به بهانه این ایام

پیش نوشت: از تأخیر در نوشتن عذرخواهم. سفری طولانی داشتم و اشتغال‌ به کارهای مهم‌تر. و نبودن همکار. اما از این روز به بعد روال عادی را خواهم داشت.

قبل از آن‌که به ارائه پژوهش‌های ریز و درشت بپردازم، به بهانه ایام فرحة الزهراء – سلام الله علیها – نوشته‌ای را تقدیم می‌کنم «متشتت» و «درهم» که نشان از آشفتگی ذهن است هنگام اندیشیدن. «مطلب» خود را در هزارتوی واژه‌ها ارائه می‌کنم اما امیدوارم که این، بار اول و آخر باشد!

——————————-


دل آدم كباب مي شود وقتي برخي نوشته ها را مي خواند و منظورم از آدم واقعا آدم است همان آدم كه دويست سال گريه كرد اگرآن نوشته ها را بخواند ديگر به درد خود گريه نخواهد كرد و گزافه نگفته ام اگر مي نويسم دل آدم كباب مي شود. خاصيتي كه در كباب است آن است كه ديگر اشك نيست يعني روان نيست كه مثل اشك روان شود كباب است پخته شده سوخته و يك جا متمركز شده و نمي داند چگونه خود را رها سازد همچون اشك. كدام نوشته ها همان نوشته هايي كه دوغ است براي اين كباب. خيلي ها دوست دارند با كباب دوغ بنوشند. اين نوشته ها هم دوغ است و دوغ هم هم فاميلي دروغ است كه راي آن افتاده. اين نوشتار كه مي خوانيد، دل نوشته من است و دل من هم تأسي به آدم كرده است كه پدراست و در واقع شما به يك كباب نگرانيد و برخي كه درجمله جمله اين نوشتار دقت كنيد آن را وجدان كرده و حق اليقين حاصل خواهد شد. اما اين نوشتار من ديگر با دوغ سازگار نيست. همچون آخرت و دنيا مي ماند كه دو “ضرّه” هستند كه اگر “ذره”اي از آن گرفتي بايد به همان مقدار از ديگري كم كني. نوشته هاي دوغي خاصيتي كه دارد اين است كه به جاي آن كه از حرارت كباب بكاهد بر آن مي افزايد چون محتويات آن به جاي ماست و آب و نمك كافي و برخي ادويه، از فلفل سياه و اسيد سيتريك و زهر مار – به معناي واقعي كلمه – تشكيل شده است. و اين دوغ را اگر گنگ بخورد از رخوت و نفرت و وحشت چنان نعره اي برمي آورد كه اگر عالم همه كر باشند به اين نعره شنوا مي شوند. و چون اين دوغ نوع خاصي از اين نوشيدني رايج است در همه جا عرضه نمي شود و محل عرضه آن جايي است كه عِرض را زير سؤال مي برند و همه كس هم از آنجا با خبر نيستند اما اگر كسي به دنبال آن باشد به راحتي پيدا مي كند چون هم آكوستيك خاص و مشتري دائم دارد و هم جنس اعلاي آن در محل هاي زيرزميني تهيه مي شود و به رفع و رجوع به سازمان ها ي مختلف براي اخذ گواهي سلامت نيازي نيست و دقيقا حالت دخانيات به ويژه كريستال و شيشه را دارد: اگر كسي از دخان خوشش مي آيد با يك بار ديدن آن مشتري مي شود و روي “مشتري” را كم مي كند و اگر كسي خوشش نيايد به زور هم تعارف كني پس مي زند و اگر هم به زور بخوراني باز هم پس مي زند. از ويژگي هاي ديگر اين نوع نوشيدني – كه معمولا بر برچسب اين كالا با خط درشت چاپ مي شود – چند لايه بودن است كه اتمسفر زمين و لايه هاي جوي را تداعي مي كند. لايه زيرين به سياهي قير و زبري تن خارپشت و تيزي چاقو و فلفل است. لايه مياني به شيري مايل به زردي مي ماند و غلظت آن به غلظت عالم ناسوت. لايه رويين هم سفيد است و براق و در لطافت نسبي است. و همین لایه رویین است که جاپای فرار را نشانه رفته است برای اشخاصی که می‌خواهند از تندی و تیزی و بدبویی نوشته‌های دوغی جان به در ببرند. البته در صورت گرفتار شدن به این نوشته‌های دوغی وگرنه بسیاری را سراغ دارم که هرگز به دنبال چیزی نبوده‌اند و در نتیجه هرگز به نوشته‌هایی از نوع نوشته‌های دوغی برخورد نکرده‌اند. مثل یک رهگذر که ازجاده‌ای می‌گذرد و گذارش هرگز به شرت‌کات یا همان جاده‌های فرعی نیفتاده است و عوض آن سرعت‌گیری است که هی به پای عقیده‌اش می‌پیچد و می‌خواهد او را سرنگون کند تا بالاخره باد لاستیک‌های حس مشترک و خیال و نفس و وهمش را خالی می‌کند تا بالاخره شاسی ماشین عقیده‌اش را واژگون می‌سازد. و این ماشین عقیده چنان عجیب طراحی شده است که وقتی سرنگون شد، انسان را هم با خود به دره می‌کشاند. دره هم دره‌های قدیم. مثل همان خندقی که در جنگ خندق دور یثرب کشیدند تا دشمنان نتوانند وارد شوند. شاید جندق هم همان خندق بوده و اگر هم خندق نبوده احتمال دارد جِندِق بوده یعنی جنْ بد در آن سقط می‌شده است و البته تأویلاً که همان خندق بوده و هست. یعنی هر که از منافقان و بدان که وارد آن می‌شدند همچون عمرو بن عبدود سقط می‌شدند و می‌شوند. این را می‌گفتم که لایه رویین این نوشته دوغی جاپای فرار را نشانه رفته ولی همه کسی نمی‌تواند آن را ببیند. چراکه این جاپای فرار که می‌نویسم قطرش نانو است و منظورم از نانو همانی است که در تکنولوژی و بیوتکنولوژی و نانو بیوتکنولوژی و نانو تکنولوژی از آن صحبت است که مثلا خود همین نانو تکنولوژی سه شاخه دارد که عبارت‌اند از نانو تکنولوژی مرطوب و نانو تکنولوژی خشک و نانو تکنولوژی تخمینی و محاسبه‌ای. داشتم این را می‌نوشتم که قطر این جاپای فرار یک نانو است و در زبان علمی یک نانو معادل یک میلیاردم متر است. اما همین نانو زیر میکروسکوپ چه خواهد شد ویژه آن که آن میکروسکوپ و تلسکوپ،‌میکروسکوپ حکمت باشد آن وقت آن نانو می‌شود قطرش به اندازه سیاره مشتری که این مشتری از همه سیارات این منظومه شمسی بزرگ‌تر است و این منظومه در کهکشان راه شیری ممتاز است و البته باز هم کهکشان‌های دیگری وجود دارد که این منظومه و کهکشان در آنها گم است. این را می‌گفتم که این جاپای فرار ممکن است نانویی باشد و نه نانوایی و ممکن است به قطر مشتری باشد نه آن مشتری که در مغازه می‌آید. البته برای فرار از این نوشته دروغی بدون راء، باید یک انستراکشن مخصوص یا همان دستور العمل مفید داشت. که باز این نیاز دارد به بررسی و دقت و مطالعه زیاد تا از دام این نوشته دوغی بیرون آمد. داشتم این را می‌گفتم که دل آدم كباب مي شود وقتي برخي نوشته ها را مي خواند و منظورم از آدم واقعا آدم است …