نقدی بر «مختارنامه»

فشرده‌ای از شخصیت مختار
وقتی آن نوجوان پرسید که «مختار کیست؟!» دانستم باید «مختار» را اختیار کنم و چند کلمه‌ای نه درباره او که درباره «مختارنامه» بنویسم. هنگامی که نوجوانی که تازه به راهنمایی رسیده از این موضوع می‌پرسد، مشخص است که بزرگ‌ترها هم، البته حرفه‌ای تر، به آن می‌اندیشند.
حقیقت آن است که درباره «مختار» احادیث مختلفی در دست است: احادیثی از موقعیت والا و سلامت شخصیت وی خبر می‌دهد و احادیثی از ضعیف‌بودن شخصیت ایمانی او خبر می‌دهد. لازم به ذکر است که درباره نجات‌یافتن او و ورود به بهشت، احادیث بیشتری وجود دارد. طبق نظر مشایخ – اعلی الله مقامهم – «مختار» شیعه امامی نبود؛ ولی محبت خاندان رسالت را در دل داشت؛ همان محبتی که در قرآن است (الا المودة فی القربی) و دیگر با مقامات باطنی خاندان نبوت و ولایت آشنا نبود.
با توجه به احادیث و فرمایش‌های بزرگان – اعلی الله مقامهم -، شفاعت شامل حال او می‌شود. چنانکه در حدیقةالاخوان است که: رسول خدا بر جهنم می‌گذرد. مختار عرض می‌کند: من این همه کارها کرده‌ام؛ نجاتم دهید. حضرت اعتنا نمی‌کنند و می‌گذرند و به حضرت امیر می‌فرمایند: «ببین چه می‌گوید». به حضرت امیر – علیه السلام – هم باز عرض می‌کند تا به سیدالشهداء می‌فرمایند: «ببین چه می‌گوید» و سیدالشهداء شفاعتش می‌فرمایند.
مشخص است که علت شفاعت، محبت به اهل بیت و عداوت‌نداشتن با ایشان است. آن محبتی هم که به عمر و ابوبکر داشته است، با دیدن جایگاه آنها محو خواهد شد.
برخی مختار را بنیانگذار مکتب کیسانیه می‌دانند. کیسانیه گروهی بودند که به امامت محمد حنفیه قائل شدند. در کتاب «تاریخ تحلیلی اسلام» می‌خوانیم: «در رویدادهای سال شصت و پنجم و قیام مختارابن‌ابی‌عبید‌ثقفی، دیدیم که وی مردم را به امامت محمد حنفیه، فرزند علی – علیه‌السلام -، می‌خواند و او را مهدی امت می‌شناساند. چون محمد به سال هشتاد و یکم هجری درگذشت، پیروان او – که کیسانیه لقب داشتند – گفتند: محمد نمرده است و در کوه رضوی، نزدیک مدینه، به سر می‌برد و خوراک او از عالم غیب بدو می‌رسد و هرگاه بخواهد آشکار خواهد شد». (ص 201). اکثر کتاب‌های ملل و نحل به مطالب فوق تصریح کرده‌اند؛ اگرچه اکثر این‌گونه کتاب‌ها نوشته اهل سنت است. در میان علمای شیعه برخی این نسبت را دروغ دانسته و با توجه به احادیثی که در مدح مختار است، او را شیعه معرفی کرده‌اند و می‌گویند: کیسانی‌خواندن مختار، از فرمایش حضرت امیر –علیه‌السلام – سرچشمه می‌گیرد که او را «کیس» یعنی زیرک خواندند. در کتاب حدیقة‌الاخوان، شخصی مختار را «کیسانی» معرفی می‌کند و مولای بزرگوار – اعلی الله مقامه – رد نمی‌فرمایند؛ بلکه می‌فرمایند کیسانی‌بودن او با سنی‌بودنش منافاتی ندارد (حدیقه، ص 741).
نگاهی گذرا به سریال «مختارنامه»
نمی‌توان منکر تأثیر عجیب هنر هفتم شد. سینما و تلویزیون چنان تأثیری دارد که امروزه کارشناسان به ارزیابی مقدار تأثیر آن بر کودک، نوجوان، خانواده و جامعه مشغولند. صرف‌نظر از خصوصیت‌های سینما، یک ویژگی آن کافی است که مخاطب جذب شود این ویژگی که « اشخاص فرهیخته و غیرفرهیخته در کنار هم به مفهوم واحدی دست یابند» چنان مؤثر است که هیچ کار فرهنگی دیگری این مقدار تأثیر ندارد. فلسفه سینمایی و فیلسوف سینما، از دیگر موضوعات مهم در این عرصه است. یک فیلم، آنچه را که نویسنده و کارگردان و دیگر عاملان پرنفوذ می‌خواهند، به مخاطب القا می‌کند. پشت هر دیالوگِ یک فیلمِ جذاب، مفهومی نهفته است. در کنار همه فیلم‌ها با انواع موضوع‌ها و ژانرها و تراژدی‌ها، سینمای دینی-تاریخی  جایگاه خاصی دارد.  فیلم، سریال، تله‌فیلم، تئاتر و انیمیشنی که به موضوع دینی می‌پردازد، آشنایان با مضامین دینی و معتقدان به آن را به بازی می‌گیرد. هر یک از معتقدان به آن آموزه دینی، با نگاه خاصی به آن فیلم و سریال می‌نگرند. آشنایی با تاریخ، پررنگ‌ترین انگیزه برای نشستن و میخکوب‌شدن است. از آن طرف نویسنده و کارگردان و شاید کارگزاران این دو، آنچه باید را به مخاطب القا می‌کنند.
آنچه به آن می‌پردازم، نگاهی متفاوت به «مختارنامه»، این سریال پرطرفدار است که در نظرخواهی یک‌سایت خبری اولین سریال مردمی شناخته شده است. اجازه دهید اشکال‌های این سریال را تا آن اندازه که در فیلمنامه و سایت رسمی «مختارنامه» خوانده‌ام، به دو بخش تقسیم کنم: اشکال درجه یک و اشکال‌های درجه دو.
قبل از ذکر اشکال‌های مختارنامه، تذکر این نکته لازم است که اشکال‌هایی که به آن می‌پردازیم، جدای از ویژگی‌های ناب این سریال است. ویژگی‌هایی همچون بالا‌بودن کلاس کار و شخصیت‌پردازی‌ها و بازیگری‌های بجا و بعضی دیالوگ‌ها با مضامین عالی؛ همچون دیالوگِ مختار که گفت: «تمام امیدشان به جهل شماست» یا دیالوگ ابن زبیر: «به دیانت او (یزید) معترضم، به سیاست او که معترض نیستم» که در حقیقت جدایی دین از سیاست و بالعکس را فریاد می‌زند. روی جهاتی برخی اشکال‌های درجه دو را مقدم می‌دارم.

اشکال‌هایی درجه دو

باید بدانیم که اشکال‌های تاریخی، مذهبی، عرفی و ادبی زیادی در این سریال به نمایش درآمده است. به چند نمونه توجه کنید:
1- به تصویر‌کشیدن معصومان: اشتباهی نابخشودنی که متأسفانه بارها در این سریال دیده شده است. به تصویر‌کشیدن نماهایی از بدن حضرت مجتبی و سید الشهداء – صلوات الله علیهما – اشتباه کوچکی نیست. تأثیری که فیلم و سینما بر مخاطب دارد، سبب می‌شود از آن پس با ذکر نام این بزرگواران، آن بازیگر و آن نما به ذهن او آید. آیا از این شخصیت‌های الهی، در نزد چنین مخاطبی معنویتی باقی می‌ماند؟ علت انزجار برخی از دین‌داران، بی‌شک هتک حرمت و نابود شدن معنویت‌هاست. بدیهی است اثر سینما بر روان مخاطب را می‌توان با شخصیت‌پردازی در شبیه‌خوانی‌ها و نقاشی‌ها مقایسه کرد و از این رو بزرگ شیعه، از شبیه‌شدن به اهل عصمت شدیداً نهی فرموده است.
2- لزوم احترام به ائمه – علیهم‌السلام -: امام مجتبی را «مجتبی» و«حسن» خطاب‌کردن و امیرالمؤمنین را «علی» خواندن و سید‌الشهداء را «حسین» صدازدن، دور از شأن شیعیان خالص امیرالمؤمنین است! اگرچه از دشمن توقعی نیست.
3- استفاده از احادیث صوفیه – لعنهم الله -: میثم تمار، در دو جا به احادیث صوفیه استشهاد کرد: من احبنی قتلته و من قتلته فانا دیته و همچنین: لا یستکمل ایمان عبد حتی یظنون الناس انه مجنون. درست است که مشایخ ما به احادیث مظلوم رسیدگی کرده و بررسی کردند؛ اما آن بزرگواران بجا به کار برده و تفسیر  کردند. نمی‌گویم که احادیثی جعلی است؛ اما آیا به کاربردن چنین احادیثی که اشاره‌هایی به مسلک صوفیه دارد عمدی بوده است؟!
4- سطحی‌نگری در عقاید: آیا «میثم تمار» که «علم بلایا و منایا» داشت و از آینده و مرگ افراد آگاه بود و «شیعه خالص علی» به حساب می‌آمد این‌ مقدار سطحی‌نگر است که در حق آقا امیرالمؤمنین – علیه‌السلام – بگوید:
«درب خیبر را عشق از جا کند وگرنه علی هم آدمی بود مثل من و شما (!؟) عشق به خدا بود که بازوی علی را پر کرد از قدرت لایتناهی خداوندی». علی آدمی بود مثل من و شما؟! آیا این مقدار است اعتقاد همچون میثمی به امیرالمؤمنین؟! و آیا «علی» گفتن به آٔقا امیرالمؤمنین صحیح است؟
5- تناقض تاریخی: همسر زهیر بن قین به کربلا رفت یا نرفت؟ مشهور آن است که نرفته است. شاید نویسنده فیلمنامه نقلی را دیده است که همسر زهیر همراه وی به کربلا رفته است. در این صورت صحنه خداحافظی زهیر و همسرش تداعی‌کننده چیست؟! شاید هم همسر زهیر به طور خیالی و معنوی در کربلا حضور دارد ولی کارگردان آن را مجسم کرده است!
6- آگاهی‌نداشتن به ریزه‌کاری‌ها: هنگامی که نمازظهرخواندن امام حسین – علیه‌السلام – را نشان داده می‌شود، هرگز کسی گمان نمی‌کند که این نماز، «نماز خوف» است. نماز خوف نمازی است که در زمان جنگ و یا زمان اسیری خوانده می‌شود و شرایط مخصوصی دارد؛ اما در ساخت این سکانس به این موضوع توجه نکرده‌اند. گذشته از آنکه مشخص نیست در چه منبعی آمده است زن‌ها نیز همراه حضرت نماز خواندند؟ آن هم در برابر مردان نامحرم در میدان جنگ! در این صورت نماز مسلم هم زیر سؤال می‌رود که آیا تقیه نمی‌کرده و برای آن همه سنی، به معنای سنی در برابر شیعه، امامت می‌کرد؟
در جریان مسلم هم خوانده‌ایم که هنگامی یاران او از او جدا می‌شوند که هنوز در مسجد کوفه است؛ ولی در سریال، یاران او بعد از نماز هم همراه او هستند و در کوچه‌های کوفه به صورتی کاملاً تصنعی، به گونه‌ای که مسلم متوجه نشود (!)، از او جدا می‌شوند.
از جمله این موارد، دقت‌نکردن در روش نمازخواندن شیعه و سنی است. مثلاً نمایی از شخصی سنی در کنار کعبه نشان داده‌ می‌شود که دست به سینه (حالت تکفیر) در حال نماز است. هنگام سجده رفتن، به جای آنکه با زانوها به سجده رود، ابتدا دست خود را به زمین می‌گذارد: مانند شیعیان.
7- کیان: پرداختن به شخصیتی ایرانی با نام «کیان»، یکی از محورهای اصلی فیلمنامه است. چه نیازی وجود داشت و چه انگیزه‌ای سبب شد تا بخش‌های خاصی از فیلمنامه به زندگی خصوصی و خانوادگی کیان که ارتباط مستقیمی با موضوع ندارد تعلق بگیرد؟ کیان شخصیتی گم‌نام بود که وقتی از نویسنده فیلمنامه درباره آرامگاه این شخصیت می‌پرسند، می‌گوید: «خیلی ها  به دنبال محل آرامگاه کیان هستند تا به زیارت او بروند و برایش فاتحه بخوانند. اگر در سریال «مختارنامه» [از] همین شخصیت هم معرفی و قدردانی شده باشد، باز هم موفق است… آرامگاه کیان مشخص نیست. می توانیم بگوییم که آرامگاه او در دل همه ما ایرانی هاست!» چرا تأکیدی که سریال بر «کیان» دارد، بر «بن‌کامل» و «بن‌شمیت» ندارد؟
8- اشتباه‌های ادبی: واژه «صفین» که در این سریال بارها به اشتباه به صورت تثنیه استعمال شده است، از ضعف‌های ادبی است. واژه صفین، اشاره به سرزمینی در نزدیکی شاطیء الفرات است. همان‌گونه که در کتاب‌های تاریخی به این مطلب اشاره شده است. لغت‌نویسانی همچون دهخدا، این واژه را صِفِین ضبط کرده‌اند. از دیگر اشتباه‌های فاحش، استعمال واژه «عبدالمطلب» است که حتی ابن حنفیه آن را اشتباه تلفظ کرد! تلفظ صحیح این کلمه آن است که حرف طاء را مشدد بخوانیم؛ نه حرف لام را. در اینجا قاعده «غلط مشهور به از صحیح مهجور» کاربرد ندارد.
9- مکاشفه‌های مختار: اگر تاریخ هم بر مکاشفه‌های مختار مهر تأیید زند، باز هم با تردید باید به مکاشفه‌های او معتقد شویم. چراکه از جلوی چشم اشخاص عادی پرده کنار نمی‌رود و باید شخص منزلتی در درگاه الهی داشته باشد. معمولاً موضوع مکاشفه، مشاهده و رؤیت، امور معنوی غیبی است؛ نه فتوحات آینده!
گاهی انسان چنان در اندیشه‌های خود غرق می‌شود که آنها را «مضارع متحقق الوقوع» می‌پندارد و نام مکاشفه بر آن می‌گذارد! اگرچه مختارِ سریال، زیرکی می‌کند و با نام‌«رؤیا» از آنها نام می‌برد که مشخص است نامی است بی‌ معنا؛ چراکه تمام این رؤیاها را در بیداری دید. آخرین سکانسی که از رؤیاهایش نام می‌برد، هنگامی است که در دارالإماره یا همان کاخ کوفه توسط لشکریان مصعب‌ بن زبیر محاصره شده است و با همراهان خود از رؤیایی سخن می‌گوید که در آن رؤیا مصعب در خون شهیدان نینوا غرق می‌شود. در حالی که این حادثه را در بیداری دید؛ آن هنگامی که به مکه رفته بود و برای اولین بار با مصعب روبرو شد و با دیدن آن رؤیا (!) او و مصعب به هم طعنه‌هایی زدند.
10- حفره‌های تاریخی: مطلبی است که کارگردان سریال در یک برنامه زنده تلویزیونی به آن تصریح کرده است. بی‌شک برخی قسمت‌های زندگی مختار مبهم است و این حفره‌های تاریخی به وسیله خلاقیت نویسنده و کارگردان پر شده است. کارگردان، حفره‌های تاریخی درباره کیفیت جنگ‌ها را تصریح کرد؛‌ ولی مشخص است که در بخش دیالوگ‌ها و برخی سکانس‌ها هم این مطلب صدق می‌کند. آیا این حفره‌ها مستند بودن کامل سریال را زیر سؤال نمی‌برد؟

تصویر: تبلیغ سریال مختارنامه – راه کربلا


اشکال درجه یک؛ اشکالی فراگیر

اشتباهی که بر تمام سریال سایه افکنده است، آن است که «شیعه» را به معنای «شیعه در برابر سنی» پنداشته‌اند. و حال آنکه استعمال لفظ «شیعه» درباره کوفیان و امثال آنها، نه به معنای «شیعه در برابر سنی» بلکه به معنای «طرفدار» است. با این دید، اکثر دیالوگ‌ها و معاشرت‌ها و… زیر سؤال می‌رود. دیالوگ‌های کوتاهی همچون: شیعیه مخلص علی، غلام مخلص علی، زعمای شیعه، زعیم شیعه، صلوات‌فرستادن‌ها، امام حسن و امام حسین و امام علی گفتن‌ها و… .
«مختار» شیعه نبود و اگر در تاریخ لفظ «شیعه» برای او و امثالش استفاده شده است به معنای «طرفدار» است؛ نه شیعه در برابر سنی. این سخن، چکیده ادعای ما در برابر این حرکت نادرست است. اما اثبات این ادعا، نیاز به ذکر مطالبی دارد که در ادامه می‌خوانید.
معنای لغوی و اصطلاحی شیعه
لفظ «شیعه» در لغت به معنای طرفدار است (اتباع الرجل و انصاره). چنانکه درباره آیه 28 سوره قصص این معنا را ذکر کرده‌اند (فاستغاثه الذی من شیعته – شیعه (طرفدار و پیرو)  موسی از وی کمک خواست).  در اسلام به تدریج این کلمه برای شیعیان حضرت امیر – علیه السلام – عَلَم (اسم خاص) شد. همان‌گونه که فیروزآبادی، صاحب لغت‌نامه قاموس، نوشته است: شیعة الرجل اتباعه و انصاره … و قد غلب هذا الاسم علی من یتولی علیا و اهل بیته حتی صار اسماً لهم خاصاً.
ابن حجر، در کتاب الصواعق المحرقة، احتمال داده است که مراد از شیعه حضرت امیر، اهل سنت هستند. (صواعق، ص 154، چ قاهره): … و شیعته هم اهل السنة. سخن ابن حجر سخن اشتباه و حدس نامربوطی است؛ اما شاید علت این اشتباه و حدس، همان استعمال لفظ «شیعه» به معنای طرفدار است؛ چراکه اهل سنت در مقام خلیفه چهارم‌بودن، طرفدار آن بزرگوارند.
توضیح ادعا
شامی‌ها طرفدار آل ابوسفیان بودند و کوفی‌ها طرفدار امام حسین – علیه‌السلام-. حتی حُر شخصی سنی و تابع عمر بود. نهایت معرفت او به امام حسین، این بود که ایشان نوه رسول الله – صلی الله علیه و آله – هستند. اگر سنی نبود، سردار لشکر عمر سعد نمی‌شد. نمازخواندن او با سیدالشهداء – صلوات الله علیه – دلیل بر شیعه‌بودن او نیست؛ چراکه اقتداکردن او نه به علت امام‌بودن حضرت بود؛ بلکه به علت احترامی بود که به حضرت می‌گذاشت. گذشته از آنکه اهل سنت عدالت را از شرایط امام جماعت نمی‌دانند و از این دید، امام‌جماعت بودن سیدالشهداء و عمر سعد، برای او، یکی بود. حتی آنها که نامه نوشتند و حضرت را دعوت کردند، سنی بودند. اهل عراق از ظلم معاویه و اتباعش خسته شده بودند و به این بهانه دست به یاری امام – علیه السلام – دراز کردند.
گذشته از آنکه در حدیث است «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثة او اربعة». حال اگر هم مردم کم‌کم به خود آمده‌ باشند و از ظلمی که بر آل رسول وارد کرده‌اند، پشیمان شده‌ باشند، در زمان سید‌الشهداء – صلوات الله علیه – این همه شیعه، به معنای واقعی کلمه، از کجا پیدا شده‌اند؟! اهل عراق مانند اهل شام سنی بودند و فقط چند نفری همچون «حبیب بن مظاهر» و «مسلم بن عوسجه» و «هانی» شیعه واقعی بودند.
همین مطلب را امیرالمؤمنین – علیه‌السلام – در حدیثی بیان فرمود. هنگامی که درباره حالات لشکریان خود سخن می‌گفتند، از ویژگی‌های آنها سلامتی ایمانی آنها را برشمرد که با «عداوت» نابود شده بود: عداوت با امیرالمؤمنین: فشیب السلامة بالعداوة. به ظاهر پشت سر حضرت نماز می‌خواندند؛ ولی با او دشمن بودند. از فرمایش حضرت مطلبی غیر از آنچه خواندید به دست می‌آید؟!
بی‌وفایی کوفیان و سهل‌انگاری در یاری امام – علیه‌السلام – زبانزد است. آیا شیعه امیرالمؤمنین به مولای خود بی‌وفا است؟! مشخص است که این‌گونه شیعیان، طرفدار بوده‌اند؛ آن هم طرفدار در حوزه سیاست. طرفداری یعنی رضایت به حکومت و سلطنت آل علی؛ نه آل امیه. مفاد نامه‌های اهل عراق هم گویاست که آمادگی خود را برای جنگ با یزید اعلام کرده بودند و نه چیزی دیگر.
شیعه به معنای «طرفدار» استعمال شده است
در تاریخ عبارت‌هایی است که دلالت می‌کند شیعه به معنای طرفدار هم هست: یا شیعة الحق: ای طرفداران حقیقت (بحارالانوار، ج 45َ، ص 382)؛ یا شیعة آل ابی‌سفیان: ای طرفداران آل ابوسفیان(بحار، ج 45، ص 50)؛ یا شیعة الشیطان: ای طرفداران شیطان (کشف الغمة، ج 2، ص 50)؛ یا شیعة المختار: ای طرفداران مختار؛ یا شیعة ابن الاشتر: ای طرفداران پسر اشتر (بحار، ج 45، ص 379) شیعة الدجال: طرفداران دجال (مجمع البحرین، مدخل شیع) و… .با توجه به قرینه‌های بسیار مشخص می‌شود که استعمال‌شدن «شیعه» برای کوفیان و حتی مختار، به معنا طرفداربودن آنهاست؛ نه چیزی دیگر.
سریال، مطلب را تأیید می‌کند
در سکانسی که مسلم نماز مغرب و عشاء را در مسجد کوفه ‌خواند، پس از نماز رو برمی‌گرداند تا به یاران خود نگاه کند و گویا چشم باطن او باز می‌شود و صورت حقیقی آنها را می‌بیند. صورت حقیقی آنها چیزی زشت‌تر از خوک است! آیا –نعوذبالله – صورت حقیقی شیعیان زشت‌تر از خوک است؟! آیا آن یاران طبق آنچه در سریال است «شیعه» بودند؟! یا شیعه به معنای طرفدار بودند؟! آنچه مسلم از آنان دید، بدتر از آن  است که محیی‌الدین صوفی در مکاشفه‌ها نقل می‌کند. ابن ابی الحدید شیعیان را کَلب معرفی می‌کند (محاضره الابرار، ج 1، ص 245 – 246) و در مکاشفه رجبیون سنی‌ها، آنها را به صورت خنزیر آورده است (الفتوحات المکیه، ج 2،) و مسلم آنها را بدتر از خنزیر دید. آیا همین کفایت نمی‌کند که طرفداران مسلم، شیعه، به معنای شیعه در مقابل سنی نبودند؟! از اینها گذشته در کدام نقلی و مدرک است که مسلم آنها را به این شکل‌ها دید؟ آیا این جریان آبرویی برای شیعه در نزد سنی‌ها، به خصوص صوفی‌منش‌های آنها باقی مي‌گذارد؟
در سکانسی دیگر، مختار پس از بازگشت از مکه به کوفه، به دیدار دوست خود می‌رود. هنگامی که غلام به «عبیده» خبر می‌دهد که مختار پشت در است، عبیده مضطرب می‌شود و سعی می‌کند چیزی را مخفی کند. ناگهان مختار وارد می‌شود و عبیده را در آغوش می‌گیرد و مخاطبان متوجه می‌شوند که عبیده در حال نوشیدن شراب بوده است! مختار به او می‌گوید: هنوز هم شراب می‌خوری؟ و عبیده شروع به ذکر دلیل‌های آبکی می‌کند: «من آدمیزادم مختار، طاقت هم حدی دارد. پیاله که پر شد سرریز می‌کند» در ادامه می‌گوید: «من و تو تا حدی خودمان هستیم. از یک جایی افسارمان به دست دیگری است!» چه دلیل‌های قانع‌کننده‌ای. آن هم از طرف شخصی که بعد مشخص می‌شود از زعمای شیعه است و در همه جلسه‌های خصوصی مختار برای قیام، شرکت دارد و حتی تا آخرین لحظات زندگی مختار با اوست! باور نمی‌کنم که یکی از زعمای شیعه خالص علی – صلوات الله علیه – این‌گونه شراب‌خواری کند. به نظر شما اگر این «عبیده» شیعه به معنای طرفدار باشد، آبرومندتر نیست؟!

جمع‌بندی

صرف‌نظر از آنچه سریال را ممتاز کرده است، بر تاریخ ارائه شده و کیفیت ارائه آن، ایرادهایی بنیادین داریم که یکی از مهم‌ترین آنها، استعمال لفظ شیعه به معنای مصطلح آن است. با همه اینها، 40 ساعت از وقت را، خوب پر می‌کند!
هرچه نوشتم یک‌سو و مسئله بازیگری و  به نمایش‌گذاردن زن‌ها و استفاده از موسیقی، در سمتی دیگر است؛ چراکه با توجه به فرمایش‌ها، بدترین امور دو چیز است: موسیقی و بازیگری (سخنرانی استاد – حفظه الله -، 7محرم1417) و در این مقاله هرگز این دو موضوع را به چالش نکشیدم. شاید با توجه به این نکته باید به همان نظریه مشهور معتقد شویم که art for art’s sake  (هنر برای هنر): به گونه‌ای که هنر پدیده‌ای مستقل و دارای ارزش ذاتی و فاقد هرگونه رسالت اجتماعی و اخلاقی و تعلیمی است؛ چراکه آنچه در این سریال و امثال آن وجود دارد، لحظه به لحظه در حال القای عنصری غیر دینی، یعنی موسیقی است. حتی اگر کارگردانی سعی در حذف این عنصر کند، با نفس بازیگری چه خواهد کرد؟ معتادان به دیدن بازیگری‌ها به هوش باشند که دل ندهند.