بگذار زمستان بگذرد
هرچند بودنش – در نزد من – الهامبخشتر است:
زمستان فصل مستان است:
خفتهگان بیدار در زیر خروارها خاک سفید
منتظر بهار
در انتظار بادهای بارآور
شاخههای عریان ز میوه و از برگ؛
داستان میگوید:
(داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید)
فریادها دارد؛
فریادها غیر از باد غیر از برف
———-
میکروسکوپ حکمت پاسخگوست:
ما، خفتهگان بیداریم
زیر خروارها خاک سیاه “غیبت”
منتظر بهار ظهور
در انتظار نسیمهای هورقلیایی
دل در انتظار میوه و برگ
پا در انتظار خم شدنش بهر شاه دین
لبها در انتظار بوسهی بر خاک پای بزرگان آن زمان
دستان در انتظار داستان شمشیر و اسب
گردن … گردن در انتظار رکوع است
چشمان … در انتظار سجده به درگاه آن امام
بند بند تن
ذره ذره جان
گوشها … در انتظار معارف، فضائل و درجات
نشسته در انتظار ”ربیع الأنام” …
———-
بگذار زمستان بگذرد
هرچند بودنش – در نزد من – الهامبخشتر است …
معتقد- زمستان 1389