جواب سؤالات
ملا حسين مقدس لاهيجاني
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 6 صفحه 281 *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.
و بعد چنين گويد اين بنده خاسر ابن محمّد جعفر محمّد باقر غفر اللّه له و لاخوانه المؤمنين كه اين مختصر جوابي است از براي مقدسبرادري ايماني كه عبارت او را عنوان كرده جواب مينويسد.
سؤال: عرض ميشود جميع موجودات از عرش اين عالم الي فرش اين عالم بل ساير عوالم غيب از انوار محمّد و آل محمّد سلام اللّه عليهم خلق شدهاند. اين بزرگواران منير عالم امكانند واضح است همواره منير را احاطه بر نور است، آيا سير علت در معلول چه كمالي حاصل و از براي منير چه مزيتي شامل پس فائده معراج چه بود و چه جا، كجا بود كه علت ايجاد نبود بل جميع ممكنات در تحت تربيت آن جناب سلام اللّه عليه من جميع الجهات بود هرگاه بگوييم براي مشاهده آيات بود باز گفته ميشود كدام آيه اعظم از وجود مبارك او سلام اللّه عليه بود؟ هرگاه بگوييم براي تكميل اشياء بود ميگوييم كي بود به اندازه طلب اشياء به لسان حال اشياء عطاي حق هر ذيحق نفرمودند و مازاد از طلب هرگاه عطا كنند خلاف حكمت خواهد بود و ماننزّله الاّ بقدر معلوم. متمنّي آنم سرّ معراج و علت سير آن جناب از عالم خاك به طرف عالم پاك به وضوح تمام كه خاص و عام از او بهره يابند ان شاء اللّه. و هكذا مراد از آيه كبري كه خداوند نماياند به پيغمبر خود چه بود؟ و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
جواب: از براي پيغمبر9 و ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم مراتب و مقامات بسيار است و در هر مرتبه به طوري خاص ظاهر شدهاند و خاصه هر مرتبه مخصوص او است و آن خاصه در جاي ديگر و مرتبه ديگر يافت نميشود. و اگر
«* رسائل جلد 6 صفحه 282 *»
خاصه هر مرتبه از مراتب ايشان مخصوص آن مرتبه نبود، آن مرتبه آن مرتبه نبود و چون خواص جميع مراتب از جميع آنها برميخاست، هيچيك از آنها باقي نميماند و ايشان: صاحب مراتب و كمالات و فضايل نبودند و به اين واسطه صفات كماليه الهيه باقي نميماند و همه يكي و يك چيز ميشدند. آيا نميبينيد كه هرگاه خاصه هريك از مايصنع من الحديد را از آن بگيري باقي نخواهد ماند مگر يك آهني كه نه شمشير است و نه كارد و نه سيخ و نه ميخ و نه ميل و نه بيل و هريك از اينها به صورت خود كه مخصوص او است باقي است. پس شمشير به صورت شمشير برپا است و آن صورت در كارد نيست و كارد به صورت كاردي برپا است و آن صورت در شمشير نيست و اگر صورت شمشير در كارد بود، كارد، كارد نبود و شمشير بود و اگر صورت كاردي در شمشير بود، شمشير شمشير نبود و كارد بود. پس در همين امر محسوس آسان فكر كنيد و ماتري في خلق الرحمن من تفاوت را از براي خود بخوانيد و بدانيد كه هرچيزي به صورت مخصوص خود برپا است و لازم است كه آن خاصه مخصوص آن باشد و در چيزي ديگر نباشد تا آنكه آن چيز آن چيز باشد و چيزي ديگر نباشد و چيزي ديگر به خاصه خود چيزي ديگر باشد و آن چيز نباشد.
پس چون اين معني را متذكر شديد خواهيد فهميد كه اين صورتها صفاتي چند هستند كه موجب امتياز اشياء هستند از يكديگر و مواد اين صفات و موصوفات آنها هريك در ضمن يك صفتي و صورتي خاصه هستند و هركس مواقع اين صفات و صور را دانست به حقيقت معرفت رسيده و چنانكه فرمودند من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة پس اگر كسي از روي بصيرت بدون تقليد بر اين قاعده جاري شد، تحيري از براي او باقي نخواهد ماند در حالي و هركس از روي تقليد چيزي گفت و خيال كرد محروم خواهد ماند و در جهل مركب غوطه خواهد خورد و شعر مناسبي است درباره اين جماعت كه:
همه در پرده پندار مستند | خيال خويش چون بت ميپرستند |
«* رسائل جلد 6 صفحه 283 *»
و حكمت آن است كه هر چيزي را در مقام خود آن چيز بداني و مشاهده كني و در مقامي ديگر محال بداني و مشاهده كني و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً در مقلدين نيست و از براي اصحاب مشاهده و عيان است.
پس چون اين مطلب را متذكر شديد بدانيد كه هركس از براي ايشان: مقامات عديده و مراتب بسيار قائل و معتقد نباشد ايمان به ايشان نياورده چرا كه ايشان صاحب مراتب و مقامات هستند و چون چنين هستند در هر مقامي به صفت و صورت آن مقام ظاهر شدهاند و صفت و صورت آن مقام در ساير مقامهاي ايشان يافت نميشود. پس در مقام انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد بشري هستند كه ميخورند و ميآشامند و ميخوابند و بيدار ميشوند و نكاح ميكنند و زن و فرزند دارند. پس در اين مقام نميرسد كسي را كه بحث كند كه چون ايشان منير عالم امكانند احتياجي به اكل و شرب و خواب و بيداري و زن و فرزند ندارند و چنين كسي از ضرورتِ ارباب بداهت خارج شده و جواب او به جز سكوت چيزي نيست. و اگر كسي معتقد به اين باشد كه ايشان اكل و شرب و نكاح و زن و فرزند نداشتند كافر است و در اين مقام منتظر نزول وحي و الهامند و تا جبرئيل نازل نشود و از جانب خداوند عالم جلّشأنه وحيي و امري نياورد ايشان سبقت نخواهند كرد به چيزي. عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون. ماينطق عن الهوي ان هو الاّ وحي يوحي علّمه شديد القوي و اين مقام منافات ندارد با اينكه ايشان منير عالم امكانند و جمله ماسوي از نور ايشان خلق شدهاند و در آن مقام احتياجي به اين مأكولات و مشروبات و زن و فرزند ندارند و در آن مقام واسطه وحي الهي هستند و معلم جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل: هستند و تمام ملائكه مقربين منتظر نزول وحي و الهام به واسطه ايشان: هستند. پس ايشان: از مقام اول خود نزول فرمودند به مقام مشيت نه به ذات مذوت خود بلكه به نفس نزول خود و نفس نزول ايشان، اشراق ايشان است
«* رسائل جلد 6 صفحه 284 *»
به مشيت و مشيت نفس اشراق ايشان است به خود او مانند آنكه آفتاب نزول و اشراق كرده بر اهل زمين نه به ذات خود و ذات آن در آسمان است و اشراق كرده به نفس اشراق بر اهل زمين و اگر ايشان اشراق نميفرمودند به مشيت، مشيتي خلق نميشد و موجودات پس از مشيت به مشيت موجود نميشدند مانند آنكه اگر شمس اشراق نكرده بود نوري در عالم نبود و جماد و نبات و حيوان و انساني كه بايد به اشراق و نور شمس موجود شوند نبودند و هميشه اشراق مشرق و نور منير به خود اشراق و نور است نه به ذات خود. مانند آنكه شخصي از نردبان نزول كند به زمين پس مقام عالي خالي شود از آن شخص و مقام داني مقام او شود. پس از اين معني غافل مباشيد كه عالي هميشه به خود داني از براي داني ظاهر شود نه به ذات خود. پس ايشان: به خود مشيت از براي او ظاهر شدند نه به ذات مقدس خودشان و همچنين به واسطه مشيت ظاهر شدند در مقام مخلوق اول و وجود مقيد به خود آن وجود و پس از آن ظاهر شدند از براي مخلوق دويم به واسطه مخلوق اول و مشيت به خود مخلوق دويم نه به ذات مشيت و نه به ذات مخلوق اول. و به همين نسق ظاهر شدند از براي اهل هر رتبه به خود آن رتبه تا آنكه ظاهر شدند در مقام بشريت باطنه تا به مقام بشريت ظاهره. و به همينطور اشراق فرمودند به نفس اشراق تا آنكه اشراق فرمودند به عالم جسم و عالم جسم بالتمام نور ايشان است و لكن نور جسماني چنانكه عقل هم نور ايشانست و لكن نور عقلاني. و پس از جسم ظاهر شدند از براي عرش به خود عرش و اگر ايشان اشراق نفرموده بودند به عرش، عرشي موجود نميشد و پس از آن ظاهر شدند از براي كرسي به خود كرسي و پس از آن ظاهر شدند به آفتاب از براي آفتاب به خود آفتاب و پس از آن ظاهر شدند به قمر از براي آن به خود آن و پس از آن ظاهر شدند به ساير كواكب به خود آنها از براي خود آنها و پس از آنها ظاهر شدند از براي افلاك به خود آنها و پس از آنها ظاهر شدند از براي زمين به خود زمين و جميع موجودات از نور مقدس ايشان: خلق شدند و لكن بعضي از نور اول ايشان و بعضي از
«* رسائل جلد 6 صفحه 285 *»
نور نور ايشان و بعضي از نور نور نور ايشان و بسا چيزي كه از نور هزارم ايشان خلق شده باشد و در همه مراتب و مقامات نور ايشان غير از ذات مقدس ايشان بود مانند آنكه نور آفتاب غير ذات آفتاب است و نور چراغ غير از ذات چراغ است. تا آنكه ظاهر شدند از براي عالم خاك بعد از اينكه در عالم پاك خود موجود بودند و مشغول به ذكر پروردگار خود بودند و عالم پاك ايشان هميشه غير از عالم خاك است و عالم خاك، آخر نوري از انوار جوهري ايشان است اگرچه ساير انوار ايشان از اين درجه پايينتر آمده پس منتهاي نزول ايشان در عالم جواهر به خاك شد و چون نزول بدون صعود را فائده نبود و اصل نزول از براي صعود است مثل اينكه نزول و اشراق آفتاب از براي تركيب جماد و نبات و حيوان و انسان است و اگر اشراق آفتاب بود و زميني نبود كه به آن واسطه صعود كند وجود اشراق بيحاصل بود و بيفائده و لو لميكن كليات الحكمة تامة في بطونها تامة في ظهورها لكانت الحكمة ناقصة من الحكيم جلّشأنه كما قال الصادق الامين عليه و علي آبائه و ابنائه صلوات المصلين.
پس از اين جهت كه بايد تعطيلي از براي فيض فياض نباشد و جميع مراتب وجود آراسته شود بعد از نزول بناي صعود شد و بدن خاكي رو به عالم پاك كرد تا مقامات صعود آراسته شود پس به طوري كه نزول كرده صعود فرمود و درجه به درجه بالا رفت تا به مقام اول رسيد و در ضمن بالا رفتن عوالمي چند به عدد عوالم نزول آراسته شد در هر مقامي كه صعود ميفرمود آيتي از آيات را مشاهده مينمود و بسا آنكه آن آيه را مسمي به اسم ذي الايه ميفرمود چرا كه آيه خودنما نبود و تدلج بين يدي المدلج من خلقك را ذكر ميفرمود و هر آيتي بالاتر بزرگتر از آيه پايين بود و به هر آيتي كه ميرسيد آيتي بالاتر را مشاهده ميفرمود تا رسيد به آيه كبري و آن آيتي بود كه خداوند عالم خبر داده و فرموده و لقد رأي من آيات ربه الكبري و اين آيت كبري مقامي از مقامات حضرت امير7 بود چنانكه خود او فرمود اي نبأ اعظم منّي و اي آية للّه اكبر مني و اين آيه بيشتر از همه آيات از خود بيخود بود و سرتاپا جلال
«* رسائل جلد 6 صفحه 286 *»
كبريائي الهي را مينمود و لسان اللّه ناطق بود كه تكلم ميفرمود و آنكه بالاتر از اين مقام بود مقام بزرگي و بزرگتري نبود و چيزي بود كه ماسواي خود را فاني كرده بود و لمن الملك اليوم ميسُرود و للّه الواحد القهار را در جواب خطاب باصواب خود ميفرمود و همينقدرها را اگر به دقت نظر كنيد كفايت از بيان ميكند و لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلي العظيم.
فرمودهاند: مسأله اخري اين است كه در سابق عرض شده بود جواب هم فرموديد در باب صحت صلوة در مسجدي كه علم به نجاست دارم قبل از ازاله صلوة بجا آوردن صحيح است يا نه، فرموديد حمل قرار دهيد. عرض اين است كه جماعت ضالّه زياد شدهاند و به حيله به مسجد ميآيند به چشم خود ديدم كرّات با ترشح داخل مسجد شدهاند فرش مسجد را نجس كردهاند. با بودن مسجد ديگر و مكان ديگر بدون ازاله در اول وقت در همين مسجد ميتوانم نماز كرد يا نه؟ اجمالاً جواز و عدم جواز را بيان فرماييد.
جواب: در همان جواب سابق مطلب جناب شما بود دقت نفرمودهايد. صريحاً عرض ميكنم در كدام عصر بود از اول اسلام تا حال كه جماعت ضاله در مسجدهاي مثل مسجد الحرام و مسجد پيغمبر9 و مسجد كوفه با ترشح و رطوبت داخل نشده باشند؟ آيا هرگز شنيدهايد كه احدي از ائمه اطهار سلام اللّه عليهم مسجدي را به جهت ترشح آب از بدن جماعت ضالّه تطهير كنند و كُر بگيرند؟ حاشا آب مادام كه احد اوصاف ثلثه آن به نجاست تغيير نكند نجس نميشود و مسجد را نجس نميكند اگرچه از اعضاي جماعت ضاله بچكد. بلي اگر آب دهن كسي كه نجس بدانيد او را، به مسجد برسد نجس ميكند مسجد را و ازاله تمام نجاسات از مساجد واجب است و لكن وجوب ازاله دخلي به نماز ندارد و نماز صحيح است در مسجد اگرچه مسامحه در ازاله نجاست از مسجد معصيت است. و بعضي به گمان اينكه امر به شيء نهي از ضد ميكند نماز را جايز ندانستهاند قبل از ازاله و در اخبار چيزي كه دلالت بر مطلبشان كند ندارند، و السلام. و صلي اللّه علي محمّد و آله و لعنة
«* رسائل جلد 6 صفحه 287 *»
اللّه علي اعدائه در روز دوشنبه دوازدهم نجومي جمادي الاولي سنه 1293 حامداً مصلّياً مستغفراً.