اینک پس از اثبات اینکه امام صلوات الله علیه عِلاوه بر اسم تدوینی اسمِ تکوینی هم دارند، باید بپرسیم چه کسی و چه حقیقتی اسم تکوینی امام است؟ چه کسی است که تمام گفتار و کردار و رفتارش و زندگیش و رفت و آمدش نمایندهای باشد از امام عجل الله فرجه؟
اینجاست که ابتدای سخن است و اینجاست که قلم عاجز است از نوشتن و نگارنده عاجز است از استقصاء فرمایشها… . اینجاست که شناخت رتبهای به نام رتبه کمال و شناخت اشخاص فؤادی و کاملان دین، سخن اصلی است. بنابراین طبق نظر بزرگان مکتب استبصار، روایاتی که درباره حرمتِ تسمیه حضرت عجل الله فرجه رسیده است، باطنی دارد و آن باطن، حرمتِ نام بردن از کاملان دین است.
و چون فرمایشها در این زمینه فراوان است،[1] به نقل چند نمونه اکتفا میکنیم.
از روایات، به حدیثی از حضرت عسکری علیهالسلام اشاره میکنیم. حدیثی که در آن جایگاهِ شخص کامل و اسم امام صلوات الله علیه روشن شده است. آن حضرت میفرمایند:
«و لو أمرت أحدا أنیسجد لغیر الله لأمرت ضعفاء شیعتنا و سائر المکلفین من شیعتنا أنیسجدوا لمن توسط فی علوم علی وصی رسول الله صلی الله علیه و آله.»[2]
(اگر – قرار بود – که امر کنم شخصی را که بر غیر خدا سجده کند، همانا ضعفای شیعیه و سایر مکلفین از شیعیان را امر میکردم که سجده کنند بر متوسطین ِ در علوم علی، وصی رسولخدا صلی الله علیه و آله.)
و اما فرمایشهای بزرگان دین نفعنا الله بعلومهم. سید مرحوم اعلی الله مقامه برخلاف ادعای احقاقیها، در مواضع مختلفی به بحث رکن رابع اشاره فرمودهاند و درباره جایگاه شیعیان کامل فرمایشها دارند. غیر از منابر و کتابها و رسالهها، در نامههایی که نگاشتهاند نیز به رکن رابع تصریح فرمودهاند (با همین اصطلاح) و در مواضعی هم به بحث مورد نظر ما اشاراتی دارند.
در یکی از نامههای خود به آقای مرحوم کرمانی اعلی الله مقامه میفرمایند: «وقت، وقت غیبت و عدم ظهور اسم و سرکار در کتب اخبار ملاحظه فرموده احادیث مستفیضه مشاهده میفرمایند که اسم مولانا عجل الله فرجه ذکرش حرام است و الاسم ما أنبأ عن المسمی این کلام مختصر و مفصل آن را انشاء الله در وقت فرصت عرض خواهم نمود.»[3]
این فرمایش صریح در بیان باطنِ روایاتِ نهی از تسمیه است. و در نامهای دیگر، پس از بیان مراتب کاملان دین، نقبای کلی و نجبای کلی و نقبای جزئی و نجبای جزئی، دراین باره میفرمایند:
«و آن قرای مبارکه حقیقة اسمند از برای غوث اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و در کافی و بحار و عوالم بابی منعقد کرده در تحریم تسمیه و احادیث بسیار در نهی از تسمیه وارد شده و در آن کتب مذکور است و سرکار شما دراینجا همین سؤال فرمودید بنده عرض کردم که مصلحت نیست لاتسئلوا عن اشیاء و الان تفصیل امر را بالاجمال عرض کردم مردم الان محتاج علومند از بواطن و اسرار و حقایق و انوار و آنها را نهایت نیست و به کنهش نمیتوان رسید هنوز وقت بیش از این نحو نیست چنانکه قبل، وقت این مقدار هم نبود.»[4]
آقای مرحوم کرمانی اعلی الله مقامه که شارح رکن رابع هستند، در رسالههای متعددی به بحث مورد نظر تصریح فرمودهاند که به چند نمونه اشاره میکنیم.
در کتاب مبارک رجوم الشیاطین می فرمایند: «… و قد وردت اخبار بتحریم تسمیته بل روی صاب هذا الأمر لایسمیه الا کافر…فاذا اراد الله سبحانه بماضیة مشیته اخفاء صفة الحجة و اسمه و کفر مسمیه فلم یرد فی هذه الایام من العباد انیعرفوه و مَن الذی یقدر علی اظهار ما اراد الله حجبه و علی الاطلاع علی ما اخفاه الله فلیس العباد الیوم مکلفین بالاسم الخاص و ان کانوا مکلفین بالاقرار به و الایمان له و ان کان التکلیف الاولی الواقعی وجوب معرفته الا ان النفس الامری الثانوی عدم الوجوب فما یتعبون اصحابنا انفسهم بطلب الاسم فانما یظلمون انفسهم و یریدون ما لایریده الله و لایکون ذلک ابد.»[5]
آن بزرگوار در رساله دیگری میفرمایند:
«و اما معرفة نقیب کل واحد و نجیبه فلایجب لما ذکرنا الا اجمالاً انهم کانوا و یکونون و لایخلو الارض من وجودهم و انهم علی ما نصفهم فی مباحثاتنا و شرحنا فی کتبنا و لمایظهر امرهم و لمیظهروا شخصهم بل لایحل لمن عرفهم ان یعرفهم غیره لانهم اسم الائمة علیهمالسلام لان الاسم کما قال علی علیهالسلام صفة لموصوف و الصفة شعاع الموصوف و نوره و سمیت الشیعة شیعة لانهم خلقوا من شعاع نور ائمتهم علیهمالسلام فهم صفة الامام و صفته اسمه و یحرم تسمیة صاحب الزمان علیهالسلام فی زمان الغیبة کما روی عن ابی الحسن العسکری علیهالسلام یقول الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف فقلت و لم جعلنی الله فداک قال انکم لاترون شخصه و لایحل لکم ذکره باسمه فقیل فکیف نذکره فقال قولوا الحجة من آل محمد صلوات الله علیه و سلامه و قال ابوعبدالله علیهالسلام صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر و سئل الرضا علیهالسلام عن القائم قال لایری جسمه و لایسمی اسمه و اعلم ان الاسم علم المسمی و هو ما دل علی المسمی فلایحل تسمیته فانه یدل علیه و المقصود من الغیبة ان لایدل علیه شیء و لایکون معلوما فلاجل ذلک لایحل لاحد ذکر اسمه اذ لو عرفوا الاسم اذاعوه و لما کان الرکن الرابع اسم الامام کما کان الامام اسم الله حرم تعریف الرکن الرابع بشخصه و لایعرفه الا کافر و لایریه احد الا کافر نعم کما کان یجوز ذکر الاوصاف کالقائم و الحجة و غیرها من الصفات العامة له علیهالسلام و لسایر الائمة علیهمالسلام کذلک یجوز تسمیتهم ای تسمیة الاسماء بالعالم و الفقیه و الزاهد و الکامل من الصفات المشترکة بینهم و بین غیرهم.»[6]
(شناخت نقیبِ هر یک از ائمه و نجیب ایشان، به همان عللی که اجمالاً ذکر کردیم، واجب نیست – و آنچه که واجب است اعتقاد به – این است که ایشان بودهاند و هستند و زمین از وجودشان خالی نیست و ایشان همانگونهاند که در مباحثات خود وصفشان کردهایم و در کتابهایمان شرح کردهایم ولیامر ایشان آشکار نشده است و شخص ایشان ظاهر نشده است بلکه برای کسی که ایشان را شناخت حلال نیست که او را برای دیگری معرفی کند؛ چراکه ایشان اسم ائمه علیهمالسلام هستند و همانطور که حضرت علی علیهالسلام فرمودند اسم صفتِ موصوف است و صفت، شعاع و نور موصوف است و شیعه شیعه نامیده شده است چراکه شعاع نور ائمه خود هستند پس ایشان صفت امامند و صفت امام، اسم امام است و حرام است تسمیه و نامبردن صاحبالزمان علیهالسلام در زمان غیبت همانطور که روایت شده است… و بدان که اسم علَم و نشانه صاحب اسم است و دلالت بر مسمی دارد پس نام بردن او حلال نیست چراکه بر صاحب اسم دلالت میکند و مقصود از «غیبت» همین است که چیزی بر امام علیهالسلام دلالت نکند و معلوم نباشد. ازاین رو برای شخصی حلال و جایز نیست که اسم امام را ببرد که اگر اسم را شناختند، آن را منتشر خواهند کرد و چون رکن رابع اسم امام است، همانطور که امام اسم خداست، حرام است تعریف رکن رابع به شخصش و او را معرفی نمیکند مگر کافر و نمینمایاندش مگر کافر؛ بله همانگونه که ذکر وصفهای امام جایز است، همچون قائم و حجت و غیر این دو از صفات عمومیِ ایشان و سایر ائمه، تسمیه کاملان دین هم جایز است به وصفهای عمومی همچون عالم، فقیه، زاهد، کامل و دیگر از صفات مشترکه میان کاملان و دیگران.)
استاد معظم حفظه الله نیز به همین سیاق و برای شرح همین مطلب چنین میفرمایند:
«…محمد بن الحسن صلوات الله علیه، اسم محمد که اسم حضرت است این را شایع نسازند، پس سعی میکردند در کتمان این اسم به حسب ظاهر کار و از جهت باطن هم شیعیان متوجه شدند که این رمزی است برای حفاظت وکیلها که آنها هم در واقع اسم خاص امامند و مقام و موقعیت آنها را نباید میان مردم منتشر کنند و نباید آنها را به این عنوان به اشخاص معرفی کنند. و هر کس از شیعه که این مطلب را میدانست مقام و موقعیت آنها را کتمان میکرد و به کسی نمیگفت مگر اینکه مطمئن میشد که شیعه است و از دوستان و اهل کتمان است، آن وقت او را نزد وکیل خاص میبرد و یا او را به آن شخص معرفی مینمود.»[7]
و در موضعی دیگر میفرمایند:
«…همین طور حرام بود که شیعیان اسم تکوینی و اسم وجودی امام علیه السلام را که نواب خاص و کاملان آن عصر بودند، بگویند که مثلاً امروز واسطه بین ما و حضرت مهدی صلوات الله علیه حسین بن روح است. حق نداشتند بگویند و کاملاً مخفی میکردند. خود آنها هم در تقیه شدیدی به سر میبردند به حدی که حتی سنیها نمیدانستند که اینها شیعهاند! اینقدر در تقیه بودند… در غیبت کبری اسامی خاص مراد است که نقبا و نجبا هستند. اگر کسی شخصی را به این مقام شناخت بر او حرام است که او را به دیگران معرفی کند و بشناساند.»[8]
پس از روشن شدن این مسئله و حرامبودنِ نامبردن از شخص کامل، باید به چند مطلب که متمم است، اشاره کنیم.
ادامه دارد…
———————————————–
[1] از جمله، منابر استاد معظم حفظه الله ذیل عنوان «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر…» که حق بحث را ادا و مطلب را استیفا فرمودهاند.
[2] تفسیر امام حسن عسکری علیهالسلام، ص386
[3] مکارم الأبرار، ج1، ص41
[4] همان، ص47
[5] رجوم الشیاطین، ص79
[6] مجموعة الرسائل 69، رسالة فی جواب سؤالات الشیخ احمد بن شکر.
[7] مباحثی پیرامون آیه شریفه بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین، ج1، مجلس16
[8] همان، جلد9، مجلس 21