بهار، از دیدگاه بزرگان
بهار از معجزاتی است که هر چه
در آن اندیشه کنیم، باز هم از ادراک عمق آن عاجزیم. یک روی سکه بهار، رویش است و
شکوفایی، یک روی دیگرش حکمت است. بزرگان اعلی الله مقامهم، از این معجزه نظام بشری
هم غافل نشدهاند. با بررسی کتابهای این بزرگواران، به اشارهها و گاهی تصریحهایی
جالب و ارزشمندی درباره این مسئله آگاه میشویم.
دیدگاهِ ظاهری درباره بهار
برخی عبارتها، «دیدگاه انسانشناسی، روانشناسی
و پزشکی» را بازگو میکند. روانشناسی و انسانشناسیِ آمیخته به حکمت. از
جمله آنجا که میفرماید: «تری الناس وقت المطر فی فصل الربیع و الصیف یغلب علیهم
النوم ای وقت کان فی الغالب لانه یهیج الأبخرة المورثة للنوم یمنع الروح البخاری
عن النفوذ» (مردم را هنگام بارانِ بهاری ميیابی که خواب بر ایشان چیره میشود؛ هر
موقع که باشد؛ چرا که بخارهایی که سبب خواب است به هیجان آمده و مانع نفوذ روح
بخاری –حیاتی که در قلب است و از قلب به سایر اعضا میرسد – میشود). و در جایی
دیگر میفرماید: «ان الربیع حار رطب» (طبع بهار، گرم و تر است) و بعد، به تفصیل
این طبع و آثار آن میپردازد. از بدیهیات، استفادههای جالبی میفرماید: «یظهر فی
الفصل الربیع و الصیف کل بذر ما حصل سکراً کان او حنظلاً » (در فصل بهار و تابستان
هر بذری آشکار میشود؛ خواه شکر باشد و خواه حنظل – گیاه و میوهای تلخ -). از
ویژگیهای عجیب روزهای بهاری ميگوید و مینویسد: ساعتی است که بسیار عجیب است و
خالی از خصوصیات وقتهای عادی است: «و هو وقت واحد، و هو الوقت الربیع عند شرف
الشمس» (آن وقت ویژه، یک وقت است و آن بهار است، هنگام شرفِ خورشید – شرف، از
اصطلاحات نجوم است-). آثار بهار، تمامی ندارد: «اول مقام الاعتدال و مثاله هو فصل
الربیع بعد الشتاء و لذا تکثر الامطار و تقل الثلوج فی هذا الفصل … تضاعف
الحرارة و یقوی النبات و یظهر طلع الثمار فکلما یزید یوماً… تزید الحرارة و
الرطوبة فاذا زادت الحرارة خففت الرطوبات الفضلیة فیزید الیبوسة الی اخر فصل
الربیع و هو انتهاء غلبة الرطوبة…» (اول اعتدال و نمونه بارزش، بهار است که بعد
از زمستان میآید و از جهت اعتدال عالم است زیاد شدن باران و کم شدن برفها. در
بهار، حرارت زیاد شده و گیاه قوت میگیرد و میوهها میرسد. هر روز که بگذرد،
حرارت و رطوبت افزایش مییابد ولی حرارت زیاده شده و رطوباتِ اضافی کم شده و خشکی
زیاد میشود. آخر بهار، غلبه رطوبت تمام می شود). تطبیق مزاج عالم با فصلهای سال،
یکی دیگر از فرمایشهای مشایخ است در قسمت «طبیعتشناسی». میفرماید: «النار منشأ
فصل الصیف و الهواء منشأ فصل الربیع و التراب منشأ فصل الخریف و الماء منشأ فصل
الشتاء» (- هر یک از چهار مزاج عالم، منشأ و سرچشمه یکی از فصل های سال هستند: –
آتش، سرچشمه فصل تابستان و هواء سرچشمه فصل بهار و خاک سرچشمه فصل پاییز و آب،
سرچشمه فصل زمستان است). درباره “بادها” نیز سخنها دارد و میفرماید:
«الصبا فصله الربیع» (باد صبا، در بهار میوزد).
بهار و علوم غریبه
مشایخ اعلی الله مقامهم، درباره برخی علوم
غریبه فرمایشهای فراوانی نوشتهاند. دستور ساخت برخی از عصارهها و معجونها و
آماده سازی مقدمات برای ساختن کیمیا، فصل بهار است: «فخذها عبیطة فی فصل الربیع
و اعصر ماءها و صفه مرة واحدة بخرقة … ثم رد عالیه علی سافله…» (به علت آنکه
چندان از این عبارات استفاده نمیشود، ترجمه نشد).
بهار و باطن عالم (عالم هورقلیا)
برخی نوشتههای مشایخ درباره بهار، به
بواطن عالم و امور عجیب و نامحسوس مربوط میشود. در یکی از آن عبارتها آمده است:
«یقال للشجرة النابتة فی الطور الحیوانی الناطق و هو هیولی الانسان الکریم تنبت
فی الربیع و هی الشجرة التی استعملها بلصیال…». و در کتابی دیگر و عبارتی
دیگر: «المحلة الخامسة و العشرون…. سبعة اخری هم الملوک و السلاطین … و سادسهم
مساشیوکاماطاب فمعناه یا مظهر الربیع» که اینگونه عبارتها به باطن
عالم و در حقیقت به عالم هورقلیا و نامهای آن عالم مربوط میشود.
بهار، از دیدگاه حکمت
دیدگاه دیگر مشایخ اعلی الله مقامهم درباره
فصل بهار، آن است که انسان مطابق عالَم است و عالَم مطابق با انسان. همانگونه که
عمر عالَم در دید خُرد به چهار فصل تقسیم میشود، زندگی انسان نیز چهار فصل دارد:
فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان. میفرمایند حکما گفتهاند عمر طبیعیِ طبیعی
انسان، صد و بیست سال است و البته این نظریه، با نظام خداوند سازگار است. سی سال
اول زندگی بهار، از سیسالگی تا شصت سالگی تابستان، از شصت سالگی تا هشتاد سالگی
پاییز و از هشتاد و نود سالگی تا صد و بیست سالگی فصل زمستان است. البته ممکن است
اشخاص به دلیل عمرهای گوناگونی که دارند، این چهار فصل در آنها متغیر باشد: «فاول
المیلاد الی ثلثین سنة فصل الربیع و مقام النمو شیئاً فشیئاً و تحلیل الرطوبات و
الفضولات و رفع الاخلاط و ثلاثین الی اخر الستین فصل الصیف و مقام النضج و
الاعتدال و الکمال و بلوغ العقل و من الستین الی السبعین الی الثمانین فصل الخریف
و من التسعین الی المائة و العشرین فصل الشتاء».
در این قسمت، فرمایش دیگری نیز مطرح است.
همانگونه که عالَم از حیث نظام تکوینی (ظاهریِ و دنیوی) چهار فصل دارد، از حیث
نظام تشریعی (باطنی و دینی) نیز چهار فصل دارد. به این عبارت توجه فرمایید: «بدو
ظهور نبوة خاتم النبییین الی ظهور مولانا القائم و الحسین علیهالسلام فصل الربیع،
الا انه کلما قرب الی بدو النبوة کان بالشتاء اشبه و کلما قرب الی ظهور الحجة کان
بالصیف أشبه – فافهم فان هنا تفصیل یعرف بالاشارة – و من بدو ظهور الولی
امیرالمؤمنین علیهالسلام الی عند رفع فاطمه علیها السلام فصل الصیف و مقام الکمال
و نضج الثمار الظاهریة و الباطنیة و الصوریة و المعنویة. و من رفعها الی رفع
مولانا الحسین علیهالسلام فصل الخریف و منه الی رفع رسول الله صلی الله علیه و
اله فص الشتاء و یتعقبه الموت و تجدید الفصل فی القیامه – و اعلم انی قد جمعت لک
العلوم کلها خصوصا سر المذهب الحق
فی هذه الکلمات القلیقة فخذها و کن من الشاکرین -».
فرمایش دیگری نیز در دست است که در آن،
بهار مؤمنین را هنگام ظهور حق و حقیقت توسط آقا بقیة الله صلوات الله علیه و عجل
الله فرجه میدانند و الان – زمان غیبت – را زمستان میخوانند: « هرگاه در فصل زمستان كسى را ببرى به باغ خود مىگويى
در تعريف باغ خود كه اين درخت گلش چنين خوشبو است كه باغ را معطر دارد و رنگش به رنگ
آفتاب است و از شفافى چون آفتاب درخشان است و برگش مانند استبرق سبز است و اصل گلش
مانند حرير بهشت است و تخمه گلش چنين است و تركيبش چنين و صد برگ دارد بعضى زرد و بعضى
قرمز و بعضى سفيد و بعضى بنفش و همچنين صفتها از آن درخت كنى و جاهل هرچه نگاه مىكند
جز شاخه چوب خشك چيزى ديگر نبيند پس گويد اين درخت كه چنين نيست و هيچ از اين صفات
در آن نيست حال امر چنين است وصف كردن ائمه شيعيان خود را و تو مىبينى كه در ايشان
هيچ نيست تعجب مىكنى كه اينها را كه شيعه مىگويند و ائمه اينها را شيعه خود خواندهاند
و اين صفات در ايشان نيست و بسا آنكه حمل بر اين كنى كه اينها منافقند حاشا عالم
اعراض فصل زمستان است و سرماى اعراض بر وجود آنها غالب شده است و مانع از ظهور نور
ايشان شده است و نمىگذارد كه هيچيك از آن صفات از آنها بروز كند مانند شخص مقدس
متهجدى صالحى دايمالصوم دايمالصلوتى كه حال ناخوش شده است و از آن هيچ عبادت بروز
نمىكند و حسرت همه عبادات را دارد و از بيماريش بيزار است حال شيعه از موانع طاعتش
بيزار است لكن مرض غالب شده و اختيار را از آن ظاهراً ربوده از مرض خود ناله مىكند
و چاره هم ندارد ظاهراً چه كند مسكين، حال شيعه دوست به جميع آن صفات حسنه آراسته است
و جميع آن طاعات براى او نوشته مىشود و چون زمستان اين دنيا بگذرد و بهار عالم برزخ
و آخرت درآيد آن وقت شاخ و برگ خواهد كرد و روز به روز گلها و شاخهها و برگها از
آن مىرويد و روز به روز درجه آن بالاتر مىرود وقتى كه مستضعفين در آنجا چون تكليف
قبول كنند نجات يابند شيعه هم در آنجا شاخ و برگ بسيار كند و ترقى كند اگرچه كسى كه
به زمستان اعراض نخشكد البته بنيه او قوىتر باشد و بيشتر ترقى كند لكن سايرين هم بعد
از زمستان بهار خواهند كرد و جميع صفات حسنه از براى ايشان حاصل شود بلكه جميع صفات
حسنه كه از مخالفين سرمىزند همه به شيعيان خواهد راجع شد و همه مال ايشان است».
در پایان این
نوشتار، به اشعاری از مشایخ اعلی الله مقامهم درباره بهار اشاره میکنم:
گر بهاران را نبود
از پى خزان
خاك در خود لالهها
كردى گمان
———
گر نمايد بسط حق اندر بهار
نشر قدرت خواهد اندر روزگار
———
بىجهت نبود كه بهر اعتبار
شد بهاران در كلام كردگار
آيت اِحياءِ در روز شمار
هين نمىبينى كه در هر نوبهار
مىشود افزون صفاى لالهزار
هرطرف باد بهاران
مىوزد
زنده گرداند به هرچه بگذرد
گيتى از نو زندگانى مىكند
برگها و شاخهاى نو دمد
لالهها از پيش افزونتر شود
———-
گر ببارد سالها ابر
بهار
كى زمين شوره گردد
لالهزار