هر علمی علم نیست!!

سخنى باريك:


    بشنو اين نكته را كه سخت نكوست…..


 يادآورى نكته‏اى مهم – كه توسط مشايخ عظام در مكتب استبصار بيان شده است -، بازكننده‏ى گره‏هايى است كه بعضى به دام آن گره‏ها افتاده‏اند و چنان فرو رفته‏اند كه گويى خود نفهميده‏اند سر از چه ناكجاآبادى درآورده‏اند.

مناسب است عبارتى از كامل دين، آقاى مرحوم، حاج محمد كريم كرمانى – اعلى اللّه مقامه الشريف – را بيان كرده و بعد از نقل عبارت، بررسى‏هايى ارائه دهيم. ايشان مى‏فرمايند: …و اما الالفاظ فلاشك انها تقع على الصحيح و الفاسد بالبداهة قال الله تعالى و مثل كلمة طيبة كشجرة طيبة و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة حتى انه قال الهتهم التى يدعون من دون الله و قال ماكان صلوتهم عند البيت الّا مكاءاً و تصدية و فى الاخبار ماشاء الله من صلوة فاسدة و حج فاسد و زكوة غيرمجزية و صوم فاسد و معاملات فاسدة مالاينكر و الذى يحتاج اليه مااراده رسول الله منا و هو الصحيحة التى بعث بها من عند الله و ندبنا اليه و كلفنا به و لانحتاج الى شى‏ء من هذه الخيالات و الى الرجم بالغيوب.{ شرح‏النتايج ج1}  

 مى‏فرمايند: » و اما لفظها، پس شكى نيست و روشن است كه هم بر صحيح و هم بر فاسد واقع مى‏شوند. خداوند مى‏فرمايد »و نمونه‏ى كلمه‏ى نيكو، مانند درختى پاكيزه است و نمونه‏ى كلمه‏ى ناپسند، مانند درخت خيبث« تا اين كه مى‏فرمايد: »خدايان ايشان كه به جاى خدا خوانده مى‏شوند« و مى‏فرمايد: »نماز ايشان نزد كعبه چيزى نيست جز مكاء و تصديه« و در روايت‏ها بسيار وارد شده است از نماز و حج فاسد و از زكاتى كه پاداش ندارد و از روزه و معامله‏هاى فاسد به‏گونه‏اى كه جاى انكار نيست. و آنچه به آن نياز است، آن است كه رسول خدا از ما خواسته است و آن صحيح است كه رسول خدا آن را از نزد خدا آورده ما را به سوى آن خوانده و به آن تكليفمان كرده است و ما به چيزى از اين خيال‏ها و رجم غيب‏ها نيازى نداريم«.


 با توجه به اين بيان شريف، مى‏يابيم كه ممكن است بعضى از واژه‏ها، براى امورى به كار رود كه صلاحيت واقعى و حقيقى براى آن نامگذارى را ندارند. از جمله‏ى اين امور، استعمال لفظ »علم« براى »علوم متعارفى« است. به كار بردن واژه‏ى علم براى »علوم ادبى« نيز از همان باب است كه در فرمايش مولاى كريم به آن اشاره شد.


 پژوهشى در اين مطلب


 »علم« را از جهتى مى‏توان به دو دسته تقسيم كرد:


 اول علمى است كه انسان ظاهرى را از حيوانات جدا مى‏كند و دوم علمى است كه انسان شرعى را از انعام شرعى جدا مى‏كند. انسان شرعى همان انسان‏هايى هستند كه در راه رضاى خداوند گام برمى‏دارند و به كمال و سعادت رسيده‏اند و حيوان‏هاى شرعى آن انسان‏هايى هستند كه از راه رضاى خدا سر باز زده‏اند: اولئك كالانعام بل هم اضل.


 دسته‏ى اول از علوم، علوم متعارفى و ظاهرى است كه در بين مردم، آنها را به نام »علم« مى‏شناسند و حكما اين علم را نيز جزو علومى مى‏دانند كه باعث كمال نفس و سبب مخلّد شدن در بهشتِ جاويدان مى‏شود. و حال آن‏كه در اين علوم متعارفى، كفار و مشركين نيز شريك هستند و اين علوم ظاهرى نيست مگر رفع نيازهاى مادى كه اكثر علوم روز نيز بر اين پايه قرار دارد. علانيه مى‏بينيم كه كفار به سبب ترقى بيشترى كه در علوم ظاهرى داشته‏اند، در رفاه بيشترى قرار دارند و بهتر مى‏توانند نيازهاى مادى خود را برطرف سازند. بنابراين آنها بايد درجات بالاترى در بهشت داشته باشند!؛ زيرا بنا بر گفته‏ى حكما آنها از نفس كامل‏ترى برخوردار هستند. و حال آن‏كه مسلّم است آنها را هرگز به بهشت راه نخواهند داد و منزل آنها جهنم است و درواقع حاصلى براى آنها از اين علوم نيست مگر خذلان و استدراج. خذلان به جهت آن‏كه در قيامت افسوس مى‏خورند برآنچه از رنج و تعب براى تحصيل اين علوم در دنيا كه بر خود هموار كردند و اكنون بر باد رفته است، و استدراج است به جهت آن‏كه علم را مى‏آموزند و در جهت رفع نيازهاى خود ترقى مى‏كنند و در رفاه بيشترى قرار مى‏گيرند و در نتيجه بر دورى و بُعد ايشان افزوده مى‏شود؛ زيرا هرچه به دنيا رو كنيم، از آخرت دورتر مى‏شويم، رسول خدا فرمود: الدنيا و الاخرة ضرّتان، بقدر ما تقرب احديهما تبعد عن الاخرى:


 مصطفی فرمود دنيا و آخرت را ضرّتان  ***  هر كه خواهد ذره‏اى زين، ذره‏اى زان بگذرد


 و اين علم، علم نيست بلكه بنابر اصطلاح بزرگان ما، اين علوم »فنّ« است؛ زيرا علم آن چيزى است كه سبب سعادت و ترقى و قرب انسان به درگاهى الهى مى‏شود و خداوند حالت اين دسته از طالبان{ العلم امام العقل، و العقل تابعه، العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجِنان. }


 علم را اين‏گونه بيان مى‏فرمايد: لهم قلوب لايفقهون بها و لهم آذان لايسمعون بها و لهم اعين لايبصرون بها اولئك كالانعام بل هم اضل.


موضوع ديگرى هم هست كه خداوند هيچ‏گاه هيچ قومى را سركوب و سرزنش نكرده و آنها را جاهل و سفيه نخوانده به دليل اين كه چرا شما مثلاً در علم فيزيك پيشرفتى نداشته‏ايد، و يا چرا پزشكى شما مجهّز نيست؟ يا بگويد چون شما از تمدّن پيشرفته‏اى برخوردار نيستيد، مستحق عذابيد. بلكه مى‏بينيم بعضى از اقوام با وجود اين‏كه صاحب اين علوم بوده‏اند، و با وجود تصريخ خود قرآن به اين مطلب، خداوند آنها را{ كالذين من قبلكم كانو اشدّ عنكم قوةً و اكثرَ اموالاً و اولاداً.}


 جاهل و سفيه خوانده و آنها را محكوم به ظلم و شرك كرده و در آخر، آنها را محكوم به عذاب ابدى كرده است: اولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك هم الخاسرون.


 ملاك چيست؟ مسلّم است كه ملاك، اين علوم ظاهرى و پيشرفت‏هاى مادّى نيست بلكه ملاك، رو كردن به اولياى خدا و تبعيّت از دستورهاى ايشان است. اين اقوام، با وجودى كه – به اصطلاح – متمدّن بودند، ولى چون به انبيا پشت كردند و از آنها تبعيت ننمودند، ازنظر خداوند جاهل و سفيه هستند؛ چرا كه انسانيت را كسب نكرده‏اند زيرا انسانيت در تعاليم انبيا است و فايده‏ى از بعثت و ارسال رسل و انزال كتب، رسيدن و نائل آمدن به فيض »انسانيت« است: حتى يثيروا لهم دفائن العقول.


 همچنين در زمان نزول قرآن، قرآن همان‏گونه كه اهل شبه جزيره‏ى عرب را جاهل و سفيه مى‏خواند، و ظالم و مشرك به حساب مى‏آورد، اهل ساير بلاد را نيز شامل اين‏گونه خطاب‏ها قرار داده است. كه از آن جمله امپراتورى ايران و روم بودند كه ازنظر ظاهر پيشرفت بسيارى كرده بودند. در سراسر روم، فلاسفه و متفكرين قوى و نيرومندى بودند، در ايران نيز آموزشگاه‏هاى مختلف داشتند و در آنجا به بحث و تبادل نظر پيرامون علوم مى‏پرداختند. ولى مى‏بينيم كه قرآن همه را با يك چوب مى‏راند و به يك خطاب ايشان را مورد خطاب قرار مى‏دهد، همه را سفيه و جاهل مى‏شمرد؛ يعنى عرب‏هاى سوسمارخور و آنهايى كه طويله و محل زندگيشان يكى بود را با رومى‏ها و ايرانى‏هايى كه امروزه آنها را مؤسس تمدن بشرى مى‏دانند، يكى شمرده است. از اين نكته معلوم مى‏شود كه ملاك، اين چيزها نيست.


 ديگر آن‏كه اگر اين علوم خوب بود، بايد رسول خدا پس از آن‏كه حكومت اسلامى تشكيل داد، مدرسه و دانشگاهى براى تدريس اين علوم بنا مى‏كرد. چرا اين كار را انجام نداد؟ آيا در تاريخ ذكر شده است كه پيغمبر9 بالبداهه و بدون پرسشى از آن جناب، به يكى از صحابه يا براى كسى ديگر از ساير ملت‏ها، كرسى و كلاس طبّ يا نجوم گذارده باشد و تدريس كند؟ حتى تا زمان موسى بن جعفر8 وقتى مى‏خواستند پيش طبيب روند، نزد طبيب يهودى يا مسيحى مى‏رفتند.


  در حديث مى‏فرمايند وقتى كه امام زمان ظهور كنند، اين‏گونه با تأويلات باطل رفتار مى‏فرمايند كه: يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوإ؛ِِّّ الهدى على الهوى و يعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأى.


پس از دانستن اين نكته، شايد به به نظر بيايد كه شخص مؤمن نبايد به دنبال »فنون« برود به بايد از آنها دورى كند. خير، چنين نيست اگر به اين فنون احتياج است، بايد به اندازه‏ى لازم تحصيل كرد. مثلاً به اندازه‏ى امرار معاش، شخصْ صنعت يا حرفه‏اى را فرا مى‏گيرد. به همين اندازه كه زندگيش به چرخه درآيد؛ چرا كه فرموده‏اند: من لا معاش له، لا معاد له زيرا امر معاش و معاد را بايد با هم درنظر گرفت. در حدّ تعادل و خداپسندانه تا انسان رشد و ترقى كند. حال اگر كسى آينده‏نگرى كرد و به ذهنش رسيد كه اگر همه اين‏طور فكر كنند و فقط به اندازه‏ى نيازهاى مادّى (غذا، پوشاك و مسكن دربرابر نيازهاى غير مادّى نظير محبّت) به دنبال فن بروند، خيلى از علوم و فنون كه يادگيرى آنها نياز به تلاش و كوشش فراوانى دارد، طالبى نخواهد داشد و جامعه از وجود صاحبان اين علوم خالى مى‏ماند. در جواب مى‏گوييم: اوّل آن‏كه خداوند به تمام صلاح و فساد خلق آگاه است و شريعت او نيز شامل صلاح و فساد خلق مى‏باشد و به طور قطع و يقين در آن هيچ چيزى كه سبب فساد امر خلق شود، نيست. پش شريعت او سبب فساد امر خلق كه نمى‏شود، بلكه سبب بهتر شدن امر ايشان خواهد بود. دوم آن‏كه در زمان غيبت، همه اين‏گونه سلوك نمى‏كنند؛ زيرا غلبه با ضلالت و باطل و هواها و هوس‏هاى نفسانى است و هميشه كسى پيدا مى‏شود كه دنبال اين علوم رود. ولى شخص مؤمن و كسى كه افق‏هاى ديد او محدود به حدود دين و شريعت است، به دنبال امرى است كه به كار دنيا و آخرت او بيايد و فقط در امور دنيايى خلاصه نشود.