جواب محمد حسن كرمانشاهی
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 6 صفحه 37 *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.
اما بعد فقد وصل الينا الكتاب و امرنا فيه بالجواب من الجناب المستطاب العلام الفهّام الممتحن المولي محمّد حسن من بلدة كرمانشهان صانها اللّه من طوارق الحدثان فصدّرت عباراته الشريفة بالفاظها و كشفت عن وجوهها نقابها و باللّه المستعان و عليه التكلان.
فقال: عرض ميشود: جبرئيل يعني چه و ثمر و خاصيت او چه بود و حال آنكه مرئي نميشد و اصحاب نميديدند مگر آنكه پيغمبر9 ميفرمود جبرئيل نازل شد و فلان امر را آورد. اگر به جهت تصديق پيغمبر بود ميبايست مرئي شود و الاّ نعوذ باللّه بيثمر مينمايد، جواب را بفرماييد.
جواب: جبرئيل ملكي است از ملائكه: كه حامل وحي است كه نازل ميشود به پيغمبر9 و امر و نهي الهي را از براي او بيان ميكند تا او به امّت خود برساند چنانكه فرموده: نزل به الروح الامين علي قلبك لتكون من المنذرين و كار او آوردن وحي است از براي پيغمبر9 و از براي تصديق كردن مردم نازل نميشود كه مردم بايد او را ببينند و از براي تصديق كردن مردم و اثبات ادعاي رسالت، معجزاتي بود كه مردم آنها را به چشم خود ديدند و به گوش خود از بينندگان شنيدند. پس چون رسالت او9 به معجزات مشهوده ثابت شد، مردم تصديق او را كردند در آنچه خبر داد از امور غيبيه كه از آن جمله اين بود كه ميگفت جبرئيل بر من نازل ميشود.
عرض ميشود: مسأله ثانيه ـ كيفيت خواندن نماز و گفتن الفاظ و عباراتي كه وارد شده است از قبيل اياك نعبد الخ و همچنين اهدنا الصراط المستقيم اولاً
«* رسائل جلد 6 صفحه 38 *»
در خارج عقلاً و نقلاً ثابت و محقق است كه خدا جسم و شبهي نيست، مشارٌاليه كيست و چيست؟ جواب را مرقوم بفرماييد. و ثانياً محقق است خواندن اين الفاظ را به اسم دعا مبطل نماز است در اهدنا الصراط المستقيم چه قصد بايد كرد؟
جواب: عرض ميشود كه به همان عقل و نقلي كه فرمودهايد به آنها محقق شده كه خدا را جسم و شبهي نيست، همان خداي بيجسم و شبه بايد مقصود عباد باشد و به همان طوري كه عقلاً و نقلاً دانستند كه خدايي دارند، بايد همان خدا را عبادت كنند.
اما اينكه فرمودهايد محقق است كه خواندن اين الفاظ به اسم دعا مبطل نماز است اين سخني است بسيار ناقص و آنچه محقق است اين است كه چون عباد راه و رسم عبوديت را بدون تعليم خداوندي نميدانند خداوند تعليم كرده ايشان را راه و رسم عبادت در اقوال و افعال و احوال و خود، به خودي خود نميدانند چه قولي و چه فعلي و چه حالي مرضي او است پس چون تعليم كرد به ايشان مراضي خود را در عبادات ايشان به همانطور بايد جاري شوند و بخوانند او را چنانكه خود گفته: و اذكروا اللّه كذكركم آباءكم او اشدّ ذكراً و فرموده: و لاتقربوا الصلوة و انتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون.
عرض ميشود: مسأله رابعه كيفيت احوط و احتياط حضرات علماي متشرعه كثّر اللّه امثالهم كه مورد ايراد علماي شيخيه زاد اللّه امثالهم ميباشند راه ايراد چيست و نقص اين احوط و احتياط از چه راه است؟ يا آنكه از اصل ايرادي نيست چون كه اين احتياط علماء در امور نظريه است نه در اصول كه محل شبهه شود بر فرض آنكه در فروع باشد اگر مورد ايراد است از چه راه است؟ جواب را مرقوم بفرماييد.
جواب: جنابعالي گويا به كتابهاي مفصّلي كه علماي شيخيه نوشتهاند رجوع نفرمودهايد و الاّ چنين سؤالي را نميفرموديد. باري علماي شيخيه ايرادي بر ساير فقها ندارند كه چرا احوط گفتهايد و احتياط كردهايد و در بسياري از مواضع در كتاب جامع الاحكام فرمودهاند و الاحتياط طريق النجاة. اصل نوع تفقّه علماي شيخيه مثل ساير فقها است بدون تفاوت و احوط و احتياط را در بسياري از مواضع جاري ميكنند.
«* رسائل جلد 6 صفحه 39 *»
عرض ميشود: مسأله خامسه ـ آنكه محمّد9 و آل طاهرين او تقدّم دارند، آيا تقدم ذاتي است يا زماني؟ اگر ذاتي باشد آن تقدم عقلاً و نقلاً باطل است و اگر زماني باشد صحيح و موافق مذهب متشرعه است و اگر سواي اين است از روي تحقيق بيان فرماييد.
جواب: بلغ([1]) اللّه بكم اشرف محلّ المكرّمين و اعلي منازل المقرّبين و ارفع درجات المقرّبين([2]) حيث لايفوقه فائق و لايسبقه سابق و لايلحقه لاحق و لايطمع في ادراكه طامع. پس هيچ سابقي بر ايشان سبقت نگرفته نه در ذات و نه در صفات و نه در دهر و نه در زمان و ايشانند سابق حقيقي در ملك خدا و جميع اشياء و جميع مخلوقات مسبوقند از ايشان. و الصلوة و السلام علي اول ما خلق اللّه و اول بودن خود پيغمبر9 اتفاق خاصه و عامه است و اشهد انّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض، محل اتفاق شيعه است. و تقدم ذاتي ايشان عقلاً و نقلاً ثابت است و محقق و چون سبقت و تقدم ايشان ذاتي است به طور حقيقت در زمان و دهر و سرمد و در همه عوالم سبقت و تقدّم دارند.
عرض ميشود: اولاً مضامين اشعار حكيم ناصر خسرو كه اجماع علماي متشرعه است بر كفر او اگرچه مرحوم سيد نعمت اللّه جزائري مطالبي عنوان ميكند از كيفيت خلقت ارواح و امر به دخول نار در عالم ذر مطيع در آن عالم سعيد و عاصي شقي و اين عنوان ناتمام است زيرا كه قوه اطاعت و مخالفت هم از جانب حق است و در اصول كافي كيفيت سؤال شيطان را عنوان ميكند و جواب از حضرت حق كه من حكيمم و بر شخص حكيم ايرادي نيست اين هم جواب اسكاتي شخص مدّعي نميشود مرحمت فرموده تحقيق و حقيقت اين مطلب را مرقوم بفرماييد.
«* رسائل جلد 6 صفحه 40 *»
جواب: تفصيل اين قبيل مطالب را اين مختصرات گنجايش ندارد و سرّ مسأله جبر و تفويض و حقيقت آن را نميداند احدي الاّ الامام7 اَوْ مَنْ عَلَّمَه الامام. بحر عميق فلاتلجه و طريق مظلم فلاتسلكه و في الجمله تفصيلي در رساله مخصوصه به اين مسأله نوشتهام اگر رجوع به آن بفرماييد و خدا خواسته باشد راهي به دست خواهد آمد.
مختصر آنكه خدايي كه محتاج به هيچچيز نيست اگر ظالم باشد ظالمتر از هر ظالمي خواهد بود چرا كه هر ظالمي به جهت احتياج خود ظلم ميكند و خداوند عالم جلّشأنه محتاج نيست عقلاً و نقلاً فليس بظلاّم للعبيد عقلاً و نقلاً و چنانكه جبر و ظلم نميكند به جهت عدم احتياج، كار خود را به غير خود تفويض نميكند به جهت عدم احتياج پس هركس معتقد باشد كه او جبر و ظلم ميكند كافر است به اتفاق اهل اديان آسماني و هركس قائل شد كه او كار خود را به غير خود تفويض ميكند كافر است به اتفاق اهل اديان آسماني. و لكن در احاديث در كيفيت خلقت در عالم ذرّ و در روز اَلَسْت هست و يصوّركم في الارحام در قرآن هست و السعيد من سعد في بطن امه و الشقي من شقي في بطن امه مطابق است با آيه شريفه و يصوّركم في الارحام و لكن اين مسأله مسأله حكمي است و به زبان اهل حكمت با حكماء گفتگو شده و فقهاء به محض فقه نميتوانند اين مسأله را بفهمند و چنانكه اگر فقهاء بخواهند مسأله نجوم را بفهمند بايد علم نجوم را بخوانند تا مسأله نجوم را بفهمند ـ چنانكه علم فقه را خواندند و مسأله فقه را فهميدند ـ همچنين اگر بخواهند مسأله حكمت را بفهمند بايد علم حكمت را بخوانند تا مسأله حكمت را بفهمند. هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم ليعلّمهم الكتاب و الحكمة پس تمنّاي فهم مسأله حكمت بدون خواندن علم حكمت مانند تمناي فهم مسأله نجوم است بدون خواندن علم نجوم و از اين است كه چون شيطان سؤال كرد كه او را از آتش آفريده و آدم را از گل، و آتش به حسب ظاهر قويتر است از گل، پس چرا بايد اطاعت
«* رسائل جلد 6 صفحه 41 *»
كند آفريده از گل را جواب شنيد كه من حكيم هستم و كار بيفايده و لغو نميكنم و چون شيطان مانند بعضي از جهّال خالي از علم نبود جواب را جواب دانست و ديگر سؤال نكرد. چرا كه معقول نيست كه خداي داناي حكيم كار لغو از او سر زند چه جاي كار مرجوح كه از لغو بدتر است. پس خداوند حكيم چون روح خود را در آدم دميده بود چنانكه فرموده: فاذا نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين امر فرمود كه سجده كنند او را كساني كه روح اللّه در آنها دميده نشده و شيطان روح اللّه در او دميده نشده بود از اين جهت در احاديث فرمودند كه اگر شيطان آن نور را ديده بود نميگفت خلقتني من نار و خلقته من طين پس مناط مطاع بودن، روح اللّه بود كه در آدم بود و مناط مطيع بودن، نبودن روح اللّه بود كه در شيطان هم نبود. نه آنكه ظاهر آدم از گل بود و ظاهر شيطان از آتش و اين كار از روي حكمت بود از اين جهت بود كه فرمود من حكيمم و بر حكيم نبايد اعتراض كرد مگر آنكه در حكمت او شكي باشد و چون شيطان نتوانست بگويد كه تو حكيم نيستي و من از تو حكيمتر هستم منقطع شد و ديگر سؤالي نكرد.
و اما حديث السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه اين حديث بيان ميكند آيه شريفه را كه فرموده: و يصوّركم في الارحام و ارحام منسوب به امهات است و هميشه در هر مقام به حسب خود در اصلاب پدران نطفه به صورت طفل و به صورت ذكور و اناث نيست و در ارحام امّهات نطفه به صورت طفل و به صورت ذكور و اناث ميشود در هر مقام به حسب آن مقام در ظاهر به طور ظاهر و در باطن به طور باطن چنانكه در نطفههاي ظاهري در ارحام امّهات صورت ميگيرد و در زمين كه امّ است نسبت به آسمان، گياهها در ارحام زمين صورت ميگيرد و هر گياهي غير گياهي ديگر ميرويد و در شعلات كواكب و سموات كه آباء علوي هستند گياهي از گياهي ديگر ممتاز نيست همچنين در باطن هم صورت سعادت و صورت شقاوت بايد در بطن امّهات و ارحام آنها باشد. پس مردم در عالم ذرّ قبل از دعوت پيغمبران، صورت سعادت
«* رسائل جلد 6 صفحه 42 *»
و صورت شقاوت نداشتند چنانكه خداوند خبر داده و فرموده: كان الناس امة واحدة پس چون پيغمبران و حجج الهي: دعوت كردند مردم را هركس اجابت كرد دعوت ايشان را مؤمن و سعيد شد و هركس انكار كرد دعوت ايشان را كافر و شقي شد مثل اينكه جامه را چون در شكم نيل فرو ميبري نيلي ميشود و چون در زرير فرو ميبري زرد ميشود و اصل جامه نه نيلي است و نه زرد همچنين چون داعي به حق دعوت كند، اجابتكننده اسمش مجيب و مؤمن ميشود و مخالفتكننده اسمش مخالف و كافر ميشود. چنانكه خداوند خبر داده و فرموده: فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين. فمنهم من آمن و منهم من كفر. و بسي واضح است كه قبل از دعوت، مطيع و مخالف معقول نيست پس دعوت انبياء بطن ام و رحم مادري است كه صورت سعادت و شقاوت و سبب مطاوعت و مخالفت در مردم پيدا ميشود. در اين مختصرات بيش از اين گنجايش ندارد و تفاصيل در كتب مفصّله است.
عرض ميشود: فرق ميانه شيخي و متشرعي را بفرماييد و مَثَل او را هم محسوساً مرقوم فرماييد.
جواب: اما فرق در ميان شيخي و بالاسري، شيخي كسي است كه شيخ مرحوم شيخ احمد اعلي اللّه مقامه را بد نداند و مقابل كساني هستند كه او را بد دانستهاند و حال آنكه او در چندين از رسائل خود نوشته كه من ايمان دارم به جميع ضرورياتي كه در نزد شيعه است كه در مجالس و منابر و مجالس خود ميگويند و آنچه خلاف اين ضروريات است باطل ميدانم و از آن بيزارم پس هركس چنين شخصي را با چنين عقيدهاي بد دانست مخالفت كرده ضرورت شيعه اثنيعشري را و در طرف مقابل است و في الجمله تفصيل را در رساله ميزان و ابطال الباطل و رد مسئول نوشتهام به آنها رجوع فرماييد.
([1]) في الزيارة: فبلغ اللّه . . .
([2]) في الزيارة: درجات المرسلين . . .