جواب سؤالات
مرحوم شيخ محمّد طالقاني
از مصنفات:
عالم ربانی و حکیم صمدانی
مرحوم آقای حاج محمد باقر شریف طباطبایی
اعلیالله مقامه
«* رسائل جلد 5 صفحه 227 *»
بسم اللّٰه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّٰه و السلام علی عباده الذین اصطفیٰ
و اللعنة علی من سلک سبیل الردی.
و بعـد؛ چون جناب مستطاب فواضلانتساب فضائلاکتساب شیخ محمّد طالقانیالاصل رشتیالمسکن اعانه اللّه بتوفیقه مسائلی چند را مرقوم داشته و به نگاشتن جواب اصراری فرموده و مرا به اشتغال به امور مهمّه وانگذاشته، ناچار فرمایش ایشان را عنوان کرده و در تلو آن جوابی عرض مینمایم والله الموفق للصواب.
فرمودهاند: اولاً بیان بفرمایید واحد ناطق بودن در ملک به غیر از امام؟ع؟ فساد و عیبی که دارد چهچیز است؟ جواب مفصّل بفرمایید، حواله به کتب دیگر نفرمایید.
عرض میشود که از جواب مفصّل مرا معاف بدارید چرا که تفصیل یک مطلب را در همه نوشتجات مکرر نوشتن امری است بیفایده، و در این مطلب متجاوز از بیست رساله نوشته شده و ماتغنی الآیات و النذر عن قوم لایؤمنون.
و جواب مختصر نافع این است که هر فساد و عیبی که مترتب است بر قول کسی که بگوید در شبانهروز نماز واحد است و یک رکعت نماز کافی است نه هفده رکعت، همان فساد و عیب مترتب است بدون تفاوت بر قول کسی که میگوید بعد از ائمه؟عهم؟ باید ناطق واحد باشد نه متعدد. و هر دلیلی که شما در نماز اقامه کنید که باید هفده رکعت باشد و اکتفا به یک رکعتکردن بدعت است و موجب ارتداد از دین و مذهب، من همان دلیل را بعینه اقامه کنم در اینکه بعد از ائمه؟عهم؟ در هر عصری علمای عدیده بوده و هریک از ائمه؟عهم؟ خود مرادات الهیه را از برای خلق روایت میکردهاند، و هرگز نبوده که جمیع علمای اسلام و ایمان رجوع کنند به یک ناطقی در میان خود و آن یک نفر بخصوص از ائمه؟عهم؟ روایت
«* رسائل جلد 5 صفحه 228 *»
کند نه بیشتر.
پس اگر شما بگویید که به کتاب و سنت ثابت شده که نماز هفده رکعت است نه یک رکعت، من هم میگویم به کتاب و سنت ثابت شده که همیشه علمای تابعین ائمه؟عهم؟ متعدد بودهاند، و هرگز بیان مرادات الهیه منحصر به شخص واحدی نبوده که باقی علما و سایر مردم از او اخذ کنند و او به تنهایی از امام؟ع؟ اخذ کند. و اگر آیه و حدیث آن را مطالبه کنید خواهم خواند آیه شریفه فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون و روایت خواهم کرد حدیث شریف انّ لنا فی کل خلف عدولاً ینفون عن دیننا تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین.
و اگر بگویید اجماعی علماء و فقهاء است که نماز هفده رکعت است نه یکرکعت، میگویم که اجماعی جمیع علماء و فقهای اسلام و ایمان است که هرکس شرایط فقاهت در او جمع باشد میتواند فقاهت کند و حرام است بر او تقلید، و امر فقاهت ظاهری یا فقاهت باطنی هرگز منحصر به یکنفر از رعیت و یکنفر از امت نبوده. و اگر هم بالفرض امر فقاهت منحصر به یکنفر شود نه این است که انحصار به یکنفر از دین و مذهب است، بلکه به حسب اتفاق روزگار چنین شده. مثل آنکه اگر فرض کنید که تمام روی زمین کافر شوند مگر یکنفر، نه این است که دین الهی چنین است که باید یکنفر بیشتر در روی زمین مؤمن نباشد.
و اگر بگویید که به ضرورت اسلام و ایمان نماز هفده رکعت است نه یک رکعت، میگویم به ضرورت اسلام و ایمان تابعین پیغمبر و ائمه؟عهم؟ در عصر خود ایشان و در عصر بعد متعدد بودهاند و هرگز بنا نبود که جمیع مردم از یکنفر از رعیت و امت مرادات الهیه را اخذ کنند و به غیر از همان یکنفر احدی از خود پیغمبر و از خود ائمه؟عهم؟ اخذ نکند.
و اگر بگویید که آیه شریفه و ما امرنا الّا واحدة و امثال آن دلیل است بر اینکه
«* رسائل جلد 5 صفحه 229 *»
یکناطق بیش نیست، میگویم که نماز هم امری از امرهای الهی است پس چرا این آیه را دلیل قرار نمیدهید که نماز باید یک رکعت باشد نه زیاده؟
اگر بگویید که اگر این آیه و امثال آن دلیل بود بر اینکه نماز یک رکعت است نه هفده رکعت، از اول صدر اسلام تا به حال یکی از علما استدلال کرده بود، و این مسأله که نماز آیا یک رکعت است یا هفده رکعت محل اختلاف واقع شده بود، میگویم که اگر بعضی از این قبیل آیات دلیل وحدت ناطق شیعی بود از صدر اسلام تا به حال اقلاً یکی از علمای محل اعتنا قائل به این قول شده بود، و این مسأله محل اختلاف شده بود که آیا در میان رعیت باید یک حاکم و ناطق بیشتر نباشد یا آنکه جایز است که در عالم حاکم شرع بسیار باشند و در هر بلدی حاکم شرعی لازم است، و نمیشود که تمام اهل روی زمین در جمیع امور دینیه خود به دور عالم بگردند که آیا حاکم شرع و ناطق به امر الهی در کجاست و در کدام بلد است.
باری، این مسأله چنان از ادیان و اهل ادیان دور بوده که تا این زمان محنتاقتران محل اختلاف هم نبوده، و محل گفتگوی علمای اسلام و ایمان در هیچ طبقه نبوده. حتی آنکه اهل باطل از هفتاد و دو گروه چنین الحادی را در اسلام نکردند، تا این زمان محنتاقتران که الحاد اهل الحاد بالا گرفت و دنیا را در هرج و مرج دیدند و حبّ ریاست عامه خلق پردهای شد بر روی چشم ایشان که حیا نکردند از عامه خلق و این الحاد را ابراز دادند.
باری، اگر کسی طالب حق است که حق از آفتاب ظاهرتر و واضحتر است، و اگر کسی خود بنفسه از جمله اهل الحاد است که قدرت الهی هم تعلق نگرفته که اهل الحاد را از الحادشان منع کند، چنانکه تعلق نگرفته که باطلِ تمام اهل باطل را از ایشان منع کند. پس در صورتی که خداوند عالم جلّشأنه مهلت دهد کفار را و امر کند رسول خود؟ص؟ را به مهلتدادن چنانکه فرموده و مهّل الکافرین امهلهم رویدا باقی اهل حق چه کنند جز متابعت خدای خود جلّشأنه و اقتدای به رسول خدا؟ص؟؟
«* رسائل جلد 5 صفحه 230 *»
فماتغنی الآیات و النذر عن قوم لایؤمنون چنانکه از زمان آدم تا خاتم؟ص؟ تا روز قیامت همیشه امر الهی و حجت او بالغ و ظاهر و واضح بوده و خواهد بود به طوری که احدی از خلق حجتی بر خدا نداشتهاند و نخواهند داشت، و همیشه اهل حق بودهاند و خواهند بود و همیشه اهل باطل بودهاند و خواهند بود و خفائی از برای امر الهی معقول و منقول نیست و
علم المحجة واضح لمریده | و اری القلوب عن المحجة فی عمی | |
و لقد عجبت لهالک و نجاته | موجودة و لقد عجبت لمن نجی |
فرمودهاند: ثانیاً آیه شریفه تغرب فی عین حمئة را قبل از این عرض کرده بودم به جواب فایز نشدم.
عرض میشود که بعضی از تأویلات آیه شریفه، غروب شمس عالم صنعت است که در مواد غاسقه ظلمانیه سوداویه مانند موی سر انسان و سایر مواد پنهان است. پس مراد از شمس غاربه حجر است در نصف دور اول و زیبق شرقی است در ربع دور و اکسیر است در آخر عمل و آخر دور و ذهب است بعد از تمام عمل و القای آن و طرح آن بر جسد.
فرمودهاند: بعضی از اشخاص میگویند حقیقت محمدیه به غیر لفظ لفظ در نمیآید خداست واقع را بیان فرمایید.
عرض میشود که عبارت جناب شما ربط ندارد. پس اگر مراد شما این است که حقیقت محمدیه؟ص؟ به لفظ درنمیآید که خودتان فرمودهاید حقیقت محمدیه و به لفظ درآوردهاید، و اینکه فرمودهاید خداست من نفهمیدم مراد شما را خدا بهتر میداند.
فرمودهاند: و بعضی میگویند اطاعت ایشان اطاعت خداست و معرفت ایشان معرفت خداست و عبادت ایشان هم عبادت خداست، معبود ایشانند خدا معبود نیست. به طور اختصار عرض میکنم این مسأله بخصوص را بسیار واضح بفرمایید.
«* رسائل جلد 5 صفحه 231 *»
عرض میشود که قضی ربّک انلاتعبدوا الّا ایّاه و ایّاک نعبد و ایّاک نستعین کلام خدا است و من اصدق من اللّه حدیثاً و «ایاک» که منصوب است و حق آن تأخیر است مقدم داشته بر «نعبد» و «نستعین» تا افاده حصر کند که تو را عبادت میکنیم و بس نه غیر تو را و از تو استعانت میجوییم و بس نه از غیر تو، و حکم خدا این است که عبادت نکنند خلق احدی را مگر او را عبادت کنند. و تمام فائده ارسال رسل و انزال کتب این است که خلق از برای خود معبود نتراشند و بتپرستی نکنند مانعبدهم الّا لیقرّبونا الی اللّه زلفی نگویند و اعتقاد نکنند. ان تدعوهم لایسمعوا دعاءکم ولو سمعوا مااستجابوا لکم و یوم القیمة یکفرون بشرککم و لاینبّئک مثل خبیر.
باری، هر معبودی که غیر از خداست باطل است و کل معبود مما دون عرشک الی قرار ارضک السابعة السفلی باطل مضمحل ماخلا وجهک الکریم و ماذا بعد الحق الّا الضلال فانّی تصرفون و محمّد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین وسائل اویند از برای خلق و وسائل خلقند به سوی او و ایشان را خلیفه و قائممقام خود قرار داده در ادای آنچه میخواهد به خلق برساند، پس اطاعت ایشان را اطاعت خود و مخالفت ایشان را مخالفت خود و محبّت ایشان را محبّت خود و عداوت ایشان را عداوت خود و معرفت ایشان را معرفت خود و جهل به ایشان را جهل به خود قرار داده، و هرکس یکی از ایشان را خدا دانست مخالفت ایشان کرده و مخالفت خدای ایشان کرده مانند نُصَیریان لعنهماللّه.
و کسانی که میگویند اطاعت ایشان اطاعت خدا است پس عبادت ایشان هم عبادت خداست، خودشان نفهمیده سخن میگویند، چرا که نه هرکس اطاعتش اطاعت خدا شد عبادت او هم باید عبادت خدا شود. آیا نه این است که اطاعت علمای به حق هم اطاعت خداست و ردّ بر ایشان ردّ بر خداست و ایشان را نباید پرستید و ایشان ادعای الوهیت ندارند؟ و آیا نه این است که اطاعت حکام منصوب از جانب سلطان اطاعت سلطان است و مخالفت ایشان مخالفت سلطان است، و معذلک هیچیک از
«* رسائل جلد 5 صفحه 232 *»
حکام سلطان نیستند و هریک ادعای سلطنت کنند یاغی سلطان شوند و چون یاغی شدند از حکومت هم معزول خواهند شد؟ پس سلطان یکی است و تمام مردم رعیت، و حکام نوّاب سلطانند در اجرای امر او نه آنکه سلطانند. پس حکام الهی هم عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون. یعلم ما بین ایدیهم و ماخلفهم و لایشفعون الّا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون. و من یقل منهم انی اله من دونه فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزی الظالمین. هرکس طالب حق است این است دین حق و هرکس طالب باطل است که دنیا مملو است از آن تا ظهور دولت حق و ماتغنی الآیات و النذر عن قوم لایؤمنون.
فرمودهاند: آقای مرحوم میفرمایند در یکی از مواعظ خود که حقیقت محمدیه گاهی به صورت مصطفوی ظاهر شده گاهی به صورت علویّه ظاهر شده گاهی به صورت مجتبی گاهی به صورت سیدالشهداء. بعد میفرمایند اگر به طور تصوف نفهمیدی انت انت، و حال آنکه به ظاهر تصوفنما است. واقع را مشروح فرموده.
عرض میشود که از برای هر حقیقتی افرادی چند است مثل آنکه از برای حقیقت هر نوعی از انواع حیوانات افرادی چند است، به طوری که ظاهر است که افراد حقیقت نوع فرس دخلی به افراد حقیقت نوع بقر ندارد، و افراد حقیقت نوع انسان دخلی به افراد سایر انواع حیوانات ندارد، و به همین نسق از برای حقیقت نوع نبوت افرادی است که بنابر معروف یکصد و بیست و چهار هزارند که دخلی به افراد انسان معروف و سایر حیوانات ندارند، و از برای حقیقت نوع ائمه طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین افرادی است که از چهارده تجاوز نمیکند. پس اگر هر فردی را صورتی از آن حقیقت واحده دانستی و گفتی اشهد انّ ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة حق است و صدق، و در دنیا و آخرت و جمیع مقامات مقام تعدد ایشان محفوظ است و هرگز صورت تعدد ایشان در هیچ مقامی باطل نخواهد شد با اینکه حقیقت ایشان حقیقت واحده است. و اگر مانند اهل تصوف خیال کردی که میگویند:
«* رسائل جلد 5 صفحه 233 *»
چون ز بیرنگی اسیر رنگ شد | موسیی با موسیی در جنگ شد | |
چون به بیرنگی رسی کان داشتی | موسی و فرعون دارند آشتی |
باطل است چرا که در هیچ عالمی موسی و فرعون یکی نخواهند شد و آشتی نخواهند کرد، و هیچ فردی با هیچ فردی از انسان و انبیاء و ائمه هدیٰ؟عهم؟ یکی نخواهند شد.
فرمودهاند: و عرض دیگر؛ مقام سرمد و مقام دهر و اجسام را به ظاهر تمثال بفرمایید که در یک تمثال هرسه وجه معلوم شود.
عرض میشود که از برای هریک از این مقامات حقیقتی است که شرح و بسط آنها در کتب مشایخ+ هست، و با اینکه هست بدون درسخواندن در نزد اهل آن، کسی نمیتواند بفهمد. و از برای آنها آیاتی است به طور اضافه نه به طور حقیقت که آن را میتوان در مثال واحد بیان کرد و میتوان فهمید بدون درس خواندن، و آن اینست که از برای هر چیزی به حسب خود آن مقام ذاتی است و مقام اطلاقی و مقام کثرتی. پس آن وقتی که ذات آن در آنجا است مسمّی به سرمد آن است، و آن وقتی که مقام اطلاق آن در آن است مسمّی به دهر است، و آن وقتی که مقام کثرات آن در آن است مسمّی به زمان است. پس این سه مقام در مثال زید نموده میشود. و بسی واضح است که از برای زید ذاتی است که صاحب همه صفات خود است. و اول ظهور و جلوه او مقام قدرت عامه او است که اطلاقی دارد نسبت به افعال جزئیه او که قادر است بر حرکت و سکون و قیام و قعود و امثال اینها، و سایر افعال جزئیه او که مقام کثرات است به واسطه قدرت عامه مطلقه او به ظهور میرسند. پس به قدرت خود متحرک میشود و به قدرت خود ساکن میشود و به قدرت خود میایستد و به قدرت خود مینشیند. پس مقام ذات او سرمدیتی دارد به طور اضافه نسبت به مقام فعل مطلق او، و فعل مطلق او دهریتی دارد به طور اضافه نسبت به حرکت و سکون و قیام و قعود او. و مقام این حرکت و سکون و قیام و قعود او زمانیتی دارند به طور اضافه نسبت به آن دو
«* رسائل جلد 5 صفحه 234 *»
مقام اول او، و این مقام سیوم کثرتی دارد که حرکت با سکون و قیام با قعود در حال واحد جمع نمیشوند پس بعضی حتماً باید مقدم باشند و بعضی مؤخّر، و چون یکی به ظهور رسید دیگری باید برود، و چون یکی موجود شد باید دیگری فانی شود با اینکه همه اینها در مقام بالاتر که مقام دهریت([1]) است ثابت هستند و وجود بعضی موجب فنای بعضی دیگر نیست، و آنجا است که میخوانید ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً.
فرمودهاند: و آیه مبارکه نور را تفسیر بفرمایید به طور ظاهر و باطن و تأویل به شهادت سید شهداء سلام اللّه علیه. عرض این عبد مقبول نمیشود هرچند عریضه عرض میکنم به جواب فائز نمیشوم.
عرض میشود که آن چراغی که از شجره زیتونه روشن شده از بابی که ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت ثابت است مانند همین چراغی است که در نظر است، که مادام که زیتون و روغن آن به حال خود است آتشی در آن ظاهر نیست پس باید روغن گداخته شود و بخار گردد و آن بخار به حرارت آتش دود شود تا آنکه آتش مستولی شود و در آن درگیرد ثم استوی الی السماء و هی دخان. و مادام که دود از سیاهی رنگ خود و از برودت طبع خود و از اقتضای نزول و هبوط خود نگذشته و آنها در میان است، مانع از ظهور و بروز آتش است. پس تا از خودی خود نگذرد محل استوا و استیلای آتش پنهانی نشود، و چون آتش پنهانی بر آن مستولی شد رنگ آن از نظرها گم شود و رنگ آتش به نظرها جلوه کند و سردی آن از ملمسها گم شود و حرارت آتش ملموس گردد و هبوط آن از میان برود و صعود در آن آشکارا شود، و عاقلی آن را دود ننامد و سرتاپا آتش سوزان باشد و اسم و رسم و صفات و خصال آتش در آن هویدا گردد، و آتشی به غیر از این در عالمین ظاهر نباشد در نزد خدا و رسول او؟ص؟ و ائمه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین و انبیاء مرسلین و غیر مرسلین و مؤمنین ممتحنین و جمیع عقلای اهل عالم اجمعین.
«* رسائل جلد 5 صفحه 235 *»
پس از این جهت ظاهر آیه شریفه در وجود حضرت سید شهداء روحی له الفداء صادق آمد که هیچ اثری از او روحی له الفداء باقی نماند و به انواع مصیبتها مبتلی شد. و پیش از شهادت خود او جمیع دوستان و یاوران جانی او، که ایشان را از جان خود دوستتر میداشت در برابر او به انواع صدمات شهید شدند، و بعد از آن خود آن جناب به انواع صدماتی که شنیدهاید شهید شدند، و بعد از شهادت پوست و گوشت و استخوان او را با سم اسبان مانند آرد نرم کردند و با خاک کربلا یکسان کردند.
و در باطن، باطن این آیه شریفه در او صادق آمد که جمیع این مصائب را از روی اشدّ رضا و رغبت تمام بدون شائبه اکراه به جان خود خرید از برای محض رضای خدای تعالی از برای خلاصی جمیع گناهکاران شیعیان خود. و این مطلب آنقدر عظیم بود که جمیع انبیای مرسلین نتوانستند متحمل شوند و صبر کنند و در دل خود راضی باشند در وقتی که عرضه شد به ایشان در عالم ذرّ، به جز حضرت سیدشهداء روحیفداه و علیه التحیة و الثناء که قدم پیش گذارد و این معامله را از روی اشدّ رضا و رغبت تمام با خداوند عالم کرد، چنانکه خداوند از این معامله خبر داده و فرموده ان اللّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیلاللّه فیَقتلون و یُقتلون وعداً علیه حقاً فی التوریة و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهده من اللّه فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللّه و بشرّ المؤمنین. و چون در احوال انبیاء و اولیاء؟عهم؟ تدبر کنی از آدم تا خاتم؟ص؟ و تدبر کنی در مضمون این آیات معلوم میشود که احدی از ایشان مصداق تمام مضامین این آیات نیستند مگر حضرت سیدشهداء سلام اللّه علیه که در عالم ذرّ فروخت جان و مال خود را به خداوند عالم جلّشأنه و خرید بهشت را و بهشت و حورالعین از نور او خلق شد چنانکه در اخبار بسیار وارد شده، و به عهد خود وفا کرد در دنیا و جنگ کرد در راه خدا
«* رسائل جلد 5 صفحه 236 *»
که آن راه خلاصی گناهکاران شیعیان او بود از آدم تا خاتم؟ص؟ تا روز قیامت. چنانکه حدیث است که سبیل اللّه شیعتنا و کشت جمعی را و بعد کشته شد در خلاصی گناهکاران، و اموال او به غارت رفت و اهل بیت او اسیر شدند و به آن خفّت و خواریهایی که شنیدهاید شهر به شهر و دیار به دیار در پیش چشم او که عیناللّه ناظره بود آنها را گردانیدند، و بر همه این مصائب صبر کرد و تمکین کرد تا بر او وارد آمد. پس خود را نیست کرد در جنب امر الهی و به امر او هست شد مانند روغنی که از خود نیست میشود و به آتش هست میشود.
و از این جهت سه امر عظیم در عوض به او واگذار شد که ائمه؟عهم؟ از نسل او شد و شفا در تربت او قرار گرفت و استجابت دعا در تحت قبّه او است. پس ظهور دولت حق و استیلای بر جمیع ممالک روی زمین و سلطنت عامه و اجرای عدل و داد در تمام روی زمین بعد از آنکه مملو شده از ظلم و جور در اولاده و دودمان او شد، و هر عملی و دعائی که مقبول بارگاه کبریای الهی شد و به هدف اجابت مقرون گشت در تحت قبّه او بود و هست از آدم؟ع؟ گرفته تا بعد که فتلقّی آدم من ربه کلمات فتاب علیه و آن کلمات خمسه بود که در خامس آنها آدم گریان شد و بعد از آنکه خبر از مصائب او شد بر او گریست و توبه او قبول شد، و تفصیل حکایت او از برای نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و زکریا در اخبار معروف است.
پس در باطن چون از خود نیست شد بالکلیه و به خدای خود هست شد بالکلیه، چراغی شد روشن به انوار الهی نور علی نور و باطن آیه نور در او ظاهر شد.
و اما تأویل این آیه شریفه در حق او روحیفداه در ظاهر که در واقع باطن است این است که شهادت اصحاب او شهادت او است چرا که قلوب من والاه قبره و او است در قلوب اصحاب خود، پس چون ایشان شهید شدند او شهید شد به شهادت ایشان و هر صدمهای که به ایشان رسید به او رسید چنانکه حضرت امیر صلوات اللّه علیه و آله به رمیله فرمود که هیچ مؤمنی در شرق و غرب عالم تب نمیکند مگر آنکه ما تب
«* رسائل جلد 5 صفحه 237 *»
میکنیم به تبکردن او و حدیث تفصیلی دارد بیش از این. باری، همینقدرها از برای امثال آن جناب کافی است.
و اما اینکه در بعضی از جوابها گاهی تأخیری اتفاق میافتد به سبب اشتغال به امر اهمّی است نه بیاعتنائی به جناب شما. و جناب شما باید بدانید که اغلب سؤالات مانند تشنگیهای در ابتدای غذا است که چون قدری گذشت خودبهخود قـرار خواهد گرفت و احتیاجی واقعی به آب آشامیدن نیست. العاقل یکفیه الاشارة.
و السلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته و قدحرّره فی خامس شهر ربیعالمولود
من شهور سنة 1300 حامداً مصلیّاً مستغفراً.