06-10 مکارم الابرار جلد ششم ـ رساله در جواب مرحوم ميرزا ابراهيم يغما (دستانيه) ـ مقابله

 

رساله در جواب مرحوم میرزا ابراهیم یغما(دستانیه)

 

از تصنیفات عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه

 

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 374 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس بي‌قياس خداوندي را سزاست جلت عظمته كه آفرينش را جلوه هستي داد و رتبه بالا و پستي نهاد، گروهي را برگزيد و ستايش ذات و نمايش اسماء و صفات خود گردانيد، علم خير و شر بديشان بخشود و حقايق اشياء را به ايشان نمود و فوجي را تاج افتخار بر سر نهاد و پايه اختصاص داد و به شرف اتّباع گزيدگان مشرف گردانيد و خلعت تسليم براي بزرگان دين به ايشان پوشانيد و قومي را از درگاه قرب خود رانده و خاك مذلت بر سر ايشان افشانده. و درود نامعدود بر روان آن هاديان كه دستگير گمراهانند و به مقصد رساننده سالكان خاصه سيد انس و جان و خلاصه كون و مكان پيغمبر آخرالزمان محمد بن عبدالله كه پيدايي خدا و هويدايي صفات و اسماست و آل اطهارش كه ملك را مالك بست و گشادند و خلق را باسط عدل و داد، هريك نفس محمدند و جلوه خداي احد و اولياء ايشان كه سالك مسالك هدايتند و ماحي آثار ضلالت.

و نكوهش بي‌مرّ راندگاني را بجاست كه نمايش حق را حجابند و در اطفاء نور حق در شتاب.

و بعد؛ چنين گويد بنده اثيم كريم بن ابرهيم كه در اين اوقات فرخنده ساعات مراسله‌اي رسيد از عالي‌جاه رفيع‌جايگاه صاحب كمال و دانش و مالك زمام هوش و خرد و بينش ولي صفيّ و وفيّ حفيّ مخدوم مكرم و مطاع مفخّم مشفق صميم آقا ميرزا ابرهيم متخلص به دستان خلف‌الصدق مرحوم مغفور ميرزا ابوالحسن متخلص به يغما غفر الله له مشتمل بر مسأله شريفه‌اي كه دلالت مي‌كرد بر خلوص مودت ايشان به خانواده عظمت و جلالت و عصمت و طهارت صلوات

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 375 *»

الله عليهم اجمعين و خواهش فرموده بودند كه جواب آن را رساله‌اي نويسم و مسماة به «دستانيه» نمايم امتثالاً لامره توجه كرده اين چند كلمه را بر سبيل اختصار نوشتم و اگر كوتاهي در سرعت اجابت شده باشد اميد عفو از ايشان است ٭و العذر عند كرام الناس مقبول٭.

فرموده‌اند: سؤال آن است كه آن مقام اعلي كه براي انبياء و اولياء و ائمه: و دوستان ايشان كرم الله وجههم متصور است اسم آن را بهشت گذارده‌اند.

عرض مي‌شود: ظاهر اين عبارت اگرچه البته مقصود ايشان نيست موهم اين است كه بهشت تعبيري است از مقام عالي كه از براي ايشان است يعني اين تعبيري است از آن كمال و قوّت و قدرت كه ايشان راست اگر كسي اين مقصودش باشد يا از اين عبارت قصد اين معني را كند خلاف حق است بلكه آن علوّ مقام و برتري پايه و پري مايه ايشان را هست و مع‌ذلك بهشت هم در جاي خود براي ايشان برپاست واقعاً. دنيا نمونه آخرت است چنانكه در دنيا حضرت سليمان را يا ذوالقرنين را كمال ذاتي بود و علم و قدرت و صفات پسنديده و مكارم عديده بود و مع‌ذلك خدم و حشم و حور و قصور و انهار و اشجار و ملك و خدم و حشم و ملبوس و مركوب لاتحصي هم در محل خود بود و اگر جمعي در اين دنيا به جهت حكمتي اظهار نفرمودند و به خود نگرفتند در برزخ و در آخرت مانعي ندارد و حكمتي فقدان را اقتضا نمي‌كند پس براي ايشان همه حاصل است و با وجود كمالات و علوّ مقام جنات و حور و قصور و اشجار و انهار و نعيم ابدي و لذات سرمدي حاصل است.

و اگر نيمچه عارفي خيال كند كه چگونه مشغول نعيم مي‌شوند با وجود آن حضور و آن مقام قرب مي‌گويم مقام قرب آنجا فرع مقام قرب اينجاست و حضور آنجا فرع حضور اينجا الدنيا مزرعة الاخرة چه گمان داري رسول خدا9 در اين دار دنيا آيا دائم‌الحضور بود در حضرت رب‌العزه يا نبود اگر گويي نبود و غفلت مي‌ورزيد و روگردان مي‌شد خطا گفته‌اي و اگر دائم‌التوجه و الحضور بود در حضرت رب‌ّالعزه چگونه جماع

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 376 *»

مي‌كرد و اكل و شرب مي‌نمود و با خلق معاشرت مي‌كرد و كسب مي‌كرد؟ اگر اينجا رواست و منافي با حضور و توجه نيست آنجا هم نيست و دائم‌التوجه و الحضور هستند و مع‌ذلك نعيم سرمدي و لذات حور و قصور و اشجار و انهار و وحوش و طيور را دارند ٭كار نيكان را قياس از خود مگير٭ من و تو هرگاه متوجه جهتي خواهيم شويم بايد از جهت مخالف غافل شويم و اما آن كس را كه مقام لايشغله شأن عن شأن است هيچ شأني را فرو گذاشت نمي‌كند با وجودي كه با روح خود متوجه ملأ اعلي است با جسد خود متوجه كارهاي جسداني است چنانكه در حال نماز با وجود غايت توجه به خداي يگانه متوجه بدن خود هم هستند و ركوع و سجود مي‌كنند و اعمال جسداني را مي‌كنند.

اگر گويي اينها طاعت است از اين جهت اين كارها را مي‌كنند؛ عرض مي‌كنم كه ايشان اكل و شرب و جماعشان نيز طاعت است و براي طاعت مي‌كنند.

باري، مقصود اين بود كه از اين عبارت كسي خيالي نكند كه بهشت كنايه از مقام عالي نيكان است و عبارت از عظمت و جلال و شأن ايشان بلكه جنات خلودي است كه اسفل آن جنات نعمتهاي جسماني است و اعلاي آن نعمتهاي روحاني از علم و معرفت و قوّت و قدرت. و هر مرتبه از ايشان نعمتي مناسب آن مرتبه دارد پس مقام فؤادشان را نعمت معرفت و محبت و توجه و محو در جمال محبوب و فناي در جنب او حاصل است و عقلشان را نعمت لذات يقين و رجا و مشاهده فضل و ملازمت خدمت علي‌الدوام و درك صفات حميده مولي و خصال پسنديده او از قوت و قدرت و علم و سخاوت و خلق و رزق و حيوة بخشيده و ميرانيدن و هر سماحت و مكرمت و هر كمال و هر جمال و تلذّذ از هريك از اين خصال و اميد تعلق هريك از آنها به وجود او و نفسشان را نعمت لذات علوم لاتحصي و بيم مفارقت خدمت. و كسي نگويد كه بيم مفارقت لذت ندارد زيراكه اين را كسي گويد كه فرق ميان بيم از محبوب و بيم از عدو را ندانسته. آن بيم كه وحشت آورد بيم از عدو است نه بيم از محبوب. و جسمشان را نعمت اشتغال به خدمات و قيام به وظائف و لذات آنها و اكل از خوان نعمت و شرب از ماء رحمت او و سير در بساتين قرب او و

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 377 *»

لذت صحبت و مكالمه و سير و گشت با اولياي او در اشجار و انهار و رياض و حياض به مقتضاي ٭عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست٭ آيا نمي‌دانيد چه لذتي است دوست را كه ميهمان دوست شود در خانه خاص او و بر سر خوان خاص او بنشيند و به تكليف محبوب از طعام مخصوص محبوب محبوب بخورد و بداند كه الاكل بقدر المحبة چگونه خواهد خورد و چقدر خواهد خورد و چقدر التذاذ خواهد پيدا كرد. دوست آن نباشد كه چشم را به رضاي محبوب بدارد و گوش را ندارد و گوش را بدارد و دست را ندارد و هريك را خدمتي خاص است به او كه از ديگري نيايد. پس دوست فؤاد و عقل و نفس و جسمش هريك بر حسب خود به خدمت مخصوص خود بايد بايستند و لذت از آن خدمت ببرند به طوري كه به اختصار بيان كردم.

فرموده‌اند: موافق احاديث ائمه: و فرمايش روات از ايشان سلام الله عليهم در آن مقام اعلي غم و اندوه و حزن و ملالتي به هيچ وجه نيست.

عرض مي‌شود: كه عوالم سه عالم است يكي عالم آخرت و يكي عالم برزخ و يكي عالم دنيا، عالم آخرت عالم حقيقت است و حقيقت هر چيزي اخروي است يعني زيد حقيقي و عمرو حقيقي و بكر حقيقي اخرويند و همچنين دار آخرت را آسمان حقيقي و زمين حقيقي و جمادات حقيقي و نباتات حقيقي و حيوانات حقيقي است و از همين جهت نعيم حقيقي و عذاب حقيقي است. پس هرچيز در دار آخرت خالص آيد و خالص باشد كه هيچ شائبه غير در او نباشد پس خاصيت او از او به طور كمال بروز كند پس نهايت از براي خاصه هيچ‌چيز نباشد. وقتي كه سرور خالص شد كه هيچ شايبه حزن در او نشد انقطاع نخواهد داشت زيراكه انقطاعش موجب حزن است و وقتي كه حزن خالص شد كه هيچ شايبه سرور در آن نباشد بايستي غيرمنقطع باشد چه انقطاعش موجب سرور باشد. و همچنين است هر چيزي در آخرت خالص همان چيز است كه هيچ از غير داخل ندارد پس از اين جهت عالم حقيقت است يعني هر چيزي به طور خلوص و حقيقت در آن عالم حاضر شود و از اين جهت نعمتش نعمتي است كه مافوق

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 378 *»

آن متصور نيست و عذابش عذابي است كه مافوق آن متصور نيست.

و عالم دويم عالم برزخ است كه نه خلوصش مانند آخرت است و نه آلودگيش مانند دنيا.

و عالم سيوم عالم دنياست كه جميع اجزاء او آلوده به غير است پس گرمي او آلوده به سردي است و از اين جهت متناهي است و گرمي تمام نمي‌شود مگر به جهت آلودگي به سردي و سردي تمام نمي‌شود مگر به جهت آلودگي به گرمي و همچنين باقي چيزها هر چيزي آلوده به غير خودش است. آيا نمي‌بيني كه زيد در دنيا آلوده به اغذيه است و گندم و گوسفند دو خلق جداگانه‌اند و نبات و حيوانند و چون داخل بدن زيد شوند بدن اصلي حقيقي زيد به آن نبات و جماد آلوده شود. و همچنين خاك به آب و آب به خاك و هوا به نار و نار به هوا و زمين به انوار آسمان و آسمانها به آثار يكديگر همين‌طور آلوده‌ شده‌اند. و چيزي در اين دنيا باقي نمانده مگر آنكه ممزوج و آلوده به غير شده. و اين عالم ممزوج نامش عالم دنياست. و مثل اين عالم و عالم حقيقت مثل آب زلالي است كه چون او را بر هم زني كف سفيد غليظ بر آورد و حاجب پشت سر خود شود و چون آب زلال بود پشت سر خود را مي‌نمود پس آن آب زلال عرصه حقيقت باشد و آن عرصه كف عرصه دنيا و اين كف‌ها عماقريب فرو نشيند و زايل شود و آب زلال بر حال اول بماند و صاف باشد و حكايت ماوراء خود نمايد. پس در اين عالم آب را از آتش صدمه باشد و آتش را از آب و خاك را از باد صدمه باشد و باد را از خاك و هرچيز ضد خود را برنجاند و صدمه زند و اذيت نمايد و دوستي و دشمني ميان چيزها پيدا شود و هريك درصدد هلاك ديگري برآيد، نور خواهد ظلمت را فاني كند و ظلمت خواهد نور را براندازد و حق درصدد اعدام باطل باشد و باطل درصدد اطفاء نور حق برآيد. و اما در عالم حقيقت ابداً بهشت تعدي به جهنم نمي‌كند و جهنم عدواني به بهشت ندارد و آب آتش را نمي‌نشاند و آتش آب را به باد نمي‌دهد و هركس در جاي خود محفوظ بر حال خود است و اما اين دنيا جاي عدوان و ظلم و غشم است چنانكه تمثيل كردم.

و اما عالم برزخ در اين دو حالت بين‌بين است نه آن را اعراضي است مانند دنيا و نه آن را خلوصي است مانند آخرت، حالتي بين‌

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 379 *»

بين دارد و از اين جهت پايان دارد ولي ايامش درازتر از ايام دنياست و تعادي و تحاسد و تباغض ميان اجزايش كمتر از دنياست و از اين جهت لذتش خالص‌تر است و عذابش صرف‌تر و سوزان‌تر، بهشتش چندان صدمه از مجاورت جهنم ندارد و جهنمش چندان صدمه از قرب جنت ندارد ولي بي‌آلودگي نيستند و همان آلودگي سبب فناي آن عالم شود و آن في‌الجمله كفي كه برآورده فرو مي‌نشيند و آب زلالش مي‌ماند. و اسم آن كف في‌الجمله عالم برزخ باشد. پس كف غليظ دنيا و كف رقيق برزخ هردو دار فناست و آن مقام آب زلال مقام دار بقاست.

چون اين مطلب بزرگ به الفاظ ظاهره واضح شد عرض مي‌شود كه در دار بقاء هيچ‌چيز بر هيچ‌چيز تعدي نمي‌تواند بكند و ظهور عدل و داد خداوندي در آنجا به طوري است كه آب را از آتش انديشه نباشد و آتش را از آب خوفي نيست گوسفند را از گرگ هراسي نيست و ضعيف را از شر قوي پاسي در كار ني، هريك در مهد امن خود غنوده و به عبادت پروردگار خود سر بر زمين سوده، هيچ‌چيز را از چيزي ديگر آسيبي نيست ولي در دار دنيا كه دار اعراض و دار امراض و دار كدورات و دار عدوان و تعديات است هر ضعيفي را از قوي مخالف آسيب است پس آب آتش را خاموش كند و آتش آب را بر باد دهد و خاك هوا را مكدر كند و باد خاك را پريشان نمايد و سنگ بدن را بشكند و كارد جسم را ببرد وهكذا هر چيز كه بر چيزي غالب آيد و ضد آن باشد او را صدمه زند پس همه آلام و مصائب در اين دنيا باشد و همه محنتها در دار اعراض باشد چون غبار اين اعراض فرو نشيند جميع اين محنتها و المها زايل شود و اسباب فنا برطرف شود و جميع صدمه‌ها و الم‌ها مقدمات فنا و اسباب فناست و به واسطه همين الم‌ها و صدمه‌ها اركان شيء منهدم مي‌شود خورده‌خورده تا از پا مي‌افتد و فاني مي‌شود. پس در دار بقاء كه هيچ‌چيز بر هيچ‌چيز تعدي نكند و آسيب نرساند اسباب فنايي نباشد و ابداً برپا بماند و از اين جهت در بهشت آخرت اندوه و غمي نباشد. و اما در برزخ امر متوسط است و در آنجا هم اندوه و غم باشد و عيششان منغّص و مكدّر مي‌شود چراكه اعراض در آنجا هم هست و اگرچه در آن دار اعراض لطيف‌تر است ولي

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 380 *»

الم شديدتر است به جهت شدت لطافت آنها. و مثلش خاشاكي كه به چشم افتد و خاري كه به پاشنه پا خلد صدمه خاشاك در چشم از خار در پاشنه زياده باشد اگرچه مقدارش كمتر باشد به جهت آنكه چشم لطيف‌تر است. و از اين جهت مأثور است كه پيغمبر فرمود هيچ پيغمبري اذيت مثل من نكشيد. و حال آنكه اره بر فرق زكريا گذاردند و زنده پوست از صورت و سر اسمعيل صادق‌الوعد كندند و به ظاهر بر حضرت پيغمبر ما9 آن‌گونه صدمه وارد نيامد.

فرموده‌اند: حال عرض مي‌شود كه اگر دوستان سيدالشهداء سلام الله عليه و عليهم مصائب آن حضرت را فراموش نخواهند كرد هيچ مقامي براي ايشان بي‌حزن و ملالت متصور نيست با اينكه مصيبات آن حضرت در ضميرشان باشد چه بهشتي و چه خوشوقتي و چه عيشي خواهند داشت؟ و اگر مصائب حضرت را فراموش خواهند كرد اين چه دوستي و ارادتي است كه به دخول و خلود بهشت از مصيبات آن حضرت فراموش كنند؟

عرض مي‌شود: كه در جواب فقره پيش عرض كردم كه دار آلام و مصائب همين دار است و اين مصيبات بر بدن دنيايي وارد مي‌آيد نه بر بدن اخروي و براي اين مثلها بسيار است آيا اگر كسي دست زيد را در اين دنيا قطع كند عقل زيد هم قطع مي‌شود يا نه؟ و چنانكه بدن ناقص مي‌شود عقل او هم ناقص مي‌شود يا نه؟ البته نمي‌شود. و كارد را كه بر دست كشيده‌اند همان دست بدن قطع شده و عقل را نبريده و عقل قطع نشده. پس اندوه تو تا زماني است كه بدن را ناقص مي‌بيني و چون از اين دنيا بروي و عقل زيد را در نهايت كمال و استقامت ببيني مي‌بيني كه او ناقص نشده پس غمي براي نقصان او نداري چراكه نقصاني ندارد و آن نقصان به اعراض او رسيده بود و ابداً به خود او نرسيده بود و گذشت مثل آنكه عباي تو پاره شده بود و عبا را انداختي و گذشتي صحيح و سالم.

مثلي ديگر شك نيست كه خداوند در همه‌جا هست و شك نيست كه خداوند در بدن زيد هم هست اگر دست زيد را كسي ببرد و بدن زيد را ناقص كند خدا را بريده است يا نه؟ و خداوند بريده نمي‌شود و نقصان نمي‌پذيرد و تو بر خداوند غمين نمي‌شوي

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 381 *»

چراكه صدمه به او نرسيده. بدن اصلي اخروي در اين بدن به همين‌طور است كه آفاتي كه به اين بدن مي‌رسد به روح و عقل و بدن اصلي ابداً نمي‌رسد. آيا نمي‌بيني كه مؤمن در اين دنيا بسا آنكه به مرض جذام و پيسي و استسقا و امراض منكره مبتلا مي‌شود و بدن او مشوّه مي‌شود و روح او ابداً مشوّه نمي‌شود و عقل او ابداً آسيب ندارد. و بدن اصلي او مي‌آيد در آخرت و نه خوره دارد و نه برص دارد و نه مستسقي است پس در قيامت مي‌آيد صحيح و سالم و داخل بهشت مي‌شود صحيح و سالم و هيچ عيب در بدن نيست. اگر اين اعراض و امراض در آخرت مي‌آمد بهشت بيمارستان بود چراكه همه بيمار شده‌اند و مرده‌اند. همچنين اگر صد هزار جراحت بر بدن كسي وارد آيد در قيامت و جنت آن جراحتها نباشد چراكه به بدن اصلي او جراحتي نرسيده پس چون تو در بهشت او را ببيني مي‌گويي الحمدلله الذي اذهب عنا الحزن ان ربّنا لغفور شكور يعني سپاس خدايي را كه حزن را از ما برد پرورنده ما پرده‌پوش بديهاي ما و سپاس‌كننده نيكي‌هاي ماست. پس در بهشت جميع آلام فراموش شده چراكه چون تو زيد را ديدي كه صدهزار زخم خورد در دنيا تو و او هردو در دار دنيا بوديد او صدمه زخم خورد تو صدمه غم او. و عرض شد كه زخمها بر عقل و روح او نيامده و روز قيامت مي‌آيد بدون زخم. پس چنانكه آلام او به آخرت نيايد آلام تو هم كه غم او را داشتي به آخرت نيايد. پس تو و او هردو به آخرت آييد بدون غم و الم. چنانكه او بدن الم‌رسيده عرضي را فرو هشت تو هم بدن غم‌رسيده عرضي را فرو هشته‌اي. اين است معني آيه شريفه كه اذهب عنا الحزن يعني غم را از ما برد يعني چنانكه بدن عرضي را از ما گرفت غمها و عرضها و مرضها را هم از ما گرفت. پس اهل بهشت به اين معني غمهاي دنيا را به كلي فراموش مي‌كنند و چون المي و صدمه ديگر براي ايشان نماند از راه تلذذ به يكديگر گويند أفما نحن بميّتين الا موتتنا الاولي و ما نحن بمعذبين.

پس اگر اين مطلب را دانستيد مي‌دانيد كه مؤمنين در بهشت آخرت به كلي مصائب حضرت سيدالشهداء را فراموش مي‌كنند كه گويا هرگز واقع نشده و هيچ منافات با دوستي ايشان ندارد. حضرت سيدالشهداء در نزد ايشان است با نهايت سلامتي از

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 382 *»

آفات و ابداً آفتي به بدن اصلي او نرسيده، هم سيدشهداء7 هم شيعيان از دار اعراض بيرون رفته و خلع البسه اعراض را با هموم و غموم آن اعراض كرده‌اند. و اگر شمه‌اي از مصيبت سيدشهداء7 بر بهشت عرض شود جميع قصورش منهدم شود و انهارش از جريان افتد و اشجارش بخشكد و حورش از غم بميرد و طيورش از حركت افتد به جهت شدت ذكاء و لطافت آن چيزها چنانكه عرض شد. و همچنين اين دار دنيا جميعه بلاياش و محنش از ذكر مصيبت سيدالشهداء7 است و در نزد شنيدن مصائب اركان هر چيز منهدم مي‌شود. و ملائكه‌اي چند در دنيا هستند كه ذاكران مصائب سيدشهدايند در دنيا و چون خداوند فنا و زوال چيزي را در دنيا خواهد به آن ملائكه مي‌فرمايد كه شمه‌اي از مصائب سيدشهدا7 را براي او ذكر كنيد و چون ذكر كنند اگر بنا باشد منهدم مي‌شود و درخت باشد مي‌خشكد و آب باشد از جريان افتد و ارزاني باشد غلا شود و امنيت باشد خوف شود و صحت باشد مرض شود و نفع باشد ضرر شود و دوستي باشد دشمني شود و سكون باشد حركت شود و حركت باشد سكون شود و هرچه باشد از حال خود متغير شود. و چون اين دنيا چنين باشد حال آخرت با آن لطافت و ذكاء و هوش چه خواهد بود؟ اگر براي آخرت ذكر مصيبت مي‌شد به كلي فاني و زايل مي‌شد. ولي خداوند از حكمت محكمه خود منع فرموده است آن ملائكه را كه ذكر مصائب سيدشهدا را در آخرت نمايند و عيش اهل جنت را منغّص نكنند. و فرق ميان دنيا و آخرت همين يك كلمه است.

پس دوستان در بهشت مصائب آن حضرت را به كلي فراموش مي‌كنند به سبب تدبير عزيز حكيم. و قصه مصيبت در آنجا نيست و منافاتي با دوستي ندارد زيرا كه آن آلام و شعور آن آلام همه از دار دنيا بود بلي در برزخ في‌الجمله آن آلام هست و تأثير آن آلام در برزخ اشدّ از دنياست به جهت لطافت حواس اهل برزخ. و اين است كه حضرت صادق7 فرمودند كه چون كشته شد ابوعبدالله الحسين7 گريستند بر او آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه و آن‌چه در آنهاست و آن‌چه در ميان آنهاست و هركس كه حركت مي‌كند در بهشت و دوزخ و آن‌چه ديده

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 383 *»

مي‌شود و آن‌چه ديده نمي‌شود مگر سه چيز كه نگريستند بر او، عرض كردند چيستند آن سه چيز كه نگريستند بر او فرمودند بصره و دمشق و اولاد حكم بن ابي‌العاص. و اين جنت و نار جنت و نار برزخ است كه فاني مي‌شود و از ميثم تمار مرويست كه گفت حضرت امير7 فرمود كه گريه مي‌كند بر حسين7 هر چيزي حتي وحشيان در بيابانها و ماهيها در دريا و مرغ در آسمان و مي‌گريد بر او آفتاب و ماه و ستارگان و آسمان و زمين و مؤمنان انس و جن و جميع ملائكه آسمانها و زمينها و رضوان و مالك و حاملان عرش و آسمان مي‌بارد خون و خاكستر. و از اين دو حديث شريف معلوم شد كه اهل جنت و نار و رضوان و مالك و ساير ملائكه گريسته‌اند و مي‌گريند ولي اينها در بهشت برزخ است و از شدت همين حزن برزخ آخر فاني شود و قيامت برپا شود. و از اين جهت انبياء و اولياء در برزخ گريه مي‌كنند و حضرت فاطمه3 در برزخ گريه مي‌كند چنانكه حضرت صادق7 به ابي‌بصير فرمودند كه فاطمه3 گريه مي‌كند و فرياد مي‌زند پس جهنم فريادي مي‌كند كه اگر نه آن بود كه خازنان جهنم مستعد بودند براي حفظ جهنم از ترس اينكه مبادا بيرون آيد از او قطعه‌اي يا دودي و بسوزاند اهل زمين را عالم را مي‌سوخت پس منع كنند جهنم را مادامي كه حضرت فاطمه گريه مي‌كند و نهي مي‌كنند جهنم را و محكم مي‌كنند درهاي او را از ترس اهل زمين پس جهنم آرام نمي‌گيرد تا فاطمه آرام نگيرد و درياها نزديك است كه از هم بدرد و بعضي در بعضي داخل شود و قطره‌اي از دريا نيست مگر آنكه بر آن ملكي موكل است چون صوت فاطمه را بشنود هيجان آن قطره را با بالهاي خود فرو نشاند و آن را محبوس كند به جهت ترس بر دنيا و هركس در دنياست و هرچه در روي زمين است و هميشه ملائكه ترسانند و به جهت گريه فاطمه گريه مي‌كنند و دعا مي‌كنند و پناه به خدا مي‌برند و پناه به خدا مي‌برند اهل عرش و كساني كه در اطراف عرشند و صداهاي ملائكه به تقديس بلند است به جهت ترس بر اهل زمين و اگر يك صدا از آن صداها به زمين رسد اهل زمين خواهند مرد و كوهها كنده شود و زمين به تزلزل درآيد. ابوبصير عرض كرد اين

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 384 *»

امر بزرگي است. فرمود آنچه‌ نشنيده‌اي اعظم است.

پس عرض مي‌شود كه حضرت فاطمه3 و آن ملائكه در برزخ مي‌باشند و اين‌گونه مي‌گريند. پس در برزخ هم حزن و اندوه باشد به جهت اتصالي كه به اين دنيا دارد. و اما چون نفخه صور را دمند و جميع خلق از هم بپاشد و هر چيز به جوهر خود برگردد و هر چيز خودش خودش باشد و محفوظ باشد در محل خود بعد ثانياً مركب شود و عالمي برپا شود كه در او هيچ آلام و اعراض و امراض اين دنيا نباشد. بعينه مثل آن است كه كسي تو را در خواب فحش دهد و بزند و بيازارد يا بكشد چون تو بيدار شوي مطلقاً اثري از آن الام و هموم و غموم نبود. از اين جهت فرمودند الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا يعني مردم خوابند چون مردم بميرند بيدار شوند. پس آنچه در دنيا ديده‌اي همه مانند خواب است و چون بيدار شوي اثري از عالم خواب نبيني تا بر آنها محزون شوي بلكه به نهايت مسروري. چون زنده بيني آنكه را كه در خواب مرده ديدي و موجود بيني آنچه را كه در خواب مفقود ديدي.

پس چون روز قيامت و آن جلال و جبروت و كبريا و عظمت و بسط بساط سلطنت ايشان و حكمروايي ايشان را بر جبروت و ملكوت و ملك ببيني و اعداء ايشان را در بدترين عذابها و مقامها بيني و آن انوار عظمت و جلال و كبرياي ايشان بر تو ظاهر شود و منبر وسيله نصب شود و بر منبر وسيله برآيند و در مقام محمود نشينند و لواي حمد بر سر ايشان برپا شود و بر ماكان و مايكون حاكم شوند سروري بر شيعه دست دهد كه مافوق ندارد و مشوب به حزن نباشد. نه آنست كه شيعه آنست كه در ايام حزن ايشان محزون و در ايام سرور ايشان مسرور باشد؟ ايام حزن ايشان دنيا بود و شما محزون بوديد و هستيد و در غم ايشان غمناكيد حق داريد ولي آخرت ايام سرور ايشان است و بايد شما هم در سرور ايشان مسرور و در شادي ايشان شاد باشيد. غمناكي در آخرت راه ندارد و حال آنكه ايشان مسرورند. و هرگز نشود كه دوست دوست خود را خوشحال بيند و غمين ماند و خوشحال نشود. اگر بفرماييد كه من خوشحال مي‌شوم براي حالت آخرت ايشان ولي غم دنيا را فراموش نمي‌كنم. عرض مي‌كنم كه خاطر شما مانند آيينه

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 385 *»

است هرچه برابر او آيد در او عكس مي‌اندازد و هرچه برابر او نيايد در او عكس نمي‌اندازد. مثل چشم كه هرچه برابر او آيد در او عكس اندازد و ديده شود و هرچه برابر او نيايد در او عكس نيندازد. بعد از اينكه خداوند دنيا را فاني كرد ديگر دنيايي نيست كه برابر آيينه خاطر شما بايستد تا عكسش در خاطر شما افتد و شما متذكر شويد. خداوند اين دار اعراض و امراض را فاني خواهد كرد در قرآن مي‌فرمايد كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام هرچه بر روي زمين است فاني شود و رخساره رب كه صاحب جلال و اكرام است صلوات الله عليه باقي ماند. پس چون دنيا فاني شد چيزي نيست كه در آيينه ضمير شما عكس اندازد تا به خاطر شما آيد. و اگر اهل جنت منتهاي سعي خود را بكنند كه يك كلمه از مصائب دنيا به خاطرشان آيد نخواهد آمد. و اگر اهل جهنم سعي كنند كه يك كلمه از خوشيهاي دنيا به خاطرشان آيد نخواهد آمد. پس اختيار تذكر و نسيان در دست خداست وقتي كه خداوند نخواهد كه شما متذكر شويد و اسباب تذكر را از شما بگيرد چه خواهيد كرد؟ پس در روز قيامت اسباب تذكر حزن از شما گرفته شده الا ان اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون. و اسباب فهم سرور براي شما چيده شده پس مسرور شويد به سرور آل‌محمد:.

بلي آنچه عرض شده كه ذكر مصائب حضرت سيدشهداء7 در آخرت نيست مراد جنت است و اما در عرصه قيامت و حساب و كتاب و ميزان و صراط هنوز ذكر مصائب مي‌شود براي دادخواهي و انتقام. و چون هركس به جزاي خود رسيد و اهل بهشت داخل بهشت شدند ديگر ايام عمل و ايام مجازات همه گذشته و ديگر به كلي آلام و محن از لوح خاطر اهل بهشت محو شود و فراموش كنند و محو جمال و جلال محبوب خود صلوات الله عليه باشند و مسرور به سرور او و مشغول به خدمات او وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة يعني رخساره‌اي چند آن روز شاداب است و به سوي پرورنده خود نگران است.

پس نه اين است كه از نقصان محبت مصائب را فراموش كرده‌اند يا از اشتغال به نعيم جنت بلكه به جهت فاني‌شدن دنيا و برچيده‌شدن بساط دنيا و برزخ كه دار اعراض و امراض بودند و

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 386 *»

نيست ديگر چيزي كه دل شما متوجه آن شود و از آن ياد كند. پس سپاس مي‌كنيم خداوندي را جلت عظمته كه دلهاي ما را مأواي محبت محمد و آل‌محمد: قرار داده و ما را مجبول بر تولاي ايشان و تولاي اولياي ايشان و بيزاري از خاموش‌كنندگان نور ايشان و غصب‌كنندگان حق ايشان و دشمنان دوستان ايشان قرار داده و ما را متبع آثار ايشان و پيرو اعمال ايشان قرار داده. و اميد از او داريم كه به مقتضاي الاكرام بالاتمام اين نعمت را بر ما متصل بدارد تا دخول جنت آمين آمين يا رب العالمين. و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

كتبه كريم بن ابرهيم في قرية لنگر في الثاني و العشرين من سنة ثمان و ثمانين من المأة الثالثة‌عشرة حامداً مصلياً مستغفراً.