اینک پس از بررسی پیشینه این بحث و نظرات دیگران در این باره، در ضمن دو محور به بررسی دیدگاه بزرگان میپردازیم.
محور اول، انتخاب یکی از سه نظریه فوق است. شیخ مرحوم اعلی الله مقامه در رساله «العصمة و الرجعة» فصلی را با عنوان «فصلٌ فی سیرته» ذکر می فرمایند و پس از نقل احادیثی، به این حدیث شریف اشاره میفرمایند: «و یحرم علیهم تسمیته و هو سمی رسول الله صلی الله علیه و آله…» در توضیح این حدیث میفرمایند: «أقول یحمل المنع من تسمیته علیهالسلام وقت ولادته و فی زمان غیبة الصغری بالاسم الخاص لورود التسمیة به عنهم علیهمالسلام» (میگویم منع از نامبردن حضرت به اسم خاص، مربوط است به وقت ولادت حضرت و زمان غیبت صغری چراکه نام بردن آن حضرت از طرف اهل بیت علیهمالسلام وارد شده است) که همان دسته چهارم از روایات است که پیش از این نقل کردیم.
همچنین در رساله «قطیفیه» میفرمایند: «و اما معنی ان اخبرتهم بالاسم اذاعوه أو بالمکان دلوا علیه فهذا فی حق الاسم فی الحجة علیهالسلام و ذلک فی الغیبة الصغری فانه لو اخبرهم و قال اسم الخلف الحجة محمد صلوات الله علیه تکلموا به شیعته فیؤخذ برقبته و ان اخبرتهم بالمکان دلوا علیه فاخذ فلهذا ینهوا عن التسمیة و ذلک فی زمان الغیبة الصغری و لعامة الشیعة و اما الخواص فقد اخبروهم بالاسم و دلوهم علی المکان لانهم یکتمون و فی الغیبة الکبری اخبروا بالاسم مطلقاً لعدم المانع و یجوز لمن کان من الخواص تسمیته لمثلهم حتی فی الغیبة الصغری و دلالة المکان کذلک و انما منع من الاذاعة.»[1]
پس روشن شد دیدگاه شیخ مرحوم اعلی الله مقامه، همان نظریه سوم است که حرمت تسمیه در زمان غیبت صغری باشد آن هم برای عموم شیعه نه برای خواص.
در فصل الخطاب کبیر بابی را با عنوان «باب تسمیته» مطرح می فرمایند و پس از نقل سه حدیث در حلال نبودن و روا نبودنِ نام بردن حضرت میفرمایند: «و قد مر فی ابواب التقیة ما یدل علی ذلک». با مراجعه به ابواب تقیه مییابیم بابی را مطرح فرمودهاند با عنوان «باب ذکر الائمة علیهم السلام حال التقیة» در این باب چهار حدیث نقل فرمودهاند از جمله این دو حدیث شریف: «و قال – ابوعبدالله علیه السلام – ایاکم و ذکر علی و فاطمة فان الناس لیس شیء أبغض الیهم من ذکر علی و فاطمة» «و فی التوقیع الرفیع ملعون ملعون من سمانی فی محفل من الناس.» می فرمایند:
«اقول و قد ورد التصریح باسمه الشریف فی احادیث کثیره ترکنا ذکرها اختصاراً و قال الشیخ الحر و الاحادیث فی التصریح باسم المهدی محمد بن الحسن و فی الامر بتسمیته عموماً و خصوصاً تصریحاً و تلویحاً فعلاً و تقریراً فی النصوص و الزیارات و الدعوات و التعقبیات و التقلین و غیر ذلک کثیرة جداً.»
از این فرمایش اینگونه ظاهر است که این بزرگوار به نظریه دوم یعنی حُرمت تسمیه از باب تقیه قائلند؛ چراکه این مسئله را در ابواب تقیه ذکر فرمودهاند. اما با توجه به فرمایشهای مجلسی ایشان (مواعظ) مییابیم که ایشان هم به نظریه سوم قائلند؛ آنجا که میفرمایند: «وانگهی امام فرمود حرام است ذکر اسم امام در غیبت»[2] پس نتیجه میگیریم فرمایش کتاب فصل الخطاب که در نظریه دوم ظهور دارد، به این معناست که این بزرگوار علت حرمتِ تسمیه در زمان غیبت را تقیه میدانستهاند.
استاد معظم حفظه الله میفرمایند:
«آن نامبردنی که حرام بوده، اسم لفظی حضرت در غیبت صغری بوده است. در آن دوره نوعاً شیعیان اسم امام را نمیبردند، همانطور که در زمان ائمه پیشین هم که مقداری تقیه شدید بود، اسم آنان را نمیبردند. خیلی وقتها راویها حضرت کاظم را به نام عالم یا عبدصالح نام میبردند؛ مثلا در مجلس سنیها، مخالفان بودند و شیعیان میخواستند به یکدیگر برسانند، میگفتند قال العالم، یا قال العبد الصالح سنیها نمیفهمیدند که کیست، مثلا درباره حضرت رضا میگفتند قال الفقیه همینطور درباره حضرت هادی و حضرت عسکری شیعیان تقیه میکردند و نوعا این تقیهها بوده است.
امام علیهالسلام در غیبت صغری اجازه نمیفرمودند که نام مبارکشان برده شود. چون سنیان در کمین بودند و میخواستند شیعیان را بگیرند و از آنها بپرسند که امام کجایند یا وکیل خاص امام کیست تا او را دستگیر کنند و به این وسیله بتوانند به امام دسترسی پیدا کنند. در آن دوره بردن اسم لفظی امام برای شیعیان ممنوع بود…اما بعد از غیبت صغری و در غیبت کبری دیگر اسم لفظی امام را بردن بیمانع است و حرمت معنا ندارد. حتی بعضی مینویسند م ح م د. در حالی که در این صورت هم اسم برده شده است و این کار روی بیتوجهی است مگر اینکه بخواهند بگویند ما اینقدر متمسکیم که حتی دیگر لفظ ظاهر را هم تمام به کار نمیبریم و م ح م د مینویسیم. و در صورتی که بخواهند بنویسند باید م ح م م د بنویسند، یا بالای میم تشدید بگذارند. قاعدهاش این طور است. دو تا میم نمینویسند نوعاً یکی مینویسند. اگر بخواهند حروف را جدا کنند باید م ح م م د نوشته شود. برخی هم برای اینکه مطابق مشهور و مرسوم دیگران نوشته باشند، حروف اسم مبارک حضرت عجل الله فرجه را از هم جدا مینویسند.»[3]
و اما محور دومِ دیدگاه بزرگان دین رفع الله مقاماتِهم، بحثی است که از اختصاصات مکتب ماست.
بزرگان دین اعلی الله مقامهم با دید ژرفی که مستند به آیات و روایات است، بواطنی برای برای بعضی مسائل بیان فرمودهاند. از جمله درباره مسئله «اسمِ» امام صلوات الله علیه، میفرمایند اسم در زبان عربی از وسم مشتق شده است و به معنی علامت است.[4] پس اسم باید از صاحب اسم خبر دهد همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: الإسم ما أنبأ عن المسمی.[5] با توجه به مباحث حکمت مییابیم که «اسم» در یکی از تقسیمات به دو قسمتِ «اسم تدوینی» و «اسم تکوینی» تقسیم میشود.[6] اسم تدوینی یا اسم لفظی، همان است که از مسمی خبر میدهد و ما آن را به زبان میآوریم یا مینویسیم مثلا اسم زید از صاحب اسم خبر میدهد. و اسم تکوینی، در بحث ما، اسمی است که خبر میدهد از مسمی اما اسم نوشتنی و گفتنی نیست؛ بلکه وجودی است و حقیقتی است زنده و تمام گفتار و کردار و رفتارش از صاحب اسم خبر میدهد و در مقام و رتبه خود، نماینده صاحب اسم است؛ به گونهای که با نگاه کردن به او به صاحبِ اسم نگاه کردهایم و با نزد او رفتن، نزد صاحب اسم رفتهایم و هرگونه ارتباطی با او (مثبت یا منفی)، معامله و ارتباط با صاحب اسم است.
سید مرحوم اعلی الله مقامه در آخرین رساله خود که در آخرین سفر خود نگاشتهاند، به این مسئله توجه دادند.[7] در رساله «رسالة فی معنی حديث رواه ابوالاسود الدوئلي» میفرمایند فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام به أبوالأسود که فرمود «الکلام کله اسم و فعل و حرف»، ناظر به دو بخشِ تکوینی و تدوینی است و سپس دلایل خود را بیان میفرمایند که از جمله دلایل بر قسمِ تکوینیِ کلمه، این آیه شریفه است که خداوند متعال عیسی علیهالسلام را «کلمه» معرفی میکند: بکلمة منه اسمه المسیح عیسی بن مریم. و از جمله دلایل بر اسم تکوینی، فقره زیارت امیرالمؤمنین است که عرض میکنیم: السلام علی اسم الله الرضی، و دیگر دلایل و تفصیلاتی که در آن رساله مذکور است.[8] یکی از نتایج فرمایشهای ایشان در این رساله این است:
«تبین لك ان المراد من الكلام في حديث اميرالمؤمنين عليهالسلام برواية ابي الاسود الدؤلي ما هو الاعم من الكلام التكويني و التدويني، و الاسم و الفعل والحرف اعم من الاسم التدويني اللفظي و الاسم التكويني المعنوي و الفعل التدويني اللفظي و التكويني المعنوي و الحرف كذلك ابقاء للكلام علی عمومه فان الكلام اعم من المصطلح عليه عند النحويين.»
(برای تو آشکار شد که مراد از «کلام» در حدیث امیرالمؤمنین علیهالسلام به روایت ابوالاسود دوئلی، چیزی است که کلام تکوینی و تدوینی، هر دو را در بر دارد و همچنین «اسم» و «فعل» و «حرف»، هر کدام، اعمّ از اسم تدوینی لفظی و تکوینیِ معنوی است اگر سخن حضرت را بر عمومیتش باقی گذاردیم؛ چراکه این کلام از آنچه که نزد نحویین اصطلاح شده، عمومیتش بیشتر است.)
و همچنین میفرمایند:
«ان الاسم علی قسمين تكويني وجودي ذاتي حقيقي و وصفي و تدويني و لفظي فالاسم التكويني فرد و قسم من الكلمة التكوينية و الاسم التدويني قسم و فرد من الكلمة التدوينية فالكلمة مطلقاً تكوينية كانت ام تدوينية ان انبأت عن المسمی فهي اسم و ان انبأت عن حركة المسمی فهي فعل.»
(اسم دو قسمت است: تکوینیِ وجودیِ ذاتی حقیقی وصفی و تدوینیِ لفظی. پس اسم تکوینی فردی است و قِسمی است از کلمه تکوینی و اسم تدوینی قسمی است و فردی است از کلمه تدوینی. پس کلمه به طور مطلق، چه تکوینی باشد و چه تدوینی، اگر از مسمی خبر دهد اسم است و اگر از حرکت مسمی (صاحب اسم) خبر دهد، فعل است.)
اینک پس از اثبات اینکه امام صلوات الله علیه عِلاوه بر اسم تدوینی اسمِ تکوینی هم دارند، باید بپرسیم چه کسی و چه حقیقتی اسم تکوینی امام است؟ چه کسی است که تمام گفتار و کردار و رفتارش و زندگیش و رفت و آمدش نمایندهای باشد از امام عجل الله فرجه؟
ادامه دارد…
————————————–
[1] جوامع الکلم، ج8، ص655
[2] مواعظ یزد، موعظه چهارم.
[3] مباحثی پیرامون آیه شریفه بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین، ج9، مجلس21
[4] أقول الاسم مشتق من الوسم و هو العلامة و السمة علی المسمی و المتوسم هو الناظر فی تلک السمات و العلامات (رسالة فی جواب بعض الأعلام فی معنی لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.)
[5] بحارالانوار، ج40، ص162
[6] المحاضرات، السید المرحوم اعلی الله مقامه، اللیلة الرابعة.
[7] أضاف الکاتب فی آخر النسخة: و هذه آخر مصنفاته فی سر من رأی و آخر رسائله و آخر زیارته لأئمته علیهم السلام.
[8] ر.ک: جواهر الحکم، ج3