بدن چاق و لاغر نميشود. تو ببين يك مثقال قند را در يك پياله آب بيندازي قند همان يك مثقال است و اگر در يك حوض هم بيندازي باز همان يك مثقال است و بهزيادتي آب و كمي آب قند كم و زياد نميشود و لكن قند را كه در آب انداختي و حل شد معدوم نشده ولكن غرق شده و غافل نباشيد. برويم بر سر مطلب.
و مطلب اين بود كه براي خداوند عالم صفاتي است كه صفات فعل خدا است نه صفات ذات و صفات فعل خدا آنهاست كه گاهي آن صفات را از براي خدا ميگوئي و گاهي ضدّش را ميگوئي. پس خدا را ميگوئي ارحمالراحمين في موضع العفو و الرحمة و اشدُّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة. آنجائي كه محلّ ترحّم است اينقدر ترحّم ميكند كه هيچپدر و مادر مهرباني آنطور رحم نميكنند و نميتوانند كه آنقدر رحم كنند و مشيّت هم فعل خداست اگر خدا خواست كه ما كاري را بكنيم ميكنيم و اگر نخواست نميتوانيم بكنيم. انَّما امره اذا ارادشيئا ان يقول له كن فيكون.
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 152 *»
و اراده بالاي مشيّت خداست و مشيّت خود را تابع اراده ميكند. پس ماشاءاللّه كان و ما لميشأ لميكن و انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون.
پس هرچه را اراده بكند ميگويد بشو ميشود. پس اين قول كن و محلّ حرفزدن كه ميگويد بشو مشيّت اوست و اراده او بالاي مشيّت است و اينها صفات فعل هستند چرا كه ضدّ دارند و صفاتي كه ضدّ دارند جميع آنها صفات فعل است و علم خدا ضدّ ندارد و قدرت خدا ضد ندارد و خدا است حكيم و خدا هرگز كار بيفايده نميكند و اگر غافل نباشي هم خدا را ميشناسي هم خلق را.
پس اين خدا پيش از اينكه خلق كند دانا بود بطوري كه هيچ جهل جلوش را نگرفته بود و حالا هم هيچ جهلي جلوي علمش را ندارد و پيشترها هم خدا قادر بود و هيچ عجزي جلو قدرتش را نگرفته بود. حالا هم همينطور است و بعد از اين هم همينطور است ولكن يكپاره كارهاي ديگر هست مثل آنكه حالا خدا ميخواهد هوا سرد باشد سرد ميشود وقت ديگر خواست گرم باشد گرم ميشود. پس از براي خدا صفات بسيار است و اين صفاتش را اگر فكر كنيد در شناختن ائمّهطاهرين با بصيرت ميشويد.
پس واللّه ائمّه شما هستند صفات خدا. ديگر شاهدش هم هركس دلش ميخواهد در اصول كافي بابي است كه آيات خدا ائمّهطاهرين هستند و اسماءاللّه ايشانند و حضرت صادق فرمايش ميفرمايد كه: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان تدعوه بها مائيم واللّه اسمهاي حسناي خدا و خدا اسم بد ندارد. التي امر اللّه انتدعوه بها. كجا امر كرده؟ در قرآن كه گفته است به پيغمبر كه قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاما تدعوا فله الاسماء الحسني و پيغمبر آمده بود كه اسمهاي خدا را نشان مردم بدهد و گاهي ميفرمايند كه آمده بود كه ولايت اميرالمؤمنين را بهمردم برساند كه عرضه كردند اين ولايت را كه انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انَّه كان ظلوماً جهولاً. و يك وقتي
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 153 *»
خربزهاي آوردند خدمت حضرت طوري بود كه فرمودند قبول ولايت ما را نكرده. و همچنين ميفرمايند كه اين زمينهاي شور ولايت ما را قبول نكرده. و شما بفهميد. فرمودند زمين كوير و شورهزار ولايت ما را قبول نكرده است و چون ولايت ما را قبول نكرده ما در اينجا نماز نميخوانيم. و بخصوص نزديكهاي كوفه حضرت امير7 بودند در يك وقتي و فرمودند كه اين زمين زميني است كه خداوند عالم آنرا خسف كرده است و چون چنين است من در اينجا نماز نميخوانم. و دير وقت هم بود به لشكر خود فرمودند كه شما نماز بخوانيد ولكن من نماز نميخوانم. بعضي ماندند و بعضي همراه حضرت تشريف بردند و آن حضرت تشريف بردند تا وقتي كه آفتاب غروب كرد و تاريك شد بعد حضرت كلماتي چند فرمودند كه آفتاب برگشت و نماز ظهر را خواندند. و ميفرمايند اين كبكها و گنجشكها قبول ولايت را نكردند و اينها بالاسري هستند و اين سوسمارها و چلپاسهها منكر فضائل ايشان هستند و اگر كسي چلپاسه را در بياباني بكشد محض ثواب بايد غسلي هم بكند محض شكرانه اينكار و گاهي كسي گنجشكي را ميگرفت و خدمت شيخمرحوم ميداد پرهاش را ميكندند و ولش ميكردند، ميفرمودند ميخواهم اطفال آنرا بگيرند و بهاذيت و آزار زياد او را بكشندش چرا كه حالا دستمان به نواصب و سنّيها نميرسد. پس هركس ولايت ايشان را قبول كرده خوب شده و هركس قبول نكرده بد شده و اين آبهاي گرم كبريتي را ميفرمايند قبول ولايت ما را نكرده و استشفا بهآن نكنيد.
و از براي ائمّه طاهرين مقاماتي است كه ميفرمايند خداست عالم و اين عالم اسم خداست و غير خداست و خودت هم در وجود خودت فكر كن ببين تو عالمي حالا و يك وقتي جاهل بودي پس ميفهمي كه علم غير توست. پس آنجا هم كه رفتي بدان كه علم خدا غير خداست ولكن خدا اكتساب نكرده و اينها را صفات ذاتي ميگويند. يعني ذات بيقدرت، ذات بيعلم ذاتخدا نيست و خدا هميشه ذاتش عالم بوده و قادر بوده. و بعضي گفتهاند كه صفات ذاتي عين ذات است ولكن شما
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 154 *»
بدانيد كه عين ذات نيست و حضرت امير ميفرمايد: كمال التّوحيد نفي الصفات عنه. چرا كه صفاتخدا خدا نيستند. ميگوئي خداست عالم خداست قادر خداست غفور خداست رحيم و خدا صاحب اين صفتها و داراي اينهاست و كمال توحيد اين است كه ذات او را صفات او نداني و خودت هم صفاتي را داري كه گاهي ميايستي صفت تو ايستاده ميشود گاهي مينشيني صفت تو ميشود نشسته و گاهي حرف ميزني و صفت تو متكلّم است و هكذا و هرچه اين صفتها زياد شود تو يك نفري. پس توئي كه گوش داري و چشم داري و توئي كه شامّي و ذائقي و چشم غير گوش است و بالعكس و ذائقه غير لامسه است و بالعكس. پس تو يك نفري و صفات تو يكي بيناست يكي شنواست يكي ذائق است يكي لامس است يكي شامّ است و تو هم آيت خدائي. و في انفسكم افلاتبصرون خودت را هم خدا اينطور قرار داده كه تو يكنفر باشي و صفات تو متعدّد باشد و در هر لحظه مشغول هر كاري كه هستي اسمي از براي تو اشتقاق ميشود.
حالا خداوند عالم هم صاحب اسمها است و اين اسمها صاحب درجات است. پس بعضي از اسمها هست كه هميشه همراه خدا بوده و تعدّد قدما هم نميشود چرا كه آن خدائي كه هميشه قادر است يكي است و لكن قدرت خدا صادر از خدا است و اين قدرت هميشه محتاج بهخداست مثل اينكه حركت تو هميشه محتاج بهتو است. تو اگر او را موجود كردي موجود ميشود والاّ موجود نخواهد بود. پس علم صفت خدا است و قدرت صفت خدا است و تو هم هر كاري را كه ميكني اسمي داري و اين اسمها را خودت از براي خودت درست كردهاي. حالا علم تو بهاكتسابست ولكن علم خدا بهاكتساب نيست. خدا آنقدر عالمست كه نميشود دانست كه چقدر علم دارد و علمش بينهايت است و خداست حكيم و سفاهت از او سر نميزند و خداي سفيه خدا نيست و اينهائي كه بت را ميپرستند اسمش را خدا گذاشتهاند خدا نيست اللّه الّذي خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم. معني اللّه اين است كه خالق و رازق و
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 155 *»
محيي و مميت باشد و گاهي شيخ مرحوم بهاين وحدتوجوديها ميفرمودند كه اين عصاي من شيء است، لا شيء است؟ نميتوانستند بگويند كه شيء نيست. آنوقت ميفرمودند حالا اين عصا خداست اگر خدا است چرا نميتواند خلق كند.
پس غافل نباشيد كه از براي خداوند عالم صفات عديده است و اين صفات درجات دارد و كسيكه اسم و صفت خداست اين درجات را دارد. پس در مقامي اسم عليم خدا هستند و خدا از اينها خبر دارد و آنها از خدا خبر دارند چرا كه صادر از خدا هستند و در مقامي كه قدرت خدا هستند از خدا خبر دارند چرا كه از او صادر شدهاند و خداي ما خدائي است كه هر كاري را ميخواهد ميكند. پس ائمّه طاهرينند واللّه صفات خدا و ائمّه طاهرينند واللّه اسماء خدا و غافل نباشيد كه هميشه ايشان همراه خدا بودهاند و هميشه خداوند عالم خدا بوده و هميشه ايشان هم مطيع خدا بودهاند. و لا فرق بينك و بينها الاّ انَّهم عبادك و خلقك.
و نمونه اين حرفها اين است كه تو تا چراغ را روشن كردي اطاق روشن ميشود و نبوده وقتي كه اين چراغ روشن نكند اطاق را پس روشنائي همراه چراغ است و بالعكس و روشني چراغ چراغ نيست بلكه اين روشني محتاج بهچراغ است. پس غافل نباشيد كه خدا هم هميشه قادر و عالم و حكيم است و اينها هم هريكي اسمي هستند براي خدا. قادر خداست عالم خداست سميع خداست بصير خداست و همه اسمهاي خدا هستند و خدا بايد باشد كه قدرت داشته باشد. و بعضي از حكما براي آنهائي كه ملتفت نبودند فرمودند كه اين صفات ذاتي عينذات هستند. و شما ملتفت باشيد كه صفات هرچه باشد غير ذاتند و صفات را جمع ميبندي و انّما الهكم الهٌ واحد خداي ما خداي واحدي است و كمالات بسيار دارد و يكي از كمالاتش علم اوست و علم او صادر از او است و يكي از كمالاتش قدرت اوست و اين قدرت صادر از اوست.
پس واللّه مقامات اللّه، اين مقامات ائمّهطاهرينند سلام اللّه عليهم و ايشان فرقي كه دارند با خدا اين است كه سر تا پاشان محتاج بهخدا است و خدا هيچ محتاج بهخلق
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 156 *»
خودش نيست. پس بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كلِّ مكان. و ايشانند كه در ميان خلق آمدند و جائي نيست كه ايشان نباشند. ميفرمايد: بهم ملأت سماءك و ارضك. ايشان در آن واحد هم در دنيا هستند هم در برزخ هم در آخرت و باقي كساني كه غير ايشانند انوار ايشانند و ايشان مثل چراغند و باقي انوار ايشان و اين نور متحرّك است بهحركت چراغ و نور چراغ خودش از خودش هيچ حركت ندارد. چراغ را كه ميبري انوارش هم ميرود ميبيني آفتاب كه ميرود انوارش هم همراهش ميرود چرا كه صادر از اوست و ذات خداوند عالم ذاتي است كه شناخته نميشود مگر به آياتش. و فرموده: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم. و اين آيات ائمّه طاهرينند سلام اللّه عليهم.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 157 *»
14/ ماه مبارك رمضان/ 1316
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.
خداوند عالم در كتاب مستطاب خود ميفرمايد: اللّه نورالسموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء ولو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده بود كه او را بشناسند و او را بپرستند و خودشان نميدانستند او چطور است و نميدانستند كه چطور عبادت كنند و از اين جهت خداوند عالم طريق عبادت را بهايشان تعليم كرد و همينطور خود را تعريف كرد كه من اينطورم اللّه نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمين است. و يك خورده دل بدهيد. ميفرمايد خدا نور آسمان و زمين است. مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة. طور اين نور ايناست كه مثل چراغداني است كه در آن چراغي باشد و مراد از اين چراغ را عرض كردم كه سنّيها هم ابا ندارند و حرفي ندارند كه اين مصباحي كه خدا گفته است وجود مبارك پيغمبر است و معلوم است از سبك آيه كه اللّه نور السموات و الارض. خصوص آنهائي كه در كار هستند و ميخواهند علم داشته باشند، خدا نور آسمان و زمين است و مثل نورش كمشكوة فيها مصباح
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 158 *»
المصباح في زجاجة. تا آنجائي كه ميفرمايد يوقد من شجرةٍ مباركةٍ زيتونة. و معلوم است كه ذات خدا نيست و چراغي كه از روغن زيتون روشن ميشود و آن روغنش هم شفافي دارد معلوم است كه خدا از چراغي روشن نميشود و عبرت بگيريد كه خداوند عالم ميشود چيزي را خلق كند و آن را اسم خودش قرار بدهد. و مكرّر عرض كردم كه خدا تمام اسمهاش را خلق كرده و حديثش در اصول كافي است كه كتابش خيلي معتبر است، ميفرمايد: خلق اسماً بالحروف غيرمصوَّت و باللفظ غيرمنطق و بالجسم غيرمجسَّد. و آن اسم را كه خلق كرد چهار قسمت كرد يك قسمتش را پيش خودش نگاه داشت و آن اسم مكنون مخزون خداوند است و سه قسمت ديگر را كه خلق محتاج بهآنها بودند آنها را ظاهر كرد از براي خلق و آن سه را هر يكي را چهار قسمت كرد كه دوازده قسمت شد و هريك از آن دوازده را سي قسمت كرد كه سيصد و شصت ميشود.
پس غافل نباشيد كه خداوند عالم خلق ميكند اسم خود را اگرچه مثل ساير مخلوقات نباشد. خلق دو جورند كه هر دو از خدا صادر شدهاند ولكن يكپاره مخلوقات كه از خدا صادر شدهاند همه خدانما هستند و وصف ميكنند خداي خود را آنطوري كه هست و باقي مخلوقات اينطور وصف را نميتوانند بكنند. و اگر دل بدهي عرض ميكنم كه خودت هم هر كاري را ميخواهي بكني دو كار ميكني، يكي آن كه قدرتي داري كه از تو صادر شده. با آن قدرت خودت ارّه و تيشه برميداري و نجّاري ميكني و همچنين شخص بنّا يك قدرتي دارد كه از خودش صادر شده. با آن قدرت خودش خشت و گل برميدارد عمارت ميسازد. پس دو كار كرده يكي آنكه قدرتش از خودش صادر شده و يكي آنكه عمارت ساخته و بلاتشبيه خداوند عالم قدرتي از او سر ميزند و چيزي كه از او صادر ميشود او را مينماياند ولكن كاري را كه كرده است او را علي ماينبغي حكايت نميكند و اين است واللّه كه قدرت هر قادري بر شكل آن قادر است و بطور آن قادر است. و اينست كه شيخمرحوم جائي فرمايش ميفرمايد و خيلي قال قال هم كردهاند و آخرش نفهميدهاند كه چه گفتهاند، ميفرمايد كلمات
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 159 *»
هركس در قيامت بر شكل او است و بهعدد اين كلماتي كه گفته است اشخاص چند دور زيد هستند بهشكل خود زيد.
و انشاءاللّه عرض ميكنم كه اگر تو هم دل بدهي ياد بگيري. ببين كه تو هم صاحب اسمها هستي و همه اسمهات بهشكل توست. ميايستي اين ايستاده بهشكل تو است، مينشيني شكل تو همين است. حرف ميزني شكل تو همين است كه حرف ميزني ساكت ميشوي شكل تو همين است كه ساكت شدهاي. پس غافل نباشيد كه اسم تمام مسمّي را حكايت ميكند و دل بدهيد كه اسم را كه شناختي تمام مسمّي را ميشناسي. و عرض كردم آن اسمهائي كه تو ميشنوي صاحبش را نميشناسي فلان را اسمش را ميشنوي محمّد است و صاحبش را نميشناسي اينها اسم مخلوق است و درست حكايت نميكند و حضرت امير علم نحو ميخواهد حالي مردم كند طوري بيانش ميفرمايد كه وقتي كه در حكمت آمدي ميبيني عجب فرمايش محكمي است ميفرمايد: الاسم ما انبأ عن المسمّي مثل آنكه اين گوينده خبر ميدهد كه منم كه حرف ميزنم و اين نشسته همه از حالات شما خبر ميدهد و اين نشسته ميگويد كه هر كس مرا ميخواهد بشناسد بيايد بشناسد هركه زيد را ميخواهد بشناسد بيايد مرا بشناسد كه هرچه او دارد همه را پيش من گذاشته. و اين جور اسمها را سعي كنيد بخصوص بفهميد. ميبيني كه شخص نشسته، زيد نشسته است زيد آن صفت ذاتي خودش در ضمن نشسته موجود است و زيد است كه نشسته است و غير زيد كسي نيست و اگر عمرو هم نشسته براي خودش نشسته دخلي به زيد ندارد.
پس اين نشسته است كه دلالت ميكند بر اينكه يك كسي هست كه اينجا نشسته و آن كسي كه نشسته ميتواند برخيزد بهدليل اينكه برميخيزد و اين نشسته و ايستاده هر دو اسم او هستند و هر دو غير يكديگرند، و ساكت در حالي كه ساكت است متكلّم نيست و سكوتكننده غير گوينده است و بالعكس ولكن آن شخصي كه در يك وقتي ساكت است و در يكوقتي متكلّم است او در متكلّم متكلّم است و در ساكت ساكت
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 160 *»
است و در روز قيامت به همينطور محشور ميشوند و جميعشان همينطورند. در اين دنيا ميبيني فلان يك نفر است كه راه ميرود و خيال كن كه اين شخص تمام اطرافش آئينه گذاشته باشند حالا اين شخص در همه آئينهها پيداست و همه بهشكل زيد است و بلاتشبيه عرض ميكنم كه آن كتابي را كه ميآورند در روز قيامت ـ و همهكس چنين كتابي دارد ـ جميع كارهائي كه كرده در آن كتاب نوشته و همه بر شكل تو است و كرامالكاتبين هركس مشغول هر كاري كه هست مينويسند امّا نوشته ايشان يكجور نوشتهاي است كه كسي هم اگر سواد نداشته باشد آن نوشته را ميتواند بخواند.
باز آنهائي كه در كار هستند ملتفت باشند. اينست كه همه كس ميخواند ملاّ باشد يا نباشد چنين كتابي است كه از اول عمر تا آخر عمرش كرامالكاتبين هركاري را كرده نوشتهاند و همه را بهگردن آدم مياندازند. حالا اگر كار خوب كرده نوشتهاند، مفت او و اگر بد هم كرده بايد استغفار كند در دنيا و تدارك كند و اگر تدارك نكرد ديگر فايده ندارد. حالا اين كتاب را همهكس ميتواند بخواند و هركس هر طور كه در دنيا هست آنجا هم همانطور محشور ميشود و خطّي كه ملائكه مينويسند خيلي شبيه است بهاين عكسهائي كه در آئينه ميافتد و خيلي شبيه است بهاين شكلهائي كه ميكشند.
پس آن خطّي كه عامي هم ميخواند مثل اين شكل است كه در آئينه افتاده كه عامي هم شكل هركس را در آئينه ديد ميشناسد. شكل خودش را در هر جائي باشد در آئينه كه ديد ميشناسد. پس آن كرامالكاتبين طوري مينويسند كه عامي و عارف همه ميتوانند بخوانند و آن كتابيست كه لايغادر صغيرةً و لا كبيرةً الاّ احصيها و سر هم اعمال مردم را مينويسند. وانگذارده است آن كتاب نه عمل كمي را مثل چشم بهم زدني نه عمل كبيرهاي را مثل نماز كردن و تمام اين اعمال در آن كتاب نقش شده است و بههر شكلي كه بوده در دنيا نوشتهاند. كار خوب را يا كار بد را اگر ايستاده آن كار را كرده صورتش را بههمان حال كشيدهاند و اگر نشسته نشسته ميبيند آن حال را. مثلاً كسي دستش را دراز كرد كه دزدي كند خودش را بههمان حال ميبيند و كتابي كه همهكس از
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 161 *»
عرب و عجم و ترك و ديلم و عامي و عارف ميتوانند بخوانند اين كتاب است كه لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً الاّ احصيها. و همه نقشها در كتاب كشيده شده. آنوقت و وجدوا ما عملوا حاضرا آن صاحبهاي كتاب مييابند آنچه را كه كردهاند كه در اين كتاب نقش است و نميشود حاشا كرد.
پس بههمينطور ببينيد كه توي همين دنيا هم تو اگر زيد را ميشناسي اگر ايستاده است ميبيني زيد ايستاده است، نشسته است ميبيني زيد نشسته است. حرف ميزند ميبيني زيد است كه حرف ميزند و بهجز اسمهاي زيد تو ديگر چيزي را نميبيني و اسمهاي زيد متعدّدند و زيد يك نفر است. پس زيد آن يكنفر است و بس و ايستاده غير نشسته است و نشسته غير ايستاده است و بيننده غير شنونده است و شنونده غير چشنده است و لمسكننده غير چشنده است و بالعكس و بو فهمنده غير از بيننده است و تمام اينها توئي و لكن لمسكننده گوينده نيست و بالعكس و آن كه ميشنود نميبيند و بالعكس.
پس غافل نباشيد كه هر اسمي ببينيد بخصوص كاري ميكند و همگي يك شخص است در آن ميان كه او خبر ميدهد كه من هم ميبينم هم ميشنوم هم طعم ميفهمم هم سردي ميفهمم هم گرمي هم سبكي هم سنگيني همه را ميفهمم. پس ميشود كه شخص واحد باشد و اسمهاش متعدّد و اسمهاش هم بر شكل او هستند. ايستاده بر شكل زيد است چنانكه نشسته هم شكل زيد است و اين دو شكل غير يكديگرند امّا هر دو شكل زيد است و زيد است كه ميبيند و زيد است كه ميشنود.
پس اسم است هميشه كه دالّ بر مسمّي است و ميشناساند مسمّي را. و واللّه اينجور اسم است كه در آفاق و انفس خداوند عالم ظاهر كرده و بطور عموم از براي همهكس ظاهر شده و ميفرمايد در حديث خدا عمدا فرموده سنريهم آياتنا في الآفاق و نفرموده نريهم، براي آنكه امام زمان كه ظاهر ميشود مردم بدانند كه اسماللّه است و آنوقت كه به قهر و غلبه ظاهر ميشود مردم ميبينند كه در شرق و غرب عالم حاضر
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 162 *»
است و آنوقت حديث دارد كه در هر مسجدي نماز ميخواند در آن واحد، در امكنه متعدده حاضر است. و شايد شنيده باشيد كه حضرتامير صلوات الله عليه يكشب چهل جا ميهمان بود و همهجا غذا خورد و حرف زد و اين را منافقين هم ميدانستند. آن يكي ميگفت علي ديشب خانه من بود. آن يك هم ميگفت خانه من بود. و هر يك گفتند علي امشب مهمان ما بود. كمكم قال قال شد و چهل نفر ادعا ميكردند كه علي خانه ما بود و بردند اين مرافعه را خدمت پيغمبر. وقتي كه رفتند خدمت پيغمبر9 و گفتند ما چهل نفريم و همه ما ميگوئيم كه ديشب علي خانه ما بود آنوقت پيغمبر9فرمود عجب، علي ديشب مهمان من بود. جبرئيل نازل شد و گفت تعجب از اينجا است كه از آنجايي هم كه من آمدهام علي ديشب آنجا بود.
پس اگر چشم بينائي باشد و خدا مقدّر كرده باشد انسان ميفهمد كه علي در چهل جا مهمانست و بههمينطور است كه مردم در شرق و غرب عالم ميميرند و ميفرمايد خودش:
يا حار همدان من يمت يرني |
من مؤمن او منافق قبلا |
و يك وقتي حارث پشت سر حضرت راه ميرفت ـ و از جمله مؤمنين بود ـ و متذكّر شد كه مبادا روزي شود كه من اين آقا را نداشته باشم. حضرت فهميدند خيالش را فرمودند حارث تو خيال ميكني وقتي خواهد بود كه من نباشم؟
يا حار همدان من يمت يرني |
من مؤمن او منافق قبلا |
هركس هرجا ميميرد من بر سر او حاضر ميشوم. پس در شرق و غرب عالم ايشان حاضرند و اين جور مطالب مسلّمي شيعه بوده و نواصب حالا وا ميزنند. و در همدان آخوندها وا زدند. مثل زده بود كه آيا حالا كه من روي منبر هستم پائين هم هستم و آيا تسبيح كه در دست من است در روي زمين هم هست يا جاي ديگر هم هست؟ عرض ميكنم كه آنوقت سنّيها ميديدند و منكر نبودند و حالا اين نواصب منكر ميشوند.
پس ملتفت باشيد كه تو وقتي كه ميايستي توئي ايستاده ولكن اين ايستاده غير
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 163 *»
نشسته است و بالعكس. پس خداوند عالم چنين قرار داده است واللّه و خودش هم ميفرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انَّه الحقّ او لميكف بربِّك انّه علي كلّ شيء شهيد. پس خدا در تمام اسمهاي خودش حاضر است بكلش، مثل اينكه اسمهاي تو هم كه پيش خودت خيلي زود ميتواني بفهمي و وقتي كه خودت را شناختي و اسمهات را شناختي وقتي كه ميگوئي، اسم تو متكلّم است و وقتي كه ساكتي، نام تو ساكت است و هكذا و وقتي كه تو را در قيامت محشور ميكنند ميبيني زيدي را كه ايستاده است و همان زيد را ميبيني كه در يك جا نشسته است و تو هركس را كه ديدهاي يا ايستاده است يا نشسته است حالا اگر ايستاده است همان زيد است كه ايستاده است و اگر نشسته است همان زيد است كه نشسته است و هركس به كلّش در تمام اسمهاش هست. حالا تو يك وقتي ميدوي و آن دونده تابع حركت كننده است و اين دونده اسم كوچكتري است و تو به كلّت دونده هستي و به كلّت متحركي. پس زيد اگر متحرّك است اين متحرك را تو ميبيني و زيد را ميشناسي و اگر نشسته است ميگوئي زيد نشسته است.
پس اسم تمام مسمّي را بيان ميكند و طوريست حالت اسم با مسمّي كه كأنّه يك نفر است. اين است كه ميفرمايد در دعا: لا فرق بينك و بينها هيچ فرقي ميانه تو و اسمهاي تو نيست و هيچ فرقي ميان تو و مقامات تو نيست. حالا گاهي صفت و موصوف ميگويند گاهي مقامات و علامات ميگويند و ميگوئي بمقاماتك و علاماتك التي لا تعطيل لها في كلّ مكان هرجا كه مكان هست ايشان در آنجا هستند چرا كه خودشان آن مكان را ساختهاند. و لا فرق بينك و بينها. و اين نشسته من هستم و ايستاده من هستم و بكل خودم نشسته و بكل خودم ايستادهام و غافل نباشيد كه اسم تمام مسمّي را حكايت ميكند اينست كه اسم تابع مسمّي است مثل آنكه عكس در آئينه شبيه و مثل تو است و موبهمو تو را حكايت ميكند چرا كه در آئينه كسي نگاه كند تو را ميبيند بهتو هم كه نگاه كند تو را ميبيند. پس ميگويد لا فرق بينك و بينها الاّ
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 164 *»
اينكه آن كه در بيرون آئينه است او اصل است و اين فرع و اين مسمّي است و آن اسم او، اين موصوف است و آن صفت او.
حالا يك جائي ميشود كه اين شخص كه در آئينه عكس خود را انداخته خودش را تو نبيني مثلاً پشتبام باشد او را نبيني حالا عكسش را در آئينه انداخته تو عكس او را ميبيني و اين عكس موبهمو او را حكايت ميكند و همين كه شكل را ميداني چطور است به مقصود رسيدهاي. و ببينيد كه اگر آن اصل حركت كند اين عكس هم حركت ميكند و اگر آن اصل لبش را حركت بدهد اين عكس هم لبش را حركت ميدهد. پس اسم بر شكل مسمّي است و صفت بر شكل موصوف است اين است كه ميفرمايد سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبيَّن لهم انَّه الحقّ. همه شكلشان شكل حقّ است و هيچ باطل پيش ايشان نيست آنچه را كه خدا گفته است همان را ميكنند و از غير خدا پيش آنها يافت نميشود و اهلتوحيدند و هيچ شركي در ايشان نيست نه در ذات نه در افعال نه در عبادات. در همه حالات موحّدند.
پس خداوند عالم اسمها دارد و بطوري كه در قرآن تصريح فرموده آيات دارد و اسمها مينمايانند مسمّي را و نمونه مينماياند صاحب نمونه را. در عربي علامت ميگويند و در فارسي نمونه. مثلاً خرمائي ميخواهي بفروشي نمونهاش را بيرون ميآوري و ميگوئي خرماي من اينجور است و نمونه بايد از جنس صاحب نمونه باشد حالا گندم بنمائي و بخواهي جو بفروشي اين معامله باطل است و اسم شخص نمونه شخص است و كلّ شخص نيست چرا كه كلّ شخص آنكسي است كه اين نمونهها را ساخته و آن شخص هم لابدّ در يكي از اين حالاتي كه دارد هست. و در قيامت ميفرمايد: لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً الاّ احصيها. ديگر حالا شخص واحد در حال واحد در امكنه متعدّده نميشود باشد؟ ميشود و خدا ميفرمايد يك كتابي مينويسند كه وانگذارده است نه صغيرهاي را و نه كبيرهاي را و همه را در آن كتاب نقش كردهاند. پس در يك كتاب زيد اگر ايستاده است آنجا ايستاده نقشش كردهاند و آنجائي كه نشسته
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 165 *»
بوده نشسته نقشش كردهاند و آنجائي كه نماز ميخوانده بهشكل نماز نقشش كردهاند.
پس ميشود كه شخص واحد در امكنه متعدّده باشد چرا كه شخص واحد در آن كتاب در هر جائي بشكلي موجود است. پس غافل نباشيد كه ميفرمايد حالت ما در دنيا مثل حالت شماست در آخرت. يكي اينجور تشبيه است كه انسان در بهشت خودش در آن واحد در همهجاش سير ميكند و حاضر است. حالا چيزي كه انسان در او تصرّف ندارد، در آن واحد در همه جاي آن نيست ولكن بهشت چون در تصرّف اهلبهشت است هركس در بهشت خودش همه جاش در آن واحد متصرّف است و ائمّه ما در دنيا حالتشان اين بود. در آن واحد در مشرق و مغرب عالم حاضرند كه يا حار همدان من يمت يرني اين است كه بايد علي را ياد كرد و ميفرمايد ميخواهد مؤمن باشد ميخواهد كافر و واللّه تا حاضر نشود و اذن خاص ندهد به ملكالموت و ملكالموتش هم شخصي است غير از جبرئيل و ميكائيل و غير از تمام ملائكه است و قابض ارواح است و شخص واحد است و در حال واحد نميشود كه دو نفر را بكشد؟ بلكه در حال واحد هزار نفر را هم ميكشد و هركس هرجا ميميرد ملكالموت قبض روحش را ميكند. قل يتوفّيكم ملك الموت الذي وكِّل بكم فرموده واللّه از تمام ملائكه علي متشخّصتر است چرا كه علي از نور خداست و ملائكه از نور او. پس علي مانند شاخص است و ملائكه همه آن صورتهائي كه در آئينه است و همه بر شكل علي هستند و علي تا حركت نكند آنها حركت نميكنند و ملائكه هر كاري كه ميكنند بهاذن خاصّ آن حضرت است و از اين است كه آن حضرت فرمانفرماي جميع ملائكه است و ميفرمايد انا مرسلالرسل و انا منزل الكتب و همين قرآن را هم او فرستاده است و اگر او نفرستاده بود خبر از اين كتاب نداشت و هنوز حضرت امير طفل بود و حضرت رسول9 سي و دو سال يا بيشتر داشته كه اميرالمؤمنين تازه متولد شده و آنوقت ادعاي نبوت هم نداشت و حضرت امير را وقتي آوردند خدمت حضرت پيغمبر اول شهادت داد كه اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّك رسول اللّه و شروع كرد بهخواندن كه
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 166 *»
قد افلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون و الذين هم عن اللغو معرضون و فرمودند حضرت رسول9 كه واللّه بهتو رستگار ميشوند و بهتو مؤمن ميشوند.
پس معلوم است كه از قرآن خبر دارد كه پيش از نزولش در اين عالم ميخواند قرآن را. بل هو آيات بيّنات في صدور الذين اوتوا العلم. پس ايشان همراه قرآنند و قرآن هميشه همراه ايشان است و هرگز از قرآن مفارقت ندارند و ايشان هميشه قرآن ميخوانند و تمام ملائكه از جبرئيل و ميكائيل همه بهاذن حضرتامير بالا ميروند و پائين ميآيند. پس خدا بهحضرت امير ميفرمايد كه جبرئيل را بجائي بفرست او هم ميفرستد و حضرتامير، حالا ميفرمايد خدا فرستاده، راست است چرا كه او هم كه فرستاده بهامر خدا بوده. پس واللّه همينطور است كه ميفرمايد: انا مرسل الرسل و انا منزل الكتب و اين رسل ملائكه هستند كه كتب را براي پيغمبران بردند و مكرر ميشد كه شيعيان خدمت ائمّه طاهرين ميرسيدند و ميديدند كه در اطاقشان يك چيزي برميچينند. عرض ميكردند كه چيست؟ ميفرمودند پر است عرض ميكردند پر چيست ميفرمودند پر ملائكه است كه از بس ازدحام ميكنند پرهاي آنها ميريزد ما جمع ميكنيم و در بالش ميگذاريم و زير سر بچّههامان ميگذاريم. پس حالا اگر كسي بگويد كه ايشان ملائكه را نميبينند از حماقت او است و اگر جائي ميفرمودند كه ما ملائكه را نميبينيم يعني ما پيغمبر نيستيم كه با وحي، ملائكه پيش ما بيايند. و اگر ملائكه حرف هم ميزدند با ايشان غير از وحي بود. و جبرئيل غالب اوقات كه ميآمد ميرفت در قلب پيغمبر پس نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين. و همان وقتي كه جبرئيل با حضرت پيغمبر حرف ميزند در قلب آنحضرت حضرتامير ميشنيد و رسول خدا9 ميفرمودند كه آنچه من ميبينم تو هم ميبيني و آنچه من ميشنوم تو هم ميشنوي. و چون ملائكه از جانب علي7 قاصدند و از نور او هستند معلوم است اگر علي حركت نكند آنها حركت نخواهند كرد و بدون اذن علي كاري را نميكنند و نور خودش نميتواند حركت كند مگر اينكه منير را حركت بدهند
«* مواعظ ماه مبارك 1316 صفحه 167 *»
آنوقت نورش حركت كند.
پس ملائكه نميتوانند خودشان حركت بكنند يا ساكن شوند مگر آنكه ايشان ملائكه را حركت بدهند يا ساكن كنند كه بهم تحرَّكت المتحرِّكات و سكنت السواكن و بواسطه ايشان هركس را خدا ميخواهد حركت ميدهد و بواسطه ايشان هركس را خدا ميخواهد ساكن ميكند. پس ما شاء اللّه كان و ما لميشأ لميكن و هرچه را خدا خواسته همان ميشود و هرچه را نخواسته نميشود و ايشان مشيّت خدا هستند. و بخصوص خودشان فرمودند مائيم مشيّت خدا و خدا قدرت دارد كه جميع چيزها را بهمشيّت خودش خلق كرده و خلق الله المشيّة بنفسها خود مشيّت را بهخودش خلق كرده چنانكه تو هم هر كاري را بهقدرت خودت ميكني و خود قدرت را بهچيز ديگر نميكني و هر كاري را كه ميكني با نيّت ميكني و نيّت را ديگر بهچيز ديگر نيّت نميكني. پس خداوند عالم بهقدرت خودش ميكند آنچه را ميكند و قدرت خدا فعل خدا است و صادر از او. پس آن قدرتي كه صادر از تواست بهشكل تو است و طورش بطور تو است و با اين قدرت ارّه و تيشه برميداري و نجّاري ميكني و عمارت ميسازي و لكن ديگر شكل عمارت بهشكل تو نيست. و خلق الانسان من صلصال كالفخّار و خلق الجانّ من مارج من نار انسان را از صلصال مثل اين كوزهها ساختهاند و شكل اينها شكل خاك است ولكن آن كوزهگري كه آمده كوزهگري كرده يكي از اسمهاش كوزهگر است و يكي از اسمهاش عالم است. پس اسم را بشناسيد كه فرمودند: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه انتدعوه بها مائيم آن اسمهاي نيكوي خدا كه شما را امر كرده است كه بهآن اسمها او را بخوانيد و اين اسمها ائمّه طاهرين هستند كه خدا امر كرده است كه او را بخوانيد بواسطه ايشان. پس اللّهم انّي اتوجّه اليك بنبيّك نبي الرحمة و ميگوئي بسم اللّه الرحمن الرحيم و نميگوئي اللّه الرحمن الرحيم و خدا در تمام اسمهاش هست او لميكف بربِّك انَّه علي كلِّ شيء شهيد.
و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين