درآمد
در یکی از عرایضم، وصیت حضرت علی به امام حسن علیهماالسلام را یادآور شدم و بخشی از آن را که استشهاد عرضم بود، بیان کردم. از جمله این مضمون را که حضرت میفرمایند ای حسن، پس از آموزش قرآن به تو (ظاهر و باطن و تأویل آن) و بیان حلال و حرام، مسائل اختلافی را هم بیان کردم تا بر بصیرت باشی و بدانی که دیگران در این مسائل (همچون جبر و تفویض و…) چه گفتهاند و چه میگویند و نظر حق چیست. با توجه به این فقره از فرمایش حضرت، عرض کردم که بنابراین گاهی برای دستیابی به بصیرت، نیاز است که به گفتار دیگران هم مراجعه کنیم و تحقیق کنیم و البته نظر بزرگان دین را هم بررسی کرده و به دست آوریم. پس از پایان عرایضم یکی از دوستان صمیمی جلو آمده و گفتند ظاهراً این نتیجهگیری صحیح نیست چراکه در حدیثی از رجوع به افکار و اندیشههای دیگران منع فرمودهاند. اندکی سخن گفتیم و گفتوگو به پایان رسید؛ گفتوگو درباره «استفاده از اندیشههای غیر مکتبی.» اما حقیقت مطلب چیست؟ و دیدگاه آیات و روایات در این باره چیست و سیره بزرگان و فرمایشات ایشان ما را به چه راهنمایی میکند؟ گمان میکنم بحث جالب و لازمی است که در این نوشتار به تفصیل به آن میپردازیم.
پیشفرضهای بحث
یکی از پیشفرضهای این بحث، توجه به «اهمیت این بحث» است. اینکه سرچشمه علم ما و اندیشه ما از کجا باشد؟ زید شحام از حضرت باقر علیه السلام در تفسیر «فلینظر الانسان الی طعامه»[1] نقل میکند که پرسیدم: ما طعامه؟ و حضرت فرمودند: «علمه الذی یأخذه عمن یأخذه.»[2] (پس انسان باید به طعامش نگاه کند، یعنی به علمی که میگیرد، از چه کسی میگیرد؟)
و درباره اهمیت این موضوع فرمودهاند: «من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان کان الناطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس.»[3] (کسی که گوش دل دهد به سخنگویی، همانا او را عبادت کرده است. پس اگر آن سخنگو از خدا سخن میگوید، این شنونده خدا را عبادت کرده است و اگر سخنگو از زبان ابلیس سخن میگوید، شنونده ابلیس را عبادت کرده است.)
دومین پیشفرض این بحث، صد در صد بودنِ لزومِ رجوع به ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین است. حضرت صادق در حدیثی فرمودند: «کذب من زعم انه من شیعتنا و هو متمسک بعروة غیرنا»[4] (دروغ میگوید کسی که گمان میکند شیعه ماست ولی به دستگیره غیرِ ما چنگ زده است.) و محمدبن مسلم از حضرت باقر علیهالسلام روایت میکند که فرمود: «انه لیس عند احد من حق و لا صواب و لیس احد من الناس یقضی بقضاء یصیب فیه الحق الا مفتاحه علیّ فاذا تشعبت بهم الامور کان الخطأ من قبلهم و الصواب من قبله او کما قال.»[5] (نزد هیچ کس از حق و درستی چیزی نیست و هیچ کسی از مردم در قضاوت به حق نمیرسد مگر آنکه مفتاح آن علی علیهالسلام است…)
احادیثی در مذمت مراجعه به اندیشههای باطل
ائمه علیهمالسلام به شدت از رجوع به آثار دیگران، به ویژه اهل سنت و یهود و نصاری منع فرمودهاند و مسیر حق و نظر حق را منحصر در بیانات خود و بیانات شیعیان خود قرار دادهاند. به چند حدیث توجه کنید:
قال ابوعبدالله: «اطلبوا العلم من معدن العلم و ایاکم و الولائج فیهم الصدادون عن الله. ثم قال: ذهب العلم و بقی غبرات العلم فی اوعیة سوء فاحذروا باطنها فان فی باطنها الهلاک و علیکم بظاهرها فان فی ظاهرها النجاة.»[6] (علم را از معدن آن طلب کنید…)
و علیبنسوید سائی میگوید که حضرت کاظم علیهالسلام در نامهای که از زندان نگاشتند، چنین فرمودند: «و اما ما ذکرت یا علی ممن تأخذ معالم دینک؟ لا تأخذن معالم دینک عن غیر شیعتنا… .»[7] (و اما درباره اینکه از چه کسی معالم دینت را بیاموزی، پس آموزههای دینت را از غیر شیعیان ما مگیر.)
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «یا معشر شیعتنا و المنتحلین مودتنا ایاکم و اصحاب الرأی فانهم اعداء السنن.»[8] (ای شیعیان ما و کسانی که محبت ما را دارید، بر حذر باشید از اصحاب رأی چرا که ایشان دشمنان سنتهایند.)
گفتوگویی میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و عمر بن خطاب انجام شد که برای این بحث، حائز اهمیت است:
قال ابوعبید فی قریب الحدیث: فی حدیث النبی صلی الله علیه و آله حین اتاه عمر فقال: انا نسمع احادیث من الیهود تعجبنا، فتری ان نکتب بعضها؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: «أ فتهوکون[9] انتم کما تهوّکت الیهود و النصاری؟ لقد جئتکم بها بیضاء نقیة و لو کان موسی حیاً ما وسعه الا اتباعی.» قال ابو عبید: أ متحیرون انتم فی الاسلام و لا تعرفون دینکم حتی تأخذوه من الیهود و النصاری؟ کانه کره ذلک منه.[10] (عمر خدمت رسولخدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: احادیثی را از یهود میشنویم که از آن خوشمان میآید. آیا مناسب میبینید که بعضی از آنها را بنویسیم؟ حضرت فرمودند: آیا شما متحیرید همانگونه که یهود و نصاری متحیر شدند؟ من آن را برای شما سفید و پاک آوردهام و اگر موسی زنده بود باید از من تبعیت میکرد.) و در حدیث دیگری است: ان عمَر اتاه بصحیفة اخذها من بعض اهل الکتاب، فغضب، فقال صلی الله علیه و آله: «أ متهوکون فیها یا ابن الخطاب؟»[11]
و نقل است از هارون بن خارجه که خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: انا نأتی هؤلاء المخالفین فنسمع منهم الحدیث فیکون حجة لنا علیهم قال: «لاتأتهم و لا تسمع منهم لعنهم الله و لعن مللهم المشرکة.»[12] (ما نزد مخالفان رفته و از ایشان حدیث میشنویم و این شنیدن، حجتی است برای ما بر ضد ایشان. حضرت فرمودند: نزد ایشان نرو و از ایشان نشنو، خدا ایشان را و ملتهای مشرک ایشان را لعنت کند.)
احادیثی در جواز مراجعه
اما در کنار این نوع از احادیث، احادیث دیگری نیز بیان شده است:
قال امیرالمؤمنین علیهالسلام: «خذوا الحکمة و لو من المشرکین.»[13] (حکمت را بگیرید؛ اگرچه از مشرکان.)
سئل امیرالمؤمنین علیه السلام من اعلم الناس؟ قال: «من جمع علم الناس علی علمه.»[14] (از حضرت علی علیهالسلام سؤال شد که چه کسی عالمترین مردم است؟ فرمود: کسی که علم مردم را بر علمش جمع کند.)
عن ابی عبدالله علیهالسلام: «ان الحکمة لتکون فی قلب المنافق فتجلجل حتی یخرجها.»[15] (گاهی حکمت در دل منافق است پس حرکت میکند تا اینکه منافق آن را خارج میکند.)
عن الرضا عن آبائه علیهمالسلام قال: قال امیرالمؤمنین علیه السلام… «الحکمة ضالة المؤمن فاطلبوها و لو عند المشرک، تکونوا أحق بها و اهلها.»[16] (حکمت، گمشده مؤمن است، پس آن را طلب کنید اگرچه نزد مشرک باشد، شما سزاوار به آن هستید و اهل آن هستید.)
و قال علیه السلام: «خذ الحکمة و لو من اهل النفاق.»[17] (حکمت را بگیر اگرچه از اهل نفاق.)
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «کلمة الحکمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها.»[18] (کلمه حکمت گمشده مؤمن است، پس هر کجا که یافت، به آن سزاوارتر است.)
قال المسیح علیهالسلام: «خذوا الحق من اهل الباطل و لاتأخذوا الباطل من اهل الحق، کونوا نقّاد الکلام فکم من ضلالة زخرفت بآیة من کتاب الله، کما زخرف الدرهم من نحاس بالفضة المموهة، النظر الی ذلک سواء، و البصراء به خبراء.»[19] (حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق نگیرید، نقدکنندگان سخن باشید… .)
ادامه دارد…
[1] عبس،24
[2] بحارالانوار،ج2، ص96
[3] همان، ص94
[4] همان، ص98
[5] همان، ص95
[6] همان، ص93
[7] همان، ص82
[8] همان، ص 84
[9] أنه قال لعمر في كلام: أ متهوّكون أنتم كما تهوكت اليهود و النصارى؟ لقد جئت بها بيضاء نقية، التهوك كالتهور و هو الوقوع في الأمر بغير روية، و المتهوك الّذي يقع في كل أمر، (الغارات، ج1، ص289) قوله «متهوکون» ای متحیرون یقول أ متحيرون أنتم في الإسلام لا تعرفون دينكم حتى تأخذوه من اليهود و النصارى و معناه أنه كره أخذ العلم من أهل الكتاب و أما قوله لقد جئتكم بها بيضاء نقية فإنه أراد الملة الحنيفية فلذلك جاء التأنيث كقول الله عز و جل «وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ» إنما هي الملة الحنيفية. (معانیالاخبار، ص 282)
[10] همان، ص99
[11] بحارالانوار، ج30، ص79
[12] طریق النجاة، ج 2، ص516
[13] بحار، ج 2، ص97
[14] همان، ص 97
[15] همان، ص 97
[16] همان، ص97
[17] همان، ص99
[18] همان، ص99
[19] همان، ص96