06 مواعظ در اسرار شهادت محرم‌الحرام 1299 آقای شریف طباطبائی – چاپ

مواعظ در اسرار شهادت محرم الحرام 1299

 

 

از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني

مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي

اعلي الله مقامه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين المظلومين و لعنة اللّه علي اعدائهم و قاتليهم و ظالميهم و غاصبي حقوقهم اجمعين.

و بعـد چون خداوند رءوف رحيم از فضل نامتناهي و کرم بي‌پايان خود منتي بر سر مؤمنان گذارده بود و اعظم نعمتهاي خود را که وجود مبارک اولياء اوست به اين ضعيفان ناقابل ارزاني داشته بود علاوه بر آن فضل علاحده‌ شامل حال اهل ايمان و اهل حقي که در همدان بودند فرمود و سرکار آقاي حاج ميرزا محمدباقر روحي لمواليه الفداء و ادام اللّه ايام افاضاته و افاداته علي رءوس مواليه الي يوم الجزاء در ايام عاشوراء در سنه هزار و دويست و نود و نه هجري علي هاجرها آلاف السلام در دولتسراي خود بناي روضه‌خواني گذاردند و خود ايشان هم به نفس نفيس به منبر تشريف مي‌بردند و آن‌قدر از اسرار شهادت حضرت ابي‌عبداللّه الحسين صلوات اللّه و سلامه عليه را بيان مي‌فرمودند که ديگر هيچ شکي و شبهه‌اي و ريبي به هيچ وجه در امور متعلقه به آن حضرت و به کارهاي آن حضرت سلام اللّه عليه براي احدي باقي نمي‌ماند بلکه شبهاتي چند را که به خيال شبهه‌کنندگان هم نرسيده بود ذکر مي‌فرمودند و رفع آنها را مي‌فرمودند به طوري که احتمال شبهه‌اي و ريبه‌اي و لو از احتمالات عقلي باشد ديگر باقي نمي‌ماند و اينها نيست مگر اينکه خداوند رءوف ايشان را از آن عدولي قرار داده که در هر قرني و در هر خلفي براي ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين هستند در روي زمين و طبع آنها و عادت آنها را چنين قرار داده که نفي کنند از دين مبين تحريف غالين و انتحال مبطلين و تأويل جاهلين را و الحمدللّه الذي منّ علينا بهذه النعمة العظمي التي ليست نعمة اعظم منها. لهذا اين بنده اثيم لئيم جعفر بن کريم از فرمايشات آن جناب به قدري که ممکن بود در پاي منبر نوشته و بتوفيق‌اللّه تصحيح نموده و آنها را به انجام رسانيده که نسخه شود و هديه‌اي باشد براي کساني که خواسته باشند در دين خود بر يقين باشند و دين و مذهب را از روي يقين تحصيل نمايند و علي العميا و به تقليد يا هوي و هوس و تحير دين نورزند و اگر بر آن حضرت گريه مي‌کنند از روي معرفت و بصيرت گريه کنند اميد که خداوند همه را توفيق ضبط کردن و نسخه کردن و خواندن و متأثر شدن و محزون شدن و عمل کردن عطا فرمايد و از ناظرينِ در آن التماس دعا دارم و اميدوارم که ان‌ شاء اللّه فراموش نفرمايند. ولاحول و لاقوة الا باللّه العلي العظيم و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 3 *»

مجلس اول

 

(چهارشنبه ـ غره محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 4 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه را عرض کنم تا ان شاء اللّه در اسرار شهادت حضرت سيدشهدا همه‌مان ان شاء اللّه بابصيرت باشيم و اسرار شهادت را کم مردم شنيده‌اند. اغلب مردم روزگار همچو خيال مي‌کنند که اتفاقي افتاد در دنيا يک جنگي شد يکي هم مغلوب شد و اين گذشت. حالا بعضي اشخاص دوستِ با آن مغلوب هستند ذکر مصيبتش را مي‌کنند و گريه مي‌کنند؛ همچو خيال مي‌کنند و ان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 5 *»

شاء اللّه اگر فکر کني و ملتفت باشي مي‌داني اين مصيبت سيدشهدا يک امر عظيمي است که آنچه خدا خلق کرده از دلائل و براهين و آنچه زحمات کشيده‌اند انبيا و اوليا و دليل و برهان آورده‌اند و توحيد خدا را بيان کرده‌اند بدانيد هيچ امري مثل امر حضرت سيدشهدا انسان را بر يقين نمي‌کند و انسان را بر دين ثابت نمي‌دارد لکن همين که کسي ملتفت نشد مي‌گويد اتفاقي افتاد جنگي شد و يکي غالب شد و يکي مغلوب ما هم چون دوست مغلوب هستيم بر او گريه مي‌کنيم و به هيچ وجه ملتفت سرّش نيستند.

پس عرض مي‌کنم که هيچ امري محکمتر از اين کاري که سيدشهدا کرد نيست ان شاءاللّه ملتفت شو اگر بگويي انبيا آمدند خارق عاداتي آوردند معجزاتي آوردند در ميان مردم مردم آنها را ديدند يقين کردند خدايي هست ايمان آوردند، حالا مي‌خواهم عرض کنم وقتي بناي فکر را گذاردي خواهي فهميد که معجزات هرچه بزرگ باشد آخر امر نوح خيلي بزرگ بود مشهور شد معروف شد و در آفاق ماند. امري که موسي کرد خيلي امر بزرگي بود عصا را انداخت اژدها شد چوب خشکي را اژدها کنند که کارها از او بيايد خيلي امر واضحي است. همچنين امر عيسي مرده را زنده مي‌کرد مي‌خواهم عرض کنم اين امر سيدشهدا از آن معجزه‌ها بزرگتر است

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 6 *»

و محض تعريف هم نيست که عرض مي‌کنم. عرض مي‌کنم معجز هر قدر بزرگ باشد مي‌تواند کسي بگويد آن را چشم‌بندي کردند سحر بود چنانکه کفار گفتند درباره هر پيغمبري معجزاتي که آورد در آن شبهه سحر رفت و وقتي کسي مي‌گفت اين سحر است بعضي که مي‌شنيدند اين را شکي شبهه‌اي سستي براشان به هم مي‌رسيد البته. همچنين جنگهاي پيغمبران بلکه جنگهاي پيغمبر خودمان جنگهاي حضرت امير آن کارهايي که ائمه کردند و خيلي کارها کردند ائمه، مي‌خواهم عرض کنم اين کار حضرت سيدشهدا اين مظلوميت حضرت سيدشهدا از همه آن جنگها که کردند و از آن شجاعتها که به کار بردند بزرگتر است و خيلي کارها کردند. شوخي نيست يک ضربت مي‌زند حضرت امير در جنگ خندق براش مي‌نويسند عمل بهتر از عبادت تمام جن و انس مي‌فرمايند ضربة عليّ يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين  ضربتي که اميرالمؤمنين در جنگ خندق بر عمرو بن عبدود زد ثوابش بيش از جميع اعمال جميع خلق است از جن و انس اين‌طورها هم هست بلاشک لکن مي‌خواهم عرض کنم که اين حکايت سيدشهدا صلوات اللّه عليه از آن ضربات حضرت امير که به کار بردند اگرچه يک ضربتش ثواب عبادت ثقلين دارد باز اين بزرگتر است از آنها چرا که باز جنگ و جدال در دنيا بسيار اتفاق

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 7 *»

افتاده و در هر جنگي هم طايفه‌اي غالب شده‌اند طايفه‌اي مغلوب و پر نقلي نيست که مغلوب شده‌اند و بسا کساني که ضعيف هستند بسا شبهه‌اي ريبي سستي براشان پيدا شود خيال کنند که اين همه جنگها که کردند در دنيا و يکي غالب شد يکي مغلوب شد از جانب خدا که نبود ملک مي‌خواستند دولت مي‌خواستند رياست مي‌خواستند به همين‌طور جنگها هم که بسيار اتفاق افتاده در عالم مثل همين که حضرت امير جنگ کردند پيغمبر خدا جنگ کردند کسي باشد ضعيف الايمان خيال کند حضرت امير قوت زياد داشت و اينکه جنگ مي‌کرد طالب دنيا بود بسا شبهه‌اي بيايد براي کسي در امر حضرت امير اما در امر حضرت سيدشهدا که بيايند جنگ کنند و مغلوب هم بشوند و امرشان هم بماند تا دامنه قيامت اگر فکر کني خواهي دانست که اين امر اگر براي دنيا بود کساني که طالب دنيا هستند جنگها مي‌کنند زحمتها مي‌کشند که غالب شوند براي اينکه راحتها کنند حالا کسي بيايد به دست خود خود را مغلوب و مظلوم و مقهور کند جميع اموالش را بدهد جميع اولادش را بدهد بزرگشان را کوچکشان را دستي بدهد در راه خدا خيلي واضح است براي شخص عاقل که اين، اين کار را براي دنيا نکرده است و براي آخرت بوده معلوم است امر آخرت امري است که انسان بايد براي آن از جانش بگذرد از مالش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 8 *»

بگذرد از خواهرش بگذرد از دخترش بگذرد از برادرش بگذرد از آنچه دارد بگذرد در راه دينش و مردم بايد از او ياد بگيرند. حضرت سيدشهدا ابوعبداللّه است پدر بندگان خداست بندگان خدا بايد بندگي را از او ياد بگيرند اوست پدرِ تعليمشان اوست که تعليم کرده به بندگان که در راه خدا جان را چطور مي‌دهند مال را چطور مي‌دهند عرض و ناموس را چطور مي‌دهند اينها را انسان مي‌کند براي اينکه دينش را حفظ کند پس ان شاء اللّه ملتفت باشيد ترجمه ظاهر آيه را عرض کنم.

و باز ملتفت باشيد که اين آيه از جمله خبرهاي يقيني است که حضرت پيغمبر9 پيش از وقوع آن، آن را خبر داد چرا که در اين آيه است که مي‌فرمايد خدا خريده است مي‌فرمايد: ان الله اشتري من المؤمنين مي‌فرمايد خدا خريده است از مؤمنان جان ايشان را و مال ايشان را و آنچه دارند از ايشان خريده است و در عوض اين جان و مال بهشت خود را داده و تمام بهشت را به آن جماعت داده که جانشان را و مالشان را به خدا فروخته‌اند و خدا از آنها خريد و بهشت را به آنها داد و اين جماعت علامتي دارند علامتشان اين است که بعد از پيغمبر مي‌فرمايد يقاتلون في سبيل الله ديگر آنهايي که يک خورده عربي راه مي‌برند ملتفت هستند که چه عرض مي‌کنم اول مي‌فرمايد ان الله اشتري اشتري را به زبان ملايي به لفظ ماضي مي‌فرمايد يعني خدا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 9 *»

خريده است پيش از اينها ديگر اين پيش از اين در عالم ذر بوده در کجا بوده؟ اگر فکر کنيد خواهيد يافت ان شاء اللّه. پس پيش از تمام اين دنيا خدا خريده است از مؤمنان جانهاشان را و مالهاشان را و در عوض اين جان و مال وعده کرده که بهشت را به آنها بدهد و اين جماعت کساني هستند که بعد از پيغمبر9 جنگ مي‌کنند ببينيد يقاتلون گفته به زبان ملايي به لفظ مضارع گفته به لفظ مستقبل گفته پس بعد از پيغمبر جنگ مي‌کنند در راه خدا و مي‌کشند جمعي را در راه خدا و بعد کشته مي‌شوند در راه خدا. وقتي فکر کني در هر تاريخي در هر واقعه‌اي مي‌بيني هيچ پيغمبري چنين جنگي نکرده. اگر کسي بگويد پيغمبران پيش از پيغمبر آخرالزمان که جنگها کردند، مي‌گويم اولاً اينکه در جنگ خودشان کشته نشدند جنگي کردند و امرشان را پيش بردند ديگر خودشان کشته نشدند و قطع نظر از اين هم پيش از پيغمبر هرچه جنگ شده است دخلي به اين آيه ندارد به جهتي که در اين آيه خدا خبر داده که بعد از اين، اين واقعه واقع خواهد شد و وقتي درست دقت کنيد خواهيد يافت که بايد بعد از پيغمبر باشد بعد از پيغمبر را هم که فکر کني مي‌بيني حضرت امير جنگ کرد در راه خدا لکن در توي جنگ کشته نشد و در توي جنگ عيالش را اسير نکردند اموالش را به غارت نبردند. امام حسن هم جنگ نکرد که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 10 *»

در جنگ کشته شود باقي ائمه هم همين‌طور جنگي نکردند.

پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه خداوند عالم اين آيه شريفه را يکي از معجزات پيغمبر قرار داده و اخبار به غيب کرده و اينکه نمي‌شود مثل قرآن را آورد يک سرّش اين است. مردم خيال مي‌کنند قرآن چون لفظش عربي است و سجع دارد به اين جهت نمي‌شود مثلش را آورد اين است که شک مي‌کنند. پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه يک سرّش اين است که چون اين قرآن بعضي خبرهاي آينده مي‌دهد معلوم است يک کسي که از آينده خبر دارد از آنها خبر داده و مي‌بيني مطابق واقع اتفاق افتاده است پس معلوم مي‌شود از جانب خدا بوده چرا که کسي نمي‌تواند پيش خود از آينده‌ها خبر بدهد و آن خبرها هم مطابق اتفاق بيفتد پس کسي که خبر داد از آينده اين معجزه بزرگي است حالا خبرهاي بسياري به غيب در آينده در قرآن داده پيش از وقوع اينها پيش از وقوع واقعه خبر داده و بعد واقع شده و چون اين قرآن در ميان هست و خلق مطابقه آن خبرها را با واقع ديدند هر زماني واقع شوند مي‌توانند يقين کنند که پيغمبر راستگو بوده پس از جانب خدا بوده.

حالا از جمله آن واقعاتي که پيغمبر9 خبر داده همين واقعه حضرت سيدشهداست که فرموده ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم و وقتي که فکر کني هيچ مؤمني از اول آدم تا خاتم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 11 *»

به غير از حضرت سيدشهدا هيچ مؤمني مالش را جانش را عرضش را ناموسش را مثل حضرت سيدشهدا در راه خدا نداده پس حضرت سيدشهداست که مال و جان و آنچه داشت به رضا و رغبت تمام در راه خدا داد. ديگر ان شاء اللّه باز چون در اسرار شهادت هست نکاتش را عرض مي‌کنم تا خوب ملتفت باشيد.

باز بدانيد که اين خريد و فروش را خدا به اکراه قرار نداده و شما مي‌دانيد معامله‌اي که به اکراه باشد صحيح نيست. در ميان هر طايفه‌اي بروي ميان گبرها ميان يهوديها ميان سنيها ميان شيعه‌ها مي‌بيني معامله‌اي که به اکراه باشد قرار نداده‌اند. معامله را طوري قرار داده‌اند که اگر يک طرف کراهت داشته باشد مي‌گويند باطل است توي قباله‌ها مي‌نويسند بدون شايبه اکراه و اجبار و قاعده شرع بر همين است که اگر کسي بترسد يا زياد التماس کنند اصرار کنند تا اينکه لابد شود معامله‌اي بکند اين معامله اکراه توش هست خصوص اگر بترسد و از ترس معامله‌اي کند اين اجبار توش هست و خدا اکراه نمي‌کند اجبار نمي‌کند لااکراه في الدين خدا اجل و اکرم از اين است که به بندگان خود بگويد معامله‌اي که مي‌کنيد طرفين بايد راضي باشيد از روي اشد رضا و رغبت معامله کنيد از روي رضا و رغبت نکاح کنيد مبايعه کنيد مصالحه کنيد به طوري که هرجا ثابت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 12 *»

شد بر حاکم شرع که يکي از طرفين اکراه شده اجبار شده حکم مي‌کند که اين معامله باطل است اين بيع باطل است اين نکاح باطل است اين طلاق صحيح نيست خدا اجل و اکرم از اين است که همچو قراري بگذارد و خودش با اکراه معامله بکند پس ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم خدا از روي رضا و رغبت خريد جان مؤمنين و مال مؤمنين را آن جماعتي هم که فروختند از روي اشد رضا و رغبت جانشان را و مالشان را فروختند و بهشت را در عوض آن جان و مال گرفتند پس به طور رضا و رغبت تمام از طرفين اين معامله واقع شد و اين معامله معامله‌اي نيست که به حسب اتفاق روزگار اتفاق افتاده باشد که کسي خيال کند جنگي شد و يکي غالب شد و يکي مغلوب شد بلکه قصه، قصه‌اي است که مکرر شنيده‌ايد که خدا اين قصه را به آدم خبر داد به نوح خبر داد به ابراهيم خبر داد به موسي گفتند به عيسي گفتند به پيغمبر خودمان گفتند مکرر خبر دادند به خصوص وقتي جبرئيل آمد و عرض کرد خدا مقدر کرده فرزندي به تو بدهد چنين و چنان لکن چنين مقدر کرده است که امت تو جمع شوند و او را بکشند عيال او را اسير کنند و اموال او را به غارت ببرند پيغمبر خدا که اين را شنيدند فرمودند من هيچ احتياج به چنين فرزندي ندارم من نمي‌خواهم چنين فرزندي را جبرئيل عرض کرد سرّي در

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 13 *»

اين امر هست فرمودند چه سرّي است؟ عرض کرد تو بايد شفيع تمام خلق باشي و اين شفاعت تمام نخواهد شد مگر اينکه همين فرزند به دنيا بيايد و همين‌جور مصيبتها بر سر او بيايد تو هم راضي بشوي به اين مصيبتها اين بود که پيغمبر راضي شد و همين خبر را به حضرت امير داد فرمايش فرمود که خداوند عالم وحي کرده به من و جبرئيل آمده خبر مي‌دهد که خداوند عالم فرزندي از صلب تو و از شکم فاطمه به من کرامت خواهد کرد و خبر داده است که امت من جمع مي‌شوند او را مي‌کشند و عيال او را اسير مي‌کنند اسباب و اموال او را به غارت مي‌برند حضرت امير اين را که شنيد بنا کرد به فغان و گريه و زاري که من چنين فرزندي را نمي‌خواهم باز آن سرّي را که جبرئيل از جانب خدا به حضرت پيغمبر عرض کرده بود پيغمبر فرمايش کرد براي حضرت امير و فرمود من بايد شفيع کل خلق باشم شفيع کل گناهکاران باشم و تمام گناهکاران را خداوند عالم بايد به پيغمبر خود ببخشد و پيغمبر است شفيع جميع گناهکاران و شفاعتي لاهل الکبائر من امتي فرموده و تمام اهل عالم امت پيغمبرند9 چرا که باز به نص آيه قرآن و صريح قرآن است که مي‌فرمايد تبارک الذي نزّل الفرقان علي عبده ليکون للعالمين نذيرا مبارک است آن خدايي که نازل کرده است کتاب را قرآن را بر بنده خودش محمد بن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 14 *»

عبداللّه9 که از براي عالمين پيغمبر باشد. پس پيغمبر آخرالزمان9 پيغمبر کل امتها است حضرت آدم هم خودش يکي از امت پيغمبر بود يکي از علماء امت پيغمبر است از پيشکارها است که مأمور بود در آن زمان شريعتي بيارد و آن شريعت را براي مردم بگويد حضرت نوح يکي از علماي امت پيغمبر بود مأمور بود در زمان خودش شريعتي بياورد و همچنين حضرت ابراهيم موسي عيسي امتهاي آنها کلشان امت پيغمبر بودند به نص آيه قرآن ديگر ملتفت باشيد اينها را سرسري مگيريد اينها محض مجلس گرم‌کردن نيست اغلب اين مردم خيال مي‌کنند کارهاي ما را مثل کارهاي خودشان و قياس مي‌کنند به کارهاي خودشان کار خودشان اين است که مسجدي که گرم هست جمع شوند مردم را ببرند پيش خودشان، ما مي‌خواهيم خودمان اخذ کنيم چيزي. بيشتر خلق کار ما را قياس مي‌کنند به کارهاي خودشان ببينيد اين امرهايي که من عرض مي‌کنم دخلي به اين حسدها و به اين بازيهايي که اين ملاها و اين مردم در مي‌آورند ندارد. خدا صريحاً در قرآن گفته تبارک الذي نزّل الفرقان علي عبده ليکون للعالمين نذيراً آن عالميني که هر روز مي‌ايستي و مي‌گويي الحمدللّه رب العالمين تمام اين عالمها که خدا، خداي آن عالمها است پيغمبرشان محمد بن عبداللّه است9 چرا که اوست

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 15 *»

اول نور خدا و اوست اول ماخلق اللّه و اين عرضهايي که مي‌کنم واللّه سنيها قبول دارند و در گلدسته‌هاشان داد مي‌زنند که السلام علي اول ماخلق اللّه محمد بن عبداللّه در کتابهاشان مي‌نويسند اول ماخلق اللّه محمد بن عبداللّه پس پيغمبر ما اول ماخلق اللّه است و هيچ خلقي پيش از پيغمبر آخرالزمان خلق نشده و پيغمبر ما خلق شده بود و تمام خلق در درياي عدم غرق بودند ونبودند و پيغمبر بود و تسبيح خدا مي‌کرد تهليل خدا مي‌کرد پيغمبر را همان روز اولي که آفريدند نذير آفريدند پيغمبر آفريدند تمام خلق خدا بايد پيغمبر داشته باشند و اين بزرگوار پيغمبر است بر تمام خلق به شرطي که خودت فکر کني. بله آن کسي که مي‌خواهد انکار فضيلت ائمه را بکند غرضي مرضي دارد يکپاره نامربوطها مي‌گويد شما فکر کنيد وقتي خدا چيزي مي‌خواهد به خلق بگويد به غيب به شهاده به ملائکه به جن به انس مي‌خواهد حرفي بزند حالا به آن کسي که مي‌خواهد حرف بزند يا بايد خودش پيغمبر باشد که خدا با او حرف بزند يا بايد پيغمبري بفرستد پيش او که او حرف بزند تا باقي مردم را او خبر کند که خدا چه مي‌خواهد بگويد و آن پيغمبر اولي که خدا خلق کرده است محمد است9 و اوصياي او اوصياي همان پيغمبر صلوات اللّه عليهم اجمعين و ايشانند بشير در هر زماني نذير در هر زماني پس خدا آنچه دارد و مي‌خواهد به خلق

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 16 *»

بگويد اول مي‌گويد به آن کسي که در نزد اوست به آنهايي که عباد مکرمون هستند که لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون آنها اول به اراده الهي مطلع مي‌شوند و آن وقت مي‌گويند به باقي مردم که خداوند عالم درباره شما چه خواسته. حالا آدم اول ماخلق اللّه نبود که خدا به او بگويد برو چه کن نوح نبود ادعاش را هم نکرد نوح اول ماخلق اللّه نبود ابراهيم نبود موسي نبود عيسي نبود ولکن محمد بن عبداللّه9 اول ماخلق اللّه بود ان شاء اللّه دقت کنيد و اين پيغمبر همين جوري که معجزات آن‌قدر آورد که تو يقين کردي که او پيغمبر راستگو است خيلي از چيزهايي که واقع نشده بود و هنوز هم تو نديده‌اي و او چون معجزات آورد و معجزات بسيار هم آورد تو دانستي که از جانب خداست و راستگو است گفت آخرتي هست تو هنوز نرفته‌اي به آخرت و تو يقين کردي که چنين است گفت بهشتي هست جهنمي هست و تو يقين کردي که راست مي‌گويد و نرفته‌اي و نديده‌اي. چه بسياري که مي‌گويند ما از کجا بدانيم که پيغمبر اول ماخلق اللّه است از آنجايي که دانستي پيغمبر است اگر معجزه نمي‌آورد که هيچ‌کس ايمان به او نمي‌آورد و آنهايي که غرض نداشتند يقين کردند راستگو است و از جانب خدا آمده حالا که راستگو است و از جانب خدا آمده و ادعاش راست است همين‌طور هر ادعائي که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 17 *»

بکند بايد مردم يقين کنند که راست مي‌گويد. نمونه اين را در بعضي از واقعه‌ها نموده‌اند به مردم و مردم کم ملتفت مي‌شوند. يک وقتي شخصي قاطري فروخته بود به پيغمبر يا شتري فروخته بود به آن حضرت يا دو قصه است و هر دو واقع شده شخصي قاطري فروخته بود به پيغمبر يا شتري و حضرت پولش را داده بودند و آن شتردار يا آن قاطردار آمد بعد از آني که ادعا کرد پول حيوان مرا شما نداده‌ايد حضرت فرمودند من داده‌ام آن شخص گفت من نگرفته‌ام حاشا کرد حضرت فرمودند حالا که حاشا کردي مي‌رويم به مرافعه و هرکس را تو قبول داري مي‌رويم پيش او مرافعه، عمداً هم سست انداختند به جهتي که مطلبي داشتند و مي‌خواستند خود آن قاطرچي بفهمد آن وقت گفتند مي‌رويم پيش ابابکر و حضرت عمداً اين کارها را مي‌کردند مي‌خواستند رسواشان کنند مي‌خواستند حالي مردم کنند که اين حکم ناحق مي‌کند اين حکم بغير ماانزل اللّه مي‌کند و الا به حسب ظاهر معني ندارد که دو نفر رضا شوند بروند به جايي مرافعه بعد که مرافعه رفتند و او حکم کرد يکيشان بگويد من قبول ندارم. خلاصه رفتند پيش ابابکر و کيفيت را گفتند ابابکر عرض کرد که شما در شرع خودتان همچو قرار داده‌ايد که مدعي بايد دو شاهد عادل بياورد و ثابت کند شما اگر مدعي هستيد که پول را داده‌ام دو شاهد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 18 *»

بياوريد و اگر منکريد بايد قسم بخوريد. البينة علي المدعي و اليمين علي من انكر.  فرمودند من تو را قبول ندارم. در اين بينها عمر پيدا شد باز به آن مردکه فرمودند مي‌رويم پيش اين به مرافعه، رفتند و او هم همين‌طورها گفت بعد اين را هم وازدند طور وازدنش را هم ملتفت باشيد سرّش به دستتان باشد و عمداً حضرت قبول نمي‌کردند حکم آنها را به جهت آنکه پيغمبر يکي از کارهاي بزرگش اين بود که به مردم بفهماند که حاکمِ من عند اللّه کيست با همين وازدنها مي‌خواهد بگويد که ابابکر حاکم نيست اول مدارا مي‌کند و مي‌گويد مي‌رويم پيش اينها به مرافعه بعد آنها را وامي‌زند که بفهماند که اينها حاکم من عند اللّه نيستند بعد فرمايش فرمودند مي‌رويم پيش کسي که حکم خدا را بداند. در اين بينها حضرت امير پيدا شدند فرمودند يا علي بيا مابين ما حکم کن عرض کرد شما پول حيوان اين را به او داده‌ايد؟ فرمودند بله آن وقت به او فرمودند تو پول گرفته‌اي؟ گفت نه جلدي شمشير کشيدند گردن او را زدند پيغمبر فرمودند چرا گردن مردکه را زدي؟ عرض کرد ما تو را تصديق مي‌کنيم به خبرهايي که از غيب و از آسمان به ما داده‌اي از آخرت به ما داده‌اي و ما همه را تصديق کرده‌ايم حالا از براي پانزده‌ هزار من از تو شاهد طلب نمايم وقتي اين مردکه تکذيب تو را بکند البته کافر است و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 19 *»

من گردنش را مي‌زنم فرمودند حکم خدا همين بود اما ديگر چنين کارها را مکن و اين نمونه بود براي اينکه اينها خبر از حکم خدا ندارند.

باري، پس پيغمبر اول معجز مي‌آورد که يقين کني او راستگو است همين که يقين کردي راستگو است ديگر بعدش هرچه گفت اگر گفتي شک دارم کافري و گردنت را مي‌زنند و شايد آن روز که بگويي نزنند لکن بعدش يک وقتي مي‌زنند در اول وهله که ادعا مي‌کند پيغمبر و بسياري از مردم دورش جمع مي‌شوند اگر جمع نشوند امرش نمي‌گذرد از اين جهت پر پاپي منافق نمي‌شود آنها را دور نمي‌کند اما بدانيد اين دين خدا نيست در حقيقت، حالا مدارا مي‌کنند بکنند وقتي خواهد آمد که اگر کسي بگويد من در اينکه تو مي‌گويي شکي دارم گردنش را مي‌زنند اما حالا چنين نيست دست اهل حق بسته است از وقتي که حق اميرالمؤمنين را غصب کردند دست اهل حق بسته شد وقتي صاحب الامر مي‌آيد آن وقت دست اهل حق باز مي‌شود آن روز که باز شد اگر کسي شک داشته باشد در حق گردن او را مي‌زنند چه جاي اينکه کسي انکار داشته باشد.

پس بدانيد دين خدا هميشه دين واضحي ظاهري بيّني آشکاري است و چون خدا مي‌خواست دينش واضح باشد ظاهر باشد هيچ شکي هيچ شبهه‌اي هيچ ريبي در آن نباشد به طوري که هيچ عذري باقي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 20 *»

نماند براي احدي که بگويد من يقين نداشتم که اين دين تو است اگر امرش را واضح نکند مي‌تواند کسي بگويد من يقين نکرده بودم و حجت او تمام نخواهد بود. پس امر الهي هميشه واضح است هميشه ظاهر است راه شکي راه عذري براي احدي که به حد تکليف رسيده نگذارده بله يکپاره‌اي مردم خرفند پيرند خرف شده‌اند آن پير خرف‌شده و بچه هنوز تکليف ندارد معلوم است به بچه حرف نمي‌زنند به پير خرف‌شده حرف نمي‌زنند لکن کسي که به حد تکليف رسيده آن‌قدر شعور بر سرش آمده که حرف سرش بشود اگر چنين کسي را پيغمبر امرش کند که بيا معجزه من را ببين ايمان به من بيار و او نيايد گردنش را مي‌زند عامي باشد يا عالم هرکس باشد حجت بر او تمام است. پس خدا خواست دين خود را ظاهر و واضح بکند به طوري که هيچ شکي هيچ شبهه‌اي در آن دين نباشد از اين جهت اين امر را قرار داد که يک کسي که مي‌آيد دين او را منتشر کند به طور قهر و غلبه نيايد در اين عالم که کسي بتواند بگويد اين از روي قهر و غلبه بود و يقيني نشد. فکر کنيد ببينيد اين چه سرّي بود چرا بايد حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه اين همه مصيبت را به خود بخرد گيرم خودش جان خودش را در بند نبود و در راه خدا مي‌خواست جان خود را بدهد مردم ديگر را چرا با خود همراه آورد؟ ديگر زنها

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 21 *»

را چرا همراه آورد که آنها را به اسيري ببرند؟ بچه‌ها را چرا همراه خود آورد که آنها را بکشند يا از تشنگي بميرند؟ مي‌گويي خبر نداشت که اين‌طورها مي‌شود در ميان شيعه کسي جرأت نمي‌کند بگويد خبر نداشت از اينها حتي آنکه در ميان سنيها اين معروف و مشهور است که پيغمبر خبر داده بود پيش از اين واقعه، مکرر حضرت پيغمبر خبر از اين واقعه مي‌دادند به خصوص از صحراي کربلا تربت برداشتند. رفتند به صحراي کربلا و آمدند و از خاک آن زمين برداشتند و به ام‌سلمه دادند و فرمودند هر وقت اين خاک خون شد بدان حسين کشته شده و اينها را سنيها روايت کرده‌اند. پس سيدشهدا خبر داشت کشته مي‌شود فکر کنيد ان شاء اللّه خوب، کسي که مي‌داند که مي‌رود و کشته مي‌شود کسي که شعور داشته باشد و مي‌داند که مي‌رود و کشته مي‌شود برادرهاش را چرا همراه مي‌آورد؟ برادرهاش را آورد، زنها را چرا آورد؟ زنهاي بزرگ را برد ديگر طفل شيري را کجا مي‌برد؟ اطفالي که کاري نمي‌توانند بکنند چرا همراه مي‌برد؟

يک‌خورده دقت کنيد با شعور باشيد با بصيرت باشيد پس عرض مي‌کنم خواست کاري کند که به قهر و غلبه نباشد که آن شبهه توش بيايد کاري کند که دين خدا در عالم منتشر باشد به قهر و غلبه هم نباشد به پول دادن هم نباشد که مردم به طمع پول بيايند. خودتان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 22 *»

فکر کنيد ببينيد اگر بنا بود که پيغمبرهاي خدا پول به مردم بدهند کدام کافر بود کدام منافق بود که ايمان نمي‌آورد؟ همه ايمان مي‌آوردند و خدا همچو کسي را نمي‌خواهد خدا کسي را مي‌خواهد که واقعاً خدا بخواهد واقعاً حقِ از جانب خدا را بخواهد و طالب باشد اما کسي که خدا نمي‌خواهد مگر به جهت پول خدا او را نمي‌خواهد اصلاً خدا دين خالص مي‌خواهد الا لله الدين الخالص  اگر اقرار به خدايي خدا مي‌کني به جهتي که خداست مؤمني به او. اگر به جهت اين اقرار مي‌کني که پولت مي‌دهد ـ ديگر يا مي‌دهد يا نمي‌دهد ـ ديگر تو را مؤمن نمي‌خواند خدا و از اين است که بناش را هم نگذاشته اين است که اغلب پيغمبران فقير بودند بي‌چيز بودند به بلاها مبتلا بودند ناخوش بودند اگر چنين قرار داده بود که هرکس ايمان به پيغمبري بياورد دولتمند بشود تمام اين سلاطين تمام اين فساق و فجاري که هستند در دنيا اينها اول کسي بودند که ايمان مي‌آوردند به خدا اگر بنا بود که اگر ايمان آوردند اين ايمان ثمرش اين باشد که بچه آدم ناخوش نشود نميرد اين فساق و فجار اول کسي بودند که ايمان مي‌آوردند اگر ثمرش اين بود که آدم خودش نميرد فقير نشود به بلاها مبتلا نشود باز آنها زودتر ايمان مي‌آوردند لکن کسي که ايمان مي‌آرد براي اينکه ناخوش نشود خداوند عالم اين ايمان را قبول نمي‌کند کسي که ايمان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 23 *»

مي‌آرد براي اينکه بچه‌هاش نميرد يا براي اينکه دولتش محفوظ بماند خدا ايمان اين را قبول نمي‌کند. در دعاي ابوحمزه ثمالي که در سحرهاي ماه مبارک مي‌خوانيد هست که خدايا قومي ايمان آوردند به زبانهاي خود ليحقنوا به دماءهم تا اينکه خونشان و مالشان محفوظ بماند معلوم است وقتي مثل حضرت اميري را با آن ذوالفقار و با آن شجاعت ديدند ترسيدند ايمان آوردند که خونشان محفوظ باشد مالشان محفوظ باشد بچه‌هاشان محفوظ باشد از ترس مال و جان و زن و فرزند ايمان آوردند ليحقنوا به دماءهم ايمان آوردند براي حفظ خود و اين‌جور ايمانها بي‌ثمر است قالت الاعراب آمنا اعراب گفتند ما ايمان آورديم مردم زود ادعاش را مي‌کنند اعرابي چند به جهت طمع يا از خوف شمشير اميرالمؤمنين آمدند و گفتند ما ايمان آورديم به خصوص وحي شد به پيغمبر که قل لم‌تؤمنوا بگو به اينها شما ايمان نياورده‌ايد ولکن قولوا اسلمنا بگوييد شمشير کشيدند ترسيديم تسليم کرديم قولوا اسلمنا بگوييد از ترس جانمان که مبادا ما را بکشي تسليم کرديم ترسيديم بچه‌هامان را اسير کني به اين جهت تسليم کرديم ترسيديم زنمان را اسير کني تسليم کرديم پس قولوا اسلمنا و لمايدخل الايمان في قلوبکم هنوز که ايمان در قلوب شماها نيست اين‌جور وحي شد به پيغمبر و خواند براي آن اعراب اين وحي را.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 24 *»

پس ملتفت باشيد ان شاءاللّه پس خدا را براي خرما نمي‌خواهيم خدا را مي‌خواهيم خدا خرمامان مي‌دهد مي‌خوريم شکرمان مي‌دهد مي‌خوريم از گرسنگي هم بميريم باز اقرار به خدايي خدا داريم باز اقرار به پيغمبري پيغمبر داريم. اقرار به پيغمبري پيغمبر نمي‌کنيم براي اينکه پولمان بدهد صحتمان بدهد سلامتيمان بدهد پيغمبر خودش هميشه گرسنه بود و سنگ قناعت بر شکمش مي‌بست شکمش خالي مي‌شد در زير شالش سنگي مي‌گذاشت شالش را روي سنگ مي‌بست که روي هم بيفتد پوستهاي شکم که به اين جهت گرسنگي کمتر اذيت او کند و اگر اين سنگ را نمي‌بست آن‌قدر گرسنه مي‌شد که از ضعف نمي‌توانست راه برود پيغمبر آخرالزمان هم هست پيش خدا هم خيلي قرب دارد اول ماخلق اللّه هم هست و ‌لايسبقه سابق و لايفوقه فائق و لايلحقه لاحق و لايطمع في ادراکه طامع. پس ايشانند اول ماخلق اللّه پس بدان هيچ چيز پيش از ايشان واقع نشده پس ايشانند اول ماخلق اللّه اول خدا ايشان را آفريده بعد خدا مملکت را به ايشان آراسته پس از نور ايشان آخرتي خلق مي‌کنند دنيايي خلق مي‌کنند آسماني خلق مي‌کنند زميني خلق مي‌کنند آسمان را به دور اين زمين مي‌گردانند مخلوقاتي چند در ميانه اين زمين و آسمان خلق مي‌کنند جمادات خلق مي‌کنند نباتات

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 25 *»

خلق مي‌کنند حيوانات خلق مي‌کنند انسانها خلق مي‌کنند آنها اگر نبودند واللّه آخرت نبود دنيا نبود آسمان نبود زمين نبود عرش نبود کرسي نبود لوح نبود قلم نبود و اينها لفظهاي خودشان است و در احاديث بسيار است مي‌فرمايد ما بوديم بيست و دو هزار سال پيش از خلقت اين خلق و هيچ خلقي نبود حتي مي‌فرمايند نه مکاني بود نه زماني بود نه جنتي بود نه ناري بود نه آسماني بود نه زميني نه آفتابي بود نه ماهي نه ستاره‌اي مي‌فرمايند بيست و دو هزار سال پيشتر از همه اينها ما بوديم و تسبيح مي‌کرديم خدا را. پس ايشانند پيشتر از جميع مخلوقات آنچه را بشنوي که خدا خلق کرده است هيچ کدام نبودند خدا خلقشان کرده بعد از پيغمبر در حديث قدسي مي‌فرمايد لولاک لماخلقت الافلاک اي محمد اگر تو نبودي من آسمانها را خلق نمي‌کردم و اگر آسمانها نبود زمين هم نبود اوضاع اين ملک را به هم زره و زنجيرش کرده‌اند همه به هم بسته. پس اگر ايشان نبودند واللّه عرش نبود کرسي نبود لوح نبود قلم نبود دنيا نبود آخرت نبود هيچ خلقي نبود پس هرچه خدا خلق کرده ايشان اولشند در حديثي مي‌فرمايند سبب خلقت خلق ما هستيم هر طفلي پدرش سبب وجود اوست ديگر پدر او سبب وجود اوست همين‌طور مي‌رود تا مي‌رسد به آن سبب اول و اول ديگر اول ندارد آن اول چيزي که خدا آفريد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 26 *»

وجود محمد و آل‌محمد بود صلوات اللّه عليهم اجمعين پيشتر پيشي هم نبود خود پيش هم نبود چنانکه در حديث مفصل طولاني است مي‌فرمايند ما بوديم پيش از خلق و هنوز زماني نبود ما بوديم و مکاني نبود هيچ خلقي نبود پس ايشانند پيش از جميع مخلوقات پس هرچه خدا مي‌خواهد به باقي مخلوقات بدهد البته ايشانند واسطه همين‌جور که مسائل ظاهر را به واسطه ايشان به مردم مي‌رساند بخواهي بداني نماز را چطور بايد کرد تا پيغمبر نيايد نماز نکند قرائت نکند رکوع نکند سجود نکند نگويد همين‌طور که مي‌بينيد من نماز مي‌کنم نماز کنيد کسي نمازي نمي‌داند همين‌جور تا پيغمبر نيايد و حکم اللّه را براي مردم نگويد مردم از حکم خدا خبر ندارند. خدا بچه مي‌خواهد بدهد به خلق به واسطه او مي‌دهد ان شاء اللّه ملتفت باشيد که خيلي از منيها از حکم خدا چون خبر ندارند شبهه مي‌اندازند پيش مردم مي‌گويند خداست اقدر قادرين هر کار بخواهد بکند مي‌تواند حالا که اقدر قادرين است چرا به واسطه کسي ديگر بدهد رزق را خودش بدهد مگر خودش نمي‌تواند به ما بي‌واسطه بدهد! مي‌گويم خوب خداست اقدر قادرين حالا که اقدر قادرين است چرا همه ما را پيغمبر نکرده چرا ماها اگر بخواهيم رضا و غضب او را بفهميم حلال و حرام او را بدانيم لابد و ناچاريم که برويم از پيغمبري ياد بگيريم پيغمبر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 27 *»

واسطه است براي ما، ما خودمان جبرئيل را نمي‌بينيم ما در بيداري که نمي‌بينيم جبرئيل را در خواب هم که نمي‌بينيم جبرئيل را پس واسطه مي‌خواهيم پس جبرئيل واسطه است مي‌آرد براي پيغمبر و پيغمبر واسطه است مي‌آرد براي ما پس تمام فيضهايي که به خلق مي‌رسد از خداي واحد بايد برسد حالا اول به کي مي‌رسد؟ اول به اول ماخلق اللّه مي‌رسد و ايشانند اول ماخلق اللّه پس ايشانند واسطه خلق و هرچه به خلق مي‌رسد اول به ايشان مي‌رسد و خدا خلقت اين خلق را براي شناختن محمد و آل‌محمد کرده اگر براي شناختن محمد و آل‌محمد نبود واللّه خلقشان نمي‌کرد و اين صريح قرآن است که مي‌فرمايد و ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون من خلق نکردم جن و انس را مگر از براي اينکه مرا عبادت کنند خلقت جن و انس خلقت اين خلق براي خوردن نيست براي آشاميدن نيست براي خانه ساختن نيست براي زن گرفتن نيست اينها را در دنيا ضرور داشتي براي اينکه بتواني عبادت کني و بندگي خدا کني اگر آن عبادتي که منظور از خلقت خلق همان عبادت است نبود تو را خلق نمي‌کرد زمين و آسمان را خلق نمي‌کرد پس اين زمين و آسمان را خلق کرده که تو به واسطه گردش اين آسمان بر گرد اين زمين خلق بشوي و آن وقت عبادت خدا را بکني و بندگي خدا را بکني و ايشانند اول ماخلق اللّه پس اصرار ايشان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 28 *»

در آن چيزي است که خدا بيشتر اصرار دارد و خدا خلق را از براي بندگي خلق کرده. پس ايشانند که مي‌آيند بندگي تعليم مردم کنند تعليم کردن هم چند جور است بعضي را به قول بعضي را به فعل بعضي را به تقرير ميان همه علما معروف است که حجت از جانب خدا يا قول معصوم است يا فعل معصوم است يا تقرير معصوم است معصوم قولش حجت است هرچه گفت بايد گرفت معصوم فعلش حجت است فعلش آن است که خودش کاري بکند تو هم ببيني که اين کار را کرد آن وقت مي‌داني از جانب خدا آن کار را کرده سکوتش و تقريرش حجت است تقريرش آن است که در حضورش کاري بکني و او منعت نکند اگر کاري کردي که خلاف رضاي خداست او چون مأمور است از جانب خدا که نهي از منکر بکند البته نهيت مي‌کند. يک وقتي يک کسي در حضور امام7 نشسته بود ـ خدمت يکي از ائمه شخصي نشسته بود ـ دستش به جايي خورد مثل اينکه کتابي دست کسي باشد يک مرتبه انگشتهاش به طور خاصي روي کتاب خورد فرمودند چرا اين‌جور کردي آن شخص عذر خواست که من دستم بي‌خود و ناگاه اين‌جور خورد همچو کاري نمي‌خواستم بکنم فرمودند چرا بايد دستت ناگاه بخورد و منعش کردند حالا دست به کتاب بخورد انگشتان به طور خاصي که يک‌خورده شبيه به تنبک زدن باشد منع

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 29 *»

مي‌کنند. پس در حضور امام اگر کسي کاري کرد و او نگفت چرا چنين کاري کردي معلوم است آن کار خوب بوده. ببينيد بندگي را به فعل خود نمودند به حسب ظاهر فرمودند ببينيد من چه جور نماز مي‌کنم شما هم همين‌جور نماز کنيد. حالا وقتي ملتفت شدي فعل معصوم يکي از حجتهاي بزرگ خداست حالا ببينيد حضرت سيدشهدا اگر چنين کاري نمي‌کرد در دنيا معلوم نبود دين خدا. چرا؟ مختصرش را عرض کنم ببينيد پيغمبر آمد اين همه معجزات آورد و حديث است که تمام معجزات هر پيغمبري و هر وصيي که براي هر پيغمبري بود آن معجزات را همه را آورد به علاوه کارهاي ديگر هم کرد که آنها در قوه‌شان نبود که يکيش همين قرآن بزرگ است هيچ‌کس نتوانست مثل اين را بياورد قرآني بياورد تحدي کند که اگر جن و انس جمع شوند مثل اين قرآن را نمي‌توانند بياورند و ديديد که نتوانستند بياورند تا حالا و حالا هم هزار و دويست و کسري مي‌گذرد و هنوز نتوانسته‌اند بياورند تا قيامت هم نمي‌توانند بياورند و هيچ پيغمبري همچو معجزي نياورده. جميع معجزات پيغمبران چيزي است به گوشت مي‌خورد از آن چيزهايي است که به چشم نمي‌بيني لکن اين قرآن معجزه‌اي است که تا حالا باقي است و انسان با چشم مي‌بيند و چيزي که انسان با چشم مي‌بيند با چيزي که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 30 *»

مي‌شنود خيلي فاصله دارد و اين قرآن را با چشم مي‌بيني که در ميان اين همه دشمن و مي‌بيني چقدر دشمن داشت پيغمبر تمام عالم دشمنش بودند حتي آنهايي که ايمان آورده بودند از روي طمع بود که ايمان آورده بودند چند دفعه سمّش دادند که او را بکشند همانها دشمنش بودند و علامت دشمنيشان اينکه تا پيغمبر از دنيا رفت تمام خلق مرتد شدند مگر چهار نفر که آنها واقعاً ايمان آورده بودند باقي ديگر کافر بودند يا بگو بدتر از کافر بودند يعني منافق بودند منافق في الدرک الاسفل من النار است و بدتر از کافر است پس تمام خلق دشمنش بودند آخر اگر مي‌توانستند کاري کنند که امر پيغمبر را باطل کنند اگر مي‌توانستند مثل قرآن را بياورند اين همه دشمنهاي ظاهري که داشت دشمنهاي باطني هم که منافقين باشند بودند و عربي خوب مي‌دانستند شعر خوب مي‌توانستند بگويند منشي خوب خيلي ميان آنها بود همه هم زور داشتند و خيلي زور زدند نتوانستند مثل قرآن را بياورند الآن هم دشمنهاي ظاهري و باطني بسيار دارد و نمي‌توانند بياورند و تا روز قيامت همين‌طور باقي است جاهل مي‌بيند که هيچ‌کس نياورده مثلش را علما مي‌بينند نمي‌شود مثلش را آورد حکما مي‌بينند نمي‌شود مثلش را آورد همچو معجزي را هيچ پيغمبري نياورده و پيغمبر ما آورده.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 31 *»

باري، پيغمبر با اين همه زحمات با اين همه معجزات با اين قرآن بزرگي که در ميان هست با اين ادعائي که کسي مثل اين را نمي‌تواند بياورد و مي‌بيني که هنوز نياورده‌اند ديگر کسي بگويد شايد بعد از اين بياورند نمي‌شود آورد اگر مي‌شد آورده بودند غرض پيغمبر با آن زور اول ماخلق اللّهي که قدرت خدا در دستش بود با تمام اين معجزات که يکيش همين قرآن است با تمام آن قوت نفسها که براي او بود چشمش را که به هم گذاشت تمام، تمام شد و غصب خلافت خليفه او را کردند مردم خيال کردند که پيغمبري پيغمبر مثل سلطنت سلاطين ظاهري است توانست سلطنتي کرد و در دنيا چهار  روزي سلطان بود پشت سرش وقتي از دنيا رفت هرکس توانست مسجد و منبر پيغمبر را گرفت سلطنت مال او، منبر او همان تخت سلطنتش بود که بر روي آن مي‌نشست حالا اين تخت را آمدند گرفتند روش نشستند سلطنت را آن اولي که ضبط کرد مالش شد بعد دويمي پشت سرش ضبط کرد مال او بود بعد سيمي حضرت امير بعد از سيمي حرکت مذبوحي کرد و چند روزي سلطنت کرد تا چشمش را هم گذاشت امام حسن ديگر نتوانست نفس بکشد از اين جهت صلح کرد با معاويه چرا که معاويه مسلط بود. خيلي از مردم ضعيف  که دين نمي‌خواستند مذهب نمي‌خواستند پي بهانه مي‌گشتند اين کار امام

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 32 *»

حسن را که ديدند خيال کردند امر پيغمبر امري است که مي‌شود صلحش کرد امر پيغمبري امر امامت امر بزرگي دين و مذهب را مي‌شود صلحش کرد هرکس شمشير دارد و زور دارد پيش مي‌برد مال او مي‌شود هرکس زور ندارد صلح مي‌کند. حضرت سيدشهدا سلام اللّه عليه لابد بود و ناچار بود که کاري کند که مردم بدانند که آنها غصب خلافت کرده‌اند مردم بدانند که امر پيغمبري و امر امامت امري نيست که با زور و با شمشير آن را بايد به چنگ آورد امري است که با دليل بايد باشد با برهان بايد باشد. پس سيدشهدا هم اگر مثل حضرت امام حسن صلح مي‌کرد و هيچ نفسي نمي‌کشيد و اين امر شهادت واقع نمي‌شد ديگر مردم نمي‌دانستند پيغمبري در دنيا آمد يا نه؟ نمي‌دانستند ديني داشت يا نه مذهبي داشت يا نه؟ پس سيدشهدا آمد و کاري کرد که امر پيغمبر و دين پيغمبر را در عالم واضح و آشکار کند.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 33 *»

مجلس دوم

 

(پنجشنبه ـ دوم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 34 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه را عرض کنم تا ان شاء اللّه همه‌مان مساوي بشويم و همه ملتفت بشويم اسرار شهادت حضرت سيدشهدا را صلوات اللّه و سلامه عليه. خداوند مي‌فرمايد که خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و ثمن اين جان و مال را بهشت خود را وعده کرده است که عوض بدهد و اين وعده را نه همين خيال کنيد که در توي قرآن وعده کرده بلکه اين وعده را در

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 35 *»

تورات هم همين‌طور خبر داده بود در انجيل خبر داده بود. عرضه کردند شهادت سيدشهدا را سلام اللّه عليه بر آدم بر نوح بر ابراهيم بر موسي بر عيسي، پيغمبران را همه را خبر کردند از اين واقعه. پس ملتفت بشويد که خداوند عالم پيش از اينها چنانکه صريحاً در قرآن فرمايش مي‌کند به لفظ ماضي به قول ملاها خدا پيش از اين يعني پيش از اين دنيا که عالم ذر باشد خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و مال بهشت خود را قرار داده و علامت اين جماعت که فروختند خود را و جان و مال خود را به خدا و خريدند بهشت را اين است که بعد از نزول قرآن و بعد از پيغمبر آخرالزمان اين معامله را مي‌کنند در دنيا علامتشان اين است که مي‌فرمايد يقاتلون في سبيل الله اين معامله همين به لفظ تنها نشده است. ملتفت باشيد ان شاء اللّه يک دفعه هست شخص مي‌گويد من جانم مال خدا مالم مال خدا جميع مؤمنين اين حرف را مي‌زنند ثمر هم دارد لکن اين جماعت مخصوص را خدا علامتشان را بيان کرده تا مردم ديگر اين جماعت را بشناسند و بدانند خودشان اهل اين معامله و اين آيه نيستند و علامت اين جماعت اين است که بعد از اين جنگ مي‌کنند ببينيد به لفظ استقبال بيان کرده يعني بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا و جمعي را مي‌کشند در راه خدا بعد از آن هم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 36 *»

کشته مي‌شوند در راه خدا. پس اندک فکري که بکني ان شاء اللّه خواهي يافت که اين آيه شريفه در شأن حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه است و حکايت صحراي کربلا را خدا روضه‌خواني کرده براي پيغمبر و اين حکايت پيش از اين اتفاق نيفتاده به جهتي که مي‌گويد بعد از اين اتفاق مي‌افتد يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون و اگر کسي خيال کند شايد کسي ديگر از اهل حق اين کار را کرده باشد؛ بعد از پيغمبر9 حضرت امير جنگها کرد جمعي را هم کشت لکن در توي جنگ کشته نشد پس معلوم است اين آيه دخلي به حضرت امير ندارد. همچنين حضرت امام حسن جنگي نکرد همچنين حضرت سجاد جنگ نکرد باقي ائمه جنگي نکردند. حديثهاي خاص هم دارد که اين آيه شريفه مخصوص روضه‌خواني حضرت سيدشهدا است صلوات اللّه عليه که براي پيغمبر9 کرده پيغمبر هم براي شما کرده. و چون اين معامله را سيدشهدا در عالم ذر کرد همان روز هم خدا بهشت را ساخت و همان روز بهشت را تسليم سيدشهدا کرد.

باز ان‌شاء اللّه دل بدهيد ملتفت باشيد که در ميان علما خيلي قال قال در اين مسأله هست که آيا بهشت ساخته شده يا بعد از اين مي‌سازند و همچنين جهنم آيا ساخته شده يا بعد جهنم را مي‌سازند آنهايي که تحقيق کرده‌اند و اهل حق هستند مي‌گويند بهشت هست

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 37 *»

پيشتر ساخته شده مردم هر کدام که مستحق بهشت باشند مي‌برند او را به بهشت جهنم هم هست ساخته شده هر که مستحق شد مي‌برندش آنجا ديگر اينهايي که مي‌آيند هر کدام جهنمي هستند مي‌برندشان به جهنمِ ساخته شده هر کدام بهشتي هستند مي‌برندشان به آن بهشتِ ساخته شده. اما شما ملتفت باشيد که بهشت را خدا مي‌سازد از عمل مؤمنان چنانکه جهنم را مي‌سازد از عمل کفار چنانکه در بسياري از آيات هست که مي‌فرمايد سيجزيهم وصفهم و مي‌فرمايد ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري از براي انسان هيچ چيز نيست نه منفعتي نه مضرتي مگر اينکه اگر کار خوب کرده، خوب خواهد ديد من يعمل مثقال ذرة خيراً يره خواهد ديد و من يعمل مثقال ذرة شراً يره شري به عمل آورده مي‌بيند آن شر را خيري به عمل آورده مي‌بيند آن خير را کسي بهشتي ساخته براي خود بهشت مي‌دهند به او کسي جهنمي ساخته براي خود به او جهنم مي‌دهند و جهنم و بهشت صورت اعمال مردم است وقتي اعمال مجسم شد در قيامت همان عمل خودشان را به آنها مي‌دهند پس بهشت را خداوند عالم ساخته بود در عالم ذر که عرضه کرد اين حکايت را بر جميع انبيا و اوليا چنانکه فرموده انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال اين امانت و اين شهادت را عرضه کرد بر جميع

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 38 *»

پيغمبران بر جميع اوصياي پيغمبران که کيست در راه خدا جان خود را بدهد مال خود را بدهد عرض و ناموس خود را از دست بدهد و آنچه از براي اوست در راه خدا بدهد علاوه بر آنکه بدهد بايد راضي هم باشد که اگر راضي نباشد خداوند عالم قرار داده در جميع معاملات تراضي طرفين شرط باشد اگر از يک طرف رضا نباشند قرار داده آن معامله باطل باشد و خدا اجل و اکرم از اين است که قرار بدهد که معامله‌اي که در ميان خلق او واقع مي‌شود اگر رضايت طرفين در آن نباشد آن معامله باطل باشد و خودش اين معامله را بکند و خريد و فروش و بيع و شرا بکند و يک طرف رضا نباشد چنين چيزي محال است. پس قرار داد در عالم ذر که هرکس اين معامله را کرد که جان خود را داد و مال خود را داد و آنچه دارد داد و از روي اشد رضا و رغبت اين معامله را کرد بهشت را من به او مي‌دهم و اين معامله را عرضه کرد بر جميع آسمانها و بر جميع زمينها بر جميع کوهها. ديگر شما ان‌شاء اللّه قدري ملتفت باشيد چه آسمانهاي ظاهري را خيال کنيد چه آسمانهاي باطني را خيال کنيد چه کوههاي ظاهري را خيال کنيد چه کوههاي باطني را خيال کنيد. آسمانهاي ظاهري همين آسمانها است اينها معلوم است طاقت ندارند متحمل اين بار گران شوند و آسمانهاي باطني انبيا هستند اوليا هستند بزرگان دين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 39 *»

هستند آنها هم جرأت نکردند متحمل شوند ديدند شرطش را نمي‌توانند به عمل آورند انبيا و اوليا و مؤمنين کاري که از ايشان نمي‌آيد و بر ايشان عرضه مي‌شود ديگر نمي‌آيند تعارف دروغ بکنند دروغ بگويند ريشخند بکنند آنها ديدند مي‌شود جان داد در راه خدا اما آدم مشکلش است مي‌شود اموالش را و جانش را و او آنچه دارد در راه خدا بدهد اما ديگر کراهت هم در قلبش نداشته باشد انبيا و اوليا ديدند در قلب خود راضي نمي‌شوند ولي معامله را به طور اکراه مي‌توانند بکنند ديدند اين بار را نمي‌توانند متحمل شوند مگر حضرت سيدشهدا صلوات اللّه و سلامه عليه که او گفت من از روي اشد رضا و رغبت اين کار را مي‌کنم من در راه تو جان مي‌دهم مال مي‌دهم در راه تو عرض مي‌دهم ناموس مي‌دهم راضي هم هستم به اين معامله. نمونه اينها را تک تکش را فرمايش کرده‌اند به خصوص در احاديث وارد شده است. اينهايي را که عرض مي‌کنم کليات حکمت است ان شاء اللّه اگر ياد گرفتيد خودتان همه جا مي‌توانيد جاريش کنيد احاديث هم بخصوص هست چنانکه در همين بابي که عرض مي‌کنم باز حديث دارد آن وقتي که حضرت سيدشهدا گرم جنگ بودند و آن غضب الهي به حرکت آمده بود و ذوالفقار را کشيده بود و مي‌کشت و مثل برگ خزان مي‌ريخت از آن کفار و مشغول جنگ بودند در آن حين يک

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 40 *»

نامه‌اي يک نوشته‌اي از آسمان آمد روي زين اسب او در مقابل صورت او ايستاد برداشت ديد مضمون آن اين بود که يا حسين اگر اين‌جور تو مي‌خواهي جنگ کني و بکشي ديگر کسي باقي نمي‌ماند اگر غيظ کرده‌اي و بنا داري تمام اينها را براندازي از روي زمين که ديگر کشته نخواهي شد اگر آن عهدي که کرده‌اي بخواهي وفا نکني ما حتم نمي‌کنيم بر تو. و اين هم کار خداست در هيچ جا حتم نمي‌کند که به زور بايستيد و اين کار را بکنيد به جهتي که خدا احتياجي به خلق خود ندارد اين است کليات حکمتي که عرض مي‌کنم که اگر ياد بگيريد معني آيات و احاديث را خوب مي‌توانيد بفهميد.

 ملتفت باشيد خدا مي‌فرمايد لااکراه في الدين هيچ اکراهي خدا در دين خود قرار نداده هرکس منت خدا را قبول دارد که خدا دينش را حالي او کند حالي او کرده و به او داده خدا هم از او قبول مي‌کند خدا که احتياجي ندارد پس اين بود که خداوند عالم در آن نامه نوشته بود و فرستاده بود که ياحسين اگر مي‌خواهي همه را بکشي و کشته نشوي نقلي نيست کشته مشو و تعجب اين است که در آن نامه نوشته بود که اگر کشته هم نشوي من از آن مقاماتي که به تو وعده کرده‌ام هيچ کسر نمي‌کنم هيچ کم نمي‌گذارم همه آن مقامات و آن درجات را به تو مي‌دهم و از درجه خود نخواهي افتاد مي‌خواهي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 41 *»

کشته نشوي مشو. حضرت نامه را به سوي آسمان رو به بالا انداختند و عرض کردند من از عهدي که در روز ازل کرده‌ام هيچ سرپيچي از آن ندارم و چون مي‌دانم که اين کار را که مي‌کنم نجات تمام مؤمنان در اين کار است اگر اين کار را  نکنم نهايت چيزي از درجه خودم کم نمي‌شود لکن باقي مؤمنان را که شفاعت مي‌کند کار آنها چه خواهد شد؟ و تو خواسته‌اي تمام مؤمنين را نجات بدهي و نجات مؤمنان را در اين کار قرار داده‌اي که کسي جان و مالش را از روي رضا و رغبت در راه خدا بدهد پس من راضيم که اين کار را بکنم و آن وقتي که اين نامه رسيد تمام ياوران و برادران و فرزندان او کشته شده بودند عرض کرد خداوندا بعد از آني که مثل عباسي کشته شد مثل علي‌اکبري کشته شد ديگر خاک بر سر اين دنيا و زندگاني دنيا بعد از علي‌اکبر من اين دنيا را ديگر چه مي‌کنم. همين‌جور لفظها را خودشان فرمايش کردند وقتي ديدند جميع ياوران برادران کشته شدند ديدند همه پاره پاره افتاده بودند فرمودند خاک بر سر دنيا و زندگاني دنيا ديگر بعد از علي‌اکبر زندگاني دنيا را نمي‌خواهم اين بود که نامه را فرستادند بالا و اين عهد را به عمل آوردند همين معامله را و در عالم ذر که قبول کرد به عمل آورد در همان روز خدا بهشت را از آن معامله ساخت پس بهشت ساخته شده و بهشت در عالم ذر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 42 *»

ساخته شد همان روزي که اين عهد را بستند و راضي شد. بخصوص خدا مي‌دانست که اين کار را خواهد کرد و تخلف نخواهد کرد همان روز بهشت را ساخت و تحويل سيدشهدا کردند و مالش شد چنانکه باز در احاديث خاصه در حديثي مي‌فرمايند آفتاب را خدا از نور حضرت امام حسن آفريد و واللّه امام حسن از آفتاب بهتر است و مي‌فرمايند خدا بهشت و حورالعين را از نور حضرت سيدشهدا خلق کرد و مي‌فرمايند واللّه حضرت سيدشهدا بهتر است از بهشت و حورالعين. اين قاعده کليش بود که عرض کردم اين هم حديثهاي خاصش بناي خدا و عادة اللّه و معامله الهي غير از اين‌جور معاملات خلقي است ملتفت باشيد ان شاء اللّه پس خداوند عالم همين که چيزي را به بنده‌اي از بندگانش گفت و آن بنده قبول کرد که آن کار را امتثال کند همين قدري که نيت کرد و قصد کرد که آنچه خدا گفته به عمل مي‌آورم خدا جزاي او را خواهد داد اگرچه مقدور او نشود و آن کار را نکند چنانکه اگر کسي خدا امري به او کرد و اين قصد کرد و نيتش اين باشد که اين کار را نخواهم کرد نمي‌کنم خدا او را عذاب خواهد کرد اگرچه در اين دنيا اسبابش موجود نشود و اين نظم و اين نسق غير از نظم و نسق اين سلاطين ظاهري است اين سلاطين ظاهري نوکرهاي خود را مي‌فرستند به اطراف که ملک تسخير کنند براشان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 43 *»

چرا که محتاجند به مملکت پس کسي که ملک براي ايشان تحصيل مي‌کند او را مقرب الخاقان خواهند کرد ديگر توي دلش اخلاص دارد خوب است ندارد خوب است هرکس پول براي سلطان مي‌فرستد مقرب الخاقان مي‌شود خواه اخلاص داشته باشد خواه اخلاص نداشته باشد هرکه پول مي‌دهد مقرب است. حالا خدا چنين نيست خدا احتياجي به عمل اين خلق ندارد احتياجي به طاعت کسي ندارد متضرر از معصيت کسي نمي‌شود از جهت اينکه احتياج ندارد اگر خداوند عالم دانست از نيت کسي از قلب کسي از قصد کسي که اين قصد دارد کارهاي خوب بکند اگرچه در دنيا موفق نشود که بکند خدا جزاي او را و ثواب او را مي‌دهد اگر از قلب او بيابد اين را که بناي مخالفت دارد اگرچه در اين دنيا نتواند به عمل آورد خدا او را عذاب خواهد کرد. باز در احاديث هست که به طور خصوص رسيده است عرض مي‌کنم. عرض مي‌کنند خدمت امام7 که مردم در اين دنيا خواه مؤمنشان خواه کافرشان ده سالي بيست سالي صد سالي هزار سالي هستند يا خوب مي‌کنند يا بد پس در اين دنيا هر قدر خوبي بکنند مقدار معيني است يک عمر کرده آنچه در اين عمر طاعت کرده در قيامت جزاي او را به همان‌قدر بدهند چرا بايد به اين بهشت ابدي داد؟ نعمت ابدي داد؟ براي چه؟ و همچنين عرض مي‌کند يک کسي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 44 *»

در دنيا يک عمر صد سال کافر بوده خوب اين صد سال کفر ورزيده خداي عادل چرا اين را هميشه مخلد در آتش جهنم مي‌کند و هميشه اين را عذاب مي‌کند و حال آنکه صد سال بيشتر کفر نورزيده؟ خوب اين صد سال کفر ورزيده صد سال هم او را عذاب کند بعد ولش کند آني که صد سال خوبي کرده صد سال نعمتش بدهد بعد ديگر نعمت ندهد حضرت در جواب آن سائل فرمايش مي‌فرمايند چون مؤمن از نيت او چنين است که هر قدر خدا به او مهلت بدهد و عمر بدهد و هر وقت خدا به او امري بکند از نيت مؤمن چنين است که امتثال کند پس چون خدا از نيت او مطلع است که بناي او عزم او و نيت او چنين است که هرچه خدا مي‌گويد بکن قصد و نيت او اين است که آن را به عمل بياورد اگرچه به عمل هم نيارد پس قصدش اين است که اگر هميشه خدا امر کند به او او هم هميشه امتثال کند پس خدا هم يک نعمتي بي‌انتها که بهشت باشد به او خواهد داد و همچنين چون خدا مطلع است از قصد کفار که نيت او چنين است که هرچه خدا امر کرده آنها را که بايد امتثال کنند همه را مخالفت کنند اگرچه زورشان نرسد که مخالفت کنند اگرچه به عمل نياورند آن مخالفت را چون چنين يافت از نيت کفار پس الي ابد الابد آنها را در جهنم عذاب خواهد کرد. باري، اينها هم شواهدي بود براي مطلب خودم خواستم عرض کرده باشم.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 45 *»

باز اين‌جور عرضها را که مي‌کنم شايد بعضي خيال کنند که ما حديث داريم که اگر کسي نيت معصيت کند هفت ساعت خدا او را مهلت مي‌دهدکه اگر نيت کرد و آن را به عمل نياورد خدا او را عذاب نخواهد کرد همچنين اگر کسي نيت کرد خيري به عمل آورد و آن خير را به عمل نياورد براي او مي‌نويسند اما نيت معصيت را خدا نخواهد گرفت و آن حديث ديگر هم هست که اگر کسي معصيت کرد خدا هفت ساعت مهلت به او مي‌دهد اگر توبه کرد خدا گناه را به پاي او نمي‌نويسد و اگر هفت ساعت گذشت و نکرد بعد از هفت ساعت به کرام الکاتبين مي‌گويند گناه او را بنويس پس اگر کسي بگويد اين‌جور احاديث که هست اگر آن‌طور است که تو مي‌گويي پس اينها يعني چه که هرکس نيت بد داشته باشد بد به او مي‌دهند و هرکس نيت خوب داشته باشد خوب به او مي‌دهند. پس اين‌جور احاديث را ملتفت باشيد که مال مؤمنين است و فرق است ميان کفر و معصيت. کفر را در يک آن هم کسي بورزد خدا پاي او مي‌نويسد و هيچ مهلت به او نمي‌دهد شما دقت کنيد ان شاء اللّه و مثل مردم مباشيد که خيال کنيد احاديث مختلف است و بعضي اين طرفش را بگيرند بعضي آن طرفش را بگيرند ان شاء اللّه ملتفت باشيد يک وقتي شخصي است اعتقادش درست است اعتقاد به خدا دارد اعتقاد به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 46 *»

رسول دارد حلالش را اعتقاد دارد حلال است حرامش را اعتقاد دارد حرام است لکن از راه معصيت حرامي را مرتکب مي‌شود وقتي هم مرتکب مي‌شود همان وقت هم گواراش نيست و همان وقت مي‌داند معصيت است اگر کسي ايمانش درست باشد چيزي را که خدا حرام کرده و او هم از راه معصيت به عمل آورد چنين کسي را هفت ساعت مهلت مي‌دهند بعد از هفت ساعت اگر توبه کرد که هيچ و اگر توبه نکرد آن وقت پاي او مي‌نويسند اما ايمانش درست بوده عمل را به طور معصيت کرده پس معصيت غير از کفر به خداست اما کفر را همان ساعت که کسي عمل آورد همان ساعت مي‌نويسد پاي او چنانکه ايمان هم همين‌طور است کسي يک آني در اين دنيا مؤمن شد همان آن ايمان را براي او مي‌نويسند اين است که مي‌فرمايد ماکان الله ليضيع ايمانکم پس خدا ايمان را واللّه ضايع نمي‌کند اگرچه يک لمحه‌اي باشد که کسي مؤمن بشود همان آن براي او مي‌نويسد. ديگر فکر کنيد و دقت کنيد اگر کسي هفتاد سال يهودي باشد و بيايد شهادت بدهد که خدا يکي است و پيغمبر او در اين زمان محمد بن عبداللّه است9 اوصياي او دوازده امام معروفند حلال او حلال است تا روز قيامت حرام او حرام است تا روز قيامت همين که يهودي اين شهادت را داد و اجل مهلتش نداد و في الفور افتاد و مرد حالا آيا تو او را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 47 *»

مسلمان نمي‌داني؟ در قبرستان مسلمانان دفنش نمي‌کني؟ البته بايد او را مسلمان بداني و ملتفت باشيد که اين قاعده که عرض مي‌کنم قاعده تمام انبيا است هرکس مي‌آمد ايمان مي‌آورد همان ساعت تصديق مي‌کردند هرکس رده‌اي گفت کفري گفت و چيزي که از ضرورت اسلام باشد و يقين باشد که از دين است وازد همان ساعت مرتد مي‌شود کافر مي‌شود اين ديگر اسمش معصيت نيست کفر و ارتداد است اين را ديگر خدا مهلت نمي‌دهد عادت تمام انبيا چنين بوده که هرکس مي‌آمد اقرار مي‌کرد که من مقرم به خداي تو اقرار دارم به پيغمبري تو قبول مي‌کردند از او. و ان شاء اللّه باز ملتفت باشيد معني آيه يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين را شما دقت کنيد و ملتفت باشيد مزخرف‌بافي را ديدم اين آيه را طوري ديگر معني کرده بود و الحمدللّه که خبر نداشت از معني آيه و هيچ چيز را خبر ندارند الحمدللّه که خبر ندارند. ملتفت باشيد ان شاء اللّه يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين مي‌فرمايد يؤمن به با يؤمن له فرق دارد يؤمن به يعني ايمان آوردم به او اما يؤمن له يعني تصديق کرده او را پس خدا درباره پيغمبر خودش پيغمبر آخرالزمان9 مي‌فرمايد که يؤمن بالله پس پيغمبر ايمان به خدا آورده است و يؤمن للمؤمنين يعني تصديق کرده مؤمنين را و قبول کرده از آنها ايمان آنها را يؤمن بالمؤمنين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 48 *»

نمي‌فرمايد پيغمبر ايمان به مؤمنين نمي‌آرد مؤمنين بايد ايمان به پيغمبر بيارند پس مؤمنين ايمان به خدا مي‌آرند ايمان به پيغمبر مي‌آرند پس يؤمن بالله فرموده لکن پيغمبر ايمان به مؤمنين نمي‌آورد از بالا که سرازير نمي‌آيد! آيا دينش را بيايد ياد بگيرد از آنها! اين که معقول نيست لکن پيغمبر يؤمن للمؤمنين يعني مؤمنين که مي‌آيند نزد او شهادت مي‌دهند که تو پيغمبري تصديقشان مي‌کند يؤمن لهم يعني يصدقهم و اين عادت تمام انبيا است همين که کسي پيششان مي‌آمد مي‌گفت من ايمان دارم به خدا ايمان دارم به تو او تصديق مي‌کرد که راست مي‌گويي.

باري، کلام سر اين‌جور چيزها نبود اشاره‌اي کرديم مي‌رويم سر مطلب و مطلب اين بود که خدا چون از قلب مؤمن مطلع است همين که دانست کسي مؤمن است و طبيعت ايمان اين است که بداند آنچه خدا مي‌گويد راست است و بايد تصديق او را کرد آنچه گفتند بکنيد بايد کرد اما حالا گاهي ما اطاعت نمي‌کنيم اقرار دارم که بد کردم و از کرده خود پشيمانم و عرض مي‌کنم واقعاً مؤمن واللّه در حال عصيان دلش مي‌لرزد هيچ گواراش نيست معصيت و اين از علامات ايمان مؤمن است که معصيت گواراش نيست. پس اگر معصيت را به طور گوارايي کردي و از روي ميل آن را آشاميدي و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 49 *»

خوشحال هم هستي که آن کار را کرده‌اي و در دل خود هيچ اضطرابي و دغدغه‌اي نداري بيا تازه ايمان بيار که کافر شده‌اي نعوذباللّه ديگر از حالت خودمان خبر داريم. لکن مؤمن حالتش اين است که هزار دفعه معصيت اگر بکند باز توبه مي‌کند اگر باز بشکند باز در حالي که معصيت مي‌کند گواراي او نيست گلوگيرش مي‌شود و با دل ترسان و لرزان آن معصيت را مي‌کند به جهت آنکه مي‌داند اين حرام است مي‌داند بد است مي‌داند معصيت است دلش هم ضعف مي‌کند. حلواي گز اصفهاني خيلي خوب چيزي است مال مردم هم هست دلش غش مي‌کند دستش را دراز مي‌کند برمي‌دارد و مي‌خورد اما دلش مي‌لرزد و مي‌کند. از بزرگان دين اينها را به خصوص نصيحت داريم حکيم بودند اهل تجربه بودند مي‌فرمودند مباشيد مثل آن طلبه‌اي که شب مطالعه مي‌کرد در بيني که مطالعه مي‌کرد يک گربه‌اي آمده بود آنجا هي صدا مي‌کرد اوقات اين را تلخ مي‌کرد از بس صدا مي‌کرد نمي‌گذاشت او مطالعه کند به گربه خطاب کرد و اين مثلي است آورده‌اند ديگر يا راست است يا حکما ساخته‌اند به گربه گفت فلان فلان شده چقدر صدا مي‌کني؟ بگذار مطالعه کنم مي‌گذاري مطالعه کنم يا کتاب شرح لمعه را پيش مي‌کشم و حلالت مي‌کنم و مي‌خورمت. بزرگان اين نصيحت را مي‌فرمودند که اين حالت را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 50 *»

نداشته باشيد که مثل آن طلبه باشيد يک کاري مي‌خواهي بکني حلالش مکن بگذار حرام باشد و بكن اگر کردي حرامش بدان شراب را بدان حرام است آن وقت زهرمار مي‌کني بکن يک وقتي توبه مي‌کني لکن مي‌روي حلالش مي‌‌کني آدم کافر مي‌شود زکوة نمي‌دهي مده جهنم ديگر حلال مي‌دانم ندهم مردم چه کار دارند اين آدم را کافر مي‌کند نمي‌دهي بدان بد کاري کرده‌اي شايد يک وقتي توبه کردي وصيتي کردي. مکه بايد رفت حالا تنبلي مي‌کني و نمي‌روي عذر مي‌آورم که مسامحه کردم تنبلي کردم عذر که آوردي طوري مي‌شود قابل شفاعت مي‌شوي اما خير ولکي نرويم به مکه واجب است و نمي‌روم يا خير واجب هم نيست و نمي‌روم به اين آدم کافر مي‌شود مخلد در جهنم مي‌شود. پس حرامهاي خدا را بگذاريد حرام باشد ولو خلاف بکنيد، حلالهاي خدا را بگذاريد حلال باشد ولو خلافش را بکنيد مستحباتي را که قرار داده مستحب باشد بگوييد مستحب است خوب است کردنش بدان نافله خوب است حالا نمي‌کني سهل است اما خير نبايد کرد کافر مي‌شوي. به همين‌طور خدا احکام خمسه قرار داده حلالي قرار داده بايد حلالش را حلال دانست حرامي قرار داده بايد حرامش را حرام دانست مستحبي قرار داده بايد مستحبش را مستحب دانست مکروهي قرار داده بايد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 51 *»

مکروهش را مکروه دانست مباحي قرار داده بايد مباحش را مباح دانست هر يکيش را تغيير بدهي تغيير حکم خدا را دادي اين معصيت اسمش نيست کفر است و کفر را همان ساعت مي‌نويسند.

خلاصه، باز برويم بر سر مطلب. مطلب اين بود که خداوند عالم چون غني است و محتاج به خلق خود نيست از نيت و از دل هرکس يافت که نيتش خير است واللّه خير را به او مي‌رساند اگرچه آن را به عمل نتواند بياورد همين که نيت اين را داري که اگر پول داشته باشي بروي به حج واللّه در قيامت تو را حاجي مي‌خوانند نهايت در اينجا پول نداشته‌اي يا راه مغشوش بوده نتوانسته‌اي بروي عنداللّه تو حاجي هستي همچنين تو نيت داشته باشي نماز شب بکني اگرچه خواب بروي و بيدار نشوي و نماز شب نتواني بکني همين که نيتش را داشتي واللّه نماز شب پات مي‌نويسند. در حديثي مي‌فرمايند مؤمن وقتي ناخوش شد جميع اعمالي را که در حال صحت مي‌کرد ثواب آنها را در حال ناخوشي به پاي او مي‌نويسند و اين هيچ يک از آنها را نکرده ناخوش بوده و بسا آنکه وضو نمي‌توانست بسازد بسا آن‌قدر ناخوش بود که نماز را به طور اشاره نمي‌توانست بکند چون مي‌خواست بکند خدا او را مصلي مي‌نويسد. ديگر ان شاءاللّه با بصيرت باشيد و دقت کنيد کسي بگويد اگر پاش مي‌نويسند پس چرا وقتي چاق شد بايد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 52 *»

قضاي آن اعمال را به‌جا بياورد، عرض مي‌کنم فضول هرگز مباش خدا عملي را که گفته قضا کن برو قضا کن، ثواب آن را پات مي‌نويسد لکن گفته قضا کن برو قضا کن خدا قرار داده که پاي ناخوش بنويسد اعمالي را که در حال صحت مي‌کرد اين را هم گفته که قضا بکند آن اعمال را پس مؤمن بايد برود قضا کند نهايت دو ثوابش مي‌دهند يکي ثواب نيتش را يکي ثواب قضا کردن آن را.

پس بدانيد ان شاءاللّه که خدا با نيتهاي مردم با مردم معامله مي‌کند اگر خوب متوجه باشي چه عرض کنم مي‌داني که همان کسي که نيت مي‌کند همان کس است بنده خدا اين است که اگر عملي را بي‌نيت بکني خدا قبول نخواهد کرد به خلاف اين سلاطين که اگر خدمتي را براي ايشان بي‌نيت بکني بي‌اخلاصِ به ايشان براي ايشان کاري بکني همين که منفعت داشته باشد براشان ممنونت هم مي‌شوند و قبول مي‌کنند لکن وضو بساز بي‌نيت نماز بکن بي‌نيت حج برو بي‌نيت روزه بگير بي‌نيت جهاد بکن بي‌نيتِ قربت زکوة بده بي‌نيت خمس بده بي‌نيت خدا هيچ يک را از تو قبول نمي‌کند و اينها را که عرض مي‌کنم سنيها هم قبول دارند مي‌فرمايند در حديث: انما الاعمال بالنيات هر عبادتي که نيت همراهش باشد و به جهت خدا مي‌کني عبادت است و اگر نيت همراه او نباشد بروي در خزانه حمام

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 53 *»

هزار دفعه هم زير آب بروي نيت غسل نداشته باشي هيچ غسل نکرده‌اي نيت بکن و يک دفعه سر زير آب بکن و بيرون بيا غسل کرده‌اي نيت بکن و وضو بگير وضو گرفته‌اي و هکذا. اينها باز مسلمي تمام اهل اسلام است حتي سنيها هم اينها را قبول دارند بلکه اگر فکر کني و بابصيرت باشي مي‌داني که يهوديها نصاري گبرها همه دينها در دين خودشان نيت را اصل مي‌دانسته‌اند اگر کسي نيت خير داشته باشد و بر عمل خودش موفق نشود مانعي رو بدهد مثلاً مي‌خواست نافله کند در شب خوابش برد مانعي پيش او آمد خدا آن نافله‌ها را به پاي او مي‌نويسد کسي نيت بد بکند لامحاله خدا يک بدي به او خواهد رساند اگرچه آن بد را به عمل نياورده باشد. اصل انسان آن کسي است که نيت‌کن است اصل عبادت نيت است از اين جهت هرکس نيتش خوب است او مؤمن است هرکس قصدش بد است او خوب نيست در نزد خدا و رسول. نيت خوب را خدا قبول مي‌کند اگرچه عمل همراه او نباشد اين است که هيچ عملي را خدا قبول نمي‌کند بي‌نيت اگر هزار عمل کني و نيت نداشته باشد همراه، خدا قبول نمي‌کند. يک عمل کني و نيت داشته باشي خدا آن را قبول مي‌کند هرگز مؤمن بي‌مانع کارهاي خوب را ترک نمي‌ کند نيتش هست کارهاي خوب را بکند حالا ديگر مانع پيدا مي‌شود و نمي‌کند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 54 *»

مؤمن کار خوب را کرده چرا که نيتش را داشته پس خدا جزاي خوب به او خواهد داد البته.

پس از اين جهت است که همين که نيتتان خوب شد ديگر خاطرجمع باشيد که ايمانتان محفوظ خواهد بود عمل خوب را در نزد خدا کرده‌اي در اين دنيا موفق شدي مانعي نداري خواهي کرد نيت داري هر وقت ظهر شد من نماز مي‌کنم حالا ظهر شد و اغتشاشي پيدا شد و فراموش کردي يا خواب غلبه کرد يا ناخوش شدي و نتوانستي بکني تو مصلي هستي در نزد خدا پس انسان آن نيت‌کننده است همان نيت‌کننده است که اقرار مي‌کند ديگر اين زبان اگر مانعي ندارد به زبان هم مي‌گويد اشهد ان لااله الا اللّه و اگر مانع دارد لقوه شده فالج شده و نمي‌تواند بگويد محتضر است و نمي‌تواند بگويد نيتش را که دارد گفته. پس اصل انسان همان کسي است که نيت مي‌کند و اصل عمل همان عملي است که نيت آن را داشته و مي‌کني و هر نيتي که کردي و مانعي نداري در خارج و عملش را نمي‌کني بدان نيتش را نداشتي. اين هم باز نصيحتي است که هر نيت خوبي که تسويل کند شيطان براي تو که من دارم، امتحان کن خودت را ببين در وقتي که هيچ مانعي نداري اگر آن عمل را به‌جا آوردي بدان نيت داشته‌اي آن وقت ثواب آن عمل را دو مرتبه براي تو مي‌نويسند و اگر خيال

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 55 *»

مي‌کني نيتي داري و بعد مانعي هم که باشد رفع مي‌شود و آن کار را نمي‌کني به عمل نمي‌آوري بدان نيت آن عمل را نداشته‌اي مثالش را عرض کنم تا ان‌شاءاللّه  با بصيرت باشي. پس اگر کسي شب نيت دارد که شب سحر را برمي‌خيزم ان‌شاءاللّه و نماز شب مي‌کنم اگر اتفاق سحر بيدار مي‌شوي و مي‌بيني خوابت هم نمي‌آيد هوا هم سرد نيست کسالتي هم نداري خواب هم بر تو غلبه نکرده حالا اگر برمي‌خيزي و نماز مي‌کني معلوم است که نيت سر شب تو نيت بوده و واقعاً نيت داشته‌اي و اگر بيدار شدي و هوا هم سرد نيست و کسل هم نيستي و مع‌ذلک برنمي‌خيزي و نافله نمي‌کني بدان آن نيت سرشبي دروغ بود تسويل شيطان بود مي‌خواست تو را گول بزند مغرور کند اين است که ثواب نماز هم به تو نمي‌دهند.

پس ملتفت باشيد اصل مطلب از دستتان نرود خدا خلق کرده انسان را و انسان حقيقي هماني است که نيت مي‌کند آن کسي که بي‌نيت و بي‌قصد کارها مي‌کند حيواني است سواري انسان، ملتفت باشيد خدا يک حيواني را خلق کرده و آن را سواري براي انسان قرار داده اينها با هم ترکيب شده‌اند بسياري از مردم کارهاي انسان با کارهاي حيوان را تميز نمي‌دهند شما ان شاء اللّه تميز بدهيد آسان هم هست پس هر کاري را بي‌نيت مي‌کني آن کار را حيوان کرده انسان نکرده حيوانات جايي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 56 *»

که مي‌روند پيشتر نيت نمي‌کنند الاغ پيشتر نيت نمي‌کند که بروم فلان جا چرا کنم يا بروم به فلان ماده خر بجهم خير حيوان است از هر سمتي برود اتفاق ماده خري ديد بر او مي‌جهد علفي ديد مي‌خورد ديگر نيت نمي‌کند و اين کار را مي‌کند اين فرق دارد با کارهاي انساني انسان اينجا نشسته است نيت مي‌کند که از اين مجلس که برمي‌خيزم مي‌روم فلان مجلس روضه لکن بي‌نيت کارکردن اين است که راه مي‌افتد يک کوچه‌اي را مي‌گيرد و مي‌رود اين بي‌نيت رفته از اينجا تا آنجا اتفاق رسيده به جاي مخصوصي اين کار حيوان است پس حيوان هميشه بي‌قصد کار مي‌کند حيوانات را در بهشت آخرت و بهشت انسان نمي‌برند الاغها را به بهشت انسان نمي‌برند فرق ميان انسان و حيوان همين است که انسان اول قصد مي‌کند آن وقت به قصد خودش حرکت مي‌کند قصد مي‌کند که مي‌روم کربلا پس خرجي مي‌خواهم حيوان سواري مي‌خواهم بالاپوش مي‌خواهم نيتش را اينجا کرده بعد عملش را که مي‌خواهد بکند يک ماه طول مي‌کشد پس يک ماه پيش از عمل قصد عمل را مي‌کند و همان ساعتي که انسان نيت کرد که مي‌روم به کربلا خدا ثواب کربلا رفتن را داده به انسان اگر مانعي هم رو داد نتوانست برود چون نيت داشته و نيتش راست بوده ثواب حج و عمره در نامه‌ عملش مي‌نويسند و مثل کسي است که به زيارت خانه رفته

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 57 *»

باشد و کسي که به زيارت سيدشهدا مي‌رود هر قدمي که برمي‌دارد ثواب حجي و عمره‌اي در نامه عمل او نوشته مي‌شود همين‌طور که سوار است و مي‌رود الاغش هر قدمي که برمي‌دارد ثواب حجي و عمره‌اي در نامه او مي‌نويسند بسا مانع هم پيدا شده نرفت چون در نيتش بود که برود اين ثوابها برايش نوشته مي‌شود.

و از اين قبيل است که هرکس ياد بياورد مصيبت حضرت سيدشهدا را سلام اللّه عليه و در توي نيتش چنين قصد داشته باشد که اگر من آنجا بودم نمي‌ايستادم نگاه کنم که اولاد فاطمه به آن بلاها مبتلا بشوند و من بايستم تماشا کنم من البته مي‌رفتم خودم را به هلاکت مي‌انداختم و کشته مي‌شدم واللّه هرکس نيتش را چنين کند و از دل خود بيابد اين را واللّه با همان شهدا محشور است و مثل آنها شهيد است و در خون خود غلطيده است مي‌فرمايد: کسي مصيبت آن حضرت را به خاطر بگذراند و همان توي دلش بگويد يا ليتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظيما کاش من آنجا بودم و اگر آنجا بودم البته طاقت نمي‌آوردم و مي‌رفتم و کشته مي‌شدم مي‌فرمايند هر کس چنين آرزويي بکند او شهيد است در رکاب سيدشهدا و محشور است با شهداي صحراي کربلا و واللّه شکي در اين نيست و هرکس هم در دلش يافت که اگر من اتفاق آنجا بودم و مي‌ديدم اين همه لشکر شمر و يزيد و ابن‌سعد که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 58 *»

سي هزار بودند يا هفتاد هزار يا صد و بيست و دو هزار و هرچه بودند پس مي‌گريزيم و از آن صحرا بيرون مي‌رويم که کشته نشويم اين بداند که از لشکر يزيد و شمر  است الآن که نيتش را دارد از آنها است.

پس عرض مي‌کنم به همه اين دليلها که اين معامله را که در عالم ذر حضرت سيدشهدا قبول کرد که من از روي رضا و رغبت مال خود را جان خود را عرض خود را ناموس خود را مي‌دهم در راه تو خداي علام الغيوب دانست از نيت او و از قلب او که راستگو است و معصوم است و مطهر و صادق است و چنين کاري را خواهد کرد جزاي عمل او را همان روز به او داد بهشت را به او داد. حالا مي‌يابي معني آن حديث را که مي‌فرمايد خدا بهشت و حورالعين را از نور حضرت سيدشهدا آفريده و بهشت و حورالعين را همان روز ساختند به عمل آن بزرگوار واللّه تمام بهشت مال سيدشهدا است او به هرکس بخواهد مي‌دهد واللّه هرکس را او بهشت برده برده مال اوست بهشت مال کسي ديگر نيست کسي که رابطه‌اي به او دارد او را مي‌برد توي خانه خودش. اگر کسي بگويد مگر مال پيغمبر نيست بگو خود امام حسين مال پيغمبر است البته بهشت امام حسين هم مال پيغمبر است و همين‌طور در شرع پيغمبر قرار داده‌اند که انت و مالک لابيک تو و مال تو مال پدرت هستيد هر پسري بايد اعتقادش اين باشد که مال پدرش است ديگر حالا معصيت هم مي‌کنيم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 59 *»

که اعتقادمان بايد اين باشد که خودمان و مالمان و جانمان مال پيغمبريم اگر اعتقادمان اين نباشد مؤمن نيستيم و به همين‌طورها احاديث خاصه وارد شده. مي‌فرمايد پيغمبر9 در تلو آيه شريفه النبي اولي بالمؤمنين مي‌فرمايد هرکس مرا از خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست هرکس ذريه مرا از بچه‌هاي خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست هرکس مال مرا از مال خودش بيشتر دوست ندارد و مال مرا از مال خودش بيشتر حفظ نکند از امت من نيست و اين به جهت اين است  که آنها پدرهاي اصلي هستند و تو هرچه داري مال پدرت هست پدرهاي ظاهري هم همين‌جورها است خودشان مال پدرهاشانند مالهاشان مال پدرهاشان است حتي اينکه پسرها هر عمل نيکي به عمل مي‌آورند تمام ثواب اعمال نيک او را مي‌دهند به پدر او معصيتهاش هم همين‌طور وقتي چنين شد پسري را مي‌برند به مکتب قرآن نشانش مي‌دهند بسم الله الرحمن الرحيم را معلم تعليم او مي‌کند ديگر فکر کنيد معلوم است بچه که تازه مي‌رود به مکتب بسم اللّه را ياد مي‌گيرد معلوم است که مؤمن کامل نمي‌شود همين که بسم اللّه را ياد ‌گرفت همان ساعت خدا پدر و مادر او را مي‌آمرزد. ملتفت باشيد ان شاء اللّه حضرت سيدشهدا خودش و مالش مال پيغمبر است بهشت مال سيدشهدا است و خودش و مالش مال حضرت امير است پس البته بهشت مال حضرت امير است مال

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 60 *»

فاطمه است چرا که خود سيدشهدا مال آنها است و هرکس ربطي با حضرت سيدشهدا دارد مي‌برد او را به خانه خود آنجا مهماني مي‌کند او را، هرکس که باشد و هيچ ربطي با او نداشته باشد واللّه بوي بهشت را نخواهد شنيد. چون خواسته‌اند نجات بدهند تمام خلق را اين مصيبت را به تمام خلق عرضه کردند هرکس محزون شد واللّه حزنش کفايت مي‌کند ثواب هنيء اهناي بي‌رنج و زحمتي است مي‌شنوي مصيبتي را آيا مي‌شود محزون نشوي؟ نمي‌شود همين که محزون شدي جميع گناهانت آمرزيده است ديگر اگر اشکت ريخت بهتر اگر بر سر زدي بهتر. اين است که واللّه خواستند نجات بدهند آدم را از اين جهت حکايت صحراي کربلا را براي او گفتند و او محزون شد گريان شد او را نجات دادند نوح را خواستند نجات بدهند اين حکايت را براي او گفتند محزون شد نجات يافت براي ابراهيم اين حکايت را گفتند لعن کرد يزيد را و نجات يافت براي موسي گفتند و موسي را نجات دادند براي عيسي گفتند و عيسي را نجاتش دادند اگر اين معامله نمي‌شد براي احدي نجات نبود. ان شاء اللّه اصل قاعده کلي را ول نکنيد اينها شواهدش است در احاديث خاص فرموده‌اند در روز قيامت تمام کساني را که بايد شفاعت کرد  و مي‌فرمايد: شفاعتي لاهل الکبائر من امتي و اين چشم‌روشني است براي مؤمنين معلوم است کسي که کبيره به عمل

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 61 *»

نياورد و گناهان صغيره کرده است او احتياج به شفاعت ندارد حديث را شيعه و سني همه روايت مي‌کنند که پيغمبر فرموده: شفاعتي لاهل الکبائر من امتي پس اهل صغيره چشمشان روشن که احتياجي به شفاعت هم ندارند و شفاعت مخصوص اهل کباير است حالا مي‌فرمايد که آنهايي که قابل شفاعت هستند و اهل کبيره هم هستند در روز قيامت هزار صف بسته مي‌شود و نهصد و نود و نه صف از آنها را حضرت سيدشهدا به تنهايي شفاعت مي‌کند که هيچ کدام از انبيا و اوليا شريک نيستند در اين شفاعت يک صف ديگر را از آنهايي که اهل کبيره هستند و بايد شفاعتشان کرد پيغمبر و حضرت امير و فاطمه و امام حسن و باقي ائمه و ساير انبيا و اوليا جمع مي‌شوند باز حضرت سيدشهدا توي آن جماعت هست و همه شفاعت مي‌کنند به شراکتِ سيدشهدا آن يک صف را و واللّه اگر سيدشهدا توي اينها نبود آن يک صف را هم نمي‌توانستند شفاعت کنند به جهت آنکه اين همه مصيبت بر سر خود حضرت پيغمبر نيامد و بر سر سيدشهدا آمد اگرچه حالتش به واسطه اين مصيبت معلوم است اين همه مصيبت بر سر حضرت امير نيامد اين مصيبت اگرچه بر سر فاطمه، خودش نيامد لکن اگر مويي از سر حسين کم مي‌شد تاب نمي‌آورد فاطمه گريه مي‌کرد اين بود که جبرئيل خبر شهادت آن حضرت را که آورد مکرر مي‌شد که پيغمبر و حضرت امير و حضرت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 62 *»

فاطمه و حضرت امام حسن پيش از واقعه کربلا دور هم مي‌نشستند و عزاداري مي‌کردند خودشان هي گريه مي‌کردند.

باري، اين مصيبت ثواب هنيء اهنائي است نجات دنيا و آخرتي است که واللّه هيچ عملي به طور اين عمل نيست هيچ عملي مثل اين عمل به طور خلوص نيست. نماز از همه اعمال بزرگتر است و آدم هزار زور مي‌زند که از روي خلوص باشد باز هم نمي‌شود کسي که زکوة مي‌خواهد بدهد هزار زور مي‌زند تا قدري از زکوة مالش را مي‌دهد مي‌خواهد مکه برود مي‌خواهد کربلا برود هزار زور مي‌زند تا مي‌رود ولکن ملتفت باش در اين مصيبت همين که گفتند اين مصيبت را کسي مؤمن باشد و به گوشش بخورد بخواهد محزون نشود نمي‌تواند بي‌اختيار دلش مي‌سوزد اين است که للّه مي‌شود عمل خالص مي‌شود واللّه خدا چون خواست دين خالص از تمام مؤمنان الا لله الدين الخالص از اين جهت واللّه اين مصيبت را بر سر آن بزرگوار آورد براي اينکه تا هرکس بشنود بي‌اختيار محزون بشود و نجات بيابد و لامحاله اگر مؤمن است محزون مي‌شود مؤمن هم نيست به درک اسفل از اهل جهنم است علوفه جهنم است سيدشهدا هم براي همين آمد که اينها را به جهنم بفرستد اين بود که همان روز هم آنها را مي‌کشت و به جهنم مي‌فرستاد.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 63 *»

مجلس سوم

 

(جمعه ـ سوم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 64 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

عرض کردم که بسياري از مردم چنين خيال مي‌کنند که واقعه صحراي کربلا مثل ساير واقعاتي است که اتفاق مي‌افتد در دنيا. به حسب اتفاق يک جنگي شد و يکي غالب شد و يکي مغلوب نهايت ما چون دوست اين طرف مغلوب هستيم مي‌نشينيم عزاداري مي‌کنيم همچو خيال مي‌کنند. پس ان‌شاءاللّه ملتفت باشيد اين امر از امور اتفاقيه روزگار نيست بلکه اين امر چنين مقدر شده بود و در عالم ذر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 65 *»

خداوند عالم چنانچه در اين آيه شريفه فرمايش مي‌فرمايد خدا خريده است از مؤمنان پيش از اين دنيا جانشان را و مالشان را در عوض اين جان و مال وعده کرده که بهشت را بدهد به آنها و ديگر کساني که في‌الجمله عربيتي دارند ملتفت باشند ببينند اين امر را در يک تکه‌اي در آيه‌اي به لفظ بيع و شراء فرمايش مي‌فرمايد، ان الله اشتري مي‌فرمايد. يک‌جا به لفظ وعده فرمايش مي‌کند وعداً عليه ديگر تأکيدش مي‌کند به لفظ عهد بيان مي‌فرمايد و من اوفي بعهده من الله همه‌اش يک مطلب است. پس خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و ثمن اين جان و مال بهشت خود را عطا کرده بلکه به واسطه اين معامله خدا چنين مقدر کرده که بهشت به اين واسطه ساخته بشود که اگر چنين عملي را نمي‌کرد بهشتي ساخته نمي‌شد. فکر کنيد ان شاء اللّه اگر حضرت سيدشهدا شهيد نشده بود بهشتي از براي خدا ساخته نشده بود و چون چنين عهدي را کرد و چنين بيع و شرائي را کرد بهشت ساخته شد و بهشت مال اوست و بهشت را خدا از عمل بندگان مي‌سازد چنانچه باز اشاره به اين مطلب است که پيغمبر فرمايش مي‌فرمايد: در شب معراج که رفتم به معراج و رفتم در بهشت ديدم جماعتي را که گاهي درختي مي‌نشانند گاهي خشت و گلي روي هم مي‌گذارند قصرها مي‌سازند گاهي هم بيکارند من به جبرئيل

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 66 *»

گفتم اينها ملائکه‌اند و من مي‌دانم که ملائکه خستگي ندارند اما طوري مي‌بينم حالت اينها را که مثل کسي مي‌مانند که خسته شده باشد گاهي مي‌نشينند چرا مي‌نشينند؟ جبرئيل عرض کرد خودتان سؤال کنيد از آنها پيغمبر9 پرسيدند از آن ملائکه که چرا شما گاهي مشغوليد و عمارت مي‌سازيد و گاهي مي‌نشينيد مثل اينکه خستگي بيندازيد؟ عرض کردند ما هر وقت آلت داريم يا خشت و گل به دست ما مي‌دهند ما روي هم مي‌گذاريم تعمير مي‌کنيم و اگر خشت و گلي به دست ما ندهند ما معطل مي‌مانيم تا خشت و گل به ما برسد. فرمودند اين اسباب و اين خشت و گل از کجا بايد بيايد که گاهي مي‌آيد گاهي نمي‌آيد؟ عرض کردند بندگان خدا که در دنيا مي‌گويند سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر يکي از اين اذکار خشت مي‌شود يکي از اينها گل مي‌شود يکي خشت طلا مي‌شود يکي خشت نقره مي‌شود آنها را ملائکه مي‌گيرند مي‌آرند به دست ما مي‌دهند و ما هم روي هم مي‌گذاريم عمارت مي‌سازيم. همچنين باز پيغمبر فرمودند بهشت را ديدم قاعي صفصف جاي با وسعتي است بهشت و فرمودند به مؤمنان فاکثروا فيها الغراس پس شماها سعي کنيد درخت زياد در آن بيابان بنشانيد براي خود.

پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه و بدانيد عمل انسان را مي‌گيرند و اين عمل را در روز قيامت به صورتي ديگر غير از صورت دنيايي جلوه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 67 *»

مي‌دهند و به آدم مي‌دهند اين است که مي‌فرمايد: ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري همچنين مي‌فرمايد: من يعمل مثقال ذرة خيراً يره يعني همان عمل خودش را مي‌بيند و نيست براي هيچ انساني مگر آن عملي را که کرده پس عمل شخص قصر مي‌شود حور مي‌شود غلمان مي‌شود و آن را مي‌دهند به صاحب عمل. پس اصل بهشت و اصل آن بنيان بهشت را از نور حضرت سيدشهدا خلق فرموده‌اند به همين عمل که فروخت به خدا جانش را مالش را عرضش را ناموسش را در عالم ذر و خدا در همان روز بهشت را از نور حضرت سيدشهدا و از عمل آن حضرت ساخت. ان‌شاء اللّه يک‌خورده دقت کنيد خداوند عالم کار هرکس را براي آن کس مخصوص ساخته و کار هر کسي مال خودش است نه اين چيزهايي که مردم خيال مي‌کنند شماها اگر در دنيا هم فکر کنيد دنيا را بر طبق آخرت خواهيد يافت به شرطي که دل بدهيد ببينيد اگر خدا بخواهد به بنده‌اي از بندگان بنماياند رنگها را و روشناييها را چشمي به آن شخص مي‌دهد آن شخص که خودش چشم باز مي‌کند مي‌بيند روشنايي‌ها را و رنگها را آن وقت اسم اين مي‌شود که اين ديد رنگها را و خدا نمود به اين تاريکي‌ها را و ديد روشنايي‌ها را و خدا نمود به اين روشنايي‌ها را. خدا همين که بخواهد بشنواند به کسي صداها را اين خودش گوشش را بگيرد يا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 68 *»

گوش نداشته باشد خدا صدا به اين نمي‌دهد پس اگر خدا بخواهد به کسي عطا کند صداي خوبي را يا علمي را به کسي تعليم کند پس گوش شنوا خلق مي‌کند براي آن آن وقت کسي هم صدايي بدهد اين خودش مي‌شنود پس خدا به او شنوانيده صدا را و عطا کرده به او صدا را. ديگر ان شاء اللّه فکر کنيد يک خورده عمل هم همراهش باشد پس بدانيد ان شاء اللّه به طور حکمت به طور يقين و جزم شکي ريبي در اين نيست که ليس للانسان الا ما سعي انسان مالک چيزي نمي‌شود مگر اينکه عمل کند مي‌خواهي مالک بشوي رنگها را چشمت را باز کن ببين رنگها را، مي‌خواهي تحصيل کني صدايي را گوش بده صدا را بشنو تا خدا صدا به تو داده باشد مي‌خواهي بچشي طعمي را حلوا مي‌خواهي بخوري حلوا را خودت بردار بخور تا خدا هم به تو انعام کرده باشد حالا اگر تو دهنت را روي هم بگذاري حلوا بر نداري که روي زبانت بگذاري بخوري و هي دعا کن حلوا حلوا حلوا هيچ دهنت شيرين نمي‌شود عمل نکرده تمنا کني خدا بدهد خدا مي‌خواهد بدهد تو از آن راهي که مفتوح کرده از آن بابي که مفتوح کرده از آن بابي که مشيتش قرار گرفته تو اگر اعراض کني ديگر نمي‌آيد طناب به گردنت کند ببردت تو بگو حلوا را من در دهنم نمي‌گذارم هرچه حلوا را در دستت مي‌گذارند طعمش را نمي‌فهمي هرچه توي چشمت مي‌گذارند طعمش را نمي‌فهمي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 69 *»

در هر عضوي بگذارند طعمش را نمي‌فهمي مگر اينکه حلوا را توي دهنت بگذاري همان جايي که خدا قرار داده بگذار و طعم را بفهم پس وقتي که تو مي‌خوري خدا به تو خورانيده و خدا رزق به تو داده تو اگر نخوري و هي دعا کني که خدايا رزق مرا زياد کن با خداي خود لجبازي کني و دهنت را روي هم بگذاري فرض کني شکم تو را هم بشکافند و حلوا را هم در شکم تو بگذارند باز تو نمي‌فهمي که حلوا ريختند يا زهر ريختند گرم بود سرد بود هيچ نمي‌فهمي. پس وقتي دنيا و آخرت را درست تعقل کني همه جا علم مطابق است ماتري في خلق الرحمن من تفاوت پستاي خدا همه جا يک پستا و يک‌جور است پس کار را بکن تا آن کار خودت را مالک بشوي و کاري را که کردي بدان از تو نمي‌گيرند ظلم نمي‌کنند ستم نمي‌کنند بلکه نمي‌شود گرفت تو اگر ببيني خودت ديده‌اي نه کسي ديگر و اين ديدن تو را به کسي ديگر نمي‌شود داد تو مي‌خواهي طعمي بچشي و بفهمي خودت بايد بخوري خودت نخوري تمام عالم بخورند و تو طعمي را نفهمي نفهميده‌اي معني طعم را. همين‌طور فکر کن ان شاء اللّه در گرمي ببين اگر خودت گرم شوي گرم شده‌اي ديگر اگر تمام عالم گرم بشوند خودشان گرم شده‌اند دخلي به تو ندارد تو بخواهي خنک بشوي بايد خودت خنک شوي هرکه خنک شود تو خنک نشده‌اي پس ماتري في خلق الرحمن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 70 *»

من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور يک خورده فکر کن ببين خدا همه جا يک‌طور قرار داده پس کار را بکن تا کار را داشته باشي و مالک کارت باشي و تو اگر کاري نکني و بخواهي مالک آن باشي اين امنيه است و ليس بامانيکم و لا اماني اهل الکتاب من يعمل سوء يجز به هرکه بد مي‌کند بد مي‌بيند هرکه خوب مي‌کند ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها خوب مي‌کني خوب مي‌بيني بد مي‌کني بد مي‌بيني کار نکرده را طمع مدار که همين‌طور مي‌آرند به من مي‌دهند. ملتفت باشيد ان شاء اللّه فکر کنيد تو چشمت را به هم بگذاري و هي امنيه و هي دعا کني و هي گريه و زاري و التماس کني که خدايا من چشمم را هم مي‌گذارم تو رنگها را حالي من کن خدا اين دعاي تو را مستجاب نخواهد کرد و خيلي خيلي از دعاهايي که مي‌کنند و مستجاب نمي‌شود راهش همين است و بسا آن آخرش مأيوس هم مي‌شوند سوراخ دعا را گم کرده‌اند تو خيالت مي‌رسد دعا کرده‌اي و خدا مي‌داند که تو دعا نمي‌کني تو به زبان دعا مي‌کني مثل کسي که چشمش را هم گذارده و نگاه نمي‌کند به رنگها و به زبان التماس مي‌کند و گريه و زاري مي‌کند که خدايا رنگها را به من بنما هرچه التماس هم بکند نمي‌شود وقتي خسته شد مي‌گويد من سالهاي دراز گريه کردم التماس کردم و رنگها را حالي من نکرد و به من ننمود

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 71 *»

پس همه دعاهاي من اين‌طورها خواهد بود و مأيوس مي‌شود به جهتي که راهش را گم کرده تو غذا مخور تو طعم را با ذائقه مچش و هي گريه کن زاري کن خدا مي‌بيند دعا نکرده‌اي خدا دعاي نکرده را البته مستجاب نمي‌کند تو خيال مي‌کني دعا کرده‌اي و مستجاب نشده. حالا دقت کنيد دعا اين است که عرض مي‌کنم خدا هر بابي که مفتوح کرد هر راهي نموده تو از آن راه برو دعاي تو مستجاب شده است سهل و آسان است مي‌خواهي رنگها را ببيني چشمت را باز کن چشمت را که باز کردي دعا کرده‌اي با زبان هم دعا نکرده‌اي اين زبان حال است به زبان حال دعا کرده‌اي که خدايا به من بنما رنگها را که در ملک خود خلق کرده‌اي و خدا هم آن دعاي حالي را مستجاب کرده و رنگها را به او نموده و همچنين کسي که گوش داد به صداها اگرچه با اين زبان ظاهري دعا نکند که خدايا صداها را به من انعام کن لکن با زبان حال گوش خودش دعا کرده يعني گوش داده و خدا هم صداها را به او نموده هرکس هر طعمي چشيد خدا آن را به او چشانيده و به او انعام کرده هرکس نماز کرد خدا به او ترحم کرده او را به نماز داشته هرکس روزه گرفت خدا توفيق به او داده اين است که مي‌فرمايد: سيجزيهم وصفهم زود باشد که در روز قيامت اوصاف مردم را به خود مردم مي‌دهيم. و عرض مي‌کنم که خدا در دنيا هم بناش را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 72 *»

گذارده کارهاي مردم را به مردم مي‌دهد ببين خداوند عالم کار چراغ را به چراغ انعام کرده کار چراغ چه چيز است؟ کار چراغ اين است که روشنايي داشته باشد اين روشنايي کار چراغ است بدء اين روشنايي ابتداي اين روشنايي از پيش اين چراغ است ختم اين روشنايي از پيش چراغ است عود اين روشنايي به سوي اين چراغ است نور اين چراغ را به چراغي ديگر نمي‌توان داد اگر باشد شمعي ديگر و خودش روشن شد نور دارد خودش روشن نشد نور ندارد. اين است که خدا قرار داده و حتم کرده که عمل بايد کرد اين است که تمام انبيا امر کرده‌اند که عمل کنيد خدا محتاج به عمل تو نيست تو مي‌خواهي عمل بکن يا مکن خدا خداست به همان تشخصي که هست هست و هيچ محتاج به عمل تو نيست اما تو خودت محتاج به عمل خودت هستي پس تو خودت محتاجي چشم باز کني ببيني رنگها را هر کدام را بپسندي آن را بگيري هر کدام را نپسندي نگيري خودت محتاجي گوش به صداها بدهي صداهاي خوب را گوش بدهي و بشنوي و صداهاي بد را نشنوي تو محتاجي طعمها را بچشي آن تلخش را نخوري شيرينش را بخوري همچنين گرمي‌ها سردي‌ها و همه چيز در دنيا و آخرت هيچ امنيه به کار نمي‌آيد امنيه دعا نيست ليس بامانيکم و لااماني اهل الکتاب شماها و ساير مردم هرکس امنيه مي‌کند و از آن راهي که خدا قرار داده

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 73 *»

نمي‌رود به مطلب نخواهد رسيد حتم شده و حکم و محال است غير از اين. پس کار هر کسي مملوک آن است و هرکس را که بخواهند مالک کنند خدا خود او را طوري مي‌کند کاري بکند که مالک کارش بشود پس چراغ مالک نور خود است آفتاب مالک نور خود است سايه مالک سردي خود است شب مالک ظلمت خود است پس تمام عالم را از دنيا و آخرت چنين قرار داده که تا نکني نداشته باشي تا نکاري ندروي تخم نکاشته توقع محصول نداشته باش خدا کريم است بله خدا کريم است کريم است که چشمي به تو داده و چندين هزار حکمت به کار برده و اينها را ساخت و مفت به تو داد تو نبودي و دعا هم نکردي و زحمت هم نکشيدي چشم به تو داد گوش به تو داد شامه به تو داد هيچ زحمت به تو ندادند ذائقه به تو داد هيچ زحمت به تو ندادند لامسه به تو داد هيچ زحمت نکشيدي همين‌طور عقلت داد شعورت داد کارهاي خودش را به خلق وانگذاشته خدا خودش داده عقل داد شعور داد بدن داد چشم داد حرکت داد همه را داده حالا گفته کدام کار را که مي‌کني نفع تو در آن است کدام کار که مي‌کني ضرر تو در آن است حالا مي‌خواهي حرف خدا را نشنوي و سالم در بروي کسي پشت کرد به خدا ضررش به خدا نمي‌رسد.

باري، پس ان شاء اللّه يقين کنيد که بهشت را از نور سيدشهدا ساخته‌اند و آن شب قدري که پيغمبر رفت به معراج ديد بهشت را که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 74 *»

ساخته شده است اما ناتمام، ديد بعضي از درختها را ديد هنوز نکشته‌اند ديد بعضي عمارتهاش هنوز درست ساخته نشده. پس اصل آن زمين که بهشت است و بنيان بهشت را مثل آن اطاقها و قصرها و عمارتهاي بهشت را هم بايد ساخت. حالا که بايد ساخت به چه بايد ساخت؟ به عمل بايد ساخت پس يک کسي بايد عملي کند که بهشت ساخته شود جهنم را هم بايد ساخت و رؤساي ضلالت به عمل خود جهنم را ساخته‌اند.

باري ملتفت باشيد ان شاء اللّه پس بدانيد که خداوند عالم به همين خريدي که خريد از آن کساني که خريد جانشان را و مالشان را و آنها هم به رضا و رغبت تمام فروختند جانشان را و مالشان را، به همين خريد و فروش بهشت ساخته شد و بهشت از کار حضرت سيدشهدا ساخته شد و بهشت و حورالعين چنانکه حديث خاص دارد مي‌فرمايد که بهشت و حورالعين از نور حضرت سيدشهدا خلق شد و خود سيدشهدا واللّه از بهشت و حورالعين بهتر است. و قَسمش را هم ببينيد چه قسم راستي است ببينيد نور هر چراغي مال آن چراغ است روشنايي‌ها را خدا به واسطه آن چراغ خلق کرده و بسته به آن چراغ است و واللّه آن چراغ بهتر است از نور خودش چرا که آن چراغ محتاج به نور خود نيست همچنين روشنايي‌هاي روزها همه از آفتاب است و آفتاب باعث وجود اين نورها است و خدا اين روز را به واسطه آفتاب

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 75 *»

خلق کرده و اگر آفتاب نبود روزي خدا خلق نکرده بود حالا که چنين است تو قسم بخور که واللّه آفتاب بهتر است از نور آفتاب. پس به همين نسق بدانيد هر منيري هر کارکني از کار خودش بهتر و متشخص‌تر است به جهتي که فاعل آن کار است پس اين است که حضرت سيدشهدا بهتر است از بهشت و حورالعين تو هم قسم بخور که خود حضرت سيدشهدا از بهشت و حورالعين بهتر است چرا که بهشت و حورالعين و جميع اوضاع بهشت از نور اوست و نور اوست بلکه اگر درست از پي بالا بروي خود تو هم شيعه اويي و نور اويي در حديث مي‌فرمايند شيعه را شيعه گفتند به جهت آنکه شعاع امام است و نور امام است و مشايع امام است و شيعه را از شعاع مشتق کرده‌اند شيعه را شيعه گفتند به جهتي که از نور امام است از نور امام خلق شده است. پس ان شاء اللّه تو خودت هم از آن منير خلق شده‌اي و پرتوي هستي از آن منير و چون شيعيان پرتو نور امامند بلکه نور امامند و هر نوري بر شکل منير است پس آفتاب چون زرد است پرتو آن زرد است آفتاب چون گرد است عکس او در آينه گرد است آفتاب چشم را مي‌زند ايني که در آينه افتاده چشم را مي‌زند آفتاب جايي را روشن مي‌کند آينه را بگير مقابل آفتاب لحک مي‌اندازد پرتو مي‌اندازد روشن مي‌کند آفتاب گرم است ببين اين عينکها را هم که برابر آفتاب مي‌گيري پنبه را آتش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 76 *»

مي‌زند فوراً اين سوزندگي از خود عينک نيست وقتي نور آفتاب تابيد و قرص آفتاب در اين عينک ظاهر شد اين قرص هم مي‌سوزاند چنانکه قرص آسماني مي‌سوزاند و اين سوزانيدن هم از آفتاب است ديگر تفصيل زياد در اين مجلسها نمي‌شود داد اشاره‌اي بود کردم که آنهايي که بايد ضبط کنند ضبط کنند. پس هر نوري بر شکل منير است پس شيعيان بر شکل امامند چرا که بايد اقتدا به امامشان کنند مقتدي بايد بر شکل مقتدي باشد امام شما امام شما است وقتي او مي‌ايستد شما مي‌ايستيد او رکوع مي‌کند شما رکوع مي‌کنيد او سجود مي‌کند شما سجود مي‌کنيد پس شماها مأموميد و او امام شما است او خود را به هر صورتي درآورد شما هم خود را به همان صورت درمي‌آوريد پس امام اگر محزون شد البته شيعيانش محزون خواهند شد محزون نشد البته شيعيانش محزون نيستند اگر المي به امام رسيد آن الم البته بدان به شيعيانش مي‌رسد در حديث خاص فرمايش مي‌فرمايند دوستان ما کساني هستند که به سرور ما شادي مي‌کنند در اندوه ما غمناک مي‌شوند پس علامت دوستي با ايشان و علامت شعاع بودن ايشان و شيعه بودن ايشان اين است که وقتي مصيبتِ ايشان را متذکر مي‌شوي لامحاله آن المي که به ايشان رسيده به تو خواهد رسيد و بر شکل او خواهي شد به همين‌طور شيعيان هم از نور امام خلق شده‌اند چنانکه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 77 *»

بهشت و حورالعين از نور امام خلق شده پس تمام بهشت را خدا به واسطه اين معامله‌اي که سيدشهدا کرد خلق كرده.

در اين آيه خبر داده جماعتي از مؤمنين فروختند به خدا جانشان را و مالشان را اينها کيان هستند؟ آنهايي که بعد از پيغمبر و بعد از نزول قرآن جنگ مي‌کنند و جمعي را مي‌کشند بعد کشته مي‌شوند و ببينيد چنين قضيه‌اي از هيچ کس صادر نشده مگر از حضرت سيدشهدا سلام اللّه عليه.

پس بدانيد امر حضرت سيدشهدا واللّه از تمام امرها معظم‌تر است مردم خيال مي‌کنند مستحب است بنشيني روضه‌خواني بکني و خيلي از امرها هست که پيش اين مردم عظمي ندارد چون فکر نکرده‌اند آنچه مي‌کنند علي العميا مي‌کنند شما بدانيد ان شاء اللّه اين اوضاع روضه‌خواني و تعزيه‌داري از جميع امورات مهم‌تر است چرا که اين امري است که سبب نجات است و هيچ عملي نيست که به طور يقين سبب نجات باشد چرا که خالص نمي‌شود و اين عمل عملي است که به طور يقين سبب نجات است و تمام انبيا تمام اوليا آمده‌اند در ميان مردم تمامشان آمده‌اند خلق را نجات بدهند مراد خدا اين است که خلق نجات بيابند و اسباب نجاتشان واللّه منحصر است در تعزيه‌داري که آن کساني که جانشان و مالشان را در راه خدا دادند کساني که از نور ايشان هستند تبعيت کنند اقتدا کنند به ايشان پس آنها منکسر بودند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 78 *»

اينها منکسر شوند آنها محزون بودند اينها محزون شوند آنها گريان بودند اينها گريان شوند نمي‌توانند گريان نباشند آنها مضطرب بودند اينها مضطرب باشند. پس يک ثواب هنيء اهنائي است و يک عملي است که بهترين عملها است و کسي شايد خيال کند که اين عمل که بهترين عملها است پس چرا مثل نماز نيست که وقتي داشته باشد؟ مثل روزه نيست که وقتي داشته باشد؟ وقت براش تعيين نکرده‌اند.

عرض مي‌کنم اين امري نيست که وقتي کسي بکند وقتي نکند براي اين عمل وقتي قرار نداده‌اند که تو هر وقت که يادت بيايد بر سر و سينه بزني و گريه کني حتي بعضي از علما با خود قرار داده بودند که وقتي مي‌خوابند در همان وقت تعزيه‌داري مي‌کردند.

باري، پس ملتفت باشيد که چون عملي است که باعث نجات تمام خلق است اهم امور است و اعتناي خدا به اين عمل از جميع شرعي که آورده بيشتر بوده از اين جهت وقت خاصي براي آن قرار نداده مي‌خواهد محرم باشد مي‌خواهد صفر مي‌خواهد شب باشد مي‌خواهد روز باشد سفر باشد حضر باشد همين که يادت مي‌آيد محزون مي‌شوي به محضي که محزون شدي نجاتت مي‌دهد. اين است که مي‌فرمايد آن کساني که مي‌نشينند در مصيبت سيدشهدا گريه مي‌کنند خدا مي‌آمرزد گناهان ايشان را پيش از اينکه اشک از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 79 *»

چشم آنها بيرون آيد وقتي که محزون مي‌شوند واللّه همان وقت خدا آنها را مي‌آمرزد؛ آمرزيده است. پس اين است که مي‌فرمايد نفس مهموم در مصيبت ايشان عبادت است نفسي که مي‌کشد و مهموم است در اين مصيبت همان نفس کشيدن گريه کردن است و عبادت است و به همان نفس کشيدن نجاتت خواهد داد. ان شاء اللّه فکر کنيد ببينيد چقدر ثواب هنيء اهنائي است هر عملي را خيال کني که يک قدري مشقتي دارد و زوري بايد زد وضوئي بايد گرفت روزه‌اي بايد گرفت مشقتي دارد يا اينکه خمس بخواهي بدهي بر نفس اشکالي دارد زکوة بخواهي بدهي بر نفس قدري مشکل است و با وجود اشکالي که دارند باز سبب نجات نيستند به تنهايي اگر اين مصيبت داخل آن اعمال نبود آن اعمال هيچ سبب نجات نبود چنانکه در آن دعاي اعتقاد است که در تعقيبات صبح وارد شده در آن دعا مي‌گويد در صفت حضرت امير که اي خدا حضرت امير آن کسي است که من اعتنا به اعمالم ندارم و ان زکت اگرچه خوب باشد و لااراها منجية لي و ان صلحت اعمالم را باعث نجات خودم نمي‌دانم اگرچه همه صحيح و درست باشد الا بولايته و الايتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسليم لرواتها مگر به ولايت آن حضرت و امام دانستن او و اقرار به فضائل او و قبول کردن از حاملان فضائل و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 80 *»

تسليم‌کردن براي حاملان فضائل. پس بدان که اينها را بايد اعتقاد پس بدان که اینها را باید اعتقاد کني.

پس ملتفت باش ان شاء اللّه بهشت را روز اول به جهت اين عمل و اين معامله خدا ساخت حالا تو را که گفته‌اند عمل کن تو را هم مي‌خواهند کاري کنند که بتواني داخل آن بهشت بشوي کاري نکني نمي‌تواني داخل آن بهشت بشوي تو را مي‌گويند آن بهشت را ببين حالا تو نگاه نکني ديدنيهاي بهشت مال تو نمي‌شود همچنين ميوه‌هاي بهشت را مي‌گويند بخور تا خورده باشي اما اگر ذائقه نداشته باشي و هيچ از ميوه‌هاي بهشت نخوري مال تو نشده مي‌گويند صداهاي بهشت را گوش بده تا بشنوي و مال تو شود گوشها اينجا وا مي‌شود تخمش اينجا کشته مي‌شود بايد خودت گوش بدهي خودت نگاه بکني خودت بچسبي به آن شاخه طوبي تا اختصاص به تو پيدا کند و اگر خودت نکني اختصاص به تو پيدا نمي‌کند. پس خداوند بهشت را به واسطه حضرت سيدشهدا آفريد و آن عمل خالصي را که خدا آن را دين خودش قرار داده کساني که معصوم از گناه نيستند و مالک خيال و قصد خود نيستند و مي‌بيني که نيستي هزار بخواهي قصد کني که نماز مي‌کنم که خيالي در نماز برايم نيايد مي‌بيني نمي‌تواني يک وقتي خبر مي‌شوي رفته‌اي توي بازار تجارتت را مي‌کني کسبت را مي‌کني هر کسي به خيال خودش زبانش حمد مي‌خواند دلش آنجا است وقتي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 81 *»

چنين شد اين نمازهايي که اگر توجه داشته باشي در يک آنش در آنات ديگرش توي کارهاي خودتي هرچه يادت رفته توي نماز يادت مي‌آيد هرچه را گم کرده‌اي توي نماز پيدا مي‌کني و اين نماز عمود دين است عملي است که اگر قبول شد باقي اعمال قبول مي‌شود اگر قبول نشد هيچ عملي از اعمال قبول نمي‌شود اين نماز اين‌طور است و خود اين نماز از آن روزه خراب‌تر است و اين نماز خيلي مشکلتر است از روزه اين است که فرموده استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لکبيرة صلوة کبيره است خيلي مشکل است لکبيرة الا علي الخاشعين حالا روزه که گفته‌اند اين است که از چيزهايي که گفته‌اند مفطر است امساک مي‌کنيم و نمي‌خوريم چندان مشکل نيست لکن نماز کن و توجه داشته باش دلم هم مي‌خواهد توجه داشته باشم تکبيرة‌الاحرام که گفتم يکدفعه مي‌بينم خيال مرا برداشت برد هرجا که مي‌خواست پس اين صلوتي که اعظم از جميع اعمال است که اگر قبول شد باقي اعمال قبول مي‌شود اگر رد شد باقي اعمال رد مي‌شود اين نماز از همه اعمال خراب‌تر است باز زکوة دادن باز خمس دادن باز مکه رفتن يک جوريش مي‌شود کرد اما اين نماز کردن که به هيچ خيالي مباش مي‌بيني مشکل است پس نمازي که عمود دين است از جميع اعمال خراب‌ترش مي‌کنيم باقي اعمال مي‌خواهي قبول بشود واللّه قبول

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 82 *»

نمي‌شود الا بولايته و الايتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسليم لرواتها اينها همه شرطش است فکر کن ان شاء اللّه.

خلاصه پس به جهت جبر کسر اين اعمال جبر کسر اين نمازهاي سر و دست شکسته اينها هرجاش شکسته مي‌خواهند رفو کنند اينها را خدا مي‌خواهد درستش کند وقتي مي‌خواهد درستش کند چون خالص نيست توجه توش نيست خدا هم تدبيري کرده و بهترين تدبيرها را خدا کرده عملي را براي تو قرار داده که بدون تکلف مي‌تواني آن را بجا بياوري احتياجي به ريائي نيست احتياجي به سمعه‌اي نيست  عملي است که خالص است و للّه و في اللّه است و هيچ مشوب نيست. پس وقتي مصيبت سيدشهدا را گفتند بي‌اختيار محزون خواهد شد مؤمن و حزن که غلبه کرد آتش مي‌گيرد در دل و آن حرارت مي‌آيد بالا و سر را گرم مي‌کند و اين چشم را از پيه ساخته‌اند آتش به آن که رسيد مثل يخي که آب بشود آن حزن که سرابالا آمد و به اين ماده‌هاي يخ کرده توي چشم رسيد آنها را آب مي‌کند و اشک مي‌شود از چشم بيرون مي‌آيد. پس آن دين خالصي را که خدا تدبير کرده و از ناقصين خواسته آن را ميسور آنها قرار داده طوري نکرده که نتوانند آن عمل را بجا بياورند خدا است رءوف خدا است رحيم به زبان ملايي تکليف مالايطاق نمي‌کند چرا که تکليف

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 83 *»

مالايطاق ظلم است و لايکلف الله نفساً الا وسعها، لايکلف الله نفساً الا ما آتاهاپس خدا تکليف مالايطاق به احدي نمي‌کند حالا نمي‌تواني نماز را آن طوري که خواسته بکني هر قدر مي‌تواني بکن اما عمل خالصي درست کرده و تدبيري کرده که محبوب تو قرار داده حضرت سيدشهدا را و تو بدون کلفت او را دوست مي‌داري و همين سبب نجات تو است اعمال تو را اصلاح مي‌کند همچنين در حزن او محزون مي‌شوي بدون تکلف نبايد به دوستي اصرار کرد که در مصيبت دوستت محزون شو خير بايد متذکرش کني يا خودش فکر کند و متذکر شود يا کتابي بردارد بخواند و متذکر شود متذکر که شد لامحاله محزون مي‌شود نمي‌شود محزون نشود و حزن که غلبه کرد حرارت از قلب مشتعل مي‌شود مي‌آيد بالا در سر و رطوبات منجمده را آب مي‌کند و اشک مي‌شود و از چشم بيرون مي‌آيد.

خلاصه پس حضرت سيدشهدا اين عمل را به جهت نجات خلق قبول کرد و الا خودش چه کار کرده بود؟ آيا خودش گناهي داشت که مستحق اين همه بلا باشد؟ خير خودش معصوم بود و مطهر بود نماز را که از همه بهتر کرده بود بهتر از همه کس روزه گرفته بود بهتر از همه حج کرده بود بهتر از همه کس جهاد کرده بود از اين جهت در زيارتش مي‌خواني اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتيت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 84 *»

الزکوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر و اطعت الله و رسوله حتي اتيک اليقين جميع اعمال را کرده بود ديگر احتياجي به کفاره نداشت گناهي نداشت که کفاره ضرور داشته باشد لکن اين گناهاني را که شيعيانش کرده بودند کفاره مي‌خواست پس از دوستان او کساني بودند که گناهي کرده بودند که بايد آنها را با شمشير و نيزه و کارد آنها را ريز ريز کرد و اگر بگيرد خدا بايد ملائکه بيايند ما را ريزريز کنند و او به خود خريد و ما معصيتهايي داريم که بايد ما را تيرباران کرد او به خود خريد که به عوض ما او را تيرباران کنند ما معصيتهايي داريم که بايد ما را کشت و او به خود خريد که او را به عوض ما بکشند ما معصيتهايي داريم که بايد جوانهاي ما بميرند و به داغ آنها مبتلا شويم او به خود خريد و جوانهاي خود را به عوض جوانهاي ما داد که کشته شوند ما معصيتهايي داريم که بايد طفلهاي صغيرمان بميرند کفاره اينها را او به خود خريد و علي اصغر را داد که به عوض طفلهاي ما تير بر حلقش بزنند و کشته شود که کفاره گناهان ما بشود و باز خيال نکنيد که همان يک طفل کشته شد بلکه عرض مي‌کنم که اطفال جور علي اصغر زياد بودند از تشنگي همه هلاک شدند بعضي هم از گرسنگي هلاک شدند و هکذا هر گناهي کفاره‌اي داشت و جميع آنها را به خود خريد که دوستانش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 85 *»

نجات يابند. اين است که خدا خبر داده که فديناه بذبح عظيم فدا فرستاديم براي اسماعيل و عوض کشته‌شدن اسماعيل آن ذبح عظيم را قرار داديم حالا خيال نکني که بره‌اي که آوردند به عوض اسماعيل اين ذبح عظيم بود فکر کن ان شاء اللّه حضرت سيدشهدا است که فدائي تمام انبيا شده فدائي تمام اوليا شده فدائي تمام گناهکاران شده پس به فداي او بايد شد که آمد چنين کاري کرد و تمام خلق را نجات داد فدائيِ تمام شد که دوستانش نجات يابند و از اين طرف هم تمام دوستانش هم راضي نيستند که بر سر او چنين مصيبتها آمده بلکه راضيند بر سر خودشان آمده باشد و تمنا مي‌کنند که کاش بر سر خودشان آمده بود وقتي حضرت ابراهيم در خواب ديد که اسماعيل را قربان کند و او را برد که قرباني کند تا اينکه جبرئيل آمد و فدا آورد که عوض او اين گوسفند را بکش و اسماعيل را مکش بعد از آني که بدا شد و اسماعيل کشته نشد به اين جهت حضرت ابراهيم انکساري براش حاصل شد در دل خود خيالي کرد با خود گفت معلوم است خدا ديده که من دل از اين فرزند نمي‌کنم و در راه خدا همچو فهميده که من او را سر نمي‌برم يا خير ديده سر مي‌برم لکن براي من خيلي امري مشکل است و بر من ترحم کرد و فدا فرستاد که اين بر من وارد نيايد و انکساري براي ابراهيم به اين جهت حاصل شد يعني من داخل آدم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 86 *»

نبودم که بتوانم چنين کار بزرگي را بکنم معلوم است خدا از دل من دانسته و خدا بهتر از خود من مي‌داند از دل من دانسته که من طاقت ندارم و ترحم کرده که گوسفند فرستاده که به عوض اسماعيل کشته شود اين انکسار که براش پيدا شد جبرئيل نازل شد و عرض کرد که اين انکساري که از براي تو پيدا شد بدان راهش اين نيست که از براي اسماعيل فدا فرستادم بلکه راهي ديگر دارد و اين به جهت اين است که از نسل اين اسماعيل تو بايد پيغمبر آخرالزمان به عمل آيد ائمه از اولاد او به عمل آيند و نجات دنيا و آخرت را خدا به وجود او و به وجود اوصياي او قرار داده و اگر اسماعيل کشته مي‌شد اين امر واقع نمي‌شد حالا تو بگو ببينم محمد را دوست‌تر مي‌داري يا خودت را؟ ابراهيم عرض کرد من محمد را از نفس خود دوست‌تر مي‌دارم. ديگر فکر کنيد دقت کنيد همان مطلب را حديثش را ديروز اشاره کردم که پيغمبر فرمود که هرکس مرا از خود دوست‌تر ندارد او از امت من نيست و اين حکمي است قرار داده و همچنين فرمود هرکس ذريه مرا از اولاد خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست و هرکس مال مرا دوست‌تر از مال خودش ندارد يعني بهتر حفظ نکند مال مرا از مال خودش اين از امت من نيست و ابراهيم امت پيغمبر بود9 ابراهيم پيغمبري بود اولواالعزم پيغمبري بود معصوم و از آن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 87 *»

پيغمبرهاي بزرگ خدا است و تابع محمد بود9 اين بود که جبرئيل از او پرسيد که تو پيغمبر را دوست‌تر مي‌داري؟ فرمود آري عرض کرد پيغمبر را دوست‌تر مي‌داري يا خودت را؟ فرمود پيغمبر را عرض کرد که فرزند خودت را دوست‌تر مي‌داري يا فرزند او را؟ فرمود فرزند او را عرض کرد تو فرزند خودت را با دست خودت به اختيار خودت بکشي و سر ببري بيشتر از اين دلت مي‌سوزد يا اينکه آن حسين را دشمنانش بکشند و با ذلت و خواري او را بکشند بيشتر دلت مي‌سوزد؟ آنجا بيشتر دلت به درد مي‌آيد و دلت بيشتر مي‌سوزد و يا اسماعيل را خودت به دست خودت به اختيار بکشي؟ ابراهيم گفت معلوم است از آن دلم بيشتر مي‌سوزد آن وقت جبرئيل حکايت صحراي کربلا را براي ابراهيم گفت و ابراهيم از شنيدن آن گريست و همان گريستن بر سيدشهدا سبب نجات حضرت ابراهيم شد. پس سبب نجات ابراهيم و اسماعيل و کل خلق اين حکايت سيدشهدا است اين مصيبت را در تورات گفتند در انجيل گفتند در صحف گفتند و همه را خدا نجات داد به جهتي که محزون در اين مصيبت شدند و به اين جهت خدا همه را نجات داد.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 88 *»

مجلس چهارم

 

(شنبه ـ چهارم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 89 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

عرض کردم که بسياري از مردم چنين خيال مي‌کنند که واقعه صحراي کربلا مثل ساير واقعاتي است که در دنيا اتفاق افتاده به حسب اتفاق سلطاني با سلطاني جنگ مي‌کند يکي غالب مي‌شود يکي مغلوب ديگر خبر ندارند غالب مردم که اين امر صحراي کربلا امري است که خدا در عالم ذر چون ديد که اين مؤمنين گناهکارند و مؤمنين ناقص را مي‌خواست نجات بدهد و نجات از براي مؤمنين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 90 *»

گناهکار ممکن نبود چرا که اين جماعت چون ناقص بودند گناهاني چند از آنها صادر مي‌شد و از گناههاي مختلف بايد جزاهاي مختلف ببينند پس بعضي گناهي مي‌کردند که بايد فقير بشوند بعضي گناهي مي‌کردند که بايد هميشه ناخوش باشند بعضي گناهي مي‌کردند که بايد اولادهاشان بميرد بعضي گناهي مي‌کردند که بايد جميع اموالشان به غارت برود و اگر چنين نمي‌شد نمي‌شد از سر تقصيرشان گذشت بعضي گناهي مي‌کردند که واجب القتل مي‌شدند بايد همه را کشت و اگر خداوند همه را مي‌گرفت و لو يؤاخذ الله الناس بظلمهم ماترک علي ظهرها من دابة اگر بنا بود خدا بگيرد گناهکاران را  به جهت گناه آنها لمحه‌اي گناهکاران را مهلت نمي‌داد و تمام روي زمين برچيده مي‌شد از مؤمنين و جايي که اگر گناهکاران را خدا مي‌گرفت ماترک علي ظهرها من دابة ديگر ببينيد کفار را و منافقين را البته روي زمين مهلت نمي‌داد و اگر چنين پستايي را گذاشته بود و خدا به حکمت خود تدبيري نمي‌کرد بايد خلق را نيافريند اصلاً و ببين مشيتش قرار گرفته بود که خلق بيافريند و خلق باشند گناه بکنند مهلت هم بدهد لکن براي اين کار تدبيري کرد علاجي کرد و آن تدبير اين بود که يک کسي که بهترين جميع خلق روزگار باشد و از هر جهتي بهتر از تمام خلق باشد او اگر بيايد و خود را فداي اين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 91 *»

گناهکاران قرار بدهد و جميع اين بلاهايي که به جميع خلق بايد برسد او به جان خود بخرد آن بلاها را خداوند عالم اکتفا مي‌کند به همان و او را شفيع گناهکاران قرار مي‌دهد چنانکه کرده.

ملتفت باشيد ان شاء اللّه پس خداوند عالم اين مطلب را در عالم ذر عرضه کرد بر جميع پيغمبران بر جميع بزرگان و هر يک نظر کردند ديدند اين امري است بسيار مشکل که خود را و جان و مال و زن و فرزند و عرض و ناموس را بدهند در راه خدا و دلتنگي هم نداشته باشند ببينيد ممکن هست فکر کنيد از روي عقل کسي جميع آنچه دارد بدهد و هيچ اکراهي هم نداشته باشد چرا که اگر کسي اکراهي در معامله‌اي داشته باشد خدا هم با او معامله نمي‌کند چرا که قرار داده خدا در شرع پيغمبر در ظاهر در باطن در دنيا در آخرت که در معامله طرفين راضي باشند اگر يک طرفش اکراه باشد اهل شرع همه حکم مي‌کنند که اين معامله باطل است و اين امر در همه جا جاري است ماتري في خلق الرحمن من تفاوت چه در ظاهر چه در باطن خدا کسي را اکراه نمي‌کند امري و معامله‌اي که قرار داده در ميان خلق تراضي باشد و هيچ اکراهي و اجباري در آن نباشد خودش بيايد و بگويد که بيا جانت را مالت را عرضت را ناموست را به من بفروش و اکراه هم داري داشته باش معقول نيست چرا که خدا از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 92 *»

خلق خود بي‌نياز است و احتياجي به آنها ندارد که کسي را اجبار و اکراه کند در معامله‌اي. اين بود که در عالم ذر اين امر را عرضه کرد بر جميع پيغمبران بر جميع بزرگان که کيست جانش را و مالش را و عرضش را و ناموسش را بفروشد؟

به لفظ مختصر بخواهي بداني چقدر امر بزرگي است فکر کنيد ان شاء اللّه ببينيد جميع گناههايي که جميع گناهکاران مي‌کنند و هر يک به حسب خودشان بايد عذابي به ايشان برسد جميع گناه گناهکاران را خدا خواست يک کسي به پاي خود بگيرد و جميع عذابهايي که به جميع خلق بايد برسد به او برسد همچو کاري را خدا مي‌خواست کسي بکند اين بود که هر پيغمبري که اين را شنيد با خود گفت بر فرضي که من جرأت کردم و قبول کردم اين معامله را لکن ديگر انسان قادر نيست آن کراهت و آن تنگي را که در دل پيدا مي‌شود بردارد هرکس باشد دلش مي‌سوزد، براي مالش دلش مي‌سوزد براي جانش دلش مي‌سوزد براي عرضش دلش مي‌سوزد واقعاً آدم دردش مي‌آيد غصه دارد همّ دارد غمّ دارد ديدند از عهده نمي‌توانند برآيند اين بود که همه سر را پيش انداختند و عرض کردند که خدايا در قوه ما نيست اين کار را بکنيم و ما تو را مي‌شناسيم که تو تکليف نمي‌کني کسي را بر فوق طاقت او و تو مي‌داني ما طاقت نداريم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 93 *»

اين بود که در ميان اين جماعت ـ به طورهايي که ان شاء اللّه بيان مي‌کنم ـ  ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم همه‌شان از عهده اين کار مي‌توانستند برآيند و آنها نمي‌توانستند به رضا و رغبت هرچه تمام‌تر جميع اين بلاها را به خود بخرند و در دلشان هيچ اکراهي و اجباري نبينند. اما در ميان، ايشان به جهت مصلحتهايي چند پاپيش نگذاردند ـ باز به طورهايي که بايد عرض کنم تا بر بصيرت باشيد ـ لکن در ميان، حضرت سيدشهدا صلوات اللّه و سلامه عليه پاپيش گذارد و عرض کرد که خداوندا من همين‌قدر بدانم تو مي‌خواهي نجات بدهي مؤمنين را و آنها را در عرصه عصمت خلق نکرده‌اي مي‌داني معصيت مي‌کنند و چنين قرار داده‌اي که من يعمل مثقال ذرة خيراً يره هرکس به قدر ذره‌اي خيري بکند جزاي او را ببيند هرکس به قدر مثقال ذره‌اي شري بکند جزاي او را ببيند حالا چون رأي تو قرار گرفته مشيت تو قرار گرفته که يک کسي فداي همه بشود من در قوه خود مي‌بينم اين کار را من به جان به رضا و رغبت هرچه تمامتر اين امر را قبول کردم و من خود را فروختم به تو پس خدا خريد جان او را و مال او را و جميع مفسرين شيعه گفته‌اند که اين آيه را هيچ‌کس ديگر مصداق نيست مگر معصوم. آخر آيه را ملتفت باشيد که اين جماعتي را که خدا خريد از ايشان چه جور مردماني هستند در آن آيه‌

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 94 *»

پشت سرش مي‌فرمايد التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله جميع مفسرين شيعه تمامشان گفته‌اند اينها کار غير معصوم نيست پس حضرت سيدشهدا اين امر را اختيار فرمود و اين معامله را در عالم ذر کرد از اين جهت بيانش را در اين آيه اشاره فرموده ان الله اشتري يعني خدا خريده است پيش از اين يعني پيش از اين دنيا خريده است از مؤمنان نه از تمام مؤمنان ـ مگر به يک معني که بايد عرض کنم ـ پس خريده است از مؤمنان جانشان را و مالشان را. آنها چطورند؟ آنها جنگ مي‌کنند در راه خدا و مي‌دانيد مي‌بينيد که همه مؤمنين جنگ نکرده‌اند در راه خدا و نمي‌کشند در راه خدا و نکشته‌اند در راه خدا و کشته نمي‌شوند در راه خدا و مي‌دانيد که تمام مؤمنان کشته نشده‌اند در راه خدا. ولکن به معني ديگر اگر دل بدهي خواهي يافت که خدا از تمام مؤمنان خريده است جانشان را خريده است مالشان را خريده است عرضشان را خريده است ناموسشان را به معني ديگري که ديروز في الجمله اشاره کردم و آن اين است، و خوب ملتفت باش و دل بده تا بر بصيرت باشي.

پس عرض مي‌کنم خداوند عالم چنين قرار داده بود که هر عملي را که از براي او بکنند با نيت به عمل بيارند و خدا کفايت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 95 *»

مي‌کند که کسي نيتي بکند و قصدش چنين باشد که من امر الهي را امتثال مي‌کنم خدا هم ثواب آن عملي را که قرار داده بدهد مي‌دهد چنانکه در طرف مقابل در کفار هر عمل بدي را که قرار داده عقابش را و عذاب او را هرچه مقدر کرده هر کافري که نيت کند عمل بدي را بکند اگرچه اسبابش در دنيا موجود نباشد و به عمل نياورد خدا هم عذابش مي‌کند حديثش را عرض کردم راوي پرسيد از امام7 که سبب چيست که مردم در دنيا بيست سال، سي سال، صد سال عمر مي‌کنند ـ پيشترها که هزار سال عمر مي‌کردند ـ پرسيد از امام که سبب چيست که مردم در دنيا مدت معيني عمر مي‌کنند و در اين مدت معين کفر مي‌ورزند و گناه مي‌کنند چرا خدا در قيامت اين کفار را در جهنم الي ابد الابد عذاب مي‌کند؟ و همچنين مؤمنين در طرف مقابل در دنيا در مدت معيني اطاعت مي‌کنند چرا بايد الي ابد الابد اينها در بهشت منعم باشند و هميشه حظ کنند و انقطاعي براي حظشان نباشد؟ امام7 در جواب فرمودند: بنياتهم خلدوا يعني چون از نيت مؤمن اين است که مادام که در دنيا هست و هرجا که هست هر امري که از خدا به او برسد قبول کند نيتش اين بوده  و هرکس نيتش اين نيست مؤمن نيست. پس نيت مؤمن اين است که من هرجا باشم هر امري از خدا به من برسد من اطاعت کنم اگر هم نکردم و نافرماني

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 96 *»

کردم بايد توبه کنم واجب است مؤمن که معصيت مي‌کند پشيمان شود بايد بشود اين بايد اعتقاد مؤمن باشد و نيتش باشد که هرجا  باشد در دنيا يا جايي ديگر اطاعت خدا بکنم چنانکه کفار از نيتشان اين است که هر قدر در دنيا يا هرجا باشند هر امري از خدا به ما برسد مخالفت کنيم. پس چون نيت مؤمن اين است که هر امري که از خدا به او برسد امتثال کند اين است که مخلد در بهشت مي‌شود و دائماً بلاانقطاع آن را نعمت مي‌دهند و چون از نيت کافر اين است که هرجا باشد هر امري از خدا به او برسد مخالفت آن کند ـ و لو نتواند ـ از نيتش که مخالفت است خدا او را معذب مي‌کند الي ابد الابد.

و باز از براي بصيرت شما عرض مي‌کنم که يقين کنيد که عرضهايي که مي‌کنم به هيچ وجه خلافي درش نيست ملاها هم نمي‌توانند ردش کنند خيلي محکم است باز از براي بصيرت شما عرض کنم آيا نشنيده‌ايد که حضرت قائم عجل اللّه فرجه وقتي برمي‌خيزد آن‌قدر مي‌کشد و لشکرش را حکم مي‌کند که بي‌سؤال و جواب بکشند که بسيار بسيار از اين مقدسين سبيل‌چيده‌ نمازشب‌کن خواهند گفت اين سيد نيست اين از اولاد فاطمه نيست اين اگر سيد بود و از اولاد فاطمه بود رحمي توي دلش بود اين هيچ رحم ندارد و به هيچ کس رحم نمي‌کند واقعاً هم همين‌جور بروز مي‌کند مي‌فرمايند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 97 *»

امام ظهور مي‌کند مثل آتش و داخل مي‌شود مثل آتش در خانه‌هاي مردم اما که را مي‌سوزاند؟ کفار را و دشمنان را. پس او به اين سختي برمي‌خيزد و اسم اين آتش را و اسم سختي را مي‌گذارد که من به خونخواهي سيدشهدا برمي‌خيزم. راوي عرض کرد آنهايي که در صحراي کربلا جنگ کردند با امام حسين همه به درک واصل شدند و نماندند در دنيا حالا که هزار سال بيشتر گذشته و حضرت ظهور که مي‌فرمايند اينها از نواده و نتيجه آنها هستند و چند پشت گذشته‌اند اينها چه تقصيري دارند که امام به خونخواهي برمي‌خيزد و عوض امام حسين مي‌کشد؟ ببين در خيلي از زيارات تمنا مي‌کني به خصوص در زيارت عاشورا مي‌خواني که اسأله ان‌يرزقني طلب ثاري مع امام منصور من اهل‌بيت محمد9 مع امام ظاهر ناطق منکم پس ببين که تمنا مي‌کني در آن زيارت که من از آن جمله کساني باشم که در رکاب امام به خونخواهي حضرت سيدشهدا برمي‌خيزند. خلاصه، راوي عرض مي‌کند که آنها که به درک واصل شده‌اند پس به چه تمسک حضرت به خونخواهي سيدشهدا برمي‌خيزد؟ اين را همان راوي سؤال کرد و امام جوابش را به اين لفظها فرمايش مي‌کنند: اگر کسي را در مشرق زمين بکشند و شخصي در مغرب زمين باشد و اين خبر به او برسد و او راضي باشد که او را کشته‌اند حکم عدل خدايي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 98 *»

اين است که او را بکشند و حالا که مي‌بينيد بناش نشده به جهت اين است که هنوز دولت باطل است ديگر جلدي يک آخوندي غيرتش حرکت نکند بگويد اينها باطل است. حالا دولت، دولت باطل است. از وقتي که قابيل هابيل را کشت دولت، دولت باطل شد و دولت در دست اهل باطل بود و بود تا زماني که غصب خلافت کردند و همين‌طور دولت در دست اهل باطل هست تا امام زمان بيايد حالا چون دولت باطل است اگر حالا کسي را کشتند و کساني ديگر راضي باشند نمي‌گيرند بکشند او را که تو قاتل اويي لکن اين در شرع شما هست بدانيد ان شاء اللّه در شرع الهي هست هرکس را در مشرق بکشند کسي در مغرب باشد و راضي باشد وقتي بخواهند قصاص کنند هم آن قاتل را مي‌کشند هم آن کساني را که راضي بودند به کشته شدن او هزار نفر راضي باشند آن هزار نفر را مي‌گيرند مي‌کشند اگر به ناحق کشته باشند او را اما اگر به حق باشد که اهل حق کفار را مي‌کشند. لکن به ناحق که کسي کشته شد مظلوم بوده هر کس که راضي باشد از او خدا انتقام مي‌کشد و خدا در روز قيامت ـ بسا يک مظلومي را مي‌آرندـ  بسا هزار هزار نفر را ببرد به جهنم که شما قاتل آن مظلوميد اين در شرع شما بدانيد هست ديگر اگر حالا هم يقين نمي‌کنيد درست از پيش برويد تا ان شاء اللّه يقين کنيد. پس ببينيد کسي که راضي است به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 99 *»

کشته شدن سيدشهدا اين قاتل است و به همين جهت امام زمان ان شاء اللّه برخواهد خاست و انتقام حضرت سيدشهدا را از اين خلق خواهد کشيد هرکس ببيند در دلش که راضي است انتقام مي‌کشند از او هرکس ببيند در دل خودش که اگر آنجاها بود مثل آن جماعتي بود که شب عاشورا گريختند دشمني هم نداشتند آمده بودند خدمت حضرت که حضرت اگر سلطنتش مستقر شد ضابط شوند حاکم شوند خوش‌گذراني‌ها کنند وقتي که ديدند اين اوضاع شد شب عاشورا بناي گريختن را گذاردند عداوت ظاهري هم نداشتند همين‌قدر گريختند پس هرکس که توي دلش اين باشد که مي‌آييم و مي‌رويم لکن اگر بدانيم مالمان مي‌رود يا جانمان مي‌رود يا عزتمان کم مي‌شود فرار مي‌کنيم يا فلان جا نبايد رفت که بدنام بشويم آن صاحب الامر که پيدا مي‌شود اين‌جور جماعت را هم به درک واصل خواهد کرد.

خلاصه اصل مطلب را ببينيد چه بود اصل مطلب اين بود که خداوند عالم از قلب هرکس که مطلع شد و از نيت هرکس که مطلع شد نيت او هر طوري هست با او همان‌طور سلوک خواهد کرد اگرچه در دنيا نتواند آن را به عمل آورد هر قدر نيت دارد خدا ثواب به او مي‌دهد مثل اينکه اگر تو نيت داشته باشي که اگر تو پول داشته باشي هزار تومان در راه خدا بدهي حالا هم اتفاق افتاد که نداري يا شب

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 100 *»

دزد آمد آن هزار تومان را برداشت و رفت حالا ديگر نمي‌گويد تو که ندادي من پايت حساب نمي‌کنم بلکه مي‌گويد من از قصدش مطلعم راست بود هزار تومان را داده در راه من مانع براش پيدا شد که نداد باز از همين باب است که مي‌فرمايد در حديث مؤمن در حال صحت هر عبادتي که مي‌کرد وقتي ناخوش مي‌شود و نمي‌تواند آن عبادات را بجا آورد بسا وضوش را درست نمي‌تواند بگيرد بسا نماز را ايستاده نمي‌تواند بکند بسا نشسته نمي‌تواند بکند بسا غش کرده خوابيده هم نمي‌تواند بکند هر قدر عمل در حال صحت مي‌کرد پاش مي‌نويسند اين مانع دارد بلغم آمده اين را انداخته نمي‌تواند برخيزد مثل کسي که طناب به دست و پاش بسته باشند و انداخته باشند او را که نتواند نماز کند همين‌طور حالا وقتي بلغم گرفت جميع اعصاب را و اين نمي‌تواند حرکت کند از خارج بلغم طنابي شده آمده دست و پاي اين را بسته نمي‌تواند برخيزد نماز کند تقصير اين چه چيز است؟

پس ان شاء اللّه اگر فکر کني مي‌يابي هرکس هر نيتي و قصدي که دارد اگر خير است خير خواهد ديد اگرچه آن خيرات را نتواند به عمل آورد به جهتي که مانعها دارد در دنيا يک کسي است مي‌خواهد برود مکه پول ندارد يا راهها امن نيست اين تقصير ندارد مي‌خواهد برود به کربلا پول ندارد خدا از ثواب اين کم نمي‌کند. پس بدانيد باز

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 101 *»

در همين مقام وارد شده که هرکس به ياد بياورد مصيبت حضرت سيدشهدا را و عرض کند يا ليتني کنت معک فافوز فوزاً عظيما واللّه مثل همان جماعتي است که در رکاب امام کشته شدند و در خون خودشان غلطيدند. پس حالا ديگر ان شاء اللّه ملتفت باشيد که خدا از شما هم خريده است جانتان را و خريده است مالتان را چرا که مي‌دانيد که پيغمبر فرموده هرکس مرا از خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست و شماها يقيناً خود را از او دوست‌تر نمي‌داريد و او را دوست‌تر مي‌داريد و فرمودند که هرکس ذريه مرا از ذريه خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست و شما البته حسين را و ذريه پيغمبر را از ذريه خود دوست‌تر مي‌داريد پس ببينيد شما هم جان خود را در راه خدا داده‌ايد و همچنين فرمودند هرکس مال مرا از مال خودش دوست‌تر ندارد ببين چطور حفظ مال خود را مي‌کني مال پيغمبر را بهتر حفظ نکني هرکس مال پيغمبر را بهتر حفظ نکند فرمودند از امت من نيست و هکذا و شماها ان شاء اللّه البته معلوم است حفظ مال او را بيشتر از مال خود و بهتر از مال خود مي‌کنيد. پس ببينيد جميع مؤمنان ديگر چه در اين مجلس و چه در اين زمان و چه در زمانهاي پيش و چه در زمانهاي بعد چه پيش از آمدن پيغمبر در دنيا و چه بعد از آمدن پيغمبر در دنيا نيتشان اين بوده و هست که جان و مال پيغمبر را بيشتر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 102 *»

از جان و مال خود دوست دارند پيغمبرهاي پيش به همين‌طورها بوده‌اند. وقتي ابراهيم مأمور به ذبح اسماعيل شد و فدا آمد ذبح نکرد اسماعيل را يک قدري در دل خودش انکساري يافت و به خيالش رسيد که خدا دانسته از يک راهي نقصان مرا که ابراهيم اين کار را نمي‌تواند بکند از اين جهت ترحم کرده بر من و فدا فرستاده توي قلب خود خجل و شرمسار شد جبرئيل نازل شد و عرض کرد اينکه خدا فدا فرستاد نه از اين راه بود که اسماعيل را فدا نمي‌کردي خير از اين راه نبود مي‌دانست تو فدا مي‌کردي و سر اسماعيل را مي‌بريدي اگر فدا نيامده بود و مي‌دانست تو بعد از بريدن سر اسماعيل هم برايت پشيماني حاصل نمي‌شد تو منکسر مباش شرمسار مباش که اين آمدن فدا حکمتها داشت و بزرگترين حکمتهاش اين بود که بايد از نسل اين اسماعيل بيايند جماعتي که تو مي‌شناسي آنها را که نامهاي ايشان محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين است و آنها اگر نيايند هيچ پيغمبري هم نجات نمي‌تواند براي خود تحصيل کند آنها امان کل خلقند شفيع کل خلقند آنها بايد بيايند به دنيا به اين جهت بود که من فدا فرستادم و فداي عظيمي از براي اين قرار داده‌ام و آن اين است که حسين فداي اسماعيل است چرا که هر نقصاني که از هر مؤمني به عمل آيد اين اسماعيل نمي‌تواند رفع آن نقصان را بکند بعد از آن جبرئيل عرض کرد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 103 *»

يا ابراهيم تو اين فرزند را با دست خودت به ميل خودت سر ببري بيشتر دلت مي‌سوزد يا فرزند پيغمبر آخرالزمان آن حسيني که محبوب جميع اهل روزگار است؛ تو اسماعيل را با دست خودت بکشي بيشتر دلت خواهد سوخت يا اينکه آن حسين را دشمنان او به ظلم و جور و ستم بکشند؟ گفت خداوندا من محمد را از خودم دوست‌تر مي‌دارم حسين را هم از فرزند خودم دوست‌تر مي‌دارم و صدمه‌اي که به آنها برسد البته طاقت نمي‌آورم البته آنجا بيشتر دلم مي‌سوزد اين بود که وحي شد به ابراهيم که اي ابراهيم آنچه خيال داشتي که اسماعيل را بکشي و به آن ثواب برسي ما بهترش و بيشترش را به واسطه اين حزني که براي تو رو داد براي حسين به تو داديم به واسطه آن آرزويي که کردي.

پس ملتفت باش ان شاء اللّه پس همين که مي‌گويي يا ليتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظيما و مي‌بيني که اگر خودت  در صحراي کربلا بودي فرار نمي‌کردي  و واللّه دوستان که فرار نمي‌کنند و البته جانشان را فداي آن حضرت مي‌کنند فرزندشان را فداي فرزندان آن حضرت مي‌کنند  پس شما هم جان خود را فروخته‌ايد چه جاني! مثل جان سيدشهدا را به خدا فروخته‌ايد و همين سرّش را ان شاء اللّه ملتفت باش اگرچه پيغمبر مي‌توانست جنگ کند در راه خدا و کشته شود حضرت امير مي‌توانست امام حسن مي‌توانست فکر کن که چرا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 104 *»

همه تمکين کردند اين امر را که سيدشهدا به عمل بيارد؟ چرا هيچ کدام دعا نکردند که خدا اين بلا را رفع کند؟

اين بود که وقتي جبرئيل آمد و خبر تولد حضرت سيدشهدا را براي پيغمبر آورد و پشت سرش گفت اين را مي‌کشند به ظلم پيغمبر فرمودند من نمي‌خواهم اين فرزند را جبرئيل عرض کرد دعا کن خدا اين بلا را رفع کند و تو مستجاب‌الدعوه‌اي اگر دعا کني مستجاب است ديگر کسي اين‌قدرها هم اعتقاد درباره پيغمبر نداشته باشد که مسلمان نيست پس پيغمبر مستجاب‌الدعوه است و واللّه اگر آن روز دعا مي‌کردند بلا مي‌گشت اگر حضرت امير مي‌خواست دعا مي‌کرد مستجاب مي‌شد و بلا مي‌گشت حضرت فاطمه اگر دعا مي‌کرد مستجاب مي‌شد خود حضرت سيدشهدا دعا مي‌کرد مستجاب مي‌شد هر يک از اصحابشان دعا مي‌کردند مستجاب مي‌شد هر يک از بچه‌هاشان دعا مي‌کردند مستجاب بود و بلا رفع مي‌شد لکن ببينيد که تمکين کردند و دعا نکردند ساير ائمه چرا تمکين کردند؟ هيچ‌کدام دعا هم که نکردند، براي خودشان هم که قبول نکردند و همه تمکين کردند که اين امر براي حضرت سيدشهدا باشد و ان شاء اللّه قدري فکر کن هرکس که يک قدري نجابت داشته باشد يک قدري طبع مردانگي در طبعش باشد اين امر را مي‌فهمد هرکس طبع مردانگي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 105 *»

داشته باشد اين را مي‌داند که در نزد شخص بزرگ که مي‌رود اگر بايد چيزي بدهد ارمغان و سوقاتي و پيشکشي براي بزرگ ببرد انسان فکر مي‌کند که چيزي که ناياب باشد و بي‌مثل و مانند باشد پيشکش کند همه چيز را نمي‌شود پيشکش کرد به همه کس اين طبع طبعي است الهي که خدا قرار داده در پيغمبران خود هرچه مشتخص‌تر باشند اين طبع در ايشان بيشتر غلبه دارد لن تنالوا البر حتي تنفقوا مماتحبون به خوبي نخواهيد رسيد مگر اينکه انفاق کنيد آنچه را دوست مي‌داريد هرچه انسان چيزي را بيشتر دوست مي‌دارد آن را انفاق مي‌کند در راه خدا اگر گوهري داشته باشد گرانبها قيمتي آن را انفاق مي‌کند در راه خدا. حالا ببينيد فکر کنيد در ميان ائمه همه نشستند فکر کردند شور کردند واللّه بهتر از حسيني نيافتند که در راه خدا بدهند واللّه پيغمبر نبود آن طوري که سيدشهدا بود. در محاجه‌هايي که حضرت سيدشهدا با حضرت امير مي‌کند کسي برخورده باشد مي‌داند امام حسين قطب عالم شده نجيبي است بي‌مثل و مانند چرا که جدي دارد مثل رسول خدا که رسول خدا چنين جدي ندارد پس از اين جهت تمامتر است از رسول خدا پدري دارد مثل اميرالمؤمنين پيغمبر همچو پدري ندارد البته عبداللّه به تشخص حضرت امير نيست همچنين امام حسين مادري دارد مثل فاطمه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 106 *»

پيغمبر همچو مادري ندارد خود فاطمه همچو مادري ندارد خديجه نبود مثل فاطمه اگرچه زني بود بسيار بزرگ اما مثل فاطمه نبود خيلي متشخص بود خديجه ولکن حضرت فاطمه سلام اللّه عليها با ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم در اعلي درجات خلق در اول خلق خلق شده‌اند و هيچ‌کس پيش از ايشان نيست لايسبقهم سابق و لايفوقهم فائق و لايلحقهم لاحق و همچنين حضرت امير اگرچه مادرش فاطمه بنت اسد بود اما فاطمه بنت اسد کجا و فاطمه بنت رسول خدا کجا! و همچنين برادري دارد حضرت امام حسين مثل امام حسن، که پيغمبر ندارد چنين برادري را حضرت امير ندارد چنين برادري را حضرت امام حسن ندارد چنين برادري را و ببينيد که حضرت سيدشهدا چه فرزنداني دارد پسري دارد مثل علي بن الحسين پسري دارد مثل محمد بن علي نه نفر امامي که از صلب اويند امام حسن چنين اولادي ندارد پس امام حسن هم مثل او نشد و نمي‌تواند به آن بزرگي باشد. پس ملتفت باشيد که امام حسين جميع فضائل و جميع کمالات در او جمع است خدا خواسته جمع باشد هيچ يک از ائمه خود را نديدند به آن تمامي که حضرت سيدشهدا بود پس همه نشستند و تمکين کردند اين امر را پيغمبر خود را به اين مصيبت نينداخت مي‌خواست بهتري را بدهد حضرت امير به نفس نفيس اين امر را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 107 *»

قبول نکرد که بهتري را بدهد و همچنين فاطمه و امام حسن هر يک بهتر از جان خود را دادند واللّه پيغمبر از جان خودش او را دوست‌تر مي‌داشت واللّه اميرالمؤمنين حسين را از جان خودش و از خودش دوست‌تر مي‌داشت و همچنين ساير ائمه چنانکه شماها در هر رتبه‌اي که هستيد او را از خود دوست‌تر مي‌داريد پس ببينيد خدا چه چيز نفيسي را از شما خريده و ببينيد شما جانتان را مالتان را فروخته‌ايد داده‌ايد در راه خدا پس کفاره گناهانتان را الحمدللّه که داده‌ايد و علامتش اينکه هر وقت به يادت مي‌آيد آرزو مي‌کني مي‌گويي اگر آنجا بودم جان خودم را مي‌دادم مال خودم را مي‌دادم زنهايم را هم مي‌دادم که اسير کنند از زينب که عزيزتر نبودند پس چنين گوهر گرانبهايي را که در نزد خدا و رسول از جميع چيزها عزيزتر و نفيس‌تر بود خدا از مؤمنين چنين گوهر گرانبهايي را گرفت چرا که امر بزرگي است مي‌خواستند جميع گناهاني که از زمان آدم تا خاتم تا روز قيامت که مؤمنين گناه مي‌کنند کفاره بدهد.

لکن ملتفت باشيد که مؤمنين را مي‌گويم نه کفار را آنها گناهشان کفاره نمي‌خواهد خدا نمي‌خواهد به کفاره کفار را نجات بدهد کفار نجات نمي‌خواهند و خدا هم نجاتشان نمي‌دهد پيغمبران آمده‌اند که کفار را عذاب کنند و در دنيا هم بخصوص مهلتشان مي‌دهند که عذابشان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 108 *»

زيادتر شود انما نملي لهم ليزدادوا اثما و اين را بدان که آن‌قدر که تو عداوت با کفار داري خدا صد هزار مرتبه بيشتر عداوت دارد با کفار عمداً مهلتشان داده است تا زياد بشود گناهان آنها تا عذابشان زيادتر شود اما خدا قرار نداده بود مؤمنين را عذاب کند چاره خواست براي آنها بکند از اين جهت بود که خدا همچو اسبابي فراهم آورد.

ديگر ان شاء اللّه ملتفت باشيد که از هر راهي خيلي خدشه‌ها هست بسا کسي خيال کند که خوب حضرت امام حسين خودش آن وقت دعا نکرد و جنگ هم نکرد عمداً که کشته شود اين طفلها که از تشنگي مردند از گرسنگي مردند از شيرخوار گرفته تا از شير باز شده تا يک خورده بزرگتر و بزرگتر همه هلاک شدند خدا چرا رفع اين کارها را نمي‌کند؟ اين شبهات از ذهنتان برود بيرون به جهت آنکه خدا اينها را مي‌خواست کفاره گناه گناهکاران قرار بدهد نه کفاره يک نفر است نه کفاره دو نفر است نه کفاره ده نفر است نه کفاره صد نفر است نه کفاره هزار نفر است کفاره گناه تمام عصات از زمان آدم است تا روز قيامت ببينيد چقدر مي‌شود خدا مي‌داند که چقدر گناهکار مي‌شود و همه را کفاره خواست بدهد و کفاره همه را از امام حسين بايد بگيرد. ببين چه مصيبتي است اين مصيبت واللّه بزرگي مصيبت امام حسين از حوصله بشر بيرون است خدا مي‌داند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 109 *»

که چقدر بزرگ است چقدر مصيبت بزرگي وارد شد بر او آن‌قدر بزرگ است اين مصيبت که واللّه هيچ‌کس نمي‌تواند اين‌قدر مصيبت را متحمل شود مي‌خواهيد ببينيد چقدر بزرگ بود اين مصيبت ببينيد اين گناهان چقدر بزرگ است او آن‌قدر مصيبت بر سرش آمده که تلافي جميع گناهان گناهکاران بشود پس اين همه مصيبت را بر خود خريد و فداي کل عصات شد و شفيع کل اهل روزگار شد.

اين بود که آن حديث خاص را ذکر کردم که مي‌فرمايند در روز قيامت کساني را که بايد شفاعت کرد مي‌فرمايند هزار صف مي‌ايستند ديگر مشرق و مغربش و سر صفش کجا رفته خدا مي‌داند و از اين هزار صف واللّه نهصد و نود و نه صف آن را حضرت سيدشهدا شفاعت مي‌کند به تنهايي و واللّه همين شفاعت سيدشهدا شفاعت پيغمبر است همين شفاعت حضرت امير است شفاعت فاطمه است شفاعت باقي ائمه است و يک صف ديگر باقي مي‌ماند و اين يک صف را خود پيغمبر و خود حضرت امير و خود حضرت فاطمه و ساير ائمه و ساير انبيا شفاعت مي‌کنند باز اگر حسين از ميانشان بيرون برود نمي‌توانند شفاعت کنند پس به کمک آن حضرت تمام اينها شفاعت مي‌کنند و به شفاعت او جميع مؤمنين را نجات مي‌دهند از جهنم.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 110 *»

مجلس پنجم

 

(يکشنبه ـ پنجم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 111 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه اين است که خداوند عالم فرموده که به درستي که خداوند عالم خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و علامت آن کساني که فروختند به خدا جان و مال خود را بيان فرموده تا محل اشتباه نشود و خيال نکند هر کسي مصداق اين آيه شريفه است و هر کسي بتواند به خود ببندد که من مصداق اين آيه شريفه هستم. پس خدا خريده است از مؤمنان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 112 *»

جانشان را و مالشان را آنچه داشتند از ايشان گرفت کي گرفت؟ پيش از اينها گرفت به جهت آنکه آنهايي که في الجمله عربي مي‌دانند مي‌دانند که به زمان گذشته مي‌فرمايد ان الله اشتري يعني پيش از اين خدا خريده يعني پيش از اين دنيا خريده است از مؤمنان يعني در عالم ذر آنچه داشتند گرفت خداوند عالم و در ازاي اين جان و مال بهشت خود را قرار داد و چنين حکمي کرد که تمام بهشت مال اين جماعت باشد که خود را فروختند به خدا و چون خواست علامت اين جماعت را حالي اين مردم کند که محل اشتباه نباشد و هر کسي نتواند ادعاي اين مقام را بکند فرمود آن جماعت علامتشان اين است که جنگ مي‌کنند بعد از اين در راه خدا يعني بعد از پيغمبر آخرالزمان يعني بعد از نزول اين آيه بعد از نزول قرآن جنگ مي‌کنند در راه خدا و جمعي را مي‌کشند و بعد کشته مي‌شوند در راه خدا.

پس بدانيد ان شاء اللّه که اين آيه شريفه را خدا در شأن حضرت سيدشهدا صلوات اللّه و سلامه عليه نازل فرموده و به اندک تأملي و به اندک فکري که بکنيد مي‌دانيد که اين آيه شريفه در شأن حضرت سيدشهدا صلوات اللّه و سلامه عليه است و ايشانند که جان و مال و عرض و ناموس و آنچه داشتند خدا از ايشان گرفت و در عوض بهشت خود را به ايشان عطا فرمود و به اين معامله بهشت خود را خلق فرمود

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 113 *»

و پيش از اين معامله بهشتي نبود هيچ بهشتي نبود و به همين معامله خدا بهشت را ساخت چنانکه حديثش را مکرر عرض کرده‌ام که مي‌فرمايد خداوند عالم خلق کرد از نور حضرت امام حسن آفتاب را و واللّه حسن بهتر است از خود آفتاب و اين پيش پا افتاده است و خيلي واضح است که خدا هر منيري را بهتر از نورش قرار داده ببينيد خود آفتاب بهتر است از پرتو آفتاب چرا که پرتو آفتاب به آفتاب برپا است نور هر چراغي را به چراغي بسنجي به آن چراغ برپا است نور ماه به ماه برپا است نور هر کوکبي به آن کوکب برپا است خود آفتاب نور حضرت امام حسن است پس البته امام حسن از آفتاب بهتر است و امام قسم هم مي‌خورد که واللّه امام حسن بهتر است از آفتاب و همچنين در اين حديث فرموده‌اند خداوند از نور حضرت سيدشهدا خلق کرد بهشت و حورالعين را و واللّه حسين بهتر است از بهشت و حورالعين به همان طورهايي که ان شاء اللّه فهميدي و اين معامله را آن جناب کرد و باقي پيغمبران نکردند ان شاء اللّه فکر کنيد که چرا اين معامله را حضرت امام حسين کرد و اين قرعه را به نام او زدند به نام ديگران نزدند ان شاء اللّه فکر کنيد جميع مؤمنان و جميع پيغمبران عاجز بودند چنين کاري بکنند قدري ان شاء اللّه فکر کنيد.

خداوند عالم چون بناي معاملات را به رضا گذارده و معامله‌اي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 114 *»

که رضا در آن نباشد آن را خدا باطل قرار داده چنانکه ظاهر شرع است و لااکراه في الدين جميع معاملات بايد از روي رضا باشد پس اين است که جميع زمين جميع آسمان و جميع جبال همه ترسيدند جبال اشاره است به پيغمبران بزرگ مي‌فرمايد انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان‌يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولا پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه که هيچ زميني و آسماني و جبالي و کوهها که قلب پيغمبران باشد که قلب آنها را خدا جبال ناميده به جهت آنکه المؤمن کالجبل لاتحرکه العواصف و لاتزيله القواصف و جبال حالتشان چنين است که از جاي خود حرکت نمي‌کنند و از جا کنده نمي‌شوند و هيچ باد تندي آنها را حرکت نمي‌تواند داد و هرچه موج آب به آن کوهها بزند موج برمي‌گردد و کوه از جاي خود حرکت نمي‌کند و دلهاي مؤمنين و پيغمبران مانند جبال است که هيچ شکي شبهه‌اي ريبي نقصاني در آنها نيست راه ندارد پس آنها مثل جبالند ثابتند و محکم پس آن پيغمبران نتوانستند اين بار گران را بکشند چرا که خداوند عالم چنين قرار داده که اين مؤمنان از روي رضا و رغبت هرچه تمامتر بدون شايبه اکراه و اجبار اين معامله را بکنند تا صحيح باشد و نتوانستند جان خود را بدهند و در دل خود تنگي نيابند نتوانستند که زن و فرزند و بزرگ و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 115 *»

کوچک و طفل کوچک و طفل شيري و جوان و پير از سر همه اينها بگذرند در راه خدا و در دل خود تنگي نيابند اين بود که ترسيدند اين معامله را بکنند و اشفقن منها ترسيدند از تحمل اين و عرض کردند خدايا تو عالم السر و الخفياتي مي‌داني که ما تاب اين بار گران را نداريم نمي‌توانيم متحمل شويم مالمان سر و جانمان برود اگرچه تسليم داشته باشيم لکن در دل خود تنگي نداشته باشيم همه عرض و ناموسمان را بدهيم و در دل تنگي نيابيم.

پس جميع اينها ابا کردند و نتوانستند اين شهادت را قبول کنند مگر محمد و آل‌محمد: ايشان چون در اعلي درجات عالم امکان منزلشان بود و چون خودشان نور الهي و قدرت الهي بودند ايشان تاب اين بار گران را آوردند و عرض کردند که خداوندا ما در راه تو جان مي‌دهيم مال مي‌دهيم عرض مي‌دهيم ناموس مي‌دهيم هرچه را مي‌دانيم تو ميل داري اراده انجامش را داريم ما اين خدمت را به جان و دل به انجام خواهيم رساند اين است که اين امر شهادت مخصوص ايشان شد ديگر چه شد که اين قرعه را بخصوص به نام حضرت امام حسين زدند فکر کنيد ان شاء اللّه از اين جهت که عرض کردم که هرکس بخواهد در پيش بزرگي ارمغاني ببرد سوقاتي بکند البته ببينيد آنهايي که کريمانند و نجيبانند عالمانند در ميان چيزهاي خود

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 116 *»

هر چيز نفيس‌تري را مي‌برند پيش آن بزرگ که آن چيز چيزي نباشد ناقابل چنانکه مي‌بينيد نص آيه قرآن همين‌طور وارد شده که لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون و اين خطاب به همه کس هست. واقعاً و حقيقتاً شما به آن چيزي که برّ است و نجات است نمي‌رسيد مگر آنکه انفاق کنيد در راه خدا از آن چيزهايي که دوست مي‌داريد آن چيزهاي نفيسي که انسان دوست مي‌دارد مثل دانه الماسي مثل دانه ياقوتي که شخص آن را از همه چيز بيشتر دوست مي‌دارد آن را بايد در راه خدا انفاق کند پس ائمه طاهرين خواستند که در ميان خودشان هر کدامشان از جميع جهات نفيسند و هيچ جهت نقصاني در او راهبر نيست خواستند آن را ببرند قرباني کنند و آن را پيش انداختند به جهتي که از همه بهتر بود اگرچه پيغمبر9 به نفس نفيس خود بهتر است از حضرت امير بهتر است از امام حسن و امام حسين و همه تابع او و رعيت اويند او رئيس کل است و شاهنشاه جميع عالم است او اصل است باقي فرع اويند لکن ملتفت باشيد که باز جهتي از جهات را که ملاحظه مي‌کني مي‌بيني حضرت سيدشهدا قطب عالم امکان واقع شده به طوري که بي‌نظير و بي‌مثيل است و مثل ندارد واللّه مانند ندارد پس اگرچه پيغمبر اشرف هست از امام حسين لکن پيغمبر جدي مثل جد امام حسين ندارد جدش عبدالمطلب است اگرچه خودش اشرف

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 117 *»

است از امام حسين پيغمبر پدري مثل پدر حضرت امام حسين ندارد عبداللّه تقربش در نزد خدا مثل حضرت امير نبود پس جدي دارد مثل پيغمبر که هيچ کس چنين جدي ندارد مگر امام حسن که باز امام حسين يکپاره چيزها دارد که امام حسن آنها را ندارد و پدري دارد مثل حضرت امير که اگرچه همچو پدري امام حسن هم دارد لکن امام حسن اولادي مثل اولادهاي امام حسين ندارد و خود حضرت امير پدري مثل پدر امام حسين ندارد به جهتي که پدر حضرت امير ابوطالب است و ابوطالب مثل حضرت امير نيست پس امام حسين از اين جهت کاملتر است از حضرت امير و حضرت پيغمبر و همچنين از حضرت امام حسن اگرچه در جد و پدر و مادر شريکند اما امام حسن فرزندي مثل امام حسين ندارد جميع ائمه طاهرين فرزند امام حسينند و امام حسن همچو فرزنداني ندارد پس از اين جهت که گوهري بود در عالم امکان بي‌مثل و بي‌نظير بي‌مانند به اين جهت او را پيش انداختند که تويي که لايق باشي براي قرباني هيچ جهت نقصي در تو نيست تو آن گوهر يکتايي که قابل آني که تو را ببريم به محضر خدا و تو را پيشکش کنيم پس از اين جهت آن حضرت از براي اين امر دامن بر کمر زد و اين امر را قبول کرد و از اين جهت حضرت پيغمبر و حضرت امير و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن هر‌کدام تمکين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 118 *»

اين امر را کردند. اگر بنا بود تمکين نکنند از هر راهي که کسي خيال کند مي‌توانستند رفعش را بکنند اقلاً يک‌خورده فکر کنيد دقت کنيد حالا از آن قدرتها و از آن کارهايي که ائمه طاهرين مي‌توانند بکنند و خودشان اسمهاي خدا و صفتهاي خدايند از آن کارها گذشتيم آنها باشد براي منيها که انکار کنند آنها را پس از آنها هيچ نمي‌گوييم آنها باشد لکن ببينيد منيها نمي‌توانند انکار اين را کنند که پيغمبر مستجاب‌الدعوه بود نمي‌توانند بگويند مستجاب الدعوه نبود مي‌خواست دعا کند که اين بلا بر سر او نيايد چرا دعا نکرد همچنين حضرت امير مستجاب الدعوه بود سنيها هم حضرت امير را مستجاب الدعوه مي‌دانند البته شيعه که بايد اعتقادش اين باشد اگر شيعه‌اي بگويد خدا دعاي حضرت امير را مستجاب نمي‌کرد خاک بر سرش از سني هم پست‌تر مي‌شود همچنين حضرت فاطمه سلام اللّه عليها مستجاب الدعوه بود واللّه حضرت فاطمه اگر دعا مي‌کرد زمين را آسمان کند آسمان را زمين کند دنيا را آخرت کند آخرت را دنيا کند مستجاب مي‌شد اين است که وقتي خبر تولد حضرت سيدشهدا را جبرئيل آورد براي پيغمبر و گفت اين مولود را امتان تو جمع خواهند شد و او را به خفت و خواري شهيد خواهند کرد حضرت فرمودند من چنين اولادي به کارم نمي‌آيد او را بپرورم و او را با نهايت کمالي که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 119 *»

تو تعريف مي‌کني بزرگ کنم که مي‌گويي چنين کريم است چنين کمالات دارد زحمت بکشم او را به حد کمال برسانم و مردم بيايند اين را به خفت و خواري هرچه تمامتر بکشند چنين فرزندي من نمي‌خواهم به کار من نمي‌آيد جبرئيل عرض کرد اگر مي‌خواهي اين بلا بگردد دعا کن خدا هم دعاي تو را مستجاب مي‌کند تو اين فرزند را بخواه لکن دعا کن اين بلا بگردد از او لکن سرّ اينکه خدا تمکين کرده که اين بلا بر سر او بيايد يکي قضيه عالم ذر است و يکي آنکه امتان تو گناهکاران بسيار ميان آنها هست و خداوند تو را شفيع جميع کاينات و جميع موجودات قرار داده و اگر در ميان اولاد تو کسي اين معامله را نکند و خود را در راه خدا ندهد و جان و مال و عرض و ناموس خود را در راه خدا ندهد تو چنين شفاعتي را نمي‌تواني بکني تو اگر مي‌خواهي چنين شفاعتي را بکني بايد راضي باشي اين بود که پيغمبر راضي شدند و دعا نکردند همچنين حضرت امير دعا نکردند همچنين حضرت فاطمه دعا نکردند هيچ‌کدام از ائمه دعا نکردند.

ديگر ان شاء اللّه يک‌خورده دقت کنيد گيرم اينها دعا نکردند خدا چرا راضي شد ببينيد اگر اين امر امر بزرگي نبود خدا راضي نمي‌شد ببينيد به چه بزرگي بود که خدا خواست جميع مؤمنين را از آدم گرفته تا خاتم نجات بدهد و آدم خودش گناهکار بود پس اگر امام حسين نبود

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 120 *»

واللّه از سر تقصير آدم نمي‌گذشتند از سر تقصير هيچ پيغمبري نمي‌گذشتند حضرت سيدشهدا اين معامله را کرد و آنها خبر شدند و در مصيبت او محزون و گريان شدند از اين جهت خدا ترحم کرد بر آنها و از سر تقصير ايشان گذشت اين است که مکرر عرض کرده‌ام که سعي کنيد به هيچ عملتان مغرور نشويد لکن اعتمادتان به خدا و رسول و حجتهاي خدا باشد هميشه اهل باطل بر خلاف اهل حق حرفهاشان را مي‌زنند شنيدم يک وقتي کسي گفته بود اگر کسي گناهکار باشد برود توي آستين امام حسين بيرونش مي‌آرند مي‌برندش به جهنم!

شما ان شاء اللّه ملتفت باشيد ببينيد به اتفاق جميع شيعه و سني بهترين جميع عبادتهاي مردم نماز است چنانکه فرمودند الصلوة عمود الدين اذا قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها عمود دين نماز است اگر نماز قبول شد باقي عملها هم قبول خواهد شد و اگر نماز قبول نشود هيچ عملي از اعمال قبول نخواهد شد و تو اگر بيني و بين اللّه فکر کني مي‌يابي که يک نمازي به خود سراغ نداري ببين از اول عمر تا حالا آيا يک رکعت نماز به خود سراغ داري که از اول تکبيرة الاحرام تا سلام جميع توجهت به خدا باشد و روت به خدا باشد به غير خدا نباشد اگر کسي خيلي عالم باشد خيلي متقي باشد خيلي پرهيزکار باشد آن اول وهله زور مي‌زند توجهي مي‌کند آن هم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 121 *»

آحادي از مردم تا بنا مي‌کني بسم الله الرحمن الرحيم دلت مي‌رود پي کارهاي خودت اگر تاجري مي‌رود پي تجارت کاسبي دلت مي‌رود پي کار و کسبت دزدي دلت پي دزدي مي‌رود هرکس هر کاري دارد ديگر هر حرفي را نمونه‌اش را عرض مي‌کنم چون شيطان يافته اين نماز يک عملي است که اگر قبول شد جميع روزه و حج و جهاد و خمس و زکوة و جميع اعمال قبول خواهد شد اين را فهميده و چون اين را فهميده در آن عملهاي ديگر پر وسوسه زياد نمي‌کند اما در اين، خير. مي‌بيند عمل بسيار شريفي است وسوسه زياد مي‌کند و همه‌تان تجربه کرده‌ايد همه اهل خبره‌ايد مي‌بيني تا تکبيرة‌الاحرام گفتي مي‌بيني خيالي که داري برات مي‌آيد هر فکري داري آن وقت مي‌کني هرچه گم کرده‌اي توي نماز پيداش مي‌کني تا وقتي که گفتي السلام عليکم و رحمة الله و برکاته مي‌بيني هيچ توي نماز نبوده‌اي پس اين نمازمان که بهترين عملهامان است و ستون دين است اين را ببينيد که شيطان چقدر ضايع کرده و چقدر اصرار دارد در ضايع‌کردن آن لکن عرض مي‌کنم شيطان واللّه نمي‌تواند در عزاداري سيدشهدا وسوسه کند مصيبت دوست را که براي دوست گفتي و به يادش آورد اين بي‌اختيار محزون خواهد شد و واللّه شيطان قادر نيست وسوسه کند خدا اين قدرت را از او سلب کرده قوتش اين‌قدر نيست که بتواند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 122 *»

حزن را از دل دوستان آن حضرت در نزد مصيبت آن حضرت بردارد شيطان واللّه مأيوس است از اين و زحمت بيجا نمي‌کشد پس اگر در بعضي جاها دستي به او داده‌اند و خيلي جاها محض امتحان داده‌اند و چنان مسلط کرده که مثل خون که جاري مي‌شود در عروق در رگ و ريشه بني‌آدم جاري مي‌شود اما به دل مؤمن راه ندارد و ديگر نمي‌تواند داخل قلب مؤمن بشود پس قلب مؤمنين محفوظ است پس در سرور ائمه طاهرين هر وقت فتحي کرده‌اند و خوشحال بوده‌اند دوستان ايشان که مي‌شنوند خوشحال مي‌شوند آنجا نمي‌تواند وسوسه کند آنجا محفوظ مانده يا در مصيبتي که به ايشان رسيده هر وقت متذکر مي‌شوند محزون خواهند شد او نمي‌تواند واللّه وسوسه کند که محزون مشو پس اين تدبيري است از جانب خدا.

خوب فکر کن ان شاء اللّه ببين اگرچه تو خودت در قوه خودت نبود که جان بدهي در راه خدا بدون اکراه فرض کن پيغمبر آخرالزمان بيايد موعظه کند و نصيحت کند که برو و جنگ کن باز آدم خيال مي‌کند مي‌بيند اگر نمي‌گفت خوشترش بود اگر بدائي بشود که جهاد نکنيد آيا خوشحال‌تر نمي‌شويد چنانکه پيغمبر حکم کرده که زکوة بدهيد و مي‌بينيد که نمي‌دهند و اينکه نمي‌دهند مثل اين است که روبروي حضرت بايستد و بگويد نمي‌دهم مثل اينکه آن وقت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 123 *»

هم نمي‌دادند. باري منظور اين است که حالا يقين داري که اين از جمله ضروريات است که بايد زکوة مال را داد و باز نمي‌دهند با وجودي که زکوة ده يک مال است و جهاد گاهگاهي است و حالا هم نمي‌گويند جهاد کن حالا ببينيد حضرت سيدشهدا در زيارتش مي‌خواني اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتيت الزکوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر و اطعت الله و رسوله کاري نمانده بود که نکرده بود همه طاعتها را هم کرده بود کسي هم طلبي از او نداشت واللّه خدا هم طلبي از او نداشت اين بود که آن وقتي که گرم جنگ بود جنگ مي‌کرد به طوري که از هر سمتي که رو مي‌کرد مثل شيري که حمله کند روي هم مي‌ريختند سرها مثل برگ خزان مي‌ريخت اين‌طور که جنگ مي‌کرد در اين بين يک نامه‌اي از آسمان آمد و بر روي زين او قرار گرفت در آن نامه نوشته بود يا حسين اگر مي‌خواهي شهيد شوي اين‌طور طورش نيست اين‌طور که تو جنگ مي‌کني جميع روي زمين اگر در مقابل تو بيايند و با تو جنگ کنند همه را خواهي کشت ما از تو طلبي که نداريم دلت نمي‌خواهد کشته شوي ما حتم نکرده‌ايم بر تو کشته شدن را تو به رضا و رغبت خودت اين امر را قبول کردي. پس واللّه واجب نبود بر او کشته شدن امري بود خدا بر او عرضه کرد و او قبول کرد نه اينکه طلب کاري کرد از او

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 124 *»

امري بود محض عرضه‌کردن قبول کرد چون ديد گناهکاران از مؤمنان از ابتداي دنيا تا انتهاي دنيا هلاک خواهند شد اين با غيرت حسيني جمع نشد به غيرت او نگنجيد از اين است که حسين ابوعبداللّه است و پدر بندگان خداست چون پدر بود  خواست که همه را نجات بدهد و الا خدا طلبي از او نداشت ما از او طلبي نداشتيم مگر ما طلبي از او داشتيم که او کشته شود که ما برويم به بهشت! هيچ طلبي هيچ کس از او نداشت کريم چنين کسي است کرامت چنين کاري است که بدون اينکه خدا طلبي از او داشته باشد بدون اينکه مردم طلبي از او داشته باشند چون نجات مردم در اين بود که هر وقت ياد بيارند محزون بشوند و واللّه اين حزن شما کفاره گناهان شما است حقيقت گريه همان حزني است که غلبه مي‌کند بر قلب انسان همين که حزن کم است و انسان ملتفت جاي ديگر شد زود حزن تمام مي‌شود وقتي حزن روي هم روي هم جمع شد مثل آتش بنا مي‌کند تُتُق کشيدن رو به بالا، بالا که آمد سر را گرم مي‌کند وقتي سر گرم شد آن ماده‌هايي که در توي سر يخ کرده بود از آن حرارت دل آب شد و بنا مي‌کند آب آمدن از چشم از اين سوراخها از بيني از دهان اين اسمش مي‌شود گريه اين است که فرمودند نفس المهموم لظلمنا تسبيح مي‌فرمايند کسي که در مصيبت ما آل‌محمد محزون است همان نفس کشيدن او براي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 125 *»

مظلوميِ آل‌محمد تسبيح است باز حديث خاص دارد مي‌فرمايد واللّه کسي که در مصيبت ما محزون شود پيش از آنکه اشک او جاري بشود از چشم او خداوند عالم گناهان او را مي‌آمرزد اگرچه گناهان او به قدر کف درياها به قدر ريگ بيابانها و به قدر سنگيني زمين و آسمان باشد واللّه يکي از اجزاي دين که مؤمن بايد اقرار داشته باشد که اگر کسي شک در آن کند نقص در ايمانش است اين است که محزون در مصيبت آل‌محمد را خدا نمي‌گذارد به جهنم برود و خدا مي‌آمرزد او را محزون در مصيبت خودشان را قرار داده‌اند مثل شهداي کربلا باشد.

پس تدبيري خدا کرده که اولاً سيدشهدا را به جميع کمالات آراسته در جميع کمالات جلوه داده تماميت او طوري است که در تمام ملک منحصر است، آن شرافتي که از هيچ راهي نقص در آن نيست به سيدشهدا داده اين است که بي‌مثيل است بي‌نظير است بي‌مانند است چنين کسي که به جميع کمالات آراسته باشد انسان عاقل بي‌غرض و مرض آيا مي‌شود دوستش ندارد؟ ديگر اگر لاعن شعور هم باشد که باز يک جور محبتي از حضرت سيدشهدا در دل او پيدا مي‌شود خودش فرمود انا قتيل العبرة منم کشته گريه و اندوه صفت حضرت سيدشهدا است که کشته گريه و اندوه است ماذکرت عند مؤمن و لامؤمنة الا بکي و استعبر اين است که ذکر آن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 126 *»

حضرت حزن‌آور است و همين که ذکر شد و حزن آمد اشک هم لامحاله جاري خواهد شد. خيلي از پيغمبران همين که ذکر اسم آن حضرت پيششان مي‌شد بي‌اختيار محزون مي‌شدند يکيش همين آدم بود وقتي ذکر حضرت امام حسين را مي‌کردند و هنوز خبر نداشت اين آدم که بر سر امام حسين چه خواهد آمد وقتي گرفتار بود به آنچه گرفتار بود و توبه کرد خدا بر او ترحم کرد و جبرئيل را فرستاد که ما بر تو ترحم کرديم اگر مي‌خواهي توبه تو را قبول کنيم حالا ترحم کرده‌ايم به تو راه توبه را به تو مي‌نمايانيم جبرئيل نازل شد و عرض کرد که نگاه کن به ساق عرش چه نوشته وقتي نگاه کرد ديد نوشته است محمد نوشته علي نوشته فاطمه نوشته حسن نوشته حسين از جبرئيل پرسيد اينها کيانند جبرئيل عرض کرد اينها از اولاده تو خواهند بود بعد از اين به ظهور خواهند آمد لکن بر تو مقدمند سالهاي دراز پيش از تو خدا آنها را خلق کرده لکن ظهور ايشان بعد از اين است پس قسم بده خدا را به حق محمد به حق علي به حق فاطمه به حق حسن به حق حسين که از سر تقصيرات من بگذر آدم هم خدا را قسم داد به اين‌طور و خدا از سر تقصير او گذشت و توبه او را قبول کرد لکن به اسم حضرت سيدشهدا که مي‌رسيد بي‌اختيار محزون مي‌شد عرض کرد خدايا همين که ذکر محمد را مي‌کنم خوشحال مي‌شوم همين که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 127 *»

ذکر حضرت امير را مي‌کنم خوشحال مي‌شوم و همچنين فاطمه وامام حسن نمي‌دانم چه اثري در آن پنجمي اينها است که تا ذکر اسم او را مي‌کنم محزون مي‌شوم و اشک من جاري مي‌شود جبرئيل آن روز بنا کرد روضه‌خواني کردن براي حضرت آدم گفت تو نمي‌داني اي آدم بر سر اين فرزند تو چه خواهد آمد! و اگر مي‌دانستي بيش از اين جزع مي‌کردي اين فرزند تو کشته خواهد شد بي‌معين بي‌ياور يکه و تنها با لب تشنه کشته مي‌شود اي آدم تشنگي چنان بر او غلبه مي‌کند که زمين و آسمان مانند دودي مي‌شود در پيش چشم او و البته شما مي‌دانيد که وقتي آدم زياد تشنه شد نابينا مي‌شود خلاصه جبرئيل که حکايت صحراي کربلا را براي آدم گفت آن روز بنا کرد آدم به گريه کردن و از تصدق سر حضرت سيدشهدا و گريه بر آن حضرت خدا توبه او را قبول کرد هر پيغمبري هر وقت به هر مهلکه‌اي گرفتار مي‌شد اين خمسه آل‌عبا را شفيع مي‌نمود و همين که به پنجم ايشان مي‌رسيد محزون مي‌شد و اشکش جاري مي‌شد و خدا او را نجات مي‌داد.

و اين را ملتفت باشيد بسياري از عملها هست مردم غافلند اصل عمل نيت است و قصد. فکر کنيد بابصيرت و باشعور من دلم مي‌خواهد رفقاي ما مثل مردم لاعن شعور نباشند اگر گريه مي‌کنند از روي معرفت باشد اگر کاري مي‌کنند از روي معرفت باشد گريه که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 128 *»

از روي معرفت نيست گريه بر سيدشهدا نيست همين که آوازه را بنا کرده به خوش‌خواني يهوديها هم از خوش‌خواني گريه مي‌کنند خودمان خيلي گبرها را ديديم مي‌آمدند در روضه‌خوانيها و گريه مي‌کردند. منظور اين است که گريه اگر از روي معرفت نباشد بي‌مصرف است واللّه نه آن‌قدر ظلم و ستم بر اينها شد که کسي بتواند بشنود و گريه نکند اهل هر مذهبي مي‌خواهد باشد حتي در همان صحراي کربلا همان شمر همان عمرسعد نتوانستند گريه نکنند وقتي اهل‌بيت را وارد مجلس يزيد کردند جميع اهل مجلس يزيد يهودي بودند گبر بودند نصاري کفار بودند به يک هيئت عجيب غريبي آن زنها را وارد مجلس کردند واللّه به هيئتي اينها را وارد مجلس کردند که همان اهل مجلس نتوانستند خود را نگاه دارند بنا کردند گريه کردن يزيد بنا کرد گريه کردن يهود و نصاري و گبر همه گريه کردند شما ان شاء اللّه فکر کنيد بلکه از روي معرفت گريه کنيد که ثمر داشته باشد.

پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه اصل عمل همان قصد است و همان نيت، و عمل فرع نيت است نمي‌بيني که در تمام اعمال در تمام شيعه و سني و تمام دينها اگر نيت نداشته باشي مي‌گويند نمازت قبول نيست اللّه اکبر بگويي و حمد بخواني و رکوع کني و سجود کني و نيت نماز نداشته باشي از هرکه بپرسي اين نماز است مي‌گويد نماز نيست تو

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 129 *»

نماز نکرده‌اي اگر بروي در خزانه حمام و سر زير آب کني صد مرتبه هم سر زير آب کني و نيت غسل نداشته باشي از هرکس بپرسي که اين غسل است همه مي‌گويند اين غسل نيست انما الاعمال بالنيات عمل را خدا با نيت قرار داده پس اگر نيت داري و عمل مي‌کني عمل قبول است و اگر صد هزار مرتبه عمل کني بي‌نيت همچو عملي قبول نيست اصل عمل نيت صادق است.

از اين جهت خداوند عالم براي اين تدبير کرد پس اگر سيدشهدا کشته نشده بود و او محبوب‌تر نبود در نزد شما از خود شما و کشته نمي‌شد شما خودتان در راه خدا جان نمي‌داديد مال نمي‌داديد عرض نمي‌داديد ناموس نمي‌داديد حالا که سيدشهدا داد تو هم که فکر مي‌کني اگر در آن صحرا بودي تو هم جان مي‌دادي مال مي‌دادي ببين اگر آنجا بودي و مالت مي‌رفت و جانت مي‌رفت عرضه کن اين را بر خيال خود ببين هيچ بر تو مشکل بود سهل مؤمني مي‌خواهد که همين که پاي سيدشهدا در ميان آمد ديگر ياد خودش بيايد انسان واللّه يادش نمي‌آيد که مال دارد، يادش نمي‌آيد زنش، يادش نمي آيد بچه‌اش. آن زن هم خودش مي‌گويد من عزيزتر از زينب نيستم عزيزتر از ام کلثوم نيستم در شيعه هرکه باشد هر قدر بچه‌اش را دوست بدارد همين که ياد بچه‌هاي سيدشهدا آمد ديگر ياد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 130 *»

بچه خودش نمي‌آيد مي‌گويد همه‌شان فداي بچه‌هاي امام حسين. پس تدبيري است الهي که خدا کرده شما هم با قصد و نيت خود بگوييد اگر ما هم بوديم در صحراي کربلا جان مي‌داديم و جان قابل نبود و همچنين مال مي‌داديم و قابل نبود مال ما اين است که فرمودند که هرکس رو کند و توجه کند به سيدشهدا و عرض کند يا ليتني کنت معک فافوز فوزاً عظيما درجه او مثل درجه شهداي صحراي کربلا خواهد بود. خوب آنها چه شده که اين درجه را پيدا کرده‌اند جانشان را فدا کردند تو هم اگر بودي مي‌کردي حالا وقتي تو در زمان ايشان نيستي و تقدير تو را به تأخير انداخته مانعي رخ داده که نمي‌کني پس اين تدبيري است که خدا به جهت نجات شما قرار داده و اين را نه همين از براي نجات کساني که بعد واقع شده‌اند قرار داده بلکه عرض مي‌کنم پيش از اينکه ظهور کنند در دنيا خبر اين شهادت را به آدم دادند گريه کرد و نجات يافت. و ببينيد که اگر يک کسي به جهت فرزندي که تقدير شده باشد بيايد بعد از اين و بگويند اين کشته مي‌شود  بنشيند گريه کند مردم به او مي‌خندند لکن اين امر را دقت کن ببين چه امر بزرگي است شوخي نيست خبر مي‌دهند به آدم که چنين فرزندي در چند هزار سال بعد مي‌آيد و چنين چيزي واقع مي‌شود بنا مي‌کند گريه کردن خيلي امر بزرگي است امري است که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 131 *»

خدا تقدير کرده که از تقصير ما بگذرد گناهکاران خودشان قابل اين نيستند کفاره گناه خود واقع شوند از اين جهت يک کفاره بي‌نقص کاملي از ايشان گرفته و آن کفاره جميع گناهان واقع شده و هرکس محزون شود از روي معرفت يعني اعتقاد داشته باشد که حزن باعث رفع گناه مي‌شود و يک کسي بسا خيال کند که اين گريه بر سيدشهدا اين عمل مستحبي است اگر اعتقاد ندارد اين گريه بي‌حاصل خواهد بود اول تو اعتقادت را درست کن نيتت را درست کن اعتقاد و يقين داشته باش که کفاره گناهان است تا کفاره گناهانت بشود و الا همين‌طور دلت سوخت هرکس هر آوازه خواند تو هم گريه کني، بر سيدشهدا گريه نکرده‌اي. پس فکر کنيد که چرا چنين مصيبتي بايد بر سر سيدشهدا بيايد سيدشهدا چرا خودش دعا نمي‌کند خودش که مستجاب الدعوه است چرا اهل‌بيتش دعا نمي‌کنند خير چرا پيغمبر دعا نمي‌کند چرا اميرالمؤمنين و فاطمه دعا نکردند از همه اينها گذشتيم چرا خدا هيچ رحمي به اين بچه‌هاي شيري نمي‌کند چرا بايد بچه‌هاشان از تشنگي هلاک شوند شماها هنوز نشنيده‌ايد اينها خيلي بچه همراه داشتند که از تشنگي مردند چنانکه به موسي گفتند صغيرهم يميته العطش اي موسي آنها جماعتي هستند که کوچکهاشان از تشنگي مي‌ميرند و کبيرهم جلده منکمش آنها

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 132 *»

بزرگهاشان پوستهاي بدنشان درهم کشيده خواهد شد از بس آفتاب گرم عربستان بر آنها مي‌تابد بي‌غذا بي‌آب آن آفتاب آن سواريها آن حرصها که آنها داشتند که آنها را زود ببرند معروف است کسي که تعجيلي در کاري دارد مي‌گويند مگر سر مي‌بري آنها سر مي‌بردند مثل اينکه فتح کرده‌اند و اسير کرده‌اند حالا اسيرها را مي‌برند زود تحويل کنند خلعت بگيرند ببينيد حالا اين شترها را به چه سختي مي‌بردند اين قاطرها را به چه سختي مي‌بردند پاهاشان همه زخم مي‌شد درد مي‌گرفت چاره هم نداشتند فکر کنيد که خدا چرا ترحم نمي‌کند بر آنها آيا نمي‌توانست ترحم کند پس خدا مي‌ديد چه بر آنها مي‌آيد و صبر کرد و عمداً صبر کرد و واللّه آنچه مي‌کردند سيدشهدا متحمل شد و دعا نکرد که رفع شود چرا؟ به جهت آنکه کفاره جميع گناهان را مي‌خواست بدهد. باز يقين نمي‌کني که وقتي محزون شدي نجاتت مي‌دهد و حال آنکه احاديث بسيار وارد شده که اگر به قدر بال مگسي اشک از چشم کسي در اين مصيبت بيرون آيد خدا جميع گناهانت را مي‌آمرزد اگرچه به سنگيني زمين و آسمان گناه داشته باشي محزون که بشوي در اين مصيبت اگر در جميع عمرت يک‌دفعه محزون بشوي جميع گناهانت را مي‌بخشند يک‌دفعه در تمام عمرت يادت بيايد يکي از مصيبات سيدشهدا و محزون باشي از روي بصيرت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 133 *»

يقين کن خدا تو را آمرزيده حالا ديگر هر ساله يادت مي‌آيد بهتر هر روزه يادت مي‌آيد بهتر هر روز چند دفعه يادت مي‌آيد گريه مي‌کني ديگر بهتر باز شک داري خدا نجاتت بدهد!

پس واللّه اين مصيبت يک ثواب هنيء اهنائي است که بي‌مثيل و بي‌نظير است و بي‌مانند است مثل خود سيدشهدا که مثيل و نظير ندارد و به همين‌طور واللّه اين مصيبت نظير ندارد هيچ عملي به اين بزرگي نيست همان جوري است که مي‌فرمايند واللّه ملائکه مي‌آيند و شيشه‌هاي سبز در دستشان است و مي‌آيند در مجلس مصيبت اشکهاي چشمهاي گريه‌کنندگان را مي‌گيرند و در آن شيشه‌ها مي‌کنند و آنها را همراهشان دارند و در روز قيامت وقتي جهنم را خدا اذن مي‌دهد که حرکت مي‌کند، مثل شتر مست بنا مي‌کند در اين بيابان جولان کردن پيغمبران خدا همه به فزع مي‌آيند همه به سجده مي‌افتند همه گريه و زاري و تضرع، هرچه انتظار مي‌کشند که برگردد برنمي‌گردد آن وقت آن ملائکه آن شيشه‌هاي سبز را مي‌آرند و آن اشکها را مي‌پاشند به آتش جهنم برمي‌گردد در گودال جهنم و مي‌رود ذخيره کفار مي‌شود ذخيره آن کساني مي‌شود که اعتقاد به اينهايي که عرض مي‌کنم ندارند.

   و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 134 *»

مجلس ششم

 

(دو‌شنبه ـ ششم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 135 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه في الجمله اين است که خداوند عالم مي‌فرمايد که به درستي که خدا خريده است پيش از اين از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و مال بهشت خود را وعده فرموده و عهد کرده که عطا کند و علامت اين جماعت که فروختند به خداوند عالم جان و مال خود را علامتشان اين است که بعد از اين بعد از نزول اين آيه بعد از پيغمبر جنگ مي‌کنند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 136 *»

در راه خدا. آنهايي که يک‌خورده عربي مي‌دانند مي‌فرمايد که علامتشان اين است که يقاتلون بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا و بعد از اين مي‌کشند در راه خدا و بعد از اين کشته مي‌شوند در راه خدا و چه بسيار واضح است که بعد از اين کسي که جنگ کرد در راه خدا در ميان ائمه طاهرين و جمعي را کشت بعد کشته شد و جميع اسباب و اوضاع و اموال را در راه خدا داد واضح است بيّن است آشکار است که به غير از حضرت سيدشهدا کسي ديگر اين کار را نکرد حضرت امير نکردند حضرت امام حسن نکردند ساير ائمه نکردند. پس خداوند عالم اين آيه شريفه را ـ چقدر واضح است که ـ در روضه‌خواني حضرت سيدشهدا بيان کرده براي شماها براي انساني که زيرک باشد و عرض کردم کسي را ولکي در راه خدا بدون تقصير در هيچ ديني و مذهبي خدا قرار نداده بکشند کسي از کسي طلبي نداشته باشد به هيچ وجه من الوجوه اموالش را همين‌طور ببرند در هيچ مذهبي قرار نداده پس ملتفت باشيد که چرا بايد جانشان را اين جماعت بدهند مالشان را اين جماعت بدهند که به غارت ببرند زن و بچه‌شان را بدهند که به اسيري ببرند بي‌سبب و بي‌جهت و فکر کنيد ممکن نيست خدا همچو چيزي قرار داده باشد بي‌سبب بي‌جهت يک کسي را بکشند چرا بکشند؟ تقصيري که نداشت بي‌سبب

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 137 *»

بي‌جهت زنهاش را اسير کنند چرا؟ بي‌سبب و بي‌جهت اموالش را چرا  به غارت ببرند؟ در هيچ مذهبي اين قاعده نيست و در ايني که اينها همه واقع شد و رفع اينها را خدا نکرد شکي شبهه‌اي نيست گيرم کسي خيال کند که حضرت سيدشهدا خودش صبر زيادي داشت و دعا هم نکرد که خدا اين بلا را رفع کند گيرم ساير اهل‌بيت صبر زيادي داشتند و دعا نکردند که خدا آن بلا را رفع کند آخر خدا چرا تمکين کرد.

يک‌خورده دقت کنيد، اينها را اگر فکر کنيد خيلي چيزها توش هست خوب خدا چرا تمکين کرد که اين همه ظلم بر آنها وارد آيد اين بچه‌هاي شيري چه تقصيري داشتند در کدام مذهب در کدام ملت طفل شيري چه تقصيري کرده که بايد او را کشت بچه‌اي که هنوز تازه راه افتاده تقصيرش چيست که از تشنگي بميرد از گرسنگي بميرد حالا آنها صبر داشتند خدا چرا تمکين کرد گيرم حضرت سيدشهدا زورش نرسيد مغلوب شد خوب مغلوب شد گيرم نتوانست کاري کند خوب نتوانست خدا که مي‌توانست چرا گذاشت آن بچه‌ها از تشنگي بميرند بچه‌ها از گرسنگي بميرند چرا در آن مصيبتهايي که بر آنها وارد مي‌آمد تمکين داشت واللّه اگر فکر کنيد از عقل بشر بيرون است آدم همين يک چيزي مي‌شنود که تشنه شد يک قدري فکر هم بکنيد آفتاب گرم باشد انسان اسب بدواند جنگ هم بکند گرد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 138 *»

و غبار بيابان مثل آتش بيايد در حلق آدم چقدر آدم تشنه مي‌شود. آن‌قدر تشنه شده بود که جميع هواي اين مابين زمين و آسمان ظلمت شده بود پيش چشمش دود گرفته بود فکر کنيد که چرا بايد اين همه تشنگي بکشند گيرم آنها آب ندادند آنها کافر بودند منافق بودند ظالم بودند چرا خدا به آنها آب نمي‌داد.

ان شاء اللّه شماها فکر کنيد شعور داشته باشيد ادراک داشته باشيد امام خودش قدرت خداست اگر آب بخواهد همان‌طور که قبضه شمشير دستش بود اگر قبضه شمشيرش را فشار مي‌داد آب از آن بيرون مي‌آمد ايشانند قدرت خدا و نمونه اين جور چيزها همه جا بوده. سليمان يکي از پيغمبران خدا بود از پيغمبران خيلي بزرگ هم نبود تابع موسي بود همين‌قدر بود که خدا باد را به فرمان او کرده بود به باد مي‌گفت بيا مي‌آمد برو مي‌رفت تخت مرا بردار فلان‌جا ببر مي‌برد خودت فکر کن ببين آيا اينها را امام نمي‌تواند بکند البته مي‌تواند انسان چشمش را هم‌بگذارد امام را مثل خودش خيال کند چيز غريبي است پس امام خودش قدرت خداست هرچه بخواهد بکند به حول و قوه خدا مي‌کند لکن عمداً خودش نمي‌کند و عمداً خدا تمکين مي‌کند که جميع اين بلاها بر سر او بيايد مظلوم واقع شود.

اين نيست سببش مگر اينکه خدا چنين قرار داده بود از آدم تا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 139 *»

خاتم تا روز قيامت که آن مؤمنين چندي که قرار داده بود نجات بيابند و آنها را در درجه عصمت خلق نکرده بود در آن درجه خلق نشده بودند و انساني که در درجه عصمت خلق نشده لامحاله معصيت مي‌کند و هرکه معصيت مي‌کند جزاش را بايد بدهد من يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره اين حکم خداست که قرار داده اگر کسي مثقال ذره‌اي به قدر ذره‌اي بدي بکند مال خودش است کار خودش است حرارت کار آتش است مال آتش است بدي هم کار بد است مال بد است مال بد لايق ريش صاحبش است ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها هرکس خوبي بکند به خودش خوبي کرده هرکس بدي بکند به خودش بدي کرده خدا قرار داده هرکس بد کند بد را به او برساند نمي‌شود کسي بدي بکند و بد به او نرسد پس چون مؤمنين به غير از انبيا و اوليا و کساني که معصومند لامحاله گناه مي‌کردند و گناه را لامحاله عذاب مي‌کند مي‌فرمايد لو يؤاخذ الله الناس بظلمهم ماترک علي ظهرها من دابة و اگر بنا مي‌گذاشت که هرکس معصيتي کند ظلمي به خودش بکند جلدي او را بگيرد جنبنده‌اي بر روي زمين باقي نمي‌گذاشت و اگر مي‌خواست باقي نگذارد پس خلق نمي‌کرد و بناش بود خلق بکند پس از اين جهت خداوند عالم از روي حکمت تدبيري کرد که از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 140 *»

ميان جميع خلق يکي را برانگيخت مثل حضرت سيدشهدا او توانست جميع بلاها را بخرد و ان شاء اللّه بخواهي بداني نوعاً چقدر بلا بر او وارد آمد واللّه هيچ سينه‌اي گنجايش اين را ندارد که فکر کند و تفصيل بدهد هيچ قلمي واللّه نمي‌تواند بنويسد هر قدر کتاب بنويسي نمي‌تواني بنويسي چقدر مصيبت وارد آمد نوعش را بخواهي بداني چقدر است فکر کن ببين گناهکاران چقدر هستند در دنيا خدا مي‌داند ديگر هر گناهکاري هم که يک گناه نمي‌کند فکر کن ببين از صبح تا شام خودمان چند گناه مي‌کنيم ديگر هر کسي در عرض عمرش چقدر گناه مي‌کند اينها جميعاً مستوجب عذاب مي‌شوند بايد اينها را عذاب کرد ديگر حالا اگر بخواهيد ببينيد چقدر بلا بر سر سيدشهدا وارد آمده جميع بلاهايي که کفاره تمام گناهان تمام گناهکاران است همه را واللّه به جان خودش خريده پس فکر کن از روي شعور از روي ادراک از روي اعتقاد به جهتي که اين وسيله‌ايست که خدا براي اينکه نجات بدهد مؤمنين را قرار داده پس واللّه او شهيد شد که شما زنده باشيد واللّه او گرسنه ماند که شما سير شويد تشنگي را به خود خريد تشنگي تمام اهل عالم را براي خود قبول کرد آن‌قدر تشنه شد که کسي ديگر نمي‌تواند آن‌قدر تشنه شود واللّه او تشنه شد تا شما آب بياشاميد و به راحت باشيد و او خود را به زحمت انداخت تا شماها را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 141 *»

در دنيا و آخرت به راحت بيندازد واللّه طفل او را تير بر حلقومش زدند و او را کشتند از براي اينکه اطفال شما شير بياشامند اگر اين کار را نکرده بود کسي اطفال شما را شير نمي‌داد ان شاء اللّه درست دقت کنيد باشعور فکر کنيد سست به نظرتان نيايد پس يک طفلي تيري به حلقش بخورد آن وقت جميع اطفال عالم تمامشان شير بخورند اين بود که وقتي علي اصغر را تير زدند عرض کرد که خدايا مي‌دانم بچه من در نزد تو کمتر از بچه ناقه صالح نخواهد بود علي‌اصغر معلوم است که از کره شتري کمتر نيست بچه ناقه صالح را هم نکشتند ناقه را پي کردند و بچه او گريخت چون اين کار را کردند به اين جهت خدا تمام آن قوم را هلاک کرد به جهت آن کره شتر حالا ببينيد علي اصغر آيا به قدر کره شتري عظم نداشت و چقدر عظم داشت در نزد خدا واللّه اگر يک قطره خون او به زمين کربلا مي‌چکيد ديگر خدا مهلت نمي‌داد اهل اين زمين را هلاک مي‌کرد اين بود که دست مبارک را وقتي تير بر گلوي علي اصغر زدند حضرت دست به زير گلوي علي اصغر مي‌گرفت و آن خونها را مي‌گرفت و به آسمان مي‌پاشيد و يک قطره برنمي‌گشت و اين خونها بود که رفت در ملأ اعلي و اهل ملأ اعلي به جهت تيمن و تبرک آن خونها را گرفتند وقتي آن خون به آسمان رسيد اهل آسمانها خبر شدند که در زمين چه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 142 *»

اوضاعي است بنا کردند گريه‌کردن اين بود که از آسمانها خون مي‌باريد، تا چهل روز هر لباس سفيدي که در زير آسمان مي‌ماند وقتي آن را برمي‌داشتند ترشح خون بر آن لباس مي‌ديدند هر سنگي را از زمين برمي‌داشتند خون تازه زير آن سنگ بود و مي‌جوشيد حتي سنيها نوشته‌اند که وقتي سيدشهدا شهيد شد تا مدتها در حوالي بيت‌المقدس هر سنگي را حرکت مي‌دادند خون تازه زير آن سنگ مي‌ديدند پس زمين گريه کرد آسمان گريه کرد.

باري پس اين مصيبتها را که به جان خود خريد اوست ذبح عظيم که فداي جميع گناهکاران واقع شده اوست که شفاعت مي‌کند جميع گناهکاران امت را به شرطي که گناهکاران بدانند که اوست شفاعت مي‌کند تو اگر اعتقاد نکني که اوست شفيع کل و توقع داشته باشي شفاعتت بکنند مکن همچو توقعي را که بيجاست باز ان شاء اللّه قدري فکر کنيد تا از روي بصيرت تصديق کنيد. حجتهاي خدا جميعشان که آمدند مردم بايد آنها را بشناسند مسلمانان همه بايد پيغمبر آخرالزمان را بشناسند و بدانند که بعد از او پيغمبري نيست معذور نيستند که نشناسند او را همين که انسان فکر نمي‌کند عملش و اعتقادش که از روي بصيرت نشد مثل الاغي است که او را به آسيا بسته باشند حضرت امير مي‌فرمايند عبادتي که از روي بصيرت نيست و همين تعزيه‌داري

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 143 *»

سيدشهدا عبادت است و واللّه عبادتي خدا خلق نکرده بزرگتر از عزاداري حضرت سيدشهدا حضرت امير مي‌فرمايد هيچ خيري نيست در عبادتي که فکري در آن نباشد و فرمود عابد بي‌علم کسي که عبادت مي‌کند نه از روي بصيرت مانند الاغي است که او را بسته باشند به آسيا صبح تا شام زحمت کشيده راه رفته گرسنگي خورده بسا زخم شده اما از جاي خود نجنبيده دور خودش گشته.

شما فکر کنيد ببينيد شما آيا بايد بشناسيد پيغمبر را تا او شفاعت شما را بکند يا نه بسيار خوب پيغمبر شفيع گناهکاران هست اما اگر تو نداني او شفيع کل است و نشناسي او را او شفاعت نمي‌کند. همين‌جور بحثها را يک وقتي کرده بودند و سؤال از من کرده بودند و من هم نوشته‌ام نه اين است که پيغمبر را خدا رحمة للعالمين خلق کرده و خواه کسي او را بشناسد خواه نشناسد او رحمت است براي عالمين و همين را بحث کرده بودند که شما در قرآن پيغمبر را رحمة للعالمين خوانده‌ايد چطور مي‌گوييد بايد او را شناخت و اگر کسي او را نشناخت خدا عذابش مي‌کند.

ان شاء اللّه ملتفت باشيد او رحمت است براي عالمين به شرطي که عالمين بدانند که او شفيع است براي کل گناهکاران به شرطي که گناهکاران بدانند و دست تولا به دامان او بزنند همچو نيست که او را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 144 *»

خواه بشناسند خواه نشناسند او را، او شفاعت کند اگر بنا بود خدا شفيعي خلق کند و او شفاعت کند گناهکاران را، خواه گناهکاران او را بشناسند خواه نشناسند ديگر ارسال رسل نمي‌کرد انزال کتب نمي‌کرد ديگر چه ضرور پيغمبران بيايند و مردم را دعوت کنند همين‌طور يک کسي را خلق کند در يک کوهي او براي خودش عبادت کند و رحمة للعالمين باشد خلق هم خبر نداشته باشند که خدا همچو کسي را خلق کرده فکر کنيد ببينيد هر رسولي که آمد دعوت کرد گفت بدانيد منم رسول از جانب خدا قولم قول خداست فعلم فعل خداست شما بايد اعتقاد کنيد که پيغمبر است شفيع جميع گناهکاران که در روزگار هستند و شفاعتي لاهل الکباير من امتي را امت بايد اعتقاد کنند و در تشهد نماز بخوانند که تقبل شفاعته في امته و ارفع درجته از براي اينکه شفاعت به آنها تعلق بگيرد.

پس ان شاء اللّه يقين کن فکر کن ببين حضرت سيدشهدا چه گناهي کرده بود که اين همه مصيبت بر سر او وارد آمد پس گناهان تمام اهل روزگار از ابتداي آدم تا قيامت همه را به پاي خود قبول کرده و چنين گناهي که انواع و اقسام عذابها بايد بر صاحبان آنها وارد آيد جميع آنها را به خود خريده عليه ما عنتّم حريص عليکم بالمؤمنين رءوف رحيم هرچه شما مي‌کنيد کار بد شما را او به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 145 *»

گردن گرفته است پس شفاعت مي‌کند گردن گرفته است پس شفاعت مي‌کند و اين شفاعت اسبابي و اوضاعي دارد خودش اگر بنا بود در راه خدا کشته شود اين امر صورت نمي‌گرفت درست دقت کنيد سرّ اينکه حضرت سيدشهدا اين عمل را کرد و اين قرعه را به نام او زدند به دست بياريد.

پيغمبر اولاً اگر بنا مي‌گذاشت خودش شهيد بشود و اهل‌بيتش را اسير کنند اموالش را به غارت ببرند و حال آنکه اول داعيان است همين که دعوت مي‌کرد هنوز استقرار نگرفته بود پيغمبري او و مردم ندانسته بودند حقيت او را و به يک دفعه بريزند و بکشند او را ديگر اسمش در دنيا نمي‌ماند الآن شما خبر نداشتيد که پيغمبري آمده يا نيامده و حال آنکه پيغمبري بود که از روزي که مبعوث شد تا روز قيامت بايد حلال حلال او باشد حرام حرام او باشد تا روز قيامت به جهتي که همه دين و مذهب را او آورده تا قيامت هم بايد دينش باقي باشد پس اگر خودش را مي‌کشتند ديگر اسمش باقي نمي‌ماند در دنيا و امرش منتشر نمي‌شد خانه نبوتش آن روز خراب بود ديگر صداش به تو نمي‌رسيد و ديگر مسلماني نبود اين به حسب ظاهر امر است.

به حسب باطن باز ان شاء اللّه بابصيرت باشعور فکر کنيد و مباشيد مثل کساني که چشمشان را روي پاشان دوخته‌اند و پاشان را روي عقلشان گذارده‌اند دقت کنيد پيغمبر9 در جميع عالمها همه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 146 *»

جا او لسان اللّه است همه جا او قول خدا را بيان مي‌کند او قولش قول خداست او اگر حرف نزند خدا هيچ حرف نزده ببين پيش از آني که او بيايد قرآن را بياورد آيا تو مي‌دانستي کلام خدا چيست هيچ نمي‌دانستي کلام خدا را چون او گفت در همه عالمها خدا گفته تبارک الذي نزّل الفرقان علي عبده ليکون للعالمين نذيرا  اين عالم يک عالمي است آخرت عالمي است بالاترش عالمي است پايين‌ترش عالمي است هرجا خدا خلقي خلق کرده عالمي است از عالمها خدا است خالق آن عالمها اين پيغمبر پيغمبر است در همه آن عالمها پس پيغمبر خودش عهدگير است از جانب خدا خودش جانشين خداست خودش قائم مقام خداست خودش دست خداست و دست او دست خداست امر او امر خداست حکم او حکم خداست اگر چيزي را او نگويد در هر عالمي او سکوت کند خدا سکوت کرده در هرجا او تکلم کند او تکلم کرده هرجا امر کند او امر کرده هرجا نهي کند خدا نهي کرده ديگر اين‌جور چيزها را شما ان‌شاء اللّه مي‌توانيد بفهميد و فضايل بسيار در اين حرفها گذاشته شده.

پس ان الله اشتري من المؤمنين اين حکم است که معامله‌اي را که خدا مي‌خواهد بکند ديگر خواه در عالم ذر باشد خواه در اين دنيا وقتي مي‌خواهد معامله‌اي بکند با زبان پيغمبر مي‌کند وقتي مي‌خواهد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 147 *»

کاري بکند با دست پيغمبر مي‌کند پس آنجا جان مؤمنين را پيغمبر خريده نمي‌بيني در اين دنيا بيعت مي‌گرفت از مردم ان الذين يبايعونک انما يبايعون الله کساني که با تو بيعت مي‌کنند اي محمد اين است و غير از اين نيست که بيعت کرده‌اند با خدا و دستي که روي دست مردم مي‌گذاري و اين براي اين است که وقتي بيعت مي‌کردند دست پيغمبر بالاي دست مردم بود دستي که روي دست مردم مي‌گذاري يد الله فوق ايديهم دست خدا بالاي دستهاست اين دست خداست که با او بيعت مي‌کردند ظهور خداست در عالم شهاده که مردم بتوانند او را ببينند صداي او را بتوانند بشنوند امر او را بتوانند بفهمند رأي او را بتوانند بيابند آخر خدا اگر بخواهد چنين کاري کند چه جور بکند خدا؟ غير از اين طوري که کرده طوري ديگر نمي‌شد و محال بود. همچو خيال کني که خدا خودش مي‌آمد ميان مردم حرف مي‌زد آخر يک جوري مي‌آمد هر جوري که مي‌آمد همين‌طور مي‌شد که حالا شده. ذات خدا ديدني نيست و ذات خدا آوازه ندارد آوازه را کسي دارد که دهن داشته باشد لب داشته باشد دندان داشته باشد حلق و حنجره داشته باشد آن وقت هوائي را بگيرد آن را ببرد توي شش خود ببرد توي جگر خود و بيرون بياورد به يک اندازه‌اي آن وقت آوازه‌اي بيرون آيد وقتي اين‌جور مي‌کني صدايي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 148 *»

بيرون مي‌آيد حالا خدا دهن ندارد لب ندارد دندان و کام و زبان ندارد و حنجره و شش ندارد که صدايي از آن بيرون آيد لکن تمام حرف زدن خدا حرف زدن پيغمبران اوست و تمام ظهور خدا ظهور پيغمبران اوست و تمام پيغمبران اين‌طور هستند پيغمبر ما9 از همه مشتخص‌تر است ظهور اعظم خداست پس پيغمبران ظهور خدا هستند ظاهر خدا هستند و قائم مقام خدا هستند آنجايي را که تو خيال مي‌کني که اگر خدا آنجا ايستاده بود خوب مي‌شد خدا همان‌طور کرده خدا همان‌جا ايستاده ديگر اگر تو غافل باشي باش و باز اين را ملتفت باش که عمداً خدا کسي را غافل نخواهد کرد خدا عمداً ايمان کسي را ضايع نخواهد کرد ما کان الله ليضيع ايمانکم مگر کسي خودش غرض داشته باشد مرض داشته باشد خودش نخواهد ايمان داشته باشد خدا امرش را براي او واضح کرده آشکار کرده حجت خود را تمام کرده بعد از اتمام حجت ولش مي‌کند.

پس پيغمبر9 خودش زبان خداست که مي‌گويد بفروشيد به من جان خود را و مال خود را در ظاهر اين مبايعه را پيغمبر از مردم مي‌گرفت و اگر خلافت را غصب نکرده بودند حضرت امير هم مي‌کرد و بيعت مي‌گرفت چرا که زبان خدا بود.

باري پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه که پيغمبر مناسب نبود

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 149 *»

خودش مرتکب اين کار بشود به جهتي که مبدء بود و اين مطلب را در جميع عالمها اگر ببري جاري کني آن سرّ حکمتش را خوب به دست خواهي آورد پس عرض مي‌کنم نور اول را اگر کسي خاموش کند آن وقت ديگر حقي نيست و تو مي‌خواني در قرآن که ربنا ماخلقت هذا باطلا اين زمين و اين آسمان و اين ماه و اين ستاره‌ها و اين آفتاب و اين گردش شبانه‌روز و اين اوضاع براي باطل خلق نشده که اگر چنين باشد فکر کن ان شاء اللّه و چون مردم کم فکر مي‌کنند کم ملتفت مي‌شوند مي‌بينند آسماني مي‌بينند زميني آفتابي ماهي گردش افلاکي لکن غافلند فکر نمي‌کنند که آيا خدا همه اين اوضاع را براي چه سرپا کرده اين‌جور کرده که الاغهاي دنيا علف بخورند! گو نخورند چه مي‌شود؟ گاوها علف نخورند نخورند چه مي‌شود؟ شترها نچرند نچرند و حال آنکه هيچ ربي هيچ خدايي سرش نمي‌شود هيچ نمي‌داند چيزي را و اشرف خلقي که خلق کرده که انسان است و فرموده که و لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم و خدا اين انسان را در بهترين صورتها آفريده و از جميع مخلوقات اشرف است حالا بهترين جميع جنبندگان روي زمين اناسي هستند حالا در انسانها فکر کنيد ببينيد آيا خدا اين زمين و آسمان را براي گبرها که آتش‌پرست هستند خلق کرده باز اين حيوانات چهارپا آيا نه اين است که از آن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 150 *»

گبرها خيلي بهتر هستند؟ حيوان ديگر نمي‌رود چيزي را خدا اسم دیگر دیگر نمیرود چیزی را خدا اسم بگذارد بپرستد که خدا را به غضب بياورد حالا آيا اين زمين و آسمان براي آنها است؟ زنده هم هستند و خدا مهلتشان هم داده و همچنين فکر کنيد که اين زمين و آسمان را براي آن کسي خلق کرده که انکار مي‌کند پيغمبر را انکار مي‌کند محمد بن عبداللّه را انکار مي‌کند پيغمبران را؟ به طور بصيرت ان شاء اللّه فکر کنيد. غافل مباشيد که چنين خيال کنيد که مردم چه مي‌دانند حق کجاست آنهايي که تابع عيسي شدند از کجا بيابند پيغمبر بر حق است؟ آنهايي که تابع موسي شدند از کجا بيابند پيغمبر بر حق است؟ و از کجا بدانند عيسي راست گفته؟ آنها که تابع پيغمبر مايند از کجا بدانند موسي راست گفته عيسي راست گفته؟ نمي‌دانند. از اين جهت متحيرند و همچنين ان شاء اللّه فکر کنيد در هر جزء جزء از امور دين.

شما ان شاء اللّه فکر کنيد در اين قاعده‌اي که عرض مي‌کنم و اين قاعده را عقلتان مي‌پذيرد و بعد آيات و اخبار و جميع چيزهايي که منسوب به خداست و در جميع کتب آسماني است مي‌بينيد بر همين قاعده است و آن اين است که خدا خدايي است اقدر قادرين خدا خدايي است اعلم عالمين خدا از همه کس بهتر مي‌داند خدا قدرتش بيشتر است از همه کس عادل هم هست ظالم هم نيست رءوف هم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 151 *»

هست رحيم هم هست مدبر هم هست حالا چنين خدايي آيا مي‌شود دينش را واضح نکند و دينش را مردم هم راه نبرند و آن وقت دست از مردم برندارد که چرا آن ديني را که من واضح نکرده‌ بودم ظاهر نکرده بودم آشکار نکرده بودم تو پيدا نکردي؟ جواب خواهد گفت که چيزي را که تو واضح نکردي آشکار نکردي آن را من چطور پيدا کنم بروم خواب ببينم پيدا کنم فال بگيرم پيدا کنم؟ آيا خواب ديدن را براي ما حجت کرده بودي که خواب ببينيم، حقي را پيدا کنيم؟ آيا فال گرفتن را براي ما حجت کرده بودي که اگر بخواهي حقي پيدا کني برو استخاره کن فال بگير پيدا کن؟ اينها را که قرار نداده بودي پس ملتفت باشيد که امر خدا و دين خدا در جميع قرنها در جميع عالمها چه در دنيا چه در آخرت چه در برزخ در همه وقت از زمان آدم تا زمان خاتم واضح بوده ظاهر بوده آشکار بوده مثل روز روشن بوده بلکه امر خدا از روز واللّه بايد روشن‌تر باشد چرا که روز علت غائي ايجاد نيست و اين علت غائي است به لفظ ملايي آنها که ملا هستند مي‌فهمند شما هم که ملا نيستيد علت غائي يعني ثمره وجود تو اين نيست که بداني که روز روز است و شب شب است ثمره وجود تو عبادت است چنانکه خودش گفته ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون خلق نکردم جن و انس را مگر براي عبادت حالا عبادت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 152 *»

چطور بايد کرد خدا مي‌گويد من راهش را به دست تو نداده‌ام تو هم عبادت کن! آيا مي‌شود خدا به مردم اين‌جور چيزها خطاب کند! نمي‌کند. بگويد من شما را براي نوکري آفريده‌ام لکن راه نوکري را به شما ننموده‌ام شما برويد به مشرق به مغرب به زمين به آسمان خواب ببينيد فال بگيريد راه نوکري را پيدا کنيد آيا مي‌شود خدا در عالمي همچو حکمي بکند؟ محال است نکرده و نخواهد کرد.

مکرر عرض کرده‌ام اين پادشاهان ظالم جابر جاهل که خيلي چيزها را نمي‌دانند خيلي چيزها را غافلند خيلي چيزها را محض ظلم و ستم مي‌کنند مع‌ذلک در حکمهاي ظلمشان چنين حکمي نيست که بگويند ما مقصود خودمان را به شما نگفته‌ايم و از اراده خودمان شما را خبر نکرده‌ايم توي دلمان قصدي کرده‌ايم خواهشي داريم شما چرا به آن خواهش راه نرفته‌ايد؟ همين ظالمين هرچه ظلم بکنند اقلاً مي‌گويند حکمشان را مثلاً مي‌گويند فلان جور پول را مي‌خواهيم فلان‌قدر مي‌خواهيم و سخت هم مي‌گيرد اقلاً امرش را مي‌رساند آن وقت مي‌گويد چرا رفتيد چرا نرفتيد؟ پس محال است که خدايي که اعدل عادلين است اعلم عالمين است اقدر قادرين است دين خودش را واضح نکند ظاهر نکند آشکار نکند از روز روشن‌تر نکند؛ از کسي آن را بخواهد. ثمره روز اين است که يکي از عبادات را در آن روز به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 153 *»

عمل بياوري صبحش نماز کني ظهرش نماز کني حالا ثمره وجود تو اين نيست که بداني روز روز است چرا که وقتي که به خواب مي‌افتي و نمازت قضا مي‌شود قضاش را که مي‌کني ديگر خدا کاريت ندارد ثمره وجود تو اين است که خدا را عبادت کني پس تو مستحق ايني که خدا راهش را به تو بنماياند بعد از نمودن و آشکار کردن وقتي خودت نمي‌روي معلوم است ولت مي‌کند به جهت آنکه او که احتياجي به تو ندارد پس انا هديناه السبيل اما شاکراً و اما کفوراً ما راه خود را نموديم مي‌خواهي تند برو به منزل برس مي‌خواهي در راه مرو يقين هم که بکني که اين راه است باز بي‌راهه برو و هلاک شو.

پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه بدانيد هميشه امر واضحي ظاهري بيّني آشکاري را قرار مي‌دهد در ميان خلق و آن را ساري و جاري مي‌کند وحجت خود را تمام مي‌کند که مؤمن از روي بصيرت مي‌بيند خاطرجمع است و يقين مي‌کند به آن يقيني که مافوق ندارد. آن امر را مي‌آورد در ميان آنها امر واضحي مي‌آرد که کافر مي‌بيند که واضح است و بيّن است و ظاهر است و آشکار به طوري که هيچ شکي شبهه‌اي براي او نمي‌ماند لکن از روي عمد انکار مي‌کند بلي کاري که مي‌کند خدا اين است که اين را جبر نمي‌کند که به زور نگذارد کافر شود قادرشان کرده با زبان بگويند ما قبول نداريم با زبانشان اين را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 154 *»

مي‌گويند آتش هم نمي‌گيرند گبرها و يهوديها و بت‌پرستها و ملل خارجه در دنيا پرند و آنها را هلاک نکرده بناش را نگذارده که هلاک کند لايحسبن الذين کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما خدا چون عداوت دارد با کفار ان الله عدو للکافرين و عداوت خدا با کافر بيشتر است از عداوت پيغمبران او چنانکه عداوت آنها بيشتر است با کفار از عداوت اوصياي آنها و عداوت اوصياي پيغمبران بيشتر است با کفار از عداوت ساير مؤمنين پس حالا که خدا زياد مهلت مي‌دهد به آنها براي اين است که زياد عذابشان بکند.باري مقصود اين است که فکر کنيد ان شاء اللّه که خدا هميشه بناش اين بوده امر واضح ظاهر آشکار را در ميان مردم بگذارد تا حجت او تمام باشد حالا يک‌خورده به هوش بياييد و ملتفت باشيد.

عرض مي‌کنم بعد از آني که پيغمبر آخرالزمان آمد در ميان اين مردم و معجزات تمام انبيا را آورد و علاوه هم معجزاتي چند آورد که انبيا نياورده بودند که يکي از آن معجزاتي که آورده اين قرآن است که واللّه آدم و نوح و ابراهيم و ساير پيغمبران عاجز بودند که مثل قرآن را بياورند قرآني آورد در ميان مردم که از آن روزي که آورده و گفته جن و انستان جمع شويد و مثلش را بياوريد آن وقت نمي‌توانيد بياوريد و اگر همه جن و انستان جمع شديد و پشت به پشت يکديگر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 155 *»

گذارديد عداوت هم کرديد همّتان هم هست که کاري کنيد باطلش کنيد و ديديد که نتوانستيد بياوريد مثل يک سوره‌اي از آن را نتوانستيد بياوريد هزار و کسري هم گذشت و نتوانستيد مثل آن را بياوريد همه هم عداوت داشتيد و الآن هم داريد همه هم عداوت داريد و مي‌خواهيد کاري کنيد او را ضايع کنيد با وجود اين نتوانستيد کاري کنيد مثل آن را بياوريد پس بدانيد که معجزه است و معجزه‌ايست که آن را کافر با چشمش مي‌بيند منافق با چشمش مي‌بيند مؤمن با چشمش مي‌بيند و حال آنکه تمام معجزات جوري است که کسي چيزي مي‌شنود ديگر نمي‌بيند مثلاً نوح چه کرد عالم را طوفان کرد چيزي مي‌شنوي موسي عصا انداخت اژدها شد يک چيزي به گوشتان مي‌خورد هزار شک و شبهه در تفاصيلش مي‌آيد براي انسان پس تمام معجزات که تمام انبيا آوردند هيچ يکش معجزه‌اي نبود که باقي بماند و مردم با چشم آن را ببينند و خدا به پيغمبر ما معجزه‌اي داده که آن معجزه را که نوح مي‌بيند اقرار مي‌کند که من عاجزم از همچو کاري چون عاجزم من نوکري تو را اختيار مي‌کنم و هکذا باقي پيغمبران هر کسي معجزي آورد يک ساعت بود يک روز بود ديگر بعدش کسي آن را نديد خبرش به مردم رسيد.

حالا پيغمبر قرآني آورد که حروف و کلماتش در دست جميع

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 156 *»

عرب بود همين بيست و هشت حرف را گرفته و حرف زده و اين بيست و هشت حرف پيش همه مردم هست و حالت پيش و پس کردن کلمه و حروف هم که براي همه هست با وجودي که اين کلمات و حروف مبذول بود در ميان مردم و خودشان تکلم به آنها مي‌کردند قرآني آورد و گفت مثلش را بياوريد همه جن و انستان جمع شويد مثلش را بياوريد و نمي‌توانيد بياوريد خدا هم تصديق او را کرد تقرير او را کرد قدري هم در اين دليلها فکر کنيد گوش بدهيد دقت کنيد خوب گيرم عربها نتوانستند مثلش را بياورند به جهتي که از شمشير حضرت امير ترسيدند بسا کسي خدشه‌اي وارد آورد که شايد هم آورده باشند ما خبر نشده باشيم شايد مثل قرآني آوردند توي کوهي ماند و پوسيد و کسي خبر نشد يا مثل قرآن را شايد کسي نوشته و خبرش به ما نرسيده همه اينها را ببر پيش خدا چرا که ارسال رسل را خدا مي‌کند احقاق حق را خدا مي‌کند ابطال باطل را خدا مي‌کند خدا که مي‌تواند اگر خبري باطل است بطلانش را آشکار کند وقتي مي‌بيني خدا هيچ راه بطلاني قرار نداده براي اين قرآن پس بدان قرآن اعظم معجزي است که پيغمبر آورده خيلي حکايت است که کسي که درس نخوانده باشد و اين مخصوص پيغمبر آخرالزمان است9 آن پيغمبران ديگر درسها خوانده بودند و کلامشان را هم حجت قرار

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 157 *»

نمي‌دادند موسي تورات را که آورد نگفت مثلش را نمي‌شود آورد به جهتي که او هم مثل مردم حرف زده بود و هکذا عيسي نگفت مثل انجيل را نمي‌شود آورد و هکذا هر پيغمبري که کتابي آورد همچو ادعائي نکرد لکن پيغمبري آمد ميان مردم و همه کس ديد که درس نخواند مکتب نرفت خط ننوشت ديگر شايد رفته باشد تو خيال مي‌کني نرفته؛ مي‌گويم خويش و قومهاش همه دشمنش بودند که يکي از آنها ابولهب بود که عموش بود زن ابولهب بود که همين زن ابولهب مدتها پرستاري او را مي‌کرد زنِ عموش بود و او هم يتيم بود پس توي دامن آنها بزرگ شده بود اگر مکتب رفته بود و مي‌گفت نرفته‌ام همان خويش و قومهاش که دشمنش بودند رسواش مي‌کردند پس همه مي‌دانستند مکتب نرفته درس نخوانده کسي چيزي تعليمش نکرده يک‌دفعه برخاست در ميانه چنين قومي و بنا کرد از جميع گذشته‌ها خبر دادن که آدم چه کرد با حوا چه گفت حوا چه گفت پسرهاش چه کردند بعد که رفتند ديدند همان جوري که خبر داده بود در کتابهاي ديگر هست خبر داد موسي چه کرد مطابق با کتابهاي ديگر پس کسي که بي‌خبر بود از کتابهاي ديگر از گذشته‌ها خبر داد مطابق کتابها، از آينده‌ها خبر داد و از آن خبرهايي که از آينده‌ها داد يکيش همين قضيه سيدشهدا است صلوات اللّه عليه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 158 *»

همچنين از جمله خبرهايي که خبر داد اين بود که گفت بعد از من پيغمبري نمي‌آيد معلوم است خبر داشت از اين دنيا که نمي‌آيد و در دنيا ديگر بعد از او پيغمبري نيست پس معجزي آورد در ميان که شنيدني نيست ديدني است نه يک چيز مجملي است که بشنوي، موسي عصا انداخت و اژدها شد ديگر چه رنگ بود چه بود معلوم نيست و همچنين باقي معجزات ساير پيغمبران لکن اين معجز اين‌جور نيست خير قرآن است و الآن در ميان است اولش را بخوان آخرش را بخوان مي‌بيني از قصه‌هاي گذشته خبر داده مطابق کتابهاي ديگر همچنين از آينده‌ها خبر داده و روز به روز مي‌بيني آنچه خبر داده واقع مي‌شود پس اين معجزي است در ميان مردم که از روي زمين برداشته نخواهد شد تا قيام قيامت ببين امر خدا چطور بايد واضح باشد.

به همين‌جور عرض مي‌کنم که بدان جميع داعيان به سوي حق امرشان مثل اين قرآن است جميع جن و انس جمع شوند که آن مطلبي که آنها مي‌گويند باطل کنند يا جفتش را بياورند در قوه‌شان نيست چنانکه اين قرآن جامع خبر گذشته‌ها است خبر آينده‌ها است اينها را عوام هم مي‌توانند تميز بدهند پس امر پيغمبر و امر الهي در همه عالمها اين‌جور است.

حالا ملتفت باشيد ان شاء اللّه بعد از آني که پيغمبر9 آمد و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 159 *»

آن‌جور معجزاتي که شنيده‌ايد و نشنيده‌ايد آورد و آنها شنيدني بود و خبرش به شما رسيد و بعد اين قرآن را آورد و حجت خود را تمام کرد اين پيغمبر چنين قرار داد که آن وقتي که مي‌خواست ارتحال کند از دنيا به منبر رفت و به مردم فرمود حلال خدا بيش از آن است که من در يک مجلس آنها را براي شما بشمارم و براي شما بگويم حرام خدا بيش از آن است که من در يک مجلس آنها را براي شما بشمارم و بگويم نمي‌شود تمام حلال و حرام را بيان کرد و گفت براي کسي پس فرمود حلال خدا بيش از آن است که بيان کنم و حرام خدا بيش از آن است که بيان کنم و بر فرضي که مي‌فرمود کي همه را حفظ مي‌توانست بکند بر فرضي که کسي خيال کند که پيغمبر بگويد و کسي حفظ کند خوب کي فراموش نکند کي معصوم است کي خاطرجمع مي‌شود که اين که روايت کرده سهو نکرده يادش نرفته پس گفت من از ميان شما مي‌روم و حلال خدا بسيار است حرام خدا بسيار است و آنها همه‌اش در قرآن است اما شما نمي‌توانيد همه‌اش را بفهميد من حضرت امير را خليفه و جانشين خود مي‌کنم من کنت مولاه فهذا علي مولاه هر که من مولاي اويم علي مولاي اوست. مولا است پيغمبر يعني آقا است يعني اولي است از خود ما به ما النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم پيغمبر اولي است به مؤمنين از نفسهاي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 160 *»

خودشان ديگر اينها که عرض مي‌کنم به کار خيلي جاها مي‌خورد پس اگر پيغمبر اولي است از جميع مؤمنين معنيش اين است که اگر کسي پيغمبر را بخواهد بکشد و راضي شود که تو را به عوض او بکشد در چنين جايي بر تو واجب است که بروي تو را بکشد که پيغمبر کشته نشود بلکه اگر امر داير شود ميان کشتن يک پيغمبر و کشتن تمام خلق البته پيغمبر اولي است زنده باشد و تمام خلق را زير شمشير بيرون کنند که پيغمبر کشته نشود و همچنين غذائي باشد که جميع خلق بايد او را بخورند تا نميرند و فرضاً محتاج باشد آن پيغمبر به آن غذا غذائي باشد که تو اگر نخوري بميري و پيغمبر به آن محتاج باشد بايد تو آن را نخوري و بميري و او بخورد چرا که او اولي است به تو از خود تو در احاديث خاصه اينها را فرمايش کرده‌اند مي‌فرمايد هرکس مرا از خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست و همچنين مي‌فرمايد هرکس ذريه مرا از ذريه خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست هرکس مال مرا از مال خودش دوست‌تر ندارد و بهتر حفظ نکند از امت من نيست پس اولي است به جميع مردم از خود مردم از جانشان از مالشان مال او را اولي است که حفظ کنند تا از مال خودشان پس خليفه قرار مي‌دهد که بعد از خودش اگر خلق مخير شوند که حضرت امير در ميان باشد و زنده بماند او کشته نشود و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 161 *»

باقي مردم کشته شوند بايد تمام مردم کشته شوند اگرچه به ناحق کشته شده‌اند همه فداي اميرالمؤمنين بايد يک سر مو کم نشود از سر او و بايد محفوظ بماند همچنين آنچه را او محتاج است اگر ساير مردم محتاج به آن باشند بايد ساير مردم بميرند از تنگي و بايد او را ترجيح دهند بر خودشان و اينها را عرض مي‌کنم محض علم است که ياد بگيريد و الا حالا الحمدللّه اميرالمؤمنين نيست در دنيا و ريشتان را نمي‌گيرد که بياييد چنين کنيد حالا مترسيد اصل اعتقادتان اين باشد به کار قيامتتان مي‌آيد.

پس نبي اولي است به مؤمنين از خود مؤمنين مال شما مال پيغمبر باشد بهتر است تا مال خودتان باشد همچنين زنت را پيغمبر بخواهد مال اوست کنيز اوست تمام اين مردم واللّه جميعاً کنيزان و غلامانند براي ايشان و در خيلي از جاها اشاره هم کرده‌اند. در آن اذن دخولي که براي زيارت قبر هر امامي از امامان است به خصوص بر در حرم سيدشهدا مي‌خواني عبدک و ابن عبديک المقر بالرق و التارک للخلاف عليکم اگر بر در حرمشان مي‌روي و اين را مي‌خواني اعتقاد نداري رو به رو دروغ گفته‌اي با ايشان، ايشان هم پدر آدم را درمي‌آرند براي اينکه دروغ نمي‌شود پيش امام گفت.

خلاصه پس مردم جميعاً کنيزان هستند و غلامان هستند براي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 162 *»

ايشان و واللّه اوست اولي به اموال ايشان از خود ايشان اوست اولي به جان ايشان از خود ايشان نمي‌بيني که حکم مي‌کنند برويد جهاد که کشته شويد و واجب است امتثال و کساني که اين حکم به ايشان مي‌شد اگر نمي‌رفتند مخلد در جهنم مي‌شدند پس اولاً پيغمبر اولي است به همه مردم از همه مردم بعد حضرت امير خليفه رسول خدا است و اولي است به همه مردم از خود مردم بعد از آن حضرت امام حسن و امام حسين؛ و تمام خلقي که هستند آنها اگر هلاک بشوند بشوند و او سالم بماند اين حکم خداست و همچنين هر امامي حالا که چنين باشد به آساني مي‌تواني مطلب را بفهمي.

حالا فکر کنيد حضرت امام حسين جان داد از جانب جميع گناهکاران و خدا حساب مي‌کند و جوري است که اگر او را يک سر ترازو بگذارند و جميع خلق را غير از جدش و پدرش و اينها يک سر ديگر ـ ديگر استثنا نمي‌کنم احدي را ـ حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه را در يک سر ترازو بگذارند و تمام خلق را از جن و انس يک سر ديگر بگذارند باز او سنگين‌تر است و در نزد خدا مقرب‌تر است پس بدانيد که او فدائي شده است براي تمام خلق پس کأنه تمام خلق کشته شده‌اند پس خدا کفاره از شما گرفته و اين را شفاعت براي شما قرار داده حالا ديگر فکر کنيد ببينيد اين امر را چطور واضح و بيّن و

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 163 *»

آشکار قرار داده امر سيدشهدا بر يهودي مخفي نيست بر نصاري مخفي نيست بر گبرها مخفي نيست بر سني مخفي نيست بر شيعه مخفي نيست هيچ راه نقصي براي او نيست وجود شريف او بود که از جميع جهات کمالات را به خود گرفت که آن جهات کمال براي پيغمبر و حضرت امير ميسر نشد چرا که جدي دارد مثل پيغمبر9 پدري دارد مثل حضرت امير مادري دارد مثل فاطمه اولادي دارد مثل ائمه طاهرين حالا يک نفر توي ملک خدا پيدا نمي‌شود همچو حسب و نسبي داشته باشد آدم نوح ابراهيم موسي عيسي حتي خود پيغمبر ندارد جدي مثل جد آن حضرت، حضرت امير ندارد جدي مثل جد او، پدري که او دارد پيغمبر ندارد همچو پدري، حضرت امير ندارد همچو پدري، هيچ کس همچو جدي و پدري ندارد و همچنين امام حسن اگر بعضي را دارد اولادي مثل اولاد امام حسين ندارد پس وجودي که قطب عالم امکان بود و قلب عالم بود واللّه بي‌مثل بود بي‌شريک بود بي‌نظير بود از جميع جهات تمام بود پا در ميان گذارد و اين امر را قبول کرد و بعد از آني که غصب خلافت شد و مردم نمي‌دانستند حق با کيست ديگر به خصوص که ظاهراً حضرت امير تمکيني از خلفا داشت ديگر بخواهي حالي همه مردم کني که اين جبر بود و ظلم چقدر بايد زور زد تا حالي کرد که تقيه بوده نماز کرده

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 164 *»

پشت سر آنها اين توي گوش مردم نمي‌رود لکن امر سيدشهدا را ببينيد چقدر واضح بود مي‌خواهم عرض کنم که امري مثل امر سيدشهدا واضح و بيّن در عالم نيست چنين ظلمي که بر او شد بر اهل هر ديني عرضه کني بگويي پسر پيغمبر بود که آن پيغمبر تعريف آن را خيلي کرده بود مکرر او را و برادرش را گفته بود سيدي شباب اهل الجنة معروف و مشهور بود که آن پيغمبر او را دوست مي‌داشت و هيچ‌کس خلافي از او نديده بود آن را بکشند و خود اينها همه قائلند حتي يزيد حتي شمر هيچ خلافي از او نديده بودند هيچ خلافي از ايشان سر نزد خود سنيها اقرار دارند که ايشان خلاف نکرده‌اند و همين‌طور حجت را تمام کرد که بعد از آني که من فرزند رسول خدا باشم فرزند حضرت امير باشم فرزند فاطمه همه‌تان هم قائل باشيد که من هيچ خلافي هم نکرده‌ام شما هم ادعا مي‌کنيد که امت پيغمبريم اگر اينها را همه قبول داريد فبم تستحلون دمي چرا خون مرا حلال مي‌دانيد امرش واضح شد بيّن شد آشکار شد باز امر به اين واضحي ظاهري آشکاري را قبول نکردند ريختند بر سر او او را کشتند مردم همين‌جورند. باري

      و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 165 *»

مجلس هفتم

 

(سه‌‌شنبه ـ هفتم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 166 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه يعني بعضي از ترجمه‌هاش اين است که خداوند عالم فرموده که به درستي که خداوند عالم خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را پيشترها، پيشتر از اين دنيا است يعني در عالم ذر خريده است در روز الست خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و ثمن اين جان و مال را و عوض اين جان و مال را بهشت خود قرار داده و وعده کرده

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 167 *»

است که به اين معامله بهشت خود را عطا کند و عهد کرده است از اين معامله و از اين وعده خودش تخلف نکند و من اوفي بعهده من الله و هيچ‌کس وفاکننده‌تر به عهد خودش از خدا نيست آيا مي‌شود وفا کننده‌تر از خدايي به عهد خود فکر کنيد ان شاء اللّه هرکس عهدي کند چيزي به کسي بدهد وعده کند قسمي بخورد اگر خدا مي‌خواهد آن عهد را مي‌تواند وفا کند اگر خدا نخواست نمي‌تواند وفا کند لکن خداوند عالم کاري که نمي‌خواهد بکند ديگر بسته به جايي نيست اين کار پس حالا عهد کرده است بهشت خود را بدهد به آن جماعت که جانشان را و مالشان را به خدا فروختند پس اگر چيزي را وعده کرده باشد به کسي بدهد و عهدي بکند آن را البته خواهد داد پس هيچ کس وفا کننده‌تر به عهد خود از خدا نيست معلوم است که نيست. و جميع مؤمنان که در راه خدا کشته نشدند چه بسيار واضح است و هويدا که جميع مؤمنان در راه خدا کشته نشدند چه زمانهاي گذشته چه حالا و همچنين جميع مؤمنان مالهاشان را در راه خدا نبردند پس اين مؤمنين در اين آيه همه مؤمنين نخواهند بود پس آن مؤمناني که جان و مالشان را به خدا فروختند و بهشت را در عوض گرفتند نشاني دارند علامتي دارند نشان و علامتشان اين است که بعد از نزول قرآن جنگ مي‌کنند در راه خدا پس اصل معامله را به زبان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 168 *»

ملايي به صيغه ماضي گفته که اشتري يعني خدا پيشتر خريده است و علامت آن جماعت را به صيغه استقبال بيان کرده و گفته بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا و جمعي را مي‌کشند و بعد کشته مي‌شوند و بعد اسباب و اموالشان و جميع ما يتعلقشان را به غارت مي‌برند همان طوري که در روز الست وعده کرده‌اند وفا مي‌کنند.

و چنين واقعه‌اي را انسان عاقل که فکر کند مي‌بيند بعد از نزول قرآن هيچ‌کس جنگ نکرد در راه خدا که بکشد جمعي را در راه خدا و بعد خودش هم کشته شود در راه خدا بعد جميع اسباب و اموال او به غارت برود در راه خدا بعد زن و بچه او را اسير کنند و به اسيري ببرند هيچ‌کس همچو کاري نکرد مگر حضرت سيدشهدا صلوات اللّه و سلامه عليه پس چقدر واضح است کسي که عقل دارد يقين مي‌کند که خداوند اين روضه‌خواني را براي پيغمبر کرده گفت من چنين کاري کرده‌ام همچو معامله‌اي کرده‌‌ام همچنين کسي هست او را هم شناسانيده پس ملتفت باشيد اصرارهاي من و تمام همت من اين است که شماها هر کاري مي‌کنيد هر اعتقادي داريد از روي بصيرت باشد از روي يقين باشد لاعن شعور نباشد و الا اين مردمي که مي‌بينيد هر بچه‌اي در ميان هر طايفه‌اي که متولد شد دينش دين پدر و مادر و خويش و قومش است هر بچه‌اي ميان يهوديها متولد شد دينش چه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 169 *»

چيز است زبان حالش اين است که انا وجدنا آباءنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون ما پدرهامان را ديديم ديني دارند ما هم اقتدا به آنها کرديم بچه‌هايي که ميان نصاري متولد مي‌شوند بزرگ که مي‌شوند مي‌شوند نصراني بچه‌هاي بت‌پرست‌ها بزرگ که مي‌شوند بت‌پرست مي‌شوند بدانيد اين‌جور دين و مذهب دين خدا نيست و اين‌جور دين و مذهب را خدا رد کرده و خدا توبيخ و سرزنش مي‌کند اين جماعت را که اينها حرفشان و دليلشان اين است که مي‌گويند انا وجدنا آباءنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون که اين جماعت کفار بي‌بصيرت؛ و هرکس که بي‌بصيرت است اين آيه ردش مي‌کند هرکس دينش اين است که اگر از او بپرسند چرا اين دين را داري مي‌گويد پدرم اين دين را داشت شما بدانيد اين قاعده را خدا نمي‌پسندد چرا که خدا سرزنش مي‌کند به اين جماعت که اينها مي‌گويند انا وجدنا آباءنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون ماها يافتيم آباء و اجداد خود را بر طريقه‌اي پس ما اقتدا کرده‌ايم به آباء و اجداد خود. اين که دليل نيست برهان نيست او لو کان آباؤهم لايعقلون شيئاً و لايهتدون آيا  نه اين است که پدرهاتان مثل خودهاتان خر بودند و چيزي نمي فهميدند از پدرت هم که مي‌پرسيدند که چرا اين دين را داشتي اين دين را اختيار کرده بودي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 170 *»

مي‌گفت پدرم اين دين را داشت از آن جدت هم که مي‌پرسيدند همين جواب را مي‌گفت انسان همچو نبايد باشد.

پس دقت کنيد ان شاء اللّه از روي بصيرت ببينيد خداوند عالم خريده است از مؤمنان جانشان را مالشان را زنشان را بچه‌شان را فکر کنيد خوب جانشان را خريد مالشان را گفت به غارت ببرند زنهاشان اسير شوند بچه‌هاشان از تشنگي بميرند از گرسنگي بميرند چرا چنين کرده خدا آيا لاعن شعور خدا خواست اين همه صدمه و اين همه مصيبت به اينها برسد يا تعمد کرده يا گناهي داشته که بايد اين همه صدمه بخورد وقتي فکر کني خواهي يافت که آن کساني هم که گناهکار باشند يک خورده دقت کنيد کفار بسيارند در دنيا منافقين بسيارند در دنيا اگر به جهت اين است که کسي عمل بدي داشته باشد بايد اين همه بلا بر سر او بيايد باز کسي هم که عمل بدي داشته باشد اين همه مصيبت بر سرش نمي‌آرند سلاطين که خيلي جبر مي‌کنند به رعيت وقتي خدا مي‌گيرد آن سلاطين را اين‌قدر بلا بر سرشان وارد نمي‌آرد حالا اين همه بلا بر سر سيدشهدا چرا بايد وارد آيد آيا گناهکار بود چرا بايد بر سر يک نفر اين همه مصيبت وارد آورند و حال آنکه شما و تمام اهل اسلام مي‌دانيد که حضرت سيدشهدا گناهکار نبود فاسق و فاجر نبود مرد ظالمي نبود بلکه شماها مي‌دانيد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 171 *»

که معصوم هم بود از جميع آنچه خدا رضا نبود همان جوري که خدا خواست راه رفت و همان طوري که خدا گفته بود کرد و تخلف از آن نکرد و معصوم بود حالا چرا بايد اين همه بلا بر سر او بيايد جانش را بگيرند مالش را بگيرند به غارت ببرند چرا بايد عيالش را اسير کنند و شهر به شهر بگردانند چرا بايد بچه‌هاش از تشنگي و گرسنگي بميرند پس بدانيد اينها نبود مگر آنکه خداوند عالم مي‌خواست از تقصيرات جميع گناهکاراني که مؤمنند بگذرد نه منافقين نه کفار کفار را که خدا دشمن مي‌دارد عذابشان هم مي‌کند و ديگر دشمنيش با منافقين هم بيشتر است ان المنافقين في الدرک الاسفل من النار و آن خلاهايي که زير خلاها است آنجا آنها را جا مي‌دهد خيلي بد جاها دارند منافقين خيلي عداوت دارد خدا با منافقين لکن مؤمنين گناهکار را خواست نجات بدهد و همچنين قرار داده بود که هرکس عمل بد بکند بدي ببيند لامحاله من يعمل مثقال ذرة خيراً يره مي‌فرمايد هرکس مثقال ذره‌اي خوبي بکند آن خوبي را خواهد ديد هرکس مثقال ذره‌اي بدي بکند آن بدي را خواهد ديد اين بدي بسته به اوست مالش است آن خوبي بسته به اوست مالش است. پس تدبيري کرد خداوند عالم که اين گناهکاران را مثل کفار و منافقين هلاک نکند و اينها خودشان از عهده کار خود برنمي‌آمدند و نمي‌توانستند گليم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 172 *»

خود را از آب بکشند چرا که ناقص بودند و کار ناقص ناقص است کسي که در درجه عصمت خلق نشده البته عصمت را نمي‌تواند به کار ببرد از اين جهت هر عملي از او سرمي‌زند ناقص خواهد بود. يک‌خورده دقت کنيد ببينيد هر چراغي که روغن او روغن صافي است نور او درخشندگيش زياد است هر چراغي که روغن آن کثيف باشد و کدورت داشته باشد درخشندگيش کمتر است دقت کنيد ان شاء اللّه عمل هر کسي نسبت به او مثل نور چراغ است نسبت به چراغ کار هر کارکني بسته است به آن کارکن مثل اينکه نور چراغ بسته است به چراغ اگر چراغ روغنش صافي است شمع گچي است شعله او براق است و صاف و درخشنده و يک چراغش يک اطاق بزرگي را روشن مي‌کند اگر روغنش کدورت دارد اگر آن را پيش  چراغ هم روشنش کني باز درست نورش واضح نمي‌کند چيزها را. حالا ان شاء اللّه وقتي دقت کردي خواهي يافت که آن کساني را که در درجه عصمت خلق نکرده‌اند عملشان هم ناقص است و عمل ناقص را خدا نمي‌پذيرد الا لله الدين الخالص دين خالص را از جميع مکلفين خواسته دين مشوب دين مشکوک ديني که دليل ندارد برهان ندارد آن دين را قبول نمي‌کند همين طبعها است که خدا در قرآن مذمت کرده ما حيدري هستيم يعني چه ما نعمتي هستيم يعني چه همه مردم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 173 *»

کارهاشان کارهاي حيدري و نعمتي است و اين حکايت حيدري و نعمتي مثل است مي‌بيني آن مردکه برمي‌جهد که من يهودي هستم آن پدرش برمي‌جهد که من يهودي هستم اين دليل نمي‌شود آن مردکه بر مي‌جهد که من نصاري هستم آن مردکه ديگر برمي‌جهد که من مجوس هستم بعينه مثل حيدري و نعمتي، ما حيدرييم حيدر کيست نمي‌داند ما نعمتييم نعمت کيست نمي‌داند حيدر که بوده نعمت که بوده دو نفر بوده‌اند هيچ نمي‌دانند همين‌طور لاعن شعور برمي‌جهد که بيل اژدها،([1]) بيل اژدها يعني آن حيدري است، چيزي ديگر مي‌گويد. در سر همين بيل اژدها جنگ هم مي‌کنند مال يکديگر را مي‌برند خانه يکديگر را اگر بتوانند خراب مي‌کنند حالا که نمي‌کنند از ترس سلاطين است که نمي‌کنند باري پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه بدانيد اينها دين خدا نيست اينها بازي است بچه‌هايي هم که خورده‌ اي شعور دارند اين‌جور بازي نمي‌کنند آن بچه‌هايي که يک خورده شعور دارند بازيي که مي‌کنند يک بازيي مي‌کنند که سر يکديگر را نشکنند لکن اين مردم را مي‌بينيد که به قدر بچه‌ها هم دين ندارند بچه‌ها باز در بازيشان يک خورده عقلي به کار مي‌برند.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 174 *»

پس عرض مي‌کنم که درست فکر کنيد ان شاء اللّه چرا بايد بر سر کسي که معصوم بوده هيچ خلافي خطائي در هيچ درجه‌اي از درجات براي او نيست از هر جايي که خلق شده و نزول کرده و آمده در اين دنيا تا مي‌رود آنجا در هيچ درجه‌اي در يک لمحه‌اي به هيچ وجه خلافي با خداي خود نکرده خدا چرا اين همه مصيبت بر سر او وارد آورده. پس ملتفت اين معني باشيد که چون خدا ناقص خلق کرد خلق را و عمل ناقص ناقص است عمل خود ماها کفايت ماها را نمي‌کند واللّه ماها گليم خود را نمي‌توانيم از آب بکشيم چون ما محتاج بوديم به شفيعي خدا از اين جهت شفيع آفريد براي ما و معني شفيع اين است که همين که آمد کسي کنار کسي ايستاد و براي او حرفي زد شفيع او شده يعني جفت او شده شفيع فارسيش يعني جفت مي‌آيد کسي که کامل است و نقصي در او نيست و مي‌ايستد پهلوي کسي که ناقص است مي‌گويد اين اگرچه ناقص است لکن تابع من است دوست من است و من بر خود نمي‌پسندم که دوست مرا به جهت نقصاني که دارد به جهنم ببري من که نقصاني ندارم حالا هر صدمه‌اي که به او مي‌خواهي بزني به من بزن عوض آنچه به او مي‌خواهي بکني به من بکن.

باز ان شاء اللّه ملتفت باشيد که صدمه اين همه مؤمنين که عصيان داشتند و بعد از پيغمبران و امامان اگر کسي بگويد من

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 175 *»

معصومم کساني که صاحب شعورند ردش مي‌کنند لعنش مي‌کنند مي‌گويند تو در درجه عصمت خلق نشده‌اي تو ادعاي امامت نمي‌تواني بکني تو سهو داري تو خطا داري تو معصيتهاي عمدي داري پس تمام کساني که غير از انبيا هستند در درجه نقصان واقعند چون در درجه نقصان واقعند محتاجند به شفيعي که آن شفيع کنار آنها بايستد عمل آنها را نسبت به خود بدهد باز کنار آنها بايستد عمل آنها را به دوش خود بکشد و آنها را شفاعت کند که گناه اينها بر من است عليه ما عنتّم در صفت پيغمبر نازل شده آنچه شما بد مي‌کنيد کارهاي بد شما عليه، بر پيغمبر است عليه ما عنتّم حريص عليکم بالمؤمنين رءوف رحيم اين پيغمبر از براي مؤمنان بسيار رءوف است بسيار رحيم است پس واللّه آن رأفتي که از خداوند عالم بايد به خلق برسد به واسطه اين رحيم و اين ودود مي‌رسد و ايشانند اسماء الهي يک قدري دقت که کنيد وحشتها تمام مي‌شود يکپاره منيها که انکار فضايل مي‌کنند از اينها وحشت مي‌کنند شما ان شاء اللّه ملتفت باشيد و عرض مي‌کنم که هيچ واجب نيست که شخص ضرب ضربوا خوانده باشد خير هيچ واجب نيست اگر واجب بود پيغمبر اول مردم را عربي درس مي‌داد مي‌گفت اول عربي بخوانند بلکه به طور خودشان با خودشان حرف مي‌زند با زبان خودشان حرف مي‌زند.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 176 *»

باري پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه دين خدا ديني است که نقصان برنمي‌دارد و الا لله الدين الخالص از همه کس دين خالص خواسته است و اينهايي که در درجه نقصان منزلشان است عمل خالص نمي‌توانند بکنند مي‌ايستي نماز بکني نمازي که عمود دين است شيعه و سني حديث را روايت کرده‌اند الصلوة عمود الدين اذا قبلت قبل ما سواها و اذا ردت رد ما سواها نمازي که عمود دين است و سعي مي‌کني که آن را درست به‌جا بياوري يعني آنهايي که سعي مي‌کنند که درست کنند نمي‌توانند حالا من و تو نکنيم کار نداريم آنهايي که سعي مي‌کنند چنانکه نقل کرده‌اند يکي از علماي بسيار بزرگ بود ديگر يا علامه بود يا ديگري بود يک وقتي با خود خيال کرد که ما سالهاي بسيار از عمرمان گذشته و دو رکعت نماز با حضور قلب نکرديم يک نمازي نکرديم با توجه هر وقت رفتيم نماز کنيم تا تکبيرة الاحرام گفتيم ياد زن بوديم ياد فرزند بوديم ياد بچه بوديم ياد معامله بوديم و دو رکعت نمازي که از اولش تا آخرش با خدا حرف زده باشيم و از اول تا آخر خيال ديگري نکرده باشيم از ما صادر نشده يک عمري هم گذشت تا يک وقتي گفت خوب است برويم به عتبات عاليات بلکه آنجاها خلوت است آنجا عيالمان همراهمان نيست همّ زيادي نداريم شايد آنجاها که رفتيم معامله‌اي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 177 *»

معاشرتي با کسي نداريم بتوانيم آنجا دو رکعت نمازي به کمرمان بزنيم برخاست رفت کربلا ديد اينجا و آنجا و آنجا هيچ وقت خلوت نمي‌شود ديد جاي خلوتي نيست  گفت اينجا که جاي خلوتي گيرمان نيامد که بتوانيم دو رکعت نماز با حضور قلب بکنيم خوب است برويم نجف اشرف برخاست رفت نجف آنجا هم هرچه کرد که جاي خلوتي گير بيارد دو رکعت نماز کند گيرش نيامد فکر کرد گفت مي‌رويم مسجد کوفه آنجا خلوت است کسي آنجا نيست رفت آنجا اتفاق زواري هم نبود و خلوت بود کسي هم نبود اين ايستاد آنجا دو رکعت نماز کند و اين حکايتي است که براي مؤمن عبرت است حال کسي در بندش هم نباشد نباشد اين رفت در مسجد کوفه آنجا ديد خلوت است صدا و ندائي نيست رفت وضوئي گرفت و با توجه هرچه تمامتر ايستاد نماز کردن گفت اللّه اکبر همين که گفت اللّه اکبر چشمش در اين بين افتاد به مناره مسجد که در پيشش بود ديگر يادش رفت که نماز مي‌کند به فکر افتاد که اين مناره آيا چند آجر برده چقدر گچ برده چند عمله برده چند استاد برده يک دفعه گفت السلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته با خود گفت معلوم است ما آمده بوديم مناره بسازيم لايق ريشمان و منکسر شد و برخاست.

خلاصه عمل ناقص ناقص است و تمام نيست از اين جهت مردم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 178 *»

واللّه محتاج بودند به پيغمبري کامل پس مردم ناقص محتاجند به يک شفيعي که ناقص نباشد و عملش کامل باشد او به پرتو عمل خودش مي‌تواند شفاعت کند کساني را که عمل ناقص دارند چراغي را روشن کني روغنش کدورت داشته باشد پيش چراغي ديگر هم روشن شده باشد که روغنش کدورت نداشته باشد نورش معلوم نمي‌شود به طوري که انسان خيال مي‌کند که اين دو چراغ يک نور دارند و مي‌بينيد ان شاء اللّه اين مطلب را به چشم خود پس از اين جهت حضرت سيدشهدا خواست که شفاعت کند جميع گناهکاران را يعني پيغمبر خواسته بود شفاعت کند اسبابش شهادت سيدشهدا شد ديگر سببش که چرا خودش شهيد نشد چرا جميع بلاها را به جان خودش نخريد و در عهده امام حسين ماند بلکه باطنش را عرض کنم که واللّه به جان خودش گذارده پس چرا بلاها را به جان حسين گذارد به جهت آنکه حسين را دوست‌تر مي‌داشت از خودش صدمه‌اي که به امام حسين مي‌رسيد شديدتر بود بر او از صدمه‌اي که به خودش مي‌رسيد واللّه گرسنگي را به طور آساني خودش مي‌کشيد و نمي‌توانست ببيند حسين گرسنه باشد واللّه خودش تشنگي را به آساني متحمل مي‌توانست بشود و صبر کند ولکن نمي‌توانست حسين را تشنه ببيند واللّه خود را به صدمه‌ مي‌توانست بيندازد و نمي‌توانست ببيند امام حسين را که غباري

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 179 *»

به موي او نشسته باشد پس بلاها را عمداً به جان او انداخت تا خودش بلا بيشتر کشيده باشد و اگر بلا به خودش رسيده بود آن‌قدر صدمه نمي‌خورد که بلا بر سيدشهدا وارد آمده بود اين که باطنش است.

به حسب ظاهر عرض کنم که ممکن نبود که پيغمبر خودش پا در ميان بگذارد و کشته شود و جانش را و مالش را بدهد و آنچه دارد بدهد تا تمام شود اين نمي‌شد چرا؟ دقت کنيد ان شاء اللّه فکر کنيد ببينيد پيغمبر آمده بود پيغمبر آخرالزمان باشد دقت کنيد ان شاء اللّه و از آن روزي که مبعوث شد جميع حلال و حرام خدا به او وحي شد جميع آنچه را اين خلق محتاج هستند به واسطه پيغمبر خدا بايد براي ايشان بگويد مردم جميعاً در عصر او که حاضر نبودند چندي در ميان مردم بود و از ميان مردم رفت پيغمبر اين زمان هم که هست و ديگر تا روز قيامت پيغمبري نخواهد آمد ديگر فکر کنيد حالا اگر بنا بود پيغمبر از اول وهله چنين بنائي بگذارد که برود جنگي بکند و کشته شود در راه خدا و جميع آنچه دارد بدهد در راه خدا ديگر مؤمني در دنيا صداي اسلامي به گوشش نمي‌خورد که ايمان بياورد و بعد گناهکار شوند بعد شفاعتشان کند پس از اين جهت است و بسياري از اسرار در همين معامله پيغمبر است و اگر فکر کني در دين خود بابصيرت مي‌شوي پيغمبر چون مي‌خواست امرش مشهور و معروف شود در آفاق و به همه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 180 *»

شهرها برسد صداش مي‌خواست در هر عصري صداي او بلند باشد و تا روز قيامت به جميع مردم روزگار صداش برسد پس لابد است و ناچار که در دنيا چندي زيست کند تا امرش پيشرفت کند اگر زودي کشته بشود ديگر صداي او به جاي ديگر نمي‌رسيد مردم مي‌گفتند کسي آمد و ادعائي کرد و او را گرفتند و کشتند و مغلوب شد و معلوم نشد نبوتش پس از اين جهت خودش کشته نشد و اموال خودش را به حسب ظاهر نداد اگرچه به حسب باطن اموالش را داده همين اموال سيدشهدا اموال پيغمبر است انت و ما لک لابيک در شرع ما همين‌طور است وقتي باطنش را بيابي سيدشهدا و آنچه دارد مال پيغمبر است هر پسري خودش و مالش مال پدرش است حالا بعضي نمي‌دهند معلوم است عُصات و خلاف‌کن در دنيا بسيار است پس در شرع ما است انت و ما لک لابيک پس مال امام حسين مال پيغمبر است و در راه خدا رفت، اين زنها که اسير شدند اين بچه‌ها که اسير شدند همه زنها و بچه‌هاي پيغمبر بودند که آنها را اسير کردند مگو پيغمبر خبر نداشت مرده بود چنين نيست واللّه او شاهد است بر خلق آسمان و زمين و بود و مي‌ديد واللّه در صحراي کربلا به ظاهر هم ديدند او را حتي کفار بعد از قتل سيدشهدا ديدند سفيدپوشي را مثل آدم ديوانه هي مي‌رود اين طرف هي مي‌رود آن طرف هي خود را به زمين مي‌زند مردم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 181 *»

گفتند اين کيست ديوانه شده آن شخص گفت مي‌بينم پيغمبر خدا را انگشت به دندان گرفته با عمامه ژوليده مي‌ترسم نفرين کند که احدي در روي زمين باقي نماند از امام پرسيدند آن سفيدپوش که بود امام گفت اين جبرئيل بود گهواره‌جنبان سيدشهدا بود وقتي ديد اين‌طور شده اين‌طور خودش را بر زمين مي‌زد پرسيدند از جبرئيل چرا خود را به زمين مي‌زني چرا خود را چنين مي‌کني گفت چرا چنين نکنم و حال آنکه مي‌بينم پيغمبر را که ايستاده و انگشت به دندان گرفته و جبرئيل گفت که مي‌ترسم که الآن نفرين کند و ديگر کسي در روي زمين باقي نماند پس پيغمبر مي‌ديد آنها را به آن حالت.

پس منکر فضايل به اين شدتها مشويد پيغمبر واللّه مي‌بيند بر سر امام حسين چه آمد يک خورده دقت کنيد ان شاء اللّه اين حضرت امير خليفه پيغمبر و قائم مقام و جانشين پيغمبر است هرجا برود پيغمبر استاد اوست همين حضرت امير هر که مي‌ميرد بر بالينش حاضر مي‌شود هيچ مؤمني هيچ کافري در مشرق و مغرب نمي‌ميرد مگر اينکه در وقت مردن آن حضرت را مي‌بيند؛

يا حار همدان من يمت يرني
   من مؤمن او منافق قبلا

خودش فرموده پس حضرت امير بر سر هر محتضري حاضر مي‌شود. مي‌بينند حضرت امير را لکن براي کفار و منافقين به صورت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 182 *»

مهيبي عجيبي ظاهر مي‌شود امر مي‌کند به ملک الموت که جان اين را بگير به سختي ملک الموت هم پدرش را درمي‌آرد ظاهر مي‌شود براي مؤمنين به صورت خوش و سفارش مي‌کند که اين دوست من است با او مدارا کن و آن روز واللّه ملک الموت با او مهربان مي‌شود از مادرِ مهربان مهربان‌تر با ناز و نياز بسا اينکه گلي مي‌دهد مؤمن بو مي‌کند و به همين‌طور جانش را در نهايت مدارا مي‌گيرد پس ملتفت باشيد که در وقت احتضارِ سيدشهدا پيغمبر واللّه حاضر بود واللّه اميرالمؤمنين حاضر بود. بر سر مردم ديگر حاضر مي‌شوند بر سر اولاد خودشان آيا حاضر نمي‌شوند؟ واللّه حضرت فاطمه حاضر بود و مي‌ديد که چه کردند واللّه امام حسن حاضر بود و مي‌ديد که چه کردند. پس جميع صدمه‌ها کأنه به آنها رسيده.

ان شاء اللّه فکر کنيد با شعور و ادراک هرچه تمامتر ببينيد مادر بسيار مهرباني باشد پدر بسيار مهرباني باشد يا خير، يک دوست مهرباني ببيند رفيقي دوست مهرباني را بگيرند جايي و ببيند آن دوستش را مي‌زنند ببيند او را ببندند اذيت کنند وقتي دو دوست يکيش در بلا باشد آن دوست ديگر طاقت نمي‌آرد که ببيند دوستش در بلا است فکر کنيد ان شاء اللّه دوستيِ دوست در اين است که برابر دوست بايستد و به عوض او جنگ کند زخم بخورد خوشيش در آن است اينهايي که مي‌گريزند دوست نيستند ببين برادرت که گرفتار

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 183 *»

باشد چطور بي‌اختياري مي‌دوي از اين طرف از آن طرف مي‌گويي سرم به فداي برادرم جانم به فداي برادرم حتي آنکه اگر بداني اگر بروي کمک برادرت سلطان مي‌شنود جريمه‌ات مي‌کند مي‌گويي بفهمد نقلي نيست پس اگر دوستي را بگيرند جايي ببندند کسي ببيند دوستش را صدمه مي‌زنند البته آن ‌دوست بيشتر صدمه مي‌خورد.

باري پس ببينيد محمد و علي و حسن حاضر بودند و مي‌ديدند لکن يک طوري مانع داشتند يا مأمور بودند از جانب خدا که صبر کنند و متحمل شوند و کمک نکنند پس دستشان را قضا بسته بود و الا معصوم بودند مطهر بودند بسياري خواستند کمک آن حضرت کنند خود آن حضرت راضي نشدند و اذن ندادند مي‌خواست اين واقع بشود. از آن جمله وقتي از مدينه بيرون آمدند جمع بسياري از جن طايفه چندي از جن آمدند خدمت حضرت. جاي ديگر گويا در منزل ديگر بود شخصي بود کنيت او اباهَرِم بود عرض کرد ياابن رسول اللّه کجا مي‌روي چه باعث شد که از حرم جدت بيرون آمدي فرمودند ديدم مالم را مي‌برند صبر کردم گفتم سهل است ديدم فحش عرضي به من مي‌دهند استهزاها کردند کتره گفتند صبر کردم آخر ديدم خواستند خونم را بريزند فرار کردم باري منظور اين حکايت نبود منظور آن حکايت بود که وقتي از مدينه بيرون آمدند جمعي از جن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 184 *»

طوايفي از جن آمدند خدمت آن حضرت عرض کردند احتياجي نيست شما بيرون تشريف ببريد شما برگرديد به مدينه ما کفايت دشمنان شما را مي‌کنيم اينهايي که در مدينه هستند اينجا مي‌کشيم. آنها را، آنهايي که در جاهاي ديگر هستند مي‌رويم آنجا آنها را مي‌کشيم فرمودند من اگر چنين تمکيني بکنم و شما برويد و دشمنان مرا بکشيد پس آنجايي که مقدر شده من دفن شوم کي به جاي من دفن مي‌شود جنها عرض کردند پس چه کنيم فرمودند وعده‌گاه ما و شما در کربلا در روز عاشورا دهم محرم بياييد آنجا و آنها را جواب کردند و آنها رفتند و عزاداري کردند و جنها عزاداري مي‌کنند مکرر مي‌شد که در شبها مردم از زمين صدا مي‌شنيدند و کسي را نمي‌ديدند که نوحه‌گري مي‌کردند وقتي معلوم مي‌شد آنها جنها بودند که هي نوحه مي‌کنند و صداشان بلند است به گريه و زاري و خودشان مي‌شنيدند. در منزلي ديگر بود هنوز مکه نرسيده بودند پنج‌هزار ملک آمدند به ياري آن حضرت پنج‌هزار ملک بودند که هر وقت پيغمبر جنگ مي‌کرد و جمعيت زيادي نداشت و بنا بود قشن پيغمبر شکست بخورند آن پنج‌هزار ملک مي‌آمدند و کمک مؤمنين مي‌کردند و جنگ مي‌کردند باز مردم ملک را نمي‌ديدند همين‌قدر مي‌ديدند سر آن کافر بريده مي‌شود ديگر کسي را نمي‌ديدند و آنها پنج‌هزار ملک

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 185 *»

هستند که پيغمبر را ياري مي‌کنند در آيه قرآن صريح است که فرموده  اني ممدکم بخمسة الاف من الملائکة  آن پنج‌هزار ملک آمدند و عرض کردند ما را خدا در مواطن عديده براي امداد جد شما فرستاده و او را به ما نصرت کرده و شما ائمه را قرار داده که ما ياري کنيم شما را قرار داده هر يک از شما که در ورطه‌اي افتاده باشيد ما شما را کمک کنيم حالا آمده‌ايم ياري شما را کنيم اذن بده ياري تو کنيم فرمودند خير باز وعده‌گاه ما و شما کربلا است بياييد آنجا باشيد چهار هزار ملک که منصور ملکِ سرکرده آنها بود آمدند و آنجا ماندند پس ملائکه‌اي آنجا هستند شُعثٌ غُبر با موهاي گردآلود غبارآلود پريشان چشمهاي اشک‌آلود و دايم به عزاداري مشغولند.

خلاصه مطلب اينها نيست مطلب اين است که خدا مي‌خواست چنين امري واقع شود و بايد واقع شود مي‌خواست شفيعي خلق کند که شفاعت همه مؤمنين را بکند مگوييد شفيع خود پيغمبر است آخر شفيع اسباب مي‌خواهد اوضاع مي‌خواهد باز حديث است که ابي الله ان يجري الاشياء الا باسبابها بله خدا مي‌تواند عالم را روشن کند بي‌آفتاب حالا که روشن نکرده. خدا مي‌تواند اينجا را طلا کند اما حالا که نکرده. وقتي بخواهد شب کند بايد قرص آفتاب را پنهان کند ديگر با اين قرص شب نمي‌کند قرص بايد پايين برود که زمستان شود قرص

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 186 *»

که بالا آمد تابستان مي‌شود منظور اين است که خدا همه کار را به اسباب مي‌کند شفاعت هم اسبابي دارد حالا بخواهي بداني اسباب شفاعت پيغمبر چه چيز است حضرت امام حسين اسباب شفاعت است برويد در احاديث نگاه کنيد ببينيد وقتي جبرئيل نازل شد و بشارتي آورد که خدا مولودي مکرمي معظمي که چنين است و چنان است به تو عطا مي‌کند بنا کرد تعريف سيدشهدا را کردن اگرچه از عهده برنمي‌آيد. عرض کرد خدا مولودي از صلب علي و شکم فاطمه به توعطا خواهد کرد چنين و چنان بعد عرض کرد که همين مولود را امت تو به ظلم و ستمي که به خيال کسي خطور نکرده او را خواهند کشت به چه ذلت و خواري پيغمبر9 فرمود من به چنين فرزندي احتياج ندارم چنين فرزندي با اين کمالات که تو مي‌گويي براي او هست با چنين ذلت و خواري او را مي‌کشند من اين فرزند را نمي‌خواهم جبرئيل عرض کرد چرا چنين مي‌گويي تو اين فرزند را بخواه لکن دعا کن که خدا اين فرزند را از آن بلا نگاه دارد و آن بلا را رفع کند از او و دعاي تو مستجاب است لکن سرّي در اين کار هست و آن اين است که اين بايد کفاره گناه جميع امت تو بشود تو بتواني به آن عملي که او کرده شفاعت کني جميع گناهکاران عالم امکان را. اگر اين كار نشود خودت معظم مکرم محترم، اهل‌بيت تو معظم مکرم محترم در رضوان در مقامات

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 187 *»

عاليه و درجاتي که داريد خواهيد بود لکن گناهکاران به جهنم خواهند رفت فرمودند اين است سرّش؟ عرض کرد بلي فرمودند حالا ديگر راضي شدم بعد همين فرمايش را به حضرت امير فرمودند خدا چنين پسري به تو خواهد داد چنين و چنان کمالات را دارد و او را خواهند کشت حضرت امير هم فرمودند من چنين فرزندي نمي‌خواهم آن وقت فرمودند آيا نمي‌خواهي تو ساقي حوض کوثر باشي من شفيع گناهکاران امت باشم امامت در فرزندان تو باشد عرض کرد چرا فرمودند اگر اين امر واقع نشود اينها نخواهد شد پس اين امر بايد واقع بشود بعد همين‌جور خبر را به حضرت فاطمه دادند او هم اول بناي گريه و زاري گذارد که من چنين فرزندي به کارم نمي‌آيد عرض کرد مي‌خواهم چه کنم چنين فرزندي با اين همه کمالات که مي‌گويي و دشمن به اين خواري و ذلت او را بکشند من نمي‌خواهم چنين اولادي را اين است که خدا خبر داده حملته امه کرهاً و وضعته کرها وقتي خبرش دادند حمل برداشت بسيار کراهت داشت وقتي هم به دنيا آمد کراهت داشت بعد از آني هم که به دنيا آمد وقتي او را برمي‌داشت از روي کراهت برمي‌داشت وقتي او را مي‌گذاشت از روي کراهت مي‌گذاشت هميشه عزادار بود تا يادش مي‌آمد که اين کشته مي‌شود گريه مي‌کرد حملته امه کرهاً و وضعته کرها و حمله و فصاله

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 188 *»

ثلثون شهرا حملش شش ماه بود شير خوردنش دو سال بود اين سي ماه و هيچ يک از ائمه اين‌طور نبودند که حملش و شيرخوردنش سي ماه بشود همين حضرت امام حسين بود که حملش و فصالش ثلثون شهر شد و خدا خبر داده است از اين حکايت.

باري پس ملتفت باشيد آن وقت حضرت امير با حضرت پيغمبر آمدند پيش فاطمه که يا فاطمه مگر تو نمي‌خواهي شفاعت کني زنان امت پدرت را آيا نمي‌خواهي شوهرت ساقي حوض کوثر باشد آيا نمي‌خواهي من شفاعت کنم گناهکاران امت را فاطمه ديد لابد مي‌شود به اين جهت راضي شد پس به جهت امر بزرگي بود اين مصيبت را تمکين کردند و خود پيغمبر نکرد چنين کاري را اگر خودش مي‌کرد ديگر اسمش به جميع شهرها نمي‌رفت و از عصر خودش تجاوز نمي‌کرد به ماها نمي‌رسيد و ببينيد از وقتي که خدا آدم را خلق کرد و فرستاد روي زمين از وقتي که بنا شد که آدم اولاد داشته باشد پيغمبرش کرد و خدا نمي‌گذارد حقي در روي زمين نباشد فرموده اني جاعل في الارض خليفة و اين صفت اوست که خليفه قرار مي‌دهد در روي زمين آن خدايي که خيال کني پيغمبر ندارد و حقي ندارد در روي زمين يا حقي دارد روي زمين و واضح و آشکار نيست يا يک وقتي حق مغشوشي قرار داده اگر خدا را چنين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 189 *»

خيال مي‌کني بدان چنين کسي خدا نيست. قدري فکر کنيد خود را خبر کنيد هر وقت که خيال کني که دين خدا در عصري معلوم نيست و در عصري مغشوش است و واضح نيست هر وقت همچو خيالي کردي بدان هنوز خدا نشناخته‌اي به جهت آنکه خدا هميشه دينش واضح است ظاهر است آشکار است ان الله بالغُ امرِه يا بالغٌ امرَه خدا مي‌رساند امرش را و مي‌رسد به امرش و امر خدا واضح است اين خدا تا خلق را خلق مي‌کند در ميان مردم يک امر واضحي بيّني آشکاري بي‌شک و شبهه‌اي قرار مي‌دهد ديگر يک کسي مي‌خواهد قبول نکند نکند جهنم پس پيغمبر9 خودش اين امر را متحمل نشد به جهتي که اگر خودش کشته مي‌شد امرش منتشر نمي‌شد خودش همتش اين بود که صداش در عالم بلند شود بند اين نبود که مؤمن را از منافق جدا کند اين بود که هيچ بروز نداد که من مي‌دانم کي منافق است به جهتي که ابتداي کارش بود ابتداي کار مي‌خواهد کاري بکند که صدا بپيچد در عالم مردم بشنوند پيغمبري آمده در عالم معجزه آورده معجزه‌اش شق‌القمر است و بيايند و تصديق کنند ديگر هرکس مي‌آمد و مي‌گفت من اسلام آوردم از او قبول مي‌کرد اگرچه در دلش منافق هم بود تصديق مي‌کردند يؤمن للمؤمنين بود و اگر غير از اين‌جور مي‌کرد و بنا مي‌گذارد که مؤمن را قبول کند کفار را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 190 *»

وابزند منافقين را به خود راه ندهد يک روز نمي‌گذاشتند زيست کند مي‌خواهد بيايد ادعاي نبوت کند مي‌خواهد جميع طوايفي که روي زمينند به همه بگويد فرمانفرماي شما منم بگويد رسول خدا منم اين است که در قرآن است فلاوربک لايؤمنون حتي يحکموک فيما شجر بينهم قسم به خداي تو اي محمد که ايمان نياورده‌اند تا اينکه هر اختلافي که در ميان ايشان پيدا مي‌شود حَکَمشان و حاکمشان تو باشي اگر اين‌طور نباشند مؤمن نيستند حالا اگر بنا را بر اين مي‌گذارد پيغمبر که منافق را به خود راه ندهد همان سه نفر مي‌ماند براي او يا چهار نفر يکي سلمان بود يکي اباذر بود يکي مقداد بود يکي عمار بود غير از اين چهار نفر ديگر کسي نماند ببينيد آيا مي‌توانست پيغمبر به اين چهار نفر اکتفا کند آن وقت دعوتش هم دعوت عام باشد که تمام مردم را دعوت کند مردم اين چهار نفر را به يک آني يک لقمه‌شان بود مي‌گرفتند تلف مي‌کردند و ديگر کسي نمي‌ماند فکر کنيد و شما که شيعه‌ايد به آساني بايد بتوانيد بفهميد بعد از پيغمبر کساني که بودند همه به اميرالمؤمنين نگرويدند و ايمان نياوردند به غير از آن چهار نفر ديگر باقي مردم همه‌شان واللّه مرتد بودند همه منافق بودند منافق في الدرک الاسفل من النار است پيغمبر هم اگر اکتفا مي‌کرد به همان چهار نفر هيچ امرش به ما نمي‌رسيد حتي در همان شهر منتشر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 191 *»

نمي‌شد پس از اين جهت واجب است در حکمت که اول با منافقين مدارا کنند و هر پيغمبري هم همين بناش بوده اول که مي‌آيد غنيمت مي‌دانست همين که بيايند و اظهار اسلام کنند ديگر تجسس کنند و منافق را بيرون کنند نمي‌کردند اين کار را از اين جهت که بعد از هر پيغمبري امتحان در امت او حتم است و حکم که واقع بشود اين است که امت موسي بعد از موسي هفتاد و يک فرقه شدند يک فرقه‌شان بر حق بود هفتاد فرقه‌شان منافق بودند اهل جهنم بودند يک فرقه‌شان اهل نجات بودند امت عيسي بعد از عيسي هفتاد و دو فرقه شدند يک‌ فرقه‌شان بر حق بود باقي آن هفتاد و يک فرقه ديگر اهل جهنم بودند همان يک فرقه‌شان اهل نجات بودند امت پيغمبر ما9 هفتاد و سه فرقه شدند يک فرقه‌اش اهل نجات و اهل حقند و هفتاد و دو فرقه ديگر منافقند و به جهنم واصل مي‌شوند. پس پيغمبر لابد است و ناچار و حکمت الهي در اين است که منافقها را به خود راه بدهد به حکمتهاي چند که بعضي از حکمتهاش اين است که آن چهار نفر که واقعاً ايمان دارند و ايمان آورده‌اند در ميان اين جمعيت زياد محفوظ بمانند جمعيت که زياد شد خودش محفوظ مي‌ماند آنها هم که ايمان آورده‌اند محفوظ مي‌مانند حالا آنها منافقند به جهنم منافق باشند به درک اسفل جاشان است پس راه داد به خود منافقين را و بعد از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 192 *»

خودش حضرت امير پستا را گرداند و مي‌بينيد که گرداند آخر اين حضرت امير بود که هر وقت مي‌رفت به جنگ هر قشني بود فرار مي‌کرد در جنگ احد تماماً رفتند مگر خود پيغمبر و حضرت امير اين جمعيت کفار را به تن واحد هي مي‌زد و مي‌کشت و مي‌انداخت و آخر هم فتح کرد و پيغمبر را از ميان لشکر دربُرد چنين شجاعي که شجاعتهاي ظاهريش اين بود شجاعتهاي باطني هم که داشت کسي که در خيبر را بکند و به يک دست نگاه دارد و آن همه لشکر روي او ايستاده باشند عاجز نبود از رفع اين منافقين پس حضرت امير دانست تمام ارسال رسل براي آن چهار نفر بود آن چهار نفر هم به دستش که آمده بود آوازه پيغمبر هم که پيچيده بود آنهاي ديگر که بودند همه منافقين بودند اسمشان مسلمان بود مي‌رفتند در مسجد پيغمبر جميعت مي‌کردند ظاهراً هم ابابکر امامت مي‌کرد خليفه هم که بود و جاي پيغمبر نشسته بود و هرکس از خارج مي‌آمد نگاه مي‌کرد مي‌ديد کوه تا کوه جمعيت مسلمانان عالم را فرا گرفته. عمر هزار و يک شهر در عصر خود مفتوح کرد پيغمبر اين همه جنگ نکرد پس وقتي حضرت امير سست کرد واللّه توانستند آن دو روباه بازيها را بکنند اگر سست نکند حضرت امير کي عمر جرأت مي‌کند که بند شمشير به گردن حضرت امير بکند و حضرت را بکشد به مسجد ببرد پس

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 193 *»

خود حضرت سستش کردند واللّه که آنها را جري کردند به جهت آنکه آنهايي که غصب خلافت کردند منافقين بودند و حضرت نمي‌خواست منافق را مؤمن را مي‌خواست آنهايي هم که تابع ابابکر شدند سست انداخت به جهت اينکه حضرت امير به خصوص آمده بود که نعمة اللّه علي الابرار و نقمته علي الفجار باشد و خداوند قرار داده به خصوص وجود حضرت امير را باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب باشد واللّه جهنم از سطوت حضرت امير خلق شده و جهنم غضب اوست حضرت امير آمده اينها را به جهنم ببرد پس چون حضرت امير عمداً سست کرد امر را به اين جهت توانستند غصب خلافت کنند.

يکپاره سنيها ايراد مي‌کنند بر شيعه و خيلي از شيعه هم نتوانستند درست جواب بگويند مي‌گويند حضرت امير خودش خلافت را واگذارد اگر حق او بود چرا گذاشت حقش را غصب کنند مگر نمي‌توانست حق خود را از آنها بگيرد پس يا شجاعتي به کار ببرد يا نفَسي بکشد حالا که هيچ کاري نکرد نفس نکشيد پس معلوم است به امامت ابوبکر راضي بوده به خلافت عمر راضي بوده سنيها اين‌طور بحث مي‌کنند بر شيعه و خيلي از شيعه نتوانسته‌اند جواب بگويند پس واللّه حضرت امير به کارش نمي‌آيد نفاق، آنها همه‌شان منافق بودند مرتد بودند في الجمله هم حضرت سست کردند عنان را آنها رفتند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 194 *»

مسجدشان را گرفتند بگيرند پس آنهايي که ارسال رسل براي آنها شده بود و خدا و رسول مي‌دانستند مؤمن درست آنها هستند رسول بايد حلال بيارد که مؤمن حلال بخورد حرام بيارد که مؤمن ترک آنها را بکند مستحب بيارد که مؤمن آن را بگيرد مکروه بيارد که مؤمن آن را واگذارد مباح مي‌آرد که وسعتي براي مؤمنين باشد خدا دلش براي کفار نمي سوزد پيغمبر دلش براي کفار نمي‌سوزد خدا عداوتش با کفار بيش از همه کس است در دعا مي‌خواني که ايقنت انک انت ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين في موضع النکال و النقمة براي کفار اشد معاقبين است چنانکه نسبت به مؤمنين خدا ارحم الراحمين است از پدر مهربان مهربان‌تر است از مادر مهربان مهربان‌تر است از پيغمبر مهربان‌تر است از اميرالمؤمنين مهربان‌تر است اين خدايِ مهربان است که چنين مهربان رسولي را براي مردم مي‌فرستد چنين مهربان امامي براي مردم مي‌فرستد لکن همين خدا خدايي است که اشد المعاقبين است في موضع النکال و النقمة در آن موضعي که بايد نقمت به کار ببرد در آنجا خدا بيش از همه کس با کفار عداوت دارد شماها حالا گاه هست که جِرِّتان مي‌گيرد از منيها که آنها با شما عداوت مي‌کنند همان‌قدر که شما از آنها بدتان مي‌آيد بدانيد خدا بيشتر بدش مي‌آيد حالا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 195 *»

مهلتشان مي‌دهد مي‌خواهد گناهشان بيشتر بشود عذابشان بيشتر کند اين صفت الهي در جميع پيغمبران و مؤمنان بروز کرده صفت پيغمبر است که اشداء علي الکفار رحماء بينهم ميان خود مؤمنين رحيمانند ذليلانند خفض جناح براي آنها مي‌کنند براي کفار صلبند سختند سخت مي‌گيرند اين صفت الهي است بروز کرده در ايشان.

باري پس پيغمبر به حسب ظاهر لابد بود که منافقين را دور نکند رسواشان نکند راهشان بدهد پس از اين جهت وقتي طلوع کرد بعضي به جهت طمع مال آمدند دور او مي‌بينيد کسي طلوع کند و بنا کند به مردم بتازد اگر غلبه کند بر جايي جميع اسبابي و اموالي که آنها دارند ببرد حتي انفس آنها را مالک شود پيغمبر که دعوا مي‌رفت وقتي غالب مي‌شد تمام شهر مالش بود آدمهاش همه کنيز و غلامش بودند مردها غلامش بودند زنها کنيزش و مسلمانان مي‌گرفتند مي‌بردند خود آن شهر هم ملکشان بود حالا وقتي چنين بنا را بگذاري منافق طالب دنيا همچو جايي ببينيد فکر کنيد ببينيد چطور جنگ مي‌کند از جان و دل شمشير مي‌زند حالا هم يک لوطي پيدا شود که چيزي مي‌تواند به هم ببندد دورش جمع مي‌شوند و از جان و دل براي او شمشير مي‌زنند پس جماعت بسياري به اين طمع آمدند که اين هي شهرها تسخير مي‌کند مي‌شود مال ما آدمهاش مي‌شود غلام و کنيز ما. اين سلاطين وقتي غالب شدند بر مملکتي بر شهري اهل

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 196 *»

آن شهر را مي‌کشند او مثل اين سلاطين نبود وقتي غالب مي‌شد بر اهل شهري حيفش مي‌آمد آنها را بکشد مي‌رفتند آنها را مي‌گرفتند و اسيرشان مي‌کردند و مردهاشان غلام بودند و زنهاشان کنيز بودند به اين‌طورها پيغمبر کارشان پيش رفت بعد حضرت امير مأمور بود از جانب خدا و مي‌دانست اصل ارسال رسل براي مؤمنين است نه براي کفار بله لابدند و ناچار به جهت اينکه صدا بپيچد منافق را راه دهند پس منافق را راه به خود مي‌دهند حضرت امير چون منافق را نمي‌خواست از اين جهت اکتفا کرد به همان سلمان و اباذر و مقداد و عمار پس سست کرد امر را و همچنين سست شد امر و بعد از اولي دويمي آمد بعد از ثاني ثالث آمد و اينها سلطان بودند و حضرت امير تابع بود و رعيت بود نهايت چون مدارايي مي‌کرد با آنها آنها هم مدارا مي‌کردند با او همچنين اين امر همين‌طور بود تا بعد از آنکه عثمان رفت به هرجا که رفت آن وقت باز به همان قاعده‌اي که سنيها داشتند که با هرکه بيعت مي‌کردند باقي مردم بايد همه بيعت کنند بعد از عثمان کسي نبود که نفس‌کش باشد لابد شدند رفتند با حضرت امير بيعت کردند همان جوري که با آن پيشيها بيعت مي‌کردند بيعت کردند همان لشكر خود حضرت امير تعظيم و تکريم از پيشيها مي‌کردند صلوات بر خلفاي رسول مي‌فرستادند حاليشان هم نکردند که آنها غصب خلافت مرا کرده بودند از همان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 197 *»

لشکر خودشان تقيه مي‌کردند.

در يک وقتي در قشن حضرت امير چون در ماه مبارک يک نماز بدعتي را عمر اختراع کرده بود که خدا و پيغمبر نگفته بودند نماز تراويح اسمش بود از بدعتهاي عمر بود ابوبکر هم نمي‌کرد اين نماز را وقتي لشکر حضرت امير اين نماز را مي‌کردند حضرت خواستند بردارند اين بدعت را تا رفت همچو کاري را بکند واعمراه بلند شد از لشکر حضرت فرمودند خير خير برويد همان نمازتان را بکنيد اينها هم رفتند نماز تراويحشان را کردند امر به اين‌طور مغشوش بود که کأنه حق و باطل از ميان رفت به جهت آنکه سلمان و اباذر و مقداد و عمار که مي‌دانستند حق را باقي ديگر ندانند ندانند باقي ديگر حق مي‌خواهند چه کنند اينها بعد از پيغمبر همه مرتد شدند خيال مي‌کردند که امر پيغمبر امر دولتي است امر پادشاهي است هر کس پادشاه باشد پادشاه است همين که پادشاه شد و نظم و نسق درست در مملکت داد ديگر او پادشاه است حالا يک وقتي ابابکر بود او پادشاه بود و خليفه پيغمبر يک وقتي عمر بود او پادشاه شد و خليفه پيغمبر يک وقتي هم عثمان خليفه شد يک وقتي هم حضرت امير پادشاه شد و خليفه پيغمبر حالا ديگر معاويه تمکين نکرد نکند تا آخر هم نکرد.

        و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 198 *»

مجلس هشتم

 

(چهار‌‌شنبه ـ هشتم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 199 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه اين است که خداوند عالم فرموده که خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را پيشترها خريده است در عالم ذر خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و اين مال بهشت خود را وعده فرموده و عهد کرده بهشت خود را به عوض اين جان و مال عطا کند و کساني که خود را و جان و مال خود را فروختند چون که همه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 200 *»

مؤمنان نيستند چنانکه واضح است که جميع مؤمنان کشته نشدند در راه خدا جميع مؤمنان جميع اموالشان به غارت نرفت چون چنين بود خداوند عالم علامت کساني را که خود را و جانشان و مالشان را فروختند علامت آنها را بيان فرموده توي همين آيه و فرموده آنها کساني هستند که بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا و ان شاء اللّه ملتفت باش خدا تصريح فرموده که نه اين است که مؤمنان همين‌قدر که گفتند که ما جانمان مال خدا و مالمان مال خدا فروخته‌اند و جلدي هم خدا قبول کرد تصريح کرده که به اين‌طور نيست بلکه علامت آنها اين است که آنها کساني هستند که بعد از اين يعني بعد از آمدن پيغمبر9 و بعد از نزول قرآن و همين آيه يقاتلون في سبيل الله و ببين که يقاتلون گفته به صيغه استقبال گفته پس بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا و جمعي را مي‌کشند در راه خدا و کشته مي‌شوند در راه خدا و بعد اموال و اسباب ايشان به تاراج خواهد رفت در راه خدا و چه بسيار واضح است که بعد از پيغمبر9 هيچ‌کس جنگ نکرد در راه خدا که در آن جنگ بکشد جمعي را و در آن جنگ خودش کشته بشود و در آن جنگ اموال و اسباب و اوضاع او به غارت برود به غير از حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه ببين چقدر واضح است و بيّن که خداوند عالم روضه‌خواني حضرت سيدشهدا را پيش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 201 *»

از اين واقعه براي پيغمبر کرده و براي پيغمبر گفته چنانکه باز تصريح فرموده که آن را در تورات هم گفته در انجيل هم گفته براي جميع انبيا گفتند براي آدم گفتند براي نوح گفتند براي موسي گفتند براي عيسي گفتند پس ان شاء اللّه گمان نکنيد که امر حضرت سيدشهدا مثل امور دنيايي است که اتفاق يک کسي با يک کسي جنگ کرد و اتفاق يکيشان هم مغلوب شد و دوستان مغلوب بر او گريه مي‌کنند. پس اين تقديري است از خدا و بايست چنين معامله‌اي بشود که اگر اين معامله نشده بود خدا بهشتي نداشت که مؤمنين را به آن بهشت ببرد و نجات بدهد به جهتي که بهشت به همين معامله ساخته شد در عالم ذر و به واسطه همين معامله بهشت را ساختند و ملتفت باش که در حديث خاصي هم همين‌طور بيان کرده مي‌فرمايد خداوند عالم اين آفتابي را که مي‌بيني از نور حضرت امام حسن آفريده و واللّه حسن بهتر است از آفتاب و مي‌فرمايد خداوند عالم بهشت و حورالعين را از نور حسين آفريده و واللّه حسين بهتر است از بهشت و حورالعين معلوم است هر منيري از نور خودش بهتر است و معلوم است هر کارکني از کار خودش بهتر است ملتفت باشيد چه عرض مي‌کنم.

پس اين معامله را در عالم ذر خدا کرد و پيدا شدند جماعتي که اين معامله را کردند و از تأثير اين معامله بهشت ساخته شد و بهشت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 202 *»

مملوک آنها شد چنانکه مي‌بينيد هر اثري بسته است به مؤثر خودش کار هر کسي بسته به اوست حرکت تو بسته است به تو در هيچ جاي ملک خدا حرکت تو نيست مگر پيش تو و تو بايد آن را احداث کني ببين چقدر واضح است تو اگر ساکن شوي اين سکون تو فعل تو و کار تو است بسته به تو است در تمام ملک خدا سکون تو هيچ جا نيست کار هر کسي را خدا چنين قرار داده مال او و مملوک او باشد و او صاحب اختيارش باشد ببين نور چراغ کار چراغ است بسته است به چراغ چراغ را مي‌بري جايي نورش همراهش مي‌رود چراغ را ساکن مي‌کني نورش هم ساکن مي‌شود چراغ را حرکت مي‌دهي نورش هم حرکت مي‌کند اگر خود چراغ را نبري به جايي و او را حرکت ندهي اگر تمام خلق جمع شوند بخواهند نور چراغ را حرکت بدهند زورشان نمي‌رسد ملائکه هم بيايند جبرئيل بيايد نمي‌تواند آن را حرکت بدهد. ملتفت باشيد خداست تدبيري محکم کرده و هر فعلي را بسته به فاعلش قرار داده و فعل بسته است به فاعل وفعل هر کسي مال خود اوست و مال کسي ديگر نيست ديگر حرفهاي ما يک جهتش روضه‌خواني است يک جهتش مسأله جبر و تفويض است که به اين حرفها حل مي‌شود يک جهت ديگرش سرِّ آوردن شرع است غرض خيلي چيزها توش هست ديگر هر کسي به قدر فهم خودش از اين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 203 *»

حرفها چيزها مي‌فهمد پس ببين كار تو کار تو است ديگري نمي‌تواند آن کار را بکند تمام عالم روشنايي باشد و تو چشم به هم بگذاري و تمام چشم باشد و همه ببينند خودشان ديده‌اند تا تو چشم وانکني تو روشنايي نديده‌اي.

باز اين هم يک کلي است که عرض مي‌کنم و خيلي چيزها توش هست فکر کنيد که چرا خدا ارسال رسل مي‌کند چرا انزال کتب مي‌کند هي مي‌گويد عمل کنيد خدا که احتياج ندارد به عمل کسي خدا نه منتفع مي‌شود از اطاعت کسي نه متضرر مي‌شود از معصيت کسي بلکه خدا بود صاحب جود و کرم اين خدا خواست به تو چيزي بدهد پس روشنايي مي‌آفريند و چشم از براي تو مي‌سازد که به اين آساني مي‌تواني رنگها را و روشنايي‌ها را ببيني و مي‌بيني مي‌خواهي ببيني رنگها و روشنايي‌ها را که چطور چيزي است چشم باز کن ببين تو وقتي نظر مي‌کني و مي‌بيني خدا به تو نمايانيده روشني را و رنگ را و همچنين خدا نعمتها آفريده در عالم و ذائقه به تو داده و به تو مي‌گويد بخور مي‌خواهي بداني طعمها چطور چيزي است بايد شيرينيها را بخوري تلخيها را نخوري و از آنها کناره کني پس وقتي تو مي‌خوري خدا به تو خورانيده آن طعم را به تو چشانيده تو اگر نچشي و بگويي که خدا کريم است به من حلوا بدهد حلوا به تو داده خدا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 204 *»

اين‌جور کريم است که ذائقه به تو مي‌دهد حلوا هم به تو مي‌دهد به تو هم مي‌گويد بچش وقتي چشيدي خدا به تو داده ديگر خدا کريم است اگر تو را توي ديگ حلوا بيندازند و تو دهنت را باز نکني و نخوري هيچ نمي‌داني ديگ حلوا است يا جايي ديگر پس اين است که بايد عمل کنند تا به چيزها برسند و اين است که تا عمل نکنند مالک چيزي نمي‌شوند توي دنيا مي‌بيني که اين‌طور است بدان آخرت همين‌طور است آخرت طوري ديگر نيست آخرت هم مثل دنيا است تو چشم باز کن ببين رنگها را تو طعمي روي ذائقه بگذار تا تميز بدهي تلخي و شيريني را گوش به صداها بده تا حکمت را از لهو و لعب تميز بدهي تا برهان را از جهل تميز بدهي تو شامه خود را باز کن تا بوهاي خوب و بد را تميز بدهي دنيا و آخرت يک‌جور است خودش فرموده ماتري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور.

تو يک‌خورده فکر کن ان شاء اللّه و ملتفت باش از همين راه اشاره است که مي‌تواني بفهمي مسأله جبر و تفويض را که حکماي بزرگ بزرگ بزرگ در آن درمانده‌اند و زحمتها کشيده‌اند هنوز هرّش را از برّش تميز نداده‌اند يا جبري شده‌اند يا تفويضي حالا ان شاء اللّه شما بفهميد به اين آساني به همين قاعده‌اي که عرض مي‌کنم ببينيد که خداوند عالم کار تو را به تو واگذارده که بکني تا داشته

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 205 *»

باشي تو وقتي ديدي خدا به تو نمايانيد رنگها را وقتي تو چشيدي و خوردي رزقي را خدا به تو داده خدا به تو چشانيده و عطا کرده رزق خود را وقتي به تو گوش داد و تو گوش دادي و عمل کردي و کار خود را کردي و گوش دادن کار تو است تو که گوش دادي و شنيدي خدا به تو شنوانيده صداها را تو که تحصيل علم مي‌کني خدا تو را عالم مي‌کند تو اگر در خانه بنشيني و هيچ تحصيل علم نکني که خدا مرا عالم کند جاهل خواهي ماند ليس بامانيکم در خانه نشستن و عالم‌شدن چنين چيزي را خدا مقدر نکرده پس وقتي تو تحصيل علم مي‌کني خدا به تو مي‌دهد علم را تحصيل علم نمي‌کني خدا هم نمي‌دهد مثل اينکه وقتي تو رزق مي‌خواهي خدا روزي به تو داده همچنين در هر کاري دقت کن دقت که مي‌کني مي‌بيني کار کسي را به کسي ديگر نمي‌توان واگذارد محال است جبر و تفويض هم محال است ديدن تو را به هرکس بگويند ببين مي‌تواند ببيند لکن او خودش ديده تو نديده‌اي تو ديدنت را نمي‌تواني به غير واگذاري آن غير هم ديدنش را به تو نمي‌تواند واگذارد او براي خودش مي‌بيند تو براي خودت هرکس مي‌شنود براي خودش مي‌شنود تو براي خودت مي‌شنوي هرکس چيزي مي‌خورد براي خودش مي‌خورد تو براي خودت مي‌خوري به همين‌طور هرکس حرکت مي‌کند براي خودش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 206 *»

حرکت مي‌کند هرکس ساکن مي‌شود براي خودش ساکن مي‌شود فعل کسي را به کسي ديگر نمي‌شود واگذارد محال است واگذاردن پس لاجبر و لاتفويض همين‌جور خدا هم کارش را نمي‌شود به خلق واگذارد يعني خلقت خلق را خدا مي‌کند لاغير رزق را خدا مي‌دهد لاغير حالا ببينيد ما چطور توحيد مي‌کنيم خدا را و چه نسبتها به ما مي‌دهند. يکپاره جهال يکپاره حرفها مي‌زنند و نمي‌فهمند مي‌گويند علي وکيل کارخانه خداست اين حرفها از روي جهالت است علي بنده خداست کارهاي علوي بايد از دست علي جاري شود کارهاي خدا بايد از دست خدا جاري شود کار آتش از دست آتش جاري مي‌شود کار آب از دست آب همان طور کار علي هم از دست علي جاري مي‌شود کار خدا از دست خدا پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه خدا کارش را به احدي از مخلوقات وانگذارده هو الذي خلقکم ثم رزقکم ثم يميتکم ثم يحييکم هل من شرکائکم من يفعل من ذلکم من شيء هيچ خالقي هيچ رازقي هيچ محييي هيچ مميتي به جز خداوند عالم نيست جل شأنه اين حرف که خدا کارش را به خلق واگذارد مثل اين است که بگويي خدا خلقي را مثل خود کند يعني خدا کند آيا مي‌شود خلقي خدا بشود اين محال است پس خدا نمي‌شود کارش را به کسي واگذارد و کسي هم کارش را به کسي ديگر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 207 *»

نمي‌تواند واگذارد پس لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين پس خدا کار خدايي مي‌کند خلق کار خلقي خلق هر يکي کار خودشان را بايد بکنند تا دارا شوند مالک شوند تو اگر نگاه نکني به چيزي نمي‌داني رنگ يعني چه اگر چه تمام عالم رنگ باشد و روشنايي تو اگر گوش ندهي به چيزي نمي‌داني صدا يعني چه اگر چه تمام عالم صدا باشد تو نخوري نخورده‌اي اگرچه تمام عالم خورندگان باشند همچنين است بلاتفاوت هر عملي من يعمل سوء يجز به ان احسنتم احسنتم لانفسکم کاري مي‌کني آن کار را داري نمي‌کني نداري سيجزيهم وصفهم ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري باري ديگر اينها را نمي‌خواهم تفصيلش بدهم تفصيلش زياد است.

منظور اين است که در عالم ذر خداوند عالم در همان روز خواست که مؤمنان را نجات بدهد و قرار داده بود که هرکس همان کار خودش و عمل خود را داشته باشد و تمام کارهاشان کاري نبود که ايشان را نجات ببخشد باز به همان قاعده که کار هر کسي کار خودش است هر کاملي کارش کامل است هر ناقصي کارش پرنقص است و کساني که معصوم نيستند ناقصند کارهاشان هم کارهاي ناقص است آدم ناقص نمي‌تواند کار تمام بکند وقتي روغن صاف شد و دوده و کثافت ندارد چراغش که روشن شد براق است و لمعانش زياد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 208 *»

است خود روغن که کثيف شد چراغش کم نور است ديگر از اين چراغ کسي توقع داشته باشد که نور براقي داشته باشد و اطاقي را روشن کند نمي‌کند اگر مي‌خواهي نورش بَريق و لمعان کند روغن را بايد صاف کرد روغن ناصاف نور آن البته کدورت دارد پس تمام مؤمناني که در علم خدا بودند به غير از ائمه طاهرين و انبيا و مرسلين تمامشان، تمام مردم ناقصند و تمامِ مردم البته عملشان ناقص خواهد بود و همين مطلب را باز اشاره کرده‌ام يک خورده فکر کنيد شما ببينيد بهترين عملهاي ما نمازهاي ما است و الصلوة عمود الدين اذا قبلت قبل ما سواها و اذا ردت رد ما سواها حديثي است که سني و شيعه همه قبول دارند همه روايت مي‌کنند يعني نماز ستون دين است اگر قبول شد باقي اعمال قبول است اگر رد شد باقي اعمال رد مي‌شود پس اين نمازي که بهترين عبادتمان است وقتي مي‌خواهيم نماز کنيم هر فراموش‌شده‌اي توي نماز به يادمان مي‌آيد چيزي که در نماز به يادمان نمي‌آيد خداست ديگر همه‌مان هم که اهل خبره هستيم هر وسوسه‌اي هر خيال بدي که داريم توي نماز به يادمان مي‌آيد حالا آيا خيال مي‌کني که اين نماز تو را نجات مي‌دهد واللّه اگر خدا به عدل بگيرد اگر نماز نکني اين‌جور خيلي بهتر است صرفه‌مان در آن است که نکنيم ببين چقدر قبيح است در حضور خداي جبار بايستي و اول

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 209 *»

ادعا کني که با تو تکلم مي‌کنم از تو استعانت مي‌جويم با زبانت اينها را مي‌گويي و خودت براي خودت يک دفعه معلق مي‌زني مي‌روي دزدي مي‌کني زنا مي‌کني ديگر هرکس از خيال خودش بهتر خبر دارد همچو نمازي البته نجات نمي‌دهد صاحبش را و خدا مي‌داند که نجات نمي‌دهد الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير.

خدا مي‌دانست ناقصين را در درجه نقصان خلق کرده است و نمي‌توانند ناقص نباشند و مي‌خواست ناقصين را نجاتشان بدهد کساني که غرض ندارند مرض ندارند آنها را مي‌خواست نجات بدهد از اين جهت يک کسي را شفيع اينها قرار داد که اين ناقصين اگر اقرار به وجود او کنند او به فضل عمل خودش تکميل کند آنها را و به درجه بلندي بتواند برساند و البته تا قدرتي هم به او ندهد نمي‌تواند که ناقصين را به درجه کمال برساند و اين کار را هرجا باشد يک جايي خواهد کرد. پس از اين جهت خلق تماماً شفيع ضرور داشتند از اين جهت خدا محمد را9 شفيع کل گناهکاران قرار داد و شفاعتي لاهل الکبائر من امتي حديث است که شيعه و سني همه قبول دارند آن را پس ايشانند شفيع کل و خداوند عالم چون قرار داده هرکس عملي کند جزاي آن عملش به او برسد ليس بامانيکم و لا اماني اهل الکتاب من يعمل سوء يجز به هيچ به آرزوهاي شما  نيست کارهاي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 210 *»

خدايي بلکه کار الهي اين‌جور است که هرکس خوب کند مال خودش باشد هر کس بد کند مال خودش باشد من يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره مگر اينکه کفاره قرار بدهند از براي عمل و تلافي کنند عمل بد را و عرض کردم آدم ناقص باز تلافيش هم ناقص است چون ناقص است مي‌خواهد نماز کند نمازش هم ضايع است نافله مي‌کند که آن نافله جبر کسري بشود آن نافله‌اش هم ناقص است و اگر اين نماز را قبول نکنند باقي اعمال را قبول نمي‌کنند خدا خواست جوري کفاره براي گناهان قرار بدهد که تلافي درستي بشود تدبيري براي اين کار کرد و آن تدبير اين است که شفيعي قرار داد که او به عوض گناهکاران کفاره بدهد که شما اگر گناهي بکنيد که کفاره آن، آن باشد که مال شما به تاراج برود او مالش را به تاراج بدهد عوض مال شما و مال را هم بايد به طوري بدهد که از روي رضا باشد صاحبش اين معامله را به طور کراهت نکرده باشد تا خدا هيچ تنگي در دل او از اين معامله نبيند به جهت آنکه هر معامله‌اي را خدا چنين قرار داده که اگر يک طرفش کراهت داشته باشد مي‌گويد باطل است خودش هم اگر معامله کند با کسي و او کراهت داشته باشد کسي چيزي به او بفروشد و در دل تنگي بيابد خدا هم نمي‌خرد مي‌گويد اين معامله باطل است خدا اگر معامله‌اي با

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 211 *»

کسي مي‌کند بايد از روي اشد رضا و رغبت باشد که اگر چنين نباشد مي‌گويد معامله باطل است پس ببينيد اين مؤمنين ناقصين اولاً که مالشان را در راه خدا نمي‌دهند آن تک تکي هم که مي‌دهند چقدر تنگي در دل خود مي‌بينند شما ببينيد اين زکاتي که خدا قرار داده که ده يک مال است و آن را هم نصاب قرار داده براش بيشتر از مردم زکوة نمي‌دهند مردم وقتي هم که مي‌دهند اگر بدهند چقدر تنگي در دل خود مي‌بينند پس مردم اگر زکوة بدهند تنگي در دل خود مي‌بينند از دادن زکوة خمس اگر بدهند تنگي در دل خود مي‌بينند پس ملتفت باشيد که آن کسي که جان و مال خودش را فروخت به خدا از روي اشد رضا و رغبت فروخت و در اين معامله اشاره‌اي گذارده خداوند عالم براي روشنايي چشم مؤمنان براي اينکه آقايان خود را بشناسند در اينجا نکته‌ايست عرض کنم تا ان شاء اللّه بر بصيرت باشيد.

عرض مي‌کنم که ايمان به خدا آوردن دخلي ندارد به اينکه کسي خود را به خدا بفروشد مردم بايد تماماً ايمان به خدا داشته باشند که خدايي دارند که آنها را خلق کرده و پيغمبران فرستاده رسولاني که مي‌آيند مي‌گويند ما آمده‌ايم و حلالي آورده‌ايم حرامي آورده‌ايم و به دليل اينکه ما معجز مي‌آريم خارق عادت مي‌کنيم و شما نمي‌توانيد شما هم ببينيد که عاجزيد از آن کارها ايمان به ما بياوريد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 212 *»

اينها دخلي به معامله ندارد معامله در جايي است که صاحب متاع، متاع خود را دارد و مي‌آورد بفروشد و اگر نخواهد بفروشد نمي‌فروشد مختار است و همچنين مشتري آن ثمني که دارد مالش است اگر نخواهد متاع او را بخرد نمي‌خرد حتم نشده در معاملات که حکماً بخرند يا بفروشند و واللّه همين‌جور خداوند عالم معامله کرده است و واللّه آن طلبي که طلب اصل است که توحيد باشد که اقرار به رسالت باشد اقرار به آنچه آورده باشد اقرار به دادن زکوة باشد حج خانه خدا باشد جهاد في سبيل اللّه باشد نماز باشد روزه باشد اين کارها را که تمام ائمه مي‌دانيد کرده‌اند به طور کمال در همين زيارت حضرت سيدشهدا است در زيارت ساير ائمه هم هست در زيارت حضرت سيدشهدا مي‌خواني اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتيت الزکوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر و اطعت الله و رسوله حتي اتيک اليقين يکي از معنيهاش همين است که آنچه خدا گفته بود و از تو مي‌خواست کردي حالا ديگر معامله‌اي هم خدا بکند دخلي به اين ندارد پس واللّه نه خدا طلبي داشت از سيدشهدا که بگويد من مي‌خواهم اين مردم را نجات بدهم تو بيا جان و مال خود را بفروش تا کفاره گناهان آنها بشود نه مردم طلبي از او داشتند خدا طلبي نداشت اگر امام حسين نمي‌خواست معامله کند نمي‌کرد پس نه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 213 *»

خدا طلبي داشت از امام حسين که بگويد تو بيا جان و مال خود را و هرچه داري بده که ما مي‌خواهيم مردم را به بهشت ببريم نه مردم طلبي داشتند که بيا اين معامله را بکن که ما مي‌خواهيم برويم بهشت هيچ طلبي نداشتند از اين جهت هيچ حتم نبود اين معامله چنانکه باز اشاره کرده‌ام که در آن وقتي که حضرت سيدشهدا در روز عاشورا گرم شده بود و جنگ مي‌کرد و از هر سمتي که رو مي‌کرد اينها مثل اينکه شيري در ميان رمه افتاده باشد اينها روي هم مي‌ريختند و زير دست و پاي يکديگر خفه مي‌شدند و خيليشان را به ضرب شمشير از پا در مي‌آورد و مي‌زد و مي‌کشت و مي‌ريخت مثل برگ خزان که يک‌دفعه آن عهدنامه از آسمان آمد و در آن نوشته بود که يا حسين اگر اين‌جور جنگ مي‌کني که تمام روي زمين کشته خواهند شد تو عهد کرده‌اي که کشته شوي اگر بخواهي, اگر نمي‌خواهي کشته شوي ما که حتم نکرده‌ايم بر تو شهادت را ما با تو معامله‌اي کرده‌ايم اگر نمي‌خواهي اقاله مي‌کنيم و در شرع خدا اقاله قرار داده که اگر کسي خريدي کرد فروشي کرد غَبني هم نداشته باشد همين‌طور يا بايع يا مشتري رأيش قرار بگيرد  آن معامله برگردد مستحب است قبول‌کردن در اين معامله هم خدا اقاله مي‌کرد گفت تو اگر نمي‌خواهي شهيد شوي من اقاله مي‌کنم هيچ کشته مشو من تو را از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 214 *»

درجه خود نمي‌اندازم و تعجب اين است که فرمود تو آن درجه‌اي که بايد داشته باشي به جهت توحيدي که کرده‌اي خدا را به جهت آن نمازي که کرده‌اي به جهت آن روزه‌اي که گرفته‌اي به جهت کارهاي خوبي که کرده‌اي آن درجه را به تو خواهم داد لکن اگر اين کار را نکني تمام مؤمنين خاک بر سرشان است همه هلاک مي‌شوند همه معصيتکارند خودتان فکر کنيد ببينيد هر کدام هر روزي چقدر معصيت از شما سر مي‌زند.

پس عرض مي‌کنم پيغمبر واللّه شفيع کل امت است و ابي الله ان يجري الاشياء الا باسبابها و اسباب شفاعت پيغمبر9 حضرت سيدشهدا است او بايد انجام بدهد اين شفاعت را چرا که خودش پيغمبر آخرالزمان بود، بايد باشد در دنيا و خودش به نفس نفيس خودش کشته نشود و بماند در دنيا و امرش نظمي بگيرد تا جمع کثيري دورش جمع شوند و امرش منتشر شود تا اينکه خبر او به شهرها برسد و از عصر خودش تجاوز کند در جميع اعصار خبر او به جميع شهرها برسد و امر او منتشر شود و تا قيامت بماند اسم او و اين صدا در عالم بپيچد که همچو پيغمبري آمده اگر پيغمبر خودش کشته مي‌شد در همان جايي که بود ديگر خبرش به شهرهاي ديگر هم نمي‌رسيد چه جاي اينکه به شما برسد پس از اين جهت خودش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 215 *»

مناسب نبود که به نفس نفيس اين معامله را بکند و از اين جهت هم بود که پيغمبر همّش بر اين بود که اسمش بلند شود در دنيا ديگر پر چندان در بند اين نبود که کي درست ايمان آورد کي منافق است هي مردم را دور خودش جمع مي‌کرد هي تطميعشان مي‌کرد که اگر جمع شويد سلطنتها خواهيد کرد و خيليها به جهت اين دورش جمع شدند خيلي به جهت طمع مي‌آمدند يک جنگي مي‌کرد يک‌دفعه شهري را مي‌گرفت تمام اهل آن شهر را مردش را و زنش را مي‌بردند اسير مي‌کردند مي‌بردند مي‌فروختند اهل آن شهر تا وقتي مقابل ايستاده بودند با آنها جنگ مي‌کردند و آنها را مي‌کشتند وقتي مسلط مي‌شدند تمام شهر مالشان مي‌شد از کوچک و بزرگ و حيوان و انسان و بنا و زراعت همه مالشان بود جنگي که پستاش اين بود هنوز اين سلاطين راه نبرده‌اند و نمي‌توانند همچو جنگها بکنند اين بود که پيش مي‌بردند کدام طماع است که ايمان نيارد تمام اينها که دور پيغمبر بودند از دور سياهي لشکري داشتند که سلاطين وقتي نظر مي‌کردند مي‌ديدند پادشاهي او کمتر از خودشان نيست مرديست به سلطنت برخاسته و جمع کثيري هم دور او جمع شده‌اند و هر جا هم مي‌روند فتح با ايشان است واقعاً مي‌ترسيدند پس ظاهراً در خارج که نظر مي‌کردند مردي بود با اوضاع و اسباب و جمعيت و مهيا و روز به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 216 *»

روز هم فتح مي‌کردند هزار و يک شهر را هم عمر گرفت پس سياهي لشکر خيلي بود.

باري ملتفت باشيد ان شاء اللّه پس پيغمبر هيچ قرارش نبود که جدا کند منافق را از مؤمن و همه از براي همين بود که چون پيغمبر بود و از وقتي که مبعوث شد تا قيامت بايد تدبيري کند که صداي او بماند در عالم به اين جهت هر که آمد پيش او ديگر به نفاق به راست به دروغ به هر طور آمد همين که اقرار کرد که تو پيغمبري قبول مي‌کردند و حال آنکه ارسال رسل نشد مگر براي مؤمنين منّتها را خدا بر سر مؤمنين دارد منتي بر سر کفار و منافقين ندارد تمام ارسال رسل براي نجات مؤمنين شده که اينها بروند بهشت تمام انزال کتب براي مؤمنين شده تمام راههاي خير و شر را براي مؤمنين گشوده‌اند تا با بصيرت باشند حالا پيغمبر لابد ناچار بود با منافقين راه برود و نظم عالم چنين است و همه پيغمبران اين‌طور بودند ابتدا که مي‌آمدند کاري مي‌کردند مردم دورشان جمع مي‌شدند وصي آن پيغمبر که مي‌آمد مي‌رفتند و از دور او مي‌پاشيدند پس چون امر منتقل شد به حضرت امير حضرت امير ديد اينها منافقند و کفار، سست انداخت امر را منافق را نمي‌خواست کفار را نمي‌خواست مي‌توانست اقلاً خودش سر جاي پيغمبر بنشيند و نگذارد امر به دست آن منافقين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 217 *»

باشد حالا فضايل باطنش باشد که قادر بر هر چيزي بود در ايني که خيلي قوت داشت که کسي نمي‌تواند حرفي داشته باشد نصاري يهود سني مني قني همه اين را مي‌دانند که خيلي قوت داشت همه ديده بودند و خبر شده بودند که در خيبر را کند و روي دست نگاه داشت و همه لشکر روي آن مي‌آمدند و او را مي‌برد آن طرف، لشکر را توي قلعه مي‌برد و در را باز مي‌آورد و لشکر دوباره مي‌آمدند روي در باز مي‌برد آن طرف حالا حضرت امير با اين قوت زياد آيا نمي‌توانست يک هيي بزند به آنها که آنها غصب خلافت نکنند واللّه مي‌توانست و اگر مي‌زد همه حساب کار خود را کرده بودند عمداً نکرد و سست انداخت اگر يک هي مي‌کرد همه دورش جمع مي‌شدند ابابکر مي‌آمد عمر مي‌آمد همه آن منافقين مي‌آمدند دورش جمع مي‌شدند عمداً نکرد به جهت آنکه اگر صدا بايد بلند بشود که از دور صدا بلند هست آنهايي که در خارجند مي‌بينند و مي‌شنوند که اينها هم دولتي هستند و اوضاعي دارند حضرت امير ديد منافقين را به خود راه بدهد امري است بي‌فايده و اين سلطنت ظاهري را هم که در بند نبود و آن کساني که ارسال رسل براي آنها شده بود مثل سلمان و اباذر و مقداد و عمار آنها که حقيت حضرت امير را مي‌دانستند او را امام مفترض الطاعه مي‌دانستند آنها که بودند دور او و هرچه مي‌خواست به آنها بفرمايد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 218 *»

مي‌فرمود باقي منافقين را که واللّه بيزار بود از رؤيت نحس نجسشان بلي محض اينکه اسم اسلامي ببرند مسجدي آباد کنند اذاني بگويند صدايي بلند کنند اذاني مي‌گفتند اسم رسول اللّهي مي‌بردند براي اينکه نشر امري بشود به اين جهتها آنها را مهلتي داد و الا خودش خبر از حالت آنها داشت پس غصب خلافت شد واللّه همين سستي که کرد خودش عهدي بود معهود از رسول اللّه که شمشير مکش جنگ مکن مسامحه کن و به اين سستي مأمور بود از رسول خدا.

پس بعد از آني که غصب خلافت شد اولي رفت دويمي آمد جاش نشست باز مسامحه کرد تا سيمي که رفت ديدند ديگر کسي را که قابل اين باشد که بيعتي با او بکنند ندارند با حضرت امير بيعت کردند نوبت چهارم هم که شد که بر تخت خلافت نشست باز حضرت واللّه به آن امامتي که از جانب خدا بود نتوانست سلوک بکند آنها هم که بيعت کردند نه از آن باب بود که او را للّه و في‌اللّه امام دانستند و شيعه شدند لکن نبود ميانشان يک صاحب استخواني که دست به دستش بدهند لابد شدند که دست به دست حضرت امير دادند معاويه‌اش هم که ياغي شد. امر که به اين‌طور شد حالا دقت که مي‌کني مي‌بيني خدا حتم کرده سيدشهدا اين کار را بکند تا خلق نجات يابند و الا خلق هلاک مي‌شدند وقتي کار اين‌جور شد که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 219 *»

حضرت امير ظاهراً با آنها مدارا کند به نماز جماعتشان حاضر شود ابابکر پيش مي‌ايستاد و حضرت به دنبال او عمر پيش مي‌ايستاد حضرت دنبال عمر عمر حاکم بود و حضرت مثل رعيت هر جا هم که گير مي‌کرد مي‌گفت برويد علي را بياوريد ابوالحسن را حاضر کنيد مباد قضيه‌اي که ابوالحسن در آن حاضر نباشد اينها را هم مي‌گفت پس بر اين نظم بود عالم تا وقتي که حضرت از دنيا رفت و امر افتاد به دست معاويه و امر امام حسن هم که هيچ پيش نمي‌رفت چرا که هيچ معيني نداشت ياوري نداشت حرکت مذبوحي هم که نتوانست بکند دو دسته قشني هم که براش بود و به جنگ مي‌فرستاد همان وقت که مي‌فرستادشان خودش مي‌گفت که اينها مي‌روند و به معاويه ملحق مي‌شوند و رفتند و ملحق هم شدند هيچ‌کس را نداشت از اين جهت لابد شد ناچار شد صلح کرد. حالا در توي اين کارها يک خورده فکر کنيد وقتي مردم توي اين کارها نظر مي‌کنند چنين خيال مي‌کنند که امر امامت يا امر نبوت پيغمبر آخرالزمان يا امر خلافت پيغمبر مثل سلطنت اين دنيا است هرکس شمشير مي‌کشد و مي‌تواند امامت کند رياست مال اوست سلطنت مال اوست اما ديگر خليفه پيغمبر بايد خير بداند شر بداند حلال خدا را بداند حرام خدا را بداند اينها را ديگر مردم نمي‌فهمند اگر حضرت سيدشهدا اين کارها را نکرده بود مردم

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 220 *»

خيال مي‌کردند دولت اسلام را مثل ساير دولتها در دولتها يکيشان که زور دارد شمشير مي‌زند مسلط مي‌شود دولت مال اوست.

پس چون امر بدين منوال گذشت اگر سيدشهدا باز بيعت مي‌کرد مثل امام حسن مسامحه مي‌کرد و آن جنگ را نمي‌کرد کشته نمي‌شد به طوري که طرف مقابل را رسوا کند پيش جميع طوايف پيش جميع ملل. پس تعمد کرده بود که رسواشان کند پس حضرت سيدشهدا ديد حالا ديگر نبايد نشست و اعوان و انصاري هم دارد اقلاً هفتاد و دو نفر داشت و واللّه حضرت امير هفتاد و دو نفر ياور نداشت يک وقتي به راهي تشريف مي‌بردند و يکي از اصحاب عرض مي‌کرد چرا شما اظهار امر خود را نمي‌کنيد فرمودند به عدد آن بزغاله‌ها اگر من ياور داشتم خانه نمي‌نشستم راوي رفت و شمرد گفت هفده بزغاله بيشتر نبود پس حضرت امير هفده نفر ياور نداشت چنانکه همين‌طور بحثها کردند به حضرت صادق و فرمود اگر من به عدد اين بزغاله‌ها داشتم کسي را که حرفم را بشنود خانه نمي‌نشستم پس آن حضرت هم آن‌قدر ياور نداشت پس حضرت سيدشهدا ديد که هفتاد و دو نفري شده‌اند اين بود که جنگ کرد و اگر جنگ نمي‌کرد و اين امر واقع نمي‌شد واللّه ماها نعوذ باللّه سني بوديم مني بوديم خيال مي‌کرديم دين اسلام مثل ساير دولتها است ديگر خدايي و پيغمبري

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 221 *»

و حلالي و حرامي نيست اين حرفها از ميان مي‌رفت هيچ نبود پس از اين جهت لابد شد حضرت سيدشهدا به اين عملي که کرد و تعمد کرده به اين‌جور کار از هر جهتي از جهات کاري کرده که به آن جهت شهره آفاق شده که هرکس بشنود تعجب کند که مگر اين همه ظلم را مي‌شود کسي متحمل شود و تمام ظلمهايي که به او رسيد و او عمداً صبر کرد و متحمل شد نه خيال کنيد که او ظاهراً عاجز بود واللّه در ظاهر هم ـ نه به قوت امامت ـ آن حضرت خيلي پهلوان بود در تفسير امام حسن عسکري که کتاب معتبري است حديثي است که يک وقتي حضرت امام حسن کشتي مي‌گرفت با حضرت امام حسين و پيغمبر هي به حضرت امام حسن مي‌گفت که امام حسين را بگير و بر زمين بزن حضرت فاطمه هم تشريف داشتند اين را که ديد عرض کرد اي پدر، بزرگ را تحريص مي‌کني به کوچک که او را به زمين بزند فرمودند اي فاطمه جبرئيل اينجا ايستاده و به حسين مي‌گويد بگير حسن را بر زمين بزن من هم به حسن مي‌گويم او را بگير بر زمين زن اما تو مترس هيچ کدام نمي‌توانند يکديگر را بر زمين زنند و در همين کشتي‌گيري مي‌فرمايند اينها اين‌قدر قوت به يکديگر زدند که اگر تمام عالم تمام خلقي که خدا خلق کرده جبرئيلش و ميکائيلش حتي آن روح‌القدسش قوتشان را روي هم مي‌گذاشتند و با

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 222 *»

امام حسين کشتي مي‌گرفتند همه‌شان به زمين مي‌خوردند يا با امام حسن کشتي مي‌گرفتند به زمين مي‌خوردند پس اين‌جور بود کشتي‌گيري‌هاشان پس خيلي پهلوان بودند خيلي قوت داشتند پس واللّه اگر مي‌خواست جنگ کند واللّه ظاهراً هم اگر اين‌طور که مي‌خواست شمشمير مي‌کشيد کسي را زنده نمي‌گذاشت ولکن خودش مي‌خواست کشته شود علاوه بر اينکه قوت داشت فکر کنيد آيا ظاهراً تو نمي‌داني که مستجاب الدعوه بودند مستجاب الدعوه بودن ايشان امري باطني نيست که بتواني بگويي ايشان همه جا حاضر نيستند اگر در مسجد بودند در خانه نبودند پس چنين خيال مکن که دعاشان مستجاب نمي‌شد سني هم اين حرف را نمي‌زند نمي‌تواند ‌بزند اصلش انسان مرتد مي‌شود اگر همچو اعتقادي داشته باشد امام مستجاب الدعوه است پيغمبران مستجاب الدعوه‌اند همينهايي که بودند خدا مي‌داند اگر بچه‌هاشان کنيزهاشان دعا مي‌کردند مستجاب مي‌شد گاه‌گاهي نفسي مي‌کشيدند دستي خشک مي‌شد گاهي نفرين مي‌کردند عقرب ايشان را مي‌زد و مي‌کشت حالا ببينيد در همه اين مصيبتها يک نفسي نکشيدند دفع بلائي از خود نفرمودند شمشيري نکشيدند نفريني نکردند فکر کن ببين به حسب ظاهر آيا صاحب معجز نبودند آيا نمي‌توانستند به معجز يک جايي را دست

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 223 *»

کنند آب بيرون آيد بياشامند آيا نمي‌توانستند به معجز يک ابري بيارند که ببارد چنانکه پيغمبر خيلي از جاها اين‌جور کارها را مي‌کرد پيش ايشان طولي نداشت اين کارها همين امام حسن همين امام حسين از خانه‌شان بيرون آمدند باران مي‌باريد ابر بالاي سرشان آنجايي که راه مي‌رفتند و راه عبورشان بود نمي‌باريد يا اينکه جايي مي‌رفتند آفتاب بود ابري پيدا مي‌شد سايه بر سر ايشان مي‌انداخت اينها که معجزات ظاهري است اقلاً مستجاب الدعوه که بودند از اينها همه قطع نظر که بکنيد فکر کنيد که اين همه مصيبتي که بر سر اهل‌بيت آمد خدا که ديد خدا چرا صبر کرد خدا که ارحم الراحمين است براي اين است که مي‌خواسته شما را نجات بدهد که اين بي‌مروتها بشنوند و گريه و زاري کنند و خيلي منت خدا را بايد داشت خدا چرا صبر کرد که تير به گلوي علي اصغر بزنند واللّه مي‌خواست اطفال شما شير بياشامند که راضي شد چرا بايد اطفال بسياري از تشنگي بميرند آنهايي که کشتند جداست بسياري هم از تشنگي مردند صغيرهم يميته العطش اين همه مصيبت که بر سر ايشان آمد خداست ارحم الراحمين بر اينها همه صبر کرد و تعمد کرد از براي نجات مؤمنان که تمام اين مصيبتهاي شما که بايد به واسطه معاصي بر شما وارد آيد بر صغير و کبيرشان وارد آيد از براي اينکه شما را مي‌خواهد نجات بدهد تمام

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 224 *»

مؤمنيني که تا روز قيامت مي‌آيند بايد اين مصيبت را به ياد بياورند و محزون شوند و واللّه همين‌قدر که محزون شدند تمام گناهانشان آمرزيده مي‌شود واللّه اين مصيبت يک ثواب هنيء اهنائي است که بي‌زحمت حزن داخل قلب مي‌شود واللّه پيش از جاري شدن اشک گناهان شخص آمرزيده مي‌شود حالا وقتي حزن بر سيدشهدا کفاره نمازهاي باطل ما باشد کفاره روزه‌هاي باطل ما باشد کفاره باقي گناهان مؤمنان باشد پس بدانيد حضرت سيدشهدا واللّه بدون اينکه شما از او طلبي داشته باشيد و بدون اينکه خدا طلبي داشته باشد محض اينکه به خود نمي‌پسنديد که دوستانش هلاک شوند به جهتي که دوستان او بوديد و او شما را مي‌شناخت که گناه مي‌کنيد و هيچ نمي‌خواست که شما هلاک شويد جانش را و مالش را عرضش را ناموسش را بچه کوچکش را بچه بزرگش را در راه تو داد که تو نجات بيابي.

ان شاء اللّه درست فکر کنيد دقت کنيد که گريه‌هاي شما از روي معرفت باشد خداوند عالم هيچ عملي را خالص قرار نداده مثل آن سروري که از سرور ايشان براي مؤمن حاصل مي‌شود يا حزني که به انسان برسد به واسطه حزني که به ايشان رسيده هيچ عملي ثوابش اين‌قدر نيست. دل که محزون شد اين ديگر ريا نيست سمعه نيست نماز را مي‌شود براي ريا کرد مدّ و لا الضالين را هم خيلي کشيد براي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 225 *»

اينکه مردم بدانند اين مقدس است مي‌شود نرم راه رفت آهسته هم حرف زد لبها را هم خشک نگاه داشت که مردم بگويند اين روزه است لکن حزن توي دل ريا برنمي‌دارد سمعه برنمي‌دارد طبعشان بر اين سرشته شده است دوستان سيدشهدا صلوات اللّه عليه که هر وقت بشنوند مصيبتي بر آن بزرگوار وارد آمده بي‌اختيار محزون مي‌شوند ببينيد اگر کسي به شما بگويد که من حکايتي از حکايات سيد شهدا را براي تو مي‌گويم اما تو محزون مشو زورت نمي‌رسد محزون نشوي پس محزون مي‌شويد خالصاً للّه حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه چون حق بود و او را کشتند تو براي او گريه مي‌کني و الا مردم را بسيار کشته‌اند در دنيا چرا براي آنها گريه نمي‌کني براي اسفنديار چرا گريه نمي‌کني براي پهلواناني که در دنيا بوده‌اند و کشته شده‌اند گريه نمي‌کني گريه مي‌کني براي امام حسين که امام به حق بوده از جانب خدا بوده اين بايد مکرم باشد معظم باشد حالا از آن جهتي که ستم بر او وارد شده تو محزون مي‌شوي و گريه مي‌کني واللّه از جميع عملهايي که خيال کني، اين عمل بهتر است فکر کنيد ببينيد هيچ عملي را سراغ داري که بگويند که مثلاً اگر فلان روز را روزه بگيري خدا جميع گناهان تو را مي‌آمرزد يا اگر دو رکعت نماز کني فلان‌طور خدا مي‌آمرزد جميع گناهان تو را لکن در مصيبت حضرت سيدشهدا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 226 *»

مي‌فرمايند اگر به قدر بال مگسي اشک از چشمت بيرون آمد خدا جميع گناهان تو را مي‌آمرزد اگرچه به قدر کف درياها باشد بلکه مي‌فرمايد خدا مي‌آمرزد جميع گناهان تو را پيشتر از آنکه اشک از چشم بيرون آيد مي‌فرمايد نفس المهموم لظلمنا تسبيح مي‌فرمايند پيش از آنکه اشک جاري شود خداوند عالم مي‌آمرزد جميع گناهان او را پس ببين بهترين عملها است و ثواب هنيء اهنائي است عملي است که هميشه بايد کرد واللّه وقتي براش قرار نداده‌اند براي اينکه تو هر وقت محزون شوي اين ثواب را براي تو بنويسند گناهان تو را بيامرزند و نه از جهت اينکه امر مستحبي است وقت قرار نداده‌اند براي آن.

ملتفت باشيد که اين امر امر بسيار عظيمي است بزرگي اين امر را مي‌خواهي بداني چقدر است فکر کن ببين گناهان تمام مردم از اول دنيا تا آخر دنيا چند جور است و چقدر است و همه اينها را بايد کفاره داد و جميع آن صدماتي که به آن گناهکاران بايد برسد بايد در عوض اينکه برسد به صاحبان اين گناهان به آن کسي برسد که کفاره مي‌دهد حالا جميع آن صدمات که به آنها بايد برسد به سيدشهدا رسيده واللّه از حوصله بشر بيرون است که بتوانند همين يکي را بدانند که چقدر تشنه بود چقدر تشنه بود را نمي‌توانند خيالش را بکنند به قدري که تمام خلق تشنه باشند آن يک نفر تشنه بود تشنگي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 227 *»

چنان بر آن حضرت غلبه کرده بود که تمام عالم دود شده بود پيش چشمش و ديگر چشمش جايي را نمي‌ديد باز اوست که مي‌تواند طاقت بياورد همچو تشنگي را غير از او کسي طاقت نمي‌آورد.

پس ان شاء اللّه فکر کن و بدان که امام7 وجود او وجودي است که اولي است از تمام مردم چنانکه خداوند عالم چنين قرار داده فرموده النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم پيغمبر اولي است به تمام مؤمنان از انفس مؤمنان مثلاً اگر جايي بايد پيغمبر کشته شود و تمام روي زمين کشته شوند که حضرت پيغمبر کشته نشود بايد تماماً کشته شوند حتي آنکه حضرت امير بايد کشته بشود که حضرت پيغمبر کشته نشود هرکه ايمان دارد بايد کشته شود تا او جانش به سلامت دربرود و فرمودند در تلو اين آيه النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم که هرکس مرا از خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست هرکس ذريه‌ مرا از ذريه خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست هرکس مال مرا از مال خودش دوست‌تر ندارد و بهتر حفظ نکند از امت من نيست و هر پيغمبري نسبت به امتش همين‌طور است پس پيغمبر يک سر ترازو، تمام خلق از حضرت امير فمادون يک سر ديگر ترازو اگر او بايد جانش برود تکليف شرعي هر کس اين است که جانش را تلف کند که او جانش به سلامت بماند به همين‌طور

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 228 *»

حضرت امير بعد از پيغمبر اولي است به تمام مؤمنين چرا که حضرت پيغمبر فرمود من کنت مولاه فهذا علي مولاه و اوست قائم مقام پيغمبر و خليفه پيغمبر نوبت به او که رسيد ديگر از حضرت امام حسن گرفته تا جميع کساني که ايمان به او دارند اگر جايي مخير شوند که او کشته شود يا تمام آنها، بايد تمام آنها جان خود را تلف کنند که حضرت امير جانش به سلامت در برود باز وقتي که امر به امام حسن مي‌رسد به همين نسق بايد تمام خلق کشته شوند که او سلامت باشد همين‌طور امر که به امام حسين مي‌رسد بايد تمام خلق کشته شوند که او کشته نشود اما حالا که کشته شده است و حال آنکه اگر تمام روي زمين کشته مي‌شدند که او کشته نشود جا داشت حالا که او کشته شده است پس کأنه او که کشته شد جميع مؤمنين کشته شدند و بهتر از تمام مؤمنين کشته شده به جهتي که وجود او را يک سر ترازو بگذارند تمام خلق را يک سر ترازو به حسب ظاهر او زيادتر است پس بايد همه هلاک شوند او سالم بماند پس حالا که او هلاک شده امر عظيمي است و نفس عظيمي است که کشته شده. اين است که يکي از تفسيرهايي که بسيار لطيف است براي اين آيه شريفه اين شده حالا ملتفت باشيد که فرموده من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فکأنما قتل الناس جميعا و من احياها فکأنما

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 229 *»

احيي الناس جميعا هرکس بکشد آن نفس عظيم را کأنه تمام مردم را کشته و هرکس ايشان را احيا بدارد که کسي مثلاً بخواهد پيغمبر را بکشد و کسي بيايد و نگذارد کشته بشود يک کاري کند که او کشته نشود اين کأنه تمام خلق روي زمين را احيا کرده و يک کسي که باعث اين شود که ايشان کشته شوند کأنه تمام روي زمين را کشته اين يکي از تفسيرهاي اين آيه است همين‌طورند ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اگر ايشان کشته شدند تمام روي زمين کشته شده. ان‌شاء‌اللّه دقت کنيد حالا مؤمنين معصيتي کرده‌اند که بايد کشته شوند حسين را کشت که کفاره آن گناه شود ملتفت باشيد ان شاء اللّه ديگر طول کشيد مجلس لکن چون پستاي سخن به اينجا رسيده لابد است که اشاره بشود يکپاره چيزها. همين سيدشهدا وقتي نرسيده بود هنوز به کربلا در منزلي ديد شخصي خيمه بلندي دارد پرسيدند اين چادر کيست عرض کردند مال فلان است شخصي بود دولتي داشت پيغام براي او دادند که تو گناه زياد کرده‌اي در درگاه خدا معصيت زياد داري بيا ياري مرا بکن تا خدا تو را بيامرزد منظور از ذکر اين حکايت اين بود که تو بداني هرکس کشته شد در رکاب آن حضرت خدا او را مي‌آمرزد و هرکه هرکه را کشت آن که کشته شده هرچه گناه دارد به گردن آن ‌قاتل است چنانکه صريح آيه است که وقتي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 230 *»

قابيل خواست هابيل را بکشد هابيل به او گفت لئن بسطت اليّ يدک لتقتلني ما انا بباسط يدي اليک لاقتلک اني اخاف الله رب العالمين اني اريد ان تبوء باثمي و اثمک فتکون من اصحاب النار تو اگر مرا مي‌کشي من دست به سوي تو دراز نمي‌کنم تا تو مرا بکشي که گناهان من به گردن تو باشد و تو به جهنم بروي. هرکس هرکس را کشت تمام گناهش مي‌رود پيش آن کسي که او را کشته پس کأنه يک نفر امامي که کشته شد جميع خلق کشته شده‌اند اين‌طور که شد گناهان جميع خلق به گردن آنهايي است که کشته‌اند آن امام را. پس الحمدللّه گناهان شماها تماماً به گردن آن اولي و دويمي است گناهان شما به گردن يزيد است گناهان شما به گردن شمر است به گردن ابن‌زياد است به گردن عمرسعد است به گردن آن کساني است که در کربلا به جنگ سيدشهدا آمدند و با او جنگ کردند و اين تدبيري است از جانب خداوند عالم و اگر حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه کشته نمي‌شد واللّه مؤمنين کفاره گناهان به هيچ وجه نداشتند و اگر اين امر واقع نمي‌شد واللّه شما ديگر نمي‌دانستيد امام يعني چه ديگر امر امامتي کفاره گناهان امتي در کار نبود و حالا مؤمنين در دنيا نبودند قرار اين بود که هرکس در اسلام زورش زيادتر بود و تسلطش بيشتر بود او بايد امام باشد و پيشواي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 231 *»

امت و ما بايد اطاعت او را بکنيم چنانکه در اول زور داشتند و خود را خليفه پيغمبر شمردند و مردم هم خيال کردند که بايد اطاعت آنها را کنند و حالا هم در ميان سنيها همين قاعده است.

پس حالا ديگر بخوان فقره زيارت را و بدان که نمازهاي شما را او حفظ کرده بلکه همه نمازها را او کرده همه زکاتها را او داده همه روزه‌ها را او گرفته اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتيت الزکوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنکر و اطعت الله و رسوله حتي اتيک اليقين شهادت مي‌دهم که تو نماز را بر پا کردي و تو زکوة را دادي تو امر به معروف کردي تو نهي از منکر کردي تو اطاعت خدا و رسول کردي يعني اگر تو اين امر را قبول نکرده بودي هيچ از اينها در ميان مردم نبود پس همه اينها را تو کرده‌اي.

        و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 232 *»

مجلس نهم

 

(پنجشنبه ـ نهم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 233 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه يعني بعضي از فقراتش را عرض کنم ترجمه فارسي آيه اين است که خداوند عالم خريده است پيش از اين از مؤمنين جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و مال وعده فرموده است بهشت خود را و عهد کرده است اين وعده‌ها را وفا کند و معلوم است خداوند عالم وفاکننده است به وعده خودش به طور يقين و خلق هر قدر قوت داشته باشند همين که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 234 *»

بخواهند وفا کنند به وعده خود تا خدا نخواهد نتوانند اين است که ان‌شاء اللّه بايد گفت در کارها لکن خداوند عالم ديگر مشيتش موقوف به چيزي ديگر نيست و همين که گفت وفا مي‌کنم البته وفا مي‌کند و من اوفي بعهده من الله و اين بيع و شراء را عرض کردم محض لفظ نيست که خدا بگويد به مؤمنان من جان شما را خريدم اينها هم بگويند جان و مال خود را فروختيم و مال تو باشد اين‌طور نيست يعني در اين آيه شريفه اين جماعتي که جان و مال خود را فروختند اينها محض لفظ نيست به لفظ اکتفا نکرده‌اند و علامت اين جماعت را خداوند عالم بيان کرده فرموده اين است علامت آنها که بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا نه همين که بيعتي کنند و بروند بيعت هم خالي خالي مي‌کردند اين هم نمونه‌اي بود و اصلش آن کاري است که سيدشهدا کرد باري مي‌فرمايد علامتش اين است که اين جماعت جنگ مي‌کنند بعد از پيغمبر9 چرا که گفت يقاتلون في سبيل الله و به صيغه مضارع گفت يعني بعد از اين جنگ مي‌کنند در راه خدا و مي‌کشند جمعي را در راه خدا و کشته مي‌شوند در راه خدا و بعداز کشته شدن مالشان هم به غارت بايد برود همان جوري که جانشان به ظلم گرفته مي‌شود همين‌جور مالشان را به ظلم و ستم مي‌گيرند نه اينکه اين‌جور باشد كه اقرار کنند که مالهاي خود را

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 235 *»

فروختيم و خودشان انفاق کنند مال خود را خير به ظلم و ستم مالشان گرفته شود اين علامت آنهاست.

و سبب اين است که در عالم ذر خداوند عالم خواست که جميع مؤمنان که ناقصند و گناهکارند و خود گليم خويش را نمي‌توانند از آب بکشند خواست اينها را نجات بدهد نخواست اينها را هلاک کند و اينها اگر بايد به عملهاي خودشان از عهده کار خود برآيند نمي‌توانستند پس از اين جهت شفيعي آفريد براي آنها که او از عهده کار آنها برآيد و عرض کردم خيال مکنيد که يک نفر چطور مي‌تواند کفايت کار چندين هزار نفر را بکند. ان شاء اللّه فکر کنيد خداوند عالم چنين قرار داده بود در هر دوره‌اي که آن پيغمبري که هست مطاع کل خلق باشد و آن پيغمبر در عصري که هست مقرب‌ترين جميع خلق باشد پيش خدا و هر پيغمبري همين‌طور است پيغمبر خودمان هم فرمود ما کنت بدعاً من الرسل پس پيغمبر مقرب‌تر است در نزد خدا از جميع خلق اين است که آن فيضي که بايد به خلق برسد اول به او مي‌رسد بعد او مي‌رساند به باقي مردم، مسائل دين و مذهب را اگر پيغمبر نگفته بود آيا شما خودتان مي‌دانستيد که چه بايد بکنيد و اگر شک بکنيد چه جور بايد عمل کرد پس پيغمبر بايد بگويد شما بايد اطاعت کنيد مثل اينکه باز به حسب ظاهر اگر جبرئيل

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 236 *»

نمي‌آمد خبر از براي پيغمبران نمي‌آورد وحي براي آنها نمي‌آورد اينها نمي‌دانستند مراد خدا را پس خداوند عالم چنين قرار داده است که فيضي که به خلق برسد به طور طفره نرسد پس هرکس نزديکتر است به او او مي‌گويد به زيردست خودش او مي‌دهد به زيردست خودش فيض اول بايد برسد به آن کسي که متصل است به مبدء و به خدا بعد از او برسد به ساير خلق حال که چنين است آن خلقي که در مرتبه پايين واقع شده‌اند آنچه خدا بخواهد جاري کند در عالم پايين به واسطه او بايد جاري کند چنانچه در صفت پيغمبر9 حضرت امير فرمايش مي‌کند در خطبه خودش مي‌فرمايد اقامه مقامه في ساير عوالمه في الاداء اذ کان لاتدرکه الابصار و لاتحويه خواطر الافکار و لاتمثله غوامض الظنون في الاسرار چون خدا را کسي نزديک او نمي‌توانست بشود چنانکه کسي دور از او نيست و خدا را کسي نمي‌توانست ببيند و بشناسد پس اقامه مقامه في ساير عوالمه في الاداء پس قائم مقامي از براي خود آفريد و او پيغمبر است9 و در تمام عالمهايي که خدا دارد و خداي آن عالمها است ديگر ملتفت باشيد ان شاء اللّه که هيچ اين‌جور سخنها دخلي به آن حرفهاي مطلق و مقيد ندارد فکر کنيد ببينيد ما خدايي داريم و ببينيد که همه مي‌فهميد اين را هيچ حکيمي هم نمي‌تواند وابزند مي‌بينيم که خودمان خودمان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 237 *»

را نساخته‌ايم يک کسي ما را ساخته اين کس آيا پدر ما است مادر ما است مي‌بينيم پدر ما نمي‌تواند سهل است اگر سر ما درد بگيرد او نمي‌تواند رفعش را بکند چقدر پولها به طبيب مي‌دهد چقدر خرجها مي‌کند که سر ما درد نکند پس ما خودمان خودمان را نساخته‌ايم و وقتي ما که انسانيم نتوانيم خود را بسازيم سهل است نتوانيم يک حيواني خلق کنيم و ببينيد اگر جميع انسانها جمع شوند که يک پشه‌اي بسازند نمي‌توانند جميعشان جمع شوند که يک مورچه‌اي بسازند نمي‌توانند در قوه‌شان نيست سهل است جميع انسانها جمع شوند حکيم و غير حکيمشان و تدبيرها کنند که يک گياهي برويانند يک گياهي بسازند در قوه‌شان نيست خداست مخرج نبات خداست خالق حيوان و انسان و جايي که انسان که في احسن تقويم خلق شده و خلقنا الانسان في احسن تقويم درباره او گفته شده و تدبير و شعور او از جميع خلق بيشتر است عاجز باشد که خلقي خلق کنند گياهها نمي‌توانند که خلق کنند انسان را جمادات که ديگر پر واضح است که نمي‌توانند خلق کنند آيا معقول است که آب خودش انسان خلق کند و اين همه حکمت به کار برد سري دستي پايي روحي عقلي براش درست کنند همين بدن تنهاش را سرش را کجا قرار بدهد چشمش را کجا قرار بدهد گوش را کجا قرار بدهد هر عضوي را سر جاي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 238 *»

خودش حکماي دنيا عاجزند که حکمتش را برخورند چه جاي اينکه بتوانند بسازند پس يک کسي ساخته اينها را آن کسي که ساخته آن خداي اين ملک است و او صدق نمي‌کند اسمش بر اين خلق و اينها خدا نيستند و عرض مي‌کنم هيچ حکيمي نمي‌تواند اينها را بسازد خدا آن خدايي است که گفته هو الذي خلقکم ثم رزقکم ثم يميتکم ثم يحييکم ملتفت باشيد اين کُم هم که مي‌فرمايد يعني آسمان و زمين ظاهر و باطن دنيا و آخرت هيچ يک از اين مخلوقات نمي‌توانند رزق بدهند به تمام مخلوقات تمامشان جمع شوند يک شپشي نمي‌توانند خلق کنند و با وجود اين، اين قورتها را مي‌زنند ليس في جبتي سوي اللّه مي‌گويند خوب است يک کسي ريش اين مردکه را بگيرد از او بپرسد که چند دانه شپش توي بدنت هست خبر ندارد که چطور شپش را خدا مي‌سازد عقلش نمي‌رسد که چطور مي‌شود شپش در بدن پيدا مي‌شود و با وجود اين، اين نامربوطها را مي‌گويد بله در جبه من وجود هست اين چه شد در پوست سگ هم وجود هست در فضله سگ هم اين وجود هست.

فکر کنيد ان شاء اللّه خداست خالق کل شيء و اين خدا کسي نزديک به او مي‌شود کسي دور از او هست کساني که دورند از او خبر از مرادات او ندارند لکن نزديک به او هرکس باشد خبر دارد از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 239 *»

مرادات او ان شاء اللّه يک خورده فکر کنيد عقلتان را به کار ببريد ببينيد اگر پيغمبران نيامده بودند در ميان اين خلق اين خلق هيچ نمي‌دانستند اين خدا چه اراده دارد و از آنها چه مي‌خواهد جاهل محض بودند پس انبياء آمدند در ميان خلق گفتند خداي شما فلان را خواسته فلان را نخواسته فلان را حرام کرده فلان را حلال کرده و گفتند اين حرامش را که حرام کرده باو ضرر نمي‌رسد ضررش به خودت مي‌رسد حلالش را که حلال کرده نفعي به او نمي‌رسد نفعش به تو مي‌رسد.

باري پس چنين خدايي خداست، خلق خود را که مؤمنين هستند خواست نجاتشان بدهد و ايشان را در درجه عصمت خلقشان نکرده همه را پيغمبر خلق نکرده بود و وحي به هيچ يک از آنها نکرده بود در درجه پست‌تر خلق شده بودند و خواست نجاتشان بدهد از اين جهت يک نفسي که پيش او خيلي مقرب است چنين قرار داده که آن مقرب از جميع کساني که از درجه او پست‌ترند مقرب‌تر باشد و البته آن که نزديک به اوست مقرب‌تر است محبوب‌تر است تو اگر پسري داشته باشي بلاتشبيه ـ و اين محض مثل است که نزديک به مطلب شوي ـ ببين يک نفر پسر داشته باشي و تمام روي زمين گوسفندان باشند همه هم مال تو باشد تمام اين گوسفندها پيش تو عزيزترند يا پسرت اگر تو مردد شوي در دادن پسرت در هلاکت پسرت يا هلاکت جميع

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 240 *»

گوسفندها البته کسي که شعور داشته باشد از سر تمام گوسفندها مي‌گذرد که پسرش سالم بماند. بلاتشبيه عرض مي‌کنم مقربان درگاه الهي اگرچه يکنفر باشد و آنها که غير مقربند اگرچه صد هزار هزار نفر باشند آن يک نفر عزيزتر است در پيش خدا از تمام آنها و از اين سرّ است که فرموده النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم پيغمبر اولي است به مؤمنين از خود مؤمنين و در تلو تفسير اين آيه مي‌فرمايد پيغمبر خدا9 که هرکس مرا از خودش دوست‌تر ندارد هنوز از امت نيست بداند که از امت من نيست و هرکس ذريه مرا از ذريه خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست پس آن يک پيغمبر اگرچه يک نفر است لکن چون پيش خدا مقرب است از تمام خلق عزيزتر است پيغمبر آخرالزمان همان يک وجود مبارکش واللّه عزيزتر است از آدم گرفته تا روز قيامت هرچه خلق هستند اگرچه عدد آنها خيلي باشد و پيغمبر يک نفر باشد پس آن يک نفر پيغمبر مقابلي مي‌کند با تمام خلقي که خدا خلق کرده باز آن طرف ترازو سبک مي‌ماند تمام خلق يک طرف باشند باز پيغمبر سنگين‌تر است آن طرفي که يک پيغمبر نشسته روي زمين خواهد ماند و آن طرفي که تمام خلق نشسته‌اند سبک خواهد ماند و اگر کسي تتبع داشته باشد‌ مي‌داند نمونه اين حکايت را بسياري از پيغمبران کرده‌اند و نموده‌اند.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 241 *»

باري، پس از اين است ملتفت باشيد ان شاء اللّه که اگرچه اين خلق ضرور داشتند که يک کسي شفيع ايشان باشد تا جميع نقصاني که در هر درجه‌اي در هر عملي دارند به تماميتِ آن تمام، تمام بشود پس محتاج بودند به شفيعي پس خدا شفيع آفريد براشان و اگر در بند اينها نبود و نمي‌خواست اينها را نجات بدهد ملتفت باشيد که چه مي‌خواهم عرض کنم بسياري از مردم بزرگي خدا را که مي‌شنوند آن قهاريت خدا را آن علم خدا را که مي‌شنوند ديگر به خصوص که بعضي از اسمها براي او مي‌شنوند يا متکبر يا جبار يا قهار خيال مي‌کنند خدا را مثل پادشاهان بسيار بزرگ و معلوم است اين پادشاهان نظر عنايتشان دايم به وزرا و ندما است ديگر اگر مهتري در طويله‌اي صدمه‌اي بخورد بفهمد يا نفهمد او پر باکيش نيست اعتنائي ندارد چيزهاي پست محل نظر سلطان نيست به آنها اعتنائي ندارد خدا را هم همچو خيال مي‌کنند همين‌طورها خيال کرده‌اند شما فکر کنيد خداي شما خدايي است عظيم خدايي متکبر لکن همين جوري که نظر عنايت به مقربان درگاه خود دارد همان‌طور نظر به ضعفا دارد چنانکه نظر عنايت دارد به مبدء همان‌طور نظر عنايت دارد به منتهي و واللّه چنانچه نظر دارد به پيغمبران خودش به رعيتها نظر عنايت دارد چنانکه به معصومين و مقربين درگاهش نظر عنايت دارد والله به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 242 *»

گناهکاران نظر عنايت دارد خوشش مي‌آيد از گناهکاران دوست مي‌دارد گناهکاران را ببينيد اگر خدا عنايتي به ماها نداشت کسي که زوري به خدا نداشت که بيا فلان کس را خلق کن پس چون خلق کرده پس اعتنا دارد پس مي‌خواهد خدا شما را و دليل ترحم خدا بر شما همين که خلقتان کرده و مي‌خواهدتان و دوستتان مي‌دارد نه اين است که تکبر مي‌کند و او اعتنا نمي‌کند خدا مثل سلاطين نيست که خلق را نخواهد خدا هرچه را مي‌خواهد خلق مي‌کند هرچه را نمي‌خواهد خلق نمي‌کند اين است که دوست مي‌دارد مؤمنين را اگرچه ضعيف باشند اگرچه شعورشان کم باشد.

ان شاء اللّه فکر کنيد و عبرت بگيريد که آن انبيائي که مقرب الخاقان خدايند و مثل پيغمبر آخرالزمان پيغمبري که متصل است به او مبدء خلق است و ديگر خلقي معظم‌تر و مکرم‌تر از او در نزد خدا نيست ببينيد خدا چقدر شما را دوست مي‌دارد که اين پيغمبر به اين بزرگي و جلال را پيش شما مي‌آرد که با شما بنشيند با شما غذا بخورد پس ببينيد که خدا در بند شما هست و اعتنا به شما دارد ولکن چنين قرار نداده که آن جوري که خواسته تو سعي نکني و خواه تو عمل کني يا نکني نجات يابي. باز در اين‌جور بيان مطلبي دارم چيزي عرض کنم و خيلي از شبهاتتان به آن رفع مي‌شود پس ابي الله ان يجري الاشياء

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 243 *»

الا باسبابها و خداوند هر چيزي را به سببي قرار داده گرمي را قرار داده از آتش باشد پيش آتش نروي و بخواهي گرم شوي خائب و خاسر خواهي شد نور را به عمل آفتاب قرار داده تو پيش آفتاب نروي و بخواهي روشن شوي روشن نخواهي شد پس هرچه را بخواهي بايد همان بابي را که خدا مفتوح کرده تو هم رو به آن باب بروي حالا بر همين نسق انبيا و اوليا را خلق کرده براي نجات خلق تو بخواهي خودسري کني که من خدايي دارم چه احتياج دارم به پيغمبران اين را از تو نمي‌شنوند اين را خلق کرده و وسيله خود قرار داده براي مردم يک سر ريسمان را خود گرفته و يک سر ديگر آن را ميان خلق فرستاده همه پيغمبران و حجتهاي خدا عروة الوثقي هستند ريسماني هستند محکم که يک سر اين ريسمان به دست خداست و اين را سرازير کرده و سر ديگرش را به دست شما داده اين سرش که به دست شما است شئون و شعبش به عدد مخلوقات است گفته تو اين را چنگ بزن به قدري که زورت مي‌رسد نگاه دار قرار داده اين ريسمان از پيش خودش سرازير آمده باشد تا پيش تو بدون دعاي تو تمناي تو اين حبل را خودش قرار داده اين حبل اللّه المتين را مي‌فرستد پايين سرهاش را هم شاخ شاخ شعبه شعبه قرار داده به عددي که خلق، خلق کرده پس اين را که آويزان کرده آن وقت به تو

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 244 *»

مي‌گويد که تو به قدري که قوتت مي‌رسد برو پيش اين شاخي که تا پيش تو آمده و چنگ بزن آن را نگه دار به قدري که تو زور داري بيش از آن از تو نخواسته‌ام آن قدريش که تو زورت مي‌رسد، من خودم آن را براي تو نگاه مي‌دارم. پس هر حجتي که از جانب خدا به نزد تو آمده است حبلي است ممدود و آن حبل اللّه يک سرش در دست خدا است و يک‌پاره شئون و شعب دارد که مي‌رود زير پاي تو، تو را بلندت مي‌کند و بالا مي‌کشد. حالا تو آن قدري که مي‌تواني گفته چنگ بزن. اين‌ قدري را که مي‌تواني چنگ نزني که خدا خودش مرا بکشد بالا، دست هم داري شاخه آن ريسمان تا پيش دستت هم آمده و چنگ نمي‌زني که خدا خودش مرا بکشد بالا، ديگر اين نشد وقتي ريسمان را کشيدند بالا آن وقت تو اينجا مي‌ماني روي زمين و آنهايي که چنگ زده‌اند و گرفته‌اند مي‌روند بالا اين است که فرموده و ان منکم الا واردها تمام خلق را در روي اين خاک خلق کرده و تمام از اين خاک سر بيرون آورده‌اند حيوانات سر از اين خاک بيرون مي‌آورند انسانها تماماً از خاک سر بيرون مي‌آورند ابوالبشر را از اين خاک آفريده پس تمام در اين عرصه بلا هستند کان علي ربک حتماً مقضيا ثم ننجي الذين اتقوا پس نجات مي‌دهد آنهايي را که تقوي پيشه خود کرده‌اند يعني آنهايي که به اين ريسمان که خدا آويزان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 245 *»

کرده مي‌چسبند و مي‌گيرند آن را همين‌که گرفتي خدا نجاتت مي‌دهد و زور زياد هم نمي‌خواهد او سخت نگرفته است مي‌فرمايد لايکلف الله نفساً الا وسعها و وسع پست‌تر است از طاقت ببين انسان طاقت دارد که تمام عمر روزه بگيرد لکن خداست ترحم مي‌کند بر بندگان مي‌گويد در سالي يک ماه روزه بگيرد مي‌شد خدا همچو قرار بدهد که سرهم نماز کني قرار داده پنج وقت نماز کني مي‌شد قرار بدهد هر ساله حج خانه خود را لکن يک مرتبه واجب کرده يريد الله بکم اليسر و لايريد بکم العسر آن عسرها را هم از امت محمد9 به خصوص برداشته.

باري ملتفت باشيد ان شاء اللّه آن سر ريسمان را که آويزان مي‌کند خدا براي تو، تو به قدري که مي‌تواني چنگ بزني بايد چنگ بزني ديگر تو بنشيني که همه‌اش را خودش خدا بکند و تو را در دلوي بگذارند بالات بکشند تا خودت دست نزني خدا نمي‌کند چنين کاري بله مگر دست به تو ندهد چشم به تو ندهد آن وقت توي دلوت هم مي‌گذارند و بالات هم مي‌کشند اما با اينکه چشم داري و ريسمان را مي‌بيني آويزان است با اينکه دست داري مي‌تواني چنگ بزني و آن را بگيري ديگر آن‌قدر را هم نمي‌کنم و تنبلي مي‌کنم که خدا کريم است خدا اگر کريم است حکيم هم هست اگر دست نزني و نگيري وات

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 246 *»

مي‌گذارد ثم ننجي الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا  ظالمان در جهنم مي‌مانند در زمين مي‌مانند در بلا مي‌مانند.

پس از اين سرّ ملتفت باش ان شاء اللّه که اگرچه خدا قادر است همه کار بکند و قادر است که انبياي خود را طوري مسلط کند که به طور قهر و غلبه و جبر و زور مسلط شوند بر مردم و هيچ‌کس نتواند تخلف از امر ايشان کند همين‌ جوري که اين سلاطين ظاهري را قوتشان مي‌دهد مهلتشان مي‌دهد هيچ‌کس هم نمي‌تواند تخلف از امر آنها بکند اگر خدا چنين مي‌خواست بله مي‌کرد حالا مي‌بيني که نکرده پس نخواسته که آن طور باشند که کسي نتواند تخلف از آنها کند ريسمان را آويزان مي‌کند مي‌گويد تو چنگ بزن تا تو را بکشم بالا تو اعتنائي نمي‌کني و چنگ نمي‌زني التماس هم مي‌کنند موعظه‌ات هم مي‌کنند مي‌ترسانندت که مي‌گيريم مي‌بنديم مي‌زنيم آتش مي‌زنيم باز تو اعتنا نمي‌کني معلوم است او هم ولت مي‌کند پس از اين جهت است که انبيا: به طور قهر و غلبه ظاهر نشدند در اين دنيا از آدم تا خاتم به قهر و غلبه نيامدند دعوت کنند و مردم را به دليل و برهان دعوت مي‌کنند و از اين جهت است که اگرچه خدا مي‌تواند نصرت کند يعني نصرت ظاهري و الا نصرت باطني را کرده چنانکه مي‌بينيد پس خدا مي‌توانست نصرت کند سيدشهدا را صلوات اللّه عليه و عمداً

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 247 *»

نکرده پس خدا مي‌توانست آب برساند به اهل بيت عمداً نرسانيد که اهل بيت تشنه باشند که کفاره گناهان شما بشود مي‌توانست کاري کند که گرسنه نباشند بسياري از اوقات مي‌شد که مائده بهشتي براي ائمه از آسمان مي‌آمد بلکه در همين صحراي کربلا فضه رفت و دعا کرد و مائده براي اطفال نازل شد چنانکه براي عيسي بن مريم مائده از آسمان نازل شد جبرئيل مي‌تواند نازل کند مائده‌اي براي آنها و عمداً نمي‌کند و اذنش نمي‌دهند براي اينکه آنها گرسنه باشند و تشنه باشند و هلاک شوند از تشنگي و خبرش به تو برسد و تو دلت بسوزد اندوهگين شوي گريه بکني نجاتت بدهند چرا که خدا اعتنا به تو دارد ديگر تو بند نباشي و اعتنا نکني معلوم است وقتي خداي کريم عظيم جليل اعتنا کند به مثل توي گردن شکسته و تو با اين عنق منکسره اعتنا به او نکني اگر وقتي وات گذاشت ديگر حجتي برات نيست مي‌گويد من که راه را نمودم چاه را نمودم امرم را رسانيدم و باز تو به راه من نيامدي که من عارم مي‌آيد و نمي‌آيم حالا که عارت مي‌آيد باش خذلان مي‌کنم تو را. پس خدا مي‌توانست نگذارد اهل بيت سيدشهدا تشنه بمانند مي‌توانست آب به ايشان برساند عمداً  آبشان نداد تا تشنه بمانند عمداً غذاشان نداد تا گرسنه بمانند واللّه همان يک نفرش هم که تشنه شد همان کفايت مي‌کرد چرا که حضرت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 248 *»

سيدشهدا به تنهايي يک طرف و تمام روي زمين يک طرف پيش خدا آن يک نفر عزيزتر است از همه آنها اينها همه بميرند او سالم باشد خدا او را عزيزتر مي‌دارد او را يک سر ترازو بگذاري و تمام خلق يک طرف، آن پله‌اي که سيدشهدا است سنگين‌تر است حالا همان يک نفر که واللّه تشنه شد کفاره جميع گناهان جميع مردم خواهد شد پس او تشنه شد که شما سيراب باشيد واللّه او گرسنه شد که شماها سير باشيد او خود را به بلاها انداخت که شماها را از بلاها نجات بدهد بلکه انبيا را نجات بدهد انبياء وقتي در بلاها مبتلا مي‌شدند توجه مي‌کردند به ائمه همين‌که به امام حسين مي‌رسيد قلبشان مي‌شکست و محزون مي‌شدند و خدا آنها را نجات مي‌داد پس چنين مقدر کرد خدا که ايشان تشنه شوند براي نجات شما پس ان شاء اللّه گمان نکنيد بعد از اين که اتفاق افتاد و گير آمد لابد شد آب نداشت بخورد تشنه ماند چنين نيست واللّه آب داشت و نخورد اگر نداشته باشد و نخورد کاري نکرده آب داشته باشد و نخورد خيلي کار است.

وقتي اصحاب زياد تشنه شدند ريختند بر سر حضرت که ما از تشنگي هلاک شديم حضرت شست مبارک را بر کف دست گذاردند و آب آمد و جاري شد آب شيرين گوارايي و تمام اصحاب خود را از انگشت مبارک آب داد فکر کنيد ان شاء اللّه اين کارها را مي‌کردند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 249 *»

لکن با وجودي که تمام ملک در تصرفشان بود و تحت قدرتشان بود مع‌ذلک آب نخوردند و رفع تشنگي خود را نکردند کسي که مأمور است از جانب خدا که به طور اسباب ظاهر آب تحصيل کند نه به اسبابي که قدرتي به کار ببرد دعائي کند که ابري بالا بيايد و برايشان ببارد همين جوري که جمع کثيري را با ابهام خود آب داد خودش آب نخورد فکر کنيد ببينيد آيا نمي‌شد توي دهن علي اصغر انگشت خود را بگذارد و او را سيراب کند مگر نمي‌توانست خير مي‌توانست و نکرد و عمداً نمي‌کرد لکن ملتفت باشيد ان شاء اللّه اين کارها را مي‌کند چرا که مشيت چنين قرار گرفته که به طور ظاهر کسي برود و امداد کند و آب را به طور ظاهر بايد تحصيل کند پس مي‌روند کنار آب ‌اگر شد آب برمي‌دارند، و نشد و تير بر دهانش زدند نشده.

پس ملتفت باشيد که اين امر لامحاله بايست بشود چرا که تمام خلق را خدا مي‌خواست نجات بدهد و اسباب نجات همين بود اين بود که وقتي حضرت رو به کربلا مي‌آمدند جنهاي بسياري آمدند خدمت حضرت عرض کردند تو بدون زحمت برو در خانه خود بخواب ما دشمنان تو را هلاک مي‌کنيم يزيد را مي‌کشيم شمر را مي‌کشيم و اگر جنها بنا باشد کاري بکنند معلوم است خفه مي‌کنند هرکس را بخواهند وقتي اين عرض را کردند فرمود اگر شما چنين کاري بکنيد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 250 *»

در حفره من که دفن مي‌شود؟ کي به جاي من خواهد خوابيد؟ ملائکه دسته به دسته مي‌آمدند هي التماس مي‌کردند تو اذن بده ما کفايت شر دشمنان را از تو مي‌کنيم مي‌خواست نجات بدهد شما را واللّه هيچ احتياجي نه به جبرئيلش داشت نه به ميکائيلش داشت نه به روح‌القدسش نه به هيچ ملک مقربي واللّه محتاج نبود و خودش قدرتش بيش از تمام ملائکه بود مي‌فرمايند و ان الملائکة لخدامنا و خدام شيعتنا اينها خادمانند نوکرانند صادر از امر ايشان هستند واللّه در شرق عالم در غرب عالم هيچ ملکي قدم از قدم برنمي‌دارد مگر اينکه ايشان بخواهند و بکم تحرکت المتحرکات و سکنت السواکن واللّه هر جنبنده‌اي که جنبيد ايشانند که حرکت مي‌دهند آن را واللّه هرکه ساکن مي‌شود ايشانند که ساکن مي‌کنند آن را پس چه احتياجي به جن دارند يا به ملک، خودشان اگر بخواهند از عهده برآيند مگر نمي‌توانند لکن سرّش همه همان است که خدا چنين مقدر کرده که تو کاري کني که مال خودت بشود ببين خدا به تو مي‌گويد بچش و بخور تا بداني طعم چه چيز است تو اگر نخوري و از حلواها و طعامها و متاعهاي اين دنيا نخوري و هي بگويي اللّهم ارزقني خداوند عالم رزق را چطور به تو بدهد نمي‌شود به تو چشاند بر فرضي که شکم تو را بشکافند پر از گندم کنند پر از نان کنند پر از پلو کنند تو که نفهميدي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 251 *»

ببين اگر چشم تو را ببندند گوش تو را ببندند پنبه بطپانند بيني تو را بگيرند دهان تو را ببندند تو را توي پوستي بپيچند توي صندوقي کنند آن وقت تو را ببرند توي باغي که نه هواي آن باغ به بدن تو بخورد نه بوي گلهاي باغ به دماغ تو برسد نه طعم ميوه‌هاي باغ را بچشي نه رنگ گلهاي باغ را ببيني نه صداي بلبلها را بشنوي تو را به باغ نبرده‌اند و عقلاي عالم مي‌فهمند که نبرده‌اند. در باغ کسي را مي‌برند که توي باغ برود و بفهمد. کسي را در صندوقي بگذارند و درِ آن صندوق را ببندند تو را در صندوقي کنند و آن صندوق را در پوست محکمي بپيچند که هيچ روزني براي او نباشد که گوش تو هيچ صدايي را نشنود شامه و ذائقه تو بو و طعم ميوه‌هاي آن را نفهمد هواي باغ به بدن تو نخورد و اين چشم تو رنگ اين باغ را نبيند صندوق را بردارند ببرند توي باغ؛ جهال مي‌گويند که اين شخص را به باغ بردند و همچو خيال مي‌کنند که اين شخص به باغ آمده لکن خدا و رسول و حکما و علما مي‌گويند فلان کس را به باغ نبردند بوي باغ به مشام او نرسيده هواي باغ را نفهميده گرم است يا سرد و صداي مرغهاي اين باغ را نشنيده و هکذا پس چطور به باغش برده‌اند هيچ او را به باغ نبرده‌اند حالا ديگر ان شاء اللّه ملتفت باش پس بهشت هم همين‌طور است وقتي نرفتي به بهشت، بهشت را نمي‌بيني پس اين چشمي که داري بگشا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 252 *»

وقتي گشودي حالا به باغ رفته‌اي تو بوي سيبهاي باغ و گلهاي باغ را استشمام کن آن وقت به باغ بوها رفته‌اي همچنين پنبه از گوش بيرون بيار آوازه بلبلان را بشنو از ميوه‌هاي باغ بچش ذوق بکن داخل هواي باغ بشو اين کارها را که کردي حالا توي باغ رفته‌اي.

پس خدا خواست بندگان عمل کنند تا دارا شوند و نمي‌شود غير از اين‌طور دارا شد چيزي را پس حالا ديگر بدان که انبيا از روي حکمت آمدند و امر کردند به عمل کردن ببين اگر تمام عالم چشم باشد تمام عالم روشنايي باشد و تو نگاه نکني نمي‌داني روشنايي يعني چه تمام عالم طعم باشد و تو چيزي نچشي و نخوري نمي‌داني طعم يعني چه پس وقتي نخوري به تو نداده‌اند رزق را و هکذا پس فکر کن ان شاء اللّه چون خدا خواست به تو بدهد گفت عمل کن غير از اين‌طور اگر مي‌خواست بدهد محال بود و ليس في محال القول حجة پس ليس بامانيکم و لا اماني اهل الکتاب من يعمل سوء يجز به من يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره پس خدا قرار داد که در روي زمين پيغمبران بعد از آني که حقيت خود را ثابت کردند ديگر بعضي احتياج به معجزه هم ندارند چرا که اگر پيغمبر ديگري که معجزه دارد بگويد که فلان پيغمبر است مثلاً موسي بگويد هارون پيغمبر است ديگر هارون احتياج نيست معجزه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 253 *»

بياورد و درباره اهل‌بيت که پيغمبر خيلي چيزها گفته بود و علاوه بر آنها ان شاء اللّه شما مي‌دانيد که خودشان هم معجزه داشتند حتي بعد از کشتن آن بزرگوار سر مبارکشان تکلم مي‌کرد حرف مي‌زد قرآن مي‌خواند وقتي يزيد گفت که غلبه با کي بود جواب ‌داد که سيعلم الذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون پس بدانيد که زنده‌اند در مرد‌گي‌شان زنده بودند. مي‌فرمايد حضرت امير ان قتيلنا اذا قتل لم‌يقتل و ان ميتنا اذا مات لم‌يمت واللّه ايشان در مردگي کار مي‌کنند مثل اينکه در زندگي کار مي‌کنند وقتي کشته شدند واللّه کارکنند مثل همان وقتي که کشته نشده‌اند پس ايشانند قدرت خدا ايشانند اول مخلوقات چون قدرت خدايند عاجز نمي‌شوند لکن مأمورند از جانب خداي خود که به لباسها بيرون بيايند لباسها به خود بگيرند و در ميان اين مردم راه بروند و به طوري که عادت اين خلق است راه روند پس مردم مي‌خورند اينها هم مي‌خورند مردم مي‌آشامند اينها هم بياشامند مردم تشنه مي‌شوند اينها هم تشنه شوند مردم گرسنه مي‌شوند اينها هم گرسنه مي‌شوند مأمور بود از جانب خدا که جان و مالش را به طور مقهوريت و مظلوميت بدهد خود سيدشهدا فرمود اگر تمام روي زمين نصرت من کنند تمامشان فردا کشته خواهند شد شب عاشورا بود جمع کرد اصحابش را فرمود حالا

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 254 *»

تاريکي شب عالم را فراگرفته اينها کسي را که مي‌خواهند ريشه او را بيرون آورند منم و اگر بر من ظفر يابند ديگر با کسي کاري ندارند من بيعت خود را از گردن شما برداشتم تاريکي شب عالم را گرفته هرکس مي‌خواهد برود، برود اين است که سکينه مي‌فرمايد وقتي پدرم اين فرمايش را کرد ديدم هي دسته به دسته قشن ما پدرم را مي‌گذارند و مي‌روند و چنان ترس ما را گرفته بود که مثل جوجه مرغ مي‌لرزيديم معلوم است بچه بودند امام که نبودند زن بودند بچه بودند خواري نديده بودند ذلت نديده بودند عزيزترين مردم بودند شاهزادگان بودند پيغمبر وقتي آمد ميان مردم زحمتها کشيد و گرسنگيها خورد تا امرش پيش رفت حضرت امير زحمتها کشيد و صدمه‌ها خورد تا قوامي گرفت کار و محکم شد اما ديگر امام حسن که به دنيا آمد با ناز بزرگ شد و خيلي عزيز بود واللّه وقتي زينب توي کوچه‌هاي کوفه عبور مي‌کرد احدي جرأت نداشت آنجا بايستد فرار مي‌کردند که از اين کوچه زينب عبور مي‌کند نبايد کسي اينجا باشد پس اينها همه با ناز بزرگ شده بودند و هيچ ذلت نديده بودند هيچ صدمه نخورده بودند هيچ خواري نديده بودند هيچ تشنگي نديده بودند هيچ گرسنگي نکشيده بودند تا آن وقتي که حضرت اذن داد در شب عاشورا که هرکس هرجا مي‌خواهد برود و اينها دسته به دسته

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 255 *»

بعضي مي‌آمدند وداع مي‌کردند و مي‌رفتند بعضي وداع نکرده مي‌رفتند زنها بنا کردند به لرزيدن به جهت آنکه خيال مي‌کردند که اينها اگر باشند ديگر صدمه نمي‌خورند بعد از آني که رفتند آنچه رفتند به آنهايي که باقي ماندند حضرت باز اصرار کردند که شما هم برويد حالا ببينيد علي اکبر را وقتي به او بگويند برو آيا مي‌رود؟ يا هرچه اصرار هم بکنند نمي‌رود. تا آنکه بغض کردند و هيچ نتوانستند اصلاً جواب بدهند و همچنين حضرت قاسم جواب عرض نکرد عباس جواب عرض نکرد چرا که نمي‌توانستند جواب عرض کنند سرهاشان به زير افتاده بود و بغض کرده بودند ولکن بعضي از آنهايي که قدري دور بودند عرض کردند گرگ ما را بدرد اگر ما تو را واگذاريم و برويم بعضي گفتند اگر ما تو را واگذاريم و برويم ما جواب خلق را چه بگوييم که بگويند اينها بزرگتر خود را بردند در ميان دشمن گذاردند و خودشان کنار رفتند بعضي عرض کردند آيا ما برويم بر سر راهها بنشينيم که آيا يک کسي از زمين کربلا مي‌آيد از او بپرسيم که شما را به خدا بگوييد که بر سر آقاي ما چه آمد؟ خاک بر سر ما ما راضي هستيم هزار دفعه کشته شويم و زنده شويم و باز کشته شويم تا اينکه ما را به آتش بسوزانند و از تو دور نشويم حضرت ديدند اصحاب خود را که ثابتند فرمودند حال که چنين است حالت شما سر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 256 *»

خود را بالا کنيد و جاهاي خود را در بهشت ببينيد و مي‌نمودند به آنها که اي فلان آنجا جاي تو است اي فلان آنجا جاي تو است و اين را هم آن شب فرمودند به آنها که شما خواه بمانيد يا نمانيد هيچ به حالت من تفاوت نمي‌کند اگر تمام روي زمين با من بيايند و همه کمک من کنند همه کشته خواهند شد حالا که ثابت مانديد آن جاي تو آن جاي تو و آن جاي تو. اين بود که در روز عاشورا وقتي جنگ مي‌کردند سبقت مي‌گرفتند بر يکديگر و هرچه به آنها تير مي‌خورد نيزه مي‌خورد شمشير مي‌خورد باکشان نبود به جهت آنکه نظرشان به آنچه در شب ديده بودند بود و نه اين بود که اين ضربتها که به بدن ايشان مي‌خورد بدنشان درد نمي‌آمد بلکه وقتي انسان از روي شوق و ذوق به جايي مي‌رود چون شوق دارد و گرم است بسا آنکه شمشير مي‌خورد و احساس الم نمي‌کند ديگر حالا معني حديث پيغمبر را ملتفت باش پيغمبر ديد از بس صدمه به آنها مي‌خورد از خدا خواهش کرد که خدايا حرّ حديد را از آنها بردار خدا هم الم آهن را از آنها برداشت اينها يادشان بود بهشت مي‌دانستند از اين پل که مي‌گذرند آن طرفش راحت است اين بود که هرچه زور داشتند مي‌زدند و جنگ مي‌کردند و هرچه هم زخم به ايشان مي‌خورد باز مشغول کار خود بودند.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 257 *»

مجلس دهم

 

(جمعه ـ دهم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 258 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمه فارسي اين آيه شريفه بعض از فقراتش را مکرر عرض کرده‌ام که خداوند عالم مي‌فرمايد که خدا خريده است پيش از اينها يعني در عالم ذر از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و مال بهشت خود را قرار داده و وعده فرموده و علامت آن جماعت که فروختند به خدا جان و مال خود را و بهشت را گرفتند اين است که جنگ مي‌کنند در راه خدا و مي‌کشند جمعي را و کشته مي‌شوند.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 259 *»

و از قراري که مشهور است روز عاشورا روز جمعه بود المقتول في يوم الجمعة او الاثنين در چنين روزي در چنين اوقاتي بود به جهتي که نماز ظهر را کرده بودند و آن وقتي که خاک بر سر همه عالم شد بعدازظهر بود گويا همين وقتها بود چون امروز صبح طالع شد و آفتاب قدري بلند شد بناي جنگ شد و حضرت سيدشهدا در دور خيمه‌هاي خود خندقي کنده بودند براي اينکه مي‌شناختند اين بي‌مروتها را مي‌خواستند تا زنده هستند حفظ کنند عيال خودشان را از اين جهت امر كردند در دور خيمه‌ها خندقي بکنند و امر کرده بودند که در آن خندق آتش بيفروزند که اقلاً جنگ از يک سمت باشد و از آن سمت حمايت کنند قدري آفتاب بالا آمد امر فرمودند که آتش آوردند و آن هيزمها که در آن خندق ريخته بودند آتش زدند و ديگر شما مي‌دانيد که روزي که آفتاب گرم باشد خصوص در عربستان آتش هم بکنند يک خندقي را دور خيمه آتش کنند و معلوم است خندق هم خيلي دور نبود آخر هفتاد نفر يا کمتر در اين مدت قليل به اين تعجيل بخواهند خندقي بکنند نمي‌شود دايره‌اش وسيع باشد پس پري دور از خيمه‌گاه نبود آن خندق هفت هشت ذرعي به خيمه‌گاه مانده بود حالا ببينيد حرارت چقدر تأثير مي‌کند اين آفتاب گرم که تابيده بود و خيمه‌ها را گرم کرده بود آن آتش را هم که کرده بودند حالا ببينيد که چگونه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 260 *»

عطش غلبه مي‌کند آن وقت بود که اهل‌بيت زياد واعطشاشان بلند شده بود اين بود که حضرت عباس آمد خدمت حضرت سيدشهدا و عرض کرد که واقع اين است که سير شده‌ام از زندگاني دنيا بيش از اين طاقت ندارم که زنده باشم و چشمم باز باشد و ببينم اين اوضاع را تو طاقت داري من اين طاقت را ندارم اذن بده من بروم جانم را قربانت بکنم حضرت فرمودند تو معروفي در ميان لشکر که علمداري تا تو هستي لشکر من پشت و پناه دارند تو را هم که کشتند پشت لشکر من مي‌شکند و اينها ديگر خوب خاطرجمع مي‌شوند و هرچه مي‌خواهند مي‌کنند تو مرو حضرت عباس خيلي اصرار کرد که من طاقت ندارم و نمي‌توانم برادران و ياوران را کشته ببينم فرمودند خوب حالا که چنين است پس برو بلکه يک خورده آبي براي اين اطفال تشنه تحصيل کني پس بعد از آني که يک يک اصحاب آمدند و اذن گرفتند و رفتند به آن تفصيلهايي که شنيده‌ايد مکرر و همه شهيد شدند و آن حضرت خودشان ماندند وحيد و تنها آن وقت آمدند خودشان در برابر اين لشکر ايستادند و باز پيش از آني که ياوران او کشته شوند آمدند در ميان ميدان و در برابر آن قوم ايستادند فرمودند آيا مي‌شناسيد مرا همه گفتند بلي مي‌شناسيم فرمودند آيا مي‌دانيد پدر من حضرت مرتضي علي است و او اول کسي است که ايمان آورده به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 261 *»

خدا و اول کسي است که نصرت کرده پيغمبر را و خدا مؤيد کرده پيغمبر را به او گفتند اللّهم نعم فرمودند آيا مي‌دانيد مادر من فاطمه دختر پيغمبر شما است و سيده نساء عالمين است عرض کردند بلي مي‌شناسيم فرمودند آيا مي‌دانيد که خديجه جده من است که به واسطه دولت او اسلام بر قرار شد عرض کردند بلي فرمودند آيا مي‌دانيد حمزه سيدشهدا عم من است عرض کردند بلي فرمودند آيا مي‌دانيد که اين شمشير رسول خداست که بر کمر من است عرض کردند بلي فرمودند آيا مي‌دانيد که همين عمامه رسول خداست که بر سر من است و منم وارث او و عمامه‌اش به من رسيده عرض کردند بلي مي‌دانيم فرمودند آيا هيچ حلالي را حرام کرده‌ام گفتند خير تو هيچ خلافي نکرده‌اي فرمودند آيا هيچ حرامي را حلال کرده‌ام گفتند خير آن وقت حضرت فرمودند فبم تستحلون دمي؟ پس به چه سبب به چه جهت خون مرا حلال مي‌دانيد؟ هيچ موعظه و نصيحت به اينها اثر نکرد مگر همان حر که متنبه شد و آمد و جان خود را فدا کرد.

پس بعد از آني که خود را وحيد يافت خود را بر صف اين لشکر زد مي‌کشت و مي‌ريخت و رو به هر سمتي که مي‌کرد مثل برگ خزان سر و دست مي‌ريخت که در آن وقت ظاهراً يک رقعه‌اي از آسمان فرود آمد که در آن نوشته بود که يا حسين تو اگر به اين‌طور

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 262 *»

جنگ مي‌کني اگر تمام اهل روزگار با تو برابري کنند همه مغلوب خواهند شد همه را خواهي کشت پس تو چطور کشته مي‌شوي حالا اگر واقعاً نمي‌خواهي شهيد شوي ما قتل را بر تو حتم نکرده‌ايم معامله‌اي بود کرديم نمي‌خواهي اقاله مي‌کنيم و اين بيع را برهم مي‌زنيم حضرت آن وقت ذوالفقار را در غلاف کردند و به حسب باطن از بس صدمه به آن حضرت رسيده بود از بس زخم خورده بود از بس عطش غلبه کرده بود حضرت پيغمبر و حضرت امير و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن از براي او ظاهر شدند فرمودند يا حسين تا کي صدمه مي‌خوري و تا کي نمي‌آيي به سوي ما؟ بس است دست از جنگ بکش. شما ديگر ان شاء اللّه يک‌خورده فکر کنيد امام7 کساني که از دنيا رفته‌اند مي‌بيند ارواح غيبيه را مشاهده مي‌کند امام ملائکه را مي‌بيند جن را مي‌بيند مرده‌ها را همه مي‌بيند با ايشان حرف مي‌زند چنانکه حضرت امير از کوفه بيرون تشريف بردند ابن‌عباس مي‌گويد تا مدتهاي مديد حضرت سرپا ايستادند در وادي السلام به قدري که من خسته شدم و هي حرف مي‌زدند من از بس خسته شده بودم هي نشستم و برخاستم تا خيلي طول کشيد تا آن آخر رفتم خدمت حضرت عرض کردم چه مي‌کنيد؟ اين همه خودگويي مي‌کنيد! حضرت فرمودند اينجا با ارواح مؤمنين حرف مي‌زنم. منظور اين است که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 263 *»

ملتفت باشيد که امام7 کساني را که مرده‌اند و از دنيا رفته‌اند مي‌بيند و وقتي که رمق از بدن رفت و ضعف زياد از براي بدن پيدا شد همه مردم حالتشان اين است که مرده‌ها را مي‌بينند وقتي بدن زياد ضعيف شد چشم باطن‌بين باز مي‌شود از براي همه کس همين‌طور است چنانکه کساني که محتضر مي‌شوند عزرائيل که يکي از ملائکه است مي‌بينند و بسا عزرائيل حالا مي‌آيد و مي‌رود ما نمي‌بينيمش وقتي که شخص محتضر شد آن وقت مي‌بيند عزرائيل را بسيار اتفاق افتاده که محتضرين خبر داده‌اند که فلان مرده آمده پيش ما و چه مي‌گويد بسياري اتفاق افتاده که محتضرين خبر مي‌دهند که ائمه آمده‌اند حضرت امير حاضر مي‌شود بر سر هر مرده‌اي خواه مؤمن باشد خواه کافر که بر سرش حاضر مي‌شوند نهايت براي مؤمنين به صورت بسيار خوبي ظاهر مي‌شوند براي کفار به صورت بدي ظاهر مي‌شود پس بر بالين همه حاضر مي‌شود و امر مي‌کند و نهي مي‌کند و به دستورالعمل او عزرائيل حرکت مي‌کند و عزرائيل خادمي است از خادمهاي ايشان بلکه در تفسير امام حسن عسکري حديثي فرمايش مي‌فرمايند که جميع ائمه حاضر مي‌شوند بر سر محتضر حضرت پيغمبر و حضرت امير و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين و جميع ائمه حاضر مي‌شوند بعضي از انبيا هم حاضر مي‌شوند و انسان آنها را مي‌بيند منظور

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 264 *»

اين است که وقتي بدن ضعيف شد ارواح غيبيه را مي‌بيند.

حالا فکر کنيد وقتي اين همه خون از بدن مبارکش جاري شده بود و ضعف مستولي شده بود و عطش غلبه کرده بود آن همه حرکتها و اسب‌دوانيها که کرده بود ضعف بر او غالب شده بود اين بود که محمد و علي و فاطمه و امام حسن ترحم بر او کردند و ظاهر شدند براي او و اشاره کردند که ديگر بس است حالا به سوي ما بيا اين بود که دست از جنگ کشيد و اين باطن آن رقعه بود که از آسمان آمد وقتي چنين شد ذوالفقار را غلاف کرد و ايستاد وقتي که از اين طرف و آن طرف مي‌رفت و مي‌آمد تيرها بود که بر بدن شريفش مي‌زدند و زخم بسياري برداشته بود و تعجب اين بود که تمام اين زخمها در سينه مبارکش تا ناف مبارکش بود از پشت زخم نداشت چرا که پشت به جنگ نکرده بود پس وقتي که ساکن شد يک تيرانداز حرامزاده‌اي ديد حالا خوب مي‌شود تير انداخت تيري انداخت که آن تير آمد بر پيشاني مبارکش خورد حضرت تير را کشيدند خون جاري شد و روي چشمهاي حضرت را خون گرفت و بر سر و صورت خود و بر عمامه خود مي‌ماليد و مي‌فرمود خدا و جدم را ملاقات مي‌کنم در حالي که خون آلوده باشم چون شدت کرد دامن زره را بالا کردند که پيراهن را بالا بيارند که خون را پاک کنند از پيشاني و چشم خود آن وقتي که

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 265 *»

از زير زره پيراهن را بالا آوردند يک کسي مانند دزدان از آن دور يک تير سه شعبه‌اي به چله کمان گذارد و آن تير را انداخت آن تير آمد و بر سينه مبارک آن حضرت خورد چنان صدمه‌اي از آن تير بر آن حضرت وارد آمد که هرقدر قوت کردند که به آن قوت حسيني آن تير را بکشند از اين سمت کشيده نشد حضرت دست کردند از پشت سر آن تير را کشيدند آن وقت به هيئت سجده بر زمين افتادند و از سمت چپ خود را بر زمين انداختند و طرف چپ را بر زمين گذاردند و اين به جهت اين بود که چون قرباني بود و خود را قرباني خدا مي‌کرد و قربانيها را مي‌دانيد که به سمت چپ مي‌خوابانند آن حضرت خودش به سمت چپ افتاد. بعد از آني که به زمين افتاد لشکر نمي‌دانستند حضرت کجا به زمين افتاده چرا که شما مي‌دانيد وقتي که زمين خشک باشد رطوبتي نداشته باشد و اسب زيادي روي اين خاکهاي نرم بدوانند گرد و غبار چه مي‌کند اقلاً سي هزار نفر که بودند به روايتي بيشترها هم روايت شده اقلش سي هزار که بودند وقتي سي هزار سوار در بياباني در هيجان باشند اين خاکهاي داغ شده و نرم شده چقدر گرد و غبار خواهد شد ببينيد خاکستري که خيلي داغ باشد چطور زود گرد مي‌شود اسب دواني هم که زياد بود غبار گرفته بود ميدان را آن حضرت را لشکر گم کردند اسبها را از هر سمتي هي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 266 *»

مي‌تاختند که حضرت را پيدا کنند در اين بينها با وجودي که حضرت حيات داشتند بدن مبارکش در زير دست و پاي اسبان پامال شد ديگر اسب که نمي‌داند که کجا دست مي‌گذارد کجا پا مي‌گذارد مگر اسب فکر مي‌کند که اينجا دست نگذارم اينجا پا نگذارم آدم که نيست گذشته از اين آن اسبها هم بد اسبهايي بودند اسبهاي اين منافقين منافق بودند چنانکه خودشان بدترين خلق بودند مالهاشان هم بدترين مالها بود اسبها را مي‌دوانيدند اينها هم که ديگر نمي‌يابند که کجا پا مي‌گذارند پس صدمه‌هاي اين اسب دواني هم در حيات به آن حضرت رسيد تا خورده خورده اين غبارها نشست آن وقت حضرت را پيدا کردند ديدند افتاده آن شجاعتهاي حسيني را که ديده بودند وقتي ديدند حضرت ميان ميدان افتاده شجاعان آمدند حلقه زدند بر دور او لکن مي‌ترسيدند حلقه نزديک بزنند مثل روباه مي‌ترسيدند مي‌دانستند همان وقت هم به همان حالت اگر شمشيرش را حرکت بدهد احدي را باقي نمي‌گذارد از دور حلقه زده بودند و ايستاده بودند و هر يک به ديگري تحريص و ترغيب مي‌کردند که تو برو بکش او را آن مي‌گفت تو برو بکش آن يکي مي‌گفت تو برو بکش هر يکي مي‌خواستند خدمتي به يزيد کرده باشند اسمي توي دنيا بلند کرده باشند از اين جهت بود که متعدد آن شجاعان نزديک مي‌آمدند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 267 *»

همين که چشمشان به چشم آن حضرت مي‌افتاد بدنشان به لرزه مي‌آمد و مي‌ترسيدند و برمي‌گشتند پس بعضي خواستند به تدبيري که اين رمقي که دارد کمتر بشود تا جرأت بکنند و پيش بروند ملعوني رفت بالاي سر آن حضرت و با اين بدن مجروح و با اين همه زخم که در بدن مبارکش بود شمشيري به فرق مبارکش فرود آورد چنان شمشيري به فرق آن حضرت زد که حضرت نفرينش کردند که از اين دست نخوري و نياشامي سنان بن انس آمد يک نيزه‌اي بر پهلوي آن حضرت زد که پهلوي مبارک آن بزرگوار شکافت و آن حضرت را به رو درانداخت کم‌کم جري شدند و هر که مي‌آمد يک زخمي بر بدن مبارکش مي‌زد يکي شمشير بر آن بدن نازنين مي‌زد يکي نيزه بر آن بدن شريف مي‌زد يکي سنگ مي‌زد يکي چوب مي‌زد آن‌قدر بر آن بدن مجروح چاک چاک جراحت وارد آوردند که از رمق افتاد بعضي از آن ظالمان که به قول خودشان رقت مي‌کردند و بر آن بزرگوار ترحم مي‌کردند به يکديگر مي‌گفتند اين مرد را به راحت اندازيد تا کي اذيتش مي‌کنيد يعني او را بکشيد تا فارغ شود آسوده شود آه آه که تا مي‌توانستند اذيتش مي‌کردند وقتي خسته مي‌شدند و رقت مي‌کردند رقت آن جماعت بي‌حيا اين بود که تعجيل در بريدن سر آن بزرگوار مي‌کردند و يکديگر را تحريص و ترغيب

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 268 *»

بر اين عمل مي‌کردند و همين که ديدند امام از رمق افتاده ديگر رمقي در بدنش باقي نمانده قصد کشتن آن حضرت را کردند اما باز کسي جرأت نمي‌کرد پيش بيايد هر قدر خود را تشجيع مي‌کردند جرأتشان وفا نمي‌کرد. در اين ميانه شمر حرامزاده قدم پيش گذاشت و گفت اي قوم شاهد باشيد يعني در پيش عبيداللّه بن زياد شهادت بدهيد که من مي‌روم و او را مي‌کشم و حال آنکه پسر پيغمبر خداست اول پيش آمد واويلاه با همان چکمه‌ نحسي که در پا داشت سرپايي بر بدن مبارک آن حضرت زد که اي حسين برخيز آب برايت آورده‌اند تو مي‌گويي پدرم ساقي حوض کوثر است و در روز قيامت تشنگان را آب مي‌دهد بگو آبت بدهد فداي حالت آن بزرگوار شويم که به اين‌طور شماتت از آن ظالم بي‌حيا مي‌شنيد و صبر مي‌کرد و متحمل مي‌شد پس آن حرامزاده آمد و بر سينه مقدس آن بزرگوار بالا رفت چه سينه‌اي آن سينه‌اي که دربرداشت نور خدا را و در آن جا گرفته بود اسماء و صفات خدا و خزانه علم خدا بود مي‌خواهيد بدانيد بر کدام سينه بالا رفت بر همان سينه‌اي که از بس زخم بر آن زده بودند جاي درستي در آن باقي نمانده بود آمد و بر آن سينه نازنين نشست ديگر چه کرد چه بگويم واحسرتا از آن وقتي که آن ملعون دست آورد و آن ريش مبارکي را که جلال و جمال خدا از آن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 269 *»

پيدا بود گرفت حضرت چون شمر را ديدند که بر بالاي سينه ايشان بالا رفته تبسمي فرمودند و ‌فرمودند اي شمر آيا مرا مي‌کشي و مي‌داني من کيستم عالم به حق من هستي و شأن مرا مي‌داني و مرا مي‌کشي يا نمي‌داني؟ عرض کرد بلي عارف به حق تو هستم و شأن تو را مي‌دانم مي‌دانم مادر تو بهترين زنان عالميان فاطمه بتول است مي‌دانم پدر تو علي است و پسر عم پيغمبر ما است مي‌دانم جد تو بهترين خلق خدا پيغمبر است و مي‌دانم خونخواه تو در روز قيامت خداي ما است با وجود اينها همه تو را مي‌کشم و باک ندارم پس آن حربه خود را بر گلوي مبارک آن حضرت گذارد و مشغول شد اما حالا خيال نکنيد همين بود و تمام شد نه خير بلکه سر حضرت را از قفا جدا مي‌کرد اما به چه حالت واضح است که کشتن امام امر آساني نيست وانگهي آن شجاعتها که از آن بزرگوار ديده بودند رعب از آن حضرت در دل داشتند آن ملعون رعب داشت مضطرب بود دست نحسش مي‌لرزيد نمي‌توانست آن حربه را آن طوري که مي‌خواست بکشد پس آن شمشير را مانند ساطور قصابان بر گردن آن بزرگوار مي‌زد يکي براي اينکه دست نحسش مي‌لرزيد يکي ديگر همه‌تان مي‌دانيد که در گردن چقدر استخوانهاي سخت هست ملعون مي‌ديد که آن استخوانهاي به آن سختي و کلفتي با خنجر بريده

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 270 *»

نمي‌شود عجله هم داشت پس خنجر را مانند ساطور هي بلند مي‌کرد و بر قفاي آن حضرت مي‌زد و هي زد و زد تا اينکه سر مطهر آن حضرت را از بدن جدا کرد قدري ملتفت باشيد و ببينيد که چقدر طول مي‌کشد که آن همه استخوان بريده شود تا اينکه به حلقوم برسد و جان از بدن بيرون رود ملعون اگر از راه حلقوم سر را بريده بود آن‌قدر صدمه نداشت و آن همه اذيت وارد نمي‌آمد به جهت آنکه تا حلقوم بريده شد جان از بدن بيرون مي‌رود و شخص را آسوده مي‌کند از اين است که پيغمبر9 قرار داده که حيوانات را از حلقوم ذبح کنند براي اينکه زودتر جانشان بيرون برود که چندان احساس الم کارد را نکنند اما از پشت سر آن همه پوست و گوشت و رگها و پيها و استخوانها بايد بريده شود و صدمه‌ همه آنها بايد وارد بيايد تا آن آخر کار بعد از همه آن صدمات حلقوم بريده شود پس بعد از اين همه صدمه سر مبارک آن حضرت را از بدن جدا کردند و آن را بر بالاي نيزه کردند که همه لشکر ببينند و بدانند که حسين کشته شده ديگر خوف و اضطرابي نداشته باشند.

اهل‌بيت در خيمه نشسته بودند و خبر از جايي نداشتند که يک‌دفعه ديدند صداي شيهه ذوالجناح مي‌آيد گمان کردند که امام از ميدان برگشته با سر و پاي برهنه همگي از خيمه بيرون آمدند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 271 *»

ديدند ذوالجناح بي‌صاحب آمده با زين واژگون با يال پر از خون با بدن مجروح با حالت پريشان بر در خيمه ايستاده دانستند امام شهيد شده و ذوالجناح آمده خبر شهادت امام را براي ايشان آورده آن وقت بناي نوحه و گريه و زاري را گذاردند و هر يک به نحوي با ذوالجناح سخن مي‌گفتند يکي مي‌گفت اي ذوالجناح چرا زينت واژگون است يال و کاکلت پر از خون است و بدنت مجروح است؟ يکي مي‌گفت اي ذوالجناح برادرم را چه کردي او را در کجا بر زمين انداختي؟ يکي مي‌گفت چرا او را بردي و نياوردي؟ يکي مي‌گفت وقتي به ميدان رفت تشنه بود آيا کسي او را آب داد؟ و دست بر سر و صورت و يال ذوالجناح مي‌ماليدند و هر يک قسمي نوحه‌گري مي‌کردند آن زبان بسته که اين حالت را ديد آن‌قدر بر در خيمه‌ها سر خود را بر زمين زد که روح از بدنش بيرون رفت.

الا لعنة اللّه علي القوم الظالمين اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل‌محمد و آخر تابع له علي ذلک اللّهم العن العصابة التي جاهدت الحسين7 و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله اللّهم العنهم جميعا و عذّبهم عذاباً اليما.

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 272 *»

مجلس يازدهم

 

(شنبه ـ يازدهم محرم‌الحرام 1299)

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 273 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصلو و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ اللّه علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب مستطاب خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

مکرر عرض شد ترجمه فارسي اين آيه شريفه اين است که خداوند عالم فرموده به درستي که خداوند خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و مال بهشت خود را قرار داده و به طوري که اشاره کردم و بعضي ملتفت شديد به همين معامله بهشت ساخته شد چرا که تعمير بهشت بايد به اعمال بشود و چنين نيست که خيال کنيد بهشت را مثل باغهاي اين دنيا که خودش

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 274 *»

سبز بشود و خودش برويد و ساخته شود بلکه از عمل بايد ساخته شود و اين عمل در عالم ذر شده وقتي اين تکليف را خدا کرد آن کسي که قبول کرد اين معامله را به همان قبول او ساخته شد بهشت و چه بسيار واضح است که در معاملات خداوند عالم قرار داده رضاي طرفين را اين ديگر خوب واضح مي‌شود انسان به طور يقين جزم مي‌کند که اين آيه مخصوص معصومين است کسي که معصوم نيست به او بگويند بيا جانت را بده در راه خدا مالت را بده در راه خدا اين به طور رضا و رغبت زورش نمي‌رسد و نمي‌تواند چنين کاري بکند ببينيد زکوة را اين همه اصرار کرده‌اند و مانعش را در اخبار به جهت تأکيد کفار هم خوانده‌اند اين همه اصرار و ابرامِ فقرا هم هست اين همه اصرار و ابرامِ علما هم هست با وجود اين مي‌بيني زکوة نمي‌دهند مگر آحاد ناس آنها هم با هزار مشقت ده  يک مالشان را نمي‌دهند پس چقدر واضح است که آني که جانش را مي‌دهد در راه خدا و خدا قرباني او را قبول مي‌کند کسي است که اکراهي و تنگي در دل خود نمي‌بيند و راضي است و کسي که مالش را مي‌دهد در راه خدا بايد راضي باشد و تنگي در دل خود نيابد کراهتي نداشته باشد چنين کسي غير از معصوم اين معامله در قوه‌اش نيست و چون خدا مي‌دانست مؤمنين در قوه‌شان نيست چنين معامله‌اي بکنند امرشان هم نکرده مؤمنين را امر نکرده جهاد

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 275 *»

کنند جهاد در رکاب امام بايد باشد مؤمنين خودشان به رضاي خود جهاد نمي‌کنند مگر اينکه امامي در ميان باشد آن وقت چون مناسبتي با آن امام دارند آن مؤمنين و چون امام خود را دوست مي‌دارند و بهتر از خود دوست مي‌دارند آن وقت که مي‌شنوند که امام خود را به مهلکه انداخت آن وقت اينها هم را خبر مي‌کنند و مي‌روند جهاد مي‌کنند و چون مي‌دانند مال امام تلف مي‌شود راضي مي‌شوند مالشان برود و اين تدبيري است که خدا کرده که مؤمنان راضي شوند تمنا کنند که کاش ما هم بوديم جانمان را مي‌داديم در راه آن بزرگوار مالمان را مي‌داديم جان ما و مال ما که عزيزتر نبود از جان و مال آن بزرگوار اين‌طور دين آنها را به اين واسطه‌ها حفظ مي‌کنند.

پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه پس اصل اين معامله معامله‌ايست که تمام جان و مال را دادن؛ مؤمنين در قوه‌شان نيست ابتداءً اين کار را بکنند از اين جهت جهاد را به طور استقلال بر گردن ايشان نگذاشتند مگر اينکه امام حاضر باشد و امر کند به جهاد باز عرض مي‌کنم تمام جان را تمام مال را تمام عرض را تمام ناموس را دادن واللّه انبيا هم نمي‌توانستند از عهده برآيند اين است که اين جهاد اکبر را از گردن آنها هم برداشت هيچ‌کدام جرأت نکردند بر اين امر اقدام کنند مگر حضرت سيدشهدا صلوات اللّه و سلامه عليه پس ملتفت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 276 *»

باشيد ان شاء اللّه چون اصل اين معامله براي کفاره گناهان گناهکاران بود نه از براي خلاصي خود صاحبان معامله براي خلاصي صاحبان گناه بود از اين جهت بود ايشان را به انواع بلاها گرفتار کردند تا جميع مؤمنين همه منصدم شوند همه محزون شوند همه دلشان بشکند چرا که مؤمنين مختلفند چنانکه مي‌بينيد چه بسيار کسان هستند که از کشته شدن باک ندارند مردماني که بردبارند و سفرها ديده‌اند و جنگها ديده‌اند وقتي مي‌شنوند کسي کشته شد پري صدمه از اين نمي‌خورند مي‌گويند مرد آن است که کشته شود کسي در رختخواب بيفتد و بميرد اين کار مردان نيست پس پري منصدم نمي‌شوند از اينکه بشنوند کسي کشته شد ولکن همين کسي که باک از کشته‌شدن ندارد وقتي بشنود عيال کسي را خوار کردند ذليل کردند اسير کردند منصدم مي‌شود چه بسيار کسان هستند که وقتي بشنوند جواني باشد، رشيد باشد برود جنگ بکند و بکشد جمعي را و بکشندش از اين پري منصدم نمي‌شود اما اگر به او بگويند طفل صغير شيرخواري را بي‌تقصير کشتند دلش به درد مي‌آيد و مضطرب مي‌شود از اين جهت بود که انواع مصيبتها را بر سر ايشان وارد آوردند تا انواع مؤمنين هر يکي که از جهتي فکر مي‌کند از جهتي دلش نمي‌سوزد از جهتي ديگر دلش بسوزد و منصدم شود اين است که مصيبتهاشان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 277 *»

مختلف است بعضي عموم دارد همه‌کس دلش مي‌سوزد زياد دلها را مي‌سوزاند بعضي پست‌تر است هرکس از مصيبتي منصدم مي‌شود.

ملتفت باشيد ان شاء اللّه هيچ مصيبتي بدتر از آن مصيبتهايي که يک‌دفعه بر انسان وارد مي‌آيد صدمه به انسان نمي‌زند خبرهاي هولناک را متعارف است ميان مردم که يک‌دفعه کسي به کسي نبايد بدهد خورده خورده اطراف آن خبر را مي‌گويند تا اينکه کم‌کم به گوش او برسد. يک‌دفعه وارد شد انسان بسا فجأه مي‌کند سکته مي‌کند مي‌ميرد و به جهت آنکه همين که نفس غافل است و خبري يک‌دفعه وارد مي‌شود صدمه زيادي يک‌دفعه وارد مي‌آيد.

حالا ملتفت باشيد ان شاء اللّه اگرچه تمام وقايعي که بر سر حضرت سيدشهدا آمد از ابتدائي که از مدينه بيرون آمد به مکه رسيد و آمد رو به کوفه آنها جميعش صعب است و سخت است آنهاييش که زياد صدمه زد به اهل‌بيت کدام مصيبت بود و اهل‌بيت: هر قدر که صدمه کشيدند هرچه بر سرشان آمد مادامي که آن بزرگشان در ميانشان بود به همان قاعده‌اي که خودمان داريم که وقتي انسان بزرگش در ميان است و زنده است دل انسان محکم است خائف نيست ترسان نيست اگرچه صدمه زياد وارد آيد اين است که تا حضرت خودشان در ميان بودند آن صدمه‌هاي زيادي که به ايشان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 278 *»

مي‌رسيد چندان صدمه نمي‌زد تا وقتي که اين صدمه بعد وارد شد و ديدند بي‌صاحب شدند و اين صدمه صدمه‌ايست که مافوق آن متصور نيست باز ملتفت باشيد کسي که صدمه‌ها ديده و صدمه‌ها در دنيا خورده باز چندان اثر نمي‌کند به او، کسي که زحمتها کشيده پست و بلندي دنيا را ديده اين هر قدر مصيبت و زحمت وارد بر او شود چندان اثر نمي‌کند گوشش پر است خيلي چيزها ديده لکن کسي که صدمه نخورده ذلت نديده خواري نکشيده عزيز باشد يک‌دفعه ذليل بشود يک‌دفعه نوکرهاي او بشورند بر سر او کسي آقا باشد و يک‌دفعه ببرندش به زير دست نوکرهاش سلطان باشد و يک‌دفعه برود پيش رعيتهاش و نوکرهاش به ذلت و خواري بايستد خيلي سخت است اينها براي رعيت نقلي نيست ملتفت باشيد که گدايي برود جايي گدايي پري زورش نمي‌آرد به گدايي عادت کرده گدايي کارش است اما کسي که هميشه داده به گداها حالا يک‌دفعه کارش به گدايي بکشد اين راضي است که بميرد دست دراز نکند چيزي از کسي بگيرد که او خودش بدهد چه جاي اينکه التماس کند پيش کسي و ببينيد که ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم که عزيزترين مردم بودند زحمات و خواريهايي که اول اسلام رسيد، به پيغمبر رسيد ولکن اهل‌بيت پيغمبر عزيز بودند خود امام حسن خود امام حسين در

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 279 *»

عزت بزرگ شده بودند در دولت بزرگ شده بودند همه معزز همه محترم حالا وقتي اين مصيبت وارد بر ايشان شد يک‌دفعه ببينيد چه بر ايشان گذشت اين است که وقتي انسان فکر مي‌کند اگرچه بلائي بزرگتر از آن وقتي نيست که حضرت از اسب بر زمين افتادند وقتي اسب آمد بر در خيمه‌ها يک‌دفعه ديدند  ذوالجناح را به آن حالت و ديدند بي‌بزرگ شدند پس صدمه‌اي که آن وقت بر ايشان وارد آمد چنين صدمه‌اي نديده بودند لکن آن خبر از بس خبر وحشت‌اثري بود و از بس امر عظيمي بود عقلها از سر آنها پريده بود مثل ديوانه‌ها بنا کردند در بيابانها دويدن کأنه عالم تار و تاريک شده بود پيش چشمشان و از آنجايي که هوش از سرشان رفته بود و مصيبت زياد بود باز در مصيبت زياد انسان پر احساس نمي‌کند سختي مصيبت را آنها پر نمي‌توانستند احساس کنند تا چون شب يازدهم شد و آن وقت وقتي بود که جمع شده بودند هر يکي که هرجا بودند جمع شده بودند يک جا حالا شبي است مهتاب شب يازدهم از اين طرف مي‌ديدند کشته‌هاشان آنجا افتاده از آن طرف لشکر را مي‌ديدند لشکرهايي که فتح کرده بودند همه رذل همه پست همه الواط همه شارب الخمر مي‌ديدند اين اوضاع را از يک سمت آن کشته‌ها را مي‌ديدند حالا به حال خود مي‌آيند به يادشان مي‌آيد ديشب نشسته بوديم دور هم با هم جمع بوديم هنوز

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 280 *»

يک شب بيش نگذشته که نه بزرگمان مانده نه کوچکمان مانده نه معيني نه ياوري حالا به فکر افتاده‌اند و نمي‌دانند فردا چه بر سرشان مي‌آيد اينها را مي‌کشند؟ اينها را آتش مي‌زنند؟ چه خيال درباره آنها دارند؟ آن وقت وقت اضطراب و غصه آنها بود آن صدمه‌اي که در شب يازدهم به آنها رسيد مثل صدمه شب اول قبر بود شب اول قبر را که مردم مي‌گويند سخت است به جهت اين است که انسان مي‌رود به عالمي که نديده هيچ خبر از آنجا ندارد يک‌دفعه که چشمش به آن عالم گشوده شد همه‌اش هم صدمه باشد يک‌دفعه که وارد شد به آن عالم خيلي صدمه خواهد خورد تا اينکه کم کم انسي مي‌گيرد خلاصه اهل بيت در اول خيلي صدمه بر ايشان وارد آمد وقتي به خود آمدند مثل مرده‌اي که در قبر شب اول چشمش را که واکند ببيند هيچ‌کس دورش نيست بر او چه مي‌گذرد بر آنها مثل شب اول قبر گذشت.

باز از صدمه‌هاي بسياري که بر ايشان وارد آمد صدمه‌اي بود که روز يازدهم وارد آمد و اين صدمه کأنه بدتر از تمام صدمات بود. فکر مي‌کردند که اينها بودند که ديروزش عزيز بودند و پادشاه‌زاده بودند يک شب بيش نگذشته همه ذليل شدند خوار شدند ديروزِ گذشته همه در کجاوه‌ها و تختها نشسته بودند نوکري و آدمي و اوضاعي داشتند شترها را آوردند بعضي برهنه بودند بعضي جهاز

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 281 *»

داشتند اما کاش جهاز نداشتند به نظر من شتري که جهاز داشته باشد و چيزي روي جهازش نيندازند و روي آن جهاز سوار شوند خيلي بدتر است از شتري که جهاز نداشته باشد دو تا چوب خشک چطور مي‌شود روش سوار شد بچه‌هاي نرم و نازک که هميشه روي لباسهاي نرم مي‌نشستند بچه‌هايي که جبرئيل مي‌آمد در خانه آنها و پر مي‌ريخت در خانه‌هاي آنها آن پرها را جمع مي‌کردند بالشها براي بچه‌ها از آن پرها درست مي‌کردند اين جور بچه‌هايي که با عزت و ناز بزرگ شده بودند بر روي بال جبرئيل هميشه سر گذارده بودند اينها را يکدفعه بر قتب شتر سوار کنند بر روي چوب قتب شتر، اينها را هم بزنند و سوار کنند بکشند و سوار کنند و شترهاي بدراه به خصوص بيارند. شتر اضلع را بعضي خيال مي‌کنند يعني لنگ شتر اضلع معنيش نه شتر لنگ است چرا که ضلع در زبان عربي يعني پهلو اضلع يعني پهلوشان زخم بود و چون پهلوشان زخم بود وقتي جهاز روشان مي‌گذاشتند کج کجکي راه مي‌رفت اينها را روي چوبش مي‌نشاندند البته بچه‌ها مي‌افتند فکر کنيد ببينيد چه حالتي بود براي آنها. پس با آن عزت ديروز، با اين ذلت امروز، ببينيد چه مي‌گذرد بر آنها.

ديگر فکر کنيد باز صدمه‌اي ديگر که بدتر از صدمه روز يازدهم بود آن‌وقتي بود که وارد کوفه شدند به جهت آنکه همين زنها

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 282 *»

در همين کوفه شاهزاده بودند حضرت امير در همين کوفه سلطان بود حالا يکدفعه زينب وارد همچو شهري بشود زينب سرش برهنه باشد و وارد شود زنهايي که هميشه مي‌آمدند پيش او و مي‌شناسند او را بر او چه مي‌گذرد همچنين ام کلثوم را همه زنها مي‌شناسند حالا که وارد مي‌شوند چشمشان که به اهل کوفه مي‌افتد و يادشان مي‌آيد که اينها همه رعيتشان بودند زير دستشان بودند ريزه‌خوار خوان احسان ايشان بودند حالا زينب را مي‌بينند سر برهنه روي شتر نشسته ام‌کلثوم را مي‌بينند سر برهنه روي شتر نشسته چقدر صدمه است بر ايشان پس صدمه‌اي که در کوفه به ايشان رسيد خيلي صدمه بود اگرچه صدمه‌هاي کربلا و شب يازدهم و روز يازدهم خيلي سخت بود اما دوازدهم كه وارد مي‌شدند و هنوز عادت نکرده بودند بسيار بر ايشان سخت بود اين است که اهل کوفه هم بي‌ادبي نمي‌کردند و تا ايشان را ديدند بنا کردند گريه کردن به طوري شد که صداي گريه از آنها به آسمان بالا مي‌رفت چرا که چند سال پيش از اين ديده بودند آنها را با آن جلال و عظمت و حالا به اين ذلت و خواري اسير و دستگير شده‌اند مي‌فرمودند شما که به ما گريه مي‌کنيد پس کي ما را کشته است! اين بود که ترحم مي‌کردند و چنان بود که مي‌رفتند لقمه لقمه نان و خرما مي‌آوردند مثل اينکه به دست گداها بدهند به دست اطفال

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 283 *»

پيغمبر خدا مي‌دادند ديگر اين چه ظلمي بود گيرم نتوانستند ياري کنند آنها را چرا به طوري که براي گداها چيزي مي‌دهند آن طورها ترحمشان مي‌کنند طوري بود که آنها راضي مي‌شدند به مردن خود که بميرند و چنين چيزي را نبينند آنها را مي‌گرفتند و به دور مي‌انداختند مي‌گفتند شما چقدر بي‌حياييد تصدق بر ما روا نيست.

ديگر ملتفت باشيد ان شاء اللّه با اين حالت حالا وارد مجلس ابن‌زياد کافر کردندشان باز همه اهل مجلس آنها را مي‌شناسند به اصطلاح رودروايستي با آنها داشتند آيا چه گذشت بر آنها چون بناي من اين نيست خورده خورده حديثها را ضبط کنم و به تفصيل عرض کنم من همان نوع را عرض مي‌کنم همين‌قدر عرض مي‌کنم هر مصيبتي که تازه وارد مي‌آمد بر ايشان که پيشتر نديده بودند صدمه‌ آن بر ايشان بسيار گران بود خيلي سخت بود.

اين ذلتهايي که در عرض راه به ايشان رسيد چه عرض کنم تشنه مي‌شدند کسي آبشان نمي‌داد هميشه جوري بودند که هرکس آب مي‌خواست هرکس نان مي‌خواست پيش ايشان مي‌رفت هميشه مردم ايشان را راه چاره خود مي‌دانستند در هر گرفتاري پيش ايشان مي‌رفتند پناه به ايشان مي‌بردند پيش ايشان حل مشکلشان مي‌شد حالا به طوري مبتلا شدند که آب بخواهند کسي به ايشان ندهد نان

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 284 *»

بخواهند کسي به ايشان ندهد التماس کنند پيش دشمن، گريه کنند پيش دشمن و آنها را بزنند چه خواهد بود حالتشان. صدمه‌هاي بعد از قتل از صدمه‌هاي روز قتل ـ اگر فکر کنيد ـ مي‌بينيد زيادتر بود صدمه‌هايي که حضرت سجاد ديد از آن صدمه‌هايي که سيدشهدا ديد واللّه بيشتر است امامي که با ناز با عزت بزرگ شده ديگر ظاهرش را با ظاهر فکر کن باطنش را با باطن. ببين در روي زمين بزرگتر از حضرت امام زين العابدين کسي نبود به جهتي که کسي را از اولاد رسول در صحراي کربلا باقي نگذاشتند حالا چنين امامي در حضور او فحشها بدهند کتره‌ها بگويند و هرزگيها بکنند شماتتها بکنند و چه جور شماتتها شماتتهايي که وقتي سيدشهدا بود مي‌شنيد طاقت نمي‌آورد وقتي به حضرت سيدشهدا شماتت مي‌کردند طاقت نمي‌آوردند و نفرين مي‌کردند مي‌خواهيد ببينيد چقدر صدمه به حضرت امام زين العابدين رسيد در کربلا شماتت کردند به حضرت سيدشهدا حضرت طاقت نياوردند و نفرين کردند آن وقتي که خندق کنده بودند دور خيمه‌ها و آتش در آن افروخته بودند ملعوني فرياد کرد يا حسين آتش را در دنيا پيش از آخرت براي خود مهيا کرده‌اي حضرت فرمودند اين کيست و اسمش چيست گفتند کيست طاقت نياوردند و نفرينش کردند که خدايا به عذاب دنيا گرفتارش کن

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 285 *»

پيش از آخرت اسبش رم کرد او را توي همان آتش انداخت و سوخت هرکس بناي سرزنش را گذارد طاقت نمي‌آوردند نفرينش مي‌کردند با وجود آن همه صدمه‌ها که مي‌خوردند، از زبان و از شماتت خيلي بي‌طاقت مي‌شدند نفرين مي‌کردند و ببينيد حضرت امام زين العابدين را از وقتي که از کربلا بيرونشان بردند تا شام هي آن لشکر بي‌حيا فحش مي‌دادند ناسزا مي‌گفتند حضرت سجاد مي‌شنيد آنها را نفس نمي‌کشيد و نفرين نمي‌کرد. وقتي وارد شام شدند کسي آمد پيش آن حضرت و گفت الحمدللّه که خدا شما را کشت و جان ما را فارغ کرد مثل حالا که خيال مي‌کنند سلطاني که باشد مردم به عذابند يعني تا کي سوار بدهيم سرباز بدهيم؟ فرمودند آيا قرآن خوانده‌اي عرض کرد بلي و آن وقت چند آيه از آيات قرآن براي او خواندند تا حضرت را شناخت. پس صدمه‌هاي ايشان بعد از قتل بيش از صدمه‌هاي توي قتل بود پس تمام اين شماتتها را به خود خريدند تمام اين صدمه‌ها را به خود خريدند تمام اين گرسنگيها را تمام تشنگيها را به خود خريدند.

و فکر کنيد ببينيد که آيا خودشان گناهي داشتند آيا صدمه‌اي به کسي زده بودند که مستوجب اينها باشند حاشا همه براي اين بود که ما اگر گناهي داشته باشيم که جزاي او شماتت اعدا باشد ايشان به جان خود خريدند اين را که کفاره گناهان ما شود همچنين ما اگر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 286 *»

گناهي داشته باشيم که جزاي آن گرسنگي باشد ايشان گرسنگي را به خود خريدند براي کفاره گناهان ما به همين‌طور تمام بلاها به قول مطلق که به تمام مؤمنين از اول آدم تا خاتم تا روز قيامت بايد برسد تمام را سيدشهدا و اهل بيتش به جان خود خريدند تا مردم مرفه باشند چون از براي نجات مردم خلق شده بودند و نجات خلق در اين بود که ايشان اين عمل را بکنند پس اگر سيدشهدا اين عمل را نکرده بود و مظلوميتش اين‌طور واضح نشده بود اهل بيتش را به شهرها نبرده بودند و به اين بلاها مبتلا نشده بودند هيچ معلوم نمي‌شد که اسلام چيست به جهتي که بعد از حضرت پيغمبر وقتي خلافت را غصب کردند هي پشت سر هم غصب خلافت شد حالا صلح مي‌کردند مثل حضرت امام حسن اگر همه مثل حضرت امير با آنها مدارا مي‌کردند آن وقت مردم چنين خيال مي‌کردند که دولت اسلام هم مثل دولت روس است مثل دولت روم است هرکس زور و زري داشت پادشاه بود و اگر چنين مي‌شد آن وقت مؤمناني که در اصلاب بودند خبرها به آنها نمي‌رسيد آن وقت مردم هدايت نمي‌شدند هيچ نماز نمي‌دانستند يعني‌چه اگر نمازي هم مي‌کردند همان‌جور نماز سنيها بود هيچ روزه‌اي نمي‌دانستند هيچ از شرايع نمي‌دانستند.

پس ملتفت باشيد که تمام آنچه را از آدم تا خاتم پيغمبران آورده

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 287 *»

بودند تمام آنچه را انبيا آورده بودند تمام آنها منتهي شده بود به پيغمبر آخرالزمان و آن حضرت وارث علم انبيا بود آنچه پيغمبران داشتند حالا بايد تمامش را از پيغمبر گرفت پيغمبر هم که از دنيا رحلت کرد بعد از پيغمبر غصب خلافت شد حضرت امير چون ديد بعد از رحلت پيغمبر اگرچه جمعيت زياد است لکن مؤمن کم است همان سه نفر چهار نفر بيشتر نبود سلمان بود و اباذر و مقداد، و عمار را هم زورکي داخل آنها شمردند همين سه چهار نفر بودند وقتي امر منحصر شد که تمام ارسال رسل و انزال کتب براي اين چهار نفر باشد اين چهار نفر ديگر شمشير کشيدن نمي‌خواهد و حضرت امير منافق را دوست نمي‌داشت آنها را دور خود جمع نمي‌کرد چرا که پيغمبر لابد بود که منافق را دور خود جمع کند اگر منافق را به خود راه نمي‌داد و امرش را منحصر مي‌کرد به همان سه چهار نفر مؤمن ديگر حرفشان در دنيا منتشر نمي‌شد و اين پيغمبر آخرالزمان بود بايد به کل مؤمنين که تا روز قيامت مي‌آيند امر و نهي خدا را برساند و حلال و حرام همه را به آنها برساند او نمي‌توانست منافق را به خودش راه ندهد لابد بود ناچار بود منافق را دور خود جمع کند جمع مي‌کرد مي‌دانست منافقند لکن روي خود نياورد امرشان در پرده ماند.

وقتي نوبت به حضرت امير رسيد حضرت امير ديد که حالا ديگر دولت اسلام قوامي گرفته ابتداي کار هم همان منافقين بسا به

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 288 *»

خيال نباشند چرا، ملتفت باشيد ابتدا هر دولتي اول چهار نفر رفيق مي‌شوند خورده خورده مالي که جمع شد خورده خورده مملکتي که گرفته شد وقت قسمت کردن جنگ ميانشان پيدا مي‌شود يک گنجي که پيدا مي‌شود همه جان مي‌کنند به اتفاق و اتفاق دارند که آن را به دست بيارند وقتي بنا شد قسمت بکنند نزاع ميانشان پيدا مي‌شود حالا اين منافقين که دور پيغمبر جمع شدند اول هم اگر خيال نداشتند ديدند اوضاع خوبي است مملکتها به دست مي‌آيد رياستها به دست مي‌آيد مردم دور آدم جمع مي‌شوند حضرت امير که نه ملکي مي‌خواست نه مردم را مي‌خواست دورش جمع شوند آمده بود که آنچه از خدا آمده براي مردم بگويد پس کاري دست اوضاع دنيا  ندارد و از اين جهت امر را سست انداخت عمداً پيغمبر وصيت کرده بود که خلافت را مي‌گيرند از دستت تو هم صبر کن عمداً تخلف نکرد به جهتي که معصوم بود و مطهر بود از مخالفت پس چون منافقين را نمي‌خواست واگذاشت و سست انداخت واگذشت به دست آنها که بخورند و بغلطند به جهت آنکه در اصلاب آنها مؤمنين بودند که بايد بعد به دنيا بيايند پس تمام آنچه آمده بود از آسمان تا پيش پيغمبر و پيغمبر براي مردم آورده بود تمام آنها رفت از ميان مردم و دولت، دولت باطل شد بله اين سه چهار نفري که بودند که بودند مي‌شد در

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 289 *»

خلوت بروند مسائل دين و مذهب خود را بپرسند و ياد بگيرند و به اينکه چهار نفر بروند در خلوت مسائل خود را بپرسند ملک نمي‌شود گرفت لکن ملک نمي‌خواستند عمداً سست انداخت.

خوب فکر کنيد بابصيرت باشيد ببينيد بناي پيغمبران از آدم تا خاتم بر چه بوده اگر بناشان مثل بناي سلاطين اين بود که ملک تحصيل کنند دولت دنيا را به چنگ بيارند مگر فکرشان به قدر اين سلاطين نبود مگر تدبيرشان به قدر تدبير اين سلاطين نبود فکر کنيد ببينيد اگر مراد خدا اين بود که پيغمبران يا خوبان يا مؤمنان مقرب اگر خدا مي‌خواست سلطنت کنند اينها، امر که دست خداست خدا اسبابش را خوب مي‌توانست فراهم بيارد تمام حول و قوه که با اوست و مي‌بينيد که نکرده پس مراد خدا نبوده پس ببينيد که سلطنت روي زمين مقصود انبيا نيست انبيا آمده‌اند که مردم را از روي زمين بالا ببرند آمده‌اند از بستگي به دنيا واشان کنند زاهد در دنياشان کنند و راغب به آخرتشان کنند کارشان اين است کارشان اين نيست که ملک‌گيري کنند مملکت تحصيل کنند مگر لابد که مي‌شوند ناچار مي‌شوند جنگ مي‌کنند اگر يک کسي بيايد گوش بدهد به حرفهاشان مي‌گويند دنيا را ترک کن آخرت را تحصيل کن اين است کارشان پس پيغمبر چون مي‌خواست امرش منتشر باشد منافقين را راه داد به خود و حضرت امير چون ديد حالا ديگر جمع

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 290 *»

شده‌اند و امر منتشر شد سست انداخت اما اين سه چهار نفري که للّه و في اللّه مي‌خواستند ببينند خدا چه خواسته مي‌رفتند پيش حضرت امير و ياد مي‌گرفتند و آن منافقين رئيس بودند.

حالا اگر امر را به اين‌طور قرار داده بود که هميشه رؤساي ضلالت رئيس باشند مگر آن يک و دويي که در حقيقت مؤمنند آنها زير جلي بروند پيش اهل حق و دينشان را اخذ کنند اگر اين‌جور بود آخر آن مؤمنيني که بعد مي‌آيند يکي در مشرق است يکي در مغرب است اينها همه بايد خبر بشوند که خدايي هست پيغمبري هست حلالي هست حرامي هست لابد بود سيدشهدا کاري کند که جميع اينها خبر بشوند و چنين کاري را تا نمي‌کرد تمام مؤمنين در تمام اعصار خبر نمي‌شدند امر مي‌رفت پيش رؤساي ضلالت امر طوري بود که سنيها مي‌کردند و سنيها که منافقند و نفاق مقصود خدا و مرضي خدا نيست نفاق شرک است به خدا و فرموده ان المنافقين في الدرک الاسفل من النار اگر بنا بود که خدا به وجود منافق راضي باشد هيچ ارسال رسل نمي‌کرد هيچ انزال کتب نمي‌کرد نهايت مردم بودند ديگر خدايي نمي‌دانستند حلالي نمي‌دانستند حرامي نمي‌دانستند ديگر جمع نمي‌شدند نبيي را اختيار کنند نبيي نبود در ميانشان پس بدانيد عداوت خدا نسبت به منافق بيشتر است تا نسبت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 291 *»

به کفار و خدا منافق را مشرک مي‌داند و فرموده انما المشرکون نجس مشرکان را نجس خوانده و منافق بدتر است از کفار و از مشرکين و في الدرک الاسفل من النار است پس بدان رضاي خدا در نماز فلان منافق نيست چرا که نماز مي‌کند که خود را معتبر کند رضاي خدا در روزه فلان منافق نيست مثل اينکه ابوموسي اشعري هم نماز مي‌کرد روزه مي‌گرفت سبيلهاش را مي‌چيد مي‌رفت روي منبر موعظه مي‌کرد آخوند بود عصا داشت عبا داشت منبر مي‌رفت مي‌گفت بابا اين علي ملک مي‌خواهد با معاويه جنگ مي‌کند همين‌طور معاويه هم ملک مي‌خواهد با علي جنگ مي‌کند دليل هم مي‌آورد مي‌گفت پيغمبر آمد اين همه جنگ کرد مقصودش اين بود که نماز کنيد روزه بگيريد پيغمبر با مسلمانها که جنگ نمي‌کرد با کفار جنگ مي‌کرد که بياييد اين کارها را بکنيد ما که اين کارها را مي‌کنيم پس اين علي که با معاويه جنگ مي‌کند ملک مي‌خواهد معاويه که با علي  جنگ مي‌کند او هم ملک مي‌خواهد نفاق ابوموسايي اگر مرضي خدا بود ارسال رسل نمي‌کرد خدا هيچ احتياجي به اين نمازها و به اين روزه‌ها ندارد و خدا مي‌خواهد آن رضاي خود را و آن اعظم رضاهاي او و اعظم اسباب نجات اين است که در هر زماني پيغمبري باشد در هر زماني امامي باشد در هر زماني بزرگي اهل حقي باشد که مردم رو

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 292 *»

به او کنند مسائلشان را از او ياد بگيرند حتي در بعضي وقايع هست که انبيا خبر کرده‌اند و واقع اين است که کلمه حق را از اهل باطل نبايد گرفت بعضي هستند خيال مي‌کنند عقلا هستند و الا انهم هم السفهاء ولکن لايشعرون ببينيد انبيا چه مي‌کرده‌اند. يک‌وقتي شيطان جلوه کرد براي حضرت عيسي به حضرت عيسي عرض کرد بگو لا اله الا اللّه حضرت عيسي فرمود لا اله الا اللّه کلمه حقي است و من از جانب خدا آورده‌ام که مردم بگويند اما چون تو مي‌گويي بگو لا اله الا اللّه من به قول تو نمي‌گويم خودم هر وقت مي‌خواهم مي‌گويم.

پس ملتفت باشيد ان شاء اللّه حق را از اهل حق بايد گرفت حق را از اهل باطل نبايد گرفت نماز مي‌کنم به جهتي که ابابکر نماز کرده اين نماز کمرت بزند بله نماز مي‌کنم به جهتي که عمر نماز کرده اين نماز کمرت بزند نماز نيست پس اهل حق هميشه در دنيا هستند و هميشه حق را بايداز اهل حق گرفت اين است که در دعاي اعتقاد است من لااثق بالاعمال و ان زکت و لااراها منجية لي و ان صلحت هيچ اعتمادي به اين اعمال ندارم اگرچه درست کرده باشم آنها را باعث نجات خود نمي‌دانم اگرچه خوب باشد الا بولايته و الايتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها نه از هر کس مي‌شود فضائل را گرفت يک کسي محض درويشي که نانش بدهند

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 293 *»

فضائل مي‌خواند اگر بداند سکوت مي‌کند پول به او مي‌دهند سکوت مي‌کند. فلان واعظ مي‌رود روي منبر فضائل مي‌گويد که پولش بدهند اگر بگويند پولت مي‌دهيم مگو نمي‌گويد. روضه‌خوان پول مي‌گيرد روضه مي‌خواند پولش بدهند که مخوان نمي‌خواند.

پس فضائل را بايد از حاملان فضائل گرفت اين است که فرموده‌اند والقبول من حملتها قبول کردن از آنهايي که حمله فضائل هستند آنهايي که اهل حقند و هميشه اهل حق هستند هميشه اهل باطل هستند حق را از اهل حق بايد گرفت نه از اهل باطل حق را که از اهل باطل مي‌گيري واللّه ثمرش نفاق است  آن که اهل باطل است حق را ياد مي‌گيرد دام قرار بدهد براي آن غرضي که دارد آتش کارش گرم‌کردن است هرجاش ببري که آتش است و گرم مي‌کند زمين کارش سردکردن است هر کسي کارش هرچه هست اثرش همان است مؤمن اثرش ايمان است منافق اثرش نفاق است کافر اثرش کفر است با فاسق مي‌نشيني انسان ميل به فسق مي‌کند با نقال مي‌نشيني انسان ميل به نقالي مي‌کند حتي اينکه دقت اگر بکني مي‌بيني الاغ‌دارها طبيعتشان طبيعت الاغي است بي‌فهم و احمق مي‌شوند قاطردارها مي‌بيني طبيعتشان طبيعت قاطر چموش و لگد زن مي‌شود شتردارها را مي‌بيني مردمان ساکن وقوري هستند آهسته آهسته

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 294 *»

حرکت مي‌کنند پس طبيعت عادت مي‌کند به معاشرت. جايي که حيوانات در انسان اثر کند جايي که الاغيت الاغ در انسان اثر کند وقتي زياد با الاغ معاشر باشي طبيعت الاغ پيدا مي‌کني زياد با قاطر مي‌نشيني طبيعت قاطر پيدا مي‌کني زياد پيش سگ مي‌نشيني طبيعت سگ پيدا مي‌کني از همين قبيل است کساني که زياد پيش زنها مي‌نشينند چنين کسي طبعش مثل زن مي‌شود دائم فلان چيت را مي‌خواهد فلان رنگ را مي‌خواهد باز از همين نکته است که چون زنها از هواي نفس حرف مي‌زنند حرفشان را نشنويد حتي اينکه امر به معروف مي‌کنند آن وقت که آنها امر مي‌کنند نبايد شنيد مي‌فرمايند اطاعتشان در معروف نکنيد تا در منکر طمع نکنند.

باري ملتفت باشيد ان شاء اللّه خداست دانا و خداست قادر علي کل شيء و خداست عادل و خداست رءوف و خداست رحيم اين خداي رءوف رحيم قادر عالم ديني که دارد دين واضحي ظاهري بيّني آشکاري بايقيني بدون توهمي بدون شکي قرار مي‌دهد اين دينش را هميشه اين‌جور بيان مي‌کند براي عالم براي عامي براي هرکه از او دين خواسته چرا که خدا اجلّ از اين است که چيزي را پيش خودش اراده کند و به خلق نرساند آن وقت ريش خلق را بگيرد که چيزي را که من اراده کرده بودم و به تو نرسانيده بودم و خودم هم مي‌دانم که نرسانيده‌ام تو چرا از

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 295 *»

قصد من از اراده من خبر نشدي و شما مي‌دانيد که اين سلاطين ظاهري هرچه جابر باشند هرچه ظالم باشند قصدشان را مي‌گويند مثلاً مي‌گويند پول بده وقتي که نمي‌دهي توي کله‌ات مي‌زنند مي‌گيرند مي‌گويند برو فلان کار را بکن وقتي نکردي مي‌زند توي کله‌ات قصدشان را اول مي‌گويند وقتي نکردي آن وقت مؤاخذه مي‌کنند و خداي شما ظالم نيست علاوه رءوف هم هست رحيم هم هست حکيم هم هست محتاج هم به عمل بندگان خود نيست اين خدا دينش واضح و ظاهر و بيّن و روشن است واللّه از روز روشن‌تر است از روز يقينش بيشتر است مکرر اشاره کرده‌ام انسان براي اين خلق نشده که بداند حالا روز است يا بداند شب است بلکه چنين قرار گذاشته که هر وقت يقين کردي روز است نماز صبح را بکن اگرچه در واقع صبح نبوده و تو اشتباه کرده‌اي و هر وقت يقين کردي شب است افطار کن اگر روزه‌اي پس تو خلق نشده‌اي براي اينکه روز را اعتقاد کني روز است اگر همچو فهميدي روز است کارهاي روز را بکن اگر اتفاق روز بوده بوده اگر هم نبوده تو به تکليف خود عمل کرده‌اي مقصود بالذات از خلقت خلق اين است که دين داشته باشند ماخلقت الجن والانس الا ليعبدون اگر نمي‌خواست خلقتان نمي‌کرد حالا که خلقتان کرده دين خواسته و دين يقيني خواسته و اين دين واللّه بايد از روز روشن‌تر و واضح‌تر باشد باطل واللّه بايد از شب تار تاريکتر

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 296 *»

باشد و خدا هم همين‌طورها در کتاب خودش مثل زده است حق را مي‌گويد الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة  فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة کأنها کوکب دري تا آنکه مي‌فرمايد نور علي نور مثل نور خدا مانند نوري است بر نوري و واللّه هي روز به روز هي نور بر نور افزوده مي‌شود تا اينکه هيچ کس که به تکليف رسيده باشد عذري نداشته باشد، براي احدي عذري باقي نماند کاري بايد بکنند که دين حق و اين دين واضح باشد ظاهر باشد روشن باشد از روز روشن‌تر باشد و واللّه باطل را از شب تار تاريکتر آفريده مي‌گويد باورت نمي‌شود  نگاه کن او کظلمات آن باطل مثل ظلمتي است که في بحر لجي در دريايي باشد بر روي آن تاريکي موجي باشد يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب بر بالاي آن موج ابري باشد ظلمات بعضها فوق بعض تاريکيهايي است که بعضي بالاي بعضي است بر روي هم اينها همه چند طبقه روي هم روي هم باشد ببين آن زير چقدر تاريک مي‌شود پس باطل را واللّه همين‌طور ظلماني مي‌کنند و مي‌نمايانند به کساني که مي‌خواهند باطل را بشناسند و حق را واللّه نور علي نور مي‌کنند و مي‌نمايانند به کساني که مي‌خواهند بشناسند حالا ديگر هيچ‌کس معذور نيست که بگويد من آن شب تاريک را تميز ندادم هرکه گفت دروغ مي‌گويد تصديق مکن اين است که خدا در چند جاي

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 297 *»

قرآن مي‌فرمايد هل يستوي الظلمات و النور و الظل و الحرور هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون و مردم خيلي متفکر مي‌شوند در اين‌جور آيات که اين چه دليلي است اما فکر کنيد مي‌خواهد بفرمايد که اين نور و ظلمتي که فايده وجود شماست و من خلقتان نکرده‌ام که شما روز را روز بدانيد شب را شب بدانيد اين روز و شب مغشوش نمي‌شود براي شما وقتي که اين روز و شب مشتبه نشد آن حقي را که من هزار مرتبه آن را از روز روشن‌تر آفريده‌ام و آن باطلي را که اوکظلمات في بحر لجي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض حالا ديگر آيا تو مي‌تواني بگويي من آن شب را ندانستم تاريک است گرفتار شدم آيا مي‌تواني بگويي که من روز را نديدم نمي‌تواني بگويي پس چنين حقي را که بخواهند ظاهر کنند اگر آن جوري که حضرت امير مي‌کرد آيا چيزي از حق باقي مانده بود هيچ باقي نمي‌ماند و هميشه همان‌طور بود هيچ واضح نمي‌شد و خبرش به ما نمي‌رسيد حق و باطل را نمي‌توانستيم تميز بدهيم اگر کسي مي‌رفت آن روز پشت سر ابابکر نماز مي‌کرد حضرت امير نمي‌گفت نرويد به جهتي که ابابکرش منافق بود آنها هم که مي‌رفتند نماز مي‌کردند منافق بودند بله تک تکي بودند که واقعاً مؤمن بودند ديگر هزار اندر هزار همه منافق بودند اينها يعني اين سه چهار نفر هم مسأله داشتند مي‌رفتند از حضرت

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 298 *»

امير مي‌پرسيدند تکليفشان را راه مي‌بردند آنها که نمازشان را راه مي‌بردند حالا باقي راه نمي‌بردند به جهنم راه نبرند.

پس چون قرار خدا هميشه بر اين است که دينش واضح باشد ظاهر باشد اگر سبکي که امام حسن راه مي‌رفت که مجلس معاويه مي‌نشست و معاويه صحبت که مي‌داشت صحبتهاي دولتي بود اگر حرف باطلي نمي‌زد نهايت چيزي که مي‌فهميدند همين را مي‌فهميدند که دولت، دولتي است که مي‌شود صلحش کرد پس اگرچه امامت حق حضرت امام حسن بود باشد مگر نمي‌شود کسي حقش را صلح کند به کسي همچو خيال مي‌کردند پس اگر جور امام حسن راه مي‌رفتند حق مغشوش مي‌ماند مشتبه مي‌ماند اين بود که حضرت سيدشهدا لابد ناچار جنگ کرد و ايستاد تا آن طرف مقابل رحم نکنند نه بر بزرگشان نه بر کوچکشان نه بر مردشان نه بر زنشان تا بر همه کس حقيت حق و بطلان باطل واضح شود. واللّه کساني که در غير دين اسلامند اين قضيه را مي‌شنوند که يک طايفه‌اي بودند بر سر پسر پيغمبر خودشان اين کارها را آوردند همه مي‌گويند تقصير با آنها بود که اين ظلم را کردند پس چون دين را خدا خواست واضح کند حضرت سيدشهدا را به اين امر داشت و ايشان از روي رضا و رغبت قبول کردند و در قوه هيچ پيغمبري نبود که به طور رضا و رغبت اين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1299 صفحه 299 *»

امر را قبول کند حضرت سيدشهدا در قوه خود ديد و کرد اين کا ر را براي اينکه شماها و جميع مؤمنين را نجات دهد از جهت اينکه نجات جمله خلق نجات مؤمنين در اين اعتقاد بود و صلي اللّه علي محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم و ظالميهم و غاصبي حقوقهم الي يوم الدين. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلک اللهم العن العصابة التي جاهدت الحسين عليه السلام و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله اللهم العنهم جميعا و عذبهم عذابا اليما.

S S S S S S S

S S S S S

S S S

S

تمام شد اين يازده مجلس به توفيق خدا و ياري رسول و اعانت حجج خدا و اوصياي رسول صلوات اللّه عليهم و به توجه و نظر عنايت بزرگان دين و به دعاي اخوان مؤمنين حفظهم اللّه من شر الکفار و المنافقين اميدوار از ناظرين در اين اوراق اينکه در وقت خواندن و متذکر شدن فضائل و متأثر شدن از مصائب آل‌عصمت سلام اللّه عليهم اين روسياه را و ضبط‌کنندگان و نسخه‌کنندگان و خوانندگان آنها را و عمل کنندگان و خالصين در عمل را از دعاي خير فراموش نفرمايند و اگر سهوي در قلم شده باشد که محل اشتباه احدي نباشد و واضح باشد که سهو شده در اصلاح آن کوشيده که اجر ايشان در نزد حضرت سيدشهدا صلوات اللّه عليه ضايع نخواهد شد و صلي اللّه علي محمد و آله الطيبين الطاهرين.

تمت حامداً مصلياً مستغفراً في 26 شهر صفر المظفر 1299.

 

      

   

 

 

([1]) احتمالا کنايه است از علامت دسته‌های سينه‌زنی (که نوعا در دو سر علَم صورت اژدها نقش مي‌كنند).