06-18 رسائل فارسی جلد ششم – رساله در جواب سؤالات آقا محمدابراهيم همداني ـ مقابله

 

جواب سؤالات

 

آقا محمّد ابراهيم همداني

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 253 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين. باعث بر تحرير اين مختصر آنكه چون صاحب فهم سليم و سليقه مستقيم آقا محمّد ابراهيم همداني سلّمه اللّه تعالي از شبهاتي چند سؤال كرده بود هر مطلبي را عنوان كرده در تلو آن جوابي عرض مي‏شود.

سؤال: عرض مي‏شود اگرچه عبارات فرمايشات را درست نمي‏توانم عرض كنم لكن معلوم است همين‏قدر كه اشاره‏اي مي‏شود خود سركار ملتفت خواهيد@خواهند خ‌ل@ شد در اين روزها فرمايش فرموديد كه يك وقتي اهل عامه به علماي شيعه ايراد كردند و سؤال نمودند از ايشان كه شما چرا به خلفاي ما لعن مي‏كنيد الي آخر فرمايشات و فرموديد كه علماي شيعه از جواب سؤال آنها عاجز ماندند و از عهده ايراد آنها نتوانستند برآيند. آخر لابداً سؤال ايشان را به حضرت حجت عجل اللّه فرجه عريضه كردند. حال مطلب اين حقير آن است كه مشايخ اعلي اللّه مقامهم و خود سركار در اكثر از كتب موافق آيات و احاديث آل محمّد: اثبات لزوم عدول نافين و روات نموده‏ايد همچنان‌كه در رساله مبارك ايضاح مي‏فرماييد و نمي‏شود كه يك نفر نباشد چرا كه اگر آن يك نفر در ميان خلق ظاهر نباشد جميع مردم مرتد مي‏شوند تا آخر فرمايشات. باري اگر در آن عصر عدول و روات بودند و جواب آنها را نتوانستند بگويند پس آن عدول و رواتي كه امام7 مي‏فرمايند نبوده‏اند و هرگاه مي‏توانسته‏اند جواب بگويند و عمداً از باب مصلحتي كوتاهي و اهمال كرده‏اند مرقوم فرماييد. هرگاه بوده‏اند لكن يا مثل رجال الغيب در غيب بوده‏اند يا در مغاره كوهي بوده‏اند و اين صدا به گوش ايشان نرسيده پس باز حجت خداوند عالم جلّ‏شأنه تمام نخواهد بود.

جواب: حجت خداوند عالم جلّ‏شأنه هميشه بر خلق تمام است و معقول و منقول نيست كه

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 254 *»

خداوند عليم قدير حكيم عدل رؤف رحيم نقصي در امر و حكم و حجت او باشد. پس حجت خود را بر خلق تمام مي‏كند به واسطه پيغمبر9 و اگر او از ميان رفته به واسطه وصي او7 حجت خود را تمام مي‏كند و اگر وصي او هم ارتحال فرموده به وصي وصي او: حجت خود را بر خلق تمام مي‏كند تا آخر اوصياء: و چون بعد از وصي دوازدهم عجل اللّه فرجه وصي ديگر نيست حكمت او اقتضا كرد كه او زنده بماند و چون دولت باطل از زمان آدم تا زمان خاتم9 غالب است بر دولت حق، حكمت چنين اقتضا كرد كه وصي دوازدهم7 غايب شود تا او را مانند آباء او: نكشند چرا كه بعد از او وصي ديگر نيست به خلاف اوصياي سابق بر او كه بعد از هريكي وصي ديگر بود. پس چون غائب شد در اوائل غيبت كه مسمي است به غيبت صغري وكلاي چند را در ميان خلق به تدريج مي‏فرستاد و اتمام حجت را به واسطه ايشان مي‏كرد و توقيعات در مشكلات امور از دست هر وكيلي در زمان خود در جواب دوستان مي‏فرمودند و آنچه را كه عرض كردم كه جواب فرمودند بعد از عاجز شدن دوستان در همان زمان غيبت صغري بود. تا آنكه غيبت كبري شد و سفير آخري فرمايش كرد كه سفيري ديگر نخواهد بود معيّناً و للّه امر هو بالغه.

پس بعد از غيبت صغري به طور عموم اتمام حجت خدا را مي‏كند بر خلق به واسطه عدول عام و نواب عام نه به طور خاص و نائب خاص و هميشه خدا را حجت تام است بر خلق و خلق را حجتي بر خدا نيست و اتمام حجت يا به واسطه خود پيغمبر است9 يا به واسطه ائمه طاهرين است: يا به واسطه نواب خاص است يا به واسطه نواب عام. و السلام علي من عرف الكلام و سلك السبيل بالدليل و وصل الي المرام.

سؤال: عرض ديگر. مكرر در مجالس درس فرموديد كه خداوند عالم جلّ‏شأنه در عالم كون امام و رعيت و مؤمن و كافر و عالم و جاهل و هرچه از اين قبيل ضد يكديگر

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 255 *»

باشند بر يك نسق خلق فرمود و تمام در خلقت مساوي بودند و هيچ كفري و ايماني و علمي و جهلي نبود چنان‌كه در آيه مباركه مي‏فرمايد كان الناس امة واحدة الي آخر بعد از آنكه شارع اقدس9 آمد و امري و نهيي آورد آن‏وقت هركس پيروي و اطاعت امر ايشان را كرد و ايمان آورد مؤمن است و هركس مخالفت كرد كافر است. چون اين مسأله در كفر و ايمان بود قدري تعبداً و قدري به فهم عقل ناقص خود قبول كرده و فهميديم و لكن در فقر و غنا فهم اين مسأله به قسمي كه جبر نشود به فهم عقل ناقص اين حقير نمي‏فهمم مگر تعبداً قبول شود همچنان‌كه فرمود ملك خلاقه عرض مي‏كند خداوندا اين را مؤمن بسازم يا كافر، خطاب مي‏رسد مؤمن مثلاً. تا آن جايي كه عرض مي‏كند اين را فقير بسازم يا غني، خطاب مي‏رسد فقير. حال اين فقير بيچاره كه در دنيا يك لقمه نان سير آسوده نخورده چرا خداوند عالم اين را از روي عمد فقير خلق كرده و اين نعوذ باللّه جبر است و هرگاه اين فقير در دنيا هم ايمان نياورد در آخرت هم بايد مخلد در جهنم باشد بيان بفرماييد كه چه قسم اين را فقير خلق كردند و جبري هم نشده باشد؟

جواب: چون محل اشكال شما در غنا و فقر است من هم اختصار به همان مي‏كنم اگرچه عباراتي كه در امر كون و شرع به من نسبت داده‏ايد به آن‏طوري كه من عرض كرده‏ام نتوانسته‏ايد بيان كنيد.

باري در باب غنا و فقر و آنچه غير از اينها است شما بايد بدانيد و اعتقاد كنيد كه خالقي غير خداوند عالم جلّ‏شأنه نيست و آنچه در عالم خلق يافت شود جميعاً مخلوق خدا است و خدا وحده لا شريك له خالق او است. و بايد بدانيد و اعتقاد كنيد كه خداوند عالم جلّ‏شأنه محتاج به خلق خود نيست و نه به واسطه خلق خود قويتر مي‏شود از سابق بر خلق و نه به واسطه آنها ضعيفتر مي‏شود. پس چنين خدايي كه محتاج نيست به خلق خود ظلم نمي‏كند به احدي از خلق و با اينكه محتاج به ظلم كردن نيست ظلم كند ظالمتر از خلق خود شود چرا كه خلق ظالم محتاجند به

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 256 *»

ظلم كه ظلم مي‏كنند اگرچه به اقتضاي طبع باشد و خداوند عالم كه طبعي از براي او روا نيست و اقتضاي ظلمي در او نيست و احتياجي به ظلم ندارد و آنچه بخواهد خلق كند مي‏تواند لا من شي‏ء آن را خلق كند اگر ظلم كند لغوكار و بازيگر خواهد بود حتي آنكه لغوكارتر از لغوكاران خواهد شد چرا كه بازيگران در طبع ايشان اقتضاي بازي هست و او طبعي ندارد كه اقتضاي بازي كند فـلايظلم الناس شيئاً و لكن الناس انفسهم يظلمون يا به اقتضاي طبع خود يا به اقتضاي احتياجات خارجه مثل گرسنگي و تشنگي در دزدي آب و غذا.

باري به عقل و نقل بايد بدانيد كه خداوند عليم قدير حكيم عدل رؤف رحيم غني ظلم نمي‏كند و هركه عليم نيست علي الاطلاق خدا نيست و هركس قدير علي الاطلاق نيست خدا نيست و هركس حكيم علي الاطلاق نيست خدا نيست و هركس عادل علي الاطلاق نيست خدا نيست و همچنين در ساير صفات او جلّ‏شأنه و آنچه را كه به غير اوصاف خدايي وصف مي‏كنند و اسم خدا بر سر او مي‏گذارند هوايي است در خيال خود ايشان و خدا نيست و خدا كسيست كه ايشان و خدايشان را عذاب مي‏كند به عدل خود كه چرا اسم مرا بر سر خيال خود گذارديد.

باري به همين‏قدرها اكتفا كنيد عجالةً و بدانيد كه خداوند عالم جلّ‏شأنه ظالم نيست اما سرّ مسأله جبر و اختيار را اگر بيش از اين بخواهيد همين‏قدر بدانيد كه جميع خلق بدون استثناي احدي از سرّ اين مسأله محرومند اگرچه در باقي مسائل موشكافي كرده باشند مگر كسي كه او را ائمه طاهرين: بخصوص تعليم فرموده باشند و اگر كسي قابل تعلم باشد اسباب تعليم موجود است چرا كه نقصي از جانب خداوند عالم جلّ‏شأنه معقول و منقول نيست.

پس بدانيد كه فقير را خدا فقير خلق كرده و به او ظلم نكرده چرا كه به او نگفته و تكليف مالايطاق به او نكرده كه انفاق كن و زكوة بده و حج برو و امثال اينها، اما گفته با آنكه فقير خلق شده‏اي كارهايي را كه مي‏تواني بكني اگر من امر

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 257 *»

كردم بايد بكني و كاري را كه مي‏تواني ترك كني اگر من نهي كردم بايد نكني پس اگر انكار كرد كافر شود و خسر الدنيا و الاخرة گردد و اگر ايمان آورد و عمل كند به قدر وسع خود در آخرت نجات يابد و آن عملي را كه در دنيا نتوانسته بجا آورد به جهت فقري كه داشته ثواب آن اعمال را خداوند عالم جلّ‏شأنه به او عطا خواهد كرد به جهت آنكه نيت او خير است و به مقتضاي ايمان خود مي‏خواهد عمل كند نهايت در دنيا به جهت فقر مانعي از براي او بوده و آن مانع نگذارده كه عمل كند پس به ثواب آن اعمال خواهد رسيد.

سؤال: عرض ديگر. از چندين نفر شنيده شد و گويا در كتاب مستطاب ارشاد هم اين مطلب باشد كه حرامزاده قبول ولايت ائمه اطهار را نكرده و اهل نجات نخواهد بود و فرمايش خود سركار كه فرموديد ناقص الخلقه و زايد الخلقه ناصب و حرامزاده‏اند شاهد بر همين مطلب است كه اهل نجات نخواهد بود و اين مطلب با آيه شريفه كان الناس امة واحدة منافي است به جهت اينكه نطفه‏اي كه به حرام در رحمي ريخته شد و متولد شد و اتفاق در دنيا به آن شخصي كه بايست ايمان آورد، ايمان آورد و اطاعت كرد هرگاه اهل نجات نباشد نعوذ باللّه جبر واقع مي‏شود هرگاه مؤمن و كافر بعد از آمدن شارع اقدس9 پيدا مي‏شود اين حرامزاده هم اتفاق به شارع اقدس ايمان آورد چرا اهل نجات نيست؟

جواب: بلي حرامزاده تا هفت پشت نجيب نمي‏شوند و زايد الخلقه و ناقص الخلقه و هركس ايمان نياورد شرك شيطانند و شيطان به مقتضاي آيه كريمه و شاركهم في الاموال و الاولاد و عدهم در ولادت ايشان شراكت دارد اگرچه حرامزاده ظاهري نباشند از نطفه شيطان هستند و در اخبار آل محمّد: مذمت بسيار از ايشان هست و لكن متذكر باشيد كه هيچ جبر و ظلمي نسبت به آنها نشده چرا كه هريك از اين فرقه‏ها از روي فهم و شعور و اختيار انكار مي‏كنند حق را بعد از اينكه حق را خداوند عالم جلّ‏شأنه به واسطه اهل حق واضح كرده و عداوت مي‏كنند با اهل

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 258 *»

حق به جهت آنكه اهل حقند و حق را واضح مي‏كنند و ابطال باطل مي‏كنند. و مانقموا منهم الاّ ان‏يؤمنوا باللّه العزيز الحميد پس عالمين به غيب چون مي‏دانستند كه اين جماعت از روي شعور و اختيار انكار مي‏كنند حق را بعد از وضوح آن و عداوت مي‏كنند با اهل آن از حال آنها خبر دارند كه آنها چكاره‏اند نه آنكه جبري و ظلمي به آنها كردند مثل آنكه اگر صاحب علم قيافه حكم كند كه هيئت فلان شخص دلالت مي‏كند كه او مثلاً زاني است حكم آن شخص قيّاف آن شخص را به زنا وانداشته و او را مجبور به زنا نكرده و خواه اين خبر را آن قيّاف داده بود يا نداده بود كه اين شخص زاني زنا مي‏كرد از روي عصيان. همچنين ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم متوسمين مي‏باشند و يكي از علوم ايشان علم توسّم و علم قيافه است و مي‏توانند از علم قيافه حكم كنند و چون معصوم از خطا هستند خطائي در حكم ايشان نيست به خلاف ساير مردم كه چون معصوم نيستند از خطا نمي‏توانند حكم يقيني كنند به حال كسي و از اين جهت حكم به قيافه كردن از براي غير معصومين جايز نيست و لكن معصومين: چون خطا نمي‏كنند مي‏توانند از روي علم توسم حكمها كنند و از جمله حكمها كه كرده‏اند اين است كه زايد الخلقه و ناقص الخلقه ناصبند و دشمن اهل بيتند و دشمن اهل حقند. پس جبري و ظلمي به ايشان نشده كه آنها از روي عمد و اختيار و شعور انكار حق را كرده‏اند بعد از ايضاح. و اين فرضي كه شما كرده‏ايد كه حرامزاده شايد به حسب اتفاق ايمان بياورد به حق و اهل حق، پس متذكر باشيد كه هركس ايمان بياورد اهل نجات خواهد بود لامحاله و ماكان اللّه ليضيع ايمانكم و لكن بايد دانست كه آيا حرامزاده ايمان مي‏آورد يا نه. پس عرض مي‏كنم كه حرامزاده بر فرضي كه ايمان بياورد از اهل نجات است و چون خبر داده‏اند عالمين به غيب كه او نجيب نيست پس مي‏دانيم كه ايمان او ايمان خالص نخواهد بود و از اين جهت در بهشتي كه حلال‏زادگان داخل مي‏شوند داخل نخواهد شد و لكن در حظاير بهشت با مجانين و جن محشور خواهد بود.

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 259 *»

اما در باب زايد الخلقه و ناقص الخلقه به هيچ وجه در اخبار آل محمّد: اين فرض جاري نيست و در هيچ حديثي از احاديث اهل بيت: نيست كه اگر آنها ايمان آورند در حظاير منزل آنها است بلكه مطلقاً خبر داده‏اند كه ايشان دشمن خاندان نبوتند و در آتش جهنم مخلدند و احاديث آن در خصال كه يكي از كتابهاي صدوق عليه الرحمة و مقبول در نزد جميع علماي شيعه اثني‏عشري است مذكور است. پس متذكر باشيد كه خبر دادن ائمه طاهرين: از حال اينها آنها را مجبور نكرده بلكه چون از روي شعور و اختيار و عمد انكار مي‏كنند حق را و با اهل حق عداوت مي‏كنند بعد از ايضاح ائمه: از حالت آنها خبر داده‏اند و چون خبث اين جماعت زياد بوده و از نطفه خبيثه شيطان بنيان ايشان بوده ائمه طاهرين: امر ايشان را مخفي نداشته‏اند كه مبادا بعضي از ضعفاي شيعه به دام شيطنت ايشان گرفتار شوند و گمراه گردند و تصديق ايشان كنند در انكار حق و عداوت اهل حق. و همين‏قدرها از براي كسي كه با آنها از يك جنس نيست كفايت مي‏كند و اگر كسي از جنس آنها است كه خداوند عالم جلّ‏شأنه با قدرت كامله خود آنها را به خود آنها خذلان كرده و هدايت نكرده، پس اهل حق سعي در هدايت آنها نخواهند كرد.

سؤال: عرض ديگر. مكرر اين مطلب را فرمايش فرموده‏ايد و در كتب خود مرقوم داشته‏ايد كه هرگاه بنا باشد كه زيد در اين دنيا بيايد و خود را به خلق بشناساند بايد به يكي از صفات خود كه قائم يا قاعد يا ساير صفات بشناساند و هركس بخواهد زيد را ببيند بايد در يكي از اين صفات ببيند و زيد اصل است و اينها فرع و اينها محتاج به زيد مي‏باشند و لكن چگونه ذات زيد محتاج به اين صفات نيست و حال اينكه اين محال است كه زيد بخواهد خود را به سايرين بشناساند و در يكي از اين صفات جلوه نكند و هرگاه زيد محتاج به صفات باشد كفر است مثل اينكه حديد مطلق را اگر كسي بخواهد ببيند بايد در مايصنع من الحديد ببيند و هرگاه مايصنع من الحديد

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 260 *»

به حديد مطلق بگويند كه تو اگر به ما محتاج نبودي و حال اينكه اصل بودي و ماها فرع مي‏خواستي بدون اينكه در يكي از ماها ظاهر شوي خود را به خلق بنماياني، حديد مطلق جواب چه خواهد گفت كه احتياج برخاسته شود. نهايت اين است كه هرگاه حديد مطلق نبود مايصنع من الحديد نيستِ صرف بودند هرگاه اين قسم باشد اگر صورت مايصنع من الحديد نبود حديد مطلق نيستِ صرف بود. ان شاء اللّه اميد است جواب اين مسائل را بيان صريح واضح مرقوم فرماييد كه رفع شبهات بشود.

جواب: ما را به اين گياه ضعيف اين گمان نبود، بسيار خوب و طوري مرغوب سؤال كرده‏ايد و لكن بايد فكر خود را در آنچه عرض مي‏كنم به كار بريد تا آنكه اگر خدا خواسته باشد به مطلب برسيد و از سرّ امر بهره‏مند شويد.

پس بدانيد كه اغلب كساني كه از اين قبيل مطالب را مي‏شنوند و به خيال خود گمان مي‏كنند كه مي‏فهمند به همين‏طورها كه شما خيال كرده‏ايد خيال كرده‏اند پس اگر شما بخواهيد به حقيقت امر برخوريد پس در همان مثلي كه خودتان زديد فكر كنيد و در ساير جاها جاري كنيد چرا كه ماتري في خلق الرحمن من تفاوت. پس ملتفت باشيد كه حقيقت حديد كدام است و حقيقت مايصنع من الحديد كدام است تا بيابيد كه حديد محتاج بمايصنع منه نيست و مايصنع منه محتاج به او است و در يكي از ظهورات آن اگر مطلب را يافتيد در باقي هم خواهيد يافت و در هر ظاهري در ظهورات آن مي‏توانيد جاري كنيد.

پس فكر كنيد كه حقيقت حديد آن جسمي است كه از ساير فلزات و باقي چيزها ممتاز شده و حقيقت شمشير كه يكي از ظهورات حديد است آن جسمي است كه از ساير ظهورات حديد و باقي چيزها ممتاز است پس شما در شمشير دو چيز مي‏بينيد يكي آن چيزي كه در كارد و خنجر هم هست و آن حقيقت حديد است و يكي آن چيزي كه در كارد و خنجر نيست و مخصوص شمشير است. پس همان چيز حقيقت شمشير است و بس نه آن چيزي كه در كارد و خنجر هم هست. آيا نمي‏بينيد كه چون

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 261 *»

فعليت شمشير را درهم بكوبيد اثري در ظاهر و باطن از براي شمشير باقي نماند اما حديد باقي بماند و هيچ چيز از حديد كم نشود به فناي شمشير و اگر مكرر از آن شمشيري بسازند هيچ چيز بر حديد نيفزايد و حديد بر حال واحد باقي است در حالي كه شمشير موجود است و در حالي كه شمشير معدوم است پس حديد به وجود شمشير موجود نشود و به عدم شمشير معدوم نشود پس هيچ محتاج به شمشير نيست در وجود خود به خلاف شمشير كه محتاج است در وجود خود به حديد كه اگر حديدي نباشد محال است كه شمشيري يافت شود. پس اگر حديدي كه در شمشير است در تيزاب حل كني شمشير هم معدوم شود و اگر شمشير را معدوم كني و درهم بكوبي و سيخي بسازي، حديد معدوم نشود و چه بسيار واضح است كه چيزي كه گاهي موجود است و گاهي معدوم مثل شمشير غير از آن چيزيست كه در حال وجود و عدم آن باقي است مانند حديد و چيزي كه مردم را مغرور كرده اين است كه چون شمشيري را ديدند گمان مي‏كنند يك چيز ديده‏اند و غافلند از آنكه در وراء حجاب شمشير حديدي است كه به وجود و عدم شمشير تغيير نمي‏كند و در وراء حجاب حديد معدني است كه به وجود و عدم حديد تغيير نمي‏كند و در وراء حجاب معدن عنصري است كه به وجود و عدم معدن تغيير نمي‏كند و در وراء حجاب عنصر جسمي است كه به وجود و عدم عنصر تغيير نمي‏كند و همچنين در وراء حجاب جسم چيزها است كه به تغيير جسم تغيير پذير نيست و تمام آنها در شمشير است و دخلي به حقيقت شمشير ندارد و تمام حقيقت شمشير همان چيزي است كه ممتاز است از كارد و خنجر و ساير چيزهاي عالم و چون اين نكته را ندانستند و غافل شدند گفتند:

و لولاه و لولانا   لماكان الذي كانا

پس شما غافل مشويد و اگر در بعضي از مواقع ببينيد كه عالي ظاهر شده در داني بدانيد كه اهل عرصه دانيه چون محتاج بوده‏اند در ادراك او به صورتي از جنس خود، پس عالي سدّ فاقه آنها را كرده به ظهور خود در رتبه دانيه نه آنكه خود او محتاج به آن ظهور بوده. پس متذكر باشيد كه رفع حاجت كردن غير از احتياج خود رافع است.

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 262 *»

در خانه اگر كس است اين حرف بس است. و السلام علي من عرف الكلام و وصل الي المرام و صلي اللّه علي محمّد و آله الكرام الذين بهم عرف نفسه بهم لهم و لساير الانام لا تعطيل لهم في كل مكان و مقام في جميع الاعوام و لعنة اللّه علي اعدائهم اللئام في الليالي و الايام الي يوم القيام. و قد تمت بيدي الداثرة في عصر يوم الجمعة الثاني‏عشر من شهر محرم الحرام من شهور سنة 1297 حامداً مصلّياً مستغفراً.