بهتازگی کتاب دکتر رسول جعفریان با محوریت معرفی ملاآقا دربندی منتشر شده است. ایشان در این نوشته 170صفحهای، درباره آشنایی با تاریخ زندگی، روحیات، آثار و اجتماعیاتِ ملای دربندی اسناد خوبی را ارائه کردهاند. صِرف ارائه این اسناد بسیار عالی است؛ اما تحلیل این اسناد، محل تأمل است.
کتاب رسول جعفریان با عنوان «ملاآقا دربندی و مقتلنگاری» به چاپِ فیشنوشتههایِ تاریخیِ بازنویسینشده شباهت بیشتری دارد تا کتابی آکادمیک؛ از چند جهت: نخست فصلبندی ضعیف، دوم اغلاط املایی زیاد، سوم جملهبندیهای نامناسب، چهارم ارجاعدهی بدون توجه به استانداردهای حوزوی و دانشگاهی و آخر : تحلیلهای تاریخی و عقیدتیِ نادرست.
در این وجیزه گزارشی انتقادی از مطالب این کتاب ارائه خواهیم کرد و طبعاً فرازهایی را نقد خواهیم کرد که مرتبط با «شیخیه» است.
بخش اول: درآمد بحث
مقدمه کتاب که تحت عنوان «درآمد بحث» ثبت شده است، نگاشتهای است مختصر و شتابزده. در صفحه 9 آمده است: «شاید این بحث، بیش از این قابل تعقیب باشد اما هدف صرفاً نگارش سطوری برای ورود بحث از ملاآقا دربندی است.»
این مقدمه که مشتمل بر نگاه مؤلف به جریان شیخیه است، مطلب تازهای ندارد. اینکه در قرن سیزدهم، پدیده خاصی متناسب با افکاری که در نجف یا طهران یا برخی از شهرهای دیگر بوده و در پی جنگهای ایران و روس ایجاد شده است. مؤلف شخصیتهای جریان شیخیه را با علیمحمد باب و ملاآقادربندی در یک ردیف بر میشمرد. نقد این نگاه مستلزم بررسیِ مبانی فکری مؤلف و بنمایههای چنین اندیشهای است. چنین نگاهی که در آن همه اندیشهها با یک نگاه بررسی میشود و خطکشیای علمی مطرح نمیشود، نگاهی علمی نیست و بیشتر به اِعمال نظر شخصی شبیهتر است.
به طور کلی زیربنای افکار مرحوم سیدکاظم رشتی و استاد ایشان، در تضاد با افکار علیمحمدباب است. این مهم را باید در نظر داشت. نباید درگیر روبنا شد و به زیربنا توجه نکرد. متأسفانه باید اشاره کنیم که این نگاه قشری به اندیشههای دینی، یکی از آفتهای نگاه صرفاً تاریخیِ برخی پژوهشگران است. اگر کسی به چنین آفتی تن دهد، همه نحلههای انحرافی و به تعبیر ادعیه «فِرَق مختلفه» از مسیر حق را باید به مسیر حق ربط دهد و فیالمثل بگوید ابوبکر و عمر هم صحابی رسولخدا صلی الله علیه و آله و نعوذ بالله افکار آنها از رسولخدا متأثر است. همانطور که در اینجا به نگاه صرفاً تاریخی اکتفاء نمیشود و بنمایه عقاید و زیربناهای عقیدتی لحاظ میگردد، در جریان شیخیه و بابیه نیز باید چنین رویکردی داشت.
روشن است که «درآمدِ» کتابِ ملاآقادربندی…، فقط نگاه مؤلف را منعکس میکند؛ چراکه اَعلام زیادی به جایگاه بزرگان شیخیه (چه در زمان حیات و چه بعد از رحلت این بزرگان) تصریح کردهاند که در مقالات دیگر به برخی از این شخصیتها اشاره کردهایم.
در ادامه این «درآمد» اشاره شده است برآمدن «تجدد» راه نفوذ افکار قرن سیزدهمی را بست.
تجدد و مدرنیته، همه مسلمانان را گیج و متحیر کرد و نباید تأثیر آن را بر گروه یا تفکر خاصی منحصر کرد. همین امروز نیز اندیشههای دینی اسلامی در رویارویی با تجدد سخت درگیر است تا راه برونرفتی بیابند و بدون دستکشیدن از اصول عقاید و احکام بتوانند پاسخگوی نیاز امروز باشند. کاری به بابیه و بهائیه لعنهم الله که زبالههای ازالهشدهاند، نداریم؛ ولی شیخیه که در متن جامعه تشیع اثنیعشری است، همچون دیگر ابناء این طایفه، رویکرد مناسبی برای ورود به دنیای مدرنتیه پیدا کردند و امروز هم به تنفس خود ادامه میدهند و فقهاء ایشان احکام «حوادث مستحدثه» را بیان میکنند. درباره شیخیه، گزاره این «درآمد» را قبول نداریم که تجدد، برابر اندیشه شیخیه ایستاده باشد و مانع تحول فکری در جامعه شده باشد.
بخش دوم: جریان حمله شیخیه به ملاآقادربندی
ملاآقا دربندی در مقدمه سعادات ناصری نوشته است:
«و چون آن کتاب بحول الله تبارک و تعالی و قوته و تسدید امام زمان عجل الله فرجه و جعلنی فداه به اتمام رسیده و دو سه سال بود که به اتمام رسیده بود، ناگاه قضیه هایله عظیمه برای این احقر روی داد، و بیان اجمالی آن قضیه این است که میرزا محیط کرمانی و پسران سید کاظم رشتی، به استظهار و استنصار و تحریک پسر زن کردیّه که همیشه دشمن دین و دولت بوده، جمعی از یرامازیه و اوباش و اوغاد عرب را به قتل این احقر فرستادند که این احقر را به قتل برسانند و آن ملاعین یرامازیه پنج نفر بودند، و در شب بیست و ششم رمضان المبارک بعد از گذشتن نصف شب ریختند بر این احقر خدام جناب سیدالشهداء روحی له الفداء و چند ضربت شمشیر، یعنی ضربتهای منکر بر سر و روی این احقر زدند. پس یکی از آن ملاعین را به انداختن قمه به قلبش به درک اسفل فرستادم، با وجود اینکه قوت و طاقت نداشتم، نظر بر اینکه مدت چهار پنج ماه بود مبتلا به امراض عدیده و شدیده بودم، و در آن ایام غایت نقاهت و ضعف داشتم، و نبود کشتهشدن یکی از آن ملاعین مگر بحول و قوه الهی و تسدید امام زمان عجل الله تعالی فرجه و جعلنی فداه و برکات صاحب القبة الحمراء الیاقوتیة النورانیة جناب سیدالشهداء جعلنی الله تعالی فداه زیرا که اگر آن ملعون کشته نمیشد و سایر آن ملاعین مشغول برداشتن جسد آن ملعون نشده بودند و رو به فرار و گریختن نگذاشته بودند، هرآینه مرا قطعهقطعه و پارهپاره کرده بودند و با همه اینها، زخمها و جراحتهایی که زده بودند، بسیار زخمهای شدید و جراحتهای منکر بود و احدی احتمال صحت برای آن زخمهای منکر و جراحتهای شدید نمیداد ولکن به رحمت واسعه الهیه و به شفاعت اصحاب ولایت مطلق و خلافت کلیه شفا یافتم.»[1]
از قراین مشخص است و در این کتاب هم اشاره شده که ملاآقادربندی با مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع مشکلی نداشته و درگیریِ او با شخصِ مرحوم حاج سیدکاظم رشتی اع بوده است.
آرتو دوگوبینو که زمانی در تهران بوده و گزارشی از اوضاع آن سامان نگاشته است، به خصومت ملاآقا دربندی با شیخیه اشاره کرده و مینویسد:
«به افکار شیخیه هم با خشم و غضب مینگریست.»[2]
طبیعتاً شیخیه نیز دلِ خوشی از ملاآقا دربندی نداشتهاند. اگرچه دوستان مشترکی در میان بوده است. برای نمونه ملاآقا دربندی با سید محمود آلوسی در بغداد روابطی داشته است و تفسیر روحالمعانیِ او را بهتر از تفسیر فخررازی میداند و نوشته است: «سلوک ما با یکدیگر به نهج صدق و صفا بود.» میدانیم سید محمود آلوسی با عالم ربانی مرحوم سید کاظم رشتی اع نیز مرتبط بود و پس از توهینی که برخی در کربلا به ساحتِ سید مرحوم اع روا داشتند، نامهای با مضامینی بلند و عجیب به محضر سید اع ارسال کرد. همچنین سؤالاتی از سید مرحوم اع پرسیده است و ایشان رسالهای در پاسخ او تصنیف فرمودهاند.
با همه این تفصیلات، گزارش ملاآقا دربندی از دخالت شیخیه در این حمله، جای تردید کلی است؛ به چند دلیل:
1.مؤلف کتاب، تاریخ حمله را 1258 حدس زدهاند. بر فرض صحت این تاریخ (که به علت قراینی محل تردید است) سید مرحوم اع حاضر بودهاند و به تصمیمگیری فرزندان ایشان و میرزا محیط که معلم این فرزندان بوده، نوبت نمیرسیده است.
2.دکتر جعفریان یکدو هفته پس از چاپ کتاب، در کانال تلگرامی خود اعلام کردند که دو سند در ارتباط با حمله بابیه به ملاآقا دربندی یافتهاند و در همانجا منتشر کردند. ایشان اشاره کردند این دو سند درباره حمله بابیها (و به تعبیر صحیحتر بهاییها) به ملای دربندی است و تاریخ حمله را حوالی سال 1277 ذکر کردهاند.
آیا احتمال ندارد همین حمله را ملای دربندی در مقدمه سعادات ناصری خود ذکر کرده است؟ با توجه به اینکه سال 1300 در پایانِ چاپ سنگی این کتاب ثبت شده است؟ در اينصورت روشن است دربندی در انتساب آن به شيخيه اشتباه کرده و قضيه مربوط است به بابيه (و در اصل بهایيه که در آن زمان ترورهای ديگری هم در بغداد و استانبول و ايران نيز داشتهاند.)
3.در تاريخی که آقای جعفريان حدس زدهاند، فرزندان سيد مرحوم هنوز اطفالی خردسال بوده و به تعليمات مقدماتی نزد ميرزای محيط اشتغال داشتند. در تواريخ بابيه از ميرزای محيط به عنوان معلم اطفال سيد مرحوم ياد شده. لذا نمیتوانستند چنان توطئهای را به ياری معلمشان ترتيب دهند.
4.دربندیِ بيمار و نحيف چگونه در مقابل پنج تن از اشرار جرار مقابله کرده و يکی از آنان را کشته و بقيه را فراری داده؟! امر عجيب و غير قابل باوری است. يحتمل حرکتی کرده است و با تخيل پر و بال داده و به اين شکل درآورده. تشکيک در برخی اجزاء روايت؛ موجب تشکيک در ساير اجزاء آن نيز خواهد بود و با احتمال خطابودن روايت، تحليلهای مبتنی بر آن نيز محتملالخطاء است.
۵.در واقع قصد حملهکنندگان به درستی روشن نیست که قصد ضرب و تنبيه او را داشته يا به قصد ترورش آمده بودند. در عمل هم دربندی مرتکب قتل شده است؛ نه آنها… .
۶.ملای دربندی در گزارش خود نوشته است که میرزا محیط کرمانی و پسران سید کاظم رشتی، جمعی از «یرامازیه» و اوباش و اوغاد عرب را به قتل این احقر فرستادند.
«یرامازیه» یا «یارمازها» یا «یارامازها» یا «یرمازیه» اشراری بودند شبهنظامی در کربلاء معلی. تعجب است که ملای دربندی «یرامازیه» را از طرفداران مرحوم سید رشتی معرفی کرده است! در تاریخ است که «یرامازیه» و «ملاها»دو گروهی بودند که با مرحوم حاج سید کاظم رشتی بَد بودند! نه اینکه تحت فرمان آنها باشند. در تاریخ، در جریان حمله نجیبپاشا به کربلا آمده است:
«رئیس علماء حاج سید قاسم [=سید مرحوم اع] که همیشه به اهالی گفته و نصیحت کرده بود که به قول پاشا گوش دهید در این خصوص خیلی غیرت کرد ولی شورشیان و گروهی از علماء قبول نکردند.»[3]
و در جای دیگر آمده است:
«جناب حاجی سید کاظم رشتی همان اول مظنه کرده بود که این شهر فتح خواهد شد به همان جهت به مردم میگفت و اظهار مینمود که اطاعت نمایند به تکالیف پاشا اما بیمصرف شده چراکه به همین جهت رؤسای یارامازها و ملاها با او ضد شدند.»[4]
در کتاب العبقات العنبریة فی الطبقات الجعفریة، نیز سید ابراهیم زعفرانی را که سرکرده یارامازها بود، متمایل به سید صالح داماد معرفی کرده است: و یرجعون الی السید صالح الداماد.[5]
همه این عبارات، گویای این است که «یرامازیه» کسانی نبودند که تحت فرمان سید مرحوم اع یا فرزندان ایشان یا میرزا محیط کرمانی باشند. از این رو در دخالت شیخیه در قضیه حمله به او، کاملاً تردید داریم.
از مؤلف محترم نیز تعجب است که این نصوص تاریخی را توجه نکرده و نوشتهاند:
«تعبیر یرمازیه اشاره به گروهی از آنهاست (=گروههای شبهنظامی) که حامی جریان شیخ کاظم رشتی بوده.»[6]
نخست اینکه «سید کاظم رشتی» صحیح است و نه «شیخ کاظم رشتی.» دوم اینکه در اسناد تازه منتشر شده از آرشیو عثمانی در کتاب «گزارش یک کشتار» خلاف این ثابت میشود.
به نظر میرسد ملا آقا دربندی در نسبتدادن این حمله به شیخیه، یا دچار اشتباه شده و امر بر او مشتبِه شده است یا خودش از تخیلاتش و به علت دشمنیاش با شیخیه، به این گروه نسبت داده است. در هر صورت از نظر قراین تاریخی، این نسبت، محل تردید کلی است.
یقیناً درگیریهایی با ملا آقا دربندی بوده است و مخالفان او فقط شیخیه نبودهاند. مرحوم سید کاظم رشتی اع، خود، از کسانی است که دچار این دشمنیها شدند و عمامه ایشان را در حرم سیدالشهداء از سر برداشتند و فرزند ایشان، احمد را با تپانچه کشتند.
٧.تاریخ ثابت کرده است که حملهور شدن و کشت و کشتار، شیمه شیخیه راستین، بزرگان مکتب استبصار و تابعان راستین ایشان نیست. آخر چگونه عقل حکم کند که خاندان مرحوم حاج سید کاظم رشتیای که در قضیه حمله نجیبپاشا برای اصلاح امور پا پیش نهادند و هرگونه زحمتی را بر خود هموار کردند تا نجیبپاشا حمله نکند و آرامش و آسایش به کربلاء معلی بازگردد، به غدر و حیله و نیرنگ، بر شخصی شیعهمسلک شبیخون بزند؟! این روش، روش اعداء شیخیه است؛ کسانی که در عید فطر 1315ق در همدان بر شیخیه حمله کردند و نُه نفر از ایشان را به شهادت رساندند. این روش، روش دشمنان شیخیه است؛ کسانی که همینامروز، «طبیعتاً» اِبایی ندارند که از اینگونه اقدامات دَم بزنند… آری؛ این شیمه و خُلق و خو، شیمه و خلقو خوی شیخیه نیست. از این رو تاریخ و عقل و فطرت، هرگز گزارش ملای دربندی را تأیید نمیکند و هر آن کس در مسیر تاریخ و عقل و فطرت حرکت کند و شجاعت به خرج دهد و مرعوبِ جوّ سنگینِ حاکم نگردد، شیخیه را از دخالت در حمله به ملاآقا دربندی تبرئه میکند.
از همه اینها گذشته، از گزارشِ مؤلف کتاب تعجب است که چگونه گزارش ملاآقا دربندی را تحریف کرده و نوشته است:
«در این گزارش…داستان قمهبستن او از حکایتی که خودش درباره حمله شیخیها به او در سال 1258 آورده و میگوید با قمه از خودش دفاع کرده و یکی از آنان را کشته است.»[7]
واقعاً باعث تأسف است. بهراستی در فضای علمی کشور دقت در انتخاب تعبیرات و واژگان چه پسرفت عجیبی پیدا کرده است! مؤلف، از نوشته ملاآقا دربندی اینگونه گزارش میدهد که شیخیها مستقیماً حمله کردهاند و ملاآقا دربندی، یکی از «شیخیه» را کشته است! این گزارشِ تحریفشده کجا و عباراتِ مقدمه سعادات ناصری کجا… . روزگاری اساتید دانشگاه تهران بر این باور بودند که سُورِ قصار و آیات قرآن را هم مستقیم از روی قرآن باید نقل کرد و به حافظه اکتفاء نکرد؛ اما امروز… .
همچنین مؤلف محترم در اوایل کتاب، جملهای نگاشتهاند که چنین تبادر میکند که علت پررنگِ هجرت ملای دربندی از کربلاء به تهران، درگیری با شیخیه و حمله شیخیه به او بوده است. ایشان نوشته است:
«زمانی که بحرانهای ویژهای در کربلا به دلیل حضور جریان شیخیه و مسایل دیگر پدید آمد و پس از درگیر شدن شیخیه با او و حملهای که به او صورت گرفت، راهی ایران شد.»[8]
به نظر میرسد جریان حمله نجیبپاشا علت پررنگتری باشد. بر فرضی که آن حمله نیز مدخلیتی در هجرت وی داشته، شیخیه در آن دخالتی نداشتهاند.
بخش سوم: جریان حمله نجیبپاشا به کربلاء معلی
در کتاب دکتر رسول جعفریان، گزارشی از ملا آقا دربندی از حمله نجیبپاشا به کربلا نقل شده است. ملای دربندی در این گزارش نوشته است:
«تنها منازل ظلالسلطان و سیدکاظم از غارت مصون ماند.»[9]
میدانیم علی شاه ظل السلطان پسر دهم فتحعلی شاه است که بعد از مرگ وی، در تهران به نام عادل شاه تاجگذاری کرد و مدت 90 روز سلطنت کرد.
در اینجا باید تصریح کنیم که متأسفانه این گزارشِ ملای دربندی نیز اشتباه است و منحصر کردنِ محلهای امن در حمله نجیبپاشا به «منزل ظل السلطان» و «منزل مرحوم سیدکاظم رشتی اع» تحریف تاریخ است.
باید بگوییم طبق اسناد تاریخی، نه فقط منزل سید مرحو م اع مکان امن اعلام شد؛ بلکه در ابتدای کار، تمام کربلای معلی امن و بَست اعلام شد و اماننامه صادر شد؛ ولی متأسفانه شورشیان نپذیرفتند و برخلاف راهنماییهای سید مرحوم اع حرکت کردند. در اسناد تازه منتشرشده آمده است:
«زمانی که نجیبپاشا توسط سید کاظم افندی خبر فرستاد و ابلاغ کرد که به شرط استقرار پانصد سرباز و یک ضابط در داخل قلعه، تمام جرایم ارتکاب یافته در گذشته عفو خواهد شد و در این عفو تمام افراد، اعم از درستکار و گناهکار، یکسان و برابر خواهند بود، سید وهاب و زعفرانی و سایر رؤساء بدین امر راضی شده بودند و عیال و بعض اقربای خود را در معیت سید کاظم به اردوگاه فرستادند.
ولی پس از آن عجم میرزا صالح در حالی که همه میدانستند او [تبعه] عجم است، اجرای این مصالحه به نحو موصوف را قبول نکرد و تهدید نمود که اگر به این امر رضایت دهید، این شهر را به آتش خواهم کشید و هرگز اجازه نخواهم داد سربازان به شهر داخل شوند. از آنجا که همگی فهمیده بودیم او در تهدید خود جدی است و این کار از دست او بر میآید، لذا به ناچار از تصمیم خود صرف نظر کردیم.»([10])
اضافه میکنیم نه فقط منزل سید مرحوم اع و منزل ظل السلطان که برخی مدارس علمیه کربلا هم از تعرض مهاجمین در امان ماند:
«به جز منازل حضرت علیشاه [=ظل السلطان] و جناب سید کاظم افندی و مدارس واقع در جوار تربت علیّه سرورمان امام حسین علیهالسلام، تقریباً خانهای نماند که غارت نشده باشد.»([11])
بالاتر از همه، عِلاوه بر منازل و مناطقی که نوشتیم، حرم حضرت حسین صلوات الله علیه و حرم حضرت عباس علیهالسلام هم توسط فرماندهان سپاه عثمانی امن اعلام شده بود؛ ولی این سربازان آن لشکر بودند که از دستور امیرِ خود سرپیچی کرده و متحصنانِ در حرم را شهید کردند:
«بنا به وعده صحیحی که جناب نجیبپاشا به اهالی اعلام کرده بودند، مبنی بر اینکه به اشخاص متحصن در تربتهای امام حسین علیهالسلام و امام عباس علیهالسلام آسیبی نخواهد رسید، بیش از پنج تا شش هزار نفر از مردم در تربتهای شریفه مذکوره تحصن کرده بودند. سربازان تحت امر طاهربیک به محض رسیدن به تربت حضرت عباس علیهالسلام از اطاعت وی خارج شده و انتقامجویانه مرتکب اعمال غیر منصفانهای شدند که از نهایت سوء کرداری که یک سرباز میتواند روا دارد نیز فراتر بود.»([12])
دلائل این سرپیچی و نافرمانی به درستی شناخته نیست، شاید قید «انتقامجویانه» به علت آن بوده است که متحصنین در آن اماکن شریف «اقدام به مقابله نمودند»([13]) و در نتیجه سربازان انتقامجویانه اقدام کردند. در یکی از اسناد چنین مذکور شده:
«وقتی که قشون به در روضه حضرت عباس رسیدند دیدند که در بسته است و از منزلی که نزدیک آنجا بود، و آنجا منزل اللهوردیخان بوده است، تفنگ به آنها خالی کرده بودند…، از اندرون هم عربها به آنها تفنگ میانداختند و چند تفنگ هم از منارهها انداختند و سه نفر سرباز هم تلف شد. در آن [لحظه] پاره قشون غیظ کرده داخل آن محل عزیز شدند که جمعیت آنجا بودند. آنجا یک پریشانی و ولوله واهمه داری به عمل آمد. مردم آنجا که میخواستند خودشان را از آتش تفنگ محافظت نمایند جمعی از زن و مرد و اطفال با خاک یکسان شد و چندین کس را با گلوله کشتند و جمعی زیر پا مانده و خفه شدند… .»([14])
در یکی از اسناد آمده است:
«سر عسکر بعد از رسیدن درِ حضرت حسین علیهالسلام امر کرد که دیگر غارت نکنند… و پارهای از مال غارت شده را جمع کرده بودند در صحن حضرت حسین علیهالسلام و حضرت عباس علیهالسلام… .»([15])
در «العبقات العنبریة فی الطبقات الجعفریة» آمده است که پس از یک کشتار در صحن حسینی، به دستور مصطفی پاشا دوباره آن مکان را امن اعلام کرد: «و وضع الفریق علی أبواب الصحن من یحرسها عن هجوم الجنود علی الحرم لأنه عفا عمن فیه… .»([16])
و این مؤید این نکته است که آن مکان شریف، دوباره امن اعلام شد. در همان کتاب آمده است:
«و کثر فی البلد القتل و الاسر للنساء و الغلمان، و بقیت علی هذه الحالة أربع ساعات من النهار، و لمیسلّم إلا الحرم الحسینی و دار السید کاظم الرشتی منع عنه بعض الأمراء ممن آمن به من أهالی بغداد و سلم فی داره خلق کثیر… .»([17])
آنچه تاریخنویسان نوشتهاند، حالتی است که در پایان مشاهده کردهاند، که در آن ماجرا منزل سید مرحوم تا انتهاء امن بوده است، حال آنکه حرمین مقدسین هتک حرمت شده است؛ ولی ظاهراً اصل ماجَرا چنین است که تمام این اماکن امن بوده، ولی متأسفانه به علتهای مذکوره هتک حرمت صورت گرفته است.
به هر روی این اسناد تاریخی ثابت میکند گزارشهای ملای دربندی با واقعیت فاصله دارد؛ حداقل در آنچه مرتبط با شیخیه است.
———————————————————————————–
[1] ملاآقا دربندی و مقتلنگاری، ص48
[2] همان، ص 19
[3] گزارش یک کشتار، ص 280
[4] همان، ص 219
[5] العبقات…، ص307
[6] ملاآقا دربندی و مقتلنگاری، ص49
[7] همان، ص19
[8] همان، ص12
[9] همان، ص56
([16]) العبقات العنبریة فی الطبقات الجعفریة، ص310