جان فدای «نـــام» دوست(2)

در این میان نظریه‌های دیگری هم است که شهرت خاصی ندارد. از جمله دیدگاه صاحب کفایة‌ الموحدین است که او را به ردنویسی بر مشایخ عظام اعلی الله مقامهم می‌شناسیم. وی می‌نویسد:
«و اما اسم مبارك آن حضرت؛ آن‌چه از اخبار كثيره مستفاد مى‌شود آن است كه آن بزرگوار، هم‌نام رسول خدا و براى ايشان دو اسم است: يكى معروف در آسمان و آن «ا ح م د» و يكى معروف در زمين و آن «م ح م د» است.
در ميان علماى اماميّه اختلاف است كه آيا جايز است آن حضرت را به يكى از آن دو اسم نام برد، يا نام بردن آن نور الهى به اين دو اسم، حرام است؟ مشهور، عدم جواز است و شيخ مفيد و شيخ طوسى – قدّس سرّهما اللّطيف – و اكثر متأخّرين علماى اماميّه به عدم جواز قايل شده‌اند و جماعتى چون صاحب كشف الغمّه و خواجه نصير الدّين طوسى و از متأخّرين، شيخنا البهايى به جواز قايل شده‌اند.
اختلاف ايشان، ناشى از اختلاف اخبار است و الأحوط بل الاقوى، هو الأوّل، زيرا در كثيرى از اين اخبار بر عدم جواز در زمان غيبت تصريح شده است.»
پس از نقل برخی روایات درباره منع از تسمیه در زمان غیبت نوشته است:
«قريب به اين مضامين، اخبار بسيار وارد شده است كه اكثر آن به صراحت بر حرمت تسميۀ حضرت حجّت اللّه در زمان غيبت دلالت دارند، بلكه در بعضى از اخبار كه ائمّه عليهم السّلام گاهى به اسم مبارك آن بزرگوار به حروف مقطّعه بدين نحو «م ح م د» تعبير مى‌كردند يا آن‌كه مى‌فرمودند: اسم مبارك او موافق اسم پيغمبر است به نحو كنايه مى‌باشد و قايلين به جواز تسميه، اين اخبار را بر صورت خوف و تقيّه حمل كرده‌اند. در بعضى اخبار، اشعارى است كه وجه عدم تسميه به جهت خوف و تقيّه است. لكن آن مجرّد اِشعار است و با اخبار صحيحۀ صريح در امتداد حرمت الى يوم الظّهور معارضه نخواهد نمود.
محتمل است؛ خوف حكمت براى حرمت تسميه باشد نه علّت. بلكه محتمل است تصريح به اسم آن حضرت در زمان غيبت، موجب شبهه براى عوام باشد، چنان‌كه طايفۀ يهود مى‌گويند: هنوز محمد خاتم الأنبيا نيامده و بعد از اين خواهد آمد. پس چه بسا براى عوام النّاس، اسباب شبهه مى‌شود به آن‌چه يهود مى‌گويند. لهذا از تسميه نهى شده، با آن‌كه اخبار مجوّزه، به جواز و عدم حرمت صراحت ندارند.»
و پس از نقل بعضی از روایات تجویز نوشته است:

«بالجمله دلالت اخبار مذكور بر جواز تسميه در نهايت ضعف است. كما لا يخفى.
محتمل است: حرمت تسميه، مخصوص رعيّت باشد نه امام؛ يعنى تسميۀ به اسم آن حضرت براى ائمّه جايز و براى تمامى مكلّفين، چنان‌كه صريح اخبار است غيرجايز و حرام باشد و كيف كان بايد حرمت تسميه مخصوص غير ادعيّۀ وارده باشد، چه آن‌كه در بعضى از ادعيّۀ ماه مبارك رمضان دعايى وارد شده كه به اسم مبارك آن حضرت تصريح شده و از باب تعبّد بما ورد من الدّعاء، بايد به همان نحو خوانده شود، در واقع اذن خاصّى است كه در باب ادعيّه رسيده است.»[1]

تمام سخن وی را نقل کردیم تا با روش اندیشه منکران بزرگان دین اعلی الله مقامهم آشنا شویم.
باید گفت صاحب کفایة ‌الموحدین نه نظریه اول را بیان کرده است (حرمت به طور مطلق) و نه نظریه دوم را (چرا که خوف و تقیه را حکمت دانسته است نه علت) و نه نظریه سوم را (اختصاص به غیبت صغری.) و شاید به تعبیر علم اصول بتوان گفت نوعی خرق اجماع مرکب کرده است! و اضافه می‌کنیم یادکردن از یهود و شبهه‌ناک شدن مسئله بر عوام را نمی‌پذیریم و می‌گوییم این سخنی است که مرحوم مجلسی اول نیز به آن اشاره کرده است که فرموده ممکن است حکمت این باشد که مبادا یهود و نصارا گویند محمدی که در تورات و انجیل هست آن حضرت است[2] و این سخن پذیرفتنی نیست چراکه خوفی این‌چنینی نیاز به حکم حرمتِ فراگیر ندارد و روایت می‌توانست حرمت را مقید کند.

و همچنین حرمت تسمیه را مخصوص رعیت دانستن، پشتوانه‌ای قوی ندارد و از روایتِ «ذلک ابن سیدة الإماء الذی تخفی علی الناس ولادته و لایحل لهم تسمیته»[3] استنباطی شده است که چون «لایحل لهم» فرموده‌اند، یعنی برای رعیت حرام است و مفهوم مخالف آن «یحل لنا» است.
و همچنین اشاره‌ای است به بحث خصائص النبی و خصائص الائمه علیهم‌السلام که در مباحث فقهی و اصولی هم مطرح شده است. باید گفت اصل در مسئله، اشتراک احکام میان ائمه علیهم‌السلام و رعیت است و لزوم تبعیت رعیت از ایشان؛ اما آنچه مخصوص ایشان است و رعیت از آن استثنا هستند، باید تصریح بفرمایند و تبیین کنند. همان‌گونه شخصی حالتی را در نماز امام رضا صلوات الله علیه مشاهده کرد و پرسید آیا ما نیز این‌گونه نماز بخوانیم؟ فرمودند: «لاتنظروا الی ما أصنع أنا، اصنعوا ما تؤمرون.»[4]و اگر عمل ایشان با دستوری که به ما فرموده‌اند تعارض کرد، باید به دستور ایشان عمل کنیم. پس اصل در مسئله اشتراک است به دلیل آیات و روایات، و خصوصیت و اختصاص امری به ایشان نیازمند دلیل است و اگر دلیلی نبود، باید از ایشان تبعیت کرد. دراین بحث نیز فرمایش صریحی مبنی بر استثنا بودن ائمه علیهم‌السلام از این حکم در دست نیست و در نتیجه سخن صاحب کفایة الموحدین را در این باب نمی‌پذیریم.

و در آخر حرمت تسمیه را به غیر دعا دادن، حکایت از عدم شمّ فقاهت یا عدم تسلط اوست؛ چراکه تصریح به اسم آن بزرگوار در غیر دعا فراوان است و احادیث دسته چهارم گواه این سخن. و ما در این نوشتار نظریه بزرگان اعلی الله مقامهم را بیان کرده و خواننده منصف، آن را با این استنباطات و تقییدزدن‌های استحسانی مقایسه خواهد کرد.

آنچه باید به آن توجه داد، عمل آنانی است که نام حضرت را به صورت حروف مقطعه می‌نویسند؛ چراکه این روش هیچ مدرک شرعی ندارد و نوشتن آن به صورت مقطعه با نوشتن آن به صورت ترکیبی، تفاوتی ندارد و کلمه خوانده می‌شود.

اما آنچه در الانوار النعمانیة آمده است که: «…ان الائمة عليهم السّلام لما عبروا عن اسمه الشريف عبروا عنه بالحروف المقطعة و هو م ح م د»[5] مستندش روشن نیست و احادیثی یافت نشد که ائمه علیهم‌السلام بیان فرموده باشند یا دستور داده باشند که با حروف مقطعه نام حضرت برده شود. البته صاحب الکافی نام حضرت را به صورت حروف مقطعه نوشته است[6] و بعضی نویسندگان این روش را لازم دانسته‌اند و به احادیث ارجاع داده‌اند و حال آنکه در روایات این مسئله نیست؛ آری آنچه در روایات است، همان دسته اول و دوم از روایات است که فرموده‌اند اسم برده نشود یا به صورت کنایه فرموده‌اند که نام حضرت، نام رسول‌خدا صلی الله علیه و آله است؛ ولی تصریح به روشِ حروف مقطعه در روایات یافت نشد. در کتاب «ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار» آمده است: «… و إن أرید تسمیته علیه‌السلام فلتکن بالحروف المقطعة م ح م د کما ورد فی النصوص الصحیحة»[7] محقق در پاورقی به حدیثی از جلد 26 بحارالانوار ارجاع داده است که در آن حدیث می‌فرمایند: «و لا یحل ذکره باسمه»[8] و سخنی از حروف مقطعه به میان نیامده است.

و اضافه می‌کنیم بر فرضی که شخصی خواسته باشد که به صورت حروف مقطعه بنویسد، صحیح این است که که حرف «م» را دو بار بنویسد: «م ح م م د»  یا بر روی میم تشدید بگذارد: «م ح مّ د.»[9]

اینک پس از بررسی پیشینه این بحث و نظرات دیگران در این باره، در ضمن دو محور به بررسی دیدگاه بزرگان می‌پردازیم.

ادامه دارد…

———————————————

[1] به نقل از العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان عج، علی اکبر نهاوندی، ج2، ص230
[2] ر.ک: لوامع صاحبقرانی (شرح فقیه)، محمدتقی مجلسی.
[3] کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص369
[4] وسائل الشیعة، ج6، ص347
[5] الأنوار النعمانیة، نعمت الله الجزائری، ج2، ص 38
[6] ر.ک: کشف التعمیة في حکم التسمیة، بحث روائي بجواز التصریح باسم المهدي في عصر الغیبة، محمدبن حسن حر عاملی، ص31
[7] ریاض الابرار فی مناقب الائمة‌الاطهار، نعمة الله الموسوی الحسینی، ج3، ص28
[8] بحارالانوار، ج26، ص310، ح 73
[9] مباحثی پیرامون آیه شریفه بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین، استاد معظم حفظه الله، ج9، مجلس 21