به مناسبت عنوان قبل (مولوی منحرف است!!؟):
جايگاه (مثنوى حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه)
يكى از آثار مكتب شیخیه اثرى است منظوم به نام »مثنوى« كه سراينده آن عالم ربّانى مرحوم آقاى حاج محمدكريم كرمانى اعلىاللّه مقامه است. اين بزرگوار در مقام سرودن اشعار نبوده و از اين جهت به زبان فارسى جز همين مثنوى اشعار ديگرى از ايشان در دست نيست. دو اثر منظوم ديگر از آن بزرگوار موجود است كه به زبان عربى است يكى به نام »ارجوزه« كه ناتمام و در اعتقادات است و يكى هم ديوانى است به نام »مراثى« و هردو چاپ شده است.
این مثنوی کوتاه و به دو هزار بيت نمىرسد. براى اين مثنوى خطبه و مقدّمهاى ترتيب داده نشده و براى مطالب آن هم عنوان قرار ندادهاند و معلوم است كه ناتمام مانده و بيش از آنچه در دست است نمىباشد.
كتاب مبارك »مثنوى حاج محمد کریم کرمانی«، آشِناى تمامى دوستان و علاقمندان به مكتب بزرگان است. براى همه موضوع و موقعيت آن مشخص است.
نظر مصنف (اعلی الله مقامه) دربارهى اين كتاب:
مصنّف بزرگوار، انگيزه سرودن اين مثنوى و همچنين موقعيت آن را در رسالهاى چنين توضيح مىدهند. مىفرمايند:
رسالهاى در ردّ »علىمحمّد باب« لعنة اللّه عليه و على اتباعه، به زبان عربى به نام (الشهاب الثاقب):
و يناسب هذا المقام هذه القصة، انى كنت زماناً بطهران فرأيت ملكالشعراء يذكر السابقين فى الشعر فذكر من ابيه و هو اشعر الشعراء فى عصره و ملكالشعراء فى زمانه و اعلمهم بالبدايع و افصحهم و ابلغهم انه قال اشعر شعراء العجم المولوى الرومى فى المثنوى المشهور فتعجبت من كلامه اذ كنت ارى فى المثنوى اشعاراً غير فصيحة متضمنة لالفاظ ركيكة و كنت اعلم ان اباه استاد فى الفن فنسبت الجهل الى نفسى الى ان اوقفنى اللّه على سرّ قوله و هو ان من كان من الشعراء لميكن لهم حكمة المولوى و ذوقه و معرفته فاذا اراد انيجاريه لميكن له تلك المطالب الجليلة و الذوق و المعرفة فلميقدر على ان يأتى بمثله و من كان من الحكماء لميكن شاعراً بليغاً حتى ينظم حكمته فى الاشعار فيعجز انيأتى بمثل كتابه فلذلك اقروا له بانه اشعر الشعراء لاسيما و ملكالشعراء لميكن حكيماً و كان يعجز عن الاتيان بمثله فتفكرت فى نفسى ان اللّه سبحانه قد رزقك من الحكمة و الشعر فوق ما رزق المولوى هذا و له مناكير فى حكمته يخالف كتاب اللّه و سنة نبيه9 فلو نظمت انت بعض مطالب الحكمة لعجز عن معارضة اشعارك الشعراء كما قد عجزوا عن معارضته فنظمت و لا قوة الّا باللّه ما لو كان المولوى حياً لاذعن لى انى اشعر منه و افصح و ابلغ و احكم«.
( الشهابالثاقب، ص 79)
مىفرمايد: »و مناسب اين مقام است اين قصه، كه زمانى در تهران بودم، پس »ملكالشعرا« را ديدم كه شاعران گذشته را نام مىبرد. پس يادى از پدرش كرد كه شاعرترين شاعران و ملكالشعراى زمان خودش بود. و داناترين شاعران به بدايع و فصيحترين و بليغترين ايشان بود. ملكالشعرا گفت: شاعرترين شاعران ايرانى، »مولوى رومى« است كه مثنوى مشهور را نوشته است. پس از اين سخن شگفتزده شدم؛ زيرا در مثنوى شعرهاى غير فصيح كه داراى واژههاى ناپسندى بود ديده بودم و مىدانستم پدر مولوى در فن شاعرى استاد بوده. پس خود را نادان دانستم تا اين كه خداوند مرا به راز گفتهى ملكالشعرا آگاه نمود. و آن سِرّ اين است كه هريك از شاعران چون حكمت و ذوق و معرفت مولوى را ندارند، پس هنگام شعر گفتن نمىتوانند آن مطالب عاليه و آن ذوق و معرفت را به كار گيرند، پس مانند مثنوى نمىتوانند بياورند. و كسى هم كه حكيم است ولى شاعر بليغى نيست، نمىتواند حكمتى را كه دارد در شعر بيان كند، پس از آوردن مثل كتاب مولوى عاجز مىشود. پس از اين جهت اقرار مىكردند كه او شاعرترين شاعران است؛ بهخصوص خود ملكالشعرا حكيم نبود و از آوردن مثل مثنوى عاجز بود. با خود انديشيدم كه خداوند به تو حكمت و شعر را روزى فرموده بيشتر از آن چيزى كه به مولوى روزى فرموده. گذشته از آن كه در حكمت مولوى، مُنكَراتى وجود دارد كه مخالف با كتاب خدا و سنت پيغمبرش صلی الله علیه و آله است.پس اگر من بعضى از مطالب حكمت را به شعر درآوردم، از رودررويى با شعرهاى تو شاعران عاجز مىشودند همانگونه كه از رويارويى با مثنوى عاجز شدند. پس به شعر درآوردم در حالى كه هيچ نيرويى نيست مگر از خداوند، بهگونهاى كه اگر مولوى زنده بود، هرآينه اظهار مىكرد كه من از او شاعرتر و فصيحتر و بليغتر و حكيمتر هستم«.
——————————–
نيازى به بررسى بيشترى نيست؛ چه خود آن بزرگوار تمام نكتهها را بيان فرمودند و كتاب »مثنوى« مولاى كريم، مانند خود ايشان است؛ زيرا گفتهى شخص، از علم و معرفت شخص سرچشمه مىگيرد و اين كتاب، از علم و معرفتى سرچشمه گرفته است كه بالاترين درجات علم و معرفت است و چنانكه خود آن بزرگوار فرمود: »فعل كامل، چون خودش كامل بود«، اين كتاب نيز كامل است چون فرآوردهى ذهنى شخص كامل است. خداوند توفيق معرفت و فهم به همهى دوستان و عاشقان و پويندگان راه ائمه: و بزرگان دين عنايت فرمايد.
مثنوى »مولوى بلخى«
مولوی هم سنّى است و هو صوفى است، و منكر ولايت و وصايت اميرالمؤمنين صلواتاللّه عليه و امامت بلافصل حضرت است و هم صوفى، يعنى منكر طريقه توحيد محمّد وآلمحمّد : است. باوجود اين همه فرمايشاتى كه در احاديث رسولاللّه صلی الله علیه و آله رسيده است و سنّى و شيعه نقل كردهاند و باوجود آن همه دقت و تعمق و موشكافى در جزئيّات عرفان و حكمت خودشان، به طورى كه هنوز هم هركس كه آمده است در عرفان و حكمت از اينها تبعيّت مىكند. ببينيد اينها چه مغزهايى بودهاند، هنوز هم هركس از عرفاء مىآيد خودش را سر سفره احسان مولوى مىبيند. اگر به قول خودش معرفتى يا كشف و شهودى برايش دست بدهد، خودش را ريزهخوار سفره احسان مثنوى مولوى مىداند چه شيعه و چه سنّى. البته شيعه به معناى شيوه، نه شيعه به معناى پيرو محمّد وآلمحمّد. در هر صورت خدا فرموده است: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. هر کس که با توجه و با معرفت وارد شود و با دیده ی انصاف نظاره گر باشد حق و حقیقت بر او پوشیده نخواهد ماند. والسلام عی من اتبع الهدی