06-15 رسائل فارسی جلد ششم – رساله در جواب سؤالات بعض اعيان سمنان ـ مقابله

 

 

 

جواب سؤالات

 

بعض اعيان سمنان

 

از مصنفات:

عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی

اعلی‌الله مقامه

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 180 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه ربّ العالمين و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

اما بعد فيقول العبد الخاسر محمّد باقر المفتقر الي ربه الغافر انّه قد رد الينا اسؤلة من بعض الاعاظم و الاعيان من بلدة سمنان وفقه اللّه المنان لما يحب و يرضي في الاخرة و الاولي فجعلت كل مسألة منها معنوناً و نتلوها بالجواب و اللّه الموفِّق للصواب.

قال سلّمه اللّه تعالي بعد خطبة البيان: و التمس منكم الجواب بالايضاح و الاصلاح بدليل من آيات القران و بحديث من ائمة الانس و الجان: لقوله تعالي لا رطب لا يابس الاّ في كتاب مبين.

سؤال: معاد جسماني است يا روحاني؟ اگر جسماني است به چه جسم به تفصيل بيان فرماييد.

جواب: مجال تفصيل ندارم و لكن اجمالي كه واجب است اعتقاد به آن اين است كه معاد هم جسماني است و هم روحاني چرا كه روح بي‏جسم را تعيني نيست و جسم بي‏روح را حركت و شعوري نيست. پس چنان‌كه در اول امر روح را در جسم گذاردند و اين دو با هم طاعتي يا معصيتي كردند، در آخرت@آخر خ‌ل@ هم با هم به جزاي خود خواهند رسيد به دليل قول خداي خالق جلّ‏شأنه كما بدأكم تعودون يعني چنان‌كه ابتدا كرد در خلقت شما به تركيب روح و جسم، عود مي‏دهد و برمي‏گرداند شما را به روح و جسم و چون معاد روحاني در ميان مسلمين محل اختلاف نيست و اختلافي كه در ميان است در معاد جسماني است پس عرض مي‏كنم كه دليل بر معاد جسماني از قول خداوند خالق عالم جلّ‏شأنه كيف يحيي العظام و هي رميم قل يحييها الذي انشأها اول مرّة و هو بكل خلق عليم است. و همچنين و يوم يحشر اعداء اللّه الي

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 181 *»

النار فهم يوزعون حتي اذا ما جاؤها شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون و قالوا لجلودهم لِمَ شهدتم علينا قالوا انطقنا اللّه الذي انطق كل شي‏ء و هو خلقكم اوّلّ مرّة و اليه ترجعون و ماكنتم تستترون ان‏يشهد عليكم سمعكم و لا ابصاركم و لا جلودكم و لكن ظننتم ان اللّه لايعلم كثيراً مما تعملون و همچنين قول او است فتُكوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون و امثال اين آيات بسيار است و بسي واضح است كه عظام و سمع و بصر و پوست و جبهه و پهلو و پشت، جسماني است و روح هيچ‏يك از اينها را ندارد و كفايت مي‏كند از براي شما ضرورت اسلام بر اينكه معاد هم جسماني است و هم روحاني، پس همين بدن محسوس ملموس محشور خواهد شد. بلي چيزي كه هست اين است كه اعراض و امراض و اخلاط غريبه را از بدن جدا مي‏كنند و آن اخلاط غريبه همان اخلاطي است كه در اين دنيا طبيبان به مسهلات از بدن بيرون مي‏كنند به قدري كه بتوانند و اگر نتوانستند آنها را بيرون كنند و آنها غالب شدند شخص مريض خواهد مرد و آن اخلاط با او خواهد بود تا آنكه معالجان الهي به مسهلات خود آنها را بيرون كنند تا بدن بدون اخلاط غريبه محشور شود.

سؤال: معراج پيغمبر9 جسماني است يا نه؟

جواب: سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير و معلوم است كه جسم را از جايي به جايي مي‏برند و جسم مبارك او بود9 كه در مسجد الحرام بود و آن را خداوند عالم جلّ‏شأنه برد به مسجد اقصي كه منتهاي محل سجود بود و در آنجا شيربرنج ميل فرمود و خواست كفش خود را بيرون آورد خطاب رسيد كه كفش خود را مَكَن تا عرش ما زينت يابد. و بسي واضح است كه روح، شيربرنج نمي‏خورد و پا ندارد و كفش ندارد و كفايت مي‏كند مسلم را ضرورت اسلام بر اينكه معراج آن بزرگوار9 جسماني بود.

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 182 *»

سؤال: آيا قيامت هركس بعد از موت او خواهد بود يا همه‏كس را يك قيامت خواهد بود؟

جواب: قيامت به چند عالم اطلاق شده و از آن جمله است عوالمي كه در غيب اين دنيا است آنجاها همه قيامت است نسبت به اين دنيا. پس عالم برزخ هم نسبت به اين دنيا قيامت است و اين عالم عالمي است كه هركس مرد مي‏رود به آنجا و قيامت برزخي او برپا مي‏شود از اين است كه فرمودند من مات فقد قامت قيامته يعني كسي كه مرد قيامت او برپا شد. فاذا هم بالساهرة و ساهره همان عالم برزخ است و لكن هركس مرد به قيامت آخرت نمي‏رود و انتظار آن را مي‏كشد كه برپا شود و آن قيامت يكدفعه برپا خواهد شد و جميع مردم يكدفعه محشور خواهند شد بعد از آني كه در نفخه صور همه مرده‏اند. و تركنا بعضهم يومئذ يموج في بعض و نفخ في الصور فجمعناهم جمعا. فاذا هم قيام ينظرون.

سؤال: قبر و صراط و ميزان جسماني است يا نه؟ بيان شافي بفرماييد.

جواب: اگر مراد اين است كه كسي كه در قبر است و بر صراط مي‏رود و اعمال او را مي‏سنجند جسماني است، بلي جسماني است چرا كه عمل را با جسم و روح كرده و در اين مواطن بايد معلوم شود كه چه كرده و جزا داده شود و همان آياتي كه دلالت داشت بر معاد جسماني، بر اينها هم دلالت مي‏كند و اگر مراد اين است كه آيا خود قبر و خود صراط و ميزان آيا جسماني است يا نه، پس عرض مي‏كنم كه لازم نيست جسماني بودن آنها در جميع مراتب. پس در بعضي از مراتب جسماني است و در بعضي مراتب روحاني است. پس اگر بخواهند سنگيني و سبكي جسمي را ظاهر كنند، به ميزان جسماني ظاهر كنند و اگر بخواهند علوم و عقايد هركسي را ظاهر كنند و حق و باطل آنها را از يكديگر جدا كنند به ميزان علمي و باطني بسنجند. و همچنين است حال صراط، اگر جسم سير كند در صراط جسماني سير كند و اگر روح سير كند در صراط روحاني سير كند و همچنين است قبر، اگر مسكن جسم است جسماني است

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 183 *»

و اگر محل روح است روحاني است.

سؤال: آيا قبر كه سؤال كرده مي‏شود كدام است و چه چيز است؟

جواب: جسم انساني در قبر جسماني زنده مي‏شود و سؤال از او مي‏كنند.

سؤال: آيا عوام الناس بايد اعتقاد به جزئيات اينها داشته باشند يا مجملاً كافي است.

جواب: واجب است بر عوام و خواص كه اعتقاد كنند به آنچه ائمه: خبر داده‏اند از غيوب و احوال و اهوال قبر و صراط و ميزان و جنت و نار و نعيم و عذاب و كفايت مي‏كند كه بگويند ما قال آل محمّد قلنا و ما دان آل محمد دنّا صلوات الله عليهم اجمعين با اعتقاد صادق و نبايد علم به جزئيات احوال غيوب تحصيل كنند.

سؤال: كافر تا كي به جهنم باقي خواهد ماند؟

جواب: كافر هميشه در جهنم خواهد بود.

سؤال: اگر كافر هميشه در جهنم خواهد بود آيا هميشه معذب خواهد بود يا تخفيف عذابشان خواهد بود؟

جواب: كافر هميشه در جهنم معذب خواهد بود و تخفيف عذاب از براي ايشان نخواهد بود بلكه تشديد عذاب خواهد بود به دليل قول خداوند جلّ‏شأنه ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك عليهم لعنة اللّه و الملائكة و الناس اجمعين خالدين فيها لايخفّف عنهم العذاب و لا هم ينظرون. كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب و آيات در اين باب بسيار است.

سؤال: كافر يا عاصي منتهاي عمرش صد سال يا بيشتر بوده باشد و هميشه در اين مدت كفر ورزيده يا معصيت نموده، چرا كافر بايد مخلد باشد و عاصي معذب بغير حساب؟

جواب: اما عاصي بغير حساب معذب نخواهد بود بلكه به اندازه عصيان،

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 184 *»

معذب خواهد شد اگر شفاعت او را درنيابد به دليل قول خداوند عالم جلّ‏شأنه جزاء سيّئة سيّئة مثلها و اما كافر اگر صد سال هم عمر نكند، بلكه اگر صد سال عمر كند و مؤمن باشد و يك لحظه ردّه بگويد و مرتد شود و بعد از ارتداد في الفور بميرد و عمل كفري از او سر نزند، او مخلد در جهنم است و هميشه معذب است به دليلي كه فرموده و ماتوا و هم كفار تا آخر آيه. و سبب اين است كه كسي كه بر حال كفر مرد از قصد و نيت او اين است كه هميشه كافر باشد پس خدا هم او را هميشه عذاب خواهد كرد چنان‌كه همين مطلب را از معصوم سؤال كردند و ايشان: جواب فرمودند بنيّاتهم خلّدوا.

سؤال: طينت مؤمن و كافر يكي است يا دو، از يك ماده يا علي‌حده؟

جواب: آنچه از اخبار آل محمّد: معلوم مي‏شود طينت مؤمن از بهشت است و طينت كافر از جهنم است و اشاره به اين معني است قول خداوند عالم جلّ‏شأنه كلا ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذّبين تا آنكه مي‏فرمايد كلا ان كتاب الابرار لفي عليين و ما ادريك ما علييون كتاب مرقوم يشهده المقربون ان الابرار لفي نعيم تا آخر آيات.

سؤال: اگر طينتشان يكي است و از يك ماده است چرا بعضي مؤمن و بعضي كافر، و اگر دوتا است پس مؤمن مصاب@ و كافر معذب چرا؟ و حال آنكه جبر لازم مي‏آيد.

جواب: انا هديناه السبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً. كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق فيما اختلفوا فيه و مااختلف فيه الاّ الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات الي آخر الاية. قدري فكر كنيد كه مردم پيش از آمدن انبياء و معجزه آوردن و اثبات حقيت خود كردن نه مؤمن بودند و نه كافر بلكه امت واحده بودند و بعد از آنكه حقيت انبياء: را فهميدند و اذعان كردند و ايمان آوردند مؤمن شدند و قبل از بعثت ايمان و اذعاني

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 185 *»

معقول نيست و هركس بعد از بعثت انكار كرد كافر شد و قبل از دعوت، كفر معني ندارد. پس طينت مؤمن در نزد دعوت انبياء و قبول ايشان موجود شد نه پيشتر و طينت كافر در نزد دعوت انبياء و انكار ايشان موجود شد نه پيشتر و به اختيار خود مؤمن شد هركس مؤمن شد و مجبور نبود و به اختيار خود كافر شد هركس كافر شد و كسي ايشان را به جبر امر نكرد كه كافر شوند بلكه امر كردند كه مؤمن بشويد و ايشان تخلف كردند و مؤمن نشدند و اگر نمي‏توانستند تخلف كنند مجبور بودند. و بسي واضح است كه مي‏توانستند تخلف كنند پس از روي توانايي و اختيار تخلف كردند چنان‌كه مؤمنان هم مي‏توانستند تخلف كنند و لكن از روي اختيار تخلف نكردند و بعثت انبياء و دعوتشان بعينه مانند آنست كه شما به دو نفري كه مي‏توانند بيايند به سوي شما امر كنيد كه بياييد به نزد من. پس هريك كه بيايند به اختيار خود مي‏آيند و هريك نيايند به اختيار خود نيايند و در آمدن و نيامدن، بي‏اختيار نيستند. در اين مختصرات بيش از اين لايق نيست نوشتن و اين رشته سري دراز دارد و با كوتاهي همت مردم در تحصيل علم منافاتي كلي دارد.

سؤال: قتل امام حسين7 باعث درجات عاليه و مزيد شافعيت ايشان گرديد پس گريه كردن چه معني دارد و قاتل او را عذاب كردن چرا؟ به علت اينكه قاتلي ضرور بود.

جواب: در صورتي درجات عاليه و زيادتي شفاعت به وجود مي‏آيد كه مظلوم مظلوم باشد و مستحق ثواب و رفع درجات و ظالم ظالم باشد و مستحق عقاب در دركات. پس اگر مظلوم مظلوم نباشد كه مستحق ثواب نخواهد بود و اگر ظالم ظالم نباشد مستحق عقاب نخواهد بود و مظلوميت سيد الشهداء7 به طوري واضح بود كه داخل بديهيات هر عاقلي شد مثل ظلم ظالمين او عليهم اللعنة ابد الابدين كه بديهي بود و اينكه اگر ظالمي نباشد ظلمي نيست و مظلومي مظلوم نخواهد شد، سبب رفع عقاب ظالم نخواهد بود. البته اگر دزدي و قطاع الطريقي نباشد مال و

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 186 *»

جان قوافل در امان خواهد بود حال كه چنين است بايد دزدان و قاطعان طريق، مردمان خوبي باشند و اگر به دست اهل قافله گرفتار شدند نبايد اهل قافله مالهاي خود را پس بگيرند و انتقام از قاتلين خود بكشند. جواب اين قبيل شبهات اين است كه صاحب شبهه را بنشانند و چماق به كلّه او زنند چون داد كند به او بگويند باكي نيست اگر ما تو را نزنيم تو مضروب نخواهي شد و خنجر به پهلوي او بزنند پس چون زاري كند بگويند زاري مكن اگر ما خنجر نمي‏زديم تو هلاك نمي‏شدي و خانه او را خراب كنند و بگويند نفَس مَكش كه اگر ما نبوديم خانه تو خراب نمي‏شد و زن و بچه او را اسير كنند و بگويند اگر ما نبوديم كسي نبود اينها را اسير كند.

باري از اين قبيل شبهات جواب دادن با زبان كم‏فائده است، آلتي ديگر ضرور دارد كه رفع شبهه كند و آن آلت در دنيا و آخرت در كار است. اگر عجالةً كسي غافل است به زودي از صدمه آنها متنبه خواهد شد.

سؤال: آيا خداوند جل و علا مؤمن را به چه سبب مبتلا در دنيا به بلا نمايد و در عقبي ثواب دهد و حال آنكه قادر است كه در دنيا و عقبي مؤمن را به نعماء غير مترقبه نگاه دارد؟

جواب: خداوند عالم جلّ‏شأنه قادر است بر هر كاري و لكن حكيم هم هست و بسياري از كارها كه قادر است نمي‏كند مثل آنكه دروغ نمي‏گويد و خلف وعد نمي‏كند و بازي نمي‏كند و ظلم نمي‏كند و همه اينها را مي‏تواند بكند. لو اردنا ان‏نتخذ لهواً لاتخذناه من لدنّا ان كنا فاعلين. و لو شاء لهديكم اجمعين و از حكمت است كه حب را در زمين بكارند و آب دهند و آسمان بر آن بگردانند تا برويد و بلند شود و سنبل كند و يك دانه صد دانه شود يا بيشتر يا كمتر اگرچه قادر است كه بدون اين اسباب دانه را خلق كند. پس زمين و آسمان و آب و خاك و سرما و گرما، اسباب خلق كردن دانه‏ها است و ابي اللّه ان‏يجري الاشياء الاّ باسبابها و الدنيا مزرعة الاخرة و محل زراعة الاخرة و لولاها لماحصلت الاخرة و آلام دنيا مثل سرما و گرما است از براي تربيت

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 187 *»

دانه‏ها. و ان منكم الاّ واردها كان علي ربك حتماً مقضياً ثم ننجي الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيّاً.

باري سؤال كردن آسان و لكن ياد گرفتن بدون تحصيل گويا از امنيه‏ها باشد. اگر كسي خواست البته تحصيل خواهد كرد به اين دو كلمه قفل جهل از دل برداشته نخواهد شد.

سؤال: آيا مؤمن را به چه نشان توان شناخت؟

جواب: مؤمن را به ايمان آوردن و اذعان نمودن به آنچه خداوند نازل كرده به پيغمبر خود9.

سؤال: باعث بر ظهور نفرمودن حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه در اين زمان چيست؟

جواب: آنچه سبب شد در غيبت ايشان روز اول، همان سبب هنوز به جاي خود برجا است و تفصيل آن در كتب مشايخ اعلي اللّه مقامهم خصوص در ارشاد مذكور است و مجمل آن عدم تحمل زمان و يافت نشدن ياوران كه اقل آن سيصد و سيزده نفر بايد موجود شوند عجل اللّه فرجه و سهّل مخرجه.

سؤال: رجعت نمودن حضرت7 به طريق فيض است يا به مكه و مدينه رجعت مي‏كنند؟

جواب: در فيض احتياجي به ظهور نيست. اگر ايشان لمحه‏اي افاضه نمي‏فرمودند موجودي در عالم نبود و لكن ظهور ايشان عجل اللّه فرجه در روي همين زمين است به رسم ظاهر بدون تأويل كه اول در مكه ظاهر مي‏شوند و بعد به مدينه تشريف مي‏آورند و قوي و ضعيف و مؤمن و كافر ايشان را با چشم خود خواهند ديد ان شاء اللّه تعالي.

سؤال: آيا همه مؤمنان و همه كافران و مستضعفان در رجعت حضرت7 رجعت مي‏كنند يا نه؟

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 188 *»

جواب: عالم رجعت غير از روز ظهور امام زمان7 است. پس در رجعت يعني در رجعت تمام ائمه: مؤمنان محض و كافران محض رجعت مي‏كنند و مستضعفان رجعت نمي‏كنند اما در ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه بعضي از بزرگان شيعه زنده مي‏شوند نه جميع مؤمنان اما حضرت را تمام صاحبان چشم مشاهده خواهند كرد ان شاء اللّه نوّر اللّه عيوننا بنور جماله سلام اللّه عليه.

سؤال: خلقت خداوند آيا خير محض بود يا شرّ قليلي هم بود؟

جواب: خلقت خداوند عالم جلّ‏شأنه دو قسم است: خلق فواعل و خلق افعال و اثار افعال آن فواعل چنان‌كه فرموده: خلقكم و ما تعملون و اگر قدري فكر كنيد خواهيد يافت كه خير و شر در افعال و آثار افعال فواعل است نه در ذوات آنها. مثل آنكه سوزانيدن اگر خير است و اگر شر، اثر فعل آتش و گرمي آن است نه در ذات آن و تبريد و تجميد اثر فعل شي‏ء بارد است و ترطيب اثر فعل شي‏ء رطب است و همچنين است ايمان مؤمن كه فعل او است و كفر كافر كه فعل او است و فعل مطيع كه فعل او است و معصيت عاصي كه فعل او است نهايت بعضي از افعال از فواعل جماديه و نباتيه و حيوانيه است و بعضي از افعال از فواعل روحانيه و انسانيه است. پس افعال فواعل راجع به فواعل است اگرچه خالق آنها خدا است در دست فواعل. پس اگر مراد از خلقت، خلقت فواعل است و تعبير از آن به خير مي‏آوريد و اين خيري نيست در مقابل شر چرا كه خير در مقابل شر از فعل فواعل است مانند شر تمام خلقت فواعل جميعاً خير است كه هيچ شري در آن نيست و اگر مراد از خير و شر و نفع و ضر افعال فواعل و آثار مترتبه بر آنها است، تمام آنها مي‏شود كه خير باشد اگر به حدود الهي عمل شود و مي‏شود تمام آنها شر باشد اگر به حدود الهي عمل نشود مثل آنكه اگر آتش را به اندازه‏اي كه خداوند عالم جلّ‏شأنه قرار داده استعمال كني و چراغ خود را روشن كني و منزل خود را از آن گرم كني و غذاي خود را به آن طبخ كني و

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 189 *»

فلزات را از معادن بيرون آوري، تمام آن از براي تو خير است و رحمت و راحت و نعمت و اگر به سوء اختيار خود آن را مسلط كني و اموال خود را به آن بسوزاني و خود را در ميان آن اندازي و بسوزاني، تمام آن از براي تو شر است و نقمت و زحمت و هلاكت و خداوند جلّ‏شأنه حجت خود را بر تو تمام كرده كه تو را چشم و گوش و فهم و هوش داده و مربياني چند از براي تو قررا داده كه تعليم كردند به تو نفع و ضرر آتش را و تو را قدرت دادند به قدري كه دادند كه تو بتواني تمام آن را از براي نفع و نعمت قرار دهي و بتواني تمام آن را ضرر و نقمت گرداني. انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً.

باري امر در تمام ملك خداوند عالم بر اين نسق است بدون تفاوت. ماتري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور.

سؤال: آيا خلقت ابليس خير محض بود يا شرّ قليل؟

جواب: بيان اين مطلب در جواب سابق گذشت. پس متذكر باشيد كه ابليس قبل از تمرد و اعتراض مطرود و ملعون نبود پس چون به فعل خود تمرد كرد از امتثال امر الهي و اعتراض كرد بر خدا كه او را از آتش آفريده و آدم را از گِل و آتش اشرف است از گِل پس نبايد چيزي كه از آتش آفريده شده سجده كند از براي آدمي كه از گِل آفريده شده، آنگاه مطرود و ملعون شد. پس كار ابليس شرّ است و كفر و اما خلقت خود او به طوري بود كه در بيان سابق گذشت.

سؤال: آيا خدا جل و علا قادر بود كه شر قليل خلق نكند؟

جواب: خداوند عالم جلّ‏شأنه به هر چيزي قادر است و از حكمت او است كه چون فاعل خلق كند فعل آن فاعل را بر دست آن فاعل جاري كند. پس اگر فعل فاعل خير شد صاحب فعل ممدوح است و اگر شر شد فاعل آن مذموم است و خداوند عالم جلّ‏شأنه خالق فاعل و فعل او است از روي حكمت و مستحق است كه او را به حكمت بستاييم و صاحب فعل خير را مدح كنيم و صاحب فعل شر را مذمت.

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 190 *»

سؤال: چرا بندگان را فاعل مختار خلق كرد؟

جواب: به جهت آنكه در عالم امكان جبر محال بود و محال را نبايد حكيم خلق كند و اگر مضطر بودند امري تعلق به ايشان نمي‏گرفت كه نتوانند امتثال كنند و نتوانند تخلف كنند. پس ممتثل مستحق جزاي خير شود و متخلف به سزاي عمل خود برسد. پس در آن هنگام ارسال رسل و انزال كتب لغو بود و اگر ارسال رسل نمي‏شد علت غائي ملك كه معرفت او بود به عمل نمي‏آمد پس خلقت تمام ملك لغو بود و لغو كار حكيم نيست.

سؤال: عالم ذرّ و ذرّات را بيان شافي بفرماييد.

جواب: بيان شافي را در اين مطلب به اختصار نمي‏توان نوشت و بر فرض نوشتن به مطالعه فهميدن بسيار صعب است و لكن از بابي كه هر سؤالي را جوابي است به طور اشاره عرض مي‏شود مانند ساير اجوبه كه عرض شد و مي‏شود كه عالم ذرّ فوق اين عالم است و به چهار هزار سال قبل از اين عالم و مع ذلك صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي و تعجب آنكه تا صورت زيرين موجود نشود آن ذرّ اعلي متعين نشود مثل آنكه اگر در اين عالم كسي خبر داد به شما كه زيد ايستاده است، شما قبل از اين دنيا به چهار هزار سال مي‏دانيد كه زيد ايستاده است، و تعجب آنکه اگر در اين دنيا نگويند به شما که زيد ايستاده است شما در عالم ذرّ نمي‏دانيد كه زيد غايب ايستاده است و علم شما متعين نشده و تعلق به زيد غايب ايستاده نگرفته اگرچه شما و شعور شما در عالم ذرّ متعين بوديد.

سؤال: آيا ارواح را در هر زمان لابد است از قالب عنصري و مثالي و غيره يا نه؟

جواب: سؤالي فرموديد در نهايت اختصار و آساني مثل اغلب سؤالات و جواب آن در نهايت اشكال است مثل اغلب جوابها. بلي در آخرت ارواح را لابد است از ابداني عنصري اخروي بعد از نفخه دويم اما بعد از نفخه اول تمام اتصالات به انفصال مبدّل مي‏شود و كل شي‏ء هالك الاّ وجهه. فاذا نفخ فيه اخري فاذا هم قيام

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 191 *»

ينظرون. اما در عالم برزخ ابدان مثالي بايد باشد تا وقت صور اول دميده شود و در عالم برزخ بدن عنصري اين دنيا لازم نيست و بدن مرده در قبر افتاده و ارواح در ابدان مثاليه مركبه از عناصر مثاليه در ساهره هستند.

سؤال: فرضاً اگر لابد است از قالبي، پس پيش از قالب عنصري به چه قالب به سر مي‏برند؟

جواب: ارواح اناسي قبل از ابدان عنصري و بعد از ابدان عنصري و با ابدان عنصري در عالم ارواح بودند و لكن قبل از ابدان عنصري دنيوي متعين نبودند و در ابدان متعين شدند و بعد از ابدان دنيوي در ابدان مثاليه‏اند.

سؤال: آيا ارواح را پيش از دار دنيا اذكار و افعال بود يا نه؟

جواب: و ان من شي‏ء الاّ يسبّح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم.

سؤال: اگر بود چرا در دنيا به خاطرش نمي‏آيد؟

جواب: بسياري از امور دنيويه هم از خاطر مي‏رود و به ياد نمي‏آيد، به ياد نيامدن دليل نبودن نيست. طفل از شكم مادر هيچ ياد نمي‏آورد و حال آنكه در شكم بوده. ثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سيذكرونه يوماً ما حديث است و انبياء و اولياء: و علماء و معلمين اسباب تذكرند و سيذكر من يخشي.

سؤال: آيا ارواح نمو مي‏كنند مثل قالب يا هميشه بر يك نهج‏اند؟

جواب: اگر نموي از براي ارواح نبود ارسال رسل و انزال كتب لغو بود و نمو ارواح بي‏نهايت از نمو ابدان بيشتر است و ابدان را حد وقوفي است و ارواح وقوف ندارند ليس لمحبّتي غاية و لا نهاية و نمو ارواح را شما در همين دنيا مي‏فهميد كه به تحصيل، وسعت و قوت آنها زياد مي‏شود از ابتداي تولد تا آخر عمر.

سؤال: آيا در غيبت امام7 همه علماء حجت خدا و نايب امام هستند يا البته يك نفر حجت است؟ اگر يك نفر است، در اين عصر كيست؟

جواب: همه كساني كه در لباس علماء هستند، حجت امام7 نيستند

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 192 *»

و اغلب آنها از محرّفين و منتحلين و مأوّلين در دين و مذهبند و از زمان آدم تا بعد هميشه از اين قبيل مردم بنيان دين خدا را خراب كردند.

اي بسا ابليس آدم‏رو كه هست   پس به هر دستي نبايد داد دست

پس در مقابل ايشان جماعتي هستند كه نفي مي‏كنند از دين خدا تحريف غالين و انتحال مبطلين و تأويل جاهلين را چنان‌كه در احاديث فرمودند: انّ لنا في كل خلف عدولاً ينفون عن ديننا تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين. اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة اللّه. پس هريك از شيعيان ايشان كه بتوانند نفي كنند تحريف غالين و انتحال مبطلين و تأويل جاهلين را از دين خدا به كتاب و سنت ائمه هدي:، ايشان نواب امام زمان عجل اللّه فرجه هستند و انحصار ايشان در فردي به اين معني كه بايد هميشه يك نفر باشد و بيشتر نباشد از دين و مذهب ائمه اثني‏عشر: نيست و لكن ممكن است كه در بعضي ازمنه منحصر شود به شخصي و بيشتر يافت نشود.

سؤال: ركن رابع چه معني دارد و در اين زمان ركن رابع كيست؟

جواب: بعد از امام زمان عجل اللّه فرجه كه ايشان از قراي مباركه هستند چنان‌كه مي‏فرمايد و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرة و قدّرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و ايّاماً آمنين تمام واسطه‏هاي در ميان قراي مباركه و دوستان ايشان، قراي ظاهره هستند و قراي ظاهره ركن رابعند كه ابتداي ايشان حضرت عيسي و ادريس و خضر و الياس عليهم السلامند و بعد از ايشان نقباء و بعد از ايشان نجباء كه ايشان در زمان غيبت غايبند مثل امام7 و به طور عموم از براي مردم ظاهر نخواهند شد اگرچه ممكن است كه آحادي از مردم كه قابل باشند به عنايتي خاص از جانب خداوند عالم جلّ‏شأنه يكي از ايشان را بشناسند و لكن به طور عموم كساني كه بايد ظاهر باشند عدولي چند هستند از جانب ايشان كه به عدالت

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 193 *»

ايشان شهادت داده‏اند خدا و رسول9 و ائمه هدي: و نيستند از جمله مصداق: جلوه در محراب و منبر مي‏كنند، چون به خلوت مي‏روند آن كار ديگر مي‏كنند. و مقرّرند در نزد خداوند عالم جلّ‏شأنه در علم كه با دليل و برهان كتاب و سنت و عقل دين خدا را از تحريف غالين و انتحال مبطلين و تأويل جاهلين حفظ مي‏كنند و عدد ايشان منحصر به فرد نيست اگرچه ممكن است كه در زماني به حسب اتفاق و امتحان الهي منحصر به فرد شود.

سؤال: مشهور است كه حضرت امير7 از ركابي به ركابي ديگر ختم قرآن مي‏نمود. به چه نهج بود؟

جواب: به نص قرآن، قرآن در سينه عالِمين به آن است چنان‌كه در قرآن خبر داده بل هو آيات بيّنات في صدور الذين اوتوا العلم پس سينه آن حضرت7 لوحي است محفوظ كه تمام آيات قرآن در آن نقش است و مرور مي‏كند نفس مقدس ايشان به اين حروف مكتوبه در سينه ايشان به هر سرعتي كه خودشان اراده كنند و چگونه چنين نباشد و حال آنكه آنچه در قرآن است در سوره حمد است و آنچه در سوره حمد است در بسم اللّه است و آنچه در بسم اللّه است در باء بسم اللّه است و آنچه در باء بسم اللّه است در نقطه آن است و آن نقطه خود آن بزرگوار است چنان‌كه فرمود: انا النقطة تحت الباء.

سؤال: حضرت اميرالمؤمنين7 در يك شب مهمان چهل‏كس يا بيشتر بود، به چه طريق و به چه جسم بود؟

جواب: با جسم شريف خودشان بودند و لكن جسم لطيف ايشان مانند جسم كثيف نيست كه نتوانند در حال واحد در امكنه متعدده ظاهر شوند بلكه مانند روح بخاري لطيف كه جسم لطيف است و در حالي كه در سر است در پا هم هست و در حالي كه در يمين است در يسار هم هست و مانند حقيقت جسم كه در حالي كه در آسمان است در همان حال در زمين هم هست و در حالي كه در مشرق است در مغرب هم هست

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 194 *»

بر همين نسق ايشان مي‏توانند در حال واحد در امكنه عديده ظاهر شوند.

سؤال: آيا امامان: ملائكه را مي‏بينند يا صوت ايشان را مي‏شنوند؟

جواب: الذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ان‏لاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون و مكرر ملائكه را مي‏ديدند و پر و بال آنها را جمع مي‏كردند و متكاها از براي اطفال مي‏ساختند و گاهي صداي آنها را مي‏شنيدند مانند صداي زنجيري كه در تشتي بيندازند و اخبار ايشان در اين باب بسيار است.

سؤال: آيا اعتقاد داشتن به اينكه اميرالمؤمنين قاسم الارزاق است صحيح است يا نه؟

جواب: اگر مراد اين است كه ايشان واسطه فيضند و خزانه‏هاي نعمتهاي او يا خزانه‏داران از جانب او، صحيح است و به اين معني بسيار از ملائكه هم واسطه هستند و ارزاق عباد را در مابين طلوعين بر عباد قسمت مي‏كنند. بلكه ساير عباد هم بعضي قسمت مي‏كنند نصيب بعضي ديگر را و از همين باب است تمام قسمتهايي كه در ميان خلق از دست خلق جاري مي‏شود. و اگر مقصود اين است كه ايشان: رازق خلقند، هو الذي خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء سبحانه و تعالي عما يشركون.

سؤال: آيا بعضي از احاديث وارده كه حضرات ائمه مثل علي به صورت شير مي‏شدند در كربلا و در معراج، صحت دارد يا نه؟

جواب: بلي چنين اخباري هست و امتناعي در عقل نيست از اين معني و لكن آن اخبار صحيح است به اصطلاح حادث يا ضعيف است يا صحيح است به اصطلاح قدماء، لازم نيست دانستن آن. مجملاً ما قال آل محمّد قلنا و ما دان آل محمّد دنّا و ما اجملوا اجملنا و ما فصّلوا فصّلنا و لامورهم في جميع المواطن سلّمنا و عليهم صلّينا و سلّمنا.

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 195 *»

سؤال: آيه انّا عرضنا الامانة الي آخر را تفسير فرماييد كه امانت چه چيز بوده؟

جواب: اهل البيت ادري بما في البيت و ايشان: آن را تفسير به ولايت خود فرموده‏اند.

سؤال: رؤيت نمودن اشخاص مثل جمّال و زوجه خولي و زوجه شمر لعنهم اللّه حضرات پيغمبر و ائمه معصومين را بعد از فوت به چه نهج بود؟

جواب: مشعر ديدن اموات و ارواح، حس مشترك است مانند خواب و ممكن است كه معصومين: خود را مجسم به جسم دنيوي كنند و به همين چشم ظاهري ديده شوند.

سؤال: آتي تخت بلقيس از براي سليمان كه بود؟ اگر آصف بود و حال آنكه سليمان را قرب و منزلت در نزد خداوند از او بيشتر بود.

جواب: تخت بلقيس را آصف آورد تا معلوم شود كه از اين قبيل تصرفات كار نوكران پيغمبران است و اين دليل اين نيست كه خودشان نمي‏توانند اين كار را بكنند و چگونه چنين نيست و حال آنكه عفريتي از جن مي‏توانست كه تخت را حاضر كند پيش از آنكه از جاي خود برخيزد چنان‌كه فرموده قال عفريت من الجن انا آتيك به قبل ان‏تقوم من مقامك و پيغمبر بايد بتواند كاري بكند كه امت عاجز باشند از اتيان به مثل آن تا كار ايشان معجز باشد تا به واسطه آن معجز ايمان آورند.

سؤال: عالمِ زمان موسي كه بود؟

جواب: عالِمي را كه موسي نتوانست صبر كند با معاشرت او، خضر بود.

سؤال: يا حار همدان من يمت يرني آيا شخص در حال احتضار يا بعد از موت حضرت را مي‏بيند به چه چشم و به چه نهج مي‏بيند؟

جواب: با حس مشترك در حال احتضار مي‏بيند و بعد از مردن با حس مشترك و مشاعر مثالي مي‏بيند و مؤمن ايشان را به احسن صور زيارت مي‏كند و كافر به صورت

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 196 *»

مهيبي مشاهده مي‏كند.

سؤال: اختلاف علماء از چه راه است؟

جواب: بعضي اختلاف در ميان علماء به جهت اختلافي است كه در اخبار است كه فرمودند نحن اوقعنا الخلاف بينكم و اين اختلاف را خداوند به جهت اختلاف مصالح زمانها و اشخاص قرار داده و اختلافي است مرضي خدا و رسول9. و اختلافي ديگر است كه مرضي خدا و رسول9 نيست و آن اختلافي است كه كسي برخلاف يكي از ضررويات دين و مذهب چيزي بگويد و اعتقاد كند و راه اين خلاف استبداد به رأي است و رجوع نكردن به كتاب و سنت و مستقل به نفس شدن سواء طابق الشرع ام لم‏يطابق و خدا راست حجت بر ايشان و حجت خدا تمام است.

سؤال: آيا عوام بايد تصديق همه علماء نمايند يا تكذيب بعضي يا ايشان را لازم نيست؟

جواب: علماء اگر رجوع كردند به كتاب و سنت و چيزي را برخلاف كتاب و سنت محكم نگفتند تصديق همه ايشان لازم است اگرچه در فتاوي خود اختلاف داشته باشند به جهت اختلاف اخبار، پس تقليد خود را از يكي از ايشان بايد كرد و تصديق كل را. اما اگر علماء اختلاف كردند به حدي كه بعضي بعضي را كافر دانستند، البته عامي بايد تفحص كند كه كدام‏يك از علماء موافق ضروريات دين و مذهب عمل كرده‏اند و كدام‏يك مخالفند با يكي از ضروريات دين و مذهب. پس عامي بايد تصديق كند موافق را و تكذيب كند مخالف را و در اين مقام تفصيلي بايد نوشت و مرا مجال نيست و تفصيل را در رساله ابطال الباطل و رساله ردّ مسئول نوشته‏ام رجوع كنيد تا تفصيل را بيابيد.

سؤال: صوفيه متقدمين مثل بايزيد و شبلي و جنيد و بوسعيد و ذوالنون و امثال ايشان و مثل ملاصدرا و حاج ملا هادي سبزواري و غيره را بايد تصديق كرد يا نه؟

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 197 *»

جواب: تفصيل احوال صوفيه و تفصيل اخباري كه از ائمه اطهار: درباره ايشان صادر شده در كتاب حديقة الشيعة تصنيف مرحوم ملااحمد اردبيلي رحمه اللّه هست به آن كتاب رجوع كنيد تا بيابيد و مرا مهلت تفصيل دادن نيست و مختصر مطلب اين است كه خدا است مالك عباد چرا كه خالق آنها است و آن خدا كسي را مطاع خلق قرار نداده مگر پيغمبران خود را و ماارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن اللّه و پيغمبر ما محمّد بن عبد اللّه9 است و او است مطاع خلق آخرالزمان و او اطاعت احدي را بر خلق قرار نداده مگر اطاعت ائمه طاهرين: را و اطاعت ايشان نيست مگر امتثال اوامر و انزجار از نواهي ايشان و اوامر و نواهي ايشان نيست مگر در احاديث ايشان. پس هركس روايت كرد در مطلب خود حديثي از ايشان، آن شخص هم مطاع مي‏شود بر خلق به جهت روايت او از ايشان نه به جهت خود او. پس هركس در اقوال و افعال و اعتقادات پيرو ايشان است تصديق او لازم است و هركس پيرو ايشان نيست آن‏كس خداي خلق نيست كه مطاع باشد و پيغمبر هم نيست كه مطاع باشد و امام مفترض الطاعة نيست كه مطاع باشد پس اگر روايتي هم از ايشان در مطلب خود نكند او در مطلب خود مطاع كسي نخواهد بود و هيچ ضرورتي داعي نيست كه اسم كسي را بخصوص عرض كنم. هركه را مطيع كتاب و سنت يافتيد در اقوال و افعال و اعتقادات خود او را تصديق كنيد و هركه را مخالف يافتيد تكذيب كنيد و مراد از كتاب و سنت، كتاب و سنت متشابهه نيست چرا كه باطلي نيست كه متشابهات كتاب و سنت با او نباشد و مراد محكمات كتاب و سنت است. هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهات فامّا الذين في قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و امام زمان عجل اللّه فرجه امر كرده و فرموده اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة اللّه.

سؤال: سبب منسوخ شدن بعضي از آيات قرآني به بعض ديگر از چيست و حال

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 198 *»

آنكه علم خداوند احاطه بما قبل و مابعد داشت؟

جواب: ان اللّه لايغيّر ما بقوم حتي يغيّروا ما بانفسهم پس سبب نسخ اين است كه احكام الهي از براي صلاح خلق است نه آنكه اقتضائي در ذات خدا است كه حكمي و امري و نهيي قرار بدهد بلكه امرها به جهت صلاح خلق است و نهيها نهي از مفسده خلق است و صلاح و فساد خلق در جميع اوقات و اعصار بر نسق واحد نيست بلكه تغيير پذير است. پس چون صلاح خلق در حكمي شد در زماني، خداوند آن حكم را نازل مي‏كند پس چون حال خلق تغيير كرد و حكم اول صلاح حال ايشان نشد آن حكم را منسوخ مي‏كند و حكم ناسخ را نازل مي‏كند و اين مطلب منافاتي با علم خداوندي ندارد كه مي‏داند گذشته‏ها و آينده‏ها را.

سؤال: آيا اهل كتاب كافرند يا نه و آيا اجتناب از كافر لازم است و نجس است يا نه؟

جواب: كفر اهل كتاب از ضروريات دين است كه هركس ايشان را كافر نداند خود او هم كافر است. و اما نجاست و لزوم اجتناب از ايشان در ميان شيعه اثني‏عشري مشهور و معروف است و در ميان متأخرين از علماء رضوان اللّه عليهم بدون نقل خلاف است و در اخبار بسيار امر به شستن موضع ملاقات ايشان به رطوبت كرده‏اند.

سؤال: آيا شراب نجس است يا خير؟

جواب: مشهور در ميان علماء به شهرت عظيمه كه در نزد متأخرين قول به طهارت آن نيست نجاست خمر است.

سؤال: باعث بر نجاست شراب چيست؟

جواب: نجاست خمر از بول شيطان است چنانكه در اخبار است.

سؤال: سبب نجس بودن سگ و خوك چيست؟ با اينكه مخلوق بدون تكليفند و بدون خطا.

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 199 *»

جواب: تبارك الذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً و عالم حيوانات هم مانند ساير عوالم مكلّف است و اهل آنها مكلّفند و پيغمبر9 نذير همه عوالم و اهل آنها است و در اخبار بسيار وارد شده كه عرض ولايت ائمه طاهرين سلام الله عليهم را به هر چيزي كردند حتي بر حيوانات و نباتات و جمادات پس هر چيزي كه قبول كرد طيّب شد و هرچيزي كه انكار كرد خبيث شد و از جمله منكرين ولايت ايشان سگ و خوك است كه خبيث و نجس شدند. نهايت تكليف و اقرار و انكار حيوانات مثل تكليف و اقرار و انكار انسان نيست. اما در اينكه هريك به حسب خود تكليفي و اقراري و انكاري دارند شك نيست از براي كسي كه اعتنائي به كتاب خدا و سنت رسول و ائمه هدي: دارد.

سؤال: شخص از مني بايد غسل كند و از بول و غايط نكند و حال آنكه هردو پليدند.

جواب: بلي هرسه نجسند و پليد و لكن بول و غايط فضله هضم اولند از اين جهت در خروج آنها ضعفي چندان در بدن عارض نشود به خلاف مني كه فضله هضم چهارم است در جميع اعضا و از اين است كه از خروج آن جميع اعضا سست مي‏شود پس جميع را بايد شست كه سستي از آنها رفع شود.

سؤال: آيا اذان و اقامه گفتن منفرد در محل جماعت جايز است يا حرام؟

جواب: اگر منفرد اذان و اقامه جماعت را شنيد، اذان و اقامه گفتن از او ساقط است و لكن اگر گفت حرام نيست.

سؤال: نماز جمعه كردن به طريق وجوب يا تخيير يا ندب جايز است يا حرام؟

جواب: كسي كه واجب مي‏داند واجب مي‏داند نه حرام و كسي كه مخيّر مي‏داند مخيّر مي‏داند نه حرام و كسي كه مستحب مي‏داند مستحب مي‏داند نه حرام و كسي كه حرام مي‏داند حرام مي‏داند نه غير آن. و ما آنچه فهميده‏ايم از اخبار استحباب

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 200 *»

اختيار جمعه است بر ظهر اگر شرايط آن به عمل بيايد در زمان غيبت.

سؤال: ملاي روم مي‏گويد:

چون ز بي‏رنگي اسير رنگ شد   موسيي با موسيي در جنگ شد

منظورش چيست؟

جواب: المعني في بطن الشاعر، اگر مرادش اين است كه امتياز و اختلاف در فعليت است نه در قوه، صحيح است. و اگر مرادش اين است كه موسي و فرعون در عالم ظاهر جنگ دارند و چون در قيامت يا در عالم حقيقت يا در ذات خداوند عالم جلّ‏شأنه برسند آشتي دارند، باطل است و اهل اديان آسماني آن را از اهل زمين مي‏دانند نه از آسمان.

سؤال: در ميان شعراء لفظ مي و مطرب و ني و كاكل و زلف و شاهد و مغبچه و پير مغان و مغان و امثال آن چه معني دارد؟ تمت السؤالات و نلتمس منهم الجواب فارسي گو گرچه تازي خوشتر است.

جواب: من هم سؤالي از شما مي‏كنم كه اگر شما اين اصطلاحات را بدانيد چه نفعي خواهيد برد در دنيا و آخرت و اگر ندانيد چه ضرري به شما خواهد رسيد در دنيا و آخرت؟ پس به جز آنكه تضييع اوقات خود كرده‏ايد و ثمره‏اي را ملاحظه نفرموده‏ايد كاري نكرده‏ايد. خدا كند باقي سؤالات شما از اين قبيل بي‏فايده نباشد و فايده‏اي مقصود شما باشد.

باري، مراد از مِي، مطلوب شخص طالب است كه آن مطلوب مهيّج اشواق شخص طالب است مانند آنكه شراب مهيّج كوامن نفس است كه بعد از شراب@شرب خ‌ل@ آنچه در اندرون دل او است به عرصه ظهور خواهد آمد. و مراد از مطرب، دليلي است به سوي مقصود كه چون سالك دليلي به دست آورد و اوصاف مطلوبه مقصود را بيان كرد و راهنمايي به سوي او نمود، آتش شوق در كانون سينه طالب شعله‏ور شده و او را به حركت آورده با شوق و ذوق در راه مطلوب سالك گشته. و مراد از نِي، مراتبي

 

 

«* رسائل جلد 6 صفحه 201 *»

است كه از براي شخص كامل است كه بندها دارد و در هر بندي روزنه‏ها دارد و از هر روزني صوتي و فيضي از آن ظاهر مي‏شود و جهت اعلاي آن متصل به مبدأ فياض است و جهت ادناي آن در ادني درجات ملك است. پس هر سالكي در هر درجه از درجات كه واقع است فيضي از فيوض كه لايق حال اوست به اندازه قابليت او به او مي‏رسد و او فيضياب گشته و منجذب به سوي مبدأ گرديده و از جميع ماسواي او بريده و غافل محض گشته و متذكر مقصود است در جميع حالات. و مراد از كاكل و زلف و امثال آنها، محاسن مقصود است كه در نزد شاهد سپرده شده. و شاهد همان مطرب است كه تو را مشاهده مي‏كند و اندازه قابليت تو را مي‏داند و افاضه‏اي كه مناسب حال تو است به تو مي‏رساند و تو را به شوق مي‏آورد. و مراد از مغبچه و مغان طالبانند كه در اول طلب و اول سلوك مغبچگانند و بعد از آن مغان. و پير مغان، شخص كامل است كه مغان طالبان در خدمت او هستند و به امر و نهي او سالكند.

باري، اين اصطلاحات چون اصطلاح خدا و رسول9 نيست و خيالات شعرائي است كه خود را عارف دانسته‏اند لزومي ندارد كه شخص اوقات خود را صرف كند در دانستن آنها و اصطلاح خدا و رسول9 عالم و متعلم و حاكم و محكوم و شهر و قريه و اهل قريه و امثال اينها است. ما قال آل محمّد قلنا و ما دان آل محمّد دنّا و باصطلاحهم جرينا و لامرهم سلّمنا و عليهم صلّينا و سلّمنا و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين. و قد تمّ في شهر جمادي الاخرة من شهور سنة 1296 حامداً مصلّياً مستغفراً.