توصيف شخصيتِ »شيخ اوحد، احمد بن زين الدين الاحسائى«:
اندر خور اوهام ما است ؟!…
مجمل، بىمقدمه و بىپرده عرض مىكنم:
وصف ما اندر خور اوهام ماست، من – و امثال من – كيستيم كه بخواهيم چيزى بگوييم و در وصف ايشان قلمفرسايى كنيم! و كيستيم كه بخواهيم ايشان را مخاطب خود سازيم و وصفشان را بيان نماييم، ولى با اين همه روسياهى و دورى عرضه مىداريم: اى شيخ بزرگوار! وصف تو بيرون ز حدّ وهمهاست. و با كمى فكر جواب اين سؤال را بدهيد: براى پى بردن به مقام ايشان – و اشخاصى مثل ايشان – يك عمر ما كفاف مىدهد؟ و بعد از انديشه – شخص با انصاف – اظهار عجز خواهد كرد.
اگرچه ممكن است كسى از اين سخن و امثال اين سخن تعجب كند – و يا سخره نمايد – ولى او بىخبر است. او آن بزرگوار را با خود قياس مىكند و مىبيند خود، شخصيتى نيست كه كسى نتواند به موقعيت او پى برد و اصلاً موقعيت و جلالتى ندارد كه كسى نتواند پى به آن برد. از سخن اين شخص معلوم مىشود كه او، اعتقادات ايشان را نشنيده است، او كتب ايشان را نخوانده – و اگر هم خوانده با بىدقّتى گذشته است -، او موقعيت و منزلت و جلالت و عظمت ايشان را درك نكرده است.
دليل بر اين مطلب چيست؟ به چنين شخصى مىگوييم آن بزرگوار، علمى را ظاهر فرمود و دين و شريعت را به شكلى تبيين و توضيح داد كه كسى قبل از او – و بعد از او نيز – چنين آشكار نكرده بود و شخص با انصاف است كه با رجوع به فطرت الهيه و اصليه و اوليهى خود، مىيابد كه اينطور تبيين، مطابق فطرت است و اگر اعوجاج – و يا غرض ديگرى در كار نباشد – همه را جذب خود مىنمايد و نمونههايش در تاريخ مكتب موجود و مشهود است. و مكتبى را رواج داد كه كسى نتوانسته بر آن اشكالى وارد آورد؛ اگرچه كسانى بودهاند كه با قلم و قدم بر عرصهى اين مكتب تاختهاند و اشكالهايى را وارد آوردهاند و مشايخ به تك تك آنها جوابهاى كافى و شافى دادهاند. ولى اگر در همان اشكالها نيز دقت كنيم، مىيابيم كه تمامى آنها، ريشه در امور نفسانى و اميال مادّى و دنيوى داشته است؛ زيرا تمامى آنها بى دليل اقامه شده و در حقيقت تهمتهايى است كه وارد آوردهاند – از اين جهت مشايخ عظام در نوع كتابهاى خود، اين امر را يادآور شده و در بعضى مواضع با اعادى محاجّه كرده و مىفرمايند اگر مىتوانند، دو ورق در ردّ فلان مطلب بياورند و امثال اين عبارت -.
مطلب اصلى را توضيح مىدهيم، عمر ما كفاف درك مقامات آن بزرگوار را نمىدهد؛ زيرا ما هرچه به نازكتر فهم خود درك مىكنيم، باز هم در عرصه و رتبهى ماست و نمىتوانيم ادنى مقامهاى رتبهى بالاتر از خود را درك نماييم – و اين، با دلايل در جاى خودش ثابت شده است -؛ از اين جهت، ما نمىتوانيم مقام و منزلت آن بزرگوار را درك كنيم، بلكه همين شناخت اسم ايشان و شناخت مكتب و راه و روش ايشان را منّتى عظيم مىدانيم كه خداوند بر ما ارزانى داشته است – اللهم انّ هذا منك و من محمّدوآلمحمّد -.
ولى بايد دانست كه نبايد دست از تلاش برداشت. درست است كه ما درك كامل و صحيحى از رتبهى بالاتر از خود نداريم – همانطور كه سنگ از درك رتبهى گياه عاجز است – ولى وسيلههايى وجود دارد كه بهوسيلهى آنها مىتوان درك خود را نسبت به مقامات و شؤونات ايشان بالا و بالاتر برد، مىتوان بهوسيلهى آنها تصويرى – هرچند ضعيف – از عرصه و رتبهى بالا در خود ايجاد كرد، اما اين امر نيز نياز به وقت و دقت فراوان دارد.
آن وسيلهها، كتابهاى ايشان است. كتاب و نوشتهى هركسى، فرآوردهى معرفت اوست: هرمقدار كه ديد بالاتر باشد، هرمقدار كه فهم عالىتر باشد، هرمقدار كه معرفت انسان به خدا و دين خدا و اولياى خدا – به معناى خاص و عامش – وسيعتر باشد، فرآوردههاى فكرى او – كه همانا رفتار، كردار، سخنها و نوشتهها باشد – رنگ و بوى ديگرى دارد.
حال اين بزرگوار – كه ما معتقديم و يقين داريم – اول كسى است كه به تبعيت از قرآن و احاديث خبر داد كه عالَمى بالاتر از »عقل« هست كه آن عالم »فؤاد است و آن عالمِ نور و ظهور خدا است و احكام و مسائل آن عالم و آنچه را كه مربوط به آن عالم است، همه را بيان فرمود، و كسى است كه از آن عالم خبر آورد و گزارش داد، پس دستنوشتههاى او نيز – مانند خود او – رنگ فؤادى دارد. و به تبعيّت از او، ساير مشايخ نيز – چون به درجهى آن بزرگوار نائل شدهاند – رنگ فؤادى گرفتهاند و كتابهاى ايشان نيز به آن رنگ ملوّن شده است.
هيچ فكر كردهايد كه »شيخ« به چه معنا است؟ آن بزرگوار را شيخ شيعه مىدانيم، شيخ باطن تشيع و شيخ مطلق – و اين چيزها در جاى خود ثابت شده است و نيازى به تكرار مكرّرات نيست -. معنى شيخ مطلق در عربى »شخص بزرگ« است. بزرگ در عرصه فكر، بزرگ در عرصه عقيده و بزرگ در جامعهى تشيع. اين بزرگوار به تمام معنا بزرگ است به همان معناى وسيع كلمه شيخ و اوست بزرگ عالم تشيع.
حال با اين توضيح، مگر ما مىتوانيم بفهميم كه ارزش كتابهاى ايشان چهقدر است؟ همين اندازه بايد اعتراف كنيم كه مقدار علم و معرفت ايشان را نمىدانيم – اما اينقدر را مىدانيم كه در عرصه رعيت و از عرصه رعيت كسى جز ايشان اظهار اين علم را ننموده است در عرصهى رعيت به حسب ظاهر نظير ندارد. اينهمه كتابها، اينهمه آثار علما در دست است، كدام يك از علما يك چنين حقايقى و يك چنين انوارى را در كتب خود بيان كردهاند؟! پس از آنچه عرضشد مىيابيم كه ميزان علم و معرفت اين بزرگوار از همهى علمها و معرفتها بالاتر است -.
با اين همه، گفتيم كه مىتوانيم درك خود را نسبت به ايشان بالا بريم. و تنها راه آن، مطالعهى كتابهاى ايشان است. با پژوهش روى كتابهاى ايشان، نه تنها خود – در امر دين و در سه بُعد آن – قوى شده بلكه مىتوانيم با ديگرانى كه اشكال وارد مىآورند محاجّه كنيم. و اين امر، خواست خود بزرگان بوده است كه باز هم در نوع كتابهاى خود به اين امر تصريح مىفرمايند چنانكه آقاى مرحوم (اع) مىفرمايند: »كتبى كه من نوشتهام در ميان خلق منتشر است چرا به آنها رجوع نمىكنيد؟ و چرا به تهمتزنان، به كتب من و مشايخ من احتجاج نمىكنيد؟…«.
پس مطالعهى كتب ايشان لازم است و هركس به قدر توان خود، بايد استفادههايى از فرمايشات و كتابهاى ايشان ببرد؛ و اللّه المستعان، و الحمدللّه رب العالمين.