کفایة المسائل جلد اول – قسمت دوم
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 355 *»
بسم اللّٰه الرّحمنݡ الرّحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمينݡ و الصلوة و السلام علىݡ اشرف المرسلينݡ
و خاتم النبيينݡ و آله اجمعينݡ و اللعنة علىݡ اعدائهم
و مخالفيهم الى يوم الدينݡ
کتاب الصيام
من کتاب کفايةالمسائل و فيه مطالب:
المطلب الاول
فى وجوب الصيام فى شهر رمضان و فيه فصول:
فصل
در امور متعلقه به ماه رمضان است و در آن چند مسأله است:
مسأله: واجب است روزه ماه رمضان. به کتاب خدا و احاديث ائمه هدى؟عهم؟ و اتفاق و اجماع جميع علماء و ضرورت اهل اسلام و ايمان.
مسأله: کسى که حلال داند نگرفتن روزه را در ماه رمضان بدون عذرى کافر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که واجب داند گرفتن روزه ماه رمضان را و بدون عذرى افطار کند فاسق است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ثابت مىشود ماه رمضان به ديدن ماه نو و به شهادت دادن دو مرد عادل و به شهادت جمعى که علم عادى حاصل شود که ماه نو را ديدهاند و به گذشتن سى روز از ماه شعبان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر از کسانى که ماه رمضان را هميشه سـى روز تمام مىدانند به جهت احاديثى که وارد شده.
مسأله: جايز نيست عملکردن به حساب منجّمين و اخبار ايشان در بودن ماه نوى اگرچه علم عادى حاصل شود که شبى را که اول ماه گفتهاند اول ماه خواهد بود حتى آنکه خود منجم اگر مسلمان است نمىتواند به حساب خود
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 356 *»
عمل کند اگرچه علمى عادى به محکمبودن حساب خود داشته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شهادت زنها و شهادت مخالفين در ديدن ماه نو اعتبارى ندارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه به شهادت عدلين يا به شياع يا به ساير علائم، علم عادى حاصل شود از براى اهل بلدى که اهل بلدى ديگر ماه نو را ديدهاند ــ چه در اول ماه رمضان و چه در اول ماه شوال ــ بايد روزه بدارند از اول ماه رمضان و عيد کنند در اول ماه شوال اگرچه اهل بلد مذکور ماه نو را نديده باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اغلب اوقات ماه شب اول پيش از شفق غروب مىکند و در شب دويّم بعد از شفق غروب مىکند و در شب سيّم سايه شخص در مهتاب ظاهر مىشود و بسا آنکه ماه در شب اول طوق نداشته باشد و در شب دويّم طوق داشته باشد. و در احاديث هم ذکرى از اين علامات هست ولکن اين علامات در ماههاى تمام و ماههاى ناقص تخلف مىکند و بسا آنکه در ماههاى تمام ماه شب اول بعد از شفق غروب کند و بسا آنکه طوق زند و بسا آنکه سايه شخص در شب دويّم ماه ظاهر شود. پس از اين جهت از اين علامات نمىتوان معلوم کرد اول هر ماهى را و مشهور در ميان فقهاء اين است که اعتمادى به اين علامات نکنند در تعيين ماه نو.
مسأله: بسا آنکه در ميان روز، ماه نو را کسى که ديده او قوى است مشاهده کند و ممکن است که پيش از ظهر يا بعد از ظهر ديده شود. پس اگر پيش از ظهر ديده شد غالب اين است که در شب پيش ممکنالرؤيه بوده و اگر بعد از ظهر ديده شود از شب آينده خواهد بود. و در احاديث هم ذکرى از اين هست ولکن اين امر هم در ماههاى تمام و ماههاى ناقص
تفاوت مىکند و در هواى صاف و غبار و نسبت به چشمها در قوّت و ضعف تفاوت مىکند. پس بهمحض اينکه کسى ماه نو را پيش از ظهر ديد نمىتوان حکم کرد که شب گذشته شب اول
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 357 *»
ماه بوده و بسا آنکه در بعضى از ماههاى تمام در هواى صاف چشم تندى قبل از زوال هم ماه شب آينده را ببيند چنانکه بعد از زوال مىبيند. پس از اين جهت مشهور در ميان فقهاء اين است که هرگاه قبل از زوال هلال ديده شد آن روز را اول ماه حساب نمىکنند اگرچه بعضى اعتناء کردهاند.
فصل
در اول وقت امساک از مفطرات و آخر آن و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: اول وقتى که بايد احتراز کرد از چيزهايى که فاسد مىکند روزه را طلوع صبح صادق است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صبح صادق روشنى و سفيدى است که در افق مشرق ظاهر مىشود و پهن مىشود نه آن سفيدى که پيشتر ظاهر مىشود و بلند مىشود و بعد گُم مىشود که به اصطلاح، آن صبح کاذب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: آخر وقتى که نبايد احتراز کرد از چيزهايى که روزه را فاسد مىکند غروب حقيقى آفتاب است که به اصطلاح آن را مغرب مىگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مغرب معلوم مىشود به زايلشدن سرخى از سمت مشرق و احتياط در آن است که زايلشدن سرخى را از سمتالرأس اعتبار کنند به اينطور که از روى زمين تا نصف آسمان از سمت مشرق سرخى باقى نماند. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: ملعون است کسى که صبح صادق را آن وقتى داند که ستارهها مخفى شوند و مغرب را وقتى داند که ستارهها مشبَّک و ظاهر شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است به کاربردن چيزهايى که حلال است و روزه را فاسد مىکند از مغرب تا طلوع صبح صادق در ماه رمضان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 358 *»
مسأله: جايز نيست به کاربردن چيزهايى که فاسد مىکند روزه را بدون عذرى از طلوع صبح صادق تا مغرب در ماه رمضان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است به کاربردن چيزهايى که حلال است و روزه را فاسد مىکند در تمام شب تا وقتى که يقين به صبح نکرده از براى کسى که مىخواهد روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه دو نفر نظر کنند به افق مشرق و يکى يقين کند که صبح طالع شده و يکى شک کند که آيا صبح طالع شده يا نشده، پس آن که يقين به طلوع کرده بايد احتراز کند از مفطرات و آن که شک دارد مىتواند که احتراز نکند پس بخورد و بياشامد تا وقتى که يقين کند به طلوع صبح. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه دو نفر نظر کنند و يکى يقين کند که مغرب شده و يکى شک کند که آيا مغرب شده يا نشده، پس آن که يقين کرده که مغرب شده مىتواند مفطرى استعمال کند و آن که يقين نکرده بايد احتراز کند از مفطرات تا وقتى که يقين کند که مغرب شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نظر کرد به افق و چنان يافت که صبح طالع نشده پس خورد و آشاميد يا مفطرى ديگر بهجا آورد، پس بعد از آن معلوم شد که آن وقتى که مفطر بهجا آورده صبح بوده، روزه او صحيح است و چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نظر کرد و چنان يافت که مغرب شده پس مفطرى بهجا آورد پس بعد
از آن معلوم شد که روز باقى بوده و مغرب نشده، بايد احتراز کند در آنوقت از مفطرات و روزه او صحيح است و چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه قضاى آن روزه مستحب است.
مسأله: مؤذّنين امناى مسلمينند در نمازشان و روزهشان مگر آنکه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 359 *»
خيانت کسى معلوم شده باشد که پيش از وقت يا بعد از وقت اذان مىگويد. پس کسانى که خيانت آنها معلوم نشده امينند و مىتوان به اذان ايشان اقتداء کرد و روزه گرفت و افطار کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زنى به او خبر داد که شب باقى است پس مفطرى بهجا آورد پس بعد از آن دروغ آن زن معلوم شد، بايد آن روز را روزه بگيرد و قضاى آن روز را هم بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که کسى به او خبر داد که صبح طالع شده و گمان کرد که او شوخى مىکند و دروغ مىگويد پس مفطرى بهجا آورد، پس بعد از آن معلوم شد که آن شخص راست گفته و صبح بوده، آن روز را روزه بايد بگيرد و قضاى آن روزه را هم بايد بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و جمعى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که در ماه رمضان بلکه در غير ماه رمضان در وقتى که شک در آن است که آيا صبح شده يا نه، مفطرى بهجا نياورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در قصد و نيّت روزه است و در آن چند مسأله است:
مسأله: نيّت امتثال امر الهى در روزه و ساير عبادات، روح اعمال است و بدون نيّت امتثال و تقرّب الهى و امثال آن، عبادات صحيح نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب نداند که ماه رمضان داخل شده و نيّت روزهداشتن نکرد و
چون صبح شد معلوم شد که ماه رمضان است و مفطرى بهجا نياورده، همان وقتى که دانست که ماه رمضان داخل شده نيّت روزه کند اگرچه لمحهاى پيش از مغرب باشد و روزه او صحيح است. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و اعتنائى نيست به خلافى که مخالف نص است.
مسأله: کسى که در غير ماه رمضان در شب، نيّت روزهگرفتنِ فرداى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 360 *»
آن شب را نداشت و چون روز شد خواست که روزه بگيرد در آن روز، چه از براى قضاى روزه ماه رمضان و چه از براى نذر غير معيّنى، مىتواند قصد روزه کند پيش از ظهر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
اما در نذر معيّن در صورتى که شب، غافل بوده و نيّت نکرده و چون روز مىشود متذکر مىشود که بايد در اين روز روزه بگيرد و مفطرى هم بهجا نياورده، در هر وقتى از روز که باشد بايد قصد روزه کند و روزه او صحيح است. چنانکه از احاديث معلوم مىشود.
مسأله: کسى که در ماه رمضان در شب قصد روزهگرفتن فرداى آن شب را ندارد ــ مثل آنکه قصد سفرى در نظر دارد ــ و چون روز مىشود به سفر نمىرود، بايد قصد روزه کند در هر وقتى باشد از روز و روزه او صحيح است. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى به جهت قضاى روزه ماه رمضان روزه گرفت جايز است که افطار کند پيش از ظهر اگر نيّت روزه را در روز کرده، اما اگر نيّت روزه را در شب کرده مکروه است که افطار کند لکن اگر روزه گرفت تا بعدازظهر جايز نيست افطار کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که روزه مستحبى بگيرد جايز است که افطار کند در هر وقتى از روز که بخواهد ولکن مکروه است که بعد از ظهر افطار کند و اگر از شب نيّت کرده پيش از ظهر و بعد از ظهر هردو مکروه است افطارکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى کسى که روزه مستحبى گرفته که افطار کند در نزد برادران دينى خود و اظهار نکند که من روزه دارم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که بخورانند روزهدارى را که روزه مستحبى گرفته و مستحب است از براى روزهدار که اجابت کند و افطار کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 361 *»
مسأله: کسى که از براى نذر غير معيّنى روزه گرفته مثل آنکه نذر کرده بود که در يک پنجشنبه روزه بگيرد و از براى او مهمانى مىرسد، جايز است از براى او که بههمراهى مهمان افطار کند و در پنجشنبه ديگر روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
ولکن اگر نذر، نذر معيّنى باشد مثل آنکه نذر کرده باشد که پنجشنبه اول ماه معيّنى را روزه بگيرد جايز نيست از براى او افطارکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که روزه گرفت روزى را ــ خواه به نيت واجب و خواه به نيت مستحب ــ و نمىدانست يا غافل بوده که ماه رمضان داخل شده و بعد معلوم شد که روزه او در ماه رمضان اتفاق افتاده، آن روزه از براى ماه رمضان محسوب مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و اعتنائى نيست به قولى که مخالف نص است.
فصل
در چيزهايى است که روزه را فاسد مىکند و امور متعلقه به آن
و در آن چند مسأله است:
مسأله: خوردن و آشاميدن و جماعکردن در قُبُل خواه انزال شود منى يا نشود، و انزالکردن منى خواه به جماعکردن باشد يا بدون آن، هريک از اين چهار که از روى تعمّد و تذکر اتفاق افتد روزه را باطل مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در آب فرو رفتن به طورى که سر به زير آب رود از روى تعمّد و تذکر روزه را باطل مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: قىکردن از روى تعمّد و تذکر روزه را باطل مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: غبار غليظ از روى تعمّد و تذکر به حلق رسانيدن روزه را باطل مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و جمعى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 362 *»
مسأله: اماله کردن با مايعات و چيزهاى تر و روان از روى تعمّد و تذکر روزه را باطل مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در شب جنب شده و از روى تعمّد و تذکر به جنابت باقى بماند تا اينکه صبح شود بايد روزه آن روز را قضاء کند و کفاره بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در اوّل شب جنب شده خوابيد و بيدار نشد تا صبح طالع شد روزه او صحيح است و چيزى بر او نيست اما اگر از خواب بيدار شد و مسامحه کرد در غسلکردن تا آنکه به خواب رفت و بيدار نشد تا صبح، بايد آن روز را روزه بدارد و قضاى آن را هم بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: حائضى که در شب از خون حيض پاک شود و از روى تعمّد و تذکر مسامحه کند در غسلکردن تا صبح شود، روزه آن روز را بايد قضاء کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: زنى که بايد غسل استحاضه کند در شب و از روى تعمّد و تذکر غسل نکند تا صبح شود، روزه آن روز را بايد قضاء کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى تعمّد و تذکر دروغى ببندد بر خدا و رسول و ائمه طاهرين؟عهم؟ در حال روزهبودن در ماه رمضان، بايد آن روزه را قضاء کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: اجتناب کردن از جميع مفطرات و چيزهايى که روزه را باطل مىکند واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 363 *»
فصل
در احکام روزهدار و امور متعلقه به او است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که از روى نادانى عملى که باطلکننده روزه است از او سر زد روزه او صحيح است و قضائى و کفارهاى بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و اعتنائى نيست به قولى که مخالف نص است.
مسأله: کسى که از روى فراموشى خورد يا آشاميد يا ساير چيزهايى که روزه را باطل مىکند بهجا آورد و بعد از تذکر اجتناب کرد، روزه او صحيح است و قضائى و کفارهاى بر او نيست چه در روزه واجبى باشد يا در روزه مستحبى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روزه ماه رمضان خورد و آشاميد از روى عمد نه به جهت عذرى، واجب است بر او قضاى آن روزه بعد از ماه رمضان و واجب است که به علاوه قضاء کفاره بدهد و کفاره آن اين است که يک بنده آزاد کند يا دو ماه پىدرپى روزه بگيرد يا شصت مسکين اطعام کند هر مسکينى را به مُدى از طعام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در ماه رمضان در روز جماع کند با زن حلال خود واجب است بر او قضاى آن روزه و کفاره به طورى که گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در يک روز ماه رمضان چندين دفعه بخورد و بياشامد، يک کفاره کفايت مىکند از براى او و کسى که چند مرتبه جماع کند کفايت نمىکند يک کفاره بلکه از براى هر جماعى يک کفاره بايد بدهد. پس اگر ده مرتبه مثلاً جماع کرده ده کفاره بايد بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به حلالى افطار کرد يک کفاره از براى او کفايت مىکند مثل آنکه کسى بخورد يا بياشامد يا با زن حلال خود جماع کند. اما اگر به حرامى روزه خود را باطل کند مثل آنکه شراب مستکننده بياشامد، يا با نامحرمى جماع کند، کفاره جمع بايد بدهد يعنى يک بنده بايد آزاد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 364 *»
کند و دو ماه پىدرپى هم بايد روزه بگيرد و شصت مسکين را هم بايد طعام دهد و هر سه کفاره را بايد با هم بدهد. و اگر در يک روز چند دفعه به حرام مفطرى بهجا آورد از براى هر دفعه بايد کفاره جمع بدهد. پس هر سه کفاره را از براى هر دفعه بايد بدهد پس اگر ده مرتبه مثلاً مفطر حرام را بهجا آورده، ده کفاره جمع بايد بدهد که مجموع سى کفاره مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روزه ماه رمضان به طور اکراه جماع کرد با زنى و آن زن راضى به فعل او نبوده و تمکين او را نداشت، يک کفاره از براى خود و کفاره ديگر هم از براى زن بايد بدهد اما اگر زن تمکين او را کرده و اکراهى در کار نبوده، زن کفاره خود را بايد بدهد و مرد کفاره خود را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که با زن خود بازى کند در روز ماه رمضان تا انزال کند و منى از او جدا شود، بايد قضاء کند روزه خود را و کفاره بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در وجوب قضاء نيست و وجوب کفاره مشهور است.
مسأله: در قضاى روزه ماه رمضان هرگاه پيش از ظهر کسى جماع کرد کفاره بر او نيست و هرگاه بعد از ظهر جماع کرد واجب است بر او کفاره به اينطور که ده مسکين را طعام بدهد به هر مسکينى مُدى از طعام. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حضر مفطرى بهجا آورد که موجب کفاره بود و بعد در همان روز سفر کرد، کفاره از او ساقط نمىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى عمد در روزه واجبى در آب فرو رود به طورى که سر او به زير آب رود، واجب است بر او که قضاى آن روزه را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى عمد در حال روزهداشتن دروغ ببندد بر خدا و رسول و ائمه طاهرين؟عهم؟ بايد آن روزه را قضاء کند اگر آن
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 365 *»
روزه واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در غير وضوى واجبى مضمضه کند و آب بدون اختيار به حلق او فرو رود مستحب است که قضاى آن روزه را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى عمد قى کند واجب است بر او که روزه خود را قضاء کند اگر روزه او واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل
در چيزهايى است که استعمال آنها مکروه است از براى روزهدار
و امور متعلقه به آن و در آن چند مسأله است:
مسأله: مکروه است از براى روزهدار جويدن سقز و قندران و ساير صمغها اگر چيزى از آن فرو نرود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در مرجوحيّت آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار مکيدن هسته ميوهها اگر چيزى از ميوه به آن نچسبيده باشد و الّا جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار چشيدن طعم چيزها اگر چيزى از آنها فرو نرود و الّا جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار که آب را در دهن نگاه دارد و آن را به تندى حرکت دهد، چه در وضو و غسل و چه در غير آنها، اگر چيزى از آن فرو نرود و الّا جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار که آب را به بينى بالا کشد به قوّت و سختى، چه در وضو و غسل و چه در غير آنها، اگر چيزى از آن به حلق فرو نرود و الّا جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار کشيدن انفيه به بينى اگر چيزى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 366 *»
به حلق فرو نرود و الّا جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى مرد جوان بازىکردن با زن و ملامسه با او در حال روزه به جهت ترس از انزال. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى مرد پرشهوت بوسيدن زن در حال روزه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى مرد روزهدار نظر دوختن به زن خوشصورت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار سرمهکشيدن و کراهت زياد مىشود اگر در سرمه چيزى باشد که طعم آن اثر کند به حلق، مثل مشک. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار ريختن دوائى در چشم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار مسواککردن با چوب تر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار بوييدن گلها و رياحين بخصوص نرگس. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار که خود را با مشک معطر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار که خود را مشغول کند به لذّتى از لذّتها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار که جامه تر بپوشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى زن روزهدار داخلشدن در آب و مکث
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 367 *»
کردن و از براى مرد کراهتى نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار حجامتکردن و فصدکردن و خون از بدن بيرونکردن اگرچه به کندن دندان باشد خصوص اگر خوف ضعف در آن باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار که حجامت کند غير را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار به حمامرفتن اگر خوف ضعف داشته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار فرو بردن آب دهن خود را اگر مضمضه کرده باشد پيش از آنکه آب دهن بيندازد سه مرتبه يا يک مرتبه. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار خوابيدن بعد از احتلام و پيش از غسلکردن اگر در روز محتلم شده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى روزهدار جدال و نزاعکردن و قسم يادکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در چيزهايى است که مستحب است از براى روزهدار
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که کتمان کند روزه خود را مگر آنکه از او بپرسند، پس جايز نيست دروغ گفتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار مسواککردن به مسواک خشک. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 368 *»
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که خود را به عطرهاى غير مشک معطر کند خصوص در اول روز. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار خواب قيلوله و آن خوابى است که قدرى پيش از ظهر بايد خوابيد تا در وقت ظهر بيدار شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که جميع اعضاى خود را حفظ کند از آنچه خدا کراهت دارد آن را، پس چشم او روزه باشد و نظر نکند به چيزى که خدا به آن راضى نيست و گوش او روزه باشد و گوش ندهد به چيزى که خدا به آن راضى نيست و زبان او روزه باشد و نگويد چيزى که خدا به آن راضى نيست و دست او روزه باشد و نکند کارى که خدا به آن راضى نيست و پاى او روزه باشد و نرود به راهى که خدا به آن راضى نيست و همچنين در باقى اعضاء و جوارح خود روزه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که متحمل شود جهل جاهلان را و هرکس از روى جهالت با او رفتار کند کريمانه بگذرد و به روى خود نياورد و اغماض کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که چون کسى به او دشنام دهد جواب نگويد و بگويد: «انى صائم سلام عليک لااشتمک کماتشتمنی». چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که دعاهائى که وارد شده در وقت افطار و در وقت سحر بخواند و تلاوت کند قرآن را خصوص در ماه رمضان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که نماز مغرب را پيش از افطار بهجا آورد مگر آنکه نفس او با او منازعه کند يا جماعتى انتظار او را بکشند در
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 369 *»
افطارکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است افطار کردن به حلوا و رطب و خرما و شکر و مويز و سويق و قاووت و آب نيمگرم و شير. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است سحر خوردن خصوص در ماه رمضان و بهتر چيزى که وارد شده خرما و مويز و قاووت و آب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است افطار دادن روزهدار در وقت غروب خصوص در ماه رمضان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار افطارکردن اگر برادران ايمانى او را به افطارکردن دعوت کنند اگرچه نزديک غروب باشد هرگاه روزه او روزه مستحبى باشد و افطارکردن او و اجابت دعوت برادران ايمانى بهتر است از براى او از روزهداشتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى روزهدار که هرگاه روزه او روزه مستحبى است کتمان کند روزه خود را و چون برادران ايمانى مشغول غذا شوند و او را دعوت کنند اجابت کند و نگويد که من روزهام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در امورى است که مختار است روزهدار در آنها و مباح است از براى او
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جايز است از براى مرد روزهدار داخل آب شدن و مکثکردن در آب به طورى که سر او زير آب نرود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار که تبريد کند و خود را خنک کند به آب ريختن بر سر و آب پاشيدن بر بوريا و نشستن بر آن و تر کردن بادزن و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 370 *»
باد زدن بر خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار استعمال فتائل و شياف. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار به حمام رفتن و حجامتکردن اگر خوف ضعف نداشته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار چکانيدن روغن و دوا در گوش. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است از براى روزهدار آب در دهن کردن و آن را حرکتدادن و ريختن و آب از بينى بالا کشيدن به طور ملايمت و سستى که آب به حلق فرو نرود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار سرمه در چشم خود کشيدن اگر مشکى داخل سرمه نباشد و سرمه طعمى نداشته باشد که در حلق او اثر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار که بمکد زبان زن خود را و زن بمکد زبان شوهر خود را ولکن آب دهن يکديگر را فرو نبرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار بوسيدن دهن اطفال ولکن آب دهن ايشان را فرو
نبرند.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار جويدن غذا از براى اطفال و مرغان ولکن عين غذا را فرو نبرند و اگر طعم غذا اثر کرد به حلق او باکى نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 371 *»
مسأله: جايز است از براى روزهدار چشيدن مَرَق([1]) هرگاه لزومى داشته باشد ولکن مَرَق را فرو نبرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: باکى نيست از براى روزهدار به داخل شدن دود و غبار و مگس در حلق او، اما تعمّد نبايد بکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است از براى روزهدار مکيدن انگشتر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار فرو بردن آب دهن خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى روزهدار فرو بردن اخلاطى که از سر و سينه او کنده مىشود و در دهن او قرار مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: باکى نيست از براى روزهدار به غذايى که بههمراه آروغ از حلق او مىآيد به دهن او. و احتياط در آن است که آن را فرو نبرند اگرچه بعضى از فقهاء جايز دانستهاند فرو بردن آن را و در احاديث هم وارد شده.
مسأله: جايز است از براى روزهدار که آب را در دهن خود نگاه دارد و بريزد بر چيزى و آن را به آن بشويد ولکن فرو نبرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در شب جُنُب شده و غسل نکرده تا صبح، جايز است از براى او که در صبح غسل کند و روزه مستحبى بدارد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در ماه رمضان در شب جُنُب شده و نتوانست غسل کند و تيمم کرد و چون صبح شد غسل کرد، روزه او صحيح است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 372 *»
مطلب دويم
در کسانى است که روزه بر ايشان واجب يا جايز است و کسانى که روزه
بر ايشان واجب نيست و کسانى که روزه بر ايشان حرام است
و در آن چند فصل است:
فصل
در کسانى است که روزه بر ايشان واجب يا جايز است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: روزه ماه رمضان واجب است بر هر شخص بالغ عاقل که مسافر و مريض نباشد و خالى از حيض و نفاس باشد. چنانکه در آيات و احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روزه واجب مىشود بر شخص مکلّف به نذر و عهد و قسم بهطورى که قرار داده در ميانه خود و خدا. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روزهاى که از براى کفاره قرار داده شده بهطورى که در محل خود خواهد آمد، واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: قضاى ماه رمضان واجب است بهطورى که در محل خود خواهد آمد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است روزه گرفتن از براى زنى که خون استحاضه مىبيند اگر ايام استحاضه او در ماه رمضان يا در ساير ايام روزههاى واجبى اتفاق افتاده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى مکلّفين که چون پسر نُه ساله شود او را به روزهگرفتن ماه رمضان بدارند، بلکه هر وقت که بتواند روزه بدارد مستحب است که او را به روزهگرفتن بدارند اگرچه قبل از نُه سالگى باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در کسانى است که روزه بر ايشان واجب نيست
و در آن چند مسأله است:
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 373 *»
مسأله: واجب نيست روزهگرفتن بر طفلى که به حدّ بلوغ نرسيده و واجب نيست قضاى روزهاى که در حال طفوليت نگرفته بعد از کبير شدن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب نيست روزهگرفتن بر ديوانه مادام که ديوانه است و واجب نيست بر او قضاى روزهاى که در حال جنون نگرفته بعد از افاقه و صحّتيافتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب نيست روزهگرفتن بر کسى که بدون استعمال مسکرى به جهت مرضى بيهوش شده و در تمام شب و روز بيهوش است در ماه رمضان، و واجب نيست قضاى آن در وقت صحّت و امکان روزهداشتن ولکن مستحب است که بعد از صحّتيافتن و امکان قضا کردن، قضاى روزه روزهاى بيهوشى را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل
در کسانى است که روزه بر آنها حرام است و روزه آنها صحيح نيست،
و روزهايى که روزه در آنها حرام است، و روزههايى که حرام است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: صحيح نيست روزه از حائض اگرچه نزديک به غروب حائض شود، يا آنکه در شب حائض باشد و اندکى بعد از صبح پاک شود. پس قضاى آن روز و قضاى تمام ايام حيض را بايد روزه بگيرد اگر ايام حيض او در ماه رمضان يا در ايام ساير روزههاى واجبى اتفاق افتاده.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صحيح نيست روزه از زنى که صاحب نفاس است در ايام نفاس او و واجب است بر او قضاى روزههاى ايام نفاس اگر در ماه رمضان يا در ايام ساير روزههاى واجبى اتفاق افتاده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صحيح نيست روزه از کسى که مريض است و روزهگرفتن ضرر به او رساند و باعث شدت ناخوشى او يا باعث هلاکت او شود و واجب است
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 374 *»
بر او قضاى ايام ناخوشى اگر ناخوشى او در ماه رمضان يا در ساير ايام روزههاى واجبى اتفاق افتاده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صحيح نيست روزه از کسى که مسافر است به تفصيلى که بايد ذکر شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزهگرفتن در روز عيد فطر و در روز عيد قربان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزه گرفتن در ايام تشريق بر کسى که در منى باشد و مراد از ايام تشريق، روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذيحجّه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست که محل اعتناء باشد.
مسأله: حرام است روزه وصال و مراد از وصال آن است که دو روز پىدرپى روزه بگيرند و در شبى که فاصله ميان دو روز است افطار نکنند، يا آنکه چون در مغرب غذا خوردند تمام شب و روز را روزه باشند و در سحر غذا نخورند و مفطرى در شب بهجا نياورند، يا آنکه چون سحر غذا خوردند بعد از آن مفطرى بهجا نياورند تا سحرى ديگر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزه دهر و مراد آن است که در تمام سال روزه بگيرند و در هيچ روزى از روزهاى تمام سال افطار نکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزه صَمْت و مراد آن است که در ميان روز در حال روزه داشتن سکوت کنند و تکلّم نکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزه نذر معصيت، يعنى نذر کنند که اگر ميسّر شد که فلان معصيت از من صادر شود به شکرانه آن روزه بگيرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
اما اگر از براى شکرانه نباشد بلکه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 375 *»
از براى آن باشد که خود را به تعب اندازد اگر معصيت از او صادر شود، از براى احتراز از معصيت و کراهت از آن، نذر منعقد و روزه داشتن جايز و واجب خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزه روز عاشورا به قصد تبرّک چرا که آن روزى است که تَبَرَّکتْ به آلزياد و آلمروان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است روزهگرفتن در روز دوشنبه به قصد تبرّک چرا که آن روز روز تبرّک بنىاميه است، اما به قصدى که مرضىّ و محبوب خدا باشد روزه بگيرند جايز است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در روزهايى است که روزه در آنها مکروه است، و در کسانى که
روزهگرفتن مکروه است از براى ايشان، و در بعض احوال
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مکروه است روزهگرفتن در سه روز بعد از عيد فطر و در سه روز بعد از عيد قربان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است روزهگرفتن در روز عرفه اگر ضعف آن مانع باشد از خواندن دعاهايى که در آن روز وارد شده، يا در ديدن ماه ذيحجه شکى باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است روزهگرفتن در روز جمعه هرگاه در روز چهارشنبه و پنجشنبه روزه نگرفته باشند از براى حاجات مخصوصى. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است روزه مستحبى گرفتن از براى فرزند بدون اذن پدر و مادر. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 376 *»
مسأله: مکروه است روزه مستحبى گرفتن از براى زن بدون اذن شوهر. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است روزه مستحبى گرفتن از براى کسى که او را دعوت کنند به غذا خوردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است روزه مستحبى گرفتن از براى غلام و کنيز بدون اذن مالک آنها. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است روزه مستحبى گرفتن از براى مهمان بدون اذن ميزبان و روزهگرفتن ميزبان بدون اذن مهمان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در احکام مسافر است در روزه نداشتن و داشتن و امور متعلقه به آن
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که سفر کسب او نباشد جايز نيست از براى او که در سفر در ماه رمضان روزه بگيرد و همچنين قضاى روزه ماه رمضان را جايز نيست که در سفر بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مىداند که روزه ماه رمضان و قضاى آن در سفر جايز نيست و در سفر روزه گرفت، روزه او صحيح نيست و بايد در غير سفر قضاى آن را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در سفر روزه ماه رمضان را بگيرد و حال آنکه مىداند که رسول خدا؟ص؟ نهى کرده از روزهگرفتن آن در سفر مثل کسى است که روزه ماه رمضان را افطار کند در حضر و حال آنکه مىداند که رسول خدا؟ص؟ امر کرده که روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نمىداند که روزه ماه رمضان و قضاى آن در سفر جايز نيست و از روى نادانى در سفر روزه گرفت، روزه او صحيح است و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 377 *»
قضائى بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که سفر کسب او است مانند مُکارى و جمّال ــ و تفصيل مسأله در کتاب صلوة گذشت ــ واجب است بر او که روزه ماه رمضان را بگيرد اگرچه در سفر باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که سفر او حرام باشد ــ مثل کسانى که به جهت ايذاى مسلمين و اضرار به ايشان سفر مىکنند ــ واجب است بر ايشان که روزه ماه رمضان را بگيرند اگرچه در سفر باشند و سفر کسب آنها نباشد. و تفصيل مسأله در کتاب صلوة گذشته، پس در هر جايى که بايد نماز را تمام کرد روزه ماه رمضان را هم بايد گرفت و در هر جايى که بايد نماز را شکست روزه را هم بايد افطار کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است روزه سه روز در سفر به عوض قربانى از براى کسى که قربانى نداشته باشد و پول قربانى نداشته باشد در سفر حج که در منىٰ قربانى کند اگرچه نماز را قصر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است روزه هجـده روز در سفر از براى کسى که پيش از غروب آفتاب از عرفات کوچ کند رو به منىٰ از روى عمد به عوض شترى که بايد نحر کند در منىٰ اگر عاجز باشد و نداشته باشد شترى و پول شترى که در روز عيد نحر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است روزهگرفتن در سفر به جهت کفاره صيد حرم و کفاره تراشيدن سر از براى مُحرم از جهت اذيت چرک و شپش. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است روزهگرفتن در سفر از براى کسى که بخواهد معتکف شود در مسجدالحرام و مسجد پيغمبر؟ص؟ در مدينه و در مسجد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 378 *»
مدائن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است روزه سه روز در مدينه طيبه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه در سفر از براى عمل مخصوصى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کرده که روز معينى را روزه بگيرد پس سفرى از براى او اتفاق مىافتد، آن روزه را در سفر افطار مىکند و روزى ديگر را به عوض آن روز روزه مىگيرد. و هرگاه در وقت نذر کردن چنين نذر کرده که اگر در سفر هم باشم روزه مىگيرم، جايز است از براى او روزهگرفتن در سفر. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که مسافر است پيش از ظهر به وطن خود مىرسد و در سفر مفطرى بهجا نياورده، اگرچه در سفر محتلم شده باشد و جُنُب وارد شود، بايد قصد روزه کند اگر در ماه رمضان است و روزه او صحيح است و قضائى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در ماه رمضان سفر کند پس اگر پيش از ظهر بيرون مىرود آن روزه را در سفر افطار مىکند و قضاى آن را بايد بگيرد و اگر بعد از ظهر بيرون مىرود بايد آن روز را روزه بگيرد و روزه او صحيح است و قضائى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مسافرى که در ماه رمضان بعد از ظهر به وطن برسد، خواه در بين سفر مفطرى بهجا آورده باشد يا مفطرى بهجا نياورده باشد، يا پيش از ظهر به وطن برسد و در بين سفر مفطرى بهجا آورده باشد، مستحب است که در وطن تتمه روز را امساک کند از مفطرات محض حرمت ماه رمضان و قضاى آن روز را در هر دو صورت بايد بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 379 *»
مسأله: مکروه است جماعکردن در روز ماه رمضان از براى مسافر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى مسافر که در بين سفر سير نخورد و سيراب نشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است سفر کردن در ماه رمضان پيش از شب بيستوسيّم مگر به جهت
سفر مکه معظّمه، يا به جهت مشايعت برادر مؤمن، يا به جهت استقبال او، يا به جهت
حفظ مال خود، يا به جهت حفظ جان و مال برادر مؤمن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است روزه مستحبى در بين سفر مگر سه روز روزه در مدينه طيّبه که در بين سفر مکروه نيست از براى عمل مخصوصى. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل
در احکام مريض و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: هر مرضى که روزهداشتن به آن ضرر رساند نبايد روزه داشت و کسى که روزه گرفت در حال ناخوشى که روزه ضرر دارد براى آن، روزه او صحيح نيست و اگر روزه بر ذمه او است بايد در وقتى ديگر بعد از ناخوشى بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حدّ معيّنى از براى مرض نيست و خود مريض امين است در ناخوشى خود. پس اگر مىداند که روزهگرفتن ضرر دارد از براى ناخوشى او نبايد روزه بگيرد و اگر مىداند که روزهگرفتن از براى ناخوشى او ضرر ندارد بايد روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر ناخوشى که روزهگرفتن ضرر دارد از براى آن، واجب است افطار کردن اگرچه درد چشم باشد و روزهگرفتن باعث شدت درد شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در اوّل روز افطار کرد به جهت ناخوشى و بعد از افطار
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 380 *»
کردن ناخوشى او رفع شد، مثل آنکه دلدردى عارض او شده بود و چون دوا خورد رفع شد، مستحب است از براى او که در باقى روز احتراز کند از مفطرات اگر در ماه رمضان است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر روزه واجبى که به جهت ناخوشى افطار شد قضاى آن در وقت صحّت واجب است و هر روزه مستحبى که به جهت ناخوشى افطار شد قضاى آن در وقت صحّت مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در کسانى است که روزه از ايشان ساقط مىشود به جهت حالاتى که عارض
بر ايشان مىشود و امور متعلقه به آن و در آن چند مسأله است:
مسأله: مرد پير و زن پير که از ضعف پيرى طاقت روزهگرفتن ندارند و مشکل است بر ايشان روزهداشتن جايز است که در ماه رمضان روزه نگيرند و به عوض هر روزى مُدى از طعام به فقير دهند اگر داشته باشند و قضائى بر ايشان واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مبتلا شده به ناخوشى عطشى که اميد رفعشـدن آن را ندارد، روزه ماه رمضان بر او واجب نيست و آب مىآشامد و به عوض هر روزه يک مُدى از طعام به فقير مىدهد اگر دارا باشد و قضائى بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين روزه عطشى بر او عارض شود که بىطاقت شود و بر جان خود بترسد، آب بياشامد به قدرى که رمقى از براى او باقى بماند ولکن سيراب نشود و فدائى و قضائى بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: زن حامله که نزديک شده وضع حمل او و مىترسد بر جان خود و فرزند خود از روزهگرفتن در ماه رمضان، افطار مىکند و در وقت امکان قضاى روزهاى که خورده مىگيرد و از براى هر روزهاى که افطار کرده يک مُد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 381 *»
طعام به فقير مىدهد اگر داراست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زنى که طفل شير مىدهد و مىترسد که اگر روزه بگيرد شير او کم شود و کفايت طفل را نکند، افطار مىکند در ماه رمضان و در وقت امکان قضاء مىکند و از براى هر روزهاى که افطار کرده يک مُد از طعام مىدهد اگر داراست. و اگر بتواند که دايه از براى طفل خود بگيرد، بايد دايه بگيرد که طفل او را شير دهد و خود او روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در امورى چند است که در ماه رمضان مستحب است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است حفظ کردن دست و زبان و چشم و گوش و فرج و جميع اعضاء از آنچه کراهت دارد خدا از آن در ماه رمضان بيش از ساير ماهها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در ماه رمضان بکوشند به زيادتى عبادات و نمازها خصوص نماز شب و دعا و استغفار و تسبيح و تهليل و تکبير و تلاوت قرآن خصوص در دهه آخر بيش از ساير ماهها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در ماه رمضان بيشتر سعى کنند در خوشخُلقى و فروبردن خشم و صله ارحام و احسان بر فقراء و ضعفاء و ايتام و انفاق در راه خدا و تصدّقات و خيرات و مبرّات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است افطار دادن روزهداران در مغرب اگرچه به نصف خرمايى و شربت آبى باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که دعاهايى که وارد شده در ديدن ماه رمضان
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 382 *»
و وداع آن و در روزها و شبهاى آن بخوانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در شبهاى قدر بيشتر از ساير شبها در عبادت بکوشند و تمام شب را بيدار باشند و مشغول به نماز و دعاء و استغفار باشند و غسلها و نمازهايى که در آنها وارد شده بهجا آورند خصوص در شب بيستوسيّم و سوره روم و عنکبوت را در آن شب بخوانند چرا که حضرت صادق؟ع؟ قسم ياد کرده که هر کس سوره عنکبوت و روم را در شب بيستوسيّم بخواند از اهل بهشت است و فرمودهاند که استثناء نمىکنم احدى را و نمىترسم که خدا مرا عذاب کند به جهت قسمى که ياد کردم. و تفصيل اعمال و دعاها
در کتب ساير علماء مثل کتاب زادالمعاد مرحوم مجلسى عليهالرحمة و امثال آن ثبت و ضبط است و عمل به مقتضاى آنها جايز است و الحمدللّه.
مسأله: هرگاه شبهاى قدر به جهت نديدن ماه نو مشتبه باشد جايز است که اعمالى که در شبهاى قدر وارد شده در هر شبى که احتمال رود که شب قدر است به عمل آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مطلب سيّم
در روزه قضاء است و در آن دو فصل است:
فصل اول
در کسانى است که قضائى بر ايشان نيست و در آن چند مسأله است:
مسأله: قضائى نيست بر شخص مکلّف از روزهاى که در ايام طفوليت پيش از تکليف نگرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: قضائى نيست بر شخص مکلّف از روزهاى که در حال ديوانگى نگرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کافرى مسلمان شود قضائى بر او نيست از روزهاى که در حال کفر نگرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 383 *»
مسأله: هرگاه کافرى در ماه رمضان مسلمان شود نبايد قضاء کند روزه روزهاى گذشته از ماه را و نبايد قضاء کند روزه روزى را که در آن مسلمان شده مگر آنکه در شب، پيش از طلوع صبح مسلمان شده باشد، پس بايد آن روز را روزه بگيرد و اگر نگرفت بايد قضاء کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مخالف شيعه اثناعشرى از ساير فرقههاى هفتاد و دو مستبصر شد و بصيرتى از براى او بههم رسيد که شيعه اثناعشرى شد، نبايد قضاء کند روزه روزهايى که در مذهب سابق خود گرفته اما اگر در سابق روزه ماه رمضان را نگرفته بايد قضاء کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مکلّفى در ماه رمضان غش کند و بيهوش شود در تمام روز، واجب نيست بر او که روزه روزهاى بيهوشى را قضاء کند ولکن مستحب است قضا کردن اما اگر در بين روز يکوقتى به هوش آيد واجب است بر او قضاى روزه آن روز. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ناخوش و مريض باشد و ماه رمضان را دريابد و در تمام ماه ناخوش باشد و ناخوشى او به طول انجامد تا ماه رمضان ديگر و در بين سال نتواند روزه بگيرد، قضائى بر او واجب نيست و از براى هر روزى يک مُد طعام به فقير مىدهد اگر دارا است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که سفر کسب او نيست و از اوّل ماه رمضان سفر کرد و سفر او طول کشيد تا ماه رمضان ديگر و در بين سال در جايى قصد اقامه نکرد، قضائى بر او نيست و از براى هر روزى يک مُد طعام به فقير مىدهد اگر دارا است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در ماه رمضان مريض شد و در آن مرض فوت شد، قضائى بر ذمه او نيست و نبايد اولياى او از براى او قضاء کنند روزهاى را که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 384 *»
نگرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زنى که در ماه رمضان حائض شد يا زاييد و در همان ماه فوت شد، قضائى بر ذمه او نيست و نبايد اولياى او از براى او روزه قضاء بگيرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در کسانى است که قضاى روزه بر ايشان هست
و در آن چند مسأله است:
مسأله: هر شخص مکلّفى که افطار کند روزه ماه رمضان را بايد قضاى آن روزه را بگيرد، خواه به جهت عذرى افطار کرده باشد يا از روى معصيت، به طورى که تفصيل آن ذکر خواهد شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به جهت ناخوشى يا عذرى ديگر مثل حيض و نفاس يا به جهت سفر افطار کرد روزه ماه رمضان را، بعد از ماه رمضان در عرض مدت سال، پيش از ماه رمضان ديگر بايد روزه قضاء را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به جهت عذرى افطار کرد روزه ماه رمضان را و در عرض مدت سال محض مسامحه قضاى آن را نگرفت تا ماه رمضان ديگر، بعد از ماه رمضان ديگر بايد قضاى روزهاى که افطار کرده بگيرد و به علاوه از براى هر روزهاى که افطار کرده يک مُد طعام به فقير دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب نيست که روزههاى قضاء را پىدرپى بگيرند اگرچه پىدرپى گرفتن بهتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روزه قضاء را در هر ماهى از ماههاى سال مىتوان گرفت. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که روزه قضاء بر ذمه او است روزه مستحبى نمىتواند بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 385 *»
مسأله: زن حائض و زنى که در ماه رمضان زاييده بايد قضاى روزههايى را که در ماه رمضان نگرفتهاند بگيرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زنى که در ماه رمضان عمل استحاضه را بهجا نياورده در مدت استحاضه خود، بايد قضاى روزههايى که در ايام استحاضه او واقع شده بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که به جهت ناخوشى يا به جهت حيض و نفاس، روزه را افطار کرد و بعد از ماه رمضان نتوانست روزه بگيرد به جهت عذرى تا فوت شد يا در همان ماه رمضان فوت شد، اولياى او نبايد به عوض او روزه قضاء بگيرند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که به جهت سفر روزه ماه رمضان را افطار کرد و در همان ماه رمضان فوت شد يا در بين سفر قبل از اقامه يا بعد از اقامه فوت شد و قضاى روزههايى را که افطار کرده نگرفت، اولياى او بايد قضاى روزههايى که افطار کرده بگيرند و حکم سفر در اين مسأله حکم مرض نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که به جهت مرض يا حيض و نفاس روزه ماه رمضان را افطار کرد و بعد توانست روزه بگيرد و مسامحه کرد در گرفتن روزه قضاء تا فوت شد، اولياى او بايد قضاء کنند روزههايى را که افطار کرده. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هريک از وارثين ميّت که بخواهند قضاء کنند از ميّت مىتوانند و افضل آنها از مردان و بزرگتر آنها از اولاد ذکور بهتر است که قضاء کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى از روى معصيت بدون عذرى افطار کند روزه ماه رمضان را، بايد قضاء کند آن را به علاوه کفاره هم بايد بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى فوت شد و روزه دو ماه پىدرپى بر ذمه او است
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 386 *»
از براى ماه اول از براى هر روزه مُدى از طعام تصدق کنند و ماه دويم را از عوض او قضاء کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مطلب چهارم
در ساير روزههاى واجبى و امور متعلّقه به آنها است
و در آن چند فصل است:
فصل
در مجملى از روزههاى واجبى است:
پس روزههايى که غير از روزه ماه رمضان است و واجب است: روزه نذر و عهد و روزه قسم و روزه کفاره ظهار که دو ماه پىدرپى است و روزه کفاره افطارِ روزه ماه رمضان که دو ماه پىدرپى است، و روزه کفاره قتل خطاء که دو ماه پىدرپى است و روزه کفاره قتل عمد که
دو ماه پىدرپى است با ساير کفارات و روزه کفاره قسم که سهروز پىدرپى است و روزه کفاره تراشيدن سر از براى محرم و روزه متعه حج و روزه جزاى صيد حرم و روزه اعتکاف و روزه تقبّل از غير است چنانکه خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى.
فصل
در روزه نذر و عهد و قسم است و در آن چند مسأله است:
مسأله: هر مکلّفى که نذر کند يا عهد کند يا قسم ياد کند که روزه بگيرد، آن روزه بر او
واجب مىشود به تفصيلى که بايد ذکر شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: متعلق نذر و عهد و قسم نبايد امر خلاف شرع باشد. مثل آنکه کسى نذر کند يا عهد کند يا قسم ياد کند که اگر صله رحم کنم بر من است روزهگرفتن، پس چنين روزهاى واجب نخواهد شد و حرام است گرفتن چنين روزهاى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صيغه نذر اين است که بگويند لِـلّهِ عَلَىَّ صَوْمُ کَذا و صيغه عهد اين است که بگويند عاهَدْتُ اللّهَ اَنْاَصُـومَ کذا و صيغه قسم اين است که «به خدا قسم که روزه مىگيرم» پس هرگاه کسى گفت که زن طلاقم، يا به غير خدا قسم خورد و گفت به جان تو قسم که روزه مىگيرم، و به هر طورى که در ميان
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 387 *»
هر طايفهاى متداول است که مىگويند قاتل فلان من باشم که فلان کار را مىکنم، و شراب به فلان مکان شريف ريخته باشم که اگر فلان کار را بکنم يا نکنم. پس به اين قبيل سخنان جاهلانه چيزى بر کسى لازم نمىشود. چنانکه در بعضى از طوايف متداول بوده و احاديث وارد شده که نذر و عهد و قسم به آنها منعقد نشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کند که دو ماه پىدرپى روزه بگيرد پس يکماه تمام روزه بگيرد و از ماه دويّم هم يکروز يا چندروز متصل به ماه اول روزه بگيرد، تتابع به عمل آمده و مىتواند باقيمانده روزهها را از ماه دويّم متفرق بگيرد تا عدد دو ماه تمام شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کرده که دو ماه پىدرپى روزه بگيرد پس چند روزى از ماه اوّل روزه گرفت و بعد امرى پيش آمد مثل سفرى که روزه نگرفت، پس بايد روزه را از سر گيرد و آنچه روزه گرفته به جاى روزه نذرى او محسوب نمىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کرده که دو ماه پىدرپى روزه بگيرد و چند روزى گرفت پس ناخوش و مريض شد و نتوانست روزه بگيرد، هر قدر روزهاى که گرفته بهجاى روزه نذرى او محسوب است و باقيمانده روزهها را بعد از صحّت بايد بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: زنى که نذر کرده که دو ماه پىدرپى روزه بگيرد پس چون چند روز روزه گرفت حائض شد يا زاييد، آنچه روزه که گرفته به جاى روزه نذر او محسوب است و روزههايى که در ايام عادت خود افطار کرده در ايام پاکى بايد بگيرد و نبايد روزه نذرى را از سر گيرد مثل
مريض. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرده که يک ماه متوالى روزه بگيرد و چند روزى روزه گرفت و مانعى از براى او بههم رسيد که تمام يک ماه را روزه نگرفت، پس هرگاه پيش از مانع پانزده روز روزه گرفته بعد از رفع مانع تتمه يک
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 388 *»
ماه را بايد روزه بگيرد و آنچه پيش از مانع روزه گرفته از براى يک ماه نذرى او محسوب است و هرگاه پيش از مانع کمتر از پانزده روز روزه گرفته آن روزهها از براى يک ماه نذرى او محسوب نيست و بعد از رفع مانع بايد روزه يک ماه نذرى را از سر گيرد و يک ماه تمام روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرده اينکه روزه بگيرد تا روزى که قائم آلمحمّد؟ص؟ ظاهر شود، پس بايد روزه بگيرد در تمام ايام سال مگر در عيد فطر و عيد اضحى و ايام تشريق در منى و در حال سفر و در حال مرض. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کرد که روزهاى معينى را روزه بگيرد پس چند روزى روزه گرفت و بعد مريض شد و روزه نگرفت، پس چون صحّت يافت تتمه روزههاى نذرى خود را بايد بگيرد و آنچه پيش از ناخوشى روزه گرفته از براى نذر او محسوب است و نبايد بعد از صحت روزه نذرى خود را از سر گيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرد که يک ماه در مکه و يک ماه در مدينه و يک ماه در کوفه روزه بگيرد به جهت رفع بلائى و چند روزى در يکى از اين مکانها روزه گرفت، يا آنکه نتوانست هيچ روزه بگيرد در آن مکانهاى معيّن و قافله مهلت ندادند او را که روزه بگيرد تا آنکه وارد شد به ولايت و منزل خود، در منزل خود روزههاى نذرى خود را بايد بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرد که حينى روزه بگيرد، بايد شـش ماه روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرد که زمانى روزه بگيرد، بايد پنـج ماه روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 389 *»
مسأله: کسى که نذر کرد که يک سال روزه بگيرد و نتوانست که تمام سال را متصل روزه بگيرد، يک ماه متصل بايد روزه بگيرد و قدرى هم از ماه ديگر متصل به ماه اول روزه بگيرد و بعد به طور تفرّق روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرد روزه بگيرد و معيّن نکرد که چند روز روزه بگيرد، واجب است که يک روز روزه بگيرد و مستحب است که شش روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرد که از هر ماهى روز معيّنى را روزه بگيرد و سفرى از براى او اتفاق افتاد، در سفر روزه نگيرد مگر آنکه معيّن کرده باشد در وقت نذر کردن که اگر در سفر هم باشم روزه بگيرم. در هر صورت واجب نيست بر او روزهگرفتن بعد از سفر ولکن مستحب است که بعد از سفر قضاء کند اگر در سفر نگرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرد روزه بگيرد و نتوانست روزه بگيرد، از براى هر روزى يک مُد از گندم يا از جو يا خرما به فقير دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: حکم روزهاى که به نذر واجب شده در روزهاى که به عهد و قسم واجب شده جارى است. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
فصل
در روزههايى است که تتابع و پىدرپى گرفتن شرط است در کفايت کردن آنها
و امور متعلقه به آنها و در آن چند مسأله است:
مسأله: روزه دو ماه پىدرپى واجب است در کفاره کسى که روزه ماه رمضان را از روى معصيت و عمد افطار کرده به حلال به طور تخيير و به حرام به طور جمع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 390 *»
مسأله: روزه دو ماه پىدرپى واجب است در کفاره ظهار هرگاه نتواند بنده آزاد کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روزه دو ماه پىدرپى واجب است در قتل خطاء هرگاه نيابد بندهاى که آزاد کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روزه دو ماه پىدرپى واجب است در قتل عمد به طور جمع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: پىدرپى شدن روزه دو ماه و حاصل شدن تتابع در ميان آنها و احکام سفر و مرض و حيض و نفاس در فصل نذر گذشت و آن امور در اينجا هم جارى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که قسمى ياد کرد از براى امر مشروعى و بعد بخواهد خلاف آن را بکند که آن خلاف هم مشروع است، بايد سه روز متوالى روزه بگيرد از براى کفاره قسم خود اگر نتواند اطعام مساکين کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حج تمتع بهجا آورده و نتوانسته در منىٰ قربانى کند به جهت
نادارى، سه روز متوالى بايد روزه بگيرد در مکه معظّمه و هفت روز متوالى هم بايد روزه بگيرد بعد از رسيدن به وطن خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که دو ماه پىدرپى روزه بر ذمه او است و در ماه شعبان روزه بگيرد و ماه رمضان فاصله شود، تتابع بهعمل نيامده و روزههاى ماه شعبان از براى روزه دو ماه پىدرپى محسوب نمىشود و بعد از ماه رمضان بايد دو ماه پىدرپى روزه بگيرد مگر آنکه قبل از ماه رمضان بيش از يک ماه روزه گرفته باشد اگرچه يک روزه متصل به يک ماه روزه باشد. پس در اين صورت بعد از ماه رمضان تتمه دو ماه روزه را روزه مىگيرد و تتابع بهعمل آمده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه دو ماه پىدرپى روزه بر ذمه شخصى است و شروع مىکند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 391 *»
در روزهگرفتن پس در بين دو ماه مريض و ناخوش مىشود، يا آنکه اگر زن است حائض مىشود يا مىزايد و افطار مىکند و بعد از رفع مانع روزه مىگيرد، تتابع بهعمل آمده و آنچه روزه پيش از مرض و يا حيض و نفاس گرفته از براى روزه دو ماه پىدرپى محسوب است اگرچه مستحب است که روزه دو ماه پىدرپى را بعد از رفع مانع از سر گيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه شخصى مشغول شد به روزه گرفتنِ دو ماه پىدرپى و در بين دو ماه سفر کرد و در سفر افطار کرد، پس هرگاه در بين ماه اول سفر کرده تتابع بهعمل نيامده و سفر مثل مرض نيست چرا که مرض به اختيار خود او نيست و سفر به اختيار خود او است پس بعد از سفر بايد روزه دو ماه پىدرپى را از سر گيرد و آنچه روزه پيش از سفر گرفته از براى دو ماه روزه محسوب نيست. و هرگاه سفر او در بين ماه دويم واقع شده اگرچه در دويم ماه دويم بوده تتابع بهعمل آمده و بعد از سفر بايد تتمه دو ماه را روزه بگيرد و آنچه روزه پيش از سفر گرفته از براى روزه دو ماه محسوب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در ساير روزههاى واجبى است که تتابع شرط آنها نيست
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مُحرمى که در احرام به جهت مرضى و اذيتى سر بتراشد و از براى کفاره بخواهد روزه بگيرد، واجب است که سه روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حرم مکه معظّمه صيد کند و جزاى صيد را نداشته باشد که قربانى و فدا دهد بايد قيمت کند آن را و حساب کند که به آن قيمتى که کرده چقدر گندم به آن قيمت است، پس حساب کند که گندم چند صاع مىشود، پس مقابل هر نصف صاعى بايد يک روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز عرفه پيش از غروب از عرفات کوچ کند از
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 392 *»
روی عمد، بايد شترى نحر کند در روز عيد و اگر شتر نداشته باشد بايد هجـده روز روزه بگيرد به عوض هَدى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که اعتکاف بهجا آورد در مسجدى و دو روز اعتکاف بهجا آورد، در روز سيّم واجب مىشود بر او که اعتکاف بهجا آورد و روزه آن روز واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب پنجم
در روزه مستحبى و امور متعلقه به آن است و در آن چند فصل است:
فصل
در حالاتى چند است که روزه در آن حالات مستحب است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است روزه در هر روزى سواى روزهايى که در آنها روزه حرام يا مکروه
است و تفصيل آنها گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در حال تنگدستى و در حال هر شدت و بلائى مستحب است روزه گرفتن از براى رفع آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است روزه گرفتن در حال عزوبت اگر ميسر نشود نکاح کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که للّه روزه بگيرد در روز گرمى که حرارت آن روز او را تشنه کند، موکل کند خداوند عالم جلّشأنه به او ملائکه چندى را که مسح کنند روى او را و بشارت دهند او را تا آنکه افطار کند. پس خداوند عالم جلّشأنه گويد چقدر معطّر است و طيّب است بوى تو و روح تو، شاهد باشيد اى ملائکه من که من آمرزيدم او را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زمستان بهار و ربيع مؤمن است که شبهاى آن بلند است از
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 393 *»
براى نماز کردن و عبادت کردن و روزهاى آن کوتاه است از براى آسانى روزهگرفتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در روزههاى مستحبى است که در هر ماهى مستحب است
و امور متعلقه به آن و در آن چند مسأله است:
مسأله: هرکس در پنجشنبه اول هر ماه و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه وسط هر ماه روزه بگيرد، ثواب او مثل ثواب کسى است که در تمام سال روزه گرفته باشد چرا که ثواب هر روزه ده روز نوشته مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مشکل باشد بر او که در تابستان اين سه روز را روزه بگيرد، مستحب
است که در زمستان قضاى آنها را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مشکل باشد بر او روزهگرفتن اين سه روز، عوض هر روزى يک درهم به مسکين دهد، يا عوض هر روزى يک مدى از طعام به فقيرى دهد، يا عوض هر روزى يک فقيرى را از طعام سير کند و سير کردن يک فقير بهتر است از روزه يک ماه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در سفر باشد به عوض اين سه روز از هر روزى يک مد از طعام به فقيرى دهد، ثواب روزه دهر از براى او نوشته شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرکس در ايام بيض هر ماهى که روز سيزدهم و روز چهاردهم و روز پانزدهم باشد روزه بدارد گويا که در تمام دهر روزه گرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در روزههايى است که در هر سال مستحب است و امور متعلقه به آن
و در آن چند مسأله است:
مسأله: روز بيستوپنجم ذيقعده روزى است که وضع شده خانه کعبه در آن، پس کسى که روزه بگيرد در آن روز، از براى او است ثواب شصت ماه روزه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 394 *»
و کفاره هفتاد سال گناه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روز بيستونهم ذيقعده روزى است که خداوند عالم جلّشأنه خانه کعبه را در آن روز نازل کرده، پس کسى که در آن روز روزه گيرد روزه او کفاره هفتاد سال گناه او خواهد بود و نزول خانه کعبه با وضع آن منافات ندارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روز اول ماه ذيحجه روزى است که ابراهيم خليلالرحمن؟ع؟ در آن روز متولد شده، پس کسى که در آن روز روزه گيرد خداوند عالم جلّشأنه بنويسد از براى او ثواب روزه شصت ماه را، پس اگر کسى تا نُه روز روزه گيرد از براى او است ثواب روزه دهر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: روز هشتم ذيحجه روز ترويه است، پس کسى که از اول ماه ذيحجه تا آن روز روزه گيرد ثواب هر روزى مقابل است با ثواب صد بنده مؤمن آزاد کردن و ثواب صد شتر قربانىکردن و ثواب صد اسب که سوار شود بر آنها و در راه خدا جنگ کند. و چون روز هشتم را روزه گيرد ثواب دو هزار بنده آزاد کردن و ثواب دو هزار شتر قربانى کردن و ثواب دو هزار اسب سوار شدن و در راه خدا جهاد کردن از براى او خواهد بود. و چون روز نهم که روز عرفه است روزه گيرد آنچه ثواب که ذکر شد از براى او خواهد بود و به علاوه کفاره شصت سال گناهى که پيش از روزهگرفتن روز عرفه کرده و شصت سال گناهى که بعد از آن روز مىکند خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: روز نهم ذيحجه روز عرفه است و روزى است که توبه داود على نبيّنا و آله و عليه السلام
در آن قبول شد. پس کسى که در آن روز روزه گيرد کفاره نود سال گناه او خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 395 *»
خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مگر آنکه ضعف روزه مانع از خواندن دعائى که وارد شده گردد، پس روزه نگرفتن و دعا خواندن بهتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: روز هجدهم ذيحجه روز عيدى است از براى مؤمنين که بهترين و بزرگترين عيدها است از براى ايشان و روزى است که رسول خدا؟ص؟ به امر الهى حضرت امير صلواتاللّهعليه را به امارت و امامت و خلافت و هدايت مؤمنين نصب فرموده و درهمى در آن روز انفاقکردن مقابل است با صد هزار درهم انفاقکردن در ساير روزها و روزهگرفتن در آن روز در هر سالى مقابل است با صد حجه مبروره مقبوله و با صد عمره مبروره مقبوله و روزه در آن روز در هر سالى مقابل است با روزه دهرى و روزه در آن روز بهتر است از عبادت شصت سال که به طور اتصال در شب و روز در عبادت باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روز اول محرّم روزى است که دعاى زکريا؟ع؟ در آن روز مستجاب شد و بعد از سن پيرى خود و پيرى زن او خداوند عالم جلّشأنه اصلاح کرد پيرى زن او را و يحيى را به ايشان عطا فرمود. پس هر کس در آن روز روزه بدارد دعاى او مستجاب گردد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در روز تاسوعا و عاشورا گرسنهبودن و تشنهبودن با حزن و اندوه و گريه و زارى و نوحه و بیقرارى از افضل طاعات و اقرب قربات است. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: روز هفدهم ربيعالاول روز تولد حضرت رسول؟ص؟ است. پس کسى که در آن روز روزه بگيرد از براى او است ثواب شصت سال روزه. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: روز بيستوهفتم ماه رجب روزى است که رسول خدا؟ص؟ در آن روز مبعوث به رسالت شد. پس کسى که در آن روز روزه بگيرد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 396 *»
خداوند عالم جلّشأنه در نامه عمل او بنويسد ثواب روزه هفتاد سال. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در روز نوروز مستحب است غسلکردن و جامه پاکيزه پوشيدن و روزهگرفتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل
در روزه ماه رجب و شعبان و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: ماه رجب ماه حضرت اميرالمؤمنين عليه صلواتالمصلّين است و روز اول ماه رجب روزى است که حضرت نوح؟ع؟ در آن روز به کشتى نشست و او و کسانى که با او
بودند روزه گرفتند. پس کسى که در آن روز روزه بگيرد البته از اهل بهشت خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز اول ماه رجب روزه بگيرد آتش جهنم از او دور شود به مسافت يک سال راه، و کسى که هفت روز از آن را روزه گيرد هفت در جهنم بر روى او بسته خواهد شد، و کسى که هشت روز از آن را روزه گيرد هشت در بهشت براى او گشوده خواهد شد، و کسى که ده روز از آن را روزه گيرد مسألت او اجابت خواهد شد، و کسى که پانزده روز از آن را روزه گيرد عطا شود به او آنچه را که بخواهد، و کسى که بيستوپنج روز از آن را روزه گيرد به او گفته شود که عمل از سر گير که گناهان تو آمرزيده شد، و کسى که تمام سى روز آن را روزه گيرد منادى ندا کند که اى بنده خدا آمرزيده شد گناهان تو پس عمل از سر گير از براى آيندههاى عمر خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که سه روز از اول ماه رجب و سه روز از وسط آن و سه روز از آخر آن را روزه گيرد گناهان گذشته او و گناهان آينده او آمرزيده شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب روزه گيرد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 397 *»
هر روزى يک سال روزه و يک سال نماز و عبادت از براى او نوشته شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که عاجز باشد از روزهگرفتن آن، از براى هر روز يک قرص نان به مسکين دهد ثواب روزهگرفتن آن از براى او خواهد بود. و کسى که نداشته باشد هر روز اين تسبيح را بخواند: سبحانَ الاِلهِ الجليل سبحانَ مَن لايَنْبَغِى التَّسبيحُ اِلّا لَه سبحانَ الْاَعَزِّ الْاَکرَم سبحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ و هُوَ لَهُ اَهْل ثواب روزه آن از براى او خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ماه شعبان ماه رسول خدا؟ص؟ است، کسى که روزه بگيرد روز اول آن را واجب مىشود بر او بهشت البته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که تمام ماه شعبان را روزه گيرد و متصل کند روزه آن را به روزه ماه رمضان، شهرين متتابعين توبة من اللّه جبرئيل ندا کند او را که عمل از سر گير پس بهتحقيق که گناه تو آمرزيده شد و صلوات فرستادن بر محمّد و آلمحمّد؟ص؟ در اين ماه بيش از ساير ماهها مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
خاتمــــــــه
در اعتکاف و امور متعلقه به آن است و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است اعتکاف در مساجد خصوص در ماه رمضان، خصوص در دهه آخر آن بهطورى که خواهد آمد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعد از ماه رمضان در ماههاى حرام اعتکاف افضل است از ساير ماهها، و در دو ماه حرام پىدرپى اعتکاف افضل است از يک ماه حرام. و مراد از ماههاى حرام ذيقعدةالحرام و ذيحجةالحرام و محرمالحرام و ماه رجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط اعتکاف روزهگرفتن است و بدون روزه اعتکافى نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 398 *»
مسأله: اعتکاف کمتر از سه روز نمىشود، پس چون دو روز روزه گرفتند و معتکف شدند واجب مىشود روزه روز سيّم و تمامکردن اعتکاف. پس بعد از روز سيّم اگر نخواهند معتکف باشند مختارند، پس اگر خواستند معتکف باشند و روز چهارم و روز پنجم را روزه گرفتند و معتکف شدند واجب مىشود که روز ششم را روزه گيرند و اعتکاف را تمام کنند. و همچنين در روز هفتم اگر بخواهند فسخ اعتکاف کنند مختارند اما اگر روز هفتم و روز هشتم را روزه گرفتند و اعتکاف کردند واجب مىشود روزهگرفتن روز نهم و تمامکردن اعتکاف. و همچنين در هر دو روزى اعتکاف و روزه مستحب است و در هر روز سيّمى بعد
از دو روز، روزهگرفتن و اعتکاف را تمامکردن واجب مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى معتکف جماعکردن و بوى خوش استشمامکردن و استعمال عطرها کردن و مجادله و خريد و فروش کردن نه در شب و نه در روز. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکان اعتکاف مسجدالحرام و مسجد پيغمبر؟ص؟ است و هر مسجدى که در آن نماز جماعت بهجا آورند و امام عادلى در آن به جماعت نماز کند و در غير مساجد اعتکافى نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى معتکف بيرونآمدن از مسجد نه در شب و نه در روز مگر به جهت ضرورتى و قضاى حاجتى و قضاى حاجت برادر مؤمنى و عيادت مريض مؤمنى و تشييع جنازه مؤمنى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه معتکف به جهت ضرورتى از مسجد بيرون آمد جايز نيست از براى او نشستن در مکانى مگر از براى تخلّى و امثال آن تا آنکه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 399 *»
برگردد به مسجدى که در آن معتکف است.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه معتکف به جهت ضرورتى از مسجد بيرون آمد جايز نيست از براى او که در سايه راه رود به طور اختيار مگر به طور اضطرار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه معتکف به جهت ضرورتى از مسجد بيرون آمد جايز نيست از براى او نماز کردن در ساير مکانها و نماز نکند در مکانى غير از مسجدى که در آن معتکف شده مگر در مکه معظّمه که در ساير خانههاى آن مىتواند نماز کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه معتکف مريض شد يا زن معتکفه حائض شد مىروند به منزل خود و چون رفع مرض و حيض شد برمىگردند به مسجد و اعتکاف خود را تمام مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زن بى اذن شوهر و مملوک بى اذن مولى نمىتوانند معتکف شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه معتکف جماع کند مانند کسى است که در ماه رمضان بدون عذرى افطار کرده و بايد کفاره بدهد، پس بنده آزاد کند يا دو ماه پىدرپى روزه بگيرد يا شصت مسکين را طعام دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه معتکف در شب جماع کند يک کفاره بايد بدهد و هرگاه در روز جماع کند دو کفاره بايد بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى معتکف که در ابتداى اعتکاف شرط کند با خداى خود که اگر در بين اعتکاف عارضهاى روى داد معاف باشد، مثل مُحرم که در ابتداى احرام شرط مىکند با خداى خود که اگر در بين احرام عارضهاى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 400 *»
روى داد معاف باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
و قد تمّ کتاب الصوم من کتاب کفاية المسائل على يد مؤلّفه غفر اللّه له و لوالديـه
و لجميع المؤمنين و المؤمنات فى عصر يوم الاثنين الرابع و العشرين
من شهر ذيقعدة الحرام من شهور سنة 1304 و الحمد للّه رب العالمين
و صلّــى اللّه علــى محمّـد و آلـــه الطيبيــن الطاهريــن
حامداً مصلّياً مستغفراً
تــمّـــــــــــــت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 401 *»
بسم الله الرّحمنݡ الرّحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمينݡ و الصلوة و السلام علىݡ خاتم المرسلين و آله اجمعينݡ
و لعنة اللّٰه علىݡ اعدائهم ابد الابدينݡ
کتاب الزکوة و الصدقات
و فيه مطالب و فصول و مسائل
و على اللّه التأييد و التسديد کما نال اليه کلّ نائل
المطلب الاول
فـى وجوبهـا و فيــه مسائــل:
مسأله: زکوة واجبى است از واجبات اهل اسلام. و دليل وجوب آن کتاب خدا و احاديث ائمه هدى؟عهم؟ و اجماع علماء و ضرورت اهل اسلام و ايمان است.
مسأله: منکر وجوب زکوة منکر ضرورت اهل اسلام و ايمان است و کافر و مرتد است اگرچه معترف به ساير امور مسلّمه اسلاميه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مانع زکوة معاقَب است و در دولت حق او را به قتل مىرسانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ضايع نمىشود مالى نه در درياها و نه در بيابانها و نه در ساير مکانها مگر به جهت آنکه زکوة آن مال داده نشده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سخىترين مردم کسى است که زکوة مال خود را بدهد اگرچه انفاقى ديگر
نکند، و بخيلترين مردم در نزد خدا کسى است که زکوة مال خود را ندهد اگرچه مال بسيارى صرف کند و بخششها و مهمانیها بکند و مساجد و رباطات بسازد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 402 *»
مطلب دويم
در کسانى است که زکوة بر ايشان واجب است
و کسانى که زکوة بر ايشان واجب نيست و در آن دو فصل است:
فصل اول
در کسانى است که زکوة بر ايشان واجب است اگرچه در بعض حالات
زکوة بر ايشان واجب نباشد و در آن چند مسأله است:
مسأله: واجب است زکوة دادن بر هر آزاد بالغ عاقلى که مال او به حدّ نصاب رسيده باشد، خواه مرد باشد يا زن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در وجوب زکوةدادن، امکان تصرف در مال به طورى که خود شخص يا وکيل او و گماشته او تصرف کنند در آن مال. پس اگر کسى مالى داشته باشد که غيرى آن را غصب کرده باشد، يا غائب باشد، يا گم شده باشد به طورى که مالک يا وکيل و گماشته او نتوانند در آن مال تصرف کنند، زکوتى در آن مال واجب نيست اگرچه آن مال يک وقتى به تصرف مالک درآيد. و هرگاه يک وقتى به تصرف او درآمد، مستحب است که زکوة يک سال از سالهايى که در تصرف او نبوده بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه مال کسى در تصرف خود او و وکيل و گماشته او نباشد و بتواند آن مال را به تصرف خود درآورد و از روى عمد تصرف در آن مال نکند و يکوقتى آن مال را به تصرف درآورد، مستحب است که زکوة تمام سالهايى که در تصرف او نبوده بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که طلبى و دينى بر ذمه کسى دارد، زکوة آن دين بر طلبکار واجب نيست و هرگاه نگرفتن طلب از روى عمد باشد از جانب او نه آنکه مديون طلب را ندهد، مستحب است که زکوة آن مال را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مالى را که در جايى سپردهاند واجب نيست زکوةدادن آن
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 403 *»
ولکن مستحب است که زکوة آن را بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که قرض کرده مالى را و خرج نکرده آن را و آن مال يک سال در نزد او باقى مانده زکوة آن را آن کسى که قرض کرده بايد بدهد اگر مال، مال زکوى است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه شخص طلبکار تبرّعاً زکوة مالى را که به قرض داده بدهد، زکوة از مديون ساقط مىشود و نبايد زکوتى بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که دينى و مهرى بر ذمه او است و آن دين و مهر مال موجودى نيست نبايد زکوة مالى که در ذمه او است بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالى که زکوة دارد در نزد او موجود است و يک سال بر آن مال مىگذرد زکوة آن مال را بايد بدهد اگرچه به اضعاف آن مال مديون باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى مالى را که زکوة دارد بفروشد و شرط کند با مشترى که زکوة آن را بدهد، مشترى بايد زکوة آن را بدهد و فروشنده نبايد زکوة آن مال را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالى را که زکوة دارد در نزد او سپرده باشند واجب نيست بر او که
زکوة آن را بدهد اگرچه با آن مال تجارت کند ولکن هرگاه تجارت با آن مال کند مستحب است که زکوة آن را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که زراعت مىکند از براى کسى و آب مىدهد زراعت را و قرار مىدهد که چند يک محصول مال او باشد، واجب است بر او که زکوة
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 404 *»
حصّه خود را بدهد چنانکه مالک بايد در حصّه خود زکوة بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: گمراهى که از ساير مذاهب هفتاد و دو فرقه باطله بوده و مستبصر و شيعه اثناعشرى شده، جميع اعمالى که در حال گمراهى کرده به طور وجوب نبايد اعاده کند مگر زکوة را که هرگاه به مستحق آن نداده بايد اعاده کند و به مستحق آن برساند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل دويم
در کسانى است که زکوة در مال ايشان واجب نيست اگرچه در بعضی
از حالات مستحب باشد و در آن چند مسأله است:
مسأله: زکوتى واجب نيست در مال يتيم اگرچه ولىّ يتيم با مال او تجارت کند ولکن در صورت تجارتکردن مستحب است دادن زکوة آن مال. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: صغير بعد از آنکه کبير شد واجب نيست بر او که زکوة مال خود را از سالهاى گذشته حال صِغَر بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: زکوتى واجب نيست در مال مجنون اگرچه ولىّ او با مال او تجارت کند ولکن در صورت تجارتکردن مستحب است زکوةدادن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مجنون بعد از آنکه افاقه شد جنون او و عاقل شد واجب نيست که زکوة مال خود را از سالهايى که در آنها مجنون بوده بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: زکوتى نيست در مال غلام و کنيز هرگاه مولاى آنها چيزى به آنها داده باشد اگرچه مکاتَب باشند و مولاى آنها شرط کرده باشد که آنها را به عوض خدمتى يا مالى آزاد کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 405 *»
مطلب سيّم
در مالهايى است که زکوة در آنها واجب است يا مستحب
و امور متعلقه به آن و در آن چند مسأله است:
مسأله: مالهايى که زکوةدادن آنها واجب است نُه چيز است: شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره و گندم و جو و خرما و مويز به طورى که تفصيل آن ذکر خواهد شد انشاءاللّه تعالى و در
غير اين نُه چيز زکوة واجبى نيست به اصل شرع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه شخصى به صيغه نذر و عهد و قسم زکوة مالى را بر خود واجب کند به طورى که قرار داده واجب مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که زکوة مالى که زکوة داشته باشد به حدّ نصاب نرسيده بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که زکوة هر چيزى که از زمين مىرويد مثل برنج و ذرت و عدس و نخود و ميوهها که غير از گندم و جو و خرما و مويز است بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چيزهايى که دوامى ندارد و زود فاسد مىشود مثل سبزیها و خربزه و هندوانه، زکوتى در آنها نيست مگر آنکه به فروش رسد و قيمت آنها به حدّ نصاب رسد از طلا
و نقره مسکوک و يک سال بر آن بگذرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که از رمه ماديان زکوة بدهند از هر ماديان عربى خوبى دو مثقال طلا و از ماديان پستى که از جنس يابو است يک مثقال طلا و مراد از مثقال هجده نخود است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فروش غلام و کنيز کسب او است و تجارت او در آنها است مستحب است که از هر بنده يک صاع خرما زکوة دهد اگر بنده يک سال
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 406 *»
در نزد او بماند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در مالالتجاره زکوة واجبى نيست ولکن مستحب است که زکوة آن را بدهند هرسال، هرگاه تجارت نفع کرده يا ضرر نکرده، و هرگاه ضرر کرده هر چند سالى يک سال زکوة آن را بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مستحب است عاريه دادن زيور و زکوة آنها عاريهدادن آنها است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است عاريهدادن اثاثالبيت هرگاه فاسد نکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب چهارم
در تفصيل چيزهايى است که زکوة دادن از آنها واجب است
و در آن چند فصل است:
فصل اول
در زکوة شتر است و در آن چند مسأله است:
مسأله: از براى شتر دوازده نصاب است پس کمتر از پنج شتر زکوتى ندارد و چون شتر
به پنج نفر رسيد يک گوسفند زکوة بايد داد تا آنکه به ده نفر رسد پس دو گوسفند بايد داد تا آنکه به پانزده نفر رسد پس سه گوسفند بايد داد تا آنکه به بيست نفر رسد پس چهار گوسفند بايد داد تا آنکه به بيست و پنج نفر رسد پس پنج گوسفند بايد داد. پس چون به بيست و شش نفر رسيد يک شتر ماده که پا به دو سال گذاشته باشد بايد داد، پس چون ده نفر زياد شد و به سى و شش نفر رسيد يک شتر ماده که پا به سه سال گذاشته باشد بايد داد، پس چون ده نفر زياد شد و به چهل و شش نفر رسيد يک شتر ماده که پا به چهار سال گذاشته باشد بايد داد، پس چون پانزده نفر زياد شد و به شصت و يک نفر رسيد يک شتر ماده که پا به سال پنج گذاشته باشد بايد داد، پس چون پانزده نفر زياد شد و به هفتاد و شش نفر رسيد دو نفر شتر ماده پا به سه سال بايد داد، پس
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 407 *»
چون پانزده نفر زياد شد و به نود و يک رسيد دو نفر شتر ماده پا به چهار سال بايد داد، پس چون سى نفر زياد شد و به صد و بيست و يک نفر رسيد از براى هر پنجاه نفرى يک شتر ماده پا به چهار سال و از براى هر چهل نفرى يک نفر شتر ماده پا به سه سال بايد داد. چنانکه در احاديث وارد شده و فقهاء فتوى به آن دادهاند و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هر قدر شتر که در ميان نصابهاى دوازدهگانه زياد شود و به نصابى ديگر نرسد زکوتى ندارد و همچنين در نصاب دوازدهم که صد و بيست و يک نفر است و از هر پنجاه نفرى يک نفر شتر ماده پا به چهار سال بايد داد و از هر چهل نفرى يک نفر شتر ماده پا به سه سال بايد داد هرقدر شتر که زياد شود و به پنجاه يا چهل نفر نرسد زکوتى ندارد. مثل آنکه کسى يکصد و نود و نُه شتر داشته باشد، از يکصد و پنجاه نفر سه نفر شتر ماده پا به چهار سال و از چهل نفر ديگر يک نفر شتر ماده پا به سه سال بايد بدهد و نُه نفر باقى معاف است از زکوة. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که شتر او به حدّ نصابهاى مذکوره برسد و شتر مادهاى که بايد آن را از براى زکوة بدهد به طورى که ذکر شد ندارد، مثل آنکه بايد شتر ماده پا به دو سال بدهد و چنين شترى ندارد ولکن شتر ماده پا به سه سال دارد، يا مثل آنکه بايد شتر ماده پا به سه سال بدهد و چنين شترى ندارد ولکن شتر ماده پا به دو سال دارد، پس هرگاه شترى مىدهد که يک سال از شترى که بايد بدهد کوچکتر است بايد دو گوسفند علاوه بدهد يا بيست درهم علاوه بدهد و هرگاه شترى که مىدهد يک سال بزرگتر است از شترى که بايد بدهد، دو گوسفند يا بيست درهم مىگيرد از کسى که زکوة به او مىدهد مگر آنکه به عوض شتر ماده پا به دو سال شتر نر پا به سه سال بدهد که در اينجا نبايد چيزى علاوه بدهد و نه چيزى بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: شتر نر و شتر ماده و شتر عربى و شتر بَخاتى([2]) غير عربى در حکم
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 408 *»
زکوة يکسانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: شرط است در انعام ثلثه در حکم زکوة که در تمام سال بچرند در بيابان و علف دستى نخورند. پس هرقدر و هر عدد شترى که علف دستى مىدهند زکوتى ندارد مگر به طور استحباب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در حکم زکوة که شتر از براى سوارى و آبکشى و امثال آن نباشد و زکوتى در آنها نيست مگر به طور استحباب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شترهاى بارکش را فقهاء از عوامل دانستهاند و زکوتى در آنها نيست مگر به طور استحباب. و خلافى در ميان فقهاء در آن نيست.
مسأله: شرط است در وجوب زکوة که يکسال مال در نزد مالک باشد پس چون ماه دوازدهم حلول کرد بايد زکوة داد. پس اگر در مثَل، شترى را کسى خريده باشد يا به ارث به او رسيده باشد، يا به او بخشيده باشند و يازده ماه در ملک و تصرف او است و ماه دوازدهم هم داخل شده، بايد زکوة بدهد و هرگاه شتر او زاييده بايد يک سال بر کره شتر بگذرد از
روزى که زاييده شده نه از وقتى که مادر آن به آن حامله شده، پس چون ماه دوازدهم داخل شد زکوة کرههاى شتر هم واجب مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه بعضى از شترها در وقتى در ملک و تصرف کسى درآمده که عدد آنها به حد نصاب نيست و بعضى ديگر فىالمثل شـش ماه بعد در ملک و تصرف او درآمده که شترهاى سابق و لاحق با هم به حد نصاب رسيدهاند باز زکوتى به آنها تعلق نمىگيرد تا در وقتى که بر نصاب تمام يک سال بگذرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 409 *»
فصل دويّم
در زکوة گاو و امور متعلقه به آن است و در آن چند مسأله است:
مسأله: نصاب گاو سى و چهل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کمتر از سى گاو زکوتى به طور وجوب ندارد و چون گاو به سى عدد رسيد يک گاو نر پا به دو سال بايد داد، و از سى تا چهل زکوتى ندارد پس چون عدد گاو به چهل رسيد يک گاو ماده پا به سه سال زکوة بايد داد، و در ميان چهل تا شصت زکوة واجبى ندارد پس چون عدد گاو به شصت رسيد دو گاو نر پا به دو سال زکوة بايد داد، و در ميان شصت و هفتاد زکوة واجبى ندارد پس چون عدد گاو به هفتاد رسيد يک گاو نر پا به دو سال و يک گاو ماده پا به سه سال بايد داد از براى سى و چهل، و در ميان هفتاد و هشتاد زکوة واجبى نيست پس چون عدد گاو به هشتاد رسيد دو گاو ماده پا به سه سال از براى دو چهل بايد داد، و در ميان هشتاد و نود زکوة واجبى نيست پس چون عدد گاو به نود رسيد سه گاو نر پا به دو سال زکوة بايد داد از براى سه سى که نود باشد، پس چون عدد گاو برسد به يکصد و بيست و بيشتر، از براى هر چهل گاو يک گاو ماده پا به سه سال بايد داد. پس هرگاه گاوها از چهل و چهل که طرح شد زياد آمد و عدد زيادى به سى نرسيد در آن زيادى زکوة واجبى نيست و هرگاه به سى عدد رسيد از براى آن يک گاو نر پا به دو سال بايد داد.
و مشهور در ميان فقهاء اين است که گاو ماده پا به دو سال به عوض گاو نر پا به دو سال مىتوان داد و اين امر سهلى است چرا که عوض عين مال زکوة را از چيزى ديگر به قيمت عين مىتوان داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط چريدن و عامل نبودن و يک سال گذشتن در گاو و شتر يکسان است و تفصيل آن در زکوة شتر گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 410 *»
مسأله: گاوهاى معروف و گاوميش در زکوة تفاوتى ندارد پس هرگاه کسى پانزده گاو و پانزده گاوميش داشته باشد، گاوهاى او به حد نصاب رسيدهاند که سى گاو باشد و بايد زکوة آنها را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل سيّم
در زکوة گوسفند است خواه بزينه خواه ميشينه و امور متعلقه به آن
و در آن چند مسأله است:
مسأله: زکوة واجبى در اصل شرع تعلق نمىگيرد به گوسفند تا آنکه به حدّ نصاب برسد مثل ساير مالهاى زکوى و از براى گوسفند پنج نصاب است: نصاب اول چهل است و نصاب دويّم يکصد و بيست و يک است و نصاب سيّم دويست و يک است و نصاب چهارم سيصد و يک است و نصاب پنجم چهارصـد است و بالاتر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر در نصاب اول که روايتى رسيده که چهل و يک است و صدوق; به آن فتوى داده.
مسأله: کمتر از چهل رأس گوسفند زکوتى ندارد، پس چون عدد آنها به چهل رسيد يک گوسفند زکوة آن است و بعد از چهل هرقدر گوسفند زياد شود زکوة ندارد تا آنکه به
يکصد و بيست و يک رأس برسد پس دو گوسفند بايد زکوة داد، و بعد از آن هرقدر گوسفند زياد شود زکوتى ندارد تا آنکه به دويست و يک رأس برسد پس سه گوسفند زکوة بايد داد، و بعد از دويست و يک هرقدر گوسفند زياد شود زکوتى ندارد تا آنکه عدد گوسفندان به سيصد و يک رأس برسد پس چهار رأس گوسفند زکوة بايد داد، و بعد از سيصد و يک هرقدر گوسفند زياد شود زکوتى ندارد تا آنکه عدد گوسفندان به چهارصـد و بيشتر برسد پس از براى هر صدى يک گوسفند زکوة بايد داد و بعد از نصاب پنجم هرقدر گوسفند زياد شود زکوتى ندارد تا آنکه زيادى به صد برسد و چون به صد رسيد يک گوسفند زکوة آن است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر در نصاب چهارم که بعضى از فقهاء به جهت رسيدن روايتى سه گوسفند گفتهاند.
مسأله: شرط است در تعلق زکوة گوسفند اينکه گوسفندان در تمام
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 411 *»
سال چرا کنند در چراگاه و بيابان نه آنکه علف دستى به آنها بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در تعلق زکوة به گوسفند اينکه يک سال در نزد مالک متصرف باشند پس گوسفندى را که در ميان سال مالک شدهاند، يا در ميان سال زاييده شدهاند زکوتى به آنها تعلق نمىگيرد تا آنکه يک سال بر آنها بگذرد از وقت تملّک و از وقت تولد، پس چون ماه دوازدهم بر آنها داخل شد اگرچه ماه دوازدهم تمام نشود زکوة به آنها تعلق مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: گوسفندى را که بايد از براى زکوة داد بايد يک سال تمام داشته باشد هرگاه ميشينه است و پا به سال دو گذارده باشد هرگاه بزينه است. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: گوسفند ميشينه را از براى زکوة گوسفندان ميشينه و بزينه و گوسفند بزينه را از براى زکوة گوسفندان بزينه و ميشينه مىتوان داد و همچنين گوسفند نر را از براى زکوة گوسفندان نر و ماده و گوسفند ماده را از براى زکوة گوسفندان ماده و نر مىتوان داد. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: گوسفند پير و معيوب را در شماره نصاب مىشمارند ولکن از براى زکوة دادن نهى رسيده. و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالى را فروخته باشد که در آن مال زکوة باشد ــ چه شتر و چه گاو و چه گوسفند ــ و فروشنده زکوة آن را نداده باشد، زکوة را بايد مشترى بدهد و رجوع کند به فروشنده و عوض آن را بگيرد يا آنکه خود فروشنده زکوة آن را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که قيمت مال زکوة را از غير جنس زکوة بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 412 *»
مسأله: مالى که حلول سال بر آن شد و هنوز زکوة آن اخراج نشده و تلف شد و مالک تفريطى و تقصيرى در آن نکرده، زکوتى بر ذمه او تعلق نمىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل چهارم
در زکوة نقدين طلا و نقره و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: از براى طلا دو نصاب است: نصاب اوّل آن بيست مثقال شرعى است که هجده نخود باشد و نصاب دويم آن اين است که چهار مثقال بيفزايد بر بيست مثقال، پس در هر چهار مثقالى زکوة تعلّق مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر در نصاب اوّل.
مسأله: کمتر از بيست مثقال زکوتى ندارد در نصاب اوّل و کمتر از چهار مثقال زکوتى ندارد در هر چهار مثقالى که بيفزايد بر بيست مثقال در نصاب دويّم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه قليلى نصاب اول را چهل مثقال گفتهاند به جهت ظاهر بعضى از روايات.
مسأله: در بيست مثقال طلا نيم مثقال طلا که چهليک باشد زکوة آن است و در هر چهار مثقالى که افزوده شد به بيست مثقال عُشر مثقال طلا که دهيک مثقال است زکوة آن است که باز چهليک مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست يعنى خلافى در اينکه زکوة طلا يک جزء از چهل جزء است نيست.
مسأله: از براى نقره دو نصاب است: نصاب اوّل دويست درهم شرعى است و نصاب دويّم آن هر چهل درهمى است که بيفزايد بر دويست درهم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر ده درهم شرعى هفت مثقال شرعى است و هر مثقال شرعى سه ربع مثقال صيرفى است که هجده نخود باشد که شش نخود از مثقال صيرفى کمتر است. و خلافى در آن نيست.
مسأله: کمتر از دويست درهم نقره زکوتى ندارد در نصاب اوّل و پنج درهم زکوة دويست درهم است و در هر چهل درهمى که بيفزايد بر دويست درهم يک درهم زکوة آن است در نصاب دويم که در هر دو نصاب چهليک
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 413 *»
زکوة نقره مىشود مثل زکوة طلا و هرقدر نقره که افزوده شد بر دويست درهم مادام که به چهل درهم نرسيده زکوة ندارد و همچنين هرقدر نقره که افزوده شد بر چهل درهم مادام که به چهل درهم نرسيده زکوة ندارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در تعلّقگرفتن زکوة به طلا و نقره اينکه مسکوک باشند به سکه رواج، پس هرگاه مسکوک به سکه رواج نباشند زکوتى به آنها تعلق نمىگيرد اگرچه نقشى يا چيزى بر آنها نقش باشد که دخلى به سکه رواج ندارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در تعلقگرفتن زکوة به طلا و نقره اينکه يک سال تمام نصاب تمام طلا و نقره مسکوک در نزد مالک بماند. پس هرگاه در اول سال کمتر از نصاب باشند و در عرض مدت يک سال به تدريج زياد شوند تا به حد نصاب برسند زکوتى به آنها تعلق نمىگيرد و همچنين هرگاه در اول سال به حد نصاب باشند ولکن در عرض مدت سال عوض و بدل شوند مثل اينکه به قرضِ کسى دهند و بعد مثل آن را پس بگيرند، يا چيزى بخرند و بعد بفروشند و مثل آن را به دست آورند، زکوتى به آنها تعلق نمىگيرد به طور وجوب مگر آنکه يک سال نصاب تمام در نزد مالک ساکن باشد و عوض و بدل نشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه طلا و نقره مسکوک مغشوش باشند به غير جنس خود چنانکه متعارف است که مس داخل آنها مىکنند از براى اينکه سکه بگيرد، پس حد نصاب آنها را از جنس خود آنها بايد معين کرد و آنچه از غير جنس خود آنها داخل کردهاند خارج از جنس آنها است پس وزن غير جنس آنها دخلى به وزن خود آنها ندارد که بايد نصاب به آن معين شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طلا و نقره مسکوک که به حدّ نصاب رسيدهاند و در نزد مالک باقى ماندهاند و عوض و بدل نشدهاند در هر سال زکوة به آنها تعلق مىگيرد مادام که به حد نصاب باشند مثل زکوة شتر و گاو و گوسفند که عوض نشوند،
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 414 *»
پس چون يک سال بر آنها گذشت زکوة بايد داد و همچنين هر سالى که بر آنها گذشت زکوة آن سال را بايد داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که طلا و نقره مسکوک را ذوب کند و زيور بسازد يا شمش کند، يا چيزى بخرد به آنها به جهت فرار از تعلقگرفتن زکوة به آنها، پس اگر پيش از آنکه سال بر آنها بگذرد در نزد او اين کار را کرده زکوة به آنها تعلق نمىگيرد و هرگاه بعد از گذشتن سال بر آنها اين کار را کرده زکوة آنها را بايد بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زکوة طلا را به قيمت طلا از نقره و ساير چيزها مىتوان داد و زکوة نقره را به قيمت نقره از طلا و ساير چيزها مىتوان داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
فصل پنجم
در زکوة گندم و جو و مويز و خرما و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: زکوة واجبى به اصل شرع تعلّق به اين جنسهاى چهارگانه نمىگيرد مگر آنکه هريک از آنها به حد نصاب برسند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: نصاب هريک از اين اجناس چهارگانه پنج وَسَق است و هر وسقى شصت صاع است و هر صاعى چهار مُدّ است و هر مُدّى دويست و نود و دو درهم و نيم است. پس صاع يکهزار و يکصد و هفتاد درهم است و هر ده درهمى هفت مثقال شرعى است و مثقال شرعى سه ربع مثقال صيرفى است که به اصطلاح هجده نخود باشد. و خلافى در آن نيست.
مسأله: پس چون پنج وسق را به وزن سنگ ششصد و چهل مثقال صيرفى حساب کنى دويست و هشتاد و هفت من تبريز و سه چهار يک و پنجاه که نصف چارک باشد و دوازده که ربع پنجاه باشد و پانزده مثقال صيرفى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 415 *»
است و اشتباهى در آن نيست.
مسأله: زکوةدادن واجب مىشود بر کسى که زراعت و ثمر را مالک باشد پيش از آنکه صدق اسم گندم و جو و مويز و خرما بر آنها شود اگرچه به اجاره و مزارعه و مساقات و آبدادن به زراعات و باغات مالک شده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هريک از اين اجناس چهارگانه را که بخرند يا مالک شوند بعد از آنکه مال غيرى بوده زکوتى به آنها تعلق نمىگيرد اگرچه به حدّ نصاب باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالک شود زراعتى را بعد از آنکه در ملک غير دانه آن بسته شده پيش از آنکه حصاد کنند يا مالک شود خرما و مويز را بعد از آنکه در ملک غير خرما و مويز
شده، زکوتى بر او واجب نيست مگر مالک اوّل شرط کرده باشد که مالک دويم زکوة بدهد و الّا زکوةدادن بر مالک اول واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: وقت واجب شدن زکوة در اين اجناس چهارگانه وقتى است که اسم گندم و جو و خرما و مويز به طور حقيقت بر آنها راست باشد نه به طور مجاز. پس غوره و انگور حقيقةً مويز نيست تا آنکه خشک شود و مويز شود، و همچنين غوره خرما خرما نيست به طور حقيقت تا شيرين شود و خرما شود، و همچنين تا دانه گندم و جو بسته نشود به طور حقيقت گندم و جو نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در گندم و جو نيست و در خرما و مويز هم بسيارى از فقهاء به اينطور که ذکر شد فتوى دادهاند.
مسأله: هريک از اين اجناس چهارگانه را جدا جدا بايد حساب نصاب آن را کرد. پس هرگاه گندم به قدر پنج وسق شد بايد زکوة آن را داد و هرگاه کمتر باشد زکوة واجبى ندارد اگرچه قدرى از جو هم باشد که هردو با هم پنج وسق باشند و همچنين است حکم خرما و مويز که هريک بايد پنج وسق باشند نه کمتر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 416 *»
مسأله: هريک از اين اجناس چهارگانه که به آب جارى و آب باران سقى شوند دهيک زکوة آنها است و هريک که با دلو و ريسمان سقى شوند بيستيک زکوة آنها است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه اين اجناس چهارگانه گاهى به آب جارى و آب آسمان سقى شوند و گاهى با دلو و ريسمان سقى شوند، پس هرگاه به طور تساوى باشد سقىها، نصف محصول را دهيک بايد زکوة داد و نصف را بيستيک. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه اين اجناس چهارگانه با دلو و ريسمان سقى شوند و به حسب اتفاق يک دفعه يا دو دفعه از آب جارى يا آب آسمان سقى شوند، بيست يک زکوة آن است مثل آنکه تمام سقىها با دلو و ريسمان باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که اين اجناس چهارگانه را خرّاصى و تخمين کنند پيش از آنکه به حد کمال برسد. مثل آنکه تخمين کنند که انگور باغ چقدر مويز خواهد داشت و نخل خرما چقدر خرما خواهد داشت و همچنين گندم و جو چقدر خواهد بود و از روى خرّاصى زکوة دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: اخراجات اين اجناس چهارگانه از اجرت عمله و اکره و اجرت حفظکنندگان جميعاً از ميانه برداشته مىشود، پس هرقدر که باقى ماند اگر به حد نصاب رسيده زکوة آن را بايد داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ماليات ديوانيان که در اين زمان از بابت زراعت و باغات مىگيرند بايد حساب شود و به ازاى آن به قدر سهم اين اجناس چهارگانه از آنها مستثنىٰ شود و آنچه باقى بماند هرگاه به حدّ نصاب رسيده بايد زکوة داد. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هريک از مالکين و کسانى که زراعت مىکنند از براى مالکين
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 417 *»
و آب مىدهند اين اجناس چهارگانه را در سهمى خود بايد نصاب را اعتبار کنند. پس سهم هريک که به حدّ نصاب رسيده بايد زکوة بدهد و هرگاه سهم او به حدّ نصاب نرسيده زکوة واجبى نبايد بدهد اگرچه مجموع سهمها با هم به حدّ نصاب رسيده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست که از جنس بد زکوة جنس خوب را بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که قيمت جنس مال زکوة را از غير جنس آن بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در اين اجناس چهارگانه يک دفعه بايد زکوة داد و هرقدر باقى بماند در سالهاى بعد، بعد از اخراج زکوة، زکوة واجبى به آن تعلق نگيرد اگرچه باقيمانده به اضعاف نصاب باشد به خلاف طلا و نقره مسکوک و حيوانات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که در شب حصاد کنند و انگور و خرما بچينند به جهت آنکه فقراء از آن محروم مىشوند و مستحب است که به هر فقيرى يک قبضه و يک مشت از آنها بدهند و اينها غير از زکوة واجبى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که رخنهاى در ديوار ميوهزار و باغها قرار دهند از براى آنکه کسانى که عبور مىکنند داخل شوند و ميوه بخورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى عبورکنندگان که ميوه از باغات بخورند اما ضايع نکنند و به سرقت نبرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 418 *»
مطلب پنجم
در مصارف زکوة و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مصارف زکوة فقرائند و مساکين، و کسانى که جمع مىکنند زکوة را، و کسانى که ضعيفند در ايمان و به جهت تأليف قلوب ايشان چيزى به ايشان مىدهند، و کسانى که کفّاراتى چند به گردن ايشان است در قتل خطاء و ظهار و امثال آنها و خود مالى ندارند که کفاره بدهند، و کسانى که ديونى چند به گردن ايشان است و مالى ندارند که ديون خود را بدهند و حال آنکه اسراف نکردهاند در مخارج خود، و کسانى که به سفر حج رفتهاند و مالى
ندارند که خرج کنند، و مکاتبى که از اداى مالالکتابه خود عاجز باشد، و در هر امر خيرى که راه خدا باشد زکوة را در آن صرف کنند، و کسانى که در بين سفرهاى خير بىچيز شدهاند اگرچه در وطن خود دارا باشند. چنانکه در آيات و احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: امام؟ع؟ به هر طورى که مىخواهد زکوة را به مصارف مىرساند و امر کرده شيعيان خود را که زکوة را به غير شيعه اثناعشرى ندهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسانى که خدا را جسم مىدانند، يا خدا را همهچيز مىدانند، يا خدا را ظالم مىدانند و خلق را مجبور در افعال خود مىدانند، يا امر خلقت را به احدى از مخلوقات مفوّض مىدانند، يا انکار فضائل و مقامات ائمه طاهرين؟عهم؟ را مىکنند، يا به غير از خداى واحد به خدايى خداى ديگر قائلند مثل نصارى، يا انکار يکى از ضروريات دين و مذهب شيعه اثناعشرى را مىکنند، يا از ساير فرقههاى هفتاد و دو فرقه باطله هستند استحقاق زکوة ندارند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در استحقاق زکوة که شيعه اثناعشرى باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در استحقاق زکوة که غنى نباشند و فقير و مسکين باشند و مسکين گداى سائل به کف است و فقير کسى است که مخارج ساليانه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 419 *»
خود را ندارد اگرچه به انتظار محصول زراعت و فوائد تجارت باشد و کسبى و شغلى هم از براى او نباشد که قوت خود و عيال خود را تحصيل کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خانه و حيوان سوارى و جاريه و خادمداشتن از اسباب غنى نيست. پس کسى که اينها را دارد و مخارج سال خود را ندارد فقير است و جايز است که زکوة به او بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى کسى که بايد زکوة بدهد که زکوة را به واجبالنفقه خود بدهد و واجبالنفقه شخص پدر و مادر و اولاد و زن و بندگان زرخريد شخصند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اجداد و جدّات شخص هرچه بالا بروند، و اولاد اولاد او هرقدر پايين بيايند و از بطون دانيه باشند واجبالنفقه شخصند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: حلال نيست زکوة واجبى از براى بنىهاشم مگر آنکه دهنده زکوة هم از بنىهاشم باشد، يا آنکه مضطر باشد به خوردن آن چنانکه مضطر مىشوند به اکل ميته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صدقات مستحبى حلال است بر بنىهاشم اگرچه از غير بنىهاشم باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زکوة واجبى بنىهاشم حلال است از براى فقراء و مساکين بنىهاشم و ساير فقراء غير بنىهاشم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسانى که از طرف مادر منتسب به هاشمند و از طرف پدر از غير بنىهاشمند هرگاه فقير باشند حلال است از براى ايشان زکوة واجبى و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 420 *»
از اهل خمس نيستند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: واجب نيست که زکوة را تقسيم کنند بر جميع مستحقين زکوة، بلکه به هر مستحقى برسد کفايت مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زکوة را به اشخاصى که متقى و پرهيزکارند مىتوان به قدرى داد که کفايت مخارج سال ايشان را بکند چرا که اسراف نمىکنند و کسانى که پرهيزکار نيستند کمتر بايد داد که اسراف نکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط نيست عدالت در فقيرى که به او زکوة مىدهند بلکه به هر شيعه اثناعشرى مىتوان داد هرگاه فقير باشند اگرچه فاسق باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زکوة را به شاربالخمر نبايد داد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که تفضيل دهند اهل فضل و عقل و کسانى را که سؤال نمىکنند بر غير ايشان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که تفضيل دهند خويشان و اقارب خود را بر غير ايشان از بيگانگان مگر آنکه اهل فضل و عقل در ميان ايشان نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که زکوة حيوانات را به اصحاب تجمّل دهند و زکوة غلات را به غير ايشان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مستحق زکوة خجالت بکشد که زکوة بگيرد، زکوة را به او مىدهند و نمىگويند که زکوة است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحق زکوة هرگاه نگيرد زکوة را مثل مانع زکوة است که زکوةدادن بر او واجب است و نمىدهد، يعنى گناه آنها مساوى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 421 *»
مسأله: واجب است که چون سال به سرآمد بر مال و وقت زکوةدادن شد زکوة را بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که پيش از وقت زکوةدادن به فقير قرض بدهند و در وقت زکوة محسوب دارند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در بلدى مستحق زکوة نباشد زکوة را بايد جدا کرد و انتظار کشيد تا مستحق پيدا شود و جايز است که آن را بفرستند به بلدى که در آن بلد مستحق زکوة يافت شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در بلدى مستحق زکوة نباشد و آن را بفرستند به بلدى که مستحق زکوة در آنجا هست و مال زکوة تلف شود، ذمه صاحب مال از زکوة برىء شده و واجب نيست که زکوتى ديگر بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در بلدى مستحق زکوة يافت شود جايز است که زکوة را بفرستند به بلدى ديگر از براى مستحقين آن بلد ولکن هرگاه مال زکوة تلف شد و به مستحق نرسيد ذمه صاحب مال مشغول است به زکوة و بايد زکوة را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه زکوة را جدا کردند و مستحقّى بالفعل نبود که به او بدهند و تلف شد بدون تفريطى، ذمه صاحب مال مشغول نيست به زکوة و واجب نيست که زکوتى ديگر بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زکوة را جدا نکنند بعد از آنکه وقت دادن آن رسيده و مجموع مال تلف شد و صاحب مال قصد دادن زکوة را داشته و تفريطى و تقصيرى در تلفشدن مال نکرده، ذمه او از زکوة برىء است و واجب نيست
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 422 *»
که زکوة بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه وقت دادن زکوة رسيد و قدرى از مال تلف شد و پيش از تلفشدن به حد نصاب بود و بعد از تلفشدن کمتر از نصاب شد، واجب است زکوة دادن و ذمه صاحب مال برىء نمىشود. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه با مالى که زکوة آن را بيرون نکردهاند تجارت کردند، هرقدر منفعت تحصيل شد سهم مال زکوة را بايد به آن ملحق کرد و هرقدر ضرر رسيد و کم شد نبايد از مال زکوة کم گذارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى که زکوة بر ذمه او است فوت شود، زکوة را از اصل ترکه او بايد داد اگرچه وصيت نکرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى مالالتجارهاى دارد که منفعت آن کفايت مخارج سال او را نمىکند مىتواند زکوة بگيرد به قدر کفاف بدون اسراف. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه صاحب مالى عيالى دارد و مال او به قدرى نيست که وسعتى به عيال خود بدهد و نان خورشى از براى ايشان بگيرد، جايز است از براى او که از مال زکوة خود و غير خود وسعتى به عيال خود بدهد و نان خورشى از براى ايشان بگيرد و جايز است از براى صاحبان مال که قدرى از زکوة خود را از براى توسعه به ايشان دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى از کسى طلبى دارد و مديون مالى ندارد که دين خود را بدهد، طلبکار مىتواند که دين او را از بابت زکوة محسوب دارد که ذمه او برىء شود هرگاه مديون بتواند از خانه و ساير چيزهايى که اسباب
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 423 *»
غنى نيست امر معيشت خود را بگذراند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه شخصى مالى دارد يا کسبى دارد که کفايت عيال او را نکند، زکوة را از براى عيال خود مىگيرد و مکروه است که از مال زکوة صرف خود کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى فوت شود و زکوتى بر ذمه او باشد و ترکه او به قدرى باشد که اگر زکوة را از آن اخراج کنند چيزى از براى ورثه او باقى نماند، يا چيزى جزئى باقى بماند، جايز است از براى ورثه که زکوة را اخراج کنند و خود آنها آن را از بابت زکوة صرف خود کنند و مستحب است که يک قدرى از آن را به ساير فقراء دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که زکوة را به کسى دهند که او بر فقراء قسمت کند و هرگاه خود او فقير باشد به قدرى که بر ساير فقراء قسمت مىکند خود او هم بردارد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که مىخواهد زکوة را به فقير خاصى بدهد جايز است از براى او که به فقير ديگر بدهد هرگاه به فقيرى که قصد کرده بود نداده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که چيزى دارد که کفايت او را بکند و دينى هم به گردن او است، دين خود را بايد بدهد پس هرگاه محتاج شد زکوة بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: غير از زکوة معروف منع ماعون هم نبايد کرد و آن قرضى است که به مؤمن بايد داد، و احسانى است که بايد کرد، و اَثاثالبيت را به عاريه بايد داد، و سائل را رد نبايد کرد مگر آنکه به سه نفر چيز داده باشند، و چيزى بر خود قرار بايد داد که در هر روز يا در هر هفته يا در هر ماه به فقراء بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 424 *»
مسأله: مستحب است که شخص قرار دهد که مخارج ساليانه مؤمنى را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى بصيرت با دليل و برهان ايمان دارد و دوست دوستان خدا و ائمه هدى؟عهم؟ است و دشمن دشمنان خدا و ائمه هدى؟عهم؟ است، او نزديکتر است به مؤمنى ديگر از پدر و مادر و او از آلمحمّد؟ص؟ است و سزاوار نيست که اوساخ و چرک مال را
به او دهند و زکوة معروف از اوساخ است و سزاوار است که رفع حاجات او را به غير از مال زکوة بکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه حقوقى چند را در اموال اغنياء فرض کرده غير از زکوة معروف و آيه شريفه: وَ فى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلومٌ لِلسائِلِ وَ الْمَحْرُومِ در غير زکوة معروفه است و آيه شريفه: وَ اَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً در غير زکوة معروفه است و آيه شريفه: يُنْفِقُونَ مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِيَةً در غير زکوة معروفه است و آيه شريفه: وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ در غير زکوة معروفه است و آيه شريفه: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً در غير زکوة معروفه است و آيه شريفه: اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِـيَةً در غير زکوة معروفه است و آيه شريفه: اِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِّمّا هِىَ وَ اِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراء در غير
زکوة معروفه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست يعنى خلافى نيست در اينکه امثال اين آيات در غير زکوة معروفه است.
مسأله: هرچه را خداوند عالم جلّ شأنه واجب قرار داده آن را آشکار بهجا آوردن افضل است و هرچه را مستحب قرار داده در پنهانى بهجا آوردن افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 425 *»
مطلب ششم
در زکوة فطر و امور متعلقه به آن است و در آن چند فصل است:
فصل اوّل
در کسانى است که فطره بر ايشان واجب است
و کسانى که فطره بر ايشان واجب نيست
و در آن چند مسأله است:
مسأله: زکوة فطر واجبى است از واجبات اسلام بر هر مکلّف مسلمى که دارا باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که خوردن زکوة و صرفکردن آن بر او حلال باشد، فطرهدادن بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که فقير فطره خود را به عيال خود بدهد و دست به دست بگردانند و هرگاه خودشان محتاج به خوردن آن نيستند به فقيرى ديگر دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: فطره بر يتيم واجب نيست اگرچه مالدار باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کافرى در ماه رمضان مسلمان شود فطره بر او واجب مىشود اگر مالدار است و اگر بعد از ماه رمضان مسلمان شود فطره بر او واجب نيست از ماه رمضان گذشته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است بر شخص مسلم مالدار که فطره خود و عيال خود را بدهد از براى هر سرى فطرهاى اگرچه طفلى در شکم باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: واجب است بر مالک که فطره بنده زرخريد خود را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بنده زرخريدى که قرار داده با مالک خود که کسب کند و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 426 *»
چيزى به مالک دهد که او را آزاد کند، فطره او بر خود او است نه بر مالک مگر آنکه در حين کسب، عيالِ مالک خود باشد، پس مالک بايد فطره او را بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: واجب است فطرهدادن از براى عيال اگرچه آنها غايب باشند در شهرى ديگر و جايز است از براى شخص که امر کند آنها را که فطره خود و او را بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى از دو بنده زرخريد يک سر مالک باشد مثل آنکه از هريک نصف او را مالک باشد، يک سر فطره بايد بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مهمان عيال ميزبان نيست و فطره او با خود او است. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
فصل دويّم
در بيان جنس فطره و مقدار آن و وقت وجوب آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جنس فطره از قوت غالب در بلد بايد باشد. پس در هر مملکتى که قوت غالب اهل مملکت گندم است گندم بايد داد، و در هر مملکتى که قوت غالب اهل آن مملکت برنج است مثل مازندران برنج بايد داد و همچنين است حکم هر بلدى و قوت غالب اهل آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که قيمت قوت غالب را از ساير چيزها بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بهتر چيزى که فطره از آن بدهند خرما است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مقدار فطره از هر نفرى يک صاع است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
و يک صاع يکهزار و يکصد و هفتاد درهم شرعى است که هشتصد و نوزده مثقال شرعى باشد که ششصد و چهارده مثقال صيرفى و شش نخود باشد. و خلافى در آن نيست.
مسأله: اول وقت واجب شدن فطره و بيرونکردن آن شب اول ماه شوال است و آخر وقت بيرونکردن فطره پيش از نماز عيد است و واجب است
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 427 *»
که از اول شب اول ماه شوال تا وقتى که نماز عيد مىکنند فطره را اخراج کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه فطره را جدا کنند و نيابند فقيرى را که به او بدهند تا بعد از نماز عيد گناهى نکردهاند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه فطره را جدا نکنند از اول شب اول ماه شوال تا پيش از نماز عيد، گناهکارند و ذمه آنها مشغول است تا وقتى که فطره را به فقير بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: فطره را از اوّل ماه رمضان تا آخر آن مىتوان داد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل سيّم
در مصارف فطره است و در آن چند مسأله است:
مسأله: فطره را به فقير شيعه اثناعشرى بايد داد نه به اهل ساير اديان و مذاهب باطله. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: فطره اغنياى بنىهاشم بر فقراى بنىهاشم و غير بنىهاشم روا است اگر از شيعه اثناعشرى باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: فطره غير بنىهاشم روا نيست بر فقراى بنىهاشم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسانى که خداوند عالم جلّشأنه را جسم مىدانند، يا او را همه مخلوقات مىدانند، يا همه مخلوقات يا بعضى از مخلوقات را خدا مىدانند، يا خدا را ظالم و مخلوقات را مظلوم او مىدانند، يا انکار فضائل و مقامات مخصوصه به ائمه طاهرين؟عهم؟ را مىکنند يا فضائل و مقامات مخصوصه به ايشان؟عهم؟ را از براى احدى غير ايشان اثبات مىکنند، يا اهل بدعت در دين و مذهبند و چيزى که از دين و مذهب نيست داخل دين و مذهب مىکنند يا چيزى که از دين و مذهب است آن را از دين و مذهب خارج مىکنند، يا انکار يکى از ضروريات دين و مذهب مىکنند چه جاى انکار بسياری؛ از اهل
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 428 *»
فطره و ساير زکوة واجبى نيستند. چنانکه جميع اينها از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست مگر از اهل بدعت.
مسأله: هرگاه در بلدى مستحق فطره يافت نشود بايد آن را فرستاد از براى اهل استحقاق در هر بلدى که يافت شوند، و بعضى از احکام در زکوة اموال گذشت که در زکوة ابدان هم جارى است که زکوة فطر باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در زمان غيبت امام؟ع؟ اذن دادهاند که اصحاب زکوة، زکوة را تقسيم کنند بر فقراء و در زمان حضور که معلوم است که حکم، حکم ايشان است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کمتر از يک صاع فطره به يک فقير نبايد داد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: بيشتر از يک صاع فطره به يک فقير مىتوان داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه فقراء متعدد باشند بهتر آن است که سرهاى فطره را قسمت کنند بر ايشان و به هر نفرى سرى بدهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سزاوار است که فطره را به اهل تقوى و پرهيزکارى از فقراء دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب هفتم
در ساير صدقات و احکام سؤال و امور متعلقه به آن است
و در آن دو فصل است:
فصل اوّل
در سؤال و امور متعلقه به آن است و در آن چند مسأله است:
مسأله: جايز نيست سؤالکردن بدون احتياج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است سؤالکردن در حال احتياج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 429 *»
مسأله: مکروه است سؤال کردن از مخلوقات در حال احتياج و کسى که در حال احتياج سؤال نکند از مخلوقات به جهت آنکه خدا را کافى مىداند، خداى قادر دانا کفايت کند او را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که شکايت کند حاجت خود را به مؤمن شکايت به خدا کرده و کسى که شکايت کند حاجت خود را به کافر شکايت از خدا کرده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حاجتهاى مؤمن امانتهاى خدا است در نزد او، پس کسى که کتمان کند حاجتهاى خود را از خلق، خداوند عالم در نامه عمل او ثبت کند عبادت را و او را عزيز کند و کسى که کتمان نکند و سؤال از خلق کند ذليل و خوار شود عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جمعى از انصار به خدمت رسول خدا؟ص؟ عرض کردند که از براى ما حاجتى است به سوى تو. فرمودند بگوييد حاجت خود را. عرض کردند که آيا مىشود که ضامن شوى از براى ما بهشت را؟ قدرى تأمّل فرمودند، پس فرمودند اين کار را مىکنم به شرط آنکه شما چيزى از کسى سؤال نکنيد. پس آن جماعت اگر تازيانه آنها از دستشان مىافتاد پياده مىشدند و برمىداشتند و به کسى نمىگفتند که تازيانه را بردار و بده، و هرگاه کسى بر لب آبى نشسته بود و ايشان تشنه بودند به او نمىگفتند به ما آب بده و خود برمىخاستند و بر لب آب مىآمدند و رفع حاجت خود را مىکردند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است سؤالکردن در مجالس چرا که سبب بخيل شدن مردم مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که اميد به خلق دارد خداوند قسم ياد کرده که او را نااميد کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 430 *»
مسأله: کسى که سؤال کرد و به او دادند بايد خدا را نافع داند، و اگر ندادند بايد او را مانع داند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در اثر و ثواب صدقات و اوقات آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: تصدّقدادن و احسانکردن رفع مىکند فقر را، و زياد مىکند در عمر، و دفع مىکند ميته سوء و مردن بد را، و در مقابل يک صدقه دهبرابر مىدهند و بسا آنکه صدهزار مقابل بدهند و بسا آنکه به يک صدقهدادن خداوند عالم جلّشأنه ميسر کند از براى شخصى که صدقه داده هر خيرى را که از خدا بخواهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حجّکردن محبوبتر است در نزد خدا و ائمه هدى؟عهم؟ از آزادکردن هفتاد بنده، و اهل بيتى از مسلمين را عيال خود قرار دادن و سير کردن گرسنه آنها و پوشانيدن عورت آنها و حفظ کردن آبروى آنها از ذلت سؤال کردن محبوبتر است در نزد خدا و ائمه هدى؟عهم؟ از حجکردن هفتاد مرتبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: تصدّق دادن مانع مىشود آتش جهنم را اگرچه کم باشد، اگرچه نصف خرمايى باشد چرا که خداوند عالم جلّشأنه تربيت مىکند صدقه را تا نموّ کند و بزرگ شود و بزرگتر از کوهى عظيم مانند آنکه تربيت مىکنند مردم کره اسب و شتر را تا آنکه اسب و شتر شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است تصدق کردن اگرچه به قرض کردن باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى چيزى نداشته باشد که تصدق کند مستحب است
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 431 *»
که تصدق کند به جاه خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بهترين صدقهها صدقه زبان است که شفاعت کنند و اسيرى را خلاص کنند و خونى را حفظ کنند و معروفى را جارى کنند از براى برادر مؤمن خود و مکروهى را از او دفع کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صدقه عقل آن است که چون برادر مؤمن مشورت کند در امور خود تعليم کنند او را به خير او و تسديد کنند او را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صدقه علم تعليم کردن آن است مر جاهلان را و عالمى که مردم منتفع شوند از علم او بهتر است از هزار عابد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: امر به معروف و نهى از منکر صدقه است در جايى که بشنوند و قبول کنند و بتوان آن را جارى کرد بدون فساد و فتنه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صدقه فرج آن است که چون اهل شخص ميل کند او را راضى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است تصدق دادن در حال مرض چرا که تصدق رفع مىکند مرض را و دفع مىکند بلا را و مستحب است که مريض به دست خود تصدق کند و از سائل التماس دعا بکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که تصدق دهند از براى فرزند و مستحب است که صدقه را به خود فرزند دهند که او به فقير دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است اعانتکردن بر تصدقدادن چرا که هرگاه صدقه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 432 *»
دست به دست برسد به فقير، اگرچه بهواسطه چهلهزار نفر باشد، جميع آنها به ثواب آن مىرسند و از براى جميع آنها اثر خود را مىکند بدون آنکه از احدى از ايشان کم شود اثر و ثواب آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که تصدق کند در هر صباحى نحوست آن روز از او زائل شود و کسى که تصدق دهد در اول شب نحوست آن شب از او زائل شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از هر بلائى که از آن بترسند صدقه رفع مىکند آن بلا را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از تلف هر مالى که بترسند و از هر دزد راهزنى که بترسند صدقه حفظ مىکند آن را. حتى آنکه اگر فقيرى حاضر نباشد قصد کنند که سهمى از مال به فقرا دهند هر وقت که يافت شدند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اثر و ثواب تصدق در روز جمعه به اضعاف مضاعف بيشتر است از ساير روزها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است صدقهدادن خصوص در روز عرفه و روز عيد قربان و عيد ماه رمضان و شبهاى قدر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: تصدق و انفاق در روز عيد غدير صدهزار برابر است با تصدق در ساير روزها و از صدهزار برابر هم بيشتر با خدا است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بهترين تصدقها تصدقى است که به مؤمنى برسد و چيزى بر شيطان سنگينتر نيست از خيرى که به مؤمن برسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: تصدق و انفاق بر خويشان بهتر است از تصدق بر بيگانگان
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 433 *»
اگرچه خويشان عداوتى هم با انسان داشته باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است تصدق کردن بر يهود و نصارى و ساير حيوانات حتى سگ و خوک و آبدادن آنها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست تصدق دادن و احسان کردن و آب دادن به ناصبيان و دشمنان دوستان ائمه طاهرين؟عهم؟ اگرچه آنها از خويشان انسان باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در وقتى به سه سائل چيزى داده باشند و چهارمى سؤال کند، جايز است که او را رد کنند و بگويند خدا بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است ردّ کردن سائل اول و دويّم و سيّم چرا که خداوند جلّشأنه امتحان مىکند و مىفرستد سائل را، و بسا آنکه آن سائل از آدميان نباشد تا بيابد که مردم تصدّق مىدهند يا نمىدهند و آن سائل اگر مردود شد يا نشد، کارها به دست او جارى مىشود مانند کارهاى خضر؟ع؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از ترحمات الهى بر اغنياء اين است که اغلب فقراء و کسانى که سؤال مىکنند دروغگو باشند که اگر چنين نبود رستگار نمىشد کسى که چيزى به آنها نمىداد. پس با اين حال بايد داد و شکر کرد خدا را که اغلب آنها دروغ مىگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که التماس دعا کنند از فقير وقتى که چيزى مىدهند چرا که دعاى او در حق دهنده مستجاب است و در حق خود او مستجاب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 434 *»
مسأله: مستحب است که دست سائل را ببوسند و چون صدقه را به او مىدهند آن را از او بگيرند و ببوسند و به او بدهند چرا که صدقه به دست خدا مىرسد چنانکه فرموده: اَلَمْيَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِه وَ يَأْخُذُ الصَّدَقات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه احتمال دهند که سائل خجـل و شرمسار و ذليل شود، مستحب است که خود را از او پنهان کنند و از عقبِ در و حجابى چيزى به او دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون دانستند که کسى محتاج است پيش از سؤال رفع احتياج او را بکنند و آبروى او را نريزند چرا که هرگاه سؤال کرد آبروى خود را داده و چيزى گرفته و صدقه خالص آن است که بىعوض باشد و آيه شريفه: لانُريدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شکوراً صدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست منّتگذاردن يا سرزنشکردن بر فقراء و اذيتکردن چرا که قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها اَذىٰ و لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکـُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذىٰ. چنانکه در احاديث تفسير آنها وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه چيزى به فقيرى داده شد جايز نيست پس گرفتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه چيزى به فقيرى دهند و فقير نگيرد و چيز ديگر بخواهد جايز است که ردّ کنند او را و چيزى به او ندهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه چيزى را ببرند که به فقير بدهند و فقير صبر نکرده رفته باشد، مستحب است که آن چيز را نگاه دارند و ممزوج با چيزى نکنند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 435 *»
تا به سائلى ديگر دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است تصدقکردن بر حيوانات و وحوش و طيور حتى حيواناتى که در آبها و درياها هستند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سزاوار است مواسات کردن؛ يعنى کسى که چيزى دارد نصف آن را به برادر مؤمن دهد که چيزى ندارد چنانکه در احاديث وارد شده. حتى آنکه وارد شده که شيعه اين کار را مىکند و کسى که اين کار را نمىکند شيعه نيست و شيعه کسانى هستند که غنى ايشان رحم کند بر فقيرشان و چشم بپوشند و اغماض کنند از بدرفتارى يکديگر و مالهاى خود را نصف کنند و نصف را بدهند به کسى که ندارد. و خلافى در آن نيست.
مسأله: سزاوار است ايثار کردن؛ يعنى هرگاه مؤمنى قوت روز خود را به قدر کفاف خود دارد نه زياده، يا قوت ماه خود را دارد نه زياده، يا قوت سال خود را دارد نه زياده و مؤمنى ديگر ندارد، جميع قوت کفاف خود را به مؤمن نادار دهد و او را ترجيح دهد بر نفس خود و خود محتاج بماند چنانکه در احاديث وارد شده. حتى آنکه وارد شده که اگر نصف مال خود را به نادار دهد ايثار نکرده بلکه مواسات کرده و ايثار در صورتى است که تمام کفاف را به نادار دهند و مصداق اين آيه شوند که خدا فرموده: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة يعنى نادار را اختيار کنند بر نفس خود و او را ترجيح دهند بر خود اگرچه خصاصه و احتياج داشته باشند. و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است وسعت دادن به عيال خود به قدر امکان و اول وسعت به ايشان دهند و بعد از آن وسعت به عيال ديگران. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که تشنهاى را آب دهد در جايى که آب يافت شود ثواب او
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 436 *»
مقابل است با ثواب کسى که بنده آزاد کند، و کسى که تشنهاى را آب دهد در جايى که آب ناياب است احياى او را کرده و ثواب کسى که احياى يک نفس کند مقابل است با ثواب کسى که جميع نفوس را احياء کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که اطعام کند مؤمنى را خداوند از ميوههاى بهشت به او بخوراند، و کسى که مؤمنى را سيراب کند خداوند از رحيق مختوم او را سيراب کند، و کسى که مؤمنى را بپوشاند خداوند از جامههاى سبز بهشتى او را بپوشاند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نتواند زيارت کند ائمه اطهار؟عهم؟ را زيارت کند صالحين از دوستان ايشان را که ثواب زيارت ايشان؟عهم؟ از براى او نوشته مىشود، و کسى که نتواند هديه و صله از براى ائمه اطهار؟عهم؟ ببرد هديه بدهد به فقراى دوستان ايشان که ثواب هديه ايشان؟عهم؟ از براى او نوشته مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
هذا آخر ما اردنا ايراده و ختمه فى کتاب الزکوة و الصدقات ليکون ختامه مسکاً و الحمدللّه و يتلوه کتاب الخمس انشاءاللّهتعالى و قدفرغت منها عصر يوم الاثنين الثالثوالعشرين
من شهر ذىالحجة و صلّى اللّه على من بهم فتح اللّه و بهم يختم
فى ايضاح المحجة حامداً مصلياً مستغفراً
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 437 *»
بسم الله الرّحمنݡ الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمينݡ و الصلوة و السلام علىݡ من بهم فتح اللّٰه و بهݡم يختم
فى العالمينݡ محمّد و آله الطاهرينݡ و اللعنة من اللاعنينݡ على منݡ غصب حقّهم
فجعله للآخرينݡ فجعلهم اسبق ممنݡ لايسبقهم سابق و الحق غير حق
بمنݡ لايلحقهم لاحق ابد الابدين
کتاب الخمس و الانفال
و فيه مطلبان:
المطلب الاول
فى الخمس و فيه فصول:
الفصل الاول
فى وجوبه و فيما فيه الخمس و فيه مسائل:
مسأله: خمس واجبى است از واجبات اهل اسلام و دليل وجوب آن کتاب خدا و احاديث ائمه هدى؟عهم؟ و اتفاق و اجماع فقهاء و علماء و ضرورت اهل اسلام و ايمان است و منکر آن کافر و مخلد در نيران است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است خمس در غنيمتهاى دارالحرب و مراد اين است که چون لشکر اسلام به امر پيغمبر و امام؟عهما؟ جهاد کنند با کفار از براى اقرار آنها به شهادت لاالهالّااللّه و محمّد رسولاللّه؟ص؟ پس چون غالب شوند و هرکه را بايد کشت بکشند و بعد از آن مملکت
آنها را تصرف کنند و اموال آنها را غارت کنند و بازماندگان را اسير کنند، پس خمس و پنجيک آنها را مفروز کنند و باقى آنها را بر سرِ لشکر قسمت کنند. چنانکه در احاديث در تفسير آيه شريفه: وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است خمس در معدنهاى طلا و نقره و ساير فلزات حتى معدن نمک و گوگرد و نفت و سنگهايى که از براى عمارات و غيرها مىتراشند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 438 *»
و جواهرى که نگين مىکنند و مانند اينها. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: واجب است خمس در گنجها هرگاه صاحب آنها معلوم نشود.
چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر در گنجى که در مکه معظّمه پيدا شود.
مسأله: واجب است خمس در آنچه از دريا بيرون مىآورند ــ خواه به فرو رفتن در آب باشد يا به تدبيرى ديگر ــ مانند مرواريد و عنبر و مانند آنها حتى در ماهى و آنچه از شکم آن بيرون آيد که قيمتى داشته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است خمس در هر چيزى که از مخارج سال زياد آيد از خرج خود شخص و عيال او و از خرج مهمانیها و سفرهاى او خواه مالى که به دست آمده از منافع تجارات و کسب باشد يا از زراعتها باشد يا هديه و بخششها و جوائز سلاطين باشد مگر آنچه زياد آيد در دست کسى که اجير شده از براى نيابت حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کفار اهل ذمّه زمينى را بخرند از مسلمانى خمس آن را از ذمّى مىگيرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مالى که اغماض کردهاند در تحصيل آن و حلال و حرام درهم داخل است و صاحب مال حرام هم معلوم نيست که کيست، چون خمس آن داده شود حلال گردد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مال نواصب هرگاه به دست آمد خمس آن را بايد داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در احکام خمس و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جايز نيست تصرّفکردن در مالى که خمس در آن بوده و از آن بيرون نرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 439 *»
مسأله: در اصناف مالهايى که خمس دارد يکدفعه بيشتر خمس به آنها تعلق نمىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است در تعلقگرفتن خمس به معدنها آنکه قيمت آنچه از آنها بيرون مىآورند بيست مثقال شرعى طلا باشد بعد از آنکه مخارج عمله و آنچه خرج شده در بيرونآوردن از آن خارج شود. پس هرگاه قيمت آنچه بيرون آمده بعد از مؤنه و مخارج آن بيست مثقال طلا نيست خمسدادن واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: شرط است در تعلقگرفتن خمس به دفينهها و گنجها اينکه قيمت آنچه به دست مىآيد بعد از وضع مخارج و مؤنه آن بيست مثقال شرعى طلا يا دويست درهم نقره باشد. پس هرگاه قيمت آن کمتر باشد خمسدادن واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و تفصيل مثقال و درهم شرعى در کتاب زکوة گذشت.
مسأله: شرط است در تعلقگرفتن خمس به آنچه از دريا بيرون آورند بعد از وضع مخارج آن اينکه قيمت آن يک مثقال شرعى طلا باشد. پس هرگاه قيمت آن کمتر باشد خمسى در آن واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در چيزهايى که خمس به آن تعلق مىگيرد نصابى نيست مگر در معدنها و گنجها و آنچه از دريا به دست آيد. پس بهغير از اين سه در ساير چيزهايى که خمس به آن
تعلق مىگيرد اگرچه بسيار کم باشد خمس بايد داد. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه دفينه يا ساير چيزهايى که خمس به آن تعلق گرفته بفروشند، خمس را فروشنده
بايد بدهد نه خريدار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 440 *»
مسأله: کسى که به نيابت به حج رفته باشد و اجرتى گرفته هرقدر از آن اجرت از براى او باقى بماند خمسى در آن واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در اصناف چيزهايى که خمس به آنها تعلق مىگيرد مخارج آنها بايد موضوع شود حتى خراج سلطان. پس بعد از وضع مخارج هرچه باقى بماند از همان باقيمانده بايد خمس داد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل سيّم
در مصارف خمس است و در آن چند مسأله است:
مسأله: خداوند جلّ شأنه گرامى داشته بنىهاشم را و روا نداشته که ايشان از اوساخ مالها که زکوة باشد صرف کنند و خمس را به عوض آن قرار داده از براى ايشان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اولاده هاشم على نبيّنا و آله و على آبائه السلام همگى از اولاده اويند اگرچه از طرف مادر منسوب به او شوند. اما اهل خمس کسانى هستند که از طرف پدر و مادر يا از طرف پدر به او منتهى شوند نه از طرف مادر به تنهايى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه کمى از فقهاء به جهت عموم صدق اولاده، خمس را بر آنها روا داشتهاند.
مسأله: خمس را شش سهم قرار دادهاند پس سه سهم آن که نصف آن باشد مال امام؟ع؟ است و سه سهم ديگر، سهمى مال يتيمان بنىهاشم و سهمى مال فقراى ايشان و سهمى مال ابناء سبيل از ايشان است و در يتيمان، فقر و احتياج شرط است و در ابنسبيل در حين سفر، فقر شرط است اگرچه در وطن فقير نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شرط است ايمان در بنىهاشم، يعنى کسى که اهل خمس است بايد شيعه اثناعشرى باشد و منکر هيچيک از ضروريات اسلام و ايمان نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 441 *»
مطلب دويّم
در انفال است يعنى در چيزهايى که مخصوص به امام؟ع؟ است
و در آن دو فصل است:
فصل اوّل
در تعيين چيزهايى است که مخصوص به امام؟ع؟ است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: نصف خمس مال امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: آنچه از مخارج سال زياد آيد، خمس آن مال امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرچه را که امام؟ع؟ از غنيمت انتخاب کند از براى خود، مخصوص او است و بعد از آن غنيمت را قسمت کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر زمينى که بدون جنگ از کفّار به تصرف مسلمين درآمده مخصوص امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر غنيمتى که از کفار به دست مسلمين آمده به جنگ و جدال و قتال، بدون اذن امام؟ع؟ مخصوص او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر زمين مواتى که قابل احياء باشد مخصوص امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جميع معادن مخصوص امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: رؤس جبال و بطون اوديه و نيزارها مخصوص امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 442 *»
مسأله: صفاياى ملوک و جواهر و چيزهاى قطعهاى که در خزائن ايشان است هرگاه غصب نکرده باشند مخصوص امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميراث کسى که وارث نداشته باشد مخصوص امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر بلد و ديارى که اهل آن هلاک شدهاند، يا جلاى وطن کرده آواره شدهاند مال امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: گنجهاى زمين و دفينههاى آن مال امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: رودخانههاى بزرگ و آنچه در آنها است مخصوص امام؟ع؟ است و آنها سيحان و جيحان و خَشوع([3]) و مهران و رود نيل و دجله و فرات، بلکه درياها و درياهاى محيط و آنچه در آنها است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل دويّم
در احکام انفال است و در آن چند مسأله است:
مسأله: حرام است تصرّفکردن در مال امام؟ع؟ بدون اذن او و چگونه چنين نباشد و حال اينکه تصرّف در مال هرکسى بدون اذن او حرام است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است بر کفار و منافقين و نواصب، انفال و مال امام؟ع؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حضرت اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا؟عهما؟ و يازده فرزند طيبين طاهرين ايشان صلوات اللّه عليهم اجمعين حلال کردهاند براى دوستان و شيعيان خود که از مال فیء و انفال ايشان بخورند و بياشامند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 443 *»
و خرج کنند بدون اسراف در هر امر مشروعى. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: ائمه هدى؟عهم؟ حلال کردهاند بر پدران و مادران دوستان خود مال خود را از براى آنکه دوستان ايشان طيّب و طاهر متولد شوند و از لقمه حرام نطفه ايشان منعقد نگردد و حلال کردهاند مادران دوستان خود را بر پدران ايشان تا دوستانشان حلالزاده شوند اگرچه آن پدران و مادران، خود کافر باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هر زمينى را که يکى از دوستان ايشان احياء کند منافع آن مال او است و ديگرى بدون اذن او نمىتواند تصرف کند در آن زمين و منافع آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زمينى را کسى احياء کرد و بعد از احياءکردن تصرفى در آن نکرد تا خراب شد، ديگرى مىتواند در آن تصرف کند و آن را آباد کند و منافع آن را ببرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: از معادن و درياها و آبها و نيزارها و امثال آن آنچه به تصرف يکى از دوستان
ايشان؟عهم؟ آمد چهار سهم را بر او حلال کردهاند و حکم يک سهم ديگر که خمس آن باشد در مطلب اوّل گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
و قدتمّ کتاب الخمس و الانفال بعون اللّه المتعال بوساطة الآل آلاللّه الاطهار عن الاغيار
عليهم صلوات اللّه الجبّار فى آناء الليل و اطراف النهار فى عصر يوم الاحد
التاسع و العشرين من ذىالحجة الحرام من شهور سنة 1304
حامداً مصلياً مستغفراً و يتلوه کتاب الحج و العمرة
انشاءاللّه تعالى و منه المستعان و له المنّة
تــــــمـّـــــــــــــــت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 444 *»
بسم اللّٰه الرّحمنݡ الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمينݡ و الصلوة و السلام علىݡ سيد المرسلين و آله سادات الاولينݡ و الاخرينݡ الذينݡ بهم فتح اللّٰه تعالىݡ و بهم يختم فحلالهم حلال و حرامهـــم حرام الىݡ يوم الدينݡ و لعنة اللاعنينݡ على المبتدعينݡ و المغيّرينݡ المضلّينݡ للضالّين الذين ازالوهم عنݡ مراتبهم التى رتّبهم اللّٰه تعالىݡ فيها حيث لايسبقهم سابق و لايلحقهم لاحق فهؤلاء ادعوا السبق عليهم لانفسهم بعد الختم
و الحتم و کم ترک من الاولينݡ غصب حقهم للاخرݢݢينݡ اللّهم اغضب اليوم
لمحمّد و لابرار عترته الطيبينݡ الطاهرينݡ و العنݡ اعداءهم ابداً
و لا تدع علىݡ ظهر الارضݡ منهم احدݣݣاً يا احکم الحاکمينݡ
کتاب الحج و العمرة
و فيه مطالب:
المطلب الاول
فى وجوبه باصل الشرع او بالنذر و شبهه و فضله و فيه مسائل:
مسأله: از جمله امور واجبه اهل اسلام و ايمان حج بيت اللّه الحرام است. که دليل وجوب آن با شرايط، کتاب خدا و احاديث ائمه هدى؟عهم؟ و اجماع و اتفاق فقهاء و علماء و ضرورت در ميان اهل اسلام و ايمان از اعلى و ادنى است و منکر آن کافر و مخلد در آتش جهنم است و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است حج کردن و زيارت کردن رسول خدا؟ص؟ در هر سال بر جميع
مکلفين با شرايط به طور کفايت. يعنى چون بعضى از مکلّفين حج و زيارت کردند، از سايرين وجوب آن ساقط مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 445 *»
مسأله: واجب است حج کردن بر هر مکلف مستطيعى در مال و حال در عمرى يک مرتبه.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب مىشود حج به نذر و عهد و قسم به طورى که کسى بر خود قرار دهد موافق شرع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج افضل است از نماز چرا که در حج نماز هست و در نماز حج نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج کردن افضل است از آزاد کردن هفتاد هزار بنده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: درهمى خرج کردن در راه حج افضل است از خرج کردن دو هزار درهم در غير آن در راه خدا. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج کردن سبب غنى و صحت بدن و وسعت رزق و حفظ مال و اهل و عيال مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است ترک کردن حج هرگاه استطاعت آن ميسر شده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است تأخير انداختن حج و تسويف آن به اينکه سالى ديگر مىرويم. و کسى که تأخير بيندازد آن را تا بميرد مبعوث کند او را خداوند عالم جلّشأنه يهودى يا نصرانى نعوذ باللّه من غضب اللّه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است حج کردن بر هر شخص بالغ عاقل آزاد مستطيع، به اصل شرع يک مرتبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 446 *»
مسأله: واجب نيست حج بر اطفال و مجانين و بندگان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که اطفال و بندگان را به حج ببرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه طفل و بنده را به حج بردند و بعد از آن طفل بالغ و عاقل و مستطيع شد، و بنده آزاد شد و مستطيع شد واجب است بر ايشان حج کردن و حجى که در حال طفوليت و بندگى بهجا آوردهاند کفايت نمىکند از براى ايشان از حج واجب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى که مالى به قدر مخارج راه مکه معظّمه ندارد و به مشقت و گدايى برود به حج و بعد از آن مالى به دست او آيد و مستطيع شود، کفايت نمىکند حجى که در حال عدم استطاعت بهجا آورده از حج واجب و واجب است بر او که بعد از استطاعت باز حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که خود مستطيع نيست و اجير مىشود که به نيابت غير حج کند، هرگاه مالى به دست او آمد به قدر مخارج حج، کفايت نمىکند حجى که به نيابت غير بهجا آورده از حجة الاسلام اگرچه مکرر به حج رفته باشد از براى نيابت و واجب است بر او که از براى خود حج کند به استطاعت خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالى ندارد به قدر استطاعت و به نوکرى و خدمتگزارى غيرى برود به مکه معظّمه و حج کند، حج او حجةالاسلام است و کفايت مىکند او را و واجب نيست بر او که بعد از آن حج کند هرگاه مالى از براى او بههم رسد به قدر استطاعت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که خود مالى ندارد به قدر استطاعت حج و غيرى متعهّد شود که او را به حج ببرد، يا او را به حج بفرستد و مخارج او را در هر صورت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 447 *»
بدهد، واجب است بر او که قبول کند و مستطيع مىشود و هرگاه حج کرد کفايت مىکند او را از حجةالاسلام و واجب نيست بر او که بعد از آن حج کند اگرچه مالدار باشد به قدر استطاعت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به جهت تجارتى يا امرى ديگر سفر کند و به نزديکى مکه معظمه برسد در موسم حج و مالى از خود دارد که خرج کند، پس حج بهجا آورد کفايت مىکند او را از حجةالاسلام و واجب نيست بر او که بعد از آن حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کرده باشد که پياده برود به خانه خدا و در حج خود يا حج نيابت از غير پياده برود تا برسد به خانه خدا، به نذر خود وفا کرده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کرده باشد که پياده برود تا خانه خدا پس چون به خانه خدا رسيد به نذر خود وفا کرده و بعد از آن مىتواند سوار شود و کسى که نذر کرده که پياده حج کند، پس چون رمى جمره کند بعد از آن مىتواند سوار شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه بعضى از فقهاء جايز دانستهاند سوارى او را بعد از تراشيدن سر و بعضى جايز دانستهاند سوارى او را بعد از آنکه از عرفات کوچ کرد بهسوى منىٰ به جهت بعضى از احاديث که وارد شده.
مسأله: کسى که نذر کرده که پياده برود به مکه معظمه و پياده رفت تا رسيد به کشتى، پس بايد در کشتى بايستد و ننشيند مگر به جهت حاجتى تا از کشتى بيرون آيد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نذر کرده که پياده حج کند و پياده برود و در عرض راه در بعضى از اوقات عاجز شود از راه رفتن، سوار شود و چيزى بر او نيست مگر آنکه اگر مالى دارد مستحب است که شترى به همراه ببرد که در آنجا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 448 *»
نحر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که بيرون رفت از براى حجةالاسلام و در بين راه فوت شد، پس هرگاه فوت او در حرم اتفاق افتاد کفايت مىکند او را از حج و هرگاه فوت او پيش از دخول حرم اتفاق افتاده ولىّ او بايد از براى او حج کند و اگر مالى دارد کسى را به نيابت اجير کنند از همان جا که از براى او حج کند و زيادى مال او ترکه او است که بعد از اداى دين و وصيت او بايد به ورثه او برسد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که حج بر او واجب نشده باشد و به قصد استحباب به حج برود و در بين سفر فوت شود، ترکه او مال ورثه او است بعد از وصيت و اداى دين او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حجةالاسلام بر او واجب شده و حج نکرده فوت شود، پس هرگاه وصيت کرده که از براى او حج کنند به مقتضاى وصيت او مخارج نيابت بايد از اصل ترکه او خارج شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى وصيت کند که شخص معيّنى از جانب او حج کند، بايد به وصيت او عمل کرد و همان شخص حج کند مگر آنکه عذرى از براى آن شخص روى دهد که به حج نرود، پس کسى ديگر بايد نيابت کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى فوت شود و حجةالاسلام بر ذمه او است و وصيت نکرده باشد از براى حج و ترکه از براى او باشد، به قدر حجه ميقاتيه از اصل ترکه او بايد موضوع کرد و مابقى مخارج اجير از ثلث مال او بايد خارج شود. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 449 *»
مسأله: هرگاه کسى فوت شود و حجةالاسلام بر ذمه او است پس هرگاه وصيت از براى نيابت حج خود کرده که بايد به مقتضاى وصيت او از براى او نيابت کنند و هرگاه وصيت نکرده حجه ميقاتيه کفايت مىکند از براى او چنانکه هرگاه وصيت کند که حجه ميقاتيه از براى او به نيابت بهجا آورند کفايت او را مىکند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که به نذرى يا به عهدى يا به قسَمى حج را بر خود واجب کرده، واجب است
که به طورى که بر خود واجب کرده عمل کند. پس هرگاه فوت شود پيش از حج کردن و ترکهاى دارد، مخارج نيابت او از ثلث مال او بايد موضوع شود نه از اصل ترکه او. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که به نذرى يا عهدى يا قسمى بر خود قرار داده که کسى را به حج بفرستد، واجب است که به مقتضاى آن عمل کند. پس هرگاه فوت شود و ترکه دارد مخارج آن شخص از ثلث مال او بايد خارج شود نه از اصل ترکه او. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که حجى بر ذمه او نيست و وصيت کرده که به نيابت از براى او حج کنند، مخارج حج کردن بايد از ثلث مال او خارج شود نه از اصل ترکه او. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که تبرّعاً حج کند به نيابت از براى کسى که حجةالاسلام يا حج واجبى ديگر بر ذمه او بوده و فوت شده، يا در زندگى عذرى شرعى داشته که نتوانسته حج کند از براى خود، حج شخص متبرّع کفايت مىکند او را و ذمه او بریء مىشود از حجى که بر او واجب بوده. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: از هفتاد و دو فرقه اسلام هرگاه کسى در مذهب خود حجةالاسلام را بهجا آورده باشد و بعد از آن مستبصر و شيعه اثناعشرى شود، حجى را که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 450 *»
بهجا آورده کفايت او را مىکند و واجب نيست بر او که حج را اعاده کند و لکن مستحب است از براى او که به حج برود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب دويّم
در حج مستحب و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است به حج رفتن اگرچه حجةالاسلام را بهجا آورده باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است مداومت کردن به رفتن حج و کسى که سه سال متوالى به حج رود مداومت به حج کرده و کسى که هر وقت بتواند به حج رود و هر وقت نتواند نرود و مکرر به حج رود، مداومت به رفتن حج کرده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که هر سال به حج روند اگرچه به خوردن نان و نمک بايد قناعت کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است رفتن به حج اگرچه به قرضکردن باشد و اگرچه شخص مديون باشد به شرط آنکه چيزى داشته باشد که دين خود را از آن بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مداومت کردن به حج رفتن رفع مىکند فقر را و زياد مىکند مال را و طويل مىکند عمر را و زياد مىکند اولاد را و عارض نمىشود به او ناخوشى تب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که تجار هر وقت که در تجارت خود نفعى به ايشان مىرسد چيزى از آن نفع را ذخيره کنند از براى مخارج حج خود تا در وقت رفتن بر ايشان شاق و گران نباشد مخارج رفتن به حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است در سفر حج وسعت دادن به خود و خرج کردن بيش
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 451 *»
از حضر و ساير سفرها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است پياده رفتن و پابرهنه رفتن به حج اگر ممکن باشد و ضررى نرسد. پس هر وقت عاجز شوند از پياده رفتن سوار شوند و هر وقت توانستند پياده روند. پس هرگاه پياده روند به قصد اين باشد که متابعت و پيروى کرده باشند ائمه خود را؟عهم؟ نه به قصد بُخل و خِسّت، و هرگاه سوار شوند به قصد متابعت و پيروى کردن باشد نه به قصد تکبر و جلال تحويل مردم کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه سوار شدن سبب زودتر رسيدن به حج و اداى عبادات و خواندن دعاها باشد، سوارى بهتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است نيّت داشتنِ معاودت کردن به حج در هر حجى و نيّت معاودت به حج عمر را زياد مىکند و مکروه است ترک نيّت معاودت به حج و آن باعث کوتاهى عمر مىشود و عذاب را نزديک مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است ترک کردن حج چهار سال يا پنج سال در صورت امکانِ رفتن به حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: موفق نشدن بر رفتن حج به جهت گناهى است که از شخص صادر شده، پس بايد استغفار کند از آن گناه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است اشاره کردن به تعويق حج و ترک آن، و حرام است مانع شدن از رفتن به حج اگر حج واجب باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مداومت کند به خواندن سوره حج در هر سه روز يک
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 452 *»
مرتبه، و کسى که مداومت کند به خواندن سوره عمّ در هر روز، نصيب او شود حج در همان سال و کسى که در مجلس واحد هزار مرتبه ماشاءاللّه بخواند نصيب او مىشود حج در همان سال و اگر در آن سال نصيب او نشد، زنده خواهد ماند تا آنکه حج نصيب او شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى اولاد که حج مستحبى بهجا آورند مگر به اذن پدر و مادر ايشان و بدون اذن و رضاى پدر و مادر اگر حج مستحبى بهجا آورند عاقّ والدين خواهند بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى مملوک حج کردن مگر به اذن سيّد و مالک او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى زن که حج مستحبى بهجا آورد مگر به اذن شوهر خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب سيّم
در شرايط وجوب حج و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: شرط است در واجبشدن حج، بلوغ و عقل و حريّت و آزادبودن و صحّت بدن و توانايى رفتن و مالى از براى مخارج سفر و غير آن داشتن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: استطاعت در مال اين است که شخص مکلف، مخارج رفتن و برگشتن و مخارج کسانى که واجب النفقه او هستند داشته باشد و راه مداخلى به قدر کفايت خود و کفايت واجب النفقه او در مراجعت باشد، خواه آن راه مداخل زراعت و تجارت باشد يا کسبى و کارى باشد که در مراجعه او کفايت او و کفايت واجب النفقه او را بکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 453 *»
مسأله: کسى که مىتواند پياده برود شرط استطاعت او حيوان سوارى نيست، بلکه هرگاه مخارج رفتن و برگشتن و مخارج واجب النفقه خود را دارد و بعد از مراجعت هم راه مداخلى دارد به طورى که ذکر شد مستطيع است و واجب است بر او که پياده به حج برود. و کسى که نمىتواند پياده برود شرط استطاعت او حيوان سوارى هست پس هرگاه علاوه بر ساير مخارج خود و عيال خود مخارج حيوان سوارى نداشته باشد، حج بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در غير وطن خود در بلدى که نزديکتر است به مکه معظمه از وطن خود واقع شود و شرايط استطاعت به طورى که ذکر شد از براى او جمع باشد، واجب است بر او حج کردن و شرط نيست که مخارج سفر خود را از وطن خود در رفتن و برگشتن حساب کند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: شرط نيست در واجب شدن حج بر زن اذن شوهر او بلکه چون مستطيع شد به حسب مال و حال واجب است بر او که به حج برود اگرچه شوهر او اذن ندهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زن بخواهد حج مستحبى بهجا آورد اذن شوهر او شرط است و جايز نيست که بدون اذن شوهر، حج مستحبى بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زنى را که شوهرش طلاق داده مىتواند در بين عدّه، حجةالاسلام را بهجا آورد ولکن هرگاه بخواهد حج مستحبى بهجا آورد و طلاق، طلاق رجعى است، در بين عدّه نمىتواند حج مستحبى بهجا آورد مگر به اذن شوهرش. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زنى که شوهر او فوت شده مىتواند در بين عدّه هر حجى بهجا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 454 *»
آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه طفلى را به حج بردند و بعد از بلوغ و رشد به حسب مال و حال مستطيع شد، کفايت نمىکند او را حجى که در حال طفوليّت بهجا آورده بلکه واجب است بر او که حجةالاسلام را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مملوکى را مالک او به حج برد و در عرفات يا در مشعر او را آزاد کرد، حج مملوک کفايت مىکند او را از حجةالاسلام و هرگاه بعد از گذشتن از عرفات يا بعد از گذشتن از مشعر او را آزاد کرد و بعد از آن در حال آزادى مستطيع شد به حسب مال و حال، واجب است بر او که حجةالاسلام را بهجا آورد و کفايت نمىکند او را حجى که در حال بندگى بهجا آورده اگرچه ثواب آن حج از براى او هست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: شرط است در صحت حج مختون بودن، پس کسى که مسلمان شود و بخواهد حج کند بايد پيش از حج کردن ختنه کند و بعد از آن حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مستطيع شد به حسب مال و حال و حج نکرد، عاصى و گناهکار است و واجب است بر او که به حج برود اگرچه بعد از استطاعت فقير شود. پس به هر مشقتى باشد بايد برود به حج و حيا نکند اگرچه بايد به خرى گوش بريده و دم بريده سوار شود و اگرچه بايد گاهى سوار شود و گاهى پياده رود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به حسب مال استطاعت ندارد که به حج رود و کسى به او خرجى دهد که بتواند به حج رود، واجب است بر او که قبول کند و به حج برود و هرگاه به حج رفت و بعد از آن مالى به دست او آمد که مىتواند حج کند واجب نيست بر او که حج کند و همان حجى که سابقاً کرده کفايت او
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 455 *»
را کرده ولکن مستحب است از براى او که باز هم حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: دَين مانع حج نيست اگر دَين مؤجَّل باشد، يا آنکه طلبکار راضى باشد و چيزى باشد که بعد از مراجعت اداى دين از آن بشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از براى پدر جايز است که مال اولاد صغير خود را بردارد و به حج برود و بعد از مراجعت اداى دين خود را بکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: اراده تزويج و زن گرفتن مانع حج نيست، پس هرگاه به حسب مال و حال کسى مستطيع شد بايد حج کند و بعد از آن تزويج کند و هرگاه کسى تزويج را مقدّم داشت و بعد نتوانست به حج رود، حج بر او واجب شده پيش از تزويج و واجب است بر او که به هر مشقتى باشد به حج برود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بدون استطاعت به حج رود و بعد از آن به حسب مال و حال مستطيع شود کفايت نمىکند او را حجى که کرده اگرچه مکرر حج کرده باشد. پس بعد از استطاعت در مال و حال بايد حجةالاسلام را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به نيابتِ غير حج کند و بعد از آن به حسب مال و حال مستطيع شود کفايت نمىکند او را حجى که سابقاً کرده اگرچه مکرر حج کرده باشد و واجب است بر او که حجةالاسلام را بعد از استطاعت بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فوت شود و ترکه او به قدرى باشد که بتوان با آن حج کرد و بيشتر از مخارج يک حجى نباشد، ترکه او مال وارث او است و نبايد وارث را از آن منع کرد و ترکه او را صرف حج کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مطلب چهارم
در نيابت حج و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: ثواب حج نائب از ده قسمت، نُه قسمت از براى خود او است
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 456 *»
و يک قسمت از براى منوبٌعنه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه حج واجبى بر ذمه مکلّفى قرار گرفته باشد و خود او حج نکرده باشد، خواه فوت شده باشد يا مرضى عارض او شده باشد که نتواند سفر کند يا پير شده باشد و پيرى مانع سفر او باشد و اميد رفع ناخوشى و ضعف پيرى را نداشته باشد، يا دشمنى مانع سفر او باشد و اميد آنکه رفع مانع از او شود نداشته باشد و نائبى از جانب او حج کند، ذمه او از حج کردن بریء مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: نائبى که حج مىکند از براى غير بايد حج واجبى بر ذمه خود او نباشد. پس بايد مستطيع نباشد يا آنکه حج واجب خود را پيش از نيابت بهجا آورده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مرد از جانب مرد و زن، و زن از جانب مرد و زن مىتواند نيابت کند در حجرفتن به شرط آنکه مسائل حج را بداند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مستحب است که نائب حج کسى باشد که پيش از نيابت، حج کرده باشد تا با بصيرت باشد در حج کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که مرد به نيابت مرد و زن به نيابت زن حج کنند هرگاه مسائل حج را بدانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مکروه است که مرد و زنى که حج نکردهاند به نيابت غير حج کنند چرا که بصيرت در مسائل حج به طور سزاوار ندارند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که ناخوشى يا پيرى يا دشمنى مانع او است از سفر کردن
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 457 *»
و به حسب مال استطاعت دارد، واجب است بر او که در حال حيات خود کسى را نائب خود قرار دهد و او را بفرستد به حج که از جانب او حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حج واجبى بر ذمه او هست و خود بهجا نياورده واجب است بر او که وصيت کند که کسى به نيابت او حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حج واجبى بر ذمه او هست و وصيت نکرده که حجى از جانب او بهجا آورند، واجب است بر ورثه و اولياى او که حجى به نيابت او بهجا آورند يا خود ايشان و يا کسى را اجير کنند و بفرستند که او به نيابت حج بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى وصيت کرده که کسى را اجير کنند و به نيابت او به حج بفرستند خواه حج واجب باشد و خواه حج مستحب واجب است بر ورثه و اوصياى او که وصيت او را بهجا آورند و جايز است از براى وصى که خود او به نيابت موصى حج کند و مخارج حج را از ترکه موصى بردارد. پس اگر حج حجةالاسلام است از اصل ترکه او بردارد و اگر حج نذر و حج مستحب است از ثلث ترکه بردارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که وصيت کرده به قدر معين و مبلغى معين از مال از براى نيابت حج، پس اگر آن مبلغ کفايت مىکند که اجيرى از بلد او روانه شود اجير را از بلد او بايد روانه کرد و اگر آن مبلغ کفايت نمىکند اجير را از بلدى که نزديکتر به مکه معظمه است بايد روانه کرد از هر جايى که آن مبلغ کفايت مخارج آنجا را تا مکه معظمه بکند و هرگاه آن مبلغ به قدرى است که از يکى از ميقاتگاهها کفايت مىکند از همانجا بايد کسى را اجير کرد که به نيابت حج کند از براى موصى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که نمىداند که آيا پدرش حج کرده يا حج نکرده به نيابت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 458 *»
پدرش حج کند يا کسى را اجير کند از براى او به نيابت پدر. پس هرگاه پدر در واقع حج نکرده حج نائب کفايت او را مىکند و هرگاه در واقع حج کرده ثواب حج نائب از براى او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز نيست حج کردن از براى ناصب و نيابت او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست که محل اعتناء باشد و احاديثى که در جواز رسيده محمول بر تقيه است و ضعف راوى چرا که بر خلاف صريح قرآن است که فرموده: ماکان للنبى و الذين آمنوا انيستغفروا للمشرکين و لاتجد قوماً يؤمنون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّ اللّه و رسوله پس مؤمن نبايد بخواهد که تخفيف عذاب از دشمن خدا و رسول؟ص؟ شود.
مسأله: نائب بايد شيعه اثناعشرى و امين و عارف به مسائل حج باشد و خود او مستطيع نباشد در آن سالى که مىخواهد به نيابت حج کند. و به نيابت، حجى ديگر از براى غيرى در آن سال بر ذمه او نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى نائب بيش از يک حج در يک سال از براى يک نفر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون نائب اجير شد که حجى به نيابت غير بهجا آورد حج کردن بر او واجب شود اگرچه آن حج از براى غير مستحب باشد و حجةالاسلام و حج واجبى نباشد. پس چون نائب از طواف واجب و سعى واجب فارغ شد هرقدر طواف از براى خود و از براى اشخاص متعدده بخواهد بهجا آورد مىتواند بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که اشخاص عديده شخص واحدى را اجير کنند و او را بفرستند که حج کند از براى همه ايشان به شرط آنکه آن حج حجةالاسلام و حج واجبى نباشد بر ذمه ايشان. چنانکه از احاديث معلوم میشود و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 459 *»
مسأله: مستحب است شخص واحد اشخاص متعدده را اجير کند و بفرستد به مکه معظّمه که همگى از براى او به نيابت حج کنند اگرچه خود او حج کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است حج کردن و ساير عبادات را بهجا آوردن از براى ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است طواف کردن و نماز طواف بهجا آوردن از براى ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعد از حج کردن و بعد از طواف جايز است که ثواب آنها را هديه کنند از براى ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين بلکه مستحب است که اين کار را بکنند هرگاه در وقت حج کردن و طواف کردن غافل بودهاند يا مسأله را نمىدانستهاند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مستحب است حج کردن و طواف کردن از براى مؤمنين و مؤمنات خصوص از براى اقارب و اولى الارحام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که شريک کنند در ثواب حج و طواف و ساير عبادات جمع بسيارى را از مؤمنين و مؤمنات و جميع مؤمنين و مؤمنات را زنده و مرده ايشان، بلکه مستحب است اين کار را کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون از اداى مناسک خود فارغ شدند طواف کنند به دور خانه کعبه هفت دور پس دو رکعت نماز طواف بهجا آورند، پس بگويند: اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الطَّوافَ وَ هاتَيْنِ الرَّکعَتَيْنِ عَنْ اَبى وَ عَنْ اُمّىٖ وَ عَنْ زَوْجَتىٖ وَ عَنْ وُلْدىٖ وَ عَنْ حامَّتىٖ وَ عَنْ اَهْلِ بَلَدىٖ حُرِّهِمْ وَ عَبْدِهِمْ وَ اَبْيَضِهِمْ وَ اَسْوَدِهِمْ پس اگر چنين کرد و بعد از مراجعت به هريک که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 460 *»
خواست گفت که من از براى تو طواف کردم و نماز کردم، راست گفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از براى کسانى که در مکه معظّمه حاضرند نبايد طواف کرد و از براى کسانى که ده ميل راه و بيشتر از آنجا دورند مىتوان طواف کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که طواف کند و نماز طواف بهجا آورد از براى هريک از عبدالمطلب و عبداللّه و آمنه و فاطمه بنتاسد رحمة اللّه عليهم و بعد از آن دعا کند که طلبى از کسى دارد وصول شود، دعاى او مستجاب گردد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که اجرت حجه به چند نفر دهد و بگويد يکى از شما از براى من حج کند، پس اجرت را به يکى دهند و او حج کند همگى در اجر شريکند و ثواب حج کردن از براى همان يکى است که در سردى و گرمى هوا نماز کرده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در راه حج فوت شود و وصيت کند که از براى او حج کنند، از همان جايى که فوت شده نائبى از براى او بايد تعيين کرد که از براى موصى حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که وصيت کرده که از مال معيّنى يا از منافع ملکى از براى او حج مستحبى بهجا آورند، مادام که آن مال يا آن منافع هست بايد از براى او به نيابت حج کنند اگرچه در سنوات عديده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالى به کسى دهد که فىالمثل از کوفه برود و حج کند و آن شخص فىالمثل از بصره برود و حج کند، حج از براى منوبٌعنه کافى است اگرچه نائب معصيتکار است که از کوفه نرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 461 *»
مسأله: کسى که اجرتى داده که حجه مفرده از براى او بهجا آورند و نائب حج تمتع بهجا آورد، پس از حج مفضول به حج افضل حج کرده و حجه مفرده از براى منوبٌعنه است و تمتع از براى نائب. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که مالى به کسى دهد که حجى به نيابت بهجا آورد و شرط نکند با او که او حج بهجا آورد و آن شخص مال را به کسى ديگر دهد که آن شخص ثالث حج کند، پس حج او کفايت مىکند از براى منوبٌعنه. و در صورتى که موجر شرط کرده باشد با اجير که خودِ او به حج برود و به غيرى وانگذارد، بعضى از فقهاء اشکال کردهاند که آيا در صورت شرط، اگر اجير شخص ثالثى را اجير کرد و آن ثالث حج بهجا آورد آيا کفايت مىکند از براى منوبٌعنه يا کفايت نمىکند. ولکن بعد از آنکه به طور عموم وارد شده که هر مؤمنى که حج کند از براى کسى که حجى بر ذمه او بوده کفايت مىکند او را و ذمه او بریء مىشود اگرچه نائب تبرّعاً به نيابت او حج کرده باشد و اگرچه اولياى منوبٌعنه او را تعيين نکرده باشند بلکه مطلع هم نشده باشند مگر بعد از حج کردن او، اشکالى در کفايت کردن حج اجير از براى منوبٌعنه باقى نمىماند اگرچه اجير اول معصيت کرده باشد در مخالفت کردن شرط خود. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى را اجير کنند که به نيابت غير حج کند و شخص نائب از براى خود حج کند، حج او را از او مىگيرند و از براى منوبٌعنه محسوب مىکنند و کفايت مىکند او را و ذمه او بریء مىشود اگر مشغول بوده. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه مالى را به کسى دهند که به نيابت غير حج کند و آن مال زياد آيد از مخارج راه حج، آن زيادتى مال نائب است و نبايد برگردد به صاحب اول. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 462 *»
مسأله: کسى که مالى را گرفت که حج کند از براى غير و به حج نرفت تا آنکه بىچيز شد و نتوانست به حج رود، ذمه منوبٌعنه از حج بریء مىشود و واجب نيست بر وصى که حجى ديگر از براى منوبٌعنه استيجار کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: نائبى که مالى را گرفت که از براى غير حج کند و روانه شد و در بين راه فوت شد، يا در مکه معظّمه پيش از اداى مناسک فوت شد و چيزى ندارد که به کسى ديگر دهند که حج بهجا آورد، ذمه منوبٌعنه از حج بریء مىشود اگر مشغول است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه نائبى در بين راه يا در مکه معظمه پيش از اداى مناسک فوت شود و چيزى دارد که به کسى ديگر دهند که او به نيابت حج کند، بايد نائبى قرار دهند که حج کند از براى منوبٌعنه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه نائب پيش از اداى مناسک فوت شود و ترکهاى دارد اگرچه در وطن او باشد، از ترکه او به قدر مخارج اعمالى که از او فوت شده بايد بردارند و بدهند به نائبى ديگر که آن اعمال را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: نائبى که عملى از او سرزند که موجب کفاره باشد، يا موجب اين باشد که بايد در سال آينده حج کند، ذمه او مشغول مىشود و بايد کفاره بدهد يا حج در سال آينده بهجا آورد و لکن ذمه منوبٌعنه بریء مىشود و از براى او واجب نيست حجى ديگر بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز نيست که نايب در يک سال بيش از يک حج اجير شود که از براى يک منوبٌعنه بهجا آورد مگر آنکه جمعى که حج واجبى بر ذمه ايشان نيست او را روانه کنند که از براى ايشان حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 463 *»
مسأله: کسى که مالى را به کسى بسپارد و فوت شود و حج واجبى بر ذمه او باشد، جايز است از براى آن کسى که مال در نزد او سپرده شده که حجى از براى صاحب مال استيجار کند و تتمه مال را به ورثه او دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که نائب تبرّعاً حج کند از براى غير و ذمه غير بریء مىشود هرگاه حج واجبى بر ذمه او هست، چنانکه جايز است که نائب تبرّعاً قضاى نماز و روزه و ساير اعمال خير را از براى کسى بهجا آورد و مستحب است تبرّع براى هر مؤمنى از براى هر مؤمنى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى نائب که اسم منوبٌعنه را ياد کند خصوص در وقت ذبحکردن اضحيّه و بگويد: اَللّهُمَّ ما اَصابَنى فى سَفَرى هذا مِنْ تَعَبٍ اَوْ بَلاءٍ اَوْ شَعَثٍ فَأْجُر فُلاناً وَ أْجُرْنى فى قَضائى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که اسم منوبٌعنه را به اشتباه بنامد به اسم غير، چيزى بر او نيست و کفايت مىکند همان قصد او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفايت مىکند يک قربانى از براى منوبٌعنه و واجب نيست که نائب از براى خود قربانى کند اگرچه مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مالى به کسى دهد و مخيّر کند او را در انفاق کردن آن مال يا حجکردن با آن، و آن شخص مال را انفاق کند، حجى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که وصيت کند که شخص معيّنى به نيابت او حج کند، همان شخص معيّن را بايد نائب او قرار داد مگر آنکه آن شخص نيابت نکند، پس جايز است که کسى ديگر را نائب قرار دهند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 464 *»
مطلب پنجم
در اقسام حج و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: حج کردن بر سه قِسم است: پس يک قسم اين است که چون در يکى از ميقاتگاهها مُحرم شدند به قصد حج، قربانى با آنها نباشد. پس از ميقاتگاه در حال احرام مىروند تا آنکه در روز عرفه در عرفات وقوف بهجا مىآورند و در غروب آفتاب از عرفات کوچ مىکنند و مىروند به مشعرالحرام و نماز مغرب و عشاء را در آنجا بهجا مىآورند و وقوف در آنجا بهجا مىآورند و در روز عيد مىروند به منىٰ و رمى جمره عقبه را مىکنند و بعد از آن تقصير مىکنند و قربانى از براى ايشان نيست. پس بعد از تقصير مىروند به مکه معظمه و طواف مىکنند از براى حج و بعد از طواف، نماز طواف را بهجا مىآورند و بعد از نماز، سعى مابين صفا و مروه را بهجا مىآورند و بعد از سعى برمىگردند به مسجدالحرام و طواف نساء را بهجا مىآورند و بعد از طواف نساء، نماز طواف را بهجا مىآورند. پس حلال مىشود از براى ايشان آنچه در حال احرام حرام بود بر ايشان. پس در شب يازدهم برمىگردند به منىٰ و در ايام تشريق رمى جمرات ثلاث مىکنند و اعمال حج ايشان به انجام مىرسد.
و قسم دويم حج اين است که چون در يکى از ميقاتگاهها مُحرم شدند قربانى را به همراه خود از ميقاتگاه ببرند تا به منىٰ در حال احرام و اين حج را حج قِران مىگويند چرا که قربانىِ حجکننده قرين و همراه او است و فرق در ميان حج قِران و حج مفرد همين است که حج قران قربانى به همراه دارد که بايد در منىٰ بکشند و حج مفرد قربانى ندارد.
و قسم سيّم حج اين است که چون در يکى از مواقيت محرم شدند به قصد عمره محرم مىشوند و مىروند به مکه معظّمه با احرام. پس طواف کعبه مىکنند و بعد سعى در مابين صفا و مروه مىکنند و بعد از آن تقصير مىکنند به طورى که بعد از اين ذکر مىشود پس حلال مىشود از براى ايشان آنچه حرام بود بر ايشان در حال احرام و بر اين حال هستند تا روز ترويه که هشتم ذيحجه است. پس در روز ترويه در مکه معظمه محرم مىشوند به قصد حج و تلبيه مىگويند و مىروند به عرفات و وقوف بهجا مىآورند در آنجا در روز عرفه از ظهر تا نزديک غروب، پس از عرفات برمىگردند و در مشعرالحرام
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 465 *»
بيتوته مىکنند و وقوف بهجا مىآورند از طلوع صبح تا طلوع آفتاب و بعد از وقوف مىآيند به منىٰ در روز عيد و رمى جمره عقبه مىکنند و بعد از آن تقصير مىکنند و بعد از تقصير ذبح مىکنند قربانى خود را و بعد از قربانى مراجعت مىکنند به مکه معظّمه و طواف مىکنند به قصد حج و بعد از طواف، نماز طواف را بهجا مىآورند و بعد از نماز طواف سعى در ميان صفا و مروه بهجا مىآورند و بعد از سعى ميان صفا و مروه برمىگردند به مسجدالحرام و طواف نساء را بهجا مىآورند و بعد از طواف نساء نماز طواف را بهجا مىآورند و جميع چيزهايى که بر ايشان حرام بود در حال احرام از براى ايشان حلال مىشود و بعد از آن برمىگردند به منىٰ در ايام تشريق که يازدهم و دوازدهم و سيزدهم است و رمى جمرات ثلاث مىکنند به طورى که تفصيل هريک ذکر مىشود و چنين حجى را حج تمتع مىگويند چرا که در ميان احرام از براى عمره و احرام از براى حج، حلال شده از براى حجکننده چيزهايى که در حال احرام بر او حرام بود و متمتع شده به آن چيزهاى حلال. و جميع آنچه در اين مسأله به طور اجمال ذکر شده در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمره حج مفرد و حج قِران بعد از حج است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسانى که از اهل مکه معظّمه و اطراف آن هستند که از هر طرفى بيش از چهل و هشت ميل دورتر از مکه معظّمه نباشند، حجةالاسلام ايشان حج مفرد و حج قِران است و کسانى که بيش از چهل و هشت ميل از مکه معظّمه دورند تا اقصاى بلاد، حجةالاسلام ايشان حج تمتع است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و هر سه ميل يک فرسخ است و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در مکه معظّمه مجاور شود و حال آنکه از اهل مکه و اطراف آن به طورى که ذکر شد نباشد، پس هرگاه تا پنج ماه و بيشتر مجاور شد تا دو سال مخيّر است که حجةالاسلام خود را حج مفرد و حج قران يا حج تمتع قرار دهد و هرگاه تا دو سال مجاور شد، در سال سيّم حجةالاسلام او حج افراد يا حج قران بايد باشد مثل اهل مکه و اطراف آن و حج تمتعى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 466 *»
حجةالاسلام او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشــد
در آن نيست.
مسأله: کسى که در مکه معظّمه اهلى دارد و در ساير بلادى که بيش از چهل و هشت ميل از مکه دور است اهلى دارد و گاهى در مکه است و گاهى در ساير بلاد، پس در هر جايى که بيشتر متوقف است حج اهل آنجا حجةالاسلام او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
و هرگاه توقف در مکه و در ساير بلاد مساوى است، مخيّر است که حج تمتع بهجا آورد از براى حجةالاسلام خود يا حج افراد و قران بهجا آورد. و خلافى در آن نيست.
مسأله: اهل مکه معظّمه و اطراف آن به نذر و عهد و قسم مىتوانند حج تمتع بر خود واجب کنند و بهجا آورند چنانکه به غير از حجةالاسلام خود مىتوانند حج تمتع به طور استحباب بهجا آورند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: اهل بلاد بعيده به نذر و عهد و قسم مىتوانند که حج افراد و حج قران بر خود واجب کنند و بهجا آورند چنانکه حج مستحبى را مىتوانند که به طور افراد و قران بهجا آورند. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج تمتع افضل است از حج قران و حج قران افضل است از حج افراد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اهل مکه معظّمه و اطراف آن در حجةالاسلام خود عدول از حج افراد و حج قران به حج تمتع به طور اختيار نمىتوانند کرد چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست چنانکه اهل بلاد بعيده عدول از حج تمتع به حج اِفراد و حج قِران به طور اختيار نمىتوانند کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 467 *»
مسأله: هرگاه زنى به عمره تمتع محرم شد و چون وارد شد به مکه معظّمه حائض شد و نتوانست طواف و سعى از براى عمره بهجا آورد چرا که حيض مانع است و وقت حج هم تنگ شده و مهلت ندارد که صبر کند تا از حيض پاک شود و اعمال عمره را بهجا آورد و بعد از آن مشغول به اعمال حج شود، پس واجب است بر او که از حج تمتع عدول کند به حج افراد و برود به عرفات و وقوف بهجا آورد و در مشعرالحرام بيتوته بهجا آورد و در منىٰ رمى جمره عقبه بکند و بعد تقصير کند پس چون از حيض پاک شود غسل کند و طواف کند و سعى کند از براى حج مفرد و در اين صورت قربانى بر او واجب نيست و بعد از حج، عمره مفرده بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى به عمره تمتع محرم شد و چون وارد مکه معظّمه شد وقت بر او تنگ شده و مىترسد که اگر طواف و سعى کند نرسد به عرفات در روز عرفه، واجب است بر او که از حج تمتع عدول کند به حج مفرد و برود به عرفات و وقوف را دريابد و بعد از آنکه حج را به افراد تمام کرد عمره مفرده بهجا آورد و در اين صورت قربانى بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى به عمره تمتع محرم شد و مانعى از براى او بههم رسيد که نتوانست در روز هشتم ذيحجه داخل مکه معظّمه شود ــ خواه آن مانع دشمنى باشد يا ناخوشى باشد يا مانعى ديگر ــ واجب است بر او که از حج تمتع عدول کند به حج مفرد و برود به عرفات و اعمال عرفات و مشعرالحرام و منى را بهجا آورد و حج خود را به افراد بهانجام رساند و قربانى بر او واجب نيست و بعد از حج مفرد، عمره مفرده بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که هدى را از ميقاتگاه به همراه خود مىبرد و حج قران مىخواهد بهجا آورد نمىتواند از حج قران عدول کند به حج تمتع، چرا که تا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 468 *»
هدى او به منى نرسد و ذبح يا نحر نشود در مکه معظّمه حلال نمىشود بر او آنچه در وقت احرام بر او حرام شده بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در يکى از مواقيت محرم شد به حج مفرد و عبور او به مکه معظّمه واقع شد، جايز است از براى او طوافکردن و سعىکردن. پس هرگاه بعد از طواف و سعى تلبيه گفت پيش از تقصير بر حج افراد باقى خواهد بود و هرگاه بعد از طواف و سعى تلبيه نگفت، حج او برمىگردد به حج تمتع و واجب مىشود بر او قربانى کردن در منىٰ در روز عيد اگر مالى دارد که بتواند قربانى کند و اگر ندارد بايد به عوض قربانى روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسانى که از اهل مکه معظّمه و اطراف آن هستند که بايد حجةالاسلام خود را به طور اِفراد يا قِران بهجا آورند در غير حجةالاسلام خود مفرد ايشان مىتواند از حج مفرد عدول کند به حج تمتع به طوافکردن و سعىکردن و تقصيرکردن پيش از رفتن به منىٰ و عرفات، خواه آن حج واجب شده باشد به نذر و عهد و قسم يا حج مستحب باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که احرام از براى حج در روز هشتم ذيحجه که روز ترويه است واقع شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب عرفه وارد مکه معظّمه شد، يا آنکه زن حائض در شب عرفه از حيض پاک شد، هرگاه به تعجيل طواف کنند و سعى کنند و تقصير کنند و خود را به عرفات برسانند در روز عرفه و اعمال عرفات و مشعر و منىٰ و مابعدها را بهجا آورند، حج تمتع را دريافتهاند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در روز عرفه وارد مکه معظّمه شد، يا زنى در
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 469 *»
روز عرفه از حيض پاک شد و بتوانند که به تعجيل طواف و سعى و تقصير بهجا بياورند و خود را در همان روز به عرفات برسانند و اعمال عرفات و مابعدها را بهجا بياورند، حج تمتع را دريافتهاند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که وقوف اضطرارى عرفات و مشعرالحرام را دريابد و اعمال بعد را بهجا آورد حج تمتع را دريافته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و تفصيل بعد از اين ذکر خواهد شد.
مسأله: کسى که در روز عرفه وارد شد، يا زنى در روز عرفه از حيض پاک شد، يا مريضى مرض او رفع شد، يا ساير موانع او رفع شد، و با اين حال نمىتوانند طواف و سعى و تقصير کنند و خود را به عرفات رسانند اگرچه در شب عيد باشد، واجب است که از حج تمتع عدول کنند به حج افراد و طواف و سعى نکنند و بروند به عرفات و حج افراد بهجا بياورند و بعد از آن عمره مفرده بهجا بياورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمره حج تمتع با حج تمتع در يک سال بايد باشد نه آنکه عمره در سال قبل و حج در سال بعد واقع شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمره حج تمتع بايد در شهرهاى حج واقع شود و ماههاى حج ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر عمرهاى که در غير ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه واقع شود، عمره مفرده است و با آن عمره، حج تمتع نمىتوان بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در ماه شوال يا ماه ذيقعده يا ماه ذيحجه محرم شد و وارد مکه معظّمه شد و طواف و سعى و تقصير کرد و حلال شد بر او آنچه بر محرم حرام بود، بايد بماند در مکه معظّمه و از آنجا بيرون نرود تا زمان
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 470 *»
حج، پس در روز ترويه محرم شود از براى حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرمى که در يکى از اين سه ماه محرم شده وارد شد به مکه معظمه و ضرورتى بههم رسيد که مىخواهد بيرون رود از آنجا، مثل آنکه مملوک او بگريزد و بخواهد عقب او رود. پس هرگاه مُحِلّ نشده، با احرام برود و با احرام برگردد با تلبيه، و هرگاه مُحِل شده و بيرون مىرود پس اگر در همان ماهى که بيرون مىرود برمىگردد احرامى بر او نيست و هرگاه در ماهى ديگر برمىگردد بايد محرم شود و تلبيه بگويد و با احرام داخل مکه معظمه شود و طواف و سعى و تقصير بهجا آورد چرا که از براى هر ماهى عمرهاى است و بماند تا زمان حج و در روز هشتم ذيحجه محرم شود از براى حج و عمره دويم او عمره تمتع او است و عمره اولى عمره مفرده است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مطلب ششم
در مواقيت و ميقاتگاهها و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: هر مکلّفى که از اطراف زمين بخواهد وارد شود به مکه معظّمه بدون احرام در
حال اختيار نمىتواند داخل آن بلد شود مگر بعضى را که اذن دادهاند. و آن موضعى را که قرار دادهاند که در آنجا محرم شوند ميقات مىگويند که نبايد پيش از آنکه به آن موضع برسند محرم شوند و نبايد که از آن موضع بگذرند و محرم شوند مگر در بعض احوال چنانکه ذکر خواهد شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميقات اهل مدينه طيّبه و کسانى که از آن راه مىخواهند بروند به مکه معظّمه و موضعى که بايد در آنجا محرم شوند «ذوالحُلَيْفه» است که مراد مسجد شجره باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميقات اهل مغرب و اهل شام و مصر و کسانى که از آن راه مىخواهند بروند به مکه معظّمه «جُحفه» است که آن را مَهْيَعَه نيز مىگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 471 *»
مسأله: ميقات اهل يمن و کسانى که از آن راه مىخواهند بروند به مکه معظّمه «يَلَملَم» است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميقات اهل طائف و کسانى که از آن راه مىخواهند بروند به مکه معظّمه «قَرنالمنازل» است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميقات اهل نجد و اهل کوفه و کسانى که از راه نجد مىخواهند بروند به مکه معظّمه «عَقيق» است و اول عقيق «مسلخ» است و وسط آن «غَمْره» است و آخر آن «ذات عِرق» است و اول آن افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و در اينکه عقيق ميقات اهل نجد است خلافى نيست اما در اينکه در حال اختيار مىتوان از وسط و آخر که غمره و ذات عرق باشد محرم شد يا در حال اضطرار و تقيه، خلافها است و در اينکه موضع اول افضل و محل اتفاق و اقرب به احتياط است شکى نيست و در بعضى از احاديث بريدالبعث اول عقيق است و آن شش ميل پيشتر از مسلخ است و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در هر يک از اين مواقيت و تعيين آنها جايز است عمل کردن به قول اعرابى که در آن مواضع هستند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسانى که از راه مدينه طيبه مىخواهند به حج بروند و نخواهند به مسجد شجره عبور کنند به قدر شش ميل راه که دور شدند از مدينه طيبه به سمت مکه معظّمه در بيابان محرم شوند که محاذى مسجد شجره خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و در ساير مواقيت در جواز احرام از محاذات آنها حديثى نرسيده و آنچه از احاديث معلوم مىشود تعيين مواقيت را رسول خدا؟ص؟ فرمودهاند و هر موضعى را که تعيين فرمودهاند از همان موضع بايد محرم شد حتى آنکه در مسجد شجره که يکى از مواضع احرام است در احاديث وارد شده که اين سقفهايى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 472 *»
که در اين زمان احداث شده در زمان رسول خدا؟ص؟ نبوده و در مسجدى که در زمان رسول خدا؟ص؟ بوده بايد محرم شد نه در محاذات مسجد از ساير مواضع ذىالحليفه.
مسأله: کسانى که از راه مدينه طيبه مىخواهند به حج بروند و مرضى و ضعفى داشته باشند جايز است از براى ايشان که از مسجد شجره تجاوز کنند و در جحفه محرم شوند به اميد رفع مرض و ضعف تا جحفه يا خوف شدت مرض و ضعف در احرام از مسجد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسانى که منزل ايشان نزديکتر است به مکه معظّمه از هريک از مواقيت مذکوره، ميقات ايشان منزل ايشان است و از همانجا بايد محرم شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه بعضى منزل را نزديکتر به عرفات اعتبار کردهاند و در صريح احاديث مکه معظّمه مذکور است نه عرفات.
مسأله: کسى که فراموش کند که در ميقات محرم شود، يا نداند که بايد محرم شود تا آنکه وارد مکه معظّمه شود، پس هرگاه وقت باقى است به قدرى که برود به ميقات و برگردد و به حج برسد، بايد برگردد و در ميقات محرم شود و با احرام برگردد به مکه و هرگاه وقت تنگ است و مىترسد که اگر برگردد به ميقات به حج نرسد، برگردد به حرم و از حرم تجاوز کند پس چون از حرم بيرون رفت محرم شود و با احرام برگردد به مکه. هرگاه اينقدر هم مهلت ندارد در مکه معظّمه محرم شود و اعمال را با احرام بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کرد که در ميقات محرم شود تا آنکه وارد حرم شد، پس هرگاه مىتواند که برگردد به ميقات بايد برگردد و در ميقات محرم شود و با احرام برگردد و هرگاه نمىتواند برگردد به ميقات و مىتواند که از حرم خارج شود، از حرم خارج شود و در خارج حرم محرم شود و هرگاه نمىتواند از حرم هم خارج شود و مهلت ندارد و وقت تنگ است و مىترسد که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 473 *»
به حج نرسد، در همان مکان محرم شود و با احرام وارد مکه معظّمه شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميقات حج تمتع مکه معظّمه است و جايز است که در هر موضعى از آن محرم شوند و در مسجد بهتر است و در مقام ابراهيم؟ع؟ و حجر اسماعيل على نبيّنا و آله و عليه السلام بهتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کرد احرام را تا آنکه وارد شد به عرفات، در همانجا محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ميقات از براى اطفال ميقات ساير مردم است و هرگاه بر جان آنها بترسند در جحفه آنها را محرم کنند و هرگاه در آنجا هم خوفى باشد در بطن مَرّ و در عَرْج آنها را محرم کنند و هرگاه در آنجا هم خوفى باشد در فخّ که چاهى است در يک فرسخى مکه معظّمه آنها را محرم کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بخواهد عمره رجبيه بهجا آورد و مىترسد که چون به يکى از مواقيت برسد ماه شعبان داخل شود، پس در هر مکانى که هست در ماه رجب محرم شود چرا که از براى عمره رجبيه فضلى است که در ساير عمرهها نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نذر کند که از وطن خود محرم شود و برود به حج، واجب است بر او که در وطن خود محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کند احرام را تا آنکه تمام اعمال حج را بهجا آورد، حج او صحيح است و کفايت مىکند او را نيّت او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هر احرامى که پيش از رسيدن به يکى از مواقيت اتفاق افتد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 474 *»
احرام شرعى نيست مگر احرام عمره رجبيه و نذر و شبه نذر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون حج کننده به يکى از مواقيت رسيد واجب است بر او که محرم شود و بدون احرام در حال اختيار جايز نيست که از ميقات بگذرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى بر جان خود بترسد که در ميقات محرم شود، پس احرام را به تأخير اندازد تا برسد به حرم، پس در حرم محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که محرم شد پيش از آنکه برسد به يکى از مواقيت، هرگاه عملى از او صادر شد که بر محرم حرام است چيزى بر او نيست و کفاره نبايد بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که رسيد به يکى از مواقيت و مىخواهد برود به مکه معظّمه واجب است بر او که در آنجا محرم شود و از آنجا بدون احرام نگذرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى عمد از ميقات گذشت و محرم نشد، واجب است بر او که برگردد و در آنجا محرم شود و با احرام برود به مکه معظّمه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در مکه معظّمه اقامه کرده و مىخواهد حج تمتع بهجا آورد، بايد برود به يکى از مواقيت و در آنجا محرم شود از براى عمره تمتع براى حج تمتع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در مکه معظّمه اقامه کرده و مىخواهد حجه مفرده بهجا آورد، بايد برود به جِعْرانه يا حُدَيبيَّه و در يکى از آنها محرم شود و جعرانه در راه طائف واقع است و هفت ميل راه است تا مکه معظّمه و حديبيه در راه جده واقع است و از قرارى که مىگويند نصف آن در حرم واقع است و نصف
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 475 *»
آن در خارج حرم واقع است. پس اگر واقعيت دارد در نصف خارج از حرم بايد محرم شد. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در مکه معظّمه است و مىخواهد عمره مفرده بهجا آورد بايد برود به تنعيم يا به جِعْرانه يا به حُدَيبيَّه يا به عُسْفان و در يکى از آنها محرم شود و تنعيم نزديکتر جايى است به حرم که در خارج حرم است و عسفان در دو منزلى مکه واقع است در راه مدينه طيبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب هفتم
در احرام و امور متعلقه به آن است و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است مهيا شدن از براى احرام پيش از احرام، به گرفتن ناخن و زدن شارب و زائلکردن موى زير بغل و موى ظهار و امثال آن، به تراشيدن و نوره کشيدن و تنظيف بدن کردن از چرکها و اوساخ و مسواک کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است خون گرفتن و حجامت کردن پيش از احرام هرگاه محتاج به آن شدند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است وافر کردن موى سر و ريش و نتراشيدن سر در ماههاى حج که
ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه باشد از براى کسى که اراده حج دارد و از دهم شوال به بعد بيشتر تأکيد شده و از اول ذيقعده به بعد بيشتر تأکيد شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مىخواهد عمره بهجا آورد مستحب است که يک ماه پيشتر از ماهى که در آن عمره بهجا مىآورد سر نتراشد و تأکيد آن در همان ماه بيشتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 476 *»
مسأله: مستحب است غسل کردن از براى احرام پيش از احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه بعد از غسل، ناقض وضوئى روى داد پيش از احرام، مستحب است اعاده غسل. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز غسل کرده کفايت مىکند آن غسل از براى احرام در آن روز، و کسى که در شب غسل کرده کفايت مىکند آن غسل از براى احرام در آن شب مادام که ناقضى پيش از احرام روى ندهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که پيش از رسيدن به ميقات غسل کنند از براى احرام در ميقات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه آب يافت نشد از براى غسل احرام، تيمم بدل از غسل مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است احرام بر کسى که حج و عمره بر او واجب شده در ميقات هريک از آنها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: احرام شرط است در حج و عمره مستحبى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست داخل شدن در حرم و مکه معظّمه بدون احرام مگر از براى کسانى که اذن دادهاند چنانکه خواهد آمد انشاءاللّه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است در احرام واجب دو جامه احرام از براى مردان و شرط انعقاد هر احرامى است اگرچه مستحب باشد. و مراد از دو جامه احرام يکى لنگى است که از ناف تا زانو را بپوشاند و بهتر آنکه تا نصف ساق و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 477 *»
تمام ساق را بپوشاند و يکى ردائى است که به دوش اندازند تا برسد به لنگ و بگذرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: احرام منعقد مىشود به قصد قربةً الى اللّه و گفتن تلبيه از براى متمتع و مفرِد و به گفتن تلبيه يا اشعار و تقليد از براى قارن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چهار تلبيه که بايد گفت که مثل تکبيرةالاحرام است از براى نماز لبّيک اللهم لبّيک لبّيک لا شريک لک لبّيک است. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند و بعضى از فقهاء اِنَّ الحَمْدَ و النِّعْمَةَ و المُلْکَ لَکَ لا شَريکَ لَکَ را بعد از تلبيههاى چهار واجب دانستهاند و گفتن آن افضل بلکه اقرب به احتياط است.
مسأله: معنى اشعار اين است که هرگاه شترى را محرم به همراه مىبرد از براى قربانى، آن را رو به قبله بخواباند و خود به طرف چپ آن بايستد و با حربهاى طرف راست کوهان شتر را مجروح کند تا خون بيرون آيد، و معنى تقليد اين است که هرگاه گاو يا گوسفند به همراه مىبرد از براى قربانى، کفش کهنهاى که در آن نماز کرده به گردن آنها بياويزد. پس محرمِ قارن هرگاه اشعار يا تقليد کرد احرام او منعقد شود اگرچه تلبيه نگفته باشد و هرگاه تلبيه گفت احرام او منعقد شود اگرچه اشعار يا تقليد نکرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه بعد از غسل کردن و جامه احرام پوشيدن پيش از گفتن تلبيه يا پيش از اشعار يا تقليد منافى تروک احرامى سرزد چيزى بر شخص نيست، و هرگاه بعد از انعقاد احرام منافى سرزد احکام به او تعلق گيرد چنانکه خواهد آمد انشاءاللّه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که غسل کرد از براى احرام و پيش از آنکه تلبيه بگويد، يا پيش از آنکه اشعار و تقليد کند حدثى از او صادر شود مستحب است که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 478 *»
غسل را اعاده کند و بعد از غسل تلبيه بگويد يا اشعار و تقليد کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که غسل کرد از براى احرام و بعد از غسل پوشيد جامهاى را که محرم نبايد بپوشد، يا خورد غذائى را که نبايد بخورد، يا سر خود را پوشيد، مستحب است که غسل را اعاده کند و بعد از غسل محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که غسل کرد از براى احرام و سر خود را با جامه خشک کرد، يا ناخن گرفت، غسل را نبايد اعاده کند پس سر انگشتان را با آب مسح کند و محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که بعد از نمازهاى فريضه محرم شوند خصوصاً نماز ظهر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که پيش از احرام شش رکعت نماز نافله بهجا آورند از براى احرام يا چهار رکعت يا دو رکعت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه در وقت نماز فريضه بخواهند محرم شوند پس دو رکعت نماز نافله را بهجا آورند و بعد از آن نماز فريضه را بهجا آورند و بعد از آن محرم شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: نماز نافله را از براى احرام در هر وقتى مىتوان بهجا آورد و لکن هرگاه تقيه باشد بعد از عصر بهجا نياورند و احرام را به تأخير اندازند تا مغرب، پس آن وقت بعد از اداى نافله و فريضه محرم شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که محرم شود بدون غسلى و نمازى مستحب است که غسل کند و نماز کند و احرام را بعد از غسل و نماز اعاده کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که غسل کرد و نماز کرد از براى احرام و چيزى از او صادر شد که جايز نيست از براى مُحرم صدور آن، پس هرگاه پيش از نيّت احرام و گفتن تلبيه يا اشعار و تقليد صادر شده کفاره بر او نيست و هرگاه بعد از نيّت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 479 *»
احرام و گفتن تلبيه يا اشعار و تقليد صادر شده کفاره بر او لازم است به طورى که خواهد آمد انشاءاللّه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نيّت کرد از براى احرام و فراموش کرد گفتن تلبيه را، يا فراموش کرد اشعار و تقليد را کفايت مىکند نيّت او و احرام او واقع شده. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که محرم شد و عارضهاى بر او عارض شد که نتوانست عمل را به انجام رساند، مثل آنکه در بين احرام ناخوش شد که نتوانست به مکه معظّمه برسد، يا نتوانست به عرفات و مشعر رود، يا آنکه دشمنى مانع او شد در رفتن به مکه يا به عرفات و مشعر، پس از احرام بيرون مىآيد و آنچه را بر خود حرام کرده بود در وقت احرام بر او حلال مىشود اگرچه در وقت احرام شرط نکرده باشد با خداى خود اگر مانعى روى داد بر من حلال شود آنچه بر خود حرام کردهام و لکن مستحب است که در وقت احرام شرط کند با خداى خود که اگر مانعى روى داد بر من حلال شود آنچه را که بر خود حرام کردهام و تفصيل اين مسأله در مطلب مخصوصى خواهد آمد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين احرام مانعى از براى او بههم رسيد که نتوانست اعمال را به انجام رساند، از احرام بيرون مىآيد و کفارهاى بر او نيست و در سال آينده بايد حج کند اگر حج واجبى بر ذمه او هست و اگر حج واجبى بر ذمه او نيست جايز است از براى او که معاودت به حج نکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى مردان که جامه احرام ايشان حرير محض باشد و خلافى در آن نيست و مکروه است از براى زنان.چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که جامه احرام از پنبه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که جامه احرام از حرير و غير آن مخلوط باشد از چيزهايى که نماز در آنها جايز است مثل پنبه و کورک و پشم حيواناتى که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 480 *»
نماز در آنها جايز است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که محرم بيش از دو جامه بر روى يکديگر اندازد به جهت حفظ از سردى هوا و گرمى آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که محرم جامه احرام خود را عوض کند هرگاه چرکين باشد و جايز است که آنها را بشويد هرگاه نجس و چرک شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مکروه است که محرم جامه احرام خود را بفروشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى مردان که در جامه دوخته محرم شوند در حال اختيار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى مردان که طرفهاى جامه احرام را به يکديگر گره زنند در حال اختيار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى زنها که در جامه خود محرم شوند و لکن روى خود را به نقاب نپوشانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى زنها در حال احرام که پارچه بر ساعد خود اندازند بر روى آستين خود و تکمه آن را ببندند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است که زنها در حال احرام جامهاى که به زعفران و وَرْس رنگ شده بپوشند هرگاه بوى زعفران و ورس در آن نباشد و اگر بوى زعفران و ورس در آن باشد جايز نيست پوشيدن آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که جامه احرام سياه باشد و مستحب است که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 481 *»
سفيد باشد و جايز است که سبز باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: تلبيه در حال احرام يک مرتبه هر چهار را گفتن واجب است و هفتاد مرتبه گفتن مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است تکرار کردن تلبيه از براى محرم و بلند گفتن آن از براى مردان، و واجب است بر زنان که آهسته بگويند در هر وقتى خصوص وقتى که از پستى بر بلندى و تلى بالا روند و از بلندى به پستى و رودخانه سرازير شوند و هرگاه به سواره برسند و در آخر شب و بعد از هر نماز فريضه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در مسجد شجره محرم شدند پس پيادگان در مسجد تلبيه مىگويند و مکرر مىکنند و مىروند و سواران چون به بيابان رسيدند مشغول به تلبيه مىشوند و چون به زمين هموار رسيدند پيادگان و سواران جميعاً مشغول به گفتن تلبيه مىشوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بريدالبعث محرم شد نماز مىکند و دعا مىکند و تلبيه مىگويد و اگر بخواهد قدرى راه مىرود و تلبيه مىگويد، يا وقتى که بر شتر خود سوار مىشود تلبيه مىگويد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در روز ترويه محرم مىشود پس هرگاه پياده است در مقام ابراهيم؟ع؟ تلبيه مىگويد و هرگاه سواره است وقتى که مرکب او به راه افتاد تلبيه مىگويد و بهتر آن است که تلبيه نگويد تا برسد به رَقْطاء و تلبيه بگويد پيش از آنکه برسد به ابطح. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که گنگ و لال است زبان خود را حرکت مىدهد و با انگشت خود اشاره مىکند از براى تلبيه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 482 *»
مسأله: جايز است تلبيه گفتن در حال جنابت و در حال حيض و نفاس و طهارت شرط نيست در گفتن تلبيه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: تلبيه گفتن در حال احرام يک مرتبه واجب است و هفتاد مرتبه گفتن مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در يکى از مواقيت محرم مىشود از براى عمره تمتع، چون عمارات مکه معظّمه از براى او نمايان شد قطع کند تلبيه را و تکبير و تهليل و تحميد و ثناى الهى را بهجا آورد هرقدر بتواند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در يکى از مواقيت محرم مىشود از براى عمره مفرده قطع مىکند تلبيه را در موضعى که خانههاى مکه معظّمه از براى او نمايان مىشود، يا وقتى که نظر او به مسجدالحرام افتد، يا وقتى که نظر او به کعبه افتد. چنانکه در احاديث وارد شده و فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسانى که محرم شدهاند از براى حج، تلبيه مىگويند تا ظهر روز عرفه پس چون ظهر شد تلبيه را بايد قطع کنند و نگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: محرم در حال احرام در جواب کسى نبايد «لبيک» بگويد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند. و در جواب «يا سعد» وارد شده و فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: بدون احرام جايز نيست داخل مکه معظّمه شدن مگر از براى مريض و کسانى که در حوالى مکه معظّمه مزارع دارند، يا شغل ايشان حطّابى و هيزمکشى است، يا شغل ايشان تجارتى است که اجناس را از شهرها به دهات و از دهات به شهرها مىبرند و خريد و فروش مىکنند، و کسانى که با احرام عمره داخل مکه معظّمه شدهاند و طواف و سعى و تقصير کردهاند و حلال شده از براى ايشان چيزهايى که بر محرم حرام است، و در ماهى که عمره بهجا آوردهاند در همان ماه از مکه بيرون مىروند و در همان ماه مراجعت به مکه مىکنند، پس
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 483 *»
اين جماعت مىتوانند که بدون احرام داخل مکه معظّمه شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که محرم شد از براى حج پيش از تقصير از احرام عمره تمتع از روى فراموشى استغفار کند و عمره او تمام است و کسى که از روى تعمّد تقصير نکرد از احرام عمره تمتع و محرم شد از براى حج بدون تقصير، عمره تمتعى از براى او نيست و حج او حج مفرد است.چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: زن حائض مىتواند محرم شود ــ چه احرام عمره باشد و چه احرام حج ــ پس خود را مىشويد و پنبه در موضع خون مىگذارد و خود را محکم مىبندد و چون به يکى از مواقيت مىرسد محرم مىشود و تلبيه مىگويد، يا اشعار و تقليد مىکند بدون نماز و در مکه معظّمه داخل مسجد نمىشود و در وقت احرام محرم مىشود در خارج مسجد بدون نماز و حکم زن صاحب نفاس مثل حکم زن حائض است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حکم زن صاحب استحاضه بعد از عمل کردن به اعمال استحاضه مثل زن پاک است. پس عمل استحاضه را بهجا مىآورد چنانکه در کتاب طهارت گذشت و نماز مىکند و محرم مىشود و داخل مسجدالحرام مىشود و طواف مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب هشتم
در چيزهايى است که محرم بايد ترک کند آنها را و امور متعلقه به آنها
و در آن چند فصل است:
فصل اول
در صيد و امور متعلقه به آن است و در آن چند مسأله است:
مسأله: حرام است صيد کردن در حرم خواه آن صيد از حرم باشد يا از خارج حرم داخل حرم شده باشد بر جميع مکلّفين، خواه محرم باشند يا محرم نباشند و حد حرم دوازده ميل در دوازده ميل است که چهار فرسخ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 484 *»
در چهار فرسخ باشد از جميع جوانب مکه معظّمه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است بر محرم صيد کردن از صيدهاى بيابانى اگرچه در حرم نباشد و همچنين حرام است بر او نشان دادن صيد که غيرى آن را صيد کند و اشاره کردن به آن و درى را بر روى آن بستن و آزار و اذيت آن کردن و آن را فرار دادن يا سر آن را بريدن يا گوشت آن را خوردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم خوردن چيزى از صيد برّ و بيابان اگرچه آن را غير محرمى شکار کرده باشد در غير حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه صيد بيابانى را در حرم ذبح کنند آن صيد ميته است و حلال نيست خوردن آن از براى محرم و غير محرم در حال اختيار اگرچه آن را غير محرم ذبح کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست خوردن صيد حرم از براى محرم و غير محرم اگرچه آن صيد را غير محرم در خارج ذبح کرده باشد و آن را داخل حرم کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى محرم خوردن تخم مرغى که صيد آن حرام است و همچنين حرام است بر او خوردن جوجههاى مرغى که صيد آن حرام است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست صيدکردن کبوتران حرم اگرچه در خارج باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست خريدن صيد در حرم مگر آنکه آن صيد در خارج حرم غير محرمى آن را ذبح کرده باشد و آن صيد، صيد حرم نباشد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 485 *»
پس آن صيد براى غير محرم حلال است و بر محرم حرام است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرم در حرم ذبح کرد صيدى را بايد آن صيد را دفن کند و جايز نيست که آن را بر روى زمين بيندازد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است کشتن مرغان شکارى در حرم هرگاه بخواهند شکار کنند کبوتران حرم را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مرغهايى که صيد آنها جايز نيست مرغهايى هستند که در هوا پرواز مىکنند مثل کبوتر نه مرغهايى که در هوا نمىپرند مثل مرغهاى خانگى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ملخ از جمله صيدهاى برّ است که صيد آن بر محرم حرام است چنانکه خوردن آن بر آن حرام است اگرچه ابتداء تکوّن آنها از دريا باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: محرم نبايد تعمّد کند بر کشتن ملخ و لکن هرگاه بسيار باشند به طورى که نتوان از آنها کناره کرد و پايمال و کشته شدند چيزى بر محرم نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى محرم که مرغهايى که در هوا مىپرند بگيرد و از حرم بيرون برد و لکن مرغهايى که در هوا نمىپرند مثل مرغهاى خانگى جايز است از براى محرم که آنها را از حرم بيرون برد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است خريدن حيوانهاى شکارى در حرم و بيرون بردن آنها از حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 486 *»
مسأله: حلال است بر محرم صيدکردن و خوردن حيوانهاى آبى دريايى که حلال باشند مثل ماهى فلسدار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر مرغى که در دريا تخم بگذارد و در دريا جوجه کند دريايى است و حلال است بر محرم صيد آن و خوردن آن و هر مرغى که در برّ و بيابان تخم گذارد و جوجه کند برّى است و حرام است بر محرم صيد آن و خوردن آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر حيوانى که هم در دريا زيست مىکند و هم در خشکى جايز نيست از براى محرم صيد آن و خوردن آن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: باکى نيست از براى محرم که در منزل او و وطن او صيدى باشد و مستحب است از براى اهل او که در منزل او هستند که متعرّض آن صيد نشوند در حالى که او در احرام است تا روز عيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم که صيد مملوک او به همراه او باشد تا آنکه آن صيد را از ملک خود خارج کند و بعد محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که مرغ پر کنده را صيد کرده داخل حرم کند، يا صيد پر کنده را از براى او هديه کرده باشند و داخل حرم کند، واجب است بر او که آن را آب و دانه دهد تا آنکه پر آن بيرون آيد و بتواند بپرد پس آن را رها کند و جايز است که آن را به امينى بسپارد که او آن را آب و دانه دهد تا وقتى که بتواند بپرد پس آن را رها کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر صيدى که زنده به همراه محرم داخل حرم شد در مأمن خود
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 487 *»
داخل شده و واجب است که آن را رها کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم کشتن شپش چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و هرگاه شپش او را اذيت کند او را جابجا کند و هرگاه او را زياده آزار رساند آن را بيندازد و نکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که محرم کنه را از لباس و بدن خود بگيرد و بيندازد خواه کنه کوچک باشد يا کنه شترى بزرگ باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم کشتن کيک و پشه هرگاه او را آزار کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مضطر شود محرم به خوردن صيد و ميته و غذائى ديگر نيابد، صيد را بخورد و فدا دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم که از خيکى و مشکى که از پوست صيد است آب بياشامد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است پيش از تلبيهگفتن و پيش از اشعار و تقليد، صيدکردن و خوردن آن در غير حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در امورى است که متعلق به نکاح است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: حرام است بر مرد محرم جماع کردن و حرام است بر زن محرمه تمکين کردن براى مرد از براى جماع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم بوسيدن زن خواه به شهوت باشد يا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 488 *»
بدون شهوت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم که لمس کند زن را به شهوت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم که نظر کند به زن خود و او را سوار کند و پياده کند بدون شهوت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است بر محرم استمناء. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم زن گرفتن در حال احرام چنانکه جايز نيست از براى محرمه شوهر کردن در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم تزويج کردن و عقد کردن از براى غير، خواه آن غير مرد باشد يا زن و خواه آن غير محرم باشد يا محرم نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى غير محرم که تزويج کند محرم و محرمه را و صيغه نکاح را جارى کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم که شاهد شود بر نکاح و خطبه کند زنى را. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى زن غير محرمه که شوهر کند به محرم در حال احرام او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرم در حال احرام عقد کرد از براى خود زنى را و حال آنکه مىدانست که حرام است از براى او زن گرفتن، عقد او باطل است و بايد تفريق شود در ميان ايشان و بعد از احرام هم نمىتواند آن زن را از
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 489 *»
براى خود عقد کند ابداً. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم خريدن کنيز و جايز نيست از براى او جماع با او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم طلاق دادن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل سيّم
در تطييب و تزيين و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: حرام است از براى مرد محرم و زن محرمه استعمال مِشک و عنبر و زعفران و وَرْس در رخت و بدن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در حرمت اين چهار نيست.
مسأله: حرام است که طعام خود را به اين چهار خوشبو کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است بر محرم و محرمه استعمال عود در رخت و بدن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى محرم و محرمه استعمال زعفران، خواه آن را در طعامى يا روغنى يا چيز ديگر مخلوط کرده باشند يا جامهاى را با آن رنگ کرده باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه جامه احرام به مجاورت چيزى خوشبو يا به مجاورت جامه خوشبو معطّر شده باشد، بايد آن را از ته باز کنند و در هوا پهن کنند تا بوى آن زائل شود و بعد از زائلشدن عطر از آن، در آن محرم شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است استعمال ساير چيزهاى خوشبو و خوردن طعامى که آن را با ساير ادويه خوشبو کرده باشند غير از اين چهار چيز معطر که ذکر شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 490 *»
مسأله: مستحب است که بينى خود را بگيرند در حال احرام از هر بوى خوشى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که بينى خود را بگيرند در حال احرام از هر بوى بدى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است بوييدن گلهاى خوشبو و رياحين و التذاذ به آنها در حال احرام خصوص بوستانى آنها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است بوييدن چيزهاى معطّر و سُعوط آنها در وقت ضرورت و رفع ناخوشى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است بوييدن بوهاى دکانهاى عطارى در مابين صفا و مروه در حال احرام و نگرفتن بينى از آن بوها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است بوييدن خَلُوق کعبه اگرچه زعفران مخلوط به آن باشد در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است شستن رخت از چيزهاى خوشبو در حال احرام اگرچه دست به آنها برسد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است بوييدن اِذْخِر و قَيْصوم و شِيح و گياههاى بيابانى در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است خوردن ترنج و سيب و ساير ميوههاى خوشبو در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است شستن دست با اُشنانى که چيز معطرى در آن باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 491 *»
مسأله: مکروه است خضاب کردن با حنا در حال احرام و هرگاه از ترکيدن دست و پا بترسند، پيش از احرام خضاب کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست خضاب کردن و سرمه کشيدن از براى زينت در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست نظر کردن در آينه از براى زينت. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که زن سرمه بکشد و بعد از آن غسل کند از براى احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است در حال احرام به چشم کشيدن صَبِر و اَنْزَروت و حُضُض به شرط آنکه مشک و عنبر و زعفران و ورس مخلوط به آنها نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است سرمه کشيدن در حال احرام از براى کسى که چشم او ضعيف است و ترک سرمه ضرر به او مىرساند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل چهارم
در امور متعلقه به لباس احرام و امور مناسبه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جايز نيست پوشانيدن سر و پشت پا از براى مرد در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى زن نقاب انداختن در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى مرد پوشيدن قبا و پيراهن و زيرجامه در حال احرام در حال اختيار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 492 *»
مسأله: جايز است از براى زن پوشيدن جامهاى که پيش از احرام پوشيده بود و لکن نقاب
نيندازد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جامه احرام به هر رنگى که باشد جايز است و مستحب است که سفيد باشد.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه رنگ جامه احرام از زعفران باشد و آن را بشويند تا بوى زعفران از آن زائل شود جايز است احرام در آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرم جامه احرام نيابد و مضطر شود به قبا، پس قبا را وارو کند و دستهاى خود را از آستين قبا بيرون نياورد و آن را مثل رداء به دوش خود اندازد و بندهاى آن را گره نزند و تکمه آن را نيندازد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرم مضطر شود به پوشيدن زيرجامه، بند زيرجامه را گره نزند و طرف بند را از راست به چپ و از چپ به راست بدون گره محکم کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرم مضطر شود به پوشيدن پيراهن، آن را مانند رداء به دوش اندازد و دستهاى خود را از آستين بيرون نياورد و بند آن را گره نزند و تکمه آن را نيندازد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که در جامه چرکين محرم شوند و لکن هرگاه جامه در حال احرام چرکين شد مکروه است شستن آن تا از احرام فارغ شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه جامه احرام نجس شود خواه احتلامى در آن اتفاق افتد يا به ساير نجاسات نجس شود آن را مىشويند و مىپوشند و به احرام نقصى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 493 *»
نمىرسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرم مضطر شود به پوشيدن کفشى که پشت پا را بپوشاند، پس بايد روى آن را بدرد که پشت پا را نپوشاند، يا پاى را بر روى آن گذارد که پشت پا پوشيده نشود و با ريسمان آن را محکم کند بدون گره زدن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست گره زدن جامه احرام لکن طرف راست آن را به چپ و چپ را به راست محکم کنند بدون گره زدن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است بستن هميانى و کمربندى که نفقه شخص در آن است بر کمر در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است انگشتر به دست کردن در حال احرام به قصد فضيلت نه به قصد زينت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است به خود بستن سلاح حرب در حال احرام از براى کسى که از دشمنى يا دزدى ترس داشته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: احرام زن در صورت و روى او است، پس نقاب نيندازد و لکن جامه را بر سر اندازد و آن را بياويزد تا سر بينى خود به طورى که مانع ديدن او نشود و هرگاه سوار باشد بياويزد آن را تا دهن و ذقن خود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى زن در حال احرام زيور به خود بستن از براى زينت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم که صورت خود را بپوشاند از گرد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 494 *»
و غبار و مگس در وقت خواب و غير آن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است از براى محرم که تمام صورت خود را بپوشاند. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است بستن سر به عصابه و دستمالى در وقت صُداع در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که بند مشک و خيک آب را به سر بيندازند در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست که محرم سر خود را فروبرد در آب در حال احرام و جايز است که آب را بر سر خود بريزد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى محرم که سايهبانى از براى خود قرار دهد در حال سير کردن و جايز است از براى او در سايه بودن در وقتى که به منزل مىرسد و در جايى منزل مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم که بپوشاند بعضى از اعضاى بدن خود را از آفتاب به بعض اعضاى خود و لکن با جامهاى نپوشاند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: باکى نيست به سايه انداختن چوبهاى محمل در حال سوارى بر بعضى از اعضاى محرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که سايهبانى از براى خود قرار دهند در حال مرض. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى محرم که در سايه محمل راه رود ولکن
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 495 *»
سايهبانى از براى خود قرار ندهد مانند چترهاى معروف. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
فصل پنجم
در ساير مسائل و امور متعلقه به محرم است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جايز نيست مجروح کردن بدن در حال احرام مگر در وقت ضرورت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست تراشيدن سر و کندن موى بدن و چيدن و قطع کردن آن در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است حجامتکردن و کمکردن خون در حال احرام در وقت ضرورت ولکن هرگاه حجامت کنند، موى موضع حجامت را نتراشند و قطع نکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است گشودن سر دمل و فشردن آن در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است بستن دمل و جراحات در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که چيزى در گوش بگذارند در حال احرام در وقت آمدن باد و غبار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست رَفَث و فسوق و جدال در حج، و مراد از رَفَث جماع است و مراد از فسوق کذب و دروغ است خصوص کذب بر خدا و رسول و ائمه هدى؟عهم؟ و مراد از جدال قول شخص است که در امرى که مىخواهد نفى کند بگويد لا واللّه چنين نيست، و در امرى که مىخواهد اثبات کند بگويد بلىٰ واللّه چنين است. پس در صورتى که قسم او صدق و راست
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 496 *»
باشد نبايد سه مرتبه مکرر کند و در صورتى که کذب و دروغ باشد که مطلقاً جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه به جهت احترام و اطمينان برادر مؤمن بگويند واللّه چنين خواهم کرد، يا واللّه چنان نخواهم کرد جايز است. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است در حال احرام تأديب کردن مملوک به طورى که در شرع اذن دادهاند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است کشتى گرفتن در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه در حال احرام بخواهند موضعى از بدن خود را بخارانند به ملايمت بخارانند که مويى کنده نشود و خراشى در بدن واقع نشود و شپشى کشته نشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در بدن کسى جرب باشد جايز است که آن را بخاراند به سختى در حال احرام اگرچه خون بيرون آيد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است مسواک کردن در حال احرام و بايد سعى کرد که از لثه خون بيرون نيايد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است خلال کردن در حال احرام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است کندن دندان در حال احرام در وقت ضرورت اگرچه خون بيايد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که در حال احرام آب را بر سر بريزند و جايز نيست
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 497 *»
که سر را به زير آب کنند چه از براى غسل باشد چه از براى حاجتى ديگر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست ناخن گرفتن در حال احرام مگر اينکه اذيت کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست در حال احرام کندن گياه و شکستن درخت در حرم اما در غير حرم جايز است که از براى حيوان خود علف از گياه و برگ درختان جمع کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام فوت شد، کافور و چيزهاى خوشبو نزديک او نبايد برد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب نهم
در کفّـــارات و امــــور متعلقه به آنها است
و در آن چند فصل است:
فصل اول
در کفّارات صيد و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کفاره صيد کردن گاو وحشى و گورخر، گاو است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفاره صيد کردن شترمرغ، شتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفاره صيد کردن آهو، گوسفند است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفاره کشتن شير و روباه و شغال و مانند آنها در حرم، کشتن گوسفند است.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است در حال احرام صيدکردن شکار بيابانى غير دريايى و نشان دادن و دلالتکردن بر آن از براى شکارکردن. پس کسى که در حال احرام شکار کرد، يا نشان داد شکار را به غيرى که او شکار کرد، يا دلالت کرد غيرى را که او شکار کرد، واجب است بر او که فدا بدهد يعنى حيوانى را قربانى کند چنانکه واجب است بر آن کسى که او را دلالت بر شکار کرده و شکار را به او نموده و او شکار کرده قربانىکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 498 *»
مسأله: کسى که در حال احرام شکار کرد، يا در حرم شکار کرد اگرچه در حال احرام نباشد، بايد قربانى کند خواه از روى علم و دانايى شکار کرده باشد و خواه از روى جهل و نادانى شکار کرده باشد که ندانسته که شکار کردن بر او حرام است. و فرقى در کفاره دادن در آن نيست مگر آنکه آن کس که از روى علم و دانايى شکار کرده گناهى هم بر او است که با دين خود بازى کرده و بايد توبه کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هر حيوانى را که در حال احرام يا در حرم پايمال کنند و کشته شود، کفاره آن فدا دادن است خواه خود شخص آن را پايمال کند يا حيوان سوارى او آن را پايمال کند.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام صيد کرد در غير حرم، يا کسى در غير حال احرام صيد کرد در حرم، يک قربانى کفايت مىکند در کفاره آن صيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام صيد کرد در حرم دو فداء بايد بدهد و دو حيوان بايد ذبح کند يکى به جهت کفاره آنکه در حال احرام صيد کرده و يکى به جهت کفاره آنکه در حرم صيد کرده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام تيرى انداخت از براى صيدى و آن تير به دو صيد رسيد، دو کفاره بايد بدهد و دو حيوان بايد ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه جمعى اجتماع کنند و صيدى را شکار کنند و از آن بخورند، پس بر هريک از آن جماعت کفاره واجب است و يک فداء کفايت نمىکند از براى همگى اگرچه صيد يکى بوده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه دو شخص در حال احرام تير بيندازند از براى يک صيد و تير يکى به صيد برسد و تير ديگرى به صيد نرسد، بر هريک کفاره واجب است و دو حيوان بايد ذبح کنند اگرچه صيد يکى بوده. و همچنين بر هريک کفاره واجب است هرگاه تير هر دو به صيد برسد و کفايت نمىکند يک کفاره
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 499 *»
از براى دو نفر در هر صورت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مملوکى در حال احرام صيد کند پس اگر مالک او به او اذن داده در احرام، پس بر مالک او واجب است که کفاره صيد او را بدهد و هرگاه بدون اذن مالک محرم شده، خود او بايد روزه بگيرد از براى کفاره صيد خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در غير حال احرام صيد کند شکارى را در مکانى که چهار فرسخ از حرم دور است، مستحب است از براى او کفاره دادن و هرگاه آن را مجروح کرده يا شاخ آن را شکسته يا چشم آن را معيوب کرده، مستحب است که چيزى تصدق کند از براى کفاره آن عمل. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است صيدکردن حيوانى که رو به حرم مىرود در غير حال احرام، و هرگاه در غير حال احرام چنين صيد را صيد کرد مستحب است از براى او کفاره آن و اما در حال احرام پس حرام است صيدکردن مطلقاً. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در غير حال احرام در غير حرم تيرى انداخت به صيدى و آن تير رسيد به صيدى و آن صيد رفت و به حرم رسيد، حرام است آن صيد مثل ميته و لکن کفاره واجــب
نيست بر آن صياد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در غير حال احرام در حرم تيرى انداخت و به صيدى رسيد که در خارج حرم واقع است و آن صيد کشته شد، واجب است بر او کفاره چرا که تير از جانب حرم به صيد رسيده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه صيادى در خارج حرم صيدى کرد و ريسمانى به گردن آن صيد بست و آن صيد داخل حرم شد و شخص ديگر ريسمان آن صيد را
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 500 *»
گرفت و کشيد و آن صيد را از حرم بيرون آورد، پس واجب است کفاره بر آن شخص و آن صيد حرام است. چنانکه در احاديــــــث
وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در غير حال احرام در غير حرم صيد کرد آهويى يا مرغى را و آن را داخل حرم کرد و آن صيد مرد، پس هرگاه وقتى که آن را داخل حرم کرده رها کرده آن را و بعد مرده چيزى بر او نيست و نبايد کفاره بدهد و هرگاه وقتى که آن را داخل حرم کرده مرده پيش از رها کردن، واجب است بر او کفاره دادن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام گرفت آهويى را و شير آن را دوشيد و خورد، بر او است ذبح کردن گوسفندى. پس هرگاه در حرم اين کار را کرده علاوه بر ذبح گوسفند قيمـت آن شيــــر را
هم بايد تصدق کند به جهت حرمت حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام شکست يکى از شاخهاى شکار را در خارج حرم پس کفاره آن ربع قيمت شکار است، و اگر هر دو شاخ آن را شکست کفاره آن نصف قيمت آن است، و هرگاه کور کرد هر دو چشم آن را بر او است تمام قيمت آن، و هرگاه شکست يک دست آن يا يک پاى آن را بر او است نصف قيمت آن، پس اگر کشت آن را بر او است تمام قيمت آن که تصدق کند آن را. پس هرگاه در حال احرام در حرم يکى از اين کارها از او صادر شد علاوه بر قيمتى که بايد تصدق کند گوسفندى را هم بايد ذبح کند از براى کفـــاره
آن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام شکست دست شکارى يا پاى آن را به طورى که نتوانست بچرد، خواه در حرم باشد يا در خارج حرم، واجب است بر او ذبح کردن گوسفندى از براى کفاره آن و هرگاه شکست دست آن يا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 501 *»
پاى آن را و افاقهاى از براى آن شد که مشغول چريدن شد واجب است بر او ربع قيمت گوسفندى که تصدق کند آن را. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام شکست دست شکارى را يا پاى آن را، يا مجروح کرد آن را و آن شکار رفت و از نظر او غائب شد و او ندانست که آيا آن شکار هلاک خواهد شد يا نه، پس واجب است بر او که گوسفندى را ذبح کند از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام شکست دست يا پاى شکارى را، پس هرگاه آن شکار با آن دست و پاى شکسته راه مىرود و چرا مىکند و او مىبيند، نبايد گوسفندى ذبح کند و هرگاه آن شکار دست يا پاى خود را بر زمين نمىگذارد و مىرود و از نظر او غائب مىشود، واجب است بر او که گوسفندى ذبح کند از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است در حال احرام کشتن مار و عقرب و زنبور و حيوانات درنده هرگاه از آنها بترسد و رو به او بيايند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بکشد شيرى يا شغالى يا روباهى يا ساير درندگان را بدون اينکه از اذيت آنها بترسد، واجب است بر او ذبح کردن گوسفندى را از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بکشد موشى يا سنگپشتى يا سوسمارى را واجب است بر او ذبح کردن بزغاله از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مرغى مثل کبوتر را از مکه معظّمه بيرون برد واجب است بر او که آن مرغ را برگرداند به مکه و واجب است که گوسفندى ذبح
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 502 *»
کند از براى کفاره آنکه آن مرغ را بيرون برده از مکه، پس هرگاه آن مرغ بميرد قيمت آن را بايد تصدق کند علاوه بر گوسفندى که کشته. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که کبوترانى چند را داخل کند در مکه و بيرون برد آنها را از مکه در حالى که آنها زنده و بانشاط باشند، از براى هر کبوترى بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره بيرون بردن و کفايت نمىکند يک گوسفند از براى همه آنها. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه آهويى يا مرغى ذبح شده را در مکه از براى کسى هديه برند و او بخورد از آن شکار، قيمت آن شکار را بايد تصدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: اگر کسى در حال احرام در حرم مرغى را صيد کند و آن را بگيرد بزند بر زمين و آن بميرد، واجب است بر او تصدق کردن سه برابر قيمت آن مرغ يکى از براى کفاره احرام و يکى از براى حرمت حرم و يکى از براى اهانت او که آن را به زمين زده. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند و اين قيمتها علاوه است بر گوسفندى که بايد آن را ذبح کند از براى کفاره صيد و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام صيد کند شترمرغى را، خواه در حرم باشد يا در خارج حرم، واجب است بر او که نحر کند شترى را از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه بعضى کافى دانستهاند نحر کره شترى را.
مسأله: کسى که در حال احرام صيد کند کبوترى يا کبکى يا دُرّاجى يا ساير مرغهايى که به بزرگى آنها باشند، پس هرگاه در خارج حرم صيد کرده واجب است بر او که گوسفندى از براى کفاره آن ذبح کند و هرگاه در حرم صيد کرده علاوه بر ذبح گوسفند قيمت آن صيد را هم بايد تصدق کند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 503 *»
به جهت حرمت حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بکشد گنجشکى و صَعْوهاى و هر پرنده که به بزرگى آنها باشد، بر او است مُدى از طعام که آن را تصدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بکشد جوجه مرغى را غير از جوجه شترمرغ، پس هرگاه در حال احرام در خارج حرم کشته، برهاى را بايد ذبح کند که از شير باز شده باشد و هرگاه در حرم کشته به علاوه ذبح بره قيمت آن جوجه را بايد تصدق کند به جهت حرمت حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بکشد ملخى را و بخورد آن را بر او است ذبح کردن گوسفندى و هرگاه نخورد آن را بر او است تصدق کردن کفى از طعام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بکشد ملخ بسيارى را و نخورد آنها را بر او است ذبحکردن گوسفندى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام پايمال کند ملخها را، يا شتر او پايمال کند آنها را، بر او است ذبح کردن گوسفندى مگر آنکه ملخ بسيار باشند که احتراز از آنها ممکن نباشد پس چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بکشد زنبورى را که قصد اذيت او نکرده، بر او است که چيزى تصدق کند و هرگاه قصد اذيت او کرده چيزى بر او نيست.
مسأله: هرگاه جماعتى در حال احرام آتشى برافروزند از براى همين
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 504 *»
که مرغى و حيوانى ديگر در آن افتد و مرغى يا حيوانى ديگر در آن افتاد، بر هريک از ايشان است که گوسفندى ذبح کنند. و هرگاه آتش را به اين قصد نيفروختهاند و لکن به حسب اتفاق مرغى يا حيوانى ديگر در آن افتاد، ذبح يک گوسفند کفايت مىکند از براى همه ايشان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام فرار دهد کبوتران حرم را پس هرگاه بروند و برگردند به حرم، يک گوسفند بايد ذبح کند از براى فرار دادن آنها و هرگاه آنها بروند از حرم و برگشتن آنها را نبيند، از براى هر کبوترى گوسفندى بايد ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ببندد درى را بر روى کبوترى از کبوتران حرم تا آن هلاک شود، پس هرگاه در حال احرام بوده بايد يک گوسفند ذبح کند و هرگاه در حال احرام نبوده بايد قيمت آن کبوتر را تصدق کند و قيمت آن يک درهم است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: قيمت کبوتر حرم يک درهم است و قيمت جوجه آن نيم درهم است و قيمت تخم آن ربع درهم است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که بکند بال کبوترى از کبوتران حرم را، يا بکند يکى از بالهاى آن را تصدق کند به فقيرى چيزى را و مستحب است که با همان دستى که پر را کنده تصدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: تصدقاتى که در صيد کبوتران حرم بايد کرد جايز است که به فقراء دهند يا دانه بخرند و به کبوتران حرم دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام صيد کرد، پس اگر از روى خطا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 505 *»
صيد کرده از براى هر خطائى که در هر مرتبه کرده بايد فداء بدهد و هرگاه از روى عمد صيد کرده در مرتبه اول بايد فداء بدهد اما در مرتبه دويّم و سيّم و بيشتر، فداى دنياوى ندارد فينتقم اللّه منه فى الآخرة. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که بکشد صيدى را در حرم بايد آن را دفن کند پس هرگاه دفن نکرد آن را دو کفاره بايد بدهد يکى کفاره صيدکردن و يکى کفاره دفن نکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کفاره مضاعف مىشود به جهت صيد و به جهت احرام و به جهت حرم تا آنکه برسد به نحر کردن شترى. پس چون به نحر کردن شترى رسيد به نهايت رسيده و بعد از آن بالاتر نمىرود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل دويّم
در کفارات تخم مرغها و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: هر مرغى که صيد آن جايز نيست در حال احرام، خوردن تخم آن و شکستن آن هم جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بشکند تخم شترمرغ را در حالى که جوجه در آن جاندار شده و متحرکند، واجب است بر او که از براى هر تخمى شترى نحر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که بشکند تخم شترمرغ را، يا بشکند حيوان سوارى او آن را در حال احرام در حالى که جوجه در آنها نباشد، کفاره آن اين است که شتر نر مست را رها کند در ميان شترهاى ماده که به عدد تخمهاى شکسته باشند. پس هر قدر از شترهاى ماده که حامله شدند و زاييدند و بچههاى آنها به عمل
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 506 *»
آمدند، آن بچهها را بايد نحر کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه غير محرمى بفروشد تخم شترمرغ را به کسى که در حال احرام است و او بخورد از آنها، کفاره فروشنده اين است که از براى هر تخمى درهمى تصدق کند و کفاره آن
که در حال احرام است و از آن تخمها خورده اين است که از براى هر تخمى يک گوسفند ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حال احرام بشکند تخمهاى قطاة را و آن مرغى است که از کبوتر قدرى بزرگتر است که به فارسى آن را سنگاشکنک گويند. پس هرگاه در آن تخمها جوجههاى متحرک به وجود آمدهاند از براى هر تخمى يک گوسفند بايد ذبح کند خواه بره باشد يا بزغاله و هرگاه در آن تخمها جوجه نباشد پس به عدد تخمهايى که شکسته بايد در ميان گوسفندهاى بزينه ماده، گوسفندى نرى رها کند از براى حامله کردن آنها. پس هرقدر از گوسفندان که حامله شدند و زاييدند بچههاى آنها را بايد ذبح کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حال احرام بشکند تخمهاى کبوتر را پس هرگاه در آن تخمها جوجهها به وجود آمده از براى هر جوجهای گوسفندى بايد ذبح کند خواه بره باشد يا بزغاله و هرگاه در ميان آنها جوجه نباشد، پس کفاره آنها قيمت آنها است که دانه بخرد از براى کبوتران حرم و قيمت هر تخم کبوترى ربع يک درهم است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه ساير تخمهاى ساير مرغهايى که صيد آنها جايز نيست شکسته شود در حال احرام، کفاره آنها قيمت آنها است که تصدق کنند بر فقراء يا دانه بخرند از براى کبوتران حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 507 *»
مسأله: هر کفاره که به صيد تعلق گيرد در حال احرام که بايد نحرى کنند يا ذبحى کنند، پس هرگاه احرام از براى حج است مکان نحر و ذبح در منىٰ است و هرگاه احرام از براى عمره است خواه عمره مفرده و خواه عمره تمتع باشد مکان نحر و ذبح در مکه معظّمه است و بهتر آن است که در برابر خانه کعبه باشد چنانکه در آيه شريفه فرموده: هدياً بالِغَ
الْکعْبَة و در رجحان اين امر خلافى نيست و جايز است که در منزل خود و در هر مکانى که ميسر شد ذبح يا نحر کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل سيّم
در بدلهاى کفارات مذکوره و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که بايد شترى نحر کند از براى کفاره و شترى نيابد که نحر کند، پس شصت مسکين را طعام دهد و به هر مسکينى يک مد از طعام دهد و هرگاه نيابد چيزى که طعام دهد هجده روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که بايد گاوى بکشد از براى کفاره و گاوى نيابد، پس سى مسکين را طعام دهد به هر مسکينى يک مد از طعام پس هرگاه نيابد چيزى که اطعام کند پس نُه روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره و نيابد گوسفندى را پس ده مسکين را طعام دهد به هر مسکينى يک مُد از طعام. پس هرگاه نيابد چيزى را که اطعام کند پس سه روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: و قسمى ديگر از ابدال اين است که قيمت شتر را طعام بخرند و به شصت مسکين
هر مسکينى يک مد از طعام دهند. پس هرگاه قيمت شتر از اطعام شصت مسکين زياد آمد آن زيادى مال خود مُکَفِّر است و هرگاه قيمت شتر از اطعام شصت مسکين کم آمد به همانقدر اکتفاء کنند و واجب نيست که شصت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 508 *»
نفر تمام باشند. و هرگاه بخواهند روزه بگيرند، مقابل هر يک مدى از طعام يک روز روزه بگيرند. پس هرگاه قيمت شتر از شصت مد طعام بيشتر است همان شصت روز را روزه بگيرند نه بيشتر و هرگاه قيمت شتر از شصت مد طعام کمتر است به قدر همانها روزه بگيرند در مقابل هر يک مدى يک روز روزه. و همچنين در مقامى که کفاره آن کشتن گاو است از قيمت آن طعام بخرند و اطعام مساکين کنند و به هر مسکينى يک مد از طعام دهند يا در مقابل هر مدى يک روز روزه بگيرند. و همچنين در مقامى که کفاره آن ذبح گوسفند است از قيمت گوسفند طعام بخرند و اطعام مساکين کنند به هر مسکينى يک مد از طعام يا در مقابل هر يک مدى يک روز روزه بگيرند. و بعضى از فقهاء ترتيب را شرط دانستهاند به طورى که در سه مسأله سابقه بر اين مسأله گذشت و بعضى به تخيير قائل شدهاند که هريک از فداء يا اطعام مساکين يا روزه داشتن را بخواهند بهجا آورند مختارند نظر به ظاهر آيه شريفه: فجزاء مثل ذلک من النعم او اطعام مساکين او عدل ذلک صياماً و آنچه از احاديث معلوم مىشود ترتيب است چنانکه در صريح احاديث وارد شده چنانکه در مسائل ثلثه سابقه گذشت و چنانکه در حديثى ديگر مىفرمايند در باب تخم شترمرغ که رها کند فحل را در ميان شترهاى ماده، به عدد تخمهاى شکسته شده پس هر قدرى که زاييدند بچههاى آنها هدىاند و هرگاه نزاييدند چيزى بر او نيست. پس کسى که نيابد شترى را پس بر او است از براى هر تخمى گوسفندى. پس اگر نيابد گوسفندى را تصدق کند بر ده مسکين هر مسکينى مدى از طعام. پس اگر قادر نباشد بر تصدق دادن پس سه روز روزه بگيرد. بارى و از براى هر مسکينى دو مد از طعام هم وارد شده و زياده محمول بر فضليت است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل چهارم
در کفارات استمتاع و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که مهيا شده از براى احرام و تلبيه نگفته، يا اشعار و تقليد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 509 *»
نکرده، تزويجى کند يا زنى بگيرد يا جماعى کند، کفاره بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى جهل و نادانى يا از روى فراموشى در حال احرام جماع کند چيزى بر او نيست و مانند روزهدارى است که در ماه رمضان از روى فراموشى جماع کند و کفاره بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام زنى از براى خود عقد کند و دخول کند بر او و بداند که جايز نيست از براى او عقدکردن و زن گرفتن در حال احرام، واجب است بر او نحر کردن شترى و هرگاه زن مىداند که مرد محرم است و مىداند که عقد کردن در حال احرام جايز نيست، واجب است بر او هم نحر کردن شترى از براى کفاره اين کار اگرچه خود آن زن در حال احرام نباشد و هرگاه زن در حال احرام نباشد و نداند که مرد محرم است، يا نداند که عقد کردن در حال احرام جايز نيست کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه غير محرمى عقد کند زنى را از براى محرمى و آن محرم دخول کند به آن زن، پس در صورتى که هر سه بدانند که عقدکردن جايز نيست در حال احرام، واجب است بر هريک از ايشان که شترى نحر کند از براى کفاره اين کار اگرچه زن در حال احرام نباشد. و هرگاه زن نمىداند که مرد محرم است يا نمىداند که عقدکردن در حال احرام جايز نيست کفاره بر او واجب نيست و نبايد شترى نحر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام جماع کند و بداند که حرام است بر او جماع کردن، واجب
است بر او که شترى پنجساله پا به شش که فربه باشد نحر کند از براى کفاره اين کار، و هرگاه عاجز باشد از اين پس اطعام کند شصت مسکين را به هر مسکينى يک مد از طعام، و هرگاه از اين هم عاجز باشد هجده روز روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 510 *»
مسأله: کسى که اکراه کند زن را به جماع کردن در حال احرام، دو شتر بايد نحر کند از براى کفاره، يکى از براى خود و يکى از براى زن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زن کراهتى نداشته باشد از جماع کردن، بر خود او واجب است که شترى نحر کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى علم و تذکر در حال احرام جماع کند پيش از وقوف در مشعر واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره و باقى اعمال حج را بهجا آورد و در سال آينده اعاده کند حج را. و هرگاه زن متابعت کرده او را در جماع از روى علم و تذکر و او را اکراه نکرده بر آن، بر زن هم واجب است که شترى نحر کند از براى کفاره خود و باقى اعمال حج را بهجا آورد و در سال آينده حج را اعاده کند. و هرگاه اکراه کرده زن را به جماع، بايد دو کفاره بدهد و دو شتر نحر کند و کفاره بر خود زن واجب نيست و حج خود را نبايد اعاده کند در سال آينده. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند و بعضى اين احکام را در جماع قبل از وقوف به عرفات جارى کردهاند و دليل محکمى ندارند.
مسأله: کسى که بعد از وقوف در مشعرالحرام از روى علم و تذکر جماع کند واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره و نبايد اعاده کند حج را در سال آينده، و هرگاه اکراه نکرده زن را بر جماع بر او هم واجب است نحر کردن شترى و هرگاه اکراه کرده او را بايد دو شتر نحر کند يکى از براى خود و يکى از جانب زن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى علم و تذکر جماع کند در غير فرج در حال احرام، واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره اين کار و نبايد اعاده کند حج را در سال آينده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 511 *»
مسأله: هرگاه کسى که محرم نيست جماع کند با زن خود در حال احرام، پس اگر زن بدون اذن او محرمه شده چيزى بر او نيست و هرگاه به اذن او محرمه شده بر او است نحر کردن شترى يا کشتن گاوى و هرگاه ندارد، گوسفندى ذبح کند يا روزه بگيرد يا تصدقى بدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند و از اشتراط اذن معلوم مىشود که حج، حج واجب نيست چرا که در حج واجب اذن زوج شرط نيست.
مسأله: هرگاه کسى که محرم نيست جماع کند با کنيز خود که در حال احرام است، پس اگر اذن به او نداده در احرام، چيزى بر او واجب نيست و اگر اذن داده او را در احرام، بايد شترى نحر کند از براى کفاره اين کار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در عمره مفرده پيش از آنکه از طواف و سعى فارغ شود جماع کند با اهل خود، واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره اين کار و عمره او باطل است و بر او است که در مکه معظّمه بماند تا ماه آينده پس از مکه برود به بعضى از مواقيت و در آنجا محرم شود و برگردد به مکه معظمه و عمره خود را به انجام رساند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه متمتع پيش از آنکه طواف کند جماع کند، واجب است بر او که شترى پنجساله پا به شش نحر کند و هرگاه جاهل به مسأله است چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى که اُضحِيّه خود را کشته جماع کند پيش از آنکه زيارت کند کعبه را، واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره اين کار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که جماع کند پيش از آنکه طواف نساء را بهجا آورده باشد، واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره هرگاه دارا است و هرگاه نتواند، گاوى بکشد و هرگاه نتواند، گوسفندى ذبح کند و هرگاه جاهل
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 512 *»
به مسأله است و نمىداند که پيش از طواف نساء جماع جايز نيست، کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه متمتع بعد از طواف و سعى جماع کند پيش از آنکه تقصير بهجا آورده باشد، واجب است بر او که شترى نحر کند يا گاوى بکشد از براى کفاره اين کار و هرگاه ببوسد زن خود را پيش از تقصير کردن، بايد خونى بريزد اگرچه به ذبح کردن گوسفندى باشد و هرگاه نداند که پيش از تقصير جماع جايز نيست کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه مرد از احرام فارغ شده و زن او در حال احرام است و در اين حال جماع کند، واجب است که شترى نحر کند و شوهر او از براى او نحر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در طواف نساء پنج دور زده جماع کند، غسل کند و دو شوط ديگر را به انجام رساند و کفاره بر او نيست به جز استغفار. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در طواف نساء چهار شوط کرده جماع کند، غسل کند و سه دور ديگر را به انجام رساند و استغفار کند و کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در طواف نساء بعد از سه دور و کمتر جماع کند، غسل کند و طواف را از سر گيرد و هفت شوط طواف کند و يک شتر نحر کند از براى کفاره اين کار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى با زن خود بازى کند در حال احرام تا آنکه انزال کند، واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره اين کار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 513 *»
مسأله: کسى که نظر کند به اهل خود در حال احرام از روى شهوت تا آنکه انزال کند، واجب است بر او که از براى کفاره اين کار شترى نحر کند هرگاه دارا است، يا گاوى بکشد هرگاه حال او متوسط است، يا گوسفندى ذبح کند اگر فقير است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نظر کند به اهل خود در حال احرام و تعمد نکند و از روى شهوت نباشد و اتفاق افتد که انزال کند و منى از او خارج شود، کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ببوسد اهل خود را در حال احرام از روى شهوت، بايد شترى نحر کند و هرگاه بدون شهوت ببوسد بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى بعد از طواف نساء ببوسد اهل خود را پيش از آنکه آن زن طواف نساء بهجا آورده باشد، بايد گوسفندى ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام پياده کند اهل خود را از روى شهوت پس انزال کند و منى از او جدا شود، بايد شترى نحر کند و هرگاه از روى شهوت نباشد ولکن چون او را گرفت که پياده کند يا سوار کند منى از او خارج شد، يا مذى از او بيرون آمد کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حال احرام پياده کند اهل خود را يا سوار کند از روى شهوت، بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره شهوت اگرچه منى يا مذى از او خارج نشود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در عمره تمتع ببوسد اهل خود را پيش از تقصير،
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 514 *»
پس هرگاه هيچيک تقصير نکردهاند، هريک، يک گوسفند بايد ذبح کنند و هرگاه زن تقصير کرده و مرد تقصير نکرده، مرد بايد يک گوسفند ذبح کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: باکى نيست که در حال احرام مادر خود را ببوسد چرا که آن از روى رحمت است نه از روى شهوت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نظر کند به فرج اهل خود يا به فرج کنيز خود بعد از سر تراشيدن و پيش از طوافکردن، کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حال احرام وصف کنند از براى او زن خوشرويى را، يا بشنود مردى به کيفيتى جماع کرده که موجب نعوظ او شده، يا صداى زنى را بشنود و انزال کند و منى از او جدا شود، کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حال احرام استمناء کند و با آلت خود بازى کند تا منى از او جدا شود، عمل او قبيحتر است از عمل کسى که در حال احرام جماع کرده پس واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره اين کار و بايد اعاده کند حج خود را در سال آينده هرگاه اين عمل در وقتى از او سرزده که اگر در آن وقت جماع مىکرد بايد حج را اعاده کند در سال آينده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه زنى اعمال حج را در حال حيض بهجا آورد و غسل حيض نکند و حيا مانع او شود که از حالت خود خبر دهد، پس شوهر او با او جماع کند واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره و حج خود را اعاده کند در سال آينده و کفاره بر شوهر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 515 *»
مسأله: کسى که در حال احرام نظر کند به زن اجنبيه پس انزال کند و منى از او جدا شود، واجب است بر او که شترى پنجساله پا به شش نحر کند، يا گاوى بکشد و هرگاه نيابد، گوسفندى ذبح کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام نظر کند به ساق زنى پس انزال کند و منى از او خارج شود، پس اگر دارا است بايد شترى نحر کند و اگر حالت او متوسط است گاوى بکشد و اگر
فقير است گوسفندى ذبح کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
فصل پنجم
در ساير کفارات و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جدال در حج، گفتن «لا واللّه» و «بلىٰ واللّه» است يعنى فلان امر چنين نيست به خدا قسم و چنان است به خدا قسم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام قسم ياد کرد يک مرتبه يا دو مرتبه در يک مجلس و قسم او صدق است، کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام در مجلس واحد سه مرتبه قسم ياد کند و قسم او صدق باشد، گوسفندى بايد ذبح کند از براى کفاره قسم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام قسمى ياد کند و قسم او کذب باشد و از روى تعمّد به ناحق قسم ياد کند اگرچه يک مرتبه باشد، شترى بايد نحر کند از براى کفاره آن يا گاوى بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام فحش دهد پس هرگاه از روى عمد نيست استغفار کند و هرگاه از روى عمد است بايد گاوى بکشد از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 516 *»
مسأله: هرگاه دو نفر در حال احرام جنگ کنند و کار آنها به زد و خورد انجامد، بر هريک از آنها واجب است که خونى بريزند و اقل آن اين است که هريک گوسفندى ذبح کنند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام بخورد غذايى را که در آن زعفران و ادويه خوشبو است، پس اگر از روى علم و تعمّد است بايد ذبح کند گوسفندى را از براى کفاره و هرگاه از روى نادانى و غفلت خورده کفاره بر او واجب نيست و مستحب است که چون بخواهد از مکه بيرون رود درهمى بدهد و خرما بخرد و تصدق کند از براى چيزى که بر او وارد شده در حال احرام از روى غفلت و نادانى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام دست بمالد به چيز خوشبويى از روى فراموشى، دست خود را بشويد و تلبيه بگويد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى قرحهاى داشته باشد و مداوا کند آن را به روغن بنفشه، پس هرگاه از روى نادانى کرده تصدق کند به يک مسکينى و هرگاه از روى علم و عمد کرده بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه محرمى سر خود را بپوشاند، پس هرگاه از روى فراموشى است از سر خود بيندازد ساتر را و تلبيه بگويد و هرگاه از روى عمد است طعام دهد مسکينى را. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام سايهبانى از براى خود قرار دهد از براى رفع اذيت آفتاب و باران، بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره، يا از براى هر روزى يک مد از طعام تصدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 517 *»
مسأله: کسى که در احرام حج و احرام عمره هر دو سايهبان از براى خود قرار دهد، دو گوسفند بايد ذبح کند يکى از براى حج و يکى از براى عمره. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى بپوشد جامهاى را که در حال احرام نبايد پوشيد مثل قبا و پيراهن، پس اگر از روى فراموشى پوشيده چيزى بر او نيست و هرگاه از روى عمد پوشيده گوسفندى بايد ذبح کند از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى محتاج شود به پوشيدن جامههاى متعدد، مثل اينکه هم پيراهن بپوشد و هم اَرخالِق([4]) و هم قبا، از براى هر يکى يک گوسفندى بايد ذبح کند و کفايت نمىکند يک گوسفند از براى همه آنها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام ناخن خود را بگيرد از روى نادانى يا فراموشى کفاره بر او واجب نيست و اگر از روى دانايى و عمد گرفت، پس هرگاه ناخن يک انگشت را گرفت يک مد از طعام بايد تصدق کند و هرگاه از دو انگشت ناخن گرفت دو مد بايد تصدق کند و به همين نسق از براى گرفتن ناخن هر انگشتى يک مد از طعام بايد بدهد تا برسد به گرفتن ده انگشت از هر دو دست، پس بايد گوسفندى از براى کفاره ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه در بعضى از احاديث به جاى مد از طعام، قبضهاى از طعام فرمودهاند.
مسأله: هرگاه کسى تمام ناخنهاى دست و پا را گرفت، پس اگر در يک مجلس تمام را گرفته يک گوسفند کفايت مىکند و اگر ناخنهاى دستها را در مجلسى گرفته و ناخنهاى پا را در مجلسى ديگر گرفته، دو گوسفند بايد ذبح کند يکى از براى کفاره ناخنهاى دستها و يکى از براى کفاره ناخنهاى پاها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام به فتواى شخصى ناخن گرفت و انگشت او مجروح شد و خون بيرون آمد، آن شخص صاحب فتوى بايد يک
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 518 *»
گوسفند ذبح کند از براى کفاره. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام در حال وضو ساختن و غيره دست بمالد به سر و ريش خود و چند مويى کنده شود بدون تعمّد، کفاره بر او نيست و هرگاه مبالغه کرد در دست ماليدن از روى عمد و چند مويى کنده شد، مسکينى را طعام دهد و سير کند، و مدى از طعام و دو کف از طعام هم وارد شده. و چندان خلافى در آن نيست.
مسأله: هر کسى که در حال احرام سر خود را بتراشد به جهت زيادتى شپش و اذيت آنها، يا به جهت مرضى و اذيتى ديگر، پس واجب است بر او که از براى کفاره سر تراشيدن سه روز روزه بگيرد يا تصدق کند بر شش مسکين به هر مسکينى دو مد از طعام، يا گوسفندى ذبح کند و به مساکين قسمت کند و خود او از آن نخورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال احرام بکند موى زير بغل خود را، پس هرگاه از روى جهل و نادانى يا فراموشى کنده کفاره بر او واجب نيست و هرگاه از روى علم و عمد کنده بايد گوسفندى از براى کفاره ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام دندان خود را بکند و خون جارى شود، بايد گوسفندى ذبح کند از براى کفاره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام شپشى را بگيرد و بيندازد يا بکشد از روى عمد، کفى از طعام تصدق کند و هرگاه از روى فراموشى باشد چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام بشکند از درختهاى حرم شاخهاى را غير از درختهاى ميوه و غير از نخل خرما، قيمت آن را بايد تصدق کند و هرگاه درخت بزرگى را بکند، بايد گاوى از براى کفاره آن بکشد و گوشت آن را
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 519 *»
بر مساکين تصدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هر کفاره که از براى صيد است هدى آن و حيوانى را که بايد کشت بايد در مکه و منى باشد چنانکه فرموده: هدیاً بالغ الکعبة مگر آنکه در احاديث اذن دادهاند که هرگاه در منزل خود هم بکشد کفايت مىکند اما کفاره غير صيد در همان جايى که موجب آن اتفاق افتاده آن حيوان را بايد کشت و تصدق کرد و واجب نيست که آن را ببرند و در مکه يا در منىٰ بکشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل ششم
در احکام کسانى است که حج از ايشان فوت شده به جهت مانعى که روى داده
از دشمنى يا مرضى يا عجزى و امور متعلقه به آن
و در آن چند مسأله است:
مسأله: هرگاه دشمنى مانع شود کسى را که در حال احرام است از رسيدن مکه و منىٰ و عرفات و از ترس دشمن نتواند خود را به آنجا برساند، پس در همان مکانى که مانع از براى او روى داده هدى خود را بايد بکشد و تقصير کند، پس از احرام بيرون مىرود و حلال مىشود از براى او آنچه حرام کرده بود بر خود در حال احرام، حتى جماع کردن خواه احرام او از براى حج باشد يا از براى عمره خواه واجب باشد هريک از آنها يا مستحب پس برمىگردد به وطن خود و در سال آينده برمىگردد به مکه معظمه و حج خود را بهجا مىآورد اگر واجب است به قصد وجوب و اگر مستحب است به طور استحباب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در حال احرام مريض شود و نتواند خود را به مکه معظمه و منىٰ و عرفات رساند، بايد هدى و قربانى خود را بفرستد به مکه يا به منىٰ که در آنجا آن را بکشند. پس او بر حال احرام بايد باقى باشد تا آنکه هدى او به محل خود برسد و کشته شود پس اگر احرام او از براى حج است محل هدى منىٰ است و اگر احرام او از براى عمره است محل هدى او مکه معظمه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 520 *»
است. پس با کسانى که هدى خود را به آنها وامىگذارد مواعده مىکند
که فلان روز هدى او را در محل خود بکشند. پس چون به سر وعده رسيد بايد تقصير کند و از احرام بيرون آيد و حلال مىشود از براى او آنچه را که در حال احرام بر خود حرام کرده بود مگر جماع کردن پس بايد از جماع احتراز کند خواه مرد باشد يا زن تا آنکه در سال آينده برگردد به مکه معظمه و اعمال حج را بهجا آورد هرگاه حج واجب بر ذمه او قرار گرفته و هرگاه حج واجب بر ذمه او نيست مستحب است از براى او معاودت و حج کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسانى که هدى را به ايشان واگذاردهاند برگردند و پول او را پس دهند و بگويند هدى نيافتيم و نکشتيم، کفاره بر محرم نيست از براى چيزهايى که بر خود حلال کرده لکن در سال آينده بايد به کسى واگذارد که از براى او هدى را در محل خود بکشد و احتراز کند از چيزهايى که احتراز از آنها در حال احرام لازم است تا وقتى که هدى او در محل خود کشته شود هرگاه مانعى از رفتن خود او باشد، يا حج واجبى بر ذمه او نباشد و الا بايد خود او هدى خود را در محل خود در معاودت بهجا آورد. چنانکه از احاديث معلوم مىشود و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه مريضى که هدى خود را به کسى واگذارده خفّتى از براى خود يافت که مىتواند برود به مکه معظمه، بايد برود. پس هرگاه رسيد به مکه معظمه پيش از آنکه هدى او را کشته باشند به طورى که مىتواند اعمال خود را بهجا بياورد، پس اعمال خود را بايد بهجا آورد و هدى خود را بکشد و حج او تمام است و هرگاه وقتى که رسيد به مکه معظمه هدى او را کشتهاند و وقتى از براى او باقى نمانده که اعمال حج را بهجا آورد، بايد در سال آينده حج کند و هرگاه بميرد پيش از رسيدن به سال آينده بايد ولىّ او يا غير او به نيابت او از براى او حج کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى که دشمنى مانع او شده بود از رسيدن به مکه معظمه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 521 *»
رفع مانع از او شد و گمان کرد که مىتواند به حج برسد، بايد برود به مکه معظمه. پس هرگاه در روز عرفه يا شب عيد رسيد به عرفات يا به مشعرالحرام و وقوف اختيارى يا وقوف اضطرارى هريک از عرفات و مشعر را دريافت، يا وقوف اضطرارى مشعر را دريافت، مىرود به منىٰ پس رمى مىکند و ذبح مىکند و سر خود را مىتراشد و باقى اعمال حج را بهجا مىآورد و حج او تمام و صحيح است. و هرگاه وقوف اضطرارى مشعر را درنيافت و وقتى که رسيد وقت گذشته، پس بايد در سال آينده حج کند اگر حج واجبى بر ذمه او است و الا اگر بخواهد به طور استحباب پس اگر حج او حج تمتع يا حج قران بوده بايد طواف و سعى بهجا آورد و سر خود را بتراشد و هدى خود را بکشد و اگر حج او حج افراد بوده هدى بر او واجب نيست و به عمره مفرده از احرام بيرون مىآيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه مريضى که هدى خود را به کسى واگذارده که در محل آن بکشد نتراشيدن سر او را اذيت کند تا وقتى که هدى او به محل خود برسد، در همان مکانى که هست گوسفندى ذبح کند و تصدق کند، يا طعامى را تصدق کند بر شش مسکين هر مسکينى نصف صاع و سر خود را بتراشد، يا آنکه سه روز روزه بگيرد از براى کفاره سرتراشيدن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در يکى از مواقيت از براى عمره تمتع محرم شد و در روز عيد رسيد به مکه معظمه، پس بايد قطع کند تلبيه گفتن را و با احرام خود باقى بماند در مکه معظمه تا آنکه ايام تشريق بگذرد پس طواف و سعى بهجا آورد و سر خود را بتراشد و هرگاه هدى به همراه خود آورده بکشد و به عمره مفرده از احرام بيرون آيد و برگردد به منزل خود و واجب است بر او که در سال آينده حج کند اگر حج واجبى بر ذمه او قرار گرفته و مستحب است که در سال آينده حج کند اگر حج واجبى بر ذمه او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 522 *»
مسأله: مستحب است از براى کسى که حج واجبى بر ذمه او نيست اينکه هدى از براى خود به کسى دهد و با او مواعده کند که در فلان روز هدى او را اشعار يا تقليد کند و آن
را در محل خود بکشد. پس چون روز موعود رسد اين شخصى که هدى خود را فرستاده امساک کند از آنچه محرم از آن بايد امساک کند و اجتناب کند از آنچه محرم بايد از آن اجتناب کند تا روز عيد اضحى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مانعى نيست که شخص در هر سال حج کند به اين معنى که چون کسى از برادران دينى به حج رود قيمت يک قربانى به او دهد که او قربانى را بخرد و از او خواهش کند که هفت دور به گرد خانه کعبه طواف کند و قربانى را از جانب او بکشد و اين شخص در روز عرفه جامه پاکيزه بپوشد و برود به مسجدى و تا غروب آفتاب مشغول عبادت و دعاخواندن باشد. پس هرگاه هر سال اين کار را بکند هر سال حج کرده و معنى فقره دعاء که فرمودهاند: و ارزقنى حج بيتک الحرام فى عامى هذا و فى کل عام در حق او صدق خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه آن کسى که هدى يا قيمت هدى را به او سپردهاند خلاف کند، کفاره بر شخص سپارنده نيست و او به ثواب خود خواهد رسيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب دهم
در آداب دخول حرم و دخول مکه معظمه و امور متعلقه به آن است
و در آن دو فصل است:
فصل اول
در آداب دخول حرم است و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است که چون رسيدند به حرم پياده شوند اگر سوارهاند و غسل کنند و نعلين خود را به دستهاى خود بگيرند و ساعتى با پاى برهنه در حرم راه روند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 523 *»
مسأله: جايز است که چون داخل حرم شدند از چاه ميمون يا از چاه فخّ غسل کنند.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که گياهى که آن را «اِذْخِر» مىگويند بجوند از براى خوشمزهشدن دهن در حرم و مرخّص فرمودهاند که آن گياه را از حرم بچينند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که در حرم ارخاء عنان حيوان کنند از براى چريدن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: درختى که غير از نخل و ميوهها است که از غرس و زرع انسان نيست هرگاه اصل آن در حرم باشد و فرع آن در خارج حرم، يا اصل آن در خارج حرم باشد و فرع آن در حرم، حرام است قطع کردن از آن و کندن آن مثل ساير گياههاى حرم سواى آنچه استثناء شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که داخل حرم شد ايمن است و جايز نيست آزار و اذيت او ولکن هرگاه کسى در خارج حرم کسى را کشته باشد و داخل حرم شود، او را آب نمىدهند و اطعام نمىکنند و با او تکلّم نمىکنند و با او خريد و فروش نمىکنند و اذيت او نمىکنند تا آنکه از حرم بيرون رود. پس چون بيرون رفت از او قصاص مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حرم قتل کرد يا دزدى کرد و حرمت حرم را رعايت نکرد، در حرم حدود الهى را بر او جارى مىکنند چرا که او حرمت حرم را رعايت نکرده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست در حرم مطالبه طلب از مديون کردن بلکه بر او سلام کنند و او را نترسانند تا آنکه از حرم بيرون رود آنگاه مطالبه کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 524 *»
مسأله: جايز نيست در حرم آلات حرب بر خود بستن مگر در وقت خوفى و ضرورتى و جايز است همراه داشتن آلات حرب و پنهان کردن آنها در ميان جوال و خورجين. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است خواندن اشعار در حرم اگرچه حق باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است ازاله کردن خار و خاشاک از ميان راههاى حرم و راه مکه معظمه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حرم دفن شود ايمن است از خوفها و فزع روز قيامت اگرچه گناهکار باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است بيرون رفتن از حرم پيش از اداى نماز ظهر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در آداب دخول مکه معظمه و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است غسل کردن از براى داخل شدن در مکه معظمه و کسى که غسل کرد و خوابيد پيش از داخل شدن در آن، مستحب است که اعاده کند غسل را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سزاوار است احترام مکه معظمه چرا که آن حبيب خدا است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ثواب تسبيح و قرائت قرآن و روزه گرفتن در مکه معظمه مضاعف مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسانى که از راه مدينه طيّبه به مکه معظمه مىروند مستحب است از براى ايشان که از بالاى مکه از عقبه مدنيين داخل شوند و از پايين مکه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 525 *»
از ذىطوى بيرون روند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که با خضوع و خشوع و سکينه و وقار داخل مکه معظمه شوند و با تکبر و تجبر وارد نشوند و لباسهاى کهنه بپوشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که از باب بنىشيبه داخل مسجدالحرام شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است مسواک کردن از براى نزديک شدن به خانه کعبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است بسيار نماز کردن در مسجدالحرام و افضل مواضع آن در مابين باب و حجرالاسود است که آن را حطيم مىگويند و آن موضع افضل مواضع روى زمين است بعد از کربلاى معلّى و بعد از حطيم افضل مواضع حجر اسماعيل؟ع؟ است خصوص در زير ناودان و بعد از حجر افضل مواضع مابين رکن شامى و باب است و بعد از آن افضل مواضع در خلف مقام ابراهيم؟ع؟ است و در هريک از اين مواضع هرجا که نزديکتر به خانه کعبه باشد افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که پيش از وقت حج وارد به مکه معظمه شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سکناى در مکه معظمه به جهت ترس از آنکه معصيتى و ظلمى در آن مکان شريف از انسان سرزند و قساوت قلب حاصل شود خوب نيست و هرگاه در مکانى ديگر سکناى شخص باشد موجب شوق به زيارت خانه خدا بيشتر خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست اجاره دادن خانههاى مکه به حاجيان و منع کردن ايشان در منزلکردن در آنها و در قراردادن از براى دروازه آنها چرا که
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 526 *»
خداوند عالم جلّ شأنه فرموده: سواء العاکف فيه و الباد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است احترام خانه کعبه و مسجدالحرام و جايز نيست که خاک و سنگريزه آن را بيرون برند و هرگاه بيرون بردند واجب است که برگردانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است نشستن در مسجدالحرام مقابل خانه کعبه به اينطور که زانوها را بلند کنند و ساقهاى پاها را بر آنها بچسبانند و با دستها آنها را نگاه دارند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در مسجدالحرام احداث حدثى کرد سر او را بايد کوبيد به ضرب شديدى و هرگاه در خانه کعبه چنين کارى را کرد بايد او را کشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست تصرف کردن در حلى و زيور کعبه چنانکه رسول خدا؟ص؟ تصرف نکرد در آنها و آنها را بر قرار خود گذارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى وصيت کرد يا نذرى کرد از براى کعبه، بايد داد آن را به حاجيانى که در بين راه مکه مال ايشان و حيوان سوارى ايشان تلف شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است تبرّک جستن به پوش کعبه و جامه آن و گرفتن قطعات آن از خدمه آن و منتفع شدن از آنها ولکن ميّت را به آن کفن نبايد کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است متعلق شدن به جامه کعبه و گرفتن آن و دعا کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است نظر کردن به خانه کعبه چرا که کفاره گناهان است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 527 *»
مسأله: مستحب است آشاميدن آب زمزم چرا که آن را از براى هر قصدى که بياشامند همان اثر را مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب يازدهم
در طواف و امور متعلقه به آن است و در آن چند فصل است:
فصل اول
در اقسام طواف است و در آن چند مسأله است:
مسأله: طواف عبارت است از دور زدن به دور خانه کعبه هفت دور که ابتداى هر دورى از حجرالاسود و مقابل آن باشد و ختم هر دورى هم به آن و مقابل آن باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طوافهايى که در اصل شرع از براى مستطيع واجب شده سه طواف است يکى از براى حج و يکى از براى عمره و يکى از براى نساء. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هر حجى و در هر عمرهاى طواف نساء هست مگر در عمرهاى که تمتع به آن به سوى حج مىکنند که بعد از طواف و سعى و تقصير، مباشرت با زن حلال مىشود بدون طواف نساء. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: طوافهايى که به نذر و شبه نذر بر خود واجب کردهاند عدد آنها بر حسب آن است که بر خود قرار دادهاند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طوافهاى مستحبى حدّ و حصر ندارد و هر قدر بخواهند طواف کنند از براى خود و از براى ائمه طاهرين؟عهم؟ و ساير مؤمنين و مؤمنات جايز و مستحب است و به عدد ايام سال در هر سالى سيصد و شصت طواف مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طواف عمره تمتع پيش از طواف حج تمتع است و طواف حج مفرد و حج قِران پيش از طواف عمره است و طواف نساء بعد از طواف حج
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 528 *»
و عمره است در حال اختيار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طواف نساء واجب است بر جميع حج کنندگان از مرد و زن و پير و جوان و خواجه، يعنى کسى که آلات رجوليت او را قطع کرده باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در کيفيـــت طـواف و واجبـــات آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: نيّت تقرّب مانند روح است و طواف مانند بدن، و بدون آن طواف باطل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در اقسام طوافها بايد خانه کعبه به سمت چپ طوافکننده باشد و ابتداى هر دورى از حجرالاسود و مقابل آن بايد باشد و انتهاى هر دورى به حجرالاسود و مقابل آن بايد باشد و به غير از اينطور طواف باطل است به جميع اقسام آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: محل طواف باقسامه در مابين خانه کعبه و مقام ابراهيم؟ع؟ بايد باشد به طورى که در جميع جوانب فاصله در ميان طوافکننده و خانه کعبه بيشتر از فاصله مابين خانه کعبه و مقام نباشد که اگر بيشتر باشد اقسام طوافها باطل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اقسام طوافها بايد به دور خانه کعبه و حجر اسماعيل؟ع؟ باشد پس هرگاه طوافکننده از ميان حجر بگذرد، يا بر روى ديوار حجر عبور کند، يا بر روى شاذَرْوان عبور کند که سابقاً ديوار خانه کعبه در آنجا بوده و بعد ديوار را پس بردهاند به سوى اندرون خانه، طواف او باطل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 529 *»
مسأله: جايز نيست که برهنه و عريان طواف کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است از براى مردان ختنه پيش از طواف پس هرگاه طوافکننده ختنه نکرده باشد طواف او باطل است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست طواف کردن در حال جنابت و حيض و نفاس. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است وضو از براى طواف واجب، خواه طواف حج باشد يا طواف عمره باشد يا طواف نساء باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است وضو از براى طواف مستحب و شرط صحّت طواف مستحب نيست بلکه جايز است طواف مستحبى را بدون وضو بهجاآوردن پس چون از طواف مستحبى فارغ شدند وضو بسازند و نماز طواف را بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه از روى فراموشى طواف واجبى را بدون وضو بهجا آورند و بعد متذکر شوند که وضو نداشتهاند، آن طواف باطل است و بايد وضو بسازند و طواف را از سر گيرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه جُنُب از روى فراموشى طواف کند و در بين طوافکردن متذکر شود جنابت خود را، بايد طواف را قطع کند و آنچه طواف کرده باطل است و بايد غسل کند و طواف را از سر گيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين طواف واجب حدثى از او صادر شود بايد وضو بسازد پس اگر بعد از تجاوز از نصف حدث از او صادر شده مثل آنکه بعد از دور چهارم صادر شده، سه دور ديگر طواف مىکند و اگر پيش از تجاوز از نصف حدث از او صادر شده مثل آنکه بعد از دور سيّم صادر شده طواف را از سر بايد بگيرد و هفت دور طواف کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 530 *»
مسأله: هرگاه زنى که حج او حج تمتع است در ميقاتگاه طاهره باشد و محرمه شود و بعد از احرام حائض شود، پس با آن حال بايد وارد شود به مکه معظمه و به مسجدالحرام نرود. پس هرگاه تا روز ترويه از حيض پاک شد بايد غسل کند و طواف و سعى بهجا آورد و تقصير کند و از احرام عمره تمتع بيرون آيد و بعد از آن از براى احرام حج محرمه شود و هرگاه تا روز ترويه از حيض پاک نشد بايد غسل کند و خود را محکم ببندد و بعد از آن در مابين صفا و مروه سعى کند پس برود به منى و عرفات و اعمال آنجا را بهجا آورد، پس هر وقت پاک شد از حيض غسل کند و برود به مسجدالحرام و طواف کند به قصد طواف عمره تمتع و نماز طواف را بهجا آورد و بعد از آن طواف کند از براى حج خود و نماز طواف را بهجا آورد و بعد از آن سعى کند در مابين صفا و مروه و تقصير کند و بعد از آن طواف نساء را بهجا آورد و نماز طواف را بهجا آورد پس جميع آنچه در حال احرام بر خود حرام کرده بود حلال شود حتى مباشرت شوهر با او. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه زنى که حج او حج تمتع است در ميقاتگاه حائض باشد بايد غسل کند و خود را محکم ببندد و جامه احرام بپوشد و حيض او مانع احرام نيست پس با حال احرام وارد شود به مکه معظمه و به مسجدالحرام نرود پس هرگاه تا پيش از ظهر روز ترويه از حيض پاک شد بايد غسل کند و طواف کند و نماز طواف را بهجا آورد و بعد از آن سعى کند در مابين صفا و مروه و تقصير کند و از احرام عمره تمتع بيرون آيد و بعد از آن از براى حج خود محرمه شود، و هرگاه تا پيش از ظهر روز ترويه از حيض پاک نشد مخيّر است که حج خود را حج تمتع قرار دهد و بعد از ظهر روز ترويه غسل کند و طواف و سعى و تقصير کند از براى عمره تمتع و از احرام عمره بيرون آيد و بعد از آن از براى حج خود محرمه شود، يا آنکه حج خود را حج مفرد قرار دهد پس با احرام
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 531 *»
اول برود به منىٰ و عرفات و اعمال آنجا را بهجا آورد و بعد از مراجعت به مکه معظمه طواف و سعى و تقصير بهجا آورد از براى حج مفرد خود و بعد از حج، عمره بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه زنى که حج او حج تمتع است در حال احرام عمره تمتع حائض باشد تا شب عرفه و در شب عرفه از حيض پاک شود مخيّر است در ميان حج تمتع و حج افراد، و هرگاه بعد از شب عرفه هم از حيض پاک نشده بايد حج خود را حج افراد قرار دهد و بعد از حج افراد، عمره بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه زنى که حج او حج تمتع است اعمال عمره تمتع را بهجا آورد و بعد از اعمال عمره خود حائض شود در روز ترويه حيض او مانع احرام او نيست از براى احرام از براى حج پس در منزل خود بايد محرمه شود و به مسجدالحرام نرود و برود به منىٰ و عرفات و اعمال آنجا را در حال حيض بهجا آورد و مراجعت کند به مکه معظمه. پس هر وقت که از حيض پاک شد غسل کند و طواف کند از براى حج خود و نماز طواف را بهجا آورد و بعد سعى کند در مابين صفا و مروه و بعد از سعى تقصير کند و بعد از آن طواف نساء و نماز طواف نساء را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زن در اثناى طواف کردن حائض شد نشان کند آن موضعى را که در آن حائض شده و تيمم کند و بيرون رود از مسجدالحرام پس هر وقت از حيض پاک شد غسل کند و طواف کند. پس هرگاه سابقاً بيش از نصف، طواف کرده بود از همان موضعى که نشان کرده شروع مىکند در طواف و تتمه طواف را بهجا مىآورد و هرگاه کمتر از نصف، طواف کرده بود سابقاً طواف را از سر مىگيرد و هفت شوط طواف مىکند و اعتناء نمىکند به آنچه سابقاً طواف کرده بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه بعضى از فقهاء جايز دانستهاند که مطلقاً طواف را از موضع قطع شروع کند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 532 *»
مسأله: هرگاه زن بعد از اتمام طواف و پيش از اداى نماز طواف حائض شود، پس هر وقت از حيض پاک شد غسل مىکند و نماز طواف را بهجا مىآورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زن در بين طواف نساء حائض شد و از نصف تجاوز کرده و همراهان او صبر نمىکنند تا وقتى که از حيض پاک شود و طواف را به انجام رساند، نائبى از براى خود قرار مىدهد که طواف او را به انجام رساند و خود با همراهان مىرود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه زن پيش از طواف نساء حائض شود و همراهان او و جمّال صبر نکنند تا وقتى که از حيض پاک شود و طواف کند، نائبى از براى خود قرار دهد که از جانب او طواف نساء را بهجا آورد و خود با همراهان برود و حج او تمام است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه بعضى از تعيين نائب سکوت کردهاند.
مسأله: احکام زن صاحب نفاس مثل زن حائض است بدون تفاوت در اعمال حج.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زن صاحب استحاضه عمل استحاضه را بهجا مىآورد و غسل استحاضه مىکند در موضع آن و خود را محکم مىبندد و طواف مىکند و نماز طواف را بهجا مىآورد ولکن داخل اندرون خانه کعبه نمىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين طواف دماغ او به خون بيفتد، يا در لباس خود خونى ببيند همان موضع را نشان مىکند و مىرود و دماغ يا لباس خود را مىشويد و برمىگردد و از همان موضعى که از طواف بيرون رفته شروع در طواف مىکند و طواف خود را به انجام مىرساند اگرچه سابقاً کمتر از نصف
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 533 *»
طواف کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در لباس او خونى باشد طواف او صحيح است لکن آن جامه را بکند يا بشويد و نماز طواف را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که به ناخوشى اسهال و زحير مبتلا شده، يا مرضى ديگر دارد صبر کند تا آخر وقت، پس اگر توانست در آخر وقت طواف مىکند و اگر خود نتواند طواف کند و مىشود که او را طواف دهند، بايد طواف دهند او را و اگر نشود که او را طواف دهند از شدت مرض، نائبى از جانب او طواف کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در بين طواف عارضهاى روى داد و ناخوشى عارض شد که نمىتوان طواف را به انجام رساند، بيرون مىروند و هر وقت رفع علت شد طواف مىکنند پس هرگاه طواف سابق از نصف تجاوز کرده باقيمانده آن را تمام مىکنند و اگر طواف سابق از نصف تجاوز نکرده، طواف را از سر گيرند و هفت دور طواف کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که غشى کرده يا مرض او شديد است به طورى که نمىتوان او را طواف داد، نائبى از جانب او طواف کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در اثناى طواف مرضى عارض شد که مانع از اتمام طواف است و سه دور طواف شده، پس يک روز يا دو روز صبر مىکنند پس اگر مرض رفع شد طواف را از سر بايد بگيرند و هفت شوط طواف کنند و اگر مرض رفع نشد نائبى هفت شوط طواف کند و نماز طواف را خود او بهجا آورد نه نائب اگر مىتواند و بعد از آن نائب از جانب او سعى کند در ميان
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 534 *»
صفا و مروه، پس از احرام بيرون مىآيد و اين حکم در صورتى است که ممکن نباشد خود او را طواف دهند و به سعى ببرند و الّا خود او را بايد طواف داد و به سعى برد و نيابت کفايت نمىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است که مريض را در محمل و اشباه آن بگذارند و طواف و سعى دهند.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که طواف مىدهد مريضى را اگر خود او نيّت کند از براى خود طواف خود را، کفايت مىکند از براى او طواف او چنانکه کفايت کرده از براى مريض طواف مريض. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است طواف کردن در حال سوارى، پس چون رسيدند به ارکان چوبدستى خود را به رکن مىرسانند و آن را مىبوسند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: اطفال را طواف مىدهند و از جانب آنها رمى جمرات مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طواف را باطل نمىکند سخن گفتن و آب آشاميدن در بين آن اگرچه در بعضى از حالات مکروه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که چند دور طواف کرد و فراموش کرد که هفت دور را به انجام رساند و رفت و مشغول شد به سعىکردن در ميان صفا و مروه، پس در بين سعىکردن به يادش آمد که طواف را به انجام نرسانيده، بايد برگردد و طواف را به انجام رساند و بعد از اتمام طواف برگردد و هر قدر از سعى باقى مانده تمام کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که فراموش کند دورهاى طواف را و برود و سعى کند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 535 *»
در مابين صفا و مروه و چون سعى را به انجام رساند به يادش آمد که طواف او ناقص بوده، پس هرگاه طواف سابق از نصف تجاوز کرده بايد باقيمانده طواف را تمام کند و هرگاه طواف سابق از نصف تجاوز نکرده، بايد طواف را از سر گيرد و هفت شوط طواف کند و اعاده کردن سعى واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که فراموش کند طواف را و سعى را به انجام رساند و بعد از انجام سعى به يادش آيد که طواف نکرده بود، بايد طواف کند و بعد از طواف سعى را اعاده کند تا ترتيب به عمل آيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است قطع طواف کردن از براى حاجتى از براى خود طوافکننده و غير او، چه طواف واجب باشد يا مستحب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين طواف داخل شد به اندرون خانه کعبه پس چون بيرون آمد بايد طواف را از سر گيرد و هفت شوط بعد از بيرون آمدن تمام کند و ابتداء و انتهاى هر دورى حجرالاسود باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين طواف رفت به عيادت مريضى، يا از براى حاجتى از براى خود و غير خود، پس هرگاه طواف، طواف مستحبى است برمىگردد و باقيمانده طواف را تمام مىکند و هرگاه طواف، طواف واجب است پس هرگاه طواف سابق از نصف تجاوز کرده باقيمانده طواف را تمام مىکند و هرگاه طواف سابق از نصف تجاوز نکرده، بايد طواف را از سر گيرد و هفت شوط طواف کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که مشغول است به طواف کردن و در بين طواف وقت يکى از نمازهاى پنجگانه داخل مىشود، طواف را قطع مىکند و نماز يوميه را بهجا مىآورد و برمىگردد و باقيمانده طواف را تمام مىکند اگرچه طواف، طواف
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 536 *»
واجب باشد و طواف سابق از نصف تجاوز نکرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در بين طواف بيابد که وقت نماز وتر مىگذرد اگر طواف را تمام کند، نماز وتر را بهجا مىآورد و برمىگردد و باقيمانده طواف را به انجام مىرساند اگرچه طواف، طواف واجب باشد و از نصف هم تجاوز نکرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در بين طواف خسته شود مىنشيند و استراحت مىکند و چون از خستگى بيرون آمد باقيمانده طواف را تمام مىکند اگرچه طواف، طواف واجب باشد و از نصف هم تجاوز نکرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کرد طواف واجب خود را تا آنکه وارد شد به وطن خود و مباشرت کرد با زن خود، واجب است بر او که نائبى از براى خود تعيين کند که حيوانى را قربانى کند. پس هرگاه طواف فراموش شده طواف حج است در منىٰ قربانى کند و اگر طواف فراموش شده طواف عمره است در مکه معظمه قربانى کند و طواف را از جانب فراموشکننده بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى جهالت و نادانى طواف واجب را ترک کند و برگردد به وطن خود، حج او باطل است و بايد اعاده کند حج خود را و شترى نحر کند از براى کفاره آنکه حج خود را باطل کرده و مسأله خود را ندانسته و ياد نگرفته. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى دانايى و عمد طواف واجب خود را در حج و عمره ترک کند و برگردد به وطن خود، حج او باطل است و بايد اعاده کند آن را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و بعضى از فقهاء واجب دانستهاند نحر شترى را از براى کفاره تعمد کردن در باطل کردن حج خود.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 537 *»
مسأله: کسى که فراموش کرد طواف نساء را تا آنکه برگشت به وطن خود حلال نيست از براى او جماع و مباشرت تا آنکه برگردد به مکه معظمه و طواف نساء را بهجا آورد و هرگاه نمىتواند برگردد نائبى از براى خود تعيين کند که او از جانب او طواف نساء را بهجا آورد و شترى در مابين صفا و مروه به نيابت او نحر کند تا مباشرت زن بر او حلال شود، و هرگاه خود او طواف نساء نکرد، يا در صورت عدم تمکن نائبى از براى او طواف نکرد تا مُرد، بايد ولىّ او يا غير ولىّ، کسى به نيابت او طواف نساء را قضاء کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در طواف نساء چهار شوط بهجا آورد و فراموش کرد که طواف را به انجام رساند تا آنکه برگشت به وطن خود، بايد نائبى از براى خود قرار دهد که از جانب او طواف نساء بهجا آورد و مباشرت با زن از براى او حلال است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که فراموش کند طواف نساء را ولکن طواف وداع را بهجا آورده، طواف وداع را به جاى طواف نساء قرار مىدهد. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه زن در روز عيد حائض باشد و نتواند طواف کند، برمىگردد به منىٰ و هر وقت از حيض پاک شد غسل مىکند و طواف مىکند از براى حج خود و سعى مىکند و طواف نساء را بهجا مىآورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: پيرى که مىترسد ضعف او زياد شود، و مريضى که مىترسد مرض او شديد شود، و زنى که مىترسد که حائض شود، مىتوانند که طواف حج و سعى مابين صفا و مروه را مقدّم دارند در حج تمتع بر رفتن به منىٰ و عرفات. پس بعد از آنکه طواف و سعى و تقصير کردند از براى عمره تمتع محرم مىشوند از براى حج و بعد از احرام طواف و سعى مىکنند از براى حج
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 538 *»
تمتع و بعد از آن مىروند به منىٰ و عرفات و اعمال آنجا را بهجا مىآورند. و هرگاه زن بترسد که در روز ترويه حائض شود مىتواند که پيش از روز ترويه محرمه شود از براى حج تمتع و طواف و سعى کند و اعمال منىٰ و عرفات را در حال حيض بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در حج افراد و حج قران مىتوان طواف و سعى را مقدم داشت بر رفتن به منىٰ و عرفات و مىتوان مؤخّر داشت و بعد از مراجعت از منىٰ بهجا آورد ولکن طواف نساء را نمىتوان مقدم داشت و بايد بعد از اتمام حج آن را بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که طواف نساء را بعد از طواف حج و پيش از سعى در ميان صفا و مروه بهجا آورد و بعد از طواف نساء سعى کند ضررى از براى او نخواهد داشت مگر آنکه وضع سعى پيش از طواف نساء است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که طوافکننده اکتفاء کند در تعداد دورهاى طواف به حفظ غير و نگاه داشتن شماره او، مثل اينکه اکتفاء مىکند مأموم در تعداد رکعات نماز به حفظ امام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه سه نفر با هم طواف کنند پس يکى بگويد که هفت دور زديم و يکى بگويد شش دور گشتيم و يکى بگويد پنج شوط بهجا آورديم، پس هريک که يقين دارند به تعداد خود عمل مىکنند به علم خود و هريک که بر حالت شک باشند طواف را از سر گيرند و هفت شوط طواف کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى سهو زياده از هفت شوط طواف کرد پس هرگاه آن زيادتى يک دور تمام نشده و متذکر شد، آن دور ناتمام را قطع مىکند و تمام نمىکند و چيزى بر او نيست، و هرگاه آن زيادتى يک دور تمام
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 539 *»
شده، شش دور ديگر به آن مىافزايد تا هفت دور تمام شود ولکن اين هفت دور آخر را طواف واجب خود قرار دهد و نماز طواف را بهجا آورد و برود سعى در ميان صفا و مروه را بهجا آورد و برگردد و دو رکعت نماز از براى هفت شوط اول بهجا آورد و اين طواف را طواف مستحب قرار دهد و هرگاه بخواهد اعتناء به هفت دور اول نکند و نماز از براى آن بهجا نياورد گناهى نکرده. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که شک کند در طوافهاى واجبى که آيا هفت شوط طواف کرده يا کمتر، پس هرگاه از محل طواف خارج شده و اين شک از براى او روى داده اعتناء به شک خود نمىکند و هرگاه در مطاف از براى او شک روى داده، بنا را بر يقين بايد بگذارد و طواف کند تا يقين کند که هفت شوط تمام شده و افضل اين است که طواف را از سر گيرد و هفت شوط طواف کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که شک کند در طوافهاى واجبى که آيا هفت شوط طواف کرده يا بيشتر، بنا را بر اقل گذارَد، يعنى بنا را بر هفت شوط گذارَد و افضل اين است که طواف را از سر گيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در طوافهاى مستحبى هرگاه شکى حاصل شود، مخيّر است طوافکننده در بناگذاردن بر اقل و اکثر، و مختار است که بنا را بر کمتر گذارد يا بر بيشتر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که شک کند که آيا سه دور طواف کرده يا چهار دور يا شش دور يا هفت دور، طواف را از سر گيرد و هرگاه از مطاف منصرف شده و شک مىکند چيزى بر او نيست و اعاده محبوبتر و افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که شک کند که آيا شش دور طواف کرده يا هفت دور يا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 540 *»
هشت دور، طواف را از سر گيرد تا بداند و حفظ کند دورهاى طواف را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: در هر طوافى خواه واجب باشد يا مستحب، نماز آن طواف را بعد از آن بايد بهجا آورد در حال اختيار نه آنکه چند طواف را متصل بهجا آورند و بعد از براى هر طوافى دو رکعت نماز بهجا آورند، بلکه بعد از هر طوافى نماز آن را بايد بهجا آورد و بعد از نماز مشغول شد به طوافى ديگر و نماز آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى جهل و نادانى يا از روى فراموشى نماز طواف واجب را بعد از آن بهجا نياورد و مشغول شد به طوافى ديگر، چيزى بر او نيست. پس چون از طواف دويّم فارغ شد نمازى از براى طواف اول و نمازى ديگر از براى طواف دويّم بهجا مىآورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کرد نماز طواف را تا آنکه مشغول شد به سعىکردن در ميان صفا و مروه و در بين سعىکردن به يادش آمد که نماز طواف را بهجا نياورده، پس مختار است که نشان کند آن مکانى را که در آن است و برود به مسجد و در مقام ابراهيم؟ع؟ نماز طواف را بهجا آورد و برگردد و از همان مکانى که نشان کرده شروع کند در سعى کردن تا آنکه سعى را تمام کند، يا آنکه سعى را تمام کند و برود به مسجد و در خلف مقام ابراهيم نماز طواف را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کرد که نماز طواف را بهجا آورد تا آنکه از مکه معظمه بيرون رفت، پس هرگاه زياد دور نشده و مىتواند برگردد، برگردد و نماز طواف را در خلف مقام ابراهيم؟ع؟ بهجا آورد و هرگاه زياد دور شده و نمىتواند برگردد نائبى از براى خود معين کند که از جانب او در خلف مقام، نماز طواف او را بهجا آورد، و هرگاه بميرد ولىّ او يا احدى از مسلمين
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 541 *»
از جانب او بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که فراموش کند نماز طواف را، مادامى که در مکه معظمه است نماز را در خلف مقام بهجا مىآورد اگرچه ايامى چند گذشته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نماز طواف نساء را فراموش کند تا آنکه وارد شود به منىٰ، نماز طواف را در منىٰ بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: نماز طواف دو رکعت است، يعنى هر طوافى دو رکعت نماز دارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: نماز طواف واجب، واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: وقت نماز طواف بعد از طواف است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکان نماز طواف حج و عمره در خلف مقام ابراهيم؟ع؟ است و اتّخذوا من مقام ابرٰهيم مصلّى. چنانکه در احاديث وارد شده و بيشتر از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نماز طواف حج و عمره را در غير مقام در ساير مکانهاى مسجدالحرام بهجا آورد، اعاده کند آن را در خلف مقام. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: نماز طواف نساء و نماز هر طواف مستحبى را در هر مکانى از مسجدالحرام بهجا آورند جايز است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: نماز طوافهاى مستحبى را در غير مسجدالحرام در ساير مکانهاى مکه معظمه مىتوان بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 542 *»
مسأله: نماز طواف واجبى را نشسته نمىتوان کرد به جهت خستگى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در نماز طواف سوره جحد را در رکعت اول بعد از حمد بخوانند و سوره توحيد را در رکعت دويّم بعد از حمد بخوانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل سيّم
در مستحبات طواف و طوافهاى مستحبى و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است بوسيدن حجرالاسود و ماليدن دست بر آن و شکم به رکن
حجر چسبانيدن و طرف صورت را بر آن گذاردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون نزديک شوند به حجرالاسود دستها را به دعا بردارند و به سوى آسمان بلند کنند و حمد و ثناى الهى را بهجا آورند و صلوات بر محمّد و آلمحمّد؟ص؟ بفرستند و طلب کنند از خداوند جلّ شأنه قبول کردن حج خود را پس دست بمالند به حجرالاسود و ببوسند آن را و اگر نتوانند ببوسند به دست ماليدن اکتفاء کنند و اگر نتوانند دست بمالند از کثرت جمعيت مردم، اشاره کنند به سوى آن و در هر حال اين دعا را در نزد حجرالاسود بخوانند يا از دور يا از نزديک اَللّهُمَّ اَمانَتى اَدَّيْتُها و ميثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاتِ اَللّهُمَّ تَصْديقاً بِکِتابِکَ وَ عَلىٰ سُنَّةِ نَبيِّکَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَحْدَهُ لا شَريک لَه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه آمَنْتُ بِاللّهِ وَ کَـفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغوتِ وَ بِاللّاتِ وَ العُزّىٰ وَ عِبادَةِ الشَّيْطانِ وَ عِبادَةِ کُـلِّ نِـدٍّ يُدْعىٰ مِنْ دونِ اللّه و دعاهاى بسيار وارد شده و خواندن آنها مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: دست ماليدن به هر چهار رکن مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که کف دست راست او قطع شده، موضع قطع را به رکنها
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 543 *»
بمالد و کسى که دست راست او از مرفق قطع شده، دست چپ خود را به رکنها بمالد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال سوارى طواف مىکند مستحب است که چوبدستى خود را از براى استلام به حجرالاسود برساند و آن را ببوسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بوسيدن حجرالاسود و استلام و دست ماليدن به آن از براى زنها تأکيدى ندارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى کسى که طواف مستحب بهجا مىآورد که ترک کند استلام را از براى کسى که طواف واجب بهجا مىآورد و مانع او نشود از استلام و دست ماليدن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست که در حال ازدحام مردم اذيت کنند ايشان را از براى آنکه خود را به عنف برسانند به رکن و استلام کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است در حال طواف تکلّم کردن مگر به قرائت قرآن و دعا خواندن و قرائت افضل است از دعا. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در حال طواف بگويند که: اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلى ضَعيفٌ فَضاعِفْهُ لى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون در طواف مقابل در خانه کعبه رسند دعاهايى که وارد شده بخوانند و بگويند: اِلهى اَلْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ الْبَيْتُ بَيْتُکَ تا آخر دعا. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در طواف چون به مستجار رسند خود را به مستجار بچسبانند و دعاهايى که وارد شده بخوانند و بگويند: اَللّهُمَّ اِنَّ هذا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 544 *»
مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النّارِ و استغفار کنند از گناهان خود که گناهان در آن مکان آمرزيده مىشود از براى استغفارکننده و مستجار در پشت خانه کعبه واقع است مقابل در خانه کعبه نزديک به رکن يمانى و آن را مُتَعَوَّذ هم مىگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است استلام رکن يمانى و دست ماليدن بر آن و شکم را به آن چسبانيدن و استحباب استلام در رکن يمانى و رکن حجرالاسود بيشتر تأکيد دارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است داخل حجر اسماعيل على نبيّنا و آله و عليه السلام شدن و در آنجا نماز بسيار بهجا آوردن و در زير ناودان دعا کردن و جامه کعبه را در آنجا به دست گرفتن و پناه بردن به خداوند جلّ شأنه ولکن طواف را در آن قرار ندهند و به دور آن طواف کنند اگرچه آن جزء خانه کعبه نيست ولکن قبر اسماعيل و مادر او و دختران او و بعضى از پيغمبران؟عهم؟ در آنجا است و نبايد در بين طواف پاى بر روى قبرهاى ايشان گذارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى را که طواف مىدهند مستحب است که طورى طواف دهند که پاهاى او بر زمين کشيده شود و مستحب است که در نزد رکن يمانى او را بر زمين گذارند که دستهاى خود را بر زمين بمالد و بعد او را بردارند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در حال طواف ميانه راه روند نه پُر تُند راه روند و نه پُر کند.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است طوافکردن پيش از طوافکردن از براى حج و بعد از آن و طوافکردن پيش از طواف حج افضل است از طوافکردن بعد از طواف حج به هفتاد مرتبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 545 *»
مسأله: مستحب است که نزديک ظهر سربرهنه و پابرهنه با وقار و سکينه و خضوع طواف کنند و ملتفت به کسى نشوند و کسى را در بين طواف اذيت نکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: رسول خدا؟ص؟ در شبانهروزى ده طواف مىکردند سه طواف در اول شب و سه طواف در آخر شب و دو طواف بعد از صبح و دو طواف بعد از ظهر و تأسّى کردن به رسول خدا؟ص؟ مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى مؤمن که سيصد و شصت طواف کند به عدد ايام سال که هر طوافى هفت دور باشد و هرگاه نتواند، سيصد و شصت دور طواف کند که پنجاه و يک طواف و سه دور شود پس چهار دور ديگر به آن بيفزايد تا يک طواف تمام شود و هرگاه نتواند هر قدر بتواند طواف کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است طواف در دهه اول ماه ذيحجه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در احرام عمره است و طواف و سعى کرده از براى عمره خود، طواف مستحبى نکند مگر بعد از تقصير. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حج افراد و حج قِران بهجا مىآورد و گذار او به مکه معظمه شده مستحب است که طواف کند و چون از طواف فارع شود تلبيه بگويد و تلبيهگفتن بعد از طواف تجديد احرام او است از براى رفتن به منىٰ و عرفات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حج تمتع محرم شد از براى حج، احرام او مانع او نيست از طوافکردن مستحبى، و طواف او احرام او را باطل نمىکند و مستحب است که چون طواف کنند و نماز طواف را بهجا آورند بروند نزد حجرالاسود
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 546 *»
و آن را ببوسند و استلام کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است آشاميدن آب زمزم بعد از طواف واجبى پيش از رفتن به صفا از براى سعى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که شخص طوافکننده خود بنفسه آب بکشد از چاه زمزم و بياشامد و به بدن و سر خود بريزد و بخواهد از خداوند جلّ شأنه که آن آب را شفا قرار دهد از براى او از هر درد و المى در دنيا و آخرت و دعائى که وارد شده بخواند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که حفظ کنند متاع برادر مؤمن را تا او برود و طواف کند و از براى حفظکننده متاع اجر عظيمى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب دوازدهم
در سعى مابين صفا و مروه و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: از جمله واجبات حج و عمره سعى کردن در ميان صفا و مروه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى عمد ترک کند سعى در ميان صفا و مروه را حج او باطل است و بايد در سال آينده حج کند اگر حج واجبى بر ذمه او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون از طواف عمره يا از طواف حج فارغ شدند و نماز طواف را بهجا آوردند از درى که مقابل حجرالاسود است بيرون روند از براى سعىکردن در ميان صفا و مروه و به تأخير نيندازند سعى را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سعى در ميان صفا و مروه هفت مرتبه است به اينطور که چون از صفا رفتند به مروه يک شوط است و چون از مروه برگشتند به صفا دو شوط
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 547 *»
است پس بر همين نسق از صفا مىروند به مروه و از مروه برمىگردند به صفا تا آنکه شوط هفتم تمام شود به رسيدن به مروه پس ابتداى رفتن از صفا بايد باشد و ختم آن به مروه بايد باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است که ابتداء کنند در سعى از صفا و بروند به مروه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که سوار شوند و در محمل نشينند و بروند از صفا به مروه و برگردند
از مروه به صفا ولکن پياده بروند و برگردند افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که بالا روند به صفا و مکث کنند در آنجا و روى خود را به رکن يمانى و رکن حجر کنند و حمد و ثناى الهى را بهجا آورند و طول دهند مکث در آنجا را با حالت ذکر و دعا پس هفت مرتبه اللّهاکبر و هفت مرتبه لاالهالااللّه بگويند پس سه مرتبه بگويند: لاالهالااللّه وحده لا شريک له لَهُ الْمُلْکُ و لَهُ الْحَمْدُ يُحْيى وَ يُميت وَ هُوَ حَىٌّ لايَموتُ وَ هُوَ عَلى کُـلِّ شَیءٍ قَدير پس صلوات بفرستند بر محمّد و آلمحمّد؟ص؟ پس سه مرتبه بگويند: اللّه اکبر الحمد للّه عَلىٰ ما هَدانا و الحمد للّه عَلى ما اَوْلانا و الحمد للّهِ الْحَىِّ الْقَيُّوم و الحمد للّهِ الْحَىِّ الدّائِم پس سه مرتبه بگويند: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لانَعْبُدُ اِلا اِيّاهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّين وَ لَو کَرِهَ الْمُشْرِکون پس سه مرتبه بگويند: اللهم اِنّى اَسْأَلُک الْعَفْوَ و الْعافِيَةَ و اليَقينَ فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَة پس سه مرتبه بگويند: اللهم آتِنا فِى الدُّنيا حَسَنَةً و فِى الْاخِرَةِ حَسَنَةً و قِنا عَذابَ النّار پس صد مرتبه بگويند اللّهاکبر پس صد مرتبه بگويند: لاالهالااللّه پس صد مرتبه بگويند: الحمدللّه پس صد مرتبه بگويند: سبحاناللّه و بر همين نسق بالا روند به مروه و مکث کنند در آنجا و دعا بخوانند و چون کسى در هر شوطى چنين کرد مال و اولاد او زياد مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 548 *»
مسأله: هرگاه بعد از طواف خسته باشند يا هوا گرم باشد جايز است که صبر کنند تا رفع خستگى شود و هوا سرد شود اگرچه شب باشد پس در شب سعى کنند و از روى عمد سعى را به تأخير نيندازند تا روزى ديگر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى مردان که هروله کنند در ميان دو مناره و هرولهای از براى زنان نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: شرط نيست در سعىکردن طهارت، پس بدون وضو در حال جنابت و حيض جايز است سعىکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که سعى را با طهارت بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زن در حال حيض مىتواند سعى کند و افضل آن است که بعد از پاک شدن با طهارت سعى کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در اثناى سعىکردن حدثى صادر شود، سعى را باطل نمىکند و سعى را تمام کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ابتداء کند سعىکردن را از مروه، شوطى را که از مروه ابتداء کرده و به صفا رفته بيندازد و حساب نکند و اول اشواط را از صفا حساب کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى سعى کرد و چنان دانست که هفت شوط تمام شده پس چون رفت به منزل خود ناخنهاى خود را گرفت و تقصير کرد و از احرام بيرون آمد آنوقت به يادش آمد که شش شوط بهجا آورده، پس بايد برگردد و يک شوط را بهجا آورد و گاوى را از براى کفاره ذبح کند و هرگاه يقين ندارد که شش شوط يا کمتر يا بيشتر بهجا آورده بايد برگردد و سعى را از سر گيرد و هفت شوط سعى کند و گاوى را از براى کفاره ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 549 *»
مسأله: کسى که از روى تذکر و عمد زياده از هفت شوط سعى کند مثل کسى است که از روى عمد رکعات نماز را زياد کند، پس سعى او باطل است و بايد سعى را از سر گيرد و هفت شوط سعى کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى از روى سهو هشت شوط سعى کرد، بايد سعى را از سر گيرد و هفت شوط سعى کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى از روى سهو نُه شوط سعى کند، شش شوط ديگر سعى کند که با شوط نهم، هفت شوط شود و هشت شوط سابق را بيندازد و اعتناء به آن نکند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى جهالت و نادانى خيال کرد که رفتن از صفا به مروه و برگشتن از مروه به صفا يک شوط است، پس چهارده شوط بهجا آورد به خيال هفت شوط، چيزى بر او نيست و نبايد سعى را اعاده کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که فراموش کند سعى را بايد سعى را بهجا آورد اگرچه از مکه معظمه بيرون رفته باشد پس بايد برگردد و سعى کند و هرگاه برگشته است به وطن خود نائبى بايد معيّن کند که سعى را از جانب او بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى سهو از محل سعى خارج شود مثل آنکه بر کسى خواب غلبه کند و برود از محل سعى خارج شود، پس وقتى که ملتفت شد بايد قهقرى برگردد تا به موضعى که از محل سعى خارج شده و از آن موضع شروع کند به سعى کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که خستگى از براى او روى دهد در بين سعى کردن استراحت کند در صفا و مروه و در ميان آنها و چون رفع خستگى از او شد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 550 *»
سعى کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در حال سوارى سعى مىکند، در محل هروله حيوان خود را تندتر براند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه زن در حال سوارى سعى کند، در پايين صفا و مروه واقف شود و نظر کند به خانه کعبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سزاوار است که با سکينه و وقار و تذکر به خدا و رسول؟ص؟ سعى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در بين سعى کردن وقت نمازهاى يوميه داخل شود، نماز را بهجا آورند و بعد از آن سعى را به انجام رسانند و هرگاه قبل از شروع در سعى وقت نماز داخل شده باشد، نماز را بهجا آورند و بعد از آن شروع به سعى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که سعى کرده باشد سه شوط يا چهار شوط و رفيق و صديق او، او را دعوت کند از براى حاجتى، يا از براى طعامى، جايز است از براى او که سعى را قطع کند و از پى حاجت برود و برگردد و سعى را به انجام رساند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مطلب سيزدهم
در تقصير در عمره تمتع و غير آن و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مراد از تقصير اين است که قدرى از موى اطراف سر و ريش خود را قطع کنند بعد از سعى کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است تقصير کردن بعد از سعى در عمره تمتع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 551 *»
مسأله: جايز است که موى سر و ريش را به هر آلتى قطع کنند به مقراض يا غير آن حتى آنکه جايز است که با دندان قطع کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفايت مىکند در تقصير مسمّاى آن و لازم نيست که موهاى زياد را بچينند و قطع کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زن تقصير مىکند از براى عمره خود و مىچيند از موى سر خود به قدر يک بند انگشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در عمره تمتّع تقصير مىکند و مىچيند از اطراف سر و ريش و شارب خود و مىگيرد ناخنهاى خود را، چيزى از آنها را باقى مىگذارد از براى تقصير حج خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون تقصير در عمره بهجا آورند حلال مىشود بر معتمرين آنچه را که در احرام بر خود حرام کرده بودند حتى مباشرت با زنها و عمره ايشان به انجام رسيده و تمام است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در عمره تمتع سر تراشيدن واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در عمره تمتع سر خود را تراشيد پيش از آنکه تقصير کند، بايد حيوانى را از براى کفاره اين عمل بکشد. و چون روز عيد شود تيغ دلاکى را بر روى سر او بکشند هرگاه زمان سرتراشى نزديک بوده و موى سر بيرون نيامده به قدرى که در روز عيد بتراشند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در عمره تمتع بعد از سعى تقصير کرد، بعد از تقصير کردن مىتواند نکاح کند و مىتواند سر خود را بتراشد هرگاه تا وقت حج
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 552 *»
کردن سى روز باقى مانده باشد و اگر کمتر از سى روز باقى مانده سر خود را نتراشد از براى آنکه موى سر او فراوان شود از براى احرام حج و تراشيدن در روز عيد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در عمره تمتع فراموش کرد که بعد از سعى تقصير کند تا آنکه محرم شد از براى حج، استغفار کند و چيزى بر او نيست ولکن اگر حيوانى بکشد مستحب است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در عمره مفرده است مختار است که بعد از سعى سر بتراشد يا تقصير کند و مستحب است که سر تراشيدن را اختيار کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: سر تراشيدن مخصوص مردان است و زنها نبايد سر بتراشند و تقصير بايد بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حج او حج مفرد است و گذار او به مکه معظمه اتفاق افتاده و به منىٰ و عرفات نرفته و طواف مستحبى بهجا آورده و فراموش کرده که حج او حج مفرد است و بايد با حال احرام برود به منىٰ و عرفات، پس از روى فراموشى تقصير کرد و بعد به يادش آمد که نبايد تقصير کند، بايد بعد از نمازى تجديد کند تلبيه را از براى احرام خود و چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که خود مقصر موى خود را قطع کند يا ديگرى موى او را قطع کند.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در تقصير ابتداء کنند به چيدن موى پيش سر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى کسى که عمره تمتع بهجا آورده و طواف و سعى و تقصير کرده و از احرام بيرون آمده اينکه خود را شبيه به محرمين
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 553 *»
قرار دهد و پيراهن نپوشد چنانکه مستحب است از براى اهل مکه معظمه که خود را شبيه به محرمين قرار دهند با موهاى پريشان تا وقت حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست از براى کسى که عمره تمتع بهجا آورده که از مکه معظمه بيرون رود تا آنکه حج خود را به انجام رساند مگر آنکه وقت وسعت داشته باشد و بداند که تا وقت حجکردن برمىگردد، پس در اين صورت هرگاه در همان ماهى که بيرون مىرود برمىگردد پس بدون احرام مىرود و برمىگردد تا آنکه در وقت حج محرم شود، و اگر مىداند که در همان ماهى که بيرون مىرود برنمىگردد و در ماهى ديگر برخواهد گشت، پس در مکه معظمه محرم مىشود از براى حج و با حال احرام بيرون مىرود و با حال احرام برمىگردد و داخل مىشود و بايد بر حال احرام باقى باشد تا وقت حج و حج را با احرام به انجام رساند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مطلب چهاردهم
در حج تمتــع و امور متعلقـــه به آن است
و در آن چند فصل است:
فصل اول
در احرام حج تمتع است و در آن چند مسأله است:
مسأله: واجب است احرام از براى حج تمتع چنانکه واجب بود از براى عمره آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در روز ترويه در وقت ظهر محرم شوند از براى حج تمتع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است احرام در روز ترويه پيش از ظهر و بعد از ظهر از صبح تا غروب آفتاب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: رخصت دادهاند که سه روز پيش از روز ترويه محرم شوند صاحبان
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 554 *»
اعذارى که در وقت ازدحام مردم نمىتوانند به کار خود برسند مانند پيران ضعيف و مريضان و از جمله عذرها است خوف زنى که بترسد که در روز ترويه حائض شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در روز ترويه غسل کنند از براى احرام و جامههاى احرام را
بپوشند و با پاى برهنه بروند به مسجدالحرام با سکينه و وقار و دو رکعت نماز بهجا آورند در مقام ابراهيم يا در حجر اسماعيل؟عهما؟ پس بنشينند تا وقت ظهر و نماز ظهر را بهجا آورند پس محرم شوند و تلبيه بگويند آهسته چنانکه در احرام عمره گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که نماز ظهر روز ترويه را تا نماز صبح روز عرفه در منىٰ بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى در مسجدالحرام بعد از نمازهاى واجبى بخواهد محرم شود مختار است که بعد از نماز ظهر محرم شود يا بعد از نماز عصر محرم شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز ترويه در مکه معظمه محرم شد مستحب است که در شب عرفه در منىٰ باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز ترويه محرم شد جايز است که در مکه معظمه بماند ولکن صبح روز عرفه بايد در منىٰ باشد يا در عرفات موقف را دريابد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون در مسجدالحرام در روز ترويه محرم شدند تلبيه واجب را بايد بگويند بعد از نماز آهسته پس چون بيرون آمدند از مسجد و رو به منىٰ روان شدند و «شعب الدَّرب» که يکى از مواضع معروفه است در دست راست
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 555 *»
واقع شد و «عقبه» که يکى از مواضع معروفه است در آنجا در دست چپ واقع شد، پس در آنجا صدا را بايد بلند کرد به تلبيه گفتن از براى حج و مستحب است تلبيه گفتن تا ظهر روز عرفه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه از براى ابتداى بلند کردن صدا به تلبيه مواضعى ديگر نزديک به يکديگر وارد شده.
مسأله: بعد از طلوع آفتاب در روز عرفه بايد از منىٰ رفت به سوى عرفات و بعضى از کسانى که پيادهاند مىتوانند که پيش از طلوع آفتاب رو به عرفات بروند، بلکه اگر ضعيف
باشند مىتوانند که پيش از طلوع صبح رو به عرفات بروند و نماز صبح را در بين راه عرفات بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در حال اختيار از وادى محسّر که موضعى است معروف در آنجا نگذرند پيش از طلوع آفتاب در روز عرفه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه در منىٰ جمعيت مردم زياد باشد و جاى بر ايشان تنگ شود جايز است که بعضى از ايشان در وادى محسِّر منزل کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل دويّم
در وقوف به عرفات و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: واجب است وقوف در عرفات بعد از زوال آفتاب تا غروب آفتاب در روز عرفه و کسى که از روى تعمّد ترک کند وقوف در عرفات را حج او باطل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون به عرفات رسيدند نرسيده به موقف منزل کنند در بطن عُرَنَة([5]) که موضعى است در آنجا معروف، و صبر کنند در آنجا تا ظهر پس چون ظهر شد بايد ترک کنند تلبيه را و مستحب است که غسل کنند و نماز ظهر و عصر را به يک اذان و دو اقامه بهجا آورند و بعد از آن بروند به موقف
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 556 *»
و مشغول خواندن دعاهاى وارده شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در سمت چپ در دامنه کوه واقف شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که در حال سوارى واقف شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که بعد از اداى نماز ظهر و عصر در اول وقت مشغول ذکر و دعا و استغفار باشند تا غروب آفتاب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که بعد از نماز ظهر و عصر در موقف صد مرتبه لاالهالّااللّه بگويند و صد مرتبه الحمدللّه و صد مرتبه سبحاناللّه و صد مرتبه سوره توحيد بخوانند و صد مرتبه ماشاء اللّه لا قوّة الّا باللّه و سؤال کنند بهشت را هفتاد مرتبه و توبه کنند هفتاد مرتبه. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که غسل کنند از براى وقوف و هرگاه حدثى صادر شود وضو بسازند و با طهارت باشند در حال وقوف. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بعد از غروب آفتاب روز عرفه خود را برساند به عرفات، پس هرگاه بتواند، ساعتى از شب عيد در آنجا توقف کند و خود را برساند به مردم در مشعرالحرام و هرگاه نمىتواند توقف کند از ترس دزدى و دشمنى توقف نکند و خود را برساند به مشعرالحرام پيش از طلوع آفتاب و در مشعرالحرام توقف کند پس حج او تمام و صحيح است و هرگاه پيش از طلوع آفتاب به مشعرالحرام نرسيد بايد در سال آينده حج خود را اعاده کند و بايد عمل خود را به عدولکردن به عمره مفرده به انجام رساند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه کسى بعد از طلوع آفتاب در روز عيد رسيد به مشعرالحرام و ساعتى در آنجا توقف کرد و پيش از ظهر روز عيد ملحق شد به مردم در منىٰ،
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 557 *»
در بعضى از احاديث وارد شده که حج او تمام و صحيح است. و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى پيش از طلوع صبح روز عيد خود را به عرفات رسانيد و ساعتى در آنجا توقف کرد و از آنجا آمد به مشعرالحرام و ساعتى در آنجا توقف کرد اگرچه مردم رفته باشند از آنجا و آفتاب طلوع کرده باشد و خود را در منىٰ رسانيد به مردم، حج او تمام و صحيح است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که هيچيک از وقوف اختيارى و اضطرارى عرفات و مشعرالحرام را درنيافت حج او باطل است و بايد در سال آينده حج بهجا آورد هرگاه حج واجبى بر ذمه او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اول وقت کوچ کردن از عرفات به سوى مشعرالحرام، غروب آفتاب روز عرفه و زائل شدن حمره مشرقيه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از روى جهل و نادانى پيش از غروب آفتاب از عرفات رفت به سوى منىٰ چيزى بر او نيست و کسى که دانسته تعمّد کرد به رفتن پيش از غروب آفتاب، پس واجب است بر او که شترى را نحر کند در روز عيد از براى کفاره عمل خود و هرگاه نتواند بايد در
عوض آن هجده روز روزه بگيرد چه در مکه معظمه و چه در بين راه در مراجعت يا در وطن خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل سيّم
در وقوف در مشعرالحرام و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: توقف کردن در مشعرالحرام در شب عيد و صبح آن واجبى است از واجبات حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ترک کند توقفکردن در مشعرالحرام را از روى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 558 *»
تعمّد و دانايى حج او باطل است و بايد در سال آينده حج خود را اعاده کند اگر حج واجبى بر ذمه او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مستحب است که نماز مغرب را به تأخير اندازند در شب عيد تا آنکه وارد شوند به مشعرالحرام اگرچه ثلث شب بگذرد پس در مشعر نماز مغرب و عشاء را بهجا آورند به يک اذان و دو اقامه و نافله مغرب را در ميان دو نماز بهجا نياورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در شب عيد در مشعرالحرام اين دعا را بخوانند: اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ جَمْعٌ اَللّهُمَّ اِنّىٖ اَسْأَلُکَ اَنْتَجْمَعَ لىٖ فيها جَوامِعَ الْخَيْرِ اَللّهُمَّ لاتُؤْيِسْنىٖ مِنَ الْخَيْرِ الَّذىٖ سَأَلْتُکَ اَنْتَجْمَعَهُ لىٖ فىٖ قَلْبىٖ وَ اَطْلُبُ اِلَيْکَ اَنْتُعَرِّفَنى ما عَرَّفْتَ اَوْلـِـياءَکَ فىٖ مَنْزِلى هذا وَ اَنْ تَقِيَنى جَوامِعَ الشَّرِّ و مستحب است که بيدار باشند و نخوابند و تمام شب عيد را احياء بدارند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که نماز مغرب را در عرفات بهجا آورند و نماز عشاء را در مشعرالحرام بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که قدرى راه بروند در مشعر و پاى خود را به آن زمين بزنند کسانى که نوبت اول حج ايشان است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در «مَأزِمَين» که دو کوه معروفى است در آنجا فرود آيند و بول کنند چرا که در آنجاها بت مىپرستيدند و «هُبَل» که يکى از بتهاى ايشان بود از سنگ آن کوه تراشيده بودند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که برگردد از عرفات و در مشعرالحرام توقف نکند از روى نادانى و برود به منىٰ و رمى جمره کند و بعد از آن بفهمد که وقوف در مشعر
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 559 *»
واجب بود، بايد برگردد به مشعر و قدرى در آنجا توقف کند اگرچه آفتاب بلند شده باشد و بعد از آن برگردد به منىٰ و رمى جمره کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فوت شود از او وقوف اختيارى در عرفات به جهت مانعى، پس هرگاه گمان کند که مىتواند در شب عيد برود به عرفات و قدرى در عرفات بماند و برگردد به مشعرالحرام پيش از طلوع آفتاب، بايد برود به عرفات و برگردد و هرگاه گمان کند که اگر برود به عرفات به مشعرالحرام نخواهد رسيد پيش از طلوع آفتاب، نبايد برود به عرفات پس برود به مشعرالحرام و وقوف بهجا آورد حج او تمام و صحيح است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که وقوف اختيارى مشعرالحرام در شب عيد از او فوت شود به جهت مانعى و در صبح روز عيد تا ظهر خود را برساند به مشعر و قدرى در آنجا توقف کند حج او صحيح است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نداند که وقوف در مشعرالحرام واجب است ولکن در مراجعت از عرفات نماز صبح را در مشعرالحرام بهجا آورده و قنوت خوانده کفايت مىکند از براى او از وقوف در آنجا و حج او صحيح است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى جهالت در مراجعت از عرفات بيتوته نکرد در مشعرالحرام و وقوف بهجا نياورد در آنجا تا آنکه وارد شد به منىٰ، بايد برگردد به مشعر در صبح عيد تا ظهر آن و قدرى در آنجا توقف کند و برگردد به منىٰ و حج او تمام و صحيح است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در مراجعت از عرفات توقف نکند در مشعرالحرام از روى تعمّد و استخفاف، واجب است بر او که شترى نحر کند از براى کفاره
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 560 *»
اين عمل و بايد برگردد پيش از ظهر روز عيد به مشعر و وقوف بهجا آورد و اگر برنگشت و وقوف بهجا نياورد در آنجا حج او باطل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: چون نماز صبح را در طلوع صبح بهجا آورند در مشعرالحرام بايد توقف کنند در آنجا تا وقتى که هوا روشن شود و جاى پاى شتران در زمين معلوم شود مگر آنکه کسى عذرى و خوفى داشته باشد، پس مىتواند پيشتر از مشعر کوچ کند و مستحب است که بعد از اداى نماز صبح در آنجا ذکر کنند نعمتهاى الهى را که به ايشان رسيده و صلوات بسيار بفرستند بر محمّد و آلمحمّد؟ص؟ و اين دعا را بخوانند: اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ فُکَّ رَقَبَتىٖ مِنَ النّارِ وَ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ وَ ادْرَءْ عَنّىٖ شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اَللّهُمَّ اَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوبٍ اِلَيْهِ وَ خَيْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَيْرُ مَسْئولٍ وَ لِکلِّ وافِدٍ جائِـزَةٌ فَاجْعَلْ جائِـزَتىٖ فىٖ مَوْطِنىٖ هذا اَنْ تُقيلَنىٖ عَثْرَتىٖ وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتىٖ وَ اَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطيئَتىٖ ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوىٰ مِنَ الدُّنْيا زادىٖ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اطفال و زنان و ضعيفان و کسانى که خوفى از کسى داشته باشند مىتوانند در شب کوچ کنند از مشعرالحرام. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: چون نزديک طلوع آفتاب از مشعرالحرام کوچ کردند پيش از طلوع آفتاب از وادى محسّر نگذرند و در وادى محسّر بايد به سرعت راه روند مانند دويدن، و هرگاه سوار باشند حيوان خود را به سرعت برانند به قدر صد قدم يا صد ذراع. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ترک کند سرعت رفتن را در وادى محسّر تا آنکه وارد مکه معظمه شود، بايد برگردد به آن وادى و سرعت را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 561 *»
مسأله: واجب است برچيدن ريگهايى چند از براى انداختن جمرات ثلث از حرم و
بهتر موضعى از براى برچيدن سنگريزهها مشعرالحرام و جمع است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست برچيدن سنگريزه از مسجدالحرام و مسجد خيف و از سنگريزههايى که به جمرات انداختهاند و از سنگريزههاى خارج حرم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر سنگريزه به قدر بند انگشتى بايد باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که سنگريزهها سرمهرنگ و نقطهدار باشد از رنگهاى ديگر و مکروه است که سياه و سفيد و سرخ باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب پانزدهم
در اعمال منىٰ و امور متعلقه به آن است و در آن چند فصل است:
فصل اول
در رمى جمرات و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: رمى جمرات ثلث و انداختن سنگريزهها به آنها واجبى است از واجبات حج. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که ترک کند رمى جمرات را از روى عمد و تذکر تا آنکه ايام تشريق بگذرد، حلال نيست از براى او مباشرت با زن و صحيح نيست حج او و بايد در سال آينده حج کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: روزهايى که بايد رمى جمرات کرد چهار روز است که روز اول آنها روز عيد است و سه روز ديگر بعد از آن، که ايام تشريق است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 562 *»
مسأله: در روز عيد رمى جمره عقبه واجب است و بس و در سه روز ديگر رمى هر سه جمرات واجب است هرگاه تا روز سيزدهم بمانند در منىٰ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر جمره را هفت سنگريزه بايد زد در هر مرتبه که مجموع آنها هفتاد سنگريزه شود هرگاه تا روز سيزدهم بمانند در منىٰ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: رمى جمره عقبه در روز عيد پيش از ذبح و نحر است و ذبح و نحر پيش از تراشيدن سر است در حال اختيار و تذکر. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى جهل و نادانى يا از روى فراموشى پيش از ذبح و نحر سر تراشيد، يا پيش از رمى جمره ذبح يا نحر کرد کفاره و اعاده بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در ايام تشريق به ترتيب بايد رمى جمرات کرد پس بايد ابتداء کنند به جمره اولىٰ و چون از رمى آن فارغ شدند رمى کنند جمره وسطىٰ را و چون از رمى جمره وسطىٰ فارغ شدند رمى کنند جمره عقبه را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که به عکس ترتيب مذکور رمى کرد، پس اول رمى جمره عقبه کرد و بعد از آن رمى جمره وسطىٰ و بعد از آن رمى جمره اولىٰ، بايد برگردد و رمى کند جمره وسطىٰ را و بعد از آن رمى کند جمره عقبه را تا ترتيب به عمل آيد، خواه از روى جهل و فراموشى عکس ترتيب به عمل آورده باشد يا از روى تعمّد و تذکر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که کمتر از هفت سنگريزه زد به جمره اولىٰ و هريک از جمره وسطىٰ و جمره عقبه را هفت سنگريزه زد، پس هرگاه به جمره اولىٰ سه سنگريزه و کمتر زده بايد اعاده کند رمى جميع جمرات ثلث را به ترتيب و به هريک هفت سنگريزه زند و هرگاه به جمره اولىٰ چهار سنگريزه و بيشتر زده
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 563 *»
بايد مابقى سنگريزه را تا هفت، به جمره اولىٰ بزند و واجب نيست که اعاده کند رمى جمره وسطىٰ و جمره عقبه را. و کسى که کمتر از هفت سنگريزه به جمره وسطىٰ زده و به جمره اولىٰ و جمره عقبه کمتر از هفت نزده پس هرگاه به جمره وسطىٰ سه سنگريزه و کمتر زده بايد اعاده کند رمى جمره وسطىٰ و جمره عقبه را و به هريک هفت سنگريزه زند به ترتيب و هرگاه به جمره وسطىٰ چهار سنگريزه و بيشتر زده بايد باقى سنگريزهها را تا هفت به جمره وسطىٰ بزند و واجب نيست که اعاده کند رمى جمره عقبه را. و کسى که رمى جمره عقبه را کمتر از هفت سنگريزه زده و هريک از جمره اولىٰ و وسطىٰ را هفت سنگريزه زده باقى سنگريزههاى جمره عقبه را تا هفت بايد بزند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که بيست و يک سنگريزه برداشت که به هريک از جمرات هفت سنگريزه زند، پس چون از رمى جمرات فارغ شد يک سنگريزه در دست او باقى مانده و نمىداند که کدام يک از جمرات را کمتر از هفت سنگريزه زده، به هريک از جمرات ثلث يک سنگريزه بايد بزند که سه سنگريزه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در بين رمى جمرات سنگريزه از دست او بيفتد و گم شود، از زير پاى خود سنگريزه بردارد و بيندازد و عدد هفت را تمام کند لکن سنگريزهاى که برمىدارد از سنگريزههايى که به جمرات انداختهاند نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که سنگريزه را انداخت و آن سنگريزه به جمرات نرسيد بايد سنگريزه ديگر بيندازد تا آنکه هفت سنگريزه به جمرات برسد و هرگاه سنگريزه برسد به انسانى يا حيوانى و از آنجا برسد به جمرات کفايت مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کند رمى جمرات را تا آنکه وارد مکه معظمه شود واجب است که برگردد به منىٰ و رمى جمرات کند در ايام تشريق و هرگاه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 564 *»
ايام تشريق گذشته باشد بايد در سال بعد در ايام تشريق قضاء کند رمى جمرات را، و هرگاه خود نتواند قضاء کند در سال بعد نائبى بايد قرار دهد که از جانب او رمى کند و هرگاه بميرد ولىّ او يا نائبى از جانب او قضاء کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مانعى از براى او روى دهد که در روز عيد رمى جمره عقبه نکند تا آفتاب غروب کند، روز يازدهم قضاء کند رمى جمره عقبه را و مستحب است که ابتداء کند در صبح به قضا کردن رمى جمره عقبه و در ظهر مشغول شود به رمى جمرات ثلث به ترتيب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کند رمى جمرات را در روزى بايد قضاء کند آن را در روز بعد هرگاه روز بعد از ايام تشريق باشد و مستحب است که فاصله قرار دهد در ميان رمى قضاء و رمى اداء، مثل آنکه رمى قضاء را در صبح کند و رمى اداء را در ظهر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که رمى جمرات در وقت ظهر باشد در هر روزى از روزهاى چهارگانه. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: رمى جمرات را در روز بايد کرد در حال اختيار ولکن رخصت دادهاند از براى مريض و مديونى که از طلبکار خود مىترسد و خائفى که از دشمن مىترسد و مملوک و هيزمکش و شترچران که در شب وارد مىشوند که هريک از اينها در شب رمى جمرات کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مريضى که نمىتواند رمى کند و کسى که غشى کرده و طفلى که نمىتواند رمى کند و کسى که دست او شکسته، کسى از جانب او رمى کند و مستحب است که مريض را ببرند نزد جمره و از جانب او رمى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 565 *»
مسأله: مستحب است وضو ساختن از براى رمى جمرات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که سنگريزهها را در دست چپ نگاه دارند و با دست راست بيندازند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که سنگريزهها را در باطن ابهام بگذارند و با ناخن سبابه آن را بيندازند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که در حال سوارى رمى جمرات کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که پياده بروند نزد جمرات و اگر بخواهند در برگشتن سوار شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در رمى جمره عقبه پشت به قبله و رو به جمره بايد ايستاد در ميان رودخانه و رمى کرد نه از بالاى آن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که به قدر ده ذراع يا پانزده ذراع دور بايستند از جمره و سنگريزه را بيندازند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در ميان رودخانه رو به قبله بايستند و دعائى که وارد شده بخوانند و بعد از آن مشغول به انداختن سنگريزه شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که جمرات را در سمت راست خود قرار دهند و سنگريزه را به سمت چپ آنها بزنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در وقت انداختن سنگريزه به جمره اولىٰ و جمره ثانيه طورى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 566 *»
بايد ايستاد که رو به قبله و جمره هر دو باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که در وقت انداختن هر سنگريزه تکبير بگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که بعد از انداختن سنگريزهها در جمره اولىٰ و جمره وسطىٰ قدرى توقف کنند و دعاهايى که وارد شده بخوانند اما در جمره عقبه توقف نکنند بعد از انداختن سنگريزهها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل دويّم
در هدى و ذبح و نحر و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: هدى واجب است در حج تمتع بر کسى که دارا و واجد آن باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج قِران از اِفراد جدا شده به بردن هدى با خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در حج اِفراد هدى واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه يافت نشود هدى از براى کسى که هدى بر او واجب است در حج، بايد روزه بگيرد در عوض آن سه روز در حج و هفت روز بعد از مراجعت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به عمره رجبيه يا به عمره ديگر در غير ماههاى حج به مکه معظمه رفته و در آنجا مانده تا موسم حج و بخواهد حج تمتع بهجا آورد، هدى بر او واجب است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که عمره تمتع بهجا آورده از براى مادر خود و حج تمتع بهجا آورده از براى پدر خود، مستحب است از براى او هدى، و واجب نيست بر او. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 567 *»
مسأله: کسى که اذن داده به مملوک خود که حج تمتع بهجا آورد پس اگر خواست هدى از براى مملوک خود مىکشد و اگر خواست امر مىکند به او روزه بگيرد در عوض هدى، و بر خود مملوک هدى واجب نيست چرا که مالک چيزى نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که طفلى را به حج تمتع برده پس اگر يافت هدى را مىکشد از براى طفل و هرگاه نيافت ولىّ طفل روزه بايد بگيرد در عوض هدى طفل خود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: پدرى که طفل خود را به حج تمتع برده و نيابد مگر يک هدى، مستحب است که هدى را از براى طفل خود بکشد و خود او از براى خود روزه بگيرد در عوض هدى خود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل سيّم
در جنس هدى و اضحيه و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: افضل هدى شتر است و بعد از آن گاو است و آخر آن گوسفند است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شتر و گاو و گوسفند بايد اهلى باشند نه بخاتى و کوهى و بيابانى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر در بخاتى که بعضى مکروه دانستهاند.
مسأله: هدى از شعائر اللّه است و تعظيم آن مستحب است، پس هرگاه ميسر باشد شتر نحر کنند و بعد از آن هرگاه ميسر باشد گاو بکشند و هرگاه گاو ميسر نشد گوسفند ميشينه نر فربه بىعيب ذبح کنند و هرگاه يافت نشد ميشينه نرى که عروق خصيه آن را کوبيده باشند ذبح کنند و هرگاه يافت نشد نرينه بزينه بىعيب ذبح کنند و ميشينه نر از ماده بهتر است و ميشينه از بزينه بهتر است و بزينه نر از ميشينه ماده بهتر است و از شتر و گاو، مادينه بهتر است و از گوسفند، نرينه بهتر است و در هدى نرينه و مادينه هر دو جايز است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 568 *»
مسأله: گاوميش در هدى جايز است و اهلى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که حيواناتى که علف دستى مىدهند و در خانه پروار مىکنند قربانى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که حيوانات فربه بىعيب را قربانى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفايت مىکند در هدى، شترى که داخل سال شش شده و گاو به هر سنى که باشد و بزينه گوسفندى که داخل سال دويّم شده باشد و ميشينه گوسفندى که داخل سال دويّم نشده باشد و درلغت ششماهه و هفتماهه و هشتماهه و دهماهه را «جَذَع» مىگويند و آنچه از احاديث معلوم مىشود اين است که ميشينه داخل سال دويّم نشده کفايت مىکند به خلاف بزينه که تا داخل سال دويّم نشود کفايت نمىکند چرا که بزينه در سن جذع حامله نمىکند و ميشينه در اين سن حامله مىکند و چون جذع در لغت مختلف معنى شده فتاوى فقهاء هم مختلف شده و بيشتر دهماهه را اعتبار کردهاند و اقتضاى احتياط قول اين جماعت است اگرچه دليل قوى با جماعتى است که کمتر از ده ماه را اعتبار کردهاند چرا که بره ششماهه حامله مىکند چنانکه در احاديث همين را اعتبار کردهاند.
مسأله: هرگاه هريک از اين اجناس ثلثه بيشتر از آنچه معين شده سن داشته باشند مادام که زياد پير نباشند کفايت مىکند در هدى واجب و اضحيه و قربانى مستحب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که حيوانى که مىخواهند قربانى کنند در دهه ذيحجه بخرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که گوسفند نر و شاخدار و سياهرنگ و گشادچشم
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 569 *»
و بزرگگوش و فربه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که حيوان هدى و قربانى، لنگ و بينىبريده و گوشبريده و چشم آن معيوب باشد و شاخشکسته خصوص مغز شاخ آن شکسته باشد و پيرى که دندانهاى پيش دهن آن افتاده باشد و لاغر و ضعيف باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هدى واجب هر قدر حيوان آن بىعيبتر باشد افضل است و در قربانى مستحب، تأکيدى به قدر هدى واجب نشده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حيوانى خريد از براى هدى و قربانى به گمان آنکه بىعيب است و بعد معلوم شد که معيوب است، پس هرگاه ثمن آن را به فروشنده داده کفايت مىکند و هرگاه ثمن آن را نداده رد کند آن را و بىعيبى بخرد و خيار حيوان از براى او هست در هر صورت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حيوانى خريد از براى هدى و قربانى و بعد خواست که حيوانى بهتر و فربهتر
قربانى کند، مستحب است که اول بخرد آن را و بعد بفروشد اين را، يا تصدق کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است مماکسه و سعى زياد کردن در ارزان خريدن هدى و قربانى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل چهارم
در احکام هدىها و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که هدى را بخرد و بعد معيوب شود، پس هرگاه برسد به آن مکانى که آن را بايد کشت و آن را در مکان خود بکشد کفايت مىکند از
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 570 *»
براى او و عيب آن مانع اکتفاء نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که هدى را خريد و بعد از خريدن لنگ شد و خسته شد و نرسيد به آن محلى که بايد کشته شود، پس هرگاه آن هدى، هدى مستحبى است چيزى بر او نيست و هرگاه هدى واجب است مثل آنکه نذرى يا عهدى کرده يا قسمى ياد کرده يا کفاره صيدى بوده، بايد هدى ديگر بخرد و در محل آن بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که هدى را با خود مىبرد و در بين راه خسته و معيوب مىشود و به محل کشتن نمىرسد، در همان موضع آن را بکشد و نوشتهاى بنويسد و بر روى آن گذارد که اين هدى است تا کسى که عبورش بر آن افتد بداند که صدقه است و از آن بخورد. پس اگر هدى، هدى مستحب است چيزى بر او نيست و اگر هدى، هدى واجب است بايد عوض آن را بخرد و در محل آن بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه هدى داخل حرم شد و خسته و معيوب شد، عوضى واجب نيست بر صاحبش خواه هدى، هدى واجب باشد يا مستحب. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که هدى واجب خود را به همراه کسى فرستاد که در محل خود بکشند و آن هدى در بين راه تلف شد پيش از رسيدن به محل خود، پس هرگاه دارا است مستحب است که هدى ديگر قرار دهد و هرگاه نادار است چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که هدى خريد از براى حج تمتع خود و برد آن را به منزل خود بست پس بعد از آن تلف شد يا دزديدند آن را، مستحب است از براى او که عوض آن را بکشد اگر دارا است و اگر نادار است چيزى بر او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 571 *»
مسأله: هرگاه هدى واجب در بين راه خسته و معيوب شد مکروه است فروختن آن و هرگاه فروختند ثمن آن را بايد تصدّق کنند و عوض آن را بايد بخرند و بکشند در محل خود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى در ميقاتگاه خريد هدى را و بعد از آن گم شد تا آنکه وارد شد به منىٰ و هدى ديگر کشت از براى خود پس بعد از آن، آن گمشده پيدا شد، پس هرگاه پيش از اشعار و تقليد گم شده، مال او است و در آن تصرف مىکند هرطور بخواهد. و هرگاه بعد از اشعار و تقليد گم شده و پيدا شد آن را هم بايد بکشد در منىٰ. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که خريد هدى خود را و بعد از خريدن گم شد، پس خريد حيوانى ديگر را و بعد از خريدن هدى اول پيدا شد، همان هدى اول را مىکشد و حيوان دويّم را اگر بخواهد مىفروشد و هرگاه حيوان دويّمى که خريد کشت و بعد هدى اول پيدا شد آن را هم بايد بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى خريد هدى را و کشت و کسى ديگر آمد و ديد که اين حيوان مال او بوده و گم شده و دو نفر شهادت دادند که حيوان مال او بوده، گوشت آن حيوان مال مدعى است و کفايت نمىکند کشتن آن نه از براى هدى مدعى و نه از براى هدى آن کسى که آن را کشته. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که يافت هدى گمشدهاى را و گرفت آن را و کشت پس هرگاه در منىٰ و محل خود آن را کشته کفايت مىکند از براى هدى صاحبش و هرگاه در غير منىٰ و غير محل خود آن را کشته کفايت نمىکند از هدى صاحبش و صاحبش بايد هدى ديگر در محل خود بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 572 *»
مسأله: کسى که يافت هدى گمشدهاى را بايد تعريف کند آن را و جار بکشد در روز عيد و روز يازدهم و دوازدهم، پس هرگاه نيافت صاحب آن را پس در شب بکشد آن را و علامتى بر روى آن بگذارد که بدانند هدى است و از آن بخورند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که هدى خود را به همراه خود ببرد و آن هدى بزايد، بايد خود آن را و بچه آن را در محل خود بکشد و هرگاه در بين راه تلف شوند بايد عوض هر دو را در محل خود بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که بر شتر هدى سوار شوند و سوار کنند کسى را بر آن در وقت احتياج ولکن آن را به عنف و سختى نرانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است دوشيدن هدى و آشاميدن شير آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هدى واجب کفايت نمىکند يک هدى از براى بيش از يک نفر و در قربانى مستحب کفايت مىکند يکى از براى جماعتى. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در شهرهاى غير از مکه معظمه کفايت مىکند يک قربانى از براى جماعتى، پس شخص مىکشد يک قربانى را از براى خود و عيال و اطفال خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که شخص واحد هدى متعدد و قربانى بسيار بکشد از براى خود چه در هدى واجب و چه در قربانى مستحب. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 573 *»
فصل پنجم
در آداب ذبح و نحر و محل آن و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: مستحب است که شخص صاحب هدى، خود هدى خود را بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که غيرى از جانب صاحب هدى، هدى او را بکشد خصوص در صورتى که صاحب هدى مسلط نباشد بر کشتن به طور شرع و مستحب است که دست خود را بر روى دست ذبح کننده گذارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در حضور زن هدى او را بکشند و اگر کسى نباشد که هدى او را بکشد خود او بايد بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که کارد را در دست طفل گذارند و دست او را با کارد بگيرند و هدى او را بکشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که زن وکيل کند کسى را که هدى او را بکشد هرگاه خود او تعجيلى داشته باشد در رفتن از منىٰ. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که ذبحکننده در وقت ذبحکردن از براى غير اسم صاحب هدى را ببرد و بگويد از براى فلان ذبح مىکنم و هرگاه اشتباه کرد در اسم او و اسم غير او را ذکر کرد، يا فراموش کرد اسم او را کفايت مىکند نيّت او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که از جانب کسى حج مىکند کفايت مىکند يک هدى از براى
منوبٌعنه و واجب نيست که از براى خود هدى کند و مستحب است که از براى خود هدى کند بهغير هدى منوبٌعنه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 574 *»
مسأله: شرايط ذبح و نحر مثل تسميه و رو به قبله بودن و ساير آن در هدى هم شرط است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب مؤکد است که شتر را ايستاده رو به قبله بدارند و دستهاى آن را تا زانوها به ريسمان بپيچند، يا دست چپ آن را ته کرده ببندند و در طرف راست آن بايستند و کارد را در گودى سينه او فرو برند. پس چون افتاد سر آن را از موضع ذبح ببرند و رخصت دادهاند که آن را رو به قبله بخوابانند و نحر کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: روزهاى نحرکردن و ذبحکردن در منىٰ چهار روز است از روز عيد تا سيزدهم و در ساير شهرها سه روز است از روز عيد تا دوازدهم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که عذرى و خوفى دارد که روز عيد در منىٰ باشد جايز است از براى او که در شب عيد ذبح يا نحر کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکان ذبح و نحر از براى حج، منىٰ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکان ذبح و نحر از براى عمره مفرده مکه معظمه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حيوانى را که بايد از براى کفاره ذبح يا نحر کرد، پس هرگاه کفاره از براى احرام حج است محل آن منىٰ است و هرگاه کفاره از براى احرام عمره است محل کشتن آن مکه معظمه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حيوانى را که از براى کفاره عمره بايد کشت هرگاه در مکه معظمه نکشتند و تأخير انداختند بايد در منىٰ بکشند و تعجيل کردن و در مکه معظمه کشتن افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 575 *»
مسأله: واجب است بر کسى که حج تمتع بهجا آورده که قدرى از گوشت هدى خود بخورد و باقى را قسمت کند و قسمتى را به قانع دهد و قانع فقيرى است که هرگاه زياد يا کم به او دادى و از براى او فرستادى غضب نکند و روى خود را ترش نکند، و قسمتى را به مُعترّ دهد و مُعترّ فقيرى است که خودش مىآيد از براى گرفتن گوشت اما سؤال نمىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حيوانى را که از براى کفاره و نذر و عهد ذبح و نحر مىکنند جايز است که صاحبش از آن بخورد اما اگر نخورد بهتر است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز نيست از براى صاحب هدى که گوشت آن را از منىٰ بيرون برد ولکن مادام که در منىٰ باشد مىتواند از آن گوشت بخورد و بخوراند و توشه خود قرار ندهد از براى بيرون منىٰ، اما کوهان شتر را از براى دوا مىتواند نگاه دارد و از منىٰ بيرون برد و همچنين پوست هدى را مىتواند از منىٰ بيرون برد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى فقراء که گوشتهاى قربانى را بعد از ايام تشريق از منىٰ بيرون برند و از براى خود ذخيره کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است که گوشتهاى قربانى را بخرند از فقراء و از منىٰ بيرون برند و قوت خود قرار دهند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفايت نمىکند اطعام گوشت قربانى از اطعامى که در کفاره قسم بايد کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است از براى صاحب هدى که از پوست قربانى هميان بسازد از براى خود و مستحب است که آن را تصدق کند يا قيمت آن را تصدق
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 576 *»
کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است از براى صاحب هدى که پوست قربانى را از براى خود جانماز قرار دهد و بر روى آن نماز کند ولکن تصدقکردن آن افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز نيست که پوست قربانى را اجرت آن کسى قرار دهند که سر آن را بريده و آن را پوست کنده مگر آنکه آن شخص از جماعت قانع و مُعترّ باشد، پس هدى را با پوستش مىتوان به او داد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل ششم
در احکام کسى است که هدى از براى او يافت نشود، يا آنکه ثمن هدى را نداشته باشد
و امور متعلقه به آن و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که ثمن هدى را ندارد پس سه روز متوالى روزه مىگيرد در هفتم و هشتم ذيحجه و روز عرفه، و هفت روز متوالى بعد از مراجعت از مکه معظمه در وطن خود روزه مىگيرد در عوض هدى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز هفتم ذيحجه روزه نگرفت صبر کند تا ايام تشريق بگذرد آنوقت سه روز متوالى روزه بگيرد، و هرگاه همراهان او تعجيل داشته باشند روز سيزدهم و دو روز بعد از آن را روزه بگيرد، و هرگاه در دهه آخر ذيحجه در مکه باشد سه روز را روزه مىگيرد، و هرگاه در مکه از او فوت شد در بين راه سه روز روزه مىگيرد، و اگر از او فوت شد بعد از رسيدن به وطن سه روز پىدرپى روزه مىگيرد و به فاصله هفت روز ديگر پىدرپى روزه مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که ثمن هدى ندارد جايز است از براى او که در دهه اول
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 577 *»
ذيحجه سه روز پىدرپى روزه بگيرد پيش از هفتم. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه کسى روزه عوض هدى را نگرفت تا وارد شد به وطن خود و وطن او نزديک است به مکه معظمه و در وطن خود يافت هدى را، مىفرستد آن را به مکه تا در ذيحجه بکشند و روزه نمىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در اوائل ذيحجه نيابد هدى را صبر کند تا روز عيد، پس هرگاه هدى يافت مىکشد و هرگاه نيافت روزه مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که روزه عوض هدى را در ذيحجه نگرفت از روى جهل يا فراموشى يا به جهت مانعى ديگر تا آنکه ماه محرم داخل شد، پس هرگاه يافت هدى را در ماه محرم در منىٰ مىکشد و روزه نمىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که حج تمتع بهجا آورد و نيافت هدى را و پيش از آنکه روزه بگيرد به عوض هدى فوت شد، ولىّ او بايد از جانب او روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حج تمتع بهجا آورد و نيافت هدى را و سه روز روزه گرفت از براى عوض هدى و پيش از آنکه هفت روز ديگر را روزه بگيرد فوت شد، واجب نيست بر ولىّ او که از جانب او روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه طفلى را به حج تمتع بردند و هدى نيافتند، ولىّ او بايد روزه عوض هدى او را بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که قيمت هدى را دارد ولکن يافت نشود حيوانى که آن را بخرد، ثمن هدى را مىسپارد نزد کسى که هر وقت حيوانى يافت شد بخرد و از براى او بکشد. پس هرگاه در ذيحجه يافت شد مىکشد آن را در ذيحجه
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 578 *»
و هرگاه در ذيحجه يافت نشد در سال آينده بخرد آن را و در ذيحجه بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که نيافت ثمن هدى را تا روز دوازدهم و سيزدهم، پس در آن اوقات ثمنى به دست او آمد و روزه سه روز را نگرفته، مىتواند که روزه بگيرد به عوض هدى و هدى نکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: لباسهاى تجمّل خود را نبايد فروخت از براى خريدن هدى، پس هرگاه علاوه بر آنها دارد ثمن هدى را مىخرد و مىکشد و اگر ندارد روزه مىتواند بگيرد در عوض هدى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که دارد ثمن هدى را به قيمت عادله ولکن به حسب اتفاق هدى گران شده که نمىتواند بخرد، بعد از ايام تشريق روزه مىگيرد در عوض هدى. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نيافت ثمن هدى را و سه روز روزه گرفت در عوض هدى، پس روزى که مىخواهد از منىٰ کوچ کند ثمنى به دست او آيد، مىتواند که هدى بخرد و در منىٰ بکشد و
روزه خود را از براى خود روزه مستحبى قرار دهد و مىتواند که روزه خود را در عوض هدى خود قرار دهد و حيوانى نکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در عوض روزه بدل هدى تصدق نمىتوان داد و بايد روزه گرفت، چه سه روز را و چه هفت روز را در مراجعت از مکه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نيافت هدى را و سه روز روزه گرفت در عوض هدى در مکه و بعد خواست که مجاور شود در مکه، پس صبر مىکند تا وقتى که مىداند که همراهان او به وطن خود رسيدهاند، پس هفت روز ديگر را روزه مىگيرد.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 579 *»
يا آنکه تا يک ماه صبر مىکند و بعد از يک ماه هفت روز ديگر را روزه مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که نيافت هدى را و پيش از روز ترويه روزه نگرفته در روز ترويه شروع نکند به روزه گرفتن، چرا که سه روز متوالى بايد روزه بگيرد و روز عيد را نمىتواند روزه بگيرد. پس بعد از ايام تشريق سه روز متوالى روزه بگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست مگر آنکه بعضى گفتهاند که اگر روز ترويه و روز عرفه را روزه گرفته از روى جهل، روز عيد را هم روزه بگيرد که سه روز متصل روزه گرفته باشد و حديثى هم وارد شده.
مسأله: کسى که بر او واجب شده باشد نحرکردن شترى از براى فداء و عاجز باشد و نيابد شترى را که نحر کند، کفايت مىکند از براى او ذبحکردن هفت گوسفند و اگر از ذبحکردن هفت گوسفند هم عاجز باشد هجده روز در عوض آن بايد روزه بگيرد، مىخواهد در مکه روزه مىگيرد يا بعد از مراجعت به وطن روزه مىگيرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل هفتم
در قربانى مستحب و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: قربانىکردن مستحب مؤکد است از براى مرد و زن و حاجّ و غير حاجّ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مستحب است قربانىکردن از براى خود و از براى اهل و عيال و اولاد خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: قربانى نيست از براى طفلى که در شکم است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نادار است معذور است و جايز است که قربانى نکند
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 580 *»
ولکن اگر مىتواند قرض کند مستحب است قرضکردن و قربانىکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است قربانى بسيار کردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفايت مىکند هدى در منىٰ از قربانى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کفايت مىکند يک قربانى از براى جماعت بسيار. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه قيمت قربانى به تدريج بالا رود و گران شود به حدى که شخص نتواند قربانى بخرد و بکشد، قيمت عادله وقت را و قيمتى که قدرى بالاتر رفته با قيمت اعلى جمع مىکند و ثلث مجموع را تصدق مىکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: اوقات قربانى در مکه چهار روز است از روز عيد اضحى تا روز سيزدهم و در ساير بلاد سه روز است از روز عيد تا دوازدهم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که ابتداء کنند به قربانى کردن از براى رسول خدا؟ص؟ و بعد از آن قربانى کنند از براى خود چنانکه اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين مىکردند و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که گوسفند فربه شاخدار بىعيب را قربانى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است که گوسفندى که در خانه پرورش يافته قربانى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: گوسفندى که پا به سال دويم نگذارده قربانى نبايد کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که گوسفند ميشينه نر فربه بىعيب قربانى کنند و هرگاه يافت نشود بزينه نر فربه بىعيب باشد و هرگاه يافت نشود گوسفندى نرى باشد که رگهاى خصيه آن را کوفته باشند خواه ميشينه باشد يا بزينه و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 581 *»
هرگاه يافت نشود ميش فربه باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: از هريک از شتر و گاو و گوسفند نر و ماده جايز است قربانىکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: قربانى از براى اين است که فقراء در دنيا گوشتى بخورند، پس قدرى را صاحبان آن بخورند و باقى را به قانع و مُعتَرّ و همسايگان فقير قسمت کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در وقت قربانىکردن اين دعا را بخوانند: بِسْمِ اللّهِ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکين اِنَّ صَلوٰتىٖ وَ نُسُکىٖ وَ مَحْياىَ وَ مَماتىٖ لِلهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَللّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که صاحب قربانى، قربانى خود را ذبح و نحر کند و اگر نتواند دست خود را مستحب است که بر روى کارد گذارد و با دست ذبح کننده حرکت دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب شانزدهم
در سر تراشيدن و تقصير و امور متعلقه به آنها است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: واجب است سر تراشيدن يا تقصير کردن بعد از هدى بر همه حاجيان چه
حج ايشان حج تمتع باشد يا حج قِران يا حج اِفراد باشد و بر کسانى که عمره مفرده بهجا آورده باشند بعد از طواف و سعى، و مستحب است که سر تراشيدن را اختيار کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 582 *»
مسأله: مستحب مؤکد است از براى کسى که نوبت اول حج او است که اختيار کند سر تراشيدن را اگرچه سر او جوشيده باشد از آفتاب ولکن کسى که مکرر حج کرده مختار است در سر تراشيدن و تقصيرکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در احرام موى سر خود را جمع کرده و بافته يا با چسبندهاى موهاى خود را چسبانيده، واجب است بر او اختيار کردن سر تراشيدن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است که در روز عيد بعد از تراشيدن سر، شارب خود را بزنند و اطراف ريش خود را بچينند و ناخنهاى خود را بگيرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که پيش از ذبح و نحر سر خود را تراشيد مستحب است که بعد از ذبح يا نحر تيغ را بر سر او بکشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که اقرع است و گر است و سر او مو ندارد مستحب است که تيغ را بر سر او بکشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که رو به قبله بنشينند در حال تراشيدن سر و ابتداء کنند به تراشيدن موى پيش سر و تراشيدن موهاى مقابل گوشها و خواندن دعاهايى که وارد شده و دفنکردن موى سر در منىٰ در آن خيمهاى که منزل ايشان است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که فراموش کند که سر خود را بتراشد يا تقصير کند تا آنکه از منىٰ برود مستحب است که برگردد به منىٰ و موى خود را در آنجا بريزد به تراشيدن سر يا تقصير کردن، و جايز است در بين راه سر تراشيدن و تقصير کردن مگر آنکه مکروه است که حجکننده موى خود را در غير منىٰ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 583 *»
بريزد، پس موهاى خود را ببرد به منىٰ و دفن کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج کنندهاى که در مکه سر خود را بتراشد مستحب است که موهاى خود را ببرد به منىٰ و دفن کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حج کنندهاى که از روى تعمّد سر خود را نتراشد و زيارت کند خانه کعبه را و حال آنکه مىداند که بايد ابتداء کند به تراشيدن سر و بعد از آن طواف کند، بايد گوسفندى از براى کفاره اين عمل ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: حج کنندهاى که پيش از تقصير کردن زيارت کند خانه کعبه را کفاره بر او نيست ولکن بايد تقصير کند و بعد از آن طواف و سعى کند از براى حج خود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از روى فراموشى در عمره تمتع سر تراشيد پيش از تقصير کردن واجب است بر او که حيوانى را از براى کفاره ذبح کند و در روز عيد در منىٰ تيغ را بر سر خود کشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در حج اِفراد عبور او به مکه اتفاق افتاد و طواف کرد پيش از آنکه برود به عرفات و منىٰ و از روى سهو بعد از طواف تقصير کرد، کفاره بر او واجب نيست. پس چون متذکر شد که سهو کرده در تقصير کردن، بعد از نمازى بايد تلبيه بگويد از براى احرام خود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که اختيار کرده تقصير را و تقصير کرده جايز است از براى او که در مکه سر نتراشد و از مکه بيرون رود و در هر جا که بخواهد سر بتراشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 584 *»
مسأله: کسى که در روز عيد سر تراشيد حلال مىشود از براى او آنچه حرام بود بر محرم مگر مباشرت با زن تا وقتى که طواف نساء را بهجا آورد و مباشرت زن بر او حلال شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است پوشيدن لباس و پوشانيدن سر و استعمال چيزهاى خوشبو و خوردن زعفران پيش از طواف و سعى از براى حج و مستحب است که بعد از تراشيدن سر شبيه به محرمين باشند تا آنکه طواف و سعى کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مکروه است استعمال چيزهاى خوشبو بعد از تراشيدن سر پيش از طواف نساء.چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: واجب است بر زنهاى حجکننده تقصير، و تراشيدن سر مخصوص مردها است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعد از تراشيدن سر يا تقصير کردن، صيد حرم حرام است اگرچه صيد خارج حرم حلال شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب هفدهم
در زيارت خانه کعبه و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: چون در روز عيد از اعمال منىٰ فارغ شدند واجب است که زيارت کنند خانه کعبه را به طوافکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در روز عيد بعد از اعمال منىٰ غسل کنند و بروند به مکه در همان روز و طواف کنند به دور خانه کعبه هفت دور به طورى که تفاصيل آن در طواف گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 585 *»
مسأله: کسى که حج تمتع بهجا آورده استحباب رفتن به مکه از براى طواف براى او بيشتر تأکيد دارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است تأخير انداختن زيارت خانه کعبه تا بعد از ايام تشريق. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است از براى مرد و زن که غسل کنند از براى داخل شدن به مکه و بعد از غسل ناخنهاى خود را بگيرند و مردان شارب خود را بچينند و ريشهاى خود را اصلاح کنند و اطراف آنها را بچينند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه بعد از غسل حدثى صادر شود پيش از دخول مکه مستحب است که اعاده کنند غسل را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون رسيدند به در مسجدالحرام بايستند و دعاهايى که وارد شده بخوانند پس داخل مسجد شوند و بروند نزد حجرالاسود و دستها را به آن بمالند و آن را ببوسند و شروع کنند به طوافکردن از براى حج به قصد وجوب و بعد از هفت دور طوافکردن دو رکعت نماز طواف به قصد وجوب در مقام ابراهيم؟ع؟ بهجا آورند و بعد از آن از مسجد بيرون روند از براى سعىکردن در مابين صفا و مروه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در نماز طواف بعد از قرائت حمد، سوره توحيد و سوره جحد بخوانند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعد از طواف و نماز طواف واجب است سعى در ميان صفا و مروه هفت مرتبه به طورى که گذشت و بعد از سعى بايد برگشت به مسجدالحرام و هفت مرتبه دور زد به دور خانه کعبه به قصد طواف نساء به طور وجوب و بعد از طواف نساء دو رکعت نماز طواف را به قصد وجوب در مقام ابراهيم؟ع؟ بهجا
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 586 *»
آورند پس حج به انجام مىرسد و حلال مىشود بر حجکننده آنچه در حال احرام بر او حرام بود حتى مباشرت زن و نکاح کردن و مرد و زن در اين احکام شريکند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است از براى کسى که نوبت اول حج او است که داخل شود به اندرون خانه کعبه با غسل و از براى زنها چندان تأکيدى ندارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که در اندرون خانه نماز نافله بهجا آورند و مکروه است که نماز يوميه را بهجا آورند و در هر زاويه دو رکعت نماز مستحب است و در ميان دو عمودى که در آنجا است نافلهگزاردن تأکيدى دارد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زن صاحب استحاضه عمل استحاضه را بهجا مىآورد و جميع اعمال را بهجا مىآورد و حج او تمام و صحيح است مگر آنکه داخل خانه کعبه نبايد بشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مطلب هجدهم
در برگشتن به منىٰ و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: واجب است که حاجيان در شب يازدهم و دوازدهم در منىٰ باشند و در شب سيزدهم، اگر تا غروب آفتابِ روز دوازدهم در آنجا باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم جايز است که بروند به مکه و زيارت کنند خانه را ولکن در شب اين روزها بايد در منىٰ باشند و در روزها هم توقف کردن در منىٰ افضل است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در روز آمد به مکه و طواف کرد و در آخر روز خواب بر او غلبه کرد و خوابيد تا صبح روز ديگر در مکه بايد گوسفندى از براى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 587 *»
کفاره ذبح کند و بايد توبه کند و بعد از آن در شب اين روزها در مکه نماند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که پيش از غروب آفتاب يا در اول شب از منىٰ بيرون آمد از براى زيارت خانه کعبه، بايد که برگردد به منىٰ و صبح نکند مگر در منىٰ يا در بيرون مکه. پس هرگاه صبح کند به مکه بايد گوسفندى از براى کفاره ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که از مکه بيرون آمد که برود به منىٰ و از عقبه مدنيين گذشت پس به خواب رفت و شب در منىٰ نبود، مستحب است که گوسفندى از براى کفاره ذبح کند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در يکى از اين شبها در مکه ماند و در تمام شب به عبادت مشغول بود و به خواب نرفت کفاره بر او واجب نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مکروه است که در شب از منىٰ بيرون آيند از براى آمدن به مکه و مستحب است که بيرون نيايند از منىٰ تا صبح روشن شود. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: کسى که در نصف شب از منىٰ بيرون آمد باکى نيست که صبح کند در غير منىٰ ولکن در مکه نباشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در روز دوازدهم و در روز سيزدهم جايز است که از منىٰ کوچ کنند ولکن هرگاه در روز دوازدهم بخواهند کوچ کنند بعد از ظهر بايد کوچ کنند و هرگاه در روز سيزدهم کوچ کنند مختارند که پيش از ظهر يا بعد از ظهر کوچ کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در روز دوازدهم به طور کراهت مىتوان از منىٰ کوچ کرد پس
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 588 *»
چون آفتاب بالا آمد رمى جمرات مىکنند و کوچ مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: جايز است که بُنه و اسباب و اثقال خود را در روز دوازدهم پيش از ظهر از منىٰ نقل کنند و خودشان بعد از ظهر از منىٰ بيرون روند، يا بمانند و در روز سيزدهم بيرون روند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون از منىٰ بيرون آمدند و به بطحا رسيدند در بطحا قدرى استراحت کنند و به پشت بخوابند و اگر سوار باشند پياده شوند و در آنجا قدرى استراحت کنند و بعد روانه شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که چون از اعمال حج فارغ شدند و بخواهند از مکه معظمه بيرون روند طواف وداع بهجا آورند، پس هفت شوط طواف کنند و در هر دورى استلام حجرالاسود و رکن يمانى نمايند و دعاهايى که در مستجار و غيره وارد شده بخوانند و بعد از فارع شدن از طواف دو رکعت نماز طواف بهجا آورند و بروند نزد چاه زمزم و از آب زمزم بياشامند و چون بخواهند از مسجدالحرام بيرون روند در درِ مسجد به خاک افتند و سجده کنند و دعاهايى که وارد شده بخوانند و هرگاه مانعى روى دهد يا فراموش کنند و طواف وداع را بهجا نياورند چيزى بر ايشان نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مطلب نوزدهم
در عُمره و امور متعلقه به آن است و در آن چند مسأله است:
مسأله: عمره فريضهاى است از فرايض الهى مانند حج که در اصل شرع در عمرى يک مرتبه واجب است با شرايط استطاعت چنانکه گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمره حج اِفراد و حج قران بعد از اداى حج است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 589 *»
مسأله: عمره تمتع پيش از حج تمتع است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمرهاى که از براى انواع ثلثه حج است بايد در ماههاى حج باشد و ماههاى حج، شوال و ذىقعده و ذىحجه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در ماههاى حج در يکى از مواقيت محرم شد از براى عمره تمتع بعد از اداى آن حج تمتع بايد بهجا آورد اگرچه دو ماه به زمان حج مانده باشد پس بعد از اداى عمره در مکه معظمه بايد بماند تا روز هشتم ذيحجه که حج تمتع بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمره حج اِفراد و حج قران بايد در ذيحجه باشد ولکن در ايام تشريق نمىتوان بهجا آورد، پس بعد از ايام تشريق در يکى از مواقيت بايد محرم شد و آن را بهجا آورد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که عمره مفرده را مکرر بهجا آورند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از براى هر ماهى از ماههاى دوازدهگانه عمره مفرده مستحبى هست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هر ماهى دو عمره مفرده مىتوان بهجا آورد که ده روز ميان دو عمره فاصله باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عمره مفرده در ماه رجب افضل از عمره ساير ماهها است حتى آنکه افضل است از عمره ماه مبارک رمضان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در يک شبانهروز باقيمانده از ماه رجب محرم شد از
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 590 *»
براى عمره، عمره او عمره رجبيه است و فضيلت آن را دريافته اگرچه در ماه شعبان آن را به انجام رساند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در بين راه است و مىخواهد که عمره رجبيه بهجا آورد و مىترسد که تا به ميقاتگاه برسد ماه رجب بگذرد و ماه شعبان داخل شود پيش از آنکه به ميقاتگاه برسد در هرجا که باشد در ماه رجب محرم شود از براى عمره رجبيه. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: در ايام تشريق اعمال عمره را نمىتوان بهجا آورد پس هرگاه کسى در روز عيد يا در ايام تشريق رسيد به مکه معظمه بايد بر حالت احرام خود باقى بماند تا ايام تشريق بگذرد پس بعد از گذشتن ايام تشريق طواف و سعى کند از براى عمره خود و تقصير کند و طواف نساء بهجا آورد و از احرام بيرون آيد و در سال آينده حج کند اگر حج واجبى بر ذمه او هست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: اعمال منىٰ و عرفات و بيتوته در منىٰ و رمى جمرات و غيرها مخصوص حج است و دخلى به عمره ندارد و اعمال عمره در مکه معظمه به انجام مىرسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ابتداى اعمال عمره، احرام در يکى از مواقيت است که تفصيل آن گذشت تا آنکه برسند به مکه معظمه پس داخل مسجدالحرام شوند و طواف کنند و نماز طواف را بهجا آورند در نزد مقام پس بيرون روند و سعى کنند در ميان صفا و مروه پس سر خود را بتراشند يا تقصير کنند پس برگردند به مسجدالحرام و طواف نساء بهجا آورند و نماز آن را بهجا آورند پس عمل عمره به انجام مىرسد و حلال مىشود آنچه در حال احرام بر خود حرام کرده بودند حتى مباشرت زن و نکاح و هرگاه کسى هدى به همراه خود آورده باشد بايد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 591 *»
آن را در مکه معظمه بکشد و مستحب است که در نزد حَزْوَرَه که موضع معينى است در آنجا آن را بکشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و تفصيل مسائل طواف و سعى و تقصير و غير اينها در مواضع خود گذشت.
مسأله: در عمره تمتع از براى حج تمتع طواف نساء نيست و بعد از طواف و سعى و تقصير از احرام عمره تمتع بيرون مىآيند و آنچه در حال احرام حرام بود حلال مىشود حتى مباشرت با زن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: در عمره تمتع از براى حج تمتع هرگاه کمتر از سىروز مانده باشد به زمان حج، سر نبايد تراشيد و بعد از سعى بايد تقصير کرد چنانکه گذشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
و قد تمّ کتاب الحج من کفايةالمسائل و يتلوه کتاب المزار للائمّة الاطهار عليهم صلوات
الملک الجبّار فى جميع الادوار و الاکوار و قبل الاکوار و الادوار اذ کانوا سلاماللّهعليهم
قبل القبل لميسبقهم سابق کما يکونون بعد البعد فلايلحقهم لاحق ليکون ختامه
مسکاً و فى ذلک فليتنافس المتنافسون و کان الفراغ يوم الخميس
الثامن و العشرين من شعبان المعظّـم من شهور سنـة 1305
من الهجرة النبوية عليه آلاف الصلوة و السلام و التحية
حامداً مصلّياً مستغفراً و صلّى اللّه على محمّد و آله الاطهار
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 592 *»
بسم الله الرّحمنݡ الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمينݡ و الصلوة و السلام علىݡ سيّد الانبياء و المرسلينݡ
خاتمالنبيين و آله خاتمى الاوصياء اولىالامر من عند اللّه تعالىݡ
و لعنة اللاعنينݡ علىݡ مخالفيهم اجمعينݡ
کتـــاب المـــــزار
و فيه فصول:
الفصل الاول
فى زيارة اول ماخلق اللّه تعالى الائمة الهدى صلواتاللّهعليهم عموماً
و فيه مسائل:
مسأله: تمام حج لقاء امام؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت هر يک از ائمه طاهرين؟عهم؟ در حال ممات مثل زيارت ايشان است در حال حيات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از براى هر امامی؟ع؟ عهدى است بر گردن شيعيان و از تمامِ وفا کردن به عهد ايشان، زيارتکردن قبرهاى ايشان است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ترک زيارت هريک از ايشان از روى اختيار جفا است بر ايشان و جفاى بر ايشان جايز نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: زيارت ايشان؟عهم؟ زيارت خداى عزّوجلّ است چنانکه اطاعت ايشان اطاعت او است و متابعت ايشان متابعت او است و بيعت با ايشان بيعت با او است و محبّت ايشان محبّت او است و اعتصام و التجاء به ايشان اعتصام
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 593 *»
و التجاء به او است و منزل ايشان بلندترين منزلها است و درجهاى بالاتر از درجه ايشان خلق نشده و نخواهد شد و آن درجه زيارتگاه خدا است و خدا را در آنجا بايد زيارت کرد در دنيا و آخرت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: زيارت هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ مانند زيارت رسول خدا است و زيارت او؟ص؟ زيارت خداى عزّوجلّ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت ايشان؟عهم؟ از دور و نزديک جايز است و صوت زائر را در نزد قبر مىشنوند و از دور به ايشان مىرسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارتکننده خود را مىبينند و جواب سلام او را مىدهند و شهادت دادن به اين مطلب يکى از معتقدات شيعه اثناعشرى است اَشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامىٖ و تَسْمَعُ کلامىٖ و تَرُدُّ سَلامىٖ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارتکننده خود را از مهالک نجات مىدهند و از گناهان او شفاعت مىکنند و او را داخل بهشت مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت ايشان افضل است از حج و عمره اگرچه به جاى حج و عمره واجب محسوب نشود چنانکه اغلب اعمال واجبه و مستحبه به جاى يکديگر محسوب نشوند مثل آنکه نماز به جاى روزه و روزه به جاى نماز محسوب نشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ثواب زيارت ايشان؟عهم؟ در بعضى از احوال از براى بعضى از اشخاص هفتاد برابر زيادتر است از ثواب حج و از براى بعضى از اشخاص هزار مقابل بيشتر است و در بعضى از حالات ثواب هر قدمى در زيارت ايشان؟عهم؟ مقابل است با حجى و در بعضى از حالات ثواب هر قدم برداشتنى در زيارت ايشان؟عهم؟ مقابل است با ثواب حجى و ثواب هر قدم گذاردنى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 594 *»
مقابل است با ثواب عمرهای و ثواب حج و عمره آن است که گناهان حجکننده آمرزيده است. چنانکه در احاديث وارد شده. و اختلاف مقادير ثوابها به جهت اختلاف حالات اشخاص است در معرفت و قوت ايمان و ضعف آن و خلوص نيّت و شوب آن به اغراض چنانکه بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
فصل دويّم
در زيارت قبر پيغمبر؟ص؟ و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: جايز نيست تعطيل مدينه منوّره مثل آنکه جايز نيست تعطيل مکه معظّمه و واجب است زيارت رسول خدا؟ص؟ در مدينه منوّره در هر سال به طور کفايت و هرگاه مردم اتفاق کنند در ترک زيارت، والى بايد به جبر آنها را بدارد بر زيارت چنانکه هرگاه متّفق شوند در سالى در ترک حج، والى بايد به جبر بدارد آنها را به حج. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: از براى مدينه منوّره حرمى است مانند حرم مکه معظمه چهار فرسخ در چهار فرسخ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حرام است قطع کردن درختهاى حرم مدينه مگر چوبهايى که در آبکشيدن شتر ضرور است و کندن گياه آن. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: حرام است صيد کردن حيواناتى که در ميان دو کوه واقع شدهاند که يکى در سمت مغرب است که آن را «عاير» مىگويند و يکى در سمت مشرق است که آن را «وعير» مىگويند. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: خوردن صيد حرم مدينه منوّره حرام نيست مثل صيد حرم مکه معظمه. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: مستحب است غسل از براى دخول مدينه منوّره پيش از دخول يا حين دخول در آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 595 *»
مسأله: مستحب است غسل از براى زيارت رسول خدا؟ص؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کيفيت زيارت آن حضرت؟ص؟ اين است که بعد از خواندن دعاى اذن، داخل مسجد شوند و سلام کنند بر آن حضرت؟ص؟ در نزد ستون چهارم که بالاى سر آن حضرت
است رو به قبله بايستند که سمت چپ به ستون باشد و سمت راست به سمت منبر و بگويند: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ رَسُولُ اللّهِ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّهِ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لِاُمَّتِکَ وَ جاهَدْتَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ حَتّىٰ اَتاکَ الْيَقينُ بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ اَدَّيْتَ الَّذى عَلَيْکَ مِنَ الْحَقِّ وَ اَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْکافِرينَ فَبَلَغَ اللّهُ بِکَ اَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُکرَّمينَ اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِکَ مِنَ الشِّرْکِ وَ الضَّلالَةِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَ صَلَواتِ مَلائِکتِکَ الْمُقَرَّبينَ وَ عِبادِکَ الصّالِحينَ وَ اَنْبِيائِکَ الْمُرْسَلينَ وَ اَهْلِ السَّمواتِ وَ الْاَرَضينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَکَ يا رَبَّ الْعالَمينَ مِنَ الْاَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِيِّکَ وَ اَمينِکَ وَ نَجِيِّکَ وَ حَبيبِکَ وَ صَفِيِّکَ وَ خاصَّتِکَ وَ صَفْوَتِکَ وَ خِيَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ اَللّهُمَّ اَعْطِهِ الدَّرَجَةَ وَ الْوَسيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ ابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطْهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اَللّهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحيماً وَ اِنّى اَتَيْتُ نَبِيَّکَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبىٖ وَ اِنّىٖ اَتَوَجَّهُ بِکَ اِلَى اللّهِ رَبّىٖ وَ رَبِّکَ لِــيَغْفِرَ ذُنُوبى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 596 *»
مسأله: مستحب است که چون از زيارت رسولاللّه؟ص؟ و دعا فارغ شدند بروند نزد منبر آن حضرت و آن را مسح کنند و مسح کنند انارهاى منبر را که يکى در سمت راست و يکى در سمت چپ منبر در پايين منبر نصب شده و مسح کنند چشمها و صورت خود را به آنها چرا که شفاى درد چشم و امان از آن در آن است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است که بعد از فراغ از زيارت بروند به روضه و حد روضه از منبر است تا چهار ستون که قطعهاى از قطعات بهشت است که در ميان خانه پيغمبر و منبر او؟ص؟ واقع شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است در مقام پيغمبر؟ص؟ که مکان معروفى است نزديک منبر، نمازکردن و دعاخواندن و حاجات خود را از خدا طلبکردن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است دعا خواندن در مقام جبرئيل؟ع؟ رو به قبله و آن مقامى است معروف در زير ناودان که جبرئيل؟ع؟ مىايستاد و اذن مىگرفت از پيغمبر؟ص؟ و بعد از اذن داخل مىشد و دعائى که وارد شده اين است: اَى جَوادُ اَى کريمُ اَى قَريبُ اَى بَعيدُ اَسْأَلُکَ اَنْتُصَلِّـىَ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَرُدَّ عَلَىَّ نِعْمَتَکَ. و هرگاه زنى در آن مقام دعا کند که جريان خون از او رفع شود، رفع خواهد شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: قبر حضرت فاطمه زهرا عليها و على ابيها و بعلها و بنيها السلام در خانه او است و چون بنىاميّه مسجد را وسعت دادند، خانه او در مسجد واقع
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 597 *»
شد و در نزديکى باب جبرئيل واقع است و حضرت امير صلوات اللّه عليه آن را مخفى داشت که مبادا منافقين آن را نبش کنند که بر آن حضرت نماز کنند و به موجب وصيت خود او راضى نبود که منافقين بر او نماز کنند و زيارت آن حضرت اين است که بگويند: يا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ الَّذى خَلَقَکِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً وَ زَعَمْنا اَنّا لَکِ اَوْلِــياءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لِکُلِّ ما اَتانا بِـهٖ اَبُوکِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ اَتىٰ بِـهٖ وَصِيُّهُ فَاِنّا نَسْأَلُکِ اِنْ کنّا صَدَّقْناکِ اِلّا اَلْحَقْتِنا بِتَصديقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ اَنْفُسَنا بِاَنّا قَدْطَهُرْنا بِوِلايَتِک. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهــاء
فتوى به آن دادهاند و خلافى در اصل زيارت آن حضرت نيست.
مسأله: قبور ائمه بقيع؟عهم؟ حضرت امام حسن مجتبى و امام على بن الحسين و امام محمّدباقر و امام جعفرصادق؟عهم؟ در مدينه طيبه در قبرستان بقيع معـروف است. چنانکه در
احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است غسل کردن از براى زيارت ايشان؟عهم؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت ايشان؟عهم؟ اين است که بگويند: اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَئِمَّةَ الْهُدىٰ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَهْلَ التَّقْوىٰ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمُ الْحُجَجُ عَلىٰ اَهْلِ الدُّنْيا اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَيُّهَا الْقُوّامُ فِى الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَهْلَ الصَّفْوَةِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ آلَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَهْلَ النَّجْوىٰ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فى ذاتِ اللّهِ وَ کُذِّبْتُمْ وَ اُسیءَ اِلَيْکمْ فَغَفَرْتُمْ وَ اَشْهَدُ اَنَّکُمُ الْاَئِمَّةُ الرّاشِدونَ الْمَهدِيُّونَ وَ اَنَّ طاعَتَکُمْ مَفْرُوضَةٌ وَ اَنَّ قَوْلَکُمُ الصِّدْقُ وَ اَنَّکُمْ دَعَوْتُمْ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 598 *»
فَلَمْ تُجابُوا وَ اَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا وَ اَنَّکُمْ دَعائِمُ الدّينِ وَ اَرْکانُ الْاَرْضِ لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللّهِ يَنْسَخُکُمْ مِنْ اَصْلابِ کُلِّ مُطَهَّرٍ وَ يَنْقُلُکُمْ مِنْ اَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ لَمْتُـدَنِّسْکُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ وَ لَمْتشرکْ فيکُمْ فِتَنُ الْاَهْواءِ طِبْتُمْ وَ طابَ مَنْبِتُکُمْ مَنَّ بِکُمْ عَلَيْنا دَيّانُ الدّينِ فَجَعَلَکمْ فى بُيُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْکَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلَواتِنا عَلَيْکُمْ رَحْمَةً لَنا وَ کَفّارَةً لِذُنُوبِنا اِذَا اخْتارَکُمُ اللّهُ لَنا وَ طَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ عَلَيْنا مِنْ وِلايَتِکُمْ وَ کنّا عِنْدَهُ مُسَمّينَ بِعَلَمِکُمْ مُعْتَرِفينَ بِتَصْديقِنا اِيّاکُمْ وَ هذا مَقامُ مَنْ اَسْرَفَ وَ اَخْطَأَ وَ اسْتَکانَ وَ اَقَرَّ بِما جَنىٰ وَ رَجىٰ بِمَقامِهِ الْخَلاصَ وَ اَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِکُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْکىٰ مِنَ الرَّدىٰ فَکونُوا لى شُفَعاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ اِلَيْکُمْ اِذْ رَغِبَ عَنْکُمْ اَهْلُ الدُّنْيا وَ اتَّخَذُوا آياتِ اللّهِ هُزُواً وَ اسْتَکبَرُوا عَنْها يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لايَسْهُو وَ دائِمٌ لايَلْهُو وَ مُحيطٌ بِکُلِّ شَیءٍ لَکَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنى وَ عَرَّفْتَنى بِما اَقَمْتَنى عَلَيْهِ اِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُکَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّه وَ مالُوا اِلىٰ سِواهُ وَ کانَتِ الْمِنَّةُ مِنْکَ عَلَىَّ مَعَ اَقْوامٍ خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنى بِه فَلَکَ الْحَمْدُ اِذْ کنْتُ عِنْدَکَ فى مَقامى هذا مَذْکورًا مَکتُوباً فَلاتَحْرِمْنى ما رَجَوْتُ وَ لاتُخَيِّبْنى فيما دَعَوتُ بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. و هريک از زيارات جامعه را از براى ايشان مىتوان خواند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است رفتن به مشاهدى که در حوالى مدينه طيبه است. پس ابتداء کنند به مسجد قبا و در آنجا نماز بسيار بهجا آورند به جهت آنکه آن اول مسجدى است که رسولخدا؟ص؟ در آن نماز کرده. پس
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 599 *»
بروند به مشربه امّابراهيم؟عها؟ و در آن نماز بهجا آورند به جهت آنکه آنجا مسکن رسول خدا؟ص؟ و مصلاى آن حضرت بوده، پس بروند به مسجد فضيخ و نماز بهجا آورند چرا که رسول خدا؟ص؟ در آن نماز کرده، پس بروند به جانب اُحد و در مسجدى که در آنجا است نماز کنند، پس بروند نزد قبر حمزة بن عبدالمطلب و زيارت کنند او را و سلام کنند بر او، پس بروند نزد قبرهاى ساير شهداى احد و ايشان را زيارت کنند و بگويند: اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَهْلَ الدِّيارِ اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَ اِنّا بِکُمْ لاحِقُونَ پس بروند به مسجدى که در مکان وسيعى در دست راست واقع است و در آنجا نماز کنند، پس برگردند نزد قبرهاى شهداء و نمازهاى واجبى را در آنجا بهجا آورند، پس بروند به مسجد احزاب و در آنجا نماز
کنند و دعا کنند از براى رفع هموم و غموم خود چرا که رسول خدا؟ص؟ در آن مسجد دعا کردند در جنگ احزاب از براى رفع هموم و غموم خود و اصحاب خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت حمزه سيدالشهداء اين است که بگويند: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا عَمَّ رَسُولِ اللّهِ وَ خَيْرَ الشُّهَداءِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَسَدَ اللّهِ وَ اَسَدَ رَسُولِه اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْجاهَدْتَ فِى اللّهِ وَ نَصَحْتَ لِرَسُولِ اللّهِ وَ جُدْتَ بِنَفْسِکَ وَ طَلَبْتَ ما عِنْدَ اللّهِ وَ رَغِبْتَ فيما وَعَدَ اللّهُ پس داخل شوند در بقعه
حمزه و نماز بهجا آورند و رو به قبر حمزه نماز نکنند و بعد از نماز خود را بر روى قبر اندازند و دعائى که وارد شده بخوانند و حمزه را شفيع کنند در نزد خداوند جلّشأنه در نجات از مهالک دنيا و آخرت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 600 *»
مسأله: مستحب است نماز کردن در مسجد غدير خم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هنگام مراجعت از مکه معظمه به مدينه مشرّفه در مُعَرَّس نبی؟ص؟ مستحب است فرود آمدن و استراحت کردن و به پشت خوابيدن و هرگاه در وقت نماز واجبى باشد نماز را در آنجا بهجا آوردن. و هرگاه از آنجا تجاوز کردند بدون فرود آمدن و استراحت کردن مستحب است که برگردند و در آنجا فرود آيند و استراحت کنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل سيّم
در زيارت اميرالمؤمنين عليهصلواتالمصلّين و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: اول بقعهاى که خداوند عالم جلّشأنه در آن بقعه پرستيده شد نجف اشرف بود که چون امر کرد به ملائکه که سجده کنند از براى آدم على نبيّنا و آله و عليه السلام جميع ايشان در آن مکان شريف سجده کردند و خدا را پرستيدند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: مسکن جميع پيغمبران نجف اشرف است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: در شرق و غرب عالم مؤمنى نمىميرد مگر آنکه روح او را به وادىالسلام مىبرند و در آنجا حلقه حلقه مىنشينند و با يکديگر تکلّم مىکنند و مونس يکديگرند و جنّت عدن در آنجا واقع است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: غَرِىّ([6]) قطعهاى از کوهى بوده که در آنجا خداوند عالم جلّشأنه تکلّم کرده با موسى و تقديس کرده در آنجا عيسى را و بر روى آن ابراهيم؟ع؟ را خليل خود و محمّد؟ص؟ را حبيب خود قرار داده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: قبر آدم و نوح و هود و صالح و سيصد و هفتاد نبى و ششصد وصی
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 601 *»
؟عهم؟در آنجا واقع است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: از خاصيت خاک پاک آنجا اين است که مدفون در آن، عذاب قبر و حساب منکر و نکير از براى او نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: حضرت اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين گاهى که مىخواستند خلوت کنند تشريف مىبردند به نجف اشرف. پس در روزى از روزها که در آنجا تشريف داشتند شترسوارى از سمت بيابان آمد و جنازهاى در جلو او بود، پس چون حضرت را ديد آمد به خدمت آن حضرت و سلام کرد بر او و جواب سلام او را دادند و فرمودند از کجا مىآيى؟ عرض کرد از يمن. فرمودند اين جنازه کيست که با تو است؟ عرض کرد جنازه پدر من است که آوردهام در اينجا دفن کنم. فرمودند چرا در زمين خودتان او را دفن نکردى؟ عرض کرد که پدرم وصيت کرده که او را در اين زمين دفن کنم و گفته که در اين زمين دفن خواهد شد مردى که داخل شفاعت او مىشوند جمع کثيرى به بسيارى قبيله ربيعه و قبيله مُضَر. فرمودند تو مىشناسى آن مردى را که شفاعت مىکند جمع کثيرى را؟ عرض کرد نمىشناسم او را. فرمودند منم واللّه آن مرد، منم واللّه آن مرد، منم واللّه آن مرد شفاعتکننده. پس دفن کن او را در اين زمين. پس برخاست و پدر خود را در آنجا دفن کرد. و اين حديث شريف صريح است در جواز حمل و نقل نعشها و استحباب آن در جوار قبور شفاعتکنندگان و مشاهد مقدسه چنانکه شعار شيعيان از قديمالايام و زمان حضور ائمه انام؟عهم؟ الى هذه الايام از علماى اعلام الى ساير العوام بر اين بوده و بر اين خواهد بود انشاءاللّه تعالى.
مسأله: هيچ نوع خلقى به کثرت و بسيارى ملائکه خلق نشدهاند و در هر روزى هفتاد هزار ملک نازل مىشوند و مىروند و طواف مىکنند در بيتالمعمور و بعد از آن نازل مىشوند و طواف مىکنند به دور خانه کعبه و بعد از آن مىروند نزد قبر رسولاللّه؟ص؟ و سلام مىکنند بر آن
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 602 *»
حضرت پس مىروند نزد قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ و سلام مىکنند بر او پس مىروند نزد قبر سيدالشهدا؟ع؟ و سلام مىکنند بر او و عروج مىکنند و روز ديگر مثل ايشان نزول مىکنند و همچنين تا روز قيامت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ را در حالتى که عارف به حق او باشد بدون تکبّر و تجبّر، مىنويسد خداوند عالم جلّشأنه از براى او اجر و ثواب صدهزار شهيد و مىآمرزد گناهان گذشته او را که در گذشته عمر خود کرده و گناهانى که بعد از زيارت در آيندههاى عمر خود مىکند و مبعوث مىشود با آن جماعتى که ايمنند از بلاها و عذابها و به آسانى حساب او را مىکند و گرفت و گيرى در محاسبه نمىکند و در وقت رفتن استقبال او مىکنند ملائکه و در برگشتن مشايعت مىکنند او را تا منزلش. پس هرگاه مريض شود عيادت کنند او را و هر وقت بميرد تشييع جنازه او کنند با استغفار از براى او تا قبر او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که عارف باشد به حق اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين و زيارت کند او را مىنويسد خداوند عالم جلّشأنه از براى او در هر قدمى ثواب يک حج مقبول و يک عمره مقبوله، و ثواب يک حج مقبول و يک عمره مقبوله اين است که جميع گناهان مغفور است سواى ساير انعامهاى ديگر و تفسير آيه شريفه فَمَنْ تَعَجَّلَ فى يَوْمَيْنِ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ اين است و حرام است آتش جهنم بر قدمى که غبار گرفته در زيارت او، خواه پياده رفته باشد يا سواره و اين حديث را بايد به آب طلا نوشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در رفتن و برگشتن در هر قدمى ثواب دو حج مقبول و دو عمره
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 603 *»
مقبوله است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: درهاى آسمان گشوده مىشود از براى استجابت دعاى زيارت کننده اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مبعوث نشده است پيغمبرى از جانب خداوند جلّ شأنه مگر به دوستى محمّد و آلمحمّد؟ص؟ و دوستى ايشان عرضه شده است بر آسمان و زمين و کوهها و شهرها و هيچيک مثل اهل کوفه نبودند و حال آنکه در جانب کوفه قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ است که هيچ مکروبى و حاجتمندى نيست که در نزد قبر او دو رکعت يا چهار رکعت نماز بهجا آورد مگر آنکه خداوند عالم جلّشأنه رفع مىکند کرب او را و برمىآورد حاجات او را و مستجاب مىکند دعاى او را و برمىگرداند او را به سوى اهل او مسرور و فرحناک و شادان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: عارف به حق اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين کسى است که انکار نکند فضائل و اوصافى را که خداوند جلّشأنه از براى او قرار داده و در زيارات او و ساير جاها مذکور است و عارف به حق او؟ع؟ کسى است که اعتقادش اين باشد که هيچ وثوق و اعتمادى به اعمال و عبادات نيست از براى هيچ مخلوقى اگرچه آن اعمال پاکيزه باشد و به طورى که خدا امر کرده بهجا آمده باشد و اعتقادش اين باشد که آن اعمال نجات نمىدهد احدى از مخلوقين را از مهالک اگرچه آن اعمال، اعمال صالحات باشد مگر به دوستى و محبّت او و مگر به اقتداء و پيروى او و اينکه او است امام جميع خلق بعد از رسول خدا؟ص؟ و خلق بايد پيروى او کنند از جن و انس و جميع ملائکه مقرّبين و انبياء مرسلين و مؤمنين ممتحنين و انواع خلق اجمعين و مگر اينکه اقرار و اعتراف کند به اينکه او است چنين امامى با اين فضيلت و
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 604 *»
ساير فضائلى که در زيارات و دعاها و آيات قرآن و احاديث از براى او ثابت است، و او به آن طورى است که خداوند جلّشأنه او را قرار داده است و حقيقت و کنه آن را احدى نمىداند مگر خدا و رسول خدا؟ص؟. و عارف کسى است که اعتقادش اين باشد که هيچ وثوق و اعتمادى به اعمال پاکيزه و عبادات و اعمال صالحات هيچ مخلوقى نيست مگر به قبولکردن فضائل او از حاملين فضائل او و معلوم است که حاملان فضائل او انکار فضائل او را نمىکنند و عداوت با حاملان فضائل او ندارند بلکه به مقتضاى اُوالىٖ مَنْ والاکُمْ وَ اُعادىٖ مَنْ عاداکُمْ کمال دوستى را با حاملان فضائل دارند و مگر به تسليمکردن از براى راويان فضائل او و معلوم است که راوى فضائل او انکار فضائل او را نمىکند و تسليم ساير راويان فضائل را دارد و انکار نمىکند راوى فضائل او را و او را متهم به دروغ نمىکند و افتراى دروغ به او نمىزند و نسبت چيزى که خود راوى از آن چيز اظهار برائت مىکند به افتراء به او نمىبندد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در نزد قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ زيارت حضرت سيدالشهدا؟ع؟ بايد کرد چرا که سر آن سرور را بعضى از دوستان برد و نزد قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ دفن کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در زيارت آن مظلوم؟ع؟ در آن مکان شريف نيست.
مسأله: زيارت حضرت آدم؟ع؟ و نوح و هود و صالح على نبيّنا و آله و عليهم السلام را در نزد قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ بايد کرد چرا که آن بزرگوار در قبر ايشان مدفون شدند. چنانکه در بعضى از احاديث وارد شده و خلافى در زيارت ايشان نزد قبر آن بزرگوار؟ع؟ نيست.
مسأله: زيارت رسول خدا؟ص؟ و زيارت ائمه هدى؟عهم؟ و زيارت جميع انبياء
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 605 *»
و مرسلين و جميع اوصياى مکرّمين و سلام بر جميع ملائکه مقرّبين و غير مقرّبين و طلب رحمت از براى جميع مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات در نزد قبر آن بزرگوار صلوات اللّه و سلامه عليه و عليهم اجمعين بايد کرد. چنانکه از مضامين زيارات آن بزرگوار معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت آن بزرگوار صلوات اللّه و سلامه عليه را در نزديک و دور در هر زمان و در هر مکان مىتوان کرد مثل زيارت رسول خدا؟ص؟ و ساير ائمه هدى؟عهم؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هر زمان و مکانى که زيارت کنى ايشان؟عهم؟ را و سلام کنى بر ايشان، صداى تو را مىشنوند و سلام تو به ايشان مىرسد و جواب سلام تو را مىدهند و تو را مشاهده مىکنند اَشْهَدُ اَنَّکَ تَرىٰ مَکانىٖ و تَشْهَدُ مَقامىٖ و تَسْمَعُ کلامىٖ و تَرُدُّ سَلامىٖ. و لاتَحْسَبَنَّ الّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. چنانکه آيات و احاديث در اين باب از حد حصر بيرون است و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: روز عيد غدير در آسمانها و اهل آنها مشهورتر است از شهرتش در زمين و خداوند عالم جلّشأنه مىآمرزد گناهان شصت سال را از جميع مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات و آزاد مىکند از آتش جهنم گناهکاران را دو برابر آنچه آزاد مىکند از آتش جهنم در ماه رمضان و در شب قدر و در شب عيد فطر، و يک درهم تصدّقکردن در آن روز مقابل است با تصدق کردن هزار درهم در ساير روزها و زيارت حضرت اميرالمؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه در آن روز وارد شده. و خلافى در آن نيست.
مسأله: وضو گرفتن و غسل کردن و با پاى برهنه رفتن به حرم آن بزرگوار صلوات اللّه و سلامه عليه و آله با سکينه و وقار و سر به زير افتاده و تسبيح و تهليل و تقديس الهى کردن در حال رفتن در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 606 *»
مسأله: زيارت آن بزرگوار و ساير ائمه اطهار؟عهم؟ به اينطور وارد شده و خلافى در آن نيست: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَمينَ اللّهِ فى اَرْضِه وَ حُجَّتَهُ عَلىٰ عِبادِه اَشْهَدُ اَنَّکَ جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِه وَ عَمِلْتَ بِکِتابِه وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّه صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه حَتّى دَعاکَ اللّهُ اِلىٰ جِوارِه وَ قَبَضَکَ اِلَيْهِ بِـاخْتِيارِه وَ اَلْزَمَ اَعْداءَکَ الْحُجَّةَ فى قَتْلِـهِمْ اِيّاکَ مَعَ ما لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلىٰ جَميعِ خَلْقِه اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِکَ راضِيَةً بِقَضائِکَ مُولَعَةً بِذِکرِکَ وَ دُعائِکَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِــيائِکَ مَحْبُوبَةً فى اَرْضِکَ وَ سَمائِکَ صابِرَةً عِنْدَ نُزُولِ بَلائِکَ شاکِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ ذاکرَةً لِسَوابِغِ آلائِکَ مُشْتاقَةً اِلىٰ فَرْحَةِ لِقائِکَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوىٰ لِــيَوْمِ جَزائِکَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِــيائِکَ مُفارِقَةً لِاَخْلاقِ اَعْدائِکَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ. پس طرف راست صورت را بايد بر قبر گذارد و گفت: اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيْکَ والِهَةٌ وَ سُبُلَ الرّاغِبينَ اِلَيْکَ شارِعَةٌ وَ اَعْلامَ الْقاصِدينَ اِلَيْکَ واضِحَةٌ وَ اَفْئِدَةَ الْعارِفينَ مِنْکَ فازِعَةٌ وَ اَصْواتَ الدّاعينَ اِلَيْکَ صاعِدَةٌ وَ اَبْوابَ الْاِجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَيْکَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَکىٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَةٌ وَ الْاِغاثَـةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوجُودَةٌ وَ الْاِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَةٌ وَ عِداتِکَ لِعِبادِکَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقالَکَ مُقالَةٌ وَ اَعْمالَ الْعامِلينَ لَدَيْکَ مَحْفُوظَةٌ وَ اَرْزاقَکَ اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْکَ نازِلَةٌ وَ عَوائِدَ الْمَزيـدِ اِلَيْهِمْ واصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرينَ مَغْفُورَةٌ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 607 *»
وَ حَوائِجَ خَلْقِکَ عِنْدَکَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوائِزَ السّائِلينَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوائِدَ الْمَزيدِ مُتَواتِـرَةٌ وَ مَوائِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّماءِ مُتْرَعَةٌ اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعائى وَ اقْبَلْ ثَنائى وَاجْمَعْ بَيْنى وَ بَيْنَ اَوْلِــيائى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ؟عهم؟ اِنَّکَ وَلِـىُّ نَعْمائى وَ مُنْتَهىٰ مُناىَ وَ غايَةُ رَجائىٖ فىٖ مُنْقَلَبىٖ وَ مَثْواىَ اَنْتَ اِلهىٖ وَ سَيِّدىٖ وَ مَوْلاىَ اِغْفِرْ لِاَوْلـِــيائِنا وَ کُفَّ عَنّا اَعْداءَنا وَ اشْغَلْـهُمْ عَنْ اَذانا وَ اَظْهِرْ کَلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْيا وَ اَدْحِضْ کلِمَةَ الْباطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلىٰ اِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَیءٍ قَديرٌ. حضرت باقر؟ع؟ فرمودند که نمىگويد احدى از شيعيان ما اين زيارت را نزد قبر اميرالمؤمنين؟ع؟ يا نزد قبر هريک از ائمه؟عهم؟ مگر آنکه نوشته مىشود در دُرْجى از نور و مُهر مىشود به مُهر محمّد؟ص؟ تا آنکه تسليم شود به حضرت قائم؟ع؟ پس مىرسد به صاحبش با بشارت و تحيت و کرامت انشاءاللّه. و زيارات مفصّله و غير آنها الحمدللّه آنقدر مشهور و منتشر است که احتياج به ذکر آنها نيست ولکن چون اين زيارت از براى همه ائمه هدىٰ؟عهم؟ رسيده بود و مختصر هم بود محض تبرّک ذکر شد.
مسأله: بعد از زيارت آن بزرگوار و ساير ائمه اطهار؟عهم؟ نماز زيارت وارد شده. و خلافى در آن نيست.
مسأله: شش رکعت نماز هر دو رکعت به يک سلام در زيارت آن بزرگوار؟ع؟ وارد شده.و خلافى در آن نيست.
مسأله: از براى آن بزرگوار حرمى است چنانکه از براى مکه معظمه و مدينه مشرفه حرمى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 608 *»
مسأله: حرم آن بزرگوار؟ع؟ چهار فرسخ در چهار فرسخ است مثل حرم مکه و مدينه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در حرم آن بزرگوار؟ع؟ و حرم سيدالشهداء؟ع؟ مسافرين مخيّرند در قصر و اتمام نماز مثل حرم مکه و مدينه بدون قصد اقامه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: در حرمهاى چهارگانه اتمام افضل است از قصر. چنانکه در بعضى احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه برگزيده از براى خود در ميان بلاد چهار بلد را و فرموده وَ التّينِ وَ الزَّيْتُون وَ طُورِ سينين وَ هذَا الْبَلَدِ الاَمين پس مراد از تين مدينه طيبه است و مراد از زيتون بيتالمقدس است و مراد از طور سينين کوفه است و مراد از بلد امين مکه معظمه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: در مسجد کوفه نماز کردهاند جميع پيغمبران؟عهم؟ و آن مسجدِ آدم و نوح على نبيّنا و آله و علیهما السلام بوده و حضرت پيغمبر؟ص؟ در شب معراج در آن نماز کرده به امر الهى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: خانه نوح على نبيّنا و آله و علیه السلام در کوفه بوده و مسجد کوفه مصلاى او بوده و آن مسجد افضل است از بيتالمقدس. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: نماز فريضه را در آن بهجا آوردن مقابل است با حجى که با رسول خدا؟ص؟ بهجا آمده باشد و نماز نافله در آن مقابل است با عمرهاى که با رسول خدا بهجا آمده باشد. چنانکه در
احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: يک نماز فريضه در مسجد کوفه مقابل است با هزار نماز و نافله در آن مقابل است با پانصد نماز نافله و نشستن در آن بدون ذکرى و تلاوتى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 609 *»
عبادت است چه جاى آنکه
با تلاوتى و ذکرى باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: هرگاه مردم مىدانستند فضيلت مسجد کوفه را هرآينه مهيا مىکردند از براى خود زاد و راحلهاى را و از مکانهاى دور سفر مىکردند و مىرفتند به آن مکان شريف و فيضياب مىشدند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مسجد سهله خانه ادريس على نبيّنا و آله و علیه السلام بوده که در آنجا نماز مىکرد و پيغمبرى از پيغمبران خدا مبعوث نشده مگر آنکه در آن مسجد نماز کرده و حضرت قائم عجّل اللّه فرجه با اهل و عيال خود در آن مسجد نزول خواهند فرمود و مشغول انتقام از دشمنان دين خواهند شد و کسى که در آن مسجد عبادت کند، او را خداوند عالم جلّشأنه بلند کند تا به درجه ادريس رساند در قيامت و رفعناه مکاناً علياً درجه او است و دعاى مؤمن در آن مستجاب شود و مکروهات دنيا و شرور اعداء از او دفع شود و کسى که در آنجا منزل کند مثل کسى است که در خيمه رسول خدا؟ص؟ منزل کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل چهارم
در فضيلت کربلا و زيارت حضرت سيدالشهداء عليه آلاف الصلوة و السلام و الثناء
روحى له الفداء است و در آن چند مسأله است:
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه کربلاى معلّى را حرم خود قرار داده پيش از آنکه مکه معظمه را حرم خود قرار دهد و قبل از آنکه خلق کند مکه و ساير خلق را به بيست و چهار هزار سال.
چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زمين مکه بر خود باليد و فخر کرد که چيست مثل من که خانه خدا بر پشت من بنا شده که مردم مىآيند به طواف آن از هر راه دورى و فجّ عميقى و مرا حرم امن خود قرار
داده، پس وحى شد به آن که بس کن و آرام گير که آن فضيلتى را که به تو دادهام نسبت به آن فضيلتى که به زمين
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 610 *»
کربلا دادهام مثل رطوبتى است که بر سوزنى باقى بماند بعد از آنکه آن را در دريا فروبرند. يعنى تمام فضيلت از کربلا است چنانکه تمام رطوبت از دريا است حتى رطوبتى که بر سوزن باقى مانده. و اگر زمين کربلا نبود فضيلتى از براى زمين مکه نبود، و اگر نبود آن کسى که در کربلا مدفون است هرآينه خلق نمىشد مکه و خلق نمىشدند آن مردمى که طواف کنند به گِرد آن. پس وحى شد به آن که فخر مکن و آرام باش و ذليل و خوار و پست و بىمقدار دان خود را در نزد زمين کربلا در حالتى که استنکاف و استکبار و بزرگى در خود نيابى در جنب کربلا و الّا تو را مسخ کنم و در جهنم اندازم و عذاب کنم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه فضيلت داد بعضى از زمينها را بر بعضى ديگر و بعضى از آبها را بر ساير آبهاى عالم و چون مفاخرت کردند به فضيلت خود، آنها را معذّب کرد حتى آنکه معذّب کرد زمين مکه را و مسلط کرد بر آن مشرکين را تا خراب کردند آن را و مسلط کرد بر آب زمزم آب شورى را که آن را فاسد کرد مگر زمين کربلا و آب فرات را که آن اول زمينى است و اول آبى است که خداوند عالم جلّشأنه آن را مقدس و مبارک قرار داد و به آن گفت تکلّم کن و بيان کن فضيلتى را که به تو دادهام. پس تکلّم کرد و گفت منم زمين خدا که مرا مقدس و مبارک قرار داده و شفاى دردها و المها در خاک و آب من است و من فخر نمىکنم به آنچه مىگويم بلکه اظهار خضوع و ذلت مىکنم از براى خداى خود که به من انعام کرده اين تقدس و مبارکى را و فخر نمىکنم بر ساير زمينها بلکه اظهار تشکر مىکنم از براى خداى خود. پس چون چنين گفت خداوند عالم جلّشأنه اکرام کرد به آن و زياد کرد انعام خود را به آن که مدفن حضرت سيدالشهداء روحى له الفداء و اصحاب آن بزرگوار شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 611 *»
مسأله: حضرت اميرالمؤمنين؟ع؟ با لشکر خود عبور کرد به سمت کربلا، پس چون دو ميل راه مانده بود که برسند به کربلا حيوان سوارى خود را هى کرد و پيش از لشکر رسيد به کربلا و فرمود اين زمينى است که دفن شده در آن دويست پيغمبر و دويست وصى پيغمبر و دويست سبط که تابع پيغمبران و اوصياى ايشان؟عهم؟ بودهاند. پس پاهاى مبارک خود را از رکاب بيرون آوردند و به طور تأنّى و ملايمت دور مىزدند و مىفرمودند اينجا جاى خوابانيدن شترها است و اينجا جاى افتادن شهيدانى است که سبقت نگرفته بر ايشان در فضيلت کسانى که پيش از ايشان بودهاند و نمىرسند در فضيلت به ايشان کسانى که بعد از ايشان مىآيند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زمين کربلا بهتر زمينى است از زمينهاى بهشت و بهتر منزل و بهتر مسکنى است در بهشت که اولياى خدا در آنجا قرار مىگيرند.
چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ملائکه زيارت مىکردند کربلا را هزار سال قبل از آنکه حضرت سيدالشهداء؟ع؟ در آن دفن شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کربلا حرم حضرت سيدالشهداء؟ع؟ است مثل آنکه مکه معظمه حرم خدا است و مدينه طيبه حرم رسول خدا؟ص؟ است و کوفه حرم حضرت اميرالمؤمنين؟ع؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در هريک از اين حرمهاى چهارگانه جايز است از براى مسافرين که بدون قصد اقامه، نماز را تمام کنند و روزه بگيرند و اتمام افضل از قصر است. چنانکه در احاديث وارد شده و بسيارى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
مسأله: حدّ حرم حضرت سيدالشهداء؟ع؟ از هر جانب از قبر مقدس تا پنج فرسخ است. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 612 *»
مسأله: خوردن هر خاکى حرام است مگر خوردن تربت سيدالشهداء؟ع؟ به قصد شفاء به قدر نخودى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: تربت مقدّسه را از براى حفظ و شفاء از تمام حرم مقدس مىتوان برداشت ولکن هرچه به قبر مقدس نزديکتر باشد اثر آن بيشتر است و هر قدر دور باشد اثر آن کمتر است چرا که چون از حاير بيرون شد جنّيانى که مبتلا به مرضى هستند خود را به آن مىمالند و شفاء مىيابند و شفاى آن از براى ديگران کم مىشود مثل آنکه حجرالاسود سفيد و نورانى بود و نور آن تمام حرم مکه را مىگرفت، پس چون گناهکاران آن را مسّ کردند سياه شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: از ده ميل دور قبر مقدس و از چهار ميل فاصله و از يک فرسخ فاصله و از يک ميل فاصله و از هفتاد ذراع و از بيست و پنج ذراع و از بيست ذراع از جميع جوانب قبر مقدس احاديث وارد شده در برداشتن تربت مقدسه و معلوم است هرچه نزديکتر باشد بهتر است. و خلافى در آن نيست.
مسأله: يکى از آداب برداشتن تربت مقدسه اين است که در آخر شب غسل کنند از آب فرات و جامه نظيف بپوشند و با سُعد خود را معطّر کنند و در سمت بالاى سر قبر مقدس چهار رکعت نماز به دو سلام بهجا آورند و در رکعت اول بعد از حمد يازده مرتبه سوره قل ياايها الکافرون و در رکعت دویّم يازده مرتبه سوره اناانزلناه بخوانند و بعد از آن قنوت بخوانند به اين قنوت: لا اِلهَ اِلا اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ اِلا اللّهُ عُبُودِيَّةً وَ رِقّاً لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الاَحْزابَ وَحْدَهُ سُبْحانَ اللّهِ مالِکِ السَّمواتِ وَ مافيهِنَّ وَ مابَيْنَهُنَّ سُبْحانَ اللّهِ ذِى الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمينَ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 613 *»
پس رکوع و سجود کنند و تشهد و سلام بخوانند و مشغول شوند به دو رکعت ديگر و در رکعت اول بعد از حمد يازده مرتبه سوره قل هو اللّه احد و در رکعت دويّم بعد از حمد يازده مرتبه سوره اذا جاء نصر اللّه و الفتح بخوانند، پس قنوت بخوانند به طورى که گذشت و بعد از سلام سجده شکر بهجا آورند و هزار مرتبه شکراً شکراً بخوانند و بعد از سجده شکر بنشينند و دست خود را بر تربت گذارند و بگويند: يا مَوْلاى يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ اِنّى آخِذٌ مِنْ تُرْبَتِکَ بِاِذْنِکَ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْها شِفاءً مِنْ کلِّ داءٍ وَ عِزّاً مِنْ کلِّ ذُلٍّ وَ اَمْناً مِنْ کلِّ خَوْفٍ وَ غِنىً مِنْ کلِّ فَقْرٍ لى وَ لِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ پس با سه انگشت تربت را بردارند سهدفعه و در پارچه نظيفى يا در شيشهای کنند و سر آن را مُهر کنند با مهر عقيقى که نقش آن ماشاءاللّه لا قوّة الا باللّه استغفر اللّه باشد. پس هرگاه خداوند عالم جلشأنه دانست صدق نيّت را آن تربت هفت مثقال خواهد بود نه زيادتر و نه کمتر و مراد از مثقال، مثقال شرعى است که هيجده نخود باشد و چنين آداب را هرگاه بهجا آورند تربت مقدسه شفاى هر دردى و امن از هر خوفى و المى و غناى از هر فقرى و علم از هر جهلى و توفيق بر هر عمل صالحى خواهد بود مگر آنکه اجل حتمى مرگ را چاره نمىکند و هرگاه اجل حتمى نباشد باعث طول عمر و شفاء خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: آداب خوردن تربت مقدسه اين است که به قدر نخودى از آن بردارى و ببوسى و بر چشمهاى خود گذارى و بگويی: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبارَکةِ الطّاهِرَةِ وَ رَبَّ النُّورِ الَّذى اُنْزِلَ فيهِ وَ رَبَّ الْجَسَدِ الَّذى سَکنَ فيهِ وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُوَکَّلينَ بِهِ اِجْعَلْهُ لى شِفاءً مِنْ کُـلِّ داءٍ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 614 *»
و جرعه آبى بر روى آن بياشامى و بگويی: اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقاً واسِعاً وَ عِلْماً نافِعاً وَ شِفاءً مِنْ کُـلِّ داءٍ وَ سُقْمٍ پس بگويی: اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّ هذِهِ التُّرْبَةَ تُرْبَةُ وَلِـــيِّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ اَشْهَدُ اَنَّها شِفاءٌ مِنْ کلِّ داءٍ وَ اَمانٌ مِنْ کلِّ خَوْفٍ لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ لى بِرَحْمَتِکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّ کلَّ ما قيلَ فيهِمْ وَ فيها هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِکَ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ و کسى که شهادت نمىدهد که تربت سيدالشهداء؟ع؟ شفاى هر دردى و امان از هر خوفى است بر او حرام است خوردن آن و اگر خورد او را خواهد گداخت چنانکه آتش دنبه را مىگدازد چنانکه همين خاصيت در قرآن است که مىفرمايد وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمٌة لِلْمُؤْمِنينَ وَ لايَزيدُ الظّالِمينَ اِلا خَساراً. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: طفلى که متولد مىشود هرگاه با تربت او را تحنيک کنند موجب امان او خواهد بود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه احترام تربت را بهجا نياورند به طورى که فرمودهاند و آن را در خورجين و امثال آن بريزند و آن را در پارچه چرکينى کنند و آن را چرکين کنند، اثر آن کم مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر متاعى که تربت در آن گذارند به قصد حفظ، محفوظ خواهد شد و هرکس آن را به همراه خود کند به قصد امان، ايمن خواهد شد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که با تسبيحى که از تربت ساخته شده ذکرى و استغفارى
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 615 *»
کند و آن را بگرداند، هر ذکرى هفتاد ذکر و هر استغفارى هفتاد استغفار خواهد بود و هرکس آن را بگرداند و فراموش کند ذکر را، آن تسبيح از براى او ذکر کند و کسى که با آن ذکر کند چهل حسنه از براى او نوشته شود و کسى که آن را بگرداند بدون ذکر بيست حسنه از براى او نوشته شود و کسى که سبحاناللّه و الحمدللّه و لاالهالّااللّه و اللّهاکبر را با هر دانه آن بگويد خداوند جلّشأنه در نامه عمل او بنويسد ششهزار حسنه و محو کند از آن ششهزار سيئه و بلند کند از براى او ششهزار درجه و قرار دهد از براى او شفاعت را از براى ششهزار نفر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مؤمن خالى نيست از پنج چيز : مسواک و شانه و سجاده و تسبيحى از تربت سيدالشهداء؟ع؟ که سى و چهار دانه باشد و انگشتر عقيق. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سجود بر تربت سيدالشهداء؟ع؟ پاره مىکند و مىدرد جميع حجابها را و به خداوند جلّشأنه مىرسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند حضرت سيدالشهداء عليه آلاف السلام و الثناء را از روى معرفت و محبت بدون قصد رياء و سمعه و غرضى ديگر، گناهان او از او محو مىشود چنانکه چرک جامه را آب زايل مىکند و محشور مىشود با محمّد و آل او؟ص؟ و روز قيامت در زير سايه لواى حمد خواهد بود که در دست حضرت اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين است و با ايشان بر سر خوان نعمتهاى الهى متنعّم خواهد بود و مردم به حساب خود گرفتارند و نوشته مىشود در نامه عمل او در هر برداشتن قدمى ثواب حجى مقبول و در هر قدم گذاشتنى ثواب عمره مقبوله و گناهانى که پيش از زيارت کرده و گناهانى که بعد از آن مىکند جميعاً آمرزيده است و ايمن خواهد بود از فزع و خوف روز قيامت و عذاب جهنم و سؤال نمىکند از حاجات دنيا و آخرت مگر آنکه خداوند جلّشأنه اجابت مىکند او را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 616 *»
مسأله: هر درهمى که در زيارت آن بزرگوار؟ع؟ صرف مىشود مقابل است با دههزار درهم که در ساير امور خيرات صرف شود و اضعاف آن را خداوند جلّشأنه در دنيا عوض مىدهد و رفع مىکند بلاها را از جان و مال او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که کسى را روانه کند و مخارج سفر زيارت او را بدهد، به عوض هر درهمى به بزرگى کوه احد او را ثواب دهند و در دنيا به اضعاف آنچه داده خداوند جلّشأنه به او عوض دهد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که مانعى داشته باشد از رفتن به زيارت و کسى را به نيابت خود بفرستد، ثواب زيارت از براى او هست ولکن اگر خود بنفسه به زيارت برود اجر او عظيمتر و بهتر خواهد بود در نزد پرورنده او جلّشأنه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند جلّشأنه به حضرت سيدالشهداء؟ع؟ به عوض شهادت او به او کرامت فرموده چند چيز را و آنها اين است که ائمه؟عهم؟ از نسل اويند و شفاء در تربت او است و استجابت دعاء در نزد قبر مقدس او است و دعاى هرکس که در نزد قبر مقدس او دعاء کند مستجاب خواهد شد چه در دنيا باشد يا در آخرت، چرا که خداوند عالم جلّشأنه خلاف وعد و عهد خود نمىکند و کسى که خداوند جلّشأنه را مخلفالوعد گمان کند از اهل اين امر نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کمتر چيزى که به زوار سيدالشهداء؟ع؟ مىدهند اين است که جميع گناهان او را مىآمرزند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: فرمودهاند که امر کنيد شيعيان ما را به زيارت سيدالشهداء؟ع؟ به جهت آنکه رفتن به زيارت او فرض است بر هر مؤمنى که اقرار
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 617 *»
دارد به امامت او؟ع؟. چنانکه در احاديث وارد شده و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند و خلافى در استحباب و رجحان اين امر نيست.
مسأله: هرگاه کسى هزار مرتبه به حج برود و زيارت حضرت سيدالشهداء؟ع؟ را ترک کرده باشد، ترک کرده حقى از حقوق رسول خدا را؟ص؟ و عاقّ او است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: زيارت حضرت سيدالشهداء؟ع؟ زياد مىکند عمر را و زياد مىکند رزق را و رفع مىکند بلاهاى بد را بخصوص غرق شدن و سوختن، و ديوار و سقفى فرودآمدن بر سر انسان، و حيوانات درنده که بدرند انسان را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ترک زيارت سيدالشهداء؟ع؟ کوتاه مىکند عمر را و تنگ مىکند رزق را و هرگاه مانعى و عذرى در ميان نباشد اداى حق ائمه طاهرين؟عهم؟ نشده و اداى حق ايشان واجب است و تارک اداى حق ايشان عاقّ ايشان است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: زنى در مدينه طيّبه در خدمت حضرت صادق؟ع؟ بود و اظهار کرد که مىخواهم بروم به زيارت قبور شهداء. فرمودند تعجب است از حال اهل عراق که زيارت مىکنند قبور شهداء را و ترک مىکنند زيارت قبر سيدالشهداء؟ع؟ را. عرض کرد کيست سيدالشهداء؟ فرمودند حسين بن علی؟عهما؟. عرض کرد من زنى هستم و در حديثى فرمودند زيارت او واجب است بر مردان و زنان. و بعضى از فقهاء فتوى به آن دادهاند و در اصل احاديث خلافى نيست.
مسأله: ترک نبايد کرد زيارت حضرت سيدالشهداء؟ع؟ را چرا که زيارت آن بزرگوار زياد مىکند عمر و رزق را، و موجب سعادت است در حيات، و شهادت و سعادت است در ممات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 618 *»
مسأله: سزاوار نيست ترک زيارت آن بزرگوار؟ع؟ بيش از چهار سال. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بدون عذرى ترک کند زيارت آن بزرگوار را از شيعيان ايشان نيست. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى ترک نمىکند زيارت آن بزرگوار؟ع؟ را در سالى مگر آنکه يک سال از عمر او کم مىشود و فرمودند اگر بگويم که بسا کسى که سى سال پيش از اجل خود مىميرد دروغ نگفتهام. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بدون عذرى ترک کند زيارت آن بزرگوار؟ع؟ را بيش از سه سال، عاقّ رسول خدا؟ص؟ است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: جايز است زيارت آن بزرگوار؟ع؟ در حال خوف و موجب ايمنى است از خوف فزع اکبر. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: حضرت سيدالشهداء؟ع؟ در نزد پرورنده خود است و نظر مىکند به قتلگاه خود و کسانى که با او شهيد شدند و نظر مىکند به زوار خود و مىشناسد ايشان را و مىداند اسمهاى ايشان را و اسمهاى پدران ايشان را و مىداند درجات و منزلتهاى ايشان را در نزد خداى عزّوجلّ و او داناتر و عارفتر است به ايشان و حالات ايشان از پدرى که طفل خود را بشناسد و او مىبيند کسى را که منزل مىدهد به زوار او، پس طلب مغفرت مىکند از براى او و از پدران خود طلب مىکند که ايشان هم از براى زوار او استغفار کنند. و مىفرمايند اگر مىدانست زيارتکننده من آن چيزهايى را که خداى تعالى از براى او مهيا کرده هرآينه شادى او بيشتر بود از غم و اندوه او و زيارت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 619 *»
کننده او برمىگردد به سوى اهل خود و حال آنکه هيچ گناهى از براى او باقى نمانده مگر آنکه آمرزيده شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه موکل کرده است به قبر حضرت سيدالشهداء؟ع؟ چهار هزار فرشته با موهاى پريشان غبارآلود و با چشمهاى گريان در عزادارى آن بزرگوار تا روز قيامت. پس هرکس زيارت کند او را در حالى که عارف به حق او باشد استقبال مىکنند او را و مشايعت مىکنند او را و مىرسانند او را به منزل امن او و اگر مريض شود عيادت مىکنند او را در هر صبح و شام و اگر بميرد به جنازه او حاضر مىشوند و استغفار مىکنند از براى او تا روز قيامت و اين چهار هزار فرشته هستند که به امر الهى به نصرت او آمدند به شرط اذن خود او و آن بزرگوار اذن قتال به آنها ندادند پس به آسمان عروج کردند و باز مأمور به نزول شدند پس چون نازل شدند ديدند که واقع شده آنچه واقع شد، پس مأمور شدند به عزادارى آن بزرگوار تا روز قيامت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند جلّشأنه موکل کرده است هفتاد هزار فرشته را با موهاى پريشان غبارآلود که صلوات مىفرستند بر آن بزرگوار؟ع؟ از روزى که شهيد شده الى ماشاءاللّه و دعاء مىکنند از براى کسى که او را زيارت کند و عرض مىکنند اى پروردگار ما دعاهاى ما را در حق ايشان مستجاب کن که ايشان زوار حضرت سيدالشهداء؟ع؟ هستند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که به زيارت آن بزرگوار؟ع؟ برود در هر قدمى که مىگذارد حسنهاى در نامه عمل او نوشته مىشود و هر قدمى که برمىدارد سيئهاى از او محو مىشود و اگر سواره برود قدمهاى حيوان او را حساب مىکنند و در هر قدم گذاردنى حسنهاى مىنويسند و در هر قدم برداشتنى محو سيئهاى مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 620 *»
مسأله: کسى که زيارت کند آن بزرگوار را در حالى که بشناسد او را و بداند حق او را، در نامه عمل او نوشته مىشود ثواب هزار حج مقبول و ثواب هزار عمره مقبوله و اگر شقى باشد در نامه عمل او سعيد نوشته شود و هميشه در رحمت الهى فرو رود، و ثواب کسى که هزار بنده آزاد کرده باشد، و بر هزار اسب سوار شده و در راه خداى تعالى جهاد کرده باشد در نامه عمل او مىنويسند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند قبر مقدس آن بزرگوار؟ع؟ را از روى شوق و محبّتى که با او دارد، نوشته مىشود از جمله ايمنان از عذاب الهى در روز قيامت و نامه عمل او را به دست راست او مىدهند و در تحت لواى آن بزرگوار؟ع؟ خواهد بود تا آنکه او را داخل بهشت کند و در درجه خود، او را ساکن کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: به خدا قسم که خداوند جلّشأنه مباهات مىکند به زوّار قبر مقدس آن بزرگوار؟ع؟ با ملائکه و حاملين عرش خود و مىفرمايد آيا نمىبينيد زوّار قبر حسين؟ع؟ را که از روى شوق و محبّتى که با او و با فاطمه مادر او دارند به زيارت او آمدهاند؟ به عزّت و جلال و عظمت خود قسم ياد مىکنم که البته حتم مىکنم و واجب مىکنم از براى ايشان کرامت خود را و البته ايشان را دوست مىدارم و ايشان محبوب منند به جهت آنکه ايشان مرا دوست مىدارند به دوستى حسين؟ع؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت آن بزرگوار؟ع؟ خيرى است موضوع که در هر وقتى و در هر حالى مىتوان کرد. پس هرکس بخواهد بسيار کند که افضل اعمال است و هرکس خواهد کم کند ولکن در اوقات شريفه ثواب آن مضاعف خواهد بود مثل شب جمعه و روز جمعه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 621 *»
مسأله: زيارت آن بزرگوار از دور و نزديک جايز است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه زيارت مىکند آن بزرگوار؟ع؟ را در هر جمعه با ملائکه مقرّبين و با سيّدالمرسلين؟ص؟ و با جميع انبياء و مرسلين و اوصياى مکرّمين؟عهم؟ پس هرکس او را زيارت کند در روز جمعه، زيارت خداى تعالى را دريافته چرا که او در روز جمعه با ملائکه و جميع پيغمبران و اوصياى ايشان حاضرند از براى زيارت آن بزرگوار؟ع؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در ماه رمضان به زيارت آن بزرگوار؟ع؟ برود، پس هرگاه در بين راه فوت شود، از براى او حسابى نباشد و گفته مىشود به او که داخل شو در بهشت و ايمن باش از جميع بلاها و عذابها. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب نيمه ماه رمضان نزد قبر مقدس آن بزرگوار؟ع؟ ده رکعت نماز بهجا آورد و در هر رکعتى بعد از حمد يازده مرتبه سوره توحيد بخواند و پناه ببرد به خداى عزّوجل از آتش جهنم، مىنويسد خداى تعالى از براى او آزادى از آتش جهنم را و نخواهد مُرد تا آنکه در خواب ببيند ملائکهاى چند را که بشارت دهند او را به بهشت و ملائکهاى چند را که ايمن مىکنند او را از آتش جهنم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب اول ماه رمضان و در شب نيمه آن و در شب آخر آن زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را در نزد قبر مقدس او، مىريزد از او جميع گناهان و خطاهاى او. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در شب قدر ندا مىکند ملکى از بُطنان عرش الهى که به درستى که خداى تعالى آمرزيد هرکس را که در اين شب به زيارت حسين؟ع؟
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 622 *»
آمده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب عيد فطر و در شب عيد اضحى و در شب نيمه شعبان زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را نزد قبر مقدس او، گناهان گذشته او و گناهان آينده او آمرزيده شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب نيمه شعبان زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را نزد قبر مقدس او، و در شب عرفه و در شب عيد اضحى در همان سال، مىنويسد خداى تعالى در نامه عمل او ثواب هزار حج مبرور و ثواب هزار عمره مقبوله و رفع مىکند هزار حاجت او را از حاجتهاى دنيا و آخرت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که دوست مىدارد که مصافحه کند با صد و بيست و چهار هزار پيغمبر؟عهم؟ زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را در نيمه شعبان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند قبر مقدس آن بزرگوار؟ع؟ را در روز اول ماه رجب، البته خداى تعالى او را خواهد آمرزيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: نيمه ماه رجب مانند نيمه شعبان است از براى زيارات مخصوصه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند قبر مقدس آن بزرگوار؟ع؟ را در شب عرفه و بماند در کربلاى معلّى تا روز عيد و بعد برود، خداى تعالى حفظ کند او را از شرّ يک سال. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: خداوند عالم جلّشأنه تجلّى مىکند در روز عرفه از براى زوار سيدالشهداء؟ع؟ و مىآمرزد ايشان را، پس چون امر ايشان به انجام رسيد تجلّى مىکند از براى اهل عرفات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 623 *»
مسأله: فرمودند کسى که در روز عرفه زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را در نزد قبر مقدس او و حق او را بشناسد، مىنويسد خداى تعالى از براى او ثواب هزار حج مقبول و ثواب هزار عمره مقبوله و ثواب هزار مرتبه جهادکردن در رکاب پيغمبر مرسل و امام عادل. پس کسى عرض کرد چگونه ميسّر است از براى من ثواب اهل عرفات در موقف؟ پس نظر فرمودند به سوى او مانند شخص غضبناک و فرمودند به درستى که مؤمن چون بيايد از براى زيارت او در روز عرفه و غسل کند به آب فرات، پس متوجه شود به سوى او، مىنويسد خداى تعالى از براى او به هر قدمى که برداشته ثواب حجى مقبول با تمام مناسک آن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست در نزد کسانى که حق او را مىشناسند.
مسأله: کسى که در روز عيد اضحىٰ زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را در نزد قبر مقدس او خداى تعالى مىنويسد از براى او ثواب هزار حج مقبول و ثواب هزار عمره مقبوله و ثواب هزار مرتبه جهادکردن در راه خدا. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در روز عرفه به زيارت قبر مقدس او برود و او را زيارت کند، مىنويسد خداى تعالى از براى او ثواب هزار هزار حجى که با حضرت قائم عجّلاللّهفرجه بهجا آمده باشد، و ثواب هزار هزار عمره که با رسول خدا؟ص؟ بهجا آمده باشد، و ثواب هزار بنده در راه خدا آزاد کردن، و ثواب هزار مرتبه سوار بر اسب شدن و در راه خدا جهادکردن و مىنامد او را خداى تعالى بنده صديق خود که ايمان به وعدههاى او آورده و مىگويند ملائکه که عبد صديقى است که خداى تعالى او را در فوق عرش خود صدّيق ناميده و او را پاک و پاکيزه کرده و در زمين او را به کروبىّ نام مىبرند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست در ميان کسانى که ايمان به وعدههاى خدا دارند.
مسأله: کسى که در روز عاشورا زيارت کند قبر مقدس آن بزرگوار
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 624 *»
؟ع؟ را و حق او را بشناسد مثل آن است که خداى تعالى را در عرش زيارت کرده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که نزد قبر مقدس او در شب عاشورا بيتوته بهجا آورد، ملاقات مىکند خداى عزّوجلّ را در روز قيامت با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد در راه خداى تعالى که هريک از حجها و هريک از عمرهها و هريک از جهادها به همراه رسول خدا؟ص؟ بهجا آمده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در شب عاشورا نزد قبر آن بزرگوار؟ع؟ بيتوته بهجا آورد و او را زيارت کند ملاقات کند خداى عزّوجلّ را در قيامت در حالتى که در خون خود غلطيده که گويا با آن بزرگوار؟ع؟ در عرصه کربلا شهيد شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را در روز عاشورا در هر مکانى و هر موضعى که باشد، حق رسول خدا؟ص؟ را بهجا آورده و حق اميرالمؤمنين و حق حضرت فاطمه؟عهما؟ را بهجا آورده و گناهان گذشته او و گناههايى که بعد از زيارت مىکند آمرزيده شده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: يکى از علامات مؤمن اين است که در روز اربعين که بيستم ماه صفر است آن بزرگوار؟ع؟ را زيارت کند در هر مکانى که باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که وضو بگيرد يا غسل کند به آب فرات از براى زيارت آن بزرگوار؟ع؟ پس برنمىدارد قدمى را و نمىگذارد قدمى را مگر آنکه ثواب يک حج و يک عمره از براى هر قدمبرداشتنى و هر قدم گذاشتنى در نامه عمل او مىنويسند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 625 *»
مسأله: چون قصد کنند زيارت آن بزرگوار؟ع؟ را و غسل کنند از براى زيارت او، ندا مىکند رسول خدا؟ص؟ که اى آيندگان به سوى خدا بشارت باد شما را به مرافقت من در بهشت، و ندا مىکند به ايشان اميرالمؤمنين؟ع؟ که من ضامنم از براى برآوردن حاجتهاى شما و من ضامنم از براى دفعکردن بلاها از شما در دنيا و آخرت. پس حضرت پيغمبر و حضرت امير
صلّى اللّه عليهما و آلهما در سمت راست و چپ ايشان، ايشان را در پناه خود حفظ مىکنند تا آنکه ايشان برگردند به سوى اهل خود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: آداب زيارت آن بزرگوار؟ع؟ اين است که چون قصد رفتن به زيارت او کنند در روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه روزه بگيرند و در شب جمعه پيش از مغرب غسل کنند و با غسل بخوابند و در ميان شب برخيزند و نمازهاى شب را بهجا آورند و بعد از اداى نماز شب نظر کنند در اطراف آسمان به نظر عبرت، پس چون خواهند به سفر زيارت روند غسل کنند ولکن خود را معطّر نکنند و روغنهاى خوشبو استعمال نکنند و سرمه نکشند و غذاهاى خوشمزه مانند حلويات و غير آنها در سفره مهيا نکنند و در بين سفر سير نخورند و سيراب نشوند و خود را مانند عزاداران موپريشان و غبارآلود و غمناک و حزين بدارند و خود را متذکر مصيبتهاى آن بزرگوار؟ع؟ کنند و در ياد گرسنگى و تشنگى او باشند و چون به آن مکان عرشنشان برسند با آب فرات غسل کنند و پاپوش خود را به دست بگيرند و با پاهاى برهنه مانند عبد ذليلى که مىخواهد برود نزد مولاى جليل خود بروند و چون به يکى از درهاى حائر برسند بايستند و چهار تکبير بگويند، پس به آرامى تمام کمى پيش روند و باز بايستند و چهار تکبير ديگر بگويند، پس به آرامى تمام بروند تا مقابل روى منوّر او بايستند پشت به قبله و باز چهار تکبير ديگر بگويند و مشغول زيارت شوند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 626 *»
مسأله: زيارت بايد کرد آن بزرگوار؟ع؟ را به طورى که از زيارت نکردن بهتر باشد و آن طور آن است که مانند عزاداران با حال پريشان محزون و اندوهناک باشند و نبايد زيارت کرد آن بزرگوار؟ع؟ را به طورى که زيارت نکردن بهتر باشد و آن طور آن است که بدون حزن و اندوه از روى غفلت به زيارت آن بزرگوار؟ع؟ بروند و غذاهاى لذيذ بخورند و خوش بخورند و خوش بياشامند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعضى از آداب زيارت آن بزرگوار؟ع؟ اين است که چون داخل حائر شوند بگويند:
اَللّهُمَّ اِنَّ هذا مَقامٌ کرَّمْتَنىٖ بِهِ وَ شَرَّفْتَنىٖ بِهِ اَللّهُمَّ فَاَعْطِنىٖ فيهِ رَغْبَتىٖ عَلىٰ حَقيقَةِ ايمانى بِکَ وَ بِرُسُلِکَ سَلامُ اللّهِ عَلَيْکَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ وَ سَلامُ مَلائِکتِهِ فيما تَغْتَدىٖ وَ تَرُوحُ بِهِ الرّائِحاتُ الطّاهِراتُ عَلَيْکَ وَ سَلامٌ عَلىٰ مَلائِکةِ اللّهِ الْمُقَرَّبينَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُسَلِّمينَ لَکَ بِقُلُوبِهِم اَلنّاطِقينَ لَکَ بِفَضْلِکَ بِاَلْسِنَتِهِمْ اَشْهَدُ اَنَّکَ صادِقٌ صِدّيقٌ صَدَقْتَ فيما دَعَوْتَ اِلَيْهِ وَ صَدَقْتَ فيما اَتَيْتَ بِهِ وَ اَنَّکَ ثارُ اللّهِ فِى الْاَرْضِ مِنَ الدَّمِ الَّذىٖ لايُدْرَکُ ثارُهُ مِنَ الاَرْضِ اِلّا بِاَوْلِــيائِکَ اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِلَىَّ مَشاهِدَهُمْ وَ شَهادَتَـهُمْ حَتّىٰ تُلْحِقَنىٖ بِهِمْ وَ تَجْعَلَنىٖ لَهُمْ فَرَطاً وَ تابِعاً فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ. پس بروند نزد در حرم مقدس بايستند و اذن دخول حاصل کنند پس هرگاه بعد از خواندن دعاى اذن، قلب خاشع و چشم گريان شد علامت اذن است، پس داخل شوند پس قدر کمى پيش روند و بايستند و هفت مرتبه تکبير بگويند، پس بروند تا مقابل قبر مقدس برسند پس بايستند و بگويند:
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 627 *»
سُبْحانَ اللهِ الَّذىٖ سَبَّحَ لَهُ الْمُلْکُ وَ الْمَلَکوتُ وَ قَدَّسَتْ بِاَسْمائِهِ جَميعُ خَلْقِهِ وَ سُبْحانَ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ رَبِّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ اَللّهُمَّ اکْتُبْنىٖ فىٖ وَفْدِکَ اِلىٰ خَيْرِ بِقاعِکَ وَ خَيْرِ خَلْقِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْجِبْتَ وَ الطّاغُوتَ وَ الْعَنْ اَشْياعَهُمْ وَ اَتْباعَهُمْ اَللّهُمَّ اَشْهِدْنى مَشاهِدَ الْخَيْرِ کُـلَّها مَعَ اَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّکَ اَللّهُمَّ تَوَفَّنى مُسْلِماً وَ اجْعَلْ لى قَدَمَ صِدْقٍ مَعَ الْباقينَ الْوارِثين اَلَّذينَ يَرِثُونَ الاَرْضَ مِنْ عِبادِکَ الصّالِحينَ. پس پنج تکبير بگويند پس قدر کمى پيش روند و بايستند و بگويند: اَللّهُمَّ اِنّىٖ بِکَ مُؤْمِنٌ وَ بِوَعْدِکَ مُوقِنٌ اَللّهُمَّ اکْتُبْ لىٖ ايماناً وَ ثَبِّتْهُ فىٖ قَلْبىٖ اَللّهُمَّ اجْعَلْ ما اَقُولُ بِلِسانىٖ حَقيقَتَهُ فىٖ قَلْبىٖ وَ شَريعَتَهُ فىٖ عَمَلىٖ اَللّهُمَّ اجْعَلْنىٖ مِمَّنْ لَهُ مَعَ الْحُسَيْنِ؟ع؟ قَدَمٌ ثابِتٌ وَ اَثْبِتْنىٖ فى مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَهُ. پس سه تکبير بگويند و دستها را با تکبير بلند کنند و فرود نياورند مگر بر روى قبر مقدس و بگويند: اَشْهَدُ اَنَّکَ طُهْرٌ طاهِرٌ مِنْ طُهْرٍ طاهِرٍ طَهُرْتَ وَ طَهُرَتْ بِکَ الْبِلادُ وَ طَهُرَتْ اَرْضٌ اَنْتَ بِها وَ طَهُرَ حَرَمُها اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَ دَعَوْتَ اِلَيْهِ وَ اَنَّکَ ثارُ اللّهِ فى اَرْضِهِ حَتّىٰ يَسْتَثيرَ لَکَ مِنْ جَميعِ خَلْقِهِ. پس طرف راست و چپ صورت را برقبر مقدس بگذارند پس بنشينند و هرچه بخواهند بخوانند و توجه کنند به خداى عزّوجلّ و عرض حاجات کنند. پس بروند نزد پاى قبر مقدس و هر دو دست را بر روى آن گذارند، پس بگويند: صَلَواتُ اللّهِ عَلىٰ رُوحِکَ وَ عَلىٰ بَدَنِکَ صَدَقْتَ وَ اَنْتَ الصّادِقُ الْمُصَدَّقُ وَ قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالاَيْدى وَ الاَلْسُنِ.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 628 *»
پس بروند نزد قبر على بن الحسين؟ع؟ و بگويند: اَلسّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الشَّهيدُ وَ ابْنُ الشَّهيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْمَظْلُومُ وَ ابْنُ الْمَظْلُومِ لَعَنَ اللّهُ اَمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ وَ رَضِيَتْ بِهِ. پس بايستند مقابل قبور ساير شهداء و بگويند: اَلسَّلامُ عَلَيْکمْ اَيُّهَا الشُّهَداءُ اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَکمْ تَبَعٌ اَبْشِرُوا بِمَوْعِدِ اللّهِ الَّذى لا خُلْفَ لَهُ اَللّهُ مُدْرِکٌ لَکُمْ وِتْرَکُمْ وَ مُدْرِکٌ لَکُمْ فِى الاَرْضِ عَدُوَّهُ اَنْتُمْ سادَةُ الشُّهَداءِ فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ پس در پشت سر مقدس نماز زيارت بهجا آورند هر قدر بخواهند و عرض کنند به آن بزرگوار: جِئْتُ وافِداً اِلَيْکَ وَ اَتَوَسَّلُ اِلَى اللّهِ بِکَ فىٖ جَميعِ حَوائِجىٖ مِنْ اَمْرِ دُنْياىَ وَ آخِرَتىٖ بِکَ يَتَوَسَّلُ الْمُتَوَسِّلُونَ اِلَى اللّهِ فىٖ حَوائِجِهِمْ وَ بِکَ يُدْرِکُ عِنْدَ اللّهِ اَهْلُ التِّراتِ طَلِـبَتَهُمْ پس يازده مرتبه تکبير بگويند، پس قدر کمى پيش روند رو به قبله و بايستند و بگويند: اَلْحَمْدُ لِلهِ الْواحِدِ الْمُتَوَحِّدِ فِى الْاُمُورِ کلِّـها خَلَقَ الْخلْقَ فَلَمْيَغِبْ شَیءٌ مِنْ اُمُورِهِمْ عَنْ عِلْمِهِ فَعَلِمَهُ بِقُدْرَتِهِ ضَمِنَتِ الاَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْها دَمَکَ وَ ثارَکَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْکَ اَشْهَدُ اَنَّ لَکَ مِنَ اللّهِ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصْرِ وَ الْفَتْحِ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 629 *»
وَ اَنَّ لَکَ مِنَ اللّهِ الْوَعْدَ الصّادِقَ فى هَلاکِ اَعْدائِکَ وَ تَمامِ مَواعِدِ اللّهِ اِيّاکَ اَشْهَدُ اَنَّ مَنِ اتَّبَعَکَ الصّادِقُون اَلَّذينَ قالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالىٰ فيهِمْ اُولئِکَ هُمُ الصِّدّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ اَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ پس هفت مرتبه تکبير بگويند و قدر کمى پيشتر روند پس رو کنند به قبر مقدس و بگويند: اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذى لَمْيَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْيَکنْ لَهُ شَريکٌ فِى الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کلَّ شَیءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً اَشْهَدُ اَنَّکَ دَعَوْتَ اِلَى اللّهِ وَ اِلىٰ رَسُولِه وَ وَفَيْتَ لِلهِ بِعَهْدِهِ وَ قُمْتَ لِلهِ بِکَلِماتِهِ وَ جاهَدْتَ فى سَبيلِ اللّهِ حَتّىٰ اَتاکَ الْيَقينُ لَعَنَ اللّهُ اَمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً خَذَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً خَذَلَتْ عَنْکَ اَللّهُمَّ اِنّىٖ اُشْهِدُکَ بِالْوِلايَةِ لِمَنْ والَيْتَ وَ والَتْهُ رُسُلُکَ وَ اُشْهِدُکَ بِالْبَراءَةِ مِمَّنْ بَرِئْتَ مِنْهُ وَ بَرِئَتْ مِنْهُ رُسُلُکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الَّذينَ کذَّبُوا رُسُلَکَ وَ هَدَمُوا کعْبَتَکَ وَ حَرَّفُوا کتابَکَ وَ سَفَکوا دِماءَ اَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّکَ وَ اَفْسَدُوا فى بِلادِکَ وَ اسْتَذَلُّوا عِبادَکَ اَللّهُمَّ ضاعِفْ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ فيما جَرىٰ مِنْ سُبُلِکَ وَ فىٖ بَرِّکَ وَ بَحْرِکَ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ فى مُسْتَسِرِّ السَّرائِرِ فى سَمائِکَ وَ اَرْضِکَ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعضى از آداب زيارت آن بزرگوار؟ع؟ اين است که در کنار نهر فرات غسل کنند و جامه پاک و پاکيزه بپوشند و با پاى برهنه بروند از براى زيارت و متذکر باشند که در حرم خدا و حرم رسول خدا؟ص؟ راه مىروند، پس با سکينه و وقار به ذکر تکبير و تهليل و تمجيد و تعظيم الهى مشغول باشند و صلوات بسيار بر محمّد و آل او؟ص؟ بفرستند تا برسند به در حائر، پس بايستند و بگويند:
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 630 *»
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا مَلائِکةَ اللّهِ وَ زُوّارَ قَبْرِ ابْنِ نَبِىِّ اللّهِ پس ده قدم پيش روند و بايستند و تکبير بگويند و قدرى پيشتر روند و بايستند و سى مرتبه تکبير بگويند، پس بروند و داخل حرم محترم شوند از طرف مقابل روى قبر مقدس و روى خود را به سوى او کنند و قبله را به پشت سر قرار دهند و بگويند: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا قَتيلَ اللّهِ وَ ابْنَ قَتيلِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا وِتْـرَ اللّهِ الْمَوْتُورَ فِى السَّمواتِ وَ الاَرْضِ اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِى الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکىٰ لَهُ جَميعُ الْخَلائِقِ تا آخر زيارت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: چون اين زيارت مشتمل است بر مطالب عاليه، حاصل معنى آن را به زبان فارسى ترجمه مىکنم تا کسانى که عربى نمىدانند بر بصيرت باشند در وقت خواندن آن:
سلام بر تو اى حجت خدا و فرزند حجت او. سلام بر تو اى کشته خدا و پسر کشته او، يعنى خونخواه شما خدا است. سلام بر تو اى خون خدا و پسر خون او، يعنى صاحب خون شما خدا است و او طلب خون شما را مىکند از کشندگان شما. سلام بر تو باد اى خونى که از خدا پايمال شد و به هدر رفت در آسمانها و زمين، شهادت مىدهم که خون تو داخل شد به بهشت و ساکن شد در آن و به جهت آن به خود لرزيدند حاملان عرش الهى و مضطرب شدند و گريان شدند از براى آن جميع مخلوقات و گريه کردند بر آن آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه و گريه کردند از براى آن
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 631 *»
ساکنان آسمانها و ساکنان زمينها و کسانى که در ميان زمين و آسمان ساکنند و شهادت مىدهم که گريه کردند از براى خون تو کسانى که متصرفند بهشت و جهنم را از مخلوقات پروردگار ما و شهادت مىدهم به اينکه گريه کردند از براى خون تو ما يُرى و ما لايُرى ــ مخلوقاتى که ديده مىشوند و مخلوقاتى که ديده نمىشوند ــ شهادت مىدهم که بىشک و ريب تويى حجّت خدا پسر حجت او و شهادت مىدهم از روى يقين که تو کشته شده خدايى پسر کشته شده او و شهادت مىدهم به درستى و راستى بدون کذب و دروغ به اينکه تويى خون خدا که در زمين ريخته شد و پسر خون خدا، يعنى او است خونخواه شما و شهادت مىدهم به درستى که تويى خون خدا در آسمانها و زمين که به هدر رفت و کسى خونخواهى نکرد از براى او، يعنى چنين مقدّر شده که کسى خونخواهى او نکند مگر ولىّ او ــ که مراد حضرت قائم؟ع؟ باشد که او به خونخواهى برخواهد خاست عجّل اللّه فرجه چنانکه از احاديث معلوم مىشود ــ و شهادت مىدهم به اينکه تو رساندى به خلق احکام الهى را و نصيحت کردى و وفاکردى به عهدى که با خدا کرده بودى که شهيد شوى در راه او و آمدى و جهاد کردى در راه او تا شهيد شدى و از دنيا گذشتى و بيرون رفتى در حالتى که شهيد بودى و طلب کردى شهادت خود و اصحاب خود را و شاهد بودى و مشاهده کردى شهادت ايشان را و مشاهده کردند شهادت تو را خدا و خلق و ملائکه و جن و انس. من بنده خدايم و شيعه و دوست توام و آمدهام به سوى تو و التماس و استدعاء مىکنم کمال منزلت و تقرب را نزد خدا و قدم ثابت را در آمدن به سوى تو و التماس و استدعاء مىکنم راهى را که هيچ اضطرابى در آن نباشد نزد تو از داخلشدن در حمايت و کفالت تو که تو مأمورى از جانب خدا به آن کفالت. کسى که اراده کرد خدا را ابتداء کرد به شما، يعنى آمد نزد شما و شما او را راهنمايى کرديد به سوى خدا و به شما خدا ظاهر کرد دروغ دروغگويان را و به شما دور کرد خدا زمان سخت را و سختى را رفع کرد و به شما فتح کرد خدا و گشود ملک خود را و به شما ختم خواهد کرد امر مملکت
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 632 *»
خود را و به شما محو مىکند از ملک خود آنچه را که بخواهد محو کند و به شما اثبات مىکند در ملک خود آنچه را که بخواهد باقى گذارد و اثبات کند و به شما خدا ذلّت را از گردن ما رفع مىکند و به شما خدا خونخواهى هر مؤمنى را مىکند و انتقام مىکشد و طلب خون او را مىکند و به شما مىروياند زمين اشجار و درختهاى خود را و به شما بيرون مىآورند اشجار و درختها ثمرات و ميوهها و حبوب خود را و به شما مىبارد آسمان باران خود را و رزقهاى خود را و به شما خدا رفع مىکند و کشف مىکند کرب و بلا را و به شما خدا مىباراند باران رحمت خود را و به شما ساکن شد زمينى که بدنهاى مقدس شما در آن است و به شما ثابت شده کوهها در جاهاى خود. اراده خداوند عالم جلّشأنه در مقدورات و مخلوقات او نازل مىشود به سوى شما و از خانههاى شما بيرون مىآيد و صادر مىشود و به ساير مخلوقات تعلق مىگيرد و از خانههاى شما صادر مىشود حکمهايى که تفصيل داده شده از احکام بندگان از واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح. ملعون شدند کسانى که شما را کشتند، و ملعون شدند کسانى که مخالفت کردند با شما، و ملعون شدند کسانى که انکار کردند ولايت شما را، و ملعون شدند کسانى که اعانت کردند کسانى را که ظلم کردند به شما، و ملعون شدند کسانى که حاضر بودند و کشته نشدند در يارى شما. حمد و ثناء و سپاس خداوندى را سزا است که قرار داد آتش جهنم را جايگاه ايشان و بد جايگاهى است آتش جهنم از براى کسانى که ايشان را وارد در آن مىکنند و حمد و سپاس مخصوص پرورنده عالميان است. صلوات و رحمت الهى بر تو باد اى اباعبداللّه، صلوات و رحمتهاى الهى بر تو باد اى اباعبداللّه، صلوات و رحمتهاى الهى بر تو باد اى اباعبداللّه من به سوى خدا از مخالفتکنندگان تو بيزارم، من به سوى خدا از مخالفتکنندگان تو بيزارم، من به سوى خدا از مخالفتکنندگان تو بيزارم.
به انجام رسيد حاصل ترجمه فارسى اين زيارت مختصره و مضامين اين زيارت در ساير زيارات مختصره و زيارات مفصّله
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 633 *»
آنقدر هست که احدى نتوانسته انکار صحت آن را بکند ولکن در اين زمانها هستند کسانى که مىگويند زيارات را بخوانيد اما معنى مکنيد و بسيار شبيه است قول ايشان به قول معاويه که به ابنعبّاس گفت که چرا فضائل از براى على مىگويى؟ ابنعبّاس گفت آيا تو مىگويى که قرآن نخوانم؟ معاويه گفت که نمىگويم قرآن نخوان ولکن مىگويم قرآن بخوان اما معنى مکن آن را. و آداب ساير زيارات الحمدللّه رب العالمين در ساير کتب علماى ابرار و کتب مرحوم مجلسی; بلکه در الواح معلقه ثبت و ضبط است که محتاج به ذکر نيست و همينقدر هم محض تيمّن و تبرّک ذکر شد.
مسأله: بعد از زيارت هريک از ائمه؟عهم؟ نماز زيارت هشت رکعت و شش رکعت و چهار رکعت و دو رکعت است و دو رکعت اقل آنها است و افضل، اکثر آنها است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: روايت شده که در پشت سر قبر حضرت سيدالشهداء؟ع؟ نزد سر قبر، يا نزد کتفها و شانههاى آن بزرگوار دو رکعت نماز زيارت بهجا آورند با حمد و هر سورهاى را که بخواهند بخوانند. و خلافى در آن نيست.
مسأله: بعد از نماز زيارت اين دعا را بخوانند: اَللّهُمَّ اِنّى صَلَّيْتُ وَ رَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَکَ وَحْدَکَ لا شَريکَ لَکَ لِاَنَّ الصَّلوةَ وَ الرُّکوعَ وَ السُّجُودَ لاتَکونُ اِلّا لَکَ لِاَنَّکَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنْتَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَبْلِغْهُمْ عَنّى اَفْضَلَ السَّلامِ وَ التَّحِيَّةِ وَ ارْدُدْ عَلَىَّ مِنْهُمُ السَّلامَ اَللّهُمَّ فَهاتانِ الرَّکعَتانِ هَديّـةٌ مِنّىٖ اِلىٰ مَوْلاىَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِـىٍّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلَيْهِ وَ تَقَبَّلْها مِنّىٖ وَ أْجُرْنیٖ عَلىٰ ذلِکَ بِاَفْضَلِ اَمَلىٖ وَ رَجائىٖ فيکَ وَ فى وَلِــيِّکَ يا وَلِـىَّ الْمُؤْمِنين. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 634 *»
مسأله: چون فارغ شدى از زيارت آن بزرگوار؟ع؟ و نماز هديه و دعاى آن، پس برخيز و برو به جانب پاى آن بزرگوار؟ع؟ نزد سر قبر علىبنالحسين؟ع؟ و بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ نَبِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الشَّهيدُ وَ ابْنُ الشَّهيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْمَظْلُومُ وَ ابْنُ الْمَظْلُومِ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِيَتْ بِهِ پس خود را بينداز بر روى قبر او و ببوس آن را و بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا وَلِـىَّ اللّهِ وَ ابْنَ وَلـيِّه لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّـةُ بِکَ عَلَيْنا وَ عَلىٰ جَميعِ الْمُسْلِمينَ فَلَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلَيْکَ مِنْهُمْ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست و چون در اين زمانها ضرايح مقدسه بر دور قبور مقدسه وضع شده، هرگاه خود را به پاى ضريح بيندازند و آن مواضع را ببوسند و آنچه بايد خواند بخوانند منعى نرسيده.
مسأله: چون فارغ شدى از زيارت علىبنالحسين؟ع؟ برو به پايين قبر او و روى خود را به سوى ساير شهداء کن و بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَوْلياءَ اللّهِ وَ اَحِبّاءَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَصْفِياءَ اللّهِ وَ اَوِدّاءَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ اَبىمُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِـىٍّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ اَبیعَبْدِاللّهِ بِاَبى اَنْتُمْ وَ اُمّى طِبْتُمْ وَ طابَتِ الاَرْضُ الَّتىٖ فيها دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً فَيالَيْتَنىٖ کُنْتُ مَعَکُمْ فَاَفُوزَ مَعَکُمْ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 635 *»
مسأله: چون فارغ شدى از زيارت ساير شهداء برگرد نزد سر قبر مقدس آن بزرگوار؟ع؟ و دعاى بسيار کن از براى خود و از براى اهل و عيال و اولاد خود و از براى والدين خود و از براى برادران دينى خود به جهت آنکه آن مشهد مقدس مکان شريفى است که رد نمىشود دعاى هيچ دعاکنندهاى و رد نمىشود سؤال هيچ سؤالکنندهاى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: پس چون بخواهى بيرون روى، بينداز خود را بر روى قبر مقدس و بگو: اَلسَّلامُ
عَلَيْکَ يا مَوْلاىَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا صَفْوَةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا خاصَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا خالِصَةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَمينَ اللّهِ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ فَاِنْ اَمْضِ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ اِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصّابِرينَ وَ لا جَعَلَـهُ اللّهُ يا مَوْلاىَ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّىٖ لِزِيارَتِکَ وَ رَزَقَنِى الْعَوْدَ اِلىٰ مَشْهَدِکَ وَ الْمُقامَ فى حَرَمِکَ وَ اِيّاهُ اَسْأَلُ اَنْ يُسْعِدَنىٖ بِکَ وَ بِالاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ وَ يَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْيا وَ الاٰخِرَةِ. پس برخيز و برو و پشت خود را به قبر مقدس مکن و قهقرى و پس پس برو تا آنکه قبر مقدس از تو پنهان شود و در حال رفتن بسيار بگو انّا للّه و انّا اليه راجعون پس کسى که به اين آداب زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را مىنويسد خداوند عالم جلّشأنه در نامه عمل او در مقابل هر قدمى صدهزار حسنه و محو مىکند از نامه عمل او صدهزار سيئه و بلند مىکند در عوض هر قدمى صدهزار درجه و صدهزار حاجت او را رفع مىکند که سهلترين آن حاجتها دورى از آتش جهنم باشد و چنين زيارتکنندهاى مانند کسانى است که با آن بزرگوار؟ع؟ شهيد شدند و در درجه ايشان محشور مىشود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 636 *»
مسأله: چون خواهى زيارت کنى حضرت عباس؟ع؟ را بايست در نزد درِ حرم مقدس او و بگو: سَلامُ اللّهِ وَ سَلامُ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَ اَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلينَ وَ عِبادِهِ الصّالِحينَ وَ جَميعِ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّيقينَ اَلزّاکياتُ الطَّيِّباتُ فيما تَغْتَدى وَ تَرُوحُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ اَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْليمِ وَالتَّصْديقِ وَ الْوَفاءِ وَ النَّصيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِىِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّليلِ الْعالِمِ وَ الْوَصِىِّ الْمُبَلِّـغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزاکَ اللّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ اَميرِالْمؤْمِنينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَفْضَلَ الْجَزاءِ بِما صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ اَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ لَعَنَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ حالَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ ماءِ الْفُراتِ اَشْهَدُ اَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ اَنَّ اللّهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ ما وَعَدَکُمْ جِئْتُکَ يَا ابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وافِداً اِلَيْکُمْ وَ قَلْبىٖ مُسَلِّمٌ لَکُمْ وَ اَنَا لَکُمْ تابِعٌ وَ نُصْرَتىٖ لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّىٰ يَحْکُمَ اللّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاکِمينَ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ اِنّىٖ بِکُمْ وَ بِـاِيابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ بِمَنْ خالَفَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ مِنَ الْکافِرينَ قَتَلَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ بِالاَيْدى وَ الاَلْسُنِ پس داخل شو و خود را بر روى قبر مقدس او بينداز و بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا الْعَبْدُ الصّالِـحُ اَلْمُطيعُ لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِاَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوانُهُ وَ عَلىٰ رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ اَشْهدُ وَ اُشْهِدُ اللّهَ اَنَّکَ مَضَيْتَ عَلىٰ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 637 *»
ما مَضىٰ بِهِ الْبَدْرِيُّونَ وَ اَلْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللّهِ اَلْمُناصِحُونَ لَهُ فى جِهادِ اَعْدائِهِ اَلْمُبالِغُونَ فى نُصْرَةِ اَوْلِــيائِهِ اَلذّابُّونَ عَنْ اَحِبّائِهِ فَجَزاکَ اللّهُ اَفْضَلَ الْجَزاءِ وَ اَکثَرَ الْجَزاءِ وَ اَوْفَرَ الْجَزاءِ وَ اَوْفىٰ جَزاءِ اَحَدٍ مِمَّنْ وَفىٰ بِبَيْعَتِهِ وَ اسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ اَطاعَ وُلاةَ اَمْرِهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ بالَغْتَ فِى النَّصيحَةِ وَ اَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَکَ اللّهُ فِى الشُّهَداءِ وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ اَرْواحِ السُّعَداءِ وَ اَعْطاکَ مِنْ جِنانِهِ اَفْسَحَها مَنْزِلاً وَ اَفْضَلَها غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکرَکَ فى عِلّيينَ وَ حَشَرَک مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْتَهِنْ وَ لَمْتَنْکُلْ وَ اَنَّکَ مَضَيْتَ عَلىٰ بَصيرَةٍ مِنْ اَمْرِکَ مُقْتَدِياً بِالصّالِحينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيّينَ فَجَمَعَ اللّهُ بَيْنَنا وَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ رَسُولِهِ وَ اَوْلِــيائِهِ فىٖ مَنازِلِ الْمُخْبِتينَ فَاِنَّهُ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون از زيارت فارغ شدى و خواستى مفارقت کنى، پس وداع کن آن بزرگوار را به اينطور که بگويی: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ اَسْتَوْدِعُکَ اللّهُ وَ اَقْرَأُ عَلَيْکَ السَّلامُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِما جِئْتَ بِهِ وَ دَلَلْتَ عَلَيْهِ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهدينَ اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّا وَ مِنْهُ اَللّهُمَّ اِنّا نَسْأَلُکَ اَنْتَنْفَعَنا بِحُبِّهِ اَللّهُمَّ ابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً تَنْصُرُ بِهِ دينَکَ وَ تَقْتُلُ بِهِ عَدُوَّکَ وَ تُبيرُ بِهِ مَنْ نَصَبَ حَرْباً لِآلِ مُحَمَّدٍ فِاَنَّکَ وَعَدْتَهُ ذلِکَ وَ اَنْتَ لاتُخْلِفُ الْميعادَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ شُهَداءُ نُجَباءُ جاهَدْتُمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ قُتِلْتُمْ عَلىٰ مِنْهاجِ
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 638 *»
رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ابْنِ رَسُولِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَنْتُمُ السّابِقُونَ وَ الْمُهاجِرُونَ وَ الْاَنْصارُ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ اَنْصارُ اللّهِ وَ اَنْصارُ رَسُولِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْحَمْدُ لِلهِ صَدَقَکُمْ وَعْدَهُ وَ اَريٰکُمْ ما تُحِبُّونَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ اَللّهُمَّ لاتَشْغَلْنىٖ فِى الدُّنْيا عَنْ ذِکرِ نِعْمَتِکَ لا بِـاِکْثارٍ تُلْهينىٖ عَجائِبُ بَهْجَتِها وَ تَفْتِنّىٖ زَهَراتُ زينَتِها وَ لا بِـاِقْلالٍ يَضُرُّ بِعَمَلىٖ کَدُّهُ وَ يَمْلَأُ صَدْرىٖ هَمُّهُ اَعْطِنىٖ مِنْ ذلِکَ غِنىً عَنْ شِرارِ خَلْقِکَ وَ بَلاغاً اَنالُ بِهِ رِضاکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلىٰ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ وَ عَلىٰ اَهْلِبَيْتِهِ الطَّيِّبينَ الاَخْيارِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ پس طرف راست صورت خود را بر قبر مقدس مىگذارى و بعد طرف چپ صورت خود را و بعد بيرون مىروى به طورى که پشت خود را به قبر مقدس نکنى تا آنکه از آن پنهان شوى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون خواهى وداع کنى على بن الحسين؟ع؟ و ساير شهداء را مىگويی: اَنَا مُوَدِّعُکَ يا مَوْلاىَ وَ ابْنَ مَوْلاىَ وَ سَيِّدى وَ ابْنَ سَيِّدى وَ مُوَدِّعُکَ يا سَيِّدى وَ ابْنَ سَيِّدى يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُوَدِّعُکُمْ يا ساداتى يا مَعْشَرَ الشُّهَداءِ فَعَلَيْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوانُهُ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: و چون خواهى که وداع کنى حضرت عباس؟ع؟ را پس مىروى نزد قبر او و مىگويی:
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 639 *»
اَسْتَوْدِعُکَ اللّهَ وَ اَسْتَرْعيکَ وَ اَقْرَأُ عَلَيْکَ السَّلامَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِکتابِهِ وَ بِماجاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ اَللّهُمَّ اکتُبْنا مَعَ الشّاهدينَ اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتىٖ قَبْرَ ابْنِ اَخىٖ رَسُولِکَ وَ ارْزُقْنىٖ زِيارَتَهُ اَبَداً ما اَبْقَيْتَنىٖ وَ احْشُرْنىٖ مَعَهُ وَ مَعَ آبائِهِ فِى الْجِنانِ وَ عَرِّفْ بَيْنى وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَسُولِکَ وَ اَوْلِــيائِکَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ وَ تَوَفَّنىٖ عَلَى الايمانِ بِکَ وَ التَّصْديقِ بِرَسُولِکَ وَ الْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ وَ الاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ الْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَاِنّىٖ قَدْرَضيتُ يا رَبّى بِذلِکَ. پس دعا مىکنى از براى خود و والدين خود و از براى مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند آن بزرگوار را؟ع؟ در روز عاشورا چه در کربلاى معلّى و چه در ساير بلاد در صحرا يا در بالاى بام و گريه و زارى کند به جهت مصيبتى که بر آن بزرگوار؟ع؟ وارد شده از براى او است ثواب دو هزار هزار حج و ثواب دو هزار هزار عمره و ثواب دو هزار هزار جهاد در راه خدا که همه آن حجها و عمرهها و جهادها به همراهى رسول خدا؟ص؟ و ائمه هدى؟عهم؟ باشد و حضرت امام محمّد باقر؟ع؟ ضامن شده که جميع اين ثوابها از براى زيارتکننده باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست و الحمدللّه. و زيارت عاشورا الحمدللّه در ميان شيعيان معروف است و در غير روز عاشورا هم مىتوان خواند در همه روزها و بعد از آن دو رکعت نماز زيارت بايد کرد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل پنجم
در فضيلت زيارت حضرت موسىبنجعفر و محمّدبنعلی؟عهما؟ است در بغداد
و امور متعلقه به آن و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که زيارت کند قبر موسىبنجعفر؟ع؟ را در بغداد
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 640 *»
مثل کسى است که زيارت کند قبر رسول خدا؟ص؟ و قبر اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند قبر موسىبنجعفر؟ع؟ را در بغداد مثل کسى است که زيارت کند قبر حضرت سيدالشهداء؟ع؟ را در کربلاى معلّى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: ثواب زيارت کننده قبر مقدس در بغداد بهشت جاويد است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون خواهى زيارت کنى قبر حضرت کاظم و حضرت جواد؟عهما؟ را غسل کن از براى زيارت و بپوش پاکيزهترين جامه خود را و زيارت کن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: بهترين زيارتها از براى هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ زيارت جامعه است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت مختصرى از براى هريک از حضرت کاظم؟ع؟ و حضرت جواد؟ع؟ اين است: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا وَلىَّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا نُورَ اللّهِ فى ظُلُماتِ الاَرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا مَنْ بَدا لِلهِ فى شَأْنِهِ اَتَيْتُکَ عارِفاً بِحَقِّکَ مُعادِياً لِاَعْدائِکَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّکَ و هر دعائى که خواهى بخوان و هر حاجتى که دارى از خدا طلب کن. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: نماز زيارت بعد از زيارت هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ وارد شده. و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 641 *»
فصل ششم
در فضيلت زيارت حضرت امام رضا؟ع؟ و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: کسى که زيارت کند حضرت امام رضا؟ع؟ را در طوس مثل کسى است که زيارت کند رسول خدا؟ص؟ را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت نمىکند حضرت امام رضا؟ع؟ را در طوس مکروبى مگر آنکه رفع مىکند خداى تعالى کرب او را، و زيارت نمىکند او را گناهکارى مگر آنکه مىآمرزد خداى تعالى گناه او را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت نمىکند آن حضرت را در خراسان مؤمنى مگر آنکه واجب و حتم مىکند خداى تعالى بهشت را از براى او و حرام مىکند جسد او را بر آتش جهنم. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند آن حضرت؟ع؟ را در غربت او، مىآمرزد خداى تعالى گناهان گذشته او را که پيش از زيارت کرده و گناهان آينده او را که بعد از زيارت خواهد کرد اگرچه آن گناهان، گناهان کبيره باشد و اگرچه آن گناهان به قدر گناهان جن و انس باشد و اگرچه آن گناهان به عدد ستارههاى آسمانها و به عدد برگهاى درختها باشد در بسيارى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست. و کسى که شک کند در اين باب، شک کرده در صدق اخبار ائمه اطهار عليهم صلوات اللّه الملک الجبّار و چنين کسى عارف به حق ايشان؟عهم؟ نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند آن حضرت؟ع؟ را و عارف باشد به حق او که او امام
راستگو و مفترضالطاعه است، آن حضرت مىآيد نزد او و نجات مىدهد او را در سه موطن و رفع مىکند هولها و ترسهاى او را در سه موضع، و خلاص مىکند او را از آن هولها و ترسها و آن سه موطن يکى موطنى است که نامههاى اعمال خلايق در راست و چپ ايشان مىپرد، و يکى موطنى است
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 642 *»
در نزد پل صراط و يکى موطنى است در نزد ميزان که اعمال خلايق را مىسنجند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: زيارت نمىکند آن حضرت؟ع؟ را کسى که برسد به او اذيتى از گرما و سرما و برف و باران مگر آنکه خداى تعالى حرام مىکند بر آتش جهنم جسد او را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که عارف باشد به حق آن بزرگوار؟ع؟ و زيارت کند او را، از براى او است ثواب هزار هزار حج مقبول. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: کسى که غسل کند از براى زيارت آن بزرگوار؟ع؟ و با غسل زيارت کند او را، بيرون مىرود از گناهان خود مثل روزى که از مادر متولد شده بود. چنانکه در احاديث وارد شده و
خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حاجتى داشته باشد به سوى خداوند عالم جلّشأنه و با غسل زيارت کند آن بزرگوار؟ع؟ را و در نزد سر آن بزرگوار دو رکعت نماز بهجا آورد و در قنوت نماز، حاجات خود را طلب کند، خداوند عالم جلّشأنه استجابت کند دعاى او را و حاجات او را برآورد مادام که دعاى او در خلاف شرع نباشد و او را آزاد کند از آتش جهنم و داخل کند او را در بهشت. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت جامعه مختصرى از براى هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ گذشت و زيارت جامعه مفصله بهترين زيارتها است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 643 *»
فصل هفتم
در زيارت عسکريَيْن و حضرت بقية اللّه؟عهم؟ و امور متعلقه به آن است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: از براى هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ عهدى است بر گردن شيعيان ايشان و از تماميّت آن عهد است زيارت قبرهاى مقدّسه ايشان؟عهم؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: زيارت مختصره جامعه از براى هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ گذشت و زيارت مفصّله جامعه معروفه بهترين زيارات است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: چون خواهى زيارت کنى غسل کن از براى زيارت و چون زيارت کردى دو رکعت نماز بهجا آور در نزد قبر آن بزرگواران؟عهما؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: شخصى به خدمت امام علىالنقی؟ع؟ عرض کرد که دعائى تعليم کن به من که بخوانم آن را و تقرّب جويم به خداى تعالى. فرمودند که دعائى هست که من بسيار مىخوانم و از خدا خواستهام که هرکس آن دعا را در مشهد من بخواند، خدا مستجاب کند و آن دعا اين است: يا عُدَّتىٖ عِنْدَ الْعُدَدِ وَ يا رَجائىٖ وَ الْمُعْتَمَدُ وَ يا کهْفىٖ وَ السَّنَدُ وَ يا واحِدُ يا اَحَدُ وَ يا قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ اَسْأَلُکَ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ وَ لَمْتَجْعَلْ فى خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ اَحَداً صَلِّ عَلى
جَماعَتِهِمْ و حاجات خود را از خدا طلب کند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: در مسجدى که در جنب سرداب است بايد نماز بسيار کرد و دعا خواند و حاجات خود را از خدا طلب کرد چرا که حضرت امام علىالنقى و حضرت امام حسنعسکری؟عهما؟ در آن مسجد نماز مىکردند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 644 *»
مسأله: زيارت حضرت بقية اللّه عجّل اللّه فرجه و سهّل مخرجه را در سرداب مقدس به اينطور بايد خواند: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ لا لِاَمْرِ اللّهِ تَعْقِلُونَ وَ لا مِنْ اَوْلِـيائِهِ تَقْبَلُونَ حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَماتُغْنِى الآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لايُؤْمِنُونَ وَ السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلىٰ عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ سَلامٌ عَلىٰ آلِ يس ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ لِمَنْ يَهديهِ صِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ قَدْ آتاکمُ اللّهُ يا آلَ يس خِلافَتَهُ وَ عِلْمَ مَجارى اَمْرِهِ تا آخر زيارت شريفه جامعه مشتمله بر حقايق ايمان و باطن باطن آن که با ايمان و اذعان بايد خواند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در ظاهر عبارات لطيفه آن نيست و اعتنائى به منکرين معانى عاليه آن نيست و بس است از براى آنها همان انکار و استکبار خود آنها.
مسأله: هر مؤمنى که در چهل روز در هر صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران حضرت قائم عليه و على آبائه الکرام السلام و عجّل اللّه فرجه خواهد بود و اگر بميرد قبل از ظهور آن بزرگوار روحى له الفداء خداوند عالم جلّشأنه او را زنده خواهد کرد در ظهور آن بزرگوار؟ع؟ تا از ياوران او باشد و عطا کند به او در مقابل هر کلمهاى از کلمات دعاى عهد هزار حسنه و محو کند در مقابل هر کلمهاى هزار سيئه و اول آن دعا اين است: اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظيمِ وَ رَبَّ الْکُـرْسِىِّ الرَّفيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْريةِ وَ الاِنْجيلِ وَ الزَّبُور. تا آخر آن و بعد از خواندن سه مرتبه دست را بر ران راست بايد زد و سه مرتبه بايد گفت اَلْعَجَل يا مولاى يا صاحب الزمان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرکس بخواهد زيارت کند هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ را در شهر و بلد خود، پس در روز جمعه غسل کند و برود به صحرا يا بر بام بلند و رو به قبله کند و بگويد:
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 645 *»
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ اَيُّهَا النَّبِىُّ الْمُرْسَلُ وَ الْوَصِىُّ الْمُرْتَضىٰ وَ السَّيِدَةُ
الزَّهْراءُ وَ السِّبْطانِ الْمُنْتَجَبانِ وَ الْاَوْلادُ الْاَعْلامُ وَ الْاُمَناءُ الْمُنْتَجَبُونَ جِئْتُکَ انْقِطاعاً اِلَيْکُمْ وَ اِلىٰ آبائِکُمْ وَ وَلَدِکُمُ الْخَلَفِ عَلىٰ بَرَکةِ الْحَقِّ فَقَلْبىٖ لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّىٰ يَحْکُمَ اللّهُ لِديـنِه فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ اِنّىٖ لَمِنَ الْقائِلينَ بِفَضْلِکُمْ مُقِرٌّ بِرَجْعَتِکُمْ لااُنْکِرُ لِلهِ
قُدْرَةً وَ لا اَزْعَمُ اِلا ماشاءَ اللّهُ سُبْحانَ اللّهِ ذِى الْمُلْکِ وَ الْمَلَکوتِ يُسَبِّحُ اللّهَ بِاَسْمائِهِ جَميعُ خَلْقِهِ وَــالسَّلامُ عَلىٰ اَرْواحِکُمْ وَ اَجْسادِکُمْ وَ السَّلامُ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر روز بعد از نماز صبح حضرت بقية اللّه فى الارض را به اينطور زيارت کنند: اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الاَرْضِ وَ مَغارِبِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها وَ سَهْلِـها وَ جَبَلِـها حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ والِدَىَّ وَ وُلْدىٖ وَ عَنّىٖ مِنَ الصَّلَواتِ وَ التَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّهِ وَ مِدادَ کَلِماتِهِ وَ مُنْتَهىٰ رِضاهُ وَ عَدَدَ مااَحْصاهُ کتابُهُ وَ اَحاطَ بِـهٖ عِلْمُهُ اَللّهُمَّ اُجَدِّدُ لَهُ فى هذَا الْيَوْمِ وَ فى کلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فى رَقَبَتى اَللّهُمَّ کما شَرَّفْتَنىٖ بِهذَا التَّشْريفِ وَ فَضَّلْتَنىٖ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَ خَصَصْتَنىٖ بِهذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلىٰ مَوْلاىَ وَ سَيِّدى صاحِبِ الزَّمانِ وَ اجْعَلْنىٖ مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَشْياعِهِ وَ الذّابّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنىٖ مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُکرَهٍ فِى الصَّفِّ الَّذى نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کتابِکَ فَقُلْتَ صَفّاً کأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ عَلىٰ طاعَتِکَ وَ طاعَةِ رَسُولِکَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ اَللّهُمَّ هذِهٖ بَيْعَةٌ لَهُ فىٖ عُنُقىٖٖ اِلىٰ يَوْمِ الْقِـيـٰمَةِ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 646 *»
مسأله: هرکس زيارت کند حضرت فاطمه؟عها؟ را در هر مکانى که باشد به اين زيارت، خداوند عالم جلّشأنه گناهان او را بيامرزد و او را داخل بهشت کند و زيارت اين است: اَلسَّلامُ عَلَيْکِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النّاسِ اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْکِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ اَمَتِکَ وَ ابْنَةِ نَبِيِّکَ وَ زَوْجَةِ وَصِىِّ نَبِيِّکَ صَلوةً تُزْلــِفُها فَوْقَ زُلْفىٰ عِبادِکَ الْمُکْرَمينَ مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَ اَهْلِ الاَرَضينَ. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرکس زيارت کند حضرت سيدالشهداء؟ع؟ را در هر جايى که باشد به اينطور که بالا رود بر بامى و ملتفت شود به راست و چپ خود و سر خود را بالا کند به سوى آسمان و روى خود را به سوى قبر آن حضرت کند و بگويد: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَباعَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ نوشته مىشود از براى او ثواب حجى و عمرهاى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرکس منزل او دور باشد و بخواهد هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ را زيارت کند، بالا رود بر بامى و روى خود را به سمت هريک کند و سلام کند، سلام او به ايشان؟عهم؟ مىرسد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که قادر نيست که به زيارت ايشان؟عهم؟ برود در روز جمعه غسل کند يا وضو بسازد و بالا رود بر بامى و دو رکعت نماز کند و متوجه شود به سوى قبر هريک از ائمه طاهرين؟عهم؟ و سلام کند مثل اين است که ايشان را در حال حيات زيارت کرده باشد و به ديدن ايشان؟عهم؟
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 647 *»
رفته باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که قادر نباشد که به زيارت ايشان؟عهم؟ برود، پس زيارت کند يکى از برادران صالح خود را و به ديدن او رود نوشته مىشود از براى او ثواب زيارت ايشان؟عهم؟ و کسى که نتواند هديه از براى ايشان ببرد پس هديه کند به يکى از برادران صالح خود نوشته مىشود از براى او ثواب هديه ايشان؟عهم؟. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل هشتم
در زيارت انبياء و مرسلين و ملائکه مقرّبين
و مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات احياء و اموات است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: صلوات و سلام بر جميع انبياء و مرسلين؟عهم؟ موجب تقرّب به خداوند عالم و استجابت دعوات است. چنانکه در احاديث و ادعيه وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: صلوات و سلام بر جميع ملائکه مقرّبين و غير مقرّبين موجب تقرّب به خداوند عالم جلّشأنه و استجابت دعوات و موفق شدن بر خيرات است. چنانکه در احاديث و ادعيه و زيارات وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سلام بر مؤمنين و مؤمنات و طلب رحمت و مغفرت از براى ايشان کفاره گناهان و موجب استجابت دعوات و رضاى الهى است. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که در هر روزى بيست و پنج مرتبه بگويد اَللّهُمَ اغْفِرْ للمؤمنين و المؤمنات به شفاعت ايشان نجات يابد از آتش جهنم اگرچه مستحق عذاب باشد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: سلام بر آمنه و خديجه کبرى و فاطمه بنت اسد و مادرهاى جميع ائمه طاهرين؟عهم؟ موجب تقرّب به خدا و خوشنودى ائمه هدى؟عهم؟ است. چنانکه از احاديث و ادعيه و زيارات معلوم مىشود و خلافى در آن نيست.
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 648 *»
مسأله: کسى که زيارت کند فاطمه دختر موسىبنجعفر؟عهما؟ را در قم، بهشت از براى او واجب شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند عبدالعظيم را در رى مثل کسى است که زيارت کرده باشد حضرت سيدالشهداء؟ع؟ را در کربلاى معلّى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هر وقت که ذکرى از خضر؟ع؟ شود او حاضر مىشود و سلام کردن به او در آن حال در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند برادر مؤمن خود را محضاً للّه نه به جهت غرضى ديگر، خداوند عالم جلّشأنه ندا کند به او که به زيارت من آمدهاى و بر من است اکرام و مهمانى تو و راضى نمىشوم از براى اکرام و مهمانى تو مگر بهشت را و واجب کردم از براى تو بهشت را به سبب آنکه دوست داشتى از براى من برادر مؤمن خود را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند برادر مؤمن خود را محضاً للّه از براى ثوابى که خدا قرار داده در زيارت او، موکل کند به او هفتاد هزار ملَک را در رفتن و برگشتن او به منزل خود و ندا کنند او را که آگاه باش که پاکيزه شدى از گناهان خود و گوارا باد تو را بهشت جايگاه خود را در بهشت آماده کردى. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که محضاً للّه به زيارت برادر مؤمن خود برود ثواب صدهزار بنده آزادکردن در هر قدمى از براى او بنويسند. پس در قدم اول ثواب صدهزار بنده آزاد کردن بنويسند و در قدم دويّم ثواب صدهزار ديگر بنده آزاد کردن و همچنين در هر قدمى. و همچنين در هر قدمى صدهزار مرتبه درجات او را بلند مىکنند و همچنين در هر قدمى صدهزار گناه او را محو
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 649 *»
مىکنند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: امر فرمودهاند به زيارت برادر مؤمن و رفتن به سوى او اگرچه يک سال راه بايد رفت تا به او رسيد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: هرگاه سه نفر از مؤمنين بروند به ديدن برادر مؤمن خود که ايمن باشند از شرّ او و نترسند از فساد و فتنه او، يعنى که شرارت و فساد و فتنه در او نباشد و اميدوار باشند به ايمان او، پس اگر بخوانند خداى خود را اجابت کند ايشان را و اگر سؤال کنند از او عطا کند به ايشان و اگر طلب زيادتى نعمت کنند زياد کند از براى ايشان و اگر ساکت شوند و سؤالى نکنند ابتداء کند به انعام به ايشان. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
فصل نهم
در زيارت اهل قبور و امور متعلقه به ايشان است
و در آن چند مسأله است:
مسأله: زيارت بايد کرد قبور اهل ايمان و اسلام را چرا که ايشان فرحناک و مسرور مىشوند که مؤمنى به زيارت ايشان آمده. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که زيارت کند قبر برادر مؤمن خود را پس بنشيند نزد قبر او رو به قبله و دست خود را بر روى قبر او گذارد و هفت مرتبه انا انزلناه بخواند ايمن شود از فزع روز قيامت و بيامرزد خدا او را و بيامرزد صاحب قبر را. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که بخواند آيةالکرسى را و ثواب آن را هديه کند از براى اهل قبور اهل ايمان، قرار مىدهد خداوند جلّشأنه به عدد هر حرفى از حروف آيه شريفه ملَکى از ملائکه را که
تسبيح کنند خدا را تا روز قيامت و ثواب
«* کفاية المسائل جلد 1 صفحه 650 *»
تسبيح ايشان در نامه اعمال آن شخص نوشته شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: کسى که حاجتى داشته باشد برود نزد قبر پدر خود يا نزد قبر مادر خود و طلب رحمت و مغفرت کند از خداوند جلّشأنه از براى ايشان و بعد از آن حاجت خود را از خدا طلب کند تا برآورده شود. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.
مسأله: مستحب است سلام کردن بر اهل قبور اهل ايمان به اينطور السلام عليکم يا اهلَ الديار سه مرتبه و بعد بگويند رَحِمَکُمُ اللّه سه مرتبه. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: اموات مىدانند و مىفهمند که کسى به زيارت قبر ايشان رفته و انس مىگيرند به او و وحشت مىکنند از دور شدن او و وسعت مىيابند به زيارت او اگر در تنگى باشند. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست.
مسأله: اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَهْلَ الدِّيارِ مِنْ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ اَنْتُمْ لَنا سَلَفٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ رَحِمَ اللّهُ الْمُسْتَقْدِمينَ مِنْکُمْ وَ الْمُسْتَأْخِرينَ وَ اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وارد شده و خلافى که محل اعتناء باشد در آن نيست و سَلامٌ عَلىٰ اَهْلِ الْجَنَّة نيز وارد شده و به طورهاى ديگر هم وارد شده و همه خوب است و اعتنائى به خلاف کننده نيست.
مسأله: در روز پنجشنبه و روز جمعه و روز شنبه و روز دوشنبه رفتن به زيارت اهل قبور اهل ايمان و اسلام بخصوص مستحب است و در هر روزى از روزها جايز است. و خلافى در آن نيست و الحمد للّه.
و صلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً
قد تمّت فی 23 ربيع الاوّل سنة 1306([7])
([2]) بُخْت ج بَخاتی: شتر خراسانی.
([3]) و الخَشوع کصَبور نَهْرُ الشاش کماوردت به الرواية. (معياراللغة ج2، ص93 آخرين معنای خَشَع)ـ
… و الشاش بلد بماوراء النهر. (بحارالانوار ج57، ص47)
([4]) نوعی قبای کوتاه که در زير قبا میپوشند.
([5]) واديی است در کنار عرفات و آن موقف نيست. دهخدا
([6]) نام موضعی است در کوفه که اميرالمؤمنين؟ع؟ را در آنجا به خاک سپردند. دهخدا
([7]) چاپ سنگی: قد تمّت (بالخير خ) فى دهم شهر جمادىالاولى من شهور سنة 1307.