رسالة در جواب سائلی از دو سؤال در باره دعا
من مصنفات السید الاجل الامجد المرحوم الحاج
سید کاظم بن السید قاسم الحسینی اعلی الله مقامه
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 539 *»
بسم الله الرحمن الرحيم
قال سؤال اول اين است كه در امر «ادعوني استجب لكم» كه لفظ عام است و بهيچ گونه قيدي مقيد نيست و هرچند دعا و تضرع ميشود اثري ظاهر نميشود با وجود آنكه داعي و سائل محمد و آل محمد عليه و عليهمالسلام در غايت جد و جهد شفيع ميكنند و در اموري دعا ميكنند كه لا بد منه (ظ) از براي سائل مثلا استعاذة از شيطان و رفع وساوس صدر و طلب رتبه يقين و بكرات و مرات همين سؤال را رد مينمايد و ساعت بساعت امر سخت ميشود و شكوك و شبهات زياد ميشود و هرگاه ميفرمايند كه دعا را شرايط و اسباب است قطع نظر آنكه ما را فرمودهاند كه در جميع احوال محمد و آل او را پناه بريم و هم در اول و در (ظ) آخر صلوة فرستيم باري بايد آن جناب زحمت كشيده كه جواب مسائل را شافي و كافي بفرمايند كه قلب از اضطراب بيرون بيايد.
سؤال ديگر جناب شما در شرح دعاء سمات در لفظ «و للداعين باسمائك» قول لفظ و قول كينونة ميفرمايند كه هرگاه بلفظ قولي بخوانند اجابت نميشود مراد چه چيز است بيان فرمايند.
جواب سؤال اول در سؤال دوم است بيانش اين است كه انسان را دو لسان است لسان حال و لسان مقال اما لسان حال عبارت از اقتضاء ذات شخص است باعتبار امور و عوارض ذاتية و غريبة احكام وارده بر آن را و لسان مقال الفاظي كه بآن تلفظ ميكنند در اعراض و شؤونات خود و آن دو لسان هرگاه مطابق شد البته اجابت ميشود اجابت لسان حال از واجبات است بعلت اينكه او اقوي است و او اصل است و لسان مقال فرع لسان حال است و در حكمت تقديم فرع بر اصل قبيح است چه در تقديم آن اضمحلال اصل در مفروض مسأله لازم آيد و اضمحلال اصل مستلزم اضمحلال فرع است پس اجابت لسان مقال مستلزم عدم اجابت لسانين است، مثال آن هرگاه شخصي بيمار كه
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 540 *»
مرضش از اشتداد مره صفراء و هيجان حرارت باشد طلب كند بزبان خود اشياء بارده را و تقاضاي مبردات غير ضاره نمايد البته طبيب موافقت مسئول او معمول خواهد داشت در اين صورت هر دو لسان مطابق و اجابت دفعة حاضر، و اما هرگاه طلب حلويات و ادويه كه سبب زيادتي صفرا و هيجان حرارت ميشود در اين صورت لسان مقال مخالف لسان حال شده چه لسان حال طلب ميكند مبردات و ادويه دافعه صفراء مثلا و لسان مقال بعكس، چون هرگاه طبيب مشفق مراعاة لسان مقال نمايد هلاكت شخص در آن متصور است پس واجب است اجابت لسان حال و ترك اجابت لسان مقال، در اين وقت هرقدر كه تضرع نمايد و هركس را شفيع كند از مطلوب خود چيزي محصل نيابد بل شفعاء او هرگز راضي باجابت اين سؤال نخواهند شد پس هرگاه بخواني او را بموافقت لسانين و اين در صورتيست كه داعي در حين دعا بسر فؤاد متوجه حضرت رب العباد شود بحيثيتي كه خود و حاجة خود را فراموش كند از مبدأ وجود تا آخر مرتبه شهود خود مستغرق بحر توحيد گردد و آنجا است سر «يا سبب كل ذي سبب و مسبب الاسباب من غير سبب» و شرح اين كلام مستودع قلوبست پس حاجت سائل در همان وقت بمعرض اجابت آيد، اما هرگاه بخواني او را بلسان مقال دون لسان حال و توفر شرايط مستجاب ميشود يا در همان وقت و يا تأخير ميافتد در دنيا و يا در آخرت و يا هيچ مستجاب نميشود و مخالفت لسان حال با لسان مقال در شيعه موافقين در نزد خلط و لطخ ايشان است در عالم ذر و در عالم دنيا و در عالم طبيعت با طينت مخالفين و اعداء و باصل صفاء طينت خود طلب ميكند و بجهت خلط حاصل نميشود و خداي تعالي هرچند قادر است بر احداث و ايجاد اشياء بلاواسطه و لكن حكمت و مصلحت اقتضا كرد كه اشيا را بحسب اسباب اجراء نمايد پس داعي هرچند صفاي قلب و رفع وساوس شيطان از حق طلب ميكند بحسب صفاي ذات و فطرت و لكن فطرت ثانيه معوجه قابل او نيست گاهست كه اشر است برايش از اين حالت كه دارد چه در اين حالت دايم خود را ذليل و خار و
«* جواهر الحکم جلد 3 صفحه 541 *»
خاضع و مقصر ميداند و بهمين درجه اهل جنات و ثواب ايشان را تحصيل ميكنند بخلاف آنكه مبرا از همه شكوك و شبهات شود و باب يقين بر او منفتح شود چه ايمن نيست از اينكه همچو بلعم بن باعور فاسد گشته از دين برگردد پس عزوجل چون طبيب مشفق و مهربان با تو سلوك ميكند تو دعا كن در هر حال كه سؤال ميكني دست از سؤال و طلب بازمدار كه او سبحانه آنچه اصلح است با تو چنان ميكند و اين «ادعوني استجب لكم» چه در اين صورت اجابة لسان حال و كينونة است نه لسان مقال و كم كم انشاءالله بنيه نضج پيدا كرده لسانين موافق گشته بتوفيق الله سبحانه در ساعت ظاهر شود و السلام علي من اتبع الهدي.