پاسخ به سؤال از كيفيت رد شمس
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 7 صفحه 195 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم ابد الابدين.
و بعد چنين گويد بنده خاكسار خاسر ابن محمدجعفر محمدباقر غفر الله له و لاخوانه المؤمنين كه چون بعضي از اكابر دولت ايران معاشرت دارند با بعضي از منافقين كه ظاهراً اظهار تشيع ميكنند و باطناً متنصر بلكه از نصاري بدترند به مضمون ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار و ايشان به خيال خودشان ايرادي وارد آوردهاند بر رد شمس از براي حضرت اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين و عبارات ايشان را فرستادهاند و جوابي خواستهاند، پس آن عبارات را ذكر ميكنم و جواب آن را عرض ميكنم تا آن جناب از جواب دادن آنها در نماند. و آن عبارات اين است كه:
«آيا دليل عقلي از براي اين مسأله هست كه جناب امير صلوات الله عليه رد شمس فرمودهاند يا بايد تعبداً قبول كرد؟
و مسأله ديگر اينكه وقت نماز ظهر و عصر گذشت و نماز قضا شد و بعد كه رد شمس فرمودند آن وقت ديگر بود، آيا نيت را قضا فرمودند يا ادا؟
مسأله ديگر آيا رد شمس كه فرمودند ديدن اين معجزه مخصوص لشكر و همراهان حضرت بود يا بايست جميع اهل كره ارض ببينند و مطلع شوند و هرگاه مخصوص لشكر و همراهان بود كه معجزه نبود بلكه استغفر الله شعبده بود.
و هرگاه بايست همه اهل كره ارض ببينند و مطلع شوند كه اهل فرنگستان جميع دولشان انكار اين فقره را دارند و ميگويند هرگاه چنين امر بزرگي در عالم واقع شده بود ذكر آن در بلاد ما و كتب تواريخ ما هم ميشد چرا كه آنچه حكايت تازه در عالم اتفاق افتاده جميعاً در كتب تواريخ ما ثبت است و چيزي را فروگذاشت نكردهاند،
نماز ظهر كه بايست در نصفالنهار زمان گذشته به عمل آورده شود بلكه وقت ديگر بود و بلكه يك ساعت از شب گذشته يا بيشتر در عالم
«* رسائل جلد 7 صفحه 196 *»
زمان محسوب ميشد پس چگونه نيت اداي نماز ظهر فرمودند؟»
عرض ميشود: بعد از آنكه حجيت كسي ثابت و محقق شد از براي كسي به دليل عقل و نقل معجزه لازم نيست كه جميع احكام و فرمايشات او را به دليل عقل بفهميم بلكه تصديق و تسليم فرمايش او را بايد كرد اگرچه وجه آن را نفهميم مثل آنكه گفتهاند نماز ظهر چهار ركعت است، لازم نيست كه همه مكلفين سبب را بدانند كه چرا بايد چهار ركعت باشد و زيادتر يا كمتر نباشد و همين تسليمكردن از براي امر و حكم خدا اسمش تعبد است. پس عيب ندارد كه كسي تعبداً و تسليماً امر و حكم حجت را قبول كند. بله اگر كسي فكر كند خواهد يافت كه كسي كه اعتراض بر قول و فعل حجت ميكند منافق است و مؤمن كسي است كه اولاً سعي كند و شخص حجت را بشناسد و چون او را شناخت از براي او تسليم كند. پس اگر احياناً وجهي و سببي از براي امرهاي جزئي او فهميد حمد كند خدا را و اگر نفهميد تسليم كند امر او را.
اما اينكه وقت نماز ظهر و عصر گذشت يا نگذشت و نماز قضا شد يا نشد، اگر در معني رد شمس فكر كني خواهي فهميد و اگر نماز قضا شده بود رد شمس لغو بود و از حكيم صادر نميشد. اگر بخواهي بفهمي كه قضا نشد فكر كن در آنچه ذكر ميكنم تا حاق امر را بيابي.
پس عرض ميكنم كه اول ظهر آن وقتي است كه شمس در دايره نصفالنهار باشد. پس اگر شمس متحرك باشد و مكلفين در اماكن خود ساكن باشند مثل حال عامه مكلفين، البته شمس از سمت الرأس ايشان زايل شود و به تدريج هبوط كند تاغروب نمايد اما اگر فرض كني كه خالق شمس، شمس را ساكن كند در دايره نصفالنهار و اوقات بسياري طول بكشد در جميع اين اوقات اول ظهر است اگرچه ساعات بسيار بگذرد بلكه ايام بسيار و سالهاي بسيار بگذرد و معلوم است كه هر ساعتي كه گذشت غير از ساعت بعد از او است ولكن ظهر يك ظهر است در جميع ساعات. و اگر
«* رسائل جلد 7 صفحه 197 *»
فرض كني كه خالق زمين و آسمان چيزي در روي زمين خلق كند كه متحرك باشد از مشرق به مغرب مثل فلك الافلاك و سرعت حركت آن به قدر سرعت حركت فلك الافلاك باشد و حركت كند در وقتي كه شمس در نصفالنهار است، پس چنين چيزي هميشه در وقت ظهر خواهد بود در جميع مواضع زمين. پس اگر فرض كني كه چنين چيزي شخص عاقل مكلفي باشد پس در جميع بيست و چهار ساعت در هر ساعتي كه نماز كند نماز او از اول ظهر نگذشته اگرچه ساعات بسيار گذشته باشد. و اگر فرض كني كه خالق آسمان و زمين در بعضي اوقات حركت خارج شمس را زياد كند به طوري كه حركت آن سريعتر باشد از سرعت حركت فلك الافلاك، پس در چنين حالي شمس رجوع خواهد كرد بعد از آنكه به حركت طبيعي خود غروب كرده بود. پس اگر تصور كردي آنچه را كه عرض كردم خواهي فهميد كه خداوند خارق عادت ملك را بر دست انبياء و اولياي خود جاري ميكند به جهت تقرب ايشان و به جهت اتمام حجت. پس . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ميكند كه خداوند آفتاب را در خارج مركز خود سريعتر كرده باشد از حركت فلك الافلاك و برگشته باشد يا حضرت امير صلوات الله عليه را به طي الارض برده باشد به سرعتي كه فلك الافلاك سير ميكند و بيشتر تا نماز را در وقت بجا آورند و اگر به طي الارض رفته باشند كه البته آن طرف زمين شمس غارب بوده پس اگر فرنگيها نديدهاند، نبودهاند كه نديدهاند.
و اگر بگويي كه غير از حضرت امير صلوات الله عليه كساني ديگر هم شمس را ديدند، پس چرا فرنگيان نديدند؟
عرض ميكنم كه در طي الارض امر به اختيار امام7 است اگر بخواهد كسي را به همراه ببرد ميبرد و اگر نخواهد نميبرد و اگر بخواهد شهري و قطعهزميني به همراه خود ميبرد و نخواهد نميبرد. از اينگونه امور از براي اولياي خدا بسيار آسان است خصوص ائمه هدي سلام الله عليهم.
«* رسائل جلد 7 صفحه 198 *»
و اگر گويي در صورتي كه به طي الارض رفته باشند تا آن موضع از زمين كه ظهر بوده ايشان رفتهاند ليكن شمس رجوع نكرده در واقع و رجوع شمس را بايد تصور كرد،
عرض ميكنم كه شخص اگر در بساطي باشد يا كشتي بنشيند و به طي الارض سير كند اشيائي كه در خارج آن بساط هستند چنين مينمايد كه سيارند و بساط ساكن اگرچه در واقع به عكس باشد وليكن جايز است كه انسان از وجدان خود خبر دهد و بگويد من اشياء خارج بساط را متحرك ميبينم. پس به اين معني است رجوع شمس.
و اگر بگويي به محض آنكه آفتاب غروب كرد نماز قضا شد پس چه فايده در طي الارض و رسيدن به موقع ظهر؟
عرض ميكنم كه اين امر از براي همه مكلفين يكسان نيست. فرض كن دو شخص را در موضعي كه ظاهراً آفتاب غروب كند و يكي از آنها بداند كه ابري حائل شد يا كوه بلندي مانع شد و ديگري نداند. پس از براي شخص نادان غروب است وليكن از براي دانا غروب نيست پس اگر بداند كه آفتاب غروب نكرده و به امري خاص مكلف باشد كه برود و آفتاب را ببيند و نماز كند و امتثال كند نماز او قضا نشده و قضا شدن در وقتي است كه بداند مانع آفتاب را و نتواند رفع مانع آفتاب كند اما در صورت علم و توانايي قضا نشده و دليل بر آنكه قضا نشده عمل حضرت امير است صلوات الله عليه و اله چرا كه اگر قضا شده بود رجوع شمس لغو بود.
و اگر بگويي كه ائمه هدي سلام الله عليهم همه دانا بودند و توانا، چرا اين كار را نكردند؟
عرض ميكنم كه ايشان سبقت بر خدا نميگيرند و هر طوري كه راه ميروند همان امر خداست. باري اين يك وجهي از وجوه و اما در صورت آنكه خارج مركز شمس را سريعتر از حركت فلك الافلاك كرده باشند در اين صورت اين طرف زمين هم به حسب ظاهر بايد روشن شده باشد وليكن چون اين امر خارق عادت است و امري است كه مخصوص خود ايشان بوده، خواستهاند نماز در زمين شورهزار بجا نياورند چرا كه
«* رسائل جلد 7 صفحه 199 *»
جايز نبود از براي ايشان و نخواستهاند كه اظهار معجزه از براي مردم كنند از اين جهت نخواستهاند به كار آنها مطلع شوند چرا كه ثمري نداشت كه شخص فرنگي در فرنگستان ببيند آفتاب بعد از غروب طالع شد و بداند كه اين از كجا سرزد. پس بايد از براي ديدن ايشان در فضاي عالم مانند ابر غليظي يا غبار بسيار غليظي . . . . . . . . . . . . . . . . دادند كه آنها نبينند چرا كه ثمري نداشت.
و اگر گويي كه اين كار معجزه بود و بايد همه مردم ببينند كه محل شكي باقي نماند و چون بعضي ديدند و براي بعضي محل شك و شبهه شده،
عرض ميكنم كه اين كار خارق عادت بوده و معجزه نبود و فرق ميان اين دو اين است كه هر معجزه خارق عادت است اما هر خارق عادتي معجزه نيست پس آن خارق عادتي كه از براي اثبات حقيت خود از براي مردم اظهار ميكنند معجزه است و اما اينكه حضرت امير صلوات الله عليه خواستند در زمين شورهزار نماز نكنند و رفتند تا آنكه آفتاب غروب كرد و خواستند نماز را ادا كنند و رد شمس كردند و نماز را ادا كردند دخلي به مردم نداشت و اثبات حقيتي در اين كار منظور نبود و همه منظور اداي تكليف خودشان بود ولكن چون موقوف به خارق عادت بود خرق عادت فرمودند.
اگر گويي اگر ثمري از براي فرنگيان نداشت ثمر از براي مؤمنين غائبين داشت و اگر همه ديده بودند مؤمنين در اين زمانها به شك و شبهه گرفتار نميشدند،
ميگويم عمداً اين كار را از براي همين كردند كه بعضي به واسطه انكار فرنگيان به شك و شبهه گرفتار شوند و بعضي اعتنا به انكار ايشان نكنند و نجات يابند. كساني كه به قول فرنگي اعتنا ميكنند بلكه قول ايشان را معتبرتر ميدانند از هزار حديث متواتر به شك و شبهه افتادن اين جماعت عين مراد خدا و رسول و امام8 است و كساني كه يك حديث صحيح را ترجيح ميدهند به قول هزار هزار فرنگي كه فارغند از شك و شبهه الحمد لله. و اينجور كارهاي عمد را تعمد ميكنند ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة، يضل من يشاء و يهدي من يشاء
«* رسائل جلد 7 صفحه 200 *»
الي صراط مستقيم.
و همين قدر بيان از براي صاحبان شعور و متدينان بيغرض و منظور كافي است و صلي الله علي محمد و اله الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين و چون در سفر كتاب همراه نبود از ذكر كردن اصل حديث و بعضي از واقعات اين قضيه محروم شدم.
تمام شد در روز شنبه سيزدهم ماه ذيقعدة الحرام سنه هزار و دويست و نود حامداً مصلياً مستغفراً در كربلاي معلي علي مشرفها آلاف التحية و الثناء اللهم اغفر لي و لجميع اخواني المؤمنين بمحمد و آله صلواتك عليهم اجمعين.