واژه «احمد» از دیدگاه هرمنوتیک مکتبی

واژه «احمد» از دیدگاه هرمنوتیک مکتبی

درآمد

برای شناخت مرتبه‌ای به نام مرتبه کاملان دین و اعتقاد به آن و شناخت فضایل و مقامات كاملان و آشناشدن با برخی مصادیق آن رتبه همچون سلمان محمدی اعلی الله مقامه و امثال ایشان، روش‌های مختلفی وجود دارد. در کتاب‌های مرجع مکتبی مانند کتاب مبارک ارشادالعوام، راه‌های معرفتیِ مختلفی ارائه شده است. دلیل عقل، دلیل نقل(آیات و روایات)، دلایل سه‌گانه (حکمت، موعظه حسنه، مجادله بالتی هی احسن) و دلایل آفاقی و انفسی از جمله این روش‌هاست.

یکی از زیباترین روش‌ها برای شناخت کاملان دین اعلی الله مقامهم به‌ویژه معرفت مشایخ عظام و در رأس ایشان شیخ مرحوم، شیخ احمد بن زین‌الدین احسائی اعلی الله مقامه، استفاده از مباحث تفسیریِ مبتنی بر متون دینی است. بررسی این موضوع یعنی اثبات مطالب به وسیله تفسیر صحیح، مقاله‌ای مستقل می‌طلبد ولی برای آشنایی با این موضوع به چند نکته اشاره می‌کنیم.

در تفسیر قمی است که حضرت باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «ان الله عز و جل قد ارسل رسله بالکتاب و بتأویله فمن کذّب بالکتاب او کذّب بما ارسل به رسله من تأویل الکتاب فهو مشرک کافر.» و در «البصائر» است از حضرت صادق علیه‌السلام: «یا هیثم ان قوماً آمنوا بالظاهر و کفروا بالباطن فلم‌ینفعهم ذلک شیئاً و جاء قوم من بعدهم فامنوا بالباطن و کفروا بالظاهر فلم‌ینفعهم ذلک شیئاً و لا ایمان بظاهر الا بباطن و لا بباطن الا بظاهر.»

مرحوم شیخ ابوالحسن رضوان الله علیه در کتاب تفسیر خود «مرآة الانوار» می‌نویسد: «الفصل الرابع فی بیان ما یدل علی ان الواجب علی الانسان ان‌یؤمن بظاهر القرآن و باطنه و تنزیله و تأویله معاً کما ان الواجب الایمان بمحکمه و متشابهه و ناسخه و منسوخه و بسایر مایتعلق بذلک جمیعاً مفصلاً او علی سبیل الاجمال ان‌ لم‌یعلم التفصیل من طریق اهل‌البیت الذین هم ادری بما فی البیت و ان من انکر الظاهر کافر و ان اقر بالباطن… و کذا بالعکس ای انکار الباطن و ان اقرّ بالظاهر بل علی کل مؤمن ان‌لایجترء بانکار ما نقل عن الائمه علیهم‌السلام فی ذلک تفسیراً و تأویلاً و ان‌ لم‌یفهم معناه و لم‌یدرک مغزاه.» و پس از نقل احادیثی از جمله حدیث مفصلی از حضرت صادق علیه‌السلام چنین نتیجه‌‌گیری می‌کند: «بالجملة فیعرف من ذلک الخبر الشریف انه یجب علی کل انسان الایمان بتمام القرآن ظاهره و ظاهر ظاهره و باطنه و باطن باطنه الی سبعة ابطن و تأویله و باطن تأویله فانه جلّ عزته نزل بعلم الله فکما ان الله عالم بجمیع ما کان و مایکون ما ظهر و ما بطن فکذلک فیه شرح جمیع ما کان و مایکون ما ظهر منها و ما بطن فلو انعم الله علی احد معرفة بعض الاشارات و التلویحات و بعض المکنونات و البطون فلایجوز لاحد المبادرة الی انکاره و رده لعدم علمه به اذ عدم العلم لیس دلیل العدم.»

بزرگان دین اعلی الله مقامهم با توجه به آیات و روایات، بواطنی از آیات شریفه را بیان فرموده‌اند. به این نمونه‌ها توجه کنید: آقای مرحوم، حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه در تفسیر باطن آیه شریفه «و اذا قیل لهم اسکنوا هذه القریة و کلوا منها حیث شئتم و قولوا حطة و ادخلوا الباب سجداً…»، در ذیل «اسکنوا هذه القریة» می‌فرمایند: «القریة الظاهرة و هو الرکن الرابع» و در ذیل «و کلوا منها» می‌فرمایند: «من علومهم» و در ذیل «و ادخلوا الباب»، «ولایة علی علیه‌السلام أو باب القریة» و در ذیل «سُجداً»، «کان علی الباب مثال محمد و علی علیهماالسلام و مثله فی هذه الامة الشیعة التی هی مظهرهما.» و در سوره ملک «قالوا بلی قد جاءنا نذیر فکذبنا و قلنا ما نزّل الله من شیء» فرموده‌اند: «النذیر اعم من الانبیاء و الائمة و الشیعة لقوله لینذروا قومهم و لقوله فی «الجن» ولّوا الی قومهم منذرین.»

استاد معظم حفظه الله در منابر متعدد و مفصلی با توجه به روایات و فرمایشات مشایخ اعلی الله مقامهم، بواطن آیات مختلفی را درباره موقعیت بزرگان دین بیان فرموده‌اند. آیاتی مانند «أ فمن یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها…» و «و قال لهم نبیهم ان آیة ملکه ان‌یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم… .»

در تفسیر آیه «اتل ما اوحی الیک من الکتاب و اقم الصلوة ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر»، با توجه به تفسیر «الصلوة» به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و «الفحشاء» به اولی و «المنکر» به دومی، آقای مرحوم اعلی الله مقامه حدیثی از حضرت صادق علیه‌السلام نقل می‌فرمایند: «من احب ان‌یعلم أ قبلت صلوته أم لم‌تقبل فلینظر هل منعت صلوته عن الفحشاء و المنکر؟ فبقدر مامنعته قبلت منه» و مرحوم میرزا ابوتراب کرمانی رحمه الله  با توجه به این آیه شریفه و تفسیر آن و حدیث حضرت صادق علیه‌السلام نوشته‌اند: «و هذا الخبر صریح فی ان الرکن الرابع من الایمان هو الولایة مع البرائة و الولایة من غیر البرائة ولایة ظاهریة قشریة کاذبة لایؤثر ابدا.»

با توجه به فرمایشات بزرگان دین اعلی الله مقامهم علاوه بر آیات قرآن و احادیث ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین برای جهت‌های مختلف شریعت زمینه تفسیری وجود دارد. همچنانکه یکی از بارزترین ویژگی‌های کُتب سید مرحوم، سید کاظم رشتی اعلی الله مقامه تکیه بر استدلال‌های تفسیری و تأویلیِ مبتنی بر آیات و روایات است. اسرار نماز و حج و سایر عبادات و اسرار عمل به اخلاق پسندیده و دوری از اخلاق نکوهیده و آثار و اسرار عقاید صحیح و عقاید فاسد، همه جزو مباحث تفسیری و تأویلی است. فهم معانی باطنی یکی از محورهای تعالیم شیخ مرحوم اعلی الله مقامه است به گونه‌ای که آقای مرحوم اعلی الله مقامه می‌فرمایند: «جمیع کلام خدا و احادیث ائمه هدی را اگر بخواهند ربط به هم بدهند و آن معنانی که مقصود خدا و پیغمبر است بفهمند، بجز اینکه تلامذه شیخ مرحوم تفسیر نمایند، نمی‌فهمند و از قاعده شیخ مرحوم اگر کسی در دست نداشته باشد، ابداً معانی باطن را نمی‌فهمد.»

 در این میان یکی از زمینه‌های تفسیری، بررسی نام‌ها است. بعضی نام‌ها یادآور خوبی‌هاست و بعضی اشاره به بدی‌ها دارد. و با توجه به اصلِ «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی»، علمای اعلام و حکمای ربانی، بواطن این نام‌ها را بیان فرموده‌اند. در حدیث است: نحنُ اصل کل خیر و من فروعنا کل برّ و عدوّنا اصل کل شرّ و من فروعهم کل قبیح و فاحشة.

یکی از این نام‌های شریف، نام مبارک «احمد» است. این نام مقدس در قرآن، فقط در آیه پنجم از سوره مبارکه «صفّ» آمده است: «و اذ قال عیسی ابن مریم یابنی‌اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین» (و عیسی بن مریم گفت: ای بنی‌اسرائیل، من پیامبر خدا بر شما هستم، توراتی که پیش از من بوده است تصدیق می‌کنم و به پیامبری که که بعد از من می‌آید و نامش احمد است، بشارتتان می‌دهم. چون آن پیامبر با آیات روشن خود آمد، گفتند: این جادویی است آشکار.) حضرت باقر علیه‌السلام فرمودند: ان لرسول الله صلی الله علیه و آله عشرة اسماء خمسة منها فی القرآن و هی محمد و احمد و عبدالله و یس و النون.  با توجه به فرمایشات، برای آن بزرگوار صلی الله علیه و آله نام‌های دیگری هم در قرآن است که به طور رمز و اشاره است. مانند «حم.» آقای مرحوم اعلی الله مقامه می‌فرمایند: «و خدا در کتاب خود حم (حاء میم) خوانده است آن بزرگوار را و در مقامی حاء اسم پیغمبر است ولکن تا جائی که اسم و رسم از برای آن بزرگوار باشد این حاء اسم آن بزرگوار است و الا او فوق اسم و رسم است.»

در این نوشتار به توضیح نام «احمد»، یکی از نام‌های شریف پرداخته و آن را از دید باطن و تأویل و هرمنوتیک مکتبی بررسی می‌کنیم و در پایان ارتباط شیخ مرحوم اعلی الله مقامه را با این نام شریف یاداور می‌شویم. ارتباطی عمیق و لطیف که استاد معظم حفظه الله از این ارتباط این‌گونه تعبیر آورده‌اند: «هرچه بیشتر در جلالت اسم احمد فکر کنید و ظهور آن حضرت به مقام احمدیت ظ، عظمت و جلالت و نورانیت و صفا و لطافتِ این قابلیت و آیینه (شیخ مرحوم اعلی الله مقامه) برای شما آشکارتر می‌شود.»

شایان ذکر است میان مباحث تأویلی و هرمنوتیک مکتبیِ ما با مباحثی که آقای شبستری در نوشته‌هایشان مطرح کردند، تفاوت‌هایی بنیادین وجود دارد؛ اگرچه در قسمت‌هایی مشترک است. ایشان هرمنوتیک را ‌«تئوری فهم» توضیح می‌دهد و می‌گوید: «تئوری فهم و نه تفسیر به رأی به آن معنا که قدما می‌گفتند. بنابراین تمام فهم‌ها چون بر یک تئوری فهمیدن مبتنی است، گونه‌ای تفسیر به رأی به معنای جدید است.» وی هدف از انتشار این‌گونه مباحثش را «گشودن راهی برای متوجه‌کردن قرآن‌پژوهان و خصوصاً فقیهان مسلمان به مباحث مهم هرمنوتیک جدید در عصر حاضر» می‌داند. و توضیح می‌دهد: «اگر کسانی اصرار می‌کنند که متن دینی را فقط یک‌جور می‌توان فهمید، باید دلایلشان را برای اثبات این موضوع نشان دهند. اگر نتوانند دلایل قانع‌کننده‌ای نشان دهند، مسلمانان آزادند که از هر فهمی که آن را ارجح تشخیص می‌دهند، تبعیت کنند.» این گزاره‌ها تفاوت مبحث هرمنوتیک مکتب بزرگان با مباحث دیگران را نشان می‌دهد؛ چراکه محور اصلی در بحث هرمنوتیکِ مکتب، رأی مسلمانان نیست؛ بلکه نصوص ائمه طاهرین و استنباطات بزرگان دین است و بس و این یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های مکتب با دیگر اندیشه‌ها است.

در این مقاله سعی بر آن بوده است که از استدلال‌ها صرف‌نظر کرده و فقط به ذکر نتیجه بپردازیم و از نقل مباحث حاشیه‌ای، هرچند مرتبط با موضوع، صرف‌نظر کنیم تا فقط مجموعه‌ای از نتایج را ارائه دهیم. همچنین به ریزترین مباحث این موضوع اشاره‌وار پرداخته‌ایم تا پرونده‌ای کامل از این نام شریف برابر خواننده قرار دهیم.

1.«حمد»، اصلِ احمد

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله مراتبی دارند. حقیقت آن حضرت متعالی است از اینکه حتی مخاطَبِ خطاب خدا باشد؛ چراکه حقیقت آن بزرگوار بی‌تعین است و خودِ مشیت و قابلیت مشیت است و این حقیقت قابل است برای ظهور به مراتب پایین‌تر حضرت. از این‌رو در احادیث وارد شده است که در شب معراج هم خداوند متعال یکی از عالی‌ترین مراتب ایشان را که پایین‌تر از مقام حقیقت آن جناب است، خطاب کرد و «یا احمد… .» گفت. کلیات مراتب ایشان سه مرتبه کلی است که هر کدام جهت‌ها و شعبه‌هایی دارد: مقام حَمد، مقام احمدیت و مقام محمدیت.

1.1.تعابیری از مقام «حمد»

آنچه در فرمایشات ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و بزرگان اعلی الله مقامهم درباره این مقام تعبیر آورده شده و تفسیر شده است، از این قرار است:

1.قولنا؛

2.امرنا (انما امرنا اذا اراد شیئاً ان‌یقول له کن‌فیکون؛)

3.فعل مطلق؛

4.مقام لاتعیینی؛

5.موقع و حقیقت کلمه «کُن؛»

6.محالّ مشیة الله؛

7.اَلسُن ارادة الله؛

8.ترجمان وحی الله؛

9.اَفعل تفضیلی (همان نام‌های اسم تفضیل است که در دعای سحر می‌خوانیم. نام‌هایی مانند انفذ، امضی، اقدر و… و این مراتب مخلوق آن مرتبه است. باید توجه داشت این وزن افعلی، تقید و تعین نیست؛ چراکه کمالات آن حضرت صلی الله علیه و آله در این مقام، مطلقِ مطلق است؛)

10.لوای حمد (پرچمی که در روز قیامت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله به دست حضرت امیر علیه‌السلام می‌دهند و اصل لوای حمد مخصوص رسول خدا است و امیرالمؤمنین علیهما السلام حامل آن است؛ چراکه دست رسول‌خدا و ولیّ او است و به تعبیری لوای حمد، نبوت است.)

2.1.ویژگی‌های کلی مقام «حمد»

در فرمایشات این ویژگی‌ها برای مقام حمد بیان شده است:

1. این مقام محدودیتی ندارد: لیس لصفته حد محدود. در این مقام اگر تعین و تقید آمد دلیل توحید صدمه می‌خورد چراکه در این مقام خداوند آن حقیقت را مظهر ارکان توحید و محل معانی الهیه قرار داده است. این حقیقت در این مقام آیه معرفت صفاتِ لایتناهی خداوند متعال است. صفات اولوهیه، جلالیه، جمالیه، احدیه، واحدیه و صمدیه. و چون این صفات محدود نیست، این مَسکن و محل هم نباید محدود باشد.

2. این مقامِ حمدِ مطلق خداست: الذی ملأ الدهر قدسُه. آن مطلق که همه هستی را پر کرده است، قدوسیت خداست و خدا به این مقام خود را تنزیه کرده است. ذات خدا منزه از ظهور در مجالی و ظهورات است و ازاین‌رو وجه مطلق و قدس مطلق و مجد مطلق و حمد مطلقِ او همه هستی را پر کرده است.

3. این مقام ستایش خدا است در مقام الوهیت، ربوبیت، رحمانیت، رحیمیت و مالکیت. همان‌گونه که در سوره مبارکه حمد آمده است. این نام‌ها در سوره مبارکه حمد، نام‌های کلی خدا است که سایر نام‌ها شئونات این نام‌ها است. حقیقت «الحمد» است که در «رب» العالمین و «الرحمن» و «الرحیم» و «مالکِ» یوم‌ الدین آشکار شده است. و پس از ظهور در این مقامات (نام‌های کلی خدا)، در متعلقات و شئونات و جهات این نام‌ها آشکار شده است. تفسیر سوره حمد از این دید چنین است:

لِله (الله): متعلق آن «ایاک نعبد؛»

رب العالمین: متعلق آن «ایاک نستعین؛»

الرحمن: متعلق آن «اهدنا الصراط المستقیم؛»

الرحیم: متعلق آن «صراط الذین انعمت علیهم؛»

مالِک: متعلق آن «غیر المغضوب علیهم و الضالین.»

4. این مقام، مقام لوای حمد (علَم ستایش) است که مخصوص رسول‌خدا است صلی الله علیه و آله چرا که اوست ولی‌نعمت همه موجودات و «حمد» از آن کسی است که نعمت‌دهنده باشد و همه نعمت‌ها از او است. در وصف لوای حمد است که سه گیسو از نور دارد، گیسوی در مشرق و گیسوی در مغرب و گیسوی در وسط دنیا. و بر این علَم سه سطر نوشته شده است. سطر اول بسم الله الرحمن الرحیم، دوم الحمد لله رب العالمین و سوم لا اله الا الله محمد رسول‌الله. و نوشته شده است: آل‌محمد خیر البریه.

طول هر سطری به اندازه مسیر هزار سال حرکت است و پهنای هر سطری به اندازه مسیر هزار سال و طول خودِ علم نیز به اندازه مسیر هزار سال. سنان آن از یاقوت سرخ و نی آن نقره سفید و پایین آن زبرجد سبز است و بر همه خلق سایه افکنده است. دو شِقه دارد که هر شقه آن، وسیع‌تر از پهنای آفتاب و ماه است و یکی از سندس و دیگری از استبرق. شقه‌ای که از سندس است متعلق عالم غیب و شقه استبرق متعلق عالم شهاده است و از سه گیسوی این علَم، گیسوی در عالم جبروت و گیسوی در عالم ملکوت و گیسوی در عالم مُلک است.

در روایتی هفتاد شقه دارد چراکه مُلک را هفت رتبه است (عقل، روح، نفس، طبع، ماده، مثال و جسم) و هر یک نُه آسمان و زمینی دارد که 70زمین و آسمان می‌شود و هر شقه، در یکی از آنها است: بهم ملأت سمائک و ارضک حتی ظهر ان‌ لا اله الا انت. پس این لوا تمام عالم‌ها را فرا گرفته است؛ چرا که همه عالم‌ها ریزه‌خور خوان احسان آن بزرگوارند و ستایش همه از آن بزرگوار است.

5. این مقام مبدء سایر مقامات و ظهورات است و همه روی به او دارند چراکه وجه خدا است. این مقام از دو جهتِ تحمید و تقدیس، خدا را برای همه خلق معرفی می‌کند و برای همه خلق، به وساطت مبادیِ همه خلق، تقدیس و تحمید می‌کند. و همان‌گونه که بیان شد، صاحب این مقام (آنی که نامش حمد است)، برای سه عالم مبدء است و آن سه عالم را پر کرده است که با سه حرف، بیان مبدئیت او برای سه عالم بیان شده است: عالم جبروت، عالم ملکوت و عالم مُلک. به این معنا که با مقام جبروتی خود عالم جبروت و با مقام ملکوتی خود عالم ملکوت و با مقام مُلکی خود، عالم ملکی را فرا گرفته است.

پس هر حرفی از حروف «حمد» بیان مبدئیت آن حضرت برای این سه عالم است. امام علیه‌السلام می‌فرماید: بهم ملأت سمائک و ارضک (آسمان و زمین هر سه عالم را) حتی ظهر ان لا اله الا انت. علمای علم حروف درباره حروف حاء، میم و دال نتیجه‌هایی به دست آورده‌اند که با توجه به موازین علمی است و حتی مانند این موازین برای ساخت اکسیر نیز به کار می‌رود. این نتایج را یاداور شده و استفاده‌های مکتبی از این نتایج را ذکر می‌کنیم:

1.5.2.1. حرفِ «حاء»

حرف حاء از حروف غیبیه است و به عالم جبروت اشاره دارد. عالم جبروت نیز در انسان‌ها وجود دارد؛ ولی اشراقی از آن جبروت کلی و مطلق است. حاء از نظر شماره و ردیف حرفی، بر وحدت (که صفت عالم جبروت است) دلالت ندارد؛ چراکه عدد این حرف 8 است. بلکه گزارش دارد از حامل عرش بودن این مقام با سایر ظهوراتش که 8 ظهور است: و یحمل عرش ربک یومئذ ثمانیه. این هشت ظهور، چهار ظهور از اولین است، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم‌السلام و چهار از آخرین، محمد و علی و حسن و حسین صلی الله علیهم اجمعین. این ظهورات، این حقیقت طیبه است که عرش خداوندی را حامل است.

2.5.2.1. حرف «دال»

دال، اجتماع و اقتران علت‌ها و سبب‌ها را با معلول‌ها و مسبب‌ها بیان می‌کند. ردیف حرفی دال 4 است و چهار عبارت است از مجموعه کیفیت‌های چهارگانه که هر موجودی از نظر کیفیت، به این چهار تمام است. دال اشاره به عالم ملکوت است؛ چراکه عالم ملکوت مقام علت‌ها و سبب‌ها و تعلق به معلو‌ل‌ها و مسبب‌ها است. همان‌گونه که افلاک در این عالم تأثیر می‌گذارند و از اثر تأثیر آنها و اشراق آنها در عناصر موالید پیدا می‌شوند، عالم ملکوت هم نسبت به عالم مُلک مانند افلاک است نسبت به عناصر و با کیفیت‌های چهارگانه مناسب خود که رطوبت، حرارت، یبوست و برودت است، در نفس ما تأثیر می‌گذارد؛ چراکه نفس ما اشراقی است از آن عالمِ کلی و پس از تأثیر در نفس، آثار آن را در عالم شهاده و ظاهر خود، مشاهده می‌کنیم.

3.5.2.1. حرف «میم»

حرف «م» اشاره است به عالم مُلک و مقام تمامیت یک موجود در چهل مرتبه. هر موجودی چهل مرتبه دارد تا اینکه در وجود تمام باشد: و واعدنا موسی ثلاثین لیلة فاتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة. واژه «اربعین» در آیه دلالت بر این می‌کند که گمان نرود اتمام میعادِ ما با موسی 30 و 10 بوده است (30جدا و 10جدا) بلکه اتمام به 40 است (30به10تمام و کامل شد.) این قاعده‌ای کلی است و امام علیه‌السلام می‌فرمایند خداوند عدد 40 را به کار برد تا قاعده‌ای در دست باشد که تمامیت هر شیء‌ای در مراتب وجود، به 40 است. 30مرتبه مقامات علت‌ها است و 10مرتبه مقامات معلول‌ها. پس میم به عالم مُلک و تکثر موجودات و موجود شدن مراتبشان اشاره دارد.

4.5.2.1. چرا حرف وسط «میم» است؟

اگرچه طبق آنچه گذشت، حمد باید «حدم» شود؛ ولی باید توجه داشت که وسط هر کلمه، قلب و اصل و مقام حقیقت آن کلمه است و دو طرف، ظهورات و مجالی و مقامات آن اصل است. ازاین‌رو «میم» بیان مقام موجودیت و مخلوقیت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله است. به این معنا که این حقیقت با اینکه صاحب و حامل چنین مقاماتی است و خودش همین مقامات است، مخلوق است و مراتب چهل‌گانه در او به طور مشروح و مبیّن موجود است. میمِ وسطِ «حمد» بیان این است که این قابلیت چنان قابلیتی است و این مخلوق چنان مخلوقی است که: یکاد زیتُها یضیءُ و لو‌لم‌تمسسه نار. اگر نارِ مشیت به این قابلیت تعلق نگیرد، نزدیک است که این روغنِ قابلیت، شعله‌ور شود؛ ولی به مشیت ایجاد شده است و متعلَق ایجاد قرار گرفته است. پس محلّ، مسکن، اطراف، حدود و جوانب مشیت است؛ چراکه اطراف هر چیزی حد او است. به این معنا که از این قابلیت کار آتش (مشیت) بر می‌آید. وسط‌ قرار گرفتن «میم» ارتباط مشیت و این قابلیت را بیان می‌کند؛ زیرا مشیت دو جهت دارد، جهت فعل‌الله بودن و جهت شیء بودن (خود مشیت نیز به نفس خود ایجاد شده است) و این قابلیت (میم)، بیان‌کننده جوانب مشیت و حیث مخلوقیت، انیت، ماهیت، نفسیت و قابلیت مشیت را بیان می‌کند.

5.5.2.1. این سه ظهور متعددند؟

حروف «حمد»، تکرر حرف الف و باء است. به این معنا که این ظهور در هر رتبه، تشدید و تکرّر حروف قبل است. تکرر در اینجا به معنای تجلی و ظهور و تنزّلِ خودِ آن است. الف و باء در عالم جبروت تجلی کرد و در عالم ملکوت شدت پیدا کرد و در عالم ملک ظاهر شد. پس این سه ظهور در عین تعدد، متحدند و ظهورِ در عالم ملک همان دو ظهورِ در عالم جبروت و ملکوت است و آن دو، این ظهور و هر سه خداوند را تحمید و تقدیس می‌کنند.

6.5.2.1. چگونه این حمد فراگیر است؟

خداوند «هست»؛ ولی باید توجه داشت که تمام هست‌ها خلق خدا است. بزرگان اعلی الله مقامهم اگر درباره خدا «هست» استعمال فرموده‌اند مرادشان آیه هستی و عنوان هستی است. در فرق‌گذاردن بین وجودی که بر خدا اطلاق می‌شود و وجودی که بر مخلوق اطلاق می‌شود، فرموده‌اند که آن هم وجود خلقی است؛ اما حقی است. به این معنا که آیه و عنوان است. صدق و اطلاق «هستی» بر خدا به معنی این نیست که واقعاً بر ذات مقدسش اطلاق شود بلکه استعمال و صدق «وجود خدا هست» اطلاق آیتی است: وجوده اثباته. توضیح آنکه خدا آیه‌ای و عنوانی آفریده است که آیه و عنوانِ هستی او است. با گفتن خدا هست، گزارش از چنین آیه و عنوانی است نه اینکه واژه وجود بر ذات مقدس خدا اطلاق شود. و رسول‌خدا صلی الله علیه و آله آن آیه و عنوان است و به ایشان آسمان و زمینِ همه عالم‌ها پر شده است: بهم ملأتَ سمائک و ارضک حتی ظهر ان‌لا اله الا انت. و این پرشدن یعنی چیزی نیست جز نور محمد و آل محمد و حقیقت طیبه ایشان صلی الله علیهم.

پس «الحمد لله رب العالمین»، الف و لامِ حمد اگر الف‌ولام عهد باشد، حمدی است که همه حمدها مجاری و ظهورات او است و اگر الف‌ولام جنس باشد، حمدی است که جامع همه حمدها است. به هر تقدیر این حمد، حمدی است که در آن حمد جبروتی و ملکوتی و مُلکی وجود دارد. آن حمد، از آنِ پرورنده عالمیان است. محمد صلی الله علیه و آله از آنِ خدا است و خدا بالاتر از محمد صلی الله علیه و آله حمدی و تسبیحی ندارد و همه حمدها و تسبیح‌ها ظهورها و شأن‌های این حقیقت طیبه است که هر حمدی و تسبیحی در مقام خود جلوه‌ای از این حمد است: الحمد لله بجمیع محامده کلها علی جمیع نعمه کلها.

6. از این مقام به «الحمد» تعبیر آمده است و وزن و سیاقِ این عبارت در زبان عربی خصوصیات دیگری را برای این مقام بیان می‌کند؛ چراکه لفظ تابلویی است از خصوصیات معنا و به تعبیری لفظ همان معنا است در عالم الفاظ. از خصوصیات این کلمه به خصوصیات آن حقیقت راه می‌یابیم:

1.6.2.1. هیئتِ مصدریِ «الحمد»

چون این مقام دارای همه صفات کمالیه و جلالیه و جمالیه است و ثناء مطلق الهی است و همه کمالات از او است، برای آنکه کسی گمان نکند این حقیقت مستقل است و برای معرفی عدم استقلال این مقام، وزن مصدری استفاده شده است. شکل مصدری به معنای احداث و نشان احتیاج، فقر و نیاز است و مصدر نیازمند تجدد و نیازمند فیض‌رسانی دائم است و باید خداوند به آن هستی دهد. همه هستی بسته به حقیقتی است که خود آن حقیقت محتاج است و حتی با شکل کلمه، این واقعیت را بیان می‌کند. حقیقتی است که گرچه جامع فضائل است و همه کمالات از او است؛ اما حقیقتی است که احداث شده است.

فرمایشی است از حضرت امیر علیه‌السلام که می‌فرماید: «انا الذات فی الذوات للذات.» خصوصیت مصدری، بیان «للذات» است. به این معنا که ذاتی هستم ثابت، دائم و مستقل بالنسبه به ظهورات و تجلیاتم و همه کمالات از من شروع شده و از من وجود یافته است پس «انا الذات فی الذواتـ»م اما «للذاتـ»م؛ برای خودم نیستم؛ وجودی هستم بنفسه اما لغیره.

خداوند با هیئت مصدریِ حمد، اهل توجه را از غلو نجات داده است؛ چراکه با این هیئت، بیان می‌شود که با اینکه این حقیقت مبدء خلقت است و مبدء رزق و احیا و اماته است، مصدری است یعنی محتاج به فعل خدا است؛ اگرچه قابلیتش چنان قوی است که: یکاد زیتها یضیء؛ قابلیتش آمادگی دارد که خلاق باشد، رزاق و محیی و ممیت باشد؛ ولی قابلیتی است خدایی و منسوب به خدا و نیازمندِ مسّ نار.

2.6.2.1. مبتدا بودنِ «الحمدُ»

1.2.6.2.1. مبتدابودن حمد در کتاب تدوینی (قرآن) و کتاب تکوینی (هستی)

الحمدُ مبتدا است. به این معنا که به او افتتاح شده است و هرچه بعد از او است، خبر او است. آن فعل مطلق خداوند در مقام الحمد، مبتدای هستی است و همه هستی به آن افتتاح شده است: بکم فتح الله و بکم یختم. ازاین‌رو سوره مبارکه حمد هفت آیه دارد و در هر نماز باید دو بار آن را خواند (غیر از نماز وتر که آن هم در واقع با شفع شمرده می‌شود و حمد تکرار می‌گردد) که روی هم چهارده شود (سبع المثانی) و اشاره باشد به مقام اجمال حمد و مقام تفصیل حمد، چهارده نفس مقدس سلام الله علیهم.

و همان‌گونه که سوره مبارکه حمد در کتاب تدوینی «فاتحة‌ الکتاب» است، در کتاب تکوینی نیز به حمد ابتدا شده است و الحمد مبتدا است و هرچه بعد از مبتدا است، خبر، وصف، ظهور، جلوه و گزارشِ آن و بسته به آن و معلول و صفت آن است. پس هستی در مقام تکوین همه کمال‌اند و همه خبرهای رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و کمالات آن حضرت است و در مقام تشریع آنچه خیر است و نور، کمال آن حضرت است و هرچه خبیث است و شرّ، بیان جهت مخالفت آن حضرت است. پس هرچه کمال و خیر و نور است، ایشان است: ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه. (برخلاف نظر صوفیه لعنهم الله که جمال را جمال نفسانی گرفته‌اند و به امردان می‌نگرند، منظور جمال عقلانی است.)

این حقیقت بیان جهت فاعلی و جهت موجِدی مراتب مادون است و اینجا است که می‌یابیم انحراف مکتب‌های انحرافی وحدت وجود و وحدت موجود و مکتب‌های انحرافی عرفا و حکما را که مبدأ و سرچشمه هستی را ذات خدا می‌دانند و هستی را تجلیات ذاتی او. و حال آنکه مکتب وحی می‌گوید: هل مِن خالق غیر الله؟ هو الذی خلقکم و ما تعملون. تمام خلق بسته به فعل خدا است؛ نه به ذات خدا و ارتباط همه خلق با مبدئشان، ارتباط مبتداخبری است و همه با آن مبتدا، به صورت «رکنی» ارتباط و بستگی دارند.

2.2.6.2.1. خبرهای این مبتدا

1.2.2.6.2.1. مراتب خبرها

باید توجه داشت که خبرهای این مبتدا مراتب دارند. برخی جمال‌ها و جلال‌ها و کمال‌ها خبرِ بدون‌واسطه آن مبتدا هستند و برخی خبرِ بعد از خبر و برخی خبرِ خبرِ خبرِ خبر تا آخر مراتب. ازاین‌رو محمد صلی الله علیه و آله ابراهیم علیه‌السلام است چراکه ابراهیم خبری است از خبرهای رسول‌خدا، محمد صلی الله علیه و آله، سلمان محمدی است؛ چرا که سلمان هم در مقام خود، خبری است از خبرهای آن بزرگوار. ازاین‌رو حضرت مهدی عجل‌الله فرجه خواهد فرمود: من اراد ان‌ینظر الی آدم فانا آدم… . در متن حدیث نیست؛ ولی اگر بفرماید من اراد ان‌ینظر الی سلمان فأنا سلمان چه مشکلی پیش می‌آید؟ چرا که سلمان هم ظهور آن حضرت است؛ آن حضرت او نیست؛ او آن بزرگوار است. به این معنا که خبری و کمالی و خیری و نوری از آن حضرت است صلوات الله علیه: شیعتنا منا کشعاع الشمس من الشمس، سلمان منا اهل‌ا لبیت و اگر سلمان ظهور محمد صلی الله علیه و آله نباشد، این علوم و این توحید خالص از کجاست…؟ اگر این جلال و جمال و عظمت شرعی که خدا به بزرگان دین همچون سلمان و ابی‌ذر و مقداد و امثال این بزرگواران عنایت کرده ظهور و تجلی محمد صلی الله علیه و آله نیست، پس چیست و کیست؟ اینها همه ظهورات او است و او مبدء است برای این ظهورات.

2.2.2.6.2.1. خبرهای ویژه

این حقیقت در مقام مبتدابودن، خبرهایی دارد که از جهتی غیر اویند و از جهتی عین او. آنجایی که ملاصدرا برای تشریح مراتب وجود می‌گوید مابه‌الاشتراک، خودِ مابه‌الامتیاز و مابه‌الامتیاز خودِ ما به الاشتراک است، در واقع درباره این دسته از خبرهای این حقیقت است که در مقام اشتراک و امتیازشان، یک حقیقت‌اند و چون در هر یک از این خبرها مابه‌الامتیاز خاصی غالب است تعدد دیده می‌شود و اگر این غالب کنار گذاشته شود، همه مطابق آن حقیقت‌اند. آن خبرها، خبرهای چهاردگانه آن حقیقت است که خبر محمدیت (نه به خصوص لفظ محمد) و خبر علویت و خبر حسنیت و خبر حسینیت تا خبر مهدویت باشد علیهم‌السلام. و این خبرها «النبأ العظیمـ»اند نسبت به سایر خبرها و سایر خبرها هیچ راهی برای رسیدن به آن حقیقت ندارند جز اینکه در این خبر اختلاف کنند (رفت و آمد کنند): عن النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون.

راه دست‌یابی به مبتدا، خبر است و این خبرها بالاترین و عالی‌ترین خبرها هستند و مابه‌الامتیازشان عین مابه‌الاشتراک است و هرچه احکام است، بر همین مابه‌الامتیازها بار می‌شود و صرف نظر از این امتیازها، همه، آن حقیقت است.

3.2.6.2.1. تجلی آن مبدء چگونه است؟

حقیقت آن مبدأ از تجلی و آشکارشدن در مادون منزه است و آنچه در مادون پیدا شده، فرع‌ها، شاخه‌ها، صورت‌ها، نمودها، عکس‌ها و ظلّ‌های اویند: نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل برّ و از نظر تکوین همه خیر است. واضح‌تر آنکه این حقیقت و مبدأ به خودِ مراتب مادون برای ایشان تجلی کرده است و برای آنها مبدء قرار گرفته است: تجلی لها بها و بها امتنع منها و الیها حاکمها.

4.2.6.2.1. وجود موجود از آن مبدء است؛ نه ایجادِ موجود

ایجاد موجود به فعل خدا بستگی دارد و کلمه «ایجاد» تعبیر از این حیث بستگی است و این بستگی به معنای صدور است. اما وجود موجود از مبدء است؛ چراکه مبدء هستی و سرچشمه و مبتدای آفرینش، این حقیقت است. پس موجودات در صدور با فعل خدا پیوند دارند و در وجود با مبدء. به این معنا که پایه برقراری هستی موجودات مبدء است که از آن به بستگی‌ »رکنی» تعبیر آورده می‌شود.

3.6.2.1. اسم‌بودنِ «الحمد»

هیئت «الحمد» در تقسیم کلمات به اسم و فعل و حرف، اسم است و استقلال را می‌رساند. یعنی این مقام چون مبدء و سرچشمه مطلق است، در همه چیز نافذ است و انفذ است و هیچ‌چیزی مانع آن نیست. همه کمالاتی که در دعای سحر با وزن افعل تفضیل بیان شده، این حقیقت است و در نتیجه به مبدء دیگر و جهت دیگری محتاج نیست؛ چراکه قبل از او کمالی نیست تا به آن محتاج باشد؛ همه کمال‌ها از او است. این تذوت که هیچ‌گونه فرعیتی برای آن دیده نمی‌شود و این استقلالی که هیچ ظلیتی برای آن نیست که بخواهد به چیزی قیام رکنی داشته باشد را جهت اسم‌بودنِ «الحمد» بیان می‌کند: خلقٌ ساکنٌ لایدرک بالسکون و این خلقِ ساکن (مستقل)، این حقیقت است.

2. واژه «احمد»

مقامات بعد از «حمد»، احمد است و محمد. در این بخش ویژگی‌های معنایی واژه «احمد» را ذکر می‌کنیم و برای روشن‌شدن موقعیت نام احمد، به مناسبت موقعیت نام «محمد» را نیز بیان می‌کنیم.

1.2. «احمد» نامی مناسب باطن‌ها و غیب‌ها

ظهورِ محمدی حضرت متعلق به زمین‌ها است و ظهور احمدی حضرت متعلق به آسمان‌ها. مراد از زمین‌ها در هر کجا قسمت پایین و مراتب دانی و به تعبیر دیگر ظاهر هر چیزی زمین آن چیز است. همان‌گونه که مراتب باطنی هر چیزی، آسمان و جهت سماوی آن چیز است.

آن بزرگوار صلی الله علیه و آله با اسم سماویِ خود (احمد) باطن اشیا و شئونات آسمانی هر چیزی را احیا می‌فرماید و با اسم زمینی خود (محمد) مربی شئونات زمینی هر چیز است.

پس هنگامی که خداوند متعال خطاب می‌فرماید «یا محمد»، جنبه محمدیت و حیث مربی‌بودن شئونات زمینی موجودات را خطاب فرموده و هنگام خطاب «یا احمد» خداوند ایشان را به ظهور اسم احمدی که جنبه سماوی حضرت و ظهور به جهات آسمانی و غیبی و باطنی حضرت را خطاب کرده است؛ یعنی آن ظهوری که به‌وسیله آن جهت‌های باطنی اشیا را مدیریت می‌کند. نکته ظریف آنکه هنگام خطاب «یا احمد» از جنبه «محمدیت» حضرت تغافل نشده است؛‌ بلکه هنگام در نظر داشتن حیث «احمدیت»، حیث «محمدیت» در فرع و تبعیت است؛ همان‌گونه که هنگام ذِکر حیث «محمدیت»، حیث «احمدیت» در فرع و تبعیت خواهد بود. به این معنا که محکوم به احکام آن و تابع احکام آن است.

در این بحث مقصود این نیست که باطن و ظاهر از هم جدا و غیر هم‌اند و ما اگر ظاهر را گرفتیم باطن را کنار گذاریم (مانند اکثر قشریین) یا اگر باطن را گرفتیم ظاهر را کنار گذاریم (مانند صوفیه لعنهم الله.) «حمد» در «احمد» و «محمد»، هر دو، متجلی است ازاین‌رو هم باید ظاهر را داشت و هم باید باطن را حفظ کرد. ظاهر بی‌باطن بی‌فایده است و باطن بی‌ظاهر نیز چنین است. نکته فقط آن است که هنگام توجه به اسم «احمد» و مقام «احمد»، ظاهر در تبعیت است و هنگام نظر به شریعت و نام «محمد»، احمد در تبعیت و غیب است.

مقام محمدیت در مقایسه با مقام احمدیت، شهاده و ظاهر است و حضرت صلی الله علیه و آله به‌وسیله این اسم (مقام) مربی خلق در مقام ظاهر است و احکام متعلق به ظاهر خلق را بیان می‌فرماید. نه به این معنا که «محمد» صلی الله علیه و آله شریعتی میان‌تهی آورده باشد و با اسم «محمد» فقط ظاهر احکام بیان شده باشد؛ خیر،‌ باطن نیز موجود است اما در تبعیت و فرعِ ظاهر. در روایات مأثور، ارتباط نام «محمد» با ابلاغ ظاهر شریعت بیان شده است که از جمله آنها است این صلوات شریف:

 اللهم صل علی محمد کما حمل وحیک و بلغ رسالاتک و صل علی محمد کما احل حلالک و حرم حرامک و علّم کتابک و صل علی محمد کما اقام الصلوة و آتی الزکوة و دعا الی دینک و صل علی محمد کما صدّق بوعدک و اشفق من وعیدک و صل علی محمد کما غفرت به الذنوب و سترتب به العیوب و فرّجت به الکروب و صل علی محمد کما دفعت به الشقاء و کشفت به الغماء و اجبت به الدعاء و نجیت به من البلاء و صل علی محمد کما رحمت به العباد و احییت به البلاد و قصمت به الجبابرة و اهلکت به الفراعنة و صل علی محمد کما اضعفت به الاموال و احرزت به الاهوال و کسرت به الاصنام و رحمت به الانام و صل علی محمد کما بعثته بخیر الادیان و اعززت به الایمان و تبّرت به الاوثان و عظمت به البیت الحرام و صل علی محمد و اهل‌بیته الطاهرین الاخیار و سلّم تسلیما.

2.2. سوره مبارکه «حمد» و نام «احمد»

همان‌گونه که پیش‌ از این در تفسیر سوره حمد یادآور شدیم، «حمد» در متعلقات چهار اسم رب، رحمن، رحیم و مالک تجلی کرده است و تجلی او در این مقامات، همان «حمد» است پس باید تجلی او (که به تعبیری خود او است) نامی مناسب داشته باشد. ازاین‌رو خداوند نامی برای او اشتقاق کرد که خودِ حمد باشد و از خودِ حمد اشتقاق یافته باشد و در این مقامات و متعلقات تجلی کند و آن نام «احمد» و «محمد» است صلی الله علیه و آله.

این حقیقت با ظهور در این مقامات به این نام شریف، به همه مفاخر و فضایل ظاهر شده است و همچنین به جهت غضب خود و جهت خلاف خود به تمام درکات و رذائل ظاهر گشته است. به این معنا که با تمام فضایل خود نشان بدهد رذائل را: الاشیاء تعُرف باضدادها. و همچنین دو صراط درست کند، به مقام اصلی خود که در آن مقام مرضیّ خداوند است حامل فضایل و کمالات باشد و به تعبیری «صراط مستقیم» و نشان دهد که هرچه خلاف او و شئونات و جهات و مقامات او است، صراط مغضوب است. توضیح آنکه تمام راه‌های ضلالت و کفر و نفاق و هر مطاع و متبوعی در کفر و نفاق و هر کسی که از آنان تبعیت می‌کند، راه‌ خلاف رسول‌خدا است؛ چراکه آن حضرت خودش را ملاک رضایت خدا و صراط خدا قرار داده است و در این مقام «احمد» است و «محمد» یعنی کاملاً ستوده شده و کسی که همه او را ستوده‌اند. ازاین‌رو مشاهده می‌کنیم که همه خلق، مؤمن و غیر مؤمن، فضایل و کمالات و مَلَکات عالی انسانی را می‌ستایند و او است صاحب و حامل و جامع همه این ملکات و درجات و از این باب نامش محمد است یعنی با کمال مبالغه ستوده شده است.

3.2. ویژگی‌های هیئتِ واژه «احمد»

1.3.2. حرف الف و میم در «احمد»

«محمد» و «احمد» همان حَمد است؛‌ ولی در هیئت ِ واژه تفاوت‌هایی وجود دارد. دو میم در «محمد» اضافه شده است به این معنا که «حمد» در غیب و شهاده ظاهر شد و تمام شد (حمدِ تمام در عالم غیب و حمدِ تمام در عالم شهاده.) و عددِ میم 40 است که اشاره به تمامیت موجود است. این دو میم یکی در اول محمد قرار گرفته است و یکی در وسط که اشاره به غیب و شهاده و اول و آخر دارد: هو الاول و الآخر و هو الظاهر و الباطن. محمد حمدِ ظاهر و آشکارای خدا است و محمد حمدِ غیب و عالم غیبِ خدا است. میم در وسط مشدّد است و با میمِ «حمد» ادغام شده است و این ادغام و تشدید به این معنا است که گمان نرود تمامیتِ حمد در عالم ظاهر تفاوتی با خودِ حمد دارد؛ خیر، کاملاً یکسان است و ادغام، عبارت است از هم‌جنس ‌بودن و تساویِ‌محض. ازاین‌رو کنایه «هو» در همه یکی است: هو الاول، هو الاخر، هو الظاهر، هو الباطن.

هیئت واژه «احمد» چون بیان‌گر جهت غیب و باطن است و اتصال غیب به عالم وحدت بیشتر است، ازاین‌رو هیئت آن نیز مناسب با غیب و باطن است. احمد حکایت حمد است و احدیت. و احدیت فوق واحدیت است (واحدیت مبدء است) ازاین‌رو باید الفِ «احد» جلو «حمد» بنشیند تا واژه «احمد» تشکیل یابد و بیان کند که مرتبه غیب دین و باطن شریعت به عالم احدیت نزدیک‌تر است و قرب، لطافت و حکایتش از عالم احدیت بیشتر است. ولی چون عالم شهاده و عالم ظاهر کدورت و غلظت دارد، بُعدش بیشتر و حکایتش از آن عالم کمتر است.

تعبیر دیگری که برای هیئت «احمد» رسیده است آن است که همان احد، «میمـ» ــی به آن اضافه شده و «احمد» شده است. پیش از این یاداور شدیم که این قُوای این میم 40 است و دلالت بر بندگی آن حقیقت طیبه دارد. ازاین‌رو در حدیث است: خمّرتُ طینة آدم بیدی اربعین صباحا و اشاره به همین است مبعوث‌شدن حضرت در چهل‌سالگی. با برداشتن این میم، همان «احد» باقی می‌ماند. پس آن بزرگوار ظاهرش عبودیت و باطنش ربوبیت است و ربوبیت صفت است و غیر از ذات خدا است؛ پس خدا نیست.

تعبیر دیگر آنکه «محمد» با انداختن یک «میم» احمد شد و با انداختن میم دیگر، احد.

2.3.2. ارکان نماز در «احمد»

برخی علما نوشته‌اند که هیئت واژه احمد، بیان‌گر ارکان نماز است. الفِ آن بیان‌گر قیام، حاء بیان‌گر رکوع، میم بیان‌گر سجده و دال، بیان‌گر تشهد است. پس یک‌دوره خضوع و خشوع در هیئت این واژه قرار گرفته است.

4.2. «احمد» و رکن رابع

نام احمد به غیب و باطن دین اشاره دارد و متعلق آن نیز امری غیبی است. به این معنا که خداوند متعال پس از خطابِ «یا احمد» مسائل باطنی و امور غیبی دین را بیان می‌کند. در حدیث معراج است: یا احمد وجبت محبتی للمتحابین فیّ و وجبت محبتی للمتواصلین فی و وجبت محبتی للمتقاطعین فی. و دوستی و دشمنی در راه خدا، یکی از مصادیق رکن رابع است. و خداوند متعال ابتدا به رکن رابع کرده است؛ چراکه خطاب «یا احمد» مناسب رکن‌رابع است یا بگوییم رکن‌رابع با خطاب «یا احمد» مناسبت دارد.

تمام احکام ظاهر دین از آداب نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زکات، خوردن، آشامیدن، نکاح و تمام مسائل ریز مانند مسواک‌ و… همه و همه برای خود بنده است و برای ترقیِ «خود.» اما در بحث باطن دین (رکن رابع) محور خداوند است و خدمتگزاریِ او؛ نه خدمتگزاریِ خود. اساس کار، خدا و آنچه منسوب به خدا است: وجبت محبتی للمتحابین «فیّ»… . هر کجا به خدا نسبت دارد، آنجا خدا حاضر است و اگر انسان خواهان خدمت‌کردن است همان‌جا باید برای خدا خدمت کند. در رکن‌رابع، دوستی و صِله محورش خدا است، دشمنی و بریدن نیز محورش خدا است. اگر محور خدا باشد، محبت خدا برای چنین اشخاصی ثابت و لازم و حتم خواهد بود (وجبت محبتی…) دوستی‌ها و دشمنی‌ها باید براساس دین باشد؛ نه براساس معیارهای ظاهری و سطحی و عرَضی که اگر براساس چنین معیارهایی باشد نزد خدا ارزشی نخواهد داشت. ازاین‌رو پس از خطاب «یا احمد» نخستین مطلب و اصل و ریشه، بیان امر برادری و یگانگی و دوستی دوستان خدا و دشمنی دشمنان خدا است؛ چراکه این مقام (احمد) مقام باطن شریعت است و رکن‌رابع را هم که برای ما اصل و ریشه قرار داده‌اند. به تعبیری از آثار اسم احمد صلی الله علیه و آله که اسم آسمانی حضرت است، این رُکن است و میان نام احمد که بیان‌کننده باطن دین است با رکن‌رابع که رکنی‌ است که در آن باطن دین جلوه‌گر است، هماهنگی کامل وجود دارد.

توضیح بیشتر آنکه وقتی از نظر باطن شریعت ابعاد دین را آغاز به شمارش می‌کنیم، رکن رابع (ولایت اولیا وبرائت اعدا) نخستین اصل از نظر باطن شریعت است و سایر اصول دین (معرفة الله، معرفة النبی و معرفة الامام) در این اصل پیاده می‌شود. خطاب خداوند متعال در معراج گویای این مطلب است که یا احمد، حال که نامت را به «احمد» بردم، باید بگویم نخستین امر و مهم‌ترین مسئله در مقام احمدیتِ تو، ولایت اولیا و برائت اعدا است: وجبت محبتی للمتحابین فیّ… و وجبت محبتی للمتقاطعین فیّ.

5.2. دوره اول و دوم شریعت

همان‌گونه که پیش از این یادآور شدیم، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله با دو مقام و نام «احمد» و «محمد» مأمور تربیت عالم و انسان‌ها شدند و با نام احمد باطن موجودات و با نام محمد ظاهر موجودات را اداره می‌فرمایند. شریعت آن بزرگوار نیز ظاهری و باطنی دارد. آن بزرگوار صلی الله علیه و آله با نام «محمد» به رسالت مبعوث شدند و ظاهر دین را آشکار فرمودند و مسائلی همچون ظاهرِ شهادتین (اشهد ان لا اله‌ الا الله و اشهد ان محمداً رسول‌الله)، اعمالی ظاهری (از طهارت و نماز و روزه و… تا مسائل دیه.) و مردم ظواهر را آموختند و اندک‌اندک امر ظاهر ترقی یافت. زمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام آن حضرت علاوه بر ظاهر تنزیل (قرآن، احکام ظاهری)، مباحث و مسائل تأویلی را نیز از مردم خواست؛ ولی این مردمی که رسول‌خدا ایشان را جمع فرموده بود، امرِ تأویل و باطن دین را برنتافتند و متفرق شدند. در نتیجه امر باطن دین مخفی شد و از دسترس مردمان خارج گردید.

تا آنکه خداوند اراده فرمود ظاهرِ دین پخته و پخته‌تر گردد تا عالم برای ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه آمادگی یابد. حکومت‌های دینی سرِ‌کار آمد و علما زیاد شدند و امرِ ظاهر را تقویت کردند. علمایی همچون شیخ مفید و صدوق و سید مرتضی و شیخ طوسی و غیر ایشان. این بزرگواران احکام ظاهری را تکمیل کرده و اجمالاتی در باب اصول دین بیان فرمودند. و چون رسول‌خدا صلی الله علیه و آله با نام مبارک «محمد» حامل ظاهر شریعت بودند، مناسب شد که بیشتر علما نامشان محمد باشد، همچون محمدین ثلاث (محمد‌بن حسن طوسی، محمدبن‌نعمان مفید، محمد‌بن یعقوب) و مانند محمدامین استرابادی و محمدمحسن فیض کاشانی و محمدباقر مجلسی و… . و این علمای مظهرِ اسم «محمدِ» رسول‌خدا، ظاهر شریعت را پخته‌تر کردند تا آنکه در هر سه بُعد دین (اعتقادات و اخلاقیات و احکام) ظاهر دین به نهایت رشد خود رسید. به‌گونه‌ای که پس از کتاب «جواهر الکلام» در بُعد احکام، کتابی مفصل‌تر و بهتر نوشته نشد. ولی با این حال دو مطلب باقی ماند: نخست تفصیل اجمالاتِ اعتقادات و دوم رفع شکوک و شبهاتی که به القای صوفیه و فلاسفه باقی مانده بود. جسد دین کامل شده بود و مردم در پی به دست آوردن حقایق، دقایق و اسرار و باطن شریعت و احکام بودند.

در این زمان، دور نخستِ شمس نبوت به پایان رسید. به این معنا که خورشیدِ نبوت که به مقام «محمدیت» آشکار شده بود و مأمور تربیت ابدان بود، یک دور بر گردِ ماه ولایت چرخید و هزار و دویست سال گذشت. دوره دوم شروع شد. دوره‌ای که در آن رسول‌خدا صلی الله علیه و آله با مقام «احمدیت» خود متصدی تربیت باطن‌ها بودند. در این دوره دوم، ظاهر در تبعیت باطن قرار گرفت؛ همان‌طوری که در دوره اول باطن در تبعیت ظاهر بود. معنای شروع‌شدن دوره دوم همین است که باطن اصل شد و ظاهر فرع قرار گرفت. به این معنا که دیگر ظواهرِ دین خریدار ندارد مگر در صورتی که در تبعیت باطن باشد و نیاز بود که همچون دوره اول که علمای بزرگوارِ شیعه مظاهرِ مقام محمدیت رسول‌خدا بودند، کسی باشد که یارایی آن را داشته باشد که مظهر برای نام و مقام احمدیت رسول‌خدا گردد. و چون ابتدای شروع دوره دوم است، مؤسس باشد و صفات مؤسس را داشته باشد. اما چه کسی قابلیت این مظهربودن را دارا بود… .

1.5.2. منبع روایی

حدیثی است که شیعه و سنی روایت کرده‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «یأتی فی رأس کل مائة سنة مروج للشریعة بعد ما اندرست ثم خفیت.» سید مرحوم اعلی الله مقامه در توضیح این حدیث می‌فرمایند: «و هذا الخبر مقبول معمول‌به عند الاصحاب حتی انهم عیَنوا المئات کلها ای المئات الاثنتی عشرة من الهجرة الی زماننا هذا.» تا اینکه می‌فرمایند: «فنقول لابد و ان‌یکون فی زماننا الآن مروجاً کما هو صریح الحدیث المعمول‌به و لا نسخ له فی العمل به مع انه متفقٌ‌علیه بین الفرقة الحقة و لا شک انه موجودٌ… بالجملة فی رأس کل مائة لابد من وجود مروج کما ذکرتُ فاما فی هذه المائة فالحمد لله ظهر ذاک الطود العظیم فأظهر ما کان مخفیاً من الشرایع و الاحکام و ابرز ما کان کساداً من العلوم و منبوذاً من الرسوم.»

با این تعابیر سید مرحوم اعلی الله مقامه، تضعیفی که بعضی مغرضان درباره سند و متن این حدیث کرده‌اند، جبران شده است.

2.5.2. صفات مؤسس و مروِّج

انکار شیعه‌ای که صفات مؤسس در او باشد، انکار امام علیه‌السلام بلکه انکار رسول‌خدا و انکار خداوند متعال است؛ چرا که چنین شیعه‌ای نائب مناب امام زمان عجل الله فرجه است. مؤسس باید از بهترین زمین‌ها وبهترین‌ هواها به دنیا آمده باشد. وی باید در عمل به همه شریعت پایبند باشد و به مقتضای احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) عمل کند؛ در اخلاق مصداقی برای حدیث همام باشد (حدیثی مفصل که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در وصف مؤمن خطابه‌ای فرمودند)؛ در خلقت معتدل باشد: از عیوب ظاهری محفوظ باشد؛ بلندقد یا کوتاه‌قد نباشد؛ کوسه نباشد؛ در چشمانش عیبی نباشد؛ فربه یا لاغر نباشد؛ گوژپشت نباشد و اعضایش با یکدیگر متناسب باشد. کاملان دین اعلی الله مقامهم می‌توانند تمام این صفات (از محل تولد تا صفات ظاهری و باطنی) را با برهان عقلی و ذوق وجدانی ثابت فرمایند.

3.5.2. شیخ مرحوم، شیخ احمدبن‌زین‌الدین اَحسائی اعلی الله مقامه

پس از آنکه هزار و دویست سال از ظهور شریعت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله گذشت و آن بزرگوار با مقام و نام «محمد» بر دل‌ها و جان‌ها و مال‌ها حکومت فرمود، دوره دوم آن شروع شد. شیخ مرحوم اعلی الله مقامه از صلب مطهر زین‌الدین (که در واقع مَُزَیّن‌الدین است ولی مؤسس نیست) به دنیا آمدند و به دستور ائمه طاهرین سلام الله علیهم برای انتشار باطن شریعت و رواج غیب شریعت و بیان حقایق شریعت مأموریت یافتند. از نظر صفات مؤسس، تمام آنچه پیش از این گذشت، دارا بودند. آن بزرگوار اساس رکن رابع را که محور مباحث باطن شریعت است، پایه‌گذاری کردند.

ابتدای سیصدمین سال بود و سیصد باید ابتدا شود به عالِم، بالغ و کاملی که از حیث باطن جامع‌ترین باشد. ایشان عهده‌دار نشر باطن شریعت شدند و ظهوری از ظهورات اسم مبارک «احمد» و حامل این جهت به اندازه خود و در عرصه خود بودند. زمان ایشان، زمان اوج اندیشه‌های منحرف همچون مکاتب عرفا و حکما و فلاسفه و صوفیه بود و بنا بر تحقیقاتی زمان انتشار امر این بزرگوار، هم‌زمان  با پیدایش و قدرت‌گرفتن وهابیت و شکل‌گیری سازمان‌ها و تشکیلات فرماسون‌ها بود و این بزرگوار ضدیت صد در صدِ تعالیم اسلام و تشیع را با این‌گونه انحرافات بیان فرمودند.

 با خطاب‌کردن یک حقیقت کلی، تمام شئونات و تجلیات آن حقیقت خطاب می‌شود. مثلاً وقتی خطاب به شخصی که ایستاده و حرکت می‌کند و می‌دود خطاب می‌کنیم: یا فلان (نام وی را می‌بریم)، در حقیقت تمام تجلیات او که ایستاده و حرکت‌کننده و دوَنده باشد، صدا زده‌ایم. با توجه به این مثال وقتی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله خطاب می‌شوند به «حمد»، تمام حمدها صدا زده شده است، وقتی که در مبدء حیات و ایمان واقع شدند و خطاب شدند، تمام روح‌الایمان‌ها صدا زده شدند و وقتی «یا احمد» خطاب شدند، تمام احمدها؛ یعنی آن کاملین و بالغین و آن علمای ربانی و حکمای صمدانی که نامشان «احمد» است، خطاب شدند. پس وقتی در شب معراج (مثلاً) خداوند متعال رسول‌خدا صلی الله علیه و آله را به «یا احمد» صدا زد،همه ظهورات احمدیش که از جمله آنها شیخ بزرگوار است، صدا زده شدند؛ همان‌گونه که در خطاب «یا محمد» همه مروجین شریعت و علمای عاملین که ظهوری از ظهورات نام شریف «محمد» بودند، صدا زده شدند.

گمان نرود که ما می‌گوییم در شب معراج خطاب «یا احمد» منظور شیخ مرحوم بوده‌اند! خیر؛ کدام عاقل چنین سخنی می‌گوید؟! بلکه ما می‌گوییم چون رسول‌خدا صلی الله علیه و آله در شب معراج در مبدء هر چیزی قرار گرفت، یکی از مبادی مبدءِ مقام احمدیت است و با خطاب‌شدن به این نام و مقام، تمام ظهورات این مقام و حاملان باطن شریعت نیز به حسب مراتب و قابلیت‌هایشان صدا زده شدند که از جمله آنها است، مؤسس دوره دوم، شیخ مرحوم اعلی الله مقامه.

پس روشن شد شیخ مرحوم اعلی الله مقامه آیینه‌ای از آیینه‌های نام مبارک احمد است. آن بزرگوار عهده‌دار بیان باطن دین به محوریت رکن‌رابع  بودند و از این نظر با نام «احمد» که بیان‌گر باطن و غیب دین است، مناسبت تمام داشتند:

دور دوم دين است ظاهر آمدی احمد (ص)        شد محمدی تابع بر ملا شدی احمد (ص)

 هر مؤسسی آيد، خواهد او  بُِدی   احمد         جلوگر چو از جمله نام سرمدی احمد (ص)

بعد از اين جهان روشن زين جمال يزدانی

——–

رازها در نام احمد (ص) خفته است/حق شب معراج احمد (ص) گفته است

حاء و میم و دال، اصل احمد (ص) است/جلوه‌هایش او و نسل احمد (ص) است

حاء و میم و دال را میم است وسط/سیّد المیم شد لقب او را فقط

فرق احمد (ص) با احد یک میم شد/عالمی از نور آن تنظیم شد

میم احمد (ص) چون مکرّر شد از آن/در زمین نام محمد شد عیان

حق‌تعالی از میان ما خَلَق/در قیامت خوانده محمودش بحق

میم احمد (ص) مبدء هستی بود/باده‌اش سرچشمه مستی بود

تا احد شد جلوه‌گر احمد نمود/شد احد را جلوه‌گاهی در شهود

وه عجب میمی که هستی را سبب/شد از آن پیدا چنین نقش عجب

قابلیت‌ها همه چون آینه/نور او شد منعکس در این همه

آنچه با نورش موافق، شیعه شد/هر مخالف دشمن دیرینه شد

شد موافق را به نورش انتساب/از مخالف باشد او را اجتناب

آبروی خوب‌ها از روی او/ناروایی ره نیابد سوی او

این تجلّی گر که از احمد (ص) نبود/یک نشان از خوب و یا از بد نبود

نی سماء و انجم و شمس و قمر/نی زمینی نی ملک جنّ و بشر

نی نبیّی نی وصیّی نی کتاب/نی بهشتی نی جهنم نی حساب

پس احد، احمد شده در این نزول/باشد احمد هم احد گاه عدول

چون احد اول ظهور حق بود/در حقیقت جلوه، نور حق بود

ذات احمد (ص) جلوه و نور خداست/در هویت ذات او از حق جداست

گر که او را جلوه می‌بیند، خِرَد/گویدش حق: «قل هو الله احد»

گر که حیث نفسیش را بنگرد/نام احمد از برایش می‌سزد

حاء و میم و دال احمد را نگر/باشد آن سرچشمه هستی دگر

حاء و میم و دال، باشد بسمله/پس یکی شد بسمله با حَمدَلَه

چون که باشد آیت تعریف حق/حرف تعریف آمدش تشریف حق

سوره «الحمد» شد توصیف او/حق فزاید حضرتش را آبرو

سوره حمد است همان سبع‌المثان/چارده گردد پس از تکرار آن

هفت جلوه ریشه آن جلوه‌هاست/نام‌ها را هفت‌نامش ریشه‌هاست

پاره‌ای زان‌ها مکرّر می‌شود/چارده نام مطهر می‌شود

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 21ذیقعدة‌الحرام1434

منابع و مآخذ:

 ارشادالعوام

بررسی و خلاصه 30سخنرانی در شرح حدیث معراج، ماه مبارک1401

تفسیر البرهان

تفسیر الصافی

تفسیر جامع

تفسیر روح‌المعانی

تفسیر نورالثقلین

دروس ماه رمضان1408

رسائل سید مرحوم

شرح آیة الکرسی

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة

شرح القصیدة

شرح خطبه طتنجیه

شیعه (مجموعه اشعار)

فصل‌نامه مدرسه

الفطرة السلیمة

کشف‌الاسرار

مجمع‌البحرین

المحاضرات

معیاراللغة

مواعظ (28موعظه)

مواعظ (36موعظه)

مواعظ ماه رمضان1286

مواعظ یزد

نبوت و ولایت