رد عباسي
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 6 صفحه 115 *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
حمد خداوندي را كه حجت او بر عالم و عامي و مرد و زن تمام است و راه او واضحتر از آن است كه كسي بتواند بگويد كه حجت او ناتمام است و كسي كه گمان كند كه دين و آيين او ظاهر و واضح نيست خداي خود را نشناخته و هواي خود را خداي خود خيال كرده و درود و سلام او بر پيغمبر و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين كه هاديان و دعوتكنندگان به سوي اويند و حلال و حرام و ساير احكام او را چنان تبليغ و بيان فرمودند كه احدي از عالم و عامي و مرد و زن نتوانستد بگويند كه احكام الهي معلوم نيست و هركس گمان كند كه احكام او معلوم نيست خدا و پيغمبر و اوصياء او: را نشناخته و گمراه است و گمراهي او در نزد كساني كه خدا و رسول و اوصياي او: را شناختهاند واضح و هويدا است و لعنت خدا و رسول و اوصياي او: بر دشمنان ايشان كه گمان ميكنند كه احكام الهي مخفي است.
و بعــد مخفي مباد كه در اين اوان محنتاقتران شخصي از دودمان عباسيان بيايمان كه هميشه قاتل ائمه اطهار: بودهاند از امام محمّد باقر7 گرفته تا امام حسن عسكري7 همه را به زهر جفا شهيد كردند و حجة بن الحسن عجل اللّه فرجه از خوف ايشان و امثال ايشان غيبت اختيار فرمودند و اين خلف از سلف خود چنان برتري گزيد كه ناتمامي كار آنها را تمام كرد و حكمي صادر كرد كه هرگز بني اميه و بني عباس چنين حكمي را صادر نكردند و آن حكم اين است كه معاملات و معاشرات با گويندگان لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه و علي و احدعشر من ولده اولياء اللّه: جايز نيست و حال آنكه هفتاد و سه فرقه اسلام با اختلاف مذاهب كه در ميان ايشان است هميشه معاملات و خريد و فروش با همديگر ميكردند و جميع اين هفتاد و سه فرقه معاملات با يهود و نصاري و
«* رسائل جلد 6 صفحه 116 *»
مجوس ميكردند و هرگز هيچيك از رؤساي بني اميه و بني عباس نگفتند كه خريد و فروش و معاملات با شيعيان امير المؤمنين7 جايز نيست با آن شدت عداوتي كه با شيعيان داشتند و اين شخص كه از آن دودمان و آخر الزمان افتاده حكم كرده كه معاملات و خريد و فروش با گويندگان لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه و علي و احدعشر من ولده اولياء اللّه: جايز نيست و تعجب اينكه هيچكس متعرض او هم نميشود و بسياري از عوام الناس و تجار خريد و فروش با آن جماعت مذكوره نميكنند خصوص در معاملاتي كه محل اعتنا باشد مثل خريد و فروش چرم و تيماج در همدان و صريحاً ميگويد كه اين جماعت بيايند در نزد من و توبه كنند تا من حكم كنم كه معامله با ايشان جايز است و بسياري از تجار معامله را موقوف داشتهاند و حال آنكه خود همين تجار سابق بر اين معاملات ميكردند و احدي از علماء ايشان را منع از معامله و خريد و فروش نميكرد و جايز بودن معامله با كفار در نزد عالم و عامي و مرد و زن معلوم است و اين مطلب از جمله واضحترين ضروريات اديان است خصوص دين اسلام. پس معلوم شد كه اين حكمي را كه اين باقيمانده از دودمان عباس كرده حكم بغير ماانزل اللّه است و من لميحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون حكم محكم قرآن است. پس اگر عوام الناس هم قدري فكر كنند ميفهمند كه اين مرد كافر است كه بغير ما انزل اللّه حكم كرده و چيزي را كه دستاويز خود كرده اين است كه گفته كه حكم اين جماعت حكم ساير كفار نيست بلكه اين جماعت چون كه كافر شدهاند مالشان مال خودشان نيست بلكه مالشان مال ورثه ايشان است پس چون مالشان مال خودشان نيست و مال ورثه ايشان است تصرفشان در آن جايز نيست پس نميشود چيزي از ايشان خريد و نميشود چيزي به ايشان فروخت چرا كه ثمن و مثمن هردو مال ورثه ايشان است نه مال خود ايشان.
پس عرض ميكنم چيزي را كه بر عوام الناس هم معلوم شود كه حكم اين بيدين حكم بغير ما انزل اللّه است. پس عوام الناس در آنچه مينويسم نظر كنند تا ببينند
«* رسائل جلد 6 صفحه 117 *»
كه امر واقعي را نوشتهام نه آنكه ادعاي بيجايي كردهام و آن امر واقع اين است كه اين جماعتي را كه معامله با ايشان را جايز ندانسته، تازه در اين دنيا به وجود نيامدهاند و از زمان شيخ احمد احسائي اعلي اللّه مقامه تاكنون قريب به يكصد سال است كه اين جماعت در دنيا بودهاند و در همه شهرها خصوص شهرهاي ايران بودهاند و هميشه معاملات ميكردهاند و در اين مدت يكصد سال در هيچ عصري از اعصار احدي از علماي اهل روزگار چنين حكمي را نكردند كه معامله با ايشان جايز نيست چرا كه مال ايشان مال ورثه ايشان است. پس به عوام الناس عرض ميكنم كه شماها خودتان نميدانيد كه امري را كه عرض كردم حقيقت داشت با وجودي كه در هر زماني تك تكي از علماء به اشتباه ردّي بر شيخ مرحوم ميكردند و لكن احدي چنين حكمي را نكرد كه معامله با اين جماعت كه شيخ مرحوم را بد نميدانند و مسلم و مؤمن ميدانند جايز نيست چرا كه مال ايشان مال ورثه ايشان است تا اينكه اين عباسي بيدين آمد و اين حكم را كرد. آيا عوام الناس نميدانند كه اين حكم حكم بغير ما انزل اللّه است؟ باز عرض ميكنم خدمت عوام الناس كه بر فرضي كه كسي ردّي بر شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه كرده باشد، عوام الناس كه نميدانند شيخ مرحوم چه گفته و نميدانند كه آن كسي كه ردّ كرده اشتباهي كرده يا نكرده، اين چنين عوام الناس كه مثل ساير عوام الناس است اينها چرا بايد كافر باشند؟ و بر فرضي كه كسي شيخ مرحوم را كافر داند نميتواند عوام الناس را تكفير كند چرا كه عوام الناس نميدانند كه او كافر است و چون او را خوب ميدانند و مؤمن ميدانند به او بد نميگويند، پس چرا بايد اين جماعت كافر باشند و مالشان مال ورثه ايشان باشد؟ پس معلوم شد كه اين حكمي را كه اين عباسي بيدين كرده حكم بغير ما انزل اللّه است. و عوام الناس نگويند كه تو چرا به آقا بيادبي ميكني و او را بيدين ميگويي چرا كه خداوند عالم صريحاً فرموده و من لميحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون پس من به حكم خدا او را بيدين گفتم نه به هواي نفس خود چرا كه اين حكمي را كه اين شخص كرده احدي از علماء در
«* رسائل جلد 6 صفحه 118 *»
ظرف مدت يكصد سال نكردند اگرچه ردّي بر خود شيخ بعضي به اشتباه كرده باشند. پس معلوم شد كه اين شخص بيدين اين حكمي را كه كرده مخصوص به خود او است و خود او از دين اسلام خارج شده و مال او مال ورثه او است و اين حكم خود او است كه بر خود او جاري است چرا كه معلوم است كه چنين حكمي مخصوص به خود اوست و هيچيك از علماء چنين حكمي را نكردهاند. و اگر عوام الناس بخواهند امر واقع را بدانند و خودشان نخواهند عمداً خود را به هلاكت اندازند عرض ميكنم كه اين جماعت در حضور شما شهادت به لا اله الاّ اللّه ميدهند كه احتياجي نيست كه ما ثابت كنيم خودتان شنيدهايد و ميدانيد. و همچنين ميدانيد كه شهادت به محمّد رسول اللّه ميدهند و شهادت به علي ولي اللّه و احدعشر من ولده اولياء اللّه ميدهند به آواز بلند در حضور شما و خودتان شنيدهايد و ميدانيد و در حضور شما نماز ميكنند مثل آنكه شما نماز ميكنيد و در حضور شما روزه ميگيرند همانطوري كه شما روزه ميگيريد و در حضور شما به حج ميروند چنانكه خود شماها ميرويد و اقرار به دادن زكوة و خمس دارند چنانكه شما داريد و هيچ حلالي را حرام نكردهاند و هيچ حرامي را حلال نكردهاند و جميع اينها در نزد شما معلوم است كه خود شما شاهد حال ما هستيد اگر نخواهيد كتمان كنيد.
و اگر كسي به خيال خام خود و غرضي كه دارد بگويد من شاهد نيستم، پس به او عرض ميكنم كه شما خودتان تفحص كنيد در اقوال ما و احوال ما و كتب ما و اگر خودتان نميتوانيد تفحص كنيد رجوع كنيد به يكي از اين ملاهاي خودتان كه ميدانيد كه با ماها عداوت هم دارند كه او تفحص كند در كتابهاي ما و پيدا كند يك چيز را كه ما حرام كرده باشيم و در واقع حلال بوده يا حلال كرده باشيم چيزي را كه در واقع حرام بوده. و مختصري بسيار جامع و نافع اين است كه شيعه اثنيعشريه همه برحقند و حلال ايشان حلال خدا است و حرام ايشان حرام خدا است و احكام ايشان جميعاً احكام خدا است و هركس از تمام حلالها يك حلال را حرام كرده باشد يا از
«* رسائل جلد 6 صفحه 119 *»
تمام حرامها يك حرام را حلال كرده باشد مثل آنكه سركه حلال است و خمر حرام است در ميان شيعه اثنيعشري، اگر كسي جميع حلالها را بر حال خود بگذارد و جميع حرامها را بر حال خود بگذارد و خلافي نكند و بگويد سركه حرام است يا بگويد خمر حلال است ما چنين كسي را كافر و مخلّد در آتش جهنم ميدانيم. پس اين بود مختصري جامع و نافع كه اظهار كرديم و هركس غير از اين ادعا كند در حق ما، بياورد آن يك چيز را تا ما را در نزد خواص و عوام رسوا كند و اگر نياورد پس خود او در نزد خواص و عوام رسوا خواهد بود.
و باز مختصري عرض ميكنم كه واللّه العلي الغالب ما را هيچ اختلافي با شيعه اثنيعشري نيست و اميدواريم كه خداوند ما را زنده بدارد به دين و آيين ايشان و بميراند به دين و آيين ايشان و محشور فرمايد در روز قيامت در زمره ايشان و به هيچ وجه حتي در يك مسأله با ايشان خلافي نداريم به شرط آنكه باب افترا را چنانكه خداوند عالم حرام كرده مسدود نمايند چرا كه اگر بابي را كه خدا مسدود كرده مفتوح كنند، باب وسيعي است از براي ايشان و به ضرورت دين اسلام باب افترا بايد مسدود باشد و هركس مفتوح كند خلاف ضرورت دين اسلام كرده و در مذهب شيعه اثنيعشري اين امر محكمتر شد كه افترا بستن بر فساق و فجار را حرام كردهاند چه جاي افترا بستن بر مؤمنان و متدينان حتي اگر فاسق فاجري در حضور مسلمي شراب بخورد و آن شخص افتراي دزدي به او ببندد در مذهب شيعه حرام است و اگر كسي در حضور مسلمي دزدي بكند و آن شخص بگويد كه شراب خورد بهتاني است بر او بسته و حرامي است مرتكب شده. پس عوام الناس قدري فكر كنند كه اگر كسي نماز كند و تو بگويي كه دزدي كرده و اگر كسي در حضور تو روزه بگيرد و تو بگويي شراب خورده، چه حرام بزرگي را مرتكب شدهاي و هركس افترا بستن را دين خود قرار دهد و در تمام حالات بيپروا افترا ببندد از مذهب شيعه اثنيعشريه خارج شده و كافر است اگرچه در ميان ايشان نشو و نما كند و اقارب او شيعه اثنيعشري باشند.
«* رسائل جلد 6 صفحه 120 *»
پس عرض ميكنم كه اعادي شيخ احمد مرحوم اين باب افترائي را كه خداوند عالم مسدود كرده بود و حرمت آن را بر عوام الناس هم واضح كرده بود چه جاي خواص، اين باب مسدود خدايي را بر روي خود مفتوح كردند و از آن جمله است كه اين شخص عباسي هم ميگويد كه شيخ مرحوم به معاد جسماني و معراج جسماني قائل نيست و قائل است به معاد روحاني و معراج روحاني.
پس عرض ميكنم كه هركس به معاد جسماني و معراج جسماني قائل نيست، ما او را كافر ميدانيم اگرچه در دل خود قائل باشد@ و به زبان خود اقرار كند و در معاد قائليم كه با همين بدن محسوس ملموس و با همين دست و زبان معروف، مردم در معاد محشور ميشوند و زبانشان و دستشان و پايشان و پوست بدنشان شهادت ميدهند به آنچه را كه در دنيا كردهاند. و عرض كردم كه هركس در دل خود هم چنين اعتقادي را نداشته باشد و به زبان بگويد اعتقاد دارم، ما او را در نزد خدا كافر ميدانيم اگرچه خودمان از دل او خبر نداشته باشيم و خداي عالم السرّ و الخفيّات ميداند كه او در دل خود اعتقاد به معاد جسماني ندارد و لكن اين باب افترا كه مفتوح شده چنانكه اين عباسي مفتوح كرده كه ما اعتقاد به معاد جسماني نداريم، اگر اين مفتري و ساير مفترين در افتراي خود دروغ نميگويند بياورند از كلمات ما يك موضعي را كه ما گفته باشيم كه معاد جسماني نيست. بلي چيزي كه هست اين است كه ما گفتهايم و ميگوييم كه يكپارهاي از اعراض دنياويه محشور نميشوند با انسان مثل اينكه خلطي در بدن پيدا شده كه مريضي به ناخوشي محرقه مريض شده و صفراي عرضي غريبي غالب شده بر حرارت اصلي غريزي او، چنين صفراي عرضي غريبي در قيامت با شخص مريض محشور نميشود. و مثل همين است تمام مرضهايي كه شخص در دنيا مبتلا ميشود و به ضرورت اسلام اين عرضها و مرضهاي دنياويه در آخرت محشور نميشوند. و در هرجا كه گفتهايم كه عرضهاي دنياويه در آخرت محشور نميشوند مقصود ما همين است كه تصريح كرديم و لكن معاندين بهانه به دست آورده و همين عرضهاي دنياويه را
«* رسائل جلد 6 صفحه 121 *»
بدنهاي اخرويه انگاشته و افترا ميبندند كه شيخيه اعتقاد به معاد جسماني ندارند و معاد را معاد روحاني ميدانند و حال آنكه ما هركس معاد را روحاني و جسماني هردو نداند او را كافر و مخلد در آتش جهنم ميدانيم.
و همچنين اين حضرات معاندين به افتراي خود ميگويند كه شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه معراج پيغمبر9 را معراج جسماني نميداند و معراج روحاني ميداند و اين هم يكي از افتراهاي بزرگ معاندين است كه به شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه ميبندند و حال آنكه آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه معراج پيغمبر9 را جسماني ميدانند و در هر جايي كه عنواني از اين مطلب كرده تصريح فرمودهاند كه آن جناب9 با جسم شريف و عنصر لطيف خود معراج فرمودند و خود آن جناب اعلي اللّه مقامه تصريح فرمودهاند كه معراج آن جناب9 روحاني نبوده چنانكه بعضي از حكماء گمان كردهاند. بلي چيزي كه هست اينست كه بعضي از حكماء خرق و التيام را در آسمانها جايز ندانستهاند، شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه در جواب ايشان فرمودهاند كه بر فرضي كه خرق و التيام در افلاك نباشد بدن اصلي پيغمبر9 لطيفتر است از آسمانها چرا كه طينت ايشان از عرش برداشته شده و عرش لطيفتر از همه آسمانها است. و در اين مطلب كه طينت ايشان از عرش است احاديث به تواتر رسيده چنانكه صريح است در زيارت ايشان كه همه مؤمنين از عالم و جاهل از اول صدر اسلام الي الان ميخوانند و زيارت ميكنند ائمه خود را به اين عبارت كه: جعلكم بعرشه محدقين حتي منّ علينا بكم و جعلكم في بيوت اذن اللّه انترفع و يذكر فيها اسمه پس ميفرمايند كه چون بدن ايشان از آسمانها لطيفتر است صعود ميكنند از آسمانها و آسمانها را پاره نميكنند و آنها را از هم نميدَرَند. مثل اينكه پيش چشم شما هست كه چون آتش از جسم فلزات لطيفتر است، چون در زير ديگ روشن شد از جسم ديگ صعود ميكند و ته ديگ را پاره نميكند. بلي چيزي كه هست اين است
«* رسائل جلد 6 صفحه 122 *»
كه ميفرمايند كه ايشان از براي اينكه مردم ايشان را ببينند و با ايشان معاشرت كنند چيزي از عناصر اين دنيا را هم به خود ميگيرند از براي همين كه مردم ايشان را ببينند چرا كه چشم اين مردم جسم عرشي را نميتوانند ببينند چرا كه عرش لطيف است و هزار مرتبه از هوا لطيفتر است و چشم اين مردم هوا را نميتواند ببيند پس به اين جهت بدني از جنس بدنهاي مردم به خود گرفتند و جنس اين بدنها از عناصر اين دنيا است و عناصر اين دنيا از آسمانها كثيفتر است. پس ميفرمايند كه بر فرضي كه خرق و التيام در افلاك جايز نباشد به دو وجه ميتوان جواب داد:
ـ يكي آنكه عناصر ناري را در كره نار بگذارند و عنصر هوائي را در هوا بگذارند و خود با جسم لطيف خود صعود كنند و چون برگشتند عنصر ناري و هوائي را به خود بگيرند.
ـ و وجه دويم اين است كه همين عناصر را هم با خود صعود بدهند و چون به افلاك برسند آن جزء از فلك را كه ميخواهند از آنجا صعود كنند خداوند عالم آن جزء را فاني كند و آن بدن عنصري از آنجا بگذرد مثل آنكه چون عصاي موسي مارهاي ساحران بني اسرائيل را بلعيد خداوند عالم آن مارها را در جنب عصاي موسي فاني كرد پس به همين نسق ممكن است كه آن جايي كه عبور بدن ايشان بوده خداوند عالم او را فاني كرده و بدن ايشان از آنجا گذشته و چون هبوط فرمودند در آن فرجه جزء آسماني را خدا خلق كند. و شيخ بزرگوار تصريح فرمودهاند كه اين دو وجه بر فرض نبودن خرق و التيام در افلاك است و مراد از عناصر هم عناصر عرضيه است نه عنصر اصليه عرشيه و تصريح فرمودهاند كه اگر عناصر اصليه عرشيه را ميگذاردند و ميرفتند بايد بميرند و حال اينكه ايشان زنده بودند كه رفتند و زنده بودند كه برگشتند اما عناصر عرضيه را اگر از خود دور كنند نميميرند مثل اينكه اگر در بدن كسي صفراي عرضيه باشد و دوا بخورد و آن صفرا را از بدن خود دفع كند نميميرد بلكه دفع كردن صفرا سبب صحت بدن ميشود نه باعث مردن بدن. و همچنين است حال ساير اعراض.
«* رسائل جلد 6 صفحه 123 *»
پس چون اين مطلب را معاندين ديدند بهانه به دستشان افتاد كه شيخ اعلي اللّه مقامه فرموده كه بدن عنصري را در زير آسمان انداخت پس به معراج روحاني قائل است و حال آنكه مطلب همين بود كه عرض شد چرا كه شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه در هر موضعي كه اين مطالب را بيان كردهاند تصريح فرمودهاند كه مراد من از القاي عناصر، عناصر عرضيه است نه عناصر اصليه خودشان چرا كه عناصر اصليه خودشان اگر از ايشان القا شود موجب موت خواهد بود و تصريح فرمودهاند كه ايشان يقيناً زنده عروج كردند و زنده برگشتند و لكن معاندين دست از عناد خود برنميدارند و فهميده و نفهميده افترا به ايشان ميبندند كه ايشان به معراج جسماني قائل نيستند و معاندين اگر نفهميده اين سخن را ميگويند حكم بغير ما انزل اللّه ميكنند چرا كه حكم بايد از روي فهم باشد و شخص نافهم اگر مؤمن است در مقام جهلِ خود توقف ميكند نه اينكه حكم به رأي خود كند و اگر دانسته و فهميده افترا ميبندند، آن هم دانسته و فهميده افتراست و مكرر عرض شد كه افترا بستن حرام است و كسي كه حلال داند حرام خدا را حكم بغير ما انزل اللّه كرده و حالت او از صريح قرآن معلوم است.
و همچنين است حال ساير افتراهاي معاندين كه في الجملة تفصيل آن افتراها در كتاب سي فصل كه سي افترا در آن مندرج است و جواب از آنها در آن كتاب مشروح است حاضر است اگر كسي طالب باشد در آن كتاب نظر كند.
خلاصه مطلب آنكه اين مطلبي را كه اين عباسي تازه در ميان آورده كه معامله با اين جماعت جايز نيست، حكم بغير ما انزل اللّه است صريحاً به طوري كه عوام الناس هم ميفهمند و ميدانند كه هميشه همه اهل اديان و مذاهب معامله با يكديگر ميكردند و احدي از علماء هرگز نگفت كه معامله با اهل اديان و مذاهب مختلفه جايز نيست و حال آنكه مذهب جماعت شيخيه مذهب شيعه اثنيعشريه است و حلال ايشان حلال ساير شيعه است و حرام ايشان حرام ساير شيعه اثنيعشريه است
«* رسائل جلد 6 صفحه 124 *»
چنانكه مكرر عرض شده و ميشود و لكن معاندين از بيديني خود دست برنميدارند و اگر به فريفتن جماعت معدودي هم باشد اكتفا ميكنند و جماعت شيخيه را از جماعت شيعه اثنيعشريه ميخواهند جدا كنند چنانكه در يكي از كتابهاي مزخرف شخصي كه بنيان او از تصوف و بيديني است و زيادت خلقت او را خداوند عالم در دست او قرار داده تا مردم مشاهده كنند كه شش انگشتي است و احاديث بسيار كه از حد تواتر گذشته وارد شده كه شخص زائد الخلقة دشمن اهل بيت است و تعجب اين است كه با وجود اتمام حجت الهي كه به رأي العين ميبينند باز اعتنا به سخن چنين شخصي ميكنند كه دشن اهل بيت است و هركس طالب باشد كه حالت زائد الخلقة را بداند به كتاب مبارك خصال و بحار رجوع كند و بيابد حالت او را كه به چه صراحت ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين لعنت كردهاند زائد الخلقة را و نفرين فرمودهاند او را و اين كتابها را جماعت شيخيه از پيش خود درنياوردهاند و اصل اين كتابها در عصر معصوم: نوشته شده و الي الان تا روز قيامت باقي خواهد بود و حالت زائد الخلقة مشاهد و محسوس است و حكم او معلوم و غير مشكوك است. باري چنين شخصي در كتاب خود عنواني كه ميكند ميگويد اماميه چنين گفتهاند و شيخيه چنان گفتهاند و از اين عبارت مقصودش اين است كه يعني شيخيه اماميه نيستند و اگر كسي به او بگويد كه شيخيه چه كردهاند كه اماميه نيستند، آيا هيچ حلالي را حرام كردهاند يا هيچ حرامي را حلال كردهاند مگر آنكه اين ملعون خدا و رسول هم كه در احاديث وارد شده افترائي ببندد مثل اين شخص عباسي كه افترا بسته و حكمي جاري كند مثل حكم اين عباسي كه معامله با جماعتي كه هيچ حلالي را حرام نكردهاند و هيچ حرامي را حلال نكردهاند و هيچ حكمي از احكام اللّه را تغيير ندادهاند جايز نيست و اگر عوام الناس خود دشمن خود نباشند و خودشان نخواهند عمداً به جهنم بروند خودشان ميدانند كه افترا بستن حرام است و خودشان ميدانند كه معامله با اهل اديان و مذاهب مختلفه جايز است و خودشان ميدانند
«* رسائل جلد 6 صفحه 125 *»
كه احدي از علماء تاكنون چنين بدعت تازه را اظهار نكردند و حال آنكه جماعت شيخيه همان جماعت شيعه اثنيعشريهاند و فرقه ديگر نيستند و به آن خيالي كه آن شخص عباسي كرده كه اين جماعت مالشان مال ورثه ايشان است پس تصرف ايشان در مال غير جايز نيست پس معامله با ايشان نبايد كرد، پس عرض ميكنم كه آيا عوام الناس خودشان نميدانند كه در صدر اسلام غصب خلافت اميرالمؤمنين7 را كردند و حجت خدا تمام بود و امارت و خلافت حضرت را ميدانستند به جهت اينکه حجت خدا تمام بود و از آن روز تا به حال جماعت سنّي در ميان هستند و احدي از علماي اولين و آخرين و احدي از ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين نفرمودند كه خريد و فروش با سنّيها حرام است چرا كه غصب خلافت را كردهاند با تماميت حجت. و همچنين آيا عوام الناس نميدانند كه حضرت امير سلام اللّه عليه با جماعت ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ فرمودند و جمعي را كشتند و مع ذلك معاملات با اين جماعت را حرام نفرمودند بلكه زنهاي ايشان را اسير نكردند و حكم اهل كتاب را بر ايشان جاري نفرمودند؟ و همچنين آيا عوام الناس نميدانند كه حجت الهي تمام است و جميع اهل كتاب دانسته و فهميده انكار نبوت پيغمبر آخر الزمان9 را كردند و با اينكه كافر بودند و قتلشان جايز بود معامله با ايشان را حرام نكردند و از صدر اسلام تاكنون جميع مسلمين با جميع اهل كتاب معامله ميكنند و جايز است معامله كردن با ايشان؟ آيا عوام الناس را عذري هست كه ندانند كه حكم اين عباسي حكم بغير ما انزل اللّه است و تا اين زمان چنين حكمي در دنيا نبوده و اين شخص تازه اين حكم را از پيش خود درآورده و كتاب خدا و سنّت ائمه هدي و سيرت جميع علماي اولين و آخرين شاهد است كه حكم اين عباسي بدعت و تازه و حكمي بغير ما انزل اللّه است و اغلب عوام الناس ميدانند كه امر چنين است كه عرض شد ديگر خودشان اگر بخواهند دستي به جهنم بروند مختارند و از براي اينكه به هيچ وجه هيچ راهي از براي شخص عباسي باقي نماند عرض ميكنم
«* رسائل جلد 6 صفحه 126 *»
كه بر فرضي كه كسي كاري كرده باشد كه مال او مال ورثه او باشد و مال خود او نباشد، پس عرض ميكنم كه آيا ورثه او هم بايد مال نداشته باشند و آيا ورثه او نميتوانند كه مال خود را به او واگذارند كه او معامله از براي ايشان بكند؟ پس عرض ميكنم كه جميع راهها بر روي اين عباسي مسدود شد و معلوم شد كه حكم او بر هر فرضي از فرضها حكم بغير ما انزل اللّه است و حكم حاكم بغير ما انزل اللّه در صريح قرآن و احاديث معلوم است در خانه اگر كس است اين حرف بس است.
و السلام علي من اتبع الهدي و اللعنة علي سالك سبيل الرّدي در عصر روز سهشنبه بيست و هفتم شهر جمادي الثانية سنه 1315 حامداً مصليّاً مستغفراً.