هدف از ارسال پيامبران “استبصار” است (۱)
(اگر مطلب كمى علمى است، با دقت بيشترى مطالعه فرماييد)
مقصود از ارسال پيامبرانعليهمالسلام و نصب اولياء، به كمال رسانيدن انسانها است؛ زيرا ……
هدف از ارسال پيامبران “استبصار” است (۱)
(اگر مطلب كمى علمى است، با دقت بيشترى مطالعه فرماييد)
مقصود از ارسال پيامبرانعليهمالسلام و نصب اولياء، به كمال رسانيدن انسانها است؛ زيرا نفوس انسانى داراى تجرد است (1) و مجرّد، ضد مادّى است و ملكوت، ضد مُلْك مىباشد و به كمال رسيدن چنين نفوسى به اَمداد مجرده نيازمند بوده و اَمداد مادى رفع نياز آنها را نمىكند بلكه كاملاً برعكس بوده اَمداد مادى باعث ضعف اين نفوس مىگردد.(2) از فرمايش حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام در توصيف نفس انسانى در حديث اعرابى كه عرض كرد: »يا مولاى و ما النفس الناطقة القدسية؟« حضرت فرمود: قوة لاهوتية بدؤ ايجادها عند الولادة الدنيوية مقرّها العلوم الحقيقية الدينية موادها التأييدات العقلية فعلها المعارف الربانية. و معلوم مىشود كه كيان نفس بر علوم و ادراكات و دورى از جموديت جماد و نبات و حيوان نهاده شده است و به هر مقدار كه علوم و ادراكات ازدياد يابد، بر سعهى وجودى نفس ناطقهى قدسيه افزودهمىشود و به هر اندازه دامنهى علوم و ادراكات تنگ شود، براى نفس هم تنگى و ضيقِ وجودى فراهم مىگردد. و از طرفى هم معلوم است كه علوم و ادراكاتى كه منشأ وسعت وجودى و تكامل نفسانى مىباشند، علم باللّه و علم به رسل و اولياء و معرفت فضائل و مقامات و علم به احكام آنهاست. از اين جهت خداوند ارسال انبياء فرمود و اولياء نصب نمود و شرايع و احكام را به انسانها آموخت.
نفس ناطقهى قدسيه:
بعد از آن كه دانستيم كه هدف از ارسال انبياءعليهمالسلام ايجاد نفس ناطقهى قدسيه در انسانها است، لازم است بدانيم كه پيدايش نفس ناطقهى قدسيه نيازمند به طىّ مراتبى است كه تا آن مراتب را طى نكند در عرصهى نفوس، تكوين پيدا نمىكند همچنان كه نفس ناطقهى جسمانى هم تا مراتب خويش را طى ننمايد روى اين زمين جسمانى تولد نمىيابد. آن مراتب از »جماديت« به »نباتيت« و از نباتيت به »حيوانيت« و از حيوانيت به »انسانيت« و بعد »انشاء روح« در آن است اين مراتب براى هر مولودى در عرصهى آن مولود و به حسب آن عرصه حتمى و تخلفناپذير است. و در مورد انسان جسمانى به خوبى مشهود و محسوس مىباشد كه نطفه كه مرتبهى جمادى است (3)، در رحم مادر كه قرار گرفت و انعقاد يافت دوران نباتيت خود را مىگذراند تا آن كه روح حيوانى به آن تعلق مىگيرد و دوران حيوانيت خويش را مىگذراند تا آن كه متولد مىگردد و روح انسانى به آن تعلق مىگيرد و مىشود انسانى ظاهرى و جسمانى و در زمرهى انسانها محسوب مىشود و از جرگهى گاوها و گوسفندها و الاغها و ساير حيوانات جدا شمرده مىشود.
براى پيدايش نفس ناطقهى قدسيه هم بايد همين مراتب طى شود و مولود انسانى بعد از تولد از مادر جسمانى در حكم جماديت (نطفه) است كه بايد در رحم مادرى كه حامل نفس ناطقهى قدسيه است و اين نفس در او بالفعل است، انعقاد يابد و دوران نباتى خود را طى كند و رقيق و لطيف گردد و از غذاها و امداد مناسب تغذيه نمايد كه آن غذاها را »علم شريعت« نامند.
تا آن كه مستعد گردد براى زنده شدن به روح حيوانى و پيمودن دوران حيوانيت و ارتزاق از امداد حياتى حيوانى كه »علم طريقت« باشد.
تا آن كه مستعد گردد براى انسانيت و ولادت كه دوران انسانيت ظاهرى است و از امداد حيات انسانى مستمد مىگردد كه »علم حقيقت باشد«. و همين كه ولادت يافت نفس ناطقهى قدسيه به او تعلق مىگيرد.
بعد از توضيح توجه به دو نكته مهم بسيار لازم است. اول: همان طورى كه مولود انسانى بعد از تولد از مادر جسمانى جماديت و نباتيت و حيوانيت او از بين نمىرود و از امداد مناسب هر مرتبهاى بى نياز نمىگردد مولود عرصهى نفوس هم مراتب جمادى و نباتى و حيوانى و انسانى خويش را از دست نداده و به امداد مناسب مراتب خود نيازمند است كه شريعت و طريقت و حقيقت باشد. و آن چنان نيست كه اهل طريقتِ اصطلاحى گويند كه: »المرء قائم على بساط الشريعة ما لم يصل الى مقام التوحيد فاذا وصل الى مقام الحقيقة سقطت عنه الشريعة«. و يا جملاتى كه معنىاى شبيه اين دارند. دوم: هم چنان كه تعلق نفس انسانى به مولودى كه از مادر جسمانى تولد يافته ربطى به مادر جسمانى ندارد و آن چه به عهدهى مادر جسمانى بود پروريدن جماديت و نباتيت و حيوانيت و ساختن بدن ظاهرى انسانى و متناسب با روح انسانى و آماده ساختن پيكرى كه به مجرد تولد يافتن روح انسانى بتواند در آن سكنى گزيند، هم چنين مولود عرصهى نفوس هم بايد توسط شريعت و طريقت و حقيقت پيكرهى ظاهريش ساخته شود و كاملا متناسب و مستعد گردد براى تعلق روح انسانيت كه همان نفس ناطقهى قدسيه است.
و هم چنان كه اگر مولود جسمانى مرده از مادر تولد يابد و نفس انسانى به آن تعلق نگيرد او را زنده نمىگوئيم، هم چنين اگر پيكرهى انسان قدسى هم بوسيله شريعت و طريقت و حقيقت فراهم آيد ولى ناطقهى قدسيه به آن تعلق نگيرد او را زنده به روح الايمان ندانسته و صاحب نفس قدسيه نمىدانيم.
در قسمت بعد، حاملين ظاهرِ »نفس انسانيهى قدسيه« و حاملين روح و باطن آن را شرح داده و مطلب را ادامه خواهيم داد.
پىنوشتها:
1- مراد از تجرد نه آن تجرديست كه بعضى از حكماء گفتهاند بلكه مراد، تجرد از ماده و صورت زمانى و ماديست و نفس به حسب خود و مناسب عالم خود ماده و صورت دارد و داراى لوازم مرتبهى خود مىباشد.
2- و از همين جهت است كه اهل طريقت حقهى الهيه بعضى از رسوم اهل طريقت اصطلاحى را جايز نمىدانند از قبيل سماع، وجد، عشق امردان و امثال اينها را. زيرا اين امور را نفسانى دانسته و موجب تقويت نفس اماره مىدانند و مانع تكامل عقل و كمال نفس ناطقهى قدسيه مىشمرند.
3- جماد بودن نطفه در اصطلاح حكمت الهيه با حيات داشتن آن در اصطلاح علوم طبيعى منافات ندارد؛ زيرا ملاك در تقسيم موجودات به جماد و نبات و حيوان و انسان در حكمت الهيه غير از ملاك تقسيم موجودات به جاندار و بىجان در علوم طبيعى است.