ترجمه مختصر رساله حیدریه
تألیف شیخ اوحد مرحوم
شیخ احمدبن زین الدین الاحسائی اعلی الله مقامه
ترجمه سید اجل امجد مرحوم حاج
کاظم بن السید قاسم الحسینی اعلی الله مقامه
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۶۴ *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلوة علي خير خلقه و مظهر لطفه محمد و آله الطاهرين.
اما بعد اين کلماتي است چند منتخب و مترجم از رساله حيدريه و مسايل فقهيه از فتاوي جناب خاتم المجتهدين و عمدة العلماء الراسخين من المتقدمين و المتأخرين و تاج المؤمنين و المتقين و رکن الاسلام و المسلمين و عماد الملة و الشريعة و الدين و محيي ما اندرس من آثار سيد المرسلين عليه و آله صلوات الله ابد الآبدين جناب شيخ احمد ابن المرحوم شيخ زينالدين الاحسائي به قلم شکسته رقم ذره بيمقدار و فقير خاکسار کاظم ابن قاسم الحسيني الرشتي به خواهشمندي اعز احباء و خالص اخلاء ايده الله بصنوف العطية و به جهت انتفاع عموم ناس از ذکور و اناث جاري گشته حقتعالي انشاءالله نفع او را عام و قصد اين خاکسار را خالصاً لوجه الله الکريم گرداناد بالنبي و آله الامجاد.
بدانکه اعظم ارکان دين بعد از اعتقادات واجبه عبادت است و اعظم عبادات نماز است و آن موقوف است بر مقدمات و ارکان و افعال:
اما مقدمات نماز پس آن چند امر است:
اول طهارت است و دانستن احکام طهارت موقوف است بر دانستن چند چيز:
اول دانستن طهارت با اقسامش بدانکه طهارت بر دو قسم است قسمي از آن احتياج به نيت دارد و قسمي احتياج به نيت ندارد آنکه احتياج به نيت ندارد طهارت است از خبث و آن نجاساتي است که مذکور خواهد شد انشاء الله تعالي و آنکه احتياج به نيت دارد منحصر است به وضو و غسل و تيمم و هر يک از اين سه واجب ميشود و سنت ميشود و بيان واجب آن مذکور ميشود انشاءالله.
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۶۵ *»
دويم دانستن چيزي است که به سبب او طهارت حاصل ميشود و آن نه چيز است:
اول آب است و آن بر دو قسم است مطلق و مضاف آب مطلق آبي را گويند که بي اضافه چيزي به او اسم آب شايد بر او اطلاق کنند و آب مضاف آن است که اسم آب تنها بر وي نتوان اطلاق کرد مثل آب گلاب و امثالش و آب مطلق بر سه گونه است اول جاري است و آن پاک وپاک کننده است و به ملاقات نجاست نجس نميشود مگر اينکه بو يا طعم يا رنگ آن به عين نجاست متغير شود پس هر گاه تغييرش به عين نجاست نباشد بلکه به جسمي ديگر که نجس شده باشد متغير شود مثل زعفران نجس نميشود وهرگاه شک کند و نداند که تغيير از نجاست است يا از متنجس يا از هر دو و يا خود به خود به جهت طول مکث و وزيدن بادها بر او متغير شده آن آب پاک است و هرگاه مظنه تغيير به نجاست بهم رساند پس اگر آن مظنه حاصل شود به امري که در شرع معتبر است مثل شهادت دو نفر عادل نجس است و الا پاک است و آب جاري چون نجس شود به مجرد اتصال به جزء طاهر از آن آب که نزد منبع است پاک ميشود اگرچه ممزوج نشود و آن آب که به حکم جاري است آب باران است در حال باريدن که به ملاقات نجاست نجس نميشود به شرطي که اينقدر باريده باشد که روي زمين را تر کند بنابر قول اصح و آب چاه به حکم آب جاري است و کشيدن دلوها در نزد وقوع نجاست به جهت استحباب است نه وجوب چه آن به ملاقات نجاست نجس نميشود مگر با تغيير به نجاست که نجس ميشود.
قسم دوم از آب مطلق آب ايستاده است و آن قليل است و کثير کثير آبي است که مقدار يک کر باشد و براي کر دو علامت است يکي به اعتبار وزن و آن هزار و دويست رطول عراقي است و رطل صد و سي درهم شرعي و نود و يک مثقال شرعي و شصت و هشت مثقال و ربع مثقال صيرفي است و دوم به اعتبار مساحت و آن ابي است که در طول و عرض و عمق سه وجب باشد بنابر اصح و آن به ملاقات نجاست نجس نميشود و هرگاه نجس شود به سبب تغيير به نجاست پاک ميشود بعد از برطرف شدن تغيير به سبب اتصالش به جاري يا
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۶۶ *»
به کري ديگر يا به باريدن باران بر آن يا در آمدن آبي تازه از زير آن آن اما هرگاه خود به خود تغييرش زايل شود پاک نميشود و آب قليل آب کمتر از کر را گويند و آن به ملاقات نجاست نجس ميشود هر چند به نجاست متغير نشود و پاک ميشود به آنچه مذکور شد در پاک کردن کر و تمام کردن آن آب را تا يک کر شود([۱]) و شرط نيست که متمم طاهر باشد هرگاه نجس شود آب در کوزه و آن را در کر فرو برند هرگاه آن کوزه پر آب نيست به مجرد فرو بردن پاک ميشود و هرگاه پر آب است اندک در آب کر او را به جهت احتياط مکث دهد اگرچه لحظه باشد.
قسم سيم آب شور(آب سؤر ظ) است و آن قليلي است که جسم حيواني او را ملاقات کرده باشد و آن تابع حيوان است در طهارت و نجاست پس شور سگ و خوک و کافر حربي و ذمي اصلي باشد يا مرتد يا خارجي يا ناصبي يا غالي و امثال ايشان نجس است و اما شور باقي حيوانات پس آن تابع نجاست گوشتهاي ايشان است پس شور سباع پاک است و شور مسوخ مثل خرس و بوزينه و فيل و وزغ و خرگوش و امثالش مکروه است و همچنين شور قاطر و خر و هرگاه در آب بميرد حيواني که خون جهنده نداشته باشد آب نجس نميشود هر چند متغير شود احد اوصافش به موت آن حيوان.
دويم از آنچه طهارت به او حاصل ميشود آفتاب است و آن پاک ميکند نجاستي را که واقع شود بر زمين يا بر ديوار و حصير و بوريا و چيزهايي که نقلش مشکل است و ميوه درختان به شرط آنکه براي آن نجاست جرم نباشد مثل بول يا آبي که نجس شده و شرط ديگر آنکه به مقابله آفتاب خشک شود و هرگاه در سايه خشک شود پاک نيست.
سيم از مطهرات آتش است و آن پاک ميسازد هرچه را که خاکستر کند و اما دودي که از آن ظاهر ميشود در پاک بودن او اشکال است و همچنين است ذغال که اصلش باشد و خوب خاکستر نشده باشد حکم به طهارتش خالي
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۶۷ *»
از اشکال نيست و هرگاه گل نجس را در آتش گذارند تا سفال يا آجر شود پاک ميشود و هرگاه خمير نجس را نان بسازند طاهر نميشود و چنين ناني را به جهت ماهي در آب اندازند يا در زمين دفن کنند يا به حيوانات و احوط آن است که به طفل نامميز بخورانند (نخورانند ظ).
چهارم استحاله است يعني از حالي به حالي شدن چيزي چون سگي که در نمکزار نمک شود و مني که حيوان طاهر شود و آب نجس که بول حيوان حلال گوشت شود و شراب که سرکه شود و امثال اينها.
پنجم انتقال است يعني منتقل شدن نجس از مکاني به مکاني مخصوص مثل خون چون در شکم پشه يا کيک درآيد اگرچه بسيار باشد.
ششم نقص است يعني کم شدن مثل شيره انگور و خرما چون دو ثلث آن کم شود پاک ميشود در صورتي که آن شيره به جوش آمده باشد و الا پاک است.
هفتم اسلام است و آن پاک ميکند کافر و مشرک و مرتد ملي([۲]) را يعني مسلمي که نطفهاش در کفر منعقد شده باشد هرگاه مرتد شود توبهاش قبول است.
هشتم غيبت است يعني پنهان شدن و آن پاک ميکند انسان را هرگاه غايب شود و اما حيوان پس اصح آن است که پنهان شدن شرط طهارت نيست بلکه به زوال عين نجاست پاک ميشود.
نهم خاک است پس زمين پاک ميکند زيرا قدم و کفش و چکمه و چوبي که اقطع بر پاي خود گذاشته باشد و به آن راه رود و امثال اينها از چيزهايي که در پا ميپوشند به شرط آنکه عين نجاست برطرف شود و شرط نيست پانزده قدم راه رفتن بلکه به مجرد گذاشتن و زوال عين نجاست پاک ميشود و همچنين خشک بودن و طاهر بودن زمين شرط نيست بنابر اصح([۳]) و پاک ميکند خاک ظرفي را که سگ ليسيده باشد به شرط آنکه بعداز ماليدن خاک دو مرتبه به آب
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۶۸ *»
بشويند.
سيم دانستن چيزي که طهارت از آن بايست به عمل آورد و آن بر دو قسم است اول خبث دوم حدث اما خبث پس هرگاه آن نجاسات معلومه است و آن بول وغايط است از حيواني که گوشت آن حرام است بالاصل مثل انسان يا ساير حيوانات مثل گربه و موش وسگ و خوک و امثال آنها يا بامر عارضي مثل حلال گوشت که نجاست خوار باشد به حدي که گوشتش از آن روئيده باشد.
و از نجاسات مني و خون است از حيواني که خون جهنده داشته باشد و مستثني است از خون آنچه باقي ميماند در عروق و در ميان گوشت حيواني که او را ذبح کرده باشند و خون به قدر عادت از مذبح آن خارج شده باشد و آنجه باقي ميماند بعد از ريخته شدن خون معتاد پاک است هر گاه بر جامه يا بر جسد افتد شستن لازم نيست و نماز به آن صحيح است و هرگاه يافته شود خوني بر بدن يا بر جامه ومعلوم نباشد که آن خون نجس است يا طاهر آن خون محکوم به طهارت است.
و از نجاسات سگ وخوک است و اجزاي ايشان اگر چه از اجزايي باشد که حيوة در او نباشد مثل مو ودندان و ناخن اما سگ وخوک آبي ظاهراً طاهر ميباشد.
و از نجاسات کافر اصلي و آنکه در حکم او است مثل طفل کافر قبل از بلوغ يا عارضي مثل مرتد پيش از توبه و اسلام.
و ميت از حيواني که خون جهنده داشته باشد و اجزاي ميت که روح داشته باشد هرچند قطعه باشد که از زنده جدا شده باشد و آن اجزا که حس ندارند مثل مو و ناخن و شاخ گاو و دندان و پر و استخوان و امثال اينها نجس نميباشد.
و از نجاسات چيزي است که مستکننده و آبکي باشد بالذات مثل شراب و عرق و نبيذ و امثال اينها هر چند اينها را به حيله خشک کنند و منجمد سازند و اما آنچه بالذات منجمد است نجس نيست هر چند او را سيال سازند و همچنين فقاع شيره جو و نبيذ شيره خرما که مست کند.
و از نجاسات است شيره انگور در وقتي که به جوش آيد به شدت بنا بر مشهور و اصح مادامي که دو ثلث آن برطرف نشود و همچنين است شيره زبيب و شيره خرما بنابر احوط.
و واجب است ازاله اين نجاسات از هر
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۶۹ *»
چيزي که حرمتش در شرع ثابت شده مثل قرآن و کتب حديث و مساجد و روضات مقدسه و تربت حسينيه علي مشرفها آلاف التحية و ساير خاک مراقد معصومين عليهم السلام و از ظرفهايي که استعمالش مينمايند و از جامه و بدن براي نماز و طواف واجب و از براي دخول مساجد هرگاه نجاستش سرايت کند
و بعضي مطلقا واجب دانستهاند قول اول اصح و اشهر است و قول دوم احوط و معفو است ازاله خون قروح و جروح تا رو به بهبودي آورد در نماز و طواف لکن مستحب است که هر روزه يک مرتبه او را بشويند و ايضاً معفو است ازاله خوني که کمتر از درهم بغلي باشد غير از دماء ثلثه و خون نجس العين و همچنين است آب که به خون نجس شده باشد بدون اينکه با او نجاستي ديگر ضم شود و آنچه در نزد من ظاهر ميشود آن است که درهم بغلي به قدر ربع قروش اسلامبول و قسطنطنيه قروشي سليمي که در زمان الآن موجود است و خون متفرق هرگاه جمع شود مقدار درهم بشود داخل اين حکم نيست و شستن آن واجب است و همچنين معفو است ازاله نجاست از چيزي که نماز به تنهايي در آن جايز نباشد مثل عرقچين و بند زيرجامه و احوط آن است که اينها در مکان خود باشند نه در موضع ديگر مثل اينکه عرقچين در سر باشد پس هرگاه در بغل باشد احوط لزوم شستن است يا انداختن و ظاهر اين است که خون حيض و نفاس و استحاضه مستثني از اين حکم باشد و معتبر در ازاله زوال عين است و اعتبار به رايحه نيست و نه به رنگ هرگاه ازالهاش موقوف باشد بر مشقت.
و ظاهر اين است که در بول دو مرتبه شستن واجب است و در ميان اين دو مرتبه فشردن لازم است بلکه احوط آن است که در هر نجاستي دو مرتبه بشويد و در مرتبه دوم بيفشرد و اولي وجوب فشردن است در مرتبه دوم اما هرگاه در کر بشويد يک مرتبه کفايت ميکند و واجب است شستن ظرف از ليسيدن سگ دو مرتبه با آب بعد از اينکه اول به خاک او را ماليده باشد و مکرر نميشود عدد شستن به تکرر ليسيدن سگ هر چند متعدد باشد مگر اينکه در اثناي شستن بليسد در اين وقت شستن را از سر گيرند و واجب است شستن ظرف از ليسيدن
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۰ *»
خوک هفت مرتبه با آب و همچنين هرگاه موش در ظرف بميرد هرگاه سگ و خوک هر دو ليسيده باشند يک مرتبه خاک ميمالند و هفت مرتبه به آب ميشويند و حکم غساله حکم همان نجاست را دارد در عدد شستن الا غساله ليسيدن سگ و خوک که آن مثل ساير نجاسات است.
فصل: هرگاه کسي نماز کند در نجس عمداً واجب است اعاده نماز در وقت و در خارج وقت و هرگاه سهواً نماز کند و مطلع نشود تا آنکه از نماز فارغ شود اعاده بر او نيست نه در وقت و نه در خارج وقت و هرگاه در اثناي نماز مطلع شود پس اگر بدا ند که پيش از نماز بر او واقع شده اعاده ميکند هرگاه وقت وسعت دارد و هرگاه تنگ باشد پس اگر ممکن شد در اثناي نماز کندن آن جامه هرگاه غيرش را پوشيده باشد يا شستن آن هرگاه فعل کثير به عمل نيايد واجب است و الا تمام کند نماز خود را در آن و برهنه نماز نميکند بنا بر اصح و ضيق وقت متحقق ميشود هرگاه يک رکعت را نتواند در وقت به عمل آورد و هرگاه نداند که اين نجاست قبل از نماز بوده هرگاه ممکن شود کندن يا شستن که فعل کثير به عمل نيايد واجب است و الا با وسعت وقت اعاده ميکند نماز را و در ضيق وقت نماز را با آن نجاست تمام ميکند و هرگاه بداند نجاست را پيش از نماز لکن سهواً در آن نماز کرد در وقت نماز را اعاده کند و احوط آن است که در خاج وقت هم اعاده کند.
اما حدث پس آن نجاستي است معنويه که منع ميکند حصول آن نجاست دخول در عبادات مشروطه به طهارت را و منع ميکند از مس بعضي چيزهاي محترم و آن حدث بر دو نوع است حدث اصغر و حدث اکبر.
اما نوع اول پس آن اموري که سبب حصولش ميشوند چند است اول و دوم بول و غايط خواه از موضع معتاد خارج شود خواه از غير موضع معتاد و خواه موضع معتاد منسد شده باشد و خواه نشده باشد و خواه از تحت باشد و خواه نباشد بنابر اصح.
سيم بادي است که خارج شود به صفت معلومه خواه از معتاد باشد خواه نباشد چنانچه مذکور شد.
چهارم خوابي است که عقل حساس را
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۱ *»
برطرف کند و غالب آيد بر گوش و چشم.
پنجم ديوانگي است که عقل را زايل کند.
ششم بيهوشي>
هفتم مستي.
هشتم صرع.
نهم استحاضه قليله و متوسطه در غير صبح و به جز اين امور مذکوره چيزي موجب وضو به تنهايي نيست از آنها که از قبل و دبر بيرون ميآيد مگر اينکه باشد با او چيزي از مذکورات و حرام است بر محدث دست ماليدن کتابت قرآن و آنچه قايم مقام کتابت است مثل مد و تشديد متصل نه منفصل و حرام است دست ماليدن بر اسماء الله که مختص به حقتعالي است در اصل وضع و تقييد مثل الله و رحمن يا آنچه به قصد تخصيص يافته و همچنين اسماء نبي صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام و حرام است ايضاً مس جسد معصوم عليه السلام بنابر اصح.
نوع دوم حدث اکبر است و دفع ميکند اين حدث را غسل به تنهايي يا با وضو و موجباتش شش امر است:
اول جنابت و آن متحقق ميشود به چند امر اول داخل کردن حشفه در فرج يا دبر زن و در دبر پسر يا مقدار آن حشفه از مقطوعش يعني از کسي که قطع کرده باشند و داخل کردن در فرج بهايم موجب جنابت نيست و مرده حکم زنده دارد و فرقي در تحقق حکم ميانه خواب و بيداري و طاعت و اکراه و شهوت و عدم آن ندارد.
دوم انزال مني است و آن آبي است جهنده که ولد از آن متخلق ميشود و برايش سه علامت است يکي جهندگي يک دفعه يا بيشتر دوم بو و رايحه و آن شبيه است به رايحه خمير که هنوز تر باشد و به رايحه سفيدي تخممرغ چون خشک شود سيم تلذذ است در وقت بيرون آمدن و شکستن شهوت بعد از آن پس از آن پس در نزد اجتماع اين صفات غسل واجب ميشود و الا فلا در بيمار جهندگي گاه هست تخلف کند پس به رايحه تنها اکتفا ميشود و هرگاه غسل کند پس بقيه مني خارج شود باز غسل واجب است سيم هرگاه در جامه مختص به خود مني بيابد هرچند در آن وقت پوشيده نباشد واجب ميشود بر او غسل و اعاده ميکند آن نمازها را که به عمل آورده بعد از آخر خوابي که خوابيده مگر آنکه قراين دلالت کند که قبل از آن بوده پس از هر جا
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۲ *»
که احتمال ميدهد قضا کند و هرگاه در آن جامه با او کسي شريک باشد غسل واجب نميشود بر هيچ يک بلي مستحب است بر هر دو احتياط و حرام است بر جنب مس کتابت قرآن و آنچه حرام بود بر محدث به حدث اصغر و حرام است درنگ کردن در مسجد و داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد نبي۹ اگرچه بر سبيل مرور باشد پس اگر کسي در مسجدين محتلم شود يا به جنابت داخل شود واجب است که تيمم کند براي بيرون آمدن و جايز است مرور کردن در غير مسجدين يعني از دري داخل شود و از در ديگر بيرون رود و هرگاه از او چيزي در مسجد مانده باشد جايز است برايش برداشتن آن در نزد ضرورت و جايز نيست چيزي در مسجد گذاشتن هر چند قرآن باشد و هرگاه در مسجد آب بسيار باشد جايز است که داخل شود براي اغتسال بنابر اصح به شرطي که مسجد به نجاست آلوده نشود يا مستلزم درنگ کردن نباشد چه در اين وقت حرام است([۴]) و حرام است بر او خواندن سورههاي سجده تمام يا بعضي حتي بسلمه به قصد سوره عزيمه و جايز است زايد از هفت آيه از قرآن غير سوره سجده خواندن پس اگر هفتاد تجاوز کند مکروه است کراهت مغلظه هرگاه آيه سجده را شنيد واجب است بر او سجده فوراً و مکروه است براي جنب برداشتن قرآن و دست ماليدن بر اوراقش و مکروه است خوردن و آشاميدن پيش از مضمضه و استنشاق و مکروه است خضاب کردن و جماع کردن هرگاه جنابت از احتلام باشد پيش از غسل و وضو و همچنين خوابيدن مادامي که قصد عود به جماع نداشته باشد.
دوم از موجبات غسل خون حيض است و آن در اغلب گرم و سياهست در وقت بيرون او را گرمي و سوزش است و خون سفيد خون حيض نيست و سرخ و زرد و تيرهرنگ در وقت حيض حيض است همچنانکه سياه در غير وقت حيض استحاضه است پس هرگاه مشتبه شود به خون قروح و جروح انگشت خود را در فرج داخل ميکند هرگاه از جانب راست ميآيد حيض
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۳ *»
نيست و هرگاه از جانب چپ ميآيد حيض است و حيض نميباشد مگر براي کسي که نه سال از سن او گذشته باشد و الا استحاضه است و همچنين هرگاه از پنجاه سال گذشته باشد مادامي که قرشيه يا نبطيه نباشد که اينها تا تمام شصت سال حيض ميبينند([۵]) و اقل حيض سه روز است و اکثرش ده روز به اجماع علماي شيعه پس کمتر از سه روز و زيادتر از ده روز حيض نيست و اصح عدم اعتبار پي در پي بودن سه روز است پس هرگاه در ميان ده روز سه روز خون ببيند حيض است.
و مبتدئه آن زني است که هنوز عادت برايش ثابت نشده است به جهت استمرار خون و عدم انقطاعش و رجوع ميکند به سوي تميز ميانه خونها هرگاه به رنگهاي مختلف از او بيرون آيد پس نظر ميکند هرگاه ببيند که مجموع خون مختلف زياده از ده روز آمده و آن خون به صفت خون حيض است از ده روز زيادتر نشده و از سه روز کمتر آن مقدار را حيض خود قرار ميدهد و هرگاه در مرتبه دوم نيز بعد از ده روز خوني به صفت حيض ديد به شرط آنکه در ده روز خوني به صفت حيض نبيند در اين صورت عادت برايش ثابت ميشود و هرگاه تميز برايش ممکن نشود خونها به يک صفت از او خارج شود رجوع ميکند به سوي عادت اهل خود مثل خواهران هرگاه نداشته باشد يا عادت مستقره براي ايشان نباشد رجوع ميکند به سوي عادت مادر خود و الا به عادت خالههاي خود و الا به خويشان که به پدر و مادر نزديکتر باشند و ولايات ايشان نزديک بهم باشد و هرگاه اينها نيز عادت مستقره نداشته باشند يا نباشند در اصل رجوع ميکند به عادت اقران و امثال و همسنهاي خود که در ولايت متولد شده باشند و الا هرچه نزديکتر باشند به بلد آن زن پس هرگاه متفق باشند ميکند و هرگاه مساوي باشند در اختلاف رجوع ميکند به سوي روايات مثل مضطربه و آن زني که عادت خود را فراموش کرده باشد و روايات اين است که ده روز از هر ماهي قرار ميدهد و سه روز از ماه ديگر يا شش روز از هر ماه يا هفت روز و اختيار دارد در ابتدا به هر روايتي که بخواهد و اولي اين است که
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۴ *»
اختيار با زوجه است نه با زوج در تعين مدت حيض نظر به روايات.
و واجب است بر حايض در نزد انقطاع خون پيش از ده روز استبرا به اين طريق که پنبه به خود برگيرد پس اگر پاک درآمد حيض آن منقطع شد و هرگاه پاک نبود صبر کند يک روز يا دو روز يا سه روز پس آن استحاضه است و احوط اين است که تا تمام ده روز صبر ميکند پس اگر در ده روز منقطع شد مجموع آن حيض خواهد بود پس روزه ده روز را قضا ميکند و هرگاه از ده روز تجاوز کرد قضا ميکند روزه عادت خود و آن روزها که صبر کرده تا معلوم شود و نماز ايام استظهار را قضاء ميکند([۶]) و حرام است بر حايض جميع عبادات که مشروط است به طهارت و واجب است بر حايض ترک عبادت به مجرد ديدن خون هرگاه صاحب عادت باشد در وقت و احوط اين است که آن زن که وقت معيني عادت دارد يا هيچ عادت ندارد مثل مبتدئه و مضطربه ترک نميکند عبادت را مگر بعد از سه روز.
و حرام است بر حايض درنگ کردن در مسجدها و مرور کردن مکروه است مگر مسجدالحرام و مسجد نبي۹ كه مطلقاً دخولش جايز نيست هرگاه در يكي از مسجدين حيض بهبيند تيمم كند براي بيرون آمدن و ساير احكام كه بر جنب حرام بود بر او نيز حرام است و همچنين حرام است بر او داخل شدن در روضات مقدسه پيغمبر۹ و ائمه عليهم السلام و داخل شدن در خانههاي مبارکه ايشان عليهم السلام و حرام است دست ماليدن کتابت قرآن و اسماء الله و اسماء نبي۹ و بدنهاي مبارک ايشان و خواندن سورههاي سجده به آن نهج که در جنب گذشت و حرام است بر زوج جماع با زن در حالت حيض در فرج پس اگر جماع کند عمداً کفاره ميدهد در اول حيض به يک دينار که قيمت آن ده درهم است و آن ديناري است که الآن موجود است مسکوک و مسمي است به مشخص اشرفي و دو بوته و در وسط حيض نصف دينار و در آخرش ربع دينار و قيمت کفايت نميکند بنابر اصح و احوط وجوب کفاره است اما هرگاه جماع کند در حيض سهواً يا جاهل باشد به حرام بودن کفاره
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۵ *»
لازم نيايد و جايز است بر زوج لذت بردن از زوجه به غير از فرج و مکروه است از بين ناف تا زانو مگر ازاري ببندد که در اين صورت کراهت رفع ميشود و حرام است اعتکاف حايض و طلاق دادنش هرگاه به او دخول شده باشد و زوج حاضر باشد و حامل نباشد پس اگر طلاق بگويد واقع نميشود نزد شيعه و هرگاه حايض سجده تلاوت بشنود واجب است سجده کند فوراً و هرگاه جنب باشد پس حيض ببيند پيش از غسل بر او غسل جنابت واجب نيست تا پاک نشود چون پاک شد تداخل ميکند با غسل حيض پس اگر نيت جنابت کرد حدث حيض مرتفع ميشود و وضو لازم نيست و هرگاه نيت حيض کرد حدث جنابت رفع ميشود و وضو بر او لازم است وقت نماز.
سيم از موجبات غسل خون استحاضه است و آن در اغلب اوقات خون زرد است و باريک و سرد و اين خون را زن پيش از نه سال و بعد از پنجاه سال يا شصت سال براي قرشيه و نبطيه ميبيند و بعد از حيض و بعد از ايام نفاس ميبيند و استحاضه بر سه قسم است:
اول قليله است و آن معلوم شود هرگاه زن پنبه را به خود بگيرد و او را به پارچه کهنه ببندد پس چون وقت نماز درآيد يا وقت ديگر که ميخواهد نظر کند آن پنبه را بيرون آورد پس هرگاه موضعي مانده که خون به آن نرسيده باشد اگرچه به قدر سر سوزن باشد آن استحاضه قليله است واجب است بر زن تغيير پنبه و وضو براي هر نمازي پس چون تغيير دهد پنبه را يا بشويد و بشويد موضع خون را هرگاه چيزي بيرون آمده باشد و اطراف آلوده کرده باشد و وضو بگيرد واجب است بيتأمل نماز کند پس اگر تأملي کند و خون ظاهر شود عمل اول را از سر گيرد و هرگاه بدون تأمل نماز کند و حدثي ظاهر شود اعاده عمل بر او لازم نيست و اين عمل در وقت هر نماز به عمل آورد از واجب و سنت پس جايز نيست برايش جمع کردن ميانه دو نماز بيتجديد پنبه و وضو مگر آنکه بعد از نماز نظر کند و پنبه را پاک ببيند که هيچ علامت خون اگرچه مثل سر سوزن باشد در او ظاهر نباشد واجب نيست برايش تجديد عمل مگر آنکه
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۶ *»
بداند که خون منقطع شده است که در اين صورت احوط بلکه اظهر وضو است به نيت رفع حدث و اعتماد به وضوء اول نيست.
دوم استحاضه متوسطه است و آن اين است که زن پنبه را به خود برگيرد و چون بيرون آورد ببيند که خون تمامي آن را فرو گرفته در هر دو طرف آن هيچ سفيدي نيست اگرچه به مقدار سر سوزن باشد واجب است بر اين زن اعمال گذشته با زيادتي يک غسل براي نماز صبح به تنهايي.
سيم استحاضه کثيره است و آن وقتي است که خون پنبه را فرو گرفته باشد و جاري شده به آن پارچه کهنه رسيده باشد اگرچه به قدر سر سوزن باشد واجب است که اعمال گذشته را جملگي به عمل بياورد و يک غسل از براي ظهر و غسل ديگر براي مغرب کند و براي هر نماز وضو بسازد و تغيير پنبه دهد.
واجب است بر زن احتياط کردن در محافظت از نجاست پس فرج خود را اول خوب ميشويد پيش از وضو پس به پنبه پارچه او را محکم مسدود ميکند که خون بيرون نيايد چون منقطع شود واجب است تجديد وضو هرگاه قليله باشد و وضو و غسل هرگاه در متوسطه باشد در نماز صبح و در کثيره تجديد وضو و غسل در اوقات ثلثه پس هرگاه انقطاع بعد از طهارت و قبل از نماز باشد اعاده ميکند طهارت را و هرگاه بعد از نماز باشد طهارت براي نماز بعد ميکند و هرگاه در اثناي نماز باشد اصح بطلان نماز است و وجوب طهارت و اعاده نماز و هرگاه مستحاضه خواهد روزه بگيرد اصح آن است که صحت روزه موقوف است به غسل صبح در متوسطه و غسل ظهر با صبح در کثيره و شرط نيست مقدم داشتن غسل صبح را بر صبح مثل غسل جنابت که در آنجا واجب است و احوط آن است که مستحاضه کثيره يا متوسطه داخل مسجد نشود الا بعد از غسلي که واجب است بر او.
چهارم از موجبات غسل, نفاس است و آن خوني است که او را زن در وقت زائيدن ميبيند يا بعد از زائيدن هرچند آن ولد تمام الخلقه نباشد اگرچه مضغه يا علقه باشد هرگاه بداند که اين سبب نشو آدمي است و آن خون که پيش از
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۷ *»
وقت زائيدن و بيرون آمدن طفل ميبيند آن نفاس نيست و هرگاه بزايد و هيچ خون نبيند پس نفاس نيست به اجماع شيعه و اختلاف کردهاند در اکثر نفاس و اصح آن است که از براي صاحب عادت در حيض عادت اوست به شرطي که عادت او در وقت و عدد مستقيم باشد يا در عدد تنها و از براي مبتدئه و مضطربه ده روز است و در نزد تجاوز خون از عادت صبر ميکند تا ده روز هرگاه منقطع شود مجموع ده روز نفاس است و هرگاه تجاوز کند از ده روز پس بعد از عادت پس استحاضه است و ابتداء مدت نفاس از حين ولادت است نه از وقت بيرون آمدن خون و حرام است بر نفساء جميع آنچه بر حايض حرام بود و واجب است بر او آنچه بر حايض واجب بود و همچنين حکم کراهت و استحباب مگر در نوزده امر که ميانه حايض و نفساء در آن فرق است و آن مفصل در اصل مذکور است و به جهت اختصار ترک ذکرش نمودم.
پنجم از موجبات غسل, موت است اعاننا الله عليه چون ظاهر شود در شخص علامات مرگ و آن وقتي است که ديدهاش منتشر شود و نظر کند (بهغيرظ) تشخيص پس واجب است که پاهاي او را به سمت قبله کشند و او را بر پشت بخوابانند و رو و پاهاي او را به جانب قبله دراز کنند و مستحب است که شهادتين تلقين او کنند و اسامي رسول الله و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم و اقرار به ايشان و اقرار بجميع ما جاء به النبي۹ و احوال آخرت در نزد او مذکور سازند و کلمات فرج را پيش او خوانند و سوره و الصافات را به جهت کرب و سوره يس را به جهت برکت در نزد او بخوانند([۷]) و مستحب است چشمش را بپوشانند و دهنش را بهم بياورند و دستهايش را به پهلويش دراز کنند و به جامه او را بپوشانند و جنب و حايض نزد او حاضر نشوند و تعجيل در برداشتن او کنند مگر آنکه مردنش مشتبه شده باشد و هرگاه در شب بميرد در نزد او چراغ روشن کنند و کسي را قرار دهند در نزد او قرآن بخواند و احوط اين است که هميشه او را رو به قبله بخوابانند تا بعد از فراغ از غسلش هرگاه ممکن شود
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۸ *»
و الا ساقط ميشود.
فصل: در تکفين ميت و احکام آن چون فارغ شوند از غسل دادن ميت چنانچه مذکور خواهد شد انشاء الله تعالي واجب است کفن کردن او در سه جامه.
يکي ميزر و آن را ازار نيز گويند و آن جامهاي است که از مابين ناف تا زانو را بپوشاند و اينقدر واجب است و افضل اين است تا قدم برسد و زيادتي موقوف بر اذن وارث است و همچنين است وصيت. دوم جامه که تا نصف ساق ميت برسد و تقديرش اين است که دو ذراع و نيم به ذراع ميت باشد و تا قدم افضل است به شرط اجازه وارث يا وصيت. سيم ازار و آن جامهاي است که تمامي بدن ميت را ميپوشاند و زياد ميآيد به جهت بستن از بالاي سر و پايين پا و در عرض به قدري که بدن ميت را بپوشاند هرچند به دوختن باشد و واجب است کفن از جامههايي باشد که نماز در آن به جهت مرد جايز باشد اگرچه کفن براي زن باشد پس حرير محض جايز نيست و جايز نيست در مو و شعر حيواني که گوشتش حرام باشد و اصح آن است که کفن کردن در پوست جايز نيست و همچنين در نجس و مغصوب در نزد ضرورت اقوي جواز تکفين است در نجس و عدم جواز او است در مغصوب پس برهنه او را دفن ميکنند و کتان مکروه است و مستحب است که کفن پنبه باشد و اينکه زياد کنند براي مرد حبره يمني را که طلاباف نباشد و آن جامه سرخ باشد پس اگر حبره يمني يافت نشود لفافه ديگري او را بپوشانند و مستحب است براي مرد و زن پارچه براي بستن دو ران طول آن سه ذراع و نيم و عرض آن يک وجب تا يک وجب و نيم رانها را به آن محکم ببندند و ايضاً مستحب است که زياد کنند براي مرد عمامه که تحت الحنک برايش باشد سرش را به آن ببندند و طرف آن را از زير حنک بيرون آورده بر سينهاش بيندازند و زياد ميشود براي زن مقنعه و ظاهر اين است که غير حبره يماني باشد و آن را بالاي همه ميگذارند پس اگر پيدا نشود لفافه ديگر او را بپوشانند پس
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۷۹ *»
براي زن سه لفافه ميباشد.
و مستحب است که چون غاسل خواهد که کفن ميت کند اول دست خود را تا شانه بشويد و سنت است که خشک کند ميت را به جامه پاک بعد از فارغ شدن از غسل و مستحب است که دو جريده از چوب نخل تر که طولش به قدر استخوان ذراع ميت باشد همراه ميت در کفن او بگذارد و افضل آن است که يک جريده گرفته و او را دو نصف نموده يکي از جانب راست تا ترقوه به پوست ميت بچسبانند و ديگري را از جانب چپ ميانه پيراهن و لفافه يا ازار بگذرانند و اولي آن است که در زير بغل ميت گذارند و هرگاه چوب تر خرما يافت نشود پس چوب سدر گذارند و هرگاه سدر پيدا نشود چوب بيد و آن آن (کذا) نيز پيدا نشود از هر درخت تر, که باشد خوب است و در بعضي از روايات چوب درخت انار را بر چوب بيد مقدم داشتهاند و در بعضي از روايات به عکس. و واجب است حنوط کردن ميت را به اينکه مساجد سبعه او را که دو سر انگشتان پاها و دو زانو و کف دو دست و پيشاني او را کافور بمالند و هر کافور زياد شود به سينهاش بريزند و سنت است که کافور به وزن سيزده درهم و ثلث درهم باشد و آن نه مثقال و دو ثلث مثقال شرعي است که عبارت از نه عدد اشرفي دو بوته و ثلث که وزنش به مثقال صيرفي هفت مثقال است و مشهور اين است که کافوري که به آب غسل مخلوط ميکنند غير از اين ميباشد و اصح در نزد من اين است که آن نيز داخل سيزده درهم است.([۸])
و هرگاه ميت محرم باشد کافور را در او استعمال نکنند نه در غسل و نه در حنوط و وسط کفن و سر و پايش به چند خيط ببندند تا اينکه وقت برداشتن کفن نيفتد پس چون در قبرش گذارند آنها را بگشايند و سنت است که کفن را از ريسمان خود بدوزند و بنويسند اسم او و اسم پدر او را به اين طريق که فلان ابن فلان يشهدا ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و همچنين اقرار به ائمه معصومين طاهرين عليهم السلام به خاک قبر مطهر امام حسين عليه السلام يا خاک پاک اگر تربت مقدسه پيدا نشود و مکروه
ست تر کردن ريسمان کفن به آب
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۰ *»
دهن و بريدن کفن را به آهن و نوشتن آن به سياهي.
و کفن را از اصل مال اخراج ميکنند و مقدم است بر قرضهاي ميت و ورثه و وصيت و آن مقدار واجب از کفن است و اما زوايد مستحبه موخر از قرض و وصيت است و موقوف است به رضاي ورثه و اصح تقديم کفن است بر غرماي مفلس و کفن زن بر شوهر است اگرچه زن مالدار باشد و شوهر قادر بر کفن باشد و هرگاه نجاستي به بدن ميت برسد واجب است شستن آن و کفن کردن هرگاه پيش از گذاشتن در قبر باشد و هرگاه بعد از گذاشتن در قبر باشد واجب است که آن مقدار از کفن را جدا کنند و هرگاه عضوي از ميت پيدا شود که در او استخوان نباشد که غسل بر او واجب شده باشد او را البته پارچه کفن کنند و حنوط واجب ميشود هرگاه مواضعش پيدا شود که مساجد سبعه باشد يا بعضي از آن مثل پيشاني تنها يا دو دست تنها و بر اين قياس و سقطي که چهار ماه بر او گذشته باشد هم در سه پارچه کفن ميکنند اما قطعه از ميت خالي از استخوان يا سقط کمتر از چهار ماه را در پارچه پيچيده دفن کنند و احتياج به غسل ندارد.
فصل: در کيفيت برداشتن و نماز گزاردن بر ميت. بدانکه واجب نيست نماز گزاردن الا بر مسلم و آنکه به حکم مسلم است مثل طفل و جايز نيست نماز گزاردن بر کافر هر چند ذمي باشد و نماز واجب است بر کسي که اظهار نمايد به شهادتين مادامي که منافي از او به عمل نيايد پس خوارج که بر امام زمان خروج کنند و قايل به امامت علي بن ابيطالب عليه السلام نباشند و نواصب که عداوت با آن حضرت يا به احدي از ائمه طاهرين عليهم السلام داشته باشند و غلاة که ادعاي الوهيت در آن حضرت يا احدي از ائمه عليهم السلام نمايند بر ايشان بعد از مردن نماز گزاردن جايز نيست زيرا که ايشان کفار باشند و همچنين جايز نيست نماز بر اولاد کسي که نماز بر او جايز نيست مگر اينکه در پدرانش کسي باشد که نماز کردن بر او جايز بوده و واجب است نماز گزاردن بر کسي که در بلاد اسلام بيابند يا در بلاد کفر هرگاه آنجا کسي از مسلمين باشد که از او اولاد متولد شده باشد و بر ولد الزنا بعد از بلوغ نماز
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۱ *»
واجب است اما پيش از بلوغ اشکال دارد و دور نيست که به مسلم او را الحاق کنند و هرگاه بر سبيل تقيه نماز گزارد بر خارجي يا آنکه جبري مذهب يا آنکه به تفويض قايل شده در عقب تکبير چهارم بر او نفرين کند و بر مستضعف نماز گزارد و دعاي مناسب حال او بخواند.
و هرگاه جزوي از ميت پيدا شود پس اگر سينه در آن جزو باشد واجب است نماز گزاردن بر او و همچنين هرگاه دل در او باشد و الا واجب نباشد و اصح وجوب نماز است بر کسي که شش سال از عمرش گذشته باشد و استحباب نماز بر کمتر از شش سال در وقتي که صدا از او ظاهر شود پس اعتبار به مجرد حرکت نيست و پيش از غسل دادن نماز بر ميت که برهنه باشد پس اگر کفن برايش ميسر نشود عورتش را پوشيده بر او نماز کنند و هرگاه ستر عورتش ممکن نشود او را در قبر ميگذارند و روي قبر را گرفته بر او نماز ميگزارند و واجب است اعاده نماز بر کسي که بر او نماز کنند و سر او به جانب چپ مصلي باشد و هرگاه او را دفن کرده باشند پس هرگاه پيش از دفن معلوم شود که نماز بر او باطل بوده در قبرش بر او نماز کنند هرچند بعد از سه روز باشد و هرگاه بعد از دفن معلوم شود نماز اول کافي است و مکروه است بر مأموم که بر يک جنازه را دو بار نماز کنند.
و بايد نماز گزارنده اولي ناس به ميراث او باشد پس پدر اوليست از پسر در نماز و پسر اولي است از پسر پسر پس جد اولي است از برادر و برادر(كذا) و برادر از پدر و مادر اولي است از برادر از پدر و برادر از مادر اولي است از پسر برادر و بر اين قياس و شوهر بر زن اولي است از هر کس و امام عليه السلام اولي است از هر کس و از هيچ کس اذن نميطلبد در نماز بر ميت و جايز نيست بر احدي که بر او عليه السلام پيشي بگيرد مگر آنکه مانند اوست و واجب است بر ولي که آن حضرت را مقدم دارد هرگاه منع کند از او مسموع نيست و براي او است عليه السلام تقدم و قول آنکه گفته جايز است بر ولي منع امام ضعيف است و التفات به او نبايد کرد و هرگاه ميت وصيت کند شخصي را که بر او نماز کند ظاهر اين است که ولي اولي است بر نماز از وصي و مستحب است براي ولي که
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۲ *»
وصي را مقدم بدارد.
فصل: در احکام برداشتن جنازه؛ مستحب است اعلام مؤمنين براي تشييع جنازه و براي آنکه تشييع جنازه ميکند سنت است که فکر کند در امر آخرت و به خاطر بياورد مرگ را پس چون جنازه را ببيند بگويد اللهم لاتجعلني من السواد المخترم و سنت است که چهار جانب جنازه بر دوش گذارد به هر طور که اتفاق افتد و افضل آن هيئتي است که وارد شده است در شرع و آن اين است که ابتدا کند به طرف راست تابوت که دست چپ ميت به آن طرف واقع است پس برميدارد او را به دست چپ خود پس ميآيد به سمت پا از جانب راست تابوت که پاي چپ ميت در آن است و آن را به دست چپ برميدارد پس ميآيد به سمت پاي تابوت از طرف چپ و آن را به دست راست ميگيرد پس ميآيد به دست راست تابوت از طرف چپ و آن را به دست راست ميگيرد.
و سنت است که به سرعت جنازه را بگيرند مگر به جهت خوف و سنت است که ننشينند تا جنازه را نگذارند بر روي زمين و مکروه است که پيش پيش جنازه راه روند مگر به جهت تقيه يا تنگي راه و سنت است که عقب جنازه يا به يکي از دو طرفش راه برود و مکروه است بيرون آمدن زنان براي تشييع جنازه و آتش همراه جنازه آوردن مگر اينکه خواهند که ميت را به شب دفن کنند و سواره تشييع جنازه نمودن و دو ميت را در يک تابوت گذاشتن مگر در وقت ضرورت و همچنين زن و مرد را در يک تابوت گذاشتن و تکلم به امور دنيا نمودن و بلند حرف زدن در امر دنيا و خنديدن و بيردا تشييع جنازه نمودن لکن سنت است که صاحب جنازه ردا را بيندازند تا او را بشناسند.
فصل: در کيفيت نماز گزاردن؛ واجب است به قبله گذاشتن ميت در وقت نماز به اين طريق که سر و سينهاش به طرف راست مصلي باشد و پاهاي او به طرف چپ پس هرگاه بدون اين هيئت نماز کند بايد اعاده کرد مادامي که دفن نشده و نيت نماز واجب است و آن قصد باعث بر ايقاع فعل است به جهت تقرب به خدا و آن امري است قلبي و زبان را در آن نصيبي نيست پس هرگاه تلفظ کند و
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۳ *»
قلبش غافل باشد نماز صحيح است و واجب است دايم داشتن حکم نيت را تا فراغ از نماز و شرط نيست ذکر اسم ميت بلکه اشاره کفايت است و هرگاه تعيين کند زيد را پس معلوم شود که ميت عمرو بوده اقرب بطلان نماز است.
و نيت امامت افضل است و نيت مأموميت شرط است در آن و واجب است که ايستاده نماز کنند و هرگاه عاجز شود و غيرش ممکن نشود و نشسته نماز گزارد صحيح است و سواره صحيح نيست در وقت اختيار و واجب است بر مصلي ستر عورت و آن شرط صحت اوست و با امکان, نماز باطل است و هرگاه ممکن نباشد جايز است لکن امام در وسط مأمومين بايستد. و اما ستر عورت ميت پس آن واجب است چنانکه گذشت و واجب است تکبير گفتن پنج نوبت با چهار دعا به اجماع شيعه هرگاه نماز بر مخالف مذهب نباشد و الا چهار تکبير بگويد و واجب است چهار دعا خواندن با امکان و اختيار پس اگر ممکن نشود مثل کسي که در آخر نماز ملحق ميشود در نزد برداشتن جنازه در اين صورت دعا ساقط ميشود و به تکبير تنها اکتفا مينمايد و اقرب آن است که دعاي مخصوص برايش واجب نيست الا اينکه بعد نيت شهادتين بخواند پس تکبير بگويد و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و تکبير بگويد و دعا کند براي مؤمنين و تکبير بگويد و دعا کند براي ميت هرگاه مؤمن باشد اما هرگاه منافق باشد بگويد اللهم العن عبدک الف لعنة مؤلفة غير مختلفة اللهم خذ عبدک في عبادک و بلادک و اصله حر نارک و اذقه اشد عذابک فانه کان يوالي اعداءک و يعادي اولياءک و يبغض اهل بيت نبيک صلي الله عليه و آله و امثال اين نفرين و هرگاه ميت مستضعف باشد و آن کسي است که حق را نشناخته باشد و معاند نباشد و دلش منعقد نشده باشد بر ولايت احدي در دعاي او ميگويد اللهم اغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلک و قهم عذاب الجحيم و هرگاه ميت مجهول الحال باشد بگويد اللهم انک خلقت هذه النفوس و انت امتها و انت تحييها و انت اعلم بسرايرها و علانيتها منا و مستقرها و مستودعها اللهم و هذا عبدک و لااعلم منه سراً و انت اعلم به و قد جئناک شافعين بعد موته فان کان مستوجباً
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۴ *»
فشفعنا فيه و احشره مع من کان يتولاه و در روايت ديگر فولها ما توليت ( تولت ظ) و احشرها مع من احببت (احبت ظ) و هرگاه ميت طفل باشد بگويد اللهم اجعله لنا و لابويه سلفاً و اجعله لهما فرطاً و اجعله لهما نوراً و رشداً و اعقب والديه الجنة انک علي کل شيء قدير پس تکبير بگويد و واجب نيست طهارت در اين نماز به اجماع شيعه پس صحيح است از جنب و حايض و محدث لکن مستحب است طهارت و جايز ميباشد تيمم با وجود آب و تمکن از استعمال او اگرچه طهارت به آب افضل است. و هرگاه شک کند در تکبيرات بنا را بر کمتر ميگذارد و هرگاه آن تکبير مشکوک فيه را بگويد و بعد معلوم شود که او را گفته بود اقرب صحت نماز است و هرگاه نشسته نماز گذارد اصح بطلان است و واجب نيست ازاله نجاست از جامه و بدن مصلي و مستحب است جماعت در اين نماز و بسيار بودن نماز گزارندگان و کندن کفش و پابرهنه شدن و واقع ساختن نماز در مواضع معتاده و مکروه است در مسجد نماز گزاردن بر ميت و سنت است تکثير صفوف و افضل صفوف صف آخر است و اينکه امام بايستد در نزد وسط مرد و سينه زن.
فصل: در دفن کردن ميت است؛ واجب است دفن کردن ميت مسلمان را و آنکه در حکم مسلمان است در قبري که او را محافظت کند از درندگان و بپوشاند رايحه ميت را به اجماع و اتفاق شيعه و واجب است در نزد ما خوابانيدن ميت را به پهلوي راست به طوري که رويش به جانب قبله باشد و مستحب است که قبر را به قدر يک قامت عميق بکنند يا تا گردن چون بايستد و اينکه لحدي برايش در جانب ديوار قبر در مقابل قبله بکنند تا اينکه ميت را در آنجا گذارند و اينکه لحد واسع باشد به قدري که کسي تواند نشست و اينکه برايش متکائي از خاک قرار دهند و واجب است که قبر در ملک او واقع شود يا در مکاني که براي دفن کردن وقف شده باشد و مکروه است دفن کردن دو ميت در يک قبر در حالت اختيار و اما اضطرار کراهت ندارد و هرگاه مردگان بسيار شوند و مشکل شود که براي هر يک قبر عليحده قرار دهند و بايست در يک قبر چند
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۵ *»
ميت گذارند افضل تقديم افضل است به سوي قبله پس مرد را قبله قرار ميدهند و پشت سر او طفل نابالغ و پشت سر او خنثي و پشت سر او زن را قرار ميدهند و جايز نيست دفن کردن در مکان غصبي هرگاه دفن کنند نبش قبر واجب است که او را بيرون آورند و هرکس که در دريا بميرد واجب است که او را نقل به خشکي کنند پس هرگاه متعذر باشد او را به هيئت قبر در دريا مياندازند وجوباً.
و مکروه است نقل کردن اموات به سوي مکان دورتر مگر اينکه يکي از مشاهد مشرفه ائمه معصومين عليهم السلام باشد پس مستحب است نقل و هرگاه وصيت کند که او را به سوي مشاهد نقل کنند ظاهر اين است که نقل کردن واجب ميشود اما هرگاه دفن بشود ظاهر اين است که نقل نتوان کرد اما هرگاه بعد از وصيت او را دفن کرده باشند يا بر سبيل عاريه جايي گذاشته باشند که به سوي يکي از مشاهد نقل کنند در اين صورت جايز است و مستحب است که خويشان را در يک مقبره بگذارند و چون ميت را هرگاه مرد باشند نزديک قبر آورند مستحب است که او را در نزد پاي قبر بگذارند و اندکي صبر کنند باز بردارند و بگذارند و اندکي صبر کنند تا سه دفعه پس در مرتبه سيم داخل قبر نمايند و سر ميت را اول داخل کنند بعد ساير اعضايش را اما هرگاه زن باشد يک دفعه از عرض او را داخل قبر ميکنند و مستحب است براي کسي که داخل قبر ميشود که بندهاي جامه خود را بگشايد و سر و پا برهنه نمايد مگر از جهت ضرورت يا تقيه و اينکه با طهارت باشد و اينکه از خويشان نسبي ميت باشد الا زوجه که زوج اولي است از هرکس و دعا خواندن در نزد ديدن قبر و بعداز گذاشتن ميت در قبر و خواندن حمد و اخلاص و معوذتين و آية الکرسي و دعاي مأثور و مستحب است گشادن بندهاي کفن از جانب سر و پا و گذاشتن روي ميت بر خاک و گذاشتن چيزي از تربت حسين عليه السلام در قبر و تلقين کردن ولي او را يا نايب او.
ششم از موجبات غسل مس ميت و آن دست ماليدن بر بدن آدمي است بعداز سرد شدن به مرگ و پيش از غسل دادن او اختلاف کردهاند علماي ما که
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۶ *»
نجاست که حاصل ميشود به مس ميت را حکمي است يا عيني است مطلقاً يا حکمي است در وقتي که خشک باشد و عيني است در وقتي که تر باشد و اصح قول اخير است يعني نجس ميشود موضعي که ملاقات کرده ميت را خواه خشک باشد ميت و خواه تر([۹]) و چيزي که ملاقات آن موضع کند هرگاه به رطوبت ملاقات کرد نجس ميشود هرگاه به رطوبت ملاقات کرده باشد ميت را و الا فلا و هرگاه به يبوست ملاقات باشد نجس نميشود و اصح اين است که مس ميت حدث اکبر است و مستثني شد چند امر:
اول شهيد که با معصوم يا نايب خاص او در جنگ کفار کشته شده باشد پس غسل واجب نميشود به دست ماليدن بر بدنش و شستن موضع ملاقات هم واجب نيست.
دوم کسي که پيش از کشته شدن غسل کرده باشد تا او را بکشند شرعاً پس اگر به آن سببي که برايش غسل کرده کشته شود غسل به مس او واجب نميشود.
سيم هرگاه مس کند پارچه از آدمي که در او استخوان باشد واجب است غسل خواه از ميت جدا کرده باشند و خواه از زنده و هرگاه در او استخوان نباشد پس غسل بر او نيست و واجب است شستن دست خود و استخوان تنها به دست ماليدن چيزي واجب نميشود بنابر اصح.
چهارم هرگاه دست بمالند ميت را که سدر و کافور برايش حاصل نشده هر دو يا يکي غسل واجب ميشود خواه بدل سدر و کافور به آب خالص
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۷ *»
غسل داده باشند يا نداده باشند و همچنين است هرگاه بدل سه غسل يا يکي ميت را تيمم بدهند به لمس او غسل واجب ميشود و هرگاه مسلم پيدا نشود و ميت را ذمي به امر مسلمان غسل بدهد هر کسي که بهآن ميت دست زند غسل واجب نميشود اما شستن عضو ملاقي واجب است.
پنجم هرگاه مس کند چيزهايي را که حس ندارند مثل ناخن و مو غسل واجب نميشود بنابر اصح خواه متصل باشد بهميت و خواه از او جدا شده باشد و هرگاه دست بمالد عضوي را که غسلش تمام شده باشد بر او غسل واجب نميشود هر چند تمام ميت را غسل نداده باشند هرگاه کافر را غسل دهند بعد از آن او را دست بمالند غسل مس ميت واجب ميشود و شستن موضع ملاقات هم واجب است زيرا که کافر پاک نميشود و اصح وجوب وضو است با اين غسل و کيفيتش مثل غسل جنابت است و مثل غسل حيض در احتياج به وضو پيش از غسل يا بعد از آن براي نماز و هرگاه در اثناي غسل حدث اصغري از او صادر شود تمام کند غسل را پس وضو بگيرد خواه غسل را مقدم بر وضو داشته باشد خواه مؤخر و هرگاه دست بمالد بر طفلي که سقط شده باشد هرگاه چهار ماه تمام بر او گذشته باشد پس انسانيست تمام غسل واجب ميشود به جهت دست ماليدن بر آن و هرگاه کمتر از چهار ماه باشد واجب نميشود و واجب است شستن موضع ملاقات را مثل اينکه هرگاه ميتي غير از انسان را دست بمالد و مس ميت هر چند حدث اکبر است في الحقيقه لکن احکام حدث اکبر هيچ بر او مترتب نميشود بلکه جاري مجراي حدث اصغر است پس مانع از روزه گرفتن و داخل مسجدها شدن و سورههاي سجده خواندن نميشود بلي مانع از نماز و دست ماليدن به خط قرآن ميباشد بنابر اظهر.
فصل: در دانستن کيفيت طهارت؛ بدانکه طهارت بر سه قسم است: وضو و غسل و تيمم.
(…..) در واجبات وضو و احکامش؛ بدانکه واجب از وضو هفت
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۸ *»
چيز است:
اول نيت و آن قصد است بسيطي که داعي و باعث فعل شود به وجه مخصوص و معتبر ميباشد در او قصد تقرب به خداي تعالي پس کافر را نيت مطلقاً صحيح نيست و هر نيتي که واقع نشود به قصد چيزي که به حقتعالي راجع شود باطل است و اصح اکتفا به قربت است پس قصد وجوب واجب نيست هر چند بايست عالم باشد که اين وضو واجب است يا سنت و همچنين رفع حدث قصدش واجب نيست مثل استباحه صلوة و واجب است دايم داشتن حکم نيت تا وقتي که فارغ شود و معني اين عازم بودن بر فعل و باقي بودن بر آن است بنابر اصح و سنت است پيش داشتن نيت در نزد شستن دستها هرگاه وضو براي بول و خواب است نه از جهت ريح که خارج شود از موضع معتاد که در آن دست شستن سنت نيست و وقت مضيق براي نيت وقت شستن رو است که تأخير از آن جايز نيست و هرگاه نيت در وضو براي نماز معيني است جايز است که به آن وضو غير آن نماز را به عمل آورد هرگاه از او حدثي صادر نشده و همچنين هرگاه حدثهاي متعدد صادر شود يک وضو براي مجموع کفايت است هرگاه نيت حدثي را که واقع نشده يا استباحه نمازي که گذشته است وضو باطل ميشود.
دوم شستن رو است و در آن مسمي کافي است و آن حاصل ميشود به جاري شدن آب از جزوي به جزوي ديگر هر چند به اعانت دست باشد پس هرگاه ممکن نشود اجراي آب از جزو به جزو ديگر وضو باطل ميشود و دست ماليدن واجب نيست بنابر اصح هرچند مستحب است پس هرگاه اعضاي خود را در آب فرو برد يا آب بر او بريزد بيآنکه دست بمالد وضو صحيح است و حد رو از جهت طول از رستنگاه موي سر است تا زنخدان و از جهت عرض يعني پهنا مقداريست که انگشت بزرگ و انگشت مياني که او را وسطي گويند فراگيرد و معتبر انگشتان مستوي الخلقه ميباشد نه غيرش و همچنين معتبر در رستنگاه موي سر مستوي الخلقه ميباشد و غير آن را به تقدير مستوي الخلقه شستن واجب است پس آنچه از اين مقدار مذکور خارج باشد شستن آن واجب نيست و واجب نيست تخليل کردن موي ريش و شارب و
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۸۹ *»
ابروها تا آب در زير مو رسانند هر چند مو نازک و قليل باشد و رو نمايان باشد بلکه تخليل اين مواضع مذکوره سنت هم نيست و واجب است شستن موهايي که ظاهر است و مقابل رو است پس آنچه بيرون است از حد رو شستن آن واجب نيست بلي سنت است و واجب است شستن رو از طرف بالا پس هرگاه از پايين رو بشويد جايز نيست و همچنين هرگاه ابتدا به اعلي کند لکن ساير اجزا را جزو اسفل را پيش از جزو اعلي بشويد باطل است و واجب شستن يک مرتبه است و دو مرتبه سنت است و سه مرتبه بدعتست.
سيم شستن دو دست است از مرفق و معتبر است در شستن دستها آنچه معتبر بود در شستن رو از جريان آب و واجب است ابتدا کردن به مرفقين پس اگر عکس کند مثل سنيان وضو باطل ميشود و واجب است ابتدا کردن به دست راست پس اگر عکس کند واجب است که باز دست راست را بشويد پس دست چپ را تا ترتيب حاصل شود و الا باطل است وضو به اجماع شيعه و هرگاه در دست انگشتري باشد که آب به زيرش ميرسد سنت است حرکت دادن انگشتر و هرگاه بيحرکت آب به زيرش نميرسد واجب است حرکت دادن و هرگاه چرک مانع از رسيدن آب باشد به پوست واجب است ازاله آن هر چند چرک زير ناخن باشد مگر آنکه در آن مشقت باشد و اولي آن است که آن چرک که در زير ناخنها است هرگاه به قدر معتاد ميان مردم باشد پاک کردنش واجب نيست و هرگاه خارج از عادت و بسيار باشد واجب است پاک کردن تا وضو صحيح باشد([۱۰]) و هرگاه پوستي بر روي دست باشد که در زيرش پوست باشد که اگر آن پوست بالا را بردارند ضرري نميرساند و هيچ حسي ندارد واجب نيست جدا کردن پوست و هرگاه بعد از وضو جدا شود وز يرش معلوم و پيدا باشد آب رسانيدن آن جزو واجب نيست.
چهارم مسح سر است و آن واجب است و حدش راجع به عرف است([۱۱]) پس
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۰ *»
خصوص يک انگشت يا سه انگشت واجب نيست و واجب است مسح کردن به بقيه تري وضو پس هرگاه آب تازه براي مسح بگيرد باطل ميشود و واجب است مسح کردن به پوست بالاي سر يا مويي که خاص آن موضع است و الا وضو باطل است پس بر حايلي مثل عمامه و غيرش جايز نيست مگر اينکه موضع تقيه باشد پس هرگاه براي تقيه مسح بر حايلي کرد بعداز زوال عذر اعاده وضو لازم نيست و کفايت نميکند رسانيدن تري به موضع مسح بدون دست ماليدن اگرچه تمامي محل مسح را فرو گيرد و همچنين کفايت نميکند مسح به پشت دست با امکان هرگاه دست خشک شود و ممکن نباشد که رطوبت را از پشت دست نقل کند به شکم دست در اين صورت جايز است که مسح کنند به پشت دست چنانکه جايز است به ذراع مسح کردن هرگاه دست ممکن نباشد يعني بالمره دست خشک شده باشد و نقل نمودن رطوبت به دست ممکن نباشد و هرگاه دست خشک شود از آب وضو بگيرد از ريش و ابرو و مژههاي چشم که تري آب وضو در آن باقي باشد و از آن مسح کند پس اگر نيابد وضو را اعاده کند و آب تازه براي مسح برندارد در صورت امکان و اما هرگاه ممکن نباشد به جهت حرارت و گرماي بسيار و کمي آب در اين صورت جايز است آب تازه برداشتن براي مسح و هرگاه عذر زايل شود اعاده لازم نيست.
پنجم مسح پاها است و آن واجب است در صورت امکان و اختيار پس هرگاه بشويد پاها را عوض مسح بدون تقيه وضوي او باطل ميشود بيخلاف و محل آن مسح پشت قدمها است از سرهاي انگشتان تا کعب پس صحيح نيست مسح به زير پاها و مراد به کعب آن استخوانيست که در نزد مفصل ساق است و واجب است داخل کردن کعب را در مسح و مستحب است که مسح به سر انگشت بکشد و اما در طول پس اکثر مجتهدين بر آنند که واجب است تمامي پا را مسح کنند و اين قول مختار است و افضل ابتدا کردن از سرهاي انگشتان است تا کعب قدم و جايز است و جايز است عکس بنابر اصح و احوط وجوب ابتدا به پاي
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۱ *»
راست است و هرگاه قطع شود موضع مسح ساقط ميشود و واجب است که به بقيه تري وضو باشد پس هرگاه آب تازه بردارد وضو باطل ميشود به آن نهج که در مسح سر گذشت و هرگاه رطوبت زيادتر باشد از رطوبت مسح بلکه غسل بر او اطلاق شود واجب نيست خشک کردن في الجمله تا مسح و محلش ظاهر شود اگرچه اين افضل است و جايز نيست مسح کردن بر چکمه مگر در صورت تقيه و هرگاه تقيه برطرف شود ظاهر اين است که وضو باطل است و اعاده واجب.
ششم ترتيب است و آن شرط است در صحت وضو به اجماع علماي شيعه رضوان الله عليهم پس هرگاه مخالفت ترتيب کند اعاده ميکند هرگاه تمامي اعضاء خشک شود و اما هرگاه خشک نشده باشد و رطوبت در عضو باقي مانده باشد از آنجا ميشويد و وضو را تمام ميکند و ترتيب آن است که اول نيت کند پس رو بشويد پس دستها را پس مسح سر کند پس مسح پاها.
هفتم موالات است و آن واجب است به اجماع شيعه و اختلاف کردهاند در تفسير موالات و اصح اقوال قول اکثر است و آن اين است که تا فارغ شود از وضو رطوبتي در بعضي از اعضاء باشد و بالمره خشک نشده باشد و خشک نشدن عضو سابق شرط نيست پس هرگاه عضوي را بشويد و حال آنکه هيچ رطوبتي در اعضاء نمانده باشد از وضو, وضويش باطل است و هرگاه هوا رطوبت داشته باشد به حدي که اگر معتدل ميبود خشک ميشد وضو صحيح است و اعاده لازم نيست و واجب است که خود مباشر شستن و مسح کردن شود پس هرگاه ديگري او را وضو دهد در صورت امکان صحيح نيست و واجب است اعاده کند و آب وضو واجب است پاک باشد و مضاف نباشد پس هرگاه نجس باشد يا مضاف مثل گلاب باطل است و همچنين واجب است که آب وضو مباح باشد پس به آب مغصوب جايز نيست و هرگاه نداند که غصبي است و بعد معلوم شود پس هرگاه بعد از فارغ شدن از وضو باشد صحيح است و بر اوست قيمة آب براي صاحبش و صاحب را لازم است که قيمت متعارفه مؤاخذه نمايد و
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۲ *»
همچنين هرگاه بعد از فراغ از دست مطلع شود و مسح به همان رطوبت ميکند و هرگاه پيش از شستن دست چپ مطلع شود که آب غصبي است باطل است و واجب است که اعاده کند و قيمت آب به قدري که تصرف نموده ادا نمايد و هرگاه به غير از آب غصبي آبي پيدا نکند تيمم کندو
و واجب است که اعضاي وضو پاک باشد پيش از وضو هر چند به تدريج باشد و هرگاه يقين در حدث و شک در وضو داشته باشد وضو ميگيرد و هرگاه يقين در وضو و شک در حدث داشته باشد وضو بر او واجب نيست و هرگاه وضوي تجديدي به نيت سنت بگيرد و نماز کند و بعد از آن معلوم شود که شستن يکي از اعضاي وضو را فراموش کرده نمازش صحيح است و جباير يعني پارچه و تخته که بر شکسته و زخم و جراحت ميبندند هرگاه در موضع شستن چون دست و رو و يا مسح کردن چون پاها و سر هرگاه ممکن شود برداشتن آن پارچه و تخته تا آب وضو به پوست برسد واجب است برداشتن يا آنکه دست ماليدن بر بالاي آن تا آنکه آب را در زير آن کهنه به پوست برساند هرگاه محل مسح يا غسل پاک باشد و الا واجب است برداشتن و پاک کردن محل وضو و هرگاه برداشتن ممکن نباشد بر بالاي آن مسح بکشد خواه در موضع شستن باشد يا مسح کردن و هرگاه آن محل نجس باشد يک پارچه پاکي بر رويش گذاشته بر روي آن مسح کند و واجب است که مسح فرو بگيرد جميع جبيره را بنابر اجود و هرگاه سلس البول داشته باشد واجب است که خود را به قدر نماز محافظت کند پس مخرج بول را در کيسهاي بگذارد که در او پنبه باشد و آن را محکم ميبندد و براي هر نماز وضوي تازه ميگيرد و دو نماز را به يک وضو جمع نميکند و همچنين است حکم مبطون يعني آن کسي که دايم غايط از او صادر شود و نتواند حفظ خود کرد وقت نماز آن موضع را محکم ميبندد که چيزي بيرون نيايد و اگر نتواند واجب است که براي هر نماز وضو بگيرد و اولي و اصح آناست که وضو ميگيرد براي نماز و نماز ميگذارد و هرگاه در اثناي نماز حدثي ظاهر شود در همان موضع وضو ميگيرد و نماز را تمام ميکند و فعل کثير در اينجا هرگاه
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۳ *»
متحقق شود ضرر ندارد.
فصل: در مستحبات وضو: مستحب است مسواک کردن چنانچه مروي است از حضرت باقر عليه السلام که دو رکعت نماز با مسواک افضل است از هفتاد رکعت بدون مسواک و حضرت امام جعفر صادق۷ فرمود در مسواک دوازده خصلت است و آن از سنت پيغمبر است صلي الله عليه و آله وسلم دهن را پاک ميکند وچشم را روشن ميکند و حق تعالي را از بنده راضي ميکند و دندان را سفيد ميکند و فقر را ميبرد وبيخ دندان را محکم ميکند و اشتهاي طعام ميآورد و بلغم را قطع ميکند و سبب زيادتي حسنات ميشود ملائکه از آن خوشحال ميشود و ماليدن به پارچه يا انگشتان نيزکفايت ميکندو وارد شدن مسواک کردن به انگشت مهين و سبابه در وقت وضو گرفتن.
و مستحب است بسم الله گفتن در اول وضو و هرگاه فراموش کند در اول ودر اثناي وضو به خاطرش بيايد تدارک نمايد و سنت است شستن دستها پيش از آنکه داخل در ظرف آب نمايد که براي وضو مهيا نموده هرگاه وضو براي خوابيدن و بول کردن باشد يک مرتبه کافياست و هرگاه براي غايط باشد دو مرتبه بشويد و هرگاه براي غسل جنابت باشد سه مرتبه بشويد و آن ظرف که از او آب برميدارد به جانب راست خود گذارد و از دست راست آب بردارد هرگاه آن ظرف سر گشاده باشد و اما هرگاه نباشد مثل ابريق به جانب چپ گذارد و سنت است مضمضه و استنشاق سه مرتبه و هر مرتبه به يک کف آب و به يک کف نيز ميتوان سه بار را جمع کرد هرگاه آب کم باشد و به يک کف ميانه مضمضه و استنشاق نيز ميتوان نمود و سنت است که دو مرتبه دو مرتبه اعضاي وضو را بشويد نه اعضاي مسح پس رو و دستها را دو مرتبه بشويد و مراد به شستن دو مرتبه آناست که آب را به کل عضو برساند خواه به يک کف باشد و خواه به دو کف و بعد از آن مرتبه دوم نيز به همان دستور اول همان عضو را بشويد و سه مرتبه شستن به اين نهج بدعت است و تکراري در مسح نيست در نزد شيعه و احدي از علماء خلاف ننموده.
و مستحب است که آب وضو يک مد باشد
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۴ *»
و آن بنابر اصح ربع صاع است و صاع به مثقال شرعي هشتصد و نوزده مثقال است و ظاهر ايناست که مثقال شرعي همان ديناري است که در اين زمان آن را اشرفي دوبوته ميگويند و وزنش سه ربع مثقال صيرفي است و صاع به مثقال صيرفي ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال است و همين است مقدار صاع معتبر در زکوت فطر و سنت نيست زيادتر از يک مد در وضو و يک صاع در غسل چنانچه مروي است از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم که وضو به يک مد است و غسل به يک صاع و زود است که بيايند جماعتي بعد از من که اين مقدار را کم شمارند پس ايشان بر خلاف سنت و طريقه من ميباشند و آنکه بر طريقه و سنت من ثابت و راسخ است با من است در حظيره قدس.
و سنت است براي مرد که در وقت شستن دستها از مرفق که ابتدا کند به پشت مرفق و ذراع و براي زن از طرف ديگر در اول مرتبه و در مرتبه دوم زن از پشت ذراع ابتدا ميکند و مرد از طرف ديگر و سنت است ماليدن اعضاي وضو خاصه وقتي که آب وضو کم باشد و چشم گشادن در نزد شستن رو تا چشمش آتش جهنم را نبيند و دعا خواندن در وقت بهجا آوردن افعال وضو آنچه روايت شده در من لايحضر الفقيه از حضرت صادق عليه السلام و مکروه است استعانت در وضو و او اين است که ديگري آب بر دستش بريزد که او رو و دستها را خود بشويد و هرگاه ديگري رو و دستها را بشويد حرام است و وضو باطل است و مکروه است خشک کردن اعضاء بعداز وضو.
فصل: در کيفيت غسل کردن و احکام آن: بدانکه غسل بر دو گونه است واجب و سنت واجب هفت است و آن غسل جنابت و حيض و استحاضه و نفاس و غسل اموات و مس ميت و آن غسل که به نذر و يمين و عهد لازم شود.
اما قسم اول که غسل جنابت است پس واجبات او هفت است:
اول نيت است و بيان آن بالاجمال در باب وضو گذشت و سنت است پيش داشتن نيت در وقت شستن دستها که سنت است و واجب است در نزد شستن اول جزو از سر و کفايت ميکند در نيت قصد قربة و واجب است دايم حکم
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۵ *»
نيت را که هميشه عازم بر فعلش و عمل به مقتضايش باشد و لابد است تعيين غسل و رفع حدث اکبر پس هرگاه قصد رفع اصغر کند عمداً باطل است.
دوم شستن سر است و مسمي در اين کافياست هر چند مثل روغن ماليدن باشد و جريان معتبر آن است که آب از جزوي به جزو ديگر برسد هر چند به اعانت معين باشد که آب به پوست بدن برسد و واجب است تخليل مو که بر اوست خواه بسيار باشد و خواه اندک و واجب است ازاله هر چيزي که مانع از وصول آب است مثل چرکي که در کناره چشم و آب بيني که خشک شده باشد در اطراف بيني و سرمه هرگاه حايل شود و تخليل کند گوشها را تا آنجا که انگشت به آنجا رسد و اطرافش را و سنت نيست شستن آنچه ظاهر نيست مثل اندرون دهن و بيني و اندرون گوش و واجب است از بابت مقدمه جزوي از باطن را داخل شستن کند.
سيم شستن جانب راست است بعداز شستن سر پس هرگاه مقدم دارد بر او باطل است و مسمي شستن کفايت ميکند و برطرف کردن موانعي که مانع از رسيدن آب است به بدن واجب است و همچنين است چرکهايي که در زير ناخن است يا در زير بغل و اما ناف و فرج را مخير است اگر خواهد با جانب راست بشويد و اگر خواهد با جانب چپ و با جانب راست شستن اولي است و واجب است حرکت دادن انگشتري و امثالش هرگاه مانع از رسيدن آب باشد و الا سنت است.
چهارم شستن جانب چپ است بعد از طرف راست به همان نهج که گذشت.
پنجم جاري کردن آب بر اعضاء.
ششم ترتيب است به آن طريق که مذکور شد که ابتدا به شستن سر و گردن کند بعد از نيت و ترتيبي در ميان سر شستن و گردن و اجزاي اينها نيست به هر جزء که ابتدا کند جايز است پس جانب راست را بشويد و ترتيبي ميان اجزا نيست پس جانب چپ را به همان دستور و آن کس که غسل ارتماسي ميکند
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۶ *»
ترتيب از او ساقط است و يک دفعه واجب است که خود را داخل نمايد و آن راجع به عرف است و بعضي از مجتهدين به دفعه حقيقه قايل شدهاند و آن متحقق نشود مگر وقتي که شخص همچو ماهي در زير آب باشد و به چيزي تکيه نداده باشد جز آب و اصح قول اول است و هرگاه در زير باران بايستد تا جسدش تر شود با جريان آب غسلش صحيح است لکن بايد که قصد غسل ترتيبي کند نه ارتماسي مگر اينکه باران بسيار عظيمي باشد که بيمهلت همه اعضا و بدنش يک دفعه عرفيه تر شود در اين صورت قصد ارتماسي برايش جايز است.
هفتم خود به خود متوجه شستن اعضاء شود پس اگر ديگري او را غسل دهد اختياراً باطل است و اما در صورت عدم امکان واجب است که ديگري او را غسل دهد و کافي است غسل جنابت از وضو اگرچه حدث اصغر از او صادر شود به اجماع اهلبيت عليهم السلام اما ساير اغسال کافي نيست از وضو و موالات در غسل واجب نيست و هرگاه بيابد موضعي از جسد خود را که آب به او نرسيده باشد ميشويد او را پس هرگاه در طرف راست ظاهر شود طرف چپ را نيز نوبت دوم ميشويد و هرگاه در طرف چپ بيابد به شستن همان موضع کفايت ميکند و هرگاه بعد از آنکه غسل ارتماسي کرد و موضعي را بيند که آب نرسيده همان وقت آب برساند هرگاه وقتي نگذشته باشد که دفعه عرفيه صادق نيايد و الا غسل را اعاده ميکند و واجب است جريان آب بر آن موضع که ميشويد هرگاه در بدن آنقدر آب که جاري شود بر آن موضع نباشد آب تازه ميگيرد و هرگاه آب ميسر نشد تيمم ميکند بدل از غسل تا آب ميسر شود و سنت است براي کسي که جنابت او از انزال باشد استبرا کردن به بول يعني پيش از غسل بول کند و هرگاه رطوبتي که مشتبه شود به مني و غيرش پس احکام آن بر پنج صورت است:([۱۲])
اول آن است که بول کرد و استبرا نيز کرد پس هرگاه رطوبتي مشتبه بيند بر او چيزي نيست.
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۷ *»
دوم آن است که بول کرد و استبراي بول نکرد و رطوبتي ظاهر شد پس اگر آن مني است غسل ميکند و اگر بول است وضو ميگيرد و هرگاه مشتبه است وضو ميگيرد براي نماز بعد.
سيم آن است که استبرا کرد و بول نکرد با قدرتش بر بول پس رطوبتي يافت هرگاه آن مني است يا مشتبه به مني است غسل ميکند از براي نماز بعد و هرگاه بول و مشتبه به بول است وضو ميگيرد براي نماز بعد.
چهارم آنکه استبرا کرد و بول نکرد با عدم قدرت اقرب اين است که حکم اين مثل حکم اول است که بر او چيزي نيست و احوط اين است که در صورت اشتباه غسل کند.
پنجم آنکه نه استبرا کرد و نه بول, رطوبتي يافت پس اگر مشتبه به مني است بر او غسل واجب است و هرگاه به بول است وضو و هرگاه حدث کند در اثناي غسل پس اگر آن حدث مني است غسل را از سر ميگيرد و هرگاه بول يا غايط يا ريح و امثالش باشد در آن خلاف است و اصح نزد من آن است که غسل را تمام ميکند و وضو بگيرد و جايز است براي مجنب هرگاه بشويد عضوي از اعضاي خود را به قصد غسل که به آن عضو مس کتابت قرآن نمايد و تمام شدن شرط نيست و سنت نيست تجديد غسل چنانکه تجديد وضو سنت است.
فصل: در مستحبات غسل: سنت است که سه مرتبه پيش از غسل دستها را تا مرفق بشويد و مضمضه و استنشاق هر يک را سه مرتبه بهجا بياورد و دست را بر بدن بمالد تا آب وافر به بدن برسد و سه مرتبه اعضاء را بشويد و غسل را به يک صاع آب به عمل آورد و صاع نه رطل عراقي است و در وضو مقدارش معلوم شد و مرد پيش از زن ابتدا کند به غسل کردن هرگاه مرد و زن از يک ظرف غسل کنندو لنگ بندد در وقت غسل در زير آسمان يا در نهر چاري يا در حمام هرگاه کسي نباشد که نظر کردنش بر عورت او حرام باشد و الا لنگ بستن واجب ميشود بلکه در آب ايستاده نيز لنگ بستن مستحب است و بسم الله بگويد چنانکه در مبحث وضو گذشت و دعا بخواند در نزد شستن
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۸ *»
اعضا به آن نهج که مأثور است و انگشتر را بکند يا حرکت بدهد و مويهاي ريش که زايد از حد روست بشويد و ناخن را بگيرد هرگاه جنب پيش از شستن دستها دست خود را داخل آن ظرف که آب غسل در اوست بکند آن آب نجس نميشود هرگاه دستش به نجاستي آلوده نباشد و همچنين حايض بلي مکروه است و کيفيت ساير اغسال واجبه مثل غسل حيض و نفاس و استحاضه و مس ميت بعينه مثل غسل جنابت است بيفرق مگر آنکه با آنها بيوضو نماز نتوان کرد به خلاف غسل جنابت که وضو گرفتن با او بدعت و حرام است.
فصل: در بيان غسل … (ناخوانا)ميت و آن واجب کفائي است يعني يکي که به عمل آورد از ديگران ساقط ميشود و چون خواهد مؤمن که غسل دهد ميت را بايد پاهاي او را به سمت قبله کند و آن سنت است و سنت است که او را بالاي تخته بگذارد تا اينکه به غساله ملوث و آلوده نشود و اينکه او را در زير سايه غسل دهند تا اينکه عورت او در زير آسمان منکشف نشود و اينکه براي آب گودالي بکنند که غساله داخل آن گودال شود و در زير ميت جمع نشود و اينکه از طرف پا سرازير باشد تا اينکه آبها جمع نشود و مکروه است که آب غساله ميت را در خلا اندازند و بالوعه عيبي ندارد و مکروه است که حايض و جنب و نفسا در نزد او حاضر شوند و هرگاه اراده کنند که ميت را غسل دهند بايد به اذن ورثه باشد هرگاه ورثه بزرگ و حاضر باشد و جامهاش را پاره کرده از زيرش بيرون کنند و عورتش را بپوشند و سنت است که ميانه ناف تا زانو را بپوشند و آن جامه ساتر پاک ميشود چون ميت پاک شود و محتاج به فشردن نيست و هرگاه ورثه صغار يا غايب باشند پيراهن ميت را پاره نميکنند بلکه از طرف پا بيرون آورند و هرگاه پيراهن تنگ باشد و بيرون نيايد الا به شکافتن بعضي از آن احوط آن است که از طرف سر بيرون آورند و نشکافند.
و چون ميت را برهنه کند اول نجاستي را که در بدن اوست بشويد بعد از آن چيزي از سدر گرفته اولي ايناست که کوبيده باشد و آن را داخل ظرف کرده و آن را بسيار حرکت داده تا اينکه کف کند پس کف او را داخل آب کند نه بسيار که آب را
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۴۹۹ *»
از اطلاق بيرون برد پس دست خود را به پارچه ميپيچد و عورت ميت را از آن کف و اشنان سه مرتبه بشويد و وضو ميدهد ميت را وضوي نماز و مسح ميکند شکم را به همواري پس برميگردد به جانب سر ميت و نيت ميکند وجوباً ابتدا ميکند به طرف راست از رو و سر و گردن و ريش او سه مرتبه او را به کمال همواري بشويد و به سهولت او را بشويد به کف سدر تا آنکه همگي چرکهاي او برطرف شود پس بخواباند او را به جانب چپ تا جانب راستش ظاهر شود پس بشويد او را از سرش تا پاهايش و دست بمالد بر پشت و شکم ميت سه مرتبه و بشويد عورت او را در هر مرتبه و اکتفاء نکند به شستن عورت پيش از غسل بلکه در وقت غسل دادن هر نوبت او را بشويد پس برگرداند او را به جانب راست تا اينکه جانب چپ ظاهر شود پس بشويد او را به آب سدر باز از سر تا پايش و پشت و شکم را دست ماليده آب به همهجا برساند تا سه دفعه چنين کند پس او را به پشت بخواباند.
چون فارغ شد دستهاي خود را تا ذراع خوب سه مرتبه بشويد پس بگيرد چيزي از کافور را و با دست خورد کند و داخل آب کند و ابتدا به شستن فرج ميت نمايد چنانچه در غسل سدر کرده بود سه مرتبه فرجش را با کافور و با اشنان بشويد و بر شکمش به همواري دست بمالد پس برگردد به جانب سر ميت و نيت کرده او را به آب کافور غسل بدهد ابتدا کند به ريش و رو و گردن و سر او و سه مرتبه او را بشويد پس برگرداند به جانب چپ که طرف راست شود و از سر تا قدم او را به آب کافور سه مرتبه بشويد و شکمش را مسح نمايد و بعد از آن به جانب راست او را برگرداند پس طرف چپ را سه مرتبه به آب کافور بشويد و عورتين را در هر مرتبه بشويد مثل غسل اول.
پس او را به پشت بخواباند و باز دست خود را تا مرفق پاک سه مرتبه بشويد پس غسل دهد ميت را به آب خالص مثل آنچه در دو غسل به عمل آورد پس ابتدا کند به فرج پس به جانب سر و نيت کرده سه مرتبه سر را با آنچه به او متعلق است ميشويد پس جانب راست را پس جانب چپ را و عورت را به همان نهج که مذکور شد پس او را بر پشت بخواباند.
و چون خواهد ميت را کفن کند اول دست خود را تا
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۰ *»
شانه بشويد بعد از آن به جامه پاکي خشک کند پس کفن کند به آن طريق که مذکور شد و هرگاه سدر و کافور پيدا نشود به آب قراح بدل از هر دو غسل بدهد پس به آب قراح بالاصالة و ظاهر اين است که حکم حدث باقي است پس واجب ميشود غسل مس ميت هرگاه بيسدر و کافور غسل داده باشند و در عوض هر دو به آب خالص غسل داده باشند و هرگاه آب پيدا نشود الا به قدر يک غسل اجود آن است که آن يک غسل مختص به قراح است و از سدر و کافور تيمم ميدهند و هرگاه هيچ آب پيدا نشود او را سه تيمم ميدهند عوض سه غسل.
و واجب است ستر عورت ميت هر چند کودک باشد مگر آن کودکي که جايز است زنان به آن نظر کنند مثل پسر سه ساله و دختر سه ساله در اين صورت جايز است غسل دادن آن کودک برهنه و هرگاه جنب يا حايض يا نفساء بميرند غسل ميدهند به سدر پس به کافور پس به قراح هرگاه خواهند نيت غسل کنند و هرگاه خواهند غسل جنابت يا غيرش از اغسال و واجب نيست تعدد و سقط هرگاه چهار ماه بر او بگذرد حکم او حکم ساير اموات است ظ در غسل و کفن و همچنين است هرگاه يافته شود بعضي از اعضاي ميت که در او استخوان باشد يا جميع استخوانهاي ميت باشد بدون گوشت تغسيل و تکفين واجب است و ساقط ميشود ترتيب هرگاه در آب او را بيافکنند به شرطي که آب جاري يا کر باشد پس در دو غسل اول سدر و کافور را در کر ميريزند که صادق بيايد بر او اسم خليط پس ميت را داخل ميکنند در آن آب و در غسل سيم بدون خليط در آب داخل ميکنند و افضل اين است که هر غسل به صاع باشد از واجب و مستحب پس مقدار آب غسل ميت نه صاع است و مستحب است زياده بر اين.
و واجب است که غاسل مماثل ميت باشد در مرد و زن بودن پس مرد را نميشويد الا مرد و زن را غسل نميدهد الا زن و هرگاه مماثل نباشد بلکه مخالف باشد و اجنبي بيغسل او را دفن ميکنند و تيمم نيز نميدهند بنابر اصح و مستثني شده شوهر پس غسل ميدهد زوجه خود را مادامي که در حباله او بود برهنه و از زير رختها هرگاه غسل بدهد افضل و احوط خواهد بود و فرقي نيست ميان
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۱ *»
دائمي و منقطعي و آزاد و کنيز و زوجه شوهر خود را غسل ميتواند داد هر چند که آن زن را طلاق گفته و بعد از مردن از عده خارج شده باشد و همچنين است حکم محارم مثل مادر و همشيره ميتوانند که محرمهاي خود را غسل بدهند و ايشان نيز ميتوانند محارم خود را غسل بدهند ليکن از زير جامه و حکم ام الولد يعني کنيزي که از او اولاد داشته باشد نيز همچنين است اما کنيزي که اولاد ندارد نميتواند غسل آقاي خود بدهد.
فصل: در غسلهاي مستحب و مشهور اغسال بيست و هشت است شانزده غسل از براي وقت و هفت غسل براي فعل و پنج غسل از براي مکان:
قسم اول غسل جمعه و اصح در او استحباب است لکن بسيار مؤکد حتي وارد شده است که تارکش بدون عذر فاسق است و او سنت است بر مرد و زن در حضر و سفر و وقتش از طلوع صبح صادق است در روز جمعه تا زوال يعني وقت ظهر و هر قدر به ظهر نزديکتر است افضل است پس اگر فوت شود از او قضا کند بعد از ظهر و هرگاه تمام روز او را ممکن نشود قضا کند روز شنبه و مشهور اين است که شب شنبه قضا نميکند و هرگاه روز پنجشنبه آب بهم رسد و ترسد که روز جمعه آب براي او ميسر نشود ميتواند مقدم داشت پس هرگاه روز جمعه آب بهم رساند و عذرش زايل شود مستحب است اعاده و ظاهر اين است که در اين صورت غسل اول کفايت نميکند و تيمم بدل غسل جمعه جايز است.
و شش غسل در ماه مبارک رمضان است و آن شب اول و شب نيمه و شب هفدهم و شب نوزدهم و شب بيستويکم و شب بيستوسيم و سنت است غسل در روز عيد فطر و شبش و روز عيد قربان و شبش و شب نيمه شعبان و روز عيد غدير و آن هجدهم ذيحجه است و افضل اوقاتش پيش از ظهر به نيم ساعت و روز مباهله و آن بيست و چهارم ماه ذيحجه است اين غسلهايي است که از براي وقت مستحب است.
و آن هفت غسل که از براي فعل است:
اول غسل احرام است و آن بنابر اصح مستحب است و کافي است غسل
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۲ *»
روز براي تمام روز و غسل شب براي تمام شب مادامي که نخوابيده است يا حدث نکرده است بنابر اقرب و جايز است پيش داشتن غسل را بر ميقات براي کسي که خوف کمي آب داشته باشد پس اگر مقدم دارد و عذرش زايل شود در نزد ميقات مستحب است اعاده.
دويم غسل کسي است که خواهد نماز کسوف را قضاء کند به شرط اينکه تمامي قرص گرفته شده باشد و عمداً ترک نماز نموده باشد.
سيم غسل طفلي که متولد شده باشد و اصح و اشهر آن است که مستحب است.
چهارم غسل توبه است و آن سنت است خواه از کفر باشد خواه از فسق.
پنجم غسل به جهت رفتن براي ديدن کسي که او را بر دار کشيده باشند بعد از سه روز و اصح استحباب اين غسل است.
ششم غسل استسقا است و آن مستحب است مؤکد پيش از نماز.
هفتم غسل نماز حاجت و استخاره است و آن ايضاً مستحب است.
و آن پنج غسل که از براي مکان ميباشد غسل براي دخول مسجدالحرام و کعبه و مدينه و مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله.
فصل: در کيفيت تيمم: بدانکه در چند موضع واجب ميشود يکي وقتي که آب پيدا نشود دوم در وقتي که آب (پيدا ظ) شود و براي شخص ممکن نباشد که خود را به آب رساند مثل اينکه خوف از دزد يا درنده دارد سيم در وقتي که آب مقدور است و در نزد او موجود است لکن به جهت ناخوشي استعمالش ممکن نيست پس هرگاه آب پيدا نشود واجب است طلب نمودن در مواضعي که گمان دارد که آب ميسر ميشود و هرگاه ممکن نشد و کسي بهم نرسيد که او را دلالت کند به سوي آب از چهار جانب به مقدار رسيدن يک تير کمان هرگاه زمين ناهموار و پستي و بلندي داشته باشد و به مقدار رسيدن دو تير هرگاه زمين هموار باشد به طلب آب بيرون رود و هرگاه بداند که آب برايش حاصل ميشود بالاتر از مقدار رسيدن يک تير يا دو تير واجب است برود
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۳ *»
مگر اينکه بترسد که به رفتن وقت نماز ميگذرد و قضا ميشود و در نزد حضور وقت هر نمازي واجب است که طلب کند و يک مرتبه کفايت نميکند و طلب پيش از وقت کافي نيست و هرگاه طلب نکند تا وقت تنگ شود و تيمم کرده نماز کند اعاده بر او لازم نيست و هرگاه بيابد آب در نزد کسي که ندهد الا به قيمنت واجب است قيمت دادن هرگاه برايش مقدور باشد و ضرر به حالش نرساند هر چند قيمت بسيار باشد و اگر قرض هم ممکن شود واجب است و هرگاه آب ميسر شود لکن از تشنگي تشويش داشته باشد هرگاه به آن آب وضو بگيرد تيمم ميکند وآب را براي آشاميدن نگاه ميدارد و هرگاه آب به مقدار شستن بعضي از اعضاء دارد و کفايت مجموع نميکند واجب نيست استعمال آن و تيمم ميکند در وضو و اما در غسل پس اقوي استعمال او است در شستن سر و آنچه ممکن شود و تيمم کند پس هرگاه بعد آب پيدا شود باقي جسد خود را ميشويد نه تمام آن را و هرگاه در اين صورت حدثي از او صادر شود اگر پيش از يافتن آب باشد دو تيمم بکند يکي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو و چون آب پيدا کرد تمام ميکند آنچه باقي مانده بود از شستن اعضاء و وضو ميگيرد.
و جايز نيست تيمم کردن مگر به خاک خالص هر چند کم باشد مثل غبار پس جايز نيست تيمم بر چيزي که اسم ارض و خاک بر او اطلاق نشود مثل زرنيخ و گچ و ساير معدنيها يا به احراق مثل خاکستر و همچنين جايز نيست تيمم به چيزي که از زمين ميرويد مثل درخت و آرد و مکروه است تيمم کردن در زمين شورهزار و ريگ و هرگاه نيابد خاک کافي است غبار جامه يا پالان اسب و اگر اينها نيز پيدا نشود خاک آب آلوده پيدا کند پس اگر ممکن باشد خشک کند و به خاک تيمم کند و آن احوط است و الا به همان تيمم کند و هرگاه پيدا نشود غير از برف چيزي ديگر پس اگر ممکن باشد که او را آب کنند يا دست بمالند تا اينکه آب حاصل شود به آن وضو بگيرد هر چند کمتر از جريان باشد واجب است و اگر نه ظاهر اين است که تيمم به آن جايز نيست و هرگاه چيزي غير از برف پيدا نشود او را حکم فاقد الطهورين جاري ميشود بدون تيمم نماز ميکند و بعد از
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۴ *»
آن نماز را قضاء ميکند هرگاه آب پيدا کرد و خاک تيمم واجب است که پاک باشد پس اگر نجس باشد جايز نيست.
و چون خواهد تيمم کند اول نيت کند که تيمم ميکنم بدل از طهارت معين وضو يا غسل قربة الي الله و اولي آن است که قصد مباح بودن نماز نيز بکند و شرط است در نيت مقارن زدن دست بر خاک باشد و هرگاه در وقت اول مسح کردن بر رو باشد جايز است بلکه همين اولي است و واجب است که مسح کند بعد از نيت و زدن هر دو دست بر خاک پيشاني و جبين را و افضل اين است که مسح را تا طرف بيني پرک به آخرش متصل کند و حد پيشاني از رستنگاه مو است در مستوي الخلقه تا ابروها و هرگاه ابرو را داخل کند احتياط به عمل آورده و واجب است که به شکمِ دست مسح کند و هر دو دست با هم باشند پس هرگاه تفريق کند در کفايتش اشکال است و اين مذکورات جمله در صورت قدرت و اختيار است.
و هرگاه مضطر باشد يعني مثلاً دست نداشته باشد با يک دست مسح کند جايز است و هرگاه شکم دست نجس باشد با پشت دست مسح تواند کرد و هرگاه نجس باشد کف يک دست و پاک باشد دست ديگر مسح ميکند به پشت يک دست و شکم دست ديگر و واجب است ابتدا کردن از اعلي پس هرگاه عکس کند باطل است و واجب است که مسح کند پشت دست راست را از زند تا اطراف انگشتان به شکم دست چپ پس مسح کند پشت دست چپ را به شکم دست راست پس هرگاه عکس کند اقوي بطلان است و واجب است کندن چيزي که حايل باشد از رسيدن دست بر زمين مثل انگشتري و امثال آن پس هرگاه با آن مسح کند اختياراً باطل است و اصح و اجود اين است که از براي غسل دو مرتبه دست را بزند يک مرتبه براي مسح رو و ديگري براي مسح دستها و از براي وضو يک مرتبه براي رو و دستها و ترتيب واجب است پس هرگاه مخالفت کند اعاده کند تا اينکه ترتيب حاصل شود و موالات واجب است و آن در اين مقام پي در پي بهجا آوردن افعال است بعضي را بعد ديگري به حسب متعارف.
و هرگاه تيمم کرد بعد از آن آب پيدا شد و تمکن از استعمال آب گرديد پس هرگاه پيش از شروع در نماز است وضو
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۵ *»
ميگيرد و نماز ميکند و هرگاه بعد از نماز است وضو يا غسل ميکند ليکن نماز را اعاده نميکند و هرگاه در اثناي نماز است اگر پيش از رکوع باشد نماز را از سر ميگيرد و هرگاه بعداز رکوع باشد نماز را تمام ميکند و اعاده نميکند و هرگاه تيمم کند بدل از غسل پس حدث اصغر از او صادر شود باز تيمم ميکند بدل از غسل نه بدل از وضو.
و هرگاه جمع شوند جنب و ميت ومحدث به حدث اصغر و آب به قدر کفايت يک غسل بيش ندارند پس آن مال هر کس که هست به او اولي است و اما هرگاه کسي براي ايشان بذل کرده باشد جنب اولي است به آن و باقي تيمم کنند و هرگاه حايض و زن جنب جمع شوند حايض اولي است به آن آب بذل شده براي ايشان و جنب تيمم ميکند و سنت است بسم الله گفتن و انگشتان را گشاده نمودن در وقت زدن و دست را تکانيدن از خاک يا بهم ماليدن و مکروه است دست را بردارد از عضو پيش از آنکه کامل مسح آن عضو را و سنت نيست تکرار تيمم از براي يک نماز اگر چه تيمم در اول وقت باشد و نماز کند در آخر وقت به خلاف وضو و هرگاه حدث کند آنکه تيمم کند در نماز خود حدث اصغر پس آب يافت شد وضو ميگيرد و اعاده ميکند نماز را و مباح ميشود به تيمم آنچه مباح ميشود به وضو و غسل از نمازهاي واجبي و سنتي و طواف ودخول مساجد و قرائت سورههاي سجده و غيرش از اموري که مشروط به طهارت ميباشد و واجب است که خاک تيمم مباح باشد پس جايز نيست تيمم به خاک غصبي با علم به غصب اگرچه جاهل حکم شرعي باشد پس هرگاه مطلع نشود به غصبي بودن مگر بعد از تيمم پس باکي نيست و هرگاه به خاک نجس تيمم کند و مطلع نشود الا بعد از فارغ شدن باطل است و اعاده واجب و السلام علي من اتبع الهدي و خشي عواقب الردي.
فصل: در احکام نمازهاي يوميه پنجگانه: بدانکه نماز فريضه يوميه که عبارت از ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح باشد بر تمامي مکلفين واجب است و هرکه او را واجب نداند کافر است و متهاون و متکاسل در معرفت واجبات و محرمات و شرايط و آداب آن فاسق است و مستوجب عذاب اليم و
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۶ *»
واجب است بر هر کسي که رتبه اجتهاد ندارد تحصيل مسايل آن از روي تقليد مجتهد حي نمايد و لازم نيست که تمامي مسائل خود را از مجتهد حي اخذ کند بلکه به واسطه و وسايط که همگي عدول باشند تواند مسائل را از فتاوي آن مجتهد فرا گيرد و به آن عمل نمايد پس اگر مسائل را از مجتهد ميت اخذ کند نمازش باطل باشد بلاشک و اين در صورتي است که عالم باشد به وجوب تقليد مجتهد حي و معذلک تقليد مجتهد ميت کرده باشد يا تقليد هيچ نکرده باشد اما هرگاه غافل باشد و نداند که تقليد مجتهد حي بايد نمود و نماز خود را بهجا آورد پس هرگاه نمازش موافق آنچه مشهور است ميان مذهب شيعه باشد با کمال اهتمامش در بهجا آوردن به مقدار عملش پس در اين صورت اصح صحت نمازش باشد هر چند علما را خلاف است و هرگاه موافق نباشد مثل کسي است که عمداً تقليد را ترک کرده باشد نمازش باطل است خواه مطابق شريعت باشد و خواه نباشد و واجب است که در نماز قصد وجوب و استحباب کند يعني تميز دهد ميان نماز مستحب از واجب پس اگر نماز واجب را به نيت سنت ادا کند عمداً نمازش باطل است و جاهل مسئله در اينجا معذور نيست و اين جمله مطلب ان شاء الله در دو مطلب تمام ميشود:
اول در افعال واجبه نماز است و آن بر دو قسم است رکن و غير رکن و رکن پنج قسم است اول نيت دويم تکبيرةالاحرام سيم قيام چهارم رکوع پنجم سجود و غير رکن قرائت است و تشهد و سلام و فرق ميانه رکن و غير رکن آن است که هرگاه يکي از ارکان نماز ترک شود نماز باطل است خواه عمداً و خواه سهواً و غير رکن هرگاه سهواً ترک شد نماز باطل نميشود و هرگاه عمداً ترک نمايد البته باطل شود و بيان اين مجموع ايشان در چند فصل ميشود:
فصل اول: در احکام نيت و آن عبارت است از قصد به سوي فعل مقصود که مقارن باشد اول آن فعل را و مساوق او باشد پس هرگاه مقدم باشد بر آن فعل هر چند زماني قليل يا مؤخر باشد از آن نماز باطل است و نيت تصور فعل به طريق مخصوص که علماء تعبير از آن ميکنند به اخطار به بال است چنانچه تلفظ به الفاظي
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۷ *»
که دلالت بر ميکند نيست و آن رکن نماز است و ترکش عمداً و سهواً موجب بطلان است و واجب است اعتبار نيت در کل افعال نماز و دايم داشتن حکم آن تا آخر نماز پس اگر نيت غير نماز کند يا در بعضي افعال نماز مثل اينکه در سجود قصد رکوع کند و به عکس نماز باطل ميشود و احوط تعيين کردن ادا و قضاء و وجوب و استحباب است قربة الي الله و تعيين کردن ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح هرگاه يکي از اينها را خواهد بهجا آورد و هرگاه به اين تفصيل قصد نکند بلکه نيت کند در حالت نماز که من بهجا ميآورم آن نمازي را که بر من و اجب است پس اگر نماز ديگر بر ذمهاش نباشد نه ادا همچو نماز زلزله که وقتش تمام عمر است يا نمازي که به نذر غير موقت بر کسي واجب شده باشد که آن نيز ادا است و نماز قضاء نيز در ذمهاش نباشد در اين صورت نمازش صحيح است و همانقدر نيت کفايت ميکند اما هرگاه غير از نماز فريضه حاضر نمازي بر ذمهاش باشد ادا يا قضا در اين صورت کفايت نميکند بلکه لابد است تعيين کند.
و واجب است که قصدش جازم باشد هرگاه متردد باشد ميان فعل و ترک در حالت اختيار باطل است نماز و واجب است که در وقت نيت ادا کند و در خارج وقت قضا پس هرگاه به عکس کند نماز باطل ميشود و هرگاه برايش مانعي بهم رسد از علم به بقاء وقت يا بيرون رفتن آن مثل آنکه هوا ابر باشد نداند که آفتاب غروب (كرده ظ) يا نه و در شک باشد از بقاء خروج در دين صورت هرگاه قصد قربة کند بدون ادا يا قضا نمازش صحيح است پس هرگاه خطا کند در تعيين سهواً ضرر ندارد اما هرگاه عمداً باشد اجود بطلان نماز است و واجب نيست تعيين يوم و تعيين عدد رکعات و افعال و شرط نيست که نيت قيام و قعود و طهارت و ستر عورت و استقبال قبله و امثال اينها و واجب است که نيت مقارن تکبيرة الاحرام باشد و تقديم و تأخير آن, نماز را باطل ميکند و همچنين حکم ساير عبادات مگر روزه که نيت آن در شب ميتوان کرد و معني مقارنت آن است که قلب متوجه باشد به قصد آن فعل با شروع لسان به تکبيرة الاحرام و اول قصد بايد کرد که بالفعل باشد يعني شاعر باشد به آن و مابعد آن
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۸ *»
به قصد حکمي اکتفاء ميشود و هرگاه قصد کند قبل از شروع در نماز فعل يکي از مبطلات نماز را مثل حدث و تکلم و پشت به قبله کردن و امثال اينها را نماز باطل ميشود و جايز است نيت کردن خروج از بعضي صفات نماز که بدون آن نماز صحيح باشد مثل در اول نيت قصد کند که از امامت عدول کند در اثناي نماز و مأموم شود يا از جماعت خارج شده به امام ديگر اقتدا کند و همچنين مسئله عدول پس جايز است که از نماز ادا عدول کند به نماز قضاء و از نماز قضاء به سوي ادا نقل کند در صورتي که وقت تنگ باشد و خوف فوت شدن نماز ادا در صورت اتمام قضاء باشد و از نماز واجبي عدول به سوي نماز سنتي هرگاه شروع در نماز واجبي کرده باشد بعد بخواهد که نماز جماعت کند پس جايز است که قصد سنت کند پس نماز واجب را با جماعت ادا کند و همچنين قصد عدول به سوي نماز سنتي ميکند کسي که شک کرده باشد که نماز عصر را بهجا آورد يا نه پس شروع در عصر نموده در اثنا به خاطرش رسد که نماز عصر را کرده بود در اين صورت قصد نماز سنت ميکند و جايز نيست نقل و عدول از نافله به سوي فريضه و همچنين جايز نيست نقل کند نيت نمازي را که واجب باشد به سوي نماز ديگر واجب مگر در مواضعي که استثناء شده است پس اگر در نمازي باشد و نيت نماز ديگر کند هر دو نماز باطل ميشود و هرگاه نيت نماز واجب کند پس فراموش کرده به ياد نياورد مگر بعداز فراغ از نماز نمازش صحيح است و هرگاه گمان کند در اثناي نمازي که نيت را بعداز شروع در نماز فراموش کرده که اين نماز مستحب بوده است و بعضي از افعال به نيت استحباب به عمل آورد و بعد از فراغ به يادش آيد که در اول نيت وجوب کرده بود اقرب صحت نماز است و همچنين است هرگاه نيت وجوب کند از تکبيرة الاحرام گمان کند که نافله است پس قصد نافله کند بعداز آن به خاطرش آيد که نيت وجوب کرده بود پس رجوع کند به وجوب و بعد از آن باز به خاطرش آيد که نافله بود پس قصد نافله کند تا آخر نماز پس معلوم شود که نيت اول وجوب بوده باز اقرب صحت نماز است و هرگاه در روز ابر در
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۰۹ *»
نماز صبح نيت ادا کرد بعد معلوم شد که بعداز وقت بوده نمازش صحيح است و هرگاه يقين کند که وقت نماز خارج شده پس نيت قضا کند و بعداز آن ظاهر شود که وقت هنوز باقي بوده و نمازش در وقت واقع شده صحيح است و هرگاه نيت کند ادا را به مظنه آنکه وقت باقي است يا قضا را به مظنه آنکه خارج شده پس خلاف نيتش معلوم شد در اين صورت نمازش باطل است و هرگاه کسي شک کند در نيت بعد از تکبيرة الاحرام التفات نميکند و همچنين التفات نميکند بعداز شروع در تکبيرة الاحرام هرچند تمام نشده باشد.
فصل دويم: در تکبيرة الاحرام: و آن رکن است و باطل ميشود نماز به ترکش عمداً و سهواً عالماً يا جاهلاً و جزء نماز است و صورتش الله اکبر است پس به غير اين صورت به وجهي جايز نيست و جايز نيست فاصله کردن ميان الله اکبر به سکوت طويلي و جايز نيست مد دادن باء الله اکبر و الف اول الله و واجب است اداي آن به همين هيئت پس هرگاه ساکت شود بر الله جايز نيست و نمازش باطل است و واجب است گفتن تکبير در حال قيام پس هرگاه نشسته بگويد يا در نزد شروع در قيام يا بعد از برخواستن پيش از ايستادن يا پيش از آرام گرفتن و بعد از ايستادن در حالت اختيار و اقتدار جايز نيست و لابد است که قصد کند به آن ابتدا کردن به نماز را و حرام کردن بر خود جميع آنچه را که مبطل نماز است پس هرگاه قصد کند به آن يکي از تکبيرات مستحبه را جايز نيست و همچنين هرگاه قصد تکبير از براي رکوع کند هر چند تکبير رکوع به جهت نذر بر او واجب شده باشد و همچنين هرگاه يکي از تکبيرة الاحرام يا تکبير رکوع را لا علي التعيين کند که در اين صورت باطل است.
و شرط است در اين تکبير آنچه که در نماز مشروط است از طهارت و ستر عورت و رو به قبله ايستادن و قيام و نيت و واجب است تلفظ کردن به تکبير به طريقي که خود بشنود و هرگاه در مقام تقيه باشد تلفظ تنها کفايت ميکند هر چند خود نشنود و کسي که لال باشد حرکت دادن زبان هرگاه ممکنش باشد و حرکت دادن لبها واجب است پس اگر هيچ يک از اينها ممکنش نباشد به انگشت اشاره کند و جايز
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۰ *»
نيست ترجمه الله اکبر به عبارت ديگر گفتن همچو فارسي و ترکي و هندي و امثال اينها و سنت است دستها را در وقت تکبير گفتن بالا دارد در ابتداي بالا برداشتن دست شروع به گفتان کند تا آخر بلندي تمام کند.
فصل سيم: در قرائت است: واجب است قرائت حمد در نماز صبح و در دو رکعت اول ظهر و عصر و مغرب و عشاء و غير حمد از سورههاي ديگر جايز نيست در حالت اختيار به ترک آن عمداً نماز باطل ميشود و اما سهواً باطل نميشود و در دو رکعت آخر ظهر و عصر و يک رکعت آخر مغرب و دو رکعت آخر عشاء خصوصاً حمد لازم نيست بلکه مخير است ميان حمد و تسبيح و صورت تسبيح سبحان الله و الحمد الله و لا اله الله و الله اکبر و احتياط آن است که سه مرتبه اين تسبيح را بگويد هر چند اقرب اکتفاء به مسمي ذکر ميباشد.
و واجب است بعد از حمد در دو رکعت اول هر نماز قرائت يک سوره تمام پس هرگاه عمداً حمد تنها بخواند نمازش باطل است و جايز نيست که سوره را ناتمام قطع کند اختياراً مگر در نماز آيات که جايز است و همچنين جايز نيست قرائت زيادتر از سوره کامله بعداز حمد به قصد اينکه اين سوره را نيز به همراه آن سوره بايست خوانده شود در اين صورت نمازش باطل است عمداً و اما هرگاه سهواً باشد اين چند صورت نمازش صحيح است و جايز نيست کم و زياده کردن در کلمات حمد و سوره هر چند به يک حرف زايد يا ناقص باشد يا تغيير در کلمات حاصل شود به جهت مد يا تشديد يا تکرير بسيار عمداً و هرگاه تغيير خفيفي باشد که جوهر حرف محفوظ باشد ضرر ندارد و نمازش را باطل نکند و همچنين واجب است ترتيب کلمات حمد و سوره و آيات هر دو به طريقي که معروف و معلوم است پس هرگاه مخالفت ترتيب کند عمداً نماز را اعاده کند و هرگاه سهواً باشد اعاده کند از آنجا که ترتيب به آن حاصل شود مادامي که رکوع نکرده است پس هرگاه رکوع کرده نماز را تمام کند و برنگردد و همچنين هرگاه مقدم دارد سوره را بر حمد عمداً نمازش باطل است و هرگاه سهواً باشد اعاده ميکند سوره را بعداز حمد تا وقتي که رکوع نکرده است چه بعد از
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۱ *»
رکوع التفات نکرده نماز را تمام ميکند و واجب است موالات يعني پيدرپي خواندن آيات و کلمات حمد و سوره پس هرگاه در اثناي قرائت قرآني يا دعائي بخواند قرائت باطل ميشود و واجب است که قرائت را از سر گيرد و بعضي از مجتهدين گفتهاند که نماز باطل ميشود لکن استثناء شده است آنچه مکرر ميشود از کلمات به جهت اصلاح حروف يا مخرج که اول صحيح نگفته بود به اعتقاد خود يا کلمه فراموش کرده را تکرار کند از براي ياد آوردن مابعد آن کلمه يا آنکه به جهت آگاه کردن غير در امري از امور کلمه قرآن يا دعا بر زبان جاري کند و آن دعا که براي طلب رحمت ميکند يا استعاذه از عذاب مينمايد و در نزد رسيدن به آيه رحمت و عذاب يا تسميه (تسميت ظ) عطسه کننده گويد يرحمک الله و امثال ذلک و جواب سلام و الحمد لله گفتن نزد عطسه کردن خود و دعا کردن براي امر دنيا به شرطي که اخلال به موالات به حسب عرف بهم نرسد و هرگاه سکوت در قرائت بيش از عادت باشد پس هرگاه سکوتش به جهت ياد آوردن کلمه فراموش کرده است ضرر ندارد به شرطي که سکوتش به حدي نباشد که از نماز گذارنده محسوب نشود که در اين وقت نمازش باطل گردد و واجب است که قرائت را در نماز واجب از حفظ بخواند و واجب است مراعات قرائت جميع حروف حمد حتي مد واجب و آن سه الف است بعداز ضاد الضالين و مقدارش چهار الف است و همچنين تشديد واجب پس هرگاه خللي به حرفي از حروف که جزو حمد است عمدا برساند نمازش باطل است و همچنين است کسي که حروف را از مخرج ادا نکند عمداً با وجود قدرت نمازش باطل است و هرگاه سهو است کلمه که اخلال کرده اعاده ميکند.
و واجب است اخفات کردن در دو رکعت آخر ظهر و عصر و عشاء و يک رکعت آخر مغرب خواه حمد بخواند و خواه تسبيح پس هرگاه جهر کند نمازش باطل است هرگاه عمداً باشد اما در صورت سهو از آنجا که به خاطرش آمد اخفات ميکند و نماز را تمام ميکند و هرگاه در اثناي کلمه به ياد آورد آن کلمه را به طريقي که شروع کرد تمام ميکند و بعد از آن اخفات مينمايد.
و
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۲ *»
افضل در اخيرتين تسبيح است و تسبيح مثل قرائت است که نماز به ترکش عمداً باطل است و واجب است موالات در تسبيح و تلفظ کردن آن و غلط نخواندن به حسب قاعده عربيت که در معني خلل حاصل نشود و جاهل حکم معذور نيست و جايز نيست در قرائت خواندن سورههاي سجده و آن چهار سوره است الم سجده و حم سجده و والنجم و اقرأ باسم ربک پس عمداً بخواند نمازش باطل است و هرگاه سهواً بخواند مادامي که از نصف سوره تجاوز ننموده رجوع به سوره ديگر ميکند و هرگاه از نصف گذشته تمام ميکند و براي سجده ايما و اشاره نمايد و بعداز فراغ نماز سجده کند.
فصل چهارم: در قيام است و آن رکن است در نماز و واجب است با قدرت و آن در دو موضع رکن است که ترک آن عمداً و سهواً مبطل نماز است يکي چون تکبيرةالاحرام خواهد بگويد دوم قيام متصل به رکوع است و حد قيام راست ايستادن است به استقلال پس هرگاه عمداً تکيه به چيزي کند نمازش باطل ميشود اما هرگاه سهواً باشد يا ايستادن نتواند تکيه تواند کرد و هرگاه پاها را گشاده گذارد به حدي که از قيام بيرون رود جايز نيست و در قيام قرار گرفتن معتبر است پس هرگاه مضطرب و متحرک باشد اعضايش, نماز باطل است و همچنين هرگاه در حالت راه رفتن نماز کند يا بايستد به جايي که پاهايش قرار نگيرد مثل آنکه بالاي برف يا پنبه يا ريگ و امثال اينها در حالت اختيار و اقتدار نمازش باطل است اما در حالت ضرورت مثل آنکه دشمني او را تعاقب کند يا جاهي ديگر بهم نرساند غير از محل برف يا ريگ يا امثال اينها و در صورت تأخير نمازش قضاء ميشود صحيح است و هرگاه بيمار باشد و ايستادن به تنهايي نتواند لکن هرگاه تکيه به کسي دهد ميتواند ايستاد در اين صورت قيام واجب ميشود هرچند به اجرت باشد يا چيزي بهم رساند که به او تکيه کند هر چند اجرت بسيار باشد واجب است مادامي که ضرر به حال او نرساند و الا واجب نيست و هرگاه قدرت بر قيام در اثناي نماز برايش حاصل شود واجب است که بايستد و نماز را تمام کند و هرگاه نايستد نمازش باطل است
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۳ *»
لکن چون برميخيزد قرائت را قطع کند تا آرام گيرد شروع کند از محلي که قطع کرده بود و هرگاه رکوع بدون قيام کند عمداً يا سهواً نمازش باطل ميشود و هرگاه قرائت را سهواً نشسته کند پس به خاطرش آيد در اين وقت برميخيزد و رکوع ميکند و قرائت را از سر نميگيرد و هرگاه از قيام عاجز باشد نشسته نماز کند و براي رکوع خم شود و سجده را مثل معتاد به عمل آورد و هرگاه از رکوع و سجود عاجز شود به ايماء و اشاره به عمل آورد و هرگاه ممکن شود سجود به علاج مثل آنکه متکائي پيش رويش گذارند و تربت بر آن گذاشته سجده کند واجب است و ايماء در اين وقت جايز نيست.
و واجب است خم شدن براي رکوع به قدري که تواند و احوط آن است که رانهاي خود را از روي ساق پا بلند کند و هرگاه عاجز شود از قعود يا استقلال تکيه کند به چيزي و هرگاه از آن نيز عاجز باشد بر پهلوي چپ رو به قبله بخوابد و به ايماء و اشاره نماز کند و چيزي برايش نزديک کنند که پيشاني براي سجده بر آن گذارد و اگر نتواند ايماء کند براي رکوع و سجود به سر خود و اگر نتواند به چشم اشاره کند و هرگاه عاجز شود بر پهلو خوابيدن را به پشت بخوابد و پاها را به طرف قبله دراز کند مثل حالت احتضار و هرگاه ممکن نشود بالش زير سر او را اندکي بلند کنند تا رويش به طرف قبله باشد واجب است و الا به هر طريق که ممکن شود و هرگاه تواند با سر براي رکوع و سجود اشاره کند و هرگاه نتواند با چشم پس چشم خود را براي رکوع بپوشد به قدر ذکر نگه دارد پس چشم بگشايد و دقيقه آرام بگيرد پس چشم خود را براي سجود بپوشد دو مرتبه به قدر ذکري که دارد پس بگشايد و به همين طريق نماز خود را تمام کرده تشهد و سلام دهد و هرگاه به چشم ممکن نباشد قصد به دل کند در همه افعال.
فصل پنجم: در رکوع است؛ و واجب است خم شدن براي رکوع تا آنکه کف دو دست به دو زانو برسد و آن واجب است در نماز و رکن است و در هر رکعت يک نوبت و در نماز کسوف و خسوف و زلزله و آيات در هر رکعت پنج رکوع واجب است و به ترکش عمداً و سهواً نماز باطل ميشود و جاهل مسئله
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۴ *»
معذور نيست و مرد و زن را يک حکم است در رکوع و آنکه دست ندارد خم ميشود به مقدار مستوي الخلقه و واجب است در رکوع طمأنينه يعني آرام گرفتن بعد از خم شدن تا آنکه اعضاء استقرار حاصل کند و باقي باشد بر هيئت رکوع به قدر ذکر واجب و ذکر رکن نيست پس هرگاه سهواً ترک نمايد نماز باطل نيست و واجب است که در حالت خم شدن قصد رکوع داشته باشد پس هرگاه خم شود براي برداشتن چيزي يا کشتن مار و عقرب واجب است باز راست شود بعداز آن رکوع کند و هرگاه خم شود براي غير رکوع خبر نشد تا اينکه سر به سجده گذاشت نمازش باطل است و هرگاه پيش از آنکه پيشاني به موضع سجود رسد به خاطرش رسيد که خم شدنش براي رکوع نبوده واجب است که راست بشود پس خم شود به نيت رکوع و هرگاه خم شد به قصد رکوع و فراموش کرد قصد خود را تا اينکه بر زمين رسيد و هنوز پيشاني به موضع سجود نرسيده پس هرگاه اين سهو پيش از رسيدن به حد رکوع عارض شد برميگردد به حد رکوع و بعداز آن سجده ميکند و هرگاه بعد از رسيدن به حد رکوع عارض شود التفات نکرده براي رفع رأس از رکوع راست ميايستد پس سجود ميکند و هرگاه عاجز شود از رکوع کردن مستقلاً واجب است که تکيه به چيزي بدهد هر چند به اجرت باشد و هرگاه از طمأنينه عاجز گردد از او ساقط شود.
و واجب است ذکر رکوع و هر ذکر باشد کفايت ميکند لکن افضل آن است که سبحان ربي العظيم و بحمده سه مرتبه بگويد و مخير است ميانه اينکه مجموع را قصد ذکر واجب کند يا يکي از اين سه را() و مخير است ميانه اول و دويم و سيم هر يک را که خواهد ذکر واجب قرار دهد و واجب است که ذکر عربي باشد و ترتيب کلمات و موالات پس هرگاه کلمات ذکر را مقدم و مؤخر کند يا فاصله بسيار بين کلمات دهد مجزي نيست و واجب است در ذکر طمأنينه يعني آرام گرفتن به قدر فراغ از ذکر واجب پس در بين خم شدن و سر از رکوع بالا گرفتن اگر ذکر کند باطل است در صورت عمد اما اگر سهواً باشد ضرر ندارد و واجب است
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۵ *»
سر برداشتن از رکوع و رکن نيست پس هرگاه سهواً بعد از رکوع به سجود رود نمازش صحيح است و عمداً باطل است.
فصل ششم: در سجود است و آن رکن است و در هر رکعت دو سجده واجب است پس هرگاه ترک کند هر دو را با هم عمداً و سهواً نمازش باطل است و هرگاه يکي را عمداً ترک کند نمازش فاسد ميشود و واجب است سجده کردن بر هفت موضع عضو و آن پيشاني و دو کف دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها پس هرگاه يکي از اينها را عمداً به زمين نرساند نمازش باطل است و واجب است گذاشتن پيشاني بر چيزي که سجده بر آن صحيح باشد و آن چيزي است که از زمين برويد و خوردني و پوشيدني نباشد و کفايت ميکند گذاشتن پيشاني آنچه عرف بر آن صدق کند و افضل آن است که تمامي پيشاني را بر زمين گذارد و کفايت نميکند در سجده گذاشتن يکي از دو جانب سر غير از پيشاني و همچنين بر زمين آمدن غير از انگشت بزرگ پا از ساير انگشتان پاها در حالت اختيار و اما در حالت اضطرار هر طريقي که اتفاق افتد کافي است و حد پيشاني در طول از رستنگاه موي سر است تا ابرو و در عرض آن مقدار که مقابل ابروها باشد از مستوي الخلقة و واجب است ذکر بعد از قرار يافتن پيشاني پس هرگاه قبل بگويد در حالت اختيار باطل است.
و واجب است که موضع سجود زيادتر از يک خشت شرعي نباشد و آن مقدار چهار انگشت از مستوي الخلقه است و هرگاه محل قرار پا بلندتر باشد از موضع سجود به مقدار يک خشت جايز است و زيادتر جايز نيست و مسمي ذکر در سجود کافي است و افضل سبحان ربي الاعلي و بحمده ميباشد و سه بار افضل است از يک بار و هفت بار اکمل است و واجب است که خود ذکر را بشنود پس هرگاه خود نشنود باطل است در حالت اختيار و اعاده ميکند پيش از آنکه سر از سجده بردارد و هرگاه ترک کند عمداً اختياراً تا سر از سجده بردارد نمازش باطل است و واجب است طمأنينه به قدر ذکر پس هرگاه شروع کند در ذکر پيش از رسيدن پيشاني و قرار گرفتن اعضاء يا سر برداشتن پيش از آنکه ذکر تمام شود عمداً
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۶ *»
نمازش باطل است و سهواً صحيح است و هرگاه فراموش کند و به ياد نياورد مگر بعد از سر برداشتن ديگر براي اعادهاش به سجود برنگردد و هرگاه برگردد نمازش باطل است و چون ذکر را تمام کرد واجب است که سر از سجده بردارد و بنشيند ميانه دو سجده و طمأنينه بهجا آورد.
فصل هفتم در تشهد است: واجب است تشهد در نماز دو رکعتي يک نوبت و در سه رکعتي و چهار رکعتي دو نوبت و او يکي از افعال واجب نماز است و به ترکش عمداً نماز باطل است و ترکش سهواً تلافي و تدارک ميکند و رکن نيست و واجب است شهاد تين و صلوة بر محمد وآلمحمد سلام الله عليهم اجمعين و واجب است در تشهد نشستن به قدر اينکه واجب است از تشهد به آرام تن پس هرگاه شروع در او کند پيش از نشستن يا به اضطراب و حرکت اعضاء در اثناي تشهد يا برخيزد پيش از تمام شدن عمداً نمازش باطل است.
و واجب است شهادتين و صورتش اين است اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و جايز نيست غير از اين صورت و واجب است در تشهد صلوة فرستادن به اين طريق اللهم صل علي محمد و آلمحمد و جايز نيست غير اين صورت به وجهي هرگاه تغيير بدهد جايز نيست و مبطل نماز است هرگاه عمداً باشد و هرگاه فراموش کند صلوة را قضا ميکند و سجده سهو بهجا ميآورد و واجب است در تشهد و صلوة که به لفظ عربي باشد و ترتيب و موالات و شنوانيدن خود مثل ساير ذکرها و جايز نيست که مخالفت کند به قدر امکان و واجب است بر کسي که نداند اين صورت را که ياد گيرد و هرگاه ممکن نباشد او را به وجهي و وقت تنگ باشد الحمدلله به قدر تشهد بگويد و هرگاه اين صورت را و اين ذکر را نيز نتواند که بگويد بنشيند به قدر تشهد.
فصل هشتم: در تسليم است و حق و صحيح آن است که سلام واجب است است و داخل در نماز است پس هرگاه از مصلي صادر شود چيزي که نماز را باطل ميکند قبل از تسليم يا در اثناي آن پيش از تمام کردن, نمازش باطل است و واجب است يک سلام و اقوي آن است که آن السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۷ *»
باشد و اما السلام عليک ايها النبي و رحمة الله و برکاته و السلام علينا و علي عباد الله الصالحين سنت است و واجب نيست([۱۳]) و واجب است در تسليم و تشهد طمأنينه به قدر واجب و واجب است مراعات صورت تسليم و اينکه به لفظ عربي باشد و همچنين ترتيب و موالات به حسب عرف پس هرگاه مخالفت کند در يکي از اينها عمداً نمازش باطل است.
مطلب دوم
در ذکر اموري که ترکش در نماز واجب است و فعلش سبب بطلان ميشود
واجب است ترک حدث در نماز پس هرگاه حدث کند نمازش باطل است خواه طهارتش از وضو و غسل باشد خواه از تيمم و همچنين هرگاه در اثناي السلام عليکم باشد و واجب است ترک کلام به دو حرف يا بيشتر پس هرگاه تکلم کند در نماز به دو حرف يا بيشتر و آن نه قرآن باشد و نه دعا نمازش باطل است و در اين حکم مساوي است عالم و جاهل و مختار و مضطر و هرگاه سهواً تکلم کند نمازش صحيح است پس نماز خود را تمام ميکند و دو سجده سهو بهجا ميآورد و هرگاه در اين صورت کارهاي ديگر غير از کلام نيز بکند يا کلام را طول بدهد يا پشت به قبله کند يا حدثي از او صادر شود نمازش باطل است و اعاده بر او واجب ميشود و هرگاه تلفظ کند به يک حرف نمازش باطل نميشود و هرگاه آن يک حرف مفيد معني باشد مثل ق و ع و امثال اينها عمداً نمازش باطل است و همچنين هرگاه تلفظ به يک حرف کند و واو را (و او را ظ) مد دهد نمازش باطل است و همچنين هرگاه تنحنح کند که دو حرف فصيح از او ظاهر شود.
و واجب است رد سلام بر مصلي به همان لفظ که سلام کرده به طريقي که سلام کننده بشنود با امکان و عدم تقيه يا آنکه شنوانيدن محتاج باشد به بلند کردن صوت که نماز به آن باطل ميشود در اين صورتها جواب سلام را آهسته گويد و بايد که رد سلام به مثل سلام او باشد پس هرگاه بگويد السلام عليک براي مصلي جايز است که السلام عليک يا سلام عليک بگويد و دعا براي امر
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۸ *»
حرام نماز را باطل ميکند و همچنين قهقهه عمداً خواه به اختيار باشد و خواه بر وجهي که ممکنش نباشد که خود را محافظت کند نمازش باطل ميشود به خلاف تبسم که نماز به آن باطل نميشود و هرگاه سهواً قهقهه کند نماز باطل نميشود و گريستن براي امور دنيا نماز را باطل ميکند هر چند مشتمل بر دو حرف نباشد و مشتمل باشد بر صوت اما هرگاه صدا نداشته باشد و اشک از چشمش برنيايد نماز باطل نميشود و هرگاه براي سيدشهدا عليه السلام (کذا) باطل نميشود.
و فعل کثير عمداً نماز را باطل ميکند و فهم آن حواله به عرف است و هرگاه زيادتي فعل از جنس نشد و از نماز نباشد مثل اينکه پنج رکعت کند نماز باطل است خواه عمداً و خواه سهواً و خوردن و نوشيدن نماز را باطل ميکند و هرگاه از قبله در اثناي نماز منحرف شود پس هرگاه به جميع اعضاي بدن خود قليلي منحرف شود که به حد يمين و يسار نرسد پس هرگاه سهواً باشد و به خاطرش نيايد مگر وقتي که از نماز فارغ شود التفات نميکند و هرگاه عمداً باشد واجب است که نماز را اعاده کند و هرگاه سهواً باشد و پيش از فراغ نماز به خاطرش آيد برگردد به سمت قبله و هرگاه بعد از ياد آوردن برنگشت پس او عامد است نمازش را اعاده کند خواه در وقت و خواه خارج وقت و هرگاه منحرف شود به طريقي که به جانب محض يمين و يسار رو کند هرگاه عمداً باشد نماز را مطلقاً اعاده کند خواه در وقت و خواه در خارج وقت و هرگاه سهواً باشد در وقت اعاده ميکند و در خارج وقت اعاده نميکند و هرگاه پشت به قبله کند در اثناي نماز باطل است و اعاده واجب است خواه عمداً و خواه سهواً و خواه در وقت و خواه در خارج وقت و اما مجرد التفات نماز را باطل نميکند و هرگاه نماز را قبل از وقت بهجا آورد باطل است عمداً و هرگاه مظنه دخول وقت داشته باشد و قادر باشد بر تحصيل يقين و نماز کند و بعد معلوم شود که هنوز وقت داخل نشده بود از نمازش باطل است و هرگاه بهجا آورد نماز را در مکان نجسي که نجاست سرايت کند به بدن و لباس يا نماز کند در جامه نجس يا غصبي يا در مکان غصبي با علم به نجاست و غصب, نماز باطل
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۱۹ *»
است و هرگاه عالم باشد و بعد فراموش کند اعاده ميکند نماز را وجوباً در وقت و احوط آن است که در خارج وقت نيز قضا کند و جاهل حکم معذور نيست و جاهل اصل غصب و نجاست معذور است.
و هرگاه نماز را بهجا آورد به وضو يا غسل يا تيممي که از آب و خاک غصبي گرفته باشد نمازش باطل است و هرگاه عمدا مکشوف العوره نماز کند باطل است و هرگاه قرائت يا يکي از اذکار نماز را به صوتي بخواند که او را در عرف غنا گويند نمازش باطل است و هرگاه قصد کند در بعضي از افعال نماز غير نماز را مثل اينکه قصد کند در رکوع تعظيم آنکس که داخل شده است يا ريا کند در نماز باطل است و هرگاه قصد اتمام نماز کند در مواضعي که مخير است ميانه قصد و اتمام مثل حرم مکه و مدينه و مسجد کوفه و حاير امام حسين عليه السلام با آنکه وقت بسيار تنگ است نماز باطل است و هرگاه قران کند بعد از حمد سوره را([۱۴]) نماز باطل است مگر والضحي و المنشرح و سوره فثيل و لايلاف که اين هر دو يک سوره ميباشند و هرگاه تبعيض کند در سوره در غير نماز آيات نمازش باطل است و هرگاه قرائت در نماز جماعت با امامي که عادل و مرضي باشد و شنيده شود قرائت او نمازش باطل است و هرگاه کسي که تيمم کرده داخل نماز شده و پيش از رکوع آب موجود شود واجب است که قطع کند و وضو بگيرد يا غسل کند و اگر به همان حال نماز را تمام کند باطل است.
فصل: در احکام خللي که در نماز واقع ميشود و در آن چند مسئله است:
اول آنکه هرگاه اخلال کند مصلي عمداً به چيزي از واجبات نماز خواه شرط باشد مثل طهارت و ستر عورت و خواه سبب باشد مثل وقت و خواه جزء باشد و خواه رکن باشد و خواه غير رکن مثل تشهد و سلام و تسبيح نماز او باطل است خواه عالم به مسئله شرعيه باشد و خواه جاهل سواي جهر و اخفات که جاهل مسئله در اين دو معذور است.
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۰ *»
دوم هرگاه اخلال کند به رکني از ارکان نماز خواه عمداً و خواه سهواً نماز باطل است مگر اينکه پيش از خارج شدن محلش تدارک بکند و ارکان نماز پنج است قيام و نيت و تکبيرة الاحرام و رکوع و سجود پس هرگاه سهو کند رکوع را مثلاً و به خاطرش نيايد مگر وقتي که پيشاني بر سجده گذاشته نمازش باطل است و هرگاه پيش از پيشاني گذاشتن به خاطرش آيد برميگردد و رکوع ميکند و نمازش صحيح است.
سيم هرگاه کم کند رکعتي از رکعات نماز را و به خاطرش نيايد مگر وقتي که حدثي از او صادر شد يا پشت به قبله نمود نمازش باطل ميشود.
چهارم هرگاه سهو کند بعضي از رکعات را و به خاطرش نيايد مگر بعد از دخول نماز ديگر پس هرگاه فاصله بسيار طول کشيد نماز اول باطل است و نماز دوم صحيح است و هرگاه فاصله بسيار طول نکشيد آن رکعتي که کرده است او را تتمه نماز اول قرار دهد و سلام بدهد و اين در صورتي است که وصل بين صلوتين کند و حدث از او صادر نشود و الا نماز اول باطل است و از اين نماز عدول ميکند به سوي نماز اول و اين را نماز اول قرار ميدهد.
پنجم هرگاه شک کند بعد از سلام دادن که آيا بعضي از نماز را ترک کرده يا نه نمازش صحيح است و چيزي بر او نيست.
ششم هرگاه شک کند در عدد رکعات پس اگر دو رکعتي است مثل نماز صبح و نمازهاي قصير يا در دو رکعت اول چهار رکعتي يا سه رکعتي مثل مغرب نماز را اعاده ميکند و شک در اجزاء دو رکعت اول مثل ذکر رکوع و طمأنينه مبطل نماز نيست پس اگر در محلش است آن را بهجا ميآورد و هرگاه از محل تجاوز کرده التفات نميکند و هرگاه نداند که چند رکعت نماز کرده باطل است.
هفتم هرگاه شک کند در فعل واجبي از واجبات نماز خواه رکن و خواه غير رکن هرگاه از محلش نگذشته است همان فعل را بهجا ميآورد مثل کسي که شک در نيت پيش از تکبيرة الاحرام يا در تکبير پيش از دخول در دعاي
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۱ *»
توجه يا قرائت يا در قرائت پيش از قنوت يا در رکوع پيش از سجود يا در سجده پيش از تشهد يا در تشهد پيش از ايستادن و هرگاه از محلش گذشته باشد به نهجي که مذکور شد التفات نميکند پس هرگاه به خاطرش بيايد که آن مشکوکٌ فيه را به عمل نياورداه به جهت تجاوز محلش پس هرگاه رکن است نمازش باطل است و هرگاه غير رکن است همان را بهجا آورده پس اگر رکن است نماز باطل است و اگر رکن نيست دو سجده سهو ميکند.
فصل: در احکام سهوي که واقع ميشود در نماز و در آن چند مطلب است:
اول در بيان اموري است که هرگاه سهو کند تلافي ندارد پس هرگاه فراموش کند حمد را تماماً يا بعضي از آن و در وقت سوره خواندن به خاطرش بيايد بر او چيزي نيست بنا بر اجود و هرگاه فراموش کند حمد و سوره هر دو را هرگاه قبل از رکوع به خاطرش بيايد ميخواند و هرگاه بعد از رکوع به خاطرش بيايد نماز را تمام ميکند و براي او ضرري ندارد و هرگاه فراموش کند جهر و اخفات را در کل يا در بعض اقوي اين است که اعاده نميکند از هرجا به خاطرش آمد آنچه بر او واجب است از جهر و اخفات بخواند و هرگاه طمأنينه در رکوع را فراموش کند پس هرگاه پيش از سر برداشتن از رکوع باشد بهجا ميآورد و هرگاه بعد از سر برداشتن به خاطرش آمد ميگذرد و بر او چيزي نيست و هرگاه طمأنينه بعد از سر برداشتن از رکوع را فراموش کرد هرگاه پيش از سجود به خاطرش آيد بهجا ميآورد و هرگاه در سجود به خاطرش بيايد ميگذرد و بر او چيزي نيست و سجود متحقق ميشود به گذاشتن پيشاني بر زمين و هرگاه طمأنينه در سجود را فراموش کرد هرگاه بعداز سر برداشتن از سجده به خاطرش آيد ميگذرد و تلافي ندارد و هرگاه طمأنينه در تشهد را فراموش کرد هرگاه پيش از ايستادن به قيام به خاطرش آيد برميگردد و طمأنينه ميکند و تشهد نميخواند و اعاده تشهد برايش مستحب
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۲ *»
نيست چنانچه اعاده ذکر در طمأنينه رکوع و سجود مستحب بود و هرگاه فراموش کند ذکر رکوع را هرگاه به خاطرش آيد پيش از آنکه از حد رکوع جدا نشده بهجا ميآورد و حد رکوع اين است که خم شود تا اينکه سر انگشتان مستوي الخلقه به زانوهايش برسد و حد سجود مفارقت کردن پيشاني است از زمين اگرچه مقدار يک مو باشد پس اگر بعداز جدا شدن از حد رکوع و سجود به خاطرش آيد که ذکر را فراموش (کذا) نماز را تمام ميکند و چيزي بر او نيست و حکمي براي شک در سجود سهو نيست مثل اينکه هرگاه شک کند که يک سجده کرده يا دو سجده در اين صورت سجده ديگر ميکند ديگر احتياطي و سجده سهوي براي او نيست و همچنين است شک در نفس سهو که آيا سهو کرده يا نه و همچنين است شک در شک و شک در نماز احتياط اعتبار ندارد و همچنين حکمي نيست براي کثير الشک بلکه بنابر وقوع مشکوک فيه ميگذارد و ساقط ميشود از او سجود سهو و احتياط و مرجع حد کثرت به سوي عرفست و اجود اين است که سه مرتبه پي در پي سهو کند خواه در يک نماز باشد و خواه در سه نماز واجب و حکمي براي شک سهو نيست با غلبه ظن مثل اينکه شک کند که سه رکعت کرده يا چهار رکعت و ظن دارد که چهار رکعت است يا دو رکعت بنا را بر همان که مظنه دارد ميگذارد و بر او چيزي نيست و حکمي براي شک و سهو در نافله نيست پس بنا را بر کمتر ميگذارد و جايز است که بنا را بر بيشتر بگذارد و احتياطي و سجده سهوي ندارد.
دوم در بيان اموري که تلافي دارد: هرگاه سهو کند رکوع را و پيش از سجده کردن به خاطرش آيد راست ميايستد و طمأنينه در اينجا مستحب است پس به رکوع ميرود و اين در صورتي است که به قصد رکوع خم نشده باشد اما هرگاه به قصد رکوع خم بشود و فراموش کرده پايين برود پيش از آنکه پيشانيش بر زمين رسد به خاطرش آيد که رکوع نکرد در اين صورت راست نميايستد بلکه به حد رکوع ايستاده رکوع ميکند پس سر از رکوع برميدارد و ميايستد و به سجده ميرود و هرگاه دو سجده يا يکي را فراموش کند و به خاطرش بياورد
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۳ *»
پيش از رکوع پس به سجده ميرود هر چند قرائت کرده باشد پس باز قرائت کرده رکوع کند و هرگاه بعد از رکوع يا در رکوع به خاطرش بيايد نمازش باطل است هرگاه هر دو سجده را فراموش کرده باشد اما هرگاه يک سجده را فراموش کرده نماز را تمام ميکند و بعداز سلام دادن او را قضاء ميکند و دو سجده سهو بهجا ميآورد هرگاه نشسته شک کند که يک سجده از او فوت شده نميداند که از رکعت گذشته بود يا همين رکعت يک سجده ميکند و بنابر اين ميگذارد از براي همين رکعت بود نه رکعت گذشته و هرگاه تشهد را سهو کند و پيش از رکوع به خاطرش آيد تشهد را بهجا ميآرود و هرگاه در رکوع به يادش آيد نماز را تمام کرده بعداز سلام قضا کند و دو سجده سهو به عمل آورد و همچنين هرگاه بعضي از تشهد را فراموش کند يا صلوة را فراموش کند و هرگاه فراموش کند چهار سجده را در چهار نماز پس اگر به خاطرش بيايد پيش از سلام سجده ميکند براي آخري و پس از تشهد و سلام آن سه سجده را قضا ميکند و براي هر سجده دو سجده سهو بهجا ميآورد به ترتيب و سجده چهارم را برايش سجده سهو نميباشد و هرگاه بعد از سلام به خاطرش آيد هر چهار سجده را به ترتيب قضاء ميکند و براي هر يک دو سجده سهو ميکند و شک سبب سجده سهو نميشود مگر در وقتي که احتمال زيادتي باشد مثل شک ميانه چهار و پنج.
سيم در بيان احکام دو سجده سهو است: سجده سهو واجب ميشود در هر زياده و کم واجبي که در نماز واقع شود اما هرگاه زياده و کمي مستحب باشد واجب نيست بلکه مستحب هم نيست و هرگاه عزم کند بر فعل چيزي که مخالف و منافي نماز است مثل حرف زدن يا پشت به قبله کردن و نکند بر او سجده نيست و اين دو سجده محلش بعداز سلام گفتن است پيش از فعل منافي مثل حدث يا استدبار قبله يا کلام و شرط در نماز نيست اگرچه هر دو واجب ميباشند پس نماز به ترک اين دو سجده باطل نميشود پس هرگاه ترک کند يا حرف زند پيش از سجده عمداض يا حدثي از او سرزند عمداً فعل حرام به عمل آورده و گناهکار شده و واجب است که باز بعداز اينها همه اين دو
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۴ *»
سجده را بهجا بياورد هر چند مدتي طول بکشد و قصد قضاء و اداء نميکند هر چند در خارج وقت به عمل آورد زيرا که وقتي براي اين دو سجده نميباشد.
و واجب است نيت براي اين سجده و سجود بر هفت اندام يعني پيشاني و کف دو دست و دو انگشت ابهام پاها و دو زانو و طهارت و ستر عورت و رو به قبله کردن و مباح بودن مکان و سجود بر هر چه سجود نماز بر آن صحيح است و طمأنينه و سر برداشتن ميانه دو سجده و نشستن و طمأنينه و تشهد خفيفي و اصح عدم وجوب تکبيرة الاحرام است بلي هرگاه امام سهو کند مستحب است برايش تکبيرة الاحرام به جهت تنبيه مأمومين و اصح وجوب ذکر است در آن و ذکر سجده بسم الله و بالله اللهم صل علي محمد و آل محمد السلام عليکم و رحمة الله و برکاته و امثال آن به هر يک خوب است و هرگاه سهو متعدد شود در نماز متعدد ميشود سجده خواه مختلف باشد و خواه متجانس و اصح ترتيب آن سجده است بر ترتيب اسباب او پس اگر تشهد و سلام را فراموش کند سجده سهو براي تشهد را مقدم ميدارد بر سجده سهو براي سلام و اجزاي منسيه که فراموش شده است واجب است در وقت, بهجا آوردن پس هرگاه عمداً تأخير کند تا قضا شود باطل است و واجب است اعاده و هرگاه سهواً فراموش کرده قضا ميکند هرچند فاصله بسيار طول بکشد و اولي آن است که با فاصله بسيار اعاده کند و هرگاه فراموش کند دو سجده سهو را بهجا ميآورد هر وقت که به خاطرش بيايد.
فصل در احکام شکي که در نماز واقع ميشود: هرگاه شک کند در نماز دو رکعتي يا سه رکعتي يا نداند چند رکعت کرده يا نداند که نيت کدام نماز نموده يا شک ميانه دو و سه کرده نمازش باطل است چنانچه مذکور شد و هرگاه شک کند در چهار رکعتي بعداز اکمال سجدتين و حفظ دو رکعت اول پس هرگاه مظنهاش بر جهتي غالب شود بنا را بر آن ميگذارد و سجده سهو و نماز احتياط ساقط ميشود پس اگر شک کند ميان دو و چهار يا سه و چهار و غالب شد مظنهاش در صورت اول به دو و در صورت دويم بر سه بنا را بر آن
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۵ *»
ميگذارد پس هرگاه طرفي يقين نشد که بر او چيزي نيست و هرگاه طرفي يقين شد پس هرگاه موافق افتاد فهو المطلوب و هرگاه مخالف شد نمازش باطل است و هرگاه مظنهاش بر عکس غالب شد يعني در صورت اول گمان کرد که چهار رکعت کرده و در صورت دويم نيز همچنين پس هرگاه مخالف ظاهر شد پس آنچه کم کرده است او را به جا ميآورد مثل اينکه بنا را بر چهار گذاشته بعد معلوم شد دو رکعت بيش نکرده بود برميخيزد و آن دو رکعت ديگر را به عمل ميآورد و دو سجده سهو ميکند مادامي که منافي نماز از او صادر نشده باشد مثل استدبار قبله و حدث و محو کننده صورت نماز و الا نماز را اعاده ميکند.
و هرگاه شک کند ميان دو و سه بعد از سر برداشتن از سجده دويم و مظنهاش به طرفي غالب نشد که اعتماد بر آن کند بنا را بر اکثر ميگذارد و نماز خود را تمام ميکند پس هرگاه شکش منتقل شود به شک ديگر عدول ميکند به سوي او پس عمل ميکند به مقتضاي آن مثلاً شک کرد ميانه دو و سه بعد يقين کرد بر سه و شک کرد ميانه سه و چهار در صورت دويم عمل به مقتضاي شک ميانه سه و چهار ميکند و همچنين هرگاه از اين نيز عدول به سوي شک ديگر کند مادامي که کثير الشک نشود پس هرگاه سه شک متوالي کند بنابر وقوع مشکوک فيه ميگذارد مادامي که مستلزم زياده نباشد چه در اين صورت بنا را بر صحت ميگذارد مثلاً هرگاه شک ميانه سه و چهار کند بنابر چهار ميگذارد و هرگاه شک ميانه چهار و پنج, بنا را بر چهار ميگذارد نه بر پنج تا نمازش باطل شود.
و هرگاه بعداز شک برايش مظنه به طرفي حاصل شد به آن عمل ميکند مثل ميانه دو و سه ترجيح داد سه را بر دو پس تسبيح ميخواند و بعداز خواندن تسبيح ترجيح داد دو را پس حمد و سوره ميخواند بعد از خواندن تسبيح و به همين طريق هرجا که ترجيح داد به همان عمل ميکند.
و هرگاه شک کند ميانه يک و دو زماني فکر ميکند هرگاه ترجيح داد جانبي را فهو المراد و الا نمازش باطل است و زمان فکر کردن نبايست طويل باشد بلکه بعضي تقدير کردهاند که به قدر زمان قرائت حمد باشد.
و هرگاه شک کند ميانه دو و سه بعد از اکمال
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۶ *»
سجدتين بنا را بر سه ميگذارد و نماز را تمام ميکند و يک رکعت ايستاده يا دو رکعت نشسته نماز بهجا ميآورد و به همين حکم است هرگاه شک کند ميانه سه و چهار.
و هرگاه شک کند ميانه دو و چهار بعد از اکمال سجدتين بنا را بر چهار ميگذارد و نماز را تمام ميکند و دو رکعت نماز احتياط ايستاده بهجا ميآورد.
و هرگاه شک کند ميانه دو و سه و چهار بعداز اکمال سجدتين بنا را بر چهار ميگذارد و دو رکعت نماز احتياط ايستاده و دو رکعت نشسته ميگذارد.
و هرگاه شک کند ميانه چهار و پنج پس اگر پيش از رکوع است مينشيند و شکش منتقل ميشود به و چهار و حکمش مذکور شد و سجده سهو نيز در اين صورت بهجا ميآورد و اگر بعد از سر برداشتن از سجده دويم است بنا را بر چهار ميگذارد و دو سجده سهو ميکند و اگر بعد از ركوع و خم شدن براي ركوع و پيش از اكمال سجدتين است بهتر آن است که رکعت را تمام کند و دو سجده سهو بعداز سلام بهجا آورد و نماز خود را احتياطاً اعاده ميکند.
و هرگاه شک کند ميانه داو و پنج و ميانه سه و پنج و ميانه دو و سه و پنج پس در صورت اول پيش از اکمال سجدتين باطل است و بعد از اکمال سجدتين اصح بطلان نماز است و در صورت دويم پيش از رکوع بنشيند پس شکش تعلق گيرد به سه و چهار پس بنا را بر چهار گذاشته سلام ميدهد و دو رکعت نماز احتياط ايستاده بهجا ميآورد و اگر بعد از رکوع باشد همان تفصيلي است که مذکور شد در شک ميانه چهار و پنج بعد از رکوع و پيش از اکمال سجدتين.
فصل در کيفيت نماز احتياط: واجب است در اين نماز نيت و تکبيرة الاحرام و حمد و اخفات در قرائت و سنت است جهر به بسم الله و واجب است در اين نماز جميع شرايط و ارکان که در نماز فريضه يوميه واجب است از طهارت و اباحه مکان و ستر عورت و استقبال قبله و رکوع و طمأنينه و سر برداشتن از رکوع و همچنين ساير افعال نماز کلاً واجب است و نماز احتياط را به جماعت نتوان کرد مگر در شکي که امام و مأموم هر دو شريک باشد در آن شک از براي يکي از ايشان يقين و رجحاني به طرفي حاصل نشود که در اين صورت
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۷ *»
به جما عت بهجا ميتوان آورد و هرگاه احتياطي در نماز ظهر مثلاً لازم شود فراموش کرده داخل نماز عصر شود پيش از آنکه آن احتياط را به عمل آورد در اثناي نماز عصر به خاطرش آيد عدول ميکند از آن به سوي احتياط.
و واجب است که نماز احتياط را بعدا زسلام بهجا آورد بدون اينکه منافي نماز به عمل آيد پس هرگاه حدث کند پيش از نماز احتياط نماز باطل ميشود خواه بعد معلوم شود که احتياج به آن احتياط بود و خواه معلوم نشود و اشتباه باقي بماند اما هرگاه معلوم شود که نمازش تمام کرده بود و احتياج به احتياط نبود در اين صورت نمازش صحيح است و همچنين است حکم اجزاي نماز که فراموش شده و قضايش بايست بکند و آن واجب است که پيش از فعل منافي به عمل آورد هرگاه حدثي از او صادر شود يا استدبار قبله نمازش باطل است و اعاده او را لازم است و هرگاه در نماز بعضي از اجزاء را فراموش کرده بر او سجده سهو لازم ميشود و شک نموده بر او احتياط لازم شود بعداز سلام قضاي آن اجزا را مقدم داشته بعداز آن نماز احتياط را بکند و بعداز نماز احتياط دو سجده سهو بهجا آورد پس هرگاه به عکس کند يعني احتياط را پيش از قضاي آن اجزاء مثل سجده و تشهد که در نماز فراموش کرده بهجا آورد هرگاه عمداً کرده باشد نمازش باطل است و هرگاه سهواً کرده آن اجزاء را به عمل آورد پس نماز احتياط را اعاده کند احتياطا و هرگاه سجده سهو را بر اجزاء و نماز احتياط مقدم دارد اگر عمداً باشد نمازش باطل است و هرگاه فراموش کرده باشد اعاده و عدم اعاده سجده محتمل است و هرگاه شک در نماز کرده نماز احتياط به عمل آورد پس هرگاه اشتباه مستمر باشد بر او چيزي نيست و عملش صحيح است و هرگاه شک رفع شود و به خاطرش آمد آنچه در او شک کرده بود پس اگر در اثناي نماز به خاطرش آمد خالي از اين نيست يا به خاطرش آمد که نمازش تمام بود يا نه پس اگر نمازش تمام بود اگر نماز احتياط کرده آن نافله برايش حساب ميشود و اگر احتياط نکرده بر او لازم نيست و اگر نمازش ناقص بوده پس اگر بعد از احتياط به يادش آمد هرگاه عدد احتياط موافق عدد آنچه از نماز کم شده بوده
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۸ *»
باشد نمازش صحيح است مثل اينکه شک ميانه سه و چهار و يک رکعت احتياط ايستاده يا دو رکعت نشسته بهجا آورد پس معلوم شد که در سه رکعتي سلام داده بود در اين صورت نمازش صحيح است چه اين يک رکعت احتياط قايم مقام آن يک رکعت ميشود و زيادتي که واقع شده ضرر ندارد و هرگاه عدد احتياط مخالف باشد احوط اعاده است نماز را مثل اينکه شک کند ميانه دو و سه و چهار بعداز اکمال سجدتين بعداز سلام دو رکعت ايستاده نماز احتياط بهجا آورد و بعد معلوم شد که در سه رکعتي سلام داده بود خواه دو رکعت نشسته بهجا آورد و خواه نياورد در اين صورت واجب است اعاده نماز احتياط.
و هرگاه پيش از بهجا آوردن نماز احتياط و بعد از سلام به يادش آيد که نمازش کم بود در اين صورت نماز را تمام کرده دو سجده سهو به جا آورد و احتياط بر او نيست و هرگاه در اثناي نماز احتياط به يادش آيد پس هرگاه آن احتياط يک رکعت ايستاده باشد و پيش از رکوع به يادش آيد که اصل نماز کم بوده در آن رکعت هرگاه ميخواهد تسبيح ميخواند و هرگاه ميخواهد حمد ميخواند هر چند حمد را تمام خوانده باشد و نماز خود را تمام ميکند هر قدر از او کم شده بود و دو سجده سهو ميکند و زيادتيها از نيت و تکبيرة الاحرام و قرائت ضرر ندارد و هرگاه آن احتياط دو رکعت نشسته باشد هرگاه در رکعت اول پيش از رکوع به يادش آيد برخيزد و تسبيحات اربعه بخواند و نماز را تمام کند و هرگاه بعداز تمام کردن ذکر سجده در سجده دويم رکعت دويم به يادش بيايد سر برداشته تشهد بخواند و سلام بگويد و بر او چيزي نيست و نماز صحيح است و هرگاه در رکوع رکعت اول يا پيش از تمام کردن ذکر در سجده دويم از رکعت دويم هرجا که به يادش آيد نمازش باطل است بنابر اصح و هرگاه در اثناي نماز احتياط به خاطرش آيد که نمازش تمام بود هرگاه ميخواهد قطع ميکند نماز احتياط را و ميخواهد تمام ميکند در نافله حساب ميشود و افضل برايش اتمام است و هرگاه در اثناي سجده سهو به يادش آيد که حاجت به او نبوده و زياده و نقصاني واقع نشده بود قطع ميکند سجده سهو را.
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۲۹ *»
فصل: در احکام نماز جماعت؛ بدانکه نماز جماعت فضلش عظيم است و روايات از ائمه عليهم السلام در فضيلتش بينهايت وارد شده و از آن جمله مروي است از حضرت رسول۹ که آن حضرت فرمودند که جبرئيل نزد من آمد با هفتاد هزار ملک بعد از نماز ظهر و گفت يا محمد۹ پروردگار تو را سلام ميرساند ودو هديه براي تو فرستاد گفتم چيست آن دو هديه گفت نماز وتر سه رکعت و نمازهاي پنجگانه که با جماعت گذارده شود گفتم يا جبرئيل ثواب نماز جماعت چيست گفت هرگاه دو نفر باشند در جماعت حقتعالي مينويسد براي هر يک به هر رکعتي صد و پنجاه نماز و هرگاه سه نفر باشند براي هر يک در هر رکعتي مينويسند ششصد نماز و هرگاه چهار نفر باشند مينويسند براي هر يک هزار و دويست نماز و هرگاه پنج نفر باشند مينويسند براي هر يک در هر رکعتي دو هزار چهارصد نماز و هرگاه شش نفر باشند مينويسند براي هر يک در هر رکعتي چهار هزار و هشتصد نماز و هرگاه هفت نفر باشند مينويسند براي هر يک در هر رکعتي نه هزار و ششصد نماز و هرگاه هشت نفر باشند مينويسند براي هر يك در هر ركعتي نوزده هزار و دويست نماز و هرگاه نه نفر باشند بنويسد براي هر يک در هر رکعتي سي و هشت هزار و چهار صد نماز و هرگاه ده نفر باشند مينويسد براي هر يک در هر رکعتي هفتاد و دو هزار و هشتصد نماز و هرگاه از ده نفر زياده باشند پس آگر آبها جمله مداد شود و درختان قلم و جن و انس و ملائکه نويسندگان, نتوانند ثواب يک رکعت آن احصاء کرد و مستحب است حاضر شدن به جماعت مخالفان به استحباب مؤکد حتي وارد شده که هرکه در صف اول ايشان باشد چنان است که با رسول الله۹ نماز کرده در صف اول و جايز نيست بر مأموم که بر امام مقدم بشود در محل ايستادن پس هرگاه مقدم بر امام نماز کند باطل است.([۱۵])
و هرگاه مأموم يک نفر باشد بر
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۳۰ *»
جانب راست امام ميايستد و هرگاه بر جانب چپ باشد نمازش باطل نميشود و هرگاه دو نفر باشند مستحب است که پشت سر امام باشند و هرگاه ديگري در اثناي نماز برسد مستحب است براي مأموم اول که عقبتر آمده تا هر دو به پشت سر امام بايستند و هرگاه مأموم زن باشد يا خنثي به پشت سر امام ميايستد به قدر مسقط همه جسد و هرگاه مرد و زن باشند مرد پهلوي راست امام ميايستد و زن پشت سر ايشان و هرگاه جماعت بسيار باشند صف کشند به پشت سر امام به ترتيب پس اهل معرفت و ارباب عقول سليمه در صف اول باشند و هرچه افضلند اقدم ميايستند و خنثي و اطفال در آخر صفوف ميايستند. و واجب است که مأموم نزديک امام باشد و حد نزديکي راجع به عرف است([۱۶]) و جايز نيست دور شدن از امام به مقداري که عادت به آن جاري نشده و همچنين نزديکي که مابين امام و صف اول معتبر است به همان نزديکي که مابين صف اول و صف دويم معتبر است بيکم و زياد زيرا که نسبت صف اول به صف دويم نسبت امام است به مأموم در صف اول.
و واجب است که ميانه امام و مأموم حايلي نباشد که مانع از ديدن امام يا مشاهده کسي که امام را مشاهده ميکند و اگر حايل کوتاه باشد که در حالت قيام مانع از مشاهده نباشد و در حالت ديگر باشد مضر جماعت نيست و صحيح است اقتدا در اين صورت و هرگاه مأموم زن باشد جايز است که نماز کند پشت ديواري که مانع از مشاهده امام و مشاهده کسي که امام را ميبيند خواه جوان بسيار جميله باشد و خواه پير بدصورت باشد و همچنين است خنثي([۱۷]) و هرگاه ديوار مشبک باشد و امام را توان ديد لکن اندرون نتوان رفت جايز است اقتدا کردن و واجب است که امام در مکان نماز بلندتر از مأموم نايستد و اگر موضع امام بلندتر از موضع مأموم باشد نماز مأموم باطل است و هرگاه ارتفاع و پستي مأموم به جهت
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۳۱ *»
سرازيري زمين باشد ضرر ندارد هرگاه بلندي قليل باشد نماز صحيح است و حد اين راجع است به عرف و نماز امام باطل نميشود هرگاه بر بلندي نماز کند بلي نماز مأموم باطل ميشود و هرگاه امام بر بالاي بامي نماز کند و مأموم بر بام ديگر و ميانه ايشان راه کوچک کوچه باشد صحيح است هرگاه بسيار دور نباشد بام مأموم و بام مأموم پستتر از بام امام نباشد.
و واجب است که مأموم نيت اقتدا بکند و الا نمازش صحيح نيست و تعيين کند امامي را که به او اقتدا ميکند يا به اسم يا به وصف يا به اينکه (به)امام حاضر اقتدا ميکنم پس هرگاه قصد اقتدا کند به زيد پس معلوم شود که اين عمرو بود و صلاحيت امامت داشت باطل است نمازش و هرگاه قصد اقتدا کند به امام حاضر و اسم زيد بيان اين حاضر باشد پس آن اسم مطابق نيفتد اقرب صحت نماز است و هرگاه پيش رويش دو نفر باشند و اقتدا به يکي کند بدون تعيين نمازش باطل است.
و شرط نيست که امام نيت امامت کند پس هرگاه به انفراد نماز کند و نماز کنند با او جماعتي نماز ايشان صحيح است خواه بداند ايشان را و خواه نداند بلي حصول ثواب موقوف است بر نيت امامت و هرگاه برسد به امامي که يک رکعت يا بيشتر کرده باشد و به آن نيت اقتدا کند نمازش صحيح است به شرطي که مراعات نظم نماز خود بکند و متابعت کند امام را در چيزي که مخل به نمازش نيست پس هرگاه امام به يک رکعت بر او سبقت گرفته باشد متابعت ميکند امام را در قنوت و در تشهد پس چون امام بايستد براي رکعت سيم بايستد مأموم براي رکعت دويم پس حمد بخواند وجوباً و قنوت بخواند براي خود هرگاه او را ممکن شود هر چند به قولش اللهم صل علي محمد و آل محمد باشد و هرگاه ترسد که رکوع فوت شود به هر قدر از سوره که خوانده است اکتفاء کند يا اکتفاء کند به حمد تنها يا به هر قدر که از حمد ممکن شود بنابر اقرب([۱۸]) پس چون سجده کرد با امام بنشيند براي تشهد و متابعت نميکند امام را در برخواستن بلکه تشهد ميخواند و ملحق ميشود و جايز است که داخل شود به نماز به نيت مأموم بودن پس امام شود خواه
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۳۲ *»
او را امام مقدم داشته باشد و خواه خود مقدم شده باشد و خواه جماعتي او را مقدم داشته باشند و همچنين هرگاه نيت انفراد کند و ديگران به او اقتدا کنند و جايز نيست براي مأموم که عدول کند از امامي به امامي ديگر در اثناي نماز اختياراً و جايز است براي مأموم نيت انفراد اختياراً([۱۹]) و هرگاه قصد انفراد کند در رکعت اول يا دويم پس بهتر آن است که قرائت بکند خواه امام فارغ شده باشد از قرائت و خواه نشده باشد و جايز است اقتدا کردن نماز ظهر به عصر و مغرب به عشاء و به عکس و اداء به قضاء و يوميه به نماز طواف و جايز است اقتداي فريضهگزار به نافلهگزاري که اصلش فريضه بوده و به عکس مثل اينکه هرگاه پيشنماز نماز خود را اعاده کند استحباباً([۲۰]) و هرگاه نماز مأموم ناقص باشد مثل اينکه دو رکعت ديگر باقي دارد و امام چهار رکعت در دو رکعت متابعت امام ميکند و در باقي مخير است ميانه اينکه سلام دهد يا انتظار امام بکشد تا با او سلام ميدهد و هرگاه امام نماز را تمام کند پيش از مأموم در اين صورت مأموم مخير است ميانه مفارقت و قصد انفراد پيش از تشهد امام يا بعداز آن و ميانه اينکه منتظر شود تا اينکه امام سلام نماز دهد پس برخيزد و باقي نماز خود را کند و هرگاه انتظار بکشد تا سلام دادن امام افضل است.
و سنت است براي کسي که تنها نماز کرده اعاده نماز خود را با جماعت کند خواه امام شود و خواه مأموم و سنت است براي کسي که نماز فريضه خود را با جماعت گذارده اعاده آن خواه امام باشد و خواه مأموم در صورتي که يکي از مأمومين ابتدا به فريضه کرده باشد و اذان و اقامه شرط نماز جماعت نيست و واجب است بر مأموم که امام را در رکوع درک کند هرچند قرائت و تکبيرة الاحرام را درک نکند پس هرگاه برسد و امام در رکوع باشد بعداز تکبيرة الاحرام وجوباً گفته و بعداز آن تکبير براي رکوع استحباباً و به امام ملحق شود و هرگاه کسي برسد
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۳۳ *»
در وقتي که امام سربرميدارد به تکبيرة الاحرام اکتفاء کند و هرگاه امام را در حد رکوع درک کرد نمازش صحيح است هر چند طمأنينه را درک نکرده باشد و واجب است بر مأموم متابعت امام در اقوال([۲۱]) و جايز نيست که مقدام شود بر او و مسمي در متابعت کافي است به اين معني که شروع نکند پيش از امام و فارغ نشود پيش از او و اما در خصوص الفاظ به حسب کم و کيف پس متابعت واجب نيست و هرگاه سهواً مقدم شود بر امام و پيش از او سلام بگويد اعاده کند سلام خود را و واجب است متابعت در افعال بيخلاف و جايز نيست که مقدم شود بر امام پس هرگاه مقدم شود معصيت کرده و نمازش صحيح است و اگر سهواً مقدم شود بر او چيزي نيست هرگاه مظنه آن دارد که اگر برگردد به امام ملحق ميشود واجب است برگشتن به آنجا که مقدم شده پس هرگاه رجوع را عمداً ترک کند نمازش بنا بر اقوي باطل است و آنکه عمداً مقدم شده جايز نيست برايش رجوع پس هرگاه در رکوع يا در سجود عمداً رجوع کرده نمازش باطل است و جايز نيست قرائت بر مأموم در دو رکعت اول از نماز خواه جهريه باشد و خواه اخفاتيه هرگاه قرائت امام را بشنود يا همهمه او را و هرگاه هيچ يک از اين دو را نشنود مستحب است برايش قرائت و مخير است ميانه تسبيح و حمد در دو رکعت آخر و تسبيح افضل است خواه امام باشد و خواه مأموم و هرگاه مأموم شک کند در تکبيرة الاحرام و امام مشغول قرائت است تکبير ميگويد مادامي که داخل رکوع نشده و هرگاه مأموم در دو رکعت اول قرائت بخواند معصيت کرده و نمازش باطل نميشود.
فصل: روايت شده از جناب مقدس نبوي صلي الله عليه و آله که چون طفل به هفت سالگي رسيد امر ميشود او را به نماز پس چون به ده سالگي رسد هرگاه کوتاهي کند او را بايست زد پس چون به سيزده سالگي برسد خوابگاه ايشان را عليحده قرار دهند و در يکجا ايشان را نخوابانند چون به هجده سالگي رسد خواندن تعليمش بايد کرد پس چون به بيست و يک سالگي برسد ديگر
«* جوامع الكلم جلد ۷ صفحه ۵۳۴ *»
بلند نميشود و چون به بيست و هشت سالگي برسد عقلش کامل شود پس چون به سي سالگي برسد به منتها مرتبه رشد رسيده پس چون به چهل سالگي برسد از امراض سهگانه معاف شود يعني جذام و جنون و برص پس چون به پنجاه سالگي رسد او را ترغيب به توبه و انابه و عمل صالح بايد کرد پس چون به شصت سالگي رسد گناهانش آمرزيده شود پس چون به هفتاد سالگي رسد اهل آسمان او را ميشناسند به نيکي و چون به هشتاد سالگي رسد حسناتش را مينويسند و سيئاتش را نمينويسند و چون به نود سالگي رسد او را اسير الله خطاب کنند و در لوح محفوظ مکتوب شود پس چون به صد سالگي برسد هفتاد نفر از اهلبيت و همسايگان و دوستان خود را شفاعت کند.
و بر طفل نماز واجب نميشود الا به سه امر اول آنکه به پانزده سالگي برسد دويم آنکه محتلم شود سيم آنکه موي درشت بر بالاي ذکر او برويد و هر يک از اين سه که حاصل شود نماز بر طفل واجب ميشود و همچنين بر دختر نماز واجب نميشود مگر به روييدن مو بر فرج يا ديدن خون حيض يا رسيدن به نه سالگي و هرگاه طفل تميز داشته باشد عبادت او شرعي است پس نيت وجوب ميکند هرگاه ميخواهد و هرگاه پيش از بيرون رفتن وقت بالغ شود همان نماز کفايت ميکند و السلام.
([۱]) احوط مراعات کريت مطهر است. سيد
ظاهرا کاتب حواشي مؤلف اعلي الله مقامه را با امضاي «سيد» نقل نموده است.
[۲] و مرتد فطري را ايضاً پاک ميکند علي الاظهر. سيد
[۳] احوط و اولي بلکه اصح اشتراط جفاف و طهارت ارض است. سيد
[۴] و مقدارش از مقدار درنگ به جهت تيمم بيشتر نباشد و الا جايز نيست قطعاً. سيد
[۵] در نبطيه اعتبار پنجاه سال است. سيد
[۶] و اصح عدم اعتبار استظهار است در اول رؤيت خون و احوط اعتبار اوست در فعل اوامر و ترک منهيات در حيض. سيد
[۷] برکت به معني زياد است يعني از جهت زيادتي فيوضات الهي در حق ميت. منه اعلي الله مقامه
[۸] و احوط بلکه اصح و اقوي قول مشهور است. سيد
[۹] و حقير را در اين مسئله تردد و توقف است هرچند در آنچه در متن ذکر فرمودهاند احتياط در آن است و احوط از اين قول جمعي است از محققين که نجاست ميت عيني است مطلقاً با رطوبت و يبوست و هرگاه ملاقات کند چيز ديگر را با رطوبت و شستن آن لازم نيست و اقرب به صواب علي الظاهر قول محقق ثاني شيخ علي (ره) است که نجاست ميت عيني است با رطوبت و با يبوست مانند ساير نجاسات اثري بر آن مترتب نميشود و اضعف اقوال قول ابنادريس است که به حکميت نجاست ميت قائل شده و شستن ملاقي ميت را تعبداً واجب دانسته به خلاف ملاقي ملاقي (کذا) خواه با رطوبت باشد و خواه با يبوست غرض اين مسأله کمال اشکال دارد و مراعات احتياط لازم است و السلام. سيد دام مجده
[۱۰] و اين احتياط مطلوب است و عدم وجوب اقرب است. سيد
[۱۱] و مسح بر مقدم سر واجب است پس اگر وسط يا جانبين يا مؤخر را مسح کند باطل است. سيد
[۱۲] و احکام استبراء خاصه مرد است و بر زن چيزي لازم نيست هر چند بللي مشتبه قبل از استبرا از او خارج شود. سيد
[۱۳] و احوط گفتن هر سلام آخر است. سيد
[۱۴] يعني دو سوره بخواند.
[۱۵] هو و معتبر تقدم عقب پاست يا تساوي يا مؤخر پس تقدم جايز نيست و مساوي ميتواند شد اما تقدم سر انگشت پاها ضرر ندارد هرچند احوط تأخر است مطلقاً. سيد
[۱۶] دليل رجوع به عرف واضح نيست و احوط در فاصله اعتبار مسقط جسد انسان در جميع صفوف و الله اعلم. سيد
[۱۷] اين حکم در خنثي انثي درست است اما در خنثي مشکله معلوم من نيست. سيد
[۱۸] جايز نيست تبعيض حمد مطلقاً. سيد
[۱۹] احوط عدم جواز است اختيارا. سيد
[۲۰] اين در صورتيست که امام منفرد نماز کرده باشدا نه با جماعت اما هرگاه نماز را با جماعت کرده باشد استحبابش محل نظر است. سيد
[۲۱] وجوب متابعت در اقوال محل تأمل است ولکن احوط است. سيد