06-08 رسائل فارسی جلد ششم – رساله در شرح مسأله‌اي از وقف ـ مقابله

 

 

شرح

مسأله‏اي از وقف

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 78 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

و بعد چنين گويد اين بنده محتاج الي ربه الغافر محمّد باقر كه چون در اين زمان محنت‏اقتران نزاعي بود فيما بين ورثه حاج محمّد شريف همداني در موقوفاتي چند كه آن مرحوم وقف بر اولاد كرده بود و هريك از طرفين خود را به طرفي كشيده و استفتائي از كسي گرفته و به جهت اختلاف فتاوي نزاع در ميان ايشان واقع بود، خواستم در اين باب چيزي بنويسم به طور وضوح به طوري كه هريك از طرفين رجوع به آن كنند و واقعاً طالب فهم مسأله باشند و عند اللّه مؤاخذ نباشند بفهمند حقيقت امر را و اگر احدي از ايشان مطمئن نشود به آنچه نوشته‏ام و گمان كند كه شايد من هم به جهت اختلاف نظر از براي خود فتوائي داده‏ام مثل ساير فتاوي مختلفه كه در نزد ايشان است، همين نوشته مرا به سايرين بنماياند پس اگر سايرين تصديق كردند كه صحيح است، پس به مقتضاي آن جميعاً عمل كنند و اگر كسي گفت كه صحيح نيست و مسأله به طوري ديگر است از او سؤال كنند كه آن طور ديگر را تو تنها مي‏گويي يا در كتابهاي ساير علماء هم هست پس اگر گفت كه من تنها چنين مي‏گويم بدانند كه آنچه گفته از پيش خود گفته و دخلي به خدا و رسول و ائمه هدي: ندارد و اگر گفت كه آنچه من مي‏گويم ساير فقهاء هم گفته‏اند از او مطالبه كنند كه كدام فقيه در كدام كتاب گفته چيزي را كه تو مي‏گويي.

پس عرض مي‏كنم كه بدانيد كه احدي نتواند از كتابهاي ساير فقهاء چيزي بياورد برخلاف آنچه را كه مي‏نويسم و آنچه را كه مي‏نويسم محل اتفاق جميع فقهاي اثني‏عشريه است و عمل كردن به مقتضاي آن متحتّم است از براي كسي كه ايمان دارد به خدا و رسول9 و ائمه هدي:. پس اميد است كه بعد از

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 79 *»

رجوع كردن به اين رساله و فهميدن مطلب، نزاع از ميان ايشان مرتفع شود و هيچ‏يك از طرفين خود و طرف مقابل را زحمت ندهند.

پس عرض مي‏كنم كه در احاديث بسيار است كه الوقوف علي حسب ما يقفها اهلها و محل اتفاق فقهاي اثني‏عشريه است كه موقوفٌ‏عليه هر وقفي كسي است كه واقف او را موقوفٌ‏عليه قرار داده و بس و كسي ديگر كسي ديگر را نتواند موقوفٌ‏عليه قرار دهد و شريك موقوفٌ‏عليه كند چنانكه كسي نتواند كه موقوف‏عليه معين از جانب واقف را اخراج كند مادام كه بر صفتي باشد كه واقف او را به آن صفت موقوف‏عليه قرار داده. پس بدانيد كه اين‏قدر از مسأله محل اتفاق جميع فقهاي اثني‏عشريه است.

اما اينكه آيا خود واقف مي‏تواند كسي را شريك كند با موقوف‏عليه سابق يا كسي از موقوفٌ‏عليهم را خارج كند با اينكه بر صفت اولي باقي است، باز محل اتفاق فقهاي اثني‏عشريه است كه خود واقف هم نمي‏تواند كسي را از خارج داخل كند چنانكه نمي‏تواند كسي را از موقوفٌ‏عليهم خارج كند مگر در حين وقف كردن شرط كند كه هركس را بخواهم بعد از اين داخل كنم و هركس را بخواهم خارج كنم پس در اين صورت باز محل اتفاق است كه مادام كه موقوفٌ‏عليهم بر وصف اول باقي باشند احدي را نتواند اخراج كند چرا كه منافي اصل وقف است اما در شريك كردن كسي را كه بخواهد محل اختلاف است پس بعضي از فقهاء جايز دانسته‏اند و بعضي جايز ندانسته‏اند.

چنانكه در وقف بر اولاد محل خلاف است كه آيا خود واقف مي‏تواند بعد از وقف بر اولاد خود كسي را داخل در وقف كند يا نه، پس بعضي گفته‏اند كه اگر در حين وقف شرط كرده كه بعد از اين اگر بخواهم اولادي ديگر را داخل كنم مي‏تواند و اگر شرط نكرده نمي‏تواند و لكن شرط خارج كردن باطل است و نمي‏تواند كسي را خارج كند و بعضي گفته‏اند كه شرط خارج كردن و داخل كردن هردو باطل است اگرچه اولاد خود او باشند پس نمي‏تواند كسي را داخل كند چنانكه نمي‏تواند كسي را خارج كند و

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 80 *»

بعضي گفته‏اند اگر وقف بر اولاد صغار خود كند مي‏تواند كسي ديگر را شريك ايشان كند در وقف اگرچه در حين وقف كردن شرط هم نكرده باشد و بعضي گفته‏اند اگر در حين وقف شرط كرده مي‏تواند و اگر شرط نكرده نمي‏تواند و لكن در تمام صور كسي را نتواند خارج كند.

و دليل كساني كه گفته‏اند اگر بر اولاد صغار خود وقف كند مي‏تواند كسي ديگر را شريك ايشان قرار دهد حديث علي بن يقطين است كه گفت سؤال كردم از ابوالحسن7 از كسي كه تصدق مي‏كند بر بعضي اولاد خود به بعضي از مال خود پس رأي او قرار مي‏گيرد بعد از آن اينكه داخل كند با آن بعض، بعضي ديگر از اولاد خود را فرمودند باكي نيست.

و دليل كساني كه گفته‏اند اگر شرط كند مي‏تواند داخل كند و اگر شرط نكند نمي‏تواند تتمه همين حديث است كه علي بن يقطين گفت سؤال كردم از كسي كه تصدق مي‏كند به بعض مال خود بر بعض اولاد خود و جدا مي‏كند آن مال را از براي ايشان آيا جايز است از براي او كه داخل كند با ايشان غير ايشان را از اولاد خود بعد از آني كه @اينكه خ‏ل@ جدا كرده ايشان را به صدقه فرمودند جايز نيست از براي او اينكه اولادي ديگر را شريك ايشان كند مگر اينكه شرط كند اينكه ولدي كه متولد شود از براي او مثل ولدي باشد كه تصدق كرده بر او. باري اين جماعت اول حديث را با آخر آن منضمّ كرده‏اند و حمل كرده‏اند مراد اول حديث را به آخر آن.

و جماعت اول استدلال به اول حديث و حديث عبد الرحمن بن حجاج كرده‏اند كه روايت كرده از ابي‏عبد اللّه7 در كسي كه قرار مي‏دهد از براي اولاد خود چيزي را و ايشان صغيرند بعد بدا مي‏شود از براي او اينكه قرار دهد با ايشان غير ايشان را از ساير اولاد خود، فرمودند باكي نيست.

باري مراد از ذكر آنچه گذشت اين است كه طرفين بر بصيرت شوند كه اولاً غير از خود واقف كسي ديگر نمي‏تواند كسي را داخل در وقف و خارج از آن كند مگر آنكه

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 81 *»

اوصاف موقوف‏عليهم تغيير كند و ثانياً بر بصيرت شوند كه خود واقف هم در صورتي مي‏تواند ولدي ديگر را شريك در وقف ساير موقوفٌ‏عليهم قرار دهد اگر موقوف‏عليهم صغار باشند بنابر فتواي بعضي از فقهاء و در صورتي كه شرط كرده باشد در حين وقف كردن بنابر فتواي بيشتر از فقهاء پس طرفين بر بصيرت شوند كه در صورتي كه اولاد واقف كه موقوفٌ‏عليهم باشند صغار نباشند و واقف شرط هم نكرده باشد در حين وقف كه اگر ولدي از براي او بعد متولد شد مثل موقوفٌ‏عليهم باشد احدي از فقهاي شيعه اثني‏عشريه نگفته كه آن ولدي كه بعد از وقف كردن متولد شده شريك است با موقوفٌ‏عليهم.

پس بر بصيرت باشند طرفين كه اولاً اولاد مرحوم حاج محمّد شريف كه به موجب وقفنامچه موقوفٌ‏عليهم مي‏باشند در حين وقف سه نفر كبير بوده‏اند و يك نفر صغير كه حاج مرحوم موقوفات را به تصرف ايشان داده و از ايشان اجاره كرده چنانكه در وقفنامچه ثبت است و ثانياً طرفين بر بصيرت باشند كه حاج مرحوم در حين وقف شرط نكرده كه اگر بعد از اين ولدي از براي من متولد شد او هم مثل موقوفٌ‏عليهم باشد و شريك ايشان باشد در منافع موقوفه. و ثالثاً طرفين بر بصيرت باشند كه واقف مرحوم با اينكه اكثر موقوفٌ‏عليهم كبار بوده‏اند و با اينكه شرط هم نكرده كه ولد سيولد شريك ايشان باشد بعد از تولد سيولد هم درصدد اين برنيامده كه سيولد را موقوفٌ‏عليه قرار دهد با اينكه اگر درصدد هم برمي‏آمد در صورتي كه شرط نكرده بود و بيشتر موقوفٌ‏عليهم كبار بودند جايز نبود كه سيولد را شريك موقوفٌ‏عليهم قرار دهد چگونه متصور است كه سيولد موقوفٌ‏عليه باشد؟ پس طرفين خود را زحمت ندهند و استفتاء از اين و آن نكنند و بدانند كه هركس برخلاف آنچه عرض شد فتوا بدهد فتواي او برخلاف جميع فقهاي @شيعه خ‌ل@ اثني‏عشريه است و برخلاف احاديث متداوله معمولٌ‏بها است و اگر بعد از آنچه عرض شد احدي از طرفين از فتواي بعضي بر اشتباه باشند از صاحب فتواي برخلاف مطالبه كنند حديثي را كه دلالت كند بر

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 82 *»

فتواي ايشان يا مطالبه كنند قولي را از يكي از فقهاي صاحبان كتاب معروف و اين را بدانند که صاحبان فتواي برخلاف نه شريكي در فتواي خود دارند و نه حديثي بر مطلب خود اللهم مگر آنكه تصور كنيم كه چند نفر در اين زمان به شراكت يكديگر فتوائي برخلاف دهند كه از علماي سابق از زمان معصوم تاكنون شريك نداشته باشند و مع ذلك حديثي دالّ بر مطلب خود ندارند.

پس اگر احدي از طرفين به جهت متاع حيات دنيا بخواهد فتواي برخلاف جميع فقهاء را بدون حديثي متمسّك شود مختار است حكم او با من نيست و او پيش از ديدن اين رساله حق داشته كه بر اشتباه بوده چرا كه از يكي از صاحبان عمامه بروجرد استفتائي برخلاف جميع فقهاء به دست او آمده بود پس بعد از مطالبه شريكي در اين فتوي از علماي معروف يا حديثي اميد است كه بر او واضح شود كه آنچه را من روز اول به او گفتم موافق فتواي جميع فقهاي شيعه اثني‏عشريه بوده و بسا آنكه سبب اشتباه قياس كردن وقف خاص بر وقف عام بوده چرا كه در وقفهاي عامه مثل وقف بر فقراء و امثال آن نبايد كه واقف در حين وقف كردن اسم ببرد جميع فقراء را و معيّن كند هريك هريك ايشان را و نبايد در ضمن عقد وقف شرط كند كه اگر كسي الحال فقير نباشد و بعد فقير شود او هم با فقراي موجودين شريك است بلكه همين كه وقف كرد بر فقراء، جميع فقراء موقوفٌ‏عليهم خواهند بود اگرچه هريك هريك را معيّن نكرده باشد و اگر اغنياي حين الوقف فقير شوند ايشان هم موقوفٌ‏عليهم خواهند بود اگرچه واقف در حين وقف كردن تصريح به اين امر نكرده باشد و شرطي نكرده باشد چنانكه اگر فقيري بعد از وقف كردن غني شود موقوفٌ‏عليه نخواهد بود اگرچه واقف در حين وقف كردن تصريح به اين مطلب نكرده باشد. پس بسا آنكه بعضي چنين گمان كنند كه وقف بر اولاد هم مثل وقف بر فقراست كه چون واقف وقف كرد چيزي را بر اولاد خود، جميع اولاد او موقوفٌ‏عليهم خواهند بود اگرچه بعضي از آنها بعد از وقف كردن متولد شوند مانند فقيري كه بعد از وقف كردن فقير شود اگرچه واقف

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 83 *»

تصريح به اين مطلب نكرده باشد در حين وقف كردن و اگرچه به ياد اين مطلب هم نباشد و غافل باشد و قصد هم نكرده باشد مانند واقف بر فقراء كه در حين وقف غافل است از اينكه شايد فلان شخص معيّن فقير شود و قصد ندارد در حين وقف اين مطلب را و مع ذلك فقيري كه بعد از وقف كردن فقير شده موقوفٌ‏عليه است و احتياجي به تصريح و شرط واقف و قصد او نيست (و خ‏ل) مانند اولاد اولادي كه در طبقه دويم و پايينتر واقعند كه چون واقف وقف كرد بر اولاد و اولاد اولاد خود، پس اولادي كه در طبقه دويم و پايين متولد شوند بعد از وقف كردن موقوفٌ‏عليهم هستند اگرچه در حين وقف كردن متولد نشده باشند و واقف نداند كه متولد خواهند شد يا نه پس چنانكه اولاد اولاد موقوف‏عليهم مي‏باشند در غير طبقه اول، اگرچه در حين وقف كردن متولد نشده در طبقه اول و بعد متولد شده موقوف‏عليه است اگرچه تصريح به اسم او نكرده باشند و واقف شرطي هم نكرده باشد كه اگر ولدي در طبقه اول از براي من بهم رسيد مثل موقوف‏عليهم است و او هم موقوف‏عليه است چرا كه اسم ولد بر او صادق است يقيناً و واقف هم كه بر اولاد خود وقف كرده يقيناً پس ولد سيولد هم موقوف‏عليه است يقيناً.

پس اگر از اين قبيل راههاي اشتباه سبب اشتباه فتواي كسي شده، برخلاف اتفاق جميع فقهاي شيعه اثني‏عشريه طرفين و غير ايشان بر بصيرت باشند كه اولاً اين قبيل چيزها قياس كردن چيزي به چيزي است و قياس از دين خدا و در دين او نيست و ثانياً بر بصيرت باشند كه از اين قبيل قياس، قياس مع الفارق است به اصطلاح و فرق در ميان وقف بر فقراء و وقف بر اولاد بسيار است چرا كه محل اتفاق است كه اگر كسي در حين وقف فقير باشد موقوف‏عليه است و اگر بعد غني شد از جماعت موقوف‏عليهم خارج مي‏شود و احدي از اولادي كه موقوف‏عليهمند خارج نمي‏شوند و اگر غني بعد از وقف كردن فقير شد داخل در جماعت موقوف‏عليهم مي‏شود و ولدي كه موقوف‏عليه نيست موقوف‏عليه نمي‏شود و در وقف بر فقراء لازم نيست كه تمام

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 84 *»

فقراي عالم از ملك موقوف سهم ببرند و اكتفا به سهم بردن بعضي از ايشان مي‏شود بالاتفاق و اولادي كه موقوف‏عليهم باشند بايد همگي سهمي از منفعت املاك موقوفه ببرند و در وقف بر فقراء لازم نيست سهم معيّني از براي هريك هريك و مي‏توان به فقيري زياد داد و به فقيري كمتر و در وقف اولاد بايد هريكي سهم معيّن خود را ببرند و زياد و كم نتوان كرد و در وقف بر فقراء قصد اشخاص معيّن از واقف شرط نيست بلكه همان قصد فقر را بايد بكند و بس پس در هركسي بهم رسد او موقوف‏عليه است و در وقف بر اولاد قصد تعيين اولاد در واقف شرط نيست و العقود تابع للقصود @(المقصود خ‏ل) كلامي است متداول در ميان فقهاء و تصريح به قصد در وقف اولاد از واقف از براي شهود لازم است و تصريح به اسم فقراء در وقف بر فقراء لازم نيست.

پس متذكر باشيد كه وقف بر اولاد وقف خاص است و وقف بر فقراء و امثال آن وقف عام است و قياس كردن وقف خاص را بر وقف عام قياس مع الفارق است و بعضي از فرقها اينها بود كه عرض شد و قياس در دين خداوند عالم جلّ‏شأنه نيست لاسيّما مع الفارق.

و اگر سبب اشتباه اين است كه اين وقف بخصوص وقف عام است و وقف خاص نيست كه قياس به وقف عام شده باشد، عرض مي‏كنم كه دليل واضح در عبارت وقنامچه هست كه اين وقف وقف خاص است و آن عبارت اين است كه واقف مرحوم با سه نفر موقوف‏عليهم كه كبير بوده‏اند صيغه وقف را جاري كرده و ولايت از جانب صغير موقوف‏عليه متولي را وكيل كرده در قبول كردن وقف. پس اگر وقف وقف عام بود مانند وقف بر فقراء و مانند وقف بر بني‏هاشم احتياجي به اين نبود كه با جميع فرد فرد موقوف‏عليهم صيغه وقف جاري شود چرا كه بسي واضح است كه در وقفهاي عام كفايت مي‏كند كه با يك نفر صيغه جاري كنند و نبايد از جانب صغار موقوف‏عليهم آباء ولايت قبول وقف كنند پس چون وقف وقف خاص است با همه موقوف‏عليهم

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 85 *»

صيغه را جاري كرده حتي از جانب صغير وكيل قرار داده.

و بعد از آنچه عرض شد متذكر باشيد كه اگر در وقف بر اولاد، اولاد سيولد بدون تصريح و شرط واقف موقوف‏عليهمند مانند اولاد موجوده پس جاي حديث علي بن يقطين و امثال آن در كجاست كه مي‏فرمايد جايز نيست از براي واقف اينكه اولادي ديگر را شريك ايشان قرار دهد مگر اينكه شرط كند كه ولدي كه متولد شود از براي او مثل ولدي باشد كه تصدق كرده بر او و بسي واضح است كه مراد از لفظ تصدق در اين حديث و امثال آن منفعتي است كه از ملك موقوفي بايد عائد اولاد شود نه تصدقي كه بدون ملك موقوفي باشد چرا كه جواز تصدق بر اولاد و غير ايشان بدون ملك موقوفي واضح است و مثل علي بن يقطين از اين‏جور تصدق سؤال نمي‏كند و امام7 در صورت عدم شرط، عدم جواز و در صورت شرط، جواز را جواب نمي‏فرمايد چنانكه فقهاي اعلام فهميده‏اند و فتوا به اين داده‏اند.

و بعد از آنچه عرض شد متذكر باشيد كه قياس حال اولاد طبقه اول را به ساير اولاد طبقات سافله نبايد كرد چرا كه در وقف شرط است عدم انقطاع اول چنانكه شرط است عدم انقطاع آخر بالاتفاق در وقف معروف پس در طبقه اول در وقف اولاد كه وقف خاص است بايد موقوف‏عليه موجود و معيّن باشد بالاتفاق پس اگر كسي اولادي نداشته باشد نمي‏تواند وقف كند چيزي را بر اولاد سيوجد بالاتفاق و همچنين اگر كسي اولادي چند داشته باشد لا علي التعيين نمي‏تواند وقف كند چيزي را بر يكي از اولاد بدون تعيين در نزد خود بالاتفاق پس در طبقه اول در وقف بر اولاد، موجود بودن موقوف‏عليه و معيّن بودن آن شرط صحت وقف است بالاتفاق. پس ولدي كه در حين وقف كردن هنوز متولد نشده موقوف‏عليه نيست بالاتفاق مگر در صورت شرط و تصريح واقف به اينكه ولد سيولد مثل ولد موجود است در وقف آن‌گاه بنابر فتواي بعضي ولد سيولد هم موقوف‏عليه مي‏شود به نص خاص چنانكه در حديث علي بن يقطين گذشت اما در صورتي كه واقف تصريح به اين نكرده باشد كه ولد سيولد هم

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 86 *»

شريك است در وقف با ولد موجود ولد سيولد موقوف‏عليه نيست بالاتفاق به نصوص عامه كه دلالت دارند بر اينكه موقوف‏عليه بايد موجود و معيّن باشد و به نص خاص مانند حديث علي بن يقطين.

پس متذكر باشيد كه حال موقوف‏عليه در وقف اولاد در طبقه اول مثل حال موقوف‏عليه در ساير طبقات سافله و مثل حال موقوف‏عليهم در اوقاف عامه نيست چرا كه عدد موقوف‏عليهم در طبقات سافله و در اوقاف عامه معلوم واقف نيست و عدد موقوف‏عليهم در وقف اولاد معلوم واقف هست و قياس حال معلوم را به غير معلوم قياس مع الفارق است و قياس در دين خداوند عالم جلّ‏شأنه نيست لاسيّما مع الفارق پس چون عدد موقوف‏عليهم در طبقات سافله و در اوقاف عامه معلوم واقف نبود خداوند عالم جلّ‏شأنه تعيين ايشان را تكليف واقف قرار نداد به جهت قبح تكليف مالايطاق عقلاً و نقلاً چنانكه فرموده: لايكلّف اللّه نفساً الاّ وسعها پس تعيين موقوف‏عليهم را در طبقات سافله قرار داد به تعيين موقوف‏عليهم در طبقه اول كه آن تعيين در وسع واقف بود پس در طبقات سافله چنين قرار داد كه هر ولدي از اين موقوف‏عليهم كه معلوم واقفند بهم رسد موقوف عليه باشد و اين‏قدر از تعيين در وسع واقف هست چنانكه در اوقاف عامه قرار داد تعيين غير معلومين واقف را به معلوم واقف پس مثلاً هاشم معلوم واقف است و بني هاشم در قرون و اعصار معلوم واقف نيستند. پس خداوند عالم جلّ‏شأنه قرار داد تعيين غير معلومين واقف را به معلوم واقف و اين‏قدر در وسع او بود پس وقف كرد بر بني هاشم و همچنين در وقف بر فقراء مثلاً عدد ايشان در جميع قرون و اعصار معلوم واقف نبود اما فهميدن صفت فقر در وسع او بود پس تعيين غير معلومين واقف را قرار داد بر  معلوم واقف كه صفت فقر باشد پس وقف كرد بر فقراء پس هركس فقير شد موقوف‏عليه است و هركس غني است نيست و اگر فقير غني شد بيرون مي‏رود از جماعت موقوف‏عليهم و اگر غني فقير شد داخل مي‏شود در جماعت موقوف‏عليهم

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 87 *»

به خلاف موقوف‏عليهم در وقف اولاد كه احدي از موقوف‏عليهم خارج نشوند چنانكه احدي از خارج داخل نشود.

پس موقوفٌ‏عليهم در وقف اولاد جماعتي هستند كه موجودند در حين وقف كردن و تصريح در تعيين ايشان از واقف شده اما اولاد سيولد اگرچه اسم اولاد بر ايشان صادق است و لكن چون موجود نيستند در حين وقف كردن موقوف‏عليهم نيستند مگر در صورتي كه واقف در حين وقف كردن شرط كند كه اگر اولادي بعد از اين از براي من بهم رسيد شريك در وقف باشد مانند اولاد موجودين چنانكه در حديث علي بن يقطين گذشت و جمعي از فقهاء به آن فتوا داده‏اند. اما اينكه ولد سيولد موقوف‏عليه باشد اگرچه واقف در حين وقف كردن ذكري از او نكرده باشد و شرط دخول او را در جماعت موقوف‏عليهم نكرده باشد، احدي از فقهاء نگفته كه او موقوف‏عليه است و اتفاق فقهاء بر اين است كه موقوف‏عليه نيست چنانكه حديث علي بن يقطين صريح بر اين است كه اگر واقف شرط نكرده موقوف‏عليه نيست و چون به اتفاق فقهاي شيعه و صريح احاديث او موقوف‏عليه نشد اولاد او هم موقوف‏عليهم نيستند چرا كه موقوف‏عليهم بودن ايشان فرع موقوف‏عليه بودن پدر ايشان است چرا كه تعيين ايشان بايد به تعيين اول طبقه باشد و اول طبقه كه پدر ايشان است موقوف‏عليه نيست، پس ايشان هم موقوف‏عليهم نيستند اگرچه ايشان و پدر ايشان اولاد واقف باشند و قياس كردن حال ايشان به حال@بر حال خ‏ل@ موقوف‏عليهم در اوقاف عامه مثل وقف بر فقراء و وقف بر سادات و قراء و امثال اينها قياسي است برخلاف نص صريح حديث علي بن يقطين و اجتهادي است در مقابل نص برخلاف نص و برخلاف جميع فقهاي شيعه اثني‏عشريه.

و اگر كسي گمان كند كه شايد امر چنين نباشد، معلوم كردن اين امر آسان است چرا كه كتب فقهاي شيعه در ميان است و اگر طرفين خودشان از فهم آنچه در كتابها است محرومند مطالبه كنند از كساني كه مي‏فهمند خلاف آنچه را که نوشته‏ام از

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 88 *»

آن كتابها و از حديثي از احاديث تا بدانند كه آنچه را كه نوشته‏ام در اين رساله صدق است و آنچه برخلاف اين است اشتباه است پس طرفين بعد از تحقيق امر خود را به زحمت نيندازند و بعد از اين نزاع را موقوف كنند و السلام علي من اتبع الهدي. تمام شد اين رساله در روز سه‏شنبه دويم ماه جمادي الثانية از شهور سنه 1295 هجري حامداً مصليّاً مستغفراً.