قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)
حج آرام بخش دلها 1416جلد اول – قسمت اول
گفتاري پيرامون فريضه حج
سید احمد پورموسویان
شوال و ذی القعده 1416
بسم الله الرحمن الرحیم
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 1 *»
مجلس 1
2شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 2 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
ماههای شوال و ذیقعده و ذیحجه ماههای قصد خانه خدا است، ماههایی است که اهل استطاعت باید در هر کجا هستند و در هر شرایطی به سر میبرند آهنگ خانه خدا کنند؛ از مسکن و وطن خود حرکت کنند و از اهل و عیال خود جدا شوند و از کسب و کارشان دست بردارند و خانه خدا را قصد نمایند، به سوی خانه خدا حرکت کنند. سرّ و علت این تکلیف چیست؟ چرا بعد از ماه مبارک رمضان این سه ماه، ماههای حج است؟ ماههای قصد و آهنگ خانه خدا است؟ چرا؟ چرا بر اهل استطاعت واجب شد که در این ماههای شریف آهنگ خانه خدا کنند؟
این مطلب اجمالاً بیان شده است. اما چون ماه رمضان انشاءالله همراه با برکتها، رحمتها، مغفرتها و عنایتهای حقتعالی بر ما گذشت و الحمد لله رب العالمین دوباره با این ماههای شریف حج برخورد کردیم، و در این ماههای شریف وارد شدیم، باید متذکر باشیم که در واقع این ماهها برای ما یادآور دورههای ذرّ است. چون گذشتنِ ماه رمضان بر ما و وارد شدن ما در این ماههای بعد از ماه رمضان، گزارشى است از گذشتن از دورههاى ذرّ و وارد شدن ما در دوره دنیایی. و واقع مطلب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 3 *»
همین است نه اینکه صرف فرضیه باشد. واقع مطلب این است که ما از دوره ذر گذشتیم و وارد دوره دنیایی شدیم. انشاءالله همه ما با زمینههای عالی و با استعدادهای کامل و قابلیتهای پاک و ارزنده، از دوره ذر گذشتیم. انشاءالله همه ما در ماه مبارک رمضان، برای گذراندن این دوره دنیایی، زاد و توشه برداشتهایم. آنجا انشاءالله به ایمان، معرفت، بصیرت، نورانیت و اقرار به شئون ولایت محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین مجهز شدهایم. چون ماه رمضان که بر ما گذشت، همان گذشتن دوره ذرّ بود.
عرض کردیم که ماه مبارک رمضان که بر ما وارد شد، برای ما دوره آخرت را آورد. ولی با تمامشدنش، ما از عالم ذر خارج شدیم و وارد عالم دنیا و دوره دنیایی گردیدیم. حال ببینیم در ماه رمضان چه کردیم؟ چه کسب کردیم؟ آنجا چگونه بودیم؟ هرچه آنجا بودیم، هرچه آنجا فراهم کردیم، حال به کار این دوره دنیایی ما میخورد، حال به تدریج تمام آن نورها و برکتها و رحمتها، در ما انشاءالله فعلیت مییابد و گویا عمر تازهای را شروع کردهایم، گویا تازه از مادر ولادت یافتهایم. انشاءالله همه نامهها پاک و پاکیزه از گناهان است. اینجا است که خطاب استأنف العمل به ما شده، یعنی عملتان را دوباره شروع کنید. زمینهها و سرمایههای عمل فراهم شده، برای یکچنین سفری و یکچنین عمر دوبارهای زاد و توشه برداشته شده است. انشاءالله از وعدههایی که به دوستان محمد و آلمحمد؟عهم؟ داده شده، از آن وعدهها ما محروم نیستیم. به فضل و کرم اولیاء و آقایانمان، آن وعدهها شامل حال ما هم شده و محروم نگشتهایم.
میفرماید با آمدن عید فطر و به برکت روز عید، اعمال و طاعات همه دوستان محمد و آلمحمد؟عهم؟ به مرحله قبول میرسد و نامه آزادی از آتش جهنم به آنها داده میشود.([1]) عید فطر عیدِ آمرزش گناهان است، عیدِ قبولی عملها و عیدِ استجابت دعاها است و آخرین مرحلهای است که سپری میشود. همانطور که دیروز توضیح
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 4 *»
عرض کردم، در واقع شب عید، بیان هنگام ورود اهل بهشت در بهشت است. و چون سه مرحله را میگذرانند و به جنت رضوان میرسند، بر همه آنها اول طلوع صبح عید است. مقرّ و مستقرّشان آنجا است، فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.([2]) به آنجایی میرسند که برای هر دستهای به حسب خودشان جنت رضوان است. اول صبحِ عید است و برای همه آنها مسرّت است. و وقتی که در درجات خودشان جا میگیرند، عید به ظهر میرسد و زوال ظهر است و انتشار انوار رحمت حقتعالی است. و دیگر همیشه بر آنها ظهر است و مبدأ فیضها است. وقت مبدأ فیضها ظهر است.
شنیدهاید پیغمبر ما؟ص؟ که معراج فرمودند، از این عالم که حرکت کردند شب بود، اما نماز ظهر را در معراج خواندند.([3]) و اولین نمازی که قرار داده شد همان نماز ظهر بود. ظهر مبدأ فیض است. چون آن بزرگوار به مبدأ هر چیزی، به مبدأ هر فیضی، به مبدأ هر نوری و کمالی و رحمتی از حقتعالی رسیدند، نماز ظهر را در آنجا به عنوان اول نماز اقامه فرمودند.
و از اینرو کسی که نماز قضاء یک شبانهروز و بیشتر، بر گردن دارد و میخواهد نمازهای قضاء را شروع کند، دستور این است که به نماز ظهر ابتداء کند، اول نماز ظهر را بخواند، بعد عصر، بعد مغرب، بعد عشاء و بعد صبح. اینطور نمازهای فوتشده را قضاء کند.
اهل بهشتها هم برایشان ظهر میشود؛ و دیگر همیشه ظهر خواهد بود و هیچگاه بعد از ظهر و شب نخواهند داشت، و این ظهر پایان ندارد. برای آنها همه نعمتها تازه و ابتدائی است و از مبدأ فیض بر آنها جریان مییابد. روزی است که دیگر شب ندارد، و نوری است که دیگر ظلمت ندارد، و خیری است که در آن شرّ نیست و نعمتی است که در آن نقمت و بلاء نیست.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 5 *»
پس ماه مبارک رمضان وقتی که بر ما وارد شد، با شب عید و روز عیدش گزارش دوره آخرت است. و با گذشتنش ما را به یاد دوره ذر میاندازد، که دورههای ذر را گذراندیم و وارد دوره دنیایی شدیم و زندگانی این دنیا را شروع کردیم. ابتدای کار است، اول بهرهبرداری از عمر و نعمتهایی است که خداوند برای بندگانش در اینجا فراهم کرده و اینجا را مزرعه آخرت قرار داده که در اینجا بکارند و آنجا درو کنند. الدنیا مزرعة الآخرة.([4]) یا اینکه در این دنیا تجارت کنند. اینجا بازار است و سرمایهها در اختیار است و متاع هم فراهم، خرید و فروش کنند، آنچه در زندگانی آخرت برای ایشان مفید است تهیه کنند. از این جهت مَتْجَر نامیده شده الدنیا متجر اولیاء الله([5]) در اینجا اولیاء خدا تجارت میکنند.امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه فرمودند حاضر نیستم یک لحظه از دنیا را با تمام آخرت معاوضه کنم.([6]) به جهت اینکه یک لحظه از دنیا برای اولیاء خدا وسیله عالیترین تجارتها برای آخرت است. یعنی آخرت از اینجا فراهم میشود، و با این یک لحظه میتوان تمام نعمتها را خریداری کرد و برای آخرت مهیا شد و زاد و توشه برداشت. امام ؟ع؟ برای اینکه اهمیت و ارزش این دوره را به ما بفهمانند، اینگونه میفرمایند.
مقصود این است که در دورههای ذرّ ما با انوار حقتعالی برخورد کردیم، ما خدا را در نورهایش دیدیم و به نورهایش شناختیم و خدا را به تعظیم و تکریم آن نورها پرستش کردیم. امام؟ع؟ فرمودند: ثبتت المعرفة و نسوا الموقف([7]) آنجا کسب معرفت شد، آنجا تجلّیهای حقتعالی به حدّ کمال برای بندگانش فراهم گردید، و معرفت در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 6 *»
خمیره و زمینه فطری همه موجودات ثابت شد. در عالمهای ذرّ ما با چشمهای بصیرت خدا را در انوارش دیدیم نه ذاتش را. حقتعالی به ذاتش دیده نمیشود، به ذاتش شناخته نمیشود، به ذاتش اطاعت نمیشود، به ذاتش تقرب جسته نمیشود. بلکه به نورهایش شناخته میشود، به نورهایش اطاعت او میشود و به نورهایش تقرّب به او جسته میشود.
بزرگان ما+ مخصوصاً این مسأله را کاملاً بررسی فرمودهاند، و این مسأله از مسألههایی است که توجه به آن در عبودیت و در بندگی و اطاعت بسیار بسیار لازم است. باید این مسأله روشن باشد، مسلّمی و اعتقادی و برهانی باشد. ائمه ما برهانها اقامه کردهاند، و فرمایشات زیادی در این زمینه دارند؛ و از این جهت بزرگان ما+ به این مسأله خیلی اهمیت دادهاند.
امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه فرمود: و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه کمال توحید حقتعالی این است که از خدا صفتها را مطلقاً نفی کنیم. این تنزیه کامل و تسبیح کامل حقتعالی است. یعنی ما هر گونه فکر کنیم، هر گونه تعبیر داشته باشیم، هر گونه وصفی و صفتی ذکر کنیم، خدا را باید از آن منزّه بدانیم. تنزیه کامل و تسبیح کامل این است. هیچ صفتی ــ اگرچه در دقیقترین معنیها و اندیشهها باشد ــ نباید برای ذات حقتعالی قرار دهیم و باید از آن منزّهش بدانیم. لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة.([8]) این برهان است، این دلیل است، این منطق امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. و شهادة کل صفة و موصوف بالاقتران.([9]) این برهانهایی که این بزرگواران اقامه میکنند، هر بشری میفهمد، هر انسان سالمالعقلی متوجه میشود. خواه اصطلاح بداند یا نداند، مکتب ارسطو و افلاطون و ابنسینا و فارابی و ملّاصدرا را دیده باشد یا ندیده باشد،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 7 *»
اصطلاحات فلسفی و حکمی را بداند یا نداند، منطق خوانده باشد یا نخوانده باشد؛ در نزد این استدلالها و برهانهای عقلی که قرآن و امامان ما؟عهم؟ اقامه کردهاند، تفاوت نمیکنند، همه یکسانند، همه متوجه میشوند. همینقدر که درک و عقل بشری داشته باشند میفهمند. برهان اینچنین است.
خدای ما از هر صفتی منزّه است. چرا؟ چون هر صفتی گواهی میدهد که غیر موصوفش است و هر موصوفی گواهی میدهد که غیر صفتش است و هر صفت و موصوفی، هر دو گواهی میدهند به اقتران و همراهشدن با یکدیگر و هر اقترانی دلیل این است که حادثند؛ و خدای ما حادث نیست، خلق نیست، مخلوق نیست. یکی از صفتهای خلق این است که به یکدیگر چسبیده و با هم همراه میشوند، خدا با هیچ صفتی همراه نیست و هیچ صفتی هم با او همر اه نیست؛ پس او از هرگونه وصف و هرگونه تعبیری، و از هرگونه گزارش و هرگونه اِخباری منزّه و مبرّا است.
پس اینهمه تعبیرها و اینهمه گزارشها که در قرآن و در روایتها و در دعاها از حقتعالی شده، ــ تمام این دعاء جوشن اِخبار از حقتعالی و گزارش از او است ــ همهاش وصف او است، همهاش اسم او است، صفت او است. اما خدا در مقام و رتبه ذات، از همه اینها منزّه و مبرّا است. پس تمام اینها گزارش از نور او و ظهور او و تجلّی او است، گزارش از جلوه او است که آن نور و تجلّی و جلوه، ذات او نیست. جلوه را به خود جلوه و تجلّی را به خود تجلّی و ظهور را به خود ظهور، ـــ برای شناساندن خود ـــ ایجاد فرموده.
امیرالمؤمنین فرمود المتجلّی لخلقه بخلقه([10]) خداوند برای همه خلقش به خلقش ــ نه به ذاتش ــ تجلّی فرموده است. و اینجا است که تفکیک میشود بین مکتب وحی، یعنی مکتب انبیاء و اولیاء و اوصیاء؟عهم؟ و بین مکتب عرفان و تصوف و حکمت و فلسفه بشری. و گفتهایم که هیچ مکتبی از مکتبهای فکری را جز
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 8 *»
مکتب شیخ مرحوم سراغ نداریم که این تفکیک را آنچنان که باید و شاید بررسی کرده و به آن رسیده باشد. این بزرگواران به این تفکیک پرداختند و این تفکیک را از قرآن و از سنت و فرمایشاتى که از مخازن وحی ـــ محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین ـــ رسيده، گرفتند و برای این بشر و این انسان به ارمغان آوردند.
متأسفانه آنطور که باید، این بشر قدردانی نکرد. و این مکتب با اینکه نزدیک دو قرن از ظهورش میگذرد همانطور که مشاهده میفرمایید، غریبانه به سر میبرد. و هیچ جای تعجب نیست. در امر رسولالله؟ص؟ فکر کنید، سیزده سال آن بزرگوار چه کشید و بعد ده سال چه کشیدند! با اینکه به حسب ظاهر قدرت به دست آوردند و حکومت تأسیس فرمودند، جنگ کردند، فتح کردند و غنیمتها به دست آوردند؛ اما تا چشم بر هم گذاردند آیا از آن دعوت، از آن حقیقتها و از آن نورانیتها اثری ماند؟ کسی باقی ماند؟ آیا غربت اسلام و غربت قرآن از این بالاتر میشود؟ این غربت در تاریخ، قابل حس و قابل لمس است که حامل قرآن، قرین قرآن و عِدل قرآن، علی صلوات الله علیه، در خانه بنشیند؛ فاطمه آنطور بین در و دیوار صدایش به یا ابتاه بلند شود، محسنش را سقط کنند، پهلویش را بشکنند، سیلی به صورتش بزنند. در سنین هجدهسالگی کارش به جایی بکشد که نتواند در میان بستر از این پهلو به آن پهلو بگردد، و شدت دردها و مصیبتها و رنج و فراق او را وا دارد به اینکه آن دستهای ضربت خورده را به طرف آسمان بلند کند و عرضه بدارد: یا الهی عجّل وفاتی سریعاً.([11])
و میبینید که هنوز هم در سطح جامعه اسلامی، قرآن و ولایت و اولیاءالله در غربت به سر میبرند. نگاه نکنید به جامعه شیعه که نام ائمه را میبرند و به ساحت قدس ائمه طاهرین؟عهم؟ توجهی دارند. در سراسر مملکتهای اسلامی، در همه این نواحی که اینطور صدای قرآن بلند است و نماز اقامه میشود و حج انجام میشود، در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 9 *»
تمام این مملکتها جایی را سراغ نداریم که نسبت به امامان ما حتی یک معرفتِ اجمالی داشته باشند. نهایت تا حضرت سجاد را میتوانند ذکر کنند، دیگر از بقیه ائمه هیچ خبری نیست، تا چه رسد به مقامها و شأنها و ولایت و امامت و عصمتشان.
عصمت امام، امر بسیار بزرگی است. امر امامت، خیلی بزرگ است؛ اما میبینید این امر در سطح اسلام مطرح نیست. حتی وهّابیها، علت اینکه شیعه را مشرک میشمارند، و میگویند اول دستهای که شرک را داخل اسلام کرده شیعه است، به این جهت است که به عصمت علی معتقد است، علی را به مانند عصمت رسولالله معصوم میداند، از این جهت علی و سایر ائمه را در عصمت برای رسولالله شریک قرار داده، پس شیعه مشرک است. خدا لعنتشان کند. آیا این مظلومیت نیست؟ این غربت نیست؟
پس خلاف انتظار نیست اگر نزدیک دو قرن از پیدایش این مکتب میگذرد که در غربت به سر میبرد، و نوع شیعه خبر نشدهاند، و نمیخواهند از این معارف الهیه که این بزرگواران آوردهاند خبر شوند. معارفی که ــ عرض کردم ــ همان تفسیر وحی است، و در تمام مراتب معرفتْ هماهنگ با وحی است.
پس خداوند به ذات مقدسش تجلّی نمیکند و ظاهر نمیشود، بلکه ظهور و تجلّی را به خود ظهور و تجلّی برای خلق اظهار میکند که او را به آن ظهور و تجلّی و نور بشناسند. و این نورها، انوار مقدسه چهارده معصوم سلام الله علیهماجمعین است که خداوند در همه عالمها خود را به ایشان به خلق شناسانید و خلق هم خدا را به ایشان شناختند و به اطاعت ایشان خدا را پرستش کردند و تقرب جستند. دورههای ذر به این شکل بر همه خلق گذشت. این گذشت که میگویم نه گذشت زمانی است بلکه گذشت رُتبی است، و در جای خودش بحث شده که تقدّم ذرّ بر این عالم دنیایی ما نه به حسب وقتهای زمان است بلکه به حسب رتبه است.
در آنجا ما با این نورها آشنا شدیم. و این نورها در واقع خانههایی بود که خداوند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 10 *»
به این خانهها خود را به خلق شناسانید. به همین جهت خداوند در سوره مبارکه نور در آیه نور در تعریف این نورها بحث خانهها را به میان میآورد. الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّی یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس([12]) تا اینجا معرفی انوار الهی است. خدا نور خود و ظهور خود و تجلی خود را به اینطور بیان میکند. این انوار که به این امور تشبیه شده، این تشبیهها بیجا نیست، عین خود مطلب است، واقعاً به این شکل است که چراغی است، روی آن چراغ مردنگی است، آن چراغ با آن مردنگی در چراغدانی است، و این چراغدان که دارای یکچنین چراغ و مردنگی است، فی بیوت در خانههایی است. لفظ، لفظ چراغ است. لفظ، لفظ مردنگی است. لفظ، لفظ مشکاة یعنی چراغدان است؛ ولی مراد از این الفاظ نه این چراغهای ظاهری است. واقعاً چراغ است، اما نه هر چراغی این چراغ است.
منیر در اصطلاح قرآن چراغ است. حال آن منیری که همه عالم امکان به او منوّر شده، او سزاوار و شایسته لفظ چراغ نیست؟ این خورشید چراغ است، چراغی است که تمام این زمین را روشن کرده و روشن میکند. حال آیا رسولالله و حقیقت محمدیه؟ص؟ چراغ نیست؟ که تمام عالم امکان به نور آن بزرگوار منوّر گشته و هرکجا روشنایی و نوری است از برکت وجود او است. و آیا مقامهای تنزّلی آن حقیقت طیّبه مردنگی نیست، مشکاة نیست؟ آیا این بدنهای مقدسه ایشان، که در این بدنها آن حقیقتها جلوه کرده، و به تعبیر امیرالمؤمنین این هیکلهای توحید،([13]) این اندامها که در این اندامها تمام اسمها و صفتهای حقتعالی جلوه کرده، اینها خانههایی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 11 *»
نیست که اذن الله انترفع و یذکر فیها اسمه؟ خدا اذن داده، یعنی تمام مرتبههای فعل الله به این امر تعلق گرفته و خدشهبردار نیست، مورد بدا نیست، قطعاً واقع شده و به مرحله امضاء رسیده. اذن الله انترفع و یذکر فیها اسمه.([14])
آری، اذن که در اینجا ذکر شده، تمام مراتب فعل گفته شده؛ مشیت، اراده، قدر، قضاء و امضاء همهاش اراده شده، همهاش در نظر است. یعنی دیگر برو بیا ندارد، در همه عرصهها و در همه مرتبهها که خدا برای این حقیقتهای طیّبه بیت قرار داده؛ این چراغ را با مردنگی در مشکاة، در این خانهها قرار داده؛ در همه عالمها و همه مرتبهها و همه طبقهها اذن الله انترفع اذن فرموده که آن به آن رفعت پیدا کند. آن به آن، نه اینکه یک بار رفعت پیدا کرد و تمام شد، به شکل مضارع گفته شده که دائمی است. اذن الله انترفع. این خانهها به اذن الهی، همیشه در حال رفعت است، همیشه در حال ترقی و اوجگرفتن است. تا کی؟ تا ندارد. مگر خدا را میشود محدود کرد؟ فیض خدا هم که حد ندارد، برای فیض خدا تعطیل نیست، خدا همیشه فیضبخش است و این قابلیتها هم همیشه فیضگیرند. نه ظرفیتشان پر میشود که سرریز بشود و فیض توقف پیدا کند، نه حقتعالی در افاضه فیض بخیل میشود. از این جهت اذن الله انترفع همیشه این خانهها در حال رفعتیافتن و اوجگرفتن به درجههای قرب و ترقی است. و همچنین و یذکر فیها اسمه. خدا اذن داده و اذنش تعلق گرفته به اینکه در این خانهها همیشه ذکر خدا و یاد خدا بشود، و غیر یاد خدا و ذکر خدا در این خانهها چیزی نباشد. این خانهها همین مرتبههای عرضی محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، که آن حقیقتهای طیّبهشان در این خانهها قرار گرفته و به جمیع مراتب ظاهر شده است.
بارها عرض کردهایم که این بدن امام در میان همین عالم، از جمیع مرتبهها و عالمها اشرف و الطف و اکرم و اقرب الی الله است. به جهت اینکه عالم نفس مثلاً،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 12 *»
فقط نفس ایشان را حکایت میکند، مقام نفس کلی را حکایت میکند. اما هر مرتبهای از مراتب ایشان تمام مرتبههایشان را حکایت میکند. جامع است؛ و جامع همیشه ارزشش از اجزاء بیشتر است. این حدیث شریف را در خاطر دارید و حدیث عجیبی است و کشف مطلب میکند. امام؟ع؟ درباره روحالقدس فرمودند: ان الله خلق روحالقدس و لمیخلق خلقاً اقرب الیه منها این روح از همه خلق به خدا نزدیکتر است، اما و لیست باکرم خلقه علیه([15]) با اینکه اول خلق است و از تمام خلق به خدا نزدیکتر است، اما اکرم و گرامیترین خلق در نزد خدا نیست. چرا؟ چون یک جزء است. در نزد خدا گرامیتر از این جزء، آن مجموعهای است که این یک جزء از آن است. آن مجموعه کیست؟ محمد؟ص؟ است که این روحالقدس عقل او است. چون جزء او است پس اول ما خلق الله است، اما و لیست باکرم خلقه علیه گرامیترین خلق در نزد خدا نیست، بلکه از او گرامیتر آن جامعی است که این یک جزء آن است. پس این بدن در اینجا جامع همه مرتبهها است. در اینجا روحالقدس هست، و اضافه بر روحالقدس، تمام کمالات و تمام اسمها و صفتهای خدا در این مجموعه هست، این جامع همه عالمها است.
لو جئته لرأیت الناس فی رجل و الدهر فی ساعة و الارض فی دار
شاعر در تعریف محبوب خودش گفته، اما ما چه عرض کردیم؟ لو جئته لرأیت کل عالمهای خلقی و غیر خلقی، عالمهای الهیه، تمام عالم لاهوت، عالم اسماءالله و صفاتالله و مافوق عالم اسماءالله و صفاتالله، عالم مسمی به اسماءالله، بالاتر از آنها عالم لا اسم و لا رسم حقتعالی، و هرچه مقام برای حقتعالی هست، که ما بیخبریم و گزارشی برای ما نشده، اگرچه اشارهها گذاردهاند؛ بالاخره همه و همه و همه، غیر از ذات حقتعالی هرچه هست، تمام دعاء جوشنکبیر، همه و همهاش، آنچه گفته شده و آنچه گفته نشده، همه در این جامع، جمع است. یعنی در همین بدنی که در مدینه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 13 *»
نشسته است و خدمتش سلام عرض میکنند و میگویند: السلام علیک یا رسولالله؛ در همین جامع، همه جمع است. پس اکرم علی الله این است. این از تکهتکههای عالمها اعظم و اشرف و اکرم علی الله است. همین بدن را، لو جئته لرأیت کلّ عالمهای امکانی و فوق امکانی، کل عالمهای الهی. اسماءالله و صفاتالله، فوق عالم امکانند. امکان و عالم امکان به اسماءالله آفریده شدهاند. و باز اسماءالله و صفاتالله، مشتق از افعالالله هستند. و همینطور بالاتر و بالاتر. تمام آنچه در تعبیرها رسیده، همه و همه در این جامع جمع است.
لو جئته لرأیت همه عالمها را. کسی که در کنار پیغمبر بنشیند، همه عالمها را دیده اما با معرفت به نورانیتش. ابیبکر هم مینشست، خدا لعنتش کند، عمر هم مینشست، عایشه با رسولالله همبستر بود، اما اینها آنی با پیغمبر نبودند . به این جهت در نامه عملشان نوشته نشد که آنی و لحظهای مصاحبت با رسولالله داشتهاند. یا آن ملعونه عایشه و ملعونه حفصه لعنةاللهعلیهما آنی و لحظهای همسری رسولالله را در نامه عملشان ننوشتهاند. آنچه در نامه عمل آنها نوشته شده، نعوذبالله همسری و مصاحبت با ساحر، با کذّاب، با مجنون، با مفتون، با مسحور میباشد. چون دیدشان درباره پیغمبر و عقیدهشان درباره او این بود.
به این جهت اگر به زبان یا رسولالله میگفتند، برایشان دروغ نوشته میشد. نوشته میشد برایش که دروغ گفت، با اینکه یا رسولالله و رسولالله میگفت. آن بزرگوار رسولالله است، اما برای او دروغ نوشته میشد. چون قلبش معتقد نبود، زبان یا رسولالله میگفت، اما قلب معتقد بود که نعوذبالله این ساحر است، این کذاب است، این مجنون است، این مفتون است.
وقتی که در غدیر خم، رسولالله دست امیر المؤمنین را بالا گرفته بود، ــ به طوری که راوی میگوید آستین پیغمبر و آستین علی صلوات الله علیهما افتاده بود و ما سفیدی زیر بغلشان را میدیدیم ــ و معرفی میکرد و میفرمود: من کنت مولاه فهذا علی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 14 *»
مولاه([16]) رسولالله از شدت مسرّت و شعف نسبت به این موفقیت که بالاخره خداوند او را به انجام این مأموریت الهیه تکلیف فرمود و مقدماتش انجام شد؛ و امر ولایت که حقیقت دین و سِرّ شریعت و اساس دیانت است گزارش شد. چشمهای مبارکش از شدت شعف، حرکت داشت. این ملعونها به یکدیگر گفتند به چشمهایش نگاه کنید، ببینید که به واسطه اینکه مفتون علی است، یعنی دلباخته علی است، و به اصطلاح ما عاشق علی است؛ حال که دارد به این مقام معرّفیش میکند، ببینید چطور چشمهایش دور میزند؟!([17]) از پیغمبر به عنوان مفتون یاد میکنند، یعنی به فتنه افتاده و گرفتار علی شده؛ صحبت خدا نیست. میگویند اینکه علی را با این شور و شعف دارد معرفی میکند، برای خدا و دین خدا نیست. خدا و دین خدا را قبول نداشتند، میگویند مفتون علی است، فریب او را خورده، گرفتارش شده. و حال آنکه علی را خدا دوست میدارد، و دوستی خدا به علی نیست مگر در دل پیغمبر؟ص؟. خدا در دل پیغمبر علی را دوست میدارد. ذات خدا که منزه است از اینکه بگوییم کسی را دوست دارد و کسی را دشمن دارد. خدا به علی محبت دارد در دل مطهر رسولالله؟ص؟.
پس اینها یک آن مصاحبت با رسولالله نداشتند. آن ملعونهها یک آن همسری با رسولالله نداشتند. در نامه عملشان همسری و مصاحبت با ساحر ــ نعوذبالله ـ نوشته شده. این عمل نتیجهاش عذاب خدا است. همسری با ساحر و کذاب، گناه است. پس برای آنها همهاش عذاب است نه رحمت، چون اعتقاد نداشتند. بلکه اگر میگفتند یا رسولالله، در نامه عملشان نوشته میشد که دروغ گفت. با اینکه رسولالله رسولالله هستند، اما نوشته میشد دروغ گفت. چرا؟ چون قلبش به رسالت او معتقد نبود. قرآن دارد خبر میدهد اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسولالله و الله یعلم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 15 *»
انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون([18]) ببینید میفرماید اینها کاذبون هستند. چرا خدا شهادت و گواهی میدهد که منافقین دروغ گفتند؟ گفتند یا رسولالله، چطور دروغ گفتند؟ به حسب اعتقاد دروغ گفتند. وقتی میگوید یا رسولالله و به رسولالله بودن او معتقد نیست، پس دروغ میگوید. والله یشهد ان المنافقین لکاذبون در همین حرفش که میگوید یا رسولالله، دارد دروغ میگوید. دقت فرمودید؟
اما سلمان که در کنار رسولالله مینشست، برای او مصاحبت با رسولالله خاتمالنبیین و سیدالمرسلین؟ص؟ نوشته میشد. حال، حسابش را بکنید و ببینید چه اجری دارد! برای سلمان مصاحبت با رسولالله، زانو به زانوی رسولالله و کنار رسولالله نشستن نوشته میشود. برای سلمان نشستن در کنار محمد بن عبدالله، کنار رسولالله، کنار خاتمالنبیین، کنار سیدالمرسلین، کنار نورالله، کنار ظهورالله، کنار تجلّیالله، کنار اسم اعظم اعظم اعظم حقتعالی نوشته میشود.
حال، این عمل چه اجرهایی دارد! با معرفت نورانیتی که سلمان دارد، چه برایش نوشته میشود! چه مقامی به او داده میشود! سلمان همه مرتبهها را به همین نشستن کنار پیغمبر طی کرده. سلمان همینکه کنار پیغمبر نشست، به عالم اسماءالله و صفاتالله رسید، به عالم مسمی به اسماءالله و صفاتالله رسید، به عالم لا اسم و لا رسم لله و بالاترها و بالاترها رسید. لو جئته لرأیت الناس؛ ناس چیست؟ همه عوالم، فی رجل. و الدهر فی ساعة؛ دهر چیست؟ اینجا در کنار سرمد نشسته. سلمان با یک آن مجالست با رسولالله و کنار پیغمبر نشستن، تمام زمان را و تمام دهر را و تمام سرمد را سپری کرده و گذرانیده. و الدهر فی ساعة و الارض فی دار. ارض چیست؟ زمین و آسمان عالم امکان، تمام عالمها و تمام مکانها، هر چه مکان هست در اینجا است. نه تنها زمین، تمام مکانها اینجا است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 16 *»
این است که اشرف علی الله است از جمیع عالمها، اکرم علی الله است از جمیع عالمها، اقرب ــ یعنی نزدیکتر ــ اقرب الی الله است از تمام عالمها. دلیلش این است که وقتی زیارت میخوانید، در آخر زیارت میگویید: خدایا من توسل جستم به تو و به سوی تو به مطیعترین خلقت. آمدهای کنار بدن امام، که در اینجا دفن شده؛ داری بدن امام را زیارت میکنی، امام را در این مرتبه جسمانی زیارت میکنی، جسم مدفون در قبر مطهرش را داری زیارت میکنی. عرضه میداری: خدایا من توسل جستم و توجه پیدا کردم به تو، به اکرم و اعظم و اتمّ و اقرب خلق و اطوع خلق و احبّ خلق به سوی تو، که این ولی تو است.([19]) یعنی همین امام، از همه خلق اطاعتش بیشتر است؛ از همه خلق محبت تو به او بیشتر است؛ از همه خلق به تو نزدیکتر است. چرا؟ چون جامع جمیع مرتبهها است.
این خانهها همان خانههایی است که خدا در وصف آنها فرموده: فی بیوت اذن الله انترفع و یذکر فیها اسمه. اینها خانههایی است که در این خانهها این چراغ با مردنگی و مشکاتش قرار گرفته. این خانهها را خدا اذن فرموده که آن به آن رفعت بیابد. و این رفعتیافتن نهایت ندارد. مقامات این بزرگواران آن به آن دارد بالا میرود. و یذکر فیها اسمه خدا خواسته که اسمش در این خانهها برده شود، در این خانهها جز اسم خدا چیز دیگری نیست. در عالمهای ذر این خانهها را دیدیم و شناختیم؛ در این عالم هم که آمدند خانه بودند، خانه همین نورها بودند، خانه خدا بودند، نور خدا بودند، ظهور خدا بودند.
سخن در این بود که با تمامشدن ماه مبارک رمضان دوره ذر بر ما گذشت. این نقشی است که ماه رمضان در میان ما و با ما دارد. به این نقش ماه رمضان توجه کنید. اولِ ماه رمضان میگفتیم ماه رمضان آمده و عالم آخرت را برای ما بازگو میکند. حال که گذشته، مطلب را عوض میکنیم، میگوییم ماه رمضان با گذشتنش، این نقش را در میان ما و با ما دارد، که ما دوره ذر را پشت سر گذاشتیم و وارد دوره دنیایی شدیم.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 17 *»
آقا! عزیز من! استأنف العمل. انشاءالله به جمیع وعدههایی که دادهاند اعتقاد داریم و با همه روسیاهی امید داریم که انشاءالله این وعدهها شامل حال ما و تمام اهل ایمان و اهل ولایت و محبت باشد که با گذشتن ماه رمضان و گذشتن روز عید، به برکت شفاعت محمد و آلمحمد؟عهم؟، عبادتها و طاعتهایمان قبول شده، و نامههای عملمان از گناهان پاک و پاکیزه شده باشد. یعنی زمینهای برای این زندگی دوباره باشد، در واقع مثل این باشد که از مادر ولادت یافتهایم.
با گذشتن ماه مبارک رمضان، اولِ باز شدن نامه عمل است. گویا خداوند میفرماید استأنف العمل([20]) بنده من، عمل را از سر بگیر. یعنی مثل اینکه از مادر ولادت یافتهای، هیچ گناهی دیگر در کار نیست.([21]) طاعتهایت قبول است، ذخیره و زمینه است برای زندگی آیندهات. تمام معصیتهایت آمرزیده شده و پاک شدهای؛ حال استأنف العمل عمل را از سر بگیر. چرا؟ مگر ماه مبارک رمضان چه اثری داشت؟ آری، در ماه مبارک رمضان شما با انوارالله روبهرو بودید، شما با بیوتالله نشست و برخاست کردید، شما حج کردید. هرکس حج کند، هرکس همین خانه ظاهری را زیارت کند، یکی از ثوابهایی که به زیارتکننده این خانه ظاهریِ حقتعالی داده میشود این است که غُفر له من ذنبه ما تقدّم و ما تأخر. تمام گناهانش آمرزیده میشود، گناهان گذشته و گناهانی که در این آخرها انجام شده. و ما تأخر نه یعنی بعد، ما تقدّم و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 18 *»
ما تأخّر یعنی گناهان گذشته و گناهان تازه گذشته. یعنی الآن پاک پاک است. البته بعضیها هم هستند که به ایشان گفته میشود گناهان گذشته و آینده شما آمرزیده شد. آنها اشخاص مخصوصی هستند که نتیجه یک حجشان این میشود که خداوند به آنها میفرماید با انجام این حجت همه گناهان گذشته و آیندهات را آمرزیدم.([22]) خدایا روزی همه بفرما که با معرفت و بصیرت خانه تو را زیارت کنیم به این طور که در زیارت خانه تو خانه حقیقی و نوری تو بقیةالله صلواتاللهوسلامهعلیه را زیارت کرده باشیم.
کمتر چیزی که به این حاجّ داده میشود همین است که گناهان گذشته او و گناهان او که همین آخریها هم انجام شده، همه آمرزیده میشود، یعنی نامه عملش سفید میشود. بعد به او خطاب میشود: استأنف العمل ای بنده ما، دوباره عملت را شروع کن، مواظب باش که باز برای خودت نامه سیاه درست نکنی، اولیائت را به زحمت نیندازی. آخر در شفاعت باید متحمل شوند، بیهیچ که نمیشود، در شفاعت باید متحمل شوند، یعنی صدمهها را آنها متحمل شوند، خجالتها را آنها بکشند، سر به زیر بودنها را آنها متحمل شوند. معنای استأنف العمل این است.
عرض کردم در عالم ذر و در دورههای ذر با خانههای حقتعالی روبهرو شدیم. حال آمدیم در دار دنیا یادمان رفت و نسوا الموقف حضرت صادق فرمود از خاطرها رفت، الآن در خاطرمان نیست. از این جهت در این ماههای حج یعنی ماههای شوال و ذيقعده و ذيحجه بعد از ماه رمضان، اولین تکلیف و سنگینترین و عالیترین
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 19 *»
تکلیف، حج خانه خدا است. این خانه رمز است، رمز آن خانهها است، برای این است که ما را به یاد آن خانهها بیندازد، و بدانیم همچنان که در این عالم ظاهر، این جسم ما نیازمند به خانهای است که رو به آن خانه کنیم و خدا را با توجه به آن خانه بندگی و اطاعت کنیم؛ در باطن هم باید به یاد آن خانههای معنوی و باطنی بیفتیم، که باطن این خانه هستند، و این خانه، رمز آن نورهای مبارک است. باید به یاد آن خانهها بیفتیم و توجه به آن خانهها پیدا کنیم.
روز عید فطر، روز اول شوال اولین روز از ماههای حج است، یعنی اولین روز آهنگ خانه حقتعالی است. حج یعنی آهنگ و قصد خانه خدا. باید از روز اول ماه شوال متوجه خانههای حقیقی و نورانی حقتعالی بشویم، که این خانه رمز آنها است. از جهتهای مختلف چه مسرّتهایی برای دوستان و اهل محبت فراهم میشود! اولاً خدا توفیق کرامت کرد، عمر داد، سلامتی داد، ماه رمضان را به اتمام رسانیدیم، به توفیق حقتعالی به ظاهر لب بستیم، روزهدار بودیم، شبها به اندازه توفیق نماز گزاردیم، دعاء کردیم، قرآن خواندیم. بالاخره سببهای تقرّب برای ما در ماه مبارک رمضان زیاد فراهم شد، اینها همهاش مسرّت است، باعث سرور دل مؤمن است. اگرچه مؤمن بین خوف و رجاء به سر میبرد که آیا از من قبول شده؟ یا اینکه
خدای نکرده رد شده و مورد قبول واقع نشده؟ اگرچه بین خوف و رجا است، اما در برابر این نعمتها مسرور است.
روز عید، روز آمرزش گناهان است. مؤمن به امید اینکه انشاءالله من هم از آن آمرزیدهشدگانم، مسرّت دارد. اما وای! چرا باید دنیا اینطور باشد، که در روز مسرّت و در روز شادی، امام زمان ما ببینند که در وقت وقوع آن واقعه در همدان، بزرگ دین و شیعه کامل و نور آن بزرگوار و حامل علم او و ناشر فضائل او و زندهکننده سنت جدّش و انتشاردهنده امر ولایت و بیانکننده شئون ولایتی این بزرگواران، در گوشه خانه نشسته باشد و متأثر باشد که بر این جمعیت اندک ــ و به تعبیر امام صادق؟ع؟ ــ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 20 *»
بر همین شِرْذِمه قلیله([23]) چه میگذرد؟ نگران باشند که دشمنان قصد کشتنشان را دارند، قصد غارت مالهایشان را کردهاند، قصد تعرّض به عرض و آبرویشان را نمودهاند.
در یک چنین روزی باید قلب مطهر آقا امام زمان، از مشاهده یکچنین وضعی متأثر باشد. آقا ما امروز به یاد تأثر شما در آن زمان متأثر هستیم، و این شب و روز را به یاد آن شهیدان از دسترفته در آن حادثه و هجرت مولای بزرگوارمان از آن سرزمین به سوی کویر، در آن هوای سرد زمستانی، در میان برف؛ به یاد آنهمه صدمه، اقامه عزا داریم و تسلیت عرض میکنیم و عرضه میداریم ساعد الله قلبک یا مولانا یا بقیة الله. البته حادثهها و مصیبتها بر قلب مطهر آقا امام زمان همیشه تازه است و کهنه نمیشود. آن بزرگوار کسی است که در مصیبت جدش حسین صلواتالله و سلامه علیه ــ به تعبیر خودش ــ روز و شب میگرید، عرضه میدارد فلأندبنّک صباحاً و مساءاً)[24]( عرض کردهام مراد آنی نیست که بعضیها تعبیر کردهاند که فقط صبح و شب گریه میکنم. مراد از صباحاً و مساءاً یعنی تمام روز و شب من به یاد مصیبت شما ندبــه میکنــم. چه عبادتــی بالاتــر از این عبادت! چه تقربی بالاتر از این تقرب! و لأبکینّ لک بدل الدموع دماً من به جای اشک خون میگریم. یعنی این مصیبت شما سزاوار این است. و در حقیقت از نظر خود این بزرگواران کم است. مصیبت حسین صلوات الله علیه مصیبتی است که هیچ جزعی حق این مصیبت را اداء نمیکند. خداوند قلب مطهر آقا امام زمان را کمک کند. خدا قلب اصحاب آن بزرگوار را هم که متذکر حال آن حضرت هستند کمک کند، و خدا ما را هم از عزاداران در مصیبتهای آلالله و از انصار و دوستان ایشان قرار دهد.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 21 *»
مجلس 2
5شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 22 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد ماه مبارک رمضان که بر ما گذشت بیان کرد که ما دوره ذر را طی نموده، و با آمدن ماه شوال وارد دوره دنیایی شدهایم. ما باید از آمدن و رفتن ماه رمضان دو درس بگیریم: یکی از آمدن این ماه و یکی هم از رفتنش. این دو درس بیان دو دوره از دورههای آفرینش است. وقتی که ماه رمضان میآید ما را به یاد دوره آخرت میاندازد که باید مهیای دوره آخرت شویم و خود را در آن ماه در دوره آخرت ببینیم، باید متعرض رحمتهای الهی شویم، در معرض رحمتهای الهی قرار بگیریم، آن هم رحمتهای مخصوص دوره آخرت؛ چون ماه رمضان در هر سال که بر ما وارد میشود همان دوره آخرت است، از این جهت محفوف است و پیچیده شده است به رحمتهای مناسب دوره آخرت. در تمام لحظات ماه مبارک رمضان انوار الهیِ مخصوصی بر اهل ایمان میتابد. انوار بهاء و سبوحیت و قدوسیت خدا انوار مخصوصی است، همان انواری است که در دوره آخرت بر اهل ایمان میتابد و خدای خود را به برکت آن انوار به سبوحیت و قدوسیت میشناسند. همان انوار در ماه مبارک رمضان بر بندگان خدا میتابد و به آن انوار منوّر میشوند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 23 *»
پس درس اول از آمدن ماه مبارک رمضان این است که متذکر دوره آخرت شویم، و با عبادتهای مخصوصی که در آن ماه مقرّر شده خود را در معرض آن رحمتها قرار دهیم. و خدا میداند چه رحمتهایی و چه عنایاتی است! چه انواری است! ما چون درک نمیکنیم برایمان چندان مهم نیست، بلکه نعوذبالله از ماه مبارک رمضان خسته هم میشویم و به حسب طبع نمیتوانیم تحمل کنیم و انتظار میکشیم که هرچه زودتر ماه مبارک رمضان تمام شود. اینها از این جهت است که ما آن عنایات را درک نمیکنیم و آن انوار را مشاهده نمیکنیم. روی این جهت با ماه رمضان غریبانه رفتار میکنیم، و بیگانهوار با این ماه شریف برخورد داریم. چون یازده ماه سال را به خوردن و آشامیدن در روز و شب اشتغال داریم و به همین زندگانیهای اینطوری عادت کردهایم و انس گرفتهایم؛ آنوقت تحمل این یک ماه برای ما مشکل است. از این جهت انتظار میکشیم که هرچه زودتر تمام شود. دائماً در فکریم که چند روز از ماه رمضان گذشته و چند روز باقی مانده؟ شخصی میگفت همینکه میگوییم پانزدهم، دیگر معلوم است سرازیری است و خیلی سریع ماه تمام میشود، شانزدهم و هفدهم و بیستم؛ خیلی با عجله و سریع میگذرد. میگفت پانزدهم که میآید احساس فرج و گشایش میکنیم که دیگر به سرعت تمام میشود. آری، همه اینها حکایت میکند از اینکه این ماه شریف با ما بیگانه است و ما هم با او بیگانه هستیم. اما آنانی که اهل معرفت و اهل بصیرتند، منوّر و مؤدّبند، آنها آمدن ماه مبارک رمضان را انتظار میکشند و از آمدن این ماه شریف لذت میبرند؛ و با رفتن ماه مبارک رمضان افسوس میخورند، که گویا بهترین مصاحِب خود را از دست دادهاند، و در فقدانش خود را مصیبتزده میبینند. فرمایشات حضرت سجاد صلواتاللهعلیه در وداع با ماه مبارک رمضان یک گوشهای از این نوع فرمایشاتی است که برای عظمت این ماه رسیده، و یک گوشهای از عشق و محبت اولیاء خدا نسبت به این ماه است که با چه عشق و علاقهای با این ماه روبهرو میشوند و با این ماه برخورد میکنند، با چه عشق و علاقهای این ماه بر آنها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 24 *»
میگذرد، و با چه اندوهی از این ماه جدا میشوند! این دعاء مبارک صحیفه سجادیه یک نمونهای است.([25]) با مطالعه این دعاء و دقت در آن، انسان میتواند با یک گوشهای از این عشق و محبت آشنا شود که اولیاء خدا و اهل معرفت و بصیرت در لحظات ماه مبارک رمضان چه حالی دارند! چون آن انوار را مشاهده میکنند، انوار سبوحیت و قدوسیت حق را مشاهده میکنند، آن عنایات و رحمتهای خاص دوره آخرت را که مخصوص مؤمنین است احساس میفرمایند. از این جهت از ماه مبارک رمضان، از لحظاتش، از شبش، از روزش، از روزهاش، از دعاء و مناجات و عبادت در آن ماه شریف قدردانی میکنند.
حال، خداوند بر ما منت گذارده و با تکالیفی که در ماه مبارک رمضان قرار داده ــ مخصوصاً روزه در این ماه شریف ــ ما را اهلیت بخشیده که در برابر این انوار قرار بگیریم، و همچنین اهلیت بخشیده که از این عنایتها استفاده کنیم. ما خودمان ادب برخورد با این ماه را راه نمیبردیم؛ و نوعاً آداب را راه نمیبریم. بعد از اینهمه تعلیمات و دستوراتی که رسیده ما هنوز مؤدب نشدهایم، و هنوز هم بعد از هزار و چند صد سال از آمدن قرآن و سنت رسولالله و ائمه هدی؟عهم؟ و اینهمه تعلیم و اینهمه بیان، باز هم آداب و سُننی را که در شریعت نسبت به اشخاص و اشیاء و مکانها و زمانها مقرر شده است راه نمیبریم. هنوز ادب در ما دیده نمیشود، و آن تأدبی که باید داشته باشیم نداریم. با اینهمه تأکیدها و سفارشها که رسیده و با اینهمه گفتنها و شنیدنها باز هم در ما اثری پیدا نمیشود. نمونههایش را میبینید. همین نمونهها دلیل بر این است که ما نمیخواهیم که از این بیادبیها دست برداریم و مؤدب شویم، تمایلش هم در ما نیست وگرنه ادب انسان در همین امور کوچک یا بزرگ معلوم میشود. ببینید در وقت اذان گفتن چقدر همهمه است! اقامه که جزء نماز است، وقتی اقامه گفته میشود نباید همهمه بشود، نباید گفتگویی باشد، باید برای
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 25 *»
نماز آماده بشوند، اگر گفتگویی جایز است در مورد اشخاص است که اگر امام راتب حاضر نباشد، برای امامت به یکدیگر تعارف کنند. این را اجازه دادهاند؛ وگرنه باید سکوت باشد.([26]) همینطور وقتی قرائت شروع میشود، نوعاً رعایت نمیشود. از خود عبادتها حرمتداری نمیشود؛ نماز میخوانیم، اما خم و راست شدن برای رکوع و سجود، بهپا خاستن برای قیام، گفتن تکبیرات، اینها به آن ادبی که دستور داده شده انجام نمیشود. خیلی سبک، خیلی با عجله و با شتاب انجام میشود. حتی من بعضی پیرمردها را میبینم با اینکه دیگر سن و سال پیرمردی یک سن و سالی است که اقتضاء میکند انسان با وقار بشود، اگر در جوانی سبکی داشته، در سنین پیری باید با وقار باشد سبکی را کنار بگذارد؛ اما عادت کرده، رکوعش را با سبکی انجام میدهد، با سبکی به سجده میرود، با سبکی از سجده برمیخیزد، با سبکی دستها را برای تکبیرات بالا و پایین میکند. و حال آنکه فرمودند زینت عبادت سکینه است.([27]) هر چیزی زینتی دارد که او را زیبا میسازد. عبادت یعنی حرکات بندگی و عبودیت هم زینتی دارد که زیبایش میکند. زینت عبادت سکینه است، یعنی آرامش و طمأنینه. باید عبادت با سکینه و آرامش و طمأنینه انجام بشود. دستها برای ذکر تکبیر آرام بالا برود، آرام پایین بیاید. نوعاً دستها را در هنگام تکبیر دیدهاید که خیلی بیترتیب و خیلی با شتاب بالا و پایین میآید؛ رکوع همینطور، با شتاب از رکوع برمیخیزد و با شتاب به سجده میرود، ذکر را تمام نمیکند. در جماعت دیده شده که حتی با اینکه باید مأموم از امام متابعت کند و تا امام به سجده نرفته به سجده نرود؛ اما قبل از اینکه امام سمع الله لمن حمدهاش تمام بشود و الله اکبر بگوید، بعضی از مأمومها سرشان به سجده آمده است. اینها ادب عبادت نیست، باید رعایت بشود. السکینة زینة العبادة زینت عبادت آرامش و سکون و طمأنینه است نه با شتاب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 26 *»
انجامدادن. حال، با اینکه یادمان دادهاند تأکید کردهاند سفارش کردهاند حدود را معین کردهاند؛ فرمودهاند مردها وقتی که میخواهند برای سجده بر زمین قرار بگیرند اول باید دستهایشان را روی زمین بگذارند بعد زانوهایشان را بگذارند، و زنها باید به عکس مردها، اول زانوهایشان روی زمین قرار بگیرد بعد دستهایشان قرار بگیرد.([28]) اما میبینید که مرد است پیرمرد هم هست عمرش را هم در مجلس درس و مواعظ و فرمایشات گذرانده، اما مثل زنها اول زانوهایش را روی زمین میگذارد بعد دستهایش را میگذارد. بعد از اینهمه تعلیمها، باز هم تأدب نداریم و رعایت نمیکنیم. حال، ببینید اگر یادمان نمیدادند چه بودیم؟!
ماه مبارک رمضان هم حرمت دارد. ادب ماه مبارک همان دستوراتی است که فرمودهاند و عمده آن دستورات صوم (روزه) است. و خود همین تأدب اقتضاء میکند که به فضل خدا در معرض رحمت و عنایت حقتعالی قرار بگیریم و به درگاه حقتعالی مقرب شویم. خودمان نمیفهمیم که چه نتایجی بر این ادبها مترتب است. این ادبها خیلی ارزش دارد. حرمت باید بکنیم، قدر تعالیم انبیاء را باید بدانیم، قدر تعالیم محمد و آلمحمد؟عهم؟ را باید بدانیم. اینها ما را ادب کردهاند، ما را تعلیم دادهاند. حرمت کنید؛ اولاً در فکر باشیم و یاد بگیریم، بعد هم انشاءالله عمل کنیم. تمام این آداب و رسومی که دستور داده شده، ما را در معرض رحمت خدا قرار میدهد و ما را مقرب میکند، اگرچه خود ما متوجه نیستیم و نمیفهمیم. همین دستورات و همین آداب اسباب رفعت درجه ما میشود، ما را محبوب و مقرب درگاه خدا میسازد، ما را شبیه به اولیائش میکند. البته به نیت اینکه از محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، به نیت اینکه از انبیاء است، محبوب خدا است، خدا دوست دارد و بندهاش را به این هیئتها میپسندد. این آداب و رسوم، هیئتهای عبودیت است، اینها همه نقش بندگی است، که ما به برکت تعالیم این بزرگواران انشاءالله به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 27 *»
آنها موفق شدهایم و میشویم. وقتی که روزهدار برای احترام این ماه دهان میبندد، عبادتش کاملاً متناسب با لحظات این ماه و انواری که در این ماه میتابد میشود. چون عرض کردم انواری که در این ماه میتابد، انوار سبوحیت و قدوسیت خدا است، انوار پاکی و پاکیزگی حقتعالی از نقایص خلقی است. و تابش این انوار خواهنخواه اینطور اقتضاء میکند که انسان در مقام ثناء و ستایش حقتعالی برآید و حقتعالی را به این انوارش ثناء گوید. حال، چه ثنائی با این انوار مناسبت دارد؟ ثنائی که آن ثناء بیان صمدیت حقتعالی باشد، بیان سبوحیت و قدوسیت حقتعالی باشد، و آن روزهگرفتن و امساک است. پس همین امساک و روزهگرفتن ثناگویی خدا به انوار مناسب ماه مبارک رمضان است؛ که خدایا تو برای من به پاکی و پاکیزگی خود جلوه کردهای و برای من در این ماه مبارک به انوار سبوحیت و قدوسیتت ظاهر شدهای؛ حال، من هم تو را ثناء میگویم. ثناء من هم این است که خدایا تو سبوحی تو قدوسی. و بنده این ثناء را به زبانِ تنها نمیگوید؛ چون ذکر سبحانالله در ماه مبارک رمضان خیلی رسیده. چند فقره در روزهایش، و همچنین شب در هنگام سحر دستور داده شده.([29]) اما بنده به حسب عمل هم حقتعالی را به همین روزهگرفتن و امساک، به پاکی و پاکیزگی ثناء میگوید. آنوقت این عمل، بنده را به حدی از تقرب به درگاه خدا میرساند که رسولالله فرمودند: لخلوف فم الصائم اطیب عند الله من ریح المسک([30]) یعنی بوی دهان روزهدار در نزد خدای متعال از مشک خوشبوتر است. به حسب ظاهر میبینیم که بوی دهان روزهدار به واسطه اینکه غذا و آبی نخورده متعفن است؛ اما به واسطه همین احترامی که از ماه مبارک رمضان و انوار سبوحیت و قدوسیت خدای متعال کرده و روزه گرفته، و به واسطه همین روزه دهانش بدبو شده؛ همین بوی دهان روزهدار در نزد خدای متعال از مشک خوشبوتر است. حال ببینید
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 28 *»
ظاهر و باطن روزهدار در نزد حقتعالی چقدر منوّر شده، و چقدر این روزهدار در نزد خدا مقرب شده است! امیدواریم که خداوند به فضل و کرمش همه ماها را از روزهداران ماه مبارک رمضان محسوب فرموده باشد، و روزههای ناقابل ما را به برکت روزهدار حقیقی وجود مبارک امام زمان صلواتاللهعلیه به فضل و کرمش قبول فرموده باشد، و آثار روزه و روزهداران و آن رحمتها انشاءالله شامل حال همه ما شده باشد.
پس از آمدن ماه مبارک رمضان باید انسان این درس را بگیرد. الحمدلله امسال به توفیق حقتعالی زنده ماندیم، موفق شدیم و این ماه شریف با موفقیتهای ظاهری و معنوی بر ما گذشت و امیدواریم با نورانیت و رحمت و مغفرت بر ما و همه عزیزانمان گذشته باشد، و انشاءالله درگذشتگانمان هم از فیوضات این ماه بهرهمند شده باشند. چون این شبها و روزها، این هفتهها و این ماهها در عالم برزخ هم اثر میگذارد. آنها هم به واسطه اینکه در زمان حیاتشان به ماه مبارک رمضان یا به شب و روز جمعه یا به ساعاتی از روز مثل زوال ظهر احترام میکردند؛ خود همان احترامکردنها، و نیتهایی که در احترامکردن از زمانها و مکانها و یا از اشخاص داشتند، بعد از مردن هم برای آنها این آثار را دارد و انشاءالله بهرهمندند. عرض کردهام خداوند بعد از فوتشدن مؤمن به آن دو ملکی که موکّل به اعمال او بودند دستور میدهد که تا روز قیامت در نزد قبرش عبادت کنند، و ثواب آن را برای او بنویسند.([31]) حال، ببینید عزیزان ما که از دنیا رفتهاند و الآن جایشان خالی است، در عالم برزخ چه حالی دارند و چگونه از عنایات حقتعالی بهرهمندند! مخصوصاً عزیزانی که خدمتگزاران صادقی برای امر حضرت سیدالشهداء و امر بزرگان دین بودند. خدا همهشان را رحمت کند و انشاءالله همهشان در نزد اولیائشان مأجورند، و انشاءالله مقرب درگاه خداوند متعال میباشند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 29 *»
امروز عصر یکباره ذهن من به مرحوم حاج آقای عابدیانِ بزرگ منتقل شد که وقتی میخواستیم این منزل را برای حسینیه تهیه کنیم، خدا رحمتشان کند با اینکه بارها عرض کردهام هنوز اول برنامه بود و هیچ معلوم نبود چه میخواهد بشود؟ آیا توفیقی پیدا خواهد شد؟ برنامهای انجام میشود یا نمیشود؟ همان ابتدای کار تا پیشنهاد شد، ایشان در شاهرود منزلی داشتند فروختند و تمام پولش را برای تهیه اینجا دادند. اینها خیلی ارزش دارد. خدا مرحومه خانم نفیسی را رحمت کند که منزلشان را برای امور حسینیه در اختیار گذاشتند. خدا رحمتشان کند. همین طور اشخاص دیگری که به هر طور خدمتی داشتند و قدمهایی بر میداشتند، انشاءالله همهشان به نتایج خدماتشان رسیدهاند، و انشاءالله چشمشان به خدماتی که داشتهاند روشن است. عزیزانی که خدمات علمی داشتند، خدمات مادی داشتند، امیدواریم خدا از همهشان به فضل و کرمش قبول کرده و الآن چشم همهشان روشن باشد. امیدواریم خدا ما را هم به خدمت دین و خدمت امر بزرگان و امر برادران و خواهران ایمانی موفق بفرماید. همه انشاءالله موفق به خدمات شایسته و خدمات بایسته باشیم، خدماتی که خالصانه بوده و از نظر معنوی و مادی مورد قبول اولیاء باشد. انشاءالله همه موفق باشید. عزیزانمان که به هرگونه خدمتی خدمتگزار امر مکتبند، امیدواریم خدا آبرو و عمر و عزت همهشان را زیاد کند، و به عمر و مال و ایمان خودشان و اهلشان برکت عنایت بفرماید.
پس ماه رمضان با آمدنش برای ما یکچنین درسهایی دارد که باید متذکر باشیم، و الحمدلله توفیق هم داشتیم و تا جایی که خداوند کمک کرد متذکر بودیم. رفتن ماه مبارک رمضان هم باز درسهایی دارد. در هر سال تذکر میدادم، حالا هم چون اول ماه شوال است و اوایل این ماه است متذکر باشیم خوب است. عرض میکنم که با رفتن ماه مبارک رمضان ما باید درس دیگری بگیریم، و آن درس این است که وقتی ماه مبارک رمضان بر ما میگذرد و ما وارد ماه شوال میشویم، این درس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 30 *»
را به ما میدهد که ای بندگان خدا شما در دورههای ذر بودید و آن دورهها به حسب رتبه و مقام قبل از دوره دنیایی شما بود، در آنجا شما با انوار خدا آشنا شدید و در خانههای حقیقی الهی انوار خدا را مشاهده کردید، در نزد آن خانهها از شما عهد و پیمان گرفته شد، شما در نزد آن خانهها خدا را به بزرگی شناختید، خدا را به بزرگواری شناختید، خدا را به برتری شناختید، خدا را به پاکی و پاکیزگی شناختید. در نزد آن خانهها پیمان بستید که بر یکتایی حقتعالی وفادار باشید، بر امر نبوت رسولالله؟ص؟ وفادار باشید، بر امر ولایت و امامت محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهم اجمعین وفادار باشید، در امر ولایت اولیاء ایشان و برائت از اعدای ایشان وفادار باشید. عهد و پیمانها را با خدای خود در حضور همه اولیاء و ملائکه به انجام رسانیدید، و در آنجا هیچ امری بر شما مشتبه نبود، همهچیز برای شما معلوم و مشخص شد، رضا و غضب خدا را دانستید، خداوند همه امور را در حد کامل به شما نمایانید؛ حال که در دنیا آمدهاید و این دوره دنیایی بر شما شروع شده، از آنهمه جریانها فراموش کردید. اکنون برای اینکه به یاد بیفتید باید در این ماههای اول سال بعد از ماه مبارک رمضان حج کنید، خانه خدا را قصد کنید، که شاید آن اوضاع گذشته به یادتان بیاید. و این خانه خدا در اینجا رمز آن خانهها است.
از این جهت بر اهل استطاعت آهنگ این خانه لازم و حتم شد، چون این خانه در عالم ظاهر از آن خانهها نیابت میکند، و در این عالم ظاهر رمز آن خانهها است. آن خانهها خانههایی بود که از حقایق الهیه و هیاکل توحید تشکیل شده بود، و این خانه خانهای است که به حسب ظاهر جسمانی است و از سنگ این عالم درست شده، محلش هم موضعی از مواضع این زمین است؛ ولی رمز آن خانههایی است که شما در عالمهای ذر دیدید و در نزد آن خانهها خدای خود را به بزرگی و بزرگواری و برتری و پاکیزگی شناختید؛ خدای خود را به کبریائیت و عظمت و جلال و سبوحیت و قدوسیت شناختید. ثبتت المعرفة و نسوا الموقف. همه شما کاملاً آشنا شدید،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 31 *»
هرکسی به اندازه مرتبه و ظرفیت خودش این معرفت نورانیت برایش فراهم شد. اما حالا که به اینجا آمدهاید، و نسوا الموقف آنجاها را فراموش کردهاید. باید اول کاری که میکنید حج کنید و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کلّ ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق. آنوقت برای اینکه این کار بر ما آسان باشد و زودتر متوجه این امر شویم و آن را فراموش نکنیم، در ماه مبارک رمضان در نوع دعاهای وارده امر حج مطرح میشود؛ آن هم با چه تعبیری و با چه بیانی! اللّهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کلّ عام ما ابقیتنی فی یسر منک و عافیة و سعة رزق و لاتخلنی من تلک المواقف الکریمة و المشاهد الشریفة.([32]) اینطور حج خواستن در دعاهای ماه مبارک رمضان هست و زیاد هم هست. و انتجعل لی الی بیتک الحرام سبیلاً حجّةً مقبولةً متقبّلةً زاکیةً خالصةً لک تقرّ بها عینی و ترفع بها درجتی.([33]) انسان در ماه مبارک رمضان چنین حجهایی را از خدا طلب میکند. خدایا حج خانه خودت را روزی من بفرما، ما ابقیتنی تا وقتی که زندهام. یعنی هر ساله، تا وقتی که زندهام. چطور؟ در وسعت رزق کامل. از هر جهت وسعت رزق داشته باشم. فی عامی هذا همین امسال. آخر این خواستهها ــ مخصوصاً در آن زمانها ــ عقلائی نیست. الآن که میبینید چقدر مشکلات است! ائمه از همه این مشکلات خبردار بودند، تمام حالات ما را در همه شرایط میدانستند. آن زمانها که خیلی سخت بوده. آخر کسی که در بلاد دور است چطور در ماه مبارک رمضان بگوید فی عامی هذا مگر با طیّ الارض میخواهد او را ببرند، یا میخواهد بر ابر سوار بشود برود، یا میخواهد روی پر ملائکه بنشیند برود، یا جنها او را ببرند؟! آخر این معلوم است که با راههای دور آن زمان، اقلاً پنج شش ماه یا بیشتر وقت لازم بوده که بتوانند برای حج حرکت کنند. و این دعاها مال همه شیعیان است، در تمام شرایط باید بخوانند. آخر دعائی که از نظر ظاهر امکان ندارد، چرا باید خدا را به آن دعاء
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 32 *»
خواند و از خدا خواست؟ فی عامی هذا در ماه رمضان بگوید خدایا همین امسال من از تو حج میخواهم. جا دارد که به او بگویند: همین امسال حج میخواهی؟ مگر چقدر به موسم حج مانده؟ آخر چطور در این دو ماه برای تو میسر است که به حج برسی؟ ای بنده خدا، این چه خواستهای است که از خدا داری؟ اللّهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام هرساله یعنی چه؟ آخر تو مریضی داری، خدا هم که از مریضیت خبر دارد. تو بیپولی داری، خدا که از بیپولیت خبر دارد. تو زمینگیر شدن داری، پیر شدن داری، آخر چطور میشود؟ و فی کل عام ما ابقیتنی در همه سالها، تا وقتی که خدایا مرا در روی زمین زنده و باقی میداری. فی یسر منک و عافیة اینطور هم که مثلاً مرا روی تخت بگذارند و ببرند، نه. روی دوششان حمل کنند، نه. فی یسر منک و عافیة اولاً خیلی آسان. آخر چطور آسان میشود؟ با این مرکبهای الآن مثل هواپیما که با این وضع است حجاج خسته میشوند، مدتی باید خستگی بگیرند. وضع آن زمانها که دیگر معلوم است. و عافیة از هر جهت هم عافیت باشد، هیچ گرفتاری و مشکلی ابداً نباشد. و سعة رزق رزقم هم خیلی باوسعت باشد که خودم و دیگران هیچ محتاج نباشیم. و لاتخلنی من تلک المواقف الکریمة و المشاهد الشریفة خدایا مرا از آن مشاهد و امکنه مبارکه خالی نگذار. آن مکانها از من خالی نشود، من همیشه آنجا باشم. خوب، تو زن داری زندگی داری، تو باید به خانه و زندگیت برگردی، کسب و کار داری، حجّ را که انجام دادی باید برگردی. میگوید نه، و لاتخلنی من تلک المواقف الکریمة و المشاهد الشریفة من از آنجاها دور نباشم، همیشه همانجاها باشم. و با وجود این؛ و زیارة قبر نبیک صلواتک علیه و آله با زیارت پیغمبر اکرم؟ص؟ هم ضمیمه شود. و انتجعل لی الی بیتکالحرام سبیلاً خدایا یک راهی هم برای من به سوی خانه خودت قرار بده، که به این شکل باشد: حجة مقبولة متقبلة زاکیة خالصة لک حجی که از هر جهت سالم باشد، مورد قبول و مورد عنایتت باشد، برای تو خالص باشد. تُقرّ بها عینی چشمم را به این حج روشن کنى و ترفع بها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 33 *»
درجتی درجهام را به واسطه این حج بالا ببرى. آخر این کدام حج است؟ کدام خانه است؟ حجّ این طوری برای چه کسی میسر است؟ برای خود معصومین ما چندتا حج ذکر شده؟ آن بزرگوارانی که مثل امام مجتبی و پیغمبر اکرم تا اندازهای آزاد بودند چند حج انجام دادند؟ حضرت امیر چند حج انجام دادند؟ بعضی از ائمه مانند موسی بن جعفر ؟ع؟ که چهارده سال سیزده سال یا هفت سال در زندان به سر میبردند. به حسب ظاهر که نمیشد حج بروند. این دعاها را خودشان تعلیم ما روسیاهان کردهاند که ما از خدا بخواهیم، آیا خودشان نمیخواستند؟ پس این یک امری و یک مطلبی است که باید شخصی که دعاء میکند در ماه مبارک رمضان به فکر بر بیاید که اینها چیست که من از خدا میخواهم؟ این کدام خانه است؟ این کدام راه است؟ این چه حجی است؟
آری، اینها همه در واقع بیان این است که تو باید خانه خدا را قصد کنی، تو باید همیشه خود را مجاور خانه خدا بدانی و راه به خانه خدا داشته باشی، باید راه تو به خانه خدا بسته نشده باشد، بین تو و خانه خدا فاصله و دوری نباشد، آنجاها از وجود تو خالی نباشد، آنجاها از وجود تو پر باشد. اینها همه اشاره است به همان خانههای حقیقی و نورانی و حقایق الهیه که مقامات و شئونات ولایتی محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. در واقع این را انسان دارد از خدا تقاضا میکند. آهنگ خانه خدا این است که انسان به فکر باشد. عبارتهای دیگری هم داریم.
در همین دعاها طور دیگری هم همین خواهش اظهار شده. و اجعل لی مع الرسول سبیلا خدایا برای من با پیغمبرت یک راهی قرار بده، من به پیغمبرت یک راهی داشته باشم که از آن راه دستم به ذیل عنایت او و دامن مبارکش برسد. آن راهی که راه به سوی رسولالله است چیست؟ وجود مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. همچنان که خدا در قرآن خبر میدهد از قول کسانی که اینها راه خودشان را به رسولالله بستند، دست از امیرالمؤمنین برداشتند و بیراهه را راه به سوی رسولالله قرار
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 34 *»
دادند. ابیبکر که راه به سوی خدا نیست، عمر که راه به سوی خدا نیست، عثمان که راه به سوی خدا نیست، معاویه و یزید که راه به سوی خدا نیستند، خلفای بنیامیه و بنیالعباس لعنةالله علیهم اجمعین که راه به سوی رسولالله نیستند. آمدند دست از ائمه معصومین؟عهم؟ برداشتند و به اینها متمسک و متوسل شدند، دست به دامن اینها زدند. اینها همه بیراهه هستند، اینها به رسولالله منتهی نمیشوند، اینها ــ نعوذبالله نعوذبالله ــ به یک ساحر و کاذب و مجنون منتهی میشوند. اینکه ابوبکر میگفت من خلیفه پیغمبر هستم، کدام پیغمبر؟ همان پیغمبری را که خدا فرستاده؟ اگر بگوید آری، من خلیفه و جانشین آن پیغمبری هستم که خدا فرستاده است، میگوییم که خدا به آن پیغمبر دستور داد علی را به عنوان جانشین خودش معرفی کند. فرمود یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک. به حسب قرائت اهلبیت بلّغ ما انزل الیک من ربک فی علیٍّ فان لمتفعل فمابلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس.([34]) این پیغمبر خدا است که جانشینش مشخص است، جانشینش امیرالمؤمنین است. اما آنی که ابوبکر میگوید من جانشین او هستم، او پیغمبر خدا نیست، از نظر خود ابیبکر هم او پیغمبر خدا نیست، خود ابوبکر هم او را ساحر میدانست، یک آن به رسالت او ایمان نیاورده بود، یک آن او و رفیقش به رسالت و نبوت محمد؟ص؟ اقرار نکرده بودند. عمر هم همینطور بود. میفرماید: والله لمیؤمنا بالله طرفة عین([35]) به خدا سوگند این دوتا ــ یعنی ابیبکر و عمر ــ یک چشم به هم زدن به خدا ایمان نیاوردند، یک چشم به هم زدن به رسالت رسولالله ایمان نیاوردند. حالا این راه به سوی پیغمبر است؟ این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 35 *»
میشود راه به سوی پیغمبر باشد؟ بعدیها هم همینطور بودند. مگر ابوحنیفه و شافعی و احمد بن حنبل و مالک راههای به سوی رسولالله هستند که سنّی دینش را و احکام دینش را از آنها میگیرد؟ ابوحنیفه که راه به سوی رسولالله نیست، راه به سوی خدا نیست. از این جهت در همین دعاهای وارده در ماه مبارک رمضان از خدا میخواهیم و اجعل لی مع الرسول سبیلا خدایا یک راهی برای من به سوی رسولت قرار بده، که من از آن راه دستم به دامن آن بزرگوار برسد و مشمول شفاعت و عنایتش گردم.
در قرآن اشاره میفرماید به احوال آنانی که این راه را بر خودشان بستند و خودشان به خیال خود راهی به سوی رسولالله باز کردند که در واقع بیراهه بود، آن راهها آنها را به رسولالله نمیرساند بلکه آنها را به اسفل درک نیران میرساند. خداوند در قرآن از قول اولی حکایت میفرماید، وقتی که در جهنم آن عذابهای آخرت را میبیند دادش بلند است لیتنی لماتخذ فلاناً خلیلاً([36]) ای کاش من دومی را رفیق خودم نگرفته بودم. البته این ملعونها آنی به هم علاقه نداشتند، یک آن به یکدیگر محبت حقیقی نداشتند، در دل یک آن با هم صمیمیت نداشتند، همیشه با هم عداوت داشتند، عمر با ابوبکر، ابوبکر با عمر؛ اما به حسب ظاهر خیلی متحد بودند. چنان با هم یکی شده بودند که در وقت بیعت، عمر به ابوبکر گفت دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم، ابوبکر گفت نه تو دستت را دراز کن تا من با تو بیعت کنم. گفت نه، شما پیرمرد هستید، یار رسولخدا در غار بودهاید، خیلی حرمت دارید؛ آن وقت بیعت کرد. اما در واقع یک آن اینها با هم خوب نبودند. حالا همین رفاقت و خلّت ظاهری که با یکدیگر داشتند، همین را خداوند خبر داده که در قیامت اظهار میکند لیتنی لماتخذ فلاناً خلیلاً ای کاش من دومی را برای خودم رفیق و دوست و خلیل انتخاب نکرده بودم. یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا ای کاش من با پیغمبر یک راهی پیدا میکردم، یک راهی اخذ میکردم. یعنی ای کاش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 36 *»
دست از امیرالمؤمنین برنمیداشتم.([37]) آنجا به شقاوت خود اقرار میکند و اینکه خودش شقاوت را برای خودش پسندید و اختیار کرد. خداوند کاملاً اتمام حجت بر تمام اینها کرده بود، خودشان به خواست خودشان خود را به درکات نیران رسانیدند و به شقاوت ابدی مبتلا کردند. و سرّش هم همین بود که این راه به سوی رسولالله را که راه به سوی خدا است بر روی خود بستند و قبول نکردند.
پس در ماه مبارک رمضان که اینقدر برای حج خانه خدا با اینهمه شرطها و قیدها دعاء کردیم، مگر میشود که این خانه ظاهری مراد باشد؟ البته خود اشتیاق به این خانه و شوق به زیارت این خانه اقتضاء میکند که انسان به اینطور دعاء بکند. اما اینقدر سماجت و اینقدر اصرار و الحاح و با این شرطها؛ اینها نشان میدهد که پس باید یک امر دیگری مراد باشد، یک مقصد دیگری در کار باشد؛ و این خانه ظاهری در واقع رمز آن است. اگرچه خیلیها به واسطه کوتاه بودن فکرشان و سبکبودن مغزشان فکر میکنند ائمه؟عهم؟ در این دعاها همین خانه ظاهری را اراده کردهاند. اگر تنها همین خانه ظاهری مراد باشد، اینطور حرفزدن ــ نعوذبالله ــ خیلی سفیهانه است. آن هم در اوقات شریفه ماه مبارک رمضان. در آن شبها و روزها انسان درِ خانه خدا برود، و آن وقت چیزی را بخواهد که به حسب ظاهر نشدنی است. خدا هم که امور نشدنی را انجام نمیدهد. خیلی از چیزها هست که به حسب عادی شدنی است ولی چون انسان از راهش وارد نمیشود میفرمایند خدا دعائش را مستجاب نمیکند. یکی اینکه کسی زنش نااهل باشد و اذیتش کند، دعاء کند و بگوید خدایا شرّ این را از سر ما کم کن. حاجت این شخص برآورده نمیشود.(2) ننشین دعاء کن، این دعاء بیجا است، این حاجت برآورده نمیشود. خدا طلاقش را به دست تو قرار داده، برو طلاقش بده که برود پی کارش. زنی که اطاعت از شوهر نکند بلکه بخواهد شوهر مطیع او باشد، هر لباسی خواست شوهر بیچاره باید تهیه کند، هر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 37 *»
طور خواست راه برود، هر کجا خواست برود، این که زن نشد. الرجال قوامون علی النساء خدا این طور قرار داده. خدا نفقه را بر شوهر واجب کرده، فقط باید خوراکت را بدهد، لباست را بدهد، و تو باید اطاعت کنی. این قرار الهی است. حالا زن سرکشی کند، ناشزه شود، مرد هم دائماً جوش بخورد نه کارش را بفهمد نه بازارش را بفهمد نه چک و سفتهاش را بفهمد، همیشه در فکر خانه و اوضاع خانه باشد. بعد هم دائماً خدمت حضرت رضا برود که آقا شرّ این را از سر ما کم کنید. خداوند کمکردن شرّش را به دست خودت قرار داده، برو طلاقش بده خودت را راحت کن. میگوید بچههایم را چه کار کنم؟ پس دیگر بسوز و بساز، صبر کن.
(حضرت هود علی نبینا و آله و علیهالسلام زن بدی داشت، که آن حضرت را اذیت میکرد و حضرت صبر میکرد و او را رها نمینمود. روزی گروهی درِ خانهاش آمدند و درخواستی داشتند، زنش که گیسسفید یکچشمی بود آمد در خانه و گفت شما کیستید؟ گفتند ما از فلان بلاد آمدهایم، بلاد ما دچار قحطی و بیآبی شده، ما آمدهایم از هود درخواست نماییم که دعاء کند و از خداوند بخواهد برای ما باران ببارد و بلاد ما آباد و سرسبز گردد. گفت: اگر دعاء هود مستجاب میشد برای خودش دعاء میکرد، زراعتهای او همه از کمی آب سوخته است. گفتند هود کجا است؟ گفت در فلانجا است، آمدند نزد هود و خواسته خود را گفتند، حضرت هود آماده نماز شد، نماز خواند و برای آنها دعاء کرد و بعد فرمود به شهرهای خود برگردید که باران برای شما باریده و شهرهای شما سرسبز شده است. عرض کردند یا نبیالله ما چیز شگفتانگیزی دیدیم. فرمودند چه دیدید؟ گفتند در منزل تو زن گیسسفید یکچشمی دیدیم که به ما گفت کیستید و چه میخواهید؟ و ما جریان خود و خواسته خود را گفتیم، آن زن به ما گفت: اگر هود دعائی مستجاب دارد درباره خودش دعاء کند که زراعت او از بیآبی سوخته است. حضرت هود؟ع؟ فرمود: او همسر من است و من دعاء میکنم که خداوند او را باقی بدارد. عرض کردند چرا چنین میکنی؟
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 38 *»
فرمود: از این جهت که خداوند مؤمنی نیافریده مگر آنکه برایش دشمنی است که او را اذیت میکند و دشمن من همین زن است، پس دشمن من در اختیار و در ملک من باشد و من بر او مسلط باشم بهتر از این است که من در اختیار و در ملک او باشم و او بر من مسلط باشد.)([38]) ببینید هود ننشست دعاء کند که خدایا این زن را اصلاح کن، خدایا محبت ما را در دلش قرار بده. ایشان پیغمبر خدا بود، چهبسا دعائش هم مستجاب میشد. راهش همین راههای عادی است و در اختیار ماها هم هست، میفرمایند اگر از غیر راهش بروی فایدهای ندارد هرچه هم دعاء بکنی مستجاب نمیشود.
امر دیگر این است که خدا متکفل شده به تو رزق بدهد، اما اگر رفتی در خانه به پشت خوابیدی و مرتب دعاء کردی اللّهم ارزقنی، اللّهم ارزقنی؛ گرسنگی هم میکشی و به درک هم میروی میمیری و هیچ اجر هم نداری، بعلاوه مؤاخذه هم میشوی. خدا متکفل رزق شده اما راه طلب رزق را هم قرار داده فرموده خودت را در معرض رزق قرار بده خدا رزق را به تو میرساند. حتی فرمودند راههایی را که احتمال میدهی رزقت را خدا از آن راهها به تو میرساند آزمایش کن، ببین از کدام راه راحتتر و بهتر و بیشتر به تو میرساند، آن راه را برو.([39]) اما حالا این شخص یک راهی را انتخاب کرده و فکر میکند که رزقش از همین راه است، دائماً جان میکند و روز به روز در کمی رزق بیشتر غرق میشود. پس این کار را رها کن، پی کار دیگری برو که احتمال میدهی رزقت در آن باشد، شاید رزقت در آن است. احترام پدر را بهانه میکند، میگوید نه این شغل پدری ما است، خوب نیست رهایش کنیم. این حرفها چیست؟ خداوند برای طلب رزق راه قرار داده، برو امتحان کن. میفرماید راههای رزق را آزمایش کن، ببین در کدام راه و از کدام راه رزقت به تو راحتتر میرسد همان راه را انتخاب کن. متأسفانه ما اینطور نیستیم. یا خودش دعاء میکند، یا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 39 *»
دائماً میگوید آقا دعاء کنید، آقا یک دعائی برای گشایش کار ما بنویسید. آقا، دعاءنوشتن برای گشایش کار شرایط دارد. من هم ناچار میشوم، به بعضیها میگویم آقا روی پوست آهو باید نوشته بشود برو پوست آهو تهیه کن. این هم باید این طرف و آن طرف بگردد. باز وقتی که آمد میگویم این پوست گوسفند شکاری نباشد؟ احتمالاً پوست گوسفند شکاری است باید آهو باشد، چون فرمودهاند باید روی پوست آهو نوشته بشود. پیش من که اینقدر میآید پیش امام رضا چقدر میرود؟ چقدر دعاء میکند؟ آقا یک ذکری برای توسعه رزق بفرمایید. شرایط دارد، بدون شرایط فایدهای ندارد. اینها اینطوری که ما فکر میکنیم نیست.([40])
پس میبینید که امور خیلی عادی و شدنی را اگر انسان از راهش نرفت نتیجهای نمیگیرد. هر چه تلاش کند، هرچه دعاء کند، هر چه ختم قرآن بردارد، هرچه دعاء مجرّب بخواند، نتیجهای نمیگیرد.
شخصی خدمت آقای مرحوم آمده بود و از ایشان خواسته بود که آقا یک دعائی به من مرحمت بفرمایید که برای فلان حاجت مجرّب باشد. ایشان هم جواب فرموده بودند که من یکچنین دعائی سراغ ندارم که مجرب باشد و رد نشود. بعد میفرمایند که تو فکر میکنی دعاء منتر است؟ همچنان که منترخوانها منتر میخوانند و مار را محصور و مسحور میکنند، حالا این دعاها هم خدا را منتر میکند؟ منتر خدا گیری است نعوذبالله که خدا را دست بسته در اختیار تو بگذارد که به واسطه این دعاء مجرّب هر کار دلت میخواهد خدا هم بکند؟ این طور نیست.([41]) تازه خیلی از دعاهایی که به آن دستور داده شده در زمان خود ائمه اثر نمیکرده. میفرمودند برو این دعاء را بخوان. میرفته میخوانده و نتیجهای هم نمیگرفته. اینطور نیست که دعاء حتم کند بر خدا که باید حاجت برآورده بشود، اینطور نیست. هر کاری راهی دارد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 40 *»
پس خیلی از امور با اینکه عادی و شدنی است، میبینیم که اجابت دعاء درباره آن امور اینطوریها است، پس اجابت دعاء شرایط دارد. آنوقت ما بیاییم در شب و روز ماه مبارک رمضان با آن شرافت اوقات و وعده استجابت، این دعاها را بخوانیم! در صورتی که ماه مبارک رمضان ماه استجابت دعاء است. همچنانکه ماه آمرزش گناهان است و ماه رحمت حقتعالی است ماه استجابت دعاء هم هست. و دعاها هم که از معصومین سلام الله علیهم اجمعین رسیده، و معلوم است چه نورانیت و برکتی دارد. آنوقت مؤمنین با بصیرت، با اعتقاد، با تسلیم، با صدق باطن، مینشینند این دعاها را میخوانند؛ پس باید بدانند این حج چیست که تو از خدا میخواهی؟ مگر با این شرایطی که عرض کردم این شدنی است؟ پس اینها یک مطلب دیگری است، حج این خانه ظاهری مراد نیست. اگر این خانه ظاهری مراد بود، نمیشد اینطور انسان با خدا سخن بگوید و از خدا طلب کند.
پس مقصود این است که خدایا آنی مرا از وجود امامم جدا مکن. خدایا بین من و امامم که خانه تو و محل انوار تو است، و حج او و قصد و آهنگ خضوع و خشوع در نزد او، در واقع حج و آهنگ خانه تو است؛ بین من و او فاصله نینداز. اولین ظهور و اولین تجلی او همین دین او است، همین امر و نهی او است، همین مقام کبریائیت او است، همین نور کبریائیت و بزرگی ظاهری او است؛ لااقل در نزد امر و نهی امامم خاضع و خاشع باشم، فرمان او را اطاعت کنم، اهل فهم و اهل حیاء و عصمت و اهل دین و دیانت باشم، عمرم را به بطالت نگذرانم. مخصوصاً در سنین جوانی، زن و مرد عمرشان را به لهو و لعب نگذرانند، جوانی خود را به دوری از اولیاءالله و بیگانگی با دین خدا کهنه نکنند. خیلی مشکل است.
اینها را داریم تقاضا میکنیم و از خدا میخواهیم. در ماه مبارک رمضان این زمینهها فراهم میشود. اول ماه شوال اول قصد خانه خدا است، ماههای حج شروع میشود. در اینجا هم عملاً تکلیف شروع میشود که هر کس استطاعت دارد باید
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 41 *»
حرکت کند. آنوقت از خدا میخواهیم که خدایا ما فهمیدیم که حج حقیقی قصد خانههای حقیقی تو است، حج حقیقی خضوع و خشوع در نزد نور امام است؛ خدایا از تو استطاعت میطلبیم، از تو توفیق میطلبیم، مایه و سرمایه میخواهیم، زاد و توشه و راحله میخواهیم، تمام شرایط این سفر را از تو طلب میکنیم، خدایا به ما کرامت کن. از خدا باید بخواهیم. با توجه به این مسأله، در واقع همه این دعاها طلب استطاعت از حقتعالی است. خدایا این توفیق را به ما بده و ما را کمک کن در اینکه این خانهها را قصد کنیم، یعنی مقام کبریائیت تو را در مقام امامت اماممان حجتمان ولیمان و آقامان امام زمان صلواتالله و سلامه علیه قصد کنیم، قصد این مقام را و قصد احترام به این مقام و خضوع و خشوع در نزد این مقام را داشته باشیم. حج واقعی این است.
امیدواریم خداوند همه ما را از حجگزاران واقعی در همه دوران عمرمان قرار دهد، توفیق اطاعت و انقیاد و تسلیم در برابر این بزرگواران را به همه ما کرامت کند، انشاءالله چشممان به نورشان روشن باشد، و همچنانکه مرهون عنایتشان بودهایم، تا هستیم و زندهایم انشاءالله عنایتشان را خدا از ما دریغ نفرماید، و بعد از مردن تا دامنه قیامت و همینطور تا جایی که سرنوشت ما است ــ که انشاءالله درجات بهشت است ــ آنی خداوند دست عنایت این بزرگواران را از سر ما برندارد، طاعات ناقابلمان را به فضل و کرمش قبول بفرماید، معصیتها و نافرمانیهای همه ما را به فضل و کرمش ببخشد و بیامرزد، درجات بزرگانمان عالی است متعالی بفرماید، ما را قدردان عنایاتشان و زحمات و تعالیمشان قرار بدهد، انشاءالله از علومشان بهرهمند شویم و توفیق عمل به فرمایشاتشان را پیدا کنیم. امیدواریم خداوند خیر دنیا و آخرت را برای ما و همه برادران و خواهران ایمانیمان مقدر بفرماید، بلاء را از ما و همه ایشان به فضل و کرمش دور گرداند، زیارت خانه خودش و قبور اولیائش را نصیب همهمان بفرماید.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 42 *»
مجلس 3
6شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 43 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد شوال و ذیقعده و ذیحجه ماههای قصد خانه خدا و ماههای حج است. تکلیفی که خداوند در این ماهها بر اهل استطاعت قرار داده این است که آهنگ خانه خدا کنند و به قصد خانه خدا از وطن خود و مسکن خود حرکت کنند، و جمیع امور خود را واگذارند، و از آنچه به آن بستگی دارند دل بکنند و به سوی خانه خدا حرکت کنند. بعد از ماه مبارک رمضان که ماه اول سال است در این ماههای شریف این تکلیف را خداوند مقرر فرموده؛ و اذّن فیالناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر. چون خداوند از حال بندگانش خبر داشت که به خانه او علاقه و محبت دارند و کشش به سوی خانه خدا جزء فطرت آنها و جِبِلّی آنها است، همچنان که فرزند به مادر علاقه و بستگی دارد و به حسب فطرت به سوی مادر کشش دارد، با مادر انس دارد.
از این جهت میبینیم حضرت امیر صلواتاللهعلیه انس کودک را با پستان مادر قویترین و عمیقترین انسها در این عالم معرفی میفرمایند. آن وقتی که از انس و علاقهاش و بستگیاش به مرگ سخن میگوید، و اینکه علی؟ع؟ از مرگ نمیترسد،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 44 *»
وحشت از مرگ و رفتن ندارد، بلکه مأنوس با مرگ است؛ میفرماید ان ابن ابیطالب لآنس بالموت من الطفل بثدی امه([42]) همانا فرزند ابوطالب انسش به مرگ از انس طفل و کودک به پستان مادرش بیشتر است. معلوم میشود که اگر انسی عمیقتر و طبیعیتر و فطریتر از انس فرزند به مادر و به پستان مادر میبود امام؟ع؟ آن را ذکر میفرمودند و انس خود را به مرگ بیشتر از آن معرفی میفرمودند. پس همینکه این فرمایش را فرمودهاند و این نمونه را انتخاب کردهاند نشان این است که این انس طبیعیترین و فطریترین انسها و کاملترین انسهای غریزی و فطری در میان انسهای بشری نسبت به متعلقات خود است.
حال چون موجودات این عالم، موالید این زمینند، و میدانیم که تمام بقعههای این زمین فرزندان و کودکان کعبه و محل کعبه هستند. زمین خانه خدا برای تمام بقعههای زمین و آنچه که از زمین میروید مادر است، آنها هم فرزندان همین زمین کعبه به شمار میروند. پس زمین کعبه حکم مادر را دارد و واقعاً هم مادر است. خداوند زمین را از زیر کعبه پهن فرموده، پس زمین کعبه نسبت به تمام بقعههای زمین حکم مادر را دارد، و موجودات زمینی هم چون به زمین بستگی دارند و از زمین موجود شدهاند به زمین کعبه برگشت و اتصال دارند. و اگرچه ما این اتصال را نمیبینیم، ولی کاملاً اتصال برقرار است. زمین کعبه با تمام قطعههای زمین و با تمام موجودات زمینی ارتباط و اتصال دارد، بهمانند ارتباط و اتصالی که مادر با جنین و فرزندان و کودکان خود دارد. الآن هم همینطور است و با تمام موجودات زمینی بستگی دارد. اگرچه ما احساس میکنیم آزاد و مستقل روی زمین راه میرویم و به زمین کعبه کاری نداریم، کعبه یک محل دوری است، آرزوی رفتن نزد آن خانه و زیارتش را داریم، آرزوی طواف در اطراف آن خانه را داریم؛ و فکر میکنیم او از ما جدا است و ما هم از او جداییم، به حسب ظاهر خلقت کاری به زمین کعبه نداریم. اما اینچنین نیست؛ آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 45 *»
به آن ما به زمین کعبه اتصال داریم و از زمین کعبه ارتزاق میشویم، تمام نعمتهای وجودی از زمین کعبه به ما و تمام قطعههای زمین میرسد، خیر و فضل و فیض از زمین کعبه به تمام موجودات زمینی، به جمادات به نباتات به حیوانات به انسانها میرسد. پس خداوند وقتی که فرمود اذّن فی الناس بالحج، ارتباط و علاقه ما را با کعبه میدانست.
حالا به حسب ظاهر خطاب به ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام است، آن موقعی که خانه خدای تعالی را برپا ساخت و قواعد و پایههای آن را بالا آورد. و اذ یرفع ابرٰهیم القواعد من البیت و اسمٰعیل اسماعیل هم ابراهیم را کمک میکرد و با هم پایههای خانه را بالا آوردند. آنگاه بعد از آماده کردن خانه ابراهیم؟ع؟ مأموریت پیدا کرد که این تکلیف را ابلاغ و اعلام بفرماید. و أذّن فی الناس بالحج حج و قصد این خانه را در میان مردم اعلام کن. به حسب ظاهر خطاب به آن بزرگوار است علی نبینا و آله و علیهالسلام.
یکوقتی حدیثی را دیدم که نقل شده بود که در حضور پیغمبر اکرم؟ص؟ اسم حضرت ابراهیم؟ع؟ برده شد و طبق معمول که خداوند دستور داده بود و اصحاب نوعاً عمل میکردند اصحاب صلوات فرستادند. و آن دستور این بود که هرگاه اسم پیغمبری از پیغمبران برده میشد ابتداءً صلوات بر پیغمبر ما و آل پیغمبر ما؟عهم؟ فرستاده میشد و بعد صلوات بر آن پیغمبر ؛ مثلاً اگر نام موسی یا عیسی یا هریک از انبیاء برده میشد، میگفتند صلی الله علی محمد و آله و علیه، یا صلی الله علی نبینا و آله و علیه، یا علی نبینا و آله و علیهالسلام، و از این قبیل عبارات. در هر صورت، اول پیغمبرمان را میگفتند و بعد آل آن حضرت را و بعد آن پیغمبری را که نام برده بودند. در مورد حضرت ابراهیم پیغمبر اکرم؟ص؟ فرمودند اول صلوات بر ابراهیم بفرستید بعد صلوات بر من و آل من بفرستید.([43]) مثلاً بگویید علیه و علی نبینا و آله السلام یا الصلوة. از جهت حرمت و احترام به ابراهیم. خداوند هم بخصوص در قرآن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 46 *»
به موقعیت ابراهیم اشاره فرموده است ملة ابیکم ابرٰهیم([44]) ابراهیم را پدر شمرده است. این خطاب اگرچه ظاهراً به امت است، اما به حسب باطن و تأویل خطاب به آلمحمد؟عهم؟ است([45]) ملة ابیکم ابرٰهیم هو سمّىٰکم المسلمین من قبل او پیش از این شما را مسلمین نامید. پس ابراهیم خیلی شرافت دارد؛ و آثار وجودی او، آثار دیانت او و آثار معنوی او در این امت زیاد است. خیلی از آثار او در این امت هست. و اینها از برکات ابراهیم در این امت است. در دعاء سمات میخوانیم که خدایا تو برکت دادی برای ابراهیم در امت محمد؟ص؟،([46]) یعنی آنچنان این پیغمبر تو ــ ابراهیم ــ بابرکت بود که آثار برکاتش در این امت هم ظاهر شد. از نظر برکات وجودی مثل محمد مصطفی؟ص؟ و مثل ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین از آن بزرگوار و فرزندان آن بزرگوار شمرده شدهاند. این امت به شرافت وجود چنین پیغمبری و چنین امامانی سلام الله علیهم اجمعین مشرف شدند؛ حالا یکچنین پیغمبری و یکچنین امامان پر برکتی را قرآن به عنوان فرزندان ابراهیم و ابراهیم را پدر ایشان معرفی میکند. اگرچه آدم و بعضی دیگر از انبیاء هم پدر ایشان بودهاند، ولی چرا بخصوص ابراهیم ذکر میشود؟ از جهت شرافت و منزلت ابراهیم و قرابت ابراهیم است. ابراهیم خیلی قرابت داشت و به رسولالله ؟ص؟ خیلی نزدیک بود. این قرابت در شباهتهایی که ابراهیم به پیغمبر ما داشت نمودار بود. اگرچه از نظر ظاهر اقتضاء میکند که بگوییم پیغمبرمان به ابراهیم شباهت داشتند، چون پدر بود و از نظر زمان مقدّم بود و قانون توارث اقتضاء میکند که بگوییم پیغمبر ما و ائمه ما وارث ابراهیمند و شباهت به ابراهیم دارند؛ ولی از نظر معنا و از نظر واقع میدانیم که هرچه ابراهیم از کمالات ظاهری و معنوی دارد از محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. همه انبیاء همینطور بودند،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 47 *»
هرچه کمالات داشتند ــ کمالات ظاهری و معنوی ــ همه را از محمد و آلمحمد؟عهم؟ داشتند، امانت به آنها داده بودند و بعد هم به خود محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین به ارث رسید. از این جهت در زیارتهایشان هم میخوانیم السلام علی وارث آدم صفوةالله السلام علی وارث نوح نبیالله السلام علی وارث ابرٰهیم خلیلالله وارث میگوییم یعنی ارثبرنده، یعنی کسی که از آدم ارث برده، از نوح ارث برده، از ابراهیم ارث برده. حالا این ارثبردن و وارثبودن نه به این معنى است که چیزی از آنها به اینها رسید که نداشتند، این مقصود نیست. ورّاث اینطورند، وارث که میگوییم ارثی که از پدر یا مادر یا هر کسی که در شریعت مقرر شده که به وارث او میرسد، واجد آن ارث نیست، به او داده میشود آنوقت واجد میشود. این بزرگواران اینطور نبود که چیزهایی را نداشتند و از انبیاء به ارث به آنها رسید آنگاه دارای آن و واجد آن شدند. یکوقتی بحثش را داشتیم، اشاره کردیم یا بحث کردیم که مراد از این وراثت این است که همانی که خودشان داشتند ظلّش و فرعش را به امانت به انبیاء داده بودند؛ آنگاه همان فرع به خود ایشان رسید، اصلش که پیش خودشان بود آن فرع هم به ایشان رسید. پس اگر بگوییم محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین به ابراهیم شباهت داشتند، و با آن بزرگوار قرابت داشتند، به حسب ظاهر درست است چون وارث او هستند و از او هم کمالات ظاهری را و هم کمالات معنوی را ارث بردهاند. اما اگر به حسب باطن بخواهیم توجه کنیم، باید بگوییم آن بزرگوار شباهت به اینها داشت.
انی و ان کنت ابنآدم صورةً ولکن فیّ معنی شاهد باُبوّتی([47])
اگرچه به حسب ظاهر و صورت ظاهر این بزرگواران فرزندان ابراهیم هستند، اما در این بزرگواران معنا و حقیقت و واقعیتی است که شاهد و گواه این است که اینها پدر ابراهیم بودند، اصل ابراهیم بودند. چون پدر در اصطلاح حکماء همان اصل است،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 48 *»
گاهی حکماء پدر و مادر میگویند و اصل و ریشه را اراده میکنند.
پس پدر و مادر واقعی و حقیقی برای جمیع انبیاء، این بزرگواران بودند. ولی حالا به حسب ظاهر خدا میفرماید ملة ابیکم ابرٰهیم ابراهیم پدر شما است و ملت او در میان شما است، آن ابراهیم شما را پیش از این مسلمین نامید. عرض کردم که این شباهتها خیلی زیاد است، و این شباهتها اقتضاء کرده که خیلی بین این بزرگواران اتصال برقرار بشود. به حسب ظاهر هم همینطور بوده. (در زمان امیرالمؤمنین؟ع؟ و معاویه علیهاللعنة پادشاه روم از اوضاع مسلمین و اختلاف آنان در جریان حکومت باخبر شد و از نظر سیاست و تدبیر خود خواست بداند که حق با کدام طرف از ایشان است. تحقیق کرد و دانست که حضرت امیر ؟ع؟ در کوفه هستند و معاویه در شام، به خزینهداران خود دستور داد مجسمههایی که در خزائن خود داشت بیرون آوردند و آنها را بازدید کرد و گفت امیری که در کوفه است حق است و آنی که در شام است باطل میباشد. و چون نسبت به سلطنت خود در هراس بود نامهای نوشت برای معاویه که داناترین خاندان خود را نزد من بفرست، و نامهای هم برای امیرالمؤمنین؟ع؟ نوشت که داناترین خاندان خود را نزد من بفرست تا من با آن دو گفتگو کنم، و پس از آن با رجوع به انجیل که کتاب ما است نظر خود را درباره شما دو نفر اظهار نمایم که کدامیک از شما سزاوارتر به حکومت میباشید. حضرت علی امامحسن؟عهما؟، و معاویه یزید لعنهماالله را فرستادند. هنگامی که یزید لعنهالله بر شاه روم وارد شد دست و سر او را بوسید، و امام حسن؟ع؟ که وارد شدند فرمودند: الحمدلله الذی لمیجعلنی یهودیاً و لا نصرانیاً و لا مجوسياً و لا عابد الشمس و القمر و لا الصنم و البقر و جعلنی حنیفاً مسلماً و لمیجعلنی من المشرکین تبارک الله رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین. و آنگاه حضرت نشستند و چشم مبارکشان را بالا نکردند. پادشاه که حضرت و یزید را دید آنان را خارج کرد و هریک را جداگانه در اتاقی قرار داد که با یکدیگر نباشند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 49 *»
نخست یزید را خواست و دستور داد سیصد و سیزده صندوق آوردند که در آنها تمثالهای پیامبران بود. و ظاهراً مجسمههایی([48]) بوده که هنرمندان رومی آنها را بر اساس شمائل پیامبران که در کتابها نوشته شده بود ساخته و آنها را به زینتهای مخصوص هر پیامبر مرسلی زینت نموده بودند، و یا نقاشیها بوده که کشیده بودند. پس از آن یکی از آنها را از صندوقی بیرون آورد و به یزید لعنهالله نشان داد و خواست که آن را معرفی کند، یزید لعنهالله نشناخت. چندتا از آن مجسمهها را یکی پس از دیگری از صندوقها بیرون میآورد و به آن ملعون نشان میداد و میخواست که آنها را معرفی نماید و آن ملعون پاسخ آنها را نمیدانست. آنگاه امام حسن؟ع؟ را خواست، حضرت تشریف آوردند. پادشاه عرض کرد که من نخست یزید را خواستم تا بداند که شما میدانید آنچه را که او نمیداند و پدر شما میداند آنچه را که پدر او نمیداند، پدر شما و پدر او برای ما توصیف شدهاند، من در انجیل نگاه کردم دیدم در آن نوشته محمد رسولالله است (؟ص؟) و علی وزیر است (؟ع؟). پس از آن در اوصیاء (؟عهم؟) نگاه کردم دیدم پدر شما وصی محمد (؟ص؟) میباشد.
امام حسن؟ع؟ فرمودند: هرچه به فکرت میرسد از آنچه در انجیل و در تورات و در قرآن یافته و دانستهای بپرس، تا پاسخت را بدهم انشاءاللهتعالی. آنگاه پادشاه همان مجسمهها را به امام؟ع؟ نشان میداد و حضرت هریک را معرفی میفرمود تا مجسمه حضرت ابراهیم؟ع؟ را نشان داد و حضرت فرمودند: هذه صفة ابرٰهیم عریضالصدر طویل الجبهة این صفت ابراهیم است که پهنسینه و کشیدهپیشانی بوده است. و حضرت مجتبی؟ع؟ شباهت زیادی به ابراهیم؟ع؟ داشتند که گویا سیبی را دو نیم کرده باشند. در قرآن هم خداوند فرموده: ملة ابیکم ابرٰهیم. و همین خصوصیت را امام؟ع؟ درباره صورت و یا مجسمه حضرت رسول؟ص؟ فرمودند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 50 *»
پس از آنکه پادشاه روم همه مجسمههای انبیاء را نشان حضرت داد و حضرت آنها را معرفی فرمود و برخی از صفات و خصوصیات آنها را بیان نمود، و همچنین مجسمههای اوصیاء و وزراء را نشان داد و حضرت؟ع؟ معرفی فرمود، عرض کرد گواهی میدهم که شما اهل بیت محمد (؟ص؟) هستید و علم اولین و آخرین به شما داده شده است.
در پایان مجسمهای را به حضرت نشان داد که چهرهای باز و درخشان داشت، حضرت نگاهی فرمودند و گریه شدیدی کردند. پرسید چرا گریان شدید؟ فرمودند این صفت (نقش) جدّ من محمد؟ص؟ است. آنگاه برخی از اوصاف و خصوصیات ظاهری و معنوی و برنامههای حضرت، و برخی از متعلقات حضرت را بیان کردند که از جمله خصوصیات ظاهری آن حضرت این بود: عریض الصدر، طویل العنق، عریض الجبهة.([49])
و در حدیث رسیده است که امام مجتبی؟ع؟ از سر تا سینه به حضرت رسول؟ص؟ شباهت داشتند.([50]) پس تعبیر بسیار بجایی است که گفته میشود، مانند سیبی که دو نیم کرده باشند. و اینکه در میان میوهها سیب انتخاب شده در این تعبیر و تشبیه شاید تعمدی بوده که موقعیت این میوه در میان میوهها یادآوری شود. سیب میوهای خوشبو و زیبا و بسیار مورد توجه ائمه؟عهم؟ بوده است. فرمودهاند: ما خاندان رسالت بیماریهای خود را با سیب مداوا میکنیم. بوی تربت امامحسین؟ع؟ بوی سیب است، همان سیبی که با بِه و انار از بهشت برای ایشان در زمان رسولالله؟ص؟ آورده شد و سیب آخری آنها بود که حضرت در کربلاء خوردند. و امام سجاد؟ع؟ فرمودند: هرکس از شیعیان زائر ما میخواهد آن بو را استشمام نماید، در هنگام سحرها ــ اگر خالص باشد ــ از خاک قبر حضرت استشمام خواهد نمود.(([51])
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 51 *»
ابراهیم را همه اهل ادیان احترام میکنند، نزد اهل تمام ادیان آسمانی ابراهیم محترم است و شرافتش و منزلتش در میان انبیاء؟عهم؟ معلوم است، خیلی شریف است. از این جهت پادشاه روم به فضائل این بزرگواران و عظمت و جلالت شأن حاملان رسالت صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین اقرار کرد. پس ابراهیم هم به حسب ظاهر و هم به حسب باطن شباهتهای فراوانی به رسولالله و ائمه هدی؟عهم؟ داشته. عرض کردم، از نظر باطن اینطور تعبیر میآوریم. از نظر ظاهر این بزرگواران به ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام خیلی شباهت داشتند. از این جهت یکی از برکات وجودی ابراهیم، خود همین شباهتها است. و میدانیم این شباهتها خیلی تأثیر دارد. خود خلقتهای ظاهری را خداوند برای بعضی از امور سبب قرار میدهد. در روایات ما هم رسیده، میفرماید چشمهایی که مشکی و درشت است، حدقههای سوداء؛ معلوم است که اینها زیبایی صورت است، زیبایی صورت را اقتضاء میکند. میفرماید اطلبوا الخیر عند الحدقة السود([52]) یعنی خیر را در نزد چشمهای درشت مشکی طلب کنید، که خداوند خیر را در آنجا قرار داده. در روایات از این قبیل فرمایشات داریم. یا زیبایی صورت؛ میفرمایند خداوند همچنانکه ظاهر صورتها را زیبا قرار میدهد خیر را هم در نزد ایشان قرار میدهد.([53]) پس خود همین خلقتهای ظاهری اقتضاءات و تأثیراتی دارد، و این تأثیرات را خدا قرار داده. و این بزرگواران که به حسب ظاهر وارث ابراهیم بودند و شباهتهای ظاهری به ابراهیم داشتند، میبینیم زیبایی و جمال ائمه ما در تاریخ بشریت بینظیر است. اگر گندمگون بودند زیبا بودند، اگر سفید بودند زیبا بودند، سبزه بودند زیبا بودند، چاق بودند زیبا بودند، لاغر بودند زیبا بودند، در تمام حالات و همه خصوصیات این بزرگواران زیبا بودند. وقتی شما میشنوید که اباالفضل صلوات الله علیه از کثرت زیبایی قمر بنیهاشم هستند،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 52 *»
ماه بنیهاشم هستند؛ این زیبایی را این بزرگوار از چه کسی داشتند؟ امامحسین؟ع؟ هرگاه در جمعی بودند، از زیبایی مشخص بودند و از دیگران جدا میشدند. زیبایی حضرت جلب توجه میکرد. حتی اگر حضرت در شب تاریک از جایی میگذشتند از شدت درخشندگی صورت و زیبایی چهره مبارکشان شناخته میشدند که امام حسین هستند.([54]) نه اینکه نور بدرخشد، نه، حالت عادیشان اینطور بود. احتیاج نبود نور از صورتشان بدرخشد. از پیغمبر ما پرسیدند که آیا یوسف از شما زیباتر بود یا شما از او زیباترید؟ فرمود یوسف اصبح منی و انا املح منه([55]) یوسف صباحتش بیشتر بود و من ملاحتم بیشتر است؛ به اصطلاح نمکیبودن، ملاحتم بیشتر است. اللهم صل علی محمد و آلمحمد.
آری، پس اینها برکات است و همینها آثاری دارد. علاوه بر وجود مبارکشان و آثار ولایتیشان، خود نگاهکردن به صورت مبارکشان و مجاورت با ایشان دارای آثار و برکاتی بود. طلب خیر هم که همه از ایشان میکردند و به خیر دنیا و آخرت نائل میشدند. پس این شباهتها، برکتهایی را در میان این امت اقتضاء میکرد. آری، از برکات حضرت ابراهیم در این امت و بر این امت وجود مبارک رسولالله و ائمه هدی؟عهم؟ و شباهتها و معنویتهایی بود که این بزرگواران به حسب خلقت ظاهری و قانون وراثت ظاهری وارث از آن حضرت بودند. به حسب معنا هم که معلوم است تمام صفات پسندیدهای که ابراهیم داشت از این بزرگواران گرفته بود، و به حسب ظاهر هم هرچه این بزرگواران از صفات نفسانی و خُلقیات داشتند باز از برکات ابراهیم در میان این امت بود. همچنان که این بدن ظاهراً از پدر و مادر ارث میبرد و وارث شباهتهای ظاهری است، صفات نفسانی را هم ارث میبرد. ژنها کارشان و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 53 *»
اقتضائشان همین است که این شباهتهای ظاهری را به فرزندان منتقل میکنند؛ همچنین صفات معنوی را هم همانها به فرزندان منتقل میکنند. یعنی اگر زیبایی یا زشتی، بلندی یا کوتاهی، چاقی یا لاغری، درشتی یا ضعیف و نحیف بودن و از این قبیل، اینها را ژنها به فرزندان منتقل میکنند، صفات معنوی را هم مثل سخاوت، بخل، حسادت، شجاعت و امثال این صفات را هم همین ژنها منتقل میکنند. رسولالله؟ص؟ دستور فرمودند انظر فی ایّ نصاب تضع ولدک فان العرق دسّاس([56]) وقتی میخواهید ازدواج بکنید خوب فکر کنید که با چه خانوادهای ازدواج میکنید؟ آیا خانوادهای اصیلند یا نه؟ از نظر فامیلی سالمند یا غیر سالم؟ نجیبند یا غیر نجیب؟ این خصوصیات را در نظر بگیرید آنوقت ازدواج کنید. از جهت اینکه میخواهید از این خانواده صاحب فرزند شوید؛ پس باید ملاحظه جمیع امور را داشته باشید که فرزند خود را در میان چه قبیلهای و چه طایفهای و چه فامیلی میخواهید فراهم کنید. فانّ العرق دسّاس زیرا عِرْق دسّاس است. حالا تأویل و تفسیر عرق هرچه هست، ظاهراً با همین ژن که الآن مورد بحث است و مورد توجه دانشمندان علوم طبیعی است تطبیق میکند. و نه تنها در مورد انسانها، بلکه در حیوانها هم ژن حامل وراثت است، در مورد نباتات هم همینطور است، تمام این خصوصیات گیاهها به وسیله عرق یا ژن منتقل میشود.
گرچه اینجا جای بحثش نیست. ولی همینقدر اشاره میکنم که شباهتهایی که فرزندان به حسب ظاهر و باطن به پدران و مادران دارند، مخصوص پدر و مادر ملاصق و متصل هم نیست؛ چهبسا فرزندی به حسب وراثت از پدر چند پشت قبل ارث ببرد. در زمان پیغمبر اکرم؟ص؟ به یک زن و مرد سفیدپوستی خدا فرزند سیاهپوست داد، پدر خیلی مضطرب و ناراحت شد، نسبت به زنش بدگمان شد و از طرفی هم نمیخواست زنش را که دخترعمویش و پاکدامن بود متهم کند، زن هم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 54 *»
خیلی ناراحت بود. برای رفع اختلافشان به رسولالله متوسل شدند. پدر میگفت این فرزند از من نیست من سفیدپوستم و این سیاهپوست است، زن میگفت به خدا سوگند که من مرتکب خیانتی نشدهام و این فرزند فرزند همین مرد است. خلاصه، پیغمبر اکرم؟ص؟ را حَکم قرار دادند. آن بزرگوار میتوانستند به علم نبوت و ولایت مسأله را بفهمند و بفرمایند فرزند تو است، من میدانم، برو. اما بخصوص یک مسأله طبیعی و عادی را عنوان فرمودند. حضرت سر مبارکشان را پایین انداختند و اندکی فکر کردند و پس از آن به آسمان نگاهی نموده و رو به آن مرد، مطالبی را فرمودند که نتیجه آن این شد که شباهت این فرزند تو به یکی از اجداد پیشین تو میباشد. این فرزند خود تو است که به سبب عروقی که در همه وجود دارد این شباهت پیدا شده است. آن زن عرض کرد: «فرّجت عنّی یا رسولالله». یعنی اندوه مرا برطرف فرمودی.
این تأثیر عِرق و تأثیر ژن است. حال ببینید برکات ظاهری و باطنی ابراهیم در این امت، شباهتهای ظاهری و باطنی محمد و آلمحمد؟عهم؟ به آن بزرگوار است، که عرق و ژن اقتضاء کرد. البته عرض کردم به حسب باطن و معنا و واقعیت ابراهیم هرچه کمال داشته این بزرگواران به او دادهاند، ابراهیم در معنا وارث از این بزرگواران بوده؛ اما به حسب ظاهر خلقت، این بزرگواران وارث ابراهیمند. صفات پسندیده این بزرگواران و صفات نفسانیشان، شجاعتشان، دلاوریشان از وراثت است. (حضرت امیر؟ع؟ به برادرشان عقیل که نسبشناس بود، و انساب و اخبار عرب را میشناخت فرمودند: زنی را میخواهم پیدا کنی که از خاندان دلاوران عرب باشد تا با او ازدواج نمایم و او برایم پسر دلاوری بیاورد که یاور فرزندم حسین در کربلاء باشد. عقیل عرض کرد: با امالبنین ازدواج کن که در عرب مانند پدران او در دلاوری خاندانی نیست.)([57])
امام؟ع؟ به همان ژن و امر عِرق و انتقال صفات به فرزندان توجه داشتند که میخواستند چند برادر برای حسین؟ع؟ فراهم کنند که این چهار برادر ــ و در رأس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 55 *»
آنها وجود مبارک اباالفضل ــ آیات حسین باشند، یاوران ابیعبدالله باشند، عرصه عاشورا و عرصه کربلاء به این چهار برادر که مادرشان امالبنین صلواتاللهعلیها است زینت شود. و همینطور هم شد. گفت من در میان قبایل هرچه فکر میکنم فقط در قبیله بنیکلاب یکچنین خاندانی پیدا میشوند که اینطور باشند. چون عقیل در زمان خودش از علماء انساب بود، به اصطلاح، رجالشناس و نسبشناس و خاندانشناس بود، نسبها را خوب میدانست، نجابتهای فامیلی را خوب میدانست، از جهات مختلف فامیلها اطلاع داشت. بالاخره امالبنین را انتخاب کرد. امّالبنین علی نبینا و آله و علیها السلام خیلی شرافت دارد، این بزرگوار این خانم این خاتون خیلی کرامت دارد، خیلی عزت دارد! چنین فرزندانی که مطلوب امیرالمؤمنین بودند از او فراهم آمد که چشم امامحسین؟ع؟ به این برادران مخصوصاً به وجود مبارک ابالفضل صلوات الله و سلامه علیه روشن بود.
حالا بحث به اینجا رسید، قصد گفتن این حرفها را نداشتم، نوعاً هم متذکر بودید و میدانستید، ولی برای این یادآور شدیم که صحبت از موقعیت ابراهیم به میان آمد که در این آیه شریفه مطرح است. و در دوره حج و مناسک حج همهجا ابراهیم حاضر است، در خود حج، ابراهیم قدمبهقدم همراه حجکنندگان حاضر است، خیلی بر گردن این امت حق دارد، خیلی با برکت است، یکی از برکات او این امر حج است. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر. ای ابراهیم، تو که سر تا پا خواستار خانه ما و احترامکننده به خانه ما هستی، تو حاضر شدی زنت هاجر و فرزند یگانهات اسماعیل را در این سرزمین بیآب و علف، برای احترام خانه ما و این محل شریف بیاوری و بگذاری؛ تو باید اعلامکننده حج باشی. او برای یکچنین امری انتخاب شد. از کرامتهای او بر تمام امتها و مخصوصاً بر این امت این است که اعلام امر حج به دست ایشان و به وسیله ایشان شد. و اذّن فیالناس بالحج یأتوک رجالاً. خدا چه اطمینانی به ابراهیم میدهد. ابراهیمی که به حسب ظاهر صدایش تا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 56 *»
یک حد معینی میرود، حالا برود روی پشتبام کعبه یا روی همان سنگ بایستد و سنگ اینقدر بالا بیاید که در ارتفاع به اندازه کوه ابیقبیس بشود،([58]) و آنوقت بگوید هلمّ الی الحج ای بشر، هرکس صدای من را میشنوی و به هر طوری میشنوی، بشتاب به سوی حج. نگفت «هلمّوا» که اهل شهرش و اهل همان زمان و معاصرینش را صدا بزند، نه، هلمّ بشتاب ای بشر. آنوقت خدا صدای او را در واقع به تمام موجودات بشنواند. چون به حسب باطن همه موجودات مکلف شدند به حج خانه خدا، به حسب ظاهر هم تمام انسانها؛ چه انسانهای موجود چه آنانی که در صلب پدر و رحم مادران بودند، همه نداء ابراهیم را شنیدند که: ای اهل استطاعت، از طرف حقتعالی وظیفه دارید و مکلف هستید که آهنگ این خانه کنید و برای احترام این خانه از شهرها و مسکنهای خود حرکت کنید. خدا هم به ابراهیم اطمینان داد که تو اعلام کن، یأتوک رجالاً من بندگانم را میشناسم که چه ارتباطی با اینجا دارند! انسشان به این خانه مثل انس فرزند به پستان مادر است، مثل انس فرزند به مادر است. یأتوک رجالاً نزد تو خواهند آمد؛ رجالاً حتی پیاده، پیادهها میآیند و علی کل ضامر بر مرکبهایی که به واسطه کمی آذوقه و دوری و زحمت و مشقت راه ضعیف و نحیف شدهاند. باز هم میآیند. من کلّ فجٍّ عمیق نه از جاهای آباد و خرم، نه از جاهای راحت و با آسایش؛ بلکه از درّههای بسیار عمیق و راههای بسیار دور دعوت تو را اجابت میکنند و میآیند.
این به حسب ظاهر خطاب به ابراهیمِ میان انبیاء است، به حسب باطن هم خطاب به رسولالله؟ص؟ است که مقام ولایت را و حج خانههای باطنی و معنوی حقتعالی را اعلام بفرمایند. که در مرحله اول، اوصیاء گرامی خودشان و بعد انبیاء؟عهم؟ و بعد بزرگان دین هستند، که به حسب مراتبی که دارند خانههای حقتعالی میباشند. خلق قصد و آهنگ زیارت این مقامات را کنند که مقام ظهور
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 57 *»
کبریائیت حقتعالی و مقام امامت ایشان است. نزد این مقام حاضر شوند، و اطاعت از این مقام کنند و خدا را به تعظیم این مقام بندگی کنند، تا اینکه خدا را به بزرگی ستوده باشند.
این ماهها ماههای حج شد؛ و بعد از ماه رمضان قرار داده شد، از باب اینکه بعد از دورههای ذر خانههای خدا را از یاد بردند، آن مقامات و شئونات را فراموش کردند. حالا این تکلیف قرار داده شد که به حسب ظاهر این خانه را قصد کنند، و به حسب باطن و معنا متوجه آن مراتب شوند و دوره ذر به خاطرشان بیاید. از این جهت امیدواریم که انشاءالله ما ــ با تذکر این مباحث ــ از کسانی باشیم که حج و قصد خانههای باطنی و معنوی حقتعالی نموده باشیم و حجگزار آن خانهها به حساب آییم.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 58 *»
مجلس 4
10شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 59 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد ماههای رجب و شعبان و ماه رمضان ماههایی است که در هر سال ما را به یاد دورههای الهی میاندازد و ایامالله را به خاطر ما میآورد؛ برای اینکه تجدید عهد کنیم با آنچه خداوند در آن دورهها از اظهار انوار خود مقدر فرموده است؛ که دوره ظهور مهدی آلمحمد؟عهم؟ و دوره رجعت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و دوره آخرت باشد. در هر سال این سه ماه شریف و با فضیلت و با برکت، این دورهها را خاطرنشان ما میسازد و به ما یادآوری میکند. و الحمد لله رب العالمین به تعالیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین از این ماههای شریف احترام میکنیم و از ایامالله و روزگارهای خدایی حرمت نگاه میداریم.
عرض شد بعد از ماه مبارک رمضان متذکر این نکته میشویم که بعد از طیکردن عالمهای ذر وارد دوره دنیایی شدهایم، و با گذشتن ماه مبارک رمضان گویا ما از دورههای ذر خارج شده و با دوره جدید و دوره تازهای که دوره دنیایی است روبهرو شدهایم. ما در هر سال بعد از ماه مبارک رمضان باید متذکر این مطلب باشیم، و همانطور که وعده فرمودهاند امیدواریم از کسانی باشیم که با تمامشدن ماه مبارک
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 60 *»
رمضان از گناهان پاک و پاکیزه شده، و قصور و تقصیراتمان آمرزیده شده باشد، و انشاءالله زاد و توشه و راحله برای طیکردن این دوره سخت دنیایی فراهم کرده باشیم. این دوره دوره بسیار سختی است، و بشر در این دوره خیلی به کمک نیاز دارد. خداوند اهل ایمان را کمک میفرماید، و دستور هم داده که کمک بخواهید. در هر نمازی اقلاً دو بار سوره مبارکه حمد تکرار میشود و در آن سوره مبارکه ایاک نعبد و ایاک نستعین میگوییم. یعنی خدایا فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک میجوییم. انسان برای طیکردن این دوره دنیایی نیازمند به کمک است. باید خداوند کمک بفرماید تا این دوره به سلامتی بگذرد.
در ماه مبارک رمضان انشاءالله زمینهها و استعدادها و قابلیتها را برای مقصد اصلی در این دوره دنیایی تحصیل کردهایم. مقصد اصلی در این دوره دنیایی معرفت خدا و عبادت و بندگی او است. خدا را بشناسیم و بعد از شناختن، او را پرستش کنیم. این مقصد اصلی از این دوره دنیایی است. رسیدن به درجات عالیه معرفت و کسب قرب به درگاه حقتعالی به برکت عبادت و بندگی، اینها مقصد اصلی در این دوره دنیایی است؛ که بعد از هر ماه مبارک رمضان ما با این دوره روبهرو میشویم. یعنی نقشی که ماه مبارک رمضان در گذشتنش بر ما دارد، و نقشی که ماههای بعد از ماه مبارک رمضان تا ماه رجب دارند، بیان و توضیح این مطلب، و تکرار و تجدید این مسأله است که ما از دورههای ذر گذشتهایم و وارد دوره دنیایی شدهایم و هرچه از عالمهای ذر کسب کردهایم و برای ما زمینه و ذخیره شده، باید در این دوره دنیایی به فعلیت برسد؛ باید از مرحله زمینه و ذخیره و استعداد و قابلیت به مرحله فعلیت برسد، که هرچه از آن ذخیرهها و زمینهها و استعدادها فعلیت بیابد، همینها آخرت ما را تشکیل میدهد؛ به طوری که وارد آن عالم و آن دوره که شدیم، میبینیم که نتیجه همین دوره است. الدنیا مزرعة الآخرة([59]) دنیا مزرعه آخرت است. در فرمایش دیگری
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 61 *»
فرمودند الدنیا متجر الاولیاء([60]) دنیا محل تجارت دوستان خدا است. یعنی تمام ذخیرهها و تمام زمینهها و سرمایهها در دنیا باید به فعلیت برسد، و آخرت را باید از همین فعلیتها فراهم سازیم.
امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه درباره دوره دنیایی فرمودند الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل([61]) این دوره دنیایی روز عمل است و فردای قیامت و آخرت روز حساب است؛ آنجا حساب است و دیگر عملی نیست، به این معنا که عرض کردم وگرنه نمیشود عمل نباشد، نمیشود طاعت و بندگی نباشد. در همهوقت، در دنیا و در برزخ و در آخرت، بنده بنده است و از بندگی خارج نمیشود. و بندگی هم این است که بنده به مقتضای بندهبودن رفتار کند، رفتار کردن به مقتضای عبد بودن همان عبودیت است. پس در دنیا عبدیم، باید انشاءالله اهل عبادت و عبودیت باشیم، در برزخ عبدیم باید اهل عبودیت باشیم، در آخرت هم عبدیم و باید در عبودیت باشیم. آنجا هم عبودیت هست ولی آنجا همراه با لذت و درک لذت مناجات با حقتعالی و اولیاء او است. در این عالم اینچنین نیست. در این دوره عبادتها با زحمت و کلفت انجام میشود، با مشقت اداء میشود، تمایل نفسانی به عبادات و بندگیها نیست، بشر به حسب نفس تمایل به آزادی دارد نه بندگی و عبودیت؛ از این جهت برایش سنگین است، با مشقت و زحمت است. روی این جهت عبادت را در این عالم تکلیف نامیدهاند تکلیف مشتق از کلفت است، کلفت یعنی زحمت و مشقت. امیرالمؤمنین؟ع؟ هم فرمودند ما من طاعة الله شیء الّا یأتی فی کره هیچ عبادت و طاعتی نیست مگر اینکه با کراهت نفس همراه است. یعنی نفس نمیخواهد، آزادی را میخواهد، اطاعت و بندگی خدا را نمیپسندد، از بندگی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 62 *»
کراهت دارد، آزادی را دوست دارد. پس هر طاعتی که انجام میشود همراه با کراهت و ناراحتی نفس است. و از آن طرف فرمودند ما من معصیة الله شیء الّا یأتی فی شهوة([62]) هیچ معصیتی هم نیست مگر اینکه با خواست و تمایل نفس همراه است. یعنی نفس به معصیت و نافرمانی حقتعالی کشش و تمایل دارد. حالا اینکه عرض کردم تکالیف در دار دنیا تکالیف نامیده شده، برای این است؛ وگرنه اینطور نیست که فقط این دنیا دار تکلیف باشد و در برزخ و آخرت تکلیفی نباشد، نه، همیشه بنده نیازمند و محتاج به استمداد از حقتعالی است، و استمداد او همان بندگی او و دعاء او به درگاه حقتعالی است، و حقتعالی هم جزا میدهد و امداد میفرماید، همان امداد حقتعالی جزای اعمال است. قل مایعبؤ بکم ربّی لولا دعاؤکم([63]) بگو ای پیغمبر؟ص؟ که خدا اعتنائی به شما ندارد اگر دعاء شما نباشد. یعنی اگر خواست شما نباشد، اقتضائی در ذات مقدس خدا نیست که به کسی چیزی بدهد یا ندهد، کم بدهد یا زیاد بدهد، خیر بدهد یا شر بدهد، نعمت بدهد یا نقمت بدهد، رحمت بدهد یا عذاب بدهد؛ اقتضاء اینها در ذات مقدس حقتعالی نیست؛ اقتضاء اینها در خلق است، در خلق باید این اقتضاءات پیدا بشود، تا خدای متعال که غنی مطلق است از خزائن خود نیازمندی آنها را برطرف بفرماید و امدادشان کند. پس استمداد یک امری است از طرف تمام بندگان، هیچ بندهای نیست که آنی به حقتعالی محتاج نباشد. حتی محمد بن عبدالله؟ص؟ با آن کمال ذاتی و با آن عظمت و جلالت رتبه، آن بزرگوار هم محتاج به حقتعالی است، و از همه خلق هم احتیاجش بیشتر است، از همه خلق او به خدا محتاجتر است. چون آن بزرگوار از همه خلق خرجش بیشتر است، آن بزرگوار متکفّل جمیع کائنات است، همه سر سفره او هستند، همه محتاج به او هستند و او خود محتاج به حقتعالی است. هیچکس احتیاجش و فقر و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 63 *»
نیازمندیش به خدا به اندازه محمد مصطفی؟ص؟ نیست. ابراهیم که نامش خلیلالرحمن شده، در فقر و فاقه به درگاه حقتعالی یک شباهتی به رسولالله رسانیده است. این خُلّت در واقع همان فقر او و اظهار احتیاج او به درگاه حقتعالی است که از او سر زد، و در مقام و مرتبه خود به فقر و گدایی رسولالله به درگاه حقتعالی شباهتی رسانید. همین مقدار که شباهت رساند، خداوند او را به افتخار خلّت مفتخر کرد و خلیلالرحمن نامیده شد. خدا هم به اقتضاء همان احتیاجش و اظهار نیازش به درگاه حقتعالی او را بینیاز کرد و او بینیاز شد. همین بینیازی خُلّت او است، و همین برای او باعث مقام و منزلت و رتبه و درجه شد، و به این واسطه متکفل اموری شد. قصد نداشتم که این مطلب را عرض کنم، به مناسبت عرض کردم.
پس تکالیف همیشگی است و در همهجا هست. عبادت همان استمداد بنده است و جزایش همان امداد حقتعالی است، از این جهت نه استمداد از طرف بندگان تمامشدنی است و نه امداد از طرف حقتعالی تمامشدنی است؛ برای این استمدادها و امدادها نهایتی نیست. انسان با اعمال دست نیاز به درگاه خدا دراز میکند که خدایا من محتاجم خدایا من فقیرم. به همین اعمال داریم اظهار فقر و فاقه به درگاه حقتعالی میکنیم. عبودیت واقعی همین است. عبودیت یعنی اظهار خضوع و خشوع و فقر و فاقه به درگاه خداوند بینیاز در همه حال. ما نحوه این دعاء و استمداد را راه نمیبردیم، از این جهت به ما آموختند.
همین نماز سراسرش استمداد و اظهار فقر و فاقه به درگاه خداوند و عبودیت و خضوع و خشوع شایسته مقام حقتعالی است. من چه عرض میکنم! مطلب خیلی دقیق است، چون ما راه نمیبردیم، راه عبودیتی را که جامع مراتب عبودیتها است و تمام مراتب خضوع و خشوع را در بر دارد به ما آموختند، که همین نماز است. از این جهت خیلی باید نماز را دوست داشته باشیم، به نماز خیلی باید علاقه داشته باشیم، نماز را عمود دین و رکن بُعد عبادی دین بدانیم، به طوری که اگر این رکن قبول شد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 64 *»
تمام عبادتها قبول است و اگر این رکن ردّ شد و خراب شد و پذیرفته نشد همه عبادتها مردود است و قبول نمیشود. از این جهت رسولالله؟ص؟ فرمودند و قرّة عینی فی الصلوة([64]) یعنی روشنی چشم من در نماز است. یعنی از نماز خوشم میآید و آن را دوست دارم. چطور انسان از فرزند خوب و شایسته خوشش میآید و چشمش روشن است؟ امور دنیوی اینچنین است. پیغمبر ما؟ص؟ فرمودند از امور دنیویِ شما سه چیز است که من به آن محبت و علاقه دارم؛ اول دوتاش را فرمودند، بعد هم فرمودند و قرّة عینی فی الصلوة (بعضیها هنوز من نگفتهام، آب در دهانشان جمع شده. هنوز من تعبیر را نگفتهام خودشان گرفتهاند. خوب است که انسان در همهجا و در همه امور و موضوعات و مطالب و معارف اینقدر زیرک باشد، نه فقط در همین موردها! آری، خیلیها درک کردند چه میخواستم عرض کنم، مطلب را گرفتند. حالا من هم آن دو مورد را نمیگویم.) آری، فرمودند و قرّة عینی فی الصلوة چشمروشنی من در نماز است. پس این نماز در واقع یک ثنائی است که شایسته حقتعالی است. خودش قرار داده که بندگانش اینطور او را به جمیع مراتب عبودیت و بندگی و خشوع و خضوع پرستش و ستایش کنند. ثنائی کامل و جامع و مناسب شأن احدیت است. نماز خیلی عجیب است. از این جهت ائمه؟عهم؟ اینقدر نماز را دوست داشتند، در همه حالات به نماز محبت داشتند.
امیدواریم خداوند ما را به برکت نماز امام زمان صلواتاللهعلیه از نمازگزاران محسوب بدارد، و این نمازهای ناقص ما را به برکت آن نماز و نورانیت آن نماز قبول بفرماید. امید ما همین است، انشاءالله آقای ما و امام و پیشوای ما شفیع ما است. آخر، بیجهت که امام نشده است؛ او میتواند شفاعت کند و دست ما بیچارگان و مساکین را بگیرد. او نعوذبالله اگر نمیتوانست شفاعت کند و کمک کند، خدا او را به امامت انتخاب نمیکرد. خداوند او را که به امامت انتخاب فرموده، چون میتواند به نورانیت و کمالی که دارد همه ناقصها را به کمال برساند و تمام ظلمانیها را نورانی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 65 *»
کند. ما که انشاءالله به برکت ولایتشان آنطور ظلمانی نیستیم که ما را رها کنند و واگذارند، به طوری که اعمالمان قبول نشود، معاصیمان آمرزیده نشود، و تقرّبی برایمان فراهم نگردد؛ ما اینطور به چنین امامی گمان نمیبریم. بلکه امید ما این است که آن بزرگوار به فضل و کرمش به آقایی و رحمت و عطوفتش، دست عنایتش را از سر ما برنمیدارد و ما را شفاعت میفرماید.
اصلاً باطن امامت و روح امامت و حقیقت امامت شفاعت است. شفاعت همین است که خدا قوتی به او داده که میتواند تمام ضعیفها را قوّت ببخشد. نورانیتی دارد که میتواند همه ظلمانیها را نورانی کند. کمالی دارد که میتواند تمام ناقصها را کامل فرماید. امیدواریم که با همه ما به فضل و کرمش رفتار کند و انشاءالله شفیع ما باشد، نه اینکه خدای نکرده خصم ما باشد. ما همیشه عذر تقصیر و قصور به پیشگاه آن بزرگوار داریم، و از گناهانمان انشاءالله نادم و پشیمانیم. به این معنا که گناه را دوست نداریم؛ اگرچه مرتکب میشویم اما از خودمان خسته و آزرده هستیم، از خودمان گلهمندیم که چرا با یکچنین اولیائی و با یکچنین خدای مهربانی، با اینهمه نعمت و عطوفت و رحمت، در مقام معصیت و نافرمانی برمیآییم؛ از خودمان گله داریم، از خودمان رنجیده هستیم. به تعبیر دیگر، از خود و گناه خود بیزاریم، و انشاءالله همینْ ندامت و پشیمانی حقیقی ما است؛ از ما به فضل و کرمشان انشاءالله میپذیرند. از این عباداتمان هم شرمنده هستیم، اینها را نمیشود عبادت اسم گذارد. این نمازی که اینقدر محبوبالقلوب اولیاء بوده و اینقدر اولیاء به آن علاقه داشتند، ما با چه سنگینی و کسالتی انجام میدهیم! نعوذبالله با چه سبکی انجام میدهیم! حتی همین حدود ظاهریش را نمیتوانیم رعایت کنیم، همین حدود ظاهری که زینت نماز است حدود و جهات نماز است نمیتوانیم از عهده بربیاییم. حتی عرض کردم در حدیث دارد که السکینة زینة العبادة([65]) آرامش و سکون و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 66 *»
طمأنینه، زینت عبادت است. فقهاء به طمأنینه تعبیر میآورند. یعنی اعمال نماز، حرکات و گفتار و اذکار نماز باید با طمأنینه انجام بشود. به این معنا که بدن در حال رکوع مطابق حدّی که برای مردها قرار دادهاند یا برای زنها قرار دادهاند، قرار بگیرد. در حال سجده هفت موضع روی زمین باشد، هرکدام در جای خودش قرار بگیرد. و همچنین سایر احکام. اینها را طمأنینه میگویند. بدن که قرار گرفت آنوقت ذکر گفته شود. ذکر هم با طمأنینه گفته شود، نه سبحان ربی الاعلی و بحمدهای گفته شود که ناقص و شکسته اداء شود و شخص به سرعت از رکوع یا از سجده حرکت کند، و نمازش را آنقدر سریع بخواند که کلمات مشخص نباشد. اینها واقعاً عبادت را خیلی زشت میکند. السکینة زینة العبادة قشنگی و زیبایی عبادت به طمأنینه و آرامش در نماز است. در حال نماز تعجیل نباید کرد. کارهایی که منافی با نماز است نباید انجام داد. کارهایی که منافی با توجه است نباید انجام داد. باید نمازگزار با لباسش بازی نکند، با سر و صورتش بازی نکند، تنش را دائم نخاراند و سایر کارها. متأسفانه بعضیها وقتی وضو میگیرند، نوعاً در حال نماز آستینهایشان را پایین میکشند، صورتشان را خشک میکنند؛ مخصوصاً صبحها چون تازه از خواب برخاستهاند توی قرائتشان چندین خمیازه میکشند، قرائت را فاسد میکنند. چون در حال خمیازه که قرائت بشود حروف و کلمات اداء نمیشود، دهنش را باز کرده، صدا هم دارد بیرون میآید، صدای خمیازه با حروف و کلمات توأم میشود؛ یک چیز عجیبی میشود. گاهی دیده شده که بعضی جاهاش کش میآورد مدّ پیدا میکند. در نظر بگیرید که صراط الذین مثلاً یا ایاک که همراه با خمیازه باشد، چقدر کش میآورد؟! اینها همه خلاف شأن نماز است. سکینه یعنی آرامش و طمأنینه. با حالت اطمینان باید نماز گزارد. خلاصه، مقصود احترامگذاردن به عبادت است. از این مطلب هم بگذریم.
مقصود این بود که این اعمال و این تکالیف را به ما یاد دادند، و اینها در حکم استمداد از حقتعالی است. چون ما راه نمیبردیم چطور اظهار گدایی و فقر و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 67 *»
عبودیت به درگاه خدا داشته باشیم تعلیممان دادند. تمام این تکالیف در واقع استمداد و طلب مدد از حقتعالی است؛ و خدا هم جزا میدهد، عنایت میفرماید و امداد میکند. پس در همهجا تا وقتی که بنده بنده است ــ که همیشه بنده است و از بندگی خارج نمیشود ــ و تا خدا خدا است ــ که همیشه خدا است و از خدایی دست برنمیدارد ــ بندگان محتاجند و عبادت میکنند؛ حالا دنیا باشد عبادت دنیوی انجام میدهند، برزخ باشد عبادت برزخی، آخرت باشد عبادت آخرتی مناسب با آن دوره را انجام میدهند. این تکالیف نظام عبودیت است نظام بندگی است؛ منتها در دنیا مناسب شأن دنیا و حالات دنیوی ما است، در دنیا ما باید رو به کعبه کنیم، از کعبه احترام کنیم، کعبه را قبله قرار بدهیم و به واسطه رو کردن به این سمت خدا را عبادت کنیم. حالا در برزخ چطوری است؟ در آخرت چطوری است؟ آیا در آنجا طهارت لازم است؟ نماز آنجا چگونه خواهد بود؟ توجهات آنجا چطور خواهد بود؟ عبادت عالم آخرت و نماز آنجا به حسب همان عالم است. همه موجودات نماز دارند، اما نماز همه که مثل نماز ما نیست، عبادت هرکدام به حسب درکشان و شأنشان و رتبهشان و زندگی و تعیششان است. کلٌّ قد علم صلوته و تسبیحه([66]) قرآن خبر داده که همه موجودات نماز خود را و تسبیح خود را میدانند که چگونه حقتعالی را تنزیه و تسبیح نمایند، و در نزد عظمت حقتعالی کرنش کنند. همه عبادت خود را میدانند، و به طرز عبادت و طریقه بندگی خود آگاهند. پس برای عبادت تمامشدنی نیست.
حال فرمودند الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل امروز روز عمل است و حسابی نیست، اما فردا روز حساب است و عملی نیست. این فرمایش ناظر به اصل عبودیت و بندگی نیست، بلکه این فرمایش ناظر به این است که ما آنچه ذخیره و زمینه و استعداد و قابلیت برای خود در عالمهای ذر فراهم کردیم، هرچه از آنها که در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 68 *»
این دنیا به فعلیت برسد، اکتساب عالم آخرت و تشکیل آن به همین عمل در دنیا بستگی دارد. برای این اعمال باید خیلی اهمیت و ارزش قائل شد. دو مطلب است؛ دقت بفرمایید که اینها با هم مخلوط نشود. دو مطلب است: یک مطلب این است که میگوییم این اعمال، این عبادات و این تکالیف چون زمینهساز آخرت ما است و همه آخرت ما به اینها بستگی دارد، از این جهت باید اینها را خیلی محترم بشماریم، خیلی قدر بدانیم، خیلی برایش ارزش قائل باشیم، سبک نشماریم، برایمان موهون نباشد. در حدیث بیان شده است: کسی که عبادتش در نظرش بیارزش و سبک باشد، از خدا چه توقعی دارد؟ میخواهد آن عبادت در نزد خدا حرمتی داشته باشد؟ عبادتش در نزد خودش بیارزش است، خودش با عبادتش سبک رفتار میکند؛ آنوقت توقع دارد که خدا برای عبادت او ارزش قائل بشود؟! این چه توقّعی است؟!
این عبادات و تکالیف از طرف حقتعالی تعلیم به ما شده است، این تکالیف را احترام کنیم و محترم بشماریم. مثل اینکه وقتی میخواهیم قرآن بخوانیم باید احترام بکنیم، در حال قرائت دو زانو بنشینیم؛ بهتر آن است که به حال تورّک ــ که در تشهد نماز مینشینیم ــ بنشینیم، و تواضع داشته باشیم. آیات را با احترام بخوانیم، با طمأنینه بخوانیم، در خواندن عجله نکنیم، کلمات را درهم نکنیم، به قرآن دل بدهیم. و همینطور نماز . اینها احترامکردن به خود عبادت است.
و اما مطلب دیگر این است که اگرچه ما به اندازه قدرتمان و امکاناتمان و توجهمان و بالاخره زمینه محبتمان به عبادت، عبادات را انجام دادیم؛ اما نباید این عبادت را وسیله نجاتمان بدانیم. بگوییم ما حق عبادت را انجام دادیم و این همانی است که ما را نجات میدهد. اینطور نباید باشد. بلکه با همه کوشش و زحمتمان و با همه قدردانی و احترامی که از این عبادت کردهایم، باید بترسیم از اینکه ممکن است خدا نپذیرد و از ما قبول نکند و رد کند. بدانیم که ما احتیاج داریم به اینکه کسی شفاعتمان بکند، و این عبادتی که از ما صادر شده لایق نیست. نباید عجب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 69 *»
بکنیم. اینکه میگویم برای عبادت ارزش قائل شویم نه به این معنى است که عجب کنیم که این من بودم که چنین عبادتی را انجام دادم، چنین نمازی خواندم، چنین روزهای گرفتم، چنین حجی را انجام دادم، یا چنین انفاقی و چنین احسانی نمودم؛ و سایر عبادتها. اینطور نباشد.
پس دو مطلب است که باید با هم همدوش و هماهنگ باشد: یکی اینکه قدر عبادتها و تکالیف و دین را بدانیم و حرمت کنیم. دیگر اینکه عجب نکنیم؛ یعنی این عمل را به تنهایی موجب نجات و سبب نجات خودمان ندانیم. نه، باید شفاعت شفعاء و عنایت آنها دستگیر ما باشد، نور عبادت آنها بر عبادتهای ما بتابد، نور محبت و ولایتشان انشاءالله از ما دستگیری کند، تا به برکت شفاعت آنها نجات بیابیم. من لااثق بالاعمال و ان زکت و لااراها منجیة لی و ان صلحت الّا بولایته و الایتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسلیم لرواتها.([67]) اللّهم صل علی محمد و آلمحمد.
([68])این صلواتها که ایشان ذکر میکنند یک سبب خیری برای ایشان شده. خدا پدر و مادرشان را بیامرزد. آری، ایشان سبب خیر شدهاند که فضیلت و منقبت که ذکر میشود صلوات میفرستند. ولی این صلوات به اینطور که شما جواب میدهید مناسبت ندارد. چون ذکر فضیلت و ذکر منقبت است؛ و در ضمن، وسیله بیدارکردن خوابیدهها و متوجهکردن بیتوجهها هم هست. چون گاهی میشود که انسان نخوابیده، چشمهایش باز است، به گوینده هم نگاه میکند اما دلش جای دیگر است. حالا هرجا که هست، جای خوب یا جای بد، هرجا باشد، وقتی توجه نداشته باشد حق مجلس و حق مطلب اداء نمیشود. آن شبی که نوار منبر مرحوم حاج شیخ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 70 *»
بود، ایشان یک فرمایش جالبی داشتند، نمیدانم گوش کردید یا نه. ایشان میفرمودند که حق این مطالب و این مجالس این است که قلباً و قالباً در اینجا حاضر باشی، قلباً و قالباً توجه داشته باشی. «قلباً» یعنی دلت اینجا باشد. قالب هم یعنی این بدن، بدن قالب است، قالبِ دل و قالبِ روح است. قالبت که اینجا هست قلبت هم اینجا باشد یعنی دلت هم اینجا باشد.
یک کسی از ملّاها شهریه میداد یعنی در هر ماه به طلبهها حقوق میداد. درسی هم داشت، امام جماعت هم بود. یک رقیبی داشت که آن هم حقوق میداد. بعد یک طلبهای از فضلاء بود که به درس و نماز ایشان گاهی حاضر میشد. فضلاء در حوزهها ارزش دارند، بعضی از ملّاها اینها را میخرند که با آمد و رفت اینها در نمازشان یا درسشان، درس یا نماز اینها عنوان پیدا میکند. مردم میگویند فلانی فضلاء پشت سرش نماز میخوانند یا به درسش حاضر میشوند. خلاصه، ایشان به یکی از این فضلاء گفت: آقا، من شما را کم میبینم. نه درس میآیید، نه به نماز حاضر میشوید؛ شهریه هم که به شما میرسد. کجا هستید؟ گفت: من دلم با شما است. آن ملّا گفت: نه، دلت با آن آقایی باشد که آنجا میروی، قالبت بیاید اینجا، ما قالبت را کار داریم.
آری، حالا بعضیها قالبشان آمده اینجا، ولی ما دلشان را کار داریم. توجه باید باشد. شنیدید که این بزرگوار فرمودند که در موقع گفتن این مطالب، در مجلس ذکر فضائل محمد و آلمحمد و بیان معارف دین، باید قلباً و قالباً حاضر باشید، نه اینکه قالب اینجا باشد و دل جای دیگر. شخص غایب است شخصیت غایب است، حالا بدن اینجا حاضر است باشد؛ ثمری ندارد. این صلواتها برای احضار قلبها است، قالبها که الحمدلله حاضر است. امیدواریم خدا سلامتی را نگیرد، خدا به همه عافیت عنایت کند و توفیق مرحمت بفرماید؛ اما قلب هم باید اینجا باشد، دل هم باید باشد که توجه به مسائل و مطالب لازم است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 71 *»
پس دو مطلب شد و این دو مطلب از خاطرها نباید برود. یکی اینکه انسان به عبادتش اهمیت بدهد و عبادتش را مهم بشمرد، برنامه الهی بداند، وسیله تقرب بداند. اینها مقرِّبات است، یعنی انسان را به خدا و درگاه قرب خدا نزدیک میکند. پس باید عبادت را احترام کرد، حقش را رعایت کرد، زینتش کرد، به واسطه دستوراتی که داده شده زیبایش کرد. از آن طرف نباید به همین عبادت مطمئن شد که دیگر من با یکچنین عبادتی حتماً نجات پیدا میکنم؛ نه. من لااثق بالاعمال و ان زکت. این جمله از فقرات دعاء مبارک اعتقادیه است که حضرت کاظم صلواتاللهعلیه فرمودهاند. در بیان موقعیت ولایت امیرالمؤمنین و ارزش ولایت و نقش امامت و شفاعت امیرالمؤمنین است در نجات هرکس که نجات بیابد. در این قسمت از این دعاء به موقعیت شفاعت اشاره شده که عرض کردم سرّ امامت و روح امامت و لُبّ امامت است. امامت طریقه رسیدن به شفاعت امام است. امام نقشش این است، برای شفاعت است، معین شده برای شفاعت. امام است یعنی پیشواست، به او اقتداء میشود برای نجات به برکت او؛ دست توسل به دامن او زده میشود برای نجات به برکت او. امامی که خدا قرار میدهد اینطوری است؛ وساطت دارد.
اما امامی که بشر برای خودش قرار میدهد، امامی مثل ابیبکر و عمر و عثمان و ابوحنیفه؛ اینها که چنین موقعیتی ندارند، از آنها که چنین کارهایی برنمیآید. کجا میتوانند شفاعت کنند؟ خودشان هالکند و در هلاکت محضند، کجا میتوانند شفاعت کنند؟ آری، آنها هم اطرافیان خودشان و افراد شبیه به خودشان و همطینت خودشان را شفاعت میکنند و به جهنم میبرند. و جعلناهم ائمةً یدعون الی النار([69]) امامان و پیشوایانی هستند که اتباع خودشان را یکسره به جهنم میکشانند.
آری، لُبّ امامت، حقیقت امامت، روح امامت و شأن امامت، شفاعت است؛ و شفاعت، مایه امید مؤمن است. دلبستگی مؤمن به شفاعت است. و از این است که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 72 *»
در این دعاء شریف این مطلب بیان شده که آقای من امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است، با خصوصیاتی که دارند که قاتل کفار و مشرکینند و چه کردند و چه کردند؛ شئونات ظاهریشان ذکر میشود، تا آنکه میگوییم این بزرگوار کسی است که من به اعمالم امید ندارم اگرچه این اعمال کاملاً پاکیزه باشد؛ من لااثق بالاعمال و ان زکت و لااراها منجیة لی و ان صلحت ببینید انسان چه دیدی باید داشته باشد! چقدر باید بصیرت داشته باشد! چقدر باید از خودش و اعتماد و اتکاء به خودش دل کنده باشد، و ذرهای به خودش اتکاء و اعتماد نداشته باشد! از خیر خودش مأیوس باشد. و لااراها منجیة لی و ان صلحت خدایا من این اعمال را نمیبینم که نجاتدهنده من باشند، اگرچه صالح باشد. آخر داریم در حضور خدا حرف میزنیم. و ان صلحت اگرچه اعمال من صددرصد صالح و زکی باشد، پاک و پاکیزه باشد، اما من به این اعمالم اعتماد ندارم، من این اعمال را نجاتدهنده خودم نمیبینم؛ الّا بولایته مگر فقط به عنایت و وساطت و برکت ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه. و الایتمام به و اقتداءکردن به آن بزرگوار و پیروی از او. مگر به اینکه در مقام پیروی او و قبول فضائل آن بزرگوار باشم و در برابر فضائلش تسلیم باشم، و از حاملان فضائلش قبول کنم. بزرگان دین و کاملان زمان ــ نقباء و نجباء ــ اینها حاملان فضائل امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه هستند. باید از ایشان قبول کنم و تسلیم این راویان فضائل باشم. اینها موجبات نجات من است، اینها است که من اطمینان دارم که به این وسیله نجات مییابم.
پس انشاءالله متذکر هستید که این دنیا دار عمل است، و فردا ــ فردای قیامت ــ دار حساب و جزاست. و مقصود از عملکردن در اینجا؛ به فعلیت آمدن آن اموری است که در دورههای ذر برای ما زمینه و ذخیره شده، استعداد و قابلیت شده. حال ماه مبارک رمضان که میگذرد یکچنین نقشی دارد که ما را متذکر دورههای ذر میکند. حال ببینیم که آیا ما از ماه رمضان ذخیره برداشتیم؟ آیا از ماه رمضان زمینه فراهم کردیم؟ آیا به برکت آن روزهها و احیاءها و توجهها و عبادتها و گریهها و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 73 *»
توسلات به ذیل عنایت محمد و آلمحمد؟عهم؟، آیا زمینههایی برای ما فراهم شد که در این چند ماه انشاءالله به فعلیت بیاید؟ امید ما این است که به برکت ولایت این بزرگواران اینطور باشیم. این ماه رمضانمان مثل ماه رمضان قبلمان و ماه رمضان قبلترمان نباشد. اینطورها انشاءالله نبوده است، ما امید داریم. خود تذکر این امور خوب است، خود امیدواری به این عنایات عبادت است. از این جهت امید داریم که به برکت ولایت این بزرگواران و محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ که خدا به ما عنایت کرده، این ماه رمضان ما از همه ماههای رمضان دیگر ما بهتر بر ما گذشته باشد. انشاءالله ماه رمضان آیندهمان از این ماه رمضان بهتر خواهد بود، و همینطور؛ تا اینکه به برکت ولایت و محبت انشاءالله ماه رمضان آخر عمرمان بهترین ماههای رمضان عمرمان بر ما خواهد گذشت. امید ما این است. آخر اینهمه وعدهها اینهمه عنایتها برای کیست؟ برای دوست امیرالمؤمنین و دوست ائمه طاهرین نباشد، برای دوستان فاطمه زهراء نباشد، پس برای چهکسی باشد؟ پس برای چه کسی خدا میخواهد اینها را ذخیره کند؟ اگر به ما ندهد، به چه کسی میخواهد بدهد؟ ما هستیم انشاءالله که اهل تمام این وعدهها هستیم. به فضل و کرم خدا و توفیق حقتعالی و دستگیری آقا امام زمان صلواتاللهعلیه انشاءالله ما هستیم که وقتی ماه مبارک رمضان تمام میشود تمام صفحه اعمال سیئهمان پاک و پاکیزه شده و خطاب میرسد استأنف العمل ای بنده ما دیگر حالا عمل را از سر بگیر. تو از ماه رمضان گذشتی، یا ماه رمضان بر تو گذشت؛ ماه رحمت بود ماه مغفرت بود ماه استجابت دعوات بود ماه تقرب به خدا بود ماه روزه بود ماه قرائت قرآن بود ماه استغفار بود، و تو به برکت شفاعت ولیت و آقایت و امامت موفق شدی؛ تو پاک و پاکیزه از این ماه خارج شدی. حال استأنف العمل عمل را از سر بگیر. انشاءالله ما هستیم از کسانی که این خطاب شامل حالمان شده باشد و با ذخیرهها و زمینههای نورانی و استعدادها و قابلیتهای نورانی وارد این ماه شوال شدهایم.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 74 *»
ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه ماههای حج خانه خدا است، و ما انشاءالله در این ماههای شریف متذکر خانههای حقیقی الهی میشویم، و امیدواریم که به واسطه توجه و دلدادن و دلباختن به این خانه ظاهری و امید و شوق زیارت این خانه را داشتن و مستطیع شدن و انشاءالله زیارتکردن این خانه، از حجگزاران آن خانههای حقیقی محسوب گردیم. این توجهات و تذکرات انشاءالله وسیله است برای توجه به خانه حقیقی حقتعالی و محل تمام انوار کبریائیت و عظمت و جلال و سبوحیت حقتعالی وجود مبارک آقا امام زمان صلواتاللهعلیه. خدا جزای خیر بدهد به کسانی که ما را متذکر امر آقا میکنند و به یاد آقا میاندازند. خیلی خوب است. مخصوصاً عزیزانی که متذکر مصائب میشوند در ضمن مصیبت، یا در اول مصیبت یا در آخر مصیبت، یادی از حضرت بکنند و عرض سلامی خدمت حضرت داشته باشند. همین اندازه هم که بگویند: ساعدالله قلبک یا مولانا یا بقیةالله، خوب است. چون اولاً صاحب عزا آن بزرگوارند، باید به آن بزرگوار تسلیت بگوییم. گذشته از این، توجه هم به آن بزرگوار پیدا میشود، دیگران هم توجه میکنند. و کسانی که دلشان در ذکر مصیبت نشکسته و عزادار نشدهاند، به برکت همین توجه به آن حضرت که صاحب عزا است، انشاءالله جزء عزاداران محسوب خواهند شد.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 75 *»
مجلس 5
11شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 76 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض کردم ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه ماههای حج خانه خدا است. خداوند این ماهها را ماه حج قرار داده و مستطیعین از اهل تکلیف را برای حج دعوت فرموده است. رمز این تکلیف و علت این تکلیف عرض شد یادآوری دورههای ذر است؛ چون با گذشتن ماه مبارک رمضان بر ما گویا دورههای ذر را گذراندهایم و بعد از آن وارد دنیا و دوره دنیوی شدهایم و آن مواقف از خاطر ما رفته است. کاملاً مطابقت دارد. همانطور که در دورههای ذر، زمینهها و استعدادها و قابلیتها فراهم میشود؛ ماه مبارک رمضان هم با تمام جهاتش همان حکم و همان نقش را دارد. ما باید از ماه رمضان و در ماه رمضان زمینه دوره سالمان را تا ماه رمضان آینده فراهم کرده باشیم، استعدادها و قابلیتها را تحصیل کرده باشیم، که تا ماه رمضان آینده آنچه از زمینهها و قابلیتهای خیر تحصیل کردهایم به فعلیت بیاید و از آنها نتیجه بگیریم. و امیدواریم که اینچنین باشد.
البته همانطور که عرض کردهام به خودمان و اعمال خیر خودمان امیدی نداریم؛ امیدمان به شفاعت اولیائمان و مخصوصاً توجه و عنایات امام زمان صلوات
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 77 *»
الله و سلامه علیه و عجل الله تعالی له الفرج است که شأن امامت آن حضرت و مقام امامتش اقتضاء میکند که انشاءالله از ماههای رمضانی که بر ما میگذرد بهرهمند شویم، و در هر ماهی انشاءالله برای استفادههایی که باید در دوره سالمان داشته باشیم زمینه و استعداد و قابلیت فراهم کنیم. پس با گذشتن ماه رمضان خداوند ما را متذکر دورههای ذر میفرماید، و با آمدن این ماههای بعد از ماه رمضان باید متذکر واردشدن در دوره دنیایی باشیم؛ که چون آن مراتب و مقامات را فراموش کردیم، خداوند به فضل و کرمش با تکلیف حج ما را متذکر کرد که به یاد خانههای حقیقی حقتعالی بیفتیم؛ که خانههای حقیقی حقتعالی مبدأ همه فیوضات و منشأ همه برکتها و نعمتها است، همچنان که این خانه در روی زمین اینچنین است.
پس تکلیف به حج در این ماههای ابتداء سال است. چون ماه رمضان ماه اول سال است و با تمامشدن این ماه، با این تکلیف روبهرو مىشویم. حال اهل استطاعت وظیفه دارند که به زیارت این خانه بروند. غیر اهل استطاعت هم باید از خدا بخواهند، طلب کنند، و برای زیارت خانه خدا عاشق و دلباخته باشند. عرض کردم در بین دعاهایی که در ماه مبارک رمضان رسیده، شاید دعائی نباشد که در آن دعاء زیارت خانه خدا خواسته نشده باشد. در تعقیبات، دعاهای روز، دعاهایی که در سحر وارد شده، در تمام این دعاها از خداوند زیارت خانهاش را حج خانهاش را تقاضا میکنیم؛ آن هم با چه شرایطی با چه توقعاتی و با چه طمعی! اجمالاً به بعضی از آن عبارات اشاره کردیم، که از خداوند میخواهیم در هر سال از سالهای عمرمان ما را موفق بگرداند؛ آن هم با آن شرایط! اولاً قبول باشد، ثانیاً در یسر و عافیت باشد، و چه و چه. اینها همه برای این است که با توجه به این خانه ظاهری، متذکر خانههای حقیقی خدا شویم و از خدا زیارت آن خانهها را بخواهیم. چون این خانه رمز است برای آن خانههای حقیقی، و توجه به این خانه در واقع توجه به آن خانههای حقیقی و معنوی حقتعالی است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 78 *»
این تکلیف به حج تکلیف عجیبی و رمز عجیبی است. توجه به شئونات خانه حقتعالی در روی زمین امر عجیبی است. اینها همه آیات و نشانهها و دلایلی است که ما را به شئونات و مقامات خانههای حقیقی حقتعالی متوجه کند؛ آرزوی حج و احکام حج، اینها همه برای این است که ما بدانیم این خانه باطنی دارد و آن باطن اصل است، آن باطن مقصود است؛ وگرنه این ظاهر بدون آن باطن فایدهای ندارد. حجی که در آن، حج خانههای حقیقی نباشد فایدهای ندارد، نتیجه معنوی ندارد، انسان را ترقی نمیدهد. آن حجی و توجهی ما را ترقی میدهد که متوجه معنا و باطن باشیم.
به طور کلی تکالیف الهیه تکالیفی است که باید به روح و معنا و مصداق و واقعیتش هم توجه داشت، روح و معنای آنها را هم باید شناخت. همین ظاهر تنها نیست. اگر همین ظاهر باشد و بس، سنیها هم که همین ظاهر را دارند، ولی میدانیم که هیچ بهرهای از این تکالیف ندارند. نماز میخوانند اما نمازگزار نیستند، روزه میگیرند اما روزهدار نیستند، حج میروند اما حجگزار نیستند. از این جهت امام صادق؟ع؟ به اصحابشان میفرمودند به خدا سوگند نمازگزار نیست مگر شما، روزهدار نیست مگر شما، حجکننده نیست مگر شما، زکاتدهنده نیست مگر شما.([70]) اینها همه به جهت معنا و روح داشتن عبادات و طاعات و بندگیهای شیعیان است.
همین نماز که دیشب هم یک مقداری به آن اشاره کردم. وقتی انسان به روح این نماز توجه نداشته باشد، به معنای این نماز و به جهاتی که این نماز رمز آن جهات است توجه نداشته باشد؛ چندان علاقهای هم به این نماز ندارد، آن را تکلیف احساس میکند و با سختی و مشقت انجام میدهد. اما اگر انسان تا اندازهای متذکر باشد، و معنا و روح این عبادتها را در نظر داشته باشد، کمک بزرگی برای توجهنمودن و علاقهمندشدن و محبتداشتن به عمل است. طاعات را باید با توجه و محبت اتیان کنیم و دوست داشتهباشیم. افضل الناس من عشق العبادة(2) فرمودند:
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 79 *»
بهترین مردم کسی است که عشق به عبادت داشته باشد. یعنی محبتش به عبادت خیلی شدید است، عبادت را با محبت انجام میدهد. حدیث شریف در کافی است. میبینیم که حتی کلمه «عشق» به کار برده شده. افضل الناس من عشق العبادة. عشق از کجا پیدا میشود؟ محبت شدید از کجا پیدا میشود؟ از انس و از ارتباط و اتصال پیدا میشود.
این نماز در واقع مجموعه مراتب خضوع و خشوع است. تمام عبادات به حسب خودشان ثناء حقتعالی و اظهار خضوع و خشوع به درگاه او است، اظهار عبودیت و بندگی است، اظهار ذلت و انکسار است. و هرچه ذلت و انکسار و خضوع و خشوع در نزد حقتعالی بیشتر در بنده ظاهر شود، رفعت مقام و قرب برایش بیشتر حاصل میشود، رفعت و علوّ درجه برایش بیشتر پیدا میشود. علتش همین است که روح عبادت همان خضوع و خشوع در برابر انوار بزرگی حقتعالی است. هرچه با انوار بزرگی حقتعالی آشناتر شویم، خضوع و خشوع ما بیشتر میشود؛ و هرچه خضوع و خشوعمان بیشتر شود رفعت مقاممان بیشتر میشود، قرب برایمان بیشتر حاصل میشود. بین خدا و ما که قرب مکانی و زمانی نیست، که یک مسافتی یا مدتی فاصله باشد و به دور و نزدیک شدن کم شود یا زیاد شود؛ نه، بلکه قرب این است که بنده از حضیض خودپرستی و توجه به غیر حقتعالی نجات بیابد و ترقی کند. به همین رفعت پیدا میکند. قرب این است، نه اینکه مسافتی طی شود یا مدتی کم و زیاد شود؛ اینطور نیست. قرب این است که بنده به اعمالش، به خضوع و خشوعش در نزد حقتعالی، محبوب شود. آنوقت تمام این تکالیف، ــ در هرجا و به هر شکلی باشد ــ واقعیتش همان رفعت و علوّ درجه است. از این جهت اسم این عبادتها و اطاعتها را «مقرِّبات» یعنی اسباب تقرّب گذاردهاند. تمام مستحبات اسباب تقرّبند، تمام واجبات اسباب تقرّبند، طاعات و بندگیها همه اسباب تقرّبند. و چون تمام این طاعات دارای روح ولایت است، در مقام خودشان و به حسب خودشان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 80 *»
مُنجیاتند؛ ما را از مهلکهها نجات میدهند. حتی آنانی که نمازگزارند، به واسطه همین اظهار خضوع و خشوعشان وسیله میشوند برای اینکه خدا از برکت آنها بلاها را از آنانی که نماز نمیخوانند دفع کند، اینقدر اثر دارد. آنانی که روزه میگیرند، به واسطه همین اظهار خضوع و خشوعشان وسیله میشوند برای اینکه خداوند عذاب را از کسانی که روزه نمیگیرند رفع میفرماید. آنانی که حج میروند، خداوند به واسطه همین خضوع و خشوعشان در اعمال حج در نزد خانه خدا و در نزد آن مشاهد مشرفه و اماکن مقدسه، دفع بلاء میکند از آنانی که حج را ترک میکنند. این آثار بر خود همین اعمال و بر خود همین تکالیف مترتّب است.
آری، این اعمال تمامش به حسب ظاهر خضوع و خشوع است، اما به حسب باطن علوّ و رفعت درجه است. چرا درباره همین نماز فرمودهاند الصلوة معراج المؤمن؟([71]) و حال آنکه خود نماز را که در نظر میگیریم به حسب ظاهر خضوع و خشوع است، به حسب ظاهر ذلّت و انکسار و بندگی است، اما باطنش معراج مؤمن است، باطنش وسیله عروج و صعود است. از ابتدا که شخص نمازگزار تکبیرةالاحرام میگوید و وارد نماز میشود، خضوع و خشوعی را اظهار کرده. اولین درجه خضوع و خشوع تکبیرةالاحرام است، و بعد از آن قیام است، بعد از آن رکوع و بعد از آن سجود است؛ در همه اینها درجه به درجه خضوع و خشوع شدت مییابد. قیام از تکبیرةالاحرام خضوع بیشتری است، رکوع از تکبیرةالاحرام و قیام خضوع بیشتری است، سجده از تکبیر و قیام و رکوع خضوع بیشتری است. و به همین ترتیب که در ظاهر خضوع شدت پیدا میکند و درجه خضوع بالا میرود، در باطن هم درجات علوّ بالا میرود، درجات قرب بالا میرود. دقت بفرمایید. در ظاهر به هر اندازهای که خضوع و خشوع اضافه میشود، در باطن علوّ اضافه میشود. شما وقتی که اللهاکبر میگویید، اولین مرتبه از خضوع و خشوع را در تکبیرةالاحرام اظهار کردهاید. اینجا بر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 81 *»
شما نور کبریائیت میتابد، با گفتن تکبیرةالاحرام و این خضوع و خشوع به ساحت کبریائیت حقتعالی قرب پیدا میکنید.
عرض کردم اگر این خضوع و خشوعها را یادمان نمیدادند، ما بلد نبودیم و راه نمیبردیم که چگونه اظهار خضوع و خشوع کنیم. ممکن بود به سلیقه خودمان یک طورهای دیگر اظهار خضوع و خشوع کنیم. مثل بعضی ریاضتهایی که صوفیه در دین بدعت گزاردهاند، یا خضوع و خشوعهایی که سایر اهل ریاضتهای باطله بدعت گزاردهاند و آنها را به درگاه خدا اظهار میکنند. نماز نمیخواند اما آن خضوع و خشوعها را اظهار میکند. این خضوع و خشوعها به کار نمیآید. مثلاً روی یک پا بایستد یک دستش را هم بالا بگیرد گردنش را هم کج کند و هزار بار مثلاً اللهاکبر یا لاالهالاالله یا سبحانالله بگوید. حاضر است این کار را بکند، اما حاضر نیست دو رکعت نماز به کمرش بزند. چرا؟ چون میگوید آنطوری که این ریاضتها ما را ترقی میدهد این نمازها ترقی نمیدهد. اینها ترقیهای شیطانی است. اگر این ریاضتها مناسب بود و شایسته مقامات حقتعالی بود، مقامات کبریائیت، عظمت، جلال و سبوحیت؛ اگر اینها ثناء شایسته این مقامات و مناسب با این مقامات بود، پیغمبر ما؟ص؟ به ما تعلیم میدادند، ائمه؟عهم؟ اینها را به ما تعلیم میدادند. اما آن بزرگواران به ما خضوع و خشوع را اینگونه تعلیم دادند. و اینها است که باطنش تعالی است، باطنش معراج است، باطنش ترقی و رفعت درجه در نزد حقتعالی است؛ نه ابتکارات و اختراعات اینها. بدعتهای اینها همه در واقع مقرِّب به سوی شیطان است، آنها را به شیطان نزدیک میکند. و الحمدلله خداوند ما را از این بدعتها و پیروی این بدعتها به سلامت داشته. امیدواریم که همین صورتهای ظاهری این عبادتها را که خدا ما را به برکت اماممان و آقامان امام زمان صلواتاللهعلیه موفق فرموده؛ به برکت عبادتهای آن بزرگوار از همه ما انشاءالله قبول بفرماید، و ما را از عبادتگزاران و اهل معرفت و محبت به عبادت و اداکنندگان حق عبادت قرار بدهد. خداوند لذت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 82 *»
مناجات با خودش و لذت عبودیت و خضوع و خشوع را به کام ما بچشاند. و بعد از آنکه چشممان از اینجا بسته شد و به آن طرف باز شد، انشاءالله از برکت ولایت محمد و آلمحمد صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین چشم ما به همین عبادات روشن باشد. امید ما این است که خداوند ما را ناامید نفرماید، دستمان را از دامن اولیائش کوتاه نکند، و بر همه ما به فضل و کرمش ترحم بفرماید.
وقتی که انسان تکبیرةالاحرام میگوید اولین درجه از درجات خضوع و خشوع را شروع کرده؛ چون این تکبیر به همین شکل خضوع و خشوع است. مخصوصاً با بلندکردن هر دو دست؛ که فرمودند زینة التکبیر رفع الیدین.([72]) این بلندکردن دستها، تکبیرةالاحرام و یا هر تکبیر دیگری را که انسان در نماز میگوید زیبا میکند. در تمام نماز، و در هر حالتی که نمازگزار از آن خارج میشود و وارد حالت دیگری میشود دستور است که تکبیر بگوید، اللهاکبر بگوید. دستور این است که تکبیر بگوید. در همهجا رفع یدین یعنی بلندکردن و بالابردن دستها زینت تکبیر است و تکبیر را زینت میدهد. هر چیزی زینتی دارد زینت علم حلم است مثلاً، زینت عبادت را ــ عرض کردم ــ فرمودند سکینه و طمأنینه است. فقهاء طمأنینه میگویند، در روایت سکینه وارد شده. السکینة زینة العبادة، آرامش و طمأنینه عبادت را زیبا میکند. عرض کردم این تند انجامدادن و با سرعت بالا و پایین رفتن و اینگونه امور عبادت را زشت میکند. عبادت و نماز را به حالت سکون و آرامش و طمأنینه و وقار زیبا کنید. البته نه اینکه تکبر و عجب و امثال اینها در کار باشد؛ نه، خضوع هم باید باشد. به مقداری که در دل خضوع هست در بدن هم خضوع باشد. در بدن بیشتر از دل نباشد که علامت نفاق است. اگر در نماز خضوع بدن بیشتر از دل باشد، این علامت نفاق است. دروغ میگوید، خاضع نیست.
حال انسان با تکبیرةالاحرام و مخصوصاً رفع یدین، در واقع اولین مرتبه از مراتب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 83 *»
خضوع و خشوع را اظهار میکند. ظاهر این عمل را میبینید که خضوع و خشوع است، خضوع و خشوعی مناسب با بزرگی ظاهری حقتعالی است. حالا چقدر انسان این اللهاکبر و تکبیرةالاحرام را در نماز باید دوست داشته باشد! و همین دوستی و محبت به روح این عبادت، اقتضاء میکند که انسان در نماز با توجه بیشتری اللهاکبر بگوید. چون دارد ثناء حقتعالی را اظهار میکند، یعنی دارد خدا را در مقام بزرگی ظاهریش ــ که عربی آن کبریائیت است ــ به خوبی و نیکویی یاد میکند. اگر خدا یادمان نداده بود ما کجا راه میبردیم؟ و لتکبّروا الله علی ما هديٰکم([73]) باید خیلی خدا را بزرگ بشمریم بر اینکه ما را به دینش هدایت فرموده، به سنت رسولش و به تکالیف و طریقه بندگی و عبودیت شایسته او هدایت فرموده. او اینطور میپسندد، خودش قرار داده پس پسند او است. انسان با توجه به این نکته چقدر به تکبیرةالاحرام علاقهمند میشود! و البته تکبیرةالاحرام را همراه با رفع یدین با توجه بیشتری میگوید. بدن ایستاده دربرابر قبله، دستها بالا میرود؛ در باطن هم که در برابر حجت خدا ایستادهایم، امام وقت و ولیعصر که واسطه بین ما و حقتعالی و قبله حقیقی ما است، روی خدا است که ما به آن رو، رو میکنیم. این وجهالله الذی الیه یتوجه الاولیاء.([74]) رو به آن حضرت که میکنیم رو به خدا کردهایم. قبله معنوی و باطنی و خانه حقیقی خدا آن بزرگوار است که همه انوار از او به ما میتابد، و همه برکات از او بر ما نازل میشود. حال این خضوع را ما با تکبیرةالاحرام اظهار کردهایم.
دقت کنید چه میخواهم عرض کنم. وقتی که ما این خضوع و این خشوع مناسب با رتبه کبریائیت، ــ یعنی بزرگی ظاهری حقتعالی ــ را اظهار میکنیم، خداوند جزایش را و سرّ و باطنش را این قرار داده که آن نور کبریائیت در ما میتابد و از ما نور کبریائیت ظاهر میشود. ما مثل آئینه میشویم؛ آئینه را وقتی جلوی خورشید بگیرید،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 84 *»
در این آئینه نور خورشید و عکس خورشید میافتد. ما با این خضوع و خشوع که در برابر نور کبریائیت حقتعالی اظهار کردیم، حقتعالی هم در ما نور کبریائیتش را میتاباند و از ما این نور سر میزند و تلألؤ میکند؛ کجا؟ ما که نمیبینیم، اما در ملأ اعلی ملائکه میبینند، اهل ملأ اعلی میبینند که این بنده به نماز ایستاده، اظهار خضوع و خشوع کرده، که همان ثناء حقتعالی به بزرگی است، خدا را به بزرگی ظاهری ستوده. چون خدا را به کبریائیت ستوده، باطنش در ملأ اعلی نور کبریائیت میشود. حال که ملائکه به این نمازگزار در حال تکبیرةالاحرام نگاه میکنند چه میبینند؟ میبینند خدا این نمازگزار را در همین مقامش و در همین رتبهاش ــ هرچه هست ــ همین را اسم کبریائیت خود قرار داده و لباس کبریائیت خود را بر تن این بنده پوشانیده و او را رداء خود قرار داده. نماز این است. سرّ نماز و معراجشدن نماز این است. به همین نماز مؤمن معراج کرد، و از حضیض پستی و خضوع و خشوع و ذلت و انکسار به درجه کبریائیت رسید. حضرت صادق فرمودند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة([75]) عبودیت یک جوهره خیلی باارزشی است که کنهها الربوبیة، باطنش و لُبّش و حقیقتش ربوبیت است.
یکوقتی این مطلب را نقل کردهام. انشاءالله از ذهنها بیرون نرود. عرض کردم از آقای مرحوم نقل شده که این بزرگوار میفرمودند: هر وقت که میخواهید در نزد بزرگی بروید، باید برای او تحفه ببرید؛ تحفهای هم باید ببرید که نزدش نباشد، اگر چیزی که نزدش باشد شما ببرید که تحفه نیست، باید تحفهای ببرید که پیش آن بزرگ نباشد. وقتی که یکچنین تحفهای برای او بردید او هم به شما تحفهای میدهد که شما نداشته و ندارید. این قانون تحفهبردن ــ و به اصطلاح حالا کادو و سوغاتی بردن ــ است که باید نزد او نباشد. اگر نزد او باشد، مثل این است که از مشهد یا از جندق زیره به کرمان ببرند، یا از مشهد زعفران به قائنات ببرند. این صحیح نیست. معناى تحفه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 85 *»
همین است که باید از جایی که برای کسی به جایی میبرند، آنجا نباشد. حال این فرمایش ایشان، مثل سایر فرمایشات این بزرگواران خیلی فرمایش حکیمانه و درس عجیبی است. حالا کسی که میخواهد حضور خدا برود چه چیزی به عنوان تحفه ببرد؟ آنچه که نزد خدا نیست. چه چیزی در نزد خدا نیست؟ ذلت، فقر و فاقه. باید در خانه خدا ذلت ببرد، در خانه خدا فقر و فاقه ببرد، انکسار و شکستگی ببرد. آنجا که شکستگی نیست، شکستگی ببرد. آنجا همهاش سرافرازی است، سرافکندگی نیست، پس نزد حقتعالی سرافکندگی ببرد. نزد حقتعالی پشیمانی ببرد. خدا که از هیچ کارش پشیمان نمیشود، پشیمانی آنجا راه ندارد. در حدیث است که پیغمبر ما؟ص؟ در همه عمرش حتی یک بار نفرمود ای کاش این نمیشد، اصلاً «ای کاش» نگفت. نزد خدا و اولیاء خدا که پشیمانی نیست. ای کاش این کار را نکرده بودیم، ای کاش این حرف را نزده بودیم؛ اینها برای امثال ما است که عواقب امور را نمیدانیم، وقتی به مفاسد و صدمات منجرّ میشود پشیمان میشویم. این «ای کاش، ای کاش» نشانه پشیمانی ما است، معلوم میشود جاهل و سفیهیم، معلوم میشود که خیر و شرمان را راه نمیبریم، خودسری هم میکنیم، بعداً پشیمان میشویم که ایکاش یکچنین کاری را نکرده بودیم، ای کاش یکچنین حرفی را نزده بودیم، ای کاش یکچنین راهی را نرفته بودیم. رسولالله؟ص؟ در تمام عمرش حتی یک بار نفرمود ای کاش این کار نشده بود، یا این کار را نکرده بودم، یا این حرف را نگفته بودم. پس نزد خدا و اولیاء خدا پشیمانی نیست. حال اگر ما به آنجا پشیمانی ببریم چقدر خوب است! خدایا ما از همه امورمان پشیمانیم، از خیر و شرّمان پشیمانیم. از شرّمان که باید پشیمان باشیم، از خیرمان هم پشیمانیم. چه خیری؟ که همهاش استهزاء و تمسخر به تو بوده. اگر به ظاهر خیر بوده، اما همهاش همراه با ریاء و سمعه بوده. اگر بخواهی ما را به خیراتمان مؤاخذه کنی، بیشتر برای خودمان بلاء فراهم کردهایم. از این جهت هم باید از شرّمان به درگاه حقتعالی پشیمانی ببریم و هم از خیرمان. به آن کسی اقتداء
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 86 *»
کنیم که در خانه خدا رفت به رفتن حقیقی، که هیچکس مثل او در خانه خدا نرفت و هیچکس مانند او به درگاه خدا فقر و پریشانی و ذلت و خواری و انکسار را تحفه نبرد. وجود مبارک حسین صلوات الله و سلامه علیه، چه انکساری، چه ذلّتی، چه فنائی، چه فقری و چه فاقهای به درگاه خدا برد! عرض میکند: الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی خدایا کسی که خوبیهایش همهاش بدی است چگونه بدیهایش بدی نباشد؟ الهی من کانت حقایقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی([76]) خدایا کسی که همه حقیقتهایش لاف و گزاف است یعنی هیچ اصلی ندارد، آنوقت دعاویش و ادعاهایش معلوم است که ادعاهای بیجا و لافهای بیجا است. این بزرگوار اینطور پشیمانی در خانه خدا میبرد. دعاء عرفه را بخوانید. خدا روزی کند که انشاءالله در سرزمین عرفات این دعاء شریف را بخوانیم و با آقامان امام زمان همناله شویم، و انشاءالله از این مناجات پر برکت حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه بهرههای ظاهری و معنوی ببریم.
پس انسان وقتی که به ظاهر خضوع و خشوع، فقر و فاقه و ذلّت و انکسار درِ خانه خدا ببرد، خدا همینها را به حسب باطن و به حسب ملأ اعلی برای او در نزد خود مرتبه و درجه و قرب قرار میدهد. خیلی عجیب است! چقدر باید خدا را شکر کنیم الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله. اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، و به ما راه و رسم بندگی یاد نداده بود، ما کجا بندگی را راه میبردیم؟ اصلاً چطور میتوانستیم خدای خود را ستایش و پرستش کنیم؟ کجا میتوانستیم تحصیل قرب کنیم؟ پس الحمدلله میگوییم و خدا را شکر میکنیم. این عبارت هم در قرآن رسیده، هم در زیارتها رسیده، و هم در دعاها رسیده. هر شب ماه رمضان در دعاء افتتاح خواندید؛ آقایمان یادمان دادند که بگوییم: الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله اگر خدا ما را هدایت نفرموده بود ما خودمان هدایت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 87 *»
نمیشدیم. پس خدا را شکر میکنیم بر اینکه ما را هدایت فرمود و این نعمت عظمای هدایت را نصیبمان نمود، راه بندگی و راه ثناء و ستایشش را به ما آموخت.
حال طبق قرار و نظام خودش، وقتی که بنده اظهار خضوع و خشوع میکند، این کار ظاهراً در دنیا و از نظر عمل بنده خضوع و خشوع و ذلّت است، اما از نظر ملأ اعلی و قرار الهی و تبدیل حقتعالی، این خودش عیناً علوّ مقام و درجه و رفعت میشود. و هرچه درجه خضوع و خشوع شدت پیدا میکند، علوّ مقام و رفعت هم شدت پیدا میکند. از این جهت وقتی که بنده از حالت تکبیرةالاحرام وارد قیام میشود، سرتاسر این قیام با قرائتی که انجام میشود یا تسبیحی که خوانده میشود، خضوع و خشوع در نزد نور عظمت خدا است، خضوعی مناسب با نور عظمت و شایسته مقام عظمت و بزرگی معنوی حقتعالی است. چون درجه عظمت بالاتر است خضوع هم بیشتر است. خدا اینطور قرار داده. خود همین قیام در نماز با قرائتش یا ذکر تسبیحاتش، شکل خضوع و خشوع مناسب با رتبه عظمت حقتعالی یعنی بزرگی معنوی خدا است. چون درجه بالاتری است، خداوند در ملأ اعلی همین خضوع و خشوع را عظمت قرار میدهد، یعنی نور عظمت بر این بنده میتابد، و بنده خدا را به عظمت توصیف میکند و اصلاً خودش وصف عظمت حقتعالی میشود.
اگر به عرضم دقت میکردید و میشد که پر در بیاورید، از شوق پر در میآوردید. اللّهم صل علی محمد و آلمحمد. واقعاً انسان دلش میخواهد از شدت شوق پرواز کند که این چه تعلیمی است! این نماز چه اعجوبهای است! چه مجموعهای است! وقتی که انسان در حال قیام است، دارد برای خدایی که به بزرگواری و بزرگی معنوی برای او ظاهر شده اظهار بندگی میکند. حال در برابر آن بزرگی چه خضوع و خشوعی باید داشته باشد؟ همان خضوع را انسان در حال قیام دارد. چقدر این قیام را انسان باید دوست داشته باشد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 88 *»
یکوقتی عرض کردهام که بعضی از اهل سیر و سلوک، برنامهشان اینطور بود که مثلاً یک شب را مخصوص قیام قرار میدادند؛ یعنی رکوع و سجودها را خفیف انجام میدادند و تمام شب را به قیام میگذراندند. شب دیگر قیام و سجدهها را خفیف انجام میدادند و تمام آن شب را به رکوع میگذراندند. شب دیگر قیام و رکوع را خفیف انجام میدادند و تمام آن شب را به سجده میگذراندند؛ از شدت اشتیاق و علاقهای که به این حالات داشتند. ما این حالات را نمیفهمیم چیست.
حال این خضوع و خشوعی که در قیام است آنچنان با مقام عظمت و نور عظمت حقتعالی مناسبت دارد که خداوند همین را در باطن رفعت میدهد و علوّ مقامی به این بنده عنایت میکند که این بنده خودش صاحب نور عظمت و واصف نور عظمت میشود. یعنی خود این بنده در ملأ اعلی توصیفکننده و ثناگوی حقتعالی به عظمت میشود. ملائکه و اهل ملأ اعلی که به او نگاه میکنند، آقا و رئیس ملک امکان، وجود مبارک بقیةالله صلوات الله علیه، قربانش بشویم؛ وقتی که به این بنده نگاه میکند که در حال قیام است؛ در لوح وجودش عظمت حقتعالی را میخواند، که این بندهِ ایستاده دارد میگوید خدای من بزرگ است به بزرگی معنوی، که من اینطور در برابر او خاضع و خاشعم.
بعد از آن نوبتِ رکوع میرسد که درجه خضوع و خشوع بیشتر میشود. و این خضوع و خشوع، مناسب با مقام جلال و بزرگی باطنی باطنی حقتعالی است؛ که عرض کردم برتری حقتعالی را این بنده دارد توصیف میکند. خضوع و خشوعش در رکوع، با آن حالت مناسبت دارد. میگوید: سبحان ربی العظیم و بحمده. اظهار میکند که من دارم او را حمد و ستایش میکنم، دارم ثناء نیکوی او را مناسب با مقام جلالش اظهار میکنم. آنگاه خداوند نور جلالش را بر او میتاباند. این بنده اسم الجلیل حقتعالی میشود، دارد خدا را به الجلیل توصیف میکند. اهل ملأ اعلی که نگاه میکنند او را یک بنده خوار و ذلیل و منکسر، دستوپا شکسته و افتاده در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 89 *»
حضیض طبیعت نمیبینند؛ نه، بلکه او را اینطور میبینند که نور جلال خدا در او تابیده، اسم الجلیل حق شده و دارد خدا را به جلالت توصیف میکند. شما وقتی که در دعاء جوشن میخوانید یاجلیل، از همین لفظ چه میفهمید؟ معلوم است جلالت حقتعالی را میفهمید، که این اسم دارد خدا را به جلالت وصف میکند. حالا این بنده هم در حال رکوع دارد خضوعی مناسب با این مقام اظهار میکند، و خدا هم اینطور قرار داده که اگر خضوع به درگاهش بردی به جایش چیزی به تو میدهد که نداری. تو عظمت نداشتی، تو جلال نداشتی، خدا به تو میدهد. او باید بدهد. تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء همهچیز به دست او و در نزد او است. حال تو در نزد او ذلت بردی، تا حدی که با این ذلت و خضو ع وخشوعت داری او را به جلالت ثناء میگویی و ستایش میکنی، او هم نور جلالش را بر تو میتاباند و تو را اسم الجلیل خود میکند، که هرکس تو را میبیند جلالت حقتعالی را در تو میخواند، وصف جلالت حقتعالی را در تو میبیند.
بعد نوبت به سجده میرسد که دیگر آخرین سیر بنده در خضوع و خشوعش است. و این خضوع و خشوع مناسب با مقام سبوحیت و قدوسیت حقتعالی است که عالیترین مراتب ظهور و تجلی خدا برای بنده است. این خضوع و خشوعی که بنده در سجده دارد چون عالیترین مراتب خضوع و خشوع را اظهار کرده، امام ما چه فرمودند؟ فرمودند: اقرب ما یکون العبد الی الله و هو ساجد([77]) ببینید اصلاً خود عبارت گویای مطلب است. اقرب ما یکون العبد الی الله نزدیکترین حالتی که بنده به خدا نزدیک شده، آن وقتی است که در سجده است؛ چون این بنده خضوع و خشوعی مناسب شأن سبوحیت و قدوسیت خدا اظهار کرده است. دستور هم داده شده که بنده در این حالت بگوید: سبحان ربی الاعلی و بحمده خدا را به علوّ یاد میکند که از جلال و عظمت و کبریائیت بالاتر است؛ خدا هم نور علوّش را بر او میتاباند، نور بهاء و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 90 *»
سبوحیت و قدوسیتش را بر او میتاباند، و این بنده در حال سجده اسم سبوح و قدوس حقتعالی میشود. اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد.
از این جهت اولیاء خدا اینقدر سجده را دوست داشتند. حال چقدر خوب است که انسان در حال سجده متوجه معنا و روح این عبادت باشد که دارد خدا را به سبّوحیت و قدّوسیت ثناء میگوید. خدا هم اینطور قرار داده که باطن عبادت و باطن بندگی، ربوبیت است. تو درِ خانه خدا تحفه بردی؛ تحفهای که بردی آن آخرین درجه و منتهای خضوع و خشوع است که همین سجده باشد. خودش تعلیمت کرده و یادت داده، گفته این حالت بهترین حالت خضوع و خشوع در نزد من است، ذلّت و انکساری است که تو آن را به درگاه من آوردهای، تحفه برای من آوردهای؛ در دستگاه ما ذلت و خضوع نیست، حال تو برای ما این تحفه را آوردهای؛ ما هم به واسطه این عبادت به تو چیزی میدهیم که اصلاً آن را نداری، و آن علوّ مقام است. علوّ مقامی به تو میدهيم، آنچنان قُربی برای تو فراهم میکنیم که هرکس تو را میبیند، در مقام فوق عالم جبروت میبیند، تو را در عالم حقیقت میبیند. هرکس هم در عالم حقیقت باشد ثناء خدا است به نور بهائش، اصلاً نور بهاء خدا است. هرکس در عالم حقیقت باشد، آیا غیر از این است که حقیقت است؟ یعنی نورالله است؟ یعنی مقام سبوحیت حقتعالی را درک کرده، آن مقام را لمس کرده و در آن مقام واقع شده است؟ در رکوع در مقام جبروت است. در آنجا مجاور و همنشین با چه کسانی است؟ همنشین صاحبان مقام جبروت است، همنشین انبیاء است، مثل انبیاء دارد خدا را توصیف میکند.
خدایا ما را قدردان نعمت دینت بفرما، و این دینداریهای سر و پا شکسته ما را به لطف و کرمت قبول فرما. دینداری خیلی مقام است، خیلی رتبه است! اگر خداوند ما را متذکر بفرماید، قدر این نعمت دین را بدانیم و از حدود دین حرمت بکنیم خیلی خوب است. انشاءالله چشممان روشن خواهد بود. مخصوصاً که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 91 *»
اصلش را داریم، اصلش را خدا به ما کرامت کرده که محبت و ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ باشد. قربان این فرمایششان العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. باطن تمام مقامات بندگی ربوبیت است، منوّر شدن به انوار حقتعالی و متصفشدن به صفات اولیاء و مقرّبشدن به درگاه خدا است، و این همان رفعت است، همان معراج است و همان علوّ مقام است.
خدا را قسم میدهیم به حق حسین؟ع؟ و آن نمازی که آن بزرگوار در روز عاشورا اقامه فرمود، خدا را قسم میدهیم به حق امیرالمؤمنین و آن آخرین نمازی که آن بزرگوار اقامه فرمود که در آن نماز به دست اشقی الاولین و الآخرین ضربت خورد، خدا را قسم میدهیم به حق نمازهای مولا و آقایمان امام زمان صلواتاللهعلیه؛ که مزه مناجات و لذت عبادت را به ما بچشاند، و ما را از عبادتکنندگان قرار دهد، و تا زنده هستیم توفیق عبادت و بندگی را روزبهروز بیشتر به ما عنایت بفرماید. از گناهان همه ما بگذرد، درگذشتگانمان را غریق بحار رحمتش بفرماید، خیر دنیا و آخرت را نصیب ما و همه اهل ایمان بفرماید، شرّ دنیا و آخرت را از ما و از ایشان برطرف فرماید، زیارت خانه خودش و قبور اولیائش، مخصوصاً زیارت اعتاب مقدسه عراق را نصیب همه ما بفرماید.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 92 *»
مجلس 6
12شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 93 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
متذکر شدهایم که ماه شوال و ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ماههای حج خانه خدا است. اهل استطاعت را خداوند تکلیف فرموده است که در این ماهها خانه او را قصد کنند و در نزد آن خانه برای اظهار عبودیت و بندگی حاضر شوند و مراسم و مناسک عبودیت را به انجام رسانند؛ سپس با دستهای پر از رحمت حقتعالی و آمرزش گناهان به وطنهای خود مراجعت کنند، و در این رفتوآمد و توقفشان در آنجا، منفعتهای دنیوی و اخروی خود را مشاهده نمایند و خدا را به بزرگی یاد کنند. یادکردن خدا به بزرگی همان خضوع و خشوع ایشان و انجام مناسک و مراسم عبودیت در نزد خانه حقتعالی است. بارها عرض شده که این تکلیف به حج در این ماهها، برای این بود که ما متذکر خانههای حقیقی خدا شویم. همان خانههایی که در عالمهای ذر با آن خانهها آشنا شدیم و در نزد آن خانهها، خدا را به عظمت و بزرگی شناختیم؛ و ثناء شایسته حقتعالی را در آن عالمها نزد آن خانهها به انجام رسانیدیم، و عهد و پیمان بستیم که بر این معرفت و بر این پرستش و ستایش وفادار باشیم. اما وقتی که آن دورهها را پشت سر گذاردیم و به این دوره دنیایی آمدیم، آن دیدارها و آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 94 *»
معرفتها و شهودها از خاطر ما رفت. خداوند بر ما منت گذارد و به وسیله انبیاء و تعیین تکالیف، ما را به یاد آن دورهها انداخت و آن عهدها و پیمانها را به یاد ما آورد.
ماه مبارک رمضان که بر ما میگذرد گویا دوره ذر بر ما گذشته، و وارد این ماهها که میشویم گویا وارد دوره دنیایی شدهایم. اولین و مهمترین تکلیف در این دوره ــ که رمز دوره دنیایی است ــ به یاد خانه خدا بودن و قصد و آهنگ آن خانه را نمودن است. دلها در این ماهها متوجه خانه خدا است، آرزوی دیدار و زیارت آن خانه و انجام مراسم و مناسک عبودیت در نزد آن خانه را دارد. دلها به یاد این امور این شبها و روزها را میگذراند. و وقتی که آیات حج را تلاوت میکنیم و یا احکام حج را مطالعه میکنیم، و یا در دعاها میخوانیم، دلها متوجه آنجا است و ــ به اصطلاح ــ پر میزند. همه آرزو دارند و همه مشتاقند که نزد خانه حقتعالی حاضر شوند و این نداء ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام را اجابت کنند که خدا به او دستور فرمود و أذّن فی الناس بالحج تو حج را اعلام بکن یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجٍّ عمیق عاشقان خانه ما و دلباختگان حریم ما، مشتاقانه، پیاده و یا با مرکبهای ضعیف و نحیف، اگرچه از درّههای عمیق و راهها و فاصلههای بسیار دور باشد میشتابند و میآیند. یأتوک نزد تو میآیند ــ ای ابراهیم ــ و جواب تو را میدهند، و لبیکگویان سر از پا نشناخته برای خضوع و خشوع، در سرزمین قدس در شهر مکه و در نزد کعبه حاضر خواهند شد.
این اعلام به وسیله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام انجام شد، خداوند ابراهیم را در میان انبیاء؟عهم؟ برای یکچنین اعلامی انتخاب فرمود. این اعلام به وسیله ابراهیم انجام شده و همینطور ادامه دارد، این نداء از همان زمان که شروع شد ادامه دارد و تمامشدنی نیست. هرکس از هرکجا عازم حج میشود و با هر شرایطی که هست، در واقع نداء ابراهیم را اجابت میکند و دعوت او را لبیک میگوید. او زبان حقتعالی شد، لسانالله شد و به گوش تمام خلایق رسانید. و اذّن فی الناس بالحج.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 95 *»
البته ملائکه هم صدای او را شنیدند، جن هم صدای او را شنیدند، حیوانات شنیدند نباتات شنیدند جمادات شنیدند. خداوند به او احاطه داد و او را محیط کرد و به ندائش کلّیت بخشید. همه موجودات به حج خانه حقتعالی مکلف شدند، همه. همچنانکه وقتی خداوند، آدم علی نبینا و آله و علیهالسلام را آفرید و در او روحی از خود دمید؛ و قبل از آن هم اعلام فرموده بود که انی جاعل فی الارض خلیفة؛([78]) دستور داد فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین([79]) وقتی که خلقت آدم را تسویه کردم و خلقت او با حساب دقیق انجام شد و در او از روح خودم دمیدم، همه وظیفه دارید که برای او سجده کنید فقعوا له ساجدین همه باید برای او سجده کنید. اطاعت خدا یعنی تعظیم آدم. در آن موقع هم اگرچه ظاهراً خطاب به ملائکه است، اما همه موجودات به حسب مقام و مرتبه خودشان مکلّف شدند که به آدم سجده کنند و آدم را بزرگ بشمارند. مأمور شدند که از مقام آدم تعظیم کنند و برای او مقام و منزلت قائل باشند، و برای خدا در نزد آدم خاضع و خاشع شوند و خدا را به تعظیم و تکریم آدم اطاعت و بندگی نمایند. نه تنها ملائکه، بلکه تمام موجودات مکلف شدند که بر آدم سجده کنند. اشتباهی که خیلیها دارند این است که فکر میکنند فقط ملائکه مأمور و مکلّف شدند و امتحان شدند؛ در حالی که اینطور نیست، بلکه به حسب تحقیقاتی که بزرگان ما فرمودهاند، و مخصوصاً شیخ مرحوم کاملاً بحث فرمودهاند، همه موجودات به حسب خودشان دارای شعور بودهاند و هستند و همه موجودات تکلیف شدهاند. تکلیف برای عموم خلق است، چه انسانها چه ملائکه چه جنها چه حیوانها چه نباتات چه جمادات؛ همه به حسب خودشان شعور دارند، و به مقدار شعورشان و بر حسب عالم خودشان همه تکلیف دارند. اگر به تکلیفشان عمل کردند مؤمن، و اگر تخلف کردند کافر شمرده میشوند؛ همه و همه. و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 96 *»
این دو مسأله از مسائل مهمی است که در اسلام مطرح است، و قرآن به آن اشارات و تصریحاتی دارد. کلّ قد علم صلوته و تسبیحه([80]) همه موجودات به تکلیف خود آشنا هستند و کیفیت تسبیح و تنزیه حقتعالی را راه میبرند؛ همه و همه.
حال به این دو مورد هم که سجده بر آدم و تعظیم و تکریم خانه حقتعالی است، همه موجودات مکلّف شدهاند. چون به حسب خودشان و در عالمهای خودشان همه قبله دارند و باید خدا را به رو کردن به سمت آن قبله پرستش کنند، و مرکز عنایت حقتعالی را که خانه خدا است قصد نمایند. مرکز عنایت حقتعالی در هر عالمی برای هر جمعی از خلق، خانه فیض و فیضبخشی حقتعالی و محل نزول رحمت و عنایت خدا است. حال برای ما انسانها در این عالم ظاهر و در این عالم جسمانی، این کعبه مکرّمه و مشرّفه محل فیض و افاضه فیض به این بدنها و این عالم جسم شده است. این محل الآن برای تمام این قطعههای زمین و همه این زمینیها در حکم مادر است. هرچه از این زمین ولادت مییابد و موجود میشود، مثل خود این زمین، بسته به کعبه و به خانه خدا است. مانند آنکه جنین در رحم مادر به ناف مادر بسته است و از وجود مادر استفاده میکند، این کعبه مکرمه هم نسبت به تمام این زمین و نسبت به تمام موجودات زمینی حکم مادر را دارد. عرض کردهام حتی این بدنهای ما الآن به این کعبه بسته است. اگرچه ما نمیبینیم که بدن ما به کعبه بسته است، ولی این رشتهها برقرار است، تکتک موجودات روی این زمین و هر قسمت از این زمین به این خانه بسته هستند؛ مثل آنکه جنین به مادر بسته است. کاملاً از وجود این خانه و از محل این خانه استفاده میکنند. تمام نعمتها و رحمتها و عنایتها از این خانه به همه قطعههای زمین و همه موجودات زمینی میرسد. حال این خانه را باید احترام کرد، این محل شریف را باید خانه پاک و پاکیزه حقتعالی دانست، و به احترامکردن از این خانه خدا را عبادت و اطاعت نمود. ابراهیم اعلام فرمود، حج خانه خدا را وظیفه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 97 *»
قرار داد، فرمود هلمّ الی الحج.([81]) ای موجود ای انسان ای بشر، هر کجا باشی و در هر وقت از اوقات باشی، تو را به آمدن و قصد این خانه کردن دعوت میکنم. و موجودات اجابت کردند، جواب دادند و لبیکگویان در مقام برآمدند که این خانه را حرمت کنند و احترام نمایند.
ابراهیم را خدا انتخاب فرمود؛ چون در میان انبیاء از همه بیشتر اظهار خضوع و خشوع به درگاه حقتعالی کرد، از این جهت شایستگی این مقام را پیدا نمود. چون خضوع و خشوع اظهار کرد، خداوند او را به این مقام و رتبت مشرف گردانید و این مقام و منزلت را به او داد. چرا؟ چون همه مطلب در این زمینه به همین مربوط میشود که بشر به فقر و فاقهاش به حقتعالی و نیازمندیش به واسطه فیض پی ببرد؛ انسان باید به این جهات واقف بشود. کمال بنده در همین است که متوجه فقر و فاقه خود باشد، و رفع همه نیازمندیهای خود را به دست حقتعالی ببیند، از همهجا منقطع شود و مطمئن به حقتعالی گردد و درِ خانه او دست گدایی خود را به تمام معنا دراز کند. باید به همه وجودش به ظاهر و باطنش فقیر و مسکین و مستجیر به درگاه حقتعالی شود، و واسطههای فیض را بشناسد و نزد واسطههای فیض خاضع و خاشع گردد، و بداند که ابواب فیض و راه رسیدن به فیوضات حقتعالی آنها هستند. اینها کمالات انسان است. بنده مؤمن هرچه در این امور کاملتر بشود تقربش به درگاه حقتعالی بیشتر است، و هرچه در این مقام سعی و تلاش بیشتری کند درجاتش در مقام قرب بالاتر میرود.
نوعاً ما از این مسائل غافلیم. خداوند ممرّی برای رزق مقرّر کرده و اسبابی فراهم آورده است، ما هم رزق و روزی خود را به دست میآوریم و با اطمینان به اسباب کار و اسباب معیشت و اسباب رزق و ممرّ رزق، خیالمان تا اندازهای آسوده است، مشغول زندگی و تعیّش هستیم، کم یا زیاد خوب یا بد، هرطور هست میگذرانیم. ولی از اصل مطلب غافلیم. از این جهت ترقی هم برای ما کمتر فراهم میشود. البته ممکن است
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 98 *»
گاهگاهی فشارهایی بر ما وارد شود، ولی باز هم متنبه نمیشویم. به همین جهت کمتر به فکر رضایت حقتعالی هستیم، در فکر رضایت مخلوق بیشتر هستیم، میخواهیم مخلوق از ما راضی و خوشحال باشند. اگر هم با کسی کاری نداشته باشیم، میخواهیم خودمان از خودمان راضی باشیم، نفس از ما راضی باشد، تمایلات و خواستههایش را اجابت کنیم، آنچه میخواهد اطاعت کنیم، تمایلات نفسانی را خیلی راحت انجام دهیم. اینها همه حکایت از غفلت ما است. نباید غافل بود، باید متذکر حقتعالی بود، باید متذکر فقر و فاقه خود بود. باید انسان خودش را فقیر و محتاج به حقتعالی ببیند، و نعمت واسطه بین خود و خدا را فراموش نکند.
وجود این خانه ظاهری در این عالم واسطه است؛ همه فیضها از عالمهای غیب به وسیله این خانه و از این خانه به ما میرسد. حال این بدن در تمام این نعمتها مرهون این خانه و محتاج به این خانه است و این خانه وساطت دارد. اینها تعارف نیست، حق است، مسلّم است، اگرچه ما نحوه وساطتش را درک نمیکنیم. این خانه محل تمام فیضهای جسمانی است. تمام فیضهایی که به این بدنهای جسمانی میرسد، همه و همه از این خانه میرسد. به برکت این خانه است که این زمین برقرار است و ما بر روی این زمین تعیّش میکنیم، این نعمتها به ما میرسد و ما از این نعمتها بهرهمندیم. فقر و فاقه لازمه عبد است، و اصلاً خلق عبارت است از فقر و فاقه و احتیاج و نیاز. خلق آنی از فقر و فاقه بیرون نمیرود، تمام وجودش احتیاج است، تمام وجودش فقر است، همه وجودش نیاز است، و خدای متعال غنی مطلق است؛ نزد حقتعالی فقر و فاقه و کمبود نیست، خزائن او کمشدنی نیست، بلکه خزائنی است که به جود و بخشش و عطاء زیاد میشود نه اینکه کم بشود لاتنقص خزائنه و لاتزیده کثرة العطاء الّا جوداً و کرماً.([82]) بیان حضرت مهدی صلواتاللهعلیه است لاتنقص خزائنه خزائن حقتعالی کم نمیشود، و لاتزیده کثرة العطاء الّا جوداً و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 99 *»
کرما این خزائن در توسعه است. به کثرتِ عطاء و بخششِ حقتعالی نقصان پیدا نمیکند، بلکه جود و کرم او اضافه میشود، دامنهدار میشود.
مثال محسوسش را شما میتوانید در درخت ببینید. درخت که ریشههایش در آب است و از خاک و از نور و هوا استفاده میکند؛ این درخت انتظار میکشد که شاخه پیدا بشود، تا اینکه به شاخه هم این ریشهها فیض برسانند. و در واقع، به یک شاخه که فیض میرساند نه این است که از بخشش این ریشهها و خزائن این ریشهها کم میشود؛ نه، بلکه هر شاخهای که اضافه میشود، بر جود و کرم درخت میافزاید نه اینکه کم بشود. پس هرچه گدا به در خانه حقتعالی بیشتر باشد، جود حقتعالی و کرم حقتعالی بیشتر نمایان و ظاهر میشود. هر دست گداییای که به در خانه خدا بلند میشود کرم خدا نمایانتر میگردد، نه اینکه خزائن حقتعالی کم شود و جود و کرم او محدود گردد، نه اینچنین نیست. لاتنقص خزائنه خزائن خداوند نقصان نمییابد و لاتزیده کثرة العطاء الّا جوداً و کرماً. جود و کرم خدا به کثرت و بسیاری عطاء و بخشش، بیشتر نمایان و آشکار میشود. از این جهت خداوند آن دستهایی را که به گدایی به در خانه او بلند شود دوست دارد. خداوند دوست دارد آن صداهایی را که همراه با ناله و اندوه، همراه با افسوس و حسرت و ندامت به در خانهاش بلند شود و از خداوند طلب کند و بخواهد؛ و خدا هم به او عنایت میکند، خواستههایش را برآورده میفرماید، و عنایت حقتعالی شاملش میگردد. این به واسطه همان است که آنجا فقر نیست، در نزد حقتعالی فاقه نیست، کمبود و نقصان نیست؛ آنجا غنای مطلق است. حقتعالی غنی مطلق است، اما مخلوق فقر محض است، فاقه محض است. پس هرچه به این نکته بیشتر واقف بشویم و فقر و نیازمندی خود را بیشتر درک کنیم، به در خانه خدا رغبتمان بیشتر میشود، به گدایی در خانه خدا بیشتر مایل میشویم، و از گدایی در خانه خدا عارمان نمیآید بلکه برای خودمان این را وظیفه میبینیم کمال میبینیم. چرا؟ به جهت اینکه فرمود: بنده کجا راه دارد و کجا میتواند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 100 *»
برود مگر به نزد مولایش؟([83]) بندهای که مالک هیچچیز نیست و هرچه دارد از مولایش است؛ کمالش به همین است که به پروردگار خود و به مولای خود رجوع کند و دست گدایی به در خانه او دراز نماید.
پس خود مسأله حج و توجه به این خانه ظاهری حقتعالی، متوجه ساختن ما به فقر و نیازمندیمان و شناختن واسطه فیض است، که نقش واسطه فیض را بدانیم که چیست؟ باید واسطه فیض احترام شود، حرمت شود؛ که الحمد لله رب العالمین اهل قبله از قبله احترام میکنند و این خانه را محترم میشمارند، اهل استطاعت سعی میکنند که با توجه به موقعیت این خانه، برای اظهار بندگی و عبودیت در نزد بزرگی حقتعالی که در این خانه ظاهر شده است، در نزد آن حاضر شوند. و این تکلیف برای این بود که ما متذکر خانههای معنوی حقتعالی هم بشویم و بدانیم که در همه عوالم و در عالمهای معنا و باطن هم خانههایی هستند و خدا خانههایی دارد که فیضها مطلقاً از آن خانهها به همه خلق میرسد، و آن خانهها هستند که باید بر همه خلق مقدم باشند، و همه خلق به آن خانهها توجه داشته باشند و خدا را در نزد آن خانهها بیابند. و آن خانهها وجودات مقدسه و هیاکل مشرّفه توحید هستند که در درجه اول محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین میباشند و در درجه بعد انبیاء؟عهم؟ و بعد بزرگان دینند که خداوند این خانهها را محل نزول برکات و عنایات خود قرار داده و به این خانهها به جمیع انوار خود برای خلق ظاهر شده است؛ که باید خدا را در نزد این خانهها به بزرگی بشناسند. و لتکبّروا الله علی ما هديٰکم([84]) وقتی در نزد این خانهها حاضر میشوند متذکر بزرگی خدا گردند، خدا را به بزرگی یاد کنند که به این خانه و شرافت این خانه راهنمایی و دلالت کرده است و این خانه را به خلقش معرفی نموده است. در باطن هم همینطور است؛ خدا را به بزرگی یاد کنند که خدایا تو
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 101 *»
بر ما منّت داری، به اینکه خانههای باطنی و معنوی خود را که وجود مبارک ائمه طاهرین؟عهم؟ باشند به ما شناسانیدی.
در زمان انبیاء گذشته هم خود انبیاء این موقعیت را داشتند، به برکت وجودات محمد و آلمحمد؟عهم؟ آنها هم در میان امتشان، صاحبان مقام و منزلت و رتبت بودند. بعد که خداوند بر این امت منت گذارد و این بزرگواران را ظاهر فرمود، مقام امامت این بزرگواران همان خانهای است که باید دلها متوجه آن خانه باشد، زیرا مقام امامتشان که همان محل ظهور انوار کبریائیت حقتعالی است در میان خلق وساطت دارد، و اقتداء و ایتمام به ایشان ما را به کمالاتمان میرساند؛ هرچه بیشتر در نزد این خانهها به اطاعت و امتثال فرمان خاضع شویم، درجاتمان بالا میرود.
اینجا اولْ مرتبهای است که بنده در مقام اظهار بزرگی حقتعالی برمیآید. بنده در اینجا خدا را به بزرگی ظاهری شناخته و در مقام خضوع و خشوع برآمده است؛ شناختن مقام و منزلت امام و خضوع و خشوع در نزد مقام امامت مثل این میماند که انسان دائماً در حال تکبیرةالاحرام است، دائماً خدا را به کبریائیت یاد میکند، با اطاعت ایشان و اطاعت از این بزرگواران در مقام امامتشان، خدا را به بزرگی ظاهری توصیف میکند، یعنی خدای من بزرگ است و من کوچکم، خدای من دارای بزرگی است و من دارای ذلّت و مسکنت هستم. عرض کردم هرچه در نزد این خانه خاضعتر شویم، به فقر و فاقه و ذلت و مسکنت خود، بزرگی خدا را بیشتر اظهار کردهایم. اطاعت این است، و همانطور که عرض کردم نتایجش نور کبریائیت است. اگر کسی میخواهد در ملأ اعلی بزرگ باشد و خداوند او را به نور کبریائیت خود منوّر کند، باید در نزد این خانه به اطاعت و فرمانبرداری خاضع و خاشع باشد. العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. بارها عرض کردهام، بندهای که در مقام اطاعت از مولایش باشد هرچه بیشتر اطاعت میکند مولا هم به او نور کبریائیت بیشتر میدهد، او را بیشتر در نزد خود مقرب میسازد و نشان میدهد که محبوب او است، مرضی او است. در همین
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 102 *»
مقام است که ما از خدا میخواهیم و عرض میکنیم: رضیت بالله ربّاً و بمحمد؟ص؟ نبیّاً و بالاسلام دیناً و بالقرآن کتاباً و بالکعبة قبلة و بعلیٍّ صلواتاللهعلیه ولیاً تا آخر ائمه که همه را نام میبریم، بعد عرض میکنیم: اللّهم انی رضیت بهم ائمة فارضنی لهم([85]) یعنی خدایا من راضی شدم و پسندیدم که خدا پروردگار من باشد، پیغمبر؟ص؟ نبی من باشد، قرآن کتاب من باشد، کعبه قبله من باشد، اسلام دین من باشد، امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین از فرزندان آن حضرت امامان من باشند، من راضی شدم؛ حالا من را هم خدایا مورد رضایت ایشان قرار بده، آنها هم از من راضی باشند به اینکه این مأموم خوبی است، اطاعت و بندگی دارد، فرمانبردار است، در ظاهرش و باطنش مطیع است.
اطاعت ظاهری و باطنی ما از مقام امامت ایشان، باعث تقرب به درگاه حقتعالی و منور شدن به نور کبریائیت است. اینجا هرچه سمعاً و طاعةً ما بیشتر باشد، بیشتر ترقی میکنیم. خدا را که نمیشود گول زد، ائمه را که نمیشود گول زد، به زبان بگوییم آقا امام زمان صلواتاللهعلیه امام ما است، ائمه امامان ما هستند، پیغمبر پیغمبر ما است، اسلام دین ما است، قرآن کتاب ما است، اما هیچ نشانی از اینها در ما نباشد، خدای نکرده در نزد معاصی خیلی راحت معصیت مرتکب شویم، در موقع انجام طاعات با بیحوصلگی و بیاعتنائی و به هرطور شد طاعات را انجام دهیم، اگر انجام دهیم؛ اگر هم انجام ندهیم که هیچ. بیاعتنائیها به حدود و قوانین دین، اینها همه نشان میدهد که آن سمعاً و طاعةً و آن تسلیمی که در نزد این خانهها باید داشته باشیم نداریم. باید به فکر باشیم که ترقی کنیم، و این خضوع و خشوع اولین مرتبه ترقی است.
چون این ماههای شریف رمز دوره دنیایی است و اول سال است؛ با تکلیف حج باید بخصوص متذکر این مطلب باشیم، که حالا ما نسبت به مقام امامت وجود مبارک مهدی صلواتاللهعلیه چه کردهایم؟ الآن رابطه ما با این مقام چگونه است؟ آیا این خانه متوجَّهالیه ما است؟ ما به ظاهر و باطنمان به این خانه رو کردهایم و از
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 103 *»
نورانیت این خانه نور گرفتهایم؟ نورانی شدهایم؟ در نزد این خانه سمعاً و طاعةً گفتهایم؟ به این خانه تقرّب جستهایم؟ در نزد توجه به این خانه، مثل حالت تکبیرةالاحرام باید داشته باشیم؛ یعنی هرچه جز رضای خدا است، هرچه مورد رضای حقتعالی نیست را باید بر خودمان حرام کنیم. آیا اینطور شد؟ آیا این کار را کردیم؟ یا اینکه خدا را گول میزنیم؟ اولیاء خدا را نعوذبالله گول میزنیم؟ با خدا نفاق میکنیم؟ با اولیاء خدا نفاق میکنیم؟ آن اموری را که مطابق با خواستههای ما و تمایلات ما است خیلی راحت انجام میدهیم، هرجا شد دروغ میگوییم غیبت میکنیم؛ و حال آنکه اگر گفتیم سمعاً و طاعةً باید هرچه حرام است حرام بدانیم و از آن اجتناب کنیم، کمش، زیادش، منفعت داشته باشد، ضرر داشته باشد؛ برای ما تفاوت نباید بکند، حرام حرام است حلال حلال است واجب واجب است مستحب مستحب است مکروه مکروه است؛ اینها را باید توجه داشته باشیم. خضوع و خشوع حقیقی در نزد این مقام، به همین است که ظاهر و باطنمان سمعاً و طاعةً باشد. یعنی ما از شما باید بشنویم و فقط به دستور شما باید رفتار بکنیم، از شما باید بشنویم نه از غیر شما؛ هوی، هوس، خواستههای دیگران، جامعه و امثال آن همه باید زیر پا برود. شما چه میفرمایید؟ سمعاً، هرچه شما بفرمایید من حالت شنوایی از شما دارم؛ و طاعةً، هر دستوری هم بفرمایید من از شما اطاعت میکنم، از دیگری اطاعت نمیکنم، فقط از شما. این میشود خضوع و خشوع در نزد مقام امامت.
و این خانه خانهای است که از این خانه در این مقام نور کبریائیّت میتابد؛ هر کس نزد این خانه آمد و در نزد این خانه خاضع شد نور کبریائیت بر او میتابد، و او هم در ملأ اعلی بزرگ خوانده میشود. شما این حدیث شریف را شنیدهاید که فرمودهاند من تفقّه فی الدین کسی که در دین خدا فهمیده بشود، یعنی فهم دین پیدا کند و دین را بفهمد دُعِیَ فی ملکوت السموات عظیماً ([86]) در ملکوت آسمانها بزرگ خوانده
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 104 *»
میشود. اینجا عظیم به معنای همین است که کبریائیت پیدا میکند، نور کبریائیت بر او میتابد و ارزش پیدا میکند. از این جهت فرمودند هرکس قدر خودش را بداند و ارزش خودش را بداند، شهوات و خواستههای نفسانی ــ که از آن به شهوات تعبیر میآید ــ در نزد او بیارزش میشود. در لسان ائمه، در السنه اهل کمال، از سراسر تمایلات نفسانی به «شهوات» تعبیر میآید. شهوتْ تنها امور جنسی و تمایلات جنسی نیست؛ تمام خواستههای نفس شهوات است، و همهاش بد است. از این جهت کسی که برای خودش و برای شخصیتش ارزش قائل شد، تمام خواستههای نفسانی در چشم او و پیش او بیارزش میشود، یعنی دیگر حاضر نیست برای انجام تمایلات نفسانی خودش را ضایع کند و از بین ببرد، بلکه در موقع هجوم تمایلات نفسانی صبر میکند و مرتکب معصیت نمیشود. معصیت معصیت است کوچکش هم معصیت است بزرگش هم معصیت است، حرام حرام است کوچکش هم حرام است بزرگش هم حرام است، انسان نباید بیپروا باشد و مطمئن باشد که اگر ما این معصیت را انجام بدهیم عیبی ندارد، کجای عالم خراب میشود؟ نعوذبالله، کاش همه مردم مثل ما بودند، اگر همه مردم مثل ما بودند دنیا آباد میشد، اینقدر ما خوبیم! و از این قبیل حرفها؛ حالا این معصیت کوچک بالنسبه به معصیتهای دیگران که چیزی نیست! بعضیها که خیلی راحتترند، میگویند ما در نزد دیگران ــ نعوذبالله ــ پیغمبریم! خیلی از خودراضی و مُعجب به خودند. همین حالات است که ارتکاب معصیتها را برای انسان سبک و آسان میکند. میگوید کاش همه معصیتها همینطور باشد! کاش همه اهل معصیت مثل ما باشند! یکچنین حرفهایی میزنند. اینها همه اشتباه است. معصیت معصیت است بزرگش معصیت است کوچکش معصیت است، حرام حرام است بزرگش حرام است کوچکش حرام است. وقتی که انسان در مقام اطاعت و بندگی بر بیاید، از همه حرامها باید اجتناب کند؛ و اگر خدای نکرده مرتکب میشود پشیمان باشد. و معنی پشیمانی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 105 *»
هم همین است که بر خودش و معصیتش خشم داشته باشد، و از کسانی که این معصیت را ندارند خوشش بیاید و تمنای حال آنها را بکند. «احبّ الصالحین و لستُ منهم» من صالحین را دوست دارم، ولی خودم را میبینم که از صالحین نیستم. خود همین حالت خوب است که انسانْ اهل صلاح و تقوی و اهل ایمان را دوست داشته باشد و به حالشان غبطه بخورد.
انشاءالله در این مقام باید متذکر باشیم که هرچه اظهار خضوع و خشوع بیشتر کردیم و سمعاً و طاعةً ما در نزد این خانه الهی بیشتر ظاهر شد، نور کبریائیت خدا که همان نور مبارک امام در مقام امامت است بيشتر بر ما میتابد، و ما به نور کبریائیت امام منوّر میشویم. به نور او منوّر میشویم، یعنی شعاع او و ملحق به او هستیم. وقتی که امام در مقام امامتش به اهل عبادت و بندگی و به اهل اطاعت و امتثال فرمان نگاه میکند، خودش را میبیند که در این عبد عکس انداخته، خودش را در اين آئینه مشاهده میکند. آنوقت چقدر برای امام لذتبخش است! و چقدر این بنده مورد توجه امامش است و امامش درباره او دعاء میفرماید! این است که فرمودند نامه عمل شما هر صبح و شب بر ما عرضه میشود، اگر در نامه عمل شما اطاعت و بندگی دیدیم، مسرور میشویم؛ و اگر معصیت دیدیم، به حال شما افسوس میخوریم، غصهتان را میخوریم، محزون میشویم که چرا این نعمتها و این عنایتها صرف معصیت خدا شده؟ چرا این آئینهای که باید عکس امامش در آن بیفتد عکس دشمن امامش در آن افتاده؟
پس انشاءالله توجه به این خانه ظاهری باید ما را متذکر خانه معنوی و باطنی حقتعالی کند، که همه فیوضات از برکت آن خانه به ما میرسد؛ و ما به واسطه آن خانه به نعمتهای الهی متنعّم هستیم. اولاً متوجه شویم که باید در نزد این خانه اظهار خضوع و خشوع کنیم؛ و بعد هم مقام و منزلتش را بشناسیم که بین ما و خدا واسطه فیض است، در عبادتها و طاعتها خدا را به این خانه میخوانیم،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 106 *»
و به رو کردن به این خانه به حقتعالی رو میکنیم. این شرافت خانه معنوی خدا است که شرافت این خانه ظاهری حکایتی از آن خانه معنوی و شرافت آن است.
الحمدلله خداوند بصیرت به ما کرامت کرده و دلهای ما را به نور معرفت اماممان روشن نموده؛ امیدواریم این معرفت و این محبتها را از ما نگیرد. عزیزان من! سعی کنید به عبادت و بندگی محبت داشته باشید، و با معصیت انس پیدا نکنید. معاصی اگرچه اندک است و به چشمتان کوچک میآید، اما سعی کنید با آنها انس پیدا نکنید محبت پیدا نکنید، و توجهتان از وجود مبارک امام در این مقام امامت ظاهره قطع نشود. انشاءالله در این مقام باید ترقی کنید، و به همین سمعاً و طاعةً به انوار کبریائیت حقتعالی منوّر گردید. یعنی هرچه شما میفرمایید ما فقط از شما میشنویم، و در مقام اطاعت از شما و بندگیِ شما هستیم و بس، یعنی بنده طاعت شماییم، از غیر شما اطاعتی نخواهیم داشت.
امیدواریم خداوند به حق وجود مبارک آقا امام زمان صلواتاللهعلیه بر همه ما ترحم بفرماید، ما را موفق به اطاعت و بندگی بفرماید، و به فضل و کرمش همه ما را از معصیتها حفظ بفرماید، گذشتگانمان را غریق بحار رحمتش بفرماید، اَحیاء و بازماندگان همه را سالم بدارد، زیارت خانه خودش و قبور اولیائش را نصیب همه ما بفرماید، مخصوصاً زیارت اعتاب مقدسه عراق را خداوند نصیب همه ما و همه آرزومندان از اهل ایمان بفرماید، حوائج همه ما و همه برادران و خواهران ایمانی ما را فوق رغبتشان برآورده به خیر بفرماید، خیر دنیا و آخرت برای همه ما و ایشان مقدر گرداند، بلاء دنیا و آخرت را از ما و از ایشان برطرف بفرماید، در فرج امام زمان صلواتاللهعلیه تعجیل فرماید، ما را از اعوان و انصار و خدمتگزاران امر آن بزرگوار قرار دهد، قلب مقدسش را از همه ما خشنود گرداند، آنی دست عنایتش را از سر ما برندارد.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 107 *»
مجلس 7
13شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 108 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
در این آیه مبارکه خداوند خبر میدهد از اینکه ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام مأمور شد حج خانه خدا را اعلام بفرماید، که بندگان خدا آهنگ خانه خدا کنند و برای تعظیم و تکریم این خانه مهیا شوند، و در نزد بزرگی حقتعالی که در این خانه ظاهری ظاهر شده است اظهار عبودیت کنند. و بعد از ماه مبارک رمضان مقرّر فرمود که در میان ماههای سال، ماههای ابتدای سال یعنی شوال و ذیقعده و ذیحجه ماههای حج و قصد خانه خدا باشد. و اهل استطاعت را مکلف فرمود که آهنگ این خانه کنند، و برای احترام این خانه از معیشت و زندگی خود دست بردارند، از بستگان خود و از متعلقات و متعلقین خود دست بردارند، و برای رفتن به سوی این خانه آماده شوند. عرض شد سرّ این تکلیف این است که خداوند ما را به یاد خانههای حقیقی خود بیندازد که بدانیم خداوند بین ما و خودش محلهایی را برای تجلی انوارش قرار داده، و آن محلها هیاکل توحید او و ارکان توحید او هستند و مراکز توجهات و عنایات حقتعالی میباشند. مثل این خانه ظاهری که خداوند این خانه را در میان خلق محل عنایت و رحمت و برکت و نعمت و فیض خود قرار داده است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 109 *»
خیلیها فکر میکنند که این حج خانه خدا و این احترامها که برای این خانه قرار داده شده، در همه شریعتها نبوده؛ در حالی که اینچنین نیست. تنها در شریعت رسول ما؟ص؟ حج قرار داده نشده، از زمان آدم علی نبینا و آله و علیهالسلام مناسک حج و احترام به این خانه بوده؛ اما کامل و تمامش به تعلیم رسولالله؟ص؟ به بشر رسیده است. اصل حج و نوع مناسک و نوع مراسم عبودیت در نزد این خانه و سایر اماکن مقدسه از زمان آدم؟ع؟ بوده است، و از آن زمان احترام این خانه بر انسان لازم شده. هرکس ایمان به خدا داشته و مؤمن بوده وظیفه داشته که این خانه را محترم بشمرد؛ و اگر به حسب وضع خودش در هر زمانی مستطیع بوده، وظیفه داشته نزد این خانه حاضر شود و با حق تعالی نزد این خانه تجدید عهد و پیمان کند، و آن عهدها و پیمانهایی را که در عالمهای ذر در حضور حقتعالی و ملائکه و اولیاء با خداوند بسته است به یاد آورد. خیلیها فکر میکنند این مناسک یک قرارداد صِرف است و علتی واقعی برایش نیست، مثل اینکه بیایند یک محلی را بدون جهتی و علتی انتخاب کنند و آدابی قرار دهند که در نزد آن محل آن مراسم انجام شود. خیلیها اینطور فکر میکنند، ولی ما میدانیم خدای ما حکیم است و اولیاء او حکمت داشتهاند، بیجهت و بدون علت این محل شریف انتخاب نشده، خداوند بدون جهت و علتی این تکلیف سنگین را بر دوش بندگانش نگذارده؛ آن هم بیاید یک محلی را انتخاب کند که از نظر اوضاع طبیعی کاملاً محروم است و هیچگونه بهره طبیعی و عادی هم برایش نیست، نه آب و هوائی دارد، نه سبزه و گیاهی دارد، نه گل و ریحانی دارد، سرزمینی خشک و سوزان در میان کوههایی قرار گرفته که آن کوهها از شدت تابش آفتاب سیاه شده است. از راههای دور و نزدیک بندگانش را به یکچنین محلی بطلبد که با تمامبودن شرایط بیایند و آن مناسک پر زحمت را به انجام برسانند؛ و اگر قبول نکردند و توانستند و نیامدند آنها را کافر بشمارد و من کفر فان الله غنی عن العالمین کسی که بتواند و این تکلیف را انجام ندهد، از ترککردنش تعبیر به کفر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 110 *»
آورده است. و من کفر فان الله غنی عن العالمین اولیائش هم فرمودهاند کسی که مستطیع باشد و حج نرود، بتواند برود و نرود، در وقت مردن به او گفته میشود مُت یهودیاً او نصرانیاً یهودی بمیر یا نصرانی بمیر؛([87]) یعنی برای ما تفاوت نمیکند، تو که میتوانستی حج بروی، اما اهمال کردی، اعتناء به این تکلیف نکردی و نرفتی، از اسلام خارج هستی و مسلمان نیستی، میخواهی یهودی بمیر میخواهی نصرانی بمیر.
آخر اینهمه تأکیدات و اینهمه شدت بیجهت که نیست. پس این محل علّتی و جهتی دارد، و آن جهت همین است که عرض کردیم در این عالم ظاهر محل فیض است، خداوند این خانه را در روی این زمین محل فیض و عنایت و رحمت خود برای این زمین و آنچه از این زمین به وجود میآید قرار داده است. ما فکر میکنیم که فقط نباتات از این زمین میرویند و زمینی هستند؛ نه، حیوانات هم از زمین میرویند و زمینی هستند، انسانها هم از زمین میرویند و زمینی هستند. و الله انبتکم من الارض نباتاً([88]) خطاب به انسانها است. ای انسانها خدا شما را از همین زمین رویانیده است، از همین زمین روییده شدهاید. اگرچه نظام ولادت انسان و مولود انسانی غیر از نظام ظاهری نباتات است، ولی واقع مطلب این است که همه موجودات و موالید این زمین ــ با نظامی که خدا در مورد نباتات و در مورد حیوانات و در مورد انسانها مقرّر فرموده ــ از این زمین میرویند. تولید و بقاء نسل به همین شکلی است که هست، اما در واقع همه از زمینند، همه زمینی هستند.
حال این خانه محلی است که تمام فیضها از همینجا به ما میرسد. ما الآن داریم تنفس میکنیم و تمام این نظام طبیعی بدنمان در جریان است، دستگاههای مختلف آفرینش در بدن ما مشغول فعالیت است. فکر میکنیم هیچ بستگی به این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 111 *»
خانه نداریم؛ ولی آن به آن ما از این خانه بهرهمندیم، همین بدن ما آن به آن از خانه خدا بهرهمند است و فیض میگیرد، فیضیاب از آنجا است. فرمودند خداوند زمین را از زیر کعبه پهن فرمود و تمام قطعههای زمین فرزندان این کعبه هستند. خود کعبه، امالقری ــ یعنی مادر همه قریهها ــ نامیده شد. و همچنانکه مادر همه قریهها، یعنی مادر تمام قطعههای زمینها است، مادر تمام موالید زمینی هم هست، مادر همین بدنها هم هست، و ذرّه ذرّه این بدنها به این خانه متصل است. به همین علت و جهت شد که حرمت پیدا کرد، و خداوند به رحمانیت و فیضبخشی و عنایت در این عالم جسم، در این عالم بدنها، در این عالم زمین و زمینیها، از این خانه ظاهر شد. خداوند برای همه این زمین و زمینیها به رحمت و نعمت و برکت و عنایت و فیض و فضل در این خانه و به این خانه ظاهر شده است. پس این خانه حرمت دارد، و از این جهت محترم و مکرّم شد و احترامش بر همه لازم شد، برایش احکام قبله قرار داده شد. این حرمتها همه به این جهت است.
بیجهت نیست که میبینیم اولیاء خدا، بزرگان، انبیاء؟عهم؟ و حتی مثل محمد بن عبدالله؟ص؟ و ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین با آن شرافت و جلالت شأنی که داشتند، با چه زحمتهایی نزد این خانه میآمدند و حرمت این خانه را اظهار میفرمودند. نالههای حضرت سجاد صلواتاللهعلیه در کنار همین خانه در تاریخ ما موجود است. چندین نفر از صحابه نقل میکنند که حضرت را در کنار این خانه دیدند که دستهای مبارک را کشیده بود و پرده خانه خدا را گرفته بود و زار زار گریه میکرد و دعاهایی میخواند و راز و نیاز با پروردگار داشت. آنقدر گریه میکرد و آنقدر دعاء میخواند و راز و نیاز میفرمود که از هوش میرفت، کنار خانه خدا روی زمین میافتاد؛ میآمدند سر آن حضرت را به دامن میگرفتند و حضرت را به هوش میآوردند.([89]) امام مجتبی؟ع؟ به احترام این خانه پیاده حج میفرمود.(2) نالههای امام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 112 *»
حسین؟ع؟ در همین سرزمین مقدس و جواب حقتعالی به او در تاریخ ثبت شده، که امامحسین؟ع؟ در راز و نیاز خود با خدای متعال در این سرزمین مقدس خدا را صدا میزند، یاربّ یاربّ میگوید، و جواب میشنود لبّیک عبدی، ای بنده من چه میگویی؟ چه میخواهی؟ مردم فرمایشات حقتعالی را شنیدند، و صدایی که به گوششان رسید در تاریخ ثبت شد.([90]) کنار همین خانه رسول ما؟ص؟ چه مناجاتهایی داشتند، امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه همینطور، انبیاء هم که معلوم است. این احترامها بیجهت که نبوده. اینها که نمیخواستند نعوذبالله بیجهت بندگان خدا را گول بزنند، بیجهت بندگان خدا را مشغول کنند. تمام اینها مراسم عبودیت است و اقتضاء همین خانه و جلالت همین خانه است که اولیاء خدا و حجتهای خدا را به تواضع و خضوع و خشوع در نزد این خانهها، در نزد این خانه شریف و سایر اعتاب مقدسه و اماکن و مشاهد مشرفه وا میدارد.
نالههای امامحسین؟ع؟ در کنار کوهی که در سرزمین عرفات به جبلالرحمة ــ کوه رحمت ــ معروف است، ثبت است. این دعاء عرفه نالهها و گریههای امام حسین؟ع؟ در روز عرفه در سرزمین عرفات محل نزول رحمت و مغفرت حقتعالی در کنار این کوه است؛ که در حدیث داریم هرکس در روز عرفه در سرزمین عرفات قدم بگذارد آمرزیده میشود، هرکس آنجا حاضر شود به حرمت آن سرزمین مقدس آمرزیده میشود و گناهانش پاک میشود، هرکس باشد.([91]) این زمین چه حرمتی دارد! در آنجا اولیاء خدا نالهها دارند. در این زمان وجود مبارک امام زمان صلواتاللهعلیه در روز عرفه در سرزمین عرفات گریهها دارند دعاها میخوانند، اصحاب آن حضرت ــ آنانی که اجازه و رخصت تشرف به حضورش را دارند ــ نالههای آن بزرگوار را میشنوند و اشکهای او را که به حرمت آن سرزمین و آن محل شریف ریزان است میبینند. حال
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 113 *»
اینها چه کسانی هستند؟ اینها کیانند که با آن شرافت و عظمتی که دارند اینطور از این خانه و از این مشاهد مشرفه حرمتداری میکنند؟ خود این بزرگواران در همین بدن ظاهری و مقام و مرتبه ظاهری چه شرافتی دارند؟! وقتی که امام صادق؟ع؟ در همین مسجدالحرام خواستند کعبه را وداع کنند و تشریف ببرند، از مسجد خارج میشدند و کعبه را وداع میکردند، دعاء وداع میخواندند؛ و معلوم است امام؟ع؟ که کعبه را وداع میکنند حال عادی ندارند، اشکهای مبارکشان میریخت مثل کسی که از خانه خدا دل نمیکنَد، آنطور از مسجدالحرام خارج میشدند. بعضی از اصحاب خدمت حضرت بودند و میدیدند که امام؟ع؟ چه حرمتی از این خانه میگذارند و چطور دارند با این خانه وداع میکنند؛ مثل آنکه از بهترین دوست و حبیب خود دارند خداحافظی میکنند و از نزد او خارج میشوند.([92])
درباره حضرت رضا؟ع؟ در روایت آمده است که در آخرین سفر مکه معظمه که بعد از آن میخواستند به طرف خراسان بروند چون مأمون حضرت را طلبیده بود و مأمور هم آمده بود که حضرت را ببرد. وقتی که طواف حضرت تمام شد و میخواستند نماز طواف بخوانند؛ امام جواد صلواتاللهعلیه به ظاهر کودک بودند و بر دوش یکی از غلامان حضرت به نام «موفّق» بودند، و حضرت را طواف میداد؛ همین که شوط آخر تمام شد و میخواستند آماده نماز بشوند، امام جواد فرمودند مرا داخل حجر اسماعیل ببر. خادم امام جواد را داخل حجر اسماعیل برد، حضرت فرمودند مرا زمین بگذار، حضرت را زمین گذارد؛ دیگر حضرت از زمین بلند نشدند، همینطور که روی زمین نشسته بودند گریه میکردند. هرچه عرض کرد آقا چرا برنمیخیزید؟ پدر بزرگوارتان نمازشان را خواندند شاید بخواهند تشریف ببرند؛ دید امام جواد؟ع؟ گریه میکند و سخت محزون است؛ ناچار شد خدمت حضرت رضا؟ع؟ آمد و عرض کرد آقا، آقازاده شما خیلی محزونند و گریه میکنند و از جا برنمیخیزند. حضرت تشریف
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 114 *»
آوردند فرمودند فرزندم چرا محزونی؟ چرا برنمیخیزی؟ عرض کرد پدر بزرگوارم چطور محزون نباشم؟ میبینم طوری با خانه خدا وداع میکنید که گویا دیگر نزد این خانه برنمیگردید.([93]) این نحوه وداع کردن و خداحافظی کردن با خانه خدا از مثل حضرت رضا؟ع؟ نشان میدهد که امر این خانه یک امر عادی و معمولی و قراردادی نیست، این خانه حرمت دارد.
اما با تمام حرمتهایی که ائمه؟عهم؟ از این خانه میگذاردند؛ باز هم به کعبه خطاب میکردند که ای کعبه، خیلی در نزد حقتعالی عظمت داری، اما مؤمن در نزد خدا از تو عظیمتر و عزیزتر است.([94]) مؤمن را فرمودند و معلوم است که مقصودشان مؤمنین کاملین است. حال خود این بزرگواران و انبیاء؟عهم؟ با آن شرافت و عظمتی که در نزد حقتعالی دارند اینطور در نزد این خانهها و در نزد این اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه خضوع و خشوع میکنند؛ و مخصوصاً از کعبه اینهمه حرمت میکنند و اینهمه اظهار خضوع و خشوع در نزد آن میکنند، با اینکه عرض کردم شرافت خودشان حتی در همین بدن ظاهری عنصری دنیویشان، خیلی بالاتر است. و عرض کردهام که رسولالله و ائمه هدیٰ و فاطمه زهرا؟سهم؟، این چهارده حقیقت طیبه و مقدسه در تمام مراتبشان از همه خلق اشرفند و در همین بدن ظاهریشان از همه خلق به حقتعالی نزدیکتر هستند. این بدن مرکز و محل توجه حق تعالی است؛ تمام مراتب در این بدن مطهر ظاهر است، این بدن مصداق جمیع مراتب خیر و نور و برکت و رحمت است، این بدن محل عنایت حق تعالی است، این بدن خیلی شرافت دارد. و هیچ مانعی ندارد که بگوییم از هزار هزار عالم این بدن لطیفتر است و اکرم در نزد حق تعالی است، اکرم خلق خدا در نزد خدا است. و این بزرگواران در روی این زمین با همین بدن، تقربشان به حقتعالی بیش از همه است. با وجود این، با
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 115 *»
همین بدن از این خانه احترام میکنند. همین پیشانیهای مقدس و مشرف را که در نزد حقتعالی چقدر شرافت دارد، برای خضوع و خشوع در نزد این خانه ظاهری بر خاک میگذارند.
چقدر این پیشانیهای مقدس شرافت دارد، خدا میداند! در مکه قحطی شده بود و باران نمیآمد، اوضاعشان خیلی سخت شده بود، آمدند از عبدالمطلب تقاضا کردند ای بزرگ ما، ای کسی که در نزد خدا محترم هستی و خدا برای تو خیلی حرمت قائل است بیا و دعاء کن. آن بزرگوار رفت در کنار همین خانه دست به دعاء بلند کرد و خدا را به مقام رسولالله قسم داد. هنوز نورش در صلب عبدالمطلب بود، از برکت دعاء او و توسل به رسولالله؟ص؟، باران شروع شد.([95]) اینقدر اسمش مؤثر بود، اینقدر نورش مؤثر بود. و همین امر باعث شد که در وصف رسولالله؟ص؟ که هنوز به دنیا نیامده بود شعرای عرب شعر گفتند که ای کسی که اینقدر در نزد حقتعالی آبرو داری که به آبروی تو که خدا را قسم بدهند و بخوانند، و از برکت آبروی تو در نزد حق تعالی، خداوند باران رحمتش را نازل میفرماید و غضب و خشم خود را برمیدارد و قحطی را برطرف میکند. قبل از ولادتش دربارهاش شعر گفتند، در فضیلت همین رسولالله و در فضیلت آبروی همین رسولالله؟ص؟ شعر سرودند. آبرو یعنی چه؟ یعنی همین صورت مبارکش، که با کمال بیحیائی و جسارت به پیشانی نازنینش سنگ زدند و پیشانی او را شکستند، به دندان مطهرش سنگ زدند و دندانش را شهید کردند، به پاهای نازنینش سنگ زدند به طوری که خون از پاهای نازنینش میریخت. به همین آبرومند در نزد حق تعالی چه جسارتها و بیحرمتیها میکردند! در تاریخ نقل کردهاند که خاکروبه و خاکستر روی سرش میریختند، شکنبه گوسفند بر سر آن بزرگوار خالی میکردند.([96]) چه بیحرمتیها! سنگهای بزرگ برمیداشتند که بر سر مطهر آن بزرگوار
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 116 *»
صدمه بزنند، خداوند حفظ میفرمود و رفع بلاء میکرد.([97]) این بدنهای شریف در نزد حقتعالی خیلی حرمت دارد؛ با همه این کرامتها و حرمتها در نزد این خانه خضوع و خشوع میکردند.
حال انشاءالله توجه دارید، بحث ما درباره همین آیه مبارکه است و اذّن فیالناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق این آیه خطاب به ابراهیم است. ابراهیم در میان انبیاء حرمت این خانه را از همه بیشتر رعایت کرده، و حق ابراهیم بر این خانه و زائران این خانه ــ حجّاج و معتمرین ــ زیاد است. ابراهیم است که پایههای این خانه را بالا برد، ابراهیم است که این خانه را ظاهرش را پاک و پاکیزه کرد و اعلام حج کرد. در واقع الآن امام و پیشوای تمام حجاج ابراهیم است، همه حجگزارها و عمرهگزارها به ابراهیم اقتداء میکنند، دعوت ابراهیم را اجابت میکنند، و آن بزرگوار با همه آنها در ثوابشان و در اجرشان شریک است. اسمش باقی است رسمش باقی است، ملّتش و سنّتش باقی است. انشاءالله خدا روزی همه بفرماید، در خود حج، در تمام مناسک حج ابراهیم را میبینید که در پیش روی همه مشغول انجام آن مناسک است. اهل ایمان با چشم دل ابراهیم را در این مناسک و در این مشاهد مشرفه میبینند و در واقع به او اقتداء میکنند. ابراهیم در همه این امور امام است. و اذّن فی الناس بالحج. این مقام به ابراهیم داده شد.
در میان همه انبیاء حرمتداری ابراهیم از این خانه بیشتر بود، چرا؟ چون شباهتش به رسولالله و ائمه ما از همه بیشتر بود، هم شباهت ظاهری و هم شباهت معنوی. ابراهیم در زمان خودش یک نمونه به تمام معنا از محمد و آلمحمد؟عهم؟ بود. خیلی ابراهیم شرافت دارد، خیلی کرامت دارد که خدا او را برای این امر برگزید. ابراهیم به درگاه خدا در نزد این خانه اظهار فقر و فاقه کرد و حقتعالی را در نزد این خانه بزرگ شمرد به طوری که هیچ پیغمبری اینچنین اظهار نکرد. او برای اینکه نام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 117 *»
خلیلالرحمن به او داده شود انتخاب شد، چرا؟ به جهت همان شباهتهای ظاهری و معنوی که به رسولالله پیدا کرده بود. او شبیه رسولالله شده بود، یک آئینهای شده بود که محبت رسولالله را به خدا و محبت خدا را به رسولالله کاملاً نشان میداد، روی همین جهت خلیل شد. «خلیل» عرضکردهام دو معنا دارد: یک معنای خلّت فقر و فاقه است و یک معنایش حبّ و محبت است. تمام وجود ابراهیم فقر و فاقه در نزد حقتعالی بود، هیچ احساس غنا و بینیازی نداشت، به ظاهر و باطن فقر و فاقه خود را اظهار میکرد؛ خدا هم ظاهر و باطن او را از محبت خودش پر کرد، محبت به خدا محبت به اولیاء خدا محبت به رسولالله محبت به امیرالمؤمنین و ائمه معصومین و فاطمه زهراء سلام الله علیهم اجمعین.
این ابراهیم خیلی امیرالمؤمنین را دوست داشته، خیلی ائمه را دوست داشته، از این جهت خدا هم این دوستی او را شکر کرده و او را در قرآن معرفی کرده به اینکه و انّ من شیعته لابرٰهیم از شیعیان علی، یکی ابراهیم است.([98]) ببینید در بین همه انبیاء ابراهیم انتخاب شده برای اینکه به این مقام معرفی بشود و ان من شیعته لابرٰهیم شیعه کامل علی و پیرو کامل علی و دوست و محب خالص خالص علی مثل ابراهیم کسی است. خداوند اینطور مقام ولایت و محبت و مودت او را به خاندان رسالت بیان کرده است. روی همین جهات برای یکچنین شرافتی انتخاب شد که خداوند او را امام قرار دهد؛ بعد از این فقر و فاقهای که اظهار کرد و بعد از این خُلّتی که برایش فراهم شد آنگاه خدا او را امام قرار داد. تو امام هستی، تو پیشوا هستی. این مقام خیلی بلند است، مقام امامت به ابراهیم داده شد. تو حالا شایستگی پیدا کردی که برای جمیع خلق پیشوا باشی، مخصوصاً در امر حج، باید همه به تو اقتداء کنند.
و اذّن فی الناس بالحج حال اعلام کن، پیشوایی خودت را برسان، فرمان بده اطاعتت میکنند. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کلّ ضامر همه خواهند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 118 *»
آمد، همه اقتداء به تو خواهند کرد. هرکس در این راه قدم برمیدارد، از اولین قدم که نیت حج میکند، به ابراهیم اقتداء کرده، و ابراهیم پیشوایش شده است. دیگر حرمتش چقدر است، اجرش چقدر است، تمام حجگزاران و عمرهگزاران عالم اقتداء به او کردهاند و او پیشوای همه است و در اجر همه شریک است. من سنّ سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة کسی که یک سنت حسنهای بگذارد، یک نظام صحیح خوبی قرار بدهد، برای او اجر تمام کسانی است که به آن سنت و کار خوب عمل کنند و به او اقتداء کنند، بدون اینکه از اجر خودشان هم کم بشود. چنانکه خلافش و ضدش هم همین است من سنّ سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة([99]) میفرماید هرکس یک روش بد و ناپسند و خلاف رضای خدا در بین مردم قرار بدهد، برای او گناه تمام کسانی است که به آن کار بد و سنت بد عمل کنند بدون اینکه از گناه خودشان کم بشود. همه این گناهان برای او هم هست، شریک در تمام گناهان است. سنت سیئه و روش ناپسند و بر خلاف رضای خدا کاری را تأسیسکردن و قراردادن است، و شخص بنیانگذار در وزر و گناه هرکس آن را انجام دهد شریک است.
پس ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام به واسطه شباهت کامل و تمامی که در میان انبیاء به ظاهر و باطن به رسولالله؟ص؟ داشت، برای این کار انتخاب شد. و میدانید که شباهت اتصال را اقتضاء میکند. پیغمبر اکرم از طرف خدا مأمور شد که بفرماید ان کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله([100]) شما اگر خدا را دوست دارید و میخواهید خدا هم شما را دوست داشته باشد از من متابعت بکنید، یعنی شباهت به من پیدا بکنید تا خدا شما را دوست بدارد. چرا؟ چون دوست دوست و شبیه دوست مورد محبت دوست است. در اتصال شباهت ظاهری و معنوی کفایت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 119 *»
میکند، و ابراهیم از همه انبیاء به رسولالله و ائمه معصومین ما؟عهم؟ بیشتر شباهت داشت. شباهت معنوی هم همینطور، خیلی به پیغمبر ما؟ص؟ شباهت معنوی داشت انک لعلیٰ خلق عظیم([101]) اخلاق پیغمبر ما چقدر با عظمت بوده که خدای عظیم از خلق رسولالله به عظمت یاد میکند! انک لعلیٰ خلق عظیم. یکی از خلقهای پیغمبر ما؟ص؟ این بود که مهماندوست بودند، خیلی علاقه داشتند که مهمان داشته باشند؛ و ابراهیم هیچگاه بدون مهمان سفره پهن نکرد، همیشه اعلام میکرد، میآمد سر راه میایستاد، غریبی اسیری مسکینی اگر بود میبرد سر سفره مینشاند.([102]) خلاصه، ابراهیم بدون میهمان سفره پهن نمیکرد. ابراهیم از این قبیل صفات داشت.
به طور کلی در صفات معنوی و صفات ظاهری، شباهت کامل بین ابراهیم و رسولالله و ائمه؟عهم؟ بود. و به این واسطه ابراهیم شرافت پیدا کرد و این مقام و منزلت به او داده شد که خداوند او را به مقام امامت نصب فرمود. وقتی خدا ابراهیم را به مقام امامت نصب کرد، ابراهیم خیلی ذوقزده شد، اینقدر ذوقزده شد که هوس کرد، گفت و من ذریتی؛ از میان بچههای من و ذریه من هم به این مقام میرسند؟ آنها را هم خدایا امامشان کن. خداوند در جوابش فرمود لاینال عهدی الظالمین([103]) فرمود همهکس نه، آنانی که معصیتکارند، آنانی که ظالم به خود و به غیر خود هستند، این مقام امامت به آنها نمیرسد. این مقام مخصوص کسانی است که از ظلم به خودشان و به غیر خودشان مبرّا باشند.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 120 *»
مجلس 8
14شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 121 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرضشد سرّ اینکه ماههای حج در اول سال واقع شده است، و ما در این ماهها به انجام حج تکلیف شدهایم و خداوند برای اهل استطاعت مقرّر فرموده است که قصد خانه او کنند؛ برای متذکر شدن خانههای حقیقی الهی است. چون در دورههای ذرّ ما با این خانهها آشنا بودیم، و هریک به حسب رتبه و مقام خود با انوار حقتعالی در این خانهها آشنا شدیم، و در عالمهای ذرّ در نزد این خانهها در مقام معرفت و پرستش و ستایش خداوند متعال برآمدیم. اما چون آن دیدار و شهود و آن مشاهده از خاطرمان رفت، خداوند ما را در این دوره دنیایی به احترام این خانه ظاهری موظّف فرمود و در همه شریعتها احترام از خانه خود را قرار داد، به اینکه در موقع خود در نزد این خانه حاضر شوند، این خانه و این مشاهد مشرّفه را احترام کنند، به انجام مناسک و مراسم بپردازند؛ تا اینکه به یاد آن خانههای حقیقی باشند و از آن خانهها غافل نشوند. و وقتی مشاهده میکنند که یک خانه ظاهری اینقدر حرمت دارد، بیابند که حرمت خانههای معنوی چقدر باید رعایت شود، و مقام و منزلتشان چقدر باید احترام گردد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 122 *»
اجمالاً مقامی را که در این دوره دنیایی در آن خانههای حقیقی باید در نظر داشته باشیم و معرفت به آن پیدا کنیم مقام امامت است؛ که در مقام امامت، نور کبریائیت حقتعالی ظاهر است، و امام در مقام امامت ظاهرکننده نور کبریاء خدا است. عرض شد کسی که به این مقام و رتبت، معرفت پیدا کند، در مقام خضوع و خشوع برمیآید، و مجموعه خضوع و خشوعش در دو کلمه خلاصه میشود: سمعاً و طاعةً. و هرچه نور کبریائیت بر شخصی که عارف به این مقام است بیشتر میتابد، خضوع و خشوعش در همین زمینه زیاد میشود؛ یعنی در سمعاً و طاعةً ثابتقدم میماند، و به واسطه تابش نور کبریائیت بر او و معرفتش نسبت به مقام امامت، این حالت در او استمرار مییابد. امام در این مقام بر تمام مأمومین خود احاطه دارد و بر ظاهر و باطن ایشان مسلط است، و هرکس یکچنین خضوع و خشوعی داشته باشد، او را به امدادهای معنوی و ظاهری امداد میفرماید. لطف امام؟ع؟ شامل حال اهل ولایت و اهل محبت و مودت است، و شامل آنانی است که خالصانه و صادقانه در نزد این مقام و این رتبه در مقام خضوع و خشوعند.
عرض کردهام در میان اصحاب حضرت صادق؟ع؟ شخصی بود که نامش کُلَیب بود ولی در میان رفقاء و اهل شهرش به «کلیب تسلیم» شهرت داشت. «تسلیم» برای این شخص لقب شده بود که او را به همین لقب میشناختند، و مقصودشان این بود که در نزد فرمایشات امامش که به او میرسد آنچنان خضوع و خشوع دارد که صریحاً میگوید ما تسلیم فرمایش امام هستیم. هرچه امام؟ع؟ فرمودهاند و از آن بزرگوار به ما رسیده، بفهمیم یا نفهمیم تسلیم هستیم، چون و چرا در فرمایش اماممان نداریم. همین اندازه که مطمئن شویم فرمایش امام است، تسلیم هستیم.
چون در زمان حضرت صادق؟ع؟ این موفقیت برای شیعه فراهم شده بود، و امر امامت به این موقعیت رسیده بود که در نزد حضرت رفتوآمد زیاد بود و فرمایشات حضرت خیلی منتشر میشد. امام باقر و امام صادق؟عهما؟ این موقعیت را داشتند که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 123 *»
فرمایشاتشان در زمینههای مختلف دین مخصوصاً در احکام ظاهری و بُعد شریعت دین خیلی منتشر میشد. دوره امامت این بزرگواران مخصوصاً حضرت صادق اینچنین بود؛ چون برای امام باقر؟ع؟ تقریباً در اواخر دوره امامتشان بود، اما برای حضرت صادق؟ع؟ مجموعه دوره امامتشان دورهای بود که اقتضاء میکرد فرمایشات رسولالله؟ص؟ و مبانی دین و احکام شریعت را نشر بفرمایند و انتشار دهند. و همانطور که میدانید و معلوم است به واسطه انتشار فرمایشات این بزرگوار شیعه را جعفری گفتهاند، و از زمان آن حضرت مذهب جعفر و مذهب جعفری در برابر اهل سنت و مذاهب اهل سنت قرار گرفت؛ و شیعه با اینکه علوی است حسنی است حسینی است سجادی است باقری است، اما به واسطه همین انتشار فرمایشات حضرت و توسعه نقل روایات از این بزرگوار، شیعه را جعفری گفتند. خلاصه، در آن زمان فرمایشات ایشان خیلی منتشر میشد، در هرجایی که شیعه بود راویانی بودند، و میرفتند از امام؟ع؟ مستقیماً فرمایشات میشنیدند، یا از راویهایی که روایات را شنیده بودند میشنیدند و میآمدند و برای دیگران نقل میکردند. حالات شیعه هم در نزد شنیدن فرمایشات امام؟ع؟ مختلف بود. چون عرض کردم زمانی بود که اهل سنت گرفتار مذاهب مختلفی بودند، فتواهای مختلفی از فقهایشان به آنها میرسید؛ و شیعیان هم در بین آنها زندگی میکردند، و با فتواهای آنها آشنایی داشتند. در یکچنین وضعی گفتگو زیاد میشد، وقتی که حدیثی نقل میشد از هر سری صدایی بلند میشد، که آیا مقصود چیست؟ مراد چیست؟ چرا چنین است؟ چرا چنان است؟ از این جهت، در آن زمان، اظهار تسلیم و عمل به مقتضای آنچه که از امام؟ع؟ رسیده است امر مهمی بود. در میان اینهمه راویان حدیث و شیعیانی که در زمان حضرت صادق؟ع؟ بودهاند میبینیم فقط کلیب این خصوصیت را پیدا کرده بود که اهل صدق و صداقت بود، هیچ اظهار نظری نمیکرد، و در برابر فرمایش امامش کاملاً تسلیم بود و «سلّمنا» میگفت. از این جهت در ابتدای کار شاید به شوخی به او
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 124 *»
کلیب تسلیم میگفتند. تا اینکه این مسأله خدمت حضرت صادق؟ع؟ گفته شد که شخصی در نزد ما هست، که ما او را کلیب تسلیم میگوییم. و علتش هم این است که هرچه از فرمایشات شما میشنود میگوید من تسلیم فرمایش هستم، به اصطلاح ما همان سمعاً و طاعةً، من به فرمایش امامم اعتماد دارم و به مقتضای آن عمل میکنم. حضرت وقتی این مطلب را شنیدند، از این حالت بسیار شاد و خوشحال شدند. فرمودند آیا غیر از این است که فقط کسانی که اهل تسلیمند نجات مییابند؟ نجات فقط مال کسانی است که اهل تسلیم باشند.([104])
پس اولین مرحله از مراحل شناخت خانههای حقیقی خدا، معرفت مقام امامت ایشان است. و این مقام همان محل ظهور و تجلی نور کبریائیت خدا است، و معرفت این مقام اقتضاء میکند که خضوع و خشوع مناسب این معرفت اظهار شود، و آن سمعاً و طاعةً است. ائمه؟عهم؟ کسانی را که خودسر هستند و حالت سمعاً و طاعةً در آنها کم دیده میشود سرزنش فرمودهاند. ائمه؟عهم؟ گلهمند هستند از کسانی که به فرمایشات ايشان عمل نمیکنند و از امامشان تبعیت نمینمايند. روایاتی در دست است که در آن روایات گله فرمودهاند که چرا در شماها عمل به فرمایشات امامتان دیده نمیشود؟ چرا در شماها خضوع و خشوع لازم در برابر امامتان دیده نمیشود؟ میفرمودند حالات شما عجیب است، اقرار میکنید که خداوند ما را بر شما حجت قرار داده و طاعت ما را بر شما فریضه فرموده، یعنی اطاعت و فرمانبرداری از ما را بر شما حتم و لازم کرده؛ این را اقرار دارید و در عمل کوتاهی میکنید. امتیاز شیعه از سنی به همین اعتقاد و اقرار است. شیعه میگوید خدا بعد از رسولالله؟ص؟ اطاعت آلمحمد؟عهم؟ را بر من واجب فرموده، و همچنانکه اطاعت رسولخدا بر ما واجب بود، همانطور اطاعت ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین بر ما واجب و لازم است. این امتیاز شیعه از اهل تسنّن است. و میگویند چون خداوند اطاعت این بزرگواران را
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 125 *»
واجب کرده، پس باید این بزرگواران مثل رسولالله معصوم باشند. عصمت ائمه را از همین راه ثابت میکنند، که چون اطاعتشان به حسب آیات قرآنی و روایات صادره از رسولالله؟ص؟ واجب شد، پس باید معصوم باشند؛ چون مفترضالطاعه بودن اقتضائش همین است، وگرنه نعوذبالله خدا دستور میدهد که انسان از کسی که عصمت ندارد اطاعت کند؟ آیا این میشود؟ آیات زیادی در قرآن هست، و روایات هم آن آیات را تأیید میکند که اطاعت این بزرگواران واجب است. کونوا مع الصادقین،([105]) اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم([106]) سلام الله علیهم اجمعین. پس حال که اطاعت ایشان واجب شده، نمیشود که ایشان معصوم نباشند و نعوذبالله اهل خطا و اشتباه و لغزش و عصیان و تمرّد و مخالفت و ظلم باشند، و در عین حال خدا اطاعتشان را واجب کند. این که نمیشود. پس وقتی اطاعتشان از طرف خدا واجب شده، و آیات قرآنی در اینباره نازل گشته و از رسولالله بیاناتی در تفسیر این آیات رسیده است، و حتی خود اهل سنت هم روایتهایی از رسولالله؟ص؟ دارند که شیعه را تأیید میکند؛([107]) پس نتیجه میگیریم که اینها باید مثل رسولالله عصمت هم داشته باشند، و باید مثل رسولالله؟ص؟ عالم به دین باشند، عالم به مصالح و مفاسد خلق باشند، آنچه را که صلاح خلق در آن است بدانند و به آن امر کنند، و آنچه را که فساد خلق در آن است بدانند و از آن نهی بفرمایند. پس جانشینان رسولخدا؟ص؟ هستند، در علم و عصمت مثل رسولخدا هستند، و در نتیجه مثل رسولخدا اطاعتشان بر خلق واجب و لازم است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 126 *»
البته این امتیاز شیعه است و همین مسأله شیعه را از اهل سنت جدا میکند. چون آنها ـــ خدا لعنتشان کند ـــ قائل به این مسائل نیستند و منکر شدهاند، و روایات صادره از رسولخدا؟ص؟ را تحریف و تأویل کردهاند و خواستهاند بگویند اینها چیزهایی است که شیعه درست کرده و در اسلام این حرفها نیست. و بدتر از همهشان طایفه وهّابیه هستند. خدا لعنتشان کند، که خدا میداند آنها چقدر با شیعه عداوت دارند! زیرا میگویند به همینکه شیعه به عصمت ائمه قائل شده، و ائمه؟عهم؟ را مثل رسولخدا؟ص؟ معصوم میداند و معتقد به عصمت ایشان است، پس مشرک شدهاند. به شیعیان نسبت شرک میدهند و آنها را مشرک میشمارند. و منشأ شرکشان را هم اقرار و اعتقاد به همین مطلب میدانند. شیعیان هم که این اعتقاد را دارند الحمدلله به واسطه آیات محکمه قرآن است، و روایاتی که مطمئناً از رسولالله؟ص؟ صادر شده، و همچنین به واسطه فرمایشات خود ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین است. خود پیغمبر دوازده وصی خود را معرفی فرمودند و مقام و منزلت ایشان و شأن ایشان را بیان کردند. حدیث شریف ثقلین حدیثی است که متواتر و مجمععلیه و متّفقعلیه است، هم اهل سنت نقل کردهاند و هم شیعه، که پیغمبر اکرم؟ص؟ فرمودند انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لنتضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی. لنتضلّوا به شکل نفی ابد فرمودند. هرگز گمراه نخواهید شد. ما ان تمسکتم بهما لنتضلوا تا وقتی که به این دو امر تمسک داشته باشید، هرگز گمراه نخواهید شد. در میان شما دو شیء نفیس و گرانبها را میگذارم یکی کتاب خدا است و یکی عترت خودم؛ کتاب خدا و عترت من دو شیء گرانبها است که به یادگار بعد از خود در میان شما میگذارم، این دو با یکدیگر هستند و از یکدیگر جدا نخواهند شد و انهما لنیفترقا حتی یردا علیّ الحوض([108]) اینها از هم جدا نخواهند شد، همیشه با همند. شیعه به واسطه همین فرمایشات و تصریحاتی که به طور متواتر رسیده، به این امر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 127 *»
معتقد شده که ائمه؟عهم؟ بعد از پیغمبر اکرم؟ص؟ جانشین آن حضرت و مثل آن حضرتند و هیچ فرقی بین آن حضرت و ایشان نیست مگر اینکه آن بزرگوار پیغمبر بودند و ایشان اوصیاء آن بزرگوارند، آن بزرگوار حامل مقام نبوت بودند و ایشان حامل مقام ولایتند، آن بزرگوار رسول بودند از طرف خدا و ایشان امامند از طرف خدا.
آری، اینها یک اموری است که شیعه را از غیرش ممتاز کرده. از این جهت در فرمایشات ائمه؟عهم؟ رسیده که شما به امامت ما معتقدید، و معنی اعتقاد شما به امامت ما این است که ما از طرف خدا بر شما حجتیم، و معنای حجتبودن ما این است که گفتار و کردار ما مرضی خدا است، باید شما به گفتار ما عمل کنید و به کردار ما اقتداء نمایید، آنچه را که از ما میبینید و میشنوید دین خدا بدانید، و معتقد باشید به اینکه ما معصوم هستیم، خلاف رضای خدا انجام نمیدهیم، خلاف رضای خدا نمیگوییم. از این جهت شیعه الحمد لله رب العالمین از برکات وجود مبارک امامان هدایت و امامان برحق بعد از رسولالله؟ص؟، در امر دینش مستغنی گردیده، به غیر این بزرگواران هیچ احتیاجی ندارد، محتاج به هیچکس دیگر نیست. شیعه به برکت وجود ایشان مستغنی است. در زمان خود ائمه؟عهم؟ خیلی از شیعیان بابصیرت بودند که خدمت ائمه که میرسیدند همین نعمت را یادآور میشدند و عرضه میداشتند اغنانا الله بکم عن الناس([109]) خدا را سپاسگزاری میکردند که آنها را به برکت ائمه بینیاز کرده، میگفتند ما فقط به شما محتاجیم و به غیر شما هیچ احتیاجی نداریم. حال امام؟ع؟ میفرمایند با وجود اینکه چنین اعتقادی دارید و میدانید که خدا ما را حجت بر شما قرار داده و اطاعت ما را بر شما واجب فرموده، چرا در عملکردن به دستورات ما کوتاهی میکنید؟ چرا به ما اقتداء نمیکنید؟ چرا آن خضوع و خشوعی که باید در نزد ما داشته باشید ندارید؟ همان سمعاً و طاعةً که عرض کردم خضوع و خشوع ما است و باید در نزد نور کبریائیت اظهار نماییم.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 128 *»
ائمه ما از اصحاب خود و تابعان خود شدیداً گلهمند بودند. حضرت رضا؟ع؟ صریحاً گله میفرمودند، درباره اصحابشان در آن زمان میفرمودند این التقلید الذی کانوا یقلّدون جعفراً و اباجعفر؟([110]) البته در زمان حضرت رضا؟ع؟ به برکت وجود حضرت موسی بن جعفر؟ع؟ وضع شیعه طور دیگری شده بود، و دوره امامت حضرت امام رضا؟ع؟ دورهای بود که در واقع سلطنت الهی را اظهار میکردند. با اینکه حضرت کاظم؟ع؟ در زندان بودند، اما موقعیتشان طوری بود که قبل از رفتن به زندان همه میدیدند که آن بزرگوار چطور سلطنت حقتعالی را اظهار کردند. حضرت رضا هم همینطور، و بعد هم حضرت جواد در آن مدت کم بعد از پدر بزرگوارشان، این جهت از مقامات و شئونات ولایتی خود را اظهار فرمودند. این بزرگواران تسلط داشتند و رسماً فرمان میدادند. در زمان حضرت باقر و حضرت صادق با اینکه دین را اظهار میفرمودند، اما جرأت نمیکردند که بفرمایند اطاعت ما بر خلق واجب است. حتی گاهی از حضرت سؤال میشد شما مدّعی هستید که اطاعتتان واجب است؟ شما مدّعی هستید که عالم به علم غیب هستید؟ همهچیز را میدانید؟ همه امور را میدانید؟ حضرت توریه میفرمودند و از خودشان نفی میکردند، امامت و وجوب اطاعت خود را نفی میکردند، در زمان این بزرگواران از این جهت امر خیلی شدید بود و تقیه میفرمودند.([111]) حتی یکروزی حضرت صادق؟ع؟ در نزد منصور ــ خدا لعنتش کند ــ تشریف داشتند، قضات یا شهود آمدند و اظهار کردند که ماه شوال دیده شده، منصور ملعون دستور داد عید بگیرند، و عید گرفتند و خوراکی و آشامیدنی در مجلس آوردند، بعضی از شیعیان هم در آن مجلس بودند، و امام صادق؟ع؟ تناول فرمودند. با اینکه هنوز از نظر آن بزرگوار ثابت نشده بود، از نظر شیعه هنوز ماه رمضان بود، عید نبود، ولی حضرت صادق؟ع؟ بنا بر دستور منصور و به جهت تقیه روزهشان را افطار
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 129 *»
فرمودند، چون منصور اعلام کرده بود، حضرت رسماً روزه ماه مبارک رمضان را از روی تقیه افطار کردند. حال ببینید چقدر تقیه شدید بوده که حتی جرأت نداشتند بفرمایند از نظر من ماه رمضان است، یا شیعیانی که حاضر بودند جرأت نکردند مثلاً بگویند ما از ایشان تقلید میکنیم، نه، شیعیان هم متابعت کردند، و آن روز با اینکه ماه رمضان بود روز اول شوال قرار داده شد. بعد به حضرت اعتراض کردند که آقا با اینکه هنوز ماه رمضان باقی بود چرا افطار فرمودید؟ حضرت فرمودند ذلک احبّ الیّ من انیضرب عنقی.([112]) یعنی روزه یک روز از ماه مبارک رمضان را به جهت تقیه و برای حفظ جان خودم و حفظ جان شیعیانم افطار کنم، این بهتر است در نزد من از اینکه خودم را و شیعیانم را به کشتن بدهم. ببینید چقدر امر شدید بوده! در زمان حضرت موسیبنجعفر و حضرت رضا و حضرت جواد؟عهم؟ امر از اینجاها گذشته بود. این بزرگواران علاوه بر اینکه امامت خودشان و وجوب اطاعت خودشان را اظهار میفرمودند، مقامات و شئونات دنیوی خلق را هم در دست داشتند و نشان دادند که اگر آلمحمد؟عهم؟ میخواستند حکومت و سلطنت ظاهری داشته باشند و به حسب ظاهر هم خلیفه رسولالله و جانشین حضرت باشند و تصرف در امور داشته باشند، برایشان میسر است، همهچیز دارند، علم دارند، قدرت دارند، سلطنت دارند، اموال دارند. خدا هارون را لعنت کند، آن ملعون از اوضاع حضرت موسیبنجعفر؟ع؟ به وحشت افتاده بود، و روز به روز احتمال این امر در نزدش شدید میشد که حضرت خروج بفرمایند. با آن موقعیتی که هارون داشته! در تاریخ است که بر روی تختش دراز میکشید و بر تمام باغ بزرگ و قصر وسیعش مشرف بود، ابر که میگذشت میگفت ای ابر برو به هر کجا میخواهی ببار، در ملک من میباری. یکچنین نفوذ و تسلطی داشت. او از موسیبنجعفر؟ع؟ به وحشت افتاده بود. با اینکه میدانیم که حضرت کاظم در این مقام نبودند که بخواهند خروج کنند و قیام بفرمایند. بعد از امام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 130 *»
حسین؟ع؟ دیگر هیچیک از ائمه در این مقام نبودند و قیامکردن در امر دین و به اصطلاح خروج را مخصوص حضرت مهدی صلواتاللهعلیه میدانستند. این امر را فقط شأنِ امام زمان صلواتاللهعلیه میدانستند.([113]) وقتی که اصحاب حضرت رضا؟ع؟ زیاد شده بودند و بسیاری از شیعیان اطراف آن حضرت را گرفته بودند و رفتوآمدها زیاد شده بود، بعضی از شیعیان احتمال میدادند که مهدی آلمحمد؟عهم؟ که باید خروج کنند و قیام بفرمایند ایشان هستند. خیلیها به واسطه توسعه امر حضرت صادق؟ع؟ این احتمال را درباره آن بزرگوار میدادند. گاهی هم که حضور حضرت عرض میشد. آن بزرگوار بخصوص فرمایشاتی میفرمودند که نه، در میان آلمحمد؟عهم؟ بعد از حضرت حسین صلواتاللهعلیه این امر برای مهدی گذارده شده، شأن او است. گاهی آستین مبارک را بالا میزدند و دست و ساعد مبارک خود را نشان میدادند و میگفتند من با این ضعف و نقاهتی که دارم، مهدی هستم؟([114]) مهدی شمایل و خصوصیاتش این است: جسمُه جسمٌ اسرائیلی بدنش درشت و محکم است، و همچنین فرمایشاتی میفرمودند.([115]) گاهی تا این عرض خدمتشان میشد، میفرمودند همین امروز من درع رسولالله را، آن زره مخصوص پیغمبر را پوشیدم و دیدم از پاهای من هم گذشت، یعنی اندازه من نبود.([116]) و این تعبیر رمز است. فرمودند این زره بر تن هریک از ما که متناسب و اندازه بود میدانیم که باید خروج کنیم و به اصطلاح قیام کنیم، و این زره جز بر بدن مهدی متناسب و اندازه نیست، هر کدام از ما که بپوشیم یا کوتاهتر است یا بلندتر است. این زره فقط متناسب با بدن مهدی صلواتاللهعلیه است، او این زره را که میپوشد، گویا زرهساز برای او
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 131 *»
ساخته، همچنان که بر تن رسولالله؟ص؟ متناسب بوده. امام صادق صلواتاللهعلیه با این بیانات روشن میفرمودند که قیام و خروج، شأن مهدی صلواتاللهعلیه است.
پس میدانیم که حضرت کاظم؟ع؟ یا حضرت رضا یا حضرت جواد؟عهما؟ چنین نیتی نداشتند، اما هارون آنچنان به وحشت افتاده بود که دیگر خودش را به خیال خودش معذور دید در اینکه حضرت موسیبنجعفر؟ع؟ را از مدینه دستگیر کند و به بصره بفرستد. خودش را معذور میدید، میگفت چارهای ندارم، فکر میکرد که امروز نه فردا، فردا نه هفته دیگر، هفته دیگر نه ماه دیگر، ماه دیگر نه سال دیگر، حضرت خروج خواهند کرد. یکچنین نفوذ و فرماندهی و سلطنتی برای حضرت کاظم؟ع؟ فراهم شده بود که نور کبریائیت آن بزرگوار و وجوب اطاعتش و فرمانبرداریش دلها را پر کرده بود. به حسب ظاهر هم که اهل دنیا عقلشان به چشمشان است، نگاه میکردند و آنهمه تسلط را از آن حضرت میدیدند. بارها عرض کردهام که کیسههای زیادی پر از درهم و دینار به مقدارهای معین به اسم موسیبنجعفر؟ع؟ در سراسر مدینه و سایر شهرها توزیع میشد که حضرت میفرستادند؛ و نوع مساکین و گرفتارها با اسم موسیبنجعفر؟ع؟ آشنایی داشتند و میدانستند که مشکلاتشان به دست آن بزرگوار حل میشود.([117]) یکوضع عجیبی بود! فرمان میداد اطاعت میشد، پول زیادی داشت تقسیم میفرمود، و نهتنها مشکلات شیعیانش را، بلکه مشکلات تمام اهل اسلام را حل میکرد. هر کس هر مشکلی داشت به آن حضرت یا به وکلای آن حضرت رجوع میکرد. حضرت در شهرهای مختلف وکیلهای متعدد داشتند، و پول زیادی در نزد این وکیلها جمع میشد و به مصارف میرسید، احتیاجات برطرف میشد؛ یک وضع عجیبی بود.
مخصوصاً در زمان حضرت رضا؟ع؟ وضع طوری شده بود که مردم فکر میکردند دیگر امر خلافت به دست فرزندان امیرالمؤمنین ــ یعنی ائمه؟عهم؟ ــ میرسد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 132 *»
به آن بزرگواران علویون میگفتند، حاضر نبودند به آنها فرزندان رسولالله بگویند؛ خلفای عباسی ــ خدا لعنتشان کند ــ عار داشتند از اینکه بگویند اینها فرزندان پیغمبر هستند، میگفتند اینها فرزندان علی هستند فرزندان امیرالمؤمنین هستند، حاضر نبودند فرزندان رسولالله بگویند. تقریباً برایشان اطمینان حاصل شده بود و یقین کرده بودند که دیگر به همین زودیها امر خلافت و حکومت به علویین میرسد، به فرزندان امیرالمؤمنین میرسد. ولی میدانیم که همه آن بزرگواران این مطلب را فرموده بودند که اینطور نیست، امر حکومت ظاهری و تسلط ظاهری برای ما موقوف شده و به دست مهدی صلواتاللهعلیه ظاهر خواهد شد و اجراء خواهد گردید، این امر از اختصاصات مهدی این امت است. اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد.
حال با اینکه زمان حضرترضا؟ع؟ زمانی بود که اقتضاء میکرد که این بزرگوار اظهار کنند، و اظهار هم میکردند که اطاعت ما بر مردم واجب است، ما واجبالاطاعة هستیم. در زمان حضرت صادق؟ع؟ عرض کردم جرأت نمیکردند اظهار کنند، کتمان میفرمودند، حتی گاهی امامت خودشان را انکار میفرمودند؛ ولی در زمان این بزرگوارها نه، رسماً اظهار میفرمودند؛ اما با اینهمه، باز هم حضرت رضا؟ع؟ گله میفرمودند این التقلید الذی کانوا یقلّدون جعفراً و اباجعفر؟ کجا شد آن تقلید و آن فرمانبرداری و اطاعتی که شیعیان در زمان حضرتصادق و حضرتباقر؟عهما؟ از آن دو بزرگوار داشتند؟ کجا است آن تقلید؟ چرا آن اطاعت در شماها دیده نمیشود؟ ائمه؟عهم؟ از این نوع گلهها داشتهاند.
حال تمام سخن این است که این مقام امامت اولین نوری است که از این حقایق الهیه و خانههای حقیقی بر خلق میتابد، اولین نور و اولین مرتبه از انوار حقتعالی همین نور کبریائیت است. میبینید که خداوند این خانه ظاهری را معرفی میکند که محل هدایت است، محل امن و محل پناهندهشدن است؛ آنوقت میشود خانههای معنوی محل امن نباشد؟ محل پناهبردن نباشد؟ هدایت در آنها نباشد؟ و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 133 *»
حال آنکه هر خیری در این خانه ظاهری هست، از برکت نور جسم مبارک ایشان است. خود این بزرگواران در مقام امامتشان برای جمیع خلقْ هدایتند، برای جمیع خلقْ امان و پناهند. همین مقام امامت است که باید به این مقام پناه برد، و باید به این مقام از عذاب حقتعالی امان جست. از این جهت فرمودند کسانی که به ما اقتداء کنند و متابعت از ما نمایند گمراه نخواهند شد. معنای اینکه گمراه نمیشوند آن است که به آنچه خدا خواسته و دستور داده که صراط مستقیم است نائل خواهند شد. امیدواریم خداوند ما را از کسانی قرار دهد که در ظاهر و باطن به این بزرگواران اقتداء کرده باشیم، و انشاءالله به نور کبریائیت حقتعالی منوّر شده باشیم، و به فضل و کرمشان ما را از عذاب الهی در دنیا و آخرت پناه بدهند.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 134 *»
مجلس 9
17شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 135 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
امیدواریم خداوند همه ما را از حجکنندگان حقیقی و حجکنندگان خانههای حقیقی الهی قرار دهد، و دلهای ما را به نور معرفت و محبتشان منوّر و مشرّف گرداند. در این ایام شریف و در این ماههای مبارک حج خانه خدا، متذکر این مسأله شدهایم که این حج ظاهری رمز متذکر شدن و به یادآوردن خانههای حقیقی الهی و هیاکل توحید، مقامات الهی، آیات و دلائل ربّانی، یعنی محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین است. نکتهای را که متذکر بودیم این بود که خداوند در میان انبیاء، ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام را برای اعلام حج انتخاب فرمود. قرآن ابراهیم را معرفی میفرماید به اینکه خدا او را برای مقام امامت برگزید، و مقام امامت بالاترین مقاماتی است که خداوند به ابراهیم کرامت کرده. ابراهیم مقامات زیادی دارد که مراحل این مقامات را به ترتیب طی کرده؛ در مرحله اول خداوند او را به عبودیت برگزید و بنده خدا شد. مقام بندگی مقام بسیار بسیار ارزندهای است، العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة وقتی که خداوند عبودیت بندهای را امضاء کند، در واقع مقامات و شئونات ربوبیت او را ظاهر ساخته است. خدا مثل بندگانش فقیر و محتاج نیست که به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 136 *»
خضوع و خشوع اشخاص مباهات کنند، به خود عجب کنند و مغرور شوند؛ خدا به کسی نیاز ندارد که از خضوع و خشوع و عبودیت و بندگی آنها لذتِ شخصی ببرد، ناز بفروشد و کبر کند و ارزش خود را به خضوع و خشوع دیگران بداند، نه؛ خداوند اگر بندگان خود را به عبودیت میستاید، میخواهد علوّ آنها و رفعت شأن آنها را اظهار کند. نمیخواهد توی سر آنها بزند و یا مقام آنها را در نزد دیگران خوار کند، آنها را از چشم بیندازد که اینها بنده منند و من آقا و سید و مولای آنها هستم. مگر چه کسی در مقابل حقتعالی است که خدا به او بفروشد و ناز بیاورد و کبر کند؟ در نزد علم و قدرت و غنا و احاطه حقتعالی تمام خلق معدومند، هیچ و پوچند؛ پس اگر بندهای را به عبودیت میستاید میخواهد بگوید این بنده در نزد من رفعت درجه و علوّ درجه پیدا کرده، و من او را به اندازه عبودیتش، بر بندگانم آقایی دادهام؛ این را میخواهد بفرماید. همچنانکه ولی او، امام به حق ناطق، جعفر بن محمد الصادق صلواتاللهعلیه فرمود العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة.([118]) و از این جهت ما مأموریم که در شأن پیغمبرمان، در هر موقعیتی، اول اقرار به عبودیت او کنیم، اول عبد میگوییم اشهد ان محمداً عبده و رسوله یا میگوییم اللًهم صلً علی عبدک و رسولک و خیرتک من خلقک([119]) ابتداءً مقام عبودیت حضرت را ذکر میکنیم و به مقام عبودیت آن بزرگوار اقرار میکنیم و شهادت و گواهی میدهیم، بعداً مقام رسالت حضرت را یاد مینماییم. در واقع ــ به تعلیم حضرت صادق؟ع؟ ــ میخواهیم بگوییم محمد؟ص؟ عبد حقتعالی است به حقیقت عبودیت، و عبودیتش مافوق تمام عبودیتها است، که در عالم امکان عبودیتی به مانند عبودیت آن حضرت نیست. در واقع میخواهیم بگوییم او آقای عالم امکان است، آقای ملک است؛ خداوند به او رفعتی داده و علوّی بخشیده که علوّ و رفعت او در عالم امکان مافوق همه علوّها و رفعتها است، بلکه همان علوّ و رفعت حقتعالی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 137 *»
است که برای جمیع و برای همه ملک ظاهر شده است، و او است که هر رفعتی برای هر رفیعی از شعاع رفعت او است، هر علوّی برای هر عالیی از شعاع علوّ او است؛ صلواتالله و سلامه علیه و علی اهل بیته الطاهرین.
خداوند ابراهیم را اولاً معرفی میکند به اینکه او را به عبد بودن برگزیده و در نزد حقتعالی دارای صفت عبودیت است، که به همین مقدار عبودیتی که در ظرف قابلیت او قرار گرفت، صاحب شئونات ربوبیت شد، و آقایی و سیادت و رفعت و علوّ درجه پیدا کرد. بعد خداوند او را به مقام نبوت برگزید، و بعد او را به مقام خلت برگزید، و بعد او را به مقام امامت برگزید. بنابراین مقام امامت مقام و رتبهای مافوق این مقامات است، یعنی حتی از پیغمبری هم بالاتر است. ابراهیم به واسطه اتصال معنوی به حقیقت نبویه و مصطفویه و علویه صلواتاللهعلیهما کارش به اینجاها رسید. ابراهیم شباهتهای زیادی به این بزرگواران دارد.
عرض کردم این به حسب واقع مطلب و به حسب باطن امر است وگرنه به حسب ظاهر و طبق نظام ظاهر، باید بگوییم محمد و آلمحمد؟عهم؟ به ابراهیم شباهت داشتند؛ شباهتهای ظاهری و شباهتهای معنوی و باطنی. چرا به حسب ظاهر؟ چون این بزرگواران از نسل ابراهیم هستند و ابراهیم جد ایشان است. خدا هم در قرآن از این مقام و این مرتبت ظاهری خبر داده است. خطاب به ائمه طاهرین سلامالله علیهم اجمعین میفرماید ملة ابیکم ابرٰهیم([120]) یعنی ملت و دیانت و روش و سنت پدرتان که ابراهیم باشد. ابراهیم را پدر آلمحمد؟عهم؟ شمرده است. پس به حسب ظاهر، در جمیع شباهتهای ظاهری و معنوی، این بزرگواران وارث او هستند. خیلی بین این بزرگواران و بین ابراهیم شباهت است. مخصوصاً رسولالله؟ص؟، که شباهت این بزرگوار به ابراهیم، به حسب ظاهر و از نظر خلقت ظاهری تامّ و تمام بود. اخلاق و صفات معنوی هم به طور کامل و تمام از ابراهیم به رسولالله؟ص؟ به ارث رسیده بود. همان صفاتی که خداوند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 138 *»
از آنها در قرآن خبر داد و فرمود انک لعلیٰ خُلُق عظیم در واقع خداوند دارد پیغمبر را از نظر وراثت و از نظر تربیت معرفی میکند، که امر وراثت و امر تربیت درباره آن بزرگوار در حدّ اعلی بوده است. آنچه کمالات در انبیاء و در آباء و اجداد گرامی رسولالله؟سهم؟ بوده، به طور کامل و جامع در آن بزرگوار ؟ص؟ مجتمع شده است. انک لعلی خلق عظیم. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد.
پس تمام صفات ظاهری و زیباییهای ظاهری و زیباییهای معنوی از زمان آدم تا زمان خاتم؟ص؟، همه و همه به ارث به رسولالله؟ص؟ رسیده. این به حسب وراثت و نظام ظاهری این عالم است. اما به حسب باطن عرض کردم هرچه انبیاء دارند امانت این بزرگواران در نزد انبیاء بوده است، آنچه انبیاء دارند بالعرض دارند، بالذات ندارند، یعنی به آنها داده شده. هرچه ذاتیاتشان است در واقع عرضیاتشان است، یعنی به آنها بخشیده شده، به آنها کرامت شده، و به عنوان امانت در نزدشان گذارده شده است. ولی محمد و آلمحمد؟عهم؟ هرچه دارند ذاتیشان است. کسی به این بزرگواران چیزی به عنوان امانت نداده که بالامانة و بالعرض در نزدشان باشد، یعنی خداوند بر محمد و آلمحمد؟عهم؟ کسی را ولی نعمت قرار نداده، این بزرگواران ولی نعمت جمیع خلق هستند. در زیارت در وصفشان میخوانید که شما هستید اولياءالنعم، یعنی صاحبان همه نعمتها، که همه نعمتها بالاصالة و بالذات در نزد شما است. خداوند به هرکس هرچه داده، از دست شما و از سفره احسان شما به او انعام و احسان فرموده است. و از جمله خلق انبیاء هستند که به حسب خودشان در میان خلق بالاترین رتبه را دارند. تمام معنویات و کمالاتشان را از این بزرگواران دارند. روح نبوت عالیترین روح است، و آن روح در انبیاء ظاهر است و به اقتضاء قابلیتشان این روح در آنها فعّال است و آثارش از آنها بروز میکند. همه انبیاء ریزهخوار سفره احسان محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند؛ آن هم در درجه نازله تعین ایشان، یعنی آن پایینترین مرتبه تعیناتشان که مرتبه فاطمیت باشد. یعنی همه انبیاء سر سفره
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 139 *»
احسان فاطمه زهرا؟سها؟ مجتمعند. علوم تمام انبیاء قطرهای از دریای علم فاطمه زهرا؟سها؟ است. سخاوت همهشان قطرهای از دریای سخاوت و عطاء و بخشش فاطمه زهرا؟سها؟ است. قدرتشان همینطور. مگر قدرت انبیاء کم بوده؟! همین ابراهیم مگر کم قدرت داشت، همین نوح مگر کم قدرت داشت، با قدرت او و به واسطه او و به اعجاز و کرامت او، خداوند عالم را غرق کرد، چه غرقکردن مفتضحانه عجیب و غریبی! همچنین اینهمه معجزات از دستش جاری میشد، و اینهمه قدرت اظهار میکرد. قدرت موسی و اظهار قدرت موسی خیلی عجیب است! دریا آنطور شکافته شد، زمین دریا بالا آمد و خشک شد، آبها برای گذشتن دوازده سبط بنیاسرائیل دوازده راه شد، آبهایی که در بین آن دوازده راه بود پنجره پنجره شد، به طوری که یکدیگر را میدیدند که به سلامت دارند میگذرند، زیر پایشان حتی گل نبود خشک خشک بود. بالاخره از آب عبور کردند و به آنطرف رسیدند. فرعون و فرعونیان هم طمع کردند گفتند یکچنین راه به این خوبی، پس ما هم دنبال آنها حرکت کنیم و برویم آنها را به چنگ بیاوریم. تمامشان تا آن نفر آخرشان وارد شدند، ــ غیر از همان شخصی که به شکل موسی لباس میپوشید و تقلید موسی را درمیآورد([121]) ــ غیر از او، بقیه لشکر فرعون که داخل شدند آبها سر به هم گذاشت.([122]) ببینید چه قدرتی بوده! تمام آبهای دوازده راه سر به هم گذاشت و همه در میان آبها غرق شدند. به طوری که حتی فرعون میخواست آنجا اظهار اسلام کند، میخواست به قدرت حقتعالی، به قدرت و رسالت موسی اقرار کند، حرف بزند و بگوید ایمان آوردم؛ جبرئیل یک مقدار از لجنهای دریا برداشت و محکم به دهنش زد و فرمود: آلان و قد عصیتَ قبلُ([123]) حالا ایمان میآوری در حالی که قبلاً آنهمه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 140 *»
اظهار کفر میکردی؟ اینطور شنیدهام، در خاطرم نیست که آیا خودم هم دیدهام یا ندیدهام، ولی در زمان کودکی، در سنّ خیلی کم شنیدهام و از همان زمان در خاطرم مانده، شاید هم حدیثش را دیده باشم؛ که جبرئیل هر موقعی خدمت رسولالله میآمد غمگین و گرفته بود، اما تا این آیات را آورد که داستان غرقشدن فرعون بود و اینکه خدا برای رسولالله قول جبرئیل را حکایت میکند که آلان و قد عصیت قبل؛ اینبار که این آیه را آورد، خندان بود. رسولالله فرمودند ماجرا چیست؟ چرا اينقدر خوشحالى؟ عرض کرد من از آن موقع که لجن به دهن فرعون زدم، ناراحت بودم که نکند بد کاری کرده باشم، چرا نگذاشتم ایمانش را اظهار کند و به اصطلاح خفهاش کردم؟ حالا که خداوند کار مرا امضاء فرموده من خوشحالم.([124]) تمام این قدرتها، آثار روح نبوت و قدرتهای روح نبوت است. اینها همه به واسطه آن هیمنه و استیلائی است که خدا به روح نبوت داده، که به واسطه آن، اینهمه اعجاز و کرامتها از وجود مبارک انبیاء سر میزند. تمام این قدرتها که روی هم ریخته شود یک قطرهای از دریای قدرت فاطمه زهرا؟سها؟ است، که آن بزرگوار افاضه فرموده و انعام کرده و به عنوان امانت به اینها سپرده؛ برای اینکه نظام دین و شریعت برجا باشد و امر مسلمین به انجام رسد، و هدایت حقتعالی کامل گردد، و اتمام حجت بر کفار و اکمال نعمت بر مؤمنین شده باشد. همه اینها در باطن از فیض و فضل خود این بزرگواران است که به انبیاء و اولیاء عنایت فرمودهاند. هرکس هر کرامتی و هر کمالی و هر نوری که دارد از محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. پس به حسب باطن و معنا، این بزرگواران همه آنها را به انبیاء امانت دادهاند، و انبیاء به این بزرگواران شباهت دارند. این مطلبی بود که میخواستم عرض کنم، شبهای قبل هم اشاره کردهام.
بحمدالله به برکت آن بصیرتی که خداوند به ما از برکات مشایخ عظام+ کرامت کرده، میدانیم که به حسب معنا و باطن، انبیاء هرچه دارند از محمد و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 141 *»
آلمحمد؟عهم؟ است. خیلیها هنوز تردید دارند که آیا ائمه ما افضلند یا انبیاء افضلند؟ بعضیهایشان که اصلاً اعتقاد دارند که انبیاء گذشته از ائمه ما افضلند. یکوقتی عرض کردم که متأسفانه توی خود ماها هم پیدا میشوند کسانی که به واسطه دور بودن و فاصلهگرفتن از مکتب مشایخ و فرمایشات و غرق تعالیم و فرهنگ اروپایی شدن و گرفتارشدن به آن برنامهها و نپرداختن به این برنامهها؛ با اینکه اهل فضل و اهل مطالعه هستند، اما بعضی از فضائل برایشان باعث تعجب و شگفتی است. من یک شعری در وصف حضرت رضا؟ع؟ گفته بودم، در آن شعر گفته بودم که انبیاء از قبیل ابراهیم و آدم و موسی و عیسی افتخار دربانی درِ خانه شما را دارند. یکی از همین اشخاص تا این قسمت را شنيد تعجب کرد، گفت مگر میشود انبیاء خدمتگزار حضرت رضا باشند، دربان حضرت رضا باشند؟ تعجب کرد. گفتم آری. گفت آخر آنها پیغمبرند ایشان امام هستند. درد این است که از خودمان هم بود. آری، الحمدلله اینها از برکات فرمایشات مشایخ عظام است که دلهای ما بامعرفت و سینههایمان منشرح است، خیلی به ما عنایت شده، انشاءالله خدا این عنایت را از ما نگیرد. امیدواریم که خداوند هرچه به ما لطف و کرم و عنایت فرموده، همهاش را از ما نگیرد، مخصوصاً نعمت هدایت و نعمت بصیرت را از ما نگیرد و روز به روز بر بصیرتهایمان بیفزاید. ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب([125]) دعائی است که رسیده و باید دعاء کنیم، در قرآن خدا یادمان داده که بگوییم: خدایا بعد از آنکه ما را هدایت کردی و دلهای ما را به نور معرفت و هدایت نورانی کردی، دیگر ما را گمراه مفرما، و همچنین از ناحیه خودت به ما رحمت عنایت بفرما. رحمت خیلی خوب است. یکوقتی یک شخص مسیحی در خدمت حضرت صادق؟ع؟ عطسه کرد، کسانی که حضور حضرت بودند به او گفتند: «هداک الله» خدا تو را هدایت کند، اما حضرت فرمودند رحمکالله خدا تو را رحمت کند. آن عدّه به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 142 *»
حضرت عرض کردند این شخص نصرانی است، یعنی اگر دعاء میکردید خدا هدایتش کند که بهتر بود از اینکه خدا رحمتش کند. فرمود تا خدا رحمتش نکند، هدایتش نمیکند.([126]) آری، باید اول خدا رحمت بفرماید، بعد هدایت بفرماید. هدایت متفرّع بر رحمت است، یکی از رحمتهای خدا هدایتکردن است. آن اصل رحمت که باشد آنوقت اینها فروع رحمت است. هدایت، رشد، و سایر نعمتهای ظاهری و معنوی، آثار رحمت حقتعالی است. فانظر الی آثار رحمةالله([127]) به آثار رحمت خدا نگاه کن، آثار رحمت خدا را ببین. خوب به ظاهر رحمت میفرماید، میبینید فصول میآید، بحمدالله همهچیز فراوان است، نعمتها فراوان است؛ اینها همه آثار ظاهری رحمت حقتعالی است که میبینید در و دیوار عالم ظاهری، همه پر از آثار رحمت حقتعالی است. باطنش هم همینطور است، نعمتهای باطنی هم مترتّب بر رحمت باطنی حقتعالی است. از این جهت باید دعاء کنیم که خدایا همیشه رحمتت را شامل حال ما بفرما. اللّهم ارحمنا برحمتک و اعف عنّا بکرم وجهک. این دعاء را انشاءالله در خاطر داشته باشید، هر وقت که دعاء میخوانید، حرم که مشرف میشوید، بعد از نمازها بخوانید. اللّهم ارحمنا برحمتک و اعف عنّا بکرم وجهک خدایا ما را به رحمت خودت رحمت بفرما، آن رحمتی که شامل همهچیز است. رحمت واسعه حقتعالی همهچیز را شامل میشود، مانعی از این رحمت نیست، این رحمت مشروط به شرطی نیست، رحمت واسعه است. خدایا ما را به این رحمت رحمت بفرما، و بعد هم از ما به کرم وجهت عفو بفرما. چه دعاء عجیبی است! اللّهم ارحمنا برحمتک و اعف عنا بکرم وجهک. یعنی خدایا بر ما به رحمت خودت رحمت بفرما؛ هم رحمت خاصّت، و هم رحمت عامّت. ما به همه رحمتهای تو طمع داریم، از تو همه رحمتهایت را میطلبیم. هم رحمتی که به وسیله محمد؟ص؟ شامل همه خلق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 143 *»
میفرمایی که رحمت رحمانیه تو است، و هم رحمتی که به وسیله علی صلواتاللهعلیه شامل مؤمنین میفرمایی که رحمت رحیمیه تو است. خدایا همه نوع رحمتت را از تو میطلبیم. در این دعاء رحمت به طور مطلق آمده اللّهم ارحمنا برحمتک خدایا به همه رحمتهایت ما را رحمت بفرما و اعف عنا بکرم وجهک خدایا به آن روی محترمت از ما و از گناهان ما عفو بفرما. بکرم وجهک به آن روی با آبرویت، به آن روی محترم و گرامیت. خدایا به حق محمد و آلمحمد؟عهم؟ ما را ناامید نکن، خیلی امید داریم؛ اصلاً به این امیدها زنده هستیم.
میدانید وجه کریم چه وجهی است؟ وجه کریم و کرم وجه این است که شخص، فرزندش را میبیند که دارد کار ناشایستی انجام میدهد، اما برای آنکه او نفهمد که بابا فهمیده، با مهر و محبت نگاهش میکند، که گویا میخواهد به او بفهماند که من نفهمیدم تو چه کردی! یکچنین حالتی است؛ یعنی نه تنها به رو نمیآورد، بلکه طوری وانمود میکند که من نفهمیدم، من بیخبرم، نمیدانم. وجه کریم و کرم وجه این است. و به خدا سوگند در مقام ولایت و امامت و رأفت، امام و حجت خدا وجه کریم خدا است، و کرم وجه خدا در رخساره آن بزرگوار نمودار است، او در حال معصیت به ما با شفقت نگاه میکند، یعنی من ندیدم من نفهمیدم، تو مطمئن باش خیالت آسوده باشد، نه تنها به رویت نمیآورم ملامتت نمیکنم سرزنشت نمیکنم، بلکه اینطور وانمود میکنم که تو اصلاً کار بدی نکردی. و اعف عنا بکرم وجهک.
خدایا ما در تمام عمرمان، خودمان را با همین کرم وجهت روبهرو میبینیم. بدون هیچگونه اغراق و مبالغه، این را مییابیم، اصلاً احساس میکنیم که خدایا همیشه با ما با همین وجه کریمت مواجه هستی، با همین کرم وجهت با ما رفتار مینمایی. خدایا دنیا هرطور باشد میگذرد، ما به کرم وجه تو و وجه کریم تو از اول مرگ به بعد نیازمندتریم، خدایا احتیاج ما در آنوقت بیشتر است. خدایا در دنیا و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 144 *»
آخرت ما را از کرم وجهت ناامید مفرما، پروردگارا به وجه کریمت قَسَمَت میدهیم که همیشه با وجه کریمت با ما مواجه باش.
پس این بزرگواران در باطن و در معنا، بر جمیع خلق انعام و احسان فرمودهاند، و تمام خلق آنچه دارند از این بزرگواران دارند. حال، ابراهیم هم به واسطه اتصال معنوی به این بزرگواران صاحب مقامات و شئونات شد، و جمیع کراماتی که خداوند به آن بزرگوار عطاء فرمود تمامش از این بزرگواران بوده است.
حال، مقام امامت از جمیع مقامات و شئوناتی که خداوند برای اولیائش قرار داده بالاتر است. مقام امامت مقامی است که خداوند بعد از مقام عبودیت و نبوّت و خلّت، آن مقام را به ابراهیم کرامت کرد. وقتی که مقام امامت را به ابراهیم بخشید و در این منصب او را نصب فرمود، خیلی ابراهیم خوشحال شد. ببینید در آن مقاماتِ دیگر، ابراهیم اینقدر اظهار خوشحالی نکرده؛ وقتی خدا او را به مقام عبودیت برگزید نگفت خدایا بچههای مرا هم به این مقام برگزین، یا وقتی که به مقام نبوت او را برگزید عرضه نداشت و من ذریتی خدایا بچههایم را هم نبی کن، همچنین وقتی خدا او را به مقام خلّت برگزید. مقام خلّت مقام کوچکی نیست، او را به فقیری به درگاهش که فخر بنده است برگزید. امیرالمؤمنین در مناجاتش به حقتعالی عرض میکند الهی کفی بی عزّاً اناکون لک عبداً و کفی بی فخراً انتکون لی رباً([128]) به فقر افتخار میکردند. رسولالله فرمودند الفقر فخری و به افتخر([129]) فقر به درگاه حقتعالی افتخار من است، و من به این فقیری و گدایی به درگاه حقتعالی افتخار میکنم، افتخار میکنم که گدای درگاه حقتعالی هستم. آن هم معلوم است چه گدایی و چه فقری! گدایی مثل رسولالله به درگاه حقتعالی! چون از همهکس احتیاجش به حقتعالی بیشتر بود، از همهکس هم بیشتر اظهار گدایی به درگاه حقتعالی کرد، و خدا هم او را از همهکس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 145 *»
بیشتر بینیاز فرمود. و وجدک عائلاً فاغنی([130]) خدا تو را عیالمند یافت، یعنی نانخورت زیاد است، تمام کائنات نانخور تو هستند، همه چشمشان به فضل تو دوخته شده است، همه امیدشان به کرم تو است، همه محتاج به شفاعت تو هستند. از این جهت خداوند تو را عیالمند ــ یعنی پرخرج ــ یافت؛ از همه خلق پرخرجتر هستی، همه را باید تو متکفل باشی، عائلهمندی؛ چون خدا تو را چنین یافت، فاغنی تو را بینیاز کرد، رفع نیازمندی تمام خلق را به دست مبارک و با کفایت تو قرار داد. و وجدک عائلاً فاغنی. این فقر به درگاه حقتعالی است که فرمود الفقر فخری و به افتخر. حال، خلّت ابراهیم، همان شباهت ابراهیم به رسولالله؟ص؟ بوده، که فقر خود را به درگاه خدا اظهار کرد، از تمام وجودش فقر میبارید، تمام ذرّات وجودش احتیاجش را به درگاه حقتعالی اظهار میکردند. دقت کنید؛ یکپارچه گدا بود به درگاه حقتعالی، ذره ذره وجودش اظهار گدایی میکرد به در خانه خدا؛ خیلی امر عظیمی است، خیلی مطلب بزرگی است! خدا هم وجود او را از محبت به خودش و محبت به محمد و آلمحمد؟عهم؟ پر کرد. ابراهیم سرتاپا به همه وجودش عاشق محمد بود عاشق ائمه طاهرین بود، مشتاق این بزرگواران بود. همه انبیاء همینطور بودند، همهشان به حسب مقامشان و قابلیتشان عاشق بودند. در این مورد کلمه «عاشق» هیچ عیبی ندارد. عاشق محمد و آلمحمد؟عهم؟ بودند، محمد و آلمحمد؟عهم؟ را دوست داشتند، اما نه در حد دوستی عادی. یکوقتی این حدیث نقل شده و شنیدهاید؛ دانیال که یکی از انبیاء است، ایشان شروع کرد به گریهکردن، و دائماً گریه میکرد. یکروز به او گفتند چرا اینقدر گریه میکنی؟ چرا اینقدر ناراحت هستی؟ گفت در هر روزی در موقع هر نمازی علیبنابیطالب، وصی محمد مصطفی؟ص؟ برای من جلوه میفرمود، الآن چند روز است جلوه نکرده؛ من در فراق او میگریم، نمیدانم آیا من مورد خشم خدا واقع شدهام که آن بزرگوار برای من جلوه نکرده؟! آیا از غضب و خشمش بر من است؟ آیا تقصیری
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 146 *»
از من سر زده؟ استغفار میکردند، یکچنین حالاتی داشتند. حال، حضرت ابراهیم هم وقتی به مقام خلّت رسید، و خداوند وجودش را پر کرد، تمام ذرات وجودش را از محبت به خدا و محبت به محمد و آلمحمد صلواتاللهعلیهماجمعین پر کرد؛ در این مقام نگفت و من ذریتی خدایا بچههایم را هم به خلّت برسان. اما تا امامت را خدا به او داد ذوقزده شد، گفت و من ذریتی خدایا به ذریه و بچههایم هم بده؛ خطاب رسید لاینال عهدی الظالمین([131]) این عهد ما ــ یعنی عهد امامت ــ به ظالمین نمیرسد، یعنی هرکس کوچکترین معصیتی داشته باشد ظالم است، این عهد به او نمیرسد؛ مخصوص کسانی است که صاحب عصمت و طهارتند، این مقام امامت مال آنها است. حال، این بزرگوار برای این مقام انتخاب شده، اعلامکننده حج شده، اعلام میکند که بیایید به حج، بیایید نزد خانه خدا. ببینید چقدر مسائل با هم ارتباط دارد، و تمام مسائل با هم متناسب است! حج، یعنی قصد خانه خدا، خانه خدا یعنی محل ظهور و بروز انوار حقتعالی. اعلام حج، یعنی بیایید در نزد این خانه و خضوع و خشوع کنید؛ و این خانه رمز خانههای معنوی و حقیقی است، یعنی ابراهیم اگرچه به زبان ظاهر میگوید نزد این خانه بیایید، اما به مقام امامتش دارد میگوید ای خلق! بیایید و در نزد مقام امامت محمدوآلمحمد؟عهم؟ خاضع و خاشع شوید. بیایید و در نزد آن خانههای حقیقی الهی خضوع و خشوع کنید، نور کبریائیت را در این مقام ببینید و به همین خضوع و خشوع، به نور کبریائیت حقتعالی منوّر شوید.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 147 *»
مجلس 10
18شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 148 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد خداوند از میان انبیاء، وجود مبارک ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام را برای اعلام و ابلاغ حج برگزید؛ و آن بزرگوار، امام شد برای جمیع حجگزاران و تمام کسانی که قصد و آهنگ خانه خدا میکنند و عزم زیارت آن خانه را مینمایند برای همه آنها امام است، و همه آنها به ابراهیم؟ع؟ اقتداء کردهاند و اقتداء میکنند، و آن بزرگوار در دعوت به این تکلیفِ بسیار بسیار باارزش اسلامی و انجام مناسک و مراسم عبودیت پیشاپیش همه اینها است. در همه زمانها و در همه شرایع از این خانه احترام میکردهاند، همه انبیاء حرمت این خانه را رعایت کردهاند و به امت خود سفارش نمودهاند و در انجام عبادتها و مناسک و مراسم مخصوص، نزد این خانه حاضر شدهاند. قدم به قدم این مشاهد مشرفه و اماکن مقدسه محل قدمزدن انبیاء عظام؟عهم؟ بوده، و همه اولیاء به این سرزمینها تشریففرما شدهاند و خدا را به انواع عبودیتها ــ از نماز و حج و عمره و سایر عباداتی که در این مکانهای شریف انجام میشود ــ عبادت کردهاند. در تمام این برنامهها نام ابراهیم برده میشود و فضائل ابراهیم یادآوری میگردد. ایمان ابراهیم، محبت ابراهیم به حقتعالی و اولیاء او
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 149 *»
و محلهای تابش انوار خدا، محلهای جلوه کردن عنایات حقتعالی؛ محبت او به این امور در مقابل چشم همه است و همه مشاهده میکنند و به یاد میآورند و با خضوع و خشوع نام ابراهیم را میبرند و اقتداء به سنت او میکنند. پس او برای همه قصدکنندگانِ خانه خدا، امام است.
در این امامت، همچنانکه ابراهیم همه را به زیارت خانه حقتعالی دعوت میکند، همچنین همه را هم از امامت محمد و آلمحمد صلواتالله علیهماجمعین و از خانههای حقیقی حق تعالی، از هیاکل توحید الهی، از مراکز عنایتهای بیحد حقتعالی که وجودات مقدسه محمد و آلمحمد؟عهم؟ باشند آگاه میسازد. میدانیم که ابراهیم بعد از آنکه به مقام امامت انتخاب شد و رتبه امامت به او داده شد، این مأموریت را هم به انجام رسانید. پس میشود گفت که این اعلام و ایذان برای حج، از شئونات امامت او بود. بعد از آنکه به این مقام شایسته نائل شد و خداوند او را به این مقام برگزید، این قابلیت را پیدا کرد که دعوتکننده به حج باشد و حج را به مردم اعلام کند و ندايش را خداوند به گوش تمام حاضرین و غايبین برساند، چه کسانی که در آن زمان موجود بودند، و چه آنانی که هنوز به مرحله وجود دنیوی نرسیده بودند. از اینجهت نداى او ندايی مداوم و همیشگی است، این نداء قطع نمیشود صدای ابراهیم تمامشدنی نیست. و اذّن فی الناس بالحج این اعلام، دوام دارد؛ دوامش هم تا وقتی است که بشر بر روی این زمین پیدا میشود و این خانه برقرار است و کسی قصد و آهنگ این خانه را مینماید. این نداء تا آنوقت ادامه دارد و تمامشدنی نیست، هرکسی به لغت خودش و در زمان خودش میشنود و اجابت میکند و لبیکگویان سر از پا نشناخته به طرف خانه حقتعالی به دعوت ابراهیم حرکت میکند. این کلّیت و احاطهای که به ابراهیم داده شد، این مقام و موقعیتی که به ابراهیم داده شد، از برکت مقام امامتش بود. و میدانیم که این مقام امامت ابراهیم یک جلوهای از مقام امامت محمد و آلمحمد صلواتالله علیهماجمعین است؛ فقط یک جلوه از مقامات این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 150 *»
بزرگواران است که اینقدر جلوهگری کرده و تاریخ خانه خدا را اینطور نورانی ساخته و در تمام شریعتها نام ابراهیم و سنت ابراهیم و حج ابراهیم مورد توجه همه قرار گرفته است؛ یک جلوهای از امامت کلیه مطلقه الهیه محمد و آلمحمد؟عهم؟ در این قابلیت مقدسه ابراهیمی، تجلی کرده است. حال ببینید آن امامت چیست! و آن حقیقت و کلیّت و جامعیت را با این جلوه بسنجید. آنوقت با توجه به این امر ، دلها متوجه عظمت و جلالتِ امامت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهداء تا امامت مهدی آلمحمد صلواتالله علیهماجمعین میشود، که این بزرگواران در مقام امامت خود، ــ بر همین قیاسی که در مورد امامت ابراهیم عرض شد ــ پیشوا خواهند بود. آنوقت مشاهده میکنید که امامت این بزرگواران چیست و چگونه است.
این بزرگواران در مقام امامتشان مقتدای جمیع خلق ــ در کمالات علیینی و مراتب قُرب ــ میباشند؛ به این معنا که چون این بزرگواران به عبودیت قیام کردند و حق عبودیت را به انجام رسانیدند و میرسانند، همه خلق در عبودیت اقتداء به این بزرگواران کردهاند و پیروی از ایشان نموده و تابع ایشانند. امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه از این مطلب خبر دادند و فرمودند: لولانا ما عبد الله، بعبادتنا عبد الله([132]) اگر ما نبودیم خدا عبادت نمیشد خدا بندگی و پرستش نمیشد، به واسطه عبادت ما است که خداوند عبادت میشود، به واسطه پرستش ما است. پس در واقع اين بزرگوارانند که در سراسر ملک امکانی، امامت کلیه و مطلقه دارند، چه در شرع وجودی و چه در وجودات شرعیه. در تمام مقاماتی که نام دین و شریعت است و تکلیف و عبودیت حقتعالی در میان است، این بزرگواران پیشوای همه هستند و همه به ایشان اقتداء کردهاند، همه و همه. ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه([133]) ای موالی من، و ای سادات و آقایان من، ای آلمحمد صلوات الله علیکم اجمعین، هر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 151 *»
خیری که یاد شود و نام برده شود، اول آن شمایید، آخر آن شمایید، اصل آن شمایید، فرع آن شمایید، معدن آن یعنی منشأ بروزش شمایید، مأوای آن شمایید، منتهای آن شمایید، برگشتش هم به شما است، وقتی اصل از شما است فرعش هم از شما است، اولش که از شما است آخرش هم از شما است. هر خیری که یاد شود، یعنی هرگونه عبادت و پرستشی که در ملک تصور شود، این بزرگواران در سراسر ملک امکانی، پیشوای تمام بندگان خدا هستند؛ و به عبادتشان، برای تمام خلق در عبادت و بندگی، امامت کردهاند، و همه خلق به این بزرگواران اقتداء نمودهاند. پس ایشان به نماز ایستادند و همه خلق به حسب حال خود و مرتبه و موقعیت خود در نماز به این بزرگواران اقتداء کردند، ولی نماز هر موجودی به حسب عالم خودش است. کلٌّ قدعلم صلوته و تسبیحه([134]) قرآن مجید صدق است، کلام خدا است و خدا اصدقالصادقین است، در قرآن خبر میدهد کلٌّ قدعلم صلوته و تسبیحه هر موجودی نماز خود و تسبیح خود را دانسته و میداند و به انجام میرساند. پس هر موجودی به حسب خودش در نمازش به این بزرگواران اقتداء کرده است. الآن آقا امام زمان صلواتالله و سلامهعلیه در مقام امامت کلیه خود، مقتدای جمیع عوالم امکانی است. تمام نمازگزاران به نماز آن بزرگوار نماز میگزارند. اگر چه ما به حسب ظاهر میبینیم که نمازمان را خودمان انجام میدهیم، ولی واقع مطلب این است که ما به آن بزرگوار اقتداء میکنیم، او نماز میخواند ما هم به نماز او نماز میخوانیم، او روزه میگیرد ما هم به روزه او روزه میگیریم، او حج میرود ما هم به حج او حج میرویم، او زکات میدهد ما هم به زکات او زکات میدهیم، او انفاق میفرماید، احسان میفرماید، صله میفرماید، برّ میفرماید، ما هم به او اقتداء میکنیم و آئینهوار عکس او در ما میافتد؛ خیرات از ما نیست از او است، و ما در جمیع خیرات به او اقتداء کردهایم. مثل آنکه میبینید که عکس در آئینه به شاخص اقتداء میکند. اگر شاخص دستش را بالا برد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 152 *»
عکس در آئینه هم دستش را بالا میبرد، اگر شاخص چشمهایش را روی هم گذاشت عکس در آئینه هم چشمهایش را روی هم میگذارد. هرچه در آئینه از آثار و کمالات عکس هست، اصلش از شاخص است فرعش هم از شاخص است؛ یعنی هم خود عکس مال شاخص است و هم تمام حرکات عکس در آئینه از شاخص است. معدنش شاخص است منتهایش شاخص است، تمام امورش در واقع به شاخص برگشت میکند. این بزرگواران در مقام امامتشان، برای همه در جمیع خیرات و مبرّات و حسنات و طاعات شاخص و اصلند. اما از هرکسی به طوری سر میزند. خلق در اجابت و اقتداء متفاوتند، یکسان نیستند؛ مثل این نمازهای جماعتی که منعقد میشود، میبینید کسانی که ضعیفند نمیتوانند درست با امام همراهی کنند، تأخیر دارند. اما بعضی از ماها به واسطه عجله و شتاب، یا به واسطه عادت بدی که عادت کردهایم نمازهایمان را خیلی سریع بخوانیم و با عجله و شتاب خم و راست شویم، ماها ممکن است از امام هم جلوتر انجام بدهیم، قبل از اینکه امام به رکوع برود ما به رکوع برویم، قبل از اینکه امام از رکوع برخیزد ما از رکوع برخیزیم، قبل از اینکه او به سجده برود ما به سجده برویم، قبل از اینکه او از سجده برخیزد، ما از سجده برخیزیم؛ این امور هست اینها را در نظر نگیرید، این از جماعت خارج است و حکم جماعت را ندارد. در جماعتهایی که منعقد میشود، ممکن است مأمومی در اثر پیری و ضعف و مریضی، نتواند به طور مرتّب و متابعت کامل، با جماعت همراهی کند؛ به تدریج انجام میدهد؛ دیرتر از امام به رکوع میرود، از امام دیرتر برمیخیزد؛ این امور برای مریض و پیر و ضعیف مانعی ندارد. و همچنین برای کسانی که گرفتار بعضی از آفاتند، دستشان یا پایشان صدمه دیده و نمیتوانند کاملاً متابعت داشته باشند، یک تأخیرهایی هست. حال، ملک هم همینطور است، اعضاء مُلک در اقتداء به امام خود در خیرات و مبرات مختلفند. بعضیها اصلاً نمیتوانند رکوع کنند، رکوع بر چنین شخصی نیست همین اندازه از او اشاره برمیآید اشاره میکند؛ ولی اقتدائش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 153 *»
درست است، اقتداء کرده و اجر میبرد و مأموم به حساب میآید، با اینکه نمیتواند رکوع کند، به اشاره رکوع میکند، یا نمیتواند سجده کند به اشاره سجده میکند، ولی مأموم به حساب میآید و امام امام او است و حکمش حکم جماعت است و اجر جماعت را هم میبرد و طاعتش به واسطه جماعت قبول میشود. میفرماید در جماعتها شرکت کنید به جهت اینکه اگر از یکی از اینها قبول شود از همه قبول میشود. خداوند به فضل و کرمش، خوب و بد را از هم جدا نمیکند، اینطور نیست که خوبها را جدا کند. مثلاً وقتی که یک جمعی با یکدیگر به ساحت قدس حقتعالی هدیه میبرند، دیگر از شأن کریم نیست که هدیهها را وارسی کند، هدیههای خوب را بردارد و هدیههای بد و بیارزش را برگرداند؛ این از شأن حقتعالی نیست. از شأن هیچ کریمی نیست، خدا که حقیقت کرم صفت او است و اصل کرم از اولیاء او است، اینچنین نیست. سعی کنید که با جمعیت دعاء کنید، یا نماز را با جماعت بگزارید که خود همین انشاءالله وسیله قبولی اعمال میشود، از یکی از برادران که نمازی قبول شود از همه انشاءالله قبول میشود؛ امیدمان این است.
حال در جماعتِ کلیه عالم و اقتداء و ایتمام به امام کامل و جامع مُلک، یعنی وجود مبارک آقا امام زمان صلواتاللهعلیه، خلق مختلفند. بعضیها نمیتوانند رکوع کنند رکوعی دارند در شأن خودشان، بعضیها نمیتوانند سجده کنند سجدهای دارند در شأن خودشان، و همه کلٌّ قد علم صلوته و تسبیحه هر موجودی نمازش را دانسته است، چطور خدا را تسبیح کند، خدا تعلیمش کرده، چطور خدا را تنزیه کند، خدا تعلیمش کرده، ولی اینها از کسی سرنمیزند مگر به واسطه شاخص، و شاخص، وجود مبارک امام در مقام امامت کلیه خود است؛ که همه اقتداء و ایتمام به او میکنند، به برکت نماز او نمازهای همه قبول است، نماز مؤمنین نماز مؤمنات نماز جن نماز حیوانات نماز نباتات نماز جمادات نماز کوه نماز برّ نماز بحر نماز شجر نماز حجر نماز مدر، هرچه قابل ذکر است، و همچنین هرچه از عالم ما غایب است؛ تمام ملک
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 154 *»
به حسب خودشان اقتداءکننده به حجت خدا هستند. انسان باید این امامت را برای امام خود در مقام امامت قائل باشد و یکچنین امامت کلیهای را برای امامش در نظر داشته باشد، که یک نمونهاش را در مسأله حج در امامت ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام مشاهده میکنیم و متذکرش هستیم.
و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً. این «یأتوک» همان اقتداء است. یأتوک رجالاً بالاخره به تو اقتداء میکنند و در جوابت لبیک میگویند. تو حج را اعلام بکن، میآیند؛ حتی اگر نتوانند با مرکب و وسیله بیایند، پیاده میآیند. یأتوک رجالاً در حالی که پیاده هستند میآیند و دعوتت را اجابت میکنند. و علی کلّ ضامر، بعضی مَرکب هم دارند، ولی مرکبشان ضعیف و نحیف شده؛ آنها هم میآیند. و خداوند بخصوص این دستهها را ذکر کرده تا معلوم باشد که آن ضعیفهایی را که به نداء ابراهیم و دعوت او لبیک گفتهاند از نظر نمیاندازد؛ به قویها نظر دارد، به ضعیفها هم نظر دارد؛ آنچنان نیست که قویها را ببیند و ضعیفها را نبیند. نه، بخصوص از این ضعیفها شروع کرده و فرموده یأتوک رجالاً، یعنی همان ضعیفهایی که هیچ ندارند که بتوانند مرکبی تهیه کنند، پیاده راه میافتند و پیاده میآیند. خداوند اول آنها را نام برده. چقدر خدای ما کریم است، چقدر خدای ما رحیم است، که ابتداءاً این ضعیفها را نام میبرد. به جهت اینکه دلهای اینها شکسته است، اینها از خودشان ناامیدند، امیدی به خودشان ندارند، به فضل حقتعالی دل بستهاند و به رحمت او چشم گشودهاند.
حال به حسب باطن امر، ما ضعیفهای عالم نقصان با همه این ضعفی که در ایمان و معرفت و محبت و در عبادت و بندگی داریم، با اینهمه قصور و تقصیری که داریم، انشاءالله به فضل خدا، از چشم عنایت خدا دور نیفتادهایم، انشاءالله ما را از نظر نینداخته است و نظر رحمت و عنایت بر ما دارد و دستگیر همه ما است. اینها واقعاً مایه امیدواری میشود. یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 155 *»
خدایا تو گواهی بر حال ما که با همه این ضعفی که در ایمان داریم و با همه این قصوری که در معرفت، و تقصیری که در عبادت و بندگی داریم، آقا و مولای خودمان را قصد میکنیم که خانه تو است، محل عنایات تو و مرکز انوار تو و مبدأ فیوضات تو است؛ هرچه هست از آن بزرگوار است، هر خیری هر فضلی هر نوری هر کمالی از او است. و ما با همه این ضعف و قصور و تقصیر، آهنگ آن خانه میکنیم و توجه به آن حضرت مینماییم.
خدایا ما را از حجگزاران این خانهات قرار بده. خدایا ما را از اجابتکنندگان دعوت ابراهیم بزرگ و ابراهیم اصل و اصل ابراهیمیت، محمد مصطفی ؟ص؟ قرار بده؛ در دعوتش به سوی اول خانهای که قرار دادی، در دعوتش به سوی ولایت و محبت علی و فرزندان علی و دوستان ایشان. خدایا ما را از کسانی قرار بده که اگرچه خیلی ضعیفیم، اما با همین توانایی که در امکان ما است، به سوی این خانه به دعوت رسولالله سرعت و شتاب کردهایم، و عرضه میداریم «اللّهم اجعل لنا مع الرسول سبیلاً» خدایا برای ما هم راهی به سوی رسولت که امیرالمؤمنین، ائمه طاهرین و امروز وجود مبارک امام زمان است قرار بده. امروز راه به سوی رسولالله این بزرگوار است. «و اجعل لی مع الرسول سبیلاً». خدایا برای من یک راهی به سوی رسولت قرار بده. راه به سوی رسول، وجود مبارک امام است. انشاءالله از کسانی نباشیم که فردای قیامت اظهار پشیمانی کنند و بگویند یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا، یاویلتیٰ لیتنی لماتخذ فلاناً خلیلا([135]) انشاءالله از آنها و ملحق به اصول خبیثه کفر و نفاق و شقاق نباشیم، بلکه از اجابتکنندگان دعوت و نداء رسولالله در اتّباع و ایتمام و اقتداء به خاندان رسالت باشیم.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 156 *»
مجلس 11
19شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 157 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد به مناسبت فرارسیدن ماههای حج، ماه شوال و ذیقعده و ذیحجه که ماههای حج خانه خدا است، متذکر این آیه شریفه هستیم که انشاءالله دلها متذکر و متوجه خانههای حقیقی الهی گردد و نسبت به مقامات و شئونات آن خانهها معرفت حاصل شود. این خانه ظاهری را خداوند عظمت و کرامت بخشیده، بر اهل استطاعت از بندگانش واجب فرموده که در این اوقات شریفه آهنگ آن خانه کنند و نزد آن خانه بروند، خدا را به کبریائیت و عظمت و جلال و بهاء یاد کنند، عبادت کنند، مناسک حج را انجام دهند، و به این وسیله به درگاه حقتعالی تقرّب بجویند و حق این خانه را اداء کنند. چرا که این خانه بر جمیع قطعات این زمین و بقاع این زمین حق دارد، بر تمام کسانی که از این زمین به وجود آمدهاند و موالید و موجودات این زمینند حق دارد، وساطت فیض دارد، و محل فیوضات و انتشار رحمت و برکت و عنایت حقتعالی است. پس باید به سوی این خانه حرکت کنند، و حق این خانه را به انجام مناسک در نزد این خانه اداء نمایند.
ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام از طرف حقتعالی مأموریت پیدا کرد که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 158 *»
بندگان خدا را برای انجام یکچنین بندگی بزرگ و تکلیف با عظمتی دعوت کند. و اذّن فی الناس بالحج اعلام کن در میان مردم، قصد و آهنگ خانه مرا، و آسوده باش که یأتوک رجالاً و علی کلّ ضامر. دلباختگان و عاشقان خانه من زیادند، آنانی که حق این خانه را میشناسند میآیند، پیاده میآیند، با مرکبهای ضعیف خواهند آمد من کلّ فجٍّ عمیق.
در این ماههای شریف دلهای اهل ایمان متوجه خانه خدا است؛ آرزوی همه این است که این موفقیت نصیبشان گردد و مستطیع شوند، توانایی برایشان فراهم شود، نزد آن خانه حاضر شوند و کرامتهای الهیه را دریابند. لیشهدوا منافع لهم منافع خود را شهود کنند، خدا را به کبریائیت یاد کنند، و بر هدایت حقتعالی، خدا را شکر کنند؛ که خدایا بر ما منت گذاردی و ما را به عظمت خانه خودت و به کرامتهایی که شامل بندگانت میفرمایی ما را هدایت فرمودی؛ خدا را شکر و سپاسگزاری کنند. این امر به وسیله ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام انجام شد، و ابراهیم صاحب مقام امامت گردید. خداوند بعد از مقام بندگی و بعد از مقام نبوت که به او انعام فرمود و بعد از مقام خلّت که او را برگزید برای اینکه محبّ و محبوب خدا باشد، او را به امامت برگزید؛ و از شئونات امامت او امامت در امر حج را قرار داد؛ او در امر حج بر تمام حجگزاران امام شد، همه اقتداء به او کرده و میکنند و دعوت او را اجابت نموده و مینمایند. اینقدر برای ابراهیم مقام و منزلت فراهم گردید.
در شبهای قبل عرض کردم که ابراهیم به واسطه شباهترسانیدن به رسولالله؟ص؟ از نظر باطن و معنا، و به واسطه شباهتداشتن رسولالله و ائمه؟عهم؟ به آن بزرگوار، از نظر ظاهر؛ اتصال ابراهیم به رسولالله و ائمه؟عهم؟ بیش از همه انبیاء شد؛ اتصال ظاهری و اتصال معنوی. پیوند عجیبی است! و خداوند در قرآن از این پیوند و اتصال خبر داد، خطاب به ائمه ما فرمود ملة ابیکم ابرٰهیم.([136]) این دین و این ملت که شما حافظ آن و ناشر آن هستید شارح آن و مبین و مفسّر آن هستید، این ملّت، ملّت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 159 *»
پدر شما ابراهیم است. خداوند به ائمه ما سلامالله علیهماجمعین خطاب میفرماید که ابراهیم پدر شما است. این، بیان اتصال و ارتباط شدیدی است که میان آن بزرگوار و ایشان بود، و خداوند او را به واسطه این اتصال، به امامتی مکرّم کرد که آن امامت درمیان انبیاء امامتی کمنظیر بلکه بینظیر بوده است. بعد از رسولالله؟ص؟ امامت ابراهیم امامت عجیبی بوده است. این امامت بالنسبه کلّیت داشت. روی این جهات خداوند او را برای یکچنین تکلیفی برگزید و زبان ابراهیم زبان خدا شد. خدا اراده فرمود که ابراهیم بندگان را به حجگزاردن و آهنگ خانه او نمودن دعوت کند. این اراده به اینطور جریان پیدا کرد که ابراهیم به یکچنین مقام قربی نائل شد و توانست در زمان خودش نیابت کند از رسولالله و ائمه هدی؟عهم؟ که لسانالله کلی و لسانالله مطلق هستند. نیابت ابراهیم از رسولالله برای اعلام حج، مقام و منزلت ابراهیم را مینمایاند که چقدر به این بزرگواران شباهت داشته و چقدر به ایشان متصل بوده است. این نیابت کلّی و جامع؛ که هر کس حج میکند، و به سوی خانه خدا حرکت میکند و از آن خانه احترام مینماید، در واقع دعوت ابراهیم را اجابت کرده و اقتداء به سنت ابراهیم نموده، و گامبهگام همراه ابراهیم و پشت سر ابراهیم به انجام مناسک میپردازد؛ این خیلی مقام و منزلت است. یکچنین نیابت کلیه و نیابت جامعهای که نصیب ابراهیم شد به واسطه داشتن این قرب و این اتصالش به رسولالله و ائمه طاهرین سلامالله علیهماجمعین بود. احترام به ابراهیم و توجه به مقام و شأن ابراهیم در این امت زیاد واقع شده. بسیاری از سنتهای رسولالله؟ص؟ همان احیاء سنت ابراهیم است. ما به ملت ابراهیم افتخار داریم، و در دعاها تصریح میکنیم به اینکه ما بر ملت ابراهیم هستیم. وجّهت وجهی للذی فطر السموات و الارض علی ملة ابرٰهیم و دین محمد و هدی امیرالمؤمنین عالم الغیب و الشهادة حنیفاً مسلماً و ما انا من المشرکین،([137]) دعائی است که در هنگام تکبیرات افتتاحیه در نمازها وارد شده و خوانده میشود. تکبیرات
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 160 *»
افتتاحیه هفت تکبیر است، که یکی از آنها تکبیرةالاحرام، و بقیه تکبیرها مستحب است، مجموعه را تکبیرات افتتاحیه میگویند. و میدانید تکبیرات در واقع اظهار عظمت و جلال و بهاء حقتعالی است. بنده در مرتبه کبریائیت و بزرگی ظاهری حقتعالی به مقامات الهیه و شئونات ربوبیه توجه میکند، چون میخواهد در نماز سیری بکند که این سیر، شامل تمام مراتب عبودیت است که بنده در نزد بزرگیهای حقتعالی اظهار میکند. عظمت نماز معلوم است. عرض کردهایم متأسفانه ما کمتر به این مطلب توجه داریم که در مراتب عبودیت چه عبادت شریف و جامعی است! نماز را خیلی باید احترام کرد، نماز را باید دوست داشت، چشمروشنی ما باید در نماز باشد، باید به نماز محبت داشته باشیم، نمازهای نافله را حرمت کنیم که باعث رفع نقصان نمازهای واجب ما است. شخصی در محضر حضرت سجاد؟ع؟ بود، حضرت نماز میخواندند؛ در بین نماز رداء مبارکشان افتاد و حضرت متوجه نشدند که رداء از شانه مبارکشان افتاده، بعد از نماز راوی عرض کرد رداء شما از شانهتان افتاد، چرا دوباره بر دوشتان نینداختید؟ فرمودند من متوجه نشدم که رداء من از شانهام افتاده. بعد فرمود به مقداری که انسان در نماز اقبال و توجه به حقتعالی دارد، به همان مقدار نمازش به درگاه حقتعالی پذیرفته میشود. راوی که این فرمایش را شنید مضطرب شد عرض کرد فاذن هلکنا یا ابن رسولالله بنابراین ما بیچاره شدیم، ما بیچاره هستیم. معلوم است این نمازهای ما نمازهایی است که از اول تا آخرش به آنچه توجه نداریم خود نماز است، به آنچه توجه نداریم حقتعالی است. اولِ نمازمان اولِ توجه به امور خودمان است. عرض کرد بنابراین ما با این نمازها هلاک شدهایم. حضرت او را دلداری دادند، فرمودند نوافل را بجا بیاورید که نافلهها این کمبودها را جبران میکند.([138]) البته میدانیم که روح عبادت، روح نماز و روح همه بندگیها، ولایت و محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. ما امید داریم به اینکه انشاءالله همان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 161 *»
روح، این عبادتهای دستوپا شکسته ما را زنده نگه دارد. این معارفی که خداوند به برکت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و برکات مشایخ عظام+ نصیب ما فرموده، اینها روح همه عبادتها است، و به برکت این روح و جان انشاءالله عبادتهای ما مقبول درگاه حقتعالی است. یکقدری اگر انسان سعی و کوششی داشته باشد، در حال نماز همین اندازه متوجه باشد که در محضر حقتعالی است و حقتعالی او را با دو چشم ولایتی خود مشاهده میکند، با گوش ولایتی خود قرائت و ذکر او را میشنود، و با دل ولایتی خود به این نمازگزار محبت دارد، همینقدر توجه به این نکات داشته باشیم؛ و اگر هم فکر و خیال داریم، که چارهای نداریم؛ ما نمیتوانیم در نماز فکر و خیال نداشته باشیم. اما حالا که ناچاریم از اینکه فکر و خیالی داشته باشیم، لااقل فکرها و خیالهای صالح و طاعت حقتعالی باشد، خدای نکرده فکر معصیت و خلاف نباشد. سعی کنیم لااقل فکرهای دنیوی نداشته باشیم. تا داخل فکرهای دنیوی میشویم خودمان را منصرف کنیم و متوجه خیالات و افکار اخروی شویم. با توجه به این نکات، این نماز انشاءالله نور قبر و نور صراط ما است، انشاءالله وسیله تقرب ما و معراج ما است. الصلوة قربان کلّ تقیّ([139]) نماز وسیله تقرب هر شخص متقی و پرهیزگاری است. الصلوة معراج المؤمن([140]) نماز معراج مؤمن است. همین نماز انسان را عروج میدهد و به درگاه قرب حقتعالی میرساند. پس انشاءالله متوجه این نکات باشیم که حقتعالی با چشم ولایتی خودش دارد ما را میبیند، و آن چشم ولایتی چشم امام ما است، خدا ما را به وسیله چشم امام مشاهده میکند. با گوش ولایتیش خدا صدای مناجات و قرائت و ذکرمان را میشنود، و آن گوش ولایتی گوش امام ما است. با دل ولایتیش ما را دوست میدارد که ایستادهایم به نماز و اظهار عبودیت و بندگی میکنیم. آن دل ولایتی خدا دل امام زمان صلواتاللهعلیه است که خدا با آن دل ما را
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 162 *»
دوست میدارد که انشاءالله نمازگزاریم. اگر تمام عبادتها با یکچنین توجهاتی انجام بشود، انشاءالله امید قبولی میرود. چون ما که عاجزیم از انجام آن نمازهایی که شایسته نمازگزاران است. از این جهت امام سجاد؟ع؟ هم این سفارش را فرمودند که نمازهای نافله باعث رفع نقصانهای نمازهای واجب میشود. پس انشاءالله اهمیت بدهید و متوجه باشید، همه بندگیها را به امید همین قبولی به درگاه حقتعالی اظهار کنید و کوتاهی نکنید.
عرض کردم همین نماز یک دوره اظهار عبودیت نسبت به تمام مراتب بزرگی حقتعالی است. البته خدا از ما همین را خواسته که ما در نزد بزرگیهای او خاضع شویم؛ و بزرگیهای خدا هم که میدانید چهار مرتبه دارد: بزرگی ظاهری، بزرگی معنوی، و بزرگی معنوی معنوی که باطن باطن است، و همچنین بزرگی باطن باطن باطن و معنوی معنوی معنوی؛ که ما اسم اینها را به فارسی، بزرگی و بزرگواری و برتری و پاکیزگی گذاردیم. عربیش کبریائیت و عظمت و جلال و بهاء است. اینها مجموعه مقامات بزرگی حقتعالی است، که هرکدامش اقتضاء میکند که بنده یک نحوه خاصی از خضوع و خشوع را در نزد این بزرگیها اظهار کند. در نزد هرکدام از کبریائیت و عظمت و جلال و بهاء، یک نوع خضوع و تواضع مناسبی باید داشته باشد. تمام این تواضعها در همین نماز گذارده شده. تکبیرةالاحرام، تواضع و خضوع و خشوع ما در نزد کبریائیت و بزرگی ظاهری حقتعالی است. قیام، تواضع و خضوع و خشوع ما در نزد بزرگواری و بزرگی معنوی حقتعالی است؛ که همان عظمت باشد. مخصوصاً اینها را تکرار میکنم، چون متأسفانه کمتر در خاطرها میماند. بعضیها هم که هفتهای یکبار میآیند و گاهی میشنوند، آنها دیگر به طریق اولی یادشان نمیماند. مخصوصاً اگر دلشان هم اینجا نباشد و فقط بدنهایشان اینجا باشد، دلهایشان باز هم توی بازار باشد، باز هم گرفتار کسب و معیشت باشد، باز هم به فکر زندگی و متوجه جاهای دیگر باشد. در هر صورت، بازار دین خیلی کساد است، خاطرخواه متاع دین خیلی کم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 163 *»
است. خیلی کم هستند کسانی که واقعاً دل بدهند و توجه کنند و بخواهند یاد بگیرند و بخواهند عمل کنند، اینها خیلی کمند. علتش هم معلوم است؛ چون کسی بر سر ما نیست که ما در او عبودیت حقتعالی را مشاهده کنیم و ببینیم. کسی را نداریم که زندگیش، حرکاتش، سکناتش، گفتارش، کردارش، برای ما مشخص کند که بنده باید چگونه باشد. و چون از تربیت یکچنین مربیی محرومیم، خواهنخواه امورمان و عمرمان به همینطور میگذرد و تمام میشود. دیگر در آنجا، در نزد اولیاء، در نزد صاحبان و آقایانمان چطور باشیم؟ سرافراز باشیم، سرشکسته باشیم؟ نمیدانیم. بالاخره عمر میگذرد، توجه کم است، تصمیم و عزم کم است، نوعاً به تسویف میگذرانیم، انشاءالله فردا، هفته دیگر، ماه دیگر، سال دیگر، هنوز جوانیم، باشد یک مقداری بگذرد مسنّ بشویم، مسنّ هم که شدیم باز همینطور شیطان یادمان میدهد. تسویف یعنی تأخیر انداختن. دنیا هم که دائماً انسان را مغرور میکند، فریب میدهد و گرفتار میکند. پناه به خدا میبریم.
آنچه مسلّم است این است که انشاءالله عقیده و یقین داشته باشیم که آنچه ما را نجات میدهد علم و عمل است، غیر از این نیست، علم است و عمل. به هر مقدار انشاءالله یاد گرفتیم و به هر مقدار عمل کردیم نجات مییابیم. در ماه مبارک رمضان یک شبی بعد از دعاء افتتاح مسألهای مطرح شد که اگر انسان میشنود کسی قرآن تلاوت میکند باید گوش کند. حتی اگر در نماز است گوش کند تا آن تلاوت تمام بشود، اگر مضطر و ناچار است و باید نمازش را زود تمام کند امر دیگری است، ولی اگر میتواند صبر کند بهتر است صبر کند تا قرائت او تمام بشود، بعد از آن نمازش را تمام کند. در حرم مطهر نوعاً این مسأله پیش میآید که انسان در حال نماز زیارت است، زائری که در کنار او است دارد نماز میخواند، و در نماز یا حمد و سورهاش را بلند میخواند، یا سوره یس و الرحمن را شروع کرده، و این دو سوره، مخصوصاً سوره مبارکه یس؟ص؟ طولانی است. اگر کسی در نماز گرفتار شد، اگر عجله دارد و ناچار است که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 164 *»
زود تمام میکند؛ اما اگر ناچار نیست و عجله ندارد بهتر است گوش کند.([141])
این مسأله مطرح شد. فردای آن روز شخصی گفت که من دیشب به حرم مطهر مشرّف شدم، تا دیشب که این مسأله را نمیدانستم خیالم راحت بود، نمازم را میخواندم. اگر هم کسی قرآن میخواند، من چون نمیدانستم که باید گوش کنم نمازم را میخواندم و پی کارم میرفتم. اما بعد از آنی که این مسأله را شنیدم، به حرم مشرف شدم و به نماز ایستادم، دیدم زائری که در کنارم است دارد سورهاش را بلند میخواند، صبر کردم تا تمام شد، دیدم زائر دیگری دارد بلند میخواند، باز هم صبر کردم. بعد با خودم فکر کردم که ما اگر دنبال مسأله یادگرفتن نمیرفتیم بهتر بود، چون نمازمان را میخواندیم و به کارمان میرسیدیم و این مشکلات برایمان پیش نمیآمد. اما حال که این مسأله را یاد گرفتیم، برایمان مشکل پیش میآورد. پس بهتر همان است که اصلاً دنبال یادگرفتن نرویم. مسأله یادگرفتن و دین آموختن اقتضاء میکند که به آن عمل کنیم و وظیفهمان را سنگین میکند؛ پس اصلاً دنبال یادگرفتن نرویم.
بعضیها اینطور فکر میکنند که اگر یاد نگرفتند مشکلی نیست. نه اینطور نیست، اصلاً ترقی و تکامل ما، انسانیت ما و اخرویت ما به یادگرفتن و عملکردن بستگی دارد، غیر از این نیست. اینقدر که برای تعلیم و تعلّم سفارش شده، لا خیر فی عبادة لا تفقّه فیها، لا خیر فی قراءة لا تدبّر فیها؛([142]) این نوع فرمایشاتی که فرمودهاند برای این است که انسان وقتی به نماز میایستد وظایفش را بداند، وقتی قرآن تلاوت میشود وظیفهاش را بداند. این عملنمودن به وظیفهها است که ما را ترقی میدهد و نورانی میکند. خود همین که وقتی قرآن خوانده میشود سکوت کنی و به قرآن گوش دهی، همین تو را رشد میدهد، همین برای تو ایمان میشود، همین برای تو نور
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 165 *»
میشود. همین سکوتکردن و گوش فرادادن، همین در فردای قیامت نور تو است، راهت را نورانی میکند و میبینی که با همین عمل چقدر به درگاه حقتعالی تقرب یافتی. تکلیف سختی هم نیست. هر تکلیفی را که انسان یاد گرفت و به آن عمل کرد، هر معرفتی را که آموخت و به آن معتقد شد، همین خودش نورانیت است. یک صلوات را انسان درست یاد بگیرد، اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد؛ مثلا «صلّ» بگوید، «سلّ» نگوید. اینها همهاش نور است، تمام اینها را باید آموخت. باید تا آنجایی که توان فکری و توان عملی داریم انشاءالله تکالیف ظاهری، تکالیف معنوی و معارف الهیه را یاد بگیریم و عمل کنیم؛ که همینها آخرت ما است. آنچه در آخرت نصیب ما میشود همین علم و عمل است، چیز دیگری در آخرت به درد ما نمیخورد و با ما به آخرت نمیآید. برای دنیا هرچه زحمت بکشیم و هرچه تلاش بکنیم، بیشتر از آنچه که روزی ما و رزق ما است نصیب ما نمیشود. زحمتها و تلاشها باید در امر آخرت باشد، برای دنیا باید به مقدار بلاغ زحمت بکشیم و تلاش کنیم، به همین مقدار که انشاءالله ما را به خواستههای آخرتی و نتایج دین و دیانتمان برساند ما را بس است. بیشتر همّتها باید صرف تحصیل علم و عمل و تقوا شود.
حال همین مطالب را که درباره نماز عرض میکنم، اینها توجه ما را به نماز جلب میکند، محبت ما را به نماز زیاد میکند و ما را مشتاق چنین عملی مینماید، و انشاءالله با توجه و اقبال به این عمل اقدام میکنیم.
این نماز اظهار خضوع و خشوع در برابر تمام مراتب بزرگی حقتعالی است. عرض کردم: تکبیرةالاحرام، اظهار خضوع و خشوع در برابر بزرگی و کبریائیت حقتعالی است. قیام، اظهار تواضع و خضوع و خشوع در برابر عظمت و بزرگی معنوی و بزرگواری حقتعالی است. رکوع، اظهار خضوع و خشوع در برابر جلال و بزرگی باطنی باطنی و برتری حقتعالی است. سجده، اظهار خضوع و خشوع در برابر بهاء و سبّوحیت و قدّوسیت حقتعالی است. یک دوره کامل از تمام این انوار الهیه بر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 166 *»
نمازگزار متجلی میشود. نمازگزار در هر حالتی که قرار میگیرد، یک نوع از این انوار بر او تجلی میکند، و بنده هم در برابر آن تجلی خضوع و خشوع مناسبی را اظهار مینماید.
مقصود این بود که در تکبیرةالاحرام که بنده آماده بندگی و نمازگزاردن میشود؛ چون کبریائیت و بزرگی ظاهری خدا بر او جلوه میکند، خضوع و خشوع مناسب، همین تکبیر گفتن و رفع یدین است. خود همین دست بلندکردن خضوع و خشوع مناسب با کبریائیت حقتعالی است. در اینجا ببینید هفت تکبیر وارد شده، یکیش تکبیرةالاحرام است که واجب است، و بقیه مستحب است. دعاهایی هم وارد شده؛ دعاء بعد از تکبیر آخر این است: وجّهت وجهی للذی فطر السموات و الارض علی ملة ابرٰهیم و دین محمد و هدی امیرالمؤمنین عالم الغیب و الشهادة حنیفاً مسلماً و ما انا من المشرکین ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذلک امرت و انا من المسلمین.([143]) این دعاء وارد شده که انسان بخواند. در چه موقعیتی است؟ با نور کبریائیت حقتعالی مواجه است. حال ما احساس نمیکنیم و این نور را نمیبینیم، ولی تجلی شده و این نور بر ما تابیده و ما در معرض این نور قرار گرفتهایم؛ چه ببینیم و چه نبینیم. ما به واسطه غلظت مشاعر نمیبینیم، اما اولیاءالله چون این تجلیات را میدیدند همینکه میخواستند وارد نماز بشوند، چه حالاتی داشتند! رنگ از صورتشان میرفت، بدنشان به لرزه درمیآمد، چون این انوار و تجلیات حقتعالی را میدیدند. فاطمه زهرا؟سها؟ رنگ مبارکشان در موقع نماز زرد میشد، بدن نازنینش میلرزید؛ سایر معصومین ما همینطور.([144]) چون این انوار را مشاهده میکردند. و وقتی که انسان در برابر این نور آن خضوع مناسب را انجام داد، اقتضاء این خضوع و عبودیت همین است که خداوند در او نور کبریائیتش را ظاهر میکند. اینجا بنده شده و اظهار بندگی میکند، میگوید اللهاکبر؛ اما در نزد اولیاء و در ملأ اعلی، آنهایی که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 167 *»
چشمی دارند که از بالا میبینند و از بالا مشاهده میکنند، آنها میبینند که بر تن این بنده لباس کبریائیت پوشیده شده و مظهر نور کبریائیت حقتعالی شده، به همین اللهاکبر گفتنش تقرب یافته. العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. حال که این خضوع و خشوع و عبودیت را اظهار کرده، باطن و معنای این عبودیت، متلبس شدن به انوار ربوبیت است، که آن انوار در اینجا انوار کبریائیت است. یعنی خدا رداء کبریائیت را به دوشش افکنده. فارسی بگویم اینها بعضیهایش عربی است. خدا رداء کبریائیت بر دوشش انداخته یعنی چه؟ یعنی نور علی؟ع؟ را در این بنده جلوهگر نموده، این شبیه علی؟ع؟ شده. اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد. این فارسیش است، دیگر از این فارسیتر؟ این شبیه علی؟ع؟ شده، این علیبنابیطالب را حکایت میکند. سبحانالله! چه عنایتهایی است! ما چه فکر میکنیم؟ این عبادتها چه ارزشهایی است! خدا بر ما رحم کند، خدا ما را بیدار کند، ما را از این بیچارگیها و از این دوریها و بیگانگیها نجات بدهد. ما را با عبادت و بندگیش انس بدهد. انشاءالله مأنوس شویم، نورانی شویم.
من چه عرض میکنم؟! چه وضعی است؟! عبادت و بندگی چقدر ارزش دارد و بنده را چقدر مقرب میکند! چقدر ترقی میدهد و چقدر نورانی میسازد! خدایا به همه ما رحم بفرما. ما نباید با عبادت و بندگی، بیگانه باشیم. ما نباید با حدود دین و دیانت و عبادتها و دستورها اینطور رفتار کنیم. امیدواریم که خداوند به فضل و کرمش با همه ما رفتار بفرماید. اینهایی که عرض میکنم خیلی روشن است.
در مقام بندگی انوار ربوبیت در ما ظاهر میشود . امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند انا صلاة المؤمنین و صیامهم،([145]) اصلاً این نماز نور او است. وقتی که انسان به درگاه حقتعالی خضوع کرد، خدا هم او را به درگاه قربش بالا میبرد. معنای درگاه قرب حقتعالی، شباهت رساندن به اولیاء و مشابهت یافتن به انوار خدا است. نور خدا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 168 *»
امیرالمؤمنین است. این شخص شبیه امیرالمؤمنین میشود، هرکس که در عالم بالا و از دید بالا به او نگاه میکند، او را نور علی؟ع؟ میبیند، او را اینطور میبیند که نور امیرالمؤمنین است، به امیرالمؤمنین نسبت دارد، اصلاً اسم علی است. اینجا در حال تکبیرگفتن است منتها در مقام کبریائیت.
بنده در حال قیام، دارد خضوع و خشوعی را که شایسته مقام عظمت حقتعالی است اظهار میکند، یعنی اینقدر بالا آمده که با این نور مقابل شده، و خضوع و خشوع مناسب این نور را اظهار کرده؛ درنتیجه نور عظمت در او میتابد. تا نور عظمت در او تابید، یعنی اینقدر مقرب شده که از آن درجهِ پایین بالاتر آمده، و باز هم نور علی؟ع؟ در او ظاهر شده، باز هم شباهت به امیرالمؤمنین پیدا کرده، اما در چه مقامی؟ در مقام بالاتر. الآن اسم امیرالمؤمنین و نور امیرالمؤمنین است. آن بالاییها که نگاه میکنند، این را منتسب به امیرالمؤمنین میبینند. به زبانی برای ما این فرمایشات را گفتند که یکقدری فهمش بر ما سنگین است، فرمودند العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. عرض کردم درباره سجده فرمودند اقرب مایکون العبد الی الله و هو ساجد([146]) نزدیکترین حالتی که بنده به خدا دارد آن حالتی است که در سجده است. اینجا سجده است و خضوع و خشوع است، اما باطن این خضوع و خشوع را که از آن بالا نگاه میکنند، این بنده الآن نزدیکترین حالات او به خدا است. نزدیکترین حالات به خدا یعنی چه؟ یعنی اینقدر قرب پیدا کرده که نور بهاء در او تابیده. الآن این خودش اسم القدّوس حقتعالی شده، معنایش همین است، اینقدر قرب به حقتعالی پیدا کرده که اسم قدّوس و سبّوح خدا شده. شخص ساجد دارد به همه وجودش میگوید پروردگار من از تمام عیوب و شوائب خلقی منزّه است. آنهایی که نگاه میکنند میبینند اسم خدا است نور خدا و تجلی خدا است. از این جهت باید حرمت کرد، باید قدردانی کرد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 169 *»
حال در یکچنین عبادت باعظمتی، در حال تکبیرةالاحرام و گفتن تکبیرات افتتاحیه ما داریم از ابراهیم و مقام ابراهیم یاد میکنیم، و افتخار میکنیم به اینکه بر ملت ابراهیم هستیم و به دیانت رسولالله؟ص؟ دین ورزیدهایم و به هدایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه هدایت جستهایم. که امیرالمؤمنین امامی است که از طرف حقتعالی به تمام خواستههای الهی هدایت میفرماید. هدایت امیرالمؤمنین اینچنین است. پس علی ملّة ابرٰهیم و دین محمد و هدی امیرالمؤمنین همه شرکها را نفی میکنیم و توحید را به درگاه حقتعالی اظهار مینماییم و ما انا من المشرکین من مشرک نیستم ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین نمازم، عبادتهایم، زندگی و مردنم، همه و همه لله است و برای خدا است، هیچ برای غیر خدا نیست. و تمام اینها از برکت ملت ابراهیم و دین رسولالله و هدایت ائمه هداة معصومین صلواتالله علیهماجمعین است.
ابراهیم یکچنین مقام و موقعیتی دارد. خدا او را برای یکچنین امامت کلیه جامعهای در امر حج برگزید، که رمز امامت مطلقه محمد و آلمحمد صلواتالله علیهماجمعین باشد. اینها یک گوشههایی است که شما را متوجه امامت آقا امامزمان؟ع؟ میکند، که آقا کسی است که ابراهیم در امامتش یک آیهای و نمایندهای از او است. پس امامت آن بزرگوار چه امامتی است؟! در جمیع خیرات باید خودتان را اقتداءکننده به آن حضرت بدانید، که آن بزرگوار در سراسر ملک امکانی به جمیع خیرات ایستاده است، و همه در انجام همه خیرات اقتداءکننده به آن حضرتند. توجه به حضرت داشته باشید، و از توفیقاتی که نصیبتان میشود قدردانی کنید، این توفیقات را از خودتان ندانید، خیرات را نور آن بزرگوار بدانید که در شما تابیده، و افتخار کنید به اقتداء و ایتمام به حجت و امامتان. خدایا آن بزرگوار را بر همه ما عطوف بفرما، خواستههای آن بزرگوار را برآورده کن، خواستههای ما را هم به برکت آن بزرگوار و عظمت او فوق رغبتمان برآورده به خیر بفرما.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 170 *»
مجلس 12
20شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 171 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد تکلیف به حج در این ماههای شریف، وسیله یادآوری مؤمنین از خانههای حقیقی الهی است. زیرا مؤمنین در عالمهای ذر آن خانهها را دیدند و انوار حقتعالی را در آن خانهها دیدار کردند و به مراتب توحید و مقامات تفرید معرفت حاصل نمودند، اما چون آن عهد و پیمانها و آن شهود و ملاقاتها از خاطر ایشان رفت، خداوند مقرّر فرمود که این خانه را زیارت کنند و قصد و آهنگ این خانه نمایند، تا هم اداء حق این خانه شود و هم متذکر خانههای الهی گردند. و خداوند اعلام حج را به ابراهیم واگذار فرمود، و ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام را برای یکچنین خدمت شایانی برگزید. و این از آن جهت بود که ابراهیم صاحب مقام امامت بود، و بعد از آنکه خداوند او را به مقامات بندگی و نبوت و خلّت و امامت برگزید، این مأموریت را به او واگذار کرد: و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق. ابراهیم؟ع؟ دستور یافت که در میان مردم ــ از حاضران و غايبان، موجودان و معدومان ــ اعلام بفرماید، که آهنگ خانه خدا کنند. و خداوند هم صدای او و دعوت او را به همه رسانید. و او را در این دعوت اجابت کردند آنانی که اجابت کردند و به همان دعوت و اجابت موفق شدند و میشوند که نزد خانه حقتعالی در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 172 *»
روی این زمین حاضر شوند و خدا را عبودیت کنند، و به احترامداری از این خانه مکرّم و معظّم اظهار بندگی نمایند.
عرض شد این امامت ابراهیم یک نمونه و یک گوشهای از امامت مطلقه و کلیه محمد و آلمحمد صلواتالله علیهماجمعین است که در قابلیت ابراهیم پیدا شد. کسانی که از انبیاء مقام امامت و پیشوایی پیدا کردند، اینها خیلی حرمتشان و کرامتشان بیش از انبیاء دیگر شد، تصرفاتشان بیشتر شد؛ چرا؟ چون قابلیتشان در اظهار این شأن بیشتر بود. اهل معرفت با توجه به این شئونات و این جلوهها، باید با مقام امامت ولی و امامشان آشنا شوند. وقتی که در این جلوهها و تجلیات اینهمه آثار میبینند، اینهمه قدرت و کرامت میبینند، متذکر مقام و منزلت امامت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین از فرزندان آن حضرت شوند؛ که در میان این معصومین و این امامان، امامت مهدی آلمحمد؟عهم؟ از همه بیشتر مورد توجه است. وقتی که رسولالله؟ص؟ انوار اوصیاء خود را در ساق عرش مشاهده فرمودند، نور مهدی صلواتاللهعلیه را در میان همه آنها مشاهده کردند که آن نور مقدس از همه انوار اوصیاء حضرت بیشتر جلوه داشت؛ و در میان انوار حالت قطب را دارا بود. حضرت از جبرئیل سؤال فرمودند که این کدامیک از اوصیاء من است که نورش در میان سایر انوار اوصیاء من درخشندهتر است و حالت قطب را نسبت به سایر انوار دارد؟ جبرئیل توضیح عرض کرد که این نور مهدی از آلمحمد؟عهم؟ آخرین وصی شما است که ظاهر خواهد شد و زمین را پر از عدل و قسط میکند بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.([147]) این امامت، امامت مطلقه و کلیه است که عرض کردم در تمام خیرات و طاعات و عبودیتها، امام که صاحب مقام امامت مطلقه و کلیه است، پیشوا است؛ در واقع همه اقتداء به او کردهاند و میکنند و در همه نور او است که ظاهر و متجلی است؛ هر کس که در هر مرتبهای از مراتب نماز گزارده، اقتداء به نماز او کرده،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 173 *»
هر کس روزه گرفته اقتداء به روزه او کرده، هر کس حج رفته و حج میرود اقتداء به حج او کرده و میکند. هر طاعتی و هر عبودیتی از هر بندهای در هر طبقهای از طبقات آفرینش که سر زده و میزند متابعت از امام و حجت است. باید نسبت به امامت ائمه معصومین؟عهم؟ اینطور معرفت تحصیل کرد. شأن امامت را نباید منحصر در این امر دانست که این بزرگواران به حسب ظاهر امامت فرمودند، فتوا دادند، امر و نهی خدا را بیان کردند، و روایاتی از این بزرگواران صادر شد و در کتابها نوشته شد و مقداری از آنها الآن در دست است. شأن امامت را نباید منحصر به این دانست، بلکه باید امر امامت را توسعه و تعمیم داد و این بزرگواران را در مقام امامتشان مقتدای جمیع خلق دانست، به این معنی که تمام خلق اولین و آخرین و همه عوالم غیب و شهاده و همه موجودات، در مقامات و شئونات خودشان، هرکجا برایشان شرعی و تکلیفی در کار است به این بزرگواران اقتداء کردهاند و ایشان مقتدا و مطاع همه خلقند.
در امر امامت باید خیلی فکر کرد و آشنایی با این مقام باید بیشتر پیدا کرد. و عرض کردهام که دوره دنیایی دورهای است که ما باید با این مقام امامت آشنا شویم که همین، مقام کبریائیت خدا و نور کبریائیت خدا است؛ و خضوع و خشوعمان در نزد این مقام همان سمعاً و طاعةً است که باید این خضوع و خشوع به ظاهر و باطن از ما سر بزند. چون آن نور مخصوص این عالم ظاهر نیست، ظاهر ما را گرفته باطن ما را هم گرفته؛ نور امامت، نور کبریائیت حقتعالی است، و نور کبریائیت، همه موجودات و همه عوالم را فرا گرفته، همهجا این نور متجلی است، هرکس هر اطاعتی و هر بندگی و عبودیتی دارد به این نور منوّر شده و از این نور قوّت گرفته و به این نور رشد یافته و در پرتو این خورشید واقع شده است. مقام امامت، مقام اظهار و ابراز نور کبریائیت حقتعالی است؛ تکلیف و عبودیت از هر موجودی به هر صورتی که انجام شود همان اقتداء و ایتمام به ایشان است. حالا ببینید این امام و این حجت چه عبودیتی دارد! و چگونه تکالیف را خود انجام میدهد که اینهمه آثار دارد! او یک نماز میگزارد، اما آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 174 *»
نماز چه نمازی است که تمام نمازگزارانِ همه مراتب خلقت، در نمازشان به او اقتداء و ایتمام کردهاند، به تکبیر او تکبیر گفتهاند، به قیام او قیام کردهاند، به رکوع او رکوع کردهاند، به سجود او سجود کردهاند، به تشهد او به توحید و نبوت و ولایت شهادت دادهاند؛ همه به او اقتداء کردهاند. قرآن که به ما خبر میدهد و میفرماید کلّ قد علم صلوته و تسبیحه.([148]) کلٌّ، یعنی هر موجودی، تمام موجودات؛ حال به حسب ظاهر در این عالم که نگاه میکنیم، جمادات را میبینیم که مختلفند، نباتات را میبینیم که مختلفند، حیوانات را میبینیم که مختلفند، طبقات و مراتب دارند. بعد انسانها را میبینیم که همینطورند. از طرفی هم میدانیم ملائکه هستند، جن هست، و تمام اینها به حسب خودشان و در مقام خودشان عبادت دارند. کلّ قد علم صلوته و تسبیحه همهشان نماز خود را میدانند، تسبیح حقتعالی را هم میدانند که چطور خداوند را تسبیح و تنزیه کنند. در تمام این حالات، در تمام این نمازها و تسبیحها و تحمیدها و تهلیلها و تکبیرها اقتداء به امام کردهاند؛ مقتدایشان امام است. امام؟ع؟ در مقام امامت مطلقه و کلیهاش و در آن مقام پیشوایی عامّ و شاملش، باید چه اللهاکبری گفته باشد که همه موجودات به اللهاکبر گفتن او، اللهاکبر گفته باشند؟! حالا ما فکر میکنیم که اقتداء به امام مثل نمازهای جماعت ما است که همه مأمومین باید در متابعت و همراهی با امام یکسان باشند، رکوعها یکشکل باشد سجدهها یکشکل باشد قیامها یکشکل باشد ذکرها یکطور باشد، همه اللهاکبر بگویند، همه سبحان ربی العظیم و بحمده یا سبحان ربی الاعلی و بحمده بگویند؛ اینچنین است؟ نه، این جماعت و این اقتداء و ایتمامی که عرض میکنم اینچنین نیست، بلکه باید یک مفهوم وسیع و عامّ و شاملی به این اقتداء و ایتمام بدهید و امام را در یک مقامی در نظر بگیرید که در آن مقام، مقتدای کل خلق است؛ آخر، همین امام است که در قیامت، حساب همه خلق را با یک کلمه رسیدگی میفرماید. حال، آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 175 *»
احاطه و نفوذ چه احاطه و نفوذی است! آن علم چه علمی است! که همین امام در قیامت به یک کلمه و به یک آن، حساب تمام خلایق را رسیدگی میفرماید. هذا کتابنا ینطِق علیکم بالحق([149]) و در قرائت اهلالبیت؟عهم؟ است: یُنطَق علیکم بالحق.([150]) خدا خبر میدهد به اینکه هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق به حسب قرائت ظاهر؛ این کتاب ما است، این امیرالمؤمنین کتاب ما است، که در فردای قیامت ینطق علیکم بالحق نطق میفرماید ــ در قرائت اهلبیت یُنطَق علیکم بالحق به نطق آورده میشود بر حساب همه شما بالحق، به حق محض که هیچگونه ظلمی و جوری و خلاف عدلی در این حکمش و نطقش نیست. مثل الآن، الآن ببینید تمام اشخاص و تمام موجودات آن به آن به حق خود میرسند. «یعطی کل ذیحقّ حقّه و یسوق الی کل مخلوق رزقه» این شأن امام است. به امام عرض کردند آقا چطور خداوند در فردای قیامت یکدفعه به حساب تمام خلق رسیدگی میکند؟ آن معطلیهایی که در قیامت هست از باب کندی حساب نیست، حساب از طرف حقتعالی به یک آن تمام میشود، آثار آن حساب است که معطلی دارد، بعضیها هیچ معطلی ندارند، میفرماید اینها مانند برق خاطف و زودگذر صراط را طی میکنند و در بهشت قرار میگیرند. بعد میگویند آن صراطی که میگفتند راهی است و پلی است و بر جهنم کشیده شده و به بهشت منتهی میشود و عقبهها و گرفتاریها دارد، آن کجا بود که ما آن را حس نکردیم؟ میگویند همانجایی بود که خیلی زیر پاهایتان نرم بود، خیلی به شما خوش میگذشت، صراط همانجا بود. بعضیها اینطورند.([151]) البته افراد مختلفند. تمام معطلیها به واسطه اقتضاء حسابها است که بعد از حسابشدن باید این مشکلات یا این اوضاع را طی کنند. آن اقتضاء حسابشان است و گرنه حساب از نزد حقتعالی یکباره و یکمرتبه به کمتر از یکآن تمام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 176 *»
میشود؛ «آن» چیست؟ به امام؟ع؟ عرض کردند: آقا چطور یکباره به حساب خلق رسیدگی میشود؟ فرمودند ببین الآن چطور یکباره خلق روزی داده میشوند، آنجا هم همینطور است، حساب همینطور است.([152])
حال، همان کسی که شأنش این است: «یعطی کل ذیحقّ حقّه و یسوق الی کل مخلوق رزقه» به هر صاحب حقی همان را که حقش است میرساند؛ در همین دنیا الآن همینطور است، خداوند با دست ولی، آن به آن به هر صاحب حقی هرچه حقش است عطاء میکند، و به هر مخلوقی آنی که رزقش است میرساند. همین بزرگوار هم هست که در قیامت حساب میفرماید، هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق امیرالمؤمنین صلواتالله و سلامه علیه یک کلمه میفرماید، و با همان یک کلمه نامه اعمال تمام خلایق از اولین و آخرین خوانده میشود، و به حساب همه رسیدگی میشود، چهکسی اهل بهشت است، چهکسی اهل جهنم است، هرکسی در بهشت چه درجهای دارد، هرکسی در جهنم چه درکی دارد، همه با همان يک کلمه مشخص میشود. البته ما کیفیت این امور را نمیفهمیم یعنی چه، و نمیتوانیم هم بفهمیم، قدرتش را نداریم، در آن درجات و در آن مرتبهها نیستیم که تشخیص بدهیم به چه نحو است.
حال، این مطلب هم که عرض میکنم امام در مقام امامت مطلقه و کلیه خود مقتدای جمیع خلق در تمام عبودیتهایشان است، همینطور است. یک فرمایشی حضرت امیر فرمودند، که این فرمایش برای ما خیلی راهگشا است، خیلی مطلب را روشن میکند. فرمودند: بعبادتنا عبد الله به عبادت ما خدا عبادت شده. حال این چه عبادتی است که خدا به این عبادت عبادت شده؟ معنای سطحی ظاهریش این است: ما که خدا را عبادت میکنیم عبادت شایسته برای حقتعالی انجام میشود، بعبادتنا عبد الله؛ عبادت بقیه خلق شایستگی حقتعالی را ندارد، بعبادتنا عبد الله فقط به عبادت ما خدا عبادت و بندگی شد. اما یک معنای عمیقش این است که هر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 177 *»
عبادتی که از هرکس برای خدا انجام شده، به واسطه و سبب و وساطت عبادت ما بوده؛ یعنی جمیع عبادتکنندگان به ما اقتداء کردند و ما مقتدای جمیع عبادتکنندگانیم، همه در عباداتشان در واقع به این بزرگواران اقتداء نموده و ایتمام کردهاند. و معلوم است که عبادت هر عبادتکنندهای به حسب خودش است. حال ببینید این عبادت چه عبادتی باید باشد که در این عبادت برای عبادت جن پیشوایی میکند، برای عبادت مَلَک پیشوایی میکند، برای عبادت انس پیشوایی میکند، برای عبادت حیوان و نبات و جماد پیشوایی میکند، و همچنین برای عبادت عقل و عبادت نفس و عبادت جسم، و عبادت غیب و شهاده، عبادت مجرد و مادی، عبادت ذات و صفات و اعراض، همه و همه، پیشوایی میکند. چون همه اینها عبد و مطیعند، همه در مقام خودشان دارای صلاة و تسبیحند، و همه عبادتکننده حقتعالی میباشند. در این عبادت امام میخواهند، در این عبادت مقتدا میخواهند. حضرت رسول؟ص؟ فرمودند: انما جُعِل الامام لیؤتمّ به،([153]) امام برای آن قرار داده شده که به او اقتداء شود؛ یعنی هرکدام از بندگان که در مقام بندگی است باید امام داشته باشد و به امام اقتداء کند، و گرنه عملی از او قبول نخواهد شد. اگر در عملی اقتداء به امام و حجت خدا نشده باشد، آن عمل مورد قبول حقتعالی نیست. باید در هر امری و هر عبادتی اقتداء و ایتمام به این بزرگواران از اول تا به آخرش و در ظاهر و باطنش باشد، چنین عبادتی در درگاه حقتعالی مقبول است. و یکچنین عبادتی فقط از کسانی است که اهل ولایتند، اهل محبت و مودتند، امام خود را شناختهاند و به او اقتداء نمودهاند، خدا هم به فضل و کرمش، آن عبادتها را از خلقش قبول میفرماید. حال ارزش این عبادتها پیدا میشود، مقامات روشن میشود که چگونه اقتداء کردهاند چگونه ایتمام نمودهاند، به ظاهر، یا به ظاهر و به باطن، حقیقی یا صوری؛ مراتب روشن میشود. اینجا است که میبینیم شیعیان چه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 178 *»
مقام و منزلتی دارند، و انبیاء چه مقام و منزلتی دارند. انبیاء در اقتدء به محمد و آلمحمد؟عهم؟ از همه جلوترند، بعد از انبیاء، مقام شیعیان کامل، مقام نقباء و نجباء است، اینها در جمیع اعمالشان، به تمام وجودشان به ظاهر و باطنشان، اقتداء به امامشان کردهاند. و چون به امامشان اقتداء حقیقی و واقعی داشتهاند، از این جهت آیت و وصف امام شدهاند، ذکر امام و نور امام شدهاند. شما وقتی که در نماز جماعت نگاه میکنید میبینید به واسطه اقتداء به امام جماعت، هرکدام از مأمومین به زبان حال و در عمل میگویند که امام من در حال تکبیر است، امام من در حال قیام است. وقتی که مأمومین ایستادهاند دارند به زبان حال میگویند امام ما در حال قیام است، وقتی که رکوع کردهاند، میگویند امام ما در حال رکوع است. هرکس هم که آنها را ببیند، در همین حالت میخواند که امام در حال رکوع است. در حال سجده که هستند هرکس ببیند میگوید امامشان در حال سجده است. این زبان حال است، همه مأمومین به زبان حال ذکر امام شدهاند. دقت میفرمایید؟ آیت امام و ذکر امام شدهاند. کدام امام؟ امام جماعت. پس کسانی که به تمام وجود به ظاهر و باطن به امام و حجت و ولیشان اقتداء کردهاند، به ظاهر و باطن اسم مبارک امامشان شدهاند. دیدن ایشان دیدن امام است، ملاقاتشان ملاقات امام است، من زار عبدالعظیم بری کان کمن زار الحسین بکربلاء([154]) کسی که عبدالعظیم را در شهر ری زیارت کند حضرت حسین؟ع؟ را در کربلاء زیارت کرده است. آخر چرا؟ به جهت اینکه در همین مقام و منزلتش وصف امام و ذکر امام و آیت امام شده است. چه مانعی دارد که زیارتش زیارت امام حسین باشد؟ بدون شک عین زیارت است نه اینکه مثل زیارت امام حسین باشد. اگرچه «کمن» به معنای «مانند کسی» است، اما مراد از این مانندها در فرمایشات معصومین ما خودِ همان کس است. کسی که این بزرگوار را در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 179 *»
شهر ری زیارت کند، امام حسین را در کربلاء زیارت کرده است. یعنی هیچ کم و زیاد ندارد، عین همان است. این مقام بلند از کجا فراهم میشود؟ از اینکه ــ عرض کردم ــ به تمام وجود، به تمام اعمال، در همه حالات، در ظاهر و باطن، به حجت و ولی خدا اقتداء کردهاند، و وصف ایشان شدهاند.
پس مقامات شیعیان به واسطه ایتمام و اقتدائشان به امام فراهم میشود، و ارزش شیعه به جهت همان اقتداء است. چون به برکت اقتداء و ایتمام حامل نور امام شدهاند، و نور امام در ایشان تابیده است. این مسائل خیلی واضح است. عرض کردم در همین نمازهای جماعت دقت کنید، وقتی که کسی به مأمومین نگاه میکند و میبیند دارند اللهاکبر میگویند، میداند که اینها دارند نور امامشان را حکایت میکنند، همان نور امام جماعت در ایشان تابیده، و اینها آیه امام شدهاند که دارد اللهاکبر میگوید و خدا را به کبریائیت یاد میکند. حال ببینید شیعیان چقدر در نزد خدا به حسب مراتبشان شرافت دارند! این است که ولایت و محبتشان واجب شده، دوستی با دوستانشان واجب شده، دشمنی با دشمنانشان واجب شده است. «تولّی و تبرّ ی» در چه حدّی قرار گرفت؟ در حد اصول دین؛ ردیف با امامت شد، ردیف با نبوت شد، ردیف با توحید شد. ارکان دین چهار رکن شد: معرفت خدا، معرفت پیغمبر، معرفت ائمه هدی؟سهم؟، معرفت شیعه؛ که محبتش را بورزیم و دوستش داشته باشیم.
مقام شیعیان و درجاتی که برایشان پیدا شد به واسطه همین اقتداء و ایتمامشان بود، در درجه اول انبیاء شدند، در درجه بعد نقباء شدند، در درجه بعد نجباء شدند، در درجه بعد همین مؤمنین ناقصینی شدند که اهل محبت و ولایت و ایمان و تقوی هستند. اینها هم به حسب خودشان و در مقام خودشان نور امام و ظهور و تجلّی امامند، دیدارشان دیدار امام است، محبتشان محبت امام است، و به برکت همین ایتمام و اقتداء به امام، در همین مقاماتشان ذکر امام میشوند. وقتی که مؤمن در حال عبادت است و بندگی و عبادت از او دیده میشود، در همین حال دارد میگوید امام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 180 *»
من مطیع حقتعالی است، و من به او اقتداء کردهام.
شرافتهای زیادی برای شیعه به برکت همین مشایعت ذکر شده است. عرض کردم شیعه را هم که شیعه گفتهاند، یک وجهش این است که مشایعت از امام خود میکند. وجه دیگرش را اینطور فرمودهاند که شعاع امامش است. خوب، معنایش هم همین است، شعاع هم به منیر اقتداء کرده، تبعیت از منیر دارد، هرجا منیر هست او هم هست و به هر شکلی که منیر هست او هم هست، نور بر صفت منیر است مشابهت به منیر دارد، «شیعه» از این باب گفته شده است. چقدر فضائل برای شیعه نقل شده! میفرماید الا و ان لکل شیء اماماً و امام الارض ارض تسکنها الشیعة([155]) برای هر چیزی امام و پیشوایی است؛ برای هر چیزی، برای این زمین هم امام است، امام زمین آن زمینی است که شیعه در آن سکونت دارد. نفرمودند امام زمین مکه است، بلکه فرمودند آنجایی است که شیعه در آنجا سکونت دارد. شیعه کیست؟ شیعه ذکر امام است، شیعه نور امام است، هرکجا که شیعه در آنجا ساکن است همانجا امامِ ارض است. الا و ان لکلّ شیء عروةً و عروة الدین الشیعة(2) هر چیزی دستگیرهای دارد و دستگیره دین شیعه است. متمسکشدن به شیعه تمسک به عروه و دستگیره محکم اسلام است. فضائل زیادی برای شیعه ذکر فرمودند. البته همه این فضائل به جهت همان اقتداء و ایتمام به نور امام و اسم و ظهور امام است، بنده به واسطه این اقتداء و ایتمام، مقام پیدا میکند.
حال چون ایام حج است و دلها متوجه خانه خدا است، به حسب ظاهر هم بد نیست این تذکر را بدهم. البته همه آرزو دارند که ای کاش نصیب ما هم میشد که آنجا برویم و آن مناسک و مراسم را انجام دهیم. و اذّن فى الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کلّ ضامرٍ یأتین من کلّ فجٍّ عمیق لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله؛ منافعشان را مشاهده
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 181 *»
کنند و در نزد آن خانه ذکر خدا نمایند. معلوم است خیلی دلها مشتاق است.
حال این تذکر را هم چون مناسب شد و بحث پیش آمد عرض میکنم. عزیزان من، به این نکته دقت بفرمایید امام الارض ارض تسکنها الشیعة امام زمین آن زمینی است که شیعه در آنجا ساکن است. نفرمود امام زمین مکه است، با اینکه مادر زمین مکه است و همه فیضها به تمام زمینیها از مکه میرسد؛ اما امام الارض ارض تسکنها الشیعة. شما در میان شیعیان از این شیعهای که میخواهم عرض کنم بالاتر سراغ دارید؟ بدن امام صلواتاللهعلیه شیعه کاملی است که در جمیع امورش به امامش ــ یعنی به روح مطهر امام ــ اقتداء میکند. چون بدن تابع روح است و روح پیشوای بدن است. آیا در آن بحثی که هشام با آن ملّای سنی نمود، ذکر نشده که قلب، امام اعضاء بدن است؟ یادتان هست؟ آن ملّا خیلی مرید داشت، خیلی هم اهل بحث و جدل بود. مضمون آن را عرض میکنم. هشام به نزد او رفته بود و با او بحث کرده بود، بعد که خدمت حضرت صادق؟ع؟ رسید حضرت او را تشویقش کردند، فرمودند میخواهم خودت مباحثهات را بگویی، و نقل کنی که جریان چه بوده. هشام گفت به نزد او رفتم، دیدم دورش را خیلی گرفتهاند، خودم را هرطوری بود داخل جمعیت جا دادم و یک جایی نشستم. دیدم هر کسی سؤالی میکند، بعد من از او سؤال کردم و چون جوان بودم حاضر نبود جواب مرا بدهد؛ ولی ناچار شد. از او سؤال کردم که خدا چشم را برای چه خلق کرده؟ گفت این حرفها چیست از من میپرسی؟ گفتم سؤالات من همینطور است. گفت برای دیدن است. پرسیدم گوش را خدا برای چه خلق کرده؟ گفت برای شنیدن. پرسیدم دست برای چیست؟ گفت برای برداشتن و گذاردن است. همینطور یکییکی اعضاء را پرسیدم، و او هم کار هر عضوی را میگفت. بعد از آن پرسیدم دل را خدا برای چه خلق کرده؟ گفت عجب سؤالاتی میکنی، معلوم است، دل برای این است که امیر بر اعضاء باشد، به اعضاء فرمان بدهد، به چشم بگوید آنجا را ببین، به گوش بگوید آن را بشنو، به دست بگوید چنین
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 182 *»
کن، به پا بگوید اینجا برو، فرمان بدهد. هشام گفت: عجب! اعضاء بدن فرمانده میخواهند، اما این مردم فرماندهی از طرف خدا نمیخواهند که فرمانده همه باشد. آیا خدا امام قرار نمیدهد؟ گفت تو رافضی و شیعه هستی، تو مرا محکوم کردی.([156])
آری، با توجه به اینکه به حسب خلقت و نظام طبیعی که خدا در این بدن قرار داده اثبات کرد که خدا حجت و امام قرار داده و مردم را وانگذاشته که خودشان بروند ابیبکر پیدا کنند عمر پیدا کنند عثمان پیدا کنند ابوحنیفه پیدا کنند، و برای خودشان امام و فرمانده قرار بدهند. نه، بلکه خدا قرار داده، مشخص هم کرده، صفات ظاهری و صفات معنوی او را بیان نموده، نص هم فرموده که دیگر هیچکس نتواند عمربازی در بیاورد. رسولالله؟ص؟ همه را نص فرموده که کیانند: امیرالمؤمنین علیبنابیطالب صلواتالله و سلامهعلیه و حسنبنعلی و حسینبنعلی و علیبنالحسین؛ همهشان مشخص، تا مهدی صلواتاللهعلیهم. و حتی اسم آن بزرگوار را هم فرمودند؛ اسمش اسم من است، کنیهاش کنیه من است، پدرش کیست، مادرش کیست، تمام خصوصیاتش را فرمودند، حتی شمایلش را هم ذکر کردند، همه خصوصیاتش را ذکر فرمودند که دیگر هیچکس حرفی نداشته باشد.([157])
پس واقعاً این روح و دل را میبینیم که پیشوای اعضاء و جوارح است، پس این جوارح اقتداءکننده به امیر و پیشوای خودند. حال بدن امام به چه کسی اقتداء کرده؟ بدن امام از همه اقتداءکنندگان، به امام نزدیکتر است، حتی در اقتداء و پیروی، از انبیاء جلوتر است. انبیاء باید بر حسب وقت و تدریج و شرایط و امثال این امور اقتداء خودشان را نشان بدهند، اما بدن امام ــ از بدن اصلیش گرفته تا این بدن ظاهری عنصریش، هرچه برایش بدن است ــ تمام این بدنها به حسب رتبه و مقامشان به امام اقتداء کردهاند، به روح مطهر امام اقتداء کردهاند. بنابراین، این قبر مطهر امام ارضی و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 183 *»
زمینی است که تسکنها الشیعة؛ و من این مطلب را به حسب تأویل و باطنی از باطنهای این جمله عرض میکنم. لکلّ شیء امام و امام الارض ارض تسکنها الشیعة، یعنی هر چیزی امام و پیشوایی دارد، و پیشوای زمین آن زمینی است که در آن زمین شیعه سکونت دارد. کدام شیعه؟ یک تأویل و باطنش شیعه کاملکاملکامل است، یعنی بدن امام. خواه خانه ظاهریش باشد مثل خانههایی که ائمه داشتند و در آنجا ساکن بودند. متأسفانه الآن که ما نمیدانیم امام ما کجا سکونت میفرماید، ولی آن زمانها خانههایشان مشخص بود، خانه حضرت صادق کجا است، خانه حضرت باقر کجا است، خانه امام حسین کجا است، خانه امام حسن کجا است، همین حرم مطهر عسکریین؟عهما؟ در سرّ من رأی خانه حضرت هادی و حضرت عسکری بوده، که در این خانه زندگی میکردند و در همین خانه شهید شدند و از دنیا رفتند و در همین خانه مدفون شدند. خدا زیارت آن حرم مطهر را روزی همه دوستان بفرماید. ارض تسکنها الشیعة در حال حیات، سکونت این بدنها در آن زمین و آن خانهها بوده است. ارض تسکنها الشیعة آن زمین امام زمینها است. بعد از وفات و شهادتشان هم که دفن میشوند، ارض تسکنها الشیعة؛ این مشاهد مشرفه معصومین؟عهم؟، از مدینه منوره گرفته و بقیع مبارکه تا حرم حضرت رضا؟ع؟، امام زمین است. حال ببینید چه نعمتی خدا به ما داده! و این شاعر چه شعر خوبی گفته است:
آنـــــان کــــه در جــــوار رضــا آرمیـدهاند کفران نعمت است بهشت آرزو کنند
به خدا درست گفته، به خدا راست گفته؛ کفران نعمت است که بهشت آرزو کنند. بهشت همینجا است. خدایا ما را از بهشت بیرون نکن. البته مکه هم همینطور است. البته شأن مکه در سر جای خودش معلوم است. اما با وجود همه اینها اگر کسی به مقام و منزلت این قبر مطهر توجه داشته باشد و باز هم روی بیتوجهی و بیمعرفتی آرزوی مکه کند، به خودش ظلم کرده است. آخر چه میخواهی که اینجا نیست؟! بارها من عرض کردهام؛ به نیت مکه به حرم مشرف بشو،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 184 *»
به نیت مدینه به حرم مشرف بشو، به نیت نجف به حرم مشرف شو، به نیت کربلاء به حرم مشرف شو . امام جواد فرمود: زیارة ابی افضل([158]) امام جواد صلواتاللهعلیه میفرماید: زیارت پدرم از زیارت جدم سیدالشهداء صلواتاللهعلیه افضل است. زیارت کاظمین میخواهی، به این حرم مشرف شو، زیارت سر من رأی میخواهی به این حرم مشرف شو، زیارت انبیاء میخواهی، به این حرم مشرف شو، زیارت اولیاء میخواهی به این حرم مشرف شو. البته آرزوی زیارت همه آن مکانهای شریف را داریم، چون دستور است و باید حرمت و کرامت آن مکانهای شریف رعایت شود. اما اگر شخص را مختار کنند، در یک شرایطی باشد که بگویند آقا انتخاب کن، یا مکه را و یا حرم حضرت رضا را؟ اگر معرفت داشته باشد باید بگوید اینجا را انتخاب میکنم؛ چون اینجا را به من وعده دادهاند که اگر زیارتت قبول بشود و عارف به حق این آقا باشی ثوابش هفت برابر حج رفتن است، هفتاد برابر هم گفتهاند، هفتصدبرابر و هفتهزار برابر هم گفتهاند. یا اینکه انسان در یک شرایطی باشد که بگویند آیا کربلاء ببریمت؟ یا مشهد ببریمت؟ زیارت حضرت ابیعبدالله یا حضرت رضا؟ اگر انسان در یک شرایطی باشد که فقط یکی از این دو تا را باید انتخاب کند، اگر معرفت و بصیرت دارد، طبق فرمایش حضرت جواد که فرمود: زیارة ابی افضل؛ اینجا را انتخاب میکند، چون اینجا بیاید کربلاء هم رفته است، وعده دادهاند. از این جهت واقعاً کفران نعمت است که انسان جاهای دیگر را آرزو کند. البته دستور است و حرمت آنجاها هم اقتضاء میکند که انسان برای اظهار معرفت به حرمت آن اماکن مشرفه ــ مکه، مدینه، منی، عرفات و امثال آن اماکن مشرفه ــ دعاء بکند، بگوید خدایا نصیب من هم بکن؛ من به حرمت و شرافت آن مکانها، و به تقرب آن مکانها به درگاه تو اعتراف دارم. این دعاء کردن و آرزو داشتن و خواستن و طلبکردن از خدا، اینها همه برای اقرار به حرمت آن مکانها است. اما واقع امر این است که انسان اینجا را که دارد دیگر چه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 185 *»
میخواهد؟ چون که صد آمد نود هم پیش ما است. به خدا مکه اینجا است، به خدا مدینه اینجا است، به خدا کربلاء اینجا است، به خدا نجف اینجا است، به خدا کاظمین اینجا است، به خدا سر من رأی اینجا است، همه انبیاء اینجا هستند، همه اولیاء اینجا هستند، رسولالله اینجا است، فاطمه زهراء اینجا است، ائمه بقیع اینجا هستند، همه و همه اینجا هستند. دیگر انسان چه میخواهد؟ این چه نعمتی است! آنی که باید طلب کنیم این است که خدایا معرفت آقا را نصیب ما فرما، ما را نسبت به شأن و مقامش با بصیرت گردان، حضورش که میرسیم ما را بپذیرد، ما زائر او به حساب بیاییم. اگر اینطور بود، دیگر کار تمام است. نه تنها ما را زائر خود به حساب بیاورد، بلکه آرزو و امید داریم و طمع میبریم که ما را از زوّار خاصش قرار بدهد، از آن زوّار مخصوصی که زیارتشان و نتیجه زیارتشان و تقربشان مخصوص است.
پس امام الارض ارض تسکنها الشیعة. اینها مقامات شیعیان است که یکی از نمونههایش همینها است که عرض میکنم. و همه اینها به برکت ایتمام و اقتداء به آقا و مولا و حجت است. انشاءالله به برکت وجود مبارک آقا و سید و بزرگمان، مولا و مقتدا و مُطاعمان، ماها هم اقتداءکننده به این بزرگوار و از اهل اقتداء و ایتمام به حضرتش باشیم. امیدواریم خدا ما را ذکر و یاد آن حضرت، آیت و اسم آن حضرت در همین مقامات خودمان قرار بدهد. وگرنه ما روسیاه و بیچاره هستیم. باید وقتی که ملائکه ما را میبینند، ببینند که در اقتداء به امام هستیم؛ ملائکه موکل بر ظاهر و باطن ما، اقتداءکننده به ما باشند؛ نام امام را در ما ببینند، وصف امام را در ما بخوانند. خدایا ما خیلی آرزو داریم، خیلی به فضل و کرمت امید داریم؛ به حق مولایمان ما را ناامید نفرما. دستمان را در دنیا و آخرت بگیر. دست عنایت مولایمان را از سر ما برمدار. آنی ما را از این بزرگواران در دنیا و آخرت جدا مفرما. ما را در دنیا و آخرت با دوستان خالص ایشان قرار بده.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 186 *»
مجلس 13
21شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 187 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
توجه به مسأله حج در این ماههای شریف حج، اهل معرفت را متذکر شئونات ولایتی محمد و آلمحمد صلواتالله علیهماجمعین و مقامات نورانی این بزرگواران میسازد؛ که قصد و آهنگ و توجه به ایشان، قصد و آهنگ و توجه به خانههای حقیقی الهی است. و حج این خانه رمزی است که بر آن حج دلالت میکند. و این حج، حج ظاهری است که باطنهایی دارد، و با توجه به این ظاهر باید به آن باطنها هم توجه کرد. و مناسبترین اوقات برای توجه به این امر و این مسأله، همین ماههای حج یعنی شوال و ذیقعده و ذیحجه است. و الحمدلله ربالعالمین توفیق داریم و متذکر میشویم. امید است که همین تذکرات ـــ که به یاد خانههای الهی سخن میگوییم و متذکر شئونات ایشان هستیم ــ وسیلهای برای جلب رحمتها و عنایتهای حقتعالی باشد.
پس همچنانکه خداوند خانهای در روی زمین برای خود قرار داد و آن را قبله همه بدنها مقرر فرمود، و از میان انبیاء ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام را که صاحب مقام امامت بود برگزید که اعلام بفرماید و بندگان خدا را از شأن این خانه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 188 *»
خبردار کند و آگاه سازد که به آن خانه توجه کنند، و به سوی آن روی آورند، آهنگ آن را نمایند. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق. با وجود شرایط، دلباختگان این خانه به سوی این خانه حرکت خواهند کرد و آهنگ این خانه خواهند نمود. حال آیا میشود که حقتعالی برای معرفت خودش خانهای قرار نداده باشد؟ وقتی که برای انجام عبودیتهای ظاهری، قبله قرار میدهد، و برای خود در زمین وجه و رخساره قرار میدهد، و برای این بدنها جهت تعیین مینماید؛ نمیشود برای دل قبله و سمت قرار ندهد. مقام و مرتبه دل از این بدن بالاتر است، و حرمتش بیشتر است. برای این بدن سمت قرار داده شد، تکلیف معین شد، احکام و مناسک مشخص شد؛ برای دل نمیشود که سمت و جهت معین نشود. از نظام حکیمانه الهی بعید و دور است که برای این بدنهای کثیف و خاکی و زمینی، سمت و جهت معین کند، قبله قرار دهد؛ اما برای دلها قبلهای قرار ندهد.
قبله یعنی آنچه که انسان باید رو به آن کند و مقابل با آن شود. این بدن، بدن خاکی و زمینی است و با اینکه کثیف و غلیظ است، برایش قبله معین شده؛ باید قبله خود و آنچه را که میخواهد با آن با خدا روبهرو شود بشناسد. باید در عالم ظاهر بین خدا و بین این بدن، وسیله مقابله فراهم شود؛ و برای این بدن خاکی و زمینی، جهت و سمت و قبله مشخص گردد. و این امر همیشه بوده، و حق تعالی در تمام شرایع آسمانی قبله مناسب قرار میداده است. در زمانهای گذشته و در میان امتهای پیشین قبلهها مختلف بود، در هر زمانی مناسب اهل آن زمان و حدود درکشان، برای بدنهایشان در روی این زمین، سمتی و جهتی و نقطهای مشخص میشد. حتی بعضی از انبیاء موظف میشدند خانههای خود را قبله امت خود قرار دهند، که امتشان آن خانهها را وسیله مقابله با حقتعالی قرار دهند و رو به آن خانهها وظیفه خود را انجام دهند.([159]) تا اینکه در زمان رسول ما؟ص؟، در نماز و در سایر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 189 *»
عبادتها و تقربات به سوی خدا که قبله در آن شرط است، کعبه معظمه و مکرمه قبله شد. ولی این خانه قبل از اینکه برای اینگونه احکام و دستورات قبله شود، باز هم مورد احترام و تکریم بود و حج آن بر اهل استطاعت لازم شمرده میشد. و از زمان آدم علی نبینا و آله و علیهالسلام تا الآن و تا وقتی که این عالم برقرار است، این خانه حرمت دارد و قصد و آهنگ این خانه بر اهل استطاعت لازم است و انجام مناسک مخصوصی در نزد این خانه برای تقرب به درگاه حقتعالی مقرر میباشد.
خداوند درباره این بدن که خاکی و زمینی است اهمال نفرمود و وسیله توجه به سوی خودش و وسیله مقابله با خودش را در میان بندگانش قرار داد، حال آیا میشود که دل بین خودش و حق تعالی وسیله مقابله نداشته باشد و خدا قرار ندهد؟ مقصودم این است که آیا میشود که دل در معرفت، وسیله مقابله با حقتعالی نداشته باشد؛ به این معنا که معرفتش نسبت به حقتعالی بر او واقع شود؟ همچنانکه در نماز گزاردن یا ذبحکردن و احکام دیگر که توجه به قبله در آن شرط شده؛ یا خود اعمال حج، که کعبه و توجه به کعبه و طواف بر گرد آن منظور گردیده، در تمام این موارد میبینیم که بدن وظیفه دارد تقرب بجوید و عبادت خود را بر این محل شریف واقع سازد. متعلَّق عبادات این بدن و سایر عباداتی که در آنها توجه به قبله شرط است، این محل و سمت است؛ و تمام آن عبادات بر این محل و سمت واقع میشود. و این همان تعبیری است که مرحوم آقای کرمانی دارند، که اسمش را جهت عبادت میگذارند. و ما میدانیم که جهت عبادت را عبادت نمیکنیم، بلکه خدا را عبادت میکنیم، معبود خدا است، و عبادت غیر حقتعالی ــ هرچه باشد ــ شرک است. خدا را عبادت میکنیم اما به اینکه عبادت را بر مواضع خودش و بر جهات عبادات واقع میسازیم. جهات را هم باید خدا معین کند، به سلیقه ما معین نمیشود، جهات عبادت را هم خدا نشان میدهد، او میداند و میشناسد و تعلیم میفرماید. حال تعلیم فرموده است که در نماز و سایر عباداتی که توجه به قبله در آنها شرط است،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 190 *»
باید صورت و بدن خود را با این سمت مواجه کنیم و روبهرو سازیم. این خانه وسیله روکردن به حقتعالی میشود، و به همینکه عبادت خود را به این سمت و به این جهت واقع ساختهایم رو به خدا کردهایم. پس موقع و جهتِ عبادت است، معبود نیست. در آیاتی از این قبیل که میفرماید: فولّ وجهک شطر المسجدالحرام و حیثما کنتم فولّوا وجوهکم شطره،([160]) خود کعبه معبود نیست بلکه این سمت جهت عبادت است و عبادت ما بر این جهت و سمت واقع میشود.
الحمدلله ذهنها متذکر است و دلها نورانی است. از جهت اینکه در این ماههای شریف توجهی به اصل باطن حج کرده باشیم متعرض این مباحث میشویم وگرنه الحمدلله نیازی نیست. الحمدلله رب العالمین خداوند اصل نعمت معرفت و محبت و بصیرت را عنایت فرموده، امیدواریم که به این نعمتها برکت عنایت کند، و انشاءالله برکات و آثارش در اعمال و اخلاق و معارفمان و در سیر و سلوکمان ظاهر گردد. وگرنه اصل نعمت را خدا عنایت فرموده و ریشهاش انشاءالله در دلها سالم است، عیب نکرده و عیب نخواهد کرد؛ ولی آثار و برکاتش به شرایط و توفیقات بستگی دارد. از این جهت امیدواریم که از جمله آثار و برکاتش همین مذاکره و توجه به این مسائل باشد، و انشاءالله خدا توفیق بدهد و در اعمال و اخلاق و سایر مراتبمان ظاهر گردد.
پس موقع عبادت غیر از معبود است، عبادتها بر همین جهات واقع میشود. ما وضو میگیریم، خود وضو گرفتن عبادت است، جهاتش را هم خدا معین کرده، «الوضوء غَسلتان و مَسحتان» وضو دو شستن و دو مسحکردن است؛ شستن صورت و شستن دو دست، مسح سر و مسح دوپا؛ تمام وضو این است. خود وضو عبادت است و مقصود در این عبادت، امتثال امر خدا و تقربجستن به درگاه او و تحصیل طهارت برای اتیان طاعاتی که مشروط به طهارت است میباشد. این عبادت برای خدا میشود، این معنای اخلاص میشود، این معنای نیت و حتی حضور قلب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 191 *»
میشود. همینکه انسان میداند و متوجه است که اطاعت حقتعالی میکند و به منظور امتثال امر او و اجرای فرمان او وضو میسازد، این خودش اخلاص است، این نیت است، این خالصبودن برای خدا و حضور قلب است. اما دیگر جهات این وضو، خدا نیست. جهات این وضو که باید این وضو بر آنها واقع شود ابتداءاً صورت است، آن هم به ترتیبی که رسولالله؟ص؟ معین کرده است. فاغسلوا وجوهکم([161]) را او در سنّتش مشخص کرده، که صورت را که بخواهند در وضو و به نیت وضو بشویند از کجا بشویند، شستن دستها در آیه قرآن رسیده و به سنت رسولالله تفسیر شده که از آرنج شروع شود و به سر انگشتان ختم شود، مسح سر چطور باشد، مسح پا چطور باشد. اعضائی که وضو بر آنها واقع میشود، اینها را جهات عبادت و مواقع عبادت میگویند. جهات و مواقع فرق نمیکند، یعنی عبادت بر اینها واقع میشود. همین عبادت خدا است؛ اما صورت خدا نیست، دست خدا نیست، سر و پا خدا نیست، خدا فرموده این شستنها و مسحکشیدنها باید بر این جهات واقع بشود. پس خدا عبادت شده و او معبود است، اما عبادت بر این جهات واقع شده است. اینها جهات عبادت و مواقع عبادت میشود.
حال هم که برای نماز رو به سمت کعبه میکنیم، عبادت ما به این سمت و جهت واقع شده و این سمت جهت عبادت و موقع عبادت است. انشاءالله توجه دارید، چون به این الفاظ کار دارم و کار دارند، ائمه هم با همین الفاظ به ما توحید تعلیم فرمودهاند، اولیاء دینمان هم با همین الفاظ با ما فرمایش فرمودهاند، من عرف مواقع الصفة بلغ القرار من المعرفة([162]) مواقع به کار بردهاند، مواضع و جهات به کار بردهاند، اینها به ما در فهم مسائل توحید کمک میکند. پس تمام جهات عبادت همان مواقع عبادت است که عبادت بر آن مواقع واقع میشود، و آنها هیچکدام خدا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 192 *»
نیستند. مواقع عبادت ـــ یعنی جاها و جهات و اموری که عبادت بر آنها واقع میشود ـــ خدا نیستند. اشیاء باشند مکانها باشند، حتی اشخاص باشند، مانعی ندارد، هر چه باشد جهت عبادت و موقع عبادت است که عبادت بر این جهت و این محل واقع میشود. اما اینها هیچکدام خدا نیستند، خدا معبود است،خدا عبادتشده و پرستششده است.
حال خدا این کعبه را موقع و جهت برای مقابلشدن با خود قرار داده، گفته هرکس میخواهد با من مقابل و روبهرو شود و رو به من کند، به سمت این خانه که رو کند، رو به من کرده است. معنی موقع و جهت عبادت همین است، و هیچ تردیدی هم در این نیست. در اسلام شرک نیست، همه اهل اسلام این را قبول دارند، همه در نماز رو به سمت کعبه میکنند، در ذبح مثلاً چنین میکنند، شرک هم نیست.
حال سخن در این است که درباره این اعمال ظاهری جهات معین شده، در این عبادتهای ظاهری جهات عبادتها روشن گردیده، و هیچ عبادتی نیست که جهتش و موقعش و موضعش روشن نباشد، اینها را موضوعات شرعیه میگویند. در شریعت مقدسه رسولالله؟ص؟ و به بیان آن بزرگوار و بیان اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین جهات همه عبادتهای ظاهری مشخص و معین شده است. اما عبادت دل که همان معرفت و محبت است، و جان و روح این عبادتهای ظاهری است، آیا میشود برای عبادت دل جهت و موقعی معین نشده باشد که عبادت دل بر آن واقع شود؟ حال اگر به مقدمه بحثم دل داده باشید و برایتان روشن شده باشد، دیگر خیلی راحت این سؤال جواب داده میشود، جوابش مشخص است. عبادت دل همان معرفت دل و محبت دل است، و ما مأمور به این عبادت هستیم. و ماخلقت الجن و الانس الّا لیعبدون([163]) که به حسب آنچه از فرمایشات استفاده شده مراد از «لیعبدون» همان «لیعرفون» است. چون از حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه سؤال شد که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 193 *»
خدا خلق را برای چه خلق کرده؟ فرمود برای اینکه خدا را بشناسند.([164]) نفرمود برای اینکه خدا را عبادت کنند. عبادت وقتی که در ظرف دل قرار بگیرد، معرفت میشود. معرفت هم وقتی که در ظرف این اعضاء و جوارح ظاهری واقع شود اسمش عبادت میشود؛ معنایشان یکی است، ولی به حسب عرفْ عبادت دل را معرفت، و اینها را عبادت گفتهاند. وگرنه هم معرفت، عبادت است و هم این اعمال ظاهری معرفت است. وقتی دستها بخواهد معرفت حقتعالی را اظهار کند، مأمور است که بالا برود و با گفتن اللهاکبر پایین بیاید. همین معرفت دست است، دست دارد با این کارش میگوید خدای من صاحب کبریائیت است. در وقت گفتن اللهاکبر، دستها بالا میرود و پایین میآید، همین معرفت دست است، عبادت هم هست، هم عبادتش است هم معرفتش است. دستها بخواهد بگوید خدای من صاحب کبریائیت است و من خدا را به کبریائیت شناختهام، باید اینطور بالا برود و پایین بیاید. اصلاً اللهاکبر دست همین است، دست اگر بخواهد اللهاکبر بگوید همینطور میگوید و به همین برایش تکبیر نوشته میشود، همین که دست بالا میرود تکبیر دست است، یعنی یادکردن حقتعالی و توصیف حقتعالی به کبریائیت است. معنای کبریائیت، بزرگی ظاهری است که خدا مثل و مانند ندارد و به وصف درنمیآید، به این معنى است. اصلاً همین کار که بالا رفتن و پایین آمدن دست است و به حسب ظاهر یک عبادتی است و میگوییم رفع یدین و زینت تکبیرةالاحرام است؛ آنانی که از بالا نگاه میکنند و از بالا به ما مشرف میشوند و نگاه میکنند، حتی ملائکه ما که موکل بر ما هستند، آنها میبینند که ما با همین کار خدا را به کبریائیت توصیف کردیم، و اینقدر خدا به ما لطف و محبت و عنایت دارد که با همین کار، نور کبریائیتش را در ما میاندازد و ما به همین کار، زبان خدا به ذکر کبریائیت خود میشویم، خدا با این عمل ما خودش را به کبریائیت میستاید، و ما نور کبریائیت خدا میشویم.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 194 *»
توضیحات اینها را عرض کردهام، و اینکه گاهگاهی تکرار میشود خوب است، انشاءالله به ما کمک میکند. وقتی که به قیام ایستادهایم، داریم خدای خود را به عظمت میستاییم. به ظاهر یک عبادتی است، ایستادن در نماز است و قرائت حمد و سوره یا قرائت تسبیحات است مثلاً، رکنی از ارکان نماز است؛ اما خود همین عبادت، از نظر آنانی که از بالا نگاه میکنند اینچنین است که الآن این بنده دارد میگوید خدای من صاحب عظمت است، وصف «العظیم» حقتعالی شده، اصلاً اسم «العظیم» حقتعالی شده، نور عظمت در او تابیده؛ و به تعبیر دیگر الآن دارد لاالهالاالله میگوید، همین بدن دارد لاالهالاالله میگوید، یعنی دارد خدا را به صفت عظمت ــ یعنی بزرگواری و بزرگی باطنی و معنوی ــ یاد میکند.
وقتی که بنده در رکوع است، این کار او در نظر ما یک عبادتی است، به این شکل که خاضع شده و خضوع کرده؛ اما در باطن الآن منوّر به نور جلال است، دارد الحمدلله میگوید و خدا را به جلال میستاید، و به نور جلال منوّر شده است. خدا این بنده را همین الآن اسم خود و وصف خود قرار داده و او را به نور جلال منور نموده است، در او نور جلال خود را انداخته است. هرکس از آن عالم بالا نگاه کند، میبیند که این بنده دارد میگوید خدای من از تمام خلق برتر است، اسم خدا در برتری شده است، خدای خود را به برتری میستاید. در اینجا همین عبادت ظاهری است، اما از آنجا که نگاه میکنند و بر این عبادتکننده مشرف میشوند، میبینند وصف خدا و اسم خدا است، آنچنان به درگاه خدا تقرب یافته که نور جلال در او تابیده و همعرصه با اهل جبروت شده، و به ثناء اهل جبروت خدا را ثناء میگوید، دارد الحمدلله میگوید. ظاهراً در رکوع است، اما همین رکوع نقش الحمدلله را اظهار میکند.
وقتی که در سجده است و سر به سجده گذارده، این عمل او به حسب ظاهر عبادت و بندگی و خضوع است، اما باطنش از نظر عالم بالا و ملأ اعلی اقرار به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 195 *»
سبّوحیت و قدّوسیت حقتعالی است، نور بهاء الهی بر او تابیده و با اهل عالم حقیقت همذکر است، خدا را به ثناء اهل عالم حقیقت ثناء میگوید. ثناء اهل عالم حقیقت چیست؟ سبوحیت و قدوسیت است. اصلاً خود همین بنده در حال سجده اسم سبحانالله شده، اقرب ما یکون العبد الی الله و هو ساجد. بالاترین مراحل عبودیت را طی کرده، و به همین جهت بالاترین مراتب ربوبیت هم در او ظاهر شده که نور بهاء است. العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. ولی الآن آن آثار از این بروز نمیکند، چون هیئت است، آن واقعیت اگر باشد تمام آثارش هم از او بروز میکند، تمام آثار ربوبیت و تمام شئونات الوهیت از محمد و آلمحمد صلی الله علیهم اجمعین بروز میکند، چرا؟ به جهت اینکه عبدند و عبودیت اظهار کردهاند، و به همین اظهار عبودیت، ربوبیت در آنها ظاهر شده است. امام زمان عجلاللهفرجه که سجده میکنند، آن بزرگوار به حقیقت سجده سجده کرده است، به همین جهت نور بهاء از او ظاهر است، اصلاً خودش نور بهاء حقتعالی است، و به همان سجدهاش، در سراسر ملک، اسم سبوح و قدوس حقتعالی میباشد.
لازم هم نیست که سجده امام به همین شکل سجده ما باشد. در عالم بدن ما سجده به این شکل است. آن سجدهای که امام کرده و میکند، و به آن سجده مقتدای جمیع سجدهکنندگان است، حقیقت سجده است. ملائکهای هستند که همیشه در سجدهاند و هیچگاه سر از سجده برنمیدارند. حال آیا ما آن سجده را داریم؟ ما تصور میکنیم که ملک مثل ما بدنی دارد و روی مُهر سر به سجده میگذارد! سجده ملک به حسب خودش است. ما تصور میکنیم که رکوع ملک همین است که دستهایش را بر سر زانوهایش بگذارد و زانوهایش را عقب بدهد؛ چون مردها باید دستهایشان را بر سر زانوهایشان بگذارند و زانوهایشان را هم عقب بدهند. زنها نه، دستها را بالای زانو میگذارند نه سر زانو، که خیلی بدنشان خم نشود. این دستورات هست، اما این رکوع رکوع ما است این سجده سجده ما است
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 196 *»
این قیام قیام ما است این تکبیرةالاحرام مال ما است. امام میفرماید ملائکهای هستند که همیشه در قیامند آنها هیچوقت رکوع ندارند سجده ندارند، سراسر عبادتشان هم نماز است، اما همهاش در قیام است. قیامشان برایشان همهچیز است، اما قیامشان مثل قیام ما نیست، بلکه یک قیامی است که هم سجده دارد هم رکوع دارد هم تکبیر دارد همه چیز دارد، به حسب خودش یک نماز کامل است کلٌّ قدعلم صلوته و تسبیحه همهچیز دارد. ملائکه دیگری هستند که همیشه در رکوعند آنها نه قیام دارند نه سجده دارند ولی رکوعشان مجموعه عبادتشان و نماز کاملشان است. توی همان رکوعی که به حسب خودشان انجام میدهند همهچیز هست. حال امام ما باید یک نمازی داشته باشد یک سجدهای داشته باشد که مقتدای همه سجدهکنندهها در همه انواع سجدهها باشد. سجده امام را نمیتوانیم با سجده خودمان قیاس کنیم، او خدا را طوری سجده میکند که در آن سجده مؤتمٌّبه جمیع سجدهکنندگان میشود، یعنی هرکس در سراسر ملک سجده کرده به او ایتمام کرده است. و میدانیم که مُلک دارای طبقات و مراتب و شئونات مختلفی است، در تمام ملک خدا هرکس به هر نحو برای خدا سجده کرده و میکند، به امام؟ع؟ اقتداء کرده است. هرکس به هر شکل رکوع کرده و میکند، به رکوع امام اقتداء کرده است . هرکس تکبیر گفته و خدا را به کبریائیت ستوده، به تکبیر امام اقتداء کرده است. حال آن چه تکبیری است که همه ملک را فرا گرفته، و همه تکبیرگویندگان و خدا را به بزرگی یادکنندگان به او اقتداء نمودهاند! قیامی دارد آن بزرگوار که تمام قیامکنندگان به قیام او اقتداء کردهاند. رکوعی دارد که همه رکوعکنندگان به رکوع او اقتداء کردهاند. سجدهای دارد که همه سجدهکنندگان به سجده او اقتداء کردهاند. در تمام مُلک مقتدای مطلق است، نه تنها مقتدای انسان در نمازشان است، نه تنها مقتدای جن و ملائکه در نمازشان است، بلکه مقتدای همه موجودات است. کلّ قدعلم صلوته و تسبیحه همه نماز خود و تسبیح خود را میدانند، و خدا بدون متابعت از امام از آنها قبول نمیکند،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 197 *»
بدون اقتداء به محمد و آلمحمد سلام الله علیهم اجمعین از هیچکس قبول نمیکند. ان الدین عند الله الاسلام.([165]) اسلامی که محمد و علی سلام الله علیهما آوردهاند. اسلامی که محمد و علی کنار هم باشند، یا بگوییم علی و محمد کنار هم باشند، هر دو درست است.
یکوقتی یکی از علماء درباره ردّ بهائیها و بابیها ــ خدا لعنتشان کند ــ حرفهایی زده بود که از جمله آن حرفهایی که در رد بابیها گفته بود و نوشته بود این بود که یکی از دلایل بطلان اینها این است که اسم آن ملعونِ اولشان، علیمحمد است. همین دلیل بر بطلانش است که علی جلو است! باید علی بعد باشد، اول باید محمد باشد بعد علی، باید محمدعلی باشد. باید به او گفت ای ملّا، اگر اسم این ملعون «محمدعلی» بود باطل نبود؟! این بیچاره محمد و علی را اینطور دیده است. اما نه، محمد و علی، علی و محمد، هر دو از نظر ما یکی است. از این جهت در دعاء رسیده و میگوییم: یا محمد یا علی، یا علی یا محمد([166]) هردوش یکی است. حال از نظر حرمت ظاهری محمد؟ص؟ اول گفته میشود، اما اگر در نظر بگیریم که نبوت ظاهری فرع ولایت باطنی است آنوقت میگوییم علی و محمد؛ و مانعی هم ندارد، علی هم محمد است محمد هم علی است. فرمود اوّلنا محمد و آخرنا محمد و اوسطنا محمد و کلّنا محمد.([167]) اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد. کلّنا محمد همه ما محمدیم صلی الله علیهم اجمعین.
آری، پس تمام موجودات در تمام عبادتهایشان اگر به محمد و علی اقتداء کردهاند، که این بزرگواران برای همه ملک اسلام را آوردند؛ عبادتهایشان قبول است. ان الدین عند الله الاسلام اسلام را محمد؟ص؟ آورده، و علی؟ع؟ بعد از محمد جانشین آن بزرگوار و حامل و شارع همین اسلام است. پس اسلام دین محمد و علی سلام الله
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 198 *»
علیهما و آلهما است. تمام ملک به ایشان اقتداء کردهاند و اگر به ایشان اقتداء نکرده باشند، خدا از هیچکس هیچ عبادتی را قبول نخواهد کرد، مگر به این بزرگواران اقتداء کرده باشند. پس در همه ملک به این بزرگواران اقتداء و ایتمام شده، و نامشان هم که امام شده از همین جهت است که همه به ایشان اقتداء کردهاند.
حال ببینید که امام چه عبادتی و چه نمازی دارد، چگونه خدا را یاد میکند که همه ملک را فرامیگیرد، و همه به هر نوعی که عبادت میکنند به او اقتداء کردهاند و او امام مطلق است. امام مطلق به این معنى است که به امامبودن در نماز یا امامبودن در حج یا امامبودن در زکات یا امامبودن در خمس یا هرچه، مقید نیست. نه، امام مطلق است، یعنی پیشوا در جمیع عبادتها است، او مقدم است و باید پشت سر او بود و اقتداء به او داشت. اللّهم انی اتوجه الیک بمحمد و آلمحمد صلواتک علیهم اجمعین و اقدّمهم بین یدی صلوتی و اتقرب بهم الیک تا آخر دعاء.([168]) قرار اینطور است.
آری مقصودم این بود که این عبادتهای ظاهری عبادت و معرفت همین اعضاء است. اعضاء به همین اعمال اظهار معرفت میکنند و همین معرفتشان است. به حسب ظاهر شریعت اسم این اعمال را عبادت میگذاریم وگرنه اینها معرفت است. معرفت اعضاء و جوارح، اسمش عبادت میشود؛ و عبادت دل اسمش معرفت میشود. آنوقت خداوند برای این اعضاء و جوارح و عبادتهای اینها که خاکی و دنیوی و خیلی غلیظ و کثیف است جهات و مواقع معین کند، اما برای معرفت جهت و موقع معین نکند؟ آیا یک چنین عملی از حکیم سر میزند؟ نه، خدای ما حکیم است، او خلاف حکمت کاری نمیکند. برای معرفت هم که عبادت دل است موقع قرار داده. یعنی برای دل که بخواهد کسب معرفت خدا کند و خدا را به شناختن عبادت و بندگی کند، موقع معین کرده، خانه قرار داده، کعبه قرار داده، علی را قرار داده؛ فرموده علی را بشناس خدا را شناختهای. خودش فرمود معرفتی بالنورانیة
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 199 *»
معرفة الله عزوجل([169]) همینکه امام را شناختی دیگر زحمت هم ندارد، به خودشان قسم که خیلی آسان است. البته به برکت خودشان و به تعلیم خودشان خیلی آسان است، هیچ اشکالی و هیچ مشکلی در کار نیست، خیلی راحت است. خدا هم در قرآن بیان کرده و فرموده من یطع الرسول فقد اطاع الله.([170]) ببینید چقدر راحت است! من یطع الرسول فقد اطاع الله، ما آتيٰکم الرسول فخذوه و ما نهيٰکم عنه فانتهوا([171]) همچنین آیات دیگری که در این زمینهها رسیده است. امام هم همینطور است. القاب امام را ببینید، وقتی خدا میخواهد امام را به ما بشناساند، میگوید امام وجهالله است، یدالله است، دست خدا است. خدا روزی کند، در نجفاشرف در مقابل قبر مطهرش بایستیم و خیلی راحت حرف بزنیم، آنجا دیگر خیلی راحت میشود حرف زد. السلام علی نفس الله القائمة فیه بالسنن([172]) نفس در اینجا در مقابل عقل و جسم نیست، بلکه نفس در اینجا به معنای «خود» است السلام علی نفس الله القائمة فیه بالسنن سلام بر خود خدا. کدام خود خدا؟ آن خود خدایی که تمام سنتهای الهیه را در راه خدا او به پا داشته، یعنی هرخیری را او به پا داشته، هر خیری از او است. به پا داشته یعنی چه؟ خدایا نمیدانم چرا حرفها امشب توی هم میآید! شما وقتی در جلوی آئینه میایستید و در آئینه از شما عکس میافتد، هر چه در آئينه از زیبایی هست، چشم و ابروی زیبا، دهان زیبا، بینی زیبا، حتی حرکات دست و چشم، اینها همه سنتهایی است که شما برپا کردهاید، این سنتها را، این خوبیها و زیباییها را شما در آیینه درست کردهاید. حال در تمام ملک هر سنتی که اقامه شده علی برپا کرده. اللهم صل علی محمد و آلمحمد. اینکه میفرماید بر هر چه که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 200 *»
خدا خلق کرده نام علی را نوشته، همین اقامه سنتها است. السلام علی نفس الله القائمة فیه بالسنن یعنی «اقام السنن فی الله» این خود خدا و خودی خدا تمام سنتها را در راه خدا برپا ساخته است. حالا این خودی خدا را هرکس بشناسد، آیا خدا را نشناخته؟ آخر خود خدا و خودی خدا معنایش چیست؟ میگویید من خودش را دیدم، من با خودش حرف زدم. میگویند زید را دیدی؟ میفرمایید آری من خودش را دیدم، من با خودش حرف زدم. آخر شما با چه کسی حرف زدید؟ شما با بدنش حرف زدید، با همین ظهور و جلوهاش حرف زدید، دیگر حقیقتش را که ندیدهاید. بلاتشبیه حقتعالی حقیقتش دیده نمیشود، ذاتش شناخته نمیشود، برای خودش یک خود و یک خودی آفریده که هرکس آن خود و آن خودی او را شناخت میگوید من با خود خدا حرف زدم. وقتی انشاءالله کنار قبر علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه رفتید و عرض کردید السلام علیک یا سیدی و مولای، به خانه که برگشتید، به زن و بچهتان بگویید به خدا قسم رفتم و با خود خدا حرف زدم، هیچ عیبی ندارد. به خود خدا سلام کردم، هیچ عیبی ندارد؛ حرفتان هم درست است. حال زحمت بکش خرج بکن بلند شو برو مکه و آنجا بر گرد خانه خدا طواف کن، وقتی بیایی باید بگویی رفتم گرد خانه سنگی خدا طواف کردم، توی مسجدالحرام نماز گزاردم. اما برو حرم حضرت رضا؟ع؟ و عرض کن السلام علیک یا سیدی و مولای، بعد بیا توی خانه یا برو بازار درِ دکان به رفیق و دوستت بگو رفتم به خود خدا سلام کردم، و ــ طبق وعدهای که دادهاند که: یسمعون کلامی و یردّون سلامی([173]) ــ خود خدا هم جوابم را داد. من رفتم با خود خدا حرف زدم و به خود خدا سلام کردم و خود خدا هم جوابم را داد.
خودی هر کسی و خود هر کسی ظهور او و تجلی او است، و راه معرفت هر کسی هم همان خودی او و تجلی او است. ببینید در گفتگوهای عادی میگویید با خودش حرف زدم، و هیچ کسی هم اشکالی نمیکند اما تا صحبت از فضائل و مناقب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 201 *»
میشود اشکال میکنند. اما ائمه که از کسی نمیترسیدند، واقع را گفتند، گفتند برو کنار قبر علیبنابیطالب؟ع؟ بایست و بگو: السلام علی نفس الله القائمة فیه بالسنن از هیچکس هم نترس، هر مخالفی و هر سنّی هرچه میخواهد بگوید، هر ناصبی هرچه میخواهد بگوید برود بگوید، برود جهنم، بخورد آنچه را که باید بخورد. به تو چه مردکه؟! امامم به من یاد داده، فرموده برو کنار قبر علیبنابیطالب بایست و بگو: السلام علی نفس الله القائمة فیه بالسنن یعنی سلام بر تو ای خودی خدا، ای خود خدا. حال بیاید حرف بزند درباره اینکه این نفس چه معنایی دارد؟ آیا این نفس در مقابل جسم است، یا نفس در مقابل عقل است؟ برای خدا که نفس و عقل و جسم و این حرفها معنی ندارد، هرچه هست همینجا است. پس سلام بر خودی خدا و بر خود خدا که تمام سنتهای حسنه را در ملک او به پا فرموده، و تمام ملک آئینههایی است که او در این آئینهها به جمیع خیرات و مبرّات و حسنات و طاعات و عبادات ظاهر شده است. صلواتاللهعلیه. السلام علی عین الله التی من عرفها یطمئن([174]) سلام بر عینالله. در اینجا عین به معنای چشم نیست، اینجا هم به معنای همین عینیت حقتعالی است. یعنی اگر خدا میخواست در میان بندگانش بیاید و برای بندگانش ظاهر بشود چطور میآمد و چطور ظاهر میشد؟ همانطور این بزرگواران را در میان خلق ظاهر کرده و عین خودش قرار داده. عین الله در اینجا به معنای چشم نیست. هرکس چشم خدا را بشناسد، او مطمئن شده؛ اینکه معنا ندارد. یعنی سلام بر عین الله، همان عین خدا، همان عینیت و خارجیت و واقعیت حقتعالی. همانی که اگر خدا بخواهد با بندگانش بنشیند و برخیزد، این همان است. السلام علی عین الله التی من عرفها یطمئن هرکس او را به این مقام شناخت دیگر خیالش آسوده است، به خدا قسم خیالش آسوده است، خدا را شناخته، دیگر حالا احتیاجی به زور زدن ندارد. حرفهای بوعلیسینا و فارابی و ارسطو و سایرین که انسان را خداشناس نمیکند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 202 *»
خداشناسی این است که عینالله را ببین، آنوقت بگو سلام بر تو ای عین خدا.
پس آیا در مقام معرفت و در مقام محبت ــ که این معرفت و محبت کار دل و عبادت دل است ــ خدا جهت قرار نمیدهد؟ موقع قرار نمیدهد؟ چرا، مواقع معرفت این بزرگوارانند، خانههای حقیقی در جمیع مراتب و شئونات الوهیت و ربوبیت ایشانند، هرکس ایشان را شناخت خدا را شناخته. چنین حجی کجا است؟ چرا دنبالش میگردیم؟ چرا غصه میخوریم؟ حال خدا روزی نکرده که به حسب ظاهر به مکه برویم و در آنجا اظهار عبودیت و بندگی کنیم، آخر کجا هستیم؟ حتی اگر مشهد هم نباشیم، کنار این قبر مطهر هم نباشیم، آخر آقامان که پیش ما است، هرکجا هستیم به او رو میکنیم و عرض میکنیم السلام علیک یا بقیةالله السلام علیک یاابن رسولالله السلام علیک یا نفس الله القائمة فیه بالسنن السلام علیک یا عین الله التی من عرفها یطمئن. عیبی ندارد، به همهشان میتوان اینگونه سلام داد. به خدا قسم همین حج است. فقط مطلب این است که آن بزرگوار بپذیرد و رو برنگرداند و بفرماید: و علیک السلام. بلکه امیدواریم بر طبق تعلیم و دستور و سنّت خودشان، جواب بهتر بدهد و بفرماید: و علیکالسلام و رحمةالله و برکاته. انشاءالله اگر آن بزرگوار به فضل و کرمش جواب بدهد دیگر کار تمام است. این حج است، باطن حج است، حقیقت حج است، همه چیزِ حج است. اما اگر خدای نکرده قبول نکرد و جواب سلام نداد، به خدا قسم داخل خود کعبه هم بروی بیفایده است، عمده آن است که او بگوید و علیک السلام، عمده آن است که او بپذیرد و بخرد.
خواجه دانست که من بیخردم بــا همــــه بیخــردی میخـــــردم
این خواجه، این آقا، این مولا، البته جواب سلامهایمان را میدهند. ما ظنّ حَسَن یا حُسن ظن داریم به این بزرگواران و صاحبان کرمشان میدانیم و عادتکم الاحسان و سجیّتکم الکرم([175]) این بزرگواران به فضل و کرمشان با ما رفتار میکنند نه به دنائت و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 203 *»
پستی و لئامت ما؛ روی این جهت انشاءالله به فضلشان جواب سلامهایمان را میدهند، این زیارتهای ناقابلمان را به فضل و کرمشان قبول میکنند. و عرض کردهام که ثواب هر زیارت علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علیه را مقابل هفتاد حج و هفتصد حج و هفتاد هزار حج وعده دادهاند.([176]) امیدواریم خدا به فضل و کرمش همه ما را از زیارتکنندگان و حجکنندگان واقعی خانههای حقیقی الهی قرار دهد، دلهای ما را جایگاه محبت و معرفتشان قرار دهد، دستمان را در دنیا و آخرت از دامنشان کوتاه نفرماید، دست عنایت آقایمان را آنی از سر ما در دنیا و برزخ و آخرت برندارد، لطفش را شامل حال ما و همه درگذشتگان ما و آیندگان ما بنماید. امیدواریم ما را از کسانی قرار دهد که ظهورش را درک کنیم و شهادت ما را در رکاب منوّرش قرار دهد.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 204 *»
مجلس 14
22شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 205 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد خداوند به وسیله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام به خلق خود اعلام فرمود که قصد و آهنگ خانه او را نمایند. و ابراهیم در این امر، مقامش مقام امامت شد؛ که تمام کسانی که برای تعظیم خانه خدا آهنگ آن خانه میکنند، به او اقتداء میکنند و دعوت او را اجابت مینمایند. و این، از شئونات مقام امامت ابراهیم بود که خداوند او را بعد از مقام عبودیت و نبوت و خلّت به این مقام مفتخر فرمود، و او را بعد از این مراتب و مقامات عالیه به مقام امامت برگزید. ابتداءً او را بنده خود گرفت و بندگی او را امضاء فرمود که در بندگی خدا خالص است و شایسته است که به درگاه قرب حقتعالی پذیرفته شود. خداوند انبیاء خود را به این مقام معرفی میکند و عبودیت ایشان را امضاء میفرماید، درباره ایشان «عبادنا» میفرماید. بعضی از پیغمبران را بخصوص نام میبرد و به صفت عبد و عبودیت میستاید. در این امت هم دستور فرموده است که وقتی در صلوات فرستادن و یا شهادت دادن از رسولالله؟ص؟ یاد میکنیم، ابتداءً متذکر عبودیت حضرت شویم. امضاء عبودیت این بزرگواران مقام بسیار رفیعی است که خداوند به ایشان کرامت کرده است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 206 *»
حال بعد از اینکه این مقام برای ابراهیم فراهم شد و خدا عبودیت او را امضاء نمود و او را به عنوان عبد اتخاذ فرمود، نبوت به او کرامت کرد و او را واسطه شریعت و صاحب شریعت مخصوصی قرار داد؛ و بعد او را به مقام خلّت برگزید. و مقام خلّت هم همانطور که اجمالاً معلوم است مقام بسیار عالی است، از طرفی منزلت ابراهیم در خُلّت مشخص میشود، و از طرف دیگر هم عنایت حقتعالی نسبت به او معلوم میگردد. او اظهار فقر و فاقه به درگاه حقتعالی کرد و در مقام گدایی به درگاه حقتعالی برآمد، خدا هم او را به عزتها و کرامتهای خود مکرّم فرمود. عرض کردم که درگاه حقتعالی درگاهی است که باید بنده تحفهای که میبرد، چیزی باشد که در آنجا یافت نشود. فقر در درگاه خدا نیست، نزد خدا فقر و فاقه نیست، نزد خدا ذلت نیست، اصلاً ذلت در نزد خدا معنا ندارد، فقر و فاقه و نیاز در نزد خدا معنا ندارد، عجز در نزد خدا نیست، پشیمانی در نزد خدا نیست، شکستگی در نزد خدا نیست. بنده اگر خواسته باشد به درگاه پروردگار تحفهای ببرد، باید از همین صنف چیزها ببرد که آنجا یافت نمیشود. تحفه بنده به درگاه حقتعالی باید این چیزها باشد. بنده اگر خواسته باشد تحفهای ببرد، باید به درگاه خدا فقر ببرد، در نزد خدا اظهار گدایی کند، در نزد خدا انکسار و شکستگی خاطر را تحفه ببرد، در نزد خدا ذلت و خاکساری را تحفه ببرد، در نزد خدا پشیمانی ببرد. در ساحت قدس ربوبی این چیزها نیست، و چه زیباست که بنده با یکچنین تحفههایی به نزد خدا برود که آنجا پیدا نمیشود. وقتی بندهای به درگاه خدا اظهار پشیمانی کند و خدا او را بیامرزد، چقدر آن بنده خوشحال و شاد است که خدا او را آمرزیده؟ خدا از او خوشنودتر و شادتر است که این بنده به درگاهش آمد و اظهار ندامت و پشیمانی از گناهانش کرد و خدا هم او را آمرزید. حال این بنده اگر بفهمد، مثلاً نبیی به او خبر بدهد که خدا به واسطه اظهار پشیمانی که به درگاه او کردی تو را آمرزید، و این بنده هم مطمئن شود که این پیغمبر پیغمبر خدا است و از طرف خدا مأمور شده که این خبر را به او بدهد که تو آمرزیده شدی؛ چقدر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 207 *»
این بنده خوشحال میشود؟! آیا میشود درک کرد؟ در حدیث دارد که خدا به واسطه رجوع و توبه این بنده، از خود این بنده خوشنودتر و شادتر است.([177]) این خوشنودی خدا برای چیست؟ برای این است که این بنده برای خدا تحفهای برده که در نزد خدا نبوده. چون انسان از تحفه و هدیه خوشش میآید، برای هرکسی تحفه و هدیهای ببرند خوشش میآید، خوشحال میشود. از اینجهت در حدیث رسیده که حتماً نباید تحفهها و هدایا را برای فقراء ببرید، برای اغنیاء از برادرانتان هم ببرید، خوشحالی آنها هم خوب است.([178]) چون غنی هستند دیگر نباید برایشان هدیه و تحفه برد؟ نه، این درست نیست. همچنانکه فقیر از تحفه و هدیه خوشحال میشود، غنی هم به حسب خودش از تحفه و هدیه خوشحال میشود.
به مناسبت مطلبی یادم آمد. یکوقتی من از خیابان طبرسی میگذشتم، گوجه درختی خریده بودم و داخل پاکت بود، به یکی از رفقاء رسیدم که اهل منبر و روضهخوان است، از رفقای قدیمی ما است، از اولی که عربی و مقدمات را شروع کردیم با هم همدرس بودیم. خلاصه، به او رسیدم و تعارف کردم، گفتم اینها گوجه است ولی نشُسته است میل میفرمایید؟ گفت آقا مفت باشد کوفت باشد! آری، تحفه و هدیه هرچه هست، مفت که هست، شخص غنی را هم خوشحال میکند. باز یک مطلب دیگری هم در این مورد یادم آمد، عیبی ندارد عرض کنم. ما یک رفیقی در بازار تهران داشتیم که شغلش تجارت بود و وضعش در آن زمان و نسبت به ما بد نبود، خیلی خوب بود. گمان میکنم ما به حج مشرف شده بودیم، و شاید هم سفر اوّلمان بود. برای ایشان یک پیراهنی تهیه کرده بودم، در مراجعت به بازار رفتم که ایشان را ببینم و آن هدیه را هم به ایشان بدهم. هنگام خداحافظی ــ به طوری که ایشان متوجه نشد ــ آن هدیه را کنار قفسه مغازه ایشان گذاشتم و خداحافظی کردم و خارج شدم. چند قدمی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 208 *»
که رفتم یادم آمد که کاری با ایشان داشتم، از این جهت برگشتم، اما ایشان پشتش به من بود و متوجه نشد که من برگشتم. معلوم است که یک پیراهن در نزد تاجر بازار تهران چیزی نیست، آن هم هدیهای که من با وضع آن زمان برای ایشان تهیه کرده بودم، مگر چقدر ارزش داشت؟ ولی با اینکه هنوز ندیده بود که آن هدیه چیست، دیدم که وقتی میرفت که آن هدیه را ببیند که چیست، از خوشحالی شانههایش را بالا و پایین میکرد. آنجا من همین حدیث شریف به خاطرم رسید که حتماً نباید هدایا و تحفهها را برای اشخاص بینوا و فقیر برد، برای اغنیاء هم هدیه ببرید موجبات خرسندیشان را فراهم میکنید.
البته از خدا که کسی غنیتر نیست، امام؟ع؟ درباره همین خدای غنی که غنی مطلق است میفرمایند: وقتی بنده درِ خانه خدا میرود و تحفهای میبرد که آن تحفه آنجا نیست، درِ خانه خدا پشیمانی میبرد؛ خدا از این بنده شادتر است. خوشنودی و خرسندی خدا را میخواستم عرض کنم. معلوم است از برکات فرمایشات بزرگانمان+ میدانیم و روشن است که خداوند منزه است از اینکه تغییر حالی برای او باشد، خوشحال بشود یا اندوهگین بشود، اینطورها که نیست. از طرفی هم در قرآن که میفرماید فلما آسفونا انتقمنا منهم([179]) چون کفار ما را به خشم آوردند ما هم در مقام انتقام برآمدیم و از آنها انتقام کشیدیم. از امام سؤال میکنند آیا خدا تغییر حالت برایش هست؟ اندوهگین میشود، خشمگین میشود، راضی و خشنود میشود؟ فرمودند نه، خدای ما تغییر حالی برایش نیست و منزه است از اینکه تغییر حالی برایش باشد، اما خدا اولیائی آفریده که این اولیاء هیچ اراده و خواستی از خود ندارند، اراده و خواستشان اراده و خواست خدا است، آنچنان در نزد حقتعالی مضمحل و فانی شدهاند که از خود چیزی باقی نگذاردهاند، خدا هم آنها را خلفاء خود قرار داده، خوشحالی آنها را خوشحالی خودش قرار داده، اندوه و خشم آنها را اندوه و خشم خودش قرار داده.(2) پس
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 209 *»
اگر میفرمایند خداوند خرسند میشود، شاد و مسرور میشود، یا محزون و خشمگین میشود، یعنی در دل اولیائش در دل محمد و آلمحمد؟عهم؟ خدا از بندگانش خوشحال میشود، در دل این بزرگواران از کفار خشمگین میشود. خشم ایشان خشم خدا است، و رضا و خشنودی ایشان رضا و خشنودی خدا است.
حال این نکته را چون در حدیث فرمودهاند متذکر میشویم. فرمود این بندهای را که خداوند به واسطه اظهار ندامت و پشیمانی، و توبه و بازگشت به سوی حقتعالی میآمرزد، وقتی این شخص خبردار بشود که خدا او را آمرزیده، اگر اینجا خبردار نشود فردای قیامت که خبردار میشود، اول مرگ که میفهمد که خدا او را آمرزیده؛ چقدر خوشحال است؟ خداوند از او خوشحالتر است که بنده او به درگاه او برگشته و اظهار ندامت و پشیمانی کرده. پس در نزد خدا پشیمانی نیست، خدا از کارهای خودش هیچگاه پشیمان نمیشود، همچنان که اولیاء او نیز اینچنینند، اولیاء او هم هیچگاه از کار خود پشیمان نمیشوند. این حدیث شریف را عرض کردهام که رسول خدا در تمام دوره عمرشان حتی یکدفعه نفرمودند ایکاش مثلاً چنین نمیکردم! ایکاش مثلاً چنین نمیگفتم! ایکاش چنین راهی را مثلاً نمیرفتم، در تمام عمر مبارکش ایکاش نفرمود، به علت اینکه او خطا و لغزش ندارد، او سهو نمیکند، او معصوم به عصمت کلیه الهیه است، هرچه میکند بجا و درست و صواب است، حق محض و خیر محض است، هر قدمی که برمیدارد، هر فرمایشی که میفرماید، هر حرکتی هر سکونی، هرچه دارد عین صواب و درستی است و حق است، نادرستی و بطلانی در آن راهبر نیست که پشیمان بشود و بگوید ایکاش چنین نمیگفتم! یا ایکاش چنین نمیکردم! یا ایکاش چنین راهی را نمیرفتم! نه، اینها آیات عصمت حقتعالی هستند، و خداوند این بزرگواران را در جمیع مقاماتشان معصوم قرار داده است. پس برای اینها پشیمانی نیست. اگر در مقام بندگی اظهار ندامت و پشیمانی میکنند، این در مقام عبودیت است، و چون مدارج کمال را طی میکنند و آن به آن در ترقی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 210 *»
هستند، از حالات پیش و عبادات پیششان در نزد حق تعالی شرمنده هستند بالنسبه به عبادت بعد که بر معرفت عالیتری مترتب است. از آن جهت است. همچنانکه در فرمایشات بزرگان به این مطلب تصریح شده است. همچنین یک وجه دیگرش هم این است که از زبان اولیاء و دوستانشان اظهار ندامت و پشیمانی میکنند، چون متحمل معاصی دوستان صادق و خالصشان شدهاند، از این جهت به انواع مختلف و چارههای گوناگون برای بیچارگان از دوستانشان چارهسازی میکنند. گاهی به اظهار ندامت و استغفار، گاهی به گریه و لابه، گاهی به اینکه نعوذبالله بلاها را متحمل میشوند و آسیبها و صدمات را قبول میفرمایند، تا اینکه دوستانشان آمرزیده شوند. برای آمرزش دوستانشان و رفع آثار و تبعات معاصی دوستانشان اینچنین چارهسازی میکنند، زیرا چارهساز هستند، خداوند از رحمتش این بزرگواران را برای چارهسازی ما بیچارگان آفریده، اصلاً از رحمت خدا و برای رحمت و ترحم بر مؤمنین آفریده شدهاند. خدا هم به ما دلداری داده و فرموده است: قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا([180]) بگو ای پیغمبر، که به فضل خدا یعنی به رسولالله و رحمت خدا یعنی امیرالمؤمنین، به اینها مؤمنین شادمان و دلخوش باشند، که این فضل و این رحمت و دلخوشی به این فضل و رحمت برای ایشان بهتر است از آنچه که جمعآوری میکنند. یک وجهش هم این است که به نمازهایشان دلخوش نباشند به روزههایشان دلخوش نباشند به اعمال صالحه و طاعاتشان دلخوش نباشند، اینها خوب است، اینها را باید جمعآوری کنند، اینها همه زاد و راحلهشان برای آخرت و برای سفر آخرت است، همه اینها را باید داشته باشند، اما به اینها دل نبندند و مطمئن نباشند. لااثق بالاعمال و ان زکت و لااراها منجیة لی و ان صلحت([181]) یعنی من هیچ دلخوشی به این اعمالم ندارم اگرچه اعمالم پاکیزه باشد، و اینها را منجی و نجاتدهنده خودم نمیدانم اگرچه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 211 *»
اعمالم صالحه باشد؛ مگر به ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و اقتداء به آن حضرت و قبولکردن فضائل آن بزرگوار و پذیرفتن از حاملان فضائل و تسلیمشدن در برابر راویان فضائل. یعنی اقرار به مقامات و شئونات ایشان و تسلیم امر مشایخ و بزرگان دین و شیعیان کامل بودن که حاملان انوار و علوم این بزرگوارانند، فضائل ایشان را بیان میکنند یا اظهار مینمایند. پس فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون این دلخوشیشان به فضل خدا یعنی رسولالله و رحمت خدا یعنی امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیهما و آلهما برای ایشان بهتر است از آنچه که جمع میکنند. ظاهرش اموالی است که جمع میکنند، و در باطن طاعات و اعمال صالحه است. باید اهل ایمان به آنها دلخوش نباشند. این امر ــ یعنی دلبستن و دلخوش بودن به رسولالله و امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین؟عهم؟ ــ بهتر است از آنچه که جمعآوری میکنند. چون این بزرگواران انشاءالله شفیعان ما و وسایل نجات ما هستند.
پس چون ابراهیم به درگاه خداوند فقر و فاقه را به تمام وجود خود و به ظاهر و باطن خود برد، خدا هم او را عزت و کرامت بخشید، او را حرمت کرد و به او مقام خلّت داد، یعنی او را شبیه رسولالله؟ص؟ کرد. همچنانکه پیغمبر ما حبیبالله است، آن بزرگوار را هم خلیلالله کرد. خلیل دو معنا دارد هم به معنای دوست است و هم به معنای فقیر است، خلّت به هر دو معنى است. چون از طرف ابراهیم، اظهار فقر و فاقه به درگاه حقتعالی شد و در خود هیچ غنا و استغنائی مشاهده نکرد، در هیچ مرتبهای از مراتب خود، خود را بینیاز از فضل و کرم خدا ندید، و به همه وجود خود، به تمام ذرات وجودی خود، به درگاه حقتعالی فقر و فاقه و انکسار و ذلّت اظهار کرد، خداوند هم ظاهر و باطن وجود او را از محبت خودش پر نمود. محبت خدا همان محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، ابراهیم خیلی عاشق بود، عیبی ندارد در اینطور موارد کلمه عاشق عیبی ندارد. ابراهیم نسبت به رسولالله نسبت به امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین؟عهم؟ خیلی عاشق بود. این حدیث شریف را بارها در ایام مصائب و در هنگام
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 212 *»
ذکر مصائب شنیدهاید که وقتی اسماعیل ذبح نشد و جبرئیل از بهشت گوسفند آورد و ابراهیم گوسفند را ذبح کرد یک قدری ناراحت و اندوهگین شد که کاش گوسفند نیامده بود و من فرزندم را با اینهمه محبتی که به او دارم در راه خدا ذبح میکردم و دلم میسوخت و اجر میبردم؛ اجر بلاء و صبر در بلاء. خود صبر در بلاء خیلی اجر دارد. یکی از درهای بهشت، درِ صبر در بلاء است که فقط کسانی از آن در وارد میشوند و به نعمتهای مخصوص آن باب مشرّف میشوند که در ابتلاءات صبر کرده باشند.([182]) اهل آن در، نعمتهایی میبینند که خیلی به نظرشان عجیب میآید، به طوری که همانجا آرزو میکنند که ایکاش در دنیا به بلاهایی مبتلا میشدیم مثل اینکه بدنهای ما را در راه خدا با مقراض ریز ریز میکردند و ما صبر میکردیم تا از اینگونه نعمتها بیشتر به ما داده میشد و ما در این مقامها بیشتر سیر میکردیم.([183]) ابراهیم هم همین را خواست، گفت ایکاش گوسفند نمیآمد و من فرزندم را ذبح میکردم و دلم در مصیبت او داغدار میشد و صبر میکردم تا اجر ببرم. آنوقت خطاب رسید که ای ابراهیم، تو خودت را بیشتر دوست داری یا محمد مصطفی؟ص؟ را؟ عرضه داشت معلوم است جان من فدای نام مبارک رسولالله؟ص؟. خداوند فرمود ای ابراهیم، فرزند خودت را بیشتر دوست داری یا حسین صلواتاللهعلیه فرزند همین محمد مصطفی؟ص؟ را؟ عرضه داشت اسماعیلها فدای نام مبارک حسین؟ع؟. در نزد خدا هم معلوم بود که ابراهیم راست میگوید. فرمود حال تو به دست خودت اسماعیل را در راه ما ذبح کنی بیشتر دلت میسوزد، یا دشمنان دین، حسینِ همین محمد مصطفی را شهید کنند و به عداوت و بغض و عناد آن حضرت را بکشند؟ کدام بر تو سنگینتر و مصیبتش گرانتر است؟ عرضه داشت معلوم است. آنوقت جریان عاشورا برایش گفته شد، و ابراهیم گریه کرد. گریه ابراهیم در این مصیبت آنچنان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 213 *»
شدید بود که بعد از گریه خطاب شد ای ابراهیم ما به تو اجری دادیم که بالاتر و برتر از اجر کشتهشدن اسماعیلت در راه ما و صبرکردن تو در راه ما بر این بلاء و ابتلاء بود.([184])
ابراهیم خیلی به این بزرگواران مشتاق بود و عاشق این بزرگواران بود. از این جهت خداوند او را به صفت خلّت متصف فرمود، و صفت خلت شباهت به رسولالله است، این بزرگوار حبیب خدا است لا حبیب الّا هو و اهله([185]) یعنی در درگاه خدا برای خدا جز رسولالله و اهلبیت آن بزرگوار که احبّاءالله هستند حبیبی نیست. حالْ این شباهت اقتضاء کرد که این بزرگوار بعد از خلّت به مقام امامت هم برگزیده شد. مقام امامت خیلی مقام باشرافت و باعظمت و باکرامتی است، و ابراهیم هم در بین آن مقامات خیلی از این مقام و منزلت خوشش آمد. عرض کردم هیچ تقاضا نکرد که خدایا به بچههای من و به ذریّه من هم این مقامات را بده، اما تا به اینجا رسید و امامت به او داده شد گفت خدایا و من ذریتی، به بچههای من و ذریه من هم کرامت کن. خطاب رسید لاینال عهدی الظالمین ظالمین به این مقام نمیرسند، این مقام مخصوص اهل عصمت است، اهل عصمت باید پیشوا باشند، که خطاء و هوىٰ و هوس و ظلم و طغیان و سرکشی برایشان نباشد، باید اهل اطاعت و بندگی و خلوص و عدالت محض باشند، یعنی یک مو تخلف از خواست الهی نداشته باشند، اهل این مقام اینها هستند.
پس ابراهیم بعد از این مقامات مأمور به اعلام حج شد که حج را اعلام کند، چرا؟ زیرا خواهنخواه یک کسی باید حج را اعلام کند، وگرنه بندگان از کجا بدانند که وظیفهشان چیست. آنچنان اطاعت و بندگی و تقوا و نورانیتی ندارند تا اینکه خودشان از اراده حقتعالی باخبر شوند؛ باید یک شخص مطیع و نورانی، این امر را ابلاغ کند. برای این کار، ابراهیم؟ع؟ انتخاب شد. و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 214 *»
و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق. دقت بفرمایید که یک مسأله حج باید به اعلام ابراهیم باشد تا بندگان خبردار بشوند و اهل محبت و معرفت سر از پا نشناخته از شهر و مکان و مسکن و وطن خود حرکت کنند و دعوت ابراهیم را اجابت نمایند. حال در این ملک به این بزرگی و در میان اینهمه خلق، آیا نباید امامی مطلق باشد که اطاعت از حقتعالی و عبودیت کامل و جامع را اعلام کند، که تمام خلق بتوانند به او اقتداء کنند، و به سوی حقتعالی حرکت کنند و دعوت او را اجابت نمایند؟ آیا نباید چنین امام مطلقی باشد؟ از خدا میخواهیم که انشاءالله از اجابتکنندگان دعوت این بزرگواران و از عبادتکنندگان حقتعالی به عبادت این بزرگواران باشیم. امیدواریم خداوند ما را در دنیا و آخرت از تابعان و مشایعان امر ایشان و اشعه انوار ایشان قرار دهد.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 215 *»
مجلس 15
23شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 216 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
خداوند در قرآن خبر میدهد که ابراهیم را مأمور کرد که در میان مردم، حج خانه حقتعالی را اعلام بفرماید، و به او وعده فرمود که دعوت تو را اجابت میکنند و پیادگان و کسانی که بر مرکبهای ضعیف و نحیفی سوارند از راههای دور و درّههای عمیق به سوی این خانه میشتابند. پس اولاً باید دعوت از طرف حقتعالی به وسیله ابراهیم انجام شود تا مردمان از یکچنین وظیفه و تکلیفی باخبر شوند، و بعد هم باید نداء ابراهیم را بشنوند و ابراهیم را بشناسند تا دعوت او را اجابت نمایند. اگرچه این مطلب در مورد حج و بیان ارزش و موقعیت حج است، ولی این مطلب یک مسأله کلّی است که باید خداوند تکالیف را اعلام بفرماید، و باید میان حقتعالی و خلق واسطهای برای ابلاغ رضای حقتعالی و رسانیدن خواسته خدا به خلق باشد، و باید خلق او را بشناسند و صدای او را بشنوند و مراد او را تشخیص دهند. پس این مطلب، خودش مطلب مسلّمی است که خداوند صدای ابراهیم را به گوش همه رسانید و همه دانستند که ابراهیم پیغمبر خدا و واسطهِ میان خدا و خلق در ابلاغ این تکلیف است. او را شناختند و از او شنیدند و دعوت او را اجابت کردند. خدا هم خبر داد و فرمود
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 217 *»
یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق در همه شرایط و در همه حالاتِ استطاعت و توانایی، دعوت تو را اجابت میکنند و به سوی این خانه میشتابند.
این امر، بیان و رمزی برای موقعیت ابراهیم اول و ابراهیم کلّ شد که در سراسر ملک امکانی ایستاد و همه کائنات را برای حج اولین خانه از خانههای حقیقی خدا نداء کرد، و همه او را شناختند و نداء او را شنیدند و به حسب استطاعت این دعوت را اجابت کردند و به سوی آن خانه شتافتند. ابراهیم اول و ابراهیم کل، وجود مبارک محمد مصطفی؟ص؟ بود که از طرف خدا این مأموریت را پیدا کرد، و ابراهیم یک ظهور و یک جلوه از آن بزرگوار بود، و جریان حج و دعوت به این حج ظاهری هم یک جلوه و نمونه و آیتی بود که در این عالم واقع شد. و این آیه شریفه به حسب باطن و تأویل به مقامات و شئونات آن خانه اول و اول خانه از خانههای حقیقی حقتعالی، وجود مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه اشاره دارد، که رسولالله در همه عوالم مأمور شدند که ابلاغ بفرمایند و اعلام کنند که خدا را خانهای است که برای زیارت و طواف و شهود منفعتها و بهدست آوردن همه خیرات و برکات و فیوضات مهیّا و آماده است، و آن خانه اول خانهای است که خداوند آن را بنا نهاده است. ان اوّل بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین فیه آیات بیّنات مقام ابرٰهیم([186]) اول خانهای که خداوند برای منفعت مردم قرار داده است آن خانهای است که در سرزمین بکه و سرزمین خضوع و خشوع در نزد حقتعالی قرار دارد؛ آن اول خانهای که وضع حملش در خانه خدا شد وجود مبارک امیرالمؤمنین؟ع؟ بود، این خانه برای منفعت همه خلق قرار داده شده است، در این خانه آیات بینات و نشانههای آشکار حقتعالی است، و مقام ابراهیم است، یعنی مقام ظهور و بروز محمد؟ص؟ است. پس مقام امامت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین ما سلام الله علیهم همان خانهای است که خداوند برای منفعت جمیع کائنات قرار داده است. همه فیوضات و برکات و عنایات حقتعالی از این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 218 *»
مقام به خلق میرسد، و خلق وظیفه دارند که در نزد این خانه و با خضوع و خشوع در نزد این خانه، خدا را عبادت کنند، خدا را تعظیم نمایند، و به توحید او اقرار کنند، و به ربوبیت و شئونات ربوبیت او اعتراف نمایند. در هر صورت، وظیفه دارند که جمیع معاملات خود را با حقتعالی در نزد این خانه و در نزد آن کسی که در این خانه مقیم است و این خانه مقام او است اظهار کنند. فیه آیات بیّنات مقام ابرٰهیم. مقیم در این خانه یعنی آن کسی که این خانه را مقام خود و محل اقامه و قیام خود قرار داده، رسولالله هستند. از این جهت فرمود انا مدینة العلم و علیّ بابها من شهر علم هستم و علی درِ این شهر است فمن اراد المدینة فلیأتها من بابها([187]) هرکس قصد این شهر را دارد باید از در و دروازه آن وارد شود. بیان دیگری هم دارند، فرمودند انا مدینة الحکمة و علیّ بابها فمن اراد الحکمة فلیأتها من بابها.([188]) پس هرکس که از طریق امیرالمؤمنین و از اقرار به امامت و ولایت آن حضرت و ایتمام و اقتداء به آن بزرگوار خدمت رسولالله رسید، او خدمت پیغمبر رسیده؛ و هرکس خدمت پیغمبر برسد خدمت خدا رسیده است. فرمود من رآنی فقد رأی الحق([189]) و من زارنی فی حیاتی او بعد موتی فقد زار الله.([190]) کسی که مرا ببیند خدا را دیده، کسی که مرا در حیات و مماتم زیارت کند خدا را زیارت کرده است. پس رسیدن خدمت رسول خدا که همان خدمت خدا رسیدن است، و زیارت رسولالله که همان زیارت خدا نمودن است، برای کسی میسر و ممکن نیست مگر به اینکه نزد خانه خدا بیاید، و خدا را یعنی ولی و حجت و رسول خدا را در این خانه و در نزد این خانه دیدار کند. و آن خانه مقام امامت این بزرگواران است. در مقام امامتشان خانههای فیض و رحمت و عنایت و برکت حقتعالی هستند. نزد این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 219 *»
خانهها باید آمد و به حضور این خانهها باید شتافت و قصد این خانهها را باید کرد؛ که حج خانه خدا، قصد ایشان و آهنگ ایشان نمودن است.
پس همچنانکه خداوند در این حج ظاهری نداء ابراهیم را به گوش همه رسانید و همه ابراهیم را شناختند به اینکه از طرف حقتعالی مؤذن است؛ به همینطور همه کائنات صدای ابراهیم اول؟ص؟ را شنیدند که مقام امامت محمد و آلمحمد؟عهم؟ را به همه کائنات ابلاغ فرمود. ابراهیم از طرف خدا مؤذن است؛ و اذّن فی الناس از طرف خدا مؤذن است، یعنی اعلامکننده است، خبردهنده است، دعوتکننده است. مؤذن را هم که مؤذن میگویند از همین جهت است که وقت نماز را اعلام میکند، که کسانی که طالب دیدار حقتعالی و ملاقات او هستند برای نماز آماده شوند و نماز را در وقت آن بجا بیاورند که خدا را دیدار نموده و به ملاقات خدا شتافته باشند. ایشان هم مؤذن شد، اما در خصوص مسأله حج اعلام کرد. و اذّن فی الناس بالحج. خداوند قدرتی به ابراهیم و نداء ابراهیم داد، که به حسب ظاهر خود ابراهیم هم تعجب کرد که چطور من با این ضعف صدا و کمی قوا در سنین پیری در اینجا بایستم و اعلام کنم که موقع حج است و خانه خدا آماده است، اینجا خانه توحید و خانه تفرید است، خدا به زیارت این خانه و انجام مناسک در نزد این خانه به فردانیت و یکتایی شناخته میشود و اقرار به یگانگی او میشود. اینجا محل توجه و اقبال و رویآوردن به حقتعالی است. تعجب کرد که من با این نقاهت و ضعف و پیری و کوتاهی صدا چطور اعلام کنم و چطور بشنوانم؟ خداوند به طور الهام به او فرمود که این امور بر عهده تو نیست، این امور بر عهده ما است، ما باید صدای تو را به گوش کسانی که باید برسد برسانیم، تو وظیفهات اعلام است. او هم اطاعت کرد، ایستاد و فرمود هلمّ الی الحج([191]) ای بشر، بشتاب به سوی حج. و اذّن فی الناس، البته به حسب باطن و واقع تمام موجودات را دعوت کرد نه اینکه تنها انسانها را دعوت کند، همه موجودات را به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 220 *»
خضوع و خشوع در نزد خانه حقتعالی دعوت کرد، پس همه صدای او را شنیدند و همه دانستند که این مؤذن از طرف حقتعالی است، صدایش هم به گوش همه آشنا آمد. یأتوک رجالاً و علی کل ضامر تمام آنها با تفاوتهایی که در استطاعت و توانایی اجابت داشتند، همه شنیدند و همه شناختند و اجابت هم کردند، خدا هم اجابت آنها را قبل از اعلام ابراهیم ابلاغ کرد و فرمود یأتوک تو فقط اعلام کن و خبر بده و دعوت بکن یأتوک رجالاً خواهند آمد. یعنی قدرت ما اینچنین است که صدای تو را به گوش همه میرسانیم و تو را هم به همه میشناسانیم که صدای تو را بشناسند و بدانند که تو از طرف ما دعوت میکنی و صدایت هماهنگ صدای ما است، ما از زبان تو داریم دعوت میکنیم و تو زبان ما شدهای. همه میفهمند که دعوت دعوت خدایی است، خدا دارد دعوت میکند. زبان تو یکچنین زبانی میشود صدای تو یکچنین آهنگی پیدا میکند که همه درک میکنند و میفهمند که این صدا صدای بشری نیست، آهنگ این صدا آهنگ صدای خدا است، نحوه دعوت دعوت خدایی است، این دعوت هیچ از سمت بشر نیست، این دعوت از طرف خدا است. حال ببینید که قدرت خدا چقدر است که همه آنانی که موجود بودند، و همه آنانی که در اصلاب آباء و ارحام امهات بودند همه به حسب لغت خود و به حسب وضع خود شنیدند و به مقدار استطاعت خود اجابت کردند و گفتند: لبیک اللهم لبیک. حال اگر یکبار این دعوت را لبیک گفتند و جواب دادند، یکبار موفق میشوند، دو بار گفتند دوبار موفق میشوند، به تعداد اجابتشان موفق میشوند.([192]) اینها همه نشان این است که به مقدار توانایی و استطاعتی که در خود میدیدند اجابت کردند و همه شناختند.
خود این دقتها در این آیات شریفه حج و ابلاغ و اعلام ابراهیم انشاءالله وسیلهای برای دقت در فهم مقامات و شئونات امامت محمد و آلمحمد صلوات الله
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 221 *»
علیهم اجمعین میشود، که امامت ایشان به جمیع کائنات ابلاغ شده است، و جمیع کائنات خبردار شدهاند از اینکه خدا برای آنها خانههایی قرار داده که تمام منافعشان در این خانهها است. لیشهدوا منافع لهم. به علاوه که ان اول بیت وضع للناس اولین خانه از خانههای الهی که برای سود و منفعت مردم نهاده شده، للذی ببکة همانی است که در سرزمین نبوت سراغش را باید بگیرید، در سرزمین شئونات رسالت باید سراغش را بگیرید، آنجاها پیدا میشود، آنجاها قرار داده شده و نهاده شده است. آن خانه، مبارک و با برکت است، و برای همه هدایت است، آیات بینات حقتعالی و مقام ابراهیم هم آنجا است. هرکس میخواهد دست در دست محمد مصطفی؟ص؟ بگذارد و به رسالت آن بزرگوار اقرار کند، باید در نزد آن خانه حاضر شود و در آن خانه مقام پیغمبر را ببیند. مقام ابراهیم آنجا است.
انشاءالله دقت دارید که به همین مقیاسی که در مورد اعلام حج از طرف ابراهیم عرض کردم، به همین مقیاس همه صدای ابراهیم اول را شناختند، تمام کائنات صدای محمد؟ص؟ را شناختند که از طرف خدا ابلاغ و اعلام میکند، همه فهمیدند که نداء نداء رسولالله است که به عنوان وساطت و رسالت از طرف خدا نداء میکند و ابلاغ مینماید، آهنگ صدایش و فرمایشاتش همه از طرف خدا است. در غدیر خم هم که حضرت موظّف و مأمور شدند که مقام ولایت و امارت امیرالمؤمنین را ابلاغ بفرمایند، همینطور شد. این امر در این عالم ما یک نمونهای از واقعیت امر است، که پیغمبر ما در همه عوالم، در آن مقام کلیت خود، ولایت و امارت امیرالمؤمنین را به جمیع خلق ابلاغ فرمودند؛ در جایی که تمام کائنات به حسب مراتب خودشان این ابلاغ رسولالله و تبلیغ امر ولایت را دیدند و مشاهده کردند. یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک، فی علی در قرائت ائمه ما؟عهم؟ این طور رسیده،([193]) اسم این آیه را آیه تبلیغ و آیه ابلاغ ولایت گذاردند. یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک فی علی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 222 *»
صلوات الله علیه و ان لمتفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس در آنجا آنانی که اهل ایمان و اهل اقرار و اعتراف بودند دیدند و شناختند و دانستند که این نداء و دعوت از طرف خدا است. طوری حضرت ابلاغ فرمودند که برای همه یقین شد، حتی برای آن منافقهای درجه یک، ــ خدا لعنتشان کند ــ که آنی به رسالت پیغمبر ما ایمان نیاورده بودند، آنی به خدایی که پیغمبر ؟ص؟ به آن خدا و یکتایی آن خدا دعوت میکردند ایمان نیاورده بودند؛ آنها هم یقین کردند که این حرفها از طرف خدا است. زیرا به حسب فطرت اولیه هر کسی میفهمد، حال پا بر روی اقتضاء فطرتش میگذارد و عمداً چشمش را میبندد که نبیند و گوشش را میگیرد که نشنود، خودش به جهنم میرود وگرنه حجت خدا بالغه است و لله الحجة البالغة([194]) حجت بالغه مال حقتعالی است ان الله بالغ امره([195]) خداوند امرش را طوری قرار داده که هیچ تقصیر و قصوری در آن نیست، به آن طوری که باید و شاید، کامل و تمام به همه میرسد. از این جهت برای همه یقین شد و همه دانستند که این دعوت از طرف خدا است، از طرف خود پیغمبر نیست، چون پیغمبر که خواسته و خواهشی غیر از خواست خدا و خواهش حقتعالی ندارند. همه دانستند و یقین کردند و همه علی را شناختند. بلکه علی را شناخته بودند، نه آنکه تا آنوقت نشناخته بودند، نه، بلکه کاملاً علی را شناخته بودند مثل اینکه پیغمبر را شناخته بودند. و نمیشود که خدا پیغمبرش را پیغمبر قرار بدهد و او را در میان مردم دعوتکننده به یکتایی خود قرار بدهد، صاحب شریعت آن هم شریعت کامله و جامعه و تامّه و خاتم همه شریعتها و ناسخ همه شریعتها قرار بدهد، و بعد مردم در امر او شک داشته باشند و او را نشناسند. نه، بلکه کاملاً خداوند آن حضرت را به همه شناسانیده بود، و همه شناخته بودند. امیرالمؤمنین را هم که خداوند میخواست به عنوان جانشین رسولالله معرفی کند و امام اول خلق قرار دهد،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 223 *»
او را هم به همه شناسانیده بود. نمیشود که نشناسند و نعوذبالله خداوند بخواهد بر آنها تحمیل کند، نه، وضع این بزرگواران طوری بود که همه میدانستند که اینها در میان خلق، استثنائی هستند، حالاتشان حرکاتشان گفتارشان کاملاً مشخص بود. شما ببینید در این عالم ما خیلی واضح است که هرگاه خدا بخواهد بشناساند به ما که حیوان حیوان است انسان انسان است نبات نبات است، با همین آثارشان به ما میشناساند و ما خیلی راحت میشناسیم، میشناسیم که این نباتات دارای روح نباتی هستند به دلیل آثار روح نباتی، هیچ تردیدی هم نداریم. همین اندازه که یکقدری تشخیص برای بشر فراهم میشود، از سنینی که تشخیص میدهد، میفهمد که درخت گیاه است حیوان حیوان است. طفل خیلی زود و راحت میشناسد که حیوان حیوان است، کبوتر میبیند گربه میبیند گوسفند میبیند، حیوانات را که میبیند میفهمد اینها حیوانند و با آنها انس نمیگیرد، انسی که با بشر میگیرد با آنها نمیگیرد. رفتار بچه با حیوان معلوم است که رفتاری است که با یک حیوان باید داشته باشد، رفتارش و انسش با انسانها فرق میکند. از روح این حیوانات و آثارشان آنها را میشناسد. انسانها را هم زود میشناسد. پس آثار هر روحی کاملاً آن روح را نشان میدهد و مشخص میکند. حال، روح نبوت آیا آثار خودش را نشان نمیدهد؟ روح امامت و ولایت آیا آثار خودش را نشان نمیدهد؟ مردم نمیفهمند که این باید دارای یک روح جداگانهای و عالیتری باشد؟ چرا پیغمبر ما را از کودکی همه احترام میکردند؟ آثاری از آن بزرگوار دیده میشد که همه میدانستند و میفهمیدند که این وجود مبارک به این امتیازات ممتاز است. و همینطور ائمه ما؟عهم؟ از روحشان شناخته میشدند. همه میفهمیدند که این روحی که به این بزرگواران تعلق گرفته یک روحی است که مافوق روح انسان است. آثار انسانی یک آثار مشخصی است، اما اینها یک آثار بالاتری را مشاهده میکردند، و این آثار و امتیازات نشان میداد که اینها به یک روح جداگانهای ممتازند. آنگاه همین امتیازات و همین آثار، اهل ایمان را آماده
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 224 *»
کرده بود که تا این بزرگوار بفرماید قولوا لا اله الا الله تفلحوا،([196]) فوراً لا اله الا الله بگویند و تسلیم شوند. پیغمبر اکرم؟ص؟ یا ائمه؟عهم؟ برای کسانی اعجاز انجام میدادند که با وجود دیدن این آثار باز هم شک داشتند، آنها دیگر خیلی غلیظ و خیلی خشن بودند که به معجزه نیاز داشتند، و از بس غلیظ بودند میخواستند از راه معجزه و به زور معجزه به پیغمبری رسولالله یا امامت و ولایت ائمه ما یقین پیدا کنند، وگرنه به حسب فطرت اولیه احتیاجی به معجزه نبود، خود آثار روح نبوت نشان میداد، اصلاً گفتار و حرکات و آثار آن بزرگوار، ایشان را میشناسانید که یک انسان معمولی نیست. مثل اینکه الآن شما میبینید که چطور آثار ارواح مشخص است، انسان به روح انسانی انسان است، آثارش هم مشخص است، کسی هم هیچ شک نمیکند که این انسان است. حیوان هم همینطور، کاملاً روشن است که حیوان است. نباتات هم همینطورند. خداوند اینطور قرار داده، امر خدا واضح واضح است، هیچ اشکالی و هیچ نقصانی در امر خدا نیست، این بشر است که خودش برای خودش و در سر راهش مشکلات فراهم میکند، و برای خودش و دیگران زحمت درست میکند. از این جهت همانهایی که به وسیله معجزه و ــ به اصطلاح ما ــ به زور معجزه به رسولالله؟ص؟ ایمان آورده بودند، تا رسولالله؟ص؟ چشم مبارکشان را روی هم گذاردند و از این دنیا رفتند همه برگشتند. ارتد الناس بعد رسولالله؟ص؟، همه برگشتند الّا ثلثة او اربعة([197]) مگر همان سه یا چهار نفر، چون آنها دیگر با معجزه توی راه نیامده بودند، آنها پیغمبر را دیده بودند و ایشان را به پیغمبری شناخته بودند. فرمودند اعرفوا الله بالله و الرسول بالرسالة و اولیالامر بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر،([198]) خدا را به الوهیت بشناسید، خدا به خدایی شناخته میشود، به غیر خدایی که شناخته نمیشود.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 225 *»
پیغمبر به رسالت شناخته میشود، و اولیالامر ــ که ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین باشند ــ به امر به معروف و نهی از منکر شناخته میشوند؛ یعنی اصولاً این آثار از روح مبارکشان صادر میشود المعروف ما امرتم به و المنکر ما نهیتم عنه.([199]) پس خداوند اینطور قرار داد که مردم این بزرگواران را در همه موارد بشناسند.
حال، بحث ما در امامت مطلقه و کلیه است؛ که پیغمبر اکرم؟ص؟ در مقام کلیت و جامعیت خود در سراسر ملک امکانی برای جمیع کائنات، مقام امامت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین را اعلام فرمود. و اذن فی الناس بالحج ای ابراهیم اول، ای ابراهیم کل، که این ابراهیم یک جلوهای از توست، تو وظیفه داری که در جمیع عوالم امکانی ما اعلام کنی و به همه برسانی که حج خانه ما را بهجا بیاورند. یعنی مقام امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه طاهرین را اعلام کنی که تمام فیضها و خیرها از این مقام است که به شما میرسد، باید آهنگ این خانه کنید و در نزد این خانه حاضر شوید. و رسول خدا؟ص؟ در جمیع عوالم امکانی و برای همه کائنات به لغت خودشان و در عالم خودشان اعلام فرمود و ابلاغ کرد. و همه نداء حضرت و صدای حضرت را شنیدند و آن حضرت را شناختند که از طرف خدا دعوت میکند، و آنانی که اجابت کردند به حسب استطاعت و تواناییشان اجابت کردند و آهنگ این خانه نمودند؛ یعنی به مقام امامت ایشان اقتداء کردند و تابع ایشان شدند. آنگاه در تمام ملک امکانی هرکس به هر مقدار که توانایی و استطاعت داشت و اجابت کرد و در مقام آهنگ این خانه برآمد و قصد این خانه را نمود اسمش شیعه شد. شیعه در سراسر ملک امکانی آن کسانی شدند که این دعوت را اجابت کردند و به طرف این خانه شتافتند و قصد این خانه نمودند، همه آنها شیعه شدند. در هر مقامی و در هر مرتبهای و طبقهای از طبقات که بودند. حتی میفرماید حیوانها هم به حسب عالم خودشان اجابت کردند و ایشان را شناختند، نباتات هم شناختند و دعوت پیغمبر را
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 226 *»
اجابت کردند، جمادات هم شناختند و شنیدند و اجابت کردند. حال، این چه ندائی و چه دعوتی بود؟! قیاسش همین دعوت ابراهیم است که میفرماید همه شنیدند. میفرماید اگر ابراهیم میگفت «هلمّوا الی الحج» همان اهل زمان خودش صدایش را میشنیدند. ولی گفت هلمّ الی الحج که تکتک افراد انسانی، چه آنهایی که موجود بودند و چه آنهایی که در عرصه عدم بودند همه شنیدند. و یک کلیتی این دعوت پیدا کرد که حتی زمان قبل از ابراهیم را هم فرا گرفت. چه کلیتی به این دعوت داده شد؟! آدم هم که خانه خدا را حج کرد به دعوت ابراهیم بود. یکچنین کلیتی خداوند به کار ابراهیم بخشید.
و کلیت نداء ابراهیم و دعوت ابراهیم، به کلیت امر سیدالشهداء صلوات الله علیه شباهت داشت. گفتهایم که شهادت حضرت سیدالشهداء با اینکه در یک زمان معینی از محدوده تاریخ واقع شده اما کلیتی دارد که از اول آفرینش تا دامنه قیامت را شامل است. آن هل من ناصر ینصرنی که حضرت در شصتويک هجری فرمود و امر شهادتش و آمادگیش را برای شهادت اعلام کرد، آن امر حتی در زمانهای قبل از عاشورا و قبل از کربلاء هم تأثیر نمود و تا اول خلقت را فرا گرفت. حال این دعوت ابراهیم یک شباهتی به کلیت امر سیدالشهداء پیدا کرده، دعوت ابراهیم یک کلیت اینطوری پیدا کرده، که هر کس خانه خدا را حج کرده یا حج میکند به دعوت ابراهیم است، آدم هم که حج کرد به دعوت ابراهیم بود. برای یکچنین امری این کلیت هیچ مانعی ندارد، کار خدا است، خدا میخواهد که امامت ابراهیم در مسأله حج اینقدر جامع و کلی باشد که در قبل و بعد اثر بگذارد و اثر گذاشت.
حال دعوت پیغمبر ما؟ص؟ هم همه عوالم و همه مراتب و طبقات مُلک را
فرا گرفت. هرکس دعوت پیغمبر را اجابت کرد و به طرف این خانه آمد و به امامت این بزرگواران اقرار کرد و به ایشان اقتداء نمود شیعه شد. پس شیعه در تمام طبقات و مراتب وجود دارد، حتی حیوانات به این بزرگواران و به شأن و مقامشان اعتراف کردند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 227 *»
آن تعبیری که عرض کردهام که همه خلق باید عبادت داشته باشند و در عبادتشان باید از مطاعی اطاعت کنند و از متبوعی تبعیت نمایند و دنبالهرو امامی باشند تا عبادتشان به درگاه حقتعالی قبول بشود. و خدا در همه عوالم امکانی امامی جز محمد و آلمحمد؟عهم؟ قرار نداده است. و امامت انبیاء و امامت اوصیاء، همه فرع امامت این بزرگواران بوده، و همه در تبعیت ایشان بودهاند. اگر مثل این جماعتهای ما در نظر بگیرید، آنها در واقع اهل فضل بودند. در جماعتهای ما دستور است که باید در صف اول اهل علم و اهل فضل قرار بگیرند که اگر برای امام حادثهای رخ داد یا سهوی پیش آمد، اهل فضل او را مطلع و آگاه کنند. و یا اینکه اگر حادثهای برای امام پیش آمد که نتوانست نماز را تمام کند و کنار رفت، یکی از آنها به جای امام بایستند و جماعت را ادامه بدهند.([200]) بالاخره این مأمومها یکچنین موقعیتی دارند. حال، امامت انبیاء و اوصیاء و کاملان و بزرگان، در حکم همان امامت تبعی است که در پشت سر امامند و اهل فضلند. شیعه یکچنین اشخاصی هستند که تبعیت از ایشان میکنند، ولی مراتبشان مختلف شده است. البته همه خلق باید تابع ایشان باشند، و خدا عبادتی را از بندهای از بندگانش در سراسر ملک امکانی نمیپذیرد مگر به امامت و اقتداء و ایتمام به امیرالمؤمنین و سایر ائمه طاهرین تا مهدی آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 228 *»
مجلس 16
23شوالالمکرم 1416 هـ ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 229 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
خدا را شاکریم که انعام و احسان فرمود، و امسال هم ماه مبارک رمضان بر ما وارد شد و موفق شدیم. امیدواریم خداوند همه ما را و همه برادران و خواهران ایمانی ما را از احترامکنندگان به ماه مبارک رمضان قرار دهد، و اعمال ناقابل ما را به فضل و کرمش قبول فرماید، و از گناهان ما و همه ایشان درگذشته باشد. به شکرانه موفقیت درک ماه مبارک رمضان و وارد شدن در ماههای شریف حج، ــ ماه شوال و ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ــ متذکر این آیه شریفه هستیم که خداوند خطاب میفرماید به ابراهیم، و جریان اعلامکردن او مردم را به حج خانه خدا گزارش میدهد. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق متذکر این آیه شریفه هستیم، و با توجه به حج ظاهری خانه خدا، انشاءالله متذکر حجهای معنوی و باطنی میباشیم. با گذشتن ماه مبارک رمضان گویا از عالمهای ذر خارج شده و وارد دوره دنیایی شدهایم. این مسأله را هم در اینجا و هم در مشهد عرض کردهام که ماه مبارک رمضان که میآید گویا دوره آخرت بر ما وارد میشود، و با گذشتن ماه مبارک رمضان گویا دورههای ذر بر ما میگذرد و ما وارد دوره دنیوی میشویم و دوره دنیوی ما شروع
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 230 *»
میشود. مثل این است که در عالمهای ذر بودیم، و بعد برای کسب و عمل و زاد و توشهبرداشتن برای دوره آخرت وارد این دوره دنیایی شدهایم. کار ما در این دوره دنیایی تحصیل زاد و توشه و مهیا شدن برای سفر آخرت است. هر ماه رمضانی که بر ما میگذرد ما را به یاد این مطلب میاندازد که انشاءالله در عالمهای ذر زمینه و استعداد و قابلیت کسب کردهایم و بعد از آن وارد دوره دنیایی شدهایم. همچنانکه این ماه رمضان که میآید، موفقیتهایی که بندگان خدا دارند و عنایتهایی که خداوند شامل حالشان میفرماید طوری است که تا سال آینده گویا تمام زمینهها و استعدادها و قابلیتها را در ماه مبارک رمضان فراهم میکنند.
شنیدهاید که میفرمایند جمیع امور بندگان در لیالی و ایام قدر تعیین میشود. عمر، سلامتی و بیماری، عافیت و بلا، نوع این امور در ماه مبارک رمضان و در ایام و لیالی قدر معین و مقدّر میشود. همچنین ما همه زمینهها و استعدادها و قابلیتهای دوره سال را در ماه مبارک رمضان تحصیل میکنیم. دورههای ذر هم همینطور بوده، در آنجا هم زمینه و استعداد و قابلیت این زندگی و معیشت دنیایی فراهم شده و استعدادها و قابلیتها ــ به اصطلاح سرنوشت ــ در عالم ذر پیدا شده است.
البته میدانیم که عالمهای ذر که میگوییم اینطور نیست که یک عالمهایی قبل از این عالم دنیایی بوده، یا یک زمانی قبل از این عالم دنیایی بوده، زمان مطرح نیست. خدا درجات بزرگان ما+ را عالی و متعالی بفرماید. یکی از مسائلی که برای دیگران روشن نیست، و این بزرگواران بیان فرمودهاند و روشن فرمودهاند، مسأله عالم ذر است. حتی در زمانهای قبل بعضی از علماء خیلی نامی، عالم ذر را انکار میکردند و این معنا و مطلبی که مطرح هست قبول نداشتند. ولی این بزرگواران آن را بیان فرمودند و مشکلاتش را حل کردند، و فرمودند که معنای عالم ذر این نیست که یک زمانی در آنجا بودهایم و بعد به این عالم آمدهایم. نه، بلکه رتبه عالم ذر قبل از رتبه عالم دنیا و دوره دنیاست، از نظر رتبه بالاتر است، نه اینکه معنایش این باشد که آنجا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 231 *»
بودیم و بعد به اینجا آمدیم. بعدِ زمانی و قبلِ زمانی نیست. به حسب رتبه و مقام است. مثل اینکه روح ما چون بر بدن ما شرافت دارد و خلقت شریف قبل از خلقت کثیف و غلیظ است، خداوند اول امر لطیف و شریف را خلقت میکند بعد امر غلیظ و کثیف را؛ پس ابتداءً از نظر رتبه، روح بر بدن مقدم است و بدن بعد از روح است. ولی این قبل و بعد که میگویند، مقصودْ زمان و عالمهای زمان و اوقات زمانی نیست، بلکه همان رتبه است. وگرنه اینطور نبوده که روحی برای کسی خلق شده باشد، بعد مدتی انتظار بکشد تا یکوقتی بدنی برایش درست بشود و بعد آن روح به آن بدن تعلق بگیرد. اینطور نیست. تمام مرتبهها با هم پیدا میشود. بدن در عالم بدن درست میشود، روح در عالم روح درست میشود، عقل در عالم عقل درست میشود، بعد مجموعه اینها یک موجود را تشکیل میدهد. ما که الآن اینجا هستیم و در روی این زمین زندگی میکنیم، بدنی داریم و نفسی و عقلی به حسب خودمان داریم، خداوند اینها همه را یکباره و با هم میآفریند. هیچکدامش جلوتر و عقبتر از دیگری نیست، همه با هم آفریده میشود و موجودی را تشکیل میدهد. ولی چون شرافت روح بالاتر است میگویند روح به هزار سال یا دو هزار سال قبل از این بدن خلقت شد. این تعبیرات را میفرمایند، ولی مراد از این تعبیرات، زمان نیست. عالمهای ذر هم همینطور است.
پس ما هرچه زمینه و قابلیت و استعداد در عالمهای ذر فراهم کردیم، از همانها در این دنیا استفاده میکنیم و بهره میبریم و ترقی میکنیم. اینها سرمایههایی است که از آنجا آوردهایم. در واقع هر خیری و نعوذبالله هر شری که مرتکب میشویم، هر کمالی که در ایمان پیدا میکنیم، یا نعوذبالله هر کمالی که اهل انکار در کفر و انکار پیدا میکنند، اینها همه زمینهها و قابلیتهایی است که در عالمهای ذر تحصیل کردهاند و در این دوره دنیایی به وسیله عوامل استخراج میشود و نمودار میگردد. خودمان را باید در معرض عوامل خیر قرار بدهیم تا انشاءالله از ما کمالات ایمانی و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 232 *»
کمالات الهی سر بزند و استخراج بشود، کمالاتی که خدا راضی است و میپسندد. دوره دنیایی اینطور است که رتبهاش بعد از عالمهای ذر است.
ماه مبارک رمضان در واقع یکچنین نقشی دارد. هرچه انسان در ماه رمضان از خیرات و مبرّات و اسباب تقرب کسب کند و به دست بیاورد، در سایر ماههای سال نمودار میشود. و انشاءالله برای اهل ایمان خیلی وسیله چشمروشنی است که میفرمایند ماه مبارک رمضان ماه مغفرت است ماه رحمت است ماه برکت است ماه استجابت دعاها است. اینهمه فرمایشات و وعدهها برای چه کسانی است؟ میدانیم که این فرمایشات برای اهل ایمان و ولایت و اهل محبت به محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین است، برای غیر ایشان نیست. میفرماید ماه مبارک رمضان که تمام میشود و بر اهل ایمان میگذرد، مثل آن است که از مادر ولادت یافتهاند، از جمیع گناهان پاک و پاکیزه هستند. آنوقت به اینها خطاب میشود که استأنف العمل حالا دیگر نامه عمل شما پاک و سفید است مثل وقتی که از مادر ولادت یافتهاید که در آن هیچ معصیتی نوشته نشده، نامه شما پاک است. حال استأنف العمل، عمل را از سر بگیر یعنی دوباره شروع کن. مثل جریان حج است. کسی که موفق میشود و حج میرود، بعد از اعمال حج تمام گناهانش پاک میشود. میفرماید گناهان گذشته و گناهانی که تا قبل از حج انجام شده همه پاک میشود.
ما تقدّم و ما تأخّر. این تأخُّر به معنای آینده نیست. البته بعضیها هستند که وقتی اعمال حجشان تمام میشود، خداوند گناهان گذشته و گناهان آیندهشان را هم میآمرزد. یعنی معرفت و محبتشان، اقبال و توجهشان طوری است که اثر میگذارد و گناهان گذشته را پاک میکند، و اینقدر اثر دارد که گناهان آینده را هم پاک میکند. مثل توبه قبل از گناه میشود. مثل اینکه کسی قبل از اینکه گناهی را مرتکب بشود، الآن نادم و پشیمان است و بر خودش خشمگین است. اگر بعد از آن شیطان بر او غلبه کند و فریب بخورد و گناهی را مرتکب بشود، توبهاش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 233 *»
را قبلاً انجام داده. دیگر گناه بعد هم پای او نوشته نمیشود چون توبهاش را انجام داده. بعضی از اعمال اینطور است که اینها در گذشته که تأثیر دارد بماند، در آینده هم تأثیر دارد. انسان باید قدر اعمال و طاعات را بداند. اینطور نباشد که یک طاعتی مثلاً به چشم ما کوچک بیاید، اما در نزد خدا چهبسا همین طاعت باعث این شود که خدا آنچنان از بنده خشنود بشود که بفرماید من گناهان گذشتهات را که آمرزیدم بماند، به واسطه این عملت گناهان آیندهات را هم آمرزیدم. تو دیگر هرچه هم که گناه کنی، اصلاً اهل هلاکت نیستی. در آینده هم که گناه کنی، من به واسطه این عمل آن گناهانت را هم بخشیدم. این امر ممکن است، بعضی از اعمال این خصوصیت را دارد. دیگر در مورد حج که این فرمایش رسیده، و هیچ نباید نعوذبالله در دل کسی شک باشد. فرمودند بعضیها هستند که وقتی حج انجام میدهند و حجشان تمام میشود، به اینها گفته میشود که خدا گناهان گذشته و گناهان آینده شما را آمرزید.([201]) بعضیها حجشان اینطور است. حال، این چه حجی است، چقدر تأثیر دارد، چقدر همراه با معرفت و بصیرت است، چقدر این بنده به حجش دل میدهد و اقبال به حقتعالی دارد و امید به فضل پروردگار و دستگیری اولیاء خدا دارد، که در قبل و بعد تأثیر میگذارد! ولی درباره نوع حجکنندگان میفرمایند همینکه حج تمام شد، به اینها خطاب میشود که گناهان شما همه آمرزیده شد ما تقدّم و ما تأخّر. ما تقدّم یعنی گناهان قدیمیتان، و ما تأخّر یعنی گناهان تازهتان. چون سن و سالها فرق میکند. بعضی گناهان مال گذشته است، انسان در دوره جوانی اشتباهاتی داشته، آن گناهها زودتر آمرزیده میشود. این گناهانی که تأخّر دارد، اینهایی است که جدید است، یعنی همین تازگیها. هر کسی در سن و سال خودش میفهمد که فهمیدهتر و داناتر شده، تجربهاش بیشتر شده، دلش از دنیا بیشتر کنده شده، در عین حال مرتکب گناه هم میشود. این ما تأخّر مال این گناهها است. زیرا خیلی از بلاها و گرفتاریهای دنیایی باعث میشود که انسان تکان بخورد و به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 234 *»
خود بیاید، اگرچه جوان است. تا شخص این بلاء را ندیده و به این شدت و به این گرفتاری مبتلا نشده، اینقدر توجه به خدا نداشته؛ اما آیا میشود زندگانی بر انسان بگذرد و در این مدت زندگانی گرفتار نشود و توجه به خدا پیدا نکند؟ نمیشود. هرکسی در حد خودش این امور را دارد.
پس گناهان گذشته یک گناهانی است که میشود انسان بگوید شاید چون هنوز دلش تکان نخورده بود و با گرفتاری و ابتلاءات برخورد نکرده بود، مرتکب گناه شد. اما این گناهان اخیر یک گناهانی است که چهبسا بعد از مبتلا شدن به ابتلاءات و اضطرار و بیچارگی و اینکه خدا دستگیری کرده و رفع بیچارگی نموده، باز هم انسان خیرگی کند و مرتکب گناه بشود. این گناهها سختتر است و تبعات بیشتری دارد گرفتاریش شدیدتر است، آمرزشش هم آسان نیست یک مقداری زور و تلاش میخواهد. پس گناهان دو قسم میشود؛ فرض کنید کسی که به بلائی مبتلا نشده، به اصطلاح گوشمالی نشده، این یکقدری راحتتر مرتکب گناه میشود. اما آن کسی که یکبار گوشمالی شده بخواهد دفعه دوم خودش را مبتلا کند، این دیگر معلوم میشود که یکقدری خیرگی کرده. درست مثل فرزندی که تا وقتی پدر در مقام گوشمالیش برنیامده، یک تخلفاتی و شرارتهایی دارد، پدر هنوز گوشمالیش نداده ولی به او گفته این عمل بد است، مرتکب نشو. اما وقتی که او را گوشمالی داد، اگر دوباره مرتکب آن بدی و شرارت بشود، دیگر گذشت از این خلاف یکقدری سخت است. توجه میفرمایید؟
حال، ما در جوانی گناهانی مرتکب شدیم؛ اما بعد از اینکه اینهمه مبتلا و گرفتار شدیم، داغ دیدیم، پدر از دست دادیم مادر از دست دادیم عزیز از دست دادیم، مقروض شدیم، گرفتار فشارهای زندگی و گرفتار زن و فرزند شدیم، بالاخره گاهگاهی دست نیاز به درگاه حقتعالی دراز کردیم، و خدا هم لطف و محبتش را نشانمان داد؛ حالا دیگر چرا نافرمانی کنیم؟! امام حسین؟ع؟ در دعاء عرفه در سرزمین
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 235 *»
عرفات وقتی که اصحاب خدمتشان بودند و حضرت دعاء میخواندند و گریه میکردند، آنجا این عبارت را عرض میکنند: و اَوقِفْنی علی مراکز اضطراری به تعبیر ما و برای اینکه ما بفهمیم، عرض میکنند خدایا مرا بر بیچارگیهایم آگاه بفرما که بدانم بیچاره هستم چارهام در دست تو است تو چارهساز من هستی. این را به من بفهمان. چهوقت خدا به ما میفهماند که ما بیچاره هستیم؟ چاره ما دست او است؟ کارساز ما او است؟ وقتی که گرفتار میشویم. این گرفتاریها گوشمالیهایی است که خدا میخواهد به این وسیله ما را متوجه بیچارگیمان کند. حال، گناهانی که بعد از این حالات مرتکب بشویم، این گناهان آمرزشش آسان نیست. از این جهت درباره بعضی از اعمال مژده میدهند که این اعمال باعث آمرزش گناهان است ما تقدّم و ما تأخّر.
بیشتر مقصودم همین بود که این ما تأخّر را توضیح بدهم که گناهان متأخر یعنی همین گناهان اخیر، اینها را هم خدا میآمرزد. و این مژدهای است که خدا میدهد. از این جهت درباره حج اینطور فرمودند که کمترین چیزی که به حاجّ و حجکننده داده میشود، این است که گناهان متقدم و متأخرش آمرزیده میشود.([202]) وقتی گناهان گذشته و گناهان اخیرش همه آمرزیده بشود، نامه عملش پاک و سفید میشود، مثل کسی که از مادر ولادت یافته. آنوقت به او گفته میشود استأنف العمل، یعنی عمل را از سر بگیر.
ماه مبارک رمضان هم که بر اهل ایمان میگذرد و تمام میشود، از برکات آن ماه که ماه آمرزش و رحمت و عنایت و فضل حقتعالی است، به اهل ایمان خطاب میشود که دیگر تمام گناهانتان آمرزیده شد. روز عید فطر که میشود، روز اعطاء جایزه از طرف حقتعالی است. یعنی خداوند جایزه بندگانش را عطاء میفرماید. بندگانش زحمت کشیدهاند، روزه گرفتهاند، از ماه مبارک رمضان حرمتداری کردهاند، خدا به آنها جایزه میدهد. جایزهای که کرامت میکند چیست؟ آمرزش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 236 *»
جمیع گناهان است.([203]) تمام گناهانش را میآمرزند و به او برات آزادی از تبعات گناهان مرحمت میکنند. یعنی تو دیگر گرفتار گناهانت نیستی، حال استأنف العمل عمل را از سر بگیر.
پس انسان هرچه در ماه مبارک رمضان برای خودش تحصیل کرد و ذخیره کرد، تا سال آینده و ماه رمضان آینده از آن بهره برمیدارد. دورههای ذر هم همینطور بوده است. هرچه انسان در دورههای ذر کسب کرده، همانها را در این دوره دنیایی باید به فعل بیاورد، باید در اینجا فعّال بشود، و اثرش دیده بشود.
ماههای بعد از ماه مبارک رمضان که از شوال شروع میشود و به ماه رجب ختم میشود، این چند ماه، رمز دوره دنیایی است. اولین امری که خداوند در این دوره دنیایی بر ما منت گذارده این است که ما را متذکر میکند که بدانیم برای چه کاری به این دنیا آمدهایم. چون ما آن اوضاع عالمهای ذر را فراموش کردیم، خدا خواست آن اوضاع را به یاد ما بیاورد که در آنجا شما در حضور خانههای خدا بودید، دور خانههای خدا میگشتید، در عالمهای ذر با چشمتان انوار خدا را میدیدید که از خانههای خدا تلألؤ و لمعان دارد. آن انوار را میدیدید، همه خیرات را از آنجا گرفتید، اما از خاطرتان رفته است. حال، اولین تکلیف و مهمترین تکلیفی که دارید حج خانه خدا است. باید آهنگ خانه خدا کنید. آنانی که اهل استطاعتند باید آماده شوند که برای عبادت و بندگی و تعظیم به حق ربوبیت و اداء وظائف بندگی در نزد خانه حقتعالی حاضر شوند. از این جهت حج مقرر شد، و این ماههای شریف ماههای حج شد. دلهای همه اهل ایمان در هر کجا که هستند متوجه خانه حقتعالی است، و آرزوی آن زیارت و آن مناسک و آن اعمال و آن عبادتها را دارند.
اینها رمز است برای اینکه انشاءالله متذکر امر امامت و شئونات ولایتی محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین شویم، که این بزرگواران در مقام امامت،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 237 *»
خانههای خدا هستند که این خانه برای منفعت و هدایت خلق برپا شده است. انوار خدا از این خانهها به همه خلق میتابد. تمام بندگان باید نسبت به مقام امامت این بزرگواران معرفت تحصیل کنند، که امامت ایشان امامت کلیهای است که این امامت بر تمام خلق پرتو افکنده و همه را فرا گرفته است. تمام خلق در پرتو انوار امامت محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند. یعنی چه؟ یعنی تمام اهل عبادتها در تمام عالمها به مقام امامت ایشان اقتداء کردهاند، و ایشان مانند شاخصی هستند که در آئینهخانه امکان ایستادهاند و همه خلق و همه کائنات به ایشان اقتداء نمودهاند.
این مثل را بزرگان ما خیلی میزنند. خدا درجاتشان عالی است متعالی بفرماید، بر علو درجاتشان بیفزاید. امیدواریم همانطور که وسیله هدایت دلهای ما شدهاند، عهدهدار شفاعت ما هم انشاءالله باشند، و همه ما به برکت شفاعتشان از خیر دنیا و آخرت و رحمت الهی بهرهمند باشیم. خدا دستمان را از دامنشان کوتاه نفرماید. این مثلی که ایشان میزنند خیلی مثل عجیبی است. میفرمایند فرض کنید در یک آئينهخانهای که سقف و دیوار و زمینش همه آئینه باشد. شاید همه شماها یکچنین جایی را ندیده باشید. فکر میکنم در اصفهان همین عمارت عالیقاپو یکچنین وضعی را داشته باشد که همه قسمتهایش آئینه است. یکوقتی که ما در اوائل تحصيلمان به اصفهان رفتیم، یکی از آشناها گفت اینجا دیدنی است. چون علاوه بر آثار مهندسی گذشتهها، محل عبرت هم هست، که اینها برای خوشگذرانی و برای زندگانی دنیایی خودشان چه کارها کردند! و حال در کجا هستند. همان فرمایش حضرت امیر صلواتاللهعلیه که وقتی به قصرهای پادشاهان و به همین ایوان مدائن رسیدند و آنها را دیدند، فرمایشاتی فرمودند این الملوک و ابناء الملوک؟ اینها کجا هستند؟ پادشاهها کجا هستند؟ بچههایشان کجا هستند؟ و همینطور برای عبرت فرمایشاتی میفرمودند. حال، یک قسمت از این خانهها و اتاقهای عجیب و غریب این عمارت، یک قسمتش هم همین آئینهخانه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 238 *»
بود که تمام در و دیوار و سقف آن آئینهکاری شده بود.
آری، میفرمایند اگر کسی توی این آئينهخانه قرار بگیرد، هرجا نگاه کند عکس خودش را میبیند. اگر دستش را بلند کند، دست تمام عکسهای در این آئینهها بلند میشود. چشمش را روی هم بگذارد، چشم تمام عکسهای در این آئینهها روی هم گذارده میشود. این شخصی که توی این آئینهخانه ایستاده، این را شاخص میگویند. تمام این عکسها هم عکسهای همین شاخص است. هرچه در این عکسها پیدا میشود، اصلش از این شاخص است. حال، ائمه ما صاحبان مقام امامت کلیه هستند، معنایش چیست؟ معنایش این است که این بزرگواران در آئینهخانه امکان ایستادهاند، و همه خلق و همه کائنات اقتداء به ایشان کردهاند. هرکس هر خیری و هر طاعتی انجام میدهد، در واقع عکس ایشان است، فرع ایشان و شعاع ایشان است. آنوقت اگر کسی متذکر این مسأله باشد، وقتی میبیند که موفق به طاعت و بندگی است، آقای خودش و شاخص خودش را شکر میکند. آن عکس در آئینه وقتی میبیند دستش بالا رفت، باید بفهمد که این از خودش نیست. این دست رفت بالا، آمد پایین، مال شاخص است. باید شکرگزار وجود او باشد. بگوید اگر تو نبودی، دست من کجا بالا و پایین میرفت؟ این دست مال تو است، عکس تو است، بالا و پایینرفتنش هم مال تو است. وقتی که انسان موفق به طاعت میشود، امامش را شکر میکند، وجود امامش را تشکر میکند، میگوید خدا این وجود را قرار داد و به برکت او من نماز گزار شدم، به برکت او من روزهگیر شدم، به برکت او من خداشناس شدم، به برکت او من اهل محبت شدم، به برکت او من خیر و شر را فهمیدم، به برکت او تمام این طاعات فراهم میشود.
پس امام در آئینهخانه امکان به امامت ایستاده و تمام خلق در طاعتها و عبودیتها و بندگیها به او اقتداء کردهاند. مسأله حج ما را باید متذکر این مسأله امامت بکند، که ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام به فرمان خدا ایستاد. و اذّن فی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 239 *»
الناس بالحج ای ابراهیم در اینجا امامت کن، ــ و این امامت شعاع امامت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است ــ اینجا بایست امامت کن. و اذّن فی الناس بالحج اعلام کن، بگو ای مردم حج کنید، تا هرکس حج کند اقتداء به تو کرده باشد. حتی قبل از ابراهیم از وقتی که آدم حج کرده، اقتداء به ابراهیم کرده و دعوت ابراهیم را اجابت نموده. توجه میفرمایید چه نکتهای را عرض میکنم؟ تمام حجکنندهها از گذشته و آینده؛ حتی در این عالم ظاهر، پیغمبر ؟ص؟ و ائمه ما ؟عهم؟، امام زمان ما که هر سال حج میفرمایند، همهشان اجابتکننده دعوت ابراهیمند. ابراهیم در امر حج دارد امامت میکند و همه اقتداء به او میکنند. چون امام زمان ما هم اولی که میخواهند حجشان منعقد بشود چه میفرمایند؟ آنانی که حج رفتهاند میدانند. اگر حج بخواهد منعقد بشود، انعقاد حج به چیست؟ مثل اینکه نماز را که میخواهیم شروع میکنیم، اللهاکبر میگوییم، نماز به همین اللهاکبر انعقاد پیدا میکند. تا تکبیرةالاحرام و اللهاکبر گفتیم، وارد نماز شدهایم، و نباید کارهایی که بر نمازگزار جایز نیست انجام بدهیم، حق نداریم. چرا؟ چون نماز منعقد شده. از این جهت اگر هم خواسته باشید منصرف بشوید، کاری مثلاً پیش آمد، ناگهان یادتان آمد که باید کاری انجام بدهید و دنبال کاری بروید، و یا کسی مثلاً منتظرتان است و باید بروید؛ حتی اگر نافله بود، مبادا این نافله را بشکنید. حق شکستن ندارید. تا اللهاکبر گفتید، نماز منعقد شده، ــ واجب یا مستحب فرق نمیکندــ و حق شکستن ندارید. حال، اگر کسی کاری دارد چه کار کند؟ مثلاً فرض کنید نماز واجب را فرادیٰ شروع کرده، در این بین جماعتی منعقد میشود، میخواهد این نماز را به جماعت بخواند، در اینجا اجازه دارد که نیتش را به نافله تبدیل کند، و نافله را هم زود بخواند که به جماعت برسد. اما این را حق ندارد بشکند. میتواند سبک انجام بدهد، مثلاً فقط حمد بخواند، سوره نخواند. یا اینکه اگر اصلاً فرصت ندارد، خیلی عجله دارد، نمیرسد که حتی حمد هم بخواند، تسبیح بگوید، سه سبحانالله به نیت قرائت بگوید، در رکوع یک سبحانالله بگوید و بلند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 240 *»
بشود، در سجده هم یک سبحانالله بگوید، یک رکعتی هم سلام بدهد، و مثلاً یک وتر قضا شدهای را در نظر بگیرد. یا نه دو رکعت نماز نافله بخواند و فوراً نمازش را تمام کند. در هر صورت تا انسان به نیت نماز اللهاکبر گفت، نماز منعقد میشود، و دیگر حق خارجشدن بیجهت را ندارد. آخرِ نماز چیست؟ السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. الصلوة اوّلها التکبیر و آخرها التسلیم([204]) نماز اولش تکبیرةالاحرام است، آخرش هم سلامگفتن است. حج هم همینطور است. حج یا عمره، وقتی که میخواهد انجام بشود، چه دارد؟ آن هم به حسب خودش تکبیرةالاحرام دارد، که بعد از آن حرام میشود بر شخص حجکننده یا عمرهکننده آنچه که حرام است. آن چیست؟ تلبیه است. تلبیه یعنی همین گفتن لبّیک اللّهم لبّیک. لبیک اللّهم لبیک یعنی چه؟ یعنی بله بله آماده هستم. من دعوت ابراهیم را اجابت میکنم. همانی که او دعوت کرد و صدا زد هلمّ الی الحج بشتاب به سوی حج. ببینید خطاب هم اینطور است، «بشتاب». نمیگوید بشتابید. در صحبتهای من هم شما دقت دارید. من و امثال من وقتی صحبت میکنیم، یکوقت هست میگویم شما چنین کنید، شما بگویید، شما بروید، شما بیایید، معلوم است خطاب به شما است. اما یکوقت هست میگویم که برو، بیا، چنین کن، این دیگر معلوم است که خطاب به یک فرد نیست، بلکه خطاب به همه است. هرکس که صدای مرا میشنود، اگرچه نوار ضبط صحبت مرا گوش کند، او هم مقصود من هست. حال اگر این نوار صد سال دیگر بماند و کسی بشنود، در واقع به او هم من گفتهام. وقتی که اینطور صحبت میکنم که خطابم به فرد انسانی است، معلوم است که مخصوص حاضرین نیست. مثلاً نماز که شروع میکنی چنین بگو، این مخصوص شماها نیست. هرکس نماز میکند مثلاً باید اینطور تکبیرةالاحرام بگوید. اینطور صحبتکردن معلوم است. حال، ابراهیم هم نگفت «هلموا» بیایید و بشتابید ای انسانهایی که الآن بر روی زمین هستید. نه،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 241 *»
گفت هلم بشتاب ای انسان. حال، انسان چهکسی است؟ از زمان آدم علی نبینا و آله و علیه السلام انسان و نوع بشر بر روی این زمین هستند. این بزرگوار همه را صدا زده. حال ببینید که امامت ابراهیم چه کلیتی دارد که در قبل هم تأثیر گذاشته؟ این خودش یک مسألهای است که باید در جای خودش انشاءالله بحث شود. از این جهت امام ؟ع؟ میفرماید هرکس که حج کرده، همین دعوت ابراهیم را که فرمود هلمّ الی الحج، اجابت کرده است. قبل از ابراهیم چه؟ حتی در آنجا هم تأثیر گذاشته است، و هیچ عیبی هم ندارد. وقتی خدا بخواهد به یک امری کلّیت بدهد، اینطور کلّیت میدهد. آیندهها و کسانی که در زمان خودش بودند و گذشتهها، همه به دعوت ابراهیم آمدهاند.
حال، دقت بفرمایید که این امامت، امامت یک پیغمبر جزئی است. آنوقت ببینید پیغمبر و ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین که صاحب مقام امامت کلیه هستند، و این امامتشان یک امامت کلیهای است که همه عوالم را فرا گرفته و تمام خلق مطیع این بزرگوارانند؛ این بزرگواران اگر بخواهند خودشان را به اشخاص بشناسانند و اشخاص بشناسند که ایشان امامشان و مقتدایشان هستند، چقدر راحت میشناسند.
خدا منصور دوانیقی را لعنت کند. یکوقتی دستور داد صد نفر از اعاجم را آوردند؛ اعاجم یعنی غیر عرب. اینها عرب نبودند، و با عرب آشنایی نداشتند، نه قبایل عرب را میشناختند، و نه الفاظ عربی را میدانستند، و خیلی هم افراد لاابالی بودند. خلاصه، فکر میکرد که بالاخره به وسیله اینها مقصودش انجام میشود. یک شخصی هم که زبان آنها را میدانست احضار کرد و گفت به اینها بگو که منصور ــ که به اصطلاح خلیفه و مَلِک و پادشاه است ــ یک دشمنی دارد که این دشمن او را عاجز کرده، هر تدبیری که میخواهد برای نابودی این دشمن بکند، نمیتواند کارش را پیش ببرد. حال، آن دشمن را میآورند، شما هم برای اینکه دل این پادشاه را به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 242 *»
اصطلاح خنک کنید، همه با شمشیرهایتان حمله کنید و او را بکشید. اینها گفتند ما حاضریم. آماده شدند. منصور فکر میکرد اینها که عربشناس نیستند، قبایل عرب را نمیشناسند، چه میدانند این بزرگوار چهکسی است. دستور داد حضرت صادق؟ع؟ را آوردند. اینها همه طبق دستور ایستاده بودند، و دستهایشان روی قبضههای شمشیر، که به محضی که آن دشمن وارد شد و پادشاه فرمان داد، فوراً دستور را اجراء کنند. اما تا حضرت تشریففرما شدند، تمام این صدنفر روی قدمهای مبارک حضرت افتادند و قدمهای مبارکش را میبوسیدند و صورتهایشان را به خاک میمالیدند و به زبان خودشان عرضه میداشتند ای مولای ما جان ما فدای شما، آقای ما جان ما فدای شما. منصور تعجب میکرد که این چه وضعی است؟! آخر اینها که حضرت را نمیشناسند. چون منصور در بغداد بود و این بزرگوار؟ع؟ را از مدینه احضار کرده بود، اینها هم که اصلاً سابقهای در عرب ندارند، و اصلاً کسى را در عرب نمیشناسند تا چه برسد به اینکه بشناسند که ایشان از خاندان رسالتند. هرچه منتظر شد، دید نه، اینها در حضور حضرت صورتهایشان را بر خاک میمالند، اشک میریزند، گریه میکنند، قربانصدقه حضرت میشوند. میگویند جان ما فدای شما، پدر و مادر ما فدای شما، زن و فرزند ما فدای شما. منصور خیلی تعجب کرد. بعد از آنکه حضرت تشریف بردند، و به خیال خودش حضرت را مرخص کرد، به این شخصی که ترجمه میکرد گفت از اینها بپرس از کجا این شخص را شناختید؟ چرا او را نکشتید؟ دشمن من همین بود، من میخواستم که شما همین را بکشید. وقتی که سؤال کرد، در جواب گفتند ایشان هر روز به ما سر میزنند، مثل کسی که اطفالی داشته باشد و بخواهد اینها را پرورش بدهد، به اوضاعشان رسیدگی کند، احوالشان را بپرسد. ایشان آقا و مولای ما است، ما هر روز عهدمان را با ایشان تازه میکنیم.([205])
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 243 *»
حال ببینید مقام امامت و ولایت کلیه و مطلقه چه مقامی است! امامان ما هر روز با ما عهد دارند، هر روز به سراغ ما میآیند، هر روز به اوضاع ما رسیدگی میکنند، هر روز از ما خبرگیری میکنند، ما متوجه نیستیم. اگر خواسته باشند پرده از جلوی چشمانمان برمیدارند و به ما نشان میدهند که چطور از ما پرستاری و رعایت میکنند. اصلاً معنای رعیت چیست؟ درباره کلمه رعیت فکر کردهاید؟ خیلی در روایات داریم، مثل این فقره زیارت جامعه کبیره استرعاکم امر خلقه ای محمد و آلمحمد؟عهم؟، خدا از شما رعایت خلقش را خواسته، یعنی آنها را رعیت شما قرار داده، از شما خواسته که به حال رعیت رسیدگی کنید. معنای رعیت این است. آن چوپانی که گوسفند دارد، میبینید چطور همه اوضاع گوسفندها را زیر نظر دارد؟ این را میگویند رَعْی، یعنی چرانیدن و سرپرستی کردن. رعایت هم از همین ریشه است. رعایت و رعی و راعی. راعی یعنی چوپان. در زیارتها میخوانید، هر وقت خدمت حضرت رضا؟ع؟ مشرف میشوید به آقا عرض میکنید استرعاکم امر خلقه خدا از شما خواسته و به عهده شما گذارده که شما راعی باشید یعنی چوپان خلق خدا باشید، رعایت کنید، رسیدگی کنید.
اما خدا خواست، این بزرگوار معجزه فرمودند و پرده را از چشم اینها کنار زدند، دیدند آن کسیکه هر روز سرپرستی حال اینها را دارد، همین آقاست. از این جهت به دست و پای حضرت افتادند. ممکن است اینطور بوده باشد. کاری هم ندارد، یک لحظه اگر پرده را بردارند و پرده عقب برود، انسان صاحبش را میشناسد، آقا و مولایش را میشناسد. چطور در حال احتضار که یکمقداری پرده کنار میرود، انسان میبیند که آقایان و موالیش حاضرند، رسولالله طرف راستش ایستادهاند، امیرالمؤمنین طرف چپش ایستادهاند، ائمه طاهرین همه صف کشیدهاند ایستادهاند. میفرمایند ما موالی تو و آقایان تو هستیم. مؤمن آنها را میشناسد و خوشحال میشود. میگوید الحمدلله، آری آقا، من تمام عمرم را در عنایت شما گذراندم. حال، اول گرفتاری من است، اول
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 244 *»
بیچارگی و درماندگی من است، کمکم کنید. میفهمد که دارد میرود، میخواهد جان بدهد. ملکالموت هم ایستاده، ائمه سفارش او را به ملکالموت میفرمایند که این دوست ما است رعایتش کن. خودت و اعوانت همهتان رعایتش کنید. میخواهید جانش را بگیرید راحت بگیرید. آنوقت از چشمش غايب میشوند، دیگر ایشان را نمیبیند، از این جهت مشتاق لقائشان میشود. ملکالموت خیلی با فاصله میایستد، که مؤمن صدمه نبیند، آن وقت شروع میکند و به تدریج جلو میآید. اذن که به او میدهند، سفارش محتضر را که به او میکنند، آهستهآهسته جلو میآید که محتضر انس بگیرد و وحشت نکند. تا اینکه میفهمد که این ملکی است که موکل به گرفتن جانش است، میخواهد جانش را از تمام این رگها و پیها بیرون بکشد. خیلی سخت است! امیدواریم خدا بر همه ما ترحم کند، خیلی سخت است! سکرات مرگ است که رسیده است. و جاءت سکرة الموت بالحق،([206]) خیلی سخت است، امیدواریم خدا بر همه رحم کند، بر همه ترحم کند. این ملکالموت با مقداری فاصله ایستاده که نکند این مؤمن و دوست محمد و آلمحمد؟عهم؟ وحشتزده بشود. با فاصله ایستاده. این بزرگواران که سفارش محتضر را میفرمایند و غایب میشوند، آنوقت شروع میکند آهستهآهسته جلو میآید. وقتی که اینطور شد با او انس میگیرد. میگوید تو چهکسی هستی؟ میگوید من ملکالموت هستم. موکّلم که جانت را بگیرم. میگوید که آخر من زن دارم بچه دارم مال دارم، چطور میتوانم از اینها دست بردارم؟ میگوید آقایان و موالیت را ندیدی؟ میگوید چرا. میگوید نمیخواهی دوباره آنها را ببینی؟ میگوید چرا. میگوید شرطش این است که از همه اینها دست برداری و دل بکنی. میگوید من از خدا میخواهم، اینها که چیزی نیست، از همه دل میکنم. میگوید حال که از همه اینها دل کندی، جانت را میگیرم. آنوقت خیلی راحت جانش گرفته میشود، مثل اینکه مو را از میان خمیر بیرون
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 245 *»
بیاورند. به این راحتی جان دوستشان را میگیرد.([207]) اما اگر خدای نکرده بنا باشد که این دلباختگی نباشد، تشریففرمایی این بزرگواران و سفارششان نباشد، چه میگذرد؟! امیدواریم مردن ما اینطور سخت نباشد. خدا بر همه ما ترحم کند. خدا بر همه ما رحم کند.
این نکته را عرض میکردم که وقتی بخواهند پرده را کنار بزنند و خودشان را بشناسانند، انسان خیلی راحت ایشان را میشناسد. عجب! آقایش این است، مولایش این است، این است آن کسی که یک عمر رعایتش را کرده، به همه گرفتاریهایش رسیدگی کرده، به تمام کارها و امورش سر زده؛ از نزدیک میبیند. اگرچه ما او را نمیبینیم و مشاهده نمیکنیم، اما او که رسیدگی میکند. میشود رسیدگی نکند؟ این گوسفند نمیفهمد چوپانش کیست، ولی به حسب غریزه حیوانی یک شناختی دارد. چوپان که صدایش میزند، صدای چوپان را به حسب غریزه میشناسد. اگر دو تا چوپان باشند، دو تا گله داشته باشند، هر گلهای چوپان خود را میشناسند. آقای مرحوم میفرمایند یکوقتی من دیدم که دو تا گله مخلوط به هم بودند و دو تا چوپان هم همراه این گلهها بودند. با هم میآمدند، تا رسیدند به سر دو راهی که آن چوپان میخواست با گلهاش از آنطرف، و این چوپان هم میخواست از اینطرف برود. میفرمایند تا این چوپان از اینطرف رفت، و آن چوپان هم از آنطرف رفت، گله از هم جدا شدند. ولی بعضی از این گوسفندها ــ به اصطلاح ما ــ گوش به بازی بودند، اینها جدا نشدند، هنوز با هم مخلوط بودند. میفرمایند آن چوپان یک صدایی در آورد، این چوپان هم یک صدایی در آورد، همان مقدار گوسفندی هم که مانده بودند آنها هم از جدا شدند، و به گله خودشان ملحق شدند.([208]) آخر، حیوان به حسب غریزهاش میشناسد، حال آیا میشود که این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 246 *»
بشر مولا و آقای خودش را نشناسد؟ راعی و چوپان خودش را نشناسد؟ اگر کمی پرده کنار برود، میشناسد، خوب هم میشناسد. حال، این صد نفر آقایشان را شناختند. اگر هم تا آن موقع ظاهر امام صادق؟ع؟ را ندیده بودند، فطرتاً و به حسب نظام الهی که میدانستند یک راعی و چوپانی دارند، کسی را دارند که به همه امورشان رسیدگی میکند و بالای سرشان هست، پرده کنار رفت و آقایشان را شناختند. از اینجهت گفتند ایشان آقا و مولای ما است، همه امور ما در دست این است، هر روز به ما رسیدگی میکند، احوال تکتکمان را میپرسد، خواستههایمان را برآورده میفرماید. چطور ما به روی این بزرگوار شمشیر بکشیم؟! آنوقت به آنهایی که در آنجا حاضر بودند گفت این جریان را به کسی نگویید و بپوشانید. خدا لعنتشان کند، دائماً گفتند بپوشانید بپوشانید بپوشانید، و با اینهمه پوشانیدنِ فضائل این بزرگواران، الحمدلله اینهمه فضائلشان منتشر شده و همه باخبر شدهاند. اما با دیدن اینهمه کرامتها و معجزهها، باز هم این ملعونها نوعاً این معجزات را حمل بر سحر و جادوگری میکردند.
شنیدید که چند بار این معجزه واقع شد که منصور ملعون حضرت را احضار کرد و قصد کشتن حضرت را داشت؛ رسولالله برایش ظاهر میشدند، و با غضب میفرمودند اگر بر فرزندم جعفر صدمهای وارد کنی تو را هلاک میکنم.([209]) چند بار دید که اژدهایی آمده، لب بالایش را روی قصر، و لب زیرینش را زیر قصر گذاشته و به او خطاب میکند که اگر صدمهای به این بزرگوار بزنی تو را با قصرت و هرچه در آن است میبلعم. مبادا به ایشان صدمه بزنی!([210]) با اینهمه معجزات و کرامتها، این ملعون نوعاً اینها را حمل بر سحر و جادوگری میکرد، و آخر هم دست بر نداشت تا اینکه آن بزرگوار را مسموم کرد و شیعیان را به این مصیبت بزرگ دچار نمود. امیدواریم خداوند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 247 *»
همه ما را از تابعان امام صادق؟ع؟ و ائمه طاهرین قرار دهد، و با آن بزرگواران محشور فرماید. خداوند دشمنانشان را به اشدّ لعنتها لعنت کند.
الحمدلله موفق شدیم که شما عزیزان را زیارت کنیم. امیدواریم که این ملاقاتها وسیله آمرزش گناهان همه ما باشد، و انشاءالله توفیقی برای ذکر فضائل و مناقب محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین باشد.
اللّهم صلّ علیٰ محمد و آلمحمد
([1]) امالی شیخ صدوق ص 100ـــ امالی شیخ مفید ص 232
([6]) مواعظ ماه رمضان 1316، موعظه بیستوششم (… میفرمودند: یکساعت اینجا را با بهشت عوض نمیکنم.)
([7]) ثبتت المعرفة فی قلوبهم و نسوا الموقف. (بحارالانوار ج 3 ص 280(
([13]) … فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره. (الفطرة السلیمة، ج1 ــ الباب الاول فی معرفة الله سبحانه، حدیث کمیل)
([19]) بحارالانوار ج99 ص172 (دعای عالیة المضامین)
([20]) قال رسولالله؟ص؟ شعبان شهری و شهر رمضان شهر الله عزوجل فمن صام یوماً من شهری کنت شفیعه یوم القیامة و من صام یومین من شهری غفر له ما تقدم من ذنبه و من صام ثلثة ایام من شهری قیل له استأنف العمل و من صام شهر رمضان فحفظ فرجه و لسانه و کفّ اذاه عن الناس غفر الله له ذنوبه ما تقدم منها و ما تأخر و اعتقه من النار و احله دار القرار و قبل شفاعته فی عدد رمل عالج من مذنبی اهل التوحید. (بحارالانوار ج93 ص356)
([21]) قال رسولالله ؟ص؟ شهر رمضان شهر فرض الله علیکم صیامه فمن صامه ایماناً و احتساباً خرج من الذنوب کیوم ولدته امّه. (بحارالانوار ج93 ص375) ـــ قال رسولالله؟ص؟ من صام شهر رمضان ایماناً و احتساباً غفرت له ذنوبه ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. (بحارالانوار ج94 ص81)
([22]) قال رسولالله؟ص؟ الحج ثلاثة فافضلهم نصیباً رجل غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و وقاه الله عذاب النار و اما الذی یلیه فرجل غفر له ما تقدم من ذنبه و یستأنف العمل فیما بقی من عمره و اما الذی یلیه فرجل حفظ فی اهله و ماله. (بحارالانوار ج96 ص7)
([23]) … ثم بکی علیهالسلام و رفع یدیه و قال: اللّهم ان هذه الشرذمة المطیعین لامرک قلیلون اللّهم فاجعل محیاهم محیانا و مماتهم مماتنا… (بحارالانوار ج2، ص210)
([25]) صحیفه سجادیه، دعاء چهل و پنجم
([29]) مفاتیح الجنان، اعمال ماه مبارک رمضان
([35]) قال الصادق؟ع؟: … باب من النار یدخل منه المشرکون و الکفار ممن لمیؤمن بالله طرفة عین… (بحارالانوار ج 31 ص 518) ــــ قال حذیفة: … ما آمنوا بالله و لا برسوله طرفة عین… (همان ج28 ص95) ــــ عن الثمالی عن علی بن الحسین؟عهما؟ قال قلت له: اسألک عن فلان و فلان. قال: فعلیهما لعنة الله بلعناته کلها، ماتا والله کافرین مشرکین بالله العظیم. (همان ج30 ص145) ــ بیان مرحوم مجلسی: الاعرابیان لمیؤمنا بالله طرفة عین. (همان ج30 ص409)
([37]) بحارالانوار ج30 ص149 (2) همان ج67 ص125
([38]) داخل پرانتز اضافه شد، و آنچه در متن نوار است حذف گردید.
([39]) الکافی (ط ـــ الاسلامیة) ج5 ص168
([41]) مواعظ ماه مبارک رمضان 1280، موعظه هفدهم
([43]) شرح الخطبة الطتنجیة، جواهرالحکم، ج5 ص400
([46]) و ببرکاتک التی بارکت فیها علی ابرٰهیم خلیلک؟ع؟ فی امة محمد؟ص؟.
([48]) در روایت لفظ «صنم» و «اصنام» است و ما آن را به مجسمه ترجمه کردهایم، و شاید نقاشی بوده است.
([51]) همان ص289 ــــ داخل پرانتز اضافه شد، و آنچه در نوار بود حذف گردید.
([52]) علیکم بالوجوه الملاح و الحدق السود… (وسائلالشیعة ج20 ص60)
([53]) اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه… (امالی الطوسی ص312)
([54]) ان الحسین بن علی؟ع؟ کان اذا جلس فی المکان المظلم یهتدی الیه الناس ببیاض جبینه و نحره. (بحارالانوار ج44 ص188)
([55]) کان یوسف؟ع؟ احسن ولکننی املح. (بحارالانوار ج16 ص408)
([57]) داخل پرانتز اضافه شد، و آنچه در نوار بود حذف گردید. (نفسالمهموم، ص332)
([60]) ان الدنیا دار صدق لمن صدقها … و متجر اولیاء الله اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة. (نهجالبلاغه، ص493)
([68]) چون در اینگونه مواقع یکی از برادران صلوات میفرستاد و جمعیت هم همراه او صلوات میفرستادند. به همین مناسبت فرمودند:
([70]) بحارالانوار ج27 ص186 و ج68 ص49 و 87 (2) الکافی ج2 ص83
([72]) رفعک یدیک فی الصلوة زَینُها. (وسائلالشیعة ج6 ص297)
([83]) الی من یذهب العبد الّا الی مولاه و الی من یلتجئ المخلوق الّا الی خالقه. (دعاء ابوحمزه ثمالی)
([86]) من تعلم لله و عمل لله و علّم لله دُعِیَ فی ملکوت السموات عظیماً. (بحارالانوار ج2 ص29)
([87]) من مات و لمیحج حجةالاسلام و لمیمنعه من ذلک حاجة تجحف به او مرض لایطیق الحج من اجله او سلطان یمنعه فلیمت ان شاء یهودیاً و ان شاء نصرانیاً. (بحارالانوار ج96 ص20)
([89]) بحارالانوار ج96 ص197 و 198 (2) همان ج43 ص339
([92]) الکافی (ط ــ الاسلامیة) ج4 ص531
([94]) همان ج64 ص71 و ج71 ص233 و ج71 ص227
([99]) تفسیر نورالثقلین ج1 ص73
([107]) بحارالانوار ج24 ص30 (باب ان ولايتهم الصدق و انهم الصادقون و الصديقون و الشهداء و الصالحون) ــــ بحارالانوار ج23 ص283 (باب وجوب طاعتهم و انها المعنىّ بالملک العظيم و انهم اولوا الامر و انهم الناس المحسودون)
([113]) بحارالانوار ج14 ص349 و ج52 ص92
([117]) بحارالانوار ج48 ص103 و 104 و 108 و 248
([122]) بحارالانوار ج91 ص6 و 7
([132]) بعبادتنا عُبد الله عزوجل و لولانا ما عُبد الله. (الکافی ج1 ص193)
([137]) کفایة المسائل ج1 (تکبیرة الاحرام و امور متعلقه به آن)
(1) اما استماع التلاوة فیجب علی المأموم عند جهر الامام لا غیر ذلک، نعم یستحب فی غیر ذلک. (مجمعالفتاوی مرحوم آقای کرمانی ــ قسمت اول، باب سوم در احکام متعلق به صلوة)
([142]) لا خیر فی علمٍ لا تفهّم فیه و لا عبادةٍ لا تفقّه فیها و لا قراءةٍ لا تدبر فیها. (مستدرکالوسائل ج4 ص242)
([143]) کفایة المسائل ج1 (تکبیرة الاحرام و امور متعلقه به آن)
([145]) مشارق انوار الیقین ص268
([147]) بحارالانوار ج26 ص312 و ج18 ص346
([151]) بحارالانوار ج8 ص64 و ج27 ص111 و 115
([153]) مستدرکالوسائل ج6 ص492
([154]) … اما لو انک زرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین بن علی صلوات الله علیهما. (بحارالانوار ج99 ص268)
([155]) بحارالانوار ج65 ص65 (2) همان
([157]) بحارالانوار ج51 ص65 (باب ما ورد من اخبار الله و اخبار النبی؟ص؟ بالقائم؟ع؟ من طرق الخاصة و العامة)
([159]) 36موعظه، موعظه بیست و چهارم
([167]) بحارالانوار ج26 ص6 (حدیث نورانیت)
([174]) السلام علی نفس الله تعالی القائمة فیه بالسنن و عینه التی من عرفها یطمئن. (بحارالانوار ج97 ص331)
([177]) قال رسولالله؟ص؟: ان الله تعالی افرح بتوبة العبد منه لنفسه. (ارشادالقلوب ص46)
([179]) الزخرف: 55 (2) بحارالانوار ج4 ص65
([187]) عیون اخبارالرضا؟ع؟ ج1 ص233
([189]) شرح الزیارة ج2، شرح قوله؟ع؟: من والاکم فقد والی الله.
([197]) همان ج22 ص440 ــــ منهاجالبراعة ج12 ص57
([198]) اعرفوا الله بالله و الرسول بالرسالة و اولیالامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان. (الکافی ج1 ص85)
([202]) قال رسولالله؟ص؟ الحج ثلاثة فافضلهم نصیباً رجل غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و وقاه الله عذاب النار و اما الذی یلیه فرجل غفر له ما تقدم من ذنبه و یستأنف العمل فیما بقی من عمره و اما الذی یلیه فرجل حفظ فی اهله و ماله. (بحارالانوار ج96 ص7)
([203]) بحارالانوار ج93 ص360 و ص375 و ج94 ص81
([204]) افتتاح الصلوة الطهور و تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم. (بحارالانوار ج81 ص223)
([208]) حدیقة الاخوان، شماره683