دو تذکر

 استاد معظّم در منبرى مى‏فرمودند: روزى بعد از نماز ظهر، از حسينيه خارج شدم و به طرف خانه به راه افتادم. جلو من، يكى از برادران ايمانى در حال حركت بودند و يكى از دوستانشان، در حال همراهى كردن او بود. معلوم بود كه آن همراه، تازه به حسينيه آمده است و براى آشنا كردن او با حسينيه، او را به نماز ظهر دعوت كرده و همراه خود آورده است. همين‏طور كه در حال حركت بوديم، شنيدم كه رفيق آن برادر ايمانى رو به ايشان كرده و گفت: عجب جماعتى برپا شد من كه تا به حال چنين جماعت و چنين حال و هوايى را درك نكرده بودم واقعاً احساس مى‏كنم «نماز» خواندم؛ چه مجلس و محفلى داريد خوشا بر احوالتان.!


 روزى ماهى‏ها نزد رئيس خود آمدند و پرسيدند: آب كجاست؟ گفت: شما در آب هستيد و عمرى است كه در آن زندگى مى‏كنيد؛ در آب بچه‏هاى شما بزرگ مى‏شوند و پيران شما مى‏ميرند؛ اما به دليل آن كه در آب هستيد، از آن آگاهى نداريد و قدر آن را نمى‏دانيد.


 به طور قطع و يقين، حديثى را كه از امام رضا علیه‌السلام نقل مى‏كنند شنيده‏ايد كه راوى در حالى كه گريه مى‏كرد، از اعتقادات مردم كه مخالف اعتقادات آن بزرگوار و پيروان آن جناب بوده است سؤال كرد، حضرت در جواب فرمودند: »اگر در دست تو گوهرى باشد و مردم همه جمع شوند و بگويند گردو است، آيا ذرّه‏اى شك در دل تو مى‏افتد؟« عرض كرد: نه فرمودند: »و اگر در دست تو گردويى باشد و مردم همه جمع شوند و بگويند اين گوهر است، آيا نظر تو راجع به آن گردو عوض مى‏شود؟« عرض كرد: نه، فرمودند: »همچنين اگر تو بر حق باشى و امامت از تو راضى باشد، ديگر سخنان مردم اثرى در تو نخواهد گذارد«….


در حسينيه و محفل ما، هنگام اداى نماز وقتى قد قامت الصلوة گفته مى‏شود، همه برمى‏خيزند، سر و صدا كم مى‏شود و همهمه‏ها مى‏خوابد؛ اما در مجالس ديگران، يكى يكى برمى‏خيزند، يكى زود و يكى با تأخير، سر و صدا ادامه پيدا مى‏كند و صداى امام به گوش نمى‏رسد. در حسينيه‏ى ما وقتى امام جماعت اللّه اكبر مى‏گويد، همه نماز را مى‏بندند و به ديگران كار ندارند؛ اما در مجالس ديگران، تازه صداها بلند مى‏شود كه: آقا ببند، نماز را بستند، تكبير بگو، آقا ببند، به ركوع رفتند، نماز را ببند… در حسينيه‏ى ما وقتى امام ذكر ركوع و سجود را مى‏گويد سبحان ربّى العظيم و بحمده، سبحان ربّى الاعلى و بحمده هيچ صدايى جز صداى امام شنيده نمى‏شود؛ اما در جاهاى ديگر، قال قال مى‏كنند و صداى ايشان بيشتر از صداى امام است و …


ما با انجام دادن اين اعمال، مى‏خواهيم بفهمانيم كه در دست ما «گوهر» است؛ همان گوهرهايى كه حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند: «اگر همه‏ى مردم جمع شوند و بگويند اين‏ها گردو است آيا نظرت راجع به آنها تغيير مى‏كند؟» خير؛ تزلزلى در ما به وجود نخواهد آمد.


 همه‏ى اينها «گوهر» است كه در دست ماست (و البته گوهرهایی در قسمت احکام دین. بماند گوهرهای قسمت اخلاقیات و اعتقادات). براى از دست نرفتن آنها، بايد قدردانى نمود. بايد نعمت‏ها را لمس كرد و شكرگزار بود وگرنه از دست خواهد رفت همان‏طورى كه بسيارى از نعمت‏ها از دست مى‏رود و بعد از رفتن آنها، بعضى به فكر برمى‏آيند كه عجب سرمايه‏اى را از دست دادند.


 همه‏ى اينها «احكام عَمَلى» است كه بايد به آنها عمل نمود. عمل به آنها باعث عزّت، حرمت، شرافت، بزرگوارى، جلب حسنات، دفع بليّات و ده‏ها فايده دنيوى و اخروى مى‏شود. هر كس هم به هر اندازه‏اى كه به »احكام عملى« توجه ندارد، به همان مقدار ضررهاى دنيوى و اخروى را بايد متحمّل شود.


 از خدا بخواهيم كه ما را در حفظ «گوهر»هايى كه در دست داريم يارى فرمايد و بدانيم كه تمام نعمت‏ها از اوست و در مقابل قدردان باشيم تا خداوند نعمت‏هاى مادّى و معنوى به ما ارزانى دارد. و البته براى بهره‏مند شدن از اين نعمت‏ها، بايد خود را در معرض آنها قرار داد و در معرض قرار دادن، عمل به مقتضاى نعمت‏هاى خداوند است كه همان شكرگزارى و استفاده بجا از آنها است. پس مى‏گوييم: الّلهم انّ هذا منك و من محمّد و آل محمّد.


 ——————————–


 اگر در مجلسى، ساعت يا انگشتر و يا هر چيز ديگرى پيدا شود، اعلام مى‏كنند: يك كليد پيدا شده است، لطفاً با دادن نشانى، آن را دريافت كنيد.


 اما در مجلس ما، وقتى يك ساعت، انگشتر و يا هر چيز ديگرى پيدا شود، برادری آن را بالاى دست بلند ‏کرده و به همه نشان مى‏دهد و مى‏گويد: اين انگشتر پيدا شده است، صاحبش مراجعه كرده و بگيرد.


 با اين عمل چه چيزى را مى‏خواهيم بفهمانيم؟ با اين عمل مى‏فهمانيم كه ما به يكديگر اعتماد كامل داريم. اعتماد برادر به برادر. اين همدلى و اعتماد است كه ما را حفظ كرده است: اگر همدلى در ميان نباشد، اعتمادى هم نخواهد بود. اما ما كمى در قدردانى از اين اعتماد، كوتاهى مى‏كنيم.


 تمام مشكلات، از كوتاهى ما در اداى حقوق سرچشمه مى‏گيرد. بارها شنيده‏ايد كه «حقوق اخوان» از مشكل‏ترين احكام عَمَلى به شمار مى‏رود. اما بايد دانست كه تا حدّ امكان و تا جايى كه در توانمان هست، بايد به آن عمل كنيم. و اگر عمل نمى‏كنيم، در صدد تضييع برنيايم. اگر دلخورى و كينه در دلى يافت نشود، مشكلى وجود نخواهد داشت. و البته – همان‏گونه كه مشهود است – منظور ما از مشكلات، مشكلات مادّى و ظاهرى نيست. بلكه منظور، مشكلات در «روابط» است. اگر همه با چشم يك برادر و به عنوان يك آيينه به برادر دينى خود نگاه كنند، سوء ظنّى به وجود نخواهد آمد. و وقتى كه چنين شد، همه از غيبت، سرزنش، سخن‏چينى و ده‏ها عيب ديگر پاك خواهند شد.


 پاك شدن از رذايل، در گروِ اعتقاد به «ناپسند شمردن» صفات رذيله است. اگر كسى با شنيدن غيبت لذّت مى‏برد، بداند كه از اين صفت رذيله پاك نخواهد شد مگر وقتى كه از آن بيزار باشد. وقتى غيبتى مى‏شنود، اگر مى‏تواند جلوگيرى كند و اگر نمى‏تواند، به آن سخنان دل ندهد. آيا اين حديث را كه در باب معاشرت با برادر مؤمن است شنيده‏ايد كه مى‏فرمايند: كذّب سمعك و بصرك (- نسبت به امورى كه از برادر ايمانى تو سرزده – گوش و چشم خود را تكذيب كن – يعنى بگو من اشتباه مى‏كنم -).


 اگر كسى غيبت برادر دينى شما را كرد، به آن شخص نگوييد كه اگر بگوييد، اين امر باعث تفرقه خواهد شد و خطرناكترين سلاح براى از بين بردن مؤمنين، تفرقه است. هوش خود را بايد جمع كرد و از اطراف خود غافل نشد.


——————————


شـکـار لـحـظـه‌هـا!


 (وبلاگ عقاید شیرین است!) – کلیک کنید: لینک تصویر