15-10 مکارم الابرار جلد پانزدهم ـ مرقومه در شرح حدیث اسلام حضرت ابوطالب ـ مقابله

مرقومه در شرح حدیث اسلام حضرت ابوطالب

 

از تصنیفات عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه

 

 

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۵۰ *»

هو الله تعالي شأنه

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض مي‌شود از اين بليد در اين بلد سؤال از حد گذشته و بلادت اين بنده الي حال معلوم نگشته حيرت دارم از آن کساني که به اين نوع از اخبار پس از اخبار اخيار اين بنده شرمسار را اختيار مي‌نمايند، احاديث مشکله بسيار، روايات مفصله فراوان از حد و عدد شمار، بعضي از ارباب فضل و هنر را بر تمام آنها استحضار، تمام عرفاء اين شهر و فضلاء در غايت خبرت و نهايت بصيرت هستند شاهزادگان اين شهر که هر يک يگانه عصر خودند تصرفات با معني در اخبار و روايات و ادعيه و زيارات نموده بر فصاحت آنها فصاحت تازه و ملاحت بي‌اندازه افزوده‌اند بر بواطن رموز آگاه و با بزرگان همراهند از نور ولايت و کثرت شعور و درايت از همه جا باخبر و بر همه چيز مستحضرند يکي از آنها قوي الله عضده در علوم غريبه تصنيفات عجيبه نموده اباطيل ابليس و اقاويل قسيس پرتلبيس که تمام کلامش مقائيس است به قوانين و براهيني که از نور معرفت و ظهور هدايت تأسيس فرموده همگي را کما هو حقه رد کرده به طرزي خوب و اسلوبي مرغوب فساد عقيده آن قد باطن خميده کذوب را ظاهر کرده ديگران درين شهر طهران هستند که داراي علوم و داناي منطوق منطوق و مفهومند بنده چه عرض نمايد که از هيچ هيچ نداند ودر واقع اگر خواهد تحقيقي نمايد نتواند با وجود علماء غير معدود که برهه وجودي از آنها جميع بواطن مکشوف و مشهود است و فضلاء کثير که نظر حق در آنها تأثير کلي نموده و همگي عارف به همه چيز مي‌باشند اين چه تميز است که جناب سامي

 

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۵۱ *»

داده و از اين بنده ناچيز سؤال نموده‌اند.

بلي در کتاب مناقب ابن شهرآشوب اگرچه اصل روايت مشوب است ولي چنين مکتوب است که روي شيبة عن قتادة عن الحسن في حديث طويل بل لايلزم ذکره بالتفصيل و فيه قال رسول‌الله صلي الله عليه و ‌آله يا عم انک تخاف علي اذي اعادي و لاتخاف علي نفسک عذاب ربي فضحک ابوطالب و قال يا محمد صلي الله عليه و آله و سلم دعوتني و زعمت انک ناصحي و لقد صدقت و کنت قدماً آمناً و عقد ثلث و ستين عقد الخنصر والبنصر و عقد الابهام علي اصبعه الوسطي و قال لا اله الا الله محمد رسول الله صلي الله عليه و‌اله و در حديث حضرت صادق عليه السلام عبارت حديث با آنچه شما نوشته‌ايد موافق است مي‌فرمايد اسلم ابوطالب بحساب الجمل ثم عقد بيده ثلثاً و ستين و در بعض آن روايات به جاي ثم واو است خود آن بزرگوار مي‌فرمايد عني بذلک اله احد جواد و در کتاب اکمال الدين ابن بابويه عليه انواع الفتوح حکايت شده است از ابي‌القاسم ابن روح و آن عبارت با عبارت سؤال بعينه مطابق است که اسلم ابوطالب بحساب الجمل و عقد بيده ثلثاً و ستين و اينکه اين حديث اله احد جواد است و در حديث ديگر است که اسلم ابوطالب بحساب الجمل و عقد بيده ثلثاً و ستين خنصره و بنصره و الوسطي و وضع ابهامه عليها و ارسل السبابة و قال لا اله الا الله محمد رسول‌الله صلي الله عليه و آله و در حديث سفيان ثوري است که مستند مي‌سازد به ابي‌ذر غفاري عليه التحيات من الخالق الباري که فرمود و الذي لا اله الا هو مامات ابوطالب حتي آمن بلسان الحبشة قال يا عم ان الله علمني جميع الکلام قال يا محمد اسدن مصاقا طالاها يعني اشهد مخلصاً لا اله الا الله فبکي رسول‌الله صلي الله عليه و آله و قال ان الله اقر عيني بابي‌طالب.

به هر حال علماء اعلام عليهم رضوان الله الملک العلام بيان تمام در اين مقام نموده‌اند ميرداماد عليه الرحمة من الملک الجواد در کتاب جذوات تحقيق انيق نموده شيخ طبرسي در مجمع البيان بيان نمايان فرموده شيخ طريحي بيان صحيح صريحي کرده تمام اخبار را در مطلع النيرين آورده گويا جناب سامي هم سر در آن کتاب برده از کثرت تملق جز از عرق

 

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۵۲ *»

چيزي حاصل نکرده محض آنکه خواهش بل نگارش و فرمايش رفته بود که در هامش عرض نمايد به طرز مختصري با کمال بي‌بصري اين چند کلمه را نگاشت و الا خيال ديگر داشت که شما را در تطويلات بلاطائل و تفصيلات بي‌حاصل خود اندازد و به شرح رساله جداگانه که تمامي آن افسانه بود پردازد و اما به جهت خلوص و ارادت اطاعت کرده به اختصار کوشيده.

آقاي من بعد از آنکه از کتب به دست آمد که مقصود از حساب جمل حسابي است که قطع شود بر حروف ابجد چنانچه شيخ مرحوم مي‌فرمايد «و اجملت الحساب اذا رددته عن التفصيل الي الجملة و معناه ان الاجمال وقع علي ما انتهي اليه التفصيل و حساب الجمل ما قطع علي حروف ابجد» چه اشکالي باقي مي‌ماند به جهت آنکه گذارد ابوطالب انگشت ابهام که شصت است محض ابهام مرام بر وسطي و بنصر و خنصر و به طرز کنايه و استعاره به جهت حق اشاره گشت و عمل را با امل مطابق و ظاهر را با باطن موافق نمود پس قطع کرد عمل خود را به حروف ابجد و لهذا حساب به جمل مي‌فرمايد و گذارد شصت را بر سه که مدلول اله احد جواد است چنانچه از خبر مستفاد است که در معاني الاخبار در تفسير کلام امام عليه السلام مي‌فرمايد «ان الالف واحد و اللام ثلثون و الهاء خمسة و الالف واحد و الحاء ثمانية و الدال اربعة و الجيم ثلثة و الواو ستة و الالف واحد و الدال اربعة فذلک ثلث و ستون» بناء علي هذا حساب الجمل که معلوم و عقد ثلث و ستين مفهوم شد.

و در بعض از اخبار که بيان اسرار مي‌شود مي‌فرمايد وجه ارسال سبابه آن است که به او اشاره به جهت حق مي‌کرد اگرچه عرفاء چنان‌که در تفسيري که شاه‌نعمة‌الله از براي حديث کميل که سؤال از حقيقت مي‌نمايد ديدم نوشته بود که اشاره از دو ثلث است و بي‌معنا هم نبود ولي آن وقت معرفت همين بود باري گفته‌اند که مقصود اشاره به جهت حق بود تا توکيد محقق و قول با ضمير و اعتقاد مطابق آيد و وجه تسميه انگشت ابهام به شصت آن است که چون عقد انامل مشهور بل در کتب لغت مسطور است که عقد در مواضعات حساب استعمال مي‌شود در انامل و از همين است عقد عشرات و در حساب ابجد حديث از حضرت ابي‌عبدالله عليه

 

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۵۳ *»

السلام من الحي الاحد وارد است که مي‌فرمايد «الالف واحد و الباء اثنان و الجيم ثلثة الي قوله و التاء اربعمأة» و بيش از اين نمي‌فرمايد محض وضوح مرام و الا مي‌بايست کلام تمام شود پس مي‌گوييم در اين حديث که از آن بزرگوار مروي است همين معني مطوي است پس از آنکه عقد انامل قاعده کليه گرديد و مراتب عدد به چهار رسد واضح که در مرتبه چهارم مرتبه سيم که رسيد بايد عدد تمام گردد به اول مرتبه درجه چهار برسد و پس از آنکه تا به قرشت بيان فرمودند متيقن است که بقيه در ضمن مي‌باشد بناء علي هذا چون در قاعده انگشت شمارين که طي عدد به اصابع و عقد انامل باشد عقد مي‌شود خنصر به عشرين و بنصر به ثلاثين و وسطي به اربعين و سبابه به خمسين و ابهام به ستين فلهذا مسمي شد ابهام به شصت اگرچه در لغت فرسيه نوشته‌اند که شصت که به معناي انگشت است به صاد است و شصت عددي به سين و الآن که به صاد استعمال مي‌شود معرب است و به نظر احقر همين مي‌رسد که به همين مناسبت انگشت ابهام را شصت مي‌گويند.

معني ديگر هم حضرت صادق عليه السلام فرموده‌اند که سؤال کرده‌اند از حساب جمل فرمودند بکل لسان، پس مقصود از جمل کل لسان است.

اگر هم ميل به جعل و عرفان‌بافي داريد به چشم مضايقه ندارم در مقام عرفان هم قدمي بگذارم ولي مي‌دانم که اين عمل اگر حرام نباشد لا تعيين رحام است لکنه چون ميلشان را فهميده خود را راضي کرده با تن پژمرده و حالت افسرده عرض مي‌نمايد که انسان اگرچه کس نداند که چيست ولي مهما امکن اسرار مکنونه در او فهميدني است من عرف نفسه فقد عرف ربه حديث معتبري است مجموعه عجيب و جنگي غريبي است خداوند عالم پس از فراغت خلقتش مي‌فرمايد فتبارک الله احسن الخالقين حضرت شاه ولايت مي‌فرمايد:

أتزعم انک جرم صغير

و فيک انطوي العالم الاکبر

و انت الکتاب المبين الذي

باحرفه يظهر المضمر

الغرض نشود دانست که چيست اين‌قدر است که چون مظهر قدرت حق واشرف

 

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۵۴ *»

ما خلق است اسرار غريبه در ظاهر و باطن او بايد باشد بل در هر جزء از اجزاء بدن و هرجا از جاهاي تن او بايد مظهر چيزي باشد اصابع که جاي خود دارد و بزرگان گفته‌اند که وجه تسميه دست راست به راست و دست چپ به چپ آن است که شکل الله در دست راست راست و در دست چپ چپ است و همچنين در وجه تسميه چشم راست و چشم چپ به همين نوع در لفظ علي گفته‌اند پس چه ضرر دارد که گفته شود که حضرت ابوطالب از پنج انگشت خمسه آل‌عبا را عليهم آلاف التحية و الثناء خواسته و به قول عرفاء ايمان عرفاني آورده به قول ما هم درست است امام عليه السلام در زيارت جامعه مي‌فرمايد من اراد الله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه اليکم و واضح است که اس امامت همين پنج تن مي‌باشد بقيه از ذريه حضرت ثالث الائمة مي‌باشند جعل الله الاجابة ‌تحت قبته و الائمة من ذريته و الشفاء في ترتبه بر طبق همين دعا حديثي دارم ولي حيف که تفسير امام را ندارم در آنجا مسطور است که بعد از آنکه ملائکه به امر حق سبحانه حضرت آدم عليه السلام را سجده مي‌کردند عرض کرد خداوندا چرا از عقب مرا سجده مي‌نمايند خطاب شد که چون انوار خمسه از صلب تو و در عقب تو هستند لهذا به عقب سجده مي‌نمايند عرض کرد خدايا قرار فرما اين نور را در پيش روي من به امر حق آن نور در پيش روي او قرار گرفت عرض کرد خداوندا قرار فرما اين نور را در جايي از بدن من که بتوانم مشاهده آن نور را نمايم حضرت کريم سامع قرار فرمودند و تقسيم نمودند آن نور را در اصابع، الحال چون آن کتاب در نزد بنده نيست نمي‌داند به چه ترتيب است ولي اين‌قدر محقق است که نور حضرت فاطمه سلام الله عليها در انگشت وسطي بود و به مناسبت آنکه صلوة عبارت است از محبت حضرت که در واقع محبت به انوار اربعة‌عشر است چنانچه در تفسير حديث الصلوة عمود الدين ان قبلت قبل ماسواه و ان ردت رد ماسواه تفسير به محبت حضرت امير شده است و در آيه شريفه يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة تفسير به حضرت پيغمبر و الصلوة به حضرت امير تفسير شده همچنين در آيه شريفه حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي صلوة وسطي تفسير به حضرت

 

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۵۵ *»

فاطمه سلام الله عليها شده بايد انگشت وسطي حضرت  فاطمه عليها السلام باشد علي اي حال ابهام را پيغمبر خدا و سبابه را علي مرتضي و وسطي را فاطمه زهرا و بنصر را حضرت حسن و خنصر را حضرت حسين عليه السلام فرض نموده و در معني جميع ائمه را قصد داشته است پس گذارد انگشت ابهام را که مقام ميم و گرفتن دوميم از لفظ ميم واحد و عدد موسي مرتين است بر خنصر و بنصر و وسطي و سبابه که مقام ولايت مطلقه بود و اختصاص حقيقي به خود او داشت گذارد غير معقود و پس از آن اداء شهادت نمود. تحقيق ديگرم که واقعاً انيق و از روي تدقيق شده است که مناسبت به آن معني لسان حبشه دارد خود ملاحظه مي‌فرماييد که سواد تمام و بياض به انجام رسيده و الا زبان بنده دراز و راه جعل باز است.

(اين مطلب را علي‌قلي اعتضاد السلطنه در جنگ خود نقل نموده و به مؤلف اعلي الله مقامه نسبت داده است.)