05 مواعظ در اسرار شهادت محرم‌الحرام 1298 آقای شریف طباطبائی – چاپ

 

 

مواعظ در اسرار شهادت محرم الحرام 1298

 

 

از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني

مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي

اعلي الله مقامه

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 3 *»

مجلس اول

 

(شنبه اول محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 4 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمة اين آية شريفه را عرض كنم تا ان‌شاءالله متذكر باشي كه امر واقعة كربلا را از امورات اتفاقيه خيال نكني و بداني ان‌شاءالله كه اين امر امري بود معهود در پيش خدا و رسول، و همين‌طور به حسب اتفاق در عالم اتفاق نيفتاده. ان‌شاءالله درست دقّت كن. پس ببين كه خدا مي‌فرمايد: خدا خريده است از مؤمنان جان‌هاي ايشان را و مال‌هاي ايشان را.

ملتفت باشيد ان‌شاءالله هميشه عادتتان اين باشد كه از روي بصيرت در دين و مذهب خودتان فكر كنيد نه اين‌كه مثل ساير مردم كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 5 *»

عادتي كرده‌اند پاي روضه بنشينند مثل اين‌كه عادت كرده‌اند نمازي بكنند، عادت كرده‌اند پاي روضه مي‌نشينند روضه‌شان را گوش مي‌كنند ديگر هركس هرچه گفت، گفت دربند نيستند! شما ملتفت باشيد ببينيد اين امر واقعة كربلا چه امر عظيمي بوده كه پيش از آنكه واقع شود خدا براي پيغمبر آخرالزمان خبر داده مي‌فرمايد: خدا خريده است از مؤمنان جان‌هاي ايشان را و مال‌هاي ايشان را و علامت اين كساني كه جان و مال خود را فروخته‌اند به خدا اين است كه جنگ مي‌كنند. حالا من ترجمه‌اش را مي‌كنم شما ديگر خودتان فكرش را بكنيد. پس ببينيد مي‌فرمايد: خدا خريده است از مؤمنان جان ايشان را و مال ايشان را و قرار داده است بهشت را به عوض اين جان و مال و اين كساني كه فروختند به خدا جان و مالشان را علامتي دارند، نه اين است كه به محض قولِ كسي كه بگويد: من جان و مالم را در راه خدا دادم قبول كنند بلكه علامتي دارند آن جماعت، علامتشان اين است كه راستي داده‌اند و علامتشان اين است كه بعد از نزول قرآن جنگ مي‌كنند، معلوم است كه پيشترها جنگ نكرده‌اند. از زمان آدم تا زمان خاتم احدي از مؤمنان جنگ نكرد در راه خدا كه توي آن جنگ كشته شود و مالش را تاراج كنند در راه خدا. حضرت امير7 جنگ كرده در راه خدا، حضرت پيغمبر9 جنگ كرده در راه خدا، موسي7 جنگ كرد، داود7 جنگ كرد، سليمان7 جنگ كرد، خيلي از انبياء جنگ كردند در راه خدا، لكن ببينيد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 6 *»

هيچ‌جا شد كه جنگ بكند كسي در راه خدا و جمعي را بكشد و بعد خودش در جنگ كشته شود و بعد مالش را ببرند؟ و خوب ان‌شاءالله از روي فكر دقّت كنيد خيال نكنيد من رأيم قرار گرفته دلم مي‌خواهد چيزي بگويم.

درست دقّت كنيد ان‌شاء‌الله و بدانيد كه هر آيه كه در قرآن است يك مصداقي دارد يك صاحبي دارد. اگر نباشد چنين جماعتي كه خدا خريده است از آن‌ها جان‌هايشان را و مال‌هايشان را و در عوض، بهشت را به آن‌ها داده و آن جماعت جنگ كنند در راه خدا و بكشند جمعي را و آخر كشته شوند، اگر نباشد چنين جماعتي، اگر اين آيه را فرض كني در قرآن بود و كسي اين كارها را نكرده بود اين آيه دروغ بود. ديگر اين قاعده باشد براي علماتان كه: هر آيه كه در توي قرآن هست بدانيد آن آيه مصداقي دارد. اگر هست يا ايها الذين آمنوا معلوم است روي زمين مؤمنيني هستند، اگر نباشد دروغ مي‌شود. مي‌بيني در قرآن هست كونوا مع الصادقين بدان صادقيني هستند در دنيا. در قرآن هست منافقين چطورند، كفّار چطورند، ظالمين چطورند معلوم است اين‌ها هستند در دنيا.

پس از جمله آياتي كه بايد معني داشته باشد و همة آيات قرآن بايد معني داشته باشد. از آيات قرآن يكي همين آيه است كه مي‌فرمايد: خدا خريده است از مؤمنان جان ايشان را و مال ايشان را. مصداق اين آيه كيست؟ فكر كنيد از زمان آدم تا زمان خاتم مصداق اين آيه نيست مگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 7 *»

حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه كه جان خود را در راه خدا به خدا فروخت و جنگ كرد در راه خدا و جمعي را به درك نيران فرستاد و بعد در راه خدا كشته شد و بعد اموالش را داد كه همه را به غارت بردند. پس مي‌فرمايد: ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون بعد از نزول قرآن اين مؤمناني كه جان و مال فروخته‌اند، علامتشان اين است كه بعد از پيغمبر9 و بعد از نزول قرآن جنگ مي‌كنند در راه خدا و جمعي را مي‌كشند و بعد خودشان كشته مي‌شوند و بعد اموالشان به غارت مي‌رود. پس ببينيد كه خدا پيش از اين واقعه خبر داده بود.

خوب ملتفت باشيد ان‌شاءالله بدانيد آية قرآن نيست مثل حديثي كه آخوند پوزوئي بگويد من قبول ندارم! آية قرآن است قرآن صحيح است صدورش، هيچ ناصبي نمي‌تواند بگويد صحيح نيست، آية قرآن را نمي‌توان گفت شايد دروغ باشد. دقّت كنيد ان‌شاءالله.

پس اين آيه را خداوند عالم در شأن حضرت سيدالشهداء سلام‌ الله‌ عليه پيش از وقوع اين حادثه نازل كرده و آن جماعتي كه اين بيع و شراء را كردند و اين عهد را در روز اول كردند، چنان‌كه از خود اين آيه معلوم مي‌شود كه پيش‌تر اين عهد را كرده‌اند مي‌فرمايد: خدا خريده است يعني پيش‌ترها، ديگر معلوم نيست كه چند سال پيش خريده است بأن لهم الجنة. باز اشاره براي علما عرض مي‌كنم، ببينيد نفرموده است كه خدا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 8 *»

خريده است مؤمنان را به بهشت و قاعده است در خريد و فروش چه در زبان فارسي چه در زبان عربي، در معامله مي‌گويند فروختند فلان‌چيز را به فلان‌چيز، فروخت فلان را به مقابل فلان يا به عوض فلان. در هر لغت قاعده اين است كه مي‌گويند: فروخت فلان‌چيز را به فلان، به مبلغ فلان. ديگر نمي‌گويند «بأن» كه شما ملتفت باشيد اين سرّ را كه خدا قرار داد كه بخرد از مؤمنان جانشان را و مالشان را بأن لهم الجنة از براي اين‌كه بهشتي مي‌خواست خلقت كند، نه اين است كه بهشتي پيش از شهادت حضرت سيّدالشهداء7 ساخته بود و در آن‌جا بود و آن وقت حضرت كه شهيد شد آن وقت خدا آن بهشت را به حضرت داد. شما بدانيد ان‌شاءالله كه همچو نيست، از سبك آيه اگر كسي فكر كند مي‌فهمد و يقين خواهد كرد كه اين مراد خدا نيست.

پس چون خدا بنا داشت بهشتي خلق كند و مؤمناني چند خلق كند و آن‌ها را به آن بهشت ببرد از اين جهت قرار داد كه حضرت سيّدالشهداء سلام‌الله‌عليه اين كار را بكند كه از كار او آن بهشت را بسازد. بهشت را خدا از اثر قتل سيدالشهداء آفريده ملتفت باشيد ان‌شاءالله.

پس به جهت اين عملِ حضرت سيّدالشهداء خدا بهشت را خلق كرده. والله از نور مبارك حضرت سيدالشهداء و از اين كار خلق شده. والله اگر شهيد نشده بود خدا بهشت نداشت كه كسي را به بهشت ببرد چنان‌كه  از مضمون همين آيه مي‌فهميم. به خصوص حديث هم دارد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 9 *»

مي‌فرمايد در حديثي و روضه‌خوان‌ها هم خوانده‌اند و شما هم شنيده‌ايد مي‌فرمايد: خدا از نور حضرت امام حسن7 آفتاب را خلق كرده. و در آن حديث امام قسم ياد مي‌كند كه والله امام حسن7 از آفتاب بهتر است به جهتي كه آفتاب از نور او خلق شده پس معلوم است خودش از آفتاب بهتر است. بعد مي‌رسد به حضرت امام حسين مي‌فرمايد: خداوند بهشت و حورالعين را از نور حضرت امام حسين خلق كرده. و باز در همان حديث قسم مي‌خورد كه والله حسين بهتر از بهشت و حورالعين است.

حالا ديگر ان‌شاءالله آيه را يقين كن كه تفسيرش همين‌جورها است كه عرض مي‌كنم. خدا مي‌خواست جنّتي خلق كند بهشتي بيافريند و مؤمنين را مي‌خواست در آن بهشت جا بدهد حالا اسباب و آلات بهشت ساختن، حضرت سيّدالشهداء است اگر او شهيد نمي‌شد خدا بهشتي نمي‌آفريد.

ببين به حسب ظاهر، خدا وقتي مي‌خواهد درختي خلق كند، آبي خلق مي‌كند چنان‌كه خودش مي‌فرمايد: آبي خلق كردم از آسمان به زمين فرستادم گياه‌ها را خلق كردم زنده‌ها را از آب خلق كردم. به همين‌طور فكر كن خدا مي‌خواست بهشتي بيافريند و خلق اولين و آخرين كه مؤمنند در آن بهشت جا بدهد، اين بهشت خشت مي‌خواست گل مي‌خواست حور مي‌خواست قصور مي‌خواست حالا اين را از كجا درست كند؟ پس خدا خريد از مؤمنان جانشان را و مالشان را از براي اينكه بهشت بسازد از براي اينكه بهشت را از نور او خلق كند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 10 *»

و بسياري از شماها ان‌شاءالله مي‌دانيد كه جميع اعمال انسان است كه وقتي در آخرت رفت ثمر مي‌دهد ثمر عمل وقتي كه در آخرت رفت، ظاهر مي‌شود. وقتي جزاي آخرتي خدا مي‌خواهد بدهد، كسي در دنيا عملي خوب مي‌كند در آخرت درخت خواهد شد، كار بد مي‌كند در جهنّم مار مي‌شود اژدها مي‌شود آتش مي‌شود عقرب مي‌شود. همين‌طورها خدا در كتاب خودش فرموده: سيجزيهم وصفهم مي‌فرمايد: وصف مردم را ما به مردم مي‌دهيم ليس للانسان الا ماسعي از براي هيچ‌كس نيست مگر آن‌چه را كه سعي كرده و عمل كرده.

پس ان‌شاءالله بايد وحشتي نباشد براتان كه چون خواست بهشت بيافريند جان و مال امام حسين را خريد تا بهشت را خلق كند. پس هيچ اغراقي در اين نيست كه اگر حضرت سيدالشهداء چنين كاري نمي‌كرد هيچ‌كس از خلق اولين و آخرين نجات نمي‌يافت بايد بهشتي نباشد كه در آن بروند و همين‌كه رفتند هرچه بيرون بهشت است زحمت است چرا كه بهشت خانة راحت است و بيرونِ راحت زحمت است. از راحتي كه گذشتي چه چيز است غير از زحمت؟.

پس خدا چون مي‌خواست مؤمنان را از اولشان تا آخرشان، از آدم تا قيامت خواست همه را نجات بدهد، اين معامله را با حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه در ميان گذاشت و او متعهد شد كه جميع مؤمنان را نجات بدهد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 11 *»

ملتفت باشيد كه باز همين مضمون است در حديثي كه وارد شده كه كساني كه قابل شفاعتند و در روز قيامت بايد شفاعتشان كرد، اهل شفاعت را نه منافقين را، نه كفّار را، كفّار كه از اين‌جا مي‌روند، سر راست مي‌روند به جهنم. منافقين همين‌طور مي‌روند آن ته‌ترِ از كفّار. باري مي‌فرمايد: كساني كه قابل شفاعت هستند در روز قيامت هزارصف مي‌بندند نهصد و نود و نه صف از آن‌ها را حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه به تنهايي شفاعت مي‌فرمايد و همه را نجات مي‌دهد از عذاب جهنم، يك صف ديگر باقي مي‌ماند آن يك صف را تمام شفيعان جمع مي‌شوند و باز حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه داخل آن جماعت هست و آن يك صف را شفاعت مي‌فرمايد، كه آن صف هم اگر آن حضرت توش نبود نمي‌توانستند شفاعت كنند آن‌ها، پس كأنّه شفيع كلّ است سيدالشهداء صلوات‌‌الله‌‌و‌سلامه ‌عليه.

ديگر اگر كسي بگويد حضرت پيغمبر9 و اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه چطور نمي‌توانند شفاعت كنند؟! مي‌توانند لكن شفاعت‌كردن سيدالشهداء همان شفاعت كردن آن‌ها است.

باري پس حضرت سيدالشهداء را خدا شفيع كلّ روزگار قرار داده و هم‌چنين مال خود را داده از اين جهت كه او است كه جان خود را راستي راستي داد در راه خدا و همچنين مال خود را داد در راه خدا، محض زبان نبود و حرف، كه تعارفي كرده باشد بگويد: جانم و مالم مال

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 12 *»

خدا است، راستي راستي جان داد مال داد.

پس خداوند عالم جان و مال سيدالشهداء را خريد و از اثر اين خريد، بهشت خود را خلق كرد، از اثر كار او بهشت را خلق كرد. اين است كه مي‌فرمايد: از نور او يعني از كار او، كار هر كسي نور او است، چرا؟ ملتفت باشيد به جهت آنكه نور را نور مي‌گويند به جهت آن است كه خودش ظاهر است و ظاهر مي‌كند چيزهاي ديگر را. ملتفت باش ان‌شاءالله. پس هر چيزي كه خودش ظاهر باشد و ظاهركنندة چيزي ديگر باشد همچو چيزي به اصطلاحِ خدا و رسول و عقلا نور اسمش است. اين نورهاي ظاهري نور شده به جهتي كه خودش پيدا است در تاريكي هم كه آمد چيزها را ظاهر مي‌كند. پس كلام هر شخص نور او است به جهت آنكه كلام شخص و آن حرفي كه مي‌زند اين صدا خودش كه معلوم است و پيدا و همه‌كس مي‌شنود و اين صدا دلالت هم مي‌كند بر صاحب صدا، مردم مي‌فهمند از صدا كه صاحب صدايي اين صدا را كرده. پس صدا خودش ظاهر است دلالت هم مي‌كند بر صاحب صدا پس نورِ مردم است. هركس هركس را دلالت كرد نور او است كه دلالت كرده. ببين اگر كسي كاري كرد كار او را كه مردم مي‌بينند و خود او را هم در كار او مي‌بينند. اگر كسي حركت كرد پيدا است پس حركت، نور است چرا كه خودش پيدا است صاحبش را هم مي‌نماياند. كسي بنشيند، نشستن، هم خودش پيدا است صاحبش را هم مي‌نماياند پس اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 13 *»

نشستن، نور او است. ديگر اگر كسي ملتفت شد كه چه عرض مي‌كنم خواهد يافت كه علم عجيب غريبي است كه عرض كردم كه در فهم آيات و اخبار خيلي به كار مي‌آيد صفحه‌اي از معاني كتاب و سنّت به اين قاعده حلّ مي‌شود.

پس هر چيزي كه چيزي را ظاهر مي‌كند آن نورِ آن چيز است و اين اصطلاح را اگر ياد بگيري خيلي از معاني آيات قرآن و احاديث را هر جايي كه نوري گفته باشند خواهي فهميد اگرچه به حسب ظاهر مردم نفهمند اين معني را براي نور، و نور را يك جوري ديگر بفهمند. اين مردم نور مي‌گويند، همين‌جور چراغ، و نور چراغ كه مي‌بينند نور مي‌گويند ديگر اگر بگويي: كلام كسي نور او است، خيال مي‌كنند نور را چيزي مثل نور چراغ، تا ديدند همچو چيزي، مي‌گويند اين نور است، اگر همچو چيزي نبينند و بگويي اين نور است نمي‌فهمند. شما ان‌شاءالله ملتفت باشيد بدانيد اين نور متعارفي را كه نور گفتند براي اين است كه خودش پيدا است چيزي ديگر را هم ظاهر كرده است پس هر چيزي كه چيزي را ظاهر مي‌كند آن چيز نور است از اين جهت است كه مي‌خواني در زيارت ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين كلامكم نور پس كلام ائمة طاهرين نور ائمة طاهرين است صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين همچنين كلام خدا، همين قرآن، نور خدا است اين است كه مي‌فرمايد: انزلنا اليكم نوراً مبينا يعني نازل كرديم ما بر شما قرآن مبين را.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 14 *»

پس بدان به اين قاعده كه نور هركسي كار آن كس است و كار هر كسي نور او است. پس حالا ديگر بهشت را خدا از نور سيدالشهداء آفريده و حورالعين را از نور سيدالشهداء آفريده، معنيش را سرراست بفهم و بدان كه از كار سيدالشهداء آفريده شده. از كدام كارهاش؟ از همان كاري كه ديگران نكردند و او كرد. آيا مي‌گويي از نمازش خلق كردند؟‌ نه چرا كه نماز را ديگران هم كردند. آيا از روزة او بهشت را خلق كردند؟ نه، اين روزه را ديگران هم مي‌گرفتند، همة پيغمبران همة انبياء‌ همة اولياء‌ همة ائمه روزه مي‌گرفتند.

پس از آن چيزي كه بهشت را خلق كرد، نه از آن جور كارهايي بود كه ديگران هم آن‌ها را كردند بلكه بهشت ساختند از كارهايي كه ديگران نكردند و از كاري كه مخصوص خود او بود و آن كارِ مخصوص، همين حادثه‌اي بود كه در كربلا واقع شد.

با بصيرت باشيد ان‌شاءالله و فكر كنيد كه اين جور حرف‌هايي كه عرض مي‌كنم حرف‌هايي است كه همين‌جاها مي‌شنويد ديگر هيچ جاي ديگر، اين حرف‌ها نيست سهل است انكار اين حرف‌ها را دارند، آخر اين‌همه كه كناره مي‌كنند از ما ما گناهي كه نكرده‌ايم به غير از اينكه همين حرف‌ها را مي‌زنيم و شما ان‌شاءالله بدانيد كه كساني‌كه كناره مي‌كنند از اين حرف‌ها، اين‌ها را راه نمي‌برند و ايمان به اين حرف‌ها ندارند.

مباشيد مانند كساني كه يك‌پاره چيزها گفته‌اند و گفته‌اند بعضي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 15 *»

چيزها، حتي كساني كه كتاب نوشته‌اند مردمان گُنده گُنده‌اند اين‌قدر گنده‌اند كه توي همين مجلس هم جرأت نمي‌كنم اسمش را ببرم، مي‌گويد: خدا در قرآن گفته است: لاتلقوا بأيديكم الي التهلكة راست هم مي‌گويد اين را خدا گفته و نبايد خود را به دست خود به مهلكه انداخت، مي‌گويد حالا كه چنين است پس حضرت امام حسين اگر مي‌دانست كه مي‌آيد به كربلا و كشته مي‌شود، سهل است كه بچه و بزرگ و ابناءِ رسول‌الله را چه مي‌كنند، بنات رسول الله را اسير مي‌كنند، البته اگر مي‌دانست اين‌طور مي‌شود نمي‌آمد به كربلا ! پس خبر نداشت، آمد به كوفه سلطنتي بكند پادشاه شود همراهش جماعتي آمدند آن‌جا گير كرد ديگر نتوانست چاره كند و كشته شد! اگر خودش خبر داشت و مي‌آمد پس خودش باعث خون خودش شده بود! و ببينيد كه اين حرف‌ها را اين سنّي‌ها و اين‌هايي كه انكار فضائل مي‌كنند مي‌زنند خصوص در همدان كه مُنّي زياد است و روي منبرها مي‌روند اين مني‌ها و سعي‌ها مي‌كنند كه انكار فضائل كنند. ملتفت باش ان‌شاءالله مي‌گويند خدا گفته: خودت به دست خودت خود را به مهلكه مينداز، هلاك مكن خودت باعث خون خود مشو. حالا كه چنين است پس حضرت سيدالشهداء اگر مي‌دانست كه مي‌آيد به كربلا و كشته مي‌شود نمي‌آمد! اگر مي‌گويي خودش باكيش نبود كشته شود، چرا خويش و قوم‌ها را همراه برد؟ فكر كنيد، خوب خودش از كشته شدن باكيش نبود، اين زن و بچه را چرا برمي‌دارد به

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 16 *»

همراه مي‌برد؟ بچه‌هاي شيري چه تقصير كرده بودند كه اين‌ها را بياري كه كشته شوند؟!

حالا شما فكر كنيد ببينيد كه آيا همان‌طوري است كه مني‌ها مي‌گويند يا اين‌طور نيست؟ شما با بصيرت باشيد ان‌شاءالله و ببينيد كه اين آيه را خدا بر پيغمبر نازل كرده بود پيش از اين حرف‌ها، آيا معني اين آيه را پيغمبر نمي‌دانست؟‌آيا حضرت امير7 معني اين آيه را نمي‌دانست و پيغمبر به او تعليم نكرده بود؟ آيا امام حسن معني اين آيه را نمي‌دانست؟ اگر كسي بگويد: خودش نمي‌دانست آيا پيغمبر و اميرالمؤمنين به او نگفته بودند؟.

پس بدانيد كه اين امر امري بود كه خدا حتم كرده بود كه واقع شود در ملك، چرا كه حتم كرده بود كه مؤمنين را نجات بدهد و مؤمنين والله بهشت‌ساز نبودند خودشان نمي‌توانستند بهشت بسازند. از نور هيچ‌كس نمي‌شود بهشت بسازي از نور حضرت سيدالشهداء بايد بهشت ساخت. پس اين‌هايي كه انكار مي‌كنند فضائل ائمة طاهرين را، هيچ شعور ندارند فكر نمي‌كنند در آيات، در اخبار، در احاديث، همين‌طور لاعن‌شعور زبان خود را حركت مي‌دهند و چيزي مي‌گويند.

پس ملتفت باش آن جايي كه خدا مي‌گويد: لاتلقوا بأيديكم الي التهلكة راست است، خودت مرو خودت را به هلاكت مينداز. اما نه اين است كه خدا در قرآنش گفته كه: برو جهاد كن، مجاهده در راه خدا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 17 *»

واجب است؟ حالا ببينيد كه اين حرفي كه زده‌اند چه‌قدر حرف پوچي و بي‌مغز است چطور بطلانش واضح است. همين خدا در زبان همة مرد و زن و عالم و عارف و عامي معروف كرده است كه جهاد واجب است همه مي‌گويند: فروع دين چندتا است؟ شش‌تا است نماز و روزه و زكات و خمس و حج و جهاد. از جملة فروع دين، يكيش جهاد است. خوب اين شخص كه مي‌رود جهاد مي‌كند آيا يقين دارد كه هيچ زحمتي نمي‌كشد، مي‌رود و كشته نخواهد شد؟ البته يقين ندارد. و مردم مي‌روند به جهاد و در راه خدا كشته هم مي‌شوند و طوري قرار داده كه هركس جهاد مي‌رود بايد روش را برنگرداند از جنگ. اگر شمشير يا نيزه يا تير آمد و شخص برگشت و رو برگرداند، مي‌گويد: به جهنمت مي‌برم. ببينيد تمام اين‌هايي كه جهاد مي‌كنند تمامشان مي‌دانند كشته مي‌شوند زخم برمي‌دارند پس حالا اين‌ها هم آيا با دست خود خود را به مهلكه انداخته‌اند؟ همة انبياء جنگ كردند همة اولياء جنگ كردند مؤمنين همه مكلفند كه در ركاب امام جهاد كنند جنگ كنند پس به دست خودشان خود را به مهلكه انداخته‌اند؟! ديگر از اين مني‌هايي كه در همدان پيدا شده‌اند و اصراري دارند در انكار فضائل لاعن‌شعور مثل الاغ لاعن‌شعور حرفي مي‌زنند.

پس بدان حضرت سيدالشهداء مي‌دانست كه مي‌آيد به كربلا و كشته مي‌شود و عمداً آمد، عمداً خويش و قوم‌هايش را آورد. و اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 18 *»

حديث خاص هم دارد كه در وقتي كه از مكه بيرون مي‌آمدند به جهت آنكه خبر آورده بودند كه جاسوسي چند گماشته‌اند كه در بين حج تو را بگيرند و بكشند. همين‌طور هم بود جاسوس متعدد فرستاده بودند كه در وقت حج حضرت را بگيرند و بكشند. و هيچ‌جا هم بهتر از آن‌جا نمي‌شود كسي را گير آورد به جهت آنكه آن‌جا اهل حاجّ ديگر شمشير و سپر و اسباب همراهشان نيست خودشانند و دو قطيفه، ديگر نه شمشيري نه سپري نه نيزه‌اي نه اسباب حربي دارند آسان است گرفتن، مي‌گيرندش به آساني. حالا هم دشمنان همين‌جورها تدبير كرده بودند كه حضرت وقتي احرام بسته‌اند در مني و عرفات و آن‌جاها حضرت را بگيرند و بكشند و حضرت نرفتند به مني و عرفات به همين جهت و اين بود كه حج را بدل كردند به عمرة مفرده و بيرون آمدند از مكه و در شب عرفه نماندند همان روز هشتم به همان عمره‌اي كه پيش كرده بودند, اكتفا به همان كردند و فرار كردند.

باري در همان بين‌ها كه بناي فرار داشتند آن وقت محمد حنفيه كه برادر حضرت بود آمد پيش حضرت عرض كرد: برادر كجا مي‌روي؟ برادر بود خودش را رسانيد, آمد خدمت حضرت و نشستند و شور كردند كه چه بايد كرد؟ اين‌ها دست از ما نمي‌كشند, ما آمده‌ايم حج خانة خدا را بكنيم جاسوس گذارده‌اند ما را بكشند. محمد حنفيه خدمت حضرت عرض كرد گفت: اگر خودت را برساني به يمن شايد يمني‌ها تو

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 19 *»

را حفظ كنند. حضرت فرمودند: چطور مي‌شود مرا حفظ كنند و حال آ‌نكه مقدر شده كه كشته بشوم؟ خيلي او هم خيال مي‌كرد نصيحت مي‌كند و دلسوزي مي‌كند حضرت مسامحه كردند به يك طوري كه او را از سر خود واكردند فرمودند: فكري مي‌كنم. سحر كه شد حضرت حركت كردند, محمد حنفيه خبر شد وقتي آمد ديد كجاوه‌ها را بار كرده‌اند و حضرت سوار شده‌اند. آمد و مهار ناقة حضرت را گرفت كه: شما فرموديد من فكري مي‌كنم, چطور شد اين‌طور تعجيل كرديد؟ فرمودند: خواب ديدم حضرت پيغمبر را كه فرمودند: تعجيل كن و زود برو از اين‌جا. باز محمد نمي‌دانست چه خبر است؟‌حضرت فرمودند: من بايد بروم در كربلا, من بايد به خصوص كشته شوم جدم فرمود كه خدا خواسته تو را كشته ببيند.  محمد هوش از سرش پريد گفت: تو كه مي‌داني مي‌روي و هيچ فتح نمي‌كني بلكه كشته مي‌شوي دوش خود هم كرده‌اي كه كشته شوي پس اين زن‌ها را, بچه‌ها را سوار كرده به كجا مي‌بري؟ فرمودند: خدا خواسته اين‌ها را اسير ببيند. محمد اين را كه شنيد هوش از سرش پريد گفت: انا لله و انا اليه راجعون.

باري پس مي‌دانست كشته مي‌شود عيالش اسير مي‌شوند و رفت و آن‌ها را برد. كارهاي ائمة طاهرين نيست مثل كارهاي مردم, مردم جايي كه مي‌روند علي‌العميا مي‌روند كاري كه مي‌كنند علي‌العميا مي‌كنند ديگر اگر خوب شد بختشان است, بد شد بدبختي خودشان است لكن ائمة

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 20 *»

طاهرين چنين نيستند.

پس ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين جميع كارهايي كه مي‌كنند به گفتة خدا است. فكر كنيد ان‌شاءالله, همين‌جوري كه پيغمبر كاري نمي‌كرد حرفي نمي‌زد مگر به گفتة خدا. دربارة پيغمبر است9 كه خدا مي‌فرمايد: ماينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي مي‌فرمايد: و النجم اذا هوي ما ضل صاحبكم و ما غوي و ماينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي. در خصوص بندگان خاص خودش مي‌فرمايد: عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون. و از همان قاعده‌اي كه عرض مي‌كردم ان‌شاءالله دانستيد هر آيه‌اي كه در قرآن است صاحبي دارد مصداقي دارد, و الا خدا آية بي‌معني نازل نمي‌كند. پس جماعتي هستند كه خدا گفته: عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون پس يقيناً بايد كسي باشد كه همچو باشد و الا آيه بي‌معني مي‌شود. حالا آن عباد مكرموني كه هيچ سبقت نمي‌گيرند بر خدا در هيچ قولي و يفعلون مايؤمرون و مي‌كنند آن كاري را كه خدا گفته بكنند, حالا ديگر فكر كنيد ان‌شاءالله پس اگر ايشان به صحراي كربلا رفتند پس خدا گفته بود كه رفتند و اگر نگفته بود نمي‌رفتند.

ديگر اين اقلّ اعتقادي است دربارة ائمة طاهرين صلوات‌الله‌عليهم كه اگر اين اعتقاد را نداشته باشيد دربارة آن‌ها, كارتان عيب مي‌كند داخل دايرة نفاقي كفري فسقي مي‌افتيد نعوذبالله. اقلاً بايد بداني امام معصوم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 21 *»

است و مطهّر است. معصوم كسي است كه هركاري خدا گفته بكن آن كار را بكند. هر كاري را خدا گفته مكن نكند. پس معصوم حقيقي اگر نگاه مي‌كند معلوم است خدا گفته نگاه كن. اگر نگاه نمي‌كند معلوم است خدا گفته نگاه مكن. اگر مي‌رود به جايي خدا گفته برو و اگر نمي‌رود خدا گفته نرو. اين‌ها هيچ هوي و هوسي و خواهشي و ميلي از خود ندارند.

پس تو بدان كه حضرت سيدالشهداء مأمور بود كه آمد به كربلا و از براي همين آمده بود كه همين‌جور كارها بر سرش بيارند. و سبب اين واقعه را اگر فكر كني مي‌داني لابدّ و ناچار بود اگر چنين كاري نمي‌كرد جميع سعي‌ها و كوشش‌هايي كه پيغمبران كرده بودند جميع معجزاتي كه آورده بودند همه به هدر مي‌رفت, چرا؟

يك خورده فكر كنيد ببينيد تمام آن‌چه پيش از پيغمبر آمد تمام آن‌چه از اهل حقّ بوده همه منتهي شد به پيغمبر آخرالزمان9 همه را او داشت. پس آن زحمت‌ها را كشيدند كه مردم مؤمن باشند منافق نباشند كافر نباشند و همة اين‌ها منتهي شد به پيغمبر آخرالزمان. حالا كه چنين شد اگر بعد از پيغمبر غصب خلافت نمي‌كردند همان‌جوري كه پيغمبر قرار داده بود راه رفته بودند, به حسب ظاهر احتياجي به شهادت نبود. باز سبب شهادت را من يكيش را مي‌گويم سبب‌هايش خيلي است اين‌ها بعضي از سبب‌هاش است كه عرض مي‌كنم.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 22 *»

يكي از اسباب شهادت اين بود كه مي‌خواست بهشت بسازد مؤمنين را مي‌خواست نجات بدهد, به آن بهشت ببرد اين بهشت خشت مي‌خواست گل مي‌خواست آسمان مي‌خواست زمين مي‌خواست بايد بهشت را بسازد, نمي‌شد بهشت را ساخت مگر از نور حضرت سيدالشهداء. اين يكي از اسباب, ديگر به حسب ظاهر عرض مي‌كنم. اين است كه لابد و ناچار بود حضرت كه اين كار را بكند به جهت آنكه بعد از آني كه پيغمبر آخرالزمان آن همه زحمت‌ها را كشيد آن همه معجزاتي كه همة پيغمبران آورده بودند آورد آن همه موعظه‌ها و نصيحت‌ها كرد, بعد از آني كه از دار دنيا رفت مردم قناعت نكردند باز تمكين نكردند از امامي كه او تعيين كرده و ايمان نداشتند به او, كه تمكين از امامي كه او تعيين كرده بود نكردند. پس زحمت پيغمبر تمامش به هدر رفت آن كوه تا كوه جمعيت كه بودند معلوم شد كه همه منافق بودند.

فكر كنيد شعورتان را به كار ببريد كار من همين كه شماها را توي راه بيندازم توي راه كه افتاديد خودتان برويد, ديگر سر هم نمي‌شود گفت, كار اهل حق اين است كه مردم را در راه بيندازند. هيچ پيغمبري همراه كسي راه نمي‌رود كه هرجا امتش مي‌روند او هم برود و امتش را توي بغلش جا بدهد كه از اول عمرش لغزش براي او نيايد. هيچ امامي همين‌طور برنمي‌دارد دوستش را ببرد پيش خودش درسش بدهد و دائم پيش او باشد, نمي‌شود همچو چيزي. هيچ اهل حقي را سراغ نخواهي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 23 *»

كرد كه دائم شب و روز پيش تو خوابيده باشد و شب و روز هي سرهم حرف بزند هي تعليم كند. بلكه كار اهل حق هميشه اين است كه سر كلافه را پيدا مي‌كنند مي‌آرند تو را توي راه مي‌اندازند, توي راه كه افتادي برو, همين كه بنا كردي به رفتن, كم‌كم مي‌روي به يك جايي مي‌رسي. ديگر مي‌خواهي سرهم براي تو بگويند, اين نمي‌شود. مگو فينش را هم بيا خودت بكن, به اين‌طور عادت مكن, دستمال مي‌گيرند بينيت را مي‌فشارند خودت هم يك فيني بكن, چرا كه ليس للانسان الا ما سعي ديگر اين عرض‌ها كه كرده مي‌شود بدانيد كه كم به گوش‌ها خورده.

ان‌شاءالله ملتفت باشيد كه اگر چنين بود كه يك كسي كارها بكند و باقي مردم بروند به پشت بخوابند بايد پيغمبر خودش جميع كارها را بكند و ديگر به كسي نگويد چنين بكنيد هيچ امر و نهي نياورد!. و اين‌جور مزخرفات در دنيا گفته شده نصاري گفتند: عيسي را چون به دار زدند كفارة گناهان امت عيسي شد, ديگر اگر امت عيسي نماز نكنند روزه هم نگيرند هيچ عملي هم نكنند همين‌كه عيسي به دار زده شد براي آن‌ها كفاره مي‌شود!.

حالا شما ملتفت باشيد ان‌شاءالله پيغمبر استغفار مي‌كند براي امت, شفاعت مي‌كند امت را اما به شرطي كه تو هم بخواهي شفاعت او را، وتقبّل شفاعته را بخواني, اگر همچو كردي شفاعت مي‌كند نه اين‌كه هيچ كار نكني و بنشيني كه فينش را هم پيغمبر بكند چنين چيزي خدا قرار

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 24 *»

نداده ليس للانسان الا ما سعي نهايت تو نمي‌توانستي شهيد بشوي حفظت كردند. از نور تو نمي‌شد بهشت بسازند لكن مي‌تواني بنشيني و گريه كني بر سيدالشهداء, اگر نمي‌نشيني و گريه بر سيدالشهداء هم نمي‌كني كه سيدالشهداء را كشتند و كفارة گناهان ما شد! اگر اين خيال را مي‌كني بدان كه نشد هر كسي فينش را بايد خودش بكند, حركت كرد آن وقت شفاعت يابد.

پس ملتفت باشيد اين را كه هر آيه كه در قرآن هست, هر آيه مال كسي است و معني دارد هر آيه مال طايفه‌اي است مال اشخاصي است مال حالت اشخاصي است. شما هم سعي كنيد آن قدري را كه مي‌توانيد به دست بياوريد اقلاً اعتقاداتتان را درست كنيد.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله كه پيغمبر9 آمد در اين دار دنيا, با بصيرت باشيد اين سر رشته‌اي است به دستتان مي‌دهم, فكر كن ببين پيغمبر آمد اين همه معجزات آورد اين همه صدمه‌ها را ديد اين‌ها براي چه بود؟ آيا اين‌ها از براي همين بود كه منافق درست كنند؟! خودتان فكر كنيد ببينيد همين‌طور هست كه عرض مي‌كنم يا نه؟ سني‌ها هم نمي‌توانند انكار كنند اين حرف را. حالا كساني كه بعد از پيغمبر, ايمان به حضرت امير نياوردند شما كه مي‌دانيد همه منافقين بودند. حالا آيا اين پيغمبر هم براي اين آمده بود؟ جميع اين معجزات را براي اين آورده بود كه اسباب را بچيند براي منافقين كه آن‌ها اسبابشان جمع باشد؟!

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 25 *»

خودت فكر كن و ببين كه منافقين هيچ كار نداشتند مگر اينكه مي‌خواستند دين پيغمبر را خراب كنند. حالا اگر پيغمبر آمده بود كه منافق بسازد, كه منافق‌ساز خيلي گناهش بيش از خود منافق است. معلوم است كه هركس باعث خيري بشود ثوابش بيش از آن كسي است كه آن خير را بكند و هركس باعث شري بشود گناهش بيش از آن كسي است كه آن شر را بكند. حالا فكر كن آيا پيغمبر آمده بود منافق بسازد؟! آمده بود كافر بسازد؟! آيا آمده بود جوري كند كه منافقين سلطنتي داشته باشند؟! آيا آمده بود براي اينكه ابابكر پيره‌خر سلطان جميع روي زمين بشود؟! آيا كارش اين بود كه ابابكر سلطان بشود؟! آيا كارش همين بود كه عمر هفت‌تخمة حرامزاده را رئيس مردم كند, سلطنت به او بدهد؟! آيا كارش همين بود كه عثمان حرامزادة شارب‌الخمر فاسق فاجر لوطي كه فسق و فجورش توي سني‌ها هم معروف است را سلطان كند؟! پس پيغمبر9 نيامده در روي زمين براي اصلاح كار منافقين.

و والله اگر در ايني كه عرض مي‌كنم فكر كني خواهي يافت كه هيچ پيغمبري از هيچ وحيي از وحي‌هاي خدا دم نزد مگر براي مؤمنين. هيچ پيغمبري هيچ امامي هيچ اهل حقّي هر وقت باشد نمي‌آيند سعي كنند كه نفعي به كافري برسانند, يا نفعي به منافقي برسانند, چرا كه كفار اعداي خدا و رسولند, خدا و رسول هم عداوت با آن‌ها دارند, با منافقين كه خيلي بدتر, عداوتشان با آن‌ها بيشتر است. منافقين والله مبغوض‌ترين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 26 *»

جميع مردمند در نزد اهل حق. ببينيد خدا چه‌جور منافقين و كفار را وصف كرده است مي‌فرمايد: ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار آن‌ها را در درك زيرين جهنم جاشان مي‌دهد كه زير پاي تمام كفار عذابشان كند. پس بدانيد كه همين‌جوري كه اين‌ها با اهل حق بدند خدا صد‌هزاربار بيشتر بد است با كفار و منافقين.

پس پيغمبر آخرالزمان آمد براي مؤمنين نه از براي كفار و منافقين. اما بعد از آني كه آمد و آن طوري كه خدا گفته بود سلوك كرد و آن كسي را كه خدا گفته بود نصب كن, نصب كرد و آن كسي را كه خدا گفته بود خليفه كن, خليفه كرد حالا آيا مردم هم آن‌جور كردند يا نه؟ فكر كنيد ان‌شاءالله بعد از پيغمبر هنوز پيغمبر را غسل نداده بودند هنوز كفنش تر بود, آن‌ها در سقيفة بني‌ساعده جمع شدند و مردم را جمع كردند همان وقت رفتند و غصب خلافتِ خليفة او را كردند هيچ ديگر مهلت ندادند, چون بعضي انتظارها داشتند وقتي پيغمبر ناخوش بود, همين‌جوري كه اين مردم روزگار كه در خانة پادشاه منصبي دارند انتظار مي‌كشند كه يك صاحب منصبي بميرد خودشان منصب او را بگيرند همين‌جور بودند والله منافقين, همه‌شان انتظار مي‌كشيدند كه پيغمبر چشمش را هم بگذارد اين بازي‌ها را درآورند.

باز با دقت با شعور فكر كن ببين همين‌طورها بوده يا نه؟ از همين جهت بود كه در همان وقتي كه پيغمبر ناخوش بود اُسامه را سركردة

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 27 *»

قشن كردند, در وقتي كه ناخوش بودند به ناخوشيِ موت به اسامه فرمودند: برو بيرون. و امر كردند قشن همراه او بروند و فرمودند: خدا لعنت كند كسي را كه از جيش اسامه تخلف كند و همه بايد بروند. ديگر قشن اسلام هم جميع مردم بودند از پير و جوان و سياه و سفيد همه بايد بروند مثل حالا نبود كه قشن طايفة مخصوصي باشند و باقي مردم قشن نباشند, آن روزها تمام مردم نوكر پيغمبر بودند  وقتي پيغمبر حكم مي‌كرد كه بروند به دعوا, ديگر مردها جوان‌ها و پيرمردها, عمامه‌اي‌ها و كلاهي‌ها همه قطار مي‌شدند بروند. پس پيغمبر اسامه را سركرده كردند و رفتند بيرونِ مدينه و چادر زدند و آن وقت پيغمبر امر كردند كه همه بايد بروند و لعنت كردند هركس را كه تخلف از جيش اسامه كند از همين جهت اين كارها را كردند كه آن منافقين نباشند بلكه وقتي از دنيا بروند اين منافقين توي شهر نباشند كه جَلدي دور اهل‌بيتش را بگيرند و آن‌چه مي‌خواهند بكنند گفت: همه برويد بيرون بلكه آن‌ها نفسي بكشند. باز هي اين عمر بيرون مي‌رفت و بر‌مي‌گشت هي اين ابابكر بيرون مي‌رفت و بر‌مي‌گشت. پيغمبر كج‌خُلق مي‌شدند كه: چرا آمديد؟ من لعنت كردم هركس از جيش اسامه تخلف كند و آن‌ها انتظار مي‌كشيدند كه پيغمبر بميرد, هي مي‌رفتند و باز برمي‌گشتند كه ببينند جانش درآمد يا نه.

پس كساني كه انتظار مرگ پيغمبر را مي‌كشند و كساني كه پيغمبر را براي كار خود مي‌خواهند نه براي اينكه پيغمبر است. ابابكر پيغمبر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 28 *»

نمي‌خواهد قصدش اين است كه غرضش به عمل بيايد پيغمبر را براي اين مي‌خواهد كه سلطان بشود متشخص بشود مي‌خواست پول پيدا كند. آن حرامزادة هفت‌تخمه, آن عمر ملعون پيغمبر مي‌خواهد چه كند؟! بلكه فكر مي‌كند كه اين‌جا مداخل‌ها است رياست‌ها است دولت‌ها است صرفة كارش را در اين مي‌بيند, مي‌آيد ايمان مي‌آورد.

چنان‌كه همين‌جورها در آن اوايل از سلمان به جهت منظوري كه داشتند شور كردند, پيغمبر از سلمان مشورت كردند كه كدام از اين رؤسا را از ايشان بيعت بگيرم؟ سلمان عرض كرد: من مصلحت مي‌دانم ابابكر را دعوت كني. فرمودند: چرا؟ عرض كرد: به جهت آن‌كه پيرمرد است خيلي مردم اعتنا به او دارند خواب هم كه مي‌بينند اين, تعبيرات براشان مي‌كند اعتقاد به او دارند چون تعبير خواب براشان مي‌كند, تعبير خوابشان را مردم از اين مي‌پرسند و اين تعبير مي‌كند, خيال مي‌كنند اين علم غيبي دارد معجزي دارد پس خيلي محترم است ميانة عوام‌الناس, علاوه بر اين مكتب‌دار هم هست بچه‌هاي عرب را درس مي‌دهد بچه‌ها از كوچكي هرچه بگويند ياد مي‌گيرند و به همان‌طور بزرگ مي‌شوند. اين را اگر دعوت كني خوب است, چون حب رياست هم دارد تطميعش كني چشمش كه به مال دنيا بيفتد طمعش به حركت مي‌آيد. به او مي‌گويند اگر ايمان بياري پول گيرت مي‌آيد شيخ طايفه مي‌شوي, پس او را دعوت كن, اين‌كه ايمان آورد خيلي از عرب‌ها تمكين خواهند كرد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 29 *»

حضرت پسنديدند رأي او را فرمودند: خوب گفتي كسي ديگر را اگر دعوت كنم اين‌قدر از عرب‌ها داخل نمي‌شوند, اما اين پيرخر اگر ايمان بيارد خيلي ايمان مي‌آرند اگر هم اين ايمان نيارد چون اين هي خواب تعبير مي‌كند اگر اين تكذيب كرد اين عرب‌هاي لوطي نافهم ما را هوهو مي‌كنند. به همين جهت رفتند ابابكر را دعوت كردند به اسلام, ايمان هم آورد به جهت همان غرض‌ها و مرض‌هايي كه داشت.

باري حالا ديگر منظورم اين تفصيل‌ها نيست و ان‌شاءالله شما هر‌جوري هست مي‌دانيد كه ابابكر بد بود, مي‌دانيد عمر بد بود معاويه بد بود يزيد بد بود به جهت غرض‌ها آمده بودند. پس ببينيد آيا پيغمبر سعي مي‌كرد براي اين‌ها؟! آيا پيغمبر راستي راستي مي‌خواست منفعتي به ابابكر برساند؟! نه, بلكه تمام سعي پيغمبر براي اهل حق بود اگرچه كم باشند, اگرچه چهار نفر باشند. پس تمام سعي پيغمبر براي همان چهار نفر بود كه به اميرالمؤمنين ايمان آورده بودند همان سلمان بود و اباذر و مقداد و عمار براي همين‌ها بود. حالا ديگر باقي را دعوت كردند براي اينكه آن‌ها محفوظ بمانند و تمام مقصود خدا و مقصود تمام صد و بيست و چهارهزار پيغمبر و تمام مقصود صد و بيست و چهارهزار وصي پيغمبر همه اهل حق بود و اين همه معجزات را خدا بر دست آن‌ها جاري كرد اين همه آن‌ها را به زحمت انداخت باز همة اين‌ها براي اين بود كه خدا مي‌خواهد آن چهار نفر را هدايت كند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 30 *»

ببينيد اين خدا است كه مي‌گويد: ربنا ماخلقت هذا باطلا تو بايد ايمان بياري به اين حرف كه خدا اين آسمان و اين زمين را و اين ابر و باد و ماه و خورشيد را براي حق خلق كرده, آيا اين‌ها همه را براي اين خلق كرده كه آن فاسق, فاسق باشد؟ آن كافر, كافر باشد؟ آن منافق, منافق باشد؟ آن لوطي, خرسش را برقصاند؟! فكر كنيد اگر خدا براي اين, اين‌ها را خلق كرده باشد كدام باطل از اين باطل‌تر خواهد شد؟!. پس تمام اين زمين و آسمان و تمام ارسال رسل و انزال كتب و تمام اين اصرارها و تمام اين معجزات را كه آوردند و تمام اين امت‌هايي را كه هلاك كردند براي آن بود كه شما دين داشته باشيد مذهب داشته باشيد. خوب از روي بصيرت فكر كنيد نه از روي عادت.

پس تمام سعي پيغمبر9‌ كأنه از ميان رفت بعد از اينكه پيغمبر چشم بهم گذاشت آن‌هايي كه از براي همين كار ايمان آورده بودند كه رئيس جمعي شوند, ابابكرش كه طمع داشت, عمرش كه طمع داشت و تعجب اين است كه همه هم‌خبر بودند در همان زمان حيات پيغمبر با هم مي‌نشستند حرف‌هاشان را هم مي‌زدند كه كِي باشد, اين بميرد و ما خودمان رئيس شويم.

پس ببينيد بعد از پيغمبر غصب كردند خلافت اميرالمؤمنين را. ديگر قصه دراز نمي‌كنم. به همين‌جور بعد از آني‌كه حضرت امير را خانه‌نشين كردند مدت‌ها ابابكر رئيس بود مدت‌ها عمر رئيس بود,

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 31 *»

مدت‌ها عثمان رئيس بود آن آخر كار هم حضرت امير في‌الجمله رياستي پيدا كرد حركت مذبوحي مي‌كرد باز همان روز هم احكام پيغمبر را نمي‌توانست جاري كند در ميان همان كساني كه بيعت كرده بودند با او, جمع كثيري از آن‌هايي كه مثل معاويه و عايشه و خوارج و اين‌ها كه بودند دشمنش بودند آن‌هايي هم كه لشگرش بودند و براي او جان مي‌دانند حضرت از اين‌ها هم تقيه مي‌كردند! همان روزها يك حكم از احكام عمر را خواست بردارد, فرياد واعمراه بلند شد از لشگر خودش.

پس حضرت امير آن وقتي هم كه مسلط شد والله مسلط نبود و باز آن امري را كه پيغمبر براي آن آمده بود نتوانست به گردن مردم بگذارد و حكم خدا را نتوانست جاري كند. آن حكم, غيرمُجري ماند مثل حكم خودش, نتوانست آن جوري كه خدا مي‌خواست رياست كند. پس احكام خدا را تقيه مي‌كرد و نمي‌گفت به مردم, به جهتي كه نمي‌توانست بگويد. همين‌جور بعد از حضرت امير باز امام حسن بود و امام بود و منصوب بود از جانب خدا و منصوص بود مردم هم ديده بودند كه حضرت پيغمبر تعريفش را كرده‌اند و مردم هم مي‌شناختندش. باز اين‌ها را نمي‌خواهم تفصيل بدهم وقت‌ها كم است, همين‌هايي را كه مي‌گويم, همه را مختصر مختصر مي‌گويم نمي‌شود تفصيل داد.

خلاصه ديدند كه حضرت امام حسن كاري نكرد به قدر حضرت امير هم نكرد هيچ جنگ نتوانست بكند دستة قشني مي‌فرستادند كه بروند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 32 *»

جنگ كنند ملحق مي‌شدند به لشگر معاويه, برمي‌گشتند با خودش جنگ مي‌كردند. باز قشني و سپاهي مهيا مي‌كرد, عبيدالله پسر عباس را سركرده مي‌كرد تا مي‌رفت, معاويه پولي به او وعده مي‌داد ملحق به او مي‌شد. و هكذا دسته‌اي ديگر همين‌طور.

پس حضرت امام حسن هم كه هيچ‌كار نتوانست بكند و معروف شد كه صلح كرد و چنين به نظر مردم مي‌آمد كه اين امر خلافت كه از جانب پيغمبر است مي‌شود صلح كرد. امام حسن را هم ديدند كه با معاويه صلح كرد. اين مردمي كه به سهل چيزي مي‌لغزند وقتي ببينند اميرالمؤمنين هر جوري بود مدارا كرد با آن‌ها, طوري راه رفت كه آن‌ها گمان كردند كه داخل بيعت آن‌ها شده با اينكه شجاع بود و وقتي غصب خلافت كردند اگر حقش را غصب كرده بودند يك نفسي مي‌كشيد ديگر خانه نمي‌نشست كه بيايند ريسمان گردن او كنند او را به مسجد ببرند. پس با آن شجاعتي كه داشت وقتي مدارا كرد پس معلوم است كه راضي بوده!! و همچو مي‌گويند سني‌ها.

پس ببينيد حضرت امير كه مدارا كردند, حضرت امام حسن هم كه صلح كردند مردم هم كه ديدند وقتي پيغمبر از دنيا رفت ابابكر آمد عمر آمد عثمان آمد اين‌ها همين كه ملكي را گرفتند مالشان بود. اين جور كه شد مسلمين و مؤمنين اين جورها خيال مي‌كنند كه امر پيغمبري و امر امامت امري است كه مي‌شود صلحش كرد. پس امام حسن امامتش را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 33 *»

صلح كرد به معاويه همچنين حضرت امير بر فرضي كه خليفه بوده باشد همين‌طور كه امام حسن صلح كرد آيا حضرت امير نمي‌تواند حق خودش را صلح كند؟! مثل اينكه رسم است كدخداي اين محله مثلاً كدخدائيش را صلح مي‌كند به ديگري, البته مي‌تواند. حالا امر امامت را مردم همچو خيال كردند.

پس بعد از آني كه معاويه مسلط شد و حضرت امام حسن صلح كرد و مردم اين گمان‌ها را كردند و او مسلط شد و به اين اكتفا نكردند بلكه آن عداوتي كه با حضرت امير داشتند بنا كردند بروز دادن, به طوري كه شايد بعضي‌تان البته شنيده باشيد كه اين معاوية ملعون وقتي مسلط شد, نوشت به تمام پيشكارهاش و حاكماني كه تعيين كرده بود و در ولايت‌ها فرستاده بود. باز بايد بدانيد كه حكام آن زمان همان آخوندها بودند حكام آن زمان مثل حكام اين روزها نبودند همه عمامه داشتند. حكام آن زمان ملاها بودند عمامه داشتند مسجد مي‌رفتند نماز مي‌كردند, حتي آن‌كه يزيد با آن ملعنت پيش‌نماز بود او هم مسجد مي‌رفت نماز مي‌كرد, گريه مي‌كرد. همين شمري كه مي‌شنوي, داخل پيش‌نمازها بود نماز شب‌كن بود, گريه‌كن بود گريه مي‌كرد!!.

پس معاويه نوشت به اين آخوندهايي كه از جانبش حاكم بودند و كدخدا بودند. آن‌ها هم حاكم شرع بودند هم حاكم عرف, ديگر عرفي نبود آن روز كه عرفي بخواهند, آن روز, كارها به دست آخوندها بود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 34 *»

هرچه مي‌گفتند حكمشان ممضي بود حكام خدا بودند خليفه‌هاي خدا بودند, از جانب اميرالمؤمنين‌شان نصب شده بودند اميرالمؤمنين‌شان هم معاويه بود. پس معاويه نوشت به اين عمال خودش به اين آخوندهاي بي‌دين كه: هركس را گمان ببريد كه دوست اميرالمؤمنين است شهادتش را قبول نكنيد بلكه حكم به طرف مقابل او بدهيد. همين‌جورهايي كه حالا بر سر ما مي‌آورند. پس گفتند شهادت اين‌ها را به هر حيله باشد وازنند قبول نكنند آن‌ها هم اين‌طور كردند. معاويه ديد كه باز راه مي‌روند دوستان اميرالمؤمنين, باز نوشت به آن‌ها كه هركس هر جور ادعايي كرد بر آن‌ها و يك‌جور شاهدي تراشيد حكمش بدهيد اختيار شرع كه دستتان است هر جوري كه شما حكم مي‌كنيد ممضي باشد. آن آخوندهاي بي‌دين هم كه به يك تدبيري حق را ناحق مي‌خواهند بكنند عمداً حكم برخلاف مي‌دادند و حق آن‌ها را پامال مي‌كردند. هم‌چنين نوشت كه هركس فضيلتي براي علي مي‌گويد او را منع كنيد. و هميشه فضيلت علي خيلي بود در ميان مردم.

مي‌فرمايند من در زمان پيغمبر راه مي‌رفتم در ميانة مردم و مثل ستاره بودم. يعني مشهور و معروف بودم. به جهت آنكه پيغمبر هميشه تعريف حضرت امير را مي‌كرد و كار پيغمبر اين بود. و فضيلت آن بزرگوار در جميع زبان‌ها بود در زبان زن و مرد افتاده بود. معاويه قدغن كرد, نوشت به حكام كه: هركس فضيلتي از علي جايي بگويد يا توي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 35 *»

كتابش بنويسد به هر حيله‌اي باشد خانه‌اش را خراب كنيد. مالش را بگيريد وظيفه‌اش را قطع كنيد. آن عمال هم مدت‌ها همين‌جور سلوك‌ها كردند با مؤمنين. حالا ببينيد اين آخوندها چه مي‌كنند! آخوندي كه وظيفه‌اش بدهند پولش بدهند كه بي‌ديني بكن حكم ناحق بده چه خواهد كرد! ببينيد آن بي‌مروتها چقدر بي‌مروتي مي‌كنند چه‌قدر بي‌ديني مي‌كنند! اين هميشه در جبلت مردم گذارده شده كه هر بزرگي باز حياش بيشتر است. شما ان‌شاءالله بايد بدانيد كه مردمان اراذل و اوباش هرزگي زيادتر مي‌كنند تا بزرگ, بزرگ هرچه بي‌دين باشد باز مثل اراذل هرزگي نمي‌كند. پس آن بي‌ديني‌هايي را كه آخوندها مي‌كردند, معاويه خودش اگر بايد بكند آن‌قدر بي‌ديني نمي‌كرد خودش باز استخواني داشت نجابتي تحويل مي‌داد. پس حالا ببينيد كه آن بي‌دين‌ها ديگر چه كردند! باز معاويه ديد كه آتشش فرو ننشست, و اين‌هايي كه عرض مي‌كنم به تفصيل در كتاب‌ها نوشته شده, باز نوشت به اطراف كه: هركس در فضيلت ابابكر حديثي بياورد من چقدرها به او مي‌دهم چطور محبت مي‌كنم, حديثي در فضيلت عمر هركه بياورد من چقدر وظيفه قرار مي‌دهم چطور محبت مي‌كنم, منصب مي‌دهم. حالا آخوند بي‌دين كه اين همه پولش بدهند اين همه عزتش بدهند حاكمش كنند, ببينيد چقدر حديث جعل مي‌كند! بعد به اين‌ها اكتفا نكرده نوشت كه حديث در مذمت حضرت امير جعل كنند و كردند. باز به اين‌ها اكتفا نكرد و نوشت:

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 36 *»

هركس را گمان كنيد كه ميل به علي دارد, به هر حيله‌اي باشد او را بكشيد. باز نوشت: هركس به هركس افترا ببندد كه فلان, شيعه است به محض ادعا او را بگيرند و بكشند كه باعث عبرت ديگران باشد ناحق هم هست باشد اگرچه آن بيچاره هم تقصيري نداشته باشد اگرچه دشمن علي هم باشد, خير بكشيدش تا مردم ديگر بدانند كه نبايد اسم علي را برد تا ديگر كسي جرأت نكند اسم علي را به زبان جاري كند.

خلاصه به اين‌جورها نوشت به اطراف و در مدت بيست‌سال اين ملعون سلطنت كرد, مردم به اين جورها نشو و نما كردند چقدر بچه‌هاي تازه به دنيا آمدند كه خبر از جايي نداشتند. حالا ملاهاي اسلام ملاهاي جميع شهرهاي اسلام, و هزار و يك شهر عمر مفتوح كرده بود و همه به دست معاويه بود اين هزار و يك شهر جميع ملاهاش, جميع مكتب‌دارهاش, جميع آخوندهاش, تمام اهل مسجدها, جميعاً شدند نوكر معاويه و آخوند منصوب از جانب معاويه. حالا ببينيد درس بچه‌ها چه مي‌دهند؟! معلوم است محبت معاويه و ابي‌سفيان را تعليم به آن‌ها مي‌كنند كه محبت آن‌ها را بايد داشته باشند و از بچگي محبت آن‌ها را در دل بگيرند و به آن بزرگ شوند. هم‌چنين افتراها به علي مي‌بندند و مي‌گويند: علي غسل جنابت نمي‌كند! و احاديث جعل كرده بودند در مذمت اميرالمؤمنين و آن‌ها را به بچه‌ها سرمشق مي‌دادند و آن‌ها هم به همان چيزهايي كه در بچگي ياد گرفته بودند بزرگ مي‌شدند. حالا ببينيد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 37 *»

كه آيا هيچ‌كس در چنين سلطنتي اسم اميرالمؤمنين را جرأت مي‌كند ببرد؟.

هرچه را كه پيغمبر آورده بود, آن‌چه صرفة كارشان بود كارش نداشتند, آن را باقي گذاردند پس به نمازها كاري نداشتند نماز را باقي گذاشتند به جهتي كه صرفة كارشان بود مي‌خواستند خودشان پيش‌نماز باشند منبر رسول خدا را نسوزانيدند به جهت آنكه تخت سلطنتي خودشان بود مي‌خواستند روي آن بنشينند سلطنت كنند. و هكذا آن‌چه صرفة كار خودشان بود باقي گذاردند و آن‌چه صرفه‌شان در او نبود تغييرش دادند و برهم زدند.

پس احكام پيغمبر آن‌چه را كه خدا خواسته بود از مردم, بالمره از ميان برداشتند و بعد از رحلت پيغمبر از دنيا, كأنه دنيا هرج و مرج شد و هيچ از آثار پيغمبر باقي نماند و آن‌چه در ميان مردم بود جميعش حرف خلفا بود و تعريف‌هاي ابابكر و عمر و عثمان و معاويه و آن منافقين كه في الدرك الاسفل من النارند, بود. و خدا در قرآن هرجا منافق گفته بود بيشترش با همين پدرسوخته‌ها بوده است.

حالا خودتان فكر كنيد كه اگر حضرت سيدالشهداء اين بنا را مي‌گذارد كه مثل حضرت امام حسن صلح كند و هيچ جنگ نكند, آيا حالا به شماها هيچ خبر مي‌رسيد از حضرت رسول9؟ هيچ خبري نمي‌رسيد. پس حضرت سيدالشهداء اگر صلح مي‌كرد ديگر هيچ آثاري از

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 38 *»

دين و مذهب در روي زمين باقي نمي‌ماند به جهت آن‌كه كسي از اهل حق در روي زمين نبود, اسم پيغمبر را هم كه مي‌بردند براي صرفة كار خودشان بود اگر اسم پيغمبر را هم نمي‌بردند كه ديگر رياستي نمي‌توانستند بكنند.

خلاصه بعد از آني‌كه امر اينطور شد و به اينطور اسم حضرت امير را خواستند از عالم گم كنند, حضرت سيدالشهداء چون اين را ديد لابد و ناچار شدند دو سال پيش از واقعة كربلا رفتند به مكه, مردم كه در مني جمع بودند امر فرمودند منبري گذاشتند و رفتند روي منبر, فرمودند: من مطلبي دارم و آن اين‌ است كه پيغمبر9 را, شماها همه خبر داريد كه دربارة پدر من چه گفتند. و حديث‌هايي كه مي‌خواست بگويد بنا كرد خواندن, از يكي يكي پرسيد كه: اي فلان آيا نبودي در فلان مجلس؟ آيا پيغمبر دربارة پدر من چنين نگفت؟ عرض مي‌كرد: چرا بودم و شنيدم. از ديگري همين‌طور مي‌پرسيد همين‌طور عرض مي‌كرد و هكذا تمام آن‌چه را كه حضرت پيغمبر دربارة حضرت امير گفته بود و آن‌ها شنيده بودند براي آن جمعيت فرمود و همه تصديق كردند. آن وقت فرمودند: شما مي‌دانيد اين معاويه به اين شدت پاپي شده و اصرار دارد كه اسمي از ما نباشد در عالم! اين را فرمودند و مردم هم تصديق كردند. آن وقت فرمودند كه: من اين‌قدر حق به گردن شما دارم كه از شما توقعي كنم؟ عرض كردند: بفرماييد يا ابن رسول الله. فرمودند: توقع من از شما اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 39 *»

است كه شما به ولايت‌هاتان كه برمي‌گرديد از هركس كه نترسيديد و مطمئن شديد و بدانيد كه بي‌خبر است, چرا كه خيلي از اين مردم خبر ندارند بچه بودند بزرگ شدند و حالا نمي‌دانند كه پدر من چطور كسي بوده, شما از هركس كه مطمئن باشيد, اين احاديثي كه دربارة پدرم از پيغمبر شنيده‌ايد براي او بگوييد.

اين بود كه وقتي آن‌ها برگشتند به شهرهاي خود, يك‌يك آن حرف‌هاي آن حضرت را بنا كردند به گفتن. اين مردم هم ديگر چنين نبودند كه سرّي را بپوشانند. هر سرّي كه از ميان دو لبت بيرون آمد فاش مي‌شود! هرچه مي‌خواهد بپوشد به رفيق خودش كه مَحرم اوست مي‌گويد, آن رفيقش هم بسا رفيقي دارد, به او مي‌گويد او هم به رفيق خودش كه محرم اوست مي‌گويد. به همين‌طور منتشر مي‌شود و همين‌طور كه شد كم‌كم منتشر مي‌شود, خورده‌خورده حاجّ كه برگشتند هر كدام به رفيق‌هاي خودشان آن‌چه شنيده بودند گفتند و كم‌كم به گوش مردم, همة آن‌ها رسيد و خورده‌خورده رسيد به گوش معاويه. و اين معاويه هم اين احاديث را خودش مي‌دانست وقتي فهميد كه مردم آن‌ها را شنيده‌اند و به گوشش رسيد دانست كه حالا ديگر كار از دست او رفته, خواست تدبيري كند اين بود كه وقت مردن خودش, عهد گرفت از يزيد, يك كاري مي‌خواست بكند كه يزيد پسر ملعونش بفهمد مقصودش را, گفت: يزيد مي‌داني كه اين حسين پسر پيغمبر است گوشتش از گوشت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 40 *»

پيغمبر است خونش از خون پيغمبر است. نفاق را خواست يك جوري بكند كه آن منافقيني كه از جنس خودش هستند بفهمند و آن‌هايي كه از جنس خودشان نيستند نفهمند چه گفت, مي‌خواست حالي آن سگ‌بچه‌اش بكند كه اين حسين در پيش مردم خيلي معزّز است خيلي مكرّم است بدان كه نمي‌شود با او بي‌ادبي كرد چرا كه گوشتش از گوشت پيغمبر است خونش از خون پيغمبر است پس بايد حيله‌اي كرد تدبيري كرد كه به كلي او را از ميان برداشت.

حالا ديگر فكر كنيد ببينيد اگر با اين اوضاع كه برپا شده بود حضرت سيدالشهداء هم صلح مي‌كرد ديگر چيزي از دين پيغمبر باقي نمي‌ماند. آخر اگر سيدالشهداء يك‌خورده با آن‌ها راه مي‌رفت چه مي‌شد؟! هم عزتش بجا بود هم ناني مي‌خورد. اين مردم خيال مي‌كنند همين كه كسي را ناني دادند بايد با او سلوك كرد و از اين جهت بود كه معاويه به حضرت امام حسن سالي صدهزار تومان مي‌داد. اين را كه سني‌ها مي‌شنوند خيال مي‌كنند كه چه عيب داشت امام حسن يك‌پاره حرف‌ها را ديگر نمي‌زد و پاپي معاويه نمي‌شد؟! امامت مي‌خواهد براي چه؟! وقتي سالي صدهزار تومان داشته باشد خدا بركت بدهد هرجور گذراني مي‌خواهد مي‌كند! اين جور خيال‌ها مي‌كنند.

شما ان‌شاءالله ملتفت باشيد راست است, بله اگر كسي پول بخواهد همين‌طور است چه ضرورش كرده ديگر ادعاي امامت بكند همين‌طور

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 41 *»

خدمت حضرت سيدالشهداء سالي صدهزار تومان مي‌داد. حالا ديگر دقت كنيد كه اين طبع در بسياري مردم است و طبع مردم بر اين مجبول است كه همين كه كسي كسي را پول مي‌دهد مي‌گويند: اين ديگر چه باكي دارد؟ هرجا بروي, توي سني‌ها بروي, توي مني‌ها بروي همه مي‌گويند: آيا مروت است كه معاويه سالي صدهزار تومان به امام حسين بدهد و امام حسين فحشش بدهد لعنش بكند؟! صدهزار تومان پول را بگير و خرج كن و حظ كن راه برو براي خودت! حالا شماها فكر كنيد و ببينيد اين‌ها اگر اهل دنيا بودند اگر از جانب خدا نبودند اگر نيامده بودند دين خدا را رواج بدهند, بله اگر اهل دنيا بودند به صدهزار تومان مي‌ساختند, چه ضرورشان كرده بود كه خودشان را و جانشان را و مالشان را و جميع خانمان شان را به باد بدهند؟! صلح مي‌كردند. بلكه اگر صلح مي‌كردند صدهزار تومان كه سهل است, معاويه مضايقه نداشت تمام دولتش را بدهد به ايشان و ايشان كاري به مملكت او نداشته باشند. خودتان فكر كنيد اگر اين‌طور بود پس انبياء مي‌آيند در روي زمين كه اين مردم را عمله و اكرة خود كنند؟ و از آن‌ها مداخل كنند؟ پس رئيس اهل دنيا باشند؟ و حاشا كه انبياء اين‌طورها باشند. يك‌پاره طبع‌ها هست ميان مردم كه مي‌خواهند مصلحت‌بيني كنند, بله مصلحت نيست كه آدم چنين راه رود, خوب نيست كه آدم با فلان, كه فلانِ خودش است چنين كند. شما بدانيد اين طبع طبع معاويه است طبع ابوموسي است.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 42 *»

فكر كنيد ببينيد كه صد و بيست و چهارهزار پيغمبر آمدند در دنيا و صد و بيست و چهارهزار وصي پيغمبر آمدند در دنيا, بعد در هر زماني اهل حق بوده‌اند در دنيا و خدا اين آسمان و زمين را براي حق و اهل حق آفريده ربنا ماخلقت هذا باطلا پس اهل حق هميشه بوده‌اند در دنيا. حالا ببينيد آيا اين اهل حق طوري بايد راه بروند كه سلاطين راضي باشند از آن‌ها؟ حكام راضي باشند از آن‌ها؟ كدخداها راضي باشند از آن‌ها؟ آيا بايد طوري راه بروند كه مردم پشت سرشان حرف نزنند؟ يا بايد حق بگويند حق بشنوند, آن‌چه خدا گفته همان را بكنند؟.

ملتفت باشيد و آن‌چه مي‌كنيد همه را ياد بگيريد از آقايان خودتان, نه از آقايان روي اين زمين. و اين مردم و آقايان اين مردم چيزي كه به آدم ياد مي‌دهند اين است كه: عمامه سرت بگذار و بالا بنشين و قليان را اول بكش اگر اول قليان را به تو ندادند قليان را بشكن! آقايان شما, آقاي اول شما پيغمبر آخرالزمان است9 بعد حضرت امير است بعد امام حسن بعد امام حسين و ائمة طاهرينند آقايان شما. پس اگر مخير شدي كه دينت محفوظ باشد و جميع مالت برود بايد مال را داد و باكت هم نباشد. تقليد از آقايان و امامت بكن ببين به جهت حفظ دين, امام حسين جان خود را داد و جان جوانان خود را داد و جان بچه‌هاش را داد مالش را داد تو هم تقليد از امام حسين بكن تقليد از آقايان خود بكن بدان اين‌ها كاري كه مي‌كنند مي‌خواهند تعليم مردم كنند چنان‌كه حرفي كه مي‌زنند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 43 *»

مي‌خواهند تعليم مردم كنند. فكر كن ببين اگر دينت محفوظ نماند و مال داشته باشي چه مصرف از اين مال؟ اگر فكر كني خواهي يافت كه هيچ مصرف ندارد اين‌جور مال كه آدم بي‌دين باشد.

به هوش بياييد من سعي خودم را مي‌كنم كه توي راهت بيندازم ديگر تو نخواهي دين داشته باشي آيا من غصة شما را بخورم؟ ابراهيم گفت: شما نترسيد مشرك باشيد آيا من غصة شما را بخورم؟ اهل حق حق را مي‌گويند و دليلش را هم مي‌آرند اگر تو نخواهي ياد بگيري آن‌ها هم باكيشان نيست.

پس اين‌جور نفاق‌ها كه با اهل باطل راه رويم كه فلان‌جا مداخل كنيم از دين و مذهب نيست. فكر كن در زمان حضرت امير اگر كسي با عمر راه مي‌رفت به فلان ملاحظه‌ها چنين كسي را تو كافر و منافقش نمي‌گفتي؟ نمي‌گويي؟ البته چنين كسي كافر است البته منافق است. ببين اگر كسي در زمان امام حسن به ملاحظه‌اي با معاويه راه مي‌رفت اين را اسمش را چه مي‌گذاردي؟ اگر در زمان امام حسين يك كسي به جهت مصلحت مي‌رفت پيش ابن‌زياد به جهت ملاحظه‌اي مي‌رفت پيش يزيد و با يزيد و ابن‌زياد راه مي‌رفت اعتقادش هم اين بود كه حق به جانب امام حسين است اما از راه فسق با آن‌ها راه مي‌رفت, به فسق كه آدم كافر نمي‌شود اعتقادش اين بود كه امام حسين امام است و حجت خدا است لكن از راه فسق و فجور و به ملاحظة كارهاي دنيايي خودش, با يزيد و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 44 *»

ابن‌زياد راه مي‌رفت و مدارا مي‌كرد آيا اين منافق نيست؟ آيا اين كافر نيست؟ البته كافر است.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله و بدانيد كه در تمام عمر دنيا حق روي زمين بايد باشد و حقي كه مخفي است خدا آن را تكليف كسي قرار نداده حق هميشه واضح است هميشه ظاهر است هيچ شكي شبهه‌اي در آن نيست. هرجاش را هم شك و شبهه‌ داري بپرس حيا مكن, حيا در دين نبايد كرد حيا كه كرد آدم, شك و شبهه باقي مي‌ماند. خيال كني پيش خود كه جوابي دارم جوابت را بگو. اگر اين‌هايي را كه مي‌گويم, باطل است, حرف بزن حرف بزني باطلي را رد كرده‌اي, اگر حق است كه مي‌گيري.

پس عرض مي‌كنم و حرفي است كه عرض مي‌كنم و از عهده‌اش برمي‌آيم, اگر حرفي داريد نگاه نداريد بزنيد چرا كه اگر باطل مي‌گويم باطلي را رسوا كرده‌ايد اگر شك و شبهه در آن نيست سؤال كنيد جوابش را بشنويد. و آن عرضي كه مي‌كنم اين است كه از زمان آدم تا زمان خاتم تا قيامت هميشه روي اين زمين يك حقي بوده است و اين حق هم جوري نبوده كه كسي نشناسد او را, مثل امام زمان كه كسي تكليف ندارد او را بشناسد و در هرجا هستند به سلامت باشند ما هيچ مأمور نيستيم برويم او را پيدا كنيم, آن حقي را عرض مي‌كنم كه تو مكلف هستي او را بگيري و ايمان به آن بياوري. پس رجالُ الغيبي هستند در دنيا, در تقويم‌ها

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 45 *»

كه ديده‌اي رجال‌الغيبي هستند هر روزي در چه سمت دنيا هستند آن‌ها در غيبند آن‌ها با تو حرف نمي‌زنند تو نمي‌تواني آن‌ها را بشناسي تكليف هم نداري. آن حقي كه در دنيا هست و در ميان است آن حقي است كه مردم تكليف دارند, مردم مكلفند كه حق را بگيرند و از خلاف حق روبگردانند و رو به حق بروند و هميشه چنين حقي در دنيا هست و صدهزار‌جا بلكه بيشتر چنان‌كه مي‌بيني همه اهل باطلند. و هميشه حق واضح بوده مثل اينكه امر پيغمبر واضح بوده مثل اينكه امر حضرت امير واضح بوده اهل باطل چقدرند؟ همان‌قدري كه در زمان حضرت امير بوده‌اند. مثل اين‌كه در زمان امام حسن چقدر اهل حق كم بوده‌اند! وقتي بخواهي اصحاب امام حسن را بشماري مي‌بيني اصحابي نداشت چهل‌نفر خواست پيدا نشد بيست‌نفر بيشتر پيدا نشدند.

هميشه حق از جانب خدا واضح است بيّن است آشكار است, خدا آن را در غيب نگذاشته هرجا باشد آن را به گوش مردم رسانده. و هميشه هركس اِعراض از آن حق دارد بدانيد بطلانش واضح است. همين‌جوري كه تو حالا معاويه را مي‌داني باطل بوده و بطلانش واضح است همين‌جوري كه تو عمر را مي‌داني به طور باطل خليفه بوده ابابكر به طور باطل خليفه بوده حالا هم باطل به همان رسوايي بلكه خيلي رسواتر است. ببينيد در آن زمان‌ها و در هيچ زماني بنا نبوده كه بگويند كه فلان حجت كه فلان فرمايش را كرده درست نگفته, نمي‌گفتند: پيغمبر خليفه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 46 *»

تعيين نكرده. مي‌گفتند: گفته اين لفظ را اما معنيش اين نيست كه شما معني مي‌كنيد, پيغمبر گفته: علي ولي شما است يعني دوست شما است معنيش اين نيست كه خليفة من است. منظور اين است كه يك كاري مي‌كردند كه لفظ را وانزنند, معنيش را يك‌جوري مي‌كردند كه خرابش كنند. حقي كه از جانب خدا است بايد واضح باشد خدا است قادر علي كل شيء و هيچ مسامحه در كار او نيست قادري است كه هيچ عجز در كار او نيست تكليف ما لايطاق نمي‌كند امرش را جايي نمي‌پوشاند آن وقت بگويد برويد پيداش كنيد! اين چه بازي است امرش را ببرد در سرانديب هند در مَغارة كوهي پنهان كند آن وقت تكليف بكند كه شما خودتان خواب ببينيد فال بگيريد حدس بزنيد پيداش كنيد, معقول نيست.

پس حق هميشه علامت حق روش است آن علامت, واضح و بيّن و آشكار است به طوري كه اگر جن و انس جمع شوند والله با دليل و برهان نمي‌توانند مقابل اهل حق بايستند اگرچه به زبان بگويند قبول نداريم, به فعل توي كله‌اش بزنند, سرشان را ببرند باز به زبان مي‌گويند قبول نداريم. همچنين باطل والله بطلانش واضح است, باطل والله داغ باطله روش خورده است چنان‌كه يزيد را مي‌داني باطل است شمر را مي‌داني باطل است خدا هر باطلي را همين‌طور باطل كرده و همان‌طور هم تو آن را بايد باطل بداني چنان‌ كه بازيگر‌ها را مي‌داني بازيگرند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 47 *»

پس والله خدا باطل را در جميع زمان‌ها باطل كرده, اگر چنين نكند خدا خدا نيست. خدا اگر باطل را رسوا نكند والله اهل حق نمي‌دانند چه كنند, نمي‌دانند مردم به كدام حق بگروند از كدام باطل اجتناب كنند, شايد او حق باشد شايد او باطل باشد.

پس حق هميشه واضح است بيّن است آشكار است. از آفتاب والله روشن‌تر است باطل والله از شب تار, تاريك‌تر است و هرچه زمان‌ها بيشتر مي‌گذرد هي اين حق واضح‌تر و هي اين باطل رسواتر مي‌شود تا كار به اين‌جا مي‌رسد كه اصلش قول پيغمبر را وامي‌زنند مي‌گويد: اگرچه پيغمبر اين را گفته من قبول ندارم! چنان‌كه گفتند. ببينيد امري كه همة مسلمانان بگويند: پيغمبر گفته, عمر هم نمي‌تواند بگويد اين را من قبول ندارم و نگفت من قبول ندارم معاويه هم نگفته من قبول ندارم يزيد هم نگفته من قبول ندارم. يزيد نمي‌گفت پيغمبر گفته امام حسين را نكشيد, نگفته خلاف قول پيغمبر عيب ندارد فسق هم نيست, بلكه مي‌گفت: امام حسين خارجي شده و پيغمبر گفته خارجي را بكشيد.

ببينيد كه خدا چه‌جور رسوا مي‌كند اهل باطل را, واشان داشته كه در كتاب خود نوشته‌اند به قول نگفته‌اند كه جزء هوا بشود, تا كسي نتواند بگويد تو دروغ مي‌گويي و چنين چيزي نگفته, مغشوشش بتوان كرد, الحمدلله در كتابشان نوشته‌اند خدا واشان داشته بنويسند كه ثابت بماند كه هيچ‌كس نتواند بگويد همچو چيزي نگفته, برمي‌دارد در كتابش

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 48 *»

مي‌نويسد: چه مي‌شود كسي ضروريات را وابزند؟ كسي تخلف از ضروريات بكند نقلي نيست بلكه اجتهاد كرده و سعي كرده, استفراغ وسع كرده خلاف ضرورت فهميده و اين را دين آل‌محمد پنداشته فاسق هم نمي‌شود چه جاي كافر. دقت كنيد معني اين حرف را پوستش را براي شما بكنم و كار من پوست‌كندن است.

فكر كنيد ببينيد كسي پيدا بشود بگويد: من اجتهاد كرده‌ام سعي كرده‌ام همچو فهميده‌ام كه زنا در فلان موضع عيب ندارد, آيا كافر نيست؟ نجس نيست؟ اگر كسي بگويد: گوشت خنزير حلال است و پاك است اگرچه در مدت عمرش به قدر گندمي گوشت خنزير نخورد آيا تو او را كافر نمي‌داني؟ البته كافر است و اگر كسي در تمام عمرش گوشت خنزير بخورد لكن آن را نجس بداند و حرام, چنين كسي كافر نيست و مخلّد در جهنم نيست فاسق است, آخر كار شفاعتش را مي‌كنند. به خلاف كسي كه بگويد شراب حلال است و به قدري كه مست نكند كسي بخورد عيب ندارد, هيچ هم نخورد كافر است و نجس و مخلد در جهنم. حالا بسا فلان آقاي طرّاري كه بخواهد شراب زهرمار كند بگويد: شراب به قدري كه مستي نياورد اگر كسي بخورد حلال است. اين كافر است اگرچه هيچ شراب هم نخورده باشد كاش شراب زهرمار مي‌كرد و نمي‌گفت حلال است اگر اين‌طور كرده بود باز معصيت بود استغفار مي‌كرد يا يك كسي دعايش مي‌كرد كه خدا توفيقش بدهد كه ديگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 49 *»

شراب نخورد, يك كسي دعاش مي‌كرد كه خدا بيامرزدش, خدا از سر تقصيرش مي‌گذشت به خلاف آن كسي كه مي‌گويد شراب حلال است اين را ديگر نبايد كسي دعا كند خدا توفيقش بدهد چنين چيزي نگويد بلكه بايد نفرينش كرد كه خدا لعنتش كند به جهتي كه كافر است و كافر در آتش جهنم است.

منظور اين است كه ملتفت باشيد و سعي كنيد كه راه و رسم دينداري را ياد بگيريد از ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم و ياد بگيريد از حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه. سيدالشهداء نگاه كرد ديد اگر كشته نشود و مالش به غارت نرود و عيالش اسير نشود آن‌چه خدا خواسته نمي‌شود, از اين جهت از جان خود مضايقه نكرد از اسير شدن عيال خود مضايقه نكرد. و خدا مي‌داند اسير شدن عيال خيلي بدتر است از كشته‌شدن و خيلي حرف بزرگي است باز كشته‌شدن نقلي نيست پيشِ اسيرشدنِ زن‌هايي كه خيلي معظّم و مكرّمند و از بزرگانند و ببينيد راضي شدند به اسيري مثل زينب دختر اميرالمؤمنين, ببينيد كه چه امر بزرگي است! فكر كنيد ببينيد چه منظورش بوده كه اين كارها را كرد؟ آيا مي‌خواست مشهور و معروف شود؟ يا مي‌خواست اسمش در عالم بماند؟.

فكر كن ان‌شاءالله و از روي بصيرت گريه كن والله اگر به قدر بال مگسي اشك از روي بصيرت از چشمت بيرون آيد والله بهشت بر تو

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 50 *»

واجب مي‌شود و والله خدا مي‌آمرزد جميع گناهان كسي را كه به قدر بال مگسي اشك از چشمش بيرون آمده باشد در اين مصيبت. تمام گناهانش را مي‌آمرزد  اگر چه گناه ثَقَلين را كرده باشد. و والله نمي‌ترسم و عرض مي‌كنم از روي جرأت كه تو گريه كن از روي معرفت ديگر گناهي نمي‌ماند براي تو هرقدر باشد آمرزيده مي‌شود.

باز فكر كن چرا كشتند او را؟ والله هيچ نمي‌خواست مشهور و معروف شود, مي‌خواست بگويد حق به جانب من بود حق پيش من بود از اين جهت اين كار را كرد كه اين اسم بماند در دنيا. ديد به محض كشته‌شدن اسم نمي‌ماند چرا كه در عالم چقدر بزرگان را كشته‌اند و هيچ اسمي از آن‌ها نمانده هيچ صحبتش هم نيست. و عبرت بگيريد كه چگونه هيچ اسمي نمانده از هيچ بزرگي در دنيا كه كشته شده است.

پس ديد از كشته شدن, آوازه نمي‌پيچد در جميع اطراف زمين, در جميع روزگار صدا نمي‌پيچد مگر به اسير شدن عيال و اطفال و اختيار كرد دين خدا را و داد در راه خدا اهل و عيال و زن و بچه را كه اسير كنند, جوانانش را داد كه بكشند بچه‌هاي كوچك را داد. و ظاهراً خيلي محل تعجب است, خوب بچة شيري را مي‌بري در معركه براي چه؟ آيا نمي‌داني توي دعوا است تير مي‌آيد؟ بسا آنكه تيري آمد و به او خورد وانگهي كه به خصوص هم بداني تير مي‌زنند و او را هم مي‌كشند حالا اين بچة شيري را مي‌بري برابر آن‌ها و به خصوص بلندش مي‌كني كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 51 *»

همه ببينند و مي‌گويي: اگر من تقصيري دارم اين تقصيري ندارد تا اينكه تير بر گلوي او بزنند! آيا اين حرف بود در ميان اين جماعت بزند؟! اين كاري بود كه بكند؟!.

پس كارهاي او را كارهاي اتفاقي خيال نكنيد والله تمام كارهاش از روي تدبير بود از روي حكمت بود از روي عمد بود. حالا مي‌گويي: اين كار را چرا كرد؟ ان‌شاءالله فراموش مكن ببين اين گريه‌ها و زاري‌ها همه براي همين است كه پادشاه بود او را كشته‌اند؟ هزار پادشاه بوده و كشته شده, چرا اسمي از او در ميان مردم نيست؟.

پس بدان ان‌شاءالله كه خدا يك‌جور تدبير كرده كه يك‌جوري بكند كه اسم اهل حق بماند در روي زمين. پس وقتي بعد از پيغمبر مي‌خواست دينش بماند سيدالشهداء را مأمور كرد به اين كار و سيدالشهداء از عباد مكرموني است كه قدم از قدم برنمي‌دارد مگر به امر خدا. اگر از مدينه بيرون آمد به امر خدا بود اگر آمد به كربلا به امر خدا بود اگر كُشت به امر خدا بود اگر كشته شد به امر خدا بود. تمام اين‌ها براي همين بود كه حق روي زمين باشد و معلوم باشد كه حق است و باطلي كه در روي زمين است معلوم باشد كه باطل است. خدا است علامت حق را براي اهل حق مجري مي‌دارد و علامت باطل را، هم براي اهل حق مجري مي‌دارد و هم براي اهل باطل واضح مي‌كند.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 52 *»

مجلس دوم

 

(يك‌شنبه دوم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 53 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمة فارسي اين آية شريفه را عرض كردم و باز هم عرض مي‌كنم تا آن‌هايي كه عربي نمي‌دانند و آن‌هايي كه مي‌دانند همه ملتفت شوند و همه خبر شوند كه قضية حضرت سيدالشهداء از امور اتفاقيه نيست. همه خبر شوند كه خدا خبر داده به پيغمبر9 كه همه‌جا قضية سيدالشهداء را خبر داده, در تورات خبر داده, در انجيل خبر داده. براي آدم, براي نوح, براي ابراهيم, براي زكريا خبر داده.

پس مي‌فرمايد: خداوند عالم خريده است از مؤمنان جان‌هاي ايشان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 54 *»

را و مال‌هاي ايشان را از براي اينكه بهشت را بدهد به ايشان در عوضِ آن جان و مال. و كساني كه جانشان و مالشان را فروختند و بهشت را گرفتند علامتي خدا قرار داده براي آن‌ها, علامت آن جماعت كه جانشان و مالشان را فروختند و تمام بهشت مال ايشان شد به همان خريد و فروش, علامتشان اين‌ است, و ببينيد كه فعل ماضي گفته خدا, پس اين خريد و فروش را پيش‌ترها كرده‌اند مي‌فرمايد: ان الله اشتري يعني خدا پيشترها خريده است. اين پيشترش پيش از نزول اين آيه بوده است و ديگر ندارد كه در چه زماني بوده. و اگر كسي درست فكر كند خواهد يافت كه اين پيشتر در عالم ذرّ بوده پيش از اينكه خدا خلق كند دنيا را. در عالم ذرّ آن روز خريد جان و مال امام حسين را و آن روز عوض داد بهشت را, علامتش اين است كه: يقاتلون في سبيل الله پس يك آيه را, نصفش را از گذشته خبر مي‌دهد نصفش را از آينده, معلوم است حكمتي دارد اگر همه‌اش از يك عالم باشد, همه‌اش را يا از گذشته مي‌گويد يا همه‌اش را از آينده. مي‌فرمايد: علامت كساني كه جان و مالشان را در عالم ذرّ فروختند به خدا و در عوض بهشت را گرفتند علامتش اين است كه: يقاتلون في سبيل الله يعني بعد از اين جنگ مي‌كنند در راه خدا.

پس معلوم است به نصّ اين آيه تا زمان پيغمبر حتي خود پيغمبر, تا اين آيه نازل نشده بود كسي اين جنگ را نكرده پس بعد جنگ خواهند كرد. اين يك علامت, علامت ديگر آنكه جمعي از كفار را مي‌كشند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 55 *»

يَقْتُلون و يُقْتَلون اول مي‌كشند جمعي از كفار را, بعد كشته مي‌شوند. و چقدر واضح است و ظاهر كه چنين قضيه‌اي براي هيچ پيغمبري يا وصي پيغمبري نبوده است. اين علامت بر هيچ‌كس راست نمي‌آيد مگر بر حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه كه بعد از نزول اين آيه جنگ كرد و جمعي را كشت و بعد هم كشته شد و اموالش را به غارت بردند.

پس قضية او را خداوند عالم با علامت او به طور واضح بيان كرده. ببينيد هيچ پيغمبري جنگ نكرد كه در همان جنگ جمعي را بكشد و در همان جنگ كشته شود و در همان جنگ مال‌هاش را ببرند عيالش را اسير كنند. پيغمبر كه چنين جنگي نكرد، حضرت امير اگرچه جنگ كرد اما در جنگ كشته نشد. امام حسن كه هيچ جنگ نكرد و صلح كرد با معاويه. ساير ائمه هيچ‌كدام جنگ نكردند.

پس اين آيه مخصوص همين است كه خدا خبر از قضية حضرت سيدالشهداء داده و فرموده: ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم در عالم ذرّ خدا خريد از مؤمنان جانشان را و مالشان را بأن لهم الجنة. و اشاره كردم ديروز كه چرا نگفته «ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم باﻟﺠﻨ[» قاعده كه اين است كه مي‌گويند خريد فلان را به فلان, ديگر نمي‌گويند «بأن له فلان» پس اشاره قرار داده خدا, كه چون خدا مي‌خواست دنيايي خلق كند و در آن دنيا مؤمنين را خواست نجات بدهد و به بهشت ببرد خواست بهشت از براي آن‌ها بسازد اين بهشت ساختن

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 56 *»

اسباب و اوضاعي مي‌خواهد مثل ساختن عمارت كه خشت مي‌خواهد گل مي‌خواهد اسباب مي‌خواهد اوضاع مي‌خواهد. آن اسبابي كه بايد بهشت را از آن اسباب ساخت آن روز مقدّر كردند يعني آن‌ها كه جانشان و مالشان را فروختند به خدا و راضي شدند, خدا از اين عمل بهشت را ساخت پس بهشت اثر سيدالشهداء شد و اثر اين كارِ او شد, اين كار او اثرش ساختن بهشت است.

ديگر ملتفت باشيد چون در عالم ذرّ بود, ديگر بعضي مثل‌ها هست, و تك‌تك‌تان هم ملتفت هستيد كه خيلي قال‌قال در آن‌ها شده در ميان علما خيلي معروف است كه آيا بهشت ساخته شده و موجود هست و مردم مي‌روند به بهشت يا هنوز ساخته نشده و ساخته مي‌شود؟! و همچنين جهنم. در ميان ملاها قال‌قال هست در اين مسأله.

پس ملتفت باشيد شما از همين بيان كه در عالم ذرّ پيش از خلقت اين دنيا اين معامله را سيدالشهداء7 آن روز كردند پس همان روز از نور حضرت سيدالشهداء بهشت را ساختند پس بهشت ساخته و آماده هست. آن روز از كار حضرت سيدالشهداء ساخت تمام آن‌چه خدا وعده كرده بود كه به مؤمن بدهد, چه آن‌چه را كه به مؤمن وعده كرده بود بدهد و چه آن‌چه به كافر وعده كرده بدهد جميعش ثمرات اعمال است مي‌فرمايد: سيجزيهم وصفهم زود باشد وصف مردم را به مردم خواهيم داد. وصف مردم كار مردم است ليس للانسان الا ما سعي يعني از براي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 57 *»

انسان نيست مگر كار انسان كه مال انسان است.

مكرر عرض كرده‌ام ببين كار خودت است كه به كار خودت مي‌آيد در عالم هرچه باشد و تو كاري نكني به كار تو نخواهد آمد. تمام عالم اگر روشنايي باشد تا تو چشم باز نكني و جايي را نبيني تو نديده‌اي روشنايي را و چيزهاي در روشنايي را، تو خودت بايد نگاه كني تا ببيني. پس چيزي كه از رنگ‌ها و شكل‌ها و روشنايي به كار تو مي‌آيد آن چيزي است كه تو خودت كارش را كرده باشي. ديدن كار تو است اگر تو نبيني, تمام عالم گل و بُتّه و رنگ‌ها و شكل‌هاي خوب باشد تو نه خبر داري از آن‌ها نه مي‌داني آن‌ها هست يا نيست, نه حظّي از آن‌ها داري. خودت بايد ببيني تا حظّش را ببري. پس چيزي كه از رنگ‌ها و شكل‌ها و روشنايي‌ها به تو مي‌رسد آن چيزي است كه تو خودت نگاه مي‌كني و مي‌بيني. چيزي را كه تو نديده باشي به كار تو نخواهد آمد.

يك خورده شعورت را به كار ببر و اين‌ها را خوب ضبط كن و بدان‌كه ساير ملاها اين چيزهايي را كه عرض مي‌كنم خوابش را نديده‌اند و اگر تكبّرشان مانع نمي‌شد مي‌آمدند و مي‌شنيدند آن وقت ياد مي‌گرفتند. حالا تو گوش بده ياد بگير واجب نيست عربي خوانده باشي تا بتواني ياد بگيري. يك‌خورده فكر كن چرت مزن حواست را جمع كن ببين چه مي‌گويم، «ضرب ضربوا» هم نمي‌داني مع‌ذلك فضيلت تو بيش از آن آخوند خواهد شد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 58 *»

همين‌جور فكر كن ببين اگر تمام عالم آوازها باشد هي بلبل‌ها و خواننده‌ها بخوانند تا تو گوش ندهي و آواز را نشنوي و از آواز خوشت نيايد آوازي به تو نرسيده و اگر تو گوشت را پنبه بگذاري و تمام بلبل‌ها و خوش‌آوازها بخوانند تو اگر نشنوي آن صداها را, حظي از آن صداها به تو نرسيده تو اصلاً صدا نشنيده‌اي و صدا نفهميده‌اي, چيزي كه از صدا به تو رسيده آن صدايي است كه تو شنيده‌اي آني كه شنيده‌اي كار تو است, چيزي كه تو نشنيده‌اي به تو رجوعي ندارد.

همچنين ان‌شاءالله دقت كنيد و ملتفت باشيد تمام عالم بوي مشك باشد بوي سيب باشد تمام عالم بوهاي خوب باشد تو اگر شامه نداشته باشي و اين عمل از تو سرنزند و بوي آن‌ها را تو با بيني نفهمي هيچ بويي به تو نرسيده, اگرچه جميع عالم بو باشد. اين است كه خدا حتم كرده عمل كنيد. فكر كنيد و سرّ اين عمل را بيابيد.

همچنين تمام عالم طعم‌ها باشد كه همه را تو طالب باشي, يكي باقلوا باشد, يكي پلو باشد, يكي خربزه, تمام عالم از طعم‌هاي خوب باشد تا تو نچشي و نخوري نخورده‌اي آن را و به تو نرسيده اگرچه شكمت را پاره كنند و در شكمت بگذارند. پس تو خودت بايد بخوري كه خورده باشي. خودت بايد ببيني كه ديده باشي. خودت بايد بشنوي كه شنيده باشي. مگو خدا كريم است مي‌دهد, هرجا مي‌خواهد بدهد به تو، وامي‌دارد تو را كه عمل كني, هرجا مي‌خواهد ندهد وامي‌دارد تو را كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 59 *»

تنبلي كني. اگر خدا بخواهد نعمت صداها و آوازها را به كسي بدهد اول گوش به كسي مي‌دهد آن وقت مي‌گويد بشنو. همچنين اگر بخواهد به كسي حلوا بدهد اول ذائقه در زبانش مي‌گذارد كه طعم بفهمد بعد مي‌گويد بخور و اگر بخواهد ندهد نعمت طعم را, ذائقه را از انسان مي‌گيرد. تمام عالم حلوا باشد هي دست بزني به آن‌ها, هيچ نمي‌فهمي كه حلوا چه مزه مي‌دهد. پس هركس را كه خدا خواست نعمتي بدهد, و ديگر اين عرض‌ها را كه مي‌كنم نمونه باشد و سرمشقي باشد براي شما و اين‌ها اُمنيّه و آرزو را از دلتان برمي‌دارد به عملتان مي‌دارد. و اين عرض‌هايي كه مي‌كنم نيست مثل موعظه‌هاي بعضي كه چيزي مي‌گويند و خودشان عمل نمي‌كنند و نمي‌دانند چه مي‌گويند و نمي‌دانند چطور حالي مردم كنند, عرض‌هايي است كه هركس ياد گرفت لامحاله عمل مي‌كند و هركس ياد نگرفت و عمل نكرد اُمنيّه است و تمام شدن ندارد.

پس عرض مي‌كنم خدا هرچه را مي‌خواهد به كسي بدهد, اول اسبابش را مي‌دهد. مي‌خواهد صدا به تو بدهد اول گوش مي‌دهد به تو, مي‌خواهد حلوات بدهد ذائقه مي‌دهد. پس اگر مي‌بيني ذائقه نداري بدان خدا نخواسته طعم حلوا را بفهمي پس اُمنيّه و آرزوي آن‌ها را نداشته باشيد. مي‌بيني گوش نداري اُمنيّه را بينداز دور, كه يك‌جايي خدا صداي بلبل خلق كرده, حالا كه گوش نداده به تو, آرزو مكن كه از صداي بلبل حظّ كني اول دعا كن خدا گوشت بدهد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 60 *»

پس بدانيد ان‌شاءالله كه هركس را كه خدا مي‌خواهد نعمتي بدهد اول خلق مي‌كند در او چيزي را كه نعمت‌فهم باشد آن وقت نعمت را به او مي‌دهد. اگر نعمت‌فهم, خلق نكند هرچه نعمت بدهند چيزي نداده‌اند. ببين اگر كسي را ببرند در باغي و او فالج باشد, نه از سرماي باغ نه از گرماي باغ هيچ نمي‌فهمد. وقتي تو لامسه داري و از آتش, دستت مي‌سوزد و از يخ دستت سرد مي‌شود آن وقت كه به باغت ببرند مي‌فهمي هواي باغ خوب است نه سرد است و نه گرم است اعتدالي دارد. پس اگر لامسه نداشتي, اگر چشم نداشتي, اگر گوش نداشتي, اگر كسي گوشي نداشته باشد كه آوازهاي بلبل را در باغ بشنود و چشم نداشته باشد كه درخت‌ها را و گل‌ها را و شكوفه‌ها را و قصرها را ببيند و بيني نداشته باشد كه بوهاي ميوه‌ها را و گل‌ها را با بينيش بفهمد و اگر ذائقه نداشته باشد كه طعم ميوه‌ها را بفهمد و اگر لامسه نداشته باشد كه بفهمد هواي باغ چطور معتدل است, همچو شخصي را در صندوقش كنند ببرندش توي باغ, اين توي باغ نرفته, اين نه از هواي باغ خبر دارد, نه از رنگ گل‌هاي باغ خبر دارد نه از بوي آن‌ها, نه از طعم ميوه‌ها, از هيچ چيز باغ خبر ندارد. چه بيرون باغ باشد چه اندرون باغ اين شخص از باغ خبر ندارد.

پس هر وقت عمل كردي بدان خدا خواسته چيزي به تو بدهد, مادام كه عمل نكني مأيوس باش از خودت. و اين نمونه باشد براي تو,

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 61 *»

همة سرّ ارسال رسل, تمام توي اين دو كلمه بود. تمام پيغمبران آمدند كه عمل كنند. خوب, عمل نكنند چه مي‌شود؟ اگر نكنند ندارند. خدا چون كريم است جواد است مي‌خواهد بدهد رنگ‌ها را, از اين جهت چشم مي‌دهد تا ببيند و نعمت رنگ را داشته باشد. چون مي‌خواهد انعام كند صداها را, گوش مي‌دهد تا بشنوي و صداها را داده باشد. چون كريم است مي‌خواهد طعم‌ها را به تو بچشاند, ذائقه مي‌دهد تا بچشي و طعم‌ها را داشته باشي.

پس ملتفت باش هركس در هر درجه كه باشد, خدا چيزي به او بدهد همين‌طور مي‌دهد. يك خيالي را, تو آن  خيال را نداري, يك علمي را تو ياد مگير, توي دنيا پر از علم باشد تمام عالم همه علما باشند تو اگر جاهلي, جاهل مي‌ماني. و همچو فرض كن تمام عالم را خدا حكما و علما خلق كرده باشد تو اگر جاهلي, علم تحصيل نكني جاهل مي‌ماني. تمام عالم خوردني باشد تمام عالم باقلواي پخته باشد, وقتي كه تو نمي‌خوري, تو نخورده‌اي. چنان‌كه اگر تمام عالم چشم باشد وقتي تو نبيني تو نديده‌اي.

پس تو خودت بايد عمل كني تا چيزي به دستت بيايد ليس بأمانيكم و لا اماني اهل الكتاب، من يعمل سوءً يجز به هيچ خدا تابع هوي و هوس مردم جاهل نيست و لو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض اگر خدا تابع هوي و هوس مردم باشد كه ما چنين دلمان مي‌خواهد كه عمل

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 62 *»

نكنيم و داشته باشيم, آسمان و زمين فاسد مي‌شود, خدا نمي‌آيد تابعِ تويِ جاهل بشود, خدا حتم كرده عمل كن تا ثوابت بدهم.

پس مادام كه عمل نمي‌كني مأيوس باش. و ان‌شاءالله از اين عرض‌ها كه مي‌كنم به هيجان بياييد و سرّ اين مطلب به دستتان بيايد و بدان‌كه تا عمل نكني هيچ نداري. حالا ببين كه معني آيه را خوب برمي‌خوري بهتر از آن آخوند. پس ليس للانسان الا ما سعي از براي انسان هيچ نيست مگر آن‌چه را سعي كند. اگر چشمش را واكند رنگ‌هاي ملك خدا را مي‌بيند, شكل‌هاي ملك خدا را مي‌بيند, صنعت خدا را مي‌بيند عبرت مي‌گيرد كه عجب خدايي است مدبّر كه اين روشنايي‌ها را و اين ستاره‌ها را و اين آفتاب را و اين ماه را خلق كرده. گوش مي‌دهد صداها مي‌شنود, بعضي صداها را مي‌بيند با حكمت همراه است بعضي را مي‌بيند با علم همراه است, آن وقت مي‌گويد: آن‌ها كه مصرف دارد مي‌گيريم. باز ليس للانسان الا ماسعي و ان سعيه سوف يري.

پس خدا به هركس كه مي‌خواهد چيزي بدهد, او را لامحاله وامي‌دارد به عمل و هركس كه عمل نكرد بدانيد كه خدا نخواسته چيزيش بدهد از اين جهت كسلش كرده, به اُمنيه‌اش انداخته. پس چون خدا خواهد كه غفّاري كند, اگر رأيش قرار بگيرد كه تو را بيامرزد وامي‌دارد كه استغفار كني. بخواهد بيامرزد كسي را:

چون خدا خواهد كه غفّاري كند
  ميل بنده جانب زاري كند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 63 *»

بخواهد كسي را نيامرزد كسلش مي‌كند نمي‌گذارد استغفار كند, مي‌گويد: نقلي نيست خدا بي‌توبه هم مي‌بخشد!.

از همين نمونه فكر كن و بدان آن‌چه به تو مي‌دهند جزاي عمل تو است به تو مي‌دهند. همين‌طور است انتظار مكش كه در آخرت مال مفت خيلي هست آن‌جا كه رفتيم به ما خيلي مي‌دهند!. اين‌جا هم مال مفت خيلي هست دنيا و آخرت همه مال خدا است خدا همه‌جا دولت دارد همه‌جا قادر است همه‌جا نعمت دارد.

پس خدا همين‌كه مي‌خواهد نعمتي را به كسي بدهد او را وامي‌دارد به عمل, مي‌گويد: ما باغي داريم, چشمي به تو مي‌دهد مي‌گويد: ميوه‌ها و طعم آن‌ها را خودت بيا بچش. همچنين مي‌گويد: در اين باغ آوازهاي مختلف هست از هر آوازي لذّتي حاصل كن, بيا گوش بده و بشنو, گوش نداده, نمي‌شود آوازي شنيد. چشم‌ها را هم بگذاري نمي‌شود چيزي ديد خدا نخواسته و اِبا كرده از اين.

پس ملتفت باشيد كه در توي دنيا هم ليس للانسان الا ما سعي انتظار مكش كه اين‌جا بايد نمازي كنيم در آخرت چيزي به ما بدهند, خير اين‌جا هم به كارت مي‌آيد. تا نبيني نديده‌اي, تا گوش ندهي نشنيده‌اي, تا علم نداشته باشي عالِم نيستي, تا قدرت نداشته باشي قادر نيستي.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 64 *»

ان‌شاءالله دقت كن يك‌خورده خود را خبر كن تا هدايت بشوي. هدايت نشده‌اي وقتي درس خواندي پيش هاديان و هدايت شدي خدا تو را هدايت كرده, نرفتي ياد نگرفتي هدايت نمي‌شوي, ملا مي‌شوي اما آدم نمي‌شوي! ملا شدن آسان است آدم شدن خيلي مشكل است. ببينيد اين‌هايي كه بعد از پيغمبر آخرالزمان9 مرتد شدند صورت ظاهرشان صورت آدم بود. آن‌هايي كه كربلا بودند صورت ظاهرشان صورت آدم بود همين شمر عمامه داشت ملا بود عمرسعد عمامه داشت ردا داشت از بيخ سبيلش را مي‌چيد و كافر هم بود و نجس هم بود. پس ملا شدن چه آسان, عمامه كه مي‌شود گذارد‌، عربي هم كه مي‌شود گفت, نرم‌نرم هم كه مي‌شود راه رفت, مي‌شود و لاالضالين را غليظ گفت اِستطاله هم مي‌شود در ضاد داد هركه اين كارها را كرد اين مي‌شود ملا

ملا شدن چه آسان
  آدم شدن چه مشكل
و لقد عجبت لهالك و نجاته   موجودة و لقدعجبت لمن نجي

انسان وقتي فكر مي‌كند مي‌بيند اين‌هايي كه بعد از پيغمبر بودند تمامشان رؤساء و بزرگان همه صاحب عصا و عبا و عمامه, همه معروف و مشهور بودند آدم بسا ميانشان كم بود آدم همان سلمان بود و اباذري و مقدادي و عماري, همين چهار نفر آدم بودند باقي ديگر ان هم الا كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون به طوري كه گاهي مي‌نمودند به آن

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 65 *»

آدم‌هاي خودشان حالت اين‌ها را. صورت ظاهرشان آخوند شده و مانند آدم‌ها خودشان را كرده‌اند كه وقتي حرف مي‌زنند انسان خيال مي‌كند آدمند. وقتي نگاه مي‌كند آدم خيال مي‌كند آدمند, وقتي حرف مي‌زنند آدم خيال مي‌كند آدمند خدا خبر داده كه: اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم و ان‌يقولوا تسمع لقولهم آدم آن‌ها را كه مي‌بيند خيال مي‌كند آدمند, وقتي كه حرف مي‌زنند مي‌بيند آدم نيستند مثل چوب خشكند. و گاه‌گاهي نشان مي‌دادند به آدم‌هاي خودشان آن‌ها را.

وقتي حضرت صادق در مكة معظمه بود و ابوبصير چشم نداشت, ابوبصيرش مي‌گفتند يعني پسرش بصير بود كنايه از اين بود كه چشم ندارد, چشم نداشت و همراه حضرت صادق در عرفات بود. در عرفات بود يعني مي‌شنيد, ديد غوغاي زيادي, لبيك‌لبيك زيادي بلند است داد و بي‌داد معركه و فضيحت مي‌كنند و صداها مي‌كنند, تعجب كرد ابوبصير از حالت آن‌ها. عرض كرد خدمت حضرت صادق كه امسال چقدر حاجّ هجوم آورده‌اند! چقدر حاجّ زياد است امسال، چقدر لبيك‌لبيك مي‌گويند! ديگر خبر نداشت كه والله ماكان صلوتهم عند البيت الا مكاءً و تصدية مي‌بيند اين همه غوغا,  چقدر آدم جاهل است به حال آن‌ها. اين آدم ضعيف وقتي مي‌بيند يك بيابان جمعيت همه كفن پوشيده همه لبيك‌لبيك مي‌گويند همه گريه و زاري مي‌كنند آدم جاهل ضعيف كه اين را مي‌بيند مي‌گويد: عالَمي دارد آدم به حالت مي‌آيد. لكن آدم باخبر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 66 *»

مي‌بيند كه آدم به حالت نمي‌آيد از اين هياهو, خدا مي‌فرمايد: ماكان صلوتهم عند البيت الا مكاءً و تصدية اين صداهاي لبيك‌لبيك و ناله و گريه و زاري اين‌ها نيست مگر آنكه مكاء است و تصدﻳ[.

مكاء آن سوتي است كه مي‌زنند براي اينكه مال آب بخورد. اين صدا را عرب مكاء مي‌گويد. و تصدﻳ[ صداي دست بهم زدن است براي حيوانات. اين صداها و اين غوغاها و هياهوها بعينه مثل صداي سوتي است كه مي‌زنند براي اينكه حيوان آب بخورد و مثل صداي دست بهم زدن است براي جمع‌آوري گوسفندان, يعني معني ندارد نماز نيست روزه نيست لبيك‌لبيك نيست!.

خلاصه ابوبصير هنوز از روي غفلت عرض كرد: مااكثر الحجيج مااكثر الضجيج! يعني چقدر حاجّ زياد است, چقدر لبيك‌لبيك زياد است! حضرت فرمودند: مااقل الحجيج! چقدر حاجي كم است! از اين حرف ابوبصير هوش از سرش پريد كه اين همه غوغا پس صداي كيست؟! اگر هيچ‌كس حاجي نيست پس اين همه صدا از كيست؟! فرمودند: چقدر كم است حاجّ مااكثر الضجيج! حاجّ كم؛ اما قال‌قال زياد است اما تو نمي‌داني اين قال‌قال‌ها از كجا بيرون مي‌آيد. خلاصه فرمودند: مي‌خواهي ببيني حاجي كم است و صدا بسيار است؟ عرض كرد: اختيار با شما است. حضرت دست مبارك خود را كشيدند به چشم ابوبصير, چشمش واشد. مي‌گويد: نگاه كردم ديدم يك‌پاره خر, يك‌پاره سگ, يك‌پاره خوك,

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 67 *»

يك‌پاره خرس, يك‌پاره گرگ, يك‌پاره شغال, يك‌پاره گربه, يك‌پاره خرگوش, يكي وق‌وق مي‌كرد, يكي عرعر مي‌كرد, يكي قرقر مي‌كرد, صداهاشان را به هم انداخته بودند!. حضرت فرمودند: حالا نگاه كن حاجي پيدا كن. مي‌گويد: هرچه نگاه كردم حاجي نديدم تمامشان حيوانات بودند! مي‌گويد: نگاه كردم شتر خودم را ديدم به شكل خودش بود. و از اين معلوم مي‌شود كه آن‌ها شترهاشان هم شكلي ديگر شده بودند. مي‌گويد ابوبصير شتر خودم را ديدم به شكل خودش بود خودم را ديدم به صورت خودم بودم و حضرت صادق و شترشان به شكل خودشان بودند, ديگر هيچ‌كس نيست همه‌شان حيوانات بودند!.

خلاصه بدانيد هميشه آدم كم است در دنيا، لكن ضجيج بسيار است اما ماكان صلوتهم عند البيت الا مكاءً و تصدية بلكه جمعيت چقدر است! در صحراي كربلا سگ و خوك و گرگ و حيوانات سي‌هزار و بيشتر هم بودند آدم چقدر كم بود! هيچ آدم نبود. پس بدانيد هميشه آدم كم است روي دنيا و آدم شدن مشكل است لكن ملا شدن چقدر آسان است. چهار ذرع كرباس دور سرش مي‌پيچد عبا دوش مي‌گيرد زبانش را هم كج مي‌گيرد و نرم‌نرم هم راه مي‌رود, اين مي‌شود ملا.

شما ان‌شاءالله با بصيرت باشيد, اهل هدايت بدانيد بسيار كم است آدم خيلي كم است. آن‌هايي كه آدمند مي‌دانند كه خدا آدم را خلق كرده نه از براي خوردن نه از براي آشاميدن نه از براي نكاح كردن. ان‌شاءالله

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 68 *»

يك‌خورده به حركت بياييد اميد هست حرف‌هاي من بي‌مصرف نباشد. براي آدم است كه خطاب شد: ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون مي‌فرمايد: من خلق نكردم جن و انس را مگر از براي اينكه مرا عبادت كنند. نگفته براي خوردن, به خصوص تصريح هم كرده, خدا بندگان خود را مي‌شناخت كه خيلي شكم بزرگند, همه هم دربند شكمشان هستند, به اين جهت اين را گفت در آيه كه: مااريد منهم من رزق و مااريد ان‌يطعمون هيچ اين‌ها را خلق نكردم رازق خودشان باشند يا رازق عيالشان باشند همان‌جوري كه نمي‌توانند خالق باشند, يك بچه را نمي‌توانند خلق كنند بلكه نمي‌توانند نگذارند ناخوش شود. همين‌جور نمي‌توانند رازق باشند همين‌جوري كه نمي‌توانند خود را خلق كنند همين‌جور نمي‌توانند خود را رزق بدهند. و بعد از آنكه نمي‌توانند حفظ كنند كه ناخوش نشود نمي‌توانند نفعي به او برسانند ضرري از او بردارند لااملك لنفسي نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حيوةً و لا نشوراً من‌هيچ‌كاره‌ام, هيچ كاري از من نمي‌آيد.

پس همين‌جوري كه خلق خودشان, خالق خود نيستند والله رازق خود نيستند. و ببينيد كه اين مردم چقدر احمقند كه مي‌خواهند به زرنگي‌هاي خود, به جلددستي, به حيله‌هاي خودشان رزقي براي خود پيدا كنند! فكّر و قدّر فقتل كيف قدّر مي‌خواهد تقدير كند, چطور مي‌تواند تقدير براي خود كند؟! چطور مي‌تواند به حيله‌هاي خود كاري از پيش

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 69 *»

ببرد؟! البته نمي‌تواند, مگر كسي را كه خدا مخذول و منكوب كرده باشد و از نظر عنايت, او را انداخته باشد. اگر نظر عنايت را از كسي برداشت گمان مي‌كند حيله‌اي كه كردم پيش بردم, فلان كار را به زرنگي خودم درست كردم. وقتي خدا كاري به آن‌ها ندارد با آن‌ها مدارا مي‌كند براي اينكه خيال كنند كه از حيلة خودشان كاري پيش بردند تا مغرور شوند و از خدا غافل شوند, لكن مؤمن را به خود وانمي‌گذارد لامحاله متنبّه مي‌كند, ملتفتش مي‌كند كه من هيچ رزق خودم را نمي‌توانم بدهم به جهت آنكه رزقي را كه خودم تحصيل كردم و طبخ كردم كه بخورم مي‌بينم وعدة مرا گرفتند به جايي ديگر رفتم, آن‌جا روزي خود را خوردم و اين غذا را ديگري خورد. هيچ‌كس نمي‌داند روزي او از كجا خواهد رسيد. فكر كنيد ان‌شاءالله. خلاصه نمي‌خواستم اين‌ها را تفصيل بدهم.

باري پس چنان‌كه والله هيچ خالق نيستند بدانيد هيچ والله رازق نيستند پس بگو: لاحول و لاقوة الا بالله پس اگر مي‌خواهي خلق كنند برات, بچه مي‌خواهي، حيواني مي‌خواهي, از خدا بخواه اگر مشيتش قرار گرفت خلق مي‌كند و مي‌دهد, قرار نگرفت حتم نيست نمي‌تواني حتم بكني بر خدا چيزي را, باز هم بايد كور شوي و عجز و لابه كني, بايد اقرار كني كه او خدا است.

پس بدانيد خدا است خالق وحده لاشريك له, و خدا است رازق وحده لاشريك له و هيچ‌يك از خلق از ابتداء خلق تا آخر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 70 *»

خلق كاري از ايشان نمي‌آيد. جميعشان لايملكون لانفسهم نفعاً و لاضرّاً و لاموتاً و لاحيوةً و لانشوراً چگونه نه؟ و حال آنكه خدا به پيغمبر آخرالزمان مي‌گويد: اين را بگو و او اول ما خلق الله است! و اول ماخلق الله بودن را اگر كسي فكر كند هوش از سرش مي‌رود خيلي حكايت است! اول ماخلق الله يعني اول خدا او را آفريد بعد جميع خلق را از نور او خلق كرد. تمام خلق را از نور پيغمبر و آل پيغمبر و همين سيدالشهداء خلق كرده. اين‌ها خيلي متشخصند و مع‌ذلك به آدم به اين متشخصي مي‌گويند: قل لااملك لنفسي نفعاً و لاضرّاً و لاموتاً و لاحيوةً و لانشوراً بگو من نه مالك جان خودم, نه مالك نفع خود, نه مالك ضرر خود، نه مالك زندگي خود, نه مالك نور خود, نه اثر خود, مالك هيچ‌چيز نيستم انت المالك وحدك لاشريك لك.

پس خدا است خالق وحده لاشريك له و همين‌جور خدا است والله رازق وحده لاشريك له. حالا ببينيد كه مردم چقدر بي‌مروتند و افترا به ما مي‌بندند و حال آنكه اگر ايماني هست پيش ما است اگر معني‌فهمي هست پيش ما است افترا مي‌بندند به ما كه مي‌گوييم كسي توي ملك خدا هست غير از خدا, كه خالق است! افترا مي‌بندند به ما كه شما فلان را رازق خلق مي‌دانيد! كه مي‌تواند رازق شود غير از خدا؟ خدا اسبابي قرار داده براي اينكه رزق بدهد تو را, مي‌خواهد سير كند گندمي خلق مي‌كند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 71 *»

اين اسبابي مي‌خواهد, آفتاب و ماه و ستاره همه عمله و اكرة اين كارند اين‌ها همه واسطة رزق تواند. تو بايد اعتراف كني پيش خدا كه الحمدلله آسمان خلق كردي واسطة رزق من شد, زارع خلق كردي واسطة رزق من شد, آفتاب و ماه و ستارگان خلق كردي واسطة رزق من شدند, گندم خلق كردي, جو خلق كردي, برنج خلق كردي, اين‌ها را رزق من قرار دادي. خدا را شكر كن آسياباني هست گندم را بردند آسيا آرد كردند. الحمدلله نانوا داريم نان را براي ما طبخ مي‌كند. اين‌ها همه واسطه‌اند براي رزق من و جلدي خالق نمي‌شوند رازق نمي‌شوند.

والله همين‌جورند ائمة طاهرين واسطة حيات مردم, واسطة رزق مردم، واسطة خلق ايشانند. واسطة رزق ايشانند, اما خدا نيستند لكن اگر نبودند والله خدا هيچ آبي به حلق هيچ‌كس نمي‌ريخت هيچ‌كس را وجودي نمي‌داد. اگر چراغي نباشد البته نور چراغ نيست اگر چراغ نبود نورش نبود والله چراغ خالق نورش نيست چراغ چه عقلش مي‌رسد كه كجا را روشن كند. آتش چه عقلش مي‌رسد كه كجا را بسوزاند اينها همه اسباب است آلت است, نهايت فرقي كه مابين اين اسباب با آن اسباب هست اين است كه آن‌ها مي‌دانند چكاره‌اند اين‌ها نمي‌دانند چكاره‌اند. آتش يكي از اسباب خلق تو است, يكي از اسباب رزق تو است, يكي از اسباب موت تو است, يكي از اسباب حيات تو است همچنين آب و همچنين خاك. پس اين اسباب خودشان, آب خودش نمي‌داند كجا بكار

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 72 *»

مي‌خورد نمي‌داند چرا خدا خلق كرده او را, عقلش نمي‌رسد اصلش عقل ندارد. بسياري از عمله‌جات هستند كه خيلي كارها مي‌كنند و خودشان هم نمي‌دانند كه چه مي‌كنند. آن سبب‌هاي بزرگ ائمة طاهرينند سلام‌الله‌عليهم و فرق همين است كه آن‌ها مي‌دانند سببند خدا عالِم خلقشان كرده, جاهل را خدا حجت خودش نمي‌كند. جاهل را نمي‌گويد برو علم تعليم كن خودش علم ندارد.

ذات نايافته از هستي، ‌بخش
  كي تواند كه شود هستي‌بخش

كسي كه پول ندارد نمي‌تواند پول به كسي بدهد. فاقد نمي‌تواند معطي باشد. ايشان سبب خلق خلقند خودشان فرمودند: نحن سبب خلق الخلق اگر ايشان نبودند والله هيچ‌چيز در ملك خدا نبود. در حديث قدسي مي‌فرمايد: لولاك لماخلقت الافلاك يا رسول الله اگر تو نبودي ما افلاك را خلق نمي‌كرديم. اگرچه زمين را نگفته در اين حديث, لكن جايي كه آسمان را اگر او نبود خلق نمي‌كرد زمين پيش پا افتاده است.

پس اگر ايشان نبودند والله هيچ زميني نبود آسماني نبود هيچ دنيايي نبود آخرتي نبود جني نبود انسي نبود هيچ چيز نبود. پس ايشان را خدا خلق كرد و از نور مبارك ايشان مؤمنين را و از ساية ايشان كفار را آفريد.

خلاصه ملتفت باشيد ان‌شاءالله ايشانند اسبابي كه خودشان مي‌دانند كه خدا ايشان را سبب قرار داده. آب نمي‌داند خدا او را سبب قرار داده

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 73 *»

آسمان نمي‌داند خدا او را سبب قرار داده زمين نمي‌داند خدا سببش كرده, آن‌ها سببي هستند كه مي‌دانند خدا علمشان داده, خدا قدرتشان داده. يك‌پاره سبب‌ها مثل عصا است كه آن را مي‌زني به درخت و برگي مي‌آيد پايين اما خودش نمي‌داند كه سبب است اما يك سببي هست مثل دست تو كه مي‌داند كه برگ را از درخت ريخت و گوسفندها خوردند و عصا آلت بود پس تمام عالم آلات و عصاها هستند در دست ايشان, تمام زمين تمام آسمان تمام آن‌چه در ميان آن‌ها است اسبابند, آلاتند در دست ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم. ايشانند كه باشعور با قدرت مي‌كنند آن‌چه مي‌كنند و قدرتشان از خدا است و با علم و قدرت و حكمت آلات را حركت مي‌دهند چيزها پيدا مي‌شود زمين را ساكن مي‌كنند آسمان را دور زمين مي‌گردانند, گاهي گراني مي‌آرند گاهي ارزاني مي‌آرند گاهي جهال مي‌سازند گاهي علما مي‌سازند كل يوم هو في شأن در هر وقتي كاري مي‌كنند در زيارتشان است كه بكم تحركت المتحركات و سكنت السواكن اي ائمة من به واسطة شما خدا حركت مي‌دهد هرچه را كه حركت مي‌كند و به واسطة شما ساكن مي‌كند هرچه را كه ساكن مي‌كند. پس آن‌چه حركت مي‌كند يا ساكن مي‌شود به واسطة ايشان است. همه كاره هستند و با وجود اينها خدا نيستند اسباب و آلات هستند اما خدا نيستند. همة چيزها اسبابند اما خودشان نمي‌دانند كه سببند اما آن‌ها مي‌دانند كه سببند طورشان و طرزشان اين است كه عبادي هستند مكرمون لايسبقونه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 74 *»

بالقول و هم بأمره يعملون عرض كردم تمام اين‌هايي كه در قرآن است معني دارد يعني يك كسي معني اين آيه‌ها هست. پس در قرآن همين كه مي‌گويد: نوري و ظلمتي جاعل الظلمات و النور اين, معني دارد يعني ظلماتش آن شب است و نورش آن روز است. همين‌كه مي‌فرمايد: عباد مكرمون عباد مكرمي بايد خلق كرده باشد, خدا جمعي را بايد خلق كرده باشد كه عبادي باشند كه مكرّم و معزّز باشند كه هيچ پيشي نگيرند بر خدا, از خود هيچ هوايي هوسي حركتي سكوني ندارند لايسبقونه بالقول هيچ‌بار تمنا نمي‌كنند از خدا كه چنين بكن چنين مكن, بي‌ادبي مي‌دانند نهايتِ بي‌ادبي است در حضور كسي كه از ظاهر و باطن تو مطلع است بيايي درسش بدهي كه من فلان چيز را مي‌خواهم, نهايتِ قباحت را دارد, آن‌چه را كه مي‌خواهي اگر بايد كرد خودش مي‌كند.

پس ان‌شاءالله سرّ اين معني را ملتفت باشيد كه از اين است كه انبياء و اولياء هي توي بلاها سر مي‌بردند و دم نمي‌زدند اين نيست مگر به واسطة آن ايماني كه به خدا دارند. قياس مكن حالت آن‌ها را به حالت خودت كه تا معطّل شدي داد مي‌زني! تو هنوز خدا نمي‌شناسي. ببين چقدر بي‌ادبي است! كه كسي نشسته باشد و حكيم باشد دانا باشد و چشم داشته باشد و تو را ببيند و بداند چه ضرور داري و بداند چه غذايي مناسب حال تو است, تو غلام كسي باشي و قبايي به تو بدهد و تو بگويي من اين قبا را نمي‌خواهم ببين چقدر فضولي است و بي‌ادبي! واقعاً

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 75 *»

خيلي بي‌ادبي است البته. اين است كه اين‌ها تمنا نمي‌كنند از خدا آن‌چه به خيالشان برسد, جرأت نمي‌كنند سؤال كنند, كفر مي‌دانند شرك مي‌دانند مي‌گويند: خدايا اختيار با تو است تو هر بلائي بر سر من بياري خودت مي‌داني.

و اين عرض‌ها را كه مي‌كنم نه خيال كني كه مي‌توان خدشه گرفت. و اگر بگويي امر كرده‌اند دعا كن، ملتفت باش ان‌شاءالله. اگر خدا امر كرده كه دعا كن, حالا ديگر خودش گفته: اگر سرت درد گرفت دلت درد گرفت يك بلائي به تو برخورد, روت را بكن به آسمان. اين دستورالعمل خودش است خودش گفته: فلان‌جا فلان دعا را بخوان, چون گفته است, آن وقت ديگر بخواني, خودش گفته. پس آن دعاهايي كه خدا گفته, بكن. گفته: وقتي رزقت تنگ شد دعا كن كه خدا رزق تو را وسيع كند. بچه نداري دعا كن خدا اولادت بدهد, اذنت داده‌اند. اگر اين‌ها را داشته باشيد اين سبك را اگر در دست بگيريد و دعا كنيد دعاتان مستجاب مي‌شود الهي كفي علمك عن المقال و كفي كرمك عن السؤال خدايا تو احتياج نداري كه من حرف بزنم تو مي‌داني من چه ضرور دارم تو كريمي, ضرور نيست من حرفي بزنم كه چه مي‌خواهم لكن حالا چون گفته‌اي حرف بزن حرف مي‌زنم, به جهتي كه تو گفته‌اي و دستورالعمل داده‌اي حرف بزن من حرف مي‌زنم تو اگر نگفته بودي من غلط مي‌كردم حرف بزنم سرم را به ديوار مي‌زدم. خودت گفته‌اي بگو:

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 76 *»

اغنني بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عمن سواك حالا كه خدا گفته پس وقتي مي‌گويي, كأنه از زبان خدا گفته‌اي. مثل اينكه قرآن را تمامش را خدا گفته و كلام خدا است وقتي كه مي‌خواني قرآن را, حكايت مي‌كني از زبان خدا و مي‌گويي: اني انا الله لا اله الا انا فاعبدني ادعاي الوهيت نداري, از زبان خداست اين را مي‌گويي. همين‌كه تو از زبان خدا دعا كني البته:

چون خدا از خود سؤال و كد كند
  كي سؤال خويشتن را رد كند

البته رد نمي‌كند پس همراه دعا اجابت افتاده.

خلاصه باز منظورم اين‌ها نيست منظورم اين است كه هركه هر عملي مي‌كند داراي آن چيزي مي‌شود كه تمنا كرده. پس عملِ نكرده را تمنا مكن كه مزدت بدهند. دعايِ نكرده را استجابت تمنا مكن. غذايِ نخورده را تمنا نداشته باش كه خورده باشي. خيال كن كه به حلقت هم بريزند باز تا نچشي نخورده‌اي. از آن مثل حكيمانه عبرت بگير كه عرض كردم تو را ببرند در باغ و تو را در نمدي بپيچند, در پوستي بپيچند سر و چشم و گوش تو را ببندند و تو را در باغ بيندازند تو را به باغ نبرده‌اند تو هيچ از باغ خبر نشده‌اي. وقتي تو را به باغ مي‌برند كه تو چشمت را باز كني و عمل ديدن از تو سر بزند و گل‌ها و شكوفه‌ها را ببيني گوشت را باز كني صداي بلبل‌ها را بشنوي بينيت را باز كني عطر گل و رياحين را بشنوي ميوه‌هاي باغ را بچشي اين عمل شنيدن و عمل چشيدن از تو

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 77 *»

سربزند آن وقت به باغت برده‌اند.

پس ملتفت باش ان‌شاءالله و بياب كه در دنيا و آخرت حتم است كه هيچ‌چيز به هيچ‌كس ندهند مگر خودش كاري بكند اين است كه ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري هركس سعي خودش را و عمل خودش را مي‌بيند. هركس كه غذا خورد سير شد و هركس كه آب مي‌خورد سيراب مي‌شود. هركس علم ياد مي‌گيرد عالم مي‌شود, ياد نمي‌گيرد جاهل مانده. هركس هدايت شد هدايت يافته. هركس دين تحصيل مي‌كند راه مي‌برد, تحصيل نمي‌كند راه نمي‌برد. ديگر حالا از همين نمونه‌ها بياب كه بهشت را بايد تحصيل بكني بهشتي كه تو مي‌روي, تو بايد بسازي آن را, اصل بهشت را سيدالشهداء به عمل خود ساخت, ساخته شده و موجود است لكن اگر تو مي‌خواهي بهشت داشته باشي كاري بكن, راهي به سيدالشهداء پيدا كن, دريچه‌اي به خانة او پيدا كن،  بهشتِ جمعِ آمادة حاضري براي خود ساخته‌اي. براي همين آمده بود و الحمدلله كه خدا همچو سيدالشهدائي قرار داد و همچو كسي را خلق كرد كه بهشت ساز باشد. پس هيچ اغراق در اين عرض نيست كه خدا والله بهشت را از نور سيدالشهداء خلق كرده است حديث خاص دارد كه خدا از نور سيدالشهداء بهشت و حورالعين را آفريد. و در آن حديث مي‌فرمايند: والله حسين بهتر است از بهشت و حورالعين. و والله همين‌طور است در نزد دوستانش. و اينكه حضرت سيدالشهداء

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 78 *»

سلام‌الله‌عليه از بهشت بهتر است سهل مطلبي است, معلوم است منير از نور خودش البته بهتر است. و مي‌فرمايند: آفتاب از نور حضرت امام حسن خلق شده و والله امام حسن بهتر است از آفتاب. و البته امام حسن از آفتاب بهتر است چرا كه او منير است و آفتاب نور او است تو هم اعتقادت بايد همين باشد چرا كه آفتاب بسا نداند چرا دور مي‌زند و امام حسن مي‌داند.

قدري دقت كن تا في‌الجمله معنيش را اشاره كنم و بگذرم, ان‌شاءالله فكر كن و دقت كن آن وقت از ايمان خودت حظّ كن. ببين چراغي را جايي بگذارند كه هيچ نجنبد اين نوري كه بر دور چراغ است هيچ‌كس نمي‌تواند آن را حركت بدهد مگر چراغ را حركت بدهي آن وقت نورها هم حركت مي‌كنند. حالا اين آفتاب خودش نور حضرت امام حسن است اگر امام حسن دستش را همچو كند, جلو آفتاب بگيرد آفتاب والله نمي‌تواند حركت كند. مردم خيال مي‌كنند امام حسن مرده است در بقيع زير خاك رفته است و پوسيده است و كاري نمي‌كند! شما را به خدا فكر كنيد. مُنّي خيلي شده است نواصب زياده شده‌اند خوارج زياد شده‌اند اتفاقاً تولدشان ميان شيعه شده نمي‌تواند بگويد من سني هستم يا بگويد من حضرت امير را قبول ندارم به جهت آنكه اين‌جا متولد شده, در ميان شيعه‌خانه؛ چطور مي‌توان گفت من شيعه نيستم؟! فكر كنيد ببينيد مي‌شود حضرت امام حسن مرده باشد؟! و خودش گفته: من

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 79 *»

نمرده‌ام پيغمبرتان گفته, توي احاديث زياد هست, اين‌ها همه را اين منّي‌ها ديده‌اند لكن خاك روش مي‌كنند.

پس بدانيد آفتاب والله نور حضرت امام حسن است پس اين آفتاب كه مي‌رود زير زمين نورش هم مي‌رود زير زمين, مي‌آيد بالا, نورش هم مي‌آيد بالا, نمي‌شود آفتاب برود نورش بماند. خودِ آن قرص آفتاب به همين‌طور نور حضرت امام حسن است, امام حسن زير خاك پوسيده باشد! همچو چيزي نمي‌شود. والله امام حسن توي آسمان هم هست والله امام حسن توي عرش هم هست والله امام حسن در مشرق هست والله امام حسن در مغرب هست.

ملتفت باشيد بدانيد اين‌ها را ما از خود تازه درنياورده‌ايم, همة علما در كتاب‌هاشان نوشته‌اند احاديثش را, در دعاي رجب است: فبهم ملأت سماءك و ارضك حتي ظهر ان‌لااله الا انت خداوندا به وجود محمد و آل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم مملوّ ساختي آسمان خود را و زمين خود را, تا آن‌هايي كه نگاه كردند, براي آن‌ها ظاهر شد كه خدايي جز تو نيست. يعني براي آن‌هايي كه نگاه كردند كه ظاهر شد و خيلي هم هستند و نمي‌خواهند نگاه كنند و نگاه نمي‌كنند. خيلي از مردمند كه مصداق اين آيه‌اند كه: كأين من آية في السموات و الارض يمرون عليها و هم عنها معرضون چه بسيار مردمي كه مرور مي‌كنند به آيات, بسا آنكه روش راه مي‌روند يا از زيرش يا از پهلوش مرور مي‌كنند و اعراض مي‌كنند از آن

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 80 *»

آيات, لكن بعضي ديگر هستند كه نگاه مي‌كنند در آسمان و زمين و محرّك را مي‌بينند و مي‌خوانند براي ائمه كه: بكم تحركت المتحركات و سكنت السواكن و متحرّكات ما, آسمان‌ها هستند شما مي‌گردانيد آسمان‌ها را, ساكن‌هاي ما اين زمين‌ها هستند شما ساكن مي‌كنيد زمين‌ها را. پس شما چنين قدرتي داريد كه زمين را مي‌توانيد ساكن كنيد چنان قدرتي داريد كه اين چرخ بزرگ را به گردش درمي‌آوريد, مثل كسي كه چرخ كوچك را مي‌تواند بگرداند اما به حول خودش نيست به قوت خودش نيست تمام حول و قوه, مال خدا است و در دست اين بزرگواران است حول و قوة خدا, اگر خدا حول و قوة خود را بگيرد از ايشان هيچ‌كس هيچ‌كاره نيست لايملكون لأنفسهم نفعاً ولاضرّاً و لاموتاً و لاحيوةً و لانشوراً باز طول كشيد و جاي ديگر رفتم و آن‌چه مي‌خواستم نگفتم.

ملتفت باشيد ان‌شاء‌الله پس خدا حضرت سيدالشهداء را چنين خلق كرد و چنين طبعي داد كه جان خود را مال خود را در راه خدا داد و خدا چنان طبعي به او داده كه بعد از نزول قرآن جنگ بكند و در راه خدا جمعي را بكشد بعد كشته شود بعد جميع اموالش را بدهد. اموالش را چون فروخته تحويل كند. پس عمداً اين كار را كردند تا بهشت را بسازند بعد شما را و تمام انبياء را و تمام اولياء را نجات دهد. و به آن بهشت ببرد و همة انبياء و اولياء هرجا گير مي‌كردند مي‌دويدند پيش ائمة طاهرين.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 81 *»

آدم وقتي روي زمين آمد و از بهشت بيرونش كردند لابدّ شد رفت پيش بچه‌هاش, پيش پنج‌تن رفت التماس كرد تا خدا توبه‌اش را قبول كرد. نوح وقتي در كشتي نشست و كشتي او طوفاني شد رفت پيش آن‌ها. ابراهيم را وقتي به آتش انداختند دست به دامن پنج‌تن زد. هركس در دنيا گير افتاد مي‌رود به جايي كه گره از كارش گشوده شود ايشانند سبب خدايي يا مسبب الاسباب من غير سبب پس اسباب را خدا خلق كرده و ابي الله ان‌يجري الاشياء الا بأسبابها خدا اِبا كرده كه اشياء را جاري كند مگر به اسباب. و والله عرض مي‌شود كه اِبا كرده كسي را نجات بدهد مگر به عمل خالص. و ايني كه عرض مي‌كنم يكي از مقدمات است.

عرض مي‌كنم خدا ابا كرده است از كسي عملي را قبول بكند مگر عمل خالص و لله و في الله, بي‌شرك, بي‌ريا, بي‌سُمعه باشد مي‌فرمايد: الا لله الدين الخالص كسي كه ريا كند در حضور مردم كه مردم بگويند آدم مقدسي است زكاتش بدهند، خدا مي‌گويد مشرك است كافر است. و همچنين سمعه, كسي كه عملي مي‌كند كه به گوش مردم برسد، خودش داد مي‌كند كه من مشركم, به جهتي كه مُرائي است خواسته كاري بكند كه مردم ببينند يا بشنوند. مي‌فرمايد: در قيامت مُرائيان را كه عمل براي ريا يا سمعه كرده‌اند حاضر مي‌كنند, ديگر هركس يك‌جور خيالي دارد يا مي‌خواهد عملي كه مي‌كند فلان شخص ببيند يا مي‌خواهد به گوش فلان برسد. مي‌فرمايند: در قيامت آن عامل را و آن مُرائي را حاضر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 82 *»

مي‌كنند و آن كسي را هم كه براي او ريا كرده حاضر مي‌كنند مي‌گويند: اين است كسي كه به جهت گوشزدش آن عمل را مي‌كردي, عمل را براي اين كرده‌اي مُزدت را از اين بگير حالا ببين اين مي‌تواند تو را به بهشت ببرد و مي‌تواند تو را از جهنم باز دارد؟ كار خودش هم به زمين است.

باري عمل خالص را خدا خواسته, عمل خالص آن است كه هيچ ريائي, سمعه‌اي, شركي در آن نباشد. پس بدانيد ان‌شاءالله عمل بي‌ريا را عمل بي‌سمعه را عمل خالص را قبول مي‌كند خدا, عبادتي كه محضاً لله و في‌الله باشد خدا از انسان قبول مي‌كند. حالا يك‌خورده به خود بيا و فكر كن ببين كدام عمل است كه ريائي سمعه‌اي هوايي هوسي توش نيست. فكر كن و مكرر عرض كرده‌ام كه فكر كنيد براي اينكه خودم متذكّر باشم و شما را هم متذكّر كنم بلكه ان‌شاءالله موفّق بر عمل شويم. پس ملتفت باش و يك‌خورده دلت را درد بيار و چنگ بزن به دامان دل حقيقي تا نجات بيابي.

عرض كرده‌ام: بهترين عبادت‌ها نماز است به اتفاق شيعه و سنّي و همه روايت كرده‌اند اين حديث را كه الصلوة عمود الدين اذا قبلت قبل ماسواها و ان ردّت ردّ ماسواها اين نماز اگر قبول شد روزه هم قبول مي‌شود حجت هم قبول مي‌شود زيارتت هم قبول مي‌شود جميع اعمالت قبول مي‌شود اگر نمازت را قبول نكردند جميع اعمال را وامي‌زنند اگرچه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 83 *»

درست هم باشد. روزه را خيال كني آن است عمل خالص به جهتي كه چيزي نيست كسي ببيند بي‌ريا و بي‌سمعه است، عرض مي‌كنم اگر نمازت درست است اين روزه را قبول مي‌كنند اگر نمازت درست نيست روزه را هم قبول نمي‌كنند. همچنين زكات را به غيرمستحقّ ندهي به مستحقّ بدهي, اگر نمازت درست است قبول مي‌كنند اگر درست نيست قبول نمي‌كنند الصلوة عمود الدين اذا قبلت قبل ماسواها و ان ردّت ردّ ماسواها اگر قبول شد جميع اعمال قبول است و اگر رد شد باقي اعمال را هم رد مي‌كنند.

حالا خودت ان‌شاءالله انصاف كه بدهي و انصاف را خدا دوست مي‌دارد اقلاً منصف باش, انصاف كه بدهي نمازهاي خودت را فكر كن ببين اول تكبيري كه مي‌گويي ببين خيالت مي‌رود كجا؟ ببين از اول عمرت تا حالا فكر كن ببين يك ركعت نماز سراغ داري به خودت كه از اول تكبيرةالاحرام تا قرائتش و ركوع و سجودش تا وقتي كه سلام مي‌دهي يادت باشد كه با خدا حرف مي‌زني؟ ملتفت اين باشي كه كرنش براي خدا مي‌كني؟ براي خدا به خاك مي‌افتي؟ ببين يك ركعت نماز به خودت سراغ داري؟ نداريم, يك عمر نماز كرديم اما توي نماز هرچه فراموش كرده بوديم يادمان مي‌آيد! خيالمان جمع مي‌شود هرچه گم كرده‌ايم يادمان مي‌آيد و پيدا مي‌كنيم! تا تكبيرةالاحرام گفتيم هي برويم بازار فلان معامله را چطور صورت بدهيم! ديگر هركس در هر خيالي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 84 *»

هست وقت نماز در آن خيال فرو مي‌رود. حالا فكر كنيد ببينيد كه مالك يك نماز درستي, مي‌خواهم عرض كنم نيستيم! بر فرضي كه انسان زور بزند كه نمازي بكند كه در آن خيالي نداشته باشد نمي‌تواند.

معروف است يكي از علماي خيلي بزرگ كه واقعاً بزرگ است اين يك وقتي خسته شد از دست خودش گفت: خدايا چه كنم؟ من يك عمر نماز كرده‌ام و دوركعت نماز نكرده‌ام با حضور قلب كه خيالي در آن نكنم! و اين شخص عالم در نجف اشرف منزلش بود فكر كرد كه اگر ما بخواهيم دو ركعت نماز با حضور قلب بكنيم خوب است برويم يك‌جاي خلوت بي‌صدايي كه حواسمان جمع باشد دوركعت نماز كنيم. از نجف اشرف بيرون آمد, آمد به مسجد كوفه وقت خلوتي هم بود زوّار نبودند. آمد آن‌جا ديد هيچ‌كس نيست خلوت است بي‌صدا و ندا, آمد وضوئي ساخت و ايستاد كه دوركعت نماز بكند همچو كه آمد بگويد: الله اكبر چشمش افتاد به منارة مسجد با خود گفت اين مناره آيا چقدر خشت برده؟ چند تا آجر برده؟ چقدر خرج شده؟ بنا كرد حساب كردن! يك‌دفعه ملتفت شد كه نماز تمام شد گفت: السلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته با خود گفت: معلوم است كه ما آمده بوديم منار بسازيم! و انصاف داده بود و آدم خوبي بوده كه انصاف داده.

باري پس بهترين عمل‌هامان نماز است كه اگر قبول شد باقي اعمال قبول مي‌شود اگر ردّ شد بر فرض هم كه صحيح باشد ردّش مي‌كنند و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 85 *»

حال آنكه آن‌هايي كه ما مي‌كنيم كه غالباً اين است كه صحيح هم نيست. حالا فكر كن و دقّت كن ان‌شاءالله خودت را با خبر كن به هوش بيا بصيرت پيدا كن.

پس اغلب مردم را كه مي‌بيني اين‌جورند. حالا آيا خدا نمي‌داند كه اين مردم اين‌جورند و مالك خود نيستند كه در نماز خيال نكنند؟ حالا كه مردم هم در بندش نيستند دلشان هم نمي‌خواهد كه در نماز خيال نداشته باشند بلكه بخصوص مي‌خواهد خيالش را هم آن وقت بكند چرا كه حواسش جمع‌تر است, حالا اين خدا چون خلق خود را خوب مي‌شناخت, والله مي‌شناسد الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير و مي‌دانست كه اين‌جور هم مي‌كنند و اين جور عمل را حتم كرده بود كه قبول نكند و برگرداند به صاحبش چرا كه مال بد بيخ ريش صاحبش بايد باشد.

حال كه چنين شد, دقت كنيد در حكمت خدا اقتضا كرد كه خدا يك‌جور صنعتي بكند يك‌جور تدبيري بكند كه دل اين مردم را از خودشان بگيرد. از اين جهت اين قضية صحراي كربلا را تقدير كرد. پس امر كرد كه امام حسين جان و مالش را در راه او بدهد و قلوب تمام مؤمنين را بگيرد كه آن‌ها را نجات بدهد به طوري كه اشاره كردم كه تمام ارسال رسل و تمام انزال كتب براي نجات مؤمنين است تمام كتاب‌هايي كه از آسمان نازل شده براي نجات مؤمنين است. تمام مؤمنين قلبشان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 86 *»

منجذب است به سوي ائمة طاهرين. همة پيغمبران همة ملائكه قلبشان منجذب است به سوي امامانشان به خصوص به سوي آن كسي كه به صورت مظلوميت و مقهوريت ظاهر شده باشد. كسي محبوب كسي باشد و مظلوم و مقهور هم شده باشد، آدم بشنود لامحاله به هيجان مي‌آيد.

پس به خصوص حضرت سيدالشهداء ،آن كسي كه دوستش مي‌داريم مظلوم هم هست. دوستش مي‌داريم مثل ساير ائمه, اين دوستي جاي خود چرا كه آقايي ديگر نداريم معلوم است آقاي ما است قلوب ما مايل به سوي ايشان است از طينت ايشان خلق شده و همجنس ما است. و خدا والله قلوب مؤمنين را از طينت ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم آفريده, اين است كه دل‌هاي ايشان ميل مي‌كند به آن‌ها, بي‌اختيار مؤمن ايشان را دوست مي‌دارد. پس مؤمنين دوست مي‌دارند ايشان را حالا هركدام از ايشان كه به صورت مقهوريت و مظلوميت هم ظاهر شوند در طبايع اغلب خلق اين هست كه ترحم كنند بر مظلوم و مقهور.

پس سيدالشهداء را خدا عمداً به صورت مظلوميت و مقهوريت در عالم ظاهر كرد تا اينكه علاوه بر اينكه دوستش مي‌دارند دلشان هم بسوزد بر آن حضرت و بيشتر دوستش بدارند. اين است كه والله از امام حسين در قلوب مؤمنين محبت مكنونه‌اي است كه احساس مي‌كنند در دل خود. اگرچه پيغمبر را آدم دوست مي‌دارد اما امام حسين را آدم يك‌جوري

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 87 *»

ديگر دوست مي‌دارد. اميرالمؤمنين را اگرچه آدم دوست مي‌دارد اما دوستي امام حسين جورش جوري ديگر است. پس اين است كه خود را به صورت مظلوميت و مقهوريت بروز داد تا بي‌اختيار دل‌ها را منجذب كند به سوي خود, همين كه دل‌ها منجذب شد به سوي او دلشان مي‌سوزد. و آيا مي‌شود نسوزد؟ بگو گريه نكنيد, نمي‌شود گريه نكنند بگو دلتان نسوزد نمي‌شود دل نسوزد. تو هر محبوبي داشته باشي يك كسي به تو بگويد دوستش مدار با او بد مي‌شوي. ببينيد چه تدبيري كرده خداوند عالم كه حضرت سيدالشهداء را محبوب تمام مؤمنين قرار داده چه ضعيف باشند چه قوي, قوي باشند بيشتر دوستش مي‌دارند همين كه او را ياد كردند لامحاله محزون مي‌شوند و تمام خضوع و خشوع همان حزن است. و اثر اين حزن است آن گريه لامحاله اين حزن آتشي است غلبه مي‌كند در دل. اين است كه انسان در حالي كه غصه دارد و محزون است تشنه مي‌شود به جهت اينكه حزن آتش است مي‌گيرد به دل انسان و آن‌جا شعله‌ور مي‌شود مي‌آيد بالا, چشم هم كه از پيه است آب مي‌شود اشك مي‌شود و پايين مي‌آيد. اين است كه فرمودند: انا قتيل العبرة ماذكرت عند مؤمن و لامؤمنة الا بكي و استعبر لمصابي منم كشتة گريه و زاري. تو به ياد او كه مي‌آيي دلت آتش مي‌گيرد و الحمدلله كه خدا اين آتش را در دلت مي‌اندازد. پس آتش مي‌گيرد دل مؤمن, وقتي آتش گرفت شعله مي‌كشد مي‌آيد بالا توي سر رطوبت‌ها را آب مي‌كند از

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 88 *»

چشمت آب مي‌ريزد از بينيت آب مي‌ريزد.

پس ملتفت باشيد خدا است ارحم‌ الراحمين كه چنين خلقي را خلق كرده و الحمدلله كه تو را حلال‌زاده خلق كرده و دل تو را ميل داده به جانب او و دل تو از طينت او خلق شده پس بايد شكر كني و اين شكري است كه اگر در تمام عمر دنيا زنده باشي و شكر كني باز هم بايد شكر كني كه الحمدلله خدا ما را حلال‌زاده كرده و از طينت ايشان آفريده و الحمدلله كه حرام‌زاده نيستيم و ايشان را دوست مي‌داريم. والله محبت ايشان هيچ گناهي ضرر به آن نمي‌رساند چنان‌كه فرموده‌اند: حب علي حسنة لاتضر معها سيئة و بغضه سيئة لاتنفع معها حسنة اما اگر كسي از طينت ايشان خلق نشده باشد ديگر نماز بكند روزه بگيرد شب‌ها تا صبح در مدت عمرش مشغول عبادت باشد روزها همه‌اش روزه باشد آن‌قدر عبادت كند كه مثل خيك پوسيده در عبادت خدا پوسيده شود والله خدا هيچ حاجت ندارد به دست او, او را از رو به آتش جهنم مي‌اندازد.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله و شكر كنيد خدا را. پس وقتي حزن ايشان را در دل خود يافتيد اين ديگر ريا برنمي‌دارد. پس ببينيد اين چقدر عمل صالحي است كه ريابردار نيست! گيرم هوهويي كردي شبيه به گريه, هيچ هوهو هم ضرور نيست تو همان دلت كه سوخت گريه كرده‌اي نجاتت مي‌دهد, عمل خالص از تو صادر شده است هيچ ريائي سمعه‌اي داخل ندارد. ريا داخل محبت نمي‌شود سمعه داخل محبت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 89 *»

نمي‌شود. زوركي نمي‌شود كسي را دوست داشت ممكن نيست دوست را كه در بلا يافتي محزون نشوي دلت نسوزد گيرم يك كسي به جهت ريائي عملش را از روي ريا كرد زور زد و اشكي از چشم بيرون آورد ناله‌اش را فرض كن از روي ريا كرد, دل سوختن نمي‌شود از روي ريا باشد.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله خدا خواست والله نجات بدهد شما را, از اين جهت واداشت او را كه اين عمل را بكند از روي رضا و رغبت و اين‌جور مظلوم شود تا تو بي‌اختيار دلت بسوزد و بي‌اختيار نجاتت بدهد. اين محزون شدن والله عملي است كه نماز را مقبول مي‌كند. و نماز عمود دين شد اما محبت امام حسين اگر نيست نماز مقبول نيست اگر نماز عمود دين است امام حسين7 اصل دين است. نماز يكي از فروع دين است اما مسألة امامت از اصول دين است. از اصول دين يكي توحيد خدا است يكي عدل خدا است يكي قدرت خدا است يكي علم خدا است يكي معاد است يكي معراج است همين‌طور يكي هم امامت است امامت اصل دين است. پس كسي كه گمان كند دوست بدارد ايشان را و هلاكت براي او باشد اگر كسي چنين گماني كند دوست نيست. گمان مكن محزون بشوي از مصيبت ايشان و تو را نجات ندهند چنين گماني اگر بكني دين نداري.

پس آن عمل خالصي كه هيچ جاي آن ريا توش نيست همين گريه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 90 *»

است. شيطان مي‌تواند وسوسه كند كه دستمال را به طور ريا به دست بگير و صدا را هم بلند بكن كه مردم بشنوند. مي‌تواند بگويد اين لله نبود, مي‌گويم دل‌سوختن را ديگر شيطان نمي‌تواند بگويد لله نبود. اگر دل نسوخت كه ديگر تعارف نمي‌خواهد دوستي نداري و كافري, برو به جهنم خدا هم باكش نيست كه تو به جهنم بسوزي. اما اگر دلت سوخت ديگر شك مكن در نجات خودت.

پس اصل عمل همين عمل بي‌ريا است, والله همين عمل عملي است كه نمازها را سر و صورت مي‌دهد, هرچه نقص هست در اعمال, اين رفع مي‌كند. ببين جايي كه گريه عمل بد را برمي‌دارد و گناه گذشته و آينده را مي‌آمرزد و از جملة گناهان فسق و فجورهايي است كه همه مي‌دانند گناه است, هرچه گناه پيش‌تر كرده باشي وقتي به ياد سيدالشهداء مي‌افتي دلت مي‌سوزد بدان الآن خدا  تو را آمرزيد. حالا ببين گريه كه گناه را مي‌آمرزد البته عمل ناقص را هم تمام مي‌كند عمل ضايع را اصلاح مي‌كند. پس اين گريه گناهان را كه مي‌شويد عمل‌هاي ناقص را هم اصلاح مي‌كند. پس اكسيري است وجود مبارك حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌و‌سلامه‌عليه‌ كه خدا القا كرده و ريخته در ملك خودش براي وجود مؤمنين. اين اكسير را خدا مي‌خواهد به دل‌هاي مؤمنين بزند تا آن‌ها را خالص كند. اين عمل خالص را خدا آورده.

پس ملتفت باشيد و بدانيد كه يكي از تفسيرهاي بسيار محكم اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 91 *»

آية شريفه كه مي‌فرمايد: ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون اين است كه عمل بي‌ريا خدا مي‌خواهد از جن و انس. و عمل بي‌رياي خالص نداريم مگر همين گريه كردن بر سيدالشهداء7.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله كه اين معني, معني خيلي بزرگي است معني خيلي شريفي است براي اين آيه. يعني خلق نكردم من جن و انس را مگر براي اينكه گريه كنند زاري كنند بر آن حضرت, عزاداري كنند براي او چرا كه اين است عمل خالص, اين است بندگي كه خدا خواسته, اين است توجه به خدا. حالا ديگر از روي معرفت باشد گريه كه مي‌كني. بدان چه مي‌كني.

گريه بر سيدالشهداء را خيال مكن امر مستحبي است, اگر مي‌خواهم مي‌كنم ثواب مي‌دهند اگر هم نكنم نكرده‌ام نهايت ثواب نمي‌دهند! چنين نيست بلكه اين گريه بر سيدالشهداء است كه در جميع دنيا و آخرت كار تو را اصلاح مي‌كند عملي است خالص لله و في الله بي‌شك و بي‌ريب, بي‌ريا. پس با قلب ساكن متذكر باشيد بدانيد چه مي‌كنيد لاعن شعور هوهو نكنيد. روضه‌خوان نمي‌داند چه مي‌گويد مردم هم پستاشان شده بروند به روضه بنشينند روضه‌شان را گوش كنند و بروند لكن نمي‌دانند اين چه عملي است!.

عرض مي‌كنم: والله اين عمل از نماز بهتر است از روزه بهتر است از حج بهتر است از جهاد بهتر است والله هيچ باكم نيست بگويم از

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 92 *»

واجبات بهتر است از مستحبات بهتر است به جهت آنكه ناقص نمي‌تواند عمل خالص كند اما والله ناقصين دوست مي‌دارند اين‌ها را چون دوست مي‌دارند به اين واسطه آن عمل‌هاشان اصلاح خواهد شد.

پس ماخلقت الجن و الانس آن معني بسيار واضحِ بيّنِ بلاشك و شبهه‌اش اين كه ماخلقت الجن و الانس الا از براي گريه كردن و از براي محزون شدن براي حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه.

و صلي الله علي محمد وآله الطيبين الطاهرين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 93 *»

مجلس سوم

 

(دوشنبه سوم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 94 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين..

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمة فارسي اين آية شريفه كه ان‌شاءالله همه‌تان در فهم آن مساوي باشيد اين است كه مي‌فرمايد: خداوند عالم خريده است در آن روزگاران پيش, در روز الست, در عالم ذر خريده است از مؤمنان جان‌هاي ايشان را و مال‌هاي ايشان را كه همه را در راه خدا بدهند از براي اينكه خواست بهشتي بنا كند و آن بهشت اسبابي و آلاتي ضرور داشت و اسبابِ ساختن آن بهشت همين بود كه كسي جانش را بدهد, مؤمنان جانشان را و مالشان را به خدا بدهند كه خدا به عوض, بهشت را بسازد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 95 *»

و آن جماعتي كه چنين كاري را كرده‌اند, به طوري كه اشاره كرده‌ايم همين كه ديديد آيه‌اي در قرآن هست و مضموني و معنيي‌ دارد بدانيد لامحاله مصداقي دارد لامحاله يك كسي همچو كاري كرده. نمي‌شود آيه‌اي باشد و مصداقي نداشته باشد.

پس ملتفت باشيد و بيابيد اين را كه معلوم است يك جماعتي اين كار را كرده‌اند جانشان و مالشان را راستي راستي به خدا داده‌اند و علامتشان را خدا بيان كرده كه آن‌ها جماعتي هستند كه اگرچه اين معامله را پيش كرده‌اند اما ظهور اين معامله بعد از آمدن پيغمبر آخرالزمان است آن وقت اتفاق خواهد افتاد و بعد از نزول اين آيه اتفاق خواهد افتاد. چرا كه مي‌فرمايد: يقاتلون في سبيل الله آن جماعت بعد از اين مقاتله مي‌كنند در راه خدا و مي‌كشند جمعي را و بعد كشته مي‌شوند و اموالشان را به غارت مي‌برند.

پس اين حكايتي است از واقعة كربلا, خدا روضه‌خواني مي‌كند كه جمعي جان و مالشان را فروختند به خدا و به عوض آن جان و مال, خدا بهشت را ساخت براي آن‌ها. حديث خاص هم دارد كه بهشت از نور حضرت سيدالشهداء است و از نور او خلق شده. در حديث مي‌فرمايد: بهشت و حورالعين را خدا از نور حضرت سيدالشهداء آفريده و والله حسين بهتر است از بهشت و حورالعين. چرا كه معلوم است هر چراغي از نورش بهتر است چرا كه اين نور به آن چراغ برپا است. قرص آفتاب از

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 96 *»

پرتو آفتاب بهتر است چرا كه اين به آن برپا است. پس حسين بهتر است از بهشت و حورالعين و بهشت و حورالعين را از نور او ساخته‌اند و نور او عمل او است. و آن عملي كه باعث ساختن بهشت شد, ببينيد كه خدا صريح گفته و هيچ‌جا نيست كه خدا گفته باشد كه فلان نماز كرد تا بهشت بسازيم يا روزه گرفت تا بهشت بسازيم لكن در اين آيه صريح فرموده كه بعضي از مؤمنان جانشان را و مالشان را فروختند به خدا بأن لهم الجنة. پس جنت را خدا از عمل سيدالشهداء آفريده و والله تمام بهشت و حورالعين مملوك حضرت سيدالشهداء است صلوات‌الله ‌‌و سلامه ‌عليه.

ان‌شاءالله دقت كنيد ببينيد نور هر چراغي بسته است به آن چراغ اگر آن چراغ حركت كند نورها همه حركت مي‌كنند همراه آن چراغ, اگر چراغ ساكن شود نورها همه به همراه چراغ در سر جاي خودشان ساكن مي‌شوند. پس تمام چراغ‌ها اين‌طورند و هرچه مثل چراغ است در آن فكر كن پرتو آفتاب به آفتاب بسته است پس حركت مي‌كند پرتو آفتاب به حركت آفتاب و طلوع مي‌كند و منتشر مي‌شود در عالم وقتي كه قرص ظاهر شد, و غروب مي‌كند وقتي قرص غروب كرد.

هر منيري تصرف مي‌كند در نور خودش و هركس در صفات خودش و انوار خودش متصرف است مع‌ذلك هيچ كفري و شركي هم نيست. ببين تو مخلوقي از مخلوقات هستي اگر مقابل آيينه بايستي و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 97 *»

عكس تو در آن افتد اگر تو حركت كني عكس در آيينه هم حركت مي‌كند, اگر تو ساكن شوي عكس در آيينه هم ساكن مي‌شود. آن عكس بعينه مانند تو است, سري دارد بعينه مانند سر تو, سينه‌اي دارد بعينه مانند سينة تو, ابروش بعينه مثل ابروي تو است, چشمش مثل چشم تو قامتش مثل قامت تو, دستش مثل دست تو, پاش مثل پاي تو. نور بر شكل صاحب نور است بر شكل منير است و منير متصرف است در نورش. تو مي‌تواني عكسي را كه در آيينه است حركت بدهي, تا خودت را بجنباني او مي‌جنبد لامحاله, نمي‌تواند نجنبد. تا ساكن شدي او هم ساكن مي‌شود ديگر حركت نمي‌كند. بخواهي بايستد خودت مي‌ايستي او مي‌ايستد. مي‌خواهي بنشيند خودت مي‌نشيني او مي‌نشيند. در هرجا فكر كنيد اين مسأله را خواهيد يافت.

تمام ملك خدا وضعش اين جور شده كه تمام عاملين در عمل خود متصرفند و مع‌ذلك شريك خدا نيستند وكيل خدا نيستند, مخلوقند, خالق نيستند رازق نيستند چنان‌كه تو خالق آن‌چه در آيينه است نيستي نمي‌داني هم چطور شد كه عكس توي آيينه افتاد لكن خدا است خالق آن كسي كه در آيينه افتاده و خالق تو, تو هيچ قادر نيستي عكس خود را خلق كني در آيينه. خدا مقدر كرده مقابل آيينه كه بايستي عكس تو آن‌جا بيفتد مو به مو حكايت و روايت كند از تو به طوري كه اگر كسي نگاه كند به آيينه و او را ببيند تو را ديده. پس اگر تو گريه كني عكست هم در

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 98 *»

آيينه گريه مي‌كند تو خنده كني عكست هم در آيينه خنده مي‌كند خوشحالي كني عكست هم در آيينه خوشحالي مي‌كند. پس تو متصرف هستي در عكس خودت و در نور خودت و در كار خودت اما خالق آن‌چه در آيينه است نيستي. مي‌بيني وجودش به تو برپا است و با تو حركت مي‌كند و با تو ساكن مي‌شود و در جميع حالات نور تو است مع‌ذلك تو عاجزي كه بداني چطور شده كه اين طور شده كه اين عكس افتاده, خالق آن خدا است وحده لاشريك له لكن اين نور از تو است اين عكس از تو است جميع حالات تو را براي غير روايت مي‌كند.

پس بهشت كه از نور حضرت سيدالشهداء آفريده شده به اختيار او است در هر درجه‌اي هركه را بخواهد بنشاند مي‌نشاند, مالش است هر تصرفي در بهشت خود بخواهد بكند مختار است لكن خدا نيست خالق نيست. مثل اينكه تو مقابل آيينه مي‌ايستي و عكس تو در آيينه مي‌افتد هر جور تصرفي در آن بخواهي مي‌كني, مي‌تواني او را بنشاني, مي‌تواني او را بپا داري اختيار آن با تو است چرا كه نور تو است.

پس بدانيد ان‌شاءالله كه تمام بهشت از نور حضرت سيدالشهداء است و خداوند عالم به عمل حضرت سيدالشهداء, از همان نور عمل او و از خود عمل او آن بهشت را ساخته است. پس چيزي كه از او است و اثر عمل او است البته مال او است مثل اينكه كار تو مال تو و مملوك تو است تو صاحبش هستي اما خالقش نيستي. هر سلطاني كه در مملكتي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 99 *»

متصرف باشد مملكت مال او است تصرف در آن مي‌كند هرجور تصرفي كه بخواهد و خودش هم قائل است كه خالق اين مملكت نيست و خدا است خالق او و خالق مملكت او.

پس بيابيد ان‌شاءالله كه تمام بهشت از نور حضرت سيدالشهداء آفريده شده و هر خلقي از خلق‌هاي اولين و آخرين را كه خدا به بهشت مي‌برد بايد يك راهي به حضرت سيدالشهداء داشته باشد تا قدري از بهشت را به او بدهند چرا كه تمام بهشت مال او است, تيول او است تصرفش كرده‌اند كسي ديگر نمي‌تواند از او پس بگيرد.

اين است كه مؤمناني را كه بايد شفاعت كنند و مؤمنان را شفاعت مي‌كنند نه كفار و منافقين را و لايشفعون الا لمن ارتضي شفاعت نمي‌كنند شافعان مگر كسي را كه خدا خواسته باشد. و كفار را شفاعت نمي‌كنند كفار قابل شفاعت نيستند خدا هم امرشان نكرده كه شفاعت كنند آن‌ها را. لكن شفاعت مي‌‌كنند مؤمنان را, كدام مؤمنان را؟ هر مؤمني كه ايماني دارد لكن معصيتي دارد بايد شفاعتش كرد كسي اگر معصيتي نداشته باشد كه شفاعتي نمي‌خواهد. كسي اگر هيچ غلطي نكرده باشد پيش كسي ديگر ضرور نيست شفاعتش بكنند كه از تقصير اين بگذر, تقصيري كه نكرده.

شفاعت در پيش خدا و رسول و ائمه و مردم و سلاطين و شرع و عرفِ همة مردم, در جايي است كه كسي تقصيري كرده باشد كسي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 100 *»

شفيعش باشد كه فلان تقصيري كرده است تو براي خاطر من از سر تقصيرش بگذر اين‌جا است جاي شفاعت اين است كه فرموده پيغمبر9: شفاعتي لاهل الكبائر من امتي آن‌هايي كه گناه‌ ندارند و تقصيري نكرده‌اند كه معني ندارد شفاعت براي آن‌ها. پس شفاعت پيغمبر مخصوص كساني است كه گناه كرده‌اند از امت, آن‌هايي كه مؤمن هستند ايمان دارند لكن معصيتي كرده‌اند حالا مُقِرّند به تقصيرشان, اين‌ها را خداوند به شفاعت شافعينِ بي‌تقصيرِ بي‌گناه, كه آن‌ها پيش افتند و عرض مي‌كنند: خدايا اين‌ها دست به دامان ما زده‌اند ما را شفيع قرار داده‌اند ما هم دست به دامان تو مي‌زنيم خواهش مي‌كنيم از سر تقصير اين درگذري, خدا هم آن‌ها را مي‌آمرزد به شفاعت آن‌ها.

باري مروي است كه امتان گناهكاري كه مؤمن هستند لكن مقصرند و گناهكار, اين‌ها در روز قيامت هزارصف مي‌بندند و اين هزارصف را كه مي‌بندند نهصد و نود و نه صف را حضرت سيدالشهداء سلام‌الله‌عليه به تنهايي شفاعت مي‌كند. شفاعت او شفاعت پيغمبر است. خيلي از كساني كه مي‌خواهند انكار فضائل كنند به جايي مي‌چسبند, بسا سني كه پي بهانه مي‌گردد مي‌گويد: پيغمبر است شافع كل خلق.

پس عرض مي‌كنم پيغمبر است شفاعت‌كنندة كل خلق, فرزندش را مي‌فرستد شفاعت مي‌كند, عيبش چه چيز است؟ امام حسين فرزند او است پارة تن او است. فرزند را جزء پدر قرار داده‌اند فرزند پارة تن پدر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 101 *»

است. چنان‌كه خدا صريحاً فرموده: و جعلوا له من عباده جزءاً كساني كه گفته‌اند ملائكه دختران خدا هستند يا خود را گفتند پسران خدا, دربارة آن‌ها خدا نازل كرده كه اين‌ها قرار دادند براي خدا جزء را يعني ولد قرار دادند. پس ولد جزء والد است. پس امام حسين يا ساير ائمه اگر شفاعتي كردند جزء پيغمبر شفاعت كرده.

پس عرض مي‌كنم نهصد و نود و نه صف را حضرت سيدالشهداء به تنهايي شفاعت مي‌كند و يك صف ديگر باقي مي‌ماند و آن صفي است كه پيغمبر و حضرت امير و تمام شافعان جمع مي‌شوند و باز حضرت سيدالشهداء همراهشان است و آن يك صف را هم بي‌وجود حضرت سيدالشهداء نمي‌توانند شفاعت كنند. پس شفيع كل است. شفيع كل اگر پاش در ميان نباشد آن يك صف را هم نمي‌توانستند شفاعت كنند. و سرّها دارد و همه را يك روز نمي‌شود عرض كرد وقت نيست.

پس بدانيد شفيع كل خلق روزگار حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله ‌وسلامه‌عليه است و همين كه نجات مي‌دهد خلق را مي‌گويد: خداوندا بهشتي را به من انعام كردي من كاري كردم كه تو تمام بهشت را دادي به من, حالا اگر مال من است و اختيارش را من دارم، پس حالا من دلم مي‌خواهد فلان‌كس را جا دهم آن‌جا بنشانم. معلوم است خدا رد نمي‌كند خواهش او را.

پس تمام بهشت مال او است و چون مالش است خدا او را مختار

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 102 *»

قرار داده كه هركس را بخواهد هرجا منزل بدهد. اين است كه تمام مؤمنان روزگار را در بهشت خودش ساكن خواهد كرد و شفاعتشان خواهد كرد و نجات خواهد داد از آتش جهنم.

مردم سرّ اين مطلب را كم برمي‌خورند اغلب اغلب اغلب خلق روزگار حكايت كربلا را مثل اين فتنه‌هايي كه در دنيا اتفاق مي‌افتد خيال مي‌كنند مي‌گويند: واقعه‌اي است روي داد اتفاق افتاد ديگر سرّي ندارد و حكمتي ندارد. خيلي از اين نواصب هستند كه اگر نترسند تصريح مي‌كنند نصب خود را كه مي‌گويند: در يك زماني يك كسي را يك كسي كشت حالا ديگر هر سال هر سال بنشينند عزاش را بگيرند برايش گريه كنند يعني‌چه؟! كار جاهلانه است جنگ‌ها در دنيا بسيار اتفاق افتاده است بنا نيست كه حالا ما بنشينيم براي اسكندر يا داراب گريه كنيم. آن نواصب اين جورها مي‌گويند و خدا مي‌داند عقلشان نمي‌رسد و نمي‌دانند كه چه سرّها و چه حكمت‌ها در اين بوده!.

پس عرض مي‌كنم والله اگر اين امر واقع نشده بود بدان بهشتي نبود. اگر آن وقت خدا يك مؤمني را بخواهد نجات بدهد كجا جايش بدهد؟ اول باغ را بايد ساخت آن وقت كسي را ترحم كنند به آن باغش ببرند.

بايد اول يك نعمتي را خلق بكنند بعد يك كسي را به آن نعمت منعّم كنند. نعمتي كه خلق نشده خلق چطور بخورند؟ چطور بكار ببرند؟

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 103 *»

برنج خلق نشده نمي‌شود پلو خورد. گندم خلق نشده نمي‌شود نان خورد. بهشت خلق نشده, گيرم همچو خيال كني كه خدا مي‌خواهد انبياء و اولياء و مؤمنين را نجات بدهد يعني چه؟ يعني آن‌ها را ببرد در خانه‌اي كه دار راحت باشد بلائي خوفي خطري آن‌جا نباشد, همچو خانه‌اي بايد ساخت و مردم را آن‌جا جا داد. و چنين خانه‌اي را خدا مي‌دانست چطور بايد بسازد و ساخت و اين خانه از نماز تنها ساخته نشده, از روزة تنها ساخته نشده, از كار ديگري ساخته نشده. و يك‌پاره نواصبي هستند كه مي‌خواهند عداوتي كرده باشند پي اين مي‌گردند دست‌آويزي پيدا كنند.

آقاي مرحوم مي‌فرمايند در ارشادالعوام كه: قياس مكن حال سيدالشهداء را به حالت خودت كه دو تا بز داري يك سياه چادري و گوشة بياباني منزل كرده‌اي, سيدالشهداء اين جور نيست سيدالشهداء سلطان مملكت خدا است و سلطان، جميع چيزها را ضرور دارد مملكت مي‌خواهد, خانه مي‌خواهد, اسب مي‌خواهد, خدم مي‌خواهد, حشم مي‌خواهد هر خادمي بايد جايي منزل داشته باشد حتي در طويلة شاه هم بايد سكويي باشد مخصوص مهتر. تازي دارد تازي‌بان مي‌خواهد جاي تازي مي‌خواهد و هكذا جميع اسباب سلطنت را ضرور دارد. آقاي مرحوم از اين جور مثل‌ها زده‌اند. در ارشادالعوام مي‌فرمايند: حضرت سيدالشهداء چون پادشاه ملك خدا است و تمام اهل مملكت نوكر اويند به خصوص اين‌هايي كه شيعة او هستند هريكي هم منزلي مي‌خواهند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 104 *»

جاشان را بايد ساخت. و ملتفت باشيد كه اين همان بياني است كه من مي‌كنم كه بهشت را بايد ساخت, فرمايش مي‌كنند نهايت آن‌جوري كه من بيان مي‌كردم آسان‌تر است.

پس بهشت, بالا بايد داشته باشد پايين بايد داشته باشد بايد طويله داشته باشد باغ داشته باشد قصر داشته باشد حالا از يك عمل همة اين‌ها درست نمي‌شود هرچيزي يك اسبابي مي‌خواهد. اين است كه سيدالشهداء عمل‌هاي مختلف كرد. صدمات مختلف گوناگون به جان خود, به مال خود, به فرزند و عيال خود به خواهران و دختران خود خريد كه از براي هر صدمه‌اي يك جايي از بهشت را خدا از تأثير عمل او بسازد و از براي اينكه غلامان و كنيزان بسيار است, اين‌ها درجاتشان مختلف بود.

در ارشاد نوشته‌اند: اگر حضرت سيدالشهداء كشته نمي‌شد بسياري از غلامان و كنيزانشان منزل نداشتند همه را نمي‌شد در منزل خودش منزل بدهد منزل خودش بسا نتوانند منزل كنند و نمي‌شود منزل كنند. پس شهيد شد كه از هر عملي درجه‌اي ساخته شود. اين‌جورها نوشته‌اند. يك‌پاره از اين نواصبي كه خدا نصبشان را در دستشان گذارده كه همة مردم ببينند, برداشته كتاب ارشاد را در تهران و در خراسان به اين‌طور اين حرف را شهرت داده بسا همدان خيلي گفته باشد كه فلان‌كس نوشته در كتابش اگر امام حسين شهيد نشده بود مثل يك شباني بود كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 105 *»

چهارتاگوسفند داشته باشد و چادري بزند گوشة بياباني. شما ببينيد آن فرمايش چه دخلي به اين حرف دارد؟! او مي‌گويد: حضرت سيدالشهداء پادشاه است مملكت مي‌خواهد و مي‌خواهد در اين بهشت جاها درست كند براي غلامانش و كنيزانش و آن‌ها را آن‌جا منزل بدهد و اين‌ها را بايد ساخت و بدون عمل نمي‌توان ساخت چنان‌كه در اين دنيا عمارت‌ها را بايد ساخت تا ساخته شود, عمارت‌هاي آخرتي را هم بايد ساخت تا ساخته شود. پس در آن كتاب فرموده‌اند: اين كارها را كرد كه آن عمارت‌ها را و باغ‌ها را و قصرها و نهرها و مقامات و درجات را بسازد از اين جهت صدمات زياد را اختيار كرد، از روي اختيار و رضا و رغبت آن صدمات را بر جان خود خريد چرا كه پادشاه مملكت بود. اين جور بيان آن‌جا كرده‌اند آقاي مرحوم, حالا اين ناصب اين را دست مي‌گيرد و در اطراف بلاد اين‌طور شهرت مي‌دهد كه اين گفته است كه: اگر امام حسين شهيد نمي‌شد مثل شباني بود كه گوشة بياباني سياه چادري بزند با چهارتا گوسفند سر ببرد. مردم هم گوش مي‌دهند به حرف او و همان‌هايي كه گوش مي‌دهند به حرف او جفت اويند و من يتولهم منكم فانه منهم پس تصديق چنين كسي را كردن, گوش به حرف چنين كسي دادن تا شخص نصبي در خودش نباشد محال است آدم ناصبي را دوست بدارد.

باري ملتفت باشيد و بدانيد تمام درجات بهشت را خدا به عمل حضرت سيدالشهداء ساخت. در آية قرآن كه مي‌بيني فرموده, حديث

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 106 *»

خاصش هم در كتاب‌ها هست خودتان برويد ببينيد افترا نمي‌بندم ببينيد كه مي‌فرمايند: خداوند عالم آفتاب را از نور حضرت امام حسن آفريد و والله امام حسن بهتر است از آفتاب. و مي‌فرمايند: خدا بهشت و حورالعين را از نور حضرت سيدالشهداء آفريد و والله سيدالشهداء از بهشت و حورالعين بهتر است.

حالا كه چنين شد پس بدان‌كه خداوند عالم اين مصيبت را از روي حكمت بود كه بر سيدالشهداء وارد آورد كه اگر چنين كاري را نمي‌كرد بهشتي نبود كه كسي را به آن ببرند. باغي نبود كه كسي را در آن منزل بدهند. دارِ راحتي را خدا خلق نكرده بود كه كسي راحتي كند پس نبود اصلاً راحتي و بهشتي در ملك خدا.

پس خداوند عالم چون مي‌خواست مؤمنان را نجات بدهد باغي ساخت. بهشت يعني باغ, جنت در زبان عربي يعني باغ. ديگر در باغ, در جنت درخت هست قصور هست عمارات هست نهرها هست. پس خدا ساخته بهشتي, خدا ساخته در آخرت, اين خشت مي‌خواهد اين گل مي‌خواهد لامحاله بايد اسباب برد آن‌جا كه ساخته شود بي‌عمل نمي‌شود بهشت را بسازند.

باز عرض مي‌كنم براي زيادتي بصيرتت و متذكرت مي‌كنم در حديثي مي‌فرمايند: وقتي پيغمبر9 به معراج مي‌رفتند مي‌فرمايند در شب معراج رفتم به بهشت و بهشت را ديدم قاع صفصفي, يعني بيابان، و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 107 *»

ديدم عمارت‌ها مي‌سازند در بهشت, درخت‌ها غرس مي‌كنند بهشت را تعمير مي‌كنند. و ببينيد كه هيچ منافاتي ندارد با اين بيان چرا كه اصل بهشت مال حضرت سيدالشهداء است تو هم يك كاري بكني, تعميري بكني كه بهشت مال خودت بشود منافات ندارد. بهشت خلق شده مي‌فرمايد: رفتم در بهشت معلوم است بهشت ساخته شده بود كه رفتند در آن. مي‌فرمايد: در بهشت كه رفتم ملائكه‌اي چند را ديدم كه گاهي عمارت مي‌ساختند بنّايي مي‌كردند گاهي مي‌نشستند بي‌كار بودند به جبرئيل گفتم: من مي‌دانم به آن علمي كه خدا به من داده و خبر دارم كه ملائكه هيچ بار خستگي از براشان نيست خستگي از براي حيوانات است و براي انساني كه بدن حيواني دارد من مي‌دانم ملائكه خسته نمي‌شوند لايستحسرون عن عبادته حالا كه خسته نمي‌شوند چطور است كه اين‌ها گاهي مي‌نشينند بي‌كار مثل كسي كه خسته شده باشد؟! جبرئيل عرض كرد: خودت برو از آن‌ها بپرس. حضرت تشريف آوردند پيش آن‌ها پرسيدند كه من مي‌دانم خستگي براي شما نيست سبب اينكه گاهي بي‌كار مي‌نشينيد مثل كسي كه خستگي بيندازد چيست؟! عرض كردند: ما عمله‌ايم, ما بنّاييم بنّايي مي‌كنيم هر وقت خشتي, گلي بيارند عمله‌جاتي ديگر به دست ما بدهند ما بنّاييم بنّايي مي‌كنيم آن عمله‌ها, خشت و گل را بايد در دنيا بندگان بسازند و به دست آن ملائكه بدهند آن ها بيارند به ما بدهند ما كار كنيم پس گاهي آن بندگان توي دنيا خشت و گل مي‌دهند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 108 *»

به دست ملائكه آن‌ها هم مي‌آورند به ما مي‌دهند ما هم مشغول مي‌شويم بنّايي مي‌كنيم و قصر مي‌سازيم گاهي خشت و گل نمي‌دهند آن‌ها هم نمي‌آرند ما هم بي‌كار مي‌مانيم لابد مي‌شويم مي‌نشينيم. حضرت فرمودند: خشت و گل شما چيست؟ عرض كردند: خشت و گل اين است كه بندگان در دنيا همين كه مي‌گويند: سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر هر كلمه‌اش خشتي مي‌شود يكيش خشت طلا مي‌شود يكيش خشت نقره مي‌شود هر كلمه‌اي از اين‌ها خشتي مي‌شود گلي مي‌شود.

باري پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله و بدانيد كه خشت و گل تمام بهشت عمل بندگان است پس هركس گفت: سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر خشت و گل مي‌رود به بهشت, نگفت خشت و گل نمي‌رود, بهشت قاع صفصف مي‌ماند. حالا فكر كنيد تمام بهشت هم همين‌طور است آن بهشت بزرگ را خدا از عمل حضرت سيدالشهداء ساخت خشت و گلش عمل حضرت سيدالشهداء بود اگر عمل حضرت سيدالشهداء نبود بهشتي نبود و اگر نبود, هيچ مؤمني هيچ وليي نجات برايش نبود و راحتي خدا خلق نكرده بود، همه‌اش بايد در دنيا و دار محنت باشند. در اين دنيا نمي شود صدمه نرسد دار محنت و دار بلا دنيا است در اين دنيا كافر مبتلا است مؤمن مبتلا است. كافر ناخوش مي‌شود مؤمن ناخوش مي‌شود كافر فقير مي‌شود. مؤمن فقير مي‌شود. پس

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 109 *»

سيدالشهداء اگر نساخته بود بهشت را همه‌اش اين دنيا بود و اين دنيا خانة راحت نبود.

پس خداوند عالم چون خواست نجات بدهد خلق را از اين جهت سيدالشهداء را چنين خلق كرد كه اختيار كند شهادت را, شهادت را اختيار كرد بر جان خود, بر مال خود, بر عيال خود, همه را بر خود هموار كرد تا بهشت ساخته شود تا اينكه تمام مؤمنان به واسطة او نجات يابند و به بهشت بروند.

حالا ملتفت باش ان‌شاءالله تا گريه كني و عرض كردم ملتفت باش ان‌شاءالله و مطلب از دستت نرود تا به اعتناي هرچه تمام‌تر گريه كني. حالا در ايني كه من عرض مي‌كنم گريه بكني نقلي نيست گوش بده آن وقت از روي معرفت گريه كن.

پس هيچ عمل خالصي از براي كساني كه عملشان ناقص است نيست مگر اين گريه. عمل خالص را بخواهيد پيدا كنيد و بدانيد يعني چه, و مكرر عرض كرده‌ام كه شما در ميان اعمال بزرگي كه داريد ديگر بزرگ‌تر از نماز و بهتر از نماز خدا خلق نكرده چرا كه مي‌فرمايد در حديثي كه شيعه و سني و تمام هفتاد و سه فرقه روايت كرده‌اند و بر آن اتفاق دارند كه: الصلوة عمود الدين صلوة عمود دين است آن تيري است كه ميان خيمة دين زده شده اذا قبلت قبل ماسواها و اگر اين نماز قبول شد باقي اعمال قبول مي‌شود و ان ردّت ردّ ماسواها و اگر اين نماز قبول

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 110 *»

شد و روزه نقصاني داشته باشد روزه را هم خدا لامحاله قبول مي‌كند به جهتي كه عمودش درست است ديگر اگر نقصاني داشته باشد اغماض مي‌كنند. حج نقصي داشته باشد نماز تمام مي‌كند نقصانش را و قبول مي‌شود. خمس و  زكات و جهاد هركدام نقصي داشته باشند لكن اين نماز درست باشد آن‌ها را هم قبول مي‌كنند به واسطة نماز, اما اگر كسي نمازش درست نباشد قرائتش درست نباشد واجباتش را درست به عمل نياورد اما روزه را بگيرد روزه‌اش نقص هم نداشته باشد ردّش مي‌كنند. پس روزة بي‌نماز روزه نيست. و همچنين حجي اگر درست بكند اما نمازش را درست نتواند بكند و نمازش درست نباشد حجش را هم رد مي‌كنند. همچنين خمسش و زكاتش و جميع اعمالش به جهتي كه نمازش مقبول نبوده. پس الصلوة عمودالدين اذا قبلت قبل ماسواها و اذا ردّت ردّ ماسواها و تو مي‌بيني كه اين نماز را از اول عمر كسي كه سعي هم بكند نماز خوبي هم بكند در قوه‌اش نيست اولاً كه بسياري از مردم دربندش نيستند كه نماز كنند عمداً هم ترك نماز مي‌كنند و باكشان نيست خيلي‌ها هم كه نماز مي‌كنند دربند اين نيستند كه قرائتش را ياد بگيرند درست كنند حمدش را سوره‌اش را درست كنند اگر بخوانند سر و دست و پا شكسته, خيلي‌ها در بند اين نيستند درست ركوع كنند درست سجود كنند و حال اينكه اصل نماز ركوع است و سجود و به خصوص شيطان هم پيله‌اش را مي‌گذارد اين ركوع و سجود را خراب مي‌كند, ميان ركوع

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 111 *»

و سجود ذكر كني و قرار نگيري و باز تا سر به زمين نگذارده سر بلند كني, اصل نماز اين اركان است و اين هيئت‌هاي ركوع و سجود و چنان شيطان پيله مي‌گذارد كه اين‌ها را خراب كند و حمدش را خراب كند سوره‌اش را خراب كند, قرار نمي‌گيرد ركوعش را, سجودش را, خصوص زن‌ها كه بدتر, مي‌بيني تا سرش را پايين آورد قرار نمي‌گيرد جلدي سرش را برمي‌دارد و مي‌بيني تا كله‌اش را زد به زمين مثل مرغي كه سر به زمين بزند سربرمي‌دارد. اين چه نمازي شد كه قرار نگيري ذكر را تمام بكني؟! شيطان مي‌خواهد عمداً اين هيأت را بهم بزند. پيغمبر آن اولي كه آمد و نماز را آورد هنوز حمد را نياورده بود نماز كه مي‌كردند اين هيأت را به جا مي‌آوردند.

باري پس عرض مي‌كنم ببينيد اصل جميع عبادت‌ها و عمود دين را گفتند: الصلوة عمودالدين و تعجب است كه نگفتند اصل اعمال, گفتند: عمود دين است! اين نماز را اغلب كه دربند نيستند كه بكنند و نمي‌كنند آن‌ها هم كه مي‌كنند قرائتش درست نيست ركوع و سجودش درست نيست وضوش را درست نمي‌گيرند اين‌ها همه‌اش را هم درست كنند آن وقت توجه كجا آمد؟ ديگر پناه بر خدا بعد از آني كه كسي بخصوص هم خود را بگمارد كه توجه داشته باشد نمي‌شود توجه كرد! ديگر حالا يك مؤمني در روي زمين نماز درستي بكند كار ندارم, بندگان خدا در روي زمين هستند. اغلب مردم اگر بخواهند و دربند هم باشند نماز درستي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 112 *»

بكنند, چشمهاش را هم مي‌گذارد سعي مي‌كند لكن الحمدلله كه مي‌گويد مي‌خواهد توجه داشته باشد يك‌دفعه يادش مي‌آيد بچه‌اش نان ندارد خيالش مي‌رود آن‌جا و هكذا تا آخر نماز! و مي‌فرمايند: آيا نمي‌ترسي در بين نماز توجه كه نداشته باشي و اعراض از خدا كني خدا تو را به صورت الاغ كند؟ و قدفعل نعوذبالله اگر باطن اين نمازها شكافته شود مي‌بينيم خر ساخته‌ايم مثل الذين حمّلوا التورية ثم لم‌يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً  اين نمازهايي كه آيه‌هاي قرآن را مي‌خواني توش آيه‌هاي قرآن است باقي ذكرها هم ذكر الله است تمام فقرات نماز اقتباس از قرآن است حتي سبحان ربي العظيم و سبحان ربي الاعلي تكه تكه‌هاي آيات قرآن است, اين اذكار را گفتن و توجه نداشتن قرآن را برداشته بار الاغ كرده‌اي و روش سوار شده‌اي, قرآن پيش خدا محترم است الاغ كه ندانسته كه اين قرآن است. مي‌فرمايد: آيا نمي‌ترسي كه توجه به خدا نداشته باشي در نماز و خدا صورت تو را به صورت الاغ كرده باشد؟ و كرده است! نعوذبالله. اين جور نمازها اگر شفاعت سيدالشهداء توش نباشد والله نكردنش صرفه است, لكن بدون شفاعت را عرض مي‌كنم. ديگر توي هم نكنيد اين‌ها را, برويد پاي من ببنديد كه فلان كس گفته نماز نكنيد, افترا هم مي‌خواهيد ببنديد ببنديد. من مي‌گويم حق را, واضح مي‌كنم ديگر هركس هر گُهي مي‌خواهد بخورد بخورد.

اگر جانِ شفاعت حضرت سيدالشهداء توي اين نمازها نمي‌آمد اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 113 *»

نمازها ما را به صورت الاغ‌ها مي‌كرد. نماز بي‌شفاعت سيدالشهداء گناه است بايد استغفار كرد از اين عمل كه كرديم استغفرالله، خر است مي‌آرند رسوايي بار كنند. ديگر خري كه براي رسوايي مي‌آرند گوش هم ندارد دم هم ندارد زخم هم هست. خدا وقتي مي‌خواهد تفضيح كند خر بدگلي بدهيئتي است خر كور كر بي‌گوش و دمي است.

پس اين نمازي كه عمود دين است و اين همه اصراري كه خدا در نماز دارد از اول عمر تا آخر عمر يك ركعت نماز براي خود بخواهي پيدا كني كه توجه داشته باشد, نمي‌تواني! هركس كه توجه دارد مفتش خوشا به احوالش. اگر دربند اين باشد نمازش را هم با حضور قلب بكند نمي‌تواند, خيال برش مي‌دارد مي‌بردش.

اين است كه يكي از علماي معروف از حكما بود مرتاض بود حكيم بود يك وقتي به فكر خود افتاد, منزلش در نجف بود, يك وقتي به خود آمد كه يك عمر ادعاي اسلام و ايمان داري و در تمام اين عمر دوركعت نماز نكرده‌اي كه با توجه باشد! فكر بسياري كرد تا آخر كار فكرش به اين‌جا رسيد كه خوب است برويم مكاني پيدا كنيم كه صدايي نباشد قال و قيلي نباشد گرسنه نباشيم تشنه نباشيم حواسمان جمع باشد بلكه دوركعت نمازي آن‌جا بكنيم. همين‌طور هم هست ديده بود آن عالم كه اگر كسي در تمام عمرش دوركعت نماز با حضور قلب بكند باقي نمازهاش را خدا قبول مي‌كند. فكر كرد وقتي كه در مسجد كوفه جمعيتي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 114 *»

نيست زواري نيست خلوت است مي‌رويم آن‌جا دوركعت نمازي آن‌جا مي‌كنيم. تا وقتي كه رفت به مسجد كوفه, اتفاق خلوت هم بود وضو گرفت و ايستاد به نماز. اتفاق وقتي رفت تكبيرةالاحرام بگويد چشمش افتاد به مناري با خود گفت: اين منار چند تا آجر مي‌خواهد؟ چند تا بنا مي‌خواهد؟ چند تا عمله مي‌خواهد؟ و بنا كرد حساب كردن و فكر كردن تا وقتي كه السلام عليكم و رحمةالله و بركاته را گفت يادش آمد كه در نماز همه‌اش حساب‌هاي آجرها و گچ‌ها را مي‌كرد گفت: معلوم شد ما آمده بوديم منار بسازيم نيامده بوديم نماز بكنيم. پس واقعاً آن‌هايي كه دربند هم هستند در قوه‌شان نيست توجه درست داشته باشند عملي هم كه توجه توش نيست خدا قبول نمي‌كند به صورت الاغ مي‌كند صاحبش را و البته خدا بدش مي‌آيد از الاغ.

پس خداوند عالم تدبير كرده, خلق خود را مي‌دانست چطور خلق كرده مي‌دانست نمي‌توانند عمل خالص بكنند, اگر تكليفشان هم بكند نمي‌توانند, حتم هم كرده بود كه عمل بايد خالص باشد, شمشير هم بالاي سرش بگيرند نمي‌تواند كه عمل خالص بكند, باز نمي‌تواند توجه داشته باشد يادش است شمشير بالاي سرش است. يا خير, يك كسي فحشش بدهد كه توجه داشته باش، چه كند؟ نمي‌تواند در قوه‌اش نيست. پس خلق كه در قوه‌شان نيست كه عمل لله و في الله و خالص كنند پس اگر خدا به ايشان بگويد كه عمل لله و في الله خالص كنيد تكليف به

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 115 *»

مالايطاق كرده است. پس به اين جهت خدا تدبيري كه كرد اين بود كه بگويد به ايشان يك عملي را بكنيد كه در قوه‌شان باشد و آن عمل خالي از ريا و سمعه و خالص و لله و في الله. چه عملي است آن عمل؟ محبتي است كه از براي ائمة طاهرين كسي داشته باشد. كسي دوست داشته باشد اين‌ها را دوستي ايشان است كه بي‌ريا و بي‌مشقت, بي‌كلفت انسان دوست مي‌دارد خوبان را و ائمة طاهرين را  و البته كسي كه مؤمن است ايشان را دوست مي‌دارد و خدا روز اول تدبير كرده و مؤمنين را از طينت ايشان خلق كرده و قلب‌هاي مؤمنان را از طينت بدن‌هاي طيب و طاهر ايشان آفريده پس قلوب ايشان منجذب است به سوي ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم پس لامحاله دوست مي‌دارند مؤمنين ائمة طاهرين را. پس اين دوستي در طبع مؤمنان گذاشته شده و معلوم است دوست به صدمة دوست راضي نمي‌تواند بشود. پس دوست در حزن دوست لامحاله محزون خواهد شد. دوست هركس كه باشي با هركس رفيق باشي آشنايي داشته باشي وقتي بشنوي دوستت محزون است لامحاله محزون مي‌شوي.

پس از اين جهت عرض مي‌كنم عمداً مي‌اندازند اولياي خود را در صدمات تا آن قلوبي كه از جنس ايشان است آن صدمات را كه بشنود لامحاله محزون شود. و حزن است والله حقيقت ايمان, گريه‌هايي است كه شما مي‌كنيد. و اصل گريه و حقيقت گريه همان حزن است كه در دل است.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 116 *»

پس عرض مي‌كنم دقت كنيد اگرچه شما هم چرت مي‌زنيد و خودم هم خسته شده‌ام لكن سخن كشيده آمده تا اين‌جا لابدم به جاييش برسانم.

پس عرض مي‌كنم ملتفت باشيد ببينيد در صفت حضرت امير7 در دعاي اعتقاد كه بايد بخواني فرموده‌اند كه اميرالمؤمنين آن كسي است كه هيچ عملي را من نجات‌دهندة خود نمي‌دانم بدون ولايت او, مگر دوستي او را داشته باشم, نماز هم بكنم و دوستي او را نداشته باشم روزه هم بگيرم هيچ عملي از اعمال را لااراها منجيةً لي و ان صلحت نجات‌دهندة خود نمي‌دانم الا بولايته و الايتمام به مگر به ولايت او و به امام دانستن او و الاقرار بفضائله فضائلش را هم بايد قبول داشته باشم. حالا ديگر كسي مي‌گويد: سر همة مرده‌ها حاضر نمي‌شود! انكار اين فضيلت را كه كرد ديگر اگر هم نماز به كمرش بزند قبول نمي‌شود از او. خير, علي همه‌جا حاضر است و اقرار به فضائل علي همان ايمان است و انكار فضائل او همان كفر است. خودشان فرمودند: و الانكار لفضائلهم هو الكفر و اين كفرهايي كه خدا مذمت كرده در قرآن و جمعي را كافر خوانده انكار فضائل اميرالمؤمنين هركه كرد همان‌جور كافر است اگر چه بگويد: اشهد ان لااله الا الله اشهد ان محمداً رسول الله اين شهادتين به كار او نمي‌خورد به جهت اينكه يزيد پليد هم مي‌گفت اينها را, شمر ملعون هم مي‌گفت اينها را, خودشان را مسلمان مي‌دانستند نماز مي‌كردند حمد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 117 *»

مي‌خواندند گريه مي‌كردند با وجود اين كافر بودند كه اگر كسي اعتقادش اين باشد كه كافر نبودند خودش كافر مي‌شود.

پس انكار فضائل ايشان همان است كفر چنان‌كه اقرار به فضائل ايشان همان است ايمان. و از جملة فضائل بزرگ ايشان است والله مصيبت ايشان خصوص سيدالشهداء كه سيد ايشان است. سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه سيد كل است آقاي كل است اين است باعث نجات خلق از آتش جهنم. اين‌ها را هيچ اغراق خيال نكنيد حديث خاصّ هم دارد البته حديثهاش را هم شنيده‌اي و خيلي اغراق خيال مي‌كنند!.

حديث دارد كه اگر كسي به قدر بال مگسي اشك در مصيبت سيدالشهداء از چشم او بيرون آيد خداوند گناهان گذشته و گناهان آيندة او را مي‌آمرزد اگرچه گناهانش به سنگيني كوه‌ها و به قدر كف درياها و ريگ بيابان‌ها و به قدر سنگيني زمين بوده باشد. اين حديث‌ها به نظر خيلي از مردم خصوص اين خشكه‌مقدس‌ها اغراق مي‌آيد! مي‌گويند: اين‌ها را به مردم نبايد گفت مردم مغرور مي‌شوند! خاك بر سر اين مردم, به اين مردم اگر اين‌ها را نگويند و اعتقاد نكنند كه نمازهاشان قبول نيست مي‌خواهم بگويم كه اين مردم هنوز طهارتشان را درست نمي‌دانند چه جاي اينكه نماز كنند چه جاي اينكه نمازشان قبول شود و قبول نمي‌شود مگر به گفتن اين‌ها پس واجب است گفتن اين‌ها.

پس عرض مي‌كنم اگرچه طول كشيده است. ان‌شاءالله ملتفت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 118 *»

باشيد عرض مي‌كنم خدا محتاج به عمل بندگان نيست. و اين مقدمه‌اي است به طور اشاره عرض مي‌كنم و اين مقدمه را ضميمه كنيد به آن مقدمات سابق نتيجه‌هاي بزرگ خواهد داد.

پس عرض مي‌كنم خدا محتاج به اين نيست كه كسي ركوعي كند سجودي كند, كسي اين‌جور كارها را بكند خدا بزرگ‌تر نمي‌شود بلكه خدا خدا است و اگر جميع خلق كافر شوند هيچ از خدايي خدا كم نمي‌شود, خلق مؤمن باشند هيچ بر خدايي خدا نمي‌افزايد. لكن خدا مي‌خواهد ببيند كه كيست كه مطيع او است و كي مطيع او نيست كه به جهنمش ببرد و مطيع را نجاتش بدهد و اين است بشارتي براي مؤمنين.

باز از بس تعجيل دارم حرف‌ها را توي هم مي‌ريزم و مي‌گويم مؤمنين را خدا در بهشت الي ابدالابد نعمت مي‌دهد به جهتي كه مؤمن نيتش خير است چرا كه از نيت مؤمن اين است كه تا عمر دارد اطاعت خدا كند و كفار را الي ابدالابد در جهنم معذب مي‌كند به جهتي كه كافر نيتش اين است كه تا عمر دارد معصيت خدا كند. راوي مي‌پرسد از امام كه سبب چيست كه كافر بيست‌سال سي‌سال كفر مي‌ورزد و الي ابدالابد خدا او را عذاب مي‌كند در جهنم؟ امام در جواب مي‌فرمايند: چون كافر از نيتش اين است كه هرچه عمر كند معصيت كند خدا را خدا هم جزاي او را اين‌طور مي‌دهد كه تا ملك خدا هست عذاب كند او را, همچنين مؤمن نيتش اين است كه هرچه عمر كند كار خير بكند چون نيتش خير

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 119 *»

است خدا هم الي ابدالابد او را نعمت مي‌دهد. پس بنيّاتهم خلّدوا چه اهل جهنم چه اهل بهشت به نياتشان مخلدند در جهنم و در بهشت.

اين مقدمه را كه متذكر شدي پس ملتفت باش كسي كه متذكر شود مصيبت حضرت سيدالشهداء را و حالتش چنين باشد كه در آن روز اگر بود در قشن حضرت سيدالشهداء بود و در قشن يزيد نبود, اگر خودت را مي‌يابي كه مي‌روي توي قشن حضرت و نمي‌گريزي و فرار نمي‌كني بلكه اگر خودش بفرمايد شما را مرخص كردم و من بيعت را از گردن شما برداشتم, تو جواب مي‌دهي كه من آيا تو را واگذارم بروم سر راه‌ها بنشينم؟ يك كسي را كه ببينم سراغ بگيرم كه بر سر آقاي من چه آمده؟ چنان‌كه آن‌هايي كه آن‌جا بودند همين‌ها را گفتند. همين‌طور متذكر باش مصيبت حضرت سيدالشهداء را و خود را در آن صحرا حاضر كن ببين اگر از اين‌جوري, بگو: يا ليتني كنت معك فأفوز فوزاً عظيماً در حديث مي‌فرمايند: همين‌كه اين عبارت را مي‌گويي لكن به شرطي كه با معني باشد اين را كه بگويي با ثواب شهداي كربلا شريك هستي. لكن كسي اگر خيال كند كه اگر من آن‌جا بودم مي‌گريختم بر فرضي كه بيعت را هم برداشته, هركس اين‌طور باشد البته تو لعنش مي‌كني.

و اين تمنا را هم كردن كه كاش من هم بودم و كشته مي‌شدم و اين آرزو هم كار سهلي است هيچ تشخص زيادي نمي‌خواهد همين كه مؤمن خالصي باشد اين كار را مي‌كند. تو مي‌بيني بچه‌ها رفتند خدمت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 120 *»

امام حسين جنگ كردند زن‌ها رفتند جنگ كردند غلامان سياه رفتند جنگ كردند آيا تو از غلام سياه كمتري؟! و البته آدم طاقت نمي‌آورد امام حسين را آن‌طور ببيند و نرود كه كشته شود. حالت زينب را, اگر زني مؤمنه باشد ببيند يا بشنود, بگويند: تو را سوار شتري كنند راضي‌تري يا زينب را؟ البته خواهد گفت: هزارجان من به فداي يك موي زينب.

پس اين مصيبت را وارد آوردند تا به گوش سياه و سفيد برسد و راضي نباشيم كه اين مصيبت بر آن‌ها وارد آمده. آخر خودمان زن و بچه داريم ببينيد اگر ما در آن زمان بوديم آيا زن و بچه‌مان را فداي زينب و كلثوم نمي‌كرديم؟ البته از روي جان و دل فدا مي‌كرديم پس مي‌گوييم: ياليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً.

پس مي‌فرمايد, و خوب ملتفت باشيد اصل مطلب را, كه چشم‌روشني است, اصل مطلب كه به دستت آمد آن‌وقت هي گريه كن, ديگر آن وقت هرچه گريه كني و بر سينه بزني خوب است. پس هركس خود را بيابد كه طاقت نمي‌آرد اگر آن‌جا بود و مي‌رفت و جان خود را فدا مي‌كرد و مي‌فرمايند همين‌كه گفتي: يا ليتني كنت معك فأفوز فوزاً عظيماً اما به شرطي كه از روي جان و دل و راستي راستي بگويي, دروغ را ريا را سمعه را خدا قبول نمي‌كند. دروغ و ريا و سمعه و نفاق پيش نمي‌رود در پيش خدا تو همين‌قدر دروغ نگويي و اين تمنا را بكني ديگر بچه باشي يا بزرگ باشي, هركه باشد زن باشد مرد باشد سياه باشد سفيد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 121 *»

باشد, از جنس ايشان كه شد به صدمات ايشان راضي نيست چه ضعيف باشد چه قوي. حالا كه چنين است مي‌فرمايند هركس بگويد: ياليتنا كنّا معك فنفوز فوزاً عظيماً با شهداي كربلا در ثواب شريك است مثل كسي است كه در ركاب سيدالشهداء شهيد شده باشد مثل همان شهداي كربلا توي خون خودش غلطيده. اين گريه و زاري را كه مي‌كني تو هم مثل آن‌هايي, آن‌ها مثل تو, تو مثل آن‌ها, آن‌ها را چرا كشتند؟ در راه سيدالشهداء كشتند تو هم كه راضي نباشي به مصيبت‌هاي سيدالشهداء و راضي شوي كه كشته شوي در راه او مثل آن‌هايي.

حالا دقت كنيد ان‌شاءالله و آن نكته‌اي كه مي‌خواستم عرض كنم كه چشم‌روشني باشد براي شما اين بود كه شما فكر كنيد ببينيد يك كسي باشد هزار فسق و فجور بكند هرچه بدكار باشد و برود كشته شود يا خدمت امام حسين باشد و آن‌جا طاقت نياورد كه زنده بماند و برود كشته شود آيا نه اين است كه شما مي‌گوييد: ياليتنا كنّا معك آيا نه اين است كه او را اهل نجات مي‌داني؟ او را شهيد ركاب سيدالشهداء مي‌داني؟ حالا فكر كن كه چطور گناه را گريه مي‌شويد و پاك مي‌كند!.

پس جميع گريه‌كنندگان بر سيدالشهداء والله در خون خود غلطيده‌اند مثل همان شهداي كربلا همان‌طور كه آن‌ها در خون خود غلطيده‌اند اين هم همان‌طور, گيرم فسق بكند مگر آن فساق و فجاري كه آمدند در كربلا و رفتند و كشته شدند آيا خيال مي‌كني گناهي برايشان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 122 *»

باقي مي‌ماند؟! حاشا. ديگر خشكه‌مقدسي خيال كند گناهي براي شهداي كربلا باقي مانده بود! آية قرآن براش مي‌خوانم و آن اين است كه قابيل مي‌خواست هابيل را بكشد هابيل مي‌توانست دست دراز كند او را بكشد دادي مي‌زد فريادي مي‌زد او هم مي‌زد مي‌كشت هابيل گفت به قابيل: لئن بسطت اليّ يدك لتقتلني ما انا بباسط يدي اليك لاقتلك اني اخاف الله رب العالمين تو اگر دست دراز كني مرا بكشي من دست دراز نمي‌كنم تو را بكشم من از خدا مي‌ترسم اني اريد ان تبوء باثمي و اثمك فتكون من اصحاب النار من اراده دارم كه تو روز قيامت محشور شوي هم گناه مرا بارت كنند هم گناه خودت را, تو مرا كه كشتي گناهان من بار تو مي‌شود. پس ببينيد كه نصّ قرآن است كه هركس هركس را كشت خدا جميع گناهان مقتول را به گردن قاتل مي‌گذارد.

پس وقتي كه گفتي: ياليتني كنت معك و حالتت هم اين است كه اگر بودي مي‌رفتي و كشته مي‌شدي شهيدي در راه خدا و در راه امام حسين تو را كشته‌اند و حالا كه شهيد هستي گناهان تو را تماماً آمرزيده‌اند تمام گناهان تو به گردن قاتلين سيدالشهداء است.

پس بي‌اغراق همان‌جوري كه حرّ آمد و ديگر فسق از اين بزرگ‌تر نمي‌شود, اگر نماز نكرده بود گناهش به اين بزرگي نبود! ببينيد ديگر گناه از اين بزرگ‌تر مي‌شود كه كسي بيايد جلو سيدالشهداء را بگيرد و اهل‌بيت پيغمبر را بترساند؟ اين است كه وقتي آمده بود و معذرت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 123 *»

مي‌خواست, مي‌خواست بگويد از سر تقصير من بگذريد مي‌گفت: خدايا به سوي تو بازگشت مي‌كنم, به سيدالشهداء عرض مي‌كرد كه من بازگشت مي‌كنم به سوي تو چرا كه من دل‌هاي اطفال تو را به درد آوردم آن‌ها را ترساندم. معلوم است كسي كه دل دختر اميرالمؤمنين را بترساند آيا اين كم گناهي است؟! والله هيچ گناهي به بزرگي گناه حرّ نبود وقتي رفت و اعتراف كرد و گفت: ارعبت قلوب اوليائك و اهل‌بيت نبيك گناه به اين بزرگي كه والله از قتل جميع مردم بزرگ‌تر است, از زناي جميع  روزگار بدتر است از دزدي جميع روزگار بدتر است از جميع كارهاي بد, بدتر است. ببينيد كسي جميع كارهاي بد را بكند يا كسي دل سكينه را بترساند كدام بدتر است؟ البته اين بدتر است. و حر آمد و كشته شد و توي خون خودش غلطيد و اين گناه به اين بزرگي را خدا بخشيد و آمرزيد, سهل است حضرت صادق در زيارت شهداء مي‌خواند: بأبي انتم و امي پدر و مادرم فداي شما. و پدر حضرت صادق امام است زيارت شهداء را كه مي‌خواند مي‌گويد: پدرم فداي شما, مادرم فداي شما. پس كسي كه كشته شود در ركاب سيدالشهداء به اين درجه مي‌رسد كه امام براي او مي‌گويد: بأبي انتم و امي طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم وآن زمين زمين كربلا است كه شهداء در آن‌جا مدفونند و شيعيان هرجا بميرند در كربلا دفن مي‌شوند.

باري پس بدان اين مصيبت، حقيقتي است كه وقتي متذكرش شدي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 124 *»

به ثمرة خلقت رسيده‌اي. والله آن عبادت خالصي كه خدا شما را براي آن خلق كرده همان تعزية سيدالشهداء است. نيت خالص در هيچ عملي نمي‌شود مگر به سختي, اما در عزاي سيدالشهداء نمي‌تواني بشنوي و گريه نكني و محزون نشوي, اين است عمل لله و في الله و خالص.

پس ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون يعني ماخلقت الجن و الانس الا لاقاﻣ[ عزاء الحسين پس اين يكي از فضائل بزرگ آن حضرت است و چشم‌روشني است براي دوستان و گريه‌كنندگان بر آن حضرت و كوري است براي منكران فضائل, انكار هم مي‌كنند بكنند انا لله و انا اليه راجعون خود دانند.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 125 *»

مجلس چهارم

 

(سه‌شنبه چهارم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 126 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمة فارسي اين آية شريفه هر قدري كه خدا بخواهد عرض مي‌كنم ان‌شاءالله اين است كه خدا مي‌فرمايد: خدا خريده است در آن زمان‌هاي پيش در وقت‌هاي پيش, خدا خريده است در روز الست در عالم ذر از مؤمنان جان‌هاي ايشان را و مال‌هاي ايشان را و آن مؤمناني كه جانشان را و مالشان را خدا خريد از براي اينكه بهشت را بسازد بأن لهم الجنة آن جماعت علامت و نشاني‌ها دارند, خدا خواسته همة خلق بدانند آن نشاني‌ها را تا ايمانشان كامل بشود. علامت آن جماعت اين است كه:

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 127 *»

جنگ مي‌كنند در راه خدا و مي‌كشند جمع كثيري را در راه خدا و كشته مي‌شوند در راه خدا و اموال ايشان به غارت خواهد رفت در راه خدا. اين قضيه كي اتفاق خواهد افتاد؟ نشانيش را خدا داده كه بعد از پيغمبر آخرالزمان خواهد شد و بعد از نزول قرآن خواهد شد و بعد از نزول اين آيه خواهد شد.

پس بسي واضح است كه معني اين آيه هيچ‌جا درست نيامده مگر پيش حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌وسلامه‌عليه چرا كه هيچ پيغمبري, هيچ وصي پيغمبري خصوص بعد از پيغمبر و بعد از نزول اين آيه, هيچ امامي هيچ حجتي جنگ نكرد در راه خدا كه در آن جنگ بكشد بعد خودش كشته شود بعد اموالش و اسبابش را به غارت ببرند, هيچ همچو جنگي اتفاق نيفتاده همة اهل اسلام خبر دارند همچو چيزي اتفاق نيفتاده مگر براي حضرت سيدالشهداء. پس خدا است كأنه روضه‌خواني كرده, اين روضه‌خواني را خدا كرده است از براي خلق و سرّي دارد كه چرا كرده است و سرّهاش را هرقدر نصيب شما باشد و من موفق شوم عرض مي‌كنم.

پس خدا اين روضه را نه همين در قرآن گفته در تورات هم گفته, در انجيل هم گفته, براي آدم گفتند براي نوح گفتند براي ابراهيم گفتند براي موسي گفتند براي عيسي گفتند براي زكريا گفتند براي يحيي گفتند. پس اين قصه را, اين روضه‌خواني را مخصوص شما قرار نداده براي آن‌ها همه گفتند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 128 *»

حالا گوش بدهيد از روي بصيرت و فكر كنيد و بدانيد كه هيچ خيري نيست در غفلت, هيچ ثوابي نيست در عبادتي كه فكر و شعور توش نباشد عبادت لاعن‌شعور را همه‌كس كرده اين‌ها عادت است.  بعينه به طور بچه‌ها همين كه مي‌بينند صبح شد پدر و مادرشان برخاستند از رختخواب, اين‌ها هم ياد مي‌گيرند مي‌بينند آن‌ها صورتشان را و دست‌هاشان را شستند اين‌ها هم ياد مي‌گيرند مي‌بينند پدرهاشان خم و راست مي‌شوند اين‌ها هم خم و راست مي‌شوند مي‌بينند آن‌ها چيزي مي‌خوانند آن‌ها هم مي‌خوانند, درست كه نفهميدند چه مي‌كنند نماز اسمش نيست.

حضرت امير در حديث خيلي مفصلي فرمايش مي‌فرمايند كه هيچ خيري نيست در عبادتي كه تفكر در آن نباشد. و همچنين باز مي‌فرمايند: كسي كه در عبادات خودش فكر نمي‌كند اين زحمت مي‌كشد كاري هم مي‌كند لكن خيري به او نمي‌رسد مصرف ندارد كارهاي او براي او, كسي كه از روي غفلت كار مي‌كند مثل خري است. ان‌شاءالله ملتفت باشيد و حديثش را  از ديگران هم شنيده‌ايد. منظور اين است كه بدانيد از پيش خود نمي‌گويم.

باري مي‌فرمايد حضرت امير صلوات‌الله‌عليه كه كسي كه از روي غفلت كاري مي‌كند كار او و عمل او مثل كار خري است كه او را به آسيا بسته باشند اين از صبح تا شام راه رفته كار كرده خسته شده گرسنه شده

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 129 *»

بسا آنكه سيخش كرده‌اند و زخم هم شده و جايي نرفته دور خودش مي‌گردد مصرفي ندارد. پس مي‌فرمايند: عبادت فكر مي‌خواهد, با فكر و شعور عبادت‌كردن مثل كسي است كه راه افتد از جايي به جايي برود و به آن‌جا كه مي‌خواهد برسد. و بي‌فكر عبادت‌كردن دور خود گرديدن است دور خود بگردي چه بنشيني چه بگردي هرچه دور خودت بگردي از جاي خودت حركت نمي‌كني اگرچه خسته شده‌اي. همين كه بنا شد ما در سر جاي خودمان دور خودمان هي بگرديم بهتر اين است كه سرجاي خود بنشينيم و هيچ حركت نكنيم, سر جاي خود بنشينيم خسته هم نشده‌ايم عجاﻟ[ًنشسته‌ايم به راحت, نهايت راه هم نرفته‌ايم لكن دور خود بگرديم و راهي هم نرفته باشيم خسته شده‌ايم به جايي هم نرسيده‌ايم. پس عبادت خوب است از روي فكر باشد انسان بايد از روي فكر كار را بكند.

پس ملتفت باش كه چرا اين روضه‌خواني اين همه فضيلت دارد؟ باز فضيلت‌هايي كه از درويش‌ها شنيده‌اي نمي‌خواهم بگويم, كنندة در خيبر، كشندة عمرو و عنتر, آن‌ها را نمي‌خواهم عرض كنم. اين‌هايي كه مي‌گويم چيزي است كه اگر ياد گرفتي ايمانت زياد مي‌شود در ايمانت با بصيرت مي‌شوي شوقت زياد مي‌شود عمل بيشتر مي‌كني راه مي‌روي به منزل مي‌رسي و اگر ياد نگرفتي و بي‌معرفت كار كني بصيرت در ايمان پيدا نمي‌كني هرچه هم بروي به دور خود گشته‌اي هيچ به منزل نمي‌رسي.

پس حالا فكر كنيد كه سرّ اين معني چيست؟ خوب اين چه شد كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 130 *»

اين‌همه اجر و ثواب مي‌دهند به گريه‌كنندگان بر سيدالشهداء؟ چرا چنين مي‌كند خدا؟

خوب با بصيرت باش ان‌شاءالله گوش بده من حرف را ميان مي‌اندازم و مي‌گذرم ديگر شما خودتان فكر كنيد. ببينيد مصيبت‌ها در دنيا به سر خيلي آدم‌هاي خوب آمده چرا آدم آن‌ها را نمي‌نشيند ياد بياورد و گريه كند؟ زكريا7 را زنده زنده ارّه بر سرش گذاردند و شِرشِر او را به دو نيم كردند, چرا اين قصه را براي آدم نگفتند؟ چرا اين قصه را براي نوح نگفتند؟ براي پيغمبران ديگر نگفتند كه آن‌ها بشنوند و گريه كنند؟ وقايع بسيار در دنيا اتفاق افتاده تمام انبياء و تمام اوصياي پيغمبران همه به بلاها مبتلا بودند, تمام مؤمنان در توي دنيا زحمت‌ها كشيده‌اند گرسنگي‌ها خورده‌اند دشمن‌ها داشته‌اند, ببينيد هيچ بنا نشده روضه‌شان را براي نوح بخوانند براي ابراهيم بخوانند براي موسي و عيسي بخوانند. در ميان مردم قرار اين نيست كه يك وقتي قصة حسين كُرد را كه مثلاً شنيدند ديگر هرسال هرسال هر روز هر شب هي بيايند و اين را بخوانند. اين هرگز بنا نبوده, حالا چه شده اين قصة حضرت سيدالشهداء را بايد براي آدم بخوانند براي خاتم بخوانند براي پيغمبر آخرالزمان بخوانند و پيغمبر و اميرالمؤمنين و فاطمة زهراء مي‌نشستند دور هم و اين مصيبت را به ياد مي‌آوردند و روضه مي‌خواندند و هي گريه مي‌كردند پيش از اينكه اين واقعه رو بدهد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 131 *»

ديگر اگر كسي بسا فكر نكند و اينها را بگويي بسا استهزاء هم بكند مي‌گويند: كسي كه بنشيند و فكر كند كه شايد خدا بچه‌اي به من بدهد و اين بچه بزرگ شود و برود روي بام و از لب بام بيفتد و پاش بشكند, آن وقت بنشيند بر او گريه كند استهزاء مي‌كنند, حتي اين ضرب المثل شده كه: براي حسن نزائيده گريه مي‌كند!.

حالا ببينيد اين چه واقعه بوده است كه آدم پيش از وقوعش بنا كرد گريه كردن! بنا كرد به ناليدن! اين چه مصيبت است؟! ابراهيم پيش از وقوعش بنا كرد گريه كردن, زكريا آن قدر گريه كرد در اين مصيبت كه موي سرش سفيد شد آن قدر حزن و اندوه بر او غلبه كرد كه استخوان‌هايش درهم شكست, و وقتي خبر به او دادند كه: كهيعص و اين خبر را خدا به پيغمبر داد كه: كهيعص ذكر رحمة ربك عبده زكريا اذ نادي ربه نداءً خفياً قال رب اني وهن العظم مني و اشتعل الرأس شيبا خلاصه وقتي اين خبر را به او دادند كه: كهيعص و <كاف> اشاره به كربلا است و <ها> اشاره به هلاكت عترت طاهره است و <يا> اشاره است به يزيد كه ظالم ايشان است و <عين> اشاره است به عطش و تشنگي ايشان و <صاد> اشاره است به صبر ايشان. اين خبر را كه شنيد سه روز از صومعه‌اي كه داشت بيرون نيامد هي گريه مي‌كرد هي زاري مي‌كرد عرض مي‌كرد: خداوندا, اين حسيني كه تو به من شناسانيدي او را مي‌كشند, آيا محمدي را كه تو به من شناسانيدي دل چنين پيغمبري را به درد مي‌آوري به قتل

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 132 *»

چنين فرزندي؟ آيا لباس اين مصيبت را بر قامت علي و فاطمه مي‌پوشاني؟ اين مصيبت را چطور راست مي‌آري براي همچو بزرگان؟ و هي گريه مي‌كرد و هي ناله مي‌كرد و مردم هي روز و شب انتظار مي‌كشيدند كه او بيرون بيايد و بيرون نمي‌آمد, مي‌گفتند: آيا مرده است؟ آيا چه شده است؟ تا آنكه سه روز طول كشيد و اين مناجات‌ها را مي‌كرد تا آن آخر كار عرض كرد: خداوندا دوست مي‌دارم فرزندي به من عطا كني شبيه به آن فرزندي كه به محمد حبيبت عطا مي‌كني و كشته مي‌شود, و دل مرا مفتون كن به محبت آن فرزند يعني او صاحب كمالات باشد كه من لله و في الله او را دوست بدارم و بعد از آن دل مرا بسوزاني در مصيبت او چنان‌كه دل محمد را مي‌سوزاني در مصيبت فرزندش تا من ببينم حالت او چه جور حالتي است و همين‌طور كه دل او مي‌سوزد در مصيبت فرزندش دل من هم در مصيبت فرزندم بسوزد تا با او شريك باشم. از اين بود كه خدا يحيي را به زكريا عطا كرد. و اين يحيي بسيار شبيه بود به حضرت سيدالشهداء, در شش‌ماه وضع حملش شد چنان‌كه حضرت سيدالشهداء در شش‌ماه وضع حملش شد, چنان‌كه يحيي را كشتند حضرت سيدالشهداء را كشتند, سر او را در طشت طلا بريدند اما كجا سرش را به نيزه‌ها كردند؟ يحيي را سرش را به جهت زن زانيه‌اي بردند اما به طور حرمت در طشت طلا بريدند و سر او را به نيزه‌ها نكردند به اطراف ببرند, سر يحيي را به درخت‌ها نياويختند، در مجالس

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 133 *»

نگذاردند، چوب به لب‌هاي مباركش نزدند.

باري پس ملتفت باشيد باز مي‌خواهم از روي معرفت و دانش و بينش بهتر از اين گريه كني. پس ملتفت باش اين چه سرّي است همين امر يحيي را بنا نيست يهود و نصاري و آنهايي كه قبولش دارند بنشينند بخوانند و گريه كنند. فكر كن كه چرا بنا نشده قصة يحيي را هرسال هرسال بخوانند و اساس و اسباب عزاداري يحيي را بچينند؟ با وجودي كه هروقت ذكرش شد دل آدم براي يحيي هم مي‌سوزد لكن رسم نشده.

پس ببينيد كه اين چه سرّي بوده است كه به خصوص بايد براي آدم گفت قصة سيدالشهداء را, كه آدم گريه كند براي آن حضرت؟ سرّش اين است كه والله به همين گريه كردن مي‌خواستند آدم را نجات بدهند از مهلكه‌ها به بهشتش مي‌خواستند ببرند. نوح را مي‌خواستند به بهشت ببرند اين قصه را براش گفتند كه گريه كند, اگر نوح گريه نمي‌كرد بر سيدالشهداء, به بهشت نمي‌رفت. و همچنين ابراهيم موسي عيسي تمام پيغمبران و مؤمنيني كه در پيش واقع شده بودند تا حالا, از حالا تا زمان رجعت, از رجعت تا قيامت هركه نجات يافته به واسطة حضرت سيدالشهداء بايد نجات بيابد به بهشت برود, چرا؟ فكر كنيد ان‌شاءالله راهش را به دست بياريد راهش اينكه خداوند عالم همين‌جوري كه خودش بيان كرده و اصدق صادقين است گفته است كه: ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة خدا چنين مقدّر كرده و علم او

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 134 *»

اولي است به تصديق و چنان دانسته كه بهشت را از عمل‌هاي ديگران نمي‌توان ساخت از نماز تنها نمي‌توان ساخت, تمام بهشت را بايد ساخت. پس تمام بهشت را از نور سيدالشهداء آفريده, حديث دارد. پس از نور حضرت سيدالشهداء بهشت و حورالعين را آفريده و در آن حديث قسم مي‌خورد كه والله حسين بهتر است از بهشت و حورالعين. و اينكه اين حديث را هر روز مي‌خوانم به جهت اين است كه شايد كسي تازه آمده باشد و نشنيده باشد. پس مي‌فرمايد كه والله حسين بهتر است از بهشت و حورالعين.

پس خدا دانا بود و به همه‌چيز خدا دانا است و علم او اولي است به تصديق و مؤمنان بايد تصديق او را بكنند. و خدا در علم خود چنين دانسته كه تمام بهشت ساخته نخواهد شد مگر كسي از روي رضا و رغبت بدون شائبة اجبار و اكراه جانش را و مالش را در راه خدا بدهد و راضي هم باشد و همچنين تمام آن‌چه دارد از بزرگ و كوچك تمام را در راه خدا بدهد و راضي هم باشد و هيچ در دلش اكراهي يافت نشود. و در معاملات ظاهري اگر بايع و مشتري هر يكشان راضي نباشند, به جبري به زوري به اكراهي بيعي كنند, مبايعه كنند همة علماي ظاهر و باطن حكم مي‌كنند كه اين معامله باطل است.

پس چنين مقدر كرده بود كه كسي كه جان و مال خود را بدهد فرزندهاي بزرگ خود را بدهد فرزندهاي كوچك خود را بدهد از سر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 135 *»

خواهران خود بگذرد از سر اطفال شيري خود بگذرد و چنين مقدر كرده بود خدا كه هركس از روي رضا و رغبت بدون شائبة اكراه و اجبار بدون شائبة ريا بدون شائبة سُمعه, خالصاً مخلصاً هركس مال خود را بدهد جان خود را بدهد جميع ما يتعلق خود را بدهد تمام را به خدا بفروشد بهشت از عمل او بسازند.

خدا مي‌دانست اين را از اين جهت اين امر را عرضه كرد به تمام انبياء و به تمام اولياء, اين‌ها كه ديگر نمي‌خواستند نفاق كنند با خدا, و اين حكايت را خدا در همين قرآن گفته: انّا عرضنا الأمانة علي السموات و الارض و الجبال فأبين ان يحملنها و اشفقن منها مي‌فرمايد: ما عرضه كرديم آن امانت را و آن ولايت را, آن امانتي را كه به واسطة آن بهشت مي‌خواستيم بسازيم همه ابا كردند از حمل آن, عرضه كرديم بر آسمان‌ها بر زمين بر كوه‌ها, بر انبياء بر اولياء كه باعث ساختن بهشت كدام‌يك از شماها خواهيد شد كه بدون شائبة اكراه و اجبار, از روي رضا و رغبت جان و مال خود را در راه خدا بدهيد؟ آسمان‌ها طاقت نياوردند ابين ان‌يحملنها زمين‌ها طاقت نياوردند كوه‌ها طاقت نياوردند همه ترسيدند, ديدند طاقت ندارند, اين‌قدر صبر نمي‌توان كرد, آن‌ها نفاق نكردند گفتند: ما كه در قوه‌مان نيست تو چيزي بگو كه در قوة ما باشد! باري حالا كه در قوة ما نيست كه آن را برداريم ادعاش را هم نمي‌كنيم كه برداريم. پس انّا عرضنا الأمانة علي السموات و الارض و الجبال فأبين ان‌يحملنها و اشفقن

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 136 *»

منها اما و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولاً پس او را حمل كرد بر يك انسان, كدام انسان؟ آن انساني كه وصّينا الانسان بوالديه احساناً حمل كردند او را به پيغمبر و آل پيغمبر: پس اختيار كردند اين مطلب را و اين امانت را ايشان متحمل شدند گفتند به حول و قوة تو ما اين كار را به انجام مي‌رسانيم.

و به سبب حكمت‌هايي چند پيغمبر خودش به نفس نفيس خود متحمل اين امر نشد به جهت مصلحت‌هايي چند. و همچنين حضرت امير خودش به نفس نفيس خود متحمل اين امر نشد به جهت مصلحت‌هايي چند و اين امر نامزد حضرت سيدالشهداء شد و او قبول كرد. پس وقتي او قبول كرد كه اين كار را تمام كند بهشت را خدا از عمل او ساخت چنان‌كه بهشت‌هاي شما را هم خدا از عمل‌هاي شما مي‌سازد ليس للانسان الا ما سعي و انّ سعيه سوف يري از براي انسان نيست مگر همان كوششي كه كرده باشد و انّ سعيه سوف يري همان عمل خودش است كه خواهد ديد سيجزيهم وصفهم زود باشد كه وصف مردم را به مردم بدهيم, عمل مردم را ثوابشان قرار بدهيم.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله چون حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌ و سلامه‌عليه اين امر را قبول كرد بدون شائبة اكراه و اجبار و از روي رضا و رغبت اين معامله را كرد و صيغه‌اش را خواند در عالم ذر و اين معامله آن روز شد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 137 *»

و باز بسا آنكه بعضي از شما بدانيد كه خداوند عالم چون محتاج به عمل كسي نيست, و اين مقدمه خيلي به كار مي‌آيد براي اين مطلب كه مي‌خواهم عرض كنم و آن اين است كه خدا چون محتاج به عمل كسي نيست همين كه يافت از كسي كه راستي راستي عملي را مي‌خواهد بكند ثوابش را جلدي تحويل او مي‌كند. كسي را بداند كه واقعاً ايمان مي‌خواهد داشته باشد ايمان به او مي‌دهد. بداند كسي اجابتش خواهد كرد پيش از آنكه عمل كند ثوابش را به او خواهد داد. همين‌كه خدا يافت كه پيغمبري دعوت مي‌كند و جماعتي را دانست كه انكار او مي‌كنند پيش از آنكه انكارش كنند كفري براي آن‌ها مي‌نويسد. علم خدا است و اولي به تصديق است. خدا منافق را مي‌يابد منافق است جزاي نفاق را براش مي‌نويسد مؤمن را مي‌يابد مؤمن است ايمان در نامة عمل او مي‌نويسد.

خلاصه باز حالا به تفصيل‌هايي كه حالا اگر بخواهم عرض كنم مطلبي كه دارم از ميان مي‌رود آن مطلبي كه مهم‌تر است به آن اشاره مي‌كنم و مي‌گذرم.

پس خداوند عالم چون مقامات عمل هركسي را به نيتش قرار داده پس مؤمنين را الي ابدالابد نعمت مي‌دهد به جهت آنكه از دل ايشان مي‌داند كه نيتشان اين است كه هرچه عمر كنند عبادت خدا را كنند اگر چه نكنند. مثلاً پول ندارند نمي‌توانند مكه بروند نمي‌توانند زيارت امام حسين بروند, مثل اين است كه والله شما همين‌طور امروز نمي‌توانيد، در

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 138 *»

صحراي كربلا حاضر نبوديد اگر آرزوي شهادت را داريد كه كاش در ركاب آن حضرت بوديم, ثواب شهيد را به شما مي‌دهد اما به شرطي كه كسي راست بگويد. راستي راستي اگر كسي نيتش اين باشد كه اگر آن‌جا بودم مي‌رفتم و كشته مي‌شدم همين را مي‌نويسند پاش و همين‌جور حديث به خصوص دارد, نمي‌خواهيد از ديگران هم بپرسيد دروغ نمي‌خواهم بگويم بلكه مي‌خواهم هدايت كنم.

مي‌فرمايد: مؤمن وقتي ناخوش مي‌شود آن اعمال و عباداتي كه در حال صحت مي‌كرد به پاي او مي‌نويسند مؤمن بسا در حال صحت زيارت امام حسين مي‌رود, نماز مي‌كند, زيارت مشهد مي‌رود, حج مي‌رود, خمس و زكات مي‌دهد در حال صحت خيلي خيرات از دستش جاري مي‌شود مي‌فرمايد: مؤمن چون نيتش خير است وقتي ناخوش مي‌شود و افتاده و غش كرده و هيچ نمي‌فهمد شعورش برجا نيست همان وقت هم خدا تمام ثواب‌هايي را كه در حال صحت براي او مي‌نوشت مي‌نويسد و اين هيچ كاري هم نكرده. همچنين كافر وقتي ناخوش مي‌شود و بي‌هوش افتاده معلوم است كلمة كفري آن وقت نمي‌تواند بگويد فسق و فجوري از او سرنمي‌زند شراب نمي‌خورد لواط نمي‌كند معلوم است كافر در حال ناخوشي خيلي از كفرهاش را نمي‌تواند به كار ببرد حالا مي‌فرمايند جميع آن كفرهايي كه در حال صحت مي‌كرد شراب‌هايي كه مي‌خورد زناهايي كه مي‌كرد لواط‌هايي كه مي‌كرد كفر و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 139 *»

زندقه‌هايي كه مي‌ورزيد عداوت‌هايي كه با مؤمنان مي‌كرد حالا هم كه ناخوش است و افتاده و غش كرده و اين كارها را هيچ نمي‌تواند بكند همة آن گناهان را همة آن زناها را, شراب‌ها را, لواط‌ها را, كفر و زندقه‌ها را پاش مي‌نويسند. همين كه از دل و نيت كسي خير يافت خير را به او مي‌رساند.

ان‌شاءالله اگر فكركنيد معني زيارت كه مي‌كنيد مي‌فهميد اين است كه در زيارت لعن مي‌كني به قاتلان سيدالشهداء و به آن‌هايي كه اسباب شدند و لعن مي‌كني همين‌طور آن‌هايي كه در اين زمان واقع شده‌اند و نمي‌توانند بروند با آن حضرت جنگ كنند و مي‌شنوند اين قضيه را لكن راضيند به اين يا محزون نمي‌شوند و دلشان نمي‌سوزد, تو آن‌ها را لعن مي‌كني و قرار داده‌اند لعن كني و مي‌كني و لعن الله امة سمعت بذلك فرضيت به كسي كه بشنود و راضي باشد به آن ظلم‌ها آن هم كافر است آن هم نجس است اگر حكم اولي در دنيا بيايد, مگر حكم اولي نيايد معلوم است, حالا هركه اظهار اسلام مي‌كند مسلمان است و پاك.

چرت نزنيد ان‌شاءالله ربع ساعت است يك‌ساعت است چه مي‌شود انسان يك‌ساعت دل بدهد هدايت بشود يك عمر كفايتش مي‌كند, مسأله‌اي است ياد مي‌گيري دين پيدا مي‌كني, يك‌ساعت ياد مي‌گيري تا روز قيامت داري, ياد نمي‌گيري بدان كه جاهاي ديگر اين حرف‌ها را راه نمي‌برند بله اگر خدا توفيقشان بدهد بيايند دل بدهند ياد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 140 *»

مي‌گيرند اگر نيايند محروم خواهند شد.

باز از همين باب است كه اگر كسي را در مشرق عالم بكشند و كسي در مغرب عالم باشد و هيچ خبر هم نداشته باشد كه كسي را كشته‌اند به او بگويند و خبرش كنند كه كسي با كسي در مشرق دعوا كرد و او را كشت, مي‌فرمايند: آن كسي كه در مغرب است اگر به كشتن او راضي باشد اين هم شريك خون او است و در روز قيامت اين را هم به جهنم مي‌برند اگر مقتول مظلوم بوده آني كه در مغرب است و مي‌شنود كه آن ظالم آن مظلوم را كشت و راضي است مي‌فرمايند: آن هم شريك خون او است در روز قيامت همان جوري كه قاتل را مي‌برند به جهنم و الي ابدالابد معذب است فجزاؤه جهنم خالداً فيها جزاي قتل مؤمن از روي عمد اين است كه الي ابدالابد عذاب كنند او را در جهنم. پس همين‌طوري كه قاتل را مي‌برند توي جهنم الي ابدالابد عذاب كنند كه چرا فلان را كشتي؟ همين‌طور آن كسي هم كه راضي است او را هم مي‌برند در جهنم الي ابدالابد عذاب مي‌كنند و اين حكم حكم آخرتي است و حكم به عدل هم هست و هيچ ظلمي در آن نيست حكم عدل آن است كه انسان، ظالم را بايد ظالم بداند مظلوم را مظلوم و حق را بايد حق بداند باطل را باطل و بگويد باطل است. همين‌جور حديث دارد كه اگر كسي را در مغرب كشته باشند و كسي در شرق زمين بشنود كه فلان‌كس مظلوم واقع شده و او را كشته‌اند و راضي باشد آن شخص كه مي‌شنود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 141 *»

شريك است در خون او و او را كشته است و داخل قاتلين او است و الي ابدالابد مي‌برند در جهنم عذابش مي‌كنند كه تو هم شريك خون او هستي.

پس اين‌ها را كه ملتفت شديد ان‌شاءالله كه هركس راضي به كشتن كسي باشد آن‌كس را كشته و جزاي او جهنم است خالداً فيها. و ملتفت اين باشيد كه مي‌فرمايد: خالداً فيها به جهتي كه هركس به ناحق كسي را كشت يك نفر را كه كشت كأنه تمام خلق را كشته من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكأنما قتل الناس جميعاً چنان‌كه اگر كسي كسي را هدايت كرده و زنده كرده كأنه تمام روي زمين را هدايت كرده. پس بدانيد كه اگر طبيبي معالجه كند ناخوشي را ثوابش به قدري است كه كأنه تمام روي زمين را دوا داده و معالجه كرده است و من احياها فكأنما احيا الناس جميعاً همين‌طور اگر يك كسي عمداً كسي را بكشد كأنه جميع عالم را كشته است.

حالا ديگر ملتفت باشيد پس چون امر چنين است و همه‌جا امر اين‌طور است حالا ديگر اين قاعده به كارتان مي‌آيد پس ببين اگر عمل خير نمي‌تواني بكني كار آساني خدا براي تو آماده كرده و آن اين است كه نيتت را خير كن نيت كه خير شد آن كارهاي نكرده را آن زحمت‌هاي نكشيده را به تو مي‌دهند.

اين است كه در اين مصيبت امام قسم ياد مي‌كند مي‌فرمايند: والله

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 142 *»

هذه النعمة العظمي و الثواب الهنيء الأهني به خدا قسم اين مصيبت، ثواب هنيء اهناي گوارايي است كه بي‌زحمت خدا به شيعيان ما مي‌دهد. و مردم غافلند چقدر گوارا است و والله هنيء است چنان آسان است كه انسان كه مي‌شنود زور نبايد بزند كه محزون بشود بلكه تا شنيدي بي‌اختيار قلبت محزون مي‌شود بخواهي محزون نشوي, اگر مؤمن باشي نمي‌تواني محزون نشوي خدا مجبول كرده طبع مؤمن را كه تا بشنود بي‌اختيار محزون شود مگر نعوذبالله كسي منافق باشد كه بشنود و باكش نشود لكن مؤمن لامحاله باكش مي‌شود اگر يك وقتي مي‌شنود و باكش نشود يك وقتي ديگر كه مي‌شنود دلش مي‌سوزد دل كه سوخت والله ثواب تسبيح مي‌دهند.

همين‌طور باز قسم مي‌خورد مي‌فرمايند: آه و ناله در مصيبت ما ثواب تسبيح دارد حزن در مصيبت ما ثواب تسبيح دارد. عرض مي‌كنم اين‌ها به جهت اين است كه اصل گريه همان خضوع و خشوع است همان آتشي است كه به دلت مي‌افتد آن آتش وقتي مشتعل شد و سرابالا آمد آن رطوبت‌هايي كه منجمد شده در سر, آن‌ها را آب مي‌كند يك‌پاره آن رطوبات از چشم بيرون مي‌آيد يك‌پاره از بيني بيرون مي‌آيد يك پاره از دهن بيرون مي‌آيد. پس آن اشتعالي كه در قلب است اصل گريه همان است اصل خضوع است اصل خشوع است.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله مؤمن محال است بشنود مصيبت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 143 *»

سيدالشهداء را و گريه نكند. حالا ديگر آسان شد معني اين حديث كه حضرت سيدالشهداء فرمودند: انا قتيل العبرة ماذكرت عند مؤمن و لامؤمنة الا بكي و استعبر منم كشتة اشك چشم, ذكر نمي‌شوم در نزد مؤمن و نه مؤمنه‌اي مگر آنكه گريه مي‌كند. آيا ممكن است كه حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه ذكر بشود نزد مؤمن و مؤمنه و محزون نشود؟! و همان حزن والله گريه است.

پس جميع مؤمنين بي‌اختيارند در گريه و زاري و هيچ راضي نيستند به قتل او و اين را در خود مي‌يابند كه اگر بودند در آن صحرا همه جان خود را فداي او مي‌كردند. اين‌كه در نيت مؤمنين هست كه اگر بودند كشته مي‌شدند حالا خدا به مؤمنين آيا ثواب شهداء را نمي‌دهد؟ البته مي‌دهد بايد بدهد. و اين حرفي كه عرض مي‌كنم حرفي است كه تمام مسلمانان قبول دارند سني‌ها هم انكار نمي‌كنند بلكه به حد ضرورت رسيده است. مؤمنين كه مي‌شنوند و حالت خود را مي‌خواهند بدانند نبايد راضي باشند و شما در خود مي‌بينيد راضي نيستيد سهل است كه لعن مي‌كنيد كسي را كه راضي باشد و كافر مي‌دانيد و مخلد در آتش جهنم مي‌دانيد و اگر تقيه نكنيد و بشناسيد كسي را كه راضي باشد, از سگ نجس‌ترش مي‌دانيد اين هم حكمشان است واقعاً ﺣﻘﻴﻘ[ً واجب‌القتل هم هستند. علاوه بر اين تمام مؤمنين اگرچه خودشان در اول وهله كه عرضه شد امانت به آن‌ها كه شما در راه خدا مال بدهيد و جان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 144 *»

بدهيد و باكتان هم نباشد راضي هم باشيد و كراهت هم نداشته باشيد, تمام پيغمبران عاجز شدند چه جاي من و تو كه البته عاجز بوديم. آدم كذائي نتوانست, نوح به آن بزرگي نتوانست, ابراهيم نتوانست, موسي نتوانست. البته معلوم است باقي مؤمنين البته نمي‌توانستند, لكن وقتي اين قضيه اتفاق افتاد حضرت سيدالشهداء طاقت آورد ديد كه از عهده برمي‌آيد حالا ديگر جميع ضعفا خودشان طاقت مي‌آرند.

پس بنشين و فكر كن و خود را حاضر كن در آن صحرا در آن وقتي كه سيدالشهداء و اصحابش آن‌جا بودند و خود را متذكر كن و حاضر كن خود را در آن حالتي كه حسين مي‌رود به جنگ, دوستان هرقدر ضعيف باشند همين‌كه متذكر شوند كه حضرت مي‌رود به جنگ و ببينند كه دشمن رو به آن حضرت مي‌رود, آن‌ها هم مي‌توانند يك كاري كنند در ياري آن حضرت سنگي بيندازند فريادي بزنند حالا آيا مي‌شود اين هم طاقت بياورد و نرود آن كارها را بكند؟ چنان‌كه ديديد همين‌طور واقع شد. در حالي كه انسان دوست را مبتلا مي‌بيند البته از جان خود فراموش مي‌كند طوري مي‌شود كه ترس از دلش مي‌رود.

ببين اگر كسي عِرضي را, ناموسي را از او بخواهند ببرند هرقدر بي‌جرأت و بي‌عرضه باشد شخص, پاي عرض و ناموس كه در ميان آمد شجاعتش حركت مي‌كند از جا برمي‌خيزد فرياد مي‌كند فحشي مي‌دهد سنگي مي‌اندازد يك كاري مي‌كند. پاي عرض و ناموس كه در ميان نباشد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 145 *»

بسا آنكه جرأت نكند اين كارها را بكند پاي عرض و ناموس كه در ميان آمد هركسي كه باشد جرأتي مي‌كند. حتي اين طبع را به حيوانات هم داده‌اند به جهت حكمتي كه حفظ كنند جوجه‌هاي خود را, خود را به دهن شير مي‌اندازد. مرغ از همة حيوانات بي‌عرضه‌تر است تا اشاره مي‌كني مي‌رود, به اين بي‌عرضگي است لكن وقتي جوجه كرد آن وقت ديگر ياد خودش مي‌رود ياد بي‌جرأتي خودش مي‌رود آن‌وقت هي دور جوجه‌هاش مي‌گردد گربه‌اي پيدا شود آن‌جا, رو به گربه مي‌رود رو به سگ مي‌رود رو به دهن شير مي‌رود.

پس وقتي كه پاي محبوب در ميان آمد بي‌جرأت‌ها جرأت‌دار مي‌شوند بخيل‌ها كريم مي‌شوند. كساني كه بخيلند, كسي بخيل باشد ببيند فرزندش ناخوش است بخيل هم باشد همين‌كه مي‌بيند بچه‌اش مي‌ميرد و بايد صدتوماني داد تا فلان دوا را تحصيل كرد لابد مي‌شود به طوري سخيّ مي‌شود كه بخل از كلّه‌اش بيرون مي‌رود به جهتي كه دوست مي‌دارد بچة خود را و اثر دوستي همين است.

پس چون پاي حضرت سيدالشهداء صلوات‌الله‌عليه در ميان آمد و او اين امر را از روي رضا و رغبت اختيار كرد و جان و مال خود را فروخت و به اين وعدة خود وفا كرد و خدا به وعدة خود وفا كرد, همان روزي كه او جان و مال خود را فروخت بهشت را ساخت و تسليم امام حسين كرد. او وفاكننده‌تر است از حضرت امام حسين. پس همان روز

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 146 *»

تمام بهشت را ساخت و تحويلش كرد. اما حالت ساير مؤمنين چه شد؟ و چنين مقدر كرده كه تا كسي كشته نشود و جان و مالش را در راه خدا ندهد به آن بهشت نرود. پس وقتي پاي او در ميان آمد آن وقت مؤمنين ضعيف هم همه قوي شدند مؤمنين ناقص همه كامل شدند مؤمنان بخيل همه صاحبان جود شدند.

ببينيد چه بسيار مردم كه صاحب دولتند صاحب ثروتند هرچه به ايشان بگويي زكات بايد بدهيد ديناري از زكات را اگر حبس كني خدا چقدر عذاب مي‌كند، اين‌هايي كه مي‌خواهند زكات بگيرند اين‌ها را براي مردم خيلي مي‌گويند, باز خيلي از مردم زكات نمي‌دهند اما كم دولتمندي است كه روضه‌خواني كه بنا شد –  بسا سالي ده‌تومان زكات بايد بدهد و اين ده تومان سال‌ها روي هم مي‌رود و نمي‌دهد –  اما كم‌دولتمندي است كه سالي بيست‌تومان سي‌تومان چهل‌تومان پنجاه‌تومان صد‌تومان خرج تعزيه‌داري نكند هيچ‌كس هم اصراري در آن ندارد كه بيا خرجي بكن. پاي محبت كه در ميان آمد ناقصان كامل مي‌شوند بخيلان سخي مي‌شوند گناهكاران آمرزيده مي‌شوند بي‌جرأتان شجاع مي‌شوند مؤمنان همه در خود مي‌بينند كه آن روز اگر بودند و مي‌توانستند شمشيري به كار برند نيزه‌اي به كار ببرند سنگ بيندازند ديگر هركس هركاري كه از او مي‌آمد مي‌كرد. مثل اينكه حالا آن كارها از شما برنمي‌آيد بعضي مي‌گريانيد بعضي گريه مي‌كنيد بعضي خدمت مي‌كنيد و هكذا.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 147 *»

اين مقدمه را كه ملتفت شديد ان‌شاءالله فكر كنيد پس چون پاي او در ميان آمد اگرچه زن بودند اگرچه بچه بودند برايشان آسان شد. و ببينيد كه آن روز چقدر زن‌ها بودند كه طاقت نياوردند با وجودي كه جهاد بر آن‌ها حرام است طاقت براشان نمي‌ماند چوب خيمه را برمي‌داشتند مي‌رفتند دعوا, ديگر منعشان مي‌كردند و برشان مي‌گردانيدند.

باري پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله همين كه پاي او در ميان آمد جرأت‌ها در مؤمنان زياد شد دل‌ها قوي شد آن وقت همه تمنا كردند كه كاش مي‌بوديم و ما همه كشته مي‌شديم, آن‌هايي كه پيش بودند همه تمنا كردند كه كاش ما مي‌بوديم و مي‌رسيديم به آن زمان و در ياري امام حسين كشته مي‌شديم. كساني كه بعد بودند و هستند و خواهند بود همه آرزو كردند كه كاش در آن روز بوديم و مي‌رفتيم و كشته مي‌شديم. و چون خدا به نيت آن‌ها مطلع شد همين را پاي آن‌ها حساب كرد. پس تمام آنها جان دادند نهايت اسبابش موجود نبود كه آن كار را بكنند و بروند ظاهراً هم كشته شوند.

حالا چون چنين است امر پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله و بدانيد از شماها هم خريده جان شما را و مال شما را و حضرت سيدالشهداء و الله از جان شما عزيزتر است نسبت به شما و او را كشتند. فكر كنيد ببينيد آيا چنين نيست كه عرض مي‌كنم؟ مال حضرت سيدالشهداء محترم‌تر است از مال شما و بردند مال سيدالشهداء را. پس از تمام مؤمنين خدا بهتر از

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 148 *»

جاني خريده و بهتر از همة جان‌ها جان حضرت سيدالشهداء است. همين‌جور ان‌شاءالله بدانيد كه پيغمبر بهتر از جان خودش را داد در راه خدا پس پيغمبر كشته شد و والله اميرالمؤمنين جنگ كرد و كشته شد. فكر كنيد مگر حضرت سيدالشهداء پارة تن محمد مصطفي9 نبود؟ مگر جگرگوشة علي مرتضي نبود؟ مگر نور چشم فاطمة زهرا نبود؟ جميعشان والله امام حسين را از خودشان دوست‌تر مي‌داشتند. فكر كن ان‌شاءالله هر پدري نسبت به فرزندي كه هيچ نقصي در آن نيست مثل امام حسيني كه هيچ نقصي در جمال او و جلال او نيست, ديگر من تعريف امام حسين را نمي‌توانم بكنم, هيچ خلقي نمي‌تواند بكند فرزندي كه هيچ نقصي در آن نباشد ببينيد پيغمبر چقدر او را دوست مي‌دارد؟! اميرالمؤمنين چقدر او را دوست مي‌دارد؟!.

حضرت سيدالشهداء در زماني كه بچه بودند گاهي كه اتفاق در ميان جمعيت كه مي‌آمدند خدمت پيغمبر بيايند, پاشان به دامانشان مي‌پيچيد و مي‌افتادند مي‌نشستند و برمي‌خاستند, محبت پيغمبر را ببين نسبت به او كه نمي‌تواند روي منبر خودش را نگاه بدارد برمي‌خيزد مي‌آيد پايين او را برمي‌دارد در بغل مي‌گيرد. بسياري از مرد‌ها هستند كه بچه‌هاشان را دوست مي‌دارند اما اگر بچه وقتي بيايد كه موعظه مي‌كند و بيفتد ديگر از منبر نمي‌آيد پايين بچه را بردارد بغل بگيرد اگر چنين كاري كند همة مردم مي‌خندند به او مي‌گويند: خوب بچه افتاده چه خبر است؟

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 149 *»

نهايت دامنش به پاش پيچيد افتاد ديگر نبايد تو موعظه‌ات را قطع كني و بيايي او را برداري. حالا شما فكر كنيد كه آيا پيغمبر مردي بود ضعيف النفس؟! از اين جهت طاقت نياورد و رفت بچه‌اش را برداشت؟! نه, بلكه امام حسين شخص بسيار بزرگي است چنان بزرگ كه والله پيغمبر مفتون بود در محبت امام حسين كه والله نتوانست خود را نگه دارد با آن قوتي كه داشت! پيغمبر والله در ملك خدا كسي قوتش را نداشت, جبرئيل آن‌قدر قوت نداشت، روح‌القدس آن‌قدر قوت نداشت. دلِ هيچ خلقي, دلِ هيچ قويي، دلِ هيچ شجاعي قوي‌تر از دل پيغمبر خدا نيست قدرت خدا توي دلش است! با آن عظمت و كبريائي كه داشت والله وقتي حسين مي‌افتاد طاقت نمي‌آورد بي‌اختيار مي‌دويد از منبر پايين كه حسينش پاش به دامن پيچيده و افتاده. پس ببينيد كه امام حسين را از خودش دوست‌تر مي‌دارد گاهي هم مي‌فرمود: حسين مني و انا من حسين حسين مثل روح من است حسن مثل روح من است علي مثل روح من است.

پس ايشان بهتر از جان خود را در راه خدا داده‌اند پس جهاد كرده‌اند در راه خدا. مال امام حسين مگر مال كيست كه به تاراج رفته؟ مال پيغمبر است. مي‌فرمايند: انت و ما لك لأبيك تو و آن‌چه داري مال پدر تو است. خيمه‌هايي كه آتش زدند خيمه‌هاي كه بود؟ بچه‌هايي كه اسير كردند بچه‌هاي كه بود؟ و هكذا آن‌چه داشت سيدالشهداء مال پيغمبر بود و او اولي بود به حسين از جان حسين و مال حسين النبي اولي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 150 *»

بالمؤمنين من انفسهم نبي اولي است به مؤمنين از جان مؤمنين خصوص مثل حسين كه جان پيغمبر است. پس والله تيرها را به جگر پيغمبر مي‌زدند والله صدمه‌ها تمامش به پيغمبر مي‌خورد و از جان عزيزترش را در راه خدا داده بود. همچنين حضرت امير والله حسين را از خودش دوست‌تر مي‌داشت از جان خودش دوست‌تر مي‌داشت. طبيعت مادر را كه مي‌داني نسبت به فرزندش. فاطمه گاهي سر حسين را شانه مي‌كرد و اگر از سر او مويي كنده مي‌شد به واسطة شانه كردن, حضرت فاطمه سلام الله‌عليها مي‌نشست هاي‌هاي گريه كردن, چرا؟ باز همچو خيال نكني كه به اين جهت بود كه حضرت فاطمه قلب ضعيفي داشت كه اگر يك مو كنده مي‌شد از سر بچه‌اش گريه مي‌كرد, نه بلكه حضرت فاطمه سلام‌الله‌عليها زني است كه در توي زن‌هاي عالم بلكه در توي مردهاي عالم, پاي ائمة طاهرين بيرون, حضرت فاطمة زهرا سلام‌الله‌عليها دلي دارد كه از تمام دل‌ها بزرگ‌تر است چنان دل بزرگي دارد كه از تمام دل‌هاي جميع مقربين درگاه خدا بزرگ‌تر است. والله اقرب است به خدا از نوح و ابراهيم, از موسي و عيسي اشرف است جليل‌تر است از پيغمبران. براي او دل‌نازكي خيال مكن مثل دل اين زن‌ها كه به اندك چيزي دلش بسوزد و گريه كند, لكن باز بدان والله بي‌طاقت بود در محبت امام حسين صلوات‌ الله‌ عليه.

پس جميع مؤمنان كأنه جانشان را و مالشان را و بهتر از جانشان را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 151 *»

در راه خدا دادند ديگر ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم «اَنْفُس» را كسي «اَنْفَس» خوانده باشد و معني كني بجا است، اَنْفَسَهُم بخواني يعني بهترين‌شان را گرفت به اين‌طور مي‌شود معني كرد.

پس مؤمنين جان داده‌اند در راه خدا واقعاً، اگرچه حالا اسبابش براشان موجود نيست در ظاهر ولي داده‌اند واقعاً.

باز يك‌خورده ملتفت باشيد و باز براي زيادتي بصيرت تو كه شعورت زياد شود عرض مي‌كنم و از روي شعور گريه كني من مي‌خواهم از حالا تا روز قيامت متصل گريه كني نه همين حالا.

باز همين مضموني كه عرض مي‌كنم حديث است: اگر سيدالشهداء را دوست‌تر نداري از جان خود مؤمن نيستي. اگر در قلب خود ببيني اين را كه ايشان را از جان خود دوست‌تر نمي‌داري مأيوس باش از رحمت خدا و هركه مأيوس باشد از رحمت خدا, فكر كن ببين آيا اين مؤمن است؟ نه البته كافر است. پس فكر كن همين‌جور اغلب زن‌ها اغلب بچه‌ها اغلب مردها همين‌طور خيلي از ضعفاي مؤمنين اگر اين را مي‌بينند در خود پس شكر كنند خدا را كه خدا اينها را از همچو طينتي خلق كرده. همين‌جور پيغمبر فرمايش مي‌كند كه هركس مرا دوست تر از خودش ندارد از امت من نيست. و اين حديث را سني‌ها قبول دارند و روايت مي‌كنند ديگر مني‌ها نمي‌توانند وازنند. مي‌فرمايد: هركس مرا دوست‌تر از خود ندارد امت من نيست. چرا؟ خدا همين حكم را كرده است.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 152 *»

مي‌فرمايد: النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم پس اگر يك جايي پيغمبر يك چيزي احتياج داشته باشد مثلاً تو ناني داشته باشي و پيغمبر نان نداشته باشد و تو بميري از گرسنگي بايد نانت را به پيغمبر بدهي و خودت بميري چرا كه او اولي است از خود مؤمنين پس نانت را بده و خودت بمير كه او جانش به سلامت باشد و هزار مثل من و تو بميريم نقلي نيست.

باز دقت كنيد ان‌شاءالله اين‌هايي كه عرض مي‌كنم فضائل متعارفي نيست اينها امر خدايي است بايد اعتقاد كرد. ببينيد يك آدمي باقي باشد و ده گوسفند را هر روز بكشند, ده گوسفند بدهند بكشند كه انساني جانش به سلامت باشد سزاوار است, صدهزار گوسفند هم بدهند صدهزار گاو هم بدهند صدهزار شتر هم بدهند بكشند كه يك آدم جانش به سلامت باشد اگرچه الوف الوف از گوسفندها بكشند از گاوها بكشند از خرها بكشند جا دارد. همين‌طور پيغمبر خدا عزيزتر است از جميع مردم به قدري كه انسان نسبت به ساير حيوانات عزيزتر است از حيوانات. پيغمبر خدا9 پيش خدا خيلي عزيزتر است مكرم‌تر است مقرب‌تر است. والله اگر جميع روي زمين از گرسنگي بميرند و جان پيغمبر سلامت باشد خدا باكش نيست, و اگر خاري به پاي پيغمبر برود خدا باكش است و راضي نيست از اين جهت حكم كرده به اين. و كسي كه دين مي‌خواهد و مذهب مي‌خواهد اين‌ها را قبول مي‌كند كسي كه دين و مذهب

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 153 *»

نمي‌خواهد باز نقلي نيست كه قبول نكند. ابابكر قبول نكرد به جهنم رفت. عمر قبول نكرد به جهنم رفت. هر منافقي كه قبول نكرد به جهنم رفت.

خدا مي‌فرمايد: النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم يك‌پاره حرف‌ها هست كه مي‌ترسم از بعضي ضعفا كه عرض كنم. نمونه‌اش اينكه چنان مكرّم بود اين پيغمبر در نزد خدا كه اگر ميل مي‌كرد به زني و به خاطر مباركش خطور مي‌كرد كه فلان زن خوشگل است اگر مال من بود بد نبود, به شوهرش حرام مي‌شد. باز اين‌ها نمونه است كه عرض مي‌كنم اگر پيغمبر چشمش به زني مي‌افتاد خوشش مي‌آمد زن هركس كه بود شوهرش بايد كور شود لامحاله طلاقش بدهد. اين حديثش باز توي سني‌ها هم هست و معروف است كه پيغمبر اگر ميل كند به زني از زن‌ها, ديگر بايد آن‌ها كور شوند و طلاق بدهند ممنون هم باشند، توي دلشان هم خوشحال باشند كه اين زن الحمدلله نصيب پيغمبر شد چون ميل داشت, من واگذاشتم. مثل اينكه هر سوغاتي هركس براي پيغمبر ببرد بايد ممنون باشد كه همچو سوغاتي را قبول كرده‌اند هيچ حرجي و تنگي در دل خود نبيند منتي بر سر پيغمبر نبايد بگذارد و اگر منتي داشته باشد پيغمبر منّت‌كش كسي نيست تا بخواهد منت بگذارد خواهد گفت آن خودت و آن زنت و آن مالت. خيال مكن كه پيغمبر به مالت محتاج است بايد ببري و ممنون هم باشي كه قبول كرده و هي شكر كني خدا را كه من

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 154 *»

داشتم چيزي را كه به كار او آمد و شكر اين و حظّ اين اگرچه ثوابت هم ندهند تو را بس است. و مكرر عرض كرده‌ام كه مؤمنين را بر فرضي كه هيچ ثواب ندهند همين‌كه چيزي را هديه كند در راه خدا, چيزي را برد پيش پيغمبر همين كه او منت گذارد و قبول كرد حظش والله ثوابي است كه مافوق ندارد و حال آنكه والله ثواب‌هاي عظيم عظيم هم مي‌دهند.

هركس مسرور كند پيغمبر را والله خدا را مسرور كرده. حتي آنكه اگر يك گلي به دست پيغمبر بدهي و پيغمبر از بوي آن خوشش بيايد والله تو را مي‌برند به بهشت. هركس مسرور كند پيغمبر را خدا را مسرور كرده و هركس مسرور كند خدا را, خدا او را محزون نخواهد كرد. نص حديث است عرض مي‌كنم هركس خدا را مسرور كند خدا راضي نمي‌شود به حزن او. پس اگر كسي يك گلي به دست پيغمبر بدهد مي‌بيني به همين مسرور مي‌شود خدا و لامحاله خدا كه مسرور شد, و همين تدبير را هم خودش كرده, خدا كه مسرور شد اين هرقدر احمق باشد هرقدر مانع داشته باشد خدا است اقدر القادرين خدا است ارحم الراحمين و خدا راضي نخواهد شد براي او مگر بهشت را و مخلداً مي‌برد او را به بهشت.

پس عرض مي‌كنم كه حكم كرده خدا كه پيغمبر را ترجيح بدهيد بر خود و والله بر مؤمنين دشوار نيست, مؤمن حظ مي‌كند كه خدا همچو حكم كرده لكن كافر دشوارش است مي‌گويد: اين چه حكمي است كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 155 *»

اگر پيغمبر بخواهد زنم را ديگر بر من حرام باشد مالم را بخواهد مالش باشد!. و بدانيد آني كه مشكل است اين حكم بر او والله پيغمبر مالش را نمي‌خواهد زنش را نمي‌خواهد. مؤمن بايد ممنون خدا باشد كه اين حكم را كرده است كه پيغمبر چيزي ضرور داشته باشد كه آن چيز را داشته باشد و او مصرف برساند تا خوشحال باشد. پس صريح قرآن است كه مي‌فرمايد: النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم پس نبي اولي است به تمام مؤمنين از نفسشان چه در امور دنيا چه در امور آخرت, هرچه را كه پيغمبر بخواهد مالش است ديگر بر تو حرام است. اگر زني را پيغمبر بخواهد و زن تو باشد بر تو حرام است. ديگر يك منافقي اگر مي‌بيند كه توي دلش چيزي هست او آرام باشد پيغمبر زن او را نمي‌خواهد.

زن زيد را يك وقتي نظرشان افتاد ديدند, و آن وقت عرب‌ها پري رو نمي‌گرفتند و حالا هم همين‌طورند و با وجودي كه سال‌ها است كه در اسلام نشو و نما كرده‌اند باز پري صورتشان را نمي‌گيرند. خلاصه آن وقت‌ها هم همين‌طورها بودند و اين زن زيد خويش پيغمبر هم بود و او را پيش از آني كه به زيد بدهند في‌الجمله زمزمه‌اي بود كه به پيغمبر بدهند و لكن پيغمبر رأيشان قرار گرفت كه به زيد بدهند او را, خودشان اقبال نكردند چون زيد را خيلي دوست مي‌داشتند به زيد دادند تا يك‌وقتي نظرشان افتاد به زن زيد گفتند: تبارك الله احسن الخالقين او هم به زيد گفت كه: پيغمبر مرا ديد و اين را گفت. زيد هم في‌الفور همان‌جا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 156 *»

طلاق گفت او را و بعد پيغمبر هم گرفت او را. خلاصه حالا منظور اين است كه اتفاق افتاده. در حديثي پيغمبر مي‌فرمايد: هركس مرا از خودش دوست‌تر ندارد او از امت من نيست. هركس در نفس خودش خود را عزيزتر از پيغمبر بداند امت پيغمبر نيست.

باز عرض مي‌كنم كه اگر كسي در دل خود گران ببيند اين را, تا زنده است برود مشق كند كه اين حالت را برود از سر بيندازد شايد خورده‌خورده توبه كند و كم‌كم آسانش باشد. پس عرض مي‌كنم تا زنده‌ايد ان‌شاءالله مشق كنيد كه گران نيايد بر شما, بدانيد البته خدا پيغمبر را از شما دوست‌تر مي‌دارد «سهل سركه‌اي مي‌خواهد كه از آب ترش‌تر باشد». سهل دوستي است كه خدا پيغمبر را از شما دوست‌تر بدارد. پس پيغمبر را چون دوست‌تر مي‌دارد پس جميع خيرها را براي پيغمبر مي‌خواهد.

پس فرمودند: هركس مرا از خودش دوست‌تر ندارد از امت من نيست. و والله هركس خودش را از پيغمبر دوست‌تر بدارد از امتش نيست و كافر است و مخلد است در آتش جهنم و عرض مي‌كنم: اگر مي‌بينيد گران است بر شما, تا هنوز نمرده‌اي مشق بكن تا اينكه اين را بر خود هموار كني و هركس اين را بر خود هموار نكرد ديگر به دوش خود كند عذاب ابدي را.

همچنين فرمودند كه هركس فرزندان مرا از فرزندان خودش

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 157 *»

دوست‌تر ندارد از امت من نيست. مؤمن امام حسين را از فرزندان خود البته بايد بيشتر دوست بدارد. سكينه را از دختر خودش البته بايد بيشتر دوست بدارد تمام مؤمنين بايد اين‌طور باشند. همچنين فرمودند هركس مال مرا از مال خودش دوست‌تر ندارد و مال مرا بهتر حفظ نكند از مال خود, از امت من نيست.

عرض مي‌كنم مؤمن والله منت خدا را قبول دارد كه الحمدلله خدا چنين حكم آسان سهلي قرار داده كه من منت بدارم و قبول كنم, الحمدلله كه ما را داخل آدم دانسته كه گفته شما او را از خود دوست‌تر بداريد. عيال ما را داخل آدم دانسته كه گفته عيال او را از عيال خود دوست‌تر بداريد. مال ما را داخل چيزي پنداشته و داخل مال دانسته كه گفته مال او را از مال خود دوست‌تر بداريد.

خلاصه اين‌هايي كه عرض مي‌كنم اصل دين و اصل مذهب است اينها ديگر هيچ نسخ هم ندارد اين‌جور بايد مشق كرد كه حالت همچو حالي باشد كه هرچه منسوب به پيغمبر است پيش تو عزيزتر باشد جليل‌تر باشد از آن‌چه منسوب به خودت است گران هم نيايد بر تو اين مطلب و اگر گران آمد عرض كردم تا زنده‌اي برو كاري بكن كه گران نيايد چرا كه پيغمبر پيغمبر خدا است مقرب درگاه خدا است خلق را خدا، تمام براي او خلق كرده پس عزيزتر است پس جليل‌تر است پس بايد بر خود هموار كرد و اين‌ها را اگر بر خود هموار كردي و آن‌ها را اگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 158 *»

از خود عزيزتر دانستي آن وقت يقيناً مي‌گويي: يا ليتني كنت معك فافوز فوزاً عظيماً همين‌جور اگر شدي الآن شهيدي در خون خود غلطيده‌اي و والله كسي كه در راه خدا شهيد شد تمام گناهان او آمرزيده است.

اين است كه حضرت سيدالشهداء در بيني كه مي‌آمدند بيايند به كربلا چادري ديدند بلند بر سر پا, پرسيدند: اين چادر كي است؟ عرض كردند اين مال عبيدالله بن حرّ جعفي است. پيغام براي او دادند كه تو گناه زياد كرده‌اي حالا بيا ياري مرا بكن تا خدا تو را بيامرزد و آن بدبخت هم ياري نكرد.

خلاصه منظور اين است كه كسي كه در راه خدا كشته شود هرچه گناه داشته باشد آمرزيده مي‌شود. قتل در ركاب امام كفارة جميع گناهان است اگرچه به سنگيني آسمان‌ها و زمين‌ها و به عدد ستاره‌هاي آسمان‌ها و ريگ بيابان‌ها و كف درياها باشد.

و ايني كه عرض مي‌كنم عجيب نيايد به نظرت, وقتي روضه‌خوان مي‌خواند كه گرية بر سيدالشهداء چقدر ثواب دارد, نه خيال كني محض تحريص و ترغيب اين‌ها را فرموده‌اند نه والله شوخي نيست بلكه گرية بر سيدالشهداء همين قدر كه شخص منافق نباشد بلكه منافق هم اگر گريه كند بر سيدالشهداء باز تا توي دنيا هست سالم است, بچه‌اش ناخوش است چاق مي‌شود لكن آن نفع دخلي به نفع آخرتي ندارد كه به مؤمن مي‌رسد. آن نفعي كه به مؤمن مي‌رسد به همه‌كس نخواهد رسيد و الا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 159 *»

شمر هم گريه كرد، عمر سعد هم گريه كرد, يزيد در مجلس خودش كه نشسته بود و اهل‌بيت را آوردند داخل مجلس كردند يزيد گريست تمام اهل مجلس گريستند آن حالت را كه ديدند بي‌اختيار شدند. پس گريه كردند لكن گريه‌شان به كارشان نمي‌آيد لكن دنياشان آباد شد چند صباحي كه در دنيا بودند دنيا اقبالي به آن‌ها داشت. و اين‌ها را والله هيچ اغراق خيال مكن اگر اغراق خيال مي‌كني نقص در ايمان تو است.

پس هيچ شك مكن كه هركس كه ببيند در خود كه: يا ليتني كنت معك و آرزوي اين كند كه كاش آن‌جا بودم و كشته مي‌شدم, قتيل است در راه خدا و شهيد است اگر چه در رختخواب خود به حَتْفِ اَنْف([1]) بميرد. حالا كه شهيد است شهداء آن‌چه كرده باشند خدا مي‌بخشد. ببينيد حرّ كه آن گناه به آن عظيمي را كرد كه آمد سر راه بر سيدالشهداء گرفت و دل‌هاي اهل‌بيت را ترسانيد خودش عرض كرد: ارعبت قلوب اهل‌بيت نبيك خودش مي‌دانست كه گناه عظيمي كرده است و از بس گناه عظيمي كرده بود گمانش اين بود كه او را حضرت راه به خودش نخواهد داد گمان نداشت كه توبة او را قبول كنند اين بود كه به التماس دو دستش را بر سر گذاشت و عرض كرد: هل لي من توبة آيا از اين گناهي كه من كرده‌ام مي‌شود توبه كرد، توبة من قبول مي‌شود فرمودند: نعم ان‌تبت تاب

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 160 *»

الله عليك و همان قبول كردن سيدالشهداء توبة او را, قبول كردن خدا بود.

پس تمام معصيت‌ها را شك نداشته باش كه خدا مي‌آمرزد. والله به قدر بال مگسي اشك در اين مصيبت اگر بريزي در تمام عمر يك دفعه، تمام معصيت‌ها را كه كرده‌اي خدا مي‌آمرزد باز مي‌خواهم عرض كنم كه اگر كسي در تمام عمر يك‌دفعه متذكر شود و در آن مصيبت مهموم و مغموم شود دلش بسوزد اشكش جاري شود والله حديث دارد كه اگر محزون شدي در مصيبت آن حضرت پيش از اينكه اشكت بريزد تو را مي‌آمرزد. پس اگر كسي در تمام عمر يك‌دفعه محزون شود در مصيبت آن حضرت خدا مي‌آمرزد او را به شفاعت حضرت سيدالشهداء.

پس اين چه امر بزرگي است كه هر سال تجديد مي‌كنند مجالس تعزيه‌داري را! پس خيال مكن سرسري است بلكه به طور جدّ و به طور جهد بدان بهترين اعمال است هيچ عملي به اين بي‌ريائي نمي‌شود. اين نمازها كه بهترين اعمال است و ستون دين است كه مي‌بيني چقدر خراب است اما حزن بر سيدالشهداء هيچ جاش نقص برنمي‌دارد هيچ‌جا ريا توش نيست دلش مي‌سوزد, اشكِ ظاهر را مي‌شود ريا كرد اما دل سوخته بي‌ريا خالصاً مخلصاً لله و في الله عمل خالص است. و آن عملي كه خالص است آن دين خدا است. آن دين خالصي كه الا لله الدين الخالص والله دين خالص گريه در همين قضية صحراي كربلا است. پيغمبران گذشته اين بود دينشان و دأبشان و دَيدنشان براي امتشان, آن‌ها كه منافق

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 161 *»

نبودند تقيه از آن‌ها نمي‌كردند به آن‌ها مي‌گفتند. همچنين از حالا تا روز قيامت دين خالصي را كه خدا خواسته همين تعزيه‌داري حضرت سيدالشهداء است اين است روح تمام عمل‌ها كه تمام نمازهاي ناقص را تمام مي‌كند تمام روزه‌هاي ناقص را كامل مي‌كند جميع اعمال را اصلاح مي‌كند. وقتي معصيت را بردارد عمل ناقص را بهتر اصلاح مي‌كند. ببين تو يك گناه كرده‌اي و اين اشك بر سيدالشهداء آن يك گناه را پاك مي‌كند يا نه؟ البته پاك مي‌كند.

ملتفت باش كه اين‌ها را اگر خوب ياد بگيري ديگر اگر مني ناصبي، عُبيد زيادي بگويد: گريه بر سيدالشهداء مصرفي ندارد اگر توي آستين سيدالشهداء باشي تو را مي‌گيرند مي‌برند به جهنم! و گفته بودند همين حرف را پارسال، فكر كن كه تو اگر توي آستين سيدالشهداء باشي تو را مي‌كشند مي‌برند به جهنم؟ اگر چنين است پس پناه به كجا ببريم؟ ديگر چه چاره كنيم؟ اي سگ! اگر به گرية بر سيدالشهداء كسي به بهشت برود چطور مي‌شود؟ كه توي آستين سيدالشهداء كسي باشد و او را بكشند ببرند به جهنم.

پس دقت كنيد ان‌شاءالله و بدانيد اين عمل بزرگ‌ترين اعمال است دين خالص است براي خدا در زمان‌هاي پيش و از وقتي كه آمد پيغمبر تا حالا تا روز قيامت دين خالص بي‌ريا بي‌سمعه بي‌مشقت كه خدا از مؤمنين خواسته همين است. و اين دين خالص را پيغمبران از هركس كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 162 *»

نترسيدند گفتند, ماها هرجا كه تقيه نكنيم مي‌گوييم.

پس اگر جايي دچار عُبيدِ زيادي شدي و مباحثه كرد با تو, بگو اين گريه آيا يك معصيت را پاك مي‌كند يا نه؟ هيچ ثوابي هم ندهند, لابد مي‌شود بگويد: پاك مي‌كند, مگر از شيعه نترسد ناصبي شود خارجي شود, حالا يك گناه را كه مي‌آمرزد پس دو تا گناه را هم مي‌آمرزد بيشتر را هم مي‌آمرزد, آن وقت بگو: چيزي كه گناه را مي‌تواند بشويد آيا عمل ناقص را اصلاح نمي‌كند؟ حالا عملي باشد مثل نماز هرچه ناقص باشد نجس كه نيست همين‌قدر است كه ناقص است وقتي گريه گناه را بيامرزد والله كفاره خواهد شد براي اين اعمال ناقصه. همين‌طور روزه‌هاي ما اگرچه ناقص است لكن اين گريه اصلاحش مي‌كند. پس عمل‌هاي ناقص را تمامش مي‌كند.

اين مصيبت اكسيري است كه تمام عمل‌هاي ناقص را اصلاح مي‌كند نماز تمامِ مقبولي مي‌برد پيش خدا روزة تمامِ مقبولي مي‌برد پيش خدا آن گناهان را مي‌آمرزد. آب مي‌شويد پاك مي‌كند, والله از اين آب‌هاي طاهر قوتشان بيشتر است. آب‌هاي طهور و طاهري است كه قوتشان آن‌قدر است كه مي‌فرمايند: در روز قيامت زبانه مي‌كشد جهنم رو به اهل محشر, مي‌بينند ملائكه عن‌قريب است كه شعلة او گرفت تمام اهل محشر را, در توي دنيا كساني كه گريه‌ كرده‌اند بر سيدالشهداء اشك‌هاي چشم آن‌ها را ملائكه در شيشه‌ها ضبط كرده‌اند آن وقت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 163 *»

مي‌آرند و مي‌پاشند آن‌ها را به آتش, آتش پانصد سال راه فرار مي‌كند آن وقت كفار را مي‌سوزاند و از مؤمنين و گريه‌كنندگان برمي‌گردد و رو به كفار مي‌رود.

پس اين آب طاهري است چطور پاك است كه والله هرچه بخواهي بگويي نمي‌شود تعريفش كرد كه چقدر پاك است و چقدر پاك‌كننده است قطرة او مثل كر است! آب‌هاي دنيا يك‌جوري است كه آب‌هاي كم،  چيزي كه به آن مخلوط شد مستحيل مي‌شود به آن‌چيز, او يك آبي است كه يك خورده‌اش را به درياي نجاست بزني همه را مي‌شويد و پاك مي‌كند. پس اين است آب طهور و اشك چشم شراب طهوري است كه خدا آماده كرده براي اولين و آخرين. اين است كه همه در اين مصيبت گريه كرده‌اند همه اين آب را تحصيل كرده‌اند.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 164 *»

مجلس پنجم

 

(چهارشنبه پنجم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 165 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمة فارسي اين آية شريفه اين است كه خداوند عالم فرموده كه: خدا خريده است از مؤمنان جان‌هاي ايشان را و مال‌هاي ايشان را و در عوض اين جان و مال و جزاي اين جان و مال بهشت خود را قرار داده. و اين كساني كه فروختند جان و مالشان را به خدا نه همة مؤمنانند بلكه اين مؤمنان علامتي دارند و علامتش اين است كه: بعد از آمدن پيغمبر آخرالزمان9 و بعد از نزول قرآن و بعد از نزول اين آية شريفه جنگ مي‌كنند در راه خدا. و كساني كه يك‌خورده سررشته از عربي دارند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 166 *»

مي‌دانند پيش‌تر گفته لفظ گذشته گفته پس معلوم است معامله در وقت‌هاي پيش واقع شده ديگر شايد وقتش عالم اَلَست باشد.

اما علامتي كه مردم به آن بشناسند كه آن‌ها كيانند كه جان و مالشان را دادند به خدا از روي اشدّ رضا و رغبت و هيچ كراهتي در قلب نداشتند, و آن‌چه خداوند عالم قرار داده در ميان بندگانش اين است كه هركس معامله با اكراه كرده حكم كرده كه باطل است هر عقدي باشد همين كه طرفين راضي نيستند حكم مي‌كنند تمام علماي اسلام بلكه تمام انبياء كارشان اين بوده كه حكم مي‌كردند كه طرفين بايد راضي باشند. پس وقتي خدا خواست بخرد جان و مال مؤمنين را بايد آن‌ها راضي باشند نه از روي اكراه و اجبار باشد پس خدا راضي بود به اين معامله, آن‌ها هم كه فروختند راضي بودند. و همة خلق در قوه‌شان نبود كه اين بيع و شراء را بكنند.

و اگر كساني پيدا شوند بيع و شرائي لابداً مي‌كنند لكن در دل گراني دارند نهايت بروز نمي‌دهند, اظهارش را نمي‌كنند و باز اين جور معامله كه صحيح شده با وجودي كه بايع و مشتري بسا آنكه در قلب راضي نباشند به آن، سببش را فكر كنيد سببش اين است كه خلق چون خبر از قلب بعضي نداشتند همين كه مردم مي‌گويند به زبان من راضيم, به همان اكتفا مي‌كنند به جهتي كه از قلب يك‌ديگر نمي‌توانند خبر بشوند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 167 *»

حالا فكر كنيد ببينيد كه خدايي كه به قلب انسان مطّلع است چنان‌كه به زبان مطّلع است و قرار نداده كه معامله‌اي كه رضا توش نباشد صحيح باشد, اين خدا اجلّ از اين است كه خودش امري كند و خودش خلاف آن را بكند.

پس تمام خلق عاجز بودند كه جان و مال خود را در راه خدا بدهند و ممنون خدا هم باشند كه خدا جان و مال آن‌ها را قبول كرده است. پس عرضه كردند اين معامله را در عالم ذرّ به تمام خلق و تمام خلق عاجز شدند اين بار را به دوش خود كشند چرا كه معلوم است اين كار را نمي‌كنند, منافقين كه بدتر و كورتر, پس مخصوص مؤمنين شد. مؤمنين هم كه نخواستند دروغ بگويند به خدا, ضعيف‌هاي مؤمنين هم اين‌قدر اعتقاد دارند كه خدا از قلبشان آگاه است.

پس مؤمنين اگر در قلب كراهت داشته باشند نمي‌آيند به زبان بگويند اين بار گران را ما مي‌كشيم, همين كه ديدند بار گراني است و نمي‌توانند بكشند به زبان هم گفتند: اين بارِ سنگيني است ما نمي‌توانيم اين بار را بكشيم. اين است كه مي‌فرمايد: انا عرضنا الأمانة علي السموات و الارض و الجبال فأبين ان يحملنها.

انسان وقتي فكر نمي‌كند در اوضاع صحراي كربلا خيال مي‌كند دعوائي اتفاق افتاد و كسي كسي را كشت و تمام شد و رفت!. فكر كنيد ان‌شاءالله اين امر امري است كه خداي عالِم به جميع اسرارِ ظاهر و باطنِ

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 168 *»

جميع خلق در كتاب خود خبر داده از آن, مي‌فرمايد: ما عرضه كرديم آن امانت را بر آسمان‌ها و زمين‌ها و كوه‌ها فأبين ان يحملنها ابا كردند كه آن بار را بر دوش كشند و اشفقن منها همه ترسيدند از آن بار, ديگر معلوم است خدا هم نمي‌آيد به زور گردنشان بگذارد اين بار را با وجودي كه طاقت آن را ندارند, تكليف مالايطاق نمي‌كند جبر نمي‌كند. پس آسمان‌ها و زمين‌ها و جبال عرض كردند خداوندا ما طاقت نداريم متحمل اين بلا بشويم.

پس حالا ان‌شاءالله بدان كه: انا عرضنا الامانة يعني عرضنا الشهادة علي السموات و الارض و الجبال فأبين ان يحملنها و اشفقن منها پس ابا كردند كه آن بار شهادت را به دوش خود كشند, ترسيدند مي‌دانستند نمي‌توانند از عهده برآيند و حملها الانسان و انسان اين بار شهادت را به دوش خود كشيد ديد طاقت دارد و مي‌تواند به دوش خود كشد انه كان ظلوماً جهولاً به جهت آنكه آن انسان مظلوم بود, كسي نمي‌داند كه اين انسان چقدر مظلوم است خدا مي‌داند كه چقدر مظلوم است آن انسان. جهول است يعني مجهول‌القدر است. ببينيد كه چه انساني است كه اين بار گران را به دوش كشيده! و تمام خلق اولين و آخرين عاجز بودند با وجودي كه خودش محتاج نبود اين بار را به دوش خود بكشد!.

ان‌شاءالله فكر هم بكنيد دقت كنيد ببينيد اين انساني كه اين بار را به دوش كشيده او خودش كه محتاج نبود اين بار را بكشد و شهيد شود.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 169 *»

به‌جهتي كه شماها اقلاً مي‌دانيد كه هرقدر و هركس هرچه عامي باشد اين قدر را مي‌داند كه ائمة طاهرين: گناهكار نيستند تقصيري نكرده‌اند بلكه عبادي هستند مكرمون, خدا خودش خبر داده. و ديروز عرض كردم هر آيه در قرآن مصداقي دارد و اگر مصداقي نداشته باشد دروغ خواهد شد نعوذبالله! پس جماعتي هستند كه خدا مي‌گويد: عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون طايفه‌اي هستند كه اين جورند عبادي هستند مكرمند در نزد خدا هيچ فضولي نمي‌كنند هوائي ندارند هوسي ندارند سابق نمي‌شوند بر قول به خدا كه چنين كن و چنين كن, خدا هرچه امرشان مي‌كند مي‌كنند يفعلون ما يؤمرون پس اين‌ها يك سر مويي تقصير ندارند. و حالا كه خدا گفته, يك كسي همچو جوري بايد باشد, همچو كساني بايد باشند و شما مي‌دانيد كه اين كسان ائمة طاهرينند صلوات‌الله‌عليهم.

پس بدانيد اين‌ها جان و مالشان را دادند و رضا هم بودند كراهت هم نداشتند مع‌ذلك سيدالشهداء خودش محتاج به اين معامله نيست. ببينيد در آن وقتي كه سيد الشهداء غرق جنگ بود و هي مثل برگ خزان مي‌ريختند, در آن بين كاغذي از آسمان آمد روي قاش زين نشست, برداشت خواند ديد نوشته بود در آن‌كه: يا حسين ما شهادت را بر تو حتم نكرده‌ايم تو اگر نمي‌خواهي كشته شوي, كشته مشو. دقت كنيد و با بصيرت هرچه تمام‌تر فكر كنيد, نوشته بود: ما شهادت را حتم نكرديم بر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 170 *»

تو به جهت آنكه تو خودت كه تقصيري گناهي نداري كه لامحاله بايد كشته شوي, خودت حتم هم كه نيست كه كشته شوي نمي‌خواهي كشته شوي كشته مشو. در همان نوشته نوشته بود: كه ما از آن منزلتي كه به تو وعده كرديم كه به تو بدهيم يك پر كاهي از آن درجة تو هم نمي‌كاهيم كم نمي‌كنيم مع‌ذلك نمي‌خواهي كشته شوي كشته مشو و اين‌طور جنگ‌كردن ضرور نيست, اين‌طور جنگ كردن كه خود را  اين همه به مهلكه بيندازي لازم نيست, مي‌خواهي اين‌ها كشته بشوند بگو «موتوا»  همه مي‌ميرند.

عرض كرد: خداوندا عهدي كرده‌ام و آن عهد را مي‌خواهم به عمل بياورم خصوص بعد از آنكه جميع ياوران من كشته شده‌اند و من حالا ديگر اميدي ندارم به زندگي دنيا بعد از كشته شدن اين جوانان خصوص جواني مثل علي‌اكبر. و وقتي بر بالين علي‌اكبر آمد گفت: علي الدنيا بعد العفا. حالا ببينيد كه سيدالشهداء براي علي‌اكبر چقدر دلش سوخت و به درد آمده بود! خودش مي‌داند و خودش ديگر مردم نمي‌توانند تصور كنند چقدر دلش به درد آمده بود!. هي مردم مي‌آمدند اذن مي‌گرفتند و مي‌رفتند و كشته مي‌شدند هيچ‌جا نيست كه وقتي فلان‌كس مي‌رفت حضرت گريه كردند لكن علي‌اكبر همين كه پشت كرد برود حضرت نگاهي به قد و قامت علي‌اكبر كرد يادش آمد كه اين شبيه پيغمبر است چشمش گريان شد رو به آسمان عرض كرد: خداوندا تو شاهد باش كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 171 *»

به جنگ اين‌ها فرستادم كسي كه شبيه‌ترين خلق بود به پيغمبر تو, از جهت خَلق از جهت رفتار از جهت گفتار بعينه مثل پيغمبر بود. معلوم مي‌شود كه خيلي دلش درد گرفته بود اين بود كه وقتي او را كشته ديد گفت ديگر بعد از تو عمر دنيا مزه نمي‌دهد گفت: علي الدنيا بعدك العفا بعد از تو ديگر مزه‌اي ندارد كه من زنده باشم. اين بود كه در جواب آن نوشته كه آمد عرض كرد: خداوندا من عهدي كرده‌ام مي‌خواهم به عهد خود وفا كنم خصوص بعد از آنكه جواني مثل علي‌اكبر رفته باشد, بعد از آن جوانان خاك بر سر دنيا.

باز به شرطي كه دل بدهي فكر كني باز عرض مي‌كنم فكر كن ببين اين كار پيش خدا و پيش خود امام چقدر آسان بود كه همان جوان‌ها را زنده كند. ملتفت باشيد عرضي نمي‌كنم كه دور باشد از ذهنهاتان. فكر كه نكنيد بسا آنكه غافل باشيد و ملتفت نشويد خودتان كه فكر كنيد حقيقتش به دست مي‌آيد ان‌شاءالله. ببينيد خدا كه مي‌توانست سيدالشهداء را راضي كند كه تو بعد از كشته شدن ياران و جوانانت حالا ديگر دلي نداري من آن‌ها را زنده مي‌كنم نقلي نيست, خدا بود و مي‌توانست آن‌ها را زنده كند و اين امرها بسيار واقع شده در دنيا كه خدا زنده كرده است جمعي را به جهت خاطر كسي. ايوبِ پيغمبر يازده دوازده پسر داشت و همه مردند گله‌اش را آب برد خانه‌اش خراب شد خدا امتحانش كرد و شيطان را بر بدنش مسلط كرد ناخوشش كرد تمام اوضاعش به هم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 172 *»

خورد. ملتفت باشيد حالا صبر را مي‌خواهيد ببينيد درست فكر كنيد صبر ايوب ميان همة پيغمبران معروف است و واقعاً صبر ايوب خيلي حكايت است, در ميانة پيغمبران معروف است پيغمبران همه مي‌گفتند: ما كه ايوب نيستيم صبر ايوب را نداريم, خدا به شيطان گفته بود كه من بندة صابري دارم كه هر صدمه‌اي به او برسد هيچ باكش نيست صبر مي‌كند. شيطان عرض كرد خدايا تو مسلط كن مرا بر او و ببين كه صبر نمي‌تواند بكند. خدا مهلت داد شيطان را عمداً و مسلط كرد بر ايوب و شيطان مسلط شد بر ايوب كه هركاري بخواهد بكند مسلط باشد به جز بر قلب ايوب و زبان ايوب گفت: مرخص نيستي تصرف در قلب و زبان او بكني ديگر هر كاري مي‌خواهي بكن. اين ملعون كمر عداوت ايوب را بست. آمد زراعتش را به سيلاب داد گله‌اش را تلف كرد اموالش را تمام كرد ايوب را مفلس كرد آن وقت آمد تمام بچه‌هاش را كشت خانه بر سرشان خراب كرد بعد آمد در بدن ايوب تصرف كرد. اين بود كه عرض كرد:  ربّ مسّني الشيطان بنُصب و عذاب او را ناخوش كرد عليل كرد.

تا يك وقتي با آن صبر كذايي خسته شد عرض كرد كه خدايا من واقعش اين است كه بيش از اين نمي‌توانم صبر كنم واقعش اين است كه من مرافعه دارم مي‌خواهم با تو در مجلس مخاصمه و مرافعه بنشينم. و همين‌طور لفظ مخاصمه در اخبار هست. خلاصه ابري پيدا شد بالاي سر ايوب كه بسيار خوب براي مرافعه حاضرم بگو ببينم حاكم ميان من و تو

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 173 *»

كي باشد؟ ايوب فكري كرد عرض كرد: حاكم خودت, تويي حاكم عدل, پيش خودت مي‌آيم, مرافعة خودت را قبول دارم. از آن ابر صدا آمد كه: بسم الله طرح مرافعه را بريز بگو ببينم تو پيش مي‌افتي يا نه؟ اگر تو پيش مي‌افتي بگو. ايوب بنا كرد گفتن كه من چطور نماز كردم چطور روزه گرفتم چطور صدمات خوردم چطور در راه خدا دادم, زراعتم به باد رفت گله‌ام تلف شد خانه‌ام خراب شد اموالم تلف شد بچه‌هام همه مردند فقر و فاقه و پريشاني غالب شد قوت نداشتم بخورم علاوه بر اين‌ها سرزنش دشمن بالاي همة اين‌ها حتي بر همان‌هايي كه مبعوث بودم آن‌ها به من سرزنش كردند كه تو اگر از جانب خدا بودي بايست خدا ترحم بر تو كند اگر از جانب خدا بودي خدا بايست ناخوشي را از بدنت بردارد تو اگر راست مي‌گويي مي‌خواستي به خدا بگويي نانت بدهد كه گرسنه نباشي, بر همة بلاها صبر كردم اما خدايا من از شماتت دشمن ديگر نمي‌توانم صبر كنم بچه‌ها رفتند هيچ, زراعت رفت هيچ, گاو و گوسفند و گله و رمه رفت، اموال رفت هيچ, گرسنگي‌ها هيچ, اين دردها هيچ, به همه صبر كردم لكن ديگر كار به اين‌جا انجاميده كه همان‌هايي كه مريد من بوده‌اند همان‌هايي كه شاگرد من بوده‌اند و دين از من اخذ مي‌كردند و از من فيض‌ياب مي‌شدند زبانشان بر سر من دراز شده و شماتت به من مي‌كنند مي‌گويند: معلوم است تو از جانب خدا نيستي اصلش همة حرف‌هات دروغ است اگر راست مي‌گفتي پس خدا نجاتت بدهد از اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 174 *»

بلاها, اگر تو بندة خدا بودي خدا نانت مي‌داد, خدايا من ديگر طاقت ندارم صبر كنم.

همة حرف‌هاش را كه زد آن ابر به چندين هزار صورت هر صورتي چندين هزار دهن هر دهني چندين هزار زبان به چندين هزار لغت بنا كرد براي ايوب حرف زدن كه اي ايوب آن امري را كه از من رساندي به خلق آيا به حول و قوة كه بود؟ آن نمازها و روزه‌ها و عبادت‌ها را كه كردي به توفيق كه بود؟ آن صبرها را كه كردي, كه طاقت به تو داد كه طاقت آوردي و صبر كردي؟ از اين قبيل صداها از آن ابر بلند شد. ايوب ديد حق به جانب خدا است انصاف داد مشت خاكي برداشت و بر دهان خود ريخت. گفت: استغفر الله اگر توفيق تو نبود حول و قوة تو نبود من هيچ كار نمي‌توانستم بكنم. بعد وقتي آن خاك را در دهنش ريخت و اعتراف كرد كه حق به جانب تو است خدا ترحمش كرد. آن وقت جميع آن‌چه از او رفته بود برگشت از مال و زراعت و گاو و گوسفند و اولاد و خانه و آن‌چه از او رفته بود زيادتر به او داد.

خلاصه حالا تفصيل اين‌ها را نمي‌خواهم عرض كنم منظور اين تفصيل‌ها نيست. حالا عرض مي‌كنم از جملة آن‌ها يازده پسرش بود در حال جواني خدا آن‌ها را هم زنده كرد به همين‌طور گله‌اش دو مقابل شد زراعت او دو مقابل شد بچه‌هاش دو مقابل شد و خدا ترحم كرد بر ايوب.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 175 *»

باري منظور اين است كه خدا است برگردانندة اولادي كه مرده‌اند و محض ترحم برمي‌گرداند اولاد را.

پس عرض مي‌كنم پيش خدا خيلي آسان بود كه جوانان امام حسين را هم زنده كند و تحويلش كند و مع‌ذلك حضرت سيدالشهداء صلوات‌ الله‌وسلامه‌عليه را ببينيد كه چه صبري داشت! كه اين همه بلا بر سرش آمد نگفت حالا ديگر من خسته شدم؛ بلكه چنان صبري كرد كه ايوب نكرد! هيچ تمنا نكرد كه خدايا علي‌اكبرم را مي‌خواهم برگرداني, عباسم را مي‌خواهم برگرداني. ملتفت باشيد باز از روي بصيرت فكر كنيد با وجودي كه اگر آن‌ها برمي‌گشتند هيچ از درجه و مقام او كم نمي‌شد هيچ خودش محتاج نبود به جهتي كه معصوم بود دامانش پاك بود از جميع گناهان. و به نصّ آية قرآن يك فرقه از خلق اين حالت را دارند كه: ماينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون فكر كنيد ببينيد اين بندگان كيانند؟ به غير از ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين كسي ديگر غير از ايشان, شما ان‌شاءالله مي‌دانيد نيست.

پس ايشان خودشان والله احتياج به شهادت ندارند احتياج به صبر در بلا ندارند ايشان درست سلوك كرده‌اند هرجور خدا خواسته يك سر مو پيش نيفتاده‌اند. پس كسي كه درست سلوك كرده خودش هيچ احتياج به شهادت ندارد. و لكن ببينيد بندگان ديگر خدا گناه مي‌كنند تمرّد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 176 *»

مي‌كنند مستوجب عذاب مي‌شوند مي‌گويد كاري بايد كرد كه عذاب آن‌ها را برداشت, و ترحم مي‌كنند بر بندگان.

پس ببينيد چقدر رحيم است! و خدا ببينيد كه چقدر ارحم‌الراحمين است كه چنين رحيمي خلق كرده! و ائمة طاهرينند والله اشداء علي الكفار رحماء بينهم براي كفار بسيار سختند و شديد, لكن رحماء بينهم ميانة مؤمنين رحيمانند. از براي مؤمنين نهايت رأفت را دارند!.

ببينيد هيچ پدري مي‌شود رحمش اين‌قدر باشد پدر خيلي مهربان است مادر خيلي مهربان است به طوري كه بسا ببينيد اغلب طبايع پدران و مادران اين است كه بچة خود را دوست مي‌دارند و هيچ بار فكر نمي‌كنند كه وقتي اين بچه بزرگ مي‌شود چيزي به ما مي‌دهد بلكه از بس دوست مي‌دارند بچة خود را زحمتش را مي‌كشند صدمه‌اش را مي‌خورند تربيتش مي‌كنند و هيچ تمنايي ندارند از بچه‌شان. اما فكر كنيد با وجودي كه پدرها اغلب‌شان اين‌طورند مادرها اغلب‌شان اين طورند كه به خيالشان خطور نمي‌كند كه يك وقتي يك منفعتي از اين به من مي‌رسد همين مي‌خواهد بچه‌اش بزرگ شود همين است اميدش, ديگر مي‌خواهد منفعت به آن‌ها برسد مي‌خواهد نرسد پس خيلي رحيم است به طوري كه همين كه مي‌خواهند ترحم را مثل بزنند مي‌گويند: مثل رحم پدر و مادر. حالا ببينيد هيچ پدري براي هيچ فرزندي اگرچه طمع هم از فرزند خود ندارد هيچ پدر رحيمي هيچ مادر رحيمي آيا مي‌آيد اين همه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 177 *»

بلا را به جان خودش بخرد و خودش هم هيچ محتاج نباشد؟ بلكه از براي اينكه مبادا اين پسرم يك وقتي پاش درد نيايد. و خودش هيچ احتياج نداشته باشد كه خود را به زحمت بيندازد براي راحت بچه‌اش. فكر كنيد دقت كنيد ببينيد چه عرض مي‌كنم.

حالا ببينيد والله ائمة طاهرين سلام‌الله‌عليهم از پدرِ مهربان والله مهربان‌ترند كه براي شما جان دادند و والله بهتر از جان دادند والله نمي‌توانم وصف كنم كه چقدر مهربانند به دوستان خود! و خدا مهربان‌تر است به بندگان خود. ارحم الراحمين است كه چنين پدر مهرباني براي مؤمنين خلق كرده. پس خودشان هيچ احتياجي به شهادت ندارند هيچ احتياجي ندارند به اسيري اهل بيتشان. فكر كن مگر سيدالشهداء كدام گناه را كرده بود كه كفاره‌اش اسيري سكينه بود؟! مگر كدام گناه را كرده بود كه كفاره‌اش اين بود كه دخترش را به كنيزي طلب كنند؟! كدام گناه را كرده بود كه زن‌هاشان را رويِ باز پيش نامحرم در شهرها در كوچه و بازارها بگردانند؟!.

فكر كنيد ان‌شاءالله شما كه مي‌بينيد اين مردمي كه فسق و فجور مي‌كنند اطاعت خدا نمي‌كنند خدا اين‌طور مبتلاشان نمي‌كند. فكر كنيد بابصيرت باشيد ببينيد كم كسي يافت مي‌شود كه هر روزي چندين معصيت خدا را نكند باز خدا چنين قرار نمي‌دهد كه جزاي عمل آن‌ها اين باشد كه زن‌هاشان را توي شهرها بگردانند در بازارها رويِ باز توي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 178 *»

مجلس‌ها ببرند, اكتفا به اين نكنند بلكه در حضور آن‌ها چوب بر لب و دندان سر بريده بزنند! خدا چنين كاري نمي‌كند و چنين قرار نداده. پس با بصيرت باشيد و فكر كنيد.

پس ماها چون گناهان بسيار داشتيم و والله تمام خلق غير از محمد و آل‌محمد سلام‌الله‌عليهم در درجة عصمت اصلي نيستند چرا كه خدا ايشان را عباد مكرمون آفريده بود، در اول خلق جاي ايشان است و در اول خلقت, فضولي در مرآت وجود ايشان نيست در اول خلقت ماينطقون عن الهوي ان هو الا وحي يوحي بودند در اول خلقت مطاع بودند و امر ايشان امر خدا بود در اول خلقت معصوم بودند. با وجودي كه هيچ احتياجي به شهادت و به اسيري اهل‌بيت خود نداشتند هيچ كراهت هم در قلب خود نمي‌بينند پرخاش هم با شما نمي‌كنند كه‌ ما براي خاطر تو اين كارها را كرديم كه تو را نجات بدهيم و نجاتت هم مي‌دهيم! علاوه بر اين گريه هم كه مي‌كني باز ما نجات را براي تو مي‌خواهيم پس منت نمي‌گذارند و لامحاله هركس به هركس انعام مي‌كند يك‌خورده بخواهد بگويد: فلان چيز را من دادم به تو, چقدر سخت است بر آن كسي كه گرفته! حالا ببينيد بدون احتياج خودشان اين كار را كردند و هيچ دلتنگي هم ندارند كه اين كار را كردند و از روي رضا و رغبتِ هرچه تمام‌تر به جهت گناهكاران تابعين خود اين بلاها را بر جان خود خريدند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 179 *»

پس چون مردم مختلف بود معصيت‌هاي ايشان و هر معصيتي كفاره‌اي و جزائي داشت, پس بسا معصيتي از ما سر مي‌زند كه جزاش اين است كه بچة شيري‌مان را بيارند در حضور ما تيرش بزنند حالا سيدالشهداء مي‌داند همچو معصيت‌ها ما داريم او پيش مي‌افتد و گلوي علي‌اصغر خود را نشانة تير بلا مي‌كند كه اين كفارة گناهان شيعيان من باشد. همچنين بسا آنكه ما گناهي مي‌كنيم جزاي او آن است كه جوان بسيار رشيدي با كمالي كه در ظاهر و در باطن هيچ نقصي براي او نباشد و اين جوان به حد رشادت برسد و وقت آن برسد كه راه برود و من نگاه كنم و حظش را بكنم وقتي كه وقت ثمر او باشد, ما گناهي مي‌كنيم كه كفاره‌اش اين است كه همچو جواني از ما كشته شود و چه‌جور؟ آن جوري كه شنيده‌ايد, پس او اختيار مي‌كند اين را مي‌گويد من راضيم مثل علي‌اكبري را بدهم او را بكشند كه كفارة گناهان شيعيان من باشد. و راضي شد و كشتند علي‌اكبر او را همين‌جورها كه شنيده‌ايد, والله زبان عاجز از تقرير آن است كه چقدر صدمه به علي‌اكبر زدند! وقتي شمشير به فرق او زدند دستش را به گردن اسب درآورد خودش را به زور روي زين نگاه داشت رفت ميان لشگر اين بي‌مروت‌ها ريزريزش كردند كه ديگر بي‌حس شد خودش را انداخت از اسب روي زمين. حالا ببينيد چقدر رحيمند كه راضي مي‌شود كه فرزند خودش به اين همه مصيبت گرفتار شود كه كفارة گناهان ما شود!.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 180 *»

و همچنين بعضي از معصيت‌ها هست كه سزاي آن اين است كه زن‌هامان را به اسيري ببرند توي بازار بگردانند سيدالشهداء راضي مي‌شود زينب دختر اميرالمؤمنين را, دختر شاه عالميان را رويِ باز توي بازارها بگردانند كه كفارة گناهان شيعيان شود.

خلاصه فكر كنيد ان‌شاءالله به همين جهت انواع مصيبت‌ها را به خود خريد چرا كه دوستانش انواع معصيت‌ها مي‌كردند و بايد به انواع بلاهاي دنيا و به انواع عذاب‌هاي آخرت نعوذبالله گرفتار و مبتلا باشند و والله به همين اكتفا شد. و شكر كنيد و ممنون خدا باشيد كه شما را از جنس ايشان خلق كرده كه شما راضي نباشيد به اين‌طور. پس دل شما وقتي كه ملتفت اين ماجرا شد مي‌بينيد كه بي‌اختيار راضي نيست, نبايد به زور واش داشت كه گريه كن. ببينيد هيچ موعظه نمي‌خواهد نصيحت نمي‌خواهد قصه‌اش را بايد خواند كه متذكر شويد ديگر زور نمي‌خواهد كه گريه كن. من گيرم كه به تو خبر دادند كه چنين شد آيا مرگ ما مي‌شود كه دلت نسوزد؟ والله نمي‌شود دل نسوزد و دل آتش مي‌گيرد مگر نعوذبالله كسي حرامزاده باشد مگر منافق باشد ديگر تمام مؤمنين والله بچه‌ها زن‌ها مردها جهال علماء حكماء اوصياء انبياء‌ بزرگان به محضي كه مي‌شنوند لامحاله محزون مي‌شوند بلكه اين حكايت رفته است تا پيش پيغمبر آخرالزمان9 تا ياد اين قضيه مي‌آمدند بي‌اختيار محزون مي‌شدند يك‌خورده دوام پيدا مي‌كرد اشكشان جاري مي‌شد! اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 181 *»

است كه خود حضرت سيدالشهداء مكرر مي‌فرمود: انا قتيل العبرة من كشتة گريه‌ام, به جهت آنكه خدا اين‌جور خلقش كرده. همين كه اين‌جور شدي كه راضي نشدي, و خدا مي‌داند هيچ اغراق نمي‌گويم مي‌خواهم با بصيرت باشيد ببينيد خدا چقدر خواسته علاج كار شما را بكند و شما را نجات بدهد!.

پس عرض مي‌كنم كه اگر والله در تمام عمر يك‌دفعه ياد اين قضيه افتادي و دلت سوخت والله اگر گناه ثقلين داشته باشي خدا مي‌آمرزد چه جاي آنكه گريه كني چه جاي اينكه هر سال گريه كني چه جاي اينكه هر روز گريه كني هر روز چند دفعه گريه كني. پس شك نكنيد در نجات خودتان خدا سعي كرده نجات بدهد شما را و اين‌ها تدبيراتي است كرده‌اند. اين است كه در بعضي از اخبار مي‌فرمايد: اگر به قدر بال مگسي اشك از چشمت بيرون آمد مي‌فرمايند خدا ثواب صد شهيد به تو مي‌دهد. ان‌شاءالله آن‌قدر را بايد اعتقاد داشته باشيد دربارة ائمة طاهرين كه اهل دروغ گفتن نيستند. اين را بر خود مخمّر([2]) كنيد اگر احتمال بدهي كه امام دروغ مي‌گويد انسان كافر مي‌شود ديگر آن وقت گريه‌اش مصرف ندارد و مي‌فرمايد: ان الله لايغفر ان‌يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء  واگر خيال كني خدا دروغي گفته اين شرك است و خدا نمي‌آمرزد. لكن

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 182 *»

خدا راست مي‌گويد ايشان راست مي‌گويند تمام كلامشان صدق است. مي‌فرمايند كسي كه گريه كند بر سيدالشهداء ثواب صد شهيد براي او مي‌نويسند. تو اگر صددفعه در ركاب امام كشته شوي و هي زنده‌ات كنند و باز كشته شوي تا صددفعه آيا كسي هست در ميان اسلام كه بگويد اين هنوز گناهش باقي است؟! مگر چه گناه كرده‌اي؟ چه كرده است؟ نهايت هرزگي كرده است اين‌كه در عوضش چنددفعه جان داد در ركاب امام آيا مي‌شود ديگر گناه برات بماند؟ و باز عرض مي‌كنم كسي كه شك كند كه كسي كه در ركاب امام شهيد شود چنين كسي نجات مي‌يابد يا گناهي براي او باقي است, اگر كسي شك كند والله كافر مي‌شود آن وقت گريه‌اش هم ديگر بي‌مصرف است گرية كافر را خدا قبول نمي‌كند.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله كه گناه هرقدر عظيم باشد همين‌كه در ركاب امام كسي شهيد شد جميع گناهانش آمرزيده مي‌شود و جميع گناهانش به گردن قاتلش است چنان‌كه صريح قرآن است هابيل به قابيل مي‌گويد: لئن بسطت اليّ يدك لتقتلني ما انا بباسط يدي اليك لاقتلك تو اگر مي‌خواهي مرا بكشي من تو را نمي‌كشم خيال من اين است كه تو محشور شوي با گناه خودت و با گناهان من اني اريد ان‌تبوء باثمي و اثمك فتكون من اصحاب النار اين بود كه هابيل دست از پا خطا نكرد تا قابيل او را كشت. همين‌طور است همه‌جا. هركه, هركه را كشت آن شخص كشته شده گناهانش به گردن آن كسي است كه او را كشته.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 183 *»

همين‌طور حديث دارد كه هركس در مشرق عالم كسي را بكشد و كسي در مغرب عالم بشنود او را كشته‌اند و راضي باشد به كشتن او, شريك است در خون او. همچنين اگر كسي كسي را در مغرب عالم بكشد و كسي در مشرق عالم به كشتن او راضي باشد شريك است در خون او و اگر به كشتن او راضي نشده باشي تو ناصر و معين او هستي و تو را داخل ياوران او مي‌نويسند. خدا محتاج نيست به عمل شخص مي‌خواهد ببيند كي است مطيع او و كي است مخالف او و بداند راستي راستي شخص در قلب ايمان به او دارد يا در قلب ايمان به او نياورده. و  لايرضي لعباده الكفر از كفر بدش مي‌آيد عداوت دارد با كفار ان الله عدو للكافرين خدا از منافقين بدش مي‌آيد از دروغگو بدش مي‌آيد.

و چون مطلع است بر قلب صاحبان قلب هركس نيتش خير است خدا ثواب‌هاي خير به او مي‌دهد هركس نيتش شر است خدا عذاب شر به او مي‌كند. حديث است كه مؤمن آن اعمالي را كه در حال صحت مي‌كرد وقتي كه مريض مي‌شود و نمي‌تواند آن اعمال را به جا بياورد تمام آن ثواب‌ها را خدا به پاي او مي‌نويسد و حال آنكه هيچ عبادتي نمي‌كند نه نمازي مي‌تواند بكند نه روزه‌اي مي‌تواند بگيرد و بسا آن قدر مرض او شدت كند كه ياد خداش هم برود و مع‌ذلك ثواب جميع اعمالي كه در حال صحت مي‌كرده براي او مي‌نويسند. و همچنين كافر وقتي مبتلا مي‌شود به ناخوشي البته خيلي فسق‌ها و فجورها را و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 184 *»

شراب‌خوري‌ها را و زناها را و لواط‌ها را كه در حال صحت مي‌كرد آن وقت نمي‌تواند آن فسق‌ها و فجورها را بكند مي‌فرمايد كافر هم جميع فسق و فجورهايي كه در حال صحت مي‌كرد وقتي هم ناخوش مي‌شود همة آن‌ها را در حال ‌مرض پاي او مي‌نويسند. و هيچ ظلم هم نيست و اين عين عدل است فضل است.

و از اين باب است كه عرض كردند خدمت امام كه سبب اين چيست؟ مؤمنين در دنيا چند صباحي طاعت كرده‌اند چند سالي بيش نيست و همچنين كفار در دنيا چند صباحي كفر ورزيده‌اند چند سالي بيش نيست چرا كفار را خدا الي ابدالابد عذاب مي‌كند؟ و چرا مؤمنين را الي ابدالابد خدا نعمت مي‌دهد؟ مي‌فرمايند: چون خدا از قلب اين مطلع است و مي‌داند نيت كفار اين است هرچه زنده باشند معصيت خدا را بكنند پس خدا تا وقتي اين كافر هست و تا ملك خدا هست اين را عذابش مي‌كند و چون از قلب آن مؤمن مطلع است و مي‌داند نيت او اين است كه تا باشد و هرجا باشد اطاعت خدا را بكند از نيت او مطلع است كه تا اين مؤمن هست و تا ملك خدا هست هي بهشت به او مي‌دهد و تا ندارد و انتها ندارد هرگز مؤمن را فاني نمي‌كند هرگز كافر را فاني نمي‌كند بهشت را فاني نمي‌كند جهنم را فاني نمي‌كند.

باري پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله نية المؤمن خير من عمله نيت كه خير شد خدا خيرها را مي‌دهد. خوب ان‌شاءالله با بصيرت باشيد فكر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 185 *»

كنيد و ان‌شاءالله ديگر حالا معني يك‌پاره حديث‌ها را مي‌فهمي و مي‌داني كه به قدر حوصلة مردم گفته‌اند لكن حاقّش را اگر به دست بياري چشمت خيلي روشن مي‌شود. خيال كن تو آن روز بودي و قوتي داشتي و مي‌رفتي دعوا, چند نفر را مي‌كشتي, ببين به همان چند نفر اكتفا مي‌كردي؟ ديگر نمي‌كشتي؟ به ده‌هزار اكتفا مي‌كردي؟ از نيت مؤمن اين است كه هرقدر قوت داشته باشد هي بكشد از اول دنيا تا آخر دنيا دشمن سيدالشهداء را, از نيت مؤمن اين است كه اگر بتواند يك‌جا همه را بكشد. پس والله شما قاتل قاتلان سيدالشهداء هستيد. حالا كسي در راه سيدالشهداء كشته شود ديگر اگر غلطي كرده باشد آيا نمي‌آمرزند او را؟! والله مي‌آمرزند. دوستانشان را جوري خلق كرده خدا, به جهتي كه خدا است مدبّر، اين‌جور خلقشان كرده كه از نيتشان اين است كه هي در راه خدا كشته شوند. پس فرموده‌اند ثواب صد شهيد, به قدر تحمل مردم است.

ان‌شاءالله فكر كنيد من كه در راهتان مي‌اندازم شما هم چشمتان را باز كنيد. ببين يك‌دفعه تو را بكشند و باز زنده‌ات كنند و مثل امام آن‌جا ايستاده باشد آيا نمي‌روي جنگ كني كه دودفعه كشته شوي؟ ده‌دفعه كشته شوي؟ صددفعه كشته شوي؟ هزاردفعه كشته شوي؟ البته مي‌روي و كشته مي‌شوي. پس صدش محض تحمل مردم بوده فرموده‌اند.

پس ثواب گريه كردن والله هيچ اندازه ندارد اغراق نمي‌شود كرد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 186 *»

بي‌اغراق بدانيد اگر گناه به سنگيني زمين و آسمان باشد به قدر سنگيني كوه‌ها باشد به قدر كف درياها باشد به قدر ريگ‌هاي بيابان باشد, خدا تمام گناهان گذشته را مي‌آمرزد, والله چشمتان روشن مي‌شود گناهان آينده‌تان آمرزيده مي‌شود. همين حالا كه گريه مي‌كني گناهان بعد آمرزيده مي‌شود. مي‌فرمايد: انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً ليغفر لك الله ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر و يتمّ نعمته عليك و يهديك صراطاً مستقيماً فكر كن ان‌شاءالله. آيا تو مي‌گويي خود پيغمبر پيش از نازل شدن «انا فتحنا» گناه زياد كرده بود؟ و بعد از اينكه انا فتحنا نازل شد بعد هم گناه مي‌كرد؟ كه خدا گفت: ما فتحي كرديم براي تو كه تو را بيامرزيم, فتح مكه را كرديم براي تو, گناهان گذشتة تو را آمرزيديم بعد هم هدايتت مي‌كنم به صراط مستقيم. خود پيغمبر صراط مستقيم خدا است.

پس بدانيد خيلي حرف‌ها را كه به پيغمبر مي‌گويند خطاب به امت است. پس بدانيد والله جميع گناهان شما را خدا نسبت مي‌دهد به پيغمبر كه: تو كرده‌اي, اين هم سرّي است ميان دو حبيب كه دوست نسبت به دوست يك كاري بكند كه تكاهلي شده باشد دوست او خجالت زده مي‌شود اين است كه عمداً گناهان شما را به پاي پيغمبر مي‌بندد تا اينكه نگيرد آن‌ها را. اين است كه مي‌فرمايد: انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً ليغفر لك الله ماتقدّم من ذنبك و ما تأخّر و والله باطن همين فتحي كه به پيغمبر داده همين فتح كربلا است او است كه فتح كرد و هرگز مغلوب نشد غالب

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 187 *»

شد بر شيطان و لشگر شيطان, بر آن‌هايي كه غصب خلافت كردند. ببينيد چه‌جور كاري كرد كه به تمام شيعه خبرش رسيد تا دامن قيامت و اگر شهيد نشده بود والله اسمي از دين تشيّع نمانده بود.

ديگر حالا خسته‌ام وقت هم تنگ است محض اشاره عرض مي‌كنم بعد از آني كه غصب خلافت بشود به اين شدت كه اميرالمؤمنين كه همة حق‌ها مال او بود هيچ نفسي نكشد ابابكري به جاي پيغمبر نشسته باشد و اميرالمؤمنين برود پشت سرش نماز كند و اقتدا كند نهايت زور بزني بگويي توي دلش نيت اقتدا نداشت, نداشته باشد مردم كه مي‌ديدند كه آن جماعت مسلمين كه بودند هي نماز مي‌كنند اذان مي‌گويند اقامه مي‌گويند مسجد رسول خدا پر است از مسلمانان مي‌پرسيدند كه كيست پيش‌نماز؟ ابابكر است, از مأمومين يكيش علي است, خيلي امر مشكل است. پشت سر عمر همين‌جور رفتند نماز كردند. پشت سر عثمان همين‌جور رفتند نماز كردند. اين‌جورها كه شد ديگر حالي خيلي از مردم نمي‌شد بكني, به گوششان هم نمي‌رفت كه حق به جانب علي است يا راضي نيست كه آن‌ها خليفه باشند مي‌گفتند: خودش داخل بيعت شده است, بر فرضي كه وصيت شده باشد لكن خودش راضي شد, امام حسنش راضي شد پس معلوم است كه حق به جانب آن‌ها بوده!.

اگر امام حسين اين جنگ را نمي‌كرد و اين رسوايي را بر سر يزيد و معاويه و عثمان و عمر و ابابكر نمي‌آورد به كلي اسم پيغمبر از ميان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 188 *»

مي‌رفت اسم تشيع اصلاً به گوشت نمي‌خورد به جهتي كه كفار كه اسم پيغمبر را نمي‌برند خصوص منافقين كه والله منافقين اسم پيغمبر را مي‌بردند براي رياست خودشان, منافقين والله اذان كه مي‌گويند و اسم پيغمبر را مي‌برند و اذان كه قرار داده‌اند براي اين است كه مثل جارچي صدا بلند كنند, منافق اذان كه مي‌گويد اسم رسول خدا را مي‌برد كه بتواند روي منبر رسول خدا بنشيند منبر رسول خدا تخت سلطنتي رسول خدا بود آن روز همچو بنا بود كه جاي بلندي مي‌نشستند براي اينكه حرف‌هاشان را بزنند مردم آن‌ها را ببينند حرف‌هاشان را بشنوند خورده‌خورده اين سلاطين هم ياد گرفتند حرف هم كه نمي‌خواهند بزنند روي تخت مي‌نشينند. خلاصه مي‌خواهند روي تخت سلطنتي پيغمبر بنشينند لابد بايد اسمي از پيغمبر ببرند كه دولت همين كه دو سه پشت گشت و مستقر شد و ديگر سلطنت مال خودشان شد آن وقت وليعهد نصب كنند كه سلطنت به خانوادة خودشان به ارث برسد كه ديگر احتياج نباشد به اذان گفتن, آن وقت ديگر اسم هم نمي‌برند آن وقت تخت‌ها را همين تخت‌هاي سلطنتي مي‌كنند و ديگر اسم هم نمي‌برند.

خلاصه پس اين سرّها را داشته باشيد و بدانيد كه در حكمت خداوندي لابد بود همچو چيزي تقدير شود وقتي تقدير شد غصب خلافت كنند, و همة سرّها را حالا ديگر خسته‌ام و نمي‌توانم بگويم ديگر هر وقت خدا خواست سرّ اين را عرض مي‌كنم كه چرا خود پيغمبر كشته

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 189 *»

نشد؟ كه امرش منتشر شود, چرا حضرت امير كشته نشد؟ چرا حضرت امام حسن كشته نشد؟ پيغمبر زورش كه به قدر امام حسين البته بود همچنين صبرش كه البته به قدر امام حسين بود به همين‌طور اميرالمؤمنين البته زورش و صبرش به قدر امام حسين بود امام حسن زورش و صبرش آن‌قدر بود بلاشك بلاريب, ساير ائمه مي‌توانستند صبر كنند مي‌توانستند اين كارها را بكنند چرا او كرد و باقي نكردند؟ ان‌شاءالله بايد مفصل عرض كنم.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 190 *»

مجلس ششم

 

(پنج‌شنبه ششم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 191 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

مكرر عرض كردم ترجمة فارسي اين آية شريفه را به طوري كه هركه شنيد ان‌شاءالله براي او معلوم شد, عرض كردم كه خداوند عالم اول روضه‌خوان‌ها بوده است كه از براي سيدالشهداء روضه‌خواني كرده است و خبر داده است به پيغمبر آخرالزمان و همة پيغمبران, نه همين در قرآن اين حكايت را گفته در تورات در انجيل براي همة پيغمبران خبر داده و فرموده كه خدا خريده است از مؤمنان جان‌هاي ايشان را و مال‌هاي ايشان را و در عوض اين جان و مال قرار داده است بهشت خود را. و كساني كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 192 *»

فروختند به خدا جانشان را و مالشان را علامتي دارند.

خدا خواست كه مردم بشناسند صاحب اين معامله را تا اينكه بتوانند چنگ به دامان او بزنند توسّل به او بجويند چنان‌كه خود او قرار داده بود اين وسيله را از براي خلق، فرموده: فابتغوا اليه الوسيلة طلب كنيد وسيلة خود را و وسيلة نجات خود را و آن وسيله يك وسيله اي است كه دسترس است از براي همه‌كس. و وسيلة الهي بايد رسيده باشد به آن كساني كه خواسته وسيله براشان قرار بدهد.

و خداوند عالم چنان‌كه فرموده: ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون مااريد منهم من رزق و مااريد ان‌يطعمون من خلق نكردم جن و انس را مگر از براي اينكه مرا بشناسند و مرا عبادت كنند ملتفت باشيد مي‌فرمايد: مااريد منهم من رزق چنان‌كه خلق را خالقِ خلقي نيافريده‌اند همين‌جور خلق را رازقِ رزقي نيافريده‌اند پس مااريد منهم من رزق نه رزق خودشان و نه رزق عيالشان و نه رزق هيچ‌كس دست هيچ‌كس نيست چنان‌كه خلقتِ هيچ‌كس با هيچ‌كس نيست هو الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شيء آيا فكر نمي‌كنيد؟ هركس را بخواهيد خيال كنيد, هيچ خدا نيست پس خدا است خالق وحده لاشريك له چنان‌كه او است رازق وحده لاشريك له چنان‌كه او است محيي چنان‌كه او است مميت.

پس خلق را از براي بندگي خود آفريده نه از براي اينكه رزق

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 193 *»

تحصيل كنند و بخورند. و مردم در خوابند و به غفلت به سر مي‌برند و به خيالي كه جميعش داوول([3]) است راه مي‌روند خيال مي‌كنند به تدبير خودشان مال پيدا مي‌كنند و به تدبير خودشان به مصرف مي‌رسانند! در حديث مي‌فرمايد: كساني كه خدا حاجت به دستشان ندارد واشان مي‌گذارد به خودشان كه به خيال خود مغرور شوند به فكرشان نمي‌اندازد و خيال مي‌كنند به زرنگي و جلددستي خود مال پيدا مي‌كنند همين‌طور اين‌ها را وامي‌گذارد به خودشان تا آن‌وقت كه بايد بگيرد, مي‌گيرد و به عذاب جهنم معذب مي‌كند و لكن مؤمنان را متذكر مي‌كند خدا و عمداً نمي‌گذارد خيالاتشان صورت بگيرد خودشان چيزي را كه آماده مي‌كنند براي اينكه خودشان خرج كنند از ايشان مي‌گيرد حتي تجربه شده غذائي مهيا مي‌كني براي خود يك‌دفعه مي‌بيني مهمان برات آمد، غذا را او خورد! پس نمي‌توانند خلق رازق باشند. پس خلق را خدا خلق كرده براي بندگي خودش و بس و هيچ اراده نكرده اين تدبيرات را بكنند رزق را خودشان تحصيل بكنند خودشان به مصرف برسانند مااريد منهم من رزق و مااريد ان‌يطعمون ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين چنان‌كه او است خالق وحده لاشريك له او است رازق وحده لاشريك له.

باري پس اين خدايي كه خلق را براي بندگي آفريده است بايد يك

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 194 *»

وسيله‌اي براي ايشان قرار بدهد. از براي اين آفريده كه بندگي كنند از براي اينكه خودشان را مي‌خواهد نجات بدهد.

باز او محتاج نبود كه بندگان بندگي او كنند همين خلق محتاج بودند كه بندگي خدا بكنند و چنين قرار داد كه اگر بندگي كنند خدا را, نجات يابند و خود خود را به عمل خود و به بندگي خود نجات دهند از عذاب‌ها و صدمه‌ها خصوص صدمه‌هاي آن‌جا كه گذر ندارد و نمي‌گذرد, صدمه‌هاي دنيايي باز طوري مي‌گذرد لكن آخرت حالتش حالت دنيا نيست كه امروز بگذرد, روزهاي آخرت نمي‌گذرد همين‌طور ثابت مانده هر روزي از آن, هركس در آن روز واقع شده همين‌طور ثابت است هميشه در آن روز, و دائم در آن روز هست ديگر امروز و فردا ندارد و دنيا است كه امروز و فردا دارد. دنيا دار ارتحال است مي‌گذرد هر طور باشد اما آن‌جا نمي‌گذرد اگر انسان خود را نجات داد اين‌جا كه مزرعه‌اي است براي آخرت آن‌جا ابداً در راحت است و قرار داده اين دار ارتحال را براي اينكه زراعت كني از براي اينكه آن‌جا كه بروي ثمرش را بچيني و بدروي زراعت خود را, اگر اين‌جا عملي كردي آن‌جا داري اين‌جا عمل نكردي آن‌جا نداري.

و اين‌جور چيزها را كم ملتفت مي‌شوند مردم, حتي آنكه حكماي بسيار بسيار بزرگ را ديده‌ام كه اشتباهات عظيم كرده‌اند! امر آخرت چنان بر مردم پوشيده است كه حكمائي كه مو را شكافته‌اند در حكمت مثل

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 195 *»

محيي‌الدين عربي و ملاصدرا و مردمان خيلي گُنده خيال كرده‌اند آخرت را مثل دنيا از اين جهت اشتباه بسيار عظيمي كرده‌اند و در كتاب‌هاي خودشان نوشته‌اند و خيال هم كرده‌اند كه موشكافي كرده‌اند و تحقيقي كرده‌اند! مي‌گويند: كسي را كه به جهنم مي‌برند اول دفعه وحشت مي‌كند قدري كه در جهنم ماند خورده‌خورده انس مي‌گيرد همين‌طور اهل جهنم به جهنم انس مي‌گيرند و خورده‌خورده طبع سمندري پيدا مي‌كنند. و سمندر حيواني است كه در آتش مي‌رود ميل به آتش دارد. مي‌گويند: مردم كه رفتند در جهنم خورده‌خورده انس مي‌گيرند طبعشان طبع سمندري مي‌شود و از آتش جهنم خوششان مي‌آيد به طوري خواهد شد كه آتش جهنم براي اهل جهنم مثل نعمت‌هاي بهشت مي‌شود براي اهل بهشت كه اگر بخواهند اهل جهنم را بيرون ببرند داد و فرياد مي‌كنند و راضي نمي‌شوند, عذاب عَذْب مي‌شود براشان! پس مي‌گويند: اين يزيد و آن شمر و آن ابابكر و عمر و شدّاد و فرعون, اين‌ها كه رفتند به جهنم چند صباحي صدمه مي‌خورند اما آخر كار عذاب عَذْب مي‌شود براشان. پس گاهي مي‌گويند: طبعشان طبع سمندري مي‌شود كه اگر از آتش بيرون روند مثل ماهي كه از آب بيرون برود معذب مي‌شوند بيرون هم نمي‌روند وخوششان است آن‌جا, گاهي مثل را طوري ديگر مي‌زنند مي‌گويند: نمي‌بيني سمّ‌الفار را و هر سمي را كه انسان بخواهد يك‌دفعه به كار ببرد مي‌كشدش اما اگر بنا كند كم‌كم خوردن مثل ترياك را, يك‌دفعه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 196 *»

كسي دو مثقال بخورد مي‌كشدش و سمّ است اما اگر بنا گذارد روزي يك ماش بخورد و كم‌كم آن را زياد كرد هرچه زياد بخورد صدمه نمي‌زند و هي خورده‌خورده زياد مي‌كند تا آنكه انس مي‌گيرد به خوردن ترياك, انس كه گرفت آن‌وقت ايثار مي‌كند ترياك را بر جميع طعم‌هاي دنيا با وجودي كه اول تلخ بود و بدش مي‌آمد خورده‌خورده از تلخي ترياك حظّ مي‌كند به طوري كه از شيريني باقلوا اين‌قدر حظّ نمي‌كند. همين‌طور هم هست در دنيا طوري مي‌شود شخص ترياكي كه ايثار مي‌كند ترياك را بر جميع غذاهاي لذيذ دنيا همين ترياكش بدهي ديگر هيچ باكش نيست اگرچه هيچ غذائي به او نرسد و هيچ حظّي ندارد مگر ترياك تحصيل كند.

حالا حكما همين‌جور مثل مي‌زنند كه اگر كسي سمّ‌الفار را كم‌كم بخورد خورده‌خورده زياد كند مي‌شود تا آنكه يك وقتي حالتش مثل حالت ترياكي بشود كه اگر نخورد مي‌ميرد, چنين كسي گوشت بدنش كه روييده مي‌شود از سمّ‌الفار است سمّ‌الفار غذاي او و مدد او مي‌شود پس اهل جهنم از آتشي كه اول وارد بر آن‌ها مي‌شود وحشت مي‌كنند لكن انس كه گرفتند كم‌كم عذاب منقطع مي‌شود، جهنم منقطع خواهد شد. خلاصه منظور اين است كه اين نامربوط‌ها را بافته‌اند.

حالا ملتفت باشيد ان‌شاءالله فكر كنيد بدانيد كه اين‌جور خيالات جميعش قياساتي است كه مردم مي‌كنند و از آخرت خبري ندارند قياس

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 197 *»

كرده‌اند حالت آخرت را به حالت دنيا, در دنيا هم همين‌طورها است لكن, كه گفته آخرت هم مثل دنيا است؟ دنيا را خدا قرار داده براي گذشتن. ببينيد تمام پيغمبران آمدند همين خبر را بدهند به رغم بيني اين حكما و خيال هم مي‌كنند چيزي مي‌فهمند لكن آدم صاحب شعور مي‌فهمد الا انهم هم السفهاء و لكن لايشعرون اسم خود را حكما گذارده‌اند. صد و بيست و چهارهزار پيغمبر كارشان همين بوده آمدند بگويند غير از اين دنيا عالمي ديگر هست وقتي مُرديم مي‌رويم به آنجا، شما بايد عملي كنيد كه به كار آنجاتان بيايد. و هيچ كار نداشتند دست اوضاع اين عالم چنان‌كه مي‌بيني نظم اين دنيا را ول كرده‌اند اگرچه يك‌وقتي كه اهل حق مسلط مي‌شوند نظم دنيا را هم مي‌دهند لكن از آدم تا خاتم تا حالا عنان اختيار دنيا را واگذاشته‌اند و هميشه اين‌جور سلاطيني كه مي‌بينيد نظم مي‌داده‌اند در زمان انبياء هم همين سلاطين نظم مي‌داده‌اند حالا هم همين‌ها هستند كه راهها را امن مي‌كنند. مردم از خوف سلاطين است كه درست راه‌ مي‌روند هرگز هم اتفاق نيفتاده كه تمام روي زمين را اهل حق نظم بدهند، اگر مي‌شنوي سليمان خيلي متشخص بود متشخص بود لكن او هم حركت مذبوحي مي‌كرد و تسلط چنداني نداشت. داودي شنيده‌اي سلطنت كرد، لكن اگر كسي در مناجاتهاي داود مطالعه كند مي‌بيند كه داود چقدرها گريه مي‌كرد و به اين مضمونها مناجات مي‌كرد مي‌گفت: خدايا من هميشه بايد به عوض آب و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 198 *»

 

نان گريه كنم از ترس دشمن. اين بود هميشه كارش با وجودي كه خيلي مسلط بود داود و هكذا سليمان خيلي مسلط بود تمام جن و انس و شياطين همه به فرمان او بودند مع‌ذلك داود هي مناجات مي‌كرد كه خداوندا همة غذاي من خونابة دل است از دست دشمن.

باري پس منظور انبياء و اولياء سلطنت روي زمين و اين اوضاعي كه خيال مي‌كنيد نبوده است. اگر خدا مي‌خواست پيغمبرانش سلاطين باشند روي زمين، بدانيد كه تدبير اين پيغمبران بيشتر از تدبير اين سلاطين بود و مي‌كردند ديگر اگر خدا اراده‌اش چنين بود همين‌جور كه اراده مي‌كند فلان شخص سلطان باشد و مي‌شود اگر ارادة خدا چنين تعلق گرفته بود كه انبياي او و كساني كه از جانب او مي‌آيند در ميان خلق سلطان شوند همين‌جور اسبابها براشان كوك مي‌كرد و سلطان هم مي‌شدند.

پس تمام پيغمبران آمده‌اند كه بگويند همة عالمها همين عالمي نيست كه پيش چشمتان است عالمي ديگر هم هست كه وقتي مي‌ميريد مي‌رويد آنجا، آنجا دار گذر نيست كه بگذرد بديها مي‌ماند، خوبيها مي‌ماند. داري است دار آخرت كه اگر بدي پاش رسيد به آنجا ديگر انقطاع براش نيست نعوذ بالله اگر خوبي پاش رسيد به آنجا ديگر انقطاع برايش نيست. آنجا ديگر فريق في الجنة و فريق في السعير يا بهشت است و الي ابد الابد نعمت مي‌دهند و يا جهنم است و الي ابد الابد همين‌طور

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 199 *»

عذاب مي‌كنند بر خلاف آنچه فهميده‌اند اين حكمائي كه سفهاء بوده‌اند و نفهميده‌اند كه نمي‌فهمند. خدا مي‌فرمايد: كلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب همچو برخلاف همة آنها گفته‌اند. آنها گفته‌اند يك خورده مي‌سوزند دفعة دوم يك خورده انس مي‌گيرند عذابشان كمتر مي‌شود خدا مي‌فرمايد قدري كه سوختند تازه مي‌شود عذابشان و باز مي‌سوزند كه خوب بچشند عذاب را، وقتي مي‌سوزد جلد دوم، باز تازه مي‌شود جلد سومي كه عذاب را بچشند همين‌طور في العذاب هم فيها خالدون در عذاب گفته مخلدند. وقتي خواسته‌اند كه دست و پا كنند گفته‌اند كه در جهنم مخلد هستند اما عذابشان منقطع است لكن نمي‌توانند درست بياورند. خيلي از آيات هست كه در جهنم مخلدند و خيلي از آيات هست كه در عذاب مخلدند كلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب.

باري پس خداوند عالم خلق را از براي همين خلق كرده كه نجاتشان بدهد و خودشان راه نجات را نمي‌دانند. ان‌شاء الله چرت مزن فكر كن اقلاً اين مجلس را براي فكرت قرار بده اگر در بيرون خيالت متفرق هست باشد، اينجا نباشد. اينجا يك خورده فكر كن دل بده، مي‌فرمايد حضرت امير كه فكر يك ساعت بهتر است از عبادت شصت سال. يك ساعت بنشيني و فكر كني در دين و مذهب اين يك ساعت فكر، ثواب شصت سال عبادت دارد، ديگر عمرهاي حالا هم شصت سال

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 200 *»

بيشتر نيست. حالا همين مجلس را مجلس فكر خود قرار بده كه اگر در همين يك مجلس فكر كني اگر شصت سال نماز كني و نمازت هم مسائلش را بداني و صحيح هم باشد و يك ساعت به فكر دين و مذهب باشي به قدر شصت سال عبادت ثواب مي‌دهند و اگر به فكر نباشي و شصت سال عبادت كني بي‌فكر والله به يك پول نمي‌ارزد و هيچ مصرف ندارد.

و باز ائمة طاهرين سلام الله عليهم مي‌فرمايند: لاخير في عبادة ليس فيها تفكر خيري نيست در عبادتي كه در آن فكر نباشد. و فرمودند: عبادتي كه در آن فكر نباشد، عبادتي كه از روي بي‌فكري و عادت است خيري در آن نيست. عادت كرده‌ايم كله بر زمين بزنيم پدر و مادرمان را ديديم برخاستند دست و روشان را شستند، وقت صبح بيدار شدند اين كارها را كردند ما هم ديديم، عادت كرديم بيدار كه بشويم دست و رومان را بشوييم. ديديم كه صبح بيدار شدند برخاستند خم و راست شدند ما هم عادت كرديم صبح كه بيدار شويم اين كارها را بكنيم. عادت است وقتي عادت شد آدم تا غسل جنابت نكرده باشد خوابش نمي‌رود دلش چركين است عادت است و مؤمن از روي عادت غسل جنابت نمي‌كند، روي دل چركيني نيست بلكه مؤمن اگر دلش چركين است به جهت اين است كه خداي من گفته غسل جنابت بكن و نكردم دلم چركين است.

باري مي‌فرمايد كسي كه عبادت كند بي‌فكر، مانند الاغي است كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 201 *»

او را به آسيا ببندند اين هرچه راه برود از جاي خودش قدم برنمي‌دارد دائم دور خودش مي‌گردد جايي نمي‌رود بلكه خسته هم شده است اگر راه نمي‌رفت بهتر بود، خسته شده گرسنه شده زخم شده حالا چه دارد؟ گرسنگي خستگي ماندگي و اين بر فرض اين است كه عبادت باشد و الا عبادتهاي مردم كه اصلاً عبادت نيست، اگر از مردم خبر نداريم حالت خودمان كه پيش خودمان واضح است. و حالا حرف من در عبادتهاي عاقلانه است. عرض مي‌كنم عبادتهاي صحيح را مي‌گويم پس آن عبادتهايي كه از روي غفلت است عبادت نيست معصيت است. عبرت بگيريد من كانت محاسنه مساوي فكيف لايكون مساويه مساوي كسي كه خوبيهاش بدي باشد، بديهاش مي‌خواهي چه باشد؟!

فكر كنيد مكرر عرض مي‌كنم بهترين عبادتها نماز است و نماز عمود دين است اگر كسي غافل نباشد و متذكر باشد مي‌بيند در تمام عمر دو ركعت نماز ندارد كه همه‌اش با خدا حرف زده باشد بداند كه بايد كرنش كند در حضور خدا و دست به زانو بگذارد و كرنش كند و ركوع كند و به خاك بيفتد و سجود كند و هيچ كس نمي‌تواند دو ركعت نماز براي خود پيدا كند كه در آن دو ركعت، خود را در حضور خدا حاضر ببيند كه با خدا حرف بزند و ركوع كند و سجود كند خود را به خاك بيندازد لكن عادت شده. فكر كنيد و سرّش را به دست بياريد كه چرا چنين است؟ به جهت اين است كه شيطان بسيار زيرك و دانا است و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 202 *»

شيطان جميع خيرات را راه برده و مي‌داند و شيطان والله مي‌داند كه اين نماز است كه بهترين اسباب نجات است و عمود دين است. چون دانسته اين نماز چيزي است كه اگر قبول شد تمام عبادتها مقبول است اگرچه ناقص هم باشد و چنين يافته كه اگر اين نماز رد شد جميع عبادتها رد مي‌شود اين است كه همّش را گماشته بر اينكه انسان تا تكبير\ الاحرام مي‌گويد دلش برود جايي، خيالش برود اين طرف و آن طرف، ديگر يكي دلش مي‌رود پيش زنش يكي دلش مي‌رود پيش كسبش و كارش، يكي را مي‌بيني هرچه را گم كرده در توي نماز پيدا مي‌كند. و همه‌مان يك‌جوريم اينها مذمت كسي نيست كار خودم هم هست كه عرض مي‌كنم. هيچ مجلس فكري نيست كه كسي بنشيند فكر كند و در فكرش فرو رود مگر اين نماز كه تا تكبير\الاحرام گفتي هي خيالات متفرقه است كه ريخته مي‌شود سرهم، اين نماز انباري شده براي خيالات متفرقه.

پس ببينيد اين خلق بهترين عبادتها را كه نماز است چه بر سرش آورده‌اند و اين شيطان رجيم اين را يافته كه اين را بايد ضايع كرد تا باقي هم ضايع شود و از اين طرف خدا خواست كه غالب شود بر شيطان، شيطان مكر مي‌كند لكن هر قدر مدبر باشد هر قدر مكر كند اين شيطان، از چنگ خدا بيرون نمي‌تواند برود، باز مِرفس شيطان دست خدا است اگر كسي با شعور باشد شيطان هم كه اذيت او مي‌كند برود پيش خدا كه خدايا مرفسش را بكش كه اين‌قدر اذيت نكند. پس اگر مي‌خواهي خيال

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 203 *»

بد برايت نيايد پيش شيطان نايست و پيش او التماس مكن كه شيطان بيشتر خيره مي‌شود خيال بد كه آمد جلدي ولش كن برو پيش خدا اين است كه در بعضي از فقرات دعا هست كه بايد بخواني اللهم اني اعوذ بك منك يعني خدايا من از خودت پناه مي‌برم به خودت. پس خدا است غالب و چون شيطان را هم اين‌همه تسلط داد و مردم را ضعيف خلق كرد پس وسيله به دستشان داد و اين وسيله نيست مگر آن امري  كه به ايشان رسانيده و آن را واضح كرده و تمام انبياء امرشان را واضح كرده‌اند، بيّن كرده‌اند، آشكار كرده‌اند. هيچ پيغمبري خدا نفرستاد براي قومي براي اقليمي، ديگر هر پيغمبري در امت خودش، هيچ كس را نفرستاد براي قومي براي طايفه‌اي براي زماني مگر اينكه امرش را واضح كرد بيّن كرد آشكار كرد چرا كه معقول نيست خدا امرش را به خلق نرساند آن وقت مؤاخذه كند از آنها كه امري را كه من به شما نرسانيده‌ام و آن را شما ندانسته‌ايد از روي ندانستگي بد راه رفتيد شما هم خبر نداشتيد كه امر من چيست، پس حالا من عذابتان كنم! اين ظلم است.

پس خداوند عالم بدانيد وسيله قرار مي‌دهد عرو\ الوثقايي قرار مي‌دهد كه لاانفصام لها اينها لفظهايي است كه خودش اختيار كرده. يك‌دفعه مي‌گويد: ريسمان آويزان كرده‌ام، طناب محكمي آويخته‌ام كه يك سرش پيش من است آن سرش شعبه شعبه است بند بند است هر بندش پيش كسي است نمي‌شود اين شعبه‌هاي طناب و اين عروة وثقايي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 204 *»

كه از پيش خدا آمده، از آسمان آمده به زمين از هر سمتي كه هست آمده و به خلق رسيده اگر كسي بگويد من عروه ندارم، دروغ گفته است پيش چشمش است لكن چنگ نمي‌زند و نمي‌گيرد خدا مي‌گويد كه من عروه را آوردم پيش تو و دسترس تو قرار دادم آسان هم قرار دادم، قرار ندادم كه خيلي سخت باشد بلكه ملايم دستت بود اگر كلفت‌تر بود يا باريك‌‌تر بود يا نرم‌تر بود يا زبرتر بود عذر داشتي هيچ يك از اينها نيست.

پس آن حبل را ملايم طبيعت تو قرار مي‌دهد و عروة خود را مي‌فرستد. و حجت خود را تمام كردند آن وقت بگويند: ديگر عذرت چه بود؟ عروه‌اي كه آورده‌ايم چشمت كه ديد دستت كه رسيد ملايم طبيعتت كه بود، تو هم كه مي‌دانستي خير خودت است كه گفته‌ام و الا من محتاج نيستم، گر جملة كاينات كافر گردند بر دامن كبريائي من چه گردي مي‌نشيند؟ خدايي كه هرچه مي‌خواهد مي‌گويد: كن فيكون آيا احتياج دارد به عمل بندگان خود؟! حاشا، تمام خلق كافر باشند هيچ ضرري به خدا ندارد تمام خلق مؤمن باشند هيچ بر جلال خدا نمي‌توانند بيفزايند. هيچ خلق باعث جلال او نمي‌توانند بشوند چنان‌كه هيچ خلق باعث نقص او نمي‌توانند بشوند. پس جميع خيرات را براي خودتان خواسته كه امر به آن كرده است جميع چيزهايي كه بد است صدمة خودتان است كه نهي كرده از آن، مي‌گويد: مال مردم را مخور، اين خير خودت است. وقتي مردم ايمن باشند از تو، تو را معتبر بدانند مال خود را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 205 *»

به دستت بدهند اگر بخواهي راستي راستي مردم خاطرجمع باشند از تو، مال كسي را مخور تا مالت را نخورند، به زن كسي نگاه مكن تا به زنت نگاه نكنند. وقتي كه مي‌فرمايد: نگاه مكنيد به زنها، بايد نگاه نكني. ديگر توي چادرند من نگاه مي‌كنم، از تو نمي‌شنوند، بترس از خدا.

پس بدان نعوذ بالله اگر نظر خيانت مي‌كني به زن مردم يك كسي ديگر هم همين‌جور نظر خيانت به زن تو مي‌كند. زن كسي را مخواه تا زنت را نخواهند. مال كسي را مخور تا مالت را نخورند. نسبت به خلق درست راه برو تا خلق نسبت به تو درست راه بروند.

انسان اگر فكر كند مي‌فهمد آنچه خدا گفته مصلحت خود ما بوده گفته: شراب مخور، مصلحت خود ما بوده شراب مخور تا مست نشوي ديوانه نشوي به كار دنيات برسي به كار آخرتت برسي، خلاف مي‌كني پول مي‌دهي مست مي‌شوي. فكر كن ببين آيا همچو نيست كه مي‌گويم؟ همه خود مي‌دانيد كه چنين است.

باري ملتفت باشيد ان‌شاء الله خدا حجتش تمام بوده هميشه و هميشه تمام هست و هركس بگويد من راه خدا را ندانستم، بدان دروغ مي‌گويد. والله ديدم اين‌قدر كسان را كه مرتاض بودند حكيم بودند آهشان به فلك مي‌رفت كه كو، آيا حق كجا است؟ كاش ما شخص كاملي پيدا مي‌كرديم و مي‌رفتيم سر به قدمش مي‌گذارديم از اطاعتش سر نمي‌پيچيديم. يك كسي مي‌خواهد ريش اين احمق را بگيرد از او بپرسد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 206 *»

كه اين شخص كاملي را كه تو مي‌خواهي، مستحق هستي يا نه مستحق نيستي؟ آيا خدا مي‌داند مستحق هستي و آن را خدا از تو منع مي‌كند؟ يا قابل نبوده‌اي يا مصلحت تو نبوده؟ چكار دست شخص كامل داري؟ اگر تو شخصي هستي كه پيغمبر بايد با تو حرف بزند و قابل ايني! پس چرا حرف نمي‌زند؟ دليل اينكه قابل نيستي اينكه پيغمبري الآن با تو حرف نمي‌زند پس مستحق نيستي.

خيلي از مردم كه ادعاي دانش و زيركي مي‌كنند آه مي‌كشند كه زمانهاي سابق چقدر خوب بود انسان مي‌رفت خدمت حضرت امير مي‌رسيد معجزه مي‌ديد، خدمت حضرت پيغمبر آخرالزمان مي‌رسيد شق‌القمر مي‌ديد. خدمت نوح مي‌رسيد عالم را طوفان مي‌كرد مي‌ديد. خدمت موسي مي‌رسيد عصا مي‌انداخت مار مي‌شد، مي‌ديد. خدمت عيسي مي‌رسيد مرده زنده مي‌كرد، مي‌ديد. حالا حرفي است مردم مي‌زنند: حق كو حق كجا است؟ كه ما تابع او شويم، همه مي‌گويند حق به جانب ما است ما چه مي‌دانيم كدام راست مي‌گويند؟ همين‌طور هم هست راست است مي‌بيني، سني‌ها مي‌گويند حق به جانب ما است. زيدي‌ها مي‌گويند حق به جانب ما است. شيعه‌ها مي‌گويند حق به جانب ما است.  فطحي‌ها مي‌گويند حق به جانب ما است. نصاري مي‌گويند حق به جانب ما است. بت‌پرست‌ها مي‌گويند حق به جانب ما است. پس ما در ميان اين همه اختلافات چه مي‌فهميم؟ چه مي‌كنيم؟

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 207 *»

دقت كنيد ان‌شاءالله. عرض مي‌كنم، جميع اينها را بدان مثل خانة عنكبوت است جميعش سراب است چيزي به چشم مي‌آيد نمي‌گويم به چشم نمي‌آيد، مي‌آيد خيال هم مي‌كني آب است اما سراب است انساني كه تجربه كرده سراب بسيار ديده چشمش بخواهد گولش بزند گول نمي‌خورد اعتنا نمي‌كند لكن جاهل گول مي‌خورد خيال مي‌كند آب است و هي زحمتي به خود مي‌دهد و مي‌رود آخر هم به آب نمي‌رسد، باز به نظرش آن دور است، مي‌آيد خوب موضعش را نشان مي‌كند و مي‌رود حتي اذا جاءه لم‌يجده شيئا.

باري پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله پس اين‌جور خيالات را اگرچه حكما بكنند اگرچه آنهايي كه مرتاضند بكنند تو جوابشان را آسان بده. پس مي‌گويند اي بابا حق كجا است كه ما بگيريم؟ باطل كدام است كه آن را ول كنيم؟ هركس مي‌بيني مي‌گويد حق با من است و هركس خلاف من مي‌گويد باطل است، من بيچاره چه كنم نمي‌فهمم اين راست مي‌گويد، نمي‌فهمم آن راست مي‌گويد!

عرض مي‌كنم حق است، اگر تو راست مي‌گويي اين حرفها را. پس خدا بايد دروغ گفته باشد به جهت آنكه خدا كه مي‌گويد حجت من واضح است. مي‌فرمايد: ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون پس خدا مي‌گويد كه من باطل را بطلانش را واضح كرده‌ام كه تو هم بداني باطل است مي‌گويي نمي‌دانم، دروغ مي‌گويي. خدا اولي است به تصديق.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 208 *»

پس ان‌شاءالله سعي كنيد عادت بدهيد خود را كه تصديق خدا را بكنيد، ديگر خدا را كه سني‌ها نمي‌توانند انكار كنند. خيال كن كه جميع خلق به سمتي ايستاده‌اند و تمامشان داد مي‌زنند كه حق از جانب خدا پيدا نيست و ما حق از جانب خدا را نمي‌دانيم كجا است. و هاتفي ندا كند يا پيغمبري يا وصي پيغمبري بگويد يا نوري تجلي كند يك طوري بشود كه تو بداني كه از جانب خدا صدايي آمد همين طوري كه از جانب پيغمبران و از زبان پيغمبران حرف زد همه جا هم خدا همين‌طور حرف زده، پس اگر خدا مي‌گويد به هر طوري كه هست كه حجت من بالغ است واضح است، ديگر هيچ كس معذور نيست كه بگويد ما راه را ندانستيم از چاه، از اين جهت گمراه شديم، خدا مي‌گويد: هديناه النجدين من راه را نموده‌ام، چاه را نموده‌ام، امر را به تو رسانيده‌ام، امر را واضح كرده‌ام.

ببين اگر مخير شوي كه تصديق كني خلق بسياري را اگرچه خيلي هم باشند يا تصديق كني خدا را كدام را اختيار مي‌كني؟ تمام خلق يك سمت بايستند و بگويند امر خدا واضح نيست و از سمتي ديگر صدايي به طور وحي بيايد نوري تجلي كند، هرطور باشد حالي تو بشود و تو بداني كه  صداي خدا است كه بگويد اينها همه دروغ است امر من واضح است، آيا تو تصديق مي‌كني آن جمعيت را كه مي‌گويند امر خدا واضح نيست و تكذيب مي‌كني خدا را كه يك نفر است و آنها جمعيتشان بيشتر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 209 *»

است؟! يا تصديق مي‌كني خدا را و آن جمعيت را تكذيب مي‌كني؟! البته تصديق خدا را مي‌كني. يك نفر است، يك نفر باشد هميشه يك نفر حرف مي‌زند. خدا است اصدق صادقين، كيست راستگوتر از خدا؟ هر دروغگويي هر متقلبي كه دروغي مي‌گويد به جهت رفع احتياجش است دروغ مي‌گويد لابد است و ناچار، احتياجي دارد و حيله‌اي كرده دروغي گفته، اما اين خدا محتاج به هيچ چيز نيست نه به دروغ نه به حيله، تا چيزي مي‌خواهد خلق كند خلق مي‌كند آن چيز را، ديگر چرا دروغ بگويد؟!

پس بدانيد ان‌شاءالله كه امر الهي هميشه واضح است هميشه اهل حق در روي زمين بوده‌اند و حق هميشه ظاهر و واضح و بيّن و آشكار بوده از براي كسي كه حق را بخواهد به دست بياورد نه كسي كه هرچه نشانش بدهيد باز بگويد من نمي‌بينم و اگر چيزي را در دست او بگذارند باز مي‌گويد من نمي‌بينم چيزي در دست من نيست، زور هم مي‌زنم با زبان خود مي‌گويم نيست، افترا به خدا مي‌بندم.

پس خدا وسيله براي خلق آماده كرده و اين وسيله را والله دسترس خلق قرار داده. اگر دسترس نبود، اين ريسمان آويزان بود و قد ما نمي‌رسيد، آن وقت اين ريسمان باشد يا نباشد تفاوتي ندارد چرا كه فايده‌اي براي ما نمي‌كند حبلي باشد ريسماني باشد آويزان در هوا كه دسترس ما نباشد از براي ما چه فايده دارد؟ نبودن و بودنش كه تفاوتي به

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 210 *»

حال ما نمي‌كند چارة كار ما را نمي‌كند. پس حبلي كه سرش نرسد به دست مردم اصلش آويختن آن لغو است بيجا است و بي‌حاصل است همچو ريسماني خدا آويزان نكرده.

پس بدانيد هر امري را كه خدا از بندگان خود خواسته، و خدا بندگي خود را خواسته است فرموده: ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون عبادت خواسته راه عبادت را نشانشان داده معرفت خواسته بيان كرده ان علينا بيانه ان علينا جمعه و قرءانه بر ما است كه بخوانيم قرآن را، بر  ما است كه مقصود خود را بيان كنيم و بيان كرده همه جا هم در قرآن به اين‌طورها فرموده‌ كه ما رسولان را فرستاديم تا نگويند كه ما جاءنا من بشير و لانذير چون كسي نيامد از اين جهت معذوريم اگر نافرماني كرديم عقلمان نمي‌رسيد.

پس خدا وسيله را لامحاله به دست خلق مي‌دهد و آن ريسماني كه آويزان كرده دسترس خلق است و آن ريسماني است كه هيچ انفصامي براي آن نيست سست نيست اگر تمام خلق را بالا بكشد پاره نمي‌شود او سست نيست اگر اينها سست نگيرند و اگر اينها سست بگيرند مي‌افتند و دست و پاشان خورد مي‌شود. ريسمان، ريسماني است بسيار محكم محكميش به قدر محكمي خدا.

پس خلق را هيچ حجتي بر خدا نيست خدا حجتش بر تمام خلق تمام است مگر كسي بچه باشد، بچه را هم خدا با او حرف نزده و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 211 *»

نمي‌زند، مگر كسي ديوانه باشد خدا هيچ ارسال رسل براي ديوانه‌ها نكرده، مگر خرف شده باشد، پيرهاي خرف شده حرف زدن پيششان با نزدن مثل هم است، ببينيد هيچ پيغمبري بود كه امتش پيرهاي خرف شده باشند؟ پيش آنها نفرستاد خدا پيغمبري. پس خدا مستضعفين را خودش معذور داشته معلوم است الاغ را كاريش ندارند، برود عرعر كند. طفل را تكليف نكرده خودش برود بچگي خودش را بكند. ديوانه را نگفته دين پيدا كند بله وقتي ديوانه چاق شد آن وقت با او حرف مي‌زنند.

پس كسي كه پير خرف شده نباشد، ديوانه و بچه نباشد، بگويد من دين خدا را راه نمي‌برم چه چيز است! تو بگو دروغ مي‌گويي، در مقابل خدا ايستاده‌اي و افترا به خدا مي‌بندي. خدا گفته من دينم را به تمام غير مستضعفين حالي كرده‌ام و رسانيده‌ام كسي كه بچه نيست پير خرف شده نيست ديوانه نيست و مي‌گويد راه خدا را نمي‌دانم كجا است، دروغ مي‌گويد –  اگرچه جمعيت بسيار بگويند نه راستش را مي‌گويند نه اقرار به خدا دارند –  تكذيب كن او را به جرأت هرچه تمام‌تر چرا كه اين ملعون در حضور خدا ايستاده و گفته خدايا تو امرت واضح نيست تو باطل را با حق ممزوج و مخلوط كرده‌اي سركه شيره كرده‌اي و حالا شيرة تنها از من خواسته‌اي، من هرچه مي‌چشم ترشي هم دارد. تو خودت داخل هم كرده‌اي، نه سركة خالص از من بخواه نه شيرة خالص از من بخواه. والله اگر خدا حق و باطل را داخل هم كرده بود هيچ نمي‌خواست

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 212 *»

كسي اقرار به حقي بكند هيچ ارسال رسل ضرور نبود. ببين صد و بيست و چهار هزار پيغمبر فرستاد، يك خورده متذكر باش كه عددشان چقدر است! صد و بيست و چهار هزار نفر ببين چه لشكري مي‌شوند چقدر زياد! بعد اينها صد و بيست و چهار هزار وصي هم كه دارند اينها را روي هم بگذارند ببين چه لشكر عظيمي مي‌شوند! بعد نگاه كن ببين كه در زمان هر پيغمبري چقدر از حكما و علما آمدند! حالا تمام اين صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و صد و بيست و چهار هزار وصي پيغمبر كه اين اقلش است و در وقتي است كه هر پيغمبري يك وصي داشته باشد و حال آنكه خيلي از پيغمبران بودند كه دوازده وصي داشتند مثل پيغمبر ما9 مثل عيسي مثل موسي كه هر كدام دوازده وصي داشتند و تمام آن حكما ‌و علمايي كه در عصر آنها بودند تمام اينها آمدند كه خلق تابعشان باشند و اينها باز اگر مي‌دانستند كه در تمام خلق هيچ كس نيست كه دعوتشان را اجابت كند هيچ حرف نمي‌زدند. اگر بدانند حرف بزنند و حرفشان بي‌ثمر است و كسي اطاعت نخواهد كرد زحمت بي‌جايي نمي‌كشند پس نمي‌آمدند حرف نمي‌زدند.

و والله باز اين صريح قرآن است لو علم الله فيهم خيراً لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا در هر طايفه‌اي كه ببينم خيري هست، حقي ميانشان مي‌فرستم كه با آنها حرف بزند لكن آن كفاري كه خيري در آنها نيست حق ميانشان نمي‌فرستم. اگر بدانيم خيري پيششان هست كلمة حق را به

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 213 *»

ايشان مي‌گوييم ولكن اينها حالتشان جوري است كه اگر بگويي لتولوا اعراض مي‌كنند پس ما هرگز چنين كاري نمي‌كنيم كه جماعتي را بدانيم كه حق را قبول نمي‌كنند بفرستيم كسي پيش آنها. ديگر اينها را اگر ياد بگيريد در خيلي از آيات قرآن كه به طور ظاهر منافات در ميان آنها به نظر مي‌آيد با بصيرت مي‌شويد جواب خصم را مي‌توانيد بدهيد.

باري پس عرض مي‌كنم خدا هميشه كارش اين است از آدم تا خاتم تا وقت مردن مردم، در اين دنيا در قبر در برزخ در قيامت، كار اين خدا اين است كه دينش را واضح و بيّن و آشكار مي‌كند هرچه را مي‌خواهد آشكار مي‌كند و هيچ محل شك و ريب قرار نداده سركه و شيره داخل هم نكرده و هرجا داخل هم كرده صرف نخواسته، بله آنجا تكليف نداري بايد توقف داشته باشي. هرجا حق خواسته حق بي‌باطلي خواسته. هرجا گفته از باطل اجتناب كن، داغ باطله روش زده نه اين است كه مردم ندانند حق به جانب علي است و ندانند كه ابابكر و عمر باطلند.

خيال كن در زماني واقع شده‌اي كه پيغمبر خدا9 از دنيا رفته و مي‌روي در مسجد مي‌بيني پيره‌خري روي منبر نشسته است و موعظه مي‌كند و جميع مردم پاي منبر او نشسته‌اند حتي حضرت امير، به جهت آنكه او رئيس است و پيش مي‌افتد و نماز مي‌كند و مردم با او نماز مي‌كنند و حكم با او است و جميع مردم محكوم حكم اويند. پس حالا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 214 *»

من بيچاره از كجا بدانم حق به جانب اميرالمؤمنين است؟ و حق به جانب ابابكر نيست؟

عرض مي‌كنم چيزي ترائي مي‌كند به نظر مي‌آيد لكن سراب است. ان‌شاءالله فكر كن تصديق كن خدا را. هركس كه غرض ندارد مرض ندارد، شنيده پيغمبري بوده از دنيا رفته و وصي بايد داشته باشد حالا مي‌آيد مي‌پرسد، مي‌بيني كه براي او واضح شد. چنان‌كه خيلي بودند از دينهاي خارج وقتي شنيدند پيغمبر مرد، آمدند به مدينه و سراغ كردند كه اين پيغمبر وصي تعيين كرد يا نكرد؟ و اگر مي‌شنيدند كه وصي تعيين نكرد مي‌گفتند دروغ بوده، پيغمبر نبوده، چاپ زده، اگر مي‌گفتند وصي تعيين كرد مي‌گفتند كه را تعيين كرد؟

جمع كثيري از علماء يهود و نصاري مي‌آمدند مي‌ديدند ابابكر روي منبر بود و مي‌ديدند حضرت امير ساكت است مي‌گفتند: اين شخص كه حرف مي‌زند از جانب خودش حرف مي‌زند يا پيغمبر گفته؟ اگر مي‌گفتند از جانب خودش حرف مي‌زند مي‌گفتند چطور شده اين وصي شده؟ مي‌گفتند پيره‌خر بوده، ريش‌سفيد بوده مردم جمع شدند او را خليفه كردند. اين را كه مي‌شنيدند مي‌گفتند پيغمبرتان دروغ است اصلش پيغمبر نبوده. ديگر وقتي سلمان مي‌شنيد اين را مي‌گفت: بياييد شما را ببرم پيش وصي پيغمبر. مي‌رفتند پيش حضرت امير و سلمان مي‌گفت كه پيغمبر اين را تعيين كرده است آن وقت مي‌آمدند و نشانيها را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 215 *»

كه داشتند به كار مي‌بردند ايمان مي‌آوردند.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله. پس امر خدا بدانيد هميشه واضح بوده هميشه ظاهر بوده علانيه بوده لكن بعد از آني كه غصب خلافت كردند و امر را برگردانيدند از اهلش و به جهت مصلحتهايي چند سست انداختند امر را.

باز بخواهي ببيني كه چرا سست انداختند؟ دقت كن از روي فكر از روي شعور و تدبيرت را به كار ببر، فكر كن كه آيا اميرالمؤمنين زورش نمي‌رسيد جنگ كند؟ زورش كه مي‌رسيد. حديث خاص دارد كه اگر حضرت امير بناش بود جنگ كند جميع روي زمين دشمنش مي‌شدند تمام را هلاك مي‌كرد همه را مي‌كشت. چنان‌كه حضرت پيغمبر وقتي بناي دعوت را گذارد چيزي نداشت و فقير بود و خدا او را نصرت كرد در اول طفل يتيمي بيشتر نبود آمد و دعوت كرد و ايستاد. ببينيد كم‌كم كارش به كجا رسيد! حضرت امير اگر ايستاده بود مي‌توانست از پيش ببرد. مي‌دانيد سرّ اين را كه چرا نايستاد؟ چرا پا نيفشرد؟ و اينكه بهانه‌اي مي‌خواست در خانه نشستن خود؛ اول كه پيغمبر از دنيا رفت كه بهانه داشت گفت: حرمت پيغمبر واجب است بايد او را غسل بدهم، كفن بكنم. عذر موجه داشت مشغول اين كارها شد آنها دويدند مسجد پيغمبر، در روي منبر رفتند بناي غصب خلافت را گذاردند بعد هم والله بهانه‌اي بود كه گفت: من نذر كردم تا قرآن را جمع نكنم خرقه به دوش نگيرم.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 216 *»

پس اين بهانه‌ها را كه مي‌آوردند حالا مي‌خواهد امر خدا را مخفي كند كه سستي مي‌كند؟ يا غيرتش نيست؟! يا شجاع نيست؟! يا از مردم مي‌ترسيد رفت در خانه نشست؟! والله از جميع اين مسلمانهايي كه از كوه تا كوه بودند كه نمي‌شود شمرد جمعيت مسلمانان را كه چقدر بودند چرا كه اسلام دولتي بود كه از كثرت جمعيت و از آن جنگهاي نماياني كه كرده بودند و غالب شده بودند تمام سلاطين روزگار از آن چشم مي‌زدند و از همين جهت بود كه پيغمبر جزيه به گردنشان گذاشت و كسي جرأت نكرد بگويد چرا اين كار مي‌كني؟ پس جمعيت اسلام زياد بود و جمعيت در زمان عمر اين‌قدر زياد شد كه هزار و يك شهر را همين عمر مفتوح كرد و همه را به دست اسلام داد. هيچ سلطاني از سلاطين، در تاريخها برداريد ببينيد هيچ سلطاني در عصر خودش هزار و يك شهر را به دست نياورده.

و عرض مي‌كنم از براي اينكه چشمت را واكني غافل نباشي. و كار علما همينها است كه چيزي مي‌گويند كه مردم خودشان مي‌دانند اما آنها غافلند، سر كلافه را به دست مي‌دهند آن كسي كه سر كلافه به دستش نيست همين كه يك وجب از كلافه را واكرد ديگر نمي‌تواند، پاره مي‌كند و اين تكه‌تكه‌ها ديگر به كار نمي‌آيد نه به كار دنيا نه به كار آخرت. والله هميشه كار اهل حق همين بوده كه سر ريسمان را پيدا مي‌كنند چرا كه راه مي‌برند كجا است و آن را مي‌دهند به دست تو مي‌گويند تو هي بپيچ

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 217 *»

كم‌كم ريسمانها مي‌آيد توي چنگ تو جميع را ضبط مي‌كني توي چنگ خودت مي‌آيد آن وقت مي‌فهمي كجاش كلفت است كجاش باريك است با بصيرت مي‌شوي.

پس ملتفت باش ان‌شاءالله بياب كه چرا اين همه مسلمانان بودند ديگر مطيع كه بودند؟ يا به زور شمشير يا به معجز پيغمبر يا به قوت نفس پيغمبر، هرچه بود جمعيت كه زياد بود حضرت امير چرا سست انداخت؟ گفت مي‌خواهم قرآن را جمع كنم، اين چه عذري شد؟! مي‌خواهي قرآن جمع كني شبها برو جمع كن. پس بدانيد اين را بهانه قرار داد لكن راهش اين بود كه من حالا عرض مي‌كنم و نه اين بود كه سست انداخت امر خدا را يا كوتاهي كرد در امر خدا يا عاجز بود. من حالا سر كلافه را به دستت مي‌دهم خودت فكر كن كه چرا بهانه كرد؟

پس عرض مي‌كنم والله مي‌دانست كه اينها هيچ كدامشان مسلمان نيستند تمام اينها منافقند والله نمي‌خواست رئيس المنافقين باشد، اميرالمؤمنين بود، براي منافقين نولّي بعض الظالمين بعضا رئيس دزدها كي است؟ دزدباشي. رئيس فراشها كي است؟ فراش‌باشي. رئيس لوطيها كي است؟ لوطي‌باشي. رئيس منافقين كي است؟ آن كسي كه از همه منافق‌تر است. حالا اميرالمؤمنين نمي‌شود رئيس منافقين باشد. والله اينهايي را كه عرض مي‌كنم هيچ اغراق توش نيست.

پس آن جمعيتي كه دور پيغمبر بودند ديگر يا از زور شمشير بود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 218 *»

آمده بودند يا به طمع مال و جاه آمده بودند رؤساشان كه براي همين آمده بودند و كَهَنه به آنها خبر داده بودند كه پادشاه خواهيد شد، خود پيغمبر هم خبر داده بودند.

يك وقتي نوبة حفصه بود پيغمبر اتفاق رفتند به اطاق ماريه، اتفاق آنجا طوري هم واقع شد. عايشه فهميد گفت: امروز نوبت، نوبت ماريه كه نبود آنجا نبايست بروند و پشت آنجا بود، حدسي زد كه پيغمبر چه كرده. عايشه كه خبر شد رفت و حفصه را خبر كرد كه نمي‌داني چه خاكي بر سرت شده! زنها هم همين كه خبر شدند كه خاكي بر سرشان شد مي‌دانيد چه مي‌كنند، بناي كولي‌بازي را گذاردند بنا كردند شطّاحي‌كردن([4]) آن‌قدر كولي‌بازي كردند كه حضرت طلاق دادند حفصه را و اين را سني‌ها هم قائلند و در تفسيرهاي خودشان نوشته‌اند كه حفصه را دو دفعه طلاق دادند خيلي كولي بود. خلاصه بنا كردند اينها به شطّاحي و كولي‌گري. پيغمبر صدا كردند به همواري آنها را كه آرام بگيريد من يك چشم روشني دارم براي شما اگر حالا ديگر كولي‌بازي نمي‌كنيد و آن اين است كه پدرهاي شما هر دو بعد از من سلطان مي‌شوند به شرطي كه اين را بروزش ندهيد، قسم خوردند كه بروز نمي‌دهيم، فرمودند من هم قسم مي‌خورم كه ديگر پهلوي ماريه نخوابم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 219 *»

واقعاً هم نخوابيدند تا آن آخرها آيه نازل شد كه يا ايها النبي لم تحرّم ما احلّ الله لك چرا اصلش قسم مي‌خوري؟ حالا هم خورده‌اي خورده باش كفار‌ه‌اش را بده و برو. و به عايشه و حفصه گفتند اين را به چشم روشني شما گفتم كه شما قرار بگيريد به شرطي كه اين را به پدرهاي خودتان نگوييد كه در صدد قتل من برنيايند. مي‌دانستند كه آن دو ملعون، آن دو ملعونه را وامي‌داشتند كه پيغمبر را بكشند و واقعاً سم مي‌دادند و پيغمبر را مي‌كشتند.

خلاصه آخر كار طاقت نياوردند، حفصه چادر سر كرد براي عمر خبر برد عايشه هم چادر سر كرد رفت براي ابابكر خبر برد. في الفور جبرئيل نازل شد كه اينها دروغ مي‌گويند رفتند براي پدرهاشان خبر بردند. حضرت فرمودند چرا خبر كرديد پدرهاي خود را؟ عرض كردند تو از كجا دانستي؟ فرمودند جبرئيل براي من خبر آورد.

باري پس حق هميشه واضح است و ظاهر و بيّن و آشكار لكن اهل حق اگر طايفه‌اي را ببينند كه حق نمي‌خواهند حق به آنها ياد نمي‌دهند خودشان را نمي‌برند در ميان جماعتي كه حق را نمي‌خواهند، نمي‌روند آنجا سعي بي‌حاصل بي‌جايي كنند آنجا بايستند و اصراري بكنند كه حق را حالي آنها بكنند.

پس چون حضرت امير مي‌دانست به علم امامت، ديگر مي‌خواهي به طور ظاهر عرض كنم كه از كجا مي‌دانست؟ از آنجا مي‌دانست كه خدا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 220 *»

به او خبر داده بود. ببينيد از احوال منافقين خدا چقدر خبر داده در قرآن. بيش از كفار طعن و لعن به آنها كرده، ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار گفته، كافر را نگفته في الدرك الاسفل من النار خدا كه مي‌شناخت آن منافقين را و خدا به پيغمبر هم تعليم كرده و شناسانيده به او خبر داده كه اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله والله يعلم انك لرسوله والله يشهد ان المنافقين لكاذبون آن منافقين را به پيغمبر هم شناسانيده بود پيغمبر هم مي‌شناخت آنها را و همچنين حضرت امير مي‌شناخت به جهت آنكه فرمودند هيچ آيه‌اي نه در شب و نه در روز نه در حضر نه در سفر بر پيغمبر نازل نشد مگر اينكه همه را پيغمبر براي من گفت ظاهرش را و باطنش را.

پس منافقين را پيغمبر شناسانيده بود به حضرت امير، حالا اين علمهاي غيبشان را بگذار كنار، از ترس مني‌ها كه نمي‌شود گفت امام علم غيب دارد! و حال آنكه والله امام7 كتاب مبيني است كه كل شيء احصيناه في امام مبين و نيست چيزي كه خدا خلق كرده باشد آن چيز را و اميرالمؤمنين از آن چيز خبر نداشته باشد چرا كه اميرالمؤمنين است قدرت خدا و دست باز خدا، مشيت خدا اميرالمؤمنين است و خدا با دست خود مي‌كند آنچه مي‌كند با قدرت خود مي‌كند آنچه مي‌كند، قدرت خدا غير از اميرالمؤمنين نيست اميرالمؤمنين است قدرت خدا. همچنين مشيت خدا غير از او نيست. خدا عالي است علي است اعلي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 221 *»

است. اسم اللهِ اكبر، اسم اللهِ اعلي همه علي است. پس مي‌داند همة چيزها را پيش از وقوع آن چيز. والله نوكرهاش مي‌دانستند علم منايا و بلايا را، مي‌دانستند كه كي كشته مي‌شود، كجا كشته مي‌شود، چطور كشته مي‌شود. جايي كه نوكرهاي او غيب بدانند و خبر بدهند آيا خودش غيب نمي‌داند؟! اگر ايشان غيب نمي‌دانند، ديگر كه غيب مي‌داند؟ والله سينة امام است كه كتاب مبين است و كتاب مبين سينة امام است و لارطب و لايابس الا في كتاب مبين.

و اينهايي كه عرض مي‌كنم همه ظاهر آيات قرآن است هيچ باطن آيات نيست، ظاهر قرآن است كه  بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم خيال مكن قرآن همين كاغذ است و مركب و مي‌شود آن را ضايع كرد و فاسد كرد و سوخت، نمي‌شود سوخت قرآن را بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم قرآن آيات بيناتي است كه در سينه‌هاي كساني است كه علم به آنها داده شده و در آن سينه‌ها نوشته شده پس قرآن در سينة اميرالمؤمنين نوشته شده و لارطب و لايابس الا في كتاب مبين هيچ تري و خشكي نيست مگر اينكه در قرآن هست، در قرآن است تبياناً لكل شيء تبيان هر چيزي است بيان هر چيزي است تفصيل كلِ شيء در قرآن است نه اجمال، اجمال را خيلي از مردم مي‌دانند، و ايشان والله تفصيل چيزها را مي‌دانند بيان چيزها را مي‌دانند والله در ملك خدا هيچ چيز نيست مگر اينكه در قرآن هست مگر اينكه تمامش را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 222 *»

اميرالمؤمنين مي‌داند به جهتي كه قرآن در سينة ايشان است. اينها همه ظاهر قرآن است كه عرض مي‌كنم آيات ظاهره است هيچ سني هم نمي‌تواند انكار كند ديگر مني‌ها انكار مي‌كنند بكنند، به جهنم. عرض مي‌كنم حق همه جا واضح است اگر چه مني براي خود زبانش را بجنباند و بگويد قبول ندارم.

پس قرآن در سينة او نوشته شده و هر تر و خشكي كه هست توي همين قرآن است و تفصيل هر چيز و بيان هر چيز در همين قرآن است. پس حق واضح است بيّن است آشكار است. حالا يك كسي براي خودش مرضي دارد غرضي دارد مي‌گويد علي پشت ديوار را نمي‌داند، او بگويد. خير، علي همه جا را مي‌داند علي در جميع آسمانها هست علي در جميع زمينها هست والله بهم ملأت سماءك و ارضك حتي ظهر ان لا اله الا انت.

باري پس عرض مي‌كنم چون حضرت امير مي‌دانست كه آنها همه‌شان منافقند حضرت بيزار بود از اينكه امام منافقين باشد امير منافقين نبود اميرالمؤمنين بود پادشاه مؤمنان بود نه پادشاه منافقان، امام فسقه و فجره و كفره و منافقين نبود از اين جهت خود را كنار كشيد عمداً يك سرفه‌اي هم نكرد يك خمي به ابرو نياورد ترسي به دل آنها نينداخت.

ملتفت باشيد ان‌شاءالله اگرچه طول كشيده است لكن كلام است ناتمام مانده به جهت اينكه مبادا چيزيش بماند و شبهه بشود اشاره مي‌كنم.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 223 *»

پس عرض مي‌كنم نگو چطور اين كوه تا كوه منافق بودند؟ و مسلماني و ايمان منحصر بود به سلمان و ابوذر و مقداد و عمار؟ منحصر هم كه بود واقعاً مي‌فرمايد بعد از پيغمبر تمام مردم مرتد شدند و برگشتند، بدتر از اولشان شدند مگر چهار نفر، و در آن حديث مي‌فرمايد: سه يا چهار و عمار را هم زور مي‌زنند داخل آنها مي‌كنند.

پس اگر خيال كني كه اگر چنين است كه اميرالمؤمنين قناعت كرد به وجود سلمان و اباذر و مقداد و عمار و بر اين چهار نفر هم كه حجت را تمام كرده بود امري هم بر ايشان مشتبه نبود يقين هم داشتند، اگر اين خيال را كردي اگر چنين خيال بكني كه پس چرا پيغمبر چنين نكرد؟

ملتفت باشيد ان‌شاءالله امري است بايد فهميد با بصيرت همه جا در دين و مذهب چشمتان را واكنيد، چرا پيغمبر اكتفا نكرد دعوت خود را، رسالتش را به اينها؟ همان سلمان را و اباذر و مقداد و عمار را دعوت كند ديگر اصلش با هيچ كس حرف نزند همين جوري كه اميرالمؤمنين اكتفا كرد به همان آنها، نماز جماعتي هم اگر مي‌خواست بكند در خلوتها مي‌كرد و همين چهارنفر با او نماز مي‌كردند. در برابر مردم به مسجد آنها مي‌آمد و تخلف از جماعت مسلمين نمي‌كرد در خانه‌اش نشسته بود چرا كه حكم پيغمبر اين بود كه هركس تخلف از جماعت مسلمين بكند خانه‌اش را بسوزانند. اگر اميرالمؤمنين نمي‌رفتند با آنها نماز كنند علانيه همچو مي‌كردند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 224 *»

ملتفت باشيد كه پيغمبر چرا مثل اميرالمؤمنين نكرد؟ يا اميرالمؤمنين نكرد؟ اگر منافقين را به جهت اتمام حجت بايد پاپي شد چرا پيغمبر پاپي نشد؟ اميرالمؤمنين پاپي شد؟ و اگر نبايد منافق را دور خود جمع كرد چرا پيغمبر دور خود جمع كرد؟ و اميرالمؤمنين جمع نكرد؟

فكر كنيد از روي شعور از روي بصيرت. وقتي كه فكر كني خواهي يافت اين خلق طبقاتي دارند مؤمنين به تدريج بايد بيايند در هر طبقه مؤمنين بايد به دنيا بيايند امسال طايفه‌اي متولد مي‌شوند طايفة ديگر سالي ديگر متولد مي‌شوند به همين‌طور هميشه به تدريج بايد بيايند و چقدر مؤمنيني كه در صلب بعضي از كفار بودند و بايد به دنيا بيايند آنهايي هم كه ايمان آوردند در زمان پيغمبر، بعضي يهودي بودند بعضي اولاد كفار و منافقين بودند.

پس ببينيد و به طور كلي بناي فكر را بگذاريد هر پيغمبري مي‌آيد روي زمين و امرش را ظاهر مي‌كند از براي نجات خلق و از براي هدايت مؤمنين و خيرش را به مؤمنين مي‌رساند طبقة بعد كه مي‌آيند بايد يك جوري خبرش را به آن مؤمنين برساند اگر بخواهد نرساند تكليفي نمي‌كند. راست است منافقين را كسي در بند نيست كه نجات يابند بلي اگر امر منحصر به خودشان باشد و در پشتشان مؤمني نباشد، و خدا مي‌داند كه نيست، ديگر هيچ كس هيچ حرفي با ايشان نمي‌زند ديگر آن وقت بايد غرقشان كرد يك دفعه غرقشان مي‌كند همين جوري كه موسي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 225 *»

كرد همين جوري كه نوح كرد. طوفان نوح تمام عالم را غرق كرد هشتاد نفر باقي ماند كه ايمان به نوح داشتند. باقي ديگر تمام مردم از مرد و زن و بچه و بزرگ همه را غرق كرد به جهتي كه ايمان نداشتند در صلبشان هم كسي نبود وقتي وحي شد به نوح كه لن‌يلدوا الا فاجراً كفّاراً ديگر بچه است خوب است بزرگ است خوب است مي‌فهمد خوب است نمي‌فهمد خوب است، مي‌داند كه اين ايمان نمي‌آورد پير خرف شده را هم خوب مي‌داند چكاره هست ديوانه را هم خوب مي‌داند چكاره هست مي‌داند كه حالا ديگر هرچه هست كافر است و فاجر است حالا كه چنين شد يك‌جا غرق مي‌كند.

پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله چون خداوند عالم مي‌خواهد وسيلة خودش را به دست مؤمنان بدهد هميشه ارادة خدا هدايت مؤمنان است لتنذر من كان حياً، ليهلك من هلك عن بينة مجلس طول كشيد و مطلب تمام نشد.

باري پس هميشه ارسال رسل و انزال كتب براي مؤمن است. والله كفار را نه اين است كه بايد حجت براشان تمام كنند تا به جهنمشان ببرند اتفاق اگر شد، شد. نشد، نشد. نوح وقتي غرق كرد عالم را بچه‌ها زياد بودند زنها زياد بودند ديگر احتياج نبود امر نوح را آن بچه هم راه ببرد وقتي مي‌دانند مار است مي‌كشندش بچة مار را هم مي‌كشند. خضر رسيد به بچة غير مكلفي، گرفت و او را خفه كرد موسي كج‌خلق شد كه أقتلت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 226 *»

نفساً زكية بغير نفس لقد جئت شيئاً نكراً  لكن او عمداً اين‌جور كارها را مي‌كرد، الآن هم مي‌كند.

پس چون خدا مي‌خواهد امر خود را به مؤمنين برساند و مؤمنين متفرقند در بلاد اگرچه اصل دعوت براي مؤمنين است لكن وقتي كه پيغمبر آمد توي دنيا و دعوت كرد مردم را، دورش را منافقين خيلي گرفتند و ميان آن منافقين چهار نفر همه‌اش مؤمن بودند ديگر باقي منافقين بودند و آن منافقين در اطراف مؤمنين بودند پس بايد حق را به آنها رساند تا آنها ياد بگيرند و شيعه شوند تا از نسل آنها هي فرزندان متولد شوند كه آنها مؤمن باشند. حالا ملتفت باشيد ان‌شاءالله اگر پيغمبر به طور خفا دعوت مي‌كرد مردم را و ديگر هيچ نفس نمي‌كشيد هيچ معجزه‌اي نمي‌آورد جنگ نمي‌كرد همان منافقين هم دورش نبودند همان چهار نفر بودند باقي مردم خبر نمي‌شدند كه پيغمبر آمده. پس پيغمبر لابد بود كه منافق را دور خودش راه بدهد اما حضرت امير احتياج نداشت به اينكه دور خودش جمع كند. پس ملتفت باشيد كه اين يكي از اسرار بزرگي است كه خود پيغمبر چرا متصدي نشد آن امري را كه حضرت امير متصدي شد؟ سرّش همين است كه عرض مي‌كنم.

فكر كنيد ببينيد اگر خود پيغمبر متصدي اين امرها مي‌شد چه عيب داشت؟ خود پيغمبر را مثل سيدالشهداء دورش را بگيرند او را بكشند اموالش را هم به غارت ببرند چرا نشد؟ عرض مي‌كنم نمي‌شد چنين بكند،

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 227 *»

خود پيغمبر اگر تا دعوت مي‌كرد او را مي‌كشتند ديگر اسمش نمي‌ماند در دنيا ديگر هيچ جا تكليف به مردم نمي‌رسيد. پس پيغمبر لابد بود و در حكمت خدا واجب بود كه منافقين را راه بدهد و لو به تطميع باشد و لو به سهمي از مصارف زكات كه «مؤلفة قلوبهم» باشد به آنها بدهد تا بيايند و دورش جمع شوند بلكه در صلبشان مؤمني باشد بيرون آيد.

پس جعلنا لكل نبي عدواً شياطين الانس و الجن همه جا از آدم تا خاتم تا بعد از اين، عبادي كه بنا مي‌كنند حرف زدن اول هي منافق را به خود راه مي‌دهند هي پول مي‌دهند هي آجيل مي‌دهند هي مي‌ترسانند به اين‌‌طورها مردم را دور خود جمع مي‌كنند همين كه امر منتشر شد و قوام گرفت آوازه پيچيد ديگر آن وقت دور مي‌كنند منافق را باز كم مي‌شوند مؤمنين تا اينكه باز حجتي ديگر مي‌آيد جعلنا لكل نبي عدواً و اين دشمنها همين منافقين هستند، آنهايي كه از دايره بيرون هستند كه كاري به اين دايره ندارند، كاري به آن‌كه در دايره است نمي‌توانند بكنند اهل دايره از آنها محفوظند لكن در دايرة هر مبدئي منافقين چندي خدا قرار داده باشند تا سياهي لشكري باشند تا در ميانة آن جمعيت منافقين، يك نفر دو نفر سه نفر مؤمني كه هست نمازي بتوانند بكنند روزه‌اي بتوانند بگيرند، اسمي از خدا و رسول بتوانند ببرند، ظاهراً بگويند اينها مسلمانند، متاعشان پاك است تا كار مؤمنين بگذرد.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 228 *»

مجلس هفتم

 

(جمعه هفتم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 229 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

ترجمة فارسي اين آية شريفه اين است كه خداوند عالم مي‌فرمايد كه خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را و در عوض اين جان و مال وعده كرده است خدا و عهد كرده است خدا كه بهشت خود را به آن جماعت بدهد. و نفرموده است كه از بعض مؤمنين خريدم جانشان را و مالشان را. دقت كنيد ان‌شاءالله سرّي مي‌خواهم عرض كنم كه معني خيلي از آيات را آنهايي كه مي‌خواهند بفهمند به آساني بفهمند گير نكنند. پيغمبران مي‌آمدند در ميان امت و بيعت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 230 *»

مي‌گرفتند، بيعت يعني بيع و شراء، مبايعه مي‌كردند ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله كساني كه با تو بيعت مي‌كنند بيعت با خدا كردند. بيعت كردند، يعني فروختند خود را. پس خدا خريده است از كل مؤمنين جانشان را و مالشان را و بهشت خود را وعده كرده است و عهد كرده است كه به آنها بدهد. و اين مؤمنين مخصوص اهل اسلام هم نيستند و مخصوص آن كساني كه قرآن مي‌خوانند نيست بلكه اين بيع و شراء و اين عهد را خدا هم در قرآن كرده هم در تورات هم در انجيل، از اين است كه مي‌فرمايد: وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان پس معلوم است همة انبياء همين جورها معامله مي‌كردند.

حالا وقتي نگاه به سبك آيه مي‌كني ان‌شاءالله مي‌فهمي كه آن علاماتي را كه از براي آن جماعتي كه جانشان را و مالشان را به خدا فروختند خدا بيان كرده آن علامات را، آن علامات از براي همة مؤمنين ظاهر نشده چرا كه مي‌فرمايد: ان الله اشتري من المؤمنين خدا خريد آن پيشها در وقتهاي پيش در عالم ذر، عالم ذر عالمي است كه ابتداي خلقت است آنجا خريد از مؤمنان جانشان را و مالشان را و علامتي كه قرار داده براي آن جماعت، اين است كه مي‌فرمايد: يقاتلون في سبيل الله فيَقتلون بعد از اين جنگ مي‌كنند در راه خدا. و خيلي از مؤمنين را مي‌بينيد كه جنگ‌ نكرده‌اند در راه خدا و مي‌فرمايد كه مي‌كشند جمعي را در راه خدا. و مي‌دانيد شما بسياري از مؤمنين كسي را نمي‌كشند در راه خدا و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 231 *»

همچنين و يُقتَلون كشته مي‌شوند در راه خدا، و بسياري از مؤمنين و پيغمبران و امامان كشته نشدند در راه خدا. و همچنين آن جماعت اموالشان را هم فروخته‌اند و بسياري از مؤمنين هستند كه مالشان به غارت نرفته.

پس در اين آيه كه فكر مي‌كني تمام اين آيه مخصوص حضرت سيدالشهداء است كه او بود كه بعد از نزول قرآن جنگ كرد در راه خدا و جمعي را كشت و بعد در راه خدا كشته شد و اموال او را به غارت بردند. و اينهايي كه سواد عربي دارند مي‌دانند كه فرموده: يقاتلون في سبيل الله يعني گفته است بعد از نزول قرآن جنگ مي‌كنند در راه خدا و بعد از نزول اين آيه جنگ مي‌كنند در راه خدا و مي‌كشند جمعي را و بعد كشته مي‌شوند و مالهاشان به تاراج مي‌رود، ديگر مالهاشان را از اول آيه بفهم كه فرموده: اموالهم، اموالشان را فروخته‌اند.

پس كسي در اسلام جنگ نكرد كه در آن جنگ جمعي را بكشد بعد خودش كشته شود بعد اموالش و اسبابش هم به غارت برود. حضرت امير اين كار را نكرد. امام حسن اين كار را نكرد به غير از امام حسين هيچ يك از ائمه اين كار را نكردند. پس اين امر صريح قرآن است كه مخصوص سيدالشهداء است والله داخل محكمات قرآن است داخل متشابهات نيست.

پس اين آيه را خدا نازل كرده. براي عقلاي عالم آية محكمي قرار

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 232 *»

داده و روضه‌خواني سيدالشهداء را كرده و نقل كرده است كه او است كه جان و مالش را فروخت به خدا. و او است كه به اين عمل كه كرد، تمام بهشت را خدا از عمل او ساخت.

خشت و گل بهشت را بايد درست كنيد بهشت را از عمل بايد ساخت و نعمت بهشت را از عمل بايد درست كرد بهشت مثل اين دنيا نيست اوضاع آخرت اوضاعي است كه جهنم به عمل كفار ساخته مي‌شود سيجزيهم وصفهم انه حكيم عليم بهشت به عمل مؤمنين ساخته مي‌شود و اگر تمام مؤمنين هيچ عملي نمي‌كردند خدا بهشت نداشت و همچنين تمام كفار اگر هيچ عمل بدي نمي‌كردند خدا جهنمي هم نمي‌ساخت جهنمي نبود. و اگر كسي في الجمله فكر كند مي‌داند اينهايي كه عرض مي‌كنم حق است چرا كه ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري از براي انسان نيست مگر سعي انسان يعني عمل انسان، ديگر اين عمل ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها خوب مي‌كني خوبي به خودت مي‌رسد بد مي‌كني معلوم است بد، بد است. مال بد بيخ ريش صاحبش است.

پس در آخرت خشت و گل عمارتهاي آخرتي را با عمل مي‌سازند چنان‌كه در شب معراج پيغمبر ديدند. و اينها را عمداً اشاره مي‌كنم كه ملتفت باشيد. در حديث معراج مي‌فرمايد پيغمبر9 كه رفتم در بهشت و ديدم ملائكة چندي را كه گاهي مشغول بودند به عمارت و قصر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 233 *»

مي‌ساختند و گاهي مي‌نشستند مثل كسي كه خسته شود، پرسيدم از جبرئيل كه من از وحي‌هايي كه به من شده مي‌دانم كه ملائكه لايستحسرون عن عبادته هيچ بار خسته نمي‌شوند از بندگي كه دارند مثل انسان نيستند كه خسته شوند، اينها گاهي مي‌نشينند، گاهي مشغول مي‌شوند سببش چه چيز است؟ چطور شده كه با وجودي كه خستگي ندارند گاهي مي‌نشينند؟ جبرئيل عرض كرد خودتان بپرسيد. رفتند پرسيدند از آن ملائكه كه من مي‌دانم شما خستگي نداريد حالا ايني كه گاهي مي‌نشينيد مثل بني‌آدم خستگي مي‌اندازيد چطور شده؟! آن ملائكه عرض كردند هروقت اوضاع و اسباب عمارت به ما مي‌رسد ما مي‌سازيم هر وقت خشت و گلي به ما مي‌دهند ما روي هم مي‌گذاريم هر وقت نرسيد ما دستمان را روي هم مي‌گذاريم و مي‌نشينيم. فرمودند خشت و گلش از كجا بايد بيايد؟ عرض كردند بندگان كه در دنيا مي‌گويند: سبحان الله و الحمد لله و لااله الا الله و الله اكبر هر ذكري خشتي مي‌شود هر ذكري گلي مي‌شود، هر خشتي جوري مي‌شود، يكي طلا مي‌شود، يكي نقره مي‌شود، ملائكه برمي‌دارند آنها را دست به دست به ما مي‌رسانند ما روي هم مي‌گذاريم. پس ببين كه حديث مطابق است با قرآن.

پس بدان ان‌شاءالله كه عالم تجرد را از مجردات بايد ساخت. خانة خشت و گلي را از خشت و گل بايد ساخت البته در آسمان اگر كسي خانه بسازد اجزاش همه آسماني است. بيت المعموري كه خدا در آسمان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 234 *»

ساخته مقابل خانة كعبه، اجزاش آسماني است. حالا در عالم انساني هم اسباب و آلات انساني را به كار مي‌برند براي انسان سازي. باري ديگر اين اشاره بود كه عرض كردم بسا به كار همه‌تان هم نخورد.

پس چنان‌كه مي‌بيني خدا فرموده: ليس للانسان الا ما سعي مي‌فرمايد: ليس بامانيّكم و لا امانيّ اهل الكتاب به آرزوها نبسته كه خيال كني ما مي‌رويم مفت به ما مي‌دهند اما تو بگير تا بدهند. مكرر عرض كرده‌ام مفت مي‌دهند اما تو بگير. معني اين گرفتن را خيلي نمي‌دانند شما بدانيد.

خداوند عالم در عالم، روشنايي خلق كرده و رنگهاي مختلف، كه به صاحبان چشم انعام كند روشنايي را و الوان را. آنها را چطور بدهد؟ ببين تو اگر چشمت را بر هم بگذاري بگويي خدا كريم است به ما بدهد روشنايي و رنگها را، نمي‌شود بدهد. خدا چشم به تو داده، رنگي هوايي ضيائي خلق كرده اين نعمت را خلق كرده براي همين كه به تو بدهد. اسباب و اوضاعِ گرفتنش را هم خلق كرده. چشم است مي‌گويد تو همين‌قدر كاري بكن چشمت را باز كن ببين چه رنگها خلق كرده‌ام هر كدام به كارت مي‌آيد به كار ببر حظ كن، از هر كدام به كارت نمي‌آيد دوري كن. همچنين است خدا صداها خلق كرده صداهاي خوب، صداهاي بد، صداهاي علم و حكمت و حرفهاي خوب، صداهاي ساز و نواز و فحش و هرزگي و امثال آنها و گوش براي تو خلق كرده گفته اگر صداهاي خوب را مي‌خواهي بشنوي پنبه در گوشت مگذار سرت را در

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 235 *»

توي عبا مپيچ. اين‌جور كنايه‌ها را خدا گفته يا ايها المزّمّل اي آن‌كه سرت را توي گليم مي‌پيچي، در جامه مي‌پيچي، كنايه از همانها است.

پس تا نشنوي خدا به تو نشنوانيده. خدا اگر بايد به تو بشنواند تو هم بايد بشنوي وقتي نمي‌شنوي توقع مكن كه خدا به زور به تو بشنواند. گوش داده بي‌زحمت تو، صدا خلق كرده بي‌زحمت تو؛ تو به آساني مي‌تواني گوش بدهي. پس گوش بده و بشنو آن وقت خدا هم به تو شنوانيده. و همچنين خدا طعمهاي بسيار خلق كرده و از براي تو ذائقه و زبان خلق كرده كه طعم را مي‌فهمي اين هم كار تو نيست زحمتش را تو نكشيده‌اي. او خلق كرده لكن تا تو نخوري خدا به تو نخورانيده. ديگر ما نمي‌خوريم او از لطف و كرمش شكم ما را پر از حلوا كند بر فرضي هم كه بكند، با وجودي كه خدا تابع خلق نيست و تمناي بيجا از خدا نبايد كرد خدا از بابهايي كه گشوده خواسته مردم سؤال كنند از آن بابها و از آن درها خدا را بخوانند. پس عرض مي‌كنم بر فرضي كه حلوا را از راهي ديگر در شكم تو پر كنند باز تو حلوا نخورده‌اي وقتي حلوا روي زبان تو گذاردند و خودت خوردي خورده‌اي و اگر نخوردي شكم تو را بشكافند و پر از حلوا كنند باز تو حلوا نخورده‌اي و به تو نخورانيده‌اند.

عرض كرده‌ام اگر كسي را بپيچند در پارچة سختي كه چشمش هيچ جا را نبيند، گوشش هيچ صدايي را نشنود، بينيش هيچ بو نفهمد، دهنش هيچ طعم نفهمد و همچنين هيچ سرما و گرما به بدنش نمي‌خورد،

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 236 *»

در نمدي پيچيده است و اين نمد پيچيده را بردارند ببرند در باغ، جهال روزگار مي‌گويند اين شخص را بردند در باغ، حكماي روزگار مي‌گويند اين شخص نرفت به باغ به جهت آنكه سبزيهاش را كه نديده، صداهاي بلبلهاش را كه نشنيده بوي گل و رياحين باغ هم كه به دماغش نرسيده، ميوه‌هاي باغ را هم كه نچشيده، هواهاي باغ كه به بدنش نخورده، اعتدال هواي باغ را نفهميده، پس اين شخص به باغ نرفته. پس تو اين‌جور تمناها را بينداز كنار، تمناي جاهلانه است كه من نمي‌بينم، خدا چيزي به من بنماياند، بايد كور شوي خودت ببيني تا خدا بنماياند. مي‌فرمايد: فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم، يهديهم ربهم بايمانهم.

شما ديگر ملتفت باشيد كه چه مطالب بلندي است كه به اين زبانهاي آسان عرض مي كنم! و از بابي كه ماتري في خلق الرحمن من تفاوت اگر درست نگاه كني، در خلقِ خدا هيچ تفاوتي نيست. پس اگر تو ديدي خدا به تو نمايانيده. تو اگر شنيدي خدا به تو شنوانيده. تو اگر چشيدي خدا به تو چشانيده. تو اگر آشاميدي خدا ترويه كرده. تو اگر لامسه داري سنگيني و سبكي فهميدي، خدا سنگيني و سبكي را تعليم تو كرده.

و همچنين فكر كن در جميع جاها تو تا نكني خدا نكرده. تو تا هدايت نشوي خدا هدايت نكرده. همان وقتي كه هدايت مي‌شوي خدا هدايت كرده، بكفرهم لعنّاهم كافرين وقتي كافر مي‌شوند خدا كافرشان مي‌كند كافر نشوند خدا هم كافرشان نمي‌كند. اغلب اغلب اغلب مردم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 237 *»

حتي حكما و آنهايي كه كتاب نوشته‌اند و كتابهاشان روي كاغذ ترمه نوشته شده، جدول طلا كشيده‌اند به خط خوش‌نويس نوشته شده، وقتي شخص عاقل نگاه مي‌كند به آنها مي‌بيند به جز هذيان هيچ توش ننوشته‌اند و هيچ نمي‌فهمند و بسياري از مردم نمي‌فهمند اين‌جور معنيها را كه عرض مي‌كنم.

مي‌شنوند خدا مؤمن را مؤمن آفريده، خدا آب شيريني گرفت، طينت طيب و طاهري گرفت با هم مخلوط كرد و گلي ساخت و مؤمن را از آن ساخت. و گرفت آب شور و تلخي و با طينت سياه رجن گنديده مخلوط كرد. آن آب شور تلخ گنديده، آن بول را بر روي آن رجن ريخت و كافر را ساخت. اين‌طور كرد حالا كافر را مي‌برد به جهنم و مؤمن را مي‌برد به بهشت. اينها را مي‌شنوند نمي‌فهمند و متحير هم شده‌اند. اينها را از براي حكما ‌و علما‌ گفته‌اند لكن نه هركه ضَرَب ضربوا خوانده از علما و حكما است و اينها را مي‌فهمد.

پس ملتفت باش ان‌شاءالله ببين خدا بردارد بولي را و مخلوط كند با خاكستري و كافر را از آن بسازد و بعد از آن بر او بحث كند كه چرا گندِ بول مي‌كني؟ آن كافر مي‌تواند بحث را برگرداند بر خدا كه اين گند را تو در من گذاشتي. پس مي‌تواند بحث را برگرداند به خدا. دقت كنيد.

پس كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين مردم همه يك جور بودند، يك طور بودند. همه چشم داشتند، همه گوش

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 238 *»

داشتند، همه شامه داشتند، همه ذائقه داشتند، همه لامسه داشتند، همه خيال داشتند، همه عقل داشتند، حالا خدا به ايشان مي‌گويد: مي‌خواهي روشنايي را بنمايانم به تو، چشمت را باز كن. حالا اگر تو چشمت را هم بگذاري خدا هم نمي‌نماياند. اين امر جاري است در همه جا.

خدا پيغمبران را مي‌فرستد و آنها را عالم مي‌كند و شما را جاهل و مي‌فهماند به شما كه خودتان جاهليد. پس طبيب خلق مي‌كند كه دوا بشناسد بيمار خلق مي‌كند و مي‌داند كه بيمار است و علاج خود را نمي‌داند. باز مي‌شناساند به اين مريض كه فلان شخص هم طبابت راه مي‌برد، حالا ديگر من عذرم چيست؟ خدا همين جوري كه مرا ناخوش كرده مرا چاق كند، اين تمناي بيجا است آرزو است، اگر خودش بايد چاق كند پس طبيب را چرا خلق كرده؟ پس اين دواها را براي چه آفريده؟ هريك را خاصيت بخصوصي در آن قرار داده. پس آنها لغو نيست بيجا و بي‌حاصل نيست. بايد به كار بيايد بايد فايده داشته باشد. تو كه ناخوشي و مي‌داني دوائي هم هست مي‌داني نمي‌داني دواي خود را، مي‌داني طبيب مي‌داند دواي تو را، اگر خواستي خدا شفات بدهد برو پيش طبيب. حالا ديگر من نمي‌روم پيش طبيب خدا خودش مرا شفا بدهد. شفا نمي‌دهد تا بميري. ببين چه جور شد كه ناخوش شدي؟ آيا نه همين‌جور شد كه پر خوردي ناخوش شدي يا سببي ديگر پيدا شد كه ناخوش شدي؟ اين را طبيب راه مي‌برد مي‌آيد اماله مي‌كند دوائي مي‌دهد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 239 *»

چاق مي‌شوي. خدا غيظي نداشت با تو كه تو را ناخوش كرد. سنگي از عالم غيب نياوردند در شكم تو بگذارند كه تو ثقل كني، پر خوردي ثقل كردي. حالا عقلت نمي‌رسد چه كني برو پيش طبيب كه آن طبيب زيرابش را بكشد چاق بشوي.

پس مردم را جاهل خلق كرده به منافع خودشان و به مضرت‌هاي خودشان و خودشان نمي‌دانند چه كار كه بكنند خوب است، چه بخورند خوب است. از طعم چيزها نمي‌شود پي برد كه خوب است يا بد است. چرا كه چه بسيار چيزهاي خوش‌طعم سمّ است. خربزه و عسل هر دو شيرين و خوشمزه است آنها را توي هم بكني و بخوري سمّ مي‌شود و مي‌كشدت. پس از طعم اينها نمي‌شود پي برد كه كدام خوب است كدام بد. چه بسيار تلخي‌ها هست كه انسان مي‌خورد خوب است و چه بسيار شيريني‌ها هست انسان مي‌خورد بد است. باز چه بسيار تلخي‌ها هست كه بد است، چه بسيار شيريني‌ها هست كه خوب است.

پس خدا خلق كرد خلق را و لامسه داد، شامه داد، ذائقه داد، چشم داد، گوش داد. خلق هم چشم داشتند، گوش داشتند، لامسه و شامه و ذائقه داشتند، عقل داشتند لكن همه را عالم به منافع خود نيافريد. مي‌بينيد كه اغلب خلق جهالند. پس در ميان خلق علما خلق كرده آنها اسمشان انبياء است. از عالم غيب ملك مي‌آيد خبر مي‌آورد براي آنها مي‌گويد خدا چنين مي‌گويد كه خلق فلان غذا را بخورند، خوب است، فلان غذا را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 240 *»

نخورند، بد است.  فلان چيز را نگاه كنيد. فلان صدا را نشنويد، نه هر صدايي كه خوشت آمد بايد بشنوي عسي ان‌تحبوا شيئاً و هو شر لكم چه بسيار صداها هست كه وقتي مي‌شنوي خوشت مي‌آيد و براي تو خوب نيست چه بسيار صداها هست كه بدت مي‌آيد و براي تو خوب است عسي ان‌تكرهوا شيئاً و هو خير لكم معلوم است كلمات حكمت را براي جهال بگويي دلتنگ مي‌شوند چرتشان مي‌گيرد و اين خوب است و اگر حرف مفت بزني خرسي براشان برقصاني خوششان مي‌آيد پول مي‌دهند به آن كسي كه اين كارها را كرده. و تعجب است كه حكمت را پول هم نمي‌خواهند مع‌ذلك باز چرت مي‌زنند و كسل مي‌شوند. طبع مردم هميشه اين‌طور بوده خلاف توقع هم نيست اين بني‌نوع انسان همين‌طورها است. نفس اماره طالب هوي است طالب هوس است آنچه ميل دارد مصلحتش نيست و انبياء آمدند كه هرچه ميل داريد از پي آنها نرويد بلكه تابع شويد امر الهي را. مي‌گويند هرچه خير است خدا گفته بكنيد، پس نفع خواهيد كرد ديگر نفعش يك دفعه هست كه امروز معلوم مي‌شود، يك دفعه هست بعد معلوم مي‌شود. شخص ناخوش همان وقت كه فلوس([5]) مي‌خورد از فلوس خوشش نمي‌آيد بلكه از فلوس بدش مي‌آيد بلكه قي هم مي‌كند اما امروز كه اين فلوس را مي‌خورد و كراهت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 241 *»

دارد بعد چاق مي‌شود همان ساعت نبايد چاق بشود. پس عمل كن همان ساعت كه عمل كردي جلدي جبرئيل نازل نمي‌شود براي تو، تو عمل كن آخر كار عزرائيل را مي‌فرستد خدمت شما و پيش همه خواهد آمد.

باري پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله پيغمبران مي‌آيند در ميان مردم و امر خدا را واضح مي‌كنند بيّن مي‌كنند آشكار مي‌كنند كه تو هيچ شكي، شبهه‌اي ريبي برات نماند كه اينها از جانب خدا آمده‌اند. تو سعي كن راهش را به دست بياور امروز از پيش پات بردار و فكر كن و برو، از مزخرفاتي كه در عالم هست كناره خواهي كرد. آن وقت مي‌داني كه حق را راه نمي‌برند قاعده به دستت مي‌آيد.

پس عرض مي‌كنم خدايي كه مي‌داند خلق را جاهل آفريده به منافع و مضارشان و مي‌داند كه خودش مي‌داند منافع و مضار اينها را و مي‌داند كه اگر نگويد به آنها، آنها نمي‌دانند. و اگر در بند اين خلق نبود، مي‌خواست كه علمش پيش خودش باشد و نگويد به اين خلق، از اول مي‌خواست پيغمبري خلق نكند و مبعوث نكند و كسي را نفرستد. اگر در بند اين مردم نبود خلقشان نمي‌كرد و طوري نمي‌شد. كسي كه زوري نداشت بر خدا كه بايد انسان خلق كني. پس خدا در بند خلقش هست اعتنا دارد به خلقش؛ دليل اينكه اعتنا دارد به تو، والله همين كه خلقت كرده اين اعظم دليلها است.

خيلي از مردم، از حكما‌ و عرفا خيال مي‌كنند خدا را خداي جابر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 242 *»

بزرگي خيلي متشخص متكبري و اتفاق اسمش هم همين‌طورها است. پس خيال مي‌كنند خدا را مثل پادشاهي متكبري، متفرعني كه اگر از نزديك او عبور كني او مرا مي‌زند، مي‌بندد كسي در حضور او بخواهد برود، به حضور راه نمي‌دهند. شما فكر كنيد خدا همچو نيست.

ببين خدا قاصد مي‌فرستد پيش تو كه برخيز بيا پيش من. بله سلاطين مهتر توي طويله را راه نمي‌دهند چرا كه مهتر بايد هميشه توي طويله باشد. مهتر اگر هم بيايد در حضور سلطان بدش هم مي‌آيد. قاعدة مجلس را نمي‌داند بي‌ادبي مي‌كند در مجلس بسا پشت به كسي بكند بسا خندة بي‌جايي مي‌كند حركت بي‌جايي به دست خود مي‌دهد. قرار است تازي‌بان به حضور نيايد فلان به حضور نيايد. خدا همچو نيست اين‌جور جلالها و تكبرها براي خدا نيست ببينيد خدا پيغمبرهاي به اين بزرگي را مثل پيغمبر آخرالزمان را فرستاد براي هدايت مردم و امر كرده پيش او بروند يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه و بايد ايمان بياري به اين كه مي‌روي پيش او، اگر ايمان نياوري به اين‌كه مرا مي‌برند پيش او، بدان كه عذابت مي‌كند مي‌گويد مخلدي در جهنم نجاتت هم نمي‌دهند.

پس خدا قاصد مي‌فرستد، با تون‌تاب مي‌گويد بيا كارت ندارم، مرحمت به آن مهتر هم دارد. مي‌بيني آن مهتر هم پيش مادر و پدر خودش چقدر عزيز است والله خدا خيلي مهربان‌تر است از آن پدر و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 243 *»

مادر. والله خدا بيش از پدر و مادر تازي‌بان، تازي‌بان را دوست مي‌دارد. خدا است اعتنا كرده مثل پيغمبر آخرالزمان با آن تشخص با آن جلال، با آن هيمنه و با آن كبرياء، با آن غني را گفته بايد بروي در ميان اين مردمِ جهال و من امتحان مي‌كنم تو را كه ميان اينها مي‌فرستم تو بايد متحمل شوي جهل جهال را، آنها هم بايد بشنوند حرف تو را.

باري پس ملتفت باشيد كه خدايي كه دانا است كه خلقش جاهلند  به منفعتهاي خودشان و به مضرتهاي خودشان و راضي نيست به مضرتها بيفتند و لايرضي لعباده الكفر مي‌داند كفر باعث خلود در نار است باعث صدمه‌شان است پس و لايرضي لعباده الكفر پس اين خدا نمي‌شود كه امر خودش را اراده كند و پيش خود نگاه دارد و به تو نگويد كه چه صلاح تو هست و چه صلاح تو نيست و تو از جهت جهلي كه داري آن‌طور راه نروي از تو مؤاخذه كند كه تو چرا درست راه نرفتي؟! بابا من راه نمي‌بردم چطور راه بروم، چه عذري است موجه‌تر از اين‌كه جاهل بودم. هر پادشاه جبار قهار ظالم بي‌معرفت سفيهي، مطلبي كه دارد اول مي‌گويد به هر كه مي‌خواهد آن وقت يقة او را مي‌گيرد كه چنين كن. ديگر مطلبش را نگفته، چرا نكردي؟ جهال هم نمي‌كنند اين كار را، سفهاي عالم هم نمي‌كنند اين كار را هيچ ظالمي نمي‌كند. و همين‌ها را خيلي از مردم غافلند اگرچه به نظر مردم خيلي بزرگ هستند صاحب كتاب هم هستند كتابهاشان را هم روي كاغذ ترمه نوشته‌اند خط

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 244 *»

خوش‌نويس هم هست لكن والله از خدا نيست چنين ديني كه خدا دين خودش را در يك زماني آشكار كند در زماني ديگر آشكار نكند. مگر آدم‌هاي اين زمان بنده خدا نيستند؟ مگر اينها خير و شر ندارند؟ مگر در زمان پيغمبر مردم بندة خدا بودند و دين مي‌خواستند و حالا ديگر دين تمام شده؟ آن روز جاهل بوده‌اند حالا هم جاهلند.

فكر كنيد حالا آيا امر خدا يك وقتي بي‌غل و غش بود؟ زمان پيغمبر پيغمبر در ميان بود و آنچه صلاح و فساد مردم بود براي مردم بيان كرد و مرد و رفت از دنيا، حديث‌ها را مردم كم و زياد كردند آدم حالا چطور يقين مي‌كند به احاديث آنها؟ آن روز مي‌رفتند خدمت پيغمبر از خودش ‌مي‌پرسيدند، حالا چه مي‌داند پيغمبر گفته يا نگفته؟ و يقين نمي‌توان حاصل كرد. پس نمي‌شود پي برد و دين خدا را پيدا كرد. اينها را بدانيد كه دين خدا نيست دقت كن ان‌شاءالله.

پس خدا است هر چيزي را كه از هركس خواسته به او نموده ان الله بالغ امره دليل عقلي و نقلي هم دارد، نقلي، نقل همة كتابهاي آسماني، عقلي، عقل هركس كه فكر كند. آنهايي كه فكر نمي‌كنند كه در مزخرف افتاده‌اند. خدا هرچه را از هركه خواسته به او گفته. پس اگر چيزي را خواسته حرام باشد گفته حرام است. شراب را خواسته حرام باشد گفته حرام است. و اگر نگفته بود مردم نمي‌دانستند حرام است. اگر كسي حالا ندانست و خورد آيا مي‌برد عذابش مي‌كند؟ نه؛ اگر ببرد عذابشان كند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 245 *»

مي‌گويد ما چه مي‌دانستيم ضرر خواهد كرد؟ ما چه مي‌دانستيم بد است؟

در اوائل اسلام كه شراب را حرام كرده بودند هنوز به گوش همة مردم نرسيده بود گاه‌گاهي مي‌آوردند كسي را در حضور اميرالمؤمنين مي‌ديدند اين مست است مي‌فرمودند، ببريد اين را در بازارها بگردانيد ببينيد كسي هست كه به اين گفته باشد كه شراب حرام است. مي‌بردند در بازار آن را مي‌گردانيدند اگر كسي به او گفته بود حرام است و خورده بود حدش مي‌زدند اگر همه مي‌گفتند ما اسمي از حرمت شراب پيش اين نبرديم آن وقت حدش نمي‌زدند گناه هم نكرده بود. گناه آن است كه انسان بداند چيزي را خدا گفته، خلافش را بكند.

پس خدايي كه مي‌داند خلق نمي‌دانند مرادش را آيا مي‌شود كه نگويد مرادش را و انتقام بكشد؟ در همة زمانها چنين است امر در همة مكانها همين‌طور است قل فللّه الحجة البالغة و لو شاء لهديكم اجمعين وامام7 مي‌فرمايد: حجت بالغ آن است كه واضح باشد شكي شبهه‌اي توش نباشد. پس حجت بايد حجت واضح شاهدي باشد كه انسان يقين كند از جانب خدا است همچو چيزي مال خدا است و هر چيزي كه محل شكي، شبهه‌اي ريبي است مال شيطان است. هر باطلي هست مال شيطان است هر ايماني هر يقيني هر امر واضح بيّني كه معلوم است از جانب خدا است، مال خدا است. امر خدا بايد واضح باشد براي بندگان. همين كه طفل نباشد سفيه نباشد مجنون نباشد شخصي كه خرف نشده

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 246 *»

باشد پير نشده باشد كه خرف شده باشد ديگر باقي مردم كه طفل نيستند ديوانه هم نيستند دين يقيني بايد از جانب خدا داشته باشند اگر ندارند بدانيد خدا ندارند خدا را نشناخته‌اند.

پس خدا دينش را واضح مي‌كند بيّن مي‌كند. يك خورده دل بده يقين بر يقينت زياد مي‌شود و انسان عاقل همين كه فكر مي‌كند يقينش زياد مي‌شود ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم اين كار مؤمنين و عقلاي عالم است اما آنهايي كه در راه نيستند هي به سراب‌‌ها مغرورند هي به شك‌ها و شبهه‌ها و جهل‌ها مغرورند.

فكر كن كه چرا پيغمبران را خدا صاحب معجز قرار مي‌دهد؟ چرا بايد موسي آن‌قدر قوت داشته باشد كه عصاش را به دريا بزند و دريا شكافته شود؟ و دريا هم دوازده كوچه شود مردم همه عبور كنند؟ و اين مابين پنجره شد كه مردم همه يكديگر را مي‌ديدند. فكر كن كه چرا بايد اصلاً پيغمبران صاحب معجز باشند؟ به جهت اين است كه اين كارها را كه مي‌كنند تو يقين مي‌داني كه كار خدا است. حالا كه همراه عصاي موسي ديدي شق شدن دريا را، همراه عصاي موسي ديدي اژدها شدن عصا را و بلعيدن مارها و سحر ساحران را، مي‌فهمي از جانب خدا است و مي‌فهمي با زبان موسي صلاحت را و فسادت را مي‌گويد و موسي راستگو است و از جانب خدا است. اگر موسي معجزه نمي‌آورد تو احتمال مي‌دادي كه دروغ مي‌گويد و پيغمبر نيست. مردم بسياري دلشان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 247 *»

رياست مي‌خواهد ادعاي رياست مي‌كنند تو هم نمي‌داني راست مي‌گويند يا دروغ پس پيغمبران بايد معجز بياورند تا مردم يقين كنند كه از جانب خدا هستند. يقين كنند كه چه بشود؟

يك‌خورده دل بده ان‌شاءالله زود توي راه مي‌افتي. بايد يقين كني پيغمبران از جانب خدايند و احتمال ندهي كه پيغمبر آخرالزمان از جانب خدا نيست كفار و منافقين هميشه بوده‌اند و هميشه خواسته‌اند كه حق را خراب كنند. هميشه مي‌گفتند كفار، فرعون و اتباع فرعون كه موسي همان‌جور كارهايي كرده كه سحره كرده‌اند نهايت انه لكبيركم الذي علّمكم السحر. حرف است مي‌گويند، زبان جاي نرمي گذارده شده حرف را مي‌زند.

پس فكر كن ببين آيا اين عصاي موسي سحري است بزرگتر؟ اگر سحر كوچك را خدا بايد بردارد چرا سحر بزرگتر را برندارد؟ و سحر بزرگتر را زودتر بايد بردارد. پس سحر نبود كه خدا خرابش نكرد.

پس فكر كنيد قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم پيغمبر اين‌جور دليلها براي امتش آورد. مي‌گويد: خدا مي‌داند من ايستاده‌ام معجز مي‌آورم اگر راستي راستي اين معجز نيست و اين سحر است جني آمده و اين كار را كرده او كه مي‌داند نگذارد. خدا كه مي‌داند سحر مرا باطل كند و نگذارد من اين كار را بكنم مرا رسوا كند. پس وقتي ايستاد در حضور خدا و عصايش را انداخت و اژدها شد و سحر ساحران را بلعيد و هيچ عصايي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 248 *»

پيدا نشد كه آن را ببلعد انسان يقين مي‌كند از جانب خدا است كه اگر از جانب خدا نبود، اين را زودتر از آن باطل مي‌كرد به جهت آنكه هرچه شخص مفسدتر باشد فسادش زيادتر باشد زودتر باطلش مي‌كند دقت كن ان‌شاءالله.

پس دين خدا بايد هميشه دين واضحي ظاهري بينّي آشكاري باشد پس ما بايد يقين كنيم كه پيغمبران از جانب خدا هستند نه از جانب شيطان و هواي نفس. خوب اين يقين را از براي چه پيدا كنيم؟ براي اينكه وقتي مي‌آيد مي‌گويد نماز كن ما يقين بدانيم كه خدا گفته نماز كن. اگر گفت روزه بگير ما يقين كنيم كه خدا گفته روزه بگير. اگر گفت شراب حرام است مخور يقين كنيم كه خدا گفته حرام است. اگر گفت آب حلال است بخور ما يقين كنيم كه خدا گفته حلال است. انبياء يقيني هستند چرا كه خدا يقيني است خدا يقيني است و پيغمبرانش يقيناً از جانب اويند. چرا؟ براي اينكه قولي كه به ما مي‌گويند خاطرجمع باشيم كه قول خدا است. اگر قولش معلوم نشد، يقيني نشد، وجودش چه مصرف دارد؟ يقيني باشد و نباشد چه تفاوت دارد؟ بله؛ امام حديث گفت، يقين دارم حديث گفته اما يقين ندارم كه ايني كه به من رسيده از امام است، امام گفته باشد و به تو نرسيده باشد چه مصرف از اين گفتن؟ بله اين حديث مظنه از امام باشد پس خودش هم مظنه امام باشد خداش هم مظنه خدا باشد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 249 *»

خودتان فكر كنيد ببينيد اگر مظنه اين قول قول امام است مظنه خود امام هم امام باشد مظنه خدا هم خدا باشد شايد خدا هم نباشد شايد شيطان باشد. پس شايد شيطان امام را فرستاده باشد شيطان متصرف هم كه هست واقعاً متصرف است گفت: بعزتك لاغوينهم اجمعين مسلط است بر ملك و جاري مي‌شود در عروق مردم مثل خون كه جاري مي‌شود در بدن هر جوري مي‌خواهد مي‌چرخاند. مهلت هم كه به او داده‌اند هي لاغوينهم اجمعين و مي‌بينيد كه چنان مسلط است كه مردم را برداشته مي‌رود.

دقت كنيد ان‌شاءالله آن خدايي كه يحتمل خدا است يحتمل شيطان است، خدا نيست. پيغمبري كه احتمال مي‌رود از جانب خدا باشد احتمال مي‌رود كه ما را گمراه كند پيغمبر نيست. اگر تو به احتمال ضعيفي بخوري سمي را آيا تو را نمي‌كشد؟ تو بايد يقين كني كه سم الفار سم است و مي‌كشد چرا كه اگر يقين نكني از روي جهل هم كه بخوري مي‌كشد تو را، مثل اينكه از روي علم بخوري مي‌ميري، پس بايد يقين پيدا كرد. پس حجت‌هاي خدا يحتمل از جانب خدا باشند يحتمل نباشند، نمي‌شود. مثل اينكه يحتمل كه اين چيزي كه خورديم سم بود يحتمل نبود يك‌دفعه مي‌بيني سم بود ما را كه مي‌كشد. فكر كنيد ان‌شاءالله.

پس لايحتمل كه پيغمبر از جانب شيطان باشد چرا كه خدا بر دست

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 250 *»

او معجزات جاري مي‌كند. معجز او را هيچ كس نمي‌تواند باطل كند به خلاف سحرها كه اين معجزات سحرها را باطل مي‌كند.

دقت كنيد اينها را مردم نمي‌دانند. مردم فرق ميان سحر و معجزه را نگذارده‌اند. شما ملتفت باشيد ان‌شاءالله معجز مي‌آيد سحرها را باطل مي‌كند. سحر را معجز برمي‌دارد معجز را نه معجزي ديگر برمي‌دارد نه سحري آن را برمي‌دارد بلكه ثابت است معجز و برداشته نمي‌شود. اگر از جانب خدا نبود خدا برش مي‌داشت.

پس دين خدا هميشه دين واضحي بينّي آشكاري با دليل و برهان ميسوري آساني است. خدا خلق كرده دينش را به اسبابي كه مي‌بيني. يكي از اسبابش پيغمبر است يكي از اسبابش رواتند.

پس چون پيغمبر آخرالزمان از دنيا رفت، و مي‌داني غصب خلافت آن را، اميرالمؤمنين ظاهراً تابع بود. كسي هم اگر طالب دين بود مي‌آمد مي‌ديد رئيس مسلمين ابابكر است. اگر اين اميرالمؤمنين هيچ نفس نكشد و به تقيه بگذراند همة مردم كه منافق نيستند، دقت كنيد حرفهاي ديروز و امروز را جفت كنيد خيلي چيزها توش هست.

ديروز عرض كردم اميرالمؤمنين به حكم ظاهر اميرمؤمنان بود. ببينيد همين كه خدا رأيش قرار گرفت ناصرالدين شاه، شاه باشد مي‌داند چه جورش بكند كه شاه شود و مي‌كند، همين‌طور خدا مشيتش قرار مي‌گيرد اميرالمؤمنين اميرالمؤمنين باشد و متشخص باشد و رئيس كل

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 251 *»

باشد خلق نمي‌توانند چاره كنند. حديث خاص است كه اميرالمؤمنين اگر شمشير مي‌كشيد و تمام روي زمين دشمنش بودند و او همان يك نفر بود تمام روي زمين چاره‌اش را نمي‌توانستند بكنند غالب مي‌شد بر كلشان. ديگر شجاعتش هم كه معروف و مشهور بود.

پس والله عاجز نبود كه رفت خانه نشست كه معين ندارم، اينها بهانه است و معينش خدا است. گيرم خودش شجاع نيست، بر فرضي كه مني بگويد شجاع نيست! خدا كه همه كار مي‌تواند بكند ملائكه قرار داده براي همين كه نصرت كنند او را. پنج هزار ملائكه كه در جاهاي بسيار او را نصرت كردند. و اين همان پنج هزار ملكند كه آمدند حضرت سيدالشهداء را نصرت كنند و گفتند شما برويد. سيدالشهداء وقتي از مدينه بيرون مي‌آمدند پنج هزار ملك همه حربه‌ها بر دست، بر اسبهاي بهشتي نشسته، آمدند به ياري حضرت سيدالشهداء، حضرت فرمودند اگر شما بياييد به ياري من پس ديگر كه به جاي من مي‌خوابد در موضع قبر من؟ حالا شما برويد وعده‌گاه من و شما همان موضع است، روز عاشورا بياييد آنجا.

باري اميرالمؤمنين عاجز نبود كه رفت خانه نشست. ديگر اگر مني خيال كند ناصبي خيال كند كه زوري نداشت! مي‌گويم خدا كه زور داشت. اگر بگويي اميرالمؤمنين زور ندارد خدا را نمي‌تواني بگويي زور ندارد چاره‌ات منحصر مي‌شود به اينكه اقرار كني كه خدا مي‌توانست او

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 252 *»

را مسلط كند. خدا چرا او را مسلط نكرد بر آنها؟ گيرم زور نداشت! آيا نمي‌توانست ملائكه را بفرستد او را نصرت كنند، ياري كنند؟ مي‌توانست البته. ديگر سني و مني و خارجي نمي‌تواند اين قول را رد كند مگر بگويد خدايي نيست!.

پس والله اميرالمؤمنين عاجز نبود والله ان تنصروا الله ينصركم واميرالمؤمنين نصرت خدا كرده بود، خدا البته او را ياري مي‌كند. بلكه عرض مي‌كنم او كه سهل است، شماها به قدري كه مي‌توانيد حركت كنيد شماها هم ان تنصروا الله ينصركم جوري كه گفته راه بروي اَوفوا بعهدي اُوفِ بعهدكم خدا هم نصرت مي‌كند شما را.

حالا بگو ببينم اميرالمؤمنين معصوم بود يا فسق و فجور مي‌كرد؟ اين هم الحمد لله جوري شده كه والله سني هم نمي‌تواند بگويد اميرالمؤمنين فاسق بود، فاجر بود. همه مي‌دانند اميرالمؤمنين امامي بود عادل و نصرت خدا مي‌كرد والله مؤيده و ناصره پس اگر مي‌خواست جنگ كند مي‌كرد و خدا هم او را ياري مي‌كرد. بلكه هيچ والله احتياج به ملائكه ندارد كه او را ياري كنند خيلي قوتش و قدرتش از ملائكه بيشتر است از جن قوتش بيشتر است. چنان‌كه باز وقتي سيدالشهداء بيرون مي‌آمدند از مدينه جن‌ها كه آمدند خدمت حضرت سيدالشهداء عرض كردند مي‌خواهيم بياييم كمك تو را بكنيم ما دفع دشمن از تو مي‌كنيم تو از جاي خودت هم هيچ حركت مكن ما جميع دشمنان تو را همه را به

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 253 *»

درك مي‌فرستيم. فرمودند اگر مي‌خواستم كه دشمنان خودم را بكشم همه را مي‌كشتم، من قادرترم از شما، من هم اگر دلم بخواهد از شما زورم بيشتر است و قوتم زيادتر.

باري پس ملتفت باشيد ان‌شاءالله و بدانيد قوت امام والله از قوت تمام ملائكه بيشتر است و تمام ملائكه به حول و قوة خدا مي‌توانند كاري كنند و حول و قوة خدا همين امام است. ايشانند حول خدا و ايشانند قوة خدا و ايشانند قدرت خدا، ايشانند علم خدا. تمام ملائكه صادر از امر ايشانند اطاعت ايشان را مي‌كنند. پس ايشان هيچ احتياجي ندارند كه كسي براي ايشان برود كمكي بكند. و اگر گاهي مي‌گفتند چون كمك نداشتيم ما را كشتند؛ يعني نمي‌خواهيم جنگ كنيم. معنيش اين نيست كه زورمان نمي‌رسد اما مأمور نيستيم كه اين‌جور جنگ كنيم.

پس بعد از آني كه غصب خلافت شد و دست خود را روي هم گذاشت و والله مي‌شناخت كه جميع اين مسلمانان مسلمان نيستند منافقند و بدتر از كفارند بدتر از يهودند بدتر از نصاري هستند به اين جهت پاش را كنار كشيد نخواست امير آنها باشد. اميراليهود نبود اميرالنصاري نبود اميرالمؤمنين بود اميرالمنافقين نبود نمي‌خواست امام اينها باشد. پس مي‌دانست همة اينها منافقند و مرتدند، ظاهراً به جهت تقيه با آنها راه مي‌رفت چون اينها خدا را نمي‌خواهند آنها را به خودشان واگذاشت نولّي بعض الظالمين بعضاً  البته اين منافقين رئيسشان منافق‌ترين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 254 *»

خلق بايد باشد. آن قماربازها رئيسشان قمارباز زبردستي است. اين بود كه خدا هم آنها را، رئيسشان را منافق‌ترين منافقان قرار داد. اميرالمؤمنين هم مأمور بود كه تا ناصر و معيني نداشته باشد جنگ نكند و از اين جهت هم نكرد تا بعد از آني كه چند نفري پيدا كرد جنگ كرد.

پس بعد از آني كه غصب خلافت شد و منافق‌ترين منافقان به جاي پيغمبر نشست از اين جهت آنهايي هم كه گرويدند به ابي‌بكر منافق بودند. تو هم بايد اعتقادت اين باشد كه منافق بودند. ديگر حالا منشين خيال كن اين همه مسلمانان كه كوه تا كوه بودند وقتي رفتند پيش ابي‌بكر آنهايي كه منافق نبودند و واقعاً طالب حق بودند از كجا مي‌دانستند حق به جانب اميرالمؤمنين است؟ آن وقت بنشيني قاعده بچيني كه اصل عدم علم است پس يقيناً نمي‌دانستند. اين‌جور دين به كار خدا و پير و پيغمبر نمي‌آيد.

تو فكر كن كه آيا خدا مي‌خواهد دينش را برساند يا نه، خدا حجتش تمام هست يا نه حجتش واضح است يا نه؟ يا بگو خدا حجتش بيّن نيست واضح نيست آشكار نيست تمام نيست يا بگو هست. پس اگر حجتش واضح است همان جوري كه امر اميرالمؤمنين واضح بود امر امام حسن واضح بود خيلي از اوقات در مجالس عديده حجت را تمام مي‌كردند. همان‌جور امر سيدالشهداء واضح بود.

ديگر حالا كسي بنشيند بگويد اگر اين‌طور است كه تو مي‌گويي آيا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 255 *»

اين همه قشوني كه در صحراي كربلا بودند، كه در بعضي از روايات هست كه چهارصد علم در صحراي كربلا بلند شده بود هر علمي علامت هزار نفر كه در زير هر علمي هزار نفر بودند كه چهارصد هزار نفر بودند آيا اين همه چهارصد هزار نفر امام را مي‌شناختند؟ چشمت كور شود البته مي‌شناختند امام را. همين جوري كه همه پيغمبر را مي‌شناختند مسلمان بودند يعني اسم خود را مسلمان گذارده بودند آمده بودند به قول خودشان خارجي را بكشند. چطور يزيد را مي‌شناختند، به همين‌طور امام حسين را مي‌شناختند، چطور معاويه را مي‌شناختند، همان‌طور امام حسين را مي‌شناختند، همان‌طور اميرالمؤمنين را مي‌شناختند.

پس امام حسين را همه مي‌شناختند والله همه مي‌شناختند. اين هم از همان‌جور عرضهايي است كه مي‌كنم. ماعرفوك معنيش اين نيست كه تو را نشناختند و ندانستند با كه جنگ مي‌كنند و چرا جنگ مي‌كنند. ماعرفوك يعني حق تو را نشناختند. يعني نمك نشناس بودند و حق نمك تو را نشناختند قدر تو را نشناختند. حق امام را بايد شناخت يعني حالا كه حجتش واضح است بيّن است مي‌گويد بيا، بيا. ديگر حالا مخالفت مي‌كني، حقش را نشناخته‌اي نمك نشناسي.

خلاصه امر خدا نمي‌شود واضح نباشد بيّن نباشد آشكار نباشد. طوري است كه هر قدر تو بخواهي آشكارش كني او بيشتر آشكار كرده.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 256 *»

همين جوري كه شما اگر بخواهيد صنعتي كنيد مثل صنعت خدا، نمي‌توانيد. تمام خلق عاجزند كه يك گربه درست كنند يك شير درست كنند يك پشه درست كنند پاي پشه درست كنند. همين‌طور والله امر دين خدا چنان واضح است كه هرچه فكر كني كه چقدر واضح و بيّن كرده علم و يقينت زياد مي‌شود كه چطور مي‌شود امري به اين واضحي باشد. فكر كنيد همين جوري كه ساير خلق‌هاي خدا در قوة خلق نيست همين‌جور والله در قوة احدي نيست كه دين را اين‌قدر واضح كند كه خدا واضح كرده. و هرچه فكر كني مي‌بيني وضوحي بر وضوحي مي‌افزايد.

خدا اجل و اعظم از اين است كه پيغمبري را كه مردم نمي‌شناسند از آنها مؤاخذه كند كه پيغمبري را كه در سرانديب هند من قرار داده بودم و او را به شما نشناسانيده بودم چرا به او ايمان نياورديد؟ جواب خواهند گفت ما چه مي‌دانستيم كه پيغمبري در آنجا هست. تو بيار در همدان آن وقت بگو ايمان به او بياريد.

پس بدانيد خدا هرگز پيغمبر را در آسمان نگاه نمي‌دارد آن وقت به اهل زمين بگويد چرا شما ايمان به آن پيغمبري كه در آسمان است نياورديد؟ هرگز پيغمبري كه سكوت كند و چيزي به كسي نگويد نمي‌فرستد، نمي‌آيد انتقام بكشد از مردم كه پيغمبري كه من فرستادم و او سكوت كرد و به كسي چيزي نگفت و نگفت كه من پيغمبرم، چرا ايمان

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 257 *»

به او نياورديد؟ خدا هميشه پيش مي‌افتد پيغمبر مي‌فرستد، امر او را واضح مي‌كند ظاهر مي‌كند آشكار مي‌كند بي‌شك و شبهه قرار مي‌دهد، امر بي‌شكي بي‌ريبي را  مي‌آورد حالا ديگر اطاعت نمي‌كني امر بي‌شكي و شبهه‌اي را، به جهنمت مي‌برد.

پس امر خدا هميشه در همة زمانها در همة عصرها واضح بوده. هيچ وقتي نبوده كه امر خدا يك خورده بيشتر ظاهر باشد در عصري كمتر ظاهر باشد يا امرش يك وقتي ظاهر باشد يك وقتي مخفي باشد. بر فرضي كه خيال كني وقتي را در عصري چيزي آنجا بوده در آن وقت بوده در اين زمان آن چيز اينجا نيست، بله در يك زماني يك‌جور چيزها بود، بله بود حالا در اين زمان هم يك‌جور چيزهاي ديگر هست اما آن روز واضح بود حالا هم واضح است. بله تو هر وقت در زمان موسي واقع شدي ديدي دريا شق شد به موسي ايمان بيار در اين زمان هم يك‌جور چيزهاي ديگر هست آنها هم واضح است. پس امر الهي هميشه واضح و ظاهر و بيّن است.

باري حالا ملتفت اصل مطلب باشيد. چون اميرالمؤمنين مي‌دانست تمام مردم غير از سه نفر و چهار نفر، كه سلمان و اباذر و مقداد و عمار باشند، تماماً منافق هستند و همين سه چهار نفر مؤمن بودند ديگر بعدها مردم ملحق شدند. پس در آن وقت كه غصب خلافت شد همان چهار نفر مؤمن بودند بعثت پيغمبر تماماً نفعش به همين چهار نفر رسيد ثمري

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 258 *»

كه داشت براي آن جمله مسلمانان، كه جمعيتشان آن‌قدر بود كه تمام سلاطين روي زمين چشم مي‌زدند از دولت اسلام و از همين جهت بود كه پيغمبر نترسيد و جزيه گرفت از يهود. پس آن ملتهاي ديگر كه بودند زورشان نرسيد كه بگويند چه كار داري جزيه مي‌گيري؟ بلكه ترسيدند كه بگويند. پس از كثرت جمعيت بود كه ساير سلاطين مي‌ترسيدند. و تمام اين جمعيت ثمري كه براشان كرد همين بود كه بروند آن ته جهنم، منافق كه بودند منافق هم في الدرك الاسفل من النار جاش است. پس چون چنين شد و بنا است كه هي مؤمنين از نسل اينها به عمل بيايند در طبقة ديگر چنان‌كه يكي از عذرهاي اميرالمؤمنين كه من شمشير نكشيدم همين است.

باز ملتفت باشيد كه همين است سر اينكه انبياء جنگ مي‌كردند بعضي را مي‌كشتند بعضي را نمي‌كشتند. همين كه در اصلاب كفار مي‌بينند كه مؤمني هست نمي‌كشتندش. پس چون مؤمنين به تدريج بايد بيايند پس چون از صلب اين منافقين بايد بيايند از اين جهت تيغ را به غلاف مي‌كردند مسامحه مي‌كردند. و چون رئيس منافقين نمي‌خواستند باشند مي‌رفتند خانة خود مي‌نشستند. آن‌جور امت، آن‌جور امامها مي‌خواهند. آن‌جور رعيت آن‌جور پيره‌خر را مي‌خواهند نولّي بعض الظالمين بعضا.

حالا ديگر فكر كنيد ان‌شاءالله آن مؤمنيني كه بايد به عمل بيايند آنها

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 259 *»

بايد بشنوند حرفهاي حق را، بايد به ايشان برسانند. اين جمعيت كه همه منافق شدند و كافر شدند به اين جهت اين منافقين را نمي‌كشتند و باقي مي‌گذاردند.

حالا ديگر دقت كنيد ان‌شاءالله. پس ببينيد اگر پيغمبر9 خودش مرتكب اين مي‌شد كه ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم پيغمبر خودش اگر مي‌رفت و جنگ مي‌كرد و كشته مي‌شد و اموالش به غارت مي‌رفت ديگر اسمي از پيغمبر در ميان اين كفار و منافقين نمي‌ماند پس پيغمبر بايد كشته نشود مالش به غارت نرود.

ملتفت باشيد كه سرّ شهادت است كه عرض مي‌كنم دقت كنيد ان‌شاءالله. و همچنين بسياري هستند كه در اين خيالات مي‌افتند كه چرا پيغمبر خودش اين كار را نكرد؟ از براي مؤمن همين قدر كفايت مي‌كند كه اين آية قرآن است كه ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم يك كسي هم اين كار را كرده وقتي فكر مي‌كني مي‌بيني به غير از سيدالشهداء نبود همچو كسي و او اين كار را كرده. ديگر حالا بخواهي سرّ اين را بداني كه چرا او كرد و پيغمبر خدا نكرد؟ چرا اميرالمؤمنين نكرد؟ و اين سرّهاش است عرض مي‌كنم ملتفت باش كه يقيني بر يقيني بيفزايد.

پس عرض مي‌كنم اگر پيغمبر به طور خفا مي‌رفت و همان سلمان و اباذر و مقداد را دعوت مي‌كرد منافقين ديگر را دعوت نمي‌كرد، خبرشان نمي‌كرد، آخر اين مؤمنيني كه از صلب كفار و منافقين تا روز

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 260 *»

قيامت بايد به دنيا بيايند از كجا مي‌دانستند پيغمبري آمده؟ پس پيغمبر نبايد اسمش برچيده شود بايد كشته نشود. پس نمي‌شد كه خودش را بكشند و عيالش را اسير كنند و اموالش را ببرند. و ظاهراً هم بايد منافقين اقرار به نبوت او داشته باشند. اسمي هم كه مي‌برند براي صرفة مملكت خودشان باشد منبر او را غصب كنند كه تخت مملكت و سلطنت او بود. در محراب او بايستند نماز كنند اسم او را در نماز و اذان ببرند. پس چون به اين خيالات بودند اسم پيغمبر را منتشر مي‌كردند. و آن جنگها كه مي‌كردند مي‌گفتند كه جنگ با كفار مي‌كنيم ما اهل اسلام هستيم، و بر كفار غلبه مي‌كنيم. هزار و يك شهر در اسلام مفتوح كردند مردم كه مي‌شنيدند اسم اسلام مي‌بردند. پس اسم اسلام به واسطة مؤمن و كافر بلند مي‌شود، طبقه به طبقه مي‌رسد. اگرچه آنهايي كه محل نظر خدا بوده‌اند و فايده به آنها رسيده همان چهار نفر بودند باقي ديگر به جز خسارت و به جز اينكه عذابشان زيادتر شود فايدة ديگري براشان نداشت.

پس خود پيغمبر نمي‌شد اسم و رسمش برچيده شود. خدا اگر در بند نبود اصلش او را نمي‌فرستاد. حالا آيا او را فرستاد كه دعوت بكند مخصوصاً همان چهار نفر را؟! چنان‌كه بسياري از انبياء بر چهل خانه مبعوث بودند. فكر كه مي‌كني مي‌بيني اين‌كه نبود، رسالت رسالتي است عام، تكليف كل مردم است و به آنهايي كه رسيد و يقين كردند كه حق است و نگرويدند كافر مي‌شوند به جهنم مي‌روند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 261 *»

و همچنين اميرالمؤمنين اگر جنگ مي‌كرد و كشته مي‌شد و عيالش را اسير مي‌كردند، خانه‌اش را خراب مي‌كردند اموالش را به غارت مي‌بردند ديگر هيچ كس در ميان باقي نبود كه زمزمة حقي براي طالبان دين بكند، يعني براي كساني كه بعد مي‌آيند و طالب دينند. پس اميرالمؤمنين نبايد كشته شود و ظاهراً بايد مماشات كند با منافقين، از اين جهت مسامحه كردند، در اين ضمنها اگر كسي از روي نفاق بخواهد مسلمان باشد بتواند كه برود و اگر كسي بخواهد واقعاً دين داشته باشد و نداند جلدي سلمانش خبر مي‌شود او را مي‌برد خدمت حضرت امير.

به طور ظاهر عرض مي‌كنم خدا كه مطلع است كه كي است واقعاً طالب حق و خدا در بند اين هست كه طالب حق را هدايت كند و به حق برساند. اگر در بند نبود اصلاً  ارسال رسل نمي‌كرد انزال كتب نمي‌كرد. خدا كه مي‌داند از دل اين كه خبر دارد مي‌داند كه كدام دين مي‌خواهند و طالب حقند و خدا مسبب الاسباب است من غير سبب، يا الهام به همان امام مي‌كند كه تو برو  و در فلان‌جا فلان‌كس را هدايت كن، يا به سببي ديگر هدايتش مي‌كند. اسباب ظاهرش گاهي سلمان مي‌شود گاهي ابوذر مي‌شود.

باز ديگر اين عرضها يك‌جور عرضي است كه منّي نمي‌تواند وا‌زند. حالا مني مي‌گويد امام علم غيب ندارد همان امامتي دارد. مي‌گويم نداشته باشد، خدا كه علم غيب دارد خدا كه از دلهاي بندگان خود خبر دارد، اگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 262 *»

بداند امري را واضح مي‌كند وانمي‌زنند، البته آن را واضح مي‌كند.

فكر كنيد اگر بناي خدا نبود كه مردم دين داشته باشند هيچ پيغمبر نمي‌فرستاد مردم هم نمي‌دانستند پيغمبري ضرور دارند يا نه.

پس از روز اول از زمان آدم تا خاتم تا حالا تا قيامت، چون خدا مي‌داند در ميان اين جماعت بسيار، تك تكي پيدا مي‌شوند كه اگر چيزي بگويد امرش را قبول مي‌كنند پس لامحاله دين يقيني‌اش را به آنها مي‌رساند به هر اسبابي بخواهد. يا جبرئيلي مي‌فرستد پيش پيغمبر يا پيغمبري مي‌فرستد پيش مردم و تعجب اين است كه گرگ را مي‌فرستد هدايت كند ابوذر را. ابوذر خواب است در ربذه، خودش دارد گوسفند مي‌چراند چيزي كه يادش نيست خدا و پير و پيغمبري. از خانه مي‌رود بيرون به گوسفندچراني، گرگ مي‌آيد سر گوسفندهاش، از اين طرف مي‌آيد، چوب مي‌زند، مي‌رود از آن طرف مي‌آيد، چوب مي‌زند مي‌رود از طرفي ديگر مي‌آيد. مي‌گويد عجب گرگ بي‌حيايي كه از هر طرفي تو را دور مي‌كنم باز مي‌آيي! گرگ زبان باز مي‌كند مي‌گويد بي‌حياتر از من اهل مكه‌اند كه خدا پيغمبري بر آنها مبعوث كرده و آنها اطاعت نمي‌كنند. ابوذر تعجب كرد گفت حالا اين گرگ حرف زد من بايد از پي اين حرف بروم، حالا من بروم ببينم اين كي است؟ اما اين گوسفندها را چه كنم؟ گرگ گفت گلة تو را من متوجه مي‌شوم.

منظور اين است كه گرگ را مي‌فرستد كه ابوذر را هدايت كند. خدا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 263 *»

اسباب خيلي دارد جن مي‌فرستد گرگ مي‌فرستد شير مي‌فرستد. آيا اينها دروغ است؟ آيا همين من مي‌گويم؟ اينها را گاه باشد هزار دفعه خودت شنيده باشي از ديگران.

پس فكر كنيد هركه را خدا مي‌داند اهل هدايت است يا جبرئيل مي‌فرستد پيش فلان پيغمبر كه فلان‌كس طالب حق است برو او را هدايت كن، يا الهام مي‌كند به امام كه برو فلان را هدايت كن يا الهام مي‌كند به كسي ديگر، جايي كه به گرگ الهام كند البته انسان را زودتر الهام مي‌كند.

پس چون جمعيت آن زمان همه منافق بودند مستحق رياست ائمه نبودند. خدا مي‌دانست كه آن پيره‌خر رئيس آن منافقين باشد براي آنها همين خوب است. پس نولّي بعض الظالمين بعضا پس حضرت امير سست كرد امر را، اما خودش نبايد در ميان نباشد تا اگر تك تكي باشند كه طالب هدايت باشند هدايتشان كند. يا اميرالمؤمنين خودش مي‌داند كي طالب هدايت هست، علم ماكان و مايكون را دارد، ديگر پيش شما كه تقيه نمي‌كنم. حالا يك منّي يك چيزي خورده، خورده باشد. خدا علم ماكان و مايكون را به اميرالمؤمنين صلوات الله عليه و اولاد طيبين آن بزرگوار داده، مؤمنين را مي‌شناسد. چنان‌كه گاه‌گاهي كاغذ درمي‌آوردند نشان مي‌دادند  كه ما جميع شيعيان خود را مي‌شناسيم، مي‌خواهي ببيني؟ دفتري مي‌آوردند كه اسمتان را اگر مي‌خواهيد ببينيد توي اين دفتر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 264 *»

بگرديد پيدا كنيد. مردكه برمي‌داشت مي‌خواند يك‌دفعه مي‌رسيد به اسم خودش و مي‌خواند. پس ايشان مي‌شناسند شيعيان خود را و شيعه بسا خودش غافل است. خدا مي‌دانست ابوذر آدم خوبي است، ابوذر غافل محض بود شباني مي‌كرد گرگ را مي‌فرستد او را هدايت مي‌كند.

باري پس نبايد اميرالمؤمنين در ميان نباشد پس بايد در ميان باشد كه تك تكي كه به دنيا مي‌آيند، از اطراف مي‌آيند، از ساير دينها مي‌آيند آنها را هدايت كند. هر كسي واقعاً طالب باشد هدايتش كند. و اگر اميرالمؤمنين را مي‌كشتند همين جوري كه بر سر سيدالشهداء آوردند بر سر او مي‌آوردند، چون هنوز ابتداي امر بود چنين تحويل مردم مي‌كردند كه علي مردي بود در مقابل ما ايستاد خواست حق ما را بگيرد، كسي هم نبود كه مردم را هدايت كند، پس با ما خلاف كرد و خارجي شد كشته شد. حالا ديگر اينها خودشان رئيس اسلامند آني كه راستي راستي دين مي‌خواهد حاجتش از اينها به عمل نمي‌آيد. به جهت آنكه اينها جاهلند دين خدا را راه نمي‌برند. بله نفاق را خيلي خوب راه مي‌برند كفر و زندقه را خوب راه مي‌برند حيله بازي را خوب راه مي‌برند. حالا خدا آيا پيغمبر مي‌فرستد كه مردم حيله‌بازي ياد بگيرند؟! حاشا. پس حتم است كه اميرالمؤمنين اين‌جور جنگ نكند كه خودش كشته شود و اموالش به غارت برود پس بايد در ميان باشد تا به نظم ظاهري، اسم اسلام و اسم پيغمبر منتشر شود و تك تكي هم اگر طالب حق باشند آنها هم بيايند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 265 *»

خدمت حضرت امير. همين‌جور امام حسن اين كار را نكرد به جهت آنكه باز چندان زماني نگذشته بود هنوز اسم اسلام آن طوري كه بايد منتشر بشود نشده بود. پس بايد آن منافقين رياستي بكنند و اسم پيغمبر را منتشر بكنند و امام حسن هم در دنيا باشد تا اگر تك تكي طالب حق باشند واقعاً، بيايند پيش آن حضرت. پس اين كار كه كشتن و كشته شدن و اموال به غارت رفتن باشد مخصوص حضرت سيدالشهداء شد باري.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 266 *»

مجلس هشتم

 

(شنبه هشتم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 267 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

از عرض‌هايي كه اين چند روزه كرده‌ام ان‌شاءالله اين‌قدرها دستگيرتان شد كه خداوند عالم خريده است از مؤمنان جانشان و مالشان را و آنچه دارند از دستشان گرفته بأن لهم الجنة كه جنت را از براي ايشان بسازد. و ان‌شاءالله اين‌قدرها دستگيرتان شده كه از آن نشاني‌ها كه خدا داده، به جهتي كه اين خريد و فروش محض لفظ نيست بلكه علامت قرار داده و علامتشان اين است كه اين جماعت جنگ مي‌كنند در راه خدا و جمعي را مي‌كشند در راه خدا و كشته مي‌شوند در راه خدا. از اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 268 *»

نشاني‌ها معلوم است يك كسي اين كار را كرده بلاشك، بلاريب. يك كسي كه كرده است اين كار را، وقتي آدم فكر مي‌كند مي‌بيند والله همچو يك نفري يك مؤمني يك پيغمبري امامي بايد از جانب خدا جنگ بكند و جمعي را بكشد و خودش كشته شود و اموالش به غارت برود. و همچو چيزي در دنيا اتفاق نيفتاد هيچ جا، مگر اينكه حضرت سيدالشهداء مصداق اين آيه شد. پس آن حضرت قبول كرد و اين كار را كرد.

و مكرر عرض كردم كه اين امر كه اتفاق افتاد نه اين بود كه امام حسين صلوات الله و سلامه عليه عاجز بود ياور نداشت معين نداشت لابد شد ناچار شد از روي عجز اين كار را كرد.

يك‌خورده از روي بصيرت دقت كن ان‌شاءالله. عرض مي‌كنم حضرت سيدالشهداء به اتفاق شيعه و سني آدم خوبي بود. خوب حالا كه آدم خوبي بود كمكش نمي‌كنند، ملائكه كمكش كنند چنان‌كه آمدند ملائكه كمكش كنند حضرت اذنشان نداد. گيرم ملائكه نمي‌كنند جنها كمكش كنند، اذنشان نداد و آنها برگشتند و آنها هم به كراهت برگشتند ميل نداشتند فرمودند شما برويد و اذن جهاد به آنها ندادند.

و والله ناصر حضرت سيدالشهداء خدا بود قطع نظر از بواطن كه خودش يد الله است قدر\ الله است قطع نظر از همه، ظاهراً آدم خوبي كه بود همة مسلمين چه سني چه شيعه حتي خوارج او را خوب مي‌دانند. خوارج هم حضرت امير را بد مي‌دانند اما جرأت نمي‌كنند كه امام حسن

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 269 *»

و امام حسين را بد بدانند.

حالا گيرم خودش هم عاجز بود خدا كه عاجز نبود نصرتش كند. اقلاً شما مي‌دانيد همة ائمة طاهرين دعاشان مستجاب است. گيرم عاجز باشند ناخوش باشند نتوانند جنگ كنند مثل امام زين العابدين كه ناخوش بود، ناخوش باشند دعا كه مي‌توانست بكند نفرين كه مي‌توانند بكنند. از هر سمتي فكر كنيد راه چاره‌اش مسدود نبود. امام مستجاب الدعوه است هرچه از خدا بخواهد اجابت مي‌كند، چگونه نه؟ و حال آنكه در ميان شيعيان كساني پيدا مي‌شوند كه مستجاب الدعوه‌اند به محضي كه دعا مي‌كنند دعاشان مستجاب مي‌شود.

فكر كنيد دقت كنيد خوب اگر دعاشان مستجاب است پس اين امر را چرا حضرت سيدالشهداء دعا نكرد و علاجش را نكرد؟ و حال آنكه قادر بود. در خصوص حضرت امير در حديثي سؤال مي‌كنند آيا عاجز بود كه خانه نشست؟ حضرت قسم ياد مي‌كند كه اگر شمشير مي‌كشيد تمام روي زمين را مي‌كشت لكن رأي مباركش قرار نگرفته بود مأمور نبود، به اين جهت خانه نشست به همان مصلحتهايي كه بعضيش را عرض كرده‌ام.

پس چون حضرت سيدالشهداء صلوات الله و سلامه عليه مي‌خواست كه امر خدا را در ميان عالم واضح كند كه هيچ شكي و ريبي در امر حق نباشد و واضح باشد حقيت حق، براي هركه بخواهد. چنان‌كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 270 *»

هيچ شكي و ريبي در بطلان باطل از براش باقي نماند از اين جهت اختيار كرد اين كار را. و نه همين براي زمان خودش كرد در زمان خودش احتياج نبود كشته شود. در زمان خودش حقيت او را هركس طالب بود مي‌توانست اثبات كند. مي‌توانست قاصدي بفرستد معجزي بياورد دليل از قول پيغمبر و اميرالمؤمنين بيارد و حقيت خود را اثبات كند. اگر منظورش اين بود كه حقيت خودش در زمان خودش ثابت شود اولاً كه معلوم بود و به غير از آنهايي كه كشته شدند كسي طالب حق نبود اينها هم كه همه حقيتش را مي‌دانستند، باقي مردم قابل هدايت نبودند. آيا نمي‌شناختند يزيد و كارهاي يزيد را؟ آيا نمي‌دانستند طور و طرز يزيد را؟ آيا مردم معاويه را نمي‌شناختند؟! والله خوب مي‌شناختند.

حالا اينهايي كه يك گز دو گز كرباس سرشان مي‌پيچند و خيال مي‌كنند چيزي مي‌دانند در مجالس كه مي‌نشينند تفنناً بحثي مي‌كنند و خيال مي‌كنند نمي‌شود جواب داد شما فكر كنيد كه خيلي آسان است. ببينيد به اتفاق خود سني‌ها هم كه اجماع كردند و براي خود خليفه درست كردند اميرالمؤمنين هم اجماع شد و خليفه شد، معاويه چرا جنگ كرد با حضرت امير؟ به قاعدة خود سني‌ها هم معلوم است اميرالمؤمنين حق بوده است معاويه باطل بوده است. ديگر حالا يزيد كه از جانب معاويه است چطور حق شده؟.

خوب فكر كنيد ان‌شاءالله نباشيد مثل اين مردم كه به عادت راه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 271 *»

مي‌روند. لاعن شعور راه نرويد از روي شعور و تحقيق دقت كنيد.

پس عرض مي‌كنم امر هر پيغمبري امري كه از جانب خدا است بايد جوري باشد مثل روز روشن به طوري كه مؤمن و كافر و منافق همه ببينند. ديگر اتفاق كافري چشمش را هم بگذارد از روي غرض و مرض بگويد من نفهميدم، حجت خدا كه تمام است خودش هم مي‌داند كه دروغ مي‌گويد قسم هم كه مي‌خورد قسم دروغ مي‌خورد خودش مي‌داند كه چشمش را هم گذارده كه نمي‌بيند.

پس ان‌شاءالله بدانيد كه هيچ امري نيست از خدا بيايد پيش خلق كه خلق معذور باشند كه بگويند ما ندانستيم. هميشه خدا است عادل، خدا است رؤوف رحيم حكيم هادي. پس امر خدا بايد مثل روز روشن باشد. و همچنين امر باطل كه از جانب خدا نيست والله مثل شب تاريك بايد باشد كه در تاريكي او هيچ كس شك نكند و در روشنايي اين هيچ كس شك نكند.

اما بعد از آني كه خدا شب را تاريك قرار داده و روز را روشن، فكر كنيد با بصيرت هرچه تمام‌تر كه همين‌جور مطلب است خدا در قرآن مي‌فرمايد: هل يستوي الظلمات و النور و الظلّ و الحرور آيا سايه با آفتاب به هم مشتبه مي‌شوند؟ شب و روز با هم مشتبه مي‌شوند؟ آيا اينها مي‌گويند مشتبه مي‌ماند؟ آيا دروغ مي‌گويد خدا؟ مي‌بينيد روز روشن است مساوي نيست با شب هل يستوي الاحياء و الاموات آيا مرده و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 272 *»

زنده مساوي مي‌شوند؟ معلوم است مرده هيچ حركت ندارد گند مي‌كند زنده حركت مي‌كند مي‌بيند مي‌شنود آيا مشتبه مي‌شود زنده با مرده؟ مساوي نيستند. آيا مي‌شود گفت مساوي هستند؟ بله زبان مي‌گردد اين حرف را بزند اما دروغ مي‌گويد. اينها مثل است خدا در قرآن زده. مي‌فرمايد: و تلك الامثال نضربها للناس و لايعقلها الا العالمون و عالمون كسانيند كه غرض ندارند مرض ندارند نمي‌خواهند گمراه شوند. اما كساني كه غرض و مرض دارند مي‌خواهند گمراه شوند معجز هم كه براي آنها بياري مي‌گويند سحر است. اگر ناخوش هم چاق شد مي‌گويد از تأثير نفس تو نبود اين بحران كرده. حرف كه مي‌شود زد.

ان‌شاءالله دقت كن يك‌پاره ضعفا هم هستند كه يك‌پاره جاها درمي‌مانند و بخصوص سؤال هم كرده‌اند لكن حالا وقت نيست كه شرحش را تمام و كمال عرض كنم اگر به اشاره ملتفت مي‌شوي اشاره مي‌كنم و به اشاره اكتفا مي‌كنم، اگر نه، بيايند تا كم‌كم شرحش شود.

بعضي كه خيلي ضعيفند خيالشان رسيده كه اگر خدا مقدر كرده بود كه امام حسين كشته شود پس شمر چه تقصير داشت؟ يزيد چه تقصير داشت؟ و جواب اين در همين بيانات هست اگر ملتفت باشيد. پس عرض مي‌كنم كه هرگز خدا امري كه مشتبه باشد در ميان خلق نمي‌آرد. پيغمبر مي‌فرستد واضح مي‌كند كه پيغمبر است معجز بر دستش جاري مي‌كند كه كسي ديگر نمي‌تواند آن كار را بكند. موسي را مي‌آرد عصاي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 273 *»

به آن‌طور را مي‌اندازد كارها مي‌كند كه هيچ عصاي ديگر نمي‌تواند آن كارها را بكند. يك‌جور كارش اين بود كه تمام مارها را بلعيد يك كارش اين بود كه وقتي مي‌رفت جنگ كند دهنش را وامي‌كرد رو به دشمن دشمن مي‌گريخت. مي‌زدند به دريا دريا شكافته مي‌شد به درخت مي‌زدند آثار عجيبه ظاهر مي‌شد. ديگر معلوم است همچو عصايي كه هيچ كس عاجزش نمي‌تواند بكند كار خدا است و از جانب خدا است. اگر اين از جانب خدا نبود و به سحر، موسي اين كارها را مي‌كرد و  كبيركم الذي علّمكم السحر بود سحر بزرگي بود خدا اين را زودتر هلاك مي‌كرد زودتر رسوا مي‌كرد. پس وقتي خدا اين كار را گذارد و آنها را باطل كرد فهميديم اين از جانب خدا است.

پس هميشه امر خدا واضح است بيّن است ظاهر است. والله مثل روز روشن است. و والله باطلي كه در مقابل حق است مثل شب، تار است. اما خدا متعهد نشده كه همين كه روز شد كسي نتواند بگويد شب. عمداً مختارشان كرده قادرشان كرده كه دروغ بتوانند بگويند. كه وقتي مي‌گويند بياييد پيش ما، آنها بتوانند نيايند. نيايند، به اختيار نيايند. بيايند به‌اختيار مي‌آيند.

حالا بعد از آني كه امر سيدالشهداء صلوات الله عليه واضح و ظاهر است چرا كه پيغمبر9 امرش واضح بود. آن قدري كه ضبط كرده‌اند و توانسته‌اند ضبط كنند هزار و يك معجزه ضبط كرده‌اند. و واقعش اين

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 274 *»

است كه بيش از اينها است چرا كه حديث است كه تمام معجزاتي كه بر دست تمام پيغمبران جاري شد، ببينيد صد و بيست و چهار هزار پيغمبر بودند و اينها اقلاً يكي يك معجزه داشتند بلكه هيچ كدام نبود كه يك معجزه داشته باشد و هر كدام چند معجز داشتند. موسي چند معجز داشت، عيسي چند معجز داشت. حالا براي صد و بيست و چهار هزار پيغمبر يكي يك معجز حساب كن صد و بيست و چهار هزار معجز مي‌شود و تمام آنها را پيغمبر آخرالزمان داشت. علاوه از اينها آن كارهايي كه آن بزرگوار كرد باقي پيغمبران والله عاجز بودند و نتوانستند بكنند. والله به همان كارهايي كه او توانست بكند و پيغمبران نتوانستند بكنند پيغمبران اقرار به پيغمبري او كردند آنها معجزه بود براي پيغمبران كه آنها را ببينند و اقرار كنند و بگويند كه اشهد ان محمداً رسول الله. حالا ديگر اين فقره در اين عالم هم نباشد در عالم ذر اين‌طور شده در زيارتشان مي‌خواني: بلغ الله بكم اشرف محل المكرمين و اعلي منازل المقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لايلحقه لاحق و لايسبقه سابق و لايطمع في ادراكه طامع باز توي همين زيارت مي‌خواني: طأطأ كل شريف لشرفكم و بخع كل متكبر لطاعتكم و خضع كل جبار لفضلكم و ذلّ كل شيء لكم اگر اظهار جلال و تشخص خود را براي كسي نكند آن كس ذليل او نمي‌شود. هيچ خلقي باقي نماند حتي شيطان مَريد و كَفّار عنيد و مؤمن صالح و فاجر طالح. معلوم است يك جايي بوده كه اينها اقرار به بزرگي ايشان كرده‌اند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 275 *»

طأطأ كل شريف لشرفكم و ذلّ كل شي‌ء لكم.

پس ايشان امرشان واضح بود. پيغمبر9 را فكر كنيد ديگر مسلمان نمي‌تواند بگويد كه امر پيغمبر واضح نبود. يهودي هرچه مي‌گويد براي خودش بگويد. و اينها را عمداً مي‌گويم مصلحت است كه عرض مي‌كنم. مردم چيزي مي‌گويند لاعن شعور بسا مرتد هم مي‌شوند. يهودي كه پيغمبر تو را قبول ندارد هزار مزخرف مي‌گويد حالا تو ديگر زبان او مي‌شوي؟ اگر يهودي هستي، بگو! آخر تو مي‌گويي مسلمانم! دور از حضرات اگر راست مي‌گويي مسلماني، جواب يهودي را خودت بده. چرا زبان يهودي مي‌شوي؟ و مي‌گويي اگر يهودي چنين بگويد چه جواب بدهم؟ خير يهودي عقلش هم نمي‌رسد اينها را بگويد و تو يهودي‌تري از آن يهودي.

عرض مي‌كنم به طور كلي كه يهود هم نتواند وازند. هميشه امر خدا بايد واضح باشد، بيّن باشد آشكار باشد. موسي امرش واضح بود بيّن بود آشكار بود. فرعون آيا مي‌توانست انكار كند موسي را؟ بله مي‌توانست و انكار هم كرد خدا غرقش كرد پدرش را هم درآورد. موسي امرش واضح بود بيّن بود آشكار بود فرعون هم مي‌دانست حق با موسي است شكي هم نداشت بلكه از راه تكبر و از راه تفرعن انكار كرد. مي‌خواست ايمان هم بيارد مي‌توانست، قومش هم همين‌طور.

پس بدانيد نمي‌شود امر خدا مخفي باشد. همين‌طور با نصاري

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 276 *»

حرف مي‌شود زد، عيسي چه مي‌كرد؟ مرده زنده مي‌كرد. كور چاق مي‌كرد. مرغ مي‌ساخت از گل در او مي‌دميد زنده مي‌شد. اگر به سحر مي‌شد زنده كنند مردة گنديده را، آنهايي كه ايمان آورده بودند ايمان نمي‌آوردند. معلوم است به سحر نمي‌شود چنين كارها كرد اگر سحر بود خدا باطلش مي‌كرد. لامحاله امر عيسي در زمان عيسي واضح بود بيّن بود آشكار بود لكن منكرين عيسي خيلي بودند. امر موسي در زمان موسي واضح بود بيّن بود آشكار بود. در زمان نوح امر نوح واضح بود بيّن بود آشكار بود. نهصد سال دعوت كرد بي‌دليل و برهان هم دعوت نمي‌كرد هي دليل مي‌آورد برهان مي‌آورد سرهاشان را توي عباشان مي‌كشيدند كه نشنوند. پس نوح حجتش واضح بود بيّن بود آشكار بود مي‌دانستند و انكار كردند و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم.

پس هميشه حقي كه از جانب خدا است حق ظاهر واضح بيّني است كه والله از روز روشن‌تر است بدون اغراق و از شب تاريك‌تر است باطل. با دليل و برهان عرض مي‌كنم كه خودت تصديق كني. چرا كه تو را خلق نكرده‌اند از براي همين كه اعتقاد كني حالا روز است، اگر نتوانستي اعتقاد كني اعتقاد مكن. ديدي ابر شد، پس اگر خلاف واقع هم اعتقاد كني كرده‌اي به جهت آنكه تو خلق نشده‌اي از براي اينكه اعتقاد كني حالا روز است اگر اعتقاد كني شب تاريك است اگر هم اشتباه بكني همين كه اعتقادت اين شده كه صبح است نماز هم بكني خدا قبول دارد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 277 *»

براي همين خلقت نكرده كه بداني شب شب است روز روز و اين‌طور يقين داري.

حالا يك‌‌خورده فكر كن ان‌شاءالله خلقت كرده‌اند براي اينكه حق را حق بگويي. حق اگر از روز روشن‌تر نباشد نمي‌شود، باطل اگر از شب تاريك‌تر نباشد نمي‌شود. پس والله حق از روز روشن‌تر است براي آن كسي كه طالب حق است و والله باطل از شب تاريك‌تر است.

همان‌طوري كه مي‌فرمايد: الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّيّ يوقد من شجرة مباركة زيتونة حق مثل روز است روشن است واضح است بلند است حجاب ندارد امر خدا مخفي نيست. از آن طرف باطل اوكظلمات في بحر لجّيّ يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم‌يكد يراها به طوري كه هيچ چشمي نمي‌تواند ببيند، كسي دستش را بيرون بياورد كه ببيند چشم كار نمي‌كند. لكن زبان مردم را نبستند كه همان تاريكي را بگويند روشنايي است. اين را بگويند، دروغ مي‌گويند خودشان هم مي‌دانند دروغ مي‌گويند خدا هم مي‌داند كه دروغ مي‌گويند. مرده را به زبان مي‌توان گفت شايد زنده است. و زنده را به زبان مي‌توان گفت شايد مرده است. اما خودشان مي‌دانند دروغ مي‌گويند خدا هم مي‌داند دروغ مي‌گويند به جهنمشان هم مي‌برد مخلد مي‌كند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 278 *»

خلاصه پس امر خدا امر واضحي است و هيچ پوشيده و پنهان نيست. و تمام خلق مي‌دانند كه حق كدام است و باطل كدام، مي‌خواهد يزيد باشد و شمر، مي‌خواهد كسي ديگر باشد مي‌دانند حق را و عمداً انكار مي‌كنند، خدا هم عذابشان مي‌كند. چشمشان كور شود مي‌خواستند امام حسين را نكشند. همه چيز مقدر است هركه هر كاري مي‌كند مقدر است. چنان‌كه اگر كسي بيايد چاقويي توي كلة تو بزند، بي‌تقدير خدا آيا زده؟ البته به تقدير خدا زده. هيچ كس نمي‌تواند بگويد بي‌تقدير خدا بوده. حالا آيا تو بايد بگويي تقصيري ندارد آن كه زده است؟ اگر خدا مقدر نكرده بود او هم نمي‌زد؟ پس اين بحثهايي كه مي‌كنند بايد وارد باشد، كسي كه چماق توي كلة كسي مي‌زند مي‌تواند نزند، اين يكي هم مي‌تواند پس بزند. حالا اگر پس زد خدا مقدر كرده بود لكن آن يكي دندش نرم شود نزند كه اين يكي پس نزند. خدا هم همين‌طور قرار داده العين بالعين و الانف بالانف و السنّ بالسنّ و الجروح قصاص اگر كسي دندان كسي را شكست دندانش را مي‌شكنند. و اين عدل است ظلم نيست اگر اين مقدر است آن هم مقدر است. با بصيرت باشيد ان‌شاءالله اگر چرت نمي‌زني هيچ اشكالي باقي نمي‌ماند.

پس اگر كسي چماقي زد توي كلة كسي و كسي خيال كرد كه اين تقصير ندارد چرا كه تقدير چنين بوده! مي‌گويم خيلي خوب اگر چنين است آن بيچاره هم بردارد چماق را بزند توي كلة او و بگويد تقدير خدا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 279 *»

چنين بوده، و پدرش را درآورد العين بالعين و الانف بالانف و السنّ بالسنّ و الجروح قصاص اگر كسي را مي‌كشي مقدر است حق است اگر تو را هم بگيرند پس بكشند آن هم مقدر است. اگر ظلم مي‌كنند، مقدر شده ظالم باشند. مظلوم شدي مقدر شده مظلوم باشي خدا ثوابت بدهد، آن ظالم هم مقدر شده ظالم باشد و انتقام از او بكشند.

باري برويم سر مسأله و اين اشاره بود براي آن سؤالي كه شده. مطلب اين است كه حقيت حضرت سيدالشهداء معلوم بود بي آن كارها و حالا كارهاي خودش را كنار بگذاريد، كارهاي خودش كه آمده نورٌ علي نور شده. پس حقيت خودش معلوم بود به جهتي كه پيغمبر كه هست نمي‌شود امر پيغمبر واضح نباشد و يهود و نصاري حق داشته باشند كه ايمان نياورده‌اند. پس حق بود و يهود و نصاري انكارش كردند خدا هم جبري نداشت بر آنها.

خلاصه حالا ميان اهل اسلام كه كسي نمي‌تواند بگويد پيغمبر حق نبود پس پيغمبري كه امرش واضح بود و بيّن. و در خصوص اين امام حسن و امام حسين مكرر فرموده بودند اين را به طوري كه اين حديث پيش سني‌‌ها هم معروف است كه حسن و حسين سيدي شباب اهل الجنة  هستند. اين دو ريحانة رسول خدا هستند. و مي‌بينيد كه يافت مي‌شود در فِرَقي كه ادعاي مسلماني مي‌كنند كه عداوت اميرالمؤمنين داشته باشند لكن يافت نمي‌شود در تمام اين فرقي كه ادعاي اسلام مي‌كنند كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 280 *»

عداوت با امام حسن و امام حسين داشته باشند. همه مي‌گويند كه اينها ابن رسول الله‌اند، نمي‌شود عداوت با امام حسن و امام حسين داشته باشند. حضرت امير، ابن ابوطالب است خلاف توقع خوارج را به عمل آورده لكن خوارج عداوت با امام حسن و امام حسين ندارند.

باري منظور اين بود كه حضرت سيدالشهداء تعريفهاي پيغمبر كه براش بود. پس بر فرضي كه خودش معجز نداشت، و شما كه مي‌دانيد معجز داشت، كافر و مؤمن از قبرش معجزات ديده‌اند حالا از قبرش معجزات ظاهر مي‌شود كفار مي‌ديدند معجزات او را و معجزات قبر او را.

پس خود حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه امرش بر اهل اسلام مخفي نبود كه خيال كرده‌اند بر امام زمان خروج كرده‌! همچنين همه مي‌دانند معاويه خروج كرد بر امام زمان به قاعدة سني‌ها چرا كه امر امام حسن واضح و بيّن و آشكار بود. هيچ امر مشتبه نبود بر آنها كه صحراي كربلا آمده بودند و بر آنهايي كه در عصر امام حسن بودند كه آيا حق به جانب امام حسن است يا به جانب معاويه؟ خير هيچ مشتبه نبود نهايت معاويه پول مي‌داد به قشن حضرت، آنها هم بي‌ديني مي‌كردند و مي‌رفتند پيش معاويه. خدا فسق و فجور معاويه را و كفر او را چنان براي مردم واضح كرده بود كه همه او را مي‌شناختند. پس مي‌دانستند حق به جانب يزيد نيست حق به جانب معاويه نيست.

همين‌جورها اگر فكرت را پيش ببري مي‌داني امر اميرالمؤمنين هم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 281 *»

مخفي نبود كه مردم به طور اشتباه رفته باشند پيش ابابكر، بعد از آني كه اميرالمؤمنين نصب شد و در ﺣﺠ[ الوداع پيغمبر او را بلند كرد و همة مردم او را ديدند و فرمود: من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه امر اميرالمؤمنين واضح و آشكار بود. ديگر پي اينها هم نمي‌خواهم بروم.

باري پس حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه بعد از آني كه رأي مباركش قرار گرفت به مشيت الهي كه تمام خلق را نجات بدهد كمر بست. و مي‌بينيد كه چه كمري بست! والله هيچ پيغمبري در واقع آن‌جور نكرد. و همان حقيت خودش را نمي‌خواست اثبات كند به كشته شدن خود. فكر كنيد اگر مي‌خواست بگويد حق به جانب من است به جانب يزيد نيست، آن هفتاد و دو نفر كه مي‌دانستند غير از آنها هم تك تك پيدا مي‌شدند مثل جابر بن عبدالله و چند نفري، اگر براي همين‌ها بود كه احتياج نبود به اينكه كشته شود.

والله اين كشته شدن نبود مگر براي نجات تمام مؤمنين كه در تمام قرون و اعصار مي‌آمدند تا روز قيامت كه همه بشنوند و بدانند يزيد بد كاري كرده و حق به جانب امام حسين بوده. پس در جميع قرون و اعصار زنده كرده دين خدا را. اين كار را كرد تا كم‌كم گفتگو شود و به گوش تو برسد و تو يقين كني. سني‌ها هم مي‌دانند و مي‌گويند يزيد بد كاري كرد كه امام حسين را كشت. پس او جان و مال خودش را فروخت در راه خدا تو هم حالا ديگر فروخته‌اي جان و مالت را در راه خدا، اما

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 282 *»

فروش او كجا؟! و فروش تو كجا؟! خيلي تفاوت است ميان ماه من با ماه گردون، تفاوت بيش از زمين تا آسمان است. نهايت تو يادت مي‌آيد كه همچو چيزي واقع شده دلت مي‌سوزد گريه مي‌كني.

ببين خدا با تو چقدر مهربان است كه تو آسوده نشسته‌اي در هواي خوب به راحت بي‌صدمه در نهايت امنيت و راحت يادت مي‌آيد به آنها صدمه رسيده و يك گريه مي‌كني ثواب صد شهيد به تو مي‌دهد. و كسي كه گريه كند مثل اين است كه در راه خدا اين همه صدمات به او برسد، اما حضرت سيدالشهداء ببين از روي رضا و رغبت والله آن‌جور معامله را كرد كه تو را نجات بدهد و تمام مؤمنين روزگار را نجات بدهد.

دقت كن با شعور پيش بيا تا تمام حرفهايي كه من عرض مي‌كنم تصديق كني. پس اگر آن اوضاع يادت بيايد در رختخواب هم كه باشي همين كه يادت بيايد و گريه كني خدا ثواب صد شهيد به تو مي‌دهد. باز هيچ منظور اين نيست كه حالا اين مجلس را گرم كنم. بلكه من مي‌خواهم تا روز قيامت گرم باشي هر وقت يادت بيايد گريان شوي.

پس عرض مي‌كنم خدا مي‌داند كه به غير از حضرت سيدالشهداء صلوات الله عليه هيچ كس اين كار را نمي‌توانست بكند. والله پيغمبران طاقت نداشتند كه آن‌جور كار بكنند. حكايت ايوب را مكرر عرض كرده‌ام كه هي بلاهاي پي در پي به او رسيد و صبر كرد تا يك وقتي ديگر طاقت نياورد وقتي بنا شد شماتت مردم كه همانهايي كه امت او بودند و

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 283 *»

شاگرد او بودند او را شماتت كردند كه تو اگر از جانب خدا بودي خدا تو را به اين بلاها مبتلا نمي‌كرد. گفت خدايا من ديگر طاقت ندارم حالا ديگر با تو مرافعه دارم. تا مرافعه كرد و آخر خودش خاك به دهن خود ريخت. منظور اين است كه نمي‌توانست طاقت بياورد و عرض كرد كه من صبر نمي‌توانم بكنم. وحي شد به او كه حالا كه صبر نداري هيچ، وآنچه از او رفته بود دو چندان به او عطا كرد. و هيچ سيدالشهداء اين‌جور كار نكرد.

سهل است در همان حيني كه جنگ مي‌كرد كاغذي آمد روي قاشِ زينش افتاد و در آن نوشته بود كه تو اگر اين‌طور جنگي مي‌كني پس كي شهيد مي‌شوي؟ و تو شرط كردي كه كشته شوي. و باز در همان نوشته، نوشته بود كه اي حسين ما حتم نكرده‌ايم شهادت را بر تو، مي‌خواهي كشته نشوي مشو، همان عزت و همان جاه و جلال كه داري هيچ از تو نمي‌گيريم آن مقامي كه به تو داده‌ايم ما كريمتر از آنيم كه پس بگيريم. معلوم است خدا مثل خلق لئامت ندارد كه چيزي كه به كسي داد جلدي پس بگيرد خدا است كريم است جليل است. پس در آن نوشته، نوشته بود كه ما هيچ از جلال تو كم نمي‌كنيم اگر هم نمي‌خواهي شهيد بشوي مشو، امر مي‌كنيم ملائكه را، و ملائكه قوت دارند دشمنان تو را دفع كنند. كشته‌هايي كه كشته شدند مي‌خواهي برشان مي‌گردانيم. و ان‌شاء‌الله اگر فكر كرديد ديديد كه اگر برمي‌گشتند كشته‌ها، و خودش كشته نمي‌شد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 284 *»

اين امر نمي‌ماند در تمام روزگار، و اهل روزگار نمي‌توانستند گريه كنند، زاري كنند، حزني براشان بيايد تمنا كنند كه يا ليتني كنت معك فافوز فوزاً عظيماً آن وقت ثواب صد شهيد به آنها بدهند. پس هر كاري مي‌كردند اين‌جور آدم را نجات نمي‌داد تا خود را به صورت مظلوميت و مقهوريت در حضور مردم ظاهر نمي‌كردند اين‌طور نمي‌شد پس اين كار را كرد تا آنهايي كه واقعاً مؤمن هستند دلشان بسوزد خدا هم واش داشت.

پس چون حضرت سيدالشهداء مي‌خواست تمام خلق را نجات بدهد والله خدا اين تدبير را كرد از حكمت بالغة خود كه چنين وجودي را فدا كند براي تمام مؤمنين فرمود: و فديناه بذبح عظيم. ابراهيم وقتي اسماعيل را خوابانيد كه او را قرباني كند يك بره‌اي از بهشت آوردند كه سر اين بره را به عوض اسماعيل ببر. حالا ببين يك بره فداي عظيم نيست از براي اسماعيل، صدهزار بره هم فداي عظيم نمي‌شود يك كسي كه بهتر از اسماعيل كشته مي‌شود آن را ذبح عظيم مي‌گويند و اين فداي عظيم سيدالشهداء است. ديگر فرق نمي‌كند چه از براي اسماعيل باشد چه از براي ابراهيم و نوح و آدم و جميع پيغمبران، سيدالشهداء فدائي جميع مؤمنين شد جانش را داده فداي مؤمنين كرده. پس او فداي تمام مؤمنين شده. جان تمام مؤمنين به فداي او باد كه چه همتي كرد! و والله هيچ خلقي از خلقهايي كه خدا خلق كرده اين كار را نكردند به جهت آنكه همه ناقص بودند از يك جهتي و نمي‌توانستند اين كار را بكنند. به

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 285 *»

اين جهت خدا قطب عالم امكان را جانش را خريد مالش را خريد به كشتنش داد، مالش را به باد فنا داد.

مي‌خواهي ببيني چطور است؟ اين را در خودت فكر كن و ان‌شاءالله ملتفت باش. والله خدا وجود كاملي از جميع جهات مثل سيدالشهداء خلق نكرده. و الله هيچ اغراق نمي‌خواهم بگويم هيچ تعريف او را نمي‌خواهم بكنم. ببين اگرچه پيغمبر پيغمبر آخرالزمان است اول ماخلق الله است لكن اگر از يك جهت متشخص است از جهت ديگر سيدالشهداء متشخص‌تر است. اگرچه پيغمبر خيلي متشخص بود لكن جدي مثل پيغمبر نداشت. پيغمبر پدري مثل حضرت امير ندارد. و به همين‌طور حضرت امام حسين با حضرت امير مفاخرت مي‌كرد. اين امام حسين وجودي است كه والله قطب عالم امكان واقع است از اين طرف جدي دارد مثل پيغمبر كه هيچ كس همچو جدي ندارد و پدري دارد مثل حضرت امير كه هيچ كس همچو پدري ندارد و برادري دارد مثل حضرت امام حسن كه هيچ كس همچو برادري ندارد. فرزندي دارد مثل علي بن الحسين و تمام ائمه اولاد اويند كه هيچ كس همچو فرزندان ندارد. پس حضرت سيدالشهداء جميع اطرافش كمال است به طوري است كه خود پيغمبر همچو جدي و همچنين پدري ندارد. و همچنين مادري دارد كه هيچ كس همچو مادري ندارد خود حضرت امير مادرش مثل فاطمة زهرا3 نيست اگرچه فاطمة بنت اسد خيلي متشخصه بود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 286 *»

لكن كنيز فاطمة زهرا است. دقت كنيد ان‌شاءالله.

پس يك وجودي است كه به اين تمامي هيچ خلقي را خدا خلق نكرده حتي پيغمبر آخرالزمان9. پس اين است قطب عالم امكان و وجودي است تمام، از هر جهتي كمال دارد. پس خدا بهترين اجزاي ملك خود را خريده، او را گفته جان و مالش را بفروشد براي اينكه تمام خلق را نجات بدهد.

باز فكر كنيد كه چرا امام حسن اين كار را نكرد اگرچه امام حسن جدش همان جد امام حسين است پدرش همان پدر امام حسين است مادرش همان مادر امام حسين است لكن منقطع است امامت به او، اولاد امام حسن امام نيستند.

پس حضرت امير صلوات الله عليه پدري مثل پدر او ندارد جدي مثل جد او ندارد برادري مثل برادر او ندارد.

پس حضرت سيدالشهداء صلوات الله و سلامه عليه وجودي بود كه از جميع جهات به حد كمال بود كأنه قطب عالم حضرت سيدالشهداء بود و از هيچ راهي نقصي در او نيست چون چنين است فداي كل شده. كأنه قطب عالم است بعضي بالاي سرش هستند بعضي همدوش او و زير پاي او هستند جدش بالاي سر او است بچه‌هاش زير پاي او هستند. شما ببينيد كه خدا چنين كسي را البته بايد مقدر كند كه جان و مالش را در راه خدا بدهد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 287 *»

پس هركس مي‌خواست جان و مالش را در راه خدا بدهد زورش نمي‌رسيد از يك جهتش ناقص بود از جهت نقصان نمي‌توانست. بچه‌هاش هم نمي‌توانستند، مادر امام زين العابدين مثل مادر امام حسين نيست مادر هيچ‌ يك از ائمه مثل مادر امام حسين نيست. پسرهايي دارد كه هيچ كس همچو پسرهايي ندارد. پدري دارد كه هيچ كس ندارد و هكذا. خلاصه جامع جميع كمالات است.

دقت كنيد ان‌شاءالله. از اين جهت است كه اين است ظاهر كنندة دين خدا، مبدء ظهور دين خدا امام حسين است.

فكر كنيد ان‌شاءالله عوض شهادت او خدا سه چيز به او كرامت كرده. يكي اينكه هر دعائي كه مستجاب مي‌شود به واسطة او مستجاب مي‌شود و در تحت قبة سيدالشهداء استجابت دعا را قرار داده هيچ دعائي مستجاب نخواهد شد مگر به واسطة امام حسين. و شما ان‌شاءالله بدانيد كه نمازهاي قبول مستجاب است اگر رد شد مستجاب نيست روزه‌ها اگر قبول است مستجاب است اگر رد شد مستجاب نيست. پس عوض شهادت همچو آدمي قرار مي‌دهد تمام دعاها به واسطة او مستجاب شود. والله دعاهاي پيغمبر به واسطة او مستجاب شد، به طور ظاهر هم گاه‌گاهي صدا مي‌كردند او را و قنداقة او را مي‌آوردند و دعا مي‌كردند.

پس ملتفت باشيد عوض شهادت سيدالشهداء خدا چه داده به آن حضرت! تمام عبادتهاي تمام پيغمبران به واسطة امام حسين قبول مي‌شود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 288 *»

حتي پيغمبر آخرالزمان9 تمام دعاهايش به واسطة او مستجاب است. حالا وقتي كه تمام دعاهاي مستجاب به واسطة او است آيا خودش نمي‌توانست دعا كند كه همه بميرند؟! به يك اشاره مي‌توانست تمام ملك خدا را بهم بزند.

پس تمام دعاهايي كه مستجاب است و تمام نمازهايي كه مقبول است به واسطة او مقبول است والله اشهد انك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و اطعت الله و رسوله حتي اتيك اليقين شهادت مي‌دهم كه تو نماز كردي يعني هركه نماز كرده اگر قبول شده به واسطة تو قبول شده. همچنين تو روزه گرفته‌اي هركه روزه گرفته اگر قبول شده به واسطة تو قبول شده. همچنين تو زكات دادي، زكات را اگر قبول كرد خدا، به واسطة تو قبول كرده. خمس را اگر قبول كرده به واسطة تو قبول كرده. كأنه جميع عملهاي خير را او كرده.

السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله السلام عليك  يا وارث نوح نبي الله السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله السلام عليك يا وارث موسي كليم الله السلام عليك يا وارث عيسي روح الله السلام عليك يا وارث محمد حبيب الله السلام عليك يا وارث اميرالمؤمنين ولي الله ميراث همه پيشش جمع است و اينها همه اشاره به اين است كه مجمع جميع كمالات است. از كمالات آنچه را خيال بتواني بكني جمع است پيش او.

پس اين كارها را اگر نكرده بود دعاي هيچ كس مستجاب نمي‌شد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 289 *»

عمل هيچ كس قبول نمي‌شد. تمام دعاها در تحت قبة او مستجاب است. قبة او ملك خدا است تمام مؤمنين در تحت قبة او هستند و دعا مي‌كنند.

همچنين جعل الشفاء في تربته پس بدان هر دوائي هر شِفائي در عالم پيدا مي‌شود به واسطة تربت او است حتي اينكه شفائي كه خدا در قرآن مي‌فرمايد: و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين قرآن اگرچه مركب است لكن شفا است به جهت آنكه تربتش را خدا شفا قرار داده آن خاكهاش را خدا امر كرده باد را، كه به جميع عالم برساند و شفا در آنها قرار داده. آن تربت را با آن گياه‌ها و آن دواها مخلوط كرده‌اند و از آن چيزها، مركب ساخته‌اند و از آن قرآن نوشته‌اند پس شفا شده. پس هرجايي اگر در قرآن شفا هست اگر در دعاها شفا هست والله از بركت تربت حضرت سيدالشهداء است. دواها هم اگر در آن شفائي هست اگر در سناي مكي([6]) شفا هست تربت حضرت سيدالشهداء كرده است، غبار آن را بردند روي دواها ريختند شفا شد.

معروف است در ميان همين نصاري دارند خاجه شويان كه هر ساله خاجي دارند مي‌شويند. و اين اصلش اين است كه وقتي عيسي را غسل مي‌دادند بچه بوده در وقت تولد او را غسل داده‌اند شسته‌اند نصاري آبش را ضبط كرده‌اند هر ساله از آن آب مي‌آورند خاج مي‌شويند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 290 *»

و آن آبها را ضبط مي‌كنند در شيشه‌اي تا سالي ديگر همچنين باز اين آب را سالي ديگر مي‌ريزند بر آن خاج از آن شيشه برمي‌دارند و سالي ديگر پر مي‌كنند. و نصاري آب تولد عيسي را هنوز دارند خاج مي‌شويند. حالا عرض مي‌كنم يك‌دفعه يك غباري از صحراي كربلا برمي‌خيزد و خميرمايه مي‌شود بر روي گياه‌ها مي‌نشيند ديگر بعد هم اگر غبار برود اين گياه‌ها تربت توش هست و حال اينكه هر سال باد مي‌آيد و تربت را بر مي‌دارد بر گياه‌ها مي‌پاشد و شفا مي‌شود از دردها، اين است كه و جعل الشفاء في تربته والله شفا است از هر دردي. بلكه عرض مي‌كنم از هر شكي شبهه‌اي از هر خوفي بايد تو پناه به اين تربت ببري. ديگر حالا استهزاء بكني به اين تربت، استهزاي به اين تربت نعوذ بالله عرض مي‌كنم تعمدي است بر خلاف كتاب خدا چرا كه خدا مي‌فرمايد: و ننزّل من القرءان ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا  چنان‌كه بعضي از خبيث‌ها يك پاره بي‌ادبي‌ها كردند و خدا به دركشان واصل كرد.

پس اگر كسي با اعتناي هرچه تمام‌تر، بي‌استهزاء بي‌بازي پناه ببرد به تربت والله از جميع بلاها نجات مي‌يابد. پس اگر جاهل است مي‌خواهد عالم شود پناه ببرد به تربت موفق مي‌شود بر تحصيل علم. اگر طاعت نمي‌كند پناه ببرد به تربت، شك و شبهه‌اي دارد تربت بخورد خدا شك و شبهه را از دل او برمي‌دارد چرا كه جعل الشفاء في تربته.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 291 *»

و همچنين ائمه را از ذرية او قرار داده به عوض شهادت او. و امام حسن اين كار را نكرد منقطع است امامت به او، ائمه از نسل امام حسن نيستند.

پس ببينيد پستاي دينداري را امام حسين رو كرده حالا ائمه از نسل او هستند هي ترويج دين مي‌كنند. امام دوازدهم عجل الله فرجه از نسل او است ظهور مي‌كند عالم را پر از عدل مي‌كند پشت سرش خودش اول از همه رجعت مي‌كند. چرا اول پيغمبر9 نمي‌آيد؟! ببينيد بزرگي او را چرا اول اميرالمؤمنين نمي‌آيد و رجعت نمي‌كند؟! چرا اول پيغمبر9 نمي‌آيد رجعت نمي كند؟! چرا اول امام حسن نمي‌آيد؟! اول از همه خودش مي‌آيد و سلطنت مي‌كند و اين‌قدر عمر مي‌كند كه پير مي‌شود، پير آن‌قدر كه موهاي ابروشان را مي‌بندند با عصابه. و مدت سلطنت آن حضرت را خدا مي‌داند كه چقدر طولاني است و در عصر آن حضرت خود او پادشاه است و حضرت امير سركردة قشن او است. حضرت امير است، مع ذلك سركردة قشن سيدالشهداء است و معظّم است و مكرّم است. يعني خودش مي‌خواهد كه سيدالشهداء سلطان باشد و او سركرده باشد چرا كه سيدالشهداء كاري كرده كه مستحق اين شده كه حضرت امير سركردة قشن او باشد.

پس بناي دينداري را والله امام حسين گذاشت باعث نجات تمام مؤمنين او شد. باعث رفع بلاها از تمام مؤمنين او شد. او فدائي كل واقع شد. او به عوض همه جان و مال داد چون از همه بهتر بود. خدا به عوض

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 292 *»

همه جان و مال او را خريد و كشته شد در راه خدا. حالا ديگر ضرور نيست كه تو هم كشته شوي در راه خدا. همين‌قدري كه ابراهيم تمكين كرد فداكردن اسماعيل را، ديگر بيشتر، از او نخواسته‌اند. ابراهيم خوابي ديد اسماعيل را در راه خدا قرباني كند و انبياء‌ خواب و بيداريشان مثل هم است، همين‌قدر كه تمكين كرد گفتند ضرور نيست كه جان اسماعيل فدا شود اسماعيل فداي كل امت هم كه نمي‌شد بشود به اين جهت فداي عظيمي خدا قرار داد.

پس بهترين نفوس را خدا برگزيده در ميان عالم امكان و جان او را خريده و مال او را خريده و اين نفس چنان نفس مقدسي است كه از روي رضا و رغبت بدون شائبة اكراه و اجبار بدون منت بدون سنگيني مي‌بيني با خدا دارد معامله مي‌كند. و خدا هم هركس يك خورده سنگيني در كارش مي‌خواهد بكند مي‌گويد نمي‌خواهم كاري بكني خدا است ومن كفر فان الله غني عن العالمين منتي از كسي نمي‌كشد محتاج به كسي نيست هركس منتش را مي‌كشد، عبادتش را مي‌كند او را جزا مي‌دهد او هم كه مي‌دهد به غير منت مي‌دهد.

منظور اين است كه كار خدا اين است كه هركس منت بر او نگذاشت و منتش را هم كشيد آن وقت مي‌گويد من هم آن چيزي كه مي‌دهم غير ممنون مي‌دهم. محض اينكه كسي بخواهد عجبي بكند كه ما چنين كرده‌ايم بگويد ما طاعتي كرده‌ايم آن وقت همان قصة ايوب

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 293 *»

مي‌شود كه عرض كردم، يك دفعه مي‌بيني ابري مي‌آيد با چندين هزار زبان همه مي‌گويند اين كارها را كه كردي، كي حول داد؟ كي قوه داد؟ كي صبر داد؟ ايوب هم خاك برمي‌دارد بر دهان خود مي‌ريزد.

خلاصه فكر كن ان‌شاءالله امام حسين اين كاري كه كرد از روي رضا بود هيچ اكراه نداشت، با شوق با ذوق هرچه تمام‌تر اين كار را كرد. ببينيد اگر نمي‌خواست بكند براي او آسان بود. خيلي اينها را عرض كرده‌ام و مي‌كنم تو ان‌شاءالله اصل مطلب را فراموش مكن از نظرت نرود. تمام اين كارها را كرد از براي اينكه حق و باطل را از هم جدا كند. در هر زماني معلوم شود كه حق به جانب او است و حق به جانب دشمنان او نيست. در هر زماني معلوم باشد كه ديني كه او و پسرهاي او قرار داده‌اند حق است و آنهايي كه منكران دينند بر باطلند.

پس او است نجات دهندة كل مؤمنين و كل خلق. همين‌قدر كه خود را بچسبانند به او نجاتشان مي‌دهد. خدا است مدبر، اين تدبير را كرده قلوب مؤمنين را از طينت آن حضرت خلق كرده كه همين كه مي‌شنوند مصيبت او را راستي راستي گريه مي‌كنند بدون تباكي. و اين تباكي ظاهري يك خورده ريا توش هست لكن دل كه سوخت ديگر ريا ندارد.

مي‌گويم فرض كنيد هيچ به شما نگفته بودند كه گريه بر سيدالشهداء ثواب دارد يا حزني كه در اين مصيبت بيايد چقدر ثواب دارد، اينها را فرض كن كه نگفته بودند و مي‌گفتند همچو امام حسيني بود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 294 *»

كه مي‌خواست مردم را نجات بدهد و اين كارها را كرد كه مردم را نجات بدهد و اين مصيبتها بر او وارد آمده، البته آدم دلش مي‌سوزد، دل كه زياد سوخت، آتش كه مشتعل شد البته اشك هم جاري مي‌شود. پس تو اگر مي‌خواهي گريه كني هرگز به طمع ثواب گريه مكن همين‌طور گوش بده كه چه شده، گوش كه دادي لامحاله دلت مي‌سوزد همان كه دلت سوخت خودت گريه مي‌كني.

يك‌پاره روضه‌خوانها هستند كه آدم را از حالت مي‌اندازند در بين روضه يك‌پاره چيزها مي‌گويند مثلاً مي‌گويند به ياد حاجتت بيا و دردها و مرضها و مصيبتهات را به ياد بيار، به ياد مرده‌ها بيا، اين حرفها را كه آدم مي‌شنود از حالت مي‌افتد بلكه تو بايد حاجتت يادت نيايد يا به طمع ثواب نباشي، كاري بكني كه دلت بسوزد و همين كه دل سوخت اشك لامحاله جاري مي‌شود گريه مي‌كني.

پس ياد بگيريد بندگي را از خود حضرت سيدالشهداء، اگر گريه هم مي‌خواهي بكني ببين او چه جور گريه مي‌كرد پس دلت كه سوخت گريه بكن و شكر كن خدا را و منتش را هم داشته باش و خوشحال هم باش كه تو الحمدلله مرا حلال‌زاده خلق كرده‌اي كه متأثرم به تأثر او، محزونم به حزن او.

پس بدان ان‌شاءالله كه بي‌خيال كه گريه كني اين گريه والله بهترين اعمال است خواه واجب باشد خواه مستحب. والله كفارة جميع گناهان،

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 295 *»

اصلاح كنندة جميع اعمال ناقصه است اكسيري است كه عملهاي ناتمام را تمام مي‌كند. چركها و كثافتهاي معصيتها را جاروب مي‌كند. اين اشك چشم يك آبي است يك طهوري است كه قطره‌اي از او گناهان را مي‌شويد. مثل كُري مي‌ماند اين كر همين كه پيدا شد گناه هرچه بزرگ باشد اين كر پاكش مي‌كند قطره‌اي از آن هم كر است. دريا به دهن سگ نجس نمي‌شود اين اشك چشم آب غريبي است اين آب يك‌جور آب پاك كننده‌ا‌‌ي است كه كمش هم دريا است و هيچ نجاستي در آن تأثير نمي‌كند. پس همين كه سگي لق زد به دريا، دريا نجس نمي‌شود، بلكه در آن جاي دهن سگ باقي دريا تأثير مي‌كند و پاك مي‌كند. پس يك قطره هم اشك در اين مصيبت نه همين يك گناه را پاك مي‌كند بلكه تأثير مي‌كند در تمام گناهان و همه را پاك مي‌كند. همين‌جور است محزون‌شدن در اين مصيبت تأثير مي‌كند در تمام گناهان شيعيان يبدلّ الله سيئاتهم حسنات برمي‌گرداند سيئات را به حسنات. بدل مي‌كند نقصانها را به كمال.

پس آن نمازي را كه گفتيم ستون دين است، ديدي كه خالص نمي‌تواني بكني و عمل خالص نيست اما تو گريه را كه مي‌كني بي‌ريا مي‌كني. گريه آن عمل خالص بي‌ريايي است و آن دين خالصي است كه هيچ شركي، هيچ كفري، هيچ ريايي، هيچ سمعه‌اي، در آن يافت نمي‌شود هيچ اشكالي هيچ زحمتي هيچ كلفتي در آن نيست بلكه تو بخواهي دلت نسوزد نمي‌تواني. مگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 296 *»

مي‌شود آتش جايي بيفتد و نسوزد؟ مگر مي‌شود شيعه اين مصيبت را بشنود و دلش نسوزد؟! محال است، نمي‌تواند دلش نسوزد.

پس والله اين گريستن و گريانيدن يك ثواب هَنيءِ اهنايِ بي‌زحمتي بي‌كلفتي است چنان‌كه حضرت امام زين العابدين صلوات الله و سلامه عليه مي‌فرمايند: اگر گريه‌كنندگان بر حسين7 بدانند كه خدا چه اجر و ثوابي براي ايشان مهيا كرده هرآينه خوشحاليشان بيش از حزنشان خواهد شد. و مي‌خواهم عرض كنم والله قلب چنين نيست كه راضي باشد به آنچه شده و وارد آمده بر سيدالشهداء و اهل‌بيت او و اصحاب او كه به شما اجر بدهند. و حمد كنيد خدا را كه چنين حالتي داريد. والله ارحم‌الراحمين او است كه همچو اسبابها كوك كرده است. پس حمد كنيد خدا را و هرچه اغراق بخواهم عرض كنم كه چقدر نعمت بزرگي است! نمي‌توانم.

حالا كسي اين ثواب را كرد و به اين نعمت هم فائز شد باز مي‌بيني تا تكرار مي‌كنند هي دلت مي‌سوزد هي تكرار مي‌كنند هي دلت بيشتر مي‌سوزد. حالا كه خدا چنين قلبي براي تو خلق كرده شكر او را بكن و شكر او همين است كه هر وقت متذكر مي‌شوي محزون شوي، حزن كه زياد شد اشك مي‌ريزد، اشك را كه ريختي تمام امور دنيا و آخرت و قبر و برزخ تو را اصلاح مي‌كنند.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 297 *»

مجلس نهم

 

(يك‌شنبه نهم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 298 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

مكرر عرض كرده‌ام ترجمة فارسي اين آيه را كه خدا مي‌فرمايد كه خدا خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را از براي اينكه بهشت را به آنها بدهد. چنان‌كه خدا به هركس تكليفي مي‌كند مي‌خواهد بهشت بدهد به او. پس خداوند عالم خريد جان و مال مؤمنان را و به اين خريدن و فروختن خواست بهشت بسازد و اگر اين معامله نمي‌شد بهشتي ساخته نمي‌شد.

و عرض كردم تمام امورات آخرت بايد از اعمال ساخته شود

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 299 *»

پيغمبر مي‌فرمايد شب معراج رفتم در بهشت ديدم بعضي از ملائكه را كه گاهي مشغول بنايي بودند و گاهي‌ بيكار و من مي‌دانستم كه ملائكه خستگي ندارند لايستحسرون عن عبادته از جبرئيل پرسيدم كه من مي‌دانم كه اينها خستگي ندارند پس چرا گاهي بيكارند و گاهي كار مي‌كنند؟ جبرئيل عرض كرد خودتان سؤال كنيد. خودشان سؤال فرمودند از ملائكه آنها در جواب گفتند ما چون آلات و اسباب و خشت و گل به دستمان مي‌دهند ما عمارت مي‌سازيم هر وقت خشت و گل نرسيد ما بيكار مي‌مانيم. فرمودند خشت و گل شما چيست؟ عرض كردند بندگان در دنيا كه مي‌گويند سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر هر ذكري خشتي مي‌شود از طلا يا از نقره و آن خشتها را ملائكة چندي از روي زمين برمي‌دارند دست به دست به ما مي‌رسانند ما روي هم مي‌گذاريم و قصر براي صاحبش مي‌سازيم.

پس خدا تمام امور آخرت را قرار داده از عمل ساخته شود چنان‌كه فرموده: ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري نيست از براي هيچ انساني در آخرت، مگر هرچه را سعي كرده آن را دارد و همان سعي او است كه ديده خواهد شد در آخرت.

پس به جهت آنكه خدا مي‌خواست بهشتي بسازد كه مطيعان خود را در آن بهشت ببرد، از اين جهت مقدر فرمود كه كسي بنا كند آن را و اين را خدا مي‌دانست كه تمام بهشت از اين نماز و روزه و اوضاع و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 300 *»

اعمال ظاهري ساخته نخواهد شد و او مي‌دانست، چرا كه خدا است الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير مي‌دانست كه بهشت را بايد به اين عمل ساخت كه كسي جانش را و مالش را و آنچه دارد از روي رضا و رغبت بدهد بدون شائبة اكراه و اجبار و هيچ معامله‌اي را خدا امضاء نمي‌كند مگر از روي رضا و رغبت باشد و هيچ شائبة اكراه و اجباري در آن نباشد. پس مقدر فرموده كه كسي از روي رضا و رغبت بفروشد جانش را و مالش را.

پس در عالم ذر عرضه كرد اين امر را بر تمام خلق و بر تمام آسمانها و زمينها و كوه‌ها و هيچ يك در خود نديدند كه متحمل شوند. و نمي‌خواستند در حضور خدا هم نفاقي كرده باشند و دروغي بگويند كه ما اين كار را مي‌كنيم و از عهده برنيايند. ديدند در قوه‌شان نيست جان و مال بدهند از روي رضا و رغبت و هيچ باك هم نداشته باشند. اين است كه اشاره فرموده به اين مطلب كه: انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فأبين ان‌يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انسان آن را حمل كرد و آن انسان بسيار مظلوم بود و بسيار مجهول القدر بود.

باري پس خدا حتم كرده براي هر ثوابي عمل مخصوصي باشد كه اگر عمل نباشد در دنيا در آخرت ثوابي نيست. پس از اين جهت عرضه كرد اين امر را كه كي است آن كسي كه بفروشد جان و مال خود را به خدا و راضي هم باشد؟ هيچ كس جرأت نكرد حمل اين بار را، هيچ

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 301 *»

پيغمبر اولوا العزمي طاقت كشيدن اين بار را نداشت مگر محمد و آل‌محمد صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين كه بحول الله و قوته نگاه كه كردند ديدند طاقت اين كار را دارند. پس اگر مي‌خواهي بگو پيغمبر پا در ميان گذاشت و گفت من اين كار را مي‌كنم، و بگو خدا خريده است از محمد و آل‌محمد جانشان را و مالشان را. و به اين نظر خيلي سرراست و درست مي‌آيد معامله، به جهت آنكه خريدار كسي است و فروشنده كسي است آنچه مي‌دهند و متاعي كه بايد فروخت چيزي ديگر است ثمن هم چيزي ديگر است.

و اين‌جور تفسير را امروز عرض مي‌كنم. پس خيلي مناسب است اين تفسير براي اين آيه كه خدا خريده است از پيغمبر جان او را و مال او را اما جان پيغمبر كي است؟ و مال پيغمبر كجا است؟ ملتفت باشيد ان‌شاءالله.

پس عرض مي‌كنم به همان دليلي كه نفس پيغمبر حضرت امير است چنان‌كه در آية مباهله مي‌فرمايد: قل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم سني و شيعه همه قائلند ديگر محل خلاف نيست. تمام قائلند كه مراد از انفسنا يعني حضرت امير، مراد از ابناءنا يعني حضرت امام حسن و امام حسين، مراد از نساءنا يعني حضرت فاطمه‌. سني‌ها هم با عصبيتي كه دارند نگفته‌اند انفسنا حضرت امير نيست. پس نفس پيغمبر9 و خود پيغمبر و خودي پيغمبر حضرت امير است. همين‌جور تمام ائمة طاهرين نفس پيغمبرند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 302 *»

خدا خواست بخرد از پيغمبر نفس پيغمبر را و حضرت امام حسين نفس مطهر او بود. چون خواست بهترين چيزهايي كه داشت به خدا بفروشد از اين جهت حضرت امام حسين را اختيار كرد در فروختن. چرا؟ به جهتي كه هيچ‌كس را در ملك خدا، خدا خلق نكرده به تماميت حضرت سيدالشهداء، حتي خود پيغمبر9. و از آن راهي كه عرض مي‌كنم رفع حاجت همه كس مي‌شود.

پس چون خواست بهترين چيزها را بفروشد و خدا كه معلوم است مشتري شد. شما ببينيد هر بزرگي از هر تاجري كه داخل آدم باشد بخواهد چيزي بخرد معلوم است متاع بهترش را مي‌آرد و مي‌فروشد. پس پيغمبر9 خواست بهترين نفسهاي خود را و بهترين چيزهاي خود را كه داشت و آن كسي كه از همه دوست‌ترش مي‌داشت خواست آن را در راه خدا بدهد حسين را داد چرا كه بهتر و كاملتر از حسين نداشت چرا كه هيچ يك از ائمه به آن كمال نيستند. حتي خود پيغمبر به اين ملاحظه‌اي كه عرض مي‌كنم به آن كمال نيست چرا كه حضرت سيدالشهداء قطب عالم امكان است و از جميع جهاتش با كمال است هيچ كس ديگر آن‌طور نيست. چنان قطب واقع شده كه از بالاي سر مثل پيغمبر و حضرت امير، جد و پدري دارد مثل حضرت امام حسن برادري دارد و همچنين مثل حضرت فاطمه مادري دارد. در پست‌تر از خودش مثل ائمه فرزنداني دارد. و در تمام ملك شخصي كه جميع اين جهات در

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 303 *»

او جمع باشد پيدا نمي‌شود حتي خود پيغمبر، مثل حضرت امام حسين چنين جد و پدري ندارد حضرت امام حسن چنين فرزندي ندارد منقطع شد امامت به خودش، ديگر از نسل او ائمه بنا نشد.

درست دقت كنيد ببينيد آمدن هاديان به سوي خلق، از وقتي است كه پيغمبر آمده به دنيا، نشوش از امام حسين شده و از اولاد او است كه هر ولدي در عصري مطاع است و هدايت كننده از جانب خدا. در واقع چون بشكافي چون ائمه از نسل اويند، و شيعياني كه نجات براشان هست كسانيند كه به تمام اولاد او اعتقاد داشته باشند. پس تمام شيعيان شيعة امام حسينند. نيست كسي به اين كمال كه تمام ائمه از اولاد او باشند. تمام شيعيان اميرالمؤمنين، اگر شيعة حسين و اولاد حسين هستند شيعة علي هم هستند اگر شيعة حسين و اولاد حسين نيستند و مي‌گويند شيعة علي هستيم، دروغ مي‌گويند و همچنين شيعيان امام حسن اگر شيعة حسين هستند شيعة او هستند اگر نيستند، نيستند. پس از جميع جهات از براي او كمالات موجود است از هيچ راهي نقصي در او نبود.

پس اين متاعي بود كه مثل و مانند نداشت در ميان جميع ائمة طاهرين، از اين جهت پيغمبر اين متاعش را پيش آورد و فروخت و راضي شد حسينش را بفروشد. و مالي كه امام حسين داشت مال او بود مال حضرت امام حسين مال پيغمبر است9 چرا كه انت و ما لك لابيك تو و آنچه داري مال پدرت هستي. شرع پيغمبر همين است ديگر حالا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 304 *»

بعضي معصيت مي‌كنند بكنند، ائمة طاهرين معصومند معصيت نمي‌كنند. در همه‌جا پدر اولي است به تصرف در مال پسر، كأنه پسر غلام پدر است و زرخريد و مملوك پدر است. پس مال حضرت سيدالشهداء هم مال حضرت پيغمبر است حالا كه مال پيغمبر شد پس صدق كرد كه پيغمبر فروخت جان خود را كه امام حسين بود جان او، و مالش را كه مالهاي امام حسين بود، همه را فروخت و داد به خدا كه خدا بهشت را بسازد. و خدا از همين معامله بهشت را ساخت و نجات داد تمام خلق را. پس مي‌خواهي بگو حضرت سيدالشهداء نجات داد مردم را، مي‌خواهي بگو پيغمبر نجات داده.

پس ملتفت باشيد كه حديث خاص هم در اين خصوص عرض كردم كه مبادا يك مني چنگ بند كند كه بهشت هميشه بوده، پيغمبر در شب معراج ديد بهشت را و در بهشت گردش كرد پس بهشت بود و عرض مي‌كنم اگر اينها را ياد نگيري مني‌ها زود مي‌توانند چنگ بند كنند. شما ان‌شاءالله ياد بگيريد اينها را كه تا چيزي گفتند رَجَني توي دهنشان بزنيد.

پس عرض مي‌كنم كه خدا اين معامله را اشاره كرده كه: ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم خدا آن پيشها خريد جان مؤمنان و مال مؤمنان را، پيشها را كه خيلي پيش ببري مي‌رود به عالم ذر، همان روز اَلستي كه شنيده‌ايد، همان جايي كه عالم ذر شنيده‌اي، خدا در عالم ذر اين معامله را با حضرت سيدالشهداء كرد و عالم ذر پيش از اين دنيا است.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 305 *»

پيغمبر مي‌فرمايد كه من پيغمبر بودم و آدم هنوز خلق نشده بود. ببين آدم كه خلق نشده بود بدن ظاهري پيغمبر هم خلق نشده بود با وجود اين مي‌فرمايد پيغمبر: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين من پيغمبر بودم و آدم هنوز ميان آب و گل بود. والله آدم را داشتند مي‌ساختند كه امام حسين اين معامله را كرد به جهتي كه اينها اول ما خلق الله هستند و پيش از همة مخلوقات خلق شده‌اند. پس اين معامله در عالم ذر واقع شده.

ان‌شاءالله ملتفت باش جميع جهاتش را كه چه عرض مي‌كنم. چرت مزنيد و همه را ضبط كنيد مني زياد است هي مي‌گردند حرف پيدا كنند، تو اين‌ها را ياد بگير كه جوابش را بدهي رَجَني به دهنش بزني يك دليلي بياري كه نتواند نفس بكشد. دليل و برهان خيلي از اين رجنها بهتر است.

پس ملتفت باش خدا همچو قرار داده كه همين كه شخص نيت عمل خيري را كرد و اقرار كرد كه من فلان عملي را كه تو مي‌گويي بجا مي‌آورم، و خدا از دل انسان بداند كه اين راست مي‌گويد ديگر خدا صبر نمي‌كند كه اين عملش را بكند تا مزدش را بدهد بلكه همين كه گفت بكن و او گفت مي‌كنم و از نيت او هست كه بكند همين كه مي‌داند اين راست مي‌گويد همان ساعت جزاش را مي‌دهد پيش از كردن.

و از همين باب است كه مكرر اشاره كرده‌ام كه سؤال كردند از ائمة طاهرين سلام الله عليهم اجمعين كه چه شده است كه كفار و فساق و منافقين در دنيا چند صباحي معصيت مي‌كنند و كفر مي‌ورزند، چه شده

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 306 *»

خدا كفار را مخلد مي‌كند؟ و چه شده منافقين را در درك اسفل جهنم مي‌برد الي ابد الابد عذاب مي‌كند؟ و حال آنكه در دنيا ده‌سال، بيست‌سال يا صدسال، بيشتر عمر نكرده‌اند عمر دنيا هر قدر طولاني باشد عمر دجال باشد هزارسال باشد، هزار سال كجا؟ و الي ابدالابد معذب باشند كجا؟ سبب اين را از امام پرسيدند فرمودند چون خدا مطلع است بر نيت كفار و مي‌داند كفار از نيتشان اين است كه تا هستند كفر بورزند و از نيت منافقين مطلع است مي داند از نيتشان اين است كه تا هستند نفاق بكنند و از دل آنها خبر دارد، خدا هم به نيات اينها، اينها را مخلد در جهنم مي‌كند. و همين‌جور فرمودند چون خدا مطلع است از نيت مؤمنان، مي‌داند نيتشان اين است كه تا هستند در ملك خدا هميشه اقرار كنند به خدايي خدا و اقرار كنند به پيغمبري پيغمبران خدا و اقرار كنند كه خدا هر حكمي كه كرده راست است و درست و خدا درست‌كار است جابر نيست ظالم نيست. پس چون از نيت مؤمن اين است كه تصديق كند خدا را، خدا هم تا ملكش هست و تا ندارد و هيچ انقطاعي براي ملك خدا نيست الي ابدالابد در بهشت اهل بهشت را نعمت مي‌دهد و الي ابدالابد در جهنم اهل جهنم را عذاب مي‌كند. مي‌فرمايد آنها به نيتشان مخلد در جهنم هستند، آنها به نيتشان مخلد در بهشت.

حالا اين مطلب را كه فهميديد ان‌شاءالله، پس ملتفت باشيد كه اين معامله را در روز اول در عالم ذر حضرت سيدالشهداء كرد و فروخت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 307 *»

جانش را و مالش را و خدا دانست كه معصوم است و مي‌دانست كه راستگو است، تصديقش كرد و همان وقت والله اثر عمل او را همراه او كرد آن روز خدا بهشت را ساخت. پس شب معراج كه پيغمبر رفتند به معراج بهشت ساخته شده بود. بهشت پيش از تمام شدن دنيا ساخته شده.

از اين است كه باز در حديث خاص به همين مضمون فرمايش مي‌كنند اگرچه به اين مضمون حديثي ديگر با تفصيل بيش از اين هست اما در اين حديثي كه من عرض مي‌كنم همين دو فقره را فرمايش مي‌كنند مي‌فرمايند در اين حديث كه اين آفتاب از نور حضرت امام حسن خلق شده صلوات الله و سلامه عليه و والله امام حسن بهتر است از اين آفتاب. و شما ببينيد كه به واسطة اين آفتاب خدا تمام جمادات را درست مي‌كند اگر آفتاب نباشد هيچ سنگي، گلي، هيچ جوهري نيست. و به واسطة اين آفتاب خدا جميع گياه‌ها را مي‌روياند. به واسطة اين آفتاب خدا حيوانات را مي‌آفريند اگر اين آفتاب نباشد جنبنده‌اي روي اين زمين باقي نمي‌ماند. به واسطة اين آفتاب تمام حيوانات را پرورش مي‌دهد و خلق مي‌كند و به واسطة اين آفتاب تمام انسانها را خلق مي‌كند. آن جايي كه آفتاب دور است نمي‌شود زيست كرد و انساني نيست به واسطة اين است كه اين آفتاب آنجا كمتر مي‌تابد. تمام انبياء و تمام اولياء به واسطة اين آفتاب پيدا مي‌شوند، هركه روي اين زمين است به واسطة آفتاب پيدا شده است. پس قسم مي‌خورد كه امام حسن بهتر است از اين آفتاب، معلوم است كه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 308 *»

او بهتر اين كارها را مي‌تواند بكند و او مي‌كند در حقيقت.

و بدانيد هيچ نوري بدون اينكه منيرش او را حركت بدهد نمي‌تواند حركت كند. نور چراغ را فكر كن،‌جميع خلقي كه خدا خلق كرده جمع شوند زور بزنند كه آن را ببرند از پيش چراغ زورشان نمي‌رسد اگر بخواهند جاييش ببرند بايد چراغ را بردارند چراغ كه حركت كرد نور همراهش هست و حركت مي‌كند. پس عرض مي‌كنم خدا نور هر چيزي را همين‌جور قرار داده نور آفتاب همراه آفتاب بيرون مي‌آيد همراه آفتاب غروب مي‌كند. جميع خلقي را كه خدا خلق كرده حتي روح القدس، تماماً جمع شوند بخواهند نور آفتاب را ببرند زير زمين، قرصش را اگر نبرند محال است نور آفتاب را ببرند، نمي‌توانند. همچنين نور چراغ همراه چراغ است حركت مي‌كند به حركت چراغ، ساكن مي‌شود به سكون چراغ جميع خلق جمع شوند كه نور چراغ را ببرند بيرون زورشان نمي‌رسد مگر چراغ را بردارند ببرند بيرون، آن وقت نورش هم مي‌رود بيرون.

پس ملتفت باشيد كه آفتابي كه از نور حضرت امام حسن خلق شده خودش نمي‌تواند بجنبد خودش نمي‌تواند گاهي طالع شود گاهي غروب كند، نور ديگري است صاحبش مي‌گرداند او را، دست امام حسن است، دستش را حركت مي‌دهد طلوع مي‌كند، دستش را حركت مي‌دهد غروب مي‌كند.

و در اين حديث است كه مي‌فرمايد: بهشت و حورالعين از نور

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 309 *»

حضرت سيدالشهداء آفريده شده و والله سيدالشهداء بهتر است از بهشت و حورالعين. و من عرض مي‌كنم والله همين‌جورها است  از براي مؤمن نبايد گفت ديگر گريه كن بر سيدالشهداء، گريه كن كه بهشتت ببرند. براي مؤمن احتياج نيست بگويند، بهشت و حورالعين به تو مي‌دهند، خود حضرت عزيزتر است پيش مؤمن از بهشت.

آيا نشنيده‌اي حضرت سيدالشهداء در روز قيامت در بيرون بهشت مي‌نشيند جايي و تمام گريه‌كنندگان بر آن حضرت، دور حضرت را مي‌گيرند و محو جمال با كمال اويند و دل نمي‌كنند از آن حضرت و نمي‌خواهند از دور او متفرق شوند و حورالعين مي‌فرستند قاصدها پيش اينها كه ما از آن وقت كه خدا ما را خلق كرده است براي شما هي انتظار مي‌كشيم كه شما مي‌آييد حالا هم كه روز قيامت شده است باز نمي‌آييد. قاصد اين خبر را براي آنها مي‌آرد. مي‌گويند حسين بهتر است براي ما، ما حسين را نمي‌گذاريم پيش شما بياييم، ما بهشت نمي‌خواهيم. و اين در مقام اعراف است كه مي‌فرمايد: و علي الاعراف رجال يعرفون كلاً بسيماهم اگرچه در بعضي اخبار هست كه اعراف بين اﻟﺠﻨ[ و النار است اين بين اﻟﺠﻨ[ و النار را مردم خيال مي‌كنند يعني به خوبي بهشت نيست به بدي جهنم نيست لكن علي الاعراف مي‌فرمايد رجالي هستند كه جميع خلق را به سيماي آنها مي‌شناسند كل خلق را به سيماشان مي‌شناسند. امام است كه همين كه نگاه مي‌كند به هركس مي‌داند كي دوستش است كي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 310 *»

دشمنش است. پس مقام اعراف مقام خود حسين است صلوات الله و سلامه عليه مقام خود ائمة طاهرين است.

پس بدان‌كه جنت در زير آنجا است و شيعيان خود را مي‌برد به حضور خود و آنجا زيارت ائمه را مي‌كنند بعد مي‌روند به منزلها و خانه‌هاي خودشان، آنجا واقعاً حقيقتاً بهتر است از بهشت و حورالعين، اين است كه دل نمي‌كنند.

و والله حالا هم همين‌طور است والله هيچ ضرور نيست تحريص و ترغيب كردن به گريه و به مؤمن گفتن كه گريه بكن كه خدا ثوابت بدهد. گيرم كه هيچ نگفته بودند ببين آيا ممكن هست تو امام حسين را دوست بداري و مي‌شنوي صدمه‌اي به او رسيد و تو دلت نسوزد؟! و اگر دلت نسوزد والله منافق هستي. والله اين است كه گاه‌گاهي خود سيدالشهداء مي‌فرمودند: انا قتيل العبرة منم كشتة حزن و اندوه. خميرة آن حضرت از گريه است از گريه ساخته شده، انا قتيل العبرة ماذكرت عند مؤمن و لامؤمنة الا بكي و استعبر لمصابي پس ممكن نيست مؤمن بتواند مالك خودش باشد. به طور حتم هم عرض نمي‌كنم كه تا من اين حرفها را مي‌زنم گريه كني. خير، يك وقتي است انسان غافل است اشكش نمي‌ريزد وقتي متذكر شد گريه مي‌كند.

پس ملتفت باش ان‌شاءالله بر فرضي كه هيچ ثوابي نگويند دارد، مي‌گويم والله مؤمن مالك نفس خودش نمي‌تواند باشد، محزون نشود.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 311 *»

پس الحمدلله و دعا كنيد پدر و مادر خود را كه حلال‌زاده شده‌ايد و خدا از طينت حضرت سيدالشهداء والله شما را آفريده، از اين جهت بي‌اختيار محزون مي‌شويد. اين حزن وقتي بر انسان غلبه كرد مانند آتشي است كه در جايي بيفتد. شعلة آتش كه از دل بالا آمد و به سر رسيد آن رطوباتي كه يخ كرده و در سر و در چشم و در گوش است وقتي آتش مي‌گيرد آب مي‌شود اشك سرازير مي‌شود. پس اصل حقيقت گريه بدان همان حزن بر سيدالشهداء است. اين است كه در حديثي مي‌فرمايد همين كه محزون شدي، و تعجب است كه امام در آن حديث قسم مي‌خورد از بس اين مردم اهل دروغند، ائمه گاهي قسم مي‌خوردند بلكه باورشان شود و مردم خيلي كم باورشان مي‌شده باز قسم مي‌خورده‌اند، مي‌فرمايند والله همين كه محزون شدي در مصيبت سيدالشهداء خدا مي‌آمرزد جميع گناهان تو را پيش از آنكه اشكت بيرون بيايد. باز در حديثي ديگر مي‌فرمايد اگر به قدر بال مگسي اشك از چشمت بيرون آيد خدا جميع گناهان تو را مي‌آمرزد.

و حالا فكر كنيد ان‌شاءالله چون خدا خواست جميع گناهان مؤمنان را بيامرزد، حضرت پيغمبر فرمود: شفاعتي لاهل الكبائر من امتي تمام شيعه و سني روايت كرده‌اند، ديگر اين را مني نمي‌تواند وازند مي‌فرمايد: شفاعت من براي اهل كبائر است. كساني كه گناه ندارند شفاعتي ندارند، شفاعتي نمي‌خواهند. و عرض مي‌كنم كه شما مي‌دانيد كه به جز محمد و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 312 *»

آل‌محمد سلام الله عليهم هيچ كس معصوم حقيقي نيست از نوح گرفته تا ساير خلق. كسي كه يك سر مويي پيش و پس نكرده و معصوم است و كامل از هر جهتي، محمد و آل‌محمدند صلوات الله عليهم از محمد و آل‌محمد كه گذشتي ديگر هيچ كس معصوم و كامل از جميع جهات نيست. باقي پيغمبران اگرچه معصومند و مطهر، اما عصمت درجات دارد عصمتي كه مثلاً فاطمه دارد3 با عصمتي كه براي زنهاي خودمان است هيچ دخلي به هم ندارد. عصمت زنهاي ما همين‌قدر است كه فواحش نيستند پس عصمت دارند راست است اما عصمتش مثل عصمت حضرت فاطمة زهرا3 است؟! حاشا.

حالا به همين‌جورها كه مثل عرض كردم ان‌شاءالله ملتفت باشيد. انبياء هم معلوم است حلال خدا را ترك نمي‌كنند، حرام خدا را مرتكب نمي‌شوند معصومند از صغائر، از كبائر از جميع جهات معصومند لكن عصمتشان به حد عصمت پيغمبر آخرالزمان نيست. اين هم نص قرآن است و دليل از قرآن دارم كه مي‌گويم من حرفي كه دليل ندارد نمي‌خواهم بگويم. طبيعت مرا جوري خدا خلق كرده كه بي‌دليل نمي‌توانم حرف بزنم. مي‌فرمايد: تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض پيغمبران جميعشان معصومند و مطهر اما تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض يكيش مثل نوح است يكيش مثلاً مثل جرجيس است اينها درجات دارند و هر كدام در درجه‌اي هستند آنها كه بالاترند در درجه‌اي هستند

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 313 *»

كه آن كه پايين‌تر است در آن درجه نيست و پيغمبر آخرالزمان از همه متشخص‌تر است. پس همين كه بنا شد بعضي بالاتر باشند بعضي پايين‌تر، آن كه بالاتر است يك طوري شده كه بالا است آني هم كه پايين است يك طوري شده كه پايين واقع شده است.

پس عرض مي‌كنم كه تمام خلق غير از محمد و آل‌محمد سلام الله عليهم اجمعين هيچ كدام از عهدة كار خلق نمي‌توانند برآيند. والله نوح نمي‌تواند شفاعت كند جميع خلق را، در قوه‌اش نيست. ابراهيم پيغمبر است و ابراهيم خيلي متشخص است خليل الرحمن است اما حالا مي‌تواند اسماعيل را ذبح كند، آن را هم فدا مي‌فرستد براي او، يعني نمي‌شود تو شفاعت كني كل خلق را، بگذر از اين كار، اين كار كار كسي ديگر است فديناه بذبح عظيم چه ضرور كرده اسماعيل را بكشي و جاني را بي‌جان كني و نتواني شفاعت كل خلق را بكني، تو آن قوه را نداري كه اسماعيل را بكشي و به هيچ وجه باك نداشته باشي، تو همان گوسفند را بكش اين فداي اسماعيل باشد ظاهراً، اما باطناً و فديناه بذبح عظيم اسماعيل را مكش، بگذار اين باشد ما كار به دست اين داريم مي‌خواهيم از نسل اين پيغمبر آخرالزمان را بياريم كه از فرزندان او يكي امام حسين است او مي‌تواند خلق را نجات بدهد. و او است كه فدائي كل خلق شده و جان و مال خود را در راه خدا داده كه تمام خلق نجات بيابند.

از اين جهت است كه احاديث بسياري داريم كه وقتي قيامت برپا

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 314 *»

مي‌شود تمام خلق چيزي كه دارند همين دعا است و تضرع و زاري، كاري كه دارند همين كه هركس را مي‌بيني مي‌گويد يا الله هلاك شدم. همه وانفسا وانفسا مي‌گويند. والله تمام پيغمبران وانفسا مي‌گويند. تمام پيغمبران كه هستند ببينيد گليم خودشان را از آب نكشيده‌اند. يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكاري و ما هم بسكاري ولكنّ عذاب الله شديد هركس به آنها نگاه كند گمان مي‌كند كه خلق مست و بي‌هوشند. چه آن روز، روز بسيار عظيمي است. والله آن روز پيغمبران يادشان نيست كه امتي دارند يا ندارند. آن روز پيغمبران كاري كه دارند همه همين است كه وانفسا وانفسا مي‌گويند. نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و تمام پيغمبران به غير از محمد و آل‌محمد سلام الله عليهم همة مردم وانفسا مي‌گويند اما آنها مي‌گويند وا امتي واشيعتي. و آنها والله شفاعت مي‌كنند پيغمبران را و آنها گليم پيغمبران را از آب مي‌كشند و نجاتشان مي‌دهند. شفاعت مي‌كنند آدم را، شفاعت مي‌كنند ابراهيم را، شفاعت مي‌كنند همة پيغمبران را. كار نوح را درست مي‌كنند او را شفاعت مي‌كنند. كار موسي را، كار عيسي را، ساير پيغمبران را درست مي‌كنند.

همين‌طور فكر كن ان‌شاءالله كه خدا خريده است جانشان را و مالشان را و به يك تفسير بسيار لطيفي و لطيفة بسيار شريفي اينها جانشان را دادند مالشان را  دادند و از خدا عوض گرفتند عوضشان گناهكاران را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 315 *»

از خدا خريدند. و اينكه عوض، بهشت است هيچ منافات ندارد با اين. پس جانشان را و مالشان را به خدا فروختند خدا عوض داد به ايشان والله گناهكاران شيعيان را كه نجاتشان بدهد. اين است كه فداي گناهكاران شدند چرا كه خودشان چه بسيار واضح است كه گناهي نداشتند، معلوم است كه گناه نداشتند.

دقت كنيد متذكر باشيد هميشه سعي كنيد در تمام عمر در هر وقت در وقت مردن در توي قبر متذكر باشيد ببينيد حضرت سيدالشهداء اين مصيبتي كه به او رسيد آيا بما كسبت ايديهم بود؟ همان‌جوري كه يزيد براشان خواند؟ به حضرت سجاد عرض كرد ايني كه به شما رسيده اكتساب دست خودتان است. حضرت در جواب فرمودند كه اين آيه در حق ما نيست.

فكر كنيد خود حضرت سيدالشهداء، چه احتياج داشت به اينكه صبر در آن بلاها بكند؟ چه احتياج به اين داشت كه زنهاش به اسيري بروند؟ چه احتياج به اين داشت كه بچه‌هاي شيري او كشته شوند؟ و حال آنكه تو مي‌داني هيچ گناهي نكرده بود هيچ عصياني نكرده بود. فكر كنيد حتي در عصيانها فكر كنيد آنهايي كه عصيان مي‌كنند و به آن واسطه مصيبتها به آنها مي‌رسد و خدا مي‌فرمايد آنچه به شما رسيده به جهت آن گناهاني است كه كرده‌ايد، هركس هر عصياني كرده باشد اين همه مصيبت بر سرش نمي‌آورند. يك كسي قتل نفس كرده باشد اين همه

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 316 *»

صدمه نبايد به او برسد. يك كسي زنا مي‌كند اين همه صدمه و بلا نبايد به او برسد. چه عصياني كرده بود كه مستوجب اين همه بلا شده بود؟

اولاً شما ملتفتيد و اين امري است كه در ميان سني‌ها هم مي‌توان گفت، سني‌ها هم مي‌دانند كه حضرت سيدالشهداء گناهي نكرده بود چه گناهي كرده بود؟ اين بود كه ايستاد محاجه كند با آن قوم. فرمود شما به چه تمسك مرا مي‌كشيد؟ آيا من فرزند آن امامي نيستم كه شما بيعت با او كرديد؟ و او را به قاعدة خودتان خليفة چهارم مي‌دانيد آخر شما علي را خليفة چهارم مي‌دانيد، به قاعدة خودتان عداوت داشتن با او جايز نيست، چرا با من عداوت مي‌كنيد؟ به قاعدة خودتان عداوت با من نبايد كرد. به قاعدة خودتان كه دوستي فاطمه واجب است مگر من فرزند آن فاطمه نيستم؟ همه گفتند چرا، اينها همه را مي‌دانيم. فرمودند پس به چه قاعده مرا مي‌كشيد؟ همچنين فرمودند آيا اين عمامة رسول خدا نيست كه ارث به من رسيده؟ از اين عمامه چرا حيا نمي‌كنيد؟ آيا اين شمشير پدر من، ذوالفقار علي نيست بر كمر من است؟ آيا اينها مخفي است از شما؟ تا آن عاﻗﺒ[ الامر فرمودند آيا هيچ حلالي را حرام كرده‌ام؟ گفته‌ام نماز نكنيد؟ روزه نگيريد؟ خمس و زكات ندهيد؟ آيا هيچ حرامي را حلال كرده‌ام؟ همه گفتند نه. فرمودند پس چرا مرا مي‌كشيد؟ پس همانهايي كه مي‌كشتندش هيچ نمي‌گفتند تو معصيت كرده‌اي به افترا هم نتوانستند بگويند، از بس امرش واضح بود بيّن بود. همه كس مي‌دانست گناهكار

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 317 *»

نيست هيچ حلالي را حرام نكرده بود هيچ حرامي را حلال نكرده بود.

پس حضرت سيدالشهداء خودش هيچ گناهي نداشت پس گناهان جميع خلق را بار بر دوش او كردند حمل كرد جميع گناهان را، خدا مي‌فرمايد: عليه ما عنتّم و اين آيه دربارة پيغمبر است9 وقتي آنچه شما مي‌كنيد از عمل بد، آنها را ما حمل مي‌كنيم بر پيغمبر لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم آن پيغمبر چنان رؤوف است چنان رحيم است كه تمام گناهان امت خودش را گفته مال من است! خدايا اگر مي‌خواهي مرا بيامرزي آنها را بيامرز، خدا مي‌آمرزد. و فرموده: انا فتحنا لك فتحاً مبيناً ليغفر لك الله ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر و يتمّ نعمته عليك و يهديك صراطاً مستقيماً پس من گناهان گذشتة تو را آمرزيدم و گناهان آيندة تو را آمرزيدم. خودش كه هيچ گناهي نكرده بود پس گناهان جميع مؤمناني كه گذشته‌اند و گناهان جميع مؤمناني كه مي‌آيند مي‌آمرزد. والله گناهان شما را آنچه كرده‌ايد پيش از اين و آنچه مي‌كنيد بعد از اين، همة آنها را آمرزيده است ديگر گناهي باقي نيست براي شما.

اما متذكر باشيد ان‌شاءالله و بدانيد كه بار را از دوش شما كه برداشتند بايد شكر اين نعمت را بجا بياوريد، چرا كه هر نعمتي را كه شكرش را بجا نمي‌آوري خدا سلب مي‌كند آن نعمت را از تو و آن را پس مي‌گيرد. شكرش را كه بجا نياوري مي‌گويد معلوم است اين قابل

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 318 *»

نيست نعمتش دادم قدرش را ندانست و پس مي‌گيرد آن نعمت را و همين كه شكر نعمت كردي مي‌فرمايد: لئن شكرتم لازيدنكم.

و ببينيد كه معني هر آيه از آيه‌اي پيدا مي‌شود از آيات قرآن. ظاهرش يك معني دارد و يك خورده دقت كني مي‌بيني هر آيه دو معني دارد مي‌فرمايد: لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد مي‌فرمايد، هر نعمتي به تو مي‌رسد بگو: اللهم ان هذا منك و من محمد و آل‌محمد: اقرار كن مال صاحبش است همين كه اقرار كردي، شكر اين نعمت را بجا آوردي. حالا ببين كدام نعمت از نجات ابدي بزرگتر است؟ نمي‌شود تصور كرد كه نعمتي كه از نجات ابدي بزرگتر باشد خدا خلق كرده باشد. والله نجات ابدي را از براتان مفت داده‌اند هيچ مستحق نبوديد، چه استحقاقي داشتيد؟ و حال آنكه نبوديد و خلقتان مي‌كنند و از طينت او خلق مي‌كنند، اسبابش را همچو كوك مي‌كنند كه او را دوست بداري ببين چه نعمتي است داده‌اند.

منظور اين است كه بدانيد ان‌شاءالله، تمام نعمتهايي كه داده‌اند اولياي آن نعمتها را يعني صاحبان آن نعمتها را بداني محمد و آل‌محمدند سلام الله عليهم. تو بدان نعمت او را مي‌خوري، همين‌قدر راضيند حلالت باشد. و در واقع اين نعمتهاي ظاهري نعمت نيست. چرا؟ درست دقت كنيد چرت نزنيد ملتفت باشيد، نعمتهاي ظاهري اگر متصل شد و قطع نشود خوب است لكن اگر كسي منقطع شد نعمتي كه به او

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 319 *»

رسيده،‌نبودنش بهتر است از اين نعمت. ببينيد اگر كسي هيچ اولادي نداشته باشد تا آخر عمرش، اين خيلي صدمه‌اش كمتر است  از اينكه خدا پسر خوشگلي به او بدهد و اين به حد رشد و جواني برسد و به داغ آن جوان مبتلا شود و بببيند از دستش رفت. نعمت كه قطع شد هي حسرتها از عقب هست. حسرت مي‌خورد كه چنان پسر خوبي داشتم از دستمان رفت چنان اسب خوبي داشتم از دستمان رفت چنان خانة خوبي داشتم از دستمان رفت و هكذا.  نعمت همين كه منقطع شد نبودنش بهتر است چيزيش كه باقي مي‌ماند همان حسرتش هست كه آن نعمت اگر از اول نبود اين حسرت بعد پشت سرش نبود. و تمام نعمتهاي دنيا را مي‌خواهم بگويم اين‌جور است و پشت سرش حسرت است.

پس آن نعمتي كه هيچ حسرتي بعدش نيست نجاتي است كه خدا خواسته ارسال رسل را براي آن كرده. نعمتهاي دنيايي براي هركه باشد خواه كافر باشد خواه منافق باشد خواه مؤمن خواه شخص ضعيف باشد مثل عنكبوت مثل پشه، خواه قوي باشد مثل فيل، خدا اين نعمتها را به آنها مي‌دهد و زايل هم مي‌شود تمام مي‌شود. پس اين نعمتهاي دنيايي فاني مي‌شود ارسال رسل و انزال كتب نمي‌خواهد تحريص و ترغيبي نمي‌خواهد كه چه كنيد بركتتان بدهد خدا.

ملتفت باشيد ان‌شاءالله تمام پيغمبران، تمام ارسال رسل و انزال كتب، تمام اين سعيهايي كه پيغمبر آخرالزمان كرد و تمام اين مصيبتهايي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 320 *»

كه بر حضرت سيدالشهداء وارد آمد تمامش براي اين بود كه نعمتهاي آخرتي را بدهند عذابهاي آخرتي را بردارند.

پس تدبير كردند و اين كار را از روي رضا و رغبت به عمل آوردند و خدا بهشت را از نور حضرت سيدالشهداء‌ساخت و خلقي كه متصل به اويند نجات خواهد داد. و علامت آنها را بخصوص در قرآن گفته.

اولاً ببين كه حضرت سيدالشهداء‌ بود كه برادرش مثل امام حسن بود مادرش مثل فاطمة زهرا بود پسرانش مثل ائمة طاهرين بودند پدرش مثل اميرالمؤمنين جدش مثل پيغمبر آخرالزمان9 هيچ نقصي ببينيد كه براش نبود. اين كار را كرد تا جميع مؤمنين را نجات بدهد از اين جهت علامتش را خدا در اين آيه گذاشت كه آن جماعتي كه جان و مالشان را فروختند در عالم ذر به خدا، اين‌جور جماعتند كه يقاتلون في سبيل الله.

و كساني كه في‌الجمله سواد عربي دارند مي‌دانند: اين يقاتلون فعل مستقبل است يعني بعد از نزول قرآن، بعد از نزول اين آيه جنگ مي‌كنند. بعد از اين جمعي را مي‌كشند بعد هم كشته مي‌شوند، بعد از آن مالهاشان را به غارت مي‌برند عيالشان را اسير مي‌كنند. اين علامت آنها است هيچ شكي هيچ سنّي منّي قنّي هيچ كدام نمي‌توانند شبهه بيندازند در آنها كه شايد اين كسي باشد غير از سيدالشهداء صلوات الله عليه.

شما ببينيد هيچ پيغمبري هيچ وصي پيغمبري هيچ‌جا دعوا نكرده كه جمعي را بكشد، آخر خودش كشته شود. توي اين آيه كه خدا همچو

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 321 *»

خبر داده و همچو واقعه‌اي بايد واقع شده باشد در دنيا و مي‌بينيد كه همچو چيزي واقع نشده مگر در صحراي كربلا.

پس ملتفت باش كه خدا اين امر را نه همين در قرآن خبر داده در تورات هم گفته: و من قوم موسي امة يهدون بالحق مؤمنين به موسي كه بودند در آن زمان، والله اين قصه را براي آنها هم خواندند و آنهايي كه خوبان امت او بودند شنيدند و گريه‌ها كردند در اين مصيبت. همچنين عيسي و حواريين عيسي يعني آنهايي كه راستي راستي مؤمن به عيسي بودند نه اينكه خودشان را مي‌بستند به عيسي و دور دور راه مي‌رفتند. همان‌طوري كه خدا مي‌فرمايد: و من الناس من يعبد الله علي حرف و اين كار، كار منافقين است. كسي كه منافق است عربها مي‌گويند: اين يعبد الله علي حرف يعني اين بر طرف راه مي‌رود. «حَرْف» طرف لشكر است. و اين در آنجا است كه آنهايي كه بناي جنگ ندارند بناي گريزي دارند بناي نفاقي دارند سر صف مي‌ايستند در قلب لشكر نمي‌ايستند كه اگر فتحي شد بگويند ما هم داخل لشكر بوده‌ايم، اگر مغلوب شدند در طرفند، زودتر بگريزند. اطراف كه مي‌گريزند آنها هم بگريزند. پس هميشه آن منافقيني كه طرف طرف راه مي‌روند هستند، اگر خوب شد مي‌گويند ما داخل دسته بوديم، اگر بد شد زود مي‌گريزند. و هميشه همين‌طور بوده سنة الله التي قدخلت من قبل و لن‌تجد لسنة الله تبديلا و لن‌تجد لسنة الله تحويلا هميشه بر يك نسق بوده.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 322 *»

باري پس عرض مي‌كنم والله حضرت عيسي گريه‌ها كرد حواريين گريه‌ها كردند. حضرت موسي گريه‌ها كرد آنهايي كه واقعاً داخل اسباط بودند و مؤمن بودند گريه‌ها كردند واقعاً. همچنين حضرت ابراهيم گريه‌ها كرد در اين مصيبت. وقتي آن گوسفند را آورد جبرئيل، كه اين را سر ببر و ابراهيم قدري به اصطلاح خودمان پكر شد دمغ شد. عرض كرد كه خداوندا گويا تو در من طاقت اين را نديدي كه اسماعيل را قربان كنم. و قدري شرمنده شد در دلش خلجان كرد كه معلوم است خدا قوة صبر را در من نديده بر من ترحم كرد، از اين جهت فِدا فرستاد. با خودش توي دلش قُند‌قُندي مي‌كرد، نُكنُكي مي‌كرد با خود كه اگر آدم بي‌مايه‌اي نبودي و مي‌توانستي صبر كني محل ترحم واقع نمي‌شدي.

اين را خدا از دل ابراهيم خبر شد به او وحي شد كه چنين نيست ما تو را خليل خود قرار داده‌ايم و دلت را مجذوب به سوي خود كرديم تو خليل ما هستي تو حبيب ما هستي، بر كشته شدن اسماعيل صبر هم مي‌كردي لكن اين گوسفندي كه فرستاديم نه اين بود كه به جهت ترحم بر تو بود ترحم بر تو نبود اما ثمرش كم بود اين كار. چون ثمرش كم بود وحي شد به ابراهيم كه يا ابراهيم بگو ببينم تو آيا پيغمبر آخرالزمان را دوست‌تر مي‌داري يا خودت را دوست‌تر مي‌داري؟ عرض كرد هركس پيش تو مقرب‌تر است من او را دوست‌تر مي‌دارم. وحي شد پيغمبر آخرالزمان پيش من مقرب‌تر است. حالا بگو تو اين اسماعيل را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 323 *»

دوست‌تر مي‌داري كه فرزند تو است يا فرزند اين پيغمبر، حسين را؟ عرض كرد جان هزار اسماعيل به فداي حسين. وحي شد كه من فرزندي مي‌دهم به پيغمبر آخرالزمان9 اسمش حسين است، او اگر به مصيبتي گرفتار شود بگو تو آنجا دلت بيشتر مي‌سوزد يا اينجا؟ عرض كرد اللهم، بار خدايا معلوم است آنجا دلم بيشتر مي‌سوزد. وحي شد تو با دست خودت اسماعيل را بكشي بيشتر دلت مي‌سوزد يا آنكه آن حسين را دشمنان او بكشند با آن صدمه و آن اذيت؟ عرض كرد معلوم است كه دلم از آنجا بيشتر مي‌سوزد. وحي شد كه پس تو داري آنچه را كه طالبي، تو مي‌خواهي فرزندت شهيد شود بدان‌كه حسين هم كه فرزند پيغمبر آخرالزمان است شهيد مي‌شود، تو مي‌خواستي دلت بسوزد بسم الله حالا بسوزد. مي‌خواستي به دست خودت اسماعيل را بكشي حسين به دست دشمنان او كشته مي‌شود. همچو مقدر شده كشته شود. آن وقت ابراهيم آرام گرفت و از آن شرمندگي بيرون آمد.

آن وقت دانست نه به جهت بي‌قابليتي او بوده كه اسماعيل را نكشت بلكه منظور اين بود كه اسماعيل در دنيا بماند و پيغمبر آخرالزمان9 از نسل او به دنيا بيايد و حسين از نسل او باشد و بيايد تا كشته شود و اموالش به غارت رود و عيالش به اسيري رود تا به اين واسطه جميع مؤمنين اولين و آخرين را تا روز قيامت از آتش نجات بدهد.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 324 *»

مجلس دهم

 

(دوشنبه دهم محرم‌الحرام 1298)

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 325 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلو\ و السلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و ﻟﻌﻨ[ الله علي اعدائهم و مخالفيهم و مبغضيهم و غاصبي حقوقهم و ناصبي شيعتهم و منكري فضائلهم من الجن و الانس من الاولين و الاخرين الي يوم الدين.

خداوند عالم در كتاب محكم خود مي‌فرمايد:

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرءان و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.

مكرر عرض كردم كه خداوند عالم خبر داده است به شما كه خداوند عالم خريده است از مؤمنان جانهاي ايشان را و مالهاي ايشان را بأن لهم الجنة. و ديروز اشاره كردم كه والله حضرت سيدالشهداء فروخت جان خود را و مال خود را  و آنچه داشت تمام را به خدا فروخت و خريد شماها را. و شماها والله غلامان و كنيزان ايشانيد و والله زرخريديد. چرا ؟ زر ظاهري را كه داد، باطن را هم كه داد. ببينيد كه در دعاي اذن دخول حرم محترم ائمه، ديگر هر كدام رفته‌ايد كربلا، خوانده‌ايد و هر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 326 *»

كدام هم نرفته‌ايد در كتابها شايد ديده باشيد. همين كه مي‌خواهي داخل شوي در حرم سيدالشهداء بايد بخواني: عبدك و ابن عبدك المقر بالرقّ اقرار دارم كه غلام زرخريد توام و التارك للخلاف عليكم. كسي كه خود را غلام امام حسين نمي‌داند والله كافر است و منافق و هيچ دخلي به امام حسين ندارد. حسين جانش را داد در راه خدا و آنچه زر و سيم و اموال داشت همه را فروخت به خدا. همه را داده و شما را خريده است به عوض جان و مال خود و اين كار را كرده براي خريدن جان شما. پس شما مملوك سيدالشهدائيد و بايد ظاهراً و باطناً اعتقاد به اين داشته باشيد كه زرخريد او و غلام او و مملوك اوييد.

و ان‌شاءالله دانستيد كه بهشت را خدا به جهت عمل سيدالشهداء آفريد و از اثر اين شهادت سيدالشهداء، بهشت را خلق كرده. و حديث خاص او را هم بخصوص عرض كردم خدمت شما كه مي‌فرمايد در آن حديث: اين آفتاب از نور حضرت امام حسن است و والله امام حسن بهتر است از اين آفتاب. و مي‌فرمايد بهشت و حورالعين از نور سيدالشهداء خلق شده و سيدالشهداء بهتر است. و قسم هم مي‌خورد مي‌فرمايد والله حسين بهتر است از بهشت و حورالعين و خيلي متشخص‌تر. و والله حورالعين كنيزان شمايند. همين زنهاي دنيايي آنجا خيلي متشخص‌ترند از حورالعين. پس حورالعين كنيزان زنهاي دنيايي هستند و كنيزان مردها هستند خيلي هم متشخصند چرا كه از نور سيدالشهداء هستند اما تو از

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 327 *»

نور نزديكتري.

پس حضرت سيدالشهداء كه جان خود را فروخت و مالش را فروخت و بهشت را خريد يعني شماها را خريد و شماها از نور او خلق شده‌ايد چنان‌كه حديث دارد كه شيعيان از طينت ايشان خلق شده‌اند از اين جهت است كه دلهاي ايشان مجذوب است به سوي آل‌محمد، دوستي ايشان را در دل خود مي‌يابند. و چيزي تا با چيزي هم‌جنس نباشد الفت با او نخواهد گرفت. نور هر منيري الفت با منير خود دارد. نور آفتاب الفت دارد با آفتاب و ببينيد چه الفتي كه تا او غروب كند او همراهش غروب مي‌كند و تا طالع مي‌شود او همراهش طلوع مي‌كند. تا او ساكن مي‌شود او هم ساكن مي‌شود تا او متحرك مي‌شود او هم متحرك مي‌شود.

پس ملتفت باش و بدان‌كه چون نور بر شكل منير است و بر هيأت منير، منير او به هر حالي كه هست، بدان نورها به آن حالت خواهند بود. پس در اين روز ببين حالتت چطور بايد باشد؟!

پس به ياد خود بياريد و ببينيد كه منير شما و آن آقاي شما در اين روز چه حالتي داشت؟! حالت شما هم همان‌طور بايد بشود. پس اين روز روزي است كه والله خدا بدتر از اين روز براي محمد و آل‌محمد: خلق نكرده است! روز ميشومي است.

اين روز روزي است كه تبركت به بنو امية. اين روز روز مصيبت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 328 *»

محمد و آل‌محمد است: و آن روز روز موعود است كه ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود همة مؤمنين در اين روز مجموعند جوقه‌جوقه مي‌نشينند عزاداري مي‌كنند. اين مؤمنين ظاهري را كه مي‌بينيد جوقه‌جوقه مي‌نشينند گريه مي‌كنند و عزاداري مي‌كنند والله جن‌ها هم همين‌طور جوقه‌جوقه مي‌نشينند گريه مي‌كنند. ملائكه همين‌طور عزادارند تمام انبياء و اولياء عزادارند بسياري از ايشان الآن در صحراي كربلا حاضرند.

پس اين روز روزي است كه آن وعده‌اي كه كرد سيدالشهداء، اين روز به عمل آورد و در چنين اوقاتي بود كه آن وعده به عمل آمده بود. و چنان‌كه از اخبار معلوم مي‌شود حضرت نماز ظهر را كردند در وقتي كه هنوز ياورانشان كشته نشده بودند و آنها مي‌رفتند جلوي نماز مي‌ايستادند و سينة خود را دم تير مي‌دادند و كشته مي‌شدند. معلوم است از ظهر بناي كشته شدن بوده است و تا حالا طول كشيده و معلوم مي‌شود حالا وقت شهادت خود آن بزرگوار بوده است.

پس بعد از آني كه تمام اصحاب و ياوران او در همين وقتها كشته شده بودند و ديد ديگر هيچ معين و ياوري براي او باقي نمانده. و باز متذكر باشيد و ملتفت باشيد و بدانيد ان‌شاءالله كه هيچ مراد سيدالشهداء از ياري طلب كردن، اينها نبود كه مردم خيال مي‌كنند. ديگر بعضي چيزها بعضي را مي‌كشد مي‌آرد. بسا بشنويد كه حضرت سيدالشهداء مي‌ايستاد

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 329 *»

و مي‌گفت: هل من ناصر ينصرني بسا خيال كني و خيلي از مردم چنين خيال مي‌كنند مي‌خواست معيني ياوري كه كاري كند كشته نشود! تعجب است.

خدا مي‌داند، يك‌خورده دقت كنيد ان‌شاءالله، امري را كه خدا در قرآن خبر داده، در تورات خبر داده، در انجيل خبر داده، براي همة پيغمبران خبر داده، براي همين آمده كه كشته شود. فكر كنيد ببينيد كسي كه آمده براي كشته شدن، ديگر معين و ياور مي‌خواهد چه كند؟ مي‌خواست كشته نشود، كه تاب مقاومت او را داشت؟ حديث خاص هم دارد كه اگر تمام روي زمين كمك سيدالشهداء مي‌كردند در روز عاشورا همه كشته مي‌شدند.

و اين روز روزي بود كه وعده كرده و خواست وفا به وعدة خود كند معصوم بود و خلاف نمي‌كرد. پس بدانيد كه در آن روز هركس با او بود كشته مي‌شد و حتم بود كشته شود، نمي‌شد كشته نشود. پس معين و ياوري كه مي‌خواست همه‌اش براي همين بود كه، معين و ياور مي‌خواست براي همين كه كشته شوند و هيچ باكش نبود كه كشته شود جان خودش را كه داد و باكش نبود  آنها را هم باكش نبود. پس طلب ياري مي‌كرد يعني اعانت كنيد مرا بر كشته شدن و در بلا بودن، نه اينكه اعانت كنيد كه من كشته نشوم. پس اعانت خواسته كه در راه او كشته شوند مردم، چنان‌كه او در راه مردم كشته شد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 330 *»

اما كشته شدن او را كه مي‌دانيد كه هيچ اغماضي مسامحه‌اي در آن نيست. اما كشته شدن شما همين‌قدر است و همين‌جور از شما راضي شده‌اند كه خود را خيال كنيد كه اگر در صحراي كربلا بوديد مي‌رفتيد و كشته مي‌شديد و همين خيالِ شما را والله خدا به پاي شما حساب مي‌كند، شما را داخل شهداي كربلا محسوب مي‌دارد. خدا محتاج به عمل كسي نيست مي‌خواهد ببيند كيست كه اگر حرفي به او بگويند عمل مي‌كند؟ پس همين كه از دل شما يافت كه اگر در آن صحرا بوديد طاقت نمي‌آورديد كه نرويد و كشته نشويد، ببينيد طاقت مي‌آورديد؟ نعوذ بالله مي‌گريختيد؟ همين كه يافت خدا از دل كسي كه اگر باشد در آنجا، مي‌رود كشته مي‌شود، اين را لامحاله داخل شهداء حساب مي‌كند مثل كسي كه در خون خود غلطيده باشد.

و وقتي دقت كني خواهي يافت كه شهيد در ركاب حضرت سيدالشهداء هرچه معصيت كرده باشد والله همين شهادت كفارة جميع گناهان او خواهد بود. آية قرآن را خواندم كه بداني كه محض حديث‌خواندن نيست همين‌طور چيزي بي‌دليل عرض نمي‌كنم. آية قرآن است سني هم نمي‌تواند وازند ديگر اگر مني وازند نمي‌دانم.

عرض مي‌كنم هابيل مي‌توانست كاري كند كه قابيل او را نكشد يا او هم قابيل را بكشد، مي‌توانست اما نكرد و گفت: لئن بسطت اليّ يدك لتقتلني ما انا بباسط يدي اليك لاقتلك اني اخاف الله رب العالمين تو اگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 331 *»

دست دراز كني به من كه مرا بكشي من دست به سوي تو دراز نمي‌كنم كه تو را بكشم، من از خدا مي‌ترسم و من اراده دارم كه تو محشور شوي و گناهان مرا و گناهان خودت را به گردن داشته باشي و معذب باشي. پس هركس شهيد شد در راه خدا، جميع گناهان او به گردن آن كسي است كه او را كشته.

باز حديث خاص دارد كه در روز قيامت كه محشور مي‌كنند مردم را، از براي بسياري از شيعيان مي‌بينند گناهان زيادي هست مي‌آرند دشمنانشان را و گناهان اينها را بار آن خرها مي‌كنند و آنها را به جهنم مي‌برند اينها را پاك مي‌كنند مي‌برند به بهشت.

ديگر ان‌شاءالله شما سرّش را ملتفت باشيد كه اين ظاهراً جبر به نظر مي‌آيد مي‌فرمايد: بسا يك شيعه است كه يك نفر ناصب مي‌آرند و گناهان آن شيعه را بارش مي‌كنند به قدري كه مي‌تواند و او طاقت دارد و اين را مي‌برند به جهنم، يك خري ديگر مي‌آرند، ناصبي ديگر مي‌آرند بارش مي‌كنند اين را هم مي‌برند به جهنم. باز نگاه مي‌كنند مي‌بينند اگر آن دوست هنوز گناهانش باقي است خري ديگر، ناصبي ديگر مي‌آرند بارش مي‌كنند. همين‌طور بسا هفتاد ناصب مي‌آرند گناه يك شيعه را بارشان مي‌كنند.

فكر كنيد ان‌شاءالله و اينها را هيچ اغراق خيال نكنيد و هيچ جبر خيال نكنيد، به جهت آنكه از نيت دشمنان آل‌محمد اين است كه اگر

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 332 *»

دست بيابند به مؤمنان هي مؤمنان را بكشند همان جوري كه در كربلا هرچه قشن يزيد و شمر زورشان مي‌رسيد از اصحاب سيدالشهداء مي‌كشتند تو هم از نيتت اين است كه هرچه از دشمنان آل‌محمد را به دست بياري و مسلط باشي آنها را بكشي چنان‌كه اصحاب سيدالشهداء هرقدر توانستند از آنها كشتند.

باز اگر كسي در مشرق زمين كشته شود و كسي در مغرب زمين بشنود و راضي باشد، اين كسي كه راضي است شريك خون او است و او را كشته است.

و باز در حديث خاص مي‌فرمايند كه حضرت قائم عجل الله فرجه به خون‌خواهي امام حسين برمي‌خيزد. و اين در خيلي زيارت‌ها هست به خصوص در زيارت عاشورا كه: ان‌يرزقني طلب ثاري مع امام مهدي ظاهر ناطق منكم. حضرت حجت صلوات الله و سلامه عليه يك كار بسيار بزرگي كه دارد توي اين دنيا همين است كه به خون‌خواهي حضرت سيدالشهداء برمي‌خيزد و مي‌كشد مردم را، مي‌گويد به عوض حسين و اصحاب حسين. و روايت از ائمه رسيده كه فرموده‌اند مي‌پرسند آنهايي را كه آن روز امام مي‌كشد تقصيرشان چه چيز است؟ آنها كه كربلا نبوده‌اند كسي را نكشته‌اند چرا حضرت آنها را مي‌كشد؟ به چه جهت مي‌كشند؟ مي‌فرمايد هركس راضي شد به كشته شدن كسي شريك است در خون او، همين كه مي‌شنود امام حسين كشته شد و راضي شد به اين و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 333 *»

راضي است كه اين‌طور شده، آنها هم امام حسين را كشته‌اند اين شريك خون او است. در همين دنيا هم جاي تقاص است، ديگر حالا يك‌پاره احكام متداول نيست راست است وقت تقيه است.

وقتي محمد بن ابي‌بكر را فرستاده بودند در مصر حاكمش كرده بودند و ريختند او را كشتند حضرت فرمودند من اگر دست بيابم تمام اهل مصر را مي‌كشم به جهت آنكه آن يك نفر را كشته‌اند. و مي‌فرمايند تمام اهل مصر را مي‌كشم به عوض آن يك نفر. ديگر حالا اين ملاها اين احكام را نمي‌توانند جاري كنند تكليفشان نيست زورشان نمي‌رسد، لكن اصل تكليف اولي اين است كه اگر يك مؤمن را بكشد اين كه يك مؤمن را كشته حكمش اين است كه تمام مؤمنين روي زمين را كشته خدا هم همين‌طور قرار داده من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكأنما قتل الناس جميعاً و من احياها فكأنما احيا الناس جميعاً  كسي يك مؤمن را بكشد كأنه تمام مؤمنين را كشته و كسي كه راضي است به كشته شدن آن مؤمن، شريك است در خون او. صدنفر راضي شدند به كشته شدن، آن صدنفر هم شريك خون اويند آنها را هم پس مي‌كشند.

پس به همين دليل و به همين جهت برمي‌خيزد حجت الهي و مردم را مي‌كشد و مي‌فرمايد اينها را خدا از دلشان خبر دارد و خدا به من الهام كرده است كه اينها توي دلشان راضيند كه پدرانشان امام حسين را كشته‌اند و چون راضيند پس اينها هم از قاتلان حسين هستند. اين است

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 334 *»

كه لعن مي‌كني قاتلين او را و لعن مي‌كني ظالمان بر او را و لعن مي‌كني امتي را كه سمعت بذلك فرضيت به شنيدند اين را و راضي شدند به اين.

پس ملتفت باشيد كه چون آنها راضيند به قتل امام حسين خودشان هم شريكند در خون مؤمنين چرا كه از نيتشان چنين است كه اگر شما را به چنگ بياورند و مسلط شوند بكشند شما را و چون نيتشان اين است پس كشته‌اند آن جماعت شما را پس شما مقتوليد در راه خدا. اين است كه شما هم طلب خون مي‌كنيد در زيارت عاشورا ان‌يرزقني طلب ثاري يك‌ جاييش، يك جايي ديگرش هم هست طلب ثاركم. در روز قيامت كه از خاك برمي‌خيزي بسا صد ناصب مي‌آرند پيش تو و تو گريبان يكي يكي را مي‌گيري كه تو مرا كشته‌اي و واقعاً تو را كشته به جهت آنكه از نيت او اين است كه تو را بكشد. پس تو خون‌خواهي خودت را مي‌كني كه در ركاب امام كشته شده‌اي، خون‌خواهي امام حسين را مي‌كني. پس هركس راضي شد به قتل ايشان قاتل ايشان است و هركس راضي نيست و در نيت خود مي‌بيند كه اگر آنها را بگيرد مي‌آرد مي‌كشد پس مجاهد است جنگ كرده است به درك فرستاده است.

پس به يك معني از معني‌ها شما هم كشته‌ايد جمع بسياري را در راه خدا به جهت آنكه آنها نيتشان اين است كه شما را بكشند پس شما هم در راه خدا كشته‌ شده‌ايد از روي رضا و رغبت. مي‌بينيد وقتي پاي سيدالشهداء به ميان آمد ياد مالتان نيستيد ياد عيالتان نيستيد، راضي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 335 *»

مي‌شويد مالتان را ببرند عيالتان را ببرند اسير كنند خودتان را بكشند پس تو هم كشته ‌شده‌اي و كشته در راه خدا شده‌اي و مالهات را برده‌اند در راه خدا و داده‌اي مالهات را در راه خدا. حالا نمي‌بيني اين را و نمي‌فهمي، وقتي پرده برداشته شد آن وقت كه ترازوي عدل نصب شد مي‌بيني همين‌طور است. هنوز عدلي در دنيا برپا نيست ترازوي ظلم برپا است بسا ظلم را خيال مي‌كني عدل است بسا عدل را خيال مي‌كني ظلم است. و همين كارها را البته ظالمين ظلم خيال مي‌كنند كه يك نفر شيعه بيارند و از آن طرف هفتاد ناصب بيارند و به عوض او به جهنم ببرند، خيال مي‌كنند ظلم است. بله اين عدل به نظر ظالمان ظلم مي‌آيد. والله در عالم حقيقت چنين نيست طوري است كه اين هرچه گناه كرده به گردن او مي‌گذارند و او را به جهنم مي‌برند به جهت آنكه قاتل اين است و چنين قرار داده كه گناهان مقتول به گردن قاتل باشد و اين ظلم عدل حقيقي است هيچ ظلمي نيست. باري ديگر پر تفصيل ندهم.

پس چون روز موعود شد والله خود حضرت هيچ نمي‌خواست زنده بماند اگر رأي مباركش قرار مي‌گرفت كه زنده باشد هيچ ضرور نبود كه جنگ كند. شما اقلاً بايد اعتقادتان اين باشد. فكر كنيد هيچ اغماض نكنيد خيال نكنيد من عصبيت از جايي مي‌خواهم بكشم. فكر كنيد آيا امام نيست؟ آيا مستجاب الدعوه نيست؟ اگر مي‌خواست زنده بماند دعا مي‌كرد، خدا دشمنش را زود بكشد از دورش بپاشند و آنها را

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 336 *»

مغلوبشان كند. اگر مي‌خواست تمام را بكشد نفرين مي‌كرد كه خدايا تمام اينها را به درك واصل كن. حالا نمي‌خواست بكشد بگويد: خدايا «فرّق جمعهم و شتّت شملهم» دعاش مستجاب مي‌شد همه از دورش مي‌پاشيدند.

پس عرض مي‌كنم كه والله اگر رأي مباركش قرار مي‌گرفت كه به طور ظاهر بكشد، جميع را از زير شمشير در كند به محض خيال و اراده، والله كلشان مي‌مردند پس عاجز نبودند حضرت سيدالشهداء از هيچ راهي. از اين قدرش كه عاجز نبود زبانش را حركت بدهد نفريني بكند اگر مي‌كرد مستجاب بود.

پس بدانيد كه كشته شدن او از راه عجز نبود لكن ديد لابد است اين كار را بكند براي نجات گناهكاران امت. اگر اين كار را نمي‌كرد و تو هم نمي‌شنيدي و محزون نمي‌شدي و خيال نمي‌كردي كه اگر من آنجا بودم من هم مي‌رفتم و كشته مي‌شدم، پس اگر او شهيد نشده بود تو هم به واسطة تمنا كردن كشته شدن در ركاب او، شهيد نمي‌شدي و چون شهيد نمي‌شدي گناهان خودت پاي خودت بود لكن حالا كه ياد مي‌آري شهادت او را و محزون مي‌شوي، شهادت را پاي تو مي‌نويسند. وقتي شهادت را نوشتند پاي تو، تو كشته‌ شده‌اي و حالا كه كشته شده‌اي گناهان تو به پاي آنهايي است كه دست به تو دراز مي‌كنند و تو را مي‌كشند، عدل هم هست ظلم هم نيست.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 337 *»

پس امروز روزي بود كه ديگر گذشت نداشت و وعده‌اي بود و لامحاله وعده را خلاف نمي‌كرد. از اين جهت بود چون شب دهم شد جميع قشني كه همراهش آمده بودند و خبر نداشتند كه چه خبر  است! حضرت خواستند تمام آنها را خبر كنند خطبه‌اي خواندند براي آنها، فرمودند ما اهل‌بيتي نيستيم كه به حيله‌كاري بكنيم گول نمي خواهيم بزنيم كسي را، من آمدم به كوفه كه اگر مردم كم‌كم ميل بكنند بله كوفه مال من باشد و چنان‌كه پدرم داشت، سلطنتي بكنم. لكن من خودم مي‌دانستم كه اينها وفا به وعدة خود نمي‌كنند و كمك من نمي‌كنند اما بسا شما ضعيف بوديد خيال مي‌كرديد كه من گفتم مي‌آيم به كوفه و بر آنها غالب مي‌شوم و نمي‌دانستم چه مي‌شود. همه‌تان بدانيد كه من مي‌دانستم اينها وفا به وعدة خود نمي‌كنند. شما اگر مغرور شده‌ايد به خيال خودتان آمده‌ايد براي اينكه من سلطنتي بكنم و دولت دنيا به شما برسد هيچ انتظار مكشيد و بدانيد فردا لامحاله من و هركس همراه من است كشته خواهد شد. حالا شب است تاريكي شب عالم را فراگرفته اينها دشمني به خصوص با شما ندارند همين‌قدر بدانيد كه اگر به من اينها ظفر بيابند ديگر با غير من كاري ندارند. پس حالا تا تاريكي شب عالم را فراگرفته به شما مي‌گويم هر كدامتان كه خيالي داشته‌ايد، بدانيد خيالتان صورت نمي‌گيرد من هم بيعت خود را از گردن شما برداشتم حلالتان كردم برخيزيد برويد.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 338 *»

حضرت اين‌جور فرمايشات را به آنهايي كه آنجا بودند مي‌فرمودند و بعضي از زنها مي‌شنيدند اين فرمايشات را. سكينه‌ خاتون مي‌گويد ما مثل جوجه‌ها مي‌لرزيديم و مي‌ديديم اينها دسته‌دسته برمي‌خيزند مي‌روند بعضي وداع مي‌كردند و مي‌رفتند بعضي وداع نمي‌كردند و مي‌رفتند. و مي‌ديديم پنج‌پنج ده‌ده بيست‌بيست دارند مي‌روند. تا بعد جماعت قليلي همينهايي كه كشته شدند باقي ماندند. باز حضرت اصراري داشتند كه شما هم اگر مي‌خواهيد، برويد. همه آمدند در خيمه دو زانو نشستند سر خود را به زير انداختند در حضور آن حضرت. آن حضرت هم هي اصرار مي‌كردند كه من فردا كشته مي‌شوم هركس هم با من است كشته مي‌شود، شما هريك مي‌خواهيد برويد مرخصيد. اينها هم نه اينكه روداري كنند سر بالا كنند بلكه همه چشمهاي خود را پايين انداخته بودند. آنهايي كه خيلي نزديك بودند مثل علي‌اكبر هيچ سخني نگفتند. مثل حضرت عباس ابداً حرف نزدند كأنه بغض كرده بودند. با خود مي‌گفت علي اكبر كه مگر مي‌شود من پدرم را بگذارم بروم؟! حضرت عباس با خود مي‌گفت مگر مي‌شود من برادرم را بگذارم و بروم؟!

خيلي از خويش‌ها اصلاً جواب ندادند لكن بعضي كه قدري دور بودند عرض كردند آيا خوب است ما تو را واگذاريم، برويم بر سر راه‌ها بنشينيم و هي انتظار بكشيم ببينيم كي مي‌آيد از صحراي كربلا تا آن وقت سراغ آقاي خود را از او بگيريم؟! بپرسيم كه شما را به خدا بگوييد ببينيم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 339 *»

بر سر آقاي ما چه آمده؟ آخر با او چه كردند؟ زدند بستند كشتند چه كردند؟

بعضي ديگر گفتند والله ما راضي هستيم كه هزارمرتبه در راه تو كشته شويم هي زنده شويم و باز كشته شويم و حال آنكه مي‌دانيم يك كشته‌شدن بيشتر نيست.

بعضي ديگر اين‌طور عرض كردند كه گرگ ما را بدرد، درندگان ما را بدرند اگر از تو دست برداريم يا اگر از تو دور شويم، ما چطور تو را واگذاريم در دست اين همه دشمن و برويم و هنوز شمشيري براي تو نزده‌ايم هيچ زحمتي به پاي تو نكشيده‌ايم؟! و هكذا هركدام جوري عرض كردند.

اينها كه باقي ماندند و حضرت اين فرمايشات را براشان كردند و ديدند نمي‌روند و دست برنمي‌دارند و پيه كشته شدن را به خود ماليدند، مطمئنند؛ فرمودند حالا كه چنين است پس نظر كنيد به بالا، آن وقت اينها روهاشان را بالا كردند. سرشان چنان پايين بود كه گويا مرغ روي سرشان نشسته بود حركت نمي‌كردند. و اين مثلي است در عرب، چون شتر وقتي مرغ روي سرش مي‌نشيند هيچ حركت نمي‌كند كه آن مرغ هي منقار بزند بر سرش به جهتي كه سرش مي‌خارد. حالا آنهايي كه دور حضرت نشسته بودند مانند شترهايي كه مرغ روي سرشان نشسته باشد حركت نمي‌كردند چشم خود را بالا نمي‌كردند. آن وقتي كه حضرت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 340 *»

گفت سر خود را بالا كنيد، وقتي سر بالا كردند بهشت را مشاهده كردند، در رخسارة او ديدند آن جوانان مقامات خود را، اين بود كه به جرأت هرچه تمام‌تر بي‌خوف بي‌خطر بي‌محابا خود را مي‌دادند به دم تير و نيزه و شمشير و كشته مي‌شدند.

وقتي جميع اصحاب و ياوران او چنان‌كه مي‌دانست كشته مي‌شوند، تمام كشته شدند تا اينكه نوبت به خودش رسيد پس برخاست آمد در ميان و به اعلي صوت به صداي بلند فرياد كرد: هل من ناصر ينصرني هل من ذابّ يذبّ عني. بعد از آني كه ديد همة ياورانش كشته شده‌اند آيا خيال مي‌كنيد طلب ياور كرد كه كشته نشود؟ چنين نيست. هيچ نمي‌خواهد ناصر براي اينكه نگذارند كه بكشندش لكن باز صدا مي‌كند كه آيا هيچ كس هست بيايد پيش من كشته شود؟

پس وقتي ندا كرد تك‌تكي جدا شدند آمدند. يكي از آنها حر بود. اين حر باز آن طينت اصلية او از طينت ايشان بود كه آمد و آن طينتي كه در اصل داشت از جنس طينت خودشان بود. والله حر هيچ گمان نمي‌كرد كه اينها اين‌جور مي‌كنند و كار به اينجا مي‌رسد و الا اول هم مانع نمي‌شد. همين‌جورها هم عذر مي‌خواست. وقتي آمد پيش حضرت در حالتي كه دو دست خود را بر سر گذارده بود عرض كرد: هل لي من توبة يعني من گناهي كرده‌ام كه گمان ندارم توبة من قبول شود اما از اول كه آمدم و سر راه بر تو گرفتم من گفتم شايد طوري بشود كه صلح كنند. من نمي‌دانستم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 341 *»

تا اينجا ايستاده‌اند كه تو را بكشند. اگر تو توبة مرا قبول مي‌كني من مي‌روم و جان خود را فداي تو مي‌كنم.

پس بعد از آني كه جميع ياوران او كشته شدند حتي حر كشته شد و ديگر هيچ‌كس باقي نمانده بود خودش تنها باقي مانده بود، باز به صداي بلند فرمود: آيا كسي هست در ميان شما كه مرا بشناسد؟ همه مي‌دانستند كه امام حسين نوباوة حضرت پيغمبر است. فرمود آيا مي‌دانيد جد من پيغمبر است؟ همه گفتند بلي. آيا مي‌دانيد من پسر اميرالمؤمنينم؟ اميرالمؤمنين كه به قاعدة خود شما او را خليفة چهارم مي‌دانيد، من پسر اويم و نبايد مرا كشت. شما كه مي‌دانيد من خويش پيغمبر، نوة پيغمبرم و صريح قرآن است كه دوستي خويشان پيغمبر واجب است و دشمني نمي‌شود كرد با خويشان پيغمبر. همه گفتند كه ما همة اينها را مي‌دانيم راست مي‌گويي. فرمودند حالا كه اينها را مي‌دانيد آيا من هيچ حلالي را حرام كرده‌ام؟ هيچ حرامي را حلال كرده‌ام؟ گفتند نه. فرمود پس چرا خون مرا حلال مي‌دانيد و مرا مي‌كشيد؟! گفتند تو را مي‌كشيم و هيچ وجهي ندارد. و هميشه كار اهل حق اين بوده و هست. اهل حق هميشه يك‌جور حرف مي‌زنند.

فرض كنيد شيعه‌اي برخيزد در ميان مردم به صداي بلند بگويد آيا نمي‌دانيد من شيعه‌ام؟ آيا نمي‌دانيد من به دوازده امام قائلم؟ آيا نمي‌دانيد نمازهاي يوميه را نماز مي‌دانم؟ حلالهاي مسلمانان را حلال مي‌دانم؟ و

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 342 *»

حرامهاي مسلمانان را حرام مي‌دانم؟ در جواب بگويند اينها را مي‌دانيم راست مي‌گويي. بگويد پس چرا دشمني با من مي‌كنيد؟ مي‌گويند چرا حق مي‌گويي؟!

خلاصه اين قاعده‌اي است از صدر سلف گرفته تا جميع قرون و اعصار هميشه اين‌طور بوده و هست. و والله اينهايي را هم كه فرمايش مي‌فرمودند آنهايي كه نمي‌آمدند مي‌دانست نمي‌آيند، براي اين بود كه اگر كسي مثل حر است كه غافل بود ـ از اول خيال مداخلي كرده بود و مخمر نكرده بود ـ مثل حر و امثال حر آمدند و ملحق شدند به آن حضرت.

پس اينها را فرمود، وقتي ديگر كسي را نيافت كه حق بخواهد غضب الهي به هيجان آمد آن وقت تيغ را كشيد و افتاد در ميان آنها و مي‌زد و مي‌كشت و مثل برگ خزان سر و دست بود كه مي‌ريخت مي‌زد و مي‌كشت. تا اينكه در اين بينها كه جنگ مي‌كردند نوشته‌اي رسيد، نوشته از آسمان به زير آمد به اين مضمونهايي كه مكرر عرض كرده‌ام. و در آن نوشته نوشته شده بود كه يا حسين اگر تو خيال داري كه همه را بكشي هيچ احتياجي نيست كه تو خودت را به زحمت بيندازي و اينها را بكشي. تو وقتي از مدينه بيرون مي‌آمدي جنها آمدند به ياري تو، تو جنها را مرخص كردي كه بروند و رفتند. همچنين پنج‌هزار ملك وقتي از مدينه بيرون مي‌آمدي آمدند و گفتند در جاهاي بسيار نصرت جد تو را كرده‌ايم

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 343 *»

حالا آمده‌ايم به ياري تو، ما براي همين خلق شده‌ايم كه هر امامي مي‌آيد روي زمين خدمت او را  بكنيم. و خيلي از جنگها را آن ملائكه فتح مي‌كردند مثل اينكه در جنگ حُنين ملائكه فتح كردند.

باري پس آن نوشته آمد كه تو اگر مي‌خواهي بكشي همه را، چه ضرور خودت را اين همه به زحمت بيندازي؟ من راضي نيستم اين همه زحمت به خودت بدهي به آن ملائكه بگو بكشند اينها را، به آن جنها بگو بكشند اينها را، به زمين بگو اينها را فرو ببرد، به آبها بگو اينها را غرق كند، به باد بگو اينها را مثل قوم عاد هلاك كند. پيغمبران پيش گاهي به باد امر مي‌كردند باد تندي مي‌آمد قومي را هلاك مي‌كرد. گاهي به زمين امر مي‌كردند زلزله مي‌شد جمعي را فرو مي‌برد. شما كه مي‌دانيد امامها مي‌توانند اين‌جور كارها بكنند.

پس آن نوشته كه آمد كه اگر بنا داري اينها را بكشي جنگ نمي‌خواهد عبث‌عبث چرا خودت را به زحمت مي‌اندازي؟ همين‌طور همه را هلاك كن. حضرت نپسنديدند كه شهيد نشوند. راضي نشد شما را واگذارد و اهل معصيت را بگذارد به معصيت خود گرفتار باشند. وقتي كه آن نوشته را ديد ذوالفقار را به غلاف كرد و ايستاد. و در بيني كه حضرت ايستاده بود نفسي تازه كند فكري بكند كه چه بايد كرد و ايستاده بود، در اين بينها ملعوني تيري زد بر پيشاني آن حضرت. حضرت تير را كشيدند خون جاري شد بر صورت آن حضرت، خون آمد چشمهاي

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 344 *»

مباركش را گرفت، از اين جهت حضرت پيراهن خود را بالا گرفت كه خون را از چشمهاي خود پاك كند كه چشمهاشان جايي را ببيند. پس دامن پيراهن را بالا زدند سينة ايشان پيدا شد، كه تيري ديگر آمد و بر دل آن جناب خورد به طوري كه اين تير را از پشت سر بيرون كشيدند. ديگر طاقت نياوردند از اسب افتادند.

و مي‌فرمايند وقتي كه افتادند از اسب، اهل كوفه و شام دور حضرت را گرفتند لكن از آن شجاعتي كه به كار برده بودند مردم جرأت نمي‌كردند نزديك بيايند بريزند بر سرش و هر كاري كه مي‌خواهند بكنند. چرخ ‌زده بودند دورش، دورش را گرفته بودند مثل روباهي كه در كمين شير باشد. از آن دور يكي چوب مي‌زد يكي نيزه مي‌زد يكي سنگ مي‌زد يكي شمشير مي‌زد. گاهي پيش مي‌آمدند تشجيعشان مي‌كردند مي‌ديدند جرأتشان وفا نمي‌كند پس مي‌دويدند و از دور يك چيزي مي‌انداختند. تا اينكه سنان بن انس آمد و از آن دور نگاه كرد به چشم حضرت، برگشت گفت كأنه ديدم پيغمبر نگاه مي‌كند و من دستم مي‌لرزد نمي‌توانم او را بكشم. لكن كاري كرد كه بدتر از كشتن بود نيزة خود را در پهلوي حضرت فرو برد.

در اين بين‌ها بود كه اسب حضرت رفت رو به خيمه‌ها و هنوز حضرت زنده بودند، اينها هم دور حضرت را داشتند و جرأت نمي‌كردند نزديك بروند انتظار مي‌كشيدند كه وقتش برسد. در اين بين‌ها اسب حضرت

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 345 *»

رفت و به خيمه‌ها رسيد با يال پر خون،‌ با اشك جاري، شيهه‌كنان. اهل‌بيت وقتي صداي اسب را شنيدند از خيمه‌ها بيرون آمدند. اغراق نمي‌خواهم بگويم تصور كن در عرضهاي من ببين چطور واقعيت دارد.

هر اسبي كه قدري نجابت دارد وقتي كه به سرمنزل خود مي‌رسد شيهه مي‌كشد. اين هم چند روز حوالي خيمه‌گاه بسته بود و انس گرفته بود هر وقت حضرت جنگ مي‌كردند و گاه‌گاهي سري به خيمه‌ها مي‌كشيدند نزديك خيمه‌ها كه مي‌رسيد شيهه مي‌كشيد. زنها بيرون ريختند كه خدمت امام برسند وقتي آمدند ديدند زينش واژگون، يالش پر از خون. نگاه كردند ديدند كدام از جاها جمعيت بيشتر است؟ فهميدند امام آنجا افتاده است و هنوز امام را نكشته بودند. جمعيت بسياري در يك موضعي حلقه زده بودند و جمع شده بودند. اينها ديگر نفهميدند كجا رفتند ملتفت نمي‌شدند كه اينها نامحرمند و سرشان باز است، همين‌طوري كه از خيمه بيرون آمدند كه خدمت امام برسند رفتند رو به حضرت. ديگر پس نرفتند كه چادري بر سر كنند به همين‌طور پاي برهنه، سر برهنه دويدند تا آن موضع. وقتي اينها وارد شدند از آن گوشه كنارها كه جمعيت كرده بودند دور حضرت، ديدند شمشير بر روي شمشير است كه مي‌زنند. نيزه بالاي نيزه. اين حالت را كه ديدند زنها فرياد مي‌كردند، يكي به سر مي‌زد يكي به سينه مي‌زد. جميع اين زنها دور او را گرفته بودند و هي آنها را مي‌زدند آن‌قدر كه از سر تا پاي همه را سياه كرده بودند.

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 346 *»

حالا اينها در چنين حالي آيا فرار مي‌كردند؟ اگر در چنين حالي نبود و مي‌زدنشان اينها مي‌گريختند و نگريختند، هرچه مي‌زدند اينها را الم احساس نمي‌كردند به جهت آنكه انسان وقتي خيالش فرو رفت در چيزي و اضطراب دارد جميع حواسش آنجا است چوب مي‌زني توي سرش نمي‌فهمد. اين زنها هي از غلاف و پشت شمشير و تازيانه به آنها زده بودند، آن‌قدر كه سر و پاي آنها را سياه كرده بودند آخر اينها را به زور بردند به خيمه‌گاه، آن وقت اينها برگشتند. و آن وقت شمر ملعون پيش آمد وقتي خواست اين كار را بكند حضرت فرمودند سينة خود را بگشا. اين هم تعجب كرد.

اين خبيث هم خبيث نجس بدصورتي بود خجالت مي‌كشيد در ميان مردم راه رود به جهت آنكه صورت نحس نجسش پيس بود و دندانهاش مثل سگ از دهانش بيرون آمده بود. هركس نگاه مي‌كرد مي‌ترسيد، به اين جهت هرجا مي‌رفت نقاب مي‌انداخت توي آن جنگ هم نقاب انداخته بود. فرمودند اين نقاب را بالا بينداز. تا بالا انداخت ديدند دندانهاش را و صورت بسيار قبيحش را. بعد فرمودند حالا مي‌خواهي مرا بكشي؟! عرض كرد بلي. فرمودند سينه‌ات را هم بگشا. و اين ملعون گويا سينه‌اش مثل سگ پستان داشت پيس بود. سينه‌اش را واكرد، حضرت ديدند. در اين بين حضرت تبسم فرمودند. از حضرت پرسيد چرا تبسم كردي؟! فرمودند خواب ديدم سگاني چند بر من حمله

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 347 *»

مي‌كردند و يك سگي پيس، بيش از جميع آن چند سگ بر من حمله مي‌كرد و گويا تو باشي آن سگ پيس. اين را كه شنيد خيلي بدش  آمد حضرت را برو انداخت و از قفا بنا كرد سر حضرت را بريدن. و والله به يك ضربت نبريد كه جانشان فارغ شود اين است كه مي‌فرمايد به دوازده ضربت سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا كرد مثل ساطوري كه قصاب مي‌زند هي بلند مي‌كرد و مي‌زد.

پس ببينيد آن حضرت را كه چگونه طاقت مي‌آورد آن مصيبتها را متحمل شود و بعد از آن اسب دواندند بر بدن آن جناب.

و باز عرض مي‌كنم اين را هم ملتفت باشيد خيلي از مردم همين كه مي‌شنوند اسب دواندند بر بدن حضرت، خيال مي‌كنند كه اين نقلي نيست. خيال مي‌كنند، اگرچه بي‌ادبي است لكن امام از دنيا رفته بودند! همچو خيال مي‌كنند! ملتفت نيستند كه امام والله زنده و مرده‌اش مثل هم است و غافلند از اين و حال آنكه مي‌فرمايد: ان قتيلنا اذا قتل لم‌يقتل و ان ميتنا اذا مات لم‌يمت.

پيغمبر وقتي فوت شده بود و از دنيا رفته بود با حضرت امير حرف مي‌زد و حضرت امير در بين غسل دادنِ پيغمبر بودند و پيغمبر وصيت مي‌كردند حرف مي‌زدند. حضرت امير وقتي توي تابوت گذاردند پيغمبر را، پيغمبر حرف مي‌زدند.

باري ملتفت باشيد يك‌خورده دقت كنيد. فرق ميان امام و ساير

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 348 *»

مردم اين است كه امام وقتي مي‌خوابد، مي‌خوابد اما خواب نيست. اباذر نقل مي‌كند كه پيغمبر خوابيده بودند من رفتم آنجا. من پاهايم را برهنه كردم هموار برداشتم كه مبادا بيدار شوند حضرت تبسم فرمودند و فرمودند: اي اباذر ترسيدي كه من بيدار شوم، من خواب و بيداريم مثل هم است. همين‌طور كه در بيداري مي‌بينم و مي‌شنوم در خواب هم همين‌طور مي‌بينم و مي‌شنوم.

امام خوابش و بيداريش مثل هم است. همچنين مرده‌اش و زنده‌اش مثل هم است همين جوري كه در زندگي مي‌روي زيارتش همين‌جور هم در مردگي مي‌روي به زيارتش مي‌گويي: السلام عليك يا اباعبدالله مي‌شنود صداي تو را و جواب سلام مي‌گويد. اشهد انك تسمع كلامي و تردّ سلامي در دعاي بالاي سر مي‌خواني. اگر اين شهادت را ندهي شيعه نيستي بايد بايستي و شهادت بدهي كه اشهد انك تشهد مقامي شهادت مي‌دهم كه تو مي‌بيني من كجا ايستاده‌ام و تسمع كلامي و مي‌شنوي حرفهاي مرا و تردّ سلامي و اعتقادم اين است كه سلام كه مي‌كنم تو مي‌گويي السلام عليك.

پس امام فرمود: ان قتيلنا اذا قتل لم‌يقتل و ان ميتنا اذا مات لم‌يمت. از اين بود كه حضرت سيدالشهداء خيلي از جاها در پيش كفار حرف زد. پيش دوستانش كه حرف زد پيش دشمنانش هم حرف زد كه مردم نگويند اينها را دوستانش به پاش بسته‌اند. نمي‌شود گفت اينها را به پاي او

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 349 *»

بسته‌اند. در برابر يزيد آية قرآن مي‌خواند، احتجاج مي‌كند بر يزيد كه سيعلم الذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون در بيني كه در كوچه‌ها سر او را بالاي نيزه كرده بودند و مي‌بردند سورة كهف مي‌خواند، ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا.

بدن حضرت سيدالشهداء را نشنيده‌اي كه در شب يازدهم محرم حركت كرد، برخاست نشست؟ پيغمبر از او پرسيد كه دستهاي تو را بريد؟ بدن او زنده شد برخاست نشست بنا كرد حرف زدن با جدش، كه يا جداه، مردهاي ما را كشتند، زنهاي ما را اسير كردند، اطفال ما را ذبح كردند. و شكايت مي‌كرد. آخرالامر عرض كرد ساربان آمد دست مرا بريد.

باري پس بدان بدن امام هم بعد از كشته شدن زنده است. پس اسب كه مي‌تاختند بر بدن آن حضرت بر بدن مرده تاخته نشده بر بدن زنده تاخته شده. حالا كه زنده بود حالا خودت فكر كن همان‌جوري كه وقتي مي‌شنوي شمر با ضرب شمشير سر حضرت را آن‌طور جدا كرد، دلت مي‌سوزد والله پامال زير سم اسبان همان‌طور. آخر اسب است و پا مي‌گذارد روي دست، روي سر، روي چشم، روي سينه، همه هم جان دارد احساس مي‌كند.

پس ببينيد به چه صدمه‌ها گرفتار شد حضرت! و والله هيچ گناه نداشت. هيچ مستحق اين همه صدمه نبود. اين همه صبر به جهت عمل

 

 

«* مواعظ محرم الحرام 1298 صفحه 350 *»

خودش نبود تمام اينها را كرد براي اينكه شما بشنويد دلتان بسوزد بگوييد: يا ليتني كنت معك فأفوز فوزاً عظيماً و به همين آرزو كردن هم شما شهيد بشويد و شهيد گناهانش بخشيده شده است و آمرزيده است باري.

و صلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين

S S S S

[1]ـ حتف انف: كنايه از در بستر مردن است.

[2] ـ مخمّر: سرشته شده.

[3]ـ داوول: مترسك.

[4]ـ شطّاحي كردن: گستاخي.

1ـ فلوس: نام درختي است كه از صمغ آن براي ساختن دارو استفاده مي‌شود.

1ـ سنا: گياهي است مسهل كه بهترين آن مكي باشد.