رساله
در جواب سؤالات
حاج محمد صادق كرماني(۲)
از تصنيفات:
عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمدكريم كرماني
اعلي الله مقامه
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۰ *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
و بعـد؛ چنين گويد بنده اثيم كريم بن ابرهيم كه جناب عمدةالتجار و نتيجةالاخيار جناب دوست موافق حاج محمدصادق كرماني ساكن اصفهان صانها الله عن فتن الزمان چند مسأله مشكله از اين فقير سؤال فرمودند و جواب آنها را به زبان فارسي خواسته بودند اگرچه جواب از اين مسائل به زبان فارسي بسيار دشوار است به جهت تنگي الفاظ آن و عدم امكان اظهار اشارات كتاب و سنت در آن، لكن به مقتضاي المأمور معذور به قدر امكان در جواب از آنها كوشيده ميشود و به جهت كثرت مشاغل و اختلال احوال اگر بيان آنها به طور تفصيل ميسر نشود اميد عفو از ايشان هست زيراكه فتن زمان و نوائب حدثان براي اين فقير قلب مجتمعي و فراغ بالي نگذاشته است ولكن به مقتضاي ما لايدرك كلّه لايترك كلّه به قدر ميسور درصدد جواب از آنها برآمدم و سؤالات ايشان را مانند متن عنوان كرده جواب از آنها را مانند شرح در ذيل آنها مرقوم ميدارم.
فرمودهاند: آيا حضرت نوح7 جسد مطهر حضرت آدم را برداشت يا استخوان آن حضرت را؟ مذكور ميشود حديث هردو هست جمع ميان اين دو حديث چگونه ميفرماييد؟
عرض ميشود: كه جواب از اين مسأله مبتني بر مقدمهايست كه اشاره بدان لازم است. بدان كه از براي انسان دو جسم و دو جسد است كه يك جسم ذاتي اوست و ديگري در او عارضي است و همچنين يكي از آن دو جسد ذاتي اوست
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۱ *»
و ديگري عارضي. و مراد ما از جسم صورتي است كه به آن صورت شخص از ديگري ممتاز است در عالم ارواح پس جسم اول صورت نفس زيد است كه به آن عقل شخص و روح شخص ممتاز ميشود از عقل ديگري و روح ديگري در عالم ارواح و اين جسم از براي او ذاتي است كه هرگز از او مفارقت نميكند نه در دنيا و نه در برزخ و نه در آخرت. و از براي اين جسم اعراضي است كه آن صورت برزخي نفس آن باشد و اين جسم در معاد از او زايل شود و به همان صورت ذاتي محشور و ممتاز از غير باشد. و اما جسد اول آن جسد اصلي ذاتي شخص باشد كه هرگز از او مفارقت نكند نه در دنيا و نه در برزخ و نه در آخرت و به آن شخص از ديگري در عالم اجساد ممتاز باشد. و اما جسد ثاني آن جسدي است عرضي كه از او زايل شود و در عالم برزخ و آخرت با او نيايد بلكه چون شخص بميرد آن جسد عارضي را در همين دار دنيا بگذارد. و مراد ما از اين جسد عارضي آن چركها و وسخهايي باشد كه در اين دار دنيا به جسد اصلي انسان ميچسبد به واسطه اكل و شرب و ملاقات عناصر و آنها جزو انسان نيست و در همين دار دنيا گاه زياد ميشود و گاه كم ميشود. آيا نميبيني كه زيد مثلاً در حال طفوليت كه دو من وزن جثه اوست زيد است و در حال شباب كه سي من جثه اوست مثلاً زيد است و در حال پيري كه ده من جثه اوست مثلاً زيد است و در حال چاقي زيد است و در حال لاغري زيد است و در حال صحت زيد است و در حال مرض كه اخلاط فاسده بسيار در او جمع شده است زيد است و بعد از اخراج آن فضول باز زيد است پس معلوم شد كه جسد اصلي زيد كه به آن زيد زيد است و از عمرو ممتاز است در جميع اين احوال بر حال خود است و هيچ زياد و كم نميشود و اما اين اعراض و اوساخ كه در اين دنيا به او ملحق شده است ميآيد و ميرود و به هيچ وجه در جسد اصلي زيد تفاوتي حاصل نميشود. آيا نميبيني كه زيد پيش از آنكه به حمام برود زيد است و بعد از آنكه به حمام رفت و چركهاي بسيار از خود دور كرد باز همان زيد است و اگر اين چركها جزو زيد ميبود هرآينه به زوال آنها بايستي زيد ناقص شود و حال آنكه بالبداهه ناقص نميشود و جسد اصلي زيد از همين عناصر
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۲ *»
مخلوق است ولكن از اصل اين عناصر نه اعراض اينها. و چنانكه زيد را دو جسد است اين عناصر را هم نيز دو مرتبه است يكي مرتبه اصلي ذاتي كه در آن مقام آتش آتش محض است و هوا هواي محض و آب آب محض و خاك خاك محض و يكي مرتبه عرضي كه به آنها از اختلاط به يكديگر عارض شده است و مرتبه اصلي اين عناصر بسيار لطيف است و به چشم نميآيد چنانكه منقول است از حكماي سلف كه زمين را حفر كردند تا به جايي رسيدند كه به لمس جسمي ثقيل مييافتند و به چشم نميديدند. پس آنچه ديده ميشود از اين زمين اعراضي است كه به آن ملحق شده است و روز قيامت كه هر چيز به جوهر خود برميگردد اين عناصر صاف و پاك ميشود مانند روزي كه خلقت شده است. حال چون خداوند عالم جلشأنه قبضهاي از اين خاك و باقي عناصر از براي خلقت بدن انسان ميگيرد در آن قبضه اجزائي است اصليه كه از آن جسد اصلي انسان آفريده ميشود و اجزائي است عرضيه كه بدن انسان آلوده به آنها ميشود مانند آنكه قبضهاي از خاك دكان زرگر بگيري كه در آن مثلاً يك مثقال برادة طلا باشد و از آن كرهاي بسازي پس در آن كره اجزاء طلايي باشد كه به منزلة اجزاء اصليه است و اجزاء عرضيه باشد كه به منزلة آن خاك است پس آن كره را يكتومان قيمت كنند و چون آن كره را در آب حل كني و خاك آن را بگيري همان يكمثقال طلا ميماند و باز يكتومان قيمت اوست. مانند آنكه زيد در حالتي كه اعراض دارد زيد است و چون اعراض از او زايل شود باز همان زيد است كه بود. پس بدن اصلي زيد از اصول اين عناصر باشد و لطيف و صافي است به طوري كه اگر اعراض آن را بگيرند مانند آن خاكي كه عرض شد كه حكما يافته بودند به چشم نميآيد. و بدن عرضي او از اعراض اين عناصر باشد و آن چركي است عارضي كه هيچ دخل به اصل بدن ندارد و در آنچه عرض شد انبيا و غير انبيا همه شريكند و اين بدن عارضي از همهكس در قبر خواهد پوسيد و متفرق خواهد شد و از بدن اصلي جدا خواهد شد چنانكه در حديث خواهد آمد، و اما بدن اصلي بر حال خود خواهد ماند و عناصر عرضي اين عالم آن را نخواهد خورد. و اگر در بعضي قبور قديمه مشاهده شود كه بعضي
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۳ *»
جسدها بر حال خود مانده از خشكي زمين است يا از خشكي و هزال بدن يا آنكه خداوند عالم به جهت اظهار امر بديعي باقي گذارده والا نظم طبيعي عالم چنان است كه جسد عرضي از هم بپاشد و به جواهر خود برگردد خواه جسد نبي باشد يا ولي يا غير ايشان، و آنچه باقي ميماند همان بدن اصلي است كه هر عضوي از آن بر جاي خود در قبر باقي خواهد ماند تا آنكه محشور شود.
پس آنچه سؤال فرموده بوديد از جسد حضرت آدم علي نبينا و آله و عليهالسلام حديث عظام را مرحوم مجلسي عليهالرحمه@ در بحار به سند خود از مفضل از حضرت صادق7 روايت كرده است كه فرمودند: خداي تبارك و تعالي وحي كرد به نوح7 در كشتي كه طواف كند خانه خدا را هفتمرتبه پس چنان كرد بعد از آن از كشتي فرود آمد و آب تا زانوي او بود پس بيرون آورد صندوقي را كه در آن استخوانهاي آدم7 بود پس تابوت را در كشتي گذارد تا آنكه طواف كرد به خانه آنقدر كه خدا خواست پس آمد به باب كوفه در وسط مسجد پس در آنجا فرمود خدا به زمين كه آب خود را فرو بر و فرو برد و جماعتي كه با آن حضرت در كشتي بودند متفرق شدند پس نوح7 آن صندوق را گرفت و در نجف اشرف دفن كرد و از عبارتي كه ابنبابويه در «من لايحضر» در آخر زيارت اميرالمؤمنين نقل كرده است نيز چنان برميآيد كه عظام حضرت آدم را آوردند چراكه روايت كرده است در آخر زيارت كه شش ركعت نماز ميگذاري در هر دو ركعت سلام ميدهي چراكه در قبر اوست عظام آدم و جسد نوح و اميرالمؤمنين7. و از اين دو حديث برميآيد كه استخوانهاي حضرت آدم7 را آوردند در نجف اشرف و اول در مكه او را دفن كرده بودند. و از بعضي كتب آسماني منقول است كه ايشان را در غاري در كوه ابوقبيس دفن كرده بودند. و روايت جسد را هرچه حقير تتبع كردم نديدم و اگر هم باشد منافاتي ندارد چراكه جسد بر استخوانها هم اطلاق ميشود و عظام نيز بر جسد گفته ميشود چنانكه ابيهرون مكفوف شاعر در مرثيه سيدالشهداء7 گفته:
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۴ *»
امرر علي جدث الحسين فقل لاعظمه الزكية
پس منافاتي مابين آن دو نيست با وجودي كه چنانكه دانستي لازم نيست كه جسد عرضي آن بزرگوار از هم نپاشيده باشد و بر حال خود مانده باشد در مدت هزار و پانصد سال چراكه بدن عرضي از هم ميپاشد و بدن اصلي است كه باقي ميماند چه در انبيا و چه در غير انبيا و چون بدن شريف ايشان را در كوه ابوقبيس در غار دفن كرده بودند و بعيد از رطوبت بوده استخوانهاي ايشان تا زمان حضرت نوح مانده يا آنكه به جهت آنكه فضيلت حضرت امير7 و فضيلت نجف و واديالسلام بر مردم ظاهر شود خداوند استخوانهاي ايشان را تا زمان حضرت نوح نگاه داشته تا حضرت نوح7 ايشان را به جوار حضرت امير ببرد.
و از آنچه در اين موضع بيان كرديم گمان مكن كه تمامي اين بدن محسوس عارضي است بلكه اين بدن همان بدن اصلي است كه انسان بدان در روز قيامت محشور ميشود و از اصل آن هيچ زياده و كم نميشود به طوري كه اگر بكشي آن را در اين دنيا و بكشي آن را در آخرت به قدر ذرهاي تفاوت نميكند. و اين اعراض را با بدن اصلي وزني نيست چنانكه جامه به واسطه رنگكردن وزنش تفاوت نميكند و بدن انسان به واسطه حنابستن و زايلشدن رنگ حنا وزنش زايل نميشود. و چنانكه عرض كردم سابقاً بدن اصلي در اين اعراض مانند براده طلاست در خاك دكان زرگر چنانكه مرحوم مجلسي; در «حقاليقين» همينطور فرمايش كرده است و در «بحار» روايت كرده است كه زنديقي به حضرت صادق7 عرض كرد كه چگونه اين روح مبعوث ميشود و حال آنكه بدن پوسيده و اعضا متفرق شده و عضوي در شهري درندگان او را خوردهاند و عضوي در شهري ديگر جانوران او را پاره كردهاند و عضوي ديگر خاك شده و او را با گل ديوار ساختهاند؟ فرمود كه كسي كه ايجاد كرده است او را نه از ماده و صورتي و نه بر شكل چيزي سابق قادر است كه او را اعاده كند چنانكه او را ابتدا كرده است. زنديق عرض كرد واضح كن براي من اين مطلب را. فرمودند كه روح اقامه دارد در مكان خود، روح نيكوكاران در روشنايي و گشادي و روح بدكاران در تنگي و
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۵ *»
ظلمت و بدن خاكي ميشود كه از او خلق شده است و آنچه مياندازند درندگان و جانوران از اندرون خود پس آنچه بخورند آنها و پاره كنند همه آنها در خاك محفوظ است در نزد كسي كه پنهان نميشود از او مثقال ذرهاي در ظلمات زمين و ميداند عدد اشيا را و وزن آنها را و به درستي كه خاك روحانيين به منزله طلاست در خاك پس چون هنگام بعثت شود باراني در زمين ببارد پس زمين بخيسد پس زده شود مانند زدهشدن خيك پس خواهد گرديد خاك بشر مثل آنكه طلا از خاك جدا ميشود هرگاه شسته شود به آب و مانند كره كه از شير گرفته شود وقتي كه زده شود پس جمع ميشود خاك هر قالبي پس نقل ميكنند او را به اذن الله به جايي كه روح اوست پس عود ميكنند صورتها به اذن مصور مانند هيئت اولشان و داخل ميشود روح در آنها پس چون مستوي شد هيچچيز از خود را انكار نميكند تا آخر خبر.
پس مپندار چنانكه بعضي جهال ميگويند و ميپندارند كه تمامي اين بدن محسوس عارضي است بلكه تمامي اين بدن اصلي است و اعراض در او مانند رنگ و شكلي است كه آن را هيچ تذوتي با بدن اصلي نيست و اين معني را حفظ كن تا در جواب مسأله آتيه معطل نگردي.
فرمودهاند: قد حضرت آدم7 بلند بوده و قبر حضرت حوا3 گواه است و حال آنكه در نجف اشرف قبر مطهر ايشان كوتاه است هرگاه بلند باشد لازم ميشود شخص روي قبر نبي راه برود.
عرض ميشود: كه جواب اين مسأله از مسأله سابق معلوم ميشود و توضيح آن، آن است كه حضرت حوا چون رحلت فرمود بدن او را به همان حال كه بود دفن كردند و اما حضرت آدم علي نبينا و آله و عليهالسلام اگرچه چنانچه بود در مكه دفن كردند ولكن بعد از هزار و پانصد سال كه حضرت نوح علي نبينا و آله و عليهالسلام بدن ايشان را نقل كرد بعد از آني بود كه صورت ظاهر بدن ايشان به واسطه اعراض كه سابقاً عرض شد از هم پاشيده بود و حضرت نوح علي نبينا و آله و عليهالسلام عظام ايشان را نقل فرمود و عظام را در قبر كوچك ميتوان گذاشت و موضع كوچك و بزرگ اين دنيا براي بدن اصلي تفاوت نميكند
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۶ *»
چراكه بسيار لطيف است و در موضع كوچك هم ميگنجد چنانچه بعد خواهيد دانست.
فرمودهاند: ثالث آنكه جسد امام7 و نبي7 آيا در قبر است يا بعد از سهروز به عرش ميبرند؟ يا آنكه ميگويند در قبر نيست؟ و مذكور ميشود هرسه حديث است.
عرض ميشود: كه بلي حديثي وارد شده است از حضرت صادق صلوات الله و سلامه عليه كه فرمودند كه هيچ نبيي و وصي نبيي نميماند در زمين بيش از سهروز تا اينكه بلند ميشود روح او و عظم او و لحم او به سوي آسمان و مردم به سوي مواضع آثار ايشان ميروند. و حديثي ديگر وارد شده است از آن حضرت كه فرمودند كه نميماند جثه نبيي و وصي نبيي در زمين بيش از چهلروز. و حديثي ديگر از پيغمبر صلوات الله عليه و آله مروي است كه فرمودند من گراميترم بر خدا از اينكه مرا بيش از سهروز در زمين گذارد. و در بعضي اخبار وارد شده است كه هر وصي كه ميميرد ملحق ميشود به نبيش پس برميگردد به مكان خود. و در بعضي ديگر وارد شده است كه از حضرت صادق7 پرسيدند كه اگر نبش كنند قبر حسين7 را آيا او را در آن خواهند يافت يا نه؟ فرمودند اما در اول بلي و اما حال نه. و از بعضي اخبار است كه بيش از يكساعت ائمه: در قبر نميمانند.
عرض ميشود كه جواب اين مسأله بسيار مشكل است و از فهم غيرخواص بيرون است ولكن از باب آنكه هر مسألهاي را جوابي است عرض ميشود كه خداوند اجساد آلمحمد: را از اعلي عليين آفريده و آن در نهايت صفا و لطافت است به طوري كه از حواس ظاهر و باطن خلق بيرون است و به ادق مشاعر خود ادراك اجساد ايشان را نميتوانند كرد و چون مشيت خداوند قرار گرفت كه ايشان را براي هدايت خلق فرو فرستد لباسي از جنس لباس بشر از براي ايشان مهيا كرد در نهايت اعتدال و صفا، و انوار آن اجساد را در آن لباس بشري انداخت پس آن لباسهاي بشري ناطق شدند به اوامر و نواهي و اسرار شرايع و توحيد در ميان خلق و آن لباس از اين چهار عنصر
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۷ *»
است كه در زير فلك قمر است و اين لباس از براي ايشان عارضي است و دخلي به حقيقت اجساد ايشان ندارد و مادام كه در تبليغ شرايع حاجت به اين لباس هست متلبس به آن هستند و چون رفع حاجت شود آن لباس را از خود خلع ميفرمايند و حقيقت اجساد ايشان در اعلي عليين چنانكه بوده خواهد بود بلكه حقيقت اجساد ايشان قبل از اين لباس بشري و با اين لباس بشري و بعد از اين لباس بشري در همان اعلي عليين بوده و هست و از مقام خود فرود نيامدهاند و اين لباس بشري در نزد اجساد ايشان مانند آينهايست در زير آفتاب چنانكه آفتاب از فلك چهارم بذاتها فرود نميآيد كه قرين آينه شود بلكه نور او در آينه جلوهگر است همچنين اجساد ايشان هرگز از مقام خود تنزل نمينمايد ولكن بعد از اينكه آئينه اين لباس بشري ساخته شد به طوري كه مواجه با آن اجساد شد انوار آن اجساد در آينه اين لباسها منطبع ميشود. و چون حكمت اقتضا كرد كه يكي از ايشان از ميان خلق برود و ديگري قائم مقام او شود رفع حاجت از آن لباس ميشود پس آن لباس را خلع مينمايد و چنانكه در اول جسد مباركش در اعلي عليين بود باز خواهد بود. و اين است معني تعلق ايشان به عرش مشيت الهي بعد از وفات و ملحقشدن هر وصيي به نبي خود. پس چون اين لباس را خلع كنند باز از ادراك خلايق بيرون روند و آن لباس در قبر ميماند و متفرق ميشود و به اصول خود برميگردد. و چون لباس عرضي ايشان بسيار رقيق است به زودي به اصول خود برميگردد مانند غباري كه در هوا پراكنده شود و اين در يكساعت خواهد شد و تعبير از همين يكساعت به سهروز آوردهاند و مراد از روز مراتب قابليت اين لباس است كه روز جمادي و روز نباتي و روز حيواني باشد. و از همين يكساعت گاه تعبير به چهلروز آوردهاند چراكه تفصيل اين سهمرتبه چهلمرتبه است چنانكه در حديث قدسي فرموده است كه طينت آدم را در چهل روز آفريدم زيراكه اين لباس بشري را خداوند از دهقبضه آفريده نهقبضه از آسمانها و يكقبضه از زمين و از براي هر قبضه چهار كيفيت است كه حرارت و برودت و رطوبت و يبوست باشد و مجموع اينها چهلمرتبه است و تعبير از هرمرتبه به روزي آوردهاند و در
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۸ *»
اصطلاح حكمت اين روزها را روز شأن گويند چنانكه خدا در قرآن فرموده كلّ يوم هو في شأن. و از اين بابت است معني آن آيه و احاديث كه خداوند آسمان و زمين را در شش روز خلقت كرد يعني در ششمرتبه كه مرتبه عقل و نفس و طبيعت و ماده و مثال و جسم باشد.
خلاصه، تفصيل اين مراتب در اين مختصر و در اين اوقات ممكن نيست وانگهي به لسان غيرحكمت. پس انشاءالله همينقدر از براي اهل تسليم و ايمان كافي است.
پس حاصل مسأله آن است كه اجساد اصليه ايشان بعد از وفات رفع تعلق از اين لباس عارضي ميفرمايد و به مبدأ خود ميپيوندد و اختلافي در ميان اخبار نيست. بلي لباس عرضي انبيا بيش از لباس عرضي ائمه: در قبر ميماند چراكه لباس عرضي انبيا غليظتر است از لباس عرضي ائمه سلام الله عليهم. پس لباس عرضي انبيا مضايقه نيست كه سهروز يا چهلروز بماند و اما ائمه: بيش از يك ساعت نميمانند چنانكه مقتضاي اخبار است. و بدن عرضي از هر مخلوقي چه مؤمن و چه غير مؤمن ميپوسد چنانكه پرسيدند از حضرت صادق7 كه ميت جسد او خواهد پوسيد؟ فرمودند بلي تا آنكه باقي نميماند از او نه گوشتي و نه استخواني مگر آن طينتي كه از آن خلق شده است پس به درستي كه آن طينت نخواهد پوسيد و ميماند در قبر مستدير تا آنكه از آن خلق شود چنانكه روز اول خلق شده بود. و مراد از طينت اصلي همان جسد اصلي است كه اشاره به آن گذشت.
فرمودهاند: ملائكه بسيار در يك قطعه زميني كوچك چگونه نازل ميشوند و ساكن ميشوند و مخلوط نميشوند؟ با دليل خارج بيان فرماييد. مثل آفاق و انفس آن را غير چراغ و نور چراغ بفرماييد.
عرض ميشود: كه ملائكه ارواحند و ارواح از جهت لطافت با يكديگر مزاحمه نمينمايند و مزاحمه و مصادمه از خصال اجساد غليظه است و مثل از براي اين در اين عالم بسيار است و انوار چراغهاي متعدده از براي اين معني مثلي واضح است. ولكن چون غير اين مثل مثلي ديگر خواسته بوديد عرض ميشود كه از براي هر شخصي در هوا شبحي است و آن شبح آن است كه در آينه
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۲۱۹ *»
ظاهر ميشود. و شك نيست كه آينه ايجادكننده شبح نيست بلكه ظاهركننده آن است و شبح اثر شخص است و در موضع خود اين مطلب بديهي است. پس هرگاه اشخاص متعدده در يك خانه بنشينند، اشباح هريك از ايشان تمام آن خانه را پر كرده و هريك كه برخيزند و بروند شبح او به همراهي او ميرود. پس آن اشباح متعدده در هر ذرهاي از هوا ساكن است و با يكديگر مزاحمه و مصادمهاي ندارند.
و دليل بر اينكه در هر ذرهاي از هوا آن اشباح هست آنكه در هر موضعي از فضاي آن خانه چون آينهاي مواجه شخصي بداري شبح او در آن آينه پيدا ميشود و اين مثل از براي اهل بصيرت در نهايت وضوح است و سبب عدم مزاحمت اشباح آن است كه آن اشباح اجسام غليظه نيستند بلكه از عالم مثالند و روحانيت دارند و به واسطه روحانيت صدهزار از آنها در يك مكان از امكنه زمانيه اگرچه به قدر نقطهاي باشد ساكن ميشوند و مزاحمه با يكديگر نمينمايند.
مثلي ديگر از براي اين معني هرگاه هزار نوع گل در يك خانه جمع كني و از براي هريك عطري خاص باشد جميع آن عطرها در هر ذرهاي از آن خانه سكني ميكنند و هر گل را كه بري عطر او به همراهي او ميرود. و باز سبب آن است كه روائح از جنس اجسام غليظه نيستند و از عالم مثالند و روحانيت دارند. و از اين قبيل امثال بسيار است و انشاءالله در آنچه عرض شد كفايت خواهد بود.
تمام شد رساله به املاي مصنفش كريم بن ابرهيم در شب دوشنبه بيستم شهر محرمالحرام از سنة 1270 حامداً مصلياً مستغفراً.