07-05 رسائل فارسی جلدهفتم – رساله در پاسخ به اشکالات کتاب کفاية‌الموحدين در کيفيت علم خدا ـ مقابله

پاسخ به اشكالات كتاب «كفاية الموحدين»

 

در مسأله «كيفيت علم خداى تعالى»

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 58 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي خاتم النبيين و آله الطيبين و اللعنة علي اعدائهم و مخالفيهم اجمعين.

و بعد چنين گويد اين بنده ضعيف محمّد باقر الشريف كه در اين اوان محنت‏اقتران نوشته‏اي رسيد از جانب سني الجوانب المجاهد في اللّه الاحد الصمد مولانا الامجد المولا احمد سلمه اللّه تعالي و جعل اخراه خيراً من اولاه پس فرموده ايشان را مصدّر ساخته جوابي كافي و شرابي صافي و خطابي وافي به مقتضاي شريفه و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا مي‏نگارد و آن را ذخيره آخرت خود مي‏داند.

فرموده‏اند: كتابي كه مسمي به كفاية الموحدين است از تصنيفات و تأليفات سيد المجتهدين آقاي آقا سيد اسمعيل علوي عقيلي طبرسي سلمه اللّه تعالي كه در اصول دين و عقايد حقه انشاد فرموده بودند در فصل متضمن در بيان علم ازلي الهي جلّ‏شأنه ايشان با جناب شيخ الموحدين و سند المتألهين شيخ مرحوم عطّر اللّه مضجعه الشريف تعريضي دارند مفصل و مشروح كه شرح اجمالي از مقدمه مطلب را به عرض عالي مي‏رسانم ان شاء اللّه غرض از عرض اين مطلب آنكه تصريحات و تلويحات سيد معروض سرتاپا با فرمايشات شيخ مرحوم منافي و مخالف با اينكه ايشان هم مستند به آثار و اخبار معتبره صحيحه مي‏باشند لهذا اين كتاب و اين تصريحات اسباب وحشت خاطر و تشتيت حواس اين بنده گرديده سهل است كه بعيد نيست سرايت خواهد نمود و في الواقع از مطالعه و مطابقه آن كلمات هنوز نتوانسته‏ام رفع پاره‏اي توهمات را بنمايم با اينكه بعض از ظاهر كلمات و فرمايشات سركار را هم مي‏بينم با جناب سيد همراهي دارند.

عرض و استدعاي اين بنده مخصوصاً در اين است كه سركار مستعيناً باللّه آن كتاب از لحاظ انور بگذرد شايد به توفيق الهي درصدد جرح و تعديل آن بيانات

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 59 *»

برآمده رفع بعض ظنون از اغلب ناس قربةً الي اللّه بشود و مطلب حق واقعي بر نهج صدق و صواب به دست آيد تفصيل اين بيانات معروضه هرگاه مجمل بود به عرض عريضه از لحاظ انور مي‏گذرانيدم ولي تقريباً ربع اين كتاب در اين بيان است كه به تقريب شايد دو سه هزار بيت كتابت مي‏شود جز ديدن خود كتاب و درصدد توضيح برآمدن چاره‏اي ندارد و فعلاً گمان ندارم جز وجود مبارك سركار كسي كافي اين مهم تواند شد الحال درصدد عرض حاصل فرمايشات شيخ مرحوم عطّر اللّه مضجعه و قدس سرّه العزير برحسب توضيح جناب سيد معروض برايم و آن اجمال اينست كه مي‏نويسند: پس مي‏گويم مستعيناً باللّه و متمسكاً بحبل وليه عجل اللّه فرجه اينكه حاصل مدعاي او چنانچه صريح بسياري از كلمات و ظاهر اكثر بلكه ظاهر جُلّ كلمات او است آنست كه حق تعالي به علم ذاتي خود علم ندارد به ماسواي ذات خود از اشياء بلكه عالم است ماسوي و ساير اشياء را بعد از ايجاد و تحقق آنها به علم فعلي خود كه علم حادث باشد و منكر است علم حق تعالي را به ممكنات قبل از ايجاد و قبل از كون و تحقق آن ممكنات و به عبارت ديگر آنكه حق تعالي در ازل علم ندارد به شيئي از ممكنات زيرا كه ممكنات موجود در ازل نيستند بلكه حق تعالي در ازل عالم است به ذات خود و نيست معلومي از براي حق تعالي غير از ذات حق و عالم است به ممكنات بعد كون و تحقق او به علم فعلي خود كه علم حادث باشد و همه اشياء را عالم است به علم فعلي خود و عالم به ذات خود است به علم ذاتي و راه نظر او چنانچه تفصيل آن ذكر خواهد شد آن است كه علم بايد عين معلوم باشد چه در واجب و چه در ممكن و از شرط علم آنست كه مطابق و مقارن و مرتبط و واقع بر معلوم باشد و اين شرايط متحقق نخواهد شد در علم به شيئي مگر بعد تحقق معلوم و وجود او در خارج پس بنابراين چون ممكنات و حوادثات موجود در ازل نيستند پس نمي‏شود كه تعلق بگيرد علم ذاتي حق تعالي به شيئي از ممكنات در ازل و الا لازم خواهد آمد قدم موجودات اگر محقق در ازل باشند يا اتصاف ذات واجب تعالي به صفت حدوث كه اقتران و ارتباط و وقوع و انطباق

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 60 *»

باشد زيرا كه اينها از صفت حادثاتند و در شرح عرشيه در مبحث اراده تصريح نموده است به آنچه ذكر شد از مراد او در مقام چه گفته است بعد از ذكر كردن بعضي اقسام علم فعلي را به قول خود: فذاته سبحانه علم بحت و لا معلوم و ايّاك ان‏تقول انه عز و جل عالم بها في الازل لانها ليست في الازل. و نيز در شرح عرشيه بعد از نقل خلاف حكماء در كيفيت علم گفته است كه: الحاصل انّ الحق في المسألة ان العلم عين المعلوم في الحادث و القديم و اما الحادث فقد كانت له مراتب كثيرة الي ان‏قال: فعلمه بذاته هو ذاته و علمه بما سواه هو ما سواه و كما لايوجد ما سواه في ذاته لايوجد علمه تعالي بهم في ذاته. به همين‏قدر اكتفا مي‏نمايم به عرض اجمالي از اين تفصيل.

غرض بعد از بيانات تمام فرمايشات شيخ مرحوم از شرح عرشيه و رساله علميه و بعضي از رسائل مجتمعه در جوامع الكلم آنگاه درصدد تعرض يك يك به ادله و براهين عقلي و نقلي برمي‏آيد. ان شاء اللّه اگر از لحاظ انور گذشته اميدوارم به فضل الهي كه وسيله از براي رفع شبهات عامه مخلوق از فرقه ناجيه بشود و نهج حق و طريق مستقيم موافق رضاي صاحب شرع انور به دست آيد.

جواب: عرض مي‏كنم كه اولاً بايد دانست كه علم عين معلوم است چنان‌كه شيخ بزرگوار اعلي اللّه مقامه فرموده‏اند چرا كه هر چيزي كه معلوم نيست مجهول است و علم و معلوم اگر دو چيزي متباين باشند مثل زيد و عمرو لازم آيد هريك ما به الامتيازي داشته باشند كه آن ديگري آن را نداشته باشد مثل آنكه زيد ما به الامتيازي دارد كه مخصوص او است كه عمرو آن را ندارد و همچنين عمرو ما به الامتيازي دارد كه مخصوص او است و زيد آن را ندارد. پس اگر علم و معلوم مانند زيد و عمرو دو نفر باشند لازم آيد كه ما به الامتياز علم مخصوص خود علم باشد كه در معلوم آن چيز يافت نشود و ما به الامتياز معلوم مخصوص خود معلوم باشد كه در علم آن چيز يافت نشود پس لازم آيد كه علم جهل شود و معلوم مجهول گردد و اين بالبداهه باطل است. پس بايد علم عين معلوم باشد من كل جهة تا علم علم باشد و معلوم

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 61 *»

معلوم باشد و مقصود از اين معلومي كه عرض شد معلوم مطلق و مفعول مطلقي است كه نحويين مي‏گويند علم زيد علماً و علماً مفعول مطلق است از براي عَلِمَ. و اما آنچه ترائي مي‏كند كه مي‏گويي عَلِمَ زيد عمراً و عمراً مفعول مطلق عَلِمَ نيست سبب اينست كه عمرو اثر زيد و اثر علم زيد نيست و از اين جهت است كه عمراً مفعول‏به است نه مفعول مطلق و مفعول‏به البته مجهول زيد خواهد بود مگر جهت معلوميت او از براي زيد و جهت معلوميت او از براي زيد همان علماً صادر از عَلِمَ زيدٌ است نه چيزي ديگر. پس بايد متذكر اين مطلب باشيد كه مقصود از اينكه مي‏فرمايند علم عين معلوم است معلومي را مي‏خواهند كه اثر عَلِمَ است نه معلومي را كه مردم گمان مي‏كنند كه عمراً در عَلِمَ زيد عمراً، چرا كه عمرو اثر زيد و اثر فعل زيد كه عَلِمَ باشد نيست به خلاف عَلِمَ زيدٌ علماً كه علماً اثر صادر از عَلِمَ است و آن مفعول مطلق حقيقي است که اثر زيدٌ است به لحاظي که زيد فاعل عَلِمَ است و علماً اثر فعل او است و به لحاظي اثر فعل زيد است كه آن صادر اول است و اثر متصل به فعل زيد است كه عَلِمَ باشد و متصل به زيد نيست مگر به واسطه عَلِمَ كه متصل است به زيد. پس علماً تأكيد عَلِمَ است و قائم‏مقام او است در تأثير و عامل است عمل فعل خود را. پس اگر به دقت در آنچه عرض شد نظر كنيد واقف خواهيد شد به اسرار بسياري از علوم آل محمّد9. من آنچه شرط بلاغ است با تو مي‏گويم ديگر تو داني با عقل خود خيانت نكني و اگر كسي با عقل خود خيانت نكرد آن را مطابق با آيات و احاديث خواهد ديد و خيانت خائنين را خواهد فهميد و مايؤمن اكثرهم باللّه الا و هم مشركون.

فمن يك ذا عين يشاهد ما قلنا   و ان لم‏يكن فهم فيأخذه عنّا

باري، پس اگر اين مطلب معلوم شد عرض مي‏كنم كه علم مطابق صدق با واقع آن است كه عين معلوم باشد و در هرجا كه مطابق نيست كذب است و جهل و معلوم است كه علم خداوند عالم جلّ‏شأنه علمي است كه هيچ جهل در آن نيست

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 62 *»

پس هر چيزي را به طور واقع مي‏داند و طور واقع اين است كه بسيط را بسيط بداند و مركب را مركب بداند و واقع اين است كه بسيط مركب نيست پس او جلّ‏شأنه بسيط را مركب نمي‏داند و بسيط مي‏داند و مركب را مركب مي‏داند و بسيط نمي‏داند و چيزي كه حقيقت دارد آن را به حقيقت مي‏داند و چيزي را كه خلق به خيالات خود مي‏گويند كه حقيقت ندارد او جلّ‏شأنه مي‏داند كه آن حقيقت ندارد و آن را متحقق نمي‏داند چنان‌كه در خصوص آلهه عديده و اوثان و اصنام و بتها فرموده و جعلوا للّه شركاء قل سمّوهم ام تنبّئونه بما لايعلم في الارض ام بظاهر من القول يعني قرار دادند از براي خدا شريكها، بگو بناميد آنها را آيا خبر مي‏دهيد خدا را به چيزي كه نمي‏داند آن چيز را در زمين پس خداوند جلّ‏شأنه شريكي از براي خود نمي‏داند در زمين يعني مي‏داند كه در زمين شريكي از براي او نيست. پس بر همين نسق خداوند عالم جلّ‏شأنه مي‏داند ذات خود را كه بسيط است و آن را مركب نمي‏داند و مي‏داند كه آن احد است و تعدد و كثرتي در آن نمي‏داند چنانكه شريكي را از براي خود نمي‏داند و خلق را هم امر كرده كه او را احد بدانند و تركيبي در آن ندانند و شريكي از براي او ندانند. و ايّاك ان‏تجعل فيه كثرةً و تعدداً و خداوند عالم جلّ‏شأنه خلق را مركب مي‏داند و بسيط نمي‏داند و آسمان را آسمان مي‏داند و زمين نمي‏داند و زمين را زمين مي‏داند و آسمان نمي‏داند و مشرق را مشرق مي‏داند و مغرب نمي‏داند و مغرب را مغرب مي‏داند و مشرق نمي‏داند و همچنين هرچيز را همان چيز مي‏داند و چيزي ديگر نمي‏داند چرا كه جميع اشياء آثار فعل و مشيت او هستند و همه را از روي علم خود خلق كرده الايعلم من خلق و هو اللطيف الخبير و اين است معني كلام بانظام شيخ بزرگوار اعلي اللّه مقامه كه فرموده خداوند عالم جلّ‏شأنه ذات خود را مي‏داند و اشياء را در ذات خود نمي‏داند و معني اين كلام اين نيست كه اشياء را نمي‏داند بلكه معني آن اين است كه اشياء را مي‏داند كه در ذات او نيستند و لكن مي‏داند كه در مقامات خود هستند و باز از براي تأكيد عرض مي‏كنم كه مقصودشان اين نيست كه خداوند عالم

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 63 *»

جلّ‏شأنه ذات خود را به علم ذاتي خود مي‏داند و ساير معلومات خلقيه را به علم حادث خلقي مي‏داند و تا مخلوقات حادث نشوند آنها را نمي‏داند چنان‌كه بعضي به خيالات واهيه خود چنين گمان كرده‏اند بلكه مقصودشان همان بود كه عرض شد كه اشياء را در ذات خود نمي‏داند يعني در مقامات خودشان آنها را مي‏داند و مي‏داند كه در ذات او نيستند. و اگر آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه علم حادثي هم فرموده و آيات و احاديث شاهد آورده‏اند كه خدا علم حادثي هم دارد مقصودشان اين نيست كه خداوند عالم جلّ‏شأنه در ذات خود جاهل است به مخلوقات خود و چون مخلوقات را خلق كرد به علم حادث و به علم مخلوق مخلوقات را مي‏داند بلكه علم حادثي را كه از آيات و احاديث اثبات كرده‏اند آن علم هم از جمله مخلوقات است و همه مخلوقات را به علم ذاتي خود مي‏داند و لكن مي‏داند كه مخلوقات در ذات او نيستند و آنها را در ذات خود نمي‏داند چنان‌كه ذات خود را در مخلوقات نمي‏داند.

و بسا بعضي از قاصرين و بعضي از معاندين آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه گمان كنند كه اين حقير به اصطلاح دست و پايي مي‏كنم از براي معني انداختن در كلام بانظام آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه و خود آن بزرگوار به اين قائل و معتقد است كه خداوند عالم جلّ‏شأنه به علم ذاتي خود ذات خود را مي‏داند و بس و به علم ذاتي خود ساير معلومات را نمي‏داند و جاهل است به آنها تا آنكه آنها را خلق كند و بعد از خلق كردن آنها به علم حادث خود آنها را بداند. پس عرض مي‏كنم كه آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه بلندتر از آن است كه قاصرين و معاندين بتوانند نكته‏اي بر او بگيرند اگرچه بتوانند به واسطه قصور يا عناد خود چيزي را كه او معتقد نيست به او نسبت دهند و كار اهل روزگار چنين بوده و چنين خواهد بود. نسبت سحر و جنون را به اول موجودات و اشرف كائنات و اقرب مخلوقات به خداوند عالم9 دادند و مي‏دهند، جهان تا بوده اينش كار بوده. پس به جهت رفع اين گمان عبارت آن بزرگوار را بعينها نقل مي‏كنم تا امثال جناب مستطاب عالي بدانيد كه

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 64 *»

آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه قائل و معتقد است كه خداوند عالم جلّ‏شأنه به علم ذاتي خود مي‏داند جميع معلومات را پيش از خلقت جميع مخلوقات و علم او سابق است بر جميع مخلوقات و علم پيش از جميع مخلوقات مثل علم او است بعد از ايجاد مخلوقات بدون تغيّري در آن بلكه دو علم نيست و يك علم است كه پيش از خلق مخلوقات و حين خلق مخلوقات و بعد از خلق مخلوقات بدون تغيري مي‏داند جميع آنها را و شيخ بزرگوار اعلي اللّه مقامه تصريح به اين مطلب فرموده‏اند چنان‌كه در صفحه سي و دوم از رساله توبليه كه در جوامع الكلم مطبوع است مي‏فرمايند: «اعلم ان اللّه سبحانه علم المعلومات بعلمه الذي هو ذاته اذ لا شي‏ء غيره بما يمكن في ذواتها و ما يمتنع في رتبة الامكان و هو اذ ذاك عالم اذ لا معلوم و علمه بها هو كينونة الذات علي ما هي عليه مما له لذاته بلا اختلاف و لا تكثر و هو الربوبية اذ لا مربوب فاقتضت ذواتها بما هي مذكورة به في كل رتبة من مراتب الوجوب و الجواز من الازل الي الحدث الي الابد الذي هو ذلك الازل ما يمكن لها و يمتنع في الامكان في كل رتبة بحسبها من صفة الكينونة التي هي ربوبية تلك الاقتضاءات» تا آخر اين رساله شريفه كه ذكر تمام آن مناسب اين مختصر نيست. پس تصريح فرموده‏اند كه خداوند به علم ذاتي خود مي‏داند جميع معلومات را از معلوم ازلي و از معلومات جواز كه ماسواي ذات او باشد تا ابدي كه عين ازل است پيش از خلقت عالم امكان و اگر كسي تا آخر اين رساله نظر كند و بفهمد مي‏فهمد بسياري از مطالب را و لكن فهمنده آن اقلّ است از كبريت احمر.

باري پس جناب مستطاب عالي بدانيد كه آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه طوري بيان مسائل مشكله را فرموده‏اند كه احدي به طور واقع نمي‏تواند ايرادي بگيرد و كتاب آن شخص ايرادكننده را من نديده‏ام و نمي‏خواهم ببينم و لكن ماذا بعد الحق الا الضلال را خوانده‏ام و مي‏دانم و له المنة و به طوري كه به اختصار عرض كردم مي‏دانيد ان شاء اللّه كه حق بوده. و قدمنا الي ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً. كرمادٍ اشتدت به الريح في يوم عاصف. لايقدرون علي شي‏ء مما كسبوا و ان كان الرماد طوداً كالجبال فان كان المورد قاصراً

 

 

«* رسائل جلد 7 صفحه 65 *»

نسأل اللّه له الفهم و ان كان متعمداً معانداً فحسابه علي اللّه تعالي و هو احكم الحاكمين و رضينا قسمة الجبار فينا بحوله و قوته و توفيقه و ما توفيقي الا باللّه و الحمد للّه و صلي اللّه علي محمّد و آله الطيبين الطاهرين و شيعتهم المخلصين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين. و قد تمّ في يوم الاثنين الثاني من الربيع الثاني من شهور سنة 131@ حامداً مصلّياً مستغفراً.