مکتب استبصار/قسمت پنجم

هدف از ارسال پيامبران “استبصار” است (۱)
 (اگر مطلب كمى علمى است، با دقت بيشترى مطالعه فرماييد)


 مقصود از ارسال پيامبران‏عليهم‏السلام و نصب اولياء، به كمال رسانيدن انسان‏ها است؛ زيرا ……

هدف از ارسال پيامبران “استبصار” است (۱)
 (اگر مطلب كمى علمى است، با دقت بيشترى مطالعه فرماييد)



 مقصود از ارسال پيامبران‏عليهم‏السلام و نصب اولياء، به كمال رسانيدن انسان‏ها است؛ زيرا نفوس انسانى داراى تجرد است (1) و مجرّد، ضد مادّى است و ملكوت، ضد مُلْك مى‏باشد و به كمال رسيدن چنين نفوسى به اَمداد مجرده نيازمند بوده و اَمداد مادى رفع نياز آنها را نمى‏كند بلكه كاملاً برعكس بوده اَمداد مادى باعث ضعف اين نفوس مى‏گردد.(2) از فرمايش حضرت اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام در توصيف نفس انسانى در حديث اعرابى كه عرض كرد: »يا مولاى و ما النفس الناطقة القدسية؟« حضرت فرمود: قوة لاهوتية بدؤ ايجادها عند الولادة الدنيوية مقرّها العلوم الحقيقية الدينية موادها التأييدات العقلية فعلها المعارف الربانية. و معلوم مى‏شود كه كيان نفس بر علوم و ادراكات و دورى از جموديت جماد و نبات و حيوان نهاده شده است و به هر مقدار كه علوم و ادراكات ازدياد يابد، بر سعه‏ى وجودى نفس ناطقه‏ى قدسيه افزوده‏مى‏شود و به هر اندازه دامنه‏ى علوم و ادراكات تنگ شود، براى نفس هم تنگى و ضيقِ وجودى فراهم مى‏گردد. و از طرفى هم معلوم است كه علوم و ادراكاتى كه منشأ وسعت وجودى و تكامل نفسانى مى‏باشند، علم باللّه و علم به رسل و اولياء و معرفت فضائل و مقامات و علم به احكام آنهاست. از اين جهت خداوند ارسال انبياء فرمود و اولياء نصب نمود و شرايع و احكام را به انسان‏ها آموخت.
    نفس ناطقه‏ى قدسيه:
 بعد از آن كه دانستيم كه هدف از ارسال انبياءعليهم‏السلام ايجاد نفس ناطقه‏ى قدسيه در انسان‏ها است، لازم است بدانيم كه پيدايش نفس ناطقه‏ى قدسيه نيازمند به طىّ مراتبى است كه تا آن مراتب را طى نكند در عرصه‏ى نفوس، تكوين پيدا نمى‏كند همچنان كه نفس ناطقه‏ى جسمانى هم تا مراتب خويش را طى ننمايد روى اين زمين جسمانى تولد نمى‏يابد. آن مراتب از »جماديت« به »نباتيت« و از نباتيت به »حيوانيت« و از حيوانيت به »انسانيت« و بعد »انشاء روح« در آن است اين مراتب براى هر مولودى در عرصه‏ى آن مولود و به حسب آن عرصه حتمى و تخلف‏ناپذير است. و در مورد انسان جسمانى به خوبى مشهود و محسوس مى‏باشد كه نطفه كه مرتبه‏ى جمادى است (3)، در رحم مادر كه قرار گرفت و انعقاد يافت دوران نباتيت خود را مى‏گذراند تا آن كه روح حيوانى به آن تعلق مى‏گيرد و دوران حيوانيت خويش را مى‏گذراند تا آن كه متولد مى‏گردد و روح انسانى به آن تعلق مى‏گيرد و مى‏شود انسانى ظاهرى و جسمانى و در زمره‏ى انسان‏ها محسوب مى‏شود و از جرگه‏ى گاوها و گوسفندها و الاغ‏ها و ساير حيوانات جدا شمرده مى‏شود.
 براى پيدايش نفس ناطقه‏ى قدسيه هم بايد همين مراتب طى شود و مولود انسانى بعد از تولد از مادر جسمانى در حكم جماديت (نطفه) است كه بايد در رحم مادرى كه حامل نفس ناطقه‏ى قدسيه است و اين نفس در او بالفعل است، انعقاد يابد و دوران نباتى خود را طى كند و رقيق و لطيف گردد و از غذاها و امداد مناسب تغذيه نمايد كه آن غذاها را »علم شريعت« نامند.
 تا آن كه مستعد گردد براى زنده شدن به روح حيوانى و پيمودن دوران حيوانيت و ارتزاق از امداد حياتى حيوانى كه »علم طريقت« باشد.
 تا آن كه مستعد گردد براى انسانيت و ولادت كه دوران انسانيت ظاهرى است و از امداد حيات انسانى مستمد مى‏گردد كه »علم حقيقت باشد«. و همين كه ولادت يافت نفس ناطقه‏ى قدسيه به او تعلق مى‏گيرد.
 بعد از توضيح توجه به دو نكته مهم بسيار لازم است. اول: همان طورى كه مولود انسانى بعد از تولد از مادر جسمانى جماديت و نباتيت و حيوانيت او از بين نمى‏رود و از امداد مناسب هر مرتبه‏اى بى نياز نمى‏گردد مولود عرصه‏ى نفوس هم مراتب جمادى و نباتى و حيوانى و انسانى خويش را از دست نداده و به امداد مناسب مراتب خود نيازمند است كه شريعت و طريقت و حقيقت باشد. و آن چنان نيست كه اهل طريقتِ اصطلاحى گويند كه: »المرء قائم على بساط الشريعة ما لم يصل الى مقام التوحيد فاذا وصل الى مقام الحقيقة سقطت عنه الشريعة«. و يا جملاتى كه معنى‏اى شبيه اين دارند. دوم: هم چنان كه تعلق نفس انسانى به مولودى كه از مادر جسمانى تولد يافته ربطى به مادر جسمانى ندارد و آن چه به عهده‏ى مادر جسمانى بود پروريدن جماديت و نباتيت و حيوانيت و ساختن بدن ظاهرى انسانى و متناسب با روح انسانى و آماده ساختن پيكرى كه به مجرد تولد يافتن روح انسانى بتواند در آن سكنى گزيند، هم چنين مولود عرصه‏ى نفوس هم بايد توسط شريعت و طريقت و حقيقت پيكره‏ى ظاهريش ساخته شود و كاملا متناسب و مستعد گردد براى تعلق روح انسانيت كه همان نفس ناطقه‏ى قدسيه است.
 و هم چنان كه اگر مولود جسمانى مرده از مادر تولد يابد و نفس انسانى به آن تعلق نگيرد او را زنده نمى‏گوئيم، هم چنين اگر پيكره‏ى انسان قدسى هم بوسيله شريعت و طريقت و حقيقت فراهم آيد ولى ناطقه‏ى قدسيه به آن تعلق نگيرد او را زنده به روح الايمان ندانسته و صاحب نفس قدسيه نمى‏دانيم.
 در قسمت بعد، حاملين ظاهرِ »نفس انسانيه‏ى قدسيه« و حاملين روح و باطن آن را شرح داده و مطلب را ادامه خواهيم داد.
 پى‏نوشت‏ها:
 1- مراد از تجرد نه آن تجرديست كه بعضى از حكماء گفته‏اند بلكه مراد، تجرد از ماده و صورت زمانى و ماديست و نفس به حسب خود و مناسب عالم خود ماده و صورت دارد و داراى لوازم مرتبه‏ى خود مى‏باشد.
 2- و از همين جهت است كه اهل طريقت حقه‏ى الهيه بعضى از رسوم اهل طريقت اصطلاحى را جايز نمى‏دانند از قبيل سماع، وجد، عشق امردان  و امثال اينها را. زيرا اين امور را نفسانى دانسته و موجب تقويت نفس اماره مى‏دانند و مانع تكامل عقل و كمال نفس ناطقه‏ى قدسيه مى‏شمرند.
 3- جماد بودن نطفه در اصطلاح حكمت الهيه با حيات داشتن آن در اصطلاح علوم طبيعى منافات ندارد؛ زيرا ملاك در تقسيم موجودات به جماد و نبات و حيوان و انسان در حكمت الهيه غير از ملاك تقسيم موجودات به جاندار و بى‏جان در علوم طبيعى است.