فَرَّت مِن قَسورة
واکاوی امکان عقلی و وقوعیِ تجلی حضرت امیر علیهالسلام به هیئت اسَد
درآمد
در ماه ذیحجه ۱۴۴۰ (مرداد۱۳۹۸) در جلسات بررسی مباحث ارشادالعوام جلد اول (مطلب دوم از مباحث نبوت) درباره فضائل رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهمالسلام سخن میگفتیم. از جمله فضائل، ابلاغ و تبلیغ شریعت به همه موجودات است. به مناسبت این موضوع درباره کیفیت تبلیغ به همه طبقات موجودات نیز سخن به میان آمد. یکی از فروعات این مسئله، تجلی به هیئت اسد است که در بعضی متون روایی ملاحظه شده است. با فرا رسیدن ماه محرّم و گفتوگو درباره مقتل سیدالشهداء صلوات الله علیه، نقلِ تجلی به هیئت اسد که در بعضی مقاتل و منابع آمده، مزید بر این علت شد. در این نوشتار در پی تبیین جوانب این فرع از این مسئله هستیم.
پیش از ارائه این تحقیق اشاره میکنیم موضوعات معرفتی و عقیدتی بسیار است و شکی نیست که ارائه بسیاری از مسائل عقیدتی، بر بررسیِ این فرع رُجحان دارد. آن مسائل در جای خود محفوظ است و تلاش شده در دیگر نوشتارها درباره آنها پژوهش شود. این توضیح از باب دفع دخل مقدر بود که کسی متعرض نشود مگر مسائل توحیدی و معرفتی و عقیدتی به پایان رسیده است که به این فرع پرداختهاید. خیر؛ بیشک باید به آن موضوعات هم پرداخت و این نوشتار به مناسبت مباحث درسیِ ارشادالعوام تنظیم گردید.
همچنین اشاره میکنیم توقعی نیست که این فرع، مقبولِ کسانی باشد که مبانی و اصول و مقسمِ این فرع را نپذیرفتهاند. امروزه درباره تجلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به صورت انبیاء الهی بحث است و رد و ابرامها در میان است؛ اینکه انبیاء اولوا العزم پرتوی بودهاند از ائمه اطهار علیهمالسلام و شریعتِ آنان جلوهای بوده است از شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و حتی درباره تجلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نزد هر محتضر، علماء شیعه بیانات مختلفی دارند و امثال مرحوم شیخ مفید و سید مرتضی روایاتِ رؤیت محتضر امیرالمؤمنین را، تأویل کردهاند.[۱]
از این رو توقع نابجایی است که بدون توجه به مبانی مسئله و تمرکز بر فهم آن مبانی، فرعِ مورد بحث پذیرفته شود. تمرکز در این نوشتار صرفاً بر تجلی به صورت اسد است. و البته به ناچار بعضی مقدمات اشاره میگردد.
تعبیر اسدالله در روایات
برای اسد در لغت، تعبیرهای مختلف رسیده است. عالم ربانی مرحوم حاج سید کاظم رشتی اع بعضی تعابیر اهل لغت را در یکی از دروس خود بیان فرمودهاند:
«غفرنا و هيصم و هرماس و ضيغم و غضنفر و اسد و حارث و ليث لان کلها علی معنی واحد و حد سواء.»
بعضی از این تعابیر برای حضرت امیر صلوات الله علیه به کار رفته است. درباره شمایل ظاهری حضرت است که مغیره گفت: کان علی عليه السلام علی هيئة الاسد، غليظاً منه ما استغلظ، دقيقاً منه ما استدق. (علی علیهالسلام بر هیئت شیر بود. آنچه در شیر درشت است و غلیظ در علی علیهالسلام نیز چنین بود و آنچه در شیر ظریف و باریک بود، در علی نیز.)
غیر از «اسد» القاب دیگری نیز برای حضرت امیر علیهالسلام استعمال شده که همه به معنی شیر است. مانند غضنفر، حیدر، اسدالله الغالب، ضرغام و لیث. این القاب هر یک، شیر را در حالات مختلفی نشان میدهد. به شیری که در حال حمله کردن است ضرغام، به شیری که در کمین طعمه است لیث، به شیری که در میدان میدود و بیباک است حیدر و به شیری که در بیشه است غضنفر میگویند.[۲]
در روایات هم، براى حضرت صلوات الله علیه هم لقب اسد الله آمده است. به عنوان نمونه، در حدیث چنین آمده است:
وسئل النبي صلی الله علیه و آله : من أزهد الناس وأفقرهم؟ فقال : علي وصيي وابن عمي وأخي وحيدري وكراري و صمصامي و أسدي و أسد الله.[۳]
طبق بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت امیر علیهالسلام را اسد الله نامیدند.[۴]
حضرت امیر صلوات الله علیه در جواب معاویه مرقوم فرمود:
«فانا صنائع ربنا و الخلق بعد صنائع لنا… منا النبي و منكم المكذب و منا اسد الله و منكم الاجلاف و منا سيدا شباب اهل الجنة و منكم صبية النار و منا خير نساء العالمين و منكم حمالة الحطب… .»[۵]
در برخی از منابع، از امام علی به اسدالله الغالب (شیر خدایی که پیروز است) نیز یاد شده است.[۶]
تعبیر قرآنی قَسورة
یکی از تعابیر قرآنی درباره شیر، «قَسوره» است که در آیه ۵۱ سوره مدثر آمده است. عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع در تعلیقات خود بر قرآن چنین مرقوم فرمودهاند:
«(كأنهم) في نفورهم عند سماع فضل المحمد علیهمالسلام (ث) حال عن حال او بعد حال (حمر مستنفرة 50) بكسرالفاء علی السواد و فتحها علی قراءة (ن) و (ر) (هـ) وحشية (ث). (فرّت) حال (من قسورة 51) الاسد (ث) او الرماة من الصيادين (هـ) جمع قسور.»
درباره معنای قسورة تفسیرها و تأویلهای مختلفی رسیده است. ابن عباس گفته است قسورة، همان «اسد» است که به زبان حبشی «قسورة» میگویند:
عن ابن عباس؛ أنه سئل عن قوله: فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ قال: هو بالعربية: الأسد، و بالفارسية: شار، و بالنبطية: أريا، و بالحبشية:قسورة.[۷]
غیر از معنای «اسد»، ابنعباس، خود، قسورة را به معنای تیراندازان نیز توضیح داده است. این کلمه را به معنای صیاد نیز نوشتهاند. امثال ابوحمزه، باز هم از ابنعباس نقل کردهاند که به معنای «عصب من الرجال و جماعة» است و عطاء، باز هم از ابنعباس به معنای «اصوات الناس» توضیح داده است. قتادة آن را «نبل» تفسیر کرده است.[۸]
در تفاسیر آمده است کافران با شنیدن صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعوت ایشان، همچون حمار وحشی فرار میکردند و آیه «فرّت من قسورة» به این مناسبت نازل شده است.[۹]
اما در روایات شواهدی است که هنگام نزول آیه، حضرت امیر علیهالسلام حضور داشتهاند و تعبیر «قسورة» بر این بزرگوار صادق است.
روایتی است که ابن شهر آشوب در مناقب خود نقل کرده است (ج۱، ص۲۸۵) و گفته است:
«و كان النبىّ (ص) اذا خرج من بيته تبعه أحداث المشركين يرمونه بالحجارة حتّى أدموا كعبيه و عرقوبيه و كان علىّ (ع) يحمل عليهم فينهزمون فنزل [كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ]»
همچنین روایتی تفسیر برهان است (ج ۲، ص۱۱۶۰) که:
[فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ] قال: عمّا يذكر لهم من موالاة أمير المؤمنين علیهالسلام [كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ] يعنى من الاسد.روایت دیگر معجزهای است که مرحوم مجلسی رحمه الله در جلد نهم بحارالانوار (باب ما ظهر من معجزاته من استنطاق الحیوانات) نقل کرده است و روایت بسیار شریفی است. موضع استشهاد آنجاست که حضرت خطاب به شیر میفرماید:
«يا ليث أما علمت أنّى اللّيث و أنّى الضرغام و القسور و الحيدر.»[۱۰]
صاحب کتاب مرآة الانوار و مشکاة الاسرار، مشهور به مقدمه تفسیر البرهان نیز در توضیح «قسورة» به تفسیر این کلمه به حضرت امیر صلوات الله علیه اشاره کرده است.
تفسیر مرآة الانوار به شیوه روایی است و مقدمهای مبسوط در علوم قرآن دارد؛ شامه سه مقاله و هر مقاله چند فصل است. این مقدمه در سال ۱۲۹۵ق در تهران چاپ سنگی شده و سهواً به نام شیخ عبداللطیف کازرونی نسبت داده شده است. سپس با تصحیح نام مؤلف (ابوالحسن عاملی) بارها تجدید چاپ شده است.
در صفحه اول نسخهای از تفسیر مرآة الانوار، یادداشتی درباره این کتاب نگاشته شده که ظاهراً از عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه است که آخر آن به نام «کریم» مزین است. یادداشت ایشان این است:
«مصنف هذا الکتاب الشیخ ابوالحسن جد الشیخ محمدحسن صاحب الجواهر فی الفقه و لله درّه اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد اعلامه و حشره مع محمد و آله سلام الله علیهم، کریم.»
عبارات مرآة الانوار، در توضیح «قسورة» چنین است:
«القسورة فى سورة المدّثّر [حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ] و المراد الاسد و قد مرّ فى الحمام ما يمكن ان يستفاد منه امكان تأويل القسورة بعلىّ عليه السّلام فتأمّل.»[۱۱]
رسول خدا صلی الله علیه و آله، در جریان فتح خیبر و کشته شدنِ مرحَب، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به «کراراً غیر فرّار» توصیف فرمودند و خودِ حضرتش صلوات الله علیه هنگام کارزار رَجَزهایی میخواندند که تعبیرهای مختلفی از شیر در آن به کار رفته بود.[۱۲]
اشعار حضرت در دیوان امیرالمؤمنین چنین ثبت شده است:[۱۳]
انا الذى سمّتنى امى حيدرة | ضرغام آجام[۱۴] و ليث قسورة | |
عبل الذراعين شديد القصرة | كليث غابات كريه المنظرة | |
اوفيهم بالصاع كيل السّندرة[۱۵] | اضربكم ضربا يبين الفقرة | |
و اترك القرن بقاع جزرة | صدرى اشفى من رءوس الكفرة | |
اینگونه تعبیرات در روایات به طور متعدد منقول است و در لسان شعرا نیز آمده است. از جمله خلیعی، شاعر معروف شیعی، در ضمن قصیدهای خطاب به حضرت سروده است:
سمّاك ربّ العباد قسورة | من حيث فرّوا كأنّهم حمر مستنفرة | |
صاحب کتاب جلاء الذهان و جلاء الاحزان نیز در کتاب «کشف الکربة فی شرح دعاء الندبة» به تفسیر «قسورة» به امیرالمؤمنین علیهالسلام اشاره کرده است (در شرح فقره «و صل علی علیّ أبیه السید القسور».)[۱۶]
به مناسبت اشاره میکنیم که جای شگفتی است که دیگر شارحان دعاء ندبه، در این فقره سکوت کردهاند. از جمله شارحان دعاء ندبه، محدث ارموی است که سالیان دراز در تنظیم این شرح کوشیده است. در عین حال توضیحاتِ مرتبطِ ایشان در شرح این فقره چنین است:
«و صل علی ابیه السید القسور (الاصغر) و رحمت فرست بر علی علیهالسلام پدربزرگ او که سید سلحشور و شجاع است.»[۱۷]
عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه نیز در یکی از رسائل خود حضرت امیر صلوات الله علیه را مصداق آیه مبارکه سوره مدثر معرفی فرمودهاند. ایشان میفرمایند:
«…و ان کان له وجه لانه القسورة المشارالیه فی القرآن و الی اعدائه کأنهم حمر مستنفرة فرت من قسورة.»[۱۸]
شایان ذکر است اگرچه با توجه به فرمایشها در مقامی میتوان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سایر معصومین علیهمالسلام را به اسَد تشبیه کرد؛ اما در مقامی فراتر از اینگونه تشبیهاتند.
شیخ مرحوم اعلی الله مقامه در موضعی از مراثیِ خود درباره حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به این «مقام» اشاره کرده و میفرمایند اگرچه تشبیه حضرت سیدالشهداء به اسَد حقّ و صحیح است؛ اما من تشبیه نمیکنم؛ چراکه شیرها همه ریزهخوار احسان این بزرگوارند. چگونه میتوان ایشان را به شیر تشبیه کرد؟!
این نگاه، نگاهی فؤادی است و خارج از نِطاق تعابیرِ مرسوم در روایات معصومین است. ائمه اطهار مطابق درک و فهم مخاطبان سخن میگفتهاند و البته در تعابیرشان مَجاز نداشتهاند و حقیقت بیان فرمودهاند. با این حال شیخ مرحوم اعلی الله مقامه با توجه به بواطن روایات، ساحت ائمه اطهار را در «مقامی» از تشبیه به اسَد منزه میدانند. در عوض، در ابیات مختلف اصحاب حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه را به اسَد و اُسد تشبیه فرمودهاند.
ابیات این بزرگوار در قصیده چهارم (از قصاید دوازدهگانه در مراثی) چنین است:
فبعضُ مُحِبّیهِ یُشبِّهُ حالَهُ بوصفٍ و عندی الوصفُ غیرُ مُطَابقِ
یقولُ كأنَّ السِّبطَ فی حومةِ الوغَا عَفَرْنَی عثَی فی سُرْبِ وَحْشٍ زَهالِقِ
نَعَمْ غیرَ اَنّ الحَقَّ فی وصفِ سیّدِی لدَی الحربِ ما یُبدِیهِ لسْنُ حقائِقی
اِذِ الاُسْدُ یمتدُّونَ مِن فَضْلِ بَطْشِه و وحشُ الفَلا اَمْثَالُ اهلِ البَهالِقِ
اذا شاءَ یُفْنی كانَ عِزْریلُ خادِماً لهُ صَادراً عن اَمرِه بالمخافِقِ
و اِمَّا دعَا الارواحَ لبَّتْ مطیعةً و تحریكُهُمْ عنهُ بحُكمِ الوثائقِ
نعَمْ و اِمٰامِی الحقُّ یقذِفُ بالفَنا علیهمْ فكَمْ مِنْ باطلٍ منهُ زاهقِ
تخالُ الاعادی عَضْبَهُ فی جِلادِه مَخاریقَ تبدُو مِنْ عَلٰا شیقِ شاهِقِ
فكمْ فَلّقَتْ ضَرْبَاتُهُ مِنْ جَماجمٍ و كمْ فرّقت صَوْلَاتُهُ من فَیالِقِ
الی اَنْ رأی اَسْلَافَهُ فی سبیلِه اِلَیْنَا اِلَیْنَا الأٰنَ یا خیرَ لاحِقِ… .
روایات تجلی به هیئت اسد
روایتی است که مرحوم مجلسی رحمه الله نقل کرده است در زمینه وقایع کربلاء و به حضورت حضرت امیر صلوات الله علیه در کربلاء معلی به صورت اسَد اشاره دارد. این روایت در جلد ۴۵ بحارالانوار، صفحه ۱۹۲ نقل شده است:
وقال : حكي عن رجل أسدي قال : كنت زارعا على نهر العلقمي بعد ارتحال العسكر عسكر بني أمية فرأيت عجائب لا أقدر أحكي إلا بعضها منها أنه إذا هبت الرياح تمر علی نفحات كنفحات المسك والعنبر إذا سكنت أرى نجوما تنزل من السماء إلى الأرض ويرقى من الأرض إلى السماء مثلها وأنا منفرد مع عيالي ولا أرى أحدا أسأله عن ذلك وعند غروب الشمس يقبل أسد من القبلة فأولی عنه إلى منزلي فإذا أصبح وطلعت الشمس وذهبت من منزلي أراه مستقبل القبلة ذاهبا فقلت في نفسي إن هؤلاء خوارج قد خرجوا على عبيد الله بن زياد فأمر بقتلهم و أرى منهم ما لم أره من سائر القتلى فو الله هذه الليلة لا بد من المساهرة لأبصر هذا الأسد يأكل من هذه الجثث أم لا؟
فلما صار عند غروب الشمس وإذا به أقبل فحققته وإذا هو هائل المنظر فارتعدت منه وخطر ببالي إن كان مراده لحوم بني آدم فهو يقصدني وأنا أحاكي نفسي بهذا فمثلته وهو يتخطى القتلى حتى وقف على جسد كأنه الشمس إذا طلعت فبرك عليه فقلت يأكل منه وإذا به يمرغ وجهه عليه وهو يهمهم ويدمدم فقلت الله أكبر ما هذه إلا أعجوبة فجعلت أحرسه حتى اعتكر الظلام وإذا بشموع معلقة ملأت الأرض وإذا ببكاء ونحيب ولطم مفجع فقصدت تلك الأصوات فإذا هي تحت الأرض ففهمت من ناع فيهم يقول وا حسيناه وا إماماه فاقشعر جلدي فقربت من الباكي وأقسمت عليه بالله وبرسوله من تكون فقال إنا نساء من الجن فقلت وما شأنكن فقلن في كل يوم وليلة هذا عزاؤنا على الحسين الذبيح العطشان.
فقلت هذا الحسين الذي يجلس عنده الأسد قلن نعم أتعرف هذا الأسد قلت لا قلن هذا أبوه علي بن أبي طالب فرجعت ودموعي تجري على خدي.
همین مضمون در ناسخالتواریخ، جلد۴، صفحه۲۲ به نقل از مدینة المعاجز آمده است:
«و دیگر در مدینة المعاجز مسطور است که: مردی از قبیله بنیاسد روایت کرده است که بعد از کوچ دادن لشکر بنیامیه از کربلا، با ضجیع خود بر نهر عقلمی درآمدیم و شگفتیها دیدم که قدرت بر گفتن ندارم. گاهی که باد وزیدن میگرفت نفحات مشک و عنبر میپراکند و شبانگاه مینگریستم که ستارههای آسمان به زمین فرود میشدند و از زمین به سوی آسمان صعود میدادند و هنگام غروب آفتاب، از جانب قبله شیری در میرسید و به قتلگاه کشتگان در میرفت و بامدادان مراجعت میکرد.
با خویش اندیشیدم که این جماعت خوارجند که بر عبیدالله بن زیاد درآمدند و به امر او کشته شدند، لکن من از قتلی این عجایب ندیدهام. سوگند با خدای، یک امشب بیدار خواهم بود تا بدانم این شیر با کشتگان چه صنعت پیش خواهد داشت؟
هنگام غروب آفتاب حاضر شدم. ناگاه دیدم که شیری هایل المنظر پادید آمد. مرا از خوف رعدتی بگرفت و بیم کردم که مباد قصد من کند. آن شیر به میان کشتگان درآمد و بر جسدی که طلیعه شمس داشت، بخفت و چهره خود بر آن جسد مسح همی کرد و همهمه و دمدمه همی داشت. گفتم الله اکبر این چه اعجوبه است؟
و ببودم چون تاریکی جهان را بگرفت، روی زمین را به شموع افروخته معلقه آکنده دیدم و بانگ لطمات مفجع شنیدم و هایهای بکا و نحیب اصغا نمودم و از تحت الارض شنیدم که ناعی میگوید: «واحسیناه، وا اماماه.»
پشت من بلرزید. پیش شدم و یک تن باکی را سوگند دادم که این هنگامه از کجاست؟
گفت این جماعت زنان جناند که هر روز و هر شب بر حسین ذبیح عطشان میگرند.
گفتم: این حسین همان است که شیر در کنار اوست؟
گفتند: جز او نیست. آیا میشناسی آن شیر را؟
گفتم: نمیشناسم.
گفتند: او پدرش علی بن ابیطالب است.
پس من باز شدم و آب چشمم بر چهره روان بود.»
روایت دیگر درباره ظهور حضرت امیر به هیئت اسَد، در یکی از روایات معراج است که در احسن الکبائر قشیری نقل شده. هنگامی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جریان دشت ارژن و نجاتدادن سلمان اعلی الله مقامه را به خودِ سلمان فرمود، او تعجب کرد و جریان را خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد. ایشان فرمودند عجیبتر اینکه در معراج، در مقام سدرة المنتهی که جبرئیل نتوانست بالاتر بیاید، هنگام مناجات با خدا در برابرم اسَدی را دیدم و چون نظر کردم، مشاهده کردم علی صلوات الله علیه است.
تمام این روایت را در این بخش نقل میکنیم… .
ادامه دارد…
تذکر مهم: آنچه ارائه گردید، بخشهایی است از مقالهای مستقل. این تحقیق مفصل که بسیار پر دامنه است، در صورت فراهم آمدن شرایط، ان شاء الله به صورت یک تکنگاری، در قالب کتابی به چاپ خواهد رسید .
[۱] اگرچه روایات متعددی رسیده است که محتضر امیرالمؤمنین علیهالسلام را مشاهده میکند اما مرحوم شیخ مفید و سید مرتضی آن را تأویل کردهاند.
عبارات سید مرتضی علمالهدی این است:
«… و اذا صحت الروایة فالمعنی انه یعلم فی تلک الحال ثمرة ولایته علیهالسلام و انحرافه عنه، لان المحتضر قد روی انه اذا عاین الموت و قاربه أری فی تلک الحال ما یدل علی انه من اهل الجنة او من اهل النار… و انما اخترنا هذا التأویل لان امیرالمؤمنین علیهالسلام جسم فکیف یشاهده کل محتضر؟ و الجسم لایجوز انیکون فی الحالة الواحدة من جهات مختلفة، و لهذا قال المحصلون: ان ملک الموت الذی یقبض الارواح لایجوز ان یکون لانه جسم و الجسم لایصح انیکون فی الاماکن الکثیرة.» (رسائل المرتضی، ج۳، ص۱۳۴)
شیخ مفید نیز نوشته است:
«…غیر انی اقول فیه: ان معنی رؤیة المحتضر لهما علیهماالسلام هو العلم بثمرة ولایتهما و الشک فیهما و العداوة لهما او التقصیر فی حقهما علی الیقین بعلامات یجدها فی نفسه دون رؤیة البصر لاعیانهما علیهماالسلام و مشاهدة النواظر لاجسادهما باتصال الشعاع.» (اوائل المقالات، ص۷۳)
شیخ حسن بن سلیمان حلی در کتاب «المحتضر» در این موضوع، بر شیخ مفید رد کرده است.
[۲] إن للأسد أسماء كثيرة، فيقال: «الأسد» و «الغضنفر» و «الرئبال» و «الورد» و «القسورة». صحيح هذه أسماء للأسد، و لكن لكل اسم معنى محدد، ف «الأسد» هو اللفظ العام و العلم على هذا الحيوان، و «الغضنفر» هو الأسد عند ما ينفش لبدته، و «الورد» هو حالة للأسد عند ما يكون قد مط صلبه، فكل موقف للأسد له معنى خاص به.
تفسير الشعراوى، ج۳، ص: ۱۷۷۹
[۳] بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۷۳
[۴] در بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۸۴، ح ۲۷ و بحارالانوار ج ۳۴، ص ۲۶۷ و بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۵۷ روایاتى در این باب آورده است
[۵] بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۷۲
[۶] بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۶۸
[۷] جامع البيان فى تفسير القرآن، ج۲۹، ص: ۱۰۷
[۸] النکت و العیون، تفسیر الماوردی، ج ۶، ص۱۴۹
[۹] مختصر مجمع البيان، ج۳، ص: ۴۹۶ و التفسير الكبير، ج۳۰، ص: ۷۱۷، رموز الكنوز فى تفسير الكتاب العزيز، ج۸، ص: ۳۷۳؛ نفحات الرحمن فى تفسير القرآن، ج۶، ص: ۳۷۴
[۱۰] بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۳۳
[۱۱] مقدمه تفسیر البرهان، ابیالحسن بن محمد طار العاملی، بیروت: مؤسسة الاعلمی، ص ۴۳۲٫ اگر مؤلف نوشته است «قد مر فی الحمام…» اما مدخل «حمام» در آن کتاب یافت نشد.
[۱۲] بحار الأنوار ، ج۲۱، ص: ۱۴؛ تفسير جوامع الجامع، ج۴، ص: ۱۴۲
[۱۳] : ديوان الامام علی علیهالسلام (شوقى)، متن، ص۷۱
[۱۴] الآجام جمع الاجمة و هى مأوى الأسد.
[۱۵] قيل السندرة ضرب من الكيل الواسع و قيل هى امرأة كانت تبيع القمح و توفى الكيل و يحتمل ان يكون مكيالا اتّخذ من السّندرة و هى الشجرة التي تعمل منها القسىّ و السّهام؛ اى: أقتلكم قتلا واسعا ذريعا كثيرا.
[۱۶] جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۱۰، ص: ۲۱۷
[۱۷] شرح دعاء ندبه، جلد۳، ص ۱۸۸۷
ف[۱۸] همان، ص۳۸۶