06-02 مکارم الابرار جلد ششم ـ رساله در جواب حاج محمدصادق کرماني ـ مقابله

رساله در جواب حاج محمد صادق کرمانی

 

از تصنیفات عالم ربانی و حکیم صمدانی

مرحوم آقای حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه

 

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 32 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.

و بعد؛ چنين گويد بنده اثيم كريم بن ابرهيم كه جناب كهف الحاج و المعتمرين و زائر الائمة الطاهرين عليهم صلوات المصلين و صديق موافق اعني حاج محمدصادق تاجر كرماني ساكن در اصفهان مراسله‌اي نوشته بودند و در آن ضمن درج كرده بودند كه در اصفهان در ميان جمعي گفت‌وگويي واقع شد در امر حظاير جنان و هركس به گمان خود چيزي گفته و حقيقت آن را از حقير خواسته بود كه بنويسم با بعضي از فروع آن و خواهش كرده بود كه عاميانه هم بنويسم اگرچه اشكال بسيار دارد اين مطالب را عاميانه نوشتن ولكن لابدم كه برحسب خواهش ايشان به قدر ميسور سعي در ايضاح آن نمايم لهذا عرض مي‌شود كه حظيره در زبان عربي آن جايي را مي‌گويند كه دور او را از شاخهاي درخت ديواري درست كنند كه گوسفند را در آن ميان كنند به جهت محافظت گوسفند. و در بحارالانوار مرحوم مجلسي از كتاب تفسير علي بن ابرهيم روايت كرده است كه از عالم7 پرسيدند كه آيا مؤمنان جن داخل بهشت مي‌شوند؟ فرمودند نه ولكن خدا را حظايري است ميان بهشت و جهنم كه در آن مؤمنان جن مي‌باشند و فاسقان شيعه. پس از اين حديث شريف معلوم شد كه حظاير در بيرون بهشت است و دخلي به اندرون بهشت ندارد چنان‌كه بعضي از آن جماعت گفته‌ بودند. و همچنين از كتاب حسين بن سعيد روايت كرده است به اسنادش از حمران كه گفت عرض كردم به حضرت صادق

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 33 *»

7 كه سنيان عيب‌جويي ما مي‌كنند و مي‌گويند كه تعجب كنيد از گروهي كه گمان مي‌كنند كه خدا بيرون مي‌آورد قومي را از جهنم و آنها را از اهل بهشت مي‌كند با اولياء خود حضرت فرمودند آيا نخوانده‌اند فرمايش خداي تبارك و تعالي را و من دونهما جنتان كه فارسيش اين است كه پايين‌تر از آن دو بهشت، دو بهشت ديگر است. فرمودند آن بهشتي است پايين‌تر از بهشت و آتشي است دون از آتشي و آنها با اولياء خدا در يك جا منزل نكنند و ميان آن دو والله منزله‌ايست. پس از اين حديث شريف هم معلوم شد كه بهشتي ديگر پايين‌تر از بهشت اصل هست. و در تفسير كنز‌الدقايق از تفسير قمي روايت كرده است به اسنادش از عمران كه گفت سؤال كردم از حضرت صادق7 از قول خداوند و من دونهما جنتان فرمودند دو بهشت سبزند در درجه‌اي پست كه مؤمنان از آنها مي‌خورند تا فارغ شوند از حساب. و اين حديث هم دلالت كرد كه دو بهشت در درجه‌اي پست يعني در صحراي قيامت در زمين هست كه مؤمنان از آنها مي‌خورند تا از حساب فارغ شوند و بروند به بهشت اصلي كه در آسمان است به نص آيه قرآن. و از علاء بن سبابه روايت كرده است از حضرت صادق7 كه گفت عرض كردم به ايشان كه سنيان تعجب مي‌كنند از ما وقتي كه مي‌گوييم جمعي بيرون مي‌آيند از آتش و داخل بهشت مي‌شوند مي‌گويند به ما كه از اين قرار آنها با اولياء الله در بهشت خواهند بود. حضرت فرمود اي علاء هرآينه خدا مي‌فرمايد و من دونهما جنتان نه به حق خدا نيستند با اولياء الله. و بقيه اين حديث را در تفسير برهان نقل كرده كه عرض كردم آنها كافرند؟ فرمود نه به خدا اگر كافر بودند داخل بهشت نمي‌شدند. عرض كردم مؤمنند؟ فرمود نه به خدا اگر مؤمن بودند داخل جهنم نمي‌شدند ولكن ميان اينها بودند. از اين حديث شريف هم معلوم شد كه بهشتي ديگر هست پايين‌تر از بهشت مؤمنان و بيرون از آن و معلوم شد كه آنها كه انكار كرده‌ بودند كه بيرون بهشت حظايري است تتبع در كتاب و سنت نكرده‌ بودند.

باري، آنچه از ادله‌ عقلي و نقلي معلوم مي‌شود آن است كه در آخرت بيست‌ونه منزل است هشت بهشت اصلي است و هفت حظاير آن و هفت جهنم

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 34 *»

اصلي است و هفت حظاير آن كه آنها را ضحضاح هم مي‌گويند. و ضحضاح در زبان عرب آن آب را گويند كه اگر كسي در آن رود غرق نشود پس چون در حظاير جهنم كسي غرق درياي غضب نمي‌شود و هلاك نمي‌شود ضحضاح به آن گفتند. و سرّ اين معني به طور اختصار آن است كه درجات مؤمنين در آخرت مختلف است اولاً مؤمنين انس و جن كه درجاتشان با هم مختلف است و انسان اشرف مخلوقات است و مؤمنين جن را خداوند عالم از شعاع مؤمنان انس آفريده و شعاع هرچه ترقي كند به رتبه‌ منير نرسد پس مؤمنان جن در آخرت مساوي با مؤمنان انس نشوند از اين جهت در حديث اول فرمودند كه مؤمنان جن در حظاير بهشت سكني كنند و با مؤمنان انس در يك بهشت جمع نشوند و اما مؤمنان انس نيز درجاتشان مختلف است زيراكه حرام‌زاده‌اي كه ايمان آورد درجه او مساوي با مؤمن طيب طاهرالمولد نشود به علت آنكه نطفه او منعقد شده است به اقتضاي نفس اماره و اطاعت شيطان و در حقيقت پدر و مادر او دو هيكل بودند در آن حالت از هياكل شيطان و شيطان متلبس به آنها شده بود و اعضاي خود را در اعضاي ايشان گذارده بود پس شيطان نكاح كرده بود و نطفه از شيطان بود و آن ولد فرزند شيطان بود و شيطان از نوع جن است پس آن ولد فرزند جنيان است پس بايد با آنها محشور شود. پس اگر احياناً ايمان آورد در درجه جن مؤمن خواهد بود نه در درجه انس پس سكناي او در حظاير خواهد بود با جنيان مؤمن.

و در علل‌الشرايع از حضرت صادق7 روايت كرده است كه فرمودند كه خداي عزوجل بهشت را طاهر و مطهر آفريده پس داخل‌ نمي‌شود در جنت مگر كسي كه پاك باشد ولادت او. و در حديثي ديگر از آن حضرت روايت شده است كه ولدالزنا مي‌گويد خدايا گناه من چيست من خود را ولدالزنا نكردم؟ منادي به او مي‌گويد تو از پدر و مادر خودت بدتري آنها گناه كردند و بر آنها گناه ثابت شد و تو رجسي و داخل بهشت نمي‌شود مگر طاهر. و در حديثي ديگر است كه عبدالله بن عجلان عرض كرد كه با ما مردي هست كه به ظاهر شيعه است و مي‌گويند ولدالزناست فرمودند تو چه مي‌گويي؟ عرض كردم همچو مي‌گويند. فرمودند اگر

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 35 *»

چنين باشد خانه‌اي در آتش از براي او بسازند از صدر كه حرارت آتش را از او دور كند و رزق او را بياورند برايش. و احتمال مي‌دهم كه حديث تصحيف باشد و صدر نباشد و مدر باشد به معني كلوخ. و در حديث ديگر است از حضرت صادق7 كه ولدالزنا را تكليف مي‌كنند اگر عمل خير كرد جزاي آن را مي‌دهند و اگر عمل شر كرد جزاي آن را مي‌دهند و آنچه شيخ اعلي الله مقامه فرموده كه آنها در حظايرند هم نسبت به روايت داده‌اند.

باري، از همه اينها معلوم مي‌شود كه داخل بهشت اصلي نمي‌شود به جهت آنكه طاهر نيست و اما در حظاير به جهت ايمان ناقصي كه دارد ممكن است كه داخل شود و حرام‌زاده تا هفت پشت پاك نمي‌شود و تا هفت پشت اگر مؤمن شد در حظاير است و بعد از آن داخل بهشت اصلي مي‌شود به جهت آنكه در پشت اول نفس او به ايمان پاك مي‌شود و در پشت دويم روح او پاك مي‌شود و در پشت سيوم گوشت او و در پشت چهارم استخوان او و در پشت پنجم مضغه او و در پشت ششم علقه او و در پشت هفتم نطفه او پاك مي‌شود و چون همه‌ مراتب او پاك شد داخل بهشت ساير مؤمنان مي‌شود. و اما فساق شيعه را مرحوم شيخ اعلي الله مقامه ذكر نفرموده‌اند در اهل حظاير، و از حديث سابق چنان برمي‌آيد كه فساق شيعه را با مؤمنان جن محشور مي‌كنند. و احتمال مي‌رود كه مراد از فساق شيعه همان ولدالزناي مؤمن باشد يا آنكه فساق چندي محروم از جنات اصل باشند تا آنكه آلايش آنها و كثافت آنها به كلي زايل شود بعد ملحق به جنان اصل شوند زيراكه طهارت آنها البته تدريجي است حتي آنكه بعضي از آنها هستند كه در طبقه اعلاي جهنم مدتي معذب مي‌شوند تا آنكه پاك شوند و قابل دخول بهشت شوند. و بديهي است كه از طبقه اعلاي جهنم يك دفعه به جنات اصل نمي‌رود تا بر حظاير عبور نكند.

و ممكن است و بسيار قريب كه مراد از فساق شيعه آنان باشند كه در نطفه ايشان شرك شيطان باشد نه به زنا بلكه به اينكه والدين آنها نام خدا نبرده‌اند يا نكاح را به بعضي از خيالات فاسد كرده باشند زيرا كه از حضرت صادق7 مروي است كه هرگاه پيش زن خود مي‌رويد و ذكر خدا نكنيد در وقت جماع و ولدي بشود شرك شيطان است و شناخته مي‌شود

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 36 *»

به حب و بغض ما. و در حديث ديگر فرمودند كه شيطان مي‌آيد و مي‌نشيند در موضعي كه مرد مي‌نشيند براي جماع و انزال مي‌كند چنانكه او انزال مي‌كند. عرض كردند به چه شناخته مي‌شود؟ فرمودند به حب و بغض ما. و احاديث در اين باب بسيار است.

و چون كسي كه در نطفه او شرك شيطان باشد انسان خالص نيست بلكه با طبع جن و شيطان مخلوط است آن هم قابل جنت اصلي نباشد. بلكه عدم پاكي طينت او و كدروت سجيه او مانع است از صعود به سوي جنات اصلي پس مي‌ماند در حظاير با مؤمنين جن زيراكه در اصل بودن نطفه به اقتضاي نفس اماره شريك با ولدالزنا هستند نهايت حرام ظاهري شرعي نيست پس ولد او مي‌شود كه نجيب شود و داخل بهشت اصلي گردد. و البته درجه اين‌گونه شرك شيطان از ولدالزنا اعلي است پس در اعلاي حظاير سكنا كند و ولدالزنا در اسفل.

و در ميان علماي ما جمعي هستند كه ولدالزنا را به كلي كافر و نجس مي‌دانند چنانكه منقول است از ابن‌ادريس و سيد مرتضي و صدوق پس بنا بر مذهب آنها داخل حظاير هم نمي‌شوند و شاهد بر اشتباه ايشان وجود دويمي لعنه‌الله است كه معروف به ولدالزنايي بود و مع‌ذلك به ظاهر اسلام او او را پاك و مسلم مي‌دانستند. و باطن آن حديث كه ولدالزنا بدتر ثلثه است اوست كه سه نفر اولي و دويمي و سيومي باشند و از اين سه، ولدالزنا كه دويمي است بدتر است.

باري مشهور ميان اصحاب طهارت اوست بلكه ادعاي اجماع كرده‌اند بر اينكه اگر به ظاهر ايمان آورد پاك است و مؤمن است ظاهراً و مي‌توان گفت كه اجماع محقق است زيرا كه بناي مذهب بر اين نيست كه ولدالزنا از نجاسات باشد و كسي اجتناب از آن كند و پيش از قائلين به نجاست و بعد از آنها بناي مذهب بر طهارت بوده و احاديث دالّه بر آنكه به بهشت نمي‌رود محمول بر بهشت اصلي است و احاديث دالّه بر آنكه آن طاهر نيست محتمل است كه يعني طاهرالمولد و رجس باطني دارد و احاديثي كه دلالت بر آن دارد كه ولايت اهل‌بيت: را قبول نمي‌كند آن امر باطني است دخلي به ظاهر ندارد اگر اظهار ايمان كند مانند ولد حيض و كسي نگفته كه ولد حيض نجس است و مانند طوايفي كه صدوق

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 37 *»

روايت كرده كه ولايت قبول نمي‌كنند.

باري اجماع و شهرت و عمومات كتاب و سنت و بعضي احاديث خاصه دليل واضحي هستند بر آنكه اگر ايمان آورند به ظاهر پاكند و اگر در بعضي احاديث تشديدي فرموده‌اند من باب سياست مدن است و زجر از زنا و مع‌ذلك مساوي با مؤمنان طاهرالمولد نمي‌شوند و با جنيان در حظاير خواهند بود و اين فرد هم بسيار نادر است و مي‌شود كه اخبار را هم حمل بر غالب شايع كرد و النادر كالمعدوم.

و يكي ديگر از آنان كه در حظايرند مجنون است هرگاه پيش از بلوغ مجنون شده باشد و بر جنون مرده باشد و براي او شفيعي نباشد. و سرّ اين هم آن است كه اعمال شرعيه چنانكه حديث است صورت ثواب و عقاب است و ثواب و عقاب و جنات و نار در قيامت بر حسب اعمال شرعيه است و اين مجنون عملي ندارد و مكلف نشده كه از اهل بهشت شود يا از اهل جهنم پس مي‌ماند به حال اصل فطرت الهيه كه فطرت توحيد است زيرا كه خدا همه‌كس را بر فطرت توحيد خلق كرده و مي‌كند بعد يا ايمان مي‌آورد مطابق آن فطرت يا كافر مي‌شود بر تبديل آن فطرت. پس كفر خلاف فطرت است چنانكه شيطان گفت و لآمرنّهم فليغيّرن خلق الله. و اين مجنون كافر نشده و كفر تغيير فطرت است پس بر فطرت باقي است و آن فطرت مطابق مشية‌الله است و بر فطرت الهيه است كه فطرت توحيد باشد پس كينونت او نورانيت شرعيه را ندارد كه صعود كند به سموات و جنات پس مي‌ماند در ارض، و ظلمانيت شرعيه هم ندارد كه هبوط كند به جهنم پس مي‌ماند در ظاهر ارض كه مقام حظاير است. و موافق اخبار آتشي روشن مي‌كنند روز قيامت و او را امر مي‌كنند كه داخل آتش شو اگر داخل شد مؤمن است والا كافر پس اگر مؤمن شد در حظاير بهشت مي‌رود و مرتبه‌ طبايع جن و به مقتضاي سبق رحمت به نعمت حظاير منعّم مي‌شود مگر آنكه شفاعتي ملحق به آن شود كه به قوت آن نور صعود كند به جنات اصل و اگر كافر شد در ضحضاح مي‌رود زيراكه در دنيا مكلف نشده و كفر او به حد كمال نرسيده.

باري آنچه از اخبار برمي‌آيد اهل حظاير جنيان مؤمن و ولدالزناي مؤمن و مجنون است اگر مؤمن شود و شفيعي نداشته باشد. و از آن حديث كه گذشت برمي‌آيد

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 38 *»

كه فساق شيعه نيز از اهل حظاير باشند چنانكه از احاديث ديگر هم مستفاد شد كه آنها كه به جهنم مي‌روند و بيرون مي‌آيند آنها را هم به بهشت اصلي نمي‌برند و با اولياء الله در درجه مساوي نشوند بلكه آنها را در بهشتي كه زير بهشت است مي‌برند. پس آنها از اين قرار اگر شفاعت ملحق به ايشان نشود در درجه مساوي با اولياء كه عمر را به طاعت گذرانده‌اند و گناهي اخروي نكرده‌اند نشوند. و مراد از فساق شيعه آنهايند كه گناهان اخروي كرده‌اند و بي‌توبه و ندامت از دنيا رفته ‌باشند. پس آنها معذب مي‌شوند در درجه اعلاي جهنم تا پاك شوند بعد بيرون مي‌آيند و داخل حظاير مي‌شوند اگر شفيع داشته باشند.

و اما اطفال آنها از اهل حظاير نيستند بلكه آنها اگر مؤمن باشند ملحق به پدران مؤمن شوند به نص آيه قرآن كه مي‌فرمايد الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم پس اطفال را مي‌آورند در روز قيامت و آتشي روشن مي‌كنند و آنها را مكلف مي‌كنند به دخول آتش هركس داخل شد مؤمن است و هركس نشد مؤمن نيست و مؤمن آنها ملحق به پدران خود شوند به فضل شفاعت پدران و مادران و خويشان و غير ايشان. و تفصيل را در كتاب «ارشادالعوام» و غيره نوشته‌ام ملاحظه نماييد.

خلاصه، اطفال از اهل حظاير نيستند و آنكه نوشته بوديد كه جديدالاسلام الي هفت طبقه در حظايرند چنين قولي از احدي نديده‌ام و نشنيده‌ام و از مذهب ما نيست نمي‌دانم قول كيست. مگر هركس جديدالاسلام است حرام‌زاده است نعوذبالله؟ و حال آنكه كبار صحابه جديدالاسلام بوده‌اند.

و اما شرح دار آخرت به طور اختصار آن است كه چنانكه اين دنيا عالمي است كه جميع اصناف خلق در اين عالمند آخرت هم به همين‌طور عالمي است كه جميع مخلوقات در آنجا هستند از ملائكه و جن و انس و مؤمن و كافر همه در آن عالم جمع شوند و دار آخرت را آسماني و زميني است مثل همين عالم، نهايت جميع اوضاع آن عالم لطيف اين عالم است و صافي اين دنياست كه همين دنيا را صاف مي‌كنند و دار آخرت مي‌شود. و هفت بهشت در هفت آسمان است و بهشت هشتم در كرسي است و عرش سقف بهشت و مقام رضوان است و هفت طبقه جهنم در

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 39 *»

هفت طبقه زمين است و در ميان آسمان و زمين حظاير بهشت و ضحضاح جهنم است كه حظاير از نور آسمان است و ضحضاح از سايه جهنم و خلق را در اين مراتب درجاتي است مرتبه مخصوص محمد و آل‌محمد: در رضوان است و مرتبه پيغمبران در كرسي است و باز محمد و آل‌محمد: با ايشان در آن جنت هستند كه اشرف امكنه آن براي محمد و آل‌محمد است: و ساير انبياء به قدر درجه ايشان و اما مؤمنين انس در هفت بهشت باشند هركس به قدر درجه خودش و آل‌محمد و انبياء را در اين بهشتها باز منازلي است ارفع از درجه مؤمنان و مؤمنان جن و ولدالزناي مؤمن و مجنون و فساق شيعه در حظاير بهشتند هريك به قدر درجه خود. و مشركان و منافقان و كفار و اتباع ايشان هريك در دركي هستند مناسب خود و عاصيان شيعه و كفار جن در ضحضاح معذب باشند الا آنكه عاصيان بيرون آيند و كفار جن بمانند و هركس داخل جهنم اصلي شد بيرون‌آمدن ندارد.

و حظاير جنان هفت است به عدد جنان اصلي و ضحضاح نيز هفت است به عدد نيران اصلي و در حظاير جنان انواع نعمت پيدا مي‌شود چراكه از نور جنان اصلي است و در ضحضاح جهنم نيز انواع عذاب يافت مي‌شود چراكه سايه جهنم‌هاي اصلي است ولي هيچ‌يك به قوه اصل خود نباشند.

و اصل در مسأله آن است كه خداوند مؤمنين جن را از شعاع مؤمنين انس آفريده و كافرين جن را از سايه كافرين انس آفريده و درجه مؤمنين جن يك درجه از مؤمنين انس پايين‌تر و درجه كافرين جن يك درجه از كافرين انس بالاتر است و عقل جن از عقل انسان ضعيف‌تر است و تكليفش كمتر و ثواب و عقابش كمتر. پس اگر ثواب بدهند ثوابش نور ثواب انسان بايد باشد چراكه خودش نور مؤمن انس است و اگر عقابش كنند بايد عقابش سايه ‌عقاب كافر باشد و از آن ضعيف‌تر باشد و همچنين هركس در طبيعت مانند جن باشد مثل ولدالزنا و ديوانه. و چون عاصيان شيعه بايد از جهنم بيرون آيند و مخلد نشوند و جهنم آخرت دار خلود است، پس آنها را در ضحضاح جهنم عذاب كنند و بيرون آورند و اما نيكوكاران كفار را مقتضاي مقابله آن بود كه به حظاير ببرند و به قدر نيكي

 

 

«* مكارم الابرار فارسي جلد 6 صفحه 40 *»

ايشان منعّم شوند پس بيرون برده داخل جهنم كنند لكن چون رحمت خدا اگر شامل بنده شد و در دار رضاي خدا داخل شد ديگر او را غضب نمي‌فرمايد پس ايشان را به جهنم مي‌برند و اگر مستحق هزار عذابند في‌المثل ايشان را ده عذاب مي‌كنند تا آنكه به جزاي خود برسند آنگاه عذاب را بر ايشان شديد مي‌كنند. و چون به جميع مطالب شما كه خواهش كرده بوديد اشاره شد به همين‌قدر اكتفاء شد.

تمام شد بر دست مصنفش كريم بن ابرهيم در روز شنبه بيست و نهم شهر ذيحجة الحرام سنه هزار و دويست و هفتاد و پنج حامداً مصلياً مستغفراً.